جستجو در انجمن

مشاهده نتایج برای برچسب های 'دفاع مقدس'.



تنظیمات بیشتر جستجو

  • جستجو بوسیله برچسب

    برچسب ها را با , از یکدیگر جدا نمایید.
  • جستجو بر اساس نویسنده

نوع محتوا


انجمن ها

  • بخش داخلی
    • اخبار و قوانین
    • ماهنامه میلیتاری
    • گالري عكس و فيلم
    • کتابخانه میلیتاری
    • مقالات برتر
  • War and History - بخش جنگ و تاریخ
    • مباحث جامع نظامی
    • پیمان ها - قراردادها و معاملات تسلیحاتی
    • دکترین و استراتژی
    • عملیات های نظامی
    • جنگ تحمیلی
    • تحولات روز امنیتی نظامی بین الملل
    • General Military Discussions
  • Air force Forum - بخش نیروی هوایی
    • هواپیماهای نظامی
    • بالگردهای نظامی
    • تسلیحات هوایی
    • متفرقه در مورد نیروی هوایی
    • سایر بخشهای نیروی هوایی
    • Airforce - English
  • Army Forum - بخش نیروی زمینی
    • ادوات و تسلیحات زمینی
    • خودروهای نظامی و زره پوش ها
    • مباحث جامع زرهی
    • توپخانه زمینی
    • موشک های زمین پایه
    • الکترونیک زمینی
    • تجهیزات و تسلیحات انفرادی
    • متفرقه نیروی زمینی
    • سایر بخشهای زمینی
    • Ground forces - English
  • Navy Forum - بخش نیروی دریایی
    • شناورهای سطحی
    • شناور های زیرسطحی
    • هوا دریا
    • تسلیحات دریایی
    • سایر بخش های نیروی دریایی
    • علوم و فنون دریایی
    • راهبردها و راهکنش های دریایی
    • تاریخ نیروی دریایی
    • اخبار نیروی دریایی
    • Navy - English
  • News Section - بخش خبر
    • اخبار روز ایران و جهان
    • اخبار صفحه اول
    • رایانه و شبکه
    • English News
  • Non-Military Forums - سایر بخشها
    • دیگر موضوعات و مطالب

پیدا کردن نتایج در ...

یافتن نتایج که ...


تاریخ ایجاد

  • شروع

    پایان


آخرین بروز رسانی

  • شروع

    پایان


Filter by number of...

تاریخ عضویت

  • شروع

    پایان


گروه


Website URL


Yahoo


Skype


Location


Interests

پیدا کردن 78 results

  1. گوش بر ها, اشباح ترسناک جبهه های ایلام پيرمرد کارش بهياري و رسيدگي به دوا و درمان روستاهاي اطراف دهلران بود ؛ اما مردم ، عبد الرضا داور را « دکتر » صدا مي کردند . آن روز با همکارانش ، سيف الله بهرامي و دختر و نوه ي چهارساله اش، راه افتاده بودند براي بررسي وضعيت بهداشتي و درماني روستا ها . ساعت از نيم شب گذشته بود. مسافر ها که به انتهاي جاده فکر مي کردند و مردمي که منتظرشان بودند ، نا گهان با کمين وحشتناکي روبرو مي شوند . ماشين با رگبار و شليک پياپي ، سوراخ سوراخ مي شود و مي ايستد . همان اول کار ، يکي از اين گلوله ها هم خورده بود توي سر مادر و ... وآخرين حرفي که شنيده بود ، فرياد پسر چهار ساله اش بود که صدايش مي کرد . حالا عبد الرضا و همراهش اسير « گوش برها » شده اند. اسلحه ها بچه را نشانه مي رود که با اصرار پدر بزرگ (عبد الرضا ) کنار مي کشند . و بچه ي چهار ساله، همان جا محکوم مي شود که تا صبح بر روي جنازه مادر ناله و گريه کند . سرما ، وحشت از تاريکي و گلوله ، براي بچه دردناک تر از ديدن مادري نبود که تير پيشاني اش را سوراخ کرده بود و گوش هايش را هم گوش برها بريده بودند ... فردا صبح ، گشتي هاي سپاه، کودکي را مي بينند که توي سرماي شديد جاده ، روي جنازه ي مادرش از هوش رفته است . پسر بچه، بعد از 25 روز بيماري و تشنج شديد شهيد شد. پدر بزرگ، بهد از هشت سال اسارت به خانواده اش بازگشت ؛ اما شکنجه ها کار خودش را کرده بود. او هم رفت پيش دخترش ... گزارش اين حادثه ، در گزارش هاي صبح آن روز ، چنين ثبت شده است : به : فرماندهي سپاه ناحيه ايلام از : فرماندهي سپاه دهلران سلام عليکم ؛ به استحضار مي رساند در شب يکشنبه ، مورخه 63/8/12 يک نيسان متعلق به بهداري دهلران ، همراه چهار نفر سرنشين که دو نفر مرد و يک زن و يک کودک چهار ساله هنگام عبور از طرف زرين آباد به دهلران در دو کيلومتري روستاي بيشه دراز در تنگه نجي مرده در کمين افراد گوش بر قرار مي گيرند ، دو نفر به اسارت در مي آيند و زن ، شهيد و بچه ، سالم به جاي مي ماند و خودروي مذکور منهدم مي گردد . حد فاصل مهران تا دهلران، يک محور مواصلاتي به طول يکصد کيلومتر است که غرب و جنوب را به هم وصل مي کند اين جاده ، تقريبا خط دوم جبهه بود. در مسير اين جاده ،بسياري از مردم جنگ زده و آواره شده ي دهلران ، در روستاي متروکه ، که در مسير اين جاده قرار داشت ، اسکان گرفته بودند . اين مردم ، عملا به عنوان نيروهاي پدافند کننده ، نقش مهمي داشتند. ضمن اين که جوانانشان در جبهه هاي مهران و دهلران مشغول دفاع بودند . اين خانواده ها نيرويي دلگرم کننده براي رزمندگان مستقر در خط به شمار مي آمدند. رژيم بعث عراق از اوايل جنگ ، به هر طريق قصد از بين بردن آرايش اين روستا ها را داشت ؛ گاهي با حملات زميني و گاهي با حملات هوايي . هر روز بمب و گلوله ي توپ بود که بر سر مردم اين روستا ها مي باريد. اما آنها مقاومت مي کردند و بعضي وقت ها منطقه را رها مي کردند ، ولي باز بر مي گشتند . اين بار بعثي ها نقشه ي جديدي کشيدند و آن ، به کار گيري تعدادي از عوامل ضد انقلاب بود . اين عوامل از کردهاي عراقي بودند و از نظر جسمي ، هيکلي و توانا بودند . دستگاه استخباراتي عراق ، آنها را سازمان داد و يک تشکيلات سياسي از آنها به نام « گروه فرسان » تشکيل داد ؛ گروهي چريکي که به صورت پارتيزاني عمل مي کردند و هدف آنها ، ضربه زدن به مردم روستا و رزمندگان اسلام بود .که در محور مواصلاتي مهران - دهلران رفت و آمد داشتند . روش کار آنها اين طور بود که جاده ها را سنگ چين مي کردند و با کمين در ورودي روستا ها ، چوپان ها و عشاير را در بيابان و صحرا دستگير مي کردند ؛ و اگر مي توانستند آنها را به صورت اسير ، تحويل عراقي ها مي دادند ؛ و يا اگر تاريکي شب و راه طولاني و... به آنها اجازه نمي داد ، بلافاصله به افراد تير خلاصي مي زدند و يک گوش آنها را مي بريدند و به عنوان سند و مدرک، تحويل عراقي ها مي دادند تا در قبال هر گوش يا هر اسير ، از عراقي ها پول بگيرند . فعاليت اين گروه از سال 1363 آغاز شد و تا پايان جنگ ادامه داشت . آنها عمليات هاي تروريستي زيادي عليه عشاير ، روستايي ها و رزمندگان انجام دادند و به دليل بريدن گوش شهدا ، معروف شده بودند به « گوش برها ». منبع:منبع: مجله ي امتداد شماره 10 درود خدا بر شهداي عزيز ایلام غيور كه در حد فاصل مرز دهلران ومهران حماسه افريدند وگوش برهاي مزدور را نابود كردند.
  2. بسمه تعالی با سلام مستند داستاني «سردار خيبر» كه به روايت زندگي شهيد ابراهيم همت از زبان همسر و هم‌رزمانش مي‌پردازد، آماده پخش شد. اين مستند كه به كارگرداني محمد درمنش تهيه و توليد شده است، سعي دارد عمليات‌هايي را كه شهيد همت در آن‌ها شركت داشته براي مخاطبان به گونه‌اي مستند تصوير كند. در بخش ديگري از اين مستند، تصاويري از آن شهيد بزرگوار به همراه سخناني از او و بيان خاطراتي از زبان خانواده و هم‌رزمانش پخش خواهد شد. اين مستند كه كاري از گروه تلويزيوني روايت فتح است. به تهيه‌كنندگي حبيب والي‌نژاد پس از اتمام مستند «نقش گوهران» در 6 قسمت 25 تهيه‌اي از شبكه دو سيما پخش خواهد شد. شهيد ابراهيم همت در روز 12 فروردين سال 1334 در شهررضا به دنيا آمد. وي در دوران تحصيل از هوش و استعدادي فوق‌العاده برخوردار بود و با موفقيت تمام، دوران دبستان و دبيرستان را پشت سر گذاشت و پس از آن در طول سال‌ها حضور در جبهه‌هاي نبرد، خدمات شايان توجهي برجاي گذاشت و افتخارات زيادي به دست آورد. وي در جريان عمليات خيبر، به هم‌رزمانش گفته بود: «بايد مقاومت كرده و مانع از بازپس‌گيري مناطق آزادشده، توسط دشمن شويم. يا همه اينجا شهيد مي‌شويم و يا جزيره مجنون را نگه مي‌داريم.» رزمندگان لشكر نيز با تمام توان در برابر دشمن مردانه ايستادگي كردند. در همين عمليات خيبر بود كه سردار دلاور انقلاب شهيد همت به همراه معاونش در 24 اسفندسال 62 دعوت حق را لبيك مي‌گويند. منبع: سپاه نیوز/ 16 شهریور87 ------------------------------------------------------------------------------------ یادنامه خاطره حقیر از آن بزرگوار: یادش بخیر از بهمن 61 ، عملیات والفجر مقدماتی با اوون بزرگوار آشنا شدم از همون ابتدا بخاطر حس کنجکاوی دوران نوجوانی خیلی مشتاق بودم که از نزدیک ببینمش ، خوب عملیات تموم شد و به هر تقدیرهمه باقی مونده ها(بهتره بگم جا مونده ها از غافله شهدا) به مقر عقبه لشکر ( که تنها چند ماهی از لشکر شدن لشکر 27 میگذشت) توو منطقه چنانه ی دشت عباس معروف به دهکده حضرت رسول(ص) و سپس به دوکوهه برا بازسازی نیرو برگشت .که پس از بازسازی تیپها و گردانها دوباره در دهکده حضرت رسول(ص) چنانه مستقر شدیم . دیگه نزدیکیای عید بود و ما هم بی خبر که اینجا اوومدیم تا برا عملیات والفجر یک آماده بشیم. گرچه از نحوه آماده سازی و آموزش و تمرینها میشد یه حدث هایی زد ولی خوب من یکی که اصلا توو فکر اینکه چه وقت میخواد عملیات بشه نبودم و فقط برام مهم این بود که لیاقت حضور توو عملیات رو داشته باشم اوونم با آمادگی کامل از هر حیث. بگذریم... خوب یادم هست که روز قبل از سال تحویل به همون خبر دادند که فردا تمام گردانها سمت ضلع غربی اردوگاه گردان حمزه سید الشهدا(ع) توو دهکده که اردوگاه سمت راستی گردان ما(کمیل بن زیاد نخعی(ع) یا همون گردان کمیل معروف ) جمع بشیم که قراره حاج همت برا بچه ها سخنرانی کنه . از این خبر همه مون خوشحال شدیم علی الخصوص من، آخه خیلی برام جالب بود که ببینم حاج همت، حاج همت که انقدر ازش تعریف میکنن و میگن یه فرمانده لشکر خیلی با حالی بوده کیه؟ خوب حالا هم که از قبل از عملیات والفجر مقدماتی شده بود فرمانده سپاه. آخه بعد از عملیات محرم که سپاه یازده قدر تشکیل شد، که این سپاه از لشکر 27 محمد رسول الله(ص) تهران و تیپ ده سید الشهداء(ع) تهران که بعدا"(از سال64) شد لشکر ده سیدالشهدا(ع) و تیپ پنج زرهی رمضان (که اوون موقع تیپ مستقل بود و بعدها از سال 65 یگان زرهی لشکر27 شد) از تهران به همراه لشکر 17 علی ابن ابی طالب(ع) از قم متشکل شده بود.میبینید دوستان اوومدن فرمانده یه سپاه با این همه طمطراق برا سخنرانی برای نیروهای لشکر واسه همه میتونه خیلی جذاب بشه . همه ماهایی که بار اولمون بود که میخواستیم حاجی رو ببینیم این تصور رو داشتیم توو ذهنامون که میریم یه فرمانده درشت هیکل با ابهت و خشن و لی مسن و پیر یا حداقل میانسال که از شروط ظاهری با تجربگی یه فرمانده سپاه و لشکر میتونه قلمداد بشه، باشیم. جالبه که اوونایی که حاجی رو دیده بودند و میگفتند باحاله هیچوقت نشده بود که بگن جوونه یا پیره و... . بگذریم... روز سال تحویل ، پس از تحویل سال (جاتون خالی بود) ، فکر کنم نزدیکای ظهر بود که همه به خط شدیم رفتیم سر قرار . همه گردانها هم یکی یکی به صورت گروهان ، گروهان می اومدند به محل که تقریبا" بین دو تا تپه ماهور کوتاه کنار جاده خاکی دهکده که از کنار مقر گردان حمزه رد میشد ، روبروی مقر گردان حمزه، خلاصه همه نشسته بودیم هوا هم کم کم داشت گرمتر میشد و ظل آفتاب نزدیک، از طرفی ساعتی بیشتر به نماز ظهر نمونده بود. توو دلم میگفتم بابا پس چرا نیومد؟ نکنه پشیمون شده؟ شایدم رفته سال تحویلیه یه سری به زن و بچه اش بزنه؟ و یکی دیگه جاش میاد و اصلا" ببینم این بنده خدا یعنی میاد که ببینیم چه شکلیه؟ پیره؟ جوونه؟ .... توو همین فکرها بودم و مطمئنم که خیلی از رزمنده های دیگه هم مثل من بودند که ...... یهو دیدیم یه جوون رشید باریک اندام و قد بلند که ریش پر و کاملی نداشت و به هش میخورد بیشتر از بیست و سه، چهار ساله نباشه!!! با یه لباس ساده که پیراهن فرم سپاه رو شلوار بسیجیش و پوتینهای کهنه ولی تمیزو واکس خورده اش که سادگیشو دوچندان میکرد اوومد روبروی جمعیت ،پای تپه ماهور که نسبت به جمعیت توو بلندی قرار داشت. با یه بلندگوی معمولی با چند تا بوق که برو بچ تبلیغات لشکر آماده کرده بودند شروع کرد به سخنرانی.....بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین .انه خیر ناصر و معین و با آیه ای از قرآن کریم شروع کرد: ان تنصر الله ینصرکم و یثبت اقدامکم و ......ان الله یغیر..... بعدش با معذرت خواهی کلامشو اینطوری شروع کرد که از تمام عزیزان امام و بزرگواران و سروران خودم حلالیت میطلبم و عذر خواهی میکنم که توو هوای گرم اولین روز بهار معطل حقیر شدید و از ساعت استراحت محروم .... حلال کنید این خادم کوچیک تون رو ، و ............. رفته بودم بدجوری توو فکر که : خدایا چی فکر میکردیم چی شد!! این بنده خدا عجب آدم عجیب و افتاده ایه. آخه فرمانده یه سپاه ، یه لشکر .... (که من تازه با این مفاهیم نظامی آشنا شده بودم) انقدر جوون و نورانی و افتاده و خاضع . واقعا" برای منی که (لا اقل به خاطر جو خونواده ام با مسایل تقریبا" عمیق دینی و ....آشنا بودم و این صفات رو پیش تر از برخی روحانیون و علمای مسن و پیران عارف دیده بودم ) صفات اوون بنده خدا رو توو ذهنم یه جور دیگه تصور کرده بودم ، بدجوری شوک آور بود و کامل ذهنمو مشغول درون خودش کرده بود که یکهو صدای سید ابوالحسنی (خدا رحمتش کنه توو همون عملیات والفجر یک شهید شد .بیشتر موقع ها کنار هم بودیم حتی تو چادر هم جامون بغل هم بود...یادش گرامی) منو به خودم آورد که محمد.... حواست کجاست سخنرانی تموم شد. پاشو بریم وضو بگیریم برا نماز جماعت ظهر......................./. این خاطره شیرین از حاج همت رحمت الله علیه رو که توو زندگیم هیچوقت فراموش نکرده و نمی کنم( مثل یاد باقی روزهای پر خاطره اوون سالها و جبهه و عشق و حماسه و ایثارکه خدا میدونه لحظه لحظه اش برام زندگیه مجدده) خیلی سعی کردم تا اوونجا که ممکنه هم خلاصه کنم و هم توضیح کافی و روشن بدهم ،رو از این حقیر سراپا تقصیر بپذیرید.. در ضمن تصویر اینجا از روی یه پوستر لشکر که عکسش فکر میکنم از همون روز و همون سخنرانی هست و با دوربین گوشیم گرفتم هست . .برگ سبزیست تحفه درویش...... یاد همه دوستاو رفیقای سفر کرده بخیر... روحشون شاد و راهشون پر رهرو باد... کوچیک همه جوونای باحال و با غیرت و مومن ایرونی.////... نجف 47
  3. عصرایران ؛ جعفر محمدی - اجلاس عدم تعهد ، هر چند امروز به دلیل میزبانی کشورمان ، برای ایرانی ها اهمیت دارد اما پیش از این نیز ، یک بار در کانون توجه مردم ایران قرار گرفته بود ، زمانی که قرار بود بغداد میزبان سران عدم تعهد باشد ، آن هم در بحبوحه جنگ ایران و عراق! برای حکومت صدام حسین که در سوم خرداد ۱۳۶۱ ، خرمشهر را از دست داده و ضربه ای حیثیتی در جنگ و جهان خورده بود ، بسیار مهم بود که با میزبانی بزرگ ترین نهاد بین المللی بعد از سازمان ملل ، به ترمیم وجهه خود بپردازد. از این رو ، بغداد خود را مهیای برگزاری اجلاس می کرد و این در حالی بود که ایران ، می کوشید با تبلیغ ناامن بودن پایتخت عراق به دلیل وضعیت جنگی ، مقامات کشورها را از سفر به عراق بازدارد و اجلاس بغداد را منتفی کند. با این حال ، ماشین تبلیغاتی و سیاسی صدام که از پشتوانه قدرت های بزرگ هم برخوردار بود ، گوی سبقت را ربود و قرار شد اجلاس در بغداد تشکیل شود. عراقی ها ، ادعا می کردند که بغداد به حدی امن است که حتی یک پرنده هم بدون اجازه آنها نمی تواند در آسمانش پرواز کند. آنها حتی از مسوولان کشورهای عدم تعهد خواستند تا کارشناسان امنیتی خود را به بغداد بفرستند و از نزدیک شاهد امنیت مثال زدنی آن باشند! زمان اجلاس نزدیک می شد و تلاش های ایران ثمر بخش نبود. همه در تهران به دنبال راهی برای ضربه زدن به دشمن بودند ؛ تا این که پیشنهادی محرمانه از وزارت خارجه به ریاست جمهوری رسید و خیلی زود مقدمات اجرایی کردنش در دستور کار مقامات عالی نظام قرار گرفت. در نامه با تأکید بر اهمیت اجلاس ، تلاش های عراق در این باره و تصریح به این که اهمیت این موضوع از "خرمشهر" کمتر نیست ، آمده بود: "سرنوشت محل برگزاری کنفرانس را یک حرکت نظامی می تواند روشن کند."
  4. با سلام خدمت همه دوستان و علاقه مندان به این سلسله تاپیک ها ... امروز به سراغ عملیات والفجر 3 خواهیم رفت اما نخست لینک والفجر های قبلی رو هم می گذارم تا دسترسی به این سری از عملیات ها آسانتر بشه : عمليات والفجر مقدماتي : پایان حضور سردار حسن باقری در جبهه ها عملیات والفجر 1 ؛ نخستین تجربه سپاه پس از سازماندهی عملیات والفجر 2 ؛ نخستین عملیات منظم در جبهه شمالی جنگ و اما والفجر 3 پیش زمینه : شهر « مهران » پس از گذشت نزدیک به سه سال از آغاز جنگ تحمیلی همچنان در اشغال عراق بود ، تا سرانجام عملیات « والفجر 3 » در هفتم مرداد ماه 1362 به انجام رسید و این شهر به دست رزمندگان ارتش و سپاه آزاد شد . چگونگی انجام عملیات : حمله در ساعت 23 با رمز « یا الله... یاالله... یاالله » آغاز و نیروهای خودی از سه محور جاده دهلران – مهران ، « زالوآب » در شمال مهران و دشت مهران به سوی دشمن یورش بردند . در این حمله یک تیپ زرهی مستقر در منطقه و یک گردان پیاده از ارتش و 3 لشکر ، 2 تیپ ، یک تیپ پیاده و یک تیپ زرهی از سپاه به صورت ادغامی وارد عمل شدند . در محور جنوبی با توجه به پیشرفت های به عمل آمده از سوی نیروهای ایران ، از آنجا که فرصت کشیدن خاکریز از یال بلندی های « قلاویزان » به سمت روستای فیروز آباد در دشت مهران و از آنجا تا روستای فرخ آباد به دست نیامد اهداف مورد نظر در این محور به طور کامل تامین نشد . در محور شمالی با توجه به اهمیت بلندی های « زالوآب و کله قندی » ، علی رغم محاصره کامل کله قندی توسط نیروهای خودی ، عراقی ها تلاش فراوان می کردند تا از محاصره خارج و یا منطقه اشغالی را حفظ کنند . بدین منظور تا چند روز به وسیله چرخبال و با « اسلینگ » به نیروهای محاصره شده خود آذوقه و مهمات می رساندند و از جناح دیگر تلاش می کردند که خط ایرانی ها را در « دوراجی » شکسته و به جناح چپ خود ملحق کنند و جدای از شکستن محاصره کله قندی ، با محاصره « نمه کلوبان » موقعین جناح شمالی نیروهای ایرانی را متزلزل کرده و پس از آن در محور میانی ، ایرانی ها را از دشت مهران پس بزنند . از این رو با گذشت 11 شب از آغاز عملیات بارها بر این امیدواری اصرار ورزیدند و به مواضع تازه فتح شده ایران پاتک زدند . نهایتا « شهید حاج ابراهیم همت » فرمانده لشکر 27 محمد رسول الله با یک گردان وارد عمل شد و همان شب این مشکل هم از سر راه رزمندگان اسلام برداشته شد . فرمانده عراقی این محور « کله قندی » سرهنگ " جاسم یعقوب " بود که به اسارت نیروهای ایرانی در آمد و هنگام انتقال به عقبه به علت شدت جراحات وارده جان باخت . در این عملیات راه ایلام – مهران ، دهلران ، بلندی های زالوآب و نمه کلوبان و دشت مهران به گستره 45 کیلومتر مربع آزاد شد و ارتباط جبهه میانی و جنوبی از طریق این جاده فراهم شد . تلفات دشمن : خسارات و تلفات دشمن در این عملیات عبارت بود از : یک فروند هواپیما ، 5 فروند چرخبال ، 165 دستگاه تانک و نفربر ، 102 دستگاه خودرو ، 150 قبضه خمپاره انداز ، تیربار و توپ ضد هوایی و ده ها دستگاه خودرو مهندسی و راه سازی . شمار کشته ها ، مجروحان و اسرای عراقی در این عملیات 8500 نفر گزارش شده است . غنایم به دست آمده عبارت بود از : 15 دستگاه تانک و نفربر ، 50 قبضه ضد هوایی و خمپاره انداز ، بیش از 1800 قبضه تیربار ، 20 دستگاه خودرو ، 5 خودرو مهندسی و مقدار زیادی انواع سلاح سبک و مهمات . خلاصه عملیات : نام عملیات : والفجر 3 زمان اجراء : 7/5/1362 مدت اجراء : 12 روز مکان اجراء : شهر مرزی مهران – جبهه میانی جنگ رمز عملیات : یا الله ... یا الله ... یا الله تلفات دشمن : 8500 نفر کشته ، زخمی و اسیر ارگان های عمل کننده : نیروی زمینی ارتش و سپاه اهداف عملیات : آزاد سازی شهر مهران و مناطق پیرامون آن قابل توجه علاقه مندان به عمليات هاي 8 سال دفاع مقدس
  5. ارتش عراق پس از شکست در عملیات بیت المقدس و عقب نشینی سراسری خود، ارتفاعات مهم و سرکوب مرزی را در اختیار داشت و به این ترتیب چند شهر مرزی همچون مهران زیر دید و تیر دشمن بود. ارتش عراق با استقرار نیروهای خودی روی ارتفاعات مرزی مهران، علاوه بر ایجاد تسلط بر این شهر، موفق شده بود با نیروی کمتری از منطقه بدره پدافند کند. حال آن که عقب راندن دشمن از روی ارتفاعات مرزی، پدافند در دشت را به او تحمیل می کرد و در نتیجه نیروی بیشتری زمین گیر می شد. بر همین اساس، طرح تأمین مهران – به عنوان دومین عملیات محدود در شرایط جدید – در دستور کار قرار گرفت. اهداف عملیات - آزادسازی شهر مهران از زیر دید و تیر دشمن. - ایجاد سهولت در برقراری ارتباط شهرهای دهلران – مهران و نیز ایلام – مهران. - تحمیل خطوط پدافند به دشمن و کشاندن او از ارتفاعات به دشت. انهدام دشمن بازپس گیری ارتفاعات و عوارض حساس زالوآب – که به این وسیله دید دشمن نسبت به تنگه کنجاپنجم و حوالی سد کناپنجم و دشت مهران کور گردید. آزادسازی ارتفاعات «نمه کلان بو» و قسمتی از ارتفاعات قلاویزان – که دشمن را از تسلط کامل بر شهر مهران محروم کرد و متقابلاً شهر بدره و عقبه دشمن به زیر دید قوای جمهوری اسلامی درمی آمد. موقعیت منطقه در منطقه دشت مهران، دو رشته ارتفاعات وجود دارد: در شمال، ارتفاعات زالوآب و کانی سخت و نمه کلان بو واقع است که قسمت عمده آن در خاک ایران قرار دارد. در جنوب نیز ارتفاعات قلاویزان واقع است که مرز ایران و عراق را مشخص می سازد. بین دو ارتفاع یاد شده، دشت مهران و دشت ورمهراز و زرباطیه عراق قرار دارد. در قسمتی از ارتفاعات زالوآب و کانی سخت، مرز مشترک ایران و عراق است که در سمت غربی آن، ارتفاعات نمه کلان بو با قللی بیش از 200 متر و کمتر از 400 متر ارتفاع واقع است. هم چنین، ارتفاعات زالوآب، که دارای تپه هایی به ارتفاع 340، 325، 343 و 310 می باشد، در سمت شرق نمه کلان بو قرار دارد و مهم ترین قله آن معروف به کله قندی دارای 363 متر ارتفاع است. تنگه کناپنجم در امتداد جاده مهران – ایلام و در شمال شرقی مهران واقع است که به منزله گلوگاه ورود به دشت مهران – از طرف ایلام – محسوب می شود و ارتفاعات کله قندی بر این تنگه تسلط کامل دارد. استعداد دشمن - تیپ های 506، 417، 420، 502، 424، 18، 38، 48 و 503 پیاده. - تیپ های 37 و 70 زرهی. - تیپ 4 گارد مرزی. - تیپ 4 پیاده کوهستانی. - گردان های کماندویی المثنی، مدلول، بلال و حدیبه. - گردان 9 مکانیزه تابع لشکر 2 پیاده کوهستانی. - گردان 7 تانک تابع لشکر 2 پیاده کوهستانی. - گردان 1 موشک ضد تانک. - گردان های 53، 240 و 639 توپخانه و آتشبار خمپاره 120 . سازمان رزم خودی فرماندهی عملیات را قرارگاه نجف اشرف برعهده داشت و یگان های تحت امر این قرارگاه نیز عبارت بودند از: الف) سپاه پاسداران: - لشکر 41 ثارالله با استعداد 6 گردان. - لشکر 5 نر با استعداد 7 گردان پیاده. - لشکر 27 محمد رسول الله (ص) با استعداد 1 گردان پیاده. - لشکر 17 علی ابن ابیطالب(ع) با استعداد 3 گردان پیاده. - تیپ مستقل 21 امام رضا(ع) با استعداد 5 گردان پیاده. - تیپ مستقل 11 امیرالمؤمنین(ع) با استعداد 2 گردان پیاده. - تیپ مستقل 5 رمضان با استعداد 1 گردان تانک و 1 گردان مکانیزه. ب) ارتش جمهوری اسلامی: - تیپ 4 زرهی از لشکر 21 حمزه. - تیپ 40 سراب (پیاده). - تیپ 84 خرم آباد با استعداد دو گروهان پیاده + یک گروهان تانک. توپخانه: سپاه : 4 آتشبار ارتش: 9 آتشبار طرح عملیات با توجه به مختصات جغرافیایی منطقه و اهمیت استراتژیک آن، عملیات به ترتیب در سه محور زالوآب و نمه کلان بو – دشت مهران – قلاویزان طراحی شد. رزمندگان می بایست پس از تأمین اهداف مورد نظر و در صورت مناسب بودن وضعیت پایگاه های دشمن، در شرق رودخانه کنجاپنجم مستقر شوند. در غیر این صورت، با احداث خاکریز در پشت رودخانه پدافند شود. شرح عملیات عملیات در ساعت 23 مورخ 7/5/1362 با رمز «یا الله» آغاز شد. در محور شمالی عملیات، ارتفاعات نمه کلان بو- به غیر از ارتفاع 270 معروف به کله قندی – تصرف و تأمین شد و ارتفاعات زالوآب به همراه ارتفاع 270 به محاصره درآمد. در محور میانی (دشت مهران)، رزمندگان خودی با پشت سر گذاردن جاده مهران – ایلام، از پاسگاه دوراجی تا فرخ آباد را تأمین کردند. در محور جنوبی، به رغم موفقیت های چشمگیر اولیه، از آن جا که فرصت لازم برای احداث خاکریز از یال قلاویزان به سمت فیروزآباد و از آن جا به فرخ آباد به دست نیامد، تصرف اهداف این محور در مرحله اول عملیات کامل نگردید؛ لیکن در مرحله بعد این نقیصه مرتفع شد. به این ترتیب، تنها محوری که تصرف اهداف موجود در آن ناتمام مانده بود، محور شمالی بود. نیروهای دشمن که در ارتفاعات زالوآب و کله قندی در محاصره بودند، یازده شبانه روز مقاومت کردند، دشمن تلاش فراوانی می کرد تا به هر نحو ممکن این ارتفاعات – به ویژه کله قندی – را از محاصره خارج کند. مضافاً به این که می کوشید خط پدافندی نیروهای ایران را در دوراجی شکسته و سپس با جناح چپ خود الحاق کند. اگرچه نیروهای خودی با مقاومت بسیار تلاش دشمن را در دوراجی و نمه کلان بو خنثی کردند، لیکن نیروهای عراقی همچنان در ارتفاعات زالوآب و کله قندی مستقر بودند. نهایتاً در سحرگاه 18/5/1362 فرمانده لشکر 27 (حاج همت) با یک گردان وارد عمل شد و مقاوت نیروهای عراقی مستقر در ارتفاع مذکور را در هم شکست. نتایج عملیات - آزادسازی دو جاده ایلام – مهران – دهلران. - آزادسازی ارتفاعات زالوآب و نمه کلان بو. - آزادسازی دشت مهران. - برقراری ارتباط جبهه های میانی و جنوبی از طریق دو جاده فوق الذکر. - کشته و زخمی شدن بیش ازده هزار تن از نیروهای دشمن. - به اسارت درآمدن 509 تن از نیروهای دشمن. - ساقط شدن 6 هلی کوپتر دشمن. - انهدام بیش از 200 تانک و نفربر. - انهدام بیش از 200 خودرو حامل نفرات و یا مهمات. - انهدام بیش از 20 انبار مهمات. - انهدام بیش از 100 خودرو حامل نفرات و یا مهمات. - انهدام بیش از 20 انبار مهمات. ساجد-سایت جامع دفاع مقدس
  6. به دنبال عملیات غافلگیر کننده والفجر 8 و تصرف شهر استراتژیک فاو توسط رزمندگان اسلام و به هم خوردن توازن سیاسی – نظامی به نفع جمهوری اسلامی، رژیم عراق شیوه ای جدید برگزید و درصدد فعال شدن در جبهه زمینی و موضع تهاجمی برآمد و این استراتژی را بعد از اشغال مهران، به استراتژی دفاع متحرک نامگذاری کرد. عراق می کوشید تا با ادامه عملیات های خود نقاط دیگری را تصرف کند. ادامه چنین وضعیتی می توانست عواقب وخیمی را هم از بُعد نظامی و هم از بُعد سیاسی برای جمهوری اسلامی ایران به دنبال داشته باشد . بر همین اساس، برای مقابله با حرکت جدید عراق انجام عملیات برای آزاد سازی شهر مهران و ارتفاعات آن مورد تاکید قرار گرفت. این استراتژی بعد از بازپس گیری منطقه والفجر 9 (منطقه چوارتا) که از تاریخ 16/12/64 شروع شد، در تاریخ 27/2/65، با آزاد سازی مهران به اوج خود رسید و با ضربه سختی که دشمن در جریان این آزاد سازی متحمل شد، پایان یافت. از هنگام شروع تهاجم جدید ارتش عراق، وحدت و هم دلی نیروهای رزمنده ایرانی به شکل زیبایی جلوه گر شد و برادران ارتشی، سپاهی و بسیج مردمی پا به پای هم در مقابل تهاجم دشمن به مقاومتی دلیرانه دست زدند. حمله عراق به مهران ارتش عراق، ساعت یک بامداد 27/2/65، در منطقه مهران دست به تهاجم زد و شهر و حومه آن و برخی از ارتفاعات منطقه را تصرف کرد. در این زمان واحدهای ارتشی، مرکب از 6 گردان پیاده و 2 گردان زرهی، مسئولیت خطوط پدافندی را در این منطقه به عهده داشت و نیروهای سپاه نیز ، پشتیبانی از این منطقه را به طور کامل بر عهده نگرفته بود. اهداف عملیات باز پس گیری شهر مهران و سلسله ارتفاعات قلاویزان و دستیابی به مرز و تامین کل منطقه. منطقه عملیات منطقه عملیاتی از جنوب به ارتفاعات قلاویزان، از شمال به ارتفاعات نمه کلان کوچک، از غرب به امتداد غربی ارتفاعات قلاویزان و پاسگاه مرزی بهران آباد، و از شرق به جاده مهران – دهلران منتهی می شد. پس از اشغال مهران، استحکامات و موانع متعددی توسط دشمن ایجاد شد. در محور شمالی (جاده ایلام – مهران و باغ کشاورزی) هفت ردیف مین همراه با کانال و بیش از پنج ردیف سیم خاردار رشته ای وجود داشت. در محور میانی (حد فاصل رودخانه گاوی و جاده دهلران – مهران) به لحاظ کوهستانی بودن منطقه، استحکامات نسبتاً ضعیف بود. در محور جنوبی (ارتفاعات قلاویزان) سنگرهای کمین و در بعضی شیارها، یک ردیف سیم خاردار و مین وجود داشت. استعداد دشمن منطقه مورد نظر برای عملیات، تحت مسئولیت لشکر 17 زرهی از سپاه دوم عراق بود. حفظ پدافندی این لشکر از رودخانه کنجاپنجم به سمت میان کوه امتداد می یافت. علاوه بر یگان های سازمانی این لشکر (تیپ های 70 زرهی، 59 زرهی و 705 پیاده) یگان های زیر نیز تحت امر آن بودند: - تیپ های 433 ، 417 و 425 پیاده. - تیپ 1 کماندویی و گردان کماندو لشکر 40 پیاده. با شروع عملیات، یگان های زیر نیز وارد منطقه شدند: - تیپ 1 مکانیزه، 4 و 5 پیاده، 3 نیروی مخصوص، 2 و 10 زرهی از گارد ریاست جمهوری. - تیپ های 71، 72 و 3 پیاده از لشکر 35 پیاده. - تیپ های 501، 113، 95، 118 و 108 پیاده. - تیپ 24 مکانیزه. - تیپ های 2، 3 و 5 کماندو، گردان کماندویی لشکر 20 پیاده و گردان کماندویی لشکر 2 پیاده. - تیپ 65 نیروی مخصوص. - گردان های 763، 110، 15، 766، 217، 238، 53، 247 و 489 توپخانه. قوای خودی قرارگاه نجف هدایت نیروهای زیر را به عهده داشت: - لشکر 27 محمد رسول الله (ص) با 7 گردان پیاده + گردان تانک. - لشکر 17 علی ابن ابی طالب (ع) با 3 گردان پیاده + 1 گروهان تانک. - لشکر 5 نصر با 3 گردان پیاده. - لشکر 25 کربلا با 4 گردان پیاده + 1 گردان تانک. - لشکر 10 سید الشهدا (ع) با 3 گردان پیاده. - لشکر 41 ثارالله (ع) با 4 گردان پیاده + گردان تانک. - تیپ مستقل 21 امام رضا (ع) با 2 گردان پیاده. - تیپ مستقل 15 امام حسن (ع) با 5 گردان پیاده. - تیپ مستقل 662 بیت المقدس با 2 گردان پیاده . - گردان مستقل 38 زرهی ذوالفقار با 1 گروهان تانک. - 2 گردان توپخانه سپاه + 4 گردان توپخانه ارتش. طرح عملیات تلاش اصلی بر انجام عملیات از محور ارتفاعات قلاویزان و یال های آن تا رودخانه گاوی در نظر گرفته شد. بر همین اساس، عملیات در سه مرحله به ترتیب زیر طراحی گردید: - مرحله اول؛ تامین ارتفاعات قلاویزان ایران تا روستای امام زاده سید حسن. - مرحله دوم؛ تامین ارتفاعات جبل حمرین تا شیار مگ سوخته و در امتداد آن، تامین روستاهای بهین، بهروزان و هرمزآباد _ مرحله سوم؛ تصرف خاکریز عملیات والفجر 3، که روستای فرخ آباد تا زیر ارتفاعات 223 قلاویزان داشت و در نتیجه مهران در این مرحله تامین گردید. شرح عملیات مرحله اول عملیات در ساعت 22:30 روز 9/4/1365 با رمز یا ابا الفضل العباس، ادرکنی آغاز شد و نیروهای خودی در اغلب محورها خطوط دشمن را شکسته و تا قبل از روشنایی صبح ضمن انهدام بیش از 10 گردان پیاده عراق، اهداف مرحله اول و قسمتی از مرحله دوم عملیات را به تصرف درآوردند. ساعاتی بعد، دشمن با به کارگیری نیروهای احتیاط خود به محور امامزاده سید حسن پاتک کرد که با مقابله قوای خودی خنثی شد. سپس، یگان های خودی با مشاهده از هم گسیختگی نیروهای دشمن، عملیات را – طی روز اول – بدون وقفه ادامه دادند. در شب دوم، کلیه یگان های عمل کننده ضمن پیشروی در باقی مانده محدوده مرحله دوم عملیات، تا قبل از روشنایی صبح، خط سراسری – از هرمزآباد تا شیار مگ سوخته – را کاملا تامین کرده و مقداری از محدوده مرحله سوم عملیات را نیز تامین کردند. از آغاز روز دوم (11/4/1365) عملیات در کلیه محورها ادامه یافت و نیروهای رزمنده ضمن به اسارت درآوردن تعدادی از نیروهای دشمن، به باغ کشاورزی وارد شدند و سپس در حدود ساعت 12 این روز نیز شهر مهران آزاد شد. ساعت 6 صبح روز سوم، دو تیپ گارد ریاست جمهوری به ارتفاع 210 پاتک کرد، پس از یک درگیری سخت ارتفاع مذکور را تصرف کرد. به همین خاطر، نیروهای خودی مستقر در این منطقه حدود 200 متر عقب آمدند. در ادامه عملیات، رزمندگان از محورهای قلعه کهنه و فرخ آباد به طرف تپه های غلامی و پاسگاه دراجی حرکت کرده ضمن پاکسازی کامل منطقه، تعداد زیادی از نیروهای دشمن را به اسارت درآوردند. در جریان مرحله چهارم عملیات، که از ساعت 24 روز 12/4/1365 آغاز شد، با ورود قوای خودی به روستای فیروز آباد، دشمن عقب نشینی کرد. سپس، خاکریزی از فیروزآباد تا یال های ارتفاعات قلاویزان احداث کردند. درگیری، همچنان در اطراف ارتفاعات 223 ادامه داشت و دشمن، فشاری قابل ملاحظه در نقاط مختلف وارد کرده، تنها ارتفاعات فوق را در تصرف خود نگه داشته بود. حدود ساعت 7 صبح روز چهارم (13/4/1365) پاتک شدید دشمن روی ارتفاعات قلعه آویزان – به منظور تصرف قله 200 – شروع شد؛ لیکن با مقاومت و حملات پی در پی قوای خودی، این پاتک شکست خورد. در روز پنجم، ارتفاع 210 مجددا به تصرف نیروی خودی درآمد و در سحرگاه روز ششم نیز رزمندگان در مرحله پنجم عملیات با حمله به ارتفاع 223، ضمن تامین اهداف تعیین شده، قرارگاه تاکتیکی لشکر 17 زرهی عراق را به تصرف درآوردند. در تاریخ 18/4/1365، علاوه بر تصرف باقی مانده یال های غربی ارتفاع 223، قرارگاه تاکتیکی تیپ 24 مکانیزه عراق منهدم و فرمانده آن به همراه تعدادی دیگر اسیر شد. ارزیابی عملیات کربلای 1 عملیات موفق کربلای یک، پایانی بود بر استراتژی دفاع متحرک عراق و نیز نقطه شروع امیدوار کننده ای برای نیروهای خودی جهت انجام عملیات محدود ایذایی. منفعل کردن سیاست تهاجمی عراق، هدف عمده ای بود که نیروها به خوبی توانستند به آن دست یابند. سرعت عمل، اعتقاد یگان ها، حفاظت عملیات، فریب دشمن، تناسب نیروها با طرح عملیات، انجام کارهای مهندسی لازم و ... از جمله عوامل بارز و موثر در این عملیات بود. نتایج عملیات طی این عملیات، منطقه ای به وسعت 175 کیلومتر مربع از خاک ایران و نیز عراق شامل شهر مهران و روستاهای اطراف آن، جاده دهلران – مهران – ایران ، ارتفاعات حساس و سرکوب قلاویزان و حمرین و نیز دو پاسگاه مرزی آزاد شد. هم چنین عقبه های دشمن از جمله شهرهای بدره و زرباطیه در دید و تیر قوای خودی قرار گرفت . در این عملیات، 1210 نفر از نیروهای دشمن اسیر شدند. منبع:سايت دفاع مقدس
  7. عباس دوران مرد آسمانها سرلشگر خلبان شهید عباس دوران "عباس دوران" سرآمد دوران "عباس دوران" در بیستم مهر ماه سال 1329 در شهر شیراز دیده به جهان گشود. دوران کودکی، نوجوانی و جوانی را در شیراز گذراند. وى پس از اخذ دیپلم در سال 1349 به دلیل علاقه ای که به یادگیری فن خلبانی و خدمت به میهن دارد وارد دانشکده خلبانى نیروى هوایى ارتش می شود. پس از طى نمودن دوره مقدماتى پرواز در ایران براى ادامه تحصیل و فراگیری دوره تکمیلى خلبانی به کشور آمریکا اعزام گردید. با توجه به استعداد فوق العادهف در کم ترین زمان موفق به اخذ نشان و گواهینامه خلبانى شده و در سال 1351 به ایران بازمی گردد و با درجه ستواندومی در پایگاه هوایی همدان مشغول به خدمت می شود. هنگامى که جنگ تحمیلى آغاز شد، وى در پست افسر خلبان شکارى و معاونت عملیات فرماندهى پایگاه سوم شکارى (شهید نوژه) انجام وظیفه مى‏کرد. عباس در 22 تیر سال 1358 با مهناز دلی روی ازدواج می کند که حاصل این ازدواج یک پسر بود با نام امیررضا که وقتی پدر رفت تنها 8 ماه داشت . جنگ تحمیلی آغاز می شود در سی و یکم شهریور سال 1359 نیروی هوایی عراق در یورشی ناجوانمردانه تعداد زیادی از مواضع ایران را بمباران می کند. عباس هم همانند دیگر خلبانان شجاع نیروی هوایی به مقابله با دشمن پرداخت. پس از مدتی عباس برای ادامه پروازهای جنگی به پایگاه ششم شکاری بوشهر منتقل شد. هنوز چندی نگذشته بود که طرح عملیات مروارید ارائه می شود که بر اساس آن تصمیم گرفته می شود که نیروی هوایی و نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران در این عملیات به صورت مشترک عمل کنند. بدین لحاظ بهترین خلبانان پایگاه انتخاب می شوند. در بین انتخاب شدگان نام دلیرانی همچون سرلشکر شهید عباس دوران، سرلشکر شهید حسین خلعتبری، سرلشکر شهید سیدعلیرضا یاسینی و سرگرد شهید حسن طالب مهر به چشم می خورد. [align=center][/align] در کم تر از چند ساعت، دو ناو عراقی شکار عباس شدند عملیات در تاریخ 1359.9.7 شروع می شود. در همان ساعات ابتدایی نبردف در یک عملیات متحورانه عباس دو ناوچه نیروى دریایى عراق را در حوالى اسکله «الامیه» و «البکر» سرنگون کرد. تا پایان عملیات، دوران و همرزمانش مرتبا هواپیما عوض می کردند. بطوریکه بعد از فرود، دوران از هواپیما پیاده می شد و به هواپیمای دیگری که مسلح بود سوار می شد و به نبرد ادامه می داد. عباس بی‌نهایت شجاع بود. آن روزها سخت‌ترین مأموریت‌ها را قبول می‌کرد. در این عملیات به او که درحال پرواز بود اطلاع دادند باید عملیات نیمه تمام رها شود، که عباس قبول نکرد و با رشادت تمام این دو اسکله را نابود ساخت. چنان چه مى‏گفتند و به اثبات هم رسیدف نیروى دریایى عراق را سرهنگ خلبان عباس دوران و سرهنگ خلبان خلعتبرى به نابودى کشاندند. [align=center][/align] پرواز نکردن برای من مثل مردن است به دلیل رشادت های فراوانی که عباس از خود بروز داده بود، علاوه بر یک درجه دوره ای که به او تعلق می گرفتف یک درجه تشویقی نیز گرفت و به درجه سرهنگ دومی مفتخر شد. درهمین اوصاف فرماندهان تصمیم می گیرند که با انتقال او و سپردن یکی از پست های حساس ستادی در تهران، از تجربیات او استفاده بیشتری کنند که دوران نمی پذیرد و می گوید: - پرواز نکردن، برای من مثل مردن است. هیچ‌گاه در طول پرواز صحبت نمی کرد و همیشه می‌گفت: - اگر از مسیر منحرف شده و یا حالت نامتعادلی داشتم، با من صحبت کنید، خودتان هم مواظب اطراف باشید. همچنین بسیاری از دوستانش از زبان او شنیده بودند که اگر روزی هواپیمای من مورد هدف قرار گیرد، هرگز آن را ترک نمی کنم و با آن به قلب دشمن حمله ور می شوم. زمانى که اسراییل به لبنان حمله کرد، وى اولین خلبانى بود که آمادگى خود را جهت نبرد با صهیونیست‏ها اعلام کرد. [align=center][/align] خیابانی در شیراز به نام عباس دوران در یکی از روزهای بهار سال 1360 مسئولین شهر شیراز تصمیم می گیرند به خاطر رشادت ها و دلاوری های عباس دوران، یکی از خیابان های شهر شیراز را به نام او کنند؛ لذا از دوران دعوت می شود تا در مراسم شرکت کند و او نیز قبول کرده و به آن جا می رود که از دوران به شایستگی تقدیر می شود. چون او ضربات مهلکی به دشمن وارد نموده بود، همیشه عوامل نفوذی دشمن قصد ترور وی را داشتند که یکی از این موارد هم در همین زمان بود که خوشبختانه این ترور عقیم ماند. درد دل خود عباس هشتم تیر 1360 دلم نمی خواهد از سختی ها با همسرم حرفی بزنم. دلم می خواهد وقتی خانه می روم جز شادی و خنده چیزی با خودم نبرم؛ نه کسل باشم، نه بی حوصله و خواب آلود تا دل همسرم هم شاد شود. اما چه کنم؟ نسبت به همه چیز حساسیت پیدا کرده ام. معده ام درد می کند. دکتر می گوید فقط ضعف اعصاب است. چطور می توانم عصبانی نشوم؟ آن روز وقتی بلوار نزدیک پایگاه هوایی شیراز را به نام من کردند، غرور و شادی را در چشم های همسرم دیدم. خانواده خودم هم خوشحال بودند. حواله زمین را که دادند دستم، من فقط به خاطر دل همسرم گرفتم و به خاطر او و مردم که این همه محبت دارند و خوبند پشت تریبون رفتم. ولی همین که پایم به خانه رسید، دیگر طاقت نیاوردم. حواله زمین را پاره کردم، ریختم زمین. یعنی فکر می کنند ما پرواز می کنیم و می جنگیم تا شجاعت های ما را ببینند و به ما حواله خانه و زمین بدهند؟ باید با زبان خوش قانعش کنم که انتقال به تهران، یعنی مرگ من. چون پشت میزنشینی و دستور دادن برای من مثل مردن است. ضربه ای مهلک برپیکره دشمن در آستانه عملیات بیت المقدس، دشمن دست به تحرکات گسترده ای زده بود و مرتبا نیرو و تجهیزات به جبهه های جنوبی ارسال می کرد. لذا از سوی نیروی هوایی تدبیری اندیشیده شد تا ضربه ای کاری به دشمن وارد شود لذا بعد از کسب اطلاعات لازم و تهیه نقشه های پروازی، تصمیم بر این شد که در یک عملیات گسترده هوایی عقبه دشمن از جمله نفرات و تجهیزات آنها از ارتفاع بالا بمباران شدید شود. در 29 اسفند سال 1360 طرح آغاز شد و دوران به عنوان لیدر یا همان فرمانده دسته پروازیف انتخاب و 15 نفر از خلبانان تیزپرواز ارتش جمهوری اسلامی ایران نیز انتخاب شدند. بعد از توجیهات لازم توسط دوران، همگی به پرواز درآمدند و با هدایت او مواضع دشمن به سختی بمباران شد و راه برای فتح خرمشهر هموار گردید. 120 پرواز عملیاتی در 22 ماه عباس دوران در طول 22 ماه حضور در جنگ 120 پرواز عملیاتی داشتند. آنهایی که اهل پرواز هستند می دانند که غیرممکن است. شاید هیچ خلبانی پیدا نشود که توانسته باشد از عهده این کار برآید و این در آن زمان یک رکورد در نیروی هوایی محسوب می شد. در بین نیروی های دشمن نیز دوران خیلی معروف بود و زهرچشمی از عراقی ها گرفته بود که عراقی ها آرزوداشتند او را اسیر کنند. کنفراس غیرمتعهدها در بغداد باید لغو شود در سال 1361 جنگ تحمیلى هر روز شعله‏ورتر مى‏شد و صدام رئیس دولت بعث عراق براى مانور سیاسى از برپایى کنفرانس غیرمتعهدها سخن مى‏گفت و از مدت‏ها قبل به کمک آمریکا بغداد را به دژ نفوذ ناپذیرى تبدیل کرده و تبلیغات بسیار وسیعى به راه انداخته بود؛ تا حدى که براى سران غیرمتعهد بنزهاى سفارشى‏اش را روى اتوبان‏هاى نوساز بغداد راه انداخت، خیلى خرج کرده بود. از یک طرف هم مدام، تبلیغ مى‏کردند که ایران نمى‏تواند بغداد را ناامن کند. در این زمان بود که ایجاد ناامنى در استان بغداد در دستور کار نظامى - سیاسى جمهورى اسلامى قرار گرفت تا ضمن هدف قرار دادن تأسیسات پالایشگاهى «الدوره» در جنوب شرقى شهر بغداد، از برگزارى نشست سران غیرمتعهدها جلوگیرى شود. در این شرایط بود که سرهنگ خلبان عباس دوران براى جلوگیرى از تشکیل کنفرانس سران غیرمتعهدها در تاریخ بیستم تیر سال 1361 مأموریت یافت تا پایتخت عراق را ناامن نماید. دوران باید بغداد را نا امن می کرد. از مرز گذشت، میان رادار دشمن به حرکت ادامه داد و آسمان بغداد را تهدید کرد. خیلی عجیب است که یک هواپیما برود و یک کشور را آن هم با جدیدترین تجهیزات به هم بزند. شهید دوران در نامه هاى مربوط به این ماموریت، مقابل اسم پدافندهاى مختلفى که عراق از کشورهاى اروپایى خریده بود، نوشته است: نود درصد احتمال برگشت نیست. [align=center][/align] هدف پالایشگاه الدوره و ناامن نشان دادن بغداد 31 تیرماه سال 1361 فرا می رسد. خلبانان انتخاب می شوند. تصمیم بر این می شود که سه فروند فانتوم کاملا مسلح به پرواز درآیند هر سه تا مرز پرواز کنند و تنها دو فروند از مرز گذشته و به هدف حمله ور شوند و فانتوم سوم در همان جا منتظر بماند تا در صورت نیاز به آنها بپیوندد. خلبانان مأموریت یافتند روى بغداد عملیاتى انجام دهند. هدف آنها بمباران پالایشگاه بغداد، نیروگاه اتمى بغداد و پایگاه الرشید یا ساختمان اجلاس در بغداد بود. هر سه تا مرز پرواز می کنند آنگاه یکی جدا شده و دو فروند دیگر به فرماندهی دوران وارد خاک عراق می شوند. هیچ خبری نبود تا ً 15 کیلومترى بغداد که ناگهان جنگنده ها با دیوار آتش و پدافند دشمن روبه‏رو می شوند و در همین فاصله چند گلوله به یکی از هواپیماها برخورد می کند. با اصابت این گلوله ها، موتور سمت راست هواپیمای دوران از کار می افتد که او بازهم تصمیم به ادامه عملیات می گیرد. بنابراین هواپیماها به سمت جنوب شرقى شهر بغداد که پالایشگاه «الدوره» در آن جا بود ادامه مسیر داده و با این که پدافند دشمن بسیار قوى بود، تمام بمب‏ها را روى این پالایشگاه تخلیه می کنند. بعد از تخلیه بمب‏ها به مسیرى ادامه می دهند که در واقع این مسیر در نهایت به سالن کنفرانس سران غیرمتعهدها ختم می شد. پالایشگاه به شدت در آتش می سوخت و دودهای ناشی از سوخت پالایشگاه فضا را پوشانده بود تا این لحظه عملیات کاملا موفقیت آمیز بود. روح عباس برای رسیدن به معبود پرواز می کند در همین زمان عقب هواپیمای دوران نیز مورد اصابت چندین گلوله ضدهوایی قرار می گیرد؛ به طوری که قسمت عقب جنگنده از بین می رود. در این لحظه هواپیما در آتش می سوخت عباس از خلبان عقب (سرتیپ آزاده منصور کاظمیان) می خواهد که هواپیما را ترک کند و به دلیل این که جوابی نمی شنود، دکمه خروج اضطراری کابین عقب را می زند و کاظمیان به بیرون پرتاب می شود و به اسارت در می آید. عباس در این لحظه طبق گفته های قبلی خود تصمیمی مبنی بر ترک هواپیما ندارد. وى بارها مى‏گفت اگر هواپیما بال نداشته باشد خودم بال در آورده و بر سر دشمن فرود مى‏آیم و هرگز تن به اسارت نخواهم داد. شعله های آتش هرلحظه شدیدتر می شد ولی عباس می خواست پروازی دیگر را شروع کند. هواپیما هر لحظه ارتفاع کم می کرد. عباس در این لحظات هتل محل برگزاری اجلاس را می بیند و شاید با خود زمزمه می کند چه هدفی بهتر از آن جا؟ به سوی هتل حرکت کرده و هواپیما را درحالی که هنوز هدایت آن را برعهده داشتف به ساختمان هتل می کوبد و پروازی دیگر را آغاز می کند. از او دستکش و پوتینش مشخص بود زیرا از پیکرش چیزی بجز آن باقی نمانده بود عقاب بال سوخته نیروی هوایی قهرمان دلیر مردم ایران افتخاری دیگر نصیب نیروی هوایی و کشورش می کند. با این حرکت شجاعانه، سران کشورها به این نتیجه می رسند که آسمان بغداد به هیچ وجه امن نیست و تصمیم می گیرند که اجلاس در دهلی نو انجام پذیرد. بقایایی پیگر پاک سرلشگر خلبان شهید عباس دوران بعد از 22 سال دوری از وطن به کشور بازگشت و در زادگاهش به خاک سپرده شد. روحش شاد و یادش گرامی باد [align=center][/align] همسر دوران: در حق عباس کم‏لطفى شده است "نرگس خاتون دلى روى‏فر" همسر شهید خلبان عباس دوران در گفت و گویى اظهار داشت: - عباس دوران در طى دو سال اول جنگ بیش از 120 پرواز و عملیات برون مرزى داشته است که کارشناسان مسائل پروازى اذعان داشته‏اند این چنین آمارى حتى در جنگ هفت ساله ویتنام هم وجود نداشته است. وى با اشاره به آخرین دیدار عباس دوران با خانواده خود گفت: - آخرین مرتبه‏اى که قرار شد عباس به عملیات بمباران پالایشگاه «الدوره» برود، «امیررضا» هشت ماه و نیم بیشتر نداشت و صحبت‏هاى ما مثل همه موارد مشابهى بود که عباس به عملیات مى‏رفت. اما بعدها متوجه شدیم فقط به یکى از دوستانش گفته بود که احتمالاً این آخرین پرواز من است و مى‏خواهم در صورتى که برنگشتم تو اولین کسى باشى که خبر شهادتم را به خانواده‏ام مى‏دهى. در زمان جنگ عباس دوران در پایگاه بوشهر بود که از او دعوت کردند تا به تهران برود ولى او قبول نکرد و به همدان رفت زیرا از پشت میز نشستن خوشش نمى‏آمد و دوست داشت همیشه در تکاپو و پرواز باشد. همسر عباس دوران با اشاره به خصوصیات اخلاقى شهید مى‏گوید: - عباس دوران همیشه ساکت و محجوب بود و در میان هشت فرزند خانواده‏اش و حتى اقوامف از محبوب‏ترین افراد بود. وى همچنین با گله‏مندى اظهار داشت: - در حق عباس دوران بسیار کم‏لطفى شده است. طى این سال‏ها کسى چندان به موضوع شهادت او نپرداخته است و شما کم تر جایى یا برنامه و حتى نشریه‏اى مى‏بینید که در آن سخنى از عباس به میان آمده باشد. حتى آخرین عملیات او که به گفته بسیارى از صاحب‏نظران از لحاظ سیاسى، بین‏المللى و نظامى در درجه بسیار بالایى از اهمیت قرار داشت، هنوز هم ناشناخته مانده است. منبع زندگی نامه و خاطرات خلبانان نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران
  8. ماجرای شهادت شهید عباس دوران، مرد آسمانها از زبان خلبان کابین عقب تیمسار خلبان منصور کاظمیان زماني كه عراقي ها براي برگزاري كنفرانس سران كشورهاي غيرمتعهد در بغداد از شوق، بال در آورده بودند، يك جنگنده ايراني در سحرگاه سي ام تير ماه 1361 بالهاي آهنين خود را بر فراز حريم هوايي بغداد مي گشايد و پالايشگاه «الدوره» در ضلع جنوبي بغداد را نشانه مي رود. تمام بمبها روي هدف خالي مي شود؛ اما هواپيما مورد اصابت موشكهاي ضدهوايي قرار مي گيرد و از تعادل خارج مي شود. خلبان مصمم است از اين پرواز باز نگردد تا بتواند حقوق ملت مظلوم ايران را از حلقوم زورگويان بعثي بيرون كشد لذا به هدفش مي رسد. اوكسي نيست جز شهيد سرلشكر خلبان «عباس دوران» كه پيكر پاكش بعد از سالها دوري از وطن به همراه 569 تن ديگر از لاله هاي خونين دفاع مقدس، بر دوش ملت بزرگ ايران تشيع شده است زماني كه جنگ در سال 59 آغاز شد من در پايگاه بندرعباس بودم و بنا به درخواست خودم به پايگاههاي همدان، دزفول و بوشهر مامور شدم. زماني كه رفتم پايگاه بوشهر، در آنجا با شهيد بزرگوار «عباس دوران» آشنا شدم و در آنجا دو تا پرواز با هم انجام داديم كه هر دوي آنها موفقيت آميز بود. بعد در سال 1360 به همدان مامور شدم و اين همزمان بود با مامور شدن شهيددوران به همدان، كه از آنجا ديگر بيشتر وقتها با هم بوديم و پروازهاي زيادي انجام داديم به خصوص در عمليات فتح المبين كه پروازهاي ارتفاع بالا انجام مي داديم. حال اگر بخواهم از خصوصيات اخلاقي شهيد دوران بگويم يك مسئله را بايد متذكر شوم و آن اينكه ايشان آدم بسيار ساكتي بود اما بسيار با دل و جرات. بگونه اي كه هر نوع ماموريتي به او محول مي شد با آگاهي به اينكه درصد كشته شدن زياد است ولي قبول مي كرد و هميشه در اينگونه ماموريتهاي خطرناك پيشقدم مي شد. زمان عمليات رمضان بود كه صحبت از برگزاري كنفرانس غيرمتعهدها در بغداد شد و قرار بر اين بود رئيس كنفرانس صدام باشد. ايران اين موضوع را قبول نمي كرد و مي گفت: «به علت اينكه عراق در جنگ است، بغداد ناامن است.» ولي سخنگويان صدام در بغداد مي گفتند: «نه !بغداد محل خوبي براي برگزاري اين كنفرانس مي باشد و از نظر زميني و هوايي امنيت كامل دارد به طوريكه در آسمان بغداد يك پرنده هم جرات پر زدن ندارد. به همين منظور شب 29 تير 61 دستور ماموريت به پايگاه همدان ابلاغ شد. من همان شب «آماده شب» بودم و فردايش به اداره رفتم. حدود ساعت 11 بود كه شهيد دوران با من تماس گرفت و گفت: «بيا پست فرماندهي». من هم رفتم و بعد از 10 دقيقه شهيد دوران كه قرار بود با من پرواز كند به همراه «شهيد ياسيني» مسئول عمليات پايگاه و «شهيد خضرايي» فرمانده پايگاه و خلبانان اسفندياري، باقري، توانگريان و خسروشاهي، به اتفاق هم به پست فرماندهي آمدند و در مورد چگونگي انجام عمليات صحبتهايي كردند و نتيجه جلسه بر اين شد كه سه تا هواپيما تا لب مرز با هم پرواز كنند و وقتي به لب مرز رسيديم يكي از هواپيماها برگردد و دو تاي ديگر با ارتفاع كم وارد خاك عراق شوند. يعني يك حالت ايذايي ايجاد گردد و رادارهاي عراق نشان بدهند هواپيماها برگشتند. صحبتهاي اصلي كه تمام شد،، كابين هاي جلو و عقب صحبتهاي خصوصي را با هم انجام دادند. شهيد دوران به من تاكيد كرد كه: «شما بيشتر حواست به هواپيماهاي دشمن باشد كه به ما حمله نكنند و اگر زماني هواپيما دچار نقص شد و نتوانستيم به پروازمان ادامه دهيم، شما به تنهايي اجكت كن و من به ماموريتم ادامه مي دهم> اين صحبتها كه تمام شد رفتيم منزل براي استراحت. 30 تير 1361 مصادف بود با 30 ماه رمضان و آن شب مشخص نبود كه فردا روزه است يا عيد روزه با اين حال آن شب بلند شديم و سحري خورديم. قرار بر اين بود كه ماموريت ما ساعت 5 و 30 دقيقه آغاز شود آن هم بدون تماس گرفتن با برج مراقبت و رادار، چرا كه هدف اين بود تا سكوت راديويي رعايت شود و از طرف عراقي ها شنود نگردد. ساعت 5 صبح بود كه جيپي آمد در منزل و من رفتم. همه خلبانان داخل جيپ بودند. رفتيم گردان و از آنجا به اتاق چتر و كلاه. چتر و كلاه را برداشتيم و به سمت هواپيما حركت كرديم. در اين هنگام احساس مي كردم ديگر بر نمي گردم و اسير مي شوم ولي صددرصد مطمئن نبودم. همينطور كه مي رفتم گفتم: «خدايا! اگر واقعاً قراره برنگردم زماني كه رفتيم پاي هواپيما، هواپيما يك اشكال جزيي داشته باشه.» وقتي رسيديم مكانيكهاي هواپيما به ما خوش آمد گفتند. شهيد دوران اطراف هواپيما شروع كرد به گشت زدن و چك كردن بمبها و دستگاههاي بيروني هواپيما و من هم رفتم داخل كابينها تا دستگاههاي داخلي را چك كنم مشغول بررسي بوديم كه متوجه شدم سمت نما و حالت نماي هواپيما در حال گردش است، در صورتي كه اينجوري نبايد مي بود و بايد ثابت مي ايستاد. مكانيكها آمدند و گفتند: «فعلاً نمي توانيم درست كنيم. شما مي توانيد پرواز نكنيد.» اما عباس مي گفت: «اين سمت نما وحالت نما در هواي صاف و بدون ابر اصلن كاربرد ندارد و ما در اين هوا نياز به اين وسيله نداريم و مي رويم سر باند و به عنوان شماره 3 آماده پرواز مي شويم. در اصل ما شماره 1 بوديم و شماره 3 هواپيمايي بود كه كه قرار شد برگردد . لذا ابتدا شماره 2 بلند شد و شماره 3 دچار نقص فني بود و نتوانست بلند شود لذا ما بعد از شماره 2 بلند شديم. معمولن ما در ايران به خاطر اينكه مصرف سوخت كم باشد، با ارتفاع بالا و سرعت كم مي رفتيم يعني با ارتفاع 15000 پا و سرعت 350 مايل به سمت بغداد حركت كرديم. وقتي به مرز رسيديم به خاطر اينكه رادارهاي عراق ما را نگيرند ارتفاعمان را به 10 تا 15 متري زمين رسانديم و سرعتمان را به خاطر اينكه از برد موشكهاي سام-7 (استرلا) در امان باشيم به 450 مايل افزايش داديم. وقتي از مرز رد شديم در يك آن ديدم كه موشك سام به طرف هواپيماي شماره 2 پرتاب كردند. به آنها گفتم: «موشك براتون پرتاب كردند، مواظب باشيد.» ولي خب خوشبختانه موشك به سرعت هواپيما نرسيد و در 300 متري هواپيما منفجر شد. بعد از مدتي از دستگاههاي داخل هواپيما متوجه شدم رادارهاي عراق ما را گرفتند، لذا موضوع را به شهيد دوران اطلاع دادم و گفتم: «رادارهاي عراق ما را گرفتند.» گفت: «مساله اي نيست.» هواپيماي شماره 2 هم اين موضوع را به ما اخطار كرد كه شهيد دوران به شوخي خطاب به آنها گفت: «مي فرمائيد كه من برم زير زمين پرواز كنم!» قرار ما بر اين بود كه از شرق بغداد به سمت جنوب شرق بغداد حركت كرده و سپس به سمت پالايشگاه «الدوره» كه به شهر بغداد چسبيده برويم و در آنجا بمبها را روي هدف تخليه كنيم تا پس از ماموريت مستقيم به سمت ايران بيائيم و مجبور نشويم گردشي داشته باشيم و مورد اصابت گلوله قرار گيريم. حدود 5 يا 10 مايلي بغداد بود كه متوجه شديم بايد از ديوار آتشي كه در اطراف شهر درست كرده اند عبور كنيم لذا وقتي ديوار آتش را رد كرديم شهيد دوران به من گفت: «موتور راستمون نشون ميده آتيش گرفته.» گفتم: «مسئله اي نيست فعلاً بريم جلو از شهر كه رد شديم يا موتور را خاموش مي كنيم يا يك كار مي كنيم تا از اين مسئله جلوگيري بشه.» به پالايشگاه كه رسيديم از دور و اطراف پالايشگاه با موشكهاي سام، شروع كردند به زدن ما. من هم با يك دستگاهي كه هواپيما محهز به آن است مشغول از كار انداختن رادارهاي آنها شدم تا لااقل موشك نزنند. به بالاي پالايشگاه كه رسيديم با موفقيت كامل بمبها را تخليه كرديم و در حال برگشت بوديم كه من يك لحظه برگشتم به پالايشگاه نگاه كنم ديدم هواپيما از دم تا پشت سر من آتش گرفت و دارد مي سوزد. سريع به شهيد دوران گفتم: «هواپيما آتيش گرفته، آماده باش بپريم.» و نگاه كردم ديدم دستگاههاي جلوي چشمم هم سياه شده و همان زمان بود كه من داشتم مي رفتم بيرون از هواپيما. همه اين اتفاقات در عرض يك ثانيه رخ داد. حالا روايت بر اين است كه احتمالاً آتش هواپيما به بمبهاي زير صندلي رسيد و صندلي من خودش عمل كرد و مرا از آن آتش نجات داد. من كه پريدم بيرون بيهوش بودم و وقتي بهوش آمدم تو وزارت دفاع عراق بودم و يكي داشت لبم را كه پاره شده بود بخيه مي كرد. در اين لحظه به خودم گفتم: «خدايا! من تو هواپيما بودم. اينجا كجاست؟» بعد از مدتي براي امنيت من لباس پروازم را درآوردند و دشداشه به تنم كردند و مرا به بيمارستان بردند. از آن جا هم دوباره به وزارت دفاع آوردنم. به آنها گفتم: «جناب دوران كو؟» گفتند: «از هواپيما نپريد و کشته شد.» من باور نكردم چون معلوم نبود كه آنها راست مي گويند يا دروغ، ولي خيلي دنبال اين مسئله بودم و مي خواستم برايم روشن شود كه چه اتفاقي افتاده است. حدود 15 روز مرا در وزارت دفاع نگه داشتند آنجا خيلي شكنجه ام كردند. بعد از آن تحويلم دادند به سازمان امنيت شان آنجا هم 45 روز بودم تا اينكه سپردنم به دژباني شان تا مرا به اردوگاه اعزام كنند. در آنجا يك سربازي بود كه كمي انگليسي بلد بود. به من گفت: «تو همان خلباني نيستي كه هواپيمايت را زدند؟» گفتم: «بله! چقدر از اين موضوع خبر داري؟» گفت: «بعد از اينكه پالايشگاه بمباران شد، هواپيما در حالي كه آتش گرفته بود به طرف شهر مي آمد يك هو ديدم از داخل آن چتري بيرون پريد و بعداز مدتي كه هواپيما جلوتر رفت منفجر شد.» بعدها كه من از خلبانهاي ديگر سئوال كردم كه: «آيا امكان دارد هواپيما بر اثر آتش خودش در هوا منفجر شود؟» گفتند: «نه، مگر اينكه موشك به آن اصابت كند منفجر شود.» خلاصه مرا بردند اردوگاه. در اردوگاه از چگونگي حادثه پرس و جو كردم آنها گفتند: «بيست دقيقه قبل از اينكه شما به بغداد برسيد آژير خطر را زدند و زماني هم كه پالايشگاه را مورد هدف قرار داديد فردايش عكس سانحه را روزنامه هاي عراق چاپ كردند و بدين صورت بود كه تكه هاي هواپيما نزديك يكي از ميدانهاي شهر به زمين خورد و از شهيد دوران پوتين و دستكشش مشخص بود.» آنجا بود كه برايم مسجل شد عباس دوران به شهادت رسيده است. صبح ۳۱ تيرماه ،۱۳۶۱ خلبان شهيد، عباس دوران، كه در تعداد پرواز جنگى در نيروى هوايى ركورد داشت و عراق، براى سرش جايزه تعيين كرده بود، پس از بمباران پالايشگاه بغداد، هواپيما را كه آتش گرفته بود به هتل محل برگزارى اجلاس سران غيرمتعهدها مى كوبد و بدين ترتيب با شهادت خود كارى كرد كه اجلاس سران غيرمتعهدها به علت فقدان امنيت در بغداد برگزار نشد. ديگر خلبان اين هواپيما، منصور كاظميان، به دست نيروهاى عراقى اسير شد. دوران در نامه هاى اين ماموريت، مقابل اسم پدافندهاى مختلفى كه عراق از كشورهاى اروپايى خريده بود، نوشته است: نود درصد احتمال برگشت نيست......... یادش گرامی و راهش پر رهرو
  9. خاطرات خلبان آزاده تیمسار سرتیپ منصور كاظمیان (همرزم خلبان شهید امیر سرلشگر عباس دوران) به مناسبت 30 تیرماه سالروز دلاوری کم نظیر اسوه شجاعت شهید سرلشکر خلبان عباس دوران مناسب دیدم با یادآوری این حماسه از زبان هم رزم وی گوشه ای از جسارت و ایمان خلبانان تیز پرواز نهاجا را به رخ بدخواهان ایران بکشانیم :? زمانی كه جنگ در سال 59 آغاز شد من در پایگاه بندرعباس بودم و بنا به درخواست خودم به پایگاههای همدان، دزفول و بوشهر مامور شدم. زمانی كه رفتم پایگاه بوشهر، در آنجا با شهید بزرگوار «عباس دوران» آشنا شدم و در آنجا دو تا پرواز با هم انجام دادیم كه هر دو موفقیت آمیز بود. بعد در سال 1360 به همدان مامور شدم و این همزمان بود با مامور شدن شهید دوران به همدان، كه از آنجا دیگر بیشتر وقتها با هم بودیم و پروازهای زیادی انجام دادیم به خصوص در عملیات فتح المبین كه پروازهای ارتفاع بالا انجام می دادیم. حال اگر بخواهم از خصوصیات اخلاقی شهید دوران بگویم یك مسئله را باید متذكر شوم و آن اینكه ایشان آدم بسیار ساكتی بود اما بسیار با دل و جرات. بگونه ای كه هر نوع ماموریتی به او محول می شد با آگاهی به اینكه درصد كشته شدن زیاد است ولی قبول می كرد و همیشه در اینگونه ماموریتهای خطرناك پیشقدم می شد. زمان عملیات رمضان بود كه صحبت از برگزاری كنفرانس غیرمتعهدها در بغداد شد و قرار بر این بود رئیس كنفرانس صدام باشد. ایران این موضوع را قبول نمی كرد و می گفت: «به علت اینكه عراق در جنگ است، بغداد ناامن است.» ولی سخنگویان صدام در بغداد می گفتند: «نه !بغداد محل خوبی برای برگزاری این كنفرانس می باشد و از نظر زمینی و هوایی امنیت كامل دارد به طوریكه در آسمان بغداد یك پرنده هم جرات پر زدن ندارد. به همین منظور شب 29 تیر 61 دستور ماموریت به پایگاه همدان ابلاغ شد. من همان شب «آماده شب» بودم و فردایش به اداره رفتم. حدود ساعت 11 بود كه شهید دوران با من تماس گرفت و گفت: «بیا پست فرماندهی». من هم رفتم و بعد از 10 دقیقه شهید دوران كه قرار بود با من پرواز كند به همراه «شهید یاسینی» مسئول عملیات پایگاه و «شهید خضرایی» فرمانده پایگاه و خلبانان اسفندیاری، باقری، توانگریان و خسروشاهی، به اتفاق هم به پست فرماندهی آمدند و در مورد چگونگی انجام عملیات صحبتهایی كردند و نتیجه جلسه بر این شد كه سه تا هواپیما تا لب مرز با هم پرواز كنند و وقتی به لب مرز رسیدیم یكی از هواپیماها برگردد و دو تای دیگر با ارتفاع كم وارد خاك عراق شوند. یعنی یك حالت ایذایی ایجاد گردد و رادارهای عراق نشان بدهند هواپیماها برگشتند. صحبتهای اصلی كه تمام شد،، كابین های جلو و عقب صحبتهای خصوصی را با هم انجام دادند. شهید دوران به من تاكید كرد كه: «شما بیشتر حواست به هواپیماهای دشمن باشد كه به ما حمله نكنند و اگر زمانی هواپیما دچار نقص شد و نتوانستیم به پروازمان ادامه دهیم، شما به تنهایی اجكت كن و من به ماموریتم ادامه می دهم.» این صحبتها كه تمام شد رفتیم منزل برای استراحت. 30 تیر 1361 مصادف بود با 30 ماه رمضان و آن شب مشخص نبود كه فردا روزه است یا عید روزه با این حال آن شب بلند شدیم و سحری خوردیم. قرار بر این بود كه ماموریت ما ساعت 5 و 30 دقیقه آغاز شود آن هم بدون تماس گرفتن با برج مراقبت و رادار، چرا كه هدف این بود تا سكوت رادیویی رعایت شود و از طرف عراقی ها شنود نگردد. ساعت 5 صبح بود كه جیپی آمد در منزل و من رفتم. همه خلبانان داخل جیپ بودند. رفتیم گردان و از آنجا به اتاق چتر و كلاه. چتر و كلاه را برداشتیم و به سمت هواپیما حركت كردیم. در این هنگام احساس می كردم دیگر بر نمی گردم و اسیر می شوم ولی صددرصد مطمئن نبودم. همینطور كه می رفتم گفتم: «خدایا! اگر واقعا قراره برنگردم زمانی كه رفتیم پای هواپیما، هواپیما یك اشكال جزیی داشته باشه.» عباس دوران وقتی رسیدیم مكانیكهای هواپیما به ما خوش آمد گفتند. شهید دوران اطراف هواپیما شروع كرد به گشت زدن و چك كردن بمبها و دستگاههای بیرونی هواپیما و من هم رفتم داخل كابینها تا دستگاههای داخلی را چك كنم مشغول بررسی بودیم كه متوجه شدم سمت نما و حالت نمای هواپیما در حال گردش است، در صورتی كه اینجوری نباید می بود و باید ثابت می ایستاد. مكانیكها آمدند و گفتند: «فعلا نمی توانیم درست كنیم. شما می توانید پرواز نكنید.» اما عباس می گفت: «این سمت نما وحالت نما در هوای صاف و بدون ابر اصلا كاربرد ندارد و ما در این هوا نیاز به این وسیله نداریم و می رویم سر باند و به عنوان شماره 3 آماده پرواز می شویم. در اصل ما شماره 1 بودیم و شماره 3 هواپیمایی بود كه كه قرار شد برگردد . لذا ابتدا شماره 2 بلند شد و شماره 3 دچار نقص فنی بود و نتوانست بلند شود لذا ما بعد از شماره 2 بلند شدیم. معمولا ما در ایران به خاطر اینكه مصرف سوخت كم باشد، با ارتفاع بالا و سرعت كم می رفتیم یعنی با ارتفاع 15000 پا و سرعت 350 مایل به سمت بغداد حركت كردیم. وقتی به مرز رسیدیم به خاطر اینكه رادارهای عراق ما را نگیرند ارتفاعمان را به 10 تا 15 متری زمین رساندیم و سرعتمان را به خاطر اینكه از برد موشكهای سام-7 (استرلا) در امان باشیم به 450 مایل افزایش دادیم. وقتی از مرز رد شدیم در یك آن دیدم كه موشك سام به طرف هواپیمای شماره 2 پرتاب كردند. به آنها گفتم: «موشك براتون پرتاب كردند، مواظب باشید.» ولی خب خوشبختانه موشك به سرعت هواپیما نرسید و در 300 متری هواپیما منفجر شد. بعد از مدتی از دستگاههای داخل هواپیما متوجه شدم رادارهای عراق ما را گرفتند، لذا موضوع را به شهید دوران اطلاع دادم و گفتم: «رادارهای عراق ما را گرفتند.» گفت: «مساله ای نیست.» هواپیمای شماره 2 هم این موضوع را به ما اخطار كرد كه شهید دوران به شوخی خطاب به آنها گفت: «می فرمائید كه من برم زیر زمین پرواز كنم!» قرار ما بر این بود كه از شرق بغداد به سمت جنوب شرق بغداد حركت كرده و سپس به سمت پالایشگاه «الدوره» كه به شهر بغداد چسبیده برویم و در آنجا بمبها را روی هدف تخلیه كنیم تا پس از ماموریت مستقیم به سمت ایران بیائیم و مجبور نشویم گردشی داشته باشیم و مورد اصابت گلوله قرار گیریم. حدود 5 یا 10 مایلی بغداد بود كه متوجه شدیم باید از دیوار آتشی كه در اطراف شهر درست كرده اند عبور كنیم لذا وقتی دیوار آتش را رد كردیم شهید دوران به من گفت: «موتور راستمون آتیش گرفته.» گفتم: «مسئله ای نیست فعلا بریم جلو از شهر كه رد شدیم یا موتور را خاموش می كنیم یا یك كار می كنیم تا از این مسئله جلوگیری بشه .» به پالایشگاه كه رسیدیم از دور و اطراف پالایشگاه با موشكهای سام، شروع كردند به زدن ما. من هم با یك دستگاهی كه هواپیما مجهز به آن است مشغول از كار انداختن رادارهای آنها شدم تا لااقل موشك نزنند. به بالای پالایشگاه كه رسیدیم با موفقیت كامل بمبها را تخلیه كردیم و در حال برگشت بودیم كه من یك لحظه برگشتم به پالایشگاه نگاه كنم دیدم هواپیما از دم تا پشت سر من آتش گرفت و دارد می سوزد. سریع به شهید دوران گفتم: «هواپیما آتیش گرفته، آماده باش بپریم.» و نگاه كردم دیدم دستگاههای جلوی چشمم هم سیاه شده و همان زمان بود كه من داشتم می رفتم بیرون از هواپیما. همه این اتفاقات در عرض یك ثانیه رخ داد. حالا روایت بر این است كه احتمالا آتش هواپیما به بمبهای زیر صندلی رسید و صندلی من خودش عمل كرد و مرا از آن آتش نجات داد. من كه پریدم بیرون بیهوش بودم و وقتی بهوش آمدم تو وزارت دفاع عراق بودم و یكی داشت لبم را كه پاره شده بود بخیه می كرد. در این لحظه به خودم گفتم: «خدایا! من تو هواپیما بودم. اینجا كجاست؟» بعد از مدتی برای امنیت من لباس پروازم را درآوردند و دشداشه به تنم كردند و مرا به بیمارستان بردند. از آن جا هم دوباره به وزارت دفاع آوردنم. به آنها گفتم: «جناب دوران كو؟» گفتند: «از هواپیما نپرید و کشته شد.» من باور نكردم چون معلوم نبود كه آنها راست می گویند یا دروغ، ولی خیلی دنبال این مسئله بودم و می خواستم برایم روشن شود كه چه اتفاقی افتاده است. حدود 15 روز مرا در وزارت دفاع نگه داشتند آنجا خیلی شكنجه ام كردند. بعد از آن تحویلم دادند به سازمان امنیت شان آنجا هم 45 روز بودم تا اینكه سپردنم به دژبانی شان تا مرا به اردوگاه اعزام كنند. در آنجا یك سربازی بود كه كمی انگلیسی بلد بود. به من گفت: «تو همان خلبانی نیستی كه هواپیمایت را زدند؟» گفتم: «بله! چقدر از این موضوع خبر داری؟» گفت: «بعد از اینكه پالایشگاه بمباران شد، هواپیما در حالی كه آتش گرفته بود به طرف شهر می آمد یكهو دیدم از داخل آن چتری بیرون پرید و بعداز مدتی كه هواپیما جلوتر رفت منفجر شد.» بعدها كه من از خلبانهای دیگر سئوال كردم كه: «آیا امكان دارد هواپیما بر اثر آتش خودش در هوا منفجر شود.» گفتند: «نه، مگر اینكه موشك به آن اصابت كند منفجر شود.» خلاصه مرا بردند اردوگاه. در اردوگاه از چگونگی حادثه پرس و جو كردم آنها گفتند: «بیست دقیقه قبل از اینكه شما به بغداد برسید آژیر خطر را زدند و زمانی هم كه پالایشگاه را مورد هدف قرار دادید فردایش عكس سانحه را روزنامه های عراق چاپ كردند و بدین صورت بود كه تكه های هواپیما نزدیك یكی از میدانهای شهر به زمین خورد و از شهید دوران پوتین و دستكشش مشخص بود.» آنجا بود كه برایم مسجل شد عباس دوران به شهادت رسیده است. منبع :!: http://www.tebyan.net/Literature_Art/GodlyPeople/Martyrs/Martyrs/2007/8/4/44048.html
  10. برگرفته شده از کتاب شمشیر پیروزی 1- استراتژی نظامی جمهوری اسلامی ایران در برابر تجاوز عراق شروع حمله سراسری (1359/6/31) و پیشری های سریع ارتش عراق در عمق خاك جمهوری اسلامی ایران، باعث طرح ریزی و اجرای یك استراتژی نظامی در مقابل نیروهای متجاوز عراق در جبهه های شمالی (آذربایجان غرب و كردستان)، میانی (كرمانشاه و ایلام) و جنوبی (خوزستان) گردید. این استراتژی واقع بینانه و هدفمند بر اساس اصول و مراحل زیر پایه ریزی شد: مرحله اول: سد پیشروی دشمن و تثبیت او در اولین مواضع پدافندی مناسب. مرحله دوم: اجرای عملیات پدافندی در برابر ارتش عراق، همراه با افزایش آمادگی و توان رزمی نیروهای خودی و انجام عملیات های آفندی محدود به منظور ضربه زدن به دشمن. مرحله سوم: اجرای عملیات های آفندی گسترده علیه دشمن به منظور انهدام و بیرون راندن نیروی متجاوز از خاك جمهوری اسلامی ایران. به دنبال اجرای این استراتژی و پس از گذشت حدود دو ماه از شروع جنگ سرانجام نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران با تهیه و صدور طرح عملیاتی بدر، در مورخه 1359/8/30 مأموریت این نیرو را به شرح زیر به یگانهای تابعه در جبهه های شمالی، میانی و جنوبی ابلاغ نمود: نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران، ابتدا تجاوز ارتش بعثی عراق را در اولین مواضع پدافندی متوقف و سد می كند و سپس با اجرا و هدایت عملیات نامنظم در جبهه و جناحین، عمق سازمان و گسترش دشمن متجاوز را تضعیف می كند و درنهایت با اجرای عملیات آفندی و منهدم كردن نیروهای دشمن در منطقه خط مرز بین المللی را ترمیم می نماید و آماده می شود تا عملیات خود را برای سرنگون كردن رژیم منحط بعثی عراق هدایت نماید. با ابلاغ طرح عملیاتی بدر از سوی نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران به یگان های عمده نزاجا، لشگر 81 زرهی كه در آن زمان مسؤولیت پدافندی جبهه میانی را به عهده داشت، طرح عملیاتی امین را تهیه و مأموریت و تدبیر عملیاتی خود و همچنین مأموریت های محوله به یگان های تابعه را در بند 2 و 3 این طرح به شرح زیر ابلاغ نمود: 2- مأموریت لشگر 81 زرهی و نیروهای شبه نظامی و زیرامر، ضمن اجرای عملیات پدافندی علیه عوامل مسلح مزدور داخلی، حملات نیروهای بعث را در منطقه متوقف و در مقدم ترین مواضع پدافندی ممكن، آن را سد می نماید و همزمان با آن، عملیات های رزمی محدود خود را جهت تضعیف دشمن اجرا می كند و سپس در ساعت (س) روز (ر) باقیمانده نیروهای خصم را در منطقه نابود و خط مرز بین المللی را ترمیم، و آماده می شود بنا به دستور، تك را جهت سرنگونی رژیم صدام حسین كافر به داخل خاك كشور عراق ادامه دهد. " 1 ". 3- اجرا الف- تدبیر عملیات پیوست ب(كالك عملیات) (1) مانور لشگر 81 زرهی، این عملیات را در دو مرحله با سه تیپ و یك گروه رزمی در خط به ترتیب از شمال به جنوب، تیپ 3 زرهی در شمال (راست)، تیپ 3 لشگر 77 پیاده خراسان " 1 ". و تیپ 2 زرهی در وسط و تیپ 1 زرهی در جنوب (چپ) انجام می دهد. الف- مرحله یكم لشگر 81 زرهی ضمن هدایت عملیات پدافندی داخلی در مناطق مربوطه، به منظور پاكسازی منطقه از لوث وجود عوامل مسلح و مزدور دولتهای جنایتكار بین المللی كه علیه انقلاب اسلامی ایران مجهز شده اند و همچنین به منظور استقرار كامل قانون و اقتدار حكومت جمهوری اسلامی ایران، دشمن را در مقدم ترین مواضع سد كننده مناسب متوقف می نماید و با وارد آمدن تلفات و خسارات همه جانبه جهت تضعیف و كاهش توان رزمی او در جبهه، جناحین و عمق سازمان رزمی و تداركاتی دشمن مبادرت به اجرای عملیات چریكی، حملات محدود شبانه و روزانه و حملات مداوم هوایی و توپخانه ای می نماید. ب- مرحله دوم لشگر 81 زرهی در ساعت (س) روز (ر) تك نموده، باقیمانده خصم را در منطقه نابود و خط مرز بین المللی را ترمیم می نماید و سپس آماده می شود تك را جهت سرنگونی رژیم صدام حسین به داخل خاك عراق ادامه دهد.
  11. کسی چه می دانست جوان تشک دوز چهار راه سیروس تهران با آن چهره آرام، فرمانده بزرگ ترین گروه مسلحانه مبارز علیه رژیم شاه باشد. همان جوانی که قله های اخلاق، مقاومت،ایثار ،مهربانی را یکی پس از دیگری فتح کرد و بعد از سالها، نامش در تاریخ 8 سال دفاع مقدس برای همیشه ماندگار شد. اول خرداد، سالروز پرواز مردی دیگر از سرداران سپاه اسلام "شهید سرلشکر محمد بروجردی" است، هم او که مردم کردستان لقب "مسیح کردستان" بر او نهادند. به گزارش خبرنگار مهر، شهید محمد بروجردی در سال 1333 در روستای « درّه گرگ» از توابع بروجرد دیده به جهان گشود. وی در سن 6 سالگی پدرش را ازدست داد و به همراه مادربه تهران مهاجرت کرد و درتهران بنا به شرایط مادی خانواده تحصیل را با کار توامان تجربه نمود. شهید بروجردی در سال 1355 به همراه چند نفر به سوریه رفت و در آنجا با شخصیت روحانی برجسته لبنان «امام موسی صدر» از نزدیک آشنا شد و با گذراندن دوره های آموزش نظامی و چریکی نزد« شهید چمران» و «شهید محمد منتظری» پس از دو ماه به ایران بازگشت. وی در سال 1356 با همکاری دوستان خود فعالیت های نظامی فراوانی علیه رژیم پهلوی انجام داد و در قالب «گروه توحیدی صف» چندین قرارگاه پلیس را خلع سلاح کرد. وی هنگام بازگشت امام خمینی(ره) به وطن از سوی شهید بهشتی به عنوان مسئول حفاظت کمیته استقبال انتخاب شد و از فرودگاه تا مدرسه علوی محافظت از جان امام را برعهده گرفت. محمد بروجردی پس از پیروزی انقلاب مدتی سرپرست زندان اوین شد و در شکل گیری سپاه هم نقش فعالی ایفا کرد . با آغاز غائله کردستان به عنوان فرمانده عملیات، تمام تحرکات ضد انقلاب را با تیزبینی زیر نظر گرفت، به گونه ای که نقش وی در رهایی مردم مظلوم کردستان از ستم لیبرال ها و گروهک های ضد انقلاب بر هیچ کس پوشیده نیست. شهید سرلشکر بروجردی که به گواه همرزمانش در مباحث نظامی و سیاسی دارای قوه تحلیل دقیقی بود در طول فعالیت هایش پس از پیروزی انقلاب اسلامی گمنام و بی ادعا در مسئولیت های مختلفی چون فرمانده سپاه منطقه هفت، قائم مقام قرارگاه حمزه و فرمانده تیپ ویژه سیدالشهدا - که خود بنیانگذار آن بود - خدمات شایسته و ارزشمندی ارائه داد و سرانجام در اول خرداد 1362 هنگامی که برای پاکسازی «مهاباد» می رفت، در اثر انفجار مین، به دیار حق شتافت. از شهید بروجردی دو فرزند به یادگار مانده که در زمان شهادت وی حسین 5 سال و خواهرش 3 سال داشت. فعالیت مسلحانه گروه صف به فرماندهی شهید بروجردی و تأیید حضرت امام(ره) حسین بروجردی در گفتگو با خبرنگار گروه دفاع مقدس خبرگزاری مهر، در تشریح ویژگی های اخلاقی و شخصیتی شهید بروجردی، زندگی پدرش را به پیش و پس از انقلاب و کردستان تقسیم کرد و گفت: آن چیزی که شهید بروجردی را مثل بسیاری از شهدای برجسته انقلاب و جنگ به عنوان یکی از چهرهای ماندگار در دفاع مقدس قرار داد، مبارزات ایشان در قبل از انقلاب است. فرزند سرلشکر شهید محمد بروجردی، افزود: ایشان قبل از انقلاب در سن 18 سالگی طی آشنایی با یکی از روحانیون مبارز به نام « مرحوم بوذری » مسیر زندگی اش به صورت جدی تغییر کرد و با روی آوردن به مبارزات سیاسی به سال 53-52 ساختار گروهی را تشکیل داد به نام "گروه توحیدی صف" ؛ با توجه به اینکه شاه از سال 50-49 موفق شده بود که جنبش مسلحانه آزادیخواهان را در ایران سرکوب کند و دوره خفقان جدی در کشور ایجاد شده بود و با توجه به تغییر ایدئولوژیک سازمان مجاهدین خلق، ظهور گروه صف در تهران به صورت جدی توانست نقش خود را بیابد و گروه صف و مشخصا شهید بروجردی با تأیید حضرت امام(ره) مبنی بر مبارزه مسلحانه تنها علیه سران و حامیان داخلی و خارجی طاغوت فعالیت می کرد. او البته معتقد بود حامی اصلی شاه همان آمریکاست. وی درتشریح دیدگاه حضرت امام(ره) نسبت به مبارزه مسلحانه خاطر نشان کرد: حضرت امام جنبش مسلحانه را اصل درانقلاب نمی دانستند؛ نظر امام(ره) بر خلاف نظر مارکسیست ها بود که آنها معتقد بودند که یک گروه مسلحی تشکیل شود و کل جریان انقلاب در اطراف آن حرکت کنند. اما شواهد دقیقی نشان می دهد که «گروه توحیدی صف» تنها گروهی بود که حضرت امام(ره) فعالیت مسلحانه آنها را تأیید کردند و پایه گذار و فرمانده این گروه «شهید محمد بروجردی» بود. فرزند شهید بروجردی در ادامه به تبیین ویژگی های ساختاری گروه توحیدی صف پرداخت و گفت: یک جوان حدود 19 ساله به نام محمد بروجردی تشکلی را سازماندهی کرده بود که نوع ساختار آن شاخه ای- شناور بود و هر سه نفر زیر مجموعه یک نفر بود و اگر ساواک هربخشی از این مجموعه و یا هر فردی از این گروه را دستگیر می کرد به هیچ عنوان به اساس سازمان خدشه ای وارد نمی شد. ویژگی دیگر گروه توحیدی صف، استقلال این گروه بود و در بین چهره های اصلی گروه صف کسی را نمی بینیم که قبلا سابقه ای عضویت در سازمان مجاهدین خلق را داشته باشد. این گروه کاملا مستقل، صد درصد مذهبی و برخاسته از جنوبی ترین نقطه شهر تهران و عموما از یک طبقه اجتماعی بودند، در حالی که تمام گروه های دیگر چه مذهبی و غیر مذهبی به خصوص گروه های مذهبی سابقه عضویت در سازمان مجاهدین خلق را داشتند- مثل گروه منصورون، امت واحده، گروه فلاح و غیره- که بعد از تغییر مواضع ایدئولوژیک سازمان مجاهدین خلق(منافقین) سرخورده شده و گروه های سیاسی جداگانه تشکیل دادند و برخی از آنها فعالیت های مسلحانه نیز انجام می دادند. روند شکل گیری فتوائیون وچرایی آن حسین بروجردی با تأکید بر تبعیت پذیری محض شهید بروجردی از حضرت امام (ره)، انشعاب شاخه اصفهان صف را ناشی از همین مسئله دانست و گفت: گروه صف در 5 شهر اصلی کشور فعالیت داشت که در سال 55 یا56 شاخه صف اصفهان تصمیم می گیرند که حرکتی را در اصفهان انجام دهند و طی جلسه ای که در پس پرده- برای شناخته نشدن-با شهید بروجردی در مسجد گذاشته بودند، طرح انفجاری در ارتش از سوی گروه صف اصفهان اعلام می شود که شهید بروجردی با این طرح مخالفت می کند. به دلیل اینکه می گوید امام معتقد نیست که ارتش در مقابل ما قرار دارد. برخی از بچه های شاخه اصفهان از جمله سید مهدی هاشمی (معدوم) می گفتند چون امام در ایران و در بطن مبارزه نیست نمی توانند شرایط مبارزه را درک کنند و همین جا شهید بروجردی بچه های گروه صف اصفهان را ترد می کند وآنها برای خود فعالیت جداگانه ای تعریف می کنند و ازآن پس صف اصفهان، گروه صف تهران را «فتوائیون» خطاب کردند و معتقد بودند که این گروه بینش ندارند و منتظر فتوا می شوند! حسین بروجردی در تشریح طرح متوقف شده بمب گذاری جلسه فرماندهان ارتش پیش از انقلاب گفت: یکی از وابستگان مؤتلفه و صف به شهید بروجردی مراجعه می کند و می گوید برای عملیاتی در ارتش بمب می خواهند و شهید بروجردی از او می پرسد که شما مجوز از حضرت امام دارید که ایشان می گوید بله. این بمب در اختیار آنها قرار داده می شود اما شهید بروجردی تردید می کند و از مرحوم شاه آبادی سوال می کند که ایشان این مسئله را رد می کنند و طی تماسی با دفتر حضرت امام متوجه می شوند که این مسئله صحت نداشته و مجبورمی شوند برای برداشتن این بمب فردی را بفرستند که برای گروه منجر به تلفاتی می شود و بعدا معلوم می شود که اگر این بمب آنجا منفجر می شد شهید کلاهدوز یکی از افرادی بود که در آن جلسه حضور داشت. دستور شاه برای انهدام گروه توحیدی صف فرزند شهید بروجردی با اشاره به اینکه بر اساس اسناد ساواک این گروه از لحاظ سازمانی قدرت اجرایی بالایی داشت تا جایی که شاه از نصیری در ساواک خواست به صورت جدی این قضیه را پیگیری کند، افزود : گروه های دیگر اگر چنین قدرت سازمانی را داشتند ممکن بود به یک قلع و قمع عمومی در کشور دست بزنند اما می بینیم که صف اطلاعیه هایی را صادر می کرد و این اطلاعیه ها را بر روی میز مستشاران آمریکایی می گذاشت و آن فرمانده نظامی یا مستشار آمریکایی متوجه می شد سازمانی که قدرت این را داشته که اعلامیه روی کارتابل من بگذارد، نفوذ جدی در ارتش دارد. حتی قدرت ساختاری گروه توحیدی صف آنچنان بود که هیچکدام از بچه های صف که ممکن بود همسایه، فامیل یا دوست باشند نمی دانستند که عضو صف هستند و آنها با گذشت 5 سال از شهادت بروجردی همدیگر را پیدا کردند و متوجه شدند در یک گروه بودند. طرح محافظت از حضرت امام(ره) توسط گروه صف در بهمن 57 بروجردی در تشریح موضوع واگذاری محافظت از حضرت امام(ره) در 12 بهمن 57 به گروه صف به فرماندهی پدرش گفت: وقتی از سوی برخی ها طرح واگذاری حفاظت از حضرت امام به سازمان مجاهدین خلق مطرح شد، شهید مطهری طی نامه ای به امام از این مسئله ابراز نگرانی جدی کردند و پس از آن هم نظر امام، شهید مطهری و شهید بهشتی بر این شد که طرح حفاظت به گروه توحیدی صف داده شود. آن روزها نظر چند نفر از اعضای شورای انقلاب بر این بود که این طرح به گروه مجاهدین خلق داده شود که بالاخره امام طی نامه ای نوشتند که نظرات شهید مطهری تأمین شود. طی جلسه ای مزایده مانند که «مسعود رجوی» و «موسی خیابانی» و چند نفر از چهره های مجاهدین خلق و تعدادی از گروه صف از جمله «شهید بروجردی» و «مصطفی تحیری» حضور داشتند، در مورد حفاظت حضرت امام تصمیم گیری شد و در نهایت با این استدلال که مجاهدین خلق سالها در زندان بودند و آمادگی لازم را ندارند، ضمن اینکه رجوی شرط گذاشته بود که هر جا امام می رود من هم باید کنار امام باشم و در مسیر هم عکس شهدای مجاهدین خلق و پرچم ما باشد، با حضور قوی و مستدل شهید بروجردی طرح حفاظت از حضرت امام به گروه توحیدی صف به فرماندهی شهید بروجردی سپرده شد. چراکه گروه صف اعلام کرد، ما آمادگی داریم حتی آر پی جی و تانک به خیابان بیاوریم و4 هزار نفر مرد مسلح هم داریم و نه تنها شرط نداریم بلکه نمی خواهیم که اعلام شود ما این کار بزرگ را انجام می دهیم. ادغام گروه های مبارز تحت عنوان سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی حسین بروجردی به تشکیل هسته اولیه «سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی» اشاره کرد و گفت: بعد از انقلاب برای تجمیع و کارایی گروه های متعددی که درانقلاب سهم داشتند تصمیم گرفته شد سازمانی با چند هدف تشکیل شود که بتوانند از دستاوردهای انقلاب محافظت کنند. چراکه نگرانی رجعت بود . ضمن اینکه کلمه مجاهد که مجاهدین خلق آن را مصادره کرده بودند ، احیا شود. وی با بیان اینکه با پیروزی انقلاب گروه توحیدی صف منحل شد ، ادامه داد : گروه صف که اصلی ترین جریان مبارزات مسلحانه قبل از انقلاب بود، پس از پیروزی انقلاب ستون فقرات سپاه از یکسو و عده ای از آنها هم هسته اولیه سازمان مجاهدین انقلاب را از سوی دیگر تشکیل دادند. کشف و انهدام گروه فرقان، گرفتن زندان اوین از مجاهدین خلق، غائله پاوه و کردستان، تشکیل سپاه، سازماندهی کمیته و... از جمله کارهایی بود که گروه صف در آن حضوری جدی داشت. بروجردی افزود: 9 گروه در آن زمان برای تلفیق، جلسات اولیه را گذاشتند که دو گروه همان اول نپذیرفتند و معتقد بودند که وقتی حزب جمهوری هست چرا باید سازمانی به این نحو شکل بگیرد که «گروه حزب ا...» ابو شریف و دیگری «فجر اسلام» به مسئولیت «شهید داود کریمی» بود که گروه فجر اسلام را به گونه می توانیم شاخه فرهنگی صف بدانیم که بیشتر کار فرهنگی می کرد . گاهی روزی 7 هزار اعلامیه می زد و هر اعلامیه ای که در سال 57 بیرون می آمد عنوان گروه فجر اسلام بر آن بود. در آن زمان با اتحاد 7 گروه باقی مانده «سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی» تشکیل شد که «گروه فلق» از بچه های دماوند به مسئولیت آقای الویری، « گروه منصورون» در جنوب به مسئولیت آقای رضایی، «گروه امت واحده» که در زندان تشکیل شده بود و آقای بهزاد نبوی جزء این گروه بود از جمله آن 7 گروه هستند که اکثرا اعضایشان به تعداد انگشتان دست هم نمی رسید و شاید یکی دو تا از این گروه ها تعداد اعضایشان زیاد بود که مهمترین آنها گروه صف با عضویت 150 نفر بود.. شهید بروجردی ؛ یکی از بنیانگذاران سپاه فرزند شهید بروجردی در ادامه گفتگو با خبرنگار خبرگزاری مهر در خصوص نقش پدرش در تشکیل سپاه گفت: شهید بروجردی به عنوان یکی از 12 نفر بنیانگذار سپاه در جلسه ای تصمیم گیری برای تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شرکت کرد و به همین دلیل از شهید بروجردی به عنوان بنیانگذار سپاه نیز یاد می شود و فعالیت ایشان در سپاه از پادگان ولی عصر (عج) شروع شد که اولین گردان 1 و2 سپاه را ایشان تشکیل و آموزش داد و با آغاز بحران پاوه همین دو گردان بود که در بحران های اولیه انقلاب توانستند بازوان امام باشند. شهید بروجردی محبوب مردم کردستان وی درباره نقش شهید محمد بروجردی در حل بحران پاوه با توجه به شرایط نابسامان شهرهای مرزی ایران و محبوبیت وی در میان مردم کردستان، تأکید کرد: فضای انقلاب انسان های آگاه را سخت و پیچیده می کند، شهید بروجردی بعد از این همه سابقه مبارزاتی در اوج بحران کردستان که نمی شد مرز بین مردم و ضد انقلاب را تشخیص داد، از طرف خود مردم کردستان به «مسیح کردستان» مشهور شد. این اتفاقی نادر است که فرمانده نظامی در منطقه ای بحران زده به این شکل در نزد مردم منطقه محبوبیت داشته باشد. وی برخاستن شهید بروجردی ازبطن مردم را از جمله عوامل محبوبیت وی در کردستان دانست و افزود: شهید بروجردی درمحله جنوبی تهران تشک دوز بود و از طریق همین کارهزینه های اطلاعیه ها و اعلامیه ها را تهیه می کرد و مانند مردم عادی زندگی می کرد؛ خیلی از گروه های دیگر شکل شان متفاوت از مردم بود و کسی تصور نمی کرد که در زیر لباس کارگری آنها اعلامیه، اسلحه و یا در تشک هایی که برای شهرهای دیگر می رود اعلامیه باشد. حسین بروجردی درک محرومیت مردم کردستان و نوع جهان بینی پدرشهیدش را از دیگر عوامل مقبولیت این فرمانده دوران دفاع مقدس در میان مردم کردستان عنوان کرد و افزود: انسانی که قبل از انقلاب با آن قدرت سازمانی اسلحه اش را روی هر کسی نمی گیرد و دست به خیلی از کارهایی که گروه های دیگر زدند، نمی زند، این آدم در کردستان حتما معتقد است که صف مردم از صف ضد انقلاب جداست. این بینش که متأثر از تبعیت پذیری ایشان از حضرت امام(ره) بود، باعث شد که شهید بروجردی بزرگ ترین اتفاق را در کردستان خلق کند و زمانی که برخی می گفتند که کردستان سرزمین سوخته است و... شهید بروجردی مقاومت جدی کرد. این گفته او را بر در و دیوار شهرهای کردستان نوشته بودند که "در زیر آسمان کبود هیچ خدمتی بالاتر از رفتن به کردستان نیست." ناجی کردستان ؛ نشانه اعتماد متقابل شهید بروجردی و مردم کردستان وی اعتماد شهید بروجردی به مردم کردستان را در حل بحران این مناطق حائز اهمیت دانست و گفت: زمانی که ایشان تصمیم گرفت مردم کردستان را مسلح کند، بسیار تحت فشار بود اما خود به این نتیجه رسیده بود که اگر قرار است کسی از کردستان دفاع کند این خود مردم کردستان هستند نه کسانی که از تهران و یا شهرهای دیگر می آیند. تا قبل از اینکه شهید بروجردی به کردستان برود مردم کردستان به آنها می گفتند مستشاران تهرانی و... ولی زمانی که شهید بروجردی می رود ورق بر می گردد و اعتمادی اکه یشان به مردم می کند بزرگ ترین اتفاق را در کشور خلق می کند که به آرامش و نجات کردستان منجر شد. وی با تأکید بر اینکه شهید بروجردی مسئله کردستان را مسئله خاک می دانست، تصریح کرد: لقب «ناجی کردستان» به اعتقاد من فقط به معنی اعتماد ایشان به مردم کردستان است و می بینیم که الان درکشورهایی که مناطق کرد نشین دارند با مرکزیت درگیرند مثل ترکیه و عراق اما مسئله کردستان ایران به صورت اساسی حل شد و این محصول نگرش شهید بروجردی بود که «سازمان پیشمرگان مسلمان کرد» را ایجاد کرد و با اینکه سپاه آنجا بود و خود یک سپاهی بود مستقل از سپاه این سازمان را تشکیل داد که نقش اساسی درکردستان داشتند و در این راه شهدای بسیاری را تقدیم کردند. مجموعه خدامحوری، اخلاق مداری، درک محرومیت مردم کردستان و اعتمادی که به آنها داشت همه اینها جمع شد و از شهید بروجردی اسطوره ای ساخت که در جاهایی که حتی چهره های اصلی انقلاب را نمی شناسند عکس ایشان در منازل روستاییان کرد هست. اخلاق؛ محوریت بینش شهید بروجردی فرزند شهید بروجردی با تأکید بر محوریت اخلاق در دیدگاه شهید بروجردی، افزود: هر کسی که با شهید بروجردی همنشین، همرزم و یا از نیروهایش بوده تنها صبر، سعه صدر، حسن نیت، لبخند و... را در توصیف ایشان ذکر می کند. ایشان آموزه های مهمی برای کسانی داشته که در زیر مجموعه اش تربیت شده اند و الان بچه های کردستان که در سطح نیروهای مسلح هستند محوریت دیدگاه آنها اخلاق است و روش و برخوردشان متفاوت است. خیلی از شهدای بزرگی که در جنوب کشور نقش آفرینی کردند درواقع کسانی بودند که درکردستان و درحوزه فکری شهید بروجردی تربیت شده بود مثل شهید همت، حاج احمد متوسلیان و ... عدم درک صحیح نسل کنونی از دفاع مقدس نتیجه استفاده ابزاری از ارزشها وی در خصوص درک واقعی نسل کنونی از شرایط دوران دفاع مقدس، خاطر نشان کرد: مسلما کسی که در آن شرایط نبوده نمی تواند آن شرایط را درک کند به خصوص اینکه افراد و نهادهای منتقل کننده آن مفاهیم نقش خودشان را درست انجام ندهند. ما دوره هایی را پشت سر گذاشتیم که از اسم ارزشی شهید، خانواده شهدا و... بعضا سوء استفاده شد و با اینکه از ابتدا مشخص بود که استفاده ابزاری از آن خساراتی خواهد داشت اما افرادی این روش را ادامه دادند که تأثیر نامطلوب آن را الان شاهد هستیم. فرزند شهید بروجردی، به اعمال برخی محدودیت ها در بیان شخصیت و زندگی واقعی شهدا اشاره کرد و افزود: اگر شخصیت و بینش کسی را می خواهیم مطرح کنیم باید با عقبه آن بیان شود؛ شهدای ما کسانی نبودند که از آسمان به یک باره بر زمین افتاده باشند و افراد پاک و مقدسی باشند باید همه شرایط را با هم دید. باید مطالب به گونه عنوان نشود که یک جوانی فکر کند، بروجردی و همت و... شدن امکان پذیر نیست. نه، آنها همین دوران جوانی را پشت سر گذاشتند، اما در همان بزنگاهی که باید نقش آفرینی می کردند، نقش آفرینی کردند. مسئولین بیش از جوانان نیازمند شناخت جهان بینی شهید بروجردی وی در ادامه تأکید کرد: بیش از نسل جوان ،مسئولین و آن کسانی که با شهید بروجردی بودند به آشنایی دوباره با جهان بینی شهید بروجردی نیاز دارند. شهید بروجردی در واقع برای یک سری از جوانانی مسیح شد که آن جوانان 20 -21 ساله الان 40-50 ساله شده اند و الان فرماندهان نظامی هستند، آن زمان همین مسئولین جذب چه ویژگی شهید بروجردی شدند و دقیقا آنها باید بینش شهید بروجردی را در بحث حاکمیت داشته باشند تا بتوانند به بهترین شکل نسل فعلی را به سمت درست سوق دهند. فرزند شهید سرلشکر محمد بروجردی، با تشریح اثرات منفی تبلیغات ارائه خدمات به ایثارگران، نگاه ابزاری به برخی مفاهیم و شعار زدگی در بحث خانواده شهدا و ایثارگران گفت: خانواده شهدا عموما در سطح متوسط زندگی می کنند و خود ما درهمان خانه سابق شهید بروجردی در قبل ازانقلاب زندگی می کنیم. با وجودی که در نظر مردم ایران مثل تمام دنیا کسی که برای وطنش جنگیده انسان والایی است اما خانواده ایثارگران و شهدا درمواجه با برخی ازمسائل دچار یک تضاد فکری شدند و متأسفانه برخی اوقات می بینند که دستاوردهایی که به خاطر آن خون پدر و فرزند و برادرانشان ریخته شده، حفظ نمی شود. خدمات بر اساس نیاز هر ایثارگر در نظر گرفته نمی شود وی با اظهار بی اطلاعی از سیستم الکترونیکی 1616 بنیاد شهید، خاطر نشان کرد: خانواده شهدا یا جانبازان تا حالا اگر مراجعه می کردند مشکلاتشان به آن شکل حل نمی شد چه برسد با یک تلفن. من واقعا نمی دانم چند درصد از مشکلات خانواده شهدا از طریق بنیاد شهید حل می شود، چون درگیر این مسائل و مراجعه به این نهاد نیستم اما می بینم کسانی را که معترض هستند، در حالی که خیلی از مسائل خانواده شهدا و جانبازان توسط بنیاد قابل حل است اما متأسفانه ما شاهد مشکلات زیادی برای این قشر هستیم که ناشی از عدم توجه کافی به مسائل آنهاست. حسین بروجردی با اظهار تأسف از عدم توجه به نیازهای واقعی قشر ایثارگر، تأکید کرد: خیلی از خانواده شهدا و جانبازان مسئله مالی ندارند اما در مسائل حقوقی نیاز به کمک دارند یا در برخی مسائل کاری خود نیازمند مشاوره و راهنمایی هستند. باید ارائه خدمات بر اساس نیاز هرایثارگر در نظر گرفته شود. الان نیازها تغییر کرده و فرزندان شهدا بزرگ شدند و تا حدی سر و سامان گرفته اند اما نوع نیاز فرزند شهید که 10 سال یا 5 سالش بوده تا الان که شاغل است و 30 ساله است، تغییر کرده است. چون فضا تغییرکرده باید بنیاد خود را به روز کند و براساس نیاز آنها حرکت کند که به نظر من این کار را نکرده و باعث ایجاد فاصله زیادی بین آنها و بنیاد شده است. 13 سال مسکوت ماندن ساخت مجموعه تلویزیونی شهید بروجردی وی در ارزیابی نوع برنامه سازی فرهنگی در مورد فرماندهان شهید گفت: باید با رفع محدودیت هایی که در طرح موضوعات هست، ساخت فیلم ها را پر محتواتر کنند. اگر یک فیلمی انتقادی باشد -مثل آژانس شیشیه ای- یا یک شکل جدیدی را از جنگ مطرح کند -مثل لیلی با من است- اصلا افکار عمومی را نسبت به آن ارزشها خدشه دار نمی کند. خیلی از فیلم ها توانسته حتی افرادی که شاید اعتقادی به مسائل دفاع مقدس ندارند را به خود جذب کند و نگاه آنها را تغییر دهد. فرزند شهید بروجردی در پایان گفتگو با مهر در خصوص ساخت سریالی از زندگی پدرش گفت: اولین بار در سال 68 این مسئله مطرح شد اما در سال 74 به طور جدی پیگیری شد و حتی صدا و سیما بودجه ای برای ساخت سریال 33 قسمتی از قبل از انقلاب تا شهادت محمد بروجردی درنظرگرفت اما به دلایل متعدد درحد حرف باقی ماند؛ داستان زندگی شهید بروجردی خیلی گسترده است وبرخی می گویند طرح برخی از مسائل الان مناسب نیست که با حذف برخی از مطالب اصلا شخصیت ناقص می شود ولی به طور کلی در ساخت فیلم یا سریال از زندگی شهدای برجسته تهران که حدود 10-12 نفر هستند، کم کاری شده است. منبع: مهر
  12. رزمندگان اسلام با اجراي عمليات ثامن‌الائمه (ع)، طي نبرد 2 روزه با متجاوزان عراقي توانستند 150 كيلومتر از خاك كشورمان و آبادان را باز پس گيرند. «حصر آبادان بايد شكسته شود» اين فرماني بود كه در چهاردهم آبان 1359 توسط فرماندهي كل قوا حضرت امام خميني (ره) خطاب به نيروهاي مسلح به ويژه ارتش جمهوري اسلامي ايران صادر شد. بر اساس اين فرمان لشكر 77 خراسان، عمليات ثامن‌الائمه (ع) را در ساعت يك بامداد روز 5 مهر با رمز «نصر من‌الله و فتح‌ قريب» آغاز كرد و در تاريخ 7 مهر 1360 بعد از 2 روز نبرد موفقيت آميز به پايان رساند. آتش پشتيباني و هماهنگي بين نيروها و سرعت عمل فوق‌‌العاده باعث شد كه در 24 ساعت نخست عمليات، اهداف اصلي به تصرف ارتش اسلام در آيد. طراحي، فرماندهي و اجراي عمليات توسط نيروي زميني ارتش با شركت و همكاري 15 گردان سپاه پاسداران و نيروي هوايي صورت پذيرفت. اين عمليات با هدف شكستن حصر آبادان، در منطقه شرق رودخانه كارون اجرا شد كه تصرف و تأمين ساحل شرق رودخانه كارون با آزاد‌سازي 150 كيلومتر مربع از زمين‌هاي خودي، خارج شدن آبادان از محاصره طبق فرمان امام (ره)، كشته و زخمي شدن 3 هزار نفر از عراقي‌ها و به اسارت در أمدن يك هزار و 656 نفر، انهدام 90 دستگاه تانك و نفربر، 100 دستگاه انواع خودرو، سرنگوني 3 فروند هواپيما و يك فروند بالگرد دشمن، به غنيمت گرفتن 100 دستگاه تانك، 60 دستگاه نفربر، 3 دستگاه لودر و توپ و 50 دستگاه انواع خودرو از دستاوردهاي اين عمليات بود. امير سرتيپ 2 خلبان ابراهيم محمد‌زاده در ارتباط با عمليات ثامن الائمه (ع) مي‌گويد: با نزديك شدن زمان عمليات، نياز بود خلبانان براي آشنا شدن به منطقه رزم از محورهاي تك، پدهاي تخليه مجروحان و از مسيرهاي پروازي بازديد و شناسايي كنند. به همين منظور مسئولان عمليات، ليدر تيم‌هاي پروازي و خلبانان بالگردهاي 214 همراه با افسر عمليات لشگر 77 چند روزي در محورهاي مختلف از قرارگاه‌هاي تاكتيكي تيپ‌ها و يگان‌هاي مستقر در خط شناسايي لازم را انجام دادند. وي ادامه مي‌دهد: همكاري تنگاتنگ خلبانان و مسئولان پايگاه كرمان با لشگر 77 در آن روزها سبب شده بود تا اخوت و برادري نزديك‌تري بين مسئولان 2 يگان به وجود بيايد. در اين رهگذر با سرگرد روح‌الله سروري، افسر عمليات لشگر 77 خراسان، سرگرد منوچهر صابريان، افسر تطبيق آتش‌ها و سرهنگ علي صديق‌زاده، رئيس ركن سوم لشگر آشنا شديم. امير سرتيپ 2 خلبان هوانيروز بيان مي‌كند: سرگرد روح‌الله سروري افسري بسيار خوش برخورد، با نزاكت و با صلابت نظامي‌گري و مسلط به امور بود كه به سرعت مورد توجه خلبانان جوان قرار گرفت. همين روحيات خوب وي سبب شد تا خلبانان همكاري بسيار خوبي در مأموريت‌هاي پروازي با وي داشته باشند. وي خاطرنشان مي‌كند: با پايان شناسايي‌ها، اعلام آمادگي هوانيروز، فراهم شدن ملزومات رزم، پاي كارآمدن يگان‌هاي ارتش و سپاه پاسداران سرانجام روز موعود همان 5 مهر 1360فرا رسيد و با روشن شدن هوا و شروع پرواز تيم‌هاي آتش و بالگردهاي تخليه مجروح، از قرارگاه تاكتيكي اعلام شد كه دشمن در منطقه تيپ يك لشگر 77 خراسان با داشتن يك دكل ديده‌باني بلند بر منطقه تيپ تسلط پيدا كرده است و با هدايت آتش توپخانه و تانك‌هاي خود، پيشروي نيروهاي خودي را كند كرده است. به همين منظور به هوانيروز مأموريت داده شد با موشك ماوريك، دكل ديده‌باني را منهدم كند. امير سرتيپ 2 محمدزاده اضافه مي‌كند: پس از توجيه و پيدا كردن موقعيت دقيق دكل ديده‌باني در روي نقشه عملياتي، به پرواز درآمديم. بعد از عبور از روي نيروهاي خودي به تانك‌هاي در حال مقاومت نيروهاي عراقي برخورد كرديم. كبراهاي همراه تيم، با آتش كشيدن تعدادي از تانك‌ها و خودروهاي دشمن، توجه آنان را به خود جلب كردند و من هم با شرايط به وجود آمده دكل ديده‌باني را پيدا كردم و با شليك دقيق يك فروند موشك ماوريك، سكوي ديده‌باني را كاملاً منهدم كرده و موشك دوم را نيز به طرف يك دستگاه تانك شليك كردم. با انهدام سكوي ديده‌باني و تعدادي از تانك‌ها و كشته شدن تعداد زيادي از نيروهاي در حال مقاومت دشمن، نيروهاي خودي با گرفتن روحيه‌اي مضاعف از خاكريزهاي دشمن عبور كرده و به پيشروي خود ادامه دادند. سرهنگ خلبان مهدي مدرس با بيان خاطره‌اي از عمليات ثامن‌الائمه (ع) اين چنين مي‌گويد: روزي كه به درستي تاريخ آن يادم نيست، حسين خرازي از طريق لشكر 77 خراسان درخواست يك تيم آتش كرده بود. در اجراي دستور 2 بالگرد كبرا به خلباني من، ستوان نژادتقي و يك فروند بالگرد 214 به خلباني ستوان پارسي تعيين شد؛ در اتاق كار آنها روي نقشه توجيه شديم. قضيه از اين قرار بود كه چون بر اثر طغيان آب كارون و احتمالاً پمپاژ آب به قسمتي از ساحل، دور رودخانه كارون تبديل به درياچه‌اي شده بود و در زير پاي اين درياچه يعني در جنوب سيل بند، يگان‌هاي عراقي استقرار داشتند. برادران تصميم داشتند با تخريب سيل بند، آب را در زير پاي نيروهاي دشمن رها كنند. از اين جهت از ما خواستند كه مقدار 400 كيلو مواد منفجره TNT با يك قايق و تعدادي از بچه‌ها را به آن سوي رودخانه ببريم تا پس از حمل آن به وسيله قايق به حوالي ديواره سد، شكافي در آن ايجاد كرده و با قرار دادن مواد منفجره، آنجا را منفجر سازند. وي مي‌افزايد: روز بعد نيز پس از اجراي مأموريت، برادران را به شرق كارون بازگردانيم؛ بحث‌هاي زيادي بود، تعدادي مي‌گفتند اين عمليات، شدني نيست. به هر حال عملياتمان را انجام داديم. قايق و 400 كيلو TNT و پرسنل مربوطه را جناب پارسي به آن طرف آبگرفتگي حمل كرد و به همراه نژادتقي به عنوان اسكورت حركت كرديم. سرهنگ خلبان هوانيروز بيان مي‌كند: در منطقه‌اي كه انتخاب كرده بودند، قايق به آب انداخته شد. بالگرد 214 مشغول تخليه پرسنل و بار بود كه توپخانه‌ ارتش عراق شروع به تيراندازي كرد. نژادتقي جهت هدف‌يابي به سوي آنها پرواز كرد تا درگير شود اين در حالي بود كه 2 توپ ضد هوايي از دور به سوي ما تيراندازي مي‌كنند. به سوي آنها رفتم و آماده شدم براي شليك، تيراندازي آنها به صورت رگبار به طرف ما مي‌آمد و چون گلوله رسام نيز داشت كاملاً مي‌ديدم كه گلوله‌ها از چپ و راستمان رد مي‌‌شوند در حين پرواز متوجه شدم كه روي خشكي هستيم و يگاني از عراق در منطقه است، به سمت هدف در منطقه حسينيه گردش كرديم. يگان تقريباً در يك كيلومتري ما بود اگر گلوله‌اي به ما اصابت نكرد، لطف خدا بود زيرا من يك هدف 12متري بودم، به مجرد اينكه با آنها روي يك خط قرار گرفتيم 2 راكت رها كرده و يكسري 20 ميليمتري تيراندازي كردم. وي ادامه مي‌دهد: زماني كه ستوان طايفه رستمي گفت «خورد وسطشان، پرسنل شروع به فرار كردند». متوجه شدم روي يك گردان عراقي هستيم؛ همه بدون استثناء فرار مي‌كردند.. من نيز در ارتفاع 4 الي 5 متري زمين پرواز مي‌كردم؛ هر لحظه امكان داشت به سيم‌هاي ارتباطي آنها كه روي ديرك‌هاي 2 تا 5/2 متري سوار شده بود، برخورد كنم. سرهنگ مدرس خاطرنشان مي‌كند: كمك خلبان دائماً هشدار مي‌داد كه مواظب باش ملخ پرواز به سيم نخورد، ملخ به زمين نخورد، به دكل نخورد. من گردش‌هاي خيلي گودي مي‌كردم. 2 راكت رها كردم و به گروه اعلام كردم كه روي عراقي‌ها هستم، سريع‌تر خود را برسانيد. لحظاتي بعد نژاد‌تقي در حاشيه گردان داد مي‌زد «نزن اينها رو بذار ببريمشان» بالگرد 214 نيز به ما محلق شد. نژادتقي كه ليدر تيم بود به 214 گفت بنشين وسط اينها، 214 وسط گردان نشست. وي اضافه مي‌كند: كروچيفش از بالگرد بيرون پريد ابتدا يك اسلحه برداشت و دويد به طرف يك سنگر، ديدم با ته قنداق به پشت چند نفر زده و آنها را به طرف 214 هدايت مي‌كند. يك مرتبه آتش توپخانه دشمن شروع شد، نحستين گلوله‌اي كه در منطقه اصابت كرد 214 بلند شد. 30 تا 40 درجه جهتش تغيير پيدا كرد. در فاصله كمي نشست. 5 نفر عراقي را سوار كرد و سريعاً حركت كرد. مهماتم تمام شده بود. به نژادتقي گفتم «گفت تو برو من ترتيبش را مي‌دهم». سرهنگ مدرس مي‌گويد: به مجرد اينكه حركت كرديم صداي آقاي پارسي را شنيدم كه مي‌گفت «اينجا تنها كروچيف من اسلحه دارد اگر 5 نفر كه دستشان باز است حمله كنند و اسلحه را از او بگيرند تكليف من چيست؟» من سريع خود را به او رساندم و به خلبان گفتم «ما را به آنها نشان بده» به هر ترتيب پهلو به پهلوي 214 در پرواز بودم؛ لحظات حساسي بود؛ اگر اسرا با يك هجوم اسلحه را مي‌گرفتند، مي‌توانستند هليكوپتر را هم اسير كنند. وي ادامه مي‌دهد: عدم انجام اين كار نشانگر آن بود كه آنها از اينكه اسير شده‌اند ناراحت نبودند؛ به هر تقدير آن روز توانستيم 5 اسير از عراق گرفته و تحويل ركن دوم لشكر بدهيم. منبع: كتاب حماسه‌هاي ماندگار هوانيروز
  13. عملیات حصر آبادان تاریخ عملیات: نوامبر 1980 الی سپتامبر 1981 مکان: آبادان، استان خوزستان، جنوب غرب ایران نتیجه: پیروزی ایران، حصر آبادان توسط عراق اشغالگر شکسته شد! طرفین جنگ: ایران و عراق فرمانده طرفین: شهید مصطفی چمراه فرماندهی رزمندگان ایرانی و صدام حسین فرماندهی کل قوای اشغالگر عراقی را برعهده داشت. توان: تعداد رزمندگان ایرانی نامعلوم، در طرف دیگر 20.000 نفر متجاوز عراقی و 600 فروند تانک؛ 4.500 نفر سرباز عراقی و 200 فروند تانک دیگر بعنوان نیروی کمکی! تلفات: تلفات طرفین نامشخص است، ولی احتمال می رود به عراقی ها خسارات سنگینی وارد شده باشد. نقشه عملیات در سپتامبر 1980 صدام حسین رییس جمهور عراق اقدام به یک حمله غافلگیرکننده بصورت گسترده به اراضی ایران کرد، نقشه اولیه عراق حمله به جزیره آبادان بود، در نتیجه یک لشکر زرهی را فراخواند تا از اروند رود که در نزدیکی خارک قرار دارد بگذرد، و راهی که از بغداد بطرف بصره می رود، سپس بسوی جنوب منتهی می شود را ادامه داده و شهرهای خرمشهر و آبادان را تصرف کند. آین لشکر شامل 500 الی 600 فروند تانک همراه با 20.000 نفر سرباز و تعدادی نیروی وِیژه برای همراهی آنان بود. نبرد در سوم نوامبر نیروهای عراقی به شهر آبادان واقع در استان خوزستان رسیدند. مقاومت ایرانی ها بسیار قدرتمند بود، و فرماندهان عراقی ناچار تقاضای نیروی کمکی کردند. با پشتیبانی یک لشکر زرهی تحلیل رفته با قوای تقریبی 4.500 نفر سرباز و 200 فروند تانک اعزام شدند تا آبادان را قطع کرده و شهر را از شمال شرق مورد محاصره قرار دهند. این دو لشکر عراقی با تعداد نامعلومی از نیروهای ایرانی مواجه شدند. منابع موجود احتمال می دهند؛ تیپی که به تنهایی از خرمشهر دفاع می کرده توسط دو گروه از سربازان ذخیره عملیاتی که در شمال واقع بودند پشتیبانی می شدند. محاصره اگرچه عراقی ها توسط نیروهای سپاه پاسداران دفع شدند، ولی آنها موفق شدند آبادان را از سه جهت محاصره کرده و قسمتی از شهر را اشغال کنند؛ ولی نتوانستند بر مقاومت سخت ایرانی ها چیره شوند و قسمت هایی از شهر که تحت کنترل ایرانی ها بود توسط قایق ها آذوقه رسانی مجدد شد. عراقی ها برای چندین ماه به محاصره ادامه دادند، ولی هرگر موفق به تصرف آبادان نشدند. بیشتر قسمت های شهر که پالایشگاه نفت هم شامل آن می شد خسارات بدی دید و یا بطور کامل توسط بمباران و محاصره عراقی ها تخریب شد. دلیل آن که این نبرد را یک پیروزی می نامند چنین است، زیرا نیروهای ایرانی، عراقی ها را مجبور به شکست محاصره در تاریخ سپتامبر 1981 نمودند. منبع: [align=left]http://stinet.dtic.mil/cgi-bin/GetTRDoc?AD=ADA241169&Location=U2&doc=GetTRDoc.pdf[/align]
  14. هدف از انجام عمليات « مسلم بن عقيل » تصرف همه ارتفاعات مشرف بر شهر " مندلي " عراق بود . اين منطقه با توجه به توقف و ناكامي در عمليات " رمضان " در شرق بصره و شيوه اي كه براي حمله از مناطق كوهستاني اتخاذ شده بود ، انتخاب گرديد تا نقاط قوت و ضعف نيروهاي هر دو طرف براي جنگ كوهستاني به دست آيد . هدف دوم تامين مرزهاي جبهه مياني ، آزاد سازي بخشي از خاك ايران و پس زدن عراق از غرب شهر " سومار " بود . اين عمليات با همكاري سپاه و ارتش و با رمز « يا ابا الفضل العباس » در تاريخ 9 مهرماه 1361 به اجرا در آمد . در مرحله نخست ، نيروهاي ايراني به خوبي پيش رفتند و در مرحله بعدي از سرعت پيشرويشان كاسته شد و عليرغم پا تك هاي سنگين دشمن ، سرانجام مواضع فتح شده تثبيت گرديد . در اين عمليات كه مدت هفت روز و در 2 مرحله انجام شد ، 150 كيلومتر مربع از خاك ايران آزاد و حدود 30 كيلومتر مربع از خاك عراق تصرف شد . نيروهاي خودي ضمن تامين دشت سومار ، روي ارتفاعات " كيسكه ، كهنه ريگ مستقر و بر تنگه هاي مرزي مسلط شدند . شهر مندلي نيز در ديد و تير رس آنان قرار گرفت و امكان پيشروي به عمق خاك عراق فراهم و آسان شد . نيروهاي عراقي در جريان اين عمليات و پاتك هاي خود تعدا 4275 تن كشته و زخمي به جا گذاشت . همچنين يك دستگاه رادار ، يك دستگاه ردياب صوتي توپخانه ، 3 دستگاه بولدوزر و بولدوزر « دي – 8 » و چند قبضه توپ 100 ميليمتري آنان به غنيمت نيروهاي ايراني در آمد و 79 دستگاه تانك و نفربر از جمله چند دستگاه تانك پيشرفته ، 20 دستگاه خودرو ، 3 دستگاه لودر و 3 قبضه كاتيوشا به همراه 7 فروند هواپيماي دشمن منهدم و ساقط شد . نام عمليات : مسلم بن عقيل ( ع ) زمان اجرا : 9/7/1361 مدت اجرا : 7 روز مكان اجرا : سومار در جبهه مياني جنگ رمز عمليات : يا ابا الفضل العباس ( ع ) تلفات دشمن : 4275 نفر كشته ، زخمي و اسير ارگان هاي عمل كننده : سپاه و ارتش اهداف عمليات : تصرف همه بلندي هاي مشرف به شهر مندلي عراق و تامين مرز جبهه مياني و آزاد سازي بخشي از خاك ايران به همراه پس زدن دشمن از غرب شهر سومار قابل توجه علاقه مندان به عمليات هاي 8 سال دفاع مقدس
  15. سلام امروز صبح در مراسم صبحگاه ستاد مشترک از یه خلبان کبرا که یه میگ23 رو زده بود تقدیر شد. برام خیلی جالب بود . کسی اطلاعاتی در این مورد نداره؟
  16. آخرين‌ عمليات‌ جنگ‌ در محور جنوبي‌ نبرد پس‌ از تقويت‌ دوباره‌ ارتش‌ عراق‌ توسط‌ حاميان‌ غربي‌ صدام‌ و هزينه‌هايي‌ كه‌ كشورهاي‌ عربي‌ خليج‌ فارس، صرف‌ حمايت‌ از رژيم‌ عراق‌ در رويارويي‌ با ايران‌ مي‌كردند، قواي‌ مسلح‌ اين‌ كشور دست‌ به‌ تهاجماتي‌ قابل‌ توجه‌ در محورهاي‌ جنوبي‌ جنگ‌ زدند. در حالي‌ كه‌ ايران‌ آماده‌ مي‌شد تا قطعنامه‌598 سازمان‌ ملل‌ را به‌ عنوان‌ معاهده‌اي‌ براي‌ پايان‌ جنگ‌92 ماهه‌ تحميلي‌ بپذيرد، نيروهاي‌ دشمن‌ با پيشروي‌ در خطوط‌ ايران‌ و حتي‌ اشغال‌ برخي‌ مناطق، وضعيت‌ فوق‌العاده‌اي‌ را به‌ وجود آوردند. اين‌ در حالي‌ بود كه‌ بسيج‌ عمومي‌ مردم‌ براي‌ تهاجمات‌ مجدد ارتش‌ صدام‌ در حد بالايي‌ بود و مي‌بايست‌ امتيازاتي‌ را كه‌ رژيم‌ عراق‌ قصد داشت‌ با قبول‌ حالت‌ نه‌ صلح، نه‌ جنگ‌ از ايران‌ بگيرد، پس‌ گرفته‌ مي‌شد. بنابراين‌ سياست‌ و اين‌ تاكتيك، عمليات‌ «بيت‌المقدس‌7 »- كه‌ يك‌ عمليات‌ ويژه‌ در نوع‌ خود بود- به‌ منظور پس‌ زدن‌ دشمن‌ از اين‌ سوي‌ خطوط‌ بين‌المللي‌ در منطقه‌ عمومي‌ «شلمچه» خرمشهر و در نخستين‌ ساعات‌ بامداد23 خردادماه‌1367 با رمز «يا اباعبدالله7)») آغاز شد. رزمندگان‌ اسلام‌ در قالب‌ چندين‌ گردان‌ بسيجي‌ با فرماندهي‌ نيروي‌ زميني‌ سپاه‌ پاسداران‌ انقلاب‌ اسلامي، توانستند شماري‌ از يگان‌هاي‌ ويژه‌ و آماده‌ دشمن‌ را متلاشي‌ نمايند و علاوه‌ بركشته‌ و زخمي‌ و اسير نمودن‌20400 تن‌ از نيروهاي‌ دشمن، يك‌ فروند هواپيما را ساقط‌ و60 دستگاه‌ تانك‌ و نفربر زرهي،40 قبضه‌ توپ،200 دستگاه‌ خودروي‌ نظامي‌ و چندين‌ زاغه‌ مهمات‌ دشمن‌ را منهدم‌ سازند و شمار بالايي‌ از تجهيزات‌ و ادوات‌ نظامي، چند قبضه‌ توپ‌ و تعدادي‌ زاغه‌ بزرگ‌ مهمات‌ دشمن‌ را به‌ غنيمت‌ خود درآورند. نام‌ عمليات: بيت‌ المقدس‌7 زمان‌ اجرا3/23 /1367 تلفات‌ دشمن‌ (كشته، زخمي‌ و اسير) : 20400 رمز عمليات: يا ابا عبدالله‌ الحسين7 مكان‌ اجرا: منطقه‌ عمومي‌ شلمچه‌ در شمال‌ شرقي‌ خرمشهر - محور جنوبي‌ جنگ‌ ارگان‌هاي‌ عمل‌كننده: نيروي‌ زميني‌ سپاه‌ پاسداران‌ انقلاب‌ اسلامي‌ اهداف‌ عمليات: پس‌ زدن‌ دشمن‌ از خاك‌ ايران‌ و مقابله‌ با ترفند تجاوزات‌ دوباره‌ ارتش‌ عراق
  17. با سلام و عذر خواهی فراوان به همه دوستان به خاطر این تاخیر چند ماهه در شرح عملیات های دفاع مقدس . امروز دوباره عملیات دیگری رو در این تاپیک قرار خواهم داد ، البته ممکنه از این به بعد تعدادی از عملیات ها تکراری باشه و اون هم به خاطر اینکه قبل از این یکی از دوستان به نام mm1368 تعدادی از عملیات ها رو توضیح داده بودند ولی چون روایت ها مختلف هستند ، بنده هم تمامی عملیات ها رو توضیح خواهم داد و امروز هم نوبت به عملیات والفجر 4 رسید ... دشت وسیع و دره « شیلر» میان شهر مرزی « بانه » و « مریوان » با فرورفتگی خاصی که از خاک عراق به داخل ایران دارد ، در گذشته و در تاریخ جنگ تحمیلی منطقه مهمی به شمار می رفت . بلندی های « سورن ، سورکوه و کانی مانگا » در دهانه این دشت قرار دارند . چگونگی انجام عملیات عملیات والفجر 4 در سه مرحله و با هدف وصل این بلندی ها به یکدیگر در خط خودی ، از روز 27 مهرماه 1362 به مدت 33 روز در منطقه جبهه شمالی « سلیمانیه و پنجوین » انجام شد . حمله ساعت 24 و با رمز « یا الله ... با الله ... یا الله » در منطقه ای به وسعت صدها کیلومتر مربع آغاز شد . نیروها در دو محور بانه و بلندی های « لری ، گرمک ، کنگرک » و در محور مریوان و بلندی های پنجوین به نام « زله ، مارو و خلوزه » به پیشروی پرداختند . در مرحله دوم پس از گذشت دو روز از مرحله نخست ، بلندی های سورن و کانی مانگا و چندین نقطه دیگر آزاد شد ، اما بر اثر پاتک های دشمن روی قله های کانی مانگا ، برخی از مناطق دست به دست شد و نهایتا در اشغال دشمن باقی ماند . مرحله سوم عملیات روز 2 آبان ماه 1362 به اجرا درآمد . سپاه پاسداران تنها با 25 گردان وارد عمل شد و در مجموع 1000 کیلومتر مربه شامل 300 کیلومتر مربع از اراضی ایران و 700 کیلومتر مربع از اراضی عراق آزاد شد و معابر نفوذی گروهک های نفوذی ضد انقلاب به داخل ایران در دره شیلر مسدود گردید . این عملیات را 8 تیپ و دو گردان از سپاه و 1 لشکر پیاده از ارتش به انجام رساندند . فرآیند این عملیات ، تصرف پیشرفتگی دشت شیلر ، شهر و پادگان پنجوین و گرمک عراق و تسلط بر 13 شهر و روستای عراق ، همراه با 19000 تن کشته و زخمی و اسیر و نابودی ده ها گردان و گروهان کماندویی و مخصوص دشمن بود . دستاورد دیگر این عملیات خارج ساختن شهر مریوان از زیر دید و تیر دشمن و فراهم سازی مقدمات عملیات بعدی در استان سلیمانیه عراق بود . تلفات دشمن با انجام این عملیات 200 تن از رزمندگان اسلام از اسارت افراد ضد انقلاب بیرون آمدند . ارتش عراق در طول این عملیات 10 فروند هواپیما ، یک فروند هلیکوپتر ، بیش از 90 دستگاه تانک و نفربر زرهی ، 200 دستگاه خودرو و انبوهی از سلاح و مهمات خود را از دست داد و 5 دستگاه تانک و نفربر ، 10 دستگاه لودر و بولدوزر ، 200 دستگاه خودرو سبک و سنگین ، 20 قبضه سلاح ضد هوایی سام 7 ، مقداری وسایل مخابراتی ، مهمات و سلاح های سبک و سنگین از دشمن به غنیمت نیروهای ایرانی در آمد. در این عملیات سردار علی رضاییان فرمانده قرارگاه مقدم حمزه سدالشهدا در منطقه به شهادت رسید . خلاصه عملیات نام عملیات : والفجر 4 زمان اجرا : 27/7/1362 مدت اجرا : 33 روز مکان اجرا : منطقه شمالی شهر پنجوین عراق در جبهه شمالی جنگ رمز عملیات : یا الله ... یا الله ... یا الله تلفات دشمن : 19000 نفر کشته ، زخمی و اسیر ارگان های عمل کننده : سپاه و ارتش اهداف عملیات : آزاد سازی بخشی از میهن اسلامی و ارتفاعات مهم منطقه ، تصرف پیشرفتگی دشت شیلر ، مسدود ساختن راه ورود گروهک های ضد انقلاب که از طریق دشت شیلر انجام می شد ، تصرف پادگان پنجوین و گرمک عراق و خارج ساختن مریوان از زیر دید و تیر دشمن قابل توجه علاقه مندان به عمليات هاي 8 سال دفاع مقدس
  18. عمليات مطلع الفجر ؛ يا مهدي ادركني عمليات مطلع الفجر از سلسله عمليات هاي " دوره آزادسازي " به شمار مي رود كه در منطقه " گيلان غرب " و " شياكوه " و با هدف آزادسازي ارتفاعات غرب شهر گيلان غرب در جبهه مياني صورت پذيرفت . خط خودي در جبهه مياني به اهميت جبهه جنوب نبوده و توسط ستاد سپاه منطقه 7 غرب كشور و قرارگاه ارتش اداره مي شد . عراق نيز بالا ترين توان ماشين جنگي خود را در جبهه جنوب به كار مي گرفت . بنابراين استعدادي كه در اين عمليات از آن بهره گرفته شد ، به اندازه عمليات جنوب نبود . حمله با رمز « يا مهدي ادركني » در 20 آذرماه 1360 و با فرماندهي و همكاري مشترك سپاه و ارتش اجرا شد و به آزادسازي موقت بلندي هاي " شياكوه " و " بر آفتاب " انجاميد . ولي پاتك هاي سنگين عراق و نبود پشتيباني و حمايت كافي از نيروها ، به دليل فاصله چشمگير خط مقدم با خطوط عقبه ، موجب شد تا پس از 17 روز مقاومت و حفظ مناطق آزاد شده ، بار ديگر اين مناطق به اشغال دشمن در آيد . در اين گير و دار " غلامعلي پيچك " فرمانده محور " تنگه كورك " و معاون عمليات ستاد سپاه منطقه 7 غرب كشور به شهادت رسيد . با اين وجود در طي چندين روز درگيري ، شماري از بلندي هاي منطقه و روستاهاي اشغال شده از دشمن ، پس گرفته و پاكسازي شد كه مهمترين آنها دشت گيلان غرب ، تنگه حاجيان ، روستاهاي « كمار ، گور سفيد و چوار » بودند . علاوه بر اين 2 فروند هواپيما ، 1 فروند هليكوپتر و شماري از ادوات سنگين و نيمه سنگين و 14 گردان از نيروي مخصوص دشمن منهدم و تعداد 2150 تن از نيروهاي بعثي كشته ، زخمي و اسير شدند . نام عمليات : مطلع الفجر زمان اجرا : 20/9/1360 مكان اجرا : گيلان غرب و شياكوه – جبهه مياني رمز عمليات : يا مهدي ادركني تلفات دشمن : 2150 كشته ، زخمي و اسير ارگان هاي عمل كننده : سپاه و ارتش اهداف عمليات : آزادسازي بلنديهاي غرب شهر گيلان غرب و شياكوه قابل توجه علاقه مندان به عمليات هاي 8 سال دفاع مقدس
  19. پس از عملیات والفجر مقدماتى، بار دیگر شرایط جنگ به نحوى مطرح شد که به نظر مى رسید با افزایش توانایى هاى نظامى دشمن، بدون تغییرات اساسى در شیوه نبرد، ادامه جنگ مشکل خواهد بود. از این رو، تا رسیدن به آن نقطه لازم بود روند عملیات ها ادامه یافته تا از رکود جبهه به مدت زیاد جلوگیرى شود. بدین ترتیب، پس از بحث و بررسى مناطق مختلف مقرر شد، عملیات هاى والفجر ،۲ ۳ و ۴ انجام شود. مهم ترین مسأله اى که در این عملیات ها مورد نظر بود، به کارگیرى نیروى اندک، دادن تلفات کم و جلوگیرى از وارد شدن ضربه اساسى به توان یگان ها و تضمین موفقیت عملیات بود. اهداف عملیات: عملیات والفجر ۲ در منطقه پیرانشهر، در حد فاصل بین ارتفاعات قمطره و تمرچین، با اهداف زیر تدارک دیده شد: ۱- انهدام نیروى دشمن و گرفتن اسیر.۲- تجزیه نیروى دشمن.۳- تصرف ارتفاعات سرکوب منطقه.۴- تصرف پادگان حاج عمران و تسط بر شهر چومان مصطفى موقعیت طبیعى و اهمیت منطقه: پادگان حاج عمران در موقعیتى سوق الجیشى واقع شده است؛ بدین ترتیب که از شمال به ارتفاعات چنارستان و کلاشین، از جنوب به ارتفاعات بسیار مرتفع سکران و کدو و از شرق به ارتفاعات تمرچین و شهر مرزى پیرانشهر، و از غرب به تنگه دربند و شهر چومان مصطفى عراق، محدود مى شود.آنچه بر اهمیت منطقه و ضرورت تصرف آن مى افزود، اساساً تبعات بعدى آن بود که قسمتى از آن چنین است: ۱- تسلط بر تردد ضدانقلاب و کنترل آن.۲- ایجاد تسهیلات و پشتیبانى از اکراد مسلمان و مبارز عراقى.۳- فراهم سازى امکان گسترش عملیات نامنظم در خاک عراق ۴- حفظ پیرانشهر از هرگونه تهاجم و تجاوز نیروهاى عراقى.۵- زمینه سازى نزدیکى بیشتر به شهر و تأسیسات نفتى کرکوک موقعیت دشمن در منطقه دشمن در سراسر منطقه، سه رده خط پدافندى داشت که هر رده آن پوشیده از موانع و استحکامات بود و همچنین استعداد دشمن در حدود ۲ تیپ پیاده و یک گردان زرهى، به عنوان نیروى درگیر و یک تیپ پیاده و آتشبار مختلف و مجموعاً ۳۰ یگان در منطقه بود. مأموریت و طرح مانور مبناى طرح مانور، عملیات تک دورانى (دور زدن دشمن) بود تا بدین وسیله هرگونه فرصت عکس العمل از دشمن گرفته شود، بدین ترتیب که ۴ گردان سمت راست و ۳ گردان سمت چپ وارد عمل مى شدند و پس از دور زدن ارتفاعات، در تنگه دربند الحاق مى نمودند و نهایتاً پاکسازى به طور کامل انجام مى پذیرفت. سازمان رزم و نحوه ادغام نیروهاى سپاه و ارتش بدین شکل بود که مجموعاً ۱۶ گردان از سپاه و ۶ گردان پیاده و یک گردان مکانیزه از نیروى زمینى ارتش در عملیات شرکت داشتند.همچنین پشتیبانى عملیات از سوى هوانیروز، با توجه به موقعیت منطقه و صعب العبور بودن ارتفاعات پیش بینى شد. شرح عملیات در ساعت ۱ بامداد روز ۲۹/۴/،۶۲ عملیات والفجر ۲ با رمز «یا الله» آغاز شد. قسمتى از نیروهاى خودى ۲۴ ساعت قبل از آغاز تک، به منظور دور زدن دشمن، از خط عزیمت خود حرکت نمودند و پس از ۲ ساعت راهپیمایى موفق شدند خود را به مناطق تعیین شده رسانده، براى شروع عملیات اعلام آمادگى کنند.به رغم این که نیروها پس از ۲ ساعت تأخیر در تمامى محورها، با دشمن درگیر شدند، لیکن پیشروى قابل توجهى صورت گرفت. اما از آن جا که دشمن بر ارتفاعات سرکوب منطقه تسلط داشت، آتش شدید توپخانه اش عملاً مانع از تکمیل و دستیابى به تمامى اهداف عملیات شد، به طورى که همچنان ارتفاعات «کینگ»، ،۲۵۱۹ «بردسر» و «دربند» را در اختیار داشت. در ادامه عملیات در صبح روز ۳/۵/،۶۲ روستاى رایات به دست نیروهاى خودى تصرف شد و ضمن محاصره چند روستاى دیگر، گمرک جاده پیرانشهر-حاج عمران آزاد گردید. همچنین پس از آن که نیروهاى خودى بر قسمتى از ارتفاعات ۲۵۱۹ تسلط یافتند، دشمن طى دو نوبت به ارتفاعات یاد شده پاتک نمود که در نوبت اول مجبور به عقب نشینى شد و در نوبت دوم توانست بر قسمتى از آن تسلط یابد. اما پس از آن که هوانیروز امکان یافت که نیروهاى خودى را تدارک کند، مابقى نیروهاى دشمن پاکسازى شدند و بدین ترتیب ارتفاعات ۲۵۱۹ به طور کامل به تصرف نیروى خودى درآمد. همچنین دشمن در تاریخ ۵/۵/،۶۲ با ۱۶ فروند هلیکوپتر و با استفاده از هلى برد به یال ارتفاعات کلو حمله کرد که در پى آن ۶ فروند هلى کوپتر خود را از دست داد. یکى از این هلیکوپترها مملو از نیرو بود. نیروى دشمن که در پاتک ها شرکت داشتند، مجموعاً تیپ ۶۶ نیروى مخصوص، تیپ ۵ و تیپ ۹۱ پیاده و نیز تیپ ۱۱۳ و ۴۳۳ پیاده کوهستانى را شامل مى شد. دستاورد و نتایج عملیات عملیات حاج عمران، با آزادسازى ۲۰۰ کیلومترمربع از خاک دشمن و تسلط بر قسمتى از ارتفاعات سرکوب منطقه، به پایان رسید. طى این عملیات، مناطق زیر به تصرف نیروهاى خودى درآمد: پاسگاه مرزى تمرچین عراق، پادگان حاج عمران، گمرک مرزى، سلسله ارتفاعات «کلو» و قله استراتژیک (۳۰۰۰ مترى) آن، ارتفاعات ۲۵۱۹ (گردمند)، «سرسول»، ««آزادى» ۳۷۰۰ «سلمان»، ۲۴۰۰ «شیوه کارتا»، «بردزرد»، همچنین آزادسازى روستاهاى زینو «ممى خلان»، «رایات»، «شیوش»، «خوارو»، «میوتان بالا» و میوتان پایین، از نتایج این عملیات بود. تسلط رزمندگان اسلام بر شهر چومان مصطفى و حومه آن نیز قسمت دیگرى از دستاوردهاى این عملیات محسوب مى شد. تلفات دشمن و غنائم مجموع کشته ها و زخمى هاى دشمن به بیش از ۴ هزار نفر رسید، ۲۰۰ نفر به اسارت گرفته شدند و نزدیک به ۵۰ پایگاه دشمن منهدم و یا تصرف گردید. همچنین از مقر تیپ ۹۱ که مأمور حفظ پادگان و منطقه بود مدارک و اسناد بیشمارى به دست آمد که حاکى از روابط عمیق گروهک هاى کومله و دمکرات با حکومت عراق بود.در میان غنائم، چندین قبضه توپ ۱۲۲ م. م، بیش از ۲۰ دستگاه تانک، ده ها دستگاه تفنگ ۱۰۶ با ماشین، انواع مختلف ادوات و نیز مقدار معتنابهى سلاح و مهمات، که از انبار پادگان حاج عمران به دست آمده بود، به چشم مى خورد. تهیه و تدوین: روابط عمومى مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ ساجد-سایت جانع دفاع مقدس
  20. عمليات پل نادري : درسي سنگين براي آينده جنگ در نخستين روزهاي هجوم سراسري ارتش عراق به خطوط مرزي ايران ، عمليات پل نادري صورت گرفت . طي اين حمله محدود كه در روز 23 مهرماه سال 59 به منظور رويارويي و عقب راندن دشمن تا پشت خط مرزي آغاز شد ، سه تيپ پياده و يك گروهان زرهي از ارتش از غرب شهرهاي دزفول و انديمشك ، در محور جنوبي جنگ وارد عمل شدند . ولي عليرغم پيش بيني فرماندهان نيروي زميني ارتش ، اين يورش پيروزي قابل توجهي به بارنياورد . در عمليات پل نادري پيش بيني شده بود با بيرون راندن دشمن از غرب رودخانه كرخه ، حفاظت از مرز بين المللي تامين گردد . همچنين در نظر بود با پيشروي به سوي منطقه (( حلفاييه و چزابه )) عقبه نيروهاي عراقي در اين مناطق و شهرهاي بستان و سوسنگرد بسته شود كه در نتيجه اين محاصره احتمالي ، مناطق مذكور نيز از اشغال دشمن خارج شود . اما ضعف در برآورد و طراحي عمليات سبب ناكامي نيروهاي خودي شد . نام عمليات : پل نادري زمان اجرا : 23/7/1359 مكان اجرا : محور جنوبي جنگ در غرب شهرهاي دزفول و انديمشك ارگان هاي عمل كننده : نيروي زميني ارتش ج . ا اهداف عمليات : بيرون راندن دشمن از غرب رودخانه كرخه و تامين مرز بين المللي مقدمه : شرحي بر عمليات هاي دفاع مقدس
  21. سلام خدمت همه دوستان ... راستش این چند روزه اصلا نیتی برای قرار دادن تاپیک جدید نداشتم اما بنا به دلایلی و بعد از صحبت هایی که با دوست خوبم آرمانی انجام شد انگیزه این کار در من ایجاد شد ... باز هم از ایشون تشکر میکنم سه ماه پس از انجام عملیات ناموفق والفجر مقدماتی ، عملیات « والفجر 1 » در منطقه شمال غربی فکه تا بلندی های « حمرین » طرح ریزی شد . در ساعت 22 و 10 دقیقه 20 فروردین ماه 1362 با رمز « یا الله - یا الله - یا الله » حمله یگان های سپاه و ارتش به فرماندهی سرهنگ علی صیاد شیرازی ( فرمانده وقت نیروی زمینی ارتش ) آغاز شد . از زمان عملیات ثامن الائمه که به شکست حصر آبادان انجامید ، تا آغاز عملیات والفجر یک همواره برای در هم کوبیدن خط دشمن و گرفتن فرصت عکس العمل از آنها از تاریکی شب و ساعات استراحت نیروهای آنان بهره گرفته می شد ، اما در این عملیات روش « هجوم در پوشش آتش تهیه » برای در هم کوبیدن دشمن برگزیده شد . بر این اساس عملیات با اجرای آتش انبوه توپخانه شروع شد . 60 هزار گلوله توپ بر مواضع عراقیها فرو ریخت و این تا آن زمان بی سابقه بود . البته شمن نیز با 100 گلوله به استقبال توپهای ایرانی آمد . موقعیت منطقه عملیاتی والفجر بیشتر تپه ماهور ( تپه های کوتاه ) بوده و بلندی های مهم آن از 180 متر تجاوز نمی کند و در منطقه جنوب شرقی کوه های حمرین قرار دارد . قرارگاه « خاتم الانبیاء » عملیات را از دو محور شمالی و جنوبی به فرماندهی قرارگاه « کربلا » در جناح راست و قرارگاه « نجف » در جناح چپ پیش می برد . در این عملیات 8 لشکر از سپاه پاسداران و 2 لشکر ، 3 تیپ و یک گردان از نیروی زمینی ارتش ایران و به عبارت دیگر 30 گردان از ارتش و 80 گردان از سپاه مشارکت داشتند . هر دو جناح کار پیشروی را تا سحر گاه فردا و تا اعلام دستور توقف به خوبی انجام دادند . از صبح همان روز تا پایان ششمین روز عملیات ، عراق بارها دست به پاتک زد و چندین مرتبه بلندی ها منطقه در دست طرفین رد و بدل شد ، اما نیروهای خودی توانستند اهداف به دست آمده را تثبیت کرده و حالت پدافند به خود بگیرند . در پایان این عملیات تعداد 6750 تن از نیروهای دشمن کشته ، زخمی و اسیر شدند و 98 دستگاه تانک و نفربر زرهی منهدم ، 5 فروند چرخبال ساقط و سه واحد 550 نفری « جیش الشعبی » ، سه گردان کماندویی و 4 گردان مکانیزه آسیب دید . همچنین بخشی از بلندی های « حمرین » ، چندین روستا در حاشیه رودخانه « دویرج » و پاسگاه مرزی « پیچ انگیزه » آزاد شد که در مجموع 150 کیلومتر وسعت را در بر می گرفت . نام عملیات : والفجر 1 زمان اجرا : 20/1/1362 مدت اجرا : 6 روز مکان اجرا : شمال غربی فکه در جبهه میانی رمز عملیات : یا الله – یا الله – یا الله تلفات دشمن : 6750 نفر کشته ، زخمی و اسیر ارگان های عمل کننده : سپاه و ارتش اهداف عملیات : سرکوب نیروهای دشمن و باز پس گیری مناطق تحت اشغال قابل توجه علاقه مندان به عمليات هاي 8 سال دفاع مقدس
  22. عمليات والفجر مقدماتي : رويارويي با تمام تجربيات دشمن عمليات والفجر مقدماتي با هدف تصرف پل « غزيله » و سپس پيشروي به سوي شهر العماره در عراق طرح ريزي شده بود . البته انجام عمليات دسترسي به اين مه را آسان جلوه مي داد . در اين عمليات 48 گردان از سپاه و 16 گردان از ارتش به مصاف 80 گردان از عراق رفتند . در ساعت 21 و 30 دقيقه 18 بهمن ماه 1361 رمز عمليات از قرارگاه خاتم الانبياء به گوش رزمندگان مستقر در خطوط فكه رسيد :« يا الله يا الله يا الله » . حمله از سه محور آغاز شد و نيروها در تاريكي مطلق شب به منظور شكستن خطوط دفاعي دشمن پيش رفتند . نكته قابل ملاحظه در اين عمليات ، موانع ايذايي ، استحكامات ، كانال هاي عميق و متعدد و وجود ميدان هاي مين فراوان و گوناگون دشمن در دشت هاي رملي و خشك بود كه عراق طي چند ماه كوشش آنها را فراهم آورده چيده بود . اين عوامل سبب كندي حركت يگانهاي خودي شده و در نتيجه با وجود شكسته شدن خط دشمن نيروها به هم ملحق نشده و همانجا در عمق موانع خطوط دشمن موضع گرفتن . اين موضوع با روشنايي سپيده دم مشكل را دو چندان كرد . عراقيها هر آنچه از عمليات رمضان و حمله هاي مشابه درس گرفته بودند ، از جمله لايه هاي تو در تو و پيچيده دفاعي در عمليات والفجر مقدماتي ( فكه ) به كار بستند . از آنجا كه انجام اين حمله با روزهاي دهه فجر سال 1361 مقارن شده بود ، پيش بيني مي شد اين عمليات در سرنوشت جنگ تاثير گذار باشد ، ولي چنين نشد و پسوند " مقدماتي " بر عمليات والفجر گذاشته شد . در آستانه اين عمليات « غلامحسين افشردي » معروف به حسن باقري فرمانده اطلاعات و عمليات قرارگاه خاتم الانبياء و فرمانده نيروي زميني سپاه و چند تن ديگر از جمله « مجيد بقايي » فرمانده قرارگاه كربلا در حين شناسايي در كمين نيروهاي عراقي گرفتار شده و به شهادت رسيدند . در اين عمليات بيش از 80 دستگاه تانك و نفربر ، 120 دستگاه خودرو و تعداد زيادي سلاح سبك و نيمه سنگين و 5 فروند هواپيما منهدم و 4620 تن از نيروهاي دشمن كشته و زخمي شدند . نام عمليات : والفجر مقدماتي زمان اجرا : 18/11/1361 مكان اجرا : منطقه عمومي فكه رمز عمليات : يا الله يا الله يا الله تلفات دشمن : 4620 نفر كشته و زخمي ارگان هاي عمل كننده : سپاه و ارتش اهداف عمليات : تصرف پل " غزيله " و پيش روي به سوي شهر العماره عراق قابل توجه علاقه مندان به عمليات هاي 8 سال دفاع مقدس
  23. مقدمه تصرف ناقص اهداف جناح چپ در عملیات والفجر 10، که به استمرار حضور دشمن در این جناح انجامید، موجب گردید عملیات دیگری به منظور ترمیم این نقیصه انجام شود. هدف عملیات تکمیل و تامین جناح چپ منطقه عملیاتی والفجر 10 موقعیت منطقه منطقه مورد نظر برای عملیات، منطقه‌ای کوهستانی است که از شمال به دریاچه دربندیخان و شاخ تمورژیان، از جنوب به دشت مرتکه و ارتفاعات شاخ خشیک و بمو، از شرق به رودخانه زیمکان و کوه بیزل، از غرب به سد دربندیخان و ارتفاعات قاشتی منتهی می‌گردد. مهمترین ارتفاعات و عوارض این منطقه عبارتند از: شاخ سورمر، شاخ شمیران، برددکان، دریاچه دربندیخان و دشت تولبی. ارتفاعات مذکور بر اکثر جاده‌های ارتباطی و عقبه خودی و دشمن در منطقه تسلط دارند. استعداد دشمن منطقه عملیاتی که در حوزه استحفاظی سپاه یکم قرار داشت، توسط لشکر 36 پیاده، که تیپ‌های 602، 238، 106 و یک گردان تانک و یک گردان کماندویی را تحت امر خود داشت، پدافند می‌شد. یگان‌های تقویت این لشکر نیز به هنگام عملیات بیت المقدس - 4 عبارت بودند از: تیپ‌های 38 و 506 پیاده، 50 زرهی، 68 نیروی مخصوص و گردان مستقل 7 حراست مرزی. سازمان رزم خودی نیروی زمینی سپاه پاسداران ماموریت اجرای عملیات را به قرارگاه فتح واگذار کرد و سازمان رزم به شکل زیر طراحی شد: قرارگاه فتح لشکر 27 محمدرسول‌الله(ص) با 6 گردان پیاده لشکر 57 ابوالفضل(ع) با 5 گردان پیاده لشکر 10 سیدالشهدا(ع) با 9 گردان پیاده تیپ مستقل 18 الغدیر با 3 گردان پیاده طرح عملیات فلش‌های عملیات از شمال به جنوب طراحی شده بود؛ به طوری که نیروهای خودی به پشت دشمن هدایت می‌شدند. به این ترتیب، یگان‌های عملیاتی می‌بایست ضمن شکستن خط و تامین ساحل دشمن، ارتفاعات شاخ سورمر، شاخ شمیران، برددکان و دشت تولبی را تصرف و تامین کنند. شرح عملیات به رغم اقداماتی همچون پرتاب منور و گلوله باران منطقه توسط دشمن، که بیانگر هوشیاری او بود، پس از رخنه نیروهای غواص و انتقال نیروهای تک‌ور به ساحل دشمن، عملیات در ساعت 1 بامداد 5/1/67 با رمز مبارک "یا اباعبدالله‌(ع)" آغاز شد. پیچیدگی زمین و جود کمین‌های متعدد در شیارها و ارتفاعات، پیشروی نیروها را کند می‌کرد. حدود ساعت 4 با شدت گرفتن درگیری، سرعت پیشروی یگانها نیز افزایش یافت. در حالی که از جبهه خودی خبر می‌رسید نیروها در حال تصرف ارتفاعات شاخ شمیران و نیز پاکسازی دشت تولبی هستند، اخبار شنود از آشفتگی دشمن حکایت داشت؛ به نحوی که شنیده می‌شد نیروهای عراقی به طور مکرر اعلام می‌کنند که در محاصره نیروهای ایرانی قرار گرفته‌اند. با روشنایی صبح، هواپیماهای خودی وارد عمل گردیده و محل تجمع و جاده مواصلاتی دشمن را بمباران کردند. حدود ساعت 10 نیروهای تک‌ور ضمن جنگ تن به تن با نیروهای عراقی در شاخ شمیران، به پاکسازی این ارتفاعات مبادرت ورزیدند. با استقرار نیروها در شاخ شمیران، نیروهای عراقی که در یال‌های سمت چپ این ارتفاعات و و نیز ارتفاعات شاخ سورمر مقاومت می‌کردند، متزلزل شده و تعدادی تسلیم و تعدادی هم متواری شدند. مقارن ظهر، پاتک‌های دشمن از چندین محور به سمت شاخ شمیران آغاز شد، لیکن با وجود تعداد کم نیروهای مستقر در این ارتفاعات، این پاتک‌ها ناکام ماند. همچنین، گزارش می‌شد که دشمن از ساحل دشت تولبی و از طرف برددکان در حال اعزام نیروهای کمکی به منطقه است. در ساعت 14 اعلام شد که شاخ سورمر نیز به تصرف درآمده و بیش از 100 تن از قوای دشمن اسیر شدند. نیروهای عراقی ضمن وارد آوردن فشار زیاد به دو محور دشت تولبی و شاخ شمیران، عقبه خودی را به شدت مورد هجوم آتش کاتیوشا و توپخانه و نیز بمباران شیمیایی قرار می‌داد. در نتیجه، منطقه به مواد شیمیایی الوده شد و یگان‌های عملیاتی سازمان خود را از دست داده و توانشان رو به ضعف نهاد. برهم زدن سازمان دشمن و پدافند در ارتفاعات مقابل شاخ شمیران از جمله اهداف مهمی بود که موجب شد فرماندهی قرارگاه فتح با وجود خستگی مفرط یگان‌ها، ادامه عملیات در شب دوم را در دستور کار خود قرار دهد. در این مرحله، نیروها می‌بایست ضمن عمل روی ارتفاعات برددکان و پاکسازی و پیشروی در دشت تولبی، خطی را در امتداد یال‌های برددکان به طرف ساحل دریاچه تامین نماید. در حالی که نیروهای خودی جهت انجام مرحله دوم عملیات آماده می‌شدند، در ساعت 00:30 بامداد 6/1/67 عراق پس از گلوله‌باران شیمیایی عقبه یگان‌های خودی در ارتفاعات تمورژنان، از سه محور به سمت شاخ شمیران پاتک کرد و با اجرای آتش سنگین و دقیق روی جاده چم سراژین، آن را کاملاً مسدود نمود و امکان کمک رسانی به نیروهای در خط را به صفر رساند. تا نزدیک صبح نیز تعدادی از مواضع خودی در پایین شاخ شمیران در اختیار دشمن قرار گرفت که با حمله قوای خودی، این مواضع مجدداً به تصرف درآمد. به این ترتیب، در حالی که ادامه عملیات در شب دوم میسر نشده بود، فرماندهی عملیات با در نظر گرفتن کمبود نیرو و اوضاع ناشی از بمباران‌های شیمیایی دشمن، فرمان پدافند مناسب و قوی از شاخ شمیران را صادر کرد. نتایج عملیات - تصرف کامل ارتفاعات شاخ شمیران و شاخ سورمر - تصرف قسمتی از دشت تولبی و ارتفاعات برددکان - کشته و زخمی شدن حدود 5000 تن و به اسارت درآمدن 498 تن از نیروهای دشمن - انهدام بیش از 15 تانک و نفربر و 50 خودرو - اغتنام 11 تانک، 54 خمپاره، یک دستگاه مهندسی، 5 قبضه سلاح پدافند هوایی، 14 تیربار، یک دستگاه خودرو حامل تفنگ 106 و دو قبضه آرپی‌جی - یازده. منبع
  24. مقدمه: عمليات كربلاي 2از جمله عملياتهايي است كه درقالب عمليات متوسط رزمندگان اسلام دسته بندي شده و در اواخر سال چهارم جنگ انجام شد. از جمله ويژگي هاي مهم اين عمليات حضور يك گردان از اسيران داوطلب عراقي درزير مجموعه تيپ 9 بدر در اين عمليات است كه به نوبه خود براي اولين بار در طول جنگ اين اتفاق افتاد. دومين ويژگي شهادت شهيد محمود كاوه فرمانده لشكر ويژه شهدا كه آوازه شجاعت و دلاور مردي آن زبانزد همگان بود. لذا به منظور توجه بيشتر به اين دو خصوصيات عمليات دو گزارش مستند كه يكي عملكرد تيپ 9 بدر درعمليات وديگري نحوه شهادت شهيد محمود كاوه فرمانده قهرمان لشكر ويژه شهداء در ادامه شرح عمليات ارائه مي گردد. با تشكر از دوستان مركز مطالعات و تحقيقات جنگ كه ما را در آماده سازي اين نوشتار ياري كردند. شرح مختصر عمليات: عمليات كربلاي 2 در 10شهريور 1365درمنطقه حاج عمران، با شركت يك تيپ از لشكر 10 سيد الشهداء (ع) و تيپ 9 بدر، 12قائم، 21امام رضا 105قدس، 155 شهداء كه در مجموع به استعداد 28 گردان از سپاه انجام شد. هدف هاي عمليات عبارت بودند از: ترميم خط پدافندي، خارج كردن عقبه خودي از ديد و تير دشمن و دست يابي به راه كارهاي مناسب به منظور عمق دادن به منطقه براي عمليات بعدي، مانور عمليات از دو محور طرح ريزي شده بود: محور راست شامل ارتفاعات گردكوه (معروف به شهيد صدر)، تخته سنگي، تپه شهدا و تپه سرخ و 2محور چپ، شامل ارتفاعات 2519، واراس و يال هاي آن، تپه تخم مرغي، شيار «انه»، و دو يال ارتفاع مسكران. فرماندهي اين عمليات به قرارگاه سيدالشهداء (ع)، يكي از قرارگاه هاي تابعه نيروي زميني سپاه واگذار شد. درشب اول عمليات، تپه شهيد صدر، تخته سنگي و مقر فرماندهي دشمن به تصرف نيروهاي خودي درآمد و در جناح چپ، به علت عدم دستيابي كامل به هدف ها، رزمندگان عقب نشيني كردند. درشب دوم، بارديگر نيروها از محور چپ دست به حمله زدند. اما موفقيتي به دست نيامد و عمليات با تصرف نيمي از هدف ها، به پايان رسيد. عملكرد تيپ 9 بدر درعمليات كربلاي 2: تيپ 9 بدر تشكلي از نيروهاي مجاهد و ارتشيان عراقي است كه از شروع جنگ تحميلي و يا در طول آن با هجرت يا پناهنده شدن به ايران، در كنار نيروهاي سپاه پاسداران شروع به فعاليت كرده اند. اين نيروها عموماً درعراق افسر و درجه دار بوده اند. بيشتر افراد كادر تيپ نيز از نيروهاي عراقي مي باشند. اين تيپ ابتدا در قالب گردان هاي «شهيد صدر» به وجود آمد و در كنار نيروهاي خودي در عمليات بدر حضوري شايسته داشت. پس از آن درچند عمليات در «هور» از جمله عمليات «قدس» و «عاشوراي 4» شركت كرد و موفقيت هايي را نيز به دست آورد. سپس با ادغام در نيروهاي «قرارگاه رمضان» همكاري خود را با اين قرارگاه آغاز كرد. اين تيپ به استعداد سه گردان نيروهاي مجاهد عراقي و يك گردان از اسيران داوطلب، در مجموع با 650نيرو در عمليات كربلاي 2شركت كرد. آنچه براي اولين بار در طول جنگ دراين عمليات انجام شد، حضور يك گردان از اسيران داوطلب شامل سربازان، درجه داران و افسران عراقي بود. راوي تيپ 9 بدر (علي مژدهي) روحيه نيروهاي اين تيپ را قبل از حركت آنها براي عمليات، چنين تشريح كرده است:«كليه نيروها با داشتن روحيه اي بسيار قوي، دسته دسته ضمن آماده شدن براي حركت، با برگزاري مراسم سينه زني و نوحه خواني به پادگان شور و حال عجيبي داده بودند. عده اي از برادران نيز مشغول نوشتن وصيت نامه بودند و همگي بي صبرانه منتظر حركت به سمت منطقه عملياتي بودند. درگردان اسرار نيز اين وضعيت به چشم مي خورد، عده اي درحال نوحه خواني و سينه زني بوده و هركدام با ديدن فرمانده تيپ او را در بغل گرفته و با خنده به وي نويد پيروزي مي دادند.» راوي در شرح اقدامات اين تيپ در عمليات كربلاي2، نوشته است: «درحالي كه منطقه با خمپاره هاي منور دشمن روشن شده است، نيروهاي تيپ حركت خود را به آرامي به سوي اهداف تعيين شده ادامه مي دهند. كليه گردان هاقصد دارند كه در بين ساعات 22تا 23 به پاي كار برسند. گردان شهيد صدر درساعت 22 به نزديكي خط اول دشمن مي رسد و دسته خط شكن با استقرار در جلو گردان، آماده هجوم نهايي مي شود. برادران واحد تخريب در حال خنثي سازي مين معابر در زير نور منورها و شليك خمپاره هاي دشمن هستند، كه ناگهان دشمن متوجه نيروهاي خودي مي شود و آنها را به رگبار گلوله مي بندد و به دنبال آن درگيري آغاز مي شود. نيروها با عبور از معابر، خود را به خاكريز دشمن مي رسانند و زير آتش و نارنجك هايي كه به سوي آنها پرتاب مي شود به داخل كانال جلو خود مي روند و جنگ تن به تن را در داخل كانالي با عرض كم و ارتفاع نزديك به يك و نيم متر آغاز مي كنند. دشمن كه با هجوم قدرتمندانه نيروهاي خودي مواجه شده است، به رغم مقاومت شديد، سنگر به سنگر عقب مي رود. دراين هنگام يكي ديگر از گردان هاي تيپ 9 بدر (شهيد دستغيب) موفق مي شود با شكستن خط دشمن، از پشت به او حمله كند، اين امر سبب مي شود كه نيروهاي دشمن با ناامن ديدن وضعيت خود، دست از مقاومت بردارند. به دنبال آن، گردان شهيد صدر موفق مي شود با گردان شهيد دستغيب الحاق كند و هر دو به سوي مثلث انتهايي ارتفاع پيش روي كنند؛ بر اثر اين حركت بقيه افراد دشمن به عقب مي گريزند و نيروهاي دوگردان روي مثلث انتهايي مستقر شوند. يكي ديگر از گردانهاي تيپ 9 بدر (گردان حمزه) كه عمدتا از اسيران عراقي تشكيل يافته است، به منظور كمك به آنها وارد عمل مي شود و با حركت سنگر به سنگر در داخل كانال ها، به پيشروي ادامه مي دهند. با روشن شدن هوا تمام منطقه پاكسازي مي شود و درنتيجه، ارتفاع شهيد صدر و يال آن و ارتفاع صخره اي به دست نيروي چهارگردان از تيپ 9 بدر تصرف مي شود و دشمن با برجاگذاشتن كشته ها و اسيران بسيار، از اين منطقه عقب نشيني مي كند.» حركت فرمانده تيپ 155 شهدا به سوي شهادت: در وضعيت فوق طاقت و به شدت دشواري كه نيروهاي عمل كننده خواه ناخواه با آن مواجه بودند و سبب شده بود پيروزي را نيز دور از دسترس ببينند. تيپ ويژه 155 شهدا، به خصوص فرمانده آن، مؤمنانه و شجاعانه درعرصه درگيري وارد شدند. شهيد اميري مقدم راوي مركز مطالعات و تحقيقات جنگ دراين تيپ، در گزارش خود از عمليات كربلاي2، درباره اين وضع و حركت نيروها براي ادامه عمليات و سرانجام آن، چنين روايت كرده است: «تغييرات انجام شده در طرح مانور و عدم موفقيت كامل تيپ ويژه 155 شهدا در عمليات شب گذشته، موجب ترديد در مسئولان، خصوصا فرماندهان اين تيپ شده بود. اين ترديد اگر چه در خود فرمانده تيپ (برادر محمود كاوه) نيز وجود داشت ولي وي با توجه به حساسيت زمان و مصلحت كل عمليات، اين ترديد را بروز نمي داد و به همين دليل تصميم گرفت براي زدودن ترديدها و تقويت روحيه عملياتي در افراد تيپ، به همراه نيروهاي عمل كننده در منطقه درگيري حاضر شود. وقتي كه مسئولان تيپ از اين تصميم آگاه شدند درصدد برآمدند كه وي را از اين عمل باز دارند. فرمانده يكي از گردان ها (برادر صلاحي) براي منصرف كردن وي، مي گويد: «شما اين كار را نكنيد، آتش دشمن زياد است، مسير، بد مسيري است، خداي نكرده طوري مي شود.» فرماندهي در جواب مي گويد: «خب، اگر اين طور است، ما هم شهيد مي شويم. اگر كار مثل شب گذشته بشود، ما هم حاضريم امشب شهيد شويم.» به همان اندازه كه خود وي در رفتن به خط درگيري مصمم بود، ساير مسئولان تيپ مخالف بودند. مكالمه زير كه در آخرين دقايق قبل از عزيمت برادر كاوه به منطقه و در هنگام پوشيدن پوتين، بين وي و قائم مقام تيپ (برادر منصوري) انجام گرفته، بيانگر اين واقعيت است كه ايشان چه قدر به رفتن و ديگران چه اندازه در بازداشتن وي مصمم بوده اند. متن مكالمه اين چنين است: منصوري: رفتن شما نه به نفع اسلام است و نه به نفع... كاوه: نه منصوري: اگر نظر شما اين است كه نيروهاي عمل كننده آدم قوي تري مي خواهند، من قوي نيستم ولي مي روم جلو و يكي ديگر را اين جا مي گذارم. كاوه: نه، من مي خواهم امشب، شما اينجا باشيد. منصوري: من نمي خواهم كاوه: امشب كارها جور نمي شود. منصوري: خب، اگر جور نمي شود با رفتن شما هم جور نمي شود. كاوه: چه مي گويم! جور مي شود، ان شاءالله جور مي شود. منصوري: البته اگر خدا بخواهد جور مي شود. شما هم اين جا كلي كار داريد: مسئله قرارگاه، هماهنگي توپچانه و... كاوه: اين ها همه اش حل مي شود، اين ها مشخص است. منصوري كه از بحث كردن نتيجه نمي گيرد، با پيش كشيدن تصميم خودش براي رفتن به جلو، مي گويد: حالا در هر صورت شما برويد، من كار ندارم. من هم براي انجام مأموريت، گردان امام حسين(ع) را برمي دارم و مي روم. كاوه: خب، شما اين كار را بكنيد. منصوري: ولي اين جا در مقر فرماندهي تيپ كارها مي خوابد. كاوه: مسئله اي نيست، شما همين اول درگيري كه من جلو هستم، اين جا باشيد. منصوري وقتي باز هم نتيجه نمي گيرد، به طور جدي تري مي گويد: آقاي كاوه، مي خواهيد به زور متوسل بشويم؟ جلو رفتن شما اصلاً درست نيست، منطقي نيست. كاوه: امروز با روزهاي ديگر فرق مي كند. من يك چيزهايي مي دانم، يك چيزهايي هست، مي دانم ترديد هست. منصوري: خب، ترديد طبيعي است. بايد باشد. كاوه: خب اگر آدم خودش جلو باشد و يك وقت مسئله اي پيش آمد، مي تواند هم پيش خداي خودش و هم پيش خلق خدا و... برادر كاوه سكوت مي كند و براي هدايت گردان امام حسين(ع) از سنگر فرماندهي خارج مي شود.» راوي تيپ ويژه 155شهدا سپس افزوده است: «به هنگام اعزام گردان ها براي اجراي مأموريت، ابتدا گردان امام حسين(ع)، سپس گردان امام سجاد(ع) در حالي كه فرماندهي تيپ (محمود كاوه) پيشاپيش آنها قرارداشت، حركت خود را براي تصرف ارتفاع «2519» آغاز كردند. طبق طرح مانور قراربود گردان امام حسين(ع) پايگاه هاي 1و 2 و گردان امام سجاد(ع) پايگاه هاي 3و 4را تصرف كنند. حساسيت دشمن نيز نسبت به شب اول كم تر شده بود. و احتمال جدي نمي داد در اين محور مجدداً عمليات شود، از اين رو اجراي آتش و پرتاب منور آنها نيز اندكي كاهش يافته بود. به هر ترتيب، حدود ساعت يك بامداد بود كه نيروهاي پياده پس از پيمودن فاصله خط خودي تا دشمن به زير اهداف مورد نظر رسيدند تا با هماهنگي آتش خودي، درگيري را شروع كنند. در همين حين يك گلوله خمپاره كنار برادر كاوه به زمين اصابت كرد و او جان به جان آفرين تسليم كرد.» روحش شاد و راهش پرثمر باد منبع
  25. جمهوری اسلامی ایران برای پاسخ گویی به بمباران و موشک باران مناطق مسکونی شهرها و احقاق حقوق خود در مجامع بین المللی، با تغییر منطقه عملیاتی از جنوب به غرب، در صدد برآمد تا قدرت رزمندگان اسلامی را بار دیگر به جهانیان نشان دهد. بدین منظور عملیات گسترده ای در غرب کشور در دشت های سلیمانیه عراق هم زمان با مبعث رسول اکرم (ص) به نام والفجر 10، آغاز شد. این عملیات در روز سه شنبه 25/12/1366، شروع و در 5 مرحله به اجرا در آمد. منطقه حلبچه و خرمال، اگرچه از گذشته مورد توجه طراحان نظامی سپاه پاسداران بود و هر از چند گاهی در مقاطع مختلف جنگ مورد بررسی آنان واقع می شد، لیکن با توجه به این که تلاش اصلی همواره در جبهه جنوب صورت می گرفت، انجام عملیات در منطقه مذکور هیچ گاه به طور جدی طرح نمی گردید. به دنبال اصلی شدن جنگ در جبهه شمالی – که در پی پیدایش مشکلات و معضلات بسیار بر سر راه انجام عملیات در جبهه جنوبی ایجاد شد – و نیز توقف عملیات در منطقه بیت المقدس 2، توجه بیشتری به منطقه حلبچه مبذول گردید. طراحی عملیات والفجر 10 در حالی انجام شد که دشمن اگر چه منطقه عملیاتی بیت المقدس 2 – را به دلیل احتمال هجوم قوای ایران – مسدود نموده بود، لیکن تهاجم اصلی را در جبهه جنوب محتمل می دانست. به این ترتیب عملیات بزرگ سال 66 در منطقه عمومی حلبچه طراحی و اجرا شد. اهداف عملیات در این عملیات، علاوه بر اهداف سیاسی، سه هدف عمده نظامی مورد نظر بود: 1- آزاد سازی شهرهای حلبچه، خرمال، دوجیله، بیاره و طویله. 2- فراهم سازی مقدمات تصرف سد دربندیخان. 3- انسداد عقبه اصلی دشمن در استان سلیمانیه. منطقه عملیات منطقه عمومی حلبچه به جز در غرب و شمال که دریاچه سد دربندیخان در آن واقع است، توسط ارتفاعات بلند و صعب العبوری محصور شده است که هر یک از این ارتفاعات از اهمیت زیادی برخوردار است؛ به طوری که بالامبو و شاخ آن بر دریاچه دربندیخان و دشت و ارتفاعات تمورژنان مسلط است. شاخ تمورژنان نیز بر شاخ شمیران، سد دربندیخان، تونل جاده سلیمانیه – بغداد تسلط دارد. علاوه بر ارتفاعات فوق الذکر، می توان از ارتفاعات و ناهمواری های دیگر منطقه نام برد که مهم ترین آن ها عبارتند از: ارتفاعات پرونیه، توانیر، پنج قله، شینه روی، تپه چناره، سه تپه، خورنوازان، تپه هانی قول، تپه سزام و شاخ دارزین. هم چنین شیارهای موجود در منطقه نقش موثری در اختفاء نیروهای خودی داشته و بعضاً به عنوان معابر وصولی مورد استفاده قرار گرفته اند. از جمله این شیارها می توان از دره گلان، شیار زلم، شیار سورمر، شیار سازان، دره خورنوازان، شیار بالای روستای خورد و شیار وشکنام نام برد. مهم ترین تاسیسات اقتصادی منطقه، سد دربندیخان است که علاوه بر پرورش ماهی و کشاورزی، در تامین برق قسمت و سیعی از عراق نقش مهمی دارد. پادگان حلبچه، پادگان لشکر 27 در کانی مانگا، مقر فرماندهی نیروهای دفاع الوطنی سپاه یکم در منطقه روداژه و پایگاه های موشکی سام 2 و سام 7 نیز از جمله تاسیسات نظامی در این منطقه می باشند. شهرهای مهم عراق در این منطقه نیز به ترتیب وسعت و اهمیت عبارتند از: حلبچه، خرمال و دوجیله. استعداد دشمن منطقه عملیاتی، تحت مسئولیت سپاه یکم عراق قرار داشت. پدافند این منطقه قبلاً برعهده نیروهای جاش (مزدوران کرد عراقی) بود و آن ها علاوه بر حفظ خطوط پدافندی، ماموریت مقابله با کردهای معارض را نیز بر عهده داشتند. با شروع فعالیت هایی همچون آماده سازی زمین، تردد خودروها و ... از سوی قوای خودی در این منطقه، دشمن نیز به اقداماتی از قبیل جایگزینی نیروهای نظامی با جاش ها، تقویت منطقه با تیپ های جدید و ... مبادرت ورزید. در مجموع یگان هایی که از قبل و نیز در جریان عملیات در منطقه حضور یافتند، عبارت بودند از: - تیپ های 96، 606، 39، 14، 402، 602، 506، 422، 420، 72، 13، 707، 702، 95 و 433 پیاده. - تیپ های 80، 17 و 50 زرهی. - تیپ های 24، 27 و 46 مکانیزه. - تیپ های 65، 66 و 68 نیروی مخصوص. - تیپ 1 کماندویی سپاه چهارم، تیپ 2 کماندویی سپاه سوم و تیپ 2 کماندویی سپاه یکم. قوای خودی قرارگاه خاتم الانبیاء(ص) به عنوان قرارگاه مرکزی عمل می کرد. الف – قرارگاه قدس تحت فرماندهی قرارگاه خاتم الانبیاء (ص) هدایت نیروهای زیر را به عهده داشت: - لشکر 7 ولی عصر (عج) با 6 گردان. - لشکر 33 المهدی (عج) با 6 گردان. - لشکر 25 کربلا با 10 گردان. - لشکر 19 فجر با 6 گردان . - لشکر 17 علی ابن ابی طالب (ع) با 6 گردان. - لشکر 41 ثارالله با 7 گردان. - تیپ مستقل 39 بیت المقدس با 4 گردان. ب – قرارگاه ثامن الائمه (ع) تحت فرماندهی قرارگاه خاتم الانبیاء (ص) هدایت نیروهای زیر را به عهده داشت: - لشکر 9 بدر با 8 گردان. - لشکر 55 ویژه شهدا با 6 گردان. - تیپ مستقل 36 انصار المهدی با 4 گردان. - تیپ مستقل 75 ظفر با 2 گردان. - تیپ مستقل 29 نبی اکرم (ص) با 6 گردان. - سپاه چهارم باختران با 6 گردان. ج – قرارگاه فتح تحت فرماندهی قرارگاه خاتم الانبیاء (ص) هدایت نیروهای زیر را به عهده داشت: - لشکر 8 نجف اشرف با 5 گردان. - لشکر 14 امام حسین (ع) با 5 گردان. - لشکر 11 امیر المومنین با 4 گردان. - تیپ مستقل 82 صاحب الامر با 3 گردان. - تیپ مستقل 91 بقیة الله (عج) با 3 گردان. - تیپ مستقل 44 قمربنی هاشم با 3 گردان. - تیپ مستقل 100 انصارالرسول با 3 گردان. طرح عملیات به علت وجود ارتفاعات سرکوب سورن در شرق منطقه عملیاتی و دریاچه دربندیخان در غرب آن، در حد فاصل انتهای شمال شرقی دریاچه تا ارتفاعات سورن تنگه ای به عرض 10 کیلومتر ایجاد شده است که در مباحث طرح مانور، تضمین موفقیت عملیات را در گرو انسداد این تنگه با الحاق از دو محور می دانستند. این عمل می بایست در محور شمال از مله خور به طرف خرمال و در محور جنوبی از غرب بالامبو در امتداد تمورژنان با تصرف سرپل احتمالی در کمر دریاچه و سرانجام الحاق دو بازو در تنگه و محاصره دشمن انجام می شد. به منظور تحقق طرح مانور یادشده، قرارگاه قدس در محور شمالی مامور بستن تنگه و تصرف پل گردکو (عقبه اصلی دشمن به کل منطقه) شد. قرارگاه فتح در محور جنوبی می بایست ضمن تصرف بالامبو و تمورژنان با تامین سرپل در کمردریاچه، برای مقابله با حرکت احتمالی دشمن، با احداث پل از آمادگی لازم برخوردار باشد. قرارگاه ثامن الائمه(ع) نیز در محور میانی مامور شد تا در منطقه گوزیل – دشت سازان به طرف حلبچه پیشروی کند و در مرحله دوم جاده بیاره – طویله – نوسود را تصرف و آزاد نماید. هم چنین، قرارگاه رمضان ماموریت یافت علاوه بر فعالیت های شناسایی، با مشارکت تیپ 75 ظفر و کردهای معارض ضمن تصرف شهر، توپخانه دشمن رامنهدم سازد. شرح عملیات عملیات در ساعت 2 بامداد 24/12/1366 با رمز مبارک یا محمد ابن عبدالله (ص) آغاز شد. سرعت عمل یگان ها به گونه ای بود که اغلب آن ها توانستند تمامی اهداف خود در مرحله اول را به تصرف در آوردند. به غیر از واکنش دشمن در شاخ سورمر و شاخ شمیران تحرک دیگری از نیروهای عراقی مشاهده نشده و تعداد زیادی از آن ها که در خواب بودند، کشته و اسیر شدند. رزمندگان اسلام پس از عبور از موانع سخت و ایذایی دشمن موفق شدند حدود 20 روستا واقع در شمال و جنوب و غرب شهر خرمال را آزاد نمایند. رزمندگان روز بعد نیز توانستند مقاومت نیروهای دشمن را در هم شکسته و پیروزمندانه وارد شهر خرمال عراق شده و شهر را کاملا پاکسازی نمایند. در دروازه شهر گروهی از مردم به استقبال رزمندگان اسلام آمدند. در محور قرارگاه قدس، پس از تصرف مله خور و ارتفاعات چناره، خرنوازان، هانی فتح، اگر چه بالامبو و تنگه به تصرف درآمد، لیکن به دلیل توقف قرارگاه قدس و نیز واکنش دشمن در جناح چپ عملیات،نیروها روی شاخ سورمر و شاخ شمیران متوقف شدند. در محور قرارگاه ثامن الائمه(ع)، نیروهای عمل کننده ارتفاعات مگر از سلسله ارتفاعات بالامبو و نیمی از شیندروی را تصرف کردند و به رغم روشن شدن آسمان، برای الحاق روی یال ارتباطی شامل دشت سازان و سپس نیمی دیگر از ارتفاعات شیندروی، به پیشروی خود ادامه دادند. قرارگاه رمضان نیز در این مرحله تنها توانست پمپ بنزین شهر حلبچه را به آتش بکشد. قابل ذکر است که نیروهای جهادگر با احداث جاده های مناسب در ارتفاعات سر به فلک کشیده و زدن پل های حیاتی، نقش مهمی در تسریع حرکت نیروهای عمل کننده ایفا کردند، تا جایی که نیروهای به اسارت گرفته شده در عملیات والفجر 10 از سرعت عمل نیروهای عمل کننده در این منطقه صعب العبور ابراز شگفتی می کردند. سرهنگ پیاده کوکب محمد امین از تیپ کماندویی لشکر 34 عراق می گوید: «باوجود موانع سخت و طبیعی و ایذایی، به ذهن ما خطور نمی کرد که رزمندگان اسلام بتوانند به ما نزدیک شوند، از این رو ما زمانی از آغاز عملیات با خبر شدیم که در محاصره کامل قرار داشتیم.» با گذشت ساعت ها از آغاز عملیات و تصرف شهر خرمال وده ها روستا در استان سلیمانیه، طارق عزیز وزیر امور خارجه عراق طی مصاحبه ای در لندن اعلام کرد: «اخبار مربوط به عملیات ایران در جبهه ها تنها یک شایعه است.» در حالی که نیروهای خودی از روحیه خوبی برخوردار بودند و تلفات آنان نیز بسیار اندک بود، از هم گسیختگی قوای دشمن و عدم حضور جدی آنها در منطقه موجب شد تا بر تسریع آغاز مرحله دوم عملیات تاکیدشود. دشمن بنابر تصوری که در مورد عملیات داشت، ستون های متعدد و طویلی را با عبور از پل های ملاویسی و زلم به طرف دوجیله و سپس حلبچه کرد. مرحله دوم عملیات بعد از ظهر چهارشنبه 26/12/1366، دلیرمردان سپاه با پیشروی در غرب شهر خرمال، روستاهای تپه کالاری، حاجی رقه، تپه توکه، کپه کول و ... را توانستند، آغاز کنند. با آزاد سازی این روستاها ارتباط شمال و جنوب استان سلیمانیه قطع شد و شهر مهم دوجیله و بیش از 20 روستای اطراف آن آزاد شد. مرحله سوم عملیات در بامداد پنج شنبه27/12/1366، آغاز و پس از عبور از رودخانه های خروشان سیران، زیمکان و آب لیله، مواضع، پایگاه و استحکامات دشمن را در سلسله ارتفاعات بالمبو و گزیل و بیش از 24 ارتفاع دیگر در جنوب استان سلیمانیه عراق در هم کوبیدند و بر بیش از 90 روستای منطقه عمومی حلبچه تسلط پیدا کردند و روستاهای حد فاصل شهر دوجیله و دریاچه دربندیخان عراق آزاد شد و نیروی دریایی سپاه با استقرار در شرق دریاچه، تحرکات دشمن در آن سوی دریاچه را زیر نظر گرفت و پیشروی به سوی شهر حلبچه از چندین جناح ادامه، و این شهر به محاصره در آمد و سرانجام رزم آوران اسلام موفق شدند، در زیر بمباران های شدید هوایی و شیمیایی دشمن، شهر 70 هزار نفری حلبچه را آزاد نمایند. مرحله چهارم عملیات این مرحله از نیمه شب پنج شنبه 27/12/1366، آغاز و رزمندگان اسلام، پس از تثبیت مناطق آزاد شده، موفق شدند شهر مرزی و کردنشین نوسود را که بیش از 7 سال زیر سلطه دشمن قرار داشت و بغداد آن را به عنوان پایگاهی برای ضد انقلابیون و منافقین وابسته تبدیل کرده بود، از تیررس دشمن خارج سازند. با استقرار کامل نیروها در شهر نوسود موفق شدند دو شهر نظامی طویله و بیاره و بیش از 8 روستای اطراف آن در نزدیکی نوار مرزی را آزاد کنند. دشمن در روز جمعه 28/12/1366، در محورهای شمالی عملیات والفجر 10 اقدام به پاتک کرد که با هوشیاری و آمادگی رزمندگان اسلام دفع شد و دشمن پس از به جای گذاشتن ده ها کشته، زخمی و اسیر، ناگزیر به عقب نشینی شده و مواضع قبلی خود را نیز از دست داد. مرحله پنجم عملیات مرحله پنجم در شب چهارشنبه 3/1/1366 آغاز و حماسه آفرینان بسیجی و پاسدار، به دشمن حمله کردند تا به جنایت بعثی ها در بمباران شیمیایی شهر حلبچه پاسخ گویند. در این عملیات که در محور خرمال به سید صادق در استان سلیمانیه انجام شد، 19 ارتفاع حساس منطقه، از جمله ارتفاعات 1058 (وربشن) مشرف بر شهر سید صادق و چندین روستای دیگر استان سلیمانیه آزاد شد. پیام امام خمینی (ره) به مناسبت عملیات والفجر 10 امام (ره) در پاسخ به نامه فرمانده کل سپاه پاسداران چنین اظهار فرمودند: ... اخبار پیروزی ها و حماسه های دلاوران اسلام نه تنها دل ملت ما، که قلب همه مستضعفان و محرومان را شادمان نمود و صدام و عفلقیان و حامیان و اربابان او، خصوصا آمریکا و اسرائیل را عزادار کرد. سلام خالصانه مرا به همه فرماندهان عزیز و شجاع و رزمندگان ظفرمند پیروز سپاه و بسیج و ارتش و هوانیروز و نیروی هوایی و جهادگران دلاور و گمنام و امدادگران و کلیه نیروهای مردمی و کُرد ابلاغ کنید و سلام و تشکر ملت ایران را به مردم شهرهای آزاد شده عراقی که بدون این که حتی یک گلوله هم به طرف آنان و شهرهای آنان شلیک شود، با آغوش باز و فریاد الله اکبر از رزمندگان ما استقبال نمودند، برسانید و به آن ها بگویید که می بینید صدام چگونه دیوانه وار شما و شهرهایتان را بمباران خوشه ای و شیمیایی می کند، و خواهیم دید که جهان خواران چگونه در تبلیغات مسموم خود از کنار این پیروزی های بزرگ و جنایت صدام خواهند گذشت... نتایج عملیات - آزاد سازی منطقه ای به وسعت حدود 1200 کیلومتر مربع شامل شهرهای حلبچه، خرمال، بیاره، طویله و هم چنین نوسود از شهرهای ایران. - کاهش خط پدافندی خودی. - گشودن جبهه ای جدید برای دشمن وانتقال توان عمده ای از ارتش عراق به جبهه شمالی. - به اسارت درآوردن 5440 نفر از نیروهای دشمن. - انهدام 270 تانک و نفربر، 60 توپ صحرایی، 20 ضدهوایی، 40 خمپاره انداز، 13 دستگاه مهندسی، 230 خودرو و 750 اسلحه انفرادی و آرپی جی هفت. - به غنیمت گرفته شدن 90 تانک و نفربر، 100 توپ صحرایی، 20 توپ ضد هوایی، 20 خمپاره انداز، 15 دستگاه مهندسی، 800 خودرو و 6110 اسلحه انفرادی و آرپی جی هفت. ساجد-سایت جامع دفاع مقدس