جستجو در انجمن

مشاهده نتایج برای برچسب های 'جنگ تحمیلی'.



تنظیمات بیشتر جستجو

  • جستجو بوسیله برچسب

    برچسب ها را با , از یکدیگر جدا نمایید.
  • جستجو بر اساس نویسنده

نوع محتوا


انجمن ها

  • بخش داخلی
    • اخبار و قوانین
    • ماهنامه میلیتاری
    • گالري عكس و فيلم
    • کتابخانه میلیتاری
    • مقالات برتر
  • War and History - بخش جنگ و تاریخ
    • مباحث جامع نظامی
    • پیمان ها - قراردادها و معاملات تسلیحاتی
    • دکترین و استراتژی
    • عملیات های نظامی
    • جنگ تحمیلی
    • تحولات روز امنیتی نظامی بین الملل
    • General Military Discussions
  • Air force Forum - بخش نیروی هوایی
    • هواپیماهای نظامی
    • بالگردهای نظامی
    • تسلیحات هوایی
    • متفرقه در مورد نیروی هوایی
    • سایر بخشهای نیروی هوایی
    • Airforce - English
  • Army Forum - بخش نیروی زمینی
    • ادوات و تسلیحات زمینی
    • خودروهای نظامی و زره پوش ها
    • مباحث جامع زرهی
    • توپخانه زمینی
    • موشک های زمین پایه
    • الکترونیک زمینی
    • تجهیزات و تسلیحات انفرادی
    • متفرقه نیروی زمینی
    • سایر بخشهای زمینی
    • Ground forces - English
  • Navy Forum - بخش نیروی دریایی
    • شناورهای سطحی
    • شناور های زیرسطحی
    • هوا دریا
    • تسلیحات دریایی
    • سایر بخش های نیروی دریایی
    • علوم و فنون دریایی
    • راهبردها و راهکنش های دریایی
    • تاریخ نیروی دریایی
    • اخبار نیروی دریایی
    • Navy - English
  • News Section - بخش خبر
    • اخبار روز ایران و جهان
    • اخبار صفحه اول
    • رایانه و شبکه
    • English News
  • Non-Military Forums - سایر بخشها
    • دیگر موضوعات و مطالب

پیدا کردن نتایج در ...

یافتن نتایج که ...


تاریخ ایجاد

  • شروع

    پایان


آخرین بروز رسانی

  • شروع

    پایان


Filter by number of...

تاریخ عضویت

  • شروع

    پایان


گروه


Website URL


Yahoo


Skype


Location


Interests

پیدا کردن 67 results

  1. بسمه تعالی چهلمین سال دفاع مقدس و گام دوم انقلاب اسلامی چکیده : با توجه به وضعیت نظامی ایران در آغاز انقلاب دشمنان ایران گمان می کردند که با استفاده از این فرصت می توانند طی مدت کوتاهی بخش های وسیعی از خاک ایران را اشغال کرده، و حتی حکومت مرکزی را به سقوط بکشانند . اگر دوعامل اصلی یک نیروی مسلح را شامل ابزار و تجهیزات و نیروی انسانی بدانیم ؛ بایستی اذعان نمود که در ابتدای انقلاب و در شرایط تحمیل جنگ هردو عامل به شدت ضربه خورده بود ولی پژوهش در تاریخ دفاع مقدس آشکار میسازد که در اینجا نه صرفا تجهیزات و نه صرفا مجهادت های شجاعانه نیرو های انسانی مشارکت کننده در دفاع مقدس، بلکه فرماندهی جهادی فرماندهان جوان و مخلص انقلابی بود که آنچه از تجهیزات قابل استفاده و در اختیار بود را در یک سو و در سوی دیگر نیروی سربازان دلیر ایران اسلامی را در اختیار گرفته و در جنگی نابرابر و تحت تحریم دشمن بعثی را به پشت مرز های بین المللی رانده و نواحی اشغال شده را آزاد کردند. این جهاد مخلصانه تا آنجا ادامه یافت که پس از 8 سال تحریم اقتصادی و نظامی شدید و نیز دخالت مستقیم و غیر مستقیم کشور های منطقه ای و فرامنطقه ای به نفع عراق، از ساز و برگ جنگی مورد نیاز چیزی که برای جنگ قابل اتکا باشد، آنچنان که در نامه محسن رضایی، فرمانده وقت سپاه پاسداران ایران، مورد نیاز بودن آنها قید شده بود، باقی نمانده بود؛ و نیز استفاده گسترده دشمن از تسلیحات شیمیایی و وارد آمدن تلفات انسانی پر شمار بر گرده توان نظامی ایران سنگینی می کرد، و ناچار به پذیرش قطع نامه تن دادیم. در سال های پس از جنگ نیز با ادامه تحریم ها و فشار های سیاسی از یک سو و از سوی دیگر توان محدود اقتصادی در دسترس جهت بازسازی نظامی توان ایران، باز این مدیریت و فرماندهی جهادی این عزیزان بودن که راه گشای مشکلات شد و با بهره گیری از روش های غیر کلاسیک و با حداقل ممکن هزینه به توان نظامی ایران جان تازه ای بخشیده و دژ بازدارندگی نظامی ایران را مستحکم ساختند. در این مسیر ایران به توفیقات قابل توجه و کم نظیری در سطح جهانی دست یافت که از آن جمله می توان به پیشرفت های صورت گرفته در حوزه موشکی و سامانه های بی سرنشین اشاره کرد. البته در سال های اخیر و با مساله ی برجام شاهد بروز شکاف هایی در دیواره های بازدارندگی نظامی ایران بوده ایم که موضوعی فراتر از بحث یادداشت جاری، و خود محل بحث در گزارش دیگری ست. در طی دهه های بعدی تا بدین جا که 4 دهه از آغاز دفاع مقدس گذشته و وارد دومین سال از گام دوم انقلاب اسلامی شده ایم، ما شاهد حداقل تغییرات نسلی در راس هرم قوای نظامی ایران بوده ایم به نحوی که می توان گفت در طی 4 دهه گذشته همین نسل از جوانی تا میان سالی و اکنون در سنین بیش از 60 و حتی 70 سالگی سکان امور را در اختیار داشته اند و با پشت صف نگه داشتن نسل بعدی در فرماندهان نظامی دچار رکود نسلی شده ایم. در واقع خود آن نسل فرماندهان جوان سال های جنگ قصه ی خویش را که خود قهرمانان اصلی آن بوده اند را فراموش کرده و عموما در پس از سال های مجاهدت های انقلابی و ساختار شکنی های شجاعانه به حفظ 4 دهه رکود نسلی رسیده اند. در آستانه ی گام دوم انقلاب اسلامی و با توجه به منویات رهبری در بیانیه گام دوم , شاید بتوان گفت که توجه به مساله تغییر نسل میتواند مهم ترین درس دفاع مقدس در آستانه چهل سالگی دفاع مقدس به عنوان یکی از بزرگترین و افتخار آمیز ترین اتفاقات تاریخ ایران باشد . البته مهم ترین مساله در مورد تغییر نسلی همان گونه که در مقاله توضیح داده شده است نه تنها جوان گرایی در سازمان و سپردن امور به جوانان بلکه انجام مطالعات و طراحی مدلی برای مدیریت این روند است تا مشکلاتی چون خویش سالاری و عدم شایسته سالاری که در روند تغییر نسل در هر سازمانی , در کمین است اتفاق نیفتد . ........................................................................................................ قسمت اول : وضعیت نظامی ایران در آغاز انقلاب به معنای واقعی کلمه آشفته بود.در نقاط متعددی گروه های تروریستی و تجزیه طلب درگیری های مسلحانه گسترده ای به راه انداخته بودند. در ساختار فرماندهی ارتش بسیاری از پست ها خالی مانده بود. هزاران مستشار آمریکایی که به عنوان آموزش با ارتش ایران همکاری می‌کردند با وقوع انقلاب از کشور اخراج شده بودند، تعداد زیادی از فرماندهان نظامی فرار کرده، بازنشسته شده یا برکنار شده بودند، نظام سربازگیری ناکارا شده بود و بخشی از نیروهای نظامی کشور درگیر ناآرامی‌های داخلی شده بودند. به علاوه برخی مصوبات دولت موقت همچون ضرورت خدمت نیروهای ارتشی در زادگاهشان و نیز اعطای مجوز استعفا به افسران ارتش باعث شد ارتش نتواند از بسیاری قابلیت‌های خود استفاده کند. در این بین سپاه پاسداران نیز نیرویی تازه‌تأسیس متشکل از جوانان بود که امکانات و توانایی لازم برای جنگ را نداشت. فرماندهان رده بالای سپاه را غالباً جوانان کم تجربه تشکیل می‌دادند که از اصول کلاسیک رزم بی‌اطلاع، و فاقد هر گونه سابقه و تجربه ای در میادین رزم کلاسیک بودند. تجهیزات نظامی از نظر نگه داری، تامین قطعات یدکی و آموزش وضعیت ضعیفی داشت. از این میان می توان به وضعیت لشکر 92 زرهی اشاره کرد که استعداد پرسنلی آن به 20 درصد تقلیل یافته بود. دشمن گمان می کرد با استفاده از این فرصت می تواند طی مدت کوتاهی بخش های وسیعی از خاک ایران را اشغال کرده، و حتی حکومت مرکزی را به سقوط بکشاند در اینجا نه صرفا تجهیزات و نه صرفا مجهادت های شجاعانه نیرو های انسانی مشارکت کننده در دفاع مقدس، بلکه فرماندهی جهادی فرماندهان جوان و مخلص انقلابی بود که آنچه از تجهیزات قابل استفاده و در اختیار بود را در یک سو و در سوی دیگر نیروی سربازان دلیر ایران اسلامی را در اختیار گرفته و در جنگی نابرابر و تحت تحریم دشمن بعثی را به پشت مرز های بین المللی رانده و نواحی اشغال شده را آزاد کردند. این جهاد مخلصانه تا آنجا ادامه یافت که پس از 8 سال تحریم اقتصادی و نظامی شدید و نیز دخالت مستقیم و غیر مستقیم کشور های منطقه ای و فرامنطقه ای به نفع عراق، از ساز و برگ جنگی مورد نیاز چیزی که برای جنگ قابل اتکا باشد، آنچنان که در نامه محسن رضایی، فرمانده وقت سپاه پاسداران ایران، مورد نیاز بودن آنها قید شده بود، باقی نمانده بود؛ و نیز استفاده گسترده دشمن از تسلیحات شیمیایی و وارد آمدن تلفات انسانی پر شمار بر گرده توان نظامی ایران سنگینی می کرد، و ناچار به پذیرش قطع نامه تن دادیم. در سال های پس از جنگ نیز با ادامه تحریم ها و فشار های سیاسی از یک سو و از سوی دیگر توان محدود اقتصادی در دسترس جهت بازسازی نظامی توان ایران، باز این مدیریت و فرماندهی جهادی این عزیزان بودن که راه گشای مشکلات شد و با بهره گیری از روش های غیر کلاسیک و با حداقل ممکن هزینه به توان نظامی ایران جان تازه ای بخشیده و دژ بازدارندگی نظامی ایران را مستحکم ساختند. در این مسیر ایران به توفیقات قابل توجه و کم نظیری در سطح جهانی دست یافت که از آن جمله می توان به پیشرفت های صورت گرفته در حوزه موشکی و سامانه های بی سرنشین اشاره کرد. البته در سال های اخیر شاهد بروز ترک ها و تبعات آن در دیواره های بازدارندگی نظامی ایران بوده ایم که موضوعی فراتر از بحث یادداشت جاری، و خود محل بحث در گزارش دیگری ست. در طی دهه های بعدی تا بدین جا که 4 دهه از آغاز دفاع مقدس گذشته و وارد دومین سال از گام دوم انقلاب اسلامی شده ایم، ما شاهد حداقل تغییرات نسلی در راس هرم قوای نظامی ایران بوده ایم به نحوی که می توان گفت در طی 4 دهه گذشته همین نسل از جوانی تا میان سالی و اکنون در سنین بیش از 60 و حتی 70 سالگی سکان امور را در اختیار داشته اند و با پشت صف نگه داشتن نسل بعدی در فرماندهان نظامی دچار رکود نسلی شده ایم. در واقع خود آن نسل فرماندهان جوان سال های جنگ قصه ی خویش را که خود قهرمانان اصلی آن بوده اند را فراموش کرده و عموما در پس از سال های مجاهدت های انقلابی و ساختار شکنی های شجاعانه به حفظ 4 دهه رکود نسلی منتهی به ایام پیری و محافظه کاری رسیده اند. فرماندهانی که در زمان جنگ تحمیلی به رغم سن بسیار کم و عدم داشتن سوابق آکادمیک یا میدانی رزمی درخور توجه مورد اعتماد امام خمینی (ره) قرار گرفته و مسئولیت سنگین اداره و فرماندهی جنگ را عهده دار شدند. به عنوان مثال سید یحیی رحیم صفوی در آغاز جنگ 28 ساله، محسن رضایی 26 ساله، علی شمخانی 25 ساله، و علی صیاد شیرازی 36 ساله بود. علاوه بر این می توان از دهه ها فرمانده دیگر با سنین کمتر از 30 سال نام برد که عهده دار فرماندهی جنگ در سطوح مختلف شدند: «محمود کاوه» را می‌توان یکی از جوان‌ترین فرماندهان دفاع مقدس دانست. او در شرایطی فرماندهی «تیپ ویژه شهدا» را بر عهده گرفت که تنها ۲۱ سال سن داشت. محمود کاوه پیش از آنکه اول مرداد ۱۳۶۱ به فرماندهی تیپ ویژه شهدا برسد، از ۱۵ خرداد ۱۳۵۸ مربی آموزش نظامی، از سوم شهریور ۱۳۵۹ مسئول محافظان بیت امام خمینی رحمةالله‌علیه و از ۴ آبان ۱۳۵۹ مربی آموزش نظامی در پادگان کرمانشاه تیپ ویژه شهدا بود. او همچنین در در سال ۱۳۶۵ فرمانده لشکر ویژه شهدا شد. تیپ ویژه شهدا از کلیدی‌ترین یگان‌های سپاه بود و موفقیت‌ها و عملیات‌های کم‌نظیر آن با فرماندهی کاوه باعث شد به لشکر ارتقا یابد. «یونس زنگی‌آبادی» در سال ۱۳۶۰ و تنها یک سال پس از آغاز جنگ به عضویت سپاه پاسداران در آمد و شجاعت و دلیری او باعث شد در حالی که تنها ۲۱ سال داشت از سوی سردار قاسم سلیمانی فرمانده لشکر ۴۱ ثارالله، به فرماندهی تیپ امام حسین علیه‌السلام برسد. او که در سال ۱۳۴۰ در زنگی‌آباد کرمان متولد شده بود، ۲۵ دی ۱۳۶۵ در عملیات کربلای ۵، زمانی که تنها ۲۵ سال داشت، در شلمچه به شهادت رسید. «مهدی زین‌الدین» که در سال ۱۳۳۸ در تهران متولد شده بود، پس از انقلاب اسلامی و با تاسیس سپاه پاسداران، به واحد اطلاعات آن پیوست و تا پیش از آغاز جنگ تحمیلی در تبریز و قم به فعالیت‌های مختلف پرداخت. با آغاز جنگ، به همراه یک گروه ۱۰۰ نفره برای گذراندن آموزش‌های کوتاه‌مدت به جبهه‌ها رفت. او از همان ابتدای جنگ و در حالی که تنها ۲۱ سال سن داشت، توانست مسئول واحد شناسایی و پس از آن مسئول واحد اطلاعات و عملیات سپاه پاسداران در دزفول و سوسنگرد شود و چندی بعد به فرماندهی لشکر علی ابن ابیطالب علیه‌السلام منصوب شد. مهدی زین‌الدین که یکی از خوش‌فکرترین و جوان‌ترین فرماندهان دفاع مقدس بود، سرانجام ۲۷ آبان ۱۳۶۳ در شرایطی که همراه با برادرش مجید با هدف شناسایی مناطق جنگی از کرمانشاه به سردشت می‌رفت، با گروه‌های مسلح جدایی‌طلب غرب کشور درگیر شد و در حالی به همراه برادرش به شهادت رسید که تنها ۲۵ سال داشت. علیرضا موحد دانش یکی دیگر از فرماندهان سپاه پاسداران بود که در عملیات‌های فتح‌المبین، والفجر یک و والفجر دو حضور چشمگیر داشت. او که در سال ۱۳۳۴ در تهران متولد شد، پس از پیروزی انقلاب ابتدا در کمیته انقلاب اسلامی شمیران به فعالیت پرداخت و در فروردین ۱۳۵۸ به سپاه پاسداران پیوست و ابتدا به پاسداران بیت امام خمینی رحمةالله‌علیه پیوست. شهید موحد دانش پس از آغاز ناآرامی‌های کردستان رهسپار غرب کشور شد و در چند عملیات برای مقابله با نیروهای جدایی‌طلب حضور یافت. او از ابتدای دفاع مقدس تا دی ۱۳۵۹ به همراه محمد جهان‌آرا به شناسایی مواضع دشمن در خرمشهر مشغول بود و پس از آن جانشین محسن وزوایی در عملیات بازی‌دراز ۲ شد. یک دست او در عملیات بازی‌دراز ۳ در شهریور ۱۳۶۰ قطع شد. شهید موحد دانش پس از آن معاون گردان حبیب بن مظاهر در تیپ ۲۷ محمد رسول الله را بر عهده گرفت. با اتمام عملیات بیت‌المقدس به همراه نیروهای «محمد رسول الله» به لبنان اعزام شد و پس از بازگشت در شهریور ۱۳۶۱ با حکم محسن رضایی فرمانده کل سپاه، فرماندهی تیپ ۱۰ سیدالشهدا را عهده‌دار شد. علیرضا موحد دانش در عملیات والفجر یک دوباره مجروح شد و سرانجام ۱۳ مرداد ۱۳۶۲ در جریان عملیات والفجر دو در منطقه حاج عمران، به شهادت رسید. بنابر برخی خاطره‌های همرزمانش، در حالی که به شدت زخمی شده بود، خود را به سنگر عراقی‌ها رساند و سیم ارتباطی آنها با عقبه‌شان را با دندان جوید و قطع کرد و در همین حال بود که گلوله‌باران نیروهای بعثی، منجر به شهادت او در ۲۸ سالگی شد. سردار سرلشکر احمد کاظمی یکی دیگر از فرماندهانی است که در سال‌های جوانی به نقش‌آفرینی در جبهه‌های جنگ علیه رژیم بعث عراق پرداخت. او در ابتدای پیروزی انقلاب برای مقابله با دشمنان داخلی انقلاب در اوایل ۱۳۵۹ به کردستان رفت. او که جزء اولین اعضای سپاه پاسداران بود، به همراه یک گروه ۵۰ نفره در آبادان حضور یافت؛ گروهی که پس از مدتی لشکر زرهی ۸ نجف اشرف به فرماندهی احمد کاظمی شد و صدها تانک و نفربر و ماشین‌آلات جنگی از نیروهای عراقی به غنیمت گرفت. دو سال فرماندهی جبهه فیاضیه آبادان و ۶ سال فرماندهی لشکر ۸ نجف اشرف از سمت‌های او در جنگ تحمیلی و همچنین یک سال فرماندهی لشکر ۱۴ امام حسین علیه‌السلام، ۷ سال فرماندهی قرارگاه حمزه سیدالشهدا و قرارگاه رمضان و همچنین ۵ سال فرماندهی نیروی هوایی سپاه، بخشی از مسئولیت‌های او بوده است. حاج احمد کاظمی از ناحیه پا، دست و کمر بارها مجروح شد و انگشت دستش نیز قطع شده بود. علاوه بر چند مورد بالا، جوانان برومند و شجاع دیگری هم بوده‌اند که در جریان ۸ سال دفاع مقدس مایه عزت و سربلندی ملت ایران شدند. نزدیک به ۳۰ تن از فرماندهان جنگ را می‌توان برشمرد که بین سال‌های ۱۳۴۰ تا ۱۳۳۰ متولد شدند و سال‌های جوانی خود را در جبهه‌ها سپری کردند؛ از «سیدحسین علم‌الهدی» که در سال ۱۳۳۷ متولد شد و در ۲۲ سالگی در عملیات نصر با اصابت همزمان سه گلوله تانک به شهادت رسید، تا «حسین خرازی» که در سال ۱۳۳۶ در اصفهان زاده شد، مسئول اسلحه‌خانه کمیته انقلاب در زمان پیروزی انقلاب بود و لشکر پیاده ۱۴ امام حسین اصفهان را تاسیس کرد و سرانجام ۷ اسفند ۱۳۶۵ در ۲۹ سالگی در عملیات کربلای ۵ به شهادت رسید. «محمدعلی جعفری» فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نیز یکی از جوان‌ترین فرماندهان دفاع مقدس بوده است. فرماندهی قرارگاه غرب، فرماندهی قرارگاه نجف، فرماندهی تیپ‌های عاشورا و معاونت سپاه شوشتر از مسئولیت‌های او بوده است. او که خرداد ۱۳۶۰ به سپاه پاسداران پیوست، از ۲۴ سالگی در جبهه‌ها حضور یافت و در عملیات‌های کربلای ۴ و ۵ جانباز شد. «شهید حاج قاسم سلیمانی» یکی دیگر از فرماندهان جوان جنگ تحمیلی بوده که در ۲۰ اسفند ۱۳۳۵متولد شده و در عملیات‌های فتح فاو، کربلای ۴ و ۵ و همچنین تک شلمچه حضور داشته است. او که در ابتدای انقلاب برای مبارزه با جدایی‌طلبان به مهاباد رفته بود، پس از بازگشت به ریاست پادگان قدس سپاه در کرمان منصوب شد و با آغاز جنگ به آموزش چندین گردان از سپاهیان کرمان می‌پردازد. سردار سلیمانی پس از جنگ به مبارزه با اشرار در کرمان پرداخت و از سال ۱۳۷۶ همزمان با اوج‌گیری طالبان در افغانستان به فرماندهی نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی منصوب شد. «علی شمخانی» دبیر شورای عالی امنیت ملی ایران، از پایه‌گذاران سپاه پاسداران و فرمانده سپاه در استان خوزستان بود در آغاز جنگ تحمیلی ۲۵ سال داشت و پس از پایان جنگ با انتقال به ارتش، به فرماندهی نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی منصوب شد. «محمدباقر قالیباف» هم در سال ١٣٦١ در حالی که تنها ۲۱ سال سن داشت ،به عنوان فرمانده تیپ امام رضا(ع) و یک سال بعد در جایگاه فرمانده لشکر ٥ نصر خراسان انتخاب شد. «حسین دهقان» وزیر دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح، «محمدابراهیم همت» فرمانده لشکر محمد رسول‌الله، «حمید باکری» جانشین لشکر ۳۱ عاشورا، «حسن باقری» قائم‌مقام فرمانده نیروی زمینی سپاه، «محسن رضایی» فرمانده سپاه پاسداران در دوران جنگ تحمیلی، «مهدی باکری» فرمانده لشکر ۳۱ عاشورا، «سید محسن صفوی» فرمانده قرارگاه صراط المستقیم، «محمد بروجردی» فرمانده سپاه کردستان و «محمد جهان‌آرا» که شکست حصر آبادان مرهون تلاش و مجاهدات او و یارانش بود، همگی فرماندهانی بودند که در ابتدای آغاز جنگ تحمیلی ۲۵ تا ۲۶ ساله بودند. غلامعلی رشید، احمد متوسلیان، سیدیحیی رحیم صفوی، سیدعطاءالله صالحی، نورعلی شوشتری، داوود کریمی، علی صیاد شیرازی و عبدالحسین برونسی هم از زمره فرماندهانی بودند که در آغاز دفاع مقدس ۲۷ تا ۳۸ ساله بودند. [1] مساله تغییر نسل را شاید بتوان از جمله مسائلی دانست که به شکل اجتناب ناپذیر و با تولد و ورود نیرو های جوان به عنوان ورودی های جدید از سطوح پایین سیستم از سویی و بازنشستگی، از کار افتادگی و یا فوت نیروهای مسن سیستم در سطوح بالا اتفاق می افتد. اما فراتر از رویداد های طبیعی چون تولد ها و مرگ ها، مساله تغییر نسل، آمادگی برای آن و حتی لزوم آن بسیار حائز اهمیت است، و نیازمند آن است که فراتر از امری اجتناب ناپذیر به دست طبیعت، به عنوان فرایندی برنامه ریزی شده، سیستمی و سازمان یافته و متناسب با نیاز های عملیاتی، توانایی ها و نقاط ضعف موجود به پیش برده شود. به ویژه آنکه با سرعت گرفتن تحولات خصوصا در عرصه علم و فناوری و تاثیر قاطعی که بر مناسبات اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و نظامی دنیا می گذارد، خصوصیات، رفتار ها و قابلیت های هر نسل نسبت به نسل قبلی با تفاوت های بزرگتری تمییز پیدا می کند، و هم زمان عدم ناسازگاری های نسل قبلی با موقعیت های موجود و پیشرو، که نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران در سطوح فرماندهی به حتی 3 نسل قبل نیز می رسد و از ثبات چند دهه ای برخوردار بوده است، عمیق تر و اساسی تر شده و می تواند منجر به بروز ناکارآمدی های عمده ای شود. این امر آسیب هایی را در پی داشته و خواهد داشت که در ادامه به آن اشاره می شود. همان طور که پیشتر گفته شد موضوع تغییر نسل از 2 جهت ورود نسل جدید جوان در پایه سیستم و لزوم تغییر نسل پیشین که در سطوح فرماندهی در راس سیستم که در محدوده سنی 60 سال یا بیشتر قرار دارند، تاثیرگذار و حایز اهمیت می باشد. وردی های جدید از نسل جدید از یک سو چالش های فرهنگی، اجتماعی و ... نسل خود را به همراه خود وارد سازمان رزم قوای مسلح می سازند، از سوی دیگر چالش هایی را نیز در باب تعامل و فرماندهی فرماندهان که با این نسل دارای شکاف نسلی هستند به همراه دارند که هر چه این شکاف نسلی خصوصا از جنبه های فناورانه، آموزشی و اجتماعی شدید تر باشد، چالش های حادتری را در پی خواهد داشت. در سطح بالا دستانه نیز رکود نسلی و بیگانگی با مسائل و چالش های روز دنیا ناهمگونی شناختی و ضعف در پاسخ گویی و عمل در حوزه چالش های جدید را به همراه دارد که بسیار نمونه ها از آن دیده ایم. البته مساله شیفت نسلی نه تنها در قوای مسلح ایران که در تمامی ارتش های دنیا به یکی از مسائل کلیدی وضعیت حال و آینده تبدیل شده است و مطالعات و بررسی های گسترده ای حول آن انجام گرفته است، در ایران اما این مساله به جهت رکود 4 دهه ای نسلی این بحران حاد تر شده است. تئوری نسل ها پیشنهاد می کند که تفاوت های موجود در داخل هر یک از نسل ها و میان هر نسل، قابل تمایز است و دیدگاه های مشترک را تعریف می کند[2]. اکثر پژوهشگران در مورد نظریه نسل ها بر نحوه گروه بندی نسل ها اتفاق نظر دارند. تئوریسین های نسل ها گروه های نسلی را بر حسب بازه زمانی تولدشان دسته بندی می کنند. رویداد های مهم که بر فرهنگ ما تاثیر می گذراند، همانند به پایان رسیدن جنگ جهانی دوم، اثر جدا کننده ای میان نسل ها می گذارند. این رویداد های تغییر دهنده فرهنگ متشکل از باور های مشترکی ست که از گروهی از ارزش ها و نرم ها ساخته شده اند. ارزش های هر گروه عموما همگن هستند و بر اساس رویداد هایی ست که در دوره زندگی اعضای آن گروه رخ داده است وآنها به صورت شناختی و احساسی با آن تعامل داشته اند –به ویژه رویداد های مربوط به جنبش های اجتماعی- کاربرد فناوری، استاندارد های آموزشی، فعالیت ها، حرفه ها، و روابط نسبت به کار، خانواده، ارزش ها، ایده ها، و زمان[3]. به طور خلاصه اعضای هر نسل دارای رفتار، باور ها و آمال مشترکی هستند. البته سال های جدا کننده ی این گروه های نسلی در نزد تمامی پژوهشگران نظریه نسل ها الزاما دقیقا یکسان نیست و بعضا تفاوت هایی دیده می شود. به خواست خدا ادامه دارد . [1] https://www.mehrnews.com/news/2408509/%D8%AC%D9%86%DA%AF%DB%8C-%D8%A8%D8%A7-20-%D9%81%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86%D8%AF%D9%87-%D8%B2%DB%8C%D8%B1-26-%D8%B3%D8%A7%D9%84 [2] Craig A. Triscari, “Generational Differences in the Officer” [3] Twenge and Campbell
  2. بسمه تعالی 182 به بهانه ی چهل سالگی دفاع مقدس ؛ دفاع مقدس به مثابه یک میراث بشری 1: به اعتقاد نظریه پردازان روابط بین الملل ، تا زمان جنگ جهانی دوم ، مهم ترین دلیل در شعله ور شدن آتش جنگ ها ، عدم واکنش مناسب جهانی به تهاجمات مرزی، عبور از مرز های نظامی، اشغال و تجزیه کشور های دیگر بود. در بحران چکسلواکی وپیش از جنگ دوم ، موسولینی پیش‌نهاد کردکه کنفرانسی متشکل از قدرت‌های اروپایی بریتانیا، فرانسه، ایتالیا و آلمان نازی برای رسیدگی به آن تشکیل شود. در ۱۹۳۸ این کنفرانس بدون حضور نماینده‌ای از شوروی یا چکسلواکی در مونیخ تشکیل شد و این قدرت ها بدون درنظر گرفتن تمامیت ارضی چکسلواکی ، در پایان جلسه سودت را به آلمان بخشیدند . نویل چمبرلین پس از امضای توافق‌نامه مونیخ گفت: «امروز ماصلح را برای زمانه‌مان را تحقق بخشیدیم.» ولی خبر نداشت که بی توجهی به حق حاکمیت ملی و حفظ تمامیت ارضی کشور های دیگر چه عواقبی در بر خواهد داشت ! هیتلر پس از اتریش و چکسلواکی به سراغ لهستان رفت و آتش جنگی را روشن کرد که اروپا و برخی نقاط دیگردنیا را به مدت بیش از ۶ سال در خود فرو برد. کشور های قدرتمند دنیا در سایه عدم واکنش و نادیده گرفتن اشغال خاک دیگر کشور ها، که به ظاهر مستقیما آسیبی به منافع آنان نمی زد، به دنبال به دست آوردن صلح سعادتمندانه ای بودند که هرگز آن را به دست نیاوردند. به دنبال این جنگ خانمان سوز بود که به منظور برقراری صلح و امنیت در جهان و محترم شمردن تمامیت ارضی کشور ها، منشور ملل متحد در تاريخ 26 ژوئن 1945 در سانفرانسيسكو در پايان كنفرانس ملل متحد درباره تشكيل يك سازمان بين‌المللي به امضاء رسيد و در 24 اكتبر همان سال لازم‌الاجرا گرديد. در ماده 1 از فصل 1 منشور این سازمان آمده است: "حفظ صلح و امنيت بين‌المللي و بدين منظور به عمل آوردن اقدامات دسته جمعي موثر براي جلوگيري و برطرف كردن تهديدات عليه صلح و متوقف ساختن هرگونه عمل تجاوز يا ساير كارهاي ناقض صلح و فراهم آوردن موجبات تعديل و حل و فصل اختلافات بين‌المللي يا وضعيت‌هايي كه ممكن است منجر به نقض صلح گردد با شيوه‌هاي مسالمت‌آميز و برطبق اصول عدالت و حقوق بين‌الملل... " 2 : پس از جنگ جهانی دوم، از یک سو به دنبال رقابت ها و توسعه طلبی های شدت گرفته در پی جنگ سرد، از سوی دیگر به دلیل اوج گرفتن مساله امنیت انرژی، مجددا مناقشات ارضی و به راه انداختن جنگ ها و کودتا ها توسط ابر قدرت ها شدت گرفت. در ادامه تسلط چنین جوی، جنگ 8 ساله ایران و عراق که یکی از طولانی ترین، خسارت بار ترین و پرتلفات ترین جنگ های قرن 20 ام بود به راه افتاد. این جنگ در شرایط عدم ثبات داخلی ایران در پی وقوع انقلاب اسلامی در سال 1979 و در کمتر از یک سال پس از انقلاب در حاکی که تمامی نهاد های حاکمیتی دچار تنش و تحولات بوده و ارتش نیز پس از پیوستن به انقلاب وضع آشفته و نابسامانی داشت شروع شد. صدام وعده پیروزی قریب الوقوع را می داد و خود اولین گلوله توپ را به سمت ایران شلیک کرد . همچنین ارتش عراق به شدت از سوی کشور های غربی و شرقی تجهیز شده بود تحت حمایت سنگین مستشاری و اطلاعاتی آنان بود . در سوی دیگر ارتش و سازمان نظامی ایران در ضعف و آشفتگی و تحریم تسلیحاتی به سر می برد به نحوی که بسیاری منتظر سقوط قریب الوقوع حکومت نوپای ایران و یا دست کم اشغال بخش های وسیعی از خاک ایران از جمله مناطق نفت خیز ایران بودند. این مقاومت با چنگ و دندان نظامیان ارتشی و سپاهی و به ویژه نیرو های داوطلب مردمی بود که خاک ایران را از دهان صدام بیرون کشید و تمامیت ارضی آن را حفظ کرد. این جنگ که با تحریک و دسیسه ابر قدرت ها توسط صدام علیه ایران تحمیل شد می توانست مثال دیگری باشد از جنگ های صورت گرفته بر سر منابع انرژی خصوصا منطقه بسیار نفت خیر جنوب شرق ایران، اما نکته ی مهم آن مباح شمردن کشور گشایی هایی بود که از سوی قدرت های جهانی و حتی دیگر کشور های منطقه قرار بود صلح سعادت مندانه دیگری را در پی داشته باشد. اما دوباره گندم صلح به دندان هیچ کدام از آن کشور ها نرسید، پس از خاتمه جنگ ایران و عراق، صدام در حالی کویت را اشغال کرد که چشم به سرزمین های شبه جزیره عربستان دوخته بود. همان دو کشوری که در سال های جنگ ایران و عراق بیشترین حمایت مالی را از صدام کرده بودند. پس از آن تنها ورود آمریکا و دیگر کشور های غربی عضو ائتلاف بود که عربستان را از خطر اشغال شدن رهانید و خاک کویت را آزاد کرد. ورودی که با به راه انداختن جنگ اول خلیج فارس همراه بود و تاسیس پایگاه های نظامی و استقرار گسترده نظامیان آمریکایی و سلطه دولت مطبوعشان بر گلوگاه های تولید انرژی جهان را به دنبال داشت. همچنین، در اتفاقی کم نظیر هر دو بلوک شرق و غرب که در جای جای جهان از هیچ فرصتی برای رقابت و تخاصم با یکدیگر دریغ نمی ورزیدند، برای یاری رژیم بعث به رهبری صدام علیه ایران متحد شده بودند. تانک های مدرن تی 72، موشک های بالستیک اسکاد، هواپیما های بسیار پیشرفته میگ 25 و 29 که در آن زمان آخرین دستاورد های بلوک شرق بود و بسیاری تسلیحات دیگر، از شوروی سابق، هواپیما های سوپر اتاندارد، میراژ اف-1 ، موشک های ضد کشتی اگزوست، سامانه پدافندی رولند و حتی تاسیسات اتمی از سوی فرانسه، بسیاری تجهیزات و حتی سلاح های شیمیایی از آلمان، و در نهایت اطلاعات ماهواره ای و تصاویر هوایی، کمک های مستشاری و در نهایت حتی دخالت مستقیم از سوی ایالات متحده، در کنار دلار های نفتی شیخ های حاشیه خلیج فارس صدام را در برابر ایران یاری می رساند. چرا که نفت و امنیت انرژی مگا ترند جدیدی بود که پس از کشور گشایی های جنگ جهانی دوم محبوب شده بود، و هر دو بلوک شرق و غرب بر سر آن تفاهم و اتفاق نظر داشتند. این در حالی ست که مبنای شکل گیری سازمان ملل به عنوان یگانه سازمانی که تمامی دولت ها و ملت های جهان را با یکدیگر مرتبط می سازد و به دور یک میز می نشاند آن بود که حقوق و تمامیت ارضی کشور ها محترم و خدشه ناپذیر دانسته شود. 3: جنگ ایران و عراق یکی از طولانی ترین جنگ های قرن 20 ام بود و با فاصله کوتاهی جنگ اول خیلج فارس را در پی داشت . این جنگ همزمان با انقلاب رسانه ای در دنیا و فراگیر شدن رسانه های دیداری اتفاق افتاد و موجب شد تا افکار جهانی در مورد این جنگ و منازعات بعدی در خاور میانه حساس شود، زیرا در بسیاری از کشور های جهان، خصوصا کشور های غربی روزانه اخبار متعددی از جنگ ایران و عراق منتشر می شد. اگر جنگ ویتنام وجدان های مردم جهان را در مورد جنگ افروزی مستقیم ابرقدرت ها حساس نمود؛ جنگ ایران و عراق مردم جهان را متوجه بعد جدیدی ازین آتش افروزی ها نمود . طولانی شدن جنگ در مناطق نفت خیز، آن هم در شرایطی که هر دو بلوک شرق و غرب در آن همکاری و مشارکت دارند، افکار عمومی را در مورد اهداف پنهان و اصلی به راه افتادن این جنگ حساس کرد. به ویژه انکه پس از پایان جنگ ایران و عراق، پس از آنکه صدام با چراغ سبز آمریکا دست به اشغال کویت زد، همان آمریکا، خود به ناگاه مدعی پرچم داری مبارزه با صدام و آزادی سازی کویت شد. این رسوایی ها و آگاهی عمومی از حقایق جنگ های نفتی بود که کار را برای دست اندازی های نظامی قدرت های بزرگ به خاک دیگر کشور ها به میزان کم نظیری دشوار ساخت؛ مقاومت طولانی ایرانیان، که در شرایطی که در جنگی نابرابر و تحت تحریم های شدید، با چنگ و دندان مقاومت کردن و گوشت تن را سپر گلوله قرار دادن مانع از نابودی کشور و به تاراج رفتن سرزمین های نفت خیز در دسیسه چیده شده توسط ابر قدرت ها، و آگاه شدن افکار عمومی جهان در مورد اهداف پنهان این جنگ شد، موجب شد تا دولت آمریکا حتی در ژست مبارز آزادی نیز کار دشواری در اقناع افکار عمومی در توجیه مداخله نظامی خود داشته باشد و مجبور به اجرای تبلیغات و پروپاگاندای گسترده از جمله داستان معروف رسوایی شهادت دروغین دختر سفیر کویت شود. [1] نهایتا نتیجه آن شد که افکار عمومی به هیچ وجه جنگ افروزی را تحت هر عنوانی برنمی تابید و تنها واقعه ای چون 11 سپتامبر می توانست از پس توجیه افکار عمومی برای اشغال افغانستان و افزایش حضور و مداخله نظامی آن کشور در خاور میانه بر آید. برای اشغال عراق نیاز به افسانه سرایی ها در مورد انبار های تسلیحات کشتار جمعی عراقی بود که دستمایه اشغال آن کشور قرار گرفت. همان دست مایه ای که با رسوا شدن دروغ ها و دسیسه های آن یکی از بزرگترین بی آبرویی های دولت آمریکا در 100 سال گذشته را به بار آورد و دولت بوش پسر را به یکی از منفور ترین دولت های آمریکا در داخل آمریکا و سطح بین المللی بدل کرد. و در ادامه کار به آنجا کشید که در برابر فشار افکار عمومی راهی جز خاتمه اشغالگری و خروج نظامیان از عراق باقی نماند. حتی برای دولت ترامپ شعار خارج کردن نظامیان از افغانستان و خاتمه جنگ به بزرگ ترین دستاورد بدل شد . 4 : حساسیت افکار عمومی مردم جهان نسبت به حق حاکمیت ملی کشورها ، حاصل بی خانمان شدن ، کشته شدن و نقص عضو انسانهای بسیاری بوده واین بهایی بسیار گزاف به شمار می آید . این آگاهی از اهداف واقعی تجارت جنگ در بین قدرت های بزرگ بود که راه را برای دست اندازی های بیشتر به خاک دیگر کشور ها بست و مقاومت 8 ساله و خون صد ها هزار ایرانی در برابر اشغال گری ، نقش کم نظیری در شکل گیری آن ایفا کرد. ازین رو میتوان گفت که دفاع مقدس ایران نه تنها یک موضوع ملی بلکه یک میراث بشری و متعلق به تمام انسان های آزاده است : میراث تثبیت حق حاکمیت ملی و تمامیت ارضی . [1] https://en.wikipedia.org/wiki/Nayirah_testimony
  3. بنام خداوند بخشنده مهربان با سلامی دوباره به دوستان عزیز میلیتاریست در جریان بازدید از نمایشگاه اقتدار 40 در بهم ماه 1397 در حین بازدید از غرفه پهپادها ، با توجه به اینکه مسئول غرفه علاقه بنده به پهپادها رو مشاهده کردند ، یک کتاب رو به بنده هدیه دادند که به چگونگی روند شکل گیری یگان پهپادی سپاه می پرداخت. با کسب اجازه از مدیران محترم انجمن و در راستای پرداخت ذکات علم ، مطالب و محتوای این کتاب 188 صفحه ای رو به تدریج و در قالب این تاپیک خدمت سایر دوستان خودم تقدیم میکنم : پهپاد در دفاع مقدس روند شکل گیری و نقش آفرینی یگان پهپاد سپاه در دفاع مقدس مقدمه - اگر چه از سالهای پیش از جنگ ، پرنده های هدایت پذیر از راه دور ( پهپاد ) به عنوان ابزار اطلاعاتی در ارتش های جهان از جایگاه خاصی برخوردار بودند ، اما در ارتش ایران ( قبل از پیروزی انقلاب اسلامی) محلی از اعراب نداشتند ؛ و گفته می شود که چند فروند از پهپاد های هدف در یکی از پایگاه های نظامی دیده شده که در دوران دفاع مقدس هیچ مأموریتی از خود نشان ندادند. پهپاد هدف BQM-74 Chuker ضرورت بکارگیری پهپادهای شناسائی دقیقا از روزی مطرح شد که فرماندهان جبهه های جنگ با چالشی به نام محدودیت پروازی هواپیماهای شناسائی RF-4 ارتش روبرو شدند و از عکس هوائی به عنوان مهمترین و قابل اتکاترین وسیله کسب اطلاعات و شناخت موقعیت دشمن در صحنه نبرد محروم شدند. فتو فانتوم نهاجا (RF-4E) به دنبال تحریم های اقتصادی - تسلیحاتی ، نیاز جبهه های جنگ به عکس هوائی و نگرانی فرماندهان از نبود وسیله جایگزین ؛ نیروهای مومن ، متعهد و جوان مراکز تحقیقاتی دانشگاهی ؛ بر آن شدند تا در جهت تأمین جایگزینی برای آن به فکر چاره باشند. قرار داشتن کشور در تحریم های اقتصادی - تسلیحاتی آمریکا و دنیای غرب از یک طرف و تصویب عملیات استانچ علیه جمهوری اسلامی ، امکان دستیابی به پهپادهای نظامی را برای سپاهیان اسلام طولانی و یا غیر ممکن ساخته بود که رزمندگان برای تأمین آن هدف مجبور به ساخت و ارتقای هواپیماهای مدل شدند. واحد اطلاعات - عملیات قرارگاه خاتم الانبیاء (محوری ترین قرارگاه عملیاتی سپاه که کار سازماندهی ، هدایت و طرح ریزی عملیاتی قوای اسلام علیه نیروهای اشغالگر بعثی را بر عهده داشت ) در سال 1362 گرفتار چالشی مهم در زمینه کسب اطلاعات از مواضع دشمن شد. این واحد از روش های گوناگون از جمله عکسبرداری هوائی توسط هواپیماهای RF-4 و RF-5 ارتش جمهوری اسلامی ، گروه های پیاده شناسائی ، شنود مخابراتی و تخلیه اطلاعاتی اسرای جنگی به کسب اطلاعات از دشمن اقدام می نمود. فتو تایگر نهاجا (RF-5A) در سال 1362 پس از جلسه مشترک فرماندهان ارتش و سپاه و اعلام فرمانده نیروی هوائی ارتش مبنی بر وضع محدودیت پرواز برای هواپیماهای RF-4 به دلائل مختلف از جمله کمبود هواپیما و پر مخاطره بودن این نوع پروازها ، فرماندهان جنگ را به دنبال یافتن وسیله یا روش جایگزین رهنمون کرد. اگر چه خواستگاه اولیه ساخت پرنده های بدون سرنشین با رویکرد شناسائی و عکسبرداری هوائی مشخص و روشن نیست ، اما قدر مسلم این است که ابتدا شهید چمران در وزارت دفاع و سپس جهادهای دانشگاهی دانشگاه اصفهان ، دانشگاه صنعتی اصفهان ، دانشگاه صنعتی شریف و دانشگاه شیراز ، گام های اولیه را برای تأمین آن هدف برداشته اند که به لحاظ دستیابی دانشگاه اصفهان به موفقیت هائی ، روند پیگیری ساخت ، تولید و بهره برداری اطلاعاتی تا تشکیل " یگان پهپاد در سپاه" از آنجا آغاز گردید. نیاز قرارگاه خاتم به اطلاعات از عمق نیروهای دشمن ، که تأمین آن توسط نیروهای پیاده شناسائی قابل اتکا نبود از یک طرف و عدم تأمین عکس های هوائی توسط ارتش از طرف دیگر ، نیاز به این پرنده را شدیدتر نمود. با انجام موفقیت آمیز اولین تست عملیاتی توسط این هواپیمای ساخت جهاد دانشگاهی دانشگاه اصفهان در نزدیک جزیره ماهی ( تحت نظر فرماندهان قرارگاه خاتم ) ، امید به جایگزین شدن این پرنده های بدون سرنشین به جای هواپیمای RF-4 پر رنگ تر شد و به دستور فرمانده سپاه به یگان هوائی سپاه ؛ تشکیل " گردان رعد " ( گردانی اطلاعاتی با هدف تأمین عکس هوائی ) ابلاغ گردید. این گردان ، با استقرار در شهر اهواز و سپس در پادگانی در نزدیکی جبهه های جنگ ، به گسترش ساختار و سازمان پرداخت و تلاش نمود جای عکس های هوائی ارتش را برای فرماندهان سپاه پر نماید. اعضای گردان پهپادی رعد ادامه دارد ... ------------ پ.ن 1 : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. پ.ن 2 : با توجه به طولانی بودن مطالب و بخاطر جلوگیری از خستگی مخاطب در پست های بعدی به ادامه مطالب این کتاب خواهیم پرداخت. پ.ن 3 : به دلیل رعایت امانتداری لازم است بیان نمایم که بخاطر جلوگیری از یکنواختی مطالب ، تعدادی عکس هم در لابلای مطالب تاپیک قرار داده ام که این عکس ها عموما مربوط به کتاب نبوده و توسط اینجانب انتخاب شده اند.
  4. بسم الله الرحمن الرحیم شاید خیلی از ماها تا امروز اسمی از این شخص نشنیده باشیم...شاید ماها تا زندگی خصوصی شخصی مثل کریس کایل رو میدونیم ولی از قهرمان ملی خودمون که تو سخت ترین شرایط جزو بهترین تک نیرندازان تاریخ(یا به عبارتی شارپ شوتر) بوده هبچ اطلاعی نداریم و این باعث تاسفه... در ابن تاپبک سعی کردم با ذکر نام منابع با اسنفاده از جمع اوری اطلاعات از منابع دیگه این قهرمان ملی رو معرفی کنم.شهید سربلند عبد الرسول زرین عبدالرسول زرین متولد سال ۱۳۲۰، کهگیلویه و بویر احمد اعزامی از اصفهان لشکر امام حسین تک تیرانداز ایرانی در جنگ ایران و عراق بود. وی دارای بیش از ۷۰۰ شلیک موفق از سال ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۲ در کردستان تا عملیات خیبر می‌باشد. اهداف وی نظامیان ارتش عراق و گروه موسوم بهمجاهدین خلق بودند. او در نهایت در سال ۱۳۶۲ در عملیات خیبر با تیر مستقیم سربازان عراقی در حالی که قبلا در اثر انفجار خمپاره زخمی شده بود شهید شد. وی از اسلحه دراگونوف SVD دوربین دارد استفاده می‌کرد. جنگ که شروع شد، طاقت نياورد رفت به مرکز اعزام نيرو،(قبل از جنگ نیز در مسایل کردستان همراه سپاه بود) گفت: «براي اعزام آمده‌ام» مسئول ثبت‌نام سرش را آورد بالا گفت: «هفت تا بچه داري، نمي‌نويسم اصرارنکن.» عبدالرسول سرش را برد جلو و گفت: مي‌نويسي خوب هم مي‌نويسي. مسئول اعزام نمي‌خواست جوابش را بدهد که عبدالرسول مهلت نداد و دوباره گفت: حواله‌ات مي‌کنم به پيامبر (ص) مي‌نويسي يا نه؟ خودکار توي دست مسئول چرخيد. پاسخي نداشت به ناچار نوشت: عبدالرسول زرين اعزام به منطقه. و حالا برق شادي در نگاه عبدالرسول مي‌درخشيد. تصوير ذيل مربوط به منطقه بستان مي‌باشد. وقتي كه تك‌تيرانداز ايراني تصميم گرفت تا يك مانع را هدف قرار دهد و به صورت همزمان يك گلوله به لاله گوش او برخورد كرد. موضوع از اين قرار بود كه اين شهيد و يك تك تيرانداز خبره عراقي به صورت همزمان همديگر را هدف قرار مي‌دهند و گلوله اين شهيد مغز تك‌تيرانداز عراقي هدف قرار مي‌دهد. زرین بسیار ساده و صمیمی بود تواضع وفروتنی عجیبی تمام وجودش را فرا گرفته بود ، حتی ذره ای تکبر از او دیده نشد ، با نگاه به قامت خاکی وظاهر بسیار ساده اش هیچکس نمی توانست باور کند که او همان تک تیر انداز بزرگ است . شهید خرازی می فرماید: قبل از شروع جنگ تحمیلی در کردستان ودر گروه ضربت خیلی خوب خود را نشان داد. دیوانه دره و آوردگاه گاران شاهد دلاوری های اوست . گروه ضربت به فرماندهی حسین خرازی به هر وحشت کده ای سرک می کشید ، وبارها با هنر این پلنگ کوهستان یعنی زرین از مهلکه ها گریخته و نشانه گیری های دقیق او ، بیشترین آسیب ها را به دشمن زده است . تک تیر انداز سرشناس نبرد ، بارها آتش بار دشمن را در ارتفاعات صعب العبور ، فقط با یکبار فشار دادن ماشه تفنگ (( اس وی دی و اف پی کا)) خاموش کرده است . با شروع جنگ تحمیلی به جبهه های جنوب آمده وتا سال 63 به طور مداوم در اکثر عملیاتهای جنوب و غرب حضور فعال داشته است . مسئولیتهای مختلفی از جمله فرماندهی گردان ومحور را بر عهده داشته و گروههای مختلفی را آموزش داده وبه عنوان تک تیر انداز ، بین گردان ها فرستاده است . این ادعای بزرگی است ولی اتفاق افتاده ، شوخی نیست ، این مطلب به تائید حاج حسین خرازی رسیده است و قول اوست که به وسیله سلاح اس وی دی چند هزار دشمن بعثی را(به طور رسمی 700 شلیک موفق) به هلاکت رسانیده و چندین فرمانده عراقی را از میان برداشته است. چند تپه را به تنهائی تصرف نمود، تپه هایی که زرین تصرف کرده به نام خودش نام گذاری کرده اند . شهید خرازی در مورد دلاوری های این شهید فرموده است : انگار که ایشان جنگی به دنیا آمده بود و در جای دیگر ایشان را گردان تک نفره زرین خطاب کرده بودند بدین لحاظ که او به اندازه یک گردان موثر بود شهيد زرين پس از ان كه به تنهايي يك تپه را كه يك گردان از پس آزاد‌سازي آن برنيامده بود، تصرف كرد از جانب حاج حسين خرازي به “گردان يك‌نفره ” معروف شد. تعدادی از خاطرات مربوط به شهید شجاعت و توانایی تک تیرانداز شهید عبدالرسول زرین عبدالرسول يک نفر را فرستاد براي نگهباني. صبح اما سر بريده‌اش را آوردند توي سنگر؛ شب بعد خودش رفت. يک سنگر ديگر همان نزديکي درست کرد و کامل استتارش کرد. توي سنگر قبلي هم شبيه يک نگهبان درست کرد و منتظر ايستاد. چيزي شبيه بوته به سنگر نزديک شد و پريد توي آن. عبدالرسول هم پشت سرش رفت تو سنگر و سرنيزه را فرو کرد توي گردنش. صبح که آفتاب طلوع کرد با بقيه نيروها سراغش آمد. مرد هيکل بزرگي داشت بچه‌ها باورشان نمي‌شد که عبدالرسول از پس او برآمده باشد. به سختي سر نيزه را از گردن آن کومله بيرون آوردند. اما عبدالرسول بود و مهارت جنگي بي‌حد و حصرش... کوه احد بچه‌ها تپه را از دشمن گرفته بودند و حالا حفظ کردنش مهم بود. عبدالرسول بدون اينکه به کسي چيزي بگويد همان جا پايين تپه نشست. براي خودش يک سنگر درست کرد و منتظر ماند. احتمال مي‌داد عراقي‌ها رزمندگان را دور بزنند و بخواهند از پشت حمله کنند. دقايقي گذشت صف طولاني عراقي‌ها را ديد که از توي رودخانه جلو مي‌آيند. اسلحه‌اش را آماده کرد. هفتاد نفر را به زمين انداخت. آب رودخانه از رنگ خون تغيير کرده بود. عبدالرسول کسي نبود که بگذارد بار ديگر خاطره شکست احد از کفار تازه گردد. تک تيرانداز عبدالرسول توي پادگان دشمن نفوذ کرد و همان جا يک کمين درست کرد. چشمش افتاد به فردي که با محافظان زيادي براي سخنراني آمده بودند. اسلحه‌اش را آماده کرد. چشمش را هدف گرفت و شليک کرد همه افراد دشمن به هم ريختند. نمي‌دانستند چه کسي شليک کرده، همه به هم مظنون بودند و فرمانده يکي يکي نيروهاي خودش را جلو مي‌برد و اعدام مي‌کرد به گمان اينکه آن‌ها منافق هستند. عبدالرسول هميشه اين طور عمل مي‌کرد آرام و بي سر و صدا. يادم هست يک‌بار يکي از تک تيراندازهاي دشمن بچه‌ها را با تير مستقيم مي‌زد. عبدالرسول به نيروي همراهش گفت: «تو کلاه آهني را سر يک چوب بگير و از آن تپه بالا ببر.» خودش هم با دوربين ايستاد يک جاي ديگر و مراقب اوضاع بود. کلاه آهني که با شليک گلوله پريد هوا. جاي تک تيرانداز عراقي را شناسايي کرد و با يک گلوله او را به هلاکت رساند. سرانجام روح این مجاهد با صفا و سر باز مخلص لشگر امام حسین(ع) بعد از بارها مجروحیت و به یادگار گذاشتن 7 فرزند و ده ها نکته عبرت انگیز با عشق به حسین بن علی (ع) در عملیات خیبر به درجه رفیع شهادت نائل آمدند. برای شادی روحش و روح همه شهدای جنگ 8 ساله و جنگ این روزهای محور مقاومت صلواتی بفرستید روحش شاد و یادش گرامی.باعث تاسفه که ما همچین قهرمانی داریم و هیچ فیلم یا مستندی ازش نیست...دوستان به دلیل وقت کم از منابع مختلف اطلاعات و جمع اوری کردم ممنون میشم از بهتر شدن این تاپیک کمکم کنید با تشکر از black angel عزیز http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B9%D8%A8%D8%AF%D8%A7%D9%84%D8%B1%D8%B3%D9%88%D9%84_%D8%B2%D8%B1%DB%8C%D9%86 http://taktirandazshhid.blogfa.com/tag/%D8%AE%D8%A7%D8%B7%D8%B1%D9%87-%D8%B4%D9%85%D8%A7%D8%B1%D9%87-2-%D8%A7%D8%B2%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%D8%B9%D8%A8%D8%AF%D8%A7%D9%84%D8%B1%D8%B3%D9%88%D9%84-%D8%B2%D8%B1%DB%8C%D9%86 http://cm30.ir/post/407/%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%D8%B9%D8%A8%D8%AF%D8%A7%D9%84%D8%B1%D8%B3%D9%88%D9%84-%D8%B2%D8%B1%DB%8C%D9%86-%D8%A7%D8%B3%D9%86%D8%A7%DB%8C%D9%BE%D8%B1-%D8%AE%D8%A8%D8%B1%D9%87-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D9%85%D9%84%D9%82%D8%A8-%D8%A8%D9%87-%D8%B5%DB%8C%D8%A7%D8%AF-%D8%AE%D9%85%DB%8C%D9%86%DB%8C-%DA%AF%D8%B1%D8%AF%D8%A7%D9%86-%DB%8C%DA%A9-%D9%86%D9%81%D8%B1%D9%87--/ http://sahebnews.ir/127489/%D8%B9%D9%83%D8%B3-%D9%82%D8%A8%D8%B1-%D9%86%D8%A7%D8%A8%D8%BA%D9%87-%D8%AA%D9%83-%D8%AA%D9%8A%D8%B1-%D8%A7%D9%86%D8%AF%D8%A7%D8%B2%D9%8A-%D8%AC%D9%87%D8%A7%D9%86-%D8%AF%D8%B1-%D8%A7%D8%B5%D9%81.htm
  5. عملیات فتح-1 (کرکوک) قرارگاه رمضان که به عنوان مرکز فرماندهی و اجرای جنگ‌های نامنظم سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در پنجمین سال جنگ تحمیلی شکل گرفت، مأموریت‌های متعددی بر عهده داشت. هدف فرمانده سپاه پاسداران از ایجاد چنین قرارگاهی عبارت بود از: نفوذ نیروهای رزمنده در عمق خاک دشمن با استفاده از روش‌های جنگ پارتیزانی و چریکی به منظور درگیر کردن ارتش عراق در مناطق گوناگون، اخلال در حرکت ماشین جنگی صدام، ارتباط با گروه‌ها و اقشار مختلف مردم عراق اعم از کُرد و عرب در جهت حمایت از حرکت‌های مردمی علیه حکومت بعث و اجرای مأموریت‌های متعدد با هدف کشاندن نیروهای نظامی صدام به نقاط گوناگون کشور عراق و ایجاد تنش و پراکندگی میان سپاه‌ها و لشکرهای ارتش آن کشور. نیمه‌ی دوم سال 1365، فصل نوینی در تحرکات قرارگاه رمضان آغاز شد و اجرای عملیات فتح1 در 19 مهر 1365 که با هم‌کاری جلال طالبانی و گروه تحت رهبری وی یعنی اتحادیه‌ی میهنی کردستان عراق در منطقه‌ی کرکوک انجام شد، نقطه‌ی آغاز این تحول تازه به شمار می‌آید. مقاله‌ی حاضر به بررسی ابعاد گوناگون عملیات فتح1 پرداخته است. مقدمه عملیات نامنظم شامل آن دسته از عملیات‌های نظامی است که مانند یک عملیات منظم از ساز و کار مشخص رزمی و چارچوب‌های تعریف شده و کمی برخوردار نیست، اما در عین حال از اصول و معیارهای معینی پیروی می‌کند که در نقاط گوناگون جهان، به کار گرفته شده و ساز و کار ویژه‌یی را معرفی می‌کند. نابرابری در زمینه‌ی امکانات و تجهیزات نظامی و ادوات جنگی، اصلی‌ترین دلیل بهره‌گیری ارتش‌ها و گروه‌های نظامی از شیوه‌های جنگ چریکی و پارتیزانی و پیروی از اصول جنگ‌های نامنظم است. با این استدلال می‌توان در نگاهی جامع و وسیع به جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، دلیل استفاده‌ی فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و حتی ارتش جمهوری اسلامی ایران از "شیوه‌ی جنگ نامنظم" را دریافت، زیرا روشن است که در طول جنگ از نظر لجستیکی و نظامی، هیچ‌گونه توازن و برابری میان ارتش ایران و عراق وجود نداشت و حتی در برخی مقاطع، این نابرابری شکننده بود. بهره‌گیری از استراتژی جنگ نامنظم در حالی فکر مدیریت جنگ در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را به خود معطوف کرد که تصور بر هم خوردن نابرابری امکانات و تجهیزات در آن موقعیت و حتی تأمین حداقل‌های مورد نیاز یک دفاع مقتدرانه، امری ناممکن بود؛ چه رسد به این‌که از ابتدای سال 1365 همه‌ی مسئولان نظام جمهوری اسلامی ایران اعلام کرده بودند که سال مذکور "سال سرنوشت" نام دارد و سرنوشت جنگ تحمیلی نیز مشخص خواهد شد. انتظار عمومی در سال 1365، اجرای عملیاتی گسترده در جبهه‌ها و مقهور کردن ارتش تا بُن دندان مسلح عراق بود، اما اقدامات پدافندی و لجستیکی ارتش عراق، بر مشکلات اجرای چنین عملیاتی با رعایت اصل غافل‌گیری افزوده بود و همه‌ی یگان‌های رزمی و قرارگاه‌ها مأموریت یافته بودند در خط حد یگان خود تحرک داشته باشند تا جبهه‌ها، حالت رخوت و رکود پیدا نکنند. قرارگاه رمضان نیز از این قاعده مستثنی نبود و از آن‌جا که نفس چنین دستوری، اجرای عملیات با بهره‌گیری از روش‌های جنگ نامنظم و پارتیزانی بود، قرارگاه رمضان مأمور به این اقدام شد و بر فعالیت‌های خود به لحاظ کمی و کیفی افزود. رابطه‌ی مجدد با شخصیت‌ها و گروه‌های معارض عراقی، به ویژه اشخاصی همچون جلال طالبانی، مسعود بارزانی، سران حزب الله کُرد عراق، آیت‌الله محمدباقر حکیم و مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق و برخی دیگر از شخصیت‌های مبارز شیعه‌ی عراق، به افزایش فعالیت‌های سیاسی- نظامی قرارگاه رمضان در سال 1365 انجامید و سبب طراحی و اجرای سلسله عملیات‌های نامنظم با عنوان "عملیات فتح" گردید. در این میان، "عملیات فتح1" که 19مهر1365 با هم‌کاری "جلال طالبانی" و پیش‌مرگان تحت امرش در اتحادیه‌ی میهنی کُردستان عراق و با هدف انهدام قسمتی از پالایشگاه کرکوک انجام شد و رزمندگان سپاه و ارتش موفق شدند در عمق180کیلومتری دشمن نفوذ و ضربه‌یی سخت بر پیکر ماشین جنگی صدام وارد کنند، نقطه‌ی آغازین و بسیار مهم این سلسله عملیات‌ها به شمار می‌آید که در این نوشته‌، به اختصار به شش محور مهم آن پرداخته می‌شود. نکته‌ی مهم این‌که عملیات فتح1 برای راویان مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس نیز از نظر ثبت و ضبط وقایع تاریخ‌ساز، یک نقطه‌ی عطف به شمار می‌آید، زیرا دقیقاًٌ در این عملیات بود که اعزام یک راوی (به هم‌راه نیروهای عمل‌کننده) به داخل خاک عراق و مناطق عمقی‌تر آغاز شد و امکان کسب تجربه‌یی گران‌سنگ در زمینه‌ی تحقیقات میدانی برای عملیات‌های نامنظم و پارتیزانی را فراهم آورد. اما مهم‌ترین و اصلی‌ترین دستاورد عملیات فتح1 ورود اصلی جدید (در ششمین سال دفاع مقدس) به میان معیارها و شاخص‌های اساسی مبارزه با حکومت دیکتاتوری و تجاوزگر بعث بود. البته این معیار جدید که تا قبل از عملیات فتح1 نیز به طور جسته و گریخته وجود داشت، اما تحلیل‌گران و کارشناسان مسائل نظامی و سیاسی - نظامی جنگ، توجه چندانی به آن نمی‌کردند، عبارت بود از: نقش مردم و گروهای معارض کُرد و عرب عراقی در مبارزه علیه حکومت بعثی عراق. نگاهی به وضعیت گروه‌های معارض عراقی: سابقه‌ی مبارزات مردمی و همچنین درگیری‌های گروه‌های معارض عراقی با حکومت بعث عراق به مدت‌ها قبل از شروع تجاوز عراق به مرزهای ایران بر می‌گردد و صدام حسین و حکومت جنایت‌کار عفلقی‌اش در این مدت با انواع شیوه‌ها و ترفندها، با این اقدامات مقابله می‌کرد و قادر به کنترل و سرکوب تحرکات مردمی و گروهی شده بود. در واقع، حزب بعث به رهبری صدام به منظور تسلط هر چه بیش‌تر بر جای جای سرزمین عراق، سیاست‌ها و روش‌های موذیانه، ریاکارانه و پلیدی به کار می‌گرفت که ثمره‌یی جز کشتار و شکنجه‌ی اقشار مردم عراق اعم از کُرد و ترک و عرب (شیعه و اهل تسنن) و نابودی نسل و منابع ملی و ذخایر این کشور نداشت. ایجاد شکاف و اختلاف میان اقوام و طوایف گوناگون و کوچک کردن گروه‌ها، احزاب و تشکل‌های سیاسی و مردمی که با هدف تضعیف این گروه‌ها و آسان شدن سرکوب آنان انجام می‌گرفت، از جمله‌ی این روش‌ها و سیاست‌ها بود، سیاستی که این حکومت دیکتاتور سال‌های سال با استفاده از آن توانست با سرعت و خشونت هر چه بیش‌تر شخصیت‌های سیاسی- اجتماعی مخالف خود را از میان بردارد و در عرصه‌ی تبلیغات نیز دست‌های جنایت‌کار استخبارات و عناصر اطلاعاتی و امنیتی‌اش را- که عامل این اعمال سبعانه بودند- در پس اختلافات گروه‌ها، اقوام و شخصیت‌ها، پنهان و "ناشناس" معرفی کند. این حکومت جنایت‌کار در این راه به حدی ماهرانه عمل می‌کرد که یک طرف و حتی در موارد متعدد‌ی هر دو طرف اختلاف را به پای میز مذاکره و سازش با حکومت عفلقی صدام می‌نشاند. حوادثی که برای بسیاری از گروه‌های معارض کُرد و عرب عراقی در دهه‌های1970 و 1980 میلادی (از ......تا سال 1365هـ. ش.) رخ داد و سرنوشتی که برای بیش‌تر شخصیت‌های مبارز این گروه‌ها در این دوران رقم خورد، از این حوزه خارج نبود. اتحادیه‌ی میهنی کردستان عراق به رهبری جلال طالبانی از جمله گروه‌های قدرتمند معارض عراقی بود که در طول این دو دهه‌ در برابر سیاست‌های مزورانه و فریب‌کارانه‌ی حکومت بعث، مواضع متفاوت و بعضاً متناقضی اتخاذ کرد. مواضع و اقدامات اتحادیه‌ی میهنی کُردستان عراق و جلال طالبانی: جلال طالبانی و گروه تحت رهبری وی از سال 1970 تا 1990میلادی در برابر مسائل داخلی عراق، حکومت بعث و حاکمیت دیکتاتوری صدام، گروهک‌های تروریست و ضد انقلاب ایرانی، جنگ تحمیلی و جمهوری اسلامی ایران و حتی در برابر دو بلوک مسلط بر جهان یعنی شوروی و کشورهای بلوک شرق و ایالات متحده‌ی امریکا و کشورهای بلوک غرب و نیز موضوعات استراتژیک بین‌المللی، مواضع متفاوتی داشت. همین امر سبب شده بود که مسئولان لشکری و کشوری ایران در مورد سیاست‌های جدید این شخصیت معارض عراقی و گروهش در سال 1986 میلادی (1365هـ. ش.) مبنی بر ارتباط با جمهوری اسلامی ایران و هم‌کاری مستقیم با قرارگاه رمضان و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در جنگ تحمیلی، دچار تردید شوند و با تأمل بیش‌تری به آن بپردازند، به عبارت دیگر، چرخش180درجه‌یی مواضع این اتحادیه و ارسال نامه برای هم‌کاری با جمهوری اسلامی جهت اجرای عملیات مشترک علیه ارتش عراق مشکوک و باور نکردنی بود زیرا، اتحادیه‌ی میهنی کُردستان عراق در یک مقطع زمانی، افراد تروریست سازمان منافقین را پناه داده و با وجود فعالیت‌های ضد انسانی و تروریستی این گروهک علیه مردم و نظام جمهوری اسلامی ایران، به تیم‌های عملیاتی این سازمان اجازه داده بود از معابر وصولی منطقه‌ی تحت کنترل خود استفاده و در آن جا رفت‌وآمد کنند. همچنین پیش‌مردگان این اتحادیه با رزمندگان ایرانی در کُردستان ایران و عراق درگیر شده و برخی رسانه‌ها اخبار و در گزارش‌هایی در این‌باره منعکس کرده بودند. در مقطع زمانی دیگری نیز، همین گروه معارض عراقی به پیشنهاد فریب‌کارانه‌ی حکومت جنایت‌کار صدام مبنی بر امضای تفاهم‌نامه‌ی عدم درگیری با ارتش عراق و هم‌کاری با این حکومت، پاسخ مثبت داده بود. جلال طالبانی، در مصاحبه‌یی با راوی مرکز قرارگاه رمضان (برادر مسعود سرمدی) در24مهر1365، چند روز پس از اجرای عملیات فتح1، در توجیه این سیاست‌های متناقض گفت: ... [در مورد منافقین] اولاً – این‌ها، واقعاً قبل از این‌که ما بیاییم به این مناطق، این‌جا بودند؛ یعنی مثلاً شما می‌دانید این کوهی که حالا می‌بینید"چرماوند"، زیر دست دشمن بود تا سال 1985(1364هـ. ش.) و این منطقه همه در دست دشمن بود و دشمن به آن منطقه مسلط بود. بعد از قطع مذاکرات، ما این منطقه را آزاد کردیم و این منطقه جزو منطقه‌ی ما شد. درباره این مسئله، طبعاً بعد از دوستی و هم‌کاری ما با جمهوری اسلامی، ما سیاستی را برای برادران جمهوری اسلامی روشن کردیم و توضیح دادیم که در هیچ کاری در امور داخلی ایران دخالت نخواهیم کرد و بر علیه جمهوری اسلامی به هیچ گروهی، به هیچ حزب و جماعتی، هم‌کاری و کمکی نخواهیم رساند و حمایت هم نخواهیم کرد و ما از این همه چیزها می‌خواهیم که منطقه‌ی کُردستان و منطقه‌ی آزاد شده‌ی کُردستان عراق تحت کنترل کامل ما باشد و از این منطقه، هیچ نیرویی نمی‌تواند برود به ایران حمله بکند. مثلاً حالا برای شما مثال می‌زنم در این‌جا شما یک گروهی که خودتان به منافقین نام می‌برید و اسم‌شان، خودشان می‌گویند مجاهدین خلق، در کُردستان بودند. ما به آن‌ها گفتیم کسی نباید از خاک ما علیه ایران استفاده بکنند و این راه مسدود است به سوی شما و این‌ها گوش نکردند، آمدند چندین بار درگیری با ما کردند آخرین بار این بود که گروهی از این افراد مسلح [منافقین] که از دولت [صدام] پول و اسلحه می‌گیرند و برای دولت عراق دیدبانی و جاسوسی می‌کنند، می‌خواستند از منطقه‌ی آزاد شده عبور کنند و بروند در ایران چه کاری انجام بدهند. گفتیم کا‌که؛ نمی‌شود از منطقه‌ی ما عبور کنید، این منطقه‌ی ماست و قبول نداریم. گفتند نخیر، ما می‌رویم و از دولت عراق دستور گرفته‌ایم و از دولت عراق اجازه گرفته‌ایم. گفتیم دولت عراق در این‌جا نیست؛ این‌‌جا منطقه‌ی آزاد شده است. در این‌جا اتحادیه‌ی میهنی وجود دارد. آن‌ها شلیک کردند و دو تا پیش‌مرگه‌ی ما را شهید کردند و پیش‌مرگان ما هم از خود دفاع کردند و ده نفر از آن‌ها را کشتند و از همه‌ی منطقه‌ی آزاد شده، ایشان را بیرون راندیم؛ یعنی در منطقه‌ی آزاد شده نماندند. ...(1) در مورد مذاکره با رژیم بعث، مذاکرات ما با رژیم عراق در سال 1984 یعنی اواخر 1983 و اوایل 1984 شروع شد. در زمانی بود که ما در وضع خیلی مشکلی قرار گرفته بودیم، اتحادیه‌ی میهنی کُردستان در جنگ بود با عراق و برادران جمهوری اسلامی کم لطف بودند و ما، از پشت نیروهای دیگر ما را می‌زد، جو [جبهه واحد دموکراتیک عراق] علیه ما جنگ می‌کرد، ما در حصار اقتصادی بودیم، کمبود زیاد داشتیم، آذوقه و اسلحه نداشتیم، کمک‌های خارجی از ما بریده شده بود وضع ما خیلی واقعاً دشوار بود و مشکلات فراوانی [پیش] روی ما بود و همه‌ی راه‌ها و درها به روی ما بسته شده بود. یک وضعیتی به وجود آمد که ناچار شدیم مذاکرات بکنیم برای این‌که یک نفسی بکشیم و یک استراحتی پیدا بکنند نیروهای خسته شده‌ی پیش‌مرگان کُردستان که خیلی خسته شده بودند و اوضاع اقتصادی ایشان بد بود، استراحتی بکنند و تجدید قوا و تجدید نیرو بکنند و وضعیتی به وجود بیاید که ما بتوانیم به مبارزه‌ی خودمان ادامه بدهیم. البته ما فکر نمی‌کنیم که مذاکره خودش باعث تقویت صدام شده، هم‌کاری و وحدت با صدام باعث تقویت می‌شد یعنی ما اگر، اتحادیه‌ی میهنی، جزو دولت می‌شدیم و با دولت هم‌کاری می‌کردیم و این نیروهای خودمان را در طرف او می‌گذاشتیم این حتماًً باعث می‌شد که دولت تقویت بشود و بتواند عمر خودش را دراز بکند ولی ما برعکس، از مدت مذاکرات استفاده کردیم برای پیش‌برد نیروی خودمان، توسعه و گسترش تشکیلات خودمان و مردم کُرد را بسیج کردیم بیش‌تر دور اتحادیه‌ی میهنی جمع شوند... و بعداً در وقت مذاکرات واقعاً مبارزه‌ی ما یعنی اپوزیسیون ما علیه دولت تمام نشده بود، فقط مبارزه‌ی مسلحانه متوقف شده بود ولی مبارزات مردمی را ما رهبری می‌کردیم، اعتصابات، تظاهرات در شهرها علیه رژیم، ده‌ها هزار سرباز فراری پیش ما مانده بودند و از ارتش فرار کرده بودند و نرفته بودند به جنگ علیه جمهوری اسلامی یا علیه ما و در این مدت [دوران مذاکرات] بود، مدتی بعد از این، [برای] مردم کُرد بار دیگر معلوم شد که این دولت هیچ چیزی به خلق کُرد نمی‌دهد چون قبل از مذاکره، دولت، یک تبلیغات وسیعی را شروع کرد در کُردستان و رفت پیش مذهبیون و مسلمان‌ها و ... و گفت ما حاضر هستیم همه چیز بدهیم و این‌ها [اتحادیه] عامل سوریه هستند و از حافظ اسد دستور می‌گیرند و نمی‌خواهند با ما چیز [آشتی] بکنند؛ مردم، خیلی به ما فشار آوردند ولی بعضی چیزها هست که مردم باید در آزمایش و تجربه یاد بگیرند و یاد هم گرفتند که: نخیر؛ این بار هم دولت [صدام] دروغ می‌گوید و هیچ چیزی به خلق کُرد نمی‌دهد؛ بعد از آن، باعث شد که جنگ شروع بشود بار دیگر بین ما و ایشان [حزب بعث] به این شیوه‌ی وسیع که حالا خودتان می‌بینید چه مناطق آزاد شده‌یی در کُردستان عراق هست. توده‌های مردم چه‌طور علیه دشمن شده‌اند و با پیش‌مرگان اتحادیه‌ی میهنی کُردستان چه‌طور قهرمانانه علیه دولت جنگ می‌کنند. ...(2) به هر حال، توجیه این پیشینه اگرچه با کلمات و جملاتی آمیخته با باورها و اعتقادات ایرانیان هم‌راه بود، اما باور آن و پذیرش تقاضای اتحادیه‌ی میهنی کُردستان عراق (ارتباط و هم‌کاری با جمهوری اسلامی ایران)، هم‌چنان برای عده‌یی دشوار بود. برقراری روابط جلال طالبانی با جمهوری اسلامی ایران: عملیات فتح1 که در پی پذیرش تقاضای جلال طالبانی مبنی بر هم‌کاری با نیروهای رزمنده‌ی جمهوری اسلامی ایران از جانب مسئولان وقت لشکری و کشوری انجام شد، تا حد بسیاری به ابهامات و تردیدها در مورد مواضع جدید اتحادیه‌ی میهنی کُردستان عراق پایان داد و منطقه‌ی آزاد شده‌ی کُردستان عراق که در کنترل این اتحادیه‌ قرار داشت، بستر مناسبی تشخیص داده شد تا رزمندگان ایرانی، به ویژه نیروهای تحت امر قرارگاه رمضان (مرکز فرماندهی و اجرای جنگ‌های نامنظم سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) به اجرای عملیات‌های چریکی و پارتیزانی در ابعاد گوناگون بپردازند. البته این موافقت در پی چندین ماه تلاش مداوم این گروه معارض عراقی برای یافتن کانال مناسب ارتباط و اثبات حسن نیت خود انجام شد و در این مدت یعنی از اواخر سال 1364 تا پاییز 1365، اتحادیه‌ی میهنی کُردستان عراق، ضمن رفع ابهامات موجود در مورد مواضع و عمل‌کرد این گروه معارض عراقی، بسیار کوشید تا روابط سرد میان این اتحادیه‌ و جمهوری اسلامی ایران آرام آرام به ارتباطی منطقی و تعریف شده سوق پیدا کند و به اصطلاح یخ‌های این روابط ذوب شود. جلال طالبانی و سایر رهبران اتحادیه‌ی میهنی در اولین گام همه‌ی تلاش خود را بر جلب نظر فرمانده و مسئولان قرارگاه رمضان معطوف ساخته و با ایجاد پایگاه و قرارگاه تاکتیکی ثابت سپاه پنجم در استان‌های کُردنشین، در عمق و وسعتی حیرت‌انگیز، امکان حضور فرماندهان رده‌های مختلف و مسئولان اطلاعات و عملیات را در منطقه‌یی به عمق تقریبی200 کیلومتر در خاک عراق فراهم کردند، منطقه‌یی که حکومت عراق آن جا را امن و دور از آتش جنگ قلمداد می‌کرد. برای فرماندهان و مسئولان اطلاعات و عملیات قرارگاه رمضان حضور در این مناطق و مشاهده‌ی اهداف نظامی، تأسیسات گوناگون اقتصادی و پایگاه‌های ارتش عراق اعم از پایگاه‌های نیروی زمینی و نیروی هوایی از نزدیک‌ترین فاصله و حتی با چشم غیر مسلح، اعجاب‌انگیز می‌نمود، اما عجیب‌تر چهره‌ی فرماندهان قرارگاه‌ها و یگان‌های منظم بود که به هنگام استماع گزارش مسئولان قرارگاه رمضان از چگونگی حرکت خود در خاک دشمن و حضورشان در میان مردم شهرها و روستاهای عراق حیرت‌زده بودند. در واقع باور این مطلب برای فرماندهان سخت بود که چه‌طور می‌شود حرکت چند ده متری یگان‌های منظم خودی در جبهه‌های جنوب با موانع متعدد‌ی روبه‌رو شود و دشمن به محض کوچک‌ترین تحرک آن‌ها را زیر آتش سنگین قرار دهد، ولی در شمال عراق، فرماندهان رده‌های مختلف قرارگاه رمضان در آرامش کامل به وسیله تویوتا لندکروز کیلومترها روی جاده‌های عراق حرکت کنند و بین مردم روستاها و شهرهای این کشور حضور یابند تا جایی که حتی طرح پیشنهادی فرمانده قرارگاه رمضان برای اجرای عملیات نظامی در بغداد به طور جدی طراحی و سازمان‌دهی شد و اقدامات اولیه برای اجرای آن نیز آغاز شد، اگرچه حتی در رده‌ی فرماندهی نیروی زمینی سپاه پاسداران نیز این طرح به دقت بررسی نشد و اصلی‌ترین دلیل آن، باور نکردن مشاهدات و اقدامات نیروهای قرارگاه رمضان بود. "عملیات انتقال" مقدمه‌ی عملیات فتح 1: اگر چه حضور فرماندهان و مسئولان قرارگاه‌ها، یگان‌ها و واحدهای گوناگون نظامی در پشت خطوط جبهه و در مناطق عمقی دشمن، با خطر هم‌راه بود، اما به منظور اقناع فرماندهان رده‌های مختلف تصمیم‌گیرنده و عمل کننده‌ی نظامی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و درک موقعیت مطلوب و بستر آماده‌ی این منطقه‌ی گسترده، چنین اقدامی در دستور کار قرارگاه رمضان در مقطع زمانی مذکور قرار گرفت. فهرست فرماندهان و مسئولانی که هنگام درگیری نیروهای خودی با ارتش عراق، از خطوط اولیه‌ی دشمن عبور کردند و در پشت جبهه و مناطق عمقی عراق استقرار یافتند و آزادانه چندین روز و حتی چند هفته به شناسایی مناطق و طراحی عملیات در جهت اهداف گوناگون پرداختند و حتی با مردم و اعضای رده‌های مختلف گروه‌های معارض عراقی مستقیم ارتباط برقرار کردند فراوان و تحسین برانگیز است و اقدام آنان را می‌توان در ردیف عملیات‌های بزرگ نظامی که شاید در کم‌تر جنگی اتفاق می‌افتد به شمار آورد. البته از مجموع این اقدامات و طراحی‌های مانورهای گوناگون در نهایت امر، قرارگاه خاتم‌الانبیا(ص) و سیاست‌گذاران اصلی کشور در خصوص مسائل جنگ، با قید دو شرط با اجرای عملیات‌های چریکی و پارتیزانی از جانب قرارگاه رمضان و با هم‌کاری گروه‌های معارض عراقی موافقت کردند: 1. این عملیات‌ها در قالب "سلسله عملیات‌های فتح" انجام شد.2. رهبران و سران گروه‌های معارض عراقی امنیت مناطق تحت کنترل خود را برای عبور رزمندگان ایرانی، تضمین کنند. بدین ترتیب عملیات فتح1 – که نقطه‌ی آغاز سلسه عملیات‌های فتح در چارچوب عملیات نامنظم به شمار می‌رود- با هم‌کاری اتحادیه‌ی میهنی کُردستان عراق و با هدف حمله به تأسیسات نفتی کرکوک و پایگاه‌های نظامی و جاسوسی دشمن در آن منطقه، اجرا شد. تذکر این نکته لازم و ضروری است که به دلیل ضرورت عبور نیروهای عمل کننده از منطقه‌ی تحت کنترل اتحادیه‌ی میهنی کُردستان عراق و رسیدن به اهداف خود عملیات فتح1 با هم‌کاری این گروه معارض عراقی انجام شد و اگر اهداف مورد نظر این عملیات با عبور از منطقه‌ی تحت کنترل حزب دمکرات کردستان عراق- بارزانی‌ها- تحقق می‌یافت، قطعاً با این گروه هم‌کاری انجام می‌گرفت. به عبارت دیگر، فرمانده و مسئولان قرارگاه رمضان آنچه مدنظر داشتند اجرای عملیات چریکی و پارتیزانی در همه‌ی مناطق قابل دست‌رسی دشمن بود و تأکیدی بر هم‌کاری یک گروه معارض عراقی خاص نداشتند. در واقع موضوع مهم برای آن‌ها هماهنگی با رهبران گروه‌های معارضی بود که کنترل منطقه‌ی آزاد شده‌یی را بر عهده داشتند که رزمندگان برای وصول به اهداف باید از آن جا عبور می‌کردند. به هر حال، در پی اظهار آمادگی جلال طالبانی و گروه تحت رهبری وی برای اجرای عملیات در کرکوک طرح مانور فتح1 از جانب فرمانده وقت نیروی زمینی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تصویب شد. در پی ابلاغ دستور اجرای عملیات فتح1 به قرارگاه رمضان، با توجه به ایجاد قرارگاه فرعی رمضان در منطقه‌ی یاغسمر استان سلیمانیه‌ی عراق با عنوان " قرارگاه مقدم رمضان"، این مأموریت به این قرارگاه ابلاغ و فرماندهی آن به همراه معاونت پشتیبانی قرارگاه رمضان، موظف شدند سلاح، مهمات و ادوات جنگی مورد نیاز عملیات فتح1 را به داخل خاک عراق انتقال دهند. انتقال تجیهزات نظامی و حدود200 رزمنده‌ی بسیجی و سپاهی به پشت خطوط دشمن و پیمودن 180 کیلومتر راه* برای رسیدن به اهداف مورد نظر، خود به تنهایی یک عملیات نظامی محسوب می‌شود، ضمن آن‌که علاوه بر این تعداد رزمنده و تجهیزات، به منظور کامل بودن ترکیب نیروها مسئولان و نیروهای متخصص مخابرات، بهداری، تخریب، تبلیغات و راوی مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نیز که – وظیفه‌ی خطیر ثبت و ضبط وقایع و رخدادهای عملیات را در میدان نبرد بر عهده داشت-انتقال یافتند. افزون بر این، کمک‌های دارویی و آذوقه نیز برای رفع نیازهای مردم ساکن در مناطق آزاد شده‌ی تحت کنترل به اتحادیه‌ی میهنی کُردستان عراق انتقال داده شد. برای آگاهی از حجم تجهیزات نظامی جابه‌جا شده، آمار زیر قابل توجه و دقت است: 1. کلاشینکف1500قبضه. 2. B.K.C 40 قبضه. 3. دوشکا 15 قبضه. 4. R.P.G 7 60 قبضه. 5. خمپاره‌انداز 120 م.م 3 قبضه. 6. خمپاره‌انداز 81 م.م 2 قبضه. 7. خمپاره‌انداز 120 م.م1500 گلوله. 8. خمپاره‌انداز 81 م.م 1000 گلوله. 9. خمپاره‌انداز 60 م.م 500 گلوله. 10. گلوله‌ی تفنگ 60 م.م 500 گلوله. 11. گلوله‌ی تفنگ 107 م.م 2000 گلوله. 12. موشک R.P.G 7354 گلوله. 13. فشنگ کلاش 21500 عدد. 14. فشنگ B.K.C 10000عدد. 15. فشنگ دوشکا 12000عدد. 16. کوله‌ی R.P.G 7 120 عدد.(3) اقلام مذکور در قالب قرارداد میان جلال طالبانی و رهبران اتحادیه‌ی میهنی کُردستان عراق و فرمانده قرارگاه رمضان، به داخل عراق منتقل شد که مفاد آن به شرح زیر است: به دنبال پی‌گیری‌های اتحادیه‌ی میهنی کُردستان عراق برای ایجاد رابطه با جمهوری اسلامی ایران و پس از چند ماه مذاکرات نمایندگان دو طرف، درباره‌ی اجرای عملیات مشترک نظامی با هدف انهدام تأسیسات نفتی کرکوک و پایگاه‌های نظامی آن، سرانجام میان آن‌ها توافق حاصل شد و در توافق‌نامه‌یی که در این خصوص به امضاء رسید، با درخواست‌های اتحادیه‌ی میهنی موافقت شد. این درخواست‌ها عبارت بودند از: 1. جمهوری اسلامی ایران تسهیلات لازم به منظور تأمین راه عبور اعضای اتحادیه‌ی میهنی کُردستان عراق به ایران و از ایران به دنیای خارج را فراهم کند. 2. ایران کمک‌های مقتضی و مساعدت‌های لازم را به اتحادیه‌ی میهنی کُردستان عراق در جنگ با صدام و رژیم بعث عراق بنماید و از ایشان پشتیبانی کند. 3. از نظر دارویی و امکانات پزشکی، ایران به نیروهای تحت پوشش اتحادیه‌ی میهنی کُردستان عراق که در مناطق آزاد شده‌ی تحت کنترل اتحادیه حضور دارند، کمک نماید و یا اجازه بدهد که اتحادیه بتواند اقلام دارویی و پزشکی مورد نیاز خود را از سایر کشورها تهیه کرده و از طریق ایران به کردستان عراق انتقال دهد. 4. در زمینه‌ی امور تبلیغاتی و اطلاع‌رسانی به رسانه‌های گروهی، ضمن کمک به تأمین برخی اقلام فنی مورد نیاز، اقدامات و هماهنگی‌های لازم جهت انتقال بعضی از قطعات خریداری یا اخذ شده از سایر کشورها به داخل عراق را به انجام رساند. 5. در جهت تأمین آذوقه و سبد مصرفی خانوارها و افراد حاضر در منطقه‌ی آزاد شده‌ی تحت کنترل اتحادیه‌‌ی که در محاصره‌ی اقتصادی و نظامی رژیم عراق قرار دارند، جمهوری اسلامی ایران اجازه دهد که اعضای اتحادیه‌ بتوانند آذوقه و مایحتاج مورد نیاز خود را از شهرها و روستاهای ایران خریداری کرده و به عراق منتقل نمایند. 6. نیروهای اتحادیه در سطح رهبران و فرماندهان و مسئولین، بتوانند به ایران تردد کرده و افرادی که قصد عزیمت به سایر کشورها جهت شرکت در اجلاس و مراسم ویژه‌یی دارند، قادر باشند از طریق ایران به کشورهای مزبور سفر نمایند.(4) به دنبال این توافق‌نامه‌ی هم‌کاری، اقدامات اولیه‌یی که برای اجرای عملیات فتح1 می‌بایست انجام می‌گرفت. به دلیل ضعف سازمانی و نداشتن برنامه‌ی از قبل طراحی شده، با یک ماه تأخیر انجام شد. برادر مصلحی از مسئولان قرارگاه در جلسه‌ی 26 مهر 1365 درباره‌ی دلیل تأخیر عملیات گفت: «...متأسفانه به دلیل این‌که ما سازمان مشخصی نداشتیم که روی این موضوع کار کند یعنی هیچ گروهانی، گردانی، تیپی و لشکری نداشتیم که بگوییم این مأموریت توست؛ برو شناسایی کن، طرحت را بریز و مسائل را دنبال کن...» به هر حال، هدف اصلی عملیات، انهدام تأسیسات نفتی کرکوک بود و ضمن درک اهمیت این هدف، می‌بایست اعزام نیروهای شناسایی و اطلاعاتی- عملیاتی انجام و جزئیات طرح مانور به طور دقیق، تنظیم می‌شد. چرا کرکوک؟ با بررسی جایگاه کرکوک در ساختار سیاسی و اقتصادی عراق، اهمیت حیاتی و نقش مهم این منطقه‌ی استراتژیک مشخص می‌شود و صحت نظر تصمیم‌گیرندگان و مسئولان وقت نیروی زمینی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و قرارگاه رمضان در تعیین این هدف مهم برای اجرای عملیات فتح1 به اثبات می‌رسد. شهر "کرکوک" بعد از بغداد و بصره، سومین شهر مهم عراق به شمار می‌آید و در نقطه‌ی تقاطع سه استان یا سه منطقه‌ی استراتژیک عراق شامل بغداد، اربیل و سلیمانیه قرار دارد. این شهر به دلیل موقعیت جغرافیایی و ژئوپلیتیکی‌اش، با توجه به کم‌رنگ شدن نقش بصره در طول جنگ و قرار گرفتن زیر آتش مستقیم حتی به عنوان پایتخت دوم عراق نیز برای حکومت صدام نقش‌آفرینی کرد. ترکیب جمعیتی شهر کرکوک متشکل از قومیت‌های مختلف اعم از کُرد، تُرک، عرب‌های مهاجر و شیعه و سنی بود که حکومت بعث عراق با توجه به آرامش حاکم بر ساکنان این شهر می‌پنداشت، به آسانی می‌تواند با استفاده از نیروی نظامی اندک و سیاست‌های دیکتاتور مآبانه‌یی همچون تخریب اماکن و کشتار اقشار بی‌گناه و همچنین کوچ اجباری برخی اقوام و طوایف، بر این شهر تسلط یابد. منطقه‌ی کرکوک از نظر نظامی، به دلیل قرار گرفتن بین نقاط استراتژیک نظامی همچون ارتفاعات منتهی به سده دوکان و ارتفاعات پیرمگرون، بن‌زرد و کسرت از یک سو و ارتفاعات قره‌داغ و به ویژه جبال حمرین، از سوی دیگر، اهمیت ویژه‌یی دارد. گفتنی است که پس از کرکوک، اولین خط دفاع استراتژیک بغداد، ارتفاعات جبال حمرین می‌باشد. کرکوک در طول دوران مبارزات گروه‌های معارض عراقی و در طول جنگ تحمیلی همواره مرز میان مبارزان کُرد و حکوت عراق بود و به لحاظ "نفت‌خیر بودن" ‌اهمیت اقتصادی بسیاری داشت، طوری که دولت‌مردان ترکیه، گه‌گاهی بی‌محابا اشتیاق خود را برای تعرض نظامی به عراق و تصرف کرکوک از طریق رسانه‌های خارجی بین‌المللی ابراز می‌کردند. در بیان اهمیت نظامی کرکوک به هنگام شناسایی آن منطقه برای اجرای عملیات نظامی، باید به وجود پایگاه هوایی، پایگاه موشکی تاو، مقر اصلی سپاه یکم و هشتم و پادگان مجهز منافقین نیز اشاره کرد. در واقع اهمیت اقتصادی این منطقه از سایر ابعاد آن بیش‌تر بود و پالایشگاه کرکوک تأمین کننده‌ی هزینه‌های ماشین جنگی صدام به شمار می‌رفت. میزان بهره‌برداری از حوزه‌های نفتی کرکوک در زمان اجرای عملیات فتح1 در مهر 1365، بالغ بر 2،700،000 بشکه نفت در روز و بیش از 100 میلیون فوت مکعب گاز بود. این پالایشگاه اصلی‌ترین تأمین ‌کننده‌ی بودجه‌ی حکومت عراق به شمار می‌آمد که خسارت به آن، علاوه بر اقتصاد عراق، بر اقتصاد منطقه و بازارهای بین‌المللی نیز تأثیر می‌گذاشت. شناسایی دقیق اهداف عملیات: از آن‌جا که نیروهای اتحادیه‌ی میهنی کُردستان عراق نقش راهنما را در این عملیات ایفا می‌کردند و بخشی از پیش‌مرگان این گروه معارض عراقی وظیفه‌ی همراهی نیروهای اطلاعات و عملیات قرارگاه رمضان را برای شناسایی اهداف مورد نظر در منطقه‌ی کرکوک بر عهده داشتند، به دلیل معلوم نبودن سازمان یگان عمل کننده به ناچار از نیروهای مستقر در قرارگاه مقدم رمضان در یاغسمر- که برای مشاهده‌ی وضعیت عمومی منطقه در این قرارگاه حضور داشتند - بهره‌گیری شد. برادر مسعود سرمدی راوی مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ در عملیات فتح1 در یادداشت‌های خود در این باره نوشته است: « به دلیل این‌که در ابتدا نیروی مشخصی برای این کار معین نگردیده بود از نیروهای متفرقه‌یی که به منطقه آمده بودند استفاده شد و چند نفر از بچه‌های تخریب، چند نفر از بچه‌های مریوان و چند نفر از بچه‌های تهران به محورهای مختلف برای شناسایی اهداف مورد نظر رفتند.» به دلیل همین بی‌سازمانی، حتی چند نفر از نیروهایی که برای شناسایی اهداف به عمق رفته بودند، بعد از شناسایی به ایران بازگشتند و گفتند که ما برای دیدن منطقه آمده بودیم. برادر مصلح در این‌باره می‌گوید: « ما حتی کارمان با این افراد به جایی رسید که به این‌ها التماس کردیم، گفتیم تو را به خدا بمانید. رضای خدا در این کار است بمانیم. شما اطلاعات کسب کرده‌اید ما بعد از شما نمی‌توانیم کسانی را برای شناسایی بفرستیم. به هر حال چند نفر از این‌ها نماندند و الباقی که ماندند، آمدند و اطلاعات‌شان را آوردند.»(6) در حالی که فرمانده قرارگاه رمضان برای انهدام اهداف تعیین شده در کرکوک یگان عمل‌ ‌کننده‌یی مشخص نکرده بود، اتحادیه‌ی میهنی کُردستان عراق 2000 پیش‌مرگ عضو این اتحادیه را برای این اقدام سازمان‌دهی و حتی فرمانده عملیات و فرماندهان محورها (مالبندها)ی گوناگون را نیز مشخص کرده و نام "عملیات وحدت" را برای آن برگزیده بود. اقدامات نیروهای اعزامی به منطقه‌ی کرکوک و شناسایی مواضع و پایگاه‌ها و نحوه‌ی دست‌یابی به تأسیسات برای حمله‌ی نظامی به آن‌ها، به شکل مطلوبی انجام شد. اما نکته‌ی مهم و ظریف در عملیات فتح1، توانایی تحسین‌ برانگیز فرماندهان قرارگاه رمضان و رهبران اتحادیه‌ی میهنی کُردستان عراق در تلفیق دو نیرو با ساز و کارهای متفاوت بود که برای انهدام هدفی واحد در عملیاتی مشترک در نظر گرفته شده بودند. یگان‌های عمل کننده در عملیات فتح 1: از قرارگاه رمضان یگان‌های زیر وارد عملیات شدند: • تیپ ویژه‌ی هوابرد به فرماندهی برادر شفق. • تیپ ویژه‌ی پاسداران به استعداد 7 دسته و 20 تخریب‌چی (230 نفر)که قرار بود به فرماندهی برادر صادق محصولی عمل کنند. • گروه ادوات به فرماندهی برادر غلام پاک‌روح. • گروه پدافند به فرماندهی برادر بویاقچی. • گروه تخریب مهندسی به فرماندهی برادر محمد عاصمی‌پور. • گروه بهداری به فرماندهی برادر نادری. • گروه مخابرات به فرماندهی برادر بیفان. البته در جریان انتقال نیرو و تجهیزات نظامی به دلیل برخی ناهماهنگی‌ها چند نفر از فرماندهان مذکور، از جمله برادر محصولی، موفق به حضور در منطقه‌ی عملیاتی فتح1 نشدند و در نهایت، 130تن از رزمندگان در قالب یگان‌های گوناگون قرارگاه رمضان به منطقه‌ی عملیاتی وارد شدند. از اتحادیه‌ی میهنی کُردستان عراق نیز 2000 پیش‌مرگه در قالب یگان‌های پارتیزانی زیر وارد عملیات شدند: • تیپ21 کرکوک به فرماندهی کاک سیروان. • تیپ25 خلفان به فرماندهی کاک ملا ارس. • تیپ93 کوی سنجق به فرماندهی کاک ملا ابراهیم. • تیپ23 یورداش به فرماندهی کاک نبغه. • تیپ78 قره‌چرخ به فرماندهی کاک صفین. • تیپ68 دشت هوله به فرماندهی کاک مام غفور. • تیپ برانتی به فرماندهی کاک هیمن. • تیپ51 گرمیان به فرماندهی کاک محمود لنگاوی. • تیپ53 تیروانه به فرماندهی کاک عادل. • تیپ57 سیگرمه به فرماندهی کاک آزاد. • تیپ55 قره‌داغ به فرماندهی کاک آوات. و دو تیپ حفاظتی مالبند (منطقه‌ی) 1و2 اتحادیه. با مشخص شدن نام و تعداد نیروهای عمل‌ کننده، هماهنگی‌های لازم برای اجرای عملیات مشترک و تقسیم وظایف انجام شد و به دلایل مختلف هماهنگی مقتضی به شکل زیر صورت گرفت: « از آن‌جا که واگذاری اهداف مشترک به نیروها امکان‌پذیر نبود؛ اولاً- نیروها به دلیل مدت کوتاه هم‌زیستی مشترک و اختلاف فرهنگی و زبان نمی‌توانستند با یک‌دیگر کار کنند و حتی به دلیل عدم شناخت هم‌دیگر ممکن بود در عملیات یک‌‌دیگر را بزنند و ثانیاً به دلیل عدم امکان تعیین یک فرمانده مشترک، چگونه می‌توانستند برای تعیین زمان عملیات به توافق برسند. واگذاری اهداف مستقل هم امکان‌پذیر نبود چرا که هر یگانی جناح یگان دیگر بود و لذا عدم موفقیت هر گروهی می‌توانست سبب عدم موفقیت گروه دیگر شود و در آن صورت مشخص نمی‌شد که مسئول موفقیت یا عدم موفقیت کیست. به علاوه، کار با ادوات بر عهده‌ی نیروهای سپاه و تصرف پایگاه‌ها بر روی کانی دوملان بر عهده‌ی نیروهای اتحادیه گذاشته شد. ...»(7) طرح مانور و شرح عملیات فتح1: در پی فراهم شدن مقدمات اجرای عملیات و انتقال سلاح‌ها، مهمات و ادوات مورد نیاز عملیات به پشت خط دشمن و استقرار نیروهای عمل‌ کننده که به منظور حفاظت اطلاعات عملیات حدود 48 ساعت قبل از "حمله" وارد منطقه شده بودند، دستور عملیاتی زیر در 19 مهر 1365 با رمز " زینب کبری(س)" صادر شد: « ... هدف: انهدام تأسیسات عمده‌ی نفتی در شمال- حمله به تأسیسات سیاسی، اقتصادی و نظامی در منطقه، حمله به مرکز جاسوسی و امنیتی در داخل شهرهای قابل دسترسی... ... استعداد نیروهای خودی- در این عملیات یک گردان نیروی ادوات و 7 دسته‌ی 17 نفری نیروی پیاده و چند تیم نیروی تخریب از پیاده و 2 هزار نفر از نیروهای اتحادیه وارد عمل خواهد شد. ... منطقه‌ی عملیات در استان کرکوک- شهرهای کرکوک، دبن، آلتون کپری، ترس، قره حسن، شران و در استان اربیل شهرهای اربیل، مخمور، کوی سنجق و شهرستان‌های کندنیاوه: تواج و طق‌طق در استان صلاح‌الدین و شهرهای طوزخورماتو و قادرکرم در استان دیالی شهر کفری و سرقلعه در استان سلیمانیه و شهر چمچال، آغمر، سنگا و ... ... محورهای اصلی در این عملیات: الف. محور (بدر) به منظور انهدام تأسیسات موجود در کرکوک و بابا گورگور و دبس. ب. محور (خندق) به منظور انهدام تأسیسات جبل بور و جمبور."(8) قبل از آغاز عملیات فتح1، نیروهای اتحادیه‌ و فرمانده عملیات آنان کاک نوشیروان به دلیل لو رفتن عملیات در اجرای آن دچار تردید شدند و حتی طرح جای‌گزین، یعنی اجرای عملیات در "دوکان" در دستور کار نیروها قرار گرفت، با این حال فرمانده قرارگاه رمضان– برادر ذوالقدر– که در باختران (کرمانشاه) مستقر بود، در 13 مهر 1365 این پیام را خطاب به نیروهای ایرانی داخل عراق، به قرارگاه مقدم رمضان در یاغسمر ارسال کرد: «... مطمئن باشید دشمن متوجه نشده است. شما به خدا اعتماد کنید تردید به خود راه ندهید. بدون فوت وقت و با سرعت و دقت و قاطعیت بر تمامی اهداف حمله برید و قلب امام و امت و روح شهدا را شاد کنید. همه منتظرند. مبادا که در اراده‌ی خلل‌ناپذیر شما که متکی به اراده‌ی خداست، سستی پیش آید. برادر رحیم صفوی [جانشین نیروی زمینی سپاه پاسداران] نزد ماست و پی‌گیر کار شماست.» آغاز عملیات: پس از رفع تردیدها و ابهامات در زمینه‌ی مسائل حفاظت اطلاعات و عملیات، نیروهای رزمنده‌ی بسیجی و سپاهی متشکل از نیروهای آموزش دیده‌ی تیپ ویژه‌ی هوابرد، تیپ ویژه‌ی75 ظفر، تیپ ویژه‌ی66 پاسداران و گروه‌های تخریب، مهندسی، بهداری، مخابرات، پدافند و ادوات - که بالغ بر 130رزمنده بودند- با تقسیم در مالبند 1و2 منطقه‌ی آزاد شده‌ی کُردستان عراق و ادغام با 2000 نیروی پیش‌مرگه‌ی اتحادیه‌ی میهنی کُردستان عراق عملیات خود را ساعت 2 بامداد 19 مهر 1365، اجرای آتش 4 موشک‌انداز107 م.م (مینی‌کاتیوشا) و 3 خمپاره‌انداز 120م.م و سایر سلاح‌های سبک و نیمه سنگین خود را به مدت 5/3ساعت به انجام رساندند. در دقایق اولیه‌ی عملیات، زبانه‌های آتش ناشی از منفجر شدن لوله‌های انتقال نفت و گاز حیرت نیروهای نظامی عراق را طوری برانگیخته بود که بدون هدف به وسیله‌ی توپ‌های ضد هوایی مستقر در منطقه به اطراف شلیک می‌کردند. همچنین بر اثر اصابت گلوله‌های رزمندگان تحت امر قرارگاه رمضان به انبار مهمات پایگاه‌های نظامی دشمن، انفجار مهیبی رخ داد و بخش وسیعی از منطقه‌ی عملیاتی فتح1 روشن شد. بدین ترتیب، عملیات فتح1 با شلیک گلوله‌های مینی‌کاتیوشا و خمپاره‌ی120م.م، به تعداد بالغ بر 2000 گلوله روی اهداف از پیش تعیین شده در پالایشگاه کرکوک و پایگاه‌های نظامی عراق و همچنین پادگان نظامی منافقین و مرکز تقویت شنود و "مرکز تشویش" فرکانس‌های مخابراتی، به مدت بیش از 3 ساعت، به انجام رسید و با دستور فرمانده عملیات مبنی بر بازگشت نیروهای عمل‌ کننده به نقاط امن در منطقه‌ی آزاد شده‌ی کُردستان عراق، در ساعت05:30 بامداد 20 مهر 1365 به اتمام رسید و خسارت و تلفات فراوانی بر ارتش عراق وارد آورد. اوج موفقیت در یک عملیات پارتیزانی و نامنظم، وارد آوردن ضربه و خسارت بر اهداف تعیین شده و ترک منطقه‌ی عملیاتی در اسرع وقت است، بدون این‌که به نیروهای خودی صدمه‌یی وارد آید. بنابراین، خروج فوری نیروهای عملیاتی در اولویت بخش تکمیلی عملیات قرار داشت و فرماندهان حاضر در منطقه‌ی نبرد به شدت بر بیرون رفتن نیروی انسانی خودی از منطقه تأکید داشتند و حتی به دلیل روشن شدن تدریجی هوا در دقایق پایانی عملیات، دستور دادند در صورتی که انتقال قبضه‌های ادوات، جان نیروی خودی را در معرض تهدید قرار می‌دهد، قبضه‌های مذکور را رها و نیروها را به محلی امن منتقل کنند، ولی نیروهای عمل کننده با پذیرش ریسک مذکور، همه‌ی سلاح‌ها و ادوات را پس از پایان عملیات اجرای آتش، از منطقه خارج کردند و اجازه ندادند، هیچ یک از آن‌ها به دست دشمن بیفتد. در اطلاعیه‌ی قرارگاه خاتم‌الانبیا درباره‌ی نتایج و دستآوردهای عملیات فتح1 چنین آمده است: انهدام هدف‌های عملیات 1. انهدام تأسیسات پالایشگاه کرکوک که ظرفیت [تولید] 30 هزار بشکه در روز را دارا می‌باشد و سوخت نفت سفید، بنزین و گازوییل استان‌های شمالی عراق را تأمین می‌کرد. 2. انهدام واحد بهره‌برداری شماره یک از تأسیسات نفتی عراق که بدین ترتیب 70 درصد از توان بهره‌برداری از نفت عراق در کرکوک از دشمن سلب شد. 3. انهدام نیروگاه حرارتی برق کرکوک که برق مناطق صنعتی و شهر کرکوک را تأمین می‌کرد. 4. انهدام سه پایگاه موشکی زمین به هوا در منطقه‌ی کرکوک که مسئولیت حفاظت هوایی این منطقه را به عهده داشته است. 5. انهدام مقر منافقین و ضد انقلابیون خود فروخته و به هلاکت رساندن نفرات مستقر در آن. 6. انهدام تأسیسات تفکیک نفت و گاز "جمبور" که دارای ظرفیت [تولید] 300هزار بشکه نفت در روز [بود] و نیز تأسیسات تصفیه‌ی مقدماتی گاز و تأسیسات گاز این مجموعه که دشمن را از دست‌یابی به 100 میلیون فوت مکعب گاز محروم خواهد کرد. 7. انهدام تأسیسات تفکیک نفت و گاز "جبل‌بور". 8. انهدام تأسیسات نفت و گاز "شوراو" که ظرفیت جداسازی و تفکیک 100هزار بشکه در روز را دارا بود. 9. حمله و اجرای آتش بر روی قرارگاه سپاه یکم عراق که به این دو قرارگاه ضایعات و خسارات سنگینی وارد شده و تعدادی از فرماندهان ارتش عراق کشته و یا مجروح شدند. 10. انهدام پادگان دارمان که محل استقرار دو تیپ عراقی بوده و شمار کثیری از نفرات دشمن در این حمله کشته و یا زخمی شدند. 11. تسخیر و انهدام بیش از 20 پایگاه بر روی ارتفاعات دوملان و کشته شدن و به اسارت درآوردن تعدادی از نفرات این پایگاه‌ها. 12. انهدام مرکز استراق‌ سمع و جاسوسی الکترونیکی و پارازیت [...] واقع در "سقزلی". 13. به آتش کشیدن دکلی تلویزیونی [...] و ماکروویو کرکوک. 14. انهدام ایستگاه راه‌آهن "بی‌بایگوره" که کار انتقال نفت و فرآورده‌های سوختی را بر عهده داشت.(9) آیت الله هاشمی رفسنجانی نیز در گزارشی درباره‌ی آخرین وضعیت جبهه‌ها، در تشریح عملیات فتح1، گفتند: «... حتماً آقایانی که مایل بوده‌اند با منطقه‌ی کرکوک آشنا شوند، آن‌جا را مورد مطالعه قرار داده‌اند، جایی که از مدت‌ها پیش قله‌های پولادین نام‌گذاری شده بود و واقعاً هم اگر دست نیروهای کارامد بود باید قله‌های پولادین نامیده می‌شد. عراقی‌ها در آن‌جا حدود 20 پایگاه نظامی ایجاد کرده و علاوه بر آن نیروهای احتیاط قابل توجهی هم در آن‌جا گذاشته بودند. حالا، قله‌های پولادین به سرعت سقوط کرد بدون این‌که از نیروهای ما حتی یک نفر شهید بشوند و تنها چند نفر محدود از افراد طالبانی شهید شدند ...»(10) دستآوردهای عملیات فتح1: اجرای عملیات فتح1 هم از نظر موقعیت زمانی و هم به لحاظ منطقه‌ی حساسی که عملیات در آن‌جا اجرا شد یعنی"کرکوک"، دستآوردهای مهمی برای فرماندهان جنگ و تصمیم‌گیران برنامه‌های کلان و دراز مدت نظامی ایران و همچنین برای گروه‌های معارض عراقی، به خصوص جلال طالبانی و گروه تحت رهبری وی یعنی اتحادیه‌ی میهنی کردستان عراق به همراه داشت و تأثیر مهمی بر تحلیل مفسران و کارشناسان جنگ ایران و عراق در رسانه‌های خارجی بین‌المللی گذاشت. همچنین معیار و اصل جدیدی را در تحلیل‌های مربوط به جنگ ایران وارد کرد که پیش از این چندان مورد توجه نبود. این عملیات به فرماندهان و مسئولان جنگ، ثابت کرد که با کمک مردم و مساعدت گروه‌های معارض عراقی، عبور از خطوط مقدم و حرکت در پشت خطوط دشمن و مناطق عمقی عراق، و با بهره‌گیری از شیوه‌ی جنگ‌های پارتیزانی و چریکی، می‌توان خسارت شدیدی بر ماشین جنگی صدام وارد آورد. عملیات فتح1 همچنین، سرآغاز اطمینان مسئولان جمهوری اسلامی ایران به جلال طالبانی و گروهش و ایجاد ارتباط با آن‌ها و اجرای فعالیت‌های مشترک به شمار می‌رفت و نقطه‌ی عطفی در روابط فی‌مابین محسوب می‌شد. در واقع با اجرای این عملیات توجه مفسران رسانه‌های خارجی و تحلیل‌گران مسائل جنگ ایران و عراق به مسایل داخلی عراق، اقوام، طوایف و قبایل نقاط مختلف این کشور و مبارزات مردمی و گروه‌های معارض عراقی با صدام و حکومت عفلقی‌اش جلب شد. تکوین مبارزات مردمی و مخالفت‌های گروه‌های معارض عراقی با سیاست‌های جنایت‌کارانه‌ی صدام و در پی آن، اجرای عملیات فتح1 و تبلیغ هم‌کاری مشترک مردم عراق با رزمندگان ایرانی به واقع مرحله‌ی نوینی را فراروی جنبش‌های مردمی عراق قرار داد و رسانه‌های خارجی جهانی نیز مجبور به انعکاس این تحولات شدند. مراجع سند شماره61689، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، متن دست‌نویس پیاده شده نوار مصاحبه اختصاصی جلال طالبانی رهبر اتحادیه‌ی میهنی کردستان عراق در 24/7/1365 با راوی قرارگاه رمضان در عملیات فتح 1 برادر مسعود سرمدی در محل قرارگاه مرکزی اتحادیه‌ی میهنی یاغمسر، استان سلیمانیه عراق، صص14-12. 2. همان. صص 15 و17. 3. سند شماره 181942، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، نامه فرماندهی قرارگاه رمضان برادر ذوالقدر به جلال طالبانی دبیر کل اتحادیه‌ی میهنی کردستان عراق به شماره224-1ک.ط، ص2، (6/6/1365). 4. نوار شماره 46 جلسه قرارگاه رمضان، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، (26/7/1365). 5. همان. 6. گزارش دست‌نویس راوی مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ، عملیات فتح1 برادر مسعود سرمدی، گزارش شماره گ294، صص4و5، (مهر 1365) 7. عمل‌کرد قرارگاه رمضان در دفاع مقدس، کتاب چهارم، صص22و23. 8. مأخذ 6. 9. مأخذ 7. 10. همان. نگین مقاله 5، دوره 40، شماره 40، بهار 1391، صفحه 101-116 XML اصل مقاله (568 K) منبع محسن محمدی معین* چکیده صوت
  6. بسم الله الرحمن الرحیم در۱۲ اردیبهشت سال ۸۰ ، رهبر معظم انقلاب که به استان گیلان سفر کرده بودند، دیداری با جوانان گیلانی داشتند . در آن جلسه دختر خانمی، نوشته‌ای را خواند و از احساساتش نسبت به جوانان حزب الله لبنان و فلسطین گفت و اینکه الگوی ما آنها هستند! رهبر انقلاب هم در صحبت‌های خود اشاره‌ای به این خانم کردند و به او گفتند آن جوان لبنانی و فلسطینی الگوی خودش را جوانان ایرانی می‌داند! و بعد خاطراتی را از لحظه شهادت حسین املاکی تعریف کردند که برای همه ما جالب و شنیدنی بود: «شهید املاکی شما؛ جانشین لشکر گیلان، که توی میدان جنگ شیمیایی زدند و خودش هم آنجا در معرض شیمیایی بود. بسیجی بغل دستش ماسک نداشت، شهید املاکی ماسک خودش را برداشت بست به صورت بسیجی همراهش! قهرمان یعنی این! البته هر دو شهید شدند. هم املاکی شهید شد و هم آن بسیجی شهید شد، اما این قهرمانی ماند اینها که از بین نمی‌روند. زنده‌اند، هم پیش خدا زنده‌اند، هم دردل ما زنده‌اند و هم در فضای زندگی و ذهنیت ما زنده‌اند.» با این مقدمه ، خدمت دوستان عرض می کنم که قصد دارم تا در این تاپیک ، شهدای 2920 روز دفاع مقدس را خدمت دوستان معرفی نمایم . شاید ، همین شهداء عزیز که امنیت امروز ما ، مدیون جانفشانی های آنان است ، سر پل صراط ، دست ما را هم بگیرند . البته همه دوستان می توانند در پربار شدن این تاپیک بنده را همراهی کنند ، فقط چند مساله بسیار مهم : - خواهشمندم از بحث های غیر مرتبط خودداری فرمایید . - معرفی شهدای عزیز ، چه از ارتش جمهوری اسلامی ایران ، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ، کمیته های انقلاب اسلامی ، شهربانی و ژاندارمری جمهوری اسلامی ایران ، شهدای عزیز اقلیت های مذهبی و.... با ذکر مشخصات ( محل شهادت ) و در صورت امکان ذکر خاطره ای ، صورت گیرد . - البته چون بنده ارادت ویژه ای نسبت به شهدای نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی دارم ، از دوستانی که می توانند در این زمینه کمک کنند ، متشکر خواهم شد . متشکرم از همکاری همه دوستان عزیز
  7. به نام خداوندی که نهال وجود شهیدان را با عرق ملی گرایی آبیاری کرد خلاصه نویس: شقایق شرح کلی نقشه و رزم و مانور عملیات کمتر تعریف شده کربلای 2 (طرح اولیه عملیات بزرگ فتح المبین) سازمان رزم نبرد فتح المبین(طرح نهایی کربلای 2) سازمان رزمی عملیات کربلا2 به استناد طرح عملیاتی نهایی به شرح زیر میباشد. 1_قرارگاه فرماندهی کربلا2 شامل قرارگاه نیروی زمینی ارتش و سپاه پاسداران که با قرارگاههای تابعه به شرح زیر می باشند: 2_قرارگاه قدس شامل تیپ 84 پیاده، تیپ 2 لشکر 92 زرهی، تیپ 14 امام حسین، تیپ 41 ثار الله، تیپ ایلام، گردان مستقل علی اکبر. 3_قرارگاه نصر شامل لشگر 21 پیاده، تیپ 58 ذوالفقار، تیپ 7 ولی عصر دزفول، تیپ 27 رسول الله. 4_قرارگاه فجر شامل لشگر 77 پیاده، تیپ 33 المهدی، تیپ 17 قم، تیپ 35 امام سجاد. 5_قرارگاه فتح شامل لشگر 92 زرهی، تیپ 55 هوابرد، تیپ 25 کربلا، تیپ 46 فجر، تیپ 8 نجف. 6_تیپ 37 زرهی در کنترل قرارگاه کربلا2، گروه 33 توپخانه، یگان هوانیروز. بند مانور طرح عملیاتی کربلا2 فرماندهی عملیات کربلا2 با قرارگاههای قدس، فجر، فتح و نصربا استفاده از تاریکی شب تک نموده و هدف های استقلال، توفیق، آزادی، پیروز، ظفر، تنگ رقابیه، خط سبز و هدف فتحرا تامین و در امتداد خط سرخ پدافند می نماید(ارتفاعات مهم منطقه به نام هدفهای یادشده نامگذاری شده بود). و خط سرخ دامنه غربی ارتفاعات تینه و دوسلک و میش داغ بود. قرارگاه قدس در شمال، دشت عباس و عین خوش، ابتدا هدف استقلال(عین خوش) و مسیر ابوغریب را تامین و از ورود دشمن از سمت جنوب شرقی به منطقه دشت عباس جلوگیری نموده و سپس در امتداد خط سرخ(ارتفاعات تینه و میش داغ) پدافند می نماید. قرارگاه نصر در شمال شرقی، ابتدا هدفهای توفیق(شاوریه) و آزادی(علی گره زد) را تامین و سپس با ادامه تک مقاومتهای باقیمانده دشمن را در منطقه منهدم و در امتداد خط سرخ(ارتفاعات تینه و میش داغ) پدافند می نماید. قرارگاه فجر در مشرق، ابتدا هدف پیروز(تپه ابوصلیبی خات) را تامین می کند و سپس با ادامه تک هدف ظفر(تپه رادار) را تصرف و احتیاط فرماندهی عملیات کربلای2 را تشکیل می دهد. قرارگاه فتح در جنوب شرقی، ابتدا تنگ رقابیه و خط سبز را تامین و سپس با ادامه تک هدف فتح(تپه دوسلک) را تصرف و در امتداد خط سرخ پدافند می نماید. تیپ 37 زرهی احتیاط فرماندهی عملیات کربلا2 را در منطقه جنوب تشکیل میدهد. جریان نبرد فتح المبین سرانجام با تلاش مداومی که در طول سه ماه زمستان سال 1360 جهت آمادگی به عمل آمد نیروهای مسلح ایران توانایی لازم را برای شروع عملیات فتح المبین به دست آوردند و در ساعات پایانی روز اول فروردین ماه تصمیم نهایی اتخاذ شد و در ساعت نوزده بدین شرح به قرارگاه های چهار گانه ابلاغ گردید: (از کربلا2 به قرارگاه های قدس، فجر، نصر و فتح، ساعت(س) روز(ر) ساعت دوازده و سی دقیقه نیمه شب روز 2/1/62 تعیین، و شروع عملیات با کد بسم الله القاصم الجبارین یا زهرا علیه السلام خواهد بود.) بدین ترتیب با پایان مرحله طرح ریزی عملیات کربلا2 (فتح المبین) مرحله اجرایی نبرد آغاز گردید و آغاز این نبرد طبق طرح های از قبل تهیه شده از چهار منطقه جزء و قبل از آن از قرارگاه مرکزی آغاز شد(شایان ذکر است که قرارگاه فتح به دلیل برخورد با یک گروهان رژیم بعث دیرتر و کمی با تاخیر عملیات خود را شروع نمود). طبق دستورات ابلاغی یورش نیروهای ایران به سنگرهای متجاوزان آغاز شد و یگان های توپخانه آماده شدند در سراسر صحنه نبرد از عین خوش در شمال غربی تا رقابیه و میش داغ در جنوب غربی منطقه در خط تماسی قوسی شکل به طول تقریبا 100کیلومتر آتش سنگین و نیمه سنگین را بر روی مواضع دشمن فرو بریزند. لینک اصلی http://www.forum.rei.../thread117.html
  8. تیمسار سرتیپ دوم جلیل زندی، خلبان قهار شکاری تامکت و تکخال برتر نیروی هوایی ایران بود. او که در تمام دوران جنگ ایران و عراق به خدمت مشغول بود، دارای کارنامه درخشانی است و رکوردهایی که در شکار جنگنده های عراقی بر جای گذاشت عنوان بهترین تکخال تامکت جهان را برایش به ارمغان آورد.جلیل زندی در تاریخ ۱۲ اردیبهشت ماه سال ۱۳۳۰ در شهرستان گرمسار دیده به جهان گشود. پدرش عزت اله زندی تکنسین راه آهن و مادرش گوهرتاج فولادی خانه‌دار بود. جلیل به همراه خانواده اش تا پایان کلاس نهم دبیرستان (سال ۱۳۴۴) در گرمسار زندگی می‌کرد و به علت انتقالی پدرش به تهران (محله خانی آباد) آمد . او دوره دبیرستان را در تهران، دبیرستان وحید به پایان رساند و در سال ۱۳۴۷ دیپلم گرفت .در آن دوران او در آزمون ورودی دانشگاه پهلوی شیراز در رشته مهندسی کشاورزی پذیرفته شد، اما به علت زیادی مخارج از رفتن به شیراز بازماند. به دلیل آن که سن اعزام به سربازی در آن دوران بیست سالگی بود او باید دو سال صبر می‌کرد و چون بدون کارت پایان خدمت سربازی، اجازه استخدام در ادارات را نداشت به ارتش پیوست. او در اواخر سال ۱۳۴۸ به عنوان همافر به نیروی هوایی ارتش پیوست، اما پس از چند ماه در اوایل سال ۱۳۴۹ به علت علاقه‌ای که به خلبانی داشت به عنوان هنرآموز خلبانی به آمریکا اعزام شد و پس ازگذراندن یک دوره ۱۴ ماهه در آمریکا به عنوان خلبان به ایران بازگشت. در بازگشت زیر نظر شهرام رستمی که به تازگی به عنوان معلم پرواز معرفی شده بود به فراگیری پرواز با هواپیمای F4 -E گمارده شد. او مطابق معمول دوره‌ها را به خوبی گذراند. این موضوع باعث دوستی زندی با ایشان شد که همواره تحت الشعاع احترام متقابل استاد-شاگردی بود.وی درتاریخ بیست و ششم آبان ماه ۱۳۵۷ دوره خلبانی اف-۱۴ای را گذرانده و از آن پس در پایگاه هشتم شکاری اصفهان به خدمت ادامه داد. زندی که پیش از پیروزی انقلاب از خلبانان با تجربه تامکت بود، پس از انقلاب نیز سابقه درخشانی با F-14 از خود به جای گذاشت.در نخستین روز جنگ هنگامی که هواپیماهای عراقی فرودگاه مهراباد را بمباران کردند او برای دیدن بستگانش در تهران به سر می‌برد که با شنیدن خبر بمباران فورا به اصفهان بازگشت. پس از آغاز جنگ نیز در خدمت نیروی هوایی ایران باقی ماند و در کنار دوستان و همرزمانش به دفاع از مرزهای کشور پرداخت. سروان زندی در عملیات معروف به 140 فروندی در روز اول مهرماه 1359 در پرواز پوشش هوایی شرکت فعال داشت. زندی گرچه ابتدا با فانتوم پرواز می کرد، اما شهرتش بیشتر به‌عنوان خلبان جنگنده F-14 است. وی دارای دست کم 9 پیروزی هوایی تایید شده و 2 پیروزی احتمالی است. این لیست بلندبالا شامل ۴ فروند میگ 23، ۲ فروند سوخو 22، ۲ فروند میگ 21 و ۳ فروند میراژ اف1 می‌باشد.از این رو او به عنوان موفقترین خلبان شکاری ایرانی و موفقترین خلبان اف-۱۴ شناخته می‌شود.زندی چندین سال در پایگاه هشتم شکاری اصفهان خدمت می کرد که یکی از پایگاههای اصلی تامکتهای ایرانی به شمار می رفت و نقشی بسزا در تامین امنیت آسمان کشور و مقابله با تجاوزات هواپیماهای عراقی ایفا می کرد. بهمن ماه 1366یکی از ماههای پربار برای گردان 81 شکاری بود. خلبانان این گردان 5 پیروزی تثبیت شده و دو پیروزی احتمالی، ضد جنگنده های F1EQ-5/6 به اضافه انهدام یک فروند بمب افکن B-6D را در کارنامه خود ثبت کردند. درباره دو پیروزی احتمالی گفتنی است این پیروزیها در نخستین نبرد هوایی که گردان 81 شکاری نخستین F-14 خود را از دست داد، حاصل شدند. در این نبرد سرگرد خلبان جلیل زندی نبرد بسیار سنگینی با 8 جنگنده میراژ عراقی آغاز و دو تیر موشک سایدوایندر به سمت آنها شلیک کرد. با توجه به حجم فوق العاده درگیری، خلبانان تامکت فرصت ردیابی موشکهای خود را پیدا نکردند. متأسفانه در این درگیری نابرابر تامکت سرگرد زندی هدف چندین تیر موشک R550 و یک تیر موشک سوپر 530D قرار گرفت، اما خلبان زبردست ما لاشه عقاب را از دست کفتارها بیرون کشید و با یک موتور صدمه دیده راه بازگشت را پیش گرفت. ولی تنها موتور باقیمانده دیگر یارای همراهی هواپیما را نداشت و با کمال تأسف، خلبانان ما مجبور شدند خروج اضطراری کرده و تامکت را به آغوش آبهای نیلگون خلیج همیشه فارس بسپارند.این آخرین مأموریت جنگی سرگرد خلبان زندی بود که تا آن تاریخ با 9 پیروزی تثبیت شده و 2پیروزی احتمالی، لقب پرافتخارترین خلبان F-14 را به خود اختصاص داده بود. زندی در اواخر دوران خدمت به درجهٔ سرتیپ دومی ارتقای درجه یافت و در سال 1370 بازنشسته شد.امیر سرتیپ خلبان فضل الله جاوید نیا در کتاب "نبرد در آسمان" از زندی به نیکی یاد کرده و در مورد همرزمش چنین گفته است: "از مرحوم زندی می توان به عنوان یکی از برترین خلبانان اف 14 نام برد. ایشان در همه موارد نمونه بود. خط، سخنرانی، آواز و در مرحله آخر در پرواز با هواپیمای اف 14 جزو بهترین خلبانان بود. مرحوم زندی تا پایان جنگ پروازهای زیادی انجام داد و بعد از جنگ هم به عنوان مدیر طرح و برنامه منصوب شد. سپس معاون برنامه نیروی هوایی شد و تا زمان بازنشستگی هم در همین پست باقی ماند... مرحوم زندی از دوستان شجاع و باسواد من بود. خاطراتی را که با ایشان داشتم، هرگز فراموش نمی کنم." سرانجام عقاب تیزپرواز آسمان ایران، موفقترین خلبان شکاری ایرانی و تکخال تامکت جهان پروازی ابدی را آغاز کرد. تیمسار جلیل زندی در 12 فروردین ماه سال ۱۳۸۰ در جریان یک سانحه رانندگی در جاده هراز و در منطقه رودهن یا یک دستگاه کامیون تصادف کرد و به همراه همسرش زهرا محب شاهدین جان باخت. از وی 3 فرزند پسر به یادگار مانده است. بی گمان زندی یکی از خلبانان شاخص ایران و آسیاست که با توجه به بازنشستگی تامکت در آمریکا، نزدیک شدن به رکورد او به عنوان برترین تکخال تامکت دست نیافتنی به نظر می رسد. ***************************************** منبع
  9. [center]بسم الله الرحمن رحیم لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظیم[/center] [center][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/5~16.jpg[/img][/center] با سلام... داشتم راجع‌به عملیات ها و درگیری های سپاه و یا ارتش جست‌و‌جو میکردم در اینترنت که به این مطلب جالب رسیدم... راستش اصلا فکر نمی‌کردم که یه همچین عملیاتی هم بوده باشه و البته با دیدن عکس‌هاش کلی هم لذت بردم... باز خدا خیر بده دوستان فارس رو که برای ادم‌های تشنه‌ای مثل بنده چنین فایل‌هایی میذارن!! کمی تحقیق بیشتر، هیچ نتیجه‌ای رو به دستم نداد.... بنابراین همون مطالبی که پیدا شد رو خدمت عزیزان قرار میدم امیدوارم که دوستان خوششون بیاد... به نظر، جناب عباسی که بسیار عشق خوردن و عکس گرفتن دارن ظاهرا ))) این عکس ها رو بعد از بیش از ۲۵ سال رسانه‌ای کردن... ----------------------------- قرارگاه برون مرزی رمضان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، در سال ۶۶ و اواخر جنگ عملیات های چریکی و نامنظم زیادی رو انجام داد... [center] [url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/4~18.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/thumb_4~18.jpg[/img][/url][/center] [center]کماندوهای تیپ ۶۶ که در سال ۶۵ و ۶۶ عملیات های زیادی در کردستان عراق انجام دادن[/center] فتح ۸ که در شمال عراق و منطقه‌ی کردستان این کشور انجام گرفت یکی از بزرگ‌ترین های این عملیات هاست. طي‌ اين‌ يورش‌ پايگاه‌ و مقر حفاظتي‌ ارتش‌ عراق‌ در منطقه‌ اتروش‌ سقوط‌ كرده و منهدم‌ شد. به‌ همراه‌ آن، بخشي‌ از تجهيزات‌ نظامي‌ از جمله‌35 دستگاه‌ خودرو سبك‌ و نيمه‌ سنگين‌ ارتش‌ عراق‌ از بين‌ رفت. همچنين‌۴ خودرو حامل‌ مهمات‌ و يك‌ انبار مهمات‌ دچار آتش‌ شد و ده‌ها سلاح‌ نيمه‌ سنگين‌ و سنگين‌ منهدم‌ گرديد. مقر سازمان‌ امنيت‌ مركز حزب‌ بعث‌ و جيش‌الشعبي‌ در شهر اتروش‌ نيز ويران‌ شد و در مجموع‌۸۳۰ نفر از نيروهاي‌ دشمن‌ كشته‌ و زخمي‌ شده‌ يا به‌ اسارت‌ رزمندگان‌ اسلام‌ و معارضان‌ كرد عراق‌ در آمدند. طي‌ اين‌ يورش‌ پايگاه‌ و مقر حفاظتي‌ ارتش‌ عراق‌ در منطقه‌ اتروش‌ سقوط‌ كرده و منهدم‌ شد. به‌ همراه‌ آن، بخشي‌ از تجهيزات‌ نظامي‌ از جمله‌35 دستگاه‌ خودرو سبك‌ و نيمه‌ سنگين‌ ارتش‌ عراق‌ از بين‌ رفت. تا جایی که بنده تحقیق کردم، ظاهرا این عملیات یک شهید ([color=#b22222]حسین ترکمان‌پری[/color] ) داشته است که به نظر بنده، یک موفقیت کامل با کمترین تعداد تلفات و بیشترین سوداوری و نتیجه بوده است. [center][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/6~15.jpg[/img][/center] شناسنامه‌ی عملیات: [b]نام‌ عمليات: فتح‌8[/b] [b]زمان‌ اجرا: 28/4/1366[/b] [b]تلفات‌ دشمن‌ (كشته، زخمي‌ و اسير) : 830[/b] [b]رمز عمليات: يا رسول‌ الله(ص)[/b] [b]مكان‌ اجرا: منطقه‌ شمالي‌ استان‌ موصل‌ عراق‌ - عقبه‌ محور شمالي‌ جبهه‌ دشمن‌[/b] [b]ارگان‌هاي‌ عمل‌كننده: رزمندگان‌ نيروي‌ زميني‌ سپاه‌ پاسداران‌ انقلاب‌ اسلامي‌ و معارضان‌ كرد عراق‌[/b] [b]اهداف‌ عمليات: انهدام‌ اماكن‌ تاسيساتي‌ و پايگاه‌هاي‌ نظامي‌ دشمن‌ و حمايت‌ از معارضان‌ كرد عراق‌[/b] [center][url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/7~8.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/thumb_7~8.jpg[/img][/url][/center] [center]نیروهای تیپ۶۶، در حال تمرین برای اماده شدن برای عملیات در انواع محیط ها(عملیات در برف و کوه!)[/center] نتایج عملیات: 1- سقوط و انهدام بیش از 40 پایگاه و مقر حفاظتی در منطقه. 2- انهدام مرکز آتش‌بار توپ‌خانه‌ی اتروش. 3- انهدام سازمان امنیت مرکز حزب بعث و مقر جیش الشعبی شهر اتروش. 4- انهدام بخشی از تجهیزات نظامی دشمن در منطقه، از جمله 35 دستگاه خودرو سبک و نیمه‌سنگین نظامی، 4 خودرو حامل مهمات و یک انبار مهمات، 7 قبضه خمپاره‌انداز، 2 قبضه دوشکا و 2 قبضه ضدهوایی. 5- تعداد کشته‌ها و زخمی‌های دشمن: بیش از 800 نفر. 6- تعداد اسرای دشمن در این عملیات: 30 نفر. [center][url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/4~17.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/thumb_4~17.jpg[/img][/url][/center] [center][url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/7~7.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/thumb_7~7.jpg[/img][/url][url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/6~14.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/thumb_6~14.jpg[/img][/url][url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/5~15.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/thumb_5~15.jpg[/img][/url][/center] [center]بازگشت نیروها از عملیات فتح ۵ در خاک کردستان عراق در خرداد سال ۶۶[/center] [center]در روز ۲۸ تیرماه سال ۶۶، تیپ ویژه‌ی ۶۶ هوابرد سپاه، عمیق ترن عملیات رو در طول دفاع مقدس در خاک عراق به مرحله‌ی اجرا برد و با استفاده از نیروهای کماندویی تیپ ۶۶ هوابرد، و همچنین حمایت راکت‌انداز های مینی کاتیوشاه و خمپاره‌انداز ۱۲۰ عملیات را با موفقیت به پایان بردند. همچنین، به نظر می‌رسد که یک بزرگوار دیگر که در این تیپ و در این عملیات شرکت داشته اند، بعد ها توسط گروهک تروریستی جندالشیطان به شهادت رسیده اند که نام مبارک این شهید گرانقدر، فرشاد شفیع پور می‌باشد. [b]شهید ترکمان‌پری که شهید شدن، یکی از نیرو‌ها ایشون رو یک‌تنه تا ایران میارن و این طولانی ترین رکورد حمل پپیکر یک شهید میباشه که جالبی داستان هم اینه که کسی اسم ایشون رو نمیده!!![/b] حرف زدن اضافی رو تموم میکنم و مستقیم میرم به سراغ عکس‌های این عملیات شجاعانه با این توضیح که توضیحات هرچند عکس رو یکبار قرار دادم و می‌تونید از راست به چپ بخونیدش :[/center] [center][url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/6~16.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/thumb_6~16.jpg[/img][/url][url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/4~19.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/thumb_4~19.jpg[/img][/url][url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/5~17.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/thumb_5~17.jpg[/img][/url][/center] [center]۲۴تیر‌ماه[/center] 24 تیرماه 1366. محمد ناظری رسیده است. تیم های گردان مالک به ایران باز می‌گردند. ناظری(نشسته) و عباسی ایستاده با کلاه کردی، ناظری و عباسی در پندرو، آماده عزیمت به سمت اتروش، 24 تیرماه 1366، مهدی اردیخانی از مقر نزدیک اتروش آمده بود و به سمت ایران می‌رفت. او کمیته‌‌‌ی چتر بازی تیپ 66 را با سایر برادران هوابرد سروسامان داده و تیم های سقوط آزاد را تا سطح قابل قبولی آماده کرده بود. عباسی و مطیع نژاد در هنگام جدا شدن از مهدی و عزیمت به اتروش- 24 تیرماه 66 [center][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/4~20.jpg[/img][/center] [center]جاده متروکه شهر بارزان- عباسی و زاهدان در انتهای ستون[/center] [center][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/5~18.jpg[/img][/center] [center]ستون نیروهای ویژه‌ی هوابرد در جاده متروکه‌ی شهر بارزان در خاک عراق[/center] [center][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/6~17.jpg[/img][/center] [center]شهید فرشاد شفیع پور در شهر متروکه بارزان[/center] [center][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/7~9.jpg[/img][/center] [center]عباسی قاطر چموشی را که حاضر نبود بار ببرد را مهار کرده و به ستون نیروها می‌رساند[/center] [center][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/8~4.jpg[/img][/center] [center]عباسی در بالای ارتفاعات شیرین- در کف دشت رود زاب دیده می‌شود[/center] [center][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/cartridge20003~0.jpg[/img][/center] [center]ورود نیروها به دره‌ی شیرین. این دره منطقه زیبا و جنگلی است. عباسی در انتهای ستون[/center] [center][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/f10.jpg[/img][/center] [center]ناظری و جوان سربازی که در عملیات رشادت زیادی به خرج داد. او پیکر حسین ترکمان پری را به کشور منتقل کرد. دره‌ی شیرین در پشت سر آنها دیده می شود[/center] [center][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/f11.jpg[/img][/center] [center]در انتهای دره شیرن نیروها برای استراحت در شب اطراق کردند. شهید ترکمان پری (با پیراهن آبی) در سمت چپ تصویر در حال تعریف خاطره‌ی مدرسه. پس از او ناظری نشسته است و سپس عباسی. شهید شفیع پور با لباس روشن در کنار عباسی. جوانی که در سمت راست تصویر (نفر اول) دیده می‌شود. سه روز بعد پیکر مطهر شهید ترکامن پری را یک تنه تا ایران می‌آورد تا رکورد طولانی ترین حمل پیکر یک شهید به طول 180کیلومتر را به نام خود ثبت کند. البته نام این جوان را هیچ کس نمی داند[/center] [center][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/f12.jpg[/img][/center] [center]نیروها، دره شیطان را که محل استقرار نیروهای حزب کمونیست(شیوعی) عراق بودند طی کرده‌ناد و از گردونه موسوم به گذرگاه کاساندرا بالا آمده‌اند(اسم گذاری از روی فیلم های خارجی از سوی نیروهای ایرانی برای صحبت بدون مرز در پشت بیسیم بود) عباسی و ناظری در بالای دره[/center] [center] [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/f13.jpg[/img][/center] [center]رودخانه کف دره، باده‌های حوضچه‌ای که هر یک به اندازه‌ی یک استخر ورزشی معمولی است و آب انها به صورت پلکانی در حوضچه‌ی بعدی می‌ریزد. یکی از شگفتی‌های طبیعت شمال عراق است. ناظری، شهید شفیع پور، زاهدی و سایر برادران در بالای گردنه خستگی از تن به در می‌کنند[/center] [center][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/f14.jpg[/img][/center] [center]روستای چهار بوت در شمال کردستان عراق . از این روستا به بعد مناطق مسیحی نشین کردستان عراق آغاز می‌شود. عباسی و ناظری در کنار تعدای از کودکان کرد عراقی[/center] [center][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/f15.jpg[/img][/center] [center]عبور دشوار از رودخانه پهن زاب. قاطرها به سختی به آب زدند و شنا کنان به آن سوی رفتند. بارها را با تیوپ منتقل کردند اما آب به برخی تجهیزات صدمه زد[/center] [center][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/f16.jpg[/img][/center] [center]کنار رود زاب نیروها تا غروب استراحت کردند و سپس برای استفاده از تاریکی در عبور از مناطق آلوده به نیروهای دشمن آماده حرکت شدند. ناظری گوش شهید ترکمان پری را می فشرد که چرا دیر برای رفتن آماده شده است.[/center] [center][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/f17.jpg[/img][/center] [center]26 تیرماه 1366 کنار رود زاب. شهید ترکمان پری (نفر وسط)[/center] [center][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/f19.jpg[/img][/center] [center]29تیرماه 1366. روز قبل، عملیات چریکی فتح 8 با رمز یا رسول الله انجام شد. حسین ترکمان پری شهید شد. عباسی، مطیع نژاد ومحمود صاحبی مجروح شدند[/center] [center][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/f23.jpg[/img][/center] [center][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/f21.jpg[/img][/center] [center]31 تیرماه 1366 و حمل مجروحین عملیات توسط قاطر به عقب[/center] [center][IMG]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/f23.jpg[/IMG][/center] [center] [IMG]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/f24.jpg[/IMG][/center] [center]1 مرداد 1366- ستون عملیات در بازگشت به میهن به دره شیطان می‌رسد. گرئنه موسوم به گذرگاه کاساندرا و دشواری انتقال نیروها و تجهیزات . امکان حمل مجروح با قاطر یا از روش دیگر نبود .[/center] [center][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/f25.jpg[/img][/center] [center]2 مرداد 66 .کنار چشمه‌ای پرآب در خاک عراق رزمندگان در حال وضو و شست و شو[/center] [center][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/f26.jpg[/img][/center] [center]نام این سربازان وظیفه که ستون فقرات عملیان فتح 8 بودند را کسی نمی داند. مردان گمنامی که از دفاع مقدس برای خود هیچ طلب مادی و دنیوی نداشتند[/center] منابع: [url="http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13910431000873"]فارس نیوز[/url] [url="http://www.ashoora.ir/defae-moghadas/karname-amaliat/fath-8/menu-id-32"]سایت عاشورا[/url] [url="http://www.farsnews.com/plarg.php?nn=217549&st=483125"]عکس‌ها[/url] -------------- پ‌ن: این تاپیک در حالی نگارش میشه که فردا صبح کنکور دارم! و تصمیم گرفته بودم که بشینم به شدت بخونم، بعد یه دفعه این فکره اومد تو که داداش من تو که میخوای نظامی بشی کنکور میخوای چیکار؟! کاردانی از سرت هم زیاده!! این شد که بیخیال درس خوندن واسه فردا شدم و اومدم این تاپیک رو زدم!! پس اگر جایی غلط املایی تابلو بود یا یه همچین چیزایی، به بزرگی خودتون ببخشید چون فکرم مشغول چند تا چیز همزمانه.... پ‌ن: دوستان اگر عکس ها و یا فیلم هایی از عملیات های اینچنینی بازم دارن، لطف کنن در این تاپیک قرار بدن تا اصولا تاپیک به یک تاپیک کامل تبدیل بشه... البته اگر خوشتون اومد! پ‌ن: با تشکر از جناب قرمز بابت انتقال عکس ها به گالری.. پ‌ن: یه سری عکس دیگه(حدود ۸عکس) از این بزرگواران در عملیات فتح ۵ هم در لینک سوم موجوده که دوستان میتونن ببینن.... خودم هم سعی میکنم که عکس های اون عملیات رو اینجا وتوی همین تاپیک اضافه بکنم.... فعلا خستم!
  10. گوش بر ها, اشباح ترسناک جبهه های ایلام پيرمرد کارش بهياري و رسيدگي به دوا و درمان روستاهاي اطراف دهلران بود ؛ اما مردم ، عبد الرضا داور را « دکتر » صدا مي کردند . آن روز با همکارانش ، سيف الله بهرامي و دختر و نوه ي چهارساله اش، راه افتاده بودند براي بررسي وضعيت بهداشتي و درماني روستا ها . ساعت از نيم شب گذشته بود. مسافر ها که به انتهاي جاده فکر مي کردند و مردمي که منتظرشان بودند ، نا گهان با کمين وحشتناکي روبرو مي شوند . ماشين با رگبار و شليک پياپي ، سوراخ سوراخ مي شود و مي ايستد . همان اول کار ، يکي از اين گلوله ها هم خورده بود توي سر مادر و ... وآخرين حرفي که شنيده بود ، فرياد پسر چهار ساله اش بود که صدايش مي کرد . حالا عبد الرضا و همراهش اسير « گوش برها » شده اند. اسلحه ها بچه را نشانه مي رود که با اصرار پدر بزرگ (عبد الرضا ) کنار مي کشند . و بچه ي چهار ساله، همان جا محکوم مي شود که تا صبح بر روي جنازه مادر ناله و گريه کند . سرما ، وحشت از تاريکي و گلوله ، براي بچه دردناک تر از ديدن مادري نبود که تير پيشاني اش را سوراخ کرده بود و گوش هايش را هم گوش برها بريده بودند ... فردا صبح ، گشتي هاي سپاه، کودکي را مي بينند که توي سرماي شديد جاده ، روي جنازه ي مادرش از هوش رفته است . پسر بچه، بعد از 25 روز بيماري و تشنج شديد شهيد شد. پدر بزرگ، بهد از هشت سال اسارت به خانواده اش بازگشت ؛ اما شکنجه ها کار خودش را کرده بود. او هم رفت پيش دخترش ... گزارش اين حادثه ، در گزارش هاي صبح آن روز ، چنين ثبت شده است : به : فرماندهي سپاه ناحيه ايلام از : فرماندهي سپاه دهلران سلام عليکم ؛ به استحضار مي رساند در شب يکشنبه ، مورخه 63/8/12 يک نيسان متعلق به بهداري دهلران ، همراه چهار نفر سرنشين که دو نفر مرد و يک زن و يک کودک چهار ساله هنگام عبور از طرف زرين آباد به دهلران در دو کيلومتري روستاي بيشه دراز در تنگه نجي مرده در کمين افراد گوش بر قرار مي گيرند ، دو نفر به اسارت در مي آيند و زن ، شهيد و بچه ، سالم به جاي مي ماند و خودروي مذکور منهدم مي گردد . حد فاصل مهران تا دهلران، يک محور مواصلاتي به طول يکصد کيلومتر است که غرب و جنوب را به هم وصل مي کند اين جاده ، تقريبا خط دوم جبهه بود. در مسير اين جاده ،بسياري از مردم جنگ زده و آواره شده ي دهلران ، در روستاي متروکه ، که در مسير اين جاده قرار داشت ، اسکان گرفته بودند . اين مردم ، عملا به عنوان نيروهاي پدافند کننده ، نقش مهمي داشتند. ضمن اين که جوانانشان در جبهه هاي مهران و دهلران مشغول دفاع بودند . اين خانواده ها نيرويي دلگرم کننده براي رزمندگان مستقر در خط به شمار مي آمدند. رژيم بعث عراق از اوايل جنگ ، به هر طريق قصد از بين بردن آرايش اين روستا ها را داشت ؛ گاهي با حملات زميني و گاهي با حملات هوايي . هر روز بمب و گلوله ي توپ بود که بر سر مردم اين روستا ها مي باريد. اما آنها مقاومت مي کردند و بعضي وقت ها منطقه را رها مي کردند ، ولي باز بر مي گشتند . اين بار بعثي ها نقشه ي جديدي کشيدند و آن ، به کار گيري تعدادي از عوامل ضد انقلاب بود . اين عوامل از کردهاي عراقي بودند و از نظر جسمي ، هيکلي و توانا بودند . دستگاه استخباراتي عراق ، آنها را سازمان داد و يک تشکيلات سياسي از آنها به نام « گروه فرسان » تشکيل داد ؛ گروهي چريکي که به صورت پارتيزاني عمل مي کردند و هدف آنها ، ضربه زدن به مردم روستا و رزمندگان اسلام بود .که در محور مواصلاتي مهران - دهلران رفت و آمد داشتند . روش کار آنها اين طور بود که جاده ها را سنگ چين مي کردند و با کمين در ورودي روستا ها ، چوپان ها و عشاير را در بيابان و صحرا دستگير مي کردند ؛ و اگر مي توانستند آنها را به صورت اسير ، تحويل عراقي ها مي دادند ؛ و يا اگر تاريکي شب و راه طولاني و... به آنها اجازه نمي داد ، بلافاصله به افراد تير خلاصي مي زدند و يک گوش آنها را مي بريدند و به عنوان سند و مدرک، تحويل عراقي ها مي دادند تا در قبال هر گوش يا هر اسير ، از عراقي ها پول بگيرند . فعاليت اين گروه از سال 1363 آغاز شد و تا پايان جنگ ادامه داشت . آنها عمليات هاي تروريستي زيادي عليه عشاير ، روستايي ها و رزمندگان انجام دادند و به دليل بريدن گوش شهدا ، معروف شده بودند به « گوش برها ». منبع:منبع: مجله ي امتداد شماره 10 درود خدا بر شهداي عزيز ایلام غيور كه در حد فاصل مرز دهلران ومهران حماسه افريدند وگوش برهاي مزدور را نابود كردند.
  11. عصرایران ؛ جعفر محمدی - اجلاس عدم تعهد ، هر چند امروز به دلیل میزبانی کشورمان ، برای ایرانی ها اهمیت دارد اما پیش از این نیز ، یک بار در کانون توجه مردم ایران قرار گرفته بود ، زمانی که قرار بود بغداد میزبان سران عدم تعهد باشد ، آن هم در بحبوحه جنگ ایران و عراق! برای حکومت صدام حسین که در سوم خرداد ۱۳۶۱ ، خرمشهر را از دست داده و ضربه ای حیثیتی در جنگ و جهان خورده بود ، بسیار مهم بود که با میزبانی بزرگ ترین نهاد بین المللی بعد از سازمان ملل ، به ترمیم وجهه خود بپردازد. از این رو ، بغداد خود را مهیای برگزاری اجلاس می کرد و این در حالی بود که ایران ، می کوشید با تبلیغ ناامن بودن پایتخت عراق به دلیل وضعیت جنگی ، مقامات کشورها را از سفر به عراق بازدارد و اجلاس بغداد را منتفی کند. با این حال ، ماشین تبلیغاتی و سیاسی صدام که از پشتوانه قدرت های بزرگ هم برخوردار بود ، گوی سبقت را ربود و قرار شد اجلاس در بغداد تشکیل شود. عراقی ها ، ادعا می کردند که بغداد به حدی امن است که حتی یک پرنده هم بدون اجازه آنها نمی تواند در آسمانش پرواز کند. آنها حتی از مسوولان کشورهای عدم تعهد خواستند تا کارشناسان امنیتی خود را به بغداد بفرستند و از نزدیک شاهد امنیت مثال زدنی آن باشند! زمان اجلاس نزدیک می شد و تلاش های ایران ثمر بخش نبود. همه در تهران به دنبال راهی برای ضربه زدن به دشمن بودند ؛ تا این که پیشنهادی محرمانه از وزارت خارجه به ریاست جمهوری رسید و خیلی زود مقدمات اجرایی کردنش در دستور کار مقامات عالی نظام قرار گرفت. در نامه با تأکید بر اهمیت اجلاس ، تلاش های عراق در این باره و تصریح به این که اهمیت این موضوع از "خرمشهر" کمتر نیست ، آمده بود: "سرنوشت محل برگزاری کنفرانس را یک حرکت نظامی می تواند روشن کند."
  12. تاریخ: 15 تا 16 دی ماه 1359(5 تا 6 ژانویه 1981). محل: جنوب کرخه کور، غرب اهواز. نتیجه: پیروزی عراق در ضد حمله،سقوط هویزه. متخاصمین: جمهوري اسلامي ايران در برابر عراق فرماندهان: ايران :تیمسار ظهیر نژاد فرمانده نیروی زمینی ارتش تیمسار فلاحی رییس ستاد مشترک ارتش آیت الله خامنه ای نماینده رهبری در شورای عالی دفاع سرهنگ حسینی فرمانده عملیات نیروی زمینی تیمسار لطفی فرمانده لشکر 16 زرهی قزوین تیمسار جمشیدی فرمانده تیپ 1 لشکر 16 زرهی قزوین شهید حسین علم الهدی فرمانده سپاه سوسنگرد جاودان اثر علی هاشمی فرمانده سپاه حمیدیه عراق: ؟ استعداد رزمی ايران :در حدود 15000 نفر تیپ 1و3 از لشکر 16 زرهی قزوین تیپ 2 از لشکر 92 زرهی اهواز 2 گردان از لشکر 77 پیاده 2 گردان از سپاه پاسداران سوسنگرد گروهی از ستاد جنگهای نامنظم (شهید چمران) عراق: در حدود 20000 نفر تیپ 35 و 43 زرهی از لشکر 9 گردان 14 زرهی تیپ 20 مکانیزه از لشکر 5 تیپ 8 مکانیزه از لشکر 8 تیپ 31 نیروی مخصوص تلفات: ايران: 140 تا 250 دستگاه تانک 100 دستگاه خودروی زرهی 1 فروند هواپیما 1 فروند هلیکوپتر عراق: 1000 نفر کشته و مجروح 800 نفر اسیر 50 دستگاه خودرو 55 دستگاه تانک 3 فروند هلیکوپتر 15 دستگاه موشک انداز پیش زمینه با گذشت 3 ماه از آغاز تجاوز عراق به ایران و سقوط خرمشهر فشار بر روی سران سیاسی و نظامی کشور در جهت بیرون راندن متجاوزین از خاک ایران شدت گرفت. ابوالحسن بنی صدر ،رییس جمهور وقت و فرمانده کل قوا، در روز 26 آذر 59 در طی جلسه ای به فرماندهان نظامی عالی رتبه ارتش خطاب می کند:«به هر ترتیبی که هست برای عملیات آفندی طرح ریزی کنید. من دیگر در مقابل نظریات و خواسته های مردم و رهبران مذهبی قدرت مقاومت ندارم، یا باید طرحی را تهیه و اجرا کنید و یا اینکه بروید در رسانه های گروهی صریحا علت عدم امکان اجرای عملیات آفندی را برای مردم توضیح دهید.» در نتیجه این فشارها، نیروی زمینی ارتش دو طرح حمله بزرگ را به منظور بازپس گیری مناطق از دست رفته درجبهه جنوب آماده می کند. طرح اول حمله از سمت غرب اهواز و جنوب هویزه به منظور بیرون کردن دشمن از دشت آزادگان و از بین بردن تهدید عراق نسبت به اهواز، هویزه و سوسنگرد برنامه ریزی می شود. طرح دوم باید به فاصله چند روز پس از طرح اول اجرا می شد و با حمله از سمت ماهشهر و آبادان به صورت گازانبری نیروهای عراق را که از کارون رد شده و آبادان را از سمت شرق محاصره کرده بوند در هم می شکست و در نهایت به آزادی خرمشهر می انجامید. هر یک از دو طرح در چند مرحله اجرا می شدند و در صورت موفقیت در هر مرحله، مرحله بعدی عملیات شروع می شد. ارتش بنابر آموزه های استاندارد خود در هر دو حمله بر تک زرهی و نفوذ عمیق در مواضع دشمن تکیه داشت. در هر دو طرح قرار بود که بار اصلی عملیات بر دوش واحدهای زرهی باشد و نیروهای پیاده در کنار زرهی حرکت کرده و پس از رسیدن به اهداف عملیات مواضع جدید را تثبیت کنند. متأسفانه تمهیدات لازم برای حملاتی با این ابعاد توسط نیروی زمین در نظر گرفته نشده بود و در نتیجه هر دو عملیات با شکست مواجه شدند. عملیات نصر؛ وضعیت عمومی منطقه عملیات منطقه جغرافیایی كه در مرحله اول عملیات مورد نظر بود غرب اهواز و جنوب سوسنگرد را شامل می شد. این منطقه ازطرف شمال به شاخه شرقی-غربی رودخانه كرخه، از شرق به رودخانه كارون بین كوت بدالله تا آبادی فارسیات و ازمغرب جاده هویزه به یزدنو و ازجنوب به پادگان حمید و جفیرمحدود می شود. در جنوب غربی حمیدیه رودخانه كرخه نور از كرخه منشعب می گردد. ابتدا به سمت جنوب و سپس در نزدیكی روستای بنی تمیم به سمت غرب تغییرمسیر داده به موازات كرخه پس ازعبور از هویزه به هورالعظیم می ریزد. به علت لایروبی های سالیانه و ریختن گل و لای این رودخانه در دو طرف آن عارضه مرتفعی ازهویزه تا آبادی اژدك پدید آمد كه در زمینهای هموار و مسطح جنوب دارای ارزش نظامی است. انشعابات كرخه و كرخه كور در مواضع بارندگیهای شدید، سبب آب گرفتگی زمینهای اطراف می شود كه می تواند برای حركت نیروها ، به ویژه تجهیزات زرهی و مکانیزه، محدویت ایجاد كند. زمین منطقه به گونه ای است كه درمواقع خشكی بسیار نرم و درهنگام بارندگیهای شدید و طغیان رودخانه ها با باتلاقی و یا به صورت گل چسبیده ای درمی آید كه حركت افراد و یا خودروها را تنها به جاده محدود می سازد. بعلت فقدان عوارض طبیعی و همواربودن زمین، ایجاد عوارض مصنوعی در هنگام عملیات پدافندی یا آفندی و استفاده از و سایل سنگین مهندسی جهت ایجاد خاكریزیا حفركانال ضرورت می یافت. موقعیت نظامی منطقه عملیات درمرحله اول عملیات، رودخانه كرخه كور درقلب منطقه عملیاتی و اقع شده بود و نیروهای دشمن قسمتی از كرانه شمالی و جنوبی را در اشغال داشتند. پادگان حمید كه هدف نهایی مرحله اول محسوب می شد در جنوب شرقی این منطقه قرار داشت. برای رسیدن به این اهداف و تامین آن، انجام عملیات در امتداد جاده اهواز-خرمشهربه دلیل وجود مواضع مستحكم دشمن، امكان پذیر نبود. یگانهایی از لشكر5 و9 عراق در این مواضع مستقر بودند. دشمن به دوطرف آرایش داشت. در منطقه كرخه كور آرایش دشمن به سمت شمال و درغرب كارون آرایش به سمت شرق بود. در منطقه شمال غربی هویزه و جنوب غربی آن بین نیروهای دشمن الحاق وجود نداشت. به طوری كه هویزه و بخشهایی از هورالعظیم همچنان در اختیار نیروهای خودی بود. عقبه یگانهایی كه در شمال كرخه نور مستقربودند، جنوب آن رودخانه بود و این نقطه آسیب پذیری دشمن به حساب می آمد. طرح مانور عملیات نصر دومین عملیات بزرگ ارتش، با تکیه بر نیروهای زرهی بود و در منطقه هویزه به اجرا درآمد. طرح عملیات نصر توسط ستاد مشترک ارتش تهیه شده بود و یک طرح بلندپروازانه در چهار مرحله بود. قرار بود که در مرحله اول جفیر و پادگان حمید، در مرحله دوم کوشک و طلاییه و در مرحله سوم خرمشهر آزاد شود. در مرحله چهارم نیز قرار بود تا در صورت امکان پیشروی به سوی حومه بصره از محور تنومه انجام شود. قرار شد تا مرحله اول عملیات نصر در چهار محور جداگانه اجرا شود. در شمالی ترین محور قرار بود تا تیپ 1 لشکر 16 زرهی به همراه نیروهای نامنظم وابسته به شهید چمران از هویزه و از میان شکافی که بین تیپ 8 مکانیزه و تیپ 43 زرهی وجود داشت به سمت جنوب شرقی پیشروی کنند و با یک حرکت احاطه ای تیپ 43 زرهی را محاصره کنند. در محور دوم تیپ 3 لشکر 16 زرهی که توسط دو گردان از سپاه تقویت شده بود باید از کرخه کور عبور می کردند و یک تک جبهه ای را بر روی مواضع تیپ 43 زرهی اجرا می کردند. این دو محور قرار بود که در جنوب کرخه کور با یکدیگر الحاق کرده و بعد به سمت جفیر پیشروی کنند و آن را آزاد کنند. در سمت غرب اهواز و بر روی هور نیز دو تک های زرهی از دو محور جداگانه صورت می گرفت. محور اول از فارسیات به سمت عباویه و محور دوم کمی جنوب تر از محور اول و به موازات آن در جهت ایستگاه حمید انجام می شد. این دو محور نیز قرار بود که پس از الحاق با هم پادگان حمید را از دست دشمن خارج کنند. پس از رسیدن به اهداف مرحله اول و تثبیت آنها باید جهت تک زرهی به سمت جنوب غربی و در دو محور موازی به سمت طلاییه و کوشک می چرخید. برای اینکه عملیات با غافلگیری بیشتری همراه شود ساعت رهایی را ساعت 10 صبح روز 15 دی مصادف با 28 صفر انتخاب کردند. عملیات عملیات نصر در ساعت 10 صبح 15 دی ماه 59 آغاز شد. در اولین حرکت تیپ 3 لشکر 16 زرهی و گردانهای سپاه توانستند با موفقیت در محور ابوحمیظه-سوسنگرد از کرخه کور عبور کنند و تا 20 کیلومتری جنوب شرق هویزه در خطوط عراق نفوذ کنند. محور شمالی نیز با موفقیت به سمت جنوب حرکت کرد و با چرخش به سمت شرق با محور دوم الحاق کرد. در نتیجه الحاق تیپ 1 و 3 لشکر 16 زرهی تیپ 43 زرهی عراق کاملا محاصره شد. نیروهای عراقی که عقبه خود را از دست داده بودند به صورت نامنظم شروع به عقب نشینی کردند و با از دست دادن 800 نفر اسیر و مقادیر زیادی تسلیحات گروهی از آنان توانستند عقب نشینی کنند. در محور فارسیات آتش تهیه 20 دقیقه دیرتر از ساعت تصویب شده اجرا شد و نصب پل بر روی کارون و عبور واحدهای زرهی لشکر 92 زرهی با 3 ساعت تأخیر مواجه شد. از سوی دیگر پس از عبور از کارون محور جنوبی با میدان مین برخورد کرده و متوقف شد و محور مرکزی نیز با اندکی پیشروی 300 متر پس از کارون متوقف شد. در نتیجه هیچ کدام از این محورها نتوانستند به جاده خرمشهر-اهواز برسند و آن را قطع کنند. مرحله اولیه عملیات در ساعت 16 روز 15 دی به پایان رسید در حالیکه در محور شمالی عبور از کرخه کور با موفقیت انجام شده بود ولی در محورهای جنوبی نیروهای زرهی تنها توانسته بودند از کارون عبور کنند و سرپلی در ساحل غربی آن به دست آوردند ولی پیشروی قابل ملاحظه ای انجام نداده بودند. در محور شمالی واحدهای پای کار با آنکه با موفقیت خط دشمن را شکسته بودند از اقدامات تأمینی غفلت کردند و نیروها و تجهیزات زرهی در دشت بازقرار گرفتند. از طرفی عدم الحاق با دو محور مرکزی و جنوبی سبب شده بود تا نیروهای محور کرخه کور به دشمن جناح بدهند. مرحله دوم عملیات در ساعت 8 صبح روز بعد با هدف رسیدن به جفیر از محور شمالی شروع شد. جاده جفیر به عنوان محور عملیات انتخاب شد و نیروهای سپاه جلوتر از واحدهای زرهی ،که پشتیبانی از آنها را برعهده داشتند، حرکت به سمت جنوب را آغاز کردند. در شب اول عملیات عراق تعدادی از نیروهای خود را وارد منطقه کرده و آرایش داده بود. همچنین دو گردان تانک عراق در غرب جاده جفیر مستقر بودند. در نتیجه، پس از اندکی پیشروی، نیروهای سپاه با حملات توپخانه و هواپیماهای عراق زمینگیرشدند. با ته کشیدن مهمات و سوخت تانکهای لشکر 16 زرهی، فشار عراق بر روی واحدهای زرهی لشکر 16 قزوین بیشتر شد و سبب شد تا در بعد از ظهر روز 16 دی واحدهای زرهی بدون اطلاع نیروهای سپاه عقب نشینی کنند. تیپ 1 لشکر16 زرهی در حال عقب نشینی زیر آتش شدید عراق واقع شد و بسیاری از تجهیزات و تانکهای خود را از دست داد و تقریبا منهدم شد. با عقب نشینی تانکهای تیپ 1 زرهی نیروهای سپاه و تعدادی از نیروهای داوطب و نامنظم در محاصره یک ستون تانک عراقی افتادند و همگی شهید شدند. از جمله افرادی که در این مرحله از عملیات نصر در محاصره شهید شدند فرمانده سپاه هویزه ،سید حسین علم الهدی، بود. در ساعت 9 صبح روز 17 دی پاتک عراق به سمت جنوب کرخه کور آغازشد و در ساعت 14 آتشباری عراق بر روی مواضع ایران تشدید شد. در نتیجه، دستور تخلیه به پشت کرخه کور به لشکر 16 زرهی ابلاغ شد اما تا فردای آن روز هنوز یگانهایی از تیپ 3 لشکر 16 در مواضع خود در جنوب کرخه کور باقی مانده بودند. در حوالی ساعت 6 بعد از ظهر عقب نشینی باقیمانده تانکهای تیپ 3 به سمت شمال رودخانه کرخه کور آغاز شد در حالیکه نیروهای سپاه که هنوز در جنوب کرخه کور باقی مانده بودند حرکت مؤثری از جانب دشمن مشاهده نکردند. عقب نشینی واحدهای زرهی ایران عراق را در راه رسیدن به کرخه کور مصمم تر کرد و آتش شدید عراق سبب شد تا نیروهای سپاه با عقب نشینی از پل حمودی فردوس پل را منفجر کنند. در اوایل شب نیروهای عراقی به مواضع خود قبل از آغاز عملیات نصر بازگشتند و دوباره در حاشیه کرخه کور موضع گرفتند. پس از نبرد در روز 21 دی هویزه از محور سوسنگرد و جنوب شرقی مورد تهدید قرار گرفت و جاده سوسنگرد-هویزه زیر آتش مستقیم دشمن درآمد. 4 روز بعد هویزه کاملا محاصره شد و در روز 27 دی 59 شهر سقوط کرد. برنامه ریزی غلط بزرگترین عامل شکست ایران در عملیات نصر بود و با وجود پیروزی اولیه سبب شد تا نه تنها ایران تعداد زیادی از تجهیزات و ادوات زرهی خود را ،که جانشینی برای آنها وجود نداشت، از دست بدهد بلکه شهر هویزه نیز که از ابتدای جنگ اشغال نشده بود در محاصره قرارگرفت و سقوط کرد. اولین اشتباه نیروی زمینی ایران عدم شناسایی قدرت دشمن بود. لشکر 16 زرهی به تازگی وارد منطقه شده بود و با زمین عملیات هیچ گونه آشنایی نداشت. با اینکه در تمام محورها تک زرهی بار اصلی حمله را بر دوش می کشید انتخاب بد زمین و زمان عملیات سبب شد تا تک زرهی در محورهای جنوبی به گل بنشیند و تانکها پس از گرفتن سرپل فرصتی برای بازشدن در دشت و انجام تهاجم نداشته باشند. در فصل زمستان منطقه جنوب کرخه کور رملی و پر از گل و لای می شود و در نتیجه تانکهای لشکر 92 زرهی اهواز بدون اینکه فرصت مقابله در یک نبرد زرهی را پیداکنند در گل گیرکردند. عدم پشتیبانی و نبود مهندسی رزمی در منطقه عملیات سبب شد تا جاده کافی پشت سر لشکر 16 زرهی کشیده نشود و در نتیجه انتقال مهمات و سوخت به تانکهای این لشکر با مشکل مواجه شد و درنتیجه بسیاری از تانکهای این لشکر از بین رفتند یا به دست دشمن افتادند. برنامه ریزی غلط سبب شده بود تا مهمات کافی برای تانکها در نظر گرفته نشود. این اشتباه در مرحله دوم عملیات تأثیر مرگبار خود را نشان داد. اشکال دیگر برنامه ریزی های صورت گرفته برای عملیات نصر در نظر گرفتن نیروهایی اندک برای غلبه بر تعداد بیشتر دشمن بود که در مواضع مستحکم دفاعی قرار داشتند. در حالیکه استانداردهای نظامی نسبت 3 به1 را برای یک حمله موفقیت آمیز پیشنهاد می کنند در هیچ کدام از محورها نسبت مهاجمین ایرانی به مدافعین عراقی حتی به نسبت 2 به 1 هم نمی رسید. از سوی دیگر هیچ نیروی ذخیره ای برای عملیات در نظر گرفته نشده بود و با فروکش کردن قدرت نیروی تک کننده نیرویی در پشت جبهه نبود که جای نیروهای تک ور را پر کند. در ضمن برنامه ای برای شکست احتمالی عملیات در نظر گرفته نشده بود. عقب نشینی تیپ های 1و 3 لشکر 16 زرهی بدون پشتیبانی و به صورت نامنظم صورت گرفت و نیرویی نبود تا این عقب نشینی را پوشش دهد. عملکرد نیروی هوایی و هوانیروز در این عملیات قابل توجه نبود و با اینکه هوانیروز در ابتدای جنگ توان بالایی از خود نشان داده بود در عملیات نصر نتوانست پشتیبانی هوایی مؤثری از نیروهای تک ور انجام دهد. اگر هوانیروز می توانست در روز اول عملیات در محورهای جنوبی به کمک تانکهای لشکر 92 زرهی بیاید و راه آنها را بازکند شاید این عملیات با نتیجه ای دیگر خاتمه می گرفت. از دیگر اشکالات این عملیات نبودن تمهیدی برای مقابله با آتش ضدتانک پیاده نظام عراق بود. عراق بر اساس تجربیات مصر در جنگ 1973 اعراب و اسرائیل در عبور از کانال سوئز، نیروهای پیاده خود را به موشکهای هدایت شونده ضد تانک مجهز کرده بود و همین موشکها تلفات زیادی را به تانکهای ایرانی وارد کردند. تیپ های 1 و3 لشکر 16 زرهی که از حمایت دو گردان پیاده سپاه و نیروهای نامنظم شهید چمران برخوردار بودند توانستند آتش ضد تانک پیاده نظام عراق را بهتر خنثی کنند ولی میدانهای مین و موشکهای ضدتانک و آتش توپخانه عراق واحدهای لشکر 92 زرهی را که از کارون گذشتند خیلی زود زمین گیر کردند. به فاصله اندکی پس از شکست تک زرهی نیروی زمینی در جنوب سوسنگرد، حمله زرهی دیگری در جبهه جنوب برای شکستن محاصره آبادان انجام شد که آن هم به شکست دیگری انجامید. درباره آن خواهیم نوشت. نويسنده: رضاکیانی موحد لينك منبع: wars-and-history.com/post/382
  13. مرواریدی در ژرفا مصاحبه با خانواده شهيد سرهنگ خلبان «محمدهاشم آل‌آقا» قهرمان شکاری (F-14) مقدمه: مدتها بود كه به صورت جسته و گريخته در محافل گوناگون كه از جنگ و نيروي هوايي صحبتي به ميان مي‌آمد و يادي از شهدا و همچنين شهيد سرهنگ خلبان «محمدهاشم آل‌آقا» مي‌شد، همرزمان و دوستانش در شجاعت، دلاوري، صداقت و خاكي بودن وي اتفاق نظر داشتند. ما نيز پيرو وظيفه‌مان مترصد فرصتي بوديم كه خدمت خانواده معظم شهيد رسيده و نسبت به احوالات وي معرفت بيشتري حاصل كنيم. اشاره كتاب «تامكت‌هاي ايران در جنگ تحميلي» به اين شهيد بزرگوار كه در شماره پيشين از نظرتان گذشت، بهترين بهانه براي اين منظور بود كه به لطف خداوند با دريافت اذن شرفيابي از خانواده شهيد مقصودمان حاصل شد. باز هم مثل هميشه خود را در آن‌قدر مرتبه‌اي نمي‌بينم كه رمز و راز شهداي ميهن را بنگارم و به تصوير بكشم، با اين حال براي رسالتي كه بر دوشم سنگيني مي‌كند بهانه خوبي دارم. سايلي را گفت آن پير كهن چند از مردان حق‌گويي سخن گفت خوش آيد زبان را بر دوام تا بگويد ذكر ايشان را مدام گر نيم زايشان از ايشان گفته‌ام خوشدلم كاين قصه از جان گفته‌ام محمدهاشم در 27 آبان سال 1324 در خاندان بزرگ «آل‌آقا» كه از خانواده‌هاي سرشناس شهر كرمانشاه مي‌باشد پا به عرصه وجود گذاشت. دوران تحصيل خود در مقاطع ابتدايي، راهنمايي و دبيرستان را در شهر كرمانشاه گذراند. با اعلام مخالفت مادرش با وجود عشقي كه به پرواز داشت از اين كار منصرف شد اما علاقه وافر وي به ارتش كه همانا عشق خدمت به وطن بود باعث شد كه نهايتا به جمع نيروهاي مسلح بپيوندد. به دنبال آن وي پس از شركت در آزمون ورودي، موفق به راهيابي به دانشكده افسري نيروي زميني ارتش شده و با توجه به عطش دروني‌اش در ميل به بال گشودن همزمان در جهت جلب رضايت مادر گام بر مي‌دارد. پس از فارغ‌التحصيلي از دانشگاه افسري اصرار وي كارگر افتاده و مادر به خلبان شدن فرزند راضي مي‌شود. هاشم كه گويي در ابتداي راه قرار دارد با نيروي مضاعفي بلافاصله اقدام كرده و با شركت در آزمون دانشكده خلباني از اين امتحان نيز سربلند بيرون آمده و با رسيدن به آرزوي ديرينه خود به جرگه دانشجويان خلباني نيروي هوايي ارتش مي‌پيوندد. با اتمام كلاسهاي زميني و آموزش مقدماتي پرواز، طبق روال آن روز نيروي هوايي براي تكميل دانش پرواز خود راهي ايالات متحده مي‌شود. با اتمام دوره، مفتخر به دريافت وينگ خلباني شده و راه بازگشت به وطن را در پيش مي‌گيرد. سروان خلبان هاشم آل‌آقا مقارن با سال 1350 به كشور بازگشته و با امريه ستاد فرماندهي نيروي هوايي به عنوان كمك خلبان جنگنده F-4، فانتوم، به پايگاه هفتم شكاري شيراز منتقل مي‌شود. در ادامه در سال 1351 برابر امريه ديگري براي ادامه انجام وظيفه به پايگاه يكم شكاري تهران فرستاده مي‌شود. هاشم در همين سال با دختري در همان محله سكونت پدر و مادرش در شهر كرمانشاه آشنا شده و اين آشنايي به ازدواج اين دو ختم مي‌شود. آنها زندگي مشتركشان را در تهران آغاز كرده و پس از حدود 4 سال، در سال 1356 آماده سفري طولاني مي‌شوند. سروان خلبان آل‌آقا براساس صلاحديد فرماندهان وقت به همراه تني چند از خلبانان فانتوم، با خانواده‌هايشان براي آموزش هدايت پرنده پيچيده، انقلابي و جديد نيروي هوايي ارتش، گرومن F-14 تامكت عازم پايگاه نيروي دريايي ايالات متحده در ايالت ويرجينيا مي‌شوند. براي خلبانان باتجربه فانتوم همچون هاشم آل‌آقا پرواز با گربه گرومن و كاربري تسليحاتش كار آنچنان سختي نبود. زيرا در درجه اول F-4 و F-14 هر دو اصلا براي نيروي دريايي ايالات متحده طراحي و ساخته شده و بديهي است كه از يك استاندارد يكسان براي طراحي و ساخت آنها استفاده شده است و در درجه دوم از سه موشك هوا به هواي مورد استفاده تامكت‌هاي ايران، فانتوم قابليت شليك دو موشك آن (AIM-7 اسپارو و AIM-9 سايدوايندر) را دارد. با توجه به اينكه آل‌آقا و همرزمانش در جنگنده فانتوم در چگونگي استفاده از اين دو موشك تجربه كافي و وافي داشتند، فقط مي‌بايست اسلحه اصلي تامكت، موشك اسطوره‌اي هيوز AIM-54 فينيكس و رادار آن هيوز AWG-9 را به‌طور كامل بشناسند. اگر عوامل مذكور را به اضافه هوش و جسارت ايراني كنيم مي‌شود حدس زد كه تمام نفرات اعزامي به راحتي بتوانند دوره خلباني F-14 را با موفقيت و سربلندي طي كنند. پس از پايان دوره در مدت حدود 18 ماه، خلبانان جديد جنگنده جديد در آبان 57 به سرزمين اجدادي خود باز مي‌گردند. با توجه به اينكه كانون فعاليت F-14 در ايران پايگاه هشتم شكاري مي‌باشد، هاشم به همراه خانواده خود از تهران به اصفهان نقل مكان مي‌كند. سكونت آنها در اصفهان مصادف مي‌شود با اوج‌گيري تظاهرات مردمي عليه حكومت پهلوي كه در نهايت به پيروزي انقلاب اسلامي ايران در بهمن 57 منجر شد. وقوع انقلاب در كشورمان سنگ محك بسيار جالبي براي تعيين عيار ارق ملي و حس وطن‌پرستي كاركنان نيروهاي مسلح بود و چه زيبا كه آل‌آقا و همرزمان ميهن‌پرستش در اين آزمون كوچكترين ناخالصي از خود نشان ندادند. سروان خلبان محمدهاشم آل‌آقا كه در زمان پيروزي انقلاب از افسران ارشد نيرو محسوب مي‌شد و مدتها بود كه به عنوان استاد خلبان، آموزش خلبانان را به عهده گرفته بود پس از پيروزي انقلاب امر آموزش را با جديت بيشتري پيگير شد. آري او نيز مي‌دانست آموزش صحيح و كامل مهمترين رمز پيروزي بر دشمنان ملت است. با شروع جنگ تحميلي فعالانه وارد صحنه نبرد شد و در عين حال از آموزش جوانان غافل نشد تا اينكه به علت رشادت، جديت و جسارت در امور محوله در سال 1362 از طرف فرماندهي وقت نيرو به سمت جانشين فرماندهي عمليات نيروي هوايي ارتش جمهوري اسلامي ايران منصوب مي‌شود. رسيدن به پست معاونت عمليات نيرو بهانه خوبي بود تا هاشم در كنار سرهنگ خلبان «عباس بابايي» خود را هرچه بيشتر درگير جنگ كرده و تواناييهاي خود را در اين عرصه، عرضه دارد. بابايي و آل‌آقا همواره پيش از انجام هر عملياتي ابتدا خود مبادرت به شناسايي و ارزيابي هدف از لحاظ موضع پدافندي، سمت حمله و غيره كرده تا عمليات اصلي با خطر كمتر و ديد بازتري صورت گيرد. نكته جالب توجه در اين مطلب اين است كه آنها هرگز گرفتار جو پست و مقام نشده و فقط به اين مساله كه در كجا مي‌توانند منشا اثر باشند توجه داشتند «آري ما چنين جان بركفاني داشتيم». هاشم آل‌آقا در درجه اول همانطور كه ذكر شد از فرماندهان ارشد نيرو بود و در درجه دوم مشغله‌هاي فراواني به عنوان طراح عمليات داشت و اين دو مورد كافي بود تا نتواند پروازهاي عملياتي انجام دهد، با اين حال فعالانه در پروازهاي گشتي و اسكورت نفتكش‌ها و كشتيهاي تجاري شركت مي‌كرد و اين‌چنين بود تا به خواست خدا خليج نيلگون و هميشه فارس ايران، مشهد شهيد سرهنگ خلبان محمدهاشم آل‌آقا باشد. تقويم‌ها روز 20 مرداد 1363 را نشان مي‌داد و آسمان آبي خليج فارس يكي از گرمترين روزهاي خود را سپري مي‌كرد. هاشم آل‌آقا و كمك خلبانش در يك تامكت طي ماموريتي مشغول اسكورت نفتكش‌ها و كشتيهاي تجاري كشورمان بود. در همين اثنا ناگهان مورد حمله چند فروند جنگنده ميراژ F1 عراقي قرار مي‌گيرد. درگيري آغاز و پس از مدتي جنگ و گريز تامكت‌ها آل‌آقا مورد اصابت موشك شليك شده از طرف جنگنده عراقي قرار گرفته و به درون آب سقوط مي‌كند. شاهدان عيني حادثه كه دورادور ناظر درگيري آنها بودند خطر شليك شدن موشك سوپر 530F-1 به سمت تامكت را به آل‌آقا گوشزد مي‌كنند اما آل‌آقا در جواب آنها مي‌گويد هيچ نشانه‌اي دال بر حمله موشك به سمتشان در سامانه‌هاي هشداردهنده مشاهده نمي‌كند. اين مطلب گوياي آن است كه عراقي‌ها با استفاده از اطلاعات فني كه امريكايي‌ها در اختيار آنها قرار داده بودند در استفاده از نقاط ضعف F-14 كاملا موفق عمل كرده‌اند. همسر هاشم كه از چند روز پيش براي ديدن اقوام به كرمانشاه رفته بود در روز بازگشت به تهران كه مصادف مي‌شود با روز شهادت هاشم با شكسته شدن ديوار صوتي شهر كرمانشاه توسط جنگنده‌هاي عراقي مواجه مي‌شود. با مشاهده اين اتفاق گويي به وي الهام مي‌شود كه براي هاشم اتفاقي افتاده اما با ذكر و ياد خدا آرامش يافته و به خود تلقين مي‌كند كه انشاءا... اتفاقي نيفتاده. پس از رسيدن به تهران هرچه منتظر مي‌ماند از تلفن هاشم خبري نمي‌شود. صبرش لبريز شده و با پايگاه هشتم تماس مي‌گيرد. ديسپچ پايگاه با توجه به اينكه تامكت آل‌آقا بازنگشته و هيچ خبر دقيقي دال بر شهادت يا زنده بودنش در دست نيست با جوابهاي سربالا به همسر وي مي‌گويد: «همين الان دوباره براي ماموريتي ديگر به پرواز درآمد. به محض بازگشت مي‌گوييم با شما تماس بگيرد.» با شنيدن اين جوابها و طولاني شدن انتظار، همسر شهيد از وقوع سانحه براي هاشم يقين حاصل مي‌كند. با سقوط تامكت آل‌آقا با توجه به اينكه از اسارت به دست عراقي‌ها و يا شهادتش اطلاعي در دست نبود به اضافه اينكه وي به عنوان جانشين عمليات نيرو در جريان تمام عملياتهاي آتي و استراتژي جاري نيروي هوايي بود به همين علت بلافاصله تمامي طرحهاي نيرو دستخوش تغييراتي اساسي شد. اين قضيه گذشت و نيروي هوايي با اعلام مفقودالاثر شدن هاشم بر ابهامات و سوالات سقوط وي افزود. همسر هاشم كه همچنان منتظر بازگشت وي به خانه بود چندين سال پس از مفقودالاثر شدن همسرش در يكي از شبهاي قدر خالصانه دست به دامن ائمه اطهار شده و از آنها مي‌خواهد وجود يا عدم وجود هاشم را براي وي معلوم كنند. توسل وي جواب داده و همان شب خواب شهيد بزرگوار را مي‌بيند. هاشم كه در سبزه‌زارمانندي با لباس خلباني به ديدن همسرش آمده بود در جواب سوال وي كه پرسيد: «هاشم، مي‌خواهم بدانم كه تو هستي يا نيستي؟» مي‌گويد: «من نيستم.» پس از مدت كوتاهي گفتگو، شهيد اظهار مي‌دارد «من سردم است و بايد بروم». همسر شهيد صبح فردا خوابي كه ديده بود را با يكي از علما در ميان مي‌گذارد. در جواب مي‌شنود با توجه به اظهار سرما توسط شهيد، پيكر پاك وي در درون آب قرار دارد. همسر هاشم پس از اين واقعه از شهادت همسرش يقين حاصل مي‌كند و جالب آنكه مدت كوتاهي بعد از طريق نامه رسمي نيروي هوايي اعلام شهادت همسرش را دريافت مي‌دارد. ناگفته نماند هاشم آل‌آقا تا پيش از آرام گرفتن در قعر آبهاي خليج فارس چندين بار تا مرز شهادت پيش رفت. حدود سه ماه پيش از شهادت، در بهار سال 1363 صبح يك روز همسر شهيد با كمك مادرش بدون نيت قبلي گوسفندي را قرباني كرده و بين مردم تقسيم مي‌كنند. حوالي ظهر شهيد بابايي با منزل آل‌آقا تماس گرفته و جوياي احوال هاشم مي‌شود. با توجه به اينكه هاشم پس از ترك منزل تماس نگرفته بود، همسر شهيد از وضعيت وي اظهار بي‌اطلاعي مي‌كند. شهيد بابايي از اينكه كسي به همسر هاشم اطلاعات ضد و نقيض نداده، آرام شده و در جواب نگراني وي مي‌گويد كه اتفاقي نيفتاده و هاشم تا ساعاتي ديگر به خانه مي‌رسد. پس از بازگشت شهيد به منزل، هاشم مي‌گويد كه در درگيري با جنگنده‌هاي عراقي، هواپيمايش به شدت صدمه ديده و هيچ اميدي به بازگشت نداشته است. شايد آن قرباني نطلبيده بلاگردانش شده بود!!! شهيد سرهنگ خلبان محمدهاشم آل‌آقا كه از باتجربه‌ترين و ارزشمندترين خلبانان تامكت نيروي هوايي ارتش جمهوري اسلامي ايران محسوب مي‌شد با مورد اصابت قرار گرفتن جنگنده‌اش درون كابين ماند تا پيكر پاكش به قعر آبها سقوط و روح بلندپروازش به اوج آسمانها عروج كند. براي خليج هميشه فارس چه افتخاري از اين بالاتر كه چنين مرواريدهاي نابي را در درون خود جاي داده است. مگر مي‌شود خليجي كه فرزندان اين ديار را در دل خود جاي داده نام مجعول عربي را پذيرا باشد، چه اين شيران خصم خروش براي مقابله با همين اعراب خودفروخته به پا خواستند. شهيد محمدهاشم آل‌آقا فردي آرام و صبور بود و نسبت به خانواده خود تعصب خاصي داشت و همسرش عامل اخير را مهمترين علت ازدواجش با وي مي‌داند. هاشم هيچ‌گاه از اسرار شغلي خود با همسرش صحبتي به ميان نمي‌آورد و اين مورد تا بدانجا پيش رفته بود كه همسر وي پس از شهادتش به پست واقعي هاشم در نيروي هوايي پي مي‌برد! جا دارد در اين جا خاطره‌اي كه سرهنگ خلبان «مسعود اقدام» در كتاب «انتخابي ديگر»1 بيان كرده را بياوريم. اقدام در اين مطلب كه با عنوان «برخورد با پرندگان سيگال» در كتاب مزبور به چاپ رسيده عنوان مي‌كند كه در اوايل جنگ در پروازي به همراه شهيد بزرگوار «عليرضا ياسيني» به قصد انهدام سه سايت موشكي زمين به دريا كه از پشت پايگاه هوايي شعيبيه كشتيهاي كشورمان را مورد اصابت قرار مي‌داد در يك جنگنده F-4 عازم ماموريت مي‌شود. طبق برنامه براي درامان ماندن از رديابي توسط رادارهاي دشمن قرار بود آنها با عبور از 30 مايلي «خورموسي» و پرواز بر فراز باتلاقهاي «فاو» و «ام‌القصر» خود را در موقعيت مناسب به روي هدف برسانند. با عبور از مرز اقدام به عنوان خلبان كابين عقب تمام حواس خود را معطوف بررسي سامانه‌هاي مختلف هواپيما و تهديدات موشكي دشمن مي‌كند تا در صورت شليك بتوانند به موقع با مانور مناسب آن را منحرف كنند. خطري احساس نمي‌شد و جنگنده با سرعت بسيار بالا در ارتفاع پايين بر فراز ني‌زارها به حركت خود ادامه مي‌داد كه ناگهان زمين و زمان در جلو چشمان هر دو خلبان تيره و تار شد. اقدام حدود 20 ثانيه بعد به هوش آمده و مشاهده مي‌كند كه جنگنده در يك صعود 50 درجه‌اي در حال گردش به راست است. بلافاصله فرامين هواپيما را در اختيار گرفته و از طريق راديوي هواپيما سعي در برقراري ارتباط با ياسيني مي‌كند. خلبان كابين جلو هيچ عكس‌العملي از خود نشان نمي‌داد. اقدام در همين زمان به بررسي شرايط پرداخت تا متوجه شود چه اتفاقي افتاده. تكه‌هاي گوشت و پر اطراف كابين نشان از برخورد دسته‌اي از پرندگان دريايي (كه در آن سرعت حكم يك گلوله ضدهوايي را دارد) به جنگنده را داشت. هواپيما در كنترل بود اما تمام سامانه‌هاي ناوبري از كار افتاده بود. تعيين مسير درست بازگشت تنها با كمك رادار كنترل زمين ميسر بود كه تماسهاي متعدد اقدام با رادار هيچ نتيجه‌اي دربر نداشت. اقدام براي چندمين بار در راديوي هواپيما گفت: ـ از ابابيل به رادار! اگر صداي مرا مي‌شنوي جواب بده! ناگهان صداي مبهمي به گوش رسيد. بلافاصله تكرار كرد: ـ از ابابيل به رادار! ناگهان صداي روشن و واضحي در راديو طنين‌انداز مي‌شود! ـ ابابيل، من عقابم، به گوشم! اين پيام كه در واقع نويد زندگي براي فانتوم و خلبانانش محسوب مي‌شد، صداي خلبان F-14 حاضر در منطقه، شهيد والامقام سروان خلبان «هاشم آل‌آقا» بود. آل‌آقا در ادامه مي‌گويد: ـ مشكلي برايتان پيش آمده؟! ـ هواپيمايمان صدمه ديده. نمي‌دانم خلبان كابين جلو بيهوش شده يا به شهادت رسيده. ـ خونسردي خودت را حفظ كن! سعي كن كنترل هواپيما را به دست بگيري! دارم به سمت شما حركت مي‌كنم. وقتي كه آل‌آقا به بالاي سر فانتوم زخمي رسيد گفت: ـ ابابيل! همين‌طور به پرواز ادامه بده. مراقب باش از دستگيره صندلي‌پران استفاده نكني! چون چتر صندلي باز شده و بالاي هواپيما رهاست. هواپيمايتان شبيه «آواكس»2 شده است. ـ متشكرم! سعي مي‌كنم هواپيما را هدايت كنم. ولي نمي‌دانم چه بلايي سر ياسيني آمده است. ـ خونسردي خودت را حفظ كن و همين‌طور به پرواز ادامه بده! من پشت سرت در حركت هستم، نگران نباش! موتورها با آن كه با قدرت صد در صد در حال پيشراندن جنگنده بودند با اين حال فانتوم صدمه ديده سرعتي حدود 180 نات داشت كه براي جنگنده سرعت كمي است. پس از مدتي ياسيني نيز به هوش آمده و با اعلام اين كه مي‌تواند جنگنده را هدايت كند، فرمان را در دست مي‌گيرد. نهايتا هواپيما به سلامت در پايگاه فرود آمده و بدين وسيله هاشم آل‌آقا جنگنده F-4 باارزش و دو خلبان ارزشمندتر را به دامان وطن باز مي‌گرداند. همسر قهرمان شهيد از آن زمان كه هاشم ديگر به خانه بازنگشت، نگهداري و پرورش دو يادگار شهيد (بابك و بهزاد) را به تنهايي به عهده گرفت و نشان داد كه از حماسه‌سازان ميدانهاي نبرد حق عليه باطل چيزي كم ندارد. وي كه براي فرزندان خود هم پدر بود و هم مادر با تلاشي خستگي‌ناپذير توانست آنها را به سمت مدارج بالاي علمي رهنمون شود. دكتر «بابك آل‌آقا» فرزند ارشد شهيد با ارايه پايان‌نامه دكتراي خود با عنوان «بررسي تاثير محيط هوا ـ فضا بر فيزيولوژي بدن هوانوردان» در سال 1379 توانست در سطح خاورميانه مقام اول را كسب و به دريافت لوح تقدير از دست رييس‌جمهور وقت جناب آقاي «خاتمي» مفتخر شود. لازم به ذكر است پايان‌نامه وي هم‌اكنون در تعدادي از خطوط هوايي به عنوان مرجع تدريس مي‌شود. افتخاري ديگر از افتخارات ديگر همسر سرافراز شهيد آل‌آقا اين است كه وي خواهر شهيد نيز مي‌باشد. شهيد سروان خلبان «مصطفي صغيري» كه از خلبانان جنگنده F-4، فانتوم نيروي هوايي بود در ماموريتي در روز 23 مهر 1359 كه از پايگاه سوم شكاري همدان به قصد هدفي در شهر سليمانيه عراق برخاسته بود، مركبش در خاك عراق مورد اصابت قرار گرفته و به فيض عظيم شهادت نايل مي‌آيد. متاسفانه باخبر شديم كه چندي پيش همسر اين دلاورمرد عرصه پيكار دارفاني را وداع گفته. ما نيز به نوبه خود با تسليت به خانواده آل‌آقا براي اين مرحومه علو درجات را از درگاه ايزد منان خواستاريم. هم‌اكنون براي بزرگداشت مقام والاي 70 تن از خلبانان شهيد نيروي هوايي ارتش كه پيكر پاكشان هرگز به آغوش وطن بازنگشت، يادماني در بهشت زهرا ساخته شده است. در پايان از خانواده معظم شهيد آل‌آقا به خصوص همسر بزرگوارشان كه ما را به گرمي پذيرفتند و با شكيبايي پاسخگوي سوالات ما بودند تشكر و قدرداني مي‌كنيم. منبع مدیران محترم لطفا منتقل کنن...
  14. روايتي ديگر از عمليات كركوك نبرد كركوك به روايت فرمانده عمليات «نيروى قدس» من قرآن را باز كردم و آيه نور از سوره نور آمد: "الله نورالسموات والارض... " فهميديم كه بايد سرعت عمل به خرج دهيم والا فرصت را از دست مى‏دهيم و هم اينكه فهميديم اون شب يك آتشبارى درست و حسابى داريم اشاره: شهيد "حاج اكبر آقابابايى " فرمانده عمليات نيروى قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامى بود. حاج اكبر چند سال پيش عوارض شيميايى‏اش عود كرد و در شهريور ماه سال 1375 شهيد شد. قرار نيست از حاج اكبر صحبت كنيم بلكه قرار است يكى از صحبت‏هاى او را بخوانيم. در آينده مفصلاً از خود حاج اكبر هم خواهيم نوشت ان‏شاءالله. آن روزها شهيد بابايى از پاسداران جوان، زيرك و چالاك قرارگاه رمضان بود. روحش با شهداى كربلا محشور باد. * "انافتحنالك فتحا مبينا " از بنده خواسته شد امشب مقدارى راجع به عمليات فتح يك(عمليات كركوك) صحبت كنم.اين عمليات از عمليات هايى بود كه در داخل آن طور كه بايد روى آن تبليغ نشد و خيلى از برادران از كم و كيف عمليات اطلاع پيدا نكردند كه توضيحاتى را عرض مى‏كنم. بعد از تصرف فاو توسط رزمندگان اسلام و شكست‏هاى بعد رژيم بعثى، دشمن با خط و مشى جديد شروع كرد به بمباران تاسيسات نفتى و زدن مراكز اقتصادى ايران كه البته اين خط مشى هم از خودش نبود؛ زيرا از يك طرف قيمت نفت را به پايين‏ترين سطح آن رساندند و از طرف ديگر مراكز نفتى و اقتصادى ايران را با هواپيماها و سلاح‏هايى كه غربى‏ها در اختيار صدام قرار دادند بمباران كردند؛ يعنى همزمان با كم شدن قيمت نفت شروع كردند صنايع ما را زدن. خب، ضربات اقتصادى براى زير فشار قرار دادن ايران بود و ما بايستى براى مقابله اقدام نماييم. چندين راه داشتيم، يكى استفاده از هواپيما و موشك بود كه خب ما محدوديت‏هايى در اين زمينه داشتيم. يكى هم استفاده از همان سلاحى بود كه اول جنگ تاكنون از آن استفاده كرده‏ايم و آن سلاح ايمان و جهاد بود كه با يك عمليات چريكى گسترده به تاسيسات نفتى و اقتصادى عراق ضربه بزنيم؛ لذا بعد از عمليات‏هاى كربلاى 2 و 3 كه باز خود عمليات كربلاى 3 كه در اثر تلاش و ايثار و از خودگذشتگى بچه‏هاى لشكر 14امام حسين(عليه السلام) در دريا و گرفتن اسكله الاميه بود و پيروزى كه در اين رابطه به دست آمد، لازم بود به منابع اقتصادى عراق ضربه‏اى محكم زده شود كه عمليات فتح يك برنامه ريزى شد. باانجام اين عمليات عراق مجبور مى‏شد حداقل يكى دو لشكر خود را به كردستان بكشد كه اين به نفع ما در جنگ بود و هم اينكه با حضور ما در اين عمليات مى‏توانستيم ضربه اقتصادى گسترده‏اى در كركوك به دشمن وارد نماييم. عمليات كركوك يك عملياتى بود كه براى اولين بار مى‏خواست داخل خاك عراق انجام شود و براى اولين بار بود كه با اتحاديه ميهنى كردستان مى‏خواستيم يك عمليات عليه صدام را به انجام برسانيم. نيروهايى كه مى‏خواستند داخل خاك عراق بروند دو تا مشكل داشتند. يكى اينكه به اتحاديه ميهنى كردستان عراق اعتماد نداشتند؛ چون واقعا به جلال طالبانى نمى‏شد اعتماد كرد؛ چون اصلا معروف بودند به كسانى كه هر لحظه‏اى به يك سمت مى‏روند و البته آنها دنبال منافع خودشان هستند، آنها چند بار با صدام كنار آمده و بر عليه ما جنگ كرده بودند؛ ولى حالا نماينده فرستاده بودند و آمادگى براى همراهى با جمهورى اسلامى عليه رژيم بعثى را اعلام كرده بودند. حالا ما مى‏خواستيم برويم با كسى كه بر عليه ما جنگ كرده بود بايستيم و عمليات كنيم. خيلى شرايط روحى عجيبى مى‏خواست. اين اولين ويژگى آن عمليات بود؛ لذا برادرانى كه داشتند مى‏رفتند داخل خاك عراق بايستى اعتماد مى‏كردند به همين‏ها و در عمق خاك عراق وارد مى‏شدند. و عمليات به آن عظيمى را در كركوك انجام مى‏دادند. اين يكى از ويژگى‏ها بود كه در داخل عراق 45 روز مانده بوديم و بعدش هم اصلا خبر نداشتيم كه عراق آن روز، براى سر هر ايرانى جايزه تعيين كرده بود؛ چون خبردار شده بود! براى سر هر ايرانى دويست هزار دينار آن روز كه هر دينارى برابر 68 تومان ما بود قرار داده بود! بعضى شب‏ها خبر مى‏رسيد كه اينها احتمالاً مى‏خواهند ترتيب همه را بدهند؛ لذا بچه‏ها مسلح مى‏شدند و مى‏خوابيدند. يكى ديگر از ويژگى‏ها اين بود كه در آن زمان تعدادى قابل توجه از پاسداران بايد مى‏رفتند داخل خاك عراق و مرز هم داشت بسته مى‏شد. در رفتن به داخل از مسيرهايى بايد مى‏رفتيم كه در كمين نيفتيم و ما توى اون عمليات يك مقطع‏اش 24 ساعت پياده راه رفتيم يعنى از ساعت 2 امروز تا فردا ساعت 2 يكسره پياده راه رفتيم؛ فقط نماز و 24 ساعت تو كوه مى‏رفتيم و از سليمانيه عبور كرديم رسيديم به كركوك. تو اين عمليات از سلاح سنگين هم مى‏خواستيم استفاده كنيم. برادران سلاح‏ها را از مرز از زير پاى پاسگاه‏هاى عراق وارد عراق كردند و در منطقه‏اى در سليمانيه نگهدارى كردند. بيش از 3 هزار بار قاطر ظرف ده شب وارد عراق شد كه خب حساب كنيد سلاح‏ها بود، مهمات بود، مقدارى هم كمك‏هاى تغذيه‏اى كه البته بيشتر سلاح و مهمات بود بيش از سه هزار گلوله، بيش از 10 قبضه از يك نوع سلاح. حالا اسم سلاح‏ها را به خاطر بردش نمى‏آورم و 13 قبضه هم از يك نوع سلاح ديگر سلاح و سلاح‏هاى مختلف، تيربار و دوشيكا به خاطر ضد هوايى و پدافند هوايى، تصور كنيد بيش از 3 هزار گلوله خمپاره را مى‏خواهى ببرى در عمق 150 كيلومتر داخل عراق با اين راه محدود و پركمين و در كوه. من يادم هست كه سه هزار بار قاطر يعنى 10 شب و هر شب 300 قاطر از يك مسير كه باز كرده بوديم فقط تداركات اين عمليات را حمل كردند. به هر حال سلاح‏ها و مهمات بايستى از جاده بوكان سليمانيه عبور مى‏كرد و نفرات هم همين طور. در اين جاده فاصله پاسگاه‏هاى دشمن بيش از 800 تا 1000 متر بود و بچه‏ها بايستى سلاح و مهمات را از بين اين پاسگاه‏ها عبور مى‏دادند: البته در بعضى جاها هم فاصله تا 2 كيلومتر مى‏رسيد. به خاطر همين نيروهايى در نظر گرفته شد براى پايگاه‏ها كه اگر يك موقع خواستند تيراندازى كنند بريزند و آن را خلع سلاح كنند و سلاح‏ها و مهمات‏ها را عبور دهند. بعد هم اين سلاح و مهمات را از سليمانيه تا نزديكى‏هاى كركوك كه دشمن روى ارتفاعات اطراف شهر پايگاه داشت ما با 20 تا 30 تراكتور و ماشين‏هاى 10 تن و شورولت و تويوتا برديم؛ يعنى همه امكانات را با ماشين برديم، حتى با استفاده از يك تاكتيك حدود 700 گلوله‏مان را از وسط شهر سليمانيه عبور داديم داخل منطقه؛ البته نفراتمان پياده رفتند به خاطر اينكه مسيرها ناامن بود. وقتى بعضى اينها را براى مسوولين مى‏گفتيم باور نمى‏كردند!كردستان عراق موقعيت‏اش مناسب بود براى اين كارها؛ ولى مسوولين باورشان نمى‏شد، حتى در اين عمليات باور نمى‏كردند كه ما مى‏توانيم تا كركوك برويم؛ در صورتى كه كركوك چيزى نيست، ما تا موصل هم مى‏توانيم برويم، تا بغداد هم مى‏توانيم برويم؛ يعنى عراق شرايطى دارد در داخل خاكش - بالاخص در شرايط موجود - كه پيش مرگ‏ها مى‏گفتيم ما را ببريد كربلا، اينها مى‏گفتند حيف كه يك مقدار جوانيد؛ چون عراق جوان اندازه شما نيست كه بگردد. همه توى جبهه هستند، مى‏گفتند اگر يك مقدارى مسن بوديد ما شما را تا كربلا مى‏برديم .خب، يك بدشانسى كه داشتيم اين بود كه جوان بوديم! همه چيز براى عمليات آماده شده بود كه شب قبل‏اش يك خبر رسيد كه دشمن روى ارتفاعات را تقويت كرده و متوجه شده، اين خبرى بود كه طالبانى‏ها مى‏دادند. ما مى‏خواستيم برويم عمليات را اجرا كنيم و برنامه عمليات را به طور جدى تنظيم كرده بوديم كه ادوات را مستقر كنيم روى ارتفاعات و تمام تپه‏ها را بگيريم و از اونجا به تاسيسات نفتى و اقتصادى در كركوك و هدف‏هايى كه شناسايى شده بود حمله كنيم؛ولى اينها آمدند و گفتند دشمن يك تيپ تقويت كرده و اصلا نمى‏شود عمليات بكنيد؛ لذا مجددا براى شناسايى مردد بوديم كه آن روز قرار شد استخاره بكنيم كه من قرآن را باز كرديم و آيه نور از سوره نور آمد: "الله نورالسموات والارض... " فهميديم كه بايد سرعت عمل به خرج دهيم والا فرصت را از دست مى‏دهيم و هم اينكه فهميديم اون شب يك آتشبارى درست و حسابى داريم. به هر حال آخر كار گفتيم مى‏گذاريم با خدا، همه كارها را كرده بوديم گفتيم مى‏گذاريم پاخدا. راه افتاديم با توكل به خدا، هر چى اينها مى‏گفتند نمى‏شود ما اصرار داشتيم عمليات بشود. معاون جلال طالبانى مى‏گفت: نمى‏شود. ما مى‏گفتيم قرآن مى‏گويد مى‏شود. ما مى‏رويم و به زور قالب كرديم برويم. كردها را هم يك مقدار وحشت برداشته بود. كار بزرگى بود، تا حالا تو طول جنگ‏هاى چريكى دنيا يك همچنين كارى سابقه نداشته؛ يعنى واقعا عين فتح‏المبين كه عمليات مهمى بود براى جنگ‏هاى منظم، اين هم فتح‏المبين ديگرى بود در جنگ‏هاى نامنظم؛ يعنى بزرگترين عمليات جريكى در دنيا بود و واقعا اون شب نور بود. پايگاه هوايى كركوك را زديم، يك هواپيما تو باند خورده بود در آن و چه نورى تو آسمان بود، برق كركوك منفجر شد. يادمه نور آسمان را گرفت، خود پالايشگاه كركوك بود كه منفجر مى‏شد و گلوله‏هايى بود كه در آن فرود مى‏آمد، هى آتش توى آتش مى‏آمد اصلا احساس مى‏كرديم اين آتش بيشتر مى‏شود. علاوه بر پالايشگاه كركوك، تاسيسات اصلى كه يك ميليون و دويست هزار بشكه نفت در روز استخراج مى‏كرد براى مصارف داخلى عراق، منفجر شد كه ارتفاع آتش آن كه بيش از صد متر مى‏رسيد. تاسيسات گاز بود كه اين هم زده شد و آتش گرفت. تاسيسات تشويش عراق بود كه روى شبكه بى‏سيم و براى كور كردن شبكه‏هاى بى‏سيمى كار مى‏كرد آن هم زده شد. يك مقر منافقين در سمت شمالى كركوك بود كه شناسايى شد و با اينكه جزء اهدافمان نبود؛ ولى يك سهميه‏اى از گلوله‏ها برايشان قرار داديم تا به آنها بگوييم اگر تو دل صدام و در عمق 150 كيلومترى عراق هم برويد ما با كمك خداوند مى‏توانيم بياييم و شما را بزنيم! و منافقين روز بعد در راديوشون با فحش و داد و بيداد اعلام كردند كه 10 كشته داده‏اند؛ در حالى كه اخبار چند برابر اين كشته‏ها را تاييد مى‏كرد. و من مى‏گويم اينها فقط كار خدا بود، خدا كمك كرد و اين ضربات بر پيكر رژيم بعثى وارد آمد. جالب است وقتى توى تاسيسات گلوله ريخته مى‏شد پدافند عراقى‏ها فكر مى‏كردند هواپيما آمده و بمباران مى‏كند؛لذا سر چهار لول را گرفته بود تو هوا مثل چى داشتند تيراندازى مى‏كردند توى هوا، غافل از اينكه اينها دارند از زمين مى‏خورند! در كركوك وقتى ما تيراندازى مى‏كرديم و صداى گلوله‏ها همه جا را گرفته بود مردم كركوك آمده بودند روى پشت بام‏ها و كف مى‏زدند و خوشحالى مى‏كردند و طرفداران رژيم نيز فكر كرده بودند كه نيروهاى جمهورى اسلامى پيشروى كرده و تا كركوك آمده‏اند؛ لذا شهر را خالى كرده بودند. بعد از عمليات كركوك هم برادران به سرعت عقب‏نشينى كردند و عراق هم هيچ كارى نتوانست بكند و عمليات چريكى با اين موفقيت بالا براى جمهورى اسلامى بدون حتى يك شهيد و تنها با 3 تا زخمى انجام شد كه خيلى ارزشمند است. در برگشت ما نزديك سليمانيه رسيديم. شب رفتيم منزل يكى از كردها، خيلى عجيب بود. اين پيرمر كرد كه از اهل سنت بود خوشش آمده بود از راز و نيازى كه برادرها داشتند. وقتى ديد ما يك مفاتيح كوچك دنبالمون بود آن روز مناجات حضرت على(عليه‏السلام) را مى‏خوانديم در مسجد كوفه "مولاى يا مولاى... " و او آمده بود و گريه مى‏كرد و من هم براش به كردى ترجمه مى‏كردم. يك مقدارى اونجا كردى بلد بودم. ترجمه مى‏كردم، گريه مى‏كرد و مى‏گفت: "اين حرف‏ها از كيست؟ " بعد بهش گفتم از حضرت على(ع) است. چقدر اين پيرمرد علاقه به امام داشت. عشق عجيبى به امام داشت. به من گفت: "يك عكس از امام به من بده " داخل عراق مى‏گفت يك عكس از امام به من بده كه من يك عكس كوچك داشتم بهش دادم، كلى لذت برده بود واقعا بدانيد كه انقلاب اسلامى در بين مستضعفين جاى خودش را پيدا كرده است و هيچ مانعى هم نمى‏تواند اين نفوذ معنوى را در مردم كنترل كند! منبع : http://www.sabokbalan.com/newsagency/inter.php?nid=1602
  15. برگرفته شده از کتاب شمشیر پیروزی 1- استراتژی نظامی جمهوری اسلامی ایران در برابر تجاوز عراق شروع حمله سراسری (1359/6/31) و پیشری های سریع ارتش عراق در عمق خاك جمهوری اسلامی ایران، باعث طرح ریزی و اجرای یك استراتژی نظامی در مقابل نیروهای متجاوز عراق در جبهه های شمالی (آذربایجان غرب و كردستان)، میانی (كرمانشاه و ایلام) و جنوبی (خوزستان) گردید. این استراتژی واقع بینانه و هدفمند بر اساس اصول و مراحل زیر پایه ریزی شد: مرحله اول: سد پیشروی دشمن و تثبیت او در اولین مواضع پدافندی مناسب. مرحله دوم: اجرای عملیات پدافندی در برابر ارتش عراق، همراه با افزایش آمادگی و توان رزمی نیروهای خودی و انجام عملیات های آفندی محدود به منظور ضربه زدن به دشمن. مرحله سوم: اجرای عملیات های آفندی گسترده علیه دشمن به منظور انهدام و بیرون راندن نیروی متجاوز از خاك جمهوری اسلامی ایران. به دنبال اجرای این استراتژی و پس از گذشت حدود دو ماه از شروع جنگ سرانجام نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران با تهیه و صدور طرح عملیاتی بدر، در مورخه 1359/8/30 مأموریت این نیرو را به شرح زیر به یگانهای تابعه در جبهه های شمالی، میانی و جنوبی ابلاغ نمود: نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران، ابتدا تجاوز ارتش بعثی عراق را در اولین مواضع پدافندی متوقف و سد می كند و سپس با اجرا و هدایت عملیات نامنظم در جبهه و جناحین، عمق سازمان و گسترش دشمن متجاوز را تضعیف می كند و درنهایت با اجرای عملیات آفندی و منهدم كردن نیروهای دشمن در منطقه خط مرز بین المللی را ترمیم می نماید و آماده می شود تا عملیات خود را برای سرنگون كردن رژیم منحط بعثی عراق هدایت نماید. با ابلاغ طرح عملیاتی بدر از سوی نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران به یگان های عمده نزاجا، لشگر 81 زرهی كه در آن زمان مسؤولیت پدافندی جبهه میانی را به عهده داشت، طرح عملیاتی امین را تهیه و مأموریت و تدبیر عملیاتی خود و همچنین مأموریت های محوله به یگان های تابعه را در بند 2 و 3 این طرح به شرح زیر ابلاغ نمود: 2- مأموریت لشگر 81 زرهی و نیروهای شبه نظامی و زیرامر، ضمن اجرای عملیات پدافندی علیه عوامل مسلح مزدور داخلی، حملات نیروهای بعث را در منطقه متوقف و در مقدم ترین مواضع پدافندی ممكن، آن را سد می نماید و همزمان با آن، عملیات های رزمی محدود خود را جهت تضعیف دشمن اجرا می كند و سپس در ساعت (س) روز (ر) باقیمانده نیروهای خصم را در منطقه نابود و خط مرز بین المللی را ترمیم، و آماده می شود بنا به دستور، تك را جهت سرنگونی رژیم صدام حسین كافر به داخل خاك كشور عراق ادامه دهد. " 1 ". 3- اجرا الف- تدبیر عملیات پیوست ب(كالك عملیات) (1) مانور لشگر 81 زرهی، این عملیات را در دو مرحله با سه تیپ و یك گروه رزمی در خط به ترتیب از شمال به جنوب، تیپ 3 زرهی در شمال (راست)، تیپ 3 لشگر 77 پیاده خراسان " 1 ". و تیپ 2 زرهی در وسط و تیپ 1 زرهی در جنوب (چپ) انجام می دهد. الف- مرحله یكم لشگر 81 زرهی ضمن هدایت عملیات پدافندی داخلی در مناطق مربوطه، به منظور پاكسازی منطقه از لوث وجود عوامل مسلح و مزدور دولتهای جنایتكار بین المللی كه علیه انقلاب اسلامی ایران مجهز شده اند و همچنین به منظور استقرار كامل قانون و اقتدار حكومت جمهوری اسلامی ایران، دشمن را در مقدم ترین مواضع سد كننده مناسب متوقف می نماید و با وارد آمدن تلفات و خسارات همه جانبه جهت تضعیف و كاهش توان رزمی او در جبهه، جناحین و عمق سازمان رزمی و تداركاتی دشمن مبادرت به اجرای عملیات چریكی، حملات محدود شبانه و روزانه و حملات مداوم هوایی و توپخانه ای می نماید. ب- مرحله دوم لشگر 81 زرهی در ساعت (س) روز (ر) تك نموده، باقیمانده خصم را در منطقه نابود و خط مرز بین المللی را ترمیم می نماید و سپس آماده می شود تك را جهت سرنگونی رژیم صدام حسین به داخل خاك عراق ادامه دهد.
  16. رزمندگان اسلام با اجراي عمليات ثامن‌الائمه (ع)، طي نبرد 2 روزه با متجاوزان عراقي توانستند 150 كيلومتر از خاك كشورمان و آبادان را باز پس گيرند. «حصر آبادان بايد شكسته شود» اين فرماني بود كه در چهاردهم آبان 1359 توسط فرماندهي كل قوا حضرت امام خميني (ره) خطاب به نيروهاي مسلح به ويژه ارتش جمهوري اسلامي ايران صادر شد. بر اساس اين فرمان لشكر 77 خراسان، عمليات ثامن‌الائمه (ع) را در ساعت يك بامداد روز 5 مهر با رمز «نصر من‌الله و فتح‌ قريب» آغاز كرد و در تاريخ 7 مهر 1360 بعد از 2 روز نبرد موفقيت آميز به پايان رساند. آتش پشتيباني و هماهنگي بين نيروها و سرعت عمل فوق‌‌العاده باعث شد كه در 24 ساعت نخست عمليات، اهداف اصلي به تصرف ارتش اسلام در آيد. طراحي، فرماندهي و اجراي عمليات توسط نيروي زميني ارتش با شركت و همكاري 15 گردان سپاه پاسداران و نيروي هوايي صورت پذيرفت. اين عمليات با هدف شكستن حصر آبادان، در منطقه شرق رودخانه كارون اجرا شد كه تصرف و تأمين ساحل شرق رودخانه كارون با آزاد‌سازي 150 كيلومتر مربع از زمين‌هاي خودي، خارج شدن آبادان از محاصره طبق فرمان امام (ره)، كشته و زخمي شدن 3 هزار نفر از عراقي‌ها و به اسارت در أمدن يك هزار و 656 نفر، انهدام 90 دستگاه تانك و نفربر، 100 دستگاه انواع خودرو، سرنگوني 3 فروند هواپيما و يك فروند بالگرد دشمن، به غنيمت گرفتن 100 دستگاه تانك، 60 دستگاه نفربر، 3 دستگاه لودر و توپ و 50 دستگاه انواع خودرو از دستاوردهاي اين عمليات بود. امير سرتيپ 2 خلبان ابراهيم محمد‌زاده در ارتباط با عمليات ثامن الائمه (ع) مي‌گويد: با نزديك شدن زمان عمليات، نياز بود خلبانان براي آشنا شدن به منطقه رزم از محورهاي تك، پدهاي تخليه مجروحان و از مسيرهاي پروازي بازديد و شناسايي كنند. به همين منظور مسئولان عمليات، ليدر تيم‌هاي پروازي و خلبانان بالگردهاي 214 همراه با افسر عمليات لشگر 77 چند روزي در محورهاي مختلف از قرارگاه‌هاي تاكتيكي تيپ‌ها و يگان‌هاي مستقر در خط شناسايي لازم را انجام دادند. وي ادامه مي‌دهد: همكاري تنگاتنگ خلبانان و مسئولان پايگاه كرمان با لشگر 77 در آن روزها سبب شده بود تا اخوت و برادري نزديك‌تري بين مسئولان 2 يگان به وجود بيايد. در اين رهگذر با سرگرد روح‌الله سروري، افسر عمليات لشگر 77 خراسان، سرگرد منوچهر صابريان، افسر تطبيق آتش‌ها و سرهنگ علي صديق‌زاده، رئيس ركن سوم لشگر آشنا شديم. امير سرتيپ 2 خلبان هوانيروز بيان مي‌كند: سرگرد روح‌الله سروري افسري بسيار خوش برخورد، با نزاكت و با صلابت نظامي‌گري و مسلط به امور بود كه به سرعت مورد توجه خلبانان جوان قرار گرفت. همين روحيات خوب وي سبب شد تا خلبانان همكاري بسيار خوبي در مأموريت‌هاي پروازي با وي داشته باشند. وي خاطرنشان مي‌كند: با پايان شناسايي‌ها، اعلام آمادگي هوانيروز، فراهم شدن ملزومات رزم، پاي كارآمدن يگان‌هاي ارتش و سپاه پاسداران سرانجام روز موعود همان 5 مهر 1360فرا رسيد و با روشن شدن هوا و شروع پرواز تيم‌هاي آتش و بالگردهاي تخليه مجروح، از قرارگاه تاكتيكي اعلام شد كه دشمن در منطقه تيپ يك لشگر 77 خراسان با داشتن يك دكل ديده‌باني بلند بر منطقه تيپ تسلط پيدا كرده است و با هدايت آتش توپخانه و تانك‌هاي خود، پيشروي نيروهاي خودي را كند كرده است. به همين منظور به هوانيروز مأموريت داده شد با موشك ماوريك، دكل ديده‌باني را منهدم كند. امير سرتيپ 2 محمدزاده اضافه مي‌كند: پس از توجيه و پيدا كردن موقعيت دقيق دكل ديده‌باني در روي نقشه عملياتي، به پرواز درآمديم. بعد از عبور از روي نيروهاي خودي به تانك‌هاي در حال مقاومت نيروهاي عراقي برخورد كرديم. كبراهاي همراه تيم، با آتش كشيدن تعدادي از تانك‌ها و خودروهاي دشمن، توجه آنان را به خود جلب كردند و من هم با شرايط به وجود آمده دكل ديده‌باني را پيدا كردم و با شليك دقيق يك فروند موشك ماوريك، سكوي ديده‌باني را كاملاً منهدم كرده و موشك دوم را نيز به طرف يك دستگاه تانك شليك كردم. با انهدام سكوي ديده‌باني و تعدادي از تانك‌ها و كشته شدن تعداد زيادي از نيروهاي در حال مقاومت دشمن، نيروهاي خودي با گرفتن روحيه‌اي مضاعف از خاكريزهاي دشمن عبور كرده و به پيشروي خود ادامه دادند. سرهنگ خلبان مهدي مدرس با بيان خاطره‌اي از عمليات ثامن‌الائمه (ع) اين چنين مي‌گويد: روزي كه به درستي تاريخ آن يادم نيست، حسين خرازي از طريق لشكر 77 خراسان درخواست يك تيم آتش كرده بود. در اجراي دستور 2 بالگرد كبرا به خلباني من، ستوان نژادتقي و يك فروند بالگرد 214 به خلباني ستوان پارسي تعيين شد؛ در اتاق كار آنها روي نقشه توجيه شديم. قضيه از اين قرار بود كه چون بر اثر طغيان آب كارون و احتمالاً پمپاژ آب به قسمتي از ساحل، دور رودخانه كارون تبديل به درياچه‌اي شده بود و در زير پاي اين درياچه يعني در جنوب سيل بند، يگان‌هاي عراقي استقرار داشتند. برادران تصميم داشتند با تخريب سيل بند، آب را در زير پاي نيروهاي دشمن رها كنند. از اين جهت از ما خواستند كه مقدار 400 كيلو مواد منفجره TNT با يك قايق و تعدادي از بچه‌ها را به آن سوي رودخانه ببريم تا پس از حمل آن به وسيله قايق به حوالي ديواره سد، شكافي در آن ايجاد كرده و با قرار دادن مواد منفجره، آنجا را منفجر سازند. وي مي‌افزايد: روز بعد نيز پس از اجراي مأموريت، برادران را به شرق كارون بازگردانيم؛ بحث‌هاي زيادي بود، تعدادي مي‌گفتند اين عمليات، شدني نيست. به هر حال عملياتمان را انجام داديم. قايق و 400 كيلو TNT و پرسنل مربوطه را جناب پارسي به آن طرف آبگرفتگي حمل كرد و به همراه نژادتقي به عنوان اسكورت حركت كرديم. سرهنگ خلبان هوانيروز بيان مي‌كند: در منطقه‌اي كه انتخاب كرده بودند، قايق به آب انداخته شد. بالگرد 214 مشغول تخليه پرسنل و بار بود كه توپخانه‌ ارتش عراق شروع به تيراندازي كرد. نژادتقي جهت هدف‌يابي به سوي آنها پرواز كرد تا درگير شود اين در حالي بود كه 2 توپ ضد هوايي از دور به سوي ما تيراندازي مي‌كنند. به سوي آنها رفتم و آماده شدم براي شليك، تيراندازي آنها به صورت رگبار به طرف ما مي‌آمد و چون گلوله رسام نيز داشت كاملاً مي‌ديدم كه گلوله‌ها از چپ و راستمان رد مي‌‌شوند در حين پرواز متوجه شدم كه روي خشكي هستيم و يگاني از عراق در منطقه است، به سمت هدف در منطقه حسينيه گردش كرديم. يگان تقريباً در يك كيلومتري ما بود اگر گلوله‌اي به ما اصابت نكرد، لطف خدا بود زيرا من يك هدف 12متري بودم، به مجرد اينكه با آنها روي يك خط قرار گرفتيم 2 راكت رها كرده و يكسري 20 ميليمتري تيراندازي كردم. وي ادامه مي‌دهد: زماني كه ستوان طايفه رستمي گفت «خورد وسطشان، پرسنل شروع به فرار كردند». متوجه شدم روي يك گردان عراقي هستيم؛ همه بدون استثناء فرار مي‌كردند.. من نيز در ارتفاع 4 الي 5 متري زمين پرواز مي‌كردم؛ هر لحظه امكان داشت به سيم‌هاي ارتباطي آنها كه روي ديرك‌هاي 2 تا 5/2 متري سوار شده بود، برخورد كنم. سرهنگ مدرس خاطرنشان مي‌كند: كمك خلبان دائماً هشدار مي‌داد كه مواظب باش ملخ پرواز به سيم نخورد، ملخ به زمين نخورد، به دكل نخورد. من گردش‌هاي خيلي گودي مي‌كردم. 2 راكت رها كردم و به گروه اعلام كردم كه روي عراقي‌ها هستم، سريع‌تر خود را برسانيد. لحظاتي بعد نژاد‌تقي در حاشيه گردان داد مي‌زد «نزن اينها رو بذار ببريمشان» بالگرد 214 نيز به ما محلق شد. نژادتقي كه ليدر تيم بود به 214 گفت بنشين وسط اينها، 214 وسط گردان نشست. وي اضافه مي‌كند: كروچيفش از بالگرد بيرون پريد ابتدا يك اسلحه برداشت و دويد به طرف يك سنگر، ديدم با ته قنداق به پشت چند نفر زده و آنها را به طرف 214 هدايت مي‌كند. يك مرتبه آتش توپخانه دشمن شروع شد، نحستين گلوله‌اي كه در منطقه اصابت كرد 214 بلند شد. 30 تا 40 درجه جهتش تغيير پيدا كرد. در فاصله كمي نشست. 5 نفر عراقي را سوار كرد و سريعاً حركت كرد. مهماتم تمام شده بود. به نژادتقي گفتم «گفت تو برو من ترتيبش را مي‌دهم». سرهنگ مدرس مي‌گويد: به مجرد اينكه حركت كرديم صداي آقاي پارسي را شنيدم كه مي‌گفت «اينجا تنها كروچيف من اسلحه دارد اگر 5 نفر كه دستشان باز است حمله كنند و اسلحه را از او بگيرند تكليف من چيست؟» من سريع خود را به او رساندم و به خلبان گفتم «ما را به آنها نشان بده» به هر ترتيب پهلو به پهلوي 214 در پرواز بودم؛ لحظات حساسي بود؛ اگر اسرا با يك هجوم اسلحه را مي‌گرفتند، مي‌توانستند هليكوپتر را هم اسير كنند. وي ادامه مي‌دهد: عدم انجام اين كار نشانگر آن بود كه آنها از اينكه اسير شده‌اند ناراحت نبودند؛ به هر تقدير آن روز توانستيم 5 اسير از عراق گرفته و تحويل ركن دوم لشكر بدهيم. منبع: كتاب حماسه‌هاي ماندگار هوانيروز
  17. آخرين‌ عمليات‌ جنگ‌ در محور جنوبي‌ نبرد پس‌ از تقويت‌ دوباره‌ ارتش‌ عراق‌ توسط‌ حاميان‌ غربي‌ صدام‌ و هزينه‌هايي‌ كه‌ كشورهاي‌ عربي‌ خليج‌ فارس، صرف‌ حمايت‌ از رژيم‌ عراق‌ در رويارويي‌ با ايران‌ مي‌كردند، قواي‌ مسلح‌ اين‌ كشور دست‌ به‌ تهاجماتي‌ قابل‌ توجه‌ در محورهاي‌ جنوبي‌ جنگ‌ زدند. در حالي‌ كه‌ ايران‌ آماده‌ مي‌شد تا قطعنامه‌598 سازمان‌ ملل‌ را به‌ عنوان‌ معاهده‌اي‌ براي‌ پايان‌ جنگ‌92 ماهه‌ تحميلي‌ بپذيرد، نيروهاي‌ دشمن‌ با پيشروي‌ در خطوط‌ ايران‌ و حتي‌ اشغال‌ برخي‌ مناطق، وضعيت‌ فوق‌العاده‌اي‌ را به‌ وجود آوردند. اين‌ در حالي‌ بود كه‌ بسيج‌ عمومي‌ مردم‌ براي‌ تهاجمات‌ مجدد ارتش‌ صدام‌ در حد بالايي‌ بود و مي‌بايست‌ امتيازاتي‌ را كه‌ رژيم‌ عراق‌ قصد داشت‌ با قبول‌ حالت‌ نه‌ صلح، نه‌ جنگ‌ از ايران‌ بگيرد، پس‌ گرفته‌ مي‌شد. بنابراين‌ سياست‌ و اين‌ تاكتيك، عمليات‌ «بيت‌المقدس‌7 »- كه‌ يك‌ عمليات‌ ويژه‌ در نوع‌ خود بود- به‌ منظور پس‌ زدن‌ دشمن‌ از اين‌ سوي‌ خطوط‌ بين‌المللي‌ در منطقه‌ عمومي‌ «شلمچه» خرمشهر و در نخستين‌ ساعات‌ بامداد23 خردادماه‌1367 با رمز «يا اباعبدالله7)») آغاز شد. رزمندگان‌ اسلام‌ در قالب‌ چندين‌ گردان‌ بسيجي‌ با فرماندهي‌ نيروي‌ زميني‌ سپاه‌ پاسداران‌ انقلاب‌ اسلامي، توانستند شماري‌ از يگان‌هاي‌ ويژه‌ و آماده‌ دشمن‌ را متلاشي‌ نمايند و علاوه‌ بركشته‌ و زخمي‌ و اسير نمودن‌20400 تن‌ از نيروهاي‌ دشمن، يك‌ فروند هواپيما را ساقط‌ و60 دستگاه‌ تانك‌ و نفربر زرهي،40 قبضه‌ توپ،200 دستگاه‌ خودروي‌ نظامي‌ و چندين‌ زاغه‌ مهمات‌ دشمن‌ را منهدم‌ سازند و شمار بالايي‌ از تجهيزات‌ و ادوات‌ نظامي، چند قبضه‌ توپ‌ و تعدادي‌ زاغه‌ بزرگ‌ مهمات‌ دشمن‌ را به‌ غنيمت‌ خود درآورند. نام‌ عمليات: بيت‌ المقدس‌7 زمان‌ اجرا3/23 /1367 تلفات‌ دشمن‌ (كشته، زخمي‌ و اسير) : 20400 رمز عمليات: يا ابا عبدالله‌ الحسين7 مكان‌ اجرا: منطقه‌ عمومي‌ شلمچه‌ در شمال‌ شرقي‌ خرمشهر - محور جنوبي‌ جنگ‌ ارگان‌هاي‌ عمل‌كننده: نيروي‌ زميني‌ سپاه‌ پاسداران‌ انقلاب‌ اسلامي‌ اهداف‌ عمليات: پس‌ زدن‌ دشمن‌ از خاك‌ ايران‌ و مقابله‌ با ترفند تجاوزات‌ دوباره‌ ارتش‌ عراق
  18. با سلام و عذر خواهی فراوان به همه دوستان به خاطر این تاخیر چند ماهه در شرح عملیات های دفاع مقدس . امروز دوباره عملیات دیگری رو در این تاپیک قرار خواهم داد ، البته ممکنه از این به بعد تعدادی از عملیات ها تکراری باشه و اون هم به خاطر اینکه قبل از این یکی از دوستان به نام mm1368 تعدادی از عملیات ها رو توضیح داده بودند ولی چون روایت ها مختلف هستند ، بنده هم تمامی عملیات ها رو توضیح خواهم داد و امروز هم نوبت به عملیات والفجر 4 رسید ... دشت وسیع و دره « شیلر» میان شهر مرزی « بانه » و « مریوان » با فرورفتگی خاصی که از خاک عراق به داخل ایران دارد ، در گذشته و در تاریخ جنگ تحمیلی منطقه مهمی به شمار می رفت . بلندی های « سورن ، سورکوه و کانی مانگا » در دهانه این دشت قرار دارند . چگونگی انجام عملیات عملیات والفجر 4 در سه مرحله و با هدف وصل این بلندی ها به یکدیگر در خط خودی ، از روز 27 مهرماه 1362 به مدت 33 روز در منطقه جبهه شمالی « سلیمانیه و پنجوین » انجام شد . حمله ساعت 24 و با رمز « یا الله ... با الله ... یا الله » در منطقه ای به وسعت صدها کیلومتر مربع آغاز شد . نیروها در دو محور بانه و بلندی های « لری ، گرمک ، کنگرک » و در محور مریوان و بلندی های پنجوین به نام « زله ، مارو و خلوزه » به پیشروی پرداختند . در مرحله دوم پس از گذشت دو روز از مرحله نخست ، بلندی های سورن و کانی مانگا و چندین نقطه دیگر آزاد شد ، اما بر اثر پاتک های دشمن روی قله های کانی مانگا ، برخی از مناطق دست به دست شد و نهایتا در اشغال دشمن باقی ماند . مرحله سوم عملیات روز 2 آبان ماه 1362 به اجرا درآمد . سپاه پاسداران تنها با 25 گردان وارد عمل شد و در مجموع 1000 کیلومتر مربه شامل 300 کیلومتر مربع از اراضی ایران و 700 کیلومتر مربع از اراضی عراق آزاد شد و معابر نفوذی گروهک های نفوذی ضد انقلاب به داخل ایران در دره شیلر مسدود گردید . این عملیات را 8 تیپ و دو گردان از سپاه و 1 لشکر پیاده از ارتش به انجام رساندند . فرآیند این عملیات ، تصرف پیشرفتگی دشت شیلر ، شهر و پادگان پنجوین و گرمک عراق و تسلط بر 13 شهر و روستای عراق ، همراه با 19000 تن کشته و زخمی و اسیر و نابودی ده ها گردان و گروهان کماندویی و مخصوص دشمن بود . دستاورد دیگر این عملیات خارج ساختن شهر مریوان از زیر دید و تیر دشمن و فراهم سازی مقدمات عملیات بعدی در استان سلیمانیه عراق بود . تلفات دشمن با انجام این عملیات 200 تن از رزمندگان اسلام از اسارت افراد ضد انقلاب بیرون آمدند . ارتش عراق در طول این عملیات 10 فروند هواپیما ، یک فروند هلیکوپتر ، بیش از 90 دستگاه تانک و نفربر زرهی ، 200 دستگاه خودرو و انبوهی از سلاح و مهمات خود را از دست داد و 5 دستگاه تانک و نفربر ، 10 دستگاه لودر و بولدوزر ، 200 دستگاه خودرو سبک و سنگین ، 20 قبضه سلاح ضد هوایی سام 7 ، مقداری وسایل مخابراتی ، مهمات و سلاح های سبک و سنگین از دشمن به غنیمت نیروهای ایرانی در آمد. در این عملیات سردار علی رضاییان فرمانده قرارگاه مقدم حمزه سدالشهدا در منطقه به شهادت رسید . خلاصه عملیات نام عملیات : والفجر 4 زمان اجرا : 27/7/1362 مدت اجرا : 33 روز مکان اجرا : منطقه شمالی شهر پنجوین عراق در جبهه شمالی جنگ رمز عملیات : یا الله ... یا الله ... یا الله تلفات دشمن : 19000 نفر کشته ، زخمی و اسیر ارگان های عمل کننده : سپاه و ارتش اهداف عملیات : آزاد سازی بخشی از میهن اسلامی و ارتفاعات مهم منطقه ، تصرف پیشرفتگی دشت شیلر ، مسدود ساختن راه ورود گروهک های ضد انقلاب که از طریق دشت شیلر انجام می شد ، تصرف پادگان پنجوین و گرمک عراق و خارج ساختن مریوان از زیر دید و تیر دشمن قابل توجه علاقه مندان به عمليات هاي 8 سال دفاع مقدس
  19. با سلام خدمت همه دوستان و علاقه مندان به این سلسله تاپیک ها ... امروز به سراغ عملیات والفجر 3 خواهیم رفت اما نخست لینک والفجر های قبلی رو هم می گذارم تا دسترسی به این سری از عملیات ها آسانتر بشه : عمليات والفجر مقدماتي : پایان حضور سردار حسن باقری در جبهه ها عملیات والفجر 1 ؛ نخستین تجربه سپاه پس از سازماندهی عملیات والفجر 2 ؛ نخستین عملیات منظم در جبهه شمالی جنگ و اما والفجر 3 پیش زمینه : شهر « مهران » پس از گذشت نزدیک به سه سال از آغاز جنگ تحمیلی همچنان در اشغال عراق بود ، تا سرانجام عملیات « والفجر 3 » در هفتم مرداد ماه 1362 به انجام رسید و این شهر به دست رزمندگان ارتش و سپاه آزاد شد . چگونگی انجام عملیات : حمله در ساعت 23 با رمز « یا الله... یاالله... یاالله » آغاز و نیروهای خودی از سه محور جاده دهلران – مهران ، « زالوآب » در شمال مهران و دشت مهران به سوی دشمن یورش بردند . در این حمله یک تیپ زرهی مستقر در منطقه و یک گردان پیاده از ارتش و 3 لشکر ، 2 تیپ ، یک تیپ پیاده و یک تیپ زرهی از سپاه به صورت ادغامی وارد عمل شدند . در محور جنوبی با توجه به پیشرفت های به عمل آمده از سوی نیروهای ایران ، از آنجا که فرصت کشیدن خاکریز از یال بلندی های « قلاویزان » به سمت روستای فیروز آباد در دشت مهران و از آنجا تا روستای فرخ آباد به دست نیامد اهداف مورد نظر در این محور به طور کامل تامین نشد . در محور شمالی با توجه به اهمیت بلندی های « زالوآب و کله قندی » ، علی رغم محاصره کامل کله قندی توسط نیروهای خودی ، عراقی ها تلاش فراوان می کردند تا از محاصره خارج و یا منطقه اشغالی را حفظ کنند . بدین منظور تا چند روز به وسیله چرخبال و با « اسلینگ » به نیروهای محاصره شده خود آذوقه و مهمات می رساندند و از جناح دیگر تلاش می کردند که خط ایرانی ها را در « دوراجی » شکسته و به جناح چپ خود ملحق کنند و جدای از شکستن محاصره کله قندی ، با محاصره « نمه کلوبان » موقعین جناح شمالی نیروهای ایرانی را متزلزل کرده و پس از آن در محور میانی ، ایرانی ها را از دشت مهران پس بزنند . از این رو با گذشت 11 شب از آغاز عملیات بارها بر این امیدواری اصرار ورزیدند و به مواضع تازه فتح شده ایران پاتک زدند . نهایتا « شهید حاج ابراهیم همت » فرمانده لشکر 27 محمد رسول الله با یک گردان وارد عمل شد و همان شب این مشکل هم از سر راه رزمندگان اسلام برداشته شد . فرمانده عراقی این محور « کله قندی » سرهنگ " جاسم یعقوب " بود که به اسارت نیروهای ایرانی در آمد و هنگام انتقال به عقبه به علت شدت جراحات وارده جان باخت . در این عملیات راه ایلام – مهران ، دهلران ، بلندی های زالوآب و نمه کلوبان و دشت مهران به گستره 45 کیلومتر مربع آزاد شد و ارتباط جبهه میانی و جنوبی از طریق این جاده فراهم شد . تلفات دشمن : خسارات و تلفات دشمن در این عملیات عبارت بود از : یک فروند هواپیما ، 5 فروند چرخبال ، 165 دستگاه تانک و نفربر ، 102 دستگاه خودرو ، 150 قبضه خمپاره انداز ، تیربار و توپ ضد هوایی و ده ها دستگاه خودرو مهندسی و راه سازی . شمار کشته ها ، مجروحان و اسرای عراقی در این عملیات 8500 نفر گزارش شده است . غنایم به دست آمده عبارت بود از : 15 دستگاه تانک و نفربر ، 50 قبضه ضد هوایی و خمپاره انداز ، بیش از 1800 قبضه تیربار ، 20 دستگاه خودرو ، 5 خودرو مهندسی و مقدار زیادی انواع سلاح سبک و مهمات . خلاصه عملیات : نام عملیات : والفجر 3 زمان اجراء : 7/5/1362 مدت اجراء : 12 روز مکان اجراء : شهر مرزی مهران – جبهه میانی جنگ رمز عملیات : یا الله ... یا الله ... یا الله تلفات دشمن : 8500 نفر کشته ، زخمی و اسیر ارگان های عمل کننده : نیروی زمینی ارتش و سپاه اهداف عملیات : آزاد سازی شهر مهران و مناطق پیرامون آن قابل توجه علاقه مندان به عمليات هاي 8 سال دفاع مقدس
  20. سلام خدمت همه دوستان ... راستش این چند روزه اصلا نیتی برای قرار دادن تاپیک جدید نداشتم اما بنا به دلایلی و بعد از صحبت هایی که با دوست خوبم آرمانی انجام شد انگیزه این کار در من ایجاد شد ... باز هم از ایشون تشکر میکنم سه ماه پس از انجام عملیات ناموفق والفجر مقدماتی ، عملیات « والفجر 1 » در منطقه شمال غربی فکه تا بلندی های « حمرین » طرح ریزی شد . در ساعت 22 و 10 دقیقه 20 فروردین ماه 1362 با رمز « یا الله - یا الله - یا الله » حمله یگان های سپاه و ارتش به فرماندهی سرهنگ علی صیاد شیرازی ( فرمانده وقت نیروی زمینی ارتش ) آغاز شد . از زمان عملیات ثامن الائمه که به شکست حصر آبادان انجامید ، تا آغاز عملیات والفجر یک همواره برای در هم کوبیدن خط دشمن و گرفتن فرصت عکس العمل از آنها از تاریکی شب و ساعات استراحت نیروهای آنان بهره گرفته می شد ، اما در این عملیات روش « هجوم در پوشش آتش تهیه » برای در هم کوبیدن دشمن برگزیده شد . بر این اساس عملیات با اجرای آتش انبوه توپخانه شروع شد . 60 هزار گلوله توپ بر مواضع عراقیها فرو ریخت و این تا آن زمان بی سابقه بود . البته شمن نیز با 100 گلوله به استقبال توپهای ایرانی آمد . موقعیت منطقه عملیاتی والفجر بیشتر تپه ماهور ( تپه های کوتاه ) بوده و بلندی های مهم آن از 180 متر تجاوز نمی کند و در منطقه جنوب شرقی کوه های حمرین قرار دارد . قرارگاه « خاتم الانبیاء » عملیات را از دو محور شمالی و جنوبی به فرماندهی قرارگاه « کربلا » در جناح راست و قرارگاه « نجف » در جناح چپ پیش می برد . در این عملیات 8 لشکر از سپاه پاسداران و 2 لشکر ، 3 تیپ و یک گردان از نیروی زمینی ارتش ایران و به عبارت دیگر 30 گردان از ارتش و 80 گردان از سپاه مشارکت داشتند . هر دو جناح کار پیشروی را تا سحر گاه فردا و تا اعلام دستور توقف به خوبی انجام دادند . از صبح همان روز تا پایان ششمین روز عملیات ، عراق بارها دست به پاتک زد و چندین مرتبه بلندی ها منطقه در دست طرفین رد و بدل شد ، اما نیروهای خودی توانستند اهداف به دست آمده را تثبیت کرده و حالت پدافند به خود بگیرند . در پایان این عملیات تعداد 6750 تن از نیروهای دشمن کشته ، زخمی و اسیر شدند و 98 دستگاه تانک و نفربر زرهی منهدم ، 5 فروند چرخبال ساقط و سه واحد 550 نفری « جیش الشعبی » ، سه گردان کماندویی و 4 گردان مکانیزه آسیب دید . همچنین بخشی از بلندی های « حمرین » ، چندین روستا در حاشیه رودخانه « دویرج » و پاسگاه مرزی « پیچ انگیزه » آزاد شد که در مجموع 150 کیلومتر وسعت را در بر می گرفت . نام عملیات : والفجر 1 زمان اجرا : 20/1/1362 مدت اجرا : 6 روز مکان اجرا : شمال غربی فکه در جبهه میانی رمز عملیات : یا الله – یا الله – یا الله تلفات دشمن : 6750 نفر کشته ، زخمی و اسیر ارگان های عمل کننده : سپاه و ارتش اهداف عملیات : سرکوب نیروهای دشمن و باز پس گیری مناطق تحت اشغال قابل توجه علاقه مندان به عمليات هاي 8 سال دفاع مقدس
  21. سرتیپ خلبان شهید جواد فکوری فرمانده ومغز متفكر نیروی هوایی و وزیر دفاع گفتن از شهید فکوری بسیار شیرین و بسیار تلخ است شناسایی شخصیت شهید فکوری و مطلب درباره او نوشتن، هم شیرین است و هم تلخ. ذکر شادی های، پیروزی ها، شکست ها، غم ها،همه وهمه باعث می شود که شوق برای شناخت شخصیت والای او بیشتر شود. دریکی از روزهای سرد زمستان دی ماه سال 1317 در محله چرنداپ شهر تبریز در یک خانواده مذهبی متولد شد. پدر شهید فردی مذهبی و از کاسب های جزء بود. به دلیل این که کارش رونق نداشت، به همراه خانواده به تهران عزیمت می کند. جواد در این موقع دوران کودکی را سپری می کند. پس از طی شدن دوران کودکی، برای گذراندان دوره تحصیلات ابتدایی وارد مدرسه اقبال می شود و پس از آن تحصیلات متوسطه خود را در دبیرستان مروی تهران آغاز و در سال 1337 مدرک دیپلم خود را با موفقیت کسب می کند. فکوری در سال 1338 در کنکور سراسری شرکت کرده و در رشته پزشکی پذیرفته شد ولی به خاطر علاقه زیادی که به خلبانی داشت، با انصراف دادن از تحصیل در دانشگاه در مهر ماه همین سال وارد دانشکده خلبانی نیروی هوایی شد. پس از گذراندن دوره مقدماتی پرواز، اولین پرواز مستقل خود را درسال 1339 با هواپیمای T-33 بر فراز آسمان دوشان تپه در وضعیت های مختلف و به مدت یک ساعت ونیم با موفقیت انجام داد. فکوری پس گذراندن این دوره، جهت تکمیل آموزش به کشور آمریکا اعزام شد و پس از یک سال و نیم با 263 ساعت آموزش پرواز، موفق به اخذ گواهینامه خلبانی هواپیمای شکاری بمب افکن اف 4 شد و پس از بازگشت به ایران، با درجه ستواندومی در پایگاه یکم شکاری مشغول به خدمت شد و پس از مدتی به پایگاه هوایی شیراز منتقل شد و در گردان تاکتیکی شکاری مشغول به خدمت شد. او در سال 1343 ازدواج کرد که ثمره این ازدواج 2 فرزند پسر و یک دختر است. در طول این مدت وی به پایگاه های مختلف سفر می کرد. ابتدا پایگاه مهرآباد، سه سال پایگاه همدان،‌ 3 سال در تهران، 8 سال در شیراز. [align=center][/align] دینم را به درجه نمی فروشم در مدت حضور در شیرازف فکوری چهار، پنج سال مطالعات گسترده بر ادیان مختلف انجام داد که این مطالعات باعث گرایش شدید او به اسلام شد. نماز به موقع، قرآن و روزه‌اش ترک نمی‌شد. در آن زمان تیمسار ربیعی فرمانده پایگاه شیراز بود. یک روز ربیعی در ماه رمضان ساعت 10 صبح فکوری را برای صرف نوشیدنی به دفترش دعوت کرده بود. فکوری هم که روزه دار بود نرفت. چند روز بعد تیمسار ربیعی همسر ایشان را می بیند و گله می کند. در بازگشت همسر فکوری به او می گوید:‌ - امسال،‌ سال درجه‌ات است. با ربیعی سر ناسازگاری نگذار. اما او تاکید می کند: - دینم را به درجه و دوره نمی‌فروشم. فکوری به تدریج با گذراندن دوره های هنر آموزگاری پرواز، تیراندازی هوایی در شب و فرماندهی ستاد با ساعت پروازی بالا بر روی هواپیمای اف 4 یکی از بهترین خلبانان این جنگنده تا قبل از پیروزی انقلاب بود. مسئولیت های عملیات گردان 102 شکاری، گردان یکم شکاری، گردان پرواز کور و عملیات تیپ سوم شکاری از عمده مسئولیت های جواد فکوری تا قبل از پیروزی انقلاب اسلامی بود. در تمام این مدت او اصلا به مرخصی نمی رفت که بعد از طی شدن این مراحل تصمیم می گیرد سه ماه مرخصی بگیرد. در این هنگام او به همراه خانواده برای گذراندن دوره ستاد در آمریکا زندگی می کرد که انقلاب اسلامی پیروز می شود و در اسفند 57 او به ایران باز می گردد و بعد از سه ماه به تبریز منتقل می شود. در تبریز وی گرفتار ماجرای جدایی طلبان حزب خلق مسلمان می شود که بعد از مخالفت با درخواست آنان مبنی بر در اختیار گذاشتن اسحله به این گروه، بعد از مدت زمان اندکی توسط این گروه به گروگان گرفته می شود که بعد از 48 ساعت توسط شهید اردستانی و تعدادی از پرسنل نیروی هوایی نجات پیدا می کند. وقتی فکوری آزاد شد، تمام تنش کبود بود،. زخم های عمیقی در پایش به وجود آمده بود. لباس پروازی اش تکه تکه بود. ولی گروگان گیران نتوانسته بودند بر مقاومت او غلبه کنند. شب هنگام دکتر چمران به منزل او زنگ می زند و خواستار این می شود که هیاتی به تبریز اعزام شود که فکوری می گوید صلاح نمی دانم زیرا تعدادی از پرسنل پایگاه (که بعدا دستگیر شدند) با آنها هستند و بر روی باند، ضدهوایی کار گذاشته اند و هر هواپیمایی که نزدیک شود آن را هدف قرار می دهند. در این هنگام فکوری بعد از اقامت سه روزه در تهران به تبریز می رود و با کمک او و پرسنل گروه ضربت و انجمن اسلامی پایگاهف عناصر فریب خورده دستگیر و همه چیز به حالت عادی بر می گردد. فکوری در تمام دوران خدمتش در ارتش، به عنوان فردی مذهبی و قاطع شناخته می‌شد و به همین علت پس از پیروزی انقلاب اسلامی هم او به ترتیب به عنوان فرمانده پایگاه هوایی تبریز، فرمانده منطقه هوایی مهرآباد، معاونت عملیات نیروی هوایی و به علت جدیت در کار و مسئولیت های محوله، در هفتم خرداد سال 1359 به عنوان فرمانده نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران منصوب شد. فکوری جزء، بزرگانی بود که پله به پله،‌ نردبان ترقی را طی کرد و وقتی به جایگاه خلبانی و کسوت هدایت جنگنده‌های ایرانی رسید،‌ کمال واقعی را با تمام وجود حس و لمس کرد. سرتیپ خلبان جواد فکوری، مردی بزرگ و وارسته بود که در برهه ای از زمان پا در رکاب رزم نهاد و با طرح ها و ابتکارات خود ضربه شستی به دشمن نشان داد، که دیگر نامردانه یا دزدانه به حریم مقدس ایران پای نگذارد فکوری وزیر دفاع و فرمانده نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران، در شرایطی فرمانده این نیرو شد که بعد از کودتای نافرجام نوژه، شیرازه امور از هم پاشیده شده بود. عناصر وابسته، با طرح مسائل انحرافی و شعار انحلال ارتش درصدد آشوب بودند. در این برهه از زمان امام خمینی (ره) که خوب می دانستند اگر ارتش از بین برود استقلال ایران به خطر می افتد، با تمام قدرت از ارتش و فرماندهان آن پشتیبانی کردند و در اطلاعیه هایی از ارتش و نیروی های نظامی حمایت کردند و روحانیت نیز با الهام از سخنان گهربار امام (ره) شروع به تقویت ارتش کردند. او به دلیل لیاقت، کاردانی، شایستگی و احساس مسئولیت در زمان تصدی پست فرماندهی نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران در بیستم شهریور ماه سال 1359 با حفظ سمت به عنوان وزیر دفاع در کابینه شهید رجایی انتخاب شد. البته پس از مدتی مورد تشویق قرار گرفت و به سمت مشاور جانشینی رئیس ستاد مشترک ارتش انتخاب شد. [align=center][/align] جنگ آغاز می شود فکوری به عنوان وزیر دفاع و فرمانده نیروی هوایی، مسئولیت سختی در زمان جنگ داشت. به طوری که بعد از شروع جنگ 20 روز فرصت پیدا نکرد به منزل شان سر بزنند. بعد از حمله نیروی هوایی عراق به ایران، فکوری به فکر جوابی دندان شکن به آنها بود که طی دستوری دو پایگاه هوایی را مامور می کند تا در کم تر از 2 ساعت جوابی دندان شکن به آنها بدهند. یکی از کارهای گران قدر او، اعزام 140 هواپیمای جنگنده در تاریخ یکم مهر ماه سال 1359 به سوی خاک عراق پس از اولین حمله هوایی ناگهانی مزدوران بعث بود. فکوری به عنوان فرمانده جهت منسجم و هماهنگ کردن نیروها بسیار تلاش می کرد. وی در تمام دوران خدمتش در ارتش به عنوان فردی مذهبی و قاطع شناخته می شد. این شهید بزرگوار دست به تغییر ساختار بنیادی و ساماندهی در نیروی هوایی زد و هنوز سرگرم سر و سامان دادن اوضاع بود که ابتدا ماجرای کودتای نوژه و سپس جنگی ناخواسته آغاز شد و به راستی با نگاهی به وضعیت او در آن زمان می توان گفت کم تر فرماندهی رویدادهای سنگین و پرمخاطره ای را که در زمان مسئولیت او حادث شده بود، به خود دیده است. [align=center][/align] توطئه آمریکا بعد از تسخیر لانه جاسوسی سندی بدست آمد که در آن نقشه گرافیکی طراحی شده بود که در آن وضعیت نیروی های نظامی ایران و عراق و نحوه تمرکز نیروی هوایی دو طرف در غرب و جنوب ایران ترسیم شده بود. حتی محورهای عملیاتی نیز با نوک پیکان مشخص شده بود. نقشه مذکور توسط یکی از عوامل جاسوسی که خود را در پوشش یک چوپان جا زده بود به سفارت آمریکا در عراق ارسال شد که عراق بعدا از همان نقاط به ایران حمله کرد. در این نقشه یک پایگاه متروکه وجود داشت که کاملا استتار شده بود تا در تیررس ایران نباشد (البته این نقشه بدین شکل بعد از حمله عراق کشف شد). از این فرودگاه حملات زیادی به ایران می شد. پس از کشف این سند، فکوری دستور عکس برداری هوایی از مختصات منطقه مزبور را به صورت محرمانه صادر می کند که بعد از عکس برداری مشخص شد که در این پایگاه متروکه یک باند فرعی وجود دارد که از آن مخفیانه برای حمله به ایران استفاده می شود. چند روز بعد از عکس برداری شهید فکوری به صورت کاملا محرمانه دستور بمباران آن جا را صادر می کند. جنگنده بمب افکن های نیروی هوایی این باند و پایگاه را به شدت بمباران می کنند. شدت خسارات وارده به قدری زیاد بود که تا پایان جنگ هم عراق نتوانست آن جا را بازسازی کند. [align=center][/align] ابتکار و خودکفایی در نیروی هوایی در آخرین روزهای پاییز سال 1359 جنگ روزهای سخت و بحرانی خود را طی می کرد. دشمن با اتکا به انواع تانک و نفربرهای زرهی از هیچ گونه جنایتی فروگذار نبود و در مسیر حرکت خود هر که را می دید به خاک و خون می کشید، بیمار، کودک، پیرزن و پیرمرد برایش هیچ فرقی نمی کرد. در این بین خلبانان شجاع شکاری و خلبان شجاع هلی کوپترهای کبری در اقداماتی بی سابقه به جنگ های انفرادی با تانک ها می پرداختند. در این زمان فکوری در این فکر بود که اگر جنگ به همین شکل ادامه پیدا کند باید از تاکتیک ها و روش های جدید برای مقابله استفاده کرد که به وسیله آنها علاوه بر این که دشمن نتواند دست نیروی هوایی را بخواند، بلکه تلفات و ضایعات بیشتری نیز به آن وارد شود. در این هنگام خلبانان شجاع هلی کوپترهای کبری برای منهدم کردن تانک ها و ادوات دشمن از "موشک تاو" استفاده می کردند که به دلیل استفاده زیاد، این درحال اتمام بود و همان طور که گفته شد، به دلیل این که ایران در تحریم تسلیحاتی بود، باید برای این مشکل فکری می شد. جواد فکوری به عنوان وزیر دفاع در جلسه ای با حضور فرماندهان و کارشناسان نظامی و متخصصین و خلبانان، از آنها خواست که هر چه سریع تر طرحی ارائه کنند که بتوان طی آن موشک هوا به زمین "ماوریک" که بر روی هواپیماهای اف 4 نصب می شد را برروی هلی کوپتر کبری نیز نصب کنند. بلافاصله کار آغاز شد ولی این کار بسیار مشکل بود؛ به دلیل این که باید موشکی را که تا آن روز برای هواپیماهای شکاری بود روی هلی کوپتر نصب کنند و برای این کار باید علاوه بر تغییراتی که در لانچر موشک و سیسم آیرودینامیک هلی کوپتر داده می شد، کنسول کنترل اسلحه، مانیتور، پانل کنترل موشک نیز در هلی کوپتر نصب می شد. به هرحال کار شبانه روزی بر روی یک فروند هلی کوپتر کبری آغاز شد و پس از دو ماه کار بی وقفه اولین نمونه آماده آزمایش شد. برای آزمایش، هلی کوپتر به منطقه کوشک نصرت انتقال پیدا کرد. هلی کوپتر توسط خلبان روشن شد و بعد از مدتی در آسمان جای گرفت. با شمارش خلبان موشک شلیک شد و با هدف برخورد کرد. نتایج خارج از پیش بینی ها بود. تخریب موشک بعد از برخورد با هدف عالی بود. فکوری که خود در محل انجام آزمایش حضور داشت طی سخنانی برای حاضرین گفت: - امروز یکی از روزهای تاریخی و سرنوشت ساز و نقطعه عطفی در تاریخ جهاد خودکفایی نیروهای مسلح به شمار می آید . [align=center][/align] تعمیرات باید در داخل نیروی هوایی انجام شود با توجه به تحریم تسلیحاتی و همچنین قطع رابطه ایران و آمریکا و به دلیل این که عمده ترین تامین کننده ادوات و تجهیزات نیروی هوایی تا آن زمان کشور آمریکا بود، نیروی هوایی بشدت دچار کمبود قطعات شده بود. در آن زمان طرحی از سوی تنی چند از فرماندهان به دکتر چمران ارائه شد که به سبب آن تعمیرات اساسی هواپیما در ایران صورت بگیرد. با موافقت چمران این طرح طی نامه ای به فکوری اطلاع داده شد. فکوری هم در اولین گام با جذب پرسنل خوش فکر،خلاق، توانمند، پرتلاش و مومن نیروی هوایی با کم ترین امکانات شروع به تشکیل تیم های مخصوص با تخصص های مختلف نمود و پایه گذار خودکفایی نیروی هوایی شد. این حرکت در کوران جنگ هنگامی که تعمیرات و نگهداری هواپیما، پدافندی، راداری، سیستم های ارتباطی همگی در نیروی هوایی انجام می شد نمود بیشتری پیدا کرد. این کار همچنان ادامه دارد؛ به طوری که علاوه به تعمیرات، ما شاهد ساخت انواع هواپیما و سیستم های پدافندی در داخل کشور هستیم. که همگی این تحولات عظیم و زیر بنایی در نیروی هوایی با رهنمودهایی این شهید بزرگ بود که مانع خروج میلیون ها دلار ارز از کشور شد. سیل اتهامات به سوی جواد فکوری پس از فرار خائنانه بنی صدر رئیس جمهور معزول و رجوی رهبر سازمان منافقین به وسیله یک فروند هواپیمای 707 نیروی هوایی در سال 1360 از ایران، سیل اتهامات به سوی فکوری سرازیر شد و تا جایی پیش رفت که منجر به استعفای او از وزارت دفاع و نیروی هوایی شد. البته پس از این ماجرا سرلشکر فلاحی با حکمی از سوی امام خمینی (ره) ایشان را به سمت مشاور ستاد مشترک ارتش جمهوری اسلامی ایران منصوب کرد. [align=center][/align] ولی ماجرا چه بود ؟ نیازهای عملیاتی نیروی هوایی در آن زمان باعث شده بود که هواپیماهای تانکر در شبانه روز در آسمان حضور داشته باشند. برای یکی از این پروازها "بهزاد معزیگ، خلبانی که شاه را از ایران خارج کرد و با بازگرداندن هواپیمای شاه به ایران چهره قابل قبولی در بین خلبانان داشت، انتخاب شد. او با تهدید کادر پروازی، بنی صدر و رجوی را سوار بر هواپیما می کند و به قصد گشت زنی و سوخت رسانی، به پرواز در می آید. هواپیما بعد از پرواز مدتی در مسیر تعیین شده بود و بعد از مدتی سمت خود را تغییر داده و با سرعتی زیاد به سمت غرب حرکت می کند. بلافاصله هواپیماهای شکاری از فرودگاه مهرآباد به پرواز در می آیند. در این هنگام از سوی رادارهای زمینی مرتب به هواپیمای تانکر اخطار داده می شود که به مسیر برگردید وگرنه هدف قرار می گیرید. در این زمان فکوری که سراسیمه خود را رسانده است، با حالت عصبانی دستور می دهد که هواپیماهای شکاری که در منطقه پرواز می کنند هواپیمای تانکر را تعقیب کنند و پیاپی اخطار بدهند، در صورت عدم بازگشت و تغییر مسیر، توسط هواپیماهای شکاری مورد هدف قرار گیرد و تاکید می کند حتی اگر در تعقیب و گریز از مرز هم خارج شدند ولی به تعقیب ادامه داده تا هواپیما را سرنگون کنند و اگر خود نیز با کمبود سوخت مواجه شدند هواپیما را ترک کنند. در این هنگام شکاری های پایگاه همدان نیز به پرواز در می آیند که اثری ندارد. شکاری های مهرآباد هم با تانکر حدود 190 مایل فاصله دارند که در این فاصله به هیچ وجه نمی توانستند تانکر را هدف قرار دهند. هواپیما بعد از گذشتن از مرز به فرانسه می رود و بعد از بازگشت دو نفر از خدمه پروازی یکی از آنها تاکید می کند که: - مرتبا از رادار زمینی به ما اخطار می دادند و ذکر می کردند که اگر ادامه بدهید مورد اصابت موشک قرار می گیرید. در همین زمان هواپیمای جنگنده نیز به ما اخطار داد که اگر برنگردید شما را هدف قرار می دهم. معزی با هواپیما گردشی کرد ولی چون جنگنده با ما فاصله زیادی داشت و او مطمئن شد که به ما نمی رسد، با سرعت به راه خود ادامه داد و از شمال کشورمان گریخت. فکوری در هنگام تحویل مسئولیت به فرمانده بعدی نیروی هوایی، به پرسنل دفتر خود می گوید: - مولا علی (ع) می فرماید، زندگی بی شک به مثابه مسافرخانه ای است که امشب توقف گاه من است و فردا دیگری، دل بستن به امکانات و مقدورات دنیوی چیزی بس عبث و بیهوده است که من هرگز چنین نکردم. [align=center][/align] جواد پرواز بی فرود خود را آغاز می کند شامگاه هفتمین روز مهر ماه سال 1360، بعد از شکسته شدن حصر آبادان به فرمان امام (ره) و توسط رزمندگان اسلام، سرداران تصمیم می گیرند که گزارش فتح و پیروزی را به اطلاع امام خمینی (ره) برسانند. هواپیمای سی 130 که از تهران برای انتقال مجروحان به اهواز آمده بود به زمین می نشیند. پس از انتقال مجروحین، خلبان از تیمسار فلاحی می خواهد به دلیل این که می خواهد در اسرع وقت مجروحان را برساند، او و همراهان با پروازی دیگر به تهران بیایند که فلاحی موافقت می کند. بعد از انتقال مجروحان به داخل هواپیما، خلبان متوجه می شود که فلاحی، نامجو، فکوری، کلاهدوز و جهان آرا نیز سوار بر هواپیما شده اند. خلبان مجددا نزد فلاحی می رود و او به خلبان می گوید چون هواپیمای دیگری فعلا نمی تواند پرواز کندف ما با شما می آئیم. هواپیما به سمت تهران حرکت می کند، همه چیز تا 70 مایلی تهران نرمال است. هواپیما با سرعت 200 نات در ارتفاع 24000 پایی درحال پرواز است که ناگهان صدای انفجار مهیبی در قسمت راست هواپیما روی می دهد. در پی این انفجار برق هواپیما قطع می شود و هواپیما هر چهار موتور خود را از دست می دهد. در این لحظه هواپیما در وضعیت بدی قرار دارد و با سرعت درحال کم کردن ارتفاع می باشد. خلبان بلافاصله از کادر پرواز می خواهد که چرخ های هواپیما را باز کنند تا در موقع برخورد باز زمین ضربه کم تر باشد. چرخ های سمت راست باز می شود ولی چرخ های سمت چپ ... فکوری با شنیدن صدای انفجار، سراسیمه به داخل کابین هواپیما می رود و علت را جویا می شود. خلبان با چراغ قوه تمامی علائم کابین را که بر روی صفر بود به فکوری نشان می دهد. که فکوری می گوید: - همه چیز تمام شد، امیدی نیست، به خدا توکل کنید. او کابین را ترک می کند و در کنار دیگر سرداران می نشیند و قرآن کوچک جیبی خود را باز کرده و شروع به تلاوت قرآن می کند. خلبان در آخرین لحظات از طریق باتری هواپیما با برج مراقبت تماس می گیرد و تاکید می کند: - هیچی ندارم، هیچی ندارم. لحظاتی بعد از مخابره این پیام، هواپیما به سختی با زمین برخورد می کند و بر اثر برخورد، چرخ قسمت راست هواپیما کنده می شود. خلبان و کمک به سختی و از پنجره کوچک کابین خارج می شوند، در این هنگام کپسول اکسیژن کابین منفجر می شود و کابین خلبان را منهدم می کند. قسمت دم و بال چپ هواپیما آتش می گیرد و درنتیجه آن تمامی مسافرینی که در این قسمت بودند در دم شهید می شوند و حفره ای در کنار هواپیما ایجاد می شود که خلبان و کمک خلبان، موفق می شوند تعدادی از مسافرین را نجات بدهند. به دلیل وجود تابوت شهدا در هواپیما و درست بسته نشدن آنها، تعدادی از تابوت ها با مسافرین برخورد کرده و آنها را بیهوش می کنند که این خود باعث سوختن تعدادی در آتش می شوند. [align=center][/align] در این هنگام روح بزرگ شهید فکوری پرواز بی فرود خود را آغاز نموده بود. با شهادت شهید فکوری، ارتش ایران یکی از بزرگ ترین تئوریسین های خود را از دست داد. شهید فکوری که خدمات ارزنده ای به ارتش ایران و بخصوص نیروی هوایی کرده بود، سبک بال به سوی معبود شتافت. ولی نیروهای ارتش جمهوری اسلامی ایران تا پایان جنگ هرگز این سخن شهید فکوری را فراموش نکردند. - این جنگ پایانش زمانی است که ما به دنیا اثبات کنیم ملتی هستیم که به زانو در نخواهیم آمد و حاضر هستیم بهای این تسلیم نشدن را بپردازیم. [align=center][/align] منبع زندگي نامه و خاطرات خلبانان نيروي هوايي ارتش جمهوري اسلامي ايران
  22. عمليات والفجر مقدماتي : رويارويي با تمام تجربيات دشمن عمليات والفجر مقدماتي با هدف تصرف پل « غزيله » و سپس پيشروي به سوي شهر العماره در عراق طرح ريزي شده بود . البته انجام عمليات دسترسي به اين مه را آسان جلوه مي داد . در اين عمليات 48 گردان از سپاه و 16 گردان از ارتش به مصاف 80 گردان از عراق رفتند . در ساعت 21 و 30 دقيقه 18 بهمن ماه 1361 رمز عمليات از قرارگاه خاتم الانبياء به گوش رزمندگان مستقر در خطوط فكه رسيد :« يا الله يا الله يا الله » . حمله از سه محور آغاز شد و نيروها در تاريكي مطلق شب به منظور شكستن خطوط دفاعي دشمن پيش رفتند . نكته قابل ملاحظه در اين عمليات ، موانع ايذايي ، استحكامات ، كانال هاي عميق و متعدد و وجود ميدان هاي مين فراوان و گوناگون دشمن در دشت هاي رملي و خشك بود كه عراق طي چند ماه كوشش آنها را فراهم آورده چيده بود . اين عوامل سبب كندي حركت يگانهاي خودي شده و در نتيجه با وجود شكسته شدن خط دشمن نيروها به هم ملحق نشده و همانجا در عمق موانع خطوط دشمن موضع گرفتن . اين موضوع با روشنايي سپيده دم مشكل را دو چندان كرد . عراقيها هر آنچه از عمليات رمضان و حمله هاي مشابه درس گرفته بودند ، از جمله لايه هاي تو در تو و پيچيده دفاعي در عمليات والفجر مقدماتي ( فكه ) به كار بستند . از آنجا كه انجام اين حمله با روزهاي دهه فجر سال 1361 مقارن شده بود ، پيش بيني مي شد اين عمليات در سرنوشت جنگ تاثير گذار باشد ، ولي چنين نشد و پسوند " مقدماتي " بر عمليات والفجر گذاشته شد . در آستانه اين عمليات « غلامحسين افشردي » معروف به حسن باقري فرمانده اطلاعات و عمليات قرارگاه خاتم الانبياء و فرمانده نيروي زميني سپاه و چند تن ديگر از جمله « مجيد بقايي » فرمانده قرارگاه كربلا در حين شناسايي در كمين نيروهاي عراقي گرفتار شده و به شهادت رسيدند . در اين عمليات بيش از 80 دستگاه تانك و نفربر ، 120 دستگاه خودرو و تعداد زيادي سلاح سبك و نيمه سنگين و 5 فروند هواپيما منهدم و 4620 تن از نيروهاي دشمن كشته و زخمي شدند . نام عمليات : والفجر مقدماتي زمان اجرا : 18/11/1361 مكان اجرا : منطقه عمومي فكه رمز عمليات : يا الله يا الله يا الله تلفات دشمن : 4620 نفر كشته و زخمي ارگان هاي عمل كننده : سپاه و ارتش اهداف عمليات : تصرف پل " غزيله " و پيش روي به سوي شهر العماره عراق قابل توجه علاقه مندان به عمليات هاي 8 سال دفاع مقدس
  23. عباس دوران مرد آسمانها سرلشگر خلبان شهید عباس دوران "عباس دوران" سرآمد دوران "عباس دوران" در بیستم مهر ماه سال 1329 در شهر شیراز دیده به جهان گشود. دوران کودکی، نوجوانی و جوانی را در شیراز گذراند. وى پس از اخذ دیپلم در سال 1349 به دلیل علاقه ای که به یادگیری فن خلبانی و خدمت به میهن دارد وارد دانشکده خلبانى نیروى هوایى ارتش می شود. پس از طى نمودن دوره مقدماتى پرواز در ایران براى ادامه تحصیل و فراگیری دوره تکمیلى خلبانی به کشور آمریکا اعزام گردید. با توجه به استعداد فوق العادهف در کم ترین زمان موفق به اخذ نشان و گواهینامه خلبانى شده و در سال 1351 به ایران بازمی گردد و با درجه ستواندومی در پایگاه هوایی همدان مشغول به خدمت می شود. هنگامى که جنگ تحمیلى آغاز شد، وى در پست افسر خلبان شکارى و معاونت عملیات فرماندهى پایگاه سوم شکارى (شهید نوژه) انجام وظیفه مى‏کرد. عباس در 22 تیر سال 1358 با مهناز دلی روی ازدواج می کند که حاصل این ازدواج یک پسر بود با نام امیررضا که وقتی پدر رفت تنها 8 ماه داشت . جنگ تحمیلی آغاز می شود در سی و یکم شهریور سال 1359 نیروی هوایی عراق در یورشی ناجوانمردانه تعداد زیادی از مواضع ایران را بمباران می کند. عباس هم همانند دیگر خلبانان شجاع نیروی هوایی به مقابله با دشمن پرداخت. پس از مدتی عباس برای ادامه پروازهای جنگی به پایگاه ششم شکاری بوشهر منتقل شد. هنوز چندی نگذشته بود که طرح عملیات مروارید ارائه می شود که بر اساس آن تصمیم گرفته می شود که نیروی هوایی و نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران در این عملیات به صورت مشترک عمل کنند. بدین لحاظ بهترین خلبانان پایگاه انتخاب می شوند. در بین انتخاب شدگان نام دلیرانی همچون سرلشکر شهید عباس دوران، سرلشکر شهید حسین خلعتبری، سرلشکر شهید سیدعلیرضا یاسینی و سرگرد شهید حسن طالب مهر به چشم می خورد. [align=center][/align] در کم تر از چند ساعت، دو ناو عراقی شکار عباس شدند عملیات در تاریخ 1359.9.7 شروع می شود. در همان ساعات ابتدایی نبردف در یک عملیات متحورانه عباس دو ناوچه نیروى دریایى عراق را در حوالى اسکله «الامیه» و «البکر» سرنگون کرد. تا پایان عملیات، دوران و همرزمانش مرتبا هواپیما عوض می کردند. بطوریکه بعد از فرود، دوران از هواپیما پیاده می شد و به هواپیمای دیگری که مسلح بود سوار می شد و به نبرد ادامه می داد. عباس بی‌نهایت شجاع بود. آن روزها سخت‌ترین مأموریت‌ها را قبول می‌کرد. در این عملیات به او که درحال پرواز بود اطلاع دادند باید عملیات نیمه تمام رها شود، که عباس قبول نکرد و با رشادت تمام این دو اسکله را نابود ساخت. چنان چه مى‏گفتند و به اثبات هم رسیدف نیروى دریایى عراق را سرهنگ خلبان عباس دوران و سرهنگ خلبان خلعتبرى به نابودى کشاندند. [align=center][/align] پرواز نکردن برای من مثل مردن است به دلیل رشادت های فراوانی که عباس از خود بروز داده بود، علاوه بر یک درجه دوره ای که به او تعلق می گرفتف یک درجه تشویقی نیز گرفت و به درجه سرهنگ دومی مفتخر شد. درهمین اوصاف فرماندهان تصمیم می گیرند که با انتقال او و سپردن یکی از پست های حساس ستادی در تهران، از تجربیات او استفاده بیشتری کنند که دوران نمی پذیرد و می گوید: - پرواز نکردن، برای من مثل مردن است. هیچ‌گاه در طول پرواز صحبت نمی کرد و همیشه می‌گفت: - اگر از مسیر منحرف شده و یا حالت نامتعادلی داشتم، با من صحبت کنید، خودتان هم مواظب اطراف باشید. همچنین بسیاری از دوستانش از زبان او شنیده بودند که اگر روزی هواپیمای من مورد هدف قرار گیرد، هرگز آن را ترک نمی کنم و با آن به قلب دشمن حمله ور می شوم. زمانى که اسراییل به لبنان حمله کرد، وى اولین خلبانى بود که آمادگى خود را جهت نبرد با صهیونیست‏ها اعلام کرد. [align=center][/align] خیابانی در شیراز به نام عباس دوران در یکی از روزهای بهار سال 1360 مسئولین شهر شیراز تصمیم می گیرند به خاطر رشادت ها و دلاوری های عباس دوران، یکی از خیابان های شهر شیراز را به نام او کنند؛ لذا از دوران دعوت می شود تا در مراسم شرکت کند و او نیز قبول کرده و به آن جا می رود که از دوران به شایستگی تقدیر می شود. چون او ضربات مهلکی به دشمن وارد نموده بود، همیشه عوامل نفوذی دشمن قصد ترور وی را داشتند که یکی از این موارد هم در همین زمان بود که خوشبختانه این ترور عقیم ماند. درد دل خود عباس هشتم تیر 1360 دلم نمی خواهد از سختی ها با همسرم حرفی بزنم. دلم می خواهد وقتی خانه می روم جز شادی و خنده چیزی با خودم نبرم؛ نه کسل باشم، نه بی حوصله و خواب آلود تا دل همسرم هم شاد شود. اما چه کنم؟ نسبت به همه چیز حساسیت پیدا کرده ام. معده ام درد می کند. دکتر می گوید فقط ضعف اعصاب است. چطور می توانم عصبانی نشوم؟ آن روز وقتی بلوار نزدیک پایگاه هوایی شیراز را به نام من کردند، غرور و شادی را در چشم های همسرم دیدم. خانواده خودم هم خوشحال بودند. حواله زمین را که دادند دستم، من فقط به خاطر دل همسرم گرفتم و به خاطر او و مردم که این همه محبت دارند و خوبند پشت تریبون رفتم. ولی همین که پایم به خانه رسید، دیگر طاقت نیاوردم. حواله زمین را پاره کردم، ریختم زمین. یعنی فکر می کنند ما پرواز می کنیم و می جنگیم تا شجاعت های ما را ببینند و به ما حواله خانه و زمین بدهند؟ باید با زبان خوش قانعش کنم که انتقال به تهران، یعنی مرگ من. چون پشت میزنشینی و دستور دادن برای من مثل مردن است. ضربه ای مهلک برپیکره دشمن در آستانه عملیات بیت المقدس، دشمن دست به تحرکات گسترده ای زده بود و مرتبا نیرو و تجهیزات به جبهه های جنوبی ارسال می کرد. لذا از سوی نیروی هوایی تدبیری اندیشیده شد تا ضربه ای کاری به دشمن وارد شود لذا بعد از کسب اطلاعات لازم و تهیه نقشه های پروازی، تصمیم بر این شد که در یک عملیات گسترده هوایی عقبه دشمن از جمله نفرات و تجهیزات آنها از ارتفاع بالا بمباران شدید شود. در 29 اسفند سال 1360 طرح آغاز شد و دوران به عنوان لیدر یا همان فرمانده دسته پروازیف انتخاب و 15 نفر از خلبانان تیزپرواز ارتش جمهوری اسلامی ایران نیز انتخاب شدند. بعد از توجیهات لازم توسط دوران، همگی به پرواز درآمدند و با هدایت او مواضع دشمن به سختی بمباران شد و راه برای فتح خرمشهر هموار گردید. 120 پرواز عملیاتی در 22 ماه عباس دوران در طول 22 ماه حضور در جنگ 120 پرواز عملیاتی داشتند. آنهایی که اهل پرواز هستند می دانند که غیرممکن است. شاید هیچ خلبانی پیدا نشود که توانسته باشد از عهده این کار برآید و این در آن زمان یک رکورد در نیروی هوایی محسوب می شد. در بین نیروی های دشمن نیز دوران خیلی معروف بود و زهرچشمی از عراقی ها گرفته بود که عراقی ها آرزوداشتند او را اسیر کنند. کنفراس غیرمتعهدها در بغداد باید لغو شود در سال 1361 جنگ تحمیلى هر روز شعله‏ورتر مى‏شد و صدام رئیس دولت بعث عراق براى مانور سیاسى از برپایى کنفرانس غیرمتعهدها سخن مى‏گفت و از مدت‏ها قبل به کمک آمریکا بغداد را به دژ نفوذ ناپذیرى تبدیل کرده و تبلیغات بسیار وسیعى به راه انداخته بود؛ تا حدى که براى سران غیرمتعهد بنزهاى سفارشى‏اش را روى اتوبان‏هاى نوساز بغداد راه انداخت، خیلى خرج کرده بود. از یک طرف هم مدام، تبلیغ مى‏کردند که ایران نمى‏تواند بغداد را ناامن کند. در این زمان بود که ایجاد ناامنى در استان بغداد در دستور کار نظامى - سیاسى جمهورى اسلامى قرار گرفت تا ضمن هدف قرار دادن تأسیسات پالایشگاهى «الدوره» در جنوب شرقى شهر بغداد، از برگزارى نشست سران غیرمتعهدها جلوگیرى شود. در این شرایط بود که سرهنگ خلبان عباس دوران براى جلوگیرى از تشکیل کنفرانس سران غیرمتعهدها در تاریخ بیستم تیر سال 1361 مأموریت یافت تا پایتخت عراق را ناامن نماید. دوران باید بغداد را نا امن می کرد. از مرز گذشت، میان رادار دشمن به حرکت ادامه داد و آسمان بغداد را تهدید کرد. خیلی عجیب است که یک هواپیما برود و یک کشور را آن هم با جدیدترین تجهیزات به هم بزند. شهید دوران در نامه هاى مربوط به این ماموریت، مقابل اسم پدافندهاى مختلفى که عراق از کشورهاى اروپایى خریده بود، نوشته است: نود درصد احتمال برگشت نیست. [align=center][/align] هدف پالایشگاه الدوره و ناامن نشان دادن بغداد 31 تیرماه سال 1361 فرا می رسد. خلبانان انتخاب می شوند. تصمیم بر این می شود که سه فروند فانتوم کاملا مسلح به پرواز درآیند هر سه تا مرز پرواز کنند و تنها دو فروند از مرز گذشته و به هدف حمله ور شوند و فانتوم سوم در همان جا منتظر بماند تا در صورت نیاز به آنها بپیوندد. خلبانان مأموریت یافتند روى بغداد عملیاتى انجام دهند. هدف آنها بمباران پالایشگاه بغداد، نیروگاه اتمى بغداد و پایگاه الرشید یا ساختمان اجلاس در بغداد بود. هر سه تا مرز پرواز می کنند آنگاه یکی جدا شده و دو فروند دیگر به فرماندهی دوران وارد خاک عراق می شوند. هیچ خبری نبود تا ً 15 کیلومترى بغداد که ناگهان جنگنده ها با دیوار آتش و پدافند دشمن روبه‏رو می شوند و در همین فاصله چند گلوله به یکی از هواپیماها برخورد می کند. با اصابت این گلوله ها، موتور سمت راست هواپیمای دوران از کار می افتد که او بازهم تصمیم به ادامه عملیات می گیرد. بنابراین هواپیماها به سمت جنوب شرقى شهر بغداد که پالایشگاه «الدوره» در آن جا بود ادامه مسیر داده و با این که پدافند دشمن بسیار قوى بود، تمام بمب‏ها را روى این پالایشگاه تخلیه می کنند. بعد از تخلیه بمب‏ها به مسیرى ادامه می دهند که در واقع این مسیر در نهایت به سالن کنفرانس سران غیرمتعهدها ختم می شد. پالایشگاه به شدت در آتش می سوخت و دودهای ناشی از سوخت پالایشگاه فضا را پوشانده بود تا این لحظه عملیات کاملا موفقیت آمیز بود. روح عباس برای رسیدن به معبود پرواز می کند در همین زمان عقب هواپیمای دوران نیز مورد اصابت چندین گلوله ضدهوایی قرار می گیرد؛ به طوری که قسمت عقب جنگنده از بین می رود. در این لحظه هواپیما در آتش می سوخت عباس از خلبان عقب (سرتیپ آزاده منصور کاظمیان) می خواهد که هواپیما را ترک کند و به دلیل این که جوابی نمی شنود، دکمه خروج اضطراری کابین عقب را می زند و کاظمیان به بیرون پرتاب می شود و به اسارت در می آید. عباس در این لحظه طبق گفته های قبلی خود تصمیمی مبنی بر ترک هواپیما ندارد. وى بارها مى‏گفت اگر هواپیما بال نداشته باشد خودم بال در آورده و بر سر دشمن فرود مى‏آیم و هرگز تن به اسارت نخواهم داد. شعله های آتش هرلحظه شدیدتر می شد ولی عباس می خواست پروازی دیگر را شروع کند. هواپیما هر لحظه ارتفاع کم می کرد. عباس در این لحظات هتل محل برگزاری اجلاس را می بیند و شاید با خود زمزمه می کند چه هدفی بهتر از آن جا؟ به سوی هتل حرکت کرده و هواپیما را درحالی که هنوز هدایت آن را برعهده داشتف به ساختمان هتل می کوبد و پروازی دیگر را آغاز می کند. از او دستکش و پوتینش مشخص بود زیرا از پیکرش چیزی بجز آن باقی نمانده بود عقاب بال سوخته نیروی هوایی قهرمان دلیر مردم ایران افتخاری دیگر نصیب نیروی هوایی و کشورش می کند. با این حرکت شجاعانه، سران کشورها به این نتیجه می رسند که آسمان بغداد به هیچ وجه امن نیست و تصمیم می گیرند که اجلاس در دهلی نو انجام پذیرد. بقایایی پیگر پاک سرلشگر خلبان شهید عباس دوران بعد از 22 سال دوری از وطن به کشور بازگشت و در زادگاهش به خاک سپرده شد. روحش شاد و یادش گرامی باد [align=center][/align] همسر دوران: در حق عباس کم‏لطفى شده است "نرگس خاتون دلى روى‏فر" همسر شهید خلبان عباس دوران در گفت و گویى اظهار داشت: - عباس دوران در طى دو سال اول جنگ بیش از 120 پرواز و عملیات برون مرزى داشته است که کارشناسان مسائل پروازى اذعان داشته‏اند این چنین آمارى حتى در جنگ هفت ساله ویتنام هم وجود نداشته است. وى با اشاره به آخرین دیدار عباس دوران با خانواده خود گفت: - آخرین مرتبه‏اى که قرار شد عباس به عملیات بمباران پالایشگاه «الدوره» برود، «امیررضا» هشت ماه و نیم بیشتر نداشت و صحبت‏هاى ما مثل همه موارد مشابهى بود که عباس به عملیات مى‏رفت. اما بعدها متوجه شدیم فقط به یکى از دوستانش گفته بود که احتمالاً این آخرین پرواز من است و مى‏خواهم در صورتى که برنگشتم تو اولین کسى باشى که خبر شهادتم را به خانواده‏ام مى‏دهى. در زمان جنگ عباس دوران در پایگاه بوشهر بود که از او دعوت کردند تا به تهران برود ولى او قبول نکرد و به همدان رفت زیرا از پشت میز نشستن خوشش نمى‏آمد و دوست داشت همیشه در تکاپو و پرواز باشد. همسر عباس دوران با اشاره به خصوصیات اخلاقى شهید مى‏گوید: - عباس دوران همیشه ساکت و محجوب بود و در میان هشت فرزند خانواده‏اش و حتى اقوامف از محبوب‏ترین افراد بود. وى همچنین با گله‏مندى اظهار داشت: - در حق عباس دوران بسیار کم‏لطفى شده است. طى این سال‏ها کسى چندان به موضوع شهادت او نپرداخته است و شما کم تر جایى یا برنامه و حتى نشریه‏اى مى‏بینید که در آن سخنى از عباس به میان آمده باشد. حتى آخرین عملیات او که به گفته بسیارى از صاحب‏نظران از لحاظ سیاسى، بین‏المللى و نظامى در درجه بسیار بالایى از اهمیت قرار داشت، هنوز هم ناشناخته مانده است. منبع زندگی نامه و خاطرات خلبانان نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران
  24. هدف از انجام عمليات « مسلم بن عقيل » تصرف همه ارتفاعات مشرف بر شهر " مندلي " عراق بود . اين منطقه با توجه به توقف و ناكامي در عمليات " رمضان " در شرق بصره و شيوه اي كه براي حمله از مناطق كوهستاني اتخاذ شده بود ، انتخاب گرديد تا نقاط قوت و ضعف نيروهاي هر دو طرف براي جنگ كوهستاني به دست آيد . هدف دوم تامين مرزهاي جبهه مياني ، آزاد سازي بخشي از خاك ايران و پس زدن عراق از غرب شهر " سومار " بود . اين عمليات با همكاري سپاه و ارتش و با رمز « يا ابا الفضل العباس » در تاريخ 9 مهرماه 1361 به اجرا در آمد . در مرحله نخست ، نيروهاي ايراني به خوبي پيش رفتند و در مرحله بعدي از سرعت پيشرويشان كاسته شد و عليرغم پا تك هاي سنگين دشمن ، سرانجام مواضع فتح شده تثبيت گرديد . در اين عمليات كه مدت هفت روز و در 2 مرحله انجام شد ، 150 كيلومتر مربع از خاك ايران آزاد و حدود 30 كيلومتر مربع از خاك عراق تصرف شد . نيروهاي خودي ضمن تامين دشت سومار ، روي ارتفاعات " كيسكه ، كهنه ريگ مستقر و بر تنگه هاي مرزي مسلط شدند . شهر مندلي نيز در ديد و تير رس آنان قرار گرفت و امكان پيشروي به عمق خاك عراق فراهم و آسان شد . نيروهاي عراقي در جريان اين عمليات و پاتك هاي خود تعدا 4275 تن كشته و زخمي به جا گذاشت . همچنين يك دستگاه رادار ، يك دستگاه ردياب صوتي توپخانه ، 3 دستگاه بولدوزر و بولدوزر « دي – 8 » و چند قبضه توپ 100 ميليمتري آنان به غنيمت نيروهاي ايراني در آمد و 79 دستگاه تانك و نفربر از جمله چند دستگاه تانك پيشرفته ، 20 دستگاه خودرو ، 3 دستگاه لودر و 3 قبضه كاتيوشا به همراه 7 فروند هواپيماي دشمن منهدم و ساقط شد . نام عمليات : مسلم بن عقيل ( ع ) زمان اجرا : 9/7/1361 مدت اجرا : 7 روز مكان اجرا : سومار در جبهه مياني جنگ رمز عمليات : يا ابا الفضل العباس ( ع ) تلفات دشمن : 4275 نفر كشته ، زخمي و اسير ارگان هاي عمل كننده : سپاه و ارتش اهداف عمليات : تصرف همه بلندي هاي مشرف به شهر مندلي عراق و تامين مرز جبهه مياني و آزاد سازي بخشي از خاك ايران به همراه پس زدن دشمن از غرب شهر سومار قابل توجه علاقه مندان به عمليات هاي 8 سال دفاع مقدس
  25. ناگفته هاي «خاوير پرز دكوئيار» از جنگ ايران و عراق ايالات متحده و اتحاد شوروي بزودي توافق كردند كه در اين جنگ هيچ طرفي برنده نباشد. تنها جايگزين واقعي كه وجود داشت، اين است كه يك طرف يا هر دو طرف از نفس بيفتند. عراق به دنبال عقب‌نشيني‌هاي جدي در جبه‌هاي نظامي، يك حركت سياسي را در سازمان ملل آغاز كرد كه با پشتوانه‌ دوستي با ديگر كشورهاي عرب، بويژه اردن و حمايت جنبش عدم تعهد كه عضوي از آن بود، در متن قطعنامه‌هاي شوراي امنيت و مجمع عمومي تاثير بگذارد. تا وقتي اين سياست، سپري براي عراق در زمينه معرفي به عنوان آغازگر جنگ مي‌بود، گامي به سوي صلح با ايران بر نمي‌داشت. همان‌گونه كه جنگ ادامه مي‌يافت، ايران، تمايل و توانايي به جريان انداختن عمليات محدود را نمايش مي‌داد و عراق نمايشي از ظرفيت برابري در مقابل آنها را داشت، من فكر مي‌كردم اقدام قوي شورا ضروري است. اين اقدام شامل بعضي‌ قضاوت‌ها درباره اصل جنگ و امضاي موافقت‌نامه الجزاير مي‌شد كه زمينه گفتگو بين دو كشور مي‌شد. براي نخستين - نه آخرين بار در اين جنگ، با توجه به اصل 99 منشور سازمان ملل، همان گونه كه دبير كل «والدهايم »پيش از من اين كار را انجام داده بود، شوراي امنيت را به يك نشست براي بررسي جدي جنگ به عنوان تهديدي براي امنيت بين‌المللي فرا خواندم. از وقتي كه دريافتم شوراي تحت اوضاع سياسي اقدام مؤثرتري از آنچه خود انجام مي‌دهم، در سه سالي كه گذشته بود، انجام نداده دست به چنين كاري نزده بودم. ايالات متحده و اتحاد شوروي كه هنوز اسير و درگير جنگ سرد بودند، چيزي از خود نشان نمي‌دادند كه از نفوذ چشم افزايشان براي پايان دادن به جنگ استفاده كنند، دست كم اگر اين اقدام به پيروزي هر كشوري مي‌انجاميد. به علاوه، آنها بزودي توافق كردند كه در اين جنگ هيچ طرفي برنده نباشد. تنها جايگزين واقعي كه وجود داشت، اين است كه يك طرف يا هر دو طرف از نفس بيفتند. اين انتظار، ضعيف‌تر شدف چرا كه در خلال تابستان 1982، فرانسه به طور ناگهاني عراق را با پنج فروند هواپيماي سوپر اتاندار كه مجهز به موشك‌هاي اگزوسه مي‌شدند مجهز كرد كه عراق مي‌توانست با آنها پايانه نفتي جزيره خارك را كه از مهمترين پايانه‌هاي نفتي ايران محسوب مي‌شد، مورد حمله قرار دهد. در چنين اوضاع و احوالي ايران تهديد كرد كه تنگه هرمز را مي‌بندد و شايع شد كه اسرائيل، مقدار قابل ملاحظه‌اي سلاح به ايران فروخته است. پس از آن در پايان ماه اوت، ايران عراق را به استفاده از سلاح‌هاي شيميايي عليه مناطق غيرنظامي، متهم كرد و از سازمان ملل خواست كه هياتي را به طور فوق‌العاده مسئول تحقيق در موضوع كند. پي‌ريزي بنياني براي گفتگوها در پايان ماه سپتامبر 1983، با طارق عزيز وزير خارجه عراق و علي‌اكبر ولايتي وزير خارجه ايران كه هردو براي شركت در مجمع عمومي سازمان ملل، به نيويورك آمده بودند، ديدار كردم. اولاف پالمه هم به نيويورك آمده بود تا با اغتنام فرصت در ديدارها شركت كند. هر دو وزير خارجه، توقعاتي از سازمان ملل داشتند. طارق عزيز، اصرار داشت كه كوشش‌هاي طايمان در جهت پايان دادن به جنگ جاري شود. به وزير خارجه اطمينان دادم كه اين خطر كه اختلافات به يك جنگ فراموش شده بدل شوند، وجود ندارد، مشكل اين بود كه با وجودي كه همه دولت‌هاي عضو، جنگ را يك فاجعه مي‌دانستند، هيچكدام آمادگي جاري كردن كوششي را براي پايان دادن به آن نداشت. من گفتم: آقاي پالمه آماده بود كه كمك كند و در هر زمان كه لازم باشد به منطقه سفر كند، اما براي من به عنوان دبير كل و حتي به ميزاني كمتر براي آقاي پالمه در مسئوليت بالايش به مثابه «شيرجه رفتن در يك استخر خالي» بود. ضروري بود كه در اين استخر آب ريخته شود، كه به مفهوم آن بود كه طرح‌هايي ريخته شود كه بتواند ما را به سوي پيشرفت رهنمون شود. وزير خارجه ايران گفت كه كشورش از بابت تلاشهاي من و اولاف پالمه، سپاسگزار است. به هر روي، ايران نمي‌توانست انتظار داشته باشد كه رژيم عراق «عدالت را بپذيرد». او يادآور شد كه با وجودي كه عراق 15 ماه پيش عقب‌نشيني كامل نيروهايش را از سرزمين‌هاي ايران اعلام كرد، اين كشور به اشغال هزار كيلومتر مربع از سرزمين‌هاي ايران ادامه داد. او گفت: «درست نيست كه يك نفر ماري را در آستين بپروراند كه هرلحظه ممكن است او را نيش بزند.» من فقط مي‌توانم اين را اينگونه تفسير كنم كه اين به مفهوم آن است كه ايران تنها زماني مي‌تواند به صلح بينديشد كه رژيم صدام حسين به دور افكنده شده باشد. اساسي براي گفتگوها با وجود كمترين تغيير در شرايط‌، به هر دو وزير خارجه شفاها پيشنهادهائي كردم كه مي‌توانست به عنوان اساسي براي گفتگوهاي غير مستقيم ميان دو كشور مورد استفاده قرار گيرد. اگر پيشرفتي حاصل مي‌شد، گفتگوها به صورت مستقيم مي‌توانست ادامه يابد. اين پيشنهادها، هدف آغاز مذاكرات را تعقيب مي‌كرد، نه دسترسي به پايان جنگ را. محورهاي مذاكرات را ارتباط با توافق‌هاي حاصل از گفتگو به اين شرح بود: - آتش بس و عقب‌نشيني همه نيروها به خطوط مورد توافق - هماهنگ كردن و رسيدگي به ترتيبات ضروري - تحقيق درباره مسئوليت شروع كشتار - جبران خرابي‌هاي جنگ با توجه به مسئوليت دولت و موضوعات پذيرفه شده بين‌المللي - بازگرداندن اسيران جنگي و بازگرداندن همه پناهجويان و افراد تبعيدي - تدارك موافقتنامه براي بازسازي روابط صلح‌آميز همسايگي ايران و عراق، شامل دخالت نكردن در مسائل داخلي يكديگر - ترتيباتي براي تعيين مرزهاي بين‌المللي بين ايران و عراق اينها محورهائي بود كه بعدها به گونه‌اي متافوت در قطعنامه 598 شوراي امنيت كه جنگ را به پايان رساند، ظاهر شده بود. تنها 5 سال بيشتر طول كشيد. سال‌هايي كه به نظر مي‌رسيد جنگ حتي ابعاد تهديدآميز بيشتري مي‌يابد. طرح به يك گفتگوي واقعي بين دو طرف نينجاميد. از نظر پافشاري دو طرف بر مواضعشان، ضروري بود كه گام‌هاي ديگري برداشته شود. تعديل آثار جنگ، ضرورتي براي پايان دادن به آن‌ بود. طارق عزيز و اكبر ولايتي به عنوان سخنگويان و گفتگوكنندگان رسمي رژيم‌هاي خود در موضوع جنگ باقي ماندند و من بايد تماسهايم را با طارق عزيز در زمينه جنگ خليج فارس و با ولايتي در ارتباط با كسب آزادي گروگانهاي غربي در لبنان ادامه مي‌دادم. آنها هر دو عناصري توانا، معقول و كاملا حرفه اي بودند. ولايتي يك پزشك متخصص كودكان بود كه در ايالات متحده درس خوانده و در زماني كه وزير امور خارجه بود، به تحصيلات خود ادامه داده بود. او تمايل داشت دوستانه رفتار كند، برونگرا و پر انرژي بود او بعضي وقتها روز خود را با بازي تنيس در ساعت 5:30 دقيقه صبح آغاز مي‌كرد. احساسم به من مي‌گفت كه او مي‌كوشد انعطاف‌پذير و مصالحه جو باشد، اما نفوذ او محدود بود. او هيچكدام از تعصب‌هاي ديگر رهبران ايراني را از خود بروز نمي‌داد. طارق عزيز، حس مردي با توانايي‌هايي غير معمول را در من برمي‌انگيخت. انگليسي او عالي بود و هرگز كمتر از حد نياز، آمادگي گفتگو در موضوعات مورد علاقه‌اش را بروز نمي‌داد. او مي‌دانست كه واقعا چه مي‌خواهد بگويد و آن را مي‌گفت. اما هيچوقت مخالفتي را با رئيس جمهوري خود بروز نمي‌داد. هم طارق عزيز و ولايتي مي‌توانستند ساعت‌ها در دفاع از مواضع خود و تكرار آنها سخن بگويند. از ميان اين دو تن به نظر مي‌رسيد طارق عزيز تمايل بيشتري براي يافتن راه‌هايي در حركت از ميان دستورات خود در جهت فائق آمدن بر بن‌بست‌ها دارد. شايد اين بازتاب موقعيت ممتاز او در سلسله مراتب حكومت ملي‌اش بود. هر دو نفر تا حال حاضر در مقام‌هاي برجسته خود بدون پيشرفتي در دولت‌هاي خود باقي مانده‌اند. هر دو نفر بايد از نفوذي فوق‌العاده برخوردار مي‌بودند و آن را كسب كرده بودند. من آن دو را بيشتر از كساني كه براي بقا مي‌جنگند، تلقي مي‌‌كنم. اين را مي‌شد فهميد كه هركدام تعهدي دارند كه سبب مي‌شود به عنوان يك نماينده عمل كنند و هركدام تعهدي دارند كه سبب مي‌شود به عنوان يك نماينده عمل كنند و هركدام آماده بود تا بي‌توجه به برخي ضعف‌ها و ناهماهنگي‌هاي سياسي، براي آنها استدلال منطقي بياورند. آنها زيركتر از آن بودند كه ضعف‌ها و ناهماهنگي‌ها را نبينند. در واكنش به ادامه يافتن گزارش حمله به مراكز غيرنظامي و تهديدهايي عمدتا از سوي ايران در مورد كشتيراني در خليج فارس مي‌شد شوراي امنيت در پايان اكتبر 1983 قطعنامه 540 را تصويب كرد كه در آن بار ديگر قطع فوري هرگونه عمليات نظامي عليه اهداف غير نظامي خواسته شده بود و براي اولين بار دولت‌هاي مخاصم به ترك فوري خونريزيها در منطقه خليج «شامل تمام خطوط دريايي، راه‌هاي‌آبي، فعاليت هاي ترابري، پايانه‌ها، مبادي ورودي و بنادر ...» فرا خوانده شده بودند. من مي‌ديدم كه كلمات و بيان قطعنامه بار ديگر از من مي‌خواست تا «توقف ستيزها» را پيگيري كنم، چيزي كه ايران هرگز با آن موافقت نمي‌كرد. سر آخر كله فارس از خليج خشم ايران را برانگيخته بود اگر چه در آن شرايط اين واژگان بيشتر مورد قبول ديگر دولت‌هاي ساحلي بود. اولاف پالمه در يك سخنراني عمومي در استكهلم گفت كه شورا در نگاشتن قطعنامه‌‌، بسيار شتابزده عمل كرده است. من نمي‌توانستم خود را از همراهي با قطعنامه كنار بكشيم، اما مي‌توانستيم و همين كار را هم كردم، كه هويت خود را از شوراي امنيت جدا كنم. همان‌گونه كه پيش‌بيني مي‌كردم، واكنش ايراني‌ها به قطعنامه منفي بود. دولت ايران نخست ظاهرا از من خواست كه روشن كنم، شوراي امنيت به «كدام خليج» در قطعنامه اشاره دارد. (هيچ توضيحي در كار نبود)،‌در يك پاسخ كتبي، ايران يادآور شد كه اقدام شورا، «همان برخورد نابرابري بوده است كه از آغاز جنگ از سوي عراق، تعقيب شده است.» عراق از اين قطعنامه استقبال كرده و اعلام كرد آماده است تا در «يافتن يك شيوه موثر براي جاري كردن آتش بس براي يافتن راه رفع نگراني‌هاي همه طرف‌ها در جهت رضايت از نتايج» مشاركت كند. به هر روي اين شامل شرايطي مي‌شد كه به ايجاد يك مشكل دنباله‌دار انجاميد و مي‌توانست زدوخورد را به فرجامي برساند. قبول قطعنامه، با اين توضيح همراه بود كه اين قطعنامه «يك مجموعه كامل و تقسيم‌ناپذير» است و با احترام به ماهيت، زمان‌بندي و رويه اجرايي، در اين زمينه اقدام شود. همه طرفها بايد به طور يكسان و به فوريت از آنها بهره‌ ببرند.