برترین های انجمن

  1. MR9

    MR9

    Forum Admins


    • امتیاز

      26

    • تعداد محتوا

      8,624


  2. mehran55

    mehran55

    Editorial Board


    • امتیاز

      25

    • تعداد محتوا

      1,104


  3. worior

    worior

    Administrators


    • امتیاز

      10

    • تعداد محتوا

      8,603


  4. alala

    alala

    Editorial Board


    • امتیاز

      9

    • تعداد محتوا

      5,002



ارسال های محبوب

Showing content with the highest reputation on سه شنبه, 5 اسفند 1399 در همه مناطق

  1. 12 پسندیده شده
    بسم ا... ویدئوی موشک باران پادگان های منافقین در خاک عراق عملیات رضوان https://www.aparat.com/v/xOhfd پی نوشت : تجمیع سه تاپیک مشابه عملیات رضوان و مطالب مرتبط با موشکباران مقرهای منافقین ، پنجم اسفند سال 1399 خورشیدی
  2. 12 پسندیده شده
    با سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز ، بحث شیرین تاریخچه تولید و بکارگیری پهپاد در سازمان رزم نیروهای مسلح جمهوری اسلامی رو به اتفاق هم ادامه میدیم: پهپاد در دفاع مقدس روند شکل گیری و نقش آفرینی یگان پهپاد سپاه در دفاع مقدس سرگردنه شده بودیم راهزن سر گردنه ؛ البته مجبور بودیم به این کار. از روزی که نام گردان روی ما گذاشته بودند ، رهایمان کرده بودند به امان الله. نه نیروئی ، نه تجهیزاتی ، نه امکاناتای و نه حتی سرکشی ای ... حالا ، خودمان و خلبانان مان را می شد توی چادرها وسط ظل گرمای جنوب استراحت داد ، لابراتوارها را باید کجا می گذاشتیم توی این برهوت ؟ شانس مان گل کرد و دو کانکس دبش آورده بودند برای طرح قدسی ها ، اما از خوش اقبالی ما ، راننده ها آدرس را اشتباهی آمده بودند. وکیلی با آن لهجه غلیظ اصفهانی اش زنگ زد که چکار کنم اینها را ؟ فی الفور ، سر از پا نشناخته ، جواب دادم : خب بنده خدا ، شانس در خانه آمده ، پیاده شان کن. بگو طرح قدس همین جاست. مهر تحویل را هم موقعی بزن که کار از کار گذشته باشد. وکیلی هم همین کار را کرد. چقدر این مهر روزهای بعد برای مان دردسر آفرید. اما به آن می ارزید که لابراتوارهایمان سر و سامانی بگیرد. این راهزنی از آن روز برایمان شد یک راهبرد. پروژه بعدی مان ، قاپیدن سوله بیت الزهراء مربوط به فرماندهی نیرو بود. [ ] سوله را باز کرده بودند که ببرند ، اردوگاهی ، پادگانی ، جایی ... نمی دانم. اما دو سه ماه روی زمین مانده بود دست نخورده. به فکر مان رسید آن را هم قاپ بزنیم. چون آنکه منار می دزدد ، اول فکر جایش را می کند ، نقشه فوندانسیون آن را برای بچه ها در اهواز فرستادم و گفتم مشغول شوید تا خودش برسد. عوامل ام توی فرماندهی ، خود بچه های ستاد بودند. قریشی و دیگران ، همه با هم دست به یکی کردند ، تا از این لحاظ ما را از محرومیت درآورند. می دانستند زینب بلاکش هستیم. خلاصه افتادم به جعل امضاء . چقدر هماهنگی می خواست تا دو دستگاه تریلی گیر بیاوریم، حکم مجوز بگیریم و توی وسط روز آن را از دژبانی رد کنیم. به جای فرمانده نیرو هم ، خودم روی مجوز امضاء کردم. به اهواز که رسید بچه ها به سرعت آن را علم کردند تا کسی به فکر برگرداندنش نیافتد. کار که به سرانجام رسید ، این بار طوفانی به پا شد ، سخت تر از طوفان های باد و خاک که هر روز چادرهایمان را توی اهواز بلند می کرد. جلودار طوفان "رضا حیدری بود". او را که رد کردیم "زرگر" مرا از ستاد فراخواند که چرا این کار را کردی؟ - نیاز داشتیم. - همین؟؟!! - ریخته بود روی زمین ، صاحاب نداشت. گفتیم اسراف نشود ، زدیم به زخم مان. - این یعنی دزدی از حوزه فرماندهی. - من خودم از حوزه فرماندهی هستم. دزدی از خودمان بی معنی است. خلاصه ما را بردند پیش فرمانده نیرو ، برادر حسین دهقان. او ریش سفیدی کرد تا یه جورایی ما را از فشار درآورد. آنها که کوتاه آمدند ، گفتم : حالا که به حمدالله به خیر گذشت ، حاجی جان ! یک ژنراتور برق فلان جاست ، برداریم برای پهپاد ؟ کارد می زدیم ، خون شان در نمی آمد. - چقدر پر رو هستی ، دزدی کردی ، اضافه هم میخواهی ؟؟!! این را همه با هم گفتند. توضیح دادم که ما یک موتور برق یاماهای کوچک داریم که برای سشوارها،برای فایبرگلاس ها، برای چه و چه ، کم جان است ... برادر دهقان که می خواست از شرمان خلاص شود ، به " نیلفروشان" یک نامه نوشت تا یک دستگاه موتور برق CVA28 به ما بدهند. راوی : عبدالمجید مختار زاده * * * * * خلبانِ غوّاص قدیمی تر از من بود و پروازهای فراوانی نیز انجام داده بود. اما به گمانم هنوز تجربه لازم را نداشت. دوست عزیزم برادر حداد را می گویم. من به همراه ایشان تیم جلو بودیم. از داخل نی زارها تقریبا از کمین های دشمن هم گذشتیم و به انتهائی ترین نقطه هور رفتیم. اما آنجا یک آبگرفتگی بزرگ پیشروی مان را سد کرد ؛ منطقه L مانند بود و شانس آوردیم که در آنجا توی روز هیچکس ، نه از ما و نه از دشمن ، ترددی صورت نمی گرفت. اما برای عکسبرداری منطقه بسیار مناسبی بود. بعد از اینکه تیم عقب ، هواپیما را برایمان فرستادند ، حداد آنرا گرفت و مشغول عکسبرداری از منطقه تحت اشغال دشمن شد. اما موقع برگشت ، هر کاری کرد نتوانست آنرا برگرداند. تا آمدم بجنبم و هواپیما را از او تحویل بگیرم ، یهو موتور خاموش شد و هواپیما ، پنجاه شصت متر آن سوی ما و درست در منطقه تحت اشغال عراق توی آب افتاد و توی هور ، ولوو ماند. سابقه نداشت در چنین شرایطی از خیر هواپیما بگذریم. چاره کار فقط برگرداندن آن بود. برای همین برادر خرم از تیم عقب خودش را به ما رساند تا به کمک یکی از ما توی آب برویم. نفر اطلاعاتی همراهمان پیشنهاد داد چون یکی از مقرهایمان همین نزدیکی است ، به آنجا رفته و لباس غواصی تهیه کنیم. فکر خوبی بود. ماندن هواپیما روی آب، خطر نفوذ آب به داخل دوربین را داشت. برای همین عجله کرده و پس از تهیه لباس غواصی ، من و خرم آنها را پوشیده و توی آب رفتیم. کوچکترین سر و صدائی می توانست توجه عراقی ها را جلب کند. ما بیشتر نگران هواپیما و اطلاعات درون آن بودیم تا خودمان. توی آب ، با آن لباس های غواصی، جز اینکه هواپیما را آرام آرام به سمت مواضع خودمان هل دهیم. چاره دیگری نداشتیم. این کار زمان زیادی برد اما هم خودمان سالم برگشتیم و هم هواپیمایمان. تا آمدیم کناری نفس تازه کنیم ، یهو از توی سنگری که احساس می شد هیچ جنبنده ای توی آن نباشد ، یک نفر اسلحه به دست با لهجه غلیظ عربی گفت : ایست. تکان نخورید. مانده بودیم ، اگر عراقی است چرا فارسی دستور می دهد ؟ اما چیزی نگفتیم تا بیشتر بدانیم. خودش با دستپاچگی گفت : عراقی هستید ؟ نفر اطلاعاتی گفت : پدر آمرزیده اگر عراقی هستیم چرا فارسی با ما حرف می زنی ؟ یهو پرخاش کرد : مگه منافقین عربند ؟! من گفتم : حالا چرا داری بحث می کنی ؟ خیر ما عراقی نیستین و ایرانی ایم و از نیروهای اطلاعات. این بار به حالت هجومی ایستاد : معلوم شد دروغ می گوئید. بچه های اطلاعات توی این وقت روز بیرون نمی آیند. درست می گفت. کار بچه های اطلاعات عموما شب ها صورت می گرفت. به لباس های غواصی مان که نگاه کرد ، ادامه داد : ها ، وُلِک فهمیدم. از زیر آب آمده اید به جاسوسی. حالا توی این گیر و ویر مانده بودیم ، خستگی مان را در کنیم یا برای این داداش اهوازی مان ، از پهپاد ، از عکسبرداری و پرواز بگوئیم. به او گفتم : برادر کار خودت را بکن و ما را ببر به اسارت. ما هم داریم همانجا می رویم. یکی از همراهان جلوتر رفت و با حوصله کل ماجرا را گفت. باور کرده یا نکرده رهایمان کرد به امان خدا. آن طرف تر باز همین آش بود و همین کاسه. به این یکی گفتیم که خلبان هستیم. گفت اگر خلبان هستید پس چرا لباس غواصی تن تان است. تقصیر آنها نبود. گیر لباس های غواصی مان بود. بعد از کلی توضیحات وقتی او هم رهایمان کرد ، با خود گفتیم لخت باشیم بهتر از این است که لباس غواصی کار دست مان بدهد. لباس های غواصی را درآوردیم و همان طور لخت به قرارگاه برگشتیم. این بار بچه های خودمان، با دیدن ما زدند زیر خنده و متلک و تا روزها ول کن مان نبودند. راوی : محمد اردلان ادامه دارد ... ------------ پ.ن 1 : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. پ.ن 2 : با توجه به طولانی بودن مطالب و بخاطر جلوگیری از خستگی مخاطب در پست های بعدی به ادامه مطالب این کتاب خواهیم پرداخت. پ.ن 3 : به دلیل رعایت امانتداری لازم است بیان نمایم که بخاطر جلوگیری از یکنواختی مطالب ، تعدادی عکس هم در لابلای مطالب تاپیک قرار داده ام که این عکس ها عموما مربوط به کتاب نبوده و توسط اینجانب انتخاب شده اند
