Moltke

Members
  • تعداد محتوا

    792
  • عضوشده

  • آخرین بازدید

  • Days Won

    2

پست ها ارسال شده توسط Moltke


  1. شما حرفاتون فقط از سر تعصب مذهبی سنی هست و دشمنیتون با صفویه فقط از دریچه همین نوع تعصب کور هست . شما به علمای شیعه توهین کردید بعد فرار به جلو میکنید و متهم میکنید ؟

     

    اولا نشان بدهید من در جایی به علمای شیعه توهین کرده ام . دوم این که بررسی کردم دولت صفوی با معیارهای ( دولت ملی ) یا دولت ( پیشاملی ) سازگاری ندارد . همان طور که دولت های قبلی ندارند ، اعم از سنی و شیعی و خوارجی مذهب . اصولا اطلاق لفظ دولت ملی به این دولت ها اشتباه است ، انواع و اقسام معیارها هم برای این امر تعریف شد . اندیشه ملی در ایران اگر هم بوده ، از نیمه دوم دوران قاجار شروع می شود و در دوران مشروطیت خودش را نشان می دهد .

     

     

    در مورد ذبیح الله صفا اونچه نقل کردید ایشون هم از مستشرقین غربی گرفتن و کلی گویی کردن . نظرات اونها رو هم جانبدارانه میدونم و دارای اغلاط بزرگ مثل همونی که بعنوان نمونه بهتون متذکر شدم و شما جوابی براش نداشتید . این اغلاط از کسی که خودش رو صاحب نظر میدونه نشون میده اصلا اون شخص در مورد اونچه دربارش نظر میده صائب نیست با نظر خوشبینانه میشه در مورد طرف گفت ناشی از عدم بیطرفیش هست نه بیسوادیش

     

    نام افراد برجسته تاریخ ادبیات ایران را عنوان کردم ، نظرشان را هم . در برابر زوال ادب ایران در عهد صفوی هم ایشان نظری خلاف نظر شما دارند ، خود کتاب ها را بخوانید در می یابید . آقای ذبیح الله صفا اگر مخالف این نظر بود بر آن ردیه می نوشت نه این که تاییدش کند .

     

     

    نظر خودم رو هم گفتم .

     

    پس الحمدلله معترفید که این نظر خود شماست .

     

     

    ملت در نظر شما رو خوندم  و عمق نظر جنابعالی رو هم متوجه هستم . اصلا نظری ندارید فقط رونویسی و برداشت نابجا ناشی از تعصب و پیشداوری و عدم بیطرفی بقصد سیاسی ناشی از مذهبتون هست . و چون خواستید نظری که در ذهنتون هست رو نتیجه بحث بگیرید از اول همه چیز معوج میبینید و اشکالاتی هم که میشه رو متعصبانه نادیده میگیرید تا به نتیجه خودتون برسید . همین

     

    در نظر من ، اعلام چیزی به اسم ( مذهب رسمی ) در تناقض با مفهوم ملت است ، چه شیعه چه سنی چه یهودی چه مسیحی و چه بودایی . چون دین یک مقوله جدا از ملیت است . هر کس یک دور نوشته های من و شما را بخوانید می بیند تعصب از طرف کی هست .

     

     

    اینکه یه نفر بیاد به جامی لقب خاتم الشعرا بده رو تصور کردید بمعنی واقعی اون شخص میشه واقعا خاتم الشعرا ؟؟؟؟؟؟؟

    مثل اینکه بر روی رساله عملیه علما و مراجع تقلید همگی میزنن خاتم الفقهاء و المجتهدین و .... و قصدشون فقط اینه که این شخص انسان بزرگیه

    وگرنه جامی در تاریخ ادب فارسی از خیلی ها کوچیکتره بلحاظ اهمیت . مثلا اگه بخوان بلحاظ اهمیت درجه بدن جامی از سعدی و حافظ و... قطعا اهمیتش خیلی کمتره پس لابد می باید به اونها بگن خاتم الشعرا

    بعد از جامی هم ادبای بسیار بزرگی ظهور کردن . همین صائب تبریزی اهمیتش کمتر از جامی نیست .

     

    وضع ادبیات کلاسیک ایران پیش و پس از صفویه را با نقل منبع مقایسه کردم . کسی نگقت جامی از سعدی و حافظ جایگاه بزرگتری داره . ولی منابعی که نقل کردم ، معتقدند پس از جامی شاعری در حد ادبیات کلاسیک پیشین ایران ظهور نکرد . اسم خاتم الشعرا را هم شعرای بعدی بر او نهاده اند نه یکی دو نفر .

     

     

    اما غارت آثار ادبی ایران توسط روس ها و انگلیسی ها و ... جای هیچ شکی نیست . و دولت های ایران با تضعیفشون آثار ادبی و هنری ایران به غارت رفته و در موزه های کشورهای دیگه شده زینت موزه هاشون

     

    مثل این که نگرفتید موضوع را . کتاب های فاخر ادبیات ایران متعلق به دوران صفوی اصلا موجود نیست یا بسیار کم است ، اما متعلق به همان دوره قرن 15 و 16 میلادی در ماوراالنهر و هند و عثمانی فراوان . این خود روشن کننده موضوع هست به قدر کافی .

     

     

    آخه دوره مثلا تیموری چی داره که شما مقایسش میکنید با صفوی . یک فردی که خودش رو مغول میدونست و در تمام سالهای حکومتش غیر از کشتار و خرابی مغول گونه نداشت و فقط جنگ و کشورگشایی و تخریب بود و بعد از مردن خودش متصرفاتش بفنا رفت رو مقایسه میکنید با صفویه . همینطور غزنوی ها رو که با مردن محمود غزنوی تقریبا بفنا رفتن . تقریبا فقط سلجوقی ها اندکی قابل مقایسه هستن که اونم پر از نقاط ضعف هست و هرگز اونها خودشون رو ایرانی ننامیدن و ادعاش رو هم نکردن و دولتشون رو هم دولت ایرانی نمیدونستن و شاه هم شاه ایران خودش رو نمیدونست و متعهد به دربار خلیفه عباسی بود تا ایران و مردم ایران

     

    وقتی شما از بایسنقر و شاهرخ و الغ بیک و هنر عهد تیموری و وضع علم ریاضی و نجوم و فیزیک در آن دوران چیزی نمی دانید ، باید هم این طور نظر بدهید .

    نمی دانم با کدام معیار می گویید صفویان خود را شاه ایران می دانستند و سلاجقه و غزنویان نه . لفظ ( مملکت قزلباش ) را که الحمدلله می دانید چه کسی به کار می برد و منظورش چه بود . اوزون حسن و سلطان محمود هم خودشان را ( شاه ایران ) می خواندند . رجوع کنید به مقاله آقای سعید نفیسی و کتاب های فاروق سومر و مینورسکی .

     

     

     

    کسی که نمیدونه اوج فلسفه و کلام و هنر نقاشی ، خوشنویسی و هنرهای نمایشی و .. ایران دوره صفویه هست چی باید بهش گفت ؟ اونچه که تا پیش از صفوی ها بود رو صفوی ها گرفتن و متحول کردن و به پیش بردن

    و یا معماری پیش از خودشون رو اخذ کردن و به پیش بردن . سراسر ایران مملو از آثار معماری صفوی هست .

    منتها کسانیکه باید کار کنن بر آثار دوره صفوی کوتاهی کردن و در زمینه بررسی آثار هنری و علمی دوره صفوی کوتاهی عجیب و غیر قابل باوری رو شاهد هستیم . ضعف دوره صفوی نیست چون آثار بینهایت غنی هست . فقط ضعف بررسی هست  .

     

    اینکه معماری پیش از اونها در دوره تیموری وجود داره به این معنی نیست که تیموری ها خصوصا شخص تیمور کاری رو به پیش بردن . شخص تیمور که اساس حکومت تیموری در ایران رو گزاشت بجزقتل و کشتار و تخریب هیچ کاری در ایران نکرد . بازماندگانش مقداری به آبادی اونچه پدرشون تخریب کرده بود همت گزاشتن و برخی آثار رو پدید آوردن .

    صدها هزار نفر رو بقتل رسوند اصفهان و ری و سبزوار و ... با خاک یکسان کرد زحمات همه اونهایی که خواستن مقداری از ویرانی های مغول رو جبران کنند رو نابود کرد یعنی ایران رو نابود کرد بعد مثل چنگیز هر جایی هنرمند یا دانشمندی دید جمع کرد برد سمرقند . اونوقت شما به این افتخار میکنید

     

    البته این بمعنی این نیست که اونها معماری نوینی رو پدید آوردن و قبل از اونها معماران و معماری وجود نداشته و اونها مبدع معماری بودن . بلکه هنر معماری در این دوره به رشد سابق و تاریخی خودش ادامه داده  و اونچه از قبل بهش به ارث رسیده تکمیل کرده و رو به جلو رفته . هنر در خلا و از ابتدا هیچکجا شکل نمیگیره همینطوری که علم هم همینگونه هست .

    صفوی ها هم معماری رو به پیش بردن یعنی اونچه از قبل بهشون رسیده بود رو تکمیل کردن و به آیندگان خودشون سپردن

     

    اینکه گفتید هنر تیموری رو بارث بردن اونم در سطحی بسیار نازلتر باید گفت غیر از تخریب چیزی برای ایران بیادگار نزاشتن و حاصل همه کارشون حمایت از بعضی هنرمندان و بجا گزاشتن چند بنای معماری و هنری هست و گرنه ایران رو نابود کردند. این خود هنر و هنرمندان بودند که پابرجا موندن و به رشد ادامه دادند .اینکه نازلتر شده هم بی مبناست . هنر نازلتر نمیشه بلکه یا فقط میتونه رشدش متوقف میشه و یا جهتش تغییر پیدا بکنه . همینطور اینکه گفتید بسیار نازلتر شده این بسیار رو از کجا آوردید و مقدارش چقدر هست جز اینکه همینجوری یه چیزی رو پروندید .

     

    در مورد هنر ، حکومت های قبلی ایران هم کارنامه خوبی دارند . اما مساله این است که سوای ادبیات ، سایر هنرها چندان به موضوع بحث این تاپیک ارتباط نمی یابند . جدا از این که هنر تجسمی دوره صفوی ادامه هنر دوره تیموری است و در همان زمینه هنر هم سیاست های مذهبی چه قجایعی را موجب شده ( ماجرای میرعماد خوش نویس و سرنوشت دردناک او برای مثال )  ، بی انصافی است که رشد هنر در نیمه دوم دوره صفوی را نادیده بگیریم و من هم در این مورد هم نظرم . اما مساله این است که هنر تجسمی به آن چه موضوع این تاپیک است ربط چندانی پیدا نمی کند .

     

    در مورد علم نیز همین طور ، این مقاله را در مورد وضع علم ( خاصه فیزیک )  در ایران پس از اسلام است اینجا قرار می دهم ، خوانندگان بخوانند و قضاوت کنند ، شما هم مختارید نویسندگان مقاله را دوباره ( ابله ) بپندارید یا خیر :

     

    http://www.sciencecultivation.ir/far/pdf/sc05/5-2.pdf

     

     

     

    منتها تفاوت صفوی ها در این هست که اونها تخریب کشور و ملت ایران رو نداشتن مانند اسلافشون از غزنوی و تیموری و ... بلکه در طول حکومت نسبتا با دوامشون مردم به ثبات نسبی رسیدن و مردم ایران پس از قرن ها تخریب و قتل عام و دست بدست شدن نواحی و شهرهاشون و بیگاری و سواری دادن ، تونستن به آرامش نسبی برسن

    فرق صفوی ها با قبل از خودشون اینه که سلسله های قبل از خودشون بیگانگانی بودن که فقط اومدن و با کشورگشایی و قتل عام مردم رو غارت کردن و بین خودشون تقسیم کردن و هرگز نه خودشون رو ایرانی دانستن و نه تعهدی به ایران و مردمش داشتن اما صفوی ها حکومت کردن و کشوداری کردن ، خودشون رو ایرانی نامیدن ، متصرفاتشون رو برای اولین بار پس از اسلام ایران نامیدن . خودشون رو از مردم ایران دانستند و به حفظ چیزی که ایران نامیده میشد و ایران نامیدند متعهد میدانستند .

     

    اما در مورد دستگاه اداری صفوی معلومه که هیچ چیزی نمیدونید و بنده حمل بر نادانی و بیسوادی مطلق شما میکنم در این مورد وگرنه اینگونه سخنانی نمیگفتید در مورد دستگاه اداری صفوی توصیه میکنم کمی مطالعه کنید درباره دستگاه اداری و حکومتی صفویه بعدش متوجه عظمت این دوره و اهمیتش میشید و از این حرفا دیگه کمتر میزنید

     

    اولا که (ایران ) خیلی بزرگتر از قلمرو صفوی است .  دوم این که در کشتار و تخریب ، صفویه نیز دست کم از پیشینیان نداشتند ، حتی در قبال مردم قلمرو خودشان ، فقط نمونه گیلان را در این دوره در نظر بگیرید کافی است . در مورد قیام های غریب شاه گیلانی و لشکرکشی میرغضب شاه عباس ( شیخ احمد آقا ) و خود شاه اسماعیل به گیلان تحقیق بفرمایید .

    دولت صفوی با رفتاری که با مردم ایران در دوره اولیه حکومتش و با زرتشتیان و افغان ها و کردها  و اهالی گیلان در دوره های بعدی داشت نشان داد چقدر به مردم ایران تعهد دارد .

     

    قدر مسلم این که اگر مثلا عبیدالله خان ازبک هم بر عراق عجم چیره می شد ، او هم شاه ایران نامیده می شد . زبان دربار و اشعار او هم نشان می دهد به ایران چه حسی داشت : 

     

    باز جانم هوس ملک خراسان دارد -تن بی جان شده من هوس جان دارد
    روح بخش است شمالش چو دم روح الله - مگر او نیز هوای پل مالان دارد

     

    بی ادبی تان در سطر آخر را هم نادیده می گیریم و باز هم طلب مدرک می کنم . کتاب ( سازمان اداری دولت صفوی )  اثر ولادیمیر مینورسکی معتبرترین منبع در این رابطه است ، که خواننده با مطالعه آن و مقایسه دستگاه حکومت صفوی با دولت های قبلی و مثلا عثمانی ، می تواند اطلاعات کافی کسب کند . انشالله مثل دفعه های قبلی باز هم نظر ( خودتان ) نباشد .

     

     

    اما صفوی ها رو بیگانه خو.اندید ، خیلی ها در ایران آمدند و ساکن شدند و یا رفتند . ایرانی بودن به چیست ؟ آریایی ها هم مهمان بودند و قبل از اونها اقوامی در ایران ساکن و حاکم بودند و بعد از روی کار آمدن آریایی ها نسلشون باقی موند و آریایی ها از علوم موجود در نزد اونها و هنرشون هم استفاده کردند و هر دو از زبان و فرهنگ همدیگه متاثر شدن و زبان و فرهنگ هر دو درهم آمیخته شد . حالا کدامیک ایرانی هستن اریایی ها یا این اقوام قبل از اونها یا هر دو؟ اقوامی که بعد از اونها پا به ایران گزاشتن چطور ؟ آیا ایرانی بودن فقط مختص قبلی هاست و نباید به بعد از اونها اطلاق بشه یعنی ورود به ایران برای یک عده باعث میشه ایرانی بشن و برای دیگران نه ؟

     

    فرقش این بود که آریایی و حتی مغول و تاتار و عرب ، مذهب و عقاید مردم پیشین را پذیرفتند و عقاید خود را با قتل و کشتار تحمیل نکردند و دانشمندان دوره قبل را سلاخی نکردند و آواره کوه و بیابان نکردند .  خیر ، ایرانی بودن یعنی این که حق آب و گل قبلی ها را نگه داشت و به عقایدشان و زبان و فرهنگشان احترام گذاشت . هر کس که این کار را کرده ، خود را لایق ایرانی بودن کرده و هر کس که خیر ، نه .

    نه این که مردمان ایرانی با سابقه هزاران ساله ( کرد و بلوچ و تالش و تاجیک و پشتون و لارستانی و ...) را به سبب مذهبشان از دایره خودی خارج کرد و مذهب آن هایی را هم که دستت رسید به زور تغییر داد .

     

     

    زبان حکومتیشون فارسی باشه

     

    با مدرک نشان دادم که بر عکس هست .

     

     

    اما اینکه پس از روی کار آمدن صفوی ها با هندی ها و عثمانی ها بر علیه صفوی ها همکاری داشتن و و همپیمان و متعهد به هند یا عثمانی میدیدن تا ایران و حکومت وقت در تاریخ هیچ جای شکی نیست . ببینیند ازبک ها و افغان ها و بلوچ ها و برخی کردها چه رفتاری داشتن .

     

    وقتی شاه صفوی خودش را شاه ( شیعیان) می داند نه شاه ایرانیان ، و مساجد اهل سنت را مستراح می کند ، چه توقعی هست ؟

    جالب است کرد و پشتون و بلوچ که صاحب مملکتند این جا متهم می شوند ، اما قزل باش آمده از آناتولی و شام و ملای آمده از لبنان و عراق صاحبخانه .

     

     

    تغییر مذهب رسمی رو هم قبول نکردن

     

    مذهب اقلیتی تازه وارد را آن هم به ضرب شمشیر قبول کنند ؟!!!! شما الآن اگر وضعیت مشابه پیش بیاید چنین می کنید ؟!

     

     

    حتی زمان نادر هم همین بلوچ ها بهش خیانت کردن و وقتی میتونست بغداد رو دوباره متصرف بشه و همه چیز مهیا بود شورش کردن و با قتل عام و پیشروی در مرکز ایران نادر رو مجبور کردن از خیر بغدا بگذره و ارتش رو برگردونه بسمت مرکز و شرق ایران

    و یا افغان هایی که به تحریک حکومت وقت هند گورکانی شورش کردن و با تخریب قتل عام و بعد محاصره پایتخت بزرگترین ضربه رو به صفویه و ایران زدن . 

    چرا نادر برای تعقیب افغانها به هند لشکر کشید و به عوض تخریب اصفهان و قتل عام این شهر با دهلی همونکار رو کرد ؟ هندی های گورکانی چه نقشی داشتن که نادر از اونها انتقام گرفت؟

     

    لابد شورش بختیاری ها و سام میرزا و محمد تقی خان شیرازی و سایر شورش های رنگارنگی که به اسم بازگشت صفویه انجام شد را هم سنی مذهبان ایران و با هماهنگی عثمانی انجام دادند ؟

    الحمدلله ماهیت نادر از همان شروطش در دشت مغان برای پذیرش سلطنت مشخص است و اگر کسی شایسته ایم شاه ( ایران ) باشد نادر است .

    در همان لشکر کشی به هند هم قبایل بزرگ پشتون همه همراه و یاور نادر بودند تا نشان بدهند اگر شاهی تعصب مذهبی نداشته باشد و مردم قلمروش را فارغ از نژاد و مذهب رعیت خود بداند ، چه نتیجه ای حاصل می شود . بلوچ ها هم در سپاه نادر حضور گسترده داشتند و اشرف افغان را هم آن ها کشتند .

    در مورد قتل عام دهلی هم کتاب ( نادرشاه ) لارنس لکهارت و ( نادرشاه ) هنری مورتیمر دیوراند شرح واقعه را به طور کامل انجام داده است که می توانید مراجعه کنید . نادر به قصد کشتار وارد دهلی نشد بلکه پس از یک شورش و قتل چند صد سرباز ایرانی دست به تنبیهی کوتاه مدت زد .

     

     

    اما اینکه صفوی ها و مذهبشون و دستگاه روحانیت و .. اونها رو بیگانه معرفی کردید فقط تعصب مذهبیتون هست .

     

    نخیر ، روحانیان لبنانی و عراقی و قزل باشان آناتولی از مردمان بومی ایران ( ایرانی ) تر هستند لابد . احتمالا از سلسله های قبلی هم :)

    تعصب مذهبی این است که به مردم اصیل ایران تهمت بزنید ، چون هم مذهب شما نیستند و ( مذهب رسمی ) اعلام کنید و آن ها را شهروند درجه چند و غیرخودی بدانید ، که تا چنین فکری در ایران هست ، وحدت ملی و دوستی میان مردم ایران گزافه ای بیش نخواهد بود .

     

     

    بايد به استحضار ايشان برسانم  که ما قبلا اين  وضعيت را آزمايش کرده ايم و به اين نتيجه رسيده ايم که  سربازان ترکمن که هم کيش سلطان عثماني مي باشند ، چون او خود را فرمانروائي مذهبي مي خواند ، انگيزه و توانائي قلبي مبارزه واقعي با او را ندارند .آنهم در کنار نيروهاي مسيحي که از نظر آنها کافر مي باشند. در عوض حضور ما به سربازان عثماني انگيزه دو چندان مي دهد. و لذا هر گونه اقدامي در اين زمينه بي فايده وصرفا  حدر دادن  وقت و سلاح هاي جنگي و احتمالا  نيروهايمان است.و حتي ممکن است نتيجه  عکس داشته باشد."

    اصلا شما جنگ های محدود عثمانی با اوزون حسن  که عمدتا به شکست اوزون حسن انجامید با اهداف بعدی عثمانی در زمان صفويه برای اشغال ايران مقایسه نکنيد.

     

    دولت عثمانی از ابتدا هدفش را جهاد با کفار تعریف کرده بود و اگر غیر این می کرد با مخالفت سربازانش رو به رو می شد . چه در جنگ با تیمور و چه آق قویونلو و چه شاه اسماعیل هم این مسائل پیش آمد .

     

    اما این که حکومت های سنی مذهب ، از جمله غزنویان و سلاجقه و خوارزمشاهیان چه برخوردی با خلافت عباسی داشتند را اگر اندکی مطالعه کنید در می یابید ، دشمنی و در بهترین حالت عروسک و دستاویز پنداشتن ، رابطه این حکومت ها با عباسیان بود .

