برترین های انجمن

  1. iMosi

    iMosi

    Monitored Members


    • امتیاز

      47

    • تعداد محتوا

      1,359


  2. aminor

    aminor

    VIP


    • امتیاز

      32

    • تعداد محتوا

      2,919


  3. mostafa_by

    • امتیاز

      18

    • تعداد محتوا

      2,358


  4. remo

    remo

    Scientific Pal


    • امتیاز

      15

    • تعداد محتوا

      347



ارسال های محبوب

Showing content with the highest reputation on دوشنبه, 28 مرداد 1398 در پست ها

  1. 1 پسندیده شده
    اگه جنگ بشه ، شاید توی آمریکا و اروپا نفت دهدرصد گرون بشه ولی توی ایران ۱۰۰۰ درصد گرون می شه .... منبع ، تجربه من به عنوان یک پدر ایرانی ..‌
  2. 1 پسندیده شده
    سلام و عرض ادب خدمت دوستان در ادامه ی نمایشگاه اقتدار ۴۰ مهمات توپخانه ایی و هدایت شونده لیزری " بصیر " طبق گفتگویی که با مسئول محترم این غرفه شکل گرفت ، ایشان این مهمات را نمونه ی تولیدی و تحت لیسانس روسی ( کرانسوپل ) معرفی نمودند . البته حقیر به نمونه ی نمایش داده شده در رسانه ی ملی که در زمان رونمایی از آن منتشر شد اشاره کردم ( علی الخصوص به پره های نیم هلالی پایدار ساز انتهایی آن ) در جواب و نقل به مضمون آنها با نمونه ی استاندارد جایگزین شده است. همینطور ایشان این مهمات را تولید شده در دو کالیبر " ۱۵۵ م م " و " ۱۵۲ م م " عنوان نمودند و بسیار هم بر دقت بالای آن تاکید میکردند . http://s8.picofile.com/file/8359927042/مهمات_هدایت_لیزری_بصیر۱.jpg http://s8.picofile.com/file/8359927442/مهمات_هدایت_لیزری_بصیر۲.jpg http://s8.picofile.com/file/8359927568/مهمات_هدایت_لیزری_بصیر_۳.jpg http://s9.picofile.com/file/8359927718/مهمات_هدایت_لیزری_بصیر_۴.jpg نکته ایی که بسیاری از رسانه ها از آن غافل شدند دستیابی و تولید " فیوز های قابل برنامه ریزی آنهم به صورت القایی " بود ( برای دستور انهدام و استفاده از قابلیت ترکش شوندگی در ارتفاع _ فاصله ی مورد نیاز از هدف ، بسته به نیاز کاربر ) http://s9.picofile.com/file/8359927918/مهمات_هدایت_لیزری_بصیر_۵.jpg http://s8.picofile.com/file/8359928142/مهمات_هدایت_لیزری_بصیر_۶.jpg این تصویر هم از فواصل کاربری سامانه را در جستجوی فضای مجازی به شکل تصادفی بدست آمد . http://s8.picofile.com/file/8359928168/مهمات_هدایت_لیزری_بصیر_۷.jpg بارورسازی ابرها در این غرفه اطلاعاتی راجع به چگونگی بارور سازی ارائه میشد . بنا به توضیحات ایشان باروری بر اساس نوع ابر مستلزم استفاده از مواد مختلفی بوده و این روش در نقاط مختلف جهان کاربرد دارد. در گفتگوی شکل گرفته ایشان ( اگر درست به خاطر داشته باشم ) به استفاده از کلرید نقره در باروری اشاره کردند . همینطور اشاره به استفاده از پهباد برای بارورسازی داشتند که علت آن را عدم صدور اجازه برای استفاده از هواپیما اعلام نمودند . پاد خارجی به نمایش در آمده نیز با توجه به ابعاد و وزن محدود آن احتمالا" برای نصب بر پهباد ساخته شده بود . ایشان در توضیحاتشان هرکدام از لوله ( تیوب ) های قابل تعویض حاوی مواد بارورساز را قابل استفاده برای ۲۰ کیلومتر عنوان کردند . با توجه به ۲ رشته سیم انتهای این لوله ها به نظر فعال شدن آنها با تحریک الکتریکی ممکن است . http://s8.picofile.com/file/8359935084/بارورسازی_ابرها_۱.jpg http://s8.picofile.com/file/8359935118/بارورسازی_ابرها_۲.jpg http://s8.picofile.com/file/8359936750/بارورسازی_ابرها_۳.jpg http://s9.picofile.com/file/8359935176/بارورسازی_ابرها_۴.jpg یک مقداری اطلاعات بیشتر http://wmir.ir/
  3. 1 پسندیده شده
    بسم الله الرحمن الرحیم سلام و عرض ادب خدمت دوستان " سیمولاتورهای ارتش جمهوری اسلامی ایران " هنگام بازدید به غرفه ی به نسبت شلوغ تری رسیدیم که در آن بنرها + ماکتی جالب وجود داشت . این شلوغی به علت وجود سیمولاتور " صندلی Barany " و امکان استفاده از آن برای تست بوجود آمده بود ، یکی از دوستان همراه از جان گذشته بعنوان ..... ..... پیش قدم شد تا این " شبیه سازی " کامل شود. اما در کمال تعجب ما ، اصلا در مورد ایشان گمگشتگی یا هیچ چیز دیگری مشاهده نشد !!!!! تصاویر بنرها + توضیحات تکمیلی http://s9.picofile.com/file/8353738476/سیمولاتور1.JPG http://s8.picofile.com/file/8353738542/سیمولاتور2.JPG http://s9.picofile.com/file/8353738642/سیمولاتور3.JPG http://s8.picofile.com/file/8353738742/سیمولاتور4.JPG http://s8.picofile.com/file/8353738784/سیمولاتور5.JPG http://s9.picofile.com/file/8353738868/سیمولاتور6.JPG http://s8.picofile.com/file/8353738976/سیمولاتور7.JPG http://s8.picofile.com/file/8353739050/سیمولاتور8.JPG " راکت انداز اتوماتیک شده ی ۱۰۷ م م " در مورد این سیستم اطلاعات بیشتری ( به صورت بنر ) وجود نداشت ، مسئولی هم مشاهده نشد که بتوان پرسید این مجموعه ی اضافه شده به لانچر ۱۰۷ ، تنها به منظور تنظیمات ساده تر و سریعتر قبل از شلیک به آن اضافه شده یا با استفاده از سیستم کنترل آتش ( نشانه گیر + گذار الکترواپتیکال و توانایی محاسبات بالستیکی و ....) برای شلیک دقیقتر توسعه یافته ( یا در حال توسعه ) است . http://s8.picofile.com/file/8353739176/راکت_۱.JPG http://s8.picofile.com/file/8353739200/راکت_۲.jpg " زی یو ۲۳ هدایت اپتیکی " تغییرات اعمال شده در این توپ باکمترین دخل و تصرف ممکن صورت گرفته بود ، به صورتی که اگر از نزدیک به آن دقت نمیشد ، قابل تشخیص نبود . همین نکته کار را برای به خدمت گرفتن تعداد بیشتری از این مجموعه در زمان محدود را سهل تر می نمود . طبق معمول برای گردآوری اطلاعات نه بنری وجود داشت و نه مسئولی . طبق حدسیات سیستم الکترو اپتیکی آن برای استفاده در روز بود . به نظر دارای سیستم کنترل آتش برای شلیک دقیقتر بود . از قطعات صنعتی و تجاری قابل تهیه در آن استفاده شده بود . با توجه به فرسودگی و عدم رسیدگی مجموعه به احتمال زیاد این مجموعه نمونه ی اولیه ی قابل استفاده ( پروتوتایپ ) بوده که پس از به پایان رساندن دوره ی تست ها ی مورد نیاز ، حالت ارائه ای و نمایشگاهی پیدا کرده . http://s8.picofile.com/file/8353739634/زی_یو۱.jpg http://s8.picofile.com/file/8353739684/زی_یو۲.jpg http://s9.picofile.com/file/8353739800/زی_یو۳.jpg http://s9.picofile.com/file/8353739876/زی_یو۴.jpg http://s8.picofile.com/file/8353739942/زی_یو۵.jpg http://s9.picofile.com/file/8353740068/زی_یو_۶.jpg " برج مراقبت پرواز سیار تاکتیکی " دوباره طبق معمول نه بنر پر از اطلاعاتی و نه مسئولی وجود داشت . اطلاعات ساده ی چشمی بنا به ظاهر مجموعه : * حامل این برج ، شاسی کامیون نام آشنا و کم استهلاک 4*6 بنز سری ۲۶۲۴ ( واگن هود) میباشد که با توجه به ماموریت تعریف شده ، انتخاب مناسبی بوده است. * ۴ جک تثبیت عرضی با " عرض قابل توجه " پایداری مناسبی در فضای باز و محیط خشن به مجموعه بخشیده است . * مجموعه ی بالابر متشکل از سیستم کم استهلاک آکاردونی به همراه ۴ جک هیدرولیک بود و در نیمه ی ارتفاع قابل دستیابی سامانه ، تقریبا در ارتفاع۳ متری تثبیت شده بود . * ابعاد برج به صورت چشمی بسیار نزدیک به ابعاد کانتینر باری ۲۰ فوتی بود . خود برج به وسیله ی ۴ قفل کانتینری به فریم مجموعه ی بالابر مهار شده است ، این طرح اتصال امکان نصب و جدا کردن برج از حامل را در کمترین زمان ممکن داراست . * راه پله ی دستیابی به برج ۳ تکه ( سه شکن ) و چرخ دار بود و به نظر قابلیت جمع و مهار شدن در قسمت ورودی برجک را دارا بود ، همینطور نردبان دستیابی به بام ( برای دسترسی به تجهیزات ) در کنار درب ورودی تعبیه شده است . * سیستم تهویه ی مطبوع نیز در مجموعه ( با توجه به ماموریت ) لحاظ شده . * در کل این مجموعه ، مجموعه ای جالب ، حساب شده ، کاربردی و کم هزینه در نگهداری بود . http://s9.picofile.com/file/8353740384/برج۱.JPG http://s9.picofile.com/file/8353740626/برج۲.jpg http://s9.picofile.com/file/8353740550/برج۳.jpg * کمی اطلاعات بیشتر http://www.entekhab.ir/fa/news/435206/متخصصان-دفاعی-کشور-برج-مراقبت-سیار-ساختند-عکس " گتلینگ ۲۳ میلیمتری عاصفه " بنر برای ارائه ی اطلاعات و یا مسئولی برای گفتگو موجود نبود . به نظر میرسد این گتلینگ با توجه به احساس نیاز و بر اساس لوله ( های ) ی توپ zu23 ( تولید داخل ) شکل گرفته . زوایای قابل دستیابی به نظر منفی ۱۰ یا ۱۵ درجه و زاویه ی مثبت ۴۰ یا ۴۵ درجه میباشد . هیچ نوع سایت هدف گیری در آن به چشم نمیخورد . این اسلحه دارای وزن بالایی بود و تقریبا ( با تمامی تجهیزات ) نزدیک به ۲۰۰ کیلوگرم قابل تخمین بود . جعبه ی مشکی رنگ در کنار پایه ی مخروطی سلاح ، با توجه به اتصال کابلهای آمپر بالا، به نظر جایگاه باطری ( های ) خودرویی برای تامین نیروی الکتریسیته ی سلاح بود. جعبه ی کوچکتر فلزی مشکی رنگ ، مابین قبضه ها به نظر متعلق به مجموعه ی فیوز ، رله ( های ) فرمان مربوط به ماشه ی الکتریکی و الکتروموتور DC گرداننده ی گتلینگ میباشد. بیشتر قطعات فولادی پایه و بدنه ی اصلی و شعله پوش سلاح به احتمال زیاد با برش لیزر و دقیق برش خورده است . به نظر بیشتر قطعات داخلی ( کیفیت و دقت مناسبی داشت ) به کمک ماشینکاری ساخته شده . از نکات جالب ، استفاده از از دینام استارت کامیونی برای تامین نیروی گردش محوری گتلینگ بود و استفاده از این الکتروموتور با توجه به نمونه ی احتمالی تحقیقاتی بودن ، نادرست نبوده است . در پایان با توجه به رونمایی از گتلینگ " ۲۰ میلیمتری " ( آزمون پس داده و مورد اعتماد ) مشابه توپ بالگرد کبرا در روزهای اخیر به نظر میرسد این گتلینگ ( عاصفه ) ، انتظارات را برآورده نکرده و این طرح در حد طرح تحقیقاتی باقی خواهد ماند . http://s8.picofile.com/file/8353740842/عاصفه1.jpg http://s8.picofile.com/file/8353740926/عاصفه2.jpg http://s9.picofile.com/file/8353741018/عاصفه3.jpg http://s8.picofile.com/file/8353741050/عاصفه4.jpg http://s9.picofile.com/file/8353741234/عاصفه5.jpg http://s8.picofile.com/file/8353741268/عاصفه6.jpg http://s8.picofile.com/file/8353742034/عاصفه۷.jpg http://s8.picofile.com/file/8353741492/عاصفه8.jpg http://www.military.ir/forums/topic/1896-خبرهای-دفاعی-جمهوری-اسلامی-ایران/?do=findComment&comment=520049 تهیه شده اختصاصا" برای (( سایت وزین میلیتاری )) پ ن با توجه به برخی کمبودها ، تمامی حدسیات این مطلب برای تقریب ذهنی دوستان میباشد و قابل استناد نیست . مدیران محترم ،در صورتی که تصاویر ارزش انتقال به گالری را دارا میباشد ، منتقل بفرمایید . متشکرم
  4. 1 پسندیده شده
    بسم الله الرحمن الرحیم سلام علیکم " ایلوشین ۷۶ باربر روس تبار " برای آشنایی بیشتر ، با مطلب غیر تکراری در مورد این پرنده و کمی چاشنی " جزئی نگری " در خدمت دوستان هستیم . * در مواجهه ی اولیه ، ابعاد این پرنده به صورت چشمی تقریبا" ۳ برابر هرکولس ( تاکتیکی بی رقیب همه ی ادوار ) دیده میشد . * تمامی چرخ ها با چینش غیر عادی منفصل از هم و در بیشترین فاصله ی ممکن از یکدیگر لحاظ شده بودند ، حتی در ارابه ی فرود دماغه تا وسیع ترین سطح اتکای قابل دستیابی در هر باند قابل فرودی (خاکی یا نا آماده ) را ایجاد کنند . * چهار موتوره بودن ، توان باربری مناسب و همینطور ایمنی پرواز بالایی را برای آن ایجاد میکرد . همچنین پیشران ها در ارتفاع مناسبی از سطح زمین نصب شده بودند که برای شرایط سخت تیک آف و فرود تعریف شده برای آن مناسب بود . بنا به گفته ی عزیزان هر موتور این پرنده در پرواز به صورت تقریبی ساعتی " ۲ تن " و مجموع ۴ موتور " ۸ تن " بر ساعت سوخت مصرف میکردند . * قسمت رمپ بارگیری ۳ تکه بود که دو قطعه ی بالایی به کناره ها و قسمت پایینی برای سهولت در جابه جایی بار به سمت پایین _ باند قابلیت تحرک داشت . * درب های ورودی و خروجی برای خدمه در ارتفاع ، دقیقا پشت کابین خلبان و در دو سمت هواپیما وجود داشت . * پرنده ی مذکور دارای مجموعه ی کارامد جرثقیل سقفی ، متشکل از ۴ جرثقیل برقی هرکدام به توان جابه جایی ۲۵۰۰ کیلوگرم و مجموعا" 10 تن بود . به نظر این مجموعه به صورت تکی ، ۲ تایی موازی با یا بدون قطعه ی واسط و مجموعه ی ۴ تایی قابل استفاده بود . * از نکات جالب دیگر ، این جرثقیل دارای ۲ ریل موازی بود که از ابتدای محفظه ی بارگیری (پشت کابین خلبان ) تا انتهای رمپ شیب دار به آن قابلیت تحرک میداد به شکلی که خدمه میتوانستند تمامی بارهای محوله را با اتکا به جرثقیل داخلی ، تقریبا" از سطح باند برداشته و برای بارگیری مناسبتر در تمام طول قسمت بار جابه جا کنند . * پیرو توضیح این جرثقیل ، کلیپ کوتاهی در قسمت پهبادی نمایشگاه وجود داشت که در آن این پرنده اقدام به بارگیری یک دستگاه سامانه ی پدافندی سوم خرداد نمود که در ابتدا ، مجموعه ی متحرک رادار و لانچر ( بدون موشک ) را با استفاده از جرثقیل سقفی از سامانه جدا کرده سپس به داخل منتقل کردند و بعد قسمت زیرین سامانه با اتکا به توان خود از رمپ شیب دار بالا آمده و در داخل پرنده جای گرفت . ( احتمالا مربوط به پدافند جزیره ی ایرانی ابوموسی بود) * صندلی های ردیفی موجود در قسمت بار ساده ، کاملا فلزی (استنلس استیل ) و جمع شونده به سمت بالا بودند . * در توضیحات " خدمه ی مودب " ایلوشین نکته ی جالبی وجود داشت آنهم اینکه عزیزان برد پروازی را بر حسب وزن بار گیری شده اعلام میکردند . البته بعضی اوزان اعلامی ایشان ، فراتر از استانداردهای شرکت سازنده بود و بنا بر گفته ها برد پروازی را به شدت محدود میکرد . * تمامی پنل های فرمان در دسترس ، آنالوگ و به لحاظ کاربری کاملا ساده طراحی شده بود . * خدمه در مورد این پرنده پرتوان احساس رضایت میکردند . * دسترسی به کابین خلبان نیز میسر نشد ، نه برای حقیر و نه برای هیچ بازدید کننده ی دیگری . * از نگاه حقیر در کل این پرنده بر اساس نیاز های واقعی ، کاملا" کاربردی ، کم توجه به زیبایی ظاهری ، طراحی و ساخته شده و در اصل دارای زیبایی با ارزش " کاربردی بودن " است . * توصیف این پرنده زمخت ( غیر ظریف ) ، کاربردی ، کاری ، جان سخت و قابل تعمیر . http://s8.picofile.com/file/8353183384/ایل۱.JPG http://s9.picofile.com/file/8353183526/ایل۲.JPG http://s9.picofile.com/file/8353183676/ایل۳.JPG http://s8.picofile.com/file/8353184384/ایل۴.JPG http://s8.picofile.com/file/8353183984/ایل۵.JPG http://s9.picofile.com/file/8353183584/ایل.JPG http://s8.picofile.com/file/8353187834/ایل۶.JPG http://s8.picofile.com/file/8353188118/ایل۷.JPG http://s8.picofile.com/file/8353188526/ایل۸.JPG http://s8.picofile.com/file/8353188818/ایل۹.JPG " ایلوشین ۷۶ آتش نشان " * از توانمندی های قابل توجه اضافه شده به این پرنده ی کارا ، توانایی اطفاء حریق های گسترده ( جنگلی و...) با استفاده از مخزن اختصاصی ساخته شده ی داخلی برای آن است . یعنی بدون هیچ گونه تغییرات و دست بردن در پرنده ی مادر برای آتش نشان شدن ، میتوان در مواقع لزوم این مخزن را روی آن نصب نمود و بعد از انجام ماموریت محوله با خارج کردن مخزن اجازه داد تا پرنده به ادامه ی وظایف ترابری خود بازگردد . * مخزن این مجموعه تشکیل شده از ۲ مخزن هماهنگ شده ی کوچکتر هرکدام به حجم ۱۰ هزار لیتر و مجموعا" ۲۰ هزار لیتر . جنس مخزن از فولاد زنگ نزن ( استنلس استیل ) بود که میتوان عمر بالایی برای آن متصور شد ، طول مخزن تقریبا" به طول محفظه ی بار هواپیماست ( از بعد درب ورود خدمه تا ابتدای رمپ شیب دار ) . وزن آن را به صورت چشمی میتوان بین ۶ الی ۸ تن در تخمین زد . * طریقه ی بارگیری انتقال به پرنده ی مادر ساده است ، ابتدا رمپ هواپیما کاملا باز میشود سپس مخزن را با استفاده از استند چرخ دار آن به قسمت پشت هواپیما منتقل میکنند . بعد با استفاده از جرثقیل های سقفی و حلقه های موجود روی مخزن به صورت موازی و ۲ به۲ و با استفاده از مجموعه جرثقیل اول مخزن را تا جایی که از گرانیگاه آن رد شود به داخل میکشند ، سپس با استفاده از جرثقیل بعدی آن را از استند چرخ دار انتهایی مخزن جدا کرده و تا محل مناسب در نظر گرفته شده منتقل میکنند . حقیر حدس میزنم ، این جا به جایی با هماهنگی مناسب خدمه ی زمینی و خدمه پرنده بین ۲۰ الی ۳۰ دقیقه زمان بر شود . * بارگیری محتوای مخزن در فرودگاه و روی زمین انجام میشود . به احتمال زیاد با استفاده از کامیون های تانکر فرودگاهی ( آتش نشان و... ) و از طریق اتصال به ورودی های (شیر فلکه ) انتهای مخزن و با امکان دسترسی از دو سمت هواپیما . * کنترل تخلیه ی آن با استفاده از ۲ دریچه و سیستم هیدرولیکی امکانپذیر است . همچنین کنترلر دارای صندلی و کنسول کنترل مابین دو دریچه تخلیه است که البته عزیزان با توجه به خطرناک بودن جایگاه مربوطه ، امکان جابه جا شدن جایگاه مسئول و ادوات کنترلی مربوطه را به داخل قسمت بار در آینده ی نزدیک متصور بودند . * برای اطلاع یافتن از حجم مخزن ، از روش ساده ی لوله ی شفاف مدرج و متصل به مخزن استفاده شده که در قسمت انتهایی هر دو مخزن به چشم میخورد . * در قسمت انتهای مخزن اعدادی بر واحد ثانیه درج شده است که به نظر تایم تخلیه با توجه به درصد باز بودن دریچه های تخلیه و ... میباشد . * با توجه به توانایی بالای باربری ایلوشین از عزیزان سوال شد که چرا مخزن بزرگتری (برای اثرگذاری بیشتر ) برای آن ساخته نشده ؟ عزیزان فرمودند که امکان بارگیری مخزن بزرگتر با توجه به ابعاد رمپ وجود نداشت . http://s8.picofile.com/file/8353184734/آتش1.jpg http://s8.picofile.com/file/8353184768/آتش2.JPG http://s9.picofile.com/file/8353184834/آتش3.JPG http://s9.picofile.com/file/8353186276/آتش4.JPG http://s8.picofile.com/file/8353186376/آتش5.JPG http://s8.picofile.com/file/8353186526/آتش6.JPG http://s9.picofile.com/file/8353186892/آتش7.JPG http://s9.picofile.com/file/8353187226/آتش8.JPG http://s8.picofile.com/file/8353187492/آتش9.JPG http://s9.picofile.com/file/8353185334/آتش_ده.JPG http://s9.picofile.com/file/8353185468/آتش_یازده.JPG در پست قبلی حقیر ( با توجه به کمبود وقت و عجله ) نکاتی در مورد جلیقه های ضد گلوله از قلم افتاد که اکنون تقدیم میشود . پنل فلزی تست شده ، مربوط به جلیقه ی ضد گلوله ی حافظ بود که در نمایشگاه مصلا با ۲ طرح یکی استتار و دیگری کاملا مشکی در دسترس بود ، جلیقه ی مشکی رنگ در هر دو سمت دارای پنل یاد شده بود و سنگین ...... ، وزن تقریبی آن بین ۱۵ تا ۱۸ کیلوگرم بود . در مورد پنل آلومینا ، در غرفه ی شرکت میلاد (مقاوم در برابر 51_۷/6 AP ) روش ساخت را با استفاده از قالبگیری مواد اولیه ی اکسید تیتانیوم و انتقال به کوره با دمای ۴۰۰۰ درجه برای ایجاد محصول نهایی را با سختی بالا برای شخص دیگری توضیح میدادند ، در غرفه ی دیگری روی پنل محصول فرمول اکسید آلومینیوم نقش بسته بود ، در جستجوی حقیر از هر دو مورد + اکسید های دیگر و .... استفاده شده بود . در ضمن وزن پنل های سرامیکی آلومینا کم نبوده و دست کمی از پنل فولادی موجود در نمایشگاه نداشت . http://s9.picofile.com/file/8353189400/ت_۱.JPG http://s8.picofile.com/file/8353189468/ت_۲.jpg http://s9.picofile.com/file/8353189492/ت_۳.jpg اختصاصا" برای سایت (( وزین میلیتاری )) پ ن باتوجه به برخی کمبودها در توضیحات عزیزان ( در مورد وزن و جنس مخزن ) و برای قابل لمس شدن این نوشته مقداری از برآیند ذهنی ( منفجر ) حقیر استفاده شده است . مدیران محترم ، در صورتی که تصاویر ارزش انتقال به گالری سایت را دارا میباشد منتقل بفرمایید ، ارادتمندم
  5. 1 پسندیده شده
    استراتژی 2028 قسمت سوم ادامه "رویکرد استراتژیک" ج- خطوط تلاش (LOE) : خطوط تلاش زیر بواسطه طرح کارزار نیروی زمینی (Army Campaign Plan) اجرا می‌شوند،نشان می‌دهند که چگونه نیروی زمینی به چشم‌انداز دست خواهد یافت. LOE 1 : ساخت و حفظ آمادگی آمادگی یگان اعمال نیرو (Force Projection) خط تلاش یکم - LOE 1 : ساخت و حفظ آمادگی طبق فصل 10 قانون اساسی ایالات متحده (Title 10 of the United States Code)، نیروی زمینی مسئولیت آماده سازی نیرویی رابرعهده دارد که سازماندهی ، آموزش‌ و مجهز شده اند برای برپا ساختن و پشتیبانی از یک نبرد زمینی.تلاش اصلی ما تا سال ۲۰۲۲، ایجاد آمادگی رزمی و قابلیت مرگ آوری ، برای جنگ و دیگر عملیات‌های احتمالی در مقیاس بزرگ است. این نه تنها شامل تولید نیروی با استقامت بالاست ، بلکه شامل توانایی استقرار واحدها در هر مکان و زمان برای برآورده کردن الزامات عملیاتی است. A ) آمادگی یگان (Unit Readiness): یگان ها ، دارای چرخه رزمی (Manning) کافی ، آموزش متمرکز بر رزم (Battle-Focused Training) ، تجهیزات کارا و موثر و رهبران شایسته خواهند بود. واحد گردانی (Unit Manning) : ظرفیت نیروی زمینی منظم (Regular Army) [نیروی زمینی بدون احتساب گارد ملی و ذخیره] به 500 هزار نفر به همراه رشد در گارد ملی و نیروهای ذخیره ، رشد خواهد کرد. ما آمادگی رزمی را بوسیله چرخه رزمی واحدهای نیروی عملیاتی (manning operating force units) تا پایان سال مالی 2019 تا ۱۰۵ % رشد خواهیم داد و نیازهای واحدها را برای احتمالات، استقرارها، ودیگر برنامه‌ها اولویت‌بندی خواهیم کرد. علاوه بر این، ما نرخ عدم توانایی استقرار (non-deployable) [معاف از رزم] را به زیر ۵ درصد کاهش داده و عدم تطابق تخصص‌های شغلی و درجه را در نیروها کاهش خواهیم داد تا واحد گردانی را به حداکثر برسانیم. برای حفظ واحد گردانی کافی در نیروی عملیاتی، ما باید کیفیت و کمیت گزینش گران (recruiter)، مربیان رزم مقدماتی (drill sergeants) و مربیانِ نیروی مولد رزمی (Generating force) را افزایش دهیم. ما تا انتهای سال مالی 2019 جایگاه شغلی گزینش گران ، مربیان رزم مقدماتی ، بازرس و مربی ناظر (observer controller/trainer) تا 100 % و جایگاه شغلی platform instructor را تا 90 % افزایش خواهیم داد . این کار ما را قادر میسازد تا بهترین وشایسته ترین ها را استخدام و حفظ نماییم. نمونه های واحد گردانی آموزش فردی و جمعی - Individual and Collective Training : آموزش بر روی درگیری‌های با شدت بالا، با تاکید بر عملیات در مناطق متراکم شهری، محیط های با اخلال الکترونیکی و تحت نظارت مستمر تمرکز خواهد کرد. آموزش سخت، واقع گرایانه، مکرر ، و متمرکز بر رزم خواهد بود. ما یک رژیم آموزشی جسمانی جدید ایجاد و تا اکتبر ۲۰۲۰ آزمون تناسب اندام رزمی را اجرا خواهیم کرد تا اطمینان حاصل شود که سربازان در سراسر تشکیلات نیروی زمینی آمادگی جسمانی مناسب برای محیط دشوار میدان جنگ را دارند. ما همچنین سربازان دوره‌ دیده بهتری را با برپایی یک مرکزآموزشی با طول دوره ۲۲ هفته ای تا سال مالی 2020 برای پیاده‌نظام و برای زرهی تا 2021 پرورش خواهیم داد. ما از سال ۲۰۲۱، بکارگیری محیط آموزش مصنوعی را آغاز خواهیم کرد، که با ادغام محیط‌های مجازی، ساختمانی (constructive) و بازی های آموزشی در یک پلت فرم واحد ، مراکز آموزش درون یگانی (home-station training) را توسعه و آنها را در اجرای طیف وسیع ای از سناریوها قادر خواهد ساخت. آمادگی تجهیزاتی - Equipment Readiness : نیروی زمینی از آمادگی تجهیزات استراتژیک با توزیع مجدد منابع به واحدهای متمرکز برآمادگی (Focused Readiness Units) و حفظ حداقل ۹۰ درصد نرخ آمادگی تجهیزات زمینی و ۸۰ درصد نرخ آمادگی تجهیزات هوایی مطمئن خواهد شد.ما همچنین نوسازی پوشاک سازمانی سربازان و تجهیزات انفرادی آنها با مناسب سازی به منظور کمک در استقرار ها و اجازه مستقیم برای تعویض اقلام غیر قابل استفاده در دستور کار خواهیم داشت. B ) اعمال نیرو (Force Projection): [ مقصود از نیرو ؛ نیروی پاد بحران فرا سرزمینی ] واحدهای نیرویی زمینی می بایست هوشیار، و در بسیج نیروها و استقرار سریع در محیط های درگیری توانا باشند و به طور موثر در هر جایی در جهان عمل کنند. مفهوم بکارگیری نیروی پویا (Dynamic Force Employment) توسط وزیر دفاع در استراتژی دفاع ملی گزینه‌های غیرقابل‌ پیش‌بینی، پیش دستانه و مقیاس پذیر(scalable) [تحت هر شرایط کارایی خود را حفظ کردن] را برای به‌کارگیری نیروی مشترک در سطح جهانی مطرح می‌کند. این امر پیامدهای عمده‌ای برای نیروی زمینی در مواجهه با اقدام اعمال نیرو (Army Force Projection ) خواهد داشت، زیرا ما انعطاف‌پذیر هستیم تا الزامات جهانی را پشتیبانی کنیم و یک نیرویی با وضعیت تحرک بالا ، مرگبار و انعطاف پذیر را توسعه دهیم. بسیج نیروها (Mobilization) نیروی زمینی ظرفیت بسیج نیروی های ذخیره(Reserve Component) در تاسیسات گردآوری نیروهای آموزش دیده رزمی (Mobilization Force Generation Installations) را بهبود خواهد داد، توانایی های خود را از طریق تمرین بسیج نیروها آزمایش خواهد کرد و از توانایی آنها برای استقرار در پلتفرم های اعمال قدرت (power projection) اطمینان حاصل خواهد کرد. ما همچنین برای آمادگی و پشتیبانی از احتمالات در مقیاس بزرگ، بسیج در سطح ملی، بازسازی ظرفیت رزمی و توسعه پایگاه صنعتی - دفاعی (DIB) را برنامه‌ریزی خواهیم کرد. استقرار (Deployment) مجموعه نیروی زمینی توانایی ذهنی اعزام فراسرزمینی را از طریق تمرین‌های آمادگی استقرار اضطراری (EDRE) در تمام رده‌های مختلف تا سطح لشگر را افزایش خواهد داد. ما از منابع خود در طول تمرین‌ها استفاده خواهیم کرد تا اطمینان حاصل کنیم سیستم‌ها و فرآیندها در جریان هستن تا تجهیزات به سرعت طراحی و به کارگیری شوند . علاوه بر این، پلتفرم های اعمال قدرت ما (power projection) باید زیرساخت لازم برای پشتیبانی از عملیات های استقرار مقیاس بزرگ را داشته باشند. اداره جبهه های نبرد (Set the Theater) اداره یک نبرد شامل اقداماتی مهمی مثل پشتیبانی (sustainment)، حفاظت از نیرو (force protection) ، مهندسی، ارتباطات، و فعالیت‌های توسعه زیرساخت است. نیروها ، امکانات و امتیازات ما و توافقات در سراسر دنیا ، نیروی زمینی را به اجرا و حفظ قدرت نظامی ایالات متحده در خارج از کشور قادر می سازد. ما به یک وضعیت متعادل از نیروهای مستقر در خط مقدم ( forward stationed forces) و نیروهای چرخشی (rotational forces)دست خواهیم یافت تا انعطاف‌پذیری ایجاد کنیم. نیروی زمینی همچنین باید از واحدهای اجرای کننده عملیات های RSOI (پذیرش، اجرا، حرکت به جلو، و یکپارچه‌ سازی) ،مثل گشایش بندرگاه (Port Opening) و یا تیم‌های کنترل حرکت اطمینان حاصل کند،که در حالت آماده‌باش کامل برای گشودن جبهه و پردازش موج نیروها در پشتیبانی از الزامات فرماندهی رزمی باشند. پ.ن : متن اصطلاحات معادل سازی نشده زیادی داره ، که با کمک دوستانی مثل جناب worior ، MR9 ، tiktak ، oldmagina سعی شد به مناسب ترین شکل ترجمه بشه ضمن اینکه عنوان انگلیسی هر اصطلاح در کنارش اورده شده ، برای پیشنهادات دوستان .(البته در پیام خصوصی نه تاپیک) اصرار بر حفظ آمادگی و تکرار عبارت "اطمینان حاصل کردن" در متن که معادل جمله معروف" نظارت بر اجرای دستور" در ارتش است قابل توجه است.
  6. 1 پسندیده شده
    استراتژی 2028 قسمت دوم رویکرد استراتژیک 3. رویکرد استراتژیک چالش اصلی نیروی زمینی این است که چگونه با استفاده از منابع محدود هم آمادگی رزمی خود را حفظ نماید و هم به طور همزمان نوسازی و آمادگی برای رزم آینده مطابق چشم‌انداز را پیاده سازی کند. استراتژی نیروی زمینی چهار خط تلاش ( LOE - Lines of Effort) را با اهداف ویژه برای ترسیم یک مسیر برگشت‌ ناپذیر به سوی چشم انداز ۲۰۲۸ ایجاد می‌کند. این خطوط تلاش آمادگی (Readiness)، نوسازی (Modernization)، اصلاحات (Reform) و اتحادها و شرکا (Alliances and Partnerships) را شامل می شود. استراتژی نیروی زمینی طی یک دهه آینده با یک سلسله فازهایی ، اولویت‌های گذار این خطوط تلاش را آشکار خواهد شد (مراجعه به شکل زیر). این رویکرد استراتژیک یک تعهد پایدار برای مراقبت از مردم مان و زنده نگه داشتن ارزش‌های کاری نیروی زمینی است. رویکرد استراتژیک نیروی زمینی امریکا برای گذار به Army2028 الف - اولویت بندی : در حالی که ما چهار خط تلاش (LOE) را همزمان پیگیری می کنیم، اولویت اصلی ما تا سال 2022، بازسازی آمادگی رزمی خواهد بود. همچنانکه آمادگی خود را بازسازی می کنیم، تحقیق و توسعه اولویت های شش گانه نوسازی را نیز دنبال خواهیم کرد .در سال ۲۰۲۲ ، زمانی که تحصیل (و تثبیت) فن‌آوری‌های جدید جهت انتقال به سیستم‌ها برای عرضه آماده شوند، اولویت از آمادگی رزمی به نوسازی تغییر خواهد کرد. نیروی زمینی همچنین میبایست فرایندهای سازمانی ( institutional processes) را تا سال ۲۰۲۰ اصلاح کند تا استفاده از زمان، پول و نیروی انسانی را به حداکثر برساند. به صورت موازی ، ما به کار با متحدین و شرکا برای افزایش تعامل متقابل ، تقویت مناسبات، و ایجاد قابلیت ها ادامه خواهیم داد. ب- پیاده سازی : طرح کارزار نیروی زمینی (Army Campaign Plan) روندی نظارتی و ارزیابانه برای تضمین اجرای هماهنگ استراتژی 2028 می باشد . طرح کارزار نیروی زمینی منجر به گماشتن فرماندهان سازمانی برای حمایت از تلاش‌های استراتژیک، توسعه اهداف میانی، پی‌گیری پیشرفت، و ارزیابی ریسک خواهد شد. ج- خطوط تلاش (LOE) : خطوط تلاش (LOEs) زیر بواسطه طرح کارزار نیروی زمینی (Army Campaign Plan) اجرا می‌شوند،نشان می‌دهند که چگونه نیروی زمینی به چشم‌انداز دست خواهد یافت. LOE 1 : ساخت و حفظ آمادگی آمادگی یگان ها اعمال نیرو (Force Projection) LOE 2 : نوسازی توسعه مفاهیم و دکترین توسعه توانایی ها [ همان الویت های 6 گانه نوسازی ] Long Range Precision Fires Next Generation Combat Vehicles Future Vertical Lift Army Network Air and Missile Defense Soldier Lethality توسعه و تکامل نیروها LOE 3 : اصلاحات زمان بودجه نیروی انسانی LOE 4 : تقویت اتحادها و مشارکت ها همکاری امنیتی کمک امنیتی پ.ن : به دلیل اینکه این سند در این قسمت زیر بخش زیادی داره و هر کدوم هم مختصری توضیح و به خاطر قالب نوشتاری انجمن ، خطوط تلاش بالا و زیر بخش ها در قسمت بعد خدمتتون ارائه میشه. اصطلاحات (ترم ها) و مفاهیم زیادی در اسناد نظامی و همچنین رسمی-اداری آمریکا وجود دارد ، که اکثرا معادل فارسی ندارند و ترجمه تحت الفظی آنان ثقیل ، و مفهوم رو منتقل نمیکنه ، از طرفی طبق عرف می بایست چنین مواردی به اختصار چند خط در خوده متن توضیح داده شوند ، که به دلیل آشفته شدن بیش از حد متن صرف نظر شده است. در عوض با همکاری مدیران و دوستان تصمیم داریم این اصطلاحات رو در یک تاپیک مجزا منتشر کنیم که حالت دانشنامه نیز به خود بگیرد و همچنین جهت سهولت خواننده ، موارد اینچنینی به صورت لینک در متن مثل دانشنامه ویکی قرار بگیرند.
  7. 1 پسندیده شده
