komsomolets

Members
  • تعداد محتوا

    249
  • عضوشده

  • آخرین بازدید

تمامی ارسال های komsomolets

  1. komsomolets

    شیوه آسیایی تولید

    در مورد شیوه تولید آسیایی من متأسفانه کتابهام دم دستم نیست تا با رجوع به اونها جواب مستندتری بدم. و مجبورم صرفا بر حافظه ناقصم تکیه کنم. اما بحث شیوه تولید آسیایی رونباید به عنوان تم اصلی مطالعه مارکس نگاه کرد. مطالعه اصلی مارکس روی انکشاف سرمایه داری بود امری که چند دهه از عمر خودش رو وقف اون کرد. مطالعات دیگر همونطور که گفتم جنبه فرعی داشت، البته این از ارزش و بداعت اون مطالعات کم نمیکنه. نظریه تولید آسیایی هم در همین مورده.به همین خاطر هم هست که بحث بین مورخین در این مورد هنوز هم بازه. یکی از مهمترین فرازهای مارکس در این موضوع بخشی از یک نامه است: " " [u]عدم وجود مالکیت خصوصی بر زمین[/u] حقیقتاً کلید تمامی شـرق اسـت! تاریخ سـیاسی و مذهبی شـرق در همین مسـاله نهفته اسـت. ولی دلیل آن چیسـت که شـرقی ها حتا به فورم فئودالی مالکیت بر زمین دسـت نیافته اند؟ من فکر میکنم که عمدتاً به دلیل آب و هوا و نوع خاک، مخصوصاً قطعات بزرگ کویر که مسـتقیماً از دشـت و صحرای افریقا تا سـراسـر عربسـتان، ایران، هندوسـتان و تاتار و بلند ترین نقاط فلات آسـیا ادامه دارند، میباشـد. در اینجا [u]آبیاری مصنوعی[/u] اولین شـرط کشـاورزی اسـت که مسـؤولیت آن هم به عهده[sup]ء[/sup] کمون ها، اسـتان ها یا حکومت های مرکزی اسـت. یک حکومت شـرقی هرگز بیش از [u] سـه وزارتخانه[/u] نداشـته اسـت: مالیه یا دارایی (غارت در داخل)، جنگ (غارت در خارج و داخل) و کار های عمومی (زمینه سـازی برای تجدید دولت). حکومت انگلسـتان در هند وزارتخانه های اول و دوم را به طریق تنگ نظرانه اداره کرده و شـماره[sup]ء[/sup] سـوم را کاملاً رها کرده اند، به طوری که کشـاورزی هندوسـتان در حال نابودی اسـت، در آنجا رقابت آزاد کاملاً از اعتبار افتاده اسـت. در شـرق حاصلخیزی زمین به وسـایل مصنوعی تأمین می گردید. وقتی سـیسـتم آبیاری دچار تباهی می گردید این حاصلخیزی بلافاصله نابود می شـد ... این اسـت توضیح این واقعیت که کافی بود یک [u]جنگ ویرانگر[/u] رخ دهد، برای آنکه کشـوری از سـکنه خالی شـود و تمدنش برای صد سـال نابود گردد." حالا همینطور که میبینید مارکس حاصلخیزی زمین رو به عنوان یک علت پایه در نظر میگیره. در واقع حقیقت اینه که همونطور که هگل میگه، شیوه زندگی جوامع مختلف مستقیما به جغرافیایی که در اون زندگی میکردن بستگی داشته. و هرچه این رابطه یعنی رابطه با طبیعت مستقیم تر و بی واسطه تر باشه، به عبارت دیگه جامعه عقب مونده تر باشه، تأثیر جغرافیا بر شکل گیری روابط اجتماعی پررنگتره. شما فرضا میبینید این تأثیر جغرافیایی تا حدیه که جوامع دور افتاده در اعماق جنگالهای بزرگ و جزایر بعد از دهها هزار سال هیچ تغییری به خودشون ندیدن. بنابراین این بستگی به آب امر غریبی نیست. در مقام صرفا مقایسه، شما تأثیر نفت بر کشورهایی که حیاتشون به صدور این محصول بسته هست رو نگاه کنید. مثال دقیقی نیست البته، اما به هرحال واضحه که تمام این کشورها از فقیرترین تا ثروتمندترینشون از مشکلات سیاسی و اجتماعی مشابهی رنج می برن، در عین حال که نمیشه تمام مشکلاتشون رو به وابستگیشون به نفت مرتبط کرد. حکایت آب هم در قدیم همینه. در ادامه مارکس یحتمل دونسته حداقل چهار شیوه متفاوت، پل گذار از مالکیت اشتراکی کهن به عصر جدیدتر بوده باشه: رومی، ژرمنی، آسیایی و اسلاوی. در اون کتابی که ابتدائا معرفی کردم شرح مفصلی از ویژگیهای هر کدام از این گذارها رو میتونین بخونین. خوبی این موضوع اینه که خود مارکس نوشته. من به شما و دوستان دیگه توصیه می کنم برای شناخت مارکس، خود مارکس رو بخونید، نه درباره مارکس، و به این طریق از خیلی از اشتباهات جلوگیری میشه. در مجموع مسأله صرفا آب و آبیاری نیست، مسأله مهمتر شاید خود مارکس هم گفته بحث مالکیت و اشکال خاص اون باشه. مورد بعدی دیالکتیکه. دیالکتیک با قانون بنیادی خودش، یعنی اصالت حرکت، مدعیه که میتونه تمام پدیده های جهان رو که میبینیم تشریح و تبیین کنه، به استناد اینکه قوانین عام حرکت و قوانین خاص اون رو که در هر شاخه به شکل متفاوتی برقراره، مثل شیمی فیزیک، تاریخ و غیره، بیان میکنه. به همین جهت هست که علمی گفته میشه. در مطالعه تاریخ، قوانین حرکت رو در اجتماع بررسی میکنه و اسیر یکسو نگریه رایج نمیشه. مطالعه علمی تاریخ یعنی اینکه اسباب علل پدیده های تاریخی رو بتونیم تشریح کنیم، اونهم از پس علل ذهنی. و در دام چیزی که هگل اسمش رو بی کرانگی بد میذاره هم نیفتیم. یعنی با یک سیستم علت و معلولی خطی سعی در تبیین تاریخ کنیم. در این صورت مسأله ای رو حل نمیکنیم صرفا از اون رو تکرار میکنیم. از جناب واریور هم ممنونم با ذکر تعاریف دقیق بحث رو روشن کردم. در چارچوب این تعاریف بنده هم با اون بحث موافقم.
  2. komsomolets

    ژنرالها در اسارت

    بخش دوم 1 فوریه 1943 صبح ژنرالها به اصلاح صورت مشغول شدند. اشمیت نگاهی به آینه انداخت و قاطعانه گفت: "هوا خیلی سرد است و من دیگر ریشم را اصلاح نمیکنم!" پاولوس: "هر طور مایلی اشمیت" آدام هم از اتاق بغلی جواب داد: "بازهم یک ابتکار دیگر از اشمیت!" بعد از صرف صبحانه، زنرالها درباره شام دیشب با فرمانده ارتش 64 به گفتگو نشستند. پاولوس گفت: "توجه کردید ودکای دیشب چقدر خوب بود؟" برای مدت طولانی سکوت برقرار بود. تا اینکه سربازان، روزنامه "ارتش سرخ" را که حاوی "آخرین اخبار یک ساعت اخیر" بود، برای ژنرالها آوردند. ژنرالها بسیار خوشحال شدند. آنها بسیار کنجکاو بودند که ببینند آیا اسمشان در روزنامه چاپ شده یا نه. هنگامی که سرباز لیست اسامی اسرا را برای ایشان خواند، آنها روزنامه را گرفتند و به دقت نگاه کردند و سپس هر یک اسم خودش به روسی را از روی روزنامه روی تکه کاغذی نوشت. آنها همچنین به تعداد ادوات غنیمت گرفته شده توسط ارتش سرخ هم علاقه مند بودند، به ویژه تانکها. پاولوس گفت: "این آمار اشتباه است، ما اصلا بیشتر از 150 تانک نداشتیم. شاید آنها تانکهایی را که از خودشان غنیمت گرفته بودیم را هم حساب کرده اند. با این حال باز هم این تعداد زیاد است." برای مدتی باز هم سکوت برقرار شد. اشمیت به حرف آمد و درباره یکی از ژنرالهایی که اسمش را در لیست دیده بود گفت:"احتمالا خودکشی کرده است." آدام ابروهایش را در هم کشید و به کف اتاق خیره شد: "کسی چه میداند کدام انتخاب بهتر است؟ اگر انتخاب ما (تسلیم شدن) اشتباه باشد چه خواهد شد؟" پاولوس: "خواهیم دید!" اشمیت: "تمام تاریخ این چند ماه اخیر را می توان در یک جمله خلاصه کرد: یک نفر بیشتر از یک نفر نمیتواند کاری کند" آدام: "آنها (آلمانیها) فکر می کنند ما مرده ایم." پاولوس به فرانسوی گفت: "جنگ جنگ است" آنها دوباره متوجه آمار و ارقام شدند، شمار کلی اسرا توجه ایشان را جلب نمود. پالوس چنین نظر داد: "این آمار شاید درست باشد، در واقع ما هیچ چیز نمی دانیم." اشمیت رو به من کرد و سعی کرد این موضوع را برای من با ترسیم خطوط جبهه توضیح دهد و این عبارات را به زبان آورد: "تعداد زیادی ستونهای تدارکات، واحدهای دیگر، ما نمی دانیم چه تعداد!" برای نیم ساعت دیگر سکوت و سیگار اشمیت: "احتمالش هست که در آلمان بحرانی در فرماندهی نظامی به وجود بیاید." کسی پاسخ نداد. اشمیت:" احتمالا روسها تهاجم خود را تا اواسط مارچ ادامه دهند" پاولوس: "شاید، شاید هم بیشتر" اشمیت: "آیا آنها با رسیدن به مرزهای سابق توقف خواهند کرد؟" پاولوس: "تمام اینها به عنوان نمونه هایی درخشان از هنر عملیات نظامی دشمن وارد تاریخ خواهد شد." (از چپ به راست: ژنرال روکوسوسکی، مارشال ورونوف، مترجم و فیلدمارشال پاولوس) هنگام شام آنها به ستایش از غذاها ادامه دادند. آدام که بیشتر از همه می خورد، از همه هم بیشتر تعریف می کرد. پاولوس تنها نیمی از غذای خود را خورد و مابقی را به گماشته اش داد. بعد از شام گماشته سعی کرد برای نستروف توضیح دهد به چاقوی خود که نزد دکتر ستاد است احتیاج دارد. پاولوس رو به من کرد و با ایما و اشاره به من گفت این چاقو یادگار فیلدمارشال رایشناو بوده است. هاینس قبل از اینکه نزد من بیاید امربر او بوده و تا آخرین دقایق هم فیلد مارشال را همراهی میکرده." گفتگو در اینجا به پایان رسید و پاولوس قصد خواب کرد. هنگام شام با کلوچه و قهوه هم از ژنرالها پذیرایی شد. اشمیت: " عجب کلوچه هایی! فرانسویند؟" پاولوس: "خیلی خوشمزه اند، اما به نظر هلندی باشند" آدام و اشمیت ظرفها را برداشتند و شروع به امتحان کردن کلوچه ها نمودند. آدام هیجان زده گفت: "نگاه کنید، روسی هستند!" پاولوس: "کلوچه ها را ول کنید، شرم آور است!" اشمیت: "متوجه شده اید هربار پیشکارهای جدیدی به اینجا می آیند؟" آدام: "آنها زیبا هستند" بقیه شب در سکوت به سیگار کشیدن گذشت. گماشته تختها را برای ژنرالها مرتب کرد و خود هم به تخت خودش رفت. امشب اشمیت دیگر در خواب فریاد نمی کشید. (سربازان آلمانی که سرمای استالینگراد آنها را از پای درآورده است) (ادامه دارد)
  3. komsomolets

