Moltke

Members
  • تعداد محتوا

    792
  • عضوشده

  • آخرین بازدید

  • Days Won

    2

تمامی ارسال های Moltke

  1.   توجه نکردید ، منظور من ان است که شکل گیری ( ملت ) با تعاریفی که دادم بر اساس مذهب منتفی است ،  ( جدایی طلبی ) ممکن است مذهبی ، قومی و حتی طبقاتی و ایدئولوژیک ( مواردی مثل اسپانیا ، کره و ...) باشد ، اما شکل گیری ( ملت ) خیر ، ( دولت - ملت ) نیز در اساس ناچار است شدیدا به مساله ethnicity توجه کند ، مثال داعش و طالبان را زدم ، مثلا عرب های سنی ، با کردهای سنی در عراق و سوریه جدا هستند ، ترکمن های سنی به ندرت در ساختار داعش مشارکت دارند ، همان طور که تاجیک و ازبک سنی در طالبان .
  2.    با تشکر از شما دوست گرامی ، من اصلا در حد و اندازه ( استاد ) خطاب شدن نیستم ، فردی هستم مثل شما و بقیه دوستان مشتاق یادگیری . دلیل تمرکز روی اروپا این است که ما بخواهیم یا نخواهیم ، این مفاهیم هم با شروع دوران مدرن از اروپا ریشه گرفته اند و به سایر نقاط جهان تسری یافته اند . پیشتر هم گفتم ، از نظر من مفهوم ملت ( هر چند این مفهوم کاملا دقیق نیست ولی بالاخره معیارهایی می شود برایش تعریف کرد ) بر مبنای ethnicity تعریف می شود که در این مبنا زبان عنصری کلیدی و اساسی است . صحبت در مورد دولت - ملت امری جداست ، مفهوم دولت ملت از دید آنتونی گیدنز ( که من نیز در این مورد با او موافقم ) برمی گردد به قدرت حاکمیت که از پدیده های نوظهوری مثل دستگاه بوروکراسی جدید ، ارتش ها و نیروی نظامی جدید و ساختار اقتصادی جدید جهانی شکل می گیرد . بر این مبنا همه کشورهای کنونی و محدوده مرزهای پذیرفته شده در سازمان ملل ، دولت - ملت محسوب می شوند .  حالا این دولت - ملت بر چه مبنا تعریف می شود ، بر همین مبنا می توان نقاط ضعف و قوتش را بیان کرد .   مثلا در موارد مورد نظر شما :   کشور هند دولت - ملتی است با تنوع بالای ethnic و مذهبی . به همین دلیل از همان ابتدای کار و استقلال از بریتانیا ، مسئولان وقت دریافتند تلاش برای یونیفورمیسم و همسان سازی سبب بروز مشکلات عدیده خواهد شد . بر همین اساس عنوان شد و می شود که  همه زبان های محلی عمده در این کشور زبان رسمی هستند . چیزی به نام دین رسمی تعریف نشد . با وجود این مسائل ، به دلایل فراوان و از جمله نبود روابط اقتصادی گسترده میان مناطق مختلف و حضور عناصری از قوم گرایان و افراطی های مذهبی هندو ، تا کنون در مناطق مختلفی از هند ( کشمیر ، مناطق سیک نسین پنجاب ، ایالت شرقی آسام و تا حدی مناطق جنوبی تامیل نشین ) فعالیت های جدایی طلبانه شکل گرفته است . که البته به نظر می رسد با حرکت هند به سوی بازارهای جهانی و بهره مندی نسبی مردم مناطق مختلف هند از منافع این امر ، این تمایلات در حال کم رنگ شدن است .   مورد آفریقای جنوبی فرق عمده ای داشت و آن حضور جمعیت مهاجر اروپایی ( بوئر - بریتانیایی ) بود که خود را شکل دهنده کشور می دانست . پس از سقوط نظام آپارتاید این کشور نیز از لحاظ حقوقی و قانونی وضعیتی مشابه هند دارد . در مورد سنگاپور متاسفانه اطلاعات کافی ندارم .   اما در مورد راهکار ، نمونه هند با وجود همه مشکلاتش ، به نظر من برای کشورهای آسیایی نمونه مناسبی است .       دو کشور هم زبان می توان یافت ، مثل آلمان و اتریش ، که به سبب مسائل تاریخی از هم جدا هستند ( هر چند تلاش ناموفقی برای ادغام صورت گرفت ) ، اما از نظر من همه کشورهای شکل گرفته بر اساس  ( ملیت ) در اروپا روی مساله زبان واحد اشتراک دارند ( آلمان ، هلند ، ایتالیا ، فرانسه ، کشورهای اسکاندیناوی ) ، در سال 1871 و یکپارچه شدن آلمان ، تقریبا همه مردم قلمرو امپراتوری آلمان با زبان مادریشان قادر بودند اشعار گوته و شیلر و خطابه های فیشته را بفهمند .     از نظر من بسیار مهم است ، در مورد مقایسه تجارت امروز دنیا و اعصار گذشته هم با شما موافق نیستم ، سطح تجارت دوره رنسانس هم با صد سال قبلش زمین تا آسمان فرق داشت ، چه رسد به حالا و گذشته . این جا صحبت فقط صرف وجود رابطه تجاری نیست ،  حیاتی بودن و مهم پنداشتن آن هم هست ، فی المثل تجارت دریایی مناطق جنوبی ایران با شرق آسیا در قرون وسطی بسیار گسترده بود ، اما قطع شدنش آن قدر مهم نبود که جامعه جنوب ایران را به لرزه بیندازد ، اما تجارت میان دولت شهرهای شمال ایتالیا در قرون وسطی و رنسانس ، تجارت شهرهای اتحادیه هانس در شمال آلمان و یا تجارت کانتون های کنفدراسیون سوییس با هم چنان برایشان مهم بود که به خاطرش با امپراتوری های بزرگ وارد جنگ می شدند و ریسک های بزرگ به جان می خریدند . همین تجارت و منافع مشترک است که اسکاتلند را در بریتانیا نگه می دارد ، کانادا را یکپارچه نگه می دارد ، ایالات متحده چند فرهنگی را استوار می سازد و ...   در بحث دولت شهری هم ، شمال ایتالیا و هلند امروزی اولین مناطقی دردنیا بودند که در عهد رنسانس به تراکم شهرها در محدوده ای کوچک رسیدند ، پدیده ای که در طول تاریخ سابقه نداشت ، خاورمیانه و هند و چین شاید شهرهای بزرگ فراوان داشتند ، اما بیشتر این شهرها از پایتخت حکومت ها بودن سرچشمه می یافتند و به خرج همین حکومت ها به بقا ادامه می دادند ، و این با دلایل تجاری اروپای عهد رنسانس تفاوت فراوان داشت .     سر سلسله اون هایی رو که گفتند ، معرفی کردم ، ریز و درشتش بماند . صحبت من هم همین بود که کارهای ذکر شده رو پیشتر سلسله های دیگر هم صروت دادند ، تازه همسانی مذهبی مثلا در ایران عهد تیموری خیلی بیشتربود تا ایران عهد صفوی ( اگر بر اساس مذهب سنی بنگریم ) اما در دید خیلی از قلم به دستان فعلی ، اقدام دولت صفوی در اعلام مذهب رسمی از همه چیز مهم تر هست ، و این برادران ایران را به عنوان ( کشور شیعه ) تعریف می کنند ، و این رو مثلا اساس شکل گیری ( ملت ایران ) که اصلا این هم از نظر من واژه نادرست است می دانند ، اصلا چیزی به اسم ( کشور سنی ) ، ( کشور مسلمان ) ، ( کشور کاتولیک ) ، ( کشور یهودی ) با مفهوم ( ملت ) سازگار نیست و اگر در کشوری با تنوع مذهبی و قومی تعریف بشود ( دولت - ملت ) را هم دچار مشکلات و معضلات عدیده خواهد کرد .   حرف من اشتباه بودن متد هینتس است . تازه در مورد ساسانی و هخامنشی ، مساله مهم ( بومی بودن ) نیروی یکپارچه کننده هست که اصلا در مورد صفویه صدق نمی کند .   تعریف خودم از ملت را در سطرهای بالا دادم ، همان مفهوم مدرن اروپایی رو قبول دارم ، نقش زبان و ادبیات ، اعتقاد به سرنوشت مشترک ، روابط نزدیک اقتصادی و آموزش را مهم ترین عناصر می دانم و بر همین اساس طبقه بندی می کنم .