  3. 9 پسندیده شده
    خوب چند سالیت بعد از فاصله های نوری در بخش زمینی , فضایی و هوایی با اعراب زنگ خطرها در بخش دریایی , موشکی وپهپادی نیز به صدا درامده سیستم پدافندی SkyNight C-RAM امارات با برد 10 کیلومتر برای مقابله حملات راکتها, گلوله توپها, خمپاره و پهپادها امکان مقابله با60 هدف https://www.aparat.com/v/l0W19 منبع اولین کروز ضد کشتیHAS 250 ساخت امارات با برد 250 کیلومتر https://www.aparat.com/v/jhzmg مشخصات فنی کروز ارزان قیمت ناصف NASEF امارات برد در حالت پرتاب از زمین 90 کیلومتر برد 120 کیلومتر در صورت پرتاب از هوا مشخصات فنی موتور های جت ساخت امارات
  4. 6 پسندیده شده
  5. 4 پسندیده شده
    بسم ا.. ویدئویی از رزمایش پیامبر اعظم 16 نزسا https://www.aparat.com/v/aMY0r
  6. 3 پسندیده شده
    با سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز . سرنوشت پورسانت خریدهای جنگی ایران "در این وزارتخانه ، به خلاف تمام موسسات و ادارات دنیا ، ملاک خرید ، قبل از هر چیز، دوست بازی و رفیق دوستی است" این بخشی از سخنان هادی غفاری در جلسه آن روز مجلس بود. هادی غفاری در مجلس 20 شهریور 1367 ، در جلسه رای اعتماد به دولت مهندس موسوی [ آن ایام طبق قانون با روی کار آمدن مجلس جدید ، دولت باید دوباره از مجلس جدید رای اعتماد می گرفت] ، حجه الاسلام هادی غفاری ، نماینده مجلس ، در مخالفت با محسن رفیق دوست ، وزیر سپاه ، به شدت از مدیریت وزارت سپاه ؛ به ویژه در بحث خریدهای خارجی و داخلی ، انتقاد کرد و گفت: " دوره گردها، دست فروش های اروپائی، با کمک سلطنت طلبان و دیگر گروه های ضد انقلاب، در کوچه و خیابان های اروپا و هتل ها ؛ در به در به دنبال مأمورین خرید وزارت سپاه می گردند و اگر آنها را بیابند، راجع به یک جنس بنجل، آنقدر بازار گرمی می کنند، تا این که مأمورین خرید راضی می شوند هر کدام را چند درصد بالاتر از قیمت رقیب ارتشی بخرند، تا افتخار و اعتبار خرید جنس مذکور فقط و فقط نصیب آنها گردد. از دیگر خصوصیات این وزارتخانه [آن] است که در خرید، میزان احتیاجات در نظر گرفته نمی شود! میزان تقاضا بستگی به میزان موجودی جنس و نوع آن و میزان حق العمل و پورسانت و حد اشباع روانی خریدار دارد." او برای سخنانش ، مثال های عجیبی هم زد. 21 شهریور، رفیقدوست در جلسه مجلس به سخنان غفاری پاسخ داد و برخی سخنان او را تکذیب کرد و گفت : "این که فرمودند میزان خرید، بستگی به میزان حق العمل و پورسانت و حد اشباع روانی خریدار دارد ، برادر عزیز ! چرا این [همه] افترا و تهمت؟ من این حرف ها را تکذیب می کنم و از ریاست محترم مجلس و جانشین فرمانده کل قوا می خواهم که دستور بدهند پیگیری بشود. شما در مقابل دستگاه های سنتی این گونه موضع گیری نکردید، چطور این طور با این قاطعیت نسبت به افراد متدین و متعهد سپاهی تهمت زدید؟" در ادامه او نیز با ذکر مصادیقی به برخی سخنان غفاری پاسخ داد. هر چند در نهایت رفیق دوست نتوانست رای اعتماد بگیرد و از وزارت سپاه کنار رفت و جای خود را به علی شمخانی داد. موضوعات این جلسه رسمی و منتشر شده، از موضوعات مغفول تاریخ جنگ است و در سال های بعد چندان به آن پرداخته نشده است. سال ها بعد ؛ محسن رفیق دوست در کتاب خاطراتش ، خیلی گذرا به این جلسه اشاره کرده و درباره سخنان غفاری می گوید: "نمی دانم. شاید او هم خواسته ای داشته که عمل نشده.!!!" البته او در خاطراتش به وجود پورسانت در معاملات خارجیِ زمان جنگ اشاره کرده ، اما می گوید: " در وزارت سپاه، خوشبختانه مجموعه ای از افراد شریف آمده بودند به جبهه بروند و ما آن ها را نگه داشته بودیم." محسن رفیق دوست و محسن رضائی در یکی از سفرهای خارجی در ایام جوانی او می گوید برای آنها پورسانت ها مسئله شده بود و در نهایت "حسابی در بانک صادرات دوسلدورف آلمان به نام وزارت سپاه باز کردم ، به آن ها گفتم هر کجا از این پول ها می گیرید به آن حساب حواله کنید. با آن حساب، کلی از احتیاجات دولت برطرف می شد که نمی خواهم بگویم (با خنده) . وقتی هم مرا از وزارت کنار گذاشتند ؛ یک میلیون و دویست هزار دلار به دولت بعدی [احتمالا منظور ایشان وزیر بعدی هست] تحویل دادم" او درباره سرنوشت هدایای غیر نقدی در معاملات می گوید: "می آوردند تحویل می دادند؛ گاهی به شان پاداش می دادم. یا می گفتم هر کدام از این هدایا را دوست داری بردار!! هر چند وقت یک بار صندوق های بزرگِ پر از دوربین و ساعت و ماشین حساب و ... را به جبهه می بردم و به بچه ها جایزه می دادیم." ( برای تاریخ می گویم، ج 1 - ص 415 و ج-2 ص 232-235 ) پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند.
  7. 3 پسندیده شده
    بسم الله........ 4اسفند 1399 پهپاد اوریون در آسمان سوریه شبکه تلوزیونی روسیه 1 روز گذشته گزارشی مستند ومیدانی از مراحل تست چندین پهپاد ساخت این کشور را منتشر کرد . در بخشهای از این گزارش که مربوط به پهپاد اوریون بوده صحنه های از عملیات شناسایی وتهاجمی بر فراز کشور سوریه را هم شامل میشد . بدین ترتیب اولین پهپاد تهاجمی میان برد روسیه به صورت رسمی در سوریه مراحل تست خود را پشت سر گذاشته و اماده تحویل به یگانهای ارتش روسیه است . با توجه به تصاویر این پهپادها از پایگاه هوایی تی 4 در جنوب شرق سوریه به پراوز درامده و اهدافی را در استان های حمص و دیرالزور مورد شناسایی و یا حمله قرار داده اند . به نظر میرسد تا کنون 20 پراوز شناسایی و 17 پراوز هجومی برای این پهپاد فعلا در سوریه ثبت شده است . پهپاد اوریون 1 دارای مداومت پراوزی 24 ساعته با برد 250 کیلومتر سقف پراوز 30 هزار پا( بیش از 7 کیلومتر) تجهیزات و محموله قابل حمل 200 کیلوگرم بوده تعداد تخمینی پهپادهای سقوط کرده روسی از زمان ورود مستقیم این کشور به درگیریهای سوریه پهپاد orlan 10 بیشترین تعداد سقوط را داشته به طور که در یک ماه گذشته سه سقوط از این پهپاد گزارش شده است ستار ها نمایانگر تعداد سقوط هستند
  8. 2 پسندیده شده
    با توجه به این تصویر پس گمانه زنی در مورد تصویر پهپادها در ادلب که یکی از پهپادها را مهاجر 4 عنوان کرده بود و من اشاره کردم احتمالا هرون در خدمت ترکیه است پس میتونسته فورپست روسی هم باشه کاملا.
  9. 2 پسندیده شده
    بسم ا... این حمله هوایی با سوخو-24 ها باید مستند بشود ، ولی در مقاله ای که حدود 10-15 سال پیش در یکی از مجلات هوانوردی نوشته شده بود ، اسکادرانهای سوخو-24 عراقی تا شب حمله نیروی هوایی ائتلاف (یا چند روز پیش از آن ) ، صرفاً مشغول اجرای تمرینات پرواز در ارتفاع پایین زیر نظر مربیان روس بودند و حداقل تا قبل از ارائه مستندات ، امکان حمله فنسرها به اسراییل بعید هست . قضیه دیمونا همون ماجرای شلیک موشکهای اسکاد با کلاهکهای سیمانی هست که داستانش به شکل اشتباه در رسانه های داخلی باب شده . عراقیها موشکهای اسکادی که با کلاهکهای سیمانی را با شناسه "الحجره" نامگذاری کرده بودند آنچه که درمیان عموم در آن زمان رایج شد ، این تحلیل بشمار می آمد که صدام برای وادار کردن رژیم صهیونیستی به عکس العمل و تبدیل کردن جنگ به یک نبرد تمام عیار و منحرف کردن اذهان از مساله اشغال کویت ، مبادرت به صدور چنین دستوری نموده است ، اما ، پس از اشغال عراق در سال 2003 ، اطلاعات جدیدی در این زمینه منتشر گردید . به اعتقاد برخی کارشناسان ، آزمایشهای قبل از جنگ نشان می داد ، موشکهای " الحجره" با مسلح شدن به کلاهکهای سیمانی ، پس از شلیک ، در زمان ورود مجدد به جوّ ، به سرعتی در حدود 6 ماخ دست می یافتند و این کلاهک غیر انفجاری ، با استفاده از انرژی جنبشی بدست آمده ، در زمان برخورد به سطح زمین ، گودالی به عمق 25 متر و قطری در حدود 40 متر ایجاد می نمود . در طول جنگ هم حداقل 5 تیر الحجره بسمت دیمونا شلیک شد که نه عکس و نه خبری عجالتا برای ارزیابی خسارت وارده منتشر نشده ...
  10. 2 پسندیده شده
    باسلام این شریک استراتژیک و چیزای دیگه بیشتر یجور بازی با الفاظ سیاسی محسوب میشه و در عمل همیشه پوله که حرف آخرو میزنه !
  11. 1 پسندیده شده
