daria

«پيمان ليسبون»و خاطره «كنسرت اروپايي»

امتیاز دادن به این موضوع:

Recommended Posts

[color=darkblue]سلام[/color]

[color=blue]«پيمان ليسبون»و خاطره «كنسرت اروپايي»
سيد ياسر جبرائيلي [/color]
[color=darkblue]گرد و خاك جنگ جهاني دوم كه فرو نشست، ديگر از امپراتورهاي هلند و پرتغال و انگليس، اروپاي مترنيخ، بيسمارك و حتي ناپلئون و هيتلر و موسوليني كه رجزخواني كنند و ادعاي مالكيت بر جهان را داشته باشند خبري نبود. قاره سبز به معناي واقعي كلمه از هم گسست. مستعمرات آمريكايي، آسيايي و آفريقايي كشورهاي اروپايي استقلال يافتند و فرآيند چپاول و غارت رسمي ملت هاي ديگر به دست قوم ياغي اروپايي تا حدي متوقف شد. اروپايي ها زماني به خود آمدند و ديدند كه جنگ هاي اول و دوم از كشورهايشان جز ويرانه اي باقي نگذاشته و در نتيجه آوارهاي سنگيني كه حرص «فضاي حياتي» (هيتلر مي گفت ما بايد همه جا را فتح كنيم تا نژاد ژرمن را در يك فضاي حياتي جمع آوريم) روي دوششان گذاشته، مشكل مي توانند كمر راست كنند و دوباره رجز ابرقدرتي و امپراتوري بخوانند.
تقريبا كل اروپا زماني تحت يك امپراتوري بزرگ به نام رم-ژرمني بود. حتي پس از فروپاشي آن نيز سران روس، پروس و اتريش در «كنسرت اروپا» گردهم آمدند تا به ياد آن اروپاي واحد، در مقابل جريان هاي ناسيوناليستي در مناطق مختلف قاره بايستند و اين وحدت را همچنان حفظ كنند. اما انقلابات ناسيوناليستي 1830 و 1848 مانع تحقق اين رويا شد و كشورهاي بسياري در اين شورش ها به استقلال دست يافتند.
اروپاي بعد از جنگ جهاني دوم، نيك دريافته بود كه هلند كوچك و فرانسه زخم خورده و ديگران ديگر به تنهايي قادر به قدرت نمايي در عرصه روابط بين الملل نيستند و تنها بازگشت به تز اروپاي واحد مي تواند جايي براي اين قاره در معادلات جهاني باز كند. اين بود كه ژوئيه 1952- يعني به فاصله كمتر از يك دهه بعد از جنگ- سران اروپايي به فكر اتحاد مجدد افتادند. روح ناسيوناليسم جاري در كالبد ملت ها اما بيش از شش دهه اجازه اين اتحاد را نداد و سرانجام اين دولت ها بودند كه همچون ماجراي كنسرت اروپا گردهم آمدند و در دسامبر 2001 مجمعي براي تنظيم يك «قانون اساسي» براي اروپا تشكيل دادند. اين قانون اساسي به رفراندم گذاشته شد، اما چون باز پاي ملت ها به ميان كشيده شده بود، به بن بست خورد و به مقصود نرسيد. در فاصله سال 2001 تا 2009 (پائيز88) سران اروپايي به هر ترفندي متوسل شدند تا نظر مردم خود را تغيير دهند، اما توفيقي نيافتند و سرانجام با دور زدن ماجراي رفراندم قضيه را در پارلمان ها حل و فصل كردند. در ايرلند نيز كه اصرار بر برگزاري رفراندم داشت، دوبار! راي گيري كردند تا سرانجام در پنجم دسامبر 2009 روياي خود را براي تشكيل يك سازمان اروپايي مستقل از كشورها و داراي شخصيت بين المللي عملي كنند.
نوبت عمل كه رسيد، مناقشات آغاز شد. امضاي سران اروپايي بر پيمان ليسبون هنوز خشك نشده بود كه اتحاديه ماموران كنترل پرواز فرانسه در اعتراض به طرح ادغام شركت كنترل پرواز اين كشور با پنج كشور ديگر اعتصاب كردند. اين تقريبا اولين نشانه از شكست طرح اتحاد بود. فرانسه اي كه ادغام «كنترل پرواز» را برنمي تابد، چگونه مي تواند اقتصاد و سياست خارجي خود را با ديگر همسايگان و هم قاره اي هاي خود پيوند زند؟!
بحران دوم، بحران يونان بود كه با فاصله بسيار اندك پس از بحران فرانسه روي داد. كمر آتن زير بار بدهي چند صدميليوني خم شده بود و زماني كه دولتمردانش دست ياري به سوي «متحدان اروپايي» خود گشودند، اخلاف هيتلر در آلمان- كه گويا هنوز تشنه فضاي حياتي هستند!- اين بار در قالبي متمدنانه به يونان پيشنهاد دادند كه بخشي از خاك خود را بفروشد!
اين علائم هم نشان دهنده آنند كه كشورهاي اروپايي ظرفيت گره زدن منافع ملي خود به يكديگر را ندارند. بارها گفته ايم كه در اروپا همواره گرايشات ملي بر تمايلات فراملي غلبه داشته است.حال با اين اوصاف بايد اين پرسش را پيش كشيد كه آنچه بر سر كنسرت اروپا آمد، يعني فروپاشي در اثر انقلابات اجتماعي، بر سر پيمان ليسبون نيز خواهد آمد يا خير؟ شورش هاي مردمي، نشانه هايي همسو با پاسخ مثبت به اين [/color]

http://www.kayhannews.ir/881224/12.htm

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

ایجاد یک حساب کاربری و یا به سیستم وارد شوید برای ارسال نظر

کاربر محترم برای ارسال نظر نیاز به یک حساب کاربری دارید.

ایجاد یک حساب کاربری

ثبت نام برای یک حساب کاربری جدید در انجمن ها بسیار ساده است!

ثبت نام کاربر جدید

ورود به حساب کاربری

در حال حاضر می خواهید به حساب کاربری خود وارد شوید؟ برای ورود کلیک کنید

ورود به سیستم

  • مرور توسط کاربر    0 کاربر

    هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.