    ژنرالها در اسارت

    برادر جان اتفاقا پاولوس زندگی بدی نداشت او به کمیته نجات آلمان پیوست، و بعدها هم به آلمان شرقی رفت و در درسدن زندگی کرد. و به عنوان رییس یک انستیتوی مطالعات نظامی در آلمان شرقی مشغول به کار بود. و در سال 1957 به مرگ طبیعی فوت شد.
  4. komsomolets

    ژنرالها در اسارت

    ممنون از توجه دوستان من فکر میکنم درخواست پاولوس راجع به مجروحین یه جور تعارف بوده باشه یا اینکه مثلا آره ما خیلی به فکریم! و روسها هم جواب دادن آره اتفاقا ما هم خیلی نگران حال سربازاتیم. وگرنه کسی که تا وسط شوروی جنگیده و پیشروی کرده بهتر از هرکسی میدونه چه بلاهایی سر اسرای هر دو طرف میاد!
  5. komsomolets

    شیوه آسیایی تولید

    مارکس هیچ وقت از اصطلاحی به نام "دیالک تیک بورژوا پرولتر" استفاده نکرده. هرچه هست دیالکتیکه. و این دیالکتیک مدل هم نیست روش تفکره. روشی که در تقابل با متافیزیک قرار داده. در واقع میگه دو روش تفکر هست: متافیزیک و دیالکتیک. این روش همونطور که فرمودید بنیاد نه اکثریت، بلکه تمام تفکر مارکسی هست. مبنای اندیشیدن مارکسه. اما دیالکتیک برای مارکس هیچ وقت تعریف ساده تز و آنتی تز... نیست. دیالکتیک اعتقاد به اصالت حرکته. که در تمام قلمرو جهان مادی معتبره
  6. komsomolets

    شیوه آسیایی تولید

    منظورتون دیالکتیکه؟
  7. komsomolets

    شیوه آسیایی تولید

    ممنون از شما جناب واریور که تعاریف ایدئالیسم و ماتریالیسم رو که البته جزء الفبای مارکسیسم محسوب میشه تشریح کردید. شرح مفصلتری از اینها رو هم انگلس در جزوه لودویگ فوئرباخ و پایان فلسفه کلاسیک نوشته که بسیار زیبا و روشن هم هست و به دوستان توصیه میکنن نگاهی بهش بندازن. در مورد رابطه مارکس با دیالکتیک هگل چیزی نمیشه گفت وقتی خود مارکس به شیوایی خاص خودش اون رو توضیح داده. متن کاملش رو میتونید در مقدمه مارکس بر جلد اول کاپیتال پیدا کنید. " روش دیالکتیکی من نه تنها در بنیاد با روش هگل تفاوت دارد بلکه نقطه مقابل آن است. از نظر هگل فرآیند اندیشه که او تحت نام ایده به سوژه ای حتی خودمختار بدل میکند، آفریدگار واقعیت است، واقعیتی که فقط جلوه خارجی ایده به شمار می رود. از نظر من بر عکس ایده هیچ چیز دیگری نیست جز ترجمان امر مادی در کله انسان! تقریبا سی سال پیش جنبه رازآمیز دیالکتیک هگل را نقد کردم... اما درست در زمانی که سرگرم کار بر جلد اول کاپیتال بودم، مقلدهای لوس، میانمایه ای.... با هگل بسان سگ مرده رفتار میکردند. از این رو من خود را آشکارا شاگرد آن متفکر بزرگ اعلام کردم... دیالکتیک نزد هگل روی سر ایستاده است، باید آن را وارونه کرد تا هسته عقلانی آن درون پوسته رازورزانه اش کشف شود..."
  8. komsomolets

    شیوه آسیایی تولید

    مشکل اینجاس که دوستان تصور می کنن مارکسیسم مدله، یا قصد داره مدلی ارائه بده، در صورتیکه هیچ وقت اینجوری نبوده شما تمام آثار مارکس رو که ورق بزنین میبینید اصلا بحث چیز دیگه ایه. تمام بحث مارکس حول شناخت جهان امروزه به عنوان روشی برای ساخت جهان فردا، روشی برای تغییر. زیر عنوان کاپیتال رو هم اگه ببینید نوشته نقد اقتصاد سیاسی. چه در دست نوشته ها، چه در کاپیتال، چه حتی مانیفیست و تمام آثار دیگه، مسأله همین شناخت جهانه. حالا چه از طریق نقد فلسفی، چه سیاسی چه اقتصادی. شما جایی راجع به اینکه ساختمان سوسیالیسم چه شکلی هست در جزییاتش بحثی نمیبینید از مارکس و انگلس. یک سری مباحث کلی هم که نتایج منطقی نقد و نفی سرمایه داری هست رو نمیشه اسمش رو مدل گذاشت. و این ناشی از همین تعهد مارکس و انگلس مبنی بر حفظ روش علمیه. سوسیالیسمهای ماقبل مارکس از این جهت تخیلی گفته میشن و شدیدا هم مورد نقد مارکس بودن که دقیقا به ورطه مدلسازی افتاده بودن و سعی در ترسیم جزییات آرمانشهرشون داشتن که تازه معلوم نبود بر کدوم بستر و علل تاریخی و چه جوری باید شکل بگیرن. از این جهت هم هست که لوکاچ اول کتابش مینویسه: میشه هریک از نظریات مارکس با گسترش علم و درک بالاتر بشری رد کرد، و همچنان مارکسیست اورتدوکس باقی موند. و در این گفته تناقضی نیست. چون مارکسیسم در درجه اول روش اندیشیدن هست. و اون چه مارکسیست رو مارکسیست میکنه تعهدش به روش اندیشیدنیه که ماتریالیسم دیالکتیکی باشه. اما در مورد ایدئالیست بودن، اگر منظور اعتقاد بر این موضوعه که ساختن دنیای بهتری مقدور و بلکه ضروریه، بله، نه مارکس که شاید نوع بشر ایدئالیست باشه، و اصلا به قول لنین میشه بدون امید و آرزو و خیالبافی زنده بود؟ اگه منظور این باشه مثل مصلحان اجتماعی تصویری از جامعه آرمانی نقاشی کنیم و به مردم دستور بدیم این شکلی باشن، نه مارکس و نه هگل همونطور که توضیح دادم به هیچ شکلی در این دسته آدمها جای نمیگیرن. اما اگه منظور درکی از جهانه که در نقطه مقابل ماتریالیسم قرار داره (و در فلسفه این معنا از ایدئالیسم استنباط میشه) که بازهم مارکس قرابتی با ایدئالیسم هگلی نداشت.
  9. komsomolets

