deserthawk

VIP
  • تعداد محتوا

    412
  • عضوشده

  • آخرین بازدید

  • Days Won

    2

تمامی ارسال های deserthawk

  1. بسم الله الرحمن الرحیم   مقدمه: تسلط بر آسمان نبرد یکی از بنیان های استراتژی ایالات متحده و نیروهای ناتو در هرگونه نبرد احتمالی با نیروهای رقیب به ویژه ج.ا.ا و همچنین کشورهایی مانند چین و روسیه است. با تسلط بر آسمان نبرد نیروهای مدافع باید خود را برای حملات مداوم و پرشمار نیروهای مهاجم آماده کنند. برای این منظور پدافند زمین پایه و هواپایه و تاحدی واحدهای پدافندی مستقر بر کشتی های نیروی دریایی اصول اولیه دفاع نیروهای تحت حمله برای از دست ندادن آسمان نبرد به دشمن است. اما واحد پدافندی که به جز مواردی ناچیز تاکنون مورد توجه نیروهای مدافع احتمالی قرار نگرفته است پدافند هوایی با استفاده از زیردریایی های مستقر در دریا می باشد.    ضرورت و مزایای استفاده از پدافند هوایی در زیردریایی ها: یکی از پایه های اساسی برای در اختیار گرفتن آسمان نبرد، استفاده از هواپیماهای پشتیبانی کننده از نیروهای هواگردی اصلی مانند هواپیماهای سوخت رسان، شنود الکترونیکی، آواکس، بمب افکن های سنگین، هواپیماهای گشت دریایی و غیره است که این هواپیماها در وهله اول با قرار گرفتن در فاصله ای ایمن از برد واحدهای پدافندی نیروهای مدافع  به ایجاد حمایت از هواگردهای اصلی حمله کننده می پردازند. مقابله با این هواپیماها به این علت که در خارج از برد واحدهای پدآفندی قرار دارند دشوار است. بسیاری از این هواپیماها در آسمان کشورهای همسایه متحد نیروی مهاجم نیز پرواز می کنند ولی بخش عمده ای از کار تهاجم به علل مختلف از سمت دریا صورت می پذیرد. همچنین کریدورهای رفت و آمد به پایگاه های دورتر و خاک اصلی به احتمال بالایی از اقیانوس خواهد گذشت. همچنین تعداد زیادی از هواگردهای نیروهای مهاجم احتمالی در ناوهای هواپیمابر و پایگاه های جزیره ای قرار خواهند داشت.   موقعیت جزیره و پایگاه هوایی دیگو گارسیا در اقیانوس هند     پیش بینی می شود برای نبرد احتمالی با ج.ا.ا و ارتش خلق چین، پایگاه های جزیره ای مانند دیگو گارسیا در اقیانوس هند و گوام در اقیانوس آرام نقش عمده ای برای نشست و برخاست هواگردهای دشمن ایجاد کنند. مختل کردن دائمی نشست و برخاست هواگردها از این پایگاه ها به روش های متعارف دشوار می باشد. اینجاست که نقش ایجاد واحد های پدافند در عمق لایه های دفاعی دشمن برای نیروهای مدافع بسیار با اهمیت می نماید. زیردریایی ها توان عبور از بسیاری از لایه های پدافندی را در حالت مخفی دارند. آنها می توانند بدون آنکه تا حد زیادی شناسایی شوند خود را به نزدیکی های سواحل این پایگاه ها و یا در کریدور پروازی هواگردهای آن برسانند. اگر این قاتلان اقیانوس به واحدهای شناسایی و رصد هوایی و موشک های ضد هوایی مناسب مجهز شوند می توانند به راحتی تعداد نسبتا زیادی از هواپیماها و بالگردهای نیروهای مهاجم را در فاصله ای بسیار دورتر از برد پدافند موشکی  زمین پایه و حتی هواپایه نابود کنند و یا حداقل با نا امن کردن آسمان در نقاط حساس مانع از پایدار ماندن برتری هوایی مطلق در آسمان خودی و در اختیار گرفتن آن توسط دشمن شوند. برای نابودی این زیردریایی ها دشمن باید نیروی زیادی را به کار بگیرد که شناسایی هوایی برای یافتن آنها خود ریسک نابودی توسط موشک های آنها را در پی دارد. از طرفی این زیردریایی ها نیز با داشتن تجهیزات معمول یک زیردریایی دفاعی همانند اسلاف خود قادر به دفاع از خود در مقابل زیردریایی و کشتی های دشمن با استفاده از اژدر و موشک های ضد کشتی خواهند بود.  تصور می شود در آینده تقریبا نزدیک از زیردریایی ها به منظور تخصصی پدافند هوایی و شکار واحدهای هوایی کم تحرک تر و با بازتابش راداری بیشتر دشمن در فاصله زیاد از خاک اصلی استفاده شود که همین امر ضرورت پرداختن به این موضوع برای دفاع موثرتر از کیان جمهوری اسلامی ایران را در چند دهه آینده دوچندان می کند. هدف اصلی این طرح علاوه بر دفاع از خود زیردریایی مادر، شکار هواگردهای دشمن و بلافاصه خروج از منطقه خطر است.   تاریخچه استفاده از زیردریایی ها در نقش پدافند هوایی: تا اواخر جنگ جهانی دوم فقط بخشی از زیردریایی ها برای دفاع هوایی از خود مجهز به توپ و مسلسل های سنگین روی عرشه بودند که البته تاثیر زیادی حتی روی هواپیماهای آن دوران نیز نداشت ولی با پایان این جنگ به علت ورود به عصر جت و سرعت زیاد هواپیماها حتی همین مقدار استفاده از این ادوات نیز به کنار گذاشته شد.   یو بوت آلمانی مجهز به مسلسل های پدافندی برای محافظت در برابر هواپیماها     در سال 1972 زیر دریایی HMS Aeneas (P427) متعلق به نیروی دریایی بریتانیا توسط کمپانی ویکرز به اجاره در آمد تا ایده استفاده از موشک های ضد هوایی برای هماهنگ شدن با آن به مرحله اجرا در بیاید. این سیستم که به طور اختصاری SLAM نامیده می شد با موفقیت بر روی این زیردیایی گنجانده شد و موشک های کوتاه برد بلوپایپ (Blowpipe) این سامانه که به صورت خوشه ای بر روی دکل قرار داشتند وظیفه دفاع هوایی و هدف قرار دادن هواگردهای مهاجم در ارتفاع و برد دسترسی را بر عهده گرفتند. این امر با قرار گرفتن زیردریایی در عمق پریسکوپ امکان پذیر می شد. سیستم SLAM شامل شش سیلندر ضد آب می شد که با موشک های بلوپایپ پر شده بودند با فرورفتن در اعماق محفظه به صورت هیدرولیکی به داخل دکل زیردریایی انتقال داده می شد و موشک با حداکثر فشار 7,000 kg/m ² به بیرون پرتاب می شد. هدف به وسیله پریسکوپ انتخاب می شد و با دسته تنظیم موشک به سمت هدف هدایت می شد. در نوامبر 1972 آزمایش این سیستم با موفقیت انجام شد ولی بنابر دلایلی با استفاده از آن در نیروی دریایی سلطنتی موافقت نشد و در سال 1974 زیردریایی حامل این سیستم اوراق شد. با آنکه این سیستم به صورت عملی با موفقیت تست شده بود ولی ظاهرا تنها استفاده کننده احتمالی این سیستم نیروی دریایی رژیم صهیونیستی بود که آن را بر روی سه زیردیایی فرانسوی کلاس گال به کار بست.     سامانه SLAM در زیردریایی HMS Aeneas     ایده استفاده از موشک های ضد هوایی در زیردریایی ها در شوروی هم تاحدی اجرایی شد. زیردریایی های کلاس اسکار و اخیرا زیردریایی های کلاس کیلو به موشک های کوتاه برد ایگلا مجهز شدند تا بتوانند در برابر هواپیماهای کم سرعت و هلیکوپترها از خود محافظت کنند.     نمایی از سامانه ایگلا در زیردریایی کلاس اسکار اتحاد شوروی     یکی از جدیدترین نمونه های این سیستم ها سامانه موشکی IDAS است که بر روی زیردریایی های تایپ 212 و بالاتر قابلیت نصب دارد. این سامانه برای اولین بار در سال 2006 رونمایی شد و توجهات زیادی را به سوی خود جلب کرد. موشک کوتاه برد این سامانه از خانوده موشک های IRIST است که به عنوان یک موشک کوتاه برد هوا به هوای فرو سرخ عمل می کند و با سیستم هدایت اپتیکی با فیبر نوری هدایت می شود. برای این سیستم دو نوع سامانه پرتاب موشک در نظر گرفته شده است که یکی از آنها استفاده از سیستم تریپل ام (Triple M) موجود در زیردریایی های تایپ 212 برای پرتاب هواپیماهای بدون سرنشین (UAV) از زیردریایی است که با بالا آمدن لوله حامل آن از روی دکل در حالی که هنوز زیردریایی در آب غوطه ور است انجام می شود. نوع دیگر نیز امکان پرتاب موشک از محفظه خروج اژدر در جلوی دماغه زیردریایی است که این امر برای زیردریایی های تایپ 216 که در حال توسعه است امکان پذیر شده است. اطلاعات بیشتر در این مورد در تاپیک ارزشمند جناب gader در اینجا     سامانه IDAS و اجزای آن     جدیدترین نمونه از این تسلیحات و سامانه ها سیستم A3SM ساخت کمپانی های فرانسوی MBDA و  DCNSمی باشد که دارای دو مکانیزم و موشک برای هدف قرار دادن هواگردها می باشد. یکی از این مکانیزم ها که با شلیک موشک های میسترال -2 با جستجوگرهای فروسرخ از عمق پریسکوپ اتفاق می افتد Mast نام دارد و دیگری سیستم پرتاب موشک از عمق آب است که با استفاده از موشک های VL MICA (Vessel Launch) قرار گرفته در محفظه کپسول مانندی به بیرون از آب و سپس به سمت هدف پرتاب می شود. مشابه این سیستم برای مدت طولانی برای پرتاب موشک های اگزوست از زیردریایی های فرانسوی استفاده شده بود. دو نوع جستجوگر تصویری فرو سرخ (IR) و راداری (RF) برای موشک های میکای این سامانه در نظر گرفته شده است. اطلاعات بیشتر در این مورد در تاپیک ارزشمند جناب amirarsalankhan در اینجا     سامانه A3SM و اجزای آن     سطوح مختلف پدافند برای طرح مورد نیاز: جمهوری اسلامی ایران برای تاثیرگذاری بر نیروهای دشمن به این روش باید بتواند در بسیاری از موارد اهداف بسیار دورتر از ساحل را در ارتفاع بالاتر و اهداف در فاصله کمتر از ساحل را در ارتفاع کمتر هدف قرار دهد. برای تحقق این اهداف باید به سه سطح مختلف از برد برای دفاع هوایی در زیردریایی ها دست یافته شود.  سطح اول موشک و سامانه های کوتاه برد تصویر ساز فروسرخ تا برد 20 کیلومتر همانند سامانه های میسترال در نمونه فرانسوی و موشک کوتاه برد سامانه IDAS می باشد. برای این منظور زیردریایی باید بتواند در عمق پرسکوپ اقدام شناسایی و پرتاب موشک کند. چنین طرحی در ابعاد کوچک می تواند برای زیردریایی های کلاس غدیر نیروی دریایی جمهوری اسلامی ایران به علت تعداد بالاتر و اولویت نابودی هواگردهای دشمن در نزدیکی خاک خودی هرچه سریعتر اجرایی شود. سطح دوم موشک پرتاب شونده از عمق آب و از دریچه پرتاب اژدر می باشد که دارای بردی در حدود 50 کیلومتر است و نمونه راداری موشک میکا از جمله آن است. پیشنهاد اینجانب حمل ابزار و تجهیزات شناسایی و هدایت موشک به سطح آب از طریق وصل کردن آن به بالشتک های هوا و اتصال آن با کابل به زیردریایی است. بدین ترتیب زیردریایی در اعماق آب مخفی باقی خواهد ماند و موشک خود را نیز شلیک خواهد کرد. بدیهی است چنین طرحی اگر با ابزارهای حجیم و سنگین همراه باشد هم عملکرد مطلوبی نخواهد داشت و هم شناسایی آن از سوی دشمن ساده تر خواهد بود.   نمونه ای از بالشتک های هوا برای بالا آوردن اجسام از آب های اقیانوس     در سطح سوم نیز می توان از نمونه بهبود یافته موشکی مانند استاندارد در بردی بیش از 100 کیلومتر استفاده کرد. برای این کار زیردریایی باید دوباره بتواند به عمق پریسکوپ بازگشته و با خارج کردن محفظه استوانه ای شکل حاوی تجهیزات شناسایی و رادار های با برد بیشتر اقدام به شناسایی و کشف هدف و هدایت موشک با مسیریابی فعال یا نیمه فعال راداری کند. این تجهیزات از نمونه های موجود در سطح دوم بزرگتر و حجیم تر هستند و امکان فرستادن آنها به سطح آب به روش قبلی وجود ندارد. هدایت موشک در این مرحله نیز پرتاب موشک با استفاده از لوله های خارج شونده از دکل زیردریایی و هم از طریق دریچه خروج اژدر امکانپذیر است.   نمایی شماتیک از سامانه Triple M که می تواند به عنوان الگویی برای ساخت سطوح اول و سوم پدافندی در زیردریایی ها عمل کند   تجهیزات راداری و شناسایی در همه سطوح و به خصوص سطح سوم باید تا حد امکان غیرفعال عمل کنند تا از شناسایی زیردریایی به وسیله دشمن مخصوصا پیش از شلیک اول زیردریایی خودی جلوگیری شود. همچنین باید با استفاده از یک لینک داده رمز شده اطلاعات دریافتی از رادارهای مادر در سرزمین اصلی (در صورت وجود و امکان) بررسی شده و محدوده اطراف به شدت هرچه تمام تر پایش شود تا هم بتوان طعمه های در دسترس را پیدا نمود و هم از وجود واحد های دشمن به سرعت آگاه گشت.   الزامات مورد نیاز طراحی و عملیات این زیردریایی ها: برای اجرای این طرح ها باید در ابتدا بتوان زیردریایی حامل برای این نوع از سیستم ها را ساخت یا به هر نحوی تهیه نمود. سطح پدافند هر نمونه بستگی زیادی به تناژ آن زیردریایی دارد و برای سطح سوم باید بتوان نوعی از زیردریایی را تهیه نمود که بتواند یک رادار نسبتا دوربرد و سایر ابزارهای شناسایی را در محفظه دکل خود جای دهد. موشک آن نیز باید بتواند از دکل یا محفظه اژدر شلیک شود. برای این منظور همچنین باید به تکنولوژی پرتاب موشک از محفظه خروجی اژدر و همچنین پرتاب سرد موشک از لوله واقع در دکل زیردریایی دست یافت. تجهیزات راداری و شناسایی نیز باید بتوانند در شرایط محیطی سخت کارآمدی خود را نشان دهند. همچنین باید بتوان تاحد امکان از دیواره های جاذب امواج صوتی و سیستم های پیشرانه ای مستقل از هوا برای مخفی ماندن بیشتر زیردریایی استفاده نمود. نمونه های بزرگتر باید ضمن کسب سطوح بالاتر پدافندی سطوح پیشین را نیز به عنوان مکمل داشته باشند چراکه سطوح بالاتر نیاز به بقیه بردهای پدافندی را از بین نمی برد. توصیه می شود که نمونه نهایی به همراه یک زیردریایی دیگر برای انجام ماموریت اعزام شود تا زیردریایی همراه وظیفه دفاع از هم گروه خود را در برابر زیردریایی های دشمن انجام دهد. به علت کندی ذاتی زیردریایی ها، زیردریایی خودی بعد از شکار هواگرد دشمن باید بلافاصله با فرار از منطقه از محیط خطر دور شود.   منابع:   تحلیل شخصی نویسنده   http://www.globaldefence.net/technologie/seesysteme/allgemein-moderne-technologien-in-der-unterwasserkriegfuehrung/7/ http://www.whq-forum.de/cms/39.0.html http://www.navyrecognition.com/index.php/news/defence-news/2016/june-2016-navy-naval-forces-defense-industry-technology-maritime-security-global-news/4055-sub-launched-missile-idas-ejected-for-the-first-time-from-norwegian-submerged-submarine.html http://defense-update.com/20120214_idas-submarine-launched-surface-to-air-missile-system.html https://en.wikipedia.org/wiki/HMS_Aeneas_(P427) http://www.navyrecognition.com/index.php/focus-analysis/naval-technology/1100-a3sm-a-true-game-changer-for-submarines-self-defence-against-threats-from-the-sky.html http://fr.dcnsgroup.com/news/dcns-presente-ses-systemes-de-defense-anti-aerienne-a3sm-pour-sous-marins/   تقدیم به همه شهیدان اسلام تمامی حقوق متعلق به نویسنده و وبسایت میلیتاری می باشد
  2. بسم الله الرحمن الرحیم   بیشتر ما با تانک ها، هامووی و سایر خودروهای زمینی در نبرد آشنا هستیم. این خودروها در میدان نبرد بزرگ، با زره سنگین و نسبتا کند هستند و با استفاده از زره محافظت کننده به اجرای قدرتمند آتش می پردازند. با این گفته ها به نظر می آید موتورسیکلت ها انتخاب ضعیفی برای نبرد باشند. آنها تقریبا زرهی ندارند و اپراتور با برخورد مستقیم مواجه است. آنها حتی هنگامی که دشمن حضور نداشته باشد نیز خطرناک هستند. ولی با همه محدودیت ها آنها بارها در میدان نبرد ظاهر شده اند چرا که در بسیاری مواقع سرعت و مانور پذیری آنها مورد نیاز است. هنگامی که باید در مواقع بحرانی چابکی و سرعت لازم باشد کمتر می توان جایگزینی برای موتورسیکلت ها در میدان نبرد پیدا کرد. ویژگی های منحصر به فردی مانند این باعث شده است که موتورسیکلت برای حدود 100 سال هنوز در میدان نبرد حضور یابد.   موتورسیکلت مجهز به تیربار که توسط ویلیام هارلی در سال 1916 ساخته شد   اولین موتورسیکلتی که در خدمت نیروهای نظامی ایالات متحده مشاهده شد در درگیری های مرزی بین نیروهای ایالات متحده تحت فرماندهی ژنرال بلک جک پرشینگ و انقلابیون مکزیکی به رهبری پانچو ویلا بود. چیزی که اکنون به نام نبرد مرزی شناخته می شود اساسا یک تهاجم بر پایه نیروهای سواره نظام بر ضد شورشیان در ناحیه وسیعی از جنوب غربی ایالات متحده بود و موتورسیکلت های تولید شده توسط هارلی دیوید سون به نیروهای آمریکایی برتری هایی در برابر انقلابیون اسب سوار داد. در حالی که این وسایل بنزینی تقریبا هیچ کمکی به آمریکایی ها برای دستگیری ویلا نکردند ولی آنها به عنوان یک پلتفرم ازمایشی برای موتورسیکلت های نظامی استفاده شدند و نوآوری هایی مانند کارگذاشتن تیربار بر روی موتورسیکلت از آنجا ابداع شد. ارتش از این طرح استقبال کرد و در زمان کوتاهی محموله ای دیگر از این نوع را از هارلی دیویدسون ها تحویل گرفت. در جنگ جهانی اول برای اولین بار موتورسیکلت در مقیاس وسیع به کار رفت. با اینکه نبردهای سنگر به سنگر عمدتا راکد و غیر متحرک بود، اغلب از سوی متفقین فراموش می شود که موتورسیکلت یکی از مفید ترین ابزارها در آن زمان بود. در زرادخانه آمریکا به تنهایی 80000 عدد موتورسیکلت هندی (Indian) و 20000 عدد موتورسیکلت هارلی دیوید سون و مدل های دیگر وجود داشت.   استفاده عملیاتی از موتورسیکلت در جنگ جهانی اول   تمام نیروهای پیاده می توانستند متحرک شوند و همچنین این امکان وجود داشت که تیربار و خدمه را بر روی آن جای داد. واحد های پزشکی از این وسیله برای تخلیه مجروحین استفاده می کردند و در برگشت تدارکات پزشکی و مهمات را برای خط مقدم می آوردند. آنها همچنین برای امور شناسایی و گشت های امنیتی در خطوط مقدم نیز استفاده می شدند. ولی مهمترین جایی که موتورسیکلت ارزش خود را نشان داد در رساندن پیام ها بود. به دلیل اینکه ارتباطات الکترونیکی در آن زمان امن نبود و امکان خرابکاری در آن وجود داشت استفاده از این وسایل موثرترین راه رساندن پیام ها، نقشه ها و گزارش ها در بین واحد ها بود. برای یک پیک سواره راندن یک موتور از میان شلیک تیربارها و گلوله های توپ از پشت خطوط دشمن و از میان اجساد کار غیر معمولی نبود. در حالی که درباره جنگ جهانی دوم اغلب گفته می شود اوج شکوفایی موتورسیکلت نظامی بوده است حقیقتا آنها نقش کمتری را در مقایسه با عملیات های نظامی مستقیمی که در جنگ جهانی اول اجرا کرده بودند داشته اند. این امر به دلیل سلطه زرهی متحرک که از ابتدای جنگ با شدت استفاده می شد بود. در جایی که موتورسیکلت ها باز هم خوش درخشیدند پیام رسانی در مسافت های زیاد بود که از واحد های دور در جبهه پیام های مختلف به مرکز منتقل می شد.   استفاده از موتورسیکلت ها توسط ایالات متحده درجنگ حهانی دوم   در این جنگ موتورسیکلت های آلمانی با فاصله بسیار زیادی از نظر تکنولوژیکی از موتورهای هارلی دیویدسون مدل WLA آمریکایی که پر تعداد ترین مدل در جنگ بودند برتر بودند و تنها وقتی که آمریکایی ها توانستند یک موتورسیکلت BMW آلمانی را به دست آورده و اقدام به مهندسی معکوس آن نمایند این برتری اندکی متوازن تر شد. همانطور که یک ضرب المثل می گوید که اگر تو نمی توانی آن را شکست دهی، ابتدا آن را کپی کن و سپس شکستش بده، هارلی دیویدسون نیز موتور، دوشاخه و شفت را عیننا از روی BMW ساخت که منجر به تولید مدل XA که برترین مدل تولید شده آن زمان در آمریکا بود شد. این موتورسیکلت به طرز شگفت انگیزی شبیه به BMW R71 بود و عملکرد مناسبی در شرایط آفریقای شمالی از خود نشان داد بطوری که تا حدزیادی به تقاضای ارتش برای ساخت موتوری که در مقابل گرد و خاک و شن مقاومت کند جامعه عمل پوشاند. به هر حال در زمان تولید آنها خودروی جیپ به عنوان خودروی نقل و انتقال سریع توسط ارتش انتخاب شد و XAها هرگز توسعه نیافت.   موتورسیکلت های هارلی دیویدسون سری XA   شاید بپرسید که چه بر سر این هارلی دیویدسون های جنگی آمد. در واقع تعداد زیادی از نیروهای پیاده شیفته موتورهایی که می دیدند شدند و بعد از جنگ بسیاری از آنها را خریدند و با خود به خانه بردند. البته لوازمی که تنها برای میدان نبرد لازم بود از روی آنها برداشته شد و موتورها بدون این لوازم اضافی به نام چاپر نامیده شدند. بخشی از فرهنگ موتورسیکلت سواری ایالات متحده در دهه 1950 مدیون آنهاست. نکته جالب اینکه به دلیل اینکه موتورسیکلت های سری WLA در تعداد زیادی به عنوان کمک نظامی به اتحاد شوروی فرستاده شدند تا هم اکنون نیز لوازم یدکی روسی این سری از موتورها بازار لوازم یدکی آنها در آمریکا را تغذیه می کند.   موتورهای باقی مانده از جنگ جهانی دوم   با وجود استفاده گسترده از هزاران موتورسیکلت در دو جنگ جهانی آنها بعد از 1945 هرگز به طور گسترده در امور نظامی به کار نرفتند. پیشرفت در امور ارتباطی احتیاج به موتورسیکلت برای انتقال پیام را برطرف کرد و نبردهایی که در آن قبول خطر استفاده سرباز خودی از موتورسیکلت پذیرفته شده باشد به شدت کاهش یافت.   موتورسیکلت نظامی به همراه هلیکوپتر کبری   موتورها در جنگ ویتنام استفاده محدودی در سواره نظام ارتش و واحدهای شناسایی تفنگداران دریایی برای بررسی مرزها و هدایت کاروان ها داشتند و نقش مشابهی را در عملیات طوفان صحرا نیز ایفا کردند.   استفاده از موتورسیکلت در عملیات طوفان صحرا   بعضی از نمونه های جذاب بعد از جنگ برای استفاده نظامی ساخته شدند که بطور مثال نمونه های Sportser نظامی یا XLA تنها در تعداد 400 عدد ساخته شدند و  مدل های MT500 و MT350 که از موتورهای نیرومند روتکس نیرو می گرفتند نیز توسط هارلی دیویدسون برای نیروهای ناتو ساخته شدند.   موتورسیکلت هارلی دیویدسون مدل MT500 که بین سال های 1987 تا 1993 ساخته شد   نیروهای ایالات متحده در جستجوی طالبان در سال 2012   در حالی که احتمالا موتورسیکلت جنگی دیگر رقم های تولید 5 رقمی را نخواهد دید، ولی نشانه های تجدید حیات برای استفاده از موتورسیکلت ها در عملیات های نظامی در عراق و افغانستان دیده شده است. نیروهای نظامی ایالات متحده اخیرا برخی از موتورسیکلت های نظامی با ارزش را برای استفاده در عملیات های مخصوص سفارش داده است که مثلا بدون صدا و بصورت الکتریکی مانند مدل MMX و همه چرخ ها متحرک در مدل AWD450 و مصرف کننده چند نوع سوخت در مدل M1030 هستند.   موتورسیکلت Zero MMX موتورسیکلت کاوازاکی M1030 موتورسیکلت کریستی AWD 450   در حالی که نیروهای عادی، دکترین های جنگی خودروهای با تعداد بالا و زره سنگین و قدرت آتش سنگین را انتخاب کرده اند، نیروهای ویژه  به روش های نامعمول مانند موتورسیکلت برای استفاده در ماموریت هایشان مبادرت ورزیده اند.   استفاده از موتورسیکلت های نظامی در عصر حاضر   امور نظامی مانند میدان های نبرد تغییرات زیادی را در طول 100 سال گذشته دیده اند ولی به دلیل طبیعت نامتقارن نبردهای جدید که به ما نشان داده شد، سربازان سریع و چابک که سوار بر وسیله نقلیه دوچرخ هستند به حضور در میدان نبرد تا جایی که امکان دارد ادامه خواهند داد.   تقدیم به دوستان   منابع   http://www.bikebandit.com/community/articles/history-of-military-motorcycles http://www.cannonsuperstore.com/harleywla.html http://www.core77.com/blog/transportation/military_motorcycles_part_1_wwii_and_harley-davidson_23548.asp   تمامی حقوق متعلق به نویسنده و مترجم و وبسایت میلیتاری می باشد  
  3. بسم الله الرحمن الرحیم   مقدمه نوشتار حاضر به منظور بررسی اهمیت طرح اتصال دریای خزر و آبهای جنوب برای ایران می باشد. پیشنهادهای اولیه در دوران پیش از انقلاب اسلامی داده شد و طرح هایی نیز به همین منظور بررسی گردید. سپس در دوران پس از پیروزی انقلاب اسلامی و به خصوص در زمان ریاست جمهوری آقایان هاشمی رفسنجانی ، خاتمی و احمدی نژاد دوباره این موضوع به بحث گذاشته شد. با وجود مزایای زیادی که در ذات این طرح وجود داشت ولی به دلایل مختلف که مهمترین آن تردید در عملی بودن طرح و تامین منابع مالی برای آن بودند این بحث ها به سرانجام مشخصی نرسید.   یکی از طرح های اتصال دریای خزر به دریای عمان   اولین طرح توسط مهندس هومان فرزاد در سال ۱۳۴۵ نوشته شده که وی این طرح را به سازمان پژوهش‌های علمی کشور ارائه داد. بر اساس این طرح باید بین دریای خزر و خلیج فارس دریاچه‌هایی ایجاد شود تا این دو دریا به هم متصل بشوند. در این ارتباط سه نقطه پست در ایران شامل چاله جازموریان، دشت لوت و دیگری هم دشت کویر در نظر گرفته شد. سال‌ها بعد طرح دیگری هم توسط آقای مسعود قمی به آقای مهندس موسوی نخست وزیر وقت ارائه شد. ساخت این کانال در دوران دولت هاشمی رفسنجانی و محمد خاتمی نیز بررسی شد. مرکز پژوهش‌های مجلس نیز ساخت این کانال را بررسی کرده‌است. هم اکنون دکتر بدیع بدیع الزمانی در آمریکا به همراه برخی کارشناسان ایرانی دیگر پیگیر ساخت این طرح هستند و پروژه‌ای با نام «ایرانرود» (Iranrood) نیز آماده کرده‌اند. طرح عظیم ساختن آبراه سراسری ایران (ایران رود) طرحی است که بر مبنای آن دریای خزر به خلیج فارس متصل می شود. این پروژه پس از مطالعه فراوان و بررسی های همه جانبه پس از رایزنی و همکاری با گروهی از استادان و متخصصان ایرانی و غیرایرانی در رشته های اقتصاد، زمین شناسی، آب شناسی، مهندسی راه و ساختمان، نفت، معادن، جامعه شناسی، محیط زیست، کامپیوتر، ارتباطات و امور مالی و حقوق بین الملل بر روی کاغذ آورده شد. نکته قابل توجه این است که این طرح یک برنامه آبرسانی ساده نیست، بلکه یک پروژه آبادانی بسیار گسترده و فراگیر به نظر می آید. دکتر بديع بديع الزماني در گزارش فني و توجيهي اين طرح اعلام مي کند: طرح ايران رود اين قابليت را دارد که نزديک به دو ميليون نفر را به اشتغال وا دارد، موجب فراهم آوردن آب شيرين در مناطق خشک خاوري ايران شود، مبارزه با خشکسالي را بنيان نهد، نيرو و ارزش ژئوپلتيکي ايران را در گيتي چندين برابر سازد، آباداني گسترده به وجود آورد، براي هميشه چهره ارتباطات و حمل و نقل در ايران را دگرگون سازد و موجب جلب سرمايه و ممر درآمد بي وقفه براي کشور شود. تا زماني که ابر و باد و مه و خورشيد و فلک در کارند، مورد بهره وري نسل هاي آينده ايران قرار گيرد. پس از اجراي اين طرح و در مراحل بعدي، در صورت نياز مي توان با کشيدن آبراه هاي باريک تر و ارتباط آن ها با شهرهاي کرمان، يزد، کاشان و قم، يک شبکه بزرگ در قلب کشور به وجود آورد و نسل های آينده را از نتايج بی سابقه آن بهره مند کرد.     در اين گزارش مسير ايران رود بر پايه بررسي هاي جغرافيايي و زمين شناسي دو مسير براي آبراه پيشنهاد شده است. شروع مسير اول از خليج کوچک واقع در باختر خليج چابهار به سوي شمال آغاز مي شود و پس از گذشتن از کنار شهر بم، کوير لوت را پشت سر مي گذارد، از کنار کوير نمک و شهر طبس به سوي شمال عبور مي کند، در حوالي يک صد و سي کيلومتري خاور شاهرود به سوی شمال باختری متمايل مي شود و پس از گذشتن از کنار گرگان به بندر ترکمن در درياي خزر مي رسد. مسير دوم از ناحيه ميان چابهار و بندر جاسک آغاز مي شود و پس از گذر از کنار شهر بم هم چون مسير شماره يک تا طبس می رود و آن گاه به سوي شمال باختری مي رود. به فاصله پنجاه کيلومتري جنوب باختري از شهر سمنان مي گذرد و در فاصله يکصدکيلومتري خاور تهران از ميان رشته کوه البرز به شهر ساري مي رسد و با گردش به سوي خاور به بندر ترکمن خاتمه مي يابد. درازاي آبراه بين ۱۴۶۵ کيلومتر (۹۱۰ مايل) و ۱۶۰۰ کيلومتر (۱۰۰۰ مايل) برآورد شده است.بدين ترتيب در بيشتر مسير بايد کانالي به ژرفاي ۵۰۰ متر کنده شود. دشوار بودن این کار برای همگان مشخص است و ریسک فراوانی برای انجام آن وجود دارد. به چندین دلیل این کار دشوار به نظر می آید. فاصله لازم برای رسیدن آبهای شمال و جنوب بیش از 1400 کیلومتر است که بسیار زیاد به نظر می رسد. در کناره دریای خزر رشته کوه های البرز همانند سدی محکم در مقابل حفر کانال مقاومت می کنند. سطح آب دریای خزر پایین تر از دریاهای آزاد است و در صورت اتصال مستقیم بسیاری از نقاط سواحلی شمال ایران به زیر آب فرو خواهند رفت. در نهایت منابع مالی زیادی برای اجرای این طرح لازم است. برای برخی از این مشکلات راه حل هایی فنی وجود دارد و برخی دیگر تنها با برآورد سود و زیان و برتری یافتن سود این طرح قابل حل خواهند بود. مشکلات طرح و راه حل های پیشنهادی گفته می شود که این کار اکوسیستم نواحی کویری ایران را به گونه ای غیر قابل پیش بینی عوض می کند. با اینکه این سخن صحیح است ولی باید توجه کرد که منطقه کویر مرکزی ایران از نظر گیاهی و جانوری منطقه ای فقیر به حساب می آید و به نظر نمی رسد طرح ایجاد کانال محیط زیست را بیش از این تخریب کند و همچنین می توان با انجام دادن اقدامات جانبی آسیب های وارده به اکوسیستم را به حداقل کاهش داد. در مورد طول زیاد کانال نیز باید گفت که اخیرا در چین طرح Grand Canal با طولی برابر با 1776 کیلومتر انجام شده است که پکن را به هانگژو متصل می کند. لذا طول زیاد کانال نباید به عنوان مشکلی حل نشدنی به نظر بیاید. ایراد طول زیاد در طولانی شدن مدت پروژه است که باید در این راه استقامت ورزید.   نقشه گرند کانال چین   مورد بعدی گذر کانال از ارتفاعات و نواحی کوهستانی که نیاز به حفاری های بسیار سخت دارند می باشد که این مورد نیز هرچند با مقیاس کمتر سابقه قبلی دارد. کانال Corinth در یونان با حفاری در میان دو کوه در سال 1881 ساخته شد. عبور از رشته کوه های البرز هرچند مشکل به نظر می آید ولیغیر ممکن نیست همچنان که جاده هایی در این رشته کوه در حدود 80 سال پیش کشیده شده است.   کانال کورینث در یونان   حفاری در کوهستان در یکی از مراحل ساخت کانال پاناما   مشکل بعدی که وجود دارد سطح پایین تر آب در سواحل دریای خزر نسبت به دریاهای آزاد است که باعث می شود با اتصال این دو، سواحل شمال کشور به زیر آب فرو برود. برای این مشکل هم راه حلی عملی وجود دارد. ایجاد دریاچه ها و مخازنی معروف به Lock در مسیر اتصال کانال به دریای خزر که با تغییر ارتفاع آب آن بتوان کشتی های مسیر را از ارتفاع های مختلف عبور داد راه حل این مشکل است. چنین راه حلی در بسیاری از کانال های دنیا مانند کانال پاناما امتحان شده و با موفقیت اجرا شده است.   لاک های کانال پاناما برای تغییر ارتفاع کشتی   لاک کانال کیتلن در اروپا   شماتیک نحوه عبور کشتی از دو ارتفاع متفاوت در لاک   مشکل بعدی توان تخصصی برای اجرای این کانال است. برای اجرای این طرح علاوه بر متخصصان داخلی می توان از توان متخصصات ایرانی خارج از کشور نیز استفاده نمود که علاقه مندی زیادی نیز در بین آنها در این زمینه مشاهده شده است. همچنین به نظر می آید کشور روسیه به علت نیاز به این کانال همکاری خوبی را در این زمینه نشان دهد همچنان که بسیاری از کانال های معروف دنیا در کشور روسیه به اجرا در آمده اند. از توان بین المللی نیز به دلایلی که در ادامه می آید می توان استفاده نمود. به یاد داشته باشید که بسیاری از کانال های معروف دنیا مانند کانال پاناما و کانال سوئز و ... در قرن نوزدهم و ابتدای قرن بیستم ایجاد شده اند و توان فنی مهندسی کنونی بسیار بالاتر از آن زمان است.   گسترش کانال پاناما و افزودن لاک های جدید   یکی دیگر از مشکلات در این زمینه بحث حقوقی پیرامون وضعیت دریا یا دریاچه بودن خزر است که به نظر می رسد با تعریف دریای آزاد خزر از آن باید برای آن ساحل بین المللی در نظر گرفت که این خود مشکلات دیگری به دنبال دارد. اما حقیقت این است که این مشکل هم اکنون نیز وجود دارد به گونه ای که بااتصال رود های ولگا و دن این دریاچه پیش از این نیز با این مسئله مواجه بود و این مورد جدیدی نمی باشد. همچنین با وابستگی کشور های حوزه دریاچه خزر به ایران امکان سوء استفاده آنها از این وضعیت کمتر می شود. مهمترین مشکل در این زمینه بحث مالی پروژه است که به نظر هزینه زیادی را می طلبد که در مراجع مختلف از 10 میلیارد دلار تا 70 میلیارد دلار بر آورد شده است. برای اجرای آن می توان از منابع مالی مختلف کمک گرفت. می توان درصدی از درآمد فروش نفت و گاز را به این امر اختصاص داد، از فاینانس و وام خارجی استفاده کرد و از ثروت ایرانیان مقیم خارج از کشور نیز در این امر استفاده نمود. سرمايه گذاري شرکت هاي خارجي بر اساس بيع متقابل، سرمايه گذاري شرکت هاي خارجي بر اساس دريافت امتيازات گوناگون از قبيل شراکت در ماهيگيري، کشتيراني، حق ترانزيت، اداره بندر آزاد و غيره، اخذ وام از بانک جهاني  وکمک بلاعوض از کشورهاي اروپايي و سازمان ملل در ازاي مبارزه با قاچاق مواد مخدر می تواند از راه های دیگر باشد. حتی می توان از کمک های خارجی کشور های اطراف دریای خزر نیز در این زمینه بهره گرفت. احتمالا راه های دیگری نیز وجود دارد که بتوان هزینه های پروژه را تامین نمود. جالب است بدانید تقریبا تمام هزینه کانال نیکاراگوئه که همانند کانال پاناما اقیانوس اطلس را به اقیانوس آرام متصل می کند از طریق فاینانس خارجی چین و ایالات متحده آمریکا تامین شده است. مزایای طرح و دلایل چرایی اجرای آن اولین مزیتی که به نظر می آید با احداث کانال بدست آید تغییر آب و هوای منطقه کویری مرکز ایران و نواحی کویر لوت و دشت کویر است. این کار باعث جلوگیری از نابود شدن شهرهایی مانند یزد و طبس خواهد شد که با بحران کم آبی مواجه هستند. توجه داشته باشیم که حتی با انصراف از ساخت این پروژه دولت باید برای جلوگیری از نابودی طبیعت و شهرهای مرکزی ایران اقدام به طرح های آبرسانی کند که این طرح می تواند بسیاری از آنها را پوشش دهد. همچنین می توان با ایجاد کارخانه های آب شیرین کن در مسیر کانال از آب آن برای مصارف شرب و کشاورزی استفاده نمود. در احداث این کانال می توان به گونه ای برنامه ریزی نمود که بیشتر هزینه مصرف شده در کانال صرف ایجاد اشتغال از میان مردم خود کشور شود و ماشین آلات مهندسی نیز در نهایت برای ما باقی بماند که در نتیجه پول خرج شده در داخل کشور باقی خواهند ماند و مردم ایران خود از این هزینه مصرف شده به طور مستقیم و غیر مستقیم استفاده خواهند برد. با عبور این کانال از نواحی کمتر توسعه یافته کشور ضمن افزایش اشتغال در آن نواحی و بهبود آب و هوا در آن نقاط می توان باعث ثبات و افزایش امنیت ملی و جلوگیری از جدائی طلبی شد. همچنان که یکی از دلایل اصلی برای نا امنی در مناطق شرقی کشور وضعیت نامناسب اقتصادی و آب و هوایی است. با ایجاد این کانال می توان با گرفتن حق عبور از کشتی های خارجی یک درآمد ابدی برای کشور ایجاد کرد. توجه داشته باشید پیش بینی ها برای روابط تجاری بین روسیه و هند به تنهایی بالغ بر 30 میلیارد دلار در سال 2025 است که با توجه به فاصله کوتاه تر مسیر کانال در ایران انتظار می رود بخش عمده ای از این مبادلات را از راه ایران بتوان انتقال داد. همین مسئله برای سایر کشورهای حوزه دریای خزر با شدت و ضعف بیشتر صادق است. با وابسته شدن کشورهای حاشیه دریای خزر به ایران امکان عمل بر ضد منافع ملی ایران از سوی آنها کاهش خواهد یافت و احتمال وتوی قطعنامه های شورای امنیت بر ضد ایران از سوی روسیه بیشتر خواهد شد. به دلیل آنکه روسیه با این کانال می تواند به آب های آزاد گرم وصل شود انتظار حمایت های بیشتری از روسیه را می توان در آینده داشت. این کشور با اینکه از طریق دریای سیاه به آب های آزاد گرم (که یخ زده نیستند) متصل است ولی در این مسیر باید از تنگه بسفر و کشور ترکیه که یکی از اعضای ناتو است عبور کند و ترکیه و ناتو نیز حساسیت های خاص خود را دارند که ایران این حساسیت ها را ندارد. ارتباط دریای خزر با دریای عمان از طریق این کانال آرزوی کشورهای ترکمنستان، قزاقستان و آذربایجان مبنی بر دستیابی به دریای آزاد را برآورده خواهد ساخت. در این کشورها هر روزه منابع گاز و نفت جدیدی کشف میشود ولی هزینه های نجومی رساندن فرآورده های این منابع به دنیای آزاد آنرا از نظر اقتصادی نامطلوب میسازد. حتی کشور روسیه به دلیل بعد مسافت برخی بنادر خود و اینکه یخبندان سخت زمستان موجب تعطیل پاره ای از آنها میگردد همواره درآرزوی دست یافتن به آبهای گرم خلیج فارس بوده است.   عبور ناو میسوری از کانال پاناما   رهاکردن آب در کویر مرکزی ایران می تواند به عنوان اقدامی آزمایشی برای کاهش سطح آب های آزاد جهان مورد مطالعه قرار گیرد و در صورت موفقیت می توان این اقدام را در نواحی دیگر مانند صحرای آفریقا ادامه داد و با این روش از غرق شدن کشورهایی مانند مالدیو و جزایر اقیانوس آرام و شهرهایی مانند نیویورک و ونیز جلوگیری نمود. بدیهی است که این اقدام می تواند همگرائی جهانی را در موضوعی که منافع مشترک برای همگان داشته باشد افزایش دهد. ایجاد این کانال می تواند به عنوان سدی در برابر قاچاق مواد مخدر و کالا از مرزهای شرقی در برابر بخش های مرکزی کشور و خارج از کشور شود. احتمال دارد که در مسیر حفر کانال معادن مختلفی کشف شود که بتوان از آن استفاده نمود. می توان با ایجاد دریاچه هایی در ناحیه کویری ایران به پرورش آبزیان دریایی و ایجاد اشتغال دائمی و افزایش تولید مواد غذایی در کشور پرداخت.   با ایجاد کانال پرورش آبزیان در مرکز کشور نیز ممکن می شود   ایجاد کانال سبب تسهیل حمل و نقل از جنوب به شمال کشور و برعکس شود و همین می تواند باعث افزایش رونق اقتصادی کشور شود. این اقدام می تواند به عنوان تجربه ای بزرگ برای مهندسان کشور و جذب سرمایه و همگرائی با کشورهای منطقه و ایرانیان خارج از کشور باشد. این اقدام می تواند وضعیت صنعت کشتی سازی در کشور را ارتقا دهد و باعث رونق کشتی رانی و قایق رانی تفریحی و تجاری شود. با رسیدن آب فراوان به مرکز کشور می توان برای مکان یابی نیروگاه های اتمی جدید در کشور از نقاط مرکزی کشور نیز بهره گرفت. جمع بندی با وجود این مشکلات و مزایا در این طرح به نظر می آید که این اقدام هر چند مدت طولانی که طول بکشد از روی میز دولت ها کنار نخواهد رفت و همگان به فکر اجرای آن خواهند افتاد. درست است که در زمان حاضر این پروژه جزء طرح های دارای اولویت بالا برای کشور نیست ولی به نظر می آید در آینده کشور حتما به سمت اجرای آن خواهد رفت. بنابراین از هم اکنون باید مطالعات را در این زمینه از سر گرفت.   مراجع   https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86%E2%80%8C%D8%B1%D9%88%D8%AF http://www.bultannews.com/fa/news/60240/%D8%A7%D8%AA%D8%B5%D8%A7%D9%84-%D8%AF%D8%B1%DB%8C%D8%A7%DB%8C-%D8%AE%D8%B2%D8%B1-%D8%A8%D9%87-%D8%AE%D9%84%DB%8C%D8%AC-%D9%81%D8%A7%D8%B1%D8%B3 http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13931207000187 https://en.wikipedia.org/wiki/Lock_%28water_transport%29#Pound_lock https://en.wikipedia.org/wiki/Corinth_Canal https://en.wikipedia.org/wiki/Volga%E2%80%93Don_Canal https://en.wikipedia.org/wiki/Panama_Canal مطالعات شخصی   استفاده با ذکر نام نویسنده و وبسایت میلیتاری آزاد است
  4. بسم الله الرحمن الرحیم   در این بخش سعی می شود که بخش دیگری از جنبه های جنگ که غنائم میادین نبرد، ادوات، تجهیزات و تسلیحات بدست آمده از دشمن است از دریچه تصویر به نمایش درآید. تصاویر در پست های جداگانه و به مرور زمان ارسال خواهند شد و سعی می شود به همراه نمایش تصاویر تاریخچه و توضیحات مختصری از نحوه بدست آمدن آن توسط دشمن نیز بیان شود. از دوستان علاقه مند خواهشمند است در ادامه تایپک مشارکت نمایند و بنده و بقیه دوستان را از علم خویش بهره مند نمایند. دوستان سعی کنند از ارسال تصاویر تکراری و یا تصاویری که بارها در فضای مجازی منتشر شده اند خودداری کنند و بیشتر به تصاویری بپردازند که کمتر مشاهده شده است و علاقه مند بیشتر دارد. با تشکر از همه دوستان.     هواپیمای Lockheed P-38 Lightning ساخت ایالات متحده در خدمت آلمان نازی. این هواپیما به خلبانی ستوان مارتین جیمز مونتی در ماه آگوست سال 1944 از لیبی به پرواز در آمد و به سمت ایتالیا پرواز کرد. خلبان با خیانت به ایالات متحده آمریکا به آلمان نازی پیوست و بعد از شکست آلمان به دادگاه احضار شد. در پی اتفاقاتی غیر منتظره به 25 سال زندان و پرداخت 10000 دلار محکوم شد و سرانجام در سال 2000 درگذشت.   اطلاعات بیشتر https://en.wikipedia.org/wiki/Martin_James_Monti
  5. بسمه تعالی جنگ هسته‌اي از نگاه روسيه این روزها در پرتو تشديد بحران اوكراين در رسانه های غربی موضوع جنگ هسته ای كم و بيش مطرح مي شود و پنج دهه پس از بحران موشكي كوبا بار ديگر كابوس جنگ هسته اي مورد توجه جهانيان قرار گرفته است. زاچاري كيسك در گزارشي در سايت ديپلمات با توجه به خبر رزمايش آمادگي موشكي سربازان روسيه به شرائط جديد و احتمال جنگ هسته اي پرداخته است. همچنين پيتر وبر در مطلبي در سايت ويك به وضعيت هسته اي روسيه و ناتو در آستانه جنگ در اوكراين اشاره كرده و آسيب پذيريهاي روسيه را بيان كرده است. لیندون لاروش نیز در گفتگو با پرس تي وي معتقد است که جنگ آمریکا با روسیه به معنای جنگ هسته ای است و اين موضوعي است كه امريكا توان آن را ندارد. اما نشریه آمریکایی فوربس در گزارشی چهار گزینه ممکن برای تبدیل بحران اوکراین به یک جنگ هسته ای را مطرح نموده‌است. در این میان، به ویژه سناریوی احتمالي شكست جدي‌تر است كه در صورت بروز جنگ میان ناتو و روسیه، قاعدتا یک طرف در نهایت در این درگیری شکست می خورد و ممکن است يكي از طرفها هر زمان احساس کند شکست خورده است، از تاکتیک سلاح های هسته ای استفاده کند. اما نكته اصلي آنست كه اساسا جنگ هسته اي چه جايگاهي در نظام سياسي و دفاعي روسيه و نزد مقامات بلند پايه اين كشور دارد و در اسناد راهبردي روسيه چه تعريف و كاربردي براي اين جنگ افزار مطرح شده است؟ به بيان روشن تر آستانه به كارگيري سلاح هسته اي در ذهنيت و نگرش دولتمردان روسي در كجاست؟ در اين نوشته من كوشيده ام تا به بررسي اين موضوع بر اساس تحول رهنامه نظامي روسيه و دكترين هسته اي آن كشور بپردازم. از پايان جنگ جهاني دوم تا فروپاشي اتحاد شوروي، نيروي زميني قدرتمند و يگانهاي تانك و مكانيزه، همچنان سنگ بناي قدرت نظامي مسكو بوده‌اند. حتي در اوج همپايگي راهبردي ميان مسكو و واشنگتن از نيمه دوم دهه 1960 و تا اواخر دهه 1980، روسها همواره به نيروي زميني مستقر در شرق اروپا به عنوان قدرت اصلي خود نگاه مي‌كردند. استراتژي هسته‌اي پيمان ناتو نيز در واكنش به اين وضعيت طراحي ‌شده بود. راهبرد انتقام گسترده تا سالهاي مياني دهه 1960، و سپس واكنش انعطاف‌پذير كه حتي با وجود اين استراتژي، ناتو همواره گزينه ضربه نخست را براي نيروهاي هسته‌اي تاكتيكي مستقر در خط مقدم دفاع از اروپاي غربي براي خود حفظ مي‌كرد بخوبي نشان‌دهنده اهميت اين وضعيت براي روسيه بود. از اين رو، مادامي كه جنگ به سطح هسته‌اي تصاعد نيافته بود، مسكو برگ برنده را در هر جنگي با غرب در دست داشت و اروپا را به‌راحتي تسخير مي‌كرد. اين مسئله باعث شد تا در تعاملات روسيه و غرب، عامل هسته‌اي براي مسكو نسبت به غرب، كمتر در مركز دكترين نظامي قرار گيرد. گورباچف دكترين نظامي كرملين را به گونه اي جدي تر دگرگون نمود و بدين‌ترتيب، نفي كامل جنگ و از جمله جنگ هسته‌اي به عنوان يك اصل اساسي در دكترين امنيتي شوروي مطرح شد. اما پس از فروپاشي شوري بار ديگر تغييراتي گسترده در نگاه به سلاح هسته اي و جايگاه آن در دكترين نظامي اين كشور روي داد. در روسيه جديد، اهميت جنگ‌افزارهاي هسته‌اي به‌طور اساسي در دكترين نظامي روسيه افزايش يافت. از يك سو، ارتش روسيه از شرق اروپا عقب‌نشيني نمود و روسيه جديد و فاقد متحد، در محاصره كشورهاي دارنده جنگ‌افزارهاي هسته‌اي قرار داشت، و از سوي ديگر، دولت روسيه و ارتش آن، بمراتب ضعيف‌تر از دوره شوروي بوده و به خاطر مشكلات اقتصادي، امكان دستيابي به برابري در تكنولوژيهاي جديد مورد استفاده ارتش آمريكا و كشورهاي غربي در جنگ عراق(1991-1990) و جنگهاي پس از آن، وجود نداشت. در اين سالها امريكا نيز در جستجوي برتري هسته اي خود درصدد ايجاد شبكه اي بزرگ و موثر از موشك ها براي وارد كردن ضربه نخست، در سال 2002 از پيمان اي.بي.ام خارج شد و بحث استقرار ده سامانه دفاع موشكي در لهستان و يك سامانه راداري در چك تا سال 2013، و سپس استقرار در روماني و تركيه موضوع جدي تري شد. از نگاه مسكو، نصب اين سامانه ها، با بي ارزش كردن قدرت هسته اي و موشكي روسيه، قابليت ضربه هسته اي نخست و دوم را از اين كشور خواهد گرفت و اروپا را از تيررس روسيه خارج مي كند و البته اين بيشتر به لحاظ رواني اهميت دارد تا عملياتي. در واقع، با بهم خوردن برتري روسيه نسبت به اروپا ( 1991)، وضعيت تعادل سالهاي 1991 تا 2000 نيز كم كم دارد به هم مي خورد و معلوم نيست اين روند در كجا متوقف شود. در همه اين سالها در امريكا علاوه بر موج تبليغات در مورد هژموني اين كشور، بر برتري هسته اي اين كشور و پايان وضعيت تعادل هسته اي چهار دهه گذشته كه مبتني بر " نابودي مطمئن متقابل" بود، تاكيد زيادي مي شود، بطوري كه ادعا مي شود " عصر MDA پايان يافته و براي نخستين بار در دهه هاي اخير، زرادخانه هسته اي روسيه با يك ضربه هسته اي نخست خلع سلاح خواهند شد. مجموعه اين مسائل به تجديد نظر اساسي در دكترين هسته‌اي مبتني بر ”عدم استفاده از ضربه هسته‌اي نخست" انجاميدو آستانه به‌كارگيري جنگ افزارهاي هسته‌اي به «هر حمله‌اي به تأسيسات هسته‌اي و پايگاههاي حساس روسيه» كاهش يافت و لذا تأكيد بر ضربه هسته‌اي نخست، امري واقع‌بينانه‌تر پنداشته شد و در بيست و پنج سال اخير، رويكرد غالب در روسيه كنوني نسبت به جنگ‌افزارهاي هسته‌اي بر بنيان گزاره هاي زير قرار گرفت: الف. جنگ‌افزارهاي هسته‌اي، پايه و بنياد امنيت ملي هستند، چون از جنگ ميان قدرتهاي بزرگ جلوگيري مي‌كنند. ب. اين سلاحها، تأثير مستقيمي بر وضعيت سياسي جهان ندارند. كمااينكه نتوانسته‌اند مانع از گسترش پيمان ناتو شوند. ج. از طريق تهديد به وارد آوردن خسارت غيرقابل قبول به دشمن، امنيت روسيه را تضمين مي‌كنند. د. بايستي يك قابليت انتقامي، به هر هزينه‌اي، حفظ شود و اين جنگ‌افزارها به عنوان يك ابزار تهديد و ارعاب سياسي كارايي داشته باشند. ه. موازنه استراتژيك، پديده جامعي است كه علاوه بر جنگ‌افزارهاي هسته‌اي، ساير تسليحات و تجهيزات متعارف را نيز دربرمي‌گيرد. و. موازنه استراتژيك اصلي ميان سه كشور آمريكا، روسيه و چين است. ز. تعادل هسته‌اي بايستي محدود به پنج دولت داراي سلاح هسته‌اي كه منافع و رفتارهاي آنها به نسبت با ثبات است، الگوهاي ائتلاف آنها شناخته شده و رفتار آنها به‌طور منطقي قابل پيش‌بيني است، محدود بماند. ح. با توجه به ضعف روسيه در جنگ‌افزارهاي متعارف نوين، ضربه انتقامي عليه حمله متعارف، مستلزم استفاده از سلاح هسته‌اي است و از اين رو، مسكو در شرائط جديد و بر خلاف گذشته بر استراتژي "ضربه نخست هسته اي" تأكيد دارد. منطق به‌كارگيري ضربه هسته‌اي نخست به عنوان عاملي براي جبران ناكافي بودن بازدارندگي متعارف در روسيه امروز، نشان مي‌دهد كه بايستي دشمن يا دشمناني وجود داشته باشند كه در قابليتهاي متعارف برتر بوده و بتوانند منافع كشور را با انجام عمليات هجومي متعارف و موفقيت‌آميز به خطر افكنند. از سوي ديگر، به‌كارگيري نيروي هسته‌اي بايد به عنوان يك عامل تهديد معتبر باشد. به اين معنا كه منافع ذهني بايستي در عمل براي توجيه جنگ هسته‌اي اهميت حياتي داشته باشند، و اين عمل بايستي امتيازات روشني در قابليتهاي هسته‌اي به منظور دستيابي به اهداف نظامي، منع تصاعد جنگ، و جلوگيري از اقدام ضدهسته‌اي از سوي دشمنان، كه ممكن است اين دستاوردها را انكار كرده يا خسارات گسترده‌اي بر كشور وارد كنند، دربر داشته باشد. به هر حال واقعيتهاي موجود و ديدگاههاي رسمي منتشر شده در روسيه نشان مي دهند كه در نخستين دهه هاي عصر هسته اي، مسكو بر ”جنگ هسته‌اي محدود" تأكيد داشت، اما در دوره همپايگي راهبردي در دكترين نظامي مسكو و پيمان ورشو آمده بود كه «شوروي نخستين كشوري نخواهد بود كه از جنگ‌افزارهاي هسته‌اي استفاده مي‌كند». اما با فروپاشي شوروي و تغيير موازنه نيروها در اروپا و جهان، اين موضوع دچار يك تحول اساسي شد. در دكترين نظامي سال 1993 روسيه اعلام شد كه «روسيه در مقابله با حمله به مراكز هسته‌اي و موشكي‌اش از سلاحهاي هسته‌اي استفاده خواهد كرد». در برنامه امنيت ملي سال 1997 اين وضعيت به ”در مخاطره قرار گرفتن موجوديت روسيه" كاهش يافت. و سرانجام در دكترين نظامي سال 2000 و 2003، آستانه به‌كارگيري سلاحهاي هسته‌اي بار ديگر تقليل يافته و به ”هرگونه تجاوز نظامي" به روسيه و از همه تند تر به وضعيت ”پيشدستي روسيه در ضربه هسته‌اي" و عمليات پيشدستانه هسته اي رسيد. در حقيقت، مي‌بينيم كه پا به پاي كاهش قدرت نظامي روسيه، از آستانه به‌كارگيري جنگ‌افزار هسته‌اي نيز كاسته شده و روسيه براي استفاده از جنگ افزار هسته اي آمادگي بيشتري پيدا كرده است. در چنين وضعيت ذهني و مفهومي و عملياتي جديدي ست كه مي توان گزينه كاربرد جنگ افزار هسته اي را در ذهن دولتمردان روسي و در سناريوهاي عملياتي اين كشور به ويژه در فضاي مبهم و پيچيده آينده بحران اوكراين نه به عنوان صرف يك تهديد بلكه ابزاري براي امنيت ملي در شرائط وخيم مورد توجه قرار داد و اين موضوعي است كه نگراني هاي موجود در غرب را براي تصاعد بحران در اوكراين توجيه مي كند. كمتر كسي باور مي كند كه امروز مانند سالهاي 1854 تا 1856 است كه ارتش و تزار روسيه كريمه را رها كرده و با دست خالي به مسكو برگردند و از اين نگاه شكست نظامي روسيه در اوكراين نيز موضوعي نيست كه فقط در مرزهاي اوكراين به پايان برسد. منبع http://www.tabnak.ir...ي-از-نگاه-روسيه
  6. با سلام. در جریان دفاع مقدس به علت های مختلف از جمله آماده نبودن بسیاری از ادوات زرهی برای نبرد، نیروهای نظامی ایرانی از تانک ها و ادوات قدیمی تر که از حالت عملیاتی خارج و در انبارها به صورت رزرو قرار داده شده بودند استفاده نمودند. از جمله این تانک ها چند نمونه از ادوات زرهی متعلق به جنگ جهانی دوم بود که به سرعت در جبهه ها به نبرد مشغول شدند.   نمونه ای از یک تانک M24 Chafee در نبردهای اوایل جنگ در جبهه خرمشهر   رزمندگان ایرانی در کنار یک تانک M4 Sherman و یک تانک M36 Jackson در ابتدای جنگ   البته استفاده از این ادوات بیشتر مربوط به سال های ابتدایی دفاع مقدس بود و با مشخص شدن تاثیر کم این تانک ها در جبهه جنگی که طرف مقابل از بهترین ادوات شوروی استفاده می نمود این تانک ها نیز از خدمت خارج شدند و دیگر نمونه ای از آنها در سال های بعدی جنگ دیده نشد.
  7. بسم الله الرحمن الرحیم    ناحیه لاداخ و کارگیل بخشی از شمال منطقه کشمیر می باشد که از نظر مذهبی و نژادی دارای تنوع زیادی است. این منطقه متشکل از جمعیت شیعیان دوازده امامی در شهر کارگیل و بعضی از نواحی روستایی و همچنین قسمتی از جمعیت بودایی در شهر له (Leh) می باشد که ادیان و نژادهای مختلف دیگری نیز در این بین قرار دارند. زمین این قسمت از کوه های بلند و به هم فشرده ای تشکیل شده است. دمای هوا در زمستان های این منطقه تا منفی 48 درجه نیز می رسد. شهر کارگیل در 205 کیلومتری شهر سرینگر مرکز ایالت جامو و کشمیر هند قرار دارد و تنها به وسیله ی یک راه ارتباطی به نام بزرگراه ملی شماره یک (NH1) با سرینگر (مرکز ایالت جامو و کشمیر) در ارتباط است. این راه ارتباطی که در نهایت به له می رود در زمستان اغلب به علت برف سنگین و سرمای شدید هوا قطع می شود.   شهر کارگیل و کوه های اطراف آن   در سال 1999 دو کشور هند و پاکستان بر سر منطقه کارگیل و نواحی اطراف آن به جنگ پرداختند. این جنگ که شروع کننده آن پاکستان بود از 3 فاز اصلی تشکیل می شد. در مرحله اول نفوذ نیروهای پاکستانی به قسمت هایی از مناطق تحت کنترل هند در کشمیر و اشغال آنها از سوی پاکستانی ها و استقرار در مواضع حساس آن اتفاق افتاد که این امر منجر به تسلط دید و آتش بر روی قسمتی از بزرگراه NH1 شد. در مرحله بعد هندی ها متوجه نفوذ نیروهای پاکستانی شدند و نیروهایی را برای مقابله با آنها تشکیل دادند. در مرحله پایانی نبردهای سنگینی بین هندی ها و پاکستانی ها روی داد که منجر به تصرف دوباره بیشتر قلمرو از دست رفته شد. در مرحله آخر پاکستانی ها تحت فشارهای بین المللی مجبور به عقب نشینی از مناطق باقیمانده شدند.   نقشه منطقه کشمیر و شهر کارگیل و جاده ارتباطی   بعد از نبرد 1971 بین هند و پاکستان تا مدت ها به جز تبادل آتش های مرزی که بین این دو کشور اتفاق می افتاد هیچ حادثه جدی در بین نبود. در همین مدت جدایی خواهان کشمیری با پشتیبانی پاکستان در قسمت های تحت کنترل هند فعالیت داشتند. با دست یابی هند به سلاح هسته ای در سال 1974 پاکستان تمام تلاش خود را برای مجهز شدن به این سلاح و عقب نماندن از رقیب به کار بست. سرانجام در سال 1998 پاکستان نیز اقدام به آزمایش سلاح هسته ای کرد و هر دو کشور به سلاح هسته ای مجهز شدند. این اقدامات به شدت تنش ها را در سراسر شبهه قاره هند افزایش داد. در تلاش برای کاهش تنش ها، دو کشور با  امضای اعلامیه لاهور در فوریه 1999 قول اتخاذ یک راه حل مسالمت آمیز را برای بحران کشمیر دادند.   مواضع نیروهای هندی در ارتفاعات کشمیر در سرمای منجمد کننده   در طول زمستان همین سال بعضی از عناصر مسلح پاکستانی به صورت مخفیانه به همراه گروه های شبه نظامی کشمیری معروف به مجاهدین به قسمت تحت کنترل هند نفوذ کردند. این نفوذ و تهاجم بعدی آن با نام عملیات بدر شناخته شد. هدف این نفوذ قطع ارتباط بین منطقه کشمیر و لاداخ بود که با این کار نیروهای هندی مجبور به خروج از منطقه سیاچن می شدند. بدین وسیله هندی ها مجبور می شدند برای حل و فصل منطقه مرزی کشمیر به گفتگو بپردازند. پاکستانی ها نیز اعتقاد داشتند که هرگونه تنش در این ناحیه باعث می شود مسئله کشمیر به عنوان یک مناقشه بین المللی عنوان شود و این موضوع به ایجاد یک راه حل سریعتر در این منطقه کمک کند. این موضوع همچنین به ایجاد روحیه، در بین جدایی خواهان این منطقه کمک می کرد. در طول فصل زمستان به علت سرمای شدید و کوه های پوشیده از برف کشمیر، نیروهای هندی و پاکستانی بر اساس رویه معمول از بعضی از پست های منطقه مرزی و نواحی بد آب و هوا در سمت خودشان تخلیه می شدند که همین کار راه را برای نفوذ نیروهای مهاجم از کوره راه ها باز می کرد. با بهتر شدن وضعیت هوا پست های خط مقدم بار دیگر به کار می افتادند و گشت زنی های مرزی دوباره برقرار می شدند.   نقشه منطقه و شرح حوادث روی داده تا شروع درگیری های اصلی   با رسیدن فوریه 1999 ارتش پاکستان پست های خود را در منطقه مرزی دوباره به خدمت گرفت و همچنین اقدام به ارسال نیرو به منطقه تحت کنترل هند کرد. نیروهایی به استعداد 4 تا هفت گردان از نیروهای کماندویی پیاده نظام منطقه شمالی پاکستان اقدام به نفوذ در منطقه هندی کردند. طبق برخی گزارش ها این نیروهای توسط شبه نظامیان کشمیری و همچنین افغانی های متحد پاکستان حمایت می شدند. این نیروها به سرعت در نواحی مختلف منطقه و در مواضع استراتژیک مستقر شدند و نفوذ خود در منطقه را گسترش دادند. در ابتدا بنابر دلایلی این حمله از نظر هندی ها دور ماند: گشتی های هندی ها در این منطقه برقرار نشده بودند و تبادل اتش بین هندی ها و پاکستانی ها در این منطقه نیز باعث پوشش نفوذی ها شد. ولی در هفته دوم ماه می در پی یک کمین بر سر راه گشتی هندی که توسط یک چوپان به آنها اطلاع داده شد، هندی ها متوجه نفوذ در منطقه خود شدند. در ابتدا آنها تصور می کردند که نفوذی ها تنها استقلال طلبان کشمیر هستند و ادعا کردند که به سرعت و تنها در چند روز آنها را نابود خواهند کرد ولی در پی مستندات بعدی و تفاوت  تاکتیک نفوذی ها با کشمیری های استقلال طلب باعث شد که هندی ها متوجه شوند طرح حمله بسیار وسیع تر از آنچه بوده است که انها در ابتدا تصور می کردند. مساحت کلی اشغال شده توسط پاکستانی ها در حدود 130 تا 200 کیلومتر مربع تخمین زده می شد.   جاده ارتباطی هندی ها از دید پاکستانی ها   دولت هند با بسیج 200 هزار سرباز هندی تحت عملیات ویجی به این اقدام پاسخ داد. با این حال به علت ماهیت زمین نبرد واحدهایی در استعداد لشکر و سپاه نمی توانستند در این منطقه تشکیل شوند و تنها واحدهایی به استعداد هنگ یا گردان توان عملیات در این منطقه را داشتند. در نهایت دو لشکر از ارتش هند به تعداد 20 هزار نفر  به همراه چندین هزار نفر از شبه نظامیان هندی همراه با نیروی هوایی در منطقه نبرد متمرکز شدند. استعداد کلی نیروهای هندی که برای نبرد کارگیل اعزام می شدند به 30 هزار نفر می رسید. در طرف مقابل استعداد نیروهای نفوذ کننده به همراه واحد های لجستیکی و پشتیبانی در حداکثر مقدار خود به 5000 نفر می رسید. این نیروها توسط نیروهای مستقر در کشمیر پاکستان به وسیله آتش توپخانه پشتیبانی می شدند. نیروی هوایی هند همزمان با نیروی زمینی عملیات سیفد ساگار را در پشتیبانی از بسیج نیروهای هندی و تهاجم آنها انجام داد ولی به علت شرایط آب و هوایی و ارتفاعات زیاد منطقه تاثیر حملات هوایی محدود شده بود.   نیروهای پاکستانی و مجاهدین کشمیری در حال تصرف و نفوذ به مواضع هندی ها   در همین اثنا نیروی دریایی هند نیز در حال آماده شدن برای بستن و بلوکه کردن بنادر پاکستان و به خصوص بندر کراچی به منظور قطع ارتباط لجستیک پاکستان با خارج می شد. ناوگان های دریایی غربی و شرقی هندوستان با پیوستن به هم در شمال دریای عرب شروع به پیشروی به سمت بنادر پاکستانی و تهدید به قطع خطوط تجاری آنها کردند. این امر به شدت خطوط انتقال نفت و تجارت پاکستانی ها تهدید می کرد. بعدها نواز شریف اعتراف نمود که در آن زمان اگر درگیری همه جانبه ای بین دو کشور در می گرفت پاکستان تنها برای شش روز ذخیره استراتژیک نفت در اختیار داشت.   بزرگراه ملی شماره 1 هند   زمین منطقه کشمیر پوشیده از کوه های با ارتفاع بالا بود و به همین علت، حتی بهترین راه ها مانند بزرگراه ملی شماره 1 (NH1D) که از له به سرینگر کشیده شده بود نیز تنها یک باند رفت و یک باند برگشت داشت. زمین خشن منطقه و جاده های باریک باعث ترافیک شدید شده بود و ارتفاع زیاد بر قابلیت حمل بار هوایی تاثیر گذاشته بود. به همین دلیل کنترل بزرگراه NH1D که قسمت هایی از آن زیر آتش پاکستانی ها قرار داشت یک اولویت فوری برای هندی ها بود. نیروهای پاکستانی از پست های دیدبانی شان، یک دید واضح نسبت به بزرگراه داشتند و بدین وسیله آتش غیر مستقیم توپخانه بر روی بزرگراه تلفات و خسارات زیادی بر هندی ها وارد آورد. این یک مشکل بزرگ برای ارتش هند به شمار می آمد چراکه  این راه مهمترین راه تدارکاتی و لجستیکی برای آنها بود. گلوله باران این راه شریانی، خطوط ارتباطی شهر له را تهدید می کرد ولی با این حال یک راه جایگزین طولانی تر و دشوارتر به له وجود داشت که از هیماچال پرادش می گذشت.   کاروان های تدارکاتی هندی در حال عبور از منطقه صعب العبور زیر آتش دشمن   نیروهای نفوذی پاکستانی ضمن مجهز بودن به سلاح های سبک و نارنجک اندازها همچنین به خمپاره انداز، توپخانه و سلاح های ضد هوایی نیز مجهز بودند. پست های زیادی نیز مین گذاری شده بودند به طوری که بعد ها هندی ها بیش از هشت هزار مین ضد نفر را در منطقه پیدا کردند. شناسایی منطقه توسط پاکستانی ها به وسیله پرنده های بدون سرنشین و رادارهای جستجوی آتش AN/TPQ-36 که به وسیله آمریکایی ها برای ارتش پاکستان فراهم شده بود انجام می شد. حملات اولیه هندی ها بر بلندی های مشرف بر بزرگراه به خصوص در اطراف شهر کارگیل متمرکز شده بود. بیشتر پست های پاکستانی ها در مجاور بزرگراه قرار داشتند و به همین دلیل با پاکسازی هر پست علاوه تصرف سرزمین بیشتر امنیت بزرگراه نیز بیشتر تامین می شد. تصرف پست ها و پاکسازی و حفظ امنیت بزرگراه در تمام طول جنگ ادامه داشت.   توپخانه پاکستانی ها در حال گلوله باران مواضع و بزرگراه مواصلاتی هندی ها   ارتش هند در ابتدا اقدام به تصرف مواضعی نمود که در محدوده نزدیک بزرگراه قرار داشتند. به موجب این تصمیم، ارتفاعات تایگرهیل و استحکامات تولودینگ در دراس (Dras) که بر روی راه سرینگر به له اشراف دید داشتند هدف حمله قرار گرفتند. همچنین به بخش باتالیک توتوک که به منطقه سیاچن دسترسی داشت نیز حمله شد. بعضی از ارتفاعات که از نظر استراتژیک برای پاکستانی ها اهمیت زیادی داشتند شامل نقطه 4590 و 5353 بودند که اولی نزدیک ترین نقطه ای بود که به بزرگراه دید داشت و دومی بلندترین ارتفاع منطقه دراس بود که به پاکستانی ها اجازه می داد بر روی بزرگراه به راحتی اشراف داشته باشند. بازپس گیری ارتفاع 4590 توسط نیروهای هندی در 14 ژوئن موفقیت قابل توجهی برای آنها بود ولی آنها برای تصرف این نقطه بهای سنگینی پرداختند و بیشترین تلفات کل جنگ را در این منطقه دادند. با اینکه بیشتر پست های پاکستانی ها در اطراف بزرگراه تا اواسط ژوئن پاکسازی شده بود ولی بعضی از قسمت های بزرگراه تا پایان جنگ در دید و تیررس توپخانه قرار داشت.   توپخانه هندی ها در حال گلوله باران مواضع پاکستانی ها   به محض اینکه نیروهای هندی کنترل بلندی های مشرف بر بزرگراه را به دست می گرفتند با تغییر مسیر خود نیروهای مهاجم را به پشت خطوط مرزی عقب می راندند. در میان همه نبردها، نبرد در تولولینگ به آهستگی به سمت مطلوب طرف هندی پیش می رفت. نیروهای پاکستانی در تولولینگ توسط مبارزان کشمیری تقویت شده بودند. در بعضی از پست ها نیز مقاومت شدیدی توسط پاکستانی ها صورت پذیرفت به طوری که در ارتقاع تایگرهیل (نقطه 5140) درگیری های خونینی بین دو طرف درگرفت و تلفات سنگینی به دو طرف وارد شد. در آخرین مرحله درگیری در این بلندی با کشته شدن 10 نیروی پاکستانی در مقابل 5 سرباز هندی این بلندی به تصرف نیروهای هندی درآمد. آخرین نبردها در نوک قله این بلندی به درگیری تن به تن نیز رسیده بود.   نیروهای هندی در حال بازپس گیری ارتفاعات   همینطور که عملیات پاکسازی پست ها در حال انجام بود در حدود 250 قبضه از توپ های مستقیم و منحنی زن نیز در اختیار نیروهای هندی قرار گرفت. در این میان هویتزر میدانی بوفورس FH-77B نقش حیاتی و موثری را بازی می کرد و تیراندازان هندی حداکثر استفاده را از آن به عمل آوردند.  در حالی که به علت شرایط زمین حملات هوایی با راکت و بمب های غیر هدایت شونده با تاثیر گذاری کم در حال انجام بود به تدریج نیروی هوایی هند از هوایپماهای فرانسوی میراژ 2000 خود به همراه بمب های هدایت لیزری برای هدف قرار دادن پناهگاه های مستحکم پاکستانی ها استفاده کرد. در طی این بمباران ها نیروی هوایی هند یک فروند میگ 27 را به علت از دست رفتن موتور و یک فروند میگ 21 را به دلیل آتش ضد هوایی پاکستانی ها از دست داد. همچنین یک فروند هلیکوپتر Mi-8 هندی به همراه 4 خدمه بر اثر آتش استینگرهای پاکستانی سرنگون شد.    نیروی هوایی هند در نبرد کارگیل   بقایای یک میگ 21 هندی که توسط پاکستانی ها سرنگون شد   در بسیاری از نقاط حساس نه آتش توپخانه و نه بمباران هوایی نمی توانست برای تسخیر پست هایی که پاکستانی ها در آنها موضع داشتند مفید واقع شود. ارتش هند تعدادی از تک تهاجمی مستقیم را به سمت مواضع پاکستانی ها انجام داد که بسیار آهسته پیش می رفت. این نبردها گاهی در بلندی هایی به ارتفاع 5500 متر اتفاق می افتاد و به علت دید عالی پاکستانی ها، پیشروی هندی ها باید در طول شب اتفاق می افتاد که سرمای هوای تا منفی 15 درجه زیر صفر نیز می رسید و احتمال انجماد افراد وجود داشت. بر اساس تاکتیک های نظامی هندی ها می بایست اقدام به محاصره نیروهای پاکستانی مستقر در کوهها می کردند که این خود مستلزم آن بود که نیرهای هندی با عبور از خط مرزی در آن سوی مرز با قطع خطوط لجستیک پاکستانی ها اقدام به محاصره آنها نمایند. اما این کار چندان خوشایند هندی ها نبود و آنها از گسترش دامنه جنگ وحشت داشتند. دو ماه بعد از شروع نبردها نیروهای هندی به آهستگی بیشتر مکان های استقرار نفوذی ها را بازپس گرفتند. تا این زمان در حدود 75 تا 80 درصد از منطقه توسط هندی ها پاکسازی شده بود. به دنبال این اتفاقات، پاکستان برای فروکش کردن درگیری به طور تدریجی از آمریکا به منظوز میانجی گری درخواست کمک کرد. در آن زمان به علت تجهیز پاکستان (همانند هند) به سلاح اتمی هر دو طرف از گسترش درگیری و همه جانبه شدن آن واهمه داشتند. در نهایت پس از موافقت پاکستان با بیرون کشیدن نیروهای خود به سمت منطقه تحت کنترلش، آمریکا موافقت کرد تا به عنوان واسطه بین دو کشور عمل کند. نواز شریف به طور رسمی در تاریخ 4 جولای 1999 موافقت خود را با خروج نیروهای پاکستانی اعلام نمود. با وجود خروج بیشتر نیروهای پاکستانی هنوز تعدادی از نیرهای ارتش و مبارزان کشمیری در بعضی از ارتفاعات مقاومت می کردند. در نهایت ارتش هند در آخرین هفته جولای حمله نهایی خود را انجام داد و منطقه را پاکسازی کرد وآخرین نیروهای پاکستانی نیز از منطقه خارج شدند و نبرد در 26 جولای پایان یافت. سرلشکر شاهد عزیز که بعدها به عنوان رئیس ISI نیز انتخاب شد در سال 2013 عنوان کرد که در واقع مجاهدین در این نفوذ نقش اساسی نداشتند و بیشتر سربازان پاکستانی در این پوشش به جنگ کارگیل رفتند. به عقیده یکی از فرماندهان اصلی میدانی ارتش هند به نام ژنرال ود پراکاش مالک و تعدادی از محققان نظامی، ایجاد خطوط تدارکات و لجستیک برای این جنگ از مدت ها پیشتر اغاز شده بود. حتی گمان می رود که این نقشه از زمان نخست وزیران پیشین پاکستان نیز اتخاذ شده بود ولی به دلیل ترس از ایجاد یک جنگ همگانی با هند هیچگاه اجرا نشد. با این حال نواز شریف نخست وزیر وقت پاکستان بعدها ادعا کرد که وی نیز از نقشه حمله آگاه نبوده است و تنها بعد از تماس تلفنی اتال بیهاری واجپایی نخست وزیر هند با وی، او از وضعیت آگاهی بافته است. او ادعا کرد پرویز مشرف فرماندهی وقت ارتش پاکستان که از سال 1998 به این سمت منصوب شده بود به همراه تعدادی از ژنرال های ارتش نقشه این عملیات را طرح کرده بودند. با این حال مشرف نیز اظهار داشت که نواز شریف تنها 15 روز بعد از سفر واجپایی به لاهور برای مذاکرات صلح از طرح حمله اگاه شده است. بر طبق برخی گزارش ها در طی این درگیری رژیم اسرائیل با رساندن تجهیزات توپخانه ای و مهمات و بمب های هدایت لیزی، هواپیماهای بدون سرنشین و در نهایت تصاویر ماهواره ای در کنار هند و در برابر پاکستان قرار داشت. پاکستانی ها در این نبرد در حدود 400 نفر کشته و 660 نفر زخمی و 8 اسیر داشتند که در مقابل آنها هندی ها حدودا 500 کشته، 1360 مجروح و یک اسیر داشتند و دو هواپیما و یک بالگرد آنها نیز سقوط کرد. در پایان جنگ هردو طرف درگیر به قهرمانانشان مدال های افتخار اهدا کردند.   ارتشبد پرویز مشرف فرمانده وقت ارتش پاکستان به همراه نواز شریف نخست وزیر این کشور   علت های زیادی برای شروع جنگی که هیچ یک از مقامات پاکستانی مسئولیت آغاز و دادن فرمان حمله آن را بر عهده نگرفته اند بیان می شود. اگرچه پاکستان از شروع کردن آتش جنگ هیچ دستاورد سیاسی بدست نیاورد و نتوانست قسمتی از منطقه مورد تهاجم را در اشغال خود نگه داشته باشد ولی در درگیری  نظامی توانست خسارت و تلفات نسبتا بیشتری بر هندی ها وارد سازد و در نهایت نیز به آسانی نیز مناطق اشغالی را به هندی ها بازپس نداد. یک سال بعد از آن حادثه ارتشبد پرویز مشرف فرمانده ارتش پاکستان با کودتای نظامی حکومت نواز شریف را ساقط نمود و خود عهده دار این پست شد. منابع:   https://en.wikipedia.org/wiki/Kargil_War http://carnegieendowment.org/2012/09/20/airpower-at-18-000-indian-air-force-in-kargil-war-pub-49421 http://www.pakistanarmy.biz.tc/kargilwar.html https://zuhayer.wordpress.com/2010/02/13/kargil-war-1999   با تشکر از جناب Mehran55 بابت پیشنهاد این موضوع تقدیم به شهدای گمنام اسلام تمامی حقوق متعلق به نویسنده و مترجم و وبسایت میلیتاری می باشد    
  8.   البته اینطور نیست که در بعد نظامی ارتش پاکستان هیچ پیروزی در طی چندین مرحله نبرد با هند بدست نیاورده باشه ولی مشکل در اینجاست که در کل و در بعد سیاسی هدف از شروع هر مرحله از جنگ ها در سال های مختلف برای پاکستان مشخص نبوده و استراتژی قوی برای پیروزی، تثبیت زمین و تعیین حداکثر مقدار استفاده از قدرت و در نهایت دامنه جنگ بسیار ضعیف بود. بهترین استراتژی نبرد در میان پاکستانی ها هم اتفاقا در همین جنگ بود ولی به علت های مختلف پیروزی سیاسی حاصل نشد. از جمله این نکته که در مقطع زمانی جنگ کارگیل اختلافات داخلی در پاکستان به حداکثر مقدار خود رسیده بود و بین نخست وزیر و ارتش و ISI اختلافات شدیدی وجود داشت. در حالی که ارتش خود را درگیر در کارگیل کرده بود و با موفقیت هم اهداف ابتدایی را محقق کرده بود، قوای سیاسی از دامنه دار شدن جنگ ترسید و حاضر نشد با تمام قوا از این اقدام دفاع کنه همچنان که نیروی هوایی پاکستان با داشتن هواپیماهای F-16 می تونست نقش موثری در این درگیری ها ایفا کنه ولی این امر صورت نپذیرفت. در بقیه جنگ ها هم اینطور هست و باید به صورت موردی و در زمان خاص خودش بررسی بشه.     ضمن تشکر از شما در مورد ضعف نیروهای هندی دقیقا نمیشه این مسئله رو به طور کامل تصدیق کرد. البته در این مورد خاص نیروهای هندی به جز تعدادی از بودائیان منطقه تقریبا حامی خاصی بین نیروهای محلی نداشتند و تقریبا بیشتر جمعیت مسلمان نشین این منطقه همانطور که الان هم مشخص هست با طرف هندی مخالف هستند وحتی بسیاری از اونها در کنار پاکستانی ها جنگیدند که این  توانایی طبیعی اونها در زندگی و جنگیدن در محیط با اکسیژن پایین کوهستان  برتری قابل توجهی به نیروهای پاکستانی می داد. ولی شما باید به تعداد بالای نیروهای هندی در مقابل پاکستانی ها (30 هزار در مقابل 5 هزار) و پشتیبانی نیروی هوایی و هلیکوپترهای هندی از نیروهاشون هم توجه کنید که با وجود مقاومت پاکستانی ها ولی در نهایت این سنگرها تصرف می شد. به طور کلی استراتژی هندی ها در محاصره دریایی پاکستان بسیار در این جنگ با اهمیت بود و یکی از دلایل قبول عقب نشینی پاکستانی ها همین تهدید به قطع خطوط دریایی و واردات نفت بود.
  9. سلام در مورد نوع موشک بحثی ندارم ولی در مورد ورود و خروج موشک با نظر جناب ابراهیم مخالفم به دو دلیل: دلیل اول اینکه طبق اطلاعات سایت دریانوردی که احتمالا چند صفحه قبل اومده بود کشتی از سمت بندر عدن به سمت بندری در سواحل غربی عربستان در حال حرکت بوده و امکان اینکه موشک از سمت چپ کشتی وارد و موج انفجار از سمت راست خارج شده باشه نیست وبرعکش صحیح است. دلیل دوم هم در اثرات ورودی و خروجی موشک و دفورمیشن بدنه ناشی از ورود موشک و خروج موج انفجار وجود داره.     به نظرم در این تصویر محل حفره که تا حدی نشان دهنده دفورمیشن رو به داخل در بدنه هست محل ورود موشک هست. موشک به داخل نفوذ کرده و تاحدی پیشروی کرده است و بعد از آن انفجار صورت پذیرفته است.     در این تصویر که خود شما مکان حفره رو مشخص کردید دفورمیشن بدنه رو به خارج هست و نشان دهنده این است که در اثر خروج موج انفجار این تغییر شکل رو به خارج ایجاد شده. بقیه حفره های ریزتر هم احتمالا محل های ثانویه خروج موج انفجار و یا انفجار مهمات و سوخت داخلی کشتی هست. این تفسیر با گفته شما در رابطه با فیوز تاخیری و نفوذ اولیه هم مطابق هست. سوختن کابین هم به علت آتش سوزی ثانویه بعد از هدف قرار گرفتن هست که موجب تخریب گستره شده است.
  10. بسم الله الرحمن الرحیم   مقدمه در اواخر سال 1971 نیروهای ارتش پاکستان و ارتش هند با هم بر سر منطقه پاکستان شرقی که بعدها به بنگلادش تغییر نام یافت درگیر شدند. در طول این نبرد بیشتر توجه ارتش هند به سمت شرقی مرزهای خود معطوف بود و کمتر به سمت غربی مرزهای خود متمرکز شده بود. در آخرین هفته نوامبر 1971 ارتش هند مانورهای تهاجمی را در ناحیه آتگرم بر علیه پست های مرزی پاکستانی و مراکز ارتباطی آنها در طول مرزهای شرقی خود انجام داد. نیروهای جدائی طلب بنگلادشی نیز به پشتیبانی هند یک تهاجم را در ناحیه جیسور ترتیب دادند. در این زمان برای پاکستان مسلم شده بود که درگیری گسترده با هند غیرقابل اجتناب است و پاکستان شرقی در درگیری طولانی مدت در برابر هند بی دفاع است. بنابراین یحیی خان رئیس جمهور پاکستان تصمیم گرفت تا با استفاده از استراتژی رئیس جمهور سابق ارتشبد ایوب خان از یکپارچگی پاکستان حفاظت کند. ایوب خان پیشتر بیان داشته بود که دفاع از پاکستان شرقی نیاز به تحرکات در مرزهای غربی هند دارد.   نقشه موقعیت شهرها و نیروهای هندی و پاکستانی در لانگ والا و مناطق اطراف آن   استراتژی پاکستانی ها و هندی ها استراتژی ایوب خان این فرضیه را به وجود آورده بود که یک درگیری گسترده با هند تحت فشارهای بین المللی نباید مدت زیادی طول بکشد. از آنجایی که پاکستان شرقی به نظر غیر قابل دفاع می رسید بنابراین باید تلاش می شد تا با تمرکز بر اشغال هرچه بیشتر بخش غربی هند، ابزار قدرتمندی در مذاکرات صلح بدست بیاید. برای انجام این کار ژنرال تیکاخان طرح یک عملیات تهاجمی به هند را پیشنهاد داد و نیروی هوایی پاکستان نیز به این منظور باید حداکثر پشتیبانی را از این طرح به عمل می آورد. طرح اولیه برای این حمله نیاز به یک برتری هوایی موقتی داشت تا نیروهای پاکستانی بتوانند با یک حمله برق آسا به عمق قسمت غربی هند نفوذ کنند و پس از آن با استقرار در مواضع تثبیت شده، به دفاع بپردازند.  در این بین شهر رحیم یارخان پاکستان در نزدیکی مرزهای بین المللی یک موقعیت حساس را برای نیروهای خان بازی می کرد. این شهر که در نزدیکی راه آهن سند پنجاب قرار داشت یک مرکز مهم و شکننده برای تامین لجستیک نیروهای خان بود. سقوط این شهر به دست هندی ها می توانست مسیر راه آهن بین سند و پنجاب را قطع کند و امکان تهیه سوخت و مهمات برای نیروهای پاکستانی  که از کراچی می آمد را مشکل کند. از طرفی دیگر نقشه نیروهای هندی این بود که با حمله نیروهای لشکر دوازدهم ارتش هند به آن سوی خط مرزی از طریق سارکاری تالا به اسلام گاره پیش برود و در قدم بعدی با پیشروی به سمت باقلا، شهر رحیم یارخان را تصرف کند. این کار نه تنها باعث متزلزل شدن دفاع پاکستانی ها در پنجاب می شد بلکه در ناحیه جامو و کشمیر نیز با حمله هندی ها به ناحیه شکارگاره هماهنگ می شد و در نهایت امکان این بودکه  بتوان نیروهای پاکستانی که در این ناحیه در تله گیر افتاده بودند را پاکسازی کرد. پاکستان که پنجاب را به عنوان یک مرکز عملیاتی انتخاب کرده بود یک شبکه اطلاعاتی قوی در این ناحیه در اختیار داشت و قصد داشت این ضعف قدرت زمینی در مقایسه با هند در این ناحیه را با یک حمله پیش دستانه از طریق کیشانگاره به سمت مرکز فرماندهی میدانی آنها در جنوب رامگاره جبران کند. سازمان اطلاعات پاکستان در این بخش کاری بسیار بزرگ را با نفوذ نیروهای خود به میان مردمان عادی و جمع آوری اطلاعات مورد نیاز برای ارتش انجام داد. با این حال این منابع از جمع آوری اطلاعات در پست لانگ والا که یک پست مرزی امنیتی بود باز ماندند. این منطقه به تازگی با یک گردان از هنگ پنجاب تقویت شده بود. لانگ والا نقش یک موقعیت استراتژیک در مسیر تصرف مناطق وسیعی از سمت غربی هند در ایالت راجستان را ایفا می کرد و با سقوط آن هند در موقعیت بدی در جبهه غربی قرار می گرفت.    طرح عملیات حمله و استعداد نیروهای دو طرف طرح عملیاتی پاکستانی ها بر این فرض بنانهاده شده بود که یک حمله در منطقه، به نیروهای لشکر اول زرهی واقع در منطقه سری گانگاناگر کمک خواهد نمود. فرماندهی مرکزی پاکستان همچنین احساس نمود که باید از مسیر ارتباطی شمالی جنوبی که به علت نزدیکی به مرز بسیار آسیب پذیر می نمود محافظت شود. یک طرح نظامی ترکیبی بنابر این موضوع اتخاذ شد.  این طرح مشتمل بر استفاده از دو تیپ پیاده و دو هنگ زرهی بود. برای این منظور یک لشکر مجزا به نام لشکر 18 تشکیل شد. لشکر 18 تصرف و تثبیت لانگ والا را به تیپ 206 پیاده و هنگ زرهی 38 سواره نظام ارتش محول کرد و تیپ 51 پیاده و 22 سواره نظام را برای ادامه عملیات بعد از تصرف لانگ والا و تسخیر جیسالمر مامور کرد. نقشه پاکستانی ها رسیدن به لانگ والا، رامگاره و جیسالمر بود. این نقشه از آغاز بسیار دور از واقعیت به نظر می رسید. قرار بر این بود که عملیات در شب اجرا شود. همچنین به علت نبود راه ارتباطی مستقیم و مناسب نیروهای پاکستانی مجبور به عبور از زمین های رملی و ماسه های نرم بودند. این امر از نظر نیروهای شناسایی رزمی پاکستانی مغفول مانده بود که نیروهای زرهی آنها بدون ادوات مهندسی قادر به عبور سریع از این زمین ها و حمله به مواضع دشمن نخواهند بود. با وجود برتری عددی پاکستانی ها نسبت به نیروهای هندی ولی مشکل گیرافتادن خودروها در شن های نرم یک نقطه ضعف برای آنها به شمار می آمد.   سربازان هندی مدافع لانگ والا   در سوی دیگر پست لانگ والا توسط یک دسته از نیروهای گردان 23 هنگ پنجاب ارتش هند محافظت می شد. این نیروها از سوی سرگرد کولدیپ سینگ چندپوری فرماندهی می شدند.   سرگرد چندپوری فرمانده مدافعان هندی پست لانگ والا   هندی ها بر یک بلندی شنی که بر اطراف خود تسلط داشت استقرار پیدا کرده بودند بطوری که در تاریکی شب به سختی از سوی محیط اطراف خود قابل شناسایی بودند. این پست از سه طرف به وسیله فنس های سیمی پوشیده شده بود. باقی نیروهای گردان در منطقه ساده والا در 17 کیلومتری شمال شرقی لانگ والا مستقر شده بودند. چندپوری یک گروهان پیاده تقویت شده با تعدادی نیرو به همراه تیربار و خمپاره 81 میلیمتری و یک جیپ با تفنگ بدون عقب نشینی 106 میلیمتری در اختیار داشت. دو تفنگ 106 دیگر یگان او به همراه خدمه در حال آموزش در مقر فرماندهی گردان بودند. سرگرد چندپوری به همراه خودش یک تیم چهار نفره از نیروهای امنیتی سوار بر شتر را در اختیار داشت. پست لانگ والا هیچ نیروی زرهی در اختیار نداشت ولی می توانست از هنگ 170 توپخانه میدانی واقع در راجپوت و هنگ 168 توپخانه درخواست آتش توپخانه را بدهد.   تنها تفنگ 106 میلیمتری بدون عقب نشینی سوار شده بر روی جیپ مستقر در لانگ والا   عملیات نظامی  برای پشتیبانی نیروهای زمینی پاکستان، نیروی هوایی در غروب روز سوم دسامبر 1971 یک حمله پیش دستانه را به سمت نیروهای هندی انجام داد.  بلافاصله بعد از اولین حمله نیروی هوایی پاکستان به پایگاه های هوایی هندی سرگرد چندپوری یک گروه 20 نفره به فرماندهی ستوان زارام ویر را به منظور گشت زنی در ستون 638 مرزی در منطقه نزدیک به مرز پاکستان مامور کرد که این گروه گشتی نقش بسیار مهمی را برای شناسایی واحدهای  زرهی پاکستانی در حال پیشروی داشت.  در شب چهارم دسامبر جوخه ستوان ویر در حال گشت زنی در نزدیکی مرز متوجه ستون عظیمی از نیروهای زرهی که در حال نزدیک شدن بودند شد. این مشاهده با گزارش های پست هوابرد دیدبانی ارتش مبنی بر نزدیک شدن ستون نیروهای پاکستانی به سمت لانگ والا مطابق بود. سرگرد چندپوری همزمان با هدایت نیروهای ستوان ویر با تماس با واحد فرماندهی گردان درخواست فوری نیروی تقویتی به همراه واحدهای زرهی و پشتیبانی توپخانه را داد. فرماندهی گردان به او این حق انتخاب را داد تا بین ماندن و مقابله با نیروهای دشمن تا حد ممکن و یا عقب نشینی تاکتیکی به شهر رامگاره یکی را انتخاب کند چون امکان رسیدن نیروهای کمکی تا حداقل شش ساعت آینده وجود نداشت. سرگرد چندپوری با در نظر گرفتن شرایط مختلف و این نکته که آنها در موقعیت دفاعی خوبی قرار دارند و در تاریکی شب عقب نشینی سریع خود یک ریسک بالا به شمار می آید دفاع کردن در مقابل نیروهای پاکستانی را انتخاب کرد. نیروهای پاکستانی حمله خود را در ساعت 12:30 صبح شروع کردند. همینطور که نیروی مهاجم در حال نزدیک شدن به پست بود توپخانه ارتش پاکستان شروع به شلیک با توپ های کالیبر متوسط نمود. این شلیک ها منجر به کشته شدن 5 شتر از 10 شتر نیروهای امنیتی هندی شد. ستونی متشکل از 65 تانک پاکستانی شامل تانک های شرمن وType 59 چینی در حال نزدیک شدن بودند. نیروهای هندی با استفاده از مین های ضد تانک شروع به مین ریزی سریع در مسیر آنها کردند که در پی بی دقتی یک نیروی پیاده هندی در این بین کشته شد. نیروهای هندی تا رسیدن تانک ها به فاصله ای در حدود 15 تا 30 متری موضعشان در اختفا به سر می بردند. با رسیدن به این فاصله نیروهای هندی با راکت های پیات (PIAT) شروع به هدف قرار دادن تانک های پاکستانی کردند. در همین حال هندی ها با تنها تفنگ 106 میلیمتری M40 خود که یکی از خدمه خود را نیز از دست داده بود آماده شلیک به سمت تانک ها شدند. این سلاح بر روی تانک های پاکستانی تاثیر زیادی داشت و توانست از زره بسیاری از آنها نفوذ کند. خودروهای پاکستانی با گیر کردن و فرو رفتن در شن نرم بیابان از حرکت باز افتادند و تبدیل به سیبل های ثابت برای هندی ها شدند. با نابود شدن و صدمه دیدن 12 تانک و خودروی زرهی پاکستانی توسط سلاح های پرتاب شونده و مین های هندی از سوی دشمنانی که در تاریکی به سختی قابل مشاهده بودند آنها تصمم گرفتند تا حمله خود را متوقف کنند. آتش گرفتن بشکه های سوخت روی تانک ها باعث ایجاد نور و روشنایی در محیط شد که همین امر باعث شد دید نیروهای هندی نسبت پاکستانی ها بهتر شود و آنها راحت تر بتوانند به شلیک بپردازند.   تصویری از بشکه های سوخت منهدم شده که باعث روشن شدن محیط شده بود   2 ساعت طول کشید تا پاکستانی ها بتوانند مکان میدان مینی را که به صورت ناقص توسط هندی ها آماده شده بود مشخص نمایند. در همین زمان نیروهای پاکستانی تصمیم گرفتند با دور زدن پست و محاصره آن اقدام به تصرف آن کنند. با وارد شدن دوباره در شن زار خودروها و نفربرهای زرهی پاکستانی در شن های بیابان فرو رفتند و از حرکت باز ایستادند ولی در نهایت موفق به محاصره پست شدند. در طول درگیری سرگرد چندپوری در تماس با مرکز اقدام به هدایت آتش توپخانه به سمت پاکستانی ها می کرد.   رد شنی تانک های پاکستانی در اطراف محل استقرار نیروهای هندی   با وجود برتری عددی قوای پاکستانی و محاصره کردن هندی ها با این وجود پاکستانی ها نتوانستند در زیر نور ماه کامل به پیشروی ادامه دهند. با طلوع صبح هنوز نیروهای پاکستانی نتوانسته بودند پست لانگ والا را تصرف کنند.   یکی از هواپیماهای HF-24 Maruts هندی شرکت کننده در حمله هوایی به لانگ والا   هواپیمای هاوکر هانتر نیروی هوایی هند   با رسیدن طلوع صبح نیروی هوایی هند سرانجام توانست با استفاده از هواپیماهای هاوکر هانتر و HF-24 Maruts به نیروهای پاکستانی حمله کند. این هواپیما ها به دلیل نداشتن سیستم های دید در شب قادر به اجرای عملیات در طول شب نبودند. در نور خورشید هواپیماهای نیروی هوایی هند توانستند به طور موثری به اجرا عملیات بپردازند و در این راه از کمک کنترلر جهت دهنده هوایی سوار بر یک فروند هواپیمای HAL Krishnak به خلبانی سرگرد آمتا سینگ استفاده کنند. او با دقت و به خوبی اهداف را برای سایر هواپیماها مشخص می نمود و به خوبی هدایت آتش آنها را بر عهده داشت و این کار تا زمانیکه نیروهای کمکی از راه برسند ادامه داشت. هواپیماهای هندی به نیروهای زمینی و خودروهای زرهی و سایر ادوات پاکستانی ها با استفاده از راکت های T-10 ماترا و توپ 30 میلیمتری حمله کردند. پاکستانی ها بدون حمایت از جانب هواپیماهای نیروی هوایی خود که در جاهای دیگر به طور گسترده ای مشغول بودند، به راحتی هدف حملات هندی ها قرار می گرفتند. برد تیربارهای ضدهوایی 12.7 میلیمتری قرار گرفته بر روی تانک های پاکستانی کوتاه بود و بر روی جت های هندی بی اثر می نمود. به علت ماهیت زمین نبرد شکار نیروهای پاکستانی برای هواپیماهای هندی بسیار آسان بود. تا ظهر روز بعد حمله کاملا پایان یافته بود و پاکستانی ها 22 تانک را در حملات هوایی و 12 مورد را در حملات زمینی مدافعان از دست دادند و تعدادی نیز سالم به تصرف مدافعان در آمد. آمار کل وسایل و ادوات نابود شده و یا صدمه دیده پاکستانی به 100 عدد می رسید. در پایان روز 7 دسامبر کلیه نیروهای پاکستانی به علت رسیدن قوای کمکی هندی ها مجبور به عقب نشینی از مواضع خود شدند و به داخل مرزهای بین المللی برگشتند. لانگ والا اثبات کرد که یکی از نقاط مهم این جنگ بوده است.   هاوکر هانتر هندی در حال بمباران مواضع و ادوات زرهی پاکستانی ها با راکت و توپ خود   نبرد لانگ والا موجب خسارت شدید نیروهای پاکستانی و تلفات و خسارات اندک هندی ها شد. از آنجایی که هندی ها به خوبی توانسته بودند از موقعیت مدافع بودن خود استفاده کنند به راحتی حریف را شکست دادند. تلفات هندی ها در این نبرد 2 کشته از سربازان عادی و یک نفر از خدمه توپ 106 میلیمتری بود در حالی که پاکستانی ها بالغ بر 200 نفر سرباز تلفات دادند. در کمیته بررسی علت این شکست پس از پایان جنگ فرمانده لشکر 18ام ارتش پاکستان سرلشکر مصطفی به علت سهل انگاری مقصر شناخته شد.   تحلیل و پیامدهای حمله بدون در نظر گرفتن پیروزی میدانی هندی ها، این نبرد یک شکست اطلاعاتی و استراتژیک برای هردو طرف بود. اطلاعات ارتش هند از دادن هشدار برای ورود یک ستون عظیم زرهی از سمت غرب عاجز مانده بود و از آن بدتر پست دفاعی آنها به هیچ وجه از نظر تسلیحات سنگین برای خنثی سازی نیروهای دشمن تجهیز نشده بود. در نهایت آنها از موقعیت فرار نیروهای پاکستانی استفاده نکردند و در حالی که می توانستند نیروهای در حال عقب نشینی پاکستانی را از بین ببرند و حمایت هوایی نیز از آنها برقرار بود پاکستانی ها را به حال خود رها کردند. از سوی دیگر پاکستانی ها نیز مقاومت پست لانگ والا را دست کم در نظر گرفته بودند و تصور می کردند که بدون داشتن پشتیبانی هوایی کافی و توپخانه قوی می توان آن را تصرف کرد در صورتی که شن های منطقه که آنها در محاسبات خود در نظر نگرفته بودند برای آنها دردسر های بسیاری را ایجاد کرد. بسیاری از تانک های آنها در شن های نرم با سرعت کند حرکت می کردند و بعضی حتی به علت گرمای بیش از حد موتور ناشی از گیر افتادن در شن از کار می افتادند. پاکستانی ها همچنین پشتیبانی هوایی نزدیک هندی ها را نیز نادیده گرفته بودند. نبرد در صحرای بدون هیچ گونه مانع و پوشش برای تانک ها و نفرات پیاده، از پاکستانی ها اهداف ساده و در دسترسی برای هواپیماهای هندی ساخته بود. طرح حمله یه لانگ والا هرچند از استراتژی کلی جنگ به خوبی طراحی شده بود ولی در طرح عملیاتی و نقشه اجرا با مشکلات بسیار زیادی روبرو بود که باعث شد در نهایت این طرح به شکست منجر شود. بعد از پایان جنگ به سرگرد (بعدها سرتیپ) کولدیپ سینگ چندپوری مدال ماهاویر چاکرا (دومین نشان کشور هند) داده شد و سایر مدافعان نیز مدال های مختلفی دریافت کردند و در آن سو فرمانده لشکر 18ام ارتش پاکستان نیز از کار خود برکنار شد.    تصاویری از ادوات و خودروهای زرهی پاکستانی مهندم شده و یا تسلیم شده به نیروهای هندی   منابع: https://en.wikipedia.org/wiki/Battle_of_Longewala https://warinsights.wordpress.com/2016/07/ http://www.indiatimes.com/culture/who-we-are/the-greatest-underdog-story-ever-told-the-battle-of-longewala-indopak-war-1971_-233975.html https://www.quora.com/During-the-Battle-of-Longewala-in-1971-why-didnt-the-Pakistani-Army-out-flank-the-Indian-point-and-encircle-the-post تقدیم به ارواح طبیه شهدای گمنام تمامی حقوق متعلق به نویسنده و مترجم و وبسایت میلیتاری می باشد
  11. سلام. به نظر بنده یک طرح عملیاتی مناسب که در محدوده اختیارات متحدین منطقه ای ایران هم هست استفاده از پتانسیل حشدالشعبی در عراق برای گسترش درگیری به سمت مرزهای سوریه در مرحله اول و در مرحله دوم اتصال تا نیروهای ارتش سوریه در دیرالزور هست. اصل طرح به این صورت هست که نیروهای ارتش منظم عراق و عشایر اهل سنت برای آزادسازی موصل اعزام بشند و نیروهای حشد الشعبی به همراه نیروهای ایرانی هم با تمرکز نیرو به سمت مرزهای سوریه پیشروی کنند. به طور مسلم این نیروها از طرف نیروهای داعش از داخل خاک سوریه تهدید خواهند شد و به این ترتیب آنها دلیل مشروع برای مداخله در داخل خاک سوریه که از طرف دولت سوریه هم به آنها مجوز داده شده است خواهند داشت. از سمت غرب هم نیروهای ارتش سوریه به سخنه و دیرالزور به آهستگی پیشروی خواهند کرد. نکته مثبت این طرح عدم مواجهه با شهرهای پرجمعیت تا مرز سوریه هست که احتمال تحریک احساسات ساکنان را کم خواهد کرد.  در صورت موفقیت این طرح و اتصال نیروها مسیر مواصلاتی ایران به لبنان هم امن خواهد ماند و باعث شکست نقشه های نیروهای تروریستی متحد امریکا در منطقه خواهد شد. این نقشه مطابق آتش بس هم هست و منافاتی با آن ندارد. به نظر بنده حمله آمریکا به دیرالزور با هدف شکست نیروهای ارتش از داعش و بازپس گیری این مناطق توسط تروریست های طرفدار آمریکا به عنوان تنها نیروی شبهه مشروع در منطقه شرق سوریه است که با موفقیت این طرح  پیشنهادی این نقشه نیز با شکست مواجه خواهد شد.
  12. deserthawk

    ناوگان سفید

    سلام فکر کنم ایالات متحده تقویت نیروی دریایی در اواخر قرن نوزدهم و ابتدای قرن بیستم رو مدیون افرادی مانند دریاسالار آلفرد ماهان هست که به درستی یکی از ارکان تسلط بر دنیا رو داشتن یک نیروی دریایی مقتدر می دونستند. سخنرانی ها و کتاب تاثیر گذار ایشون به نام تاثیر و نفوذ قدرت دریایی در تاریخ در این زمینه بسیار معروف هستند.
  13. بسم الله الرحمن الرحیم   مقدمه: موشک هسیونگ فنگ (Hsiung Feng به فارسی باد شجاع) یک موشک ضد کشتی ساخته شده توسط انستیتو علوم و تکنولوژی چانگ شان در تایوان می باشد که نمونه اولیه آن در بین سال های 1975 تا 1978 از روی موشک اسرائیلی گابریل ساخته شد. سیر تکاملی این موشک آن را از یک موشک مادون صوت با سرعت کم در نمونه اولیه به موشک مافوق صوت نسبتا پیشرفته در نمونه FH-3 مبدل ساخت. جداشدن بوستر و شروع مرحله دوم از پرواز موشک HF-2   نمونه HF-1 نمونه اولیه هسیونگ فنگ که در واقع یک تولید تحت امتیاز نمونه اصلی گابریل مارک 2 بود می توانست با یک پیشرانه راکتی سوخت جامد تک مرحله ای به برد بیشینه 40 کیلومتر و حداکثر سرعت 0.65 ماخ برسد. این نمونه حاوی یک کلاهک با 150 کیلوگرم مواد منفجره بود. سیستم هدایت این موشک در مراحل اولیه مبتنی بر هدایت با رادار مادر و در مرحله ترمینال استفاده از رادار آشیانه یاب نیمه فعال بود. در مدت فعالیت عملیاتی، این موشک بر روی کشتی های کوچک و گشتی های نیروی دریایی تایوان و برخی از تاسیسات ساحلی این کشور نصب شده بود.   نمونه اولیه موشک ضد کشتی HF-1 بر پایه گابریل   نمونه HF-2 به دنبال برخی از تغییرات و ارتقاها بر روی نمونه های اولیه این موشک، نمونه HF-2 از سال های ابتدایی دهه 1990 پا به عرصه وجود نهاد. این نمونه از یک پیشرانه بوستر  راکتی سوخت جامد برای مراحل اولیه و یک پیشرانه توربو جت در طول پرواز استفاده می کند. این موشک از بردی در حدود 160 کیلومتر و حداکثر سرعت 0.85 ماخ سود می برد. سیستم هدایتی آن نیز از هدایت داخلی در طول پرواز و رادار آشیانه یاب فعال و آشیانه یاب مادون قرمز در مرحله نهایی استفاده می کند. یکی از مهمترین تغییرات اعمال شده در این نمونه ایجاد قابلیت های اقدام ضد اخلال الکترونیکی ECCM بر روی این موشک ها و همچنین ساخت نمونه هواپرتاب برای شلیک از روی هواپیماهای نیروی هوایی تایوان من جمله جنگنده های F-CK بود. علاوه بر تاسیسات ساحلی این موشک بر روی فریگیت های کلاس لافایت و چنگ کونگ نیروی دریایی تایوان قرار گرفت. در حالی که در سال 2000 طرحی برای بکارگیری موشک های RGM-84 Harpoon بر روی فریگیت های کلاس چنگ کونگ وجود داشت ولی به دلیل تصویب نشدن بودجه آن، موشک هسیونگ فنگ همچنان بر روی این شناورها به عملیات پرداخت.   موشک HF-2   سه نمونه اصلی از گونه HF-2 وجود دارد که تا حال حاضر عملیاتی شده است. نمونه اول که کشتی پایه می باشد در ابتدا از دو پرتابگر جعبه ای دوقلو بر روی ناوشکن DD-915 شلیک می شد. بعدها همه کشتی های رزمی اصلی بجز ناکس به پرتابگرهای چهارتایی مجهز شدند. نمونه هواپرتاب این موشک در اوایل دهه 1990 ظهور یافت. این قابلیت در هواپیماهای AT-3B و همچنین نمونه های F-CK-1C/D ایجاد شد تا بتوانند نمونه هواپرتاب این موشک را شلیک کنند. این امر منجر به افزایش قابل ملاحظه توانایی هوا به سطح در نیروی هوایی تایوان شد. البته نمونه های پرتاب شونده از AT-3 با نمونه پرتاب شونده از F-CK-1 های اولیه تفاوت هایی داشتند.   هواپیمای AT-3 به همراه موشک HF-2   به دلیل نزدیکی ویژگی ها و ساختارهای نمونه پرتاب شونده از سطح موشک HF-2 با نمونه موشک کروز سطح به سطح HF-2E این بخش جزء محرمانه ترین بخش های این موشک ها است. پایگاه های ساحلی و جزایر تایوان به نمونه های زمین پرتاب این موشک به همراه پایگاه های پرتاب مستحکم مجهز شده اند. طرح نمونه زمین پایه با پرتابگر متحرک زمینی نیز در سال 2005 مورد موافقت قرار گرفت و در سال 2006 تولید انبوه آن آغاز شد. همه پرتابگرهای متحرک همراه با واحدهای فرماندهی و واحدهای راداری جستجوی سطح متحرک همراه شده اند.   تست پرتاب HF-2 از سکوهای ثابت و متحرک زمینی   نمونه HF-3 سومین نمونه از سری موشک های هسیونگ فنگ (HF-3) نسبت به اسلاف خود از توانمندی ها و تغییرات بیشتری برخوردار است. با آنکه اطلاعات منتشر شده از این نمونه بسیار کم است ولی با اطلاعات بیرون داده شده مشخص شده است که این نمونه از ترکیبی از پیشرانه های راکتی و رمجت استفاده می کند که بر طبق برنامه ریزی ها در نهایت باید بتواند آن را به حداکثر سرعتی بالغ بر 6 ماخ در نزدیکی محدوده هایپرسونیک برساند.   موشک سوپرسونیک HF-3 در رژه نظامی   انستیتو چانگ شان کار خود را بر روی موتورهای رمجت از دهه 1990 شروع نمود و این پروژه بعدها با پروژه موشک هسیونگ فنگ ترکیب شد. تست های پروازی نمونه های اولیه HF-3 در سال 2001 آغاز شد. تست های عملیاتی و ارزیابی موشک نیز از اواخر سال 2004 آغاز گشت و در سال 2005 تکمیل شد. بنابر اظهارنظر وزارت دفاع تایوان سرعت بالای این موشک، به شدت زمان واکنش هدف را کاهش خواهد داد. به طور طبیعی زمان واکنش در برابر یک موشک ضد کشتی مادون صوت مانند هارپون و HF-2 (0.85  ماخ) در حدود دو دقیقه خواهد بود که این زمان برای موشک HF-3 با سرعتی در حدود 2 ماخ کمتر از 35 ثانیه خواهد بود. این موشک برای مراحل ابتدایی پرتاب از دو بوستر راکتی کنار هم استفاده می کند تا موشک به شتاب نسبی برای روشن شدن موتور رمجت برساند. در مرحله دوم، موتور رمجت که احتمالا از سوخت JP-10 استفاده می کند روشن می شود و باقی مسیر را می پیماید. این موشک قابلیت پیمایش مسیر لحظه ای را دارد و می تواند برنامه ریزی شود تا بتواند در محیط اشباع شده از سیستم های دفاع ضد موشکی با انحراف مسیر از سد دفاعی دشمن بگریزد. همچنین موشک می تواند با تحمل شتاب های بالا و با استفاده از چرخش تصادفی در فاز ترمینال از سیستم های دفاع نزدیک رد شود. تا ماه می سال 2005 فازهای تحقیق و توسعه این موشک تکمیل شده بود و سیستم قبل از ورود به خدمت تحت تست اقدامات متقابل قرار داشت. مهمترین مشکلی که از سر راه برداشته شد خسارت ناشی از لرزش در حالت ورود به محدود سوپرسونیک به قطعات بود. پیشرفت های بدست آمده در علم مواد و تکنیک های جوشکاری چرخشی باعث کاهش چشمگیر وزن موشک HF-3 شد. این موشک بر روی ناوهای کلاس لافایت/ کانگ دینگ و فریگیت های کلاس پری / چنگ کونگ و احتمالا قایق های موشک افکن کلاس هوانگ هوا نصب شد. موشک در نهایت به صورت رسمی در 10 اکتبر 2007 در یک رژه نظامی به نمایش درآمد. دو نمونه کشتی پرتاب و زمین پرتاب از این موشک تاکنون ساخته شده است که گمان می رود گونه کشتی پرتاب آن به همان چیدمان نمونه HF-2 بر روی ناوها و قایق های نیروی دریایی تایوان قرار گرفته باشد. قابلیت پرتاب دو نوع موشک HF-2 و HF-3 از روی تاسیسات پرتاب در کشتی باعث شده است که بتوان همزمان از قابلیت های ردیابی پایین و پرواز سینه مال موشک HF-2 در کنار قابلیت نفوذ با سرعت بالای موشک HF-3 بهره برد. چندین شناور نیروی دریایی تایوان از آن تاریخ تاکنون با موشک های HF-2/3 دیده شده اند که به جای لانچرهای قدیمی هارپون مستقر شده بودند. موشک HF-3 هم اکنون در تیراژ بالایی در خط تولید قرار دارد تا نیاز تایوان را تامین کند. بیشینه برد این موشک بیش از 150کیلومتر حدس زده می شود هرچند برد نهایی آن اعلام نشده است. سیستم هدایتی آن نیز از هدایت داخلی به همراه رادار فعال آشیانه یاب باند ایکس تشکیل شده است.   تست شلیک و اصابت موشک ضد کشتی HF-3   در اول جولای 2016 بر اثر شلیک اشتباهی موشک HF-3 از روی یک شناور گشتی تایوانی، یک کشتی ماهیگیری در فاصله 50 ناتیکال مایلی آن هدف قرار گرفت. در این حادثه که بدون انفجار کلاهک اصلی موشک اتفاق افتاد کاپیتان کشتی ماهیگیری کشته شد و سه نفر دیگر نیز مجروح شدند. در بررسی ها مشخص شد که تکنسین های موشک با سهل انگاری از قرار دادن آن بر روی حالت شبیه سازی خودداری کردند و در طی یک تمرین دوره ای موشک به اشتباه شلیک شد. موشک کروز HF-2E محرمانه ترین بخش پروژه هسیونگ فنگ نمونه HF-2E با قابلیت حمله به اهداف زمینی است که قادر به هدف قرار دادن خاک اصلی دشمن اصلی تایوان یعنی جمهوری خلق چین می باشد. بنابر اظهارنظر موسسه مطالعات دفاعی تایوان موشک کروز حمله زمینی HF-2E برخلاف آنچه که به اشتباه مشهور شده است از محصولات جانبی نمونه ضد کشتی HF-2 نیست و یک طرح جداگانه می باشد که با کاربری  مشابه نمونه آمریکایی تاماهاوک ساخته شده است. این موشک برای استفاده بر ضد اهداف نظامی تاکتیکی مخصوصا واحدهای دفاع هوایی و تاسیسات فرماندهی و کنترل ساخته شده است.   تصویر احتمالی از نمونه HF-2E   پروژه این موشک از سال 2001 آغاز شد. تست های شلیک در سال 2004 و 2005 ادامه یافت و تکمیل شد. نمونه بهبود یافته آن نیز در سال 2007 توسط انستیتوی چانگ شان تست شد. موتور این موشک بر اساس نمونه بهبود یافته موتور HF-2 ساخته شد که تراستی برابر 3.6kN ایجاد می کند. این موشک با کلاهک 450 کیلوگرمی قادر به رسیدن به برد 700 کیلومتری می باشد که با کاهش وزن کلاهک و افزایش سوخت این میزان به 2000 کیلومتر برای 200 کیلوگرم می رسد. در برنامه آتی برای این موشک قصد بر رسیدن به برد 5000 کیلومتر با موتور جدید توربوفن تایوانی می باشد.    نمونه موتور موشک کروز HF-2E   نمونه بلوک اولیه HF-2E برای هدایت خود نیازمند استفاده از سیستم هدایت داخلی به همراه GPS و همچنین هدایت بر اساس عوارض سطحی زمین (TERCOM) می باشد. برای فاز ترمینال هدایت بر اساس آشیانه یابی با تصویر ساز حرارتی می باشد. برای این منظور جستجوگر تصویرساز حرارتی با استفاده از تصویر حرارتی هدف و مقایسه آن با فایل های دیجیتالی موجود در حافظه موشک اقدام به اکتساب هدف می کند. موشک بعد از ورود به مرزهای دشمن اقدام به کم کردن ارتفاع خود تا حدود 20 متر کرده و به مسیر خود ادامه می دهد تا به محدوده هدف برسد. در محدوده هدف با اوج گرفتن دوباره از موانع پیش رو عبور می کند و نیز به جستجوگر موشک اجازه تصویر سازی برای پیدا کردن هدف می دهد. این موشک در گام اول بر روی پرتابگرهای متحرک زمینی مستقر شده است. لانچرها می توانند چندین موشک را در محفظه های مکعبی آلومینیومی خود نگه دارند و موشک ها با بال و بخش های هدایت کننده بسته در درون آنها قرار می گیرند. همچنین سری دیگری از موشک ها نیز در پناهگاه های مستحکم و واحد های موشکی ساحلی استقرار یافته اند. تولید این موشک با تیراژ پایین ادامه دارد و قیمت هر موشک نیز در حدود 3 میلیون دلار تخمین زده شده است. بنابر گزارشی قرار بود که بین 500 تا 1000 موشک تحویل شود که این مقدار احتمالا با دستور ریاست جمهوری تا سال 2011 تحویل شده است.   محدوده های برد HF-2E و فاصله تا خاک اصلی چین   برای مقایسه این نمونه با موشک کروز هیونموی 3 ساخت کره جنوبی باید گفت که با آنکه این موشک زودتر از نمونه کره ای ساخته شده است ولی نواقصی نیز برای آن در مقایسه با نمونه کره ای وجود دارد:   دایره احتمال خطای (CEP) این موشک کمتر از 10 متر است در حالی که در نمونه کره ای 3 متر می باشد. برد تایید شده این موشک 700 کیلومتر می باشد در حالی که در نمونه کره ای این عدد به 1500 کیلومتر می رسد. تایوان برخلاف کره امکان دست یابی به تکنولوژی های کامپیوتری پیچیده برای موشک را نداشته است. کره جنوبی با کمک رژیم صهیونیستی توانسته است موتور جت مناسبی را برای موشک های خود بسازد ولی تایوان در این زمینه نیز در ابتدای راه قرار دارد منابع:   https://en.wikipedia.org/wiki/Hsiung_Feng_III http://defense-update.com/20141218_hsiung-feng-iii.html https://en.wikipedia.org/wiki/Hsiung_Feng_IIE https://en.wikipedia.org/wiki/Hsiung_Feng_II http://www.armyrecognition.com/march_2013_news_defence_army_military_industry_uk/taiwan_has_deployed_its_new_secret_surface-to-surface_cruise_missile_hsiung_feng_iie_hd-2e_0403131.html   تقدیم به همه شهدای اسلام با تشکر از جناب projectile بابت پیشنهاد این موضوع تمامی حقوق متعلق به نویسنده و مترجم و وبسایت میلیتاری می باشد
  14. با سلام     با آنکه هواپیمای F-14 پرنده قابلی برای درگیری های هوایی و به خصوص برای برتری هوایی در ویتنام بود ولی خیلی دیر به صحنه این جنگ رسید و نتوانست تاثیر قابل ملاحظه ای بر آن بگذارد. یکی از معدود عملیات های تامکت در این جنگ مربوط به قسمت آخر جنگ و تخلیه غرب گرایان از ویتنام جنوبی می باشد. تصویر بالا هواپیمای تامکت متعلق به اسکادران VF-1 را در یک گشت هوایی رزمی CAP برای پوشش عملیات باد دائمی (Operation Frequent Wind) در آخرین مرحله جنگ بر فراز آسمان ویتنام جنوبی در آوریل 1975 نشان می دهد.
  15. با سلام     بر خلاف آنچه که بسیاری از افراد در مورد جنگ جهانی دوم می پندارند کشور بریتانیا نیز در طول این جنگ قسمتی از خاک خود را از دست داد و در تمام طول جنگ نتوانست آن را بدست بیاورد. مجموعه جزایر کانال در نزدیکی نرماندی در شمال خاک فرانسه و در کانال انگلستان قرار دارد. این جزایر متعلق به بریتانیا می باشد ولی از نظر فاصله به فرانسه نزدیکتر است. مهمترین جزیره آن که هم اکنون بیش از صدهزار نفر جمعیت دارد جزیره جرسی (Jersey) می باشد که بزرگترین و مهمترین قسمت آن است. با تسلیم فرانسه در سال 1940 نیروهای آلمانی توانستند این جزایر را نیز به تصرف خود در بیاورند و تا پایان جنگ و تسلیم کامل آلمان در می 1945 این جزایر در اختیار نیروهای این کشور قرار داشت. آلمانی ها در مدت اشغال این جزایر با کنار گذاشتن بعضی از قوانین قبلی، قوانین خود را در آن اجرا می کردند. تصویر بالا یک افسر پلیس انگلیسی مستقر در بخش سنت هلن جزیره جرسی را در کنار یک افسر لوفت وافه نشان می دهد. هرچند در ابتدا رابطه آلمانی ها با اهالی محترمانه و مناسب بود ولی با ادامه جنگ این اوضاع از هردو طرف رو به ناملایمت گذاشت.
  16. با سلام یکی از مهمترین اشتباهات فرماندهان عراقی در سال 1991 تصوری بود که آنها از حمله نیروهای ائتلاف داشتند. آنها گمان می کردند که حمله قریب الوقوع باید مشابه حملات نیروی هوایی ایران باشد ولی غافل از این امر که آنها یک نکته بسیار مهم را در این رابطه در نظر نگرفته بودند که آن هم توانایی بسیار بالای عملیات SEAD و هدف قرار دادن واحدهای ثابت و متحرک ضدهوایی عراقی توسط متحدین بود. چنین قابلیتی در نیروی هوایی ایران بنابر دلایلی تکمیل نشده و صورت نگرفته بود. مهمترین علت آن هم در اختیار نداشتن هواپیماهای F-4G و موشک های ضد رادار شرایک توسط نیروی هوایی ایران بود. بدین ترتیب تقریبا هیچ هدف اصلی نابودی واحدهای پدافند ضد هوایی در عمق و عملیات SEAD در ماموریت های نیروی هوایی ایران در زمان جنگ تحمیلی در نظر گرفته نشده بود (با اطلاعات بنده). به همین دلیل ارتش عراق از واحد های پدافند هوایی که بیشترشان ثابت و کم تحرک بودند در جنگ تحمیلی نارضایتی زیادی نداشت.  ولی در عملیات طوفان صحرا مشخص شد که علاوه بر ارتقای کیفی هواپیماهای متحدین تاکتیک حمله به ضد هوایی ها و رادارهای شناسایی و تعقیب و مراقبت حتی در عمق خاک عراق به شدت هرچه تمامتر در حال پیگیری است و این امر موجب فلج شدن شبکه پدافند هوایی عراق شد. فرماندهان عراقی خیلی دیر متوجه اشتباه خود شدند و کار از کار گذشته بود.
  17. با سلام به نظرم مقایسه تاکتیک سوارم و ضد تاکتیک آن به تنهایی برای مشخص شدن نتیجه نهایی مقایسه صحیحی نیست. بلکه اساسا باید در سناریوهای مختلف این تاکتیک و ضد آن با هم مقایسه شوند. محتمل ترین سناریو هم به عقیده بنده تصمیم حمله ایالات متحده و متحدین این کشور به کشورمان یا بستن تنگه هرمز از سوی ما  با استفاده از نیروی نظامی می باشد که در هردو حالت هوشیاری و آگاهی دشمن برای عکس العمل محتمل خواهد بود. بنابراین هم زمان با این اقدامات حمله هوایی شدید به سواحل جنوبی مانند مکان های استقرار سکوهای پرتاب ثابت و متحرک موشکهای بالستیک و کروز ضد کشتی و همچنین قایق های تندرو و کشتی های جنگی مستقر در اسکه بنادر و سایر موارد شناسایی شده انجام خواهد شد. تا اینجای کار قابل پیش بینی است ولی این که چه مقدار از این حملات به اهداف خود خواهد رسید و چه تعداد از سکوهای پرتاب موشک و خود موشک ها و همچنین قایق های تندرو در موج های مختلف حمله نابود شوند به آسانی قابل پیش بینی نیست. در صورتی که مقدار قابل توجهی از این ادوات از گزند حمله هوایی اولیه جان به در ببرند (که محتمل همین خواهد بود) تاکتیک سوارم بعد از شلیک انبوه موشک های بالستیک و کروزاز سکوهای ساحلی در دسترس و به دنبال آن حمله زیردریایی های میدجت به ناوگان نیروهای دشمن انجام خواهد شد. در چنین شرایطی بی انصافی است اگر تاثیر این حملات را دست کم بگیریم.  با اینکه ممکن است تلفات و خسارات نیروهای خودی بالا باشد ولی تلفات و خسارات دشمن نیز پایین نخواهد بود. آن طور که ژنرال فون ریپر در رزمایش چالش هزاره 2002 شبیه سازی کرد در چنین حمله ای (با شرایط مشخص) 1 ناو هواپیمابر 10 کشتی کروزر و شش ناو آبی خاکی توسط حمله پیش دستانه گروهی که مشابه ایرانی ها استراتژی چیده بود در روز اول درگیری نابود شد. البته ممکن است گفته شود که از آن زمان تاکنون راه هایی برای مقابله با این تاکتیک اندیشیده شده است ولی باید گفت که تنوع و حجم در تسلیحات و بهبود تاکتیک ها برای ما نیز محتمل می باشد. 
  18. بسم الله الرحمن الرحیم   ساعت حدودا هشت صبح پنجم ژوئن 1967 غرش هواپیماهای اسرائیلی بر فراز پایگاه های هوایی نوید شروع جنگی دیگر بین اعراب و رژیم صهیونیستی اسرائیل را می داد. تا هنگام ظهر دامنه حمله به پایگاه های هوایی سوری ها و اردنی ها نیز رسیده بود و در همین زمان در حدود 450 هواپیما از دارایی های اعراب از بین رفته بود و 18 پایگاه هوایی آنها نیز از کار افتاده بود. مهم نبود که جنگ چند روز دیگر طول بکشد چون برای اعراب دیگر چیزی به نام نیروی هوایی وجود نداشت و همه مقاومت های زمینی آنها در برابر ارتش اسرائیل توسط برتری مطلق هوایی سرکوب می شد. اما برای پاسخ به این سوال که چگونه اسرائیل توانست نیروی هوایی اعراب را در مدت کوتاهی از بین ببرد باید به گذشته ای نسبتا دورتر نظر انداخت.   بمبارن پایگاه هوایی مصری در صحرای سینا در صبح پنجم ژوئن 1967   از سال 1953 برای اسرائیل مشخص شده بود که نیروی هوایی این رژِم از نظر عددی در مقابل اعرابی مانند مصر، سوریه، اردن و عراق در موضع ضعف شدید قرار دارد. تنها مصر 50 درصد بیش از اسرائیل هواپیما در اختیار داشت. از سال 1960 برنامه عملیاتی ارتش اسرائیل بر این اصل بنا شده بود که در یک عملیات همزمان به تمام پایگاه های اعراب در برد هواپیماهای اسرائیلی حمله شود. مبنای اولیه این طرح نیز حملات غافلگیرانه هوایی جنگ جهانی دوم و به خصوص حمله به پرل هاربر توسط ژاپن بود. با مشخص شدن وضعیت برای فرماندهان اسرائیلی فرمانده شاخه عملیات های IAF به نام رافی هار-لو و یکی از فرماندهان برجسته نیروی هوایی به نام رافی سیورون کار برای طرح نقشه عملیات تمرکز (Operation Focus) به منظور از بین بردن پایگاه های هوایی اعراب آغاز کردند. اساس این طرح بر پایه هم اطلاعات عمومی مانند جابجایی و فعالیت های دوره ای اسکادران های اعراب و همچنین مخصوصا بر اطلاعاتی مانند ضخامت دقیق باندهای پروازی و طراحی پایگاه ها بود که برای نقشه آنها بسیار اهمیت داشت. طراحی نقشه از سال 1963 آغاز شد و به مرور زمان و با رسیدن اطلاعات جدیدتر از منابع اطلاعاتی انسانی و شناسایی محیطی بروزرسانی می شد. عملیات تمرکز بر اساس دو ضعف عمده که در بسیاری از نیروهای هواییآن زمان وجود داشت طراحی شده بود. مورد اول عبارت بود از این نکته که همه هواپیماها در زمان های غیر پروازی بر روی زمین باز و بدون حفاظ مناسب قرار داشتند و مورد دوم نیز این بود که بین زمان های پروازی زمان زیادی طول می کشید که هواپیماها بر روی زمین قرار داشتند. یکی از نقاط کلیدی این نقشه انهدام باندهای پروازی قبل از پرواز هواپیماهای مصری بود. محققان عملیاتی اسرائیلی از ابتدای 1964 دریافتند که  بمباران معمولی برای انهدام باند باید محل های اتصال خزشراه ها را هدف قرار دهد تا بتوان چندین خزشراه متصل به هم را از کار انداخت. با این حال آنها برای هدف قرار دادن دقیق محل اتصال خزشراه ها شانس کمی را قائل بودند.  به همین دلیل آنها این مسئله را در طرح عملیاتی گنجاندند که هر هدف باید بارها و بطور گسترده بمباران شود. این امر محتاج به کار گیری هواپیماهای بیشتری برای این کار بود. برای همین منظور تمامی هواپیماهای قابل استفاده برای این منظور در طرح این عملیات قرار گرفتند و بنا شد تا هواپیماها بعد از پایان یافتن مهمات بلافاصله به پایگاه اصلی برگشته و با تجدید مهمات و سوخت به هدف بعدی بپردازند. این امر بطور معمول تا چندین ساعت طول می کشید ولی با تمرین های بسیار این مورد به حدود 8 دقیقه رسید (برای نیروی هوایی ارتش مصر در آن زمان این مورد تا 8 ساعت نیز طول می کشید). تمرین های زیادی با خزشراه های مصنوعی و فرودگاه های دست ساخته توسط خلبانان نیروی هوایی اسرائیل انجام شد. به دلیل آنکه گیرانداختن هواپیماهای اعراب بر روی زمین نقطه حیاتی این نقشه بود اسرائیلی ها و فرانسوی ها ( پیش از آنکه جنگ شش روزه باعث شود شارل دوگل سیاست حمایت از اسرائیل را کنار بگذارد فرانسه متحد درجه اول اسرائیل در مسائل نظامی بود) به طور همزمان و با همکاری با هم درصدد ساخت نوع جدیدی از بمب بودند که مخصوص نابودسازی باندهای پروازی پایگاه های هوایی طراحی شده بود. بعد از رهاسازی آن راکت اولیه به عنوان ترمز برای کاهش سرعت مهمات عمل می کرد تا زاویه مناسب برای نفوذ بیشتر در عمق بدست بیاید. سپس راکت دوم عمل می کرد و شش ثانیه بعد از نفود، چاشنی موجود در بمب عمل می کرد تا حداکثر خسارت به باند وارد شود. این روش از انفجار بمب های معمولی تاثیر بسیار بهتری بر روی باند داشت. صنایع نظامی اسرائیل (IMI) طرف اصلی برای ساخت این سلاح بود.   تصویری از یک هواپیمای Mirage III فرانسوی در حال رها کردن بمب ضد باند دوراندال   هواپیمای حامل این بمب های جدید باید 18 پایگاه را در مصر، شش پایگاه را در سوریه و دو پایگاه را در اردن هدف قرار می داد. به محض اینکه خزشراه از بین می رفت بقیه نیروی تهاجمی می بایست به شکار هواپیماهای روی زمین مانده به وسیله راکت ها و مسلسل های خود هواپیما می پرداخت. در ابتدای ژوئن 1967 با بستن تنگه تیران توسط مصر به روی کشتی های اسرائیلی و خروج صلحبانان سازمان ملل از سینا اسرائیل به طور مخفی وضعیت تهاجمی به خود گرفت. در ایتدای صبح 5 ژوئن 1967 فرمان حمله بدین صورت از سرفرماندهی نیروهای اسرائیلی صادر شد: عملیات تمرکز (Moked) را اجرا کنید. یکصدو شصت هواپیما در موج اول حمله از روی زمین برخواستند. رادارهای اردنی توانستند نیروی تهاجمی را شناسایی کنند ولی به تصور اینکه این هواپیماها متعلق به ناوگان ششم دریایی ایالات متحده در منطقه می باشند آن را نادیده گرفتند. در ساعت 7:45 صبح هواپیماهای مصری بعد از یک گشت زنی در آسمان نزدیک به مرزهای اشغالی به پایگاه خود برگشته بودند و فرود آمده بودند. خدمه تعمیر و نگهداری و خلبانان هواپیماها در حال انجام پروسه دوره ای و صرف صبحانه تا پیش از آغاز دور جدید گشت زنی ها بودند. در همین زمان اسرائیلی ها سر رسیدند و حمله را آغاز کردند. هر هواپیمایی که بمب های جدید را به باند پروازی روانه می کرد بلافاصله با دور زدن باند به شکار هواپیماهای گیرافتاده می پرداخت از بخت بد مصری ها (و یا با اطلاع اسرائیلی ها از این موضوع) سرفرماندهی مصری ها با نام فیلدمارشال عبدالحکیم عامر در آن زمان سوار بر یک هواپیمای مسافربری IL-28 قرار داشت و از ترس اینکه هواپیمای او مورد اصابت قرار گیرد استفاده از پدافند هوایی را در مسیر پروازی خود ممنوع کرده بود. هواپیمای او بعد از فرود در شرایط بمباران توسط اسرائیلی ها شناسایی شد ولی اسرائیلی ها ترجیح دادند به شکار هواپیماهای نظامی بپردازند. در طول شش ساعت بعد با از دست رفتن ده درصد از نیروی حمله کننده اسرائیلی تقریبا نیروی هوایی مصر سوریه و اردن به طور کامل نابود شد.     تصویر حمله هوایی اسرائیل به پایگاه های هوایی اعراب بعد از انهدام باندهای پروازی   همانطور که مردخای (موتی) هود فرمانده نیروی هوایی اسرائیل قبل از حمله بیان می کرد یک هواپیمای جت با آنکه مرگ آورترین سلاح در آسمان است ولی در روی زمین بسیار بی فایده است.   مردخای هود فرمانده وقت نیروی هوایی اسرائیل   عملیات تمرکز یک قمار موفق بزرگ بود. اسرائیلی ها تقریبا تمامی هواپیماهای خود را برای حمله اولیه در نظر گرفته بودند و تنها 12 جنگنده برای دفاع از تل اویو باقی مانده بود. این موضوع تا مدت ها به طور روشن از طرف فرماندهان ارتش برای سیاستمداران بیان نشده بود. بمب های سوراخ کننده باند در یک نمایشگاه نظامی در سال 1971 توسط شرکت تسلیحاتی فرانسوی ماترا با نام دوراندال (Durandal) (یک شمشیر افسانه ای فرانسوی) به همگان شناسانده شدند. دوراندول با بمب هایی که در سال 1967 توسط اسرائیل استفاده شده بود تفاوت هایی داشت بطور مثال به جای استفاده از راکت برای ترمزگیری اولیه از چتر برای همین منظور استفاده شد. این یک فرضیه اشتباه است که اولین استفاده از دوراندال را در سال 1967 بدانیم چرا که تکامل آن بمب ها در سالیان بعد منجر به ساخت دوراندال معرفی شده در سال 1971 شد. دوراندال از سال 1977 برای استفاده توسط نیروی هوایی فرانسه برگزیده شد و از سال 1982 نیز توسط نیروی هوایی ایالات متحده برای جنگنده های F-111 انتخاب شد. بعد از مدتی این سلاح برای جنگنده بمب افکن F-15E مکدانل داگلاس نیز انتخاب شد و نام اختصاصی BLU-107 را بر خود گرفت و در طول عملیات طوفان صحرا نیز به طور موثری استفاده شد.    بمب های دوراندال زیر بالهای F-111 (تصویر پایین) F-15E (تصویر بالا)     منابع: http://www.tailsthroughtime.com/2016/02/operation-moked-premiere-of-anti-runway.html https://en.wikipedia.org/wiki/Operation_Focus http://america.pink/matra-durandal_2915868.html   جهت شادی ارواح طیبه شهدای گمنام صلوات تمامی حقوق متعلق به نویسنده و وبسایت میلیتاری می باشد
  19. شما لطف دارید احتمالا همین طور که شما می فرمایید هست و در متن هم تغییر داده شد (ولی شکل دریچه های ورودی هوای استرایک ایگل اندکی با این تصویر تفاوت دارد هر چند با هورنت هم شباهتی ندارد) 
  20. بسم الله الرحمن الرحیم   نبرد اسماعیلیه به درگیری هایی گفته می شود که در طول آخرین مراحل جنگ یوم کیپور از تاریخ 18 تا 22 اکتبر 1973 بین ارتش اسرائیل و ارتش مصر در جنوب شهر اسماعیلیه اتفاق افتاد. این نبرد در ادامه یک عملیات بزرگتر ارتش اسرائیل با نام عملیات ابیری-لو (Operation Abiray-Lev) انجام شد. در طی این عملیات قرار بود شهر اسماعیلیه محاصره ویا تصرف شود و خطوط تدارکاتی و لجستیکی ارتش دوم مصر در کرانه شرقی کانال سوئز قطع شود. برای پیشبرد این کار، عملیات ارتش اسرائیل از سمت غرب دریاچه المره (Great Bitter Lake) انجام شد. در مقابل آن نیروهای چترباز و کماندوهای الصاعقه مصری قرار داشتند که قرار بود جلوی نیروهای اسرائیلی را بگیرند. با انجام یک عملیات تاخیری آنها موفق شدند تلفات زیادی از نیروهای زرهی اسرائیلی بگیرند و سرانجام تا 22 اکتبر به پشت کانال اسماعیلیه عقب نشینی کردند. تا قبل از رسیدن دستور آتش بس نیروهای اسرائیلی باز هم سعی کردند که شهر اسماعیلیه را تصرف کنند که در این کار موفق نبودند. مصری ها یک پیروزی تاکیتیکی و استراتژیک را در دفاع از اسماعیلیه بدست آوردند و مانع از محاصره نیروهای ارتش دوم و قطع خطوط تدارکاتی آنها شدند.   فرماندهی مرکزی نیروهای مصری در قاهره در روز 6 اکتبر   در ششم اکتبر 1973 مصر عملیات بدر را به اجرا در آورد که منجر به شروع جنگ یوم کیپور شد. با پیشروی ارتش های دوم و سوم مصر در کرانه شرقی کانال سوئز، اسرائیل در صدد اجرای ضد حمله ای بر علیه نیروهای مصری بر آمد. در 14 اکتبر به دستور مستقیم انورسادات و برخلاف میل فرماندهان ارشد مصری نیروهای ارتش این کشور با خارج شدن از زیر چتر پدافندی موشک های سام، اقدام به انجام حمله و نفوذ به عمق صحرای سینا نمودند و متعاقب آن هواپیماهای اسرائیلی نیروهای مصری پیشرو را به شدت سرکوب کردند. در پی این اقدام ابتکار عمل از دست نیروهای مصری خارج شد و اسرائیلی ها بلافاصله عملیات ابیری-لو را برای گذر از کانال سوئز در میانه ارتش های دوم و سوم مصر در منطقه ای موسوم به دفرسوار که نیروی چندانی قرار نداشت انجام دادند. اسرائیلی ها نیز با پایین تخمین زدن مقاومت مصری ها در نبرد برای ایجاد کریدوری امن جهت عبور از کانال دچار اشتباه شدند و با سختی و تحمل تلفات و خسارات بالایی در نبردی موسوم به نبرد مزرعه چینی ها روبرو شدند.    نمونه ای از تلفات اسرائیلی ها در نبرد موسوم به مزرعه چینی   بعد از چندین روز نبرد سخت بالاخره آنها توانستند در 16 اکتبر دو تیپ زرهی را در ناحیه شمالی دریاچه المره استقرار دهند. در روزهای بعد سه لشکر زرهی دیگر نیز به نیروهای اسرائیلی در این ناحیه پیوست. دو لشکر زرهی به سمت جنوب و شهر سوئز حمله کردند و لشکر زرهی 143 به فرماندهی ژنرال آریل شارون به همراه دو تیپ زرهی دیگر به سمت شهر اسماعیلیه رهسپار شدند. هدف آنها قطع خطوط تدارکاتی به سه لشکر ارتش مصر متعلق به ارتش سوم در کرانه شرقی کانال سوئز و تصرف شهر اسماعیلیه بود. قسمت دیگری از نیروهای اسرائیلی نیز به سمت جنوب و شهر سوئز به راه افتادند تا به شهر سوئز و عقبه ارتش سوم مصر حمله کنند.( در این قسمت مطالعه کنید)   نیروهای زرهی اسرائیلی در حال عبور از کانال سوئز   در کرانه غربی کانال مصری ها بلندی هایی به ارتفاع 30 متر ساخته بودند که با استفاده از آنها در ابتدای جنگ به سمت کرانه مقابل به طور مستقیم تیراندازی می کردند. پنج عدد از این بلندی ها در فاصله بین جنوب دریاچه المره و کانال اسماعیلیه وجود داشت. همچنین منطقه کرانه غربی پر از زمین های کشاورزی و باغهای انبه و پرتقال بود بطوری که اسرائیلی ها به آن منطقه جنگ می گفتند. در آن منطقه کانال های آب شیرین فراوانی جهت آبیاری مزارع و باغات قرار داشت. یکی از بزرگترین این کانال ها کانال اسماعیلیه در جنوب شهر بود که از رود نیل به دریاچه تمساح کشیده شده بود. پل های روی این کانال نیز با عبور اسرائیلی ها به کرانه غربی بمب گذاری شده بود.   ژنرال عبدالمنعم خلیل فرمانده ارتش دوم مصر   تیپ 182 چترباز شامل گردان های 81، 85 و 89ام تحت فرماندهی سرهنگ اسماعیل عزمی مسئول دفاع از ناحیه جنوب شهر اسماعیلیه در مقابل اسرائیلی ها بود. در 17 اکتبر عزمی توسط ژنرال عبدالمنعم خلیل فرمانده ارتش دوم در مورد نقاط دفاعی و استحکامات بلند کرانه غربی توجیه شد.   سرهنگ اسماعیل عزمی فرمانده تیپ 182 چترباز ارتش مصر   گردان 85 ام چترباز به فرماندهی سرهنگ عاطف منصف به تازگی در یک ضد حمله بر علیه اسرائیلی ها در دفرسوار شرکت کرده بود. با وجود موفقیت اولیه این ضد حمله ولی در نهایت نیروهای مصری در آن شکست خوردند و به عقب رانده شدند. این گردان در این وضعیت در تاریخ 18 اکتبر از حدود 100 نفر تلفات، زخمی و مفقودی رنج می برد و برای همین به منظور بازآرایی به مقر خود مراجعت کرده بود. تنها نیروهای مصری در این ناحیه به جز این تیپ چترباز، کماندوهای گردان 73 ام از گروه 129 ام الصاعقه بودند. این گروه نیز در درگیری های سنگینی در نواحی سرابائوم و دفرسوار و در نزدیکی پایگاه نظامی ابوسلطان شرکت کرده بود. در اواخر روز 17 اکتبر دو گروهان از نیروهای گردان 73 برای باز آرایی و دفاع از جنوب اسماعیلیه به سمت شمال برگشتند. در طرف مقابل نیز نیروهای تحت فرماندهی آریل شارون شامل دو تیپ زرهی به فرماندهی سرهنگ حیم ارز و سرهنگ آمنون رشف با رسیدن تیپ 243 چترباز به فرماندهی سرهنگ دنی مت تقویت شدند و در این وضعیت در مقابل خود انتظار مقاومت چندانی را نداشتند. با آنکه نیروهای ارز و مت با مقاومت چندانی روبرو نشده بودند ولی نیروهای سرهنگ آمنون رشف از نبردهای مزرعه چینی دچار خسارت زیادی شده بودند.   عبور اولین نیروهای شارون از کانال و مسیر پیش رو تا اسماعیلیه   صبح روز 18 اکتبر چتربازهای اسرائیلی اولین فشارها را به سمت شمال وارد کردند. شارون بدون آن که دستور حمله به این جهت رسیده باشد، به نیروهای زرهی نیز فرمان حمله داد. یک گردان اسرائیلی با پیشتازی یک گروهان چترباز سوار بر خودروهای نیمه شنی به سمت سرابائوم حرکت کرد. مواضع این روستا ابتدا توسط نیروهای گردان 73 ام الصاعقه تصرف شده بود و بعد از اندکی توسط یک جوخه کمکی تقویت شد. با نزدیک شدن اسرائیلی ها به روستا، آتش مصری ها به سمت آنها شروع شد ولی فرمانده اسرائیلی تصمیم گرفت به حرکت خود به صورت مستقیم به سمت روستا ادامه دهد. با ورود نیروهای مهاجم به روستا، آنها با مقاومت شدیدی مواجه شدند و نیمه شنی فرماندهی هدف قرار گرفت. پانزده نفر از جمله فرمانده گروهان سروان اسا کادمونی تصمیم گرفتند تا در یکی از خانه های اطراف پناه بگیرند. به مدت سه ساعت نیروهای اسرائیلی در آن خانه محاصره شدند و با سلاح های مختلف به سمت آنها شلیک می شد. بقیه چتربازان به همراه نیروهای زرهی سعی می کردند تا خود را به این گروه برسانند و مصری ها را پس بزنند پیش از ان که اسرائیلی ها کشته یا تسلیم شوند. 11 نفر از چتربازان در آن حمله کشته شدند و 27 نفر دیگر زخمی شدند. با رسیدن نیروهای کمکی سرانجام نیروهای محاصره شده نجات یافتند.   ژنرال آریل شارون در کنار ژنرال موشه دایان   یکی دیگر از گردان های الصاعقه در حال اشغال مواضع در شمال ناحیه ابوسلطان بود. با وجود رسیدن دستور عقب نشینی در شب 17 اکتبر، مصری ها به دلیل شدت درگیری و آتش زیاد قادر به عقب نشینی به مواضع جدید نشدند. در همین هنگام مصری ها اجرای آتش توپخانه را بر روی منطقه آغاز کردند که شامل مواضع الصاعقه نیز می شد همین امر باعث ایجاد تلفات خودی در میان نیروهای مصری شد. صبح زود بعد از فروکش کردن آتش توپخانه، نیروهای اسرائیلی به مواضع مصری ها حمله کردند و درگیری شدیدی همراه با نبرد تن به تن بین انها در گرفت. هردوطرف تلفات زیادی را متحمل شدند. ولی الصاعقه همچنان مواضع خود را نگه داشت. بعد از فرار رسیدن شب هر دو گروهان به مواضع جدید عقب نشینی کردند. گردان 73 ام تلفاتی در حدود 85 نفر را تحمل می کرد که از آن تعداد 11 نفر افسر بودند. این گردان بعد از عقب نشینی برای بازآرایی و سازماندهی دوباره و جبران درگیری های روز 18 اکتبر از ادامه نبرد کنار گذاشته شد. صبح همین روز چتربازان عزمی به سمت اهدافشان در سمت جنوب حرکت کردند و به مواضع دفاعی خود رسیدند. گردان 89 ام نیز به اشغال پنج نقطه بلندی بین جبل مریم و ایستگاه پمپاژ پرداخت. اشتباه فرمانده آن بود که نیروهایش را به جای متمرکز کردن در بلندی های جنوبی، به طور مساوی در بین همه نقاط پراکنده کرده بود. به هر حال از روی برج مستقر در ناحیه ایستگاه پمپاژ چتربازان می توانستند به وضوح پل موقت اسرائیلی ها بر روی ناحیه دفرسوار را مشاهده کنند و آتش توپخانه را به طور مستقیم بر روی آن پل هدایت کنند. نیروهای توپخانه ارتش دوم توانستند تا آخر جنگ بر روی پل به طور سنگینی به اجرای آتش بپردازند و تلفات زیادی از اسرائیلی ها بگیرند.   چترباز اسرائیلی در 36 کیلومتری جنوب شهر اسماعیلیه   دقت آتش توپخانه مصری ها، اسرائیلی ها را هوشیار کرد و آنها با حمله زرهی به استحکامات برج ایستگاه پمپاژ آن را محاصره کردند. فرمانده گردان مصری به جای تمرکز دوباره نیروها برای ضد حمله به اسرائیلی ها تنها از نیروهای مخصوص همان قسمت برای ضد حمله استفاده کرد که با این عمل ضد حمله به علت برتری نیروهای اسرائیلی به شکست انجامید. در همین حال گردان 81 ام نیز خود را به سرابائوم رسانید و در آنجا مواضع دفاعی خود را بر روی یک تپه در جنوب ایستگاه راه آهن بنا کرد که اسرائیلی ها آن تپه را ارخا می نامیدند. در این نقطه تنها همین دو گردان چترباز بین لشکر شارون و کانال اسماعیلیه قرار داشتند.   نیروهای زرهی و چترباز اسرائیلی تحت فرمان شارون در کرانه غربی کانال سوئز   بعد از ظهر 18 اکتبر سعد الدین شاذلی رئیس ستاد مشترک ارتش مصر به درخواست انورسادات به مرکز فرماندهی ارتش دوم مصر در اسماعیلیه رفت. شاذلی به دنبال ارزیابی وضعیت بود و سعی داشت با همکاری عبدالمنعم خلیل فرمانده ارتش دوم یک نقشه برای مقابله با پیشروی نیروهای اسرائیلی طراحی کند. آنها با بازگرداندن تیپ 15 زرهی از شرق کانال به سمت غربی به عنوان رزرو موافق بودند. همچنین آنها تصمیم داشتند با حرکت دادن ارتش دوم مستقر در شرق کانال به سمت جنوب با نابود کردن کریدور اسرائیلی ها و حداقل با کوتاه و باریک کردن آن اسرائیلی ها را تحت فشار قرار دهند. تیپ عزمی نیز در همین حال باید به دفاع خود در جنوب اسماعیلیه ادامه می داد و واحد های الصاعقه جدیدی نیز به بقیه اضافه می شد. شاذلی همچنین یک مشکل عمده موجب نگرانی را حل کرد. تیپ عزمی تقریبا از وجود سلاح های ضد تانک بی بهره بود ولی به دستور شاذلی با برگرداندن مخفیانه مقداری از سلاح های ضد تانک از جمله موشک های هدایت شونده AT-3 Sagger  (مالیوتکا) و راکت های RPG-7 از کرانه شرقی و رساندن آن به دست نیروهای مدافع اسماعیلیه آنها را به این گونه سلاح ها مجهز کرد. شاذلی و خلیل این تصمیم را به صورت مخفیانه ای گرفتند و با سرپیچی از دستور مستقیم از انورسادات و وزیر دفاع او احمد اسماعیل مبنی بر عقب نکشاندن هرگونه سرباز و تجهیزات و سلاح از کرانه شرقی ریسک بزرگی را به جان خریدند.   نیروهای پیاده مصری مجهز به سلاح های ضد تانک   در 19 اکتبر تیپ زرهی آمنون رشف با عبور کامل از کانال سوئز به نیروهای شارون ملحق شد. در این زمان بود که به طور رسمی نیروهای این جبهه اجازه حمله به مناطق شمالی را یافتند. در همین میان گردان 85 ام بازسازی خود را کامل کرد و دوباره به اسماعیلیه تحت فرماندهی سرهنگ عزمی برگشت. گردان 73 گروه 129 ام الصاعقه برای بازسازی به ابوسوویر در شمال اسماعیلیه عقب نشینی کرد و فرمانده آن نیز اهداف جدید که دفاع از پل بالایی کانال اسماعیلیه و بزرگراه صحرایی مهم بین قاهره و اسماعیلیه بود را برای نیروها مشخص کرد. شارون بار دیگر به مت دستور داد که به سمت سرابائوم در شمال که چتربازان گردان 81ام مواضع دفاعی داشتند، فشار وارد کند. این حمله نیز شکست خورد و شارون این بار رشف را برای یاری جناح چپ مت به کمک او فرستاد. با استفاده از یک گردان شامل سی تانک به همراه افراد پیاده-مکانیزه رشف از قابلیت مانور بالاتر خود برای حمله به مواضع مصری ها استفاده کرد. یک درگیری سنگین و با فاصله نزدیک بین نیروها رخ داد و دو طرف نیروهای کمکی زیادی را به آن موقعیت فرستادند. سرانجام در بعد از ظهر آن روز چتربازان مصری گزارش دادند که مواضع دفاعی آنها دچار رخنه شده است و اندکی بعد آنها بعد از منفجر کردن پل های روی کانال از مواضع خود عقب نشستند. بعد از ورود اسرائیلی ها به تپه ارخا، آنها فهمیدند که این تپه مکان شنود رادیویی مصریان بوده است و با سقوط آن نیروهای مصری با فرمان عزمی به پشت کانال عقب نشستند. نیروهای گردان 89ام نیز با فرمان عزمی از برج سرابائوم عقب نشتند و در برج توسکان مستقر شدند. خط دفاع جدید تنها 12 کیلومتر از شهر اسماعیلیه فاصله داشت.   کماندوهای الصاعقه در حال رژه   در زمان همین اتفاقات، فرماندهی مرکزی مصری ها در قاهره دو گردان از گروه 139ام الصاعقه را برای عملیاتی به سمت اسماعیلیه فرستادند. اهدافی که فرماندهی مرکزی به ریاست انور سادات و احمد اسماعیل این نیروها را بدان فرستاده بودند نابودی نیروهای اسرائیلی تا ناحیه دفر سوار و نابودی پل های آنها روی کانال سوئز بود. یک تیم از غواصان نیز برای پایان این کار و نابودی پل ها همراه آنها شدند. این گروه نیز هیچ خودروی زرهی و سلاح سنگینی به همراه نداشت و تنها خودروهای حامل آنها کامیون های سنگین بودند. فرماندهی مرکزی مستقر در قاهره ارتش دوم را در هیچ یک از طرح های خود شرکت نداده بود و ستاد ارتش دوم حتی تا صبح 19 اکتبر که گروه به سمت اسماعیلیه به راه افتاده بود از نقشه آنها خبر نداشت. به محض مطلع شدن ارتش دوم، خلیل دستور داد تا پلیس نظامی خودروهای گروه 139ام را متوقف کند و فرمانده آنها با نام سرهنگ اسامه ابراهیم را به ستاد فرماندهی ارتش دوم در اسماعیلیه بفرستد. با رسیدن ابراهیم، او به ملاقات خلیل و شاذلی رفت. هر دو از شنیدن اهداف مشخص شده برای ابراهیم شوکه شدند چون اهداف مشخص شده برای گروه غیر قابل دسترس بودند.   سرهنگ اسامه ابراهیم فرمانده گروه 139ام الصاعقه   خلیل دستور لغو تمامی عملیات را به ابراهیم صادر کرد و گروه او را تحت فرمان ارتش دوم قرار داد. ابراهیم به سرعت تغییر فرمان را به فرماندهی مرکزی در قاهره اطلاع داد و آنها نیز پاسخ او را دادند: ابراهیم باید به ماموریتی که از ابتدا برای آن فرستاده شده بود برود.   ادامه دارد...
  21. مدارک جدید از پرونده سقوط هواپیمای MH-17 مالزی در اوکراین   در حالي كه انگشت اتهام پرونده سقوط مرموز پرواز ام.اچ 17 خطوط هوايي مالزي پيش از اين به سمت روسيه گرفته شده بود، پايگاه خبري روزنامه «ديلي اكسپرس» از افشاي اطلاعات جديد درباره نقش اوكراين و سازمان سيا در پشت پرده اين حادثه خبر داد. به گزارش اين پايگاه خبري، مستند «پرونده هاي توطئه : چه كسي ام.اچ 17 را سرنگون كرد؟» در تاريخ 3 مه (14 ارديبهشت) به روي آنتن شبكه «بي.بي.سي2» خواهد رفت و دو نظريه جديد را درباره سقوط پرواز خطوط هوايي مالزي در سال 2014 مطرح مي كند. يكي از اين دو نظريه كه بر اساس مصاحبه «بيلي سيكس» روزنامه نگار آلماني تبار با بيش از 100 شاهد عيني ماجرا شكل گرفته است، نقش حداقل يك جت جنگنده اوكراين را در سرنگوني اين هواپيما مطرح مي كند. سيكس با بيان اينكه هفت نفر از شاهدان حداقل حضور يك هواپيماي جنگنده را مورد تاييد قرار داده اند، گفت : يكي از آن ها حتي نحوه شليك موشك از اين جنگنده را براي من توصيف كرد. وي معتقد است كه در سقوط اين هواپيما، دو جنگنده نقش داشته اند كه يكي از آن ها از پشت ، كابين خلبان را مورد هدف قرار داده و جنگنده ديگر با شليك يك موشك هوا به هوا قصد سرنگوني هواپيما را داشته است. رسانه هاي روسي نام خلبان جنگنده دوم را «ولاديسلاو وولوشين» از فرودگاه نظامي جنوب اوكراين معرفي كردند. با اين حال خلبان مذكور با رد اين اتهام گفت : ما در 17 ژوئيه (تاريخ سقوط هواپيما) پرواز نداشتيم و اين اتهامات بر اساس ادعاي يك مكانيك فرودگاه شكل گرفته است. اين مكانيك همچنين مدعي شده بود كه در اين تاريخ سه هواپيما براي يك ماموريت فرودگاه را ترك كردند و من تنها كسي بودم كه به سلامت بازگشتم. اين در حالي است كه حادثه در حقيقت مربوط به بيست و سوم آن ماه است. وي ادامه داد: در عين حال من تنها حامل تسليحات زمين به هوا بودم و هيچ موشك هوا به هوا در اختيار نداشتم. در اين مستند يك نظريه ديگر نيز درباره علت سقوط هواپيماي ام.اچ 17 مطرح شده است كه پايگاه خبري روزنامه «ديلي اكسپرس» آن را «تكان دهنده» توصيف مي كند و بر اساس تحقيقات يك كارآگاه خصوصي موسوم به «سرگئي سوكولوف» شكل گرفته است. وي بيش از 100 مامور خود را به بررسي اين پرونده و مدارك موجود گماشته است و مي گويد كه هيچ قطعه اي مرتبط با موشك هاي زمين به هواي «بوك» يافت نشده است. محققان هلندي پيش از اين اعلام كرده بودند اين هواپيما هدف يك فروند موشك زمين به هوا از نوع «بوك» قرار گرفته كه از منطقه تحت كنترل استقلال طلبان طرفدار روسيه در شرق اوكراين شليك شده است. با اين حال اين كارآگاه خصوصي مي گويد كه به يك مكالمه تلفني ميان دو مامور سازمان اطلاعات مركزي آمريكا (سيا) دست يافته است كه نقش اين سازمان را در طرح ريزي حادثه سقوط هواپيما مشخص مي كند. وي مدعي شد كه سرويس مخفي اوكراين نيز در اين حادثه دست داشته است. او ادامه داد: ماموران سيا و نيز سرويس مخفي هلند در اين اقدام دخيل بوده اند؛ چرا كه بمب ها در خاك هلند در هواپيما جاسازي شده بود و اين كار نمي توانست در هيچ مكان ديگري انجام شود. وي افزود : اين اقدام تروريستي، نخست براي به دست آوردن يك دستاويز براي تشديد تحريم ها عليه روسيه و دوم، براي تقويت حضور ناتو در اروپا، به خصوص اوكراين صورت گرفت. پرواز شماره 17 هواپيمايي مالزي يا به اختصار «ام.اچ 17» در 17 ژوئيه 2014 (26 تير 1393) زماني كه از آمستردام هلند به مقصد كوالالامپور، پايتخت مالزي در حركت بود به ناگاه از صفحه رادار محو شد. گزارش هاي تكميلي حاكي از سقوط هواپيما در مرز ميان روسيه و اوكراين بود و تمام 298 مسافر آن كه از مليت هاي مختلف نظير مالزي، هلند، استراليا، اندونزي، انگلستان، آلمان، بلژيك، فيليپين، كانادا و نيوزيلند بودند، كشته شدند.   لینک ترجمه http://www.tabnak.ir/fa/news/583861/%D9%85%D8%AF%D8%A7%D8%B1%DA%A9-%D8%AC%D8%AF%D9%8A%D8%AF-%D8%A7%D8%B2-%D8%B3%D9%82%D9%88%D8%B7-%D9%87%D9%88%D8%A7%D9%BE%D9%8A%D9%85%D8%A7%D9%8A-%D9%85%D8%A7%D9%84%D8%B2%D9%8A-%D8%AF%D8%B1-%D8%A7%D9%88%DA%A9%D8%B1%D8%A7%DB%8C%D9%86   لینک اصلی http://www.express.co.uk/news/world/663787/Ukrainian-fighter-jet-shot-Russian-crash-MH17-BBC-documentary   اطلاعات تکمیلی http://www.dailymail.co.uk/news/article-3556177/Was-MH17-shot-Ukrainian-fighter-jet-BBC-documentary-claims-Boeing-777-targeted-plane.html
  22. بسم الله الرحمن الرحیم   نبرد پل ها یا نبرد جل الاطراف (معرکه الجسور) به نبردی گفته می شود که در دوم آگوست 1990 در کویت و به دنبال حمله عراق به کویت اتفاق افتاد. پل ها به مجموعه دو پل که در محل تقاطع شش جاده متصل با بزرگراه 70 در غرب شهر کویت در منطقه الجهرا احداث شده بودند بر می گردد. الجهرا شهری در قسمت غربی شهر کویت در محل ورودی راههای منتهی به مرز عراق بود.   نقشه حمله به کویت و نقطه اتصال لشکرهای عراق در الجهرا   حمله به کویت در 2 آگوست 1990 اندکی پس از نیمه شب به وقت محلی عراق به کویت حمله کرد. کویتی ها آمادگی لازم را نداشتند و غافلگیر شدند. با وجود اینکه تنش دیپلماتیک بین عراق و کویت وجود داشت و عراق در نزدیکی مرزهای کویت در حال آماده سازی نیروهایش بود ولی با این حال دستور آماده باش به نیروهای کویتی ابلاغ نشده بود و نیروهای مسلح کویت در حالت آمادگی قرار نداشتند. بسیاری از پرسنل در 2 آگوست به دلیل اعیاد اسلامی و گرمی بیش از حد هوا در مرخصی به سر می بردند. با این وجود بعضی از خدمه جدید از نیروهای در دسترس مشغول به کار شدند. در کل تیپ 35 کویتی ها موسوم به الشهید توانست 36 تانک چیفتن، یک دسته از خودروهای APC، یک دسته دیگر از خودروهای ضد تانک و یک واحد توپخانه شامل 7 توپ خود کششی را بکار بگیرد.   تانک چیفتن از تجهیزات زرهی ارتش کویت   آنها با واحدهایی از گارد ریاست جمهوری عراق مواجه شدند. لشکر مکانیزه حمورابی شامل دو تیپ مکانیزه و یک تیپ زرهی به همراه لشکر زرهی مدینه شامل 2 تیپ زرهی و یک تیپ مکانیزه در مقابل آنها قرار داشتند. آنها با تانک های T-72 و نفربرهای BMP-1 و BMP-2 به همراه واحد های توپخانه همراه مجهز شده بودند.   درگیری   خودروی BMP-2 تیپ الشهید مستقر در شهر کویت   تیپ زرهی 35 الشهید از ارتش کویت از ساعت 22:00 روز اول آگوست در آماده باش قرار داشت. در حدود 8 ساعت طول کشید که با تدارکات و مهمات آماده سازی انجام شود به هر حال با وجود کمبود وقت و نبود آمادگی  تیپ باید بدون تدارکات کامل و با حدود نصف توپخانه اش مستقر می شد. سرهنگ سالم با دسته ضد تانک در ساعت 4:30 از گروه جدا شد و به راه افتاد و بقیه گروه ساعت 6:00 به استقرار در مکان های مورد نظر پرداختند. محل کمپ در 25 کیلومتری غرب الجهرا قرار داشت و آنها به سمت تقاطع بزرگراه 70 و جاده های مرتبط به راه افتادند.   مسیر حرکت لشکر حمورابی به سمت الجهرا   لشکر مکانیزه حمورابی از نیروهای گارد ریاست جمهوری در این زمان به الجهرا رسیده بود. با نزدیکی از سمت شمال تیپ 17ام به طرف غربی الجهرا پیشروی کرد. آنها ظاهرا انتظار هیچ عکس العملی را نداشتند زیراآنها در جاده به صورت ستونی مستقر شدند و جناحین خود را بدون محافظت گذاشتند. این بی احتیاطی و شکست دائمی در استفاده از ارتباطات معرف ویژگی های واحدهای عراقی در نبرد بود.   استقرار گردان 7ام تانک در محل خود برای نبرد   گردان 7ام کویت اولین واحد درگیر با نیروهای عراقی بود که در ساعت 6:45 با آتش کوتاه برد چیفتن ها (1تا 1.5 کیلومتری) شروع به انهدام تانک های عراقی نمود و ستون آنها را مجبور به توقف کرد. پاسخ عراقی ها آرام و غیر موثر بود. واحدهای عراقی بدون اطلاع از موقعیت دائما به سر صحنه می رسیدند و به نیروهای کویتی اجازه می دادند که با نیروهای پیاده در حالی که هنوز در خودروهایشن بودند درگیر شوند  و حتی یک واحد توپخانه ای Gvozdika را روی تریلر از بین بردند. از گزارش های عراقی ها این طور پیداست  که بیشتر تیپ 17ام بدون تاخیر مهمی به پیشروی خود ادامه داد و به سمت اهداف خود در شهر کویت حرکت کرد.   توپ خودکششی Gvozdika عراقی در عملیات طوفان صحرا   در ساعت 11:00 عناصری از لشکر زرهی مدینه از نیروهای گارد ریاست جمهوری از سمت غرب به نزدیکی بزرگراه 70 رسیدند. کمپ تیپ 35 در همان مسیر بود.   مسیر حرکت اولیه لشکر مدینه به سمت الجهرا   دوباره آنها بصورت ستونی مستقر شدند  و حقیقتا در مسیر توپخانه کویتی ها و بین گردان های 7 و 8 ام قرار گرفتند قبل از اینکه تانک های کویتی شلیکشان را آغاز کنند. با وارد آمدن تلفات سنگین عراقی ها به سمت غرب عقب نشستند.    حرکت دوباره لشکر مدینه و عقب راندن تیپ35   بعد از اینکه لشکر مدینه خود را بازآرایی و دوباره مستقر کرد آنها توانستند به نیروهای کویتی فشار وارد کنند  و آنها را مجبور به عقب نشینی به سمت جنوب کنند در حالی که مهمات کویتی ها در حال تمام شدن بود و در خطر محاصره قرار داشتند. سرانجام نیروهای کویتی در ساعت 16:30 دقیقه به مرز کویت رسیدند و شب را در مرز ماندند و صبح روز بعد وارد عربستان شدند.   تعدادی از عناصر تیپ 35 بعد از عقب نشینی به عربستان به همراه یک افسر آمریکایی   منابع     http://en.wikipedia.org/wiki/Battle_of_the_Bridges "The Battle of the Bridges", Armor (U.S. Army Armor Center), September–October 1995: 26–32     تمامی حقوق برای گرآورنده و  www.military.ir محفوظ است   دوستان کسی میدونه چرا عکس ها وسط چین نمیشن؟
  23.   ضمن تشکر از شما بابت تاپیک. در اینکه A-10 هواپیمای قابلی هست شکی نیست و برای منظورهای طراحی شده قابلیت های خوبی رو نشون داده ولی این آماری که نشون دادید به نظرم اغراق زیادی درش هست. به طور مثال 51 موشک اسکاد که شما نشون دادید بسیار با واقعیت فرق داره. در حقیقت اصلا آمار دقیقی از میزان نابودی سکوی های موشک اسکاد (مخصوصا متحرک) به وسیله هواپیمای جنگی در عراق در زمان عملیات طوفان صحرا وجود نداره و صرفا چند تصویر جزئی در این زمینه وجود داره. اکثر مکان های پرتاب موشک های اسکاد بسیار با خط مقدم که محدوده عملیاتی A-10 هست فاصله داره و اگر هم نابودی در کار بود این کار به عهده اسکادران های فالکون و ایگل های آمریکایی و نمونه های مشابه غربی بود نه هواپیمایی مانند A-10. ممنون هستم اگر لینک مرجع این آمار رو هم ارائه کنید.
  24. سلام البته مشکل شوروی در مورد پاکستان این بود که شوروی می بایست جوابی هم سطح با عمل این کشور به این کشور می داد ولی هیچ نیروی موثری مخالف پاکستانی برای این کار وجود نداشت و تنها پاسخ اگر اشتباه نکنم شلیک یک تیر موشک اسکاد به یک منطقه مرزی پاکستان در سال 1988 بود که ظاهرا اپراتورها روسی بودند. ولی در مورد حال حاضر اوضاع بسیار متفاوت هست. اگر ترکیه و عربستان به نیروهای سوری موشک های ضد هوایی برسونند بلایی بسیار بدتر از آنچه کردند بر سر خودشون خواهد اومد. بدین صورت که با مجهز شدن کردهای پ ک ک و نیروهای حوثی به همین نوع موشک ها و موشک های ضد زره به اندازه کافی، تلفات و خسارات نیروهای عربستانی و ترکیه ای به شدت وصف ناشدنی افزایش خواهد یافت که در مقابل تاثیر کار آنها بسیار کمتر هست. این عکس العمل همسطح عکس العمل طرف مقابل هم خواهد بود و مشکلی هم در جامعه بین الملل و افکار عمومی نخواهد داشت.
  25. سلام  حقیقتا به نظر بنده قسمتی از حرف های جناب Skyhawk صحیح است و قسمتی دیگر برای زمان حاضر صحیح نیست. اصولا باید توجه نمود که چرخه تولید برای محصولات مختلف باید از نمونه های ساده شروع شود و در ادامه آن به نمونه های پیچیده تر پرداخت. مثلا در زمان حاضر شروع تولید برای جنگنده های PAK-FA و Raptor برای کشورمان هم ناممکن و هم غیر عقلانی است. ولی تولید نمونه های ساده که ساخت آن از عهده صنایع کشور برآید متناسب با نیاز امری ضروری است. مشکل اینجاست که  در حال حاضر حد توان صنایع کشور برای تولید هواپیمای سرنشین دار بدون بهره گیری از کمک خارجی اصلا مشخص نیست. با اینکه عملا از سال 2011 به وضوح مشخص شده است که نوع تهدید جدیدی برای کشور ایجاد شده است که هواپیماهای سرنشین دار ساده هم توان پاسخگویی به آن را دارند ولی مشاهده می شود که از آن زمان تا کنون حتی یک اسکادران هم از این نوع هواپیماها (همانند توکانو و ایرتراکتور) در کشور ساخته نشده است. (البته پیشرفت در تولید هواپیماهای بدون سرنشین مدیون سرمایه گذاری و نیاز به آنها در طی سالیان متمادی است). با تغییرات در شرایط منطقه و دشمنی همسایگانمان که به انواع تجهیزات و ادوات به روز دنیا مجهز هستند ما نیز باید در حد توان توانمندی های دفاعی خودمان من جمله بحث هواپیماهای جنگنده سرنشین دار را بهبود ببخشیم. برای این منظور نیاز به هواپیماهای پیشرفته تری از نمونه های پیستونی احساس می شود. متاسفانه اخبار تولیدات داخلی در این زمینه بسیار مبهم است. در حالی که نمونه کوثر88 عملا برای تولید انتخاب شده بود و به نظر بنده از دو سال پیش نمونه های اصلی و حتی شبیه ساز آن هم آماده ارائه بود (تجربه حقیر در پرواز با آن) ولی دیگر خبری از رونمایی و تولید آن نشد. در این قسمت بنده کاملا با شما هم عقیده هستم که باید با رفع موانع تولید چنین هواپیماهایی که تاحدی امکان تولید داخلی آن وجود دارد هم به صنعت داخلی کمک کرد و نیازهای صنایع دفاعی را در هر زمانی مرتفع ساخت که انشاالله چنین خواهد بود. در مورد هواپیماهای پیشرفته تر هم باید ابتدا با خرید تعداد مناسب و نسبتا مطمئنی از آنها به فکر تولید یا فراهم کردن مطمئن قسمت های حساس این هواپیماها (مانند موتور و رادار وارابه های فرود و سایر بخش ها) در تیراژ وسیع و به صورت عملیاتی بود و سپس به فکر تولید در تیراژ وسیع داخلی کل هواپیما یا هواپیماهایی از این نوع افتاد چرا که احساس نیاز به این هواپیماهای بسیار جدی و حیاتی است. برای رفع نیاز فعلی برای این گونه ادوات در زمان حاضر باید به سراغ خرید معقولانه و همراه با تولید قطعات پر مصرف رفت تا در آینده به بقیه آن فکر کرد.