RezaKiani

Members
  • تعداد محتوا

    1,925
  • عضوشده

  • آخرین بازدید

  • Days Won

    2

تمامی ارسال های RezaKiani

  1. RezaKiani

    Strv 103، یک تجربه سوئدی

    تانک سوئدی اشتریدس واگن 103 که به تانک اس103 یا اس تانک معروف است از طرحی نامتعارف در بین تانکهای پس از جنگ دوم جهانی سود می برد. اس تانک بخش عمده ای از نیروی زرهی سوئد را در دهه 70، 80 و ابتدای دهه 90 تشکیل می داد. پیش زمینه دکترین تانک آلمانها در جنگ جهانی دوم این طرح را در برابر تانکهای اصلی صحنه نبرد مطرح کرد. این ادوات زرهی جدید با طرح جدید به شکارچی تانک و یا توپهای هجومی معروف بودند. خلاصه اینکه، آلمانها با جمع کردن تانکها از میان نیروهای پیاده و تمرکز تانکها در لشکرهای زرهی، نیروهای پیاده را از داشتن توپهای هجومی متحرک محروم کردند. برای جبران این نقص و امکان پشتیبانی پیاده نظام، آلمانها تانکهایی بدون برجک و یا با برجک ثابت طراحی کردند که ارزانتر و ساده تر از تانکهای معولی بودند و آن را توپ هجومی نامیدند. پس از آن، آلمانها در صحنه نبرد به اشکال دیگری برخوردند. پیاده نظام به علت نداشتن تانک، توان مقابله با نیروهای زرهی دشمن را نداشت. در آن زمان موشک اندازهای ضدتانک و ادواتی مانند آرپی جی یا بازوکا –که توسط پیاده نظام شلیک می شوند- هنوز اختراع نشده بود و بار اصلی نبرد بر علیه تانکها بر دوش خود تانکها بود. بنابراین دوباره ماشین طراحی هیتلر تانکهای بدون برجک ولی اینبار مجهز به توپهای ضدتانک را به میدان فرستاد که شکارچی تانک نام گرفتند. طرح برجک ثابت یا تانک بدون برجک پس از جنگ جهانی دوم منسوخ شد چرا که انواع مختلف گلوله که برای تانکها تولید شد و نیز پیشرفت در تکنولوژی توپ، به تانکها اجازه می داد تا هم در نقش ضدتانک و هم در نقش ضدنفر به خوبی در میدان نبرد ظاهر شوند و دیگر احتیاجی نبود که سه وسیله مختلف زرهی را وارد کارزار کرد. ظاهرا دیگر دوران هتزر ها به سرآمده بود. تاریخچه در میانه دهه 50 ارتش سوئد به فکر جایگزین کردن تانک موفق انگلیسی سنچورین افتاد. با اینکه سنچورین بهترین تانک زمان خود بود اما تانکهای جدید رقیب مانند تی55 روسی آن را به حاشیه می راندند. هدف این بود که تانکی طراحی شود که قدرت بقای آن در میدان نبرد زیاد باشد و برای اینکار برجک تانک را حذف کردند و توپ اصلی را بر روی بدنه نصب کردند. این طراحی باعث شده بود که ارتفاع تانک تا حد مناسبی کاهش پیدا کند تا احتمال دیده شدن تانک و در نتیجه هدف قرارگرفتن آن کم شود. در 1958 قرار داد ساخت دو نمونه کامل بسته شد که آنها در سال 1961 کامل شدند. تولید رسمی آنها در سال 1967 آغاز شده و تا سال 1971 ادامه یافت. اس تانک هیچوقت در میدان نبرد بکارگرفته نشد. در برنامه "بهترین تانکها" در کانال دیسکاوری، اس تانک رتبه ششم جدول را به دست آورد. در سال 1967 ارتش نروژ یک آزمایش تطبیقی از اس تانک به همراه لئوپارد1 انجام داد و دریافت که اس تانک می تواند اهداف بیشتری را هدف گیری کرده و سریعتر از لئوپارد1 آنها را هدف قرار دهد. از آوریل تا سپتامبر 1968، 2 دستگاه از آنها را برای آزمایش به مدرسه زرهی بریتانیا در باوینگتن فرستادند و گزارش شد که اس تانک به صورت شایان توجهی از تانکهای دارای برجک برتر است. در سال 1973، اس تانک را در بوآر در برابر چیفتن آزمایش کردند. در گزارش آمد که ناتوانی اس تانک در شلیک و حرکت به صورت همزمان ناتوانی آن را در نبرد ثابت نمی کند. در سال 1975 نیز 2 دستگاه از آنها را برای آزمایش به مرکز زرهی آمریکا در فورت ناکس فرستادند. اس تانک از ام60 آمریکایی دقیقتر بود اما به صورت متوسط نیم ثانیه کندتر از ام60 عمل می کرد. تمام اس تانکهای موجود در زرادخانه سوئد پس از به خدمت گرفتن تانک آلمانی لئوپارد2 در دهه90 به انبار فرستاده شدند و این تانک بدون اینکه فرصت داشته باشد در یک نبرد واقعی توانایی هایش را نشان دهد از رده خارج شد. آخرین سال خدمت اس103 سال 1997 بود. مشخصات یک اشکال آشکار -و البته بزرگ- این طراحی این نکته بود که برای هدف گیری باید تمام تانک را می چرخاندند تا توپ در مقابل هدف قرارگیرد. این اشکالی بود که در توپهای هجومی و شکارچی تانکهای جنگ دوم جهانی نیز مشترک بود. به منظور کم کردن مشکل نشانه روی، طراحان از یک سیستم انتقال نیرو و سیستم تعلیق تمام اتوماتیک استفاده کردند که کج شدن و چرخیدن تانک را در اختیار توپچی قرار می داد. به هرحال آنها نتوانستند از یک توپ تثبیت شده -که اجازه می داد در حال حرکت بتوان آن را شلیک کرد- استفاده کنند. دیگر تغییرات تانک نیز ریشه ای بود. برای افزایش قدرت دفاعی اس103، خدمه سوم تانک در عقب تانک و رو به عقب قرارمی گرفت و یک سیستم رانندگی کامل برای او نصب شده بود که می توانست به همان سادگی و با همان سرعت که تانک را به جلو می رانند، تانک را به صورت دنده عقب حرکت دهد. این ترکیب اجازه می داد که درحالیکه توپ اصلی به سمت دشمن نشانه رفته با حداکثر سرعت از دشمن فاصله گرفت. باید به یاد داشته باشید که بیشترین زره تانکها در قسمت جلوی آنها بکار می رود و اگر یک تانک معمولی بخواهد با حداکثر سرعت از میدان نبرد دور شود حتما باید دور بزند و قسمت پشتش که آسیب پذیر ترین قسمت تانک است را در معرض حمله دشمن قرار دهد. با روشی که در اس تانک بکاررفت دیگر نیازی به دور زدن تانک در هنگام عقب نشینی نبود. خدمه عبارت بودند از 3 نفر: فرمانده، راننده -که درضمن توپچی هم بود- و بیسیمچی که باید نقش راننده دنده عقب را نیز بازی می کرد. توپ بکار رفته در اس تانک یک قبضه توپ بوفورس ال62 به کالیبر 105 میلیمتر بود که از همان مهمات توپ انگلیسی ال7 -که در تانک سنچورین بکار رفته بود- استفاده می کرد. بارگذاری به صورت اتوماتیک انجام می گرفت و در نتیجه نیازی به بارگذار نبود و خدمه تانک به 3 نفر کاهش پیداکرده بود. توپچی و فرمانده هر دو می توانستند نشانه گیری و شلیک توپ و هدایت تانک را انجام دهند. عجیبترین نکته بکارگیری دو موتور مختلف برای اس تانک بود. یک موتور دیزل رولزرویس کا60 برای حرکت و چرخش تانک در نظرگرفته شده بود و یک موتور جت بوئینگ 502 برای شتابگیری و حمله با حداکثر سرعت. برای کم کردن قدرت نفوذ مهماتی که از خرجهای با قدرت انفجاری بالا استفاده می کردند یک نرده فلزی کوچک در جلوی تانک نصب شده است. این نرده تا سالها مخفی بود و قرار بود که تنها در زمان روی دادن جنگ، آن را بر روی تانک نصب کنند. اس تانک را می توان در ظرف 25 دقیقه آماده گذر از رودخانه نمود. این تانک کاملا توانایی عملیات آبی خاکی داشته و می تواند با سرعت 6 کیلومتر بر ساعت در زیر آب حرکت کند. در هر دسته تانک یک تانک را مجهز به تیغه کرده اند که بتواند زمین را کنده و حفاظت بیشتری ایجاد نماید. انواع اس103آ: 80 نمونه اولیه که از اس تانک ساخته شدند. اس103بی: موتور جت قویتری که توسط کاترپیلار ساخته شده بود بر روی اس تانک نصب کردند. این تغییر از تانک 80 به بعد اعمال شد و پس از آن تانکهای قبلی را نیز به مدل بی ارتقا دادند. اس103سی: در سال 1986 تصمیم گرفته شد که سیستم هدایت تانکها را بهبود ببخشند. در سال 88/1987 نیز تصمیم گرفتند که موتور اصلی تانک را با یک موتور 290 اسبی دیترویت دیزل تعویض کنند. یک سیستم فاصله یاب لیزری جدید به همراه مخازن سوخت اضافی نیز بر روی آن نصب شد. اس103دی: تنها یک نمونه از این مدل ساخته شد. یک سیستم هدایت آتش کامپیوتری بر روی آن نصب شد و برای توپچی و فرمانده تانک سیستم دید مادون قرمز استفاده شد که به آنها اجازه درگیری در شب و در هوای بد را میداد. این نمونه اکنون در موزه زرهی آکسوال به نمایش درآمده است در حالکیه هنوز در شرایط عملیاتی به سر می برد. وزن:42500 کيلوگرم طول:9 متر عرض:3.6متر ارتفاع:2.14متر خدمه:3 نفر نيروي محرکه قدرت:240 و 300 اسب بخار موتور: 1موتور دیزل رولزرویس کا60 و یک موتور جت بوئینگ 502 سرعت: 60 کیلومتر بر ساعت برد:300کیلومتر تسليحات و زره 1 قبضه توپ 105ميليمتري بوفورس ال62 3قبضه مسلسل کاليبر7.62 ميليمتري حداکثر زره:45ميليمتر توليد تعداد:290دستگاه سال ورود به خدمت:1966 تا:1971 سال پایان خدمت:1997 نویسنده:رضاکیانی موحد منبع:مجله جنگ افزار
  2. دوستان به این یه جمله دقت کنند که کلی حکمت و فلسفه پشتش هست.... این نکته کاملا در ایران مغفول مانده..... یه سیستم نظامی باید همه چیزش با هم مچ باشه
  3. من فکر کنم اگر ابعاد قضیه رو بالاتر ببریم در مورد نبردهای آبی-خاکی هم همین هست داستان.... یعنی تجربیات تاریخی نشون میدن که باوجود ناوگان کاملا مسلط در دریا و بمباران بی وقفه ی ساحل دشمن بازهم مشکل ورود پیاده نظام سرجای خودش باقی میمونه... نمونه های خوب تاریخی این قضیه عبارتند از نبردهای گلیپولی، اشغال جزیره ایوجیما، نبرد در ساحل اوماها در نرماندی، عملیات پیاده شدن نیروی مشترک انگلیس و کانادا در ساحل شهر دیپ