  3.   مساله ای که در بیشتر مناطق دنیا مهم هست ، دومی (ethnicity) است . که توی این مورد یکی از اساسی ترین عناصر ، زبان است . با نگاهی به ملت های مدرن اروپایی می بینیم که تقریبا همه آن ها بر اساس یک زبان مشترک که اکثریت قریب به اتفاق ساکنان محدوده حاکمیت سیاسی به آن تکلم می کنند شکل یافته اند . در مواردی ممکن است تاریخ و فرهنگ مشترک دو گروه هم زبان را از هم جدا کند ، مثل ایالت های آلمانی و اتریش ، ولی این که ( ملت ) چند زبانه داشته باشیم تقریبا موجود نیست . ( دولت ملت ) های اروپایی مثل بریتانیا و سوئیس و بلژیک صحبتشان جداست ، که در این مورد منافع مشترک آن ها را پیوند داده ، که سوئیس در طول تاریخ 700 ساله خود بیشترین هم گرایی در منافع مشترک را داشته و بر همین اساس بر گوناگونی مذهبی و قومی اش فائق آمده ، در مقابل با وجودی که بریتانیا قلب انقلاب صنعتی و اقتصاد جهانی بوده ، مسائلی مثل اختلاف مذهبی  پروتستان - کاتولیک سبب چالش های فراوانی در طول تاریخ آن گردیده است . قضیه ایرلند 4 قرن متمادی با خشونت ها و جنگ های فراوان ادامه داشت و سرانجام در دهه دوم قرن 20 میلادی به استقلال ایرلند انجامید و تا دو دهه پیش بحران ایرلند شمالی ادامه داشت . در گذشته خیلی نزدیک نیز دیدیم تنها منافع مشترک اقتصادی بود که اسکاتلند را از خروج از دایره بریتانیا بازداشت .     بله تعریف می شود ، ولی این که با چه چالش هایی مواجه میشود ، قابل دوام هست و اگر هست با تکیه بر چه ابزارهایی موضوع صحبت ماست . مرزهای فرهنگی را اگر بر اساس مسائل روشنی مثل زبان ، ادبیات ، روابط اقتصادی نزدیک و همسان پنداری تعریف کنیم شاید نه به صورت ایده آل ولی به صورت نسبی به هدف نزدیک خواهیم شد . در مورد متدولوژی هم ، خواسته یا ناخواسته در تحلیل اقتصاد و جامعه و سیاست ، نه به اعتقاد من که به اعتقاد بسیاری دیگر نیز تاریخ کلید و مبناست .       گرامی ، شما خودتان را اینجا در نظر دارید . می فرمایید کی گفته ؟ بفرمایید :     این کتاب اثر والتر هینتس که ادامه دهنده نظرات ادوارد براون است ، یکی از دیدگاه های برجسته در مورد سلسله صفوی و آبشخور فکری خیلی از پژوهشگران و نویسندگان ایرانی هم هست . تاکید من روی این است که این نظریه نارساست و اصلا صحبت از دولت ملی در دوره صفوی و دولت ملی نامیدن این سلسله نادرست است ، حتی اگر آن را مثلا ( جهت دهنده ) ای به حاکمیت ملی و شکل گیری ( ملت ) در ایران بدانیم ، بازهم از دید من نادرست است ، دولتی که توسط یک نیروی بیگانه خارجی ، آن هم با هویت مذهبی و نه هیچ هویت قومی و در منطقه ای مملو از زبان ها و قومیت ها و مذاهب گوناگون تشکیل شود تاثیر با آن توصیف ندارد ، اگر صحبت روی شکل گیری مرزهای امروز است نیز نیز به چشم من شروع عصر باروت و تضعیف نیروی سوار قبایلی در برابر پیاده با سلاح آتشین و  ظهور قدرت های بزرگ در دو منطقه شرقی و شمالی ( امپراتوری های مینگ و چینگ در چین و رشد قدرت روسیه تزاری ) و به تبع آن تضعیف مردمان کوچ نشین آسیای میانه تاثیر خیلی بیشتری در شکل گیری مرزهای ایران امروزی داشته است تا ظهور سلسله صفوی .     مشکلات در تعریف ملت هست ، ولی این که این مشکلات در کجا بیشتر و کجا کمتر هست هم مهم است . اتفاقا از چشم من بحث جهانی سازی و منافع مشترک در طول تاریخ از همه ابزارها قوی تر عمل کرده ، خصوصا در مساله دولت - ملت ها که دو نمونه سوییس و بریتانیا را مثال زدم و در همین پست با جزییات بیشتری در موردش صحبت خواهم کرد .     در مواردی با زبان واحد و گروه قومی منفرد بله ، نمونه اش تاثیر مذهب کاتولیک در شکل گیری ملت های اسکاندیناوی و فرانسه ( درگیری کاتولیک و پروتستان در قرن 16 طی جنگ های مذهبی که فرانسه را به یک کشور یکدست کاتولیک تبدیل کرد ) ، ولی شکل دهی به ملت !! و حتی تشکیل دولت - ملت بر اساس آن  ،آن هم در منطقه با تنوع قومی و مذهبی شدید ، شترگاوپلنگ عجیبی است که من نمونه اش را سراغ ندارم . در ادامه همین پست روی مسیحیت هم برای مثال صحبت خواهد شد .     اتفاقا مذهب و خصوصا طی جنگ سی ساله و جنگ های مذهبی فرانسه نقش عمده ای در شکل گیری ملت های مدرن اروپایی داشته ، صحبت این است که مذهب هرگز به ( تنهایی ) قادر به شکل دادن هویت ملی نیست ، در همان سوریه و عراق مورد نظر شما ، عنصر ( عرب سنی ) ، ( عرب شیعه ) ، ( کرد سنی ، البته این جا نقش مذهب خیلی کم رنگ تر ) است که مساله تجزیه را پیش می آورد ، کما این که گروه هایی که هویت خود را شدیدا مذهبی تعریف می کنند ( دولت اسلامی ، طالبان ) تنها در مناطقی با ethnicity خاص توفیق داشته اند ، طالبان قدرتش را از پشتون های با فرهنگ قبایلی می گیرد و دولت اسلامی تنها در میان مناطق سکونت عرب های سنی توانسته حاکمیت ایجاد کند و اگر هم در سایر مناطق حاکمیت ایجاد کرده اند بسایر ناپایدار و بر اساس اعمال زور عریان بوده و نه اشتراکات و همکاری . کشور اسرائیل نیز خود را در ابتدا براساس ( ملیت یهودی ) تعریف کرده و اکنون که جمعیت عمده مسلمان و مسیحی و دروزی دارد سعی کرده از این شکل خارج و خود را کشوری مبتنی بر اشتراک منافع نشان دهد و اگر چنین نکند در آینده با تبعات گسترده و پرهزینه مواجه خواهد شد .   ----------------------------------------------------------------------------------------------   پیشتر نمونه آلمان را در اروپا مطرح کردم ، نمونه ایتالیا هم شباهت زیادی به آلمان دارد ، اکنون دو نمونه متفاوت ، سوییس و بریتانیا را مطرح می کنم :   ----------------------------------------------------------------------------------------------   در اواخر قرن 13 میلادی ، سه کانتون ( کلمه ای که به لطف وقایع چند سال اخیر کردستان سوریه به کرات می شنویم ) ،  اوری ، شوایز و کانتر والدن بر اساس منافع مشترک تجاری و تلاش برای رهایی از سلطه مقامات امپراتوری هابزبورگ یک کنفدراسیون تشکیل می دهند . نیروهای این کنفدراسیون با پیروزی در نبردهای مورگارتن و زمپاخ در قرن 14 ، قدرت خود را به عنوان نیرویی نوظهور نشان می دهند . امور اداری در هر کاتون مستقل است و تنها در هنگام جنگ نیروهای نظامی مشترک دارند . منافع تجاری و آزادی عمل کانتون ها در این سیستم چنان است که حتی دو سال جنگ مذهبی طی سال های 1529 و 1531 میان کانتون های با مذاهب متفاوت ( پروتستان کالونی و کاتولیک ) ، تنوع زبانی و شکل گیری کانتون های جدید ( لوسرن ، برن ، باسل ،شافهاوسن ، زوریخ و ...) سبب فروپاشی کنفدراسیون نمی شود . سوییس در دوره جنگ های انقلاب فرانسه اشغال شد و ناپلئون بر ان نام ( جمهوری هلوتیا ) نهاد ، اما کنگره وین در سال 1815 استقلال آن را بار دیگر تضمین کرد . این بار دوره کوتاه مدتی دولت متمرکز مرکزی در سویس ایجاد شد اما تحولات دهه 1840 و درگیری های داخلی سبب شد کشور نظام فدرالی را بپذیرد که تا امروز هم باقیست و ضامن یکپارچه ماندن قلمرو سوییس بوده است .   -----------------------------------------------------------------------------------------------   تا قرن 16 میلادی و با وجود فراز و نشیب های فراوان ، حکومت لندن در انگلستان با همراهی بارون های آنگلو - نورمنی که سابقه شان به دوران ورود نورمن ها به بریتانیا و فتح آن توسط ویلیام فاتح (1066) در ایرلند اقتدار داشت و با مخالفت چندانی مواجه نبود . اما در قرن 16 و گرویدن بیشینه مردم انگلستان به مذهب پروتستان ، تنش ها به صورت گسترده آغاز شد . از آن زمان تا کنون 25 جنگ و شورش بزرگ با تلفات های عظیم  میان حکومت لندن و شورشیان ایرلندی درگرفت که سرانجام در سال 1922 به استقلال کشور ایرلند انجامید و بجران ایرلند شمالی نیز دهه های متمادی ادامه داشت و سرانجام با پذیرش مشروعیت ارتش جمهوریخواه ایرلند و سهیم شدن آن در قدرت در ایرلند شمالی نیز بحران ایرلند شمالی نسبتا فروکش کرد . اختلاف مذهبی کاتولیک - پروتستان بحران مشروعیت بزرگی برای حکومت لندن ایجاد کرد که هویت ( ایرلندی - کاتولیک ) نماینده مخالفت با آن بود .       خب دوست من ، این کار را ایلخانان و سلجوقیان هم پیشتر انجام دادند . این که در شکل گیری مفهوم ملت اهمیتش آن قدر نیست . ضمنا چرا تیمور هرگز به اندازه شاه اسماعیل در این مورد مورد توجه قرار نمی گیرد ، سوال این جاست .   در مورد زندگی نامه تیمور ، برای چندمین بار ، کتاب های آقای ذبیح الله منصوری هیچ کدام سندیت تاریخی ندارند و رمان های تاریخی هستند که بخش اعظمشان محصول خیال خود آقای منصوری است ، از جمله کتاب ( منم تیمور جهانگشا ) ، در مورد خواجه علی سیاه پوش : از این دو منبع :   ملاجلال‌الدین منجم یزدی، تاریخ عباسی یا روزنامه ملاجلال، ج۱، ص۱۹، چاپ، سیف‌اللّه وحیدنیا، تهران ۱۳۶۶ش. حسین پیرزاده زاهدی، سلسلة النسب صفویه در پنج اثر ارزنده از انتشارات ایرانشهر، ج۱، ص۴۷، چاپ جواد اقبال از روی چاپ برلین، تهران ۱۳۵۱ش.   (سبب گرایش وی به تشیع به درستی دانسته نیست اما آنچه از منابع برمی‌آید، نشان می‌دهد که او دوستدار خاندان علی علیه‌السلام بوده و به سبب عزاداری برای ائمۀ معصومین و عزاداری به مناسبت شهادت امام حسین علیه‌السلام لباس سیاه می‌پوشیده است) .   این ها اصلا دلالت بر تشیع خصوصا تشیع اثناعشری نیست ، این موارد را بیشتر فرقه های صوفی سنی دارند ، خصوصا در تسنن شافعی که مذهب مردم نیمه غربی ایران آن زمان بود . تشیع آن هم از نوع غالی در خاندان صفوی از شیخ جنید و آن هم پس از مسافرت او به آناتولی و شمال شام و آشنایی او با عقاید غالی گرایانه برخی مردم آن مناطق شروع می شود .   رسمی کردن مذهب توسط یک نیروی بیگانه خارجی در کشوری که بیشینه مردمش مذهبی دیگر دارند چطور سبب شکل گیری ملت !! می شود ؟! حداقل اردشیر از یک قوم بومی چند هزار ساله ایرانی نژاد و بیشینه مردم قلمرو اشکانی پیرو آیین خود او بودند .
  4.   خط اول سخنانتان کاملا صحیح است . اما خط دوم ، صحبت بنده هم این باست که اصولا صحبت از حکومت ( ملی ) در قرن 16 میلادی در آسیا اشتباه است ، صحبت من این است که اصولا ( ملت ) نمی تواند هویت مذهبی داشته باشد و اگر کسی چنین بگوید اشتباه می کند ، ریشه همین بحث ( دولت - ملت ) ایران نیز تازه برمی گردد به دوران مشروطه و پهلوی ، در مورد تلاش های جداسازی هم این فقط صفویه نیست و همان صحبت شما ( حکومت های پس از عباسی ) در ایران نقش مشابه داشتند . ما و هر کشور دیگری می توانیم دولت - ملت داشته باشیم ، ولی اگر هویت این دولت - ملت درست تعریف نشود با چالش های بزرگی مواجه می شویم ، هویتی که چه در دوره پهلوی ( آریایی ) و چه دوره اخیر ( شیعی ) نادرست تعریف شده و در 80 سال اخیر هزینه ها و چالش فراوان ایجاد کرده است .   ---------------------------------------------------------------------------------------- مورد اول به طور خلاصه  : آلمان   در ابتدای قرن 19 مناطق آلمانی زبان اروپا در ده ها واحد حکومتی پخش و پراکنده شده بودند . بخش اعظم این مناطق هم چنان اسما جزیی از ( امپراتوری مقدس روم ) حساب می شد . با پیشرفت های شگرف تکنولوژیک ، گسترش تجارت و آشنایی مردم این مناطق ، و سپس جنگ های ناپلئونی و هجوم دولت جدید فرانسه ، مردم این مناطق حس مهم ( واحد بودن سرنوشت)  یافتند که به خوبی می شود در گفتارهای فیلسوف آلمانی ، فیشته ، آن را مشاهده کرد . سال های 1815 تا 1871 دوره زایش ملت مردن آلمان بود .   نکات اساسی : 1- تقریبا همه مردم ( ملت آلمان مدرن ) سوای اقلیتی لهستانی نژاد در استان پوزن پروس شرقی ، به زبان آلمانی تکلم می کردند . ( نقش زبان ، مذهب بی تاثیر است ، کاتولیک و پروتستان هم پا هستند) 2 - تجارت و روابط بسیار تنیده میان این مردمان برقرار بود . 3 - مردم مناطق مختلف المانی نژاد در سال 1848 نشان دادند به سرنوشت مشترک اعتقاد دارند . 4 - فرآیند تشکیل امپراتوری المان از طرف مردم آلمانی و بومیان هزار ساله آن مناطق صورت گرفت نه نیروی مهاجم خارجی . ( مثلا در دوره صفوی قزلباشان )     کدام یک از نکات بالا در مورد ایران پیش از دوره پهلوی و مشروطه صدق می کند ؟   با وجود تشکیل امپراتوری آلمان و رسمیت یافتن امپراتوری ویلهلم اول در سال 1871 ، همچنان واحدهای حکومتی در داخل این دولت به بقا ادامه دادند ، تنها در دوره آلمان نازی بود که این تشکیلات برچیده شد :   پادشاهی ها : پروس باورایا ساکسونی وورتمبرگ   گراند دوک نشین ها :   بادن هسه مکلنبورگ -شورین مکلنبروگ - استرلیتز اولدنبورگ ساکسه - وایمار   امیرنشین ها : لیپه روس -گرا روس - گریز شامبورگ - لیپه شوارلزبورگ - رودلشتات والدک -پیرمونت شوارلزبورگ - ساندرهاوسن   دوک نشین ها : آنهالت برونشوایگ ساکسه آلتنبورگ ساکسه - کوبورگ ساکسه - مینینگن   شهرهای آزاد اتحادیه هانس : برمن هامبورگ لوبک   قلمرو امپراتور : آلزاس - لورن    
  5.   در مورد این که ما هنوز ملیت ایرانی نداریم با شما موافقم ، اصلا یکی از دلایل ایجاد این تاپیک هم همین هست . پست های اول و دوم دو دیدگاه از دو فرد متفاوت در مورد مساله ( دولت ملی ) در ایران هستند .     دلیل شاهنامه خوانی برای ملی بودن یک دولت ، اصلا و اساسا با هیچ معیار علمی و تاریخی جور نیست . شاهنامه خوانی از همان دوره غزنوی در ایران و حتی مناطق غیرایرانی نشین هم به طور گسترده رایج بوده . کما این که بهترین و نفیس ترین نسخه های شاهنامه را در موزه توپکاپی استانبول و شاهنامه های بازمانده از امارت های ماورالنهری می توان یافت . اصلا نسخه مسکو که معتبرترین نسخه است از همین امارت های ماوراالنهری برگرفته شده . صحبت ما این است که اصلا چیزی به اسم مفهوم ملت در آن دوره وجود داشته تا بخواهیم روی بحث ( دولت ملی ) به آن استناد بدهیم .     صرف این که حکومت های محلی رو از بین ببریم ، به منزله تشکیل دولت ملی قلمداد نمی شود . حکومت های صفاری ، سلجوقی ، غزنوی ، ایلخانی و تیموری  هم چنین کاری انجام دادند . جد شاه اسماعیل اگر منظروتان خواجه علی سیاه پوش است ، هیچ سندی مبنی بر شیعه مذهب او در دست نیست . در دوره شیخ جنید جد شاه اسماعیل است که پس از سفر او به آناتولی و شام و تاثیر شیعیان غالی منطقه اسکندرون و فرقه بکتاشیه بر وی ، مذهب مبتنی بر نیاپرستی به وی و مریدانش که اکثرا از قبایل ترک و تاتار این مناطق ( بخش بزرگی شان در جریان حملات تیمور از آسیای میانه به این منطقه راه یافته بودند ) به خاندان صفوی راه یافت . خاندان صفوی پیشتر خاندانی شافعی مذهب و صوفی بودند .   فرمودید اقوام اکثرا شیعه ایران . خود مورخان صفوی در این مورد می گویند که : ( در آن عهد عموم اهالی ایران بر مذهب اهل سنت و جماعت بودند و زمره شیعه اثناعشری در عین ذلت و قلت تقیه می نمودند . وی ( شاه اسماعیل ) به ضرب شمشیر مروج مذهب جعفری شد و رونق به طریقت اثناعشری داد : روضة الصفا ، میرمحمد خاوندشاه ، صفحه 43 )   در جنگ چالدران نیز عمده سپاهیان شاه اسماعیل سواران قزلباش بودند که از جنگجویان چند ده قبیله ترک و تاتار ساکن شمال شامات و آناتولی تشکیل یافته بودند .     مفهوم مورد نظر شما ( دولت - ملت ) مدرن است که به تجربه دیده شده در دنیای غیرتوسعه یافته نه بر معنای مشروعیت و پایه های محکم ، که بر اساس اعمال زور و معادلات سیاسی بین المللی دوام آورده است و در چند دهه اخیر با تحولات شگرفی که در جهان رخ داده به شدت به چالش کشیده شده است ، کما این که کشورهایی مثل سودان ، یوگسلاوی ، اندونزی ، مغرب دچار تجزیه شدند و ده  ها کشور دیگر نیز در معرض تجزیه قرار دارند .   بر خلاف دید شما ، در بخش اعظم دوره صفوی ( سوای بخشی از دوران شاه عباس و دوران کوتاه شاه اسماعیل دوم )  هویت دولت صفوی نه بر اساس ایرانی بودن ، که بر اساس مذهب تعیین می شد . و در طول تاریخ ما کمتر ( ملت) ی را می یابیم که هویتش را بر اساس مذهب تعریف کرده باشد . در دوران خیر نیز تنها یک دولت - ملت ( پاکستان ) بر اساس هویت مذهبی تشکیل شده که طی دهه های اخیر با معضلات جدی ( مبارزه و هویت طلبی گروه های قومی (Ethnic group) پشتون و بلوچ ) مواجه است . دولت صفوی در نیروهای نظامی اش قوای غیرشیعه مذهب نداشت و اگر داشت بسیار اندک بود ، آن هم از میان غیرمسلمانان ، بخش عمده ای از اقوام ایرانی منطقه با آن سر نزاع و ستیز داشتند و هرگز مشروعیت آن را نپذیرفتند ، بلوچستان از قلمرو دولت صفوی خارج بود ، بلوچ ها هموراه به عنوان راه زنان و تاراج گران مناطق شرقی قلمرو صفوی شناخته می شدند و به شورشیان پشتون برای حمله به اصفهان در پایان دولت صفوی یاری رساندند ، کردستان از قلمرو این دولت خارج بود ، پشتون ها نیز همواره مردمی مزاحم این دولت دیده می شدند و سرانجام آن را ساقط کردند ، تاجیک ها که بیشینه مردم خراسان را داشتند وضعیتشان مشابه بود ، بنگرید به نامه شاه تهماسب به عبیدالله خان ازبک در سال 966 قمری (60 سال پس از تاسیس پادشاهی صفوی ) : ( رعایای اکثر ممالک خراسان از خواص و عوام ایشان در اعتقاد و مدهب باطل ...با تو موافق اند ) . حال آن که مثلا نادرشاه در دشت مغان آشکارا خود را شاه ایرانیان ( جدا از مذهب و دینشان ) می داند و برای پادشاهی شروطی قائل می شود که به نظرش این مردمان را در یک واحد با هم آشتی و پیوند دهد . پادشاهی های زند و قاجار نیز وضعیت مشترکی دارند و این وضع را در نیروهای نظامی و اسناد به جا مانده می توان دید . در نتیجه اگر روی مقدمه ایجاد دولت ملی بحث می شود ، باید این وضعیت را در دورانی پس از صفویه و از دید من در دوره مشروطه جست .   در پست های بعدی سعی می کنم روی زایش ملت های مدرن اروپایی و اصولا بحث ( ملت ) متمرکز شوم .
  6.   خیر . منطقه فدراتیو می تواند شامل عمران و حجه هم بشود فی المثل . ولی این که بقیه را به حاشیه برانی عاقبتی جز این که می بینیم ندارد .
  7.   نمی دانم ، شاید شما برداشتتون این شده . مقاله مذکور رو یک بار بخونید تا درک بفرمایید منظور رو .   تفاوت رو احساس کنید :       متور توربوجت نزدیک به مخزن سوخت یا توربوفن در جای امن ؟
  8.   موتور توربوجت و سوخت فراگ فوت شدیدا مستعد آتش سوزی و انتقال این آتش سوزی به موتور دیگر هست ، خود روس ها هم در جنگ افغانستان فهمیدند و ناچار به تعبیه یک مخزن فریون برای کمتر کردن خطر در بین موتورها شدند ، این حرف من نیست ، مقاله ارزشمند کلاغ ها و گرازها ترجمه آقای علیرضا صارمی در ماهنامه صنایع هوایی شماره 139
  9.   کاری به بقیه جنگنده ها ندارم ، ولی فراگ فوت در خطرناک بودن نقص موتور دست کمی از هواپیمای تک موتوره نداره ، از همون دوره جنگ افغانستان معلوم شد ، نزدیکی موتورها دردسرساز هست و برای هواپیمای پشتیبانی نزدیک فاجعه ، فرق هوشمندی طراحان روس و آمریکایی در این مورد رو می تونید با دیدن وضعیت موتورهای وارتهاگ بفهمید .
  10.   هرات رفت که رفت ...تخت صدارت که باقیست :)   هزینه حوثی ها فقط بمباران سعودی نبود . هزینه اش این بود که مردم جنوب به دشمن همیشگیشان تبدیل شدند . هزینه اش دشمنی سران قبایلی بود که بچه هایشان را گرفتند و خانه هایشان را منفجر کردند . هزینه اش این بود که با کسی متحد شدند که 30 سال خون مردم فقیر و بی چیز یمن را در شیشه کرده بود و 60 میلیارد دلار پولشان را بالا کشیده بود . همانی که مردم یمن از تعز و عدن تا صنعا در سال 2011 فریاد زدند او را نمی خواهند . اگر تا دیروز کسی ادعای حوثی ها در مبارزه با حکومت فاسد و ظالم مرکزی را باور می کرد ، الآن دیگر باور نمی کند .   ضمنا ، ( زیدی ) را با ( حوثی ) یکی نکیند . سوای عدن و اطرافش ، یمن 1000 سال تحت حاکمیت شیعیان زیدی بوده و هرگز چیزی به اسم درگیری مذهبی در آن وجود نداشته . حامی حکومت سنتی متوکلی یمن هم همان هایی بودند که امروز با حوثی ها می جنگد : به قول شما ارتجاع عرب ، عربستان و اردن و مغرب به علاوه ایران پادشاهی ( طاغوتی ) و اسرائیل . آن موقع هم درگیری مذهبی نبود ، همان طور که امروز نیست ، جنگ بین محافظه کاری عربی بود با ملی گرایی خلقی سوسیالیستی تحت حمایت شوروی و ناصر . آن شش جنگ قبلی را هم دولتی به راه انداخت که در دست صالح زیدی مذهب بود ، دشمن خونی دیروز و متحد امروز .   بیشینه جمعیت صعده هوادار حوثی می ماند . هر فردی که خلافش را فکر کند در جهل عمیق است . ولی صعده در قبال بقیه یمن چه ؟ ارزش خریدن دشمنی بقیه مردم یمن را داشت ؟   ( حکومت شیعی ) هم ایده مخرب و بی فکرانه ای است ، آن روی سکه ایده اوباش ( دولت اسلامی ) . سوای کشور پاکستان آن هم بر اساس دین اسلام و نه یک مذهب اسلامی ، تازه با قوانین سکولار و متعادل ،هیچ حکومتی در دنیای جدید  بر اساس هویت مذهبی بنا نشده و اگر هم بشود پایدار نمی ماند . کافی است یک سال چنین حکومتی از نعمت دشمن خارجی و لولویی که مردم تحت حکومتش ار با آن بترساند ( بشکه و میلیشیا و بازداشتگاه ...) محروم شود ، آن وقت است که مثل برف در تابستان ذوب می شود .   حالا هم حوثی ها در این دو راهه هستند و انتخابش با خودشان : سهیم شدن در قدرت و فدرالیسم ، یا برگشتن به صعده و زندگی در عصر حجر
  11.  خط دوم رو خوندی ؟ اگر حرف حساب داری بسم الله . اگر نه مزاحم بقیه نشو .مدیر گرامی که منتقلش کرد همه حرف های حاشیه ای و فرافکنی ها پاک می شود .
  12. دولت و هویت ملی در اندیشه دکتر عبدالحسین نوایی     هویت، پرسش از چیستی یک ملت است و آنچه را که سبب تمایز خود از اغیار می گردد، شامل می شود.   از آنجا که شکل گیری هویت منشأ تشکیل یک ملت و تاسیس دولت ملی nation state در یک کشور است، لذا هر ملت، آغازگاه خاصی را در تاریخ خود به عنوان شکل گیری هویت و دولت ملی خود قلمداد می کند. این امر موجب شده تاریخ نگاران و متفکران ایرانی در برابر پرسش <هویت ایرانی> سعی دریافتن پاسخی مناسب به این موضوع داشته باشند.   در نتیجه برخی، شکل گیری دولت صفوی توسط شاه اسماعیل در سال ۹۰۷ هـ .ق، گروهی، وقوع انقلا ب مشروطه در سال ۱۲۸۵ هـ .ش و بعضی نیز تاسیس سلسله پهلوی در سال ۱۳۰۴ هـ .ش را به عنوان مبنای تاریخی و شناختی هویت ملی و دولت ملی در ایران دانسته و از این رهگذر به تامل درخصوص هویت ایرانی بپردازند.     دکتر عبدالحسین نوایی نیز از جمله متفکران مهم این مرزوبوم است که در آثار خود تاملا ت فکری خاصی را دنبال کرده و پرسش های مهمی درباره هویت این سامان درافکنده است. از آنجا که تبیین دو موضع تاریخی انقلا ب مشروطه و تاسیس دولت پهلوی و تاثیرشان در شکل گیری و تعمیق اندیشه دولت ملت و هویت ایرانی مجال و فرصت دیگری می طلبد، در این نوشته سعی بر این است که درخصوص دولت صفوی و نگاه متفکران به آن به عنوان مبنای نخستین هویت و دولت ملی نظری اجمالی افکنده و سپس دیدگاه دکتر عبدالحسین نوایی در خصوص خاستگاه و بازیابی نخستین هویت ایرانی و تعامل آن با فرهنگ غربی و اسلامی به بحث گذاشته شود.     تاسیس دولت صفوی به عنوان یک حادثه مهم تاریخی تاکنون پرسش های مهمی را در مورد دولت ملی و هویت ایرانی برانگیخته است. از سوی دیگر تشکیل دولت ملی در ایران و زمان و چگونگی آن از مهم ترین مسائل تاریخی است که هنوز پاسخی در خور نیافته است و بحث درخصوص آن به تاسی از ابوالفضل بیهقی مستلزم نگارش تاریخ برپایه ای دیگر است. دکتر عبدالحسین نوایی را اگر نتوان تنها پژوهشگر متخصص و متعهد این برهه از تاریخ ایران دانست، حداقل او با تصحیح نسخ خطی و تدوین اسناد و مکاتبات این دوره، از معدود متفکران ایرانی این دوره است که نگاهی فنی و عمیق به آن دارد.     موضع و نگاه متفکران ایرانی و غربی به تاریخ دوره صفویه نمایانگر اتخاذ مواضع نظری خاصی است که اتخاذ هر کدام از این مواضع نظری مستلزم تحقق پیامدها و ارائه نقطه نظرات خاصی در بررسی این دوره است، به نحوی که حتی نگاه به آن تا امروز نیز بین سنت های مختلف در ایران جاری و ساری است و به گفته یکی از متفکران معاصر: <ایران جدید را بدون تعیین ماهیت دولت جدید نمی توان شناخت و از سوی دیگر ایران جدید و دولت جدید تابعی از دولت صفوی است که ماهیت دولت آن به شدت محل اختلا ف است.   در خصوص ماهیت دولت صفوی تاکنون حداقل سه نظریه مختلف ارائه شده است.     دیدگاه نخست، دولت صفوی را تاسیس نخستین دولت ملی در ایران می داند و برای این فرض استدلا لا ت مهمی ارائه می کند. این دیدگاه توسط والتر هینتس، اشمیت، راجر سیوری، نظام الدین مجیر شیبانی، آرامش دوستدار، داریوش آشوری، عباس زریاب خویی و ... طرح شده و مبنای فکری برخی تاریخ نگاران قرار گرفته است. نظریه مزبور تاسیس دولت صفوی را شکل گیری دولت ملی در ایران می داند که مبتنی بر بازگشت به اندیشه های ایران قبل از اسلام است. در این دوره بود که مرزهای ایران عصر ساسانی احیا شد و اولین دولتی است که به علت تمایز از جهان اسلا م سنی، مذهب خاصی را اتخاذ کرد که هم برای دولت و هم مذهب پیامدهای خاصی دربرداشت. این دیدگاه در سنت خود استدلا لی را طی می کند که از درون ملیت می گذرد و منابع آن به ناسیونالیسم باز می گردد و مبنای شکل گیری باستان گرایی در ایران نیز قرار گرفته است.     دومین نظریه، دولت صفوی را تاسیس جدید در قلمرو ایران نمی داند، بلکه آن را امتداد عثمانی یا آناتولی قلمداد می کند. مهم ترین نظریه پردازان آن فاروق سومر، کلارک، دکتر رحیم لو (استاد دانشگاه تبریز) و... می باشند. این افراد معتقدند ساخت قدرت در صفوی امتداد ساخت سنتی دولت در جهان اسلا م است. صفویان آگاهی ملی نداشتند، بلکه خود را صوفیان مسلمانی می دانستند که بیشتر با صوفیان آناتولی متحد بودند. آنها به جای اندیشیدن به مرز، به عقیده می اندیشیدند و ساخت آن نیز الگوبرداری از جهان اسلا م است. پس این دولت، ملی نیست، بلکه امیرنشینی از جهان اسلا م است.         در این دیدگاه به رسمیت شناختن تشیع یک تلاش سیاسی به منظور تاسیس قدرتی جدید است البته نه در تمایز با عثمانی ها که دیدگاه نخست بر آن تاکید داشت. در واقع دولتی که زبان رسمی و درباری آن ترکی است، علمای آن از جبل عامل هستند، فرماندهان و امیران آن از قزلباشان آناتولی و ساخت های قدرت ترکی اند، پس ایرانی و ملی نیست و دولت جدید در ایران را باید در دوره استعمار یا رضاشاه جست وجو کرد.     دکتر سیدجواد طباطبایی اما با وام گیری از نظریه نخست، برخی از فرض های آن را رد می کند و در کتاب خود <دیباچه ای برنظریه انحطاط ایران> در امتداد نظریه نخست، دیدگاه جدیدی عرضه می کند. وی با نقد نظریه والترهینتس، نظریه دولت ملی وی را مربوط به قرون ۱۸و۱۹ آلمان می داند که هینتس سعی در تحمیل آن الگو و ارزش ها بر ایران قرن شانزدهم میلادی دارد. طباطبایی به جای اینکه از یک اندیشه یا نظام سیاسی سخن بگوید، متاثر از نظام اندیشه هگلی، به یک تداوم هگلی در مفهوم دولت نظر دارد.   وی جنگ چالدران را نخستین جنگ هویت بخش می داند که ایران می خواهد از اسلا م، عرب و ترک جدا شود.     اما این موضوع به صورت ناخودآگاه در صفوی وجود دارد و یک آگاهی سوبژکتیو و مبتنی بر دانایی نیست.     در واقع نکته اساسی این است که فرمانروایی صفویان، اگرچه دولت ملی نبود، اما باتوجه به تحولی که تاریخ ایران زمین در این دوره پیدا کرد، برخی از مصالح ملی تقویت شد. ۲   دکتر طباطبایی گرچه این نقد را وارد می کند، ولی در ادامه دچار تناقض شده و کاملا در دامان نظریه نخست غرق می شود تا جایی که مذهب را با ملیت آشتی ناپذیر می داند و در ادعاهایی دیگر معتقد است، بیشتر این حوادث مبتنی بر شکل بخشی ملت بود و برعکس غرب تاکنون دولت ملی در ایران شکل نگرفته است.   نگاه دکتر نوایی اما به دولت ملی و هویت در ایران به علت غور در اسناد تاریخی و تصحیح متون ارزشمند دوره صفویه به گونه ای خاص است. گرچه وی دیدگاه خود را در چارچوب نظریه اول بسط می دهد، اما در نوشته ها به ویژه <خاطرات> خود سعی در یافتن پلی میان مذهب و ملیت در ایران دارد و نه مانند دیدگاه نخست، مذهب را در ملیت حل می کند و نه مانند برخی از متفکران متعلق به آن موضع نظری، بر طبل انحطاط، زشتی و بدگویی از تاریخ و گذشته ایران به ویژه دوره صفوی می کوبد و همچنین برخلاف دیدگاه دوم، ایران را به کل متعلق به جهان اسلام نمی داند و نظریه متفکران آن را که هویت نسل ایرانی به علت تحولا ت و دگرگونی های تاریخی دست نیافتنی است، رد می کند.       دکتر عبدالحسین نوایی ظهور دولت صفوی را از اهم دوران تاریخی ایران می داند که <سرانجام توانستند پس از مدت ها ایرانی متمرکز و آباد و سلطنتی به قدرت و توان فراوان بنیان نهند که نزدیک دو قرن ونیم بر ایران و ایرانی حکومت کنند و حتی پس از انقراض نیز اندیشه جهان بینی خود را در لباس تشیع دوازده امامی بر نسل های بعدی تا امروز توشه دنیا و آخرت قرار دهند. در سال۹۳۰ هـ/ ۱۵۲۴ م که شاه اسماعیل درگذشت، دیگر هیچیک از این حکام خودکامه و سرداران گردنکش سلطنت جوی بر جای نبودند و تنها دودمان صفوی بود که بر سراسر این کشور پهناور حکومت می کرد و دولت، دولت پسران شیخ صفی بود.     دکتر نوایی گرچه از درگیری ایران و عثمانی و ضعف هر دو و سود بردن دنیای آزمند و حیله گر و سودپرست مغرب زمین می نالد، اما اقدامات شاه اسماعیل برای حفظ موجودیت کشور و ایجاد وحدت کلمه در بین افراد مختلف این سرزمین پهناور را شایسته بلکه بایسته می داند.     در چارچوب همین دیدگاه، دکتر نوایی بر تعمیق شناخت متفکران ایرانی از تاریخ عثمانی و برقراری ارتباط فرهنگی عمیق با ترکیه امروزی که بخش عمده ای از اسناد تاریخی ایران دوره صفوی را در آرشیوهای خود دارد، تاکید می کند۵ لذا در مقدمه غنی و محققانه خود بر کتاب <احسن التواریخ> می نویسد:< من چنین عقیده دارم که ایرانیان به دانستن و جغرافیایی ممالک مجاور خود بیشتر نیاز دارند تا به تاریخ مللی از اروپا که رابطه آنان با ما در دایره تجارت و سیاست محدود است و برخلا ف این نکته بدیهی، دانش آموزان و دانشجویان ایرانی از تاریخ ممالکی چون فرانسه و انگلستان و حتی اطریش و آلمان بیشتر اطلا ع دارند تا از هند و ترکیه و عراق و افغانستان.>         دکتر نوایی در تاکید دولت صفوی برای تبلیغ تشیع در شبه جزیره آناتولی و جمع شدن طوایف ترک زبان اطراف آنها که در دیدگاه دوم برجسته است، می گوید: <شیعیان آناتولی هنوز هم عقاید و رسوم دینی عجیبی دارند که بازمانده ادیان کهن ایرانی مثل مذاهب مهری و زرتشتی و مانوی است، با روپوشی نازک از دیانت اسلا م. نکند اینگونه عقاید آنان سنخیتی با دعوت صفویه که ماهیت آن روشن نیست، ولی مسلما بشارت به ظهوری بوده، موجب این همگامی شدید شده باشد.     تلقی فوق از تاریخ ایران و گذشته آن، به ویژه دوره صفوی باعث شد که استاد به بازخوانی تاریخ ایران در دوره صفویه و قاجاریه بپردازد و مدعی بازنویسی تاریخ ایران برپایه اسناد شود. در نتیجه، خوب و بد پیشینیان را با هم می دید و کسانی امثال محمدعلی جمالزاده و کتاب <خلقیات ما ایرانیان> را به شدت نکوهش می کرد: ...< جمالزاده دامن همت به کمر بسته بود و هرچه فحش و فضیحت فرنگی ها بود، در دفتر خود آنها را ثبت کرد به عنوان خلقیات ما ایرانی ها. آیا واقعا آنجوری هستیم...   دلیلی ندارد که ما خودمان را در مقابل خارجی ها کوچک بدانیم و اینها را ثبت و ضبط کرد. به جای اینکه درا ین مردم احساس ایرانی بودن و احساس هویت داشتن را تقویت کنیم بیاییم تا آنجا که ممکن است مستقیم وغیرمستقیم بکوبیم... کسانی که به کشور من، همشهریان من، هموطنان من، اینقدر بی مهر و مغرض هستند، من از آنها خوشم نمی آید... سهم تمدن دنیا را اگر بخواهند حساب کنند، می بینیم که ما ایرانی ها سهممان کمتر از کسان دیگر نیست...>     بدین سان دکتر نوایی این سخن ذبیح بهروز را تایید می کرد که <نباید هرچه فرنگی می گوید، روی سرمان بگذاریم و هرچه ایرانی بگوید، ناخوانده و نااندیشیده دور بیندازیم. باید ببینیم آن حرفی که فرنگی زده، غرض توش نیست، مرض توش نیست، حرف حسابی است، درست است؟ بپذیریم... چون خارجی است، دلیلی ندارد آن را وحی منزل بدانیم و غیرقابل انکار... هنوز ما مکتب انتقادی در تاریخ نداریم. جای حقیقت در ایران خالی است.>     دکتر نوایی در همین راستا در نقد خود به حزب توده می گوید: (جامعه ایرانی نمی خواست دینش را رها کند، نمی خواست هویتش را رها کند، حزب توده مکتب وقیح هتاکی، افترا و تهمت را ایجاد کرد و برای هرکسی انگی زدند. حتی به گذشته ها توهین کردند و وقاحت را به حدی رساندند که گفتند ایران حریم سیاسی شوروی است)   بنابراین دکتر نوایی با بررسی اسناد، متون و نسخ کهن مقاطع مختلف تاریخ ایران سعی در تبیین هویت ملی و دولت ملی در ایران داشت و در این زمینه آثار فراوانی برای جامعه علمی ایران به عنوان سند هویت بخش آن به یادگار گذاشت. زمان آن فرا رسیده است با نقد و بررسی این آثار سهم و نقش برجسته وی را در تعالی فرهنگ ایرانی و تعامل آن با فرهنگ اسلا می مشخص نمود تا از این طریق همراه و همسو با برخی از به اصطلاح محققانی حرکت نکرد که به تاریک اندیشی و فحش و فضیحت به گذشته ایران مشغولند و خوراک مناسب برای برخی از مغرضان داخلی و خارجی فراهم می نمایند.
  13. راکت برکان  ( رجال الله ) در زبدانی    
  14.   بستگی داره فیلم مال چه زمانی باشه در عملیات تصرف شهرهای سعدیه و جلولا در استان دیالی از دست داعش که توسط نیروهای مشترک ارتش و میلیشای شیعه و پیشمرگان کرد حزب اتحادیه میهنی  ( حتی پژاک و پ ک ک هم مشارکت داشتند ) حضور فانتوم های ایرانی کاملا مشهود بود .
  15. جامعه ترکیه هنوز جامعه ای قطبی شده است و تا رسیدن به جامعه ای باثبات پایدار و فارغ از خشونت سیاسی فاصله دارد . صف بندی نیروهای سیاسی در ان هم کاملا موید امر است .  چنان که از چپ های تندرو مثل اراده خلق و پ ک ک تا دست راستی های افراطی مثل حزب حرکت ملی در آن دیده می شود .هر چند نسبت به سایر جوامع خاورمیانه ای طی یکی دو دهه اخیر خیلی بیشتر پیش رفته و جنس درگیری های سیاسی آن هم نه از جنس خاورمیانه ای که شبیه ماجراهای دنیای غرب از قبیل بحران ایرلند شمالی است .   حالا برخی از ما به خاطر تعصبات در بحران های سیاسی تمایل داریم یک جماعت را ( تروریست ) خطاب کنیم که واژه ای کاملا تبلیغاتی و ژورنالیستی است و در هیچ بحث علمی و تحلیلی معتبری سوای برخی متون آکادمیک آن هم به صورت کاملا خنثی (  در فرهنگ لغات سیاسی تروریسم به هرگونه خشونت در راستای اهداف سیاسی اطلاق می شود ) استفاده نمی شود .
  16. به متن جمله ام دقت کنید . گفتم آینده نزدیک نه میان مدت و آینده دور . تقسیم دمشق خیلی سخت است ولی سه مورد دیگر را که فرمودید ممکن است . همان طور که مثلا کوچ جمعی عرب های سنی ساکن بانیاس در ساحل .
  17. یک پیش بینی نسبتا منطقی از آینده نزدیک سوریه http://8pic.ir/images/3zzdbp5zr50kqn8qh7dr.png
  18. دوستان فرمودند بمب کنار جاده ای ...ضمنا مساله کمین در اطراف غوطه شرقی محاصره آن هم علیه پیاده سبک زمین تا آسمان فرق دارد . در سوریه حزب الله خیالش تخت است همراه این گروه چندین فروند تورنادو و ایگل هم در آسمان نیستند که با بمب خوشه ای کمین کنندگان را شخم بزنند . کمین علیه زرهی آن هم در بیابان های جنوب یمن که جایی برای اختفا و فرار بعد از کمین نیست . ایضا این که کمبود شدید مهمات هم هست .
  19. مشکل دوستان در مورد تعجب از عدم مقاومت حوثی ها و قوای صالح ، مشابه مشکلی است که خیلی از تحلیل گران در مورد مقاومت ارتش عراق در کویت 1991 داشتند . 3 ماه آزگار بمباران 24 ساعته و سنگین انبارهای مهمات ، خودروهای تدارکاتی و سلاح های سنگین در حالی که هیچ کمکی از خارج نرسیده قطعا نتایج خودش را خواهد داشت . ضمنا حوثی ها در جنوب بومی نبوده اند که کارگاه ساخت بمب کنار جاده ای راه بیندازند . فوقش چند هزار نفر مسلح بوده اند در پادگان ها و شهرها . به نظر من اگر قرار است مقاومت جدی باشد تازه از ذمار و جنوب صنعا شروع خواهد شد . از دید من یکی که معامله ای در کار نیست . فعلا باید تا رسیدن نیروهای هادی و ائتلاف به اب و ذمار صبر کرد تا بعد ...
  20. عکس های قدیمی از دوستان دیروز و دشمنان امروز :     منصور هادی از افسران برجسته ارتش یمن جنوبی بود و در آن مناسب مهم و متعددی داشت . تخصص او در رسته زرهی بود .             علی عبدالله صالح     همراه با یکی از دوستان قدیمی     همراه مارگارت تاچر     همراه پسرش احمد
  21.   تا منظور از رفاه چی باشه ... حقیقتش را بخواهید ، در هیچ جای سوریه چیزی به اسم آزادی اجتماعی و سیاسی و فرهنگی وجود ندارد . نه در مناطق تحت تسلط حکومت مرکزی دمشق ، نه مناطق شورشیان غیرداعشی ، نه حوزه نفوذ PYD و نه منطقه تحت کنترل گروه دولت اسلامی .   در همه این مناطق کنترل کامل فعالیت اقتصادی در انحصار نیروهای مذکور است . نه چیزی به اسم مطبوعات آزاد هست ، نه آزادی بیان ، نه تجارت آزاد و نه موسسات مستقل خصوصی . بحث وجود جنگ یا نبود آن هم نیست . در آینده هم اگر جنگی در کار نباشد همین طور خواهد بود .   در دو منطقه تحت نفوذ حکومت مرکزی و حزب اتحاد دموکراتیک (PYD) ، تظاهر به آزادی های ظاهری می شود . مثلا دولت دمشق و طرفدارانش در رسانه ها ( به منظور جلب حمایت افکار عمومی غربی ) تبلیغ می کنند که در حکومت ما چیزی به اسم شریعت اسلامی دخالت ندارد ، زنان می توانند بی حجاب باشند ، کلوپ های شبانه رقص  و عیش و نوش وجود دارد ، در ساحل لاذقیه و طرطوس می شود با هر پوشش دلخواه تفریح کرد ، مشروبات الکلی نوشید ، زناکار سنگسار نمی شود ، همجنس باز از بالای ساختمان ها به پایین پرت نمی شود و ...   حزب اتحاد دموکراتیک هم با ایده موسوم به ( خودمدیریتی دموکراتیک ) ماشالله حمایت همه چپ گراهای دنیا را دارد . برای همین است که می بینیم از همه جای دنیا نیروی نظامی هم جذب می کند . ایده خودمدیریتی دموکراتیک هم از آثار یکی از نظریه پردازان مشهور چپ به اسم مورای بوکچین گرفته شده و البته شرحش مفصل است و این جا نمی شود بازش کرد . در کل اما ، همانند همه ایده های چپ ( در اینجا چپ افراطی ) ، دولت و حزب همه کاره است و آشکار است که در چنین محیطی چیزی به اسم آزادی سیاسی و اجتماعی وجود خارجی نخواهد داشت . منتهی در این جا قوانین منشا بشری دارد نه دینی .   دولت اسلامی یک سیستم بنیادگرای اسلامی سنی با سنت گرایی هر چه بیشتر است . به این معنی که سعی دارد شریعت اسلامی را با وفاداری هر چه بیشتر به آن چه در منابع فقهی آمده و بدون هیچ توجهی به مسائل اجتماعی و سیاسی دنیای مدرن اجرا کند . به قول خودشان اجرای یک حد الهی بیشتر از همه دنیا ارزش دارد .   بخش عمده شورشیان غیر داعشی ( سوای گروه های معدودی از ارتش آزاد ) نیز همان مساله شریعت را در نظر دارند البته با عمل گرایی بیشتر از داعش و توجه به مسائل جدید  . شاید النصره و جندالاقصی در این مورد سنت گراتر باشند اما جبهه اسلامی و گروه های اسلامی برنامه ای در نظر دارند شبیه همین برنامه موجود در ایران البته از نوع سنی .   بخش بعدی مساله رفاه برمی گردد  به مساله امنیت ، که در این مورد مناطق تحت تسلط PYD از همه امن تر هستند چون نه بمباران هوایی رویشان هست و نه آتش توپ و خمپاره . و این برمی گردد به بی طرفی در درگیری شورشیان و نظام دمشق و حمایت ائتلاف در برابر داعش . در مورد مناطق تحت تسلط حکومت مرکزی هم مناطق ساحلی تقریبا چنین وضعی دارند . قلمرو داعش در درجه بعدی است چون حملات ائتلاف کمتر به غیرنظامیان صدمه می زند و هواپیماهای دولتی هم کمتر گذارشان به آن می افتد . اما منطقه شورشیان غیر داعشی از این لحاظ بدترین وضع را دارد و دائما زیر آتش سلاح های سنگین است .   یک بخش دیگر از امنیت هم امنیت مالی و رفت و آمد است که در این مورد داعش و PYD وضع بهتری دارند ، در مناطق آن ها باج گیری و سواستفاده از سلاح در آزار و تهدید ساکنان کمتر است . ولی در مناطق شورشیان غیرداعشی و دولت ، باج گیری و تهدید و سرقت به وفور موجود است ، از یک سو گروه های خلاف کار متعدد در مناطق شورشی ، و از سوی دیگر نیروهای موسوم به دفاع وطنی و افراد شاغل در نهادهای اطلاعاتی و امنیتی  در مناطق تحت تسلط دولت به این کارها شهره اند .   در بحث خدمات شهری هم به ترتیب داعش ، نظام ، PYD  و شورشیان ...
  22.   به نقشه دقت کنید شرق و غرب استان ابین در دست طرفداران هادی و جنوب و مرکز آن در دست نیروهای صالح و حوثی هاست . با پیوستن شرق و غرب به هم نیروهای صالح و حوثی ها در ساحل جنوبی محاصره می شوند . سپس با شکست این نیروهای محاصره شده بندر زنجبار تبدیل به مراکز جدید ارسال سلاح و تدارکات برای نیروهای ائتلاف عربی  و قوای وفادار به هادی می شود .  این تدارکات می تواند در نبرد برای ضالع و شبوه مصرف شود و تدارکات ارسالی به عدن نیز به تعز و لحج اختصاص بیابد .
  23. مستدل یعنی همراه با دلیل ...اگر به خودتان حوصله بدهید و یک بار دیگر با دقت بخوانید دلایل را می بینید . این که لحن آقای کیانی هم تند است به خودشان مربوط است . لابد از وقاحت و بی سوادی آن فارس نیوزی که مطلب را گذاشته عصبانی شده .     جزایر پیش از جنگ شش روزه از طرف عربستان به مصر داده شده و در جریان جنگ به دست اسرائیل افتاده . بعد هم در جریان مذاکرات کمپ دیوید مثل صحرای سینا به مصر پس داده شده . الآن هم در مالکیت مصر است و نیروهای حافظ صلح سازمان ملل در آن مستقرند . یعنی 35 سال است هیچ دخلی به اسرائیل ندارد . اگر هم دعوایی قرار است باشد بین مصر و عربستان است نه عربستان و اسرائیل .
  24. پاسخ مستدل استاد رضا کیانی موحد به درافشانی خبرگزاری معتبر و حرفه ای فارس ، آن هم دو سال پیش : قبلا گفته بودیم که بیشتر اهل بهشت ... هستند. خوشبختانه آفتاب آمد دلیل آفتاب. به دقت بخوانید تا ببنید بنده ی خدا چه دری وری هایی نوشته است. نویسنده ی بی شرم این خزعبلات ،و مدیران بدتر از نویسنده، برداشته اند نقشه ی سایت ویکیپدیا را با اسم سایت خراب شده ی خودشان منتشر کرده اند(به لوگوی پایین نقشه دقت کنید) اما دست کم یک دقیقه وقت نگذاشته اند تا در همان خراب شده چک بکند که ببیند دعوا اصلا بین عربستان سعودی است و مصر؛ نه عربستان سعودی و اسرائیل. حضرت استاد لید مطلب را به صورت زیر شروع کرده است: "عربستان همواره با این ادعا ‌که حامی کشور‌های عربی در قضیه جزایر سه‌گانه است، ایران را متهم به اشغال این جزایر ایرانی می‌کند، درحالی‌که دو جزیره "تیران" و "صنافیر" این کشور سال‌ها است در سایه سکوت اعراب در اشغال رژیم صهیونیستی است. " البته بی شرمی حضرت استاد تا آخر مقاله ادامه دارد: "خلیج عقبه تنها راه دسترسی مستقیم رژیم صهیونیستی به دریای سرخ است، هم اکنون این رژیم نه تنها کنترل دو جزیره صنافیر و تیران را در دست دارد، بلکه عملا کنترل تنگه تیران نیز در اختیار رژیم صهیونیستی است." هر کسی که این جملات را بخواند فکر می کند که این دو جزیره همین الان در اشغال اسرائیل است در حالیکه داستان در حقیقت به بیش از 50 سال پیش تعلق دارد. در همان ویکیپدیای انگلیسی کمی پایین تر به وضوح نوشته است که زمانی که اسرائیل طبق قرارداد صلح کمپ دیود زمینهای مصر در صحرای سینا را پس داد این جزایر را هم به مصر عودت داد. در حقیقت این دعوا سالهاست که به بایگانی راکد سپرده شده است اما حضرت استاد اصل دعوا را تنها در میانه ی مطلب خود تعریف می کند. نکته ی اصلی این است که گربه به خاطر رضای خدا موش نمی گیرد و در حقیقت تمام فکر و ذکر استاد در این است که: عربستان چه حقی دارد از ادعای امارات (برعلیه ایران) حمایت کند در حالیکه الان 50 سال است که زمینهایش در تصرف ارتش اسرائیل باقیمانده است. بعدتر حضرت استاد دلش برای مردم ناآگاه سعودی (که البته از دید ایشان وهابی هستند و واجب القتل اما فعلا بر حسب ضرورت شعری باید که در عداد مسلمانان قرار بگیرند) می سوزد و بر ایشان تمساح می ریزد: "اکنون سال‌ها است که رژیم صهیونیستی بخشی از خاک عربستان سعودی را به تصرف خود درآورده، بدون آنکه حتی مردم این کشور از این موضوع مطلع باشند، این درحالی‌است که آل‌سعود نیز هیچ اقدامی برای باز پس گرفتن آن از خود نشان دهد." جالبترین و البته مسخره ترین ادعای نویسنده که خودش دم خروس اداعاهای پوچ ایشان است این جمله است: "۱۱ ماه پس از تصرف این جزایر توسط ارتش رژیم صهیونیستی، فیصل که در آن زمان سفیر عربستان در امریکا بود، از اشغال خاک کشورش آگاه می‌شود و در نامه‌ای به وزارت خارجه آمریکا نسبت به اشغال تیران و صنافیر اعتراض می‌کند." هیچ کس هم نیست که از نویسنده بپرسد : آخه آدم حسابی! مگر می شود کشوری جزیره به این استراتژیکی را از دست بدهد و بعد سفیر این کشور در آمریکا تازه بعد از 11 ماه خبردار بشود؟ بعدش هم به جای اسرائیل آمریکا اعتراض می کند. آمریکا این وسط چکاره بوده که سفیر عربستان به وی اعتراض می کند؟ مگر عربستان در سازمان ملل نماینده نداشته که به وزرات امور خارجه ی آمریکا اعتراض کرده است؟ اسم سفیر عربستان را هم مشخصا "فیصل" ذکر کرده تا کسی در اظهارات حضرت استاد شک نکند و حرفهایش را مستدل کرده باشد. حالا برویم بگردیم در اینترنت تا ببینیم اصلا فیصل نامی در آمریکا سفیر عربستان بوده است یا خیر. قسمت مسخره تر داستان این است که به جای وزیر امور خارجه ی آمریکا، اسحاق رابین (سفیر وقت اسرائیل در آمریکا) جواب نامه ی سفیر عربستان را می دهد.حضرت نویسنده فکر کرده بقیه ی جاهای دنیا هم هردمبیل است و هر کسی می تواند هرجایی که خواست بنشیند و هر کار که خواست بکند. دو حالت اینجا بیشتر وجود نداشته است. در حالت اول وزیر امور خارجه ی آمریکا نامه ی سفیر عربستان را برای رابین فوروارد کرده است که رابین خیلی راحت می توانسته بگوید :"به من چه؟ جواب نامه ی خودت را خودت بده." در حالت دوم میز وزرات امور خارجه ی آمریکا در اختیار رابین بوده و نامه های وزیر امور خارجه ی آمریکا را ایشان باز می کرده و جواب می داده است. واقعا دوست دارم بدانم در مغز این افراد چه چیزی می گذرد که این گونه خواننده گانشان را فرض می کنند. البته بعید هم نیست که خوانندگان واقعی این دست مطالب، همانی باشند که حضرت استاد فرض کرده اند. از جمله مزخرفات دیگری که فرموده اند این است که: "دلیل سکوت عربستان سعودی نگرانی مقامات این کشور از این بود که دنیا و بخصوص جهان عرب متوجه این رسوایی و افتضاح تاریخی عربستان شود که خاندان حاکم بر این کشور بخشی از سرزمین حجاز را اول به رژیم صهیونیستی و سپس به سازمان ملل باخته (بنده خدا فکر کرده عربستان در حال قمارکردن با اسرائیل و سازمان ملل بوده) و البته حضور نیروهای وابسته به سازمان ملل در این دو جزیره به معنای حضور رژیم صهیونیستی در آنها است، (جل الخالق! استدلال را می بینید؟ حضور نیروهای سازمان ملل در این جزایر یعنی حضور رژیم صهیونیستی در آنها!!!) چون به اعتقاد مسلمانان و اعراب سرزمین حجاز دارای قداست خاصی است (البته از نظر این بنده ی خدا احتمالا کربلا و نجف و سامرا برای شیعیان دارای قداست خاصی نیست که ده سال در اشغال آمریکا بود و صدای کسی در نیامد) و رسانه‌ای شدن این واقعیت موجب سرافکندگی خاندانی خواهد شد که ادعای رهبری جهان عرب و اسلام را دارد." البته خوش بختانه دروغ حناق نیست که در گلوی کسی گیر بکند. جالبتر از این نویسنده ،و البته مدیران سایت گوشت کوب نیوز، رفتار بعضی از ایرانی ها است که این اراجیف را با استفاده از ایمیل خود فروارد می کنند برای دوستانشان. واقعا که! با این دوستان کشور دیگر چه نیازی دارد به دشمن. منبع :http://wars-and-history.mihanblog.com/post/519
  25.   تحلیلی بود بر اهداف احتمالی دولت ترکیه ، که ممکن است محقق بشود یا نشود . توان مانور ترکیه را قدرت نظامی و اقتصادی و روابط بین الملی اش تعیین می کند که در این مورد از دیدگاه من هست .   هیچ نیروی نظامی که توان نیروهای مسلح ترکیه را در شمال سوریه به چالش بکشد وجود ندارد ، سوای این که پس از بیرون رانده شدن داعش از منطقه مورد بحث در صورت انجام چنین عملیاتی ، صرف استقرار سیستم های پدافند هوایی در مناطق نزدیک مرز ترکیه به علاوه چند یگان توپخانه سنگین جهت ایجاد آتش پشتیبانی کفایت می کند . مابقی کار بر عهده نیروهای شورشی سوری خواهد بود . داشتن منطقه امن بدون مزاحمت نیروی هوایی حکومت سوریه امتیاز کمی نیست و در صورت تصرف کامل حلب بعید نیست منطقه پرواز ممنوع به آن هم گسترش نیابد و این خود به معنی کسب ظرفیت کافی برای ایجاد حکومت انتقالی هم هست .