    3- استراتژی 2028 قسمت اول استراتژی نیروی زمینی ایالات متحده بر مبنای چشم انداز 2028 : 1. مقدمه استراتژی نیروی زمینی بیانگر این است که این نیرو چگونه به مجموعه اهداف تعیین شده در چشم انداز 2028 دست می یابد و وظایف ده گانه خود را انجام می دهد. ورودی های اصلی آن عبارتند از استراتژی امنیت ملی (National Security Strategy)، استراتژی دفاع ملی (National Defense Strategy)و استراتژی نظامی ملی (National Military Strategy). برای ایجاد نیروی رزمی موثرتر و مرگبارتر مطابق چشم‌انداز 2028، مهم است که بخش‌های کلیدی آن چشم‌انداز را درک کنیم: استقرار، مبارزه و پیروزی نیروی زمینی قابلیت واکنش فراسرزمینی (Expeditionary) خود را حفظ خواهد نمود. تمامی واحدهای نیروی زمینی تحت آموزش قرار گرفته و در توانایی خود برای مستقر شدن ماهر خواهند شد.، چه استقرار استراتژیک (strategic deployment) از آمریکا و یا استقرار عملیاتی (operational deployment) در داخل یک جبهه. مشترک (Joint) نیروی زمینی به عنوان عضوی از یک تیم مشترک (ارتش آمریکا) و چند ملیتی، آموزش و مبارزه خواهد کرد. دکترین، تاکتیک ها و تجهیزات ما باید مکمل و سازگار با شاخه های دیگر ارتش (sister services)، متحدان و شرکای ما باشد. چند حوزه ای (Multi-Domain) نیروی زمینی نه تنها باید قادر به مبارزه در زمین، دریا و هوا با استفاده از سلاح‌های ترکیبی باشد ، بلکه در تمامی حوزه‌ها، از جمله سایبری، فضایی و طیف الکترومغناطیسی مبارزه کند. درگیری با شدت بالا (High Intensity Conflict) نیروی زمینی باید آماده انجام و هدایت عملیات های عظیم ،لشگر کشی های با مقیاس بزرگ و با مانورهایی در سطح لشگر و سپاه در برابر رقبای نزدیک باشد. بازدارندگی (Deter) نیروی زمینی قابلیت بازدارندگی مرسوم خود را با ترکیبی از نیروهای پیشرو با اتکا رزمی بالا [راهبردی](combat-credible forward forces) ، ائتلاف های مستحکم، و نشان دادن توانایی خود در تقویت سریع یک منطقه ، حفظ خواهد کرد. جنگ نامنظم (Irregular Warfare) نیروی زمینی به انجام جنگ‌های نامنظم ادامه خواهد داد، چه مبارزه با تروریسم، شورش و یا کمک مستشاری و عملیات حمایت ، ما باید این مهارت‌ها را آموزش، تمرین و ارزیابی کنیم تا شایستگی خود را حفظ کنیم. نوسازی (Modernization) نیروی زمینی باید نسل بعدی وسایل نقلیه جنگی، پلتفرم های هوایی و سیستم‌های تسلیحاتی را بسازد و از سال ۲۰۲۸ شروع به تولید آنها کند. این سیستم ها باید در شرایط جنگی آینده سریع‌تر، مرگبارتر، انعطاف‌پذیر و پایدارتر باشند در حالی که تحت نظارت و حمله مداوم هستند. سیستم‌های [حاضر] ما نیز باید ارتقا داده شوند و با فناوری های رباتیک، هوش مصنوعی و فناوری های دیگری که به بلوغ خود رسیده اند، آمیخته شوند. فرماندهی نیروی زمینی توسعه و ترویج فرماندهان هوشمند، متفکر و خلاق را که از نظر شخصیتی با پیچیدگی ها راحت هستند و توانایی عملیاتی از سطح تاکتیکی تا راهبردی را دارند ، در اولویت خواهد گذاشت. برای رسیدن به این اهداف، ما آماده خواهیم بود: آمادگی برای درگیری‌های با شدت بالا ؛ نوسازی دکترین، تجهیزات و ساختار ؛ و اصلاح نیروی زمینی برای به حداکثر رساندن زمان، پول و نیروی انسانی مان . نیروی زمینی همچنین مراقب مردم خود ، زنده نگه داشتن ارزش‌های ارتش و تقویت اتحاد و شرکایمان برای حفظ موفقیت طولانی‌مدت در زمان جنگ و صلح خواهد بود. این امر تضمین خواهد کرد که ارتش ما هنوز خطرناک‌ترین نیروی رزمی در تاریخ است که قادر به غلبه بر هر دشمنی در هر میدان نبرد است. ۲- محیط استراتژیک امروزه تغییرات سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و تکنولوژیکی چالش‌ها و فرصت‌هایی برای حفظ قدرت زمین پایه ایجاد کرده اند. میادین نبرد در سراسر حوزه ها، مقیاس های جغرافیایی، و انواع بازیگران گسترش یافته اند، در حالی که چرخه‌های تصمیم گیری و زمان واکنش ها به فشرده شدن ادامه می‌دهند. علاوه بر این، نیروی زمینی ما در میدان‌های نبرد متراکم و به شدت آلوده، درحالی که تحت نظارت مداوم است عملیات خواهد کرد و ما با توانایی های پیشرفته‌ای مثل سایبری، ضد فضایی، جنگ الکترونیک، روباتیک، و هوش مصنوعی از سمت دشمنانمان مواجه خواهیم شد. این تحرک ها در حال تغییر ماهیت جنگ هستند بنابراین نیروی زمینی باید برای مواجهه با رقبای جهانی، دشمنان منطقه‌ای و سایر تهدیدها آماده باشد. الف – رقبای قدرتمند رقبای قدرتمند ، چین و روسیه، برنامه‌های نوسازی را برای خنثی کردن برتری مرسوم ما اجرا کرده‌اند و چالش‌هایی که آن‌ها در حال حاضر به وجود آورده اند به طور فزاینده‌ای فرا منطقه ای (trans-regional)، چند حوزه‌ای (multi-domain)، و چند منظوره (multi-functional) هستند. کشورهای پیشرفته در حال توسعه سیستم‌های A2/AD، دفاع هوایی و موشکی، سایبری، جنگ الکترونیک و قابلیت‌های ضد فضایی برای اخلال در استقرار نیروها در جبهه های عملیاتی هستند. اگرچه ممکن است ما به طور مستقیم با رقبا مواجه نشویم، اما آن‌ها با از اقدامات کوچک در درگیری های مسلحانه برای به چالش کشیدن ما استفاده می‌کنند. ما همچنین به احتمال زیاد با سیستم‌ها و روش‌های جنگی آن‌ها روبرو خواهیم شد، چرا که آن‌ها قابلیت‌های نظامی خود را به دیگران منتقل میکنند. ب – دشمنان منطقه ای دشمنان منطقه‌ای یعنی کره‌شمالی و ایران، چالش‌های مهمی را در پی کسب سلاح‌های هسته‌ای، سیستم های بازدارنده سطحی (Area Denial) و سلاح‌های متعارف برای بدست اوردن نفوذ منطقه‌ای و تضمین بقای رژیم خود به وجود آورده اند. قابلیت‌های جنگ نامتقارن آن‌ها، سلاح‌های کشتار جمعی، تحریکات و پتانسیل برای فروپاشی آنها ، نه تنها تهدیدی برای متحدان منطقه‌ای بلکه به طور فزاینده‌ای برای ایالات‌متحده و سایر نقاط جهان است. علاوه بر این، دشمنان منطقه‌ای از فعالیت‌های تروریستی با حمایت دولتی و بازوهای نیابتی برای رسیدن به اهداف خود استفاده می‌کنند. ث – دیگر تهدیدات تروریست ها، سازمان های تبهکاری بین المللی، هکرهای اینترنتی و دیگر فعالان غیر دولتی مخرب، مسائل جهانی را با افزایش توانایی های کشتار جمعی تغییر داده اند. نیروی زمینی به احتمال زیاد جنگ‌های نامنظم را برای سال‌ها ادامه خواهد داد، نه تنها علیه این دشمنان غیر دولتی، بلکه در پاسخ به دشمنان دولتی که به طور فزاینده‌ای به رویکردهای نامتقارن وابسته هستند.. تروریسم همچنان یک وضعیت ماندگار بواسطه ایدئولوژی ،ساختارهای سیاسی و اقتصادی ناپایدار است که می تواند به دولت های درمانده ، جنگ های داخلی و مهاجرت کنترل نشده منجر شود که متحدان و شرکای ما را در انتخاب گزینه های دشواری میان هزینه های دفاعی و امنیت داخلی قرار دهد. ج – عدم ثبات اقتصادی نیروی زمینی تصمیماتی ضروری اما سخت را برای به تعویق انداختن مدرن‌سازی در طول چندین سال عدم ثبات در بودجه دفاعی در حالی که در عراق و افغانستان مشغول به فعالیت بود، صورت داد. اکنون رقبای جهانی برتری مرسوم ما را به چالش می‌کشند، چرا که آن‌ها برنامه‌های مدرن‌سازی جامعی را اجرا می‌کنند. با توجه به بودجه‌های کنونی نیروی زمینی ، عدم ثبات مالی و کاهش قدرت خرید، احتمالا واقعیت آینده خواهد بود و توانایی ما برای رسیدن به چشم‌انداز نیروی زمینی را تهدید می‌کند. ارتش باید اصلاحات را دنبال کرده و سرمایه‌گذاری‌ها را اولویت‌بندی کند تا تاثیر محدودیت‌های مالی در آینده را به حداقل برساند. چ – محیط عملیات بین الملل پویا در میان این چالش‌ها، محیط عملیاتی بین‌المللی به شدت پویا و پیچیده شده است. پس از جنگ جهانی دوم، ایالات‌متحده به توسعه نهاده‌ای بین‌المللی به عنوان ستون فقرات جهان بین‌الملل برای تامین ثبات و امنیت کمک کرد که به دولت‌ها امکان بهبود و رشد اقتصادی شان را می‌داد. رقبای جهانی اکنون در حال ساخت موسسات اقتصادی و امنیتی جایگزین هستند تا حوزه نفوذ خود را توسعه دهند و نهاده‌ای بین‌المللی را به یک رقابت منطقه ای تبدیل کنند. در نتیجه، ما باید اتحاد و مشارکت خود را تقویت کرده و به دنبال شرکای جدید باشیم تا مزیت رقابتی خود را حفظ کنیم. خ – فرضیات مردم آمریکا و کنگره از این استراتژی حمایت خواهند کرد اگر پرونده ای به صورت شفاف در مورد چگونگی بهبود امنیت آمریکا ونحوه ی هزینه کرد دلارهای مالیات دهندگان، ارائه شود. درخواست ها (بودجه) نیروی زمینی برای عملیات جاری یا بحران های شدید، به طور قابل توجهی افزایش نخواهد یافت در حالی که ما این استراتژی را بواسطه افق 2028 اجرا می کنیم. در طی اجرای این استراتژی تا سال 2028، بودجه نیروی زمینی، قابل پیش بینی، کافی، پایدار و به موقع خواهد بود. اصلاحات باعث ایجاد کارایی در زمان، پول و نیروی انسانی می‌شود که می توان آن‌ها را به برنامه‌های اولویت بالاتر اعمال کرد. تحقیق و توسعه بواسطه افق ۲۰۲۸ در طی زمان رشد خواهد کرد تا پیشرفت‌های قابل‌توجهی در توانایی‌های نیروی زمینی ایجاد کنند. برنامه‌های نوسازی رقبا برای تطبیق یا سبقت از توانایی‌های آمریکا تلاش خواهند کرد. نیروی مشترک سرمایه‌گذاری کافی برای استقرار استراتژیک و توانایی ورود اجباری مشترک انجام خواهد داد تا نیروی زمینی را قادر سازد برای واردن کردن نیرو در یک منازعه طرح ریزی کند و به سرعت به انجام عملیات‌های تهاجمی بپردازد. ادامه ترجمه سند در قسمت بعدی ......
  8. 1 پسندیده شده
    2 - چشم انداز 2028 نیروی زمینی ایالات متحده قسمت دوم ARMY 2028 واشنگتن - مارک اسپر ، رییس دپارتمان نیروی زمینی ایالات متحده در سخنرانی خود در موسسه بروکینگز در ۵ ژوئن گفت: در روزهای آینده ، چشم‌انداز ۲۰۲۸ منتشر خواهد شد، چشم انداز جدید نیروی زمینی نشان می دهد که این نیرو قصد دارد برای جنگ احتمالی در برابر رقبای نزدیک مانند چین و روسیه، و همچنین جنگ های نامنظم خود را آماده نماید.او گفت: نیروی زمینی خواهان فرماندهان شجاع و خلاق جنگ جهانی دوم خویش است ، خواهان فرماندهانی است که سربازان آمریکایی را به سواحل نورماندی هدایت کردند. در ۵ ژوئن ۱۹۴۴، دقیقا ۷۴ سال پیش، فقط چند ساعت از عبور سربازان آمریکایی از کانال انگلیس(کانال مانش) گذشته بود. وی اضافه نمود : نیرویی که در ۶ ژوئن ۱۹۴۴ در سواحل نورماندی پیاده شد، به شیوه‌ای خاص با نیروی امروز یک‌سان است.آن‌ها در یک نبرد مشترک و ترکیبی،چند حوزه ای ، با پشتیبانی هوایی نزدیک و پشتیبانی توپخانه ناوگان دریایی جنگیندن.همان نوع جنگ ، با ترکیب حوزه سایبر و فضا ، همان چیزی است که چشم‌انداز 2028 خواستار آن است.علاوه بر نبرد چند حوزه‌ای( MDB )، ارتش به طور فزاینده‌ای به ربات‌ها در هوا و زمین برای حرکت، قدرت آتش و نگهداری (آماد و پشتیبانی) تکیه خواهد کرد.تلفیق ربات ها و هوش مصنوعی اساسا چهره جنگ را دگرگون خواهد کرد، هر کسی که ابتدا به آنها دست یابد ، در میدان نبرد تسلط پیدا خواهد کرد. دکتر اسپر در آخر گفت : "ما باید برای سخت ترین جنگ آماده شویم. اکنون باید نیروی زمینی 2028 را بسازیم." مارک اسپر رییس دپارتمان نیروی زمینی آمریکا در موسسه بروکینگز THE ARMY VISION چشم انداز 2028 نیروی زمینی ایالات متحده نیروی زمینی ایالات متحده تواناترین و مرگبار ترین نیروی زمینی تاریخ است. این امر در چندین درگیری ، در طیف وسیعی از عملیات ها، در نقاط مختلف جهان، در دفاع از کشور و مردم آمریکا به مدت بیش از 240 سال به خوبی ثابت شده است. کلید این موفقیت در مهارت و پایداری سربازان آمریکایی، کیفیت فرماندهان آنها، برتری تجهیزاتی و توانایی نیروی زمینی ، گارد ملی و نیروی ذخیره به عنوان عضوی از نیروی مشترک بر انطباق و تسلط بر محیط پیچیده و متغییر نبرد ها است. همانطور که مشاهده میکنیم ، رقبای نزدیک نظیر چین و روسیه به طور فزاینده ای به رقابت با ایالات متحده و متحدان ما در اروپا، خاورمیانه و منطقه اقیانوس هند می پردازند. در عین حال، ما باید انتظار بازوهای منطقه ای ، تجهیزات و تاکتیک هایی که علیه ما توسط کشورهایی مانند کره شمالی و ایران، دولت های درمانده ( Failed state) و گروه های تروریستی مورد استفاده قرار می گیرد داشته باشیم. جاه طلبی دشمنان ما و شتاب تغییرات تکنولوژیکی، چالش ها و فرصت هایی را برای نیروی زمینی در برتری میدان جنگ ایجاد خواهد کرد.در خلال آن ، مطالبات بسیار بر منابع مالی کشور ، فشارهای آتی بر بودجه دفاعی آینده را به همراه خواهد داشت و باعث می شود ارتش همچنان تصمیم های دشواری در مورد چگونگی صرف این بودجه اندک برای رسیدن به اهداف ملی و اجبار ما برای کارآمدتر شدن اتخاذ کند. تعهد به تقویت همبستگی و ایجاد همکاری ها ، خنثی کننده این چالش ها خواهد بود. مأموریت نیروی زمینی _ هدف ما_ ثابت باقی می ماند : استقرار، مبارزه و پیروزی در جنگ های کشورمان ، با آمادگی ، چالاکی و تثبیت پایدار زمین. مأموریت نیروی زمینی برای ملت حیاتی است؛ زیرا ما خدماتی را ارائه می دهیم که قادر به شکست دادن نیروی زمینی دشمن و تصرف ،توقیف و کنترل غنمیت ها از دشمن مثل سرزمین ، منابع و نیروی انسانی آن هستیم!!!! با توجه به تهدیدات و چالش های پیش رو، نیروی زمینی باید افق واضح و منسجمی از جایگاهی که میخواهد در آینده داشته باشد ترسیم نماید، به طوری که تسلط و برتری ما را در برابر همۀ مخالفان بالقوه حفظ کند و ما را به انجام مأموریت خود در آینده قادر سازد . به این ترتیب، چشم انداز نیروی زمینی کشور ما به شرح زیر است: نیروی زمینی 2028 آماده است تا به طور جدی در هر زمان و هر مکان ، در برابر هر نیروی متخاصم ، در یک درگیری مشترک ، چند حوزه ای (multi-domain) و شدید وارد عمل شده، و در عین حال قادر به انجام جنگ های نامنظم (Irregular warfare)باشد. نیروی زمینی این کار را با استفاده از وسایل نقلیه باسرنشین و بدون سرنشین رزمی مدرن ، هواگرد ها، سیستم های آماد و پشتیبانی و تسلیحات ، همراه با سازمان رزم ترکیبی محکم و تاکتیک های مبتنی بر دکترین رزم مدرن و تمرکز روی فرماندهان استثنایی و سربازان مرگ آور صورت خواهد داد. برای دستیابی به چشم انداز ، نیروی زمینی باید در سال های آینده اهداف زیر را دنبال کند: نیروی انسانی ارتقاء نیروی زمینی به بیش از 500،000 سرباز، همراه با رشد در گارد ملی و نیروی ذخیره ، بواسطه استخدام و نگهداری از سربازان با کیفیت بالا، دارای وضعیت جسمانی ایده ال و وضعیت روحی محکم، که بتوانند در هر میدانی از جنگ آینده مبارزه کنند و قاطعانه به پیروزی برسند. سازماندهی اطمینان از اینکه سازمان رزم دارای نیروهای جنگی پیاده نظام، زرهی، مهندسی، توپخانه و پدافند هوایی کافی باشند. تمامی یگانهای های تیپ از تمامی سپاه ها باید توانایی هدایت و انجام اطلاعات زمینی و هوایی، نظارت و شناسایی ، جنگ الکترونیک و عملیات سایبری برای شکل دادن میدان جنگ در تمامی حوزه ها را داشته باشند . پشتیبانی هوایی و رزمی و لجستیک قوی باید همیشه در دسترس یگان ها باشد. آموزش و تمرین متمرکز کردن تمرین ها در درگیری های شدید با تاکید بر فعالیت در فضاهای متراکم شهری، محیط های همراه با اخلال الکترونیکی و تحت نظارت مستمر. آموزش باید سخت، واقع بینانه، مکرر و پویا باشد. تحرک بالا ، خلاقیت رزمی و اجرای مانورهای ترکیبی با نیروی مشترک، متحدان(allies) و شرکا(partners) باید نشانه های آن باشد. این تمرین ها نیاز به گسترش سریع محیط های آموزشی مصنوعی و توزیع عمیق تر قابلیتهای های شبیه سازی در سطح گروهان ها برای افزایش قابل ملاحظه مرگ آوری سربازان و تیم ها دارد. تجهیز ارتقاء نیرو نخست با اصلاح سیستم خریداری (تسلیحات) فعلی و ادغام سازمانی مدرنیزاسیون تحت یک فرماندهی واحد به جهت تمرکز بر تلاش های نیروی برای تحویل سلاح، خودروهای نظامی، سیستم های نگهداری و تجهیزاتی انفرادی صورت می گیرد. این مدرنیزاسیون شامل آزمایش و توسعه سیستم های خودگردان ، هوش مصنوعی و رباتیک است تا سربازان ما را موثرتر و وابستگی یگان ها از لحاظ لجستیکی کاهش یابد. فرماندهی پرورش فرماندهان هوشمند، متفکر و خلاق که با پیچیدگی ها راحت هستند و توانایی فعالیت در سطح تاکتیکی تا سطح استراتژیک را دارا میباشند. ما یک سیستم پرسنلی جدید مبتنی بر مدیریت استعداد را ایجاد خواهیم کرد که دانش، مهارت ها، رفتارها و مزیت های افسران را در اختیارمان قرار دهد. این سیستم زمانیکه با طرح های شغلی (Career Model) انعطاف پذیرتر همراه شود، ارتش را قادر می سازد که این رهبران را بهتر جذب ، شناسایی و پرورش دهد و آنها را برای بهینه سازی نتایج بگمارد. برای رسیدن و حفظ این اهداف با توجه به نا معلوم بودن بودجه آتی، ارتش باید به طور مستمر تمام برنامه ها را ارزیابی کند، فعالیت های با الویت پایین را شناسایی و از دستور خارج کند به منظور آزاد سازی زمان ، پول و نیروی انسانی برای برنامه های با اولویت بالا. اعتماد به نفس دادن ، قدرت و اختیار به فرمانده هان مادون ، اصلاح و کارایی را تسهیل خواهد کرد.در پایان این تلاش ها، ما اطمینان خواهیم داد که سربازان ما، نیروی کار غیرنظامی و خانواده های آنها از فرصت های حرفه ای و کیفیت زندگی شایسته شان لذت خواهند برد. از بالا تا پایین، ما نیز باید به ارزش های ارتش متعهد باقی بمانیم. زمانی ارتش در بهترین حالت است که ما به عنوان یک تیم کار و مبارزه می کنیم، ارزش های ارتش ما به همراه منش سلحشوری (Warrior Ethos)ما را به خوبی در درگیری های پیش رو هدایت خواهند کرد. از سال 1775 نیروی زمینی ایالات متحده خود را در حمایت از مردم آمریکا، امنیت کشور و پیشرفت منافع ما در خارج از کشور به خوبی اثبات کرده است . این واقعیت امروز باقی می ماند. توانایی ما برای انجام این مسئولیت در آینده نیز حیاتی خواهد بود زیرا تهدیدات همچنان در حال ظهور و تکامل هستند و پیچیده تر و خطرناک تر می شوند . برای آماده بودن به جهت مبارزه و پیروزی در جنگ های کشور ، نیروی زمینی باید چشم انداز ارتش آینده را که در اینجا آورده شده است برآورده کند . ما اطمینان داریم که با رهبری درست، تمرکز مناسب، منابع کافی و تلاش مستمر، نیروی زمینی ارتش ایالات متحده به چشم انداز ما دست پیدا خواهد کرد ، نیروی رزمی برتر جهان باقی خواهد ماند و برای دهه های آینده به ملت خدمت خواهد کرد. منابع : https://www.army.mil/.../army_secretary_esper_announces_army_vision_for_2028 https://www.militarynews.com/peninsula-warrior/news/army_news/the-army-vision-behind-the--year-plan-to-help/article_629a0248-69bf-11e8-bcd5-37169c95c264.html اسناد: THE ARMY VISION 2028 Warrior Ethos - اخلاق (منش) سلحشوری
  9. 1 پسندیده شده
    سلام علیکم     این فرموده شما ، بنده را به یاد  زمانی که برای ترجمه  مجموعه پژوهشی " افسر ارشد نیروی هوایی ارتش ایالات متحده ، سرهنگ استیسی . ال . پتی جان " در خصوص استراتژی دفاع فراقاره ای این کشور گذاشته بودم ، انداخت      کل این مجموعه 400 صفحه ای ، بیشتر از شش ماه برای ترجمه زمان برد و پایه ای شد برای یک کار بزرگتر در آینده ( در صورت وجود حیات )       به نمودار بالا دقت کنید ، روند قدرت سازی در ایالات متحده از چه سالی شروع شد ، چه روندی را طی کردند ، فرازها و فرودها ، شکستها و پیروزی ها و در نهایت اثبات این نکته که " تلاش و ثبات قدم " برای ایجاد زیرساختهای قدرت در  قرن بیست و یکم  چقدر اهمیت دارد . 
  10. 1 پسندیده شده
    با عرض عذرخواهي از معدود خوانندگان احتمالي تاپيك، بعلت مشغله‌ي برادر سينا و با هماهنگي با ايشون، قرار شد كه من يكم سرعت پست دادنم رو كاهش بدم تا ايشون هم برسن به موقع‌ پست‌ها رو مطالعه نموده و نظرشون رو بدن. ----------------------------------------------------------------- خوب! بالاخره پس از مطول‌نگاري‌هاي متعدد، بالاخره رسيديم به ادعاي دكتر مصدق درخصوص ملي شدن صنعت نفت كه تصوير متن دستنويس اون رو برادر سيناي عزيز به عنوان سندي تاريخي در پست‌هاي ابتدايي‌، قرار دادن. در اين پست، مسئله‌ي جلسه‌ي محمود نريمان مورد بررسي قرار خواهد گرفت. ----------------------------------------------------------------- در [url=http://www.military.ir/modules.php?name=Forums&file=viewtopic&p=139555#139555]پست قبل [/url]، درخصوص به قدرت رسيدن سپهبد رزم‌آرا و مخالفت‌هاي علني آيت‌الله كاشاني و نواب صفوي و ماجراي دكتر مصدق و سپهبد رزم آرا، سخن به ميان آمد. مي‌پردازم به ادامه‌ي ماجرا. همانطور كه در پست‌هاي پيشين نيز معروض گرديد، كميسيون نفت با پيشنهاد دكتر مصدق و توسط منصورالملك تشكيل گرديد. لكن نه انگلستان و نه سپهبد رزم‌آرا، نسبت به عواقب آن خوشبين نبودند. لذا بديهي بود كه رزم‌آرا، تلاش خود را به سمت حذف كميسيون نفت معطوف سازد. در اولين جلسه‌ي كميسيون نفت كه در آخرين روز صدارت منصور الملك تشكيل گرديد، سواي انتخاب رئيس، نايبان رئيس و مخبر كميسيون، تصميماتي درخصوص دعودت دكتر پير نيا (دكتر حسن پيرنيا، معروف به مشير الدوله، نخست‌وزير ايران در دوره‌هاي احمدشاهي، رضا شاهي و محمدرضا شاهي، پدر تاريخ باستان ايران (كه بسياري از نوشته‌هاي تاريخ باستان، توسط و يا به هدايت وي در دوران رضا خان و پسرش نگاشته شد) و استاد فراماسونري)، معاون وزير دارايي براي حضور در جلسه‌ي بعد و گرفتن اسناد نفت از وزارت دارايي اخذ گرديد. لكن جلسه‌ي بعدي كميسيون كه در زمان سپهبد رزم آرا تشكيل گرديد، دكتر پيرنيا بدون اسناد و مدارك درخواستي كميسيون نفت، در جلسه‌ي كميسيون حاضر گرديد و اين، سرآغاز عدم همكاري دولت با كميسيون بود. همه‌چيز داشت بر وفق مراد سپهبد رزم آرا و انگلستان پيش مي‌رفت و كميسيون نفت، در آغاز راه به بن‌بست رسيده بود كه واقعه‌اي، ماجرا را تغيير داد؛ سر داده شدن نداي ملي شدن نفت در كميسيون! حتماً به ذهن برادر سينا و ساير دوستان متبادر گرديد كه اين ندا، ديگر متعلق دكتر مصدق، رئيس كميسيون نفت و يگانه منجي ملي شدن صنعت نفت ايران مي‌باشد! لكن برخلاف تصور و انتظار دوستان، اين ابوالحسن حائري‌زاده بود كهع براي نخستين بار و به عنوان اولين فرد، نداي ملي شدن صنعت نفت را در فضاي كميسيون سر داد و در جلسه‌ي بعدي نيز برآن تأكيد نمود و بدين ترتيب، كميسيون نفت از جوانمرگي نجات يافت. اين در حالي بود كه اعضاي كميسيون، حتي دكتر محمد مصدق، از كافي يا ناكافي بودن قرارداد الحاقي سخن مي‌گفتند! پس از اين مسئله و به درخواست نمايندگاني چون حسين مكي و حائري‌زاده، كميسيون به دولت اولتيماتومي 3 روزه داد كه اسناد و مدارك نفت را به كميسيون فرستاده و ظرف 10 روز نيز درخصوص قرارداد الحاقي اظهار نظر نمايند. در غير اينصورت، طرح استيضاح دولت به صحن مجلس كشيده خواهد شد. اين اولتيماتوم تا حدي موثر افتاد و دولت، اسناد و مدارك را به كميسيون ارسال داشت. لكن كماكان از اظهار نظر در اين خصوص امتناع ورزيد. به همين دليل، وعده‌ي كميسيون عملي گشته و در روز 20 مهر 1329، دولت را به دليل اظهار نظر نكردن راجع به قرارداد الحاقي استيضاح كردند. در جلسه‌ي استيضاح، سپهبد رزم آرا نطقي را ايراد نمود كه توسط كارشناسان شركت نفت نگاشته شده بود. حسين مكي و ابوالحسن حائري‌زاده نيز به انتقاد از دولت پرداختند. اما كماكان خبري از دكتر مصدق، رهبر جبهه‌ي ملي نبود و ايشان، تنها نطق بي‌اهميتي درخصوص جايگاه اقليت در مجلس و حسن وجود اقليت در مجلس عنوان داشت! نتيجه اين شد كه مجلس، پس از استماع نظر اعضاي جبهه‌ي ملي و سپهبد رزم آرا، با اكثريت آراء به استيضاح رأي سكوت داد. براي آگاهي از مشروح مذاكرات در جلسه‌ي استيضاح، مي‌توانيد رجوع كنيد به : مذاكرات مجلس شوراي ملي، دوره‌ي شانزدهم، جلسه‌ي 73، پنج‌شنبه 27 مهر 1329. با اين وضع، كميسيون نفت به كار خويش ادامه داد. حتي يكبار نيز نخست‌وزير (سپهبد رزم آرا) به جلسه‌ي كميسيون نفت دعوت شد كه در آن، از اعضاي كميسيون درخواست نمود كه به نحوي مسالمت‌آميز، قضيه‌ي نفت را خاتمه دهند. لكن سيد حسين مكي، نخست‌وزير را مورد عتاب قرار داد و گفت : «نفت بايد ملي شود». لكن اين موضع‌گيري، چندان به مذاق دكتر مصدق خوش نيامده و قضيه را فيصله داد. حتي ايشان، يكبار كه حائري‌زاده روي اصل ملي شدن صنعت نفت در كميسيون اصرار مي‌ورزيد، با تشكيك در اين اصل بيان داشت : «جناب آقاي حائري كه فرمودند بايد ملي بشود بايد يد اين عملي هست يا نيست.» دكتر مصدق به شدت معتقد به اين مسئله بود كه انگلستان چنين اجازه‌اي به ايران نخواهد داد و از اين رو، حتي طرح كلامي اين اصل را نيز نادرست مي‌خواند! براي آگاهي بيشتر، رجوع شود به : مكي، حسين، كتاب سياه، جلد 1، ص 242. در اين ايام (آبان‌ماه)، آيت‌الله كاشاني درخصوص مسئله‌ي ملي شدن صنعت نفت، درخواست جلسه‌اي با حضور اعضاي جبهه‌ي ملي را نمود. اين جلسه، در منزل محمود نريمان تشكيل گرديد و همان جلسه‌اي بود كه تصميم درخصوص ملي شدن صنعت نفت در آن اخذ گرديد! همان جلسه‌اي كه مرحوم دكتر مصدق در خاطرات خويش، آن را سرآغاز(!!!!!) ملي شدن صنعت نفت (به پيشنهاد دكتر فاطمي!!!) عنوان نمودند و برادر سيناي عزيز نيز از آن به عنوان سند ملي نمودن صنعت نفت توسط دكتر مصدق ياد نمودند (هرچند كه در پست‌هاي قبل، تلويحاً نادرست بودن اين ادعا را پذيرفتند). جلسه با حضور آيت‌الله سيد ابوالقاسم كاشاني، سيد ابوالحسن حائري‌زاده، سيد محمود نريمان، سيد حسين مكي، دكتر سيد علي شايگان، اللهيار صالح، عبدالقدير آزاد، دكتر سيد حسين فاطمي، دكتر مظفر بقايي كرماني و دكتر محمد مصدق برگزار گرديد. پس از بحث و بررسي بسيار و منفي‌بازي‌هاي معمول دكتر مصدق درخصوص مسئله‌ي نفت، حائري‌زاده براي اينكه مجلس به جمع‌بندي مناسبي برسد، پيشنهاد كرد اكتشاف و استخراج نفت ملي شود، ولي براي حمل و نقل و تصفيه و فروش آن شركتي كه بيش از 51 درصد آن متعلق به ايران و 49 درصد به كشورهايي كه تاكنون خريدار نفت ايران بوده‌اند باشد، تشكيل گردد؛ مشروط بر اينكه هيچ كشوري بيش از 10% سهام را نداشته باشد. لكن آيت‌الله كاشاني، مكي، دكتر فاطمي، آزاد و نريمان با اين پيشنهاد مخالفت داتشه و عقيده داشنتد كه نفت بايد صد در صد و بطور كامل ملي شود. يعني كليه‌ي عمليات اعم از اكتشاف و استخراج و تصفيه و بهره‌برداري در دست دولت ايران باشد. مشاهده مي‌فرماييدكه كماكان، نه از دكتر مصدق و تلاش و مبارزه‌ي وي براي ملي شدن صنعت نفت؛ آنهم در 4 ماه مانده به تصويب اين قانون، خبري بود و نه از پيشتازي و آغاز حركت ملي شدن صنعت نفت توسط دكتر فاطمي. به عبارت بهتر، عمده فعالان ملي شدن صنعت نفت، اين بار نيز پيشتاز در اين امر بودند. سيد حسين مكي، اين پيشنهاد پنج نفره را اينگونه به رشته‌ي تحرير درآورد : «به نام سعادت ملت ايران و به منظور كمك به تأمين صلح جهاني، امضاء كنندگان ذيل پيشنهاد مي‌نماييم كه صنعت نفت ايران در تمامي مناطق بدون استثناء، ملي اعلام بشود. يعني تمام عمليات اكتشاف و استخراج و بهره‌برداري در دست دولت قرار گيرد.» (مكي، حسين، كتاب سياه، جلد 2، انتشارات اميركبير، چاپ سوم، 1364، ص 135) درست پس از پايان نگارش پيش‌نويس اين طرح، آيت‌الله كاشاني آن را امضاء نمود. پس از ايشان، حسين مكي، دكتر حسين فاطمي، عبدالقدير آزاد و محمود نريمان آن را امضاء نمودند. لكن دكتر مصدق از امضاي آن امتناع ورزيد!! مكي، شرح مخالفت دكتر مصدق با ملي شدن نفت را اينگونه تشريح مي‌كند : «دكتر مصدق اظهار مي‌كرد كه پيشنهاد ملي شدن پيشرفت نخواهد كرد و اكثريت مجلس به آن رأي نخواهد داد، اگر قرارداد دارسي از لحاظ مدت ملاك عمل قرار گيرد چون از مدت آن چيزي باقي نمانده و نسبت به قيمت هم روي پنجاه – پنجاه توافق بشود پيشرفت خواهد كرد، زيرا در كميسيون مخصوص نفت هم طرفداراني مانند سرتيپ زاده و ديگران دارد. در مجلس هم به تصويب خواهد رسيد. (جالب اينجاست كه دكتر مصدق، يا به ياد ندارند و يا به فراموشي مصلحتي روي آورده‌اند كه قرارداد دارسي، در سال 1312 و توسط دولت ايران ملغي و سوزانده شد و پس از فشار انگلستان، قرارداد جديد 1933 و پس از آن، قراداد الحاقي تنظيم گرديد و ديگر قرارداد دارسي، اصولاً موضوعيت ندارد؛ چه رسد به مدت زمان مندرج در قرارداد! – mb) از دكتر مصدق سوال شد كه مي‌گوييد چنين پيشنهادي از طرف فراكسيون وطن داده شود؟ در پاسخ گفت خير. اگر از طرف نمايندگان اكثريت چنين پيشنهادي داده شود موافقت يا سكوت بكنيم[!!!!! – mb]. ساير حضار هم قلباً با پيشنهاد ملي شدن موافق بودند ولي (مانند كاشاني و نريمان و آزاد و فاطمي و من) حرارتي به خرج نمي‌دادند. بالاخره به دكتر مصدق گفتم ما اقليت مجلس هستيم و مخالف دولت. اگر پيشنهاد بكنيم 99 درصد متعلق به ايران و يك درصد آن متعلق به شركت نفت باشد خواهند گفت كه اين پيشنهاد به نفع انگليسي‌ها و خواست آن‌ها بوده و ما از انگليسي‌ها الهام گرفته‌ايم. ما بايد بگوييم ملي شدن و لا غير. اگر اكثريت تصويب نكرد، تخم آن كاشته شده روزي ثمر خواهد داد و ما جز اين نبايد زير بار پيشنهاد ديگري برويم. همگي حضار تأييد كردند كه بايد صد در صد ملي بشود و قبول كردند پيشنهادي كه به خط من تهيه شده بود امضاء نمايند. آخرين نفر هم دكتر مصدق امضاء نمود.» (همان، ص 138) پس از اين جلسه، در روز چهارم آذرماه 1329 كميسيون نفت كه قبلاً با حيلت منصورالملك و دكتر مصدق، از اعضاء جبهه‌ي ملي استفاده‌ي بيشتري برده شده بود و قرار بود نقشه‌هاي كميسيون با آچمز نمودن جبهه‌ي ملي انجام پذيرد نيز اين نامه را مورد بررسي قرار داده و بر اين اساس اعلام گرديد «قرارداد الحاقي ساعد – گس (گس – گلشاييان)، براي استيفاي حقوق ايران كافي نيست. لذا مخالفت خود را با آن اعلام مي‌داريم.» پس از پايان آخرين جلسه‌ي كميسيون در روز هشتم آذرماه و اتمام دور اول مذاكرات، حسين مكي، مخبر كميسيون گزارش كار كميسيون و نظر نهايي آن را در 19 آذر 1329 به مجلس ارائه نمود. تصميم كميسيون نفت مبني بر رد قرارداد الحاقي، با استقبال گسترده‌ي مردم مواجه شده و اصل ملي شدن صنعت نفت، پشتوانه‌ي قدرتمندي پيدا نمود. در اين هنگام، ناگهان بند از زبان دكتر مصدق باز شده و طي نطقي، به تشريح عملكرد استعمار انگليس پرداخت و تلاش نمود كه بهترين استفاده‌ي ممكن را از موج بوجود آمده ببرد و طرحي كه قبلاً بارها و بارها آن را رد نموده بود و حتي حاضر به حمايت لفظي از آن نيز نبود، را به نام خود به ثبت برساند! امري كه با زبان‌بازي و استفاده‌ي فوق‌العاده از كلام دكتر مصدق، خيلي زود محقق گرديد؛ طوري كه امروز روز، از هركسي كه مي‌پرسيم نفت را چه كسي ملي كرد، پاسخ وي جز دكتر محمد مصدق نخواهد بود! ----------------------------------------------------------------- ان شاءالله در پست بعد، وضعيت حقيقي ملي شدن صنعت نفت و عوامل تأثيرگذار در تصويب طرح را بيان خواهم داشت و اگر فرصت شد، درخصوص نقشه‌ي بسيار خطرناك سپهبد رزم آرا (و به عبارت بهتر، بدل طرح ملي شدن صنعت نفت از سوي انگلستان) خواهم پرداخت.
  11. 1 پسندیده شده