     

    عین سخنان سلطان محمود غزنوی راجع به خلیفه عباسی در مورد اتهام حسنک وزیر به قرمطی بودن : ( به این خلیفهٔ خرف شده بباید نبشت که من از بهر عباسیان انگشت در کرده‌ام در همهٔ جهان و قرمطی می‌جویم و آنچه یافته آید و درست گردد بردار می‌کشند، و اگر مرا درست شدی که حسنک قرمطی است خبر به امیرالمؤمنین رسیدی که در باب وی چه رفتی. وی را من پرورده‌ام و با فرزندان و برادران من برابر است. اگر وی قرمطی است من هم قرمطی باشم ) .

    داستان لشکرکشی محمد خوارزمشاه به بغداد و توقف آن بر اثر بارش برف در اطراف همدان همان طور ، و نحوه برخورد ممالیک مصر و سلاجقه  با خلفای دست نشانده شان همان طور .

     

     

     

    ----------------------------------------------------

     

    به دلیل مسائل کاری پیش آمده ، متاسفانه  تا آینده نامعلوم فرصت مراجعه به سایت را نخواهم داشت .

    انشالله به محض ایجاد فرصت بار دیگر بحث را در صورت نیاز ادامه می دهم .

    • Upvote 3
    • Downvote 1

  2.  

     اینکه جملات اشتباه یک مقاله رو بدون ارجاع عینا کپی کردید نشانگر عمق نظر شماست

    ار توهین شما به علمای شیعه هم رد میشم که نشانه  نادانی  جنابعالی و نشناختن جایگاه علمی و منش رفتاری بزرگ علمای شیعه هست

     

    همچنین استنادهای سست نمونش همین یک جمله ابلهانه از یک نفری که بهش استناد کردید :

    «  می گویند از عهد جامی تا حال شعری که لایق خواندن باشد در ایران سروده نشده است  ( ادوارد براون ، تاریخ ادبیات ایران ، صفحه67 )  »

     

    ما شعرای خوبی در عهد صفوی داریم مثل صائب تبریزی ، محتشم کاشانی ، وحشی بافقی ، وصال شیرازی ، و ... که هر کسی تاریخ ادبیات رو خونده باشه اهمیت اونها رو در تاریخ ادب ایران بخوبی میدونه

    اینها از مفاخر ادب فارسی هستند

     

    و یا نثر فارسی در این دوره بزرگانی مثل :  خواند میر ، اسکندر منشی و ... داره

     

    پس اینکه بگیم تاریخ صفویه اصلا رشد ادب فارسی نداره یک دروغ بزرگه . جمله فوق از ادوارد برون یک جمله ابلهانه است که هر کسی دروغین بودنش رو بخوبی میفهمه

    برخی شعرایی هم که به هند رفتن برگشتن به کشور و تو کشور خودشون دوباره شعر گفتن

     

    منتها شعر فارسی در این دوره صفوی جهت گیریش از شعر درباری عوض میشه . یعنی دیگه از بخشش بخاطر اغراق در تمجید شاه و درباریان و .. تملق و چاپلوسی خبری نیست و حتی باهاشون برخورد میشده مثل برخوردی که با حتی شخصی مثل محتشم کردن

     

    ولی شعر درباره ایران ، اسلام و شیعه و اهل بیت پیامبر بشدت تشویق میشده

     

    بعبارت دیگه هم سمت و سوی شعر بلحاظ محتوی عوض شده و هم اینکه شعر از انحصار یک عده مواجب بگیر درباری بعنوان شاعر دربار و حقوق بگیر دربار درآمده و به میان مردم رفته و منتشر شده که این خصیصه تا امروز باقی مونده و ما بنوعی مواجه با گسترش شعر تا امروز هستیم در مفهوم شاعران مردمی

     

     مهمتر اینکه صفویان بخاطر اینکه کشور ایران رو احیا کردن و بعد از قرن ها تسلط اعراب و سلاطین و امرا حکومتی تشکیل دادن با ثبات نسبتا خوب و نام ایران رو زنده کردن و متصرفاتشون رو که اغلب نواحی ایران قدیم رو شامل میشد دوباره نام ایران گزاشتن که تا امروز باقی هست . اینکه شعر در نواحی هند و عثمانی و سپس تا امروز امتداد پیدا میکنه بخاطر اینه که اصل کشور ایران احیا شده و استمرار پیدا کرده یعنی ما اوج گستردگی زبان فارسی رو از ابتدای تاریخ ایران تا امروز تنها در دوره صفویه شاهد هستیم

     

    نکته دیگه اینکه هنر فقط مخصوص شعر و ادب فارسی نیست . شامل چیزای دیگه هم میشه مثل معماری ، نقاشی ، تئاتر و نمایشنامه نویسی ، خوشنویسی و .. که الحق تاریخ صفویان خیلی در این زمینه دست پر هست . یعنی ممکنه در یک دوره ای در ایران یک سلسله خرابی زیاد داشتن و قتل عام ولی مثلا چن تا شاعر درباری رو تحویل دادن همین . ولی دوره صفویه در زمینه هنر خیلی چیزها برای گفتن داره


     

     

    دفعه پیش که ادب و اخلاقتان را هم نسبت به اشخاص ، و هم نسبت به اهل سنت ایران نشان دادید ، این بار هم رویش

    الحمدلله مدیریت سایت هم که خواب هستند در این مواقع .

     

    در مورد ادبیات فارسی عهد صفوی و قیاسش با دوره های قبلی ، و هم چنین خود زبان فارسی در جامعه آن دوران ، مدرک دادم ، آن هم از استادان و محققان معتبر ادبیات فارسی ، نه فقط ادوارد براون ، که ذبیح الله صفا ، علی اصغر حکمت ، منوچهر پارسادوست ، محمدخان قزوینی .

     

    با وجود وضع کنونی ایران ، هنوز هم کتاب های این اساتید منابع علمی و درسی هستند .

     

    شما که این قدر زیرکید ، چند تا کتاب بنویسید و حرف های این ابلهان  را ابطال کنید .

     

    در عوض شما بی سند و مدرک هم چنان حرف خود را تکرار کردید .

    چرا لقب جامی ( خاتم الشعرا) است ؟ سطح شاعران دوره صفوی و تعدادشان را با دوره های پیشین مقایسه کنید .

     

    حرف با ( تکرار ) قدرت استدلال نمی یابد . سند و مدرک معتبر ملاک این امر است .

     

    البته در نظر شما شعر فارسی در دوره مملوکان مصر ، هند قرون 13 و 14 میلادی را هم لابد صفویان به آن جا فرستاده اند . راستی چرا نسخه های نفیس همه آثار ادب کلاسیک فارسی نه در ایران کنونی ، که از کتابخانه های استانبول و بخارا و دهلی به جا مانده ؟ نحوه برخورد دولت عظمای صفوی با این آثار چه بود ؟

     

    همان طور هنر ، به ارث بردن هنر دوره تیموری آن هم در سطحی بسایر نازل تر ، و زوال هنر ایران در دوره صفوی و پس از آن را هم لطفا ابطال بفرمایید .

     

     

    در زمینه امور دیوانی ، نظام اداری ایران کنونی از زمان صفویه پایه ریزی شده و قرن هاست که ما مدیون نظام دیوانی و حکومت داری صفوی هستیم یعنی بدون داشتن پایه و مبنای اداری مستحکمی که حکومت صفوی پدید آوردن ادامه حکومت در ایران ممکن نبود تا اینکه از اواخر قاجار و سپس در دوره جدید سعی شده نظامات اداری جدید به ایران آورده بشه با این وجود هنوز هم نظام اداری صفوی در ایران رگه هایی ازش وجود داره. نظام قدرتمند اداری نوینی که پدید اوردن برا یزمان خودش عالی بود و تونست مفهوم دولت رو در ایران احیا کنه

    اونها شیوه منسجم و مستحکم اداری و حکومت داری رو در ایران پایه گزاری کردن و قوانین حکومت داری منسجمی پدید آوردن که باعث شد ما شاهد چیزی بنام دولت صفوی باشیم

     

    این که دیگر بامزه ترین قسمت حرفتان بود ، دستگاه اداری ایران در ابتدای قرن 20 ام و مقایسه آن با مثلا دولت همسایه عثمانی بهترین گواه برای نشان دادن اعتبار این مدعاست . کشوری که هنوز پس از 250 سال گذر از دولت صفوی هنوز در کف قدرت عشایر و تاخت و تاز آن هاست نه بوروکراسی شهری .

     

     

    در سپاه صفوی ده ها قبیله از سراسر یران حضور داشتن اعم از قبایل قزلباش (شامل استاجلو ، روملو ، تکللو ، ذوالقدر ، افشار ، قاجار ) و قبایل غیر قزلباش شامل تالشی ها ، کردها ، لرها و لک ها ، عرب ها ، خاندان های فارسی زبان ، گرجی ها ، چرکس ها ، ارمنی ها و ....

     

    تکرار می کنم ، مدرکی مبنی بر وجود کردها ، بلوچ ها ، تاجیک ها و پشتون ها و سایر ایرانیان غیر هم مذهب صفویان که بیشینه اقوام ایرانی تبار هستند بیاورید . تبار قزلباشان که کاملا مشخص است در این مورد .

     

     

    برای چندین و چند بار ، سعی دارید با تکرار حرف های بی سند ، به خیال خودتان ذهن سایرین را ( واکسینه) کنید .

     

    مردم ایرانی تبار را که اگر کسی ادعای ایران و ایرانی بودن داشته باشد آن ها هستند را خائن ، تجزیه طلب و آشوبگر می خوانید ، دولتی را که نه بنیان گذارانش ، نه دستگاه روحانیتش ، و نه نیروی نظامی اش تبار ایرانی دارند و نه مذهبشان با مذهب بیشینه مردم ایران یکی بوده ، ( دولت ایرانی ) و دولت ملی می خوانید بی هیچ دلیل و مدرکی ( حکایت دزدی که صاحبخانه را هم متهم می کند ) . سلسله ای که از هیچ لحاظ نه بر غزنوی و سلجوقی و ایلخانی و آق قویونلو و تیموری در این زمینه  برتری ندارد را پر و بال می دهید .

     

     و اما بی پایه ترین امری که شما و یکی دیگر از دوستان مطرح کردید ، ( وفاداری ) سنی مذهبان ایران به ( خلافت ) عثمانی و سایر دستگاه های مذهبی بود . جنگ های اوزون حسن و عثمانیان ( البته این پیش از اعلام خلافت عثمانی است ) ، شورش های مداوم کردهای قلمرو عثمانی بر آن ، جنگ افغان ها و عثمانیان پس از صفویه ،  حضور فعال سنی مذهبان ایران در جنگ های نادر و عثمانی کاملا نشان دهنده بی پایه بودن این سخن است . این که مردم بلوچ را که هچ نسبت و نزدیکی با دولت عثمانی ندارند را به آن ها بچسبانیم که دیگر ...

     

    جالب است با این نحوه حرف زدن ، تازه انتظار دارید کرد و بلوچ و ترکمن و لارستانی و تالشی ، نسبت به شما و امثال شما نظر مثبت داشته باشند :)

     

     

     

    بعبارت دیگه هر قبیله و طایفه ای که خودش رو ایرانی میدونست و یا خودش رو وفادار به ایران میدونست و یا حاضر به خدمت به ایران بود تونسته در ارتش ایران حضور داشته باشه

     

    به ایران ؟ یا به دولت قزلباشان آمده از آناتولی و شام ومذهب آن ها ؟! اصلا این ( ایران ) تعریفش در نظر شما چه هست ؟ با این نحوه طبقه بندی ، اولاد چنگیز که ایران را در کف قدرت خود داشتند چه تفاوتی داشتند با قزلباشان ؟

     

    اصلا ایران به کنار ، در کجای دنیا دولت ملی بر اساس دین و مذهب شکل گرفته ؟ کدام دولت های جهان که دولت ملی محسوب می شوند روی این معیار ساخته شده اند ؟

     

    صحبت این است که برخی اصلا نمی دانند ( ملت ) یعنی چه ، و بعد می آیند و بحث و استدلال و صحبت هم می کنند .

     

    به اندازه کافی در این تاپیک منابع و مراجع برای مطالعه در این مورد و خصوصا نمونه ایران مطرح کردم که علاقه مندان بتوانند مطالعاتشان را ادامه دهند .

    • Upvote 3
    • Downvote 3

  3.  وارد شدن به فلسفه یا سفططه ترور و تروریسم کار رو به جایی میرسونه که داعش میشه نیروهای مقاومت مردمی

    اتفاقا در مقابل ک ج ک اعمال زور به خوبی جواب داده .با زور بود که مجبور شدن یک طرفه اعلام اتش بس کنن دولت نبایستی با کسی که سلاح بدست گرفته مذاکره کنه بلکه باهاش باید مجادله کنه .مذاکره کار رو به اینجا میرسونه . اگه داخل شهر با ارپی جی به نیروی دولتی حمله میشه بایستی حساب این کار پس داده باشه.

    حمله های گسترده به امبولانس ها حمله به نهاد های خدماتی دولتی نیست .چیزی که خود دمیرتاش اونو به دور از انسانیت دونسته 

    ------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

     

    دوست گرامی

     

    من که حمله پ ک ک به مثلا آمبولانس یا کارگاه راه سازی را توجیه نکردم . این کار همان قدر زشت و غیراخلاقی است که حمله ارتش جمهوری خواه ایرلند به شهروندان پروتستان ، یا حمله ببرهای تامیل به غیرنظامیان سینهالی ، یا گروگان گیری مدرسه بسلان توسط چریک های چچنی . سفسطه ای هم نشد . الگوی کار گروه های چریکی مشابه را عرض کردم .

     

    اعمال زور یک قسمت همیشگی از هر استراتژی جنگ ضدچریکی است . اما این اعمال زور وقتی نتیجه مثبت و صحیح دارد که  اولا ( متناسب ) باشد ، دوم این که از طرف یک دولت دارای مشروعیت و دموکراتیک که همه اقشار مردم را نمایندگی می کند انجام شود .

     

    چرا اعمال زور دهه های 1980 و 1990 که بارها سنگین تر و خشن تر بود فقط به گستردگی بحران می انجامید ، اما اعمال زور مثلا بین سال های 2004 تا 2011 هر چند نقایصی هم داشت ، نتایج بهتری در بر داشت ؟ اگر در کنار ابزار متناسب نظامی ( به دور از درگیری در شهرها و هدف قرار دادن غیرنظامیان و تخلیه روستاها ) ، زمینه تحصیل ، اشتغال ، احترام به هویت کردها هم ایجاد نمی شد ، چه فایده ای می داشت ؟

     

    همان طور که گفتم ، کلید اصلی پیروزی در چنین بحرانی ، کسب حمایت حداکثری مردم منطقه مورد مناقشه یا همان پیروزی در نبرد ( ذهن ها و قلب ها ) است . هر طرفی که خواهان برتری است ، باید حمایت تعداد هر چه بیشتری را جلب کند . و هر دو طرف هم در این راه ابزارهای بسیاری در دست دارند و از اشتباهات یکدیگر هم بهره می گیرند .

    • Upvote 4
    • Downvote 3

  4. بله دقیقا همینطور است. در ایالات متحده اگر همرنگ جماعت یانکی نشوید یک شبه نیست و نابودتان می کنند. اصولا این جماعت کلا حد و مرزی نمی شناسند.

     

     

     

    اصولا در آمریکا سیاه پوستان و لاتینوها به خودی خود چیزی نیستند. برای مثال باراک اوباما رئیس جمهور آمریکا، در واقع رئیس جمهور آمریکا نیست.

     

    با زدن این حرف ها ، کاملا میزان آگاهی خود از ایالات متحده و جامعه اش را مشخص کردید .

    بله دیگه ، پشت پرده است و کارتل و ... این ایرانی ها و هندی ها و ...هنری کیسینجر و جان کری و تد کروز و مارکو روبیو و کالین پاول و کاندولیزا رایس هم اصلا کاره ای نیستند ،  همه عروسک های دست نشانده همان کارتل های مورد نظر شما :) . همه هم به این کارتل ها سوگند وفاداری خورده اند :)

     

     

    عرض کردم پدر و مادر مهاجر. در حال حاضر اشخاصی در آمریکا بلاتکلیف زندگی می کنند که پدر و مادرشان مهاجر بوده اند نه خودشان. حتی کسانی هستند که پدر و مادرشان هم مهاجر نبوده اند و پدر بزرگ و مادر بزرگ مهاجر داشته اند. منظورم طرز برخورد مهد دموکراسی و تمدن با مقوله انسانیت بود نه مهاجرت.

     

    مدرک ؟ تعداد ؟

     

     

    مساله اینجاست که به غیر از ترکیه تمام کشورهای غربی و متحدین شرقی آنها هم این گروه ها را تروریست حساب می کنند و هیچگونه حقوق انسانی برای آنها قائل نیستند. ترور در هر مکان و زمانی و تحت هر شرایطی مردود هست.

     

    زمانی نلسون ماندلا هم ( تروریست ) محسوب می شد ، ایضا ارتش جمهوری خواه ایرلند که اکنون در همه جا مشروع و قانونی است ، اکنون حزب الله لبنان را هم خیلی کشورها تروریست اسم گذاری می کنند .  جالب است دو کشوری که بعدا عنوان تروریست را برای پ ک ک اعمال می کردند خودشان پیشتر بزرگترین حامیان آن بوده اند ( ایران و سوریه ) . اسم گذاری تروریست و فلان ، کاملا وابسته به روابط و منافع مشترک کشورهاست و هیچ منطق اخلاقی و اصولی پشتش وجود ندارد . پیشتر هم گفتم واژه ( ترور ) در ادبیات امروزی بیشتر یک واژه پروپاگندیستی و تبلیغاتی است و هیچ بار معنایی دیگری ندارد ، ترور در اصل یعنی خشونت سیاسی و این خشونت را همه نهادهای سیاسی اعم از دولت ها و گروه های غیردولتی می توانند اعمال کنند . خشونت سیاسی دولت ها در این مورد هم همواره بسایر سنگین تر و بزرگ تر بوده است .

     

     

    لطفا صورت مساله رو پاک نکنید. من گفتم زمین هایی که هم اکنون تحت مالکیت کردهاست در زمان حکومت ترک های جوان به ناحق و به رایگان به کردها واگذار شده. برای مثال شهر وان روزگاری اکثریت ارمنی داشته ولی هم اکنون اکثر مردم این شهر کرد زبان هستند. دلیل این امر هم کشتار ارامنه به دست ترک های جوان و واگذاری شهر به کردهای مهاجر بود. حرف من اینه که چرا هیچ گروه مسلح یا سیاسی کردی از این واقعه تاریخی حرفی به میان نمیاره و وقایع رو به صورت ترجیحی بیان می کنن؟

     

    مثلا چه بگویند ؟ بگویند این منطقه را تحویل کشور ارمنستان می دهند ؟ :)

    الآن مردم ساحل غربی ترکیه آن را تحویل یونانی ها می دهند ؟ می گویند این خاک ما نیست ؟

    یا مثلا روسها سیبری را تحویل تاتارها و مغول ها می دهند ؟!

     

     

    اتفاقا سطحش به شورش همگانی رسیده ولی ترور و عملیات مسلحانه هرگز رخ نخواهد داد چون دولت ایالات متحده به وضوح اعلام کرده که به هیچ عنوان با هیچ تروریستی مسامحه نخواهد کرد. در فرگوسن شاهد شورش همگانی بودیم ولی ترور خیر.  می خواستم فقط این مساله رو بیان کنم که ترور نه تنها در ترکیه و ایران، حتی در همان آمریکا و فرانسه به عنوان مهد دموکراسی هم امری غیر قابل پذیرش هست و به هیچ عنوان جزئی از حقوق انسانی محسوب نمی شه.

     

    این ( چون ) و دلیلی که آوردید خیلی جالب بود . فرض کنید دولت آمریکا چند نفر از اهالی شهر فرگوسن را به زندان می برد و مورد تجاوز قرار می داد ، یا تظاهراتشان را با سلاح خودکار به خاک و خون می کشید .  بعد ؟!

    آیا در قانون اساسی ایلات متحده و نهادهای قانونی اش ، ( زبان رسمی ) ، ( دین رسمی ) تعریف شده ؟ هویت شهروندانش از هر تبار نادیده گرفته شده ؟ در برابر ورود افراد شایسته از هر نژاد و تبار به اقتصاد ، ارتش و دستگاه دولت ، گزینش و وابستگی به حزب خاصی ملاک است ؟

     

    یک مثال روشن از کشور غربی دچار معضل شبیه ترکیه آوردم که دائما نادیده اش می گیرید : بریتانیای کبیر :) که مثلا در چشم خیلی ها عامل همه بدبختی های دنیا و ( تجزیه طلبی ) در خیلی جاهای دنیاست .

    این ( چون ) بریتانیا در برابر ارتش جمهوری خواه ایرلند چرا کار نکرد ؟ چرا ایرلند در سال 1922 از انگلستان جدا شد و بخش بازمانده ( ایرلند شمالی ) هم چندین دهه به مرکز بمب گذاری ، کشتن سربازان و حتی غیرنظامیان انگلیسی تبدیل شد و این ( عدم مسامحه ) بریتانیا در برابر گروه های مسلح ایرلندی جواب نداد ؟ و سرانجام تنها راه حل سیاسی و تقسیم قدرت جواب داد ؟

     

    آمریکا و خصوصا فرانسه بافت قومی و اجتماعی کاملا متفاوتی دارند ، فرانسه تقریبا تک ملیتی و تک قومیتی  است ، مانند آلمان و کشورهای اسکاندیناوی و هرگز مشکلات این چنین نداشته است .

     

    شما اصلا مشخص بفرما ( ترور ) یعنی چه ، تا رویش صحبت کنیم .

