BarraGe

VIP
  • تعداد محتوا

    77
  • عضوشده

  • آخرین بازدید

  • Days Won

    1

تمامی ارسال های BarraGe

  1. به نام خدا در زمانی که هون های اروپایی به رهبری اتیلا مشغول فتوحات و جنگ علیه امپراطوری روم بودند، شاخه دیگری از هون ها به نام هیاطله یا هون های سفید به تاخت و تاز علیه امپراطوری ساسانی و هند میپرداختند. موضوع این مقاله بررسی ریشه امپراطوری هپتالیان و نتایج جنگ های آنان با ایران و در نهایت عاقب آنان میباشد. ریشه ها: تقریبا مطمئن هستیم که هپتالیان از بازماندگان امپراطروی کهن و بزرگ شاگنو Xiongnu هستند. آنها حتی از اسم "هون Hun" استفاده کردند تا خود را به این امپراطوری و قرن ها شکوه و جنگاوری آن منتصب کنند. بعد از شکست و نابودی امپراطوری شانگو در طول قرن های اول و دوم بعد از میلاد، بازماندگان آنها به کوهستان آلتای پناه بردند، با وجود نجات از نابودی، آن ها در شرایط سختی زندگی میکردند چرا که از همه طرف توسط دشمان قدرتمندی احاطه شده بودند که بی امان به انها میتاختند، قبایل کنجو، دیلینگ و وسان از شرق و امپراطوری کوشان از جنوب و همینطور سلسله حاکم بر چین، "هان Han" و خاقانات روران از شرق. اما با افول قدرت های بزرگی که انها را احاطه کرده بودند، شرایط تغیر کرد، در اواخر قرن سوم و با اغاز قرن چهارم میلادی، هون ها از کوهستان آلتای خارج شدند و شروع به گسترش در قلب اسیا و اروپا کردند. هون های اروپایی و رهبر معروفشان، اتیلا، در اروپا گسترش پیدا کردند و به پیروزی های بزرگی بر امپراطوری روم غربی دست پیدا کردند. ما در این مقاله به خویشاوندان کمتر شناخته شده آن ها یعنی هون های سفید یا هیاطله و جنگ های آنان با ساسانیان میپردازیم. کوهستان آلتای مکان برخواستن هون ها که امروزه بین چهار کشور روسیه، چین، قزاقستان و مغولستان مشترک است هون ها می آیند! در حالی که هون های اروپایی در حال گسترش قلمرو خود به غرب بودند ، شاخه دیگری از هون ها (هون های سفید) به سمت قلب آسیا حرکت کردند. در اواسط قرن سوم میلادی، هون های سفید شروع به حمله به امپراطوری ساسانی از شمال شرق ایران و همچنین باقیمانده امپراطوری تضعیف شده کوشان (که دست نشاندگان ساسانیان محسوب میشدند) در جنوب اسیای مرکزی و هند کردند در سال 360 میلادی، کیدرات ها Kidarites که قبیله ارشد و حمکران هون های سفید بودند بر باختران و جاده ابریشم که از آن میگذشت و همینطور رودخانه های جیحون و سیحون مسلط شدند. حتی ساسانیان هم برای دفع حملات آنها دچار مشکل شدند و مجبور به پرداخت خراج برای ادامه نیافتن این حملات گردیدند. این خراج گذاری از حکومت یزدگرد اول آغاز شده و تا پایان حکومت نوه وی یزدگرد دوم ادامه پیدا کرد.(1) اینکه کیدرات ها، مغول یا ترک و یا از اقوام ایرانی بوده اند، مورد بحث و اختلاف مورخان بوده است. که ایرانی تبار بودن انها احتمالا به دلیل شکست های سنگینی که به ساسانیان وارد کردند بین منابع فارسی زبان پرطرفدار است. این نظریات تحت تأثیر نوشته های پروکاپیوس، مورخ بیزانسی، به وجود امدند. پروکاپیوس به اشتباه فکر میکرد که لقب "سفید" برای مجزا کردن هون های سفید از سایر هون ها که ظاهر اسیای شرقی ذاشتند به آن ها داده شده در حالی که امروزه میدانیم که رنگ سفید برای هون ها به معنای جهت غرب بوده و همچنین سیاه به شمال، قرمز به جنوب و آبی به شرق اشاره دارند. از بین این چهارتا آبی و سیاه در جامعه "استپ بزرگ The Great Steppe" اغلب برتر و بالاتر در نظر گرفته میشدند به این معنا که قبایلی که در شرق و شمال استپ بزرگ زندگی میکردند یعنی "هون های آبی" و "هون های سیاه" نسبت به همتایان غربی خود "هون های سفید" و "هون های قرمز" ارشدیت داشتند. استفاده کیدرات ها از سمبل های کوشانی باعث شده بود که برخی از مورخان از انها به عنوان اقوام ایرانی نام ببرند اما مشخص شده است که آن ها هون های مهاجم بوده اند که با تصرف شرق ایران، فرهنگ ایرانی را پذیرفته و ایرانیزه شده بودند. کیدرات ها شمال و جنوب رشته کوه هندوکش را فتح کردند و با فتح افغانستان و پاکستان امروزی با امپراطوری قدرتمند گوپتا در هند همسایه شده و به جنگ پرداختند، هندی ها به سختی مقاومت کردند ولی بخش های شمالی پنجاب را از دست دادند. درگیری کیدرات ها با هندی ها تا زمان نابودی آن ها ادامه پیدا کرد. سکه طلای کوشانیان در سال 340 میلادی که با سمبل که با کیدرات ها ضرب شده سکه طلای کیدرات ها، اسم کوشان بر روی آن ضرب شده است Kidara ( Ki-da-ra) Kushana ( Ku-shā-ṇa) سکه کیدراتی با نقش بهرام چهارم که با سمبل کیدرات ها ضرب شده، کیدرات ها سکه های خراج از ایران رو با علامت خود ضرب میکردند یا اینکه از طراحی ساسانیان برای ضرب سکه های خود استفاده میکردند هیاطله وارد می شوند! پایان کار کیدرات ها در اواخر قرن پنجم و اوایل قرن شش میلادی کیدارت ها مورد هجوم دیگر اقوام مهاجم هون، هیاطله ، قرار گرفتند که آنها را به سمت جنوب و هند میراندند. با مشاهده ضعف کیدرات ها، یزدگرد دوم، امپراطور ساسانی به فکر پس گرفتن سرزمین های شرق ایران از کیدرات ها و پایان دادن به تهدید آن ها افتاد. او پرداخت خراجی را که امپراطوری ساسانی از زمان یزدگرد اول به کیدرات ها پرداخت میکردند را متوقف کرد و به قلب کیدرات ها در باختران لشکرکشی نمود. با وجود این که کیدرات ها از سه طرف درگیر جنگ بودند ( از شمال با هیاطله و از جنوب با امپراطوری گوپتا در هند و از غرب با ایران ساسانی) اما با این وجود موفق شدند شکست سنگینی به ارتش ایران تحمیل کنند. هرچند ایرانی ها موفق شدند مرزهای شرقی را در مقابل حملات کیدرات ها حفظ کنند اما موفق به نابودی آنها نشدند واین مسأله قدرت جنگی اقوام هون را نشان میدهد که حتی در اوج ضعف قادر به شکست دادن ارتش یک امپراطوری قدرتمند بودند.(2) در ایران بعد از مرگ یزدگرد دوم ، پسر ارشد او هرمز به تخت نشست اما برادر کوچکترش، پیروز ، بر او شوریده و به کمک مزدورانی از هیاطله موفق به تصاحب سلطنت شد. این کمک البته بدون چشمداشت نبود و هیاطله سرزمین های ایران در اسیای مرکزی را از پیروزر اول طلب کردند.(3) با وجود اینکه کیدرات ها حملات سنگینی را از خویشاوندان هیاطله خود تحمل میکردند، به طور کامل از بین نرفتند و با احساس کردن ضعف در ساسانیان به حملات خود به شرق ایران ادامه دادند، پیروز اول که به دلیل جنگ داخلی ارتشی برای جنگیدن با کیدرات ها نداشت، از روم شرقی درخواست کمک کرد که بیزانسیان این درخواست را رد کردند، برای خلاصی از شر کیدرات ها، پیروز پیشنهاد ازدواج با خواهرش را به خونکاس پادشاه کیدرات ها داد. اما پیروز سعی کرد کیدارت ها را با فرستادن یک زن از طبقه عادی به جای خواهرش فریب دهد. وقتی کیدرات ها متوجه این فریب کاری شدند حدود 300 نفر از بزرگان ساسانی به کیدرات دعوت کردند و برای تحقیر کردن شاه همه انها را گردن زدند. پیروز نمیتوانست قتل عام مردم خود را نادیده بگیرد و جنگ به سرعت ادامه پیدا کرد. ابتدا ایرانی ها و کیدرات ها با هم برابری میکردند اما با دخالت هیاطله به نفع ایرانی ها، وضعیت تغییر کرد ارتش متحد ایران و هیاطله، در سال 466 میلادی کیدرات ها را با قاطعیت شکست دادند و بلخ را از کنترل آنها خارج کردند. کیدرات ها بعد از این شکست دیگر نتوانستند خود را بازیابی کنند و باقیمانده آنها که به سرزمین های خود در هند عقب نشینی کرده بودند، کمی بعد توسط هیاطله نابود شدند.(4) ادامه شکست های ساسانیان و آغاز امپراطوری بزرگ هپتالیان همانطور که پیشبینی میشد اتحاد ایرانی ها با هیاطله با شکست کیدرات ها به بن بست رسید چرا که هیاطله قلمرو خویشاوندان کیدرات خود را که ایرانی ها از آن خود میدانستند، تصرف کردند. زمانی که پیروز برای پس گرفتن این سرزمین ها به قلمرو هیاطله لشکر کشی کرد، ارتش ایران و هیاطله سه بار با هم رو به رو شدند، که هر سه بار ایرانی ها شکست خوردند. دو بار اول پیروز توسط هیاطله دستگیر شد اما با پرداخت باج سنگینی موفق شد از اعدام بگریزد او حتی مرتبه دوم مجبور شد پسر ارشد و وارث خود قباد را هم به عناون گروگان به دربار هپتالیان بفرستد اما این شکست ها باعث نشد که پیروز دست از تلاش برای بازپسگیری قلمرو خود بردارد و سرانجام در سال 484 میلادی در نبرد سوم، کشته شد و تمام ارتش ایران نابود شدند.(5) (6) (7) جنگ سوم پیروز و هیاطله و مرگ پیروز اول بعد از مرگ شاه، قلمرو ساسانیان برای دو سال در هرج و مرج فرو رفت، بزرگان ساسانی، برادر پیروز، بلاش را به تخت نشاندند اما هیاطله دخالت کرده و قباد اول، فرزند ارشد پیروز را به تخت نشانده و او را به ازدواج دختر پادشاه خود در اوردند. بعد از یک دهه حکومت، قباد مجبور شد به خاطر شورشی که در امپراطوری ساسانی بر علیه او بر پا شده بود به هیاطله پناه ببرد و از آنها درخواست کمک کرد، قباد در ادامه با ارتش سی هزار نفری از هیاطله به ایران بازگشت و با سرکوب شورش موفق شد تخت سلطنت را باز پس بگیرد. البته این موفقیت بهای سنگینی برای قباد داشت. او مجبور شد سرزمین های بیشتری از شرق ایران را به هپتالیان واگذار کند و ایرانی ها مجبور شدند خراج های سنگینی را سالیانه به هیاطله پرداخت کنند. با این اوصاف، قباد اول تقریبا دست نشانده هیاطله محسوب میشد و این وضعیت در طول سلطنت طولانی قباد و تا اواسط دوران حکومت خسرو انوشیروان (تقریبا یک قرن) ادامه پیدا کرد.