-
تعداد محتوا
1,505 -
عضوشده
-
آخرین بازدید
-
Days Won
7
پست ها ارسال شده توسط F14AA
-
-
سلام
میثم جان ! عزیز دل برادر نمیخوام چیزی بگم که آتش بزنم به خرمنت ! :mrgreen: :mrgreen: :mrgreen: icon_cheesygrin icon_cheesygrin
ولی من یه دونه از کیسه خواب ها برای خودم و یه دونه برای محمد سالم خریدم که واسه خودم قابلیت باد شدن داره و زیرش حالت بالشتک هست رو 25 و مال محمد سالم مدل ساده ش هست که 20 خریدم ! fi_lone_ranger
- 8
-
با سلام
گفتم حالا که بحث نیروی هوایی اسرائیل هست شاید بد نباشه دوستان این دو تاپیک رو مطالعه کنند
- 7
-
جالب ترین نکته این مقاله این هست که بخشی از ضعف نیروی هوایی کشور ما رو به اعدام افسران رژیم شاه می داند... از این یارو باید پرسید ارتباطی بین ضعف نیروی هوایی ایران ایا به حمله عراق با حمایت تام امریکا و نوچه هایش وجود ندارد ایا!؟ ایا تحریم های ظالمانه و ممانعت از خرید هواپیماهای حتی مسافربری در این مورد تاثیر نداشته!؟ ایا حمایت روباه کثیف از منافقین و تروریستها و ترور هزاران شخصیت و مردم ایران درش موثر نبوده! ایا نفوذ در بین کشور و بالاکشیدن سرمایه ها و انحراف افکار مردم و سیاستمدارن و تفرقه و تهاجمات فکری و فرهنگی درش سهیم نبوده! ایا جدا کردن بحرین و کوههای ارارت و هرات و بلوچستان و غیره توسط انگلیس خبیث در ضعف ایران سهیم نبوده!؟
کل محتوای این تاپیک رو میگید دستکاری شده اقای تقوایی هست و ...
اونوقت پست خودتون شامل چی میشه ؟
بمباران فرودگاه مصر ؟
شما دیگه روی اقای تقوایی رو سفید نکنید !
- 20
-
سلام
من شخصا خيلی نا اميد شدم قبلا خيلی بيشتر رو وزارت دفاع حساب ميکردم يعنی اينقدر ظرفيتهای وزارت دفاع ما کمه که نميتونه هم صاعقه و جنگنده اموزشی کوثر و قاهر رو با هم پيش ببره و بايد بقيه رو متوقف کنه تا رو يکی کار کنه پروژه جنگنده صاعقه دو هم که تموم شده يعنی چند تا توليد شد که تموم شد؟
برای اين مديريت متاسفم امیدوارم خود نيرو هوایی مثل سردار دهقان فکر نکنن و به فکر جنگنده های بومی پيشرفته باشندوست عزیز ساخت هواپیما مثل جارو برقی پول میخوره ! اونم برای کشورهایی که تولید کننده هستند . کشوری مثل ایران با این وضع اقتصاد و مشکلات پایه ایی در بحث تولید جنگنده نمیتونه وارد مجموعه تولید کنندگان بشه ! قاهر هم یه جور خودنمایی بچه گانه بود که دوستان فهمیدن شوخی ایی بیش نبود بخاطر همین پروژه ش رو بستن !
در ضمن با کدوم تکنولوژی و پول دوستان مدیریت کنن ؟ با هیچی هم مگه میشه مدیریت کرد ؟! جنگنده بومی یه جور تخیل بچه گانه هست که دوستان توهم ش رو دارن !
اگه توان ساخت جنگده بومی وجود داشت الان آلرت پایگاه بوشهر فانتوم ها و نگهبانان پایتخت فالکروم های دست دوم و موتور تراکتوری نبودن !
اگه صاعقه پیشرفت خوبی در زمینه بومی سازی به نسبت ادعای دوستان حساب میشه که دیگه بحثی نیست .
- 12
- 1
-
مهدوی جان دستت درد نکنه ! :rose: :rose:
آپ کردی جانم به قربانت ولی حالا چرا ... ؟
حالا که نت ندارم چرا ! :-(
- 3
-
تیمسار علی صولتی خلبان همان سانحه است، حادثهای که درست در پایان عملیات بزرگ شکست حصر آبادان و ماههای آغازین جنگ رخ داد و فرماندهان برجسته سپاه و ارتش نظیر شهید یوسف کلاهدوز،شهید موسی نامجو، شهید ولیالله فلاحی، شهید جواد فکوری و شهید محمد جهانآرا در آن حضور داشتند. او دل پری دارد و در خلال این گفتگو بارها ناراحتیاش را از نحوه برخوردها، نداشتن امنیت شغلی و بی توجهی به قهرمانان جنگ ابراز میکند.
درباره این سانحه سخنان بسیاری گفته شده که برخی از این مطالب به لحاظ صحت و سقم چندان مورد تایید نیست، بمناسبت سی و چهارمین سالگرد وقوع این حادثه پای شرح سانحه از زبان وی مینشنیم.
هفتم مهر ۶۰ از راه میرسد و برخی فرماندهان ارتش و سپاه برای ارائه گزارشی از عملیات ثامن الائمه برای حرکت به سمت پایتخت، در فرودگاه اهواز جمع میشوند، پروازی که در ابتدا چند بار کنسل میشود و در آخر هم با برخی تغییرات در برنامه، هواپیما از اهواز به سمت تهران حرکت میکند.
شب آمدم گردان. روحش شاد، شهید همتیان افسر عملیات بود که برنامهها را ابلاغ میکرد.
خواستم بروم منزل که گفت فردا به تو نیاز داریم. گفتم من ۶ روز پرواز داشتم، فردا میخواهم استراحت کنم. اصرار کرد و گفت که نفر کم داریم. گفتم راستش را بخواهید فردا سالگرد ازدواج من است. من هیچ وقت به شما «نه» نگفتم و حتی پروازهایم را هم جابجا نکردم ولی این بار نمیتوانم.
گفت هر طور شده باید یک پرواز انجام دهی. قبول کردم و گفتم لااقل یک پرواز مشخصی بگذارید تا من عصر برگردم و در منزلم باشم. قبول کردند و گفتند ساعت ۸ و نیم صبح به اهواز میروی، مجروحان را سوار میکنی و برمیگردی.
صبح آمدم. کارها را انجام دادم و کرو را جمع کردم اما خبر دادند که فعلا ماموریت کنسل است و باید استندبای (آماده) باشید. سه ربع بعد گفتند ماموریت انجام میشود اما چند دقیقه بعد باز هم کنسل شد. گفتند قرار است یک هواپیما از شیراز بیاید و ماموریت به آنها واگذار شده است. همان موقع در اداره، همهمه زیاد بود و شایع شده بود که لیستی برای تعدیل نیرو تهیه شده است. تعجب کردم و مشکوک شدم که نکند اسم ما هم در لیست باشد. زنگ زدم و پرسیدم. گفتند نه اسم شما نیست.
چند دقیقه بعد، از ستاد نیرو تماس گرفتند و گفتند پرواز شیراز کنسل شده و خود شما باید این پرواز را انجام دهید منتهی با یک تغییر و آن هم اینکه یک پرواز هم به بوشهر برای انتقال پیک ویژه باید انجام شود.»، در زمان جنگ، پیکهایی وجود داشتند که تاکتیکها و اخبار مهم را منتقل میکردند.
برنامه این بود که ابتدا مجروحین در اهواز سوار شده و سپس هواپیما به بوشهر برود، ۲ نفر پیک را پیاده کرده و بعد از آن به تهران برگردد.
«هر چه به آنها گفتم این کار غلط است، قبول نکردند و گفتند این دستوریست که ابلاغ شده. گفتم به هر حال این وظیفه من است که اشتباه را بگویم. بعد دلیل آوردم که اگر من با مجروحین به بوشهر بروم و هواپیما در بوشهر دچار مشکل شود و آنجا هم ظرفیت پذیرش مجروحین را نداشته باشد، مشکل به وجود میآید اما قبول نکردند. بعد از چند دقیقه مجددا گفتند ماموریت کلا کنسل شده است.
ساعت ۱۲ ظهر ساکمان را داخل کمد گذاشتیم و به سمت منزل راه افتادیم. جلوی در گردان بودیم که داد زدند و گفتند برگرد، پرواز انجام میشود. گفتم ای بابا! این ماموریت از کجا ابلاغ شده؟ رفتم و مستقیما با ستاد صحبت کردم و گفتم از نظر من سناریوی این ماموریت غلط است. گفتند نظر تو چیست؟ گفتم ابتدا پیکها را به بوشهر میبرم و موتور را خاموش هم نمیکنم. به محض پیاده شدن آنها، به اهواز میروم و مجروحین را به تهران برمیگردانم. این بار موافقت شد.»
بالاخره هواپیما ساعت ۲ عصر به سمت بوشهر پرواز میکند. پیکها را آنجا پیاده کرده و حرکت به سمت اهواز -از مسیر شیراز- از سر گرفته میشود. در حین مسیر اعلام میشود که به دلیل قرمز بودن وضعیت منطقه اهواز، فعلا به این منطقه نزدیک نشوید. ۹ هواپیمای عراقی در حال بمباران منطقه بودند.
«با فرودگاه شیراز تماس گرفتم و گفتم اجازه بدهید ما در شیراز بنشینیم و بعد از آرام شدن وضعیت، حرکت کنیم اما اجازه ندادند. ۴۵ دقیقه درمنطقه چرخیدیم تا وضعیت اهواز سفید شد و مجددا مسیر را به سمت اهواز ادامه دادیم و توانستیم بسلامت در آنجا بنشینیم.»
«بعد از نشستن هواپیما، یکی از پزشکان آمد و از من درخواست کرد که مجروحین را هم با خود به تهران ببرم. من به او گفتم برای همین کار آمدم اما او گفت به من گفتهاند شما مجروحین را نمیبرید. یک تیم اینجاست که باید آنها را منتقل کنید. گفتم اما ماموریت من حمل مجروح است.
بعد از آن، مسئول فرودگاه آمد و گفت یک تیم اینجاست که شما باید آنها را ببرید. گفتم اینها چه کسانی هستند جواب داد یک سری از فرماندهان ازجمله تیمسار فلاحی و فکوری را نام برد.» عملیات ثامن الائمه با هدف شکست حصر آبادان با موفقیت به پایان رسیده بود که فرماندهانی از ارتش و سپاه برای ارائه گزارش این عملیات به تهران در راه پایتخت بودند.
تیمسار ولی الله فلاحی جانشین ستاد مشترک ارتش، تیمسار موسی نامجو نماینده امام در شورای عالی دفاع و فرمانده دانشکده افسری، تیمسار جواد فکوری فرمانده نیروی هوایی و مشاور در ستاد مشترک ارتش، یوسف کلاهدوز قائم مقام سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و محمدعلی جهان آرا فرمانده سپاه خرمشهر ازجمله این فرماندهان هستند.
«گفتم خب اینها میتوانند درخواست یک هواپیمای کوچکتر کنند. جواب دادند که نه این دستور ابلاغ شده است. تیمسار فلاحی و فکوری در کنار رمپ در حال قدم زدن بودند. جلو رفتم، احترام گذاشتم و خودم را معرفی کردم و گفتم به من ماموریت دیگری داده بودند اما الان چیز دیگری میگویند. شما اگر صلاح میدانید میتوانید یک هواپیمای کوچکتر درخواست کنید و اگر اجازه دهید، من مجروحین را ببرم.
تیمسار فلاحی گفت همین کار را بکنید. ما اگر توانستیم، یک هواپیمای دیگر میگیریم و اگر هم نشد، اصلا نمیرویم. من آمدم و به مسئولین گفتم که خود آقایان رضایت دارند ولی آنها گفتند نه! همین که ما میگوییم.
چند بار دیگر مراجعه و اصرار کردیم اما نتیجه نداد. مرتبه آخر از تیمسار فلاحی پرسیدم شما چند نفر هستید؟ گفت ۱۰-۱۲ نفر که شاید چند تایی هم نیایند. گفتم اجازه میدهید مجروحین را هم همراه شما سوار کنیم؟ گفت ایرادی ندارد.
علیرغم اینکه ما همیشه با حمل جنازه توسط هرکولس مخالف بودیم اما پیکر چندتایی از شهدا را هم سوار کردیم. چند نفر مجروح سرپایی و ۲ نفر هم روی برانکارد بودند که آنها هم سوار شدند.
پیش از این به خلبانها کلت کمری میدادند تا بتوانند در صورت سانحه و فرود در مناطق ناامن، از خودشان حفاظت کنند اما یک هفته قبل از این ماجرا آمدند و اسلحهها را جمع کردند.
در این پرواز، بچههای حفاظت، اسلحه همه سرنشینان از جمله فرماندهان را از آنها گرفتند و تحویل من دادند. من خندهام گرفت. تیمسار فلاحی گفت چرا میخندی پسرم؟ گفتم دستورالعملی صادر کردهاند که اسلحه را از خلبان بگیرند اما حالا اسلحه شما را به ما میدهند. یادم هست، گفت «پسرم برو، اسلحهات ایمانت باشد. اینها همه بازی است.»
«در قسمت بالای سی-۱۳۰ کابین بزرگی وجود دارد که افراد میتوانند در آن استراحت کنند و راحت باشند چون گاهی سی-۱۳۰ تا ساعتها پرواز میکرد. مثل پروازهایی که در گذشته به آمریکا انجام میشد. از فرماندهان خواستم آنجا بروند و استراحت کنند اما تیمسار فلاحی گفت ما یک تیم هستیم و همه با هم پایین مینشینیم. رفتند و سمت چپ هواپیما نشستند.