    آیا جنبش پولیساریو که صحرای غربی را از مغرب جدا کرد ( تروریست ) بود ؟ استقلال طلبان اریتره ای چطور ؟ همان طور مردم بوسنی و کوزوو ؟ گروه های چچنی که با روسیه جنگیدند ؟

     

    اگر معیار شما نافرمانی آن هم از نوع مسلحانه در برابر دولت وقت است ، فکر می کنم بیشینه رهبران کنونی و قدیم دنیا هم زمانی ( تروریست ) بوده اند . از جمله ماندلا ، مائو ، دولت کنونی عراق ، دولت کنونی افغانستان و ...

     

    شخصا با  اندیشه چپ از هر نوعش اختلاف دارم و بنابراین با گروه پ ک ک نیز . معتقدم حزب عدالت و توسعه برای کردهای ترکیه گزینه خیلی بهتری است . اما این که در مساله کردها ، همه چیز را به گردن پ ک ک بیندازیم و نقش تاریخ ، اقتصاد و جامعه را کم رنگ کنیم را اصلا نمی پذیرم .


     

    دنیای سیاست و علم ، جای پروپاگاندا و شعارهای احساسی نیست . معضلات را می شود با اصلاح ، تلاش برای پیوند جوامع و ایجاد منافع مشترک حل کرد . اعمال زور و تامین امنیت به ضرب دستگاه های نظامی و امنیتی لرزان ترین و ناپایدارترین ابزار برای حفظ وحدت کشورهاست . هر کشوری که راه اول را رفت هزینه کمتر داد ، راه دوم را هم که اکنون نتایجش را در چند کشور دور و برمان می بینیم .

     

     

    مساله اینه که اگر هم دولت ترکیه بخواد گروه های مسلح کرد این اجازه رو بهش نمی دن. این گروه ها به کمتر از تجزیه ترکیه رضایت نمی دن. گروهی که به آمبولانس ها هم رحم نمی کنه چه انتظاری ازش دارید؟ خودروهایی رو که در پروژه های عمرانی شرکت دارن به گلوله می بندن و مانع کار پیمان کارها می شن. پس مشکل فراتر از اینهاست که شما می فرمائید.

     

    این مساله در خیلی کشورهای دیگر هم بوده ، از ایرلند و سری لانکا تا عمان . احزاب اپوزیسیون مسلح همیشه به نهادهای خدماتی و سرمایه گذاری دولتی حمله می کنند تا جایگاه آن در میان شهروندان را تضعیف کنند .

    در نهایت و در بلند مدت اگر عزم دولت ترکیه جدی باشد ، محبوبیت پ ک ک تضعیف می شود و قدرت مانورش کاهش می یابد . مردمی که ببینند وضع اسنان مجاورشان از هر لحاظ بهتر شده ،  در دراز مدت با آغوش باز به استقبالش خواهند رفت . این مسابقه ای برای کسب حمایت مردمی است که طرف مصمم تر و جدی تر در آن برنده می شود .

     

     

    البته من که می دانم مشکل مورد نظر شما چیست .

    شما معتقد هستید کردها ذاتا مردمان شرور و آشوبگری هستند . در این سایت هم عده ای معتقدند کلا هر کس مذهبش سنی باشد شرور است . بعضی ها هم یهودی را از ریشه و اساس شرور می دانند ، جماعتی ترک نژاد را آدم کش و مخرب ، یکی سیاه پوست را نیمه میمون و ناقص العقل و ...و کاملا هم مشخص است که چنین طرز فکرهایی چقدر با علم و منطق و تاریخ سازگاری دارد و صاحبان چنین افکاری چه قماش آدم هایی هستند .

    • Upvote 7
    • Downvote 2

  5. یه سوال داشتم از خدمتتون جناب مولتکه. ایا شما نظریه جامعه کوتاه مدت و عدم توانایی در ایجاد طبقات اجتماعی در ایران رو قبول دارید؟
    اگر دارید تاثیر اون رو بر ایجاد یا جلوگیری از تشکیل دولت ملی در ایران, یا نظریه دولت ملت رو چه میدانید؟

     

    این نظریه را آقای محمد علی همایون کاتوزیان در کتاب هایش مطرح می کند و به نظر من هم با مستندات تاریخی ایران انطباق دارد .

     

    شرح تاثیرش که مفصل است ، اما روشن است که عدم ثبات اقتصادی و اجتماعی در تاریخ ایران یکی از عوامل عمده ضعیف بودن ساختار دولت  - ملت ایران بوده . جنگ های مداوم ، ورود نیروهای عشایری تازه ، و فقدان یک سیستم متمرکز سبب شد ایران در طول تاریخ وارد چرخه ( هرج و مرج ، استبداد ) شود و طبقات اجتماعی پایداری در آن شکل نگیرد .

     

    ایران شاید تا قرن 19 شاهد ورود و خروج تقریبا دائمی اقوام به داخل قلمروش بوده و یکی از دلایل پراکندگی شدید قومی در ایران همین مساله است . نبود ارتباط کافی میان مردم ساکن کشور سبب شده حس همسان پنداری به قوت کافی موجود نباشد . ده ها زبان و گویش زبانی در کشور موجود است  که آشکارا از نتایج نبود ارتباط مردم مناطق مختلف با یکدیگر بوده است .

     

    در دورانی نه چندان دور ( قاجار ) جهان گردان روایت می کنند که به سبب نبود جاده و ارتباط و تجارت منظم در کشور، بارها پیش می آمد که  مردم روستایی از گرسنگی و قحطی جان می باختند و روستایی که در چند کیلموتری آن ها قرار داشت وضعیتی کاملا متفاوت داشت ( رجوع کنید به فصل های اولیه کتاب ایران بین دو انقلاب ، اثر یرواند آبراهامیان ) .

     

    به همین دلایل از نظر من ایران در قرون گذشته از این لحاظ وضعیت مناسبی نداشته .

    • Upvote 1
    • Downvote 1

  6. عرض کردم که ... بله هست. حتی بیشتر هم هست. شما برو کمی در مورد سیاه پوستان و لاتینوها تحقیق کن ببین اکثریتشون چه وضعیت اسفناکی دارن. کودکی که در آمریکا از پدر و مادری مهاجر (هر چند غیر قانونی) متولد شده در 18 سالگی هنوز تابعیت آمریکا رو نداره. در حال حاضر 20 میلیون لاتینو در آمریکا بلاتکلیف زندگی می کنن. کدوم کردی در ترکیه همچین وضعیتی داره؟ یعنی صرفا به خاطر کرد بودنش مثل زمان آلمان نازی مارک می خوره؟ آمریکای آزادی که ادعاش گوش فلک رو هم کر می کنه چرا در کنار 20 میلیون لاتینوی بلاتکلیف، 2 میلیون نه ... 200 هزار هم نه  ... حتی 20 هزار هم نه ... 2000 اسکاتلندی یا آلمانی بلاتکلیف هم نداره؟ تمامی 52 میلیون آلمانی تبار آمریکا اکثرا زندگی آنچنانی دارن. تکلیف 80 میلیون بریتانیایی تبار و اسکاتلندی تبار هم که مشخصه. شما میانگین درآمد سیاه پوستان و لاتینوهای فلوریدا رو با سفید پوستان نیویورک و شیکاگو یا فیلادلفیا مقایسه کن نه میانگین درآمد کل ایالت رو.

     

     

    در ایالات متحده ، مرز روشنی بین گروه های قومی وجود ندارد ، نه در مناطق زندگی ، نه در زبان ، نه در دین .

    خودتان فرمودید ( مهاجر ) . مهاجر کسی است که به امید زندگی بهتر آمده و سابقه سکونت و در نتیجه احساس وابستگی چندانی به محل سکونتش ندارد . ایالات متحده را با همه کمبودها از محل سکونت قبلی اش بهتر می داند .

    در ایالات متحده هم لاتینوها و سیاهانی که سابقه سکونت بالا دارند وضعیتشان نسبتا مطلوب است . خصوصا لاتینوها که در تمامی سطوح قدرت ( اقتصادی ، نظامی ، سیاسی و فرهنگی ) در عالی ترین سطوح و نه به صورت گزینشی ( وفاداری به فلان حزب یا فلان نهاد حکومتی ) حضور دارند ، و در چشمشان جایگزین مطلوبی برای دولت ایالات متحده وجود ندارد .

    شاید در یک دهه اخیر کردها در ترکیه علنا برچسب نخورده باشند ، اما به مدت یک قرن بدترین برچسب ها ( ترک کوهی ، بی تمدن ، خرابکار ) رویشان بود . اگر اصلاحات یک دهه اخیر نبود ، الآن هم همان وضع دهه 1990 را در کردستان ترکیه و شهرهای دیگر آن کشور شاهد می بودیم . مثلا به جای کشته شده سربازان در اثر بمب کنار جاده ای آن هم چند روز یک بار ، شهرها و روستاها به میدان جنگ بدل می شد ، فعالیت اقتصادی کشور مختل می گشت ، و تلفاتی چند برابری حاصل می شد . همان طور که اگر دولت ایالات متحده به اعتراضات مدنی دهه 1950 و 1960 سیاهان پاسخ نمی داد ، باید آماده ورود گروه های مسلح سیاه پوستان و درگیری نظامی با آن ها می شد .

     

     

    چرا هیچ یک از گروه های مسلح یا تجزیه طلب غیر مسلح کرد هرگز در مورد کشتار ارامنه به دست امپراطوری کثیف عثمانی صحبتی نمی کنن؟ نمی خواهید انکار کنید که حکومت وقت ترکیه با قتل عام حداقل 1.5 میلیون ارمنی زمین و خانه و کاشانه اونها رو اکثرا به کردها واگذار کرد که اگر نمی کرد کردها خیلی از چیزهایی رو که الان دارن نداشتن؟

     

    دولتی که ارامنه را کشتار کرد ( جماعت ترک های جوان و بعدا حکومت آتاتورک ) ، چند سال بعدش و چند دهه بعدش چند صد هزار غیرنظامی کرد را با وسایل مختلف ( کوچ اجباری ، سرکوب شورش های شیخ سعید پیران و سیدرضای درسیمی با انواع سلاح از جمله گازهای سمی ) کشتار کرد ، زبان کردی و حتی کلمه ( کرد ) را قدغن کرد و اساسا کردها را به یک قوم بیگانه از کشور ترکیه تبدیل کرد . مثلا توقع دارید که یک کرد در ترکیه ، از اقدام امپراتوری عثمانی در کشتار ارامنه تقدیر کند ؟ یا شاید مثلا مردم ساحل غربی از پاکسازی یونای تبارهای آن منطقه تشکر کنند ؟!

     

     

    عرض کردم که اختلاف طبقاتی در آمریکا بیداد می کنه. چون تبعیض نژادی بیداد می کنه. این رو من نمی گم. به عنوان یک مثال کوچک به اتفاقات اخیر شهر فرگوسن مراجعه کنید. وقتی پلیس آمریکا جیمز بلیک تنیس باز معروف و سیاه آمریکایی رو با صورت به زمین می زنه و بعد با نیشخند ادعا می کنه شبیه یکی از افراد تحت تعقیبش بوده حساب کار رو تا آخرش می شه کرد. وقتی که اوباما در مقام رئیس جمهور آمریکا میاد می گه در آمریکا تبعض نژادی وجود داره چه نیازی به ادعای من و امثال من هست؟

     

    خب سطحش هنوز به مرحله شورش همگانی و جنگ مسلحانه نرسیده است . اگر دوا نشود هیچ بعید نیست به آن هم بکشد . هر چند با نظام اجتماعی و اقتصادی ایالات متحده بعید است .  البته این تبعیض بیشتر در ایالت های جنوبی هست و در سراسر ایالات متحده عمومیت ندارد .

     

     

    من نگفتم شکافی وجود نداره. منظورم این بود که درآمد بالای شهرهای غربی ترکیه اگر به صورت کامل هم نباشه در حد بسیار بالایی متکی به درآمد شرکت های بزرگ صنعتی خصوصی هست و دولت در اداره اونها هیچ نقشی نداره. برای مثال همونطور که دولت آمریکا نمی تونه شرکت مایکروسافت رو مجبور کنه دفتر مرکزی خودش رو از ردموند به نیواورلئان انتقال بده صرفا به این خاطر که در اونجا اشتغال زایی و درآمد زایی بشه، دولت ترکیه هم نمی تونه برای مثال شرکت ترک سل رو مجبور کنه دفترش رو از استانبول به وان منتقل کنه.

     

    سیاست های دولت در این زمینه بسیار موثر هست . تشویق سرمایه گذاران بومی و اعطای تسهیلات بسیار راهگشاست . می شود با تجارت های خرده پا و کوچک شروع کرد . که انجام هم شده و اگر ادامه یابد وضع خیلی بهتر هم می شود . اتفاقا مناطق کردنشین ترکیه به سبب نیروی کار ارزان و اشتیاق مردم به اشتغال و تحصیل پتانسیل بالایی برای رشد اقتصادی دارند . خلاصه کلام اگر دولت و جامعه ترکیه ( فقط دولت نیست ) می خواهند مساله کرد حل شود و هزینه های آن کاهش یابد باید ریسک سرمایه گذاری و کار در آن مناطق را بپذیرند . بحران چند دهه اخیر بالای چند صد میلیارد دلار هزینه به ترکیه تحمیل کرده که اگر به جای سخت افزار نظامی و هزینه های امنیتی ، درصدی از این هزینه ها صرف سرمایه گذاری اقتصادی ، فرهنگی و ایجاد شرایط اشتغال و تحصیل و کارآفرینی می شد اکنون مساله کرد تا حد زیادی حل شده بود .

     

     

    به نظرم من شرحش اینجا نمی گنجد چون این تنها نظر شخصی شماست. درهمین ایران می تونم کردهایی رو مثال بزنم که با استفاده از منابع طبیعی کشور به ثروت های چند صد میلیاردی رسیدن. من ساکن آذربایجان غربی هستم و اینجا کسانی رو می شناسم که با استخراج و صادرات سنگ مرمر به ثروت های آنچنانی رسیدن. اگر قرار بود تبعیض نژادی وجود داشته باشه دولت نباید اجازه همچین کاری رو می داد. دقیقا همین موارد در ترکیه هم وجود داره. شخصی مثل ابراهیم تاتلیسس به عنوان یه کرد میاد و به جاهایی می رسه که .... دولت همچین اشخاصی رو مجبور نمی کنه از شرق به غرب مهاجرت کنن. یا ثروتشون رو در فلان مکان سرمایه گذاری نکنن. همین کردهای ایرانی رو که مثال زدم به جای اینکه ثروتی رو که از منابع طبیعی آذربایجان غربی به دست میارن همونجا سرمایه گذاری کنن می رن تو کرج سرمایه گذاری می کنن. این دیگه ربطی به دولت نداره.

     

    ختم کلام اینکه اگر فسادی هم وجود داره در کل کشورهای جهان سومی وجود داره نه در بخشی از اونها. وقتی باید به سیاست های دولت اعتراض کرد که منابع ملی رو به صورت عادلانه تقسیم نکنه.

     

    بله در ترکیه شکاف فرهنگی و اجتماعی وجود داره و مقصرش هم دولت هست ولی شکاف اقتصادی رو من تقصیر دولت نمی دونم.

     

    بهتر است موضوع ایران این جا مطرح نشود که حساسیت زاست و موجب اختلاف .

     

    من مثال دیگری را مطرح می کنم . احمد قدیراف ( رییس جمهور کنونی  جمهوری چچن ) فردی است میلیاردر و شاید بیشینه روس ها به عمرشان خواب ثروت امثال او را نبینند . اما این ثروت از چه راه کسب شده ؟ آیا به صرف وجود این که در میان چچن ها امثال او هستند ، پس در روسیه تبعیض هویتی ، اقتصادی و اجتماعی نسبت به چچن ها و داغستانی ها وجود ندارد ؟

     

    این که فردی از هر قوم ، در یک دستگاه غیردموکراتیک و به وسیله اثبات سرسپردگی و اطاعت کامل از نظام سیاسی و در کنار آن کنار گذاشتن همیشگی بخشی از درامدش به عنوان باج سبیل به آن نظام ، بتواند به سطوح بالا راه یابد اصلا ناقض وجود تبعیض کلی و عامدانه سیستم نسبت به آن قومیت ، مذهب و تبار نیست .

     

    همان نظام عامدانه در راه سرمایه گذاری در مناطق مورد نظرش مانع تراشی می کند تا به خیال خودش منطقه به بذل و بخشش کیسه اش محتاج بماند و هرگز فکر مستقل شدن نکند ، حال آن که این سیاست در دراز مدت نتیجه ای جز خشونت سیاسی ، درگیری و جنگ نخواهد داشت .

     

    شاید در ترکیه یک دهه اخیر و اصلاحات سیاسی و اقتصادی ان وضع بهتر شده باشد ، اما به مدت 1 قرن چنین  وضعی آن هم در بدترین حالتش وجود داشت . و ترمیم شکاف های حاصل از یک قرن تبعیض فرآیندی است دشوار ، طولانی و نیازمند هوشیاری بسیار . خراب کردن همیشه ساده است و ساختن همواره سخت .

     

    شکاف اجتماعی موجود در ترکیه شاید  تا حد زیادی تقصیر دولت کنونی نباشد ( جامعه ، روند تاریخی و وضعیت بین المللی هم هر کدام تاثیر خاص خودشان را دارند ) ، اما وقتی کسی مسئولیت اداره جامعه را به عهده می گیرد باید نسبت به معضلات ، مشکلات و اصلاح آن ها آگاه باشد و در راه بهبود وضعیت بکوشد .

     

    حکومت داری به شکل صحیح کار آسانی نیست ، این حکایتی است که از شروع تمدن بشری بوده و خواهد بود . کسی موفق است که علم و ابزارهای مختلف را به نحوی به کار گیرد که مطلوب ترین شرایط ممکن حاصل شود .

    تجربه ایرلند شمالی شباهت بالایی به ترکیه دارد ، در پیش گرفتن مسیری که بریتانیا انتخاب کرد راه مناسبی است .

     

    ترکیه اگر  مسیر مورد نظر امثال آقای دولت باغچه لی را در پیش بگیرد ، در بهترین وضعیت شاهد همان نتیجه ای می شود که بریتانیا در سال 1921 با ایرلند داشت ( استقلال ایرلند با تلفات پایین ) و اگر نه همان ماجراهای دهه 1990 تکرار می شود ، شاید با هزینه و تلفات چند برابری .

     

    در این مسائل این که راه را غلط برویم و بعد بگوییم نخیر ، ما خوب بودیم و بر حق و طرف مقابلمان چنین بود و چنان ، گفتنش کار آسانی است ، همان طور که بریتانیا هم می توانست بگوید چرا اسکاتلندی ها و ولزی ها دست به اسلحه نمی برند و بمب گذاری نمی کنند ، پس کرم از ( ایرلندی های شرور ) است و ما هم باید با توپ و تفنگ سرجایشان بنشانیم . اما مشخص بود که نتیجه چه می شد .

    • Upvote 4
    • Downvote 2

  7. یه سوال : همین شکاف ها در کشوری مثل آمریکا هم وجود داره. برای مثال دو ایالت فلوریدا و نیویورک رو مقایسه کنید. در فلوریدا کسانی هستن که برای هفته ای 200 دلار بیگاری می کنن. بر عکس در نیویورک کسانی هستن که به سگ هاشون سوسیس و کالباس کیلویی فلان دلار می دن.

     

    چرا بین این ایالت ها جنگ و درگیری رخ نمی ده؟ می تونم مثال های بیشتری هم بزنم (از کشورهای دیگر).

     

    اصولا سیستم اقتصادی ترکیه بر چه مبنایی کشور رو اداره می کنه که اینقدر شکاف پدید میاد؟ تا جایی که من می دونم ترکیه مثل ایران منابع نفت و گاز و معدنی نداره. مثل ایران نیست که مثلا بگن درآمد حاصل از منابع طبیعی خوزستان رو تهران یا تبریز می خوره.

     

    در فلوریدا ( کسانی ) هستند ، در نیویورک هم ( کسانی ) . در ازمیر هم ( کسانی ) هستند و در شرناخ هم ( کسانی ) .  اما فاصله (میانگین)  درآمد فلوریدا و نیویورک ، به اندازه شرناخ و ازمیر هست ؟ آیا سوای فاصله درآمد ، تبعیض سابقه دار قومی هم هست ؟

    آیا اختلاف های طبقاتی آمریکا به حدی بوده که از دلش گروه های چپگرای تندرو متولد شوند ؟ نمونه اش را در ایرلند شمالی داشتیم که این عوامل دست به دست هم دادند و حتی در جای توسعه یافته ای مثل بریتانیا بحرانی به آن بزرگی ایجاد کردند .

     

    شکاف عظیم درآمد ترکیه از دهه ها پیش وجود داشت . پیش از دهه 1990 این شکاف حتی میان ساحل غربی و آناتولی مرکزی وجود داشت .

    شرحش این جا نمی گنجد ، اما خصوصی سازی صحیح ( بر خلاف به اصطلاح خصوصی سازی یا همان شبه دولتی سازی های دیگر جهان سوم ) که معمارش تورگوت اوزال بود و اجرای درست سیاست های لیبرال سازی اقتصاد ترکیه ، در آناتولی مرکزی جواب داد و اکنون این منطقه قلب صنعت ترکیه است .  حزب عدالت و توسعه هم همین روند را ادامه داد .

     

    اما جنگ ، درگیری و تفکر شووینیستی ملی گرایی افراطی ترک که هنوز هم رگه های بسیاری از ان در ترکیه مانده اجازه نداد در مناطق کردنشین این سناریو دوباره اجرا شود . شاید استان اورفا تنها استثنا باشد و همین سبب شده سطح خشونت های سیاسی در آن بسیار پایین تر باشد .

     

    ترکیه اگر خواهان رهایی از این معضل بلندمدت و کاهش هزینه های ان ست باید به طور جدی برای اجرای دوباره طرح آناتولی مرکزی در کردستان آن کشور تلاش کند .

    • Upvote 3
    • Downvote 3

  8. فکر میکنم ذکر چند نکته خالی از لطف نیست.
    اول اینکه مشکل نگاه بعضی از دوستان به تاریخ مثل نگاه بعضی از تاریخ نگاران ایدولوژیک یا بعضی از فیلسوفان کمونیست میباشد, به اینصورت که انها یک اعتقاداتی(تاریخ نگاران ایدولوژیک) یا نظریاتی (فیلسوفان) در ذهن دارند و در طول زمان این نظریه رو تو ذهنشون پرورش میدهند, بعد برای اینکه نظر یا ایدشون رو اثبات کنند شروع به کندو کاو در تاریخ می کنند, و اکثرا هم به سست ترین و بی اعتبارترین اتفاقات تاریخی متوسل میشوند, در صورتی که دقیقا بر عکس این هست , به این صورت که در نگاه به تاریخ ابتدا باید ذهنمون رو از اعتقادات ایدولوژیک خالی کنیم, و بعد از تحقیق در مورد فکتهای تاریخی بتونیم نظریه خودمون رو پرورش بدیم....
    من فکر میکنم بر اساس تعاریف مورد قبول نمیشود سلسله صفوی رو به عنوان دولت ملی شناخت,چون مردم اون زمان مردمان ایده ای از دولت, ملت, دولت ملی نداشتند, این مفاهیم مدرن میباشد, بنا بر این ما حتی زمینه های دولت ملی رو حتی به صورت ناخود اگاه نداشتیم,مفهوم امت مفهوم شناخته شده و غالب در بین مسلمانان تا اوایل قرن بیستم میباشد, و من تلاشهای صفویان رو در راستای امت سازی میدانم ولی امتی مستقل از بقیه امت اسلامی که پایگاه ان نزد سلاطین عثمانی بود, شاید دلیل این استقلال سازی, کینه و دشمنی پادشاهان عثمانی با سلاطین عثمانی و جنگ بر سر قدرت باشد, به همین دلیل هست که صفویان تلاش زیادی برای یکسان سازی مذهبی با استفاده از تمام حربه ها, و همچنین ایجاد نهاد فقاهت با استفاده از وارد کردن روحانیون غیر ایرانی نمودند, و اگر تغییر مذهب در ایران طی یک روند طبیعی و میان مدت انجام گرفته بود فکر نمی کنم نیازی به این همه تعجیل و در وارد کردن روحانیون و جابه جایی های جمعیتی بوده باشد.
    اینکه بعضی از دوستان میگن که صفویان سعی در احیای عظمت سلسله مثلا ساسانیان رو داشتند, فکر نمیکنم حرف درستی بوده باشه, چون در اون زمان کسی به هیچ عنوان درک و شناختی از ساسانیان و فرهنگ حاکم بر انها و مناطق تحت نفوذشون و ... نداشت, یادمون باشه تا همین اوایل قرن ۲۰ تا زمانی که المانیها کتیبه های تخت جمشید رو برامون ترجمه نکردن, ایرانیها فکر میکردن اونجا تخت سلیمانه...
    از جناب مولتکه یا بقیه اساتید خواهش میکنم سیر حضور و قدرت گرفتن و نهاد سازی روحانیت از از اواخر قرن ۴ تا اوایل صفویه رو توضیح مختصری بدهند, تا مسایل روشنترشود.

     

    قضیه تا حد زیادی شبیه همین مساله ای است که شما فرمودید ، به قول امیل دورکیم در نقد سوسیالیسم و مثلا کتاب سرمایه کارل مارکس ، ( تحقیق صورت نمی گیرد که نظریه ای حاصل شود ، بلکه تحقیق صورت می گیرد که نظریه از پیش طراحی شده تایید گردد ) .

     

    در باب روحانیت در ایران پسا اسلامی : در میان مردم سنی مذهب ایران ( بخش هایی از شرق از جمله کرمان و سیستان را در نظر نمی گیرم چون به مدت چند قرن بیشینه مردمش پیرو مذهب خوارج بودند ) جدال شریعت و طریقت موجود بود که با ورود مردم ترک نژاد آسیای میانه به ایران که پیشینه مذهب شمنیستی و نیاپرستی به همراه داشتند ، کفه طریقت سنگین تر شد . علمای سنی مذهب ایران بیشتر شکل عارف و متکلم داشتند نه چیزی شبیه به مثلا مرجعیت تقلید امروز شیعیان یا نفوذ شدیدی که مثلا روحانیون سنی حنبلی مذهب امروز در میان معتقدان به جنبش سلفیه دارند . حتی چنین وضعی در میان روحانیون شیعه ایران ( بیشتر بومی قم و کاشان و اندکی نیز سبزوار ) موجود بود و آنان کم تر در امور حکومتی دخالت داشتند .

    مرجعیت روحانی نسبت به سایر قدرت ها در جامعه قدرت چندانی نداشت ( شاهان ، کدخدایان و خان ها ) و در اگر هم داشت در میان جمعیت شهری داشت نه مردم روستایی و عشایر که اکثریت ساکنان ایران بودند . البته با قدرت گیری تصوف در ایران تا حدی روستاها نیز به جرگه پایگاه قدرت آن بدل شدند .

    اما دوران صفوی تحول عظیمی در این زمینه محسوب می شود . دستگاه روحانیت شیعه اثنی عشری در این دوره به چنان نهاد منظم و تاثیرگذاری تبدیل شد که هرگز در هیچ مذهب دیگر اسلامی و نیز در خود تاریخ شیعیان اثنی عشری سابقه نداشت . شاید تنها بشود با دستگاه روحاینت مغان عهد ساسانی یا کلیسای کاتولیک در قرون وسطی مقایسه اش کرد . شاید یکی از دلایل شکل گیری چنین دستگاهی نزدیکی و آشنایی روحانیان تازه وارد لبنانی با همتایان مسیحیشان در آن کشور بود . تصوف در دوره صفویه تقریبا از میان شیعیان رخت بربست . تنها فرقه هایی مانند شیخیه در قرون بعدی حضوری ضعیف داشتند .

     

    البته این مساله ای است که نیاز به بحث و تحقیق فراوان دارد و من بسیار خلاصه اش کردم .

    • Upvote 2
    • Downvote 2

  9. تا وقتی نابرابری در ترکیه این قدر شدید است ، شکاف هایی که گروه های چریکی مثل پ ک ک از ان بهره می برند فراوان خواهد بود .

    نقشه استان های ترکیه بر حسب درآمد سرانه ( رنگ تیره به معنی سرانه بالاتر ) :

     

    https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/4/40/Turkey_per_capita_income_by_province_2011.svg/640px-Turkey_per_capita_income_by_province_2011.svg.png

    • Upvote 3

  10. از مقدمه سراسر ادب و احترامتان ، بخش های پایانی پستتان که ابراز محبت و بیان احساسات مودت آمیزتان نسبت به سنی مذهبان ایران بود می گذرم ، همان طور سایر مسائل بی ربطی که بیان کردید ، و اگر فرصت شد در آینده و جای مناسبش رویش صحبت خواهد شد . اما در مورد آن چه به موضوع تاپیک مربوط است :

     


     

    صفوی ها هرچند ترک زبان بودند و اصالتا ترکمن ولی خودشون رو ایرانی میدونستن و در مقابل عثمانی ها خودشون رو ایرانی معرفی میکردند . زبان دولتی و دیوانی اونها هم فارسی بوده . ادبیات فارسی هم در اون زمان درجا نزده ولی از بخشش های عجیب و غریب محمود غزنوی هم خبری نیست . اینجور نبوده برن هند رو غارت کنن خرج عطینا کنن . اما ادبیات فارسی در زمان صفویه به تکامل خودش ادامه داده و میراث دار اونها در زمان قاجارها به تکامل امروزی رسوندنش . صفوی ها هیچ مخالفتی با زبان فارسی نکردن بلکه با معرفی خودشون بعنوان شاهان ایرانی باعث ادامه تکامل و رشدش شدن .

     

     

    وضع ادبیات ایران در دوره صفویه ( این را یک دیپلم علوم انسانی هم می داند )  :

     

    شعر و ادبیات فارسی در دوره شاه اسماعیل و سراسر دوران صفویان از رشد و آفرینش، کم بهره بود. اختناق حاکم بر فضای عمومی کشور، شاعران را از خلق اثر هنری باز داشت. اندیشه و احساس، نیازمند فضای باز و روشن است تا بتواند قدرت خلاقیت خود را آشکار دارد. در زیر فشار و تیرگی فضای استبدادی، چشمه ی ذوق هنری می خشکد و در شوره زار آن شبنمی نمی روید ( دکتر منوچهر پارسادوست ، کتاب شاه اسماعیل اول ، چاپ 1375 )

     

    می گویند از عهد جامی تا حال شعری که لایق خواندن باشد در ایران سروده نشده است  ( ادوارد براون ، تاریخ ادبیات ایران ، صفحه 67 )

     

    نتیجه ی سیاست تعصب آمیز مذهبی شاه اسماعیل و جانشینانش آن بود که گویندگان خوش ذوق غزلسرا و مثنوی ساز و داستان پرداز که در ایران بودند از دربارها دوری جستند و یا برای اشاعه به دربارهای مشوق عثمانی و تیموری هند رو آوردند. ( دکتر ذبیح الله صفا ، مختصری در تاریخ تحول نظم و نثر فارسی، تهران: امیر کبیر، چاپ هشتم. تهران 1353. صفحه 94 )

     

    تعصب مذهبی شاه اسماعیل و جانشینانش محیط اجتماعی ایران را برای پرورش ذوق شعری نامناسب ساخت و به تاریخ ادبیات ایران از آن زمان، امکان نداد که بزرگان نامداری چون فردوسی، سعدی، حافظ، مولوی و نظامی در صفحه های خود معرفی کند.با برتری یافتن نمشیرزنان بی فرهنگ سرخ کلاه و با چیرگی عالمان قشری ظاهربین، دورانی جدید از تنزل فکری و عقلی و ادبی در ایران پی ریزی شد که نه تنها با سقوط دولت صفوی از میان نرفت، بلکه هنوز و شاید تا دیرگاه هم برقرار خواهد ماند. ( همان  کتاب )

     

     

    اگر دقت کنیم در زمان تیمور که هفتاد سال عمر کرد، به استثنای حافظ، لااقل 8 الی 10 شاعر دیگر بودند که هیچ نگارنده ی ادب فارسی نمی تواند از آنها چشم پوشی کند. در حالیکه در 220 سال حکومت صفویه تا آنجا که من دریافته ام به دشواری می توان در ایران شاعری با ذوق و قریحه ی اصیل پیدا کرد.

    از این که در چنین دوران درخشانی، هیچ شاعر بزرگی در ایران ظهور نکرده است، به قدری در شگفت شدم ( ادوارد براون)، که به دوست دانشمند و محققم- میرزا محمدخان قزوینی- که طالبان زبان و ادبیات، بی اندازه مدیون کوشش های او هستند، نوشتم تا بپرسم این موضوع را اگر قبول دارد، آن را چگونه توجیه می کند؟
    در سال (1311 ه.ق) محمدخان قزوینی، درباره ادبیات دوره ی صفویه گفت: شکی نیست که در دوران صفویه، ادبیات و شعر در ایران تنزل کرد و حتی یک شاعر درجه ی یک هم وجود ندارد که معرف این دوره باشد. مهمترین علت این قضیه چنان که خودتان هم متوجه شده اید، شاید این باشد که شاهان این دوره به علت مقاصد سیاسی خود و ضدیتی که با امپراتوری عثمانی داشتند، بیشتر قوای خود را صرف اشاعه ی آیین تشییع و تشویق روحانیونی که از اصول و قوانین آن مطلع بودند می کردند؛ اگر چه این روحانیون سخت کوشیدند تا به ایران وحدت مذهبی بدهند ( که باعث وحدت سیاسی آن شد) و اساس و پایه ی ایران امروز را بنیاد نهادند) کشوری که مردم آن دارای یک مذهب، یک زبان و یک نژاد می باشند؛ اما از طرف دیگر در مورد ادبیات، شعر، تصوف و عرفان و به قول خودشان هر چه متعلق به « کمالیات» بود ( درمقابل شرعیات) نه تنها در توسعه ی آن اقدامی نکردند، بلکه به هر طریق ممکن در پی آزار و اذیت نمایندگان این « کمالیات» که با قوانین مذهبی آشنایی کامل نداشتند، برآمدند. به ویژه در مورد متصوفین که همه نوع آزار و اذیت را روا داشتند. چه به وسیله ی تبعید، جلای وطن، کشتار یا توبیخ و کشتن و سوزاندن بسیاری از آنها با دست خودشان یا به دست خود محکومین.
    در ایران امروز، رابطه نزدیک میان شعر و ادبیات از یک سو و تصوف و عرفان از سوی دیگر چنان مشهود است که نابودی یکی باعث انقراض آن دیگری می شود، به همین دلیل در دوران صفویه، دانش و فرهنگ، شعر و عرفان کاملا در ایران محو شده و رواق ها، خانگاه ها، عزلتگاه ها و خانه های درویشان چنان منهدم شد که امروز در سراسر ایران، نامی از این بناهای خیریه به گوش نمی خورد....
    کسی که از اوضاع و احوال دوران صفویه بی اطلاع باشد، ممکن است با شگفتی از خود بپرسد آیا این همان ایران و دین مردمانش همان اسلام است؟ و اگر چنین است پس چرا در موارد استثنایی و نادر، در سراسر ایران، حتی یک خانگاه به چشم نمی خورد, در حالی که در برخی از ولایات ترکیه که در قلمرو صفویه نبوده، مثل بین النهرین، کردستان و سلیمانیه، بسیاری از این بناها از زمان ابن بطوطه تاکنون به جای مانده است. در دوران صفویه، به جانی فیلسوفان و شاعران بزرگ، فقهایی بزرگ ولی خشک، متعصب و متکلف چون مجلسی، محقق ثانی، شیخ حرعاملی، شیخ بهایی و... ظهور کردند. ( ادوارد براون ، تاریخ ادبیات ایران ، ص 38 و 39 )

     

     

    ر فارسی نیز در دوره ی صفویه، به علت شرایط اختناق محیط و همچنین به سبب مهاجرت گروه کثیری از نویسندگان و ادبیان به خارج از کشور، راه انحطاط پیمود، به گونه ای که گفته می شود، نثر دوره صفوی، به طور کلی « در سنتی و کم مایگی از دوره ی تیموری هم ضعیف تر است و در نثرهای مصنوع به آثار دوره ی تیموری نمی رسد. در دوران پادشاهی شاه اسماعیل و جانشیناش، نه تنها شعر و ادب فارسی، بلکه « دانش» نیز زیر فشار گرفت. (سرزمین هند، علی اصغر حکمت، نشریه ش 22.کمیسیون ملی یونسکو در ایران، ج اول، تهران: 1342 صفحه 678)

     

     

    در مورد وضعیت زبان فارسی در دوره صفویه ارجاعتان می دهم به صفحات قبلی همین تاپیک :

     

     

    (( پیترو دلاواله جهانگرد ایتالیایی که طی دو سال اقامت در استانبول زبان ترکی را تا حد زیادی فرا گرفته بود ، در نامه مورخه 18 دسامبر 1617 ع که از اصفهان به دوستش ماریواسکیپانو نوشته است چنین میگوید : در ایران عموماً بیشتر به ترکی سخن میگویند تا فارسی، مخصوصاً بین بزرگان و رجال تکلم به زبان ترکی دلیل این نیست که ایرانیان برای آن ارزش بیش از فارسی قایل اند، بل بیشتر از این جهت است که تمام قشون از قزل باش ها تشکیل یافته است که اصلاً همه ترک هستند. غلامان شاه که هم از اقوام مختلف میباشند، بیشتر به زبان ترکی سخن میگویند و فارسی نمیدانند. از اینرو نه تنها امرا در امور مربوط به قشون، بلکه خود شاه هم که بیشتر اوقاتش را در میان آنان به سر میبرد برای تفهیم بهتر مطالب خود به زبان ترکی سخن میگوید و در نتیجه این زبان در تمام دربار و بین زنان و دیگران رواج کامل یافته است )) .

     

     

     

    و اما بعد 

     

     

    ستون فقرات ارتش نادر همون ارتش صفوی هست و اضافه شدن سایر طوایف چندان تغییری در توان رزمی اون ایجاد نکرده بلکه شجاعت و نبوغ نظامی نادر راهگشا بوده در فتوحاتشاما ارتش صفوی اگه کسی تاریخ خونده باشه خوب میدونه که از همه طوایف اصلی ایران درش حضور دارن و منحصر در قزلباش و یا چرکس ها نیست . اگرم تاریخشو بلد نیس خب اظهار نظر نکنه لازم نیس بدروغ مطالبی رو بگه و فکر کنه هیچکس نمیفهمه

     

    شما که تاریخ خوانده اید ، بفرمایید ارتش صفوی مثل ارتش نادر پیاده افغان و بلوچ داشت ، یا سوار کرد و ترکمان و ازبک ؟ اسم چند نفر از فرماندهان ایرانی تبار ارتش صفوی ( خصوصا از اقوامی که پیشتر ذکر شد ) را هم ببرید تا این دروغ ما برملا شود . لابد سواره نظام و توپخانه نادر هم هیچ تفاوتی با دوره صفوی نداشت ؟

     


     

     

     

    در مورد کردتبار بودن صفویان ، هر کسی اندکی به تاریخ آشنا باشد و داستان ( فیروزشاه زرین کلاه ) را بخواند به جعلی بودن این حکایت پی می برد . حکایت ( شاهزاده کرد سنجاری ) !! که بعد ساکن یمن می شود !! و بعدها به امامان شیعه هم وصل می شود !! ، و ایراهیم ادهم عارف او را به حکومت آذربایجان نصب می کند !!  شترگاوپلنگ خنده داری است که هیچ فرد آشنا با تاریخی آن را نمی پذیرد .

     

    منبع اصلی کزد تبار بودن صفویه کتاب صفوه الصفا  است. منابع دیگری نیز در این رابطه وجود دارد که با مطالعه و کمی جستجو پیدا میکنید. کلا حرف بی پایه ای نیست. نظریه ای است که مدارک زیادی در رابطه با ان وجود دارد

     

     

     

    مطالبی که من نقل کردم هم به نقل از همین کتاب بود ، بی پایه بودن این نظریه با خواندن همان سطر اول ( سنجار ، یمن ، ابراهیم ادهم و ...) و بی تناسبی آن با داده های تاریخی اثبات می شود . داستان سیادت و امامان شیعه هم در دوره صفوی برای جلب مشروعیت مذهبی اضافه شد .

     

     

    دوست عزیز این دفعه که خواستین به من جواب بدین خواهشا متن من رو با دقت بخونید بعد جواب بدین.  گفنتم بعد از اسلام بخصوص حمله مغول. این نقش ها همه مال قبل از حمله مغول هستند.

     

    همه چیز با دقت خوانده شده . فرمودید ایران پس از اسلام دچار فروپاشی شد ، نشان دادم که نه .

    خیلی ببخشید ، دولت های ایلخانی و تیموری و آق قویونلو متعلق به قبل از حمله مغول هستند یا بعد ؟!!

     

     

    بنده جواب شما را در پست های قبلی دادم. شاهنامه در تمام دنیا مطالعه میشود ولی در زمان صفویه شاهنامه خوانی به صورت دولتی ترویج میشده و تلاش میشده قهرمان های ان به نحوی یعنی با داستان سازی با تشیع پیوند داده شوند. حتی نوشتم  که کتاب رستم نامه در این زمان تالیف شد که امیر المومنین رستم را شغعه کرد. اینجا میشه فهمید که هدف سیاسی پشت ان بوده است.

     

    شاهنامه خوانی همه جا رواج داشته ، این را پذیرفتید ، اما در مورد ( میشه فهمید ) شما و این که صفویان اصلا چقدر به رسوم ایرانی توجه داشتند و آیا مقوصدشان از شاهنامه خوانی ان بوده یا نه :

     

    ( از جشن های ایرانی در این عهد تنها نوروز مقام و مرتبه دیرین را تا حدی حفظ کرده بود و آن های دیگر که رسم گبرکان و آتش پرستان شمرده می شد  جز میان مزداپرستان ایران که در وضعی بد به سر می بردند خبری در میان نبود . علت بازماندن نوروز در ان دوران تعصب آلود توافق ان است با روز جلوس علی بن ابی طالب به خلافت .... جشن سده اگر در آن عهد وجود داشت تنها میان زرتشتیان یزد و کرمان بود که از بس در دوران مرشدان کامل آزار می دیدند مهاجمان افغانی را با آغوش باز پذیرفتندو با آنان یاری ها کردند  ) - بنگرید به تاریخ ادبیات در ایران ، ذبیح الله صفا ، جلد پنجم ، چاپ 1369 ، صفحات 87 و 88

     

    در مورد این که در دوره صفوی بر سر زرتشتیان و یهودیان ایران چه امد حرفی نمی زنم . جشن های سده و مهرگان را  حتی خلفای عباسی و شاهان غزنوی هم که ادعای ایرانی بودن نداشتند بزرگ می داشتند ، اما صفویه ؟! پس روشن است که در دوره صفوی هدف از مثلا شاهنامه خوانی آن که شما در نظر دارید نبوده است .

     

     

    دلیلی ندارد که زاذگاه دین ملی یک کشور خود ان کشور باشد. به عنوان یک مثال دیگر کنستانتین نیز مسیحیت ارتودوکس را برای دلایل سیاسی به دین ملی روم شرقی تبدیل کرد. در زمان صفویه در تشیع بعضی مظاهر ایرانی وارد شد.  قبلا چند نمونه ذکر کردم. میتوانید به کتاب شیعه علوی شیعه صفویه مراجعه کنید. حتی صفویه برای گسترش تشیع به زور متوسل  شدند

     

    اولا که مسیحیت ارتدکس نزدیک به 9 قرن بعد از کنستانتینوس و در اثر اختلافات بیزانسیان با کلیسای رم به عنوان مذهب مسیحی مستقل ظهور کرد . دوما که اصلا چیزی به اسم ( دین ملی ) نداریم ، دین پدیده ای است جداگانه و در میان یک ملت ممکن است مذاهب و دین های بسیار موجود باشد . مثلا آلمان که هم کاتولیک دارد و هم پروتستان .

    کنستانیتن چیزی به اسم ( دین رسمی ) معرفی نکرد ، اجباری در پذیرش مسیحیت روا نمی داشت ، تنها مسیحیت را قانونی اعلام کرد و دست از کشتار مسیحیان کشید ، دینی که اکنون مذهب بیشینه مردم امپراتوری بود . حتی  بعد از او یک امپراتور غیرمسیحی و معتقد به آیین باستان روم ( یولیانوس ) سر کار آمد .

    مثل کنستانتین با شاه اسماعیل مثل این است که شاه اسماعیل مذهب بیشینه مردم مناطق حکومتش ( تسنن ) را برمی گزید :) و آن را قانونی اعلام می کرد .

     

     

    اولا موذب باشید.  دوما متن های من را با دفت بخوانید. گفتم در بعضی نقاط فراموش شده بود. کشور ما سه اسم داشته کشور فارس عجم و ایران که به تناوب استفاده میشده.  ملی ترین و تاریخی ترین اسم این کشور ایران بوده که در زمان صفویه از ان استفاده میشد

     

    کدام بی ادبی ؟ مقاله آقای نفیسی را که از برجسته ترین پژوهشگران در این زمینه بوده اند بخوانید تا پاسختان را بگیرید . به جای کپی کردن آن جمله ( اسم ایران که فراموش شده بود ) که عین جملات مرحوم ذبیح الله منصوری در کتاب هایی مثل ( منم تیمور جهانگشا ) و ( اه جنگ ایرانیان ) است ، منابع معتبر بیاورید . مثلا در کدام مناطق ؟

     

     

    خنده دارترین قسمت پست شما اینجاست. این معیار علمی را خود شما تعریف کردین. پیروزی های صفویه بر عثمانی زمانی شروع شد که از اقوام ایرانی به قول شما روستایی در برابر عثمانی استفاده کردند یعنی زمان شاه عباس. اگر معیار شما را در نظر بگیریم خیلی از دولت های تاریخ ملی نبودند. ارتش فرانسه در زمان بوربون ها بصوت گسترده از سربازان سویسی و کروات و ملل دیگر اروپایی استفاده میکرده. ارتش هخامنشیان بصورت گسنرذه از یونانی های اسیای صغیر. لژیونرهای رومی از تمام ملل حتی سربازان کشور گل یعنی فرانسه که همزمان بر روم میجنگیده بوده است

     

    خنده دار این است که پس از کلی بحث ، شما هنوز اصل موضوع را نگرفته اید . اقوام ایرانی ( آن هم فقط شیعه شده ها ) به صورت مزدور ، و نه به صورت فرمانده و نیروی دائمی و تاثیرگذار در سیاست ، ان هم در کنار قزلباش و برده چرکس و گرجی می شوند ارتش ( ملی ) ؟

    گرامی ، حالا کی گفت ارتش فرانسه بوربون با مزدورانش ، ارتش عثمانی و ینی چری ها ، یا ارتش امپراتوری روم ارتش ملی بوده ؟ ارتش ملی در خود اروپا هم تا پیش از انقلاب فرانسه وجود نداشته ، چه رسد به شرق چند هزار سال قبل .

    ارتش ملی را با معیارهایی که پیشتر تعریف شد بسنجید ، مثلا ارتش انقلابی فرانسه ، ارتش امپراتوری آلمان در سال 1870 ، ارتش ایتالیا در دوران اتحاد دوباره ، ارتش دانمارک یا نروژ و ...نه شله قلم کارهایی که وفاداریشان به شاه و امپراتور بود و نه ملت و کشور .

    دولت ملی پدیده ای است نوظهور و متعلق به دوران قرن 19 و بعدش ، دولت پیشاملی و زمینه ساز بحثش جداشت که در این مورد هم نشان دادم به صفویه نمی خورد .

    • Upvote 3
    • Downvote 3

  11. بنده نمی فهمم شما چی رو میخواهید ثابت کنید.  اینکه عده ای از نواحی مرکزی ایران که شیعه شده بودند یا گرجی ها همراه با عذه ای ترک تبار  و غلامان تشکیل اولین ارتش نسبتا فراگیر ایران را تشکیل میداده

     

    چهار صفحه قبلی را بخوانید تا دریابید چه ثابت شده .

    از ارتش فراگیر به ( ارتش نسبتا فراگیر ) رسیدید .

    برادر من ، ارتش فراگیر یعنی ارتش نادرشاه مثلا ، که از همه اقوام و مذاهب در آن حضور داشتند و از همه اقوام و مذاهب فرمانده عالی رتبه داشت . نه ارتشی که فرماندهانش همه یا قزلباشند یا غلامان بی هویت و بی کس و کار شده گرجی ، از کرد و بلوچ و گیلانی و داعستانی و تاجیک در ان اثری نیست ، و پیاده هایش روستاییان مزدبگیرند و نه سربازان حرفه ای دائمی .

     

    کشور ایران پس از فتح توسط مسلمانان بخصوص مغولان دچار فروپاشی گردید. باز تشکیل این کشور نیاز  به گذشت زمان و  روند تدریجی داشته است. اراده پادشاهان صفویه که بر طبق بعضی از مدارک نظزیه اینکه در اصل کرد تبار  بودن انها مطرح است برای باز تشکیل این کشور ذیذه میشود. اقداماتی نظیر

     

    1- نزذیک کردن کشور به مرزهای دولت ساسانی

     

    در مورد کردتبار بودن صفویان ، هر کسی اندکی به تاریخ آشنا باشد و داستان ( فیروزشاه زرین کلاه ) را بخواند به جعلی بودن این حکایت پی می برد . حکایت ( شاهزاده کرد سنجاری ) !! که بعد ساکن یمن می شود !! و بعدها به امامان شیعه هم وصل می شود !! ، و ایراهیم ادهم عارف او را به حکومت آذربایجان نصب می کند !!  شترگاوپلنگ خنده داری است که هیچ فرد آشنا با تاریخی آن را نمی پذیرد .

     

    این قصه بی سند و بی پایه ( نزدیک شدن به مرزهای ساسانیان ) هم الله اعلم چه دلیلی است . نقشه ، امپراتوری ساسانی را ببینیم ، ایضا نقشه سلسله های مهم پس از اسلام در ایران را :

     

    امپراتوری ساسانی

     

    640px-SassanidEmpirebeforeArabConquest.p

     

    صفاریان

     

    Saffarid_dynasty_861-1003.png

     

    سامانیان

    616px-Samanid_dynasty_%28819%E2%80%93999

     

    غزنویان

     

    Ghaznavid_Empire_975_-_1187_%28AD%29.PNG

     

    سلجوقیان

    640px-Seljuk_Empire_locator_map.svg.png

     

    خوارزمشاهیان

     

    Khwarezmian_Empire_1190_-_1220_%28AD%29.

     

    ایلخانان

     

    Ilkhanate_in_1256%E2%80%931353.PNG

     

    تیموریان

     

     

    TimuridEmpire1400.png

     

    آق قویونلو

     

    640px-Map_Aq_Qoyunlu_1478-en.png

     

    عجب کشور فروپاشیده ای !! این سلسله های بی خاصیت هم اصلا به مرزهای ساسانی نزدیک نشده اند !! تیموریان و سلاجقه و سامانیان و صفاریان و خوارزمشاهیان اصلا سلسله نبوده اند !!

    صدها دانشمند و ادیب و فقیه برجسته و شعرای بزرگ ادبیات کلاسیک فراسی در کدام دوران ها پا به عرصه گذاشته اند ؟ هنر و معماری ایرانی در کدام دوره ها رشد کرد ؟

     

    و نقشه قلمرو صفوی در اوجش ( دوران شاه عباس )

     

    The_maximum_extent_of_the_Safavid_Empire

     

    صد البته که این نقشه دارای ایراد است . بلوچستان ( چه بلوچستان امروز ایران و چه بلوچستان پاکستان ) هرگز تحت حاکمیت صفویان نبود . بغداد 15 سال ( 1623 تا 1638) در دست صفویان بود و مراد چهرام عثمانی ان را پس گرفت ، عهد نامه ذهاب مرزهای غربی ایران را به همان شکل درآورد که امروز هست . عمده کردستان که کمتر از یکی دو سال در دست شاه عباس ماند .

     

    این که ادبیات فارسی در دوران صفویه به زوال رفت و زبان فارسی کم اهمیت شد نیز انکارناپذیر است .

     

    -  تکیه ر ترویج شاهنامه خوانی برای احیا احساساست ملی ایرانیان

     

    شاهمنامه خوانی همواره در ایران و میان اقوام غیرابرانی نژاد هم رواج داشت . نفیس ترین نسخه های شاهنامه هم در قلمرو عثمانیان و خان نشین های ازبک تهیه شده . نامه های سلاطین عثمانی و ازبک هم مملو از اشعار شاهنامه است . هیچ دلیلی بر برتری صفویان در این زمینه بر سلسله های قبلی و همسایگان نیست .

     

    گسترش تشیع برای ایجاد یک دین ملی در برابر ترک های سنی عثمانی . این سیاست کاملا شبیه سیاست تکیه ساسانیان بر ذرتشتی گری به عنوان دین ملی دارد.

     

    زرتشتی گری دین مردمان بومی ایران بود . تشیع اثنی عشری چطور ؟ تشیع غالی و علی اللهی صفویه مذهب هیچ بخشی از مردم ایران آن زمان نبود . بارها و به تفصیل شرح داده شد که مذهب بیشینه مردم ایران در آن زمان تسنن ( نیمه غربی شافعی ، نیمه شرقی حنفی ) بود . شیعیان زیدی در گیلان و طبرستان و شمال سمنان ، تشیع اثنی عشری در قم و کاشان و سبزوار . مذهب غالی قزلباشان چطور ( دین ملی ) است ؟ ورود روحانیون لبنانی بود که این تشیع غالی را تعدیل کرد .

     

    - انتقال تذریجی پایتخت به نواحی مرکزی کشور

     

    عجب دلیل علمی و قاطعی !!

     

    -قظع کردن تدریجی دست قزلباش و تشکیل ارتش نسبتا ملی با معیارهای ان زمان

     

    پاسخ داده شد .

     

    پیوند تشیع با ملی گرایی ایرانی. بنده در این مورد قبلا مثالی زدم و ان تدوین رستم نامه در ان زمان بود که در ان رستم توسط امیرالمومنین مسلمان میشود. این تدوین به نظر شما به چه منظور بوده است. مثال دوم ایجاد و یا حداقل تقویت شایعه ازدواج دختر یزدگرد سوم با امام حسین میباشد که سندیت تاریخی  ندارد و شایعه ان در ان زمان توسط صفویه  ایجاد  گردید. و هذف سیاسی مشخص ان پیوند ایرانیگری با شیعه گری بوده است  و یا وارد کردن بعضی مظاهر ملی ایرانیان در تشیع.

     

    این حدیث جعلی دختر یزگرد و امام حسین را عرب های شیعه قرون دوم و سوم هجری ساختند تا بگویند امامان شیعه امامیه از طرف پدر به پیامبر و از طرف مادر به شاهان می رسند تا تباری به نظر خودشان باشکوه تر ایجاد کنند . بر حسب عادت جاهلی ، عرب ها به نسب خود تفاخر می کردند و برای مثال محمد بن عبدالله بن حسن موسوم به نفس زکیه ( از امامان زیدی ) در نامه اش به منصور عباسی افتخار می کند که ( من گوهر میانین هاشمیانم و دارنده ناب ترین پدران و سره ترین خاندان . نه عجمان به نژادم راه یافتند و نه مادران فرزندان ( ام ولد ، منظور کنیزان است ) تار و پودی از تبارم بافتند . ) ، بنگرید به تاریخ کامل ابن اثیر ، جلد هشتم ، صفحه 3415 ، ترجمه دکتر سید حسین روحانی .

    لفظ ( کنیز زاده ) لفظ تحقیرکننده ای بود که برخی عرب ها به عادت جاهلی به کار می بردند و چون مادران چند تن از امامان شیعه امامی کنیز بودند عده ای به خیال خود کوشیده اند تا  با این لفظ جاهلی مقابله کنند .

    ترویج شایعه صفویان نیز بیشتر به جنبه دینی و تباری ماجرا برمی گردد ، وگرنه در هیچ تاریخ نگاری صفوی به چیزی از ساسانیان و تعریف از سلسله های پیش از اسلام برنمی خوریم و اصولا جز داستان های اساطیروار چیزی از آن دوران دانسته نبود ، پیش تر حداقل یعقوب لیث و سامانیان ادعاهای خیلی شدیدتری داشتند ولی کسی از آن ها به عنوان ( دولت ملی ) اسم نمی برد .

    قزلباشان صفوی اصلا تبار ایرانی نداشتند تا پیوند ( ایرانیگری ) ایجاد کنند . این توهم جماعتی از قلم به دستان چند دهه اخیر است و کاملا هم هدف از آن مشخص است .

     

    ایدئولوژیک کردن تاریخ  آفت آن است که متاسفانه هنوز از طرف گروه های مختلف ادامه دارد .

    شما هم به جای لینک های بی سند اینترنتی ، بهتر است به مراجع تاریخی رجوع کنید .

     

    حیا استفاده از اسم ایران. اسم ایران یا ایرانشهر به صورت گسترده در زمان ساسانیان و شاید اشکانیان استفاده میشده. بعد از اسلام بخصوص بعد از حمله مغول و در دوران ملوک الطوایفی این نام حتی در بعضی مناظق به فراموشی سپرده شده بود. صفویه از ابتذا یعنی زمان شاه اسماعیل در مکاتبات خارجی خود ا پاذشاه کشور ایران مینامیدند.

     

    دروغ بی پایه . لقب ( پادشاه ایران ) مورد استفاده شاهان متعدد پیش از صفویان بود . نمونه آشکارش اوزون حسن آق قویونلو . در نامه و ها و مکاتبات پیش از دوره صفوی هم لفظ ( ایران ) به کرات استفاده می شود . القاب ( سلطان جمشیدنشان ) و ( داراب شان ) همواره استفاده می شد .

    بنگرید به مقاله آقای سعید نفیسی : http://www.parsine.com/fa/news/19189/%D9%BE%D8%B1%D8%B4%DB%8C%D8%A7-%D8%A7%D8%B2-%DA%A9%DB%8C-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%B4%D8%AF

     

    معیارهای تعریف شده برای ملت از طرف من بر اساس اسناد و مدارک معتبر هستند .

     

    بیش از این مسائل تکراری و به قول آقای واریور ( دعوای تاریخی ) پیش نکشید .

     

    هر وقت ثابت شد قزلباشان نه مهاجمان خارجی که ایرانی تبار ، زبانشان زبان مردم بومی ایران ، نیروی نظامیشان متشکل از همه مردمان ساکن ایران و دستگاه دولتشان متشکل از مردم بومی ایران است ، دولت ملی یا پیشاملی بودنشان اثبات می شود . وگرنه هیچ برتری بر سلسله های قبلی نخواهند داشت .

    • Upvote 4
    • Downvote 4


  12.  

     

    و از ابنکه حداقل مقداری از این تعریف را قبول دارید محل امتنان است . اما با اختصاصی نمودن زبان و همه فهم بودن آن موافقت صد در صدی ندارم ، زیرا وجود لهجه های مختلف از یک زبان ووجود لغات و اصطلاحات محلی ، در صد همه فهمی بودن آنرا کاهش میدهد ، در صورتیکه درصد برخی اشتراکات دیگر ( مانند دین و یا مذهب ، اعتقادات خرافی ، پوشش ، رفتارهای اقتصادی ، و یا سایر موارد ) ممکن است حتی بیشترو یا حداقل هم اندازه باشند .

     

    از درک متقابل شما سپاسگزارم .

    در باب زبان ، نگفتم تنها عامل تاثیرگذار ، بلکه یکی از عوامل و در ( اکثر موارد ) مهم ترین عامل ، چنان که بدون این عامل سایر عوامل قادر به تشکیل( ملت ) نخواهند بود . در مورد این ( مهم ترین ) عامل را با بررسی نمونه های متعدد تاریخی به این نتیحه رسیده ام . اما هستند نمونه هایی که در آن ها مسائلی مثل تاریخ مشترک و روابط اقتصادی مهم تر بوده اند ، مثل جدا بودن آلمان و اتریش با وجود زبان واحد . صحبت این است که در دید من ، آن اشتراک فرهنگی مورد نظر شما در حد بسیار بالایی وابسته به زبان است .

    در مورد زبان همه فهم نیز منظور این است که یکی از گویش های زبان که درصد هم پوشانی بیش تر با گویش ها دارد یا گویش آن قسم از سخنوران است که در فرآیند شکل گیری ملت فعال تر هستند مورد پذیرش سایر مردم شکل دهنده ملت قرار می گیرد .

     

    پیشتر هم گفتم ، پایداری ، ثبات و کم چالش بودن یک دولت - ملت فقط وابسته به متشکل بودن آن از یک ملت واحد نیست ، چه بسیار کشورهایی که با وجود تک ملت بودن چالش های فراوان دارند و هستند کشورهای چند ملیتی که با اهمیت به مسائلی مثل روابط اقتصادی و منافع مشترک ، سیاست های داخلی صحیح و رفتار یکسان و مناسب با شهروندان طیف های مختلف وضع بسیار مطلوبی  داشته و دارند .

     

     

    در مورد زبان مشترک قابل فهم برای تمامی یک ملت نیز همانا انتخاب یک یا حداکثر دو زبان رسمی که از تعداد بیشترمتکلمین برخوردارند میباشد به طوریکه اولا قادر به تفهیم هر جه بهتر اوامر و قوانین مرقومه و جلوگیری از تفسیر به رای آنها گردد و ثانیا نیاز به آموزش آنها به حداقل مقدار کاهش یابد .

     

    در نظر من اصطلاحاتی مثل ( دین رسمی ) ، ( مذهب رسمی ) ، ( زبان رسمی ) ، آن هم در مناطقی که تعدد زبانی و مذهبی وجود دارد و محدود کردن آن به یکی دو تا ، کاری است خطرناک ، تنش زا و مخل امنیت و ثبات آینده . زیرا نفس اصطلاح به معنی تقسیم مردم به خودی و غیرخودی و تفاوت قائل شدن میان آن هاست .

    در این مورد بنگرید به نقشه کشورهای دارای( دین رسمی ) و وضعیت آن ها را هم در مورد پایداری دولت - ملت ها ( نقشه آقای واریور ) مقایسه کنید .

     

    640px-Map_of_state_religions.svg.png

    • Upvote 2

  13. قاعده نوشتن متون در علوم انسانی این هست که بعد از ارائه فرضیه اولیه ، چیزی مثل همین عنوان تاپیک ، یک ادبیات موضوعی در موردش تهیه بشه ، کاری که شما کردی در ابتدا قرار دادن دو مقاله بود که خود اون مقالات جای کلی بحث دارند ، اما بعد حاشیه ها و موضوعات بسیار دیگری مطرح شد . من برای سر و شکل دهی به بحث ابتدا ازتون میخوام "عنوان" رو تبدیل به لغات کنید ، سپس وارد ترمینولوژی یا لغت شناسی اونها بشید و گسترده اش کنید ، بعد روی موضوعات اخذ شده به تعاریف و بخصوص تعاریف مشترک برسید .

    مثلا ؛

    - ملت

    - ملی

    - دولت

    - دولت ملی

     

    هر چند پیشتر نیز در طول تاپیک تعاریفی ارائه دادم ، در این پست به طور مشخص روی همین کلمات متمرکز می شوم . تعریف ها از دید خودم و البته نسبی است .

     

    -------------------------------------------------------------------------------------------------------

     

    ملت : مجموعه ای از انسان ها با بیشترین اشتراک فرهنگی ( در میان این اشتراکات زبان مشترک و همه فهم از همه مهم تر است ) ، روابط گسترده اقتصادی و منافع اقتصادی مشترک ، همسان پنداری حداکثری و اعقتاد به سرنوشت مشترک . در این تعریف ، واحدهای پیشاملی نظیر قبیله باید کم رنگ و بی اهمیت شده باشند .  ملت می تواند در میان یک ethnic group معین شکل بگیرد ، و در داخل مرزهای یک دولت - ملت نیز ممکن است چند ملت موجود باشند .

    بنابراین تعریف ، مثلا ملت های آلمان ، هلند ، ژاپن ، ایرلندی ، ایتالیایی قابل تعریف هستند . در داخل دولت ملت اسپانیا ، ملت های اسپانیولی و کاتالان موجودند . در داخل دولت - بریتانیا ، ملت های اسکاتلندی و انگلیسی موجود هستند .

     

    -------------------------------------------------------------------------------------------------------

     

    دولت - ملت : مردم تحت حاکمیت یک دولت در مرزهای مشخص

     

    -------------------------------------------------------------------------------------------------------

     

    دولت : نظام و سیستم دارای دستگاه اداری ( بوروکراسی ) و نیروی نظامی به منظور اعمال حاکمیت بر قلمرو مورد نظرش

     

    -------------------------------------------------------------------------------------------------------

     

    دولت ملی : دولتی که نماینده یک ( ملت ) است . با این تعریف دولت های آلمان ، ایتالیا ، فرانسه ، ژاپن و هلند دولت ملی هستند .

    • Upvote 2

  14. راستش برای این مباحث چندان انرژی سابق رو ندارم ، اما از اونجایی که بخاطر نداشتن اسلوب مباحثه، ادبیات موضوعی نا مشخص و فرضیات بهم ریخته ، نکته ای کوچک رو مطرح میکنم تا شاید بجای پرداختن به دعواهای تاریخی بحث شکل تازه ای بگیره؛

     

    این نقشه دولت های شکست خورده است ، به این مفهوم که در تشکیل دولت ملت ها شکست خودند ؛ 

     

    1000px-Failed_state_index_2013.png

     

    رنگ سبز = دولت های پایدار

    رنگ زرد = دو لت های با ثبات

    رنگ نارنجی = دولت های درخطر

    رنگ قرمز = دولت های شکست خورده

     

    یا همون Failed State

    البته این شاخص 2013 هست و در سالهای قبل تغییراتی داشته ،...

     

     

    اما نکته جالب ؛ کانادا ، دارای دولت بسیار پایدار ، اما دو زبانه ، ...

    نکته تاسف بار ؛ در  خاورمیانه تقریبا هیچ کشور کاملاموفقی وجود ندارد (در حال حاضر) ،

    نکته خاص ؛ انگلستان در کنار ایرلند ، ولز و اسکاتلند با زبان های رسمی انگلیسی

     

    بسیار عالی

    من هم مایلم بحث را روی همین خط ادامه بدهیم ، اما تعصبات برخی دوستان اجازه نمی دهد و مسائل تکراری و پاسخ داده شده مطرح می شود .

    توجه بفرمایید که نمونه هایی که مطرح کردم ( آلمان ، سوئیس ، اسکاندیناوی ) در چه سطحی هستند .


  15. با سلام خدمت همه دوستان گرامی

    منظور همان اقلیت شیعه ای است که بغداد پایتخت خلافت عباسی را در زمان آل بویه تصرف کرد و خلیفه عباسی به اجازه آنها سر مسندش باقی مانده بود ؟

     

    کلی گویی های شما که پایان ندارد . بدون بررسی اساسی ، مطالبی می آورید که از پایه و اساس اشتباهند .

     

    ناچارم خلاصه و یکایک به این سخنان پاسخ بدهم :

    اولا که سلسله آل بویه مذهب شیعه زیدی داشت . مذهبی که در میان اکثریت مردم گیلان و طبرستان رواج داشت و کسی هم وجودش را انکار نکرده . به کرات از حسین کیاچلاوی زیدی مذهب نام بردم که به دست قزل باشان به آتش کشیده شد . دوم این که بخش بزرگی از سپاه آل بویه را در دوره نخست سپاهیان مردآویج زیاری تشکیل می دادند و اصلا مسلمان نبودند . سلسله سلجوقی هم با وجود سنی بودن رفتار مشابهی با خلافت عباسی داشت . ضمن این که به جای کلی گویی ، مدرک بدهید که مذهب مردم مثلا اصفهان و فارس و کردستان و ماوراالنهر و سیستان در عهد آل بویه چه بود ( مثلا بخش بزرگی از مردم سیستان بر مذهب خوارج بودند که امروز دیگر نیستند ) .

     

     

    اکثریت اهل سنت کجا بودند؟

     

    سر جای خودشان در منابع تاریخی ، جایی که شما نمی دانید یا نمی خواهید بدانید .شبیه حکایت پان ترک هایی که چون امروز مردم آذربایجان ترک هستند ، می گویند از پیش از دوران هخامنشی هم آذربایجان مسکن اقوام ترک زبان بوده است !!

     

     

    حتما سلسله های علویان و سربداران هم که در تاریخ ایران جایی ندارند ؟

     

    علویان = گیلان

    سربداران = سبزوار

    کسی در شیعه بودن این مناطق شک کرد ؟ البته اولی شیعه زیدی بود نه امامیه ( که در دوره صفوی این هم عوض شد )

     

     

    ایرانیان زمان ابومسلم هم که بنی امیه را با شعار رضایت آل پیغمبر سرنگون کردند و بنی عباس را روی کار آوردند چطور

     

    خوب است خودتان فرمودید این ( آل محمد ) چه کسانی بودند . ضمنا حرف از تسنن و تشیع به عنوان مذهب منسجم در دوره اموی از اباطیل است . زمانی که هنوز 10% مردم ایران هم مسلمان نبودند .

     

     

    ایرانیان موالی لشکر مختار که برای خونخواهی حسین بن علی علیه السلام قیام کردند چطور ؟

     

    موالی مورد نظر شما در شورش یکی از قاتلان مختار ( عبدالرحمن بن محمد بن اشعث ) که خیلی از قیام مختار هم بزرگتر بود شرکت کردند . دلیلش هم مشخص بود : نفرت از حکومت اموی . باز هم  سخن از مذهب شیعه یا سنی که در ابتدای دوره صفوی بود در قرن  اول هجری اشتباه است .

     

     

    دیگر اکثریت معتقد به مذهب تسنن به زور شیعه شده  ایران چه فرصت دیگری برای نجات از دست دژخیمان قزلباش نیاز داشت که به دست نیامده بود؟

     

    اگر سپاه عثمانی یا ازبک تا اصفهان و شیراز هم پیش می آمد ( همان طور که تا همدان و سمنان در قرن اول دوره صفوی پیش رفت ) ، آن وقت چه ؟

     

     

    مناطق غیر قابل دفاع از لحاظ جغرافیایی از آن حرف ها است . مگر همه ایران غیر قابل دفاع بود ؟

     

    انکار کردن چنین چیزی از آن حرف هاست . شما فرق کوهستان های کردستان و بلوچستان و تالش و مرزهای کنونی ایران و روابظشان با سنی مذهبان همسایه را با وضعیت مثلا قزوین و اصفهان و شیراز درک نمی کنید ؟

    چرا در حمله مغول و تیمور از سر مردم اصفهان و نیشابور مناره برپا می شود ، اما از سر مردم کردستان و گیلان و بلوچستان نه ؟

     

     

    یا ساکنان این مناطق همیت و علاقه ای به دفاع نداشتند یا در اقلیت تعدادی بودند و در هر دو مورد اتفاقی که در بغداد و هرات افتاد در مرکز ایران نیافتاد

     

    مردم مناطق دشت نشین اگر کمک کافی به آن ها نرسد در طول تاریخ همیشه طعمه جنگ جویان قبایلی عشایری ( که معمولا سواره نظام بودند ) می شدند . ضمن این که سطح کشتار و مرگ و میر 14 سال اول چنان گسترده بود که نیروی رزمی و سازمان یافته ای برای این کار وجود نداشت .

    باز هم توجهتان را جلب می کنم به وضعیت قزوین و همدان و سمنان حتی تا نیمه دوره صفوی . فرایند 200 ساله را با فرایند 14 ساله اول شاه اسماعیل ( پیش از چالدران ) یکی نگیرید . حتی خود شاه اسماعیل هم پس از چالدران تا حد زیادی از فشارهایش کاست . شاه اسماعیل دوم به شدت مخالف این روند بود . شاه عباس نیز در دوران اول حکومتش مدارا می کرد .

     

    ------------------------------------------------------------------------------------------------------

     

    لطف کنید یک دور حتی این لینک هایی را هم که خودتان می آورید بخوانید :

     

     

    از جمله وي در سمنان طي فرماني آورده است: اگر كسي شيعه شود از ماليات معاف خواهد شد. چنين دستوري از شاه عباس در مورد مردم نطنز نيز ثبت شده است.

     

     

    نظريه فوق وقتي مي‏توانست قرين واقع باشد که ايرانيان از همان قرون اوليه تماماً شيعه باشند. در حالي که ايرانيان در اين دوره‏ها غالباً غير شيعه بوده و به اسلام اهل سنت گرايش داشتند و اکثر رهبران اهل سنت هم از ايرانيان بودند. همچنين مؤلفان متون ديني اهل سنت اکثراً ايراني هستند

     

     

    رهبران و دانشمندان شعيه تا قرن دهم اکثراً غيرايراني بودند و خارج از ايران زندگي مي‏کردند. «شيخ مفيد»، «سيد مرتضی»، «محقق حلي»، «شهيد اول و ثانی» و علماي جبل عامل که بعدها به دعوت صفويه به ايران آمدند و همچنين «محقق کرکي» که حوزه‏هاي علميه شيعه را در ايران و عراق و مناطق ديگر گسترش داد، همه غيرايراني بودند.

     

    ----------------------------------------------------------------------------------------------------

     

    اقوام ایرانی نژاد و جمعیت تقریبی آنها ( اینجا بحث قومی و زبانی است و منظور مردم کشور ایران کنونی نیست ) :

     

    کردها : حدود 35 میلیون نفر

    پشتون ها : حدود 45 میلیون نفر

    بلوچ ها :  10 میلیون نفر

    تاجیک ها : 22 میلیون نفر

    فارس ها : 42 میلیون نفر

    گیلکی و مازندرانی : 10 میلیون نفر

    لرها و بختیاری ها : 6 میلیون نفر

     

     

    درصد نفوذ مذهب شیعه اثنی عشری در میان این اقوام چقدر است ؟

    • Upvote 3
    • Downvote 3

  16. با سلام خدمت همه دوستان گرامی

    بخش دوم پست در خصوص علل ورود علما به ایران بود که به طور خلاصه انتهای مطلب در 7 بند اشاره شده است از جمله آنها دلیل شماره 3 مکاتبه آخرین حکمران سربداری پیش از صفویه با شهید اول می باشد . مشخص است که حوزه علمیه ای در ایران وجود نداشت که به تربیت علما بپردازد و همچنین بند 2 که تهاجم سنگین عثمانی ها به آن منطقه بود و طبیعی است همانطور که به گفته شما علمای سنی در این منطقه مجال نیافتند علمای شیعه هم در آن منطقه مجال فعالیت نداشتند و برای فعالیت راهی ایران شدند و این هیچ مشکلی ندارد .

     

     

    متاسفانه مثل این که صفحات قبلی را با دقت نخواندید . ناچارم باز هم مکررات را تکرار کنم .

    حکمران سربداری ، از شهر سبزوار بود . شهری که در طول تاریخ از معدود مراکز تشیع اثناعشری در ایران بود .

    حوزه علمیه ای در ایران وجود نداشت = اعتراف به این که مذهب شیعه اثنی عشری در ایران پیش از صفوی دستگاه اداری و روحانیت نداشت .

    این که برای فعالیت راهی ایران شدند ، کسی نگفته مشکلی داشت ، معنی اش این است که روحانیت دستگاه صفوی نه از ایران که از خارج از آن جوشیده است .  دوم این که عثمانیان روحانیون شیعه لبنان را به سبک صفویه کشتار جمعی نکردند .

     

     

    چرا از جبل عامل لبنان و بحرین آمدند و از عراق نه ؟ تا همین اواخر هم حوزه نجف بود که مرکزیت علمی تشیع را داشت و علمای ایرانی برای تحصیل به آنجا می رفتند . چرا با تشکیل دولت شیعه مرکزیت فکری شیعه به ایران منتقل نشد ؟

     

    پیش داوری و بی اطلاعی از تاریخ . از احسا و بحرین و عراق هم جمع فراوانی آمدند که در رقابت با لبنانی ها شکست خوردند و از ایران رفتند . شیخ ابراهیم قطیفی ، میرنعمه الله حلی  ، این ها در دوران شاه تهماسب اسم های اشنایی اند که در رقابت با لبنانی ها شکست می خورند و ایران را ترک می کنند .

    روحانیت شیعه لبنان هیچ گاه در طول تاریخ مرجع علمی شیعه نبوده و مشخص است که با ورودش به ایران هم با توجه به ضعف علمی اش نمی توانسته مرکزیت ایجاد کند .

     

     

    در مورد بخش اول هم مگر سربازان عثمانی شیعه شده بودند که بر صفویان بشورند ؟ مردم همان مناطق شوریدند و به مذهب اهل سنت برگشتند . اگر اکثریت سمنان و همدان سنی بودند پس داستان چهل دختر و پسر یتیم که تحت تعلیم و تزویج قرار می گرفتند پس از صد سال چه تاثیری دارد که به عنوان عامل عدم شورش اهل سنت ایران بیان می شود ؟

     

    بخش اول سخنتان که کاملا نامفهوم است . هر جا که فشار کمتر و فرصت بیشتر بود شورش رخ داد .

    همدان و سمنان دو مثال هستند از ایران بزرگ . داستان چهل دختر و پسر اعتراف خود مورخان دربار صفوی است . و نمونه ای است از ابزارهای فرایند تغییر مذهب .

    شما اصلا خواندی مطلب را و گرفتی مساله را ؟ وقتی کتاب و روحانی باقی نماند و تشویق و تهدید همراه شود ، پس از دو قرن به نظرتان غیرطبیعی است که مردم مناطق غیرقابل دفاع از لحاظ جغرافیایی و فاقد دست رسی به کمک از سوی دیگران مذهبشان عوض شود ؟!

     

     

    تشیع ایران صفوی در برابر تسنن عثمانی و ازبک همان نقشی را بازی می کرد که زرتشتی بودن ساسانیان در برابر مسیحی بودن روم و بیزانس . همانطور که عثمانی ها شیعه را بر نمی تابیدند صفویه هم تسنن را بر نمی تابید و این بر نتافتن به پشتوانه کثرت جمعیت حامی در هر دو کشور بود

     

    خوب است همه مورخان اعم از صفوی و غیرصفوی به اقلیت مطلق بودن شیعه اثنی عشری پیش از شاه اسماعیل معترفند ، شما پس از کلی صحبت هنوز هم همان ادعای کهنه و بی سند را مطرح می کنید .

    به پشتوانه کثرت یا به پشتوانه تیغ قزلباش ؟!

    • Upvote 1
    • Downvote 1

  17.  

    با سلام خدمت همه دوستان گرامی

    شکست در جنگ چالدران نتایج زیادی داشت از جمله:

     

    بخش دوم پستتان که تاییدی است بر مساله ( وارداتی ) بودن دستگاه روحانیت سلسله صفوی

     

    در مورد بخش اول ، باز هم نافی سخنان من نیست .

     

    در شهرهای مناطق مرکزی ایران نیروی نظامی باقی نمانده بود که بر صفویان بشورد و از کمک همسایگان هم خبری نبود . در هرات و یا بغداد یاری ازبک ها و عثمانیان موجود بود . با این وجود می بینیم که حتی تا 100 سال پس از شاه اسماعیل هم در مناطق مختلفی مثل سمنان و همدان جمعیت عمده اهل سنت وجود دارد و شاه عباس دست به کشتار و مجازات مردم آن مناطق می زند تا ریشه مذهب تسنن را در ان مناطق به کلی بخشکاند .


  18. با سلام خدمت همه دوستان گرامی

     زمانی که زور برداشته می شود مذهب زوری هم از بین می رود . انتظار این بود که اشخاصی که مذهبشان به زور گرفته شده بود پس از برداشتن زور به مذهب سابق خود برگردند و این زور حداقل در زمان سقوط صفویه به دست افغان ها که به احتمال قریب به یقین سنی مذهب هم بوده اند برداشته شد و در حکومت های بعدی ایران هم همتی در برگرداندن این زور دیده نمی شود . بنابراین اگر اکثر مناطق ایران تغییر مذهب زوری داده بودند به همان ترتیب هم پس از سقوط صفویه تغییر مذهب آزادانه می دادند . همین طور اشخاص غیر ایرانی که به زور تغییر مذهب می دادند . اگر دلها با مذهب قدیم بود شاید ظاهر با مذهب جدید حفظ می شد ولی در دل همان مذهب قدیم بود و به نوعی مقاومت پنهانی در راستای زنده نگه داشتن مذهب قدیم و اشاعه آن میان نسل های بعد تبدیل می شد و با اولین فرصت خواه هجوم خارجی و خواه درگیری داخلی قیام و بازگشت به مذهب قبلی را باید در پی داشته باشد . اگر ممکن است نام برخی از این مناطق که تغییر مذهب زوری داشته اند و پس از انقراض صفویه به مذهب قبلی خود بازگشته اند ذکر شود . 

     

    اگر این ( زور ) یکی دو ساله باشد و از مذهب قبلی هم منابع و علمای مذهبی باقی مانده باشند بله ، ولی در این جا سخن از یک فرآیند نزدیک به 200 ساله است . آن هم همراه با نابودی کامل آثار مذهب قبلی .

     

    هر عالم مذهبی سنی که در قلمرو شاه صفوی ( دوران اولیه سلسله صفوی ) موجود بود یا کشته شد یا گریخت . نمونه اش سعد الدین تفتازانی و قاضی میبدی .

    در اواسط دوره صفوی نه عالم مذهبی سنی در مناطق مرکزی ایران باقی  مانده بود و نه کتاب مذهبی . به جای روحانیون سنی از لبنان و بحرین و عراق روحانی وارد ایران شده بود تا مذهب جدید تبلیغ شود و تکنیک جدیدی هم برای تبلیغ مذهب جدید ابداع شده بود :

    ((در هر شهری چهل دختر و چهل پسر یتیم را تحویل می گرفتند ، ملبوس و مایحتاج تعیین فرموده ، معلم و معلمه شیعه مذهب پرهیزکار و خدمت کاران صلاحیت شعار قرارداده تربیت می کردند و در هنگام بلوغ هر کدام را با دیگری تزویج داده ، غیر بالغی را در عوض می آوردند )) - تاریخ عالم آرای عباسی ، اسکندر بیگ منشی ، ص 133

     

    پس از گذشت چند نسل که دیگر هیچ نشانی از مذهب قبلی باقی نمانده و تبلیغات مداوم و تشویق و تهدید ، فرایند تغییر مذهب کاملا طبیعی است .

    ( زنده نگهداشتن مذهب قدیم ) وقتی میسر است که آثار و افراد آگاه از آن باقی مانده باشند .

    وگرنه می بینیم که هر قوم ساکن ایران که وضعیت جغرافیایی مناسب برای دفاع داشت و از کمک همسایگان برخوردار بود وضع متفاوتی داشت .

    • Upvote 1
    • Downvote 1

  19.  

    شاه اسماعیل فرصت کافی برای تشکیل ارتش ملی ایران نیافت.

     

     

    صحبت فرصت نبود . پایگاه قدرت شاه اسماعیل قبایل قزلباش بودند و او نه می توانست و نه می خواست ارتشی غیر از این داشته باشد . اگر غیر از این می بود اصلا دولتی به اسم صفویه وجود نمی داشت .

    اگر صحبت فرصت بود که شاه تهماسب 50 سال فرصت داشت ، و با این حال هیچ گاه چنین کاری نکرد .

    قزلباش ها تا پایان دولت صفوی رکن رکین و قدرت اصلی لشکر صفویه بودند و تبار آن ها هم مشخص بود .

     

     

    شاه‌عباس بلافاصله به فراهم آوردن هنگ‌های متعددی از غلامان پرداخت که هستة یک ارتش دائمی را تشکیل می‌دادند، در ایران اسلامی مفهوم یک ارتش دائمی فی‌نفسه یک ابتکار بود. شاه‌عباس با ایجاد هنگ‌های جدید غلامان ارتشی بوجود آورد که همیشه در دسترس بود و می‌توانست با کوچک‌ترین اشاره وارد عمل شود و مهم‌تر از همه به هیچکس جز شخص شاه وفاداری نداشت. وجود این ارتش دائمی جدید شاه عباس را قادر می‌کرد که به محض کوچک‌ترین نشانه‌های تمرد از سوی قزلباش‌ها با بیرحمی وارد عمل شود. هنگ‌های جدید غلامان که شاه عباس ایجاد کرد، مرکب بود از: سواره نظام مسلح به تفنگ و  سلاح‌های معمولی که بالغ بر 15000- 10000 تن می‌شد، علاوه بر این لشکری از تفنگچیان ایجاد شد که بطور عمده از ایرانیان تشکیل می‌شدند و در ابتدا قرار بود جزوه پیاده نظام باشند، اما رفته رفته به آن‌ها اسب داده شد و نیز یک لشکر توپخانه ایجاد شد، هر یک از این لشکرها شامل 12000 تن می‌شد، که از میان ایرانیان انتخاب میشدند.

     

    نگارنده سطور گرامی نفرموده است که این ( ایرانیان ) چه کسانی بودند .  نیروی موسوم به  ( غلامان خاصه ) شباهت تامی به سپاه ینی چری عثمانی داشت . اسیران گرجی و چرکس و ارمنی که به زور و با خشونت از جامعه خود جدا می شدند و گاهی به زور هم تغییر مذهب می دادند ، افراد این نیروی جدید بودند . از دوران شاه عباس و به دلیل ترس او از قزلباش ها که دیگر در وجود شاه صفوی عنصر ( روحانی و مذهبی ) چندانی نمی دیدند ، این تازه واردهای مسیحی و نیز نیروهای قبایلی دیگر ( یک نمونه اش ایل تازه تاسیس شاهسون ) که عمدتا باز هم از قبایل مهاجر ترک نژاد بودند به ساختار نظامی صفوی راه می یابند . این تازه واردان (شبه برده ) مسیحی که جز شاه برای خود پناهی نمی دیدند و در صورت حذف کردنشان هم شاه از واکنش های قبایلی نمی هراسید به زودی در ارتش شاه عباس قدرت زیادی یافتند .

     

    عده ای از مردم مناطق مرکزی ایران که طی 100 سال گذشته به مذهب جدید گرویده بودند نیز به صورت پیاده نظام و تفنگ چی جذب شدند . که البته این نیروی پیاده نیروی دائمی نبود ، بلکه نیروی مزدبگیر موقت بود و هیچ نشانی از مردمانی مثل کردها ، لرها ، بلوچ ها ، داغستانی ها ، پشتون ها و تاجیک های مناطق شرقی در آن دیده نمی شد . و هیچ شخصیت برجسته ای هم از میان اینان برنمی خواست .

     

    با نگاهی به تبار فرماندهان ارتش شاه عباس بهتر موضوع درک می شود :

     

    مرشد قلی خان استاجلو ( قزلباش ) -  زینل بیک شاملو ( قزلباش ) - الله وردی خان ( گرجی ) - امام قلی خان ( گرجی ) - قراچقای خان ( قزلباش )

     

    البته صحبت از ارتش ملی و حتی ارتش ( مرکب از مردمان همه مناطق کشور ) در دوران پیشامدرن صحبتی اشتباه است . ارتش ها در اروپای پیش از دوران انقلاب فرانسه هم وضعی مشابه داشتند و از نیروهای وفادار به شخص شاه و مزدبگیران روستایی تشکیل می شدند و سربازگیری از همه مناطق  به منظور تشکیل ارتش منظم و یکدست معمول نبود .

     

    در شرق و ایران هم ارتش همواره شکلی قبایلی داشت و تنها در دوران نادر بود که ارتشی شبه منظم مرکب از همه مردمان قلمرو ایران شکل گرفت . در میان فرماندهان ارتش نادر هم از همه اقوام ساکن ایران دیده می شود .

    • Upvote 3
    • Downvote 2

  20. موضوع ( زبان ) را پیش تر در مورد شکل گیری ملت های مدرن مطرح کردم . ایران ( با تعریف جغرافیایی اش ) منطقه ای است با تنوع زبانی فراوان اعم از زبان های ایرانی ، آلتاییک ، سامی ، و حتی برخی زبان های خاص که در این خانواده ها جای نمی گیرند .

     

    از دوران غزنوی به بعد ، و با توجه به این که بوروکراسی و دستگاه نظامی دولت سامانی توسط غزنویان به ارث رسید ، زبان فارسی به زبان اصلی مکاتبه و دربار اکثر پادشاهی های ترک نژاد خاورمیانه تبدیل شد .  این زبان به همین سبب طی قرون بعدی به زبان ارتباط میان مردمان مناطق مختلف ایران و آسیای میانه و حتی در مقیاسی بزرگتر ، هند و غرب خاورمیانه ( شام و مصر ) تبدیل شد .

     

    تا اواخر قرن 17 میلادی ( دو قرن پس از ظهور سلسله صفویه ) ، هنوز زبان فارسی زبان درباری و مکاتباتی امپراتوری عثمانی بود . شاهان عثمانی اکثرا تحصیلات فارسی داشتند و به فارسی شعر می سرودند .  شعرای ایرانی چنان در قلمرو عثمانی محبوب بودند که گفته می شد : 

     

    شاعری متخلص به لئالی از مردم توقات ترکیه، برای اینکه منزلت بالاتری به دست آورد، ادعای ایرانی بودن می کرد.

     

    تجار نظم از عجم آمد به سوی روم

    لیکن کسی نداشت چو این بنده بار لعل

     

     

     

    بنگریم به وضعیت زبان فارسی در دوران صفوی ( تازه در دوران شاه عباس و یک قرن پس از تاسیس سلسله ) :

     

    (( زبان ترکی یعنی زبان مادری همه شاهان صفوی و طوایف قزل باش که اساس دولت صفویه را تشکیل داده بودند در پایتخت جدید یعنی اصفهان نیز همچنانکه در تبریز و قزوین بود، زبان رایج و رسمی دربار و قشون باقی ماند  )) .

     

    (( پیترو دلاواله جهانگرد ایتالیایی که طی دو سال اقامت در استانبول زبان ترکی را تا حد زیادی فرا گرفته بود ، در نامه مورخه 18 دسامبر 1617 ع که از اصفهان به دوستش ماریواسکیپانو نوشته است چنین میگوید : در ایران عموماً بیشتر به ترکی سخن میگویند تا فارسی، مخصوصاً بین بزرگان و رجال تکلم به زبان ترکی دلیل این نیست که ایرانیان برای آن ارزش بیش از فارسی قایل اند، بل بیشتر از این جهت است که تمام قشون از قزل باش ها تشکیل یافته است که اصلاً همه ترک هستند. غلامان شاه که هم از اقوام مختلف میباشند، بیشتر به زبان ترکی سخن میگویند و فارسی نمیدانند. از اینرو نه تنها امرا در امور مربوط به قشون، بلکه خود شاه هم که بیشتر اوقاتش را در میان آنان به سر میبرد برای تفهیم بهتر مطالب خود به زبان ترکی سخن میگوید و در نتیجه این زبان در تمام دربار و بین زنان و دیگران رواج کامل یافته است )) .

     

    نیروی نظامی سلسله صفوی : قبایل ترک و تاتار ساکن شمال شام و مناطق مختلف آناتولی ، ( نه حتی قبایل ترک زبانی که چند صد سال در محدوده جغرافیایی ایران سابقه سکونت داشته باشند ) 

     

    دستگاه تبلیغاتی و مذهبی : روحانیون لبنانی ، بحرینی و عراقی

     

    این سه معیار را نیز بررسی کنید تا در مورد ( دولت ملی ) بودن یا حتی ( مقدمه ای بر تشکیل دولت ملی و دولت - ملت مدرن ) بودن دولت صفوی قضاوت شود .

     

    خواهشمند است از بحث هی انحرافی و به میان آوردن مسائل بی ربطی مثل دولت باکو و رسانه های فلان و حزب فلان اجتناب فرمایید  .

    • Upvote 4
    • Downvote 2

  21.  


     

    اما مهمترین مسئله ای را که تاریخ سازعزیزمان ، مطالعه آنرا از یاد برده اند ، مسائل روانشناختی اجتماعی مربوط به تشکیل یک ملت میباشد که به نظر بنده مقدم بر تشکیل هر ملت - دولتی میباشد . اهمیت محرکهای روانی در شکل گیری جوامع ، و پیرو آن تشکیل ساختارهای محلی و به تبع آن شکل گیری تشکیلات حکومتی و نهایتا ملت و ملیت با اوصاف امروزین آن را نباید فراموش نمود . قرار گرفتن عنوان ملت در انتهای این سلسله مراتب ، دلیل بر تاخرحقیقی این واژه نبوده و همانگونه که دوست محترم وریورعزیز فرمودند ، تا ملتی نباشد دولتی بوجود نمی آید .

     

    بار اول  و دوم نیست که با لحن تمسخرآمیز و بی ادبانه تان مواجه می شوم .

    بعد از نظر شما ، زبان ، سرنوشت مشترک ، روابط اقتصادی که عنوان کردم جزو مسائل تاثیرگذار و شاید مهم ترین آن ها در مساله تشکیل ملت نیستند ؟

    جمله آخرتان که کاملا غلط است ، دولت می تواند در غیاب ملت هم موجود باشد . دو صفحه در این مورد بحث شد .


     

    پس ملت عبارتست از مجموعه افرادی با نیازهای حداکثری مشترک ( فرهنگ مشترک ) در هر دوره زمانی مشترک که منجر به تشکیلات دولتی در درون مرزهای جغرافیائی مشترکی میگردد . مسئله کوچ انفرادی و گروهی و یا پاکسازی قومی ، نژادی ، دینی و مذهبی و یا ایجاد سیستمهای برده داری ، فئودالی و کاپیتالی و یا سوسیالیستی و یا برخی دیگر از اتفاقات نا خواسته و منفور اجتماعی نیز ناشی از همین تغییرات و نیازهای وابسته به دوران میباشد.

     

    حال میتوان با توجه به تحلیل روانشناسانه تاریخ و انطباق نیازهای حداکثری خلقی فرهنگی دوران صفویه میتوان به مقوله دولت ملی بودن و یا اول و وسط و آخربودن آنان برداشت مناسبی داشت . و مسلما این برداشت بسیار نتیجه بخش تر و واقع بینانه تر از تئوریهائی خواهد بود که برخی تاریخ سازان ( داخلی و یا خارجی ) ویا جدائی طلبانی که در اقلیت قرار داشته و سعی در القای چنین تئوریهای شک بر انگیز نموده و یا در جهت ایجاد ذهنیت انشقاق و یا شبهه تفکیک نیازهای حداکثری بدان میپردازند . پیشنها بنده به اینگونه افراد کوچ به سرزمینهائی است که حداکثر نیازهایشان را برطرف مینماید . چنین بازیها و انحرافاتی یادآورسازمانهای بزرگ و کوچکیست که برای دستیابی به منابع و منافع خاص خود ، افراد دارای نبوغ را با تطمیع و یا تخلیس در جهت ایجاد فتنه در یک جامعه به استخدام خویش در در می آورند !

     

     

     

     

    نیاز حداکثری مشترک در همه جای دنیا در مرحله اول در تشکیل ملت های مدرن به زبان و ادبیات ، تجارت نزدیک و منافع مشترک برمی گردد .

    صحبت روی این است که دولت صفوی آیا شایسته عنوان ( دولت ملی ) هست یا نه ؟

    دو خط آخرتان هم باز تکرار عادت تمسخر و طعنه همیشگی است .

    • Upvote 4
    • Downvote 3

  22. منظور بنده از تجزیه عراق و سوریه تجزیه قسمت اعراب سنی نشین و اعراب شیعه و علوی و دروزی نشین است که کاملا ماهیت مذهبی دارد و اصلا بحث نژاد و تارخچه مشترک و هر چیز دیگری منتفی است. این نمونه ناقص سخن شما برای بی تاثیر بودن مذهب به تنهایی است.

     

    توجه نکردید ، منظور من ان است که شکل گیری ( ملت ) با تعاریفی که دادم بر اساس مذهب منتفی است ،  ( جدایی طلبی ) ممکن است مذهبی ، قومی و حتی طبقاتی و ایدئولوژیک ( مواردی مثل اسپانیا ، کره و ...) باشد ، اما شکل گیری ( ملت ) خیر ،

    ( دولت - ملت ) نیز در اساس ناچار است شدیدا به مساله ethnicity توجه کند ، مثال داعش و طالبان را زدم ، مثلا عرب های سنی ، با کردهای سنی در عراق و سوریه جدا هستند ، ترکمن های سنی به ندرت در ساختار داعش مشارکت دارند ، همان طور که تاجیک و ازبک سنی در طالبان .

    • Upvote 1

  23. با تشکر از استاد مولتکه که همچین بحث خوبی رو کلید زدند.. 

    به نظر میاد شما برای توصیف فرایندهای مختلف شکل گیری یک ملت روی اروپا متمرکز شدید(خب توی اروپا هم ملیت بیشتر بر اساس زبان تعریف شده)... درخواست من اینه که اگه امکانش هست درمورد دولت-ملت های غیر غربی مثل هند یا آفریقای جنوبی یا سنگاپور (که همگی چند زبانه هستند) هم توضیح بدید. به نظر میاد عنصر زبان به قدری که توی اروپا اهمیت داره، توی تشکیل این ملل نداشته  (حالا نمیدونم این تفاوت اتفاقی هست یا واقعا شکافی وجود داره بین مناطق غربی و غیر غربی در نحوه شکل گیری ملت). تا جایی که من اخبارو دنبال میکنم شکاف بین مردم توی این کشورهایی که نام بردم خیلی کمتر از امثال بلژیک ، بریتانیا ، اسپانیا و کانادا هست. این نکته رو به این خاطر گفتم که به نظر من شباهت مردم ایران از نظر تاریخی به مردم هند خیلی بیشتره تا اروپا و برای راهکار دادن در مورد ایران بهتره بیشتر امثال این کشور رو بررسی کرد تا کشورای اروپایی.

    با تشکر

     

     با تشکر از شما دوست گرامی ، من اصلا در حد و اندازه ( استاد ) خطاب شدن نیستم ، فردی هستم مثل شما و بقیه دوستان مشتاق یادگیری .

    دلیل تمرکز روی اروپا این است که ما بخواهیم یا نخواهیم ، این مفاهیم هم با شروع دوران مدرن از اروپا ریشه گرفته اند و به سایر نقاط جهان تسری یافته اند .

    پیشتر هم گفتم ، از نظر من مفهوم ملت ( هر چند این مفهوم کاملا دقیق نیست ولی بالاخره معیارهایی می شود برایش تعریف کرد ) بر مبنای ethnicity تعریف می شود که در این مبنا زبان عنصری کلیدی و اساسی است .

    صحبت در مورد دولت - ملت امری جداست ، مفهوم دولت ملت از دید آنتونی گیدنز ( که من نیز در این مورد با او موافقم ) برمی گردد به قدرت حاکمیت که از پدیده های نوظهوری مثل دستگاه بوروکراسی جدید ، ارتش ها و نیروی نظامی جدید و ساختار اقتصادی جدید جهانی شکل می گیرد . بر این مبنا همه کشورهای کنونی و محدوده مرزهای پذیرفته شده در سازمان ملل ، دولت - ملت محسوب می شوند .  حالا این دولت - ملت بر چه مبنا تعریف می شود ، بر همین مبنا می توان نقاط ضعف و قوتش را بیان کرد .

     

    مثلا در موارد مورد نظر شما :

     

    کشور هند دولت - ملتی است با تنوع بالای ethnic و مذهبی . به همین دلیل از همان ابتدای کار و استقلال از بریتانیا ، مسئولان وقت دریافتند تلاش برای یونیفورمیسم و همسان سازی سبب بروز مشکلات عدیده خواهد شد . بر همین اساس عنوان شد و می شود که  همه زبان های محلی عمده در این کشور زبان رسمی هستند . چیزی به نام دین رسمی تعریف نشد . با وجود این مسائل ، به دلایل فراوان و از جمله نبود روابط اقتصادی گسترده میان مناطق مختلف و حضور عناصری از قوم گرایان و افراطی های مذهبی هندو ، تا کنون در مناطق مختلفی از هند ( کشمیر ، مناطق سیک نسین پنجاب ، ایالت شرقی آسام و تا حدی مناطق جنوبی تامیل نشین ) فعالیت های جدایی طلبانه شکل گرفته است . که البته به نظر می رسد با حرکت هند به سوی بازارهای جهانی و بهره مندی نسبی مردم مناطق مختلف هند از منافع این امر ، این تمایلات در حال کم رنگ شدن است .

     

    مورد آفریقای جنوبی فرق عمده ای داشت و آن حضور جمعیت مهاجر اروپایی ( بوئر - بریتانیایی ) بود که خود را شکل دهنده کشور می دانست . پس از سقوط نظام آپارتاید این کشور نیز از لحاظ حقوقی و قانونی وضعیتی مشابه هند دارد .

    در مورد سنگاپور متاسفانه اطلاعات کافی ندارم .

     

    اما در مورد راهکار ، نمونه هند با وجود همه مشکلاتش ، به نظر من برای کشورهای آسیایی نمونه مناسبی است .

     

     

    در واقع اصل با اولی یعنی Race بود تا زمانی که ملیت جنبه تابعیت سیاسی پیدا کرد ، به نظر من مهمترین دلیل در ابتدا مسائل جغرافیایی بوده ،...

    کشورهای اروپایی هم از نظر فرهنگی و هم از نظر زبانی به شدت در هم تنیده هستند بخصوص اینکه اکثر زبانهای این کشورها ریشه های مشترک و لغات بسیار مشابه به هم دارند . کشورهای زیادی هستن که زبان یکسان دارند ، بزرگترین نمونه هاش کشورهای انگلیسی یا اسپانیولی زبان هستند و تقریبا بسیاری از مردم اروپا دو زبانه هستند ، به همین دلیل زبان جزو ملاک های ثانویه قرار میگیره ، اما وقتی قرار داد(قانون اساسی) تشکیل نظام سیاسی یا همون دولتبه رای گذاشته میشه ، یک زبان بصورت رسمی در میاد ، ...

    فقط به جهت اشاره ؛

    این ساختار درختی زبان های مختلف هندواروپایی هست ، چالش بزرگ اینه که نه فقط این رده بلکه بسیاری دیگر زبان ها ریشه های مشترک دارند ، روی این رده بحثی برای ادامه ندارم ،  ... ؛

    https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/4/4f/IndoEuropeanTree.svg

     

    دو کشور هم زبان می توان یافت ، مثل آلمان و اتریش ، که به سبب مسائل تاریخی از هم جدا هستند ( هر چند تلاش ناموفقی برای ادغام صورت گرفت ) ، اما از نظر من همه کشورهای شکل گرفته بر اساس  ( ملیت ) در اروپا روی مساله زبان واحد اشتراک دارند ( آلمان ، هلند ، ایتالیا ، فرانسه ، کشورهای اسکاندیناوی ) ، در سال 1871 و یکپارچه شدن آلمان ، تقریبا همه مردم قلمرو امپراتوری آلمان با زبان مادریشان قادر بودند اشعار گوته و شیلر و خطابه های فیشته را بفهمند .

     

     

    تجارت و روابط اقتصادی ابدا نمیتونه ملاک مهم تلقی بشه ، چه بسا امروز همه دنیا با هم تجارت تنگاتنگ دارند و در اعصار گذشته هم به همین صورت وسیع بوده .

    --

    بحث زمانی پیش میاد که مسئله تبعیت از حاکمیت و مرز جغرافیایی بر اون وجود داشته باشه ...

    بعنوان مثال لازم میدونم بگم که  امروز برای آمریکا هیچ مرز فرهنگی تقریبا وجود نداره ، 5 کارتل رسانه ای این کشور رو وزارت فرهنگ دنیا میدونند و با گسترش زبان انگلیسی ، حجم وسیع و مختلف مخاطبان و ادبیات جهانی تولیدات فرهنگی آمریکا ، تقریبا هیچ کس نیست که نتونه از این فرهنگ دور باشه . باز هم شاهدید که نسبیت حتی فرهنگی بدون داشتن تاریخ مشترک و جغرافیای مشترک نمیتونه تنها عنصر تایین کننده برای ، تاکید میکنم برای" امروز " باشه ، اما برای 200 یا 500 یا هزار سال قبل این معانی بسیار متفاوت هستند ، مرز دوایر فرهنگی محدود بود ...

    بسیاری از کشورهای کنونی اروپا نه از دولت - ملت ها بلکه از دولت - شهرها ریشه گرفته اند . مسئله دولت شهری که در ادامه بهش اشاره میکنم در دوران هخامنشی و ساسانی هم وجود داشته .

     

    از نظر من بسیار مهم است ، در مورد مقایسه تجارت امروز دنیا و اعصار گذشته هم با شما موافق نیستم ، سطح تجارت دوره رنسانس هم با صد سال قبلش زمین تا آسمان فرق داشت ، چه رسد به حالا و گذشته .

    این جا صحبت فقط صرف وجود رابطه تجاری نیست ،  حیاتی بودن و مهم پنداشتن آن هم هست ، فی المثل تجارت دریایی مناطق جنوبی ایران با شرق آسیا در قرون وسطی بسیار گسترده بود ، اما قطع شدنش آن قدر مهم نبود که جامعه جنوب ایران را به لرزه بیندازد ، اما تجارت میان دولت شهرهای شمال ایتالیا در قرون وسطی و رنسانس ، تجارت شهرهای اتحادیه هانس در شمال آلمان و یا تجارت کانتون های کنفدراسیون سوییس با هم چنان برایشان مهم بود که به خاطرش با امپراتوری های بزرگ وارد جنگ می شدند و ریسک های بزرگ به جان می خریدند . همین تجارت و منافع مشترک است که اسکاتلند را در بریتانیا نگه می دارد ، کانادا را یکپارچه نگه می دارد ، ایالات متحده چند فرهنگی را استوار می سازد و ...

     

    در بحث دولت شهری هم ، شمال ایتالیا و هلند امروزی اولین مناطقی دردنیا بودند که در عهد رنسانس به تراکم شهرها در محدوده ای کوچک رسیدند ، پدیده ای که در طول تاریخ سابقه نداشت ، خاورمیانه و هند و چین شاید شهرهای بزرگ فراوان داشتند ، اما بیشتر این شهرها از پایتخت حکومت ها بودن سرچشمه می یافتند و به خرج همین حکومت ها به بقا ادامه می دادند ، و این با دلایل تجاری اروپای عهد رنسانس تفاوت فراوان داشت .

     

     

    حرف قبلی رو تکرار میکنم ؛ " کی گفته صفویه مبنای تشکیل دولت مدرن ملی در ایران بوده ؟ " ، بله صفویه به چندگانگی ایران پایان داد و حکومت های محلی کوچک رو دفع کرد و پراکندگی های مذهبی رو هم یکسان کرد ، حالا اگر صفویه سنی بود ، ممکن بود اصلا روی مذهب بحث نکنیم ، بنابراین اگردعوای  شیعه و سنی رو فاکتور بگیریم ، و ملاک ها رو بزاریم تفاوت های فرهنگی و مناسکی این دو مذهب ، شواهد دیگر برای ایجاد "تمایز" و فهم ملی اهمیت پیدا میکنند ...

     

    ------------

    نتیجه گیری دیگری هم هست ، اون هم همون تعریفی هست که برای ملی دانستن حکومت ساسانی هم بکار میبرند ،..

    تحولاتی که باعث شد ساسانی شکل بگیره ، نیاز به ایجاد تمرکز حاکمیتی متاثر از ریشه دواندن فرهنگ واحد دینی (زرتشتی) در بسیاری از مناطق ایران  بود . با متد هینتس جلو بریم ، ساسانی و هخامنشی هم دولت ملی هستند ، برای ایران دوره ساسانی مطالعه این لینک پیشنهاد میدم ، البته من نسبت به این ادعاها ساکت هستم و نظری ندارم و این رو هم نه در باب دولت ملی بلکه در حوزه فهم ذهنی از ملت آوردم ؛

    https://fa.wikipedia...نشهر_(ساسانیان)

     

     

    نتیجه اینکه بر صفوی ، ساسانی ، پهلوی ، جمهوری اسلامی و ... نقدهای بسیاری در تشکیل دولت ملی وارد میشه والبته بدون اثبات هم میماند تا زمانی که تعریف صحیحی از "ملت" ابتدا بیاورید ، سپس از ملیت ، بعد از تابعیت ، و بعد از قرارداد و شکل گیری حکومت مبتنی بر نظر ملت ، تا اون موقع برسیم به دولت و دولت ملی رو نقد کنیم ...

     

    سر سلسله اون هایی رو که گفتند ، معرفی کردم ، ریز و درشتش بماند . صحبت من هم همین بود که کارهای ذکر شده رو پیشتر سلسله های دیگر هم صروت دادند ، تازه همسانی مذهبی مثلا در ایران عهد تیموری خیلی بیشتربود تا ایران عهد صفوی ( اگر بر اساس مذهب سنی بنگریم ) اما در دید خیلی از قلم به دستان فعلی ، اقدام دولت صفوی در اعلام مذهب رسمی از همه چیز مهم تر هست ، و این برادران ایران را به عنوان ( کشور شیعه ) تعریف می کنند ، و این رو مثلا اساس شکل گیری ( ملت ایران ) که اصلا این هم از نظر من واژه نادرست است می دانند ، اصلا چیزی به اسم ( کشور سنی ) ، ( کشور مسلمان ) ، ( کشور کاتولیک ) ، ( کشور یهودی ) با مفهوم ( ملت ) سازگار نیست و اگر در کشوری با تنوع مذهبی و قومی تعریف بشود ( دولت - ملت ) را هم دچار مشکلات و معضلات عدیده خواهد کرد .

     

    حرف من اشتباه بودن متد هینتس است . تازه در مورد ساسانی و هخامنشی ، مساله مهم ( بومی بودن ) نیروی یکپارچه کننده هست که اصلا در مورد صفویه صدق نمی کند .

     

    تعریف خودم از ملت را در سطرهای بالا دادم ، همان مفهوم مدرن اروپایی رو قبول دارم ، نقش زبان و ادبیات ، اعتقاد به سرنوشت مشترک ، روابط نزدیک اقتصادی و آموزش را مهم ترین عناصر می دانم و بر همین اساس طبقه بندی می کنم .

    • Upvote 3
    • Downvote 2

  24. برای ملت از مبنای نظری دو مفهوم مجزا مد نظر هست ؛

     

    race یا نژاد ، مبنای نژاد قومیت و یا رنگ پوست و مسائل فیزیکی هست.

    ethnicity ، که علاوه بر مسائلی مثل قومیت و غیره موضوعات "فرهنگی" هم مسلط هست . یعنی بجای شناخت یکدیگر از روی رنگ پوست و نژاد ، مبناهای دیگری چون فرهنگ و تاریخ مشترک وحتی نشانه ها و سمبل های مشترک بر رنگ پوست و قبیله یا قومیت اصالت دارند .

     

    بر همین مبنا ، دعواهایی که در پاکستان ازشون نام بردید ، بیشتر علتش رقابتهای فرهنگی هست ، اما در یک کالتوکریس یا دایره فرهنگی مشخص .....

     

     

    مساله ای که در بیشتر مناطق دنیا مهم هست ، دومی (ethnicity) است . که توی این مورد یکی از اساسی ترین عناصر ، زبان است . با نگاهی به ملت های مدرن اروپایی می بینیم که تقریبا همه آن ها بر اساس یک زبان مشترک که اکثریت قریب به اتفاق ساکنان محدوده حاکمیت سیاسی به آن تکلم می کنند شکل یافته اند . در مواردی ممکن است تاریخ و فرهنگ مشترک دو گروه هم زبان را از هم جدا کند ، مثل ایالت های آلمانی و اتریش ، ولی این که ( ملت ) چند زبانه داشته باشیم تقریبا موجود نیست . ( دولت ملت ) های اروپایی مثل بریتانیا و سوئیس و بلژیک صحبتشان جداست ، که در این مورد منافع مشترک آن ها را پیوند داده ، که سوئیس در طول تاریخ 700 ساله خود بیشترین هم گرایی در منافع مشترک را داشته و بر همین اساس بر گوناگونی مذهبی و قومی اش فائق آمده ، در مقابل با وجودی که بریتانیا قلب انقلاب صنعتی و اقتصاد جهانی بوده ، مسائلی مثل اختلاف مذهبی  پروتستان - کاتولیک سبب چالش های فراوانی در طول تاریخ آن گردیده است . قضیه ایرلند 4 قرن متمادی با خشونت ها و جنگ های فراوان ادامه داشت و سرانجام در دهه دوم قرن 20 میلادی به استقلال ایرلند انجامید و تا دو دهه پیش بحران ایرلند شمالی ادامه داشت . در گذشته خیلی نزدیک نیز دیدیم تنها منافع مشترک اقتصادی بود که اسکاتلند را از خروج از دایره بریتانیا بازداشت .

     

     

    بزرگوار ، دولت تعریف میشود اما ملت تعریف نمیشود ، بلکه شناخته میشود ، ..

    مشکل آنچنان که فکر میکنید پیچیده نیست ، بلکه تعاریفی که مبنای نقد قرار میدید مشکل ساز هستند .

     

    وقتی صحبت از فرهنگ مشترک یا پایه ها و سنت های فرهنگی مشترک میکنیم ، قبلش باید فرهنگ رو تعریف کنیم و بعد دنبال این اشتراکات که مبنای شناخت ملت هستند بگردیم ، ولی شما بجای بمنای فرهنگی و حتی قومیتی ، صرفا تاریخ رو مبنا گذاشتید ، بدون شک این تاریخ هم تاریخ مشترکی هست و نمیشه ازش گذر کرد و نادیده گرفتش اما در این مورد که بخشی از تاریخ رو ملاک بزاریم و باقی رو نادیده بگیریم اشکال داره اما ، اشکال اساسی من به مبناهای نظری شماست ، در واقع مشکلات متدولوژیک در شکل دادن به بحث دارید ؛

     

    بله تعریف می شود ، ولی این که با چه چالش هایی مواجه میشود ، قابل دوام هست و اگر هست با تکیه بر چه ابزارهایی موضوع صحبت ماست .

    مرزهای فرهنگی را اگر بر اساس مسائل روشنی مثل زبان ، ادبیات ، روابط اقتصادی نزدیک و همسان پنداری تعریف کنیم شاید نه به صورت ایده آل ولی به صورت نسبی به هدف نزدیک خواهیم شد .

    در مورد متدولوژی هم ، خواسته یا ناخواسته در تحلیل اقتصاد و جامعه و سیاست ، نه به اعتقاد من که به اعتقاد بسیاری دیگر نیز تاریخ کلید و مبناست .

     

     

     

    مثلا تیتر نوشته ؛ نقدی بر نظریه ( تشکیل دولت ملی در ایران ) و بعد برای این نقد ریشه های تاریخی و غربی میاره ! ، اون هم نه از یک جریان روا و قابل تحلیل بلکه یکدفعه گریز میکنه به صفویه . در حالی که کی گفته صفویه مبنای تشکیل دولت مدرن ملی در ایران بوده ؟ صحبت قبلی من بر این هست که صفویه بدون شک عنصر مهمی در تبیین ملت البته سنتی گذشته ما از سایر جمعیت های خاورمیانه بوده ، بنابراین میتونیم از صفویه به عنوان بخشی از شکل دهنده ها به قسمت " ملت " تعاریف ما یاد کرد ولی دولت نه ، چون ملت در اینجا مقدم بر دولت هست . بنابراین بکار بردنش برای نقد دولت ملی در ایران ایراد ذاتی داره . ..

     

    گرامی ، شما خودتان را اینجا در نظر دارید . می فرمایید کی گفته ؟ بفرمایید :

     

    39f61abf8b020c92255e66a8695fb520.jpg

     

    این کتاب اثر والتر هینتس که ادامه دهنده نظرات ادوارد براون است ، یکی از دیدگاه های برجسته در مورد سلسله صفوی و آبشخور فکری خیلی از پژوهشگران و نویسندگان ایرانی هم هست . تاکید من روی این است که این نظریه نارساست و اصلا صحبت از دولت ملی در دوره صفوی و دولت ملی نامیدن این سلسله نادرست است ، حتی اگر آن را مثلا ( جهت دهنده ) ای به حاکمیت ملی و شکل گیری ( ملت ) در ایران بدانیم ، بازهم از دید من نادرست است ، دولتی که توسط یک نیروی بیگانه خارجی ، آن هم با هویت مذهبی و نه هیچ هویت قومی و در منطقه ای مملو از زبان ها و قومیت ها و مذاهب گوناگون تشکیل شود تاثیر با آن توصیف ندارد ، اگر صحبت روی شکل گیری مرزهای امروز است نیز نیز به چشم من شروع عصر باروت و تضعیف نیروی سوار قبایلی در برابر پیاده با سلاح آتشین و  ظهور قدرت های بزرگ در دو منطقه شرقی و شمالی ( امپراتوری های مینگ و چینگ در چین و رشد قدرت روسیه تزاری ) و به تبع آن تضعیف مردمان کوچ نشین آسیای میانه تاثیر خیلی بیشتری در شکل گیری مرزهای ایران امروزی داشته است تا ظهور سلسله صفوی .

     

     

    بنابراین مشکلی که شما از بابت عدم تعریف صحیح دولت - ملت در ایران مطرح میکنید یا ریشه مذهبی برای آن ، بر میگرده به اشکالاتی که در تعریف ملت هست .و باید دقت داشته باشید ، اشکالات بسیار بسیار عمیقی در تعریف ملت بر مبنای فرهنگ وجود دارد که غربی و شرقی نداره ، اروپای کنونی و حتی آمریکا سراسر پر است از این مشکلات و اتفاقا کاملا لاینحل مانده و برای آن پاسخ های بسیار بدی چون  جهانی سازی  و فرهنگ آمریکایی و ... مطرح هست ...

     

    به همین خاطر اکثریت دولت - ملت های مدرن برای ایجاد یکپارچگی و انسجام ملی به سمت پلورالیسم یعنی خلاف معیارهای خرد و در جهت ریشه های مشترک گرایش پیدا میکنند . به این معنی نیست که ملیتی غیر مذهبی و ضد مذهبی شکل گرفته است یا باید شکل بگیرد تا مشکلا حل شوند ، و در گام بعددولت بر مبنای آن دولتی سکولار است یا نیست ، فعلا در مورد دولت چیزی نمیگم ،...

     

    مشکلات در تعریف ملت هست ، ولی این که این مشکلات در کجا بیشتر و کجا کمتر هست هم مهم است . اتفاقا از چشم من بحث جهانی سازی و منافع مشترک در طول تاریخ از همه ابزارها قوی تر عمل کرده ، خصوصا در مساله دولت - ملت ها که دو نمونه سوییس و بریتانیا را مثال زدم و در همین پست با جزییات بیشتری در موردش صحبت خواهم کرد .

     

     

    ینطور نتیجه میگیرم که مذهب چه بخواهیم چه نخواهیم ، بعنوان عنصر مشروعیت بخش به فرهنگ یا تبیین کننده بخشی از حدود آن لاجرم یکی از عناصر اصلی و غیر قابل حذف شکل دهنده به ملت هست .

    مشکل شما بر سر شیعه یا سنی بودنشه ، خواهشا از این بگذرید و مذهب رو کلی نگاه کنید ، یهودیت و مسیحیت و... رو هم در این وادی بیاورید ،...

     

    در مواردی با زبان واحد و گروه قومی منفرد بله ، نمونه اش تاثیر مذهب کاتولیک در شکل گیری ملت های اسکاندیناوی و فرانسه ( درگیری کاتولیک و پروتستان در قرن 16 طی جنگ های مذهبی که فرانسه را به یک کشور یکدست کاتولیک تبدیل کرد ) ، ولی شکل دهی به ملت !! و حتی تشکیل دولت - ملت بر اساس آن  ،آن هم در منطقه با تنوع قومی و مذهبی شدید ، شترگاوپلنگ عجیبی است که من نمونه اش را سراغ ندارم .

    در ادامه همین پست روی مسیحیت هم برای مثال صحبت خواهد شد .

     

     

    نظر بنده برای شناسایی ملت بر خواست خود مردم هست نه قواعد حقوقی و زور و فشار حکومت. امکان نداره کسی که خواهان جدایی از ملت هست رو جزء یک ملت به حساب آورد.

    مقایسه آلمان به نظرم صحیح نیست چون اصلا مذهب نقشی در ملیت اروپا بعد از رنسانس نداشته.

    اگر اعراب و رژیم صهیونیستی اسرائیل رو مبنا قرار بدیم و از دید نژادی به مسئله نگاه نکنیم ملیت اعراب همسایه فلسطین اشغالی می تونه رنگ مذهبی هم بگیره که همین طور هم هست. در واقع بطور مثال اگر عراق و سوریه کنونی بر اساس مذهب که همانطور که جناب وریور گفتند می تونه نشانه ای از فرهنگ آنها هم تلقی بشه تجزیه بشند میشه مذهب و دین رو هم عامل جدایی از مردم اطراف و اتحاد مردم خودی برای شناسایی ملت دونست که از اساس نظر شما برای ایجاد ملت برپایه فقط قومیت رو زیر سوال می بره.

     

    اتفاقا مذهب و خصوصا طی جنگ سی ساله و جنگ های مذهبی فرانسه نقش عمده ای در شکل گیری ملت های مدرن اروپایی داشته ، صحبت این است که مذهب هرگز به ( تنهایی ) قادر به شکل دادن هویت ملی نیست ، در همان سوریه و عراق مورد نظر شما ، عنصر ( عرب سنی ) ، ( عرب شیعه ) ، ( کرد سنی ، البته این جا نقش مذهب خیلی کم رنگ تر ) است که مساله تجزیه را پیش می آورد ، کما این که گروه هایی که هویت خود را شدیدا مذهبی تعریف می کنند ( دولت اسلامی ، طالبان ) تنها در مناطقی با ethnicity خاص توفیق داشته اند ، طالبان قدرتش را از پشتون های با فرهنگ قبایلی می گیرد و دولت اسلامی تنها در میان مناطق سکونت عرب های سنی توانسته حاکمیت ایجاد کند و اگر هم در سایر مناطق حاکمیت ایجاد کرده اند بسایر ناپایدار و بر اساس اعمال زور عریان بوده و نه اشتراکات و همکاری .

    کشور اسرائیل نیز خود را در ابتدا براساس ( ملیت یهودی ) تعریف کرده و اکنون که جمعیت عمده مسلمان و مسیحی و دروزی دارد سعی کرده از این شکل خارج و خود را کشوری مبتنی بر اشتراک منافع نشان دهد و اگر چنین نکند در آینده با تبعات گسترده و پرهزینه مواجه خواهد شد .

     

    ----------------------------------------------------------------------------------------------

     

    پیشتر نمونه آلمان را در اروپا مطرح کردم ، نمونه ایتالیا هم شباهت زیادی به آلمان دارد ، اکنون دو نمونه متفاوت ، سوییس و بریتانیا را مطرح می کنم :

     

    ----------------------------------------------------------------------------------------------

     

    در اواخر قرن 13 میلادی ، سه کانتون ( کلمه ای که به لطف وقایع چند سال اخیر کردستان سوریه به کرات می شنویم ) ،  اوری ، شوایز و کانتر والدن بر اساس منافع مشترک تجاری و تلاش برای رهایی از سلطه مقامات امپراتوری هابزبورگ یک کنفدراسیون تشکیل می دهند . نیروهای این کنفدراسیون با پیروزی در نبردهای مورگارتن و زمپاخ در قرن 14 ، قدرت خود را به عنوان نیرویی نوظهور نشان می دهند . امور اداری در هر کاتون مستقل است و تنها در هنگام جنگ نیروهای نظامی مشترک دارند . منافع تجاری و آزادی عمل کانتون ها در این سیستم چنان است که حتی دو سال جنگ مذهبی طی سال های 1529 و 1531 میان کانتون های با مذاهب متفاوت ( پروتستان کالونی و کاتولیک ) ، تنوع زبانی و شکل گیری کانتون های جدید ( لوسرن ، برن ، باسل ،شافهاوسن ، زوریخ و ...) سبب فروپاشی کنفدراسیون نمی شود . سوییس در دوره جنگ های انقلاب فرانسه اشغال شد و ناپلئون بر ان نام ( جمهوری هلوتیا ) نهاد ، اما کنگره وین در سال 1815 استقلال آن را بار دیگر تضمین کرد . این بار دوره کوتاه مدتی دولت متمرکز مرکزی در سویس ایجاد شد اما تحولات دهه 1840 و درگیری های داخلی سبب شد کشور نظام فدرالی را بپذیرد که تا امروز هم باقیست و ضامن یکپارچه ماندن قلمرو سوییس بوده است .

     

    -----------------------------------------------------------------------------------------------

     

    تا قرن 16 میلادی و با وجود فراز و نشیب های فراوان ، حکومت لندن در انگلستان با همراهی بارون های آنگلو - نورمنی که سابقه شان به دوران ورود نورمن ها به بریتانیا و فتح آن توسط ویلیام فاتح (1066) در ایرلند اقتدار داشت و با مخالفت چندانی مواجه نبود . اما در قرن 16 و گرویدن بیشینه مردم انگلستان به مذهب پروتستان ، تنش ها به صورت گسترده آغاز شد . از آن زمان تا کنون 25 جنگ و شورش بزرگ با تلفات های عظیم  میان حکومت لندن و شورشیان ایرلندی درگرفت که سرانجام در سال 1922 به استقلال کشور ایرلند انجامید و بجران ایرلند شمالی نیز دهه های متمادی ادامه داشت و سرانجام با پذیرش مشروعیت ارتش جمهوریخواه ایرلند و سهیم شدن آن در قدرت در ایرلند شمالی نیز بحران ایرلند شمالی نسبتا فروکش کرد . اختلاف مذهبی کاتولیک - پروتستان بحران مشروعیت بزرگی برای حکومت لندن ایجاد کرد که هویت ( ایرلندی - کاتولیک ) نماینده مخالفت با آن بود .

     

     

     

    بنده با مدرک از اعمال کار هایی که تیمور لنگ انجام داد که باعث ایجاد دو امپراطوری بزرگ اسلامی به نام های عثمانی و صفوی شد رو اواردم. بعد شما میگی کشور گشایی و شکست  استقلال  دیگر قوم ها و کشور سون ها !!! تیمور لنگ با هر خون خواری که داشت . زمینه ساز تشکیل مجدد ایران شد .  بله منظور بنده خواجه علی سیاه پوش بود جد شاه اسماعیل صفوی . که البته در همان  زندگی نامه ی تیمور لنگ و دیگر کتاب های زندگی نامه گونه ی امیر تیمور گور کانی از وی به عنوان مرتد یا همون شیعه  نام بردند.  نسبت هایی که شما دادین بی مدرک و سند علمی . در همان دوره  این اقا رییس خانقاه و البته رهبر مذهبی صوفی گری بود که ارتباط مستقیم با تشیع داشتند  این اماکن . بعد ها حکومت شاه اسماعیل که البته باید  بگم تا جایی که اطلاع دارم مادری مسیحی داشتند و حرف شما درست بود . مذهب شیعه رو مذهب رسمی کل کشور کرد  که زمینه ساز ملی شدنن تک تک ولایات ایران شد . همان کار که اردشیر بابکان با رسمی کردن مذهب زرتشتی به عنوان سر دودمان دولت شاهنشاهی ساسانی اجرا کرد و حکومت و کشور ایران در ان دوره را که تحت  حاکمیت ملوک طوایفی اشکانیان بود رو به  کشوری کاملا ملی  تبدیل کرد.این یک مثال ترایخی کاملا مشهود از ملکر شخص شاه اسماعیل صفوی هست .

     

    خب دوست من ، این کار را ایلخانان و سلجوقیان هم پیشتر انجام دادند . این که در شکل گیری مفهوم ملت اهمیتش آن قدر نیست . ضمنا چرا تیمور هرگز به اندازه شاه اسماعیل در این مورد مورد توجه قرار نمی گیرد ، سوال این جاست .

     

    در مورد زندگی نامه تیمور ، برای چندمین بار ، کتاب های آقای ذبیح الله منصوری هیچ کدام سندیت تاریخی ندارند و رمان های تاریخی هستند که بخش اعظمشان محصول خیال خود آقای منصوری است ، از جمله کتاب ( منم تیمور جهانگشا ) ،

    در مورد خواجه علی سیاه پوش :

    از این دو منبع :

     

    ملاجلال‌الدین منجم یزدی، تاریخ عباسی یا روزنامه ملاجلال، ج۱، ص۱۹، چاپ، سیف‌اللّه وحیدنیا، تهران ۱۳۶۶ش.

    حسین پیرزاده زاهدی، سلسلة النسب صفویه در پنج اثر ارزنده از انتشارات ایرانشهر، ج۱، ص۴۷، چاپ جواد اقبال از روی چاپ برلین، تهران ۱۳۵۱ش.

     

    (سبب گرایش وی به تشیع به درستی دانسته نیست اما آنچه از منابع برمی‌آید، نشان می‌دهد که او دوستدار خاندان علی علیه‌السلام بوده و به سبب عزاداری برای ائمۀ معصومین و عزاداری به مناسبت شهادت امام حسین علیه‌السلام لباس سیاه می‌پوشیده است) .

     

    این ها اصلا دلالت بر تشیع خصوصا تشیع اثناعشری نیست ، این موارد را بیشتر فرقه های صوفی سنی دارند ، خصوصا در تسنن شافعی که مذهب مردم نیمه غربی ایران آن زمان بود . تشیع آن هم از نوع غالی در خاندان صفوی از شیخ جنید و آن هم پس از مسافرت او به آناتولی و شمال شام و آشنایی او با عقاید غالی گرایانه برخی مردم آن مناطق شروع می شود .

     

    رسمی کردن مذهب توسط یک نیروی بیگانه خارجی در کشوری که بیشینه مردمش مذهبی دیگر دارند چطور سبب شکل گیری ملت !! می شود ؟!

    حداقل اردشیر از یک قوم بومی چند هزار ساله ایرانی نژاد و بیشینه مردم قلمرو اشکانی پیرو آیین خود او بودند .

    • Upvote 1