(8) (9) با تحت کنترل در آوردن ایران، هیاطله توجه خود را معطوف به شرق کردند. در دهه آخر قرن پنجم، هیاطله موفق شدند شهر های با ارزش حوضه تاریم Tarim Basin ، کاشغر، ختن، کوچار (واقع در ایلات سین کیانگ چین امروزی) را که قرن ها تحت کنترل چینی ها بودند را به تصرف خود در آورند و در ادامه در اوایل قرن ششم موفق شدند منطقه اوروم چی urumci را نیز فتح کرده و بدین ترتیب کل حوضه تاریم به تصرف ایشان در آمد و تا سقوط امپراطوری هپتالیان در 560 میلادی در اختیار هیاطله باقی ماند. بدین ترتیب هیاطله با احتساب قلمرو ساسانیان که عملا خراج گذار آن ها محسوب میشدند تقریبا تمام ایالت های غرب و جنوب ترکستان تحت کنترل خود داشتند. در اواسط قرن ششم، هپتالیان در اوج قدرتشان بوده و قلمرو آنها که بزرگترین در جهان محسوب میشد، حوضه ی تاریم از شرق، استپ های قزاقستان از شمال و سرزمین های ثروتمند هند از جنوب و از غرب (از طریق ساسانیان) به بیزانس و روم شرقی میرسید. قلمرو امپراطوری هپتالیان با احتساب سرزمین هایی که در کنترل مستقیم و غیر مستقیم آن ها بودند سکه های ساسانیان با نقش پیروز اول وقباد اول که با سمبل هپتالیان ضرب شده اند پایان کار هپتالیان در اوج قدرت خود هیاطله دچار سرنوشت کیدرات ها شدند چرا که قبیله قدرتمند دیگری از شرق کوهستان آلتای برخاستند. گوک ترک ها! ، گوک ترک ها در اوایل قرن ششم، خاقانات روران را تصرف کرده و حدود نیم قرن بعد برای گسترش قلمرو خود شروع به حمله به هیاطله کردند. در ایران، خسرو انویشروان بعد از سلطنت طولانی پدرش، قباد به تخت نشست، خسرو ابتدا به روم شرقی پرداخت و بعد از چندین جنگ سنگین با بیزانسیان، مرزهای غربی ایران را تثبیت کرد و به توافق صلحی موسوم به توافق صلح 50 ساله دست پیدا کرد. بعد از اینکه خیال ساسانیان از مرز های غربی راحت شد. زمان آن بود تا به هپتالیان بپردازند.(10) با وجود افزایش قدرت ارتش ایران تحت اصلاحات خسرو انوشیروان (11)، باز هم ساسانیان در جنگ با هپتالیان احتیاط میکردند چراکه نتایج جنگ های قبلی را به یاد داشتند. در همین زمان بود که حملات گوک ترک ها تحت عنوان حکومت خاقانات ترک Turkik Khaghanet ، به هیاطله آغاز شده بود، خسور انوشیروان این فرصت را مغتنم شمرده و به خاقان ترک پیشنهاد اتحاد داد، ترک ها به سرعت به این پیشنهاد پاسخ دادند و از شمال به هیاطله تاختند ، همزمان ارتش ایران از غرب حمله خود را آغاز کرد و این کار هیاطله را برای مقابله سخت می کرد، در نهایت ارتش متحد ایران و خاقانات ترک در سال 560 میلادی در نبردی هشت روزه موسوم به نبرد بخارا، گتفار پادشاه هیاطله را شکسست داده و به هپتالیان به عنوان یک امپراطوری پایان دادند.(12) پادشاه شکست خورده هپتالیان به ایران فرار کرد و به خسرو انوشیروان تسلیم و پناهنده شد. در آن سمت ترک ها با بزرگان هیاطله به توافق رسیده و یکی از شاهزادگان آن ها به نام فغانیش Faghanish را به عنوان پادشاه بازماندگان هیاطله در افغانستان تحت نام سلسله چغانیان Chaghaniyan گماشتند به دنبال توافقاتی که ایرانی ها با ترک ها کردند، فغانیش مجبور شد به تیسفون بیاید و از دربار ساسانی حکم حکومت خود را دریافت کند و همچنین باید سالانه به ایران خراج میپرداخت. بدین ترتیب چغانیان به دست نشانده و خراج گذار ایران تبدیل شدند و همچنین در شرق رودخانه جیحون یا آمودریا در ترکمنستان امروزی مرز بین ایران و خاقانات ترک تعیین شد بدین صورت که سرزمین های شرق رودخانه منجمله بخارا متعلق به ترک ها بوده و سرزمین های غرب رود به ساسانیان رسید. بدین ترتیب خسرو انوشیروان موفق شد بسیاری از سرزمین های زا دست رفته ایران را باز گرداند و به بیش از یک قرن و نیم تهدید هون های سفید علیه ایران پایان دهد.(13) صرفا برای میلیتاری پ.ن: در این مقاله از ویدیو زیر الهام گرفته شده است لینک
  2. دیوید مارکت فرمانده سابق زیردریایی هسته ای ایالات متحده امریکا ، 14 صحنه سینمایی از فیلم های معروف ساخته شده در مورد زیردریایی ها را از نظر مطابقت با شرایط واقعی رتبه بندی میکند. https://www.aparat.com/v/9RJw0 زیرنویس فارسی از BarraGe
  3. در حاشیه حضور سامانه مرصاد 16 در رزمایش مدافعان اسمان ولایت 99 ... سامانه مرصاد 16 نمونه متحرک سازی شده و ارتقا یافته مرصاد هست که خود آن هم ارتقا سامانه هاوک میباشد... سامانه مرصاد 16
  4. BarraGe

    روزی که جنگ را باختیم ...

    سلام علیکم سرلشکر باقری : عراق جنگ رو با 30 میلیارد دلار ذخیره ارزی شروع کرد و 70 میلیارد دلار کمک دریافت کرد و در پایان جنگ 100 میلیارد دلار بدهی داشت که یعنی 200 میلیارد دلار صرف جنگ کرده بود... 100 میلیارد بدهی در کتاب ویرانه دروازه شرقی توسط وفیق سامرایی تایید شده و همینطور ذخیره ارزی 30 میلیاردی عراق البته در کتاب( The Iran–Iraq War A Military and Strategic History) 40 میلیارد ذکر شده اما در مورد نتیجه گیری که گفتن عراق 200 میلیارد دلار خرج جنگ کرده نمیتونه درست باشه. چراکه عراق به جز جنگ هزینه های دیگری هم داشت ، اداره خود کشور عراق و هزینه صدها هزار کارگر خارجی که به دلیل حضور 60 درصد مردان جوان عراقی در جبهه وارد عراق شده بودند و سالیانه میلیارد ها دلار خرجشون بود و همینطور فساد و بریز و بپاش خانواده صدام و... چند اسکرین شات از کتاب The Iran–Iraq War A Military and Strategic History اینجا گفته شده که عراق در طول جنگ 8 ساله به طور متوسط هر سال 7 میلیارد دلار هزینه خرید تسلیحات میکرده. البته اینجا گفته شده خرید تسلیحات و از سایر هزینه ها (تعمیر و نگه داری و حقوق سربازان و...) حرفی نیست که قطعا با احتساب ان ها هزینه افزایش قابل توجهی پیدا میکنه و اما هزینه ای ایران در مورد جنگ... با احترام 20 میلیارد رقم پرتی به نظر میرسه چند اسکرین شات دیگه از کتاب بالا در مورد هزینه های ایران در جنگ اینجا مقایسه ای بین هزینه های عراق و ایران در اسله ای میانی تا پایانی جنگ انجام داده : گفته شده عراق از سال 1984 تا 87 12 تا 14 میلیارد دلار هزینه خرید تسلیحات میکرده در حالیک هایران در سال 1985، 14 میلیارد دلار! و در سال های 86 و 87 دئر هر سال بین 5 تا 8 میلیارد دلار خرج خرید تسلیحات کرده و سایر توضیحات... دوباره میگم که امار مربوط به خرید خارجی تسلیحات است و نه کل هزینه های جنگ ... اینجا گفته شده ایران 3 میلیارد دلار برای خرید تجهیزات از لیبی هزینه کرده که شامل 50 موشک اسکاد هم بوده (منبع سازمان های اطلاعاتی عراق هست) اینجا هم خرید های ایران قبل از کربلای 5 به ارزش 4.5 میلیارد دلار هست. صحبت در مورد هزینه های ایران و عراق در جنگ زیاده... حالا نتیجه گیری بنده این هست که قطعا عراق بیشتر از ایران برای جنگ هزینه کرد اما این اختلاف اونقدر زاید نیست نه قطعا 1 به 10!! دلیل اصلی برتری خرد کننده تسلیحاتی عراق به خصوص در دو سال پایانی جنگ این بود که ایران تسلیحات را با کیفیت پایین تر از عراق و با قیمت بسیار بالاتر و بعضا از طریق واسطه ها دریافت میکرد. که این هم بخش قابل توجهش برمیگرده به سیاست های انقلابی ایران ( درست یا غلط).
  5. بگذریم از اینکه همین اصلاحات ارزی نبود الان این 80- 100 متر خونه رو هم نداشتیم... از کی تا حالا اشراف، اربابان و خوانین و... شدن کارخانه دار و زمین دار؟ چه ظلم هایی که نمیکردن به رعیت و به خاطر بدهی و با بهانه های واهی فرزندانشون رو به عوان نوکر و کلفت به خانه های اربابی میبردند ، مثنوی هفتاد من کاغذ میشه داستان ظلم این جماعت به مردم ایران، بعد انتظار داری به کوتاه کردن دست خوانین و کندن ریشه این جماعت اعتراض میکردن مردم؟! یاد دی بی سی فارسی افتادم ، جمهوری اسلامی یک کاربر تلگرام به نام روح الله زم را اعدام کرد!! اخیرا خیلی از تروریست ها و جاسوس ها و معاندین و برانداز ها و... که به احکامی اعم از زندان و اعدام محکوم شدن توسط رسانه های معاند به عنوان فعال رسانه ای ، منتقد ، فعال حقوق بشر و... معرفی شدند.
  6. وقتی جمع کردن مسخره بازی برای صرفه جویی تو همون بودجه محدود باشه چی؟ فکر میکنم چیزی حدود 250 تا جنگنده برامون مونده که با احتساب آمادگی 50 درصدی ، حدودا 120 فروند جنگنده آماده داریم. فرض کنیم بدون اینکه به بودجه موشک و ماهواره و... دست بزنیم، 100 فروند خرید خارجی داشته باشیم (با تهاتر کالا یا پول بلوکه شده یا هرچی) یه تعدادی از جنگنده های قدیمی رو هم با بروزرسانی نگه داریم، با امادگی 60 تا 70 درصدی (جنگنده های ما الان نو و سرحالن) بازم چیزی حدود 120 تا 150 فروند جنگنده آماده در اختیار داریم با این تفاوت که بسیار کارآمد تر هستند و هزینه تعمیر و نگه داری هم یا کمتر شده یا در حداکثر مثل قبل ، چون جنگنده ها نو هستند و تنوع ناوگان کمتر شده... 300 تا 1500 کیلومتر بردی نیست!! برای کشور پهناور و بی سرو تهی مثل ایران. بازم باید خیلی بیان نزدیک تا پایگاه های عمقی ما رو بزنن برا پدافند هم دست ما خیلی بسته نیست ، پدافند غیر عامل ، پایگاه های زیرزمینی ، بانکر های تقویت شده ، پدافند نقطه ای ، تروفی بانکر!! ، مین های پرنده و...