بالاخره بسمت تهران پرواز کردیم، در زمان جنگ چون پرواز آموزشی وجود نداشت، نیروها در حین ماموریت آموزش میدیدند. در این پرواز نیز ۲ نفر خلبان دوم حضور داشتند؛ یکی محمود خرمدل (با ساعت پروازی کمتر) و دیگری ایزدیفر که تجربه بیشتری داشت.
«پرواز را با آقای خرمدل شروع کردیم اما قبل از اینکه بخواهیم ارتفاع را کم کنیم، چون هوا کم کم تاریک میشد و نیاز به همکاری بیشتر بود، خواستم تا آقای ایزدیفر جای خرمدل بنشیند. البته خلبان دوم کار خاصی انجام نمیداد ولی به هر حال ایزدیفر تجربه بیشتری داشت.
۷۰-۸۰ مایلی تهران بودیم که از مرکز کنترل تقاضای کم کردن ارتفاع را کردیم. مجوز ارتفاع ۱۳ هزار پایی داده شد و ما به سمت کهریزک پرواز را ادامه دادیم. مجددا با برج تماس گرفتم و گفتم ما را مجاز کردند تا ارتفاع ۷ هزار پایی بیاییم و بعد کوههای بیبیشهربانو و بعد هم حرکت به سمت فرودگاه.»
«به محض اینکه مکالمه تمام شد، یک انفجار مهیب در قسمت راست کابین مانند یک جریان «ولتاژ بالا» صورت گرفت و همزمان کابین روشن شد. حالت وحشتناکی در تاریکی شب بود که بیانش سخت است. هواپیما مثل یک گلوله سنگی شروع به سقوط کرد و همزمان برق هم قطع شد.
بچهها شوکه شده بودند. تنها کاری که کردم، به دوستانم گفتم کمربندهایتان را قفل کنید که در زمان ضربه، به جایی نخورید. چراغ قوه را روشن کردم. هواپیما به سرعت به سمت پایین میآمد. با فشار زیاد سعی کردم با کنترل فرامین، از شیرجه مستقیم جلوگیری کنم تا هواپیما با دماغه به زمین نخورد. از این طرف منطقه را هم میشناختم و میدانستم در حال نزدیک شدن به پالایشگاه هستیم. با هزار بدبختی توانستیم ۱۳ تا ۱۵ درجه مسیر را عوض کنم تا از مسیر پالایشگاه خارج شویم. چون مطمئن بودیم سانحه قطعی است.
دو جا پایی در قسمت جلوی سی-۱۳۰ قرار دارد تا خلبان در حالت نرمال پایش را روی آن گذاشته و استراحت کند. پاهایم را روی آن گذاشتم و فرامین را با زور کشیدم. حالت بسیار سختی بود. البته قبلا آموزش برای حرکت به صورت گلاید (پرواز بدون موتور) را دیده بودم.
همزمان تیمسار فکوری آمد بالا. چون خودش خلبان بود، متوجه ماجرا و وجود اشکال شده بود. من به همراه مهندس پرواز -حسینی- که شاگردی هم به نام تهرانی داشت، مشغول بودیم تا شاید بتوانیم مجددا هواپیما را راهاندازی کنیم اما هیچ اتفاقی نمیافتاد.
تیمسار فکوری پرسید جوان چه شده؟ گفتم قربان خواهش میکنم بروید بنشینید و کمربند خود را هم ببندید. هواپیما موتور و برق خود را از دست داده، هیدرولیک نداریم و همه چیزمان را هم از دست دادیم و اصابتمان به زمین قطعی است. چند لحظه به سمت سیستم اینسترومنت (نشان دهنده ها و آلات دقیق) چراغ قوه انداخت و دسته گاز را جلو داد اما دید هیچ اتفاقی نمیافتد. چراغ قوه را به من داد و رفت.
هر لحظه منتظر برخورد بودم. تنها چیزی که از هواپیما باقی مانده بود، باطری بود. با دیسپچ تماس گرفتم و وضعیت را اطلاع دادم و گفتم من مسیر را از پالایشگاه منحرف کردم، دیگر هر اقدامی که میدانید بکنید. سانحه ما صد در صد است. به بچهها هم گفتم بروید پایین و هر کسی کار خودش را بکند.»
هواپیمای هرکولس این امکان را دارد که اگر در شرایطی همه چیز از دست رفت و برق و هیدرولیک هم نبود، از یک سیستم هندلی استفاده کرده و از این طریق چرخها و درها باز شود. میدانستم اگر برخورد کنیم، فشار به قدری است که هیچ کس نمیتواند کاری کند. بنابراین خواستم اقدامات لازم را همین الان انجام دهند. بعدها شنیدم که خود تیمسار فکوری هم به بچهها کمک میکرد.
مرتب با سرگرد صانعیفرد در دیسپچ در ارتباط بودم و آخرین ارتفاعی که یادم هست ۴ هزار و ۲۲۰ پا بود، بازوهایم از فشار در حال ترکیدن بود. قبل از برخورد یادم هست داد زدم و گفتم «مصطفی بِکِش پشت دسته که بازوهایم ترکید.»
بعد از آن، هواپیما به زمین اصابت کرد. چند ثانیه هیچ چیزی متوجه نشدم. سرم شکسته بود و نمی توانستم جلوی چشمم را ببینم. خونها را پاک کردم و دیدم از سمت چپمان آتش بالا میآید. نگاه کردم دیدم مهندس پرواز با سر به زیر پنل اینسترومنت رفته. بلندش کردم دیدم شهید شده است. متاسفانه کمربندش را قفل نکرده بود. ناوبرمان شهید آلهاشم هم سر جایش نبود و پرت شده بود اما خرمدل و ایزدیفر بودند.»
سمت چپ و راست هواپیما ۲ پنجره وجود دارد که در حالت عادی، پایین رفتن از آنها طبق یک فرمولی انجام میشود. هر آن ممکن بود کپسولها بر اثر حرارت آتش، منفجر شوند. از بچهها خواستم پنجره را باز کنند و سریع خارج شوند. خودم هم از پنجره سمت چپ نمیدانم چطور با سرعت بیرون پریدم که همان موقع کمرم آسیب دید و سرم مجددا شکست.
بچهها که بیرون آمدند، گفتم سریع دور شوید. ۱۰ قدم نرفته بودیم که کابین منفجر شد و صدای انفجار -بعد از اولین ضربه هواپیما- مجددا در منطقه پیچید. بلافاصله صدای مسلسلها بلند شد. در واقع نیروهای حاضر در منطقه فکر کرده بودند شاید هواپیمای دشمن باشد و برای همین به سمت ما شلیک میکردند. ما با داد و بیداد گفتیم خودی هستیم تیراندازی نکنید. اهالی محل هم جمع شدند. من درخواست کردم اگر تراکتور دارند بیاورند تا بتوانیم در و پیکر هواپیما را که به هم پیچیده بود باز کنیم تا بتوانیم افراد را بیرون بیاوریم. من و بقیه بچهها به شدت زخمی بودیم و شرایط عادی نداشتیم. با تراکتور هم نشد. سمت راست هواپیما پاره شده بود. از همان سمت وارد شدیم تا اگر کسی زنده است نجات دهیم. داخل هواپیما پر از گرد و غبار و دود آتش بود. هم شرایط پرواز سخت بود هم صدای ضجه افراد که هنوز در گوشم هست.
۲۸ نفر را بیرون کشیدیم. از جمله یک نفر که خیلی چاق بود و در میان پارگی هواپیما گیر افتاده بود و یک تکه آهن داخل رانش فرو رفته بود. هر کاری کردیم جدا نمیشد. نعره میزد و میگفت حتی اگر شده پایم را قطع کنید اما من را بیرون بکشید. با هزار بدبختی بیرون آوردیمش. آن دو مجروحی که روی برانکارد بودند هم بیرون آوردیم و شما نمیدانید با چه سرعتی در حالی که سِرُم به دستشان بود از هواپیما دور شدند.
چند دقیقه بعد، هلیکوپتر آمد اما برای نشستن مشکل داشت. گفتیم برود و جای دیگری بنشیند. از پرسنل فنی، سروان رازی و بچههای عملیات و چند نفر دیگر هم با هلیکوپتر آمده بودند. از ۲۸ نفری که بیرون آوردیم ۵ نفر همانجا شهید شدند و ۲۳ نفر هم از این سانحه جان سالم به در بردند.
در بیمارستان، یکی از همسایههای ما که مسئول ایمنی پرواز بود (سروان کاتوزیان) به دیدنم آمد. به او گفتم من میخواهم از بیمارستان بروم. شب اینجا نمیمانم. این مسئله بودار است. او ابتدا مخالفت کرد اما نهایتا از بیمارستان بیرون آمدیم. خانم من هیچ وقت عادت نداشت که زنگ بزند و سراغ من را بگیرد اما بچههای دیسپچ گفتند در همان دقایقی که هواپیما دچار سانحه شده بود، همسرم زنگ زده و سراغ من را گرفته. وقتی من را با آن سر و وضع جلوی در خانه دید، گفت هواپیما سانحه داده؟ گفتم فعلا که سالم هستم.
فردای آن روز، قبل از اینکه پرسنل گردان سر کار بیایند، رفتم و پشت میزم نشستم. هر کسی که میآمد تعجب میکرد چون اسامی کشتهها اعلام نشده بود و فقط گفته بودند هواپیما دچار سانحه شده است. ساعت ۸ و نیم، یک تیم به عنوان تیم بررسی سانحه از نیروی زمینی آمد. تعجبآور بود. سانحه متعلق به نیروی هوایی است چرا باید تیمی از نیروی زمینی بیاید!؟ آنها که شناختی از هواپیما نداشتند. گفتند از بچههای فنی هم اینجا هستند تا کمک کنند.
جلسهای تشکیل دادند که ما هم رفتیم. آقایان شروع به صحبت کردند. کاتوزیان گفت خوشبختانه خلبان این هواپیما در جمع ما حضور دارد. اگر سؤالی دارید از خود او بپرسید. من پشت تریبون رفتم و قدری صحبت کردم. اسامی درست به خاطرم نیست اما یک سرگردی برگشت با لحن بسیار بدی از من سؤال کرد و پرسید چرا از موتور اضطراری استفاده نکردید؟
من گفتم جناب سرگرد! شما تخصصتان چیست؟ گفت من خلبان هستم. گفتم خلبان چی؟ گفت هلیکوپتر. گفتم من مجاز نیستم به شما جواب بدهم شما در مورد هواپیما تخصصی ندارید.
کاتوزیان گفت جناب سرگرد همین را میخواستید؟
گفتم لااقل قبل از این جلسه، قدری مطالعه میکردید تا کمی آگاهی داشته باشید. این هواپیما نه برق اضطراری دارد نه موتور.بعد از جلسه گفتند که میخواهیم برویم پای هواپیما. من هم خواستم که با آنها بروم. اول قبول نکردند ولی اصرار کردم که حتما باشم. فرماندهان شهید در این سانحه، در سمت چپ هواپیما نشسته بودند یعنی بخشی که بال کنده شده بود و آتشسوزی شده بود. علت هم این بود که چرخ سمت چپ داخل قنات افتاده بود و فشار وارده باعث کنده شدن بال و آتشسوزی شده بود. شاید برخی بگویند اگر چرخها باز نمیشد بهتر بود ولی من در آن لحظات پر از استرس خواستم از ضربه بیشتر جلوگیری کنم.
ای کاش یک نفر از آقایان زنده میماند و جواب این اظهارات ضد و نقیض را میداد. حتی عدهای میگفتند خلبان از عمد هواپیما را به زمین زده و بعدها خودش به عراق متواری شده. یا میگویند باید هواپیما ۱۸۰ درجه میچرخید تا به باند ۱۱ مهرآباد برسد. فکر نمیکنند چطور من باید هواپیمایی را که هیچ چیز نداشت در این مسیر قرار میدادم؟
بعضی بچههای فنی خودمان هم رفتند و برخی قطعات را پیدا کردند. ازجمله پمپهای سوخت که همه آنها بسته بودند و برای همین همه چیز قطع شده بود. از فردای آن روز رفت و آمدها شروع شد و جلسات مختلفی در ستاد مشترک برای بررسی سانحه تشکیل دادند و ما هم میرفتیم و میآمدیم. همان اول جلسه گفتند که بیایید برای جلوگیری از تشویش افکار عمومی بگوییم مسئله خرابکاری منتفی است. بعد شروع کردند به صحبتهای دیگر. از جمله میگفتند شاید هواپیما موتور داشته و خلبان نفهمیده!
گفتم ای کاش تیمسار فکوری بود و خودش شهادت میداد. نظر ما بر این بود که یک تیم متخصص تشکیل دهند و از سازنده هواپیما هم دعوت کنند. همان موقع سرگرد خزاعی از خلبانهای شکاری میگفت در زمان وقوع حادثه که من به عنوان تاپکاور منطقه مهرآباد بودم یک شیء نورانی را در محل دیدم اما نمیدانم این موارد را پیگیری کردند یا نه.
حتی یک تیم هم از پاکستان آمد و موضوع را بررسی کرد ولی بعد از بررسیهای فراوان نهایتا نتیجه پرونده نامشخص اعلام شد.
بعد از آن ماجرا از من پرسیدند میخواهی چه کنی؟ گفتم میخواهم پرواز کنم. گفتند نمیترسی؟ جواب دادم شاید من از این در که بیرون رفتم زمین بخورم و بمیرم حالا نباید به خاطر این ترس، راه بروم؟ گفتند طبق قانون باید نوع هواپیمای شما عوض شود و من را برای هواپیمای ۷۰۷ فرستادند اما آنجا هم پارتیبازی شد و اجازه ندادند.»
