برترین های انجمن

  1. aminor

    aminor

    VIP


    • امتیاز

      15

    • تعداد محتوا

      2,928


  2. MR9

    MR9

    Forum Admins


    • امتیاز

      14

    • تعداد محتوا

      8,624


  3. alala

    alala

    Editorial Board


    • امتیاز

      7

    • تعداد محتوا

      4,999


  4. mehdipersian

    • امتیاز

      6

    • تعداد محتوا

      2,593



ارسال های محبوب

Showing content with the highest reputation on سه شنبه, 26 اسفند 1399 در همه مناطق

  1. 15 پسندیده شده
    بسم الله........ 26 اسفند 1399 وضعیت مارب بعد از ارسال نیروهای کمکی بیشتر ائتلاف به مارب و همچنین تشدید حملات هوایی برای چند روز خطوط درگیری بدون تغییر ماند تا اینکه انصارالله از روز گذشته دور جدید حملات خود را به حومه مارب از سر گرفت . نیمی از کوه البلق در حملات دیروز دوباره باز پس گرفته شد .ساعاتی پیش هم رزمندگان مقاومت موفق شدن منطقه العطیف در را غرب شهر مارب پاکسازی کنند انتشار تصاویر بخشی از درگیریهای چند وقت گذشته مارب . + تصاویری از درگیری های سایر نقاط توجه داشته باشید فعلا انصارالله تنها تصاویر جزیی از درگیریهای چند ماه اخیر در حومه مارب رو پخش کرده حمله توپخانه ایی به ستون پیاده نیروهای ائتلاف بدون شرح همزمان با تشدید درگیریها در مارب ائتلاف برای کم کردن فشار از روی این منطقه و جلوگیری از پرتاب پهپاد و موشکهای یمنی حملات سنگینی را در محور تعز اغاز کردن در ابتدا چند منطقه توسط انصارالله تخلیه شد که از دو روز پیش با ضد حمله متقابل رزمندگان مقاومت تقریبا تمام مناطق از دست رفته باز پس گرفته شد تصاویر مربوط به غنیمت ها و خسارات گرفته شده از انصارالله است
  2. 6 پسندیده شده
    در اثر اعتراضات در مناطق تحت تسلط منصور هادی قصر معاشیق در عدن به تصرف مردم درآمد گفته میشود هادی دوباره توسط سعودی ها از طریق دریا گریخت هم اکنون نیروهای امنیتی در حال تیر اندازی به سمت مردم هستند معترضین در عدن برخی از وزرای دولت هادی را در داخل محل اقامت خود در قصر معاشیق محاصره کردند
  3. 6 پسندیده شده
    بسم ا... رونمایی از شهر موشکی نیروی دریایی سپاه 25 اسفند سال 1399 https://www.aparat.com/v/Vowat
  4. 4 پسندیده شده
    کاپیتان کشتی ایران شهرکرد عنوان کرده حمله در 75 مایلی سواحل سرزمین های اشغالی رخ داده و در زمان حمله همه چیز به ظاهر عادی بوده و تنها 15 دقیقه قبل از حمله جی پی اس کشتی دچار اختلال شده و از کار افتاده. انفجار در جلوی کشتی رخ داده و موجب آتش گرفتن بخشی از کانتینرها شده که مهار شده بلافاصله. کشتی برای تعمییر و ایمن سازی به 14 روز زمان نیاز داره و برای همین به بندر بانیاس سوریه رفته. و پس از تعمییرات به مقصد خودش یعنی والنسیا رهسپار میشه.
  5. 4 پسندیده شده
    بسم ا... بازاماد یک فروند جنگنده میراژ اف-یک 25 اسفند سال 1399 https://www.aparat.com/v/BlWn7
  6. 2 پسندیده شده
    بسم ا... سی و ششمین سالگرد مستند فرماندهان . سردار شهید مهدی باکری بیست و پنجم اسفند 1363 - بیست و پنجم اسفند 1399
  7. 2 پسندیده شده
    البته بخش تحویل دهی تجهیزات جنگ الکترونیک و شنود و تحلیل اطلاعات یکی از دو بخش مهم این الحاق بود. همانطور که در تصاویر هم پیدا بود و سردار گفتند بخشیشون ثابت بود و اماده برای استقرار در محلهای ثابت و بخشی هم متحرک تا حد امکان دارای قابلیت اختفا.
  8. 2 پسندیده شده
    پارادوکس های این رژیم جالبه اینقدر شوره که در داخل کشورشون هم صدای منتقدین در آمده ! از یک طرف ادعای غرامت دارن به دلیل آلودگی سواحل در اشغالشون و از طرف دیگه اعلام میکنن طی سالهای اخیر از انتقال نفت ایران به سوریه تا حد ممکن و تا انجا که تونستیم جلوگیری کردیم که البته با حمله به کانتینربر شهرکرد و از طرفی خبر و مقاله والستریت ژورنال عامل نشت نفت احتمالی که ادعا میکنن به احتمال به یقین حملات تروریستی خودشون به کشتی های تجاری بوده بطوری که از بنی گاتز این انتقاد میشه و ایشون هم با سفسطه عبور میکنن!! یکی از کارهایی که در سوریه فکر میکنم باید انجام بشه و در اولویت باشه باز پس گیری مناطق نفتی از معارضین و تروریستها است چون هم منابع را از دشمن پس گرفتی و هم این تمرکز و پتانسیل ما هم روی مسیر های دیگه میره.
  9. 1 پسندیده شده
    اردوغان که این روزها زبانش به شدت در مقابل مصر و عربستان نرم شده و هر بار در هر سخنرانی کلی دلبری میکنه! ازشون اینبار درو اکنش به رزمایش عربستان با یونان گله کرده که باهاشون صحبت میکنم (ولی این رسمش نیست) از ما تقاضای خرید پهپاد میکنند ولی رزمایششون را با یونان برگزار میکنند. اگر سعودی هوس خرید بیرقدار کرده باشه در کنار خرید سنگین پهپادیش از چین مشخصا هر چیزی که در جهان در جبهه ای موفق بوده و توسط گروهی و کشوری به کار گرفته شده را داره میخره! سی و چند فروند از پهپادهای چینیش را به تازگی تحویل گرفته از یک سفارش پنجاه و چند فروندی.
  10. 1 پسندیده شده
  11. 1 پسندیده شده
    خوب رونمایی تسلیحاتی که در یمن انجام شد فیلم کامل رونمایی از کانال اپارات اعلام الحربی یمن https://www.aparat.com/v/587Av خوب رونمایی گسترده بود از سلاح های تکتیر اندازی موشک های ضد زره مین های دریایی تا پهپاد انتحاری موشک کروز و بالستیک موشک بالستیک ذوالفقار https://www.aparat.com/v/q1icr محل بر خورد حمله موشکی یمن به راس التنوره عربستان 26.300418° 50.092180°فضای خالی نزدیک اهداف خط لوله نفتی در حدود 100 متری و شهک کارکنان ارامکو در 600 متری https://twitter.com/fab_hinz/status/1370109234063491077 راکت های قاصم ونکال https://www.aparat.com/v/Ac68S و https://www.aparat.com/v/eMhYt سعیر موشک کروز قدس 2 https://www.aparat.com/v/6ZK8U پهپاد بال دلتا معروف حمله به بقیق الخریض نامگذاری شد پهپاد وعید با برد 2500 کیلومتر با موتور تغییر یافته https://www.aparat.com/v/7FaAd پهپاد صماد 3 برد 1600 کیلومتر https://www.aparat.com/v/cWTvj پهپاد شهاب با برد 1000 کیلومتر https://www.aparat.com/v/vXbcr پهپاد خاطف 2 https://www.aparat.com/v/DHmCP پهپاد مرصاد مین های دریایی ساخت یمن https://www.aparat.com/v/2YcOZ
  12. 1 پسندیده شده
    بسمه تعالی 182 ظرفیت نژاد پرستی؛ تهدید جدید محیط امنیتی ایران مقدمه: در محیط امنیتی ایران همواره ظرفیت های جهادی اسلام سنی و اسلام شیعی و حتی دیگر اقوام به عنوان یک پارامتر مهم در سنجش ها مورد ارزیابی قرار می گیرد. در این نوشته ما به بررسی مساله فوق در سمت اسلام سنی و بالاخص ابعاد نیروی انسانی آن پرداخته و می کوشیم با تحلیل وقایع دهه پیشین و جنگ های منطقه خاورمیانه از بعد کمیت و کیفیت نیروی انسانی به آن بنگریم. این مطلب با استدلال بر روند تغییرات جنگ در یمن و اهمیت نقش نیروی انسانی و کم رنگ شدن این موضوع در داخل و خارج محیط امنیتی ایران –به عنوان تهدید و آسیب- نشان می دهد که عامل نیروی انسانی –گرچه با کیفیت و کمیت ظرفیت جهادی اسلام سنی نیست- اکنون در موضوع قوم گرایی و نژاد پرستی پررنگ تر شده و لازم است که در پیش یابی های امنیتی نظامی جمهوری اسلامی ایران بیش از پیش مورد نظر قرار گیرد. به طور واضح تر، در این مقاله نشان داده می شود که ظرفیت جهادی اسلام سنی که به دلیل تلاش های غرب به سمت ایران و شیعه جبهه بندی داشت اکنون ساییده شده و حداقل یک دهه برای پر شدن دوباره ی آن مورد نیاز است. ولی باقی مانده ی این ظرفیت به کمک تهدید دیگر امنیتی ایران (نژاد پرستی) آمده و به دلیل وجود ظرفیت انسانی جوان و مناسب برای اجرای پروژه های ضد امنیتی در بخش نژاد پرستی، این تهدید را بسیار برجسته نموده و به یکی از تهدیدات اساسی امنیت نظام تبدیل ساخته است. *** نیروهای جهادی مسلمان در دوران معاصر به گروه های مسلمان شبه نظامی حاضر در منطقه غرب آسیا، شمال تا نواحی آفریقا گفته می شود که عمدتا از اهل سنت هستند. اولین نمود عمده از این گروه ها و جذب گسترده و سازمان یافته افراد در آنها را می توان در جریان اشغال افغانستان توسط شوروی سابق دید. با شروع اشغال افغانستان در سال 1979 تشکیل گروه های شبهه نظامی مسلمان غیر دولتی - اگرچه در برخی موارد حمایت هایی از سوی برخی دولت ها از آنها می شد – برای مبارزه با اشغال شوروی و ساقط کردن دولت کمونیست دست نشانده مسکو آغاز شد. این گروه ها که مجاهدین نامیده می شدند را می توان تشکیل دهنده دومین موج از سه موج مبارزه با اشغال سرزمین های اسلامی از سوی مسلمانان در طی چند دهه اخیر دانست. اولین موج که یک مبارزه دولتی بود با اتحاد ها و حملات چند باره دولت های عرب علیه اشغال فلسطین توسط رژیم اسرائیل شروع شد که پس از چند دهه و چندین دوره جنگ و درگیری نهایتا با شکست های پی در پی دولت های مسلمان و پذیرش اشغال، و در نهایت به صلح و عادی سازی روابط نا نوشته با اسرائیل که در ایام اخیر به صورت "نوشته" نیز درامد، منتهی شد. پس از ناکامی موج دولتی و سرخوردگی های پس از آن، مبارزه با اشغال افغانستان از سوی یک دولت کمونیست و ضد دین، این بار به دور از سازش کاری ها، خیانت ها و بی کفایتی های دیکتاتور های عرب، و توسط جریان های مردمی بر پایه ی ایمان و جهاد در راه خدا برای مبارزه با اشغال کفار شکل گرفت. این بار خصوصا با توجه به جغرافیای افغانستان که فرصتی بی بدیل برای جنگ چریکی و نا منظم ایجاد می کرد، پیروزی های بدست آمده تبدیل به بارقه امیدی شد که شکست اشغال گران را ممکن نشان داد و تعداد انبوهی از مردان جوان را جذب گروه های مجاهدین کرد. از معروف ترین گروه های جهادی در افغانستان که در آن ایام شکل گرفتند می توان از القاعده نام برد. القاعده به معنی پایگاه برگرفته از نام اولین پایگاه نظامی این سازمان «قاعدة الجهاد» است. گفته می شود که در ابتدا این سازمان را «جبهه بین‌المللی جهاد علیه یهودیان و صلیبیان» می‌نامیدند. القاعده از سازمان «مکتب الخدمة» که هدف آن مسلح‌کردن و آموزش مجاهدین داوطلب جنگ با شوروی بود گسترش و پیشرفت یافت. پس از کشته شدن اسامه بن لادن و در زمان رهبری ایمن ظواهری، این سازمان با گروه جهاد اسلامی مصر ادغام شد ووجهه بین المللی آن تقویت شد هر چند که بنا به گفته جهادیون ناراضی (عمدتا عراقی) درکادر اصلی سازمان از ابتدا مناصب امارت و فرماندهی عمدتا به اعراب سعودی و یا خلیجی تعلق داشت. همین روحیه به عنوان مهم ترین عامل داخلی دست به دست برخی عوامل خارجی داد و در برهه های مهمی انشعاباتی ازین سازمان بزرگ صورت گرفت. اولین مورد مهم مساله طالبان بود که گذشته از مدیریت و فرماندهی غیر بومی در سطوح بالا در زمان پایان یافتن ایام اشغال شوروی در افغانستان دو موضوع، اشعابات را تسریع کرد. مساله اول معامله آمریکا با شوروی بر سر خروج امن این کشور از افغانستان و نیز هم زمان ترور مشکوک تعدادی از رهبران عالی رتبه مجاهدین بود و مساله دوم دخالت گسترده سازمان اطلاعات[1] ارتش پاکستان، با همراهی عربستان سعودی برای ساخت نیروهای پراکسی و الت دست برای خود بود. با پشتیبانی، آموزش و هدایت ISI پاکستان، منابع مالی و آموزگاران مذهبی وهابی عربستانی، در چند هزار مدرسه اسلامی پاکستان نسلی از دانش آموزان افغان با افکاری افراط گرایانه با ریشه های وهابی و حنفی دیوبندی تربیت شدند که در سال های بعد طالبان نامیده شدند. در دهه های بعد هرچند فعالیت طالبان عمدتا به داخل مرز های افغانستان محدود بود، اما سایر گروه های جهادی در سراسر منطقه، در مناطقی که دولت های دیکتاتور اسلام ستیز، جمعیت های اهل سنت بزرگ با زمینه ترویج افکار تکفیری و افراط گرایی، و فقر و بی عدالتی اقتصادی بی داد می کرد، این گروه ها شروع به تشکیل و گسترش کردند. این بار حتی مناطق جنوب تا جنوب شرق آسیا نیز به حوزه نفوذ این گروه ها اضافه شد، در حالی که القاعده با داشتن سازمان گسترده تر و انجام عملیات های متعدد به خصوص در 11 سپتامبر، کماکان پر آوازه ترین نام بود. در یک برداشت کلی تفکرات و ایدئولوژی های گروه های فوق را می توان ذیل 2 گروه کلی تقسیم بندی کرد: - گروه های ریشه دار تر همچون القاعده عمدتا پیرو سلفی گری با سویه های اخوانی، که افکار سید قطب در بین شان محبوبیت دارد. این گروه ها به نسبت کمتر رگه های تکفیری و ضد شیعی از خود نشان می دهند و تا قبل از ایام اخیر به رغم دریافت برخی حمایت ها از برخی دولت ها، سعی داشتند خود را مستقل و بدون وابستگی دولتی نشان دهند. - گروه های با گرایش وهابی-تکفیری غلیط تر. این گروه ها عمدتا و به خصوص پس از جریان اشغال عراق توسط آمریکا در سال 2003 با اشنقاق از گروه های جهادی دسته اول پدید آمدند. از مهمترین سرکردگان و پدران این گروه ها می توان از ابومصعب الزرقاوی نام برد. تکفیر، دشمنی شدید با شیعیان و آلت دست شدن دولت های دیگر به خصوص ال سعود که رویکرد ضد اخوانی را نیز در میان ایشان در پی داشت، از خصایص بارز این گروه ها است. از معروف ترین این گروه ها می توان از داعش نام برد. ما همه ی این ظرفیت را "ظرفیت جهادی اسلامی سنی" می نامیم. واقعیت این است که در تحلیل عمیق بایستی ریشه های تمدنی این ظرفیت مورد مطالعه قرار گیرد. تلاش های عربستان، پاکستان، غرب و یا حتی ایران برای افزایش یا کاهش این ظرفیت و یا جهت دهی آن امری روبنایی است و به دلیل اصل وجود چنین ظرفیتی در منطقه است. مهم ترین زمینه ی این ظرفیت شاید احساس حقارت ناشی از سرخوردگی تمدن اسلامی در مقابل تمدن صلیبی-یهودی است که پس از شکست اندلس تاکنون ادامه داشته و به جز مدت اندکی در دوران امپراطوری عثمانی هرگز ترمیم نشده است. آنچنان که پیشتر گفته شد این گروه ها به رشد و نمو خود در هر آنجا که فرصت آن محیا بوده است به خصوص در سطح خاورمیانه ادامه می دادند تا آنکه بهار عربی و سقوط دولت های دیکتاتور سکولار عرب و جنگ داخلی در سوریه فرصتی بی بدیل برای رشد و زمین های بازی جدیدی برای حضور و طبیعتا بازی خوردن ایشان با توهم نقش آفرینی عمده برای ایشان فراهم آورد. خلا دولت های مرکزی مقتدر، رشد احساسات و هیجانات انقلابی، اشتیاق شدید برای اسلام گرایی پس از دهه ها دیکتاتوری سکولار و لائیک و وجود زمینه های مستعد دموگرافیک و مذهبی از مهمترین عوامل موثر در این تحول بودند. انبار های بزرگ سلاح در کشور های درگیر نا آرامی که به دست شبه نظامیان افتاده بود به خصوص در لیبی و سوریه در کنار پول و ثروت کشورهایی چون عربستان و قطرکه سعی در سودجویی از این پتانسیل جهت پیشبرد اهداف و تصویه حساب های سیاسی خود داشتند چونان هیزمی بود که بر این آتش ریخته شد. در ابتدای امر با نقش آفرینی حکام حاشیه خلیج فارس بالاخص قطر سیل نیروهای جهادی از تمام ظرفیت جهادی اسلام سنی از تمام جهان اسلام مکیده شده و به درون سوریه پمپاژشد. این حرکت موجب ایجاد یک نیروی سوم در کنار دو نیروی اولیه ابتدایی (1.