  7. حاجی به نظرم اینا مشکل ما هم هست. ما هم نیروی هوایی نسبتا بزرگ و بسیار فرسوده ای داریم با کلی زیر ساخت و صنایع وابسته، 13 تا(؟؟) پایگاه شکاری بی سروته و هزاران کارمند و سرباز ... اینا که با پشم اداره نمیشن ، کلی پول میخواد. این همه هزینه نیرویی میکنیم که روز واقعه به کارمون نمیاد. 2 تا اف 7 اینجا 4 تا میراژ اونجا یه مشت فانوم اینور چارتا اونور. این مسخره بازی رو نباید یه طوری جمعش کرد؟
  8. صرفا با نگاه به جایگاه ژاپپن در صنایع الکترونیک به این نتیجه مشعشع رسیدی؟ بگذریم از این که تو کمیت ارتش چین کاملا برتر از مجموع ژاپن و جمهوری کره اس یه نگاه به نقشه جغرافیا که بنداز! فقط تفاوت اندازه این کشور ها رو در نظر بگیر ، برتری چین از نظر عمق استراتژیک بر ژاپن و کره رو ببین!! چینی ها انواع موشک های کروز (زمین و هوا و دریا) پرتاب و بالستیک رو در اختیار دارن که باهاش (صرفا با کلاهک متعارف) تمام زیرساخت های ژاپن و کره رو چند بار بکوبن، آیا ژاپن و کره میتونن همین کار رو با چین بکنن اصلا موشک هایی دارن که کل چین رو پوشش بده اگه دارن به تعدادی هست که کل زیرساخت های فقط نظامی (غیر نظامی به کنار) از کار بنداز؟ (جواب کوتاه اینه که نه) حالا این وسط موشک هوا به هوای رادر فعال و فلان وبیسار کمکی به ژاپن و کره نمیکنه... البت بنده تا حالا جایی نخوندم و ندیدم که حتی صحبت بشه یا فرض بشه که ژاپن و کره به تنهایی با چین رو به رو بشن. اگه جایی مطالعه کردید مطلبی رو که به این نتیجه رسیدید ، قرار بدید ما هم مستفیض بشیم
  9. تصاویری اگه هست لطفا قرار بدید...
  10. Charlie Munger “I never allow myself to have an opinion on anything that I do not know the other side argument better than they do” تا زمانی که استدلال های تمام طرف های مباحثه را ،بهتر از خودشان، درک نکنم به خودم اجازه نمیدهم نظر و عقیده ای در مورد آن موضوع داشته باشم.
  11. تانک های چلنجر 2 ارتش انگلستان در طول جنگ دوم خلیج فارس موسوم به آزاد سازی عراق iraqi freedom مجهز به صفحات فروسرخ تشخیص دوست از دشمن IR identification panel نیروهای ائتلاف با درس گرفتن از جنگ اول خلیج فارس، در سطح گسترده از این صفحات برای جلوگیری از اتش خودی به خصوص از آسمان استفاده کردند ، هرچند این صفحات باعث میشد عراقی ها راحت تر آن ها را هدف بگیرند. در نهایت هم بیشتر تلفات ائتلاف هم از آتش خودی بود نه نیروهای عراقی... منبع: کتاب Yves Debay - Operation Iraqi Freedom _ Road to Baghdad-Concord Publications (2003)(5526 Special Ops) آپلود شده در کتابخانه میلیتاری توسط جناب remo لینک دانلود لینک به پست مورد نظر
  12. تاریخچه و توسعه ابتدای کار سامانه نشانه گیر بمب نوردن Norden sight توسط شخصی به نام کارل نوردن طراحی شد. نوردن در سال 1904 در رشته مهندسی کشتی سازی از سوئیس فارغ التحصیل شده و در سال 1911 به ایالات متحده آمریکا مهاجرت کرد. وی ابتدا به شرکت معظم Sperry Gyroscope ملحق شد تا بر روی پایدارکننده های ژیروسکوپ کشتی ها کار کند سپس به عنوان مشاور برای نیروی دریایی مشغول به کار شد، نوردن بر روی طراحی یک منجنیق برای پرتاب بمب پرنده flying bomb کار کرد که هیچ وقت عملیاتی نشد ولی نیروی دریایی را با تخصص نوردن در کار با پایدارکننده های ژیروسکوپ آشنا کرد. سامانه های نشانه گیر بمب bombsight از جنگ جهانی اول پیشرفت سریعی داشتند و پیشرفته ترین سایت در آن زمان course setting bombsight یا CSBS بود. این سامانه یک ماشین حساب مکانیکی بزرگ mechanical calculator بود که مستقیما با استفاده از سه میله فلزی بلند که ارایش مثلثی داشتند،مثلث باد wind triangle را شبیه سازی میکرد. وتر این مثلث مسیری را که باید هواپیما طی میکرد تا در حضور باد دقیقا بالای سر هدف خود حاضر شود را نشان میداد که قبل از ظهور CSBS محاسبه این مسیر بسیار مشکل بود. تقریبا تمام نیروهای هوایی مطرح آن زمان ورژنی از CSBS را برای خود توسعه دادند. نیروی دریایی ایالات متحده US Navy و ارتش ایالات متحدهUS Army هم از نسخه ای طراحی شده توسط Georges Estoppey به نام D-series استفاده میکردند. یکی از مشکلات اساسی در بمباران ها ، تراز کردن هواپیما به گونه ای بود تا سایت نشانه روی مستقیما یه سمت پایین باشد ، حتی کمترین خطا در تراز کردن باعث کاهش شدید دقت بمباران میشد. بنابراین نیروی دریایی شروع به توسعه پایدارکننده های ژیروسکوپی نمود تا در مدل های متنوع سایت های نشانه روی استفاده کند، از نوردن خواسته شد تا بر روی ساخت پایدار کننده ژیروسکوپ برای سامانه نشانه گیر بمب Mark III کار کند. بمب انداز در حال استفاده از CSBS اولین سامانه نشانه گیر بمب طراحی شده سامانه نشانه گیر CSBS به خوبی قادر بود زاویه پرواز مناسب با توجه به باد را اندازه گیری کند اما از آنجا که CSBS یک سامانه نشانه گیر بمب بود، به سمت پایین و بیرون هواپیما نگاه میکرد، توسط خلبان قابل استفاده نبود و خدمه مخصوص به خود، هدف یاب bomb aimers را داشت. در بمب افکن های اولیه هدف یاب در جلوی خلبان قرار داشته و با استفاده از علائم دست خلبان را برای اصلاح مسیر راهنمایی میکردند ولی با بزرگتر شدن بمب افکن ها ، خلبان و هدف یاب ( در بیشتر مدل ها) از هم جدا شدند که برای حل این مشکل دستگاهی به نام نشانگر مسیر خلبان pilot direction indicator یا PDI ساخته شد. این دستگاه شامل یک جفت نشان گر عقربه ای بود که یکی از آنها مقابل هدف یاب و دیگری در مقابل خلبان قرار داشت ، وی با استفاده از کلید هایی مکان عقربه را تغییر میداد و این عمل در دستگاه مقابل خلبان کپی میشد بدین ترتیب مسیر درست برای خلبان مشخص میشد. تلاش اولیه نوردن برای بهبود سامانه های نشانه روی، یک ارتقا بر روی PDI بود. ایده نوردن این بود که با حذف کردن کلید هایی که نشان گر عقربه ای را کنترل میکردند از کل سامانه به عناون نشانگر استفاده کند او پیشنهاد داد که یک تلسکوپ کم توان را به یک ژیروسکوپ متصل کنند که باعث میشد تلسکوپ در یک سمت azimuth باقی بماند و با حرکت هواپیما دچار خطا نشود. بمب انداز با حرکت دادن تلسکوپ ان را روی هدف نگه میداشت و این حرکت باعث precess در ژیروسکوپ میشد که PDI را به صورت خودکار به حرکت در آورده و خلبان هم مانند گذشته PDI را دنبال میکرد. برای پرتاب بمب ، نوردن از ایده رایج در سایر سامانه های نشانه گیر بمب استفاده میکرد ، مفهوم "فاصله برابر" equal distance ، به تجربه ثابت شده بود که زمان مورد نیاز برای حرکت بر فراز زمین در یک فاصله مشخص تقریبا ثابت است چرا که باد در یک بازه زمانی کوتاه تغییر چندانی نمیکند. در صورتی که شما میتوانستید مسافت روی زمین را با دقت تشخیص دهید، زمان بندی عبور از روی آن مسافت اطلاعات لازم برای زمان دقیق پرتاب بمب را به شما میداد. در نسخه نوردن، بمب انداز bombardier زمانی را که انتظار میرفت تا بمب از ارتفاعی که بمب افکن در ان قرار داشت به زمین سقوط کند را در یک شمارنده معکوس وارد میکرد و منتظر میماند تا هدف با نشانه گیر سامانه بمب انداز crosshair داخل تلسکوپ در یک ردیف قرار بگیرد. وقتی هدف از نشانه گیر داخل تلسکوپ عبور میکرد، زمان سنج را فعال کرده و تلسکوپ را روی محور عمودی آن میچرخاند تا کماکان هدف را در دید داشته باشد ، این حرکت از طریق یک سیستم چرخ دنده ای به نشانه گیر دوم متصل میشد و آن را را با دو برابر سرعت نشانه گیر اولی حرکت میداد، بمب انداز به حرکت دادن تلسکوپ ادامه میداد تا زمان سنج به اتمام برسد، الان ضربدر دوم در زاویه هدف گیری صحیح قرار داشت و هنگامی که هدف از نشانه گیر دوم میگذشت بمب انداخته میشد. اولین پیش نمونه که در نیروی دریایی به نام Mark XI شناخته میشد در سال 1924 در اختیار مرکز تست این نیرو در ویرجینیا قرار گرفت. نتایج ناامید کننده بود، دایره خطا CEP (دایره ای که 50 درصد بمب های انداخته شده در آن سقوط میکنند) 34 متر در ارتفاع فقط 910 متری بود یعنی خطای آن نسبت به ارتفاع 3.6 درصد بود که از سیستم های همان موقع هم بدتر بود به علاوه بمب انداز ها از پیچیدگی آن شکایت میکردند. نوردن به طور خستگی ناپذیری بر روی رفع مشکلات طرح کار کرد و در سال 1928 دقت آن تا 2 درصد نسبت به ارتفاع بهبود داد که برای دفتر تشریفات نیروی دریایی کافی بود تا 348000 دلار برای این دستگاه سرمایه گذاری کند. نوردن به عنوان فردی پرخاشگر و زودرنج شناخته میشد، او روزانه 16 ساعت کار میکرد و به بقیه اهمبتی نمیداد ، افسران نیروی دریایی لقب پیرمرد انفجاری Old Man Dynamite را برای او انتخاب کرده بودند. در زمان کار بر روی طرح ، نیروی دریایی پیشنهاد کرد، نوردن شریکی بگیرد و کارهای مربوط به تجارت را به او واگذار کند و خودش بر روی بخش مهندسی کار تمرکز کند. آنها سرهنگ سابق ارتش تئودور بارف Theodore Barth را پیشنهاد کردند، مهندسی که در طول جنگ جهانی اول مسئول تولید انبوه ماسک گاز بود، این ترکیب بسیار خوب جواب داد چرا که بارف دارای ویژگی های بود که نوردن فاقد آن بود، خوش صحبتی و دیپلماسی و توانایی تجارت ، این دو به دوستانی صمیمی تبدیل شدند. نمونه اولیه سامانه نشانه گیر بمب Mark XI جلب توجه ارتش ایالات متحده در سال 1927 وزارت جنگ ایالات متحده آمریکا United States Department of War اجازه استفاده از یک پل بر روی رودخانه پی دی در شمال کالیفرنیا را برای تمرین بمباران صادر کرد. سد جدیدی بر روی رودخانه در حال احداث بود و این پل به هر حال زیر آب میرفت! اسکادران اول شناسایی 1st Reconnaissance Squadron مجهز به بمب افکن های Keystone LB-5 در یک بازه 5 روزه ، با 20 مأموریت پروازی در طول روز در شرایط جوی خوب و ارتفاع 1800 تا 2400 متر به پل مورد نظر حمله کردند ، بلاخره در روز آخر مأموریت موفق شدند قسمت میانی پل را منهدم کنند. نتایج بسیار ناامید کننده بود. در همان زمانی که این آزمایش در جریان بود، ژنرال جیمز فچت James Fechet جایگزین ژنرال ماسون پاتریک Mason Patrick در سپاه هوایی نیروی زمینی ارتش ایالات متحده USAAC شد. وی گزارشی از نتایج این آزمایش دریافت کرد و در 6 ژانویه 1928 یادداشتی طولانی به سرتیپ Brigadier General ویلیام گیلمور ، رئیس بخش مواد در Wright Field نوشت که با این جمله آغاز شده بود: "هر اندازه که بر روی اهمیت بمب سایت دقیق تأکید کنم کم است! چرا که موفقیت یک اسکادران بمب افکن در اجرای مأموریت خود برای نابودی یک هدف کاملا وابسته به دقت آن است." وی خواستار ارائه اطلاعات در مورد تمام بمب سایت های موجود در Wright Field و همینطور جدیدترین طرح های سایت های نشانه روی نیروی دریایی شد. زمانی که این درخواست مطرح شد پروژه Mark XI به حدی محرمانه بود که گیلمور از وجود آن اطلاع نداشت. با کاهش سطح محرمانگی Mark XI در سال 1929 ارتش از وجود آن مطلع شد و در سال 1931 بلاخره موفق شد نمونه ای از ان را خریداری کند. در طول تست های آتی که بر روی Mark XI انجام شد ، ارتش به نتایجی مشابه نیروی دریایی دست پیدا کرد، سایت دقت قابل قبولی داشت ولی پیچیدگی زیاد، استفاده از آن را سخت میکرد. ارتش تصمیم گرفت بر روی جلو بردن پروژه های خود( جایگزینی بمب سایت های برداری قدیمی با روش همزمان synchronous زاویه مناسب پرتاب بمب) متمرکز شود. بمب سایت کاملا خودکار در حالی که طراحی Mk. XI به اتمام رسیده بود ، نیروی دریایی از تلاش های ارتش برای توسعه بمب سایت همزمان! synchronous bombsight مطلع شد و از نوردن خواست بر روی آن کار کند. نوردن ابتدا در مورد کارایی این روش شک داشت ولی نیروی دریایی برای اجرای این طرح مصر بود ، آنها قرارداد جدیدی را در سال 1929 به نوردن پیشنهاد کردند ، نوردن در آن سال به خانه پدری خود در زوریخ بازگشت و در سال 1930 با یک نمونه اولیه به آمریکا بازگشت ، ستوان فردریک انتوایست Lieutenant Frederick Entwistl ، رئیس توسعه بمب سایت نیروی دریایی این طرح را انقلابی توصیف کرد. نمونه کامل بمب سایت جدید Mark XV در سال 1931 تولید شد و در طول تست ها ثابت شد که تمام مشکلات Mk. XI در این طرح برطرف شده است. Mark XV با پرتاب بمب از ارتفاع 1200 متری دایره خطای 11 متر را ثبت کرد ، در حالی که اخرین ورژن های Mk. XI 17 متر دایره خطا داشتند همچنین در یک بمباران که 80 بمب از چندین بمب افکن از ارتفاعی بیشتر از 1200 متر پرتاب شد، دایره خطای 23 متر را ثبت کرد. در اکتبر 1931 Mark ⅩⅤ 50 درصد بمب های خود را بر روی یک هدف ثابت( ناو USS Pennsylvania )فرو رویخت، در حالی که در بمباران با هواپیمایی مشابه که از Mark Ⅺ استفاده میکرد، تنها 20 درصد بمب ها اصابت کرد. همچنین Mark ⅩⅤ کاربری بسیار ساده تری نسبت به اسلاف خود داشت. بمب انداز کافی بود هدف را در اپتیک پیدا کرده و اصلاحات لازم را با حرکت دادن دو چرخ کنترلی ( مشابه چرخ خیاطی قدیمی) انجام دهد. دیگر نیازی به محاسبات پیچیده و جدول های اندازه گیری نبود. تمام محاسبات به صورت خودکار و به وسیله یک wheel-and-disc calculator داخلی انجام میشد، این کامپیوتر اولیه 6 ثانیه زمان نیاز داشت تا محاسبات مربوطه را انجام دهد در حالی که برای Mk. XI 50 ثانیه طول میکشید تا سرعت زمینی Ground speed را اندازه گیری کند. به طور کلی در طول بمباران زمان مورد نیاز برای پرتاب بمب bomb run حدود 30 ثانیه بود. با تمام موفقیت ها این طرح مشکلات جدی هم داشت، در درجه اول پلتفرم ژیروسکوپ باید قبل از استفاده چندین بار تراز spirit levels میشد، از آن بدتر ژیروسکوپ محدودیت حرکتی داشت و در صورتی که هواپیما از یک حدی بیشتر مایل (شیبدار) میشد، از کار افتاده و باید از ابتدا تنظیم میشد، فرایندی که 8 دقیقه طول میکشید، علاوه بر این، مشکلات کوچک دیگری نیز وجود داشتند. ژیروسکوپ از موتور الکتریکی جریان مستقیم استفاده میکرد که جاروبک های ان در بازه های زمانی کوتاه پوشیده شده و اجزای داخلی سایت را پر از گرده ی کربن میکرد دیگر اینکه موقعیت دسته های کنترل به صورتی بود که بمب انداز تنها میتوانست نشانه گیر را به صورت بالا به پایین و چپ به راست تغییر دهد ( اصلاحات به صورت مثلا بالا و چپ ممکن نبود) ولی با تمام این مشکلات، Mark XV کماکان بسیار بهتر از طرح های قبلی بود و نیروی دریایی دستور تولید انبوه آن را صادر کرد. شرکت نوردن توسط نیروی دریایی خریداری شده و با یک قرارداد اختصاصی ، سامانه های نشانه گیر بمب مورد نیاز آن ها را تأمین میکرد. در سال 1934 ، ارتش هم سامانه نشانه گیر نوردن را (با کد M-1) برای بمب افکن های خود انتخاب کرد. به هر حال ارتش به دلیل قرارداد اختصاصی نوردن با نیروی دریایی باید سامانه ها را از آنها خریداری میکرد که نه تنها به دلیل رقابت های دو نیرو، ازار دهنده بود بلکه ارتش نیازمند تغییراتی بر روی سامانه های نشانه گیر بمب برای تطبیق با بمب افکن های سریعتر خود بود. ولی نیروی دریایی علاقه ای به تغییرات مورد نظر ارتش نداشت و اجازه تولید نمونه های اصلاح شده را نمیداد. اوضاع بدتر هم شد ، شرکت نوردن به سختی میتوانست سفارش های خود نیروی دریایی را تأمین کند و در ژانویه 1936 نیروی دریایی فروش بمب سایت ها را به ارتش متوقف کرد. سامانه نشانه گیر بمب Mark XV خلبان خودکار Mk. XV در ابتدا از همان PDI مورد استفاده در mk. Ⅺ بهره میبرد، در طول زمان مشخص شد که خلبان به سختی میتواند هواپیما را به اندازه کافی پایدار نگه دارد تا سامانه نشانه گیر بمب به دقت بهینه خود برسد. برای حل این مشکل نوردن یک خلبان مکانکی خودکار به نام Stabilized Bombing Approach Equipment یا SBAE ،که به بمب سایت متصل میشد، را توسعه داد، در واقع این سیستم یک خلبان خودکار واقعی نبود و نمیتوانست هواپیما را به تنهایی هدایت کند، SBAE با بررسی جریان باد و توربولانس، تغییرات جهت مناسب برای پرتاب بمب bomb run را بسیار دقیق تر از خلبان انسانی محاسبه میکرد. در سال 1937 با ادامه پیدا کردن مشکلات ارتش برای تأمین سامانه نشانه گیر بمب نوردن، شرکت Sperry Gyroscope مأمور شد تا راه حلی برای این مشکل بیابد. مدل های اولیه ساخت این شرکت در آزمایشات غیر قابل اطمینان ظاهر شدند با این وجود کار بر روی آنها ادامه پیدا کرد و بسیاری از این مشکلات یک به یک رفع میشدند. در سال 1937 Orland Esval ژیروسکوپی را معرفی کرد که با استفاده از یک موتور جریان متناوب، میتوانست به چرخش 30000 دور بر دقیقه دست یابد (در مقایسه تنها 7200 برای نوردن) در نتیجه اینرسی سیستم به طور قابل توجهی بهبود پیدا کرد، موتور جریان متناوب سه فاز القائی استفاده شده در این نسخه ، مشکل گرده های کربنی تولید شده به وسیله جاروبک های ذغالی را هم بر طرف میکرد. Carl Frische سیستمی را طراحی کرد که به طور خودکار ، پلتفرم را تراز میکرد و بدین ترتیب مشکل زمان بر بودن تراز پلتفرم را در بمب سایت های نوردن حل شد. اورلند اسوال و کارل فریش با همکاری یکدیگر مدل جدیدی را طراحی کرده و ژیروسکوپ دومی را به پلتفرم اضافه کردند تا تغییر جهت heading changes را کنترل کند. مدل جدید Sperry S-1 نامیده شد. سامانه اهی نشانه گیر بمب نوردنی که قبلا تحویل گرفته شده بودند برای بمب افکن های B-17 استفاده شدند و از Sperry S-1 برای تجهیز بمب افکن های B-24E ، استفاده شد. Sperry Gyroscope هچنین در حال کار بر روی یک خلبان خودکار کاملا الکترونیکی به نام A-5 بود که در هر سه جهات پایدار شده بود، این سیستم در طول آزمایشات بهترین نتایج را کسب کرد. با ترکیب کردن بمب سایت S-1 با خلبان خودکار A-5 ، سیستمی به دست آمد که مشابه SBAE بود ولی بسیار سریع تر عکس العمل نشان میداد. تریکب S-1 و A-5 چنان ارتش را تحت تأثیر قرار داد که در سال 1941 دستور ساخت یک کارخانه 186000 متر مربعی را برای تولید این محصول صادر کرد، همچنین اعلام شد تمام بمب افکن هایی که در آینده ساخته خواهند شد باید به خلبان خودکار A-5 مجهز شوند ولی این اجازه داده شد که بر حسب تدارکات موجود از بمب سایت های سری M (نوردن) با S-1 استفاده شود. Sperry S-1 پنل خلبان خودکار A-5 علاقه مندی بریتانیا ، مأموریت تیزارد Tizard در سال 1938 ، اطلاعات مربوط به سامانه نشانه گیر نوردن به سلسله مراتب فرماندهی نیروی هوایی سلطنتی رسیده و به خوبی برای آنها شناخته شده بود. بریتانیایی ها مشغول توسعه سامانه ای مشابه با نوردن به نام بمب سایت اتوماتیک! Automatic Bomb Sight اما تجربیات نبرد در سال 1939 نشان داد که سامانه نیازمند پایدار شدن است، انگلیسی ها مشغول کار بر روی Stabilized Automatic Bomb Sight SABS خودشان بودند که تا 1940 در دسترس قرار نمیگرفت. در حالی که برخلاف نوردن فاقد خلبان خودکار بود و حتی در آب و هوای مناسب هم به سختی میتوانست با نتایج نوردن برابری کند. بنابراین خریداری کردن سامانه نشانه گیر بمب نوردن در اولویت قرار گرفت. اولین تلاش RAF در سال 1938 توسط نیروی دریایی رد شد، Edgar Ludlow-Hewitt فرمانده RAF Bomber Command از وزارت هوانوردی Air Ministry تقاضای کمک کرد. انها به George Pirie وابسته نیروی هوایی در واشنگتن نامه نوشتند و توصیه کردند که به نیروی دریایی آمریکا پیشنهاد در اختیار قرار دادن اطلاعات SABS بریتانیی در مقابل نوردن را بدهد. Pirie جواب داد که این راه را امتحان کرده و به او گفته شده است که ارتش ، پروانه ساخت نوردن را در اختیار ندارد و حقوق محصول در اختیار نیروی دریایی است اوضاع بدتر هم شد ، در ژولای همان سال جسد یک air observer فرانسوی در یک بمب افکن سقوط کرده Douglas Aircraft Company پیدا شد که باعث شد تا روزولت فرمان ممنوعیت تبادل اطلاعات نظامی را با قدرت های خارجی صادر کند. شش ماه بعد ، بعد از اینکه تغییراتی در فرماندهی Bureau of Aeronautics نیروی دریایی داده شد ، از Pirie خواسته شد تا دوباره برای نوردن به نیروی دریایی درخواست بدهد و این بار تکنولوژی های بریتانیایی بیشتری را برای معامله عرضه کند. به هر حال Pirie متوجه شد که نوردن بیشتر به یک مسأله سیاسی تبدیل شده تا فنی ، در حالی که نیروی دریایی بر محرمانه بودن نوردن تأکید داشت ، مسائل مربوط به آن به طور هفتگی در جلسات عمومی کنگره مطرح شده و مورد بحث قرار میگرفت. تمایل نیروی هوایی سلطنتی RAF برای به دست آوردن نوردن فزونی پیدا کرد، زمانی که از Pirie دعوت شد تا در یک نمایش هوایی در Fort Benning که قرار بود بمب افکن ها رزم ناو هدفی را بمباران کنند، شرکت کند. (توصیف pirie از این نمایش هوایی): در 1:27 هنگامی که همه مشغول نگاه کردن به آسمان برای پیدا کردن B-17 ها بودند، ناگهان یک بمب 300 پوندی به عرشه رزم ناو برخورد کرد و حتی بعد از آن 30 ثانیه طول کشید تا B-17 را در ارتفاع 3700 متری مشاهده کردند. 3 فروند B-17 دیگر نیز هدف خود را مورد اصابت قرار دادند. سپس ده ها فروند بمب افکن Douglas B-18 Bolo در یک دور بمباران ، بیشتر بمب های خود را در یک فضای تعیین شده 550 متر مربعی فرو ریختند. تغییر دیگری در مدیریت Bureau of Aeronautics باعث شد تا روابط نیروی دریایی با بریتانیایی ها دوستانه تر بشود ولی کماکان هیچ کس حاضر نبود تا وارد درگیری های سیاسی برای آزاد کردن نوردن بشود. افسران ارشد نیروی دریایی این نگرانی را داشتند که اگر نوردن را در اختیار بریتانیا قرار دهند خطر اینکه به دست آلمان ها بیافتد افزایش میابد و ناوگان دریایی آمریکا در معرض خطر قرار میگیرد. وزارت هوانوردی بریتانیا کماکان به Pirie برای به دست آوردن نوردن فشار می آورد، تا اینکه وی اعلام کرد که به هیچ وجه موفق نخواهد شد و توصیه کرد که بریتانیا از طریق بالاترین کانال های دیپلماتیک خود ، عمل کند. جواب آمریکا به این تلاش ها منفی بود. وقتی گزارش هایی به دست بریتانیا رسید که نتایج نوردن ، 3 تا 4 بار بهتر از بمب سایت های خود آن هاست ، نرخ را بالاتر هم بردند و پیشنهاد معاوضه نوردنبا رادار را دادند که این هم رد شد. کار به جایی رسید که خود نخست وزیر Neville Chamberlain ، شخصا به روزولت نامه نوشته و درخواست خرید نوردن را داد. باز هم آمریکائیها رد کردند. با رد کردن های امریکا بیشتر سیاسی بود تا فنی ولی نگرانی های نیروی دریایی در مورد محرمانگی هم مهم بودند، آمریکاییها تکرار میکردند که تنها در صورتی حاضر به در اختیار قرار دادن نوردن هستند که بریتانیایی ها ثابت کنند ، تکنولوژی نوردن ، حداقل در مفاهیم پایه یک دانش مشترک است پس نیازی به نگرانی بابت دسترسی آلمان ها بدان وجود ندارد ولی بریتانیا نمیتوانست آن ها را قانع کنند ، حتی بعد از اینکه پیشنهاد دادند که بمب افکن های خود را به انواع دستگاه های خود انفجاری مجهز کنند. در زمستان 1939 سلسله مقالاتی با دقت قابل قبول در مورد مفاهیم پاییه ای بمب سایت نوردن در مجلات محبوب آمریکا منتشر شد. نیروی دریایی دچار شوک شد وقتی وقتی متوجه شدند که این اطلاعات از سپاه هوایی ارتش درز پیدا کرده، بریتانیایی ها انتظار داشتند که با این اتفاق ،نوردن به عنوان دانش عمومی شناخته شده و حساسیت نیروی دریایی روی آن کاهش یابد که نه تنها این اتفاق نیافتاد بلکه نیروی دریایی سطح محرمانه بودن سامانه را بالاتر برده و جلوی هرگونه درز اطلاعات فنی ان را گرفتند. این سلسله اتفاقات باعث رشد گرایشات ضد آمریکایی در وزارت هوانوردی و نیروی دریایی بریتانیا شد و آنها نیز به نوبه خود جلوی اشتراک اطلاعات طرح های نظامی بریتانیا با آمریکا را گرفتند، به عنوان مثال جدیدترین سیستم ASDIC . تا سال 1940 تمام مبادلات اطلاعات فنی مابین ایلات متحده و بریتانیا به بن بست رسیده بود. برای عبور از این بن بست، Henry Tizard ، Archibald Hill را به آمریکا فرستاد تا توانایی های فنی و تکنولوژی آمریکا را بررسی کند تا بهتر تشخیص دهند که آمریکاییها مایل به معاوضه چه تکنولوژی هایی هستند، این تلاش ها در نهایت به مأموریت تیزارد Tizard Mission در اگوست 1940 منجر شد ، از قضا همزمان با طرح ریزی این مأموریت ،آمریکاییها، نوردن را از لیست موارد مورد بحث برای معاوضه حذف کردند، شخص روزولت اشاره کرد که این اقدام بیشتر به دلایل سیاسی صورت گرفته است، تیزارد در دستیابی به نوردن ناموفق بود ولی توانست اطلاعات مربوط به ابعاد خارجی و جزئیات سوار کردن بمب سایت بر روی بمب افکن ها را به دست بیاورد تا در آینده در صورتی که بریتانیا به این طرح دست پیدا کرد به راحتی قادر به نصب آن بر روی بمب افکن های خود باشد. سامانه نشانه گیر بمب خودکار پایدار شده ، ساخت بریتانیا جرج کلارک پیر ناکام عرصه به دست آوردن نوردن! مشکلات تولید و استاندارد سازی ارتش تبدیل کردن آزمایشگاه مهندسی نوردن در نیویورک به کارخانه تولید انبوه، پروسه زمان بری بود. قبل از شروع جنگ، صنعتگران ماهری که عموما مهاجران آلمانی و ایتالیایی بودند بیشتر قطعات دستگاه 2000 قطعه ای نوردن را به صورت کارگاهی تولید میکردند بین سال های 1932 تا 1938، شرکت تنها 121 بمب سایت را در سال تولید میکرد. یک سال بعد از حمله به پرل هاربر ، نوردن، 6900 بمب سایت تولید کرد که 75 درصد آنها به نیروی دریایی رسید. وقتی نوردن از قرارداد بین ارتش و شرکت Sperry با خبر شد ، تئودور بارف جلسه ای را با حضور ارتش و نیروی دریایی در کارخانه نوردن در نیویورک ترتیب داد. بارف بیشنهاد داد که یک کارخانه جدید صرفا برای تأمین نیاز ارتش تأسیس شود، که نیروی دریایی آن را رد کرد. ارتش پیشنهاد کرد که نوردن ، بمب سایت خود را با خلبان خودکار sperry A-5 تطبیق دهد که اینبار بارف آن را رد کرد. در واقع نوردن فعالانه تلاش میکرد تا سامانه نشانه گیر بمبش قابل انطباق با A-5 نباشد. بلاخره در سال 1942 شرکت Honeywell Regulator با موفقیت ویژگی های SBAE نوردن با خلبان خودکار A-5 را ترکیب کند و محصولی را بسازد که در ارتش به عنوان Automatic Flight Control Equipment یا (AFCE) شناخته شد. چندی بعد شناسه C-1 را برای دستگاه انتخاب کردند. با اتصال نوردن به هواپیما دارای خلبان خودکار ، بمب انداز این امکان را پیدا میکرد تا تغیررات جزئی را در حرکت هواپیما ،در طول بمباران ، اعمال کند. در سال 1943 ، نیروی دریایی اعلام کرد که مازاد نیاز خود، از این سامانه در اختیار دارد و کل خط تولید را به سپاه هوایی نیروی زمینی ارتش واگذار کردند. در حالی که ارتش بیشتر از 100 میلیون دلار در کارخانه های بمب سایت sperry سرمایه گذاری کرده بود، سپاه هوایی ارتش اعلام کرد که نوردن های سری M در دقت ، اطمینان پذیری و طراحی بسیار برتر از تولیدات sperry هستند. تا نوامبر 1943 قرارداد های شرکت sperry لغو شدند. تا چند ماه بعد که تولید کاملا متوقف شد ، 5563 دستگاه ، سامانه نشانه گیر بمب-خلبان خودکار sperry ساخته شد که بیشتر انها بر وی بمب افکن های B-24 Liberator نصب شدند. رسیدن خط تولید نوردن به حداکثر ظرفیت تا پاسخگوی نیازهای ارتش باشد چندین سال زمان میبرد. ارتش موفق شد خط تولید شرکت Victor Technology و Remington Rand را برای افزایش سرعت تولید به دست بیاورد. طعنه آمیز اینکه در طول این بازه زمانی ، نیروی دریایی، نوردن را رها کرد تا به بمباران شیرجه ای Dive bombing روی بیاورد. با کاهش تقاضا ، نوردن و پیمانکارانش ، 72000 سامانه نشانه گیر بمب M-9را ،به قیمت 8800 دلار، فقط برای سپاه هوایی ارتش تولید کرده بودند. ادامه دارد... با تشکر از جناب MR9 بابت معرفی منبع
  13. ژ3 از قدیم تو سازمان رزم ناجا موجود بوده ، تو اسلحه خونه هایی که دیدم ( 1 پادگان ، 2 تا کلانتری و ستاد) ژ3 به تعداد زیاد و نو موجود بود و اصلا استفاده نشده و نخواهد شد. در مورد ارتش هم مثل اینکه دارن ژ3 ها رو جمع میکنن ولی متأسفانه به جاش کلاش چینی و ایرانی توزیع میکنن!!
  14. تعریف: اماد و پشتیبانی نیروهای مسلح ، وظیقه تأمین و مدیریت ، حمل و نقل تدارکات و پشتیبانی و نگه داری از ادوات نیروهای مسلح را بر عهده دارند، در یک تعریف جامع تر آماد و پشتیبانی وظایف زیر را در عملیات های نظامی بر عهده دارد: · طراحی ، توسعه ، تهیه (acquisition) ،ذخیره سازی، توزیع، نگه داری، تخلیه و کنترل آذوقه ، تجهیزات و تسلیحات · جابه جایی و انتقال نیروها · تهیه و یا ساخت ، نگه داری و استفاده و مدیریت فضا ها و ساختمان های نظامی (پادگان ، پایگاه و فرودگاه و...) · ارائه خدمات و امکانات · ارائه خدمات پزشکی و سلامت تاریخچه: لغت logistics از صفت یونانی logistikos به معنای "ماهر در محاسبات" نشأت گرفته است. این لغت اولین بار در امپراطوری روم شرقی (بیزانس) استفاده شد که به شکل ویژه یک مقام رسمی لشکری به عنوان logista عهده دار این مسئولیت بود . ظاهرا در آن زمان این لغت دلالت بر مهارت در محاسبات عددی و ریاضیات داشت. در گذشته ارتش ها تدارکات مورد نیاز خود به خصوص غذا و علوفه را از طریق شکار کردن و یا برداشت گیاهان خودرو ویا غارت کردن مردم محلی تأمین میکردند با این وجود اگر در منطقه اذوقه کافی برای تأمین ارتش وجود نداشت و یا به دلیلی مجبور به توقف طولانی مدت میشدند ، تدارکات به سرعت تمام میشد ، راه حل این بود که تدارکات مورد نیاز را همراه خود آورده و این عمدتا" به وسیله کشتی ، حیوانات باربر ، واگن ها یا توسط خود سربازان صورت می گرفت . این روش تا حدودی باعث خودکفایی ارتش میشد و تا قرن نوزدهم میلادی بیشتر مهمات و تجهیزات مورد نیاز یک سرباز برای کل یک عملیات نظامی توسط خود سرباز قابل حمل بود. به هر حال این روش منجر به ایجاد کاروان های تدارکاتی (Baggage train ) گسترده ای که در کنار ارتش ها حرکت میکردند شد که تحرک و قابلیت مانور ارتش را کاهش میداد. همچنین توسعه سلاح های گرم و افزایش مداوم حجم مهمات و تجهیزات کار را به جایی رساند که حمل این بارهای اضافی توسط نیروها ممکن نبود. با وقوع انقلاب صنعتی ، پیشرفت تکنولوژی و مدیریت راه حل جدیدی پیش پای ارتش ها گذاشته بود و آن تأمین و نگه داری تدارکات پشت جبهه و انتقال آن به خط مقدم بود، این روش منجر به انقلاب آمادی( logistical revolution ) شد که با آغاز قرن بیستم میلادی شروع و قابلیت های ارتش های مدرن را به شدت افزایش داد و همزمان آن ها را به شدت وابسته این سیستم جدید کرد. کاروان تدارکاتی شامل قاطر باربری Baggage mule در ارتش روم قبل از میلاد قرون 5 تا 15 میلادی در قرون وسطی در اروپا سربازان مسئولیت تأمین اذوقه و تجهیزات خود را داشتند، یا به وسیله جستجو ، شکار، غارت و یا خریداری کردن با این وجود فرماندهان نظامی اغلب برای سربازان خود آذوقه و تجهیزات فراهم میکردند اما آن ها این کار را در ازای دستمزد سربازان انجام میدادند و یا سربازان باید اذوقه مورد نیاز خود را از فرماندهان خریداری میکردند که در بعضی موارد حتی بیشتر از حقوق پرداختی میشد در سال 1294 میلادی جان بالیول پادشاه اسکاتلند از حمایت نقشه ادوارد اول پادشاه انگلستان برای حمله به فرانسه سر باز زد، ادوارد اول طرحی را در ولز و اسکاتلند اجرا کرد که در آن داروغه ها ، اذوقه، اسب و گاری را به صورت اجباری و پایین تر از قیمت بازار از تجار خریداری میکردند و به انبار های تدارکات ارتش انگلستان supply depot در مرز اسکاتلند و انگلستان انتقال میدادند که سربازان انگلیسی قادر به خرید آنها باشند، این طرح در طول جنگ اول استقلال اسکاتلند که در سال 1296 اتفاق افتاد ادامه یافت، به هر حال این سیستم محبوبیتی نداشت و با مرگ ادوارد اول در سال 1307 پایان یافت. از اغاز حکومت ادوارد دوم در سال 1307 تا پایان حکومت ادوارد سوم در سال 1337 انگلستان از سیستم جایگزینی استفاده میکرد که در آن از تجار خواسته میشد که در محل حضور ارتش حاضر شوند و اقلام مورد نیاز سربازان را به آنها بفروشند این باعث نارضایتی زیادی شد چون تجار برای سود بیشتر تدارکات را با قیمت بسیار بالاتر از معمول به سربازان میفروختند. وقتی که ادوارد سوم در سال 1337 جنگی را با فرانسه آغاز کرد که به جنگ صد ساله معروف شد ارتش انگلستان برای تأمین تدارکات مورد نیاز خود به روش قدیمی جستجو و غارت بازگشت و استفاده از این روش در طول جنگ ادامه پیدا کرد. حمل تدارکات ارتش نورمن ها برای حمله به انگلستان 1066 میلادی سربازان بعد از غارت شهر ، اموال غارت شده را با گاری منتقل میکنند قرن 16 میلادی در اواخر قرن شانزدهم میلادی اندازه و حجم ارتش های اروپایی به شدت افزایش پیدا کرد تا بعضی از موارد به بیشتر از 100 هزار نفر میرسید، این افزایش فقط در تعداد سربازان نبود بلکه شامل غیرنظامیانی که همراه ارتش بودند camp followers هم میشد ، این غیرنظامیان با ارتش جابه جا میشدند و خدمات مختلفی را به سربازان ارائه میکردند و به لحاظ تعداد حداقل نصف و گاهی به اندازه خود سربازان بودند( همینطور اندازه کاروان تدارکات baggage train به طور متوسط یک واگن به ازای 15 سرباز). دولت های کمی بودند که از پس مخارج این ارتش های عظیم بر می آمدند. بیشتر سربازان ارتش ها را مزدورانی تشکیل میدادند که در ازای خدمات خود مزد دریافت میردند، (هزینه های این مزدوران به دنبال افزایش حجم ارتش ها به حدی شد که حتی امپراطوری اسپنیا هم در چند مورد دچار ورشکستگی گردید) این سربازان و فرماندهان آنها مجبور بودند که اذوقه و تدارکات را خودشان تأمین کنند. در صورتی که به طور دائمی در یک شهر مستقر بودند و یا در طول راه تجاری حرکت میکردند، تدارکات به سادگی توسط کاگزاران intendants خریداری میشد و در اختیار ارتش قرار میگرفت، در موارد دیگر در صورت حرکت در منطقه خودی ارتش توسط فروشنگان دوره گرد دنبال میشد ، البته اجناس آنها معمولا اندک و گران بودند، یا یک قراول به شهر پیش رو میفرستادند که مسائله تدارکات و اسکان سربازان را رفع و رجوع کند. در زمان عملیات در منطقه دشمن، ارتش، مردم محلی را برای تأمین تدارکات غارت میکرد ، یک رسم تاریخی به منظور گرفتن هزینه جنگ از دشمن، با افزایش اندازه و حجم ارتش ها اتکا به غارت و چپاول تبدیل به مشکل بزرگی شد ، به گونه ای که بیشتر تصمیمات مبنی برا اینکه چه مکانی باید مورد حمله قرار بگیرد نه بر اساس یک هدف استراتژیک بلکه بر این مبنا بود که کدام منطقه توان تأمین تدارکات ارتش را دارد. محاصره ها sieges به خصوص تحت تأثیر این مسأله بودند ، چه یک ارتش قصد حمله به شهری رو داشت یا برای دفاع از آن برخواسته بود. (به جز در مواردی که فرمانده توان باز تأمین تدارکات را به نحوی پیدا میکرد) یک شهر واقع شده در یک منطقه بی حاصل عملا از هر حمله ای مصونیت داشت.متقابلا، ارتش های آن زمان نیاز کمی به حفظ خطوط ارتباطی با عقبه را در زمان پیشروی در خاک دشمن داشتند، به جز در مواردی که نیاز به استخدام سربازان بیشتری بود و چون انبارهای تدارکاتی وجود نداشت، قطع ارتباط با آنها هم بی معنی بود. با وجود اینکگه این مسأله در تئوری ازادی عمل و تحرک به ارتش ها میداد اما در عمل وابستگی به غارت برای تأمین تدارکات مانع هرگونه پیشروی پایدار و هدفمند میشد.در ادامه بیشتر ارتش ها مجبور به دنبال کردن مسیر رودخانه های قابل کشتیرانی شدند به دلیل اینکه حمل تدارکات مورد نیاز به وسیله قایق ها بسیار راحتر از حمل زمینی انها بود ، این نکته به خصوص در مورد توپخانه صدق میکرد چرا که حتی تعداد انگشت شماری از توپ ها بادی توسط صدها اسب کشیده میشد و سرعت حرکت آنها بر روی زمین نصف بقیه ارتش بود. قرن 17 میلادی با آغاز قرن هفدهم ، فرانسه با مدیریت وزیر جنگ ( secretary of state of war )، مایکل لی تلییر michel le telleir اصلاحاتی را برای رفع مشکلاتی که در قرون گذشته ارتش ها را درگیر کرده بود (در بالا ذکر آن رفت) آغاز کرد. رسیدگی به مزایا و حقوق پرداختی به سربازان و مبارزه با فساد و ناکارآمدی پیمانکارهای خصوصی ، ابداع فرمول هایی برای محاسبه تدارکات لازم برای یک عملیات، وضع استانداردهایی برای قراردهای بسته شده با تأمین کنندگان تدارکات و ایجاد یک رسته جدید دارای وسایل حمل و نقل با وظیفه انتقال تدارکات مورد نیاز چند روز در حالی که ارتش را در طول نبرد همراهی میکردند. با اجرای این اصلاحات به تدریج استفاده از انبار های تدارکات magazines(supply depot) که میتوانستند جریان منظمی از تدارکات را به وسیله کاروان ها به جبهه برقرار کنند، افزایش پیدا کرد، در حالی که مفهوم انبار و کاروان ها چیز جدیدی نبود اما تا قبل از افزایش اندازه ارتش ها استفاده از آن ها بسیار نادر بود. با وجود این تغییرات ارتش فرانسه همچنان به غارت کردن برای تأمین نیاز های ارتش هنگام پیشروی وابسته بود، انبار های تدارکات صرفا برای عملیات های خاصی استفاده میشد و محصولات مازاد آن برای درامد مالی و کاهش بار مالیاتی در بازار به فروش میرسید. وسایل نقلیه ای که برای کاروان های تدارکاتی مورد نیاز بودند یا از بازار خریده میشدند یا از مردم محلی به زور مصادره میشدند. از ویژگی های جنگ های آن دوران شهر های مستحکم و دارای توانایی دفاع از خود و ناتوانی ارتش ها از ایجاد کردن خطوط مقدم ثابت و کنترل کردن مناطق وسیع بود، بنابراین این کاروان ها خودشان نیازمند ارتشی بودند تا آنها را تا جبهه همراهی و محافظت کنند که این مسأله مانع کربرد گسترده آن ها میشد. فایده اصلی این اصلاحات برقرای خط تدارکات به حملات محاصره ای بود به طوری که فرانسه در جنگ های موفقیت آمیز سال 1658 مجبور به ترک هیچ محاصره ای منجمله محاصره معروف دانکریک siege of dunkrik به دلیل کمبود تدارکات نشد. پسر لی تلییر ، لووس( louvois ) اصلاحات پدر را بعد از تصاحب جایگاهش ادامه داد، مهمترین این اصلاحات تضمین جیره رایگان روزانه برای سربازان بودکه شامل 2 پوند (کمتر از یک کیلوگرم (نان یا نوعی بیسکویت و در صورت امکان به جیره ها غذاهای پروتئینی مانند گوشت و حبوبات اضافه میشد. او همچنین انبار های تدارکات دائمی که مسئولیت آن با حاکم محلی بود ایجاد کرد تا تحت هر شرایطی برای جنگ ها تدارکات موجود باشد، برخی از این انبار ها برای تأمین تدارکات مورد نیاز دژ ها و شهرهای مرزی در هنگام محاصره به مدت چندین ماه، اختصاص داده شدند و بقیه برای تأمین تدارکات ارتش فرانسه در میدان نبرد استفاده میشدند. با این اصلاحات ارتش فرانسه صاحب یکی از بهترین سیستم آماد و پشتیبانی در اروپا شد به هر حال همچنان محدودیت های شدیدی در قابلیت های آن وجود داشت، انبار های آماد تنها بخشی از نیاز های تدارکاتی ارتش را تأمین میکردند پس کماکان غارت کردن برای تأمین نیاز ارتش اجتناب ناپذیر بود این مسأله به طور خاص برای کالاهای فاسد شدنی و یا کالاهایی که دارای حجم زیادی بودند ،مانند علوفه، صدق میکرد، مدیریت و انتقال تدارکات به جبهه همچنان ناکارآمد و وابسته به توانایی پیمانکاران خصوصی بود. قرن هجدهم میلادی بریتانیا در طول جنگ های استقلال آمریکا برای تأمین تدارکات ارتش به شدت دچار مشکل شد چرا که آمریکایی ها دسترسی به بیشتر بازار های محلی را برای انگلیسی ها قطع کرده بودند و تدارکات مورد نیاز باید با کشتی کل اقیانوس اطلس را میپیمود تا به آمریکا برسد. بعد از این جنگ ، بریتانیا بر اساس تجربیات بدست آمده ساختاری را ایجاد کرد تا امپراطوری خود را اداره کند، لندن متوجه ارزش کشتی ها و نیروی دریایی برای تأمین تدارکات مورد نیاز ارتش شد ، با توسعه کشتی رانی و قدرت دریایی، ساختاری ایجاد شد که به بریتانیا اجازه میداد تا پادگان های تابعه خود را در جزایر فالکند ، استرالیا و سیرالئون و... را به هم متصل کند و نیرو و تدارکات را از نقاط مختلف دنیا به محل مورد نیاز سرازیر کند، این ساختار در جنگ های انقلاب فرانسه به آن ها اجازه داد لشکرکشی های عظیمی را انجام داده و شبکه عظیمی از پادگان های مستعمراتی در سراسر دنیا ایجاد کنند. قرن نوزدهم ناپلئون قبل از جنگهای ناپلئونی ، تدارکات ارتش به وسیله پیمانکارهای خصوصی ، غارت کردن و مصادره کردن (خریداری کردن اموال به کمترین قیمت و به صورت اجباری) تأمین میشد ، ناپلئون تأمین تدارکات را تبدیل به بخش بزرگی از استراتژی جنگی فرانسوی ها کرد در طول نبرد اولم ulm campaign در سال 1805 ارتش 200 هزار نفری فرانسه برای تأمین تدارکات خود مجبور نبود به تأمین امنیت مناطق مجاور برای خطوط تدارکاتی نبود چرا که متحدان المانی ، فرانسه آنها را به خوبی تأمین میردند ، آلمان ها شهر ازبورگ را به یک انبار تدارکات بسیار بزرگ تبدیل کردند، که غذا، البسه، کفش و مهمات ارتش کبیر ( Grand armee )را به خوبی تأمین میکرد. ناپلئون چیزی را به شانس واگذار نکرد ، او از متحدان المانی خود درخواست کرد تا مقدار مشخصی از تدارکات را در شهر های مختلف مثل ولزبورگ و اولم ذخیره کنند تا در صورت نیاز برای استفاده ارتش فرستاده شوند و زمانی که تقاضا های جدید فرانسه از توان المان ها خارج شد ، فرانسوی ها با استفاده از کوپن اموال مورد نیاز را مصادره و به خط مقدم میفرستادند تا پیشروی های فرانسه متوقف نشود، توافقاتی که فرانسوی ها با متحدانشان کردند به انها اجازه میداد که ظرف چند رو مقدار زیادی از تدارکات را دریافت کنند. ناپلئون انبار تدارکات بزرگی در شهر پاساو Passau ایجاد کرد، با قایق هایی که تدارکات را طریق رودخانه دانوب به وین Vienna منتقل کنند، تا ارتش فرانسه را که عازم نبرد اتریش Battle of Austerlitz بود را پشتیبانی کند. ناپلئون در سال 1807 اولین رسته کاروان تدارکات نظامی military train را ایجاد که به صورت تخصصی وظیفه تأمین و انتقال تدارکات را بر عهده داشتند. سیستم آماد فرانسوی عملکرد ضعیفی در مواجهه با guerrilla warfare ( جنگجویان نامنظم / گروه های کوچکی از دشمنان به خطوط تدارکاتی حملات پارتیزانی انجام میدهند و تأمین تدارکات را با مشکل مواجه میکنند) در طول جنگ اسپانیا و محاصره بنادر اسپانیایی توسط بریتانیا از خود به نمایش گذاشت، ناتوانی در تأمین تدارکات باعث شکست فرانسه در محاصره بارسلونا شد و تلاش های فرانسوی ها برای اضافه کردن کاتالان به امپراطوری فرانسه پایان یافت. کاروان تدارکاتی نظامی military train متعلق به گارد امپراطوری فرانسه خط آهن در اواسط قرن نوزدهم میلادی ظهور راه آهن وکشتی بخار انقلابی در آماد و پشتیبانی ایجاد کرد.در طول جنگ داخلی آمریکا(1861-65) هر دو طرف به طور گسترده ای از راه آهن برای جابه جایی نفرات، تدارکات، اسب ها وقاطرها و تجهیزات سنگین استفاده کردند.در طول نبرد هفت هفته ای seven weeks war در سال 1866 ارتش پروس به خوبی از راه آهن برای جا به جایی نفرات استفاده کرد اما ناتوانی از حمل تدارکات از پایان خط آهن به خطوط مقدم جبهه باعث شد حدود 18000 تن کالا بر روی قطارها باقی مانده و به موقع به ارتش نرسند.از استفاده پروس از خط آهن در طول جنگ پروس و فرانکو Francu-Prussian war اغلب به عنوان مثال کامل آماد و پشتیبانی مدرن در قرن نوزدهم یاد میشود هرچند اغلب مجبور بودند برای حفظ قابلیت مانور تدارکات رسیده از خط آهن را همانجا رها کنند. مهندسان آمریکایی در حال تست راه آهنی که به عنوان جایگزین پل سنگی قدیمی ساخته شده جنگ جهانی اول در سول چند دهه منتهی به قرن بیستم میلادی با گسترش سیستم سرباز گیری اجباری و نیروی ذخیره اندازه و حجم ارتش ها باز هم به شدت افزایش پیدا کرد، در عین حال صنعتی شدن جنگ افزار ها (پیدایش تنفگ های تغذیه شونده با گلوله و افزایش اندازه و استفاده از توپخانه و ظهور مسلسل ها) مهمات مورد نیاز برای عملیات ها را به چند برابر افزایش داد، همه اینها در حالی بود که سیستم آماد و پشتیبانی همچنان از تکنولوژی قرن نوزدهم استفاده میکرد. با شروع جنگ جهانی اول حمل و نقل متکی به خط آهن و اسب ها با چالشی بیش از حد توانش مواجه شد. با شروع پدید های به نام نبرد خاکریزها (نبرد خندقی / trench warfare ) خاکریزهای کوچه مانند و باریکی ساخته و ریل گزاری شدند تا راه آهن را تا خط مقدم جبهه گسترش دهند. اندازه ارتش آلمان برای تأمین شدن تدارکاتش توسط راه آهن بسیار بزرگ بود، به دلیل اینکه سرعت حمل و نقل تدارکات نمیتوانست خود را با پیشروی ارتش تطبیق دهد، پیروزی های تاکتیکی مثل عملیات مایکل ( Operation Michael ) هم از شکست نهایی آلمان جلوگیری نکردند.محاصره دریایی آلمان توسط بریتانیا باعث کمبود مواد اولیه، کالا و غذای مورد نیاز برای پشتیبانی از ارتش المان شده بود و این مسأله یکی از دلایل اصلی پیروزی نهایی متفقین محسوب میگردد، از سوی دیگر استفاده مؤثر المان از زیردریایی برای غرق کردن بدون هشدار کشتی های جنگی و تدارکاتی متفقین، اسیب پذیری حمل و نقل دریایی علی رغم برتری متفقین در دریا را نشان داد. کاروان تدارکاتی اسب محور! آلمان ها در طول عملیات مایکل Operation Michael جنگ جهانی دوم با مکانیزه شدن جنگ افزار ها که از اواخر جنگ جهانی اول شروع شده بود ، بار افزایش مهمات، سوخت و تعمیر و نگه درای مورد نیاز برای تانک ها و سایر خودروهای جنگی را به دوش آماد و پشتیبانی اضافه کرد. نیاز در حال رشد برای کشتی ها و هواپیما های قدرتمندتر و پرتعداد این بار را حتی سنگینتر کرد. البته از طرف دیگر مکانیزه شدن کامیون ها را برای آماد و پشتیبانی به ارمغان آورد، با ساخته شدن جاده ها و پل های با کیفیت تر ، کامیون ها بسیار سریع تر و موثر تر از گاری های اسب و قاطر کش بودند. در حالی که بیشتر ملت ها شامل آلمان هنوز تا حد زیادی به قطارها وابسته بودند ، بریتانیا و آمریکا ، کامیون ها را به طور گسترده ای وارد خدمت کردند. آماد و پشتیبانی نقش مؤثری را در اکثر عملیات های جنگ جهانی دوم بازی کرد، به خصوص در مواردی که از مراکز پشتیبانی دور بودند . از نبرد شوروی و فنلاند و نبرد بروما Burma campaign که بعد مسافت و اقلیم سخت اندازه و حرکت ارتش های طرفین را دچار محدودیت کرده بود تا نبرد های شمال آفریقا که نبود راه آهن و تعداد کم جاده ها و اقلیم خشک و بیابانی، حملات و پیشروی ها را همانقدر به آماد و پشتیبانی وابسته کرده بود که توان اقدامات دشمن، در حمله آلمان به شوروی به دلیل گستردگی سرزمین و نبود راه اهن ، آماد و پشتیبانی ضعیف ، باعث شد علی رغم پیروزی های متعدد در نهایت ارتش آلمان پشت دروازه مسکو متوقف شود. لجستیک ورماخت در دروازه های مسکو : خطوط حمل و نقل تدارکات بسرعت به هدف اصلی قدرت هوایی تبدیل شد، یک جنگنده تنها میتوانست دهها خودروی حمل نقل تدارکات را کیلومتر ها پشت خط مقدم روی جاده نابود کند. در آب وهوای مطلوب برتری هوایی برای هر حمله ای ضروری بود، نیروی هوایی متفین پل ها و خطوط آهن شمال فرانسه که توسط آلمان ها کنترل میشدند را هدف قرار دادند تا با قطع خطوط پشتیبانی آلمان ، از موفقیت عملیات نرماندی اطمینان حاصل کنند، در حالی که بعد از فتح نرماندی باعث محدودیت پشتیبانی خود متفقین شد، در پاسخ به این مشکل متفقین red ball express را ایجاد کردند یک سیستم حمل و نقل متشکل از کاروان بزرگی از کامیون ها که به سمت آلمان سرازیر شدند. در طول نبرد استالینگراد، آلمان ها تلاش کردند با استفاده از آسمان تدارکات را به ارتش ششم در محاصره بود برسانند. (این نوع حمل و نقل پل هوایی نامیده شد) که به دلیل ضعف هواپیماهای آلمانی به خوبی اجرا نشد. متفقین اما در اجرای پل هوایی موفق تر عمل کردند، در نبرد برمه و آوردگاه هامب ، متفقین تدارکات نیروهای چینی در نبرد با ژاپنی ها از طریق اسمان تأمین کردند . در دریا، نبرد اقیانوس اطلس از روزهای ابتدایی جنگ آغاز شد و تا اواخر آن ادامه یافت، زیردریایی های آلمانی، کشتی های تدارکاتی متفقین که تدارکات مورد نیاز نیروهای انگلیسی، آمریکایی و روسی را تأمین میردند هدف قرار میدادند و مؤثرتر از جنگ جهانی اول شده بودند، مسابقه پیشرفت تکنولوژی بین زیردریایی ها و سلاح های ضد زیردریایی با برتری زیردریای های آلمانی تا اخر جنگ ادامه یافت و متفقین ناتوان از پیروزی قاطع بر آلمان ها و تأمین امنیت کامل کشتی های تدارکاتی خود بودند. آماد و پشتیبانی چالش بزرگی برای آمریکاییها در طول جنگ بود ، چراکه آنها مجبور بودند تجهیزات را در طول اقیانوس اطلس (برای نبرد در اروپا) و یا در مسیر طولانی تری در طول اقیانوس آرام (برای نبرد در آسیا) انتقال دهند ، آلمان ها نبرد زیردریایی خصمانه ای را بر علیه خطوط تدارکاتی امریکا در اقیانوس اطلس اجرا کردند ولی ژاپنی ها از خطوط تدارکاتی آمریکا در اقیانوس آرام غفلت کردند و از زیردریایی های خود در کنار ناوهای جنگی برای نبرد مستقیم استفاده کردند. خطوط تدارکاتی طولانی نقش اساسی را در نبرد های متفقین و ژاپن در اقیانوس آرام بازی میکرد، ژاپنی ها برای حمله به پرل هاربر از تعدا زیادی کشتی حامل سوخت استفاده کردند تا نواگان جنگنده ها را روی دریا سوخت رسانی کنند ، تعداد بیشماری کشتی حمل و نقل استفاده میشد تا تدارکات مورد نیاز متفقین که در حال نبرد در سرزمین ژاپن بودند تأمین شود همانند اقیانوس اطلس زیردرایی ها در اقیانوس آرام هم با غرق کردن بیش از 1200 کشتی تدارکاتی خسارت بیشتری از ناوگان سطحی به حریف وارد کردند. کاروان کشتی های تدارکاتی متفقین در اقیانوس اطلس آماد و پشتیبانی و تحولات مدرن جنگ پدیده ای غیر قابل پیشبینی و کنترل است، فرماندهان مسئول آماد و پشتیبانی باید در چنین شرایط پر ابهامی تصمیم بگیرند که چه تدارکات و خدماتی برای نبرد مورد نیاز است؟ در چه زمان و کجا مورد نیاز است؟ و بهترین راه تأمین آنها چیست؟ ، مدل های پیشبینی میتوانند از ابهام وضعیت موجود بکاهند اما در نهایت فرماندهان تصمیم نهایی را روی این موارد میگیرند ، گاهی در صورت اجازه دادن شرایط از بصیرت و سبک و سنگین کردن گزینه های موجود میتوان استفاده کرد. فرماندهان برای تصمیم درست نه تنها باید به جنبه های بیشمار امور آماد و پشتیبانی اشراف داشته باشند بلکه به فهم کاملی از امور نظامی مرتبط مانند استراتژی، تاکتیک، اطلاعات ، تمرینات ، افراد و امور مالی هم نیاز دارند. در جنگ های بزرگ اغلب امور مربوط به آماد و پشتیبانی نتیجه جنگ را مشخص کرده است. برای مثال نبرد تناژها tonnage war (اشاره به استفاده آلمان از زیردریایی برای غرق کردن کشتی های تدارکاتی متفقین و قطع خطوط پشتیبانی آنها) نقش حیاتی در جنگ جهانی دوم بازی میکرد. نبرد ضد زیردریایی نسبتا موفق متفقین علیه المان و عدم موفقیت المان ها در غرق کردن تعداد کافی از کشتی های متفقین باعث باقی ماندن بریتانیا در جنگ شد و توانایی حفظ زنجیره تدارکاتی به شمال افریقا از طریق دریای مدیترانه با حفظ جبهه دوم نبرد علیه آلمان ها شد بلعکس نبرد زیردریایی submarine campaign موفقیت آمیز آمریکاییها علیه کشتی ها تدارکاتی ژاپن باعث فلج شدن اقتصاد و تولیدات نظامی این کشور شد. ناتوانی دول محوربرای حفظ کردن زنجیره تدارکاتی مداوم به جبهه شمال آفریقا (به طور متوسط 25 درصد کمتر از نیاز ارتش آفریقایی رومل به انها سوخت و تدارکات میرسید) تصمیمات اسراتژیکی را به فرماندهان سپاه آفریقایی تحمیل کرد. در بعد تاکتیکی در نبرد فنلاند و شوروی ، روس ها برتری کاملی در اسلحه و تعداد بر فنلاندی ها داشتند اما در نهایت مجبور شدند تجهیزات سنگین خود را رها کرده و عقب نشینی کنند یکی از عوامل مهم پیروزی تاکتیکی فنلاند ، اختلال موفقیت آمیز آنها بر خطوط تدارکاتی شوروی بود. به طور کلی محافظت از خطوط پشتیبانی خودی و حمله به خطوط پشتیبانی دشمن استراتژی بنیادی نظامی است که که موفقیت در اجرای آن تفاوت بین پیروزی و شکست را تعیین میکند. صرفا برای میلیتاری منبع: https://en.wikipedia.org/wiki/Military_logistics
  15. خب مشخص شد که به جز قیام ، از موشک ذوالفقار برای حمله به الاسد استفاده شده... منبع: کانال تلگرامی رسانه دستاوردهای نظامی ایران
  16. به نظر من ایران بهترین پاسخ ممکن رو داد ، مخاطب عام ایرانی بدون توجه بهه این که تلفات واقعی چه قدر بوده قطعا الان غرق در غرور و خوشحالی هستند به خصوص اینکه خبرگاری های داخلی تلفات امریکا رو صدها نفر عنوان کردند ، مشابه یمن، این اعداد در ذهن ایرانی ها میمونه و واقعیت هم هیچ اهمیتی نداره! در منطقه ، متحدین امریکا میبینن که ایران کاملا جسارت حمله به پایگاه های امریکایی و پذیرفتن مسئولیتش رو داره و اینکه در صورت نیاز اونها هم هدف موشک های ایران قرار خواهند گرفت ، در صورت عدم پاسخ امریکا (که به احتمال زیاد پاسخی در کار نخواهد بود) شانس زیادی برای پیش قدم شدن این کشورها برای کاهش تنش با ایران وجود داره اما در مورد خود امریکا ، پست قبلی گفتم الاسد عمدا انتخاب شده بود که کمترین تلفات رو برای امریکا داشته باشه و این پیام رو ارسال کنه که این حمله حساب شده برای انتقام خون سپهبد شهید بوده نه یک اقدام برای جنگ... این مسأله تو رسانه های امریکایی هم زیاد مانور شده حتی فاکس نیوز پ.ن:هیچ تصویر ماهواره ای جدیدی از پایگاه الاسد بیرون نیمده و ایران هم هیچ تصویر هوایی از پهباد و... منتشر نکرده ، تصویری که تو فضای مجازی منتشر شده ، معلوم نیست اصلا مربوط کدوم پایگاه و چه سالی هست
  17. گزارش شبکه خبری CNN از حمله اخیر ایران به دو پایگاه آمریکا در عراق https://www.youtube.com/watch?v=JtAIUkS018g قسمت های مهمش: اول اشاره خبرنگار CNN به اینکه برخی معتقدند حمله ایران به پایگاه اربیل یک پیام هم به سران کرد بوده که رای گیری پارلمان عراق مبنی بر خروج نظامیان خارجی از عراق رو تحریم کرده بودند... دوم دلیل انتخاب الاسد به عنوان هدف توسط ایران این است که که این یک پایگاه وسیع و مقاوم سازی شده است ، با توجه به هشدار های قبلی و حضور سربازان در پناهگاه ها تلفات به شدت کاهش پیدا میکنه در صورتی که اگر ایرانیها تمایل به تلفات گیری داشتند میتونستند به عنوان مثال سفارت امریکا تو بغداد رو هدف قرار بدن... به این صورت هم میتونند در رسانه های داخلی ادعا کنند که پاسخ سختی به امریکا دادن و هم اینکه سطح تنش رو خیلی بالا نبرن تا امیرکاییها قانع بشن که به اقدام ایران پاسخ متقابلی ندن...
  18. منم همینطورم ، تا بتونم به تمام مستکبرین و سلاطین عالم لعنت میفرستم ، منتها به تمام سلاطین ، یعنی همشون، از شرق تا غرب عالم!! بدون استثناء
  19. من فهمیدم تو چی گفتی مثل اینکه خودت حالیت نیست چی میگی!!! سازنده سامانه سوم خرداد که وزارت دفاع باشه ارتفاع درگیری این سامانه رو 25 تا 30 کیلومتر اعلام کرده حالا منابع خارجی و داخلی چی میگن این وسط!! لینک پ.ن: سوالت اینقدر مسخره بود که هیچکدوم از ممبرهای اصلی و فعال سایت نیمدن جوابت بدن منم برا افزایش امار پست هام بود که جوابت رو دادم
  20. ارتفاع درگیری سوم خرداد 27 کیلومتر معادل تقریبا 89000 پا و ارتفاع پروازی گلوبال هاوک 17 کیلومتر معادل 56000 پاست پ.ن: منفی هام حقته :)))
  21. با ابراز ارادت و پوزش خدمت دوستداران تجهیزات نظامی!! من شمشیر درخشان را به سبب تیز بودنش دوست ندارم و چوبه ی تیر را از آن سبب که تیز می رود، یا جنگجو را به سبب آوازه اش. تنها چیزی را دوست دارم که به دفاع از آن مشغول اند. فارامیر- کتاب ارباب حلقه ها نوشه جی.آر.آر تالکین
  22. اون کاندید محترم لیست اموال خودشو منتشر کرد. که سوژه خنده خوبی شد در فضای مجازی. یادش به خیر
  23. میدونم منظور شما از نفوذی و ناکارامد و... اعضای کدوم جناح سیاسی کشور هست . لابد این تصفیه رو هم نهاد های به اصطلاح انقلابی نظام باید انجام بدن . در واقع شما از جناح گرا هایی هستید که مسئولیت تمام مشکلات کشور رو به جناح مقابل میدونن. ولی من کاملا با شما مخالخم . نفوذی و عامل بیگانه بودن کسی از مقامات اصلی کشور رو هم قبول ندارم اینها همه زاده خود سیستم هستند. در واقع ناهنجاری های فرهنگی در کل جامعه ما و نظام و به خصوص در نهاد های به اصطلاح انقلابی وجود داره که در نهایت وضعیت کلی کشور رو باعث شدن . دو مورد خیلی به چشم خود من اومده قطعا موارد دیگه ای هم هست. 1-چاپلوسی پاچه خاری: چپ و راست نداره تو کلیت نظام از منتقد جماعت خوششون نمیاد و اجازه نمیدن پیشرفت کنه. (سریال پاورچین ساخته مهران مدیری یادتون هست؟) کسایی هم که با چاپلوسی به قدرت میرسن قطعا توانا و دلسوز نیستن. 2-پارتی بازی و اقازاده بازی : مساله ژن خوب گاف پسر یه اصلاح طلب بود ولی تو کلیت نظام و تمام نهاد ها به شدت وجود داره و همه هم میدونن. یه خاطره: مدت نسبتا کوتاهی لوحه نگهبانی ستاد فرماندهی فلان استان رو مینوشتم (ستاد هر استان یا شهرستان معمولا اداری خدمت میکنن یعنی اگه بومی باشن بعد از ساعت اداری میرن خونه و اگه غیر بومی باشن ول میشن تو ستاد یا میرن مرخصی شهری خلاصه ستاد نسبت به سایر قسمت های اجرایی ناجا مثل کلانتری و راهور و یگان امدادو... کویته!! و و اکثر سربازاش پارتی داشتن که افتادن اونجا). تمام پست های با اسلحه ستاد دست افسرنگهبانی بود و فقط دو سه تا پست غیر مسلح( پست اسایشگاه) بود که سربازای معاونت ها رو به صورت چرخشی میزاشتیم تو پست حداکثر ماهی 1 بار نوبت یکیشون میشد با این وجود خیلی سر این لوحه چیدن اذیت شدم هر کسی رو که مذاشتم برا پست چند تا سرگرد و سرهنگ و فلان زنگ میزدن که فلانی رو نذار پست!! خلاصه با بدبختی یه دو سرباز بی کس وکار از قرارگاه جور میکردم یا کسی که پارتیش ضعیف تر بود رو میذاشتم پست. در کل مدت زیادی دووم نیوردم و بیخیال لوحه نویسی و خدمت اداری شدم و برگشتم سر برجک!!
  24. نیرو های نظامی باید لگشونو از اقتصاد . سیاست و فرهنگ کشور (به خصوص اقتصاد) بکشن بیرون. ولی به عنوان سازمان امنیتی و نظامی باید تا جایی که میشه تقویتشون کرد. کم کاری در توسعه توان دفاعی کشور از هر لحاظ (موشکی. سایبری. پدافند و زرهی و...) به هیچ وجه قابل قبول نیست.