    با تشكر از برادر سيناي عزيز. [quote]لازم است نکاتی را در مورد این پست به نقل از سند محرمانه وزارت امور خارجه انگلیس ذکر نمایم. (لینکش در صفحه اول با نام سند شماره 2 ذکر شده) مخالفت تعصب آمیز فدائیان اسلام با رزم آراء و هژیر (دو نخست وزیر شاه و هوادار انگلیس) بع علل زیر بود : الف- اینکه این دو به رغم اظهارات علنی شان در هواداری از اسلام بمثابه بندگان یک تمدن اروپایی ، غریبه ارزیابی می شدند. ب- اینکه این دو (نخست)نامزدهای درباری بودند که بکلی مستفرنگ است و (دو دیگر) بویژه مورد حمایت شاهزاده اشرف پهلوی بودند که سن جنسی اش مورد تنفر فدائیان است.[/quote] سينا جان. همون‌طور كه قبلاً‌ نيز عرض كرده و ان شاءالله در آينده نيز مفصلاً عرض خواهم كرد، سندي كه شما قرار دادين، با وجود اينكه نه متن انگليسي‌اش موجود هست و نه مي‌شه به متن فارسي و يا حداقل صداقت نويسنده‌اش استناد كرد (كه از جاي جاي متنش، تحليل‌هاي غلط و جانبدارانه مشخصه و فقط يكي دو نمونه‌اش رو در متني كه براتون آماده كردم مي‌تونين ملاحظه بفرمايين)، با فرض صحت كامل سند، باز هم يك سند تاريخي محسوب نمي‌شه. بلكه يه سند تحليلي محسوب مي‌شه و قابليت استناد تاريخي نداره. از اين دست اسناد، همون‌طور كه قبلاً هم عرض شد، در تمامي اسنادهاي جاسوسي موجوده. بطور مثال، اگه شما سري به اسناد مكشوفه از لانه‌ي جاسوسي بزنين، ملاحظه مي‌فرمايين اين دست اسناد تحليلي، براي اكثر قريب به اتفاق مقامات رژيم شاه و يا حتي انقلابيون وجود داره؛ بطور مثال، در سندي مياد احتمال كمونيست بودن امام خميني!! (ره) رو بررسي مي‌كنه. اين دست اسناد، اسنادي هست كه به درخواست سفارت و براي جمع‌آوري اطلاعات درخصوص افراد تهيه مي‌شه و كسي كه اطلاعات رو جمع‌آوري مي‌كنه، هر مرحله با مشاهدات خودش، برداشتي كه ممكنه از نظر خودش درست باشه و شايد هم نباشه رو روي كاغذ و بصورت گزارش مياره. تنها كساني چون خسرو شاكري هستن كه براي اينكه هدفشون، وسيله رو توجيه مي‌كنه، به چنين اسنادي مستمسك شده و بدتر از اون، سه چهار صفحه هم بدترين واژگان رو ضميمه‌اش مي‌كنن تا اثرپذيري اسناد رو بيشتر كنن تا بلكه جنبه‌ي تحليلي بودنش پنهان و سند، سند محكم تاريخي پنداشته بشه. به همين دليل هم از شما خواهش مي‌كنم كه در ارائه‌ي اسناد و بخصوص استناد به اسناد، كمي دقت بيشتر داشته باشين. نيازي به تحليل جاسوس‌هاي انگليسي نيست. بيانيه‌هاي فداييان اسلام درخصوص اعدام انقلابي عبدالحسين هژير و سپهبد رزم آرا، كاملاً مشخص و مكتوبه و اون‌ها بدون ترس، علت قتل اين دو نفر رو توضيح دادن! پس اگه واقعاً طالب حقيقت باشين، بايد به منابع اصلي متوسل بشين. گويي كه اگر متن رو بدقت دنبال مي‌فرمودين، درخصوص ماجراي ترور هژير، داستان بطور واضح و مشخص اومده بود و سابقه‌ي مخالفت با هژير كه از زمان نخست‌وزيري ايشون آغاز شده بود بطور مشخص و مستند نوشته شده و علل قتل وي نيز كامل نوشته شده و درخصوص سپهبد رزم آرا نيز در همين پستي كه خدمت شما عرض شد، موارد اومده و ربطي هم به اسلام ظاهري يا سن جنسي اشرف پهلوي!! نداشته! چرا كه اگه بخوايم به تحليل هوشمندانه‌ي اين جاسوس انگليسي استناد كنيم، فداييان اسلام بايد همه‌ي درباريان رو مي‌كشتن! چون كدومشون چنين ويژگي رو نداشتن؟!! پس خواهش مي‌كنم در تحليل و نتيجه‌گيري، كمي صبور باشين و مطالب رو درست و با دقت مطالعه بفرمايين. بطور مثال اگه از نظرتون، تحليل‌ها و اخبار و مستنداتي كه در مطالب قبلي عرض كردم، غلط هست و تحليل ايشون درسته، دلايل خودتون رو بنويسين و مطلب بنده رو نقض بفرمايين. ولي اين رويه‌ي فعلي، چندان منطقي به نظر نمي‌رسه و اينطور برداشت مي‌شه كه شما اصولاً چندان متن رو دنبال نمي‌فرمايين. [quote] [quote]اين هنگام بود كه سپهبد رزم آرا فهميد كه مخالفين حقيقي وي، نه اعضاء و وكلاي جبهه‌ي ملي (كه تاريخ نشان داد بارها و بارها، آماده‌ي معامله بودند)؛ بلكه مردم مسلمان و متعهد مي‌باشد و استعمار پير هم به اين نتيجه رسيد كه اگر موضوع، از كانال كميسيون نفتي كه دكتر مصدق و منصور الملك، پايه‌گذار آن بودند، به سلامت عبور نكند، بايد تدبير جديدي را انديشيد. لذا رزم آرا، در پنهان، شرايط ديگري را نيز مهيا نمود ...! [/quote] کمی بی انصافی می کنید همانطور که هر گردی گردو نیست هر معامله هم خیانت محسوب نمی شود. اگر اینگونه باشد از این دست معاملات زیاد داریم مثل ایران کنترا و ...[/quote] بنده هم با شما موافقم. اصولاً بنده هم هر معامله‌اي رو خيانت نمي‌دونم. هرچند كه اين، ويژگي گروه‌هاي ملي‌گرا بوده كه در اوج مبارزات ملي، همواره به دنبال منافع خود بوده و هميشه شعار و عملشون كاملاً با هم متفاوت بود. نمونه‌ي زمان انقلابش هم جبهه‌ي ملي و نهضت آزادي بود كه حتي شاه براي حفظ حكومتش، با جبهه‌ي ملي وارد مذاكره شد كه كساني چون دكتر سنجابي و دكتر معظمي، پذيرش نخست‌وزيري شاه رو منوط به خروج شاه از كشور كردن كه شاه نپذيرفت، ولي وقتي ديد كه چاره‌اي نداره همين شرط رو از شاپور بختيار پذيرفت و از كشور خارج شد! اين در حالي بود كه جبهه‌ي ملي به سركردگي دكتر سنجابي، براي ملاقات با امام (ره) بيانيه‌اي صادر نموده بود كه ايشان و جبهه‌ي ملي و اعضاي اون به هيچ‌وجه حاضر با حكومت فعلي، به هر شكلي نيستن!! اصولاً ملي‌گراها، بين حرف و عملشون فرق زياد بوده و در پس شعارهاي دلفريبشون، همواره معامله رو مدنظر داشتن و هر قدم و شعار و حمايتي رو اهرم فشاري براي معامله مي‌ديدن و اين، مسئله‌اي نيست كه قابل رد باشه؛ مگه اينكه شما مستندات ديگري داشته باشين. پس اگه بگيم كه براساس شعارهاي خودشون، عملكردشون سازشكارانه بوده و نفاق‌آميز، به بيراهه نرفتيم. اما همون‌طور كه عرض شد، اصولاً معامله با خيانت، خيلي فرق مي‌كنه. فكر كنم شما، كمي متن رو با سوء برداشت مطالعه فرمودين. چون حتي در قسمتي كه نقل قول فرمودين، هرچه دقت كردم لغتي مبني بر خيانت و يا حتي لغتي كه اين امر رو مشتبه مي‌كنه، مشاهده نكردم. پس اگه از نظرتون، بنده چنين مطلبي رو نوشتم، لطفاً واژه‌ي مورد نظر رو نقل قول بفرمايين. اما در اينكه جناب دكتر مصدق، چندين و چند نوبت با انگليسي‌ها و نمايندگان اون و يا نخست‌وزيران، به همكاري پنهان روي آورد، شكي هست؟ چون بنده مستنداتش رو قرار دادم و اتفاقاً بخشي‌اش اصلاً جزو اقراريات خود دكتر مصدق در همون برهه‌ي زماني هست (ملاقات با سپهبد رزم آرا). در متون قبل، اسناد همكاري‌هاي مختلف دكتر مصدق، در اوج دوران مبارزه‌ي ملت و نمايندگان ملت درخصوص ملي شدن صنعت نفت رو خدمت شما و دوستان قرار دادم و شما نيز اون‌ها رو تأييد فرمودين. پس بعيد مي‌دونم كه در همكاري ايشون شكي باشه؛ مگه اينكه مطالب رو كامل مطالعه نفرموده باشين.
  12. 1 پسندیده شده
    در پست قبل، موضوع روي كار آمدن رزم‌آرا، به رجوعي به گذشته و نقش وي در ماجراي ترور شاه در 15 بهمن 1327، مورد بررسي قرار گرفت. چون هدف از اين بحث، نه بررسي واقعه‌ي 15 بهمن و نه رزم‌آرا مي‌باشد، از اين قسمت عبور كرده و سعي مي‌شود از اين پس، بيشتر به ماجراي اصلي؛ يعني ملي شدن صنعت نفت و نقش دكتر مصدق در آن، پرداخته شود. روي كار آمدن سپبهد رزم آرا، از همان ابتدا، با مخالفت شديد جبهه‌ي ملي، آيت‌الله كاشاني و نواب صفوي مواجه گرديد. نواب صفوي و آيت‌الله كاشاني پس از انتشار خبر نخست‌وزيري رزم آرا، گروه‌هايي از بازار، دانشگاه و روحانيون به زعامت نواب صفوي، با سردادن شعار از منزل آيت‌الله كاشاني به سوي ميدان بهارستان رفته و در آن‌جا دست به تجمع پرشوري زدند. جبهه‌ي ملي و آيت‌الله كاشاني نيز اعلاميه‌هايي صادر نمودند كه دكتر مصدق در روز ششم تيرماه 1329 آن‌ها را در مجلس قرائت نمود. بعلت تعجيل در كلام، از اعلاميه‌ي پرشور آيت‌الله كاشاني صرفنظر نموده و تنها به منظور استفاده در ادامه‌ي مباحثه، اعلاميه‌ي جبهه‌ي ملي كه توسط دكتر مصدق قرائت و طبعاً مي‌بايست مورد قبول ايشان نيز باشد را ذكر مي‌نمايم : «جبهه ملي ايران به ملت ايران اعلام خطر مي‌كند و لازم مي‌داند علل و جهاتي را كه موجب روي كار آمدن كابينه جديد شده به اطلاع افكار عمومي جهان برساند. نمايندگان جبهه ملي در مجلس و همچنين در مطبوعات ما از دو سه هفته به اين طرف اطلاعاتي را كه در زمينه ايجاد يك حكومت «شبه كودتا» داشته‌اند بدون پروا بازگو كرده و چيزي از ابراز اين حقايق مسلم فروگذار ننموده‌اند. وضع حاضر حكومت و صحنه‌سازي‌هايي كه پس پرده صورت مي‌گرفت نشان مي داد كه يك تشنج مصنوعي و يك بحران ساختگي در تمام شئون به منظو رحقوق اساسي مردم در حال تكوين است و كشور ما يك بار ديگر پس از يك ربع قرن كه طعم تلخ ديكتاتوري را چشيده دوباره به استبداد و رژيم مطلق‌العناني و سلطه فردي تهديد مي‌شود. آن روز فرا رسيده و مطامع بيگانگان براي پايمال كردن حقوق سياسي و محو قانون اساسي و لگد كردن استقلال و حق حاكميت ملي ما دست از آستين عوامل صديق و خدمتگزار خود بيرون آورده است و مي‌خواهد زير عنوان «حكومت قوي»، خاطره‌هاي استبداد صغير را تجديد كند. دولت فعلي با انجام عمليات زير پرده كه بي‌شباهت به يك كودتاي نظامي نيست مي‌خواهد زمام امور را بدست بگيرد تمام پست‌هاي حساس انتظامي را براي مرعوب كردن افكار تحت كنترل شديد نظامي قرار داده و بدون ترديد حيات رژيم پارلماني ايران را كه خونبهاي آزادمردان و قهرمانان مشروطيت است، در مخاطره انداخته و زمينه را طوري چيده است كه چندي نخواهد گذشت ملت ما را در عزاي آزادي و عدالت در مرگ قانون و حريت خواهد نشانيد. دولت سابق بدون استحضار مجلسين در فاصله يكي دو ساعت از ميان رفت و حكومت جديد بدون اينكه كمترين سنن پارلماني را رعايت كند تشكيل و سازمان‌هاي مهم مملكتي را اشغار و آماده براي اجراي بقيه مأموريتي است كه انجام آن را به عهده گرفته است. كسي نيست كه نداند با مشكلات سياسي و اقتصادي موجود ايران يك چنين حمله به قانون اساسي و سنن مشروطيت جز اينكه حق حاكميت و استقلال مملكت و آزادي ملت را در خطر اندازد، نتيجه‌ي ديگري نخواهد داد. بيگانگان كه به هواداري از اينگونه اعمال غيرقانوني برمي‌خيزند و افكار ملت ما را به چيزي نمي‌شمارند خوب مي‌دانند چه مي‌كنند و كاملاً اطلاع دارند به چه منظور حيات يك جامعه را دچار وحشت و قرين تشويش و ناامني مي‌نمايند. جبهه ملي براي وفاداري به تعهداتي كه در باربر نمايندگان مردم ايران دارد به منظور ايفاي سوگندي كه نمايندگان ما به كتاب مقدس آسماني ياد كرده‌اند و از نظر حفظ حقي كه به افراد يك ملت تعلق مي‌گيرد به جهانيان اعلام مي‌دارد كه به هيچ‌وجه زير بار تحميل حكومتي كه با تشبث به اجانب با تحميل و اسباب‌چيني بيگانگان و به رغم تمايلات عمومي روي كار آمده است، موافقت نخواهد كرد و افتخار خواهد داشت كه در راه حراست شعائر ملي و ديني و نگهداري مشروطيت و دموكراسي، جان افراد خود را فدا كند. ما براي مقابله با اين خطري كه ايران و ايراني اكنون بدان روبروست نيازمند به پشتيباني تمام طبقات ملت و محتاج به مصلحت‌انديشي شاهنشاه جوان هستيم و نظر دقيق دنياي دموكرات و مترقي و زنده را به عظمت مبارزه شرافتمندانه‌اي كه در پيش داريم جلب مي‌كنم. ساعت 10 بعد از ظهر، دوشنبه 5 تيرماه 1329 جبهه ملي – دكتر مصدق» (مذاكرات مجلس شوراي ملي، دوره شانزدهم، جلسه 41، سه‌شنبه 6 تير 1329 همانطور كه ملاحظه فرموديد، امضاء نامه به نام دكتر مصدق انجام گرفته است. گويي كه دكتر مصدق، خود رهبر جبهه‌ي ملي بود، ولي ادبيات نامه نيز اين را نشان مي‌دهد كه اگر اين نامه توسط خود دكتر مصدق هم نوشته نشده باشد و توسط چندين تن از اعضاء جبهه‌ي ملي نگاشته شده باشد، قطعاً نويسنده‌ي اصلي آن باز دكتر مصدق مي‌باشد. همانطور كه در نامه مشاهده فرموديد، دكتر مصدق تأكيد فراواني روي حفظ قانون اساسي، مشروطه، حقظ سنن و آداب مجلس و حتي قوانين عرفي مجلس و جلوگيري از استبداد و تجميع قدرت، به هر منظوري نموده است. مواردي كه بعدها تاريخ نشان داد چقدر مورد قبول و عمل خود ايشان مي‌باشد. اما دكتر مصدق كه اينهمه از روي كار آمدن چنين دولتي، آنهم بطور ناگهاني به تعجب و خشم آمده بود، همين چند روز قبل با سپهبد رزم‌آرا ديدار نموده بود! با وجود آنكه ديدار، محرمانه بوده و نقل كامل و مستند سخنان رد و بدل شده، توسط منبعي خاص نگاشته نشد، لكن از صحبت‌هاي بعدي اين دو شخصيت در آن سال، مي‌توان بطور قطع نتيجه گرفت كه نوعي مذاكره درخصوص آينده‌ي سياسي ايران و بخصوص نهضت ملي نفت در ميان بوده است؛ امري كه مسبوق به سابقه نيز بود و قبل و بعد از آن نيز انجام گرفت. ولي نكته‌اي كه وجود دارد اين است كه بدون شك، دكتر مصدق، قبل از نمايندگان مجلس و ساير ملت، از تغيير كابينه و نخست‌وزيري سپبهد رزم آرا، اطلاع داشت. امري كه حتي اعضاء جبهه‌ي ملي نيز از آن بي‌اطلاع بودند! دكتر مصدق، خود در مذاكرات پنج‌‌شنبه 22 تير 1329 (و پس از لو رفتن خبر مذاكرات ايشان با سپهبد رزم آرا)، داستان را اينطور تعريف كرد : «قرار شد روز جمعه [3 تير] در شهر بمانم و آقاي سپهبد مرا در منزل ملاقات نمايند. اين ملاقات به عمل آمد و چون معلوم نشده بود كه مذاكرات ما بايد مستور بماند يا افشا شود با تلفن سوال كردم جواب دادند افشا نشود و در آخر گفتند : «من خود را در اختيار شما مي‌گذارم.» از اين بيان چنين استنباط نمودم كه ملاقات ما بي‌نتيجه نبوده است. ولي طولي نكشيد كه نخست‌وزير شدند و اكنون معلوم نيست كه من در اختيار سپهبد واقع شده‌ام يا ايشان در اختيار من. بديهي است كه چون قرار شد كه مذاكرات ما فاش نشود مقتضي نيست تمام آنچه كه ما گفته‌ايم اظهار نمايم و فقط قناعت مي‌كنم به اينكه عرض كنم ايشان گفتند : «غير از من كسي نيست كه بتواند امروز اصلاحاتي بكند» و من هم در جواب گفتم : «واي به حال مملكتي كه مصلح آن منحصر به فرد باشد. چنانچه اين مصلح رفت تكلف مردم چه مي‌شود. بالاخره ايشان نخست وزير شدند و اكثريت مجلس شوراي ملي هم به برنامه‌ايشان رأي داد.» (مذاكرات مجلس شوراي ملي، دوره شانزدهم، جلسه 46، پنج‌شنبه 22 تير 1329) همانطور كه ملاحظه مي‌فرماييد، دكتر مصدق، از بحث تنها نقل قولي را بيان كرد كه به نفعش بود. چرا كه فكر نمي‌كرد سپهبد رزم‌آرا، تمايل داشته باشد قسمت‌هاي ديگري از بحث في‌مابين را به سمع و نظر نمايندگان ملت برساند! ولي اين امر اتفاق افتاد و در جلسه‌ي 27 تيرماه، سپهبد رزم‌آرا ضمن رد سخنان دكتر مصدق داستان را اينگونه بيان نمود : «در دو جلسه قبل در مجلس مطالبي جناب آقاي دكتر مصدق فرمودند كه لازم بود در همان لحظه جواب لازم به عرض برسد. ولي از لحاظ ضيق وقت و چون موقع نبود لذا امروز بنده اجازه خواستم كه مطالبي كه لازم است به عرض برسانم ... در فرمايشات خودشات فرمودند كه بنده افتخار ملاقات ايشان را داشته‌ام و در ضمن صحبت‌هايي كه به عمل آمده گفته شده است مطالب ملاقات محرمانه بماند و بعداً گفتگويي كه بنده گفته‌ام در ايران غير از من كسي نيست كه بتواند عهده‌دار امور بشود. چون آن مذاكراتي كه شده بود تا وقتي به قوت خودش باقي بود كه اينجا اظهاري نشود، وقتي كه صحبت شد ممكن است توليد سوء تفاهماتي بكند بنده مجبورم قسمتي از مطالبي كه به عرضشان رساندم و توضيحاتي كه فرمودند به عرض وكلاي محترم برسانم. بنده در موقعي كه صحبت زمامداري بود تقاضا كرده‌ام و مايل بودم كه اساساً ايشان را ملاقات كنم. آقاي دكتر هم بوسيله چند نفر از رفقا و آقايان وكلا پيغامي داده بودند كه بنده با ايشان صحبتي بكنم و ايشان حاضر شدند براي ملاقات. بالاخره يك روز عصر فرصت دست داد و اين افتخار ملاقات حاصل شد و بنده خدمتشان شرفياب شدم و صحبت كردم. بنده در بدو ملاقات به عرضشان راندم كه نظريات من از نقطه نظر مملكت چيست. پس از اينكه مطالبم را استماع نمودند و در خاتمه، اينطور اظهار فرمودند كه خود ايشان ميل دارند نخست‌وزير بشوند. بنده هم عرض كردم اگر شما ميل داريد نخست وزير بشويد بنده هم حاضرم تحت نظر شما كار كنم. ولي فرمودند من با اين شرط حاضرم كه ماده واحده‌اي از مجلس بگذرد كه بتوانم مجدداً وارد مجلس شوم ‍‍]اين شرط معروف و خلاف قانون اساسي دكتر مصدق، در گذشته و هنگامي كه از ايشان دعوت به تشكيل دولت كرده بودند، مطرح شده بود و به دليل مغايرت با قانون اساسي، مورد پذيرش مجلس واقع نشده بود - mb]. بنده عرض كردم كه اين كار از عهده بنده خارج است. به واسطه اين كه مجلس شوراي ملي وظايفي دارد در عهده بنده نيست كه بتوانم چنين ماده واحده‌اي از مجلس بگذرانم. بعد فرمودند اگر چنانچه اين قسمت عملي نشود راه حل دومي را قبول كنيم و آن اين باشد كه يك شخص ضعيف را در رأس دولت قرار بدهيم و ايشان [دكتر مصدق] با بنده [سپهبد رزم آرا] در خارج بتوانيم آن شخص را اداره كنيم و بالاخره در حدود و قدرت و امكان خودمان با آن شخص ضعيف همكاري كنيم. بنده از آن جايي كه شخص صريحي در زندگي هستم هيچ‌وقت چنين چيزي را نمي‌پذيرم و معتقدم كه هركس مرد و مردانه بايد عهده‌دار اموري بشود والا كنار نشستن و سرنخ را كشيدن كار يك شخص وطن پرستي نخواهد بود [نمايندگان : صحيح است] كه آن روز به عرضشان رساندم و بعد موكل به ملاقات بعدي شد و بعد هم به عرضشان رساندم كه براي هر ملاقاتي حاضر هستم.» دكتر مصدق، پس از اين سخنان، تلاش بيهوده‌اي كرد كه با بازي با لغات؛ امري كه تخصص حقيقي ايشان محسوب مي‌شود، كمي از رسوايي قضيه كاسته و موضوع را منحرف نمايد. لكن تلاش ايشان، نتيجه‌اي نداشت و به قول معروف، آب از سر گذشته بود! همانطور كه مي‌بينيد، مطابق معمول دكتر مصدق، آماده‌ي هرگونه معامله‌اي، با هركسي (حتي كسي كه وي، او را ديكتاتور و ناقض قانون و چنين و چنان مي‌نامد) بوده و در پس هر مذاكره‌ي مخفيانه‌اي نيز، قدرتي را مطالبه مي‌نمود. طرف‌هاي مقابل نيز بخوبي فرد مورد نظر خود را شناخته بودند و از انگليسي‌ها گرفته تا منصور الملك و سپهبد رزم آرا، بخوبي مي‌دانستند كه دكتر محمد مصدق، فردي معامله‌گر است و برخلاف آيت‌الله كاشاني (كه بعدها به نظر انگليسي‌ها و ساير سياسيون درخصوص ايشان خواهيم رسيد) كه از نظر ايشان اصلاً حاضر به معامله نيست، شخصي است كه درصورت توافق با ايشان، مي‌توان انتظار هرنوع همكاري را با ايشان داشت؛ حتي بر سر مصالح و منافع كشور؛ مانند ماجراي كميسيون نفت! اين در حالي است كه آيت‌الله كاشاني، از چندين سال قبل، مبارزات خود را عليه سپهبد رزم آرا آغاز كرده و در بدو ورود به ايران نيز بيانيه‌ي شديداللحني عليه وي صادر نموده بود كه در پست‌هاي قبلي به عرض دوستان رسيد. فداييان اسلام و در رأس ايشان نواب صفوي نيز مبارزات شديدي را عليه رزم آرا در همان ابتداي امر ترتيب داده بود. ايشان در پيامي به آيت‌الله كاشاني نوشتند : «هراسان نباشيد. رزم آرا نخواهد توانست دوران ديكتاتوري را تجربه كند و در سايه فداكاري بالاخره سقوط خواهد كرد.» (خسروشاهي، سيد هادي، فداييان اسلام، ص 105) در حالي كه ايشان تحت تعقيب بود، از هر فرصتي استفاده كرده و گروه‌هايي از مردم را گرد هم آورده و عليه حكومت رزم آرا تضاهرات اعتراض‌آميز برپا مي‌نمود. نواب صفوي در حال سخنراني وي، اولين كسي بود كه عليه دولت رزم آرا، در همان ابتداي كار تظاهرات به راه مي‌اندازد. بدين ترتيب كه روزي كه رزم آرا براي معرفي كابينه‌اش به مجلس رفته بود، قريب به 60 نفر از اعضاي فداييان اسلام در جمع تماشاچيان حاضر شده و شعار «ديكتاتور را بيرون كنيد» عليه او سر دادند. بيرون از مجلس نيز حدود هزار نفر از فداييان اسلام آمده بودند تا هنگام خروج رزم آرا از مجلس، عليه وي تظاهرات كنند. بهتر است داستان را از زبان شهيد حاج مهدي عراقي بشنويم : «[رزم آرا] موقعي كه مي‌آيد بيرون، مصادف مي‌شود با تظاهرات بچه‌ها [فداييان اسلام]، بچه‌ها به ماشين او حمله مي‌كنند كه نزديك بود ماشينش چپ شود. نقطه مقابل، از آن رو از كلانتري يك مقدار زيادي پليس با اسب آمده بودند و با شمشير به بچه‌ها حمله مي‌كردند. زد و خورد مي‌شود بين بچه‌ها و آن‌ها و نزديك به 38 نفر بازداشت شدند. آن روز، البته در ايام ماه مبارك رمضان بود، بچه‌ها دسته جمعي حركت كردند و آمدند خانه كاشاني، داستان را براي كاشاني تشريح كردند و گفتند اين جوري شد. ساعت سه‌ يا سه و نيم بعد از ظهر بود كاشاني تلفن مي‌كند به شهرباني. سرتيپ دفتري هم رئيس شهرباني بود [همان كسي كه در سال 27 و پس از ترور شاه، به منزل آيت‌الله كاشاني حمله كرده و ضمن مضروب نمودن و اهانت به ايشان، وي را دستگير و به قلعه‌ي فلك‌الافلاك (زنداني كه در زمان ناصرالدين شاه قاجار ساخته شده و در دوران پهلوي از آن براي زنداني نمودن زنداني‌هاي سياسي استفاده مي‌شد و به قول حسين مكي، حتي قابل تصور و تعريف كردن نيز نمي‌باشد!) مي‌برد و بعداً در دولت دكتر مصدق نيز پست‌هاي فراواني مي‌گيرد؛ با علم دكتر مصدق به خيانت وي در كودتاي 25 مرداد، وي را به بالاترين مناسب امنيتي گماشته و در روز 28 مرداد و با دستور مستقيم، ايشان را به سمت رياست شهرباني منصوب مي‌نمايند و ايشان نيز با كمك به كودتاچيان، هم پاسخ اين امر را بخوبي داده و هم در دولت سپهبد زاهدي در مقام خود ابقاء مي‌شود - mb]. اخطار مي‌كند به آن‌ها كه «باز شما چكمه‌هايتان را به پا كرده‌ايد، روز اول حكومت شماست، خلاصه دست به ضرب و جرح بچه‌ها كرده‌ايد؟! ... اگر اين بچه‌‌ها را ولشان كرديد كه كرديد، وگرنه خودم حركت مي‌كنم مي‌آيم آنجا». حالا آن پشت تلفن چي گفت، ديگر آن را هم ما نمي‌دانيم. فقط، وقتي كاشاني تلفن را گذاشت زمين گفت الان بچه‌ها مي‌آيند. خورده خورده، افطار نزديك مي‌شد. قرار شد ما آنجا يك بساط افطاري درست كنيم كه اگر بچه‌ها آمدند افطار هم همانجا باشند. بچه ها را سوار دو اتوبوس مي‌كنند و از توي خود شهرباني اين‌ها شعار عليه حكومت رزم آرا و به نفع كاشاني، جبهه‌ي ملي و اينها [شعار] مي‌دهند ... اينها آمدند اول غروب خانه كاشاني. يك سرهنگي بود از شهرباني آمد و دست كاشاني را ماچ كرد و گفت اين‌ امانت‌هاي خود را تحويل بگيريد.» (ناگفته‌ها، خاطرات شهيد حاج مهدي عراقي، ص 4-63) تلاش رزم آرا براي كنترل اوضاع بيهوده بود. ولي حتي به نواب صفوي، توسط يكي از وكلاي دادگستري پيغام داد : «من حاضرم تمام پرونده‌هاي موجود شما را در دادگستري و ارتش و شهرباني از بين ببرم و هر مطلبي باشد اجرا كنم و در عوض دستور دهيد كه فداييان اسلام با حكومت من مبارزه نكنند.» ولي نواب صفوي پاسخ داد : «پرونده‌هايي كه نام برده‌ايد، از نظر من هيچ ارزشي ندارند و من براي آن مختصر هراسي در دل ندارم. ولي پرونده‌هاي جنايات هيئت حاكمه روز به روز در نزد من كاملتر شده و هر روز كه پرونده هر يك تكميل‌تر گردد و در پيشگاه شرع حكم محكوميت صادر شود، من حكم او را اجرا خواهم كرد و دستگاه كوچكتر از آن است كه حكم برائت مرا صادر كند. شما بايستي كاري كنيد كه من شما را تبرئه كنم و چاره‌اي جز بازگشت از راه خويش نداريد.» (خسروشاهي، سيد هادي، فداييان اسلام، ص 110) از راست به چپ : شهيد عبدالحسين واحدي، شهيد نواب صفوي، شهيد سيد حسين امامي (مجري حكم اعدام انقلابي عبدالحسين هژير) اين هنگام بود كه سپهبد رزم آرا فهميد كه مخالفين حقيقي وي، نه اعضاء و وكلاي جبهه‌ي ملي (كه تاريخ نشان داد بارها و بارها، آماده‌ي معامله بودند)؛ بلكه مردم مسلمان و متعهد مي‌باشد و استعمار پير هم به اين نتيجه رسيد كه اگر موضوع، از كانال كميسيون نفتي كه دكتر مصدق و منصور الملك، پايه‌گذار آن بودند، به سلامت عبور نكند، بايد تدبير جديدي را انديشيد. لذا رزم آرا، در پنهان، شرايط ديگري را نيز مهيا نمود ...! ----------------------------------------------- براي جلوگيري از اطاله‌ي كلام، باقي عرايض باشه براي پست بعد. در پست بعد، وضعيت كميسيون نفت و علم نمودن مجدد شعار ملي شدن صنعت نفت را بررسي خواهم نمود. سينا جان. شما هم اگر نظري داري بفرما تا برسيم به قسمت بعد.
  13. 1 پسندیده شده
    باتوجه به عدم ارائه‌ي پاسخ و يا اعتراض برادر سينا، من موضوع رو حمل بر اين مي‌گيرم كه تا اينجاي امر، با عرايض بنده موافق بوده و ايشان نيز درخصوص موضوع ملي كردن صنعت نفت ايران، نقشي براي دكتر مصدق (تا اينجاي كار) پيدا نكرده‌اند. پس برويم سراغ ادامه‌ي ماجرا. ----------------------------------------------------- در پست قبل، داستان به اينجا رسيد كه طرحي خطرناك و انحرافي براي ملي شدن صنعت نفت ايران، توسط منصور الملك و دكتر مصدق طراحي گرديد و حتي به واسطه‌ي آن، كميسيون نفت نيز تشكيل گرديد. از طرف ديگر، انگلستان حاضر به شركت در قمار اين طرح نبود و ترجيح مي‌داد فردي مقتدرتر و مناسب‌تر به روي كار بيايد. فردي نظامي به نام سپهبد رزم‌آرا. سپهبد رزم‌آرا سپهبد حاجعلي رزم‌آرا، رئيس ستاد ارتش وقت و پرورش يافته در خانواده‌اي نظامي بود. وي فردي با اراده، باهوش، مصمم، سخت‌كوش و در عين حال سرسپرده، خائن و جاه‌طلب بود. او به دو زبان روسي و انگليسي آشنا بود و در دانشگاه نظامي «سنسير» فرانسه تحصيل كرده و چندين كتاب جغرافياي نظامي درخصوص استان‌هاي مرزي ايران نوشته و منتشر نموده بود و تسلط كم‌نظيري درخصوص شناخت ايران داشت. افزون بر اين‌ها ستاد ارتش فرانسه به او نشان «شواليه لژيون دونور» اعطاء كرده و آكادمي آسيايي به مناسبت مقالات علمي، وي را به عضويت هيئت رئيسه آكادمي انتخاب و به رتبه دكترا در علوم نقشه‌برداري ارتقاء داده بود. سپهبد ژندار، فرمانده فرانسوي دانشگاه جنگ، درباره وي گفته بود : «او (رزم آرا) فرماندهي است كه در جنگ‌هاي گذشته امتحانات لازم را از لحاظ درك قوه ابتكار داده و اكنون نيز داراي ذوق و ابتكار و ادراك مسئوليت مي‌باشد. داراي هوش سرشار و قدرت قضاوت صحيح است و [داراي] صفات و خصائل جدي است. مي‌توان اطمينان كامل در صحت كارهاي او داشت كه موجب تشويق و ترقي او فراهم شود». (مهدي‌نيا، جعفر، زندگي سياسي رزم آرا، ص 114) سپهبد رزم‌آرا در دفتر كار ستاد كل ارتش وي از مدت‌ها قبل در انديشه‌ي حضور در عرصه‌ي سياست بود. در سياستمداري و زيركي وي، ذكر همين نكته بس كه با وجود آنكه سه كشور امريكا، انگلستان و شوروي، هريك اهدافي متفاوت را در ايران دنبال مي‌كردند، وي توانست نظر مساعد هر سه كشور را به خود جلب نموده و در نتيجه، حمايت ايشان را نسبت به صدارت خود داشته باشد. دولت انگلستان، نگران تصويب قرارداد الحاقي و تأمين منافع خود در ايران و بخصوص اوج‌گيري نهضت ملي نفت بود. امريكا نيز بعلت درگيري غيرمستقيم با شوروي در جنگ سرد، تمايل بيشتري به سمت انگلستان داشت و مسئله‌ي اصلي براي وي (طبق دكترين دومينوي ترومن)، كشورهاي همسايه‌ي شوروي و بطور كلي، كشورهاي در معرض سقوط در دامان كمونيسم بود و اين مسئله، سبب توجه مضاعف امريكا به ايران بود و همگامي سياست‌هاي اين كشور با انگلستان، امري بود كه شايد تنها، دكتر مصدق متوجه آن نبود (دكتر مصدق، خوشبينانه باور داشت كه با نزديكي به امريكا، مي‌تواند از نفوذ و قدرت انگلستان و شوروي كاسته و با ورود امريكا به اين معادله، تضاد منافعي ايجاد نمايد! حال اينكه بعدها ثابت شد كه دولت مصدق، بيشترين ضربه را نه از انگلستان، بلكه از امريكا دريافت كرد!). حتي آيت‌الله كاشاني هم درخصوص نزديكي سياست‌هاي اين دو كشور، بارها هشدار داده بود (كه ان شاءالله بعداً به آن خواهم پرداخت). بر همين اساس، ارنست بوين (وزير امور خارجه‌ي انگلستان) و دين آچسن (وزير امور خارجه‌ي ايالات متحده) در كنفرانس لندن، تصميماتي درخصوص ايران اتخاذ كردند كه مهمترين آن، روي كار آوردن مهره‌ي مقتدري بود تا هم قرارداد الحاقي را فيصله دهد و هم درصورت رويارويي با شوروي بتواند در مقابل اين كشور بايستد. مهره‌ي مقتدر ايشان كسي نبود جز سپهبد رزم‌آرا. از طرف ديگر، شوروي نگاه نگراني نسبت به ايران داشت. اما رزم‌آرا خيال ايشان را نيز آسوده نمود. سران حزب توده، به اتهام شركت در ترور شاه (كه هم توطئه‌ي ترور و هم دستگيري سران حزب توده و آيت‌الله كاشاني، نقشه‌ي وي (و البته انگلستان) بود)، زنداني و بسياري از آن‌ها محكوم به اعدام شده بودند. رزم آرا در تماس با سران شوروي، متعهد شد تا آنان را از زندان فراري دهد. وي براي كسب اطمينان كامل روس‌ها، دوست نزديكش احمد دهقان (مدير نشريه «تهران مصور» بود كه مطالب محرمانه و كوبنده‌اي عليه حزب توده منتشر مي‌نمود و موقعيت اين حزب را بشدت بخطر انداخته بود) را به قتل رساند تا تعطيلي روند حمله‌ِي رسانه‌اي وي به حزب توده، عملاً خيال شوروي و حزب توده از افشاگري‌هاي وي راحت شود. بدين ترتيب اين سپهبد ارتشي، به طرز حيرت‌انگيزي توانست با كياست، خود را نقطه‌ي اتحاد سه سياست متفاوت جلوه داده و بر اين اساس، فشاري بي‌امان براي به قدرت رسيدن را به كمك اين سه دولت، به شاه جوان وارد سازد. اگر چه محمدرضا شاه، تلاش مي‌كرد با مسافرت‌هاي پي‌درپي به شمال كشور، از فشار سه دولت اندكي بكاهد، ولي اين تدبير، در اراده‌ي سه كشور تغييري حاصل نمي‌كرد. سپهبد رزم‌آرا در لباس تشريفات دربار از طرف ديگر، با تجربه‌اي كه از سقوط دولت عبدالحسين هژير (كه با مخالفت‌هاي گسترده‌ي آيت‌الله كاشاني و فداييان اسلام و به راه انداختن‌ راهپيمايي‌هاي وسيع توسط ايشان مجبور به استعفاء شد)، كسب شده بود، جرالد دوهر، مستشار سفارت امريكا سرگرم مذاكره با آيت‌الله كاشاني بود تا نظر او را براي روي كار آمدن رزم آرا جلب نمايد. (رائين، اسماعيل، اسرار خانه سدان، ص 169) ولي آيت‌الله كاشاني، مردي نبود كه بر سر منافع ملي ايران، با كسي مثل رزم‌آرا (كه به خوبي از منويات شخصي وي آگاه بود و پس از ورود به ايران، در نامه‌اي كوبنده، عملاً وي را مورد شديدترين انتقادات قرار داده بود و به خوبي چنين روزي را پيش‌بيني مي‌كرد) همكاري و همپيماني داشته باشد و در كسب قدرت، وي را ياري نمايد. بالعكس، به فاصله‌ي چند ساعت پس از انتشار خبر نخست‌وزيري رزم‌آرا، اولين اعلاميه را عليه وي، آيت‌الله كاشاني صادر نمود. در اين حين منصور الملك، سرگرم معرفي دكتر سجادي به عنوان وزير دارايي به شاه بود و همچنين خود را براي استيضاح آشتياني‌زاده آماده نموده و اتفاقاً ملاقاتي با دكتر مصدق، مرد ملي ايران! داشت كه به كمك وي، بتواند پس از استيضاح رأي قابل توجهي را كسب نمايد. ولي كار به آنجا نرسيد و دربار با احضار وي، او را مكلف ساخت كه اسعتفاء دهد. با وجود ممانعت اوليه‌ي منصور الملك (چون طبق قانون اساسي، شاه نمي‌توانست در سياست دخالت داشته باشد و تنها درصورت انحلال مجلسين، مي‌توانست رأساً نخست‌وزير را عزل نمايد (كه اين بلا، در روز 24 مردادماه 1332 بر سر دكتر مصدق آمد؛ آنهم با مساعدت خود دكتر مصدق در انحلال مجلسين!!!). به همين دليل هم منصورالملك، سعي كرد كه از دربار (كه كنترل شاه را داشت) امتياز بگيرد)، وي در قبال پست سفيري ايران در ايتاليا، در پنجم تيرماه 1329 حاضر شد از صدارت كناره‌گيري نمايد. به فاصله‌ي سه ساعت پس از استعفاء منصور الملك، فرمان نخست‌وزيري سپهبد رزم آرا صادر شد؛ بدون آنكه مجلس نسبت به وي ابراز تمايل كرده باشد. جالب آنكه رزم آرا بلافاصله فهرست كابينه‌ي خويش را نيز منتشر نمود و اين، نمايانگر آن بود كه از مدت‌ها قبل، آمادگي نخست‌وزيري را داشته است. اما رزم‌آرا، يكشبه روي كار نيامد. حضور رزم آرا در عرصه‌ي سياست، نيازمند رجوع به يكسال و نيم قبل و ماجراي ترور شاه مي‌باشد. در بهمن‌ماه سال 1327 و درست هنگامي كه خيزشي ملي جهت ملي شدن صنعت نفت به رهبري آيت‌الله كاشاني (بخصوص با اعلاميه‌ي شديداللحن ايشان عليه شركت نفت و درخواست لغو امتياز نفت) و تلاش نمايندگان اقليت مجلس پانزدهم به جلوداري حسين مكي (كه درحال جمع‌آوري امضاء نمايندگان مجلس براي طرح لغو امتياز نفت از شركت نفت ايران و انگليس بود)، در نقطه‌ي عطف خود قرار داشت و نگاه‌ مردم بدين تلاش معطوف بود، حادثه‌اي روي داد كه مي‌توانست بطور كل، جريان مبارزات ملي شدن نفت ايران را تغيير دهد و آن؛ ترور شاه بود. روز جمعه، پانزدهم بهمن 1327، مراسم جشني در دانشگاه تهران برپا شد. در اين مراسم، جمع كثيري از نمايندگان، اعضاي هيئت دولت، نظاميان و شخصيت‌هاي بانفوذ كشوري و لشكري حضور داشتند. حتي شاه نيز به مراسم مي‌آمد. خلاصه اينكه همه حضور داشتند؛ الا سپبهد رزم آرا؛ رئيس ستاد ارتش. جالب اينجاست كه پس از ترور، شاه از رزم آرا درخصوص غيبتش سوالي مي‌پرسد كه شنيدن آن از زبان ارتشبد حسين فردوست، يار و همراز شاه شنيدني است : «محمد رضا از رزم آرا پرسيد كه شما چرا در مراسم دانشگاه نبوديد؟ رزم آرا جواب داد : "وقتي شما در محلي هستند من بايد در محل كار خود دستورات امنيتي و حفاظتي بدهم." محمدرضا گفت : "اين بار كه دستور شما را اجرا نكردند!".» (فردوست، حسين، ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، انتشارات اطلاعات، جلد يك، ص 165) علي ايحال، ساعت سه بعد از ظهر، هنگامي كه محمدرضا شاه در مقابل دانشكده حقوق از اتومبيل پياده مي‌شد، فردي به نام ناصر فخر آرايي كه به عنوان خبرنگار عكاس روزنامه «پرچم اسلام» (كه حامي آيت‌الله كاشاني بود و اين فرد، به اصرار و التماس، روز قبل از آن، موفق به دريافت كارت خبرنگاري اين روزنامه شده بود. جالب اينكه كارت خبرنگاري‌اش توسط رضا زاهدي، ماشين‌نويس ستاد ارتش تهيه و تحويل او داده شده بود)، در مراسم حضور داشت، شاه را هدف قرار داد. فخر آرايي پنج گلوله شليك كرد. تير اول به لب خورده و تا لثه رسيد، تير دوم در حاليكه شاه دور خودش مي‌چرخيد از پهلو به شانه اصابت كرده و بدون صدمه از زير پالتو عبور نمود و از شانه‌ي چپ خارج شد. سه تير ديگر هم به لبه كلاه اصابت نموده و بدون هيچ جراحتي از بالاي پوست سر عبور كرد. نتيجتاً هيچ خطر جاني متوجه شاه نشد و او، جان سالم بدر برد. پس از پايان تيراندازي، سرتيپ صفاري (رئيس وقت شهرباني) به طرف ضارب شليك كرده و پاي او را مورد اصابت قرار داد. ضارب، هفت‌تير خود را به زمين انداخت و جمله‌اي بر زبان آورد كه چيزي نمانده بود همه چيز لو برود : «اين كه ديگر قرار نبود». شاه با شنيدن اين جمله، گفت : «ضارب را نكشيد». ولي به نفع نظاميان بود كه مطمئن شوند ديگر فخرآرايي چيزي نمي‌گويد. به همين خاطر وي را به رگبار بسته و به قول ارتشبد فردوست «او را تبديل به آبكش كردند». بعلت مصدوميت شاه و انتقال وي به بيمارستان، سپهبد رزم آرا كنترل اوضاع را بدست گرفت. بدستور وي، عده‌اي از سران و شخصيت‌ها از جمله آيت‌الله كاشاني دستگير، حزب توده غير قانوني اعلام، اجتماعات ممنوع و روزنامه‌هاي مخالف و مديران و نويسندگان آن‌ها توقيف شدند. بدين ترتيب كشور در قفس آهنين قرار گرفت و ارتش به رهبري سپهبد حاجعلي رزم‌آرا بر امور مسلط شد. با وجود جمله‌ي نابجاي فخرآرايي كه نشان از يك توطئه‌ي حقيقي داشت، تا زماني كه رزم‌آرا زنده بود، كسي جرأت پيگيري مسئله را نداشت. تنها دو سال پس از اعدام انقلابي رزم آرا به دست فداييان اسلام، نشريه‌ي خواندنيها اقدام به انتشار گوشه‌اي از اسرار واقعه دانشگاه نمود : «در آن روز به عنوان (به بهانه‌ي) اينكه مصادف با 15 بهمن و تجمع توده‌اي‌ها در آرامگاه دكتر تقي اراني (رهبر گروه معروف به 53 نفر كه از مبلغان و ايدئولوگ‌هاي ماركسيسم بود و در زندان رضا خان، به طرز مشكوكي فوت كرد. ياران اراني، پس از شهريور 1320 حزب توده را تشكيل دادند.) است به دستور رزم آرا به همه‌[ي] پادگان‌هاي پايتخت فرمان آماده‌باش داده بودند و همه‌[ي] قواي متمركز در تهران در سربازخانه‌هاي خود با تمام تجهيزات آماده‌[ي] عمل بودند. ضمناً رزم آرا نيز برخلاف معمول در جشن دانشگاه شركت نكرده بود و مي‌گفتند وي همان روز در منزلش با عده‌اي از افسران جلسه محرمانه داشته است. نقشه اين بود كه بعد از انجام سوء قصد و اتمام كار گارد احترامي كه در محل حاضر بود، تمامي حاضرين را كه زعماي ايران محسوب مي‌شدند در همان سالن دانشگاه بازداشت كنند. در آن روز برادران شاه، هيئت دولت، نمايندگان مجلس، امراي ارتش و نزديك به شاه، رجال و بسياري از شخصيت‌هاي معتبر در محيط دانشگاه حاضر بودند و اگر آن عده توقيف مي‌شدند، ديگر مزاحمي در بين نبود. تمام پادگان‌ها مجهز و آماده بودند تا تير رها شود و شاه نابود گردد و سران قوم و نزديكان شاه همه في‌المجلس توقيف گردند. حزب توده را متهم سازند، پادگان‌هاي مجهز فوراً همه[ي] سازمان‌هاي حساس را اشغال نمايند و كودتا به خودي خود صورت پذيرد و انجام بقيه‌[ي] نقشه‌ها دنبال گردد. همين طور هم شد. اولين اقدامي كه در محيط دانشگاه به عمل آمد بستن درب‌هاي سالن دانشكده حقوق و توقيف همه‌[ي] زعماي قوم بود. سربازها همه را تحت نظر گرفتند و حتي چند گروهبان پارابلوم بدست و با اسلحه‌[ي] لخت به داخل سالن رفته و حضار را تحت كنترل شديد قرار دادند. عده‌اي از مدعوين به نمايندگان حاضر در سالن پيشنهاد كردند كه هرچه زودتر خود را به مجلس رسانيده و جلسه را تشكيل دهند. همه اين فكر را پسنديدند ولي همه‌[ي] درها بسته بود و چند سرباز به آنان فرمان ايست دادند.» (خواندنيها، شماره‌هاي 39، 42 و 44، به نقل از جامي، ن، گذشته چراغ راه آينده است، صص 40-538) بعد از يك ساعت سرهنگ دفتري (آجودان شاه كه پس از دستور رزم آرا مبني بر دستگيري آيت‌الله كاشاني، با ورود به منزل وي و حمله‌ به آيت‌الله، وحشيانه وي را مورد ضرب و شتم قرار داده و در بدترين شرايط، ايشان را به قلعه‌ي فلك‌الافلاك منتقل كرد. وي كه اتفاقاً فاميل نزديك دكتر مصدق بود، در دولت دكتر مصدق، رئيس گمرك شد، در كودتاي 25 مرداد يكي از نقش‌هاي اصلي را عهده‌دار بود و پس از شكست كودتا، دكتر مصدق با علم به اينكه وي، جزو كودتاچيان است، وي را به منصبي بزرگتر و مهمتر گمارد و خنده‌دار اينكه در روز 28 مرداد و با وجود مخالفت تمامي مسئولين، از وزير كشور (دكتر صديقي) گرفته تا ساير مسئولين نظامي مربوطه، وي را به سمت رئيس شهرباني كل كشور منصوب نمود و هم‌او بود كه به سرعت، نيروهاي شهرباني و نظامي را در اختيار نيروهاي طرفدار زاهدي قرار داد و موجب اثربخشي بيشتر كودتاي 28 مرداد گرديد. وي پس از كودتا نيز در مقام خود ابقا شد)، به سالن برگشت و نجات شاه را از اين سوء قصد به سمع حاضرين رساند و چون نقشه انجام نشده بود خواه ناخواه درهاي سالن باز شد و مدعوين خارج گرديدند. (مهدي‌نيا، جعفر، زندگي سياسي رزم آرا، ص 306) فريدون كشاورز، از اعضاي شوراي مركزي حزب توده كه با نورالدين كيانوري (رهبر حزب توده پس از انقلاب) چندان رابطه‌ي مطلوبي نداشت، وي [كيانوري] را به دست داشتن در توطئه و همكاري با توطئه‌گران متهم كرد. فخر آرايي با شاخه‌اي از حزب توده به سركردگي كيانوري مرتبط شده بود. روزي كه ترور اتفاق افتاد، حزب توده در حال برگزاري مراسم يادبود دكتر تقي اراني بود. آن‌ها حتي پس از وقوع حادثه نيز از وقايع خبردار نشدند؛ ولي كيانوري مطلع بود. او حتي يكبار از ميان مراسم براي مطمئن شدند از ورود فخرآرايي به درون دانشگاه، مراسم را رها كرد و به شهر آمد. وقتي بازگشت مورد پرس و جوي رفقاي حزبي قرار گرفت، ولي به نحوي آنان را قانع كرد. او از مدتي قبل بطور سربسته به اعضاي شورا گفته بود كه بزودي حزب مجبور به اختفا مي‌شود و حتي مراسم يادبود دكتر اراني كه چهارده بهمن بود به پيشنهاد او به 15 بهمن (روز ترور) تغيير يافت. هنگام بازگشت نيز به رفقاي حزبي‌اش توصيه كرد كه جمعيت حاضر به طور دسته جمعي وارد شهر شود. احسان طبري، ايدئولوگ حزب توده، در كتاب معروف خود به نام «كژراهه» مي‌نويسد : «چنانچه افشائات پلونوم چهاردهم ده سال بعد روشن كرد كيانوري با وساطت ارگاني با ناصر فخر آرايي عامل تيراندازي به شاه در تماس بود و براي او روشن بود كه فخرآرايي نيت اجراي تيراندازي به شاه را دارد.» (طبري، احسان، كژراهه، انتشارات اميركبير، چاپ سوم 1367، ص 84) دكتر فريدون كشاورز، در اين زمينه در كتاب معروف خود «من متهم مي‌كنم كميته مركزي حزب توده ايران را»، به تفصيل در اين خصوص موضوع را مورد بررسي قرار داده است. نورالدين كيانوري دبير كل حزب توده توطئه‌ي كودتاي رزم آرا، با زنده ماندن شاه به شكست انجاميد. ولي از آن پس، وي در رأس قدرت سياسي كشور قرار گرفت و عملاً وي، سوار بر دولت‌ها بود و هم سياسيون، هم ارتش، هم دربار و هم شخص شاه، بشدت از وي مي‌ترسيدند و حساب مي‌بردند. شايد به همين دليل هم بود كه ترور رزم‌آرا، شوك بزرگي به جامعه‌ي سياسي آن دوران وارد آورد كه درخصوص آن بعداً توضيحات لازم را ارائه خواهم نمود. چيزي كه مسلم است اين است كه كودتاي رزم‌آرا، كان لم يكن نشد. بلكه اين انديشه، همچنان در ذهن وي بود و قصد وي، اجراي اين كودتا، به شكلي نوين‌تر و موثرتر و بدون اشتباه در هفدهم اسفندماه 1329 بود كه ...! -------------------------------------------- به خاطر جلوگيري از طولاني‌ شدن پست، بقيه رو موكول مي‌كنم به پست بعدي. سينا جان. تا اينجاي ماجرا، اگر نظري داشتي بفرما. با اين پيش‌زمينه، در پست بعد مي‌پردازيم به وضعيت ايران در هنگام تصدي نخست‌وزيري رزم آرا و جريان ملي شدن صنعت نفت در آن دوران.
  14. 1 پسندیده شده
    خوب. خوشبختانه، مسير مباحثه هم مشخص شد. پس بريم سراغ داستان طويل ملي‌ شدن نفت ايران! ---------------------------------------- بازگشت آيت‌الله كاشاني، از همان ابتدا راهكار آينده‌ي ملت ايران را مشخص نمود؛ عزمي راسخ براي ملي شدن صنعت نفت. اين در حالي بود كه مهمترين ابزار، همچنان در دست مخالفان قرار داشت؛ مجلس شوراي ملي و مجلس سنا كه هر دو، مملو از سرسپردگان و وابستگان و شيفتگان به سياست‌هاي انگلستان بود. در مجلس‌هاي قبل، باز اقليت حزب توده نيز حضور داشت و مي‌شد با آن‌ها، بر ضد منافع انگلستان به توافق رسيد و در نتيجه، موافقت ايشان را با طرح‌هاي اقليت مجلس (فراكسيون وطن متشكل از اعضاء جبهه‌ي ملي و اللهيار صالح، نماينده‌ي كاشان) كسب نمود. لكن پس از ترور شاه و آغاز استبداد رزم‌آرا، اعضاء حزب توده يا در زندان‌ها بوده و يا متواري و پنهان بودند و عملاً‌ در فعاليت‌هاي سياسي، مشاركتي نداشتند. لذا از فراكسيون وطن نيز نمي‌شد انتظار تأثيرگذاري جدي در مجلس داشت. مي‌توان گفت، تنها اميد، خود مردم بودند. آيت‌الله كاشاني، با علم به اين مسئله، تلاش بسياري در مشاركت و جلب حمايت عمومي مردم از فراكسيون اقليت مجلس نمود و بارها و بارها، چه در پيام‌ها و چه در دعوت به راهپيمايي‌ها و تجمعات، سعي در هرچه نزديك‌تر كردن مردم به جبهه‌ي ملي نمود. اين امر، چندان به مذاق متدينين و بخصوص مراجع تقليد و روحانيت شيعه خوش نمي‌آمد، چرا كه سابقه‌ي اعضاء جبهه‌ي ملي، به جز معدود نفرات ايشان، چنگي به دل نمي‌زد و علماء دين، ايشان را چندان پايبند و مقيد به دين نمي‌ديدند. لكن براي آيت‌الله كاشاني، مسئله‌ي نفت حائز بيشترين اهميت بود و تمام سرمايه‌ و اعتبار خود را براي ملي شدن صنعت نفت خرج مي‌كرد و در اين راه، ابايي نداشت كه انگ سياسي بودن و يا حتي ضد دين بودن به ايشان بخورد! هنوز يك هفته از بازگشت ايشان به ميهن نگذشته بود كه پيامي شديد‌اللحن خطاب به نمايندگان مجلس نوشتند كه دكتر مصدق، به عنوان رهبر جبهه‌ي ملي و رئيس فراكسيون وطن، مسئوليت قرائت آن (و از آن پس، قرائت ساير پيام‌هاي آيت‌الله كاشاني) را برعهده گرفت : «حضرت آيت‌الله كاشاني پيامي داده‌اند كه بنده (دكتر مصدق) پيام ايشان را به عرض آقايان محترم (نمايندگان مجلس شانزدهم) مي‌رسانم : بسم‌الله الرحمن الرحيم شانزده ماه پيش اينجانب را برخلاف حق و قانون و بدون تقصير و محاكمه با وضع فجيعي كه حتي در حكومت‌هايد جابر استبدادي هم كمتر سابقه دارد شبانه تبعيد كردند و چون باعث تأثير در هر شنونده است نمي‌خواهم عمليات وحشيانه مشتي جاسوسان بيگانه را در آن شب شرح دهم. اگر اين ظلم عظيم و ستمكاري بي‌نظير مبتني بر علل شخصي بود و به حقوق ملت ايران بستگي نداشت ابداً در صدد اظهار آن برنمي‌آمدم. ولي از آنجا كه تبعيد اينجانب مطلقاً جنبه شخصي نداشته و صرفاً براي ارعاب مردم وانصراف ملت ايران از مطالبه حقوق مغضوبه خود و تهيه مقدمات حكومت استبدادي و خودسري و سلب آزادي كه شرع مقدس و قانون اساسي براي عموم ملت ايران شناخته است به عمل آمده، ناچارم علل تبعيد خود را به وسيله مجلس شوراي ملي به سمع ملت ايران و ملل آزاده جهان برسانم. وقتي كه مسأله نفت مطرح شد وظيفه ديني و ملي خود دانستم كه نظر ملت ايران را در باب مظالم شركت نفت و حقوق مغضوبه ملت ايران در طي اعلاميه‌اي منتشر كنم و جداً استيفاء حقوق از دست رفته آن‌ها را بخواهم و مخالفت مردم را با هر قرارداد يا عملي كه مشعر بر تثبيت و تأييد عقد كراهي غيرنافذ سنه 1312 شمسي مطابق با 1933 ميلادي باشد اظهار نمايم. از طرف ديگر چجون بيگانگان و عمال داخلي آن‌ها براي تأمين اغراض خائنانه خود محتاج به اقدامات مقدماتي و زمينه‌سازي‌هايي خطرناك منجمله تغيير قانون اساسي بودند و از علاقه شديد ملت ايران به قانون اساسي و عقايد اينجانب در اين باب مطلع بودند مي‌خواستند با هر بهانه‌اي كه باشد براي امكان تشكيل مجلس مؤسسان و تغيير قانون اساسي مرا از ايران دور كنند. زيرا مطمئن بودند كه با وجود اينجانب در مملكت مشكل است به آساني بتوان به وسيله مجلس ساختگي و بي‌اساس كه روح ملت ايران هم از آن بيزار و مصنوع دشمنان ملك و ملت است بتواند قانون اساسي يعني خونبهاي رادمردان و آزاديخواهان را پايمال كنند. توضيح واضح نمايندگان محترم مجلس شوراي ملي مستحضريد تا زماني كه ملت ايران بتواند آزادانه اظهار عقيده كند مجلس شوراي ملي تحت فشار و شكنجه عمال اجنبي كه ناچار بايد لباس ديكتاتوري بر تن كنند قرار نخواهد گرفت. و عرق اسلاميت و ايرانيت نخواهد گذارد كه هيچ فردي از افراد اين مملكت به ضرر ملت خود قدمي بردارد. به اين مناسبت اجانب بهتر و موثرترين وسايل پيشرفت مقاصد شوم خود مي‌دانند كه به دست او مشروطيت و دموكراسي را تعطيل و به حقوقي كه شرع و قانون براي مردم واجب و محترم شناخته و اغراض فاسد خود را بر مردمي كه از نعمت آزادي محروم شده‌اند تحميل نمايند. براي اجتناب از طول كلام خلاصه مطالبم را در چند جمله بيان مي‌كنم : اعلاميه‌هاي اينجانب يكي عليه غصب حقوق ملت ايران از طرف شركت نفت و اعمال دسايس متنوع و رنگارنگ ديگر عليه تغيير قانون اساسي و خط و مشي مستمر اينجانب در مبارزه با زور و قلدري و بي‌اعتنايي به قوانين عمومي مملكتي و لجام گسيختگي طبقه حاكم مزدور، عقيده و نظريه اينجانب را بالصراحه روشن ساخته و محلي براي هيچ‌گونه ابهام باقي نگذارده و مردم ايران را از نيات اينجانب مستحضر نموده، ملت ايران عموماً و مردم تهران خصوصاً كه ترديدي در ثبات عقيده و نيات اينجانب نداشته‌اند. هر وقت فرصتي بدست آورده‌اند جداً از عقايد اينجانب پشتيباني كرده و در مبارزات اجتماعي تأييد نموده‌اند. چنانچه خاطر نمايندگان مستحضر است زماني كه در تبعيد به سر مي‌بردم با انتخاب اينجانب يك بار به نمايندگي سنا و دو بار به نمايندگي مجلس شوراي ملي و هم با تظاهر و تمايلي كه در ورود اينجانب به تهران از خود ابراز كردند، نشان دادند كه زبان اينجانب زبان ملت ايران است و آنچه گفته و نوشته‌ام و هر عمل اجتماعي كه بدان اقدام كرده‌ام به نمايندگي آن‌ها و تبعيت از افكار و عقايد آن‌هاست. اكنون نيز بنا به تكليف ديني و ملي و وظيفه اجتماعي بار ديگر به وسيله مجلس شوراي ملي عقايد ملت ايران را در چند جمله به سمع عالميان مي‌رسانم. اولاً – نفت ايران متعلق به ملت ايران است و به هر ترتيبي كه بخواهد نسبت به آن رفتار مي‌كند و قرارداد غيرقانوني كه به اكراه و اجبار تحميل شود هيچ نوع ارزش قضايي ندارد و نمي‌تواند ملت ايران را از حقوق مسلم خود محروم كند. ثانياً – مجازت كساني كه برخلاف قانون و عدالت و بدون هيچ گناه باعث تبعيد اينجانب و كساني كه با كشتن فخرآرايي (ناصر فخر آرايي، ضارب و عامل ترور شاه) مانع كشف دسيسه خائنين و ستمكاران شده با رعايت مقررات قوانين عمومي تحت نظر و مراقبت عده‌اي از وكلاء مجلس خواستارم. ثالثاً – ملت ايران مشروطيت را با خون خود گرفته و زير بار استبداد و ديكتاتوري نمي‌رود و البته با خون خود هم از آن دفاع خواهد كرد. رابعاً – مجلس مؤسسان با كيفيتي كه همه از جريان انتخابات آن مسبوقند كه چگونه با زور سرنيزه صورت گرفته اعتبار و اثري ندارد. والسلام علي من التبع الهدي سيد ابوالقاسم كاشاني» (مذاكرات مجلس شوراي ملي، دوره شانزدهم، جلسه 36، يكشنبه 28 خرداد 1329) همانطور كه ملاحظه مي‌فرماييد، در اين پيام، آيت‌الله كاشاني چندين بار بر روي خواسته‌ي عموم مردم، يعني ملي‌شدن صنعت نفت تأكيد نمود و عملاً اين خواست عمومي را به گوش نمايندگان مجلس رسانيد كه فرداي روز، عذري باقي نباشد. اما اين پيام، وجهه‌ي ديگري نيز داشت و آن، متوجه نمودن لبه‌ي تيز حملات ايشان به مرد قدرتمند پشت پرده، يعني سپهبد حاجعلي رزم‌آرا بود كه به تشخيص صحيح ايشان، عامل حقيقي و روز مبادايي انگلستان، براي جلوگيري از ملي شدن صنعت نفت بود. ايشان به درستي پيش‌بيني نموده بودند كه رزم‌آرا روي كار خواهد آمد و تلاش خود را براي كسب تمامي قدرت و برقراري مجدد ديكتاتوري سياه (رضا خاني) بكار خواهد گرفت و اين، يعني نابودي روياي ملت ايران در ملي شدن صنعت نفت. اما ببينيم عكس‌العمل دكتر مصدق در قبال اين نامه چه بود. اين نامه، بهترين و مناسب‌ترين بستر براي بيان عقايد ملي‌گرايانه درخصوص صنعت نفت بود. به عبارت بهتر، سخنان آيت‌الله كاشاني، در حكم جاده صاف‌كني بود كه پس از آن، تنها نياز به طي طريق، بدون هيچ‌گونه دغدغه‌اي بود. ولي از مرد محافظه‌كار پارلمان و استاد حقيقي بيان جملات چند پهلو، مجدداً كلامي درخصوص ملي شدن صنعت نفت به گوش نرسيد! ايشان، پس از قرائت نامه‌ي آيت‌الله كاشاني، خطاب به نمايندگان مجلس فرمودند : «اين هم عقيده‌ يكي از بزرگترين رؤسا و روحانيت است كه به عرض آقايان محترم رسيد. بنابراين معلوم نيست كه با اين دستگاه (مجلس مؤسسان تغيير قانون اساسي) كداميك از طبقات اين مملكت موافقند. اگر عقيده متقدمين را نسبت به تجديد نظر در قانون اساسي بخواهند اين است كه مرقوم فرموده‌اند و جناب آقاي بهبهاني هم كه فرزند يكي از مؤسسين مشروطيت ايران و در مجلس نماينده مردم تهران هستند و همچنين حضرت آيت‌الله آقاي سيد محمد بهبهاني هم همان موقع اين نظريه را تأييد فرمودند.» (مذاكرات مجلس شوراي ملي، دوره شانزدهم، جلسه 36، يكشنبه 28 خرداد 1329) همان‌طور كه ملاحظه فرموديد، ايشان نه تنها كلامي درخصوص نفت مطرح نفرمودند، بلكه بالعكس، از اين نامه استفاده‌ي ابزاري كرده و آن را مؤيد خواسته‌ي خويش (در قضيه‌ي مجلس موسسان و اصرار ايشان بر تغيير آن) اعلام داشتند، حال اينكه بحث مجلس مؤسسان، قسمت بسيار كوچكي از اين نامه‌ي تاريخي را شامل مي‌شد! با فراگير شدن موج ملي شدن صنعت نفت در بين مردم و فشار ايشان به دولت براي توجه به اين خواسته، منصور الملك از طرفي تحت فشار ملت و نمايندگان اقليت (مكي، دكتر بقايي و حائري‌زاده) و از طرف ديگر، دولت انگلستان بود. وي، بعلت محافظه‌كاري ذاتي خود، امكان ارائه‌ي ماده واحده‌ي دولت ساعد درخصوص تصويب قرارداد الحاقي گس – گلشاييان را مساعد نمي‌ديد و ترجيح مي‌داد بصورت پنهاني، قضيه دنبال شود. لذا در تصميمي زيركانه، طرح تشكيل كميسيون نفت را ارائه نمود. اما اين طرح، پيشنهاد چه كسي بود؟ بله! دكتر محمد مصدق! مشكلي كه از ابتداي تشكيل مشروطيت تا حتي پس از انقلاب اسلامي، مردم با آن دست به گريبان بودند، عدم صداقت ملي‌گرايان بود. ايشان، از طرفي شعارهاي ملي‌گرايانه مي‌دادند، اما هميشه حاضر به معامله بودند و به همين دليل هم دولت‌ها و حتي شاه، هيچ‌وقت ايشان را به چشم دشمني خطرناك و عاملي ضد حكومتي به شمار نمي‌آوردند. يكي از آخرين نمونه‌هاي اين رويه، تلاش محمدرضا شاه براي حفظ حكومت بود كه به مذاكره با دكتر سنجابي (رهبر وقت جبهه‌ي ملي) و برخي ديگر از اعضاء جبهه‌ي ملي منجر شد و نهايتاً با يكي از اعضاء آن به نام شاپور بختيار به توافق رسيد (جالب اينكه تنها دليلي كه با دكتر سنجابي به توافق نرسيد، شرط دكتر سنجابي براي خروج وي (شاه) از ايران بود. جالب اينكه بعداً ناچار شد به منظور جلب رضايت بختيار، اين شرط را پذيرفته و از ايران خارج شود!). در آن زمان هم دولت، تلاش بسياري بخرج داد تا با اعضاء محافظه‌كار جبهه‌ي ملي، چون دكتر مصدق به توافق رسيده و از طريق ايشان، اعضاي تندروي ملي‌گرا؛ همچون دكتر بقايي، مكي و حائري‌زاده و همچنين آيت‌الله كاشاني را مهار نمايد. بدين منظور، دكتر مصدق پيشنهاد تشكيل كميسيون نفت، متشكل از مخالفان قرارداد (فراكسيون اقليت) و چند نماينده‌ي ديگر مجلس را ارائه نمود. قرار بر اين بود كه اين قرارداد، در كميسيون چكش‌كاري شده و نتيجه به گونه‌اي اعلام شود كه گويي، همان خواست ملت ايران است. در اين شرايط، نه مردم، نه آيت‌الله كاشاني و نه ساير اعضاء جبهه‌ي ملي، نمي‌توانستند كوچكترين اعتراضي نمايند و عملاً خواست ملي‌شدن صنعت نفت نيز فراموش مي‌شد و رضايت همه، منجمله دولت انگليس تأمين مي‌شد. اما نكته‌ي جالب‌تر اينكه در همين زمان (طبق اسناد مكشوفه در خانه‌ي سدان كه بعداً به آن خواهيم پرداخت)، دكتر مصدق به شركت نفت نيز مشاوره مي‌داده است!! به عبارت ديگر، قهرمان مبارزات ملي شدن صنعت نفت و حقوقدان متبحر ايراني، در آن برهه نه تنها تلاش و مبارزه‌اي؛ حتي كلامي و شعاي، براي ملي شدن صنعت نفت انجام نمي‌داد، بلكه بازي دو سره و خطرناكي را براي تغيير ظاهري و واژگاني اين امتياز خائنانه آغاز نموده بود كه سرانجام آن، جز انحراف نهضت ملي نفت ايران، چيز ديگري نبود. اين در حالي بود كه تمام اميد ملت ايران و آيت‌الله كاشاني، به مبارزات پارلماني جبهه‌ي ملي معطوف بود؛ به سان تيمي كه ده نفره تلاش مي‌كند تا موقعيت گلي را براي مهاجم فراهم نمايد و اميد ايشان، به فرصت‌طلبي آن مهاجم باشد! ولي ...! واسطه‌ي منصور الملك براي مذاكرات محرمانه به شركت نفت، دكتر علي جلالي، از اساتيد لژ فراماسونري ايران بود. در سندي كه حاوي پيامي از سوي نخست‌وزير به وسيله‌ي دكتر علي جلالي، براي ريچارد سدان؛ نماينده دائمي و تام‌الاختيار شركت نفت در تهران؛ مي‌باشد، همكاري و پيشنهادات دكتر مصدق به خوبي نمايان است : «دكتر جلالي سپس ادامه داده و گفت كه : عقيده بر اين است، يك كميته ويژه در حدود بيست نفر تشكيل شود تا طرح‌ها را بررسي كند. از اين عده حدود هجده نفر از ياران نخت وزير و از جبهه‌ ملي نيز خواهند بود و احتمالاً افراد ديگري از دوستان دكتر مصدق و جبهه دكتر بقايي دعوت مي‌شوند. علاوه بر اين دكتر مصدق در نظر دارد از اينان نيز استفاده كند : 1. آقاي دكتر سيد حسن علوي چشم‌پزشك نماينده مجلس بوشهر 2. آقاي پاليزي كرمانشاهي نماينده كرمانشاه 3. آقاي نبوي نماينده خراسان 4. آقاي بزرگ‌نيا نماينده خراسان 5. دكتر غلامرضا كيان نماينده شهرضا 6. دكتر هدايتي نماينده شهر ري» (رائين، اسماعيل، اسرار خانه سدان، انتشارات اميركبير، چاپ اول 1358، ص 165) براي درك بيتشر اهميت مطلب مذكور درخصوص نقش دكتر مصدق در تعيين اعضاي كميسيو، لازم است گفته شود دكتر علوي طرف اعتماد خاص سفارت انگليس و شركت نفت بود و شخصيتش بر همگان آشكار بود؛ وي از آنگلوفيل‌هاي سرشناس بود. ضمن آنكه بايد گفت منصورالملك براي آنكه بتواند در صورت احتمال با پيشنهادهاي «غيرمنطقي»!! كميسيون مقابله كند اينگونه انديشيده بود كه ضمن مذاكره و چانه‌زني با نمايندگان، مطبوعات نيز از وي حمايت كنند تا غالب شود. پس از كسب موافقت مجلس، در جلسه اول تيرماه، اعضاء كميسيون نفت معرفي شدند : دكتر مصدق، دكتر علوي، ناصر ذوالفقاري، جواد گنجه‌اي، فقيه‌زاده، اللهيار صالح، سيد حسين مكي، خسرو قشقايي، سرتيپ‌زاده، جمال امامي، جواد عامري، دكتر كاسمي، حائري‌زاده، فرامرزي، دكتر شايگان، سيد علي بهبهاني، پاليزي و دكتر هدايتي. طرح و نقشه‌ي زيركانه و البته خطرناك منصور الملك (يا بهتر بگوييم محصول مشترك منصور الملك و دكتر مصدق)، مي‌توانست خطر انحراف بزرگي براي نهضت ملي باشد. ولي خواست و تقدير الهي به گونه‌ي ديگري رقم خورد. انگلستان كه در آن زمان، بي‌صبر شده بود (شايد بعلت ظهور قدرت جديد استعماري؛ يعني ايالات متحده و ترس از اينكه توجه امريكا به ايران جلب شده و منافع نفتي انگلستان در خطر بيافتد!) و عدم حمايت مستقيم و صريح منصور الملك، چندان به مذاق دولت استعماري بريتانيا خوش نيامده بود. از نظر ايشان، فرستادن قرارداد به كميسيون نفت، روش تضمين‌شده‌اي براي تصويب آن به شمار نمي‌رفت. ضمن آنكه خطر آيت‌الله كاشاني براي انگليس، از هر زماني جدي‌تر شده بود. هنوز انگلستان، زخم حكم تاريخي ميرزاي شيرازي و لغو امتياز انحصاري تنباكو را از ياد نبرده بود و بيشتر از هر كس، از روحانيت شيعه شناخت پيدا نموده بود كه البته به همين دليل هم تلاش چندين جانبه‌اي را براي تضعيف اثرگذاري روحانيت شيعه آغاز كرده بود كه از آن مي‌توان به جعليات گسترده و تاريخ‌نگاري ايران باستان و ورود آن به فرهنگ و تاريخ ايران به كمك پادشاهان پهلوي، نفوذ به روحانيت شيعه و ملبس نمودن برخي از جاسوسان خود به لباس مقدس روحانيت، تلاش براي ايجاد فرقه‌هاي انحرافي همچون بابيت و بهاييت و حمايت از آن، جعل تاريخي جعلي درخصوص نحوه‌ي ايجاد تفكر شيعي (كه اين دام، آنقدر گسترده بود كه حتي كساني چون دكتر شريعتي نيز گرفتار آن شدند)، سعي در محدود نمودن تلاش روحانيت شيعه براي حضور در دين و عدم ورود به سياست؛ بخصوص پس از انقلاب مشروطه و به كمك به اصطلاح روشنفكران و در نهايت، حذف فيزيكي علماي تأثيرگذار، از طريق اعدام يا ترور. لكن انگليس مي‌دانست كه شخصي چون آيت‌الله كاشاني، بزرگترين تهديد براي منافع دولت انگليس به حساب مي‌آيد و مادامي كه اين قرارداد به تصويب نرسد، هر آن احتمال فتوايي خانمان‌سوز و آغاز نهضت تنباكويي ديگر، اين بار در قالب نفت وجود دارد (و تاريخ نشان داد ترس انگليس، به هيچ‌وجه بيهوده نبود!). به همين دليل ترجيح مي‌داد فردي جسورتر و بي‌پرواتر از منصورالملك روي كار بيايد كه تكليف اين قرارداد را يكسره نمايد. آن شخص، كسي نبود جز سپهبد حاجعلي رزم‌آرا. ------------------------------------------------- چون سيناي عزيز فرمود كه كوتاه‌تر و مختصرتر بنويسم، پست رو همين‌جا به اتمام مي‌رسونم. در پست بعدي، ابتدائاً درخصوص سپبهد رزم‌آرا، با يك فلش‌بك به يك‌سال و نيم قبل و نقش ايشان در ترور شاه و طرح كودتاي وي خواهم پرداخت و سپس، ادامه‌ي ماجراي ملي شدن صنعت نفت ايران رو مورد بررسي قرار خواهم داد. سينا جان. شما هم اگر نكته‌اي مد نظرت بود بفرما.
  15. 1 پسندیده شده
    سينا جان. باور بفرما خيلي سعي كردم كه خلاصه به مطالب بپردازم. اگه بهت بگم كه همين الان، هفت تا كتاب جلو روم هست، دروغ نگفتم. سعي كردم حتي‌الامكان از پرداختن به جزئيات غيرضرور خودداري كنم. مطمئن باش تك‌تك مواردي كه در پست‌هاي قبلي مطرح كردم، خيلي زود بهش استناد خواهد شد. در مباحث تاريخي، بخصوص واقعه‌اي به اين عظمت، اصلاً و ابداً نمي‌شه مختصر و اخباري پرداخت. تقصير من نيست كه اينقدر واقعه در اون برهه اتفاق افتاده! اگه اين ماجرا، به درستي شكافته نشه، نمي‌شه به كنه مطلب پي برد! بايد به يه سري مشتركات تاريخي برسيم تا بشه درمورد اين واقعه به درستي اظهار نظر كرد. ---------------------------------------------------------- ظاهراً شما خيلي عجله داري سينا جان. چون چندين بار در طول متن عرض كردم كه پاسخ شما درمورد فداييان اسلام و ساير مواردي كه فرمودين، آماده است (محض اطلاع، 12 صفحه‌ي Word هست ). ولي همون‌طور كه عرض شد، ترجيح مي‌دم قدم به قدم پيش بريم. درخصوص سندي كه اشاره فرمودين، تشكيك بسياري هست. ضمن اينكه اون سند، نه تنها اصل نيست، بلكه با فرض اصالت كامل سند، باز هم بيشتر از يك نظريه‌ي برآوردي، ارزش ديگه‌اي نداره و اصولاً‌ نظريات برآوردي و تحليل‌ها، جزو اسناد تاريخي به شمار نمي‌رن (تا دلت بخواد از اين دست نظريات، درخصوص حتي امام خميني (ره) و ارتباط احتمالي‌شون با شوروي در اسناد لانه‌ي جاسوسي، بصورت گزارش‌ها و نظريات تحليلي و برآوردي موجوده! با اين شرايط، آيا بايد گفت امام (ره)‌ هم با شوروي در ارتباط بود؟!!). ضمن اينكه در اون زمان، اكثر قريب به اتفاق فداييان اسلام، توسط خود دولت دكتر مصدق زنداني بودن و اينكه چطور مي‌تونستن با سيد ضياء كه از كودتاي 1299 و دولت صد روزه‌اش، ديگه در صحنه‌ي سياست نبود و تنها حضورش هم در مجلس چهاردهم بود و هيچ قدرت اجرايي تا پايان عمرش نداشت (بعدها در اواسط دهه‌ي سي، مشاور غير رسمي شاه مي‌شه؛ گويي كه شاه چندان هم از وي خوشش نمي‌اومد)، همكاري تاكتيكي كنن، خدا مي‌دونه. تنها زماني كه اسم سيد ضياء براي پست دولتي اومد، يكي زماني بود كه قرار به انتخاب دكتر مصدق به نخست وزيري براي سومين بار بود كه يكي از گزينه‌ها، سيد ضياء بود و يكي هم بعد از استعفاي دكتر مصدق، باز هم يكي از گزينه‌ها، سيد ضياء بود كه صد البته قوام انتخاب شد. ضمن اينكه فداييان اسلام، حتي با آيت‌الله كاشاني (بعلت سياست‌گرايي و نزديكي زياد از حد به جبهه‌ي ملي) و حتي آيت‌الله بروجردي كه نه تنها سيد بودن، بلكه جزو مراجع عظام شيعيان بودن، به علت عدم همراهي در مبارزه كنتاكت داشتن! حالا اگه يه مأمور اطلاعات گمنام انگليسي، از روي شناخت بسيار سطحي‌اش از فداييان اسلام و همچنين مبناي دين مبين اسلام، بنويسه كه اينا با سيد ضياء همكاري مي‌كنن، چون سيده (انگار مثل انگليس هست كه هم‌نژادي با خاندان سلطنت، ارتباط سياسي رو برقرار مي‌كنه!!!)، ديگه حرفي هست كه عاقلان بايد باور كنن! نظريات فداييان اسلام درخصوص سياست كاملاً‌ موجوده، درخصوص افراد وابسته به دربار و همچنين شخص شاه مشخصه، درخصوص افراد وابسته به بيگانه هم كاملاً‌ مكتوب و معلومه. پيشنهاد مي‌كنم تا قبل از اينكه نوبت به بررسي ماجرايي كه فرمودين برسه، يه بررسي مجددي روي اين گروه داشته باشين و روي چنين مواردي مانور ندين. چون مثال نقض، فراوون داره. -------------------------------------------------------------------- همون‌طور كه عرض شد، باقي موارد و مستندات اين موضوع رو مي‌ذارم براي بعد از بررسي نهضت ملي شدن نفت. -------------------------------------------------------------------- اين فرمايشت ديگه واقعاً يه طورايي توهم توطئه بودا ! مشخصاً اكثر جرياناتي كه دنبال زواياي تاريك مد نظر شما مي‌گردن، يه طورايي مشكل دارن سينا جان. يا سبزكي هستن، يا ضد انقلاب و ...! هدفشون هم مثل شما، بررسي تاريخي نيست (مثل همين بنده خدايي كه ازش سند همكاري فداييان اسلام گذاشتي، يعني خسرو شاكري كه بد نيست بري درموردش يه تحقيقي داشته باشي!!) و هدف ديگه‌اي رو از دامن زدن به اينگونه مباحث دنبال مي‌كنن. خوب معلومه كه سايت‌هاشون فيلتره. ولي تو اين دوره و زمونه، رد شدن از فيلتر كه كاري نداره. پس اينكه بخوايم از آب، اينطور كره بگيريم، چندان اخلاقي نيست برادر جان ! ------------------------------------------------------------------- اثبات اين امر كه دكتر مصدق، به دنبال جمهوريت نبوده، خيلي ساده‌اس سينا جان. اين رو با اسناد و مدارك ان شاءالله اگه عمري باشه، اثبات خواهم كرد. ولي نظريات ايشون، كاملاً موجوده و ايشون، نظرشون كاملاً مبتني بر حكومت سلطنتي مشروطه، يعني چيزي كه در ابتداي مشروطيت مورد توافق بود، بود. به اين معني كه شاه فقط بايد سلطنت كنه، نه حكومت. اين نظر، نظر صرفاً‌ ايشون نبود. كليه‌ي پيروان جبهه‌ي ملي، چه در اون زمان و چه تا بعد از انقلاب هم چنين نظري داشتن. عملكرد دكتر كريم سنجابي، يار ديرين دكتر مصدق و بطور كل جبهه‌ي ملي و يا حتي كساني چون مهندس بازرگان و ابراهيم يزدي و بطور كل نهضت آزادي، حتي در اوج انقلاب اين بود كه شاه يا شوراي سلطنتي تشكيل شه و قدرت از شاه سلب بشه و ايشون فقط سلطنت كنن نه حكومت (كه البته به علت عدم وجيه‌المله بودن شاه، نهايتاً به اين نتيجه رسيده بودن كه شاه از كشور بره و شاه بعدي اينطوري بشه). مدل مورد نظر اين‌ها هم انگلستان بود. ايشان، حتي‌ تلاش فراواني كردن كه امام (ره) رو به اين طرح ميانه متقاعد كنن كه با سرسختي امام (ره)، ناكام موندن و حتي مجبور شدن بخاطر همراهي با امام (ره)، علي‌رغم ميل باطني‌شون درخصوص تغيير حكومت موضع بگيرن! اما اينكه دكتر مصدق، عملكردش چي رو نشون داد، ان شاءالله باشه براي بررسي عملكرد 28 ماهه‌ي دكتر مصدق. ------------------------------------------------------------- اين بحث، درخصوص دكتر مصدق هست. البته حتماً به مواردي كه اشاره فرمودين، خواهم پرداخت (پس از نهضت ملي شدن صنعت نفت، ماجراي فداييان اسلام، بحث محور وحدت بودن شاه، جمهوري‌خواهي دكتر مصدق، عملكرد 28 ماهه‌ي دكتر مصدق و ماجراي كودتاي 28 مرداد). ولي اگه دوست دارين بيشتر بحث رو بشكافيم، مي‌تونيم درخصوص آيت‌الله كاشاني، مناظره‌ي جداگانه‌اي راه بياندازيم. اكثر مواردي كه فرمودين، نه مي‌شه گفت غلطه، نه درسته! من هم در ابتداي عرايضم عرض كردم كه مشكل بزرگ آيت‌الله كاشاني، نزديكي بيش از حد به جبهه‌ي ملي و سياست‌گرايي‌شون بود كه پيوند تاكتيكي با ملي‌گرايان، اون رو كم‌كم از اسلام‌گرايان فاصله داد و همين باعث شد كه به دام اون‌ها بيافته و هنگامي كه مورد تخريب ناجوانمردانه‌ي همين ملي‌گرايان قرار گرفت، ديگه تا حدود زيادي پايگاه ديني‌شون رو هم از دست داده بودن! ولي بسياري از مطالبي كه عنوان مي‌شد و بخصوص حرف‌هايي كه از اين ور و اون ور بين آيات عظام بروجردي و كاشاني برده مي‌شد، در جهت تخريب رابطه‌ي بين اين دو مرجع بود (كما اينكه عين همين ماجرا در مورد امام خميني (ره) نيز اتفاق مي‌افتاد و بيت آيت‌الله بروجردي، كلاً علاقه‌ي زيادي به ايزوله كردن ايشون داشت كه اكثراً ناموفق بود، ولي در مواردي هم بسيار موفق!). اما اينكه موارد غلطي كه در بالا اومد كدومه و درست‌هاش كدومه رو مي‌ذارم براي زماني كه اين مواردي كه عرض شد، بررسي بشه. از شما هم مجدداً خواهش مي‌كنم كه اجازه بدين بحث، مرحله به مرحله پيش بره. چون اگه من مثلاً الان بخوايم چنين مواردي رو جواب بدم، مي‌افتيم تو چاله‌ي فضايي عميقي كه هميشه طرفداران دكتر مصدق و آيت‌الله كاشاني بهش مبتلا مي‌شن و اون، ابديت بحثه! ما نه طرفدار صد در صدي دكتر مصدق هستيم و نه آيت‌الله كاشاني. قراره به عنوان دو مبرس تاريخ با نظريات متفاوت، موضوعات دهه‌ي 20 و سي نهضت ملي رو دنبال كنيم. قطعاً به نقش آيت‌الله كاشاني هم خواهيم رسيد. ولي اگه مرحله به مرحله بحث نشه، فقط بحث تو بحث پيش مياد و همين آشفتگي، باعث مي‌شه عمق مطالبي كه اينقدر براي تهيه‌اش زحمت كشيده شده، نابود بشه و بحث‌ها، سطحي و احساسي دنبال بشن. -------------------------------------------------------------------------- فكر نكنم كه شما هم با اين امر، مخالف باشين سينا جان. پس اگه موافقين، اجازه بدين اول تكليف نهضت ملي شدن نفت به توافق برسيم، سپس به ادامه‌ي بحث بپردازيم (خيالت راحت. من تا تك‌تك فرمايشات شما رو جواب ندم، نمي‌رم!!). شما هم مي‌توني مطالب بعدي رو تيتروار آماده كني و در پست بعدي‌ات، ترتيب مواردي كه مي‌بايست بحث بشه رو بنويسي تا درخصوص سير مناظره، به توافق برسيم. -------------------------------------------------------------------------- خوب. داريم كم‌كم به مقطع تاريخي تصويب طرح ملي شدن صنعت نفت ايران نزديك مي‌شيم. اگه نظري درخصوص پست‌هاي قبلي مرتبط با نفت يا مسائل حاشيه‌اي اون هست، بفرما.