  4. بحث خوبیه.... اگر یه ستاد ارتش واقعا ستاد باشه اولین اولویت ش درس گرفتن از تجربیات گذشته است... حالاچه تجربه ی خودی و چه دیگران... البته ما هم در این 30 سالی که از جنگ گذشته درسهای زیادی گرفتیم و داریم هنوز درس پس میدیم که نمونه هاش رو میشه توی جنگهای 22 روزه و 33 روزه و عملیات های مختلف ضد داعش در عراق و سوریه دید..... خلاصه منتظریم ببنیم آخر و عاقبت این ادعاها به کجا ها خواهد رسید.... من هنوزم شک دارم که تنها با تکیه بر نیروی هوایی بشه علیه نیروهایی مثل داعش وارد عمل شد و کاملا بدون تکیه بر نیروی زمینی به پیروزی رسید.... اگر شدنی باشه خوب چرا آمریکا و غرب باید افغانستان رو ترک بکنند.... همین الان تقریبا 50 درصد خاک این کشور دست طالبان هست و می دونیم که برتری مطلق هوایی تا امروز با غربیا بوده
  5. این ابهام در خود عملیات طوفان صحرا هم وجود داشت....چطور بعد از حدود 100 روز بمباران هوایی و زمینی عراق تونست یه تک موفق به شهر نفتی خفجی در خاک عربستان سعودی انجام بده و اونجا رو اشغال بکنه؟؟؟؟ این ابهامات همون طور که در مورد افغانستان به خوبی اشاره کردید هنوز هم بر سرجای خودشون هستند
  6. حماسه های بسیاری درباره شجاعت خلبانان جان برکف نیروی هوایی در دفاع از حریم هوایی کشور عزیزمان در رویارویی با متجاوزان عراقی نوشته شده اما تا به حال به سلحشوران نیروی هوایی که بر روی زمین و با استفاده از توپهای ضدهوایی -و صد البته با تکیه بر نیروی ایمان- خلبانان دشمن را به ستوه می آوردند و ناامید روانه پایگاهشان می کردند کمتر توجه شده است. نگاهی کوتاه به توپ ضدهوایی اورلیکن بیاندازیم و یادی کنیم از دلاورمردانی که این توپها را عبادتگاه خود ساخته بودند. شیرمردانی که همواره یادشان در نزد مردم ایران گرامی است... در سال 1952 شرکت اورلیکن سوئیس کار طراحی توپهای ضدهوایی جدیدی را برای جایگزین کردن توپهای 20 میلمیتری دوران جنگ جهانی دوم آغازکرد. طراحان این شرکت حساب کردند که کالیبر 35 میلیمتر می تواند مناسبترین گزینه برای چنین توپی باشد. چند طرح مختلف توسط اورلیکن آزمایش شد تا سرانجام، توپ جدیدی با نام مارک323 و کالیبر 35 میلیمترعرضه شد. یک طرح شماتیک از توپ 35 میلیمتری ضدهوایی اورلیکن شرکت "کونتراوس" برای هدایت آتش این توپ جدید یک رادار کنترل آتش به نام "سوپرفلدرماوس" تولیدکرد. این سیستم هدایت آتش در حقیقت از ترکیب یک رادار جستجو باند ئی/اف به همراه یک رادار هدفگیری پالس-دوپلر باند جی تشکیل شده بود. مجموعه هدایت آتش سوپرفلدرماوس بر روی یک کانتینر 4 چرخ قرارگرفته بود. برد این رادار 15 کیلومتر بود و بعدها در توپ خودکششی "گپارد" نیز بکارگرفته شد. سوپرفلدرماوس برای کشف و هدفگیری هواگردهایی که در ارتفاع پایین پرواز می کنند مناسب است و نمونه های به روز شده آن توانایی کشف انواع پهپادها و موشکهای کروز را نیز دارند. در اواخر دهه 70 سیستم هدایت آتش دیگری با نام "اسکای گارد" برای هدایت آتش توپهای 35 میلیمتری اورلیکن توسعه یافت. این سیستم عبارت بود از یک رادار جستجوی پالس-دوپلر و یک رادار هدفگیری و یک نمایشگر تلویزیونی. این سیستم نیز در درون یک کانتینر قرارداشت و یک مولد برق کوچک انرژی مورد نیاز مجموعه را تامین می کرد. رادار کنترل آتش اسکای گارد نحوه اتصال توپهای اورلیکن به رادارهدایت آتش اسکای گارد. همان گونه که در تصویر مشخص است هر اسکای گارد وظیفه هدایت دو قبضه توپ را برعهده دارد. توپ اورلیکن -برای ایجاد چتر پدافند هوایی متحرک در میدان نبرد- بر روی بدنه تانکهای لئوپارد و تی-55 نیز نصب شد. توپهای خودکششی گپارد در حقیقت ترکیبی از بدنه تانک لئوپارد و توپ اورلیکن می باشند. توپ خودکششی ضدهوایی گپارد ساخت آلمان. انتخاب توپ اورلیکن توسط کشوری که خود دارای بهترین کارخانه های توپ سازی مانند موزر و کروپ می باشد اثبات کننده کیفیت توپهای کارخانه اورلیکن است. در سال 1980 یک نمونه به روز شده از توپ اورلیکن تولید شد. این توپ دستگاه نشانه روی بهبودیافته ای داشت و می توانست توسط سیستمهای هدایت آتش دیجیتال شلیک شود. چند سال بعد نمونه سوم توپ اورلیکن ساخته شد که دارای دستگاه روغنکاری خودکار و صفحات زره برای خدمه بود. در سال 1985 یک نمونه دیگر از توپ ضدهوایی اورلیکن به بازار عرضه شد که دارای کامپیوتر هدایت آتش "گانکینگ3دی" و یک فاصله یاب لیزری بود. توپ 35 میلیمتری اورلیکن می تواند از انواع گوناگون مهمات استفاده کند. در میان این مهمات می توان به گلوله های با قدرت انفجاری بالا، گلوله های رسام، گلوله های ضدزره و گلوله های ضدموشک اشاره کرد. گلوله های ضدموشک ساخته شده برای توپ 2 لول اورلیکن مانند گلوله های بکار رفته در تفنگهای شات گان می باشد. این گلوله دارای 152 ساچمه سخت از جنس تنگستن است و در صورت اصابت کردن آن به موشک دست کم می تواند سیستمهای راداری و کنترلی موشک را از کابیاندازد. در ژانویه 2008 وزیر دفاع ایران -سردار مصطفی محمد نجار- اظهارداشت که ایران توانسته است توپ 35 میلیمتری اورلیکن را به همراه سیستم هدایت آتش آن در داخل کشور تولید کند. صنایع نظامی چین اجازه ساخت توپ و اسکای گارد را به دست آورده و آن را با نام تایپ90در کشور خود تولید می کنند. توپ 35 میلمیتری ساخته شده توسط ایران (معروف به توپ سماوات) در حال شلیک آزمایشی خدمه هر رسد آتشبار ضدهوایی اورلیکن شامل یک رادار کنترل آتش و 2 قبضه توپ می باشد و رادار کنترل آتش وظیفه هدایت هر دو قبضه را برعهده دارد. خدمه هر توپ عبارتند از: رئیس توپ، متصدی مولد برق، تیرانداز(هدفگیر)، خرج گذار سمت راست، خرج گذار سمت چپ، مهمات بیار سمت راست، مهمات بیار سمت چپ. 5 نفر خدمه نیز مسئول بکارگیری اسکای گارد در اتاقک کانتینر رادار هستند. یک نفر افسر تیر وظیفه سرپرستی این 19 نفر را برعهده دارد. افسر تیر با استفاده از یک وسیله ارتباطی می تواند هدایت هر یک از توپها یا هر دو توپ را برعهده رادار هدایت آتش بگذارد یا توپها را از رادار جدا کرده و در اختیار خدمه قراردهد تا هدفگیری و شلیک آنها به صورت دستی انجام شود. تاریخچه عملیاتی در جنگ فالکلند(1982م) آرژانتینی ها از هر دو سیستم سوپرفلدرماوس و اسکای گارد برای هدایت آتش توپهای اورلیکن خود بهره گیری می کردند. در روز 4 می 1982 اسکای گارد توانست یک فروند هواپیمای "سی هاریر" نیروی دریایی سلطنتی را در جزیره "گوسه گرین" از آسمان به زیربکشد. درنتیجه، خلبانهای انگلیسی تاکتیک خود را عوض کردند و سعی می کردند که خود را از برد توپهای ضدهوایی آرژانتین دور نگه دارند. در روز 27 می و در همان جزیره بازهم یک فروند هواپیمای انگلیسی توسط اورلیکنهای آرژانتین ساقط شد اما اینبار قرعه فال به نام یک هاریر نیروی هوایی سلطنتی افتاد. مدافعین آرژانتینی در نبرد گوسه گرین از آتش مستقیم این توپها برای مقابله با چتربازان بریتانیایی استفاده کردند. در روزهای 31 می و 3 ژوئن انگلیسیها سعی کردند تا با استفاده از موشکهای ضدتشعشع رادارهای اسکای گارد را از دور خارج کنند که در نتیجه این حمله یکی از اسکای گاردها از کار افتاد. در روز 12 ژوئن یک فروند هاریر دیگر بر فراز "ساپرهیل" آسیب دید که حدس زده می شود توسط گلوله های اورلیکن مورد اصابت قرارگرفته است. کمی بعد این هواپیما از سرویس خارج شد. یک بار دیگر آتش مستقیم اورلیکنها در "وایرلیس" و تنها چند ساعت قبلا از تسلیم شدن آرژانتین به کمک مدافعین شتافت. در انتهای جنگ، بریتانیا توانست 15 قبضه از توپهای آرژانتین را به همراه 6 دستگاه رادار اسکای گارد و 1 دستگاه رادار سوپرفلدرماوس به غنیمت بگیرد. اما ایران بیشترین استفاده را از توپهای پدافندهوایی اورلیکن برده است. در اواخر دهه 40 شمسی مسئولان وقت نیروی هوایی شاهنشاهی تصمیم گرفتند که پدافند هوایی را تحت واحد جدید و مستقلی سازماندهی کنند. تعدادی از متخصصین به مطالعه سیستمهای پدافند هوایی آن زمان پرداختند و در نهایت -با توجه به شرایط جغرافیایی ایران و تضمین پشتیبانی فنی از طرف سوئیس- توپ اورلیکن و رادار اسکای گارد را برای این منظور مناسب تشخیص دادند. در سال 1348 اولین پرسنل نیروی هوایی از میان افسران با کفایت این نیرو انتخاب شدند تا برای دیدن دوره های فنی و نگهداری توپ اورلیکن به سوئیس اعزام شوند. این گروه پس از بازگشت به ایران به آموزش دیگر افسران و درجه داران برگزیده نیروی هوایی پرداختند. در نتیجه هنگامی که توپ ها و رادارها به همراه مستشاران سوئیسی وارد ایران شدند این افراد توانستند در کمترین مدت توپها