«متأسفانه خدمات پرسنل ترابری در جنگ دیده نشد. اینها بودند که نیروها میتوانستند در میدان عمل کنند.
اگر نیروی هوایی و ارتش نبود در همان ۶ ماه اول، کل خاک کشور را از دست داده بودیم اما متأسفانه بعدها هیچکس به این موضوع توجه نکرد و هیچ تقدیری از اینها نشد تا لااقل خانوادههایشان دلگرم باشند.
خطرهایی که برای تانکرهای سوخترسان بوئینگ ۷۴۷ و ۷۰۷ و هواپیماهای ترابری اف-۲۷ و سی-۱۳۰ وجود داشت خطرات زیادی بود و ظلم است که اسمی از این بچهها به میان نمیآید.
برادر خودم سپاهی است و نصف جمجمه ندارد. برادر دیگرم ۵ سال اسیر بود و الان دچار ناراحتیهای متعددی است اما همه ما نیروی این کشور بودیم. این ظلم است که اسمی از خیلیها برده نمیشود.»
یک مرتبه سال ۹۳ ما را به کهریزک در محل سانحه بردند و خواستند که آنجا صحبت کنیم. قبل از این مراسم به ما گفتند که قرار است یک تندیس در آنجا رونمایی شود و ما فکر کردیم مراسم بزرگی خواهد بود اما شما یک تابلوی وایت برد را تصور کنید با ۵ عکس. خجالت کشیدم. خیلی دردآور بود.
بعد از من خواستند تا صحبت کنم. پشت تریبون رفتم و گفتم این نسل، نسل سوخته است. یکی از آقایان که آنجا بود، بعد از سخنرانی دست من را گرفت و گفت دل من گرفت از این حرف. شما نسل طلایی هستید. گفتم کدام طلا؟ در گاوصندوق انبار کردید؟ سالی یک بار یک همایش مانند شو اجرا میکنند اما نمیپرسند این خانوادهها چطور زندگی میکنند؟
آنجا این شعر را خواندم: زنده را تا زنده است باید به فریادش رسید/ ورنه بر سنگ مزارش آب پاشیدن چه سود/ زنده را تا زنده است شاخه گلی دستش دهید/ ورنه بر سنگ مزارش تاج گلها را چه سود»
قهرمانان جنگ، گنجینههای این کشورند اما امروز اکثر آنها با سیلی صورت خود را سرخ نگه میدارند و خیلی از آنها اصلا رویشان نمیشود این حرفها را بزنند. شهید دلحامد همدورهای من بود اما هیچ یادی از او نمیشود.
هر سال در همایشها چند خلبان دعوت میکنند و منت میگذارند و یک کارت هدیهای به آنها میدهند اما ارزش ما اینها نیست. بقیه هم هستند. مگر ما چند خلبان داریم که از زمان جنگ باقی ماندند. شهدای ما فقط بابایی و شیرودی نبودند. ما در این مملکت شیرودیها و باباییها داشتیم. حتی از خود همین شهدا هم آنطور که درشانشان است صحبت نمیشود.
ما در جنگ افتخار آفریدیم اما در خانواده خود زجر آفریدیم. میگویند این مملکت به ما افتخار میکند ما به چه چیزی افتخار کنیم؟ ما پیشکسوتان هر ۳ ماه یک بار دور هم جمع میشویم تا همدیگر را ببینیم و هر هفته هم میگویند فلانی آسمانی شد. دلمان خوش است که خودمان هوای خودمان را داریم والا مسئولین فقط شنونده هستند. درک نمیکنند.
منبع: خبرگزاری فارس
مصاحبه کننده: مهدی بختیاری و هاجر تذری- 59
-
به علاوه سایت های ایرانی از موقعیت بهتری برای استراق سمع ابزارهای ارتباطی زمینی و هوایی شوروی برخوردار بودند.
در مورد بهشهر اون چیزی که من دیدم در جلوی این سایت ها مانعی مثل عوارض زمینی وجود نداره ؛ از تپه ایی که این سایت بر روی اون قرار داره تا ساحل دریای مازندران ؛ 35 کیلومتر دشت مسطح قرار داره و هیچ مانعی در برابر این سایت قرار نداره .
بقول یه بنده خدایی ، آمریکایی هیچ کاری رو الکی انجام نمیدن . همه فاکتور هارو در نظر گرفتن و بعد این سایت هارو ساختن .
- 4
-
یعنی راسته که میگن عیسی به دین خودش موسی به دین خودش !
دوستان نظر هرکسی محترمه و قضاوتش هم شخصا پای خواننده !
حالا یا شاه بد بود یا خوب ، ساواک پشگل یا همه کاره ، هدف من اینا نبودن ! چون اصلا کاری بااینا نداشتم . خوب یا بدشون پای خودشون !
من با تعدادی از دوستان چند روز پیش تو بهشهر بودم این سایت رو دیدم گفتم شاید بد نباشه یه خرده در مورد این سایت مطلع باشن دوستان !
ولی مثل اینکه دوستان گیر دادن رو قضییه فرعی داستان ! حتی بعد از ویرایش تاپیک !
ثالثا روستای ما میدون نداره ، یدونه قلعه سنگی داشت که توش قزاق ها رو آره .... . البته مامورین شاه رو هم آره ... . پس لطف کنین ما رو به دین خودتون نبندین .
ما شمارو با دین خودمون جمع نمی بندیم !
چون حالا خوشبختانه یا بد بختانه به اون حدی نرسیدین که قابل جمع شدن با ما باشین اخوی !
چرا که ما از سپاه اعراب تا مغول و ... رو آره ... !
اگه قسمتی از اطلاعات به ایران هم داده میشد حالا حتی نه همش کاملا ارزشش رو داشته به نظرم
در ضمن اف 14 جان به نظر ولی باز هم عصبانی میای راستش رو بگو اف 16 کی از رو بوم شما پریده ;)
تلاشت برای عصبانی کردن من بی فایده ست !
گل پلا ندانه ، گنه خرشت دشن !
- 7
- 6
-
تشکر ، بیشتر شبیه نقلیات یکی از کارکنان یا خدمه پایگاه ها بود ، چون عملیات روانی ساواک رو میشه دید . مثلا سه در فلزی رمز دار و ... . احتمال داره برای جلوگیری از اشتعال مدارات الکترونیکی داخل ریدوم * رو با گاز غیر قابل اشتعال پر کرده باشن . ولی داخل ریدوم کسی کار نمیکنه ، داخل ریدوم صرفا دیش و بخشی از مدارات رادار قرار داره ، مهمترین بخش در اون زمان که همون مدارات و دستگاه های تجزیه و تحلیل بوده در اتاق کنترل و نظارت یا اتاق سرور قرار داده میشن چون نیاز به تعمیرات مداوم دارند . یا مثلا موضوع جلوگیری از حمله شوروی به ایران که شبیه جوکه ، شوروی روی اروپا تمرکز داشت نه خاورمیانه ، اینها توجیه هایی هستش که برای راه دادن ماموران اطلاعاتی آمریکایی به ایران به خورد نیروهای ساواک و ارتش داده میشد . بحث ارتباط با ماهواره رو هم بنده تابحال نشنیده بودم ، چون این مسیر حرکتی بسیار غیر بهینه هستش . مهمترین کارهایی که این سیستم ها انجام میدادند شنود ، رهگیری و نظارت فعالیت های موشکی شوروی بود . مثلا موقع آزمایش موشک بالستیک جدید شوروی با این دستگاه ها خروجی رادیویی سیستم هدایت اینرسیایی موشک ها رو ترک میکردند تا ببینن وضعیت شوروی در این زمینه چطوره و ... . شنود مقامات شوروی درسته ولی شنود معنی دار نبوده ، اینها تو خود آمریکا نمیتونستن کد مکالمات رسمی سفارت شوروی با مسکو رو بشکنن چه برسه به داخل شوروی .
* اسم اون حباب های سفید Radome آنتن پوش هستش و وظیفه اصلی اونها جلوگیری از اثرگزاری شرایط محیطی بر روند کار سیستم و حفاظت اطلاعات هستش و چیز خاصی نیستن ، باید فایبر گلاس باشه . داخل یدونه ریدام ، حیاط پشتی RAF
----
برادر عزیزم محمد جان ، شاه فقید که به بدترین وضع نفله شد ، انقلاب هم انقلاب مذهبیون نبود انقلاب مردم بود که در کنار اونها از لیبرال ها گرفته تا کمونیست ها با شاه جنگیدند ، اما اونی که مردم انتخاب کردند انقلاب اسلامی و حکومت اسلامی بود ، لطفا رعایت بکنید .
سلامت و پاینده باشی .
خواستم پاسخ شمارو بدم عزیزجان ولی میبینم نظرشما برای خودتون حجته و منم تلاش بی فایده انجام نمیدم دوست خوبم .
پس قسمت اول بماند .
اما در مورد حمله شوروی به ایران , طبق نظر بعضی از اساتید نماها کلا ساواک و ارتش قبل انقلاب در خواب بودن و سازمان سیا مثل یه بچه رو سرشون گول میمالیده .
اما همینقدر بدونید اگه همین امریکای جهانخوار و شاه مزدور و گور به گوری به قول شما نبود ؛ الان اسم میدان شهرتون عمو استالین بود .
در ضمن شوروی از اروپا میخواست به اب های گرم و نفت دست پیدا کنه ؟
خالا چرا انقدر عصبانی هستی بنده خدا ی سوالی پرسید ؟
عصبانی ؟
اتفاقا تنها چیزی که نیسستم عصبانیه !
فقط مثل خود دوستان برخورد میکنم . hee_hee
- 8
- 3
-
یعنی خوشم میاد این سایت هنوز هم که هنوزه تکون نخورده !
یعنی الان از کل این تاپیک شاه فقید و انقلاب مذهبیون رو دریافت کردین ؟
اونوقت بنی اسرائیل رو بخاطر ایراد گرفتنشون مسخره هم میکنین .
الان همین دو کلمه درست بشه مشکل شما عزیزان قابل حله ؟
رضا گلپور چمرکوهی، کتاب شنود اشباح
چرا یه مدیر منبع مطلب رو اعلام نکرده؟!!
اولش که من نیازی نمیبینم به شما جواب پس بدم !
دوم اینکه صرفا جهت اطلاع باید بگم جایی که من مطلب رو ازش گرفتم منبع رو ذکر نکرده بود !
- 9
- 5
-
بسیار عالی بود... :rose: :rose: :rose:
فقط سوال این است که الان این پایگاه ها چه وضعیتی دارند؟ یعنی از زمان انقلاب تا الان تمام تجهیزات دست نخورده اند؟ هیچ کس سراغ آنها نرفته؟
وضعیت فعال یا غیر فعال بودن این سایت مشخص نیست !
ولی دست هر ارگان یا نهادی این سایت رو نمیدن .
- 5
-
مقدمه
همانطور که می دانید در جنگ سرد ( قبل از انقلاب ) آمریکا حساب ویژه ایی بر روی ایران برای کسب اطلاعات جاسوسی از شوروی سابق باز نموده بود که این موضوع منجر به این شد که پیشرفته ترین سامانه های راداری و دریافت اطلاعات در ایران و خصوصا مناطق شمالی و شمال شرقی که گستره ایی از آستارا تا کبکان را در برمیگرفت ؛ مستقر شود . حال ما به بررسی کلی یکی از پیشرفته ترین سایت های جاسوسی و شنود اطلاعاتی مستقر شده در ایران و برگزیده میان همتایان خود در کشورمان که واقع در بهشهر است ؛ می پردازیم . از پیشرفته بودن این سایت میتوان به اظهار نظر استانفورد ترنر ( رئیس وقت سیا ) اشاره کرد که در آن زمان گفته بود : سیستم های جاسوسی و شنود مستقر در پایگاههای کبکان و بهشهر، به قدری پیچیده و پیشرفته هستند که این ایستگاهها برای قرن 21 ساخته شده اند !!
سازمان اطلاعات مرکزی ایالات متحده – سیا – از سال 1334 به بعد، برای کنترل کامل اتحاد جماهیر شوروی، اقدام به استقرار ماهواره های جاسوسی در مدار زمین نمود که این ماهواره ها، ایستگاههای گیرندهء زمینی شان در خاک ایران قرار داشتند. ایستگاههای شنود در آستارا، چالوس، بهشهر و کبکان در مرزهای جنوبی اتحاد شوروی، با صرف میلیونها دلار به وجود آمدند تا چشم و گوش ساواک برای اطلاع و پیشگیری از حملهء نظامی شوروی به خاک ایران باشند.در این ایستگاهها، کارشناسان خبرهء سازمان سیا و ساواک، خطوط مخابراتی اتحاد شوروی را کاملا تحت کنترل داشتند. آنها با استفاده از مدرن ترین و پیچیده ترین وسائل استراق سمع و شبکه های پرقدرت بی سیم، فعالیتهای نظامی شوروی را زیر نظر داشتند تا اتفاقی همچون اشغال سال 1968 چکسلاواکی به وسیلهء ارتش سرخ در ایران تکرار نشود.
علاوه بر این، با استفاده از ماهواره های جاسوسی که ایالات متحده بر فراز خاک شوروی به گردش در می آورد، تصاویری از نقاط حساس نظامی و پایگاههای موشکی این کشور تهیه و به ایستگاههای ردگیری در خاک ایران مخابره میشد. این تصاویر و نوارهای ضبط شده، به تهران و دفتر مرکز ساواک ارسال می گردید و تاکنون مشخص نشده است که تجزیه و تحلیل اطلاعات مزبور در تهران انجام می شده است و یا این اطلاعات از تهران به واشینگتن منتقل می شده است . به کمک سیستم های موجود در این پایگاهها، در هر 6 دقیقه یک بار با ماهواره ای که در مدار است، ارتباط حاصل میشود. این سیستم هر شیئی را به اندازهء تنها یک متر مربع و در ارتفاع 20 هزار ناتیکال مایلی زمین، در حالی که صرفا ده درصد تشعشع نوری داشت، مشاهده می کرد.