  16. 1 پسندیده شده
    دركت مي‌كنم سينا جان. چون اين بلا، به اندازه‌ي كافي و وافي سرم اومده !! از نظر من، اين لقب مشكل خاصي نداره. به همين خاطرم سعي كردم تا اونجايي كه مي‌شه، نام حقيقي دكتر مصدق رو در طول زمان‌هاي مختلف بنويسم. اگر هم چند جايي، از مصدق‌السطلنه در روزگار فعلي استفاده كردم، صرفاً بخاطر تعدد نام و يه طورايي تنوع در متن بود براي رفع خستگي. والا ذكر القاب، براي هيچ‌كس مشكلي رو ايجاد نمي‌كنه! كما اينكه همين امير كبير هم خودش يه لقب اعطايي شاهنشاهي بوده، ولي دليل نمي‌شه كه ما ميرزا تقي خان فراهاني رو به اين نام، نناميم و يا موجبات كسر شأن ايشون باشه!! اين فرمايش شما، صحيح نيست سينا جان. چون قرارداد دارسي، با عمليات انتحاري رضا خان، ملغي شد! ماجرا اين بود كه يه روز شاه به ظاهر كبير، هوس مي‌كنه كه دوسيه (پرونده!) قرارداد دارسي رو ببينه! به همين خاطر به تيمورتاش دستور مي‌ده اونو واسش بياره. وقتي براش ميارن، به دليل نامعلومي اون رو به درون آتش مي‌اندازه و نابودش مي‌كنه! بهتره ماجرا رو از زبان مخبر السلطنه (مهديقلي‌خان هدايت)، نخست‌وزير وقت بشنويم (اين بابا، با مخبر‌الدوله سر سعدي هيچ نسبتي نداره ) : «شب ششم آذر [1311 هجري شمسي - 1932 ميلادي]، تيمورتاش دوسيه را به هيئت آورد. شاه تشريف آوردند و متغيرانه فرمودند دوسيه نفت چه شد؟ گفته شد حاضر است. زمستان است بخاري مي‌سوزد. دوسيه را برداشتند انداختند توي بخاري و فرمودند : نمي‌رويد تا امتياز نفت را لغو كنيد. تشريف بردند. نشستيم و امتياز را لغو كرديم ... از سفارت اعتراض آمد. تيمورتاش جوابي لايق نوشت كه وزير آلمان تمجيد كرد. نوشتيم منافع دولت محفوظ نيست. لهذا امتياز را ملغي كرديم و براي قرارداد بهتري، از مذاكره مضايقه نيست.» بدين ترتيب، با اقدام انتحاري رضا خان و سوزاندن پرونده‌ي قرارداد، كه حاوي بسياري از تخلفات شركت و همچنين اعتراضات دولت ايران بود، اين اسناد بسيار گرانبها در آتش سوخت و دست ايران رو از ادله خالي گذاشت. به عقيده‌ي برخي تاريخدانان، بعلت وابستگي غيرقابل انكار رضا خان به انگليسي‌ها، اين اقدام به خواست انگليسي‌ها انجام گرفت! ولي موضوع از اينجاي كار جالب‌تر مي‌شه. شايد همه‌ي ما فكر كنيم دكتر مصدق، اولين كسي بود كه در مقابل دادگاه لاهه ايستاد و صلاحيت اون رو رد كرد. ولي اين اتفاق، قبلاً هم افتاده بود. چطور؟ مي‌بينيم : پس از اين اقدام رضا خان (كه مثل هميشه، با تأييد و به‌به و چه‌چه نمايندگان پاچه‌خوار مجلس مثل دشتي همراه بود)، دولت انگليس تهديد كرد كه موضوع رو در دادگاه لاهه طرح خواهد كرد. اما دولت ايران، موفق مي‌شه صلاحيت دادگاه لاهه رو رد كنه (بدليل اينكه اين دادگاه، صلاحيت رسيدگي به دعوي مابين دو كشور رو داره و شركت نفت، يك كشور نبود!) و به همين دليل انگليس، شكايت خودش رو به جامعه‌ي ملل ارجاع مي‌ده. نهايت امر، با پا در ميوني وزير امور خارجه‌ي چكسلواكي (كه اون زمان كشورش، متحد انگليس و فرانسه به شمار مي‌رفت و جزو كشورهايي بود كه هيتلر عزيز و صلح‌طلب، محض تنوع و بدون اعلان جنگ، طي دو مرحله به خاك آلمان ضميمه‌اش كرد و متحدينش هم حرف چنداني نزدن!!)، طرفين موافقت مي‌كنن كه با مذاكره مسئله رو با مذاكره حل و فصل كنن! پس از چند هفته مذاكره بين نمايندگان شركت نفت با نمايندگان دولت ايران، سرانجام قرارداد معروف 1933 (هفتم خرداد 1312) به تصويب طرفين رسيد. اين قرارداد، يه ايراد بسيار برزگ داشت و اون اينكه قرارداد دارسي، در سال 1340 هجري شمسي (1961 ميلادي) به پايان مي‌رسيد و مطابق قرارداد، كليه‌ي تأسيسات اون به ايران واگذار مي‌شد، ولي با قرارداد 1933، 60 سال ديگه مدت قرارداد تمديد شد؛ يعني تا سال 1993 ميلادي (1372، پايان دولت اول آيت‌الله هاشمي رفسنجاني!) به پايان مي‌رسيد و اين بزرگترين دستاوردي بود كه انگليسي‌ها، با شنگول‌بازي رضا خان بدست آوردن!! همچنين نيمي از حق تأسياست كه در سال 1933 به ايران تعلق داشت، به نفع انگليسي‌ها ناديده گرفته شد!! به عبارت ساده‌تر، انگليس نه چك زد و نه چونه و منابع ايران رو عروس كرد و برد تو خونه! اين عمل، چنان فراغ خاطري براي حضرات به همراه داشت كه با شور و نشاط بيشتر، به دنبال كشف معادن جديد راهي شده و پنج معدن نفت و گاز جديد رو اكتشاف فرمودن!! طبق آمار، استخراج نفت از 7،537،000 تن در سال 1934، به 16،839،000 تن در سال 1935 افزايش يافت!! (مصطفي فاتح، پنجاه سال نفت ايران، نشر پيام، چاپ دوم، تهران 1358) همون‌طور كه قبلاً هم عرض شد، تقي‌زاده، فراماسون (هم لژ و دوست صميمي و مشترك آقايان مصدق‌السلطنه (دكتر مصدق) و علاء السطنه (حسين علاء) و عضو هيئت مشاوره‌اي 8 نفره‌ي رضا خان به همراه اين دو نفر) و عامل نشاندار انگليس (كه اتفاقاً‌ جزو مثلاً مخالفين سلطنت رضا خان بود به همراه مصدق‌السطلنه و علاءالسلطنه، مخالفت خودش رو با تعريف و تمجيدهاي فراوان از شخصيت شاه، اعلام مي‌كرد و جالب اينكه پس از سلطنت رضا خان، مبارزين حقيقي با سلطنت وي، همچون شهيد مدرس، با هزار و يك اذيت و آزار مواجه شده و نهايتاً شهيد مي‌شن، ولي امثال تقي‌زاده‌ها و علاءها، فقط ارتقاء درجه و جايگاه پيدا مي‌كنن)، وزير دارايي و عاقد قرارداد 1933 بود. وي، همانطور كه در صفحات قبل عرض شد، از بي‌اختيار بودن در تصويب قرارداد و سهيم بودن در آن تنها به اندازه‌ي يك امضاء خبر داد! وي، اين قرارداد رو «يكي از اشتباهات بزرگ آن مرحوم (رضا شاه) در مدت سلطنت وي» مي‌دونست كه «ترتيب الغاي آن (قرارداد دارسي) به طور ناگهاني و بي‌مطالعه» موجب «اين امتيازنامه جديد و نامطلوب» گرديد! تقي‌زاده همچنين اعتراف كرد كه چون نمايندگان شركت اومدن و پس از چند هفته مذاكره، توافقي حاصل نشد و قصد بازگشت رو داشتند، رضا خان كبير!! كه لاف قدرتش، آسمون هفتم رو مي‌دريد، از عاقبت اين عدم موافقت و خشم انگليسي‌ها بيمناك شده و شخصاً به ميان ميدون اومده و با حضرات كنار اومد!! وي، تمديد مدت رو به رضا خان نسبت داد و مدعي بود نمايندگان ايران راضي به تمديد مدت نبودن، اما «شد آن چه شد يعني كاري كه ما چند نفر مسلوب‌الاختيار به ان راضي نبوديم و بي‌اندازه و فوق تصور ملول شديم.» (مشروح مذاكرات مجلس پانزدهم، 7 بهمن ماه 1327 - يك هفته قبل از ترور دسته‌گل رضا خان!!) همون‌طور كه ملاحظه فرمودي، قرارداد دارسي‌اي وجود نداشت كه جناب دكتر مصدق، مايل باشن اون قرارداد ادامه پيدا كنه! آشي كشكي كه خاله رضا خان به پاي ايران نوشت، تا همين چند سال پيش‌ها هم ادامه مي‌داشت و قرارداد الحاقي و امثالهم، فقط براي راضي كردن ايرانيان به عدم لغو قرارداد 1933 بود سينا جان!! اين حرفت كاملاً صحيحه رضا جان. اين درسته كه امثال غلامحسين رحيميان‌ها و مكي‌ها و آيت‌الله كاشاني‌ها و حتي دكتر بقايي‌ها و حائري‌زاده‌ها، تلاش بسياري در اون سال‌ها داشتن كه نهضت ملي‌شدن نفت راه بيافته و جلوي قرادادهاي ننگيني مثل قرارداد الحاقي گرفته بشه و نفت ايران ملي بشه، ولي مهمترين علت پيروزي نهضت، خواست عموم مردم براي پيروزي نفت و البته برخي اقدامات حياتي بود كه در بالا ذكر شد و ان شاءالله در آينده نيز خواهد اومد. نقش دكتر مصدق در دفاع از منافع ايران در دادگاه لاهه هم كاملاً‌ قابل اعتنا بود. ولي ما فعلاً داريم ماجراهاي قبل از ملي‌شدن نفت تا هنگام تصويب قانون ملي‌شدن نفت در مجلس سنا (در 29 اسفند 1329) رو بررسي مي‌كنيم. ولي متأسفانه جرياناتي، ملي شدن صنعت نفت رو تماماً به پاي دكتر مصدق نوشتن و عرض اول بنده هم در پست‌هاي ابتدايي، روشن ساختن اين وجهه از تاريخ بود. حالا ان شاءالله با پست‌هاي بعدي، به دادگاه لاهه و نقش دكتر مصدق در اون هم خواهيم رسيد.
  17. 1 پسندیده شده
    خوب. من هرچقدر منتظر شدم، ادامه‌ي فرمايشات برادر سينا رو مشاهده نكردم. به همين دليل، باز هم بنده ادامه مي‌دم. ----------------------------------------- ماجرا بدان جا رسيد كه گلوله‌ي شليك شده از اسلحه‌ي حسين امامي، مسير مبارزات ملت و سرنوشت نهضت ملي ايران رو تغيير داد. پس از آنكه تحصن ماجراجويانه‌ي دكتر مصدق و بيست نفر از ياران ايشان در دربار، نتيجه‌اي نداد و عبدالحسين هژير، مرد قدرتمند دربار و پشت پرده‌ي سياست، انتخابات رو به نفع خود رقم زد، اين فداييان اسلام بود كه با شهامت پا پيش گذاشته و با ترور هژير، جلوي به هدر رفتن داشته‌هاي فعلي نهضت ملي ايران رو گرفت. هرچند كه با اين اقدام، حسين امامي به شهادت رسيد و جمع كثيري از اعضاء فداييان اسلام و همچنين نمايندگان ملي‌گرايي چون سيد حسين مكي، دكتر مظفر بقايي كرماني، ابوالحسن حائري‌زاده، سيد علي بشارت، علي جواهر كلام، عبدالقدير آزاد، دانش نوبخت، سيد مصطفي كاشاني (فرزند آيت الله كاشاني) و جمعي از مردم بازداشت شدند و بازي به دست مرد قدرت‌طلب ارتش، يعني سپهبد رزم‌آرا افتاد. در تهران و چندين شهر، حكومت نظامي برپا شد و دوباره شرايط اختناقي كه وي (سپهبد رزم‌آرا) پس از ترور شاه در 15 بهمن 1327 بوجود آورد، بار ديگر مشاهده گرديد. در اين ميان، تنها كسي كه آسيبي نديد، دكتر مصدقي بود كه خود خواسته به روستاي ييلاقي‌اش، يعني احمد آباد رفت و حتي در روزنامه آگهي داد كه «از ملاقات و ديدار اشخاص معذورم»! عملي كه ضربه‌اي اساسي بر صفوف مبارزان محسوب مي‌شد! روي همين اصل، نواب صفوي طي پيغامي، به اين عمل اعتراض كرده و گفته بود كه «هر عملي كه بوي ترس و جبن دهد باعث شكست است». (خسروشاهي، سيد هادي، فداييان اسلام، ص 92( همانطور كه در پست قبل بيان شد، بدليل شرايط اون زمان و انتخابات مجلس شانزدهم، عملاً سپهبد رزم‌آرا نمي‌تونست بيشتر از اين، به حكومت نظامي اختناق ادامه بده و مجبور شد كه زنداني‌ها رو آزاد و چند روز بعد حكومت نظامي رو كان لم يكن اعلام كنه. اما دكتر مصدق، هنگامي كه يارانش در زندان به سر مي‌بردند، آيا قدمي براي نهضت ملي ايران برداشت؟ يا حداقل براي نفت؟ يا حداقل براي دوستان در بندش؟ پاسخ تمامي اين موارد، منفي است. لكن از آن جالب‌تر، زماني بود كه سران و پيشگامان ملي شدن صنعت نفت تا آن زمان، يعني سيد حسين مكي و دكتر مظفر بقايي كرماني، به ديدار دكتر مصدقي رفتند كه از چند روز قبل به وي اطلاع داده بودند كه آزاد است و مي‌تواند هر زمان كه خواست به تهران بيايد، ولي وي از آمدن خودداري نموده بود! ماجرا را از زبان حسين مكي بشنويم : «به محض اينكه دكتر بقايي و من وارد اتاق شديم از جا برخاست، ما را بغل گرفته گريه شديدي آغاز كرد. ما را مي‌بوسيد و مي‌گفت : من مردني هستم. خداوند شما را براي مملكت نگه دارد. از ايشان سوال كرديم كه چه وقت به شهر خواهند آمد؟ دكتر مصدق پاسخ داد كه تا حكومت نظامي است نخواهم آمد. زيرا با وجود حكومت نظامي، امنيت قضايي نيست و شرحي در مضار حكومت نظامي بيان داشتند.» (مكي، حسين، خلع يد، ص 22) با اينكه ذكر اين موارد، دور شدن از بحث ماجراي ملي شدن صنعت نفت هست، ولي براي بررسي عملكرد دكتر مصدق در دوران قدرت، شايد بهتر باشه كه اين موارد، بيان بشه تا بعداً بشه بهش ارجاع داد. دكتر مصدق، درخصوص حكومت نظامي، در همان برهه فرمايشات قرا و البته كاملاً صحيحي رو بيان فرمودن؛ هرچند كه هيچ‌كدوم رو حتي به عنوان نامه‌اي سرگشاده نيز منتشر نكرده و تنها در جمع ياران و اصحاب، به بيان اين جملات مبادرت فرمودند!! نمونه‌هايي از نظرات ايشون درخصوص حكومت نظامي رو در ذيل خواهيم ديد. پس از تلاش نافرجام دكتر بقايي و حسين مكي در آوردن دكتر مصدق به تهران، بار ديگه مكي به همراه عده‌اي از اعضاي جبهه‌ي ملي، براي آوردن ايشان به احمد آباد رفتند. دكتر مصدق وجود حكومت نظامي را «مغاير دموكراسي» و «آزادي» دانسته و اظهار فرمودند «با وجود حكومت نظامي، كسي امنيت ندارد»‌ (شايد بتوان گفت ايشان بيش از هر كس و هر چيز ديگر، نگران امنيت خويش بوده‌اند! به همين دليل تكيه دادن به پشتي در ويلاي گرم و نرم و باصفاي احمد آباد رو، به تهديد اسلحه و سرباز رزم‌آرا ترجيح مي‌دادن!). خلاصه اينكه اينبار نيز نتوانستند از دكتر مصدق، بله را بگيرند! بار سوم، مكي در مقام دبير جبهه‌ي ملي، بصورت رسمي نامه‌اي از طرف جبهه‌ي ملي به دكتر مصدق (كه سمت رهبري اون رو داشت) ارسال نمود و از ايشان تقاضا كرد كه به تهران تشريف‌فرما بشن. اما نتيجه چه شد؟ تنها نامه‌اي از دكتر مصدق كه در اون، به كرات از معايب حكومت نظامي و لزوم برگزاري انتخاباتي آزاد و چنين و چنان سخن رانده شده بود. مطلع نامه چنين است : «احمد آباد، بيستم دي‌ماه 1328 حضرات آقايان محترم و همكاران عزيزم از اينكه چند بار به بازگشت شهر، دعوتم فرموده‌ايد و به واسطه وجود حكومت نظامي در تهران، باز در احمد آباد مانده‌ام بسي متأسفم. حقيقت امر اين است كه با وجود حكومت نظامي، در حفظ حقوق ملت و صيانت آزادي‌هاي ملت هيچ نوع اقدامي نمي‌توان به عمل آورد. چه، حكومت نظامي تعطيل عملي مشروطيت است و با وجود آن، حقوق و آزادي‌هايي كه به موجب قانون اساسي براي ملت شناخته شده، چنانچه به تجربه ديده‌ام، كان لم يكن مي‌شود. در ممالكي كه دولت علاقمند به قانون اساسي و اجراي اصول مشروطيت است بر فرض لزوم، حكومت نظامي دوام پيدا نمي‌كند. ولي در اين مملكت كافي است كه دولت بهانه‌اي بدست آورد و بواسطه برقرار حكومت نظامي، ماهها و سال‌ها مشروطيت را تعطيل كند ...» (چه كسي منحرف شد، دكتر مصدق يا دكتر بقايي، ص 3-251) بهتر است اين مطلع را بخوبي بخاطر داشته باشيم. چرا كه خيلي زود مورد استفاده‌مان قرار مي‌گيرد! خلاصه امر اينكه دكتر مصدق، در اين زمان هم باز تشريف‌فرما نشدند. پس از اصرار مجدد جبهه‌ي ملي به ايشان، در روز 4 بهمن 1328، باز هم نامه‌اي مرقوم فرمودند به شرح ذيل : «در ايام استقرار حكومت نظامي طبعاً آزادي‌هاي اوليه‌اي كه از لوازم طبيعي رژيم دموكراسي است، از ملت سلب مي‌شود و دموكراسي بدون آزادي گفتن و نوشتن، آزادي نطق و خطابق، آزادي اجتماعات، هرگز نمي‌تواند وجود داشته باشد. دولت‌هاي ما تصور مي‌كنند كه وقوع قتل يك فرد كافي است كه دولت بتواند براي مدت نامحدودي شانه خود را از زير بار قوانين كه به اجراي آن‌ها مكلف است خالي كند ... مخصوصاً امروز كه انتخابات پارلماني در پيش است وجود حكومت نظامي بيش از هر وقت مخالف طبيعت دموكراسي و مخل مقصود و ناقض غرض به شمار مي‌رود.» (امير علايي، دكتر شمس‌الدين، نقدي بر كتاب سياه، كتاب‌فروشي دهخدا، سال 1360، ص 50) بدين ترتيب، تا زمان برچيده‌ شدن حكومت نظامي، دكتر مصدق، زحمت جابجايي از احمد آباد به تهران را به خود ندادن و ترجيح دادن كه با انرژي و دور كاري و در عالم ذن، نهضت ملي ايران رو هدايت كرده و به پيروزي برسونن! اما در آن سوي ميدان، اوضاع چگونه بود؟ بدون شك، كسي كه به هيچ‌وجه از اعدام انقلابي هژير ناراحت نشده بود، سپهبد رزم‌آرا بود. با مرگ هژير، قدرتمندترين عامل دربار از ميان رفته بود و عملاً شاه و دربار، به كسي جز سپهبد رزم‌آرا نمي‌توانست تكيه كند! كسي كه شاه بشدت از وي مي‌ترسيد! ژنرال باهوش و با استعداد و فوق‌العاده قدرت‌طلبي كه مي‌توانست هر آن، بلايي را بر سر حكومت پهلوي آورد كه پيش از آن، پدر محمدرضا، يعني رضا خان مير پنج، نخست‌وزير و سردار سپه احمد شاه، بر سر خاندان قاجار آورده بود. كما اينكه خواهيم ديد ترس، به هيچ‌وجه بي‌پايه و اساس نبوده و حقيقتاً جرياناتي در پيش بود! با مرگ هژير، سپهبد رزم‌آرا مسئوليت تقلب در انتخابات رو بر عهده گرفت. تلاش وي، مانند هژير، جلوگيري از حضور نمايندگان جبهه‌ي ملي (و خداي نكرده آيت‌الله كاشاني!! در تبعيد)، در مجلس شانزدهم بود. لكن يك عامل در رأس شهرباني، معادله‌ي قدرت رزم‌آرا رو برهم مي‌زد؛ عاملي كه بعدها عامل شكست نهضت ملي ايران معرفي شد؛ سرلشكر فضل‌الله زاهدي! رزم‌آرا و زاهدي، كينه‌ي كهنه‌اي نسبت به هم داشتند. رزم‌آرا مرد مقتدر لشكر و كشور بود و پس از ترور هژير، مي‌رفت كه قدرت مطلق جامعه رو بدست بگيره. ولي حضور زاهدي، اونهم در سمت رياست شهرباني (كه عملاً قدرت مقابل ارتش بود!)، بعلت آنكه وي مايل بود مستقلاً امور خود رو پيش ببره، مانع از تمركز قدرت نزد رزم‌آرا مي‌شد. رزم‌آرا قصد داشت هدف خود رو در حذف نامزدهاي جبهه‌ي ملي، به طور محرمانه دنبال كنه. ولي زيركي حسين مكي و اعضاي جبهه‌ي ملي كه خطر را احساس مي‌كردند، موجب پيوند تاكتيكي جبهه‌ي ملي و سرلشكر زاهدي گرديد. مكي با سرلشكر زاهدي، درخصوص حراست از صندوق‌ها مذاكره كرده و زاهدي نيز قول مساعد داده بود. شبي خبر رسيد كه فعل و انفعالاتي جهت تتعويض و تغيير آراء در حال انجام هست. جبهه‌ي ملي بلافاصله مكي و حائري زاده رو براي درخواست كمك به سوي زاهدي اعزام نمود. وي نيز فوراً براي كمك به اون‌ها مهيا شد. پس از انجام مشورت، به پيشنهاد مكي و حائري‌زاده، تعدادي از دانشجويان دانشكده پليس با اوامر اكيد زاهدي براي حراست از صندوق‌ها اعزام شدند. با اين اقدام زاهدي، خطر موقتاً رفع شد. در مرحله‌ي دوم انتخابات نيز اعضاء فداييان اسلام، بيشترين فداكاري رو در حفاظت از صندوق‌هاي رأي انجام دادن! در شرايطي كه «سازمان نگهبان آزادي انتخابات» (كه اكثر اعضاء اون رو فداييان اسلام تشكيل داده بودن)، اجازه‌ي فعاليت نداشت، اعضاء فداييان اسلام با رشادت تمام به حراست از صندوق‌ها مي‌پرداختند. حتي در تمهيدي جالب، براي اينكه بتوانند مانع از انجام تقلبات انتخاباتي بشوند، با حضور گسترده در سر صندوق‌هاي رأي در هر محله، از رأي دادن افرادي كه اهل محله صندوق رأي مورد نظر نبودند ممانعت بعمل مي‌آوردند (به منظور جلوگيري از (به قول ميرحسين خان) مهندسي آراء!!)! براي اينكه سوء برداشتي نشه، بهتره ماجرا رو از زبان شهيد حاج مهدي عراقي بشنويم : «انتخابات دوره دوم [مجلس] شانزدهم تهران خرده خرده شروع مي‌شود. ولي، اين دفعه ديگر دكتر بقايي خودش در زندان است و ديگر دوستانش هم كه مي‌روند از وزارت كشور اجازه همان نظارت (سازمان نگهبان آزادي انتخابات) را بگيرند، نمي‌دهند. اما، خوب بچه‌ها [فداييان اسلام] ول‌كن نبودند، كار خودشان را مي‌كردند. در اين انتخابات كه يك هفته طول كشيد، بچه‌ها خيلي از خود گذشتگي نشان دادند. چون آن‌ها مجهز شده بودند كه بتوانند رأي بياورند و از گوشه و كنار شهر، خلاصه‌اش دهات اطراف مي‌رفتند و رعيت‌ها را مي‌آوردند. كاري كه ما اينجا طرح كرديم، اين شد كه به آن معتمد محلي كه نماينده ما بود پاي صندوق گفتيم كه افرادي كه مي‌آيند اينجا رأي مي‌دهند دو صورت بايد نوشته شود : يا شناسنامه‌اي كه دارند مال اين ناحيه باشد يا حداقل يكي از كسبه اين محل معرف باشد. اگر غير از اين، كسي ديگري آمد شما رأيش را قبول نكن. البته، اين با مخالفت نماينده‌هاي (به حساب) دولت مواجه شد. اما ما مصر بوديم و نگذاشتيم.» (ناگفته‌ها، خاطرات شهيد حاج مهدي عراقي، ص 53) با وجود اين فداكاري‌‌ها و اقدامات فداييان اسلام، انتخابات تهران داشت به درستي به انجام مي‌رسيد. لكن دولت، همچنان درصدد عملي كردن غرض خود بود. صندوق‌هاي لواسانت، تحت تسلط دولت بود و در آنجا آرايي چند برابر واجدين حق رأي در آن ناحيه، به صندوق‌ها ريختند. تقلب به حدي بود كه آراي ريخته شده در صندوق‌هاي لواسانات با صندوق‌هاي تمام تهران برابري مي‌كرد (ظاهراً هميشه بر و بچ شمال تهران، ... بله!! البته مي‌دونين كه ...! بله!). لذا مجدداً انتخاب نامزدهاي جبهه‌ي ملي، در معرض خطر قرار گرفت. اين بار چه كسي منجي بود؟ دكتر مصدق؟ بي‌خيال! باز هم كساني كه كوچكترين منفعتي از اين انتخابات نمي‌بردند، دست به كار شده و به نجات نهضت ملي ايران شتافتند؛ فداييان اسلام! در روز 10 فروردين 1329، فداييان اسلام مقابل وزارت كشور، يك تجمع چهل‌هزار نفري!!! در اعتراض به تقلبات صورت گرفته در لواسانات برپا نمودند و در آن، سيد حسين مكي و دكتر فاطمي به عنوان سخنران، به تشريح اقدامات متقلبانه دولت پرداختند (از اينجاي ماجرا، كم‌كم پاي دكتر سيد حسين فاطمي، سرپرست كميسيون تبليغات جبهه‌ي ملي و صاحب امتياز روزنامه‌ي «باختر امروز» كه تبديل به ارگان رسمي جبهه‌ي ملي ايران شده بود، به ماجراهاي سياسي و تلاش براي ملي‌شدن صنعت نفت تازه باز مي‌شه؛ اونهم در سطحي بسيار محدود و پايين‌تر از اعضاء اصلي جبهه‌ي ملي). با وجود بسيج عده‌اي از اراذل و اوباش براي درگيري و زد و خورد و نتيجاً برهم خوردن تجمع، مردم بر پاي خواسته‌هاي خود ايستادگي كردن و نتيجتاض فرداي اون روز، دادسرا مجبور به رسيدگي و كشف تقلبات شد و انجمن مركزي، بلافاصله انتخابات لواسانات رو ابطال كرد! بدين ترتيب، تمامي هفت نفر نامزد جبهه‌ي ملي در تهران به همراه آيت‌الله كاشاني (كه در آن زمان در تبعيد به سر مي‌برد و مردم، به پاس خدمات شايان ذكر ايشان در مسير ملي شدن صنعت نفت و مبارزات ايشان؛ حتي در تبعيد، ايشان رو بعنوان نماينده‌ي خود از شهر تهران انتخاب نمودن!) به نمايندگي مجلس انتخاب شدند. باز هم بهتره داستان رو از زبان شهيد حاج مهدي عراقي بشنويم : «آرايي كه در صندوق‌هاي لواسانات ريخته بودند با كم و زيادش تقريباً مطابق آرايي بود كه در تمام صندوق‌هاي تهران [ريخته بودند]، حداقل از مليون [جبهه‌ي ملي] نمي‌توانستند انتخاب شوند. اين شد كه تصميم گرفته شد براي ابطال صندوق لواسانات يك ميتينگي داده شود در جلوي خيابان ارك، جلوي فرمانداري يعني وزارت كشور. دولتي‌ها براي خاطر اينكه اين ميتينگ به نتيجه نرسد از وجود اوباش‌ها و لات‌ها استفاده مي‌خواستند بكنند ... ما دو تا سخنگو داشتيم؛ يكي حسين مكي بود صحبت كرد. يكي هم مرحوم فاطمي بود. صحبت مكي كه تمام شد، فاطمي شروع كرد به صحبت كردن تشريح كرد : اولاً آمار دقيقي كه مردم لواسانات بودند كلاً، مثلاً حساب كرد از حدود 100 هزار نفر جمعيت داشته سرتاسر اين شميرانات و لواسانات كه آراءشان مي‌آمده جزو آراء تهران. از اين 100 هزار نفر طبق آمار، دو سوم آن زير سن قانوني هستند كه بتوانند در انتخابات شركت بكنند. مي‌ماند يك سوم. از اين يك سوم هم فرض مي‌گيريم كه نصفش هم بانوان باشند كه نمي‌توانند در انتخابات شركت كنند. باز مي‌شود به حضور شما عرض كنم كه 30 هزار تا، نصفش مي‌شود 15 هزار تا. ما فرض مي‌گيريم كه – سابقه ندارند هيچ جاي دنيا – افرادي كه قانوناً مي‌توانند در انتخابات شركت بكنند صد در صد همه شركت بكنند. هيچ جا سابقه ندارد در دنيا. حالا فرض مي‌گيريم كه اينجا اين كار را كرده باشند. صد در صد اگر همه شركت كنند باز مي‌شود 15 هزار نفر. اين 100 هزار تا 800 هزار تا رأي از كجا آمده است ريخته شده اين تو (بطور كلي)؟ در همين وسط‌ها بود كه خلاصه‌اش بعد گفت كه دشمنان ما، دشمنان ملت براي خاطر اينكه ما اين حرف‌هايمان را نتوانيم به گوش جهانيان برسانيم، يك مشت كساني را كه سواد ندارند، آگاهي ندارند، اغفالشان كرده‌اند و رفته‌اند اين‌ها را از حال عادي خارجشان كرده‌اند، حتي چند نفر از آن‌ها را كه الان دور و ور من هستند، كه يارو پريد ميكروفون را از دست حسين فاطمي گرفت، و خلاصه‌اش زد و خورد شروع شد. بچه‌ها [فداييان اسلام] حسابي تميز اين‌ها را گذاشتند ميدان صفا و از هر طرف كه مي‌رسيد مي‌زدند آن‌ها را. سربازها هم كه آن كنار ايستاده بودند، ريختند وسط و جنازه‌ها [مصدومين!] را يكي يكي از دست بچه‌ها درمي‌آوردند و [مي] بردند [مي‌] انداختند در ماشين ... فردايش هم فرمانداري اعلام ابطال صندوق لواسانات را كرد. خوب صندوق لواسانات هم باطل شد، با سلامتي وكلاي اقليت و وكلاي جبهه‌ي ملي همگي آن‌ها انتخاب شدند و رفتند مجلس.» (ناگفته‌ها، خاطرات شهيد حاج مهدي عراقي، ص 8-56) در آن‌ زمان، رسم بر اين بود كه مجلس، زماني تشكيل جلسه دهد كه نمايندگان تهران مشخص شوند. لكن بعلت مواردي كه ذكر شد، انتخاب و مشخص شدن نمايندگان تهران به مشكلات عديده‌اي روبرو شده بود. لذا مجلس، بدون ايشان تشكيل شد. طبق سنت مرسوم، ساعد مراغه‌اي، نخست‌وزير، استعفاي خود رو تقديم داشته و تقاضاي رأي اعتماد از مجلس جديد شد. ولي مجلسي كه عمدتاً به لطف همين دولت و البته عبدالحسين هژير و سپهبد رزم‌آرا، انتخاب شده بودند، به شدت با وي به مخالفت برخاسته و به همين دليل، در روز 29 اسفند 1328، ساعد از قدرت كناره‌گيري كرد. مجلس، در روز 14 فروردين 1329، فرمان نخست‌وزيري رجبعلي منصور (منصور الملك) كه از جمله انگلوفيل‌هاي سرشناس بود، را صادر نمود. رجبعلي منصور، پدر حسنعلي منصور، تصويب‌گر طرح خائنانه‌ي كاپيتولاسيون بود. وي فراماسون و هم‌لژ و دوست قديمي جناب مصدق‌السلطنه بود و سابقه‌ي همكاري با ايشان (دكتر مصدق) در مدرسه‌ِ علوم سياسي را داشت. مدرسه‌ي علوم سياسي، توسط دو فراماسونر و انگليسي‌ مآب سرشناس به نام‌هاي ميرزا نصراله خان مشير الدوله و پسرش ميرزا حسن خان مشير الملك تأسيس شده و هدف اون، جذب نخبگان ايراني و پرورش اون‌ها مطابق فرهنگ استعمار و رواج غربزدگي بود. اما از محتواي اون كه بگذريم، شايد تنها خواندن نام اساتيد آن مدرسه، به تنهايي خود گوياي همه‌چيز باشد. در زمره‌ي مدرسين اين مدرسه، افرادي چون اردشير جي ريپورتر (طراح كودتاي 1299 و روي كار آورنده‌ي رضا خان ميرپنج، عامل مستقيم انگليس و پدر شاپور ريپورتر، از طراحان كودتاي 28 مرداد و عامل مستقيم انگلستان!)، محمد علي فروغي (ذكاء الملك)، رجبعلي منصور (منصور الملك)، اديب‌السلطنه سميعي، ابوالقاسم انتظام‌ملك كه تماماً از چهره‌هاي سرسپرده و عمال انگليس به شمار مي‌آمدند، و البته تك‌ستاره‌ي مبارزه‌ي ملي شدن نفت ايران، دكتر محمد مصدق‌السلطنه بودند! جالب اينكه همين افراد، منجمله محمد علي فروغي، حسن پيرنيا (پدر تاريخ باستان ايران!!!!)، سيد حسن تقي‌زاده و دكتر محمد مصدق، بعدها جزو هسته‌ي اصلي و هيئت مشاوره‌ي رضا خان پهلوي قرار گرفتند!! بگذريم. برگرديم به بحث. در روز 5 ارديبهشت 1329، نمايندگان تهران وارد مجلس شدند. اين نمايندگان عبارت بودند از : دكتر محمد مصدق، دكتر مظفر بقايي كرماني، سيد حسين مكي، ابوالحسن حائري‌زاده، آيت‌الله كاشاني، دكتر سيد علي شايگان، عبدالقدير آزاد، جمال امامي، سيد محمد صادق طباطبايي، جواد مسعودي و ميرسيد علي بهبهاني. همانطور كه ذكر شد، بعلت حضور آيت‌الله كاشاني در تبعيد، ايشان در مجلس حضور نيافته و اعتبارنامه‌ي وي نيز صادر نشده بود. نمايندگان جبهه‌ي ملي در مجلس، «فراكسيون جبهه‌ي ملي» را تشكيل داده و بعدها به همراه اللهيار صالح، نماينده‌ي كاشان، «فراكسيون وطن» را تشكيل دادند. جالب اينكه دكتر مصدق، براساس خصلت‌ ذاتي‌اش و مانند تمامي پست و مقام‌هايي كه احراز فرموده بود (از وزارت و وكالت گرفته تا والي‌گري)، از فراكسيون متبوع خويش اختيارات تام گرفت! ايشان، از همان آغاز تك‌روي‌هاي خويش رو شروع فرمودند. اما از اين اختيارات و همچنين تك‌روي‌ها، در مسير احقاق حقوق ملت ايران در ملي شدن صنعت نفت استفاده فرمودند؟ آخر چيزي به 29 اسفند 1329 نمانده! يعني آيا ديگه تك‌ستاره‌ي ملي شدن صنعت نفت، بالاخره يك كلام از نفت حرف زدند؟ دل خوشي دارينا! نه بابا! بحث، سر لايحه‌ي مطبوعات و لايحه‌ي انتخابات بود (لايحه‌ها، يكم آشنا به نظر نمي‌رسن؟ يه چند سال پيش؟ سال 77-79؟ بگذريم!). مجلس و نخست‌وزير، مايل بود كه مجلس موسسان (متشكل از نمايندگان مجلسين (شوراي ملي و سنا) جهت بررسي و تجديد نظر در برخي اصول قانون اساسي و متمم آن) تشكيل شود. اما دكتر مصدق، موضوعي مهمتر از لايحه‌ي انتخابات و مطبوعات پيدا نفرموده بودند : «بنده از جناب آقاي نخست‌وزير خيلي متشكرم كه موافقت فرمودند(!!!) لايحه مطبوعات و لايحه انتخابات مقدم باشد. خيلي موجب تشكر بنده است حالا اگر كه مجلس شوراي ملي قبول فرمودند بنده عرضي ندارم. ولي اگر قبول نفرمودند مي‌خواهم عرض كنم كه ما با اين مجلس مؤسسان موافق نيستيم. ما با تجديد نظر در قانون اساسي مخالف هستيم. اگر مطرح بشود بنده گمان مي‌كنم يك تشنجي در مجلس شوراي ملي ايجاد خواهد شد كه هيچ ضرورت ندارد. خوب است اجازه بفرماييد همين طور مجلس شوراي ملي موافقت بكند كه قانون مطبوعات و قانون انتخابات عجالتاً مطرح بشود و تصويب بشود.» (مذاكرات مجلس شوراي ملي،دوره شانزدهم، جلسه 16، سه‌شنبه 5 ارديبهشت 1329) ايشان، همچينن در جلسه 4 خرداد 1329، نطق مفصلي ايراد نموده و در آن، مباحثي چون مجلس مؤسسان و جالب‌تر از همه، عزل سرلشكر زاهدي از رياست شهرباني را مطرح نمودند! يعني عزل كسي كه از مسببين اصلي حضور ايشان و اعضاء جبهه‌ي ملي در مجلس شانزدهم بود (ظاهراً‌ نمك خوردن و نمكدان شكستن، جزو هنرهاي اصلي و اساسي دكتر مصدق بود!). در همين نطق بود كه وي، در دفاع از خاندان پهلوي فرمودند : «يكي از چيزهايي كه قانون اساسي دارد، تضمين سلطنت در خانواده‌ي پهلوي است. اگر بنا شود قانون اساسي با هر فكري يا هر مجلس موسسان قلابي تغيير بكند آن وقت شما سلطنت را در خانواده پهلوي چطور تضمين مي‌كنيد؟» (مذاكرات مجلس شوراي ملي،دوره شانزدهم، جلسه 27، پنج‌شنبه 4 خرداد 1329) اما تك‌روي‌هاي دكتر مصدق و طرح مباحثي فرعي، موجبات اولين شكست جبهه‌ي ملي را فراهم آورد! ايشان، در جلسه‌ي سي و پنجم مجلس (23 خرداد 1329)، طرحي را با نداي «هل من ناصر ينصرني» به شرح ذيل، تقديم مجلس فرمودند (خيالتون رو راحت كنم! باز هم درمورد نفت نيست!) : «نظر به اينكه تجديد نظر در قانون اساسي را مجلس مؤسساني بكند كه اعضاي آن نمايندگان حقيقي ملت باشند، مجلس مؤسسان، منعقد در اول ارديبهشت‌ماه اين شرط را واجد نبوده است. لذا امضاء كنندگان ذيل براي جلوگيري از هرگونه جدال بين ملت ايران و مجلس مؤسسان اول ارديبهشت درخواست مي‌نماييم كه اصل 48 قانون اساسي مورخ 14 ذيقعده 1324 ه.