    تی-72 بی-3 چگونه یک تانک اصلی میدان نبرد با طراحی 45 ساله می تواند قابلیت همخوانی با صحنه رزم جدید را بدست آورد ؟!! زمانی که تانک اصلی میدان نبرد تی-72 برای اولین بار در سال 1973 بخدمت ارتش شوروی سابق و سپس متحدانش درآمد ، فصل جدیدی را در تاریخ رزم زرهی گشود ، به همین دلیل ، پیکربندی این تانک از این دهه تا به امروز ، چند دوره بهسازی و ارتقاء را بخود دیده و ده ها نمونه از آن توسط اتحاد شوروی سابق و سپس روسیه و اقمارش تولید به بازارصادرات سلاح روانه شده است . تی-72بی علیرغم این مساله ، معرفی و سپس ورود تانکهای پیشرفته تر روسی نظیر تی-80 و تی -90 (به ترتیب در سالهای 1976 و 1993) و نسل جدید زره پوشهای این کشور (تی-14 آرماتا ) این تانک نیازمند تغییرات و ارتقاء های گسترده ای بود که باعث گردید تا نیاز به بروزرسانی های گسترده تر برای نسخه تی-72 برای جلوگیری از خارج شدن این تانک از صحنه رزمی احساس شود . به همین دلیل نمونه T-72B3 که از سال 2010 و نمونه جدیدتر آن یعنی T-72B3M که از سال 2017 به نیروهای مسلح ارتش روسیه معرفی و تحویل داده شد . درواقع امر ، نسخه تی-72بی3 نمونه بهینه سازی شده طرح تی-72 بی بشمار می رود که برای اولین بار در سال 1985 با قابلیتهای رزمی بالاتری نسبه به سلف خود ، معرفی گردید . این بهسازی ها شامل اضافه شدن سامانه کنترل آتش 1A40-1 ، زره ضخیم تر ، ازجمله اضافه شدن یک زره کامپوزیتی به ضخامت 20م.م در جلوی بدنه و همچنین سایتهای هدفگیری بهبود یافته و در نهایت قابلیت شلیک پرتابه های موشکی هدایت لیزری می گردید . در میانه دهه نود میلادی ، این نمونه مجدداً مورد بهسازی قرار گرفت و اینبار زره های واکنشی و پیشرانه جدید تر V-92S2 بدان اضافه شد که این امر موجب گردید تا تا حدودی فاصله و شکاف میان نسخه تی-72بی و نمونه های جدیدتر تانکهای اصلی میدان نبرد معرفی شده کاهش پیدا نماید . با این وجود ، روسها هنوز رضایت کاملی از این نمونه نداشتند ، به همین دلیل سرمایه گذاری برای تولید نسخه بی-3 بصورت مرحله ای برنامه ریزی شد تا قابلیتی در حد تانکهای پیشرفته تری نظیر تی-80 و تی-90 و یا حتی فراتر از آن ، برای آن فراهم آید. تی72 بی-3 ام بدین ترتیب ، تی-72 بی-3 به پیشرانه های قدرتمندتری مجهز شد تا جبران بخشی از مازاد وزن حاصله از اضافه شدن زره و سامانه های جدید شده و تحرک بهتری را نسبت به نسخه اصلی تی -72 بدان دهد . این نمونه ، ارتقاء های بیشتری نظیر سامانه هدایت جدیدتر ، شنی های دوقلو ، سامانه های مهار آتش ، رادیو جدید را بخود می دید . اما ان چیزی که نمونه بی-3 را نسبت به اسلافش متمایز می ساخت ، قدرت آتش و سامانه های کنترل آتش آن بود . سامانه 1A40-4 در واقع ، مجهز شدن این نسخه به سامانه کنترل آتش Kalina ، یک صفحه کنترل جدید برای برجک ، سایت های اپتیکی ، حسگرهای چند طیفی PNM Sosna-U ، مسافت سنج های لیزری و ماژولهای هدایت جدید تر برای سازگاری با موشکهای 9M119M باعث شده بود تا نمونه بی3 به یک تانک کاملاً جدید تبدیل گردد . در عین حال ، توپ جدید کالیبر125م.م 2A45M5 نیز با قابلیت شلیک طیف متنوعی از پرتابه های مرگ آور باعث شده بود تا این تانک به یک مدل جدید تبدیل گردد . علاوه براین ، نسخه بی-3 از زره های ریلیکت نیز سود می برد که بطور مشابه در تی-90 و تی-80 نیز مورد استفاده قرار می گرفت . تی-72 های اولیه پس از معرفی در بازارسلاح ، بعنوان یک تانک اصلی میدان نبرد به صرفه ، مورد توجه قرار گرفت ، تا جایی که انواع صادراتی این تانک گرچه کیفیت نمونه های بهسازی شده را نداشتند ولی در چند جنگ ، از جمله جنگ ایران و عراق مزیت قابل توجهی را در برابر تانکهای بریتانیایی و آمریکایی ارتش ایران ( چیفتن و ام-60) به نمایش گذاشتند ، تا جایی که ارتش عراق با وارد کردن تعداد قابل توجهی از این تانکها به میدان نبرد ، اغلب با زمین گیر کردن واحدهای متکی به پیاده نظام ایرانی ، تلفات و خسارات قابل توجه به یگانهای زرهی ارتش ایران ، وارد مینمودند . پیشرانه V-92S2F علاوه براین ، تی-72 در جنگ داخلی لبنان در برابر ام-60 ها و مرکاواهای ارتش عبری قرار گرفت و به اعتقاد سوری ها ، عملکرد قابل قبولی داشت . این روند گرچه در جنگ دوم خلیج فارس و درگیری های پس از آن بصورت معکوس پیش رفت ، اما برای روسیه پایه محکمی ایجاد نمود تا روند بهسازی این تانک را همچنان ادامه دهد و با معرفی بی-3 نشان داد که تا چه حدی میتوان یک تانک قدیمی را فراتر از حدود تصور مورد بهسازی و ارتقاء قرار داد تا در صحنه رزم جدید همپای نمونه های جدیدتر وارد عمل شود . با توجه به این روند ، در حال حاضر ، ارتش روسیه با در اختیار داشتن 1300 دستگاه تی -72بی3 ، بزرگترین کاربر این تانک بشمار می آید و از آنجا که این بروزرسانی ها به نسبت ساده هستندو متقابلاً بیشتر از 7000 دستگاه تی-72 بحالت ذخیره وجود دارد ، امکان افزایش تعداد این نمونه درصورت بروز یک جنگ گسترده وجود دارد . در کنار روسیه ، بلاروس نیز از نسخه بی3 بعنوان تانک اصلی میدان نبرد خود استفاده می کند و بخشی از نمونه های موجود خود را درسال 2016 بعنوان کمک نظامی در اختیار ارتش سوریه به منظور سازماندهی سپاه 5 خود جهت مبارزه با شورشیان مسلح قرار داده از سویی دیگر ، بسته ارتقاء مشخصی نیز از سوی روسیه برای بهسازی تی-72 های قدیمی ارتش نیکاراگوئه ارائه شده است . به اعتقاد برخی کارشناسان نظامی ، توجه روسها به نسخه بی-3 از آنجا ناشی میشود که ارتش این کشور به منظور جلوگیری از محاصره کالینینگراد توسط ارتشهای ناتو (بعنوان یک سرزمین جداافتاده از خاک اصلی روسیه ) بطور کامل متکی به این تانک است ولی صادرات آن میتواند از گزینه های اصلی صنعت دفاعی این کشور درسالهای آینده باشد . بدین ترتیب ، ارتش روسیه در کنار وارد خدمت نمودن تی-14 و تی -90ام ، قابلیت کاربرد گسترده تر این نمونه را نیز پیدا خواهد کرد . مترجم : MR9 /صرفاً برای میلیتاری پی نوشت : 1-بن پایه
  12. 1 پسندیده شده
    با سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز ، بحث شیرین تاریخچه تولید و بکارگیری پهپاد در سازمان رزم نیروهای مسلح جمهوری اسلامی رو به اتفاق هم ادامه میدیم: پهپاد در دفاع مقدس روند شکل گیری و نقش آفرینی یگان پهپاد سپاه در دفاع مقدس ویلای خیابان پاسداران پهپاد آمریکائی Lockheed MQM-105 Aquila حساب از دستم در رفته بود ، نمی دانم امشب چندمین شبی بود که حکایتم شده بود حکایت چوپانی که هر شب قبل از خواب یک دانه بزش می شد ده تا ، بیست تا ، صد تا. بعد با شیرش ، ده بز دیگر می خرید. صبح نشده صاحب یک گله بزرگ می شد. خیال مان که از بابت راه اندازی گردان رعد راحت شد ، به فکر خرید پهپاد از خارج افتادیم که سر از آرژانتین در آوردیم. ولی از روزی که از آرژانتین برگشتم ، حال دیگری پیدا کردم. نه اینکه از وسط خار و خاشاک جبهه ، چند روزی رفته باشیم صفا سیتی ؛ بلکه به این خاطر که قرارداد خرید 6 فروند هواپیمای آکوئیلا را با آرژانتینی ها بسته بودیم. آن هم در شرایطی که به قول آرژانتینی ها ، اگر اسرائیل می فهمید پوست از کله شان می کند. احتمالا منظور از هواپیمای آکوئیلای مورد بحث ، همین پهپاد آکوئیلا باشد ( خیلی مطمئن نیستم البته !!!) توی آن شرایط سخت تحریم و نیاز جبهه های جنگ به پرنده های بدون سرنشین پیشرفته ، باز شدن پای هواپیماهای آکوئیلا به جبهه مثل این بود که از یک خانه حصیری ما را برده باشند توی ویلائی در خیابان پاسداران. دو سه ماه انتظار برای رسیدن هواپیماها به ایران زمان زیادی بود اما من و رضا ارباب زجرکش شدیم تا این چند ماه هم گذشت. هنوز دلمان به همان یک دانه بز خوش بد که یهویی معلوم نشد چه اتفاقی افتاد که قضیه آکوئیلا رفت هوا. مثل گیج و منگ ها ، از بس که عصبانی بودم ؛ نمی دانستم یقه کی را بگیرم. رضا اما همه چیز را از چشم من می دید. انگاری که جلویش فیلم بازی می کنم ، اصلا اعتنائی به چهره برافروخته ام نکرد که هیچ ، قسم و آیه هایم نیز برایش ارزشی نداشت. فقط گفت : اون از هواپیماهای چینی که هوای شان دادی ، این هم از آکوئیلاها. دلت خنک شد ؟ هواپیمای آموزشی سسنا ( سیمرغ ) در آسمان اما واقعیت این نبود. فرماندهان نیروی هوائی سپاه ، برای خرید هواپیماهای آموزشی [سسناها و توکانوها] که خیلی هم برای نیرو دهن پر کن بود ، بودجه کم آورده بودند ؛ پول آکوئیلاها را گذاشتند روی بودجه خرید آنها و کار را تمام کرده بودند. به همین سادگی.!!! راوی : عبدالمجید مختار زاده * * * * * نان شب انگار که به کشور چشم بادامی ها رفته باشیم ، از سر و وضع مان فهمیدند که ایرانی هستیم. پا که به مغازه هایشان می گذاشتیم ، حرفی نزده می گفتند : نداریم ، تمام کرده ایم ، مال کسی است. حالا مثلا سر و وضعمان را شکل خودشان در می آوردیم ، رنگ پوست و چشم هایمان را چکار باید می کردیم تا بتوانیم قطعات مورد نیاز هواپیماهایمان را از فروشگاه های مدل شان بخریم ؟! اما ما مگر ول کن بودیم ؟ بقول پدرم پول را روی سنگ بگذاری آب می شود. بالاخره بعد از چند روز گشت و گذار بین فروشندگانی از این دست در لندن ، افرادی را می توانستیم پیدا کنیم که سرشان فقط توی حساب و کتاب باشد. آنها حتی جنس هائی را هم که نداشتند ، با آدرس گیری از ما ، کالاهای مورد نیازمان را از همان مغازه ها و از طریق بازار سیاه خریداری می کردند. ما هم پس از سالی دو سه بار تردد در خیابان های لندن ، برای خودمان توی خرید ، خبره شده بودیم. می دانستیم که کدام مغازه چه دارد و کدام نفر را باید واسطه کنیم تا کالایمان را بخرد. فرستادن شان به ایران هم مکافاتی دیگر بود که باید از راهش وارد می شدیم. ما کم کم یاد گرفتیم که با حضور در نمایشگاه های گاه و بیگاه صنعت هواپیماهای بدون سرنشین ( البته از نوع تجاری - تفریحی اش ) چگونه به اطلاعات دست اول ، دست یابیم و کالاهائی با مصارف دو گانه گیر بیاوریم. ما وقتی باک های بنزینی را گیر آوردیم که توی بال ها جاسازی شده بود ، یا سرورهائی را که در بال و بدنه کارگذاری شده بود را برای بچه های کارگاه باغ شیان در ایران فرستادیم ؛ از ذوق نمی دانستند چیکار کنند. نحوه جاگیری باک سوخت درون بدنه هواپیمای مدل از روزی که بچه ها به فکر ساخت بدنه ، با فایبرگلاس به جای یونولیت افتاده بودند ، کارمان شده بود پیدا کردن مواد پلی استری، مواد اپوکسی و پارچه ای مخصوص این کار. از دیگر خوبی های نمایشگاه ها این بود که کلی کتاب و مجله و بروشور و اطلاعاتی از این دست در مورد هواپیماها گیر می آوردیم که برای بچه های باغ شیان ، حکم نان شب را داشت. راوی : محسن عمل نیک ادامه دارد ... ------------ پ.ن 1 : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. پ.ن 2 : با توجه به طولانی بودن مطالب و بخاطر جلوگیری از خستگی مخاطب در پست های بعدی به ادامه مطالب این کتاب خواهیم پرداخت. پ.ن 3 : به دلیل رعایت امانتداری لازم است بیان نمایم که بخاطر جلوگیری از یکنواختی مطالب ، تعدادی عکس هم در لابلای مطالب تاپیک قرار داده ام که این عکس ها عموما مربوط به کتاب نبوده و توسط اینجانب انتخاب شده اند
  13. 1 پسندیده شده
  14. 1 پسندیده شده
    بصورت یک فرض از اینده این قرار داد گفته شد! نوشتم بعد از چند دهه تاخیر و کشمکش جمله را یبار دیگه کامل بخونید ..... در قضیه اس۳۰۰ اینقدر تاخیر وجود داشت که سیستمی که ما میخاستیم دیگه تولید نمیشد!! واونا گفتن بیایید یه قرارداد جدید ببندید اس۴۰۰بخرید که طبعا گرونتر هم بود و دوباره حتما یک دهه دیگه صبر کنید؟ دیگه نمیدونم تاکید ما و شکاست بین‌المللی چطوری رفتن اس۳۰۰جور کردن
  15. 1 پسندیده شده
    با سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز ، بحث شیرین تاریخچه تولید و بکارگیری پهپاد در سازمان رزم نیروهای مسلح جمهوری اسلامی رو به اتفاق هم ادامه میدیم: پهپاد در دفاع مقدس روند شکل گیری و نقش آفرینی یگان پهپاد سپاه در دفاع مقدس مختار شورشی هواپیماهای "توکانو" نیروی هوائی سپاه نیروی هوائی غرق رویاهای شیرین خود بود و سرش را کرده بود توی آرزوهایش، انگار که با یک لوبیای سحرآمیز رفته باشد بالای ابرها. برای همین ما که زیر پایش بودیم را نمی دید. چه برسد به اینکه به حرف هایمان گوش دهد. مشکل اصلی ما هم همین بود. به خاطر کوچک بودن جثه هواپیماهایمان ، خودمان را هم کوچک می دیدند. خلبانان هواپیماهای با سرنشین را که می دیدند دلشان غنج می رفت و برای اینکه آنها را توی آسمان ببینند شیر بودجه ها را باز می کردند که سر و کله "سسنا"ها و "توکانو"ها توی فرودگاه های سپاه پیدا شود. تا می آمدیم حرفی بزنیم یهو [شهید] حسن طهرانی مقدم ، از آن طرف با توپ پر می آمد که امروز حرف اول را موشک می زند و ... شهید تهرانی مقدم در دوران جوانی با این حال ما تنها یگان عملیاتی نیروی هوائی سپاه به حساب می آمدیم که مستقیما در صحنه نبرد حضور داشت. "موشکی" ، "هواپیمائی" و "پدافند" نوزادانی را می ماندند که معلوم نبود، عمر جنگ ، به نوجوانی شان وصال بدهد یا نه !! درخواست کردیم حالا که کلاهمان پس معرکه است بگذارید به عنوان هوانیروز ، زیر مجموعه نیروی زمینی شویم ، اما آن هم داستان دیگری داشت که نشد. به قدری در محرومیت بودیم که وقتی می خواستیم امکاناتی از نیروی خودمان بگیریم ، از فرمانده سپاه ، محسن رضائی می خواستیم که سفارش مان را پیش برادر دهقان ، فرمانده خودمان ، بکند. اگر به انتظار نیرو[ی هوائی سپاه] و وزارت [سپاه پاسداران] می نشستیم کلاه مان پس معرکه بود. برای همین راه افتادیم توی شهرها به گدائی. از این امام جمعه به آن امام جمعه. یعنی من خلبان بودم اما افتادم توی این کار ، دو نفر دیگر را هم فرستادم شهرهای دیگر. به واسطه دوستی ، توی کاشان رفتیم خدمت آیت الله یثربی. او هم کمک نقدی کرد و هم بر اساس لیست نیازهایمان دستور داد یک دستگاه بلوک زنی به ما بدهند. بنده خدا، با تعجب پرسید : دستگاه بلوک زنی به چه کار هواپیما می آید ؟ مگر کارگاه ساختمانی دارید ؟ جواب دادیم : حاج آقا ، ما فضای ساختمانی نداریم. توی بر بیابان و داخل چادر هستیم و ... اما فکر کنم که بنده خدا متوجه حرف هایم نشد. مرحوم آیت الله یثربی در جبهه جنگ با همان دستگاه اهدائی ، آنقدر بلوک زدیم تا توانستیم شکل و قیافه ای به پادگان مان بدهیم. دو سال از قصه احداث یک تعمیرگاه سیار برای هواپیماهایمان و راه اندازی یک لابراتوار از طرف وزارت سپاه می گذشت ولی هنوز خبری از آنها نبود. کمتر مسئولی در نیرو بود که من برای جذب نیرو و امکانات با او درگیر نشوم. با برادران "عمل نیک" و "علیزاده" در وزارت سپاه درگیری همیشگی داشتیم. با "نیلفروشان" که دوست صمیمی ام بود همیشه جر و بحث داشتم. ایشون رئیس تدارکات فرماندهی پشتیبانی نیروی هوائی سپاه بود و من جزو درخواست کنندگان همیشگی نیرو. شمرده بودم من ده دفعه با "مقدم" مسئول برنامه و بودجه نیرو درگیر شدم و کار به جائی رسید که او از من نزد رئیس ستاد "برادر زرگر" شکایت کتبی نوشت که مختار مرا تهدید به مرگ کرده است. درست می گفت. بهش گفته بودم چون با ما بودجه محدود می دهی ، بیرون ببینمت ، می زنم می کشمت، با ماشین له ات می کنم. او هم عین همین جملات را توی شکایت اش نوشته بود که او یک دیوانه است ، ممکن است حرف هایش را عملی کند. بی خود نبود که "جابر" حفاظتی ( مسئول حفاظت اطلاعات) به من می گفت : تو مختار شورشی هستی!! عبدالمجید مختارزاده در برنامه چرخ از روزهای نخستین پهپاد می گوید من همیشه غصه ام این بود که کسی نمی گفت ، ایشان حتی اگر جنون دارد؛ به چه دلیل است ؟ راوی : عبدالمجید مختار زاده * * * * * بچه های حبشه و اتیوپی مصیبت هایمان یکی دو تا نبود. از در و دیوار می بارید. توی این بی بضاعتی امکانات ، نیرو، تجهیزات و بخصوص قطعات مورد نیاز هواپیماها ، دو نفر دانشجوی فارغ التحصیل زبان دان را فرستاده بودند خارج که برایمان هواپیما بخرند. آنها هم ندیده و نشناخته ، بدون اینکه سری به کارگاه مان در اهواز بزنند یا لااقل اطلاعاتی از ما کسب کنند، یکراست رفتند دیار فرنگ و چند هواپیمای فسقلی برایمان خریدند، انگار که برای بچه ها اسباب بازی سوغات آورده باشند. چقدر مکافات داشتیم با مسئولین مان در تهران در اعتراض به این موضوع. اما مگر به خرج شان می رفت، تازه چقدر هم از خریدهایشان دفاع می کردند تا آنها را توی پاچه مان کنند و کردند. ما هم گفتیم به جهنم، کاچی به از هیچی!! دل و روده هواپیماها را شکافتیم، بلکه چیزی عایدمان شود و به کار هواپیماهای ساخت خودمان بیاید؛ اما دل مان را خوش کردیم به رادیو کنترل آنها. حالا این موضوع هیچی ، نمی دانستیم تولیدات ساخت طرح قدس را کجای دلمان بگذاریم. مثلا طرح قدس را برای تقویت فنی ما راه اندازی کرده بودند ، آنها تقریبا با کارکرد و نیازمندی ما آشنا بودند؛ اما نمی دانم چرا باز هواپیماهایشان به کارمان نمی آمد و مجبور میشدیم همان بلائی را سر تولیداتشان بیاوریم که سر هواپیماهای خرید خارج می آوردیم. به ما ابلاغ کرده بودند در کنار شناسائی باید عملیات رزمی هم انجام دهید، برای همین رضا ارباب با تیمش شبانه روزی روی لانچرهائی کار می کردند که بتوان RPG-9 و RPG-11 روی آنها بست و با هواپیمای مهاجر به دشمن حمله کرد. او ؛ هم روی 4 شلیکی کار می کرد و هم روی 6 شلیکی. بازیابی با چتر پهپاد مهاجر در سال های جنگ - لانچر راکت قابل تشخیص است برای تأمین این هدف هواپیماهای آموزشی ساخت طرح قدس را می شکافتیم و آن را به هواپیماهای عملیاتی تبدیل می کردیم. این در حالی بود که برای آنها نعمت فت و فراوان بود و سهم ما فقیری و بی بضاعتی. ما شده بودیم بچه های حبشه و اتیوپی و آنها ساحل نشینان هاوائی. موتورهایشان 26 اسب و 120 بود و پروازهای تست شان توی کاشان انجام می شد. اما وقتی ازآنها خواستیم به اهواز تشریف بیاورند و تست شان را در اینجا انجام دهند ، تازه فهمیدیم ما چقدر گدا گشنه هستیم و آنها چقدر متول و مرفه. مثل قحطی زده ها به دارائی هایشان خیره می شدیم و غصه می خوریدیم. تنها چاره را در این دیدیم که از آنها بخواهیم زحمت بردن وسائل شان به تهران را نکشند و بگذارند پیش ما به امانت ، به این بهانه که در سفرهای بعدی سبکبال باشند. اینجوری فرصتی پیش می آمد تا در فاصله دو تست ، ازآنها استفاده کنیم. وگرنه اگر می گفتیم آنها را به ما قرض بدهید که واویلا بود ... راوی : عبدالمجید مختار زاده ادامه دارد ... ------------ پ.ن 1 : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. پ.ن 2 : با توجه به طولانی بودن مطالب و بخاطر جلوگیری از خستگی مخاطب در پست های بعدی به ادامه مطالب این کتاب خواهیم پرداخت. پ.ن 3 : به دلیل رعایت امانتداری لازم است بیان نمایم که بخاطر جلوگیری از یکنواختی مطالب ، تعدادی عکس هم در لابلای مطالب تاپیک قرار داده ام که این عکس ها عموما مربوط به کتاب نبوده و توسط اینجانب انتخاب شده اند
  16. 1 پسندیده شده
    با سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز ، بحث شیرین تاریخچه تولید و بکارگیری پهپاد در سازمان رزم نیروهای مسلح جمهوری اسلامی رو به اتفاق هم ادامه میدیم: پهپاد در دفاع مقدس روند شکل گیری و نقش آفرینی یگان پهپاد سپاه در دفاع مقدس کمپوت های بیت المال اصلا فکر نمی کردیم که رطوبت هوا اینقدر روی راندمان پهپاد اثرگذار باشد که نگذارد اوج بگیرد. نگران از اینکه نتوانیم در هورالعظیم برای بچه های اطلاعات و عملیات عکسبرداری کنیم ، هر کسی طرحی می داد و به فکر چاره ای بود. من پیشنهاد دادم ، خوب است برای آزمایش پرواز، دوربین عکاسی اش را باز کنیم تا لااقل اگر توی آب سقوط کرد ، درایوش خراب نشود. همین کار را هم کردیم ، اما برای اینکه با همان وزن پرواز کند، دو یا سه قوطی کمپوت به جای دوربین توی بدنه اش گذاشتیم تا با همان وزن پرواز کند. و آن را پرواز دادیم. اولش خوب بود ؛ اما کمی که به طرف دشمن رفت ، یکهو از کنترل مان خارج شد و تلوتلو کنان جایی توی نیزارها سقوط کرد. بعد هر چه دنبالش گشتیم پیدایش نکردیم. همراهانمان به من و شهید بطحائی گفتند ربطی به ما ندارد، خودتان آنرا گم کرده اید ، خودتان هم آنرا پیدا می کنید. بعد خیلی زود ، قبل از اینکه هوا تاریک بشود ؛ بار و بندیل شان را بستند و رفتند. بیشتر لج مان از این بود که وقتی داشتند می رفتند مسئول تدارکات ، سرش را از توی ماشین در آورد گفت : پهپاد ر ا کار ندارم اما کمپوت ها را باید برگردانید. شب را توی منطقه ماندیم و صبح زود لباس غواصی پوشیدیم و افتادیم به گشتن توی آب و نیزارها ، در کنار همان مگس های وحشی همیشگی اش. نیش که می زدند ، انگار آمپولی وارد بدن می شد. چقدر زیر آبی رفتیم و لای نیزارها در تکاپو افتادیم تا بالاخره ، خسته و تشنه نزدیکای ظهر بود که لاشه پرنده را پیدا کردیم. حدسم درست بود. بطحائی هم مثل من بیشتر توی این عطش، به کمپوت ها فکر می کرد. دست مان که به پهپاد رسید ، دل و روده اش را باز کردیم تا دلی از عزا در بیاوریم. توی آن برهوت چقدر هم چسبید. اما از طولانی بودن راه برگشت معلوم بود که باید دوباره منتظر عطش دیگری بمانیم. این بار وقتی تشنه ، خسته و پریشان و عرق ریزان به بچه ها رسیدیم مسئول تدارکات نه گذاشت و نه برداشت ، یهویی گفت : پس کمپوت ها ؟ بطحائی بلافاصله پاسخ داد : آنها را خوردیم. اول فکر کردیم مسئول تدارکات با این پرسش شوخی می کند. اما با همان لحن جدی ، انگار که از ارث پدرش برداشته بودیم ادامه داد : مال بیت المال بود. شما سهم تان را گرفته بودید ؟ گفتیم : پدر آمرزیده ، نمی گوئی توی آن برهوت ، اگر آنها را نمی خوردیم ، از عطش می مردیم ؟؟!! او اما با اخم و تخم از سنگر خارج شد و گفت : از سهمیه تان کم می کنم!!! راوی : علی اکبر صباغی * * * * * آقای خلّاق چقدر به او گفتیم با این میله لانچر بازی نکن ، به آبی بند است! اما به خرجش نرفت که نرفت ، تا اینکه یکهو شکست. مانده بودیم با این بی احتیاطی ، حالا چگونه پهپاد را به پرواز در آوریم ؟ توی هور که جای خشکی پیدا نمی شد تا صعود انجام دهیم ، بچه ها با ابتکاری لانچری درست کرده بودند و با بستن آن روی قایق یا تویوتاهای جبهه ، پهپادها را به پرواز در می آوردند. نمی دانم آنرا از کجا کپی کرده بودند ولی سازه ساده ای داشت ، چند لایه کش قوی ، هواپیما را به نهایت قدرت، به طرف خود می کشاند و بعد یهو رها می کرد، این به جای صعود هواپیما عمل می کرد و پهپاد را به راحتی پرواز می داد؛ اما امروز از بخت بدمان ، محسن آنقدر به میله و کش آن ور رفت و تا خرابش نکرد ول کن نبود. حالا ما در این آب و نیزار ماندم و یک ماموریت ناتمام. همگی مان را کارد می زدند ، خون مان نمی آمد؛ اما خودش بیخیال چیزی به ذهنش رسید. بعد هواپیما را روی دستهایش گرفت و به قایق ران گفت : با سرعت هر چه تمام تر حرکت کن. عجیب بود ، نقشه اش گرفت. سرعت قایق هم کار صعود را کرده بود و هم کار لانچر را. پهپاد در حیرت ما ، از روی دست هایش به راحتی پرواز کرد و اوج گرفت و رفت توی آسمان. خلبان در حال هدایت هواپیما بود که به محسن گفتم : آقای خلاق!! ، فرودش را چکار می کنی ؟ بیفتد توی آب ؟ با همان خونسردی گفت : چرا توی آب ؟ فکرش را کرده ام. می نشانیمش روی نیزارها. موقع فرود رفت کنار دست خلبان و به او گفت : تا می توانی سرعت هواپیما را کم کن ، بعد بیاورش به سمت اینجا روی نیزارها. خلبان نیز با مهارت هر چه تمام تر آن را به جهتی برد که محسن می خواست. هواپیما انگار که روی تشتی ولو شده باشد ، خیلی راحت خوابید روی نیزارها، بدون خطر ، بدون آسیب. محسن خودش به طرف هواپیما دوید و قبل از اینکه دوربین را از توی بدنه اش بیرون بکشد، پایه های زیر هواپیما را که برای پرواز از روی ریل های لانچر طراحی شده بود، از جا کند. فکر جدیدتری به ذهن اش رسیده بود. رو به ما گفت : وقتی لانچری نباشد ، دیگر نیازی به این پایه ها هم نیست. او درست می گفت چون از آن به بعد، این روش ، رویه ای شد برای تمام پروازهای توی هور که بجای اینکه پهپاد را توی آب بنشانیم ، روی نی زارها فرود می آوردیم. پرواز از روی دست در سرعت قایق هم شده بود رویه ای دیگر برای صعودها. راوی : صانع ادامه دارد ... ------------ پ.ن 1 : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. پ.ن 2 : با توجه به طولانی بودن مطالب و بخاطر جلوگیری از خستگی مخاطب در پست های بعدی به ادامه مطالب این کتاب خواهیم پرداخت. پ.ن 3 : به دلیل رعایت امانتداری لازم است بیان نمایم که بخاطر جلوگیری از یکنواختی مطالب ، تعدادی عکس هم در لابلای مطالب تاپیک قرار داده ام که این عکس ها عموما مربوط به کتاب نبوده و توسط اینجانب انتخاب شده اند
  17. 1 پسندیده شده
    با سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز ، بحث شیرین تاریخچه تولید و بکارگیری پهپاد در سازمان رزم نیروهای مسلح جمهوری اسلامی رو به اتفاق هم ادامه میدیم: پهپاد در دفاع مقدس روند شکل گیری و نقش آفرینی یگان پهپاد سپاه در دفاع مقدس خود انهدامی می دانید اگه هواپیما یهو از دستمان خارج بشه و بیوفته دست دشمن چه واویلائی میشه ؟! این جمله را عباس گفت و همین باعث شد که حرکتی جدید بین بچه ها شروع شود و ایده پهپاد خود انهدامی شکل بگیرد. اگر چه پهپاد تازه داشت جان می گرفت و به ساختار و سازمانی می رسید و از همه مهمتر با آن "عملیات نهر خین" جایگاهی بین فرماندهان برای خود باز کرده بود، اما بیش از خود عملیات ، نگران لو رفتن چگونگی استفاده از پهپاد در راستای کار شناسائی دشمن بودیم. ما همیشه از این وحشت داشتیم که دشمن متوجه شود که چرا ما قارقارک ها را بالای سرش به پرواز در می آوریم. برای همین بیشتر نگران هواپیما بودیم تا بچه ها. دوستان به فکر افتادند که مواد منفجره زمانداری را داخل هواپیما کار بگذارند تا اگر هواپیما به هر دلیل سقوط کرد و به دست دشمن افتاد ، چاشنی مواد منفجره پس از دقایقی عمل کند و هواپیما به صورت خودکار منهدم شود. در صورت سقوط پرنده هامان در سرزمین های تحت اشغال دشمن ، او اگر دوربین کارگذاشته شده در هواپیمایمان را می دید، تمام زحماتمان بر باد می رفت. روز بعد، پس از آماده سازی سیستم خود انهدامی در هواپیما برای کسب اطلاعات از دشمن که در آن سوی رودخانه اروند مستقر شده بود، برای عملیات عکس برداری هوائی عازم آبادان شدیم. چون جای مناسبی در خط اول برای صعود نبود ، از سیستم دو تیمی استفاده کردیم. تیم عقب هواپیما را در یکی از خیابان های آبادان پرواز می داد و آن را به خلبان جلو که یعنی برادر مهدی عزیزی که در کنار اروند و درپشت بام یکی از ساختمان های پالایشگاه آبادان مستقر شده بود ، تحویل می داد. پشت بام دقیقا در دید دشمن بود . عزیزی باید بصورت خوابیده به انجام عملیات می پرداخت. مسئول پالایشگاه علاوه بر اینکه به ما گوشزد کرد که مواد منفجره به همراه خود در محوطه پالایشگاه نیاورید، از ما خواسته بود که کاری نکنیم که دشمن تحریک شود و منطقه را زیر آتش بگیرد، چون همینجوری اش نیز گاه گاهی یکی از فارم ها (مخازن) که پر از مواد نفتی و سوختی است را به آتش می کشید و تا روزها بعد تمام منطقه غرق در دود و آتش می شد. برادر کاهدی عکاس هواپیما بود و مختار زاده مسئول هماهنگی ، اما اپراتور فنی نداشتیم. قرار شد برادر صلواتی ، رزمنده تخریب چی بمب را به من بدهد و من آن را در هواپیما کار بگذارم ، بعد همگی بلافاصله دور هواپیما را خالی کنیم و آن را پرواز دهیم. ولی در همین اثناء ناگهان صدای انفجار خفیفی بلند شد و دست صلواتی شکافته شد و خون مثل فواره از آن بالا زد. اما خودش انگار که اتفاقی نیافتاده ، خیلی طبیعی گفت : معذرت می خواهم ، پیچ را زیادی سفت کردم که یهو چاشنی توی دستم منفجر شد. در همین قضیه پای دو نفر از بچه ها هم مجروح شد. آن روز تصمیم گرفتیم که تا فردا عملیات نکنیم و روی این ایده جدید بیشتر فکر کنیم. پهپادهای مهاجر و تلاش در یک قاب شهید احمد سوداگر ، فرمانده اطلاعات قرارگاه پیشنهاد داد که باید جای وسیعتری را انتخاب کنید. فردایش ادامه کار را آوردیم در یکی از خیابان های خلوت آبادان که هم درختان نخل کمتری داشت و هم در آنجا خبری از تیر برق نبود. چون یک طرفش زمین کشاورزی بود لازم بود هواپیما را پس از صعود به سمت زمین کشاورزی هدایت کنیم ، اما چون برای رعایت حفاظت اطلاعات ، خیابان بن بستی را انتخاب کرده بودیم ، هواپیما نتوانست تا قبل از رسیدن به ته خیابان اوج بگیرد. روز بعد به منطقه خسروآباد آبادان رفتیم. آنجا کمی از شهر دور بود. تنها مشکل مان نسبت به خیابان های داخل آبادان ، وزیدن باد و تأثیر آن روی صعود بود. از طرفی فرود توی زمین کشاورزی خطر آسیب دیدن هواپیما ( که تنها هواپیمایمان هم بود ) را به همراه داشت. اما مختارزاده ( فرمانده گردان رعد) گفت : هواپیما به جهنم ، شما فقط عکس بگیرید. این مأموریت ماست. بالاخره موفق شدیم هواپیما را پرواز بدهیم و آن را به خلبان جلو (عزیزی که در کنار اروند جای مناسبی پیدا کرده بود) تحویل بدهیم. آنجا جبهه پدافندی بود که خبری از انفجارات نبود ، انگار که دو طرف بین خود قراردادی بسته باشند، هیچ گلوله ای از طرفین شلیک نمی شد. اما یهو سر و کله پهپاد توی آسمان پیدا شد. دو دقیقه نگذشت که سراسر جبهه پر شد از صدای انفجار و شلیک به طرف پهپاد ؛ چه از طرف دشمن و چه از طرف خودی. این قارقارک مزاحم، همه جبهه را به هم ریخته بود ، اما هیچکس نمی دانست که مشغول چه کاری است؟ او تمام آسمان جبهه را شخم می زد. گاهی به طرف خط خودی می آمد و گاهی خط دشمن. برای لحظاتی خبری از او نبود ، از پشت دشمن یهو به طرف نیروهای خودی می آمد و دوباره بر می گشت. عزیزی توی بیسیم گفت : هواپیما را تحویل بگیرید ، کارم تمام شده. بلافاصله تیم عقب ، هواپیما را به طرف زمین کشاورزی هدایت کرد و همانجا نشاند. وقتی سراغ هواپیما دویدیم ، دیدیم که فقط ملخ آن شکسته شده بود. کاهدی زودتر از ما به هواپیما رسیده بود. فی الفور بال هواپیما را باز کرد، دوربین را از توی آن بیرون کشید، آن را زیر پیراهن اش قایم کرد و به سرعت از منطقه دور شد. انگار احساس می کرد که دشمن لحظاتی بعد محل فرود را زیر توپ و خمپاره می گیرد. وقتی عکس ها را ظاهر کردیم از نظر کیفیت در مقایسه با کارهای بعدی مان فوق العاده ابتدائی و آماتور به حساب می آمدند. اما خوشحال بودیم که پس از سه ماه ، "تلاش مان" ، مزد تلاش مان را داد. راوی : سید مجتبی ماهرو * * * * * مقام باک فرمانده پهپاد بود یا یکی از خلبانان آن نمی دانم ؛ اما با سوز و گداز حرف می زد و از اهمیت کار پهپاد در جنگ که حتی می تواند جان رزمندگان را نجات دهد ، می گفت. این را نیز خودش به زبان آورد و گفت : با عکس های پهپاد می شود کمک کرد که طرح ریزی عملیات دقیق و حساب شده انجام شود و با کنار گذاشتن عملیات کور ، جان رزمندگان را در شب عملیات تضمین کرد. حالا چرا خریدار گوش های ما شده بود نمی دانم ، اما شاید چون سال دوم دوره آموزشی فنی هواپیما را می گذراندیم و با موضوع آشنا بودیم ، ما را انتخاب کرده بود. سرانجام حرف هایش روی من و یک نفر دیگر از بچه های کلاس اثر گذاشت و باعث شد که دوره را نیمه کاره رها کنین و به کمک دوستانش در پهپاد بشتابیم. توی پهپاد کارهای زیادی روی زمین مانده بود که از هر کجا شروع می کردیم ، دردی دوا می شد. یکی از مشکلات بچه های فنی پهپاد، مهار نشدن نشت سوخت داخل باک هواپیمای مدل تلاش بود. چون سوخت هواپیما ترکیبی از روغن کرچک و الکل بود، در محل وصل شیلنگ باک به موتور ، خوردگی به وجود می آمد و کم کم باعث نشت سوخت می شد. همه نوع نوار چسب برای مهار نشت استفاده شده بود ولی کارگر نیافتاده بود. به ذهنم رسید که از نوار تفلون استفاده کنم. وقتی این کار را کردم ، جواب مثبت گرفتم و مشکل حل شد. بچه ها برای اینکه این موفقیت را به نام من ثبت کنند ، به شوخی عنوان " مقام باک" را رویم گذاشتند و از آن پس نمی گفتند علیرضا آمد ، می گفتند مقام باک تشریف فرما شد. آنها از این دست مقامات توی رشته های دیگر هم به دوستان دیگرم داده بودند : مثل "مقام موتور" ، "مقام بال" ، "مقام ... ریشه این گونه نامگذاری ها در سریال تلویزیونی " سلطان و شبان" بود که به گمانم همان روزها از صدا و سیما پخش می شد. توی فیلم هم پر بود از مقامات : "مقام تشریفات" ، "مقام دربار" و ... راوی : علیرضا بصیر زاده ادامه دارد ... ------------ پ.ن 1 : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. پ.ن 2 : با توجه به طولانی بودن مطالب و بخاطر جلوگیری از خستگی مخاطب در پست های بعدی به ادامه مطالب این کتاب خواهیم پرداخت. پ.ن 3 : به دلیل رعایت امانتداری لازم است بیان نمایم که بخاطر جلوگیری از یکنواختی مطالب ، تعدادی عکس هم در لابلای مطالب تاپیک قرار داده ام که این عکس ها عموما مربوط به کتاب نبوده و توسط اینجانب انتخاب شده اند
  18. 1 پسندیده شده
    اسکورت کاروان ارتش در دیرالزور توسط بالگردهای ارتش سوریه . نزدیک یکسال است هوانیروز سوریه تحت نظر روسها درحال بازسازی و کسب اموزشهای لازم است . به طور مثال پیش از این ما به ندرت شاهد اسکورت نظامیان سوری توسط بالگردهای ارتش دراین ارتفاع بودیم و بیشتر بالگردهای گازل نقش اسکورت کاروانهای سوریه ان هم شامل مقامات سیاسی و نظامی را برعهده داشتن سرانجام با وساطت بزرگان شهر طفس درعا و حضور نظامیان روسی توافق شد ارتش وارد این شهر شده و مسلحین شهرهم با تحویل دادن سلاح و تعهد به زندگی خود بپردازند . ارتش نیروهای نسبتا زیادی را در داخل شهر مستقر نموده تا در صورت دست به سلاح بردن دوباره مسلحین امادگی مقابله را داشته باشد . هر چند با وجود مسلحین سابق در هر منطقه نباید انتظار ارمش پایدار را در کوتاه مدت داشت حمله ناشناس در نزدیکی ابوکمال بدون تلفات حمله پهپادی به خودروی مسلحین در لاذقیه
  19. 1 پسندیده شده
    با سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز ، بحث شیرین تاریخچه تولید و بکارگیری پهپاد در سازمان رزم نیروهای مسلح جمهوری اسلامی رو به اتفاق هم ادامه میدیم: پهپاد در دفاع مقدس روند شکل گیری و نقش آفرینی یگان پهپاد سپاه در دفاع مقدس شیطنت شیطنتم گل کرد تا از فرصت پیش آمده ، بیشترین سوءاستفاده را بکنم. چون از طریق رسمی نتوانستم از یگان هوائی جدا شده و خودم را به پهپاد برسانم. آن روز هم که من و مختارزاده نزد فرمانده یگان برادر حسینی رفتیم و التماس کردیم که بگذارد به کمک بچه های پهپاد بروم ، او با این جمله که "فقط شما دو نفر می توانید آلات دقیق هواپیما را چک کنید ، مختارزاده که قبلا رفته و اکنون فقط تو باقی مانده ای ، چطور بگذارم تو هم بروی؟" وقعی به این حرفم که " تعهد می دهم هر موقع هر کاری داشتید از وسط جبهه خودم را به تهران می رسانم" ، هم نگذاشت. هواپیمای فالکن سپاه خب چاره ای برایم نمانده بود که فکر دیگری کنم. اکنون موقع آن فکر شده بود ، فرمانده سپاه برادر محسن رضائی در حال سوار شدن به فالکن سپاه بود که من و مختار زاده دوان دوان خود را به او رسانیدم و از او خواستیم که به برادر حسینی دستور لازم را بدهد. شیطنتم بیشتر از اینجا گر گرفته بود که می دانستم ، محسن رضائی برای راه اندازی گردان رعد ، هم دستور اکید داده و هم سفارش کرده که پهپاد هر هزینه و امکاناتی خواست در اختیارشان بگذارید. محسن رضائی حرف هایم را که شنید ، از هواپیما پیاده شد و یکراست به طرف حسینی فرمانده یگان رفت. او چیزی شبیه تشر به حسینی گفت : مگر نگفتم هر نیروئی که می خواهند آزاد بکنید؟! در آن لحظه حسینی را اگر کارد می زدند ، خونش در نمی آمد. وقتی آقا محسن رفت ، او با عصبانیت ، دستم را گرفت و عین یک پسر بچه به دنبال خود کشید و یکراست برد توی کارگزینی و آنجا هولم داد جلوی میز. بعد به مسئول کارگزینی گفت : این آقاجانی را بگذارید با مختارزاده برود ، دیگر نیازی به او ندارم. توی دلم قند آب می کردند ، اما در ظاهر خود را نادم و پشیمان جلوه دادم ، وقت حرف زدن نبود. اگر کوچکترین حرفی به مخالفت یا موافقت می زدم ، کلاهم پس معرکه بود. از همان روز اول ، من و برادران کشاورز، میر هاشمی ، فروزنده و چند نفر دیگر برای آموزش خلبانی رفتیم باشگاه پرواز. اول توی پارک چیتگر تحت نظر مدلرها و خلبانان و بعد جاهائی دیگر. راوی : حمید آقاجانی * * * * * هواپیمای تلاش بچه ها حق داشتند که ساده از این موضوع نمی گذشتند ، سه ماه کار و تلاش شبانه روزی نتیجه داده بود و اکنون روز جشن تمامی تلاش و زحمتمان به حساب می آمد. مثل مادری که هر بار نگاه نوزادش می کند ، قوت دل می گیرد ، قصه ما و هواپیمای جدیدمان شده بود این. در مقایسه با من که اولین نام را پیشنهاد داده بودم ، آنها اما فقط روی این اصرار داشتند که باید این نام ، هم بهترین نام باشد و هم یادآور تمامی زحمات شبانه روزیمان. من هم با همین انگیزه نام "تلاش" را برایش برگزیده بودم. با این اسم می خواستم بگویم این حاصل تلاش گروهی ماست و دستمایه دانش بومی جوانان همین مرز و بوم. هر چه باشد ، این اولین هواپیمای بدون سرنشین ایرانی با قابلیت عکسبرداری هوایی بود که مستقیم وارد عملیات می شد. هواپیمای تستی که برای اولین بار آن را روی نهر خیّن به پرواز درآورده بودیم ؛ هواپیمای مدلی بود که طراحی و ساخت آن توسط فرشید صورت گرفته بود. اما این 3 فروند جدید را به کمک ما ساخته بودند که هم در طراحی و ساخت و هم در حجم و تجهیزات بارگذاری شده ، با آن اولی ها ؛ بسیار متفاوت بودند. دوربین AGFA-110 در هواپیمای تست ، از دوربین 110 آگفا (AGFA) استفاده شده بود ، اما در این 3 فروند از دوربین 135. در حین کار با آن متوجه شدیم که بال آن کوچک است. از طرفی با توجه به وجود بادهای شدید در منطقه باید طول بال بیشتر می شد که آن را در تولیدات جدیدمان یک و نیم برابر کردیم. در مقایسه با مشکلات در آوردن فیلم 110 از توی دوربین در قفس کانتینر ، فیلم های 135 این امکان را به ما می داد که حلقه فیلم متری خام ، گیر آورده و به صورت دستی به جای 36 فریم ، آن را تا 80 فریم جا بدهیم. دوربین 135 ما آموخته بودیم که ظرف هائی به نام مخزن وجود دارد که می تواند مخزن فیلم باشد. یعنی تویش تا 150 فریم جا بزنیم. اگر چه ما نیاز به دوربینی داشتیم که از یک لنز قدرتمند با کیفیت بالا برخوردار باشد ، اما در هر صورت امکانات در اختیار ، این را دیکته می کرد. بالاخره پس از کلی بالا و پائین ، بچه ها پذیرفتند که عنوان "تلاش" روی هواپیما گذاشته شود. پس از آن بود که ما انواع جدیدتر از آن را که می زدیم ، آنها را شماره گذاری می کردیم. تلاش 1 و تلاش 2 و ... آخر سر ، یکی از تلاش هایمان زیادی چاق و چله از آب در آمد که بچه ها نام آنرا گذاشتند " تلاش یک و نیم" ماموریت اولیه ما پس از تشکیل گردان رعد ، ساخت 10 فروند تلاش بود که هر 10 فروند را ساختیم ، اما بخاطر اینکه فقط 3 موتور داشتیم ، شاسی های هواپیما را طوری طراحی کردیم که به محض اینکه یکی از هواپیماها آسیب دید ، موتور را از روی آن باز کرده و روی هواپیمای بعدی ببندیم. مشکل دیگر ما کمبود رادیو کنترل بود که فقط دو دستگاه بیشتر نداشتیم. ما اکثر عملیات ها را با همین دو دستگاه لنجام می دادیم. البته دل خوش کرده بودیم به همکارمان ، "محسن عمل نیک" تا از انگلستان برای مان قطعه و دستگاه بیاورد. اصطلاحی به نام " مهندسی معکوس " را از اساتید دانشگاه ها شنیده بودیم ، اما از بخت بد ما ، چیزی نبود که بخواهیم آن را مهندسی معکوس کنیم. باید به کار و اندیشه خود متکی می شدیم. راوی : عبدالمجید مختار زاده ادامه دارد ... ------------ پ.ن 1 : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. پ.ن 2 : با توجه به طولانی بودن مطالب و بخاطر جلوگیری از خستگی مخاطب در پست های بعدی به ادامه مطالب این کتاب خواهیم پرداخت. پ.ن 3 : به دلیل رعایت امانتداری لازم است بیان نمایم که بخاطر جلوگیری از یکنواختی مطالب ، تعدادی عکس هم در لابلای مطالب تاپیک قرار داده ام که این عکس ها عموما مربوط به کتاب نبوده و توسط اینجانب انتخاب شده اند
  20. 1 پسندیده شده
    سلام بله، با سرجنگی کاهش یافته حتی در وسط مناطق مسکونی قابل استفاده هستند (رجوع کنید به حمله به مقر داعش به بوکمال که با سرهای جنگی کاهش یافته انجام شد.) برای این مأموریت از پهپادها استفاده میشه: از جنگنده‌ها ارزانتر هستند، در تعداد بیشتری قابلیت بکارگیری دارند، خطر اسارت/از دست دادن/ جراحت برای نیروی انسانی ارزشمند (خلبان) وجود نداره، هزینه و تعداد تجهیزات زمینی مورد نیاز اونها حتی تا یک دهم پرنده‌های سرنشین‌دار هم میرسه، و . . . . اگر پستهای مربوط به 28 سکوی متحرک اسکاد صدام رو نخوندید، برید ببینید؛ حتی حوثی‌ها هم هنوز دارن از سکوهای متحرک موشکهای خانواده اسکاد شلیک می‌کنن، جایی که زیر پایش 7/24 آواکسهای عربستانیه، ثانیا، کشنده‌های با ظاهر تجاری و روکش برزنتی برای همین توسعه پیدا کرده‌اند، ثالثاً، در بالاتر هم اشاره کردم، رونمایی از مزرعه‌های موشکی برای رفع همین دغدغه بود، یعنی اینکه تعداد فراتر از تصور ما هست... این کارو رو هم پهپادها با پایش 24 ساعتی منطقه و با هزینه یک دهم یا یک بیستم هواگردهای سرنشین‌دار انجام میدن، با بمبهای هدایت شونده/هوشمندی نظیر قائم، بالابان، یاسین و سدید که وزنی به مراتب کمتر از مهماتِ محمول پرنده‌های سرنشیندار و دقتی به مراتب بیشتر از اونها دارند اهداف متحرک هم در دسترس‌اند. (نمونه اخیر، جنگ قره‌باغ. و نموه جاری‌تر، جنگ سوریه) خب این هم به نوعی وظیفه پهپادها (بر فراز خاک خودی و دشمن) و پدافند (بر فراز خاک خودی و یک حاشیه 200 کیلومتری فراتر از مرزها -با فرض برد 250 کیلومتری برای نمونه دوربرد صیاد 4 و استقرار در حدود 50 کیلومتری مرز-) هست؛ درسته پهپادهای رهگیر به تازگی رونمایی شده‌اند، ولی همیشه دیده‌ایم که رونمایی‌ها در مملکت ما همیشه یک مدت زمان معنادار و قابل توجه از تولید (و حتی بکارگیری) عقب است؛ که البته دلایل حفاظتی خاص خودش را هم دارد. شما تصور کنید یک یورش پر تعداد و فوجی از پهپادهای رهگیر به سمت پرنده‌های مهاجم دشمن را، ولی یک سوال: آیا اگر اف 15 پس سوز را بزند و پا به فرار بگذارد پهچادی مانند کرار به آن می‌رسد؟ مسلماً خیر، پس مزیت آن چیست؟ مزیت آن در این است که وقتی پرنده‌ای به قصد نهاجم به سمت شما می‌آید شما یا باید خودش را بزندی و یا اینکه او را مجبور به Abort Mission کنید، همین که اف 15 مجبور بشود بمبهای خود را رها کند و دور بزند و با پس سوز برگردد و ماموریتش کنسل شود شما برنده شده‌اید، حالا اگر پدافند یک نقشه اجرا کند و همزمان یک سری پهپاد را آشکارا برای مقابله بفرستد و یکسری را هم در کمین پرنده‌های در حال بازگشت (پس از کنسل کردن ماموریت) بگذارد، تا حد زیادی حتی می توان به اسقاط پرنده‌های دشمن نیز امیدوار بود. حالا این وسط تعدادی پهپاد هم ساقط بشوند؛ مهم نیست، ارزش هر اف 15 یا اف 16 بیش از شاید 50 فروند (یا بیشتر) کرار و امثالهم باشد..... بالاتر اشاره شد. مسئله اینجاست که اتفاقاً تعداد کمی از شهرها و دهانه‌های خروج موشکها شناسایی شده هستند، در 30 سال گذشته به حدی سپاه در زیر این کشور حفاری انجام داده که قابل تصور نیست. حتی شناسایی مابقی اونها هم در ادامه کمک آنچنانی به دشمن نمیکنه، چون استراتژی شلیک ما ترکیبی هست، از انواع پلتفرمها. به شما توصیه دوستانه می کنم اینگونه به مسائل نکاه نکنید، اینکه شما فکر کنید هر آنچه به ذهن شما رسیده همان درست است و غیر آن نیست، خیر چنین نیست. اگر با این پیش‌فرض با دیگران بحث می‌کنید که حرف خودتان در هر حالتی صحیح است و غیر از آن نیست، توصیه می‌کنم وقت خودتان و دیگران را نگیرید، و اصلا نیازی به مطرح کردن نظراتتان هم نیست، چون در هر حالت صحیح هستند.
  21. 1 پسندیده شده
    با سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز ، بحث شیرین تاریخچه تولید و بکارگیری پهپاد در سازمان رزم نیروهای مسلح جمهوری اسلامی رو به اتفاق هم ادامه میدیم: پهپاد در دفاع مقدس روند شکل گیری و نقش آفرینی یگان پهپاد سپاه در دفاع مقدس جزایر ماهی در پائیز 62 سرانجام پس از چند ماه کار و تلاش شبانه روزی تیم فنی در دانشگاه اصفهان ، ما مامور به انجام عملیات تست پرواز و عکس برداری عملیاتی شدیم. من به همراه تیم 4 نفره اعزامی به اصفهان ، یکی دو نفر از بچه های دانشگاه اصفهان و آقای سلطانی از جهاد دانشگاهی دانشگاه صنعتی اصفهان که در تمام این مدت همکاری خوبی با ما داشت ، خود را به قرارگاه خاتم الانبیاء در جبهه های جنگ رساندیم. سرلشکر باقری در دوران دفاع مقدس صبح روز بعد برادران باقری و پیش بهار و دو نفر از بچه های اطلاعات ، ما را با منطقه آشنا نموده و نسبت به عکس برداری توجیه نمودند. آنها با این کار می خواستند ، حتی از تست پروازی ، کار عملیاتی استخراج کنند ، وگرنه چه معنا داشت که از همان اول ما را یک راست توی خط مقدم ببرند. پهپاد مهاجر منطقه مورد نظر شلمچه بود و نزدیک ترین فاصله را با نیروهای عراقی داشت. قرار شد که ما توی اروند رود مستقر شویم و عکس برداری کنیم. خدا را شکر ، عجب روزی قسمت شد عکس بگیریم ، هم هوا صاف و آفتابی بود و هم اصلا خبری از باد نبود. مهم تر از همه جبهه ای ساکت و کم سر و صدا بود. انگار که خط دوم یا سوم یک منطقه ی جنگی باشد. راوی : محسن عمل نیک * * * * * روز عملیات عجب. چقدر استرس داشتیم روزی که قرار بود از قرارگاه خاتم به سمت " نهر خیّن " برویم. جائی که قرار بود ، نتیجه کار سه ماهه خود را برای فرماندهان سپاه به نمایش گذاشته و توجه آنها را نسبت به کارآمدی پهپاد جلب نمائیم. چون محدودیت برد رادیوئی داشتیم ، آنها نزدیک ترین فاصله را با عراقی ها برای ما انتخاب کرده بودند ، به طوری که اگر فریاد می کشیدند ، صدایشان را می شنیدیم. نهر خین به جز اعضای تیم ، برادر پیش بهار از قرارگاه هم آمده بود. نگاه ما همه به هواپیمای کوچکی دوخته شده بود که بیشتر اسباب خنده و متلک های آنها بود ، تا وسیله ای که از آن انتظار مأموریتی برود. با این همه مجبور بودیم که متلک ها و پوزخندهایشان را تحمل کنیم . این سوای دلهره ای بود که نسبت به فرشید داشتیم که نکند که متوجه شود در خط مقدم هستیم. او هنوز خیال می کرد در بیابان های دور از دسترس دشمن هستیم. حتی وقتی حین پرواز ، تمام نیروهای خط ما !!! و خط دشمن به طرف هواپیما شلیک کردند و او شاخک هایش جنبید که نکند در جبهه حضور دارد ، متقاعدش کردیم که خیر ، این شلیک ها از جانب نیروهای خودی است. پرنده آماده پرواز شد. اما از شانس بد حرکت نمی کرد. یکهو متوجه شدیم سوخت زیادی توی موتور کوچکش ریخته ایم. سوخت آن را خودمان از ترکیب الکل ، متانول و روغن کرچک ساخته بودیم. از طرفی آشغالی هم رفته بود توی لوله سوخت. چقدر توی آن ظهر گرم ، خیس عرق شدیم تا همانجا دوباره بدنه هواپیما را شکافتیم ، باک را درآوردیم و شروع کردیم به تعویض. پیش بهار و یکی از بچه های اصفهان ، باک را که دست مان دیدند ؛ این بار نتوانستند جلو خنده شان را بگیرند. باک یک قوطی پلاستیکی سرم بود و لوله های سوخت آن ، شیلنگ سرم. باک پهپادهای اولیه پیش بهار ، در حالی که عرق های پیشانی اش را خشک می کرد ، با دلخوری گفت : آمده اید ما را سر کار بگذارید ؟ دوستش اما ، او را دلداری داد : کمی صبر کنی تعمیر میشه. بیچاره ها دارند زحمت خود را می کشند. همانطور که باک را عوض می کردیم ، زیر چشمی ، به سر و صورت پر از عرق شان درآن تابستان داغ هم ، نیم نگاهی می انداختیم. هواپیما که آماده شد ، فرشید ؛ هنرمندانه تیک آف را شروع کرد و آن را فرستاد بالای سر خط خودی و دشمن. آن روز ، من با خوشحالی ، بیشتر به پیش بهار و بچه های قرارگاه نگاه کردم ، تا به هواپیما. و چقدر احساس غرور کردم ، وقتی نگاه های آنها را می دیدم که نیشخند و تمسخر در چهره شان هر بار کمرنگ تر می شد. راوی : عبدالمجید مختار زاده ادامه دارد ... ------------ پ.ن 1 : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. پ.ن 2 : با توجه به طولانی بودن مطالب و بخاطر جلوگیری از خستگی مخاطب در پست های بعدی به ادامه مطالب این کتاب خواهیم پرداخت. پ.ن 3 : به دلیل رعایت امانتداری لازم است بیان نمایم که بخاطر جلوگیری از یکنواختی مطالب ، تعدادی عکس هم در لابلای مطالب تاپیک قرار داده ام که این عکس ها عمومامربوط به کتاب نبوده و توسط اینجانب انتخاب شده اند
  22. 1 پسندیده شده
    خوارج هم در ابتدا به نام قراء خوانده میشدندودلیلش هم کثرت قرائت واستدلال به قرآن بود . حضرت آقا در یک سخنرانی این داستان رو نقل کرد : "بعضی از همین خوارجی که در این ایام اسمشان را زیاد شنیدید، آن‌چنان عبادت می‌کردند و آیات قرآن و نماز را با حال می‌خواندند، که حتّی اصحاب امیرالمؤمنین(ع) را تحت تأثیر قرار می‌دادند! در همان ایام جنگ جمل، یکی از یاران امیرالمؤمنین عبور می‌کرد، دید که یکی از آنها عبادت می‌کند و نصف شب، این آیات را با صدای خوشی می‌خواند: «امّن هو قانت اناء اللّیل»...... . امیرالمؤمنین(ع) به آن صحابه‌ی خود فرمود - طبق این نقلی که شده است - فردا به تو خواهم گفت. فردا وقتی که جنگ تمام شد و کمتر از ده نفر از مجموعه‌ی خوارج زنده ماندند و بقیه در جنگ کشته شدند، حضرت به عنوان وسیله‌یی برای عبرت و موعظه‌ی یاران و اصحاب خودش، در بین کشته‌ها راه افتاد و با بعضی از آنان به مناسبتی حرف زد. به یکی از این کشته‌ها که به پشت افتاده بود، رسیدند. حضرت گفت، این را برگردانید؛ برگرداندند. شاید فرمود، او را بنشانید؛ نشاندند. بعد به همین کسی که از یاران نزدیکش بود، فرمود: او را می‌شناسی؟ گفت: نه، یا امیرالمؤمنین. فرمود: او همان کسی است که دیشب آن آیات را می‌خواند و دل تو را ربوده بود! " http://farsi.khamenei.ir/newspart-index?sid=39&npt=7&aya=9
  23. 1 پسندیده شده
    وزیر دفاع اسرائیل برکنار شد این جور ها هم نبود از خود اسرائیل اومد
  24. -1 پسندیده شده
    ما از اسراییل نخریدیم، آمریکا از اسراییل تحویل گرفت و به ما داد، به بهانه اینکه در انبارهای خودم موجود نبود! نقشه ای بود تا هم نیاز ایران رو جواب داده باشند و هم بتونن بعدا باهاش ایران رو بدنام کنن که آی ملت عرب، ببینین ایران داره از دشمنتون سلاح میگیره و بر علیه اعراب استفاده می کنه. و البته تا حدی هم موفق شدند . . .
  25. -1 پسندیده شده
    دوستان طرفدار موشک و جایگزین موشک بجای نیروی هوایی آیا از این موشکهای بالستیک در زمان جنگ میتونید در مناطق مسکونی و با خیال راحت استفاده کنید !؟ ( رجوع کنید به حمله موشکی ایران به مناطق کردستان عراق ) آیا از این موشکهای بالستیک میتونید برای پشتیبانی نزدیک همزمان ، از نیروی زمینی استفاده کنید ؟! آیا از این موشکهای بالستیک در صورت تهاجم به ما و بعد از ضربه اول جنگ ، میتونید استفاده کنید ؟! آیا از این موشکهای بالستیک میتونید برای ضربه به اهداف متحرک استفاده کنید ؟! آیا از موشک بالستیک میتونید برای ایجاد برتری هوایی استفاده کنید ؟! اصلا بدون ایجاد برتری هوایی ، چطور میخواید از سکوهای متحرک برای شلیک همین موشکها استفاده کنید ؟! ( همین جنگ آذربایجان و ارمنستان رو ببینید ) چطور میخواید از به اصطلاح شهرهای موشکی ثابت که محل بیشترشون شناسایی شده و براحتی هم شناسایی میشه و مطمئنا در ضربه اول مورد هجوم قرار میگیره ، در ادامه جنگ موشک شلیک کنید ؟! از این دست سوالها زیاده که میشه پرسید و جواب همه شون هم مشخصه ، یادمون باشه که کشور ما از روی اجبار و نیاز به موشکی روی آورده و دست اندر کاران اینکار هم برای توجیه کارشون برای این کار استدلال تراشیده و میتراشند و اینقدر در اینکار افراط کردن که در مقابل ناکارآمدی نیروی هوایی رو تبلیغ میکنن که خودشون رو موجه تر نشون بدن ! درک این موضوع اینقدر ها هم سخت نیست .