mohammadarea51

Members
  • تعداد محتوا

    336
  • عضوشده

  • آخرین بازدید

  • Days Won

    7

تمامی ارسال های mohammadarea51

  1.  این نوع هواپیماها برای مقابله و در هم کوبیدن اشرار و تروریست ها بسیار مناسب هستند ! ( این هواپیما در کشورهای فیلیپین ، کلمبیا و ونزوئلا هم چنان فعال هست )   تصاویر بیشتر :                 برونکوهای مدرنیزه شده موسوم به سوپر برونکو    
  2. الله اکبر ما هر چی نمی خوایم به این بحث ها ورود کنیم اما نمیشه !   منبع ؟ شما تو کدوم دانشگاه درس خوندی ؟! شما از نزدیک خبر داری که اینطوری هست ؟! یا نه فقط یه چیزی شنیدی ؟!   من نمی دونم چرا تو این تاپیک بعضی دوستان هر چی دلشون بخواد میگن و هیچکس هم منبع نمی خواد
  3. mohammadarea51

    موشک Fire Shadow

    به نام خدا       این سلاح مرگبار به گونه ای طراحی شده که هزینه ساخت آن گران نباشد و هنگام اصابت، تخریب زیادی ایجاد نمی کند و هدف اش نابودی دقیق یک نقطه تعیین شده، بدون رساندن آسیب زیاد به محیط اطراف است.   این پرنده (موشک) مرگبار توسط یک کمپانی دفاعی سازنده موشک به نام MBDA که چند ملیتی(آمریکا،انگلیس،آلمان،ایتالیا،فرانسه) میباشد برای ارتش انگلیس (برای جنگ افغانستان و مقابله با گروهک طالبان) ساخته شده است و یک نوع موشک پرنده کوچک و سبک به شمار می آید که می تواند توسط یک سرباز پرتاب شود.نکته مهم این است که این موشک بعد از پرواز می تواند منطقه بزرگی تا شعاع 100 کیلومتر را زیر پوشش بگیرد و کاوش کند و یا تا 6 ساعت بر فراز ابرها بالای سر هدف باقی بماند و به محض دستور اپراتور  ،بر سر هدف فرود می آید. و طبق گفته نیروی دریایی انگلیس این موشک به صورت عمودی نیز قابلیت شلیک از ناو های Daring-class را داراست . اولین ازمایش شلیک این موشک در 21 نوامبر 2010 در شهر ویدسل سوئد انجام پذیرفت و از سال 2011 اموش اپراتورهای این موشک اغاز شد و اولین موشک های تولید شده در مارچ 2012 تحویل ارتش بریتانیا داده شد .    در واقع این موشک 200 کیلوگرمی و به طول 12 فوت که Fire Shadow نام دارد می تواند توسط سرباز به وسیله بوستر شلیک شده و در طی 6 ساعت آینده تصویر های منطقه را برای او ارسال کند و در پایان نیز خودش را به هدف برساند و منفجر شود.کمپانی MBDA می گوید دقت بالای این پرنده در حدی است که میتواند هر گونه هدفی را مورد برخورد قرار بدهد.از فردی که بی حرکت است تا یک خودروی در حال حرکت با کمترین اسیب به محیط اطراف هدف .     از سال   2011گردان 39 توپخانه ارتش بریتانیا به نوع جدیدی از Guided Multiple Launch Rocket System (GMLRS) پرتاپگر چندتایی راکت های هدایت پذیر مجهز شد که موشک های ان  Fire Shadow بودند     فیلم ازمایش این موشک  :     http://www.aparat.com/v/cFa34     [aparat]cFa34?[/aparat]       انیمیشنی از این موشک که از روی یک ناو پرتاپ شده و هدف رو جست و جو کرده و بعد از دستور اپراتور هدف را منهدم می کند icon_arrowd (حجم فیلم : 10 مگابایت)     http://www.mbda-systems.com/mediagallery/videos/fire-shadow-naval-1316160843.mp4        برای  military.ir
  4. mohammadarea51

    تحلیل و پیگیری تحولات عراق

    بسم الله الرحمن الرحیم   قاتلو فی سبیل الله الذین یقاتلونکم و لاتعتدوا ان الله لایحب المعتدین : بکشید در راه خدا کسانی را که شما به قتل می رسانند ، تجاوز و تعدی نکنید ( از حد خارج نشوید ) خدا متجاوزان را دوست ندارد   با توجه به مرام اسلامی پا گذاشتن بر روی کشته های انها ( هر چقدر هم انها وحشی و ظالم باشند ) درست نیست   {اسلام می گوید: «قاتلوا فی سبیل الله الذین یقاتلونکم و لا تعتدوا »(لاتعتدوا) یعنی کارهایی که تأثیری در تاکتیکها ندارد و فقط ناشی از احساسات و از کینه توزی است انجام ندهید. هر کاری که صرفا به خاطر کینه توزی (انسانی را مجروح کردن تا چه رسد به انسانی را کشتن، خانه ای را خراب کردن، درختی را قطع کردن ، پا گذاشتن و بی احترامی به اجساد) جایز نیست. }   { مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- ج 2 ص 18 و 20 }
  5. نمونه وطنی نانوایی های سیار field bakery هم وجود دارند که هم برای پخت نان برای نظامیان (رزمایش و عملیات و ... ) و هم برای پخت نان برای مردم بحران زده (سیل زده و زلزله زده و طوفان و ..) استفاده می شود   پخت نان ، نانوایی سیار سپاه امیرالمومین ( ع ) در منطقه زلزله زده مورموری icon_arrowd                        ان شاء الله  ادامه خواهد داشت ...
  6. نانوایی سیار field bakery به نام  AHB-2, 5   تمام وسایل مورد نیاز برای پخت نان در درون اتاقکی تعبیه شده و این اتاقک بر روی یک تریلر مدل   ZIL-137  نصب شده ، که قابلیت پخت نان در حالت پارک شده و در حرکت است .  این نانوایی سیار قابلیت پخت نان برای 5880 نفر ، هر نفر به میزان 425 گرم ( در مجموع 2500 کیلوگرم نان ) در عرض سه ساعت با سه خدمه (یک نفر راننده - مکانیک و دو نفر نانوا ) را داراست . و مناسب برای همه شرایط اب و هوایی از منفی 50 تا مثبت 50 درجه می باشد                  اشپزخانه سیار field kitchen به نام  KP-125 این اشپزخانه در عرض 50 تا 60 دقیقه با استفاده  از دو نوع سوخت چوب و یا دیزل ( چوب 35 کیلوگرم و یا دیزل 10 لیتر )  قادر به تهیه غذا برای 125 نفر ( هر نفر 500 میلی لیتر سوپ - 900 گرم غذای اصلی - 200 گرم گوشت سرخ شده - و 900 میلی لیتر اب جوش ( برای قهوه و چای و ..) ) است از دیگر ویژگی های این اشپزخانه سیار ، قابلیت حمل و نقل اسان ، قابل استفاده در همه شرایط اب و هوایی و هم چنین استفاده از دو سوخت دیزل و چوب که قابل دسترس تر از گاز می باشند . ابعاد کلی : · طول 3824 میلی متر · عرض 2200 میلی متر · ارتفاع 1620 میلیمتر حمل و نقل · وزن ناخالص 1300 کیلوگرم و مخزن 110 لیتری برای اب جوش و سه مخزن  برای غذا به ظرفیت 57 لیتر                      اشپزخانه سیار مدل CRP 1000 ساخت کارخانه SERT فرانسه عرضه شده در نمایشگاه IDEX 2013            ان شاء الله این مطلب ادامه خواهد داشت و مطالب کاملتر می شوند  ...  
  7. mohammadarea51

    تحلیل و پیگیری تحولات غزه

    [quote name='senaps' timestamp='1408606383' post='403300'] خیلی خیلی عذر میخوام!! من کی گفتم که این خانوم معشوقه هنیه‌ست؟؟؟ [/quote] برای این گفتم این خانم معشوقه اسماعیل هنیه نیست ، چون چند وقتی هست تو فضای مجازی اون عکس شما رو منتشر کردن و نوشتن عکس لو رفته اسماعیل هنیه با معشوقه اسرائیلی !!! گفتم شاید شما هم تحت تاثیر اون حرف ها گفتی اسماعیل هنیه وسط جنگ با لارا خانم هست !! https://www.google.com/search?q=%D8%A7%D8%B3%D9%85%D8%A7%D8%B9%DB%8C%D9%84+%D9%87%D9%86%DB%8C%D9%87+%D9%88+%D9%85%D8%B9%D8%B4%D9%88%D9%82%D9%87+%D8%A7%D8%B3%D8%B1%D8%A7%D8%A6%DB%8C%D9%84%DB%8C&hl=fa&site=imghp&ei=rCD1U6nKMpGcyASEsYGICg&start=10&sa=N&biw=1024&bih=621 [quote]لاورا خانوم خبرنگار و اکتویسته و منم چیزی غیر از این نگفتم!!!! )) من گفتم که لابد ضیف هم وقتی خونوادش زیر بمب‌ها بودن و داشتن می‌مردن، پیش لارا خانوم بوده!!! ))[/quote] این دوتا جملت تناقض داره ، میشه توضیح بدی [b]پیش[/b] لاورا خانم بوده یعنی چی ؟! خیلی درست نیست ادم درباره دو تا زن و مرد مسلمان اینطوری صحبت کنه ( حداقل من از این که گفتی پیش لاورا خانوم بوده برداشت بد کردم ) [quote]بنابراین در اطلاعات من اشتباه یا ایرادی نیست!! مشکل در گیرایش دوستان هستش...[/quote] شما از این به بعد دقیقتر منظورت رو بگو مطمئن باش گیرایی ما مشکل نداره
  8. mohammadarea51

    تحلیل و پیگیری تحولات غزه

    [quote name='senaps' timestamp='1408534796' post='403116'] موقع بمباران، احتمالا ایشون هم مثل حاج برادر [color=#ff0000][b]اسماعیل هنیه پیش لاورا[/b][/color] خانوم بوده! واسه همین هیچ رقمه این بابا رو با حاج رضوان ما نمیشه مقایسه کرد! مگر شاید در اسم سمتشون! [url="http://upload7.ir/imgs/2014-08/75934538192511153111.jpg"]http://upload7.ir/im...92511153111.jpg[/url] [url="http://upload7.ir/imgs/2014-08/84341832751326686947.jpg"]http://upload7.ir/im...51326686947.jpg[/url] [/quote] اسم این خانوم لاورا نیست اسمش Lauren Booth هست و خواهر زن تونی بلر نخست وزیر اسبق انگلیس ، شغل این خانم خبرنگاره و هم این که فعال حقوق بشره ( حامی فلسطین ) [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/LaurenBooth_28629.jpg[/img] http://en.wikipedia.org/wiki/Lauren_Booth به عنوان فعال حقوق بشر چندباری به غزه سفر کرده [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/LaurenBooth_28129.jpg[/img] بعد از ورود به غزه و ملاقات با اسماعيل هنیه، پاسپورت فلسطيني دريافت کرده [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/LaurenBooth_28429.jpg[/img] [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/LaurenBooth_28529.jpg[/img] بعد از حضور در ایران هم مسلمان شده و همه جا با حجاب حاضر میشه [url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/LaurenBooth_28229.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/thumb_LaurenBooth_28229.jpg[/img][/url] [url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/LaurenBooth_28129.png"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/thumb_LaurenBooth_28129.png[/img][/url] پس جناب میثم اطلاعاتت غلطه این خانم معشوقه هنیه نیست ( خودش شوهر و بچه داره الان هم مسلمان شده و تو پرس تی وی کار می کنه ) بی زحمت اطلاعاتت رو اصلاح کن ، بقیه اطلاعاتت هم مثل این باشه واویلاست هر چیزی تو فضای مجازی و شبکه های اجتماعی میگن رو نباید باور کنیم یکم جست و جو کردن بد نیست
  9. اولین تصاویر از پرواز AHRLAC - 13 آگوست ( سه روز پیش ) به نقل از airrecognition [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/Ahrlac_Advanced_High-Performance_Reconnaissance_Light_Aircraft_Paramount_Group_South_Africa_aviation_Industry_002.jpg[/img] [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/Ahrlac_Advanced_High-Performance_Reconnaissance_Light_Aircraft_Paramount_Group_South_Africa_aviation_Industry_001.jpg[/img]
  10. [center]به نام خدا[/center] [center] [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10263/Didgori-3apc.jpg[/img][/center] بر اساس نیاز نیرو های زرهی گرجستان، مرکز تحقیقات دلتا، وابسته به وزارت دفاع این کشور، توسعه و ساخت خودروی محافظت شده ی جدیدی را آغاز کرد. نام این خودرو به افتخار جنگ دیدگوری، دیدگوری 3 نامیده شد. همچنین عدد 3 به 3 محور بودن این خودرو نیز اشاره دارد. برای اولین بار در سال 2012 این خودرو در یک رونمایی به نمایش همگان در آمد. برخی ها مدعی شدند که این خودرو کوچکترین ماشین زرهی است که در اختیار ارتش گرجستان است. اما باید دید که آیا این خودرو می تواند نیاز های مختلف واحد های زرهی را برآورده نماید یا خیر که این نیازمند توضیحات بیشتر در مورد این ماشین است که در ادامه شما را مطلع خواهم کرد. [center][url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10263/didgori_l3.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10263/thumb_didgori_l3.jpg[/img][/url][/center] خودروی زرهی دیدگوری 3 به صورت اختصاصی برای عملیات های حافظ صلح طراحی شد و تا به امروز نیز به همین منظور مورد استفاده قرار گرفته و چیزی غیر از این نیست. با تلفیق ویژگی های یک ماشین زرهی مثل MRAP همچون یک نفربر زرهی، ماشین گشت زنی دور بُرد و یک خودروی زرهی تمام عیار مخصوص نیرو های ویژه دیدگوری 3 پا به عرصه ی وجود نهاد. همچنین در خط تولید ماشین های زرهی دیدگوری این سومین محصول بعد از نفربر زرهی دیدگوری 1 و ماشین دیده بانی دیدگوری 2 بود. دیدگوری 3 از یک پوسته ی زرهی جوش داده شده ی تمام استیل بهره می برد که در اطراف خودرو این زره کشیده شده و از نفوذ گلوله هایی با کالیبر 7.62x51 میلیمتر جلوگیری می کند. سازندگان به فکر محافظت در مقابل IDE ها و مین های ضد تانک بوده اند و یک زره V شکل به جلوی خودرو اضافه کرده اند تا بتواند تا آنجا که در قادر است در مقابلشان مقاومت کند. چرخ های جلو نیز با یک قوس خاص طراحی شده اند تا بتوانند در مقابل انفجار ها تا حدودی مقاومت کنند. برخی از منابع ازعان می کنند که این خودرو در مقابل 8 کیلوگرم مواد منفجره می تواند دوام بیاورد و صدمه جدی نبیند اما در مقابل مواد منفجره با مقدار بیشتر هنوز اطلاعاتی در دسترس نیست. [center][url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10263/didgori_3_l3.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10263/thumb_didgori_3_l3.jpg[/img][/url] (به قسمت پشت ماشین یا محموله توجه کنید، 2 تیربار 7.62 در کنار هم)[/center] جنگ افزار هایی که خودرو از آنها بهره می برد یک تیربار ریموت کنترلی 12.7 میلیمتری با مسلسل هم محور 7.62 میلیمتری به همراه 2 مسلسل 7.62 میلیمتری است که اولی بر روی سقف نصب می شود و دو تای دیگر در قسمت محموله. این خودرو یک راننده، یک فرمانده و یک توپچی دارد که به همراه این 3 نفر 9 نفر سرباز مسلح نیز می توانند در آن جای بگیرند. افراد از طریق رمپ های کناری می توانند وارد و خارج شوند. دیدگوری 3 درون خود بعضی سیستم های ارتباطی، ناوبری و FLIR را همانند دیدگوری 1 و 2 داراست که می تواند از آنها استفاده کند. شاسی های استفاده شده در این خودرو بر اساس خودروی ترابری سنگین KRAZ-6322 اکراینی است که به صورت اختصاصی برای دیدگوری 3 اصلاح شده اند. موتور خودروی یک موتور توربوشارژ دیزلی مدل Yamz-238D است که 330 اسب بخار قدرت دارد. شایان ذکر است که همچنین این خودرو به یک سامانه پرتابگر ZCRS-122 راکت انداز مجهز شده این قابلیت جدیدا به خودرو افزوده شده است که با نسخه ی سواری آن متفاوت است. نسخه ی پرتابگر آن بر روی شاسی 6x6 Kraz سوار شده که دارای دو کابین به هم چسبیده برای جای دادن 5 نفر می باشد. خودرو دارای یک دستگیره ی جرثقیلی خود کششی است که می تواند دو توپ جنگی را با خود حمل و نقل کند و دارای محدودیت وزن نیست. [center][url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10263/didgori_3_l2.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10263/thumb_didgori_3_l2.jpg[/img][/url] [url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10263/didgori_3_l1.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10263/thumb_didgori_3_l1.jpg[/img][/url] [url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10263/didgori_3_l4.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10263/thumb_didgori_3_l4.jpg[/img][/url] [url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10263/kraz_6322_l2.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10263/thumb_kraz_6322_l2.jpg[/img][/url] [size=4]خودروی اکراینی KRAZ-6322 که دیدگوری 3 بر مبنای شاسی اصلاح شده ی آن ساخته شده[/size] [url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10263/zcrs_122_l3.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10263/thumb_zcrs_122_l3.jpg[/img][/url] [size=4]ZCRS-122، خودروی دیدگوری که به سامانه پرتاب راکت مجهز است[/size][/center] [b]مشخصات :[/b] سال ورود به خدمت : 2012 خدمه : 3 + 9 وزن : 9 تن طول : 6.5 متر عرض : 2.11 متر ارتفاع : 2.26 متر تیربار : 1 × 12.7 میلی متر، 3 × 7.62 میلی متر موتور : دیزل YaMZ-238D قدرت موتور : 330 اسب بخار (البته طبق ویکی پدیا 450 اسب بخار!) حداکثر سرعت در جاده : 100 کیلومتر / ساعت برد : 500 کیلومتر شیب : 60٪ شیب های جانبی : 30٪ گام عمودی ~ 0.5 متر عبور از گودال ~ 0.6 متر عبور از اب : 1 متر [center]قبلا درباره نفربر دیدگوری هم تاپیک داشتیم که می توانید از[size=5] [url="http://www.military.ir/forums/topic/15544-%D9%86%D9%81%D8%B1%D8%A8%D8%B1-%D8%B2%D8%B1%D9%87%D9%8A-didgori-%D8%B3%D8%A7%D8%AE%D8%AA-%DA%AF%D8%B1%D8%AC%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86/"]اینجا[/url] [/size]بخونید[/center] [center][size=4]ترجمه: [url="http://www.military.ir/forums/user/9932-siavash75/"][color=#ff0000]سیاوش سلطان ویس [/color][/url][/size]siavash75[/center] [center][size=4][url="http://www.military.ir/forums/"]Military.ir[/url][color=#ff0000] Copy Write[/color][/size][/center] [center][size=4][color=#ff0000]تمامی حقوق برای [url="http://www.military.ir/forums/"]میلیتاری[/url] محفوظ است[/color][/size][/center] [center][url="http://www.military-today.com/apc/didgori_3.htm"][size=5][color=#FF0000]منبع [/color][/size][/url][/center]
  11. mohammadarea51

    تحلیل و پیگیری تحولات عراق

    [quote name='habdollahi83' timestamp='1408102008' post='402141'] خدا پدر آمریکا رو بیامرزه یعنی دو سال منطقه رو ول کرد دارن زنده زنده همدیگر رو میخورند. حالا هی واسه ما لاف میان آقا امنیت منطقه رو مردم منطقه باید تامین کنند خارجی ها باید برن خوب چی شد چرا نمی تونید؟ حالا که افتادید به گدایی از آمریکا که تو رو خدا سلاح بده ، تا یه جا رو بمب باران میکنه کبکتون خروس میخونه [b]بابا والله پررویی هم حد و اندازه داره.[/b] اون آمریکا هم چاره ای نداره بخواد نخواد فعلا پلیس جهانه [/quote] خدا امریکا رو برای تو ، تو رو هم برای امریکا حفظ کنه ! خوب داری از جنایت های امریکا دفاع می کنی همین امریکای جناب عالی وقتی مردم غزه اینطور دارند کشته میشن پس کجاست ؟! همین امریکا کم از مردم منطقه کشته ؟ اتفاقا نظر من هم همینه والله پررویی هم حد و اندازه داره.
  12. [center][font=tahoma,geneva,sans-serif][size=4]به نام خدا[/size][/font][/center] [center] [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/efa.jpg[/img][/center] [center][font=tahoma,geneva,sans-serif][size=4]سیستم پل زن EFA یا [b]E[/b]ngin de [b]F[/b]ranchissement de l'[b]A[/b]vant برای حمل و گذر دادن وسایل نقیله نظامی از اب استفاده می شود[/size][/font][/center] [font=tahoma,geneva,sans-serif][size=4]سیستم پل زن EFA یک سیستم پل زن ابی خاکی برای حمل تانک و سایر وسایل نقلیه برای عبور از اب می باشد این وسیله دوزیست (ابی - خاکی ) وقتی که گسترده شد هم به عنوان قایق موتوری و هم به عنوان پل استفاده می شود . EFA به عنوان جایگزین سیتم پل زن قبلی ارتش فرانسه به نام Gillois توسط کارخانه CEFA توسعه داده شد . در سال 1987 ازمایش نهایی بر روی EFA و طرح مشابه ای از کارخانه DOCAN انجام شد که در نهایت طرح EFA توسط ارتش فرانسه انتخاب شد . ارتش فرانسه ابتدا سفارش 80 دستگاه را داد اما بعدتر تعداد را به 39 دستگاه کاهش داد . اولین دستگاه EFA در سال 1992 تحویل ارتش فرانسه شد . نسخه های ارتقا یافته EFA در امارات متحده عربی مشغول خدمت می باشد . بدنه این وسیله از از الومینیوم جوش داده شده و رمپ های ان هنگام حرکت در جاده روی وسیله قرار می گیرند که این رمپ ها برای بارگیری و تخلیه وسایل نقلیه استفاده می شوند . قبل از ورود به اب بالشتک های زیرفلاپ های هر طرف توسط کمپرسور باد شده و در اب چرخ های وسیله برای کاهش اصطکاک به داخل بدنه کشیده می شوند . تغییر وضعیت ( switches ) این وسیله از حالت جاده به قایق موتوری 6 دقیقه طول می کشد و برای حرکت در اب از 2 واترجت استفاده می کند . هنگام حرکت در اب به عنوان قایق موتوری قابلیت حمل وسایل به وزن 70 تن را داراست ( یک تانک لکرک یا دو تا تانک AMX-30 و یا 4 نفربر زرهی ) که در عرض یک ساعت رود خانه ای به عرض 100 را می تواند 10 - 12 بار یا رود خانه ای با عرض 200 متر را می تواند 8 - 10 بار طی کند . این وسیله در ترکیب با سایر EFA ها قادر هستند در عرض کمتر از 10 دقیقه با متصل شدن چهار EFA پلی به طول 100 متر را ایجاد کنند که هر بار یک تانک قابلیت عبور را دارد . تعدا خدمه این وسلیه 4 نفر بوده که شامل : 2 راننده - 1 فرمانده و یک اپراتور می باشد و کابین ان دو زیست بوده و قابلیت حفاظت از خدمه در برابر پرتابه ها و عوامل ش م ر را داراست . موتور این وسیله توربوشارژر دیزلی Baudouin با توان 730 اسب بخار و گیربکس 6 سرعته اتوماتیک می باشد . EFA X1 نسخه ارتقا یافته این وسیله می باشد که در سال 2006 ، 10 عدد ان توسط امارات متحده عربی خریداری شد ، در نسخه ارتقا یافته از موتور پر قدرت تر المانی MTU با توان 760 اسب بخار استفاده می شود . [/size][/font] [font=tahoma,geneva,sans-serif][size=4][b]مشخصات[/b] ورود به خدمت : 1992 خدمه : 4 [background=rgb(255, 255, 255)]وزن 43 تن [/background] [background=rgb(255, 255, 255)]طول 12.6 متر [/background] [background=rgb(255, 255, 255)]عرض 3.6 متر [/background] ارتفاع 4.1 متر حمل بار : 70 تن [background=rgb(255, 255, 255)][background=rgb(255, 255, 255)]موتور : [/background]دیزل Baudouin [/background] [background=rgb(255, 255, 255)]قدرت موتور : 730 اسب بخار [/background] [background=rgb(255, 255, 255)]حداکثر سرعت در جاده : 70 کیلومتر / ساعت [/background] [background=rgb(255, 255, 255)]سرعت در آب : 12 کیلومتر / ساعت [/background] محدوده :700 کیلومتر [background=rgb(255, 255, 255)]شیب 50٪ [/background] [background=rgb(255, 255, 255)]شیب های جانبی 30٪ [/background] [background=rgb(255, 255, 255)]گام عمودی ~ 0.7 متر [/background] [background=rgb(255, 255, 255)]عبور از گودال ~ 1 متر [/background][/size][/font] [center] [size=4][font=tahoma,geneva,sans-serif]تصاویر Gillois ، پل زن ابی خاکی قدیمی ارتش فرانسه [url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/640px-Timsach-Gillois-latrun-1.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/thumb_640px-Timsach-Gillois-latrun-1.jpg[/img][/url] [url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/I_believe_the_picture_was_taken_in_Europe.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/thumb_I_believe_the_picture_was_taken_in_Europe.jpg[/img][/url] [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/Timsachim_in_action2C_Sinai2C_Egypt-Israel2C_1973.jpg[/img] Gillois های متعلق به رژیم صهیونیستی - صحرای سینا 1973 تصاویر بیشتر از EFA [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/efa_l1.jpg[/img] [url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/efa_l5.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/thumb_efa_l5.jpg[/img][/url] [url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/efa_l10.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/thumb_efa_l10.jpg[/img][/url] [url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/efa_l4.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/thumb_efa_l4.jpg[/img][/url][/font][/size][/center] [center][size=3][color=#0000CD]ترجمه: Mohammad area51 [/color][/size][/center] [center][color=#0000cd][size=5]برای [/size][/color][color=#0000cd][size=5]military .ir[/size][/color][/center] [center]منبع :[/center] [center][url="http://www.military-today.com/engineering/efa.htm"]military-today[/url][/center]
  13. [center]به نام خدا[/center] [b] [size=3][font=tahoma,geneva,sans-serif]يكى از عوامل انتقال فرهنگ و تمدن ايرانى به جهان اسلامى در قرون نخستين اسلامى نخبگان ايرانى بودند كه چشمپوشى از مطالعه آنها خطايى بزرگ در شناخت تاريخ ايران و اسلام خواهد بود. هرمزان سردار بزرگ يزدگرد سوم يكى از اين افراد بود كه در تحولات سياسى، نظامى و فرهنگى شامگاه عهد ساسانى و اوايل دوره اسلامى نقش‏آفرين شد. در مقاله حاضر ضمن بررسى حيات سياسى هرمزان كارنامه وى در انتقال عناصر فرهنگ ايرانى به تمدن اسلامى مورد بحث قرار مى‏گيرد.[/font][/size][/b] [size=3][font=tahoma,geneva,sans-serif][b]خلاصه : [/b] هُرمُزان یکی از سرداران ایرانی بود که در جریان جنگ‌های اسلامی، فرمانده لشکر ایران در خوزستان بود. خاندان هرمزان که در برخی مآخذ به نام هرمیزان نیز آمده به یکی از هفت خاندان ممتاز دوره ساسانی تعلق دارد. هرمزان (قتل در سال ۲۳ هجری) حاکم خوزستان بود. در حمله اعراب به ایران زمان یزدگرد سوم عتبه سردار عرب بر وی غالب شد. او به ناچار به شوشتر رفت و به مقاومت پرداخت اما شوشتر نیز پس از ۱۸ ماه محاصره به دست مسلمانان افتاد و هرمزان را به مدینه نزد عمر فرستادند. مطلب مهم در هنگام ورود هرمزان به مدینه پوشش لباس هرمزان بوده است. اعراب برای نشان دادن اهمیت پیروزی خود و نیز تحقیر هرمزان، تاج و زیورآلات را بر تنش کرده و او را نزد عمر بردند. دیدن این صحنه برای اعراب می‌توانست تداعی کننده‌ی گفته‌های عمر در ابتدای حمله به ایران باشد که با استناد به حدیث پیامبر اسلام در فتح گنج‌های خسرو، مسلمانان را به جنگ علیه ایرانیان تحریک کرده بود. گویند هرمزان پس از ورود به خلیفه آب خواست و در آشامیدن آبی که به‌دستش دادند درنگ کرد. عمر گفت تا این آب را ننوشیده‌ای در امانی. هرمزان فوراً آب را به زمین ریخت و عمر به‌ناچار قولش را حفظ کرد. سپس عمر، خلیهٔ مسلمان خطاب به هرمزان گفت: به راستی که بخت از ایرانیان برگشته وگرنه غلبهٔ ما بر این ملت با عقل میسر نبود. هرمزان به اسلام گروید و در امور ایران مشاور عمر بود. چون ابولولو عمر را زخم زد، عبیدالله بن عمر، بر سر هرمزان رفت و او را به‌کین پدر کشت. او به بهانه نشان دادن اسب های خود به هرمزان، او را به خانه خود دعوت کرد و در بین راه از پشت به او حمله کرد و او را از پای درآورد.قتل هرمزان تنها بدین سبب بود که عبدالرحمن بن عوف یا عبدالرحمن بن ابی بکر ادعا کرده بودند او را همراه با جفینه ترسا دیده‌اند در حالی که سلاح قاتل را در دست داشته‌اند. با این حال عموماً رفتار او را قتل شمرده‌اند و نه قصاص. زمانی که عبیدالله را بازداشت کردند، تهدید کرد که تمام اسیران خارجی مدینه و برخی از مهاجران و انصار را خواهد کشت. پس از به خلافت رسیدن عثمان، وی پسر عمر را قصاص نکرد.[b][size=4] علی ابن ابیطالب و دیگران به شدت به او اعتراض کردند و علی تهدید کرد اگر در موقعیت مناسبی قرار گیرد، حکم قصاص را درباره او اجرا خواهد کرد.[ علی خطاب به عمر گفت: «این فاسق - اشاره به عبیدالله - را به خون‌خواهی هرمزان بکش که با کشتن مسلمانی بی گناه، مرتکب خطایی عظیم شده». این ناخشنودی در او وجود داشت تا نبرد صفین که عبیدالله از علی اجازهی ورود خواست و علی به او گفت: «آیا تو که هرمزان را به ناحق کشته‌ای با آنکه او به دست عموی من عباس اسلام آورده بود و پدر تو نیز از غنایم مسلمانان برای او دو هزار درهم وظیفه مقرر داشته بود، حالا انتظار داری که از دست من جان سالم به در بری؟»[/size][/b] عبیدالله در پاسخ گفت: «سپاس خدای را که ما را در وضعی قرار داد که تو خون هرمزان را از من می‌خواهی و من خون امیرالمؤمنین عثمان را». عبیدالله در نبرد صفین در کنار معاویه جنگید و کشته شد.[/font][/size] [center][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/Commander-in-chief_2C_sasanied_period.jpg[/img][/center] [color=#ff0000][b]بخوانید :[/b][/color] [color=#b22222][b] [size=3][font=tahoma,geneva,sans-serif]هرمزان از نخستين عاملان اين انتقال‏[/font][/size][/b][/color] [size=3][font=tahoma,geneva,sans-serif]خاندان هرمزان‏2 كه در مآخذ عربى و فارسى به همين نام و گاهى با تحريف به صورت فيرزان و در بعضى مآخذ به نام هرميزان آمده به يكى از هفت خاندان ممتاز دوره ساسانى مى‏رسد.3 هرمزان در دوره‏ى ساسانى فرمانرواى خوزستان و مهر جانقذق - در لرستان - بود كه اين مناصب در خاندان وى موروثى بود. وى در آثار موَرّخانى مانند طبرى و بلعمى با لقب «شاه اهواز» معرفى شده است. در دوره‏ى ساسانى خوزستان شامل هفتاد شهر بوده كه هرمزان بر همه‏ى آنها امارت داشت.4 على‏رغم انتساب هرمزان به خاندان‏هاى ممتاز، خويشاوندى او با خاندان ساسانى نيز يكى از دلايل كسب مقام‏هاى سياسى و نظامى بوده است وى در جنگ‏هاى قادسيه و جلولا حضور داشت‏5 و هنگام عقب‏نشينى يزدگرد سوم به قم و كاشان با اجازه‏ى پادشاه به خوزستان و مهر جانقذق - مقر فرمانروايى خود - بازگشت و هسته‏ى مقاومت را در مقابل اعراب به دست گرفت.6 هر چند اين مقاومت فاقد رهبرى و سازمان مركزى بود، اما در قالب يك سازمان دهنده‏ى محلى اين ايستادگى را اداره‏7 و تا قبل از محاصره‏ى شوشتر، روند پيشروى مسلمانان را كند كرد، ولى با فشار روزافزون نيروهاى اسلام تاب مقاومت در خود نديد و تسليم مسلمانان شد. در خصوص ميزان تأثير شخصيت هرمزان در دربار ساسانى قبل از ورود مسلمانان و حضور وى در كشمكش‏هاى داخلى خاندان ساسانى اطلاعى در دست نيست اما با توجه به پيوند سببى او با خاندان ساسانى‏8 و همراهى با يزدگرد سوم در جلولا و بعد از آن صحنه‏ى مقاومت او در خوزستان را مى‏توان نشانه‏ى وفادارى و اطاعت وى كه تا مدتها بعد نيز ادامه داشت قلمداد نمود. او با توجه به خطر جانى در محضر خليفه‏ى مسلمين نيز حاضر به اسلام آوردن نشد و به روايتى در زندان‏9 و يا بعد از آزادى مسلمان شد.10[/font][/size] [color=#b22222][b] [size=3][font=tahoma,geneva,sans-serif]نقش نظامى هرمزان‏[/font][/size][/b][/color] [size=3][font=tahoma,geneva,sans-serif]هرمزان، فرمانرواى خوزستان به دنبال نبرد جلولا به اهواز مركز قلمرو حكومتى خود آمد و از آنجا به حدود ميشان كه در دست اعراب مقيم ناحيه‏ى بصره بود، يورش برد. ظاهراً يزدگرد او را به اين تهاجمات تحريك مى‏كرد. هرمزان مانع راه اعراب گرديد و تاخت و تازهاى او دفع نشد تا آنكه پادگان‏هاى بصره و كوفه با كمك يكديگر او را از ميشان بيرون راندند و چون ناگزير به مصالحه شد، ناچار قسمتى از قلمرو خود را از دست داد. بعدها با قبيله‏اى عرب كه در حوالى ولايت او سكونت داشتند، راه ستيز گرفت و بار ديگر با همسايگان عرب خود دشمنى را آغاز كرد، اما اين بار نيز مجبور شد كه تن به صلح دهد و ناچار شرايط ناگوار صلح را بپذيرد. هنگامى كه به اصرار يزدگرد، سربازان فارس براى مقابله با اعراب با سپاه خوزستان متحد شدند، ستاره‏ى بخت هرمزان اندكى درخشيدن گرفت؛ خليفه نعمان بن مقرن را در رأس سپاهى به دفع وى گسيل كرد. در اربق، جنگى درگرفت كه سرانجام هرمزان على‏رغم مقاومت نيروهايش، راه فرار در پيش گرفت و پس از مدتى راهى شوشتر شد. ابوموسى اشعرى فرمانده‏ى بصره، مأمور محاصره‏ى شوشتر شد و به دستور خليفه، گروهى از كوفيان نيز به او پيوستند، محاصره طولانى شد و عاقبت اعراب به يارى يكى از اهالى از راه زيرزمينى به شهر هدايت شدند. هرمزان پس از تصرف شهر توسط اعراب به قلعه‏ى خود پناه برد. افرادى كه با هرمزان بودند از بيم اعراب، كسان خود را هلاك كرده و اموال را به رودخانه ريختند تا به دست اعراب نيفتد و سرانجام اعراب قلعه را گشودند. هرمزان به شرط آنكه وى را نكشند و به نزد خليفه بفرستند، ناگزير تن به تسليم داد. او را به مدينه اعزام كردند در حالى كه خوزستان به تدريج به دست اعراب افتاد و پس از شوشتر نوبت به شوش و جندى‏شاپور رسيد.11[/font][/size] [color=#b22222][b] [size=3][font=tahoma,geneva,sans-serif]هرمزان در مدينه‏[/font][/size][/b][/color] [size=3][font=tahoma,geneva,sans-serif]طبرى وقايع ورود هرمزان به مدينه را ضمن حوادث سال هفده هجرى آورده و مى‏نويسد ابوسبرد، هرمزان را همراه عده‏اى كه انس بن مالك و احنف بن قيس هم در ميان آنان بود به مدينه اعزام كرد12 و از جمله ديگر همراهان اين هيأت،13 يك عده زنان ايرانى را به مدينه بردند. برخى اسناد وانمود كرده‏اند كه دخترى به نام شهربانو يا دخترانى از يزدگرد سوم در ميان آنها بودند، حال آنكه يزدگرد مدتها پيش از اين وقايع خانواده‏ى خود را به خراسان برده بود.14 به عقيده‏ى برخى، شهربانو دختر هرمزان بوده نه يزدگرد سوم.15 مطلب مهم ديگر در ورود به مدينه نحوه‏ى لباس پوشيدن هرمزان بود كه همراهان مسلمان او براى نشان دادن درجه‏ى اهميت عمل خود در شكست دادن حاكم خوزستان و نيز تحقير هرمزان، زيورآلات و تاج هرمزان را بر تنش كرده و به محضر عمر وارد شدند.16 تماشاى اين نوع لباس و جواهرآلات براى اعراب مى‏توانست تداعى كننده‏ى گفته‏هاى عمر در ابتداى حمله به ايران باشد كه با استناد به حديث پيامبرصلى الله عليه وآله در فتح گنج‏هاى خسرو، مسلمانان را به جنگ برضدّ ايرانيان تحريك كرده بود. در بدو ورود به مدينه به خانه‏ى عمر رفتند و او را نيافتند، ناچار راهى مسجد شدند17 و در اين هنگام مردم براى اولين بار شخصى را با اين هيأت پرشكوه و جلال مشاهده كردند كه تا مدتها در اذهانشان باقى ماند.18[/font][/size] [color=#b22222][b] [size=3][font=tahoma,geneva,sans-serif]هرمزان در محضر عمر[/font][/size][/b][/color] [size=3][font=tahoma,geneva,sans-serif]عمر با مشاهده‏ى هرمزان با آن لباس‏هاى فاخر حاضر به ملاقات نشد و زمانى كه او را به عنوان شاه خوزستان معرفى كردند، ملاقات را پذيرفت به شرطى كه لباس‏هاى هرمزان را عوض كنند و به دستور عمر لباس‏هاى او را بر تن سراقه بن مالك بن جُعشُم، كردند و خليفه خدا را سپاس گفت كه زيور و لباس كسرايان را بر تن فقراى مسلمين كرده و نخوت و تكبّر ايرانيان به ذلّت و خوارى تبديل شده است.19 سخنانى كه ميان آنها رد و بدل شد و مورخان حكايت كرده‏اند، نشان از آن دارد كه هرمزان هنوز وضع موجود را نپذيرفته و ضمن سخنان خود ادعا دارد كه پيروزى مسلمانان بر ايرانيان از روى لياقت و مهارت آنان نبوده، بلكه خواست خدا بوده، همانگونه كه قبلاً خدا با ايرانيان بوده و پيروزى‏هاى بزرگى نصيب ايرانيان كرده است. در اين مورد نوشته‏اند كه [b]هرمزان پس از كسب اجازه در سخن گفتن، بر زبان آورد كه «ما ايرانيان و شما اعراب تا وقتى كه كار به دست خودمان بود، ما بر شما چيره بوديم و اكنون كه خدا با شما است، ما در برابر شما تاب نياورديم.» [/b]عمر از انس بن مالك در اين مورد نظر خواست و او نيز بدون اينكه بخواهد عمر را خشمگين سازد گفت: «من در پشت سر خود شكوه فراوان و دشمنى سرسخت ديدم، اگر تو او را بكشى مردم از زندگى نوميد خواهند شد و بر سرسختى و پايدارى آنها خواهد افزود و اگر او را زنده بگذارى آن مردم به زنده ماندن خود اميدوار خواهند شد و از سرسختى آنها خواهد كاست.» عمر دريافت كه انس با وجود قتل برادرش براء بن مالك، حاضر به كشتن هرمزان نيست، گفت: «من چگونه كشنده‏ ى براء و مجزة بن ثور را زنده بگذارم» انس پاسخ داد: «به كشتنش راه‏ ندارى چون تو او را امان دادى»، ولى عمر نپذيرفت و از انس شاهد خواست كه چه وقتى به هرمزان امان داده است. انس مى‏گويد: «من از نزد عمر بيرون شدم و در همان حال، زبيربن عوام را ديدم كه آنچه من به ياد داشتم، او نيز به ياد داشت، وى به سود من شهادت داد و عمر دست از هرمزان برداشت و او مسلمان شد و عمر عطايى براى وى مقرر كرد».20 روايت بلاذرى با روايت‏هاى ديگر تفاوت دارد به طور مثال، ابن سعد21 جريان آب خواستن هرمزان و شكستن عمدى ظرف آب و گفته‏ى عمر مبنى بر «عدم اجتماع آب نخوردن و كشتن» را آورده و ديگر مورخان مانند طبرى، مقدسى و ابن اثير نيز آن را تكرار كرده‏اند، ولى بلاذرى جريان معروف آب خواستن هرمزان را نياورده و در نتيجه مسلمان شدن هرمزان نيز با ديگر روايت‏ها تفاوت دارد. احتمالاً هرمزان چند بار با عمر ملاقات كرده و در ملاقات اول جريان آب خواستن اتفاق افتاده و على‏رغم عصبانيت عمر و دستور قتل هرمزان در حضور صحابه و از جمله حضرت على‏عليه السلام در جلسه‏ى اول عمر فرمان خود را عملى نكرد و دستور حبس هرمزان را داد و او در زندان بود كه اسلام آورد. در تاريخ قم آمده كه بعد از مشكل شدن كار هرمزان، عمر او را به زندان انداخت تا سرانجام به دست عباس بن عبدالمطلب اسلام آورد و عمر براى او غنيمت معين كرد؛22 دليل اين ادعا نيز در اخبار الطوال ضمن حوادث اخبار صفين آمده كه حضرت على‏ عليه السلام به عبيدالله بن عمر، قاتل هرمزان گفت: «كه تو هرمزان را به ناحق كشتى با اينكه به دست عموى من عباس، اسلام آورده بود و پدرت دو هزار درهم وظيفه معين كرده بود، حال از من انتظار دارى كه در امان بمانى.» از سوى ديگر بنا به قول بلاذرى، عمر از انس كه مأمور اعزام هرمزان بوده، شاهد خواسته و او زبير بن عوام را يافته كه زبير هم به نفع انس شهادت داده و اتفاقاً زبير بن عوام، انس و ابوسعيد خدرى از جمله افرادى بودند كه در مجلس حاضر بودند. اگر فقط يك ملاقات صورت گرفته و همه حاضر بوده‏اند و هرمزان در آن جلسه مسلمان شده كه ديگر نيازى به شاهد نيست. دليل ديگرى از ابن سعد مبنى بر اسلام نياوردن هرمزان در ملاقات اول، موجود است و آن اينكه حضرت على‏ عليه السلام به عمر فرمود: «ميان او و همراهانش جدايى بيفكن» كه عمر دستور داد، هرمزان و نزديكانش را سوار بر كشتى كردند كه به سوى شام بروند، شايد در دريا غرق شوند و از قضا كشتى غرق شد، ولى هرمزان و ديگر همراهانش صدمه‏ اى نديدند و عمر دستور داد آنها را زندانى كردند23 و در زندان اسلام آورند. با مسلمان شدن هرمزان - چه از سراجبار يا اختيار - عمر او را به خدمت خود درآورد و در امورى كه به آنها اشاره خواهد شد طرف مشورت قرار داد.[/font][/size] [color=#b22222][b] [size=3][font=tahoma,geneva,sans-serif]هرمزان و تأسيس ديوان‏[/font][/size][/b][/color] [size=3][font=tahoma,geneva,sans-serif]در خصوص تاريخ تأسيس ديوانى كه بعدها ديوان بيت‏ المال نام گرفت، اختلاف نظر وجود دارد. برخى تأسيس آن را سال بيستم هجرى و در ماه محرم مى‏دانند مانند ابن سعد، بلاذرى و يعقوبى،24 ولى برخى مانند طبرى و به دنبال او ابن اثير، ابتدا در وقايع سال پانزدهم‏ هجرى‏25 راجع به آن توضيح مفصل مى‏دهند و بعد در ضمن حوادث سال بيستم هجرى اشاره‏ى كوتاهى نسبت به آن مى‏كنند. اختلاف ديگرى كه ميان مورخان وجود دارد، در ابداع كننده ‏ى اين ديوان است، برخى به وليد بن هشام بن مغيره، على‏ عليه السلام يا عثمان‏26 و برخى به «شخص ايرانى» اشاره مى‏كنندكه همان هرمزان بوده است.27 در مورد تاريخ تأسيس، سال بيستم صحيح‏تر به نظر مى‏رسد. زيرا اولاً اكثر مورخان بر اين سال تكيه كردنده‏اند ديگر اينكه با وجود پيروزى‏هاى مسلمانان، آنها هنوز نتوانسته بودند به كاخ‏هاى تيسفون راه يابند كه غنايم را به مدينه منتقل كنند و خليفه اموال را بر اساس ديوان تقسيم كند. موضوع ديگرى كه جاى بحث دارد، ارسال اولين اموال توسط ابوهريره حاكم بحرين و اين ادعا است كه وى بانى ديوان شد. اگر سال بيستم هجرى را به عنوان سال تأسيس ديوان بپذيريم، ابوهريره در همان سال به حكومت بحرين رسيده؛ چگونه ممكن است كه وى در كوتاه‏ترين زمان، اموالى به مدينه ارسال كرده باشد كه عمر را به فكر تأسيس ديوان انداخته باشد؟ در حالى كه تا سال بيستم اموال بسيارى از مناطق ايران به مدينه رسيده بود و ارزش غنايم بيش از اموال ارسالى از بحرين بود. مطلب ديگر خاستگاه ايرانى بودن ديوان است. هر چند ابن خلدون ريشه‏اى كهن براى آن بيان مى‏كند ولى آن حكايت‏28 مهر تأييدى بر ايرانى بودن اصطلاح ديوان است و مسلماً شخصى ايرانى آشنا به ديوانسالارى ايران بايد در تدوين آن دخالت داشته باشد، و البته نقش افراد ديگر را در حد مشورت نمى‏توان انكار كرد. ابن طقطقى در مورد شرايط تأسيس نخستين ديوان‏29 چنين شرح مى‏دهد: «در صدر اسلام، مسلمانان همان سپاهيان بودند و جنگ ايشان هم براى دين بود نه براى دنيا، در ميان آنها نيز پيوسته كسانى يافت مى‏شدند كه بخشى از مال خود را در راه خير بذل مى‏كردند و در مقابل يارى اسلام و پيغمبرصلى الله عليه وآله به هيچ‏گونه پاداش جز از جانب خداوند چشم نمى‏داشتند، پيغمبر صلى الله عليه وآله و ابوبكر هيچ كدام براى آنها وظيفه‏اى مقرر نكرده بودند، ليكن چون به جهاد مى‏رفتند و مالى به غنيمت مى‏آوردند، هر يك بهره‏ اى را كه دين براى او معين كرده بود، دريافت مى‏كردند و چون از اطراف هم مالى به مدينه مى‏رسيد، آن را در مسجد مى‏آوردند و پيامبرصلى الله عليه وآله آن را ميان آنها تقسيم مى‏كرد. در تمام مدت خلافت ابوبكر هم بدين منوال مى‏گذشت، ولى چون سال پانزدهم هجرى رسيد، [b]عمر كه در اين هنگام بر مسند خلافت نشسته بود؛ مشاهده كرد كه كشورها يكى پس از ديگرى به دست مجاهدان اسلام گشوده مى‏شوند و گنجينه‏ هاى ايران به تصرف درآمده و بارهاى زر و سيم و جواهرات گرانبها و لباس‏هاى فاخر به مدينه وارد مى‏گردد، پس چنين انديشيد كه به مسلمانان گشايشى دهد و تمام آن اموال را ميان آنها تقسيم كند، ولى نمى‏دانست اين كار را چگونه انجام دهد و همه‏ ى آن اموال را چگونه ضبط كند. در اين هنگام يكى از مرزبانان ايران كه در مدينه بود، چون عمر را در كار خود سرگردان يافت به وى گفت: پادشاهان ايران را چيزى است كه آن را ديوان مى‏ نامند و تمام جمع و خرج كشور ايشان در آن ضبط است و هيچ چيز از آن خارج نيست و هر كسى از دولت وظيفه و مقررى دارد، نامش در آن ثبت است و هيچ گونه خللى بر آن راه نمى‏يابد، پس عمر متوجه اين امر شد و شرح آن را پرسيد، مرزبان چگونگى آن را شرح داد و همين كه عمر آن را نيك دريافت به تأسيس ديوان پرداخت و براى مسلمانان هر يك نوعى وظيفه مقرر داشت و براى همسران، كنيزان و نزديكان پيامبرصلى الله عليه وآله نيز سهمى تعيين كرد، به طورى كه همه‏ى درآمدها مصرف مى‏شد و چيزى در بيت‏المال نمى‏ماند».30[/b] با خبرى كه ابن سعد از محمد بن مصعب قرقسانى روايت كرده مى‏ توان به نحوه‏ ى تقسيم غنايم قبل از تأسيس دفتر و ديوان پى‏ برد، بنابر اين روايت روزى براى عمر مالى رسيده بود كه مردم دور او جمع شدند و ازدحام كردند، در اين هنگام سعد بن ابى وقاص براى رساندن خود به عمر، مردم را با زور كنار مى ‏زد و عمر كه متوجه موضوع شد با تازيانه بر سر او زد و گفت تو به صورتى جلو آمدى كه گويى ترسى از فرمانرواى خداوند در دل ندارى، خواستم به تو بفهمانم كه فرمانرواى خدا نيز از تو ترس ندارد.31 از برخى منابع تاريخى اطلاعات جزئى ‏ترى راجع به موضوع تأسيس دفتر آمده است از جمله اينكه [b]در زمان خلافت عمر، ابوهريره حاكم بحرين مبلغ پانصد هزار درهم‏32 نزد عمر آورد و در بدو امر خليفه باور نمى‏كرد كه چنين مبلغى همراه ابوهريره باشد وى در سؤال مجدد خليفه پاسخ داد، آرى همراه من مبلغى هست به مقدار پنج بار صد هزار تا، عمر باز هم باور نكرد و ابوهريره را مرخص كرد تا فردا حاضر شود، در ملاقات بعدى باز هم گفتگوهاى قبل تكرار شد و عمر پذيرفت و پس از آن به مسجد رفته و موضوع را با مردم در ميان گذاشت كه مال بسيارى براى ما رسيده، اگر مى‏خواهيد آن را به پيمانه بين شما تقسيم كنم و اگر مى‏خواهيد با شماره، كه مردى از ميان جمع برخاست و گفت اى اميرمؤمنان! من ايرانيان را ديده‏ام كه براى اين كار ديوانى دارند، تو هم براى ما ديوانى تأسيس كن.33 گفته شده شخصى كه اين درخواست را كرده هرمزان بوده كه در مدينه اقامت داشته است.34[/b] خبر ديگرى را نيز ابن سعد نقل كرده است مبنى بر اين كه عمر در يك نظرخواهى چگونگى تدوين ديوان را خواستار شد، حضرت على‏ عليه السلام كه در جلسه حاضر بود و فرمود هر چه را نزد تو آوردند، بدون اينكه ذره‏ اى از آن نگهدارى شود، بين مردم تقسيم كن، عثمان نيز نظر خود را كه مبتنى بر شمارش اموال بود، ارائه كرد و در پايان وليد بن هشام بن مغيرة نيز از سفر خود به شام و مشاهده‏ ى تقسيم اموال ميان ساكنان آنجا سخن گفت و سرانجام عمر با جمع‏ بندى نظرات حاضران دستور تدوين ديوان ضبط اموال را داد.35 عمر به منظور اجراى فرمان تأسيس ديوان، سه تن از نسب‏ شناسان معروف به نام‏هاى عقيل بن ابى طالب، مَخرَمة بن نوفَل و جُبَير بن مطعم بن نوفل بن عبد مناف را فراخواند تا مردم را بر حسب اسلام آوردن و مشاركت در غزوات طبقه‏ بندى كنند، ابتدا خواستند از عمر و خاندان او شروع كنند كه نپذيرفت و دستور داد، از بنى هاشم آغاز كرده و سپس به ترتيب خاندان ابوبكر و بعد عمر و خانواده‏اش را در فهرست اسامى قرار دهند و بقيه‏ ى مردم نيز در مراتب بعدى قرار گيرند.36 در خصوص اعطاى مبالغ به افراد، روايات متعددى با ارقام متفاوتى وجود دارد. عمر از فرزندان حضرت على‏ عليه السلام فقط حسن‏ عليه السلام و حسين‏ عليه السلام را بر ديگر فرزندان ارجحيت داد و براى هر يك پنج هزار درهم مقرر داشت و براى عباس عموى پيامبرصلى الله عليه وآله به سبب قرابت وى هفت هزار درهم معين كرد و كسى را بر اهل بدر بالاتر قرار نداد، جز همسران پيامبرصلى الله عليه وآله كه براى هر يك دوازده هزار درهم تعيين كرد.37 ملاك‏هاى تقسيم عطايا به مهاجر، انصار، اهل بدر، اهل قادسيه، خاندان هاشمى، عباسى، فرزندان انصار و مهاجر، تابعان، تابعان تابعان، خاندان صحابه‏ى معروف مانند آل زبير، آل ابوبكر38 و غيره مشكلاتى براى عمر ايجاد كرد و در اواخر حكومت خود اظهار پشيمانى نمود و اقرار كرد، اگر در اين سال زنده بمانم به گونه‏اى عمل خواهم كرد كه همه از بهره‏ى مساوى برخوردار شوند،39 ولى بهره‏ مندى بزرگان از خزانه روز به روز بر فاصله‏ ى ميان آنان و مردم افزود تا جايى كه طبقه‏ ى اشرافى به وجود آمدند كه خود را جدا از مردم مى‏پنداشتند و در دوره‏ى عثمان و على‏ عليه السلام مشكلاتى را ايجاد كردند «... به نظر مى‏رسد، خليفه و مسلمانان كه آن روز چنان مصلحتى انديشيدند، نمى‏ دانستند پايان اين طرز توزيع چه خواهد بود و يا به فكر آنان نمى‏رسيد كه تنى چند از بزرگان به عنوان مقررى ثابت، بيش از مقدار مصرف خود از خزانه بهره مى‏برند».40 علت ديگر نيز بر پا شدن ديوان عطايا بر اساس ضرورت - نه برنامه‏ ريزى اصولى - و ترتيب ساسانيان بود كه حيف و ميل بسيارى در آن معمول شد و شكايات بسيارى مطرح شد كه مستمرى‏ ها را براى پاداش يا مى‏ افزودند يا مى‏ كاستند يا به خواست خليفه به سران سپاه منتقل مى‏كردند، هر چند كه به گفته‏ى كلود كاهن، اين رسم از ابتدا داراى نظم خاصى بود.41[/font][/size] [color=#b22222][b] [size=3][font=tahoma,geneva,sans-serif]ديوان سپاه‏[/font][/size][/b][/color] [size=3][font=tahoma,geneva,sans-serif]هرمزان علاوه بر تدوين ديوان بيت‏ المال در تأسيس ديوان سپاه نيز دخالت داشت و خليفه را در اين مورد راهنمايى كرد. هرچند اين دو در آغاز يك ديوان بوده ‏اند كه هم براى نگهدارى حساب بيت‏ المال و اداره‏ ى امور آن به كار مى‏رفته و هم براى ثبت‏ نام مسلمانان و كسانى كه به جهاد مى‏ رفتند، براى تعيين بهره‏ اى كه از غنيمت جنگى يا درآمدهاى ديگر نصيب آنان مى ‏گرديد. در واقع اين ديوان با تمام سادگى كه در اين دوره داشت به تنهايى جانشين دو ديوان خراج و سپاه بود كه در دوره‏هاى بعد با شاخه‏ هاى فراوان به وجود آمد.42 [b]در مورد يكى بودن ديوان بيت‏ المال و سپاه روايتى نقل شده كه هرمزان به عمر گفته بود «لشكرى كه تو بسيج نموده و اين همه اموال صرف آن مى‏كنى، اگر كسانى از رفتن به جنگ سرباز زده به جاى مانند، فرمانده لشكر از كجا بدان آگاه مى ‏شود؟ در اين صورت ديوانى برقرار كن»، عمر نيز راجع به ديوان از هرمزان پرسيد، او نيز برايش تفسير كرد.43[/b] در مورد تأسيس ديوان بيت المال همان گونه كه آورده شد، افرادى معرفى شدند و از آنجا كه همان ديوان، براى سپاه نيز به كاربرده مى‏شد، پس افراد قبلى نيز در مورد ديوان فعلى نيز قابل استناد بودند؛ قبلاً گفته شد كه وليد بن هشام به عمر گفته بود كه در شام ديدم كه ديوان‏ ها را ترتيب مى‏ دادند و خطاب به عمر ادامه مى‏ دهد كه براى سپاه نيز چنين كارى را انجام مى‏ دادند و تو نيز آن را انجام بده، البتّه گفته شد كه امر ديوان‏سازى در دوره‏ى عمر به كمك فكر ايرانى انجام شد و آن نيز به سبب حضور هرمزان در مدينه بود. از خبرى كه در مورد اعزام نيروهاى مسلمان به نهاوند روايت شده است، مى‏توان به يكى بودن ديوان بيت‏المال و سپاه پى ‏برد. آنجا كه عمر به سائب بن اقرع - يكى از مجاهدان باسواد - مى‏گويد: «اگر خداوند شما را پيروز گردانيد غنيمتى كه به دست مى‏آيد، بين جنگجويان تقسيم كن و خمس آن را برگير، و اگر اين سپاه نابود گردد، تو نيز با آن برو كه در آن صورت، دل زمين بهتر از پشت آن است.» در واقع سائب بن اقرع، كارى را كه در دوره‏هاى بعد، تعدادى دبير در ديوان سپاه و ديوان محاسبات انجام مى‏دهند، با وجود سپاهى بودنش انجام مى‏داد و اين حكايت از سادگى تشكيلات از يك طرف و كم بودن شمار باسوادان عرب از سوى ديگر بود.44[/font][/size] [color=#b22222][b] [size=3][font=tahoma,geneva,sans-serif]وضع تاريخ‏[/font][/size][/b][/color] [size=3][font=tahoma,geneva,sans-serif]بنا به روايت برخى از مورخان، وضع تاريخ در ربيع‏ الاول سال شانزدهم هجرى به دستور عمر و با مشورت على‏ عليه السلام صورت گرفت كه وى هجرت پيامبرصلى الله عليه وآله از مكه به مدينه را شايسته ‏تر از وضع تاريخ بر مبناى بعثت آن حضرت دانست.45 [b]اما اينكه چگونه عمر به فكر وضع تاريخ افتاد؛ [/b]دو روايت ذكر شده، اول اينكه ابوموسى اشعرى براى عمر نوشت، نامه ‏هايى كه به دست من مى‏ رسد تاريخ ندارد. پس از آن عمر به مشورت برخاست و تاريخ را از هجرت پيامبرصلى الله عليه وآله بنا به نظر حضرت على‏ عليه السلام وضع كرد.46 [b]روايت دوم مشهورتر است و نقش هرمزان در آن آشكار مى‏شود كه ابوريحان بيرونى از ميمون بن مهران نقل كرده، بدين ترتيب كه در زمان عمر وقتى حواله‏اى به او دادند كه تاريخ پرداخت آن ماه شعبان بود، عمر پرسيد كدام شعبان آيا همين ماهى كه در آن هستيم يا شعبانى كه خواهد آمد؟ آنگاه ياران پيغمبر را گرد آورد و از آنها درباره‏ى اين موضوع كه موجب سرگردانى مى‏گردد، نظر خواست و آنها گفتند: بايد راه و چاره را از آيين ايرانيان آموخت و سپس هرمزان را خواستند و از او در اين باره سؤال كردند، او گفت كه ما را حسابى است كه به آن «ماه، روز» گوييم پس آن را به صورت مورخ معرب ساختند و مصدر آن را هم تاريخ گفتند.47[/b] مسعودى در توضيح وقايع دوران عمر در مورد وضع تاريخ هجرى در خصوص زمان مشورت، سال هفدهم و يا هجدهم را ذكر مى‏كند و علت وضع آن را «حوادث عهد عمر» مى‏داند با اين توضيح كه عمر نمى ‏دانست براى زمان حوادث خود چه اقدامى كند، لذا افرادى را طرف مشورت خود قرار داد و از جمله نظراتى كه داده شد، وضع تاريخ بر اساس تواريخ عجم و غيره بود كه وى نپذيرفت تا اينكه على‏ عليه السلام هجرت پيامبرصلى الله عليه وآله را پيشنهاد كرد و مورد قبول عمر قرار گرفت و تاريخ را از محرم آغاز كردند، با وجودى كه فاصله‏ ى هجرت پيامبرصلى الله عليه وآله تا اول سال قمرى دو ماه و دوازده روز بود؛ ولى آنها دوست داشتند كه زمان هجرت را با آغاز سال قمرى يكسان كنند. روايت ديگرى را مسعودى بيان مى‏كند، بدين صورت كه پيامبرصلى الله عليه وآله بعد از ورود به مدينه، خود تصميم بر وضع تاريخ نمود كه البته خود مسعودى اين روايت را كه از زهرى نقل مى‏كند از جهت علم حديث رد مى‏كند و به روايت اول على ‏رغم اختلاف در سال وقوع آن اكتفا مى‏ كند.48 [b]با وجود اختلاف در زمان وقوع و افراد دخيل در وضع تاريخ كه سال‏هاى شانزدهم تا هجدهم هجرى قيد شده، اگر بخواهيم در خلال اين سال‏ها نقش هرمزان را تعيين كنيم، بايد به تاريخ فتح شوشتر و اعزام هرمزان به مدينه اشاره كنيم كه اين موضوع را تا سال بيستم هجرى‏49 ذكر كرده‏اند و با مقايسه و توجه به تاريخ‏هاى وضع «تاريخ هجرى» مى‏توان به نقش هرمزان پى‏برد و او را از جمله افرادى دانست كه طرف مشورت عمر قرار گرفته‏اند، اما اين سؤال كه نظر هرمزان پذيرفته شده يا نه، با ارائه نظر حضرت على ‏عليه السلام در مورد وضع تاريخ براساس هجرت پيامبرصلى الله عليه وآله منافات ندارد، زيرا حضرت مبدأ را پيشنهاد كرد نه تقويم تاريخ را، و به استناد روايت بيرونى؛ هرمزان گفت: «ما را حسابى است كه به آن ماه روز گوييم.» از سوى ديگر اگر يك قسمت از روايت مذكور مبنى بر «دريافت حواله ‏اى در ماه شعبان» را بپذيريم. اين معنى را مى‏ دهد كه ترتيب ماه‏ها قبل از تعيين مبدأ سال بوده كه عمر با دريافت حواله، مشورت را آغاز كرده و اينجا ديگر نقش هرمزان منتفى مى‏شود. مسعودى نيز آن را بيان كرده كه «عمر بعد از طولانى شدن گفتگوها نظر حضرت على ‏عليه السلام را پذيرفت». اما از آنجا كه هرمزان در تدوين ديوان ضبط اموال مشاركت داشته، بعيد نيست كه در وضع تاريخ نيز نظرش مقبول افتاده باشد.[/b][/font][/size] [color=#b22222][b] [/b][/color] [color=#b22222][b][size=3][font=tahoma,geneva,sans-serif]نقش هرمزان در ادامه‏ ى فتوحات‏[/font][/size][/b][/color] [size=3][font=tahoma,geneva,sans-serif]براى ادامه‏ى فتوحات نياز به اطلاعات بيشترى بود كه عمر مى‏ توانست در مشورت با هرمزان به آن دست يابد، زيرا مسلمانان در نواحى مرزى و خوزستان با توجه به اسكان قبايل عرب كه مورد اعتماد ايرانيان بودند، توانستند به فتوحاتى دست يابند، اما براى ورود به داخل ايران به كمك و اطلاعات بيشترى نياز بود. هرمزان نه به عنوان مشاور نظامى در مفهوم امروزى، بلكه در مواقع ضرورى مانند فتح نهاوند، طرف مشورت قرار گرفت. در اين خصوص عمر از وى سؤال كرد به نظر تو از ميان سه ناحيه‏ ى اصفهان، فارس و آذربايجان به كدام ناحيه بايد حمله كرد كه هرمزان جواب داد، اصفهان به منزله ‏ى سر است و فارس و آذربايجان دو بال هستند، اگر سر را قطع نمودى، كارى از بال‏ها برنمى ‏آيد، پس از آن عمر تصميم خود را گرفت و جنگ نهاوند را آغاز نمود، زيرا نهاوند جزء اصفهان بود. در روايت ديگر از طبرى هرمزان در پاسخ به عمر مى‏گويد كه فارس سر است و دو منطقه‏ى ديگر بال‏50 پس بال‏ها را قطع كن سر، خود سقوط مى‏كند، عمر از پاسخ هرمزان خشمگين شد و دشنام داد كه اى دشمن خدا، بايد سر را ابتدا قطع نمود و بعد بال‏ها سقوط مى‏كنند و تصميم به جنگ نهاوند گرفت.51[/font][/size] [color=#b22222][b] [size=3][font=tahoma,geneva,sans-serif]هرمزان و قتل عمر[/font][/size][/b][/color] [size=3][font=tahoma,geneva,sans-serif]هدف از عنوان مذكور تعيين نقش هرمزان در قتل عمر است و اينكه در اين ماجرا دست داشته يا نه و اگر نقشى داشته با برنامه‏ ريزى و زمينه‏ هاى قبلى بوده يا غلام او ابولؤلؤ52 بدون طرح و فقط براساس عاطفه و احساس همدردى‏53 با اسراى نهاوند54 دست به اين كار زده است؟ آيا جريانى پشت پرده دخالت داشته كه ايرانيان بدون هماهنگى با آنها، آرزوى اين جريان مخفى را عملى كرده‏اند؟55 براى پاسخ ابتدا بايد به رابطه‏ ى عمر با اطرافيان و بزرگان عرب به خصوص قريش پرداخت تا از خلال آن بتوان به برخى مسائل پى‏ برد، هر چند با گذشت زمان و روشن نبودن بسيارى از مسائل آن روز نتوان به اصل مطلب واقف شد. [b]عمر در راه خدا بى‏ اندازه بر مردم سخت مى‏ گرفت و بر خود بيشتر از ديگران سختگيرى مى‏ كرد، كتب سنن، طبقات و تاريخ در اين مورد مطالبى آورده ‏اند، اما اولين ماده برنامه‏ ى سياسى او رفتار با بزرگان و شخصيت‏هاى مهاجر و انصار بود، عمر با وجود اين كه با اينها با مدارا رفتار مى‏كرد، احتياط را از دست نمى‏ داد از يك طرف ايشان را به خود نزديك مى ‏كرد و از آنها مشورت مى‏خواست از طرف ديگر مى‏ ترسيد، مبادا دستخوش فتنه‏ اى شوند. بدين جهت آنان را در مدينه نگاه مى‏ داشت و جز با رخصت وى از اين شهر بيرون نمى ‏رفتند و بدون اجازه‏ى او نمى‏ توانستند به ممالكى كه به تصرف مسلمانان درآمده بروند.[/b] از سوى ديگر عمر براى هر يك از اصحاب پيغمبر به مقدار رتبه و سابقه‏ ى او در اسلام و بر حسب مقام و نزديكى كه با پيغمبرصلى الله عليه وآله داشت، وظيفه‏ اى مقرر كرد و معتقد بود كه اين كفاف خرج و مخارج ماهيانه‏ ى آنان را مى‏ كند و نيازى به تجارت و كسب مال نيست، اما آنها به تجارت پرداختند و ثروتشان افزون شد لذا عمر در پايان خلافت خود، از عملكرد مالى آنها نگران شد و گفت، اگر در آغاز كار متوجه پايان آن بودم، زيادى مال توانگران را مى‏ گرفتم و به مستمندان مى‏دادم. عمر علاوه بر سختگيرى بر بزرگان با كاركنان و فرمانداران خود مدارا نمى‏ كرد و به آنان به نرمى رفتار نمى‏ كرد، بلكه سخت مراقب ايشان بود و در آغاز و پايان شغل، صورتى از اموال او برمى ‏داشت و در پايان مأموريت وى اموالش را نصف مى‏كرد.»56 [b]البته عمر على‏رغم اعتراض اوليه برضد معاويه در شام در مقابل وى سكوت اختيار كرد و او را ابقا نمود و اين نيز به خاطر ملاحظاتى بود كه معاويه براى خليفه توصيف كرد.[/b] سختگيرى عمر، شامل ايرانيان و يهودي ها نيز مى‏ شد و اجازه نمى‏ داد كه كسى از عجم يا موالى وارد مدينه شود57 و در مورد يهوديان نيز اهل خيبر58 را تبعيد نمود. روايت شده كه مغيرة بن شعبه غلامى نهاوندى به نام ابولؤلؤ كه صاحب فنونى هم‏چون نقاشى و نجارى و آهنگرى بود با اجازه‏ى عمر به مدينه آورد و بر او روزى دو درهم ماليات بست كه ابولؤلؤ آن را سنگين مى‏ دانست؛ لذا از عمر اجازه صحبت خواست كه فشار از دوشش برداشته شود، ولى عمر نويد بهبودى مى‏ داد كه ابولؤلؤ عمر را با ناراحتى ترك كرد، ديگر بار شكايت از مغيره نزد عمر برد كه عمر پاسخ قبلى داد و از وى خواست، حال كه فن آسياب مى‏داند، براى خليفه نيز يكى بسازد كه ابولؤلؤ وعده ساختن آسيابى را داد كه عالَم از چرخش آن با خبر شود كه عمر از لحن سخن غلام دريافت كه اين نوعى تهديد است.[b] سرانجام عمر در روز چهارشنبه، چهار روز مانده از ماه ذى الحجه سال 23 هجرى يا اوايل محرم سال 24 هجرى در سن 63 سالگى بر اثر ضربات خنجر ابولؤلؤ به قتل رسيد و صهيب بر او نماز گزارد.59[/b] راويان احاديث و سنن در مورد قتل عمر از قول وى رواياتى نقل كرده‏اند كه نشان مى ‏دهد عمر از قتل خود با خبر بوده و البته اين روايات حقيقت را روشن نمى‏كند، بلكه بعضى تازه مسلمانان از ديگر مليت‏ها را در معرض اتهام قرار مى‏دهد. [b]مثلاً عمر در خواب ديد كه گويى خروسى سپيد او را دو نوك زد،[size=3][font=tahoma,geneva,sans-serif] [/font][/size] چون بامداد شد، اندوهگين گفت آن خروس عجمى است و آن نوك زدن ضربت است، [/b]سپس وضو گرفت و براى نماز بامداد بيرون شد. ابولؤلؤ آمد و در صف پشت سر عمر ايستاد، چون عمر به نماز ايستاد دو ضربت بر پهلوى او فرود آورد كه در پيكرش فرو رفت و روده‏هاى او را دريد.60 [b]پس از مرگ عمر، عبيدالله فرزند او كه گمان مى‏ كرد، قتل عمر نتيجه‏ ى توطئه ‏اى بوده كه هرمزان در آن دست داشته، هرمزان رابه قتل رسانيد. وى به بهانه‏ ى نشان دادن اسب‏ هاى خود به هرمزان او را به خانه خود آورد و در بين راه از پشت به او حمله كرد و او را از پاى درآورد.61[/b] آيا قتل عمر با طرح و برنامه‏ى قبلى است؟ مؤلف كتاب أضواء على السنتة المحمديه چنين اعتقادى دارد؛ كه حتّى كعب الاخبار در قتل عمر دخالت داشته، زيرا عمر پس از شنيدن احاديث جعلى وى، از حديث گفتنش جلوگيرى كرده و كعب نيز مترصد فرصتى بود تا ضربه‏اى سخت بر عمر وارد كند، لذا وى از گروهى سرّى بود كه هرمزان در رأس آن بود و قتل عمر به دست ابولؤلؤ عجمى و توسط اين گروه صورت گرفت. نويسنده با دو روايت از قول كعب الاخبار در پيشگويى شهادت عمر در سه روز آينده - پس از تهديد عمر - و وقوف خليفه بر يكى از درهاى جهنم و جلوگيرى از سقوط مردم در آن، نتيجه مى‏گيرد كه كعب الاخبار و ابولؤلؤ و هرمزان در قتل عمر شريك بوده‏ اند و حقد و كينه‏ ى هرمزان نسبت به عظمت و قدرت مسلمين و سقوط ساسانيان را دليل بر تدبير هرمزان در قتل خليفه مى‏داند62 و بدون اينكه به مشاركت احتمالى افرادى مانند مغيرة بن شعبه بپردازد كه چرا وى على‏رغم سختگيرى عمر در عدم ورود عجم و موالى به مدينه، اصرار بر ورود غلام خود - ابولؤلؤ - نمود و چرا پس از قتل عمر مغيره و كعب الاخبار مورد مؤاخذه بزرگان قرار نگرفتند،63 حكم صادر مى‏كند كه «كسى در اين دلايل شك نمى‏كند مگر جاهلان».64 سخن ديگر اينكه با وجود تلاش در پوشيده نگه داشتن اسرار توطئه‏ى قتل عمر كه رنگ سياسى به خود گرفت، رفتار عمر مزيد بر علت بود، و از گفته‏ ى عمر «خدايا من از آنها خسته شده‏ ام و آنها [اشراف قديم و وابستگان جديد] نيز از من خسته شده‏ اند»؛ مى‏توان حدس زد كه وجود عمر وزنه‏اى بود كه بر محيط آن روز سنگينى مى‏كرد و «شايد راز قتل عمر كه از معماهاى تاريخ است در همين عبارت نهفته باشد».65 ا[b]گر در ضمن نقل روايات قتل عمر و بعد از آن به عكس ‏العمل صحابه و اقدام عجولانه‏ى عبيدالله در قتل هرمزان بپردازيم، احتمالاً بتوان بى‏ گناهى هرمزان را ثابت نمود؛ زيرا هيچ يك از مهاجران و انصار و ياران پيغمبرصلى الله عليه وآله عمل عبيدالله را صحه نگذاشتند،66[/b] [b]و آن را مانند قتل بدون دليل مسلمانى محكوم ساختند، عثمان نيز در بدو خلافت در جلسه‏ ى مشاوره‏اى براى نظر در كار عبيدالله كه محبوس‏67 بود، عمل او را موجب اخلال در اسلام دانست، ولى در پايان، پرداخت مال ديه از اموال خود را بهترين راه براى جلوگيرى از بى‏ نظمى در امور دانست و شايسته نديد كه در فرداى قتل خليفه، فرزند او نيز كشته شود.68[/b] [b]اما بزرگانى مانند حضرت على ‏عليه السلام اقدام عبيدالله را محكوم و او را مستوجب قصاص مى‏ دانستند. نوشته ‏اند كه در اولين مجلسى كه عثمان به منبر رفت و عبيدالله را عفو كرد، حضرت على‏ عليه السلام خطاب به خليفه فرمود: «اين فاسق - اشاره به عبيدالله - را به خون‏خواهى هرمزان بكش كه با كشتن مسلمانى بى‏گناه، مرتكب خطايى عظيم شده» و ادامه مى‏دهد كه اى فاسق! اگر روزى بر تو دست يافتم تو را به خون‏خواهى هرمزان خواهند كشت.69[/b] اين ناخشنودى در حضرت وجود داشت تا جنگ صفين كه عبيدالله از حضرت اجازه‏ى ورود خواست و حضرت به او فرمود: «آيا تو كه هرمزان را به ناحق كشته‏اى با آنكه او به دست عموى من عباس اسلام آورده بود و پدر تو نيز از غنايم مسلمانان براى او دو هزار درهم وظيفه مقرر داشته بود، حالا انتظار دارى كه از دست من جان سالم به دربرى؟» عبيدالله در پاسخ گفت: «سپاس خداى را كه ما را در وضعى قرار داد كه تو خون هرمزان را از من مى‏خواهى و من خون اميرالمؤمنين عثمان را».70 [b]از كسانى ديگر كه عمل عبيدالله را تقبيح و بى‏گناهى هرمزان را تصديق نمود، زياد بن لبيد بياضى‏71 شاعر بود كه در شعرى عمل عبيدالله را محكوم نمود، پسر عمر شكايت نزد عثمان برده و تقاضاى رسيدگى كرد، عثمان نيز زياد را از ادامه ‏ى كار بازداشت، ولى زياد، اصرار بر تقبيح عبيدالله نموده و سرانجام عثمان نيز كه از زبان شاعر در امان نمانده بود دستور تبعيد زياد بن لبيد را داد.72[/b][/font][/size] [color=#b22222][b] [size=3][font=tahoma,geneva,sans-serif]نتيجه‏[/font][/size][/b][/color] [size=3][font=tahoma,geneva,sans-serif]با وجود اختلاف در جزئيات و تفاصيل روايات مربوط به سرگذشت هرمزان و نيز نقش او در انتقال فرهنگ و تمدن ايران به دولت نوپاى اسلامى، نمى‏توان از اين دو امر چشم پوشيد كه نخستين ديوان اسلامى در زمان عمر بنياد گذارده شد و ديگر آنكه اين كار در نتيجه‏ ى راهنمايى هرمزان و به روش ايرانيان صورت گرفت. اما در مورد نقش هرمزان درقتل عمر و ارتباط او با اين جريان، با وجود روايات تاريخى نمى‏توان دخالت قطعى وى را ثابت كرد، مانند اين روايت كه عبدالرحمن بن ابى بكر فرداى روز قتل عمر براى دوستان خود نقل كرده بود كه وى شاهد دست به دست كردن خنجر ميان ابولؤلؤ، هرمزان و جفينه بوده و با افتادن خنجر به زمين، پى به دخالت ايرانيان در قتل عمر برده و عبيدالله نيز با شنيدن اين قضيه به سراغ آنان رفته و هرمزان، جفينه و دختر ابولؤلؤ را به قتل رساند.73 در مقابل اين روايت روايتى ديگر مدعى است كه هرمزان در بستر بيمارى بود كه عبيدالله وى را به قتل رساند.74[/font][/size] [b] [size=3][font=tahoma,geneva,sans-serif]پى‏نوشت‏ها:[/font][/size][/b] [size=3][font=tahoma,geneva,sans-serif] 2. مسعودى در مروج الذهب به شخصى به نام حارث بن جنده اشاره مى‏كند كه به هرمزان معروف است و از وى نقل مى‏كند كه ايرانيان بر همه‏ى مردم پادشاهى داشتند وى اضافه مى‏كند كه هرمزان يعنى اميرالامرا و روميان منصبى دارند كه معنى آن هرمزان در فارسى است يعنى دمستق. مسعودى، مروج الذهب، ج 1، ص 253، 267. 3. آرتور كريستن سن، ص 657 و 159، كتاب ايران در زمان ساسانيان، هفت خاندان ساسانى را اين گونه آورده: خاندان ساسان، كارن، سورن، اسپاهبذ، اسپندياذ، مهران و هفتمين گويا زيك بوده، ولى او نمى‏داند كه هرمزان متعلق به كدام خاندان بوده و اضافه مى‏كند مادر هرمزان از خوزستان است. 4. محمد محمدى، مقاله‏ى سرگذشت هرمزان، ص 3 - 4 - 6 و محمد بن جرير طبرى، ج 3 تاريخ الامم و الملوك، ص 171. 5. مسعودى، پيشين، ص 272 و 275. 6. دينورى، اخبار الطوال، ص 163 و 164؛ ابن سعد، طبقات الكبرى، ج‏5، ص‏89 . 7. ريچارد فراى، عصر زرين فرهنگ ايران، ص 75 و 76. 8. خواهر هرمزان زن خسرو پرويز و مادر شيرويه بود. محمد محمدى، فرهنگ ايرانى، ص 66. 9. دينورى، پيشين، ص 8 . 10. حسن پيرنيا و محمد اقبال آشتيانى، تاريخ مفصل ايران، ص 53. 11. ريچارد فراى، تاريخ ايران از اسلام تا سلاجقه، ص 20 و 21. 12. طبرى، پيشين، ص 182 و 183. 13. ابن سعد مى‏نويسد دوازده نفر ديگر هم همراه هرمزان به مدينه اعزام شدند كه با لباس و تاج و جواهرآلات مزين شده بودند. پيشين، ج 5، ص 89 . 14. سعيد نفيسى، تاريخ اجتماعى ايران از انقراض ساسانيان تا انقراض امويان، ص 102. 15. بابن و هوسه، سفرنامه جنوب ايران، ص 50. 16. طبرى، پيشين، ص 183؛ ابن سعد، همان، ص 89 . 17. طبرى، پيشين، ص 183. 18. ابن سعد، پيشين، ص 89؛ محمدى، پيشين، ص 15. 19. ابن سعد، پيشين، ص 90. 20. بلاذرى، فتوح البلدان، ص 374. 21. ابن سعد، پيشين، ص 90؛ مطهربن طاهر مقدسى، آفرينش و تاريخ، ص 856. 22. حسن بن محمد بن حسن قمى، تاريخ قم، ص 303. 23. ابن سعد، پيشين، ص 90. 24. بلاذرى، پيشين، ص 443؛ يعقوبى، تاريخ يعقوبى، ص 40. 25. سيوطى، تاريخ الخلفا، ص 131. 26. بلاذرى، پيشين، ص 435 و 436. 27. ابن طقطقى، تاريخ فخرى، ص 113. 28. گويند منشاء اين نام‏گذارى اين است كه روزى انوشيروان به نويسندگان ديوان خويش مى‏نگريست، در حالى كه با خود به حساب كردن مشغول بود و چنين به نظر مى‏رسيد كه با خود سخن مى‏گويد، از اين‏رو ناگهان گفت: ديوانه! از آن پس جايگاه آنان بدين كلمه ناميده شد و حرف «ه» به علت كثرت استعمال و تخفيف از آن حذف گرديد و گفتند ديوان. آنگاه همين نام بر كُتّاب اينگونه عمليات كه متضمن قوانين محاسبات است اطلاق گرديد. و نيز گفته‏اند ديوان در زبان فارسى نام شياطين است و كُتّاب را از اين‏رو بدان گفته‏اند كه محاسبان در فهم امور و آگاهى بر مسائل آشكار و نهان و جمع اشياء نادر و پراكنده سرعت نفوذ دارند و آنگاه كلمه بر جايگاه نشستن اينگونه محاسبان اطلاق شده است و بنابراين كلمه‏ى ديوان هم نام كُتّاب نامه‏ها و هم مكان نشستن حسابگذاران در بارگاه سلطان را مى‏رساند. ولى مترجم كتاب مقدمه ابن خلدون در پاورقى اظهار نموده كه اين توجيهات جنبه‏ى خيالبافى دارد و ديوان به معنى نوشتن است و كلمات دفتر، دبير و دبستان همه از آن مأخوذ است. مقدمه ابن خلدون، ج 1، ص 465؛ فيليپ حتى، تاريخ عرب، ص 222؛ ريچارد فراى نيز در عصر زرين فرهنگ ايران، ص‏69، كلمه‏ى ديوان را از ريشه‏ى ايرانى dipi-pand مى‏داند ولى توضيح بيشترى نمى‏دهد. 29. در اين مورد كه ديوان مذكور اولين آن باشد، نظر ديگرى ابراز مى‏شود بر اين مبنا كه جمع آورى عايدات و تعيين مصارف مستلزم به وجود آوردن يك دستگاه ادارى - ديوان - بود كه اين كار در عراق در دوره‏ى حكومت مغيرة بن شعبه و به كمك فردى ايرانى به نام پيرى يا پيروز يا فيروز كسكرى صورت گرفت و بعدها پسرش زادان فرخ تا يك چند متصدى آن بود. اين ديوان عراق را چندى بعد عمر بن خطاب توسعه داد و تشكيلاتى به وجود آورد كه در آن تمام دخل و خرج قلمرو اسلام ضبط شد. حتى كسانى را هم كه مشمول مقررى و عطا مى‏شدند، طبقه بندى كردند تا در تقسيم عطا بى‏نظمى ايجاد نشود، اگر چه بعدها ايجاد شد. عبدالحسين زرين كوب، تاريخ مردم ايران، ج 2، ص‏52؛ ريچار فراى، تاريخ ايران از اسلام تا سلاجقه، ص 45؛ و محمد محمدى، تاريخ و فرهنگ ايران، ج 2، ص 425. اگر عمر، ديوان حكومت مغيره را توسعه داده با اين موضوع كه هرمزان نيز پيشنهاد تأسيس ديوان را مطرح كرده منافاتى ندارد. 30. ابن طقطقى، پيشين، ص 112 و 113. 31. ابن سعد، پيشين، ج 3، ص 287. 32. يعقوبى در جلد دوم كتاب خود، هفتصد هزار درهم نوشته است. 33. ابن سعد، پيشين، ص 300؛ بلاذرى، پيشين، ص 439. 34. محمد محمدى، سرگذشت هرمزان، ص 20. 35. ابن سعد، پيشين، ص 295؛ سيوطى، پيشين، ص 143. 36. يعقوبى، پيشين، ص 40؛ بلاذرى، همان، ص 436. 37. ابن سعد، پيشين، ص 296 و 297. 38. عسكر حقوقى، فلسفه سياسى اسلام، ص 75. 39. ابن سعد، همان، ج 3، ص 300 - 302 - 304. 40. جعفر شهيدى، تاريخ تحليلى اسلام، ص 113 41. ريچارد فراى، عصر زرين فرهنگ ايران، ص 79. 42. محمد محمدى، فرهنگ ايرانى، ص 70. 43. ابن طقطقى، پيشين، ص 113. 44. طبرى، پيشين، ص 204؛ ابن اثير، الكامل، ج 2، ص 185؛ ابن اعثم كوفى، الفتوح، ص 234 - 235. 45. ابن سعد، پيشين، ص 281؛ طبرى، همان، ص 144 و 277. 46. محمد حميدالله، وثائق السياسيه، ص 383. 47 . محمد محمدى، سرگذشت هرمزان، ص 21؛ دائرة المعارف الاسلاميه، ج 4، ص 47 ماده تاريخ. 48. مسعودى، التنبه و الاشراف، ص 252. 49. طبرى، پيشين، ص 189. 50. راوى نام دو منطقه را ذكر نمى‏كند. 51. طبرى، پيشين، ص 205 و 225؛ بلاذرى، پيشين، ص 300 و 303؛ مسعودى، مروج الذهب، ص‏679. 52. مؤلف تاريخ قم، فيروز، ابولولؤ غلام هرمزان را در ايران آورده كه بعد از آمدن به مدينه مغيرة بن شعبه او را به كار گرفت، ص 303. 53. مسعودى، پيشين، ص 677؛ ابن سعد، پيشين، ص 347. 54. طبرى، پيشين، ص 221. 55. مترجم الفتوح ابن عثم مى‏نويسد كه «اين غلام آلت دست بلا اراده‏ى دسيسه‏اى شد كه صحابه‏ى پيامبرصلى الله عليه وآله براى خلاصى از خليفه چيده بودند» ص 976 و 977، عباس محمود عقاد در «موسوعة الاسلاميه»، ضمن اخبار عثمان، دسيسه و توطئه را از جانب يزدگرد و مشاوران او مى‏داند و نه آن چيزى را كه بعضى روايات به احساس همدردى ابولؤلؤ با اسراى نهاوند نسبت داده‏اند ج‏2، ص‏5. 56. طه حسين، انقلاب بزرگ، ص 14، 16، 17، 30. 57. ابوالقاسم پاينده، على ابرمرد تاريخ، ص 58. 58. فيليپ حتى، در مورد سياست عمر در مورد حفظ و نگهدارى حجاز از ورود ديگر اقوام به آن مى‏نويسد: «اساس نظر عمر اين بود كه اجازه ندهد در عربستان هيچ‏كس پيرو دينى به جز اسلام باشد، براى حصول به اين منظور همه‏ى پيمان‏هاى سابق را ناديده گرفت و به سال 14 و 15 هجرى ضمن كسان ديگر يهوديان خيبر را نيز بيرون كرده، ايشان در اريحا مقام گرفتند و مسيحيانى كه در نجران بودند به شام و عراق گريختند». ص 217 و 218. 59. طبرى، ابن اثير، ابن سعد، مسعودى و مقدسى به اين موضوع پرداخته‏اند. 60. ابن سعد، پيشين، ص 33؛ مقدسى، البدء و التاريخ، ص 862 . 61. محمد محمدى، پيشين، ص 23. 62. محمود ابوريه، اضواء على السنة المحمديه او دفاع عن الحديث، ص 158 و 159. 63. پاينده، پيشين، ص 58 و 59. 64. محمود ابوريه، پيشين، ص 160. 65. پاينده، پيشين، ص 57. 66. بنا به روايتى عثمان دست غماذيان يا قماديان پسر هرمزان را در قصاص عبيدالله باز گذاشت و مى‏توان سكوت حاضران در برابر سؤال قماديان كه آيا كسى مانع من نخواهد شد را دليل بر گناهكارى عبيدالله و بى‏گناهى هرمزان قلمداد كرد. اما ابن اثير اين روايت را ضعيف مى‏داند و استدلال مى‏كند اگر پسر هرمزان از قصاص گذشت، ديگر دليلى براى على‏عليه السلام نبود كه به دنبال قصاص عبيدالله باشد. ابن اثير، پيشين، ص 226 و 227. 67. عبيدالله پس از به قتل رساندن هرمزان، جفينه و دختر ابولؤلؤ، توسط سعد بن ابى وقاص زندانى شد تا زمانى كه عثمان در وضع او جلسه‏اى تشكيل داد. طبرى، پيشين، ص 302. 68. ابن سعد، پيشين، ص 356. 69. محمد محمدى، پيشين، ص 27. 70. دينورى، پيشين، ص 210؛ مسعودى، مروج الذهب، ص 738 آورده كه: «تو خون خواه عثمانى در صورتى كه خدا خون هرمزان را از تو مى‏خواهد». 71. از انصار و به قولى از سوى پيامبرصلى الله عليه وآله يا ابوبكر بر حضرموت ولايت داشت. وى مردى مصمم و بى‏گذشت بود و بر سرگرفتن صدقات بر قبيله اشعث بن قيس كندى، درگيرى داشت. بلاذرى، پيشين، ص 109 و 110. در پايان خلافت عمر نيز بر بخشى از يمن امارت داشت. يعقوبى، پيشين، ص 52. 72. طبرى، پيشين، ص 302 و 303؛ ابن اثير، پيشين، ص 226. 73. مقدسى مى‏نويسد كه عبيدالله بن عمر، دو فرزند از ابولؤلؤ را به قتل رساند. ص‏870. 74. مسعودى، پيشين، ص 736.[/font][/size] [b] [size=3][font=tahoma,geneva,sans-serif]منابع:[/font][/size][/b] [size=3][font=tahoma,geneva,sans-serif]- ابن اثير، عزالدين على، الكامل فى التاريخ، 7 مجلد (بيروت، دارالاحياء التراث العربى، بى‏تا). - ابن اعثم كوفى، محمد بن على، الفتوح، ترجمه‏ى محمد بن احمد مستوفى، چ اول (تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، 1372ش). - ابن خلدون، عبدالرحمن، مقدمه‏ى ابن خلدون، 2 جلد، ترجمه محمد پروين گنابادى، چ پنجم (تهران، شركت انتشارات علمى و فرهنگى، 1366ش). - ابن سعد، محمد، الطبقات الكبرى، 8 مجلد (بيروت، دارصادر، بى‏تا). - ابن طقطقى، محمد بن على بن طباطبا، تاريخ فخرى، چ سوم (تهران، شركت انتشارات علمى و فرهنگى، 1367ش). - ابوريه، محمود، اضواء على السنه المحمديه (قم، انصاريان، 1416ق/1995م). - بابن وهوسه، سفرنامه جنوب ايران، ترجمه اعتماد السلطنه، چ اول (تهران، دنياى كتاب، زمستان 1363ش). - بلاذرى، احمد بن يحيى، فتوح البلدان، تعليق رضوان محمد رضوان (بيروت، دارالكتب العلميه، طبعه منشورات اروميه فى قم، رجب 1404ق). - پاينده، ابوالقاسم، على ابرمرد تاريخ، چ دوم (تهران، بهجت، 1354ش). - پيرنيا، حسن و محمد اقبال آشتيانى، تاريخ مفصل ايران از صدر اسلام تا انقراض قاجاريه، به كوشش محمد دبيرسياقى (تهران، خيام، بى‏تا). - حتى، فيليپ، تاريخ عرب، ترجمه ابوالقاسم پاينده، چ دوم (تهران، آگاه، زمستان، 1366ش). - حسين، طه، انقلاب بزرگ، ترجمه احمد آرام و جعفر شهيدى، چ دوم (تهران، على اكبر علمى، 1363ش). - حقوقى، عسكر، فلسفه سياسى اسلام، 2 جلد (بى‏جا، 1354ش). - حميدالله، محمد، الوثائق السياسيه، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، چ اول (تهران، چاپ و نشر بنياد، 1365ش). - دائرة المعارف الاسلاميه، مادة التاريخ (بى‏جا، بى‏تا). - دينورى، احمد بن داود، اخبار الطوال، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، چ چهارم (تهران، نشر نى، 1372ش). - زرين كوب، عبدالحسين، تاريخ مردم ايران، 2 جلد، چ دوم (تهران، اميركبير، 1368ش). - سيوطى، جلال الدين، تاريخ الخلفا، تحقيق محمد محيى‏الدين عبدالحميد، طبعة الاولى (قم، منشورات شريف الرضى، 1411ق/1370ش). - شهيدى، جعفر، تاريخ تحليلى اسلام، چ دوم (تهران، مركز نشر دانشگاهى، 1363ش). - طبرى، محمد بن جرير، تاريخ الامم و الملوك، 8 مجلد (قاهره، مطبعه الاستقامه، 1357ق). - عقاد، عباس محمود، موسوعة الاسلاميه، 5 مجلد (بيروت، دارالكتاب العربى، 1970م). - فراى، ريچارد، عصر زرين فرهنگ ايران، ترجمه مسعود رجب‏نيا، چ دوم (تهران، سروش، 1363ش). - - ، تاريخ ايران از اسلام تا سلاجقه، (تاريخ ايران كمبريج) چ اول (تهران، اميركبير، 1363ش). - قمى، حسن بن محمد، تاريخ قم، ترجمه حسن بن على قمى، تصحيح و تحشيه جلال الدين تهرانى (تهران، توس، 1361ش). - كريستين سن، آرتور، ايران در زمان ساسانيان، ترجمه رشيد ياسمى، چ هشتم (تهران، دنياى كتاب، 1357ش). - محمدى، محمد، تاريخ و فرهنگ ايران در دوران انتقال از عصر ساسانى به عصر اسلامى، 2 جلد (تهران، (يزدان، جلد اول، 1372ش) (توس، جلد دوم، 1375ش)). - - ، فرهنگ ايرانى پيش از اسلام، چ دوم (تهران، دانشگاه تهران، 1336ش). - - ، سرگذشت هرمزان، مجله مقالات و بررسى‏ها، شماره 9 - 12، سال 1362ش. - مسعودى، على بن حسين، التنبيه و الاشراف، تصحيح عبدالله اسماعيل الصاوى (قاهره، دارالصاوى، بى‏تا). - - ، مروج الذهب و معادن الجوهر، 2 جلد، ترجمه ابوالقاسم پاينده، چ چهارم (شركت انتشارات علمى و فرهنگى، 1370ش). - مقدسى، مطهربن طاهر، آفرينش و تاريخ، ترجمه محمد رضا شفيعى كدكنى، چ اول، (آگه، بهار 1374ش). - نفيسى، سعيد، تاريخ اجتماعى ايران از انقراض ساسانيان تا انقراض امويان (تهران، دانشگاه تهران، اسفند 1342ش). - يعقوبى، احمد بن اسحاق، تاريخ يعقوبى، 2 جلد، ترجمه محمد ابراهيم آيتى، چ هفتم (تهران، شركت انتشارات علمى و فرهنگى، 1374ش).[/font][/size] [color=#ff0000][b] [b][size=3]جاسم ريحانى[/size][/b][/b] [b] [size=3][font=tahoma,geneva,sans-serif] كارشناس ارشد تاريخ اسلام.[/font][/size][/b][/color] [b] [/b] [b] [/b]http://www.shareh.com/persian/magazine/tarikh_i/20/02.htm
  14. [center]به نام خدا[/center] [center][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/2%7E13.jpg[/img][/center] [center][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/85.jpg[/img][/center] [b]گارد ریاست جمهوری فلسطین [/b] این گارد از زمان یاسر عرفات تشکیل شده و طبق گفته بعضی منابع نخبه ترین نیروی نظامی فلسطین می باشد (تشکیلات خود گردان - کرانه باختری ) و وظیفه حفاظت از اشخاص دولتی و حفاظت از مقر دولت فلسطین را بر عهده دارد و دارای 2500 نیرو می باشد . از چند سال قبل 22 خانم به نیرو پیوستند و تحت اموزش قرار گرفتند ؛ تصاویر تمرین و اموزش بانوان (چتربازی - رهایی گروگان - راپل و..)در اکادمی امنیتی جریکو ( [b]Jericho[/b] ) کرانه باختری تصاویر: [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/1396793812-a-training-course-for-women-in-the-palestinian-presidential-guard_4403024.jpg[/img] [url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/25DA25A925D9258525D825A725D9258625D825AF25D92588.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/thumb_25DA25A925D9258525D825A725D9258625D825AF25D92588.jpg[/img][/url] [url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/25DA25A925D9258525D825A725D9258625D825AF25D92588-25D825B225D92586-25D9258125D9258425D825B325D825B725DB258C25D92586.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/thumb_25DA25A925D9258525D825A725D9258625D825AF25D92588-25D825B225D92586-25D9258125D9258425D825B325D825B725DB258C25D92586.jpg[/img][/url] [url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/25DA25A925D9258525D825A725D9258625D825AF25D9258825DB258C-25D825B225D92586-25D9258125D9258425D825B325D825B725DB258C25D9258625DB258C.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/thumb_25DA25A925D9258525D825A725D9258625D825AF25D9258825DB258C-25D825B225D92586-25D9258125D9258425D825B325D825B725DB258C25D9258625DB258C.jpg[/img][/url] [url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/1396793800-a-training-course-for-women-in-the-palestinian-presidential-guard_4402967.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/thumb_1396793800-a-training-course-for-women-in-the-palestinian-presidential-guard_4402967.jpg[/img][/url] [url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/1396793794-a-training-course-for-women-in-the-palestinian-presidential-guard_4402944.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/thumb_1396793794-a-training-course-for-women-in-the-palestinian-presidential-guard_4402944.jpg[/img][/url] [url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/1396793795-a-training-course-for-women-in-the-palestinian-presidential-guard_4402952.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/thumb_1396793795-a-training-course-for-women-in-the-palestinian-presidential-guard_4402952.jpg[/img][/url] [url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/1396793796-a-training-course-for-women-in-the-palestinian-presidential-guard_4402955.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/thumb_1396793796-a-training-course-for-women-in-the-palestinian-presidential-guard_4402955.jpg[/img][/url] [url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/1396793797-a-training-course-for-women-in-the-palestinian-presidential-guard_4402956.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/thumb_1396793797-a-training-course-for-women-in-the-palestinian-presidential-guard_4402956.jpg[/img][/url] [url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/1396793799-a-training-course-for-women-in-the-palestinian-presidential-guard_4402963.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/thumb_1396793799-a-training-course-for-women-in-the-palestinian-presidential-guard_4402963.jpg[/img][/url] [url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/1396793803-a-training-course-for-women-in-the-palestinian-presidential-guard_4402975.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/thumb_1396793803-a-training-course-for-women-in-the-palestinian-presidential-guard_4402975.jpg[/img][/url] [url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/1396793807-a-training-course-for-women-in-the-palestinian-presidential-guard_4402999.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/thumb_1396793807-a-training-course-for-women-in-the-palestinian-presidential-guard_4402999.jpg[/img][/url] [url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/1396793810-a-training-course-for-women-in-the-palestinian-presidential-guard_4403020.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/thumb_1396793810-a-training-course-for-women-in-the-palestinian-presidential-guard_4403020.jpg[/img][/url] [url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/1396793813-a-training-course-for-women-in-the-palestinian-presidential-guard_4403036.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/thumb_1396793813-a-training-course-for-women-in-the-palestinian-presidential-guard_4403036.jpg[/img][/url] [url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/1396793817-a-training-course-for-women-in-the-palestinian-presidential-guard_4403064.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/thumb_1396793817-a-training-course-for-women-in-the-palestinian-presidential-guard_4403064.jpg[/img][/url] [url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/1396793818-a-training-course-for-women-in-the-palestinian-presidential-guard_4403073.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/thumb_1396793818-a-training-course-for-women-in-the-palestinian-presidential-guard_4403073.jpg[/img][/url] [url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/1396793814-a-training-course-for-women-in-the-palestinian-presidential-guard_4403044.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/thumb_1396793814-a-training-course-for-women-in-the-palestinian-presidential-guard_4403044.jpg[/img][/url] [url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/1396793819-a-training-course-for-women-in-the-palestinian-presidential-guard_4403087.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/thumb_1396793819-a-training-course-for-women-in-the-palestinian-presidential-guard_4403087.jpg[/img][/url] [url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/1396793820-a-training-course-for-women-in-the-palestinian-presidential-guard_4403092.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/thumb_1396793820-a-training-course-for-women-in-the-palestinian-presidential-guard_4403092.jpg[/img][/url] [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/West_Bank_city_of_Jericho.jpg[/img] ان شاء الله تصاویر ادامه خواهد داشت ... [center][color=#b22222][b]برای military.ir[/b][/color][/center]
  15. mohammadarea51

    تصاویر - گارد ریاست جمهوری فلسطین

    [url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/3~11.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/thumb_3%7E11.jpg[/img][/url] [url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/4~9.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/thumb_4%7E9.jpg[/img][/url] [url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/6~9.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/thumb_6%7E9.jpg[/img][/url] [url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/8~7.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/thumb_8%7E7.jpg[/img][/url] [url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/9~7.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/thumb_9%7E7.jpg[/img][/url] [url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/10~6.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/thumb_10%7E6.jpg[/img][/url] [url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/11~5.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/thumb_11%7E5.jpg[/img][/url] [url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/12~4.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/thumb_12%7E4.jpg[/img][/url] [url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/14~3.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/thumb_14%7E3.jpg[/img][/url] [url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/16~3.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/thumb_16%7E3.jpg[/img][/url] [url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/17~2.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/thumb_17%7E2.jpg[/img][/url] [url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/19~2.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/thumb_19%7E2.jpg[/img][/url] [url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/21~1.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/thumb_21%7E1.jpg[/img][/url] [url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/26~3.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/thumb_26%7E3.jpg[/img][/url] [url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/27~3.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/thumb_27%7E3.jpg[/img][/url] [url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/456.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/thumb_456.jpg[/img][/url] [url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/5~7.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/thumb_5%7E7.jpg[/img][/url] [url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/fd2.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/thumb_fd2.jpg[/img][/url] ***** [url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/22~2.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/thumb_22%7E2.jpg[/img][/url] [url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/hff.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/thumb_hff.jpg[/img][/url] [url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/fd.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/thumb_fd.jpg[/img][/url] [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/fd1.jpg[/img] اما ماجرای این کاپ و نشون دادن عدد چهار ! ، گارد ریاست جمهوری فلسطین در پنجمین دوره رقابتهای [url="http://en.wikipedia.org/wiki/Annual_Warrior_Competition"]Warrior Competition[/url] که هر ساله در اردن و در [url="http://en.wikipedia.org/wiki/KASOTC"]مرکز آموزش عملیات های ویژه ملک عبدالله ثانی King Abdullah II Special Operations Training Center (KASOTC)[/url] در سال 2013 برگزار شد توانست بین 32 تیم شرکت کننده از کشورهای مختلف رتبه چهارم رو کسب کند ... ( همین روزها هم داره دوره ششم این مسابقات برگزار میشه [url="http://www.kasotc.com/home/index.php"]http://www.kasotc.com/home/index.php[/url] ) [url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/bdf.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/thumb_bdf.jpg[/img][/url] از لینک زیر هم می تونید رتبه هر 32 تیم شرکت رو ببینید (البته فکر کنم چیلتر باشه!) [url="http://www.arabic-military.com/t79622p20-topic"]http://www.arabic-mi...t79622p20-topic[/url]
  16. mohammadarea51

    تصاویر - گارد ریاست جمهوری فلسطین

    [quote name='sedmammad' timestamp='1399157941' post='375579'] آکادمی اسرائیلی هست یا متعلق به تشکیلات خودگردانه ؟ [/quote] بله متعلق به تشکیلات خودگردان هست و مسلما تحت نظر اسرائیل ؛ فیلم دو دقیقه ای زیر گزارش شبکه الجزیره انگلیسی برای سال 2007 هست در مورد این اکادمی (که برای اموزش نیروهای امنیتی و پلیس هست)... [url="http://www.aparat.com/v/5pjXV"]http://www.aparat.com/v/5pjXV[/url]
  17. در تظاهرات جمعه شهر اُدسا گروه نئونازی «رایت سکتور»، که اینک در قالب سازمانی بنام «گارد ملّی» از سوی دولت موقت کی‌یف «قانونی» شده، تظاهرات مخالفان دولت کی‌یف را مورد حمله قرار داد و ده‌ها نفر را کشت یا زخمی کرد. به گزارش مسیرانلاین ماجرا به اینجا ختم نشد و گروه فوق ساختمان اتحادیه‌های کارگری اُدسا را، که محل تجمع مخالفان دولت کی‌یف بود، محاصره کرد و به آتش کشید. در این جنایت فجیع ده‌ها نفر زنده سوختند و ده‌ها نفر به شدت مصدوم شدند. شمار مقتولین سوخته تاکنون 38 نفر گزارش شده است. گزارش شده که در حین سوختن مردم فوق اعضای «رایت سکتور» در بیرون ساختمان سرود می‌خواندند. [color=#ff0000][b]+18[/b][/color] http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/ukraine5.jpg
  18. [quote name='fath' timestamp='1397766345' post='373039'] [quote name='Thundar' timestamp='1397761385' post='373031'] [color=#b22222]نمیشه این سه تا (سپاه بدر+کتایب حزب الله+عصایب اهل حق) رو ادغام کرد بنام حزب الله عراق[/color] [/quote] اتفاقا شاید اینطوری بهتر باشه. هم میشه تخصصی تررشون کرد و... فرقی نمی کنه تعداد چقدر و چند گروه باشن مهم آموزش قوی و درست، تسلیحات موثر و تاکتیک های موثر هست. از لحاظ ایمانی و اعتقادی هم باید تقویت بشن. توی عراق شاید نشه مثل لبنان عمل کرد [color=#b22222]چون بخش زیادی از عراق سنی مذهب هستتن[/color] و اگر گروهی مثل حزب الله تشکیل بشه [color=#b22222]از اون طرف موجب حساسیت میشه[/color] و ممکنه در داخل سنی ها هم گرایش به القاعده و گروه های دیگه زیادتر بشه و این خوب نیست. باید طوری عمل کرد که فعالیت نظامی شیعه ها توی چشم نباشه و در عین حال از همین الان باید سازمانی برای جذب سنی مذهب های با اهل تفکر مقاومت ایجاد کنیم و این اطمینان رو به اونها بدیم که ما دنبال خاک و مال و منال عراق نیستیم و همچنین ضد سنی و... و علاقه ما ثبات و امنیت عراق و توسعه دوجانبه هست و سنی و شیعه هم با تفکر ناب اسلامی برای ما فرقی نمی کنه [/quote] جناب فتح ! 65 درصد عراق شیعه هستند ، ما در جاهایی مثل لبنان که اقلیت شیعه داره و مسیحیان و اهل تسنن قدرمتندی هم داره حزب الله رو ایجاد کردیم که امروز دارای هم قدرت سیاسی و هم قدرت نظامی هست در عراق که یک دولت شیعه داره و شیعیان در اکثریت هستند که جای خود داره ... و در جواب جناب تندر هم باید گفت که خیر ما نمی تونیم ! اینهارو متحد کنیم چون این گروه ها حتی در مواقعی با هم درگیری هم داشتند ! و هم این که عصائب اهل حق به رهبری قیس خزعلی گروهی منشعب شده از جیش المهدی هست( و در سوریه هم حضور داره این گروه) و هم این که جیش المهدی به رهبری مقتدی صدر که ادمی هست که اصلا ثبات شخصیتی نداره و طرفداران تندرویی هم داره (به طور مثال در جریان یکی از مراسمات در عراق طرفداران جیش المهدی پرچم مخالفان بشار اسد رو برافراشته کردن ) و از طرف دیگه کتائب حزب لله به رهبری ابومهدی المهندس (جمال جعفر ) در سوریه حضور دارند پس به دلایل بالا (درگیری بین هم و نبود اشتراک نظر در مسائل مختلف مثل سوریه ) امکان تجمیع این گروه ها نیست ... تشکیل یک گروه نظامی شیعه قوی از عراق 30 میلیونی (که 65 درصد شیعه ) هستند از لبنان چهار میلیونی (که شیعیان در اقلیت و تحت فشار هم هستند ) اصلا سخت نیست ؛ کار رو به کاردان (حاج قاسم ) بسپارید خدارو شکر هم عصائب اهل حق و هم کتائب حزب الله رابطه بسیار خوبی با ایران دارند اما جناب مقتدی صدر در بعضی مواقع جاده خاکی میره ...
  19. mohammadarea51

    خاطرات احمد چلبی

    [b]گروه بین‌الملل رجانیوز[/b]: ایامی که در آن به سر می‌بریم، یادآور چنین روزهایی در 11 سال پیش است، وقتی که در مراسم دید و بازدید عید نشسته بودیم و از طریق پخش مستقیم شبکه‌ی خبر، بمباران بغداد را تماشا می‌کردیم! حمله‌ی آمریکا و متحدانش به عراق و پیروزی سریعش بر صدام و سپس جریاناتی که پیش آمد و عراق را تبدیل به باتلاقی برای آمریکا و متحدانش کرد، در ذهن همه‌ی ما هست، اما دانستن برخی پشت‌پرده‌های این اتفاقات و خصوصا مروری بر سیر برخی مبارزات سال‌های آخر حکومت صدام حسین که در نهایت منجر به حمله‌ی آمریکا به این کشور شد، بسیار جالب است، خصوصا اگر روای آن کسی باشد که در قلب وقایع حضور پررنگ (و به تعبیر بسیاری، پررگ‌ترین حضور) را داشته است. [center] [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/115246.jpg[/img][/center] [color=#800000]احمد چلبی، کسی است که بسیاری او را «عامل مستقیم ایران» و بسیاری «عامل مستقیم آمریکا» می‌دانند! همین که دو تحلیل در دو سر طیف درباره یک شخص واحد مطرح است نشان می‌دهد که با چه فرد خاصی طرفیم. شبهات و سؤالاتی که پیرامون نقش او وجود دارد هم سر به فلک می‌زند، و صد البته خاطراتش، گنج شایگانی است از نکات ناگفته و وقایع شنیده نشده درباره‌ی پس پرده‌های سیاست عراق، منطقه و جهان.[/color] [center][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/115247.jpg[/img][/center] [center][color=#0000FF][احمد چلبی][/color][/center] احمد چلبی چند سال قبل در گفتگو با خبرنگار معروف جهان عرب، غسان شربل به بازخوانی خاطراتش از وقایع آخر حکومت عراق و سپس حمله‌ی آمریکا به این کشور و وقایع پس از آن نشست. مدتی بعد غسان شربل، این گفتگوی تفصیلی را در کنار سه گفتگوی تفصیلی دیگرش درباره‌ی صدام و عراق (که هر کدام دوره‌ای از حیات صدام را پوشش می‌دادند) گذاشت و آنها را در کتابی با عنوان «صدام از اینجا رد شده است» منتشر نمود. خود او در این کتاب و به عنوان مقدمه‌ی مصاحبه‌اش با احمد چلبی نوشته است: «هر کتابی درباره حمله‌ی آمریکا به عراق منتشر می‌شود یا هر وقت که از این ریسک جنون‌آمیز بوش صحبت می‌شود، اسم دکتر احمد چلبی (رئیس حزب «کنگره‌ی ملی عراق») حتماً به میان می‌آید. عراقی‌ها و اعراب بسیاری هم هستند که حرف‌های تند و تیزی درباره او می‌زنند. این کتاب‌ها و مقاله‌ها و صحبت‌ها، ذکاوت این مرد و نقش تعیین‌کننده‌اش را در سرنگونی نظام صدام حسین کتمان نمی‌کنند، ولی اکثرشان سیلی از اتهامات سنگین را هم متوجه او می‌نمایند: «او کسی است که آمریکایی‌ها را به جنگ با عراق واداشت» «او همان کسی است که آمریکایی ها را به گرداب عراق کشاند» «او همان کسی است که دستگاه اطلاعاتی آمریکا را فریب داد و چند شاهد قلابی دست و پا کرد که قضیه‌ی سلاح‌های کشتار جمعی و آزمایشگاه‌های متحرک را از خودشان دربیاورند»، «او همان کسی است که توانست بزرگترین رسانه‌های آمریکایی و از آن طریق، افکار عمومی تنها ابرقدرت جهان را فریب بدهد و گمراه کند»، «او همان کسی است که توانست موافقت ایرانی‌های با تصمیم آمریکا برای حمله به عراق را به دست بیاورد و بعداً هم اطلاعات سری‌ای را به اطلاع ایرانی‌ها رساند که آمریکایی‌ها را بر آن داشت که به دفتر کارش حمله کنند»، «او کسی است که سازمانش سال‌ها از حمایت مالی آمریکا برخوردار بود ولی آمد و جریان «بیت شیعی» را [ضد آمریکایی‌ها] تأسیس کرد»، «او همان کسی است که در تصویب قانون «آزادسازی عراق» [در کنگره‌ی آمریکا در دهه 90 میلادی] نقش داشت و بعداً هم نئومحافظه کاران را قانع کرد که سرنگون کردن صدام فرصت آنها برای تغییر عراق است و آنها هم از بعد حملات 11 سپتامبر به سرعت این فرصت را مغتنم شمردند و به عراق حمله کردند»، «او کسی است که خیال می‌کرد بعد از حمله‌ی آمریکا رئیس جمهور عراق خواهد شد و وقتی به آرزویش نرسید، شروع کرد به ستیزه‌جویی و حمله و سنگ‌اندازی و برانگیختن طرف‌های مختلف آمریکایی ضد هم»، و ... . غیر از این اتهامات سیاسی، اتهاماتی شخصی درباره «دست داشتن در فساد مالی» هم به او می‌زنند. من هم این اتهامات را می‌خواندم و می‌‌شنیدم ولی این آدم را نمی شناختم و او را از نزدیک ندیده بودم. داستان این شخص، متفاوت و حساسیت برانگیز بود؛ چراکه تا پیش از این هیچ‌وقت نشده بود که یک شخص عرب را متهم کنند که نقشی ایفا کرده که موجب تغییر موازین قوا هم در عراق و هم در منطقه شده باشد. رفیق سیاستمداری داشتم که به من نصیحت کرد که برای گفتگو به این آدم نزدیک نشوم چرا که صرف بازکردن باب گفتگو با چلبی، (به قول این رفیقم) مخالفت «دریایی از دشمنان» را برخواهد انگیخت. نصیحتش بیشتر تحریکم کرد که به سراغ چلبی بروم! مطبوعات دنبال آدم‌های معصوم نیست، و با داستان‌ قدیس‌ها هم سر و کار ندارد. حالا احمد چلبی برای اولین بار داستانش را خودش روایت می‌کند. قضیه بازدیدش از یک زندانی به نام صدام حسین را به یاد می‌آورد و از جنگ آمریکایی‌ای که او را سرنگون و زندانی کرده بود حکایت می‌کند. داستان آنچه پیش از جنگ رخ داد و مواضع ایران را روایت می‌کند و از خطاهایی که پس از پیروزی آمریکا ایجاد شد می‌گوید. از روابطش با پل برمر حرف می‌زند، مردی که عراق پس از سرنگونی نظام صدام در قبضه او قرار گرفت و ارتشش منحل شد و حزب بعث ریشه کن گردید و دزدی‌های فجیعی به وقوع پیوست. داستان تلاش طولانی‌اش را روایت می‌کند، تلاش‌هایی که وقتی بذل نمود که برداشت کرد سرنگونی صدام بدون راضی کردن آمریکا به سرنگونی او، محال است. این داستان سال‌های طولانی‌ای است که در خلال آنها، پای احمد چلبی به راهرو‌های کنگره و سی آی ای و وزارت دفاع و به محافل تصمیم‌ساز آمریکا باز شده بود.» گروه بین‌الملل رجانیوز، با توجه به اهمیت فراوان بحث عراق در استراتژی‌های کلان سیاسی- نظامی- فرهنگی جمهوری اسلامی و همچنین اهمیت تاریخی این مباحث (در کنار خوادنی بودن آنها)، ضمن تأکید بر اینکه مطالب وارده در آن لزوما مورد تأیید صد در صد رجانیوز نیست و تنها از جهت حفظ امانت به صورت کامل ترجمه شده، اقدام به ترجمه‌ی بخش مصاحبه‌ی احمد چلبی از این کتاب نموده است [url="http://www.rajanews.com/detail.asp?id=185508"]خاطرات خواندنی احمد چلبی از رژیم صدام، ایران، آمریکا و اشغال عراق/1[/url] [url="http://www.rajanews.com/detail.asp?id=185508"]جریان حضور ایرانی‌ها در عراق برای حمایت از سرنگونی صدام/ فریب دستگاه اطلاعاتی آمریکا توسط صدام/ جلسه‌ی هماهنگی مخالفین صدام در تهران[/url] [b][color=#0000FF]گروه بین‌الملل رجانیوز[/color][/b][color=#0000FF]: آنچه در زیر می‌آید، قسمت اول سلسله مطالبی است که به ترجمه‌ی خاطرات سیاستمدار معروف و پرحاشیه‌ی عراقی، احمد چلبی اختصاص دارد. چلبی در این سلسله مطالب، که مصاحبه‌ای است با روزنامه‌‌نگار معروف عراب غسان شربل، درباره سال‌های آخر مبارزه با صدام، نقش آمریکا در ارتباط با مخالفین عراقی، چگونگی سرنگونی صدام و نهایتا دوران اشغال عراق و ... روایت خود را عرضه می‌کند:[/color] [b]*اولین موشک در جنگ سرنگون کردن صدام حسین شلیک شد؛ هواپیماهای آمریکایی شروع به بمباران عراق کردند. در آن لحظه کجا بودی و چه کردی؟[/b] -من روز 17 مارس 2003 از ترکیه آمدم. در اصل ما در ژانویه 2003 وارد کردستان [عراق] شده بودیم. [b]*چطور وارد کردستان شده بودید؟[/b] -با پای پیاده از ایران. [b]*با علم و اطلاع نیروهای ایرانی؟[/b] -طبعاً بله. اصلاً ایرانی‌ها برای ما برنامه خداحافظی رسمی ترتیب دادند. در این سفر به ایران، با سران مخالفینِ رژیم صدام که آنجا بودند دیدار داشتیم. [b]*مثلاً چه کسی؟[/b] -مثلاً مرحوم آیت‌الله سید محمد باقر حکیم و رهبران حزب الدعوة و سازمان عمل اسلامی. آنها در ایران بودند. در آن سفر به اسران همره من استاد کنعان مکیة و سرلشگر وفیق السامرائی و دکتور لطیف رشید (وزیر منابع آبی عراق در حال حاضر [یعنی زمان انجام مصاحبه]) همراه من بودند. هم با رهبران مخالفین رژیم صدام دیدار داشتیم و هم با مسئولین ایرانی. [b]*با کدام مسئولین ایرانی؟[/b] -با وزیر خارجه‌ی وقت کمال خرازی و با سرتیپ قاسم سلیمان مسئول قرارگاه قدس. [b]*همان که در عربی به فیلق قدس [سپاه قدس] معروف است؟[/b] -بله. با سرتیپ محمد جعفری که در آن زمان عضو شورای عالی امنیت ملی بود و با شیخ هاشمی رفسنجانی هم دیدار داشتیم. ضمنا با سرتیپ سیف الله که سمئول قرارگاه نصر (یعنی جایی که مسئول روابط جمهوری اسلامی ایران با مخالفین عراقی بود) بود هم دیدار داشتیم. این دیدار بعد از کنفرانس لندن صورت می‌گرفت که مخالفین عراقی در دسامبر 2002 برگزار کردند، و قبلش هم جلسه‌ای در تهران برگزار شد. در آن جلسه استاد مسعود بارزانی (رئیس فعلی اقلیم کردستان) و مرحوم آیت‌الله سید محمد باقر حکیم و نماینده‌ی استاد جلال طالبانی که کسرت رسول بود و همچنین من حضور داشتیم و می خواستیم مشخص کنیم که کنفرانس مخالفین در لندن به چه دیدگاه‌های مشترکی می‌خواهد برسد. با توجه به اینکه جلسات دیگری هم در تهران برگزار کردیم، در آن دیدار در تهران به یک نتیجه مشترک رسیدیم . توافق کردیم که [برای اداره عراق پس از سقوط صدام] یک حکومت موقت عراقی تشکیل شود. بعد از آن بود که کنفرانس مخالفین در لندن را تشکیل دادیم. در آن کنفرانس آمریکایی هم حضور داشتند، زلمای خلیل‌زاد نمایند‌ی رئیس جمهور آمریکا جورج بوش در آن کنفرانس بود و برخی مسئولین دیگر آمریکایی از سی آی ای و وزارت خارجه و وزارت دفاع هم حاضر بودند و جالب آنکه همه‌شان متفقا با تصمیم ما مبنی بر تشکیل یک حکومت موقت عراقی مخالف بودند. [b]*چرا مخالف بودند؟[/b] -به این خاطر که یک جهت‌گیری بسیار قوی در حکومت آمریکا وجود داشت که خواستار تشکیل یک حکومت آمریکایی یا همراه با هم پیمانان دیگرش [مثل انگلیس] بود فلذا از تشکیل یک حکومت موقت عراقی استقبال نمی‌کردند. آن کسانی هم که داخل حکومت آمریکا برای حمایت از این حکومت موقت ما رویشان حساب کرده بودیم به اندازه کافی برای محقق شدن این امر فشار نیاوردند. بر همین مبنا [آمریکایی‌ها] در مسیر تشکیل حکومت موقت در کنفرانس لندن سنگ‌اندازی کردند و در نهایت توافق شد که این کنفرانس، یک کمیته 65 نفره تشکیل دهد و آن کمیته‌ی 65 نفره در ژانویه‌ی 2003 در منطقه‌ی صلاح الدین در کردستان عراق، تشکیل جلسه دهند و برای عملی شدن مصوبات کنفرانس بحث و تشکیل یک هیئت اجرایی برای آن، گفتگو کنند. ولی این جلسه به تأخیر افتاد. ما راهی عراق شدیم و قرار بود که این جلسه در 15 ژانویه تشکیل شود. ولی تشکیل نشد و ما هم در 17 ژانویه همراه با کسانی که پیشتر اسم بردم راهی ایران شدیم و بعد از آن در اواخر ژانویه مجددا به عراق بازگشتیم. [b]*با پای پیاده وارد عراق شدید؟[/b] -بله. اتفاقا تعدادی عکس هم از ورودمان با پای پیاده به عراق گرفته شد. از منطقه‌ی مرزی پیرانشهر و حاج عمران با پای پیاده به عراق رفتیم. در آنجا هیئتی از «حزب دموکراتیک کردستان» که یکی از اعضای دفتر سیاسی حزب (استاد فلک‌الدین کاکائی) هم در آن حضور داشت به استقبالمان آمد. از حاج عمران به سمت صلاح‌الدین به راه افتادیم. در آنجا با استاد مسعود [بارزانی] دیداری داشتیم و بعدش راهی منطقه دوکان در کنار دریاچه دوکان شدیم و آنجا در مقری که استاد جلال طالبانی برایمان فراهم کرد مستقر شدیم. استاد جلال طالبانی آن وقت دبیرکل «اتحادیه‌ ملی کردستان» بود. این اتفاقا در اول فوریه 2003 بود. شروع به فعالیت در دوکان کردیم. ولی تشکیل کنفرانس صلاح‌الدین که قرار بود 65 شخصیتی حاضر شوند که با کنفرانس لندن موافقت نکرده بودند. آمریکا شکایت و تردید داشت که اصلا نماینده‌ای بفرستد یا نه. با این حال ما بر تشکیل کنفرانس صلاح‌الدین اصرار داشتیم فلذا یک هیئت آمریکایی به ریاست زلمای خلیل‌زاد به صلاح‌الدین آمد. یک هیئت ایرانی به ریاست سرتیپ محمد جعفری از اعضای شورای عالی امنیت ملی هم در کنفرانس حاضر بود. سرتیپ جعفری با عراقی‌ها و خصوصا کردهایی که طی 8 سال جنگ، در کنار آنها با نظام صدام جنگیده بود، روابط بسیار گرمی داشت. بعد از آنها روابط خوبش با آنها حفظ شده بود و مجموعا دارای تأثیر و نفوذ در آنها بود. او هم آن وقت به صلاح‌الدین آمده بود. [b]*این در ماه فوریه بود؟[/b] بله. کنفرانس صلاح‌الدین تشکیل شد و ما تشکیل یک حکومت موقت عراقی را تصویب نمودیم. ولی خلیل زاد طبق دستوری که از حکومت آمریکا داشت با این مسئله مخالفت کرد. [b]*دستور چه کسی یعنی؟[/b] -سیاست کاخ سفید مستلزم تشکیل نشدن حکومت موقت عراقی بود. [b]*تفسیرت از این موضع آمریکایی‌ها چیست؟[/b] -تفسیرم این است که آمریکایی ها نمی‌خواستند مخالفین عراقی بر این حکومت موقت مسلط شوند. آمریکایی‌ها (خصوصا سی آی ای) معتقد بودند که می‌توانند موافقت فرماندهان نظامی عراق و برخی اعضای حزب بعث را برای شورش علیه صدام و تغییر او فراهم کنند. اینها تا آخرین لحظه هم انتظار داشتند که این فرماندهان و اعضای حزب بعث نقشی در تغییر در عراق ایفا کنند، فلذا می‌گفتند که تشکیل حکومت موقت باعث می‌شود اینها از فکر تغییر صدام حمایت نکنند و مجبور می‌شوند که در کنار او قرار بگیرند. [b]*شما می‌خواستید یک حکومت انتقالی تشکیل دهید؟[/b] -بله. یک حکومت عراقی موقت Provisional Government. [b]*یک حکومت موقت قبل از سرنگونی نظام؟[/b] -بله. دولت موقتی که مقرش در عراق باشد و در عملیات آزادسازی عراق مشارکت کند. این نکته‌ی خیلی مهمی است. [b]*آمریکایی‌ها روی چیزی شبیه به کودتا ضد صدام حساب باز کرده بودند؟[/b] -بله. چنین خیالاتی در سرشان بود. [b]*ارتباطاتی هم با نظامیان رده بالای وقت عراقی داشتند؟[/b] *دستگاه اطلاعاتی عراق فریبشان داد. صدام فریبشان داد. [b]*چطور؟[/b] -توصیه می‌کنم کتاب War and Discussion را بخوانی. این کتاب را دوگلاس فایت که وکیل وزیر دفاع آمریکا بوده نوشته و در سال 2008 منتشر شده است. نکته‌هایی که در کتاب آمده را به سادگی نمی‌شود رد کرد چون برایش اثباتش به سندها و صورت جلساتی از شورای امنیت ملی آمریکا استناد کرده است. کتاب باب وودورد را توصیه می کنم بخوانی که درباره خیالات سی آی ای برای تماس با افسران عراقی است و اتفاقا همین، یکی از دلایل اختلاف عمیق ما با آمریکایی‌ها بود. قبل از سقوط صدام، یکی از نیروهای سی‌آی ای استفان ریختر بود. ریختر در زمان جنگ کویت در سال 1991، مدیر پایگاه سی آی ای در عمان بود. در این زمان که صحبتش را می‌کنیم، ریختر در عمیان دیداری داشت با سرلشگر بازنشسته محمد عبدالله الشهوانی که الان [زمان انجام مصاحبه] شده است رئیس دستگاه اطلاعاتی عراق. [b]*آغاز توطئه؟[/b] -این آغاز توطئه بود. با او در آنجا دیدار کرد و این ارتباط را مدام هم تقویت می‌کرد. در سی ای ای گمان می‌کردند از طریق عبدالله الشهوانی با مجموعه‌هایی از افسران عراقی و با کسانی که معرفی کرده بود مرتبطند. ریشه‌های این ارتباط برمی‌گردد به قضیه کشته شدن عدنان خیرالله (که وزیر دفاع و پسردایی صدام بود) در سقوط هلی‌کوپتر که صدام را متهم به کشتن او می‌کردند. دور و بر عدنان خیرالله مجموعه‌ای از افسران قرار داشتند که وضعشان متمایز بود. از جمله این افسرانی همین عبدالله الشهوانی بود و عدنان محمد نوری (که در کردستان در «الوفاق» بود) و محمد نجیب الربیعی (پسر سپهبد نجیب ربیعی که در زمان عبدالکریم قاسم رئیس مجلس السیادة عراق بود و افسری است قدیمی و محترم و توانا) و برخی افسران دیگر. این ها در اطراف عدنان خیرالله بودند (از جمله وزیر دفاع فعلی عبدالقادر العبیدی که طبعا صدام بازداشتش کرد) اینها روابط خوبی با عدنان خیرالله داشتند و وقتی که عدنان خیرالله کشته شد اینها یا اخراج شدند یا تبعید شدند یا مهاجرت کردند. فلذا تماس ریختر با عبدالله الشهوانی سببی شد برای تماس بین اینها و دستگاه اطلاعاتی آمریکا. [b]*پس از کشته شدن عدنان خیرالله؟[/b] -بله. بعد هم پس از قضیه حمله صدام به کویت این ارتباط خیلی پیشرفت پیدا کرد. شروع کردند به برقراری تماس و معتقد بودند که می توانند در عراق کودتا کنند، خصوصا پس از تمام شدن جنگ خلیج فارس و ادامه‌ی سنگ‌اندازی در اجرای موارد توافق شده از سوی صدام و ادامه تهدید آمریکا و دوستانش در کویت و عربستان توسط صدام. همه این چیزهایی که می‌گویم بعدا که بقیه استناد اطلاعاتی در اختیارمان قرار گرفت ثابت شد. آمریکایی ها دنبال کودتای نظامی بودند و خب شکست خوردند. اطلاعات زیادی هم هست که منتشر نشده است. مثلا فرمانده عملیات در عراق که بود؟ یا پل ارتباطی بین الشهوانی و مسئولین توطئه‌ی کودتا در عراق که بود؟ پل ارتباطی کسی بود به اسم عزت محمد عبدالرزاق عفیفی که یک مصری بود و در سفارت مصر در بغداد مشغول فعالیت بود. [b]*نقش‌اش چه بود؟[/b] -پیک مسائل دیپلماتیک بود. چیزهایی را از سفارت مصر در بغداد به عمان می برد. ولی در حقیقت از سال 1982 داشت برای دستگاه اطلاعاتی عراق کار می‌کرد و پرونده‌ای در اطلاعات عراق دارد که واقعا می‌شود از روی آن یک فیلم ساخت. حالا حساب کنید همین عفیفی پل ارتباطی بین الشهوانی و توطئه گران [برنامه‌ریزان کودتا] در بغداد بود. عفیفی پول و دستگاه‌های تماس را [برای رساندن به سران کودتا] می‌گرفت و به بغداد می برد و اول تحویل دستگاه اطلاعاتی عراق می‌داد. آنها هم آن را بررسی می‌کردند و از پول ها تصویر برداری می‌کردند و بعد از ثبت آنها، دوباره پول و وسایل را تحویل عفیفی میدادند که به دست کودتاچیان برساند. فلذا دستگاه اطلاعات عراق کاملا در جریان قضایا قرار داشت. من در نوامبر 1995 در کردستان عراق بودم و می‌خواستم بین طرف‌های کردی‌ای که در آن زمان با هم درگیر بودند صلح ایجاد کنم. یک هیئت آمریکایی از وزارت خارجه به ریاست باب دویچ هم حضور داشتند. به آنجا رفتیم که به توافقی برسیم. مسئول بخش اطلاعات در «کنگره‌ی ملی» در آن زمان أراس حبیب بود که با برخی افسران اطلاعاتی عراقی در بغداد ارتباط داشت. یکی از آن افسران حکومت عراق در مأموریتی سری به اربیل آمد و با أراس تماس گرفت و گفت که لازم است از این توطئه که الشهوانی و دکتر ایاد علاوی برای آن خود را حاضر می‌کردند، خودت را کنار بکشی، چرا که این قضیه کاملا برای ما رو شده است. أراس پیش من آمد و قضیه را برایم گفت. گفتم که با آن افسر تماس بگیر تا اطلاعات بیشتری بگیری. گفت که اطلاعاتش به نقل از یک افسر اطلاعاتی عراقی است و تأکید می‌کند که سیستم‌هایی که به بغداد فرستاده می‌شود را به دستگاه اطلاعاتی می برند و آنها هم آن را بررسی می کنند و ما خودمان عملیات را مدیریت می‌کنیم. بعد از اینکه این اطلاعات خطیر به دستم رسید به آمریکا رفتم و درخواست کردم که جلسه‌ای با رئیس وقت سازمان سیا داشته باشم. در آن زمان در دوره ی بیل کلینتون رئیس سیا جون دویچ، و معاونش در آن زمان جرج تنت بود. ترتیب جلسه داده شد و همراه دویچ ریختر هم به جلسه آمد.یک کتاب از حنا بطاطو درباره عراق را برای دویتچ بردم، او در دانشگاه ام آی تی که من هم در آنجا درس خواندم استاد بود. چند سال پیش از تحصیل من در آنجا تحصیل کرده بود و بعد هم استاد رشته ی الکیمیاء شده بود. من هم در آن موقع قرار بود که به زودی ادرس الکیمیاء. در ابتدای جلسه درباره دانشگاه صحبت کردیم. وقتی که این بحث تمام شد گفت: «شما کشور بزرگی هستید که می دانید چه می‌خواهید ولی ما به شما هشدار می‌دهیم. مجبور نیستید چیزی به ما بگویید ولی ما می‌خواهیم هشداری به شما بدهیم: شما دارید یک توطئه ضد نظام را در بغداد پیش می‌برید و برخی افسران سیا در عمان هستند که در دستگاه اطلاعاتی اردن هم جایگاه خاصی دارند و با برخی افسران عراقی دیدار می‌کنند. این توطئه [ضد صدام] به رهبری الشهوانی و علاوی است ولی این قضیه برای دستگاه اطلاعاتی عراق رو شده است. نشان به آن نشان که شما برخی سیستم‌های ارتباطی (دستگاه‌های ارتباط ماهواره‌ای و دستگاه‌های پارازیت) و پول می ‌فرستید و یک سرپل ارتباطی دارید ولی برخی از این سیستم‌های ارتباطی الان در اختیار دستگاه اطلاعاتی عراق است و ما در این باره اطلاعاتی از دستگاه اطلاعاتی عراق به دست آورده‌ایم. فلذا مواظب باشید.» سکوت سنگینی فضا را گرفت. حدود سی ثانیه ساکت به یکدیگر نگاه می‌کردند. گفتم ممنون و خدانگهدار. بعد از آن سراغ برخی رفقایی که در آمریکا داشتم رفتم و گفتم شاهد باشید که من این قضیه را به دویچ گفتم. یکی از همین رفقا با تنت تماس گرفت و گفت: جورج، من پیش فلانی [چلپی] ام. می‌گو‌ید که طرحتان در عراق لو رفته است. یک هیئت از خارج سیا تشکیل بدهید که security clearance داشته باشند تا بررسی کنند اوضاع از چه قرار است. تنت جواب داد: اوضاع تحت کنترل است. چند وقت بعد که طرح در عراق کشف شد، سیا شروع کرد به اتهام زنی به من که من باعث لو رفتن قضیه شده ام. این یکی از تهمت‌هایی بود که به من زدند و دروغ بودنش از سند‌ای دستگاه اطلاعاتی عراق که بعدها به دست ما رسید و سیر کشف این توطئه را توضیح می داد، ثابت شد. این داستان خودش باید کتاب شود. ما در این قضیه سه پرونده در اختیار داریم که از سال 1993 شروع می‌شود. [color=#0000FF][b]ادامه دارد ...[/b][/color] [b]مترجم: وحید خضاب[/b]
  20. mohammadarea51

    خاطرات احمد چلبی

    [url="http://www.rajanews.com/detail.asp?id=186377"]خاطرات خواندنی احمد چلبی از رژیم صدام، ایران، آمریکا و اشغال عراق/4[/url] [url="http://www.rajanews.com/detail.asp?id=186377"]جریان دیدار سران شیعه و سنی مخالف صدام با او ساعاتی پس از دستگیری‌اش/ سؤال از صدام درباره دلیل کشتن شهید صدر[/url] [b][color=#0000FF]گروه بین‌الملل رجانیوز: [/color][/b][color=#0000FF]در قسمت قبلی این سلسله مطالب (که ترجمه‌ایست از مصاحبه‌ی تفصیلی احمد چلبی درباره پشت پرده‌ی سیاست عراق و آمریکا و ایران در سال‌های اخیر) رسیدیم به نحوه‌ی چگونگی دستگیری صدام و کشته شدن پسرانش. ادامه مصاحبه را می‌خوانیم:[/color] [b]*بعد از دستگیریِ صدام چه شد؟[/b] -بعد از آنکه خبر دستگیری صدام را رسانه‌ای کردیم، برمر با من تماس گرفت و درخواست کرد که با او برای دیدن صدام برم. من هم تعدادی از اعضای شورای رهبری را با خود بردم، دکتر عدنان باچه‌چی و دکتر عادل عبدالمهدی و دکتر موفق الربیعی. ژنرال سانچز فرمانده نیروهای آمریکایی حاضر در عراق و اسکات کاربنتر هم بودند. به منطقه‌ی الخضراء [بغداد] رفتیم. از آنجا با یک هلی‌کوپتر به سمت فرودگاه بغداد راهی شدیم و از آنجا ما را به ساختمانی یک طبقه [در محوطه‌ی فرودگاه] بردند که روی دیوارش نوشته شده بود «امت واحد عربی، با رسالتی جاودانه» [امة عربیة واحدة، ذات رسالة خالدة؛ شعار اصلی حزب بعث] ظاهرا آنجا مقر حزب بعث بود و دور تادورش درخت بود و سربازان آمریکایی هم از آنجا مراقبت می‌کردند. وارد ساختمان شدیم. برمر پرسید: میخواهید صدام را از طریق تلویزیون مدار بسته ببینید؟ گفتم: نه ژنرال، بگذار بروم داخل. من جلوتر از آنها وارد راهرویی شدم که منتهی می‌شد به اتاقی که یک مترش همسطح راهرو بود و مابقی اتاق با ارتفاع سی سانتی متر پایین تر از سطح راهرو، 5 متر دیگر ادامه داشت و عرضش هم سه متر بود. وارد که شدم صدام را دیدم که روی یک تخت نظامی آمریکایی خوابیده و یکی از سربازان آمریکایی دارد بیدارش می‌کند. سرش را که بالا آورد، مرا دید. یک صندلی برداشتم و در همان قسمت اتاق که مرتفع تر بودم گذاشتم و نشستم درست روبروی صدام. قط نیم متر فاصله بینمان بود. بعد هم بقیه پشت سر من وارد شدند. برمر و سانچز هم نزدیک دیوار در کنار در ایستادند و نگاه می‌کردند. من اصلا حرف نزدم، فقط صدام را زیر نظر گرفته بودم. دو چیز را در او او می‌دیدم: اول، جهلش نسبت به اوضاع جهانی و ملاک قدرتمندی جهانی، و دوم اینکه تصور واقعی از توزیع قدرت نداشت. [center][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/115908.jpg[/img][/center] [center][color=#0000FF][دیدار احمد چلبی با صدام پس از دستگیری او][/color][/center] [b]*از کجا این را برداشت کردی؟[/b] -از صحبت‌هایش، از نوع بیان کردن مطالب توسط او و تصوراتش از قضایای جاری. چیز دیگری که دیدم اینکه خیلی خودشیفته بود. صدام معتقد بود آنچه می‌کند صحیح است، بدون هیچ استدلال منطقی، و هر آنچه او نمی‌کند غلط است. چیزی که می‌دیدم موجب شد برای اوضاع عراق و بر 35 سالی که عراق تحت حاکمیت او سپری کرده بود تأسف بخورم. بگذار بگویم وقتی که [پس از سقوط صدام] وارد بغداد شدم از وضعیتش شوکه شدم. واقعا شوک بزرگی به من وارد شد. واقعا بغداد به نظرم شهری در سطحی دیگر [با آنچه باید باشد] رسید، انگار که وارد پایتخت یک کشور فقیر آفریقایی شده بودم. [b]*وقتی وارد اتاق شدید موفق الربیعی به صدام چه گفت؟[/b] -[باخنده:] به صدام گفت: تو در دنیا و آخرت ملعونی. صدام هم به موفق گفت: ساکت شو خائن، مزدور. [b]*موفق [الربیعی] را می‌شناخت؟[/b] -نه. [b]*تو را شناخت؟[/b] بله. همین که وارد شدیم مرا شناخت. موفق گفت: من خائن و مزدورم؟ صدام هم جواب داد: بله، مگر جز این است که با اینها آمده‌ای؟ و به آمریکایی‌ها اشاره کرد. [b]*با [عدنان] پاچه‌چی هم حرف زد؟[/b] -عدنان به صدام گفت: چرا از کویت خارج نشدی؟ صدام از من خواست حاضرین را معرفی کنم. گفتم: عدنان پاچه‌ی و دکتر عادل [عبدالمهدی] و موفق [الربیعی]. وقتی گفتم عدنان پاچه‌چی، صدام رو کرد به او گفت: دکتر پاچه‌چی تو یک زمانی [قبل از روی کار آمدن حزب بعث] وزیر خارجه عراق نبودی؟ او هم گفت: چرا. و بعد رو به صدام گفت: چرا وقتی از جنگ با ایران، پیروزمندانه خارج شدی[!!!] و همه دنیا با تو بودند و امکانات هم داشتی، از کویت خارج نشدی؟ چرا این کار را کردی؟ صدام هم جواب داد: دکتر عدنان، خود تو جزو مؤیدین این نبودی که کویت، جزئی از عراق است؟ در اصل دکتر پاچه‌چی، پیشترها کتاب خاطرات خود از حضورش در سازمان ملل را نوشته و در آن از موضع عبدالکریم قاسم که کویت، جزئی از عراق است دفاع کرده بود. وقتی صدام آن جواب را داد، عدنان دستپاچه شد و گفت: آن برای خیلی وقت پیش است، خیلی وقت پیش. من هم همه این صحنه‌ها را فقط نگاه می‌کردم و اصلا حرف نزدم. [center][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/115909.jpg[/img][/center] [center][color=#0000FF][هیئت عراقی-آمریکایی بازدید کننده از صدام. از راست: عادل عبدالمهدی، عدنان پاچه چی، احمد چلبی، پل برمر، موفق الرُبَیعی][/color][/center] [b]*صدام با عادل عبدالمهدی حرف زد؟[/b] -بله. موفق از او پرسید: چرا صدر را کشتی؟ صدام گفت: که؟ گفت: سید محمد باقر صدر و خواهرش بنت‌الهدی. صدام گفت: صدر و آن مرد همه‌شان خیانتکار بودند و مستحق مرگ بودند. عادل عبدالمهدی پرسید: عبدلخالق السامرائی را چرا کشتی؟ صدام گفت: عبدالخالق که بعثی بود. [b]*یعنی به تو چه ربطی دارد؟[/b] -بعدش موفق پرسید: چرا همانطور که بچه‌هایت با آمریکایی‌ها جنگیدند تو نجنگیدی؟ صدا گفت: انتظار داری با این‌ها بجنگم؟ یعنی کسرشأن خود و مسخره می‌دانست. درحالیکه بقیه را دعوت و تحریک به جنگ و مرگ می‌کرد، ولی خودش را مجبور نمی‌دید که بجنگد و معتقد بود کاری که کرده درست است. [b]*برمر با او صحبتی نکرد؟[/b] -نه. حتی یک کلمه هم نه. [b]*صدام ترسیده بود؟[/b] -وقتی بیرون آمدیم ترسید.درخواست کرد که با آقای چلبی و دکتر پاچه‌چی صحبت کند. ایستادم، صدام آمد و گفت: «یعنی تمام شد؟ همین بود؟» [b]*چیز دیگری هم موقع بحث گفت؟[/b] -یک سری به اصطلاح کل کل. صدام مطمئن بود که آنچه انجام داده صحیح بوده است و نوعی تکبر داشت و هیچ بازبینی درباره آنچه رخ داده بود نمی‌کرد [و نیازی به آن نمی‌دید]. در آن دیدار گفت: «قبلا که گفتم با آمریکایی‌ها خواهم جنگید و الان دارم با آنها می‌جنگم.» [b]*یعنی با مقاومت؟ از سقوط بغداد حرفی نزد، از خیانت؟[/b] -اصلا. همه‌ی چیزی که گفت این بود که با آمریکایی‌ها می‌جنگد. [b]*پس چطور [خطاب به موفق الربیعی] گفت که چطور انتظار داشتی با آمریکایی‌ها بجنگم؟[/b] -منظورش شخص خودش بود؛ ولی از دیگران می‌خواست که بجنگند. او خودش را یک نماد [و رأس] حساب می‌کرد که لازم است از خطرات به دور باشد و امت را رهبری کند. و وقتی قضیه می‌رسید به شخص خودش، شخصا نمی‌جنگید. بعد از گفتگو، آمریکایی‌ها کاغذ‌هایی که پیش صدام پیدا کرده بودند را آوردند که مربوط بود به مجموعه‌هایی که صدام برای مقاومت در برابر آمریکایی‌ها تشکیل داده بود. او هفت مجموعه در الکرخ وست در الروسان داشت. در آن اوراق اسامی آنها و تأمین مالی‌شان را تدوین کرده بود. طبق همان چیزی که ما حدس می‌زدیم (ما از قبل قضایا را پی گرفته بودیم) اکثر آنها از اعضای حزب بعث بودند ولی از آن درجه‌ای که اسامی‌شان چندان رسانه‌ای نبود. [b]*این شبکه دستگیر شدند؟[/b] -آمریکایی‌ها آن برکه ها را برای ما آوردند. ما ‌می‌شناختیمشان و می‌خواستیم دستگیرشان کنیم. آمریکایی‌ها درباره آنها سؤال می‌پرسیدند. آن‌ها اعضای حزب بعث بودند و کارآیی و فعالیت چندانی نداشتند، ولی آمریکایی‌ها همه‌شان را دستگیر کردند. این‌ها سران آن شبکه بودند. ولی مقاومتی که [به مرور] در برابر آمریکایی‌ها ایجاد شد، این نبود. آنچه رخ داد، سیر دیگری داشت. قضیه زرقاوی و القاعدة ایجاد شد و در ابتدا هم به سفارت اردن حمله کردند، بعدش سرج دمیلو از سازمان ملل را کشتند و بعم هم سید محمد باقر حکیم را. همه اینها پشت سر هم در آگوست 2003 رخ داد و عملیات‌ها شروع شد. یعنی گروهی که صدام تشکیل داده بود ارتباط حقیقی‌ای با مسائل بزرگی که رخ می‌داد نداشت و اعضای حزب بعث که بودند، دعوت او را اجابت نکردند. آنها در دوره‌ای، یک سری گروه تشکیل دادند و بعد به القاعده و اسلامگرا ها متصل شدند و توانایی‌ها و تجربیات‌ [اطلاعاتی و نظامی و ...]شان را در اختیار القاعده و اسلامگرا‌ها قرار دادند. [b]*به عنوان یک عراقی چه حسی داشتی که همراه با آمریکایی‌ها آمده بودی و رئیس‌جمهور عراق را دستگیر‌شده می‌دیدی؟[/b] -برای عراق احساس تأسف کردم. این مرد 35 سال بر عراق حکومت کرده بود و عراق را به این شرایط کشیده بود و ملت عراق به این درجه از خرابی و نابودی و محرومیت و فرصت‌های از دست رفته دچار شده بود. شدیدا احساس تأسف کردم، درحالیکه خرابی و نابودی‌ای که در نتیجه‌ی حکومت او بر سر عراق آمده بود می‌دیدم و با آنچه در کشورهای همسایه رخ داده بود مقایسه می‌کردم. [b]*روز اعدام صدام چه حسی داشتی؟[/b] -من شخصا مخالف اعدام هستم. ولی عراقی‌های بسیاری حس کردند که با اعدام صدام به حق خود رسیده‌اند. طبعا همه عراقی‌ها نه، ولی اکثریت چنین حسی داشتند. [b]*در مورد روشی که اعدام شد چه؟[/b] -باید به صورت بهتری انجام می‌شد. ولی موضوع این نیست. صدام از حق محاکمه در برابر خبرگان قانونی برخوردار شد. من خودم در اولین جلسه دادگاه او حاضر بودم. او هم متوجه حضور من شد. دادگاه را زیر نظر گرفتم و اینطور حس کردم که او هم حق دفاع از خود را داشت، ولی تیم وکلای او از جهت حقوقی واقعا بد بودند. [b]*موقع محاکمه‌ی او حس می کردی «دلت خنک شده است»؟[/b] -ابدا. ابدا. من اساسا چنین احساساتی ندام. موازنه‌ی بین جرم و مجازات از نظر منطقی معقول است، ولی انسان از حالتی که با آن مواجه است متأثر می‌شود، همانطور که از جرائمی که صدام مرتکب شده بود متأثر می‌شود. [b]*برگردیم به دیدار با صدام.[/b] -یکی از آمریکایی‌ها تصویری از من و صدام گرفته. دیدی‌اش؟ این تصویر در نشریه‌ی کنگره[ملی عراق] در صفحه اول منتظر شد. برمر از انتشار آن عصبانی شده بود. من البته خبر نداشتم. گروه ما این عکس را گرفته و منتشر کرده بودند، بعد از آن من دیگر خواستار دیدار با صدام نشدم. او درباره آنچه پشت سر خود گذاشته بود، مسئولیتی تاریخی داشت. در دوره حکمرانی صدام پول‌هایی وارد عراق شد که می‌توانست با آن پول‌ها حداقل به سطح ترکیه برسد، تازه اگر نگوییم به سطح یک کشور اروپایی دیگر. ولی عراق الان ویران شده است. ما از قضیه «نفت در برابر غذا» اطلاع داریم. در خلال هفت سالی که ین برنامه اجرا می‌شد اهتمام حکومت عراق این نبود که پول بیشتری برای خدمت‌رسانی به ملت به دست بیاورد، بلکه اهتمام اساسی‌اش این بود که بیشترین میزان پولی که می‌تواند را به صورت غیر قانونی (یعنی خارج از تصمیمات سازمان ملل) به دست بیاورد تا دستگاه‌های سرکوبگر و اطلاعاتی و سلاح‌هایش را تقویت کند. آیا می‌توانیم تصور کنیم که عراق در سال 2002 به میزان 6 میلیون دلار دارو وارد می‌کرد؟ این بد استفاده کردن از پول بود. [b]*منظورت این است که دارویی نبود؟[/b] -بله، دارو نبود. اوضاع مردم خراب بود. حقوق یک معلم عراقی ماهانه فقط چند دلار بود. میزان بی‌سوادی گسترش یافته بود. [b]*درباره سقوط بغداد چه می‌گویی؟[/b] -وقتی آمریکایی‌ها رسیدند ارتش عراق با جدیت نجنگید، عملیات‌هایی غیر نظامی صورت گرفت. [b]*آیا نبرد فرودگاه، بزرگنمایی شده است؟[/b] -اتفاق بزرگی رخ نداد. البته درگیری رخ داد ولی درگیری عظیمی نبود و آمریکایی‌ها توانستند دوهزار قطعه تجهیزات زرهی را به مسافت 500 کیلومتر و بدون مواجه شدن با مقاومتی واقعی از کویت به بغداد منتقل کنند. ارتش عراق نجنگید، و اگر می‌جنگید (یعنی چیزی که بعد از اشغال رخ داد) آمریکایی‌ها خسارت‌ها و تلفات زیادی می‌دادند. یادم هست وقتی که در آگوست 2002 به عنوان یکی از مخالفین صدام با رامسلفد دیدار کردم، هم و غم اصلی او و مایزر این بود که ببینند آیا بغداد تجهیزات دفاعی مستحکم دارد یا نه و آیا ساکنینش در خیابان‌ها مقابل آمریکایی‌ها مقاومت خواهند کرد یا نه. ما دائما تأکید داشتیم و تأکیدمان هم درست بود که نه ارتش عراق و نه ملت عراق از صدام دفاع نخواهند کرد. [b]*آیا آمریکایی‌ها با برخی افسران عراقی ارتباطی داشتند؟[/b] -ابدا. [b]*درباره فروپاشی ارتش عراق بگو.[/b] -در روز 9 آوریل حتی یک پایگاه هم برای ارتش عراق نمانده بود، همه‌شان فرار کرده بودند. آمریکایی‌ها خیال می‌کردند که در جنگ ضد عراق پیروز شده اند، ولی این ملت عراق بود که خود را پیروز حساب می‌کرد. آمریکایی ها بر ملتی وارد شدند که نه تنها خود را شکست خورده نمی‌دید بلکه خود را پیروز محسوب می‌کرد. آمریکایی‌ها نفهمیدند چطور از این قضیه استفاده کنند. تفاوت زیادی بین روحیه ملت عراق در سال 2003 و ملت ژاپن در سال 1945 [در پایان جنگ جهانی دوم] بود. ژاپنی‌ها در آن سال خود را شکست‌خورده می‌دیدند فلذا به اطاعت از آمریکایی‌ها در هر موضوعی گردن می‌گذاشتند، ولی عراقی‌ها خود را به واسطه‌ی سقوط صدام پیروز می‌دیدند و وقتی آمریکا اعلام «اشغال» کرد، حس کرد که فریبش داده‌اند چرا که ملت عراق حساب می‌کرد آمریکایی‌ها برای «آزادسازی» آمده‌اند. این نکته‌ای است که آمریکایی‌ها تا همین الان هم نفهمیده اند. آمدند و خودشان را «اشغالگر» معرفی کردند. [color=#b22222][b]ادامه دارد ...[/b][/color]
  21. mohammadarea51

    خاطرات احمد چلبی

    [url="http://www.rajanews.com/detail.asp?id=185652"]خاطرات خواندنی احمد چلبی از رژیم صدام، ایران، آمریکا و اشغال عراق/3[/url] [url="http://www.rajanews.com/detail.asp?id=185652"]جزئیات نحوه دستگیری صدام و کشته شدن پسرانش از زبان تعقیب کننده‌ی او/ برخورد صدام در حین دستگیری[/url] [b][color=#0000FF]گروه بین‌الملل رجانیوز[/color][/b][color=#0000FF]: در قسمت‌های قبل این سلسله مطالب (که ترجمه‌ایست از مصاحبه ی تفصیلی احمد چلبی سیاستمدار معروف عراقی با غسان شربل) مروری داشتیم بر روزهای آخر رژیم صدام و تحرکات مخالفینش و همچنینی یکی از تلاش‌های آمریکا برای سرنگونی صدام را هم مرور کردیم. با هم قسمت سوم را می‌خوانیم:[/color] [b]*برویم سراغ جریان دستگیری صدام حسین. درباره این قضیه و درباره کشته شدن عدی و قصی [پسران صدام] چه اطلاعاتی داری؟[/b] -اول درباره موضوع صدام بگویم. ما می دانستیم که صدام [در جریان بمباران‌ آمریکایی‌ها] و آن طور که روز اول(یعنی 19 مارس) اعلام کردند، کشته نشده است. روز دوم هم به رستوران «الساعة» در منطقه‌ی المنصورة حمله کردند و گفتند که صدام را کشتند ولی این خبر هم صحیح نبود. وقتی ما [پس از سقوط بغداد] به بغداد رسیدیم، بعثی‌ها و فرماندهان مدام می‌گفتند که برای همکاری آماده‌اند و «کارمان تمام است» و «همه چیز تمام شد» و «جانمان را حفظ کنید.» ما هم از آنها استقبال می‌کردیم و صحبت می‌کردیم و برگه‌ایی را می‌دادیم که امضا کنند. در آن وقت تعداد از پرونده‌های دستگاه اطلاعات به دست ما رسید. آمریکایی‌ها می‌گفتند صدام کشته شده است. پنج ماه پس از آغاز جنگ سفری کردم به نیویورک و در آنجا با شورای روابط خارجی جلسه‌ای برگزار کردم که به صورت مستقیم هم از تلویزیون پخش شد. تام بروکو گفتگو را انجام می داد و از من درباره صدام پرسید، من هم گفتم که صدام زنده است و بین تکریت و الدور در رفت و آمد است و چند باری هم به سمت فرات رفته است. این حرف‌ها به گوش کالین پاول (که آن‌وقت وزیر خارجه بود) رسید و ناراحتش کرد و او هم صحبتی داشت و اعلام کرد که «احمد چلبی هر روز یک حرف متفاوت می‌زند! اگر او می‌داند صدام کجاست پس لطف کند و به ما خبر دهد.» این حرف‌ها را با حالتی عصبی بیان کرد.. یکی از منابع ما در تکریت به ما خبر داد که یکی از بزرگان دار و دسته‌ی صدام در تکریت در یک خانه‌ی معین است، ما هم این را به آمریکایی‌ها خبر دادیم. ما یک دفتر هماهنگی مشترک با اطلاعات وزارت دفاع داشتیم و در این موضوع بین مان همکاری بود. هر طرفی امکانات و داشته‌های خاصی در اختیارش بود. ما آن قضیه را روز 14 ژوئن به آمریکایی‌ها اطلاع دادیم ولی آنها روز 17 ژوئن سراغ آن خانه رفتند. در خانه فقط یک مرد با ریش بلند را پیدا کردند. پرسیده بودند عدی و قصی و عبد حمود کجا هستند؟ آن شخص خود عبد حمود بود که منشی صدام بود! این را فهمیده و دستگیرش کرده بودند. فردای آن روز همان منبع باز با ما تماس گرفت و گفت صدام حسین جایی بوده که با چشم جریان دستگیری عبد حمود را دیده است. [b]*یعنی صدام در خانه‌ی کناری بوده؟[/b] -بله. وقتی که من در آمریکا بودم، صدام یک گروه محافظت حلقه‌ی اول داشت که از افراد برخی خاندان‌ها تشکیل شده بود. [بعد از سقوط هم] افسران محافظ عضو خانواده‌های المصلب و الحدوشی با او ماندند. طبق رسوم [عشیره‌ای] مسئولیت محافظت، وظیفه‌ی خاندان است. افراد تغییر می‌کردند و افراد دیگری می‌آمدند ولی اعضای این دو خانواده تا آخر باقی بودند. یکی از اعضای این دو خانواده جزو افراد محافظ حلقه‌ی نخست صدام بود. وقتی که من خارج بودم سراغ ما آمد و گفت: «من جزو گروه ویژه‌ی محافظت از صدام هستم. من سراغ شما آمده‌ام چون پسرم مننژیت دارد و باید درمان بشود، من هم می‌ترسم لو بروم.» این فرد برای ما تعریف کرد که صدام روز 13 آوریل یعنی 4 روز پس از ورود آمریکایی‌ها از بغداد خارج شده و گفت: «سوار یک ماشین پیکآپ بودیم که صدام درحالی که یک دشداشه با چفیه عقال به سرش و پوششی روی صورتش بود، خودش ماشین را می‌راند و در مناطق مختلف بغداد می‌چرخیدیم. یک بار داشتیم از منطقه‌ی اعظیمه به کاظمیه می رفتیم، روی پل بودیم که دیدیم تانک‌های آمریکایی از روبرو می‌آیند صدام هم دور زد. آخرین باری هم که صدام را دیدم در خانه‌ای در منطقه‌ی الدوره بود که صدام وارد پارکینگ خانه شد و با صاحبخانه صحبت کرد، بعدش هم برگشت و ماها که همراهش بودیم را جمع کرد و از ما خواست که برویم و مخفی شویم و به هر کداممان هم 5 میلیون دینار پول داد. و گفت که تا سه ماه دیگر یا با ما تماس خواهد گرفت یا خبری به ما خواهد داد.» این فرد این قضایا را در ماه ژوئن برای ما نقل می‌کرد و نشان می‌داد صدام هنوز زنده است و 4 روز بعد از ورود آمریکایی‌ها [ و سقوط بغداد] از بغداد بیرون رفته است. وقتی به بغداد برگشتیم جلسه‌ای با گروه خودمان داشتیم و در آنجا به این نتیجه رسیدیم که بهترین راه پیدا کردن صدام، این است که کسانی را بفرستیم تا گروه محافظ صدام را زیر نظر بگیرند چرا که آنها جایی خواهند بود که صدام همانجاست. شروع به اجرای این طرح با هماهنگی دستگاه اطلاعات نظامی آمریکا کردیم. کسانی بودند که به مقر ما می‌آمدند و با هم تبادل اطلاعات می‌کردیم. و چقدر قضایا بود که در همین دوره کشف کردیم. در همین اثنا، فرزندان صدام در خانه‌ای در موصل [به وسیله‌ی آمریکایی‌ها] کشته شدند. [color=#0000cd]بگذار برایت داستانی عجیب را تعریف کنم. [/color] [color=#0000cd]اوایل ماه سپتامبر 2003 ژنرال پترائوس که فرمانده تیپ 101 [هوابرد] ارتش آمریکا بود ما را دعوت به جلسه کرد. ما هم با ماشین به سمت موصل (که مقر تیپ در آنجا بود) رفتیم. در آنجا دستیار او، ژنرال هلمک به استقبالمان آمد (او الان [زمان انجام مصاحبه] مسئول آموزش نیروهای عراقی است). ژنرال هلمک در اثنای استقبال رو کرد به من و گفت: توانستیم با اطلاعاتی که از یک مخبر به دست آوردیم، کار عدی و قصی را یکسره کنیم.[/color] [color=#0000cd]از او توضیح خواستم، او هم گفت: یک نفر می آید سراغ یکی از گشتی‌های آمریکایی و می‌گوید عدی و قصی در منزل من هستند، بیایید بگیریدشان. گشتی آمریکایی او را به مرکز فرماندهی می فرستد و آن‌ها هم به او دستگاه دروغ سنج متصل می‌کنند و تست می‌گیرند و او طبق نتیجه‌ی تست، مردود می‌شود، ولی این شخص سراغ یک سرجوخه می‌رود و دوباره تأکید می‌کند که عدی و قصی در منزل او هستند. این بار آن سرجوخه با او می‌رود.[/color] [color=#0000cd] [/color] [color=#0000cd][b]*سرجوخه‌ی آمریکایی؟[/b][/color] [color=#0000cd]-بله. آن سرجوخه همراه او می‌رود و وقتی در منزل او با عدی و قصی مواجه می‌شود تبادل آتش و تیراندازی و زد و خورد می‌شود و در نتیجه عدی و قصی کشته می‌شوند.[/color] [color=#0000cd] [/color] [color=#0000cd][b]*یعنی تصادفی؟[/b][/color] [color=#0000cd]-بله. ژنرال [هلمک] خودش می‌گفت اگر کار آن سرجوخه نبود، عدی و قصی فرار کرده بودند. صاحب آن خانه هم که خبر را داده بود جایزه‌ی ]تعیین شده‌ی] 25 میلیون دلاری را گرفت و به آمریکا رفت.[/color] [color=#0000cd] [/color] [color=#0000cd][b]*عدی و قصی [در مدت مخفی بودنشان] به خارج از عراق هم رفته بودند؟[/b][/color] [color=#0000cd]-بله. به سوریه رفته بودند. ابتدا رفته بودند به منطقه‌ی ربیعه در شمال غربی موصل در مرز عراق با سوریه. پول هم همراهشان بوده و از آنجا به سوریه داخل شده بودند و رفته بودند پیش عشائر عراقی که داخل سوریه هم قوم و خویش داشتند. آنجا ماشین گرفته و می‌خواستند به دمشق بروند ولی بعد از اینکه به حماة رسیدند بازگشتند. دو مانده بودند و بعد هم به موصل بازگشتند که در آنجا کشته شدند.[/color] [color=#0000cd] [/color] [b]*برگردیم به موضوع دستگیری صدام.[/b] -ما اوضاع را زیر نظر داشتیم و آمریکایی‌ها هم درباره کارهایی که می‌کردیم از ما خبر می‌گرفتند. به آمریکایی‌ها گفتیم وقتی برای گرفتن صدام به جایی می‌روید شروع به گشتن می‌کنید، محل را سریع ترک نکنید، یعنی این طور نباشد که محل را نیم ساعت بگردید و بعدش هم بروید. ما کسانی را داشتیم که دنبال صدام می‌گشتند. استاد کسرت رسول از «اتحادیه‌ی ملی کردستان» هم گروهی داشت که دنبال صدام می‌گشتند و همان‌ها در دستگیری برخی از فرماندهان نظامی [رژیم صدام] در موصل نقش داشتند. ما هم در دستگیری بیش از 16 نفر [از سران رژیم صدام] نقش داشتيم. [b]*این افراد جزو همان کسانی بودند که آمریکا اسمشان را [برای دستگیری] منتشر کرده بود؟[/b] -بله از همان فهرست 55 نفره بودند. [b]*اینکه می‌گویی «ما نقش داشتیم» منظورت مخالفین است؟[/b] -نه، منظورم «کنگره‌ی ملی عراق» [به رهبری خود چلبی] است. ما حتی آخرین رئیس دستگاه اطلاعاتی عراق که اسمش جمال مصطفی بود و داماد صدام بود را هم دستگیر کردیم ولی آزاد شد و به عراق رفت. او همسر حلا، دختر صدام بود. ما هر کسی را که از دار و دسته‌ی صدام دستگیر کردیم نه تنها اذیت نشد، بلکه جانش را حفظ کردیم و او را برای طی شدن مسیر قانونی تحویل دادیم. این نکته‌ی مهمی است. [b]*درباره نقش کسرت رسول [در دستگیری صدام] بگو.[/b] -روز 13 دسامبر 2003 من در جلسه‌ی شورای رهبری بودم. تلفن زنگ خورد و گفتند که أراس کریم (که رئیس سیستم اطلاعاتی کنگره‌ی ملی عراق بود و در کارهای اطلاعاتی خبره بود) می‌خواهد با تو صحبت کند. پای تلفن رفتم، أراس کریم گفت: «خبرهایی دارم، کسرت با من تماس گرفته و گفته که آمریکایی‌ها صدام را دستگیر کرده‌اند.» پرسیدم مطمئنی؟ جواب داد بله. من هم فورا با اسکات کاربنتر که در رأس هیئت حاکمه‌ی دور و بر پل برمر بود تماس گرفتم. پرسیدم: چرا به ما نگفتید که صدام را دستگیر کرده اید؟ گفت: داری شوخی می‌کنی؟ گفتم: نه. شما صدام را البارحة در منطقه‌ی الدور دستگیر کرده‌اید. جواب داد که درباره این موضوع اطلاعی ندارد. گفتم: من ساعد دوازده با پل برمر قرار جلسه دارم و قضیه را می‌فهمم. رفتم به قصر [مقر حکومت برمر]. اسکات مرا که دید لبخندی زد و دست‌هایش را بالا آورد و گفت: ارتش قبل از این که آزمایش دی ان ای انجام دهد و مطمئن شود که فرد دستگیر شده صدام است، به ما هم خبر نداده بود. این قضیه در روز 13 دسامبر 2003 بود، من هم برگشتم و به سخنگوی کنگره‌ی ملی گفتم که خبر دستگیری صدام را به رسانه‌ها بدهد. بدین ترتیب ما اولین کسی بودیم که خبر را اعلام کردیم. [b]*صدام چطور دستگیر شد؟[/b] -خبر به آمریکایی‌ها رسیده بود. [b]*کسرت رسول در این دستگیری هم نقش داشت؟[/b] -او موضوع را دنبال کرده بود و گروه مرتبط با او شاهد دستگیری هم بودند. کسرت به صدام نزدیک شده بود، کما این که ما نزدیک شده بودیم. هم گروه ما و هم گروه او شاهد دستگیری صدام و انتقالش با هلی‌کوپتر بودند. [b]*ولی چه کسی اطلاعات درباره جایی که مخفی شده است را به آمریکایی‌ها داده بود؟[/b] -این قضیه توسط شخصی از المسلط به اسم محمد ابراهیم یا ابراهیم محمد المسلط که جزو گروه محافظین صدام بود رخ داده بود. آمریکایی‌ها او را یک هفته قبل دستگیر کرده بودند و او هم به آنها گفته بود که صدام آنجاست. آمریکایی‌ها هم به آن خانه رفته و شروع به گشتن کرده بودند ولی کسی را پیدا نکرده بودند. ولی به توصیه ما عمل کرده و زود محل را ترک نکرده بودند. یکی از سربازان متوجه سیم برقی شده بود که رویش پوشانده شده است، مسیر سیم را دنبال کرده بود دیده بود که وارد یک حفره می‌شود. این سیم برق برای دستگاه تهویه هوا بوده است. وارد آن حفره می‌شوند و می بینند که داخل آن یک حفره‌ی دیگر هم هست و صدام را در آن حفره‌ی دوم دستگیر می‌کنند. همراه صدام برخی اوراق و هفتصد هزار دلار پول و چند مسلسل و یک هفت‌تیر بوده است. اسلحه را به رویش می‌گیرند و او هم (که ریش بلندی‌داشته) می‌ گوید: من صدام حسین، رئیس جمهوری عراق هستم. [b]*مقاومتی نکرده بود؟[/b] -ابدا. از حفره بیرون می‌کشندش. این قضیه در روز 12 دسامبر رخ داده بود. بعد از این که او را می گردند و دندانش را بررسی می‌کنند [جهت عملیات کشف هویت قطعی] او را با یک هلی‌کوپتر به فرودگاه می‌فرستند. [b]*یعنی روایتی که می‌گوید او را داخل حفره دستگیر کرده‌اند صحیح است؟[/b] -البته او در آن حفره زندگی نمی کرده، بلکه در آن خانه زندگی می‌کرده است ولی کسانی را داشته که تا می‌دیدند نیرویی می‌خواهد به خانه بریزد به او خبر می داده‌اند و او هم داخل حفره می‌رفته است. [b][color=#FF0000]ادامه دارد ...[/color][/b] مترجم: وحید خضاب
  22. mohammadarea51

    خاطرات احمد چلبی

    [url="http://www.rajanews.com/detail.asp?id=185591"]خاطرات خواندنی احمد چلبی از رژیم صدام، ایران، آمریکا و اشغال عراق/2[/url] [url="http://www.rajanews.com/detail.asp?id=185591"]جلسه‌ی صبحانه، ناهار، شام رئیس دستگاه اطلاعاتی اردن برای براندای صدام!/ اطلاع ایران از شروع جنگ با عراق[/url] [b][color=#0000FF]گروه بین‌الملل رجانیوز[/color][/b][color=#0000FF]: آنچه می‌‌خوانید ترجمه‌ی بخش دوم از مصاحبه‌ی تفصیلی احمد چلبی سیاستمدار معروف عراقی با غسان شربل است که در کتاب «صدام زا اینجا رد شد» منتشر شده است. در قسمت قبل، چلبی اشاره‌ای به وردش به عراق قبل از سقوط صدام و تشکیل جلسات هماهنگی بین مخالفین صدام در ایران داشت و به موضوع یک طرح براندازی که مورد حمایت آمریکایی‌ها هم بود اشاره کرد. قسمت دوم در پی می‌آید:[/color] [b]*برگردیم سر توطئه ضد صدام. دکتر ایاد علاوی با جنبش «الوفاق» عراق و با برخی افسران (از جمله رئیس سابق ستاد مشترک ارتش، نزار الخزرجی) در ارتباط بود، پس چه کسی او را از عراق بیرون برد؟[/b] -حزب دموکراتیک کردستان به درخواست سیا او را از موصل آوردند و به کردستان عراق و از آنجا به ترکیه بردند. در نوامبر وقتی که در کردستان بودیم به من خبر دادند که ملک حسین (پادشاه اردن) می‌خواهد از لندن، تلفنی با من صحبت کند. یک تلفن رمز دار حاضر کردیم و با او صحبت کردم. ملک حسین گفت که می‌خواهد با استاد جلال [طالبانی] و استاد مسعود [بارزانی] صحبت کند. [b]*این قضیه کِی بود؟[/b] -نوامبر 95. من در کردستان بودم و حسین کامل، آن وقت به اردن رفته بود. من در سپتامبر همان سال [یعنی حدود دو ماه قبل] در لندن با ملک حسین دیدار کرده بودم. در لندن ملک حسین گفت می‌خواهد جلسه‌ای از سران مخالف عراقی، در پایتخت اردن ترتیب دهد که در آن سید محمد باقر حکیم و استاد مسعود بارزانی و استاد جلال طالبانی و من حاضر باشیم. من هم پاسخ دادم: خوب است، با آنها هم توافق کن. گفت: می‌خواهم تو مکالمه‌هایی با آنها برایم ترتیب بدهی.. گفتم: تماس با جلال آسان است چون در اربیل مستقر است اما مسعود در بارزان و مشغول جنگ با گروه عبدالله اوجالان (پ ک ک) است. ملک حسین پرسید: پ ک ک کیست؟ گفتم: همان حزب کارگران کردستان. گفت: نکته‌ی جدیدی یاد گرفتم. [در هر حال حدود دو ماه بعد در نوامبر 95 که در کردستان بودیم ملک حسین تماس گرفت و] من هم تلفن رمز دار را برای جلال فرستادیم و با او حرف زد، همچنین تلفن را برای استاد مسعود فرستادیم و او هم حرف زد. بعدش ملک حسین تلفنی با سید محمدباقر حکیم هم صحبت کرد. ولی نهایتا قسمت نبود که این جلسه به سرانجامی برسد. مدت کوتاهی بعد، ملک حسین رئیس دستگاه اطلاعاتی اردن مصطفی القیسی را به لندن فرستاد او هم از من خواست جلسه‌ای داشته باشیم. من آن موقع پیش برادرم دکتر حسن بودم. با القیسی در لندن جلسه گذاشتیم. در جلسه، القیسی گفت که ملک حسین می‌خواهد مشکلش با تو را حل کند و آنچه در اردن رخ داد [و دادگاه، چلبی را متهم به فساد مالی در اردن کرد] توطئه‌ای علیه تو و ملک حسین بوده است و ملک حسین کاملا به این امر باور دارد و می‌خواهد حلش کند. من هم گفتم: خوب است، ولی من مشغول کاری هستم و درگیری دارم. [b]*این قضیه اوایل سال 1996 بود؟[/b] -بله. بعد از اینکه به لندن رفتم. صبح روز بعد [از آن دیدار] مرحوم سید مجید خوئی تماس گرفت و گفت: سرلشگر مصطفی القیسی مسئول دستگاه اطلاعاتی اردن پیش من است و می‌خواهد تو را ببیند. من هم راه افتاد و رفتم و دیدارمان 11 ساعت طول کشید که در خلالش با هم، هم صبحانه خوردیم هم ناهار و هم شام. [center][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/115316.jpg[/img][/center] [center][color=#0000FF][مصطفی القیسی][/color][/center] [b]*یعنی طولانی ترین اجتماع ممکن![/b] -واقعا طولانی بود. القیسی گفت که از طرف ملک حسین مأمور است گزارشی درباره چگونگی کمک به مخالفین عراقی تهیه کند. کلی صحبت کردیم. القیسی گفت که او قرار است تغییر کند و قرار است دوست من که آن وقت وزیر خارجه اردن بود یعنی عبدالکریم الکباریتی نخست وزیر شود و می‌خواهند عملیات [ضد صدام] را از اردن آغاز کنند. من از یک حرکت نظامی مردمی ضد صدام حرف می‌زدم. خود ملک حسین در دیداری که در ماه سپتامبر 95 در لندن داشتیم گفت که در عراق کودتا، شدنی نیست و باید سراغ یک جنبش رفت و برخی سربازان عراقی هستند که به ما [اردن] پناهنده می‌شوند و ما اگر امکاناتش را داشته باشیم یک لشکر تشکیل می‌دهیم و شما هم که در کردستان نیرو دارید، آن وقت ضد صدام شروع به فعالیت می‌کنیم. ملک حسین قبول نداشت که می‌شود کودتا کرد. خلاصه مصطفی القیسی به عمان برگشت و گزارشش را برای ملک حسین تنظیم کرد و یک نسخه هم برای من فرستاد تا نظر بدهم و من هم درباره گزارشش چند نظر کوچک داشتم که برایش فرستادم. وقتی ملک حسین در مارس 96 مجددا به لندن آمد، قضیه کودتا در بغداد شروع شده بود ولی ملک حسین درباره آن جزئیات زیادی در اختیار نداشت. در لندن با سعدی و برخی از مخالفین عراقی حاضر در لندن در منزل سید مجید خوئی دیدار کردیم. چند وقت بعد طرح توطئه لو رفت و من هم به آمریکا رفتم و به دویتچ قضیه را گفتم (که پیشتر جریاش را ذکر کردم). سه ماه بعد هم که قضیه دیگر کاملا علنی شد و در 17 ژوئن 96 کشفش اعلام شد. چند وقت بعد یک سند اطلاعاتی به دستم رسید. این سند گزارشی است که رئیس دستگاه اطلاعاتی عراق به صدام نوشته و در آن درباره دستگیر کردن توطئه‌گران [برای کودتا ضد صدام با حمایت آمریکا] توضیح داده است. [b]*رئیس دستگاه اطلاعاتی عراق که بود؟[/b] -گمان می‌کنم طاهر جلیل الحبوش. خلاصه عجیب است که به رغم همه دستگیری‌ها هنوز در عمان نمی‌دانستند که طرح [کودتایی که آمریکایی‌ها دنبالش بودند] لو رفته است. به این دلیل که دستگاه اطلاعاتی عراق عزت محمد عبدالرزاق عفیفی را به عمان فرستاد تا باز هم از الشهوانی پول بگیرد. این درحالی است که سه روز بود دستگیری‌ها شروع شده بود. الشهوانی در عمان بود که سه نفر از بچه‌ها شهید شدند و اگر اشتباه نکنم 39 افسر هم با آنها اعدام شدند که 7 نفرشان از عشیره‌ی السواعد بودند. اینها در راه مقاومت مقابل صدام شهید شدند. یکی‌شان اسمش ایاد طعمة صبری الساعدی بود که مسئول آن حرکت در بغداد بود و فرد بسیار فعالی بود. در کل نتیجه این شد که 39 نفر (که طرحشان خیلی وقت بود برای دستگاه اطلاعاتی عراق رو شده بود) در 17 ژوئن 96 دستگیر و در 5 سبتامبر 96 اعدام شدند. آمریکایی ها هم الشهوانی را برداشتند و به لندن بردند و از آنجا هم به آمریکا. اوضاع خیلی غم‌انگیز بود. وقتی که الشهوانی در لندن بود، دستگاه اطلاعاتی عراق با او تماس گرفت و فرزندانش را آورد که تلفنی با او صحبت کنند و بعدش هم به او گفته اند: به نفعت است که با ما همکاری کنی وگرنه بچه‌هایت را اینجا می‌کشیم. فرزندانش جوان بودند، در بغداد اعدامشان کردند. دو تا از بچه‌هایش افسر بودند، یکی شان در نیروهای ویژه‌ی ارتش بود که آمریکایی‌ها توانستند به آمریکا ببرندش و بعد از لو رفتن آن داستان کماکان با او همکاری می‌کردند. برایش اوضاع مخصوصی در آمریکا ترتیب داده بودند. فکر ایجاد کودتا [با وجود لو رفتن آن قضیه] هنوز هم در سر امریکایی‌ها بود. مثلا در بهار سال 2002 دستگاه اطلاعاتی‌شان ترتیب یک سفر برای استاد مسعود و استاد جلال به واشنگتن را داد. آنها را با هواپیما از فرانکفورت به یک محل مخصوص سیا بردند و با آنها جلسه‌ گذاشتند و در جلسه هیچ نماینده‌ای از هیچ بخشی از دولت حضور نداشت [و فقط مأمورین سیا بودند]. با استاد مسعود و استاد جلال توافق کردند که یک هیئت از طرف دولت آمریکا به کردستان اعزام شود. سه ماه گذشت ولی هیئت را نفرستادند. در ماه هفتم یک گروه از سیا همراه با مقداری پول به کردستان آمدند و با جماعت صوفی به رهبری شیخ محمد عبدالکریم الکثنزانی تماس برقرار کردند. این جماعت صوفیه جزو دروایشی بودند که با عزت الدوری [نفر دوم عراق پس از صدام] که درویش‌گری را دوست داشت ارتباط داشتند. مریدان این جماعت از اکراد و از اعراب مناطق مختلف شمالی و مرکزی عراق بودند، خصوصا از مناطق تکریت و الدور. [center][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/115317.jpg[/img][/center] [center][color=#0000FF][عزت ابراهیم الدوری در حال اهدای مدال به صدام][/color][/center] این محمد عبدالکریم الکثنزانی دو پسر داشت که اسم یکی‌شان را گذاشته بود گاندی و دیگری را گذاشته بود نهرو. آن گروهی که از طرف سیا آمده بود با این دو پسر او تماس گفته و گفتند دنبال چند افسر در گارد شخصی صدام هستند که اسم یکی‌شان روکان الرزوقی است. از آن پس این دو برای آن گروه سیا اطلاعات می‌آوردند و آنها هم برای این دو تلفن [ماهواره‌ای] ثریا تهیه کرده بودند. ولی خب طبیعتا صدام به این شبکه نفوذ می‌کرد و از کم و کیف ماجرا خبر داشت. ما همه‌ی این قضایا را می‌دانستیم و می دانستیم که سیا با آنها در ارتباط است ولی از جزئیات خبر نداشتیم. روی حساب همین قبیل ارتباطات بود که آمریکایی ها خیال می‌کردند داخل عراق و در بین افسران صدام یک سری آدم دارند. این [اشتباه اطلاعاتی آمریکایی‌ها] مصیبت بزرگی بود. و وقتی که جنگ در شب 19 مارس 2003 آغاز شد، ما دعوت شده بودیم که در ترکیه جلسه‌ای با خلیل زاد برگزار کنیم. من نمی‌خواستم بروم ولی آنها اصرار کردند و من هم رفتم. [b]*شب شروع جنگ؟[/b] -ما دو روز پیش‌ترش به ترکیه رسیدیم و قرار بود که صبح روز 19 مارس به کردستان عراق برگردیم. [b]*جنگ چطور شروع شد؟[/b] جورج تنت با جورج بوش دیدار کرده و به او گفته بود که اطلاعات قطعی‌ای دارد که صدام در مزرعه‌ای در منطقه‌ی الدورة بغداد است، ولی نوه‌هایش هم همراهش هستند. بوش هم روی این مسئله تأمل کرده بود و ترسیده بود که اگر آنجا را بمباران کنند چون نوه‌های صدام هم آنجا هستند ]فراد بی‌گناه] قربانی شوند، ولی در نهایت تصمیم گرفتند که آنجا را بمباران کنند. [b]*این اطلاعات را از کجا داری؟[/b] -از همان شبکه‌ی کردستان که گفتم، از فرزندان الکثنزانی که در آمریکا گروهش را Rock Stars می‌خوانند. خلاصه، بوش تصمیم گرفت که مزرعه را [با وجود نوه‌های صدام] بمباران کنند تا صدام را بکشند. موشک‌های کروز و هواپیماهای ستلث را فرستادند. البته قرار بود جنگ را 48 ساعت بعد آغاز کنند ولی پیش خودشان حساب کردند که این فرصت دیگر تکرار نمی‌شود و این بمباران ممکن است به کشتن صدام منجر شود [و موفقیت بزرگی برای آمریکا باشد.] آمریکایی ها مطمئن بودند که صدام در بمباران‌ها کشته شده ولی ما خبردار بودیم که او کشته نشده است. الصحاف [وزیر اطلاع‌رسانی صدام] و یکی دیگر از وزرا هم در برنامه‌ای تلویزیونی که نیم ساعت بعد از آن موشک باران مزرعه پخش شد، ادعای آمریکایی‌ها را مسخره می‌کردند که مدعی شده بودند صدام یا کشته شده یا زخمی شده و در حال نقل بر روی برانگارد دیده شده است. ما از قضیه خبردار شدیم . از ترکیه به کردستان برگشتیم و وقتی که جنگ شروع شد آنجا بودیم. 19 مارس به آنکارا رفتیم و از آنجا به ماردین و از آنجا با ماشین به منطقه‌ی سیلوب رفتیم و آخر به منطقه‌ی دوکان [در کردستان عراق] رسیدیم و همان روزی بود که بمباران و موشک‌باران آمریکا [برای شروع جنگ] آغاز شده بود. [b]*از قبل، از زمان شروع جنگ اطلاع داشتی؟[/b] -نه. ولی خب قضیه روشن بود؛ همان وقتی که ما در کردستان بودیم، امریکایی ها آمدند تا پایگاهی در فرودگاه حریری در دشت حریری در شمال شهر شقلاوة و جنوب تنگه‌ی سبیلک درست کنند. یک سری هواپیما و تجهیزات آوردند و در سلیمانیه عملیات پیاده‌سازی را انجام دادند. ما یک سری آدم در کویت داشتیم که آن موقع با جی گارنر (اولین حاکم آمریکایی عراق) کار می‌کردند، فلذا ما در جریان آماده شدن‌ها بودیم ولی از زمان شروع حمله خبر نداشتیم. خود آمریکایی‌ها هم زمان شروع را نمی‌دانستند. به تصمیم حمله نام Decapitation گذاشتند، بوش این تصمیم را به صورت ناگهانی در 18/19 مارس در واشنگتن اعلام کرد. [color=#000080][b]*ایران قبل از شروع جنگ، در جریان آن بود؟[/b][/color] [color=#000080]-بله، ایرانی‌ها می‌دانستند و موضوع را دنبال می‌کردند. یکی از فرماندهان ایرانی در دوکان [در کردستان عراق] حضور داشت و در تماس مستمر با رهبران مخالفین عراقی بود که در کردستان بودند، یعنی استاد مسعود و استاد جلال و سید عبدالعزیز حکیم . دکتر عادل عبدالمهدی و من هم که آنجا بودم.[/color] [color=#000080] [/color] [color=#000080][b]*این افسر ایرانی که بود؟[/b][/color] [color=#000080]-این را نمی‌گویم.[/color] [color=#000080] [/color] [color=#000080][b]*به نظر می‌رسد افسر بلندپایه‌ای بوده است.[/b][/color] [color=#000080]-بله. یک هیئت ایرانی هم آنجا بود. آمریکایی ها هم این را می‌دانستند. در کنفرانس صلاح‌الدین [که پیشتر اشاره شد] بعضا مشکلاتی ایجاد می‌شد و خلیل‌زاد [رئیس هیئت آمریکا] از طرف‌ی دیگر در بین مخالفین عراقی می خواست برای حل مشکل پیش ایرانی‌ها بروند.[/color] [color=#000080] [/color] [color=#000080][b]*پس با این حساب، ایران از سرنگون کردن صدام حمایت می‌کرد.[/b][/color] [color=#000080]-بله. و معتقدم اگر ایران با سرنگون کردن صدام مخالفت می‌کرد، عملیات خیلی سخت‌تر می‌شد.[/color] [color=#000080] [/color] [color=#000080][b]*ایران به سرنگون کردن صدام کمک کرد؟[/b][/color] [color=#000080]-ایران نیروی نظامی نفرستاد ولی عبور مخالفین [از مرزهایش به داخل عراق] را تسهیل کرد و مانعی هم در مسیر همکاری رهبران اسلام‌گرای مخالفین عراقی که در ایران بودند ایجاد نکرد.[/color] [color=#000080]نیروهای سپاه بدر [شاخه‌ی نظامی مجلس اعلای اسلامی عراق به رهبری آیت‌‌الله سید محمدباقر حکیم] وارد منطقه‌ی کردستان شده و در منطقه‌ی میدان (یعنی بخش جنوبی اقلیم کردستان) بودند. [/color] [color=#000080]این باعث تشنجی بین آمریکایی ها شد و آنها هم مراکز «انصار الاسلام» را در منطقه‌ی بیارة و طویلة هدف قرار دادند. بعد از هجوم هوایی هم نیروهای «اتحاد ملی کردستان» به نیروهای اصنار الاسلام حمله کردند و دفعشان کردند. این مسئله موجب ایجاد این احساس شد که آمریکایی‌ها می‌خواهند قبل از شروع جنگ، اسلام گرا‌ها را هدف قرار دهند، خصوصا که برخی افسران آمریکایی تلویحا گفته بودند که در آینده مراکز سپاه بدر را هم هدف قرار خواهند داد. [/color] [color=#000080]من با فرماندهی سپاه بدر تماس گرفتم و با یکی از فرماندهانش صحبت کردم (آن موقع سید عبدالعزیز حکیم و دکتر عادل عبدالمهدی رفته بودند). به آن فرمانده گفتم که باید با آمریکایی‌ها جلسه‌ای داشته باشد. جواب داد که برای اینکار مردد است چون که اجازه‌ای برای این تصمیم دریافت نکرده و جزو اختیاراتش نیست. گفتم با مسئولیت خود من، باید حتما جلسه داشته باشید وگرنه آمریکایی‌ها به مراکزتان حمله می کنند. او هم جلسه‌ای با آمریکایی ها داشت و مطمئن مان کرد که این جماعت نیامده‌اند که ما را هدف قرار دهند.[/color] [color=#000080] [/color] [color=#000080] [/color] [b]ادامه دارد ...[/b] [b][color=#b22222]مترجم: وحید خضاب[/color][/b]
  23. mohammadarea51

    اخبار برتر نظامی

    ممنون قبلا هم مطلبی داشتیم .... [url="http://www.military.ir/forums/topic/25965-%D8%B3%DB%8C%D8%B3%D8%AA%D9%85-%D9%85%D9%88%D8%B4%DA%A9%DB%8C-%D8%AF%D9%88%D8%B1%D8%A8%D8%B1%D8%AF-%D8%AF%D9%81%D8%A7%D8%B9-%D9%87%D9%88%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%DA%86%DB%8C%D9%86-fd-2000/"]سیستم موشکی دوربرد دفاع هوایی چین FD-2000[/url]
  24. [center]به نام خدا[/center] قایق های گشتی روسیه [b]Rubin-class[/b] همچنین به عنوان پروژه [b]22460[/b] شناخته می شود . طراحی شده برای مبارزه با اهداف زیر سطحی ، سطحی و هوایی و هم چنین انجام ماموریت های گشت دریایی و اسکورت کاروان های دریایی ... مجهر به هلیکوپتر بدون سرنشین ([b]HUAV[/b] ) از نوع [b]Camcopter S-100 [/b]ساخت اتریش که تحت لیسانس در روسیه تولید می شود [url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/Rubin-class_patrol_boat_4.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/thumb_Rubin-class_patrol_boat_4.jpg[/img][/url] [url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/Rubin-class_patrol_boat_7.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/thumb_Rubin-class_patrol_boat_7.jpg[/img][/url] [url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/Rubin-class_patrol_boat_9.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/thumb_Rubin-class_patrol_boat_9.jpg[/img][/url] [url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/Rubin-class_patrol_boat_3.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/thumb_Rubin-class_patrol_boat_3.jpg[/img][/url] [url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/Rubin-class_patrol_boat_6.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/thumb_Rubin-class_patrol_boat_6.jpg[/img][/url] سازنده: شرکت کشتی سازی آلماز اپراتور ها: نیروی دریایی / گارد ساحلی روسیه به کارگیری: 2009 ساخته شده : 5 عدد برنامه ریزی برای ساخت : 30 عدد نوع: قایق گشتی جابجایی: 630 تن عرض : 12 متر طول : 62.5 متر ابخور : 2.2 متر سرعت : 25 نات ( 46 کیلومتر/ ساعت ) ( سرعت Econ یا اقتصادی (به صرفه ) 18 نات - 33 کیلومتر / ساعت ) برد : 5600 کیلومتر Endurance (بیشترین زمان عملياتي ) : 30 روز خدمه : 20 تسلیحات : مجهز به مسلسل Kord ( از [url="http://www.military.ir/forums/topic/8398-%D9%85%D8%B3%D9%84%D8%B3%D9%84-%DA%A9%D8%A7%D9%84%DB%8C%D8%A8%D8%B1-%D8%B3%D9%86%DA%AF%DB%8C%D9%86-kord/page__hl__kord"]اینجا[/url] بخوانید ) ، سیستم دفاع نزدیک AK-630M ( از [url="http://www.military.ir/forums/topic/13840-%D8%A8%D8%B1%D8%B1%D8%B3%DB%8C-%D8%A8%D8%B1%D8%AA%D8%B1%DB%8C%D9%86-%D8%B3%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%86%D9%87%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%AF%D9%81%D8%A7%D8%B9-%D9%86%D8%B2%D8%AF%DB%8C%DA%A9-%D8%AC%D9%87%D8%A7%D9%86-%D9%86%D8%B8%D8%B1%D8%B3%D9%86/"]اینجا[/url] بخوانید ) ، چهار عدد موشک Kh 35 و هم چنین قابلیت انطباق برای فرود - برخواست هلیکوپتر Ka-226 **************** [url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/800px-Kamov_Ka-226_MAKS_2005.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/thumb_800px-Kamov_Ka-226_MAKS_2005.jpg[/img][/url] هلیکوپتر Ka-226 [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/Schiebel_Camcopter_S-100.jpg[/img] Camcopter S-100 [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/normal_01300000927307128766286080876.jpg[/img] سیستم دفاع نزدیک AK-630M [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/1%7E8.jpg[/img] حوزه عملیاتی - زمان به کارگیری - سال ساخت - و نام قایق های مختلف تولید شده از این کلاس و ... [center] [color=#0000cd][size=5]ترجمه: Mohammad area51 [/size][/color] [color=#0000cd][size=5]برای military .ir[/size][/color] [url="http://en.wikipedia.org/wiki/Rubin-class_patrol_boat"][color=#0000cd][size=5]منبع [/size][/color][/url][/center]
  25. مشکل بزرگی که مسوولین قبلی و متاسفانه مسوولین فعلی هم دارند این که وقتی می خوان بری جایی سخنرانی مطالب را نمی نویسند تا کاملا بر اساس همون صحبت کنند ...متاسفانه کاملا بدون امادگی میرند پشت تریبون و درباره هر چیز و هر کسی شروع می کنند به صحبت و این میشه که حرفی را می زنند که نباید بزنند ...