ق به عنوان تفسير در محل خود برقرار بماند.» (مذاكرات مجلس شوراي ملي،دوره شانزدهم، جلسه 35، سه‌شنبه 23 خرداد 1329) اين طرح انتحاري دكتر مصدق، منجر به اين شد كه به جز نمايندگان فراكسيون وطن، كسي حتي يك امضاء ناقابل نيز به پاي طرح نياندازد و جبهه‌ي ملي، شكست سنگيني در مجلس متحمل شود! مكي در اين زمينه مي‌نويسد : «در دوره‌ي شانزده كه هشت نفر از نمايندگان جبهه ملي وارد مجلس شدند (منظور ايشان، هفت نفر اعضاي جبهه‌ي ملي و احتمالاً آيت‌الله كاشاني، نماينده‌ي تهران و يا اللهيار صالح، نماينده‌ي كاشان است كه احتمال دوم قوي‌تر است؛ چرا كه آيت‌الله كاشاني در مجلس شانزدهم حضور نداشت)، در اولين جلسه‌اي كه در يكي از اتاق‌هاي مجلس تشكيل گرديد درباره نحوه مبارزات آينده بحث گرديد و نخست تصميم گرفته شد كه فراكسيون جبهه ملي به نام «فراكسيون وطن» اعلام گردد. در همين جلسه دكتر مصدق براي رهبري آينده فراكسيون تقاضاي «اختيارات تام» نمود تا هرطور مي‌داند عمل كند. نمايندگان جبهه ملي به او اين اختيار را دادند. ... دكتر مصدق در جلسه 35 مجلس مورخ سه‌شنبه 23 خرداد 1328، بدون مشورت با نمايندگان فراكسيون وطن به عنوان نطق قبل از دستور پشت تريبون رفت و طرحي را مبني بر كان لم يكن دانستن مصوبات مجلس موسسان كذايي مطرح نمود و گفت : هل من ناصر ينصرني و از نمايندگان خواست كه آن را امضاء كنند و في‌المجلس مورد شور و تصويب قرار دهند. بديهي است كه دور از انتظار نبود كه جز نمايندگان فراكسيون وطن هيچ يك از نمايندگان ديگر آن را نه تنها امضاء نكرد، بلكه به دفاع از مصوبات مجلس موسسان برخاستند. به علاوه اين موضوع موجب وحشت دربار شد كه در برابر فشار خارجي‌ها تسليم شود و حكومت رزم آرا را (بعد از سيزده روز) بر سر كار آورد كه داستان مفصلي دارد. شب بعد، در جلسه جبهه ملي بر اثر اعتراض نگارنده [مكي] و حائري‌زاده و دكتر بقايي به نطق دكتر مصدق و طرح پيشنهادي او كه باعث اولين شكست جبهه‌ي ملي شد و موجب استحكام بيشتر مصوبات مجلس موسسان قلابي گرديد، دكتر مصدق كه دريافته بود فراكسيون وطن اختيارات را از او سلب خواهد كرد، از خود سلب اختيار نمود.» (مكي، حسين، سال‌هاي نهضت ملي، جلد 2، صص 7-426) در طول دوران كوتاه نخست‌وزيري منصور الملك، دكتر مصدق، از دوست و يار ديرينش، بارها حمايت كرده و با آنكه دولت وي، دو سه نوبت مورد استيضاح اقليت واقع شد، ولي هر بار دكتر مصدق، ضمن دفاع از ايشان، وي را دوست خود معرفي نمود. دكتر سيد حسين فاطمي نيز خويشتن را دوست منصور‌الملك معرفي مي‌كرد! (مكي، حسين، خلع يد، ص 115) اما بشنويد از آيت‌الله كاشاني. با انتخاب هوشمندانه‌ي آيت‌الله كاشاني توسط مردم ايران به نمايندگي مجلس، مصونيت سياسي شامل حال ايشان شده و افكار عمومي، فشار بر دولت را براي بازگشت ايشان به وطن، هر روز بيشتر و بيشتر مي‌نمودند. از اين رو دولت مجبور شد مقدمات ورود ايشان به وطن را فراهم نمايند. شخص منصور‌الملك (نخست‌وزير وقت)، در ارديبهشت 1329 طي تلگرافي از آيت‌الله كاشاني معذرت‌خواهي نموده و خواستار بازگشت وي به ايران شد. آيت‌الله كاشاني، در پاسخ به نخست‌وزير، ابتداي كمي ناز فرموده (و به سبك علي دايي كه اين‌روزها از بند دستور عدم مصاحبه‌ي كميته‌ي انضباطي خلاص شده، ولي گفته تا معلوم نشه براي چي ممنوع‌المصاحبه شده، حرف نمي‌زنه) و اظهار داشتند : «بايد معلوم شود تبعيد اينجانب شبانه با آن وضع فجيع و صدامت طاقت‌فرسا به چه گناه و جنايت و به حكم كدام محكمه بوده است. و منشأ اين جنايت هركس بوده بايد در محكمه صالحه حاكمه مجازات شود. اين خادم اسلام از توهين وارد به مقام روحانيت كه در هر مذهب و ملت، مصون و محترم هستند نمي‌توانم صرف‌نظر كنم و در مقابل آن‌همه فجايع و مظالم بر ملت لخت، گرسنه، فاقد همه وسايل زندگاني و تغيير قانون اساسي كه سم قاتل است ساكت باشم و مسئوليت شديدالهيه را برخود هموار نمايم.» (دهنوي، م، مجموعه پيام‌هاي آيت‌الله كاشاني، جلد 1، ص 63) با اين‌حال، جمعي به لبنان رفته و ايشان را قانع نمودند كه به تهران عزيمت نمايند. در تهران نيز فداييان اسلام، سازماندهي مراسم استقبال از ايشان را برعهده گرفتند. روز 21 خرداد 1329، آيت‌الله سيد محمد بهبهاني و نمايندگان جبهه‌ي ملي، دكتر مصدق و برخي رجال ديگر براي استقبال از آيت‌الله كاشاني به فرودگاه شتافتند. انبوه جمعيت در فرودگاه به حدي بود كه دكتر مصدق، از شدت هجوم مردم و گرماي زياد (كما في‌السابق) غش نموده و ناچاراً پنجره‌ي سالن را شكستند(!!) و او را نجات دادند. استقبال جمعيت از آيت‌الله كاشاني، بزرگترين استقبال از يك رهبر در تاريخ بود كه نظير آن تا 12 بهمن 1357، مشاهده نگرديد. انبوه جمعيت، بطور متصل و بهم پيوسته، حد فاصل ميان فرودگاه تا منزل آيت‌الله كاشاني حضور پرشوري داشتد و به ايشان، ابراز ارادت مي‌نمودند. آيت‌الله كاشاني، در فرودگاه طي پيامي كه توسط دكتر بقايي قرائت شد، ضمن حمله به هيت حاكمه، مردم رو به فداكاري و اتحاد براي رفع معضلات فرا خوندن. پيام‌هاي آيت‌الله كاشاني، افتتاح جبهه‌ي نبرد مستقيمي بود براي تحقق خواسته‌ي ملت ايران؛ يعني ملي‌شدن صنعت نفت. انگليس نيز آخرين مهره‌ي خود و بزرگترين و قدرتمندترين برگ برنده‌ي خود رو، جهت جلوگيري از ملي شدن صنعت نفت رو كرد؛ سپهبد رزم‌آرا! ------------------------------------- بعلت طولاني‌ شدن عرايض، ادامه باشه براي پست بعد. توضيح اينكه در پست بعد، اگه قسمت شد، به موضوعي مي‌پردازيم كه برادر سينا مطرح فرمودند؛ يعني جلسه‌ي منزل محمود نريمان.
  18. 1 پسندیده شده
    برادر سيناي عزيز. اينكه ادبيات من، چقدر شبيه به كجا باشه، مگه تفاوتي هم در اصل موضوع مي‌كنه؟ خودتون هم اذعان فرمودين كه من دارم براساس اسناد و مدارك و واقعيات تاريخ بحث مي‌كنم. حالا چه ادبيات مركز اسنادي داشته باشم و چه جبهه‌ي ملي، تفاوتي در اصل ماجرا نمي‌كنه. مصدق‌السلطنه، لقب اشرافي جناب دكتر مصدق بود كه تا پايان دوره‌ي قاجار هم بهش مي‌باليد. اين لقب رو از شخص شاه دريافت كرده بود. چرا نبايد ازش استفاده كنيم؟ من هنوز وارد برداشت‌ها نشدم. صرفاً دارم اسناد رو رو مي‌كنم برادر عزيز. من فرض رو بر مثبت بودن موازنه‌ي منفي گرفتم (كه البته اين موازنه‌ي منفي، همون‌طور كه عرض شد طرح جناب دكتر مصدق (بدون پسوند! خوبه؟!) نبود، بلكه طرح ضياءالملك فرمند، نماينده‌ي همدان بود). باز هم در همون اسناد، بيان شده كه اين طرح، يه طرح ترجمه‌اي هست و خود جناب ضياءالملك يا دكتر مصدق هم اين طرح رو ندادن. باز هم از نقل قول‌هاي همون زمان بود كه اين طرح رو صرفاً عاملي براي محدود كردن شوروي مي‌دونستن! كما اينكه طرح موازنه‌ي منفي، تا ماجراي ملي شدن نفت، يكبار هم از سوي جناب دكتر مصدق براي انگلستان عنوان نشد!! ولي هربار كه حرف شوروي پيش مي‌اومد، ايشون از اين طرح ياد مي‌كردن! درخصوص روابط دكتر مصدق و امريكا هم اين مورد بر كسي پوشيده نيست كه نخستين كسي كه پاي امريكا رو بي‌حساب و كتاب به ميهن‌مون باز كرد، دكتر مصدق بود. وي، حتي يكي از منازل شخصي‌اش رو هم به اداره‌ي اصل 4 ترومن اختصاص داده بود. اينكه امريكا، چه زماني مي‌خواست با دكتر مصدق پيمان متقابل ببنده و ايشان قبول نكردن رو من حقيقتاً جايي در تاريخ نديدم. چون منهاي قضيه‌ي نفت، در ساير موارد، حرف امريكا رو نديده و نشنيده قبول مي‌كردن (آخرين نمونه‌اش ماجراي سركوب حزب توده در روز 27 مرداد كه زمينه‌ساز ماجراهاي 28 مرداد 1332 بود). دكتر مصدق، باور داشت كه اگه امريكا رو وارد موضوع ايران بكنه، يه جنگ قوا در ايران شكل مي‌گيره و ايران مي‌تونه ازش استفاده‌ي مثبت ببره. به همين خاطرم امتيازات بسياري به امريكا داد و جاي پاي امريكا رو در منطقه محكم كرد. ولي امريكا، در عمل با انگليس همپيماني داشت و سياست‌هاي امريكا و انگليس، در يك راستا بود. جالب‌تر اينكه بارها و بارها از طرف شوروي، پيشنهادهاي مفيدي به ايران ارائه شد كه حتي وزراي ايشان هم به دكتر مصدق اصرار داشتن كه اون رو بپذيره و به نفع كشور هست. ولي ايشان، فقط به اين خاطر كه موجبات رنجش امريكايي‌ها نشن، از پذيرش اون خودداري فرمودن!! حال اين چه موازنه‌ي منفي بود كه تنها لبه‌ي تيز اون، به سمت شوروي بود؟! اميدوارم مسئله‌ي نفت رو بيان نفرمايين. چرا كه تا الان كه به سال 1329 رسيديم، هنوز كه هنوزه خبري از دكتر مصدق در ماجراي ملي كردن صنعت نفت ايران نشده! چه برسه موازنه‌ي منفي در قبال انگلستان. اما عدم تعهد، مربوط به عدم داشتن تعهد به امريكا و شوروي بود، نه انگليس و شوروي. اگر حقيقتاً دكتر مصدق مي‌تونست از تضاد منافع امريكا، انگليس و شوروي استفاده كنه، وضع مملكت بسيار خوب مي‌شد. ولي در عمل ديديم كه سياست بكار گرفته شده توسط دكتر مصدق (موازنه‌ي بشدت منفي عليه شوروي، موازنه‌ي بشدت مثبت عليه امريكا و بي‌تفاوتي عليه انگليس)، باعث منزوي‌ شدن ايران و ورشكستگي دولت دكتر مصدق شد، به نحوي كه مشكلات اقتصادي، هر روز بيشتر و بيشتر شده و دولت براي پرداخت‌هاي عادي‌اش هم به مشكل برخورده بود و آهي در بساط نداشت! بهانه‌ي عدم فروش نفت، به هيچ‌وجه درست نيست، چون در همون زمان، همسايگان و ساير كشورهاي شمالي، درخواست‌هاي مكرري براي خريد نفت به قيمتي بسيار مناسب رو داشتن كه ...!! نقل قول‌هايي هم كه اشاره فرمودين، ارتباطي به موازنه‌ي منفي نداشت برادر عزيز. اگه مايل بودين، اون رو بصورت كامل مورد بررسي قرار خواهيم داد. اما شايد بد نباشه بعداً درخصوص ماجراي به قدرت رسيدن رضا خان و نقش محوري جناب دكتر مصدق (باور بفرما اون زمان، اسمش مصدق‌السلطنه بوده!) هم صحبتي داشته باشيم. البته بعد از به پايان رسيدن اين قسمت‌هايي كه باز شده. اگه دوست دارين عملكرد دكتر مصدق رو بررسي بفرمايين، به اين كار خواهيم پرداخت. منتها اجازه بدين اول تكليف ملي شدن صنعت نفت و به پيروزي رسيدن نهضت ملي ايران برسيم، بعد بپردازيم به عملكرد جناب آقاي دكتر مصدق (ديگه پسوندش رو هم نمي‌گم كه ناراحت نشين). تا اينجاي عرايضم، درخصوص ملي كردن صنعت نفت فرمايشي ندارين؟ آيا شما تونستين تا سال 1329، جايگاهي براي تنها مبارز ملي كردن صنعت نفت پيدا بفرمايين؟
  19. 1 پسندیده شده
    درياي عزيز. بحث تاريخي كه فوتبال نيست كه بخواي دنبال نتيجه‌اش باشي. فيلم هم نيست كه بگي من اين فيلم رو ديدم، ولي اگه فيلم جديدي هست بده تا ببينم! يه بحث تاريخي هست و يه سري وقايع تاريخي رو مورد بحث و بررسي قرار مي‌ديم و ازش نتيجه‌گيري مي‌كنيم! اينكه بخوايم بگيم فلاني مهره‌ي فلاني بوده و چنين و چنان، يه پيش‌داوري تاريخي هست و اگه ما از قبل قضاوت كرده باشيم، هزار و يك حرف و حديث هم نمي‌تونه تغييري در مواضع ايجاد كنه. اينجا دو نفر دارن متمدنانه با هم بحث مي‌كنن و وقايع و حقايق و مستندات تاريخي‌شون رو با هم به اشتراك مي‌ذارن تا از اون، به يه سري نتايج برسن كه يا تغيير ديدگاه طرفين هست، يا خوانندگان احتمالي و يا حداقل بسط وقايع تاريخي. نه من و نه هيچ‌ كس ديگري نمي‌تونه شما رو مجبور كنه كه اين مطالب رو مطالعه بفرمايين. شما مي‌تونين چند پست اول تاپيك رو مطالعه بفرمايين و بعد درموردش قضاوت بفرمايين. مي‌تونين اگه مايلين در مطالعه‌ي تاپيك، شريك باشين و يا اينكه وقت باارزش‌تون رو در جاي ديگري سپري بفرمايين. از تعداد اندك خوانندگان تاپيك هم مشخص هست كه كم هستن كساني كه بخوان اين تاپيك رو دنبال كنن. ولي استفاده از اطلاعات تاپيك، فكر نكنم ضرر چنداني داشته باشه. هرچند كه هركس، خودش مي‌دونه چطور از وقتش استفاده كنه.
  20. 1 پسندیده شده
    درياي عزيز. بحث درخصوص دكتر مصدق، عملكرد وي قبل و بعد از به قدرت رسيدن، ماجراي كودتاي 28 مرداد و نقش دكتر مصدق در اون و نقش ساير اطرافيان و دوستان و دشمنان وي هست. اگه از ابتدا متن رو دنبال فرموده باشين، خط سير بحث رو گم نخواهيد فرمود. اگه بخوايم خيلي خطي با موضوع برخورد كنيم، علي‌الظاهر بنده منتقد دكتر مصدق و برادر سينا، موافق ايشون محسوب مي‌شن (گويي كه اين قضيه، خيلي هم درست نيست و نه بنده منتقد صرف دكتر مصدق هستم و نه سيناي عزيز، موافق صد در صدي ايشون). تا اينجاي قضيه هم بحث بر سر مبارزات براي ملي كردن صنعت نفت و نقش دكتر مصدق در اين مبارزات هست كه البته هنوز به پايان نرسيده. ان شاءالله پس از پايان اين موضوع، به سراغ ساير موارد مطروحه خواهيم رفت. هدف اصلي هم در پست اول تاپيك‌هاي مناظره، درج مي‌شه و خواننده مي‌تونه تصميم بگيره كه بحث رو دنبال كنه و يا اينكه از ساير تاپيك‌ها و اطلاعات ساير دوستان استفاده كنه.
  21. 1 پسندیده شده
    اي كاش برادر سيناي عزيز، پست به پست پاسخ مي‌دادن تا بحث به بيراهه كشيده نشه و تكليف هر بحث، همون‌جا مشخص بشه. ولي جداي از اون، بهتره موضوع به موضوع پيش بريم. هرچند كه توضيحاتم رو درخصوص فداييان اسلام و ساير مواردي كه فرمودين، آماده كرده‌ام. ولي ترجيح مي‌دم موضوع به موضوع پيش برم. اينطور بحث، ماهيت بهتري پيدا مي‌كنه و چيزي بالاتر از كل‌كل مي‌شه، حداقل براي اندك دوستاني كه تمايل به مطالعه‌ي اين بحث دارن. پس بهتره ابتداي امر، بحث سر مبارزان اصلي راه ملي‌شدن نفت رو داشته باشيم و ان شاءالله پس از اون بريم سراغ ساير موارد مبهم براي شما. ------------------------------------------------ همانطور كه در پست قبل عرض شد، با فداكاري زائد الوصف سيد حسين مكي، دكتر مظفر بقايي كرماني و حائري‌زاده، با كمك كساني چون عبدالقدير آزاد، دكتر معظمي و امير تيمور كلالي، عمر مجلس پانزدهم براي بررسي و تصويب قرارداد ننگين گس – گلشاييان، كفاف نداد و با به پايان رسيدن آن، زمزمه‌هاي آغاز انتخابات مجلس شانزدهم آغاز گرديد. تا اينجاي كار، يعني از 12 آذرماه 1323 تا مرداد 1328، علي‌رغم تلاش بي‌نظير كساني چون غلامحسين رحيميان، سيد حسين مكي، دكتر مظفر بقايي كرماني و حائري زاده در مجلس و آيت‌الله كاشاني؛ چه در تهران، چه در زندان انگليسي‌ها و چه در تبعيد، در جهت ملي كردن صنعت نفت و خلع يد و لغو امتياز برده‌داري نفتي انگلستان از ايران، خبري از جناب دكتر مصدق السلطنه نبود و حتي وي، حاضر به پذيرش ظالمانه بودن اين قرارداد و لغو آن، براساس قوانيني كه خود وي آن را به تصويب رسانيده بود، نبود. از دكتر حسين فاطمي نيز تا بدين‌جاي كار خبري نبود. اما با تلاش افراد فوق‌الذكر، افكار عمومي، كم‌كم آماده‌ و خواهان ملي شدن صنعت نفت بود و موج ملي‌گرايي و جوشش و غرور ملي مردم ايران، يكبار ديگه پس از سال‌ها تحقير توسط استبدادهاي صغير و كبير، صحنه‌ي سياست كشور رو درمي‌نورديد. انتظار مردم از نمايندگان مجلس، به عنوان رئوس حكومت پارلماني ايران، جز ملي شدن نفت نبود و همگان آماده‌ي دفاع از اين حق بودند. پس قطعاً شرايط حكم مي‌كرد كساني روي كار بيايند كه از اين حق و خواسته‌ي بجاي مردم، دفاع نمايند. با اين شرايط، قطعاً منافع انگلستان در آن سال‌ها، بشدت متزلزل شده به هر دستاويزي چنگ مي‌زد كه حداقل منافع رو براي خود حفظ كنه! يكبار، در 15 بهمن 1327، تلاش براي كودتا از طريق سپهبد رزم‌آراء، با بي‌دقتي ناصر فخرآرايي در ترور محمدرضا شاه، ابتر موند و يكي از موثرترين و پراميدترين مهره‌هاي انگلستان، مترصد فرصتي مناسب‌تر براي انجام اين كودتاي بسيار دقيق (كه در آن، به سرعت و از طريق قانوني، تكليف آيت‌الله كاشاني و حزب توده مشخص مي‌شد، گويي كه اين كار صورت گرفت، ولي درصورت موفقيت‌آميز بودن ترور و كسب قدرت توسط رزم‌آرا، سرنوشت ديگري براي ايشان رقم مي‌خورد!) بود. اما مهره‌ي ديگر انگلستان، يعني عبدالحسين هژير، بيش از پيش نگران شده بود و تنها راه حفظ منافع انگلستان رو اومدن مجلسي يكدست از فرمانبران سياست انگلستان مي‌دونست. به همين منظور، طرح تقلب در انتخابات مجلس شانزدهم رو آماده‌سازي نمود. سيد حسين مكي، با نگراني و آينده‌نگري خاص خود، پيشنهاد اضافه شدن دكتر مصدق به جبهه‌ي اقليت مجلس رو ارائه كرد. پيشنهادي كه البته باتوجه به سوابق دكتر مصدق، چندان به مذاق همراهان وي خوش نيومد! «با حائري‌زاده و دكتر بقايي براي ايجاد دسته‌اي براي مبارزات آينده صحبت به ميان آوردم كه با دكتر مصدق، همكاري و تشكيل دسته‌اي بدهيم. دكتر بقايي گفت : من زياد وارد خصوصيات زندگي سياسي دكتر مصدق نيستم. ولي تا آنجا كه شنيده‌ام مي‌گويند تك‌رو و منفي است. حائري‌زاده گفت : در دوره چهارم كه من در مجلس بودم دكتر مصدق وزير دارايي بود و اختياراتي گرفت و بر سر دكتر مصدق كشمكش بين اكثريت و قوام‌السلطنه نخست‌وزير وقت درگرفت و كابينه ساقط شد و چون از طبقه اشراف است، رعايت حال طبقه خود را خواهد كرد. پس از مدتي بحث بالاخره رفقا را متقاعد كردم كه حتماً با دكتر مصدق همكاري و شالوده مبارزات آينده را بريزيم.» (مكي، حسين، خلع يد، ص 39) بدين ترتيب، سيد حسين مكي، از سرباز بازنشسته‌ي ميهن، دكتر مصدق درخواست كرد كه قبول زحمت فرموده، از روستاي ييلاقي احمدآباد بيرون آمده و گوشه‌ي چشمي به سياست كشور داشته باشن. صد البته دكتر نيز پذيرفت. پس از جلسه با 40 مدير نشريه و خبرنگار (كه به پيشنهاد حسين مكي، اين جلسه ترتيب داده شده بود) با دكتر مصدق، هيئتي 7 نفره را به نمايندگي خود انتخاب نمودند تا درخصوص انتخابات مجلس شانزدهم، بحث و بررسي انجام دهند. با توجه به نگراني‌ها درخصوص دخالت هژير در انتخابات، همه به دنبال راهكاري مناسب بودند. در اين‌جا، دكتر مصدق، پيشنهادي به غايت معقولانه! رو ارائه مي‌ده و اون، متحصن شدن در دربار شاه مي‌باشد! با وجود مخالفت ديگران و پيشنهاد تحصن در صحن حرم حضرت عبدالعظيم (عليه‌السلام) و يا يكي از مساجد تهران (همچون مسجد شاه – مسجد امام خميني (ره) فعلي- يا ساير مساجد مهم)، دكتر مصدق روي حرفش اصرار مي‌كنه و اونقدر مي‌گه و مي‌گه كه نظر اكثريت رو بدست مياره. دليل مخالفان تحصن در دربار شاه، كاملاً مشخص بود. با تحصن در دربار، عملاً ارتباط متحصنين با مردم قطع مي‌شد، حال اينكه تحصن در مساجد و يا حرم حضرت عبدالعظيم (ع)، يعني قرار گرفتن در بطن جامعه و حمايت اكثريت مطلق مردم از متحصنين و در نتيجه افزايش فشار به دربار و شخص شاه! براي اين امر، تظاهراتي در نظر گرفته شد و براي جمع‌آوري مردم، دكتر مصدق طي نامه‌اي به شهيد نواب صفوي، از وي خواست جمعي از يارانش رو براي حضور در اين جمع اعتراض آميز اعزام كنه! اين، اولين توسل وي به فداييان اسلام بود و با وسعت نظر شهيد نواب، اين اقدام انجام گرفت و جمعيت مناسبي براي كمك و همراهي متحصنين در دربار، به منزل دكتر مصدق سرازير شدن! اين جمعيت، تا خود دربار همراه با ايشان بوده و حتي كسي كه كمك مي‌كرد دكتر مصدق حركت كنه و دست ايشان رو گرفته بود، سيد حسين امامي (عضو فداييان اسلام و قاتل هژير) بود. در مقابل كاخ شاه، دكتر مصدق نامه‌ سرگشاده‌اي را كه به شاه نوشته بود، به سرهنگ شفقت داد تا به دست شاه برسد. پس از رفتن وي، هژير آمد. دكتر مصدق دستي بر سينه‌ي وي زده و با لحني اعتراض‌آميز و صد البته احساسي گفت : «عبدالحسين خان تو شرف داري؟ آيا اين انتخابات آزاد است؟ تو به شرافت خود قسم بخور كه انتخابات آزاد است من از همين‌جا برمي‌گردم»!!! (خاطرات و مبارزات دكتر حسين فاطمي، بكوشش بهرام افراسيابي، انتشارات سخن، چاپ اول، 1366، ص 113) سپس با اشاره به كاخ، خطاب به هژير گفت : «برويد به شاه بگوييد كه اينجا خانه ملت است، ملت مي‌خواهد بيايد داخل. هژير رفت مدتي بعد برگشت و گفت شاه سلام رساند و گفت : درست است كه اينجا خانه ملت است. اما خانه‌اي نيست كه از همه ملت بتواند پذيرايي كند، نماينده‌هاي ملت را انتخاب كنيد و بفرستيد بيايند تو. مصدق گفت : نه اين‌ها هم كه همه‌ ملت نيستند و تعدادي از ملت هستند. تو برو بگو كه اين‌ها همه‌شان بايد بيايند تو. او گفت نمي‌شود. امامي يك نيهيبي به او داد، گفت : مرتيكه مگر به تو نمي‌گويد برو، تو بگو چشم.» (ناگفته‌ها، خاطرات شهيد حاج مهدي عراقي، ص 39) اما پاسخ شاه، هماني بود كه در سري قبل بيان شد! لذا دكتر مصدق بيست نفر رو انتخاب كرد و به دربار رفت. ايشان عبارت بودند از : دكتر محمد مصدق، سيد حسين مكي، دكتر مظفر بقايي كرماني، سيد ابوالحسن حائري‌زاده، عبدالقدير آزاد، دكتر كريم سنجابي، دكتر سيد علي شايگان، دكتر كاوياني، شمس‌الدين امير علايي، يوسف مشار، سيد محمود نريمان، عباس خليلي، عميد نوري، دكتر سيد حسين فاطمي، جلالي نائيني، احمد ملكي، ارسلان خلعتبري، مهندس زيرك‌زاده، آيت‌الله سيد جعفر غروي و حسين صدر (اندكي بعد عميد نوري و عباس خليلي از تحصن خارج شده و اللهيار صالح و امير تيمور كلالي به جمع متحصنين پيوستند.). دكتر مصدق از اعضاء فداييان اسلام، كسي رو انتخاب نكرد. لكن حاج ابوالقاسم رفيعي، مدير انتظامات فداييان اسلام به همراه يك نفر ديگه، مسئوليت برقرار ارتباط ميان متحصنين و خارج دربار رو برعهده گرفت. با وجود بست نشستن اين هيئت، خبري از پاسخ شاه نشد و حتي وي، حاضر به ديدار با ايشان نبود و تنها، هژير از ايشان پذيرايي مي‌نمود. پس از چند روز، پاسخ شكايت آمد. در آن پاسخ، شاه اظهار داشت براي تضمين مصونيت انتخابات، اقدامات لازم به عمل خواهد آمد (جالب اينكه در آن زمان، شاخ اصولاً‌ اختياراتي نداشت كه تظلم به پيش وي برده بودن! دربار، قدرتي سواي قدرت شاه داشت و مناسبات دربار، معمولاً توسط وزير دربار تنظيم شده و وزنه‌اي اساسي در قدرت سياسي كشور به حساب مي‌اومد. مي‌توان گفت پيشنهاد تظلم‌خواهي پيش شير بي‌يال و كوپالي چون شاه، يكي از بزرگترين شاهكارهاي فكري دكتر مصدق بود (و شايد هم حركتي حساب‌شده براي ثبت در تاريخ و انجام اقدامات بعدي!). با اين پاسخ و وعده‌ي سر خرمن، عملاً تحصن در دربار به كوچكترين نتيجه‌اي نرسيد! ولي اين بست‌نشيني، نتيجه‌اي به همراه داشت و اون، تشكيل هسته‌اي مبارزاتي توسط حاضرين (كه از تفكرات مختلفي بودند) به عنوان جبهه‌اي قانوني به نام «جبهه‌ ملي» بود. امري كه با موافقت شاه مواجه گرديد. خبر تأسيس جبهه ملي‌ رو حاج ابوالقاسم رفيعي (مدير انتظامات فداييان اسلام و رابط متحصنين با بيرون)، اعلام نمود. حاج مهدي عراقي در اين باره مي‌گويد : «مينوت تأسيس جبهه ملي را از آن تو مي‌آيند مي‌دهند به دست حاج ابوالقاسم رفيعي كه با موافقت شاه جبهه ملي در ايران بوجود مي‌آيد ... وقتي اين مينوت را كه آوردند و دادند دست نواب كه ببرند و چاپش كنند، ايشان ناراحت شد و منع كرد بچه‌ها را از اين كار و گفت تشكيلات و حزب و جبهه‌اي كه با موافقت پسر رضا خان بوجود آمده باشد، براي ما ارزش ندارد. هرچه بدبختي است از اينجاست، كانون فساد اينجاست. ما با [آيت‌الله] كاشاني صحبت كرديم كه اين كانون فساد را برداريم. اگر اين بماند مرتب اين ميكروب سرطان و ميكروب مالاريا رشد مي‌كند و مي‌آيد بيرون. تازه اينكه با دست خود اين بيايد براي ما يك حزب هم برايمان بوجود بياورد ... با اصراري كه به حساب بچه‌ها داشتند بخصوص كه الان مي‌خواهد يك حركتي بوجود بيايد، اگر از همين‌جا اين حركت پاره بشود ممكن است ضررهايش بعد متوجه ما بشود، اينكه حالا شما نظارت داشته باش بر اين‌ها كه اگر خواست كار خلافي انجام بشود، آن موقع مخالفت بكني. تا ساعت يك و دو نيمه‌شب اين موضوع مورد بحث بود. يك عده موافق، يك عده مخالف، نهايت امر نتيجه به اينجا رسيد كه مرحوم نواب گفت كه من دستور چاپ آن را نمي‌دهم، خودتان هركاري كه مي‌خواهيد بكنيد. ولي از طريق ديگري كه با بچه‌هاي دانشگاه تماس گرفته بودند قرينه‌اي هم در اختيار آن‌ها گذاشته بودند و بچه‌ها آنرا چاپ و منتشر كردند.» (ناگفته‌ها، خاطرات شهيد حاج مهدي عراقي، صص 41-40) همانطور كه ملاحظه فرموديد، نواب صفوي از اساس، با حكم شاه مخالف بود و برعكس دكتر مصدق كه به دنبال تأييد شاه، براي كسب وجهه براي خويش و جبهه‌ي تازه متولد شده‌اش بود، نواب اون رو بزرگترين ضعف ابتدايي جبهه مي‌دونست! (و جالب اينجاست كه دوستاني چون برادر سيناي عزيز، مصدق رو مردمي و فداييان اسلام رو درباري معرفي مي‌فرمايند! امري كه تقريباً چون روز روشن بود كه از همان ابتدا، نواب و شاه با يكديگر سر ناسازگاري داشتن! حال منبع اين دست دوستان چي هست، الله اعلم!) با تشكيل جلسه‌اي در منزل دكتر مصدق، دكتر مصدق به رياست و سيد حسين مكي به عنوان دبير جبهه‌ ملي انتخاب شده و مدتي بعد، اساسنامه‌ي آن نيز تهيه گرديد. مهمترين و بارزترين مواردي كه در اساسنامه قيد شده بود، يكي هدف از ايجاد آن بود (ماده 3 – هدف جبهه ايجاد حكومت ملي بوسيله تأمين آزادي انتخابات و آزادي افكار است.) كه در آن، ذره‌اي اشاره به اسلاميت نشده و نقشي حتي جزئي براي اسلام و دين‌مداري در نظر گرفته نشده بود و همچنين تشكيل دهندگان جبهه‌ي ملي كه متشكل از نمايندگان احزاب و دستجات ملي (ماده 2) بود. البته مطابق با ماده‌ي 5، احزاب مي‌بايست تقاضاي خود رو به هيئت مديره‌ي جبهه ارائه نموده و به عبارت ساده‌تر تأييد صلاحيت بشن! ناهمگوني جبهه‌ي ملي، از همان اول خشت كجي بود كه معماران سياست آينده‌ي ايران گذاشتند و همين نامشخص بودن تقيد آن به اسلام بود كه معضلات بعدي رو فراهم آورد و باعث شد جبهه‌ي ملي، عملاً به حزب بادي تبديل شده و بيشتر از آنكه در خدمت مردم قرار گيرد، خدمت به دربار رو انتخاب كرده و به دنبال جايي برود كه منافع بيشتري دارد! علي ايحال، اين مجموعه‌ي ناهمگون، عمدتاً متشكل از اعضاء زير بود : 1- حزب ايران 2- سازمان نظارت بر آزادي به رهبري دكتر بقايي كه پس‌از يك‌سري تحولات به حزب زحمتكشان ملت ايران تحت رهبري بقايي و نيروي سوم به رهبري خليل ملكي تبديل شد 3- حزب ملت ايران به دبير كلي داريوش فروهر 4- جمعيت آزادي مردم ايران به رهبري محمد نخشب 5- مجمع مسلمانان مجاهد اصناف و بازار به رهبري سيد شمس‌الدين قنات آبادي و 6- حزب استقلال به رهبري عبدالقدير آزاد. فداييان اسلام، با وجود همكاري‌هاي خود با جبهه‌ي ملي، بخصوص در زمينه‌ي انتخابات مجلس شانزدهم، ترور عبدالحسين هژير و ترور بزرگترين مانع ملي‌شدن نفت، يعني سپهبد رزم‌آرا داشت، ولي هيچ‌گاه به عضويت جبهه‌ي ملي درنيامد. در اين زمان، آيت‌الله كاشاني، با ارسال نامه‌اي از بيروت، خطاب به نواب صفوي نوشت : «انتخابات شروع شده و چاره‌اي جز دخالت شديد و انتخاب وكلاي مورد نظر نيست». (خسروشاهي، سيد هادي، فداييان اسلام ص 83) او اسامي وكلاي مورد نظر خود را به نواب اعلام نمود و از وي خواست توان خود و تشكيلات فداييان اسلام رو براي انتخاب شدن آنان بكار گيرد! اسامي ايشان عبارت بود از : «1- دكتر محمد مصدق 2- دكتر مظفر بقايي كرماني 3- دكتر سيد علي شايگان 4- سيد ابوالحسن حائري‌زاده 5- سيد محمود نريمان 6- سيد حسين مكي 7- عبدالقدير آزاد» (خسروشاهي، سيد هادي، فداييان اسلام ص 83) نواب صفوي، در پاسخ ابراز داشت : «با هم صحبت كرديم اگر خواستيم وكلايي هم انتخاب كنيم وكلايي باشند كه حداقل سمت مذهبي‌شان به سمت سياسي آن‌ها بچربد. اين‌ها كه نه تنها سمت مذهبي ندارند، بلكه علاقمند به مذهب هم نيستند. شما چرا چنين دستوري مي‌دهيد.» آيت‌الله كاشاني پاسخ دادند : «ما اكنون رجال ديني كه در فن سياست ورزيده باشند نداريم. چه بهتر اينكه اين كار را ما مرحله به مرحله انجام دهيم و بتوانيم در يك مرحله از رجال سياسي كه در فن سياست ورزيده هستند و نسبتاً هم جنبه‌ي ملي دارند استفاده كنيم تا در طي اين دوران بتوانيم انسان‌هايي كه متمدن هستند يا سمت مذهبي دارند براي انتخابات تربيت كنيم.» (ناگفته‌ها، خاطرات شهيد حاج مهدي عراقي، ص 38) اين بيانات، اوج بينش آيت‌الله كاشاني رو نشون مي‌داد و پاسخي بود به فرمايش ابتدايي برادر سيناي عزيز كه شخصيت آيت‌الله كاشاني رو فردي صرفاً مذهبي مي‌دونست كه فقط فكرش، اجراي قوانين اسلام بود! متأسفانه سيناي عزيز هم تقصيري ندارن. چرا كه جريان‌هاي سينه‌چاك دكتر مصدق، همواره براي بالا بردن ايشان، به تخريب شخصيت آيت‌الله كاشاني روي آورده و سعي در تخطئه‌ي شخصيت ايشان داشته و دارند! به همين دليل هم هست كه سعي مي‌كنن بينش وسيع آيت‌الله كاشاني در زمينه‌ي سياسي (كه اگه خدا خواست، درمورد ايشون بيشتر توضيح خواهم داد) رو ناديده گرفته و از تاريخ حذف نمايند! علي ايحال، نواب صفوي با اين استدلال، پيشنهاد آيت‌الله كاشاني در حمايت از نامزدهاي جبهه‌ ملي رو پذيرفتن و مهياي بكارگيري امكانات فداييان اسلام جهت كمك به انتخابات شد. با ابتكار دكتر بقايي، براي نظارت و جلوگيري از تخلفات انتخاباتي، سازماني تحت عنوان «سازمان نگهبانان آزادي انتخابات» تأسيس شد (كه جلوه‌ي كمدي آن، تحت عنوان «كميته‌ي صيانت از آراء»، توسط نمايندگان اصلاح‌طلب در سال 1388 و براي انتخابات رياست جمهوري دهم، البته با هدفي متفاوت از نام و عنوان و شعار اوليه‌ي آن، ايجاد گرديد!). فداييان اسلام در اين سازمان، حضور فعال داشتند. به نقل از شهيد عراقي :‌ «قبل از اينكه انتخابات شروع شود، دكتر بقايي با وزارت كشور صحبت مي‌كند، اجازه سازمان نظارت بر آزادي انتخابات را از وزارت كشور مي‌گيرد و پنجاه نفر از بچه‌ها [فداييان اسلام] را اسمشان را و شناسنامه و عكس را مي‌گيرند، و كارتي براي آن‌ها صادر مي‌شود كه اين‌ها حق نظارت بر انتخابات را داشته‌اند. يك تعدادي از بچه‌هاي فداييان بودند يك تعدادي هم از بچه‌هاي دانشجو بودند.» (ناگفته‌ها، خاطرات شهيد حاج مهدي عراقي، ص 41) از طرفي، سيد حسين مكي و سيد محمود نريمان هم از طرف جبهه‌ي ملي، ناظر بر انتخابات بودند (و دكتر مصدق نيز در منزل خويش، با خيالي آسوده بر رختخواب لم داده و استراحت مي‌فرمودند و به سبك شير فرهاد، با انرژي، در مبارزات مردمي مجاهدت حداكثري داشتند!). با وجود نظارت‌هاي فداكارانه‌ي فداييان اسلام و مكي و نريمان، دست اندركاران انتخابات به بهانه‌ي ايام سوگواري محرم، صندوق‌هاي رأي را به جايي ديگر منتقل مي‌نمايند؛ ولي در اصل عوض مي‌كنند! اين موضوع، با اطلاع فداييان اسلام به مكي، به سرعت در شهر منتشر شده و زد و خورد شديدي بين مردم و نگهبانان و پليسي كه از قبل آماده‌ي مقابله با عكس‌العمل‌هاي مردمي بودند بوجود اومده و مكي و اعضاء فداييان اسلام نيز دستگير و زنداني مي‌شن! به نقل از شهيد عراقي : «زنگ مدرسه را زدند، جمعيت ريخت و نگذاشتند صندوق‌ها عوض بشود. در اين گير و دار مكي هم رسيد. بگير بگير هم شروع شد. پليس ريخت و مكي را گرفت و هفت، هشت تا از بچه‌ها [فداييان اسلام] را هم گرفتند. يك اتاق كوچكي بود ته شبستان اين‌ها را همه بردند به شبستان و بازداشتشان كردند. آن‌ روز بعد از ظهر قرائت آراء تعطيل شد. بچه‌ها را بردند زندان، مكي هم البته جزء آنان بود و شبانه هم صندوق‌ها را از شبستان مسجد سپهسالار منتقل كردند به فرهنگستان – دانشكده منقول و معقول – بعد هم فردا در روزنامه نوشتند به مناسبت ايام سوگواري چون مصادف با ايام عاشورا بود و هميشه از طرف دربار آن‌جا سه روز روضه‌خواني مي‌وشد، ما صندوق‌ها را به فرهنگستان منتقل كرديم.» (ناگفته‌ها، خاطرات شهيد حاج مهدي عراقي، ص 44) صندوق‌ها به محل دلخواه منتقل شدند و در آن‌جا كسي از سازمان نگهبانان آزادي انتخابات رو براي نظارت راه ندادند. لذا (به قول يه بنده‌ خدايي!) تقلبات گسترده‌اي صورت گرفت (ادبيات آشنا نيست؟!!) و وضعيت نامزدهاي جبهه‌ي ملي و آيت‌الله كاشاني، بكلي تغيير كرد! در چنين شرايطي و با آشكار شدن خيانت واضح و آشكار هژير در آراء مردم و زمينه‌سازي وي براي قدرت‌گرفتن مجدد استعمار در كشور، نواب صفوي، رهبر شجاع فداييان اسلام، مطابق با دستورات اسلام و با اخذ فتواي شرعي، تصميم به اعدام انقلابي عبدالحسين هژير، وزير دربار و باني احجافات به حقوق مردم گرفت و اين وظيفه‌ي خطير رو به «سيد حسين امامي» سپرد. در روز 13 آبان 1328، سيد حسين امامي، شيرمرد فداييان اسلام، با فداكاري در امري كه اصولاً ارتباط مستقيمي با فداييان اسلام نداشت، خود رو فداي فرداي ميهن كرد و هژير رو به هلاكت رسوند. با وجود شكنجه‌هاي بسيار، حاضر نشد مسئوليت اين كار رو با كس ديگري شريك كنه و نهايتاً بدون اطلاع قبلي و از ترس واكنش فداييان اسلام، با نهايت مخفي‌كاري، در روز 18 آبان 1328، يعني تنها پنج روز پس از هلاكت هژير، وي رو در ميدان توپخانه در نيمه‌هعاي شب به دار مي‌آويزند! آخرين سخنان شهيد بزرگوار، خطاب به افسران و نيروهاي نظامي اين بود : «ما براي نجات شما، نجات مردم، براي بيرون كردن اجانب از اين مرز و بوم قيام كرديم، هژير هم يكي از افرادي بود كه نوكر دست به سينه اجنبي بود و اوامر اجنبي را در اين مملكت اجرا مي‌كرد.» (ناگفته‌ها، خاطرات شهيد حاج مهدي عراقي، ص 46) بدين ترتيب، فداييان اسلامي كه كوچكترين منفعت شخصي و گروهي از اين انتخابات نداشتند، با جان و دل براي پيروزي جبهه‌ي ملي به ميدان اومده و در اين راه، مجاهدت فراوان از خودشون نشون داده، بيداري‌ها كشيدند، كتك‌ها خوردند، زندان‌ها رفتند، شكنجه‌ها ديدند، بزرگترين سد راه پيروزي را از ميان برداشتند و در اين راه شهيد نيز دادند! اين در حالي بود كه نهايت مجاهدت دكتر مصدق، پس از مطلع شدن از تقلب اين بود كه در حركتي احساسي و البته كودكانه، به مقابل سردر سنگي دربار رفت و با صداي بلند (به سبك فيلمفارسي‌ها) هژير را فرا خوانده و گفت «تو كه مي‌گفتي انتخابات آزاد است. بيا برويم تا دزدان ناموس ملي را حين ارتكاب به تو نشان بدهم.» حتي اينجا نيز يك بيانيه‌ي خشك و خالي و ساده نيز از رهبر مجاهدين و مبارزين و يگانه منجي ايران در زمينه‌ي ملي شدن صنعت نفت صورت نپذيرفت! پس از ترور هژير، يكبار ديگه ابتكار عمل به دست سپهبد رزم‌آرا افتاده و وي، در تهران حكومت نظامي اعلام مي‌كند! دكتر بقايي، حائري‌زاده، سيد علي بشارت، علي جواهر كلام، عبدالقدير آزاد، دانش نوبخت، سيد مصطفي كاشاني (فرزند آيت الله كاشاني)، استاد خليل طهماسبي و تعداد زيادي از اعضاء سازمان نگهبانان آزادي انتخابات و جمع كثيري از مردم بازداشت شدند. مكي نيز خود را به فرمانداري نظامي معرفي كرده و بازداشت شد. در اين ميان، ستاره‌ي تابناك مبارزه‌ي ايران، دكتر مصدق چه بلايي سرش آمد؟ مطابق معمول هيچ! ايشان، مجدداً تشريف بردند به بهشت احمد آباد تا فارغ از هرگونه دغدغه‌ي‌اي، از گزند بازي‌هاي سياسي و نظامي در امان باشند. حتي در روزنامه‌ي باختر امروز، پيامي منتشر كردند و اعلام فرمودند «از ملاقات و ديدار اشخاص معذورم»! عملي كه ضربه‌اي اساسي بر صفوف مبارزان محسوب مي‌شد! روي همين اصل، نواب صفوي طي پيغامي، به اين عمل اعتراض كرده و گفته بود كه هر عملي كه بوي ترس و جبن دهد باعث شكست است. (خسروشاهي، سيد هادي، فداييان اسلام، ص 92) حكومت نظامي رزم آرا نيز طي اعلاميه‌اي مطبوعات رو تهديد كرد كه مبادا مطلبي خلاف نظر دربار به چاپ برسانند. ولي توپ و تشر آقايون، سطحي و گذرا بود و خيلي زود رژيم رزم‌آرا وادار به عقب‌نشيني شد. سرتيپ صفاري از رياست شهرباني كشور كنار رفته و به جاي او، تيمسار فضل‌الله زاهدي روي كار اومد. زاهدي رفتار محترمانه و ملايم در قبال زندانيان از خود نشان داده و سرتيپ ايرواني رو براي تفقد و سركشي به سراغ اعضاي جبهه‌ي ملي فرستاد. بخاطر عملكرد مكي در مخالفت با قرارداد الحاقي، كينه مضاعفي نسبت به او وجود داشت. به همين خاطر سپهبد رزم‌آرا به حائري زاده پيغام داد كه تو و بقايي و عبدالقدير آزاد را مي‌توانيم آزاد كنيم، ولي مكي بايد بماند. اين سخن رزم‌آرا، با واكنش حائري‌زاده مواجه شد. او در پاسخ گفته بود «مي‌خواهيد چوب مخالفت به نفت را به مكي بزنيد تا تكليف او روشن نگردد؟ از زندان خارج نمي‌شويم.» اون‌ها سرانجام همگي در اوايل ديماه آزاد شدند. اما مهمتر از همه، بالاخره دربار مهمترين سنگر رو هم تحويل داد و انتخابات تهران رو باطل كرد. سيد محمد صادق طباطبايي، رئيس انجمن انتخابات طي اعلاميه‌اي فساد و تقلب در انتخابات رو تأييد كرد. در تبريز و چند شهر ديگه هم تقلب در انتخابات تأييد شد، انجمن‌هاي انتخابات منحل شده و مجدداً هيئت نظارت تشكيل شد. در تهران هم طباطبايي كنار رفت و دكتر لقمان ادهم به رياست انجمن انتخابات برگزيده شد. در تاريخ دهم ديماه 1328، دكتر بقايي بخاطر اعلاميه‌اش كه از سوي حكومت، تحريص و تحريك قواي نظامي تلقي شده بود مجدداً توقيف شد. وي، نامه‌اي به نواب صفوي نوشته و از وي خواست تلاش خود رو براي سامان دادن به انتخابات و ممانعت از فعاليت‌هاي متقلبانه‌ي گردانندگان اون به كار گيرد. رژيم قصد داشت به هر نحوي شده از فضاي حكومت نظامي استفاده كرده و بقايي رو محكوم كنه. ولي به مناسبت ايام انتخابات، سپهبد رزم‌آرا حكومت نظامي رو ملغي اعلام كرد و به دنبال اين امر، روند امور به نحوي جريان يافت كه با انتخاب دكتر مظفر بقايي به نمايندگي مجلس، وي از چنگ حكومت نظامي رزم‌آرا رهيد! ابطال انتخابات، فتح‌الفتوح مبارزات بود و اميد رو در جان ايرانيان دميد و مردم رو به آينده دلگرم ساخت! اعدام انقلابي هژير، شوك شديدي رو به دربار وارد كرد و اون‌ها رو وادار كرد كه به خواست ملت، تن داده و با اون‌ها همراهي كنند! انتخابي كه منجر به ورود اعضاي جبهه‌ي ملي به مجلس وانتخاب آيت‌الله كاشاني تبعيدي توسط مردم ايران شد. ولي خيلي زود، اين لطف حقيقي فداييان اسلام، با پاسخي شايسته از سوي دكتر مصدق مواجه گرديد!! --------------------------------------- باقي موارد باشه براي پست بعدي. اگه برادر سيناي عزيز، تا همين‌جا، فرمايشي داره استفاده مي‌كنم. باقي مواردي كه هنوز درموردشون عرض نكرده‌ام هم آماده شده، ولي ترجيح مي‌دم ابتداي امر، تكليف نهضت ملي نفت ايران و مبارزين حقيقي‌اش مشخص بشه تا بعد بپردازيم به موارد ابهامي كه ايشان فرمودند. ================================= پ.ن : هنوز و بعد از اين همه پست، به اون جلسه‌ي تاريخي كه دكتر مصدق در دست نوشته‌اش بهش اشاره داشته و برادر سينا هم اون رو به عنوان سندي تاريخي! ارائه فرمودن نرسيديم! هنوز هم حسابي كار داريم با جريان ملي شدن صنعت نفت!
  22. 1 پسندیده شده
    خوب. من هرچقدر كه منتظر موندم، پاسخي از سوي برادر سيناي عزيز دريافت نكردم. برداشتم اين بود كه ايشون منتظر ادامه‌ي عرايض بنده هستن. بسيار خوب. ------------------------------------------- قبل از هرچيز، بايد توضيحي رو اضافه كنم. طرح موازنه‌ي منفي (كه به نام دكتر مصدق تمام شد)، در اصل طرح ايشان نبود. بلكه ايشان كسي بود كه آن را به مجلس ارائه نمود. مبدع اين طرح، ضياءالملك فرمند، نماينده‌ي همدان بود كه گويا به خاطر وجهه و توان بهتر دكتر مصدق در ارائه و تلاش جهت تصويب آن بوده كه ايشان، طرح خود را به نماينده‌ي اول تهران داد تا او اين طرح را مطرح نموده و به تصويب برساند! اما اينكه اين طرح را از كجا آورده و چگونه به ذهن وي رسيده كه چنين طرحي رو ارائه كنه، سوالي هست كه حائري زاده بهش جواب مي‌ده. حائري‌زاده، از ياران نزديك دكتر مصدق در دوران مبارزه براي ملي‌شدن نفت و از اعضاء جبهه‌ي ملي كه پس از بي‌مهري‌هاي فراوان از سوي دكتر مصدق، به جبهه‌ي منتقدان (و نه مخالفان!) وي پيوست و به سرنوشت ساير منتقدان ايشان دچار شد؛ يعني شخصيت وي لجن‌مال شد! گويي شعار زنده باد مخالف من، از همان ابتدا در ايران، مساوي بود با حمله و ترور شخصيت و لجن‌مال و منكوب نمودن شخصيت و جسم و روح منتقد!! اياشن در مجلس مي‌گويد : «... به عقيده‌ي من آن طرح [موازنه منفي] را اگر آقايان مطالعه بفرماييد كه صورت قانوني به خودش گرفت از جنبه انشاء و املا‌ء خيلي ساده نيست. آن چيزي را كه قوام السلطنه در آخر آن قانوني كه از مجلس گذشت [قانون مهر 1326] موافقت كرد كه حساب كمپاني هم رسيدگي شود، در اين [طرح موزانه منفي] چيزي كه مفهوم اين معني باشد نبوده و فقط براي جلو گرفتن روس‌ها مفيد بوده. حالا چه اشخاصي ذينفع بودند و در كجا تنظيم شده يك اخباري به من رسيده كه چون مدركي در دست ندارم در اطراف آن نمي‌خواهم صحبت بكنم. كه مذاكره كرده‌اتند كه اين طرح را آقاي سيد ضياءالدين بدهد به مجلس يا جناب دكتر مصدق. مصلحت دانستند كه آقاي دكتر مصدق بدهد. طرز انشاء و عبارت آن طرح، ترجمه يك طرح خارجي است و كساني كه اطلاع دارند، مي‌دانند كه ترجمه است. انشاء نيست.» (مذاكرات مجلس شوراي ملي، دور هفدهم، جلسه 78، سه‌شنبه 29 ارديبهشت 1331) با اين توضيحات، بپردازيم به ادامه‌ي ماجرا. ------------------------------------------- در پست قبل، داستان تا جايي مطرح شد كه قرارداد الحاقي توسط دولت ساعد منعقد گرديده و براي تصويب به مجلس ارجاع شد. حسين مكي، نماينده‌ي اقليت مجلس، تلاش بسياري در بسيج نمايندگان عليه اين قرارداد ننگين انجام داد و براي استحكام جبهه‌ي اقليت، به سراغ دكتر مصدق‌السطلنه‌اي رفت كه در اون روزگار حساس، كنج عزلت گزيده و با آرامش و آسايش و فارغ از هرگونه دغدغه‌ي ملي، به استراحت مشغول بود. تلاش‌ و اصرار بي‌شمار حسين مكي با بي‌تفاوتي و شانه خالي كردن دكتر مصدق همراه بود. ولي تهديد مكي به فاش ساختن اين ماجرا، دكتر رو مجاب نمود! اما دكتر مصدق، در برابر اينهمه اصرار و التماس حسين مكي و خطر پذيرش قراردادي ننگين و تحميل امتياز خائنانه‌اي ديگر به كشور، چه نوشت؟ با هم مي‌خوانيم : «صبح پنج‌شنبه 30 تيرماه 1328 آقايان نمايندگان دوره پانزدهم شما كه با استناد قانون پيشنهادي اينجانب قرارداد قوام – سادچكيف را رد كرديد حق اين بود كه در موقع قرارداد ساعد – گس مرا بعنوان يك عضو مشاور در كميسيون دعوت مي‌كرديد تا نظرات خود را اظهار و ثابت كنم كه ضرر قرارداد دارسي از نظر مدت هزار درجه براي ملت ايران مفيدتر است. اين كار را نتوانستيد بكنيد گله هم ندارم. در صورتيكه بايد بگذرد اگر مي‌توانيد در ماده واحده توضيح دهيد كه شش شيلينگ حق‌الامتياز (تغيير حق‌الامتياز ايران در هر تن از 4 شيلينگ براساس قرارداد 1933 به 6 شيلينگ)، ليره طلاست كه به نرخ روز ليره كاغذي پرداخت مي‌شود يا كلاه كاغذي است. چون از مضمون نامه آقاي هژير وزير ماليه وقت و وزير دربار فعلي به كمپاني كه جزو اسرار اداري است اطلاع ندارم و فعل و انفعال‌هايي هم تا 1946 بين وزارت ماليه و كمپاني و ماليه شده كه قرارداد الحاقيه مطلقاً در اين باب سكوت كرده است. واي به حال شما، بدا به حال شما اگر از درج اين توضيح هم خودداري كنيد. دكتر محمد مصدق» (مذاكرات مجلس شوراي ملي، دوره پانزدهم، جلسه 194، پنج‌شنبه مورخ 30 تير 1328) همان‌طور كه ملاحظه فرموديد، حتي در اين نامه هم حرفي درخصوص ملي شدن صنعت نفت آورده نشده! حتي جالب‌تر، سخني از سوي مطرح‌كنننده‌ي طرح موازنه‌ي منفي، مبني بر مغايرت اين قرارداد با قانون مصوب مجلس هم بيان نگرديد! يعني بديهي‌ترين ايراد ممكن و محافظه‌كارانه‌ترين ايرادي كه هركسي مي‌‌توانست نسبت به اين قانون ابراز دارد. ولي به جاي آن، ايشان به چه مواردي ايراد مي‌گيرند؟ ماهيت قرارداد؟ خائنانه بودن آن؟ امتياز بودن آن؟ ناقض منافع ملي بودن آن؟ خير! ايشان ايراد مي‌گيرند كه : 1- چرا وي را به عنوان مشاور به مجلس دعوت نكرده‌اند تا در اين خصوص اظهار نظر نمايند؟! 2- از نظر مقايسه‌ي مدت قرارداد، قرارداد دارسي مدت زمان بهتري را ارائه نموده! 3- بايد مشخص شود اين 6 شيلينگ، به قيمت روز بوده يا ليره‌ي عادي منظور هست! جالب اينكه نمايندگان رو مديون مي‌دونه و نفرين مي‌كنه اگه وضعيت اين 6 شيلينگ رو مشخص نكنن!! اين، در حالي است كه در ساير كشورهايي كه مجبور به ارائه‌ي امتياز به انگلستان يا ساير كشورهاي خارجي شده بودند، اصل تنصيف (يعني 50 – 50) رعايت مي‌شد و دكتر مصدق، اينجا سر 6 شيلينگ طلايي و كاغذي، براي حراج منافع ملت چانه‌زني مي‌كرد!! اين شخص، همان كسي بود كه بعدها يگانه ناجي ملت ايران در ملي كردن صنعت نفت لقب گرفت! اين تاريخ نيز زماني بسيار دور نبود! بلكه 30‌ام تيرماه 1328، يعني يكسال و نيم قبل از ملي شدن صنعت نفت بود!! در اين زمينه، دكتر مظفر بقايي كرماني (كسي كه تلاش بسياري در جهت استيفاي حقوق ايران در زمينه‌ي نفت و ملي‌كردن آن داشت، لكن پس از برخوردهاي دكتر مصدق با وي و برخي انتصاب‌ها، از وي رنجيد و اندك اندك به جبهه‌ي مخالفان وي پيوست)، در دادگاه تجديد نظر خود مي‌گويد : «اگر اين نامه [نامه شش شيلينگ] منتشر مي‌شد آن وقت نمي‌شد بگويند جناب آقاي دكتر مصدق، نفت را ملي كرد. همان‌طور كه عرض كردم اولين كسي كه از ملي كردن نفت صحبت كرد آقاي غلامحسين رحيميان بود چند ماه بعد از آن دومين نفر حسين مكي بود و اين صحبت وقتي است كه جناب آقاي دكتر مصدق شش شيلينگ طلا يا شش شيلينگ كلاه كاغذي را مي‌گويند.» (چه كسي منحرف شد دكتر مصدق يا دكتر بقايي، متن مدافعات دكتر بقايي كرماني در دادگاه تجديد نظر، چاپخانه صنوبر، 1363، ص 250) اما جالب‌تر از اين نامه، اينجاست كه دكتر مصدق، آنقدر از فضاي بوجود آمده توسط سپهبد رزم‌آراء (پس از ترور شاه در 15 بهمن 1327) مرعوب بود كه نه تنها حاضر نبود نامي از او برده شود، بلكه از مكي مي‌خواهد نامه‌اش را پسي از قرائت به وي عودت دهد!! دكتر مصدق در يادداشتي خطاب به سيد حسين مكي كه پيشوند نامه شش شيلينگ بوده است مي‌گويد‌ : «قربانت گردم. نامه را تقديم مي‌كنم. خوب است قبل از اينكه نمايندگان از بيانات حضرتعالي عصباني شده باشند و بخواهند تلافي آن را سر اين نامه درآورند، نامه را در اول نطق خودتان قرائت نفرماييد و اسمي هم از بنده نبريد. فقط بفرماييد تشكري از آقايان نمايندگان توسط من شده كه اگر اجازه مي‌فرماييد چون خيلي مختصر است بخوانم، البته اجازه خواهند داد. اگر نامه قرائت شد در آخر نطق با تلفن به بنده خواهيد فرمود. چنانكه لازم هم نيست آن را به بنده لطف خواهيد فرمود. دكتر مصدق» (مكي، حسين، نفت و نطق مكي، ص 562) همانطور كه ملاحظه فرموديد، دكتر مصدق حتي از همان نامه‌ي نيم‌بند بشدت خنثي خويش (كه به قول خود، تشكرنامه‌اي از نمايندگان هست!) هم بيمناك بوده و ترجيح اولش آن است كه حسين مكي، آن را نخوانده و به وي مسترد دارد!! اما چطور شد كه اين قرارداد ننگين، مورد موافقت مجلس قرار نگرفت، آنهم مجلس پانزدهمي كه به لطف قوام و دخالت‌هاي وي و البته شرايط آن روزها، داراي اكثريت فدايي انگليس بود، بحثي است كه متأسفانه كمتر در تاريخ بدان پرداخته شده و خيلي دوست دارم بطور مفصل، اون رو بازگو كنم. لكن چون بحث ما، درخصوص نقش جناب دكتر مصدق‌ در زمينه‌ي ملي شدن صنعت نفت هست، بطور خيلي خلاصه، اون رو بازگو خواهم كرد. حسين مكي، با استفاده‌ي زيركانه از بند ج ماده‌ي 89 آئين نامه‌ي نطق‌هاي مجلس، سخنراني‌هاي بسيار مفصلي درخصوص اين قرارداد انجام داد. مطابق با ماده‌ي مذكور، «براي مذاكره در باب بودجه ساليانه كشور و عهدنامه‌ها و مقاوله‌نامه‌ها و امتيازات، مدت نطق نامحدود خواهد بود.». علت اين كار هم سواي مسئله‌ي روشنگري و افشاءگري‌هاي وي درخصوص اين قرارداد، اين بود كه عمر مجلس پانزدهم رو به اتمام بود و وي، اميدي هرچند بسيار اندك داشت كه با اين ترفند، بتواند آنقدر بررسي اين قرارداد را كش بدهد كه به عمر مجلس پايان داده و بررسي و رأي‌گيري آن در مجلس بعدي انجام پذيرد تا شايد فرجي شد و نمايندگان ملي‌گراي بيشتري در مجلس بعدي حضور داشته و اين قرارداد را لغو نمايند! تاكتيك به ظاهر مشخص و تابلويي كه به طرز معجزه‌آسايي جواب داد! در اتبداي جلسه شنبه، اول مرداد 1328، دكتر بقايي خواستار ارسال ماده واحده [تصويب قرارداد الحاقي] به كميسيون امور خارجه مجلس شد. ولي رئيس مجلس سردار حكمت فاخر تقاضاي او را رد كرد و هرقدر دكتر بقايي بيشتر اصرار كرد، كمتر نتيجه گرفت. در اين ميان امير تيمور كلالي، مخبر كميسيون دارايي ضمن ابراز مخالفت با ماده واحده از اينكه برخي امضاء او را در ذيل ماده واحده جعل كرده‌اند، شديداً اعتراض كرد. اين اعتراض به نحوي مخالفت با قرارداد الحاقي محسوب شد. پس از امير تيمور، حائري زاده براي منحرف كردن مجلس و اتلاف وقت خواستار آن شد كه لايحه انتخابات در دستور كار مجلس قرار گيرد. ولي اكثريت مجلس با مخالفت قاطع خود خواهان ادامه بحث ماده‌ واحده قرارداد الحاقي شدند. پس از آن بود كه سيد حسين مكي، نطق‌هاي طولاني و كوبنده‌ي خود را آغاز كرد. وي با استناد به آئين‌نامه‌ نطق‌ها (كه در بالا ذكر شد)، نطق‌هايي رو با كمك حزب ايران، خصوصاً مهندس كاظم حسيبي (كه بعدها از ياران نزديك دكتر مصدق و وزير دولت وي گرديد)، تهيه و ايراد كرد. در اين شرايط، حسين مكي و آيت‌الله كاشاني، تلاش بسياري كردند كه دكتر مصدق را با اين جريان همراه سازند. تلاش‌هاي مكي، بالاخره نتيجه داد و دكتر مصدق‌، سرانجام نامه‌اي شجاعانه‌تر نسبت به نامه‌هاي قبلي خود نوشت : «آقاي مكي تشكرات بي‌پايان مرا به آقايان نمايندگان كه در موقع خواندن نامه من در مجلس احساسات خود را ابراز كرده‌اند تقديم كنيد. اميدوارم كه ساير آقايان نمايندگان نيز به آن‌ها تأسي كنند و قرارداد باطل دوره ديكتاتوري را به تصويب لايحه دولت ساعد براي خاطر بعضي چيزها تنفيذ ننمايند. بزرگتين مظالم آن دوره به ملت ايران همين قرارداد است كه آقاي تقي‌زاده امضاء كننده بر بطلان آن اعتراف نمود و چون اين قرارداد قادر نيست با افكاري كه امروز دنيا دارد 44 سال ديگر ملت ايران را از حق خود محروم كند، اين است كه كمپاني داوطلب قرارداد جديد شده و مي‌خواهد به وسيله‌ي چند ميليون ليره از مجلس پانزدهم امضاء بگيرد. كجا هستند فرزندان دلاور و غيور ايران كه ببينند در اين روزهاي تاريخي آن‌هايي كه هميشه در روزنامه‌ها از ملت دفاع مي‌كردند، در نتيجه وقايع اخير و حبس و محكومت، قلم را شكسته‌اند و در مجلس هم فقط چند نفر با اين قرارداد منحوس مبارزه مي‌كنند. نام شما اي نمايندگام مدافع وطن در تاريخ ايران جاودان است. فدايي بازنشسته – دكتر محمد مصدق» (مذاكرات مجلس شوراي ملي، دوره‌ي پانزدهم، جلسه 195، مرداد 1328) نكته‌ي جالب اينجاست كه علي‌رغم تلاش‌هاي مكي به حضور فعال‌تر دكتر مصدق در عرصه‌ي سياست، وي با اين نامه آب پاكي را روي دستان وي ريخته و عملاً بازنشستگي سياسي خود را اعلام نمود!! در حالي كه سيد حسين مكي در نطق‌هاي خود به تحليل و بررسي عملكرد ظالمانه شركت نفت و ميزان زيان‌هاي غيرقابل جبران ايران از امتيازهاي نفت مي‌پرداخت و بسياري از مطالب رو افشاء مي‌كرد، حائري‌زاده و دكتر بقايي از مكي در مقابل حملات بي‌امان رئيس مجلس و نمايندگان دفاع مي‌كردند. در اين ميان، با به درازا كشيدن نطق مكي، نخست وزير به مجلس آمده و اظهار داشت ماده واحده قرارداد الحاقي، يك موافقتنامه ميان ايران و يك شركت خارجي است و لذا امتياز محسوب نشده و نطق، پيرامون آن نيز محدود است و از مجلس خواست جلسات رو به صورت صبح و عصر برگزار كنند! گويي دولت و مجلس ايران، براي اعطاي امتياز به انگلستان، بي‌نهايت عجله داشتند! به دنبال اين توصيه‌ي مداخله‌گرانه نخست‌وزير كه به استيضاح او منجر شد، مشاجره‌اي جدي براي ممانعت از ادامه‌ي نطق مكي به راه افتاد. ولي مكي از جايگاه نطق مي‌گفت : «مگر اينكه مرا با گلوله از اينجا پايين ببرند.» (مذاكرات مجلس شوراي ملي، دوره پانزدهم، جلسه 196) اما سردار فاخر حكمت، رئيس مجلس كه مصمم شده بود نطق‌هاي مكي را خاتمه دهد، بطور جدي وارد عمل شد و با حمايت نمايندگان مجلس، از مجلس براي ادامه‌ي نطق مكي نظرخواهي كرد! براي چند دقيقه تنفس داده و هيئت رئيسه وارد شور شد. ولي ظاهراً نطق‌هاي مكي، اندك تكاني به غيرت آقايان نمايندگان داده بود. لذا وقتي جلسه مجلس مجدداً شروع شد، يكباره دكتر معظمي فرياد برآورد : «بدبخت‌ترين ملت، ملتي است كه اراده‌ي خودش را در موقع اظهار نظر از دست بدهد و بزرگان قوم مثل يك مرده در روي صندلي‌ها بنشينند و در مسائل ابتدايي اينطور اظهار نظر كنند. آقاي رئيس مجلس شوراي ملي! حق ملت ايران در بين است! ... يك چيزي كه مسلم است اين است كه اين قرارداد، قرارداد امتياز است و ضميمه امتياز است. بنشينيد جلسه خصوصي كنيد باهم همفكري كنيد من از اشخاصي نيستم كه بگويم اين هيئتي كه اينجا نشسته است خيانت كرده است. بنشينيم با هم فكر كنيم كه چه راهي براي اين كار اختيار كنيم مفيدتر است. مصلحت مملكت را بايد در نظر بگيريم ... الان در اين لايحه سه چهار كار برخلاف قانون شده است. يكي اينكه اين از مسلمات است كه بايد برود به كميسيون بودجه ولي نيامده است. بايد مي‌آمد به كميسيون بودجه. ديگر اينكه از وظايف كميسيون خارجه بوده است و بايد برود به كميسيون خارجه، نرفته است. حالا هم مي‌گويند كه اين امتياز نيست. خير آقا. اين امتياز است. در اينجا ملت حق دارد اظهار نظر كند ... قصد نداشتم حرف بزنم. ولي اين وضعيت را كه ديدم خدا خودت مي‌داني براي قسمي كه به قرآن خورده بودم وظيفه خودم دانستم كه اين عرايض را اينجا بكنم.» (مذاكرات مجلس شوراي ملي، دوره پانزدهم، جلسه 196) اينكه چطور شد كه دكتر معظمي، چنين جسارتي به خرج داد، خود داستان جالب و جدايي است كه اگر فرصت شد، در زماني ديگه عرض خواهم كرد. نطق وي (دكتر معظمي)، كار خودش رو كرد و فضاي مجلس رو متحول كرد. نمايندگان به فكر فرو رفته و رئيس مجلس نيز كه به شدت در محظوريت قرار گرفته بود، ديگه قارد به عملي كردن مقصودش و ممانعت از نطق حسين مكي نبود! اقدام بعدي مكي، براي اتلاف وقت، استيضاح دولت ساعد بود! متن استيضاح كه در 3 مرداد 1328 توسط حسين مكي به مجلس ارائه شد، به شرح ذيل است : «رياست مجلس شوراي ملي چون دولت جناب آقاي ساعد برخلاف قانون مهرماه 1326 در برابر استيفاي حقوق ايران از شركت نفت انگليس و ايران مرتكب عملي شده كه به زيان مملكت بوده و خلاف قانون مذبور عمل نكرده است و همچنين دخالت مستقيم شخص نخست‌وزير در قوه مقننه كشور به منظور به تصويب رساندن قرارداد نفت به نفع شركت نفت انگليس و ايران لذا امضاءكنندگان ذيل دولت آقاي ساعد و بالاخص شخص ايشان و وزير دارايي (گلشاييان) را نسبت به دو مورد ذيل استيضاح مي‌كنيم : 1- عدم استيفاي حقوق ايران 2- دخالت در قوه مقننه مملكت حسين مكي، دكتر بقايي كرماني، حائري‌زاده، عبدالقدير آزاد» (مذاكرات مجلس شوراي ملي، دوره پانزدهم، جلسه 197، دوشنبه 3 مرداد 1328) دكتر بقايي درخصوص هدف استيضاح در آن گير و دار مي‌گويد : «مقصود و منظور از استيضاح اين است كه اگر قرارداد نفت خداي نخواسته بسته شود، چون دولت تحت استيضاح مي‌باشد قرارداد قدرت قانوني نداشته باشد.» (چه كسي منحرف شد، دكتر مصدق يا دكتر بقايي، ص 248) تلاش‌هاي فراوان و ايثارگرايانه‌ي حسين مكي و ساير ياران اقليت، با چنين ترفندهاي جالبي ادامه داشت و عمر مجلس نيز داشت به سر مي‌آمد. اما معضل بزرگي پيش رو بود : عبدالحسين هژير! ماجراي هژير، داستان جداگانه‌اي هست كه در اينجا، مجال گفتنش نيست. ولي در همين حد بدونين كه وي، كسي بود كه از طرف دربار به عنوان نخست‌وزير معرفي شده بود، ولي با رشادت‌ها و مخالفت‌هاي جانانه‌ي آيت‌الله كاشاني و همكاري و راهپيمايي‌هاي شكوهمند فداييان اسلام، شاه از معرفي وي منصرف شده بود. لكن در دولت ساعد مراغه‌اي (كه در آن وزير دربار بود) قدرت اصلي را در اختيار داشت و ساعد بيشتر آلت دست وي بود. وي، عملكرد نمايندگان رو در اين مقطع تحت نظر قرار داده بود و تمام سعي خود رو بكار گرفته بود كه در آخرين جلسه، مجلس ماده واحده رو به تصويب برسونه! ايشون بشدت نمايندگان رو از انتخاب نشدن در انتخابات مجلس بعد مي‌ترسوند و به ايشان فشار مضاعفي مي‌آورد كه خيالش از بابت تصويب اين قرارداد راحت بشه. ماجرا داشت به جاي خطرناكي كشيده مي‌شد. روز 4 مرداد، آخرين روز كاري مجلس بود و بيم اون مي‌رفت كه هر لحظه، مجلس وارد رأي‌گيري شده و تلاش فراوان مكي، دكتر بقايي و ساير دوستانشان، بي‌ثمر شده و قرارداد ننگين ديگري در دولت پهلوي، به ملت مظلوم ايران تحميل بشه! شايد بهتر باشه اين ساعات پاياني و شرايطش و تصميم بسيار خطرناكي كه حسين مكي و يارانش، براي جلوگيري از تصويب اين قرارداد در ذهن داشتن رو از زبان خود وي بخونيم : «من و حائري زاده و دكتر بقايي از ترس اينكه مبادا عده براي رأي كافي شود براي احتياط در آخرين وهله، نقشه خطرناكي پيش خود مطرح كرديم كه هرگاه عده در جلسه براي رأي كافي شد و خواستند به لايحيه رأي بگيرند، حائري‌زاده در اتاقك كوچكي جنب پارلمان كه تمام سيم‌هاي برق پارلمان در آن متمركز بود به كمك دستمال و لباس خود سيم‌ها را از جا بكند و پاره كند و تمام چراغ‌هاي مجلس را خاموش نمايد. بديهي است كه اين كار خطرناك و با قيمت جان حائري‌زاده تمام مي‌شد، اما آناً تمام برق پارلمان خاموش مي‌شد و مدت‌ها وقت لازم بود تا جريان برق وصل شود و دكتر بقايي مأمور بود كه در پشت گلشاييان، وزير، وزير دارايي بنشينند و به محض تاريك شدن پارلمان، پرونده‌ي قطوري را كه در جلوي گلشاييان بود از جايش ربوده و با همان پرونده محكم بر فرق وزير دارايي بكوبد! مأموريت من هم اين بود كه فوري از پشت تريبيون پايين آمده به طرف ساعد بروم و با چند مشت مزد خيانت او [را] در كنارش بگذارم. ما مطمئن بوديم كه در اين جريان عبدالقدير آزاد هم به ما كمك خواهد كرد و هم‌صدا خواهد شد. امير تيمور كلالي هم مأمور قطع سيم‌هاي تلفن بود كه آناً ارتباط با خارج مجلس قطع شود. اين نقشه به وسيله‌ي من و حائري‌زاده و دكتر بقايي طرح شده بود و تصور مي‌كنم كه امير تميور هم از آن اطلاع داشت. اگر آن شب عده براي رأي كافي شده بود اين نقشه به موقع اجرا گذاشته مي‌شد و مسلماً حائري‌زاده اولين كسي بود كه در راه مقاومت در برابر قرارداد الحاقي شربت شهادت مي‌نوشيد. اما خوشبختانه مقاومت منفي نمايندگان وطن‌پرست مجلس و همچنين وطن‌پرستي مستخدمين جزء مجلس مانع از اين شد كه مجلس اكثريت پيدا كند و لايحه از تصويب بگذرد و بالاخره اينقدر نطق من ادامه يافت تا عقربه ساعت از نيم بعد از نصف شب گذشت و فردا هم چون عيد فطر و قاعدتاً تعطيل رسمي بود، نمي‌توانستند مجلس را تشكيل دهند ... [و با اين همه چون] شنيده شد مي‌خواهند روز عيد فطر هم جلسه تشكيل دهند ... چند مرتبه من ضمن نطق از عيد فطر كه تعطيل رسمي و عيد بزرگ مسلمين است و جهان اسلام اين روز را تعطيل مي‌كنند تذكر دادم كه نتوانند جلسه تشكيل دهند و بدين جهت به كلي از تصويب لايحه مأيوس شدند.» (مكي، حسين، نفت و نطق مكي، ص 6-525) اين تلاش زائد‌الوصف و باورنكردني، سرانجام نتيجه داده و بررسي ماده واحده‌ي تصويب قرارداد ننگين الحاقي، به مجلس بعدي واگذار گرديد. مجلسي كه با تقلبات گسترده‌ي عبدالحسين هژير، داشت سرنوشت مشابهي با مجلس پانزدهم پيدا مي‌كرد، لكن تلاش‌هاي فداكارانه‌ي فداييان اسلام و در رأس آن شهيد سيد حسين امامي، اين نقشه را ابتر ساخت و زمينه را براي ملي شدن صنعت نفت مهيا كرد. بعلت طولاني شدن پست، مابقي عرايض رو مي‌ذارم براي پست بعدي.
  23. 1 پسندیده شده
    لازم است اینجا سندی ارایه دهم که فکر می کنم بدون بحث به پاسخ این سوال برسیم فایل PDF زیر دستخط خود دکتر مصدق راجع به پیشنهاد ملی شدن صنعت نفت است. سند شماره یک مطابق این سند دکتر حسین فاطمی اولین پیشنهاد دهنده ملی شدن صنعت نفت می باشد. در جریان ملی شدن صنعت نفت جبهه ملی و در راس آنها دکتر مصدق بهمراه روحانیت و امثال کاشانی و فاطمی تلاش داشتند ولی همانطوری که قبلا هم گفتم بیگانگان و برخی اقدامات اشتباه از هر دو طرف باعث شد کودتای 28 مرداد رخ دهد و دولت مردمی مصدق سقوط کند سقوطی که بقول شما به استبداد منتهی شد. البته قصد اين رو داشتم كه به جريان ملي‌شدن صنعت نفت، بعداً بپردازم. ولي با سندي كه سيناي عزيز قرار دادن، لازم مي‌دونم كه توضيحاتي رو در اين خصوص ارائه نمايم. لازم به ذكر است كه پيشاپيش بايد عرض شود كه سندي كه برادر سينا ارائه فرمودند، درخصوص دكتر فاطمي بوده و نه ايشان. اگرچه خيلي‌ها، دكتر فاطمي را تئوريسين دكتر مصدق مي‌دانند و نظر وي را نظر دكتر، ولي ذكر مواردي كه در ذيل مي‌آيد، ديدگاه دكتر مصدق را درخصوص وضعيت ملي‌شدن صنعت نفت مشخص مي‌‌نمايد. ضمن اينكه بايد عرض شود دكتر مصدق، از ابتدا با دكتر فاطمي خوب نبود. حتي بزور حاظر به ورود وي به دولت بعنوان معاون پارلماني وي بود. ولي بعدها مسائلي پيش آمد كه منجر به نزديك شدن اين دو شخصيت تاريخي شد (كه البته نيازي به ذكر نيست كه اين اتفاق، در دهه‌ي سي و پس از ملي شدن صنعت نفت اتفاق افتاد!). -------------------------------------------- اما بريم سراغ ديدگاه‌هاي دكتر مصدق درخصوص ملي‌شدن صنعت نفت. همانطور كه سيناي عزيز، در ابتداي فرمايشات‌شون فرمودن : اين موضوع در تاريخ جا افتاده كه پيشگام ملي شدن صنعت نفت و كسي كه نفت را ملي كرد و آن را به تصويب مجلسين (مجلس شوراي ملي و مجلس سنا) رسانيد، دكتر محمد مصدق مي‌باشد. اما بد نيست نگاهي اجمالي به ماجرا بياندازيم. اگر نياز شد، بعداً سير كامل ملي‌شدن صنعت نفت (باختصار) خدمت دوستان ارائه خواهد شد. پيشاپيش بايد ذكر كرد كه دكتر مصدق، كسي بود كه پيشنهاد تصويب قانون موازنه‌ي منفي را در مجلس ارائه نمود. اين قانون بطور كلي عبارت بود از ممنوعيت دادن امتياز به دول خارجي. ظاهر اين طرح، بسيار خوب است. اما بد نيست نگاهي هم به زواياي ديگر اين طرح بياندازيم. اين پيشنهاد، هنگامي مطرح شد كه نمايندگان حزب توده در مجلس چهاردهم، تلاش مي‌كردند كه امتياز نفت شمال را به روس‌ها واگذار نمايند (درخصوص رابطه‌ي دوستي دكتر مصدق با انگليسي‌ها هم عجالتاً سخن به ميان نمي‌آورم؛ اما درصورتي كه نياز باشد، به آن خواهم پرداخت). طرح موازنه منفي، از يك زاويه حاكي از طرد شوروي و حفظ منافع ملي بود، لكن اين طرح زواياي ديگري نيز داشت! روزنامه‌ي «ايران ما» در تاريخ 19 آذر 1323 (شماره 144) در اين باره نوشت : «اول مطلبي كه به ذهن هركس پس از فهم «منفي» اين لايحه مي‌رسد حفظ منافع نفت جنوب است. يعني اين طرح آقاي دكتر فعلاً خيال كمپاني نفت جنوب را از ورود رقيب‌هاي گردن كلفت به ميدان نفت كاملاً راحت و آسوده مي‌سازد.» خليل ملكي، عضو جبهه‌ي ملي در روزنامه‌ي رهبر، مورخ 19 آذر 1323 اعلام داشت : «طرح آقاي دكتر مصدق مذاكرات را از محافل ايران و وشوروي به محافلي منتقل مي‌كند كه روزنامه‌ي تايمز پيشنهاد كرده ...». درخصوص علت پيشنهاد طرح سياست موازنه منفي، گفتني بسيار است. چرا كه اگر هدف، صرفاً بر روي شعارها و جنبه‌ي ظاهري باشد، طرح سيد ضياء در دولت كودتاي صد روز‌ه‌اش، مبني بر منحل نمودن قرارداد 1919، بسيار ضداستعماري بود! ولي ماوقع اين انحلال بود كه درس‌هاي بسياري را براي ما به همراه داشت و نشان داد هر حركت و شعار پوپوليستي و مبارزه‌هاي ظاهري و كلامي با استعمار، دليلي بر ضديت با آن و يا منافع آن و حركت در مسير منافع ملي نبوده و نيست. با اين وجود، فرض را بر آن مي‌گيريم كه اين طرح، صد در صد ملي و با مقاصد مثبت و مفيد پيشنهاد گرديده و مورد تصويب قرار گرفت. در روز 12 آذرماه، غلامحسين رحيميان، نماينده قوچان طرحي را به شرح ذيل در صحن مجلس ارائه نمود : «ماده واحده – مجلس شوراي ملي ايران امتياز نفت جنوب را كه در دوره‌ي استبداد به شركت دارسي واگذار شده و در موقع ديكتاتوري آن را نيز تمديد و تجديد نموده‌اند، به موجب اين قانون الغاء مي‌نمايد. غلامحسين رحيميان» (كي استوان، حسين، سياست موازنه منفي، جلد 1، ص 222) پس از قرائت طرح، رحيميان از جايگاه پايين آمد و به طرف دكتر مصدق رفت و گفت : «آقاي دكتر شما طرح ديروز را به تصويب رسانديد تا به خارجي‌ها امتيازي داده نشود. اكنون نيز شما اولين كسي باشيد كه اين طرح را امضاء مي‌كند. اما در عين ناباوري، دكتر مصدق از امضاء آن سر باز زد! هرچقدر كه رحيميان، دليل و استدلال آورد و اصرار كرد، راه به جايي نبرد و دكتر مصدق از امضاء آن خودداري كرد و حتي خود را به تمارض نيز زد. درخصوص به تمارض زدن دكتر مصدق، ان شاءالله بعدها بيشتر توضيح خواهم داد. فقط يك نقل قول ساده از دكتر اميني را به عرض دوستان خواهم رساند : «مصدق سه اسلحه داشت : عصا، بيماري و گريه»!! (خاطرات دكتر اميني، كيهان، چاپ لندن، شماره 364، 10 مرداد 1370) پس اولين جرقه‌ و پيشنهاد ملي شدن صنعت نفت، نه از طرف دكتر فاطمي (كه همانطور كه عرض شد، در آن زمان دكتر مصدق مخالف عقايد وي بود و درمورد وي، نظرات جالبي داشت) مطرح گرديد و نه هيچ‌يك از اعضاء جبهه‌ي ملي. بلكه از طرف غلامحسين رحيميان اين امر صورت پذيرفت. لكن عكس‌العمل دكتر مصدق، خود به خوبي نشان داد كه به هيچ‌وجه نظر مساعدي در اين خصوص نداشت و حتي براي يك امضاء ساده نيز اقدام نكرد. با اين حركت دكتر مصدق، هيچ يك از نمايندگان نيز تمايلي به امضاء اين ماده واحده پيدا نكرده و از امضاء آن منصرف شدند! اما جالب‌تر، عذر بدتر از گناهي بود كه وي، در توضيح دليل عدم امضاء طرح بيان كرد : «در جواب آن‌هايي كه اعتراض مي‌كنند چرا طرح قانون الغاي قرارداد نفت جنوب را امضاء نكرده‌ام عرض مي‌نمايم كه تصويبات مجلس بر دو قسم است : ايقاع و عقد. 1- قسمت مهم تصميمات مجلس ايقاعات است. اين قبيل قوانين چون طرفي همان‌طور كه مجلس آن‌ها را وضع مي‌كند بر حسب مقتضيات مي‌تواند آن‌ها را فسخ نمايد. قانون فروش املاك موقوفه كه از مصوبات دوره ديكتاتوري است و بعد از شهريور 1320 الغاء شد داخل در اين قسمت است. 2- قسمت ديگر عقود است كه مربوط به اسنادي است كه اصل 24 قانون اساسي تعيين مي‌كند. عهدنامه‌ها و مقاوله‌نامه‌ اعطاي امتياز «انحصار» تجارتي و صنعتي و فلاحتي و غيره كه اسناد مزبور وقتي ارزش قانوني دارند كه مجلس قراردادي را كه دولت فضولتاً (معاملات فضولي به معاملاتي گفته مي‌شود كه توسط شخص ثالث و بدون اجازه‌ي مالك، انجام بگيرد – مصطفي) امضاء مي‌كند تصويب نمايد. و نظر باينكه هر قراردادي دو طرف دارد و به ايجاب و قبول طرفين منعقد مي‌شود لذا تا طرفين رضايت به الغاء‌ ندهند قرارداد ملغي نمي‌شود ... مقصود من از «موازنه سياسي» اين نيست كه ما حساب ديرينه خود را با دول مجاور تصفيه كنيم و به هريك كم داديم ما نقص آن را بدهيم و به هركدام اضافه داده‌ايم مازاد آن را مسترد كنيم. «توازن منفي» چنين اقتضاء مي‌كند كه از اين به بعد به هيچ دولتي برخلاف مصالح خود چيزي ندهيم.» (روزنامه نداي عدالت، شماره 132، 29 آذر 1323، نطق پيش از دستور) همانطور كه ملاحظه مي‌فرماييد دكتر مصدق، اين حقوق‌دان قابل، با استفاده از سفسطه‌هاي معمول در علم حقوق (كه بهترين نمونه‌هاي آن را وكلاء‌ در دادگاه‌ها به نمايش مي‌گذارند و با نمايش خطوط و ماده‌هاي مختلف قانوني، حفره‌ي قانوني بوجود مي‌آورند كه در اينجا، مجال براي توضيح بيشتر نيست) و بازي با كلام، به راحتي منفعت ملت ايران را زير پا گذاشته و اين پرچمدار اسمي ملي كردن نفت، حتي حاضر به مخالفت ظاهري با اين قانون ضد ملي نيست كه هيچ، با تحليل‌هايي از اين دست، امتياز ظالمانه و غاصبانه‌ي نفت را «قانوني» قلمداد كرده و اظهار مي‌فرمايد چون قانوني است، بدون رضايت طرف قرارداد ما مجاز به ملي كردن منابع خود نيستيم! يعني در حقيقت، اطمينان خاطري به شركت نفت جنوب مي‌دهد كه اين قانون، ضرري براي منافع آن‌ها ندارد! جالب اينجاست كه در جايي ديگر و در مصاحبه با روزنامه‌ي داد، بهانه‌اي جالب‌تر نيز مي‌آورد : «بايدحرف زد عملي (شدني). دولت انگلستان دولتي است قوي كه پشتيبان نفت جنوب است. چگونه مي‌توانيم به لغو امتياز دارسي شركت نفت را از جنوب خارج سازيم.» (روزنامه داد، شماره 322، مورخ 14 آذر 1323، مصاحبه دكتر مصدق با ابوالحسن عميد نوري مدير روزنامه) اين در حالي است كه در همان ايام، آيت‌الله كاشاني كه در زندان انگليسي‌ها به بدترين وضع ممكن نگهداري مي‌شد، در محاكمه‌ي خويش (كه توسط انگليسي‌ها ترتيب داده شده بود) اظهار نمود : «من اساساً با هر اجنبي كه مخالف مصالح و استقلال مملكت ايران باشد مخالفم. اين اجنبي، خواه روس باشد خواه انگليس يا آلمان يا آمريكا. من مي‌گويم ايراني نبايد نوكر اجنبي باشد. ... اگر زنده ماندم و از زندان آزاد شدم، كاري مي‌كنم كه اين ملت مسلمان يك قطره نفت به انگليس ندهد.» (مدني، سيد جلال‌الدين، تاريخ سياسي معاصر ايران، جلد 1، ص 142) جالب‌تر، جايي است كه سيد حسن تقي‌زاده، طرف ايراني كه قرارداد 1933 رو امضاء كرده بود، اعتراف كرد سهم من از اول تا آخر قرارداد، همان امضاء‌ بوده و او «آلت فعل» بوده است. اين سخنان، ماهيت قرارداد را بطور كامل مخدوش كرد و زمينه رو براي لغو اون مهيا ساخت. از طرفي، مهندس احمد رضوي طي 6 جلسه (از 2 الي 25 آذر 1327)، مطالب موثر و مهمي رو درخصوص تضييع حقوق ملت ايران در شركت نفت بيان داشت كه بشدت مورد استقبال مردم قرار گرفت. در همين زمان، غلامحسين رحيميان، نماينده‌ي قوچان (كه قبلاً پيشنهاد ملي شدن صنعت نفت رو ارائه نمود و دكتر مصدق امضاء نكرد)، كابينه‌ي ساعد مراغه‌اي رو درباره‌ي نفت جنوب و بانك شاهي استيضاح كرد. اما رهبر اسمي ملي‌كردن صنعت نفت، نه تنها اخذ موضعي نكرد و كلامي تشويقي نيز درخصوص تلاش دوم براي ملي كردن نفت توسط نمايندگان ايراد نفرمود، بلكه با وجود اصرار حسين مكي (نماينده‌ي اقليت مجلس و يكي از تأثيرگذارترين اشخاص در ملي كردن صنعت نفت كه توسط دكتر مصدق، خيلي ساده حذف گرديد!)، دكتر مصدق حتي حاضر به حمايت از استيضاح ساعد (كه قرارداد خائنانه‌ي الحاقي گس – گلشاييان در خصوص شركت نفت، ماحصل دولت وي بود)، نيز نگرديده و به بهانه‌ي خنده‌دار زير، درخواست سكوت از سوي نمايندگان اقليت (درخصوص استضياح وي) نمود : »براي اينكه جناب آقاي ساعد نخست وزير ناخوشند و باعث خون حق و يا ناحقي نشويد، اگر بعضي از نمايندگان كه دعوت به سكوت مي‌كنند سوء نيت ندارند با آن‌ها موافقت كنيد كه دولت در مجلس علني بيانات صادقانه!! جناب آقاي تقي زاده را تصديق نمايد و جناب اسكندري هم استيضاح خود را مسترد نمايند ...» (مكي، حسين، نفت و نطق مكي، انتشارات اميركبير، چاپ دوم 1357، صص 110 و 111) به عبارت ساده‌تر، دكتر مصدق به دولتي كمك نمود كه چندي بعد، قرارداد الحاقي گس – گلشاييان رو امضاء نمود!! قراردادي كه البته واكنش بسيار جالب دكتر رو به همراه داشت (كه به آن خواهم پرداخت). سيد حسين مكي، از بي‌اعتباري قرارداد 1933 در افكار عمومي استفاده نمود و جهت ايجاد آمدگي مردم براي فسخ آن، طرحي رو براي الغاي امتياز نفت حنوب و ملي شدن صنعت نفت تهيه نمود به شرح ذيل : «رياست مجلس شوراي ملي امضاء كنندگان ذيل طرح قانوني زير را به قيد دو فوريت تقديم و تقاضاي طرح و تصويب آن را داريم : ماده واحده – مجلس شوراي ملي ايران قرارداد ادعايي نفت جنوب به نام «شركت نفت ايران و انگليس» را به رسميت نمي‌شناسد و آن را كان لم يكن مي‌داند.» (لساني، ابوالفضل، طلاي سياه يا بلاي ايران، ص 579) جالب اينجاست كه اينبار نيز دكتر مصدق (كه در آن ايام، در احمدآباد بسر برده و به خوشي، زندگي خويش را در دهاتي كه مالك آن بود سپري مي‌كرد و طنز تاريخ اينكه پس از كودتاي 28 مرداد نيز به همان‌جا تشريف‌فرما شد!)، حتي حاضر به حمايت كلامي از وي نگرديد. با وجود تلاش بي‌شمار مكي، فقط 11 نفر آن را امضاء نمودند (حداقل امضاء مورد نياز، 15 امضاء بود). اما باز هم آيت‌الله كاشاني، در اين زمان (و به حمايت از نمايندگان) اعلاميه‌ي شديداللحني رو [مردم اينقدر را نوشتم و تبديلش كردم به رو!!! عادي نوشتن هم دردسري داره‌ها!! - مصطفي] عليه شركت نفت صادر نموده و خواهان لغو امتياز نفت شد! پس از اختناقي كه بعد از واقعه‌ي ساختگي ترور شاه (در پانزدهم بهمن 1327 در دانشگاه تهران) بوجود آمده و آيت‌الله كاشاني (با توطئه‌اي از پيش طراحي شده)، به جرم ساختگي مشاركت در ترور شاه (كه تنها دليل آن، استفاده‌ي ضارب از كارت خبرنگاري روزنامه‌ي پرچم بود كه حامي آيت‌الله كاشاني بود! در اين مورد، اگر نياز بود بيشتر توضيح خواهم داد)، دستگير و توسط سرتيپ محمد دفتري (كه بعدها، جزو مقربين و افراد مورد اعتماد دكتر مصدق شد و نسبت فاميلي با وي داشت و خنده‌دارتر اينكه در كودتاي 25 مرداد شركت داشته و با وجود اطلاع دكتر مصدق از اين امر، وي را نه تنها دستگير نكرد، بلكه به رياست شهرباني، اونهم در روز 28 مرداد 1332 گماشت!! باقي ماجرا رو هم خود شما بهتر مي‌دونين!)، به طرز وحشيانه‌اي از منزل بيرون كشيده شده و با ضرب و شتم و اهانت (به طوري كه دندان ايشان شكست)، وي را ابتدا به قلعه‌ي فلك‌الافلاك و سپس به لبنان تبعيد نمودند! لكن دكتر مصدق كه صدالبته در آرامش كامل در احمدآباد بسر مي‌برد، حتي مخالفتي ظاهري و كلامي نيز با برخورد با يكي از مراجع تقليد بزرگ كشور و نماينده‌ي مجلس و از رهبران معنوي جامعه كه داعيه‌دار مبارزه با انگلستان، از زماني كه در عراق بود تا به آن روز، نكرد! آن‌هم در برهه‌اي كه عموم مردم، از مردم كوچه‌ بازار گرفته تا مراجع عظام تقليد (منجمله آيت‌الله العظمي بروجردي) و حتي نمايندگان مجلس، نسبت به اين قضيه، آن‌هم در اوج اختناق در تهران، لب به اعتراض گشوده و حتي حسين مكي و برخي نمايندگان اقليت، دولت ساعد را به دليل اين اقدام استيضاح نمود! حسين مكي، بعدها (در جلسه‌ي سوم مرداد 1328 مجلس) صراحتاً ابزار داشت : «در موضوع توقيف آيت‌الله كاشاني كه ما استيضاح كرديم، وقتي دقت كردم كه جرم ايشان چي بود ديدم كه يك اعلاميه‌اي راجع به نفت داده بود. راديو مسكو هم چند شب به من فحش داد كه از كاشاني دفاع كرده‌ام. ولي من اينجا عرض مي‌كنم كه گرفتاري آقاي كاشاني براي نفت و اعلاميه‌اي بوده كه مي‌گفت بايد حق دولت ايران (در زمينه‌ي نفت) استيفا شود.» جالب‌تر اينجاست كه آيت‌الله كاشاني پس از تبعيد به بيروت و با وجود آنكه از وي به عنوان يك روحاني، مسئوليت سياسي انتظار نمي‌رفت، باز هم ساكت ننشسته و با ملي‌گرايي خاص خود (كه سيناي عزيز در بحث pmاي، آن را نديد گرفته و ايشان را شخصيتي صرفاً مذهبي معرفي كرده‌ است)، باز هم بيانيه صادر نموده و در اون، توطئه‌هاي استعمار و ايادي اون رو براي تغيير قانون اساسي و ايجاد حكومت فردي، قضيه‌ي نفت و قرارداد الحقاقي و تمديد امتياز بانك شاهي رو افشاء‌ نمود. بخش مربوط به نفت آن به قرار ذيل است : «آقايان نمايندگان به طمع انتخاب خود براي دوره بعد غضب الهي را براي خود ذخيره نكنيد ... شركت [نفت ايران و انگليس] علاوه بر آنچه از گذشته دادني است و مي‌خواهد پايمال كند، سعي دارد كليه اراضي نفت‌خيز جنوب را كه جزء امتيازش نيست در قرارداد جديد جزء امتيازش نمايند (در آن زمان، هنوز قراداد الحاقي امضاء نشده بود و تنها مورد بحث و بررسي بود! جالب اينكه دكتر مصدق در اين زمان نيز كوچكترين اعتراضي نداشتند!) ... برادران عزيزم، در جلوگيري از تغيير قانون اساسي و ديكتاتوري و مظالم خانمان‌سوز فداكاري لازم است. نمي‌توانند همه را بكشند يا حبس نمايند. حرف حساب ملت با جديت در دنياي امروز پيش مي‌رود». در شرايطي كه افكار عمومي، روز به روز آماده‌تر براي ملي‌شدن صنعت نفت بود و خواست عمومي مردم، هم‌طراز با عقيده‌ي نمايندگان اقليت مجلس به اين امر بود و هنوز حتي از دكتر فاطمي در سياست خبري نبود)، باز هم جناب دكتر مصدق‌السلطنه كلامي در اين خصوص ابزار نمي‌داشت؛ چه رسد به مجاهدت و تلاش و پيشگامي براي ملي‌كردن صنعت نفت! با اعترافات صريح سيد حسن تقي‌زاده (عامل انگلستان و از دوستان بسيار نزديك سيد ضياء‌الدين طباطبايي و حسين علاء كه به اتفاق برخي ديگر، منجمله همين دكتر مصدق، در ماجراي پادشاهي رضا خان، به ظاهر نقش مخالف را ايفاء كرده، ولي عملاً جزو هيأت مشاورين وي بوده و براي به قدرت رسيدن اين ديكتاتور، راهكار قانوني مهيا مي‌كردند! اگر نياز شد، در اين زمينه نيز توضيح خواهم داد) درخصوص نحوه‌ي انعقاد قرارداد 1933، اين قرارداد بشدت متزلزل شده و جامعه حاضر به ادامه‌ي حيات آن نبود. ضمن آنكه ماهيت قرارداد 1933 نيز زير سوال رفته و جامعه منتظر حركتي در جهت رها شدن از اين يوغ استعماري بود. در اين زمان، شركت نفت و دولت انگلستان، براي تقويت بنيان قرارداد دست به كار شده و با استفاده از اختناق بوجود آمده (توسط سپهبد رزم‌آرا، رئيس ستاد ارتش كه نقش جالبي در آن برهه‌ي زماني داشت كه بعداً به آن خواهم پرداخت) زمينه رو براي پيگيري و اتمام قضيه‌ي نفت به نفع انگليس فراهم آورد. به همين منظور، هيئتي به نمايندگي از شركت نفت به رياست آقاي نويل گس (پدربزرگ آقاي سايمون گس، سفير فعلي انگلستان در ايران!) رو روانه‌ي ايران كرد. گس با راهنمايي و كمك دكتر احمد متين دفتري (عامل نشاندار انگليس، داماد دكتر مصدق و يكي از نخست‌وزيران منتسب دوران استبداد سياه رضا خاني كه پرونده‌ي سياهي داشت، لكن چه در آن زمان و چه پس از آن مورد حمايت دكتر مصدق بود و حتي در دولت دكتر مصدق، جزو مقربين اصلي ايشان بود و در ملاقات‌هاي مهم و سري با امريكايي‌ها، به جاي مترجم اصلي دكتر مصدق (محسن اسدي)، به عنوان ظاهري مترجم همراه دكتر مصدق بود؛ آنهم در حالي كه اسناد خانه‌ي سدان، به همت دكتر مظفر بقايي كرماني كشف و اسناد خيانت و جاسوسي ايشان بوضوح مشخص شده بود و اسناد آن در اختيار دكتر مصدق قرار گرفته بود، لكن ايشان به آن بي‌اعتنايي كامل نمود!)، مذاكرات نفت رو صورت داد. طرف ايراني مذاكره كنندگان نيز آقاي عباسقلي گلشاييان، وزير دارايي كابينه‌ي ساعد بود. پس از حصول توافقات، انعقاد قرارداد الحاقي گس – گلشاييان (يا ساعد – گس) صورت گرفت. در اين قرارداد كه ظاهراً مزاياي بيشتري نسبت به قرارداد 1933 رو براي ايران مدنظر قرار داده بود (كما اينكه سابقه‌ي شركت در عمل به امتياز دارسي و 1933، خود گوياي اين مطلب بود كه آنچه از قلم بر كاغذ قرارداد مي‌نشست، از اون كاغذ هم فراتر نمي‌رفت!!)، ولي هدف اصلي‌اش خاموش ساختن و كسب رضايت افكار عمومي و ايجاد حاشيه‌ي امنيت براي شركت نفت و منافع انگلستان، هم نتوانست منجر به انحراف سير تكامل ملي‌شدن صنعت نفت بشه. در اين شرايط، باز سيد حسين مكي، نماينده‌ي اقليت مجلس به مخالفت با ماده واحده‌ي تصويب اين قرارداد پرداخته و آن را بزرگترين خيانت خواند و حتي گفت «توقيف مطبوعات و ايجاد خفقان در جامعه و ممانعت از انعكاس افكار عمومي، مقدمات گذراندن اجباري اين قرارداد از مجلس است»! سخنان شجاعانه‌ي مكي، حمايت نمايندگان اقليت رو به همراه داشت! ولي باز هم خبري از دكتر مصدق، نبود! با وجود اين، مكي به علت تأثيرگذاري دكتر مصدق در عرصه‌ي سياست و بر روي نمايندگان مجلس و با هدف تقويت جبهه‌ي مخالفان اين قرارداد، به سراغ وي رفته و سعي كرد نظر ايشان رو براي ابراز مخالفت عليه قرارداد جالب كنه! دكتر مصدق مطابق معمول حاضر به حتي حمايت كلامي از اين طرح نبود و حتي استدلالات بسيار جالبي هم درخصوص علت عدم اظهار نظر، بيان مي‌كرد (مثل اينكه چون نماينده مجلس نيستم، مداخله رو جايز نمي‌دونم!!) و اصرار مكي هم بي‌فايده بود. لكن مكي، تهديد به افشاسازي اين ملاقات و اعلام عدم اظهار نظر دكتر مصدق درخصوص اين قرارداد در مجلس مي‌كنه كه كارساز مي‌افته و آقا، بالاخره مرقومه‌اي مي‌نگاره! بهتره ماجرا رو از زبان مكي بشنويم : «روز چهارشنبه [29 تير] به خانه دكتر مصدق – كه در آن موقع خانه نشين بود – رفتم از ايشان خواستم در اين مورد اظهار نظر كند. دكتر مصدق اظهار مي‌كرد چون نماينده مجلس نسيتم، مداخله را جايز نمي‌دانم. مدتي بحث كرديم. نتيجه نداد. بالاخره گفتم در مجلس خواهم گفت كه دكتر مصدق از اظهار نظر در اين مورد خودداري كرده است. اين تهديد كار خود را كرد و روز پنج شنبه نامه‌اي را نوشته براي من فرستاد كه همان روز در مجلس قرائت گرديد.» (مكي، حسين، وقايع سي‌ام تير 1331، ص 10) اما حتي اين نامه نيز بويي از مبارزه براي ملي شدن صنعت نفت نبرده بود و لحن محافظه‌كارانه و پيشنهادهاي بسيار جالب و تشابهات بسيار جالب دكتر مصدق، خود به خوبي گوياي همه‌چيز بود. بعلت طولاني شدن بيش از حد اين متن، ادامه‌ي عرايضم رو براي سري بعد خواهم گذاشت.
  24. 1 پسندیده شده
    عرض سلام و خسته نباشيد مجدد خدمت تمامي دوستان گرامي؛ بالاخص برادر سيناي عزيز. همونطور كه سيناي عزيز فرمودن، هدف از اين بحث، صرفاً مشخص نمودن نيمه‌ي تاريكي از بخش تأثيرگذاري از تاريخ معاصر مي‌باشد. درخصوص تأثيرگذار بودن اين موضوع، ذكر همين نكته بس كه به نقل از خاطرات ملكه ثريا (ثريا اسفندياري - همسر دوم شاه) : «محمدرضا پس از اين واقعه (كودتاي 28 مرداد) تبديل به يك ديكتاتور به تمام معنا شد». 28 مرداد 1332، سرآغاز تاريخي سراسر تاريكي و ترس بود كه پس از 25 سال، تازه مردم طعم آزادي را چشيدند! آزادي كه البته هر روز آن، داستاني ديگه به همراه داشت. -------------------------------------------------- بپردازيم به فرمايشات ابتدايي برادر سينا. در ابتدا، من هم سوالاتي رو مطرح كرده و ان شاءالله طي پست‌هايي كه در اين مناظره ارائه خواهم نمود، به آن‌ها پاسخ خواهم داد. 1- آيا ملي‌ شدن صنعت نفت، پيشنهاد و نظر دكتر مصدق بود؟ 2- نقش آيت‌الله كاشاني در ملي‌شدن صنعت نفت چه بود؟ 3- علت يا علل جدايي آيت‌الله كاشاني از دكتر مصدق چه بود؟ 4- ياران اصلي دكتر مصدق چه كساني بودند و چه ماجراهايي پيش آمد كه از ايشان جدا شدند؟ 5- نقش شاه، دربار و مجلس در دوران 28 ماهه‌ي حكومت دكتر مصدق چه بود؟ 6- آيا اصولاً دكتر مصدق، طرفدار حكومت جمهوري بود؟ 7- نقش دكتر مصدق در گذشته چه بود؟ 8- جايگاه دكتر مصدق در زمان به قدرت رسيدن رضا خان چه بود؟ 9- نقش مذهب در زندگي دكتر مصدق چه بود؟ و ... -------------------------------------------------- شايد بهتر مي‌بود كه از ماجراي ملي‌شدن صنعت نفت آغاز كنيم. ولي از آنجايي كه بحث ما، به جاي حساسي رسيده و بخصوص دوستان، از وسط بحث وارد ماجرا شده‌اند، بهتر است ابتدائاً به مواردي كه در بالا و به نقل از حقير و همچنين برادر سينا آمده است، پاسخ دهم : ملت ايران، از قرن‌ها و هزاران سال قبل، سيستم پادشاهي را تجربه كرده و تا همين 30 سال قبل نيز با پادشاهي، زندگي مي‌كردند. در هيچ‌يك از قيام‌هاي مردمي و تغيير حكومت‌ها، هيچ‌گاه بحث تغيير حاكميت به معني ظاهري مطرح نبوده است. حتي پس از انقلاب مشروطه نيز حق سلطنت، براي خاندان قجر محفوظ مانده و مجلس شوراي ملي، به عنوان نهاد تأثيرگذار در حكومت تشكيل گرديد. طبق اصل 35 متمم قانون اساسي مشروطه (مورخ 21 آذر 1304) و اصول بعد از آن، شرايط سلطنت عنوان شده و نخست وزير، به قانون اساسي سوگند ياد كرده كه «به اساس سلطنت و حقوق ملت خیانت ننماییم» (اصل 11 قانون اساسي مشروطه). بنابراين طبيعي بوده كه هريك از نمايندگان ملت، نسبت به شاه، مادامي كه برخلاف قانون اساسي رفتار نكرده است، وفادار باشند. بالاخص كه محمد رضا شاه، نه صلابت پدر را داشت و نه قدرت دخالت در امور. همانطور كه مستحضريد، پس از اشغال ايران در شهريور ماه 1320 و تبعيد رضا خان به جزيره‌ي موريس، با وساطت محمد علي فروغي، فرزند وي، محمدرضا به پادشاهي مي‌رسد. لكن با درهم شكستن استبداد سياه رضا خان، مجلس مجدداً صاحب قدرت شده و از تمام توان خود براي محدود نمودن پادشاه و ملزم نمودن ايشان به اجراي قانون اساسي استفاده نمود. به نحوي كه شاه عملاً سلطنت مي‌كرد، نه حكومت (مطابق با قانون اساسي). در اين شرايط، شاه بيشتر نقش محلل و برطرف كننده‌ي موانع و دعواهاي قواي سه‌گانه و در جامعه، به عنوان عامل وحدت به شمار مي‌رفت و اين، چيز جديدي نبود. همانطور كه پس از انقلاب مشروطه، حرمت پادشاهي حفظ و پادشاه بيشتر در نقش محلل و وحدت‌بخشي جامعه به شمار مي‌رفت كه البته اين امر، دو بار، توسط محمدعلي شاه قاجار و رضا خان پهلوي نقض گرديده و منجر به بازگشت استبداد شد. گويي كه در هر دو مورد، مجلسيان بيشترين تأثير را داشتند. امام (ره) از همان ابتدا با شاه مشكلي نداشت. حركت امام (ره)، در جهت اصلاح حكومت و شاه بود و به همين دليل، بارها در سخنراني‌هاي خود، به محمدرضا شاه هشدار داده و وي را نصيحت نمود. در سخنراني معروف ايشان در 13 خرداد 1342 و با وجود توهين‌هاي بسيار شاه و دربار به روحانيت، امام (ره) چنين جمله‌اي را به شاه مي‌فرمايند : «ای آقای شاه! ای جناب شاه! من به تو نصیحت می‌كنم، آقا تو را اغفال می‌كنند، از این كارها دست بردار، من میل ندارم یك روز اگر بخواهند تو بروی، همه شكر كنند. .. اینقدر با ملت بازی نكن، اینقدر با روحانیت مخالفت نكن.» حتي امام (ره) در 12 بهمن 57 نيز خطاب به شاه فرمودند : «طاب به شاه گفت: من به تو نصيحت كردم اما تو گوش به حرف من ندادي.» همچنين در قم و در مدرسه‌ي فيضيه فرمودند : «در همين مدرسه فيضيه من شاه را نصيحت كردم گوش به حرف من نداد، ملت او را بيرون كرد.» اما زماني كه شاه، به خودكامگي خود ادامه داده و امام (ره)‌ نيز نصيحت و توصيه را بي‌فايده دانستند، از اصلاح حكومت نااميد شده و عزم به انقلاب و تغيير ساختار حكومت بستند. پس مشكل روحانيت از ابتدا، با نام‌ها و عناوين نبود. چه بسا حكومت مشروطه كه شيخ فضل‌الله نوري‌ها و بهباني‌ها را هم نمي‌توانست تحمل كند، استبداد ضد ديني بيشتري نسبت به شاهي داشت كه تا دهه‌ي 40، تلاش ظاهري‌اش، حفظ حرمت روحانيت بود! ----------------------------------------------------- خودكامگي محمدرضا نيز تا قبل از 28 مرداد 1332 مفهومي نداشت؛ چرا كه عملاً شاهي ضعيف و بدون اختيار بود و توان ايجاد ديكتاتوري را (بعلت وجود مجلسي قدرتمند و نخست‌وزيراني مستقل از شاه (كه منتخب مجلس بودند) نداشت. شايد بتوان گفت كودتاي 28 مرداد، بزرگترين موهبت به وي بود كه ساير رقبا را از ميدان به در كرده و قدرت مطلق را به شاه بخشيد و عاملي شد جهت ديكاتوري و خودكامگي محمدرضا. پس اين ادعا كه مصدق با خودكامگي به مبارزه برخواسته بود، از پايه بي‌اساس مي‌باشد. تلاش دكتر مصدق، در دو برهه‌ي اسفند 31 و مرداد 32، به مسافرت (بخوانيد تبعيد محترمانه) شاه از كشور و سپردن معدود قدرت اجرايي به نخست وزير بود. تحركات دكتر مصدق، بسيار شبيه به حركت رضا خان براي كسب قدرت بود. با اين تفاوت كه رضا خان ابتدا سردار سپه و فرمانده‌ي كل قوا شد و سپس نخست‌وزير؛ حال آنكه دكتر مصدق، ابتدا نخست‌وزير شد و سپس با پافشاري بسيار و البته به كمك قيام مردم در 30 تير 1331، به فرماندهي كل قوا را عهده‌دار شد. هر دو نفر، در حذف شخصيت‌هاي قدرتمند و رقيب خويش، بيشترين تلاش را داشتند. هر دو در شكل‌دهي مجلس شوراي ملي، مطابق خواست و اراده‌ و نظر خويش كوشا بوده و با تقلبات گسترده و دستكاري در آراء و ارائه‌ي ليست‌ به فرمانداري جهت انتخاب، موجبات ايجاد مجلسي منتصب را فراهم نمودند. هر دو، اختيارات فرا قانوني را خواستار بوده و هر دو، از حربه‌ي حكومت نظامي براي مهار جامعه استفاده مي‌كردند. هردو از حربه‌ي قهر و استعفاء، بيشترين بهره‌برداري را مي‌نمودند و هر دو، قدم به قدم، در تصاحب جايگاه حكومت گام برداشته و جالب‌تر آنكه هر دو، در هر زمان كه قدرت جديدي را خواستار مي‌شدند، قسم ياد مي‌كردند كه حافظ و پايبند به قانون اساسي و اساس سلطنت و وفادار به شاه مي‌باشند. نتيجه‌ي عملكرد رضا خان مير پنج، مشخص بود و دكتر مصدق نيز تا مرحله‌ي تغيير حكومت به پيش رفت كه اگر فرصت شد، بيشتر به آن خواهم پرداخت. تنها تفاوت ايشان اين بود كه يكي، مردم‌فريب و ديگري قلدر بود. يكي، بيشترين فشار را توسط مردم و هوادارانش بوجود مي‌آورد، ديگري با استفاده از قزاق‌ها و زور توپ و تانك، مقاصدش را پيش مي‌برد. يكي ترور شخصيتي را در دستور كار قرار داده و به قول خويش «مخالفانم را لجن‌مال خواهم كرد»، ديگري از حربه‌ي ترور و حذف فيزيكي و پس از به قدرت رسيدن، زندان و تبعيد و اعدام استفاده مي‌نمود. بطور مشخص، اين دكتر مصدق بود كه با نقض مكرر قانون اساسي (بطور مثال قانون اختيارات شش‌ماهه و يكساله كه ناقص اصول 27 و 28 قانون اساسي و ساير اصول مشابه بود)، دولتي خودكامه را بوجود آورده بود و هربار در مجلسي كه خود چيده بود و اكثريت آن را از هواداران خويش قرار داده بود (كه البته خود تشكيل اين مجلس نيز داستاني جداگانه دارد)، درخواستي غيرقانوني داشت، تهديد به استعفاء خويش را نيز ضميمه نموده و اين جمله را عنوان مي‌نمود «رأي نمايندگان مجلس به اين قانون، رأي به صلاحيت دولت است». پس از محدود نمودن كامل مجلس و به حاشيه راندن ياران سابق خود و حذف كامل رقباء از صحنه، شاه را مجبور نمود كه از كشور خارج شود. مشخصاً خروج شاه در آن برهه از كشور، تنها به محكم‌سازي پايه‌هاي قدرت حكومت مصدق و تك‌روي‌هاي بيشتر دولت وي منجر مي‌شد. به همين دليل هم آيت‌الله كاشاني و آيت‌الله محمد بهبهاني (فرزند آيت‌الله بهبهاني، از رهبران مشروطه)، از خروج شاه از كشور جلوگيري بعمل آوردند. مردم نيز پس از باخبر شدن از پيشنهاد مصدق به شاه، با راهپيمايي در مقابل كاخ شاه، از وي حمايت كرده و حتي برخي از مردم خشمگين نيز به منزل دكتر مصدق حمله نموده و عليه وي، شعار دادند كه اين امر با بزرگنمايي وي، «توطئه‌ي ترور» نام گرفت كه صدالبته حرفي گزاف و بي‌پايه و اساس بود. درمورد مذهبي بودن دكتر مصدق، بد نيست به موارد زير اشاره كنم : 1- سيد محمد علي شوشتري، نماينده‌ي مجلس شانزدهم خطاب به دكتر مصدق گفت : «آقاس محترم فاضلي كه با شما دو سال قبل در دربار تحصن بسته بود صريحاً اظهار كرد كه شما در مدت تحصن حتي يك‌مرتبه نماز نخوانديد و قصه‌هاي ديگري گفت كه شرم دارم بگويم» (مذاكرات مجلس شوراي ملي، دوره‌ي شانزدهم، جلسه 153) 2- محمد مهدي عبد خدايي، عضو شوراي مركزي فدائيان اسلام در رابطه با دكتر مصدق مي‌گويد : «مصدق علناً تظاهر به فسق مي‌كرد. او از مصاديق كساني بود كه مردم روزه‌خواري‌اش را ديده بودند، اما نماز خواندنش را نديده بودند ... او از اينكه در برابر تمامي خبرنگاران و عكسان، خم شود و دست ثريا (ملكه ثريا - همسر دوم شاه) را ببوسد هيچ ابايي نداشت». (صحابه صبح - صفحه 4) 3- در جلسه يازدهم دادگاه بدوي مورخ 28 آبان 1332، مطالبي ميان دادستان ارتش و دكتر مصدق رد و بدل شد به شرح ذيل : «سرتيپ آزموده :‌ تفسير آن [رساله دكتري] اخيراً منتشر گرديد. مطلعين مي‌گويند چون به اروپا رفت براي جلب استادان خويش كه متعصب در آئين مسيح بودند، رساله خود را به مذمت از دين ... دكتر مصدق : به دين مسيح درآمدم. سرتيپ آزموده : ... اسلام اختصاص داده، در كيفيت تحرير رساله گفته بود : «من قصد اقامت در سوئيس داشتم و براي جلب خارجيان به انتشار اين رساله مبادرت ورزيدم.» بعداً كه فهميد اين رساله به ايران رسيده ناراحت شده و درصدد برآمد در سوئيس بماند به تبعيت آن دولت درآيد و با آئين مسيح گرايد. ولي محضوراتي مانع آن شد». (بزرگمهر، جليل، مصدق در محكمه نظامي، ص 324) 4- دكتر مصدق درخصوص كشف حجاب معتقد بود : «اگر بتدريج كه دختران از مدارس خارج مي‌شدند حجاب رفع مي‌شد چه مي‌شد؟ رفع حجاب از زنان پير و بي‌تدبير چه نفعي براي ما داشت؟» (مذاكرات مجلس شوراي ملي، دوره‌ي چهاردهم، جلسه 3، سه‌شنبه 16 اسفند 1322) 5- دكتر مصدق، با افتخار از كشف حجاب خانواده‌ي خويش سخن به ميان مي‌آورد : «حالا البته خانم‌ها به بنده اعتراض نكنند. زيرا قبل از اينكه بانوان محترم كشف حجاب كنند، من در اروپا با خانواده خودم كشف حجاب كردم و هيچ‌كس با كشف حجاب مخالف نبود. ولي من مخالف بودم، چون معتقد بودم كه كشف حجاب بايد بواسطه «اولسيون» و به واسطه تكامل اهل مملكت باشد نه به واسطه يك كسي كه يك قدرتي پيدا كرده و يك زوري پيدا كرده كه من اينجور مي‌خواهم و بايد اينجور بشود.» (مذاكرات مجلس شوراي ملي، دوره‌ي چهاردهم، جلسه 143، چهارشنبه 4 مهر 1324) 6- دكتر مصدق در مجلس چهاردهم و در جلسه‌ي 20 شهريور 1323 كه مصادف با ماه مبارك رمضان بود، حين ايراد نطق تقاضاي آب كرد. با وجود تأكيد نمايندگان بر اينكه ماه رمضان است و نبايد تظاهر به روزه‌خواري كرد، او از تقاضاي خود دست نكشيد و آب نوشيد. 7- آيت‌الله هاشمي رفسنجاني در خطبه‌هاي سال 1361 مي‌گويند : «به ياد دارم در مشهد بودم ... آيت‌الله كاشاني به مشهد آمده بود و سخنراني داشت. من نزديك صندلي ايشان نشسته بودم. او با حالت بسيار متأثري مي‌گفت : «من به اينها [دكتر مصدق] مي‌گويم اين مردم مسلمان مبارزه كرده‌اند، آن‌ها را راضي كنيد و مقداي به اسلام بها بدهيد. اما اينها حاضر نيستند. من مي‌گويم حداقل امتيازي كه به مسلمانان مي‌دهيد اينكه مشروبات الكلي را منع كنيد. دكتر ‍[مصدق] مي‌گويد كه مشروبات الكلي يكي از منابع درآمد ماست. دولت فقير است و نمي‌تواند كارخانه را ببندد.» آيت‌الله كاشاني گفت : «من پيشنهاد كردم كه شما اين را قبول كنيد، من به ملت مي‌گويم كيلويي ده شاهي روي شكر مي‌بنديم و مردم هم استقبال مي‌كنند، آن‌ها زير بار نمي‌روند.» (روزنامه جمهوري اسلامي، شماره 5734، چهارشنبه 26 اسفند 1377، خطبه سال 1361) 8- حسين مكي در كتاب خود مي‌نويسد : «گفتگوهاي خصوصي نيز با ايشان انجام گرفت و پيغام‌هاي محرمانه‌اي براي نخست‌وزير دادند كه انعكاس آن‌ها در جرايد صلاح نبوده، از جمله آيت‌الله از فعاليت‌هاي عوامل حزب توده در قم اظهار نارضايتي كردند و در حقيقت به دولت اعلام خطر نمودند و نيز راجع به قوانيني كه با اختيارات تصويب شده بود تذكراتي داده بودند كه من به اطلاع دكتر مصدق رساندم. ولي ظاهراً اقدامي براي جلوگيري از تحركات توده‌اي‌ها در قم بعمل نيامد.» (مكي، حسين، تايخ نهضت ملي (كتاب سياه، جلد هفتم)، انتشارات علمي، ص 233) اين، تنها بخش كوچكي از دينداري دكتر مصدق بود. هدف، نشان دادن نقاط ضعف وي نبود. بحث سر اين بود كه دكتر مصدق، التزامي عملي به اسلام نداشت. كما اينكه امام خميني (ره) در مورد ايشان فرمودند : «يك گروهي كه از اولش باطل بودند من از آن ريشه هايش مي دانم يك گروهي كه با اسلام و روحانيت اسلام سرسخت مخالف بودند از اولش هم مخالف بودند اولش هم وقتي كه مرحوم آيت الله كاشاني ديد كه اين ها خلاف دارند مي كنند و صحبت كرد اين ها يك سگي را نزديكي مجلس عينك به آن زدند و اسمش را « آيت الله » گذاشتند! اين در آن زمان بود كه اينها [اعضاء جبهه‌ي ملي] فخر مي كنند به وجود او[دكتر مصدق]. او [دكتر مصدق] هم مسلم نبود. من در آن روز در منزل يكي از علماي تهران بودم كه اين خبر را شنيدم كه يك سگي را عينك زده اند و به اسم « آيت الله » توي خيابان ها مي گردانند. من به آن آقا عرض كردم كه اين ديگر مخالفت با شخص نيست اين سيلي خواهد خورد. و طولي نكشيد كه سيلي را خورد. و اگر مانده بود سيلي بر اسلام مي زد.» (صحيفه امام، ج 14، ص 456) -------------------------------------------------------- بعلت طولاني‌ شدن پست، باقي مطالب رو مي‌ذارم واسه پست بعدي.
  25. 1 پسندیده شده
    با عرض سلام و خسته نباشيد خدمت دوستان بزرگوار. اولين تاپيك مناظره‌ي اين مبحث رو اينجانب باز مي‌كنم و اميدوارم كه بحثي كه شكل مي‌گيره، براي دوستان مفيد باشه. اين بحث، از چند روز قبل و در pm، بين بنده و سيناي عزيز شكل گرفته بود و با توجه به ايجاد اين مبحث، بهتر ديديم اون رو در قالب تاپيك دربياريم و باقي بحث رو اونجا داشته باشيم. ------------------------------------------------------ موضوع مناظره : بررسي عملكرد بيست و هشت‌ماهه‌ي دكتر محمد مصدق و كودتاي 28 مرداد شركت كنندگان : sina12152000 و mostafa_by ان شاءالله پست اول رو سيناي عزيز خواهد داد.