najaf47

بخشی خاطرات این حقیر(نجف47) ازیکی ازعملیاتهایی که حضور داشتم دردفاع مقدس+ تصاویر

امتیاز دادن به این موضوع:

Recommended Posts

پس عجب اوضاعي بوده اونجا ماشالله مثل اينکه نشونه گيري و گرا دادنشون هم بدک نبوده !!! چه بلايي سر اون رزمنده زخمي اومد ?


همين جور ادامه بديد نوشتن خاطراتتون رو, از بچه هاي رزمنده هم اگه کسي هست تو سايت شروع کنه. هم براي ما آموزندست هم جالب ...

ما که سير نميشيم هرچي ميخونيم ,ميگم شما خود فاو هم بوديد ? توفيق شيميايي هاي صدام هم پيدا کرديد ? راستي هواپيما هم زديد ? ضد هوايي استينگري چيزي ? در مورد قناصه چي ها هم بنويسيد ...

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[quote]پس عجب اوضاعي بوده اونجا ماشالله مثل اينکه نشونه گيري و گرا دادنشون هم بدک نبوده !!! چه بلايي سر اون رزمنده زخمي اومد ?


همين جور ادامه بديد نوشتن خاطراتتون رو, از بچه هاي رزمنده هم اگه کسي هست تو سايت شروع کنه. هم براي ما آموزندست هم جالب ...

ما که سير نميشيم هرچي ميخونيم ,ميگم شما خود فاو هم بوديد ? توفيق شيميايي هاي صدام هم پيدا کرديد ? راستي هواپيما هم زديد ? ضد هوايي استينگري چيزي ? در مورد قناصه چي ها هم بنويسيد ...[/quote]

بسمه