rasoolmr

Members
  • تعداد محتوا

    1,115
  • عضوشده

  • آخرین بازدید

تمامی ارسال های rasoolmr

  1.     برسی مسائل مذکور بصورت علمی هیچ ارتباطی به سکولاریسم و تکنوکراسی و ترس در برابر دشمن نداره تا چه برسه به اینکه گفتین بصورت خودکار مرتبطه که البته ادعایی سراسرمضحکه !   مطالبی که گفتین فقط جهت اظهار فضل و کاملا بی ربط به مسئله و مبتنی بر ساده لوح دانستن مخاطب و ادعای ضمنی این بود که چیزهاییی میدونین اونم علمی که اگه بگین خدای ناکرده چه اتفاقات محیر العقولی رخ میده و کشف از چه مسائل مگویی رخ میده !!!     چرا درباره چیزهایی که نمیدونین اینقدر ابهام افکنی میکنین؟؟؟؟
  2.     حدیث نفس فرمودین استااااااااااااااد !   ظاهرا جنابعالی این جمله رو بخوبی فرا گرفته و با قدرت تمام بکار گرفتین امید که به جایگاه دلخواه برسین !   تبریک
  3.   یه نمونه نشون بدید بعد از محسن رضایی فرماندهی متوسط و نه حتی عالیرتبه در حد فرمانده لشگر که در موردی نظرش مخالف فرمانده سپاه باشه خلع درجه و مسئولیت بشه و بعنوان یه بسیجی عادی اعزام بشه بعنوان خط شکن !!!!
  4.   این سئوالات رو باید محسن رضایی پاسخ بدن ! *********************************************** ********************************************** این موارد درباره هر کسی اندکی مصداق داشته باشه میشه اونو محاکمه کرد و چهارمیخش کشید شهادت فرماندهان به این نحو اونم غریبانه و ناشناس فقط منحصر در شهید درویش نیست و کلا هر کسی از فرماندهان ارشد سپاه که تو مقاطعی مخالف نظرات حاج محسن بودن به این سرنوشت دچار شدن ! یعنی همه مسئولیت ها رو تحویل دادن و بعد غریبانه و بعنوان یه بسیجی عادی بعنوان خط شکن شهید شدن ! نکته جالب اینه که این عزیزان نه تنها جنجال راه ننداختن و قهر نکردن بلکه جنگ رو هم ترک نکردن و رفتن غریبانه بشهادت رسیدن   ------------------------------------------------------------------------- توهین به سلسله مراتب نظامی ( چه در گذشته یا حال ) تخطی از قوانین انجمن هست   2- هرگونه اهانت به کشور ، انقلاب و مسئولین چه مسئولان فعلی یا مسئولان سابق کاملا و اکیدا ممنوع است.   نقد درست را یاد بگیرید . / ویرایش شد . MR9
  5.   جناب مصطفی نه توان علمی داشتن و نه هیچگونه تاکید میکنم هیچگونه درکی از فلسفه داشتن . فلسفه خودش عالم دیگه ای داره و کار هر کسی نیست . اگر کسی کمترین ادعایی تو این سایت در این مورد داره  به بحث بزاریم ببینیم چند مرده حلاجه   بحث های روزنامه ای اینجا جدای از بحث علمی و فلسفی هست . اشتباه نشه   و اما اگه حرفای استاد عباسی رو در مباحث علوم انسانی و فلسفی هر کسی از بچه های سایت خواسته باشه از نظر علمی (تاکید میکنم از نظر علمی) روشون بحث کنه بسم الله ببینیم چه نقد علمی میتونه وارد کنه   ----------------------------     توهین به سایر کاربران ، خط قرمز محسوب می شود ، در این انجمن ، هرکاربری به فراخور محدوده دانش و در چهارچوب اخلاق و قوانین، حق اظهار نظر دارد . اینکه بارها تذکر داده می شود که از تخریب دیگران خودداری کنید ، به همین دلیل است . جنابعالی هم دقت بفرمایید که بدون اینکه قصد سنجش توانایی علمی دیگران داشته باشید ، صرفاً عقاید خودتان را ارسال کنید  /MR9   پی نوشت :   دوستانی هم که این شکل کامنتها را تایید می کنند ، صرفاً موجب تاسف هست و نکته عجیب این است که این دسته به طور مرتب بابت از میان رفتن ارزشها احساس نگرانی می کنند ، در حالی که :   امام صادق(ع) به نقل از رسول خدا فرمودند: "خداوند تبارک و تعالی فرموده است: هر کس دوستی از دوستان مرا خوار کند، در کمین جنگ با من نشسته است".   و در حدیثی دیگر امام صادق علیه السلام می‌فرمایند: المومن اعظم حرمة من الکعبه   حرمت مومن از حرمت کعبه بالاتر است   حداقل در این مواقع هست که میزان پایبندی افراد مشخص می شود
  6. خخخخخخخخخخخ   تکفیری ها با قرآن تکفیر میکنن بعدش حکم به قتل و سربریدن میدن    اونچه در اونها مشهوده اینه که چون هیچگونه توان علمی و عقلی ندارن بجای پاسخ قرآن میخونن   من حمل بر صحت و خیر کرده بودم !
  7. حالا خوبه از فحاشی و فتوای کفر و التقاط و انگ منافق زدن به سلام کردن رسیدین ! خودش پیشرفتیه     مخالف خوانی حضرات در اونچه که هیچگونه دانشی دربارش ندارن همه اونچه باعث ومخالفت کور با امثال دکتر عباسی شده بنظر من اینه که ایشون در جناح و باند سیاسی اونها نیست . و گرنه کدومیکی از این حضرات اومدن بطور روشن نقد علمی کنن ؟؟؟ مخالف خوانی که خیلی راحته و سهل و آسان و بدون هیچگونه تلاش فکری و زحمت اندیشه ورزی هست ، بنیاد استوار علمی نداره و از توجیه کافی برخوردار نیست و البته منشا هیچگونه اثر رشد دهنده و تضارب افکار و اندیشه هم نیست فقط و فقط حب و بغض و ابراز عقده های درونی هست . هیچ راهگشایی فکری نداره و منشا هیچگونه تحول فکری نیست .   بجای توجیه عقلانی و مدنظر قرار دادن سئوال و سپس تلاش برای حل مسئله و یا نقد نظریه ، بفکر باند قدرت هستند و عقده های سیاسی و اجتماعی و عقیدتی رو در مخالف خوانی بروز میدن . انگار هیچ مخالففی حق اظهار نظر هم نداره و میخوان خفه کنن .اما در عین حال از حضرات باید پرسید که ایشان و باند مورد تعلق ذهنیشون کدوم سئوال و مسئله مردم رو مطرح کردن و یا اصولا چه پاسخ هایی برای اونها دارن؟ اینکه حضرات بر اساس احساسات و عقده هاشون فقط مخالف خوانی میکنن و هر صدای مخالف اسلام و نظام رو ازش استقبال میکنن و اعتبار میدن و هرگونه صدای مدافع یا نظریه پردازی در این سمت رو کورکورانه فقط دروغ و دروغگو میشمرن چه مشکلی رو تونستن حل کنن . و اصولا چه حرفی برای زدن دارن؟   اینا که خودشونو منجی و حلال مشکلات میدونن و بقیه غیر خودشونو دروغگو و منافق و کافر و التقاطی مینامن بفرمایند کدوم نظریه و سخن و اندیشه ای خودشون یا همفکرانشون دارن که منجی و حلال مشکلات فعلی باشه و اصولا کدومشون اهل اندیشه ورزی و نظریه پردازی و پیشرفت و توسعه ذهنی و اندیشه ای کشورهستند ؟   مخالف محوری و خفه کردن هرصدار مخالف خودشون و عربده کشی و شورش و ضدملی عمل کردنا و دروغگو خطاب کردن نظام و حامیان نظام و ....چه نسبتی با دانش محوری و اندیشه ورزی داره ؟ بنده خدا عباسی داره نظریه پردازی میکنه حتی مخالفت علمی و اندیشه ورزی متقابل میتونه باعث توسعه و پیشرفت خردورزی ما باشه ولی این نوع برخوردهای عقده وار چه پیشرفتی حاصل میکنه برای ما؟   ایشون واقعا مشکلاتی در عصر و زمانه خودمون میگردن و پیدا میکنن و بعد دنبال ارائه راه حل هستند و نظریه پردازی میکنن و یا حداقل در حال اندیشه ورزی هستند و یا سعی میکنن توجیه و دلایل و شواهدی برای اونچه که بنظرشون ایجاد مشکل کرده یا راه حل هست ارائه بدن . این خودش حرکت فکریه و منشا تحول ذهنی هست حتی مخالفت علمی و نظری با ادله متقابل میتونه راهگشای پیشرفت ذهنی باشه و در نهایت ایجاد راهگشایی کنه .   منتهی مشکل مخالف خوان ها اینه که اصولا ایشون چرا فکر میکنن و چرا حرف میزنن و یا چرا دنبال سئوال و طرح مسئله هستند !!!!!
  8.   ایشون نخواستن چیزی به مقدسات شیعه اضافه کنن ولی بنظر میاد جنابعالی سعی دارید افرادی رو انگ منافقین بزنید  !!!  یا با بی ادبی بی پدر خطاب کنین !!!!!  یا فتوای کفر و التقاط بدین !!!!!   در ضمن تا اونجایی که نظرات شما رو تا حالا دنبال کردم بنظرم اصولا سواد دینی مناسبی هم ندارید که تعیین کنید چه کسی التقاطی حرف میزنه و یا خیر !!!!!!
  9.     استاد از شما توقع نمی رفت اینگونه صحبت کنین !!!!!!   جمله فوق شما یک جمله کاملا بی معنا ست   اصلا اینکه مبنای علوم انسانی انسانه چه معنایی داره؟ اصلا انسان چطور میتونه مبنای علمی قرار بگیره ؟ نمیدونم چطور این چنین خطای فاحشی در کلام شما رخ داده !!!!   مبانی علوم انسانی فلسفی هستند   این رو هر کسی که در علوم انسانی کار کرده باشه میدونه که با تغییر مبانی یک علم : موضوع ، روش و غایت اون علم و کارکردش هم تغییر میکنه
  10.     شما حرفاتون فقط از سر تعصب مذهبی سنی هست و دشمنیتون با صفویه فقط از دریچه همین نوع تعصب کور هست . شما به علمای شیعه توهین کردید بعد فرار به جلو میکنید و متهم میکنید ؟   در مورد ذبیح الله صفا اونچه نقل کردید ایشون هم از مستشرقین غربی گرفتن و کلی گویی کردن . نظرات اونها رو هم جانبدارانه میدونم و دارای اغلاط بزرگ مثل همونی که بعنوان نمونه بهتون متذکر شدم و شما جوابی براش نداشتید . این اغلاط از کسی که خودش رو صاحب نظر میدونه نشون میده اصلا اون شخص در مورد اونچه دربارش نظر میده صائب نیست با نظر خوشبینانه میشه در مورد طرف گفت ناشی از عدم بیطرفیش هست نه بیسوادیش   نظر خودم رو هم گفتم . بنظر من ادبیات اون دوره عام شده و از حالت درباری دراومده بهمین خاطر حاکمان شعرای درباری مطلقا نداشتن و به چاپلوسی افراد هم بها ندادن و برخورد کردن نمونش برخورد با شاعری در محتشم . در زمینه محتوا هم شعر جهتش عوض شده . طبیعی هست که افرادی که نتونستن خودشون رو با این رویه انطباق بدن رفتن شاعر درباری جایی شدن که بها  به تملقشون بدن و از نظر محتوا هم همون مضامین سابق رو تکرار کنن و حقوق مقرری و شغل ثابت حکومتی بعنوان شاعرالدوله داشته باشن این مناصب رو صفوی ها حذف کردن   ملت در نظر شما رو خوندم  و عمق نظر جنابعالی رو هم متوجه هستم . اصلا نظری ندارید فقط رونویسی و برداشت نابجا ناشی از تعصب و پیشداوری و عدم بیطرفی بقصد سیاسی ناشی از مذهبتون هست . و چون خواستید نظری که در ذهنتون هست رو نتیجه بحث بگیرید از اول همه چیز معوج میبینید و اشکالاتی هم که میشه رو متعصبانه نادیده میگیرید تا به نتیجه خودتون برسید . همین   اینکه یه نفر بیاد به جامی لقب خاتم الشعرا بده رو تصور کردید بمعنی واقعی اون شخص میشه واقعا خاتم الشعرا ؟؟؟؟؟؟؟ مثل اینکه بر روی رساله عملیه علما و مراجع تقلید همگی میزنن خاتم الفقهاء و المجتهدین و .... و قصدشون فقط اینه که این شخص انسان بزرگیه وگرنه جامی در تاریخ ادب فارسی از خیلی ها کوچیکتره بلحاظ اهمیت . مثلا اگه بخوان بلحاظ اهمیت درجه بدن جامی از سعدی و حافظ و... قطعا اهمیتش خیلی کمتره پس لابد می باید به اونها بگن خاتم الشعرا بعد از جامی هم ادبای بسیار بزرگی ظهور کردن . همین صائب تبریزی اهمیتش کمتر از جامی نیست .   اما غارت آثار ادبی ایران توسط روس ها و انگلیسی ها و ... جای هیچ شکی نیست . و دولت های ایران با تضعیفشون آثار ادبی و هنری ایران به غارت رفته و در موزه های کشورهای دیگه شده زینت موزه هاشون ربطی به صفویه نداره   آخه دوره مثلا تیموری چی داره که شما مقایسش میکنید با صفوی . یک فردی که خودش رو مغول میدونست و در تمام سالهای حکومتش غیر از کشتار و خرابی مغول گونه نداشت و فقط جنگ و کشورگشایی و تخریب بود و بعد از مردن خودش متصرفاتش بفنا رفت رو مقایسه میکنید با صفویه . همینطور غزنوی ها رو که با مردن محمود غزنوی تقریبا بفنا رفتن . تقریبا فقط سلجوقی ها اندکی قابل مقایسه هستن که اونم پر از نقاط ضعف هست و هرگز اونها خودشون رو ایرانی ننامیدن و ادعاش رو هم نکردن و دولتشون رو هم دولت ایرانی نمیدونستن و شاه هم شاه ایران خودش رو نمیدونست و متعهد به دربار خلیفه عباسی بود تا ایران و مردم ایران   کسی که نمیدونه اوج فلسفه و کلام و هنر نقاشی ، خوشنویسی و هنرهای نمایشی و .. ایران دوره صفویه هست چی باید بهش گفت ؟ اونچه که تا پیش از صفوی ها بود رو صفوی ها گرفتن و متحول کردن و به پیش بردن و یا معماری پیش از خودشون رو اخذ کردن و به پیش بردن . سراسر ایران مملو از آثار معماری صفوی هست . منتها کسانیکه باید کار کنن بر آثار دوره صفوی کوتاهی کردن و در زمینه بررسی آثار هنری و علمی دوره صفوی کوتاهی عجیب و غیر قابل باوری رو شاهد هستیم . ضعف دوره صفوی نیست چون آثار بینهایت غنی هست . فقط ضعف بررسی هست  .   اینکه معماری پیش از اونها در دوره تیموری وجود داره به این معنی نیست که تیموری ها خصوصا شخص تیمور کاری رو به پیش بردن . شخص تیمور که اساس حکومت تیموری در ایران رو گزاشت بجزقتل و کشتار و تخریب هیچ کاری در ایران نکرد . بازماندگانش مقداری به آبادی اونچه پدرشون تخریب کرده بود همت گزاشتن و برخی آثار رو پدید آوردن . صدها هزار نفر رو بقتل رسوند اصفهان و ری و سبزوار و ... با خاک یکسان کرد زحمات همه اونهایی که خواستن مقداری از ویرانی های مغول رو جبران کنند رو نابود کرد یعنی ایران رو نابود کرد بعد مثل چنگیز هر جایی هنرمند یا دانشمندی دید جمع کرد برد سمرقند . اونوقت شما به این افتخار میکنید   البته این بمعنی این نیست که اونها معماری نوینی رو پدید آوردن و قبل از اونها معماران و معماری وجود نداشته و اونها مبدع معماری بودن . بلکه هنر معماری در این دوره به رشد سابق و تاریخی خودش ادامه داده  و اونچه از قبل بهش به ارث رسیده تکمیل کرده و رو به جلو رفته . هنر در خلا و از ابتدا هیچکجا شکل نمیگیره همینطوری که علم هم همینگونه هست . صفوی ها هم معماری رو به پیش بردن یعنی اونچه از قبل بهشون رسیده بود رو تکمیل کردن و به آیندگان خودشون سپردن   اینکه گفتید هنر تیموری رو بارث بردن اونم در سطحی بسیار نازلتر باید گفت غیر از تخریب چیزی برای ایران بیادگار نزاشتن و حاصل همه کارشون حمایت از بعضی هنرمندان و بجا گزاشتن چند بنای معماری و هنری هست و گرنه ایران رو نابود کردند. این خود هنر و هنرمندان بودند که پابرجا موندن و به رشد ادامه دادند .اینکه نازلتر شده هم بی مبناست . هنر نازلتر نمیشه بلکه یا فقط میتونه رشدش متوقف میشه و یا جهتش تغییر پیدا بکنه . همینطور اینکه گفتید بسیار نازلتر شده این بسیار رو از کجا آوردید و مقدارش چقدر هست جز اینکه همینجوری یه چیزی رو پروندید .   منتها تفاوت صفوی ها در این هست که اونها تخریب کشور و ملت ایران رو نداشتن مانند اسلافشون از غزنوی و تیموری و ... بلکه در طول حکومت نسبتا با دوامشون مردم به ثبات نسبی رسیدن و مردم ایران پس از قرن ها تخریب و قتل عام و دست بدست شدن نواحی و شهرهاشون و بیگاری و سواری دادن ، تونستن به آرامش نسبی برسن فرق صفوی ها با قبل از خودشون اینه که سلسله های قبل از خودشون بیگانگانی بودن که فقط اومدن و با کشورگشایی و قتل عام مردم رو غارت کردن و بین خودشون تقسیم کردن و هرگز نه خودشون رو ایرانی دانستن و نه تعهدی به ایران و مردمش داشتن اما صفوی ها حکومت کردن و کشوداری کردن ، خودشون رو ایرانی نامیدن ، متصرفاتشون رو برای اولین بار پس از اسلام ایران نامیدن . خودشون رو از مردم ایران دانستند و به حفظ چیزی که ایران نامیده میشد و ایران نامیدند متعهد میدانستند .   اما در مورد دستگاه اداری صفوی معلومه که هیچ چیزی نمیدونید و بنده حمل بر نادانی و بیسوادی مطلق شما میکنم در این مورد وگرنه اینگونه سخنانی نمیگفتید در مورد دستگاه اداری صفوی توصیه میکنم کمی مطالعه کنید درباره دستگاه اداری و حکومتی صفویه بعدش متوجه عظمت این دوره و اهمیتش میشید و از این حرفا دیگه کمتر میزنید   اما صفوی ها رو بیگانه خو.اندید ، خیلی ها در ایران آمدند و ساکن شدند و یا رفتند . ایرانی بودن به چیست ؟ آریایی ها هم مهمان بودند و قبل از اونها اقوامی در ایران ساکن و حاکم بودند و بعد از روی کار آمدن آریایی ها نسلشون باقی موند و آریایی ها از علوم موجود در نزد اونها و هنرشون هم استفاده کردند و هر دو از زبان و فرهنگ همدیگه متاثر شدن و زبان و فرهنگ هر دو درهم آمیخته شد . حالا کدامیک ایرانی هستن اریایی ها یا این اقوام قبل از اونها یا هر دو؟ اقوامی که بعد از اونها پا به ایران گزاشتن چطور ؟ آیا ایرانی بودن فقط مختص قبلی هاست و نباید به بعد از اونها اطلاق بشه یعنی ورود به ایران برای یک عده باعث میشه ایرانی بشن و برای دیگران نه ؟   مهم اینه که صفوی ها پذیرفتند ایرانی باشن و قلمرو سابق ایران رو احیا کنن و کشورشون رو پس از قرن ها ایران بنامن و نام ایران رو احیا کنن ، زبان حکومتیشون فارسی باشه و فرهنگ ایرانی رو پذیرفتند و متعهد شدند از مردم ایران در مقابل تعدی بیگانه بعنوان یک ایرانی حمایت و محافظت کنن . چیزی که در سلسله های قبل از اونها مطلقا وجود نداره . قبل از اونها فقط ما یک حکومت های سلطانی داریم که نه نام ایرانی بر خودشون گزاشتن و نه قلمرو خودشون رو ایران میدونستن و نه هیچگونه تعهدی رو پذیرفتن که از مردم ایران و یا حتی مردم تحت حکومتشون محافظت کنن . بلکه برعکس فقط اومدن غارت کنن و بهره ببرن   و اما در مورد سنی مذهبان ، اونهایی که قبل از صفوی ها بودند مثل آق قیونلوها اختلافشون با عثمانی ها فقط بخاطر منافع و قلمرو و استقلال بوده همین و بس . هیچ اختلاف دیگری نداشتن . یعنی اینکه بخوان خراگزار عثمانی بشن و توسط عثمانی ها عزل و نصب بشن و منفعت کمتری از قلمرو خودشون ببرن رو قبول نکردن .   اما اینکه پس از روی کار آمدن صفوی ها با هندی ها و عثمانی ها بر علیه صفوی ها همکاری داشتن و و همپیمان و متعهد به هند یا عثمانی میدیدن تا ایران و حکومت وقت در تاریخ هیچ جای شکی نیست . ببینیند ازبک ها و افغان ها و بلوچ ها و برخی کردها چه رفتاری داشتن . اونها تا قبل از صفویه اصلا کشور و ملتی بنام ایران رو قبول نداشتن همینطور چیزی که بشه فرهنگ ایرانی بهش گفت . تغییر مذهب رسمی رو هم قبول نکردن . بنا براین یا بخاطر تعصب مذهبی و یا از دست دادن استقلال نسبیشون که سابق بر این بصورت ملوک الطوایفی نوعی خودمختاری نسبی داشتن و تحت حکومت واحد درآمدن ، و یا بخاطر اینکه چیزی بنام ایران بخواد موجودیت داشته باشه رو قبول نداشتن سر ناسازگاری گزاشتن و مخالفت کردن . هر وقت حکومت عثمانی در تنگنا قرار گرفته در یک هماهنگی و وقت شناسی عجیب یکی از اینها شورش کرده و از پشت خنجر زده . حتی زمان نادر هم همین بلوچ ها بهش خیانت کردن و وقتی میتونست بغداد رو دوباره متصرف بشه و همه چیز مهیا بود شورش کردن و با قتل عام و پیشروی در مرکز ایران نادر رو مجبور کردن از خیر بغدا بگذره و ارتش رو برگردونه بسمت مرکز و شرق ایران و یا افغان هایی که به تحریک حکومت وقت هند گورکانی شورش کردن و با تخریب قتل عام و بعد محاصره پایتخت بزرگترین ضربه رو به صفویه و ایران زدن .  چرا نادر برای تعقیب افغانها به هند لشکر کشید و به عوض تخریب اصفهان و قتل عام این شهر با دهلی همونکار رو کرد ؟ هندی های گورکانی چه نقشی داشتن که نادر از اونها انتقام گرفت؟   اما اینکه صفوی ها و مذهبشون و دستگاه روحانیت و .. اونها رو بیگانه معرفی کردید فقط تعصب مذهبیتون هست . صفوی ها قبول کردن ایرانی باشن و ایرانی محسوب شدن و مردم ایران هرگز اونها رو غیر ایرانی ندونستن . اما مذهب شیعه در ایران وجود داشته همواره و در قم و برخی شهرهای دیگه مثل ری حوزه های علمیه شیعه همیشه وجود داشته . منتها بدلیل قتل عام ها و دشمنی حاکمان متعصب سنی و سوزاندن کتابها و کتابخانه هاشون بدست امثال محمود عزنوی و ... تضعیف شدن و طبیعی هست که در ابتدای کار برای تقویت و رونق گرفتن اونها عالمان شیعه رو از بحرین و حله و جبل عامل دعوت کنن و حوزه شیعه رو تقویت کنن . منتها با تقویت اولیه همه علمای بزرگ بعدی تا پایان حکومت صفوی و بعد از اون همگی ایرانی هستند و از مردم خود ایران هستند .   چیزی که ما با لفظ ایرانی و بعنوان یک ملت ازش نام می بریم یک واقعیت اجتماعی هست نه ذات و جوهری که با استدلالات مبتنی بر تعریفات و وضع ذهنی افراد جستجوش کرد و یا دنبال جوهره ای مادی و قالب وجودی عینی براش باشیم که هر کسی نداشت خارج از لفظ ایرانی باشه . مثالی که میزنم مثلا لفظ بازی که بکار می بریم میدونیم که بازی قالب وجودی عینی نداره و هزاران نوع بازی داریم در طول هزاران سال  که یکی بعد از دیگری بوجود اومدن و هر کدوم با یک شکل و فرم و نوعی خاص از قوانین جلوه میکنند جوری که اگر شما بخواهید یک تعریفی از بازی ارائه بدید که همه مختصات بازی ها رو در همه اعصار و همه مکان ها و همه اقوام شامل باشه عملا غیر ممکن هست حتی تعریفی که بشه همه بازی های یک عصر رو در بگیره هم نمیتونیم ارائه بدیم ولی با این وجود ما به همشون لفظ بازی رو اطلاق میکنیم . فهم هر بازی مستلزم فهم یا شرکت در شکل خاصی از زندگی هست که اون بازی فقط در اون بافت مورد نظر یافت میشه .
  11.  اینکه جملات اشتباه یک مقاله رو بدون ارجاع عینا کپی کردید نشانگر عمق نظر شماست ار توهین شما به علمای شیعه هم رد میشم که نشانه نادانی جنابعالی و نشناختن جایگاه علمی و منش رفتاری بزرگ علمای شیعه هست   همچنین استنادهای سست نمونش همین یک جمله ابلهانه از یک نفری که بهش استناد کردید : «  می گویند از عهد جامی تا حال شعری که لایق خواندن باشد در ایران سروده نشده است  ( ادوارد براون ، تاریخ ادبیات ایران ، صفحه67 )  »   ما شعرای خوبی در عهد صفوی داریم مثل صائب تبریزی ، محتشم کاشانی ، وحشی بافقی ، وصال شیرازی ، و ... که هر کسی تاریخ ادبیات رو خونده باشه اهمیت اونها رو در تاریخ ادب ایران بخوبی میدونه اینها از مفاخر ادب فارسی هستند   و یا نثر فارسی در این دوره بزرگانی مثل :  خواند میر ، اسکندر منشی و ... داره   پس اینکه بگیم تاریخ صفویه اصلا رشد ادب فارسی نداره یک دروغ بزرگه . جمله فوق از ادوارد برون یک جمله ابلهانه است که هر کسی دروغین بودنش رو بخوبی میفهمه برخی شعرایی هم که به هند رفتن برگشتن به کشور و تو کشور خودشون دوباره شعر گفتن   منتها شعر فارسی در این دوره صفوی جهت گیریش از شعر درباری عوض میشه . یعنی دیگه از بخشش بخاطر اغراق در تمجید شاه و درباریان و .. تملق و چاپلوسی خبری نیست و حتی باهاشون برخورد میشده مثل برخوردی که با حتی شخصی مثل محتشم کردن   ولی شعر درباره ایران ، اسلام و شیعه و اهل بیت پیامبر بشدت تشویق میشده   بعبارت دیگه هم سمت و سوی شعر بلحاظ محتوی عوض شده و هم اینکه شعر از انحصار یک عده مواجب بگیر درباری بعنوان شاعر دربار و حقوق بگیر دربار درآمده و به میان مردم رفته و منتشر شده که این خصیصه تا امروز باقی مونده و ما بنوعی مواجه با گسترش شعر تا امروز هستیم در مفهوم شاعران مردمی    مهمتر اینکه صفویان بخاطر اینکه کشور ایران رو احیا کردن و بعد از قرن ها تسلط اعراب و سلاطین و امرا حکومتی تشکیل دادن با ثبات نسبتا خوب و نام ایران رو زنده کردن و متصرفاتشون رو که اغلب نواحی ایران قدیم رو شامل میشد دوباره نام ایران گزاشتن که تا امروز باقی هست . اینکه شعر در نواحی هند و عثمانی و سپس تا امروز امتداد پیدا میکنه بخاطر اینه که اصل کشور ایران احیا شده و استمرار پیدا کرده یعنی ما اوج گستردگی زبان فارسی رو از ابتدای تاریخ ایران تا امروز تنها در دوره صفویه شاهد هستیم   نکته دیگه اینکه هنر فقط مخصوص شعر و ادب فارسی نیست . شامل چیزای دیگه هم میشه مثل معماری ، نقاشی ، تئاتر و نمایشنامه نویسی ، خوشنویسی و .. که الحق تاریخ صفویان خیلی در این زمینه دست پر هست . یعنی ممکنه در یک دوره ای در ایران یک سلسله خرابی زیاد داشتن و قتل عام ولی مثلا چن تا شاعر درباری رو تحویل دادن همین . ولی دوره صفویه در زمینه هنر خیلی چیزها برای گفتن داره   از همه مهمتر اینه که ما در زمینه تفکر عقلی و فلسفی خیلی رشد داریم . فیلسوفان بزرگی پدید اومدن که هرکدومشون برای اینکه سلسله ای بزرگ و مهم جلوه کنه کافیه مثل میرداماد ، میرفندرسکی ، ملاصدرا ، ملا محسن فیض کاشانی و ...... که مهمترینش ملاصدرا هست و ظهور مکتب فلسفی حکمت متعالیه که تا امروز همه فیلسوفان ایرانی و مسلمان حرف تازه ای جز اندکی نیش از اونچه او گفت هنوز نزدن . بجز زمان پس از انقلاب که داره کم کم زمینه های جهش فلسفی و عقلی در ایران دوباره پدید میاد و بسیار نوید بخشه انشاء الله   در زمینه امور دیوانی ، نظام اداری ایران کنونی از زمان صفویه پایه ریزی شده و قرن هاست که ما مدیون نظام دیوانی و حکومت داری صفوی هستیم یعنی بدون داشتن پایه و مبنای اداری مستحکمی که حکومت صفوی پدید آوردن ادامه حکومت در ایران ممکن نبود تا اینکه از اواخر قاجار و سپس در دوره جدید سعی شده نظامات اداری جدید به ایران آورده بشه با این وجود هنوز هم نظام اداری صفوی در ایران رگه هایی ازش وجود داره. نظام قدرتمند اداری نوینی که پدید اوردن برا یزمان خودش عالی بود و تونست مفهوم دولت رو در ایران احیا کنه اونها شیوه منسجم و مستحکم اداری و حکومت داری رو در ایران پایه گزاری کردن و قوانین حکومت داری منسجمی پدید آوردن که باعث شد ما شاهد چیزی بنام دولت صفوی باشیم   و اما در زمینه نظامیگری و میزان حضور طوایف مهم ایران در ارتش صفوی : در سپاه صفوی ده ها قبیله از سراسر یران حضور داشتن اعم از قبایل قزلباش (شامل استاجلو ، روملو ، تکللو ، ذوالقدر ، افشار ، قاجار ) و قبایل غیر قزلباش شامل تالشی ها ، کردها ، لرها و لک ها ، عرب ها ، خاندان های فارسی زبان ، گرجی ها ، چرکس ها ، ارمنی ها و .....   بعبارت دیگه هر قبیله و طایفه ای که خودش رو ایرانی میدونست و یا خودش رو وفادار به ایران میدونست و یا حاضر به خدمت به ایران بود تونسته در ارتش ایران حضور داشته باشه   ما باید بدونیم که صفوی ها دولت تشکیل دادن و ایران رو از حالت ملوک الطوایفی سعی کردن خارج کنن و نظام اداری و اجتماعی با ثبات پدید بیارن و این ممکن نیست مگر با اجتماع طوایفی که تونستن با عوامل همگرایی ملی ایرانیان کنار بیان   منتها مسئله مهم همین مطلب هست که هر کسی که در ارتش حضور داره می باید به ایران و دولت صفوی وفادار باشه . حالا ما قبایلی داریم که خودشون رو به ازبک ها ، روس ها ، قزاق ها ، عثمانی ها ، هندی ها و ... بیشتر متعهد میدیدن و هیچ تعهدی نسبت به ایران از خودشون نشون نمیدادن بلکه در بسیاری از مواقع در زمانیکه ارتش ایران داشته از موجودیت کشور دفاع میکرده از پشت به سپاه ایران خنجر زدن و با یاغیگری و فرصت طلبی و ایجاد آشوب و جنگ سعی در تمرکز زدایی از ارتش ایران داشتن و بارها در مواقع حساس خیانت خودشون رو نشون دادن مثل برخی از طوایف بلوچ ها و ... چرا می باید در ارتش ایران خدمت کنن درحالیکه براشون انگیزه های مهمتری وجود داشته مثل حس تعهد به عثمانی و یا انگیزه مذهبی سنی و یا ...   مثلا همین برخی طوایف بلوچ باعث شدن زمانیکه نادر میتونست بغداد رو فتح کنه از پشت بهش خنجر زدن و سپاه نادر رو مجبور کردن برگرده و مشغول دفع فتنه اونها بشه یعنی متعهد به عثمانی بودن نه ایران و اما طوایف کرد بخشی از اونها با دولت صفوی همکاری کردن و حتی در مقابل عثمانی ها و ازبک ها از قلمرو ایران دفاع کردن و در دفع شورش های داخلی مشارکت داشتن ، و برخی از سران و طوایفشون با عثمانی همکاری کردن و موجبات جنگ با صفویه رو فراهم کردن . بنابراین کردها یکدست نبودن   زمانیکه ما حتی در زمان نادر میبینیم بعضی از اینهایی که همیشه خیانت میکردن اما به ارتش نادری پیوستن نه بخاطر این بوده که مثلا یکباره درشون حس وطن دوستی و این قبیل امور ایجاد شده باشه بلکه بخاطر ترس شدید از ارتش نادری و چشمداشت به غنایم بود که به نادر پیوستن یعنی ترجیح دادن همپیمان مصلحتی قدرت مسلط زمان باشن تا بخوان باهاش رودررو بجنگن و بفنا برن . بهمین خاطر هست که بلافاصله روز بعد از کشته شدن نادر طغیان کردن و شورش و بلوا درست کردن و شیعیان رو قتل عام کردن و ایران رو تجزیه کردن یعنی یکی از عوامل تجزیه ایران بعد از نادر همین ها هستند.
  12. تاکید من بر روی قرن چهارم هست . اما در خصوص سامانیان بله تا جایی که حکومت ها آمیخته با تعصب مذهبی نشدن رشد علمی ادامه داره . مثلا همون مامون یک عقلگرا محسوب میشه و معتزلی مذهب هست و لذا میبینید روند رشد علمی چگونه هست ولی جانشینانش مثل متوکل عباسی که تعصبات مذهبی رو که جایگزین عقلگرایی میکنن و مذهب اشعری رو میپذیرن وضعیت علم و عالمان چقدر تاسف بار میشه و عالمان و فیلسوفان به دربار سامیانیان نقل مکان میکنن . تنها علتش هم اینه که اونها تسامح مذهبی داشتن و حتی نسبت به سایر ادیان هم در قلمرو خودشون تسامح نشون دادن . معنیش اینه که نخواستن طابق النعل مذهبشون در همه جوانب عمل کنن . در غیر اینصورت وضعیتشون دقیقا میشد همونیکه متوکل کرد .   وضعیت عالمان و علم در دوران حکومت های محلی در ایران هم همین روند رو داره . تا زمانیکه تعصبات مذهبی نداشتن علم روند رو برشد داره . یعنی تعصبات مذهبی سنیگری که خلاف عقلگرایی هستش باعث ایستایی علم شده . اما جائیکه اگه حاکمان حتی سنی بودن ولی بیشتر آزادمنش بودن تا متعصب و تسامح مذهبی داشتن روند علمی خوب و روبرشد هست .   مثلا همین سامانیان سنی مذهب ابن سینا باهاشون کار میکنه و مورد تکریم واقع میشه ولی از محمود غزنوی متعصب فرار میکنه و حاضر نیست در دربارش حضور داشته باشه و در نهایت به مناطق تحت حکومت آل بویه میره و هرچند بخاطر حسادت حاسدان مدتی هم اذیت میشه ولی هرگز از اونها جدا نشده و تا آخر عمرش در کنار اونها باقی مونده و مثلا فرار نکرده و یا تغییر مکان نداده . همین محمود بخاطر اینکه عالمان زینت محسوب میشدن عده ای رو بزور و عده ای رو بزر دور خودش جوع کرد که معروفترین عالمانش ابوریحان هست که شیعی هست و بخاطر تعصب محمود در تقیه بسر برد . همین محمود که عالمان رو دور خودش جمع کرد معتزلیان و یعنی طیف عقلگرای اهل سنت رو قتل عام کرد همچنین شیعیان رو و کتابخانه هاشون رو هم سوزوند . یعنی کتابسوزی ها داره و نقل میشه که اهل ری رو قتل عام کرد بخاطر مذهب تشیع و خروارها کتاب رو سوزوند . همین کا رو با معتزلی های سنی کرد هم قتل عام هم کتابسوزی.     اگر آل سامان در شرق ایران هست در غرب اون آل بویه پایه گزار دانش شیعه و عالمان شیعه هست . هر چند توفیقشون به آل سامان نرسید ولی از نظر اهمیت کمتر نیست و در برخی جهات قطعا بیشتره  در دوران آل بویه بمحض ثبات سیاسی دولتشون روند رشد علمی داریم و تاسیس کتابخانه ها و مراکز علمی و آغاز پویایی فلسفه و تاسیس مکتب فلسفی اسلامی بعنوان مشاء رو با حمایت از ابن سینا یعنی تا قبل از اون زمینه های شکل گیریش وجود داره ولی تاسیس حقیقی چیزی بعنوان مکتب در این زمان و دوران اونهاست . اهمیت این امر تا جایی هست که امروز شما مثلا یونان رو اهمیتش رو عمدتا در دموکراسی و مکاتب فلسفیش میدونید یعنی هر چند قبل از اونها فلسفه وجود داره ولی تاسیس مکتب عمده توسط اونهاست . اما مقایسه کنید با سلجوقیان و نظامیه ها که در تاریخ علم ایران بعنوان نمونه معرفی میشه . هر چند نظام الملک متعصب مذهبی بوده تا حدودی و بخاطر همین تعصب با علم هم متعصبانه رفتار میکنه ولی تا حدودی آزادی تعقل داده میشه و پیشرفت علمی داریم ولی درنهایت خروجی اون میشه غزالی و تکفیر فلاسفه و بستن باب فلسفه و تفکر عقلانی و عقلگرایی در اهل سنت تا امروز یعنی چیزی حدود هزار سال فتوا و فکرش سیطره داره بر این قلمرو فکری اسلامی غزالی کاری که کرد مبتنی بر مبانی فقهی و مذهبیش بود و چیزی غریب نگفت و بهمین جهت تا امروز در اهل سنت مقبول افتاده . اگر غیر از این بود توسط بعد از خودش نفی میشد و جلوش گرفته میشد . ولی نتیجه منطقی اون طرز تفکر مذهبی دقیقا میشه فتوای غزالی یعنی اگه بخوان حقیقتا به لوازم مذهبی خودشون پایبندی کامل نشون بدن میشه همین فتوای غزالی   این فتوا وضعیت قرون وسطایی علمی رو نزدیک به هزار سال بر همه عالم اسلام تا امروز بجز استثناهایی پدید آورده و هنوز هم سیطره نسبتا کاملی رو در اکثر بخش های عالم اسلام داره و هیچکسی هم نتونسته و نمیتونه اون رو عوض کنه و عوض کردنش تنها و تنها از طریق تغییر جدی در اصولی از مذهب اهل سنت ممکنه و اینچنین چیزی براحتی ممکن نیست(اگه نگیم محال)   شما مثلا ببینید خروجی اخوانی ها و یا اسلامگرایان مصر و ترکیه (بعنوان کسانیکه خواستن تکنوکرات باشن و فاصله بگیرن از اون جو قبلی و تونستن در حکومت های سکولار زمان خودشون پاگرفته و رشد کنن که اگر حکومت های مذهبی میخواست باشه اینها هم اجازه ظهور هرگز پیدا نمیکردن) حتی مالزی و غیره در نهایت چی میشه و النصره و داعش ازش متولد میشه . یعنی هرچی هم که خواسته باشن از اون روحیه و از اون فتوا فاصله بگیرن اما در نهایت برمیگردن مثل پرگار به نقطه اول
  13. راستش خیلی وقت بود فرصت نداشتم بیام امروز که سری زدم این تاپیک توجهمو جلب کرد . فقط رسیدم اجمالا همین صفحه رو مرور کنم اونم در حد مرور اجمالی   پست های جناب مولتکه رو البته سریع رد شدم ازش   متاسفانه ایشون از دریچه تعصب مذهبی در اغلب نوشته هاشون وارد میشن و مشاهده میشه سوزش عجیبی از مذهب رسمی شیعه فعلی ایران دارن و بارها شده که در نوشته هاشون براحتی قابل درک هست که خواهان تغییر مذهبی ایران هستن .   اما اجالتا چن تا نکته رو بهش اشاره میکنم :   اولا آل بویه ابتدائا زیدی مذهب بودن ولی به شیعه اثنی عشری گرایش پیدا کردن و فقه شیعه در زمان اونها خصوصا شیخ مفید که تحت عنایات بسیار زیاد اونها قرار داشت به قوام نهایی خودش رسید . شیخ مفید همون کسی هست که امام زمان عج ایشون رو برادر خودشون خطاب کردن و در رثای فوت ایشون کلمات قابل تاملی فرمودند . عضد الدوله مقتدر ترین حاکم بویهی بصورت پیاده زمام اسب ایشون رو میکشید . خدمات آل بویه به مذهب حقه اثنی عشری قابل کتمان نیست .   دوران اوج و شکوفایی نهایی جهان اسلام هم مصادف هست با قرن چهارم و علی الخصوص آل بویه و حاکمان شیعی و بعد از اون دوران نزول علم در جهان اسلام و خصوصا ایران رو داریم . این رو هم اگر کسی تاریخ علم ایران و جهان اسلام رو خونده باشه بهش معترفه . (حوصله جدل در این زمینه رو هم ندارم . کسی خواسته باشه حقیقت رو بفهمه باید خودش بره تاریخ علم در ایران رو مطالعه کنه و با حرافی و مغالطه و این حرفا تاریخ عوض نمیشه )   اصولا بخاطر مخالفت تعصب گونه مذهب تسنن با عقل و عقلانیگری یکی از عوامل عقب ماندگی علمی جهان اسلام همین اندیشه جمود هست که منافی فرمایش پیامبر در وجوب طلب علم هست برای هر مسلمان . و بخاطر همین تعارض هست که علم نمیتونه روند صعودی خودش رو حفظ کنه و در جهان اسلام بیکباره ایستا و سپس سقوط میکنه لازمه پیشرفت علمی رها کردن عقل و استنباط عقلانی هست . البته با لوازم خودش . کافیه ببینید که امام محمد غزالی در همین قرن چهارم با فتوای مذهبی کفر فلاسفه چگونه کمر فلسفه و اندیشه عقلانی رو در جهان اسلام شکست بگونه ای که بعد از ایشون فلسفه در شرق عالم اسلام و بعدا در غرب عالم اسلام محو شد و بعد از اون هم هیچ فیلسوفی در اهل تسنن نداریم و فلسفه از قرن چهارم ببعد فقط در مذهب شیعه رشد پیدا کرده و بالندگی داره . فارابی ، ابن سینا هم شیعه هستش و سهروردی و ملاصدرا هم همینطور (اینها بزرگان اصلی فلسفه اسلامی محسوب میشن). فارابی در دستگاه شیعی همدانی رشد میکنه . اما ابن سینای اسماعیلی مذهب رو متعصبین سنی آواره کردن . سهروردی شیعه امامی رو هم بقتل رسوندن . ملاصدرا در حکومت شیعی هرچند استادان فلسفیش هرگز منع نشدن و همیشه جایگاه و کرسی درسشون رو تا لحظه مرگ دراختیار داشتن البته بخاطر حسادت تکفیر شد ولی بعدها دوباره جایگاه کرسی استادیش رو بهش برگردوندن . سرسلسله سه مکتب مشاء ، اشراق و حکمت متعالیه   فلسفه همین امروز هم در مذهب اهل تسنن تکفیر میشه و در همه حوزه های علمی اهل سنت ممنوع هست . حتی بزحمت منطق تحمل میشه .   صفوی ها هرچند ترک زبان بودند و اصالتا ترکمن ولی خودشون رو ایرانی میدونستن و در مقابل عثمانی ها خودشون رو ایرانی معرفی میکردند . زبان دولتی و دیوانی اونها هم فارسی بوده . ادبیات فارسی هم در اون زمان درجا نزده ولی از بخشش های عجیب و غریب محمود غزنوی هم خبری نیست . اینجور نبوده برن هند رو غارت کنن خرج عطینا کنن . اما ادبیات فارسی در زمان صفویه به تکامل خودش ادامه داده و میراث دار اونها در زمان قاجارها به تکامل امروزی رسوندنش . صفوی ها هیچ مخالفتی با زبان فارسی نکردن بلکه با معرفی خودشون بعنوان شاهان ایرانی باعث ادامه تکامل و رشدش شدن .   اما نادر یکی از نقاط ضعفش همین ارتش هزار تیکش بود . کافیه تاریخ رو بخونید تا ببینید به مجرد مرگش مناطق سنی نشین و ارتشهاشون چه دست درازی به مناطق دیگه و تصفیه نژادی از شیعیان بعمل آوردن و پاکسازی نژادی کاملی از مناطقی که دستشون رسید بعمل آوردن . ستون فقرات ارتش نادر همون ارتش صفوی هست و اضافه شدن سایر طوایف چندان تغییری در توان رزمی اون ایجاد نکرده بلکه شجاعت و نبوغ نظامی نادر راهگشا بوده در فتوحاتش . ارتش چهل تیکه اون بعد از خودش بلای کشور شده و باعث تصفیه شیعیان و قتل عام اونها در مناطق نزدیک به سنی ها شد .   اما ارتش صفوی اگه کسی تاریخ خونده باشه خوب میدونه که از همه طوایف اصلی ایران درش حضور دارن و منحصر در قزلباش و یا چرکس ها نیست . اگرم تاریخشو بلد نیس خب اظهار نظر نکنه لازم نیس بدروغ مطالبی رو بگه و فکر کنه هیچکس نمیفهمه   اما تشکیل ارتش با مختصات نادری نه تنها در ایران امروزی ممکن نیست بلکه نقطه ضعف و تجزیه ایران خواهد بود . کافیه ببینید لایحه گارد ملی عراق چطور منتهی به تجزیه عراق میشه . متاسفانه واقعیت اینه که برای اهل تسنن در ایران ملیت و حتی زبان و این قبیل امور کمترین اهمیت رو داره و اونچه که از بیشترین اهمیت برخورداره تعصبات مذهبی هست . کافیه سرانجام سوریه و عراق و حتی یمن رو نصب العین قرار بدیم تا ببینیم که مثلا یمنی ها چطور بیگانگان سعودی و .. رو بخاطر تعصبات مذهبیشون راه دادن و کشورشون رو تحت اشغال بیگانه قرار دادند . و یا سوری ها و یا ارتش عراق .   ارتشی که فرماندهانش بجای اجرای فرامین ستاد فرماندهی و مدنظر قرار دادن منافع ملی از شیوخ وهابی عربستان فرمان میبرند و یا سایر شیوخ مثلا الازهر و یا شیوخ محلی اینچنین ارتش براحتی در اولین فرصت پیش آمده از هم میپاشه و کشور رو بفنا میده و بجای افزایش توان ملی فقط موجبات روزنه نفوذ و ست شدنش رو فراهم میکنه . کافیه یه شیخ نادان بیسواد یه فتوا بده اهمیتش از همه ملیت و تاریخ و منافع ملی و خون و جان و ناموس و ... بیشتره چنین ارتش در ایران فقط از شیوخ متعصب فرمان خواهد برد نه سلسله مراتب ارتش . بجای ولی فقیه ، شاه عربستان مستقیما بر ایران فرمان خواهد راند . این حقیقتیه که هر بچه ای هم اون رو میفهمه و نمیشه اون رو در لابلای کلمات پنهان کرد .   انتقام چندصد ساله رو یکجا خواهند رفت . مردانشون رو گردن میزنن بچه هاشون رو زنده بگور وزنان نوامیش شیعه رو بعنوان کفار بغنیمت خواهند برد و میان خودشون تقسیم خواهند کرد (زنان ایزدی عراق که ایزدی ها از آمدن داعش خوشحال و هیجان زده بودن و با داعش حتی همکاری اولیه هم کردن نصب العین هست)   ارتش ایران توانش در جنبه ایدئولوژیک حسینیش هست و اینکه بخواد این جنبه رو کاملا حذف کنه بخاطر ورود عناصر مذاهب دیگه در حال حاضر فقط بمعنی تضعیف و نابودی جایگاهش هست و بیدفاع قرار دادن کشور . این ارتش بجای اینکه حافظ مرزهای کشور باشه اون رو دو دستی تقدیم شاه عربستان میکنه.   جناب مولتکه باید بدونن خواب فروپاشی حکومت شیعه فاطمیون بدست صلاح الدین (بعنوان سردار لشکر فاطمی ) و تغییر مذهب مصری ها از شیعه به تسنن در ایران تعبیر شدنی نیست .   اما سایر مطالب رو باید که فرصتی کنم بخونم  . لازمش اینه که از اول تاپیک رو مرور کنم
  14. rasoolmr

    عملیات افشار

        تنها دلیل قتل عام و تصفیه نژادی شیعیان همین بود   ممنون
  15. rasoolmr

    عملیات افشار

    در دهه های گذشته متاسفانه هر زمان ایران و یا گروه های شیعه به نیروهای اهل سنت اعتماد کرده از پشت خنجر خورده   من با عده ای از افغان های داخل کشور دوست هستم . خون گریه میکنن از جنایتهایی که مسعود در حق شیعیان کرد . در شیعه کشی هیچ کم از طالبان نداشت   ایران خیلی به مسعود کمک کرد . هم کمک نظامی و تسلیحاتی و هم دلارهای مالی و هم اطلاعاتی . متاسفانه هر زمان مسعود دریافت کمک میکرد با فحاشی جواب ایران رو میداد . ایران رو کفتار خطاب کرده بود.   این درسته که حزب وحدت با حکمتیار متحد شد و این بزرگترین اشتباهش بود . اما موشکباران کابل کار حکمتیار و سایر گروه ها بود . حزب وحدت خواستار اتحاد با گروهی دیگه بود که بتونه در مقابل سایر رقبا از خودش دفاع کنه . جالب اینه که مسعود که بیشترین حمایت رو از ایران دریافت کرده بود حاضر به همکاری و دادن هیچ سهمی به بخش قابل توجه مردم کشورش یعنی شیعیان نبود و درصدد خلع سلاح کامل شیعیان و حذف کامل اونها با اتحاد با گروه ها تحت نفوذ پاکستان و عربستان بود.   در جریان شهادت مزاری مسعود با خیانت به شیعیان و حزب وحدت و همه مجاهدین متاسفانه با طالبان همپیمان شده و با طرحریزی عملیات مشترک با طالبان دست به حمله ضد حزب وحدت و محاصره و قتل عام شیعیان و اخراج اونها از پایتخت کرد .   اینکه مسعود پیام داده به مزاری برای اینکه به طرف طالبان نره در محاصره دروغ هست . هر چند که اگر واقعیت هم میداشت کاملا حرکت شهید مزاری قابل درک هست چون شهادت بدست طالبان شرف داره به اسارت بدست نامردی مثل مسعود و تحمل خفتی دردناک از یک خائن     جالبه که تاریخ همیشه جواب خائنین رو خوب داده . مسعود بدست همپیمانان سابقش که دشمنش شده بودند از صحنه حذف شد و در نهایت ترور شد . طالبان که با کمک مسعود مناطق زیادی رو تصرف کرده بود همه کابل رو هم از چنگ مسعود و ربانی درآورد و همه متصرفاتش رو از چنگش خارج کرد و اون رو محصور در دره پنجشیر کرد تا زمان ترورش بدست عوامل نفوذی القاعده که در پوشش خبرنگار او رو با بمب جاسازی شده در دوربین بقتل رسوندن     این واقعه و امثالش ثابت کرد شیعه باید خودش قوی باشه جوری که بتنهایی حتی اگه تنها بمونه بتونه از خودش دفاع کنه   رمز اینکه حزب وحدت نتونست مثل لبنان و حزب الله قدرتمند باقی بمونه این بود که نتونست استقلال خودش رو حفظ کنه . و علت اینکه چرا ایران نتونست بین مسعود و حزب وحدت هماهنگی ایجاد کنه این بود که مسعود یک سنی بسیار بسیار متعب بود و در دشمنی با شیعیان هیچ دست کمی از طالبان و القاعده نداشت . و این رو تاریخ در همپیمانی مسعود با طالبان و القاعده و شرکت در قتل عام شیعیان نشون داد. متاسفانه افغانستان دارای تعصب مذهبی بسیار بالا هست و اینها با لبنانی ها که دارای روحیه ای متناسب با مناطق مرفه و سابقه قرن ها همزیستی مسالمت آمیز بین اقوام و مذاهب مختلف که باعث ایجاد روحیه تسامح بینشون شده تفاوت چشمگیری دارن   مسعود بدلیل تعصب بسیار زیاد مذهبی اگر باقی میموند قطعا تبدیل به دشمن ایران میشد .   در میان اقوام اهل سنت تنها سکولارها نشون دادن که میتونن تسامح مذهبی داشته باشن و سایر فرق رو اجازه نفس کشیدن بدن . در غیر اینصورت هر حزب یا گروه مذهبی سنی بطور ذاتی دشمن شیعیان و ایران خواهد بود حتی با همپیمانی دشمنان فرامنطقه ای مثل آمریکا   متاسفانه در جریان مذهبی اهل سنت تسامح جایی نداره . حتی گروه های بظاهر معتدل هرچند حتی اگرخودشون دست به تصفیه و جنایت و نسل کشی نزنن ولی حتما دست گروه های خشن تندرو و جنایتکار رو باز خواهند گذاشت و براشون ترجیح داره با اونها همپیمان بشن تا کشوری مثل ایران یا گروه هایی شیعی   متاسفانه مسعود که هم پول و هم سلاح و تجهیزاتش رو از ایران همواره دریافت کرده بود با پشت کردن به ایران ، هم با عربستان و گروه های تحت نفوذ عربستان همپیمان شد مثل حزب اتحاد و سپس طالبان و حتی القاعده و هم با پاکستان . همونهایی که بعدا بهش نارو زدن و از پشت خنجر زدن . ولی هرگز تاکید میکنم هرگز روی خوش به ایران و شیعیان نشون نداد و هربار که پول و سلاح دریافت کرد جواب محبت رو با فحاشی و خیانت داد.     قطعا و بطور واضح تنها گروه های سکولار سنی میتونن تسامح مذهبی داشته باشن
  16.       سرلشکر جعفری: صهيونيست‌ها پس از شهادت سردار الله دادی منتظر صاعقه‌های ويرانگر باشند سرلشکر محمد علي جعفري فرمانده کل سپاه در پيامي به مناسبت شهادت سردار محمد علي‌الله دادي تاکيد کرد: صهيونيست‌ها بايد منتظر صاعقه‌هاي ويرانگر باشند آنها در گذشته ظهور خشم ما را ديده اند. http://www.mashreghnews.ir/fa/mobile/381958     شکی نیست که سپاه قطعا پاسخ خواهد داد همونطوری که شهادت هیچ یک از سردارانش رو بی پاسخ نگذاشته . و پاسخ سپاه از بیان سردار معلومه که پاسخی محدود نخواهد بود (صاعقه های ویرانگر).   این جدای از پاسخ حزب الله هست که سید حسن به صهیونیست ها فرمودن :پناهگاه هایتان را آماده کنید .
  17. تا دیروز که 80 درصد مشکلات بخاطر سوء مدیریت بود ! و تحریم ها فقط 20 درصد تاثیرگذار بودن !   حالا تحریم ها رو لولو کردن و میگن  100درصدمشکلات بخاطر تحریمه ؟؟؟؟؟   مشکل کشور تحریم نیست بلکه فقط و فقط و فقط ناکارآمدی مدیران هست     کشور راه برون رفت داره و نیازی به مذاکرات خفت بار هم نداره   اون راه رو هم مقام معظم رهبری امام خامنه ای بیان کردن و سیاست هاش هم ابلاغ شده (اقتصاد مقاومتی) منتها گوش شنوایی نیست .
  18.  هر وقت ظریف رو میبینم یاد محمود عباس می افتم . این یارو 25 ساله داره مذاکرات میکنه و دائم ملاقات میکنه و با همه دست میده و عکس میندازه و ... ایشون مسئول مذاکرات ساف بود بعد نخست وزیر شد و بعد رئیس تشکیلات خودگردان و طی روند ترقیش تا حالا همچنان در حال مذاکره هست .
  19. یه تحلیل خیلی جالب و مهم از استاد پارسانیا از بهترین اساتید حوزه و داشنگاه و عضو شورایعالی انقلاب فرهنگی   ریشه های فکری داعش در گفت و گو با حجت الاسلام پارسانیا:   داعش محصول تعامل سياست غربي و منطقه‎اي با ذخيره‎هاي تاريخي اموي است   «داعش» یا همان «دولت اسلامی عراق و شام» یکی از نام هایی است که طی ماه های اخیر بیش از هر گروه دیگری در خاورمیانه نامش نه تنها در عراق و سوریه بلکه در میان رسانه های منطقه ای و بین المللی و کل جهان شنیده می شود و لرزه بر تن مردم می اندازد اما شاید آنچه در این میان ذهن جهانیان را به خود مشغول داشته است نحوه شکل گیری و گسترش این گروه در خاورمیانه و حتی کشورهای اروپایی است. به گزارش رجانیوز، بر این اساس شفقنا گفت و گویی را با حجت الاسلام والمسلمین دکتر حمید پارسانیا، استاد دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران درباره چگونگی رویش پدیده داعش انجام داده است. متن این گفت و گو با دکتر پارسانیا در ادامه می خوانید: *نظر شما درباره افراطي گري‎هايي كه سبب پيدايش داعش شده است چيست؟ پارسانیا: پيدايش داعش را نمي‎توان در افراط و تفريط يك يا چند گروه و جمع خاصي كه در يك منطقه جغرافيايي محدودي قرار گرفته‎اند، ريشه‎يابي كرد. عوامل ظهور داعش وسيع‎تر از آن است كه به منطقه شام و عراق يا خاورميانه محدود شوند و عميق‎تر از آن است كه به افراط و تفريط افراد، اشخاص و گروه‎ها محدود گردد. عمق مسأله را بايد در دايره يك مواجهه تمدني و از پيامدهاي عملكرد جهان غرب در قبال بيداري اسلامي ديد. عملكرد خشن داعش و گروه‎هايي مانند آن، واقعيتي نيست كه تنها حاصل افراط آنها يا نتيجه ظاهرگرايي و گريز يك گروه خاص از عقل و عقلانيت باشد. يعني مسأله به اينجا ختم نمي‎شود كه يك عده اعتدال يا برخوردهاي ملايم‎تري ندارند. افراطي‎گري، خشك سري، ظاهرگرايي، جمود و گريز از عقل و استنباطات عقلي از متون، همواره در افراد يا گروه‎هاي مختلف بخش‎هاي جهان اسلام وجود داشته و دارد و اين امور گر چه از زمينه‎هاي پيدايش گروه‎هاي افراطي هستند ولیكن هيچ‎ گاه به تنهايي پديده‎‎ايي در سطح داعش را به دنبال نمي‎آورند. *اگر پيدايش داعش به افراطي گري باز نمي‎گردد. پس دلايل شكل گيري آن چيست؟ پارسانیا: بنده نمي‎گويم افراطي‎گري سهمي در اين مسأله ندارد، ولكن پديده داعش را نمي‎توان با اين مسأله تبيين كرد. عوامل مهمتري وجود دارند كه از زمينه افراطي‎گري استفاده مي‎كنند. پيدايش اين گروه‎ها ريشه در رقابت‎هاي سياسي و عملكرد اقتداري جهاني در اين منطقه دارد. كشورهايي مثل عربستان، قطر، اردن، آمريكا و برخي از دولت‎هاي اروپايي، در اين مسأله دخيل هستند و نقش اين مجموعه نيز يكسان نيست بلكه نقشي دوگانه و متفاوت است. برخي از آنها، يعني آمريكا و كشورهاي اروپايي، نقش مركزي دارند و برخي ديگر يعني دولت‎هاي منطقه‎اي، از نقش پيراموني برخوردارند. عملكرد اين مجموعه به تنهايي عامل ايجاد فعاليت‎هاي افراطي داعش نيست و رفتار آنها در تقابل و رويارويي با پديده‎اي ديگر به اين امر منجر شده است و آن پديده چيزي جز بيداري اسلامي نيست بنابراين پيدايش داعش را نبايد به عواملي در سطح افراط و تفريط هاي افراد و گروه‎هايي خاص ختم كرد. بلكه بايد در افق عوامل اجتماعي گسترده و عميقي نظير خيزش فرهنگي و تمدني جهان اسلام، بيداري اسلامي، عملكرد تاريخي جهان غرب با آن ديد. * پس شما داعش را نيز بخشي از توطئه سياسي غرب بر عليه جهان اسلام مي‎دانيد؟ پارسانیا: دخيل دانستن عوامل مزبور، به معناي استناد دادن اين پديده به توطئه سياسي يك گروه و با يك دولت غربي و يا شرقي نيز نيست. توطئه هاي سياسي پروژه هاي طبيعي محدودي هستند كه در بخشي از فرايند‎ها و پروسه‎ها وسيع تر اجتماعي شکل مي‎گيرند. اگر ما خيزش و بيداري اسلامي را نمي‎داشتيم و مطالبه تكوين و تشكيل اقتدار جهاني اسلام، بخشي از مطالبه عمومي مسلمانان نمي‎شد، اينك هيچ توطئه‎ منطقه‎اي يا غربي نمي‎توانست، تحت پوشش دولت اسلامي، رفتارهاي سبعانه داعش را داشته باشد و اگر عملكرد دولت هاي عمومي و كشورهاي غربي نمي‎بود. پاسخ به مطالبه فرهنگي و تمدني جهان اسلام در صورت مسخ شده و افراطي داعش ظاهر نمي شد. * دول غربي چه انگيزه ای از پيدايش داعش دارند؟ پارسانیا: داعش محصول عملكرد مستقيم و ابتدايي دول غربي نيست، پديده‎اي است كه در بخشي از مواجهات غرب با جهان اسلام و در مقطعي خاص فرصت بروز پيدا مي‎كند. كشورهاي غربي يعني دولت آمريكا و دولت هاي اروپايي از زمينه‎هاي فرهنگي، اقتصادي و سياسي مشتركي برخوردارند، روابط اقتصادي و سياسي آنها اينك به گونه‎اي نيست، كه در گسست از نحوه تعامل و رفتار آنها با بخش‎هاي ديگر جهان، قابل دوام باشد. اقتصاد و سياست جهان غرب با قرار گرفتن در موقعيت مركزي، بدون وضعيت حاشيه‎اي و پيرامونيِ بخشي ديگر از كشورهاي جهان، قابل استمرار و دوام نيست. و به همين دليل دولت آمريكا يا دولت‎هاي اروپايي، تحولات كشورهاي اسلامي و غير آن را در راستاي منافع خود معنادار مي‎بينند و دخالت خود در اين كشورها را با ادبيات دفاع از منافع ملي براي محيط داخلي يا در سطح جهاني، تفسير و توجيه مي‎كنند. منافع ملي، بخشي از ادبيات سياسي غرب براي حضور نظامي و سياسي آن در تحولات جهان اسلام است. آنها دويست سال است كه براي حفظ منافع ملّي خود در اين منطقه فعال هستند. تأمين مواد خام از يك سو و ايجاد و حفظ بازارهاي مصرف براي كالاهاي مختلف توليد شده نظامي و غيرنظامي از ديگر سو، از مهمترين و اساسي‎ترين منافعي است كه به دنبال آن هستند، آنها اگر بتوانند حق مالكيت را از ملت‎هاي منطقه نسبت به مواد خام و در رأس آن نفت سلب مي‎كنند و مالكيت آن را به صنعت و صاحبان صنعت و در واقع مالكيت آن را به صاحبان جهاني قدرت و ثروت اختصاص مي‎دهند. * تأمين منافع اقتصادي و سياسي دول غربي چه ربطي به پيدايش داعش دارد؟ پارسانیا: منافع دول غربي در منطقه، همواره در مقاطع گوناگون در زيرپوشش عناوين مختلف دنبال شده است. ادبياتي كه جهان غرب از آن براي پوشش اهداف عملياتي خود استفاده مي‎كند، در نخستين گام ادبياتي مدرن و غربي است."منافع ملي" بخشي از اين ادبيات به زبان سياسي و ديپلماتيك است.بخش ديگر اين ادبيات از مفاهيم عام تر استفاده مي‎كند. مفاهيمي كه از قدرت اقناعي بيشتري در محيط فرهنگي جهان غرب و بيرون از آن برخوردار باشد. مانند استعمار و آباداني جهان، توسعه، آزادي، ليبراليسم، دموكراسي، حقوق بشر يا مبارزه با عقب ماندگي تاريخي، استبداد، ديكتاتوري و محور شرارت. اين مفاهيم با بار نظري مدرن و تفسير دنيوي و سكولاري كه از آنها مي‎شود. حركت هاي اقتصادي و سياسي غرب را پوشش ايدئولوژيك مي‎دهند، يعني آنها به راستي به دنبال آباد كردن همه دنيا، مدرن كردن ديگر كشورها، تأمين دموكراسي و حقوق بشر و نابودي استبداد و ديكتاتوري در آنها نيستند. آنها در زير پوشش اين مفاهيم اغراض اقتصادي و سياسي خود را دنبال مي‎كنند و به همين دليل دولت‎هاي مستبدي را كه تأمين كننده اهداف آنهاست ايجاد يا حمايت مي‎كنند. حركت دول و سازمان هاي غربي به سوي عملياتي كردن مفاهيم مزبور، اهداف و اغراض آنها را تأمين نمي‎كند بلكه براي آنها نتايجي معكوس به بار مي‎آورد زيرا در شرايطي كه جهان اسلام، هويت فرهنگي و تاريخي خود را دنبال مي‎كند، جامعه اسلامي تفسير و برداشت تمدني و ديني خود را از اين مفاهيم خواهند داشت. در كشورهاي اسلامي اگر مردم حضور پيدا كنند و اگر اراده مردم در بستر فرهنگ و تاريخ اسلامي فعال شود نتيجه آن چيزي نخواهد بود كه دول غربي از آن با عنوان منافع ملي خود از آن ياد مي‎كنند. و از همين جهت آمريكا و دول اروپايي، به رغم شعارهاي ايدئولوژيك خود در قبال استبدادهايي كه در حاشيه منافع سياسي و اقتصادي آن قرار گيرد، موضع گيري نمي‎كند بلكه آنها را مورد حمايت قرار مي‎دهد. غرب نه تنها به شعارهاي ايدئولوژيك خود وفادار نيست، هر جا كه منافع آن اقتضا كند، ناگزير از مفاهيم نظري رقيب نيز استفاده مي‎كند و استفاده از اين مفاهيم هنگامي ضروري مي‎شود كه امكان حذف، تضعيف و استفاده از جايگزين وجود نداشته باشد. بيداري اسلامي كه با نقطه عطف انقلاب اسلامي ايران، شكل گرفته است، مفاهيم ديني قلمرو فرهنگ اسلامي را زنده و فعال كرده است اين جريان با حضور مسلمانان به سوي يك قدرت فراگير اسلامي حركت خواهد كرد. خيزش فرهنگي و تكوين قدرت اسلامي خيزشي نيست كه دول غربي تحمل آنرا داشته باشند و غرب در مواجهه با اين حركت از همه ظرفيت هاي خود استفاده خواهد كرد. مفاهيم ايدئولوژيك مدرن تا قبل از بيداري اسلامي پوشش مناسبي براي حضور سياست غرب در اين منطقه بودند. ناسيوناليسم، سكولاريزم، ليبراليسم، سوسياليسم، كمونيسم و...  مفاهيمي بودند كه بلوك شرق و غرب در تحت پوشش آنها، منافع خود را در منطقه دنبال مي‎كردند. در جريان فروپاشي خلافت عثماني قدرت هاي منطقه‎اي متعددي شكل گرفت و همه اين كشورها براي توجيه خود از مفاهيم مدرن ناسيوناليسم عربي، تركي و غير آن استفاده مي‎كردند و حتي مسلمانان اين كشورها زماني كه مي‎خواستند در برابر سياست هاي غربي مقاومت كنند از اين ادبيات بهره مي‎برند، مثل جمال عبدالناصر در مصر يا جنبش فتح در فلسطين. خيزش اسلامي و حيات مجدد معاني ديني و اسلامي جاذبه مفاهيم مزبور را در محدودة جوامع اسلامي، تضعيف كرد و اين مفاهيم كارآمدي پيشين خود را در اين منطقه از دست دادند. جهان غرب از مفاهيم مدرن براي اهداف و اغراض سياسي و اقتصادي در حوزه فرهنگي خود و همچنين در بخش هايي از فرهنگ اسلامي كه در حاشيه فرهنگ مدرن شكل گرفته اند، استفاده مي‎كند ولكن استفاده از اين مفاهيم در محدوده اسلام احيا شده و در حوزه فرهنگ عمومي جهان اسلام، ناكارآمد است و اقتصاد و سياست غرب در همين بخش از فرهنگ اسلامي ناگزير، ادبيات ديني را به كار مي‎گيرد. وقتي جهان اسلام ادبياتي را كه ريشه در هستي شناسي و انسان شناسي جهاني ديگر دارد پس مي‎زند، سياست مربوط به آن جهان دیگر براي حضور در جهان اسلام ناگزير از ادبيات مربوط به جهان اسلام استفاده مي‎كند و در صورتي كه فرصت پيدا كند اين ادبيات را با قرائت جدید و مناسب با خود به کار می گیرد و در غير اين صورت همان ادبيات دینی و اسلامی را به صورت شتابزده عملياتي و كاملاً كاربردي به كار مي‎برد. يكي از نخستين كاربردهاي موفق غرب براي استفاده خام از ادبيات ديني بخشي از جهان اسلام، پس از پيروزي انقلاب اسلامي در افغانستان اتفاق افتاد، در شرايطي كه بلوك غرب، شوروي را رقيب جهاني خود مي‎ديد، سياست غرب كه از انقلاب اسلامي ايران غافلگير شده بود، تلاش كرد اين حركت را به سوي قدرت رقيب خود، هدف گيرد و القاعده پديده‎اي جديد بود كه از اين طريق با وساطت دولت عربستان شكل گرفت. امام خميني از اين پديده كه در شرايط پس از انقلاب ابعاد جديدي پيدا مي‎كرد، با عنوان اسلام آمريكايي ياد كرد. داعش نيز پديده‎اي است كه بدون توجه به اين مجموعه قابل تبيين نيست؛ عوامل تأثيرگذار در پيدايش داعش عوامل مختلفي است، از آن جمله: -         بسترها و زمينه‎هاي تاريخي انديشه و تفكر در جهان اسلام. -         مواجهه و رويارويي دويست سال اخير جهان غرب با دنياي اسلام. -         خيزش و بيداري اسلامي و انقلاب اسلامي ايران. -         عملكرد سياسي، نظامي، اقتصادي غرب در رقابت با حيات مجدد اسلامي. * با توجه به عوامل و زمينه‎هاي مختلفي كه در شكل‎گيري داعش نقش دارند، پس نمي توان داعش را محصول سياست آمريكا، اسرایيل يا دول غربی دانست و ما بايد سهمي را كه مسلمانان در آن دارند نيز به رسميت بشناسيم... پاسانیا: شما ادب به خرج مي‎دهيد و از سهم مسلمانان سخن مي‎گویيد برخي از نظريه پردازان غربي يا كساني كه نسبت به اصل اسلام موضع دارند، از سهم اسلام نيز ياد مي‎كنند و بلكه تلاش مي‎كنند، داعش را نتيجه بازگشت مجدد اسلام به عرصه سياست بدانند. و برخي از مسلمانان نيز كه به تفسير مدرن از ديانت تن در داده‎اند و قرائت سكولار و دنيوي از دين دارند، پيدايش داعش را نتيجه ورود اسلام به عرصه سياست مي‎دانند، اين گروه كه ناباورانه، ناظر احيای فرهنگ و تمدن اسلامي هستند و بازگشت مجدد اسلام را در عرصه هاي مختلف زندگي اجتماعي مشاهده مي‎كنند پديده داعش را با ذوق‎زدگي، شاهد شكست حضور اسلام در سياست، مي‎خوانند. ترديدي نيست كه اگر انقلاب اسلامي و بيداري اسلامي نبود و جهان اسلام، در شرايط قبل از انقلاب اسلامي مي‎زيست امروز در منطقه، به جاي آن كه شاهد جولان داعش و مقاومت نيروهاي مردمي عراق يا لبنان و سوريه باشيم، شاهد تداوم حضور دولت‎هايي نظير حزب بعث عراق بوديم كه با معجوني از شعارهاي ناسيوناليستي، سوسياليستي يا ليبراليستي مسير گذار از هويت ديني و اسلامي خود را طي مي‎كردند. ولكن آيا همه آنچه كه امروز در منطقه مي‎گذرد، نتيجه اسلام خواهي و بازگشت امت اسلامي، به سوي هويت الهي و قرآني آن است؟ حوادث امروز جهان اسلام، از برخي جهات ها بي‎شباهت با حوادث دوران بني‎اميه نيست. در دوران بني اميه نيز شاهد شكل گيري حاكميتي به نام خلافت اسلامي با ادبياتي ظاهرگرايانه، خردستيز و رفتاري خشن و خونريز هستيم. حادثه عاشورا، با همه مظلوميت در دوران همين خلافت واقع مي‎شود. ترديدي نيست كه اگر اسلام ظهور نمي‎كرد و آيات و پيام هاي اجتماعي و تاريخي قرآن نمي‎بود و اگر تلاش‎هاي بي وقفه رسول خدا و اصحاب گرامی او و مجاهدات و مبارزات اجتماعي آنان نمي بود، اثري از بني‎اميه و خلافت اسلامي آنان نبود اما آيا مي‎توان همه آنچه را كه در دوران بني‎اميه گذشت به اسلام يا به عمل و رفتار مسلماناني نسبت داد كه اسلام را از زاويه ذهن و دل به عرصه عمل و رفتار و ساختارها و مناسبات اجتماعي، سياسي وارد كردند و آيا مي‎توان غلبه بني اميه را شاهد بر شكست نظريه اجتماعي اسلام دانست يا آن كه برعكس غلبه بني‎اميه، نشانه عدول مسلمانان از عمل به اسلام و در عين حال، نشانه پيروزي و موفقيت رسول خدا و اصحاب مؤمن اوست. به نظر مي‎رسد، حضور خلافت اموي اولاً نتيجه موفقيت اسلام است و ثانياً نتيجه عمل كردن مسلمانان به اسلام نيست بلكه نتيجه كم كاري و كم عمل كردن مسلمانان به اسلام است. اسلام تا سال فتح مكه پيش از بيست سال در برابر نظام قبيله‎اي مشركانه عرب، مقاومت كرد، در تمام دوران مدني، بني اميه، در كانون فرماندهي كفر، قرار داشت و در فتح مكّه، اسلام با محوريت‎ توحيد پيروزمندانه وارد مكه شد، ابوسفيان و ديگر فرماندهان كفر، در اين هنگام، تسليم شدند، بی آنکه ايمان به قلب و جان آنان راه پيدا كرده باشند. اسلام مفاهيم و گروه‎بندي هاي جديدي را در شبه جزيره ايجاد كرد. ايمان و كفر، دو مفهوم جديدي بودند كه گروه‎بندي اجتماعي مناسب با خود را در پناه باور به توحيد يا تقابل با آن به همراه مي‎آوردند و به موازات قدرت گرفتن اسلام و ورود آن به فرهنگ شبه جزيره مفهوم جديدي نيز شكل پيدا كرد، اين مفهوم، نفاق است. نفاق يك پديده اجتماعي است كه در شرايط غيبت يا عزلت مفاهيم توحيدي وجود نخواهد داشت. به موازاتي كه توحيد و گروهبندي مناسب با آن در عرصه فرهنگ حضور پيدا كند و هنگامي كه كفر در موضع ضعف قرار گيرد؛ نفاق فرصت بروز پيدا مي‎كند. نفاق، كفر پوشيده و پنهان است كه در پوشش ايمان فعاليت خود را ادامه مي‎دهد و روشن است كه اگر كفر در موضع اقتدار باشد يا توحيد و ايمان در قلمرو فرهنگ منزلت و شأن ويژه نيافته باشد، نيازي به نفاق نيست. بني اميه آن زمان كه به اسم خلافت رسول خدا به قدرت مي‎رسد، نشانه اين است كه آنان نتوانستند. در برابر توحيد و رسالت در قلمرو ارزش ها و آرمان هاي اجتماعي جامعه مقاومت كنند و نشانه اين است كه به رغم مقاومت‎هاي فراواني كه كفار در قبال اسلام كردند، اسلام در نهايت به عنوان ارزش و معرفت مسلط در جامعه حضور بهم رسانيد، و فرهنگ اسلامي تكوين يافت. و اما علّت اين كه نفاق، در زير پوشش مفاهيم اسلامي و ديني بر اريكه قدرت مي‎نشيند، اين است كه اسلام و قرآن، به رغم حضور مسلط در عرصه فرهنگي جامعه، از اقتدار و توان لازم برخوردار نيست و گرفتار آسيب‎هايي است كه فرصت رخنه رقيب را در زيرپوشش نمادهاي ديني آن هم در حساسترين نهاد اجتماعي فراهم آورده است و اين پديده مي‎تواند ناشي از كم‎كاري و غفلت مسلمانان و جامعه اسلامي نسبت به معاني و ارزش ها و آرمان هاي ديني باشد. امام حسين(ع)در اواخر دوران حيات معاويه وضعيت نابسامان جامعه اسلامي را حاصل كم كاري و پشت كردن مسلمانان و خصوصاً، عالمان به ارزش ها و آرمان هاي اسلامي و نتيجه بي‎توجهي آنها به اموري نظير امر به معروف و نهي از منكر مي خواند. بنابراين گرچه بني‎اميه بدون حضور اسلام هرگز نمي‎توانستند از يك قدرت قبيله‎اي به يك قدرت جهاني تبديل شوند لكن حضور آنها، لازمه طبيعي، حضور اسلام نيست بلكه لازمه انحراف امت اسلامي و عمل نكردن آنها، به ارزش هايي است كه به سطوحي از پيروزي در عرصه فرهنگ عمومي نايل شده است. و امام حسين(ع) به همين دليل راه خروج از اين آفت و بليّه اجتماعي را بازگشت از اسلام نمي‎داند بلكه راه خروج را بازگشت به اسلام و اصلاح امت جدّ خود مي‎داند. * پس شما داعش را چيزي از نوع خلافت اموي مي‎دانيد؟ اين ربط و پيوند يا مشاكلت را چگونه برقرار مي‎سازيد؟ پاسانیا: حادثه‎اي كه اينك در مناطقي از شام و عراق با عنوان داعش، شكل گرفته است، گرچه هرگز، ابعادي به گستردگي خلافت اموي را نداشته و نمي‎تواند داشته باشد، ولكن بدون نسبت و بدون تشابه با آن نيست. بني‎اميه، بقاياي قدرت قبيله‎اي بودند كه در رقابت با قدرت معنوي و جهاني اسلام قرار گرفتند. اين قدرت در چهره نفاق از اسلام به عنوان يك ايدئولوژي تحريف شده، استفاده كرد، اسلام اموي اسلام گزينشي امويان بود، قدرت امويان قدرت برخاسته از متن انديشه اسلامي نبود، بلكه قدرت برساخته قبيله‎اي بود، كه با برخورد گزينشي به تحريف در انديشه اسلامي مي‎پرداخت. قرائت و تفسير تحريف شده اموي، قرائتي ظاهرگرايانه، عقل‎ستيز بود كه با استناد به ظواهر گزينشي قرآن به تكفير خاندان اهل بيت عصمت و طهارت پرداخت و آنها را خارج شده از دين خواند. فروپاشي قدرت اموي عقبه‎هاي سياسي معرفت بر ساخته آنها را در هم ريخت، ولكن معرفت توليد شده تداوم تاريخي خود را به طور كامل از دست نداد، بلكه اولاً: صورت هاي تعديل شده‎اي از آن نظير كلام اشعري، توسط قدرت هاي جايگزين تداوم يافت. و ثانياً، صورت اوليه آن، با تغييراتي كمتر، و در ابعادي محدود و بدون آن كه از قدرت و بسط اجتماعي برخوردار باشد، هر چندگاه يك بار بازتوليد مي‎شد. نمونه‎اي از بازخواني مجدد، اسلام اموي را در انديشه و عمل ابن تيميّه مي‎تواند ديد، ولكن اين قرائت ها به دليل اين كه از عقبه و زمينه‎هاي اجتماعي، كافي برخوردار نبود، هيچ‎گاه نتوانست و نمي‎توانست پيامدهاي اجتماعي گسترده‎اي  داشته باشد. داعش، القاعده و بخش وسيعي از سلفيان كه بازگشت به سده نخستين را مدّنظر خود قرار داده‎اند، بازگشت به اسلام اموي را دنبال مي‎كنند و از اين جهت از ذخاير معرفتي آنان بهره مي‎برند. تفاوت عمده آنان با بني‎اميه در اين است كه اقتدار اسلام اموي، ريشه در مناسبات قبيله‎اي امويان داشت و حال آن كه اقتدار ظاهرگرايي داعشيان ريشه در توان سياسي، نظامي، اقتصادي آمريكا و دول غربي دارد. * چه دليلي وجود دارد دول غربي براي تأمين منابع منطقه‎اي خود به سوي ميراث اموي جهان اسلام كشيده شوند. مگر آنها، ابزارها و امكانات ديگري ندارند؟ پارسانیا: قدرت سياسي جهان غرب، به اين دليل اين حوزه معرفتي را در عرصه سياسي منطقه فعال مي‎كند كه اسلام احيا شده را به عنوان يك رقيب زنده، فعال و پرتحرك مي بيند. حيات مجدد جهان اسلام قدرت مانور مفاهيم اجتماعي مدرن را در جوامع اسلامي به حوزه‎هاي محدود آكادميك دانشگاهي و چارچوب‎هاي معدود روشنفكري مدرن ، محصور ساخته است، و مفاهيم فرهنگي و تمدني جهان اسلام را در قلمرو فرهنگ عمومي امت اسلامي فعال ساخته است. و به همين دليل عملكرد عام و گسترده جهان غرب در جوامع اسلامي ديگر نمي‎تواند، در ذيل مفاهيم مدرن سازمان يابد. تحولات پياپي و پرشتاب، پس از انقلاب اسلامي فرصت بازسازي مفاهيم ديني جهان اسلام را در چارچوب قرائت‎هاي مدرن و پسامدرن نيز از بين برده و به همين دليل سياست و اقتصاد غرب چاره‎اي جز عملكرد شتاب‎زده و خام در ذيل مفاهيم، تاريخي جهان اسلام ندارد. و در اين شرايط بايد با برخورد گزينشي با معاني و مفاهيم تاريخي اسلام، گروهبندي‎هاي نويني را براي مقابله، با شكل‎گيري، اقتداراسلامي ايجاد كند و توليدات اموي و سفياني بهترين گزينه‎ي مورد استفاده غرب در اين مقطع تاريخي است و همين مسأله موجب مي‎شود، تا انديشه‎اي كه پس از بني‎اميه با از دست دادن محمل‎هاي سياسي، اقتصادي و تاريخي خود به صورت رويكردهاي فردي و محدود تداوم يافت، ديگر بار با زمينه هاي سياسي جديد به صورت يك جريان گسترده و پرشتاب اجتماعي شكل گيرد، و بدين ترتيب ظاهرگرايي افراطي اموي و سفياني كه در حاشيه قدرت سياسي بني‎اميّه و آل ابي‎سفيان شكل گرفته است، اين بار در حاشيه منافع ملي دولت‎هاي مدرن در متن جوامع اسلامي براي مقابله با اهداف و اغراضي كه بيداري اسلامي به دنبال آن است ، باز توليد مي‎شود. و به همين دليل، نمي‎توان ابعاد اجتماعي اين حادثه را با صرف‎نظر از عملكرد سياسي دول غربي، و در چارچوب قشري‎گري، و افراطي‎گري افراد يا گروه‎هاي محدود تحليل كرد. اين افراد و گروه‎ها، در تاريخ گذشته جهان اسلام همواره بوده و خواهند بود. شكل گيري يك حادثه گسترده وسيع اجتماعي با ارجاع به اين افراد، و بدون، نظر به مناسبات، عوامل و ساختارهايي كه در وسعتي مناسب با ابعاد حادثه باشند، علاوه بر آن كه نوعي ساده انگاري است، مانع از شناخت درست پديده و در نتيجه مانع از اتخاذ، موضعي آگاهانه و شايسته است. اگر ظاهرگرايي، فرقة عثماني، درسده نخستين با نظر به محمل اجتماعي آن به درستي موجب مي‎شود تا در چارچوب قدرت اموي تحليل شود، قشري‎گرایی جمود و برخوردگزينشي و خردستيزانه القاعده و داعش نيز بايد در چارچوب عملكرد آمريكا و دول غربي تحليل شود و اگر اسلام اهل حديث و عثمانيه به درستي اسلام اموي خوانده مي‎شود اسلام تكفيري معاصر نيز به درستي، بايد اسلام آمريكايي ناميده شود. * به نظر مي‎رسد كه برخورد جهان غرب با اسلام، بسيار متنوع و گسترده‎تر از آن چيزي است، كه شما از آن با عنوان اسلام اموي ياد مي‎كنيد. امروز رسانه‎هاي غربي قرائت‎هاي مختلفي از اسلام را حمايت و دنبال مي‎كنند، اسلام اروپايي نيز واژه‎اي است كه، كشورهاي اروپايي از آن ياد مي‎كنند، چگونه مي‎توان اسلام آمريكايي را در قالب اسلام اموي معرفي كرد. پاسانیا: بدون شك اسلام آمريكايي در چهره اسلام اموي، محدود و مقيد نمي‎شود و پوشش گرفتن آن در ذيل اسلام اموي نيز، امري مقطعي است. اسلام اموي و آمريكايي به رغم اشتراكاتي كه درتحريفگري، برخورد گزينشي و ايدئولوژيك دارند، از تفاوت هايي نيز برخور‎‎دارند و عمده‎ترين تفاوت آنها در اين است كه ظاهر‎گرايي و قشري‎گرايی عثمانيه، برجسته‎ترين و كاملترين الگوي اسلام اموي است و حال آنكه قشري‎گرايي و رويكرد تفكيري و جمود، چهره‎اي شتابزده، خام و مستعجل از اسلام آمريكايي است. اسلام آمريكايي در صورتي كه مجال پيدا كند، به جاي آن كه در پوشش ظاهرگرايي سلفي ظاهر شود. به تفسير سكولار از مفاهيم اسلامي خواهد پرداخت. و در اين مسير از تجربه تاريخي دنياي مدرن در مواجهه با ميراث مسيحيّت و خصوصاً  از تجربه پروتستانيسم، نيز استفاده خواهد كرد. بخشي مستقر از اسلام آمريكايي را در چگونگي مواجهه سكولاريزم آتاتورك با بيداري اسلامي مي‎توان ديد. تفسير سكولار از اسلام همان راهي بود كه اردوغان پيش پاي موج اخير بيداري اسلامي در مصر قرار داد. خيزش اسلامي مصر در حقيقت در معرض آسيب دوگانه‎اي از اسلام آمريكايي قرار گرفت، اوّل: قشري‎گرايي و ظاهرگرايي سدة نخستين، و دوم تفسير و قرائت سكولار از دين، اسلام آمريكايي در هر چهره و صورتي كه ظاهر شود، قبل از همه نشان دهنده حضور مجدد همان چيزي است كه، امام خميني از آن با عنوان اسلام ناب محمدي ياد مي‎كرد، يعني نشانه حيات مجدد اسلام و بازگشت توحيد به زندگي اجتماعي و سياسي انسان معاصر است. اگر اين حيات مجدد نبود، فرايند سكولاريزاسيون در جوامع اسلامي به سوي نوعي سكولاريزم عريان پيش مي‎رفت و  جهان غرب با محوريت سياسي آمریکا، هيچ نيازي براي پوشش گرفتي از مفاهيم ديني نداشت. عملكرد سياسي و اقتصادي جهان غرب در جوامع غربي ، در شرايطي كه فرهنگ هاي بومي، زنده و فعال نباشد. تحت پوشش ادبيات توسعه، و مانند آن شكل مي‎گيرد و مقاومت هاي قومي، در برابر مبادلات يك جانبه و ظالمانه جهان غرب نيز با مفاهيم استقراضي از همان جهان سازمان مي‎يابد. حضور زنده و فعال فرهنگ اسلاميبه طور طبيعي عملكرد عاملان مستقيم و غير مستقيم و كارگزاران داخلي و خارجي را ناگزير از توجه، به مفاهيم و نظام معنايي موجود مي‎كند.  قرائت و تفسير اين نظام معنايي از منظر كساني كه در چارچوب، اغراض، ارزش ها، مقاصد و آرمان هاي جهان مدرن، حركت مي‎كنند، تفسير و قرائتي مدرن از اسلام را به دنبال مي‎آورد. و اين تفسير، كلام و شريعتي متناسب با خود را طلب مي‎كنند و اين نوع از تعامل مطلوب‎ترين و كامل‎ترين تعاملي است كه در عبور از سنت ديني جهان اسلام، مي‎تواند رخ دهد. برخي از نظريه‎پردازان وقوع انقلاب اسلامي را واكنشي در برابر حركت شتابزده بعد از مشروطه در دوران پهلوي مي‎دانند. از نظر آنان، حلقه مفقوده‎اي كه منجر به انقلاب شد، بي‎توجهي نسبت به فرهنگ اسلامي و بازسازي نكردن آن با تفسير و قرائتي سكولار، دنيوي و اين جهاني است. كارگزاران سياسي، اقتصادي غربي، هنگامي به پوشش گرفتن از مفاهيم ديني بدون تصرف در محتواي معرفتي آن دست مي‎زنند كه براي يك فعاليت اقتصادي و يا سياسي گريزي از آن نداشته باشد. و اين امر در شرايطي اتفاق مي‎افتد، كه فرهنگ ديني حضور خود را تا عرصه‎هاي سياسي، و اقتصادي فعال كرده باشد. بنابراين استفاده از ادبيات ظاهرگرايانه اسلام اموي بدون هيچ گونه تصرف و بازخواني، نشانه اضطرار دول غربي در برابر اسلام حاضر و فعال در عرصه سياست است. و البته اين استفاده خام و ابزاري كه تنها در افق يك عملكرد سياسي و نظامي شكل مي‎گيرد را پيامدهاي كنترل نشده‎اي براي خود آنان نيز دارد. آنان بي آنكه به عواقب خطرناك اين رفتار خود توجه داشته باشد، انرژي انباشته و متراكم جهان اسلام را در مسيري فعال مي‎كنند، كه عواقب آن براي خود آنان نيز قابل پيش‎بيني نيست. در هر صورت پيدايش داعش با آن كه محصول تعامل سياست دول غربي و دول منطقه‎اي وابسته به آنها با ذخيره‎هاي تاريخي اموي جهان اسلام است. اولاً نشانه حضور مجدد اسلام تا ابعاد سياسي است، به گونه‎اي كه اسلام آمريكايي را ناگزير از حركت هاي شتابزده مي‎كند و ثانياً، نشانه فعاليت‎هاي ناتمامي است كه اسلام در تداوم عملكرد فرهنگي و اجتماعي خود بايد انجام دهد. * به نظر شما بيداري اسلامي در برابر حركت انحرافي داعش و آنچه كه شما از آن با عنوان اسلام اموي يا آمريكايي ياد مي كنيد، چه راهبردي بايد داشته باشد؟ پاسانیا: برخورد گزينشي بني‎اميه با حقيقت اسلام گرچه امري بود كه مي‎توانست در تداوم خود اصل اسلام و پيام معنوي آن را در تاريخ دفن كنند ولكن تقابل با آن در انكار اصل اسلام نبود بلكه در روشنگري و عملكرد سيدالشهداء بود كه توانست اصل اسلام را در متن فرهنگ آرماني جامعه اسلامي حفظ كند. اينك رويكرد گزينشي در تعامل با اسلام اموي نيز بخشي از فعاليت اسلام آمريكايي به قصد پيشگيري از حيات مجدد تاريخي اسلام است. بخشي ديگر از فعاليت توسط صورت هاي ديگري از اين اسلام است كه عملكرد تكفيري ظاهرگرايان را هزينه تبليغ براي تفسيرهاي سكولار از دين مي‎كند. بيداري اسلامي در برابر ظاهرگرايي، اگر به دامن تفسيرهايي دنيوي و سكولار پناه ببرد، اصل هويت خود را از دست خواهد داد و تداوم بيداري اسلامي در بازگشت به اسلام محمدي و روشنگري نسبت به تاريخ گذشته اسلامي درس آموزي و عبرت گيري از آن، و در استفاده از تجارب تاريخي مناسبي است كه وحدت و انسجام امت اسلامي را در تداوم، حيات فرهنگي و تمدني آن حفظ مي‎كند. تاريخ گذشته جهان اسلام، تاريخي متكثر و غني است، عنصر عقلانيت كه ريشه در آموزه‎هاي اصيل اسلام دارد، انباشت معرفتي شايسته‎اي را براي امروز جهان اسلام، به ارث گذارده است. گذشته فقهي و كلامي جهان اسلام نيز گذشته تكفير و قشري‎گرايي عثمانيه و يا خوارج نيست. افراطي‎گرايي عثمانيه و خوارج تنها در مقطعي خاصي از تاريخ اسلام در حاشيه سلوك سياسي بني‎اميه غلبه يافت و بعد از آن اين جريان تا دوره معاصر كه بر محمل سياسي دول غربي جاي گرفته است همواره به صورت جرياني شاد موجود بوده است. جريان غالب جرياني بوده است كه خلافت گسترده اسلامي را از بالكان، تا چين با اقوام، نژادها، زبان‎ها، مذاهب و فرهنگ‎هاي قومي مختلف پوشش داده است. تجربه زيست مداراي اجتماعي در بين مذاهب و فِرق مختلف اسلامي و همچنين بين مسلمانان و غيرمسلمانان، به مراتب فراتر از تجربه تنگ نظري‎هاي نواصب يا خوارج و ظاهرگرايان عثمانيه است اگر دول غربي، و كشورهاي تحت نفوذ آنها، بستر سياسي افراطي‎گري اهل ظاهر را تأمين نمي‎كردند اين جريان در حاشيه امواج بيداري اسلامي نيز منزوي‎تر از گذشته خود به سر مي برد. و اينك پس از گذشت بيش از هزار سال حاكميت هزارماهه بني اميه، فرصت فعاليت اجتماعي مجدد را پيدا نمي‎كرد. بيداري اسلامي اينك نيز مي‎تواند مدارا و تحمل اجتماعي را نسبت به مذاهب اسلامي اديان توحيدي يا حتي جامعه بشري در چارچوب مبادي كلامي و مقررات فقهي، فرق مختلف اسلامي و خصوصاً در راستاي تقابل با خطر مشترك جهان اسلام، تأمين نمايد و بلكه وجود دشمن مشترك جهان اسلام ‌يعني صهيونيسم بين الملل و نظام استكباري دنياي غرب، عامل مهمي است كه اين تحمل و مدارا را بيش از همه گذشته تاريخي براي امت اسلامي ضروري مي‎گرداند.   http://www.rajanews.com/detail.asp?id=210592
  20.     با توجه به  یکسال پیش تون ، خودتون در کدام دسته هستید ؟؟؟؟
  21. http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13930819001405     ظریف : در نهایت پیشرفت خواهیم کرد !        ( یعنی هیچ پیشرفتی تا حالا نداشتیم ، تا چه برسه به نتیجه ! اما وقتی میخوان این رو بر زبون بیارن با کلمات مثبت به زبون میارن نه منفی . مثلا کسی که موفقیتی کسب نکرده بهش نمیگن شکست خوردی بلکه بهش میگن عیبی نداره مطمئنم تو در نهایت موفق میشی )   کری : سخت در تلاشیم !   ( وقتی کسی نتیجه نمیگیره بهش میگن عیبی نداره تو سعی خودتو کردی ! )   :thinking:   :yawn:
  22. همه میدونن که مرشدهای ! داعش ترکیه ای هستن و همه رقم ارشاد میشن (ترور ، جاسوسی ، بمب گزاری ، آدمکشی ، سربریدن ، تجاوز ، تخریب ، ....).   دیگه نیازی به ارائه مدرک نیست
  23.     نه عزیز دروغ نیست . مسئله اینه که دائم در حال جذب ، آموزش و تزریق نیرو هستن   از اونجایی که هم بعنوان جهاد در راه خدا معرفی میکنن و هم همه رقم حمایت مالی سنگین هم نسبت به فرد تروریست و هم خونواده اش به عمل میارن و از همه مهمتر اینکه از همه جای جهان جذب نیرو میکنن ، هیچ استبعادی نداره که دائم در حال افزایش بصورت تصاعدی باشن .   فقط کشورهای عربی بیش از 300 میلیون نفر جمعیت دارن . اگه ازشون نیم میلیون نفر هم جذب کنن تصور کن چه رقم وحشتناکی هست .   تا چه برسه که از ترکیه و پاکستان و چچن و ... اروپا و ... بهشون دائم افزوده بشه   اگه مثلا یه زمانی بعنوان مثال عربستان و قطر در زمینه مالی دچار بحران بشن (که در دراز مدت همینطور خواهد شد و کمر اقتصاد ابر قدرتی اقتصادی مثل آمریکا رو میشکنه تا چه برسه به عربستان و قطر و ..) اونوقت شاهد کم فروغ شدن تعداد این تروریست ها هم میشیم .
  24. ایران سالها هست که داره کلاشنکف دسته دار تولید میکنه .   خود بنده شاید بیش از 10 سال پیش این نوع کلاش دستم رسید و باهاش کار کردم . البته اونوقت تازه از گریس درش آورده بودن   کیفیتش هم خوب نبود و دقت در شلیک هم نداشت اون موقع و سبکتر از انواع دیگه کلاش بود ولی بخاطر دسته اش راحت بود .   البته کیفیت سلاح های کنونی ایران بسیار بهتر شده   با توجه به رنگ دسته کلاش در عکس مورد نظر ، احتمال اینکه ایرانی باشه خیلی زیاده اگه نگیم صد درصد ایرانیه