    شیوه آسیایی تولید

    البته از نظر شما مرده و نظرتون هم محترمه، کسان دیگری هم دیدگاه دیگه ای دارن. اصولا کمونیسم یک امر سلبیه و مادامی که سرمایه داری هست جنبش کمونیستی (یعنی مبارزه رادیکال با سرمایه داری در ابعاد مختلفش) هم در حال جنگ با این سیستمه. این که امروز قدرتش بیشتر و فردا کمتر بشه، به معنای مردن این جنبش و درکش از جهان نیست. پس از شکست کمون پاریس در 1871 هم صحبت از مرگ کمونیسم شایع بود. امروزه هم میبینیم این تفکر در همه جای دنیا به مراتب قدرتمندتر از 20 سال گذشته خودش شده. اگرچه هنوز گیج و ضعیفه. در کل به نظر بنده برای قضاوت کردن نباید تعجیل کرد، اگرچه هر نظری در این مورد کاملا محترمه.
  10. [size=6][b][color=#0000CD]بخش نخست[/color][/b][/size] [size=5][b]مقدمه[/b][/size] در نخستین دهه پس از اضمحلال اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی، فروپاشی نیروهای مسلح امری آشکار بود، با این حال پس از پایان قرن گذشته افزایش قابل توجهی در بودجه نظامی آغاز گردید به حدی که برخی ناظران نسبت به اهداف امپریالیستی سران کرملین هشدار دادند و جنگ اخیر قفقاز را نیز شاهدی بر مدعای خود شمردند. در اینجا این پرسشها مطرح میشود:[list=1] [*]چه تغییراتی از سال 1991، چه در پتانسیلها و چه در ساختار داخلی نیروهای مسلح روسیه ایجاد گردیده و چگونه می توان آنها را توضیح داد؟ [*]چگونه می توان پتانسیلهای نظامی حال و آینده روسیه را ارزیابی کرد؟ [*]نیروهای مسلح چه جایگاهی برای رهبری سیاسی روسیه دارد؟ و در کدام بستر سیاسی عمل میکند؟ [/list] این مقاله به توسعه قوای مسلح روسیه با توجه به اهداف سیاسی رهبران این کشور میپردازد. قراردادهای بین المللی کنترل تسلیحات و پیمانها و اتحادهای امنیتی مورد توجه نوشته حاضر نیست. [size=5][b]تغییرات بودجه نظامی از پایان دهه 80 تا سال 1999[/b][/size] سازمان سیا که در نیمه اول دهه 70 میلادی پیش بینی کرده بود مقدار مخارج نظامی اتحاد جماهیر شوروی 6 تا 8 درصد تولید ناخالص داخلی را به خود اختصاص دهد ،در سال 1976 آن را بین 12 تا 14 درصد تصحیح کرد. بر اساس بررسیهای بعدی این عدد در پایان دهه 80 به 16 درصد رسید، در حالیکه در همان زمان این رقم برای آلمان غربی 3 درصد و برای ایالات متحده کمتر از 6 درصد بود. از سال 90 بودجه نظامی روسیه به شدت کاهش یافت، به طوری که در نیمه دوم دهه 90 به 4% تولید ناخالص ملی رسید. در این سالها ارزش واقعی بودجه ارتش روسیه تنها 10% دوران اتحاد جماهیر شوروی بود. جدول زیر مقایسه ای بین بودجه نظامی و سهم آن از تولید ناخالص ملی برای سه کشور روسیه (شوروی)، آلمان فدرال و ایالات متحده به عمل آورده است: [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/russland_1.JPG[/img] بین سالهای 1992 و 1998 بودجه خرید تسلیحاتی 95% و سطح تولید نظامی 90% سقوط کرد. روسیه در دهه 90 هیچ استراتژی خاصی را برای صادرات تسلیحاتی خود، که عمدتا به چین و هند بود، تعقیب نمیکرد. در واقع آنچه بیشتر از هرچیز اهمیت داشت، کسب درآمد و توزیع آن در بخشهای مختلف صنایع نظامی به منظور حفظ حیات آنها بود. در نخستین ماههای فروپاشی اتحاد شوروی، کشورهای استقلال یافته در ابتدا تصمیم گرفتند ارتش مشترکی را ایجاد نمایند. در عمل اوکرایین برای پذیرش چنین طرحی رغبتی نشان نداد. لذا روسیه، همانند دیگر کشورهای جدید، تصمیم گرفت ارتش ملی خود را بنا نهد، به ویژه که روسیه 70% میراث ارتش سرخ را به ارث میبرد. در سال 1985 شمار نیروهای ارتش سرخ 5.3 ملیون نفر بود، در حالیکه این رقم در ماه می 1992 برای ارتش تازه تأسیس روسیه 2.8 ملیون نفر بود و تا سال 1994 به 1.7 ملیون نفر کاهش یافت. تا پایان قرن بیستم این روند نزولی ادامه یافت. [size=5][b]دهه نود: بازسازی نیروهای مسلح و نقش سیاسی آن[/b][/size] رهبری نیروهای مسلح با وجود دعوت طرفداران شوروی، در سال 1991 هیچ تلاشی برای ممانعت از فروپاشی شوروی به عمل نیاورد. پس از فروپاشی این کشور بین پرزیدنت بوریس یلتسین و پارلمان روسیه آتش جنگ قدرت شعله ور شد. اختلاف بر سر مفادی از قانون اساسی بین شورای عالی خلقهای فدراسیون روسیه و ریاست جمهوری به اوج رسید و در شبه کودتایی خونین در اکتبر 93 بوریس یلتسین پارلمان را به توپ بست و قانون اساسی جدیدی تدوین شد که وزارتخانه های دفاع، خارجه و فرماندهی کل قوا را مستقیما تحت امر رییس جمهور قرار میداد. [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/hiiiii.jpg[/img] (تانکها ساختمان پارلمان را به توپ بسته اند) ادامه دارد... [center][color=#ff0000][size=5][size=4]مترجم و گردآورنده :[/size][/size][/color][color=#ff0000][size=5][size=4][b]komsomolets[/b][/size][/size][/color][/center] [center][color=#0000cd]هرگونه برداشت از این مطلب منوط به ذکر نام مترجم و منبع ( میلیتاری ) می باشد[/color][/center] [center]منابع[/center] [center][url="http://192.68.214.70/blz/eup/01_10/3.asp"]http://192.68.214.70...eup/01_10/3.asp[/url][/center] [center][url="http://en.wikipedia.org/wiki/1993_Russian_constitutional_crisis"]http://en.wikipedia....tutional_crisis[/url][/center] [center][url="http://en.wikipedia.org/wiki/1993_Russian_constitutional_crisis"]http://brykova.wordpress.com[/url][/center]
  11. [b][color=#0000cd][size=6]بخش هشتم[/size][/color][/b] [size=5][b]اصلاحات نظامی از پاییز 2008[/b][/size] در خلال جنگ قفقاز، مطبوعات روسیه انتقادات بسیاری از کمبود سلاحهای مدرن و ضعف فرماندهی به عمل آوردند. ارتش روسیه در جنگ نشان داد در مواجهه با حریف جدی تر و قدرتمندتر، با دشواریهای بسیار روبرو خواهد گردید. همانطور که ژنرال ماکاروف رییس ستاد هم اعتراف کرد، در طول این جنگ ضعفهایی جدی برملا گردید. به هرحال این انتقادات بی پروا و علنی از ارتش که حتی توسط مقامات ارشد دولتی و نظامی هم تکرار میشد، هدف دیگری داشت: دور جدید اصلاحات نظامی که در پاییز همان سال سردیوکوف، وزیر دفاع، آن را اعلام نمود. بر این اساس می بایست سطح نیروها حدود 10% کاهش یافته و شمار افسران هم به نصف تقلیل یابد. همچنین تعداد افسران از 188200 به 40000 نفر باید تقلیل یابند، در مقابل دستمزد این افسران به طرز قابل توجهی افزایش خواهد یافت. برای اولین بار از سال 1917، درجه داران حرفه ای وارد ارتش می شوند. سیستم فرماندهی و کنترل ارتش به همان سبک شوروی باقی خواهد ماند اما با نیازهای مدرن تطابق داده خواهد شد. از شمار واحدهای نظامی نیز کاسته خواهد گردید. برای مثال باید واحدهای نیروی زمینی از 1980 به 170 برسد. در فرماندهی نظامی مسکو جای 22000 نفر کنونی را تنها 8500 نفر خواهد گرفت. سرعت عمل و آمادگی واحدهای نظامی نیز باید افزایش زیادی پیدا کند. بر اساس اعلام فرماندهی ارتش در سال 2008، تنها 6 لشکر از 23 لشکر در وضیت آمادگی کامل قرار داشتند. نیروهای مسلح در آینده باید در حالت بسیج کامل شامل 1.7 ملیون نفر باشند، که در مقایسه با 8 ملیون نفر کنونی اختلاف فاحشی را نشان میدهد. برخی ناظران بر این اساس انتظار دارند وضعیت نیروهای مسلح در چند سال آینده پیشرفت شایانی نماید. این تغییرات از طرف محافل راستگرای کشور به شدت مورد استقبال واقع شده است. اما ژنرالهای ارتش در این مورد تردید دارند و گاه و بیگاه مخالفت خود را علنی می سازند. آنها این طرح را برنامه ای راستگرایانه میبینند که با متدهای شوروی تهیه شده است. در هر حال فرماندهی ارتش هم نیاز دارد خود را با این طرح را به طور شفاف و روشن تطبیق دهد. وزارت دفاع در طول چندماه تحت فشار شدید ژنرالهای ارتش قرار گرفت، به گونه ای که دیگر به نظر میرسید، سرنوشت این طرح نیز مانند سایر طرحهای قبلی شود. اما این بار مدودوف تمام و کمال پشت سر وزیر خود ایستاد و از او حمایت کرد. برنامه کاهش شمار نیروهای مسلح از سال 2009 به سالهای 2014 تا 16 به تعویق انداخته شد، اما جنبه های دیگر برنامه، از جمله کاهش شمار افسران و افزایش سرعت عمل و تحرک یگانها به قوت خود باقی ماند. در اوایل سال 2010 دیگر مشخص شد، که برنامه جامع اصلاح ساختار نیروهای مسلح باید در ظرف 20 سال آینده با سرعتی بسیار اجرایی شود و این، برنامه ای پرهزینه و طولانی برای مدرنیزاسیون ارتش خواهد بود. اما سوال اینجاست که آیا منابع محدود روسیه اجازه تحقق چنین برنامه بلندپروازانه ای را خواهد داد؟ [i](بسیاری معتقدند اصلاحات نظامی طرحی غربی با روش شوروی است)[/i] [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/kom22.jpg[/img] [size=5][b]جمع بندی[/b][/size] اتحاد جماهیر شوروی، در فضای رقابتی جنگ سرد و به دلیل تحمیل مسابقه تسلیحاتی به این کشور از سوی غرب، ناگزیر بود بخش بزرگی از درآمد کشور را به صنایع نظامی و ارتش اختصاص دهد. بعد از فروپاشی شوروی، همانگونه که در ابتدا اشاره گردید، این هزینه ها به مقداری رسید که به سختی می شد آن را برای کشوری با پیچیدگیهای ژئوپلتیکیش کافی دانست. روسیه تمایل داشت با همکاری تنگاتنگ با ایالات متحده، از تکثیر دانش اتمی و سلاح اتمی جلوگیری نماید و به این ترتیب هم از قدرت ژنرالهای ارتش و جاه طلبیهای آنها بکاهد. به ویژه آرامش نسبی پس از فروپاشی شوروی هم به این موضوع کمک شایانی نمود. در مقایسه با فروپاشی یوگوسلاوی مشخص می گردد فروپاشی شوروی با جنگ و خونریزیهای بسیار کمتری همراه بوده است که این امر کارایی سیستم شوروی را در این مورد نشان میدهد. روسیه به تعهد خود مبنی بر اولویت دادن مسایل داخلی همچنان وفادار باقی ماند و در دکترین جدید این کشور (2009) در قیاس با دکترین 1997، تأکید بیشتری بر روی مسأله امنیت ملی در قیاس با مسائل اقتصادی گذاشته شده بود. در این سند، در حالیکه هیچ نامی از جمهوری خلق چین به میان نیامده، صریحا برقراری همکاری گسترده و استراتژیک با ایالات متحده، به عنوان یک هدف سیاسی این کشور مطرح گردیده است. اهداف و آرمانهای این سند هم مطابق معمول خلع سلاح و کنترل تسلیحات اتمی و کاهش تنشهای نظامی است.تأکید بسیار بر این موضوع که ضعف داخلی اسباب تهدید امنیت ملی را فراهم می آورد، تردید و بدگمانی نسبت به غرب و در عین حال تمایل به همکاری نزدیک با آن، و مسأله خلع سلاح همواره ویژگی کلی سیاست خارجی روسیه در این سالها بوده است. همچنین تکرار ایده نظام امنیت مشترک اروپایی در همین راستا قابل فهم است. [i](مراسم تحویل زیردریایی اتمی یوری دولگارکی، بخشی از برنامه دشوار ارتش روسیه برای مدرنیزاسیون)[/i] [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/dulgar.jpg[/img] سیاست خارجی روسیه به دنبال ایجاد محیط و بستری برای این کشور است تا در آن به پایداری سیاسی و توسعه اقتصادی دست یافته تا روسیه بار دیگربتواند به عنوان یک ابرقدرت کامل وارد عرصه سیاسی جهان گردد، امری که البته بر اساس چشم انداز رسمی وزارت خارجه روسیه، تصویب شده در سال 2008، در حال حاضر قابل دسترسی نمی باشد، در نتیجه روسها تمایلی به افزایش مخارج نظامی خود در حال حاضر ندارند. در این مورد، تجربه تلخ فروپاشی شوروی، در مرکز توجه مردم و دولت روسیه قرار دارد. آنها دریافتند تنها داشتن یک ارتش نیرومند و کارآ ضامن امنیت کشور در برابر تهدیدات خارجی نخواهد بود، بلکه حتی برعکس، تأکید بی رویه بر صنایع نظامی و ارتش، خود می تواند به تهدیدی برای کشور مبدل گردد. در شرایط کنونی، اگرچه روسها با بعضی از همسایگان خود روابط حسنه و قراردادهای متعددی دارند، اما فاقد متحد واقعی در جهان هستند و روسیه به دلیل ضعف اقتصادی، سیاسی و نظامی قادر نیست در عرصه های بین المللی به مقابله با رقبایش بپردازد. اقتصاد این کشور از نظر حجم مبادلات تجاری تنها یک سوم ارزش اقتصاد آلمان را داراست. شرکت کنندگان در یک نظرسنجی در سال 2006، در پاسخ به این سوال که " روسیه به منظور مطرح شدن به عنوان یک ابرقدرت جهانی به چه اهدافی باید دست یابد" این گونه پاسخ دادند (هر شخص امکان انتخاب تا دو گزینه را داشت) اقتصاد توسعه یافته: 55% سطح بالای رفاه برای شهروندان کشور: 36% ارتش نیرومند: 24% دانش و تکنولوژی پیشرفته: 20% تسلط بر قلمرو اتحاد شوروی: 7% توسعه دموکراسی و توجه به حقوق بشر: 4% [i](تجربه تلخ شوروی به روسها آموخت توجه بیش از اندازه به ارتش خود اسباب تهدید امنیت ملی است)[/i] [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/kom23.jpg[/img] (ادامه دارد)
  12. komsomolets

    شیوه آسیایی تولید

    من ارادتمند شما هم هستم جناب کیانی. و بازهم امیدوارم حرفام باعث سوءتفاهم نشده باشه. جناب واریور ضمن تشکر از مطالب روشنگرتون. البته من نمیخوام ملا لغت بازی در بیارم، اما خودتون اطلاع دارین که در تعبیر مارکس، کمونیسم تنها فاز بالایی سوسیالیسم تلقی میشه، و نه بیشتر. اصولا برداشت دیگه ای از کمونیسم امروزه در فلسفه و علم رایج نیست. اینکه در عالم سیاست این اصطلاحات چه معنایی داره، بحث متفاوتیه. اونجا به تعبیر خودتون قرائتهای مختلفی هست. برای درک این تفاوت کافیه درک مارکس و لنین از سوسیالیسم رو با درک دیوانه ناقص عقلی مثل قذافی که اسم حکومتش رو سوسیالیستی گذاشته بود یا همین خاندان سلطنتی کیم مقایسه کنیم. یا مثلا در محافل خیلی راستگرا در امریکا اوباما رو یک کمونیست یا حتی بلشویک تلقی میکنن! صرف نظر از این مثالهای مبتذل، نمونه های قابل تأملی هم هست که بسیاری قبل از مارکس بودن. اما امروزه جنبشهای جدی سوسیالیستی در جهان، یعنی اونها که به سوسیالیسم به عنوان بدیلی برای سرمایه داری نگاه میکنن، در اصل امر همگی به نگرش مارکسیستی از سوسیالیسم اتکا می کنن و با اتکا به شیوه خود مارکس، نگرش مارکس رو نقد و تکمیل میکنن. این جمله مارکس هم خوبه که یادآوری بشه که گفته بود"دست کم خود من مارکسیست نیستم!" احزابی مثل حزب سوسیالیست فرانسه، نه مروج هیچ نوعی از سوسیالیسم هستن نه ادعاش رو دارن. اینها صرفا جناح چپ سرمایه داری رو تشکیل میدن و حتی در آرمانشهر و خیالهاشون هم تصور استقرار هیچ شکلی از سوسیالیسم رو در سر ندارن. امروزه در تمام شهرهای روسیه، یکی از خیابونهای اصلی شهر به نام لنینه. اما این اسم معنایی که 50 سال پیش برای مردم داشت رو نداره، صرفا یک اسمه که از قدیم به یادگار مونده و اون رو از خیابون بغلیش متمایز میکنه. در مورد خیلی از احزاب با تاریخ طولانی و پر فراز و نشیبشون هم همین رو میشه گفت.
  13. komsomolets

    شیوه آسیایی تولید

    [quote name='RezaKiani' timestamp='1356961769' post='291383'] [right]دوست عزیز شما که منو اصلا نمی شناسید چطور به خودتون جرات می دید که این طور قاطعانه درمورد من اظهار نظر کنید که من درباره مارکس یا تولید آسیایی بدون مطالعه حرف زدم؟[/right] [right]یه سوال از بچه های قدیمی میلیتاری درباره من بپرسید بعد اگر دوست داشتید در خدمت شما هستم.[/right] [right]برادر کوچک شما رضا[/right] [/quote] قصد جسارت نداشتم البته برادر. قطعا نه من شما رو میشناسم نه شما بنده رو، و اساسا هم بیشتر از مطالبی که تو سایت میذاریم نیازی نیست کسی رو بشناسیم. قضاوت من هم صرفا از روی مطالب خودتون بود. در خدمتتون هستم
  14. komsomolets

    شیوه آسیایی تولید

    [quote name='RezaKiani' timestamp='1356934725' post='291295'] [right]خدا رحمت کنه مارکس رو. بنده خدا پرت و پلا زیاد می گفت. این هم روش[/right] [right]مارکس قضیه رو خیلی خیلی ساده کرده. اگر واقعا این جور بود دلتای رود مکونگ، یا رود سند یا رود نیل یا رود یانگ تسه یا خود ژاپن باید رشدی مانند اروپا رو داشتن چون تمام اینها دارای منابع آبی بودند و مشکل کم آبی نداشتند[/right] [right]اتفاقا اگر تاریخ بخونید می بینید که برعکس فرمایشات مارکس تنها در معدودی از برهه های تاریخ بود ه که حکومت سلطنتی به اون صورت که مارکس منظورش هست در آسیا رواج داشته . مثلا در زمان اشکانیان، سلجوقیان، تیموریان ایران به صورت ملوک الطوایفی و تا حدود زیادی فئودالی اداره می شده. ژاپن که کلا فئودالی بوده. خیلی از کشورهای دیگه هم همین راه رو رفتند چون برپاکردن امپراطوریهایی مانند هخامنشی انرژی زیادی صرف می کرده که خیلی از حکومتگران حاضر به پرداخت این هزینه نبودند[/right] [right]در مورد جاهای کم آب مثل فلات مرکزی ایران هم همین طور. شما کدوم خاندان تاریخی حاکم رو در ایران سراغ دارید که وظیفه خودش رو حراست از منابع آبی یا زهکشی رودها بدونه؟[/right] [/quote] بدون اینکه کلامی از مارکس در مورد شیوه تولید آسیایی خونده باشید، چه طور قاطعانه به این نتیجه رسیدید که مارکس در این مورد خیلی ساده فکر میکرده؟! کتابی هست از مارکس که در همین جمهوری اسلامی خودمون به چاپ رسیده جزوه کوچکیه از مکاتبات مارکس در این رابطه، من به دوستان علاقه مند توصیه می کنم این کتاب رو که قیمتی هم نداره تهیه کنن و بخونن و در اونجا به پیچیدگیهای بحث شیوه های دیگر تولید در دوران قدیم آشنا بشن. اما اینکه فرمودین کدوم دولت وظیفه خودش رو حفاظت و کنترل منابع آبی میدونسته، من فقط یک مثال آشنا و نسبتا جدید میزنم. از اونجایی که زاینده رود شروع میشه، تا خود شهر اصفهان، تا نزدیکیهای باتلاق گاوخونی، یک شبکه پیچیده ای از نظام تقسیم آب توسط شیخ بهایی طراحی شده و در زمان حکومت صفوی اجرا شده و تا همین دوره های اخیر هم رعایت میشده. این شبکه به این پیچیدگی و وسعت که در طول قرنها مردم این اراضی وسیع رو خشنود نگه داشته بوده، جز از طریق دولتی که در این حدود قدرتمند بوده باشه، توسط چه کسی اجرا، و در طول چند قرن محافظت میشده؟ جز این بوده که شاهان مختلف صفوی و هزار جور حکومتی که بعد اونها سر کار اومده این وظیفه رو برای حکومت قایل بوده که این سیستم تقسیم آب رو محافظت کنه؟ مثال در این مورد کم نیست. اهمیت در دوره های قدیم هم مشهود بود. تعداد زیاد سدها و بندها و کانالها که در قدیم اجرا میشده و بقایای اونها به جا مونده و جز از طریق حکومت قابل اجرا نبوده گویای همین امره. در مورد همین هندوستان این رو باید به یاد داشت که یکی از دردسرهای استعمارگران انگلیسی این بود که با اشغال و تسخیر حکومت هند، تمام کانالها و بندها رو که قرنها توسط حکومتهای محلی حفظ و نگهداری میشد رو رها کرد و موجب نارضایتی شدید مردم شده بود. نکته دیگه اینه که موضوع برخلاف دید شما اصلا ربطی به وسعت قلمرو و امپراتوری هخامنش و غیره نداره. بلکه موضوع جایگاه حکومت در امر تولید و مناسبات اجتماعیه، حالا میخواد در چهارچوب نظام ملوک الطوایفی باشه، یا امپراتوری هخامنشی، میخواد قلمرو این حاکمیت 3ملیون کیلومتر مربع باشه، میخواد 3 وجب باشه، میخواد این حکومت، یک حکومت محلی خراجگذار به حکومت دیگه ای باشه، یا یک امپراتوری تمام عیار. همونطور که عرض کردم مسأله از نظر مارکس جایگاه دولت در مناسبات تولیدی و اجتماعی جامعه است.
  15. komsomolets

    شیوه آسیایی تولید

    با تشکر از مقاله خوبتون در واقع همون طور که فرمودین جغرافیای خاص شرق که در اون منابع آبی بسیار کمیاب و با ارزش بود، باعث شد دولت وظیفه ای رو عهده دار بشه که در دولتهای قدیم غرب بر عهده نداشتن، و اون مدیریت و کنترل نظام تقسیم آب بود. این امر باعث شد دولت در کنار کارکرد طبقاتی خودش، از این طریق هم صاحب اقتدار بیشتری بشه. در واقع اینجا مثلا به جای طبقه بردار در اروپا، دیوان سالاری دولتی رو میبینیم که در مقام طبقه مالک جامعه نشسته. این امر خودش ضمینه ساز تفاوتهای دیگه ای میشه. مثلا همونطور که مارکس و بعدا تروتسکی تشریح میکنه، شکل توسعه شهرها متفاوت میشه. مثلا در غرب کارکرد اصلی شهرها مرکزیت داد و ستد و صنعتگریه، در حالیکه در شرق شهرها در درجه اول چیزی جز قلعه های بزرگ با موقعیت حساس نظامی نیستن. اینها مثل یک دومینو باعث میشه پیامدهای دیگه ای در تاریخ کشورهای شرقی پیش بیاد. خود مارکس هنگام تدوین کاپیتال تصریح کرد مطالبی که نوشته صرفا مربوط به شیوه خاص رشد جوامع غربیه و جوامع دیگه تحلیل یکسر متفاوتی رو می طلبن. افسوس که مارکس فرصت نکرد تحلیل خودش از شیوه تولید آسیایی رو گسترش بیشتری بده.
  16. ضمن تشکر از شما این فیلم روبنده در چهارچوب یکی از مانورهای پیمان ورشو دیده بودم که ربطی هم به مرز ایران نداشت. با تشکر از تاپیکتون
  17. [size=6][color=#0000CD][b]بخش نخست[/b][/color][/size] از 23 اکتبر تا آخر دسامبر 1956، امریکایی ها تلاش کردند با به راه انداختن غائله در مجارستان، اتحاد جماهیر شوروی را وادار به شکست و عقب نشینی از این کشور کنند. این بلوا منجر به کشته شدن 2652 نفر از مردم، و زخمی شدن 19226 نفر دیگر گردید، در حالیکه 669 نفر از سربازان شوروی کشته ، 1540 نفر مجروح و 51 نفر برای همیشه مفقود گردیدند. اما همه اینها برای عمال امریکایی چه اهمیتی داشت؟ در این متن از پس تبلیغات دروغین غرب نگاهی به این شورش و حقایق آن خواهیم انداخت: [size=5][b]ریشه های بحران[/b][/size] در طی جنگ جهانی دوم، دولت مجارستان جانب فاشیستها را گرفت و با تشکیل گردانهای اس اس، شریک آلمان نازی در اشغال سرزمینهای شوروی و قتل و غارت و تجاوزهای آن شد. در نتیجه مجارستان، به عنوان بخشی از دول متحد، ناچار به پرداخت غرامت به شوروی، چک اسلاوکی و یوگوسلاوی گردید که این امر (علیرغم کمکهای شوروی) باعث فشار اقتصادی مضاعف می گردید. قدرت طی انتخاباتی که در سال 1947 برگزار گردید رسما به دست کمونیستها افتاد و ماتیاس راکوسی زمام امور را به دست گرفت و به تأدیب و مجازات فاشیستها و عمال آلمان پرداخت. فشار اقتصادی، بی توجهی شوروی به این نکته که عمده مردم مجارستان از جنایات رژیم فاشیستی سابق حمایت نمی کردند، روی کار آمدن خروشچف و گشایش فضای سیاسی و کاسته شدن از فشار دوران استالین و نیز تبلیغات فشرده ضد شوروی رادیوهای غرب از جمله بی بی سی و رادیو "روپای آزاد"، که مردم را مستقیما به شورش علیه حکومت دعوت می نمودند، باعث افزایش اعتماد به نفس فاشیستها و عمال امریکایی می گردید. [i](ماتیاس راکوسی)[/i] [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/kom_rak.jpg[/img] در 22 اکتبر بخشی از دانشجویان دانشگاه صنعتی بوداپست و در حالیکه پرچمهای سرخ و پلاکاردهایی مبنی بر حمایت از دوستی با مردم شوروی و حکومت مجارستان در دست داشتند به تجمعاتی دست زدند. و بیانیه ای منتشر کردند. در این میان بقایای عناصر فاشیست و طرفدار غرب سعی در بر هم زدن نظم راهپیمایی و ایجاد تشنج کرده و آشکارا به ساختمان رادیو دولتی هجوم آوردند. به این ترتیب درگیری با نیروهای امنیتی آغاز شد و به سرعت گسترش یافت. جنگ در تمام طول شب ادامه یافت و باعث شد مارشال اتحاد شوروی سوکولوفسکی به قوای ویژه روسی مستقر در مجارستان دستور دهد " به منظور برقراری نظم و صلح در کشور" وارد پایتخت شوند. بخشی از این نیروهای ویژه در ساعت 6 بامداد وارد بوداپست شده و با یاغیان درگیر شدند. تا شب 24 اکتبر 6000 سرباز روسی به همراه 290 تانک، 120 خودروی زرهی و 156 توپ وارد پایتخت شده بودند. در عصر آن روز هم لشکر سوم پیاده ارتش خلق مجارستان به نیروهای روسی پیوسته بود. تعدادی از اعضای بلندپایه حزب کمونیست شوروی از جمله آناستازیا میگویان و میخاییل سوسلوف، به همراه رییس کا. گ ب سروف، و جانشین رییس ستاد کل ارتش ژنرال میخاییل مالینین هم به منظور بررسی بحران وارد مجارستان گردیدند. روز 25 اکتبر کلیه ساختمانهای دولتی توسط واحدهای 33 و 128 محافظ شوروی اشغال شد. در همین حین طی درگیری در اطراف ساختمان مجلس، ابتدا از طرف شورشیان تیراندازی شد که منجر به کشته شدن یک افسر روسی گردید. سربازان سرخ در مقابل شروع به تیراندازی کرده و طی این درگیریها از دو طرف 61 نفر کشته و 128 نفر مجروح شدند. [size=6][b]شکست تلاشهای صلح[/b][/size] در شب قبل از 23 اکتبر، رهبری حزب کمونیست و شخص ارنو گرو، دبیرکل حزب تصمیم گرفتند ایمره ناگی، که به مدت 2سال تا 1955 سمت نخست وزیری داشت و عملا رهبری شورشیان را بر عهده داشت، را مجددا وارد قدرت کنند. در نتیجه در 24 اکتبر به عنوان صدر شورای وزیران جمهوری خلق مجارستان انتخاب شد. وی در این موقعیت بلافاصله تصمیم گرفت جانب شورشیان را بگیرد. او در 28 اکتبر از رادیو اعلام کرد "دولت تمام دیدگاههایی را که بر اساس آن، شورشیان ضد انقلاب خوانده می شوند، محکوم می کند" . دولت درخواست آتش بس داد و شروع به مذاکره با شوروی جهت ترک خاک این کشور کرد. [i](ایمره ناگی رهبر شورشیان)[/i] [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/kom_nagi.JPG[/img] 30 اکتبر ارتش سرخ به منظور ندادن بهانه به شورشیان، کلیه قوای خود را از پایتخت خارج کرد. سازمان امنیت کشور هم منحل شد. دولت هیچ کنترلی بر شهر نداشت و هرج و مرج همه جا حاکم گردید. دولت اعلام کرد انتخابات عمومی برگزار خواهد کرد و احزاب طرفدار امریکا را هم وارد قدرت خواهد نمود. هیچ یک از این وعده ها اما، آشوب طلبان را راضی نمیساخت. آنها به جنایتهای خود ادامه میدادند. مردم را به ظن کمونیست بودن خودسرانه اعدام میکردند، شکنجه می نمودند، بر بدنشان اسید میپاشیدند. بسیاری دیگر را با به پا کردن کفشهایی زردرنگ در خیابانها می چرخاندند و حتی آنها را به وحشیانه ترین اشکال عقیم می نمودند. آنها کشور را به لبه پرتگاه رساندند. فروشگاهها، بانکها ادارات دولتی، قطارها و فرودگاهها همگی تعطیل شدند. انتشار 20 عکس از تصاویر این جنایتها مردم کشور را بهت زده کرد. (ادامه دارد) [i](شورشیان مجسمه استالین را پایین کشیده اند)[/i] [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/kom_revol1.jpg[/img] [i](در حال کشتن فردی به ظن کمونیست بودن)[/i] [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/kom_revol2.JPG[/img] [i](توحش شورشیان غربگرا حد و مرزی نداشت، آنها این چنین ذات خویش و دموکراسی مطلوبشان را نمایش میدادند.)[/i] [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/kom_rev3.jpg[/img] [i](انتشار تصاویر جنایتهای شورشیان مردم را تکان داد)[/i] [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/kom_rev1.JPG[/img] [center][color=#ff0000][size=5][size=4]گردآورنده :[/size][/size][/color][color=#ff0000][size=5][size=4][b]komsomolets[/b][/size][/size][/color][/center] [center][color=#0000cd]هرگونه برداشت از این مطلب منوط به ذکر نام نویسنده و منبع ( میلیتاری ) می باشد[/color][/center]
  18. در تکمیل فرمایش جناب چکا یکی از بزرگترین پروژه های آب رسانی جهان، حاصلخیز کردن بیابونهای ترکستان توسط آب دریاچه بایکال بود. صرف نظر از جنبه های سوء زیست محیطی که این پروژه داشت ( و البته نیم قرن پیش بحث محیط زیست اساسا در هیچ جای جهان جایی باز نکرده بود) ابعاد این پروژه و سرعت اجرای اون سطح بالایی از مدیریت، تکنولوژی و علم مهندسی رو می طلبید. در این مورد ما در مبحث طراحی کانال و سد و کلا علم هیدرولیک، شاهد این هستیم روسها موفق شدن روشهای خاص خودشون رو توسعه بدن و بر اساس علم خودشون، فرمولهایی رو برای طراحی و محاسبات انکشاف بدن که به کلی خاص خودشون بوده و در اون کشور استفاده می شده و میشه.
  19. بله امیدوارم همین دو سه روز به این مبحث بپردازم. ممنون از پیگیریتون
  20. جناب چکا ممنون از توضیحاتتون صدها شاید بیشتر کارخونه در کشور بعد از شوروی تعطیل و متروکه شده. هزاران دانشمند رهسپار غرب شدن. ظاهرا این داشنمندا که غرب اینقدر مشتاق به خدمت گرفتنوشون بوده و هست محصول همون سیستم آموزشی معیوب و به درد نخوری هستن که وصفش رو از زبان شیرین آقا مصطفی شنیدیم. علی الظاهر دوستان که ته دیگشون حتی تهدیگ هم نیست که بهش دلخوش کنیم. بنده جواب یک سوال خیلی ساده رو از علی آقا نگرفتم که جوابش نه لابلای صفحات تاریخ، بلکه طبق مدعای ایشون تو همین تاپیک و تو عرایض بنده بوده، حالا متهم به استدلال نداشتن و جواب ندادن میشم. یالعجب! جناب حیدری ممنون از توجهتون چنین کاری نه جایزه، نه در چارچوب بحث تاپیکه. از اون گذشته، اینجا دوستان دیگری هستن که ظاهرا تجربیات بیشتری از اون دوران به چشم دیدن، کمک اونها برای شما راهگشاس. [hr] [hr] این نقل قول رو هم به عنوان ختم این بحث قرار میدم.ان شاء الله برسیم به موضوع اصلی بحث: [color=#ff0000][b]در مدت پنجاه سال، توليد صنعتي کشور که تنها 12 درصد توليد صنعتي ايالات متحده بود به ۸۰ درصد توليد صنعتي و85 درصد محصولات کشاورزي ايالات متحده رسيد. گرچه مصرف سرانه همچنان پائين تر از ايالات متحده باقي ماند، با اين حال هيچ جامعه اي تا آن زمان استانداردهاي زندگي و مصرف در دوره اي آن قدر کوتاه چنين سريع براي تمامي مردمش افزايش نيافته بود.[/b][/color] اشتغال تضمين شده بود. تعليم و تربيت رايگان از کودکستان تا دبيرستان )مدارس عمومي، فني، حرفه اي(، دانشگاه و مدارس پس از کار روزانه در دسترس همگان بود. در کنار آموزش رايگان، دانش جويان فوق ليسانس کمک هزينه دريافت مي کردند. [color=#ff0000][b]مراقبت هاي بهداشتي رايگان، با تقريبا دو برابر پزشک به ازاء هر فرد در مقايسه با ايالات متحده، براي همگان وجود داشت.[/b][/color] کارگراني که مجروح يا بيمار مي شدند داراي تضمين شغل و دريافت حق دوران بيماري بودند. در ميان دهه ۱۹۷۰ ميانگين تعطيلات کارگري 2/21 روز کار)يک ماه تعطيلي( بود، و يارانه براي آسايشگاه ها، استراحت گاه ها، و اردوگاه هاي کودکان پرداخت مي شد. دولت همه قيمت ها را تنظيم مي کرد و هزينه کالاهاي اساسي و مسکن را با يارانه سبک مي کرد[color=#ff0000].[b] اجاره مسکن تنها 2 تا 3 درصد و آب و خدمات عمومي تنها 4 تا 5 درصد بودجه خانواده را تشکيل مي داد.[/b] [/color] حکومت، رشد فرهنگي و روشنفکري را همچون بخشي از تلاش براي ارتقاء استانداردهاي زندگي به حساب مي آورد. يارانه هاي دولتي، بهاي کتاب، مجلات و مراسم فرهنگي را در پايين ترين حد ممکن نگه مي داشت. در نتيجه کارگران، اغلب داراي کتابخانه شخصي بودند، و[color=#ff0000][b] هر خانواده به طور متوسط چهار مجله را مشترک بود. يونسکو گزارش داد که شهروندان شوروي بيش از ديگر مردم جهان کتاب مي خوانند و فيلم مي بينند. همه ساله شمار ديدار کنندگان موزه ها نزديک به نيمي از کل جمعيت بود و شمار بازديد کنندگان تناترها، کنسرت ها، و ديگر اجراهاي هنري از کل جمعيت فراتر مي رفت.[/b][/color] به منظور بالا بردن سواد و استانداردهاي زندگي در عقب مانده ترين مناطق، و تشويق به ارائه نمودهاي فرهنگي بيش از يکصد گروه با مليت هاي گوناگون که اتحاد شوروي را تشکيل مي دادند، حکومت به يک کوشش جمعي وهم آهنگ دست زده بود.[color=#ff0000] ب[b]ه طور مثال، در قرقيزستان، در ۱۹۱۷ ، تنها يک نفر از هر پانصد نفر مي توانست بخواند و بنويسد، اما پنجاه سال بعد نزديک به تمامي جمعيت سواد داشتند.[/b][/color]
  21. جسارت نباشه اما بنده مطمئنا میدونم شأن نزول این آیه فروپاشی شوروی نبوده غرض هم بیان شأن نزول نبود درک سطحی از دموکراسی اونجا نمایان میشه که قوانین خاص اون رو برای کشوری مثل سوییس میخواین مو به مو در مقطح بحرانی و فروپاشی یک کشور دیگه تعمیم بدین. نتیجتا تعجب میکنین چه طور ممکنه مردم تو صندوق به چیزی رأی بدن و بیرون صندوق اتفاقی مخالف اون بیوفته. به هر حال من فکر می کنم پاسخها داده شده و خواننده منصف قضاوت خواهد کرد چه کسی در همون سطح توقف کرده. و من هم متأسفانه با این سوال و جوابهای متناقض وسطحی، اشتباهات فاحش تاریخی، ضعف برداشت و حتی اقرار به سطحی خوانده شدن مطالب بنده (از جمله جمله طلایی جناب علی که حقیقتا مشخص کننده ماهیت بحث بود) [quote] برادر کامسومولت گرامی ... بنده حتی یک کلمه از پست اخیر شما رو نخوندم. و تنها نیم نگاهی به اون انداختم [/quote] که البته برای همه شون هم حین بحث مواردی رو نشون دادم، انتظار تعمیق نگاه به دور از تعصبات رایج رو از شما دو دوست بزرگوارم ندارم. با این حال از هر دو شما سپاسگذارم.
  22. [quote name='arminheidari' timestamp='1354973953' post='287170'] [quote] [right]دوره استالین رو می فرمایید؟ بله صحیحه. دوره بعد استالین؟ نه غلطه. بنده سال 90-91 رفتم لب پنجره اتاق کلاس مدرسه و پاسپورت شوروی رو پاره پوره کردم جلوی چشمهای گرد شده همه و ریختم تو حیاط مدرسه. بچگی بود و جوگیری. من رو میخواستن از مدرسه اخراج کنن،مدیر ما از اون کمونیستهای متعصب بود، با وساطت این و اون نکردن. ماجرا تموم شد. نه دشمن خلق شدم نه اعدامم کردن نه هیچی.[/right] [right][color=#282828][font=tahoma, helvetica, arial, sans-serif]قبلش هم همینطور. فضا بسته تر از اون سالها بود اما کسی وحشت استالینی رو نداشت. همه جا جک لنین و برژنف بود. همه جا قر زدن و غیره. مثل همینجا. کم و بیش مثل همینجا.[/font][/color][/right] [/quote] با عرض شرمندگی ، سوال خصوصی است ، خواستید جواب ندهید این چند خط من را گیج کرده است، مگر شوروی بودی؟ [/quote] من واقعا تحت تأثیر روحیه پیگیرت قرار گرفتم. نه فقط به خاطر این پست، به خاطر پستهای دیگه. واقعا تحسین برانگیزه. عالیه. آدمهای پیگیر موجودات نادری شدن، عالیه. جوابو یادم رفت شرمنده. بله، کمی.
  23. تنها جایی که باید جواب بدم اینجاس: [quote] [quote] به ویژه راجع به لهستان وقتی دید آلمان داره لهستان رو هپولی میکنه وارد خاک این کشور شد تا ارتش نازی رو متوقف کنه.[b] بعد هم[/b] قراردادی که منعقد شد، از نظر اخلاقی موردی نداشت. چنین قراردادهایی رو شوروی با فرانسه هم بست. [/quote] و حداقل میام قبلش می بینیم قرارداد مولوتوف - ریبن تروپ در چه تاریخی بسته شده تا قراردادی که یک هفته قبل از آغاز تهاجم نازی ها و سه هفته و نیم قبل از آغاز تهاجم شوروی به لهستان انجام گرفت و بوضوح توش موارد مجوز طرفین برای اشغال سرزمین های دیگه مشخص شده و با شروع جنگ هم عیناً بهش عمل شد رو یه قرارداد صرفاً صلح و معمولی منعقد شده بعد از اشغال لهستان عنوان نکنم!! (و البته خنده دار اینکه اسم اشغال لهستان شرقی رو هم جلوگیری و متوقف کردن ارتش نازی عنوان نکنم!! که لابد سایر کشورهای بالتیک و فنلاند و ... رو هم برای جلوگیری از سگ خوری هیتلر، استالین گرفت!!) [/quote] اون "بعد هم" جهت بیان ترتیب زمانی نبود، بلکه جمله رو می خواستم به هم وصل کنم، که البته مشکل هم از انشای بنده بود. به هر حال جایی که خطاهایی از قبیل مشکل نداشتن روسیه و لهستان مطرح میشه، چنین خطاهای نگارشی علی القاعده نباید چندان موضوع بحث باشه سایر موارد جوابشون داده شده. و این ماشاءالله شما هستین که با پرشهایی حقیقتا عظیم و غول آسا ما رو مبهوت و انگشت به دهان گذاشتین. جواب شما رو میدم اما گویا فقط هدف سوال پرسیدنه. مثلا فرمودین: [quote] - [b]اگر به قول شما این رفراندوم اینقدر صحیح بوده و این درصد بالای مردم به شوروی رأی دادن و نه انفکاک جمهوری ها، چگونه این جمهوری ها جدا شدن؟![/b] [/quote] در جواب عرض کردم: [quote] رفراندوم: کسی که اون رو با رفراندومهای صدام مقایسه میکنه، فقر اطلاعات خودش رو از شرایط کشور در اواخر شوروی اونهم سال 91 نشون میده فقط. من دیگه چی بگم؟ من که نمیتونم اینجا بشینم تاریخ کبیر بنویسم. [b]در مورد انتخابات هم بنده اعتقادی جادویی بهش ندارم، اما علامتی بود که همونطور که عرض کردم به قدر کافی گویا بود[/b] و در زمان خودش هم یلتسین که بازنده رفراندوم بود نیومد چنین مسایلی رو مطرح کنه! [b]صندوق رأی صرفا یک امکانه، و به خودی خود معنایی نداره، معنا و اهمیتش رو شرایط هر زمان تعیین میکنن.[/b] در نتیجه چرا جمهوریها جدا شدن؟ اون هم دلیلش همینه.[b] صندوق رأی یک گرایش عمومی رو نشون داد، اما جریان جدایی طلب قدرتمندتر و با با اعتماد به نفس بیشتری بود. جریان مخالف جدایی تو موضع دفاع و زیر ضربه بود. در عرصه نبرد طبقاتی هم سرشماری از نفرات راهگشا و تعیین کننده پیروزی نیست: [color=#ff0000]کم من فئة قلیله غلبت فئة کثیره![/color][/b][color=#ff0000] [/color]جمهوریها هم جز چند تاشون تمایلی نداشتن و جدا هم نشدن، اما وقتی دیدن اوضاع از دست رفته، رهبران جمهوریها، همون مثلا کمونیستهای سابق، دو دستی کلاه رو چسبیدن و سوار جریان شدن تا موقعیتشون حفظ شه. [/quote] اما باز هم متأسفانه از شما میشنویم که عادتا میفرمایین: [quote] ان شاءالله که پاسخ های شما به عرایض بنده از سر فقر اطلاعات بنده باشه و نه به ته دیگ رسیدن استدلالات شما. 2- ان شاءالله که عقل بنده هم روزی اونقدر آپگرید بشه که بتونم بفهمم چطور 90 و اندی درصد مردم یک یا چند کشور موافق یک چیز هستن و اون اندک مخالفینش همه کاری رو (بدون سرنیزه و تیر و تفنگ و مشت و باتوم و گاز اشک آور) انجام می دن و اون 90 و اندی نه مخالفت، که یه آخ هم نمی گن و با خوشحالی زندگی شون رو ادامه می دن. چون فعلاً عقل بنده در حد عقل شما نیست که این موضوع رو اونقدر بدیهی بدونم که[b] اینقدر ساده از روش پرش کنم.[/b] [b]البته تجربه نشون داده شما بالکل استعداد خوبی در قهرمانی در رقابت های پرش طول، ارتفاع، با نیزه و سه گام دارین.[/b] [/quote] حالا پرش شما چند گام بود؟ تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل! بازهم صندوق رأی، همون امامزاده ای که موقع انتخابات آمریکا اینقدر مشتاق داره، وحی منزل نیست. اما در شرایط خاصی، و اون شرایط لحظه ای از تاریخه که دو طرف نبرد قدرت دارای نیروی برابر میشن، میتونه گرایش عمومی جامعه رو بیان کنه. همین. جایی تو این تاپیک سوال شد چرا رفراندوم 40 سال قبل برگزار نشد، ضمن اینکه جواب کافی داده بودم دوباره اضافه میکنم 40 سال قبل توازن قوا کاملا به نفع یک جریان بود و انتخابات چیزی رو نشون نمیداد. اما این لحظه تاریخی فرق داره. حوادث واقعی بیرون صندوق رأی اتفاق میوفته، و بستگی به کیفیت نیروهای دوطرف و ساختارها و پشتیبانیهاشون داره. خلاصه بستگی داره این نیروها در چه بستری عمل میکنن. من چرا اون آیه قرآن رو که خیلی هم قشنگه نوشتم؟ چون از حیرت معصومانه شما کمی بکاهم. و اینکه بدونین حتی این اتفاق جدیدی نیست که برای بار اول در جهان اتفاق افتاده باشه. غیر از همه اینها، مردم با خوشحالی تغییرات رو نپذیرفتن. مردم حتی جنگیدن. همون اکتبری که مجلس به توپ بسته شد، این مردم بودن که با ارتش جنگیدن، این مردم بودن به هر وسیله ای مخالفت خودشون رو به رژیم جدید نشون میدادن. اما کیفیت سازماندهی این نیروها و موقعیتشون نسبت به کل نظام حاکم بر دنیا امری بود که اسباب شکستشون رو فراهم کرد. اما حتی در همین اروپای شرقی، تو بعضی از این کشورها از جمله رومانی فکر می کنید بعد از سقوط کشور چه کسایی در انتخابات پیروز شدن؟ همون احزاب کمونیست پیشین. بگذریم. بقیه مسایل هم کمی مطالعه غیر مغرضانه می طلبه، نه بیشتر. با تشکر از شما
  24. جناب مصطفی بسیاری از فرمایشاتتون جواب داده شده من گذرا مسایلی رو مطرح میکنم رفراندوم: کسی که اون رو با رفراندومهای صدام مقایسه میکنه، فقر اطلاعات خودش رو از شرایط کشور در اواخر شوروی اونهم سال 91 نشون میده فقط. من دیگه چی بگم؟ من که نمیتونم اینجا بشینم تاریخ کبیر بنویسم. در مورد انتخابات هم بنده اعتقادی جادویی بهش ندارم، اما علامتی بود که همونطور که عرض کردم به قدر کافی گویا بود و در زمان خودش هم یلتسین که بازنده رفراندوم بود نیومد چنین مسایلی رو مطرح کنه! صندوق رأی صرفا یک امکانه، و به خودی خود معنایی نداره، معنا و اهمیتش رو شرایط هر زمان تعیین میکنن. در نتیجه چرا جمهوریها جدا شدن؟ اون هم دلیلش همینه. صندوق رأی یک گرایش عمومی رو نشون داد، اما جریان جدایی طلب قدرتمندتر و با با اعتماد به نفس بیشتری بود. جریان مخالف جدایی تو موضع دفاع و زیر ضربه بود. در عرصه نبرد طبقاتی هم سرشماری از نفرات راهگشا و تعیین کننده پیروزی نیست: کم من فئة قلیله غلبت فئة کثیره! جمهوریها هم جز چند تاشون تمایلی نداشتن و جدا هم نشدن، اما وقتی دیدن اوضاع از دست رفته، رهبران جمهوریها، همون مثلا کمونیستهای سابق، دو دستی کلاه رو چسبیدن و سوار جریان شدن تا موقعیتشون حفظ شه. حالا جالبیش اینجاس که بعضی از دوستان در انتخابات آمریکا این صندوق رأی، البته از نوع آمریکاییش رو، به شکل ضریح ائمه میدیدن، همونقدر قداست، همونقدر جذبه، و همونقدر انتظار برای معجزه کردن. حالا چی شده ناگهان منتقدش شدن؟! لهستان و بالتیک و فنلاند: جریان لهستان رو گفتم بالتیک و فنلاند هم با شوروی اختلافات عمیق داشتن. اساسا اینها تماما جزیی از خاک روسیه بودن تا دو دهه قبلش و استالین هوس کرد دوباره اونها رو به کشور برگردونه. اشتباه کرد، اما جنگ جهانی راه ننداخت. به ویژه راجع به لهستان وقتی دید آلمان داره لهستان رو هپولی میکنه وارد خاک این کشور شد تا ارتش نازی رو متوقف کنه. بعد هم قراردادی که منعقد شد، از نظر اخلاقی موردی نداشت. چنین قراردادهایی رو شوروی با فرانسه هم بست. و آلمان هم با همسایگانش بی قرارداد نبود. به هر حال جنگ جهانی رو شوروی آغاز نکرد، البته غیر از سایت میلیتاری ما! در مورد شرایط زندگی هم این تعبیر و لابد تجربه شماس، بنده درک و تجربه دیگه ای دارم. در این مورد کار سختی نیست به شاخصهای توسعه انسانی در این کشورها قبل و بعد از شوروی رو بررسی کرد. که حوصله و وقت دیگری رو می طلبه. مثلا در مورد کتاب، محدودیت در همین حد مملکت ما بود، شما کتابهای بعضی نویسندگان خاص رو نمیتونین تو کتابخونه پیدا کنین، اونجا هم همین بود. اینجا حتی خیلی از کتابهای غیر سیاسی هم به دلیل مضمون و محتوای غیر اسلامی سانسور میشن، اونجا فقط محدودیت کتاب سیاسی بود. دخالت کشورهای صلح دوست غرب در شوروی: البته مرام و رفاقت انگلیس که تو تاریخ تکه، فقط به خاطر اینکه جلو داش کولچاکش شرمنده نباشه، چند تا دونه اسلحه و غذا و حالا فوقش چند تا سرباز بهش میده، چرا آخه اینقدر اقراق میکنی! تو عالم لوطی گری که این چندرغاز کمک که حساب نمیشه!! [quote] جنگ سرخ ها و سفیدها هم نه جنگی بین المللی، که جنگی داخلی بود که بعلت روابط حسنه ی آدمیرال کولچاک و سایر رهبران سفیدها با غربی ها و انگیزه ی غربی ها برای گرفتن جلوی تندروی سرخ ها (که تمامیت خواه به معنی کامل بودن) و جلوگیری از گسترش اندیشه ی (به زعم ایشان مخرب) ایشان، کمک هایی (اعم از سرباز و سلاح و آذوقه و پوشاک و .. به سمت سفیدها گسیل داشته شد! [b]لکن اینطور نبود که کل جهان غرب با تمامی توان و تجهیزات به جان نظام لنین افتاده و ایشان در برابرش جان سالم بدر ببرن.[/b] [/quote] حالا اشغال بنادر و شهرها توسط ارتش انگلیس اسمش که دخالت نظامی نیست. اونهم دهکوره هایی مثل بندر مورمانسک! ما بقی صحبتها هم که دیگه متلک و اینجور چیزها بود. شوروی بهشت نبود، جهنم هم نبود. سوسیالیستی نبود، اما سرمایه داری هم در معنای واقعی نبود. از خیلی جنبه ها شریفتر و انسانی تر از غرب بود. و زندگی هم ادامه داره. و تاریخ هنوز بازیهای زیادی با آدمها داره. الان هم میبینم علی آقا جوابی دادن، من فرصت نمیکنم پستشون رو بخونم. فعلا با عرض معذرت از دوستان آهان دیدم خوشبختانه جواب طولانی نمیخواست جناب علی اولا شما خواهش من رو در پستی که بهتون جواب دادم رو اجابت بفرمایین تا بشه بحث رو ادامه داد ثانیا مسأله لهستان رو خودتون مطرح کردید ثالثا تمام این آمارها رو اگه امکان داره مقایسه شوروی امریکا بفرمایین ، نه روسیه امروز امریکا هرچند من قویا معتقدم هر کشور رو باید با خودش مقایسه کرد نه با جای دیگه، تا ارزششها و ضعفهاش معلوم شه. چ.ن هر کشور بستر تاریخی سیاسی جغرافیایی متفاوتی داره که قابل قیاس نیست.
  25. [quote] اما اینجا خودتون رسما اعتراف کردید که شوروی این کشورها و جمهوری ها رو جبرا و قهرا به زیر بال و پر خودش کشیده بود و دلیلش هم این بود که این کشورها به آمریکا متمایل نشوند. پس بنابراین خودتون جواب حرف خودتون رو دادید. [/quote] علی آقا حالا برای اینکه ببینیم کی مغلطه میکنه و حرف تو دهن دیگری میذاره یه تست ساده میکنیم: [b]یک جمله یا نصف جمله تو پست قبلی من نشون بدین که گفته باشم شوروی جمهوریهاش رو با زور و جبر ضمیمه خودش کرده. اگه موفق شدین بنده دربست تمام حرفهاتون رو می پذیرم[/b]، و اگه نه هم که تکلیف مشخصه من فقط راجع به کشورهای اروپای شرقی صحبت کردم. شما تلاش کردین با یک استدلال سرتاپا غلط نشون بدین که روسها با مردم این مناطق هیچ مشکل تاریخی نداشتن و این استدلال اشتباه شما رو بهتون نشون دادم با مدارک تاریخی و جالبه هنوز میگین تو جوابی نداری بدی. نمیدونم باید روح مرحوم نیکلای چندم رو احضار کنم تا شما جوابتون رو بگیرین؟ به تمام قلمرو شوروی لهستان و فنلاند رو هم اضافه کنید میشه حدود مرزهای روسیه تزاری در اواخر عمرش قبل از جنگ جهانی. در نتیجه شوروی حتی مناطقی رو هم از دست داد. حالا کجا رو به جبر و زور ملحق کرده رو نمیدونم جریانش چیه. شوروی به تمام این مناطق هویتهای ملی مستقلی بخشید و بعضا حتی براشون ساخت. حرفم تکراریه اما تقصیر من نیست که مدام مجبورم تکرار واضحات کنم. خیلی از این جمهوریها قبل از شوروی اساسا هرگز وجود نداشتن، قرقیزستان، ازبکستان، ترکمنستان... جایی تو کتابهای تاریخ ثبت نشدن. اینها رو شوروی بهشون هویت و وجود داد به عنوان کشورهایی مستقل. رفراندوم هم سندیه دال بر این موضوع که این جمهوریها هم همگی تمایلی به جدا شدن نداشتن اما چرا این رفراندوم 40 سال زودتر برگزار نشد رو نمیدونم، بنده مسوول حوادث تاریخی نیستم. انگار بپرسیم چرا امام 5سال زودتر انقلاب نکرد؟! قطعا اگه 40 سال زودتر رفراندوم میکرد میگفتین چرا 40 سال دیرتر رفراندوم نکرد، چرا 10 سال زودتر نه و غیره! این رفراندوم تحت شرایط خاصی برگزار شد که در فضای تنش آلود اون دوره حکم زورآزمایی یلتسین گورباچف رو هم داشت. و همه در این رفراندوم دنبال تثبیت مشروعیت خودشون بودن. نتیجه هم واضح بود و دیگه بیش از این جای بحث و تشکیک نداره. شما از خود یلتسین هم داغترین چون اون بنده خدا هم نتونست ازش ایرادی بگیره، فقط خیلی ساده خودش رو به ندیدن زد و ازش گذشت. [quote] من هم قبلا در اینباره به شما توضیح داده بودم. جالبه که شما پیشدستی رو برای شوروی مجاز و مشروع می دونید. یعنی اعتقاد دارید که شوروی کار خیلی خوبی کرد که کشورهای دور و بر خودش رو به زور به خودش چسبوند که مبادا اینها جذب آمریکا بشوند. اونوقت اقدامات پیشگیرانه آمریکا و غرب رو محکوم می کنید؟ فکر نمی کنید دیگه تعصب نسبت به مارکسیسم لنینیسم رو به اوج خودش رسوندید؟ عجبا که شوروی از ابتدای تشکیل در پی صلح بود ولی لنین در صحبت هاش در همان اوایل شوروی می گفت : به زودی کمونیسم بر سراسر جهان مسلط می شود و یک حکومت جهانی به رهبری شوروی تشکیل خواهد شد و شوروی بر سراسر جهان مسلط خواهد شد. عجبا که نمردیم و معنای صلح طلبی در شوروی رو هم فهمیدیم. این است معنا و مفهوم صلح طلبی ، آن هم از نوع شوروی آن. این چجور صلح طلبی است که دنیا را تحت حکومت شوروی ترسیم می کند؟ حالا غرب حق ندارد دست پیش را بگیرد تا پس نیفتد؟ چطور شد که شما حق پیشگیری را برای شوروی قائل هستید ، اما برای غرب خیر؟ پس بنابراین بنا بر منطق شما ، آیا غرب حق نداره که دولتی رو که در آینده تبدیل به دشمن بالقوه اون خواهد شد رو تحت فشار قرار بده؟ نکنه شوروی را مادر زاییده ، ولی غرب را صیغه ای زاییده؟ [/quote] یادآوری میکنم جنگ جهانی دوم رو شوروی شروع نکرد بلکه آلمان به شوروی حمله کرد. و بعد هم شکست خورد، اینجا شوروی پیشدستی نکرد، بلکه در جنگی که آغاز کننده اش نبود شرکت کرد و تا نابودی کامل هیتلر پیشرفت. اگه جنگی شروع نمیشد شوروی هرگز ممکن نبود تا برلین پیش بره. پس مقایسه شما از اساس غلطه. اما شوروی به انگلیس حمله نکرد، و اساسا کاری به کارش نداشت. قضیه کاملا بر عکس بود. شعار دادن هم هیچ کجای دنیا بهانه خوبی برای جنگ نبوده، البته غیر از جرج بوش گل و بلبل، و باز هم تکرار میکنم، ما هر هفته و هر روز به مدت 30 ساله علیه امریکا و اسراییل شعار میدیم. با استدلال شما حمله امریکا به ایران به خاطر این شعارها کاملا موجه و صحیحه. اگه جایی اشتباه میکنم بفرمایین [quote] در همین پست اخیرتون گفتید که شوروی جمهوریهای خودش رو و کشورهای اروپای شرقی رو تنها به خاطر اینکه به دامان آمریکا نیفتند ، به سمت خود جذب کرده است. [/quote] رجوع میدم به صحبتهای بخش اولم. من بی صبرانه منتظرم نشون بدین جایی در پست قبلیم گفته باشم شوروی جمهوریهاش رو از ترس امریکا جذب کرد(!!!) [quote] . پس حتی رای مثبت دادن مردم جمهوریها به نظام شوروی نیز منشا حقانیت و مشروعیت نظام شوروی نخواهد بود. ضمن اینکه تبلیغات سنگین کمونیست ها بر روی این موضوع که تنها حزب کمونیسم است که قادر است تمامی نیازهای زندگی شما مردم شوروی را تامین کند و اگر حزب کمونیسم نباشد ، شما از گرسنگی خواهید مرد. در کشورهای غربی وضع بسیار از کشور ما بدتر است. در آمریکا و انگلیس و فرانسه مردم از شدت فقر و نداری در حال مرگ دسته جمعی هستند. اما حزب کمونیسم ، شوروی را آنچنان آباد کرده است که الان مردم کشورهای غربی حسرت زندگی در شوروی را دارند و آرزو می کنند که به جای شما باشند. [/quote] دوره رفراندوم هیچ کدوم از این تبلیغات وجود نداشت و کاملا برعکس بود. این تاریخه باور بفرمایین تقصیر من نیست. [quote] کسی که به خود جرات می داد که از چنین حکومتی انتقاد کند ، به طور اتوماتیک مفتخر به دریافت لقب (دشمن خلق) می گردید. مردم شوروی چنان از حاکمیت کشورشان واهمه داشتند که می ترسیدند رای منفی دادن به حاکمیت شوروی ، سبب دردسر برای آنها و ایجاد مزاحمت برای آنها خواهد شد. انشاالله این مورد (حکومت ارعاب و وحشت) را که دیگر نمی خواهید انکار کنید. [/quote] دوره استالین رو می فرمایید؟ بله صحیحه. دوره بعد استالین؟ نه غلطه. بنده سال 90-91 رفتم لب پنجره اتاق کلاس مدرسه و پاسپورت شوروی رو پاره پوره کردم جلوی چشمهای گرد شده همه و ریختم تو حیاط مدرسه. بچگی بود و جوگیری. من رو میخواستن از مدرسه اخراج کنن،مدیر ما از اون کمونیستهای متعصب بود، با وساطت این و اون نکردن. ماجرا تموم شد. نه دشمن خلق شدم نه اعدامم کردن نه هیچی. قبلش هم همینطور. فضا بسته تر از اون سالها بود اما کسی وحشت استالینی رو نداشت. همه جا جک لنین و برژنف بود. همه جا قر زدن و غیره. مثل همینجا. کم و بیش مثل همینجا. [quote] لابد به خاطر دلسوزی برای مردم رومانی بود که نفت این کشور رو تا آخرین قطره اون مکید و امروزه رومانی رو با چاههای خالی از نفت خودش رها کرده و امروزه رومانی با اون منابع عظیم نفتی که در زمان های سابق داشت ، به یک کشور وارد کننده نفت تبدیل شده. که مبادا از ذخایر نفتی خود شوروی چیزی مصرف بشه. لابد اوکراین رو به خاطر دلسوزی برای مردمش بود که تبدیل به تولیدگاه گندم بلوک شرق کرد و امروزه مزارع گندم این کشور (که زمانی بزرگترین تولید کننده گندم اروپا و حتی اوراسیا بود و تولید گندم آن حتی از خود روسیه هم بیشتر بود) بازدهی سابق خود را از دست داده اند [/quote] جریان چاه نفت رومانی رو نمیدونم و میبینم. اوکرایین صنعتی ترین جمهوری شوروی بعد از روسیه بود. اوکرایین قلب تپنده شوروی بود. اونقدر عزیز بود که روسیه شبه جزیره کریمه رو از خاک خودش جدا کرد و به اوکرایین داد. جواهری که حالا میبینید روسیه به خاطر نداشتنش چه دردسری میکشه. [quote] و در این اثر از نجوایی سخن به میان می‌آورد که بر “کمونالکی”، یعنی خانه های اشتراکی شهرهای شوروی در سالهای دهه سی میلادی حکمفرما بود. خانه هایی که میلیون ها انسان به اجبار در آن سکنا گزیده بودند تا افسانه بهشت موجود را در تنازع بقایی که در نتیجه کمبود مزمن ارزاق عمومی، بیشتر رنج بقا بود، از نزدیک تجربه کنند. آن هم در شرایطی که در مسکو برای هر فرد 5/5 متر مربع مساحت فضای مسکونی در نظر گرفته شده بود و در آپارتمان های چهار اتاقه، شش خانوار زندگی می کردند. [/quote] بنده از دهه 30 مثال نزدم، چون متولد 1910 نیستم. اون دوران معلومه کمبود وجود داشته چون تزارها برای روسیه مقداری زمین سوخته و آش ولاش بیشتر به یادگار نذاشتن. بازسازی مستلزم کمبودها و ایراداتی بوده. در هر حال بازهم میگم در دهه 80 چنین چیزهایی وجود خارجی نداشت. وقتی رییس جمهور آمریکا برای اولین بار به چین سفر کرد، از چوئن لای مرد شماره 2 حزب کمونیست سوال کرد نظر شما راجع به انقلاب فرانسه چیه؟ چوئن لای جوابی داد که برای مغز مصرف زده امریکایی که همیشه نتیجه رو در همون لحظه جستجو میکنه قابل فهم نبود:"هنوز برای قضاوت راجع به انقلاب فرانسه خیلی زوده" و این زمانی بود که دو قرن از این انقلاب گذشته بود. قضاوت درباره مرده و زنده بودن انقلابها زمانی بیشتر از عمر ما طلب میکنه. من جواب سوالاتتون رو دادم. اگه جوابی پیدا نمیکنید دوباره عرایضم رو بخونید. از حوصله ای که به خرج دادین خوشحال شدم. بحث با شما هم دلچسب بود مثل همیشه. شما به واسطه مطالب زیادی که ازتون یاد گرفتیم به گردن ما حق دارین. و این تعارف و این حرفا نیست، واقعیته.