ایستگاه بهشهر ( مازندران )
سیستم های موجود در پایگاه بهشهر دارای تلسکوپهای عظیم و رادارهای بسیار پیشرفته و گیرنده های بسیار حساس بودند. پایگاه بهشهر بر فراز قلهء کوهی مشرف به این شهر قرار دارد. محل این پایگاه قصری معروف است که به نام صفی آباد شناخته میشود که بنای آن را شاهان صفوی بنا نهاده اند. مجموعن در محوطهء پایگاه، هفت دستگاه عظیم تلسکوپی قرار دارد. علاوه بر این هفت گیرندهء پرقدرت تلسکوپی، یک بالب و یک رادار عظیم نیز از دیگر تجهیزات پایگاه هستند. بزرگترین تلسکوپ موجود در پایگاه، طوری تعبیه شده است که در تمام جهات گردش میکند. این دستگاه عظیم، ردگیری ماهواره های جاسوسی آمریکا بر فراز شوروی را عهده دار بوده است. یک کرهء بزرگ سفید رنگ، به قطر یک صد متر که از نوعی برزنت ساخته شده است، در فاصلهء کمی با این تلسکوپ قرار گرفته است که بر قطر عمودی آن، یک آنتن ظریف دیده میشود. داخل این حباب بزرگ، مملو از نوعی گاز مخصوص است و این گاز توسط دستگاههای بزرگ تهویه، خنک میشود. درون حباب، اطاقک های کوچکی قرار دارد که یک نفر می تواند درون آنها نشسته و با گوشی های ویژه ای که درون اطاقک تعبیه شده است، امواج رادیویی گرفته شده توسط حباب را گوش کرده و در صورت نیاز، ضبط نماید. کسانی که درون حباب می آیند، می بایست از ماسک های ویژه ای استفاده کنند، زیرا هوای درون حباب غیرقابل استنشاق است. برای ورود به داخل حباب، می بایست از 3 درب قطور فلزی که دارای قفلهای رمزی بوده به ترتیب و پشت سرهم قرار گرفته اند، عبور کرد. تصور میشود گاز ویژه ای که درون حباب قرار دارد، در جذب فرکانس های صوتی و مکالمات رادیویی، تاثیر زیادی داشته باشد. در اطراف حباب، چند دستگاه کوچک و بزرگ قرار دارند.
علاوه بر پرسنل آمریکایی مقیم پایگاه، 119 نفر از افراد خبرهء ساواک و نیروی هوایی شاهنشاهی در این پایگاه مشغول به کار بوده اند. یکی از موفقیت های این پایگاه، رهگیری جنگندهء شناسایی شوروی از نوع MiG-25RBS بود که به دستور شاه ، دو فروند تامکت به شماره های 6024 – 3 و 6025 – 3 از پایگاه هوایی مهرآباد به تعقیب آن پرداخته و با قفل رادار و سیستم موشکی AIM-54A بر روی میگ 25 شوروی، آن را وادار به فرار کردند، به طوری که چنین پروازهایی بر روی خاک ایران، هیچگاه تکرار نشد.
اون کلاهک سفيد، آنتن گيرنده اي هست که مستقيمن به ماهوارهء جاسوسي آمريکا وصل ميشد البته با تاخير 6 دقيقه اي، اطلاعات و تصاوير رو به ماموران ساواک و سيا منتقل مي کرد.
بنا به اظهارات ستوان دوم «محمدرضا صفر زاده»، سپهبد «هاشم برنجیان» عضو ارشد ساواک و رئیس ضداطلاعات نیروی هوایی شاهنشاهی، از جمله افراد سرشناسی بوده است که به این مرکز رفت و آمد می کرده است.
افراد ایرانی این پایگاهها می گویند که این ایستگاهها صرف نظر از کنترل خطوط مخابراتی و مخابرات بین ماهواره ای کل خاک اتحاد شوروی و تهیهء عکس از مراکز نظامی و تسلیحات روسها، کنترل قرارداد تحدید سلاح های استراتژیک را هم بر عهده داشته و مواد مورد توافق کنفرانس سالت (SALT) را تحت نظر داشته اند. همچنین آزمایشات موشکی و سیلوهای موشکی روسها نیز تحت کنترل ایستگاههای جاسوسی آمریکا و ساواک در شمال ایران و جنوب شوروی بوده اند و در صورتی که وضع غیرعادی در پایگاههای موشکهای بالستیک اتمی و بین قاره ای اتحاد شوروی دیده میشد، ایستگاه جاسوسی بهشهر، مراتب را سریعن به تهران و از تهران به واشینگتن اطلاع می دادند.یکی از موارد جالب کشف شده توسط ماموران ساواک در ایستگاه بهشهر، ساخت هواپیمای جدید روسها بود که در ناتو به نام Ram-K نام گذاری گردید. (این هواپیما، بعدها سوخوی27 نام گرفت.)
علاوه بر این با کنترل مخابرات ماهواره ای روسها، جاسوسان سیا و ساواک، از مکالمات سران ارشد اتحاد شوروی با رهبران کشورهای آسیا و شمال آفریقا مطلع می شدند. در پایگاه بهشهر، که مرکز اصلی پایگاههای شنود مستقر در شمال ایران از آستارا تا کبکان بوده است، جمعن حدود 30 خانوادهء متاهل آمریکایی و 10 نفر مجرد سکونت دائم داشته اند. محل سکونت این افراد، دره ای مخوف در دل جنگلهای اطراف پایگاه اصلی بوده است که شدیدن حفاظت می شده و کسی حق ورود به آن را نداشته است. پرسنل این پایگاه، از جمله زبده ترین مامورین سیا و ساواک بوده اند اما به دلیل پیچیدگی فوق العادهء دستگاهها و اینکه تکنولوژی فضایی در تولید آنها به کار رفته بود، در میان کارکنان آمریکایی این پایگاه، تعدادی از متخصصین سازمان هوافضای ایالات متحده (NASA) نیز حضور داشته اند.
به دلیل آنکه دستگاههای فوق العاده گران قیمت مستقر در پایگاه بهشهر، به دلیل مرطوب بودن منطقه، دچار زنگ زدگی و پوسیدگی نشوند، مکانیزم فوق العاده جالب و بسیار پیشرفته ای پیرامون آنها به کار گرفته شده بود. بدین ترتیب که اطراف هر دستگاه وسیله ای قرار داده شده بود که با پخش هوای خشک، رطوبت اطراف دستگاه را کاهش می داد. در اطراف هر گیرنده، چند دستگاه گیرندهء تقویتی هم به چشم می خورد. اهمیت پایگاه بهشهر بسیار بیش از سایر ایستگاههای شنود بود. سایر ایستگاههای شنود نیز اطلاعات بدست آمده و نوارهای فیلم و صدای ضبط شدهء خود را به ایستگاه بهشهر می فرستاده اند.
پایگاه بهشهر به مدت 24 سال (تا سال 1357) بود که بنا شده بود و تحت پوشش پایگاه نیروی هوایی فعالیت می کرد. به طور کلی پایگاه جاسوسی بهشهر، وظائف زیر را بر عهده داشته است:* حفظ ارتباط با ماهواره های جاسوسی بر فراز شوروی
* کنترل آزمایشات موشکی و هسته ای در خاک شوروی
* کنترل امواج رادیویی و خطوط مخابراتی و مخابرات ماهواره ای کل خاک شوروی
* کنترل پروازهای موشکی مرکز فضایی شوروی که در 650 مایلی از پایگاه جاسوسی واقع است. ( بایکونور در قزاقستان)
* تهیهء عکس با استفاده از ماهواره از مراکز استراتژیکی و سیلوهای موشکی روسها
سایت بهشهر، مکانی بود که سیا و ساواک برای کنترل و جاسوسی اتحاد شوروی، در شمال ایران درست کرده بودند تا ضمن کنترل و نظارت فعالیتهای این کشور، مانع از نفوذ و گسترش بیشتر کمونیسم در حیطهء جنوب مرزهای شوروی شوند.
در آن دوران، قوی ترین رادار ساخت دست بشر در شمال ایران نصب شد. این رادارها، کار خود را از سال 1340 آغاز کرده بودند و به نحوی استقرار یافته بودند که تمام سطح جنوب شوروی را تحت پوشش خود قرار می دادند و برد آنها، به شعاع باورنکردنی 5000 کیلومتر بود!
سرتیپ کنگرلو، مدیر کل چهارم ساواک، مسئول حفاظت رادارها بود. توضیحات وی دربارهء رادارها به شرح زیر است:تعریف پایگاههای رادار مستقر در شمال ایران و طرز عمل آن، طبق اطلاعاتی که مدیر کل چهارم ساواک توضیح داده است، به شرح زیر بوده است:
1- پایگاه دارای دستگاه رادار با برد 5000 کیلومتر بوده است که آمریکایی ها نصب کرده بودند. قیمت بسیار گزاف رادارها را ایران پرداخته بود و قاعدتن به ایران تعلق داشت.
2- هر پایگاه دارای یک پناهگاه بتونی بود که شامل اتاق کار، سالن غذاخوری، اتاق خواب، آشپزخانهء مجهز، انبار و دستشویی میشد. این پناهگاه در زیرزمین ساخته شده بود و در برابر حمله اتمی مقاوم بود.
3- هر پایگاه دارای 30 الی 40 پرسنل آمریکایی بود که در 2 شیفت 15 روزه کار می کردند. بدین ترتیب که 15 روز تمام 15 تا 20 نفر کار می کردند و پس از خاتمهء 15 روز، شیفت دوم از تهران می آمد و کار را تحویل می گرفت و شیفت اول، برای 15 روز استراحت، به تهران می رفت.4- هر پایگاه دارای سرآشپز ماهر، شاگرد آشپز، نظافتکار و مسئول غذاخوری بود که برخی ایرانی بودند و برخی از ملیتهای دیگر نظیر فیلیپین و کره؛ ولی هیچکدام آمریکایی نبودند.
5- نقشهء حفاظت پایگاه را رئیس پایگاه می داد و چون با پایگاههای دیگر یکسان بود، معلوم بود که از ردهء بالاتر دستور حفاظتی داده میشد. به هر حال، حفاظت شامل یک محوطهء بسیار وسیع میشد که در پایگاهها متفاوت بود و در مناطق جنگلی، به حدود 20 هزار متر مربع می رسید! دور این محوطه، 2 رشته سیم خاردار با ارتفاع 2.5 الی 3 متر وجود داشت و بین دو حصار حدود 10 متر فاصله بود. پایه های حصارها، همه آهنی بودند. هردو حصار در شب ها، به زنگ اعلام خطر وصل می شدند که با دست زدن به آن، زنگ عمل می کرد. در هر پایگاه، حدود 20 نفر گارد محافظ بود که دو نفره گشت می زدند. محافظین مسلح و مجهز به دوربین های دید در شب و چراغ قوه های بسیار پرقدرت بودند. هر پایگاه پست دیده بانی نیز داشت که در هر زمان 5 نفر نگهبانی می دادند و 3 شیفت بودند؛ یعنی جمعن 15 نفر به اضافهء 4 نفر رزرو و یک افسر که رئیس محافظین بود. هزینهء محافظین و فوق العادهء آنها و همچنین هزینهء ساخت محل اسکان آنها، تمامن بر عهدهء ساواک بود.
6- محصول کار رادار که شامل تصاویری از درون خاک اتحاد شوروی بود مستقیما به ساواک و سفارت ایالات متحده در تهران ارسال میشد.خدمتی که انقلاب ایران به سال 1979 با از کار انداختن این رادارها به اتحاد شوروی نمود، خدمت بسیار بزرگی بود و لازم بود که اتحاد شوروی، ارزشی درخور به این عمل قائل شود و از ایران حمایت کند. ولی خرس شوروی نه فقط از ایران پشتیبانی نکرد، بلکه یک گروه سیاسی را برای تجسس به نفع خود و جمع آوری اطلاعات سیاسی و نظامی از کشور و ایجاد هرج و مرج و ناامنی مامور ساخت. ضمن اینکه از همان موقع، یعنی فروردین 1358، شروع به تجهیز ارتش رژیم بعث عراق پرداخت و این رژیم را به حمله به ایران تشویق کرد. با از دست دادن این پایگاهها به دلیل انقلاب، ایالات متحده به ترکیه روی آورد و هواپیماهای جاسوسی U-2 به جای تجهیزات الکترونیک استراق سمع از کار افتاده در ایران، فعالیتهای موشکی و هسته ای شوروی را زیر نظر گرفتند ولی به هیچ وجه موفقیت پست های شنود و رادار مستقر در شمال ایران را نتوانستند تکرار کنند.
تلسکوپ بزرگ سایت کبکان
این تلسکوپ جز بزرگ ترین تلسکوپ های موجود در ایران است و برای دیده بانی و جاسوسی تصویری و ردیابی و رصد فعالیت های نظامی شوروی در قلب پروزه ایبکس توسط Nasa/CIA مورد بهره برداری بود بعد از خروج آمریکایی ها از ایران در بهمن 57 این تلسکوپ غول پیکر نیز از کار افتاده و بلااستفاده مانده است. حدس زده می شود آینه بزرگ این تلسکوپ بیش از 1 متر باشد که برای مقاصد دیده بانی دوربرد و تعقیب و رهگیری ماهواره های جاسوسی آمریکا و تصویربرداری از داخل خاک شوروی سابق مورد استفاده بوده است.