را عملیاتی کرده و تمرینهای هدفگیری خدمه را آغازکنند. در سال 1353 و پس از بالاگرفتن درگیری های مرزی بین ایران و عراق و حمایت محمدرضا پهلوی از ملامصطفی بارزانی، تعدادی از توپهای اورلیکن به منطقه درگیری اعزام شدند و برای اولین بار توانستند توانایی های خود را به اثبات برسانند. مجهز نبودن نیروی هوایی عراق به موشکهای ضدتشعشع سبب شد تا اورلیکنها تلفات سنگینی به این نیرو وارد کنند و به گفته بعضی ناظران این توپها توانستند در حدود 50 فروند هواگرد عراقی را در این درگیریها هدف قرارداده یا ساقط کنند. پس از درگیرهای مرزی با عراق، تعدادی از توپهای اورلیکن برای مقابله با چریکهای ظفار و حمایت از سلطان قابوس به عمان فرستاده شدند. در سال 1980 عراق به صورت ناجوانمردانه به ایران حمله کرد و شعله های جنگی نابرابر به مدت 8 سال شعله ور گشت. در 2 سال ابتدای جنگ توپهای اورلیکن بارها توانستند هواپیماهای متجاوز عراقی را ساقط کنند. در نتیجه، صدام حسین دست به دامان شوروی(سابق) شد و روسها -با جود اینکه در ابتدای جنگ اعلان بی طرفی کرده بودند- شروع به بازسازی و تغذیه مجدد نیروی هوایی عراق با هواپیماها و تجهیزات مدرنتر کردند. از جمله تجهیزاتی که در آن زمان در اختیار عراق قرارگرفت موشکهای ضدتشعشع "کااچ-28" بود. حال، نیروی هوایی عراق می توانست با خیال راحت رادارهای اسکای گارد را هدف قراردهد و توپهای اورلیکن را از کار بیاندازد. اما به کارگیری این موشکها نتوانست باعث عقب نشینی خدمه جان برکف توپها شود. مسئولان وقت نیروی هوایی با تغییر تاکتیک به جنگ هواگردهای دشمن رفتند. قرار شد تا رادارهای اسکای گارد خاموش شده و خدمه به صورت چشمی هدفگیری توپها را انجام دهند. تا انتهای جنگ، توپهای اورلیکن آسمان ایران را برای جنگنده-بمب افکنهای عراق ناامن کرده و چون خاری در چشمان خلبانهای نیروی هوایی عراق بودند. توپهای اورلیکن و خدمه رشید آنها -مخصوصا در طی جنگ شهرها و حملات هوایی عراق به مردم غیرنظامی- نقش موثری در دفاع از شهرها و نقاط حیاتی کشور داشتند. آمار دقیقی از تعداد هواپیماهای ساقط شده توسط این عزیزان در دست نیست ولی بعضی از آگاهان نظامی تعداد هواپیماها و بالگردهای ساقط شده عراقی را بیش از 100 فروند تخمین می زنند. در سال 2007؛ 9 سرباز آفریقای جنوبی در اثر گیرکردن و انفجار لوله توپ اورلیکن کشته شدند و 14 نفر دیگر زخمی شدند. این حادثه در طی یک تمرین آموزشی اتفاق افتاد. آفریقای جنوبی دلیل این حادثه را یک اشکال مکانیکی و شرکت سازنده بی تجربگی خدمه و عدم انجام موارد ایمنی از سوی آنان می دانند. به کارگیرندگان توپ 35 میلیمتری اورلیکن از همان ابتدا بازار خارجی بسیار خوبی به دست آورد و در حال حاضر پس از گذشت نزدیک به نیم قرن در حدود 30 کشور از آن استفاده می کنند. آرژانتین، آلمان، آفریقای جنوبی، اسپانیا، اتریش، اکوادر، امارات عربی متحده، ایران، اندونزی، باهاما، برزیل، بریتانیا، پاکستان، تایوان، ترکیه، چین، رومانی، ژاپن، سوئیس، شیلی، عمان، عربستان سعودی، فنلاند، قبرس، کره جنوبی، کویت، کامبوج، کانادا، مالزی، مصر، یونان کشورهای هستند که اورلیکن را برای دفاع از حریم هوایی خود انتخاب کرده اند. همانطور که ذکرشد انگلیس نیز تعدادی از اورلیکنهای آرژانتین را به غنیمت گرفت که درحال حاضر از 4 دستگاه رادار اسکای گارد برای مراقبت حریم هوایی خود استفاده می کند. توپ 35 میلیمتری اورلیکن مشخصات وزن 6700 کیلوگرم طول 7.8متر طول لوله 3.15متر کالیبر 35میلیمتر حمل 4 چرخ یدک کش ارتفاع 5- تا92+ درجه چرخش 360 درجه نرخ آتش 550 گلوله در دقیقه سرعت دهانه 1.175متر/ثانیه بردمؤثر 4000متر خشاب 7خشاب با 19 فشنگ بار مبنی توپ آماده شلیک 2500 فشنگ رضاکیانی موحد/علیزاده منبع مجله جنگ افزار
  7. یکی از به اصطلاح ناگفته های جنگ نه جزئیات عملیات والفجر 8 بلکه اهداف اصلی والفجر 8 است... در غلب تحلیلها و مصاحبه ها بیان میشه که به دلیل بن بست به وجود آمده در جبهه ها سپاه تصمیم گرفت با یک اقدام غیرقابل پیش بینی به فاو حمله کنه و اونجا رو بگیره.... بعدش هم جوری درباره اهمیت استراتژیک فاو صحبت میشه که انگار مثلا فتح اون میتونست مستقیما به فتح خود بغداد منجر بشه . اتفاقا اگر بحثی باید صورت بگیره اینجا است. دوستان اگر به دقت نقشه رو نگاه کنند می بینند که هرچند فاو یه نقطه ی استراتژیک هست ولی این هدف استراتژیک برای رسیدن به چی باید فتح می شده؟ همین طوری فتح می کردیم نگه ش می داشتیم که چی بشه؟ اگر هدف از فتح فاو همین استراتژی مرحوم رفسنجانی بر اساس شعار جنگ جنگ تا یک پیروزی بوده که خوب دیدیم این عملیات نتیجه ی مورد نظر رو در بر نداشت و سبب نشد تا عراق پای میز مذاکره بیاد و شرایط ایران رو قبول کنه. اگر هدف رسیدن به ام القصر و پس از اون بصره بوده سوال اینه که چرا بعدش این هدف پی گیری نشد و نیروها همون جا موندن تا اینکه عراق اومد و همه رو جارو کرد؟ اگر قرار بر موندن نیروها در فاو بوده چرا امکانات لازم برای دفاع از اونها تدارک دیده نشد؟ چرا عقبه شون محدود بود؟ چرا پشتیبانی توپخانه مورد نیازشون تهیه نشد؟ چرا در هنگام نیاز طرح های دفاعی لازم براشون تهیه نشد؟ پلن B ایران در صورت شکسته شدن خط اول رزمنده ها در فاو چی بود؟ پلن ایران برای تخلیه ی بچه ها در صورت نیاز چه بود؟ پلن ایران برای بهره گیری از پشتیبانی نزدیک نیروی هوایی و هوانیروز در صورت تک عراق چی بود؟ پلن ایران برای استفاده از پشتیبانی نیروی دریایی ارتش در صورت تک ایران چی بود؟ از نظر زمین اگر بررسی کنیم شاید فتح فاو یک پیروزی شگفت انگیز بود اما انقدر تاثیر گذار نبود که بتونه به قول دوستمون mehran555 باعث برتری ایران در جنگ بشه. این برتری اگر به وجود اومده بود خوب باید در صحنه ی عمل می دیدیمش؟ یعنی مثلا موازنه قدرت جوری به هم می خورد که ما یه حمله در مرکز (مثلا از سمت فکه) می کردیم و دو سه تا حمله از بالاتر و کلا نیروهای عراق از هم می پاشیدن. هم چی چیزی رو در واقعیت جنگ نمی بینیم. بعد از والفجر 8 عراق دیوانه وار تمام نیروهای در دسترس خودش رو وارد کارزار می کنه اما موفق نمیشه. با این وجود تا حدود دو سال و نیم بعد به جنگ ادامه میده و جز یه پیشروی کوچیک در عملیات کربلای 5 و یک عملیات فریب استراتژیک در والفجر10 چیزی دست ایران رو نمیگیره. با وجود فتح آشکار سپاه در عملیات والفجر 8 نگه داشتن اونجا و عقب نرفتن از اونجا از بزرگترین اشتباهات ایران بود. نگه داشتن این تکه زمین به قدری سخت بود که وقتی عراقی ها عملیات رمضان المبارک رو شروع کردن و فاو سقوط کرد مرحوم هاشمی رفسنجانی در یک جلسه با فرماندهان سپاه این جملات رو به زبون میاره: «بدترین جا برای ما فاو بود. او حتما باید می گرفت. ما باید سرمایه گذاری می کردیم. اگر 40 گردان هم داشتید بازمی گرفت.» 40 گردان یعنی 12000 هزار نفر. کل ظرفیت نیروی تک ور سپاه در اوج خودش بوده حدودا 150 گردان یعنی در حدود یک سوم نیروی تک ور سپاه اگر در فاو می موندن و دفاع می کردن باز هم کم بود. سرلشکر غلامعلی رشید(در اون زمان معاون عملیات فرماندهی کل سپاه)در جلسه ای در روز 28 فروردین تعداد نیروی خط اول ایران در فاو رو 2000 نفر اعلام کرد برای جبهه ای به عرض تقریبا 20 کیلومتر.... میزنه به عبارتی هر ده متر یه نفر. جمعا نفرات مستقر در فاو کمتر از ده گردان (3000 نفر ) بودن. این کم بودن نفرات به خوبی نشون میده علی رغم تبلیغات گسترده ی سپاه در ا همیت فاو اتفاقا نگه داشتن اونجا براشون اهمیت نداشته و اون دلقکی که می گفت صدام اگر بمب هسته ای هم بزنه نمیتونه فاو رو بگیره الان باید بیاد جواب بده که اگر اونجا اهمیت داشته چرا نیرو توش نذاشتن و اگر اهمیت نداشته برای چی بچه های مردم رو اونجا نگه داشتن تا عراق همه شون رو شهید یا اسیر کنه. این حرف البته فقط مال رفسنجانی نبود. دریابان شمخانی هم در جلسه ای دیگر در ستاد کل سپاه این جمله رو گفت: «اگر همه توان سپاه رو هم به کار می گرفتیم بعید بود بتوانیم فاو را حفظ کنیم فقط به تاخیر می افتاد.» مطالعات جسته و گریخته ی من نشون میده که هدف والفجر8 گرفتن جای پایی برای رسیدن به ام القصر و بعد از اون محاصره ی بصره از جنوب بوده. با توجه به اینکه بعد از والفجر 8 اقدامات دفاعی عراق ادامه ی استراتژی ایران رو منتفی کرد فرماندهان باید در اولین فرصت یه برنامه ریزی برای تخلیه ی فاو انجام میدادن. شاید بهتر بود که این پست در خود عملیات والفجر 8 باید اما از اونجایی که مسائل منجر به فروپاشی دفاع ایران در طی عملیات رمضان المبارک رو داریم بررسی می کنیم اینها رو اینجا نوشتم.... مسئله خیلی خیلی جنبه های دیگه ای هم داره که اگر حوصله بود و عمری همین جا اضافه می کنم.
  8. با سلام و عرض تبریک عید سعید فطر خدمت دوستان جای بسی خوشوقتی است که با ترک اینجا توسط تاریخدانهای بزرگی از قبیل رضا کیانی و مولتکه و هانس لوفت وافه فتیله ی مطالعات تاریخی( مخصوصا تاریخ جنگ ایران-عراق) پایین کشیده نشده و پرچم تحلیلهای تاریخی به دست جوانانی مانند Mehran55 افتاده است. عنوان پست مشخص میکنه که هدف اصلی برادر مهران بررسی سقوط فاو نیست بلکه روایتهای مختلفی است که نسبت به این واقعه میشه پیدا کرد.... درباره خود سقوط فاو میشه یه سری مسائل رو گفت که اگر حوصله ای بود جمع بندی می کنم و خدمت دوستان عرضه می کنم. اما خدمت آقا مهران بگم که اصلا این در ذات تاریخ هست که شما نسبت به یه واقعه یا رویداد تاریخی میتونی ده ها روایت پیدا کنی. یعنی هر تاریخ نویس یا تاریخ نگاری در حقیقت خود تاریخ رو برای شما بازگو نمیکنه بلکه روایت خودش از تاریخ رو بازگو میکنه. این هست که اگر در روایتهایی که در بالا از آقایان رحیم صفوی، هاشمی، محسن رضایی و رفیق دوست کردید تناضها و کم و زیاد می بینید اصلا نباید تعجب بکنید. در موارد دیگه هم همینه... مثلا تحلیل انقلاب 57 رو نگاه کنید: شاه میگفت کار انگلیس و آمریکا بوده طرفداران فعلی نظام میگن انقلاب خروش نیروهای مذهبی بود که در اثر سیاستهای غربگرایی رژیم به فغان اومدن( از زرنگی نیروهای مذهبی این بود که با وجود دشمنی با چپها هر واژه ای که به دردشون می خورد از چپها کش می رفتن. یکی ش همین واژه ی غرب زدگی) چپها می گفتن که انقلاب به خاطر مبارزه ی طبقاتی طبقات پایین دست با طبقات صاحب ابزار تولید بوده ملی مذهبی ها میگفتن ما بودیم که مردم رو به صحنه آوردیم چریکهای مبارز به شاه (اعم از مذهبی و چپ) هم می گفتن که ما مردم رو بیدار کردیم و به خیابون کشیدیم خلاصه هر کسی روایت خودش را ارائه می کنه. اول سپتامبر 1939 هیتلر به لهستان حمله کرد و جنگ جهانی دوم شروع شد. یه هفته قبل وزیر امور خارجه ی آلمان (فون ریبن تروپ) برای امضای یه قرارداد همکاری اقتصادی و این حرفا رفته بود مسکو و با مولوتوف پیمان بسته بود. چیزی که منتشر نشد این بود که قرار داد مولوتوف-ریبن تروپ یه ضمیمه ی محرمانه هم داشته که بر اساس اون روسها و آلمان اروپای شرقی رو بین خودشون تقسیم کردند و بقیه ی ماجرا... حالا سوال اینه که در جنگ ایران و عراق هم چنین چیزهای یواشکی وجود داشته... مثلا رابطه ی ایران و اسرائیل، ایران و آمریکا، آمریکا و عراق، و خیلی چیزهای دیگه درباره ی خیانتها، اشتباهات، کاستی ها که هنوز منتشر نشده اند. درباره ی ناگفته های جنگ حقیقت ش اینه که هیچ ناگفته ای در موردش باقی نمونده... اگر کسی حوصله کنه و دنبال مدارک منتشر شده بگرده انقدر مدرک معتبر پیدا می کنه که دیگه نیازی به خاطرات زیدو عمرو نباشه... بر اساس همین مدارک و اسناد میشه به خوبی تمام صحنه های جنگ رو بازسازی کرد یا در زمینه هایی که اسناد کافی وجود نداشته باشند با تقریب خوبی قضایا رو بازسازی کرد... خلاصه اینه که این حرفها و صندوق مندوق حرفهای سیاسی سیاستمداران هستش برای سر کار گذاشتن ملت
  9. اصرار به استفاده از یک تاکتیک وقتی که دشمن میدونه شما از اون تاکتیک همیشه و همه جا استفاده می کنید و در ضمن انواع مختلف تجهیزات دید در شب و رادار رازیت داره کاملا اشتباهه.... دقیقا کجا موثر بوده این روش ایران از عملیات رمضان تا فتح فاو؟ و البته بعد از والفجر 8 تا زمان پذیرش قطعنامه اشتباه این حضرات در زدن خاکریز در مسیر اشتباه ربطی به شناسایی نداشت... یه اشتباه محاسباتی کردند و شب شروع کردند به زدن خاکریز... صبح که شد خیال همه راحت بود که خاکریز داریم ولی یه گپ بزرگ داشت.... در هر حال به جای بحث کیفی بهتره بحث کمّی بکنیم تا بهتر بشه به نتیجه رسید... تعداد عملیاتهای انجام شده در شب رو دربیاریم و درصد موفقیت هر یک از اونها رو روی نمودار ببریم.... نتیجه ش این که بعد از عملیات رمضان باید این تاکتیک رو میذاشتیم کنار که نذاشتیم. توی همین تاپیک به خوبی توضیح داده که وقتی ایرانی ها به خطر عراق زدن اونها بلافاصله زرهی شون رو عقب کشیدن که گیر تیمهای آرپی جی زن ایران نیفته... یعنی از بلایی که توی عملیات رمضان سرشون اومده بود درس گرفتند... ما هم باید از عملیاتهای گذشته درس می گرفتیم که نگرفتیم... اگه گرفته بودیم که در این عملیات شکست نمی خوردیم.... مسائلی که شما نام بردی مثل ضعف شناسایی و مدیریت و زمان بندی و ... همه در شکست عملیات والفجر مقدماتی دخیل بودند و کسی در اون شکی نداره... اما ضعف در تاکتیکهای انتخاب شده هم بی اثر نبوده... و از جمله همین تاکتیک ها استفاده از نیروی تک ور در شب بدون آتش تهیه ی مناسب برای زدن نقاط حساس دشمن به طمع اینکه بشه دشمن رو باز هم غافلگیر کرد. حرفهای من هم در زمینه ی پشتیبانی نزدیک در راستای فرمایشات شما هست.... چرا با اینکه در عملیات محرم هوانیروز انقدر موثر عمل کرد چند ماه بعد در عملیات والفجر مقدماتی تقریبا غایب بود و ازش استفاده ی چندانی نشد؟ به علت عدم هماهنگی بوده؟ یا موجود نبودن سلاح و مهمات کافی؟ یا وضعیت زمین عملیات؟ یا هر چیز دیگه... علتش مهمه که هنوز نمیدونیم
  10. خطای عمده ای که در این عملیات دیده میشه این هست که سپاه در این عملیات همچنان مرغش یه پا داشت که باید عملیات با غافلگیری انجام بشه و تنها راه برای غافلگیر کردن دشمن رو هم عملیات در شب میدونه.... عملیات در شب دارای دشواری های زیادی هست که شاید بتونه به بعضی برتری های نسبی برسه اما حفظ این برتری ها کار حضرت فیله... نمونه هاش رو میشه توی کتاب همپای صاعقه دید... مثلا یه خاکریز رو که باید به صورت شرقی-غربی احداث می کردن تا برسند به مثلثی های عراقی ها برداشتن کج زدن و در نتیجه یه گپ بین خاکریزهای مثلثی عراق باز شده بود و هیچ کس هم از ش خبر نداشت... عراق فردا صبح از همون جا زرهی ش رو وارد کرد و کلی ضربه زد.... جنگ جهانی اول که در جبهه غرب به بن بست خورد دو تا تاکتیک برای جنگهای خندقی استفاده شد: انگلیسی و فرانسه و آمریکا رفتند سراغ استفاده از زرهی برای شکستن خط و آلمانها تاکتیک های نفوذی رو رشد دادند که بی شباهت به همون امواج انسانی نبود. این تاکتیک در نبرد کاپورتو استفاده شد و خطوط دفاعی ایتالیا رو کاملا در هم کوبید. تفاوت اصلی روش آلمانها با سپاه این بود که تهاجم آلمانها با بمباران وسیع نقاط حساس دشمن توسط توپخانه و در یک بازه ی زمانی طولانی انجام میشد. با این روش قدرت تصمیم گیری از حریف سلب میشد. این بمباران های باید انقدر ادامه پیدا می کرد تا ارتباط خطوط مقدم و عقب دشمن رو قطع کنه... مراکز فرماندهی رو ایزوله کنه... منابع لجستیکی رو منهدم کنه... تا وقتی که پیاده نظام خودی به خطوط دفاعی دشمن می زنه، دشمن بعد از یه مقاومت مختصر سر در گم بشه و خطوط ش سقوط بکنه. در عوض بدون پشتیبانی موثر توپخانه عملیات والفجر مقدماتی انجام میشه... اگر تاپیک رو مطالعه کنید می بینید که زرهی عراق هر جا که خواسته بدون دخالت توپخانه ایران پاتک زده و تقریبا هم جا هم موفق بوده.... اگر از قبل واحدهای زرهی پشت جبهه ی عراق به خوبی بمباران می شدند نمیتونستند به این سرعت عکس العمل نشون بدهند و وارد صحنه بشوند. عدم حضور پشتیبانی نزدیک هوایی هم در این عملیات محسوس هست... نه هلیکوپتر کبرا و نه تایگر.... ظاهرا فکر می کردند که قراره با پیاده روی همین طوری بروند تا خود عماره
  11. تاپیک خوبی هست در زمینه بررسی اشکالات و کمبودهای نیروی هوایی در جنگهای شهری ولی خودش هیچ راهکار جایگزینی رو ارائه نکرده... یعنی اگر واقعا قرار باشه که به قول این تاپیک واقعا نیروی هوایی چه راهکارهایی رو در پیش روی داره؟ فقط یه توصیه ی گنگ و مبهم در حد شعار..... اشکال زیر به عنوان مثال فقط مختص جنگهای شهری نیست.... خیلی کلی هست و هر نیروی نظامی که درگیر یه جنگ بشه با این اشکال روبرو خواهد شد. خود شما چیزی نداری که به این تاپیک اضافه بکنی... از مطالعات شخصی خودت؟
  12. تاپیک متاسفانه به بیراهه رفت... یعنی مسائلی که از نظر تاریخی بعدا به وجود اومدن ادغام شد در مسائل این تاپیک با توحه به کمبود مدارک همین هم بسیار عالیه برادر... دست ت درد نکنه فقط به عنوان یادآوری بگم که در جنگ ما نه سیستم پاداش داشتیم و نه تنبیه.... و تقریبا این امر هم در ارتش و هم سپاه جاری بود.... نه کسی رو اون چنان توبیخ می کردن و نه به کسی پاداش آنچنان می دادن ... مگر تعداد اندکی از ما بهترون که به نوعی به بعضی از سیاسون وصل بودن و از این رانت به نفع خودشون استفاده می کردن شاید به این دلیل بود که در موسیان به بن بست خورده بودن و فکر می کردن تا با عملیات در جنوب فکه بتونن یه نفوذ جدی به خاک عراق انجام بدن... از فلشهای موجود در نقشه کاملا آشکاره که طرح این عملیات یه طرح فضایی بوده... بدون زرهی چطوری می خواستند انقدر عمیق وارد خاک عراق بشن.... از هر دو طرف پهلو می دادن و در نهایت قیچی میشدن.... متاسفانه همون طور که قبلا گفتم اسناد منتشر شده خیلی اندک هست و ما اصلا نمیدونیم که هدف اصلی عملیات چی بوده؟ رسیدن به مشرح؟ رسیدن به خود عماره؟ عقب زدن خطوط اول و دوم عراق؟ سوالات بی پاسخ زیاده. مثلا چرا پشتیبانی نزدیک کبرا توی این عملیات حداقل بوده؟ آتش تهیه ی ارتش چقدر و کجاها رو پوشش داده؟ و یا اصلا وارد معرکه شدن یا خیر؟ کدام نیروی ارتش به خط زدن؟ اصلا آیا برنامه داشتن تا از ارتش برای خط شکنی استفاده بشه یا خیر؟ آیا ارتش قرار بوده بعد از موفقیت عملیات بیاد توی خط مستقر بشه و جلوی پاتک های بعدی رو بگیره؟ انقدر ابهام توی این داستان هست که به قول دوستان مغز آدم خاک ارّه میشه درباره ی عملیات محرم هم سالها قبل این مطلب رو از تام کوپر ترجمه کردم که شاید بد نباشه خوندنش: http://www.ilamebidar.ir/news/17209
  13. آنچنان در تنگنای خیلی سختی هم قرار نگرفتند.... هم چنان به کارهای خیرشون ادامه دادند تا زمان قبول قطعنامه 598... بعدش هم همون کارهایی رو که توی جبهه کرده بودند سرایت دادن به تمامی سطح جامعه تا بقیه مردم هم مستفیض بشن. قضیه ی عدم استقبال نیروهای داوطلب از جنگ فقط به شیمیایی مربوط نمیشد... این حملات شیمیایی ماشه ای رو کشید که قبلا توی جان لوله ش گلوله گذاری شده بود.... علتهای زیادی داره که باید مورخین با سند و مدرک بروند دنبال تحلیل ش.... بر اساس مدارکی که من دیدم اوضاع نیروی انسانی در سال 66 و 67 از نظر کمیت و کیفیت روز به روز بدتر و بدتر میشد. تاپیک خوبی بود هرچند که ابعاد ناشناخته ی زیادی از این عملیات هنوز ناشناخته مونده من فکر کنم این عملیات از جمله عملیاتهایی هستش که کمترین مدارک و اسناد درباره شون منتشر شده
  14. من فرض کردم که هر تیپ زرهی از سه تا گردان تشکیل شده ( که البته فرض خیلی درستی نیست) ... با یه حساب سرانگشتی می بینیم که وضعیت نیروها تقریبا به صورت زیر درمیاد: ایران 6 گردان مکانیزه 7گردان زرهی 201 گردان پیاده عراق 15 گردان مکانیزه 25گردان زرهی 42 گردان پیاده حالا مقایسه ی کیفی این نیروها بمونه برای یه وقت دیگه که اسناد و مدارک کافی در دست داشته باشیم. چیزی که فقدانش به صورت آزاردهنده ای به چشم میخوره عدم استفاده ی مطلق ایران از زرهی و مکانیزه هست. یعنی تمام بار شکستن خط رو بر روی پیاده گذاشتند. در جبهه ی مقابل تقریبا می شه گفت که تمام دفاع بر عهده ی پیاده ( و عمدتا نیروهای جیش الشعبی) و تمام ضد حمله ها بر عهده ی زرهی و مکانیزه بوده. تا فتح خرمشهر (که همکاری سپاه و ارتش تنگاتنگ بود) بیشتر حملات ایران بر اساس دور زدن حریف یا حمله های نفوذی به نقاط ضعیف دفاعی دشمن بود. از عملیات رمضان رویکرد جدید حملات ایران تبدیل شد به تک جبهه ای و نتیجه ش در عملیات رمضان اظهر من الشمس بود. در عملیات والفجر مقدماتی با وجود تجربه ی تک جبهه ای می بینیم که همون رویکرد اشتباه رو دوباره به کار گرفتند. فقط فرقش با دفعات قبل در این بود که عراقی ها دیگه توی عملیات دفاعی خبره تر شده بودند و بر اساس نبردهای قبلی دست ایران رو خونده بودند. به همین دلیل با خوندن سیر وقایع می بینیم که تقریبا در هیچ محوری ایران موفقیت چندانی به دست درنیاورد. از همه بدتر اینه که موقعی که دشمن ضدحمله می کنه و ما دفاع انگار برای فرماندهان صحنه چیزی به نام مانور تعریف نشده. بعد از زدن خاکریز تمام نیروهای ممکن رو جمع می کردن پشت خاکریز و انقدر اونجا ضربه می خوردن تا کل سازمان رزم بچه ها به هم میریخت و حتی دیگه فرصت عقب نشینی هم نداشتن..... تمام چیزی که فرماندهان میدان در چنته داشتن کوبیدن با سر به در بسته بوده..... این روش فرماندهی رو باید توی تمام دانشکده های جنگ دنیا درس بدن.... امیدواریم که از این گونه عملیات ها به اندازه ی کافی خودمون هم درس گرفته باشیم.
  15. عموما به نیروی تک ور بیشتر تلفات وارد میشه تا نیروی مدافع..... منطقا برای مقابله با 80 گردان عراق (اگر آمارها درست باشه) باید حداقل 250 گردان رو به کار می گرفتند. معلوم هست که با این نسبت تلفات نیروی خودی بالا میره. در فاصله ی بین عملیات رمضان تا والفجر مقدماتی با وجود این همه تلفاتی که به سپاه وارد شد این تعداد نیروی کادر برای فرماندهی این واحدهای گسترش یافته از کجا آوردن؟ عجیبه ها
  16. تاپیک خوبه هست که انشالله زودتر تکمیل بشه تا بتونیم جمع بندی کنیم ولی تا اینجاش برای من گیج کننده بوده... اگر بحث سر فتح یه شهر و بیرون راندن دشمن از اون باشه این هدف باید برای نیروی زمینی تعریف بشه و نه نیروی هوایی... در این حالت بهترین خاصیت نیروی هوایی پشتیبانی از عملیات زمینی هست. واضح هست که اگر قرار باشه به غیرنظامیان کمترین آسیب وارد بشه ( و از کارپت بمبینگ استفاده نشه) نیروی هوایی در یک جنگ تمام قد شهری خاصیتی نداره چون نه ابزارش رو داره و نه تاکتیک و نه استراتژی های مرتبط رو... مگر اینکه تعریف نیروی هوایی عوض بشه و در نتیجه سلاح، تاکتیک و استراتژی ها بسته به تعریف جدید عوض بشه.... منطق من بهم میگه که در یک جنگ شهری نیروی زمینی باید وارد عمل بشه و اگر نیاز به عناصر هوایی باشه این عناصر باید متعلق به خود نیروی زمینی باشه یعنی همون چیزی که توی ایران ما بهش میگیم هوانیروز.... حالا باز اگر بحث بر سر کم شدن تلفات غیر نظامیان هست (همون طور که دوستان در بالا به خوبی اشاره کردند) راه حلهایی مثل استفاده از پهپاد، محاصره ی شهر، زیر هدف قرار دادن مراکز فرماندهی دشمن و ... میتونه کارساز باشه و با کمترین هزینه برای غیرنظامیان راه رو برای بیرون کردن دشمن از شهر باز بکنه.... در وضعیت توصیف شده در این پاراگراف نیروی هوایی با جمع آوری اطلاعات(بصری و الکترونیک)، عملیات جمینگ، عملیات هوابرد برای جابجایی عناصر زمینی در کمترین زمان، عملیات هوابرد برای بازنگهداشتن خطوط لجستیک خودی، بمباران منابع لجستیک نیروی دشمن، تخلیه ی مجروحین و مواردی این چنین میتونه اثر گذار باشه ولی در نهایت بار اصلی نبرد هر جور که حساب کنیم بر دوش نیروی زمینی هستش
  17. تجربه شفق (که یه کار مشترک بین روسیه و ایتالیا بود) نشون میده که روسیه نمیاد به خاطر ما شرکای غربی ش رو آزرده بکنه در مورد شفق ( یا همون یاک 130) تا زمانی که شریکی ایتالیا یی یاک(آرامچی) به روسها اعتراض نکرده بود کار داشت پیش می رفت.... وقتی ایتالیایی ها روسها رو تحت فشا رقرار دادن اونها همه پشت ایران رو خالی کردن... در نتیجه کل پروژه هم خوابید و دیگه جلوتر نرفت..... برای کار مشترک بهتر باشه شاید بریم سراغ چین یا پاکستان..... مخصوصا دومی در زمان جنگ ایران و عراق نشون داد که حاضر به همکاری با نیروهای مسلح ایران هست و در عمل پای کاره
  18. فرق نداره اسمش چی باشه برادر... خلاصه اینه که مال هدایت ماهواره ایه
  19. به نام خدا تقدیم به بچه های میلیتاری بحث فرمانده خوب و بد که پیش می آید همه چشمها متوجه فرماندهانی می شوند که حملات جانانه ای به دشمن کرده اند. اصولا مردم عادی فرمانده خوب را فرمانده پیروز در حمله می دانند. اما بعضی از اهل فن فرمانده خوب را نه در زمان پیشروی بلکه در زمان عقب نشینی پیدا می کند. زمانی که فشار دشمن زیاد می شود و مشکلات لجستیکی و کمبود مهمات نفرات را فرسوده می کنند، اگر یک فرمانده بتواند ورق را برگرداند هنرکرده است. از آن مشکل تر موقعی است که یک فرمانده در تله افتاده و از هر طرف دشمن او را احاطه کرده است. در این زمان آشوب میدان نبرد به حداکثر می رسد، خطوط خودی و دشمن درهم و برهم می شوند، روحیه سربازان و افسران به حداقل می رسد و تنها یک فرمانده برجسته است که در چنین اوضاعی می تواند کنترل را به دست بگیرد و نیروهایش را به ساحل نجات برساند. در جنگ 8 ساله ایران و عراق بارها شاهد بودیم که فرماندهان طرفین حملات خوبی را بر علیه دشمن اجرا می کردند و به پیروزی می رساندند اما من هیچ گاه به یاد نمی آورم که فرمانده ای توانسته باشد نیروی خود را از حلقه ی محاصره به سلامت خارج کند. در بیشتر موارد نیروهای مدافع تا آخرین گلوله ی خود را شلیک می کردند و پس از آن یا کشته می شدند و یا به اسارت در می آمدند. در فاز نهایی عملیات الی بیت المقدس آشکار بود که نگه داشتن خرمشهر دیگر خیالی بیش نیست ولی فرماندهی عالی عراق با سرسختی نیروهایش را در خرمشهر نگه داشت، با اینکه فرصت داشت که آنها را قبل از حمله ایران از خرمشهر خارج کند. نتیجه این نبرد برای عراقی ها صدها کشته و هزاران اسیر بود. از سوی دیگر، مشابه همین اتفاق برای مدافعین ایرانی در جزایر مجنون افتاد و ایران سرانجام با دادن تلفات سنگینی ناچار شد تا مجنون را واگذار کند. اما شاید مشهورترین نمونه ی تاریخی از چنین اشتباهاتی محاصره و اسارت تمامی ارتش ششم ورماخت در طی نبرد استالینگراد بود. در روز 19 فوریه 1942 در حالیکه ارتش ششم، به رهبری ژنرال فون پاولوس، سرگرم درگیریهای کوچه به کوچه در استالینگراد بود فلشهای ارتش سرخ از شمال و جنوب استالینگراد از رود دن و ولگا گذشتند و دو ارتش رومانیایی را که جناحین ارتش ششم را نگه داشته بودند در هم شکستند و در انتها با نفوذی عمیق به پشت مواضع ارتش ششم آن را در محاصره ی خود گرفتند. فون پاولوس کاملا در لاک دفاعی فرو رفت و منفعلانه رفتار کرد. هیتلر به ژنرال فون مانشتاین دستور داد تا با گروه ارتش تازه سر و سازمان داده اش به کمک ارتش ششم برود و حلقه محاصره را بشکند. در روز 12 دسامبر فون مانشتاین ضد حمله خود را به خطوط روسها آغاز کرد اما با مقاومت سرسختانه روسها تنها توانست تا نیروهایش را به 50 کیلومتری استالینگراد برساند. فون پاولوس برای دست به دست دادن به فون مانشتاین از جایش تکان نخورد و در نهایت روسها در حدود 250 هزار سرباز و افسر ارتش ششم را به اسارت و در حدود 100 دستگاه تانک و 200 قبضه توپ را به غنیمت گرفتند. فون پاولوس. عملیات اورانوس و محاصره ارتش ششم. فون مانتشاین. از سوی دیگر در همان روز 12 دسامبر و مقارن با ضدحمله فون مانشتاین روسها عملیات زحل کوچک را اجرا کردند تا با رسیدن به خارکوف ارتباط گروه ارتش A مستقر در قفقاز را با عقبه ی خود قطع کنند. در آن زمان دفاع از ساحل غربی رود دن، در جبهه ای به طول 230 کیلومتر، برعهده ارتش هشتم ایتالیا بود. مأموریت اصلی این ارتش پوشش مرکز گروه ارتش B بود. بنا بر طرح دفاعی متحدین، دفاع از غرب بلگوگراد بر عهده ی یک سپاه از واحدهای رزمی ارتش هشتم ایتالیا گذشته شده بود به نام سپاه آلپی. سپاه آلپی سپاهی بود شامل سه لشکر پیاده کوهستانی و یک لشکر پیاده. این سپاه تشکیل شده بود از لشکر سوم جولیا، لشکر دوم تریدنتینا و لشکر چهارم کونیزه. لشکر پیاده ی 156ام ویچنزا به عنوان نیروی احتیاط در اختیار سپاه آلپی قرار داشت. لشکرهای پیاده کوهستان آلپی گل سرسبد نیروهای ایتالیایی در جبهه شرق تشکیل بودند. مواضع واحدهای رزمی متحدین در شمال استالینگراد در تابستان 1942. منقطه عملیاتی اورانوس و زحل کوچک در نبرد استالینگراد. روسها در اولین گام از عملیات زحل کوچک از جناح چپ سپاه آلپی با ارتشهای اول و سوم گارد خود به سپاه دوم ارتش هشتم ایتالیا زدند و پس از دو هفته زرهی روسها واحدهای عمدتا پیاده نظام ایتالیایی را جارو کرد. سپاه دوم در آشوب فرو رفت و در طی یک عقب نشینی درهم و برهم قسمت عمده ای از سربازانش را از دست داد. در روز 13 ژانویه 1943 روسها با گروه ارتش ورونژ به ارتش دوم مجارستان در شمال غربی سپاه آلپی تاختند و پس از آن از سمت جنوب سپاه آلپی با ارتش 24ام ورماخت درگیر شدند و آن را پس زدند. هرچند که تا اینجا سپاه آلپی تقریبا دست نخورده مانده بود اما جناحین راست و چپ آن به طول 200 کیلومتر به دست روسها افتاده بود. کار روسها که با جناحین سپاه آلپی تمام شد فشار خود را متوجه لشکرهای این سپاه کردند. فشار روسها از شرق و خطر بسته شدن در تله در غرب سبب شد تا فرمانده ی سپاه آلپی، ژنرال ناسکی، در شامگاه 17 ژانویه فرمان عقب نشینی عمومی را برای دو روز بعد صادر کند. همزمان با عقب نشینی ایتالیایی ها بعضی از عناصر پیشروی روسها با کمک پارتیزانهای روس موانعی در مسیر عقب نشینی سپاه آلپی ایجاد کرده بودند و عملا این سپاه در محاصره روسها قرار داشت. مسیر تقریبی عقب نشینی سپاه آلپی با رنگ قرمز مشخص شده است. در این زمان لشکرهای جولیا و کونیزه به شدت از روسها ضربه خورده بودند و سازمان رزم آنها از هم پاشیده بود. جولیا، در جناح چپ سپاه آلپی عقب نشینی خود را از همان روز 17ژانویه شروع کرد. واحدهای باقیمانده از لشکرهای کونیزه و ویچنزا در روز 19 عقب نشینی کردند. ایتالیایی ها به همراه فراریان لشکرهای مجار و آلمانی سعی کردند با پشتیبانی چند دستگاه تانک و زرهپوشی که برایشان باقی مانده بود خود را به خطوط آلمان در نزدیک خارکوف برسانند. کنترل عقب نشینی از دست ژنرال ناسکی خارج شد و قرارشد که تریدنتینا، که تقریبا دست نخورده مانده بود، در نوک ستون ایتالیایی ها قرار بگیرد و راه را برایشان باز کند. فرمانده ی تریدنتینا کهنه سربازی از جنگ جهانی اول بود به نام سرتیپ لوئیجی ریوربری. در همین نقطه از نبرد استالینگراد بود که این فرمانده ایتالیایی خوش درخشید و مهارت خود را در فرماندهی نشان داد. لوئیجی ریوربری. ریوربری در سال 1913 با درجه ستوان دومی به لیبی اعزام شد. در طول جنگ جهانی اول با هنگ 7ام آلپی جنگید و به سه مدال نقره، یک نشان صلیب و نشان نظامی ساووی رسید. پس از پایان جنگ، ریوربری در لشکر 2ام آلپی خدمت کرد و در سال 1926 به درجه سرهنگ دومی رسید. لوئیجی در سال 1935 سرهنگ تمام و فرمانده ی هنگ 67ام پیاده نظام شد. در سال 1939 وی رئیس ستاد واحد ترابری ارتش شد و در سال 1939 به درجه سرتیپی ارتقا یافت. در زمان ورود ایتالیا به جنگ جهانی دوم لوئیجی فرمانده سپاه 26ام در آلبانی شد. در سال 1942، درحالیکه لوئیجی به فرماندهی لشکر تریدنتینا رسیده بود، به جبهه روسیه اعزام شد. محبت وی نسبت به زیردستانش وفاداری و فداکاری آنها را تضمین کرده بود. اکنون ریوربری در برابر بزرگترین چالش دوران حرفه ای خود قرار گرفته بود. در حدود 40 هزار نفر باقیمانده از 61 هزار نفر سربازان سپاه آلپی چشم امید به او داشتند و انتظار داشتند که ریوربری بتواند آنها را به سلامت از حلقه محاصره روسها نجات دهد. درجه حرارت منفی 40 درجه استپهای روسیه و حملات چریکی روسها بزرگترین موانع سپاه آلپی در این عقب نشینی 200 کیلومتری بودند. جانمایی لشکرهای سپاه آلپی و مسیر عقب نشینی آنها تا نزدیک بلگوگراد. یک روز پس از عقب نشینی سراسری سپاه آلپی، ایتالیایی ها در نزدیک دهکده پوستایلی به مواضع دفاعی روسها برخورد کردند. تریدنتینا با حمله مواضع روسها را در هم شکست اما افراد دیگر لشکرها از تریدنتینا جدا افتادند و به یک موضع دفاعی دیگر روسها برخورد کردند. در زد و خوردی که در روز 23 ژانویه درگرفت تلفات زیادی بر ایتالیایی ها وارد شد. این زد و خورد فاصله ی لشکرهای باقیمانده سپاه آلپی را از تریدنتینا و واحدهای آلمانی بیشتر کرد. ایتالیایی ها به غیر از مشکلات یک عقب نشینی نامنظم با همرزمان سابق خود هم به مشکل برخوردند. روحیه پایین سربازان بارها سبب شد که نزاع بین ایتالیایی ها و آلمانها بر سر استفاده از تعداد محدود وسایل نقلیه باقیمانده دربگیرد. تصویری از عقب نشینی گسترده سربازان ایتالیایی. در صبح روز 26 ژانویه ، طلایه داران لشکر تریدنتینا به دهکده نیکولایفکا رسیدند، جاییکه خونین ترین درگیری بین ایتالیایی ها و روسها در طی عقب نشینی سپاه آلپی درگرفت. این دهکده توسط لشکر 48ام تفنگداران گارد، با استعداد حدودا 6000 نفر، اشغال شده بود. روسها به خاکریز راه آهن در دو طرف روستا پشت داده بودند. ژنرال ناسکی در ساعت 9:30 فرمان حمله سراسری را صادرکرد و هنگ 6ام آلپی به ظرفیت سه گردان، گردان مهندسی تریدنتینا، گروه توپخانه کوهستانی از هنگ دوم توپخانه کوهستان و سه دستگاه اشتورمگشاتز-3 آلمانی حمله سراسری را به خطوط دفاعی روسها آغاز کردند. تا حوالی ظهر ایتالیایی ها به حاشیه روستا رسیده بودند. در این زمان ژنرال جولیو مارتینات، رئیس ستاد سپاه آلپی، در رأس هنگ 5ام آلپی با استعداد سه گردان و باقیمانده عناصر هنگ دوم توپخانه کوهستان و بقایای لشکر جولیا به کمک هنگ 6ام آمد. ژنرال مارتینات در طی این نبرد کشته شد و فرماندهی آنچه که از واحدهای رزمی ایتالیایی باقیمانده بود بر گردن لوئیجی افتاد. با غروب آفتاب پیاده نظام کوهستان هنوز در حال تقلا برای عبور از خطوط تقویت شده روسها بود. لوئیجی دیگر زمان آنچنانی نداشت لذا خودش سوار بر تانک شد و فریاد کشید: تریدنتینا به پیش! او دستور داد تا نیروهایش به قلب دشمن بزنند و با جنگ تن به تن مقاومت آنها را در هم بشکنند. ریوربری قبل از آغاز شب توانست که راه خود را به سمت غرب بازکند. نبرد نیکولایفکا هرچند که نقطه اوجی برای تقویت روحیه سپاه آلپی بود اما پایان این ماراتون سهمگین نبود. باقیمانده افراد لشکر جولیا دو روز بعد به دام روسها افتادند و تقریبا همگی آنها اسیر شدند. در همین روز باقیمانده افراد لشکر کونیزه زیر حمله سواره نظام قزاق قرارگرفتند و از پای درآمدند. امیلیو باتیستی، اومبرتو ریکاگنو، اتولدو پاسکولینی، به ترتیب فرماندهان کونیزه، جولیا و ویچنزا، همگی اسیر شدند. صف اسرای ایتالیایی در چنگال روسها پس از نبرد استالینگراد. بسیاری از این اسرا در طی راهپیمایی های طولانی در اثر سرما و گرسنگی فوت کردند و تنها عده اندکی از آنها به ایتالیا بازگشتند. اولین عناصر سپاه آلپی در روز اول فوریه به مواضع دفاعی آلمان در اطراف خارکوف رسیدند. با تمام زحماتی که لوئیجی برای نجات سپاه آلپی کشید نتایج همچنان خرد کننده بودند: لشکر چهارم کونینزه در طی عقب نشینی کاملا نابود شد. از 15 هزار نفر پرسنل لشکر سوم جولیا تنها 1200 نفر نجات یافتند و از 15 هزار نفر پرسنل لشکر دوم تریدنیتنا 4250 نفر. لشکر ویچنزا در آغاز حمله شوروی 10500 نفر در اختیار داشت که 7760 نفر از آنها در طی عقب نشینی کشته شدند. در مجموع سپاه آلپی از 57 هزار نفر پرسنل خود در حدود 34 هزار نفر را از دست داد و 9،400 نفر زخمی برایش به جای ماند. از مجموع سربازان آلمانی و مجارستانی که با ایتالیایی ها در حال عقب نشینی بودند در حدود 550 نفر نجات یافتند. این سربازان در طی 15 روز توانستند 200 کیلومتر عقب نشینی کنند درحالیکه 22 بار با نیروهای دشمن درگیر شدند و سرمای شب به 40- درجه می رسید. قسمت عمده ای از تلفاتی که ایتالیایی ها وارد شد در اثر سرما، گرسنگی و خستگی بود. تنها یک روز بعد مقاومت ارتش ششم در استالینگراد هم به انتها رسید و فون پاولوس به همراه افراد ستادش تسلیم شدند. لوئیجی ریوربری شاید تنها فرمانده ی قوای محور بود که در طی فاجعه استالینگراد توانست نیروهایش را به سلامت از حلقه محاصره روسها خارج کند. او به دلیل دلاوری هایش در این نبرد مدال طلایی گرفت. اما حرکت اعجاز انگیز لوئیجی چندان به مذاق متحد قدرتمند ایتالیا خوش نیامد. ریوربری پس از بازگشت به ایتالیا توسط آلمانی ها دستگیر شد و در یک اردوگاه اسرای جنگی در پوزن زندانی شد. او برای فرار از این وضعیت اعلام کرد که می خواهد به دولت دست نشانده ی موسیلینی در شمال ایتالیا بپیوندد. آلمانها لوئیجی را آزاد کردند و او را برای مدیریت یک پادگان آموزشی به ویتل فرانسه فرستادند. طولی نکشید که ریوربری با نیروهای مقاومت تماس گرفت تا بتواند از چنگال نازیها فرار کند. وقتی آلمانی ها این موضوع را فهمیدند، او را دوباره به اردوگاه اسرای جنگی فرستادند و در نهایت او پس از تسلیم آلمان به دست روس ها افتاد. لوئیجی سرانجام در سپتامبر 1945 به ایتالیا بازگشت و در سال 1947 به درجه ی سپهبدی ارتقا یافت. او به عنوان یک فاشیست از ارتش پاکسازی شد و در عوض به عنوان مدیرعامل یک شرکت صابون سازی و تولید لوازم آرایشی مشغول به کار شد. وی چند کتاب در مورد نبردهای ایتالیا در جبهه شرق نوشت. در روز 22 ژوئن 1954، لوئیجی دچار حمله قلبی شد و با سقوط از پله های خانه اش فوت کرد. اسطوره ی پیاده نظام آلپی این گونه فوت کرد ولی خاطره ای از شهامت و قدرت خود را به عنوان یک فرمانده برجای گذاشت. ریوربری تنها فرمانده ی متحدین بود که در نبرد استالینگراد توانست از حلقه محاصره روسها فرار کند و قسمت عمده ای از نیروهایش را به همراه خود به عقب ببرد. ترجمه و تألیف رضا کیانی موحد منابع https://en.wikipedia.org/wiki/Battle_of_Nikolayevka https://it.wikipedia.org/wiki/Luigi_Reverberi https://en.wikipedia.org/wiki/Operation_Uranus https://en.wikipedia.org/wiki/Erich_von_Manstein https://en.wikipedia.org/wiki/Operation_Winter_Storm https://en.wikipedia.org/wiki/Operation_Little_Saturn https://en.wikipedia.org/wiki/Ostrogozhsk–Rossosh_Offensive https://it.wikipedia.org/wiki/Offensiva_Ostrogožsk-Rossoš' https://it.wikipedia.org/wiki/2ª_Divisione_alpina_"Tridentina" https://it.wikipedia.org/wiki/Battaglia_di_Nikolaevka https://en.wikipedia.org/wiki/Battle_of_Nikolayevka https://ru.wikipedia.org/wiki/Бой_под_Николаевкой https://it.wikipedia.org/wiki/Seconda_battaglia_difensiva_del_Don
  20. جلو عقبشو من نفهمیدم ولی مال ماهواره س.... قراره یه جی پی اس بومی هم براش بسازیم بفرستیم به فضا که این رو هدایتش کنه
  21. برای ارتباطات ماهواره ای
  22. تا جایی که یادمه یکی ش رو بعد جنگ بازسازی کردن و پروازم کرد تعداد زیادی شون رو دم پادگانهای نیروی هوایی جای مجسمه استفاده کردن
  23. مرو Multiple Reentry Vehicle مرو را می توان یک کلاهک چندگانه دانست. یک کلاهک مرو را می توان با یک بمب خوشه ای مقایسه کرد. در این کلاهک چندین کلاهک کوچکتر قراردارند که پس ورود به جو از یکدیگر جداشده و به سمت هدف روانه می شوند. انگیزه استفاده از کلاهکهای چندگانه از سال 1962 در بین متخصصین موشکی گسترش یافت. در آن زمان تکنولوژی فضایی آنقدر پیشرفت کرده بود که یک موشک می توانست چندین ماهواره را در مدارهای مختلف قراردهد. همچنین، در آن زمان کلاهکهای هسته ای بزرگ بودند و هر موشک می توانست تنها یکی از آنها راحمل کند. اما به مرور سلاحهای هسته ای کوچکتر شدند و در سال 1966 ایالات متحده تصمیم گرفت که یک موشک مینتمن 3 را به جای یک کلاهک بزرگ به چندین کلاهک کوچک مسلح کند. طرحهای جدید مرو از سیستمهای هدایت کننده دقیقتری بهره گیری می کند که دقت بیشتری را به همراه دارد. کشورهایی که دارای تکنولوژی پیشرفته هستند کلاهکهای چندگانه را به کلاهک تکی ترجیح می دهند. کشورهای کمتر پیشرفته -مانند هند و پاکستان-از کلاهکهای تکی استفاده می کنند. موشک آمریکایی پولاریس آ3 و موشک روسی اس اس 9 مدل 4 از کلاهکهای چندگانه استفاده می کنند. میرو Multiple Independently targeted Reentry Vehicle میرو نیز یک کلاهک چندگانه هسته ای است. تفاوت کلاهکهای میرو با کلاهکهای مرو در آن است که کلاهکهای کوچک میرو پس از جداشدن از کلاهک اصلی هر کدام به سمت یک هدف جداگانه حرکت می کنند اما در کلاهکهای مرو کلاهکهای کوچکتر پس از جداشدن از یکدیگر -مانند بمب خوشه ای- همگی به سمت یک هدف رهسپار می شوند. تعداد کلاهکهای کوچک در کلاهکهای میرو متفاوت است. بعضی از کلاهکهای میرو در زرداخانه قدرتهای هسته ای وجود دارند که می توانند تا 10 کلاهک هسته ای را حمل کنند. کلاهکهای میرو هم در موشکهای قاره پیما و هم در موشکهای بالستیک زیردریایی ها بکار می روند. کلاهکهای میرو در اواخر دهه 60 و اوایل دهه 70 توسعه یافتند. در روز 16 آگوست 1968، اولین موشک مسلح به کلاهک میرو در پایگاه کیپ کندی فلوریدا آزمایش شد. یک فروند موشک پوزئیدون در ساعت 6:30 و یک فروند موشک مینتمن در ساعت 16:30 پرتاب شدند که سخنگوهای نیروی دریایی و هوایی هر دو پرتاب را موفقیت آمیز بیان کردند. در سال 1969 آمریکا موشکهای مینتمن 3 و پوزئیدون خود را به کلاهکهای میرو مسلح کرد. موشک مینتمن می توانست 3 کلاهک و موشک پوزئیدون می توانست 10 کلاهک هسته ای را حمل کند. در همین زمان، شوروی سابق نیز به تحقیق در مورد کلاهکهای میرو پرداخته بود. روسها اولین بار در سال 1969 پیشرفته ترین موشک زرادخانه خود -یعنی اس اس9- را به کلاهکهای میرو مسلح کردند. آنها در همان سال اعلام کردند که کلاهک میرو خود را به صورت عمل آزمایش کرده اند. متخصصین غربی حدس می زدند که این موشک می تواند 9 کلاهک هسته ای -هرکدام به قدرت 1 مگاتن- را حمل کند. اولین موشک مسلح به کلاهک میرو آمریکا در سال 1970 در سیلو قرارداده شد. نیروی دریایی آمریکا نیز درهمین سال اولین موشک مسلح به کلاهک میرو خود را تحویل گرفت و زیردریایی " یو اس اس جیمزماریسون" در روز سوم آگوست اولین پرتاب زیرآبی موشک مسلح به کلاهک میرو را انجام داد. نیروی دریای آمریکا در سال 1976 برنامه مسلح کردن تمام موشکهای پولاریس و پوزئیدون خود را به کلاهکهای میرو آغاز کرد. کلاهکهای میرو مسبب جدال و گفتگوی فراوانی در مذاکرات کنترل سلاح های هسته ای -استارت- دردهه نود بین آمریکا و روسیه شدند. در سال 1993 -و در طی پیمان استارت2- هر دو طرف موافقت کردند که تعداد کلاهکهای میرو را محدود سازند. دومای روسیه به دلیل اینکه این پیمان مسائل موشکهای ضدموشک را حل نشده باقی گذاشته بود با این پیمان موافقت نکرد. مراحل پرتاب موشک مینتمن 3 1. پرتاب موشک از سیلو با استفاده از مرحله اول موشک 2. در حدود 60 ثانیه پس از پرتاب مرحله اول (الف) جداشده و مرحله دوم موشک (ب) روشن می شود. 3. در حدود 120 ثانیه پس از پرتاب مرحله دوم موشک جدا شده و مرحله سوم (ج) آن روشن می شود. 4. در حدود 180 ثانیه پس از پرتاب مرحله سوم موشک جداشده و کلاهک اصلی (د) از موشک جدامی شود. 5. کلاهک اصلی مانور می کند و آماده رهاکردن کلاهکهای کوچکتر می شود. 6. با آغاز مرحله بازگشت، کلاهکهای هسته ای به همراه فریبنده های همراهشان به جو زمین می رسند. این فریبنده ها برای گمراه کردن سیستمهای رهگیری و دفاعی دشمن بکارمی روند. 7. کلاهکهای هسته ای و فریبنده ها وارد جو زمین می شوند. 8. کلاهک های هسته ای هر کدام جداگانه -بر روی زمین یا بر فراز آن- منفجر می شوند. کلاهکهای هسته ای موشک صلحبان درحال برخورد در یک آزمایش موشکی. هرخط نورانی مسیر یک کلاهک میرو را مشخص می کند. بعضی از کلاهکهای هسته ای در مرحله آخر از بالچه های مافوق صوت برای افزایش برد استفاده می کنند. استفاده کردن از سیستم کلاهکهای چندگانه دارای مزیتهای زیر است: • ایجاد خسارت بیشتر. چند کلاهک کوچک خسارت بیشتری نسبت به یک کلاهک بزرگتر ایجاد می کنند. دلیل این امر نسبت معکوس فشار ناشی ازانفجار کلاهک هسته ای با مربع فاصله از محل انفجار است. در صورت انفجار یک کلاهک منفرد با دور شدن از مرکز انفجار شدت موج انفجار به سرعت کاهش می یابد. یعنی در فاصله 2 کیلومتر محل انفجارشدت موج انفجار 4/1 و در فاصله 3 کیلومتر محل انفجارشدت موج انفجار 9/1 شدت موج انفجار درفاصله یک کیلومتری است. با استفاده از چند کلاهک که با فاصله کمی از هم منفجر می شوند موج انفجارهای حاصله از این کلاهکها می تواند به صورت گسترده منطقه را فراگرفته و با شدت بیشتری تاسیسات موجود در آن را تخریب کنند. • حمله به اهداف متعدد. با استفاده از کلاهک منفرد باید برای ضربه زدن به هر هدف یک موشک بکاربرد، اما با یک کلاهک میرو می توان چندین هدف را مورد اصابت قرارداد. به عنوان مثال اگر یک زیردریایی هسته ای به 10 فروند موشک بالستیک با کلاهک منفرد مسلح شده باشد حداکثر می تواند 10هدف را مورد اصابت قراردهد ولی اگر موشکهای آن به کلاهکهای میرو مسلح شوند و هر کلاهک میرو دارای 6 کلاهک کوچکتر باشد آنگاه زیردریایی فرضی ما می تواند 60 هدف را درهم بکوبد. • تضعیف و کم اثرکردن سیستمهای دفاعی حریف. دشمن برای مقابله با کلاهکهای میرو و مارو باید هزینه بیشتری را صرف کند. پس از جداشدن کلاهکهای اتمی از کلاهک اصلی، برای از بین بردن آنها باید به تعداد هر کلاهک یک موشک ضدموشک بکاربرد. علاوه بر این، دشمن برای رهگیری هرکدام از این کلاهکها هم متحمل هزینه های زیادی می شود وباید سیستمهای راداری و رهگیر خود را افزایش دهد تا بتواند یک حمله با کلاهکهای چندگانه را به صورت کامل پوشش دهد. اگر در چنین حمله ای از کلاهکهای فریبنده نیز استفاده شود کار سیستم دفاعی دشمن سخت تر شده و می توان در آن بیشتر اختلال کرد. دشمن بازهم برای تشخیص کلاهکهای واقعی از فریبنده باید سیستمهای پیچیده تر و گران قیمت تری را بکارگیرد. می توان برای ایجاد تخریب کامل در مناطق خاصی که دفاعی قوی دارند -مانند سیلوهای زیرزمینی موشکهای بالستیک- از چندین کلاهک میرو به صورت همزمان بر علیه تنها یک هدف استفاده کرد. • کم کردن اثر پیمان هسته ای سالت. در این پیمان، دو قدرت برتر هسته ای جهان بر کاهش تعداد موشکها توافق کردند اما صحبتی از کم کردن کلاهکها به میان نیامد. کلاهکهای میرو به آمریکا و شوروی سابق اجازه می دادند تا بدون زیرپاگذاشتن مفاد قرارداد سالت با همان تعداد موشکهای محدود شده بتوانند به اهداف بیشتری دسترسی داشته باشند. • بکارگیری کلاهکهای میرو اراده سیاسی حریف را برای اجرای ضربه اول اتمی متزلزل می کند. دشمن می داند که در صورت زدن یک ضربه اتمی باید هزینه بسیار گزافی را بپردازد. کلاهکهای میرو مراکز حیاتی دشمن را به شدت تهدید می کنند. درحال حاضر موشکهای موجود در زرداخانه هسته ای روسیه توان حمل کلاهکهای بیشتری نسبت به دیگر قدرتهای هسته ای دارد. شاید روسیه بتواند با ضربه اول تمام مراکز حیاتی وموشکی آمریکا را از میان بردارد اما موشکهای هسته ای حامل کلاهک میرو که در زیردریایی های آمریکا بکار می روند پاسخ این ضربه را به شدت خواهند داد. • متوازن کردن تعادل موشکهای هسته ای. اگر یکی از قدرتهای هسته ای بخواهد با ساخت تعداد زیادی از موشکهای هسته ای توازن هسته ای را به هم بزند تا بتواند قدرت وارد ساختن اولین ضربه را به سدت آورد بکارگیری کلاهکهای میرو از سوی حریف می تواند این تعادل را دوباره برقرارکند. تعداد زیاد کلاهکهای محمول، کمبود تعداد موشکها را جبران خواهند کرد. اکنون، ایالات متحده تمام موشکهای بالستیک خود را به کلاهکهای میرو مسلح کرده است. روسیه نیز از این کلاهکها در هر دو نوع موشک بالستیک خود استفاده می کند اما فرانسه و بریتانیا تنها در موشکهای پرتاب شده از زیردریایی از کلاهکهای میرو استفاده می کنند. چین نیز در حال توسعه کلاهکهای میرو برای استفاده در موشکهای قاره پیمای خود است اما ظاهرا هنوز هیچ موشک عملیاتی ازاین نوع در زرادخانه خود ندارد. ایران نیز به توانایی ساخت موشکهای بالستیک میرو دست یافته است. سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در رزمایش بزرگ پیامبر اعظم(ص) که سال گذشته انجام شد موشکی با نام فجر 3 را آزمایش کرد. بنابر گفته های سردار حسین سلامی این آزمایش موفقیت آمیز بوده و توانایی های فنی ایران را به نمایش گذاشته است. سردار سلامی موشک فجر 3 را چنین موشکی با 3 کلاهک و توانایی هدفگیری اهداف جداگانه معرفی کرد. لازم به ذکر نیست که این موشک و دیگر موشکهای ایرانی تنها به کلاهکهای متعارف مسلح هستند. مارو MAneuverable Reentry Vehicle مارو نوعی کلاهک هسته ای است که در مرحله بازگشت به جو می تواند هدف خود را تغییر دهد. در حال حاضر دو نوع کلاهک مرو وجود دارد: 1. کلاهک موشکهای ترایدنت . 2. کلاهک موشکهای پرشینگ2. کلاهکهای موشک ترایدنت برای فرار از دست موشکهای ضدموشک دشمن می توانند هدف و مسیر خود را به صورت خودکار تغییر دهند. موشکهای پرشینگ هم دارای کلاهکهای با هدایت راداری فعال و دقت زیاد می باشند. آمریکا در سال 1976 موشکهای پرشینگ 2 خود را به کلاهکهای مارو مسلح کرد. کلاهکهای جدید موشک ترایدنت برای افزایش دقت به سیستم جی پی اس مجهز شده اند. منبع مجله جنگ افزار نویسنده رضاکیانی موحد
  24. طبق اطلاعات اینرنتی (که شایدم غلطه) متوسط یک زمین کشاورزی در ژاپن مساحت ش هست 1.5 هکتار این که شعار شد... برادر راهکارت برای مسئله ارث چیه؟ تجربه مزارع اشتراکی هم در روسیه شوروی و هم در چین کمونیست شکست خورده.... خودتون می تونید سرچ کنید و ببیند