دولت علوی اسدیست 2. بدنه عمدتا سنی جدا شده از ارتش و دیگر اقوام حاشیه نشین ناراضی سوری) شد. به دلیل گستردگی زمین های فتح شده در ابتدای ورود جبهه النصره و عواید مالی چشم گیر این جهاد (اعم از کمک های خارجی و عواید ناشی از اشغال) اختلافات همیشگی بین امرا و فرماندهان و کادر میدانی بروز کرد واین بار بدنه جهادی عراقی یک بار برای همیشه ازین سازمان جدا شد و با شعار "برابری نژادی" و اعطای امارت و فرماندهی های سطوح بالا به خارجیان انشعاب کرد. داعش در ابتدای خروج به دلیل اینکه به بودجه خارجی مستقیمی وصل نبود شروع به پیشرفت در مناطق دارای درآمد داخلی نمود و در سال های اول دارای حداقل خطوط تماس درگیری با دولت بود. بیشترین تلاش داعش با یک استراتژی صحیح در سال های اولیه بر کار فرهنگی و تبلیغات و همچنین ایجاد منابع درآمد ( پیشرفت در مناطق نفتی) متمرکز شد و به دلیل جذاب بودن ایده اصلی بسیار موفق ظاهر شد. البته پس از تثبیت موقعیت داعش روابط در سطوح مختلف را با دولت های منطقه و فرا منطقه ای شروع نمود ولی همواره سعی می نمود که استقلال و فاصله خود را ازیشان حفظ نماید. در این بین عراق هرچند در دوران بهار عربی در دوره پسا صدام به سر می برد، ولی در تمام سال های پس از اشغال همواره محل نزاع و درگیری گروه های تندرو و تروریستی وهابی همچون جماعت توحید و جهاد بود، این موارد در کنار ضعف و ناکارآمدی دولت مرکزی، این کشور را نیز به جرگه کشورهای جولانگاه گروه های جهادی افراط گرا ضمیمه کرد و مناطق وسیعی از آن برای سال ها تحت سلطه دولت اسلامی عراق و شام "داعش" درامد. نکته مهم در مورد استفاده از ظرفیت جهادی اسلامی سنی آن بود که در داستان بهار عربی، پس از سرنگونی چند دیکتاتور در کشور های مختلف منطقه، کشورهایی چون عربستان و شیخ نشین های حاشیه خلیج فارس با کمک سرویس های اطلاعاتی غربی با حمایت مالی و تسلیحاتی و نفوذ سازمانی در این گروه ها از سویی سعی داشتند که این آتش را از تخت دیکتاتوری های خود دور نگاه دارند، از سوی دیگر آن را به ابزاری برای بسط نفوذ خود و براورده ساختن اهداف سیاسی خود و شرکای غربی شان که شامل تامین امنیت اسرائیل بود، بدل ساختند. جریان مبارزه ای که برای مبارزه با اشغال گری و آزادی سرزمین های اسلامی شکل گرفته بود، این بار تبدیل به ابزاری شد جهت تامین امنیت اشغال گر و از میان برداشتن معدود دولت هایی چون سوریه، ایران و عراق که کماکان موضع آزادی خواهانه خود را در برابر اشغال فلسطین حفظ کرده بودند. از سرریز نیرو تا کمبود نیرو: در سال های طولانی جنگ سوریه بارها شاهد کوچ نیروهای جهادی از کشور های مختلف منطقه، به خصوص از عراق و شمال آفریقا بودیم. به این گروه ها نیروهای جهادی با تجربه و کارآزموده چچنی که آنها نیز در مسیر مشابهی طعمه تفکر مسموم وهابی گری و تکفیر شده بودند اضافه شدند. در ایام این جنگ به کرات با همجوشی و یا شکاف گروه های جهادی گروه های جدیدی تشکیل می شد. نحوه بازی غرب در بازی گرفتن از دولت های سنی منطقه برای بهره برداری از ظرفیت جهادی اسلام سنی بسیار هوشمندانه بود ولی مقاومت ایران به همراه گروه های هم پیمان (عمدتا عراقی، افغان و ندرتا پاکستانی) و ادامه جنگ و تقویت توان دولت مرکزی در سوریه این طرح هوشمندانه را با نقطه ی ضعفش روبرو کرد: ظرفیت جهادی تولید شده در سال تعداد معدودی است و نیروهای پمپاژشده در سوریه حاصل انباشت سال های طولانی ازین ظرفیت بود! نهایتا با حمایت های ایران و روسیه عرصه بر این گروه ها تنگ آمد. زمین های بیشتری روزانه از دست آنها خارج و نفرات جنگ آور بیشتری هر روز از ایشان کشته می شد. با شکست داعش و عقب نشینی دیگر گروه های جهادی از سرزمین هایی که قبلا در اختیار داشتند، توان رزمی این گروه ها روز به روز کمتر شد که این بار منجر به اتحاد اجباری این گروه ها و تشکیل گروه های کمتر و کم تعداد تر شد. در نهایت با توسعه طلبی ها و سودجویی های دولت رجب طیب اردوغان که ارتش این کشور را به طور غیر قانونی وارد بخش هایی از خاک سوریه کرد، مناطقی در شمال سوریه و منطقه ادلب به عنوان آخرین مامن اخرین گروه های بزرگ جهادی در خاور میانه باقی ماند. نهایتا علاوه بر سرخوردگی عمیق در بین خود نیروها ناشی از شکست عظیم پروژه سوریه، سرنوشت گروه های عمده نیروهای جهادی در منطقه این گونه شد که: - نیرو های وهابی تکفیری که مورد حمایت عربستان و خلیجی ها بودند تقریبا از بین رفته و جز گروه های کوچک پراکنده شده در مناطق حاشیه ای و دور دست از ایشان باقی نماند. این مساله منجر شد در ماجراجویی های بعدی آل سعود در یمن، دست این کشور از نیروی انسانی جهادی کار آزموده و با تجربه خالی شود و به رغم داشتن برتری کامل مالی، تسلیحاتی به خصوص هوایی و لجستیکی در یمن نتواند کار مهمی از پیش برد و گروه کوچکی چون انصار الله با نفرات و امکانات محدود، بدون هیچ گونه توان رزمی کلاسیک راه آنها را بر روی زمین سد کرده و شکست های پی در پی بر آنها وارد سازد. گرچه ساختار بدوی یمن اجازه مانورهای بی نظیری را در صورت وجود یک ظرفیت با کیفیت از نیروهای جهادی خارجی به عربستان می داد ولی حتی داعش نیز که با تنفس مصنوعی عربستان در یمن اعلام موجودیت نمود به زودی خاموش شد. لذا به نظر می رسد حرکت انصارالله در مورد کشور یمن به دلیل خالی شدن خزانه نیروی انسانی ظرفیت جهادی سنی حرکتی هوشمندانه بوده است. داستان مشابهی نیز برای حمایت از نیروهای خلیفه حفتر در جنگ داخلی لیبی رخ داد. - در سمت دارای رگه اخوانی که به دلیل عقاید نزدیک تر به دولت اردوغان نزدیک شده بودند تنها تعداد محدودی در منطقه ادلب باقی ماندند. اما این پایان راه باقی مانده های جهادیون سوریه نبود. ترکیه پس از آنکه تمام سرمایه گذاری های مالی، سیاسی و نظامی اش در سوریه به شکست انجامید، سعی کرد از سرمایه جهادی باقی مانده برایش جهت قمار کردن در سرزمین های دیگری به منظور بسط نفوذ و قدرت دولت خود بهره ببرد. مهمترین این موارد دخالت نظامی ترکیه در لیبی و منطقه قره باغ بود. در هر دوی این مناطق ترکیه اقدام به پشتیبانی گسترده نظامی در حوزه توپخانه، پوشش هوایی و سامانه های پدافندی و جنگ الکترونیک کرد. هرچند این اقدامات نقش موثری برای تضعیف طرف های مقابل در هر دو منازعه داشتند، اما در نهایت نتیجه جنگ باید روی زمین مشخص شود. جایی که ریسک تلفات نیروی انسانی به شدت بالا است و هزینه های سیاسی و داخلی دخالت نظامی در خارج از مرز ها را به شدت بالا می برد. اینجا بود که اردوغان شروع به انتقال باقی مانده نیرو های جهادی به میادین رزم کرد، ابتدا در لیبی و سپس در قره باغ. این نیروهای جهادی که از سویی سال ها تجربه جنگی را در چنته داشتند و آب دیده شده بودند و از سوی دیگر پشتیبانی هوایی خوبی از ترکیه دریفات می کردند توانستند پیروزی های خوبی بدست آورند و طعم شکست های سخت را به نیرو های خلیفه حفتر در لیبی و ارمنستان در قره باغ بچشانند. اما در کنار پیروزی ها واقعیت دیگر آن است که هزنیه این اقدامات گزاف بود. تعداد اندک باقی مانده از جنگ آوران جهادی با تجربه با بکار گیری در هر دخالت نظامی خارجی به عنوان مزدور به سرعت کمتر و کمتر می شود. در هر درگیری صد ها نفر از آنان کشته می شود و یا توان رزمی خود را به دلیل جراحت از دست می دهد، و پایانی نیز برای این جنگ ها در سزمین های بیگانه دیده نمی شود، دیروز در لیبی، امروز در قره باغ و فردا شاید در اتیوپی ... دور نیست زمانی که از ذخیره انسانی این گروه از نیروهای جهادی نیز چیزی باقی نماند. از دید یک دولت شیعه همچون ایران، در نگاه نخست این می تواند خبر خوبی باشد. چه چیزی بیشتر از از بین رفتن جنگ جویانی که شیعیان را کافر دانسته و خونشان را حلال می دانند می تواند بیشتر امنیت اقلیت شیعه را تامین نماید! واقعیت تلخ اما آن است که این افراد ذخایر انسانی و رزمی دنیای اسلام بودند، ذخایری که درابتدا نه برای مسلمان کشی و برادر کشی، نه برای به آتش کشیدن و ویران کردن سرزمین های اسلامی، بلکه برای آزاد سازی سرزمین های اسلامی همچون فلسطین، بوسنی، چچن و افغانستان شکل گرفته بودند، ذخایری که می توانستند موجب تقویت جبهه مسلمین در برابر اشغال گران اجنبی باشند. ظرفیتی که می توانست برای مبارزه با اسرائیل و آزاد سازی سرزمین های فلسطین از جمله قدس شریف بکار گرفته شود و نه تامین امنیت رژیم اشغال گر قدس با زمین گیر کردن دشمنان اسرائیل و تامین منافع امنیتی آمریکا و اسرائیل در منطقه. ولی متاسفانه این فرصت نیز همچون بسیاری دیگر از فرصت های تاریخی یک بار برای همیشه بر باد رفته و بعید است که سال های طولانی چنین ظرفیت تولید شود. تصویری از تروریست های سوری و پانترک در نزدیکی مرز ایران. نفر سمت چپی با دست سرزمین های ایران را نشانه رفته است، و نفر راستی علامت نژاد پرستانه گرگ های خاکستری را نشان می دهد. تروریسم، خطری قدیمی در پوستینی جدید اگرچه تهدید تروریسم تهدید جدیدی برای جمهوری اسلامی ایران نبوده است، اما در دهه اخیر این تهدید عمدتا رنگی مذهبی داشته که طرف مقابل در آن گروه های تکفیری/سلفی/تندرو بوده اند. این گروه ها در منطقه برای سالیان متمادی سعی داشته اند ایران را نیز در آتش فتنه های خانمان سوز اقدامات تروریستی شان بسوزانند ولی به 2 دلیل عمده تلاش های آنان ناکام مانده است. نخست آنکه با مجاهدت ها و جان فشانی های رزمندگان محور مقاومت و شهدای حرم و نقش ویژه ای که شهید سپهبد سلیمانی بر عهده داشت، مقابله با فتنه در نطفه آن قبل از رسیدن به مرز های ایران اسلامی به عنوان راهبرد ایران تعریف شد. دوم آنکه این گروه ها در مناطقی در خاورمیانه موفقتر بودند که اولا جامعه شیعیان در اقلیت بودند و منابع انسانی برای جذب نیرو های تندرو و تکفیری از میان مذاهب دیگر در دسترس بود؛ دوم این مناطق عمدتا کشورهایی بودند که دولت مرکزی در آن فاقد قابلیت های لازم برای بر قراری نظم و امنیت بود و یا این قابلیت ها را از دست داده بود. در جامعه ایران اما با قدرت حکومت مرکزی و نیز اکثریت جمعیتی شیعه اساسا زمین بازی چندانی برای این گروه های تکفیری وجود نداشت و اقدامات آنها به معدود موارد بمب گذاری و ترور کور شهروندان خلاصه شد. اما به موازت این جریان با ریشه مذهبی، جریان خطرناک دیگری نیز سال ها در مناطق مختلف کشور در حال ریشه دواندن و فساد بود که مرتبا با هشدارهای کارشناسان و دلسوزان همراه بود که توامان با نادیده انگاری و بی کفایتی از سوی برخی نهاد های حاکمیتی همراه می شد. این خطر که در سال های اولیه انقلاب نیز در شکل تجزیه طلبی و قوم گرایی خود را نشان داده بود این بار با ریشه های قوی نژاد پرستانه از کشورهای همسایه همراه شده است. هویت زدایی های ناآگاهانه و بعضا سازمان یافته از سوی نهاد ها و اشخاص وابسته به حاکمیت، بی برنامگی فرهنگی و انفعال محض در برابر جعلیات و دست اندازی های فرهنگی-تاریخی-هویتی بیگانگان را می توان از مهم ترین دلایلی بر شمرد که به این فتنه دامن زده است. امروز شدیدترین و فاشیستی ترین نوع این تفکرات در ایران را در مناطق محروم جنوب شرقی و میان اهل سنت در مناطق غربی نمی توان یافت بلکه پایگاه آن در منطقه ای از کشور است که از توسعه یافته ترین و صنعتی ترین مناطق کشور بوده، و در میان جمعیتی دیده می شود که نه اهل سنت و یا سلفی و امثالهم، که از پایگاه های سنتی جمعیت معتقد شیعه در ایران بوده است. تروریست های سوری که پرچم ترکیه را به همراه دارند در پی کمرنگ شدن پیوند های فرهنگی، هویتی، و حتی مذهبی بین ایران و منطقه قفقاز در دو قرن پس از جدایی این مناطق؛ در چند دهه اخیر این روند تشدید شده است. از عوامل تشدید بایستی به فعالیت های گسترده پان ترکسیم، دین زدایی و جعل تاریخ از یک سو، و از سوی دیگر انفعال و کم توجهی جمهوری اسلامی به این مساله در منطقه قفقاز و حتی مناطق شمال شرقی داخل خاک خودی اشاره نمود. اکنون می توان گفت که اولویت ژئوپلتیک جدی و حیاتی برای ایران در این مناطق باقی نمانده است. علاوه بر اینکه منطقه قفقاز جنوبی، به خصوص جمهوری آذربایجان تبدیل به ترمینال حضور و فعالیت سرویس های امنیتی و جاسوسی اسرائیل علیه ایران شده است و فراتر از این ، جمهوری آذربایجان روابط گسترده نظامی و اقتصادی نیز با این رژیم بر قرار ساخته است. دامنه فعالیت اسرائیل تا آنجا بود که بر طبق برخی گزارشات مبدا پهپاد هرمس 180 اسرائیلی که چند سال قبل به حریم هوایی ایران تجاوز کرد جمهوری آذربایجان بود. این کشور نسبت به مرز های دریایی و زمینی ایران چشم طمع داشته و به شدت از فعالیت های تجزیه طلبانه در داخل ایران حمایت می کند. از سوی دیگر با توجه به حضور جمعیت چندین میلیونی اقوام آذری زبان در ایران که در بین گروهی از آنان تبلیغات تجزیه طلبانه و جعل تاریخی-هویتی رواج و باورمندی قابل توجهی داشته زمینه روز تهدید را روز به روز بیشتر می کند. "آذربایجان جنوبی ایران نیست" در ورزشگاه یادگار امام تبریز در دهه‌ی اخیر شاهد کشورگشایی "نیابتی" و افزایش نفوذ بی‌مهابای ترکیه و «رجب طیب اردوغان» در جای‌جای خاورمیانه و شمال آفریقا بوده‌ایم. از دامن زدن به آتش سوریه و دست‌درازی به سرزمین‌های کردنشین این کشور، نفوذ و بمباران مستمر بخش شمالی کردستان عراق تا فعالیت مستقیم در پس دولت وفاق لیبی. اکنون اما کارزار قره‌باغ / آرتساخ - در لوای مناقشه‌ی قدیمی بین ارمنستان و آذربایجان - صحنه‌ی قدرت‌نمایی ترکیه در مقابل سایر بازیگران منطقه‌ است. با انتقال تروریست های سوی از شمال سوریه توسط ترکیه و از طریق خاک این کشور به منطقه قفقاز این تهدیدات جنبه دیگری نیز یافت. یال تکفیری تروریسم که فرسنگ ها دورتر از مرز های ایران درهم شکسته بود با پول، تجهیزات و حمایت ترکیه و جمهوری آذربایجان به عنوان حامیان این جریان نژاد پرست با قشون تروریست های نژاد پرست دست داده و در نقطه صفر مرز ما مستقر شدند، دقیقا همان اتفاقی که برای جلوگیری از رخ دادن آن دریایی از خون بهترین جوانان اسلام هزینه شده بود. نتایج ایجاد کوریدور ترکی برای محیط امنیتی ایران: با شکست تحقیر آمیز ارمنستان از آذربایجان، که به نابودی ارتش این کشور انجامید پاشینیان در توافق نامه ای تهدات و امتیازات قابل توجهی را در اختیار طرف آذری قرار داد. بخش بسیار مهم و جنجالی در این توافق کوریدوری ست که در امتداد رود ارس از آذربایجان به نخجوان و ترکیه از درون سرزمین های تحت حاکمیت ارمنستان مرتبط می شود. با در اختیار گرفتن این کوریدور از جهات متعددی خطرات جدی متوجه جمهوری اسلامی ایران می شود. · نخست آنکه برای اولین بار، ترکیه مسیر زمینی مستقیمی به قفقاز جنوبی و سواحل دریای خزر پیدا می کند. این مهم این دولت را بیش از هر زمان دیگری در تمام دوران ترکیه مدرن در برتری ژئوپلتیک قرار می دهد و گامی ست مهم در جهت تحقق رویای قدیمی سرزمین های ترک. · دوم آنکه با توجه به آنکه ترکیه و آذربایجان در این جنگ در مقیاس قابل توجهی از توان رزمی گروه های تروریستی سوری که تجربه جنگی ارزنده ای را نیز در میادین نبرد سوریه به دست آورده بودند استفاده کردند، این مسیر دسترسی مستقیمی جهت انتقال باقی مانده نیرو و منابع انسانی جهادی و تامین تدارکات از ادلب در شمال سوریه تا نقطه صفر مرزی ایران و قفقاز جنوبی فراهم می آورد. در واقع سنگر بندی هایی که مدافعین حرم و رزمندگان محور مقاومت از دمشق تا بغداد برای جلوگیری از رسیدن تروریست ها به مرز های ایران انجام داده بودند از این مسیر دور زده می شود. · سوم، با توجه به جمعیت قابل توجه گروه های نژاد پرست تجزیه طلب در مناطق شمال غرب، خصوصا آذربایجان شرقی، این نیروها در پی دست دادن در دو سوی ارس و تحقق رویای خود در جدا سازی خاک ایران خواهند بود. ایجاد آشوب و تسلیح هسته های عملیاتی این نیروها در داخل خاک ایران از مواردی ست که پیشبینی می شود به طور جدی در دستور کار قرار گیرد. در واقع تا همین امروز نیز چندین محموله قابل توجه اسلحه با مبدا ترکیه در داخل ایران کشف و ضبط شده است. این مساله به ویژه از آن جهت که جمهوری آذربایجان با دشمنان قسم خورده ایران اسلامی همپیمان شده، و ترکیه چشم طمع به خاک ایران دارد، و خصوصا دولت ترکیه به خاک ایران به چشم پلی برای اتصال زمینی به آسیای مرکزی می نگرد اهمیت دوچندانی می باید. · چهارم، احتمال می رود ترکیه، صحنه منازعه قره باغ را به صفحه شطرنج دیگری برای پیشبرد رقابت منطقه ای خود با ایران تبدیل سازد که می تواند ریسک های امنیتی و نظامی قابل توجهی به همراه داشته باشد. · پنجم، این کوریدور مسیر دسترسی ایران به قفقاز جنوبی را کاملا قطع ساخته و مرز های زمینی ایران با این منطقه را کاملا تحت تسلط ترکیه در می آورد، این موضوع هم از جهت ژئوپلتیک موجب تضعیف ایران می شود و هم روسیه و دیگر همسایگان را در برتری نسبی ژئوپلتیک نسبت به ایران قرار می دهد. · ششم، این کوریدور حتی به لحاظ اقتصادی ریسک های جدی را متوجه ایران می کند. تغییر مسیر تزانزیت کالا به شکل انبوه، قطع ترانزیت کالا به نخجوان از خاک ایران، و تغییر مسیر شاه راه های انتقال انرژی از تبعات جدی این مساله می باشد. جمهوری آذربایجان برای دسترسی به نخجوان و ترانزیت به این منطقه، و فراتر از آن دسترسی زمینی به ترکیه همواره نیازمند عبور از مسیر ترانزیتی ایران بوده است. این مساله علاوه بر وابستگی این کشور به ایران منافع تجاری را نیز برای ایران به همراه داشت. این کوریدور پتانسیل قابل توجهی برای یک شاه راه انرژی جدید در قفقاز ایجاد می کند که منابع انرژی آذربایجان و دریای خزر را در مسیری کوتاه و بدون نیاز به عبور از خاک ایران به ترکیه و سپس به اروپا می رساند. حذف ایران از مسیر ترانزیت انرژی قفقاز و نیز تسهیل مسیر برای رقبای ایران در بازار انرژی از جمله خطرات اقتصادی این کوریدور ارزیابی می شود. اقدامات پیشنهادی · به دلیل وجود ظرفیت انسانی نسبتا موثر در تهدید مورد نظر، اتخاذ جدی و بی مهابای سیاست تحمل صفر از سوی جمهوری اسلامی ایران چه در بعد داخلی و چه در بعد خارجی توصیه می شود. این سیاست به طور هم زمان در میادین سیاسی، رسانه ای و به ویژه عملیات گسترده نظامی لازم است پیگری شود. در واقع نه یک عملیات سیاسی، که یک عملیات رزم چند بعدی (هیبریدی) در تمامی اشکال خود باید پیگیری شود. · پذیرش هرگونه تغییر در مرز های بین المللی در هر دو حوزه سیاسی و نظامی باید به کلی رد شود. · در حوزه رسانه ای و جنگ نرم، بایستی توجیه پذیری داخلی و خصوصا بین المللی اقدامات قاطع نظامی مد نظر قرار گیرد. گروه های تروریست نژاد پرست تاکنون با جنایات خود به کرات خوراک رسانه ای و عملیاتی لازم را فراهم آورده اند و لازم است با مانور های رسانه ای گسترده از آن بهره گیری شود. مورد ظن بودن ترکیه و سیاست های تهاجمی آن در دیگر نقاط، در بین دولت ها و ملت های غربی خصوصا اروپا، مورد دیگری ست که می تواند مورد استفاده قرار گیرد. · در بخش اقدامات سخت، این اقدامات باید کوتاه، خاتمه دهنده و وحشت گستر باشند. جمهوری اسلامی ایران به درگیری های متعدد و پراکنده، و یا جنگ فرسایشی در مرز های خود نیازی ندارد. از این روی این اقدامات آنچنان که گفته شد در راستای پیاده سازی سیاست تحمل صفر، باید با قاطعیت هر چه تمام تر، با قدرت حتی به مراتب بیش از حد نیاز، و با اشراف اطلاعاتی کامل صورت گیرد. · لازم است در کل مناطق شمال ارس، به ویژه در محدوده کوریدور مورد بحث عملیات های نظارتی، جاسوسی و شناسایی گسترده و مداوم اجرا شود. هر تحرک مشکوکی با سنگین ترین قدرت آتش سرکوب شود، هر گونه پاسخ احتمالی طرف مقابل با شدید ترین اقدامات در نطفه خفه شود. چنانچه برای زدن هدفی مشکوک، رهاسازی بمبی 20 کیلویی از یک پهپاد لازم باشد، با صرف 2 بمب 1 تنی که از جنگنده رها شود، آن هدف باید از بین برود. چنانچه یک راکت کوچک تحرک تروریست ها در حاشیه مرزی را بتواند متوقف سازد باید از موشک های سنگین و قدرتمندی استفاده شود که جدی و قاطع بودن اراده جمهوری اسلامی ایران را در تامین امنیت ملی و مبارزه با تروریسم به خوبی نمایش دهد. این اقدامات باید به نحوی باشد که چنانچه طرف مقابل بخواهد در یک اقدام انتقام جویانه یک گلوله خمپاره به سمت یک پاسگاه مرزی شلیک کند، به این گمان برسد که احتمالا یک نهاد دولتی در باکو با شلیک موشک های بالستیک و کروز با خاک یکسان خواهد شد. گرچه مرحب سپر انداخته خیبر باقی است بت نگویید شکستیم که بت گر باقی است [1] ISI (Inter Servise Inteligence ) Multi domain warfare
  13. 1 پسندیده شده
    بخش دوم ..... برخورد مستقیم نظامی ایران و اسراییل : بطور همزمان ، در حالی که در بازه زمانی 2018-2017 حملات اسراییل به اهداف کاملا مشخص ایرانی در خاک سوریه ، به شکل واضح و با شدت زیاد در جریان بود ، واحدهای سپاه قدس ایران نیز در حال آماده سازی های اولیه برای واکنش نظامی به منظور ایجاد بازدارندگی متقابل و همچنین افزایش هزینه حملات مهاجمان ، بود و براساس اطلاعات موجود ، چندین بار مستقیما" اهداف اسراییلی را مورد حمله قرارداد . این مساله بدان معنا بود که برای نخستین بار و پس از چندین دهه خصومت غیر مستقیم میان اسراییل و ایران ، ضربه های رد و بدل شده ، صورت مستقیم بخود گرفته بود . روزمه مایکل هرزوگ ، نویسنده مقاله با شروع فوریه 2018 ، نخستین برخورد مستقیم در سوریه ، زمانی که ایران رعین ناباوری همگان موفق شده یکفروند هواپیمای بدون سرنشین مسلح را از مبداء پایگاه هوایی تی-4 در مرکز سوریه به درون خاک اسراییل نفوذ داده و در آنجا هدف آتش متقابل واحدهای پدافند قرار گرفته و ساقط گردید ، رقم خورد . درپاسخ ، نیروی هوایی اسراییل نیز موقعیت استقرار خودروی کنترل و فرماندهی پهپاد فوق را در پایگاه هوایی سوریه کشف و علاوه بر منهدم کردن آن ، به ده ها هدف سپاه قدس در سوریه حمله نمود ، هر چند در جریان این حملات ، حداقل یک فروند جنگنده اف-16 هدف آتش شبکه دفاع هوایی سوریه قرار گرفت و ساقط گردید . چهارماه بعد ، در مه 2018 ، احتمالا در پاسخ به حملات تلافی جویانه اسراییل ، عناصر مسلح ناشناس ، حداقل 32 فروند راکت گراد را داخل خاک سوریه به سمت اهدافی در بلندی های جولان تحت کنترل اسراییل شلیک نمود که چهار فروند از این موشکها پس از عبور از مرز رهگیری شده و منهدم شدند . متقابلا" نیروی هوایی اسراییل با طراحی عملیاتی موسوم به "خانه پوشالی" ( House of Cards) ، صدها هدف دیگر ،از جمله زیرساختهای ایجاد شده توسط ایرانی ها را در سوریه مورد حمله قرارداد . در بیست و یکم ژانویه 2019 ، واحدهای موشکی منتسب به سپاه پاسداران ، یکفروند موشک دقیق میانبرد را در روشنایی روز و از مبداء پایگاه نظامی ارتش سوریه در جنوب دمشق بسمت ارتفاعات هرمون واقع در بلندیهای جولان ، شلیک کردند ، در حالی که موشک فوق ،توسط آتشبارهای پدافند هوایی گنبد آهنین رهگیری ومنهدم شد . درواقع ، روند شلیکهای موشکی ایران ، پاسخی بود به حملات مستمر نیروی هوایی اسراییل از دسامبر 2018 تا ژانویه 2019 به زیرساختهای نظامی ارتش سوریه که اینک تا حدودی در اختیار ایرانی ها گذاشته شده بود . بااین وصف ، پاسخ اسراییل به این سری حملات ... در تمامی موارد ذکر شده ، انچه که در وهله نخست به نظر میرسد ، این است که اسراییل اطلاعات مشخصی از روند برنامه های توسعه نظامی ایران در سوریه در اختیار داشته که این مساله بدان معناست که حملات اسراییل ، تمامی بسترهای آماده شده برای ایران به منظور مشروعیت دادن به اقدامات دفاعی و آفندی را هدف قرار داده است و این به شکل خاص ، زیرساختهای نظامی در حال آماده شدن ایران را مد نظر قرار میداد . در حالی که نیروی هوای اسراییل ، به شکل همزمان ، در تلاش بود تا بتدریج شبکه لایه لایه دفاع هوایی سوریه را بازکرده و سرفرصت ، تک تک عناصرآن را از میان برده و یا تضعیف نماید . گادی ایزنگوت در اواخر ژوئن 2019 نیز دوتیر راکت از سوریه بسوی ارتفاعات هرمون شلیک شد که موشک نخست در خاک سوریه سقوط نمود و دومی بدون ایجات خسارت در سرزمین های اشغالی فرود آمد . اگر این حمله به ایران منتسب نشد ، اما اجرای آن به گروه های تخت الحمایه ایران نسبت داده شد ،در حالی که همزمان با این رویدادها ، تنشها میان ایران و ایالات متحده نیز به اوج خود رسیده بود و گفته میشود که حتی برنامه ای برای حمله به اهداف ایرانی – سوری نیز در دست بررسی قرار داشت . با این حال ، یکی از مهمترین حملات مهم اسراییل علیه مجموعه های منتسب به ایران و حزب ا... در اول ژوئیه 2019 به ثبت رسید . اثر گذاری حملات اسراییل بر روند منازعه : در واقع ، مقامات امنیتی اسراییل براین باورند که عملیات نظامی مستمر اسراییل ، نقش اصلی را در خنثی نمودن برنامه های بلند مدت ایران به منظور تبدیل سوریه به یک جبهه نظامی قدرتنمند ضد اسراییلی بر عهده دارد . علاوه براین ، برخی از ناظران صحنه عملیات در سوریه معتقدند که این حملات میتواند در طولانی مدت ، روند جریان را به شکل موثر بر ضد ایران برگردانده و از تشدید احتمال درگیری مستقیم جلوگیری نماید . در نهایت ، ایرانی تا حال حاضر از انتقال و استقرار جتهای رزمی خود در خاک سوریه خودداری نموده اند و از سویی دیگر ، هنوز کنترل سامانه های روسی متعلقبه ارتش سوریه نیز در اختیار آنان قرار نگرفته است ، به همین دلیل اشراف اطلاعاتی در بخش جنوبی سوریه ، برای عناصر اطلاعاتی ایرانی در ضعیف ترین حالت ممکن قرار گرفته ، جایی که برای ایجاد بسترهای کسب اطلاعات به شکل موثر هنوز راه زیادی می بایست پیموده شود . بر همین اساس ، ایران مستمرا" در حال برنامه ریزی برای اعزام نیرو ، تعیین ماموریتها براساس مدل عملیاتی تعریف شده در سوریه است ، این الگو بیشتر بر نیازمندهای خاص ، شامل : 1-ایجاد بستر لازم در طول زمان برای طراحی واکنش متقابل در برابر حملات اسراییل ( با توجه به توسعه عملیاتی رزمی ایران در سوریه و نیازمندی به سامانه های دفاع هوایی پیشرفته ) 2-کاهش فاصله با قابلیتهای رزمی ارتش اسراییل ( در شمال وشرق سوریه ) 3- انتقال زیرساختهای استراتژیک منتقل شده به سوریه به مناطقی با درجه اهمیت کمتر نظامی ، غیر متمرکز کردن پتانسیل های نظامی 4-انتقال همه سامانه های رزمی و دپوهای تسلیحاتی به زیرساختهای ایجاد شده زیرزمینی و پنهان نمودن این زیرساختها تحت پوشش ارتش رسمی سوریه و صنایع دفاعی این کشور . در واقع ، بخش عمده ای از تحلیلگران امنیتی اسراییل براین باورند که جنبه اصلی برنامه ایران در سوریه ، تلاش برای انتقال عناصر اصلی "پروژه دقیق" این کشور در سازه های زیرزمینی یا استتار شده در لبنان ، تمرکز منابع برای ارتقاء این برنامه از یک پروژه محدوده به یک خط تولید کامل صنعتی ،افزایش پروازهای تجاری و همچنین فعال شدن خطوط دریایی ایران به لبنان و همچنین ایجاد یک ساختار نظامی کامل در عراق ، شامل تسلیح و آموزش شبه نظامیان شیعه بشمارمی آید . این مساله ، تا بدانجا برای مقامات ارشد اسراییلی ، پراهمیت بشمار می رود که در دسامبر 2018 ، مدیر اطلاعات ارتش اسراییل اظهار داشت که " عراق بشدت زیر کنترل سپاه قدس ایران قرار گرفته " و این کشور اکنون براحتی میتواند ، برنامه های بلند مدت خود را به مانند آنچه که در سوریه انجام شده ، در عراق نیز پیاده کند که بطور مستقیم ، امنیت اسراییل را نشانه گرفته است . به اعتقاد این مقام امنیتی ، استقرار ذخیره قابل توجهی از این موشکها در عراق ، نه تنها اسراییل ، بلکه یگانهای رزمی ارتش ایالات متحده ، عربستان سعودی و تحت شرایط خاصی ، اردن را نیز تهدید می کند . از آنجایی که ارتش سوریه کنترل بخشی از ارتفاعات جولان را در تابستان 2018 به لطف کمکهای بیدریغ ایران و ورود عناصر رزمی وابسته به آن از شورشیان مسلح ، مجددا" بازپس گرفت ، بلافاصله ، حزب ا... لبنان بدلیل تجربه افزون تر در خصوص گسترش توان رزم بواسطه استفاده از نیروهای محلی، مامور شد تا نیروی انسانی مورد نیاز را از مردم محلی ، بخصوص روستاهایی نظیر الخدر ( al-Khadr) در شمال جولان به منظور زمینه سازی برای حرکتهای آینده ، استقرار سامانه های تسلیحاتی و تهیه برنامه های عملیاتی فراهم نماید . اما از اکتبر 2017 ،هر دوبازوی عملیاتی حزب ا.. در جنوب سوریه ، توسط مدیریت اطلاعاتی فرماندهی جنوبی ارتش اسراییل مورد رصد قرار گرفت و درنهایت در مارس 2019 در یک کنفرانس مطبوعاتی ، در اختیار رسانه ها قرار گرفت . در کنار جنبه های نظامی ، تهران بر این باور است که میتواند بواسطه طرح ریزی یک نقشه دقیق واستفاده از ظرفیتهای فعلی سوریه ، بخش عمده ای از مشکلات ناشی از تحریم های ایالات متحده را دور زده و ازاین طریق ، بتواند با دستی گشاده تر ، برنامه های خود را سوریه پیش برد . در این میان ، گرچه مهمترین عامل مهار ایران در سوریه را می توان در اعمال فشار نظامی دانست ، اما الزاما" جلوگیری از به ثمر رسیدن طراحی تهران را نمی توان در حوزه بکارگیری سخت افزار نظامی جستجو نمود . بدین معنی که چالش میان ایران و اسراییل را نمی توان بدون در نظر گرفتن نقش مرکزی روسیه در سوریه و همچنین فشار اقتصادی ایالات متحده بر ایران مورد تجزیه و تحلیل قرار داد . به اعتقاد برخی ناظران سیاسی ، حضور روسیه ، ایران و اسراییل را مجبور ساخته تا حرکات خود را با دقت افزون تری مورد محاسبه قرار دهند ، ضمن اینکه نقش ایالات متحده نیز باعث شده تا ایران در اجرای نقشه جامع خود ، با جسارت بیشتری نسبت به گذشته ، عمل نماید . زاخاریا باومل نظامی صهیونیست که در جریان درگیری های نبرد 1982 جسدش در خاک سوریه باقی ماند رقص با خرس روسی : براساس آنچه سیر تحولات در سوریه نشان میدهد ، مجموعه تحلیلگران اسراییلی از ابتدای بحران و پس ازحضور نظامی روسیه در جنگ داخلی سوریه ،با رصد محیطی مملوء از بازیگران متفاوت بین المللی ، منطقه ای و محلی که گاها" منافع متضادی را دنبال می نمودند ، براین اعتقا د قرار داشتند که اولویت نخست سیاست خارجی می بایست ، گفتگو در بالاترین سطح با مهمترین بازیگرخارجی این صحنه ، یعنی روسیه صورت گیرد . در واقع امر ، اسراییل و روسیه ، مواضع متفاوتی رادر خصوص ایران و سوریه و همچنین سیاستهای ایالات متحده در قبال ایران داشتند که بطور مشخص ، حول محورهای ذیل قابل تبیین می بود : 1-روسیه ، ایران و سایر گروه های مسلح حاضر در سوریه ، در کنار هم برای ابقای ساختار حکومتی اسد وارد جنگ شدند و در این میان ، ایران ، نقش محوری را برای پیشبرد این هدف بازی می کند ، وظیفه ای که بنا برخی تحلیل ها ، روندی ارزشمند برای روسیه بشمار می آید . 2- هر دوکشور ( ایران و روسیه ) هدفی مشترک را دنبال می کنند وآن خروج کامل ایالات متحده از سوریه و کاهش نفوذ این کشور در منطقه است . 3- روسیه از ابتدای خروج ایالات متحده از توافق هسته ای و اعمال استراتژی فشار حداکثری بر ایران همواره به این روند معترض بود . 4- روسیه ، تامین کننده اصلی تسلیحات برای ایران است و دو کشور خارج از مساله سوریه ، منافع همپوشان دیگری ، نظیر تلاش برای محدود کردن نفوذ سیاسی ایالات متحده در اسیای میانه و همچنین همکاری در چهارچوب های اقتصادی اوراسیا را دنبال می کنند . در عین حال ، اسراییل با موشکافی قابل توجهی ، منافع متضاد و واگرای موجود میان ایران و روسیه را در حوزه سوریه مورد شناسایی قرار داد و بصورت ماهرانه ای مانور خود را برای افزایش شکاف در این مورد برنامه ریزی نمود . حقیقت امر آن است که در گفتگوهای دوجانبه میان اسراییل و روسیه که از اواخر 2015 آغاز شده ، چند هسته اصلی برای نیل به یک درک مشترک برای ادامه مسیر ، بوجود آمده است . در ابتدای امر ، روسیه برای طرف مقابل تصریح نمود که بدلیل عدم وجود اراده یا توانایی سیاسی و یا هردو ، اقدامی برای قطع دسترسی حضور نظامی ایران در سوریه نخواهد کرد و این حضور را بعنوان یک چالش بلندمدت برای خود که به معنای پذیرش نقش ایران و ایجاد یک ارتباط پایدار سیاسی بشمار می آید ، مورد پذیرش قرار داده است . بدین معنی که روسیه آمادگی کامل خود را برای اعمال نفوذ به منظور جلوگیری از گسترس نفوذ طرف ایرانی ، به نمایش گذاشت . بعنوان مثال ، روسها بخوبی از نفوذ خود برای عدم ایجاد دسترسی به ایران برای کنترل یک اسکله واقع در بندر طرطوس، درست در مجاورت پایگاه دریایی ارتش این کشور ، استفاده نمود . فراتر از این مساله ، به شکل کاملا غیر محسوس ، ارتش اسراییل ، بر مبنای همین گفتگوها ، آزادی عمل کاملی برای هدف قرار دادن موقعیتهای نظامی ایران در خاک سوریه را تا زمانی که نیروهای مسلح و ثبات حکومت سوریه را دچار خطر نکند ، بدست آورد . درواقع ، روسها با متعهد شدن به این توافق نانوشته ، موجب شدند تا ایران مجبور شود تا حضور نظامی خود را در نزدیکی مرز به حداقل برساند و تنها پس از فروکش نمودن جنگ ، این ارتش رسمی سوریه باشد که اجازه استقرار درآن را بدست آورد . متقابلا" برای تضمین این تعهد ، ارتش روسیه ، بخش عمده ای از پلیس نظامی خود را به این منطقه حائل اعزام نمود ، هر چند در بسیاری از موارد ، ارتش روسیه ، مانع از حضور عناصر نظامی ایرانی که با یونیفرم ارتش سوریه در این مناطق ، بخصوص جنوب سوریه تردد دارند ، نشده است . اما با افزایش حالت مخاصمه میان ایران و اسراییل در بازه زمانی 18-2017 ، توافق نانوشته میان اسراییل و روسیه به شکل غیر قابل باوری تحت فشار قرار گرفت و شکافها میان دو طرف ، افزایش پیدا نمود . از یک سو ، ستاد ارتش روسیه ، افزایش رصد خطر برای نیروهای اعزامی خود به سوریه را غیر قابل قبول میدانست . این واقعیت که نیروهای ایرانی ، براساس محاسبات خود ، بخش عمده ای از دارایی های نظامی خود را در مجاورت موقعیت استقرار واحدهای روسی مستقر نموده بودند تا در برابر حملات هوایی ارتش اسراییل ، مصونیت بیشتری را در اختیار داشته باشند ، موجب شد تا در سپتامبر 2018 ، یک بحران شدید میان روسها و ارتش اسراییل پدید آمده و همین امر باعث شد تا جلسات از پیش برنامه ریزی شده میان این دو ، برای چندماه به تعویق بیافتد . این بحران را میتوان مملوء از تناقضاتی دانست که در محیط امنیتی خاورمیانه ، سالهاست که وجود دارد . از یک سو، اسراییل به شکل مستمر ، توانایی ها نظامی حزب ا.. را که در ارتباط مستقیم با "پروژه دقیق" بود ، هدف قرار میداد که درست زیر بینی روسها در شمال غربی سوریه قرار داشت ، از سویی دیگر ، شبکه پدافند ارتش سوریه ، یک فروند پرنده شناسایی IL-20 روسی را به زعم مهاجم بودن ساقط نمود و نزدیک به 15 پرسنل روسی در این میان کشته شدند و روسها نیز مقصر اصلی ماجرا را نیروی هوایی اسراییل دانست که با پوشش قرار دادن پرنده روسی ، مبادرت به اجرای عملیات تهاجمی می نمودند .( در واقع به اعتقاد نویسنده متن ، ادعای روسها ، دروغ بوده . م ) . از طرفی دیگر ، روسها با تحویل سامانه اس-300 به ارتش سوریه ، که پیش ازاین با فشار ایالات متحده و اسراییل ، صدور آن متوقف شده بود ، اسد را موردتشویق قراردادند. بااین حال ، دلایل مختلفی ممکن است بر این نوع نگر روسها ، موثر واقع شود . نخست اینکه در حوزه ساختار دفاعی ارتش روسیه ، هنوز نگرش نامطلوبی در خصوص اسراییل وجود دارد که احتمالا تمایل نخواهند داشت مسئولیت کامل ساقط شدن هواگرد روسی را توسط سامانه های دفاع هوایی محصول این کشور توسط متحدشان را قبول کنند . علاوه براین ، روسها به شکل روزافزون ، نسبت به دامنه ، ماهیت و استمرار حملات هوایی ارتش اسراییل به خاک سوریه واکنش عصبی نشان میدادند و به شکل کاملا هوشمندانه ای ، از این رویداد ( سقوط ایلوشین روسی ) استفاده کردند تا ضمن محدود کردن آزادی عمل توافق شده با اسراییل ، مکانیزم جدیدی را برای ادامه آنچه که "اقدامات تامینی / ایمنی " نامیده میشد ، طراحی نمایند . دراین زمینه ، مقامات ارشد دفاعی اسراییل براین باورند که جهت گیری متفاوت روسیه نسبت به گذشته در خصوص مقصر جلوه دادن اسراییل را می توان در قالب تاکتیک جدید روسها برای پیشبرد روند تفاهم احتمالی با ایالات متحده در زمینه خروج احتمالی از سوریه و سایر مسائل بین المللی دانست . در همان زمان رسانه های عبری گزارش داده بودند که مسکو قبل از ساقط شدن هواگرد شناسایی خود برفراز مدیترانه ، تماسهای نزدیکی را با اسراییل به منظور گفتگو با ایالات متحده برقرار کرده بود . به اعتقاد کارشناسان امنیتی عبری ، روسها براین تمایل قرارداشتند که در ازای ایجاد فشار برایران به منظور کاهش فعالیتهای خود و گروه های نزدیک به ان در سوریه و همچنین خارج کردن بخش قابل ملاحضه ای نیروهای خود ، روند اجرای تحریم های اقتصادی از سوی ایالات متحده منجمد گردد . با این وصف ، تل آویو بدلیل عدم تمایل در خصوص محدود کردن تحریم های اقتصادی بر علیه تهران ، این پیشنهاد را نپذیرفت ، اما مقامات تل آویو معتقدند که دولت ترامپ ، به احتمال بسیار زیاد ، قبل از خروج کامل نیروهای آمریکایی از سوریه (دسامبر 2018) بتدریج علاقه خود را به معامله با روسها ، اعلام کند . اما پی آمد حادثه ایلوشین روسی را می توان در اضافه شدن برخی الزامات و مکانیزم های جدید به "اقدامات تامینی " توافق شده میان اسراییل و روسیه جستجو نمود . این موارد شامل اطلاع رسانی ارتش اسراییل قبل از اجرای هر گونه حمله هوایی ( چند دقیقه قبل از اجرای بمباران ) ، تعریف واضح از مناطق هدف توسط نیروی هوایی اسراییل و مشخص شدن نقاط و موقعیتهایی بود که هر گونه حمله به ان به مثابه نقض توافق منتهی شده ، کانالهای ارتباطی میان دو ارتش و... می گردید . تمامی این موارد در چهارچوب یک یادداشت رسمی تفاهم شده میان طرفین و در امتداد تفاهم امضاء شده میان روسیه با ایالات متحده و ترکیه در خصوص ترکیه به امضاء طرفین رسید . این تفاهم نامه ، یک جنبه بسیار مهم را بخود می دید و آن عدم توقف کامل حملات اسراییل به خاک سوریه بود و برآیند کلی آن ، تحت فشار قراردادن بیشتر ایران برای کاهش فعالیتهای نظامی ، خودداری از استقرار موقعیتهای استقراری خود در نزدیکی پایگاه های روسی و به طور کلی محدود سازی فعالیتهای نظامی این کشور در سوریه بشمار می رفت . نتیجه کلی و برآیند روند فوق الذکر نشان می داد که اززمان ساقط شدن هواگرد روسی ، اسراییل موفقیتهای قابل ملاحضه ای را برای احیاء زمینه های مشترک کاری خود با روسیه در حوزه مسائل سوریه از جمله بهبود سازو کار هماهنگی های نظامی بدست آورده است ، چنانکه در اخرین دیدار نتانیاهو در مسکو( 4 آوریل 2019 ) ، وی با یک استقبال غیر معمولی ، شامل اجرای مراسم کامل نظامی ، تحویل باقی مانده جسد سرباز ( زاخاریا باومل / Zechariah Baumel) که در جنگ 1982 کشته شده و محل دفن آن توسط واحدهای روسی کشف شد ، روبرو گردید . ضمن اینکه در مذاکرات مستقیم میان دو طرف ، موافقت کلی درخصوص خروج نیروهای خارجی از سوریه صورت گرفت ولی نتیجه نهایی آن هرگر افشاء نشد. این درحالی است که به رسمیت شناخته شدن حاکمیت اسراییل بر ارتفاعات جولان از سوی ترامپ که بسرعت توسط روسیه رد شد ، به احتمال زیاد در فرایند فوق الذکر مشکلاتی ایجاد خواهد کرد. بدیهی است از زمان آغاز بحران در سپتامبر 2018 میان این دو بازیگر صحنه بین المللی ، اسراییل ، به شکل محسوسی اقدامات نظامی خود در سوریه را کاهش داده بود که این امر را بطور مستقیم می توان به محدود شدن تحرکات ایران در سوریه تحت فشار مشترک روسیه و اسراییل مرتبط دانست ، اما مقامات تل آویو همچنان مشتاق است که ضمن کاهش تنشها با روسیه ، میزان دقت در اجرای عملیات خود در داخل خاک سوریه را به حداکثر میزان خود برساند . در این میان ، بشار اسد بعنوان محور حرکتی بازیگران حاضر در سوریه ، بصورت توامان نگاه ویژه ای به ایران و روسیه دارد و در این مدت ، براین تلاش بوده تا با اجرای مانورهای ماهرانه میان این دو بازیگر ، فضای حرکتی خاصی را برای خود پدید آورد که این روند ، در رقابت آرام همراه با تنشهای مقطعی میان ایران و روسیه برای دسترسی به منظور استفاده از بنادر سوریه ، منابع طبیعی و دستیابی به پروژه های زیربنایی سوریه کاملا قابل مشاهده است که در برخی مواقع ، اصطکاکهای میان عناصر تحت کنترل ایران و بخش هایی از ارتش سوریه تحت حمایت روسیه به خشونت نیز منتهی میشود . با این وصف ، در حالی که اسد هنوز به حمایتهای نظامی و اقتصادی ایران بسیار وابسته است ، احتمالا" از نفوذ رو به گسترش ایران ، رضایت نداشته و به براساس تحلیل های موجود از منابع اطلاعاتی اسراییلی و غربی ، حملات مستمر اسراییل را بعنوان ابزاری برای رد درخواستهای ایران مورد استفاده قرار میدهد . با این وجود ، این ابهام هموراه پیش روی تحلیلگران امنیتی اسراییل وجود دارد که روسیه تا چه اندازه می تواند این انتظارات را تحقق بخشد ؟ در این خصوص ، برخی معتقدند که روسیه در جریان جلسات 3 جانبه ، بارها اعلام نموده که پتانسیل کافی برای ایجاد یک اهرم فشار موثر بدون کاهش قابل توجه تحریم های ایالات متحده برای وادار کردن ایران به خروج از سوریه را در اختیار ندارد . علاوه براین ، روسها انتظار دارند که در قبال اعمال فشار برایران ، اسد بعنوان تنها دولت رسمی در سوریه مورد پذیرش قرار گرفته و همه نیروهای خارجی در یک بازه زمانی از این کشور خارج شده و درنهایت تحریم های ایالات متحده علیه این کشور ( روسیه ) لغو گردد تا شرکتهای روسی توانایی شرکت در فرآیند بازسازی سوریه را داشته باشند . بطور طبیعی چنین انتظارانی موجب شده تا امکان تحقق آن از سوی اسراییل و ایالات متحده بعید به نظر برسد . نتیجه این مذاکرات ، هر چه باشد ، اسراییل قصد متوقف نمودن آنچه که مربوط به تامین منافع حیاتی امنیت ملی خود است را ندارد ، در عین اینکه ، تحلیل غالبی وجود دارد که تامین این منافع در همکاری مشترک با روسها نهفته است و این بستر را بوجود می آورد تا همچنان حملات مستمر بر علیه اهداف ایرانی در سوریه ادامه پیدا کند . پی نوشت : 1- ادامه دارد ............ 2- استفاده از مطالب برگردان شده به پارسی در انجمن میلیتاری ، براساس قاعده " رعایت اخلاق علمی " منوط به ذکر دقیق منبع است . امیدواریم مدعیان رعایت اخلاق ( بخصوص رسانه های مدعی ارزشمداری ) بدون احساس شرمندگی از رفرنس قرار گرفتن بزرگترین مرجع مباحث نظامی در ایران ، از مطالب استفاده نمایند./ MR9 
  14. 1 پسندیده شده
    بسم ا... به نظرم باید منطقی تر به موضوع نگاه کرد . اگر دوستان شیوه اختفاء و استتار را درمقایسه با سال 1991 خیلی جلوتر می دونند ، حداقل برای دشمن مقداری منطق و شعور نظامی قائل باشیم و به همون نسبت ، قابلیتهای کشف انها را افزون تر بدونیم پی نوشت : در جنگ خلیج فارس ، ماهواره های اسپات فرانسوی ، برای پیدا کردن سکوهای متحرک اسکاد عراق به مشکل برخورد کردند ( این جدای سکوهای ثابت بود که قبل از جنگ شناسایی و بلافاصله بعد از شروع عملیات با آتش دقیق نیروی هوایی از بین رفتند ) ولی فاصله زمانی بین 1991 تا 2021 ، یک بازه 30 ساله است و توان کشف به مراتب از زمان جنگ با ارتش صدام به جلو حرکت کرده .... برای عبرت گیری .. سکوهای اسکاد ارمنی .... همین دوماه پیش پی نوشت : یک نکته ظریف در خصوص این ادعای شما ، وقتی عوامل اطلاعاتی دشمن ، در زمان صلح ، در وسط تهران ، جانشین وزارت دفاع را ترور می کنند ، آن هم با ادعای استفاده از ماهوار ه و ... ( ویدئوی جناب شمخانی در خصوص امنیت مملکت هنوز در اذهان وجود دارد ) ، به نظر شما توان اطلاعاتی آنها در زمان جنگ برای مکان یابی و زدن سکوهای ثابت و متحرک شما چقدرهست ؟؟؟ یک مقداری به این هم فکر کنید
  15. 1 پسندیده شده
        امپراتوری عثمانی با نام رسمی دَوْلَتِ عَلِیّهٔ عُثمَانِی یک قدرت سیاسی و امپراتوری مسلمان بود که از ۱۲۹۹ تا ۱۹۲۲ میلادی (حدود ۶ قرن یا ششصد سال) در منطقهٔ مدیترانه حکومت می‌کرد. این امپراتوری در اوج قدرت خود (قرن ۱۶ میلادی) مناطق آسیای کوچک، اکثر خاورمیانه، قسمت‌هایی از شمال آفریقا، قسمت جنوب شرقی اروپا تا قفقاز را شامل می‌شد. قلمرو رسمی حکومت عثمانی در اوج قدرت نزدیک به ۵/۶ میلیون کیلومتر مربع می رسید.     امپراطوری عثمانی در گسترده ترین وضعیت خود در سال 1680 میلادی     منشأ عثمانیان   عثمانیان شاخه‌ای از ترکمن‌ها (طایقه قایی) بودند که در اواخر امپراتوری سلجوقیان از ترکستان به آسیای صغیر کوچیدند. در آن زمان سلجوقیان روم که قسمتی از سلسله دولت‌های سلجوقی بودند، در این سرزمین فرمان می‌راندند. ترکان عثمانی اندک‌اندک در نواحی غرب آناتولی به یک قدرت منطقه‌ای و متحد سلاجقه تبدیل شدند و بعداً جانشین سلجوقیان گشتند. ایشان نام خود را از عثمان اول پسر ارطغرل که رهبر ایل ایشان بود، گرفته بودند.   یکی از سلاطین سرشناس ایشان سلطان محمد دوم معروف به سلطان محمد فاتح بود که توانست با تصرف قسطنطنیه (استانبول) به فرمانروایی امپراتوری روم شرقی پایان دهد(۱۴۵۳ میلادی) تاریخ نگاران زمان وقوع این حادثه را پایان قرون وسطی و آغاز عصر جدید می‌دانند.   سلطان سلیم نوهٔ سلطان محمد فاتح بود که در جنگ چالدران شاه اسماعیل اول صفوی را در سال ۱۵۱۴ میلادی شکست داد و عثمانی بر مناطق غربی ایران دست یافت؛ درنتیجه نواحی غرب ایران که شامل آذربایجان، سرزمین کردستان، و عراق بود از ایران جدا شد. در جنگ‌های بعدی آذربایجان به ایران برگردانده شد، ولی سرزمین کردستان و عراق در اشغال عثمانی باقی ماند.     عثمان یکم پایه گذار امپراتوری عثمانی گسترش امپراتوری عثمانی ۱۲۹۹–۱۶۸۳   سلطان سلیم با سیطره بر سرزمین‌های اسلامی خود را خلیفهٔ اسلام خواند. سلیمان قانونی، فرزند او، هم‌دوره با شاه تهماسب صفوی بود و نیروهایش را تا پشت دروازه‌های وین، پایتخت اتریش هم رساند.      گسترش امپراتوری عثمانی ۱۲۹۹–۱۶۸۳     اقتدار و شکوه امپراتوری عثمانی   دولت عثمانی به عنوان بزرگ‌ترین و پهناورترین دولتاسلامی پس از فروپاشی خلافت عباسیان شناخته می‌شود. این دولت در سده‌های هفتم و هشتم هجری (سیزدهم و چهاردهم میلادی) در سرزمین آناتولی ظهور کرد. از سده چهاردهم، به رهبری بایزید اول (ایلدرم بایزید)، قلمرو آن در قاره اروپا گسترش چشمگیر یافت و در اوائل نیمه دوم سده پانزدهم با فتح قسطنطنیه، به رهبری سلطان محمد دوم (فاتح)، در مقام تنها وارث امپراتوری امپراتوری روم شرقی (بیزانس) جای گرفت. بدین سان، در پایان سده پانزدهم دولت عثمانی به اوج اقتدار و شکوه خود دست یافت؛ اقتدار و شکوهی که بیش از یک سده دوام آورد.     سلطان محمد دوم ملقب به فاتح   در این دوران، عثمانی نه تنها - از نظر وسعت قلمرو و کثرت اتباع{دولت عثمانی شامل قلمروهای آناتولی و سوریه و فلسطین و عراق و ارمنستان و در آسیا و مصر و لیبی در آفریقا و بلغارستان و یونان و صربستان و آلبانی و بوسنی و رومانی را در اروپا شامل می‌شد}، اقتدار نظامی و سیاسی، نظم و سامان اجتماعی و ثروت دولت و سعادت و رفاه ملت - اولین دولت اروپایی به شمار می‌رفت، بلکه از نیمه سده شانزدهم میلادی خود را وارث رسمی خلافت اسلامی و رهبر جهان اسلام نیز می‌دانست. در این زمان عثمانی کشوری پهناور بود که قلمرو آن در اروپا تا نزدیکی شهر وین (پایتخت امپراتوری هابسبورگ) امتداد داشت، بخش عمده سرزمین‌های جنوب دریای مدیترانه و شبه جزیره عربستان را دربرمی گرفت، از شمال به رود دن و از شرق به مرزهای ایران محدود بود. از منظر اروپاییان غربی این دولت مهم‌ترین تجلی تمدن اسلامی به شمار می‌رفت و دادوستد و تعارض‌های فرهنگی و سیاسی و نظامی با آن نقش اصلی در تکوین انگاره‌ای داشت که غربیان از اسلام کسب کردند.       سلطان سلیمان یکم، (۲۷ آوریل ۱۴۹۵ (میلادی) در ترابوزان؛ ۶ سپتامبر ۱۵۶۶ (میلادی))، مشهور به «کبیر» و گاه «قدرتمند» و (Lawgiver) و سلیمان قانونی، سلطان عثمانی و مشهورترین شهریار از این خاندان سلطنتی است.     نگاره نبرد ها امپراطور عثمانی در مجارستان -Bertalan Sezekala     سلیمان در سال ۱۴۹۵ به‌عنوان فرزند سلیم یکم به دنیا آمد و تا قبل از مرگ پدرش (۲۱ سپتامبر ۱۵۲۰)، والی مانیسا بود.   از مهم‌ترین کارهای سلیمان، محاصرهٔ وین با ۱۲۰۰۰۰ سرباز جنگی، در سال ۱۵۲۹ در سومین لشکرکشی او به‌سوی مجارستان بود. سلیمان همچنین با موفقیت، با شاه تهماسب صفوی، پادشاه ایران، جنگید. ارتش سلیمان زیر فرمان وزیر بزرگش، ابراهیم پاشا، توانست در ۱۳ ژوئن ۱۵۳۴ تبریز پایتخت پیشین ایران را فتح کند و در ۴ دسامبر همین سال به بغداد دست یابد.       آدمیرال بارباروس (در یانورد معروف عثمانی ها) ناوگان متفقین در نبرد پروزا در سال 1538 میلادی شکست داد     در دوره شاه تهماسب، پایتخت ایران به دلیل خطری که از ناحیه عثمانی احساس می‌شد، به شهر قزوین منتقل شده بود. سلطان سلیمان سه بار به ایران لشکرکشی کرد. وی یک بار تا سلطانیهٔ زنجان هم پیش آمد، ولی به‌دلیل برف و کولاک سنگین مجبور به عقب‌نشینی شد.       قلمرو عثمانی ها در سال 1566     سلیمان نیز، مانند پدرش، علاقهٔ زیادی به هنر و معماری داشت و حتی خودش نیز شعر می‌سرود. بنای بزرگ مسجد سلیمانیه در استانبول از آثار به‌یادمانده از دوران این پادشاه‌است.   مورخان، او را سلیمان قانونی (Lawgiver) می‌خوانند، زیرا وی درطول سلطنت خود، به قضا و قانون بیش از هر چیز دیگر توجه می‌کرد. سلیمان در هر کوی و برزنی در قلمرو عثمانی دادگاه دایر کرده بود و در جوار دفتر خود نیز یک شورای قضایی داشت. وی می‌گفت: از هر دستی که بریده شود خون جاری می‌شود، جز دستی که قاضی قطع کند، و این اصطلاح از همان زمان در خاورمیانه بر سرِ زبان‌ها افتاده‌است. در دوران سلطان سلیمان، متصرفات عثمانی به اوج وسعت خود رسید. دشمنی عثمانی با ایران، که از زمان سلطان سلیم آغاز شده‌بود، در زمان سلطان سلیمان ادامه داشت و به جنگ او با شاه طهماسب صفوی انجامید.     جنگ چالدران     سرآغاز انحطاط امپراتوری عثمانی   مورخان، مرگ سلیمان قانونی (۲۰ صفر ۹۷۴ ق. / ۵ سپتامبر ۱۵۶۶ م.) را نقطهٔ عطفی در تاریخ عثمانی و سرآغاز فرایند انحطاط تدریجی این دولت می‌دانند. درواقع، این انحطاط هرچند در اواخر سدهٔ شانزدهم میلادی، پس از مرگ سلیمان، رخ نمود و در نیمهٔ اول سدهٔ هفدهم شتاب گرفت، ولی بنیان‌های اجتماعی آن در دوران حکومت سلیمان و در اوج شکوه دولت عثمانی تکوین یافت.     سلیمان قانونی ملقب به محتشم   دوران شکوه دولت عثمانی که شامل دورهٔ سلیم اول و سلیمان قانونی بود، بیش از نیم قرن به درازا نکشید. پس از آن، ضعف دولت عثمانی آغاز شد و خط انحطاط به‌طور مستمر ادامه یافت. گرچه گاه‌و‌بیگاه توقفی در این انحطاط رخ می‌داد و عاملش روی کار آمدن برخی از خلفای قدرتمند یا تلاش اطرافیان آنان، ازجمله صدراعظم‌ها بود. زمینه‌های ضعف دولت عثمانی از همان دورهٔ سلیمان فراهم آمد؛ چراکه سلطان تحت تأثیر همسرش خرم سلطان قرار داشت که بر ضد امیر مصطفی توطئه کرده، تلاش داشت تا فرزند خودش، سلیم دوم را به جانشینی سلیمان بگمارد. مصطفی فرمانده بسیار خوبی بود و محبوبیت فراوانی نزد افسران داشت.     جنگ لپانتو بین عثمانی و ناوگان اروپا .       رفتار بد با مصطفی سبب خشم ینی چریان و شورش بزرگی بر ضد سلطان شد که البته سلیمان آن را سرکوب کرد. در این ماجرا مصطفی و فرزند شیرخوارش کشته شدند. همچنین سلطان، فرزند دیگرش، بایزید و چهار فرزند او را با توطئهٔ یکی از وزرا به قتل رساند، و بدین‌ترتیب، زمینه برای روی کار آمدن سلیم دوم فراهم شد.     یکی دیگر از مظاهر ضعف دولت سلیمان قانونی، شرکت نکردن وی در جلسات دیوان و فاصله گرفتن او از مشکلات اقتصادی ـ اجتماعی بود که دشواری‌های ناشی از آن سبب برآشفتن مردمانی در بخش‌های اروپایی و آسیایی شد .   ورود سلطان محمد فاتح به قسطنطنیه بعداز سقوط   سیر افول مداوم دولت عثمانی مقارن و همپیوند با سیر ظهور و اعتلای روزافزون تمدن جدیدی است که در اروپای غربی سر برکشید. این دو تحول موازی بخش مهمی از فرایند عظیمی را شکل داد که سرنوشت بشریت را در طول سده‌های اخیر رقم زد و سرانجام در اوایل سده بیستم میلادی جغرافیای سیاسی کنونی جهان را پدید آورد.     محاصره وین توسط ارتش عثمانی را برای آخرین بار در سال 1683 میلادی       محمد علی پاشا ، برجسته ترین وزیر عثمانی ها در اواسط قرن نوزدهم   دوره تنظیمات   پیشگامان تنظیمات روشنفکران دوره سلطان محمود دوم و سلطان عبدالمجید یکم مانند مصطفی رشید پاشا، فواد پاشا، محمدامین علی پاشا بودند. آنها تشخیص داده بودند که نهادهای مذهبی و نظامی قدیمی دیگر جوابگوی نیازهای امپراتوری در جهان مدرن نیست. بسیاری از تغییرات نظیر یونیفرم جهت تغییر طرز فکر مدیران امپراتوری بود.         جنگ کریمه با شرکت عثمانی ها بر علیه روس ها به کمک فرانسه و انگلیس   بسیاری از اصلاحات تلاش برای اتخاذ شیوه‌های موفق اروپایی بودند. تغییرها شامل سربازگیری، آموزش و پرورش، اصلاح نهادها و اصلاح قوانین و تلاش سیستماتیک از بین بردن فساد بود. پروژهٔ بلند پروازانهٔ تنظیمات جهت مبارزه با قدرت‌های اروپایی و جلوگیری از ضعف امپراتوری عثمانی که مرزهایش در حال کوچک شدن، و توانش در مقابل قدرت‌های اروپایی در حال کاهش بود آغاز یافت. امپراتوری عثمانی امیدوار بود که با خلاص شدن از سیستم قدیم بتواند شهروندانش را بهتر کند.     ادامه دارد....   منابع : http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D9%85%D9%BE%D8%B1%D8%A7%D8%AA%D9%88%D8%B1%DB%8C_%D8%B9%D8%AB%D9%85%D8%A7%D9%86%DB%8C   http://ar.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D9%84%D8%AF%D9%88%D9%84%D8%A9_%D8%A7%D9%84%D8%B9%D8%AB%D9%85%D8%A7%D9%86%D9%8A%D8%A9
  16. 1 پسندیده شده
    خواهش میشه سید عزیز   فتح قسطنطنیه یکی از مهمترین رویداد های قرن پانزدهم میلادی بود و فتح شهرقسطنطنیه باعث نابودی امپراطوری روم شرقی (بیزانس) و کلیسای جامع ارتدوکس به مرکزیت قسطنطنیه شد...   البته ترک های عثمانی از چندین سال بعد از تشکیل دولت خودشون قصد تسخیر این شهر 1000 ساله شدند ولی هر بار به خاطر قحطی یا حملات دشمنشان به هدفشان نرسیدن...     پس از فتح قسطنطنیه نام این شهر به اسلامبول تغییر یافت یعنی مرکز یا پایتخت اسلام...   حدیث پیامبر که توسط ابو ایوب انصاری نقل شده ، انصاری جزو صحابه ای هست که در یکی از حملات بزرگ مسلمانان به قسطنطنیه شرکت داشته که که در نهایت درزیر یکی از برجهای دژ استانبول شهید میشه.     آرامگاه انصاری در ترکیه امروزی     لَتُفْتَحَنَّ الْقُسْطَنْطِینِیَّةُ فَلَنِعْمَ الْأَمِیرُ أَمِیرُهَا وَلَنِعْمَ الْجَیْشُ ذَلِکَ الْجَیْشُ بدون شک قسطنطنیه فتح خواهد شد، چه نیکو امیری است آن امیر و چه نیکو سپاهی است آن سپاه     ماجرای کامل فتح قسطنطنیه به شرح زیر است :           يكي از وقايع مهم تاريخ مسلمانان و بلكه يكي از حوادث بسيار برجسته در تاريخ جهان، فتح قسطنطنيه پايتخت امپراتوري روم شرقي به وسيله سلطان محمد دوم عثماني است. اين واقعه مهم تاريخي نه فقط به تنهايي در برگيرنده‌ي موضوعات متعدد و قابل تأملي است، بلكه آثار و پي‌آمدهاي فراوان آن نيز در عرصه‌هاي اقتصاد و سياست جهان نيز عبرت‌آموز است. آنچه در اين مقاله بنظر شما مي‌رسد، پژوهشي است درباره نحوه حمله تركان عثماني به اين شهر و همچنين اوضاع داخل شهر و مراحل سقوط آن با ذكر بعضي از مهمترين آثار اين واقعه مي‌باشد. با توجه به ضرورت اختصار مطالب در اين تحقيق، سعي شده كه مهمترين و جالب‌ترين نكات و حوادث اين رويداد مهم بيان گردد و از ذكر جزئيات خودداري شود.     اولين مناطقي كه در آغاز فتوحات اسلامي مورد نظر فرماندهان نظام اسلام و رهبران مسلمان بود، عبارتند از: ايران، شام و مصر و شمال آفريقا. توجه آنان به سرزمينهاي زير سلطه دولت روم، احتمالا به دليل اقداماتي نظامي بود كه پيامبر اسلام(ص) در زمان حيات خود براي تسخير مناطق شمالي عربستان انجام داده بودند. مسلمانان اوليه، پس از رحلت نبي گرامي(ص) در طي چند سال، مهمترين بخشهاي ايران و شام و مصر را فتح كردند، و سپس به طرف آسياي صغير رفته و شهرهاي جنوبي روم شرقي را نيز تصرف نمودند، و هنوز ربع قرني بيش نگذشته بود كه به تنگه بسفر و پشت دروازه‌هاي كنستانتينوپول رسيدند.[1]   شهر كنستانتينوپول كه عربها آنرا قسطنطنيه مي‌ناميدند و بعدها نام استانبول (اسلامبول) بر آن نهاده شد، در قرن هفتم پيش از ميلاد ـ يعني 660 ق. م ـ‌به وسيله يوناني‌ها ساخته شد، در ابتدا بيزانسيوم (بيزانتيوم) نام داشت.[2] اين شهر ساحلي كه شكلي مثلثي دارد، در كنار تنگه بسفر و درياي مرمره واقع و فقط ضلع غربي آن به خشكي متصل است.[3] در زمان هخامنشيان براي مدتي در تصرف ايرانيان بود و بين يونان و اسپارت نيز دست بدست مي‌شد تا آنكه بالاخره رومي‌ها آن را در 196 م. در اختيار گرفتند. در سال 330 م. هنگامي كه كنستانتين كبير پايتخت حكومتي خود را از شهر رم به بيزانتيوم منتقل نمود، نام اين شهر نيز به «كنستانتينوپول» يعني شهر كنستانتين تغيير يافت.[4] اين شهر از ابتداي ساخت آن تا قرن پانزدهم ميلادي، بارها تعمير و بر زيبايي و ثروت آن افزوده شد و استحكامات آن نيز تقويت شد.[5]   اما تسخير كنستانتينوپول يا قسطنطنيه، از نخستين سالهاي فتوحات مسلمين جزو برنامه‌هاي نظامي و آرزوهاي خلفا و سلاطين مسلمان به شمار مي‌آمده است.[6] زيرا اين شهر و دولت روم شرقي يا بيزانس در زمان ظهور اسلام، پايگاه و پشتوانه اصلي مسيحيان در شرق اروپا بود. روشن است كه با فتح اين شهر، دنياي مسيحيت، شكست سختي متحمل مي‌شد و تصرف ديگر سرزمينهاي مسيحي نشين، با سهولت بيشتري انجام مي‌شد و مسلمانان در موقعيت بهتري قرار مي‌گرفتند.[7]   اولين حملات جدي مسلمانان به اين شهر، از سال 33 ه . ق. / 653 م. آغاز شد. در اين سال گروهي از نيروهاي مسلمان پس از پيمودن آسياي صغير به كرانه «بسفر»[Bospous] رسيدند، ولي پس از جنگي كه ميان ناوگان دريايي مسلمين با ناوگان رومي روي داد، اگر چه موقعيت‌هايي نصيب نيروهاي مسلمان شد، اما به خاطر صدماتي كه در طول آن مدت متحمل شده بودند، از آن نواحي عقب نشيني كردند.[8]   بار ديگر در سال 44 ه . ق / 664 م. قواي مسلمين حمله خود را به منظور قسطنطنيه تجديد نمودند، ولي زماني كه به درياي مرمره رسيدند با زمستان و شرايط سخت آن مواجه گرديدند.، در نتيجه از تهاجم پيشروي و محاصره شهر بازماندند. چندي بعد، يعني در سال 48 ه . ق. نيز مجدداً گروهي از نيروهاي مسلمان، مركب از ناوگاني كه از سواحل مصر و شام و به فرماندهي «فضالة بن عبدالله انصاري» بسيح شده بودند، آناتولي را پيموده و قلعه‌هاي ساحلي را فتح كردند.[9] در سال 49 ه . ق. نيز سپاه عظيمي كه گروهي از بزرگان صحابي پيامبر(ص)، مانند «عبدالله بن عباس» و «ابو ايوب انصاري» در ميان آنها بودند؛ به فرماندهي «سفيان بن عوف»، از راه خشكي به طرف قسطنطنيه رفتند. ناوگان مسلمانان از راه دريا نيز تنگه «داردانل» را بدون مقاومت رومي‌ها پشت‌سر گذاشت، و وارد آبهاي مرمره و نزديك پايتخت روم شرقي گرديد.[10] مسلمانان از طريق دريا و خشكي، قسطنطنيه پايتخت دولت بيزانس را محاصره نمودند، ولي با وجود هجوم و محاصره طولاني شهر، نتوانستند به ديوارهاي بلند ومحكم و برج و باروي آن نزديك شوند. نيروهاي مسلمان با شروع فصل زمستان، محاصره را رها كرده و به «جزيره گيزگوس» در 80 مايلي قسطنطنيه مي‌رفتند و مجدداً در زمان گرم شدن هوا، پايتخت بيزانس را محاصره كردند. اين وضعيت بدون كسب هيچ نتيجه‌اي 7 سال تداوم يافت. سرانجام با تحليل رفتن نيرو و امكانات تداركاتي آنان، در آخر سال 58 هجري عقب‌نشيني نمودند. براساس نقل مورخين، آنان حدود سي‌هزار از نفرات خود را از دست داده بودند، از جمله كشته‌شدگان در اين وقايع صحابي معروف «ابو ايوب انصاري» بود كه در حمله اول يا دوم در سال 51 يا 52 هجري به شهادت رسيد و در زير ديوار قسطنطنيه مدفون شد.[11]   در دوران «سليمان بن عبدالملك»، در حاليكه قدرت نظامي مسلمانان بسيار زياد بود، دولت بيزانس رو به ضعف مي‌رفت و اختلافات داخلي و فشارهاي خارجي، آن­ را در معرض انحطاط قرار داده بود. «سليمان بن عبدالملك» از اين فرصت استفاده كرده و ارتشي مركب از نيروهاي زميني و دريايي با ساز و برگ كافي، براي جنگ مهيا كرد و برادرش «مسلمه بن عبدالملك» را به فرماندهي آن سپاه گذاشت و دستور داد تا به سوي قسطنطنيه رهسپار شده و به هر قيمتي آنرا فتح نمايند.[12] «مسلمه» در اوايل سال 98 ه . ق. / 716 م. پس از تصرف آناتولي، در ماههاي بهار با سپاهي عظيم به آبهاي مرمره رسيد و سپس پايتخت روم شرقي را 99 ه .ق / 717 م. محاصره نمود.[13] مورخين بيزانسي مانند «تئوفانس»، تعداد افراد سپاه او را كه از راه دريا و خشكي در آن ناحيه حضور داشتند، 180 هزار نفر تخمين زده‌اند. ولي مسلمانان به سرعت متوجه شدند كه با وجود جنگاوران فراوان، منجنيق‌‌هاي سنگين و آلات نظامي ديگر و همچنين 1800 كشتي جنگي كه دراختيار داشتند، تسخير شهري با استحكامات ديوار و برج‌هاي آن و نيز آلات دفاعي گوناگون از جمله سلاح آتش يوناني و سنگهايي كه از بالاي ديوار شهر بر سر آنها فرو مي‌ريخت، به سهولت امكان‌پذير نمي‌شود. آتش يوناني[Greekfire] در واقع نوعي بمب آتش‌زا بود كه به وسيله مردي بنام «كالينكوس» در زمان كنستانتين چهارم ساخته شده بود. اين ماده آتش‌زا كه معمولاً به سوي استحكامات و كشتي‌هاي دشمن پرتاب مي‌شد و آنها را به آتش مي‌كشيد، از موادي مانند گوگرد، قير، نفت، جيوه و برخي مواد شناخته نشده ديگر ساخته شده بود و هيچ چيزي جز خاك آنرا خاموش نمي‌كرد. اين اسلحه آتشين را براي اولين بار بيزانسي‌ها در جنگ‌ با مسلمانان در سال 48 ه .ق / 668 م. بكار بردند.[14] بهرحال به دليل آنچه گفته شد، «مسلمه» تصميم گرفت كه به جاي حمله به شهر، آنرا به طور كامل در محاصره قرار دهد. ولي آتش يوناني و سرماي زمستان موجب مي‌شد كه نيروهاي مسلمان به تدريج صدمات فراوان ديده و در اثر سرما و گرسنگي تلف شوند. در همين زمان نيز، چند بار كشتيهاي رومي با سلاح‌هاي مختلف به كشتيهاي مسلمانان حمله كرده و آنها را به آتش كشيدند. تا اينكه با مرگ «سليمان» و روي كار آمدن «عمر بن عبدالعزيز»، حاكم جديد اسلامي به نيروهاي «مسلمه» فرمان بازگشت به پايتخت داد. در نتيجه باز هم حمله مسلمين براي فتح قسطنطنيه نه ت نها، هيچگونه سودي در بر نداشت بلكه با ضايعات زياد نيز خاتمه يافت.[15]     قلعه روملی که توسط محمد فاتح برای زیر نظر داشتن ناوگان دریایی امپراطوری بیزانس ساخته شد       اگر چه مسلمانان بعدها نيز چندين بار تا نزديك اين شهر رفتند ولي بعد از اين عمليات، ديگر براي دست يافتن به قسطنطنيه و تسخير اروپا از طريق آن، به طور جدي تلاشي نكردند و بيشتر درگيري‌ها با نيروهاي رومي در آسياي صغير واقع مي‌شد. در سال 165 هجري و در دوران مهدي عباسي، پسرش «هارون الرشيد» به دستور پدر، شهر قسطنطنيه را محاصره نمود.[16] ولي از آنجا كه قصد جدي براي تسخير آن و يا ادامه فتوحات به سوي شمال وجود نداشت. ـ با وجود آنكه يك زن، يعني «ديني» مادر كنستانتين ششم خردسال، بر شهر حكومت مي‌راند ـ قرارداد صلحي با او بسته شد و مسلمانان نيز باز گشتند.[17]   همانگونه كه پيشتر هم گفته شد، انديشه‌ي تسخير قسطنطنيه از آرزوهاي مسلمانان بوده است. برخي از شخصيتهاي اسلامي، اين كار را بقدري با اهميت تلقي مي‌كردند كه به شكل يك آرزو بدان مي‌نگريستند و تحقق آنرا فقط به وسيله حضرت مهدي(ع) ممكن مي‌دانستند. كندي فيلسوف مشهور اسلامي اين احساس را در پيشگويي خود چنين بيان كرده بود كه: «با ظهور حضرت مهدي(ع) اسلام احياء و عدالت پيروز خواهد شد. او شبه­جزيره اسپانيا را فتح خواهد كرد و پس از رسيدن به رم، آنجا را نيز تسخير خواهد نمود. وي به شرق خواهد رفت و آنجا را در يد قدرت خواهد گرفت. هم او قسطنطنيه را نيز فتح خواهد كرد و سراسر گيتي از آن او خواهد بود». ابن خلدون نيز با نقل حديثي از پيامبر اسلام(ص) چنين آورده است كه، آن كه قيصر را مي‌كشد و گنجهاي وي را در راه خدا خرج مي‌كند. همين مهدي(ع) منتظر است هنگاميكه قسطنطنيه را فتح كند. پس چه امير نيك و چه سپاه نيكي خواهد بود».[18]       یکی از برج های قلعه روملی     ترديدي نيست كه اگر در طي قرون اوليه اسلامي و مثلاً در زماني كه اسپانيا در جنوب غربي اروپا به دست «طارق بن زياد» و «موسي بن نصير» فتح مي‌شد (92 ه . ق / 711 م) قسطنطنيه در جنوب شرقي اروپا نيز تسخير مي‌گرديد، چهره اروپا و بلكه وضعيت جهان با آن­ چه در قرن پانزده ميلادي يا بعد از آن به وسيله عثماني‌ها بوجود آمد و يا در حال حاظر شاهديم، كاملاً متفاوت مي‌بود و از آن­ جايي كه قسطنطنيه همانند دروازه ورود به اروپا به شمار مي‌رفت ـ به احتمال فراوان در چنان شرايطي ـ تمام اروپا به دست مسلمين تصرف شده و مردم اين بخش از جهان نيز مسلمان مي‌شدند به هر تقدير، سقوط پايگاه مسيحيت در روم شرقي در آن زمان و يا پس از آن، دقيقا به مفهوم سقوط و اضمحلال مسيحيت و مسيحيان بود، آن­ چنانكه تسخير ايران زردشتي به دست مسلمين موجب اقتدار بيشتر اسلام و گوشه‌گيري تدريجي مذهب زردشت و زردشتيان گرديد. هر چند اين حقيقت را نيز نمي‌توان ناديده انگاشت ـ آنگونه كه تاريخ و اوضاع كنوني مسلمين نشان مي‌دهد ـ تسخير نظامي سرزمينهاي گوناگون و يدك كشيدن نام اسلام و مسلماني، به تنهايي نه كارساز است و نه مستمر و پايدار، و هدف اسلام عزيز و رهبران الهي آن نيز اين نبوده است. آنچه هميشه مؤثر و مستدام خواهد بود، فتح قلوب مردم و نفوذ ايمان و فرهنگ اسلامي در دلهاي آنان است.        شمشیر محمد فاتح در کاخ توپقاپی     همان‌گونه كه پيشتر نيز بيان شد، قسطنطنيه مثل سه ضلعي است، كه از جهت شرق به آبهاي خليج زرين شاخ و ضلع جنوبي آن به درياي مرمره و سمت غربي آن به خشكي اروپا مي‌پيوندد.[19] در هر سه طرف اين شهر،‌ديوارها و برج‌هاي بلند قرار داشته است. طول باروهاي آن بيش از 22 كيلومتر بوده و در هر زاويه شهر نيز، قلعه نيرومندي وجود داشته است. باروي غربي شهر حدود 6000 متر طول داشته و از كاخ بلاشري تا درياي مرمره امتداد داشته است. شهر داراي 14 دروازه بوده كه 7 دروازه آن در طرف خشكي بوده وبقيه در دو ديوار جنوبي و شرقي قرار داشت.[20] مدخل خليج زرين شاخ در شرق شهر، به وسيله زنجيري آهنين مسدود مي‌شد، كه به گلوله‌هاي چوبي بزرگ و محكمي متصل بود. ديوار غربي كه دروازه‌هاي آن به سمت اروپا قرار داشت. مهمترين ديوار شهر بشمار مي‌آمد. اين ديوار كه هم اكنون نيز باقي است، از سنگهاي سختي ساخته شده بود و بين 5/3 تا 5/10 متر ضخامت داشت. در حقيقت باروي شهر داراي دو ديوار بود و در هر يك از اين ديوارها برج‌هايي قرار داشت.[21] ديوار بيروني حداقل 12 متر و ديوار داخلي حداكثر 21 متر بود و بين آنها فاصله‌اي وجود داشت و به اين ترتيب ديوار داخلي شهر بر ديوار بيروني اشراف داشت. در ميان دو ديوار، سكويي به ارتفاع 15 متر بود كه مدافعان شهر در صورت رخنه دشمن از ديوار بيروني به داخل، در آنجا تجمع كرده و به دفاع مي‌پرداختند. اما ديواري كه در جنوب و در سمت درياي مرمره قرار داشت كوتاه‌تر از ديوار غربي شهر بود و در واقع، دريا و امواج آن و صخره‌هاي بلند ساحل، خود نوعي استحكامات طبيعي براي شهر محسوب مي‌شدند. در طرف خليج زرين شاخ، ديوارها از ديوار جنوبي هم كوتاه‌تر بود، زيرا زنجيرهايي كه در مدخل خليج و بين زاويه شرقي شهر با منطقه غلاطه (گالاتا) در آن طرف خليج قرار داشت، مهمترين مانع بر سر راه مهاجمين و كشتي‌هاي دشمن بودند.[22] علاوه بر دلايل فوق، از آنجايي كه مهم­ترين و حساس­ترين دروازه‌هاي ورود به شهر،‌دروازه‌هاي غربي بودند؛ با فاصله‌اي از ديوار شهر، خندقي تعبيه شده بود كه 18 تا 21 متر عرض و حداقل 9 متر عمق داشت.[23] اين خندق را از سنگهاي صاف و لغزنده ساخته بودند و در صورت لزوم مي‌توانستند به وسيله لوله‌هاي مخفي كه در آن وجود داشت، آنرا از آب پر يا تخليه نمايند. بر روي اين خندق پلي قرار داشت كه در هنگام احساس خطر برداشته مي‌شد. نگهبانان و مدافعان شهر در هنگام محاصره و حمله دشمن، از بالاي برج‌ها و ديوارهاي بلند شهر، با پرتاب تير، سنگ، آتش، سرب و قير مذاب و همچنين آتش يوناني از شهرشان دفاع مي‌كردند.[24]       توپ اوربان که توسط مهندس صربستانی به همین نام ساخته شد برای امپراطوری عثمانی جهت نفوذ به دیوارهای قطور حصار اسلامبول       «سلطان مراد دوم» پادشاه عثماني در 855 ه . ق/ 1451م. بر اثر سكته قلبي درگذشت،[25] اما پيش از مرگ و براي جلوگيري از اختلافات داخلي، وصيت‌نامه‌اي برجاي گذاشته و در آن، فرزند 21 ساله‌اش محمد مشهور به «سلطان محمد دوم» را به جانشيني برگزيده بود. سلطان محمد دوم از مادري مسيحي زاده شده و فردي باهوش و تحصيل كرده بود و گفته مي‌شد كه زبانهاي يوناني، لاتيني و عربي را مي‌داند.[26] و به فنون جنگي نيز آشنايي كامل دارد.[27] او از همان ابتداي سلطنت، مقاصد و برنامه‌هاي بزرگي نيز براي حكومت خود داشت. بزودي شاهان و امراي همسايه با فرستادن نمايندگاني، اين سلطنت را به سلطان جديد عثماني تبريك گفتند. او نيز تقريباً به همه آنها وحتي به نماينده پادشاه بيزانس اطمينان داد كه خواهان صلح و دوستي متقابل است.[28]   به طور كلي وضع امپراتوري عثماني در اين زمان، بسيار بهتر از شرايطي بود كه پدرش در آن بسر مي‌برد. محمد، بدون آنكه مجبور باشد فشارهاي سياسي و نظامي داخلي يا خارجي را خنثي كند، مي‌توانست دست به اقدامات جديد بزند.[29] ولي او و مشاورانش، و از جمله «شهاب الدين پاشا» و «زاگانوس پاشا» دريافتند كه براي تحكيم بيشتر موقعيت سياسي‌شان در برابر اشراف ترك، به پيروزي بزرگي نيازمندند. و اين در حالي بود كه اشراف ترك براي حفظ موقعيتهاي خود در آن زمان، هنوز هم به برقراري صلح و آرامش تأكيد مي‌كردند.[30] به اين جهت چنين به نظر مي‌رسيد كه براي قدرت نمايي سلطان محمد دوم در آن برهه هيچ چيز بهتر و مؤثر‌تر از فتح قسطنطنيه نبود.[31]   سلطان محمد با چنين رؤياهايي، از نخستين لحظه جلوس بر تخت سلطنت، در صدد تدارك طرحهايي براي فتح قسطنطنيه بود. همچنانكه پيش از اونيز، با يزيد اول و موسي و مراد دوم، بارها قصد تصرف اين شهر را كردند ولي به عللي در اين كار موفق نشدند. بهرحال، سلطان محمد پيش از رسيدن به اين منظور، مي‌بايست برخي از مشكلاتي را كه بر سر راهش قرار داشتند از بين مي‌برد.[32]         او به سرعت، برخي حركتهاي كوچك مخالف را سركوب و آرام كرد و براي جلوگيري از مخالفتهاي احتمالي آينده، برادر چند ماهه خود را نيز از بين برد. همچنين محمد مي‌دانست كه اشراف ترك تحت رهبري «خليل چندرلي» با طرحهاي وي در تسخير قسطنطنيه مخالفت خواهند كرد، اما در آن زمان هنوز شرايط را براي برخورد با آنها مساعد نمي‌ديد در عين حال با تأكيد بر سنت غازيگري ومسأله تهديدات بيزانس در به مخاطره انداختن كشور عثماني، توانست موقتاً آنان را ساكت كند. البته او به اين حد اكتفا نكرد و براي تضعيف قدرت مخالفين، در مدت كوتاهي برخي از مقامات را همچون وابستگان «خليل پاشا چندرلي»، از پست‌هاي نظامي عزل كرد و افراد مطمئن دو شيرمه را بجاي آنها نصب نمود و به اين ترتيب نفوذ «خليل پاشا» در ميان يني چري از ميان رفت. علاوه بر اينها، «اسحاق پاشا» را در مقام بيگلربيگي در آناتولي باقي گذاشت تا در زماني كه سرگرم مسأله قسطنطنيه است، هرگونه شورشي را در نطفه خفه و سركوب كند.   همانگونه كه با يزيد عثماني؛ مدتها قبل، در ساحل آسيايي بسفر و در مقابل ديوارهاي قسطنطنيه قلعه‌اي ساخته بود، سلطان محمد نيز تصميم گرفت در تنگترين نقطه ساحل اروپايي بسفر و در فاصله هشت كيلومتري قسطنطنيه، قلعه‌اي بنانهد. نام اين قلعه، «اسوماتون» بود، اما امروزه آن را «آنادولو حصار» مي‌نامند. اين عمل اگر چه با اعتراض امپراتور 45 ساله بيزانس يعني كنستانتين يازدهم «پالئولوگوس» (دراگازس) روبرو شد، ولي محمد توجهي به او نكرد و در عرض 6 ماه، قلعه بسيار بزرگ و مستحكمي با برجهاي عظيم و مشرف بر تنگه بسفر ساخت و نگهبانان و نيروهاي مخصوصي از يني‌چري بر آن گماشت تا اين آبراه را دقيقا كنترل نمايند. دلايل ساخت اين قلعه كه در 856 ه . ق / اوت 1452 م. بنا نهاده شد، بدين شرح است: عبور آسوده و بدون خطر سربازان عثماني از آناتولي به اروپا؛ قطع ارتباط بيزانس با درياي سياه و جلوگيري از كمكهاي اروپا به آن؛ و كسب عايدات گمركي از كشتيهايي كه بين درياي سياه و مديترانه در حركت بودند.[33]   در تابستان (856 ه . ق/ 1452 م) ميان يوناني‌هاي ساكن اطراف قلعه‌اي كه سلطان محمد ساخته بود؛ با كارگران و سربازان ترك درگيري‌هاي شديدي رخ داد در همين زمان، سلطان عثماني با وجود آنكه پيش‌تر به امپراتور بيزانس وعده تحكيم روابط و صلح في مابين داده بود ـ با تهديد به اينكه قسطنطنيه را به محاصره كامل خود در خواهد آورد ـ موجب وحشت دولت بيزانس شد.[34] امپراتور هيأتي پيش سلطان محمد فرستاد. او در نامه خود چنين نوشته بود: «اگر خطري شهر را تهديد كند، به خداوند قوي قادر پناه خواهد برد و تسليم مشيت او خواهد شد. او درهاي قسطنطنيه را بسته است زيرا كه صلح بين آنها نقض شده و تا آخرين قطره خون از شهر دفاع خواهند نمود». سلطان عثماني در جواب امپراتور اعلان جنگ داد و طرفين خود را آماده درگيري كردند.[35]   در اين زمان، سلطان محمد دوم در پايتخت خود ادرنه[Aderne] مشغول آماده سازي هر چه بيشتر لشكر و تداركات آن براي تصرف قسطنطنيه بود. در اين ارتباط يكي از مهندسين مجارستاني ساكن قسطنطنيه از آن شهر گريخته و پيش سلطان عثماني رفت و پيشنهاد ساختن توپي بزرگ و قوي را داد كه گلوله‌هاي آن قادر باشد، ديوار قطور و با عظمت مركز دولت بيزانس را در هم بشكند.[36] محمد دوم با استقبال فراوان از او، دستور داد كارخانه‌اي در ادرنه براي اين كار تأسيس شود.[37] اين عمل با سرعت انجام گرفت و پس از گذشت سه ماه، توپي ساخته شد كه لوله آن حدود يك متر طول داشت و وزن هر گلوله آن به حدود 600 تا 700 كيلوگرم مي‌رسيد و حدود يك كيلومتر و نيم نيز برد و اثر داشت.[38]   تعداد زيادي از كارگران در طول 2 ماه توانستند، اين توپ را از ادرنه به محلي در نزديكي ديوار شهر قسطنطنيه آورده و نصب كنند. سلطان در مدت كوتاهي خود را به قسطنطنيه رسانيد. نيروهاي زميني عثماني تمامي مناطقي را تصاحب كردند كه بين ادرنه تا مركز بيزانس بود. و نيروهاي دريايي نيز جزاير درياي مرمره را تا شهر قسطنطنيه اشغال نمودند و در تنگه بسفر و در جنوب شهر مستقر شدند.[39]   در نيمه فروردين 857 ه . ق / ششم آوريل 1453 م، سپاه سلطان محمد در مقابل ديوار غربي شهر، بين «دروازه ادرنه» تا «دروازه رومانوس مقدس» يا «دروازه توپ كاپ» خيمه زد و از اين مكان و از همان زمان، محاصره تاريخي پايتخت روم شرقي آغاز شد. دراين زمان نيروهايي كه از ادرنه آمده بودند، بنادر دريايي بيزانس را نيز در امتداد مرمره تسخير كردند. در واقع قواي عثماني سرتاسر 5/2 كيلومتر از مهمترين ديوار غربي شهر را در برابر خود داشتند و توپهاي بزرگ و كوچك خود را روبروي مهمترين دروازه شهر يعني دروازه رومانوس مقدس مستقر كردند. همچنين چهار برج چوبي بر روي پايه‌هاي متحرك نيز آماده براي عمليات بود.[40]         مورخين مسلمان و غير مسلمان درباره تعداد افراد نيروهاي عثماني، از 80 هزار تا 400 هزار نفر را نقل كرده‌اند،[41] ولي شايد صحيح‌ترين رقم، تعداد 258 هزار نفر باشد.[42] از اين عده، صد هزار نفر در قسمت عقب سپاه، صد هزار پياده در جناح راست و پهلوي دروازه طلايي، و حدود پنجاه هزار از سربازان تعليم يافته يني چري نيز در جناح چپ تا كاخ بلانشري (بلاشيمار) قرار داشتند. خود سلطان محمد در قلب سپاه بود و 15 هزار نفر از زبده‌ترين سربازان يني چري وي را همراهي مي‌كردند. «زغانوس پاشا» با گروهي از نيروها در ارتفاعات ناحيه غلاطه مستقر بودند، تا تحركات قواي ايتاليايي‌هاي جنوا را تحت مراقبت قرار دهند. ناوگان دريايي عثماني با حدود 400 كشتي جنگي و باركش كه 20 كشتي بزرگ جنگي در ميان آنها بودند، همانگونه كه گفته شد از راه داردانل به درياي مرمره آمده بود و در «خليج اوغلي» استقرار يافت؛ در روبروي محلي كه اكنون «قصر طولمه باغچه» در آن قرار دارد و راه رفت و آمد دريايي را مسدود نمود (18 آوريل 1452).[43] به اين ترتيب، شهر قسطنطنيه از خشكي و دريا كاملا محاصره شده بود.[44]   اما وضعيت دفاعي شهر از نظر استحكامات، بسيار خوب بود. ديوارهاي مستحكم و بلند آن و به ويژه در قسمت غربي، ـ كه قرار بود، حمله عثماني‌ها از آنجا صورت گيرد ـ همينطور استحكامات طبيعي جنوب شهر و وجود زنجيرهاي آهني در ابتداي زرين شاخ (شاخابه بسفر وضعيت خوبي داشت) مانع ورود كشتي‌هاي بيگانه به خليج مي‌شد؛ همچنين مي‌توانست هر ارتشي را تا مدتها در پشت باروهاي شهر متوقف كند.[45] اما براساس مدارك باقي مانده از فرانزا وزير امپراتور؛ معلوم مي‌شود كه تعداد مدافعان شهر در ابتدا از 5 هزار نفر تجاوز نمي‌كرده است كه تعداد زيادي از آنها نيز روحاني مسيحي بوده‌اند.[46] اگر چه امپراتور و وزير او سعي مي‌كردند كه اين واقعيت نگران كننده را پنهان نگهدارند، اما قبل از تنگ شدن محاصره، گروهي از نيروهاي خارجي كه بيشترشان از مزدوران جنوا و ونيز بودند به فرماندهي شخصي به نام «يوحنا ژوشتينياني جنوائي» به كمك محاصره شدگان آمدند. و شايد اين تنها نيروي كمكي بود كه از خارج براي مقاومت بيشتر به سوي شهر گسيل شد.[47] 14كشتي جنگي نيز كه بيشتر آنها از ونيز و جنوا آمده بودند، در آبهاي سياه در انتهاي تنگه بسفر جبهه گرفته بودند ولي تداركات ناچيزي با خود داشتند. به اين ترتيب روشن است كه، قدرت مقاومت دولت بيزانس و مردم شهر در برابر نيروها و امكانات فراوان و گسترده عثمانيها، بسيار ناچيز بود.[48]   دولت بيزانس در اين زمان، بخش عمده‌اي از سرزمين خود رااز دست داده بود و جز شهر قسطنطنيه چيزي نداشت و از اين رو فقط به مردم و شهر خود اتكا كرده و از آنها دفاع مي‌نمود. جمعيت ساكن در قسطنطنيه در اين زمان به حدود يكصد و پنجاه هزار نفر رسيده بود،[49] كه بيشتر آن ها بازرگان، روحانيان و زنان بودند. بازرگانان و افراد مرفه و بسياري از مردم عادي، با شروع درگيري‌ها و مخاصمات، تدريجاً شهر را ترك نمودند، به طوري كه براساس برخي گزارشها، بخشهايي از شهر در روزهاي آخر سقوط تخليه شده بود وتنها جمعيتي حدود ده هزار نفر در شهر باقي مانده بودند.[50]       آتش یونانی که همواره سلاح اصلی بیزانسی ها در دفاع از شهر خود بود این بار برابر ترک های عثمانی موثر واقع نشد       روح معنويت و ايمان از مدتها قبل، از شهر و مردم آن رفته بود و حالت تسليم و ركود در برابر حوادث در همه ديده مي‌شد. اخبار نگران كننده و از جمله مسئله حمله مسلمانان و امكان محاصره و تسخير شهر به وسيله آنها، باعث يأس و وحشت مردم مي‌شد. اما در كنار نوميدي و نگراني، فسادهاي گوناگوني نيز در شهر به چشم مي‌خورد. بسياري از مردم قسطنطنيه در همين روزهاي بحراني و ناامني، در مشروب خواري افراط مي‌كردند.[51] اختلافات مذهبي شديدي نيز در شهر وجود داشت.[52] امپراتور در فكر جلب توجه پاپ و كاتوليك‌ها بود و در دنبال اين فكر، در سال 1452 از پاپ نيكولاي پنجم» درخواست كرد تا نماينده‌اي از جانب خود اعزام كند. پاپ نيز با فرستادن «كاردينال ايزيدور يوناني» با هيئتي 200 نفره موافقت كرد. در 12 سپتامبر 1452 در «كليساي اياصوفيا» يا حكمت­رباني[Soyess edivine] جلسه مشتركي از مسيحيان ارتدوكس و كاتوليك ـ كه از سال 1055 ميلادي از يكديگر جدا شده بودند ـ تشكيل شد و وحدت دو مذهب، اعلام شد. اما اين اتحاد فقط در حد گفتگو و اعلاميه باقي مي‌ماند؛[53] زيرا بيشتر مردم قسطنطنيه نمي‌خواستند با كاتوليك‌ها متحد شوند و زير چتر رهبري پاپ و روم قرار گيرند.[54] از اين رو، پس از اين جلسه كه مردم آنرا با عصبانيت و خشم ترك كردند، كليساهاي شهر خلوت شده و كسي براي نماز و دعا، در آنها حاضر نمي‌شد.[55] اختلاف نظر بين دو طرز تفكر مختلف مسيحي و بحثهاي مذهبي حول آنها، درست در زماني كه قسطنطنيه به وسيله عثماني‌ها محاصره شده بود، در ميان مردم شهر و حتي در بين رهبران سياسي و مذهبي نيز، وجود داشت. افرادي نظير «دوك بزرگ نو تاروس» كه دومين نفر پس از امپراتور و از جمله طرفداران سرسخت كليساي شرقي بود، آنان معتقد بودند: «تركها (يعني مسلمانان) بهتر از لاتيني‌ها (يعني روميهاي كاتوليك) هستند». و اينكه ترجيح مي‌دهند در اياصوفيا دستار تركي محمد را ببينند تا اينكه چشمشان به كلاه قرمز يك كاردينال بيفتد.[56] اما گروه مخالف و در رأس آنها امپراتور، اتحاد دو مذهب مسيحي را لازم مي‌دانستند. بديهي است كه مهمترين دليل امپراتور در اصرار به وحدت، احساس خطري بود كه از ناحيه عثماني‌ها مي‌كرد، ولي به هر حال اكثريت مردم شهر در اين مورد با امپراتور اختلاف نظر داشتند.[57]           روشن است كه حضور ايتاليايي‌ها، جنوايي‌ها، ونيزي‌ها، كاتولوني‌ها، و يوناني‌ها در شهر قسطنطنيه نيز، كه هر كدام زبان و فرهنگ و اغراض سياسي و اقتصادي مخصوص به خود داشتند، به ويژه در زمان محاصره شهر، مشكلات گوناگوني را به وجود آورده بود كه به سقوط هر چه سريعتر بيزانس كمك مي‌كرد. در چنين شرايط حساسي، هرگونه اختلاف فكري و عقيدتي و يا درگيري‌هاي ميان مردم شهر، مستقيماً در روحيه سربازان و نيروهاي مدافع شهر تاثير منفي مي‌گذاشت و البته كار را براي تركان مسلمان آسان‌تر مي‌كرد. در همين موقعيت حساس بود كه كنستانتين يازدهم امپراتور بيزانس از كشورهاي مسيحي اروپا براي مقابله با عثماني‌ها استمداد كرد. البته توجه چنداني به اين استمداد نشد؛ زيرا برخي از آنها با دولت عثماني‌ پيمان صلح و بي‌طرفي بسته بودند و بقيه نيز عقيده داشتند كه قسطنطنيه به هر حال در شرف سقوط است و راهي براي حفظ و نگهداري آن وجود ندارد. اما تنها پس از سقوط شهر بود كه برخي از آنها از اين اتفاق ابراز تأسف و تأثر نمودند. در چنين شرايطي، مدافعان شهر با كمك چند توپ جنگي و آتش يوناني، گاه و بيگاه سربازان ترك را غافلگير مي‌كردند. ولي به هيچ وجه توپهاي آنان قدرت برابري با توپهاي كوبنده و سنگين‌ تركان را نداشت.[58]   روزهاي نخستين محاصره، با برخوردها و درگيري‌هاي جزئي كه طي آن گاهي توپهاي تركان به شدت شليك مي‌كردند، سپري مي‌شد.[59] ولي در غروب روز 19 آوريل، عثماني‌ها به شدت به ديوارهاي شهر حمله بردند. در اين حمله اگر چه شكافي در قلعه سنت رومانوس به وجود آمد ولي يوناني‌ها تا قبل از صبح، دوباره شكاف ديوار را ترميم كردند. روز بعد، 5 كشتي جنوائي داراي تداركات جنگي و با مهارت تمام و با كمك توپهاي قوي و گلوله‌هاي آتشين خود، از خط محاصره كشتي‌هاي عثماني گذشته و به تنگه وارد شدند و سپس با سرعت از زنجير دهانه خليج عبور نمودند.[60] اين اتفاق موجب شادي يوناني‌ها در شهر و خشم و ناراحتي تركان و سلطان محمد شد و در پس همين شكست كوچك كه در اثر آن مقداري تداركات جنگي و تعدادي نيرو به شهر رسيد، سلطان، فرمانده نيروي دريايي خود «اوغلي» را توبيخ كرد.[61]   سلطان محمد قصد داشت، كه به هر طريق، زنجير آهني كه بندر زرين شاخ را به روي كشتيهاي او مي‌بست از بين ببرد، و يا از هر راهي كه ممكن باشد كشتي‌هاي خود را به آن بندر برساند. و بالاخره با اقدامي جسورانه، قسمتي از ناوگان خود را از راه خشكي، يعني از انتهاي غلاطه يا تپه بك اوغلي، وارد آبهاي خليج نمايد و از آنجا به قسمت فوقاني بندر منتقل سازد.[62] به اين ترتيب تركها در 21 آوريل و در تاريكي شب، حدود 80 كشتي كوچك را كه حدود 20 متر طول داشتند، از تپه غلاطه بالا كشيدند و پس از گذشتن از حدود 5 كيلومتر تپه سنگلاخي، آنها را به طرف ديگر خليج رساندند.[63] آنان كشتيها را در شاخ زرين به گونه‌اي سازمان دادند، كه بتوانند حصارهاي دريايي را از طرف ديگر زير آتش بگيرند و نيروهاي بيزانس را پراكنده كنند.[64]   لازم به يادآوري است كه غلاطه منطقه‌اي بود كه تعداد زيادي از جنوايي‌ها و ونيزي‌ها در آنجا مي‌زيستند. موقعيت اين افراد كه اكثر تاجر و دريانورد بودند، به خاطر محاصره شهر قسطنطنيه سخت و بد شده بود. آنان در محاصره شهر نقشي دوگانه بازي مي‌كردند، يعني هم با تركها و هم با بيزانسي‌ها رابطه داشتند. به اين ترتيب كه در شبها با مدافعان شهر همكاري مي‌كردند و روزها به تركها روغن مي‌فروختند تا توپهاي خود را روغن كاري كنند و ضمناً بعضي اخبار و اطلاعات با ارزش را هم به آنها مي‌دادند. سلطان محمد نيز به هر كسي كه با او همكاري مي‌كرد، جايزه خوبي مي‌داد و در اين طرح عملياتي نيز، چشم به كمك بعضي از جنوايي‌ها داشت. البته اين احتمال نيز وجود دارد كه آنها اين طرح نظامي را به او داده باشند.[65]   در هر حال، گروه زيادي از كارگران، راه را براي ناوچه‌هاي عثماني باز مي‌كردند و راه با كمك چوب­هايي كه با روغن و پيه آغشته شده بود هموار و قابل عبور مي‌شد. به اين ترتيب در طول فقط يك شب، ناوچه‌هاي عثماني از روي غلطكها و به وسيله قرقره و نيروي قاطرها و كارگران، از خشكي عبور داده شدند و در پشت زنجير آهني قرار گرفتند. اين امر، اقدامي بسيار برجسته و مؤثر و تعيين كننده در محاصره و سقوط شهر قسطنطنيه بود.[66]             در ابتداي صبح، ناوچه‌هاي عثماني بادبانهاي خود را افراشتند و طبل جنگي را به صدا در آوردند. اين اقدام غافلگير كننده براي مردم شهر بسيار دردناك بود، زيرا اينك كشتيهاي تركان را مي‌ديدند كه فقط در ظرف شبي آبهاي بندر را شكافته و در مقابل ديوارهاي داخلي قسطنطنيه قرار گرفته­اند. اما همانگونه كه پيشتر نيز اشاره شد، ديوارهاي بخش شرقي شهر شرايط خوبي نداشتند و وضعيت به شكلي بود كه كشتي‌هاي بيزانسي نيز قادر نبودند به ناوچه‌هاي تركها نزديك شوند. به اين ترتيب مدافعان شهر مجبور بودند در آن شرايط بحراني، خطوط دفاعي خود را تغيير داده و نيروهاي اندك خود را جابجا نمايند.[67]   يوحنا ژوستينياني يكبار تصميم گرفت كه كشتيها و ناوچه‌ها و استحكامات جديد عثماني‌ها را به آتش بكشد، ولي بعضي از جنوائي‌هاي غلاطه، نقشه او را به تركان اطلاع دادند. در نتيجه، در 28 آوريل؛ يعني يك هفته پس از عمليات عثماني‌ها، سه كشتي ونيزي ـ براي انجام عمليات جلو آمده بودند ـ با آتش سنگين تركان روبرو گشته و بر اثر آن، كشتيها و حدود 100 نفر از دريانوردان و افسران آنها غرق شدند.[68] مدتي بعد گروه ديگري از ونيزي‌ها نيز براي آتش زدن شبانه كشتيهاي عثماني به آنها نزديك شدند و بعضي از ناوچه‌ها را به آتش كشيدند، ولي تركها 40 نفر از آنان را دستگير و در نتيجه نقشه‌ي آنها را خنثي كردند. پس از آن، افراد دستگير شده را در روز روشن در كنار ديوار و در برابر چشمهاي مدافعان شهر به چهار ميخ كشيدند. بيزانسي‌ها نيز متقابلا 200 يا 260 زنداني مسلمان را از كنگره ديوار شهر دارزده و سرهاي آنها را به زير ديوار انداختند.[69] در پانزدهم ارديبهشت يا چهارم ماه مي، ژوستينياني دوباره شبانه با تعداد زيادي ناوچه، براي آتش زدن ناوچه‌هاي تركها به طرف آنها رفت، ولي عثماني‌ها كه به وسيله بعضي نيروهاي بيزانسي يا جنوائي از اين نقشه خبر داشتند، به او حمله كرده و كشتي ژوستينياني و حدود 150 نفر از دريانوردان ايتاليايي را غرق نمودند، ولي ژوستينياني توانست با سختي فراوان خود را نجات دهد.[70]   محاصره قسطنطنيه همچنان ادامه داشت و تركها دائما ديوارهاي بلند و قطور شهر را با توپهاي خود مي‌كوبيدند. خواربار شهر و مخصوصاً نان و شراب رو به اتمام بود، [71] و اين واقعيت نشان مي‌داد كه مردم عادي و رزمندگان شهر، حتي در آن شرايط سخت و بحراني نيز دست از شرابخواري بر نمي‌دارند. از طرفي در داخل شهر به تدريج اختلافاتي بين رومي‌ها و جنوائي‌ها و ونيزي‌ها ظاهر شد و هر يك از آنها ديگري را مسبب آن شرايط مي‌دانست. تدريجا اعتراضاتي در ميان سربازان مدافع شهر ظاهر شد و البته دولت نيز در پرداخت حقوق و تهيه امكانات براي آنان، با مشكلات فراواني روبرو گشت. كار به آنجا رسيد كه امپراتور، ظروف طلا و نقره كليسا را مصادره و ذوب نموده و از آنها سكه‌هاي جديد ضرب كرد تا بتواند حقوق نظاميان و مدافعان شهر را بپردازد و آنها را راضي نگهدارد.[72]   از روز هفتم مي؛ به بعد، رزمندگان تُرك چندين باز شبانه به طرف دروازه‌هاي غربي شهر حمله كردند و اگر چه هر بار با تلفات زياد بر مي‌گشتند، اما بارها حفره‌ها و نقب‌هايي در زير ديوار شهر به وجود آوردند .[73] در بخشهايي از ديوارهاي شهر شكافهايي به وجود آمده بود، چهار برج مستحكم شهر فرو ريخت، و بخش بزرگي از ديوار نزديك دروازه رومانوس مقدس نيز خراب شد. در اين شرايط تقريبا هيچكس ترديد نداشت كه به زودي پايتخت روم شرقي سقوط خواهد كرد.[74]        سلطان محمد فاتح فتح قسطنطنیه اثر فاوستو زونارو (۱۸۵۴-۱۹۲۹)     سلطان محمد دوم در اين زمان مصلحت را در آن ديد كه امپراتور را وادار به تسليم نمايد و از اين رو داماد خود اسماعيل بيگ را در 14 مي، نزد وي فرستاد. امپراتور و اطرافيان او نيز فرستاده محمد را پذيرفتند. اسماعيل بيگ به امپراتور گفت كه، از آنجا كه دفاع آنها بيهوده است، براي جلوگيري از خون‌ريزي بيشتر و نابودي شهر، بهتر است همگي تسليم شوند و شهر را ترك نمايند.[75] سلطان محمد پيشنهاد كرده بود كه اگر تسليم شوند، امپراتور را پادشاه مورآ[Morea] كرده و اهالي شهر را آزاد خواهند گذاشت.[76] امپراتور تشكيل جلسه داد، ولي ظاهراً همه اعضاء جلسه اصرار در ادامه دفاع از شهر داشته‌اند. اين مطلب را امپراتور به اسماعيل بيگ اطلاع داد و گفت كه همه مردم و از جمله خود او تا آخرين قطره خون خواهند جنگيد.[77]       به دنبال اين مسئله، سلطان محمد روساي لشگر را جمع كرده و اعلان نمود كه در روز نهم خرداد يا 20 جمادي الاولي 857 ه . ق./ 29 مي / 1453 م. از دريا و خشكي به شهر حمله خواهد نمود.[78] او سپس به نيروهاي خود وعده داد كه همه غنائم جنگي و اسيران را به آنها خواهد بخشيد و فقط شهر و اراضي و ساختمان‌ها را براي خود نگاه خواهد داشت. افراد لشگري از اين خبر به هيجان آمدند و فرماندهان يني‌چري قول دادند كه به زودي پيروزي را كسب كنند. سلطان محمد براي افراد شجاعي كه به بالاي ديوارها برسند جوائز بزرگي در نظر گرفت و افراد ترسو را از مجازات سخت ترسانيد. آنگاه ريش‌سفيدان و روحانيون سپاه؛ سربازان را به جهاد در راه خدا و بر افراشتن پرچم اسلام بر ديوارهاي آن شهر مسيحي ترغيب كردند.[79] شب پيش از حمله نيز خيمه‌هاي جنگي و كشتي‌هاي تركان روشن شدند و سلطان محمد از سپاه خود سان ديد و آنها را به مبارزه و مقاومت تشويق كرد. سپاهيان با صداي بلند به تهليل و تكبير پرداختند و به اين وسيله نويد پيروزي فردا را به يكديگر مي‌دادند.[80] اما اهالي شهر، از پشت ديوارهاي شهر اين فريادهاي شادي را مي‌شنيدند مي‌دانستند كه اين صداها در واقع اعلان پايان قطعي كار است. اگر چه خليل پاشا آن­چنانكه فرانزا وزير امپراتور نوشته است، اخبار ارتش عثماني را به يوناني‌ها مي‌رساند و آنها را به پايداري تشويق مي‌كرد، اما يأس و وحشت همه مردم و نيروهاي مدافع را گرفته بود. در عين حال، شخص امپراتور فردي شجاع و فداكار بود. او زنان خانواده خود را بر يك كشتي ونيزي سوار كرد تا به دست دشمن نيفتند. او نه تنها توصيه مشاوران مبني بر ترك شهر را نپذيرفت، بلكه خود را به ديوار شهر رسانيد و ضمن روحيه دادن به سربازانش دفاع از شهر را شخصاً به عهده گرفت. براساس آنچه مورخان مسيحي نوشته‌اند، امپراتور كنستانتين يازدهم در شامگاه 28 مي، تمامي شخصيتهاي برجسته و سياسي و نظامي را در كاخ خود جمع كرد و ضمن اميددادن؛ از آنان خواست، تا در برابر دشمن مقاومت نمايند. حاضران در انتهاي جلسه يكديگر را در آغوش گرفتند و گريستند. آخرين مراسم عشاي رباني نيز در همان شب در كليساي اياصوفيا برگزار شد و ظاهرا امپراتور و برخي از نزديكانش هم در آن شركت كردند.[81]   گروهي از نيروهاي بيزانس خندقي عميق در داخل شهر ساختند و ديوار بزرگي در پشت دروازه رومانوس مقدس ـ كه توپها آنرا ويران كرده بود ـ بند نهادند. امپراتور و ژوستينياني و بقيه نيروهاي ويژه در پشت همان ديوار براي محافظت از دروازه قرار گرفتند. افسران جنوائي در پشت دروازه‌هاي ادرنه قرار داشتند و «كاردينال ايزيدور» نماينده اعزامي پاپ نيز قرار بود از ديوارهايي كه از پشت كاخ امپراتور تا آبهاي بسفر كشيده شده بود محافظت نمايد. دفاع از بندر را دريا سالار «نوتاراس» به عهده گرفت و بقيه افراد نيز در كاخ و ديگر نقاط حساس قرار داشتند. در آن شرايط، تعداد نفرات نيز همانگونه كه پيشتر گفته شد، از 9 هزار نفر تجاوز نمي‌كرد كه حداكثر 6 هزار آنها يوناني و بقيه بيگانه بودند. در واقع از ميان دوازده مركز دفاعي، 10 نقطه در دست افسران بيگانه جنوائي، ونيزي، آلماني، روسي، اسپانيايي و ديگران بود و فقط دو نقطه در دست يونانيهاي بيزانسي بود.[82]   در روز 19 جمادي­الاولي ه . ق. 28 مي، عثماني‌ها آخرين اقدامات خود را براي تهيه تجهيزات جنگي انجام دادند. هزار نردبان براي يورش از روي ديوارها تهيه شد، كشتي­ها اين نردبان­ها را تا نزديك ديواره جنوبي و شرقي حمل كردند. و بقيه ناوچه‌ها هم، در يك دايره بزرگ در سواحل خارجي شهر صف كشيدند. نيروها در مراكز حساس قرار گرفتند و توپ­ها را تا لبه خندق بزرگ در پشت ديوارها جلو آوردند.[83]         بالاخره زمان موعود فرا رسيد. ساعتي پس از نيمه شب شنبه 20 جمادي الاولي سال 857 / ه . ق / 29 مي 1453 م، تركان عثماني از خشكي و دريا به شهر قسطنطنيه حمله كردند. توپها با شدت تمام از خشكي و از داخل كشتي‌ها به شهر شليك شد. حمله اساسي متوجه باريكه دروازه رومانوس مقدس بود كه در پشت آن امپراتور و همراهانش بيشترين دفاع و مقاومت را انجام مي‌دادند. صداي توپ‌ها، كوبيدن طبل‌ها، فرياد سپاهيان و ناله مجروحين با هم مخلوط شده بود. توپ­ها و تيرهاي بيزانسي‌ها نيز از بالاي ديوارهاي شهر به سوي ترك­ها شليك مي‌شد. آتش يوناني هم به طرف كشتي‌ها پرتاب مي‌گرديد. خندق بزرگ، از اجساد مهاجمان پر شده بود ونردبان­هاي نيروبر در هم شكسته بود و بسياري از كشتي‌ها در آتش مي‌سوختند، ولي تركان همچنان مي‌جنگيدند. با يك فرمان، نيروهاي جديدي وارد عمل شدند و از روي اجساد كشته‌هاي خندق گذشتند. ده هزار نفر از يني‌چري در حاليكه سلطان محمد در پشت سر آن­ها بود، به دروازه يورش بردند.[84] ژوستينياني كه يكي از وزنه‌هاي اصلي دفاع شهر بود، از طرف بازو و پا زخم شديدي برداشت او با اجازه امپراتور براي درمان زخم‌ها و يا حفظ جان خود ميدان را ترك كرد. بسياري از افسران و سربازان لاتيني به تبعيت از او دست از جنگ كشيدند. مقاومت مدافعان شهر پس از اين اتفاق، به سرعت تقليل يافت.[85] تركان كه متوجه اين پيشامد شدند، فشار خود را بر ديوارها و دروازه ادرنه و رومانوس زياد كردند. در اين هنگام گروهي از يني‌چري­ها كه حدود 30 نفر بودند واولين نفر آنها حسن نام داشت،[86] به بالاي ديوار رسيدند، و اگر چه بيش از نيمي از يني‌چري­ها در آنجا كشته شدند، ولي افراد باقيمانده، راه را براي آمدن ديگر نيروها باز كردند.[87]         در اثر گلوله‌باران 2 ساعته توپخانه عثماني، در چند نقطه ديوار شهر واز جمله حد فاصل «توپ كاپي» يا «يالي قاپي» نيز شكافهايي به وجود آمد و تركان از دروازه كوچك مخفي «سيركوپرتا» (اكسيلوپرتا) [Kerkoporta] به داخل رخنه كردند، و از گذرگاه باريكي در مقابل دروازه رومانوس مقدس وارد شهر شدند.[88] امپراتور و همراهانش به مقاومت پرداختند ولي امپراتور در گير و دار نبرد، بوسيله يك سرباز ترك از پاي در آمد. برخي گفته‌اند كه او قبل از كشته شدن، فرياد مي‌زده است. كه «آيا يك نفر مسيحي پيدا نمي‌شود كه مرا گردن بزند؟»[89] و به اين ترتيب آخرين امپراتور بيزانس كشته شد.[90]   پس از اين جريان، همه چيز در قسطنطنيه در هم ريخت و تركان توانستند از دروازه «كالجاريا» نزديك كاخ بلاشرني امپراتوري و از ناحيه بندر به داخل شهر سرازير شوند. در اين هنگام مدافعان شهر پا به فرار گذاشتند ولي در مسير ومدخل دروازه‌ها حدود 2 هزار نفر از آنها كشته شدند.[91] وقتي جنگجويان ترك از كمي تعداد مدافعان اطلاع يافتند، دست از درگيري برداشته و به تعقيب واسارت افراد پرداختند. بسياري از مردم شهر به طرف بندر گريختند.[92] وبقيه به كليساي اياصوفيا پناه بردند، به طوري كه در عرض يك ساعت، تمامي محيط دخل كليسا پر از كشيشان و مردان و زنان گرديد.[93]   ساكنين مسيحي شهر، براساس يك افسانه قديمي معتقد بودند، وقتي تركان وارد قسطنطنيه شوند و روميان را تا ستون كنستانتين كه در ميدان كليساي اياصوفيا بود تعقيب كنند، فرشته‌اي شمشير به دست از آسمال نازل مي‌شود، امپراتور را از چنگ مهاجمان نجات مي‌دهد و زمام امور را به پيرمردي كه در پاي آن ستون نشسته است تفويض مي‌كند و مي‌گويد: «اين شمشير را بگير و انتقام مردم را از دشمن بستان» و به مجرد شنيدن اين كلمات، تركان فورا پا به فرار مي‌گذارند.و برخي قصه‌هاي ديگر اما نه تنها چنين حوادثي رخ نداد، بلكه امپراتور كشته شد و تركان مسلمان شهر را اشغال كرده و به پشت درهاي كليسا رسيدند.[94] در اين موقع، درهاي كليسا به وسيله ضربات تركان شكسته شد.[95] و در مدت كوتاهي تمامي افراد آنجا اسير شده و به اردوگاه عثماني‌ها منتقل گرديدند.[96] مورخين تعداد اين اسرا را كه دريا سالار «نوتاراس» و بسياري از افسران و اشراف نيز جزو آنان بودند، از 10 هزار تا 50 هزار نفر نوشته‌اند. ولي «كاردينال ايزيدور» با لباس معمولي موفق به فرار شد و «يوحنا ژوستينياني» نيز از راه دريا گريخت، اما مدتي بعد در اثر شدت جراحات درگذشت. بقيه كليساهاي شهر هم كه مملو از اشياء نفيس و قيمتي بود، غارت شدند.[97]   سلطان عثماني كه از اين زمان به بعد او را «سلطان محمد فاتح» ناميدند، وقتي متوجه شد كه سپاهيان او همه نقاط حساس شهر را متصرف شده‌اند، از اسب خود پياده شد و به عنوان شكر گزاري، مشتي از خاك قسطنطنيه را برداشته و بر سر ريخت. سلطان محمد فاتح پس از اطمينان از پيروزي خود، در داخل شهر به گردش پرداخت و به كليساي اياصوفيا _ كه بناي آن در قرن چهارم ميلادي و در عهد كنستانتين بزرگ ساخته شده بود ـ وارد شد و به تماشا پرداخت. سپس دستور دارد كه بر بالاي منبر كليسا، قرآن تلاوت كنند و كليسا را به صورت مسجد در آورند.[98] به اين ترتيب، در مدت كوتاهي صليب‌ها و تصاوير و مجسمه‌ها را برداشته و ديوارها را تطهير كردند و پرچم عثماني نيز در بلندترين نقاط شهر به اهتزاز درآمد. روز جمعه همان هفته، مؤذن بر فراز گنبد اياصوفيا اذان ظهر گفت و سلطان در آن محل نماز خواند.[99]     فیلم فتح 1453 (Fetih 1453) مربوط به فتح قسطنطنیه   سلطان محمد فاتح، بيست روز در شهر به سر برد و به نظم امور پرداخت. او دراين زمان فرماني دال بر اعلان امنيت براي سكنه شهر صادر نمود تا مردمي كه از شهر گريخته بودند، دوباره به آن بر گردند و به كار و فعاليت عادي بپردازند.[100] همچنين سلطان عثماني فرمان داد، تا ديوارهاي شهر قسطنطنيه را كه پس از «بورسا» و «ادرنه» به زودي پايتخت او شد، به سرعت ترميم نمايند و مسجدي بر روي ويرانه‌هاي «كليساي رسولان» و قبور قيصرهاي بيزانس بسازند. اگر چه پيش از اين نيز به دستور امپراتور بيزانس، مسجدي در قسطنيطنيه ساخته شده بود، ولي اين مسجد سلطاني، اولين مسجدي بود كه خود عثماني‌ها در آن شهر به وجود آوردند. البته بسياري از كليساها نيز تبديل به مسجد شد.[101]   پيش از آنكه سلطان محمد با كاروان اسيران به سوي ادرنه حركت نمايد و پس از 800 سال، مسلمانان مدفن ابوايوب انصاري را در زير ديوارهاي شهر يافتند ـ هر چند بنابر بعضي اقوال، مدفن او پيش از اين زمان نيز در نظر مسيحيان شهر كاملا معلوم ومحترم بوده و آنها قرنهاي متمادي آنرا زيارت مي‌كرده و براي كسب حوائج خود به او متوسل مي‌شده‌اند ـ كه اين خود مسئله‌اي بسيار جالب و پر معنا است.[102]   به طور كلي، قسطنطنيه اين شهر مهم تاريخي، در جريان حمله سلطان محمد عثماني، چهل و پنح روز[103]و يا به عبارتي 53 روز در محاصره بود، تا اينكه تهاجم اصلي آغاز شد و شهر در 20 جمادي الاولي 857 ه . ق. با 29 مي 1453. فتح گرديد.[104] محاصره قسطنطنيه به وسيله سلطان محمد فاتح در حقيقت پنجمين محاصره دولت روم شرقي از سوي عثماني‌ها بود و قبلا با يزيد اول در 1396 م. دوبار آن­ را محاصره كرده بود و سپس پسرش موسي، و در سال 1422 م. مراد دوم به اين كار اقدام كرده بود. اين شهر از آغاز بناي جديدش به وسيله كنستانتين بزرگ، جمعا 29 بار محاصره شده بود، كه 7 مرتبه به دست مهاجمان سقوط كرده بود و هر بار نيز مجدداً به تملك امپراتور مسيحي در آمده بود. تا اينكه براي هشتمين بار به دست محمد دوم عثماني سقوط كرد و براي هميشه در دست عثماني‌ها باقي ماند. در واقع اين نخستين باري بود كه اين شهر پس از 1125 سال، از قلمرو مسيحيت خارج و به قلمرو اسلامي در مي‌آمد.[105]   بايد در نظر داشت كه فتح قسطنطنيه براي محمددوم، اهميت استراتژيكي زيادي نداشت، زيرا عثماني‌ها پيش از اين زمان توانسته بودند بدون تصرف قسطنطنيه به داخل اروپا راه پيدا كنند.[106] از اين رو، اين نقطه جغرافيايي در واقع ارزشي مساوي و يا حتي ـ با در نظر گرفتن صدماتي كه عثماني‌ها براي فتح آن ديدند ـ كمتر از نواحي ديگر داشت. ولي از نظر نظامي ـ تسخير قسطنطنيه ـ اروپا را از پايگاهي محروم كرد، كه اگردر اختيار يك ارتشي كارآمد قرار مي‌گرفت، احتمالاً مي‌توانست نظام دفاعي و حكومت عثماني را در هم بشكند.[107] به همين جهت؛ سقوط اين شهر به دست تركان عثماني، حادثه بزرگي بود كه در واقع بيش از آنكه براي مسلمين و آسيا سودي داشته باشد، براي اروپاي مسيحي مصيب‌بار بود و آثار دگرگون آن بزودي در اروپا ظاهر شد.[108] و دقيقا از اين رو است كه، سال سقوط قسطنطنيه (1453 م) در نظر اروپائيان مسيحي، سال آغاز تحولات اقتصادي، سياسي، فرهنگي و علمي و هنري و حتي ديني به حساب آمده است.[109]و اين رخداد ابتداي دوراني است كه اروپائيان، قرون وسطي و عصر ظلمت‌ را رها مي كنند و قدم‌ در راهي نو مي‌گذارند.[110]     نمایی کلی از حصار شهر قسطنطنیه ،این حصار دارای چندین لایه حصار با دیوار های قطور بوده     شايد اشاره به برخي آثار سقوط قسطنطنيه به دست عثماني‌ها، بتواند اهميت اين واقعه تاريخي را تا حدودي نشان دهد: اين پيروزي توانست نوعي پاسخ به حملات صليبيان به ممالك اسلامي در طي قرون گذشته (680 ـ 490 ه) و يا اقدامات آنان در اسپانيا باشد. دربار پاپ پس از اين واقعه متوجه شد كه مهمترين پيشتيبان و نيرومندترين سنگر مسيحيت در شرق را از دست داده است؛ به اين ترتيب، مرزهاي سياسي مسلمانان با مركزيت مسيحي در رم به نزديكترين حد خود رسيد. عثماني‌ها پس از اين توانستند به راحتي و با اقتدار بيشتري به طرف شمال بالكان حركت كنند. استقرار و سلطه عثماني‌ها بر بسفر و داردانل مشكلات دريايي فراواني براي اروپائيان چه از نظر نظامي و چه از نظر اقتصادي به وجود آورد و بر سلطه و قدرت عثماني‌ها در درياي سياه و مديترانه افزود. به اين ترتيب، گلوگاه تجارت اروپا با سرزمينهاي شرق دور و جنوب در آسيا و آفريقا در اختيار عثماني‌ها قرار گرفت؛[111] اين واقعه همان­گونه كه صدمات اقتصادي فراواني براي اروپا داشت، ثروت و درآمد سرشاري براي عثماني‌ها به وجود آورد. اين رويداد، زمينه ساز به وجود آمدن تحولات عقيدتي و فرهنگي متعددي در اروپا و به ويژه در ايتاليا، آلمان، فرانسه گرديد؛ و همان­گونه اين واقعه نشان دهنده قدرت مسلمانان در آن دوران بود؛ سرآغاز انتشار و نفوذ دين اسلام در برخي از نواحي اروپا شد.   پي­نوشت­ها: * دكتري تاريخ و تمدن اسلامي. 1. ويل دورانت، تاريخ تمدن، عصر ايمان، گروه مترجمان، (تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، 1371) ص 369. 2. علي اكبر دهخدا، لغت‌نامه، (تهران، مؤسسه انتشارات دانشگاه تهران، 1372)، ج 2، تحت عنوان استانبول. 3. همان. 4. ادوارد گيبون، انحطاط و سقوط امپراتوري روم، ترجمه ابوالقاسم طاهري، (تهران، شركت سهامي كتابهاي جيبي، 1347)، صص 254 ـ 255. 5. علي‌اكبر دهخدا، پيشين، ج 2، تحت عنوان استانبول. 6. عبدالرحمن بن خلدون، مقدمه ابن خلدون، ترجمه محمد پروين گنابادي، (تهران، انتشارات علمي و فرهنگي، 1362) ج 1، ص 310. 7. هنري لوكاس، تاريخ تمدن، ترجمه عبدالحسين آذرنگ، (تهران، انتشارات كيهان، 1376)، ج 1، صص 323 و 636 ـ 637. 8. احمد بن ابي يعقوب، تاريخي يعقوبي، ترجمه محمد ابراهيم آيتي، (تهران، مركز انتشارات علمي و فرهنگي، 1362)، ج 2، ص 62. 9. ميكاوالتاري، سقوط قسطنطنيه، ترجمه و اقتباس ذبيح‌الله منصوري، (تهران، انتشارات زرين، 1363)، ص 21. 10. علي اكبر دهخدا، پيشين، ج 2، تحت عنوان استانبول. 11. محمد عبدالله عنان، صحنه‌هاي تكان دهنده در تاريخ، ترجمه علي دواني، (تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1351)، صص 40 ـ 41. 12. احمد بن ابي يعقوب، پيشين، ج 2، ص 258. 13. شكيب ارسلان، تاريخ فتوحات مسلمانان در اروپا، ترجمه علي دواني، (تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1370)، ص 26. 14.محمد عبدالله عنان، پيشين، ص 40. 15. ميكاوالتاري، پيشين، ص 24. 16. احمد بن ابي يعقوب، پيشين، ج 2، ص 396. 17. ميكاوالتاري، پيشين، ص 24. 18. عبدالرحمن بن خلدون، پيشين، ج 1، صص 636 ـ 637. 19. هنري لوكاس، پيشين، ج 1، ص 335. 20. علي اكبر دهخدا، پيشين، ج 2، تحت عنوان استانبول. 21. ادوارد گيبون، پيشين، ص 585. 22. لاموش، تاريخ تركيه، ترجمه سعيد نفيسي، (تهران، چاپخانه مجلس، 1316) ص 54. 23. ادوارد گيبون،‌پيشين، ص 585. 24. همان. 25. كليفورد ادموند بوسورث، سلسله‌هاي اسلامي، ترجمه فريدون بدره‌اي، (تهران، انتشارات بنياد فرهنگ ايران، 1349)، ص 209. 26. وين ووسينچ، تاريخ امپراتوري عثماني، ترجمه سهيل آذري، (تهران، كتابفروشي تهران، 1346)، ص 12. 27. لاموش، پيشين، ص 51. 28. ويل دورانت، تاريخ تمدن اصلاح ديني، گروه مترجمان، (تهران، انتشارات و آموزش وانقلاب اسلامي، 1371)، ص 222. 29. استانفورد جي­شاو، تاريخ امپراتوري عثماني و تركيه جديد، ترجمه محمودرمضان­زاده، (مشهد، آستان قدس، 1370) ج 1، ص 107. 30. همان. 31. وين ووسينيچ، پيشين، ص 12. 32. استانفورد جي شاو، پيشين، ج 1، ص 108. 33. لاموش، پيشين، ص 52. 34. استانفورد جي شاو، پيشين، ج 1، ص 109. 35. ويل دورانت، تاريخ تمدن، اصلاح ديني، ص 222. 36. لاموش، پيشين، ص 56. 37. ويل دورانت، تاريخ تمدن، اصلاح ديني، ص 222. 38. نگاه كنيد به: زيگريد هونكه، فرهنگ اسلام در اروپا، ترجمه مرتضي رهباني، (تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1376)، ص 84. 39. ادوارد گيبون، پيشين، ص 581. 40. ميكاوالتاري، پيشين، ص 53. 41. لاموش، پيشين، ص 55. 42. همچنين نگاه كنيد به نظر: ويل دورانت، تاريخ تمدن، اصلاح ديني، ص 222. 43. ميكاو التاري، پيشين، ص 81. 44. ادوارد گيبون، پيشين، ص 582. 45. لاموش، پيشين، ص 54. 46. ادوارد گيبون، پيشين، ص 582. 47. لاموش، پيشين، ص 53. 48. همان، ص 55؛ ادوارد گيبون، پيشين، ص 582. 49. ادوارد گيبون، پيشين، ص 582. 50. استانفورد جي شاو، پيشين، ج 1، ص 110. 51. ادوارد گيبون، پيشين، صص 583 ـ‌584. 52. استانفورد جي شاو، پيشين، ج 1، ص 110. 53. همچنين ر. ك: فايد حماد محمد عاشور، جهاد مسلمانان در جنگهاي صليبي، ترجمه عباس عرب، (تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1373) صص 103 ـ 121. 54. ادوارد گيبون، پيشين، صص 583 ـ 584. 55. ويل دورانت، تاريخ تمدن، رنسانس، گروه مترجمان، (تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، 1371) ص 399. 56. ادوارد گيبون،‌ پيشين، ص 584. 57. همان. 58. ميكاو التاري، پيشين، ص 102. 59. ادوارد گيبون، پيشين، ص 584. 60. لاموش، پيشين، ص 57. 61. ادوارد گيبون، پيشين، صص 587 ـ 588. 62. پيشين، ج 1، ص 483. 63. ادوارد گيبون، پيشين، ص 589. 64. هامرپورگشتال، تاريخ امپراتوري عثماني، ترجمه ميرزازكي علي­آبادي، (تهران، انتشارات زرين، 1367) ج1، ص484. 65. لاموش، پيشين، صص 60 ـ‌61. 66. ادوارد گيبون، پيشين، ص 590. 67. ميكاو التاري، پيشين، ص 123. 68. همان، ص 128. 69. لاموش، پيشين، ص 62. 70. ميكاو التاري، پيشين، ص 129. 71. ادوارد گيبون، پيشين، ص 582. 72. همان، ص 590. 73. برناردين كيلتي، سقوط قسطنطنيه، ترجمه مصطفي مقربي، (تهران، انتشارات اميركبير، 1339)، ص 147. 74. ادوارد گيبون، پيشين، ص 590. 75. همان. 76. لاموش، پيشين، ص 63. 77. هامرپور گشتال، پيشين، ج 1، ص 486. 78. ادوارد گيبون، پيشين، ص 591. 79. همان. 80. هامرپور گشتال، پيشين، ج 1، ص 487. 81. همان، ص 492؛ ادوارد گيبون، پيشين، ص 592. 82. اسماعيل حقي، تاريخ عثماني، اوزون چارشي لي، ترجمه ايرج نوبخت، (تهران، مؤسسه كيهان، 1369)، ج 2، صص 8 و 9 و 10. 83. ادوارد گيبون، پيشين، ص 592. 84. ميكاوالتاري، پيشين، ص 139. 85. ادوارد گيبون، پيشين، ص 593. 86. همان، ص 594. 87. همان، ص 594؛ برناردين كيلتي، پيشين، صص 103 ـ 104. 88. هامرپور گشتال، پيشين، ج 1، ص 485. 89. همان، ص 494؛ ويل دورانت، تاريخ تمدن، اصلاح ديني، ص 223. 90. نگاه كنيد به: ادوارد گيبون؛ پيشين، ص 594. 91. هامرپور گشتال، پيشين، ج 1، ص 495. 92. نگاه كنيد به: ادوارد گيبون، پيشين، ص 594. 93. لاموش، پيشين، ص 66. 94. همان، ص 65. 95. هامرپور گشتال، پيشين، ج 1، ص 496. 96. لاموش، پيشين، ص 66. 97. ميكاوالتاري، پيشين، ص 142. 98. لاموش، پيشين، ص 67. 99. ويل دورانت، تاريخ تمدن، اصلاح ديني، ص 223؛ وين ووسينيچ، پيشين، ص 13. 100. لاموش، پيشين، ص 68. 101. ميكاوالتاري، پيشين، ص 142. 102. همان، ص 153. 103. استانفورد جي شاو، پيشين، ج 1، ص 110. 104. هامرپور گشتال، پيشين، ج 1، ص 497. 105. ميكاوالتاري، پيشين، ص 202. 106. كليفورد ادموند بوسورث، پيشين، صص 210 ـ 211؛ استانفورد جي شاو، پيشين، ج1، ص 111. 107. ويل دورانت، تاريخ تمدن، اصلاح ديني، ص 223. 108. لاموش، پيشين، ص 50. 109. وين ووسينيچ، پيشين، ص 13. 110. ژان پل رو، تركيه (جغرافيا، اقتصاد تاريخ، تمدن، فرهنگ)، ترجمه خانبابا بياني، (تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1352)، ص 170. 111. ويل دورانت، تاريخ تمدن، اصلاح ديني، ص 223.   منابع   ـ ابن ابي يعقوب، احمد، تاريخ يعقوبي، ترجمه محمد ابراهيم آيتي، (تهران، مركز انتشارات علمي و فرهنگي، 1362). ـ ابن خلدون، عبدالرحمن، مقدمه ابن خلدون، ترجمه محمد پروين گنابادي، (تهران، انتشارات علمي و فرهنگي، 1362). ـ ارسلان، شكيب، تاريخ فتوحات مسلمانان در اروپا، ترجمه علي دواني، (تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1370). ـ التاري، ميكاو، سقوط قسطنطنيه، ترجمه و اقتباس ذبيح‌الله منصوري، (تهران، انتشارات زرين، 1363). ـ بوسورث، كليفورد ادموند، سلسله‌هاي اسلامي، ترجمه فريدون بدره‌اي، (تهران، انتشارات بنياد فرهنگ ايران، 1349). ـ پل رو، ژان، تركيه (جغرافيا، اقتصاد، تاريخ، تمدن، فرهنگ)، ترجمه خانبابا بياني، (تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1352). ـ حقي، اسماعيل، چارشي لي، اوزون، تاريخ عثماني،ترجمه ايرج نوبخت، (تهران، موسسه كيهان، 1369). ـ دورانت، ويل، تاريخ تمدن، گروه ترجمان، (تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، 1371)، (رنسانس، اصلاح ديني، عصر ايمان). ـ دهخدا، علي‌اكبر، لغت‌نامه، (تهران، مؤسسه انتشارات دانشگاه تهران، 1372). ـ شاو، استانفورد جي، تاريخ امپراطوري عثماني و تركيه جديد، ترجمه محمود رمضان­زاده، (مشهد، آستان قدس، 1370). ـ عنان، محمد عبدالله، صحنه‌هاي تكان دهنده در تاريخ، ترجمه علي دواني، (تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1351). ـ كيلتي، برناردين، سقوط قسطنطنيه، ترجمه مصطفي مقربي، (تهران، انتشارات اميركبير، 1339). ـ گشتال، هامرپور، تاريخ امپراطوري عثماني، جلد اول، ترجمه ميرزا زكي علي آبادي، (تهران، انتشارات زرين، 1367). ـ گيبون، ادوارد، انحطاط و سقوط امپراتوري روم، ترجمه ابوالقاسم طاهري، (تهران، شركت سهامي كتابهاي جيبي، 1347). ـ لاموش، تاريخ تركيه، ترجمه سعيد نفيسي، (تهران، چاپخانه مجلس، 1316). ـ لوكاس، هنري، تاريخ تمدن، ترجمه عبدالحسين آذرنگ، (تهران، انتشارات كيهان، 1376). ـ محمد عاشور، فايد حماد، جهاد مسلمانان در جنگهاي صليبي، ترجمه عباس عرب، (تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1373). ـ ووسينيچ، وين، تاريخ امپراتوري عثماني، ترجمه سهيل آذري، (تهران، كتابفروشي تهران، 1346). ـ هونكه، زيگريد، فرهنگ اسلام در اروپا، ترجمه مرتضي رهباني، (تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1376).   http://www.shareh.com/persian/magazine/tarikh_i/29/06.htm