پایان
- 1
- 89
-
جناب اف 14 این مرز های کنونی ما شاید ابدی باشن ولی ازلی نیستند
شعور همسایه ها زیاد با هم اختلاف ندارد .همچنان که شعور فرانسه ا انگلیس زیاد فرق نداره شعور ما با پاکستان یا ترکیه زیاد فرق نداره.
------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
دوستانی یه شرایط بسیار فرضی و بسیار غیر محتمل برای سال 97 در نظربگیرین که تو اون اتفاقات سال 57 تکرار میشه .برای اینکه زیاد ذهنتون خسته نشه فقط حوادث کردستان رو تکرارشده بدونید.
واکنش ما با 57 چه فرقی می کنه ؟ ایا حاکمیت 97 همان محبوبیت 57 رو خواهد داشت ؟
واکنش بین الملل به این حوادث چه خواهد بود؟ تاثیر روند جهانی شدن و فلان و بیسار روی این حوادث چه خواهد بود؟
سال 57 ما بحث اکراد سایر کشورها رو نداشتیم.سال 97 همین مسئله رو خواهیم داشت.این تجهیز نیرو ارسال نیرو چه تاثیر در این زمینه خواهد داشت؟
با اینکه جناب MR9 زحمت کشیدن و پاسخ دادن اما لازم دیدم چند جمله ایی رو بگم .
مرز چه ازلی باشه چه نباشه ؛ من از روزی که به دنیا اومدم مرزهای کشورم همین بود ؛ هست و خواهد بود .
بر فرض مثال هم که از گذشته مرز وطنم چنین نبوده و بعدا به این شکل در اومده اما هرچی که باشه من کشورم رو با این مرز میشناسم و حاضر نیستم با یک سری غریبه در یک مرز زندگی کنم و شاهد فروپاشی کشورم باشم .
در مورد شعور گفتی ، آیا شعور ما با پاکستانی ها در یه حده ؟ ماها تروریست پرور هستیم ؟ ماها مثل افغانستان و عراق و ترکیه هستیم ؟!
مطمئن باش شعور انگلیسی ها با بقیه همسایه هاشون یکی نیست ! اما اونا ( اروپایی ها ) یاد گرفتن که نقش ملت با شعور رو بازی کنن . یاد گرفتن با هم کنار بیان ، دیگه با هم جنگ نداشته باشن و کنار هم به موفقیت برسن ! به این شعور رسیدن که دیگه نیازی نیست مثل جنگ جهانی با هم بجنگن . تصمیم گرفتن جنگ رو از خودشون دور کنن .
حالا شما می تونی به افغان ها و پاکستانی و عراق و ترکیه ایی ها اینا رو بفهمونی ؟ همونایی که چپ و راست به مرز ما چشم بد دارن ، همونایی که دستمون رو تا ارنج بذاریم تو عسل و بکنیم تو دهنشون باز دست مارو گاز میگیرن !
نمیدونم برا شما غیرت مفهومی داره یا نه ! میخوام بپرسم شما رو خونه و خانواده تون غیرت ندارید ؟! براحتی با تفسیم شدن خونه تون با یه عده غریبه کنار میاین ؟ اون هم غریبه ایی که با فریب و یا زور میخواد به هدفش برسه ؟ اما من رو وطنم غیرت دارم ( نه اینکه شعار و ... باشه ، نه ) درسته تو این کشور .مشکلات زیاده ؛ خیلی هم زیاده ! اما هنوز حاضر نیستم یه خارجی ( چه ترکیه ایی ؛ چه پاکستانی و یا ... ) تو کشورم یا تو شهرم باشه و حس کنه این خاک رو باهاش تقسیم کردم . ( البته بحث کسی که اقامت داره و اینجا زندگی میکنه فرق داره ) ، ( متاسفانه خیلی از مردم ما بخاطر مرض منفعت طلبی شخصی ؛ کم کم غیرت شون رو نسبت به این خاک دارن از دست میدن ؛ اما همیشه خود من برای یاد آوری اینکه باید غیرت داشته باشم رو وطنم ، به یاد تکاوران دریایی در خرمشهر میوفتم . با اینکه میدونستن به هیچ وجه حریف عراق نمیشن بازهم مردونه وایستادن جلوی دشمن . یا برای گرفتن جنازه یک خانم که عین ناموس شون بود و عراقی ها با بی حرمتی بهش سعی داشتن غرور این تکاروان رو بشکونن ؛ چندین شهید دادن ولی نذاشتن بیشتر از این آبروی ناموس شون بره ، اما حالا چی ؟ )
اینم قبول دارم مشکلات این جامعه از نظر فرهنگی و وضع اقتصاد داره من و همه رو له میکنه اما باز هم میگم این مشکل باید درون کشور حل بشه و همه باید پشت هم وایستیم و الان زمان قهر کردن و دشمنی با همدیگه نیست ، ولی متاسفانه به خاطر بی مهری هایی که در حق بعضی از هموطنان شده زمینه جدایی مردم از همدیگه و از کشور رو داره فراهم میکنه .
متاسفانه خطر بیخ گوش ماست ، از یک طرف هجمه بیگانه و دشمنان لب مرزی ما و از یک طرف اختلافات و مشکلات داخلی .
- 6
-
با سلام
در ابتدا باید عرض کنم نمیدونم چی شده که این تاپیک استارت زده شده و اما زدن این تاپیک حکایت " حقیقت تلخ بهتر از دروغ شیرینه " و اینکه یه مثالی هست که میگه : به مرگ بگیر تا به تب راضی شود ، شده حکایت بعضی از دوستان و کم کم با تجزیه ایران دارن کنار میان ( البته سو تعبیر نشه ، مطمئنا همون دوستان هم این اتفاق براشون ناخوشاینده ) .
این که بگیم مملکت مشکل نداره و گل و بلبله همه ی ماها میدونیم دروغه . اما دوری ملت از همدیگه باعث میشه بلا ایی که سر سوریه اومد سر ماهم بیاد . ملت یک کشور مثل اعضای یک خانواده می مونن ، ملتی که نتونه مشکل خودش رو عاقلانه و درست درون خانواده ش حل کنه ؛ بلا سرش میاد . مثالش هم : عراق ، سوریه ، لیبی و ... !
نتیجه این اصلاحات ملت ( بیشتر گند کاری ) در کشورهایی نظیر سوریه چی بود ؟ غیر از نابودی امنیت خودشون ؟ یا همون رفاه وآزادی ( که ملتشون معتقد بودن خیلی کمه ) که از دست رفت ؟
( یاد دوران قبل از حکومت پهلوی اول افتادم که مردم در پایتخت از ترس دزدان و اوباش مجبور بودن پرچم انگلیس و روسیه رو سر در خونه شون نصب کنن )
خلاصه کلام اینکه مشکل ما ضعف اقتصادی و فرهنگیه که نهایتا منجر به عارضه خطرناک بین مردم به نام بی تفاوتی شده و جمله ی معروفی که بین مردم هست : " به من چه ؟ مگه مشکل منه ؟ "
جامعه مرض بی تفاوتی گرفته و به هر مشکلی که پیش میاد میخنده . ( اعتیاد به فضای مجازی و افیون هم مزید بر علت و باعث رشد این بیماری شده . ) نتیجه ش رو هم که مستحضر هستید ! خیلی ها هم مسائل براشون مهم نیست !
البته اینکه چرا اینارو گفتم باید عارض بشم که همه ی این مشکلات دست به دست هم میده که خدای ناکرده در صورت وقوع اتفاقی برای شروع تجزیه ایران ملت راحت تسلیم بشن و متاسفانه و متاسفانه از اونجایی که جامعه و مردم ما روز به روز دارن به سمتی حرکت میکنن که منافع شخصی در درجه اولویت بالاتری نسبت به منافع جمعی قرار میگیره ( به نوعی در حال حاضر منافع جمعی در حال انقراض هست ) ؛ این موضوع تسلیم شدن قوت میگیره .
البته هنوز مطمئن هستم که وطن پرستانی هستند که مانع این اتفاق ناخوشایند بشن ولی اینکار نیاز به مدد اکثریت جامعه داره .
و واقعا احسنت به شما جناب MR9 :rose: :applause:
و اینکه این جمله چقدر تلخه .
وجود اکثریت ناآگاه و اقلّیتی خائن
و جناب gader شما بهتره این رو بدونین مرز های ایران ازلی و ابدی خواهد بود !
نکنه فکر میکنید پاکستان و ترکیه و سایر کشورهای همسایه ایران مثل کشور های اروپایی با شعور تشریف دارن ؟! ;)
در مورد جنگ خارجی هم کلا دشمنان ما دوزاریشون افتاده و به فکر حمله نظامی نیستن و احتمالش خیلی کمه . آخه گره ایی که براشون با دست باز میشه رو چرا با دندون باز کنن !؟
- 14
- 2
-
یعنی کمک خلبان هیچ کاری توی هواپیما نمی توانسته بکنه؟ مثلاً کنترل هواپیما را به دست بگیره و به سمت ایران حرکت کنه؟
یا به طریقی مانع فرود هواپیما بشه و هواپیما به علت اتمام سوخت خودبخود سقوط کنه؟
چنین امکاناتی برای کمک خلبان یا افسر تسلیحات تامکت تعبیه نشده ! wso یا همان کمک خلبان فقط بر سیستم تسلیحات و رادار کنترل داره !
- 4
-
البته باور وجود چنین مکانیسمی در هواپیمای جنگنده کمی دور از واقعیت هست.
سیستم ایجکت توسط خلبان فعال میشه و کمک خلبان بدون اینکه خلبان اونرو از کابین جلو فعال کنه نمیتونه ایجکت کنه.
وجود چنین سیستمی بنظر من هم غیر قابل باوره !
به دو دلیل ! اول اینکه جای دیگه در مورد این موضوع چیزی نشنیدم و نخوندم .
دوم اینکه اگه چنین سیستمی وجود داشت نیاز نبود آمریکا یه ماکت بسازه و این باکس هارو شبیه سازی کنه ! چون قابلیت خودکشی باکس ها باعث میشد چیزی جز موشک و ... دست روس ها نیوفته و به جای شبیه سازی کلی ؛ کافی بود آمریکایی ها موشک فینیکس تقلبی رو جای اصلی جا میزدن و یه سری چیزهای مکانیکی نه اینکه یک بدل کامل بسازن !
- 2
-
آقا کمک چی شد :straight:
کمک خلبان جناب سرهنگ نجفی بود كه در اين واقعه بدليل عدم همراهی و همکاری با مرادی خائن متحمل چندين سال اسارت و تحمل انواع شکنجه ها در زندانهای استخبارات و ابوغريب عراق آنهم بصورت مفقودالاثر گرديده بود، که پس از بازگشت آزادگان گرانقدر به آغوش میهن عزیز، كليه اطلاعات مربوط به نحوه ربايش و فرود هواپيمای اف 14 درعراق را در زمان بازگشت آزاد گان سرافراز به كشور بصورت كامل در اختيار مبادی ذيربط قرار دادند.
- 30
-
خب اینجا حفاظت دقیقا کارش چیه
طرف زنو بچه رو گذاشته خارج خودش اومده ایران
؟؟؟؟
فکر کنم بالاخره هر طور که بود تونست حفاظت رو دور بزنه ! بهونه اوردن که کاری نداره ! لابد بهونه در آورد !
- 1
-
یه خرده عقل هم چیز خوبیه !
احمق به این فکر نکرد که داره با دم شیر بازی میکنه !
از یه طرف روسیه رو دست خورد و از یک طرف ایران غرامت داد و از یک طرف آمریکا به دردسر افتاد ! عراق هم که دنبال منافعش بود و این خائن ؛ این وسط به صورت احمقانه ایی به وطن و مملکت خودش خیانت کرد و خودش رو به کشتن داد ! فکر کرد میره خوش و خرم به زندگیش ادامه میده غافل از اینکه واسه خودش کلی دشمن میخره ! خوب جواب خیانتش رو گرفت .
- 10
-
این خلبان سارق چی شد؟؟
پس از مدتی کوتاه که از اقامتش در سوئیس گذشت با شلیک گلوله کشته شد .
جواب خیانت مرگ است .
- 9
-
سروان احمد مرادي در روزهاي خدمت در گردان ٨٢
دلائل فرود سالم هواپیمای ربوده شده، اف-14 بشماره 6075-3 توسط سروان خلبان احمد مرادی طالمی در عراق
سروان خلبان احمد مرادی طالمی یکی از خلبانان هواپیمای اف 14 و جمعی گردان 82 شکاری تاکتیکی پایگاه هشتم شکاری كه همسرش هم از پرسنل همافر فنی نيروی هوائی بود و پس از پیروزی انقلاب از بخش فنی به بخش اداری منتقل گرديده بود، در سال 1364 و در بحبوحه جنگ با درخواست مرخصی خارج از كشور و موافقت مقامات با اين درخواست برای مدت سی روز به اتقاق همسر و فرزندش جهت گذراندن دوران مرخصی به کشور آلمان عزيمت نمود.در طی اين مسافرت نامبرده ضمن تماس با گروهكهای معاند و مخالف حكومت جمهوری اسلامی ايران و بتوسط همين گروهكها به مامورين امنيتی و استخباراتی عراق وصل و پس از انجام يك سری هماهنگيها و يك يا دو روز قبل از پايان دوران مرخصی به تنهائی و بدون همسر و فرزندش به كشور بازگشت و بلافاصله به پایگاه اصلی خود در اصفهان مراجعت و خود را به گردان پروازی معرفی تا در برنامه های پروازی قرار داده شود كه فرمانده وقت گردان82 و افسرعمليات گردان هم بدليل كمبود پرسنل پروازی و فشاری كه در آن برهه بر روی همه پرسنل پروازی بود و همینطورExpire نبودن وی، نامبرده را بلافاصله جهت پروازهای روز بعد در برنامه پروازی در يكی از مناطق گشت هوائی منظور و برابر روش برنامه تنظيمی پس از ارسال لیست پرواز به معاونت عمليات پايگاه و گذراندن يك سری مكاتبات و انجام سير اداری و بررسی سازمانهای مختلف از جمله حفاظت اطلاعات متبوعه، برنامه تنظیم شده بدون هرگونه مشكل یا تغییری جهت اجراء مجددا" به گردان پروازی ابلاغ گرديد.
معمولا" جهت انجام هر پرواز اعم از تك فروندی و يا چند فروندی خلبانان و كابين عقب ها قبل از پرواز دربريفينگ قبل از پرواز شركت و موارد مختلف و حالات گوناگون پروازی و اضطراری را توجيه می نمايند و بازديد و چكهای قبل از پرواز هواپيمای اف 14 در حالت معمول حداقل يك ساعت تا يك و نيم ساعت بطول می انجامد ضمن اینکه در حين اين بازديدها ممكن است در هر يك از مراحل مختلف بدليل بروز اشكالات گوناگون فنی، خلبانان مجبور به تعویض هواپيما گردیده كه اصطلاحا" ما خلبانان به این عمل Ground Abort می گوئيم و در صورت آمادگی هواپيمائی ديگری گردان نگهداری هواپيمای بعدی را به خلبان معرفی می نمايد تا از نو كليه چکها و بازدیدها بر روی آن هواپيما انجام گردد و با توجه به زمان حضور خلبان در گردان پروازی و طی مدت بريفينگ و طولانی شدن مدت بازديدهای اوليه هواپيما كه ممكن است پيش بيايد و به لحاظ ايمنی خلبانان، گردان نگهداری مجاز است تنها تا سه بار هواپيمای جايگزين معرفی نمايد و در صورت عدم آمادگی هواپيمای سوم، ماموريت كنسل خواهد شد، و در صورت صلاحديد عمليات به انجام ماموريت، می بایست خلبان ديگری جهت اين ماموريت در نظر گرفته شود، لذا در آنروز بخصوص احمد مرادی پس از انجام كارهای اوليه بريفينگ و گرفتن شماره هواپيما از ديسپچ گردان به همراه كابين عقب خود ستوان حسن نجفی به آشيانه هواپيما مراجعه و در دو نوبت متوالی بدليل اشكالات فنی هواپيماهای ارائه شده از سوی گردان نگهداری را Ground Abort می نمايد و گردان نگهداری هواپيمای سوم را جهت بازديد اوليه شماره داده و معرفی می نماید كه پس از مراجعه به آن ملاحظه ميكند كه هواپيما فاقد موشك فونيكس می باشد و تنها مسلح به موشكهای اسپارو و سايد وايندر مي باشد كه با اين ترتيب هواپيمای سوم را هم بدلائلی غير فنی و غیرواقعی Abort می نمايد و از گردان نگهداری با اصرار شخصی خود درخواست هواپيمای چهارم را می نمايد كه بالاخره گردان نگهداری هواپيمای بعدی را شماره داده و نامبرده پس از انجام امور اوليه در حدود ساعت 14 بعد ازظهر آماده پرواز ميگردد و پس از كسب اجازه از برج مراقبت وارد باند شده و با پرواز به سمت منطقه ماموریت خود را آغاز مینماید.
خب، تا اينجای كار مشكلی بروز ننموده و پس از طي مدت زمانی وارد منطقه گشت هوائی خود شده و مشغول پرواز ميگردد كه با گذشت مدت زمان معیین و فرا رسيدن زمان بنزينگيری هوائی با مراجعه به تانكر مخصوص بنزين رسانی باكهای هواپيما را پر نموده و پس از جدا شدن از زير تانكر مجددا" به سمت منطقه پرواز و در همين حين تدریجا" ارتفاع گرفته و در ادامه پرواز كه عموما" ميبايست در محدوده 20000 تا 240000 وارد منطقه گردد، ارتفاع خود را به حدود سی و چند هزار پائی رسانده و بسمت غرب شروع به پرواز مينمايد ضمن اينكه فركانس راديوی کابین جلو مخصوص خلبان را بر روی فركانسی ناشناس تنظيم و شروع به صدا كردن ايستگاهی بنام "محمد" ميكند و خود را "محمد يك" معرفی می کند و اين عمل و مكالمه راديوئی چند بار تكرار می گردد كه پس از چند بار صدا زدن مركز مربوطه، كابين عقب كه مشغول انجام چکهای پروازی مربوط به رادار خود بوده سئوال مي نمايد که اين كد مربوط به كدام يك از ايستگاههای راداری ميباشد كه تو آنرا صدا ميزنی؟ زیرا این نام رمز (کد) در لیست کدهای امروز من وجود ندارد؟ و در همین حين متوجه ميشود كه هواپيما در ارتفاع حدود 400000 پائی قرار دارد و تقريبا" از منطقه پروازی خود خارج و در آن ارتفاع با سمت حدود 270 درجه در فاصله ای كمتر از 20 مايلی با مرز در حال پرواز هستند كه در همين حين و بعد از چند بار صدا زدن مجدد ايستگاه مربوطه در راديو، صدای ايستگاه فوق با نام پروازی "محمد" شنيده ميشود که به "محمد شماره يك" خوش آمد ميگويد.
در همين لحظه ايستگاه رادار همدان كه متوجه خارج شدن هواپيمای اف 14 از منطقه پروازی خود و نزديكی بيش از حد آن به مرز بین المللی می گردد و در عين حال مکالمات راديوئی انجام شده را نيز می شنود، بلافاصله از اف 14 ميخواهد كه سمت پروازی خود را تغيير داده و از راست به سمت شمال گردش كند و در همين حين نيز متوجه حضور دو فروند از هواپيماهای پوشش هوائی عراق نيز در آنسوی مرز می گردد كه آنها نيز در حال نزديك شدن به مرزهای کشور و در سمتی حدود 100 درجه در حال پرواز و نزدیک شدن ميباشند، كه مراتب را به اطلاع اف 14 رسانيده و از وی مجددا" ميخواهد كه خود را در موقعيت اعلان شده قبلی قرار دهد كه ابتدا" مرادی با اعلان اينكه دچار مشكل كنترل فرامين هواپيما شده و قادر به كنترول و انجام گردش هواپيما یه سمت چپ و يا راست نيست در پی تلف کردن وقت بوده تا هر چه سريعتر خود را به نقطه مرزی رسانده و از مرز عبور نمايد بدون اينكه رادارها بتوانند هواپيمای اسكرامبلی برای سرنگونی و اعزام نمايند.
در همين گير و دار دو فروند هواپيمای عراقی تقريبا" در حالی كه كاملا" به مرز ايران نزديك شده بودند ناگهان شروع به گردش به راست می نمايند که در اين لحظه كنترولر رادار همدان و رادار دزفول که هر دو ایستگاه هم هواپیما اف 14 و هم هواپیماهای عراقی را بر روی اسکوپ خود داشتند، فكر ميكنند با وجود هواپيمای اف 14 و احيانا" انجام قفل راداری بر روی هواپیماهای عراقی، اين دو هواپيما از ورود به مرز ايران منصرف شده و در راه بازگشت ميباشند، ضمن اينكه ملاحظه می نمايند كه دو فروند هواپيمای عراقی به فاصله جانبی حدود 15 مايلی اف 14 قرار دارند و هواپیمای اف 14 نيز کماکان با سمت قبلی به طرف مرز درحركت ميباشد كه درهمين موقع رادار همدان و دزفول هر دو با فشار دادن دکمه زنگ آلرت پایگاههای سوم و چهارم شکاری دستور پرواز هواپيمای آلرت اسكرامبل اف4 و اف 5 را صادر مي نمايند ولی همه متوجه میشوند که تا رسيدن اين هواپيماها به محل مورد نظر حداقل بيش از 8 تا 10 دقيقه زمان نياز دارند كه متاسفانه در اين وضعيت دیگر كاری از دست هواپيماهای اسكرامبل جهت تعقیب نمودن وی و يا مورد اصابت قرار دادنش ساخته نبود!!
خوب، همه ما اطلاع داريم كه كليه عمليات هواپيماهای عراقی توسط كنترولر رادار زمين كنترل و اقدام به هرعملی تنها با اجازه كنترولر زمينی قابل انجام می باشد، كه در اين پرواز و تا اينجای کار هيچ اثری ازصدای كنترولرهای زمينی عراقيها بر روی نوارهای ضبط شده در ایستگاههای رادار و شنود دیده و شنیده نمی شود، تنها تماس مضبوط بر روی نوارها تماس ايستگاه "محمد" می باشد که بر روی نوارها ضبط و شنيده میشود، كه هواپيماهای عراقی نزدیک شونده به مرز ایران نيز با همین ايستگاه "محمد" در ارتباط بودند.
ايستگاه "محمد" نام كدام ايستگاه زمينی و يا ايستگاه هوائی ميباشد؟ كه هم هواپيمای اف 14 ايرانی ميتواند آنرا بزبان انگيسي صدا زده و تماس حاصل نماید و هم هواپيماهای عراقی با آن بزبان عربی مكالمه نموده اند؟؟ايستگاه "محمد" يك فروند هواپيمای PC-6 پيلاتوس عراقی است كه پيرو هماهنگيهای انجام شده قبلي مقرر بوده در طی آن روز و روز بعد از آن در منطقه مورد توافق به عنوان يك ايستگاه تماس هوائی پرواز نمايد، تا با شنیدن صدای هواپيما ميهمان خارج بتواند با وی تماس بر قرار نماید و او را به سمت فرودگاه مورد نظر جهت فرود هدايت و راهنمائی نمايد.
در حين بلند شدن هواپيماهای آماده اسكرامبل از پايگاههای سوم و چهارم شكاری، هواپيمای اف 14 در ارتفاع 40000 پائی مورد توافق قبلی با عراقيها همزمان به نقطه مرزی می رسد و از همان نقطه سریعا" شروع به كم كردن ارتفاع نموده و اين كار در حالی انجام ميگردد كه دو فروند هواپيمای سوخو عراقی كه در نزديكی مرز ايران بودند و در آخرين مرحله در حال دور زدن و باز گشت به سمت كشور خود قرار داشتند بصورتی گردش به راست خود را انجام میدهند که خود را در پشت سر هواپيمای اف 14 قرار داده و در همين لحظه حساس و سرنوشت ساز، ليدر دسته دو فروندی عراقی كه يك سرگرد خلبان عراقی می باشد به هواپيمای شماره دو خود که یک ستوانیکم جوان است اجازه ميدهد كه بعنوان شماره يك يا همان ليدر، پرواز را او ادامه دهد تا كاملا" در پشت سر هواپيمای اف 14 ایرانی قرار بگيرند.
در هيچكدام از اين مراحل پرواز این هواپیماها، عليرغم روش معمول در سایر پروازهای هواپيماهای عراقی، هيچگونه تماس راديوئی از سوی كنترولرهای زمينی عراقی با اين دو فروند هواپيما بر قرار نمی گردد و آنان دقيقا" بر مبنای سناريوی از پيش نوشته شده كار خود را انجام ميدهند .
پس از قرار گرفتن كامل هواپيماهای عراقی در پشت سر هواپيمای اف 14 و در فاصله ای كمتر از 15 كيلومتری آن، ليدر دسته عراقی به وينگ من خود كه حالا در نقش " لیدر دسته" پرواز ميكند بر روی راديو ميگويد مگر آماده نيستی؟ چرا شلیک نمیکنی ؟!؟ شماره دو پاسخ ميدهد الان خواهم زد و در حدود 5 ثانيه بعد با خوشحالی در راديو فرياد ميزند كه زدم زدم!! و در حالی كه موشك آتال حرارتی خود را شليك نموده به همان صورت قبلی و در پشت سر هواپيمای اف 14 به پرواز ادامه ميدهد و حدود 15 ثانيه بعد و پس از یک سكوت طولانی رادیوئی تازه برای اولین بار صدای كنترولر زمينی رادارهای عراقی در منطقه شنيده ميشود كه از هواپیمای شماره 2 عراقی كه در سمت ليدر موشك را شليك نموده بود سئوال ميكند، موشكی كه شليك نموديد به سمت چه نوع هواپيمائی بود؟ آيا نوع آنرا تشخيص داديد؟ خلبان عراقی پاسخ ميدهد، صبر كنيد تا ببينم به شما بگويم!!!! حدود 17 ثانيه بعد از اين مكالمه هواپيمای شليك كننده موشك (شماره 2) خود را به زير هواپيمائی كه خود بيش از 33 سی و سه ثانيه قبل به سمت آن موشک شليك نموده بود رسانده و پس از رويت آن، اعلان می نمايد كه هواپيمای اف 14 ایرانی است !!!!
پس از انجام اين مكالمه راديوئی دوباره کنترولر زمینی ساکت شده و ديگر هيچ پاسخ مثبت و يا منفی از كنترولر زمينی شنيده نمی شود، در اين لحظه سرگرد خلبان لیدر دسته پروازی یا همان ليدراصلی پرواز ناگهان و با دستپاچگی اعلان كمبود بنزين می نمايد!! و ضمن قرار دادن مجدد خود در پست ليدری دسته پروازی جهت انجام بقيه پرواز، با كنترولر زمينی تماس بر قرار نموده و میگوید كه بدليل كمبود بنزين اجازه می خواهد كه هر دو هواپيمای عراقی در باند اضطراری كه در همان نزديكی و در شرق رودخانه قرار داشت عمل نشستن را انجام دهند و بلافاصله و بدون هرگونه معطلی جهت گرفتن موافقت و يا عدم موافقت از كنترولر زمينی، جهت انجام فرود اضطراری، با كم كردن شديد ارتفاع از حدود 24000 پائی و گردش به سمت 140 درجه خود را بصورت Straight in در راستای باندی تقريبا" متروكه قرار ميدهد و هر دو هواپيما در همانجا فرود آمده و عمل نشستن بر روی باند را انجام میدهند.
حدود 45 دقيقه پس از نشستن اين دو فروند هواپيما در باند متروكه مورد نظر، و بعد از سكوتی طولانی در منطقه ای كه بگفته خلبان عراقی يك فروند هواپيمای اف 14 ايرانی درآن مورد اصابت قرار گرفته و بنا بر ادعای خودشان طی خروج اضطراری خلبانان این هواپیما در همان منطقه سقوط نموده اند، مكالمات راديوی ايستگاه زمينی رادار تازه با هليكوپترهای نجات آغاز ميگردد، تا آنان را به محل سانحه و بالای سر لاشه هواپيمای ايرانی هدايت نمایند و احيانا" خلبانان آنرا كه با چتر نجات از هواپيما خارج گرديده اند يافته و دستگير نمايند و اين سناريو تا دو سه ساعت بعد از آن و به تناوب تا زمان رويت آتشی مهيب بر روی زمين توسط یکی از هلیکوپترها كه نشانگر محل سقوط و سوختن لاشه هواپيما بوده بر روی رادیوی ايستگاههای راداری عراق شنيده ميشود.!!!!نتايج بررسی اين صحنه سازی های ناهمگون و اعلان شليك موشك به سمت هواپيمای اف 14 و اصابت موشك خیالی به هواپيمای اف 14 و خروج اضطراری خلبانان و فرود سالم هر دو خلبان سوخو 22 اینترسپتور عراقی در فرودگاه متروکه عراق
1- چطور هواپيماي اف 14 ايراني كه برابر هماهنگي قبلي و بر طبق اسناد مضبوط و مكتوب اسكن هاي راداري، با هواپيماي PC-6 پيلاتوس با نام پروازي "محمد" تماس بر قرار نموده، در نهايت امر مورد اصابت قرار ميگيرد؟؟؟
2- هواپيماي سوخو عراقي كه موشك حرارتي خود را در فاصله اي كمتر از 12 كيلومتري هواپيماي اف 14 شليك نموده، چگونه مي توانسته با گذشت 32 الي 33 ثانيه پس از شليك خود، با اضافه نمودن سرعت خود را به زير هواپيماي مورد اصابت قرار گرفته برساند و آنجا تشخيص دهد كه هواپيماي مورد اصابت از نوع اف 14 مي باشد؟؟؟ آيا موشك آتال وي با سرعتي كمتر از سرعت خود هواپيماي شليك كننده به سمت اف 14 پرواز مينموده؟؟؟
3- چطور كنترولر رادار زميني اجازه ميدهد كه دو فروند هواپيماي شكاري كه تنها يكي از آنان با كمبود بنزين روبرو شده ( در اغلب پروازهاي جمع عموما" وينك من بنزين بيشتري مصرف مينمايد نه ليدر دسته) و حداكثر فاصله آنان با پايگاه اصلي خودشان نيز كمتر از 70 كيلومتر مي باشد، در باندي متروكه هر دو با هم عمل نشستن را انجام می دهند، بدون اينكه كنترولر زميني مراتب را به سایر ايستگاهها و يا پايگاه اصلي آنان اطلاع دهد؟؟؟
4- با توجه به اينكه آخرين محل مورد اصابت قرار گرفتن خيالي هواپيماي اف 14 بر روي اسكوپ رادارها دقيقا" مشخص و مضبوط مي باشد، و خلبانان هم بايد در همان منطقه با اختلاف حداكثر بين يك تا دو كيلومتري از محل سانحه فرود آمده باشند، لذا دليل معطلي و عدم يافتن محل سانحه و خلبانان توسط هليكوپترها با سپري شدن بيش از حدود 2 ساعت كاوش در منطقه چه توجيهي دارد؟؟
5- برابر آخرين محاسبات و زمانگيريهای انجام شده، پس از مورد اصابت قرار گرفتن اف 14 زمان فرود با چتر خلبانان هواپيما ساعت حدود 0345 الي 0350 دقيقه بعد از ظهر مي باشد، لذا با توجه به اينكه هليكوپترهاي نجات برابر زمانگيريهاي انجام پذيرفته و مكالمات مضبوط از ايستگاهاي رادار منطقه، بيش از دوساعت بعد به محل سانحه و متعاقبا" محل فرود خلبانان دست يافته اند، حال ظاهر شدن خلبان احمد مرادي طالمي با سر و وضعي فوق العاده آراسته و با موهائي شانه زده و لباس و تجهيزات كامل پروازي بر تن بدون كوچكترين خراشي بر چهره از بابت خروج اضطراري از هواپيماي مورد اصابت قرار گرفته در راس ساعت 1600 بعد از ظهر همانروز در تلويزيون سراسري عراق و انجام مصاحبه با مجري برنامه داراي چه توجيه عقلاني می تواند داشته باشد؟؟؟مسائل و موارد اشاره شده در فوق، تماما" با استناد بر اسناد و مدارک موجود در ایستگاههای راداری و تجزیه و تحلیل دقیق نوارهای مکالمات مضبوط شده که توسط تیم بازرسی که جهت بررسی آخرین وضعیت هواپیمای فوق الذکر بلافاصله تشکیل گردیده بود و در صبح روز بعد و بنا به دستور مقامات عالی کشور رهسپار منطقه گردیده مشخص و در گزارشات ارائه شده ذکر گردیده است.
لذا پس از بررسی کامل سوابق امر توسط اعضاء تیم بازرسی و پیاده نمودن تمامی نوارهای مکالمات رادیوئی ضبط شده بین هواپیمای اف 14 و ایستگاههای رادارهای زمینی خودی و هواپیماهای عراقی با ایستگاههای راداری خودشان و تعیین دقیق محل و محدوده پروازی هواپیماهای اف 14،PC 7 و سوخوهای عراقی بر مبنای گراف های موجود دریافتی از ایستگاه های راداری و تطبیق آنان با یکدیگر، و تجزیه و تحلیل دقیق زمانبندی مکالمات فی مابین و تعیین دقیق محل قرار گرفتن هر یک از هواپیماهای مورد نظر در لحظات مختلف این عملیات بخصوص در تماس با ایستگاههای زمینی، متاسفانه اکثریت قریب به اتفاق اعضاء تیم بازرسی نتیجه نظریاتشان با گفته های عراقی ها و مصاحبه شخص احمد مرادی با تلویزیون عراق، مبنی بر مورد اصابت قرار گرفته شدن هواپیمای اف 14 و اجبار به خروج اضطراری آنان از هواپیما، همگون و هماهنگ بودند.
تنها فردی که از اعضاء تیم با قاطعیت تمام کلیه موارد پیش گفته را رد نموده و تمام این صحنه سازیهای رادیوئی و عملکرد کنترولر زمینی عراق را در طول مدت عملیات، تنها اجرای یک سناریوی رادیوئی از پیش تعیین شده فرض می نمود و بر خلاف بقیه اعضاء تیم معتقد بر سالم فرود آمدن هواپیمای اف 14 به همراه دو فروند هواپیمای سوخو عراقی در همان فرودگاه متروکه مورد اشاره بود این بنده حقیر بودم که با طرح سئوالات فوق از کلیه اعضاء تیم بازرسی، هیچ یک نیز توان پاسخگوئی و اثبات مستدلل بر رد آن را نداشته اما کماکان بر مورد هدف قرار گرفتن هواپیمای اف 14 اصرار می ورزیدند.سناریوی پشت پرده این بازی چه میتوانست باشد
عراقیها پس از کنار آمدن با مرادی خائن بفکر دست زدن به یک قمار بزرگ افتادند و بازی سه جانبه ای را آغاز نمودند، بدین ترتیب که پس از انجام هماهنگیهای لازم با احمد مرادی با هر دو طرف روسی و آمریکائی وارد معامله شده و از روسها در ازاء در اختیار گذاردن اطلاعات ذیقیمت و مهمی در باره هواپیماهای اف 14 ایرانی و موشکهای فونیکس آن درخواست کمک نظامی بیشتری نموده ضمن اینکه فروش جدید ترین جنگنده های مورد نظرشان که همان میگ های 29 بود در اولویت اول قرار داشت که تا آن زمان روسها بدلیل حفظ توازن قوا بین دو کشور از فروش و تحویل آن به عراقیها سر باز زده بودند بانضمام دیگر امتیازاتی که میتوانستند در اجرای این قولشان به روسها از آنان دریافت نمایند.
از سوی دیگر با آمریکائیها نیز وارد معامله بزرگی شدند، بدین ترتیب که آمریکائی ها را از احتمال در اختیار قرار گرفتن یک فروند هواپیمای اف 14 ایرانی به همرا موشک فونیکس آن با خبر نموده و با توجه به هماهنگی که از قبل با روسها انجام داده بودند، جهت باج خواهی در عدم انجام این کار، از آمریکائیها درخواستهای متعددی را مطرح نمودند که از جمله تحویل بلاعوض و فوری تعداد 48 فروند هلیکوپتر آمریکائی بل و همچنین تضمین دریافت متناوب عکسها و اطلاعات ماهوارهای از جبهه های نبرد با ایران و یک سری خواسته های دیگر، که آمریکائیها پس از شنیدن این اخبار و اخذ تائیدیه انجام چنین هماهنگیهای با یکی از خلبانان ایرانی در خارج از کشور از سوی سیستمهای اطلاعاتی خود، و باور مسائل مطروحه از سوی مقامات امنیتی عراق، تصمیم به یافتن راه کار مناسبی شده و بلافاصله سیستمهای آنان در کوتاهترین زمان ممکن خود را برای انجام یکی از سری ترین عملیاتجاسوسی و ضد جاسوسی آماده نمود بدین ترتیب که می بایست بدلی از هواپیمای اف 14 را آماده نمایند که در ظاهر امکاناتی همانند امکانات و تجهیزات اف 14 داشته باشد ولی در اصل کارکرد و نحوه عمل آنها با اصل دستگاههای مورد استفاده در اف 14 فرق کند و با اینکار روسها را به اشتباه بیاندازند.
این عملیات میبایست در کوتاهترین زمان و تا قبل از بازگشت خلبان مرادی به ایران آماده میشد و کلیه تجهیزات بدون درنگ به محلی در نزدیک ترین نقطه به عراق آماده بهره برداری میگردید.
پس از تائید و قبول شرایط عراق از سوی آمریکا، آمریکائیها بقیه سناریو را خود تهیه و به عراق دیکته نمودند و بدین ترتیب دو محل برای فرود هواپیمای اف 14 انتخاب شده بود، اولی در پایگاه حبانیه در نزدیکی بغداد و دیگری در فرودگاهی متروکه در شرق بغداد که نهایتا" پس از بحث و بررسی زیاد محل دومی مورد توافق قرار گرفته و دو روز قبل از موعد مقرر آمریکائیها در کمال اختفاء و در سکوت کامل تجهیزات مورد نظرشان را با کامیونهای شخصی و بصورتی خیلی عادی به انبارهای اطراف این فرودگاه متروکه انتقال و در انتظار ورود هواپیما نشستند، همانگونه که روسها نیز در انتظار ورود این هواپیما بودند اما از محل فرود تعیین شده آن خبر نداشتند.در روز موعود و پس از خاتمه سناریوی پروازی تهیه شده از قبل و اسکورت هواپیمای اف 14 توسط دو فروند هواپیمای عراقی و فرود اعلان فرود اضطراری آنان در فرودگاه متروکه فوق، عملیات سری آمریکائیها آغاز گردید.
در هواپیمای اف 14 بغیر از بخشهای مکانیکی هواپیما سایر قسمتها و بالاخص کلیه تجهیزات الکترونیکی هواپیما بصورت جعبه های مختلف در داخل هواپیما جاسازی شده که هر کدام از این جعبه ها نیز در صورت سقوط هواپیما بوسیله سیستمی که در آن تعبیه شده و Self Kill نامیده میشود خود کشی کرده و خود را بطریقی از بین میبرد که هیچ آثاری بجز مقداری خاکستر از خود باقی نمیگذارد و این به لحاظ محرمانه بودن سیستمها است تا در صورت سقوط کسی قادر به دستیابی به اطلاعات درون آنان نداشته باشد. لذا در هنگام تعمیرات معمولا" در زمان خیلی کوتاهی پرسنل فنی می توانند با خارج کردن کلیه این تجهیزات جعبه مانند و یا همان Box ها انان را با جعبه های نو و آکبند تعویض نمایند و این طرحی بود که آمریکائی برای روسها تدارک دیده بودند ضمن اینکه موشک های فونیکس غیر اصلی را هم آماده و مهیا نموده و به همراه داشتند.پس از فرود هواپیما و تحویل آن به پرسنل فنی و امنیتی آمریکائی، آنان برابر برنامه تنظیم شده قبلی در کوتاهترین زمان ممکن کلیه تجهیزات الکترونیکی و محرمانه و موشکهای فونیکس را از روی هواپیمای ایرانی برداشته و لوازم از پیش تهیه شده را جایگزین نمودند بطریقی که قبل از طلوع آفتاب روز بعد کامیونهای حاوی این تجهیزات در حال حرکت بر روی جاده منتهی به پاسگاه صفوان عراق در راه ورود به کویت بود.
روز بعد از فرود هواپیمای اف 14 در فرودگاه مورد نظر، در شرایطی کاملا" حفاظتی امنیتی هواپیمای آماده شده بانضمام دو تیر موشک فونیکس و دو تیر موشک سایدوایند نصب شده بر روی تحویل مقامات و نیروهای امنیتی روس گردید.
دلائل انجام صحیح این معامله، تحویل بلافاصله 48 فروند هلیکوپترهای آمریکائی به عراق بود که در کمتر از 10 تا 15 روز پس از این واقعه بوقوع پیوست و اخبار آن در رسانه های جمعی نیز اعلان گردید.
بعد از تحویل هواپیمای دستکاری شده فوق به روسها و جدا سازی قسمتهای مختلف آن توسط روسها و انتقال آنان به شوروی، جسد باقیمانده هواپیما که دیگر پوسته ای بیش نبود توسط عراقیها منفجر شده و بعد ها قطعات این جسد بینوا در یکی از میادین شهر بعنوان نمادی از قدرت نیروی هوائی عراق به تماشای عموم گذاشته شد.
متن دادخواست پرونده یکی از دعاوی دولت آمریکا علیه دولت جمهوری اسلامی ایران در دیوان عالی لاهه، دست یابی یکی از گروهکهای ضد رژیم ایران به یک جلد کتاب NATOPS یا همان Flight Manual هواپیمای اف 14 پس از فرو پاشی رژیم شاهنشاهی در ایران و عملکرد مغایر با متن قرارداد منعقده فی مابین توسط دولت جمهوری اسلامی ایران مطرح گردیده بود، که به همین علت دادگاه لاهه رای به محکومیت ایران صادر و مبلغی معادل 8 میلیون دلار جریمه نقدی برای این سهل انگاری دولت ایران تعیین گردید که مبلغ فوق بدستور دادگاه از سر جمع اموال ایران کسر شد. در صورتی که کتاب مربوطه نیز نهایتا"در اختیار آمریکائیها قرار گرفته بود و بعنوان سند این تخلف ایران، ضمیمه پرونده نموده بودند!!!!
حال با توجه به چنین وضعیتی که ما در رابطه با انتقال تنها یک جلد کتاب توسط شخص بی مسئولیت و یا منافق در دادگاه های بین المللی روبرو بودیم، چگونه باید در این مورد به مستنداتی دست پیدا می کردیم و به آن استناد مینمودیم، تا وفق قرارداد فی مابین ما و دولت آمریکا، توسط این دولت مورد مواخذه قرار نگیریم و بدلیل عدول از تعهدات امنیتی خود وفق همین قرار داد مشمول جرائم فوق العاده سنگینی نشویم؟!؟
تنها راه نجات از این دردسر، که خود سنگین تر و بزرگتر از غصه از دست دادن یکفروند هواپیمای اف 14 و دو تیر موشک فونیکس، آنهم در شرایطی که ما خود را همزمان مشغول آماده سازی و اجرای طرح حمله بزرگی مثل گرفتن بندر سوق الجیشی فاو می نمودیم، تجزیه و تحلیل دقیق و بی نقص نحوه فرار این هواپیما و اثبات دروغ بودن سناریو اجراء شده از سوی عراقیها بود و بس، که متاسفانه تیم بررسی به نتیجه عکس آن اعتقاد داشت!؟!؟
خوشبختانه با درایت و دقت بالای مسئولین محترم کشور و اطمینان به کارشناسی دقیق و درک درست از برداشت عملیاتی انجام گرفته شده از این واقعه در اعلان نتیجه قطعی بازرسی فوق در کمال خلوص نیت، و با قبول توان اثبات ادعاها خود با ارائه مستندات دقیق در جهت اثبات جعلیات ساختگی دولت عراق به محضر هر دادگاه و یا محکمه بین المللی در مقابل ادعاهای احتمالی دولت مدعی اصلی وفق قرارداد فی مابین، برابر دستور مراتب عینا" با ذکر مشخصات دقیق و کامل تک، تک سیستمها و دستگاههای منصوب بر روی هواپیمای فوق و تسلیحات مربوط به آن از طریق مبادی دیپلماتیک به کشور آمریکا اعلان گردید و از آن تاریخ تا به امروز علیرغم طرح خیلی از دعاوی جدید علیه دولت ایران در دادگاههای بین المللی یا محلی آمریکا، هیچگاه در مورد از دست دادن این سلاح سری، آمریکا در هیچ دادگاهی طرح دعوی علیه ایران ننموده است، که این خود مبین اثبات نظرات کارشناسی ارائه شده در زمینه نحوه فرار و سرنوشت این هواپیما می باشد.================================
- 1
- 56
- 1
-
قهرمان جنگ و عضو تیم آکروجت تاج طلایی سرهنگ یدلله جوادپور
طراحی عملیاتی جدید شروع شده بود و پایگاه هوایی کرکوک بایستی مورد حمله قرار می گرفت تمامی مراحل حمله همچنین مواضع و مشکلات مورد بررسی قرار گرفت تمامی نقاط نشانه و علایم نیز بر روی نقشه پیاده شد تا خلبانان به وسیله آن بتوانند راحت تر هدف را پیدا نمایند. قرار شد هواپیماها در ارتفاع پائین به پرواز درآیند تا از گزند رادارهای دشمن درامان بمانند قرار شد اگر در ابتدای ورود به خاک عراق هواپیماها شناسایی شدند برگشته و عملیات به موقع دیگری موکول شود. مدت زمان پرواز نیز ١٦ دقیقه زمان رفت و ١٢ دقیقه زمان بر گشت مجموعا ٢٨ دقیقه در نظر گرفته شده بود .با پایان طراحی عملیات به دلیل حساسیت بالای عملیات قرار شد لیدر دسته پروازی یکی از با تجربه ترین خلبانان اف ٥ پایگاه شکاری تبریز انجام پذیرد.برای این پرواز سرگرد خلبان جوادپور به عنوان لیدر و ستوان شیرازی به عنوان شماره دو انتخاب شدند زمان عملیات نیز صبح روز ٢٥ مهر ماه سال ٥٩ تعیین شد .
خلبانان منتخب چند ساعت قبل از شروع عملیات به اتاق توجیهات قبل از پرواز رفته و شروع به مطالعه و تشریح عملیات نمودند و پس از توجیه کامل و توضیحاتی که لیدر دسته داد آماده شده به اتاق تجهیزات رفته تا بسوی منطقه عملیاتی راهی شودند . هماهنگی های لازم با پدافند مرزی انجام پذیرفته بود ساعت ٨ خلبانان موتورها روشن شد هواپیماها در سکوت کامل رادیویی به سمت ابتدای باند تاکسی کردند و پس از چند لحظه در دل آسمان تبریز قرار گرفتند.خلبانان بدلیل اینکه سوخت کمتری مصرف کنند و در برگشت دچار کمبود سوخت نشوند بلافاصله بعد از پرواز ارتفاع خود را به ارتفاع ١٥٠٠٠ پا و سرعت را نیز ٤٠٠ نات تنظیم کردند. با نزدیک شدن به مرز خلبانان ارتفاع خود را به حداقل و با افزایش سرعت به ٩٠٠ کیلومتر از مرز گذشته و وارد خاک عراق شدند همه چیز به خوبی پیش می رفت که ناگهان دو هواپیمای دشمن در آسمان پیدا شد . دو فروند هواپیمای سوخو – ٢٠ عراقی که از بمباران مواضعی در داخل خاک ایران باز می گشتند با مشاهده هواپیماهای ایرانی ارتفاع خود را کم کرده و پنهان از دید خلبان در تعقیب و مترصد فرصتی بودند تا با توپ هواپیماهای ایرانی را هدف قرار دهند .
شیرازی متوجه دشمن در حال تعقیب شماره یک شده بلافاصله سکوت رادیویی را شکسته و در رادیو فریاد می زند: شماره یک هواپیمای دشمن پشت سرت کمی بالاتر است.
جوادپور که متوجه موقعیت دشمن شده بود بلافاصله بمها را رها کرد و با چرخشی تند بچپ سرعت هواپیما را کم می کند خلبان عراقی انتظار چنین کاری را نداشت از هواپیمای شماره یک جلو افتاد.جوادپور نیز بلافاصله به سمت راست گردش نمود ٥٠٠ متر ارتفاع گرفت در این هنگام شماره یک دقیقا پشت سر دشمن بود هواپیمای شماره دو نیز بلافاصله موقعیت گرفت و خود را آماده حمایت و پشتیبانی از جوادپور کرد ، هواپیمای شماره یک به قدری به سوخوی عراقی نزدیک بود که امکان استفاده از موشک را نداشت و آتش توپ خود را بر روی هواپیمای دشمن گشود ، ثانیه هایی بعد سوخوی عراقی به گلوله ای از آتش تبدیل شده بود و خلبان آن بلافاصله اجکت کرده و خود را نجات داد.شماره یک با گردشی سریع به سوی هواپیمای دیگر عراقی رفت فاصله او با هواپیمای دشمن زیاد بود جوادپور لحظه به لحظه به هواپیمکای عراقی نزدیک تر می شد عقربه بنزین به خلبان نشان می داد که اگربیشتر از ٢٠ ثانیه به تعقیب ادامه بدهد برای برگشت با مشکل مواجه می شود خلبان شماره یک آخرین تلاش خود را کرد و موتورهای هواپیما را به آخرین قدرت خود رساند در این هنگام خلبان عراقی با حرکتی اشتباه خود را در تیررس شماره یک قرار داد، جوادپور که منتظر این فرصت بود با شلیک مسلسل هواپیمای دوم را نیز سرنگون کرد.
سوخت هواپیما در شرایط بسیار بدی قرار داشت خلبانان اکنون در عمق ١٨٠ کیلومتری خاک عراق بودند هر دو بلافاصله گردش کرده و به سوی مرزهای کشورمان تغییر مسیر دادند, شماره دو از لحاظ سوخت مشکلی نداشت ولی شماره یک به دلیل استفاده زیاد از پس سوز دچار کمبود سوخت بود, جوادپور ارتفاع خود را زیاد کرده بود تا سوخت کمتری مصرف کند و بتواند از مرز بگذرد و این خود تهدیدی برایش بود زیرا رادارهای پدافند مرزی عراق به راحتی می توانست او را رهگیری و سرنگون کند ولی چاره ای نبود . بالاخره جواد پور موفق شد که از مرز گذشته و وارد خاک کشورمان شود وی درحالی که عقربه بنزین روی حداقل قرار داشت و هر آن امکان خاموش شدن موتورها میرفت موفق شد چرخهای هواپیما را با باند فرودگاه آشنا سازد و بدین وسیله برگ زرین دیگری در کارنامه خود و نیروی هوایی کشورمان افزود.
- 31
-
سیاوش جان مبارک باشه :applause: :rose:
نمیخوای از معلمان ابتدایی و دبیرستان و اساتید دانشگاه و ... که باعث افزایش علمت شدن تشکر کنی ؟! :mrgreen: :mrgreen:
- 5
-
من کلا هنگ کردم ! icon_eek icon_eek icon_eek icon_eek icon_eek
آقا واسم سواله که اینا واقعا عضو SAS بودن ؟! یا اینکه با پارتی رفتن اونجا ؟!
اون سرباز صفر هاش هم اینطور خنگ بازی در نمیارن ! :neutral:
این فرض منطقی بود که آنها در حال حرکت به سمت جنوب هستند. ولی در حقیقت تیم گشت در حال حرکت به سمت شمال غربی و مرزهای سوریه بود.
اصلا کاری با قطب نما و ... این چیزا ندارم ! میخوام بدونم یعنی اینا جهت رو از طریق ستاره نمی تونستن تشخیص بدن ؟! یا جغرافیاشون اینقدر ضعیف بود که نمیدونستن عربستان جنوبه و سوریه غرب ! :neutral:
در شب 24 ژانویه در حالی که میچل تلاش می کرد با چراع تاکتیکی با یکی از هواپیماهای ائتلاف تماس بگیرد تیم گشت بطور اشتباهی به دو گروه تقسیم شد و از هم جدا شد.در حالی که بقیه منتظر پاسخی از چراغ تاکتیکی بودند فیلیپس، رایان و مک گون به مسیرشان در دل تاریکی ادامه دادند.
یعنی اونا داشتن علامت میدادن و بقیه به راهشون ادامه دادن ؟! یعنی در این حد شوت ؟!
در میانه روز 26 ژانویه رایان و مک گون با یک چوپان بز که به دنبال بزش می دوید مواجه شدند. مک گون تصمیم گرفت که همراه پیرمرد به دنبال یک خودرو برود ولی رایان تصمیم گرفت همانجا بماند و منتظر باشد. مگ گون به همراه چوپان 4 ساعت قدم زد تا اینکه با یک خودروی تویوتا لندکروزر مواجه شد. پیرمرد به سمت خودرو دوید و مک گون که دید او در حال فرار است او را به قتل رساند. خودرو توسط چند مرد مسلح هدایت می شد و مک گون که مهمات اضافی را فراموش کرده بود توسط آنها دستگیر شد.
جان ؟!
این دیگه چه جور نقشه ایی بود ؟! دلیل موندن رایان در اون مکان چی بود ؟!
در صبح 27 ژانویه بین آنها و سربازان و مردم عادی درگیری رخ داد. کونسیگلو تیر خورد و کشته شد. لین با شنا کردن در رود فرات دچار سرما زدگی شد و او نیز جان باخت.
من دیگه حرفی ندارم ! :neutral:
==============================================================
بنظر من یه سرباز معمولی بهتر از اینا عمل میکرد ! :mrgreen: :mrgreen: :mrgreen:
رسما بخاطر هیچ و پوچ و خنگ بازی مُردن ! big_grin
- 11
بررسی یک کیسه خواب
در متفرقه نیروی زمینی
ارسال شده در · Report reply
داداش توقعاتت بالاستااااااا ! :mrgreen: :mrgreen: :mrgreen: :mrgreen:
آخه تلمبه دستی رو که دیگه همراه باهاش نمیدن یا حداقل با این قیمت نمیدن ! icon_cheesygrin
پیداش میکنم و عکس میگیرم برات میفرستم :winking: :winking: