جستجو در انجمن

مشاهده نتایج برای برچسب های 'کسینجر'.



تنظیمات بیشتر جستجو

  • جستجو بوسیله برچسب

    برچسب ها را با , از یکدیگر جدا نمایید.
  • جستجو بر اساس نویسنده

نوع محتوا


انجمن ها

  • بخش داخلی
    • اخبار و قوانین
    • ماهنامه میلیتاری
    • گالري عكس و فيلم
    • کتابخانه میلیتاری
    • مقالات برتر
  • War and History - بخش جنگ و تاریخ
    • مباحث جامع نظامی
    • پیمان ها - قراردادها و معاملات تسلیحاتی
    • دکترین و استراتژی
    • عملیات های نظامی
    • جنگ تحمیلی
    • تحولات روز امنیتی نظامی بین الملل
    • General Military Discussions
  • Air force Forum - بخش نیروی هوایی
    • هواپیماهای نظامی
    • بالگردهای نظامی
    • تسلیحات هوایی
    • متفرقه در مورد نیروی هوایی
    • سایر بخشهای نیروی هوایی
    • Airforce - English
  • Army Forum - بخش نیروی زمینی
    • ادوات و تسلیحات زمینی
    • خودروهای نظامی و زره پوش ها
    • مباحث جامع زرهی
    • توپخانه زمینی
    • موشک های زمین پایه
    • الکترونیک زمینی
    • تجهیزات و تسلیحات انفرادی
    • متفرقه نیروی زمینی
    • سایر بخشهای زمینی
    • Ground forces - English
  • Navy Forum - بخش نیروی دریایی
    • شناورهای سطحی
    • شناور های زیرسطحی
    • هوا دریا
    • تسلیحات دریایی
    • سایر بخش های نیروی دریایی
    • علوم و فنون دریایی
    • راهبردها و راهکنش های دریایی
    • تاریخ نیروی دریایی
    • اخبار نیروی دریایی
    • Navy - English
  • News Section - بخش خبر
    • اخبار روز ایران و جهان
    • اخبار صفحه اول
    • رایانه و شبکه
    • English News
  • Non-Military Forums - سایر بخشها
    • دیگر موضوعات و مطالب

پیدا کردن نتایج در ...

یافتن نتایج که ...


تاریخ ایجاد

  • شروع

    پایان


آخرین بروز رسانی

  • شروع

    پایان


Filter by number of...

تاریخ عضویت

  • شروع

    پایان


گروه


Website URL


Yahoo


Skype


Location


Interests

پیدا کردن 3 results

  1. به نام حق بخش اول رو میتوانید در این آدرس بیابید .. ؛ http://www.military....ت-هنری-کسینجر-1 بخش بعدی یا سوم ؛ http://www.military....-هنری-کسینجر-3/ بخش چهارم ؛ http://www.military.ir/forums/topic/26960-سیاست-مهار-شوروی-سابق-به-روایت-هنری-کسینجر-4/ ادامه کنان به استدلالش چنین ادامه داد که اهداف شوروی از این قرار بود که چاپلوسی های آمریکا نمیتوانست انها را تغییر دهد . آمریکا میبایست برای مبارزه ای طولانی آماده میشد ؛ زیر اهداف و فلسفه های ایالات متحده و شوروی غیر قابل تطبیق بودند . اولین ارائه نظریه نظام مند این رهیافت جدید در یکی از یادداشت های وزارت خارجه که در اول آوریل 1946 به کمیته چند سازمانی تسلیم شد ، نمایان گشت . این رهیافت که یک مقام رسمی وزارت خارجه ، به نام اچ . فریمن ماتیوز آن را طرح کرد سعی داشت تا مشاهدات ضرورتا فلسفی کنان را به سیاست خارجی عملی تبدیل کند . برای اولین بار یک گزارش سیاسی آمریکا درگیری با اتحاد شوروی را به عنوان یک خصیصه بومی نظام شوروی مورد بررسی قرار داد . مسکو می بایست " در وهله اول از طریق ابزار دیپلماتیک و در تحلیل آخر ، در صورت لزوم ، از طریق نیروی نظامی متقاعد میشد که مسیر فعلی سیاست خارجی اش تنها میتوانست به مصیبتی برای اتحاد شوروی منجر شود " آیا این کلمات جسورانه که کمتر از یکسال بعد از پایان جنگ جهانی دوم پیشنهاد شد به این مفهوم است که ایالات متحده از هر منطقه تهدید شده در اطراف حدود گستره شوروی حمایت خواهد کرد ؟ بخش دوم ... ؛ ماتیوز دو قید و شرط را به بیاناتش افزود . او گفت آمریکا دریا و هوا را تحت تسلط دارد و اتحاد شوروی بر زمین حکم فرماست . یادداشت ماتیوز " عدم کارایی نیروی نظامی ما در خاک گسترده اروپا - آسیا " مورد توجه قرار داده و استفاده از نیرو را به مناطقی محدود کرد که میتوان در آنها " از طریق نیروی دریایی ، هوایی و آبی - خاکی ایالات متحده و متحدین بالقوه اش با قدرت ارتشهای شوروی مقابله کرده و به دفاع پرداخت . " موضوع دوم علیه اقدام یک جانبه هشدار میداد ؛ " منشور سازمان ملل بهترین و غیر قابل تردید ترین راهی را که از طریق آن ایالات متحده میتواند مخالفتش را با توسعه فیزیکی شوروی اظهار دارد ارائه میدهد . اما این دو قید و شرط در کجا میتواند تحقق یابد ؟ گزارش ماتیوز بر وضعیت مخاطره آمیز کشورهای زیر تصریح کرد : " فنلاند ، اسکاندیناویی ، اروپای شرقی ، مرکزی و جنوب شرقی ، ایران ، عراق ، ترکیه ، افغانستان ، سین کیانگ و منچوری " . مشکل اینجا بود که هیچ کدام در طیف قدرت آمریکا قرار نداشتند . این گزارش با اشاره به اینکه آمریکا همواره قابلیت های بریتانیای کبیر را دست بالا گرفته است ، آن را برای نقش موزون کننده ای که رهبران آمریکا ، طی چند سال قبل بشدت با آن مخالفت کرده اند، به کار برد . " اگر قرار است نقش برتر روسیه شوروی در اروپا انکار شود ، پادشاهی انگلیس باید به حیات خود به عنوان قدرت اصلی اقتصادی و نظامی در اروپای غربی ادامه دهد . بنابراین ایالات متحده میبایست ... عملا همه حمایت سیاسی ، اقتصادی ، و در صورت لزوم نظامی اش را در چهار چوب سازمان ملل در اختیار انگلیس قرار دهد . " ماتیوز در گزارش خود توضیح نداد که نیروی استراتژیک بریتانیای کبیر از چه راهی این نیروی ایالات متحده را پشت سرگذاشت . اجرای شرط دوم آسانتر از اولی نبود . جامعه ملل در حیات کوتاه و بی حاصلش غیر ممکن بودن اقدام جمعی علیه یک ابرقدرت بزرگ را نشان داده است . اما کشوری که در گزارش ماتیوز به عنوان تهدیدی امنیتی تعیین شد یکی از اعضای سازمان ملل بود و حق وتو داشت . اگر سازمان ملل وارد عمل نمیشد و ایالات متحده نمیتوانست دست به اقدامی بزند ، نقش ادعا شده بریتانیای کبیر تنها چاره ای موقت بشمار می آمد . کلارک کیلفورد در یکی از وظایف اولیه اش در یک military.ir شغل طولانی به عنوان مشاور رییس جمهور ، ابهامات و محدودیت های یادداشت ماتیوز را از میان برد . وی در یک بررسی بسیار محرمانه به تاریخ سپتامبر 1946 این نظر را ارائه داد که سیاست های کرملین تنها در صورتی تغییر خواهد یافت که قدرت شوروی خنثی شود : "قدرت نظامی این کشور عامل بازدارنده اصلی حمله آن به ایالات متحده یا به مناطقی از جهان که امنیت ما جنبه حیاتی دارد ، خواهد بود . این پدیده تا ان زمان تبدیل به رسمی معقول شده بود . اما کلیفورد آن را بعنوان نقطه عطفی بکار برد که از ان ماموریت جهانی آمریکا را اعلام کند ؛ این ماموریت " کل کشورهای دمکراتیکی را که به هر جهت مورد تهدید یا خطر اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی " قرار داشته ، در بر میگرفت . مشخص نبود معنای " دمکراتیک " چیست . آیا این تعریف دفاع آمریکا را به اروپای غربی محدود میکرد یا به هر منطقه تهدید شده ای گسترش میافت و بنابراین ایالات متحده را ملزم میساخت به طور همزمان به دفاع از جنگ های جنوب شرق آسیا ، بیابانهای خاورمیانه و مناطق کم جمعیت اروپای مرکزی نیز بپردازد ؟ در آن زمان تفسیر دوم صدق میکرد . کلیفورد هرگونه مشابهت بین سیاست در حال ظهور جلوگیری از توسعه طلبی و دیپلماسی سنتی را رد کرد . به نظر وی ، درگیری شوروی و آمریکا به واسطه برخورد منافع ملی به وجود نیامد ، بلکه کاستی های اخلاقی رهبر شوروی باعث آن شده بود . بنابراین هدف سیاست امریکا حفظ موازنه قوا برای تغییر شکل جامعه شوروی نبوده است . درست همانگونه که ویلسون در سال 1917، بجای سرزنش تهدیدآلمان به امنیت آمریکا ، اعلام جنگ به قیصر را مورد نکوهش قرار داد ، کلیفورد نیز در این زمان تنش های آمریکا و شوروی را به " یک گروه حاکم کوچک و نه مردم شوروی " نسبت داد . برای اینکه یک توافق کلی بین شوروی و آمریکا امکان پذیر شود تغییر قابل ملاحظه ای در جهت گیری شوروی و احتمالا گروه جدیدی از رهبران شوروی لازم بود . این رهبران جدید در زمانهای بحرانی ، " وقتی به قدرت زیاد و مصمم بود ن ما پی ببرند و متقاعد شوند که نمیتوانند ما را مغلوب ساخته یا تهدید کنند ، با ما به توافقی منصفانه خواهند رسید . نه کلیفورد و نه هیچ دولت مرد آمریکایی بعد از آن , که در گیر بحث های military.ir جنگ سرد بودند ، شرایط خاصی برای پایان بخشیدن به رویارویی و آغاز روندی که این گونه مذاکرات را در بر داشته باشد پیشنهاد نکردند . تا وقتی که اتحاد شوروی بر حفظ ایدولوژی خود پافشاری میکرد مذاکرات بی فایده بود . پس از تغییر جهت گیری طبیعتا توافق خود به خود میسر میشد . در هر صورت ، بیان پیشاپیش شرایط چنین توافقی ، آزادی عمل آمریکا را کاهش میداد - همان استدلالی که در طول جنگ جهانی دوم جهت جلوگیری از مباحثات جهان بعد از جنگ بکار گرفته شده بود . آمریکا اکنون دارای چهارچوبی مفهومی برای توجیه مقاومت عملی نسبت به توسعه طلبی های شوروی بود . از پایان جنگ ، فشارهای این کشور الگوهای تاریخی روسیه را تعقیب کرده بود . اتحاد شوروی کنترل کشورهای بالکان (بجز یوگسلاوی) را در دست داشت ؛ و یک جنگ چریکی را تحت حمایت یوگسلاوی کمونیست و بلغارستان ( که تحت نفوذ سیاسی شوروی قرار داشت ) در یونان تقویت میکرد .در همین حین چشم به خاک ترکیه دوخته و خواستار مستقر شدن پایگاه شوروی در تنگه ها شد - درست مانند خواسته های استالیندر 25 نوامبر 1940 از هیتلر . از زمان جنگ بریتانیای کبیر از نظر اقتصادی و همچنین نظامی از یونان و ترکیه دفاع کرده بود . در زمستان 1947-46 دولت آتلی به استحضار واشنگتن رساند که دیگر نمیتواند این بار را به دوش بکشد. ترومن آماده بود تا نقش تاریخی بریتانیا ینی ممانعت از پیشروی روسیه به مدیترانه را بر عهده گیرد ، اما نه مردم آمریکا و نه کنگره نمیتوانستند اصول عقاید ژئوپلتیکی قدیمی بریتانیا را مورد پشتیبانی قرار دهند . مقاومت در برابر توسعه طلبی شوروی میبایست از اصولی که بر دیدگاه آمریکا از سیاست خارجی استوار بود ریشه میگرفت . ضرورت این امر در یک نشست مهم در 27 فوریه 1947 در دفتر ریاست جمهوری اوال آشکار شد . ترومن مارشال ، وزیر امورخارجه ، و دین آچسون ، معاون وزیر ، تصمیم داشتند هیاتی از کنگره را به رهبری آرتور وندنبرگ ، سناتور جمهوری خواه میشیگان ، برای کمک به یونان و ترکیه ترغیب کنند - این ماموریت دشواری بود زیرا جمهوری خواهان که از قدیم انزوا طلب بودند و هر دو مجلس کنگره را تحت کنترل داشتند . مارشال کار خود را با یک سخنرانی و تحلیلی بی طرفانه در مورد رابطه بین این برنامه پیشنهادی و منافع آمریکا آغاز کرد . او اعتراضاتی کلیشه ای در مورد " بیرون کشیدن نیروهای بریتانیا از صحنه درگیری " ، عدم رعایت انصاف در موازنه قوا و سنگینی کمک خارجی را بیان داشت . آچسون پی برده بود که دولت در شرف از دست دادن موقعیتش می باشد به مارشال اشاره کرد که این نبرد خصوصی است یا هر کس دیگری می تواند در ان شرکت کند . وی با در دست گرفتن رشته سخن و به عنوان دستیار مارشال ، با شهامت تمام ، یک آینده سرد و تاریک را که در آن نیروهای کمونیسم قدرت برتر را تشکیل خواهند داد در مقابل حضار به تصویر کشید ؛ " تنها دو ابر قدرت در جهان باقی مانده است ... ایالات متحده و شوروی ، ما قبل از این به وضعیت بی نظری در تاریخ رسیده بودیم ... برای ایالات متحده تقویت کشور هایی که مورد تهدید تهاجم شوروی یا خرابکاری کمونیستی ... قرار داشتند به معنای حمایت از امنیت ایالات متحده و حفظ قداست آزادی بود . " وقتی سخنان آچسون این هیات را به هیجان آورده و به فکر فرو برد ، دولت دیدگاه اساسی او را مورد توجه قرار داد . از آن هنگام ، برنامه کمک به یونان و ترکیه به عنوان بخشی از مبارزه جهانی بین دمکراسی و دیکتاتوری توصیف شد . اما وقتی در 12 مارس 1947 ترومن دکترینی را که پس از او به نامش ثبت شد اعلام کرد ، جنبه استراتژیک تحلیل آچسون را مسکوت گذاشته و با عبارات قدیمی ویلسونی از مبارزه ای بین دو روش زندگی سخن گفت : " یکی از این دو روش زندگی بر اساس خواسته اکثریت بوده و از مشخصات آن سازمانهای آزاد ، حکومت منتخب مردم ، انتخابات آزاد ، تضمین آزادی فردی ، آزادی بیان ، مذهب ، و آزادی فشارهای سیاسی است . روش دوم ، بر اساس خواست اقلیت شکل گرفته و به اجبار بر اکثریت تحمیل میگردد . این نوع زندگی بر پایه ترور و سرکوبی ، کنترل شدید بر مطبوعات و رادیو ، انتخابات ثابت و سرکوبی آزادی های فردی استوار است . " بعلاوه ایالات متحده برای دفاع از کشورهای مستقل ، حتی اگر وتوی شوروی از موافقت رسمی سازمان ملل جلوگیری میکرد ، از سوی جامعه جهانی دمکراسی وارد عمل می شد : ایالات متحده با کمک به کشورهای آزاد و مستقل برای حفظ آزادیهایشان ، به اصول منشور سازمان ملل قدرت خواهد بخشید . اگر رهبران شوروی در مورد تاریخ آمریکا اطلاعات بیشتری داشتند ماهیت شومی را که رییس جمهور عنوان کرد در میافتند ، دکترین ترومن یک نقطه عطف بود زیرا اگر امریکا دعوت هب مبارزه اخلاقی را رها میکرد ، نوعی " سیاست واقعی " که استالین بخوبی درک میکرد برای همیشه به پایان میرسید ، و موضوع اعطای امتیازات دو جانبه دیگر مطرح نمیشد . از آن پس ، درگیری ها تنها میتوانست از طریق تغییر در اهداف شوروی ، فروپاشی نظام شوروی و یا هر دوی آنها آرام گردد . منبع ... ؛ دیپلماسی ، هنری کسینجر ، ترجمه فاطمه سلطانی یکتا و رضا امینی ، انتشارات اطلاعات 1378 تاریخ انتشار کتاب اصلی به همین عنوان 1994 - جلد دوم فصل هجدهم ص43 به بعد ! استفاده از مطالب تنها با ذکر آدرس میلیتاری www.military.ir مجاز است ...
  2. به نام حق موفقیت ها و مشکلات (سیاست مهار) در اواخر سال 1945 سیاستگذاران آمریکایی در برهه ای از سردرگمی به سر میبردند . پوستدام و کنفرانس های بعدی وزرای امور خارجه بی حاصل مانده بود . به نظر میرسید استالین بدون در نظر گرفتن پایبندی آمریکا در مورد دمکراسی ، خواسته های خود را بر اروپای شرقی تحمیل میکرد . دیپلمات های آمریکایی در لهستان ، بلغارستان و رومانی پیوسته با ناسازگاری های شوروی روبرو میشدند . مسکو ظاهرا با مشاهده یک آلمان و ایتالیای شکست خورده مفهوم واژه " مشارکت" را فراموش کرده بود . عکس العمل سیاست مداران آمریکایی در مقابل همه این قضایا چه بود ؟ دربهار سال 1946 ترومن هنگامی که با درخواست موفقیت آمیز خود مبنی بر تخلیه آذربایجان از نیروهای شوروی سیاست " سختگیری " را در پیش گرفت ، در واقع پاسخ به این سوال را آغاز کرد . او این سیاست را در قالب ویلسونی آن بکار برد . ترومن مانند روزولت موازنه قوا را رد کرده ، توجیه اقدامات آمریکا تحت عنوان امنیت را مورد نکوهش قرار داد ؛ در ضمن سعی کرد تا آنجا که ممکن است آنها را به اصول کلی قابل اجرا برای آحاد بشر نسبت داده و موافق با منشور جدید سازمان ملل جلوه دهد . وی بروز درگیری بین ایالات متحده و شوروی را ستیزی بین حق و باطل ( نه آنگونه که در قلمروهای نفوذ سیاسی شاهد آن بودیم) تصور میکرد . به هر حال در حقیقت حوزه های نفوذ ، بدون توجه به آنچه دولتمردان آمریکایی آنها را مینامیدند ، در حال اشکیل بوده و تا چهار دهه بعد یعنی فروپاشی کمونیسم باقی ماند. در حالی که اتحاد شوروی کشورهای اروپای شرقی را ضمیمه خاک خود میکرد ، آلمان مناطق غربی متصرفه اش را تحت رهبری ایالات متحده تحکیم بخشید . دول محور سابق ، یعنی ایتالیا ، ژاپن و بعد از سال 1949 جمهوری فدرال آلمان ، بتدریج به سوی ایالات متحده پیش رفتند . اگر چه اتحاد شوروی بواسطه پیمان ورشو سلطه خود را بر اروپای شرقی مستحکم ساخت اما این اتحاد صوری نیز مشخصا با توسل به زور در حال تشکیل بود . در همین حال کرملین با تقویت یک جنگ چریکی در یونان و با ترغیب برپایی تظاهرات گسترده توسط احزاب کمونیست military.ir اروپای غربی خصوصا در فرانسه و ایتالیا ، نهایت سعی خود را در جهت ایجاد وقفه در روند اتحاد غربی بکار برد . رهبران آمریکا میدانستند که باید در مقابل گسترش بیشتر شوروی از خود مقاومت نشان دهند . اما سنت ملی ، آنها را بر آن داشت تا در پی توجیه این مقاومت ، تقریبا بر هر اساسی جز توسل به موازنه قدرت قدیمی باشند ، و در انجام این امر نباید ریاکارانه عمل میکردند ، و وقتی نهایتا دریافتند که تصور روزولت از سیاست " چهار مامور پلیس " نمیتواند تحقق یابد ترجیح دادند این تحول را به عنوان یک عقب نشینی موفق در مسیر یک نظم ضرورتا هماهنگ جهانی تفسیر کنند . در اینجا با یک چالش فلسفی روبرو شدند . آیا سرسختی و ناسازگاری شوروی میتوانست صرفا روندی زود گذر باشد ؟ آیا امریکایی ها همانگونه که معاون رییس جمهور ، هنری والاس ، و پیروانش تصور میکردند ، به خاطر عدم برقراری ارتباط کافی با استالین در رابطه با مقاصد صلح جویانه شان ، به طور غیر عمد باعث میشدند در شوروی ها احساسا سوء ظن شدیدی ایجاد شود ؟ آیا استالین ئاقعا همکاری بعد از جنگ با قویترین کشور جهان را رد میکرد ؟ و آیا او تمایلی به برقراری روابط دوستانه با آمریکا نداشت ؟ در حالی که بزرگترین چرخه سیاستگذاری واشنگتن این سوالات را مورد بررسی قرار میدادند ، گزارش یک کارشناس از روسیه بدستشان رسید ؛ او ، جرج کنان ، یک دیپلمات نسبتا تازه کار سفارت آمریکا در مسکو بود که سعی دشات در گزارشش چهارچوبی فلسفی و مفهومی برای تفسیر سیاست خارجی استالین ارایه دهد . این یادداشت ، یا بعبارتی یکی از گزارش های نادر سفارتخانه ای ، که نظر واشنگتن را نسبت به جهان تغییر داد به عنوان " تلگرام طولانی " معروف شد . کنان عقیده داشت ایالات متحده باید دست از سرزنش خود بخاطر ناسازگاری های شوروی بردارد ، زیرا ریشه سیاست خارجی شوروی ترکیبی از تعصب عقیدتی کمونیستی و توسعه طلبی قدیمی تزاریست است . طبق نظر کنان ، ایدولوژی کمونیست قلب دیدگاه استالین را در مورد جهان تشکیل میداد . استالین قدرتهای کاپیتالیستی غربی را دشمن قطعی میدانست . بنابراین تنش های بین اتحاد شوروی و آمریکا نتیجه سوء تفاهم یا ارتباط ناقص بین واشنگتن و مسکو نبود ، بلکه در درک اتحاد شوروی از جهان خارج ریشه داشت ؛ " آنها در این عقاید {کمونیستی} (با هداف بشردوستانه) به دنبال توجیه هراس غریزی خود از جهان خارج ، دیکتاتوری خود ، که بدون آن نمیتوانستند به حکومتشان ادامه دهند ، ظلمی که راهی به جز تحمیل آن نداشتند و فداکاری هایی که خود را نیازمند آن میدیدند ، بودند . آنها به نام مارکسیسم هرگونه ارزش اخلاقی را فدای روشها و تاکتیک هایشان میکردند و اکنون نمیتوانستند دست از این ایدولوژی بردارند ، زیرا احترام اخلاقی و فکری آنها را تشکیل میدهد . آنها بدون کمونیسم تنها بعنوان آخرین جانشین حاکمان ستمکار و افراط کار روسی که بیرحمانه کشورشان را به سوی قله های حدید قدرت نظامی پیش برده اند تا امینت خارجی رژیمهای از داخل ضعیف خود را تضمین کنند ، در مقابل تاریخ قرار خواهند گرفت .... " کنان معتقد بود از زمانهای بسیار قدیم تزار ها در پی military.ir گسترش اراضی خود بودند . آنها سعی داشتند لهستان را مقهور ساخته و تبدیل به کشوری وابسته سازند ؛ بلغارستان در درون حوزه نفوذ روسیه قلمداد کرده و با برعهده گرفتن کنترل تنگه های دریای سیاه در پی دست یافتن به بندری در مدیترانه بودند . " ریشه دید نگران کرملین از امور جهان احساس ناامنی قدیمی و غریزی روسیه میباشد . در ابتدا این نا امنی مخصوص مردم آرام و کشاورز بود که سعی داشتند در دشتی گسترده و در همسایگی مردمی حریص و چادر نشین زندگی کنند. در حالی که روسیه از نظر اقتصادی با غرب پیشرفته ارتباط بر قرار میکرد ، هراس از جوامع شایسته تر ، قدرتمند تر و دارای سازماندهی بهتر در این منطقه به آن افزوده گشت . اما این نوع دوم ناامنی چیزی بود که حاکمان روس را بیش از مردم عادی این کشور را پریشان ساخت ؛ زیرا حاکمان روس همواره احساس میکردند حکومتشان دارای شکلی نسبتا قدیمی بوده ، پایه و اساس روانی آن سست و ساختگی است و نمیتوانند در مقابل یا در تماس با نظامهای سیاسی کشورهای غربی ایستادگی کند ، و به همین دلیل همواره از نفوذ خارجی و تماس مستقیم بین جهان خارج و داخل کشورشان و آنچه در صورت درک واقعیت در مورد جهان خارج توسط روسها یا درک حقایق جهان داخل شوروی توسط خارجیان اتفاق افتاد هراسان بوده اند . آنها آموختند امنیت را نه با پیمان و مصالحه ، بلکه تنها در مبارزه مهلک برای نابودی کلی قدرت رقیب جستجو کنند . " کنان به استدلالش چنین ادامه داد که اهداف شوروی از این قرار بود که چاپلوسی های آمریکا نمیتوانست انها را تغییر دهد . آمریکا میبایست برای مبارزه ای طولانی آماده میشد ؛ زیر اهداف و فلسفه های ایالات متحده و شوروی غیر قابل تطبیق بودند . اولین ارائه نظریه نظام مند این رهیافت جدید در یکی از یادداشت های وزارت خارجه که در اول آوریل 1946 به کمیته چند سازمانی تسلیم شد ، نمایان گشت . این رهیافت که یک مقام رسمی وزارت خارجه ، به نام اچ . فریمن ماتیوز آن را طرح کرد سعی داشت تا مشاهدات ضرورتا فلسفی کنان را به سیاست خارجی عملی تبدیل کند . برای اولین بار یک گزارش سیاسی آمریکا درگیری با اتحاد شوروی را به عنوان یک خصیصه بومی نظام شوروی مورد بررسی قرار داد . مسکو می بایست " در وهله اول از طریق ابزار دیپلماتیک و در تحلیل آخر ، در صورت لزوم ، از طریق نیروی نظامی متقاعد میشد که مسیر فعلی سیاست خارجی اش تنها میتوانست به مصیبتی برای اتحاد شوروی منجر شود " آیا این کلمات جسورانه که کمتر از یکسال بعد از پایان جنگ جهانی دوم پیشنهاد شد به این مفهوم است که ایالات متحده از هر منطقه تهدید شده در اطراف حدود گستره شوروی حمایت خواهد کرد ؟ منبع ... ؛ دیپلماسی ، هنری کسینجر ، ترجمه فاطمه سلطانی یکتا و رضا امینی ، انتشارات اطلاعات 1378 تاریخ انتشار کتاب اصلی به همین عنوان 1994 - جلد دوم فصل هجدهم ص43 به بعد ! کپی از مطالب تنها با درج لینک سایت www.military.ir مجاز است . پایان بخش اول بخش دوم http://www.military....-هنری-کسینجر-2/ بخش سوم http://www.military....-هنری-کسینجر-3/ بخش چهارم http://www.military.ir/forums/topic/26960-سیاست-مهار-شوروی-سابق-به-روایت-هنری-کسینجر-4/
  3. به نام خدا   اين نوشته ها تنها بخشي از مطالب مربوط به اين استراتژي هست كه ميخوام در ادامه و در چند قسمت بنويسم تا خسته كننده نشه . از دوستان تقاضا دارم تا مطالب رو كامل و با دقت بخونند چرا كه اين از موارد پايه اي در سياست و استراتژي نظامي غرب هست و به ما كمك شاياني در فهم مسايل بين المللي و دانستن چرايي رفتارهاي سياسي و معادلات دهه هاي اخير ما ميكنه. -- هنری کسینجر : ما که به دهه 80 نزدیک میشویم حتما باید دانیم که آنچه که در گذشته درست بود در حال حاظر صحت ندارد . برای رسیدن به گزینشها و راهها و جانشینهای جدید به اندیشه ای جدید بنشینیم ، زیرا تحولات ریشه داری در سیاره محل سکونت ما روی داده است . ایالات متحده آمریکا که در سایه دو اوقیانوس پهناوریکه آنرا از همه سرزمینها جدا میساخت در امنیت مطلق بود ، دیگر امنیت خود را از دست داده و اینک در معرض آسیب و تهدید قرار گرفته است . از تمسخر های روزگار این است که همان انقلاب هسته ای که در دهه 50 و زمانی که لاح هسته ای را در انحصار داشت به او مصونیت بخشید ، بعد ها او را به مخاطره افکند به طوری که برای اولین بار در تاریخ در معرض تجاوز قرار گرفته و امنیت مطلقش افسانه گشته است . احترام و اعتبار ایالات متحده در میان متحدانش از بین رفت ... سپس تحولی گسترده در به کارگیری سیاسی نیرو رخ داد . در هر دوره ای از تاریخ چنین بود که هر افزایشی در نیروی نظامی ، افزایش مشابهی در نیروی سیاسی به دنبال می آورد . ولی در عصر نیروی هسته ای نا محدود ، هر گونه افزایش تراکمی در نیروی هسته ای نه تنها بی معنا و بی ثمر بلکه زیان آور است .به طوری که همینکه به حد کفایت رسیدیم دیگر هر افزایشی در نیرو هیچ چیزی بر نیروی سیاسی ما نمی افزاید ! زیرا به فکر استفاده افتادن از آن ، یعنی بر پایی طوفان ! آنچه مساله را پیچیده تر میسازد اینکه اختلافات و منازعات بین المللی ، جهانی گشته و دیگر میان مناطق مختلف عزلتی متصور نیست . هر تحرک دیپلماتیک یا نظامی در نقطه ای ، یک عکسالعمل جهانی پدید می آورد .سیاست تا کنون به چنین تنگنایی نیفتاده است . در حالی که از دیپلماسی میخواهند که برای حل اختلافات ، بیش از بالا گرفتنش ،دست به کار شود میبینیم نیروی مفروضی که باید در حوزه او باشد کاستی میگیرد .و حتی از هم میپاشد . مشکل سلاح هسته ای این است که فکر جنگ را وحشتناک ساخته است ، اما پرهیز از هر اقدام مخاطره آمیزی هم به معنای این است که به شوروی چک سفید بدهیم و دستش را برای هر کاری باز بگذاریم .. بر اثر آن دیپلماسی خویشتن را در برابر دو راه مخیر میبیند : توسل به زور و نابود شدن . پرهیز از بکار گیری نیرو و تسلیم شدن .این بدان معناست که در زمانی که ایالات متحده آمریکا به حدی که در تاریخش سابقه ندارد نیرومند شده است خود را از دستیابی به اغراض سیاسی اس عاجز میبیند ، یعنی نیروی نظامیش از هدافهای ملیش جدا افتاده است . و این حالت ممکن است اراده امریکا را فلج سازد .مشکلی که خود را تحمیل کرده این است : برقراری توازن میان نیرو و هدافهایی که برای رسیدن به آنها تلاش میکند . ما وظیفه داریم ماهیت تکنولوژی نوین و تغییراتی که بوجود اورده است بفهمیم . در ادامه کسینجر برای خروج آمریکا از چنین بن بستی به راهکارهایی روی می آورد که از صاحبنظران نظامی امثال لیدل هارت و آندره بوفر آموخته است . این استراتژیست ها بر این اعتقادند که چاره کار روی آوردن به استفاده از همان سلاح های معمولی و غیر هسته ای و یا سلاح های هسته ای تاکتیکی به شکل محدود متناسب با مرتبه و نوع و کیفیت تجاوز دشمن است . و نخستین مرحله از چنین مقابله های نظامی جنگ محدود است . پس کسینجر در ادامه چنین میگوید » 1 - سلاح های جدید هر سیاستمداری را مجبور کرده است که فکر عملی ساختن (( امنیت تام )) را که خیالی محالی است به دور افکند ، چنانکه او را مجبور کرده است مقداری از نیروی تخریبی را فدا کند تا بتواند وارد جنگی شود که به مرتبه فاجعه ملی نمیرسد . سیاست ، هنر انجام ممکنات است . همین ، بر استراتژی صادق است . فهم این حقیقت را تاریخ بر عده نسل ما نهاده است . 2 – آیا توجه ما در این خلاصه شده است که برای تحمیل اراده خویش فقط یک وسیله را بکار گیریم و آن وسیله جنگی است ؟ در این صورت ، هدف جز این نمیتواند باشد که دشمن را نابود کنیم و یک وسیله هم بیشتر نداریم و آن هم جنگ گسترده است که مراد فنای طرفین است . اما واقعیت جز این است . جنگ محدود هدفش بیش از آنکه انهدام کامل دشمن باشد تحقق مقاصد سیاسی است از طریق برقراری رابطه میان نیروهای بکار رفته و مقاصد مورد نظر ، که در این تلاش روی اراده دشمن تاثیر گذاری میشود و به هیچ وجه نابودیش منظور نیست . تاثیر گذاری از این راه که تصویری هر چه جذابتر از مقاصد مورد نظر – که مقاصد و هدفهایی محدود است – به او عرضه میشود . مقصود هر قدر معتدلتر باشد جنگ همانقدر کم خشونت تر خواهد بود . علاوه بر این ، غرض از جنگ محدود این است که افکار جنگی خود را – که پیوسته به پیچیدگی میگراید – با عنصر سیاسی پیوند بزنیم و این گفته رایج را که سیاست با شروع جنگ خاتمه میابد یا هدفهای جنگ جدا از سیاست سیاست ملی است از خود دور سازیم . بدین سان ، جنگ محدود ، مقاصد سیاسی را با هدفهای جنگی هماهنگ میسازد با یاداوری دایمی این نکته که هر اقدامی برای انهدام دشمن یا تضعیف وی بالضروره به جنگ گسترده میکشد . 3 – برای جنگ محدد فقط نیروی جنگی و داشتن تصور و مقصود سیاسی کافی نیست بلکه مستلزم نقشهای موثر رهبری سیاسی است ، نقشهایی خیلی پیچیده تر و دشوار تر از آنچه که در یک جنگ کسترده باید ایفا کنند . زیرا در جنگ محدود ، عوامل روحی اهمیت فوقالعاده ای دارند ، نه تنها به هنگام گرفتن تصمیم جنگ بلکه در جریان عملیات جنگی ، بدین سبب که هریک از طرفین جنگ قادر است که عملیات را تصاعد ببخشد تا به مرتبه جنگ گسترده برسد ، و آنچه مانع از آن میشود این است که رهبری سیاسی قیودی بر نتایج دلخواه خویش بگذارد به طوری که از یکی از سه نتیجه زیر بیرون نباشد 1) ادامه جنگ 2) شکست محدود 3) حالت جمود . و هر سه نتیجه بهتر از نتیجه یک جنگ گسترده است . بنابر این ، سیاست جنگ محدود سه حالت را پیش میاورد و تحمیل میکند » الف- توانایی ایجاد فشار بجای نهدید به جنگ گسترده و این بستگی به انعطاف و مهارت رهبری سیاسی دارد . ب - توانایی ایجاد جوی که در ان به محض درگیری و برخورد ، موجودیت ملی به خطر نیفتد و این بستگی به انعطاف و مهارت دیپلماسی دارد . ج – توانایی تسلط بر افکار عمومی . و این کار بستگی به شجاعت رهبری دارد . رهبری سیاسی باید یقین داشته باشد که پیروزی گسترده دیگر محال است و افکار عمومی به نوبه خود باید بفهمند که امور را اگر به سوی سراب پیروزی تام و تمام سوق دهند خطرناک خواهد گشت . مردم آمریکا بایدبدانند که با سپری شدن دوره ای که سلاح هسته ای در انحصار آمریکا بود جنگ گسترده میتواند اخرین وسیله سیاست به شمار آید و برای چاره هر کشمکشی که پیش بیاید باید یکی از این دو راه را برگزینیم : جنگ محدود ، و جمود . دوره دستیابی (( به همه چیز یا هیچ چیز)) دیگر سپری شده است . 4 – هدف در استراتژی جنگ محدود عبارت است از تقویت بازدارندگی در درجه اول بعد اگر در بازدارندگی شکست خوردیم ، جو را پیش از آنکه چرخ بازدارندگی به دوران آد برای یک مصالحه و توافق آماده میسازیم . این خیلی بهتر از توسل به جنگ گسترده برای مقابله با یک تهدید محدود است . وظیفه ما این است که جنگ محدود را شیوه ای تلقی کنیم که به ما اجازه و فرصت میدهد تا به مذاکره با طرف بنشینیم ، بدینسان وسیله ای است برای جلوگیری از بدتر شدن وضع یا تصاعد خطرناک آن . به عبارت دیگر استراتژی جنگ محدود خاصیت بازدارندگی دارد و موفق به آن میشود اما نه از طریق تهدید و نابودی کامل دشمن – که باور کردنی نیست – بلکه از طریق محروم ساختن وی از اینکه با به کاربردن زور بتواند آنچه را که میخواهد بدست آورد و این امری است که هم قابل اجراست و هم باور کردنی . بدین سان تهدید با نیرویی معقول و قابل بکار رفتن خیلی موثر تر است از تهدید با نیرویی هولناک که قابل بکار رفتن نباشد . این است راز برتری جنگ محدود بر جنگ هسته ای گسترده .... www.Military.ir .. worior مطالب فوق خلاصه ای از کتاب استراتژی بین المللی نوشته جلالدین فارسی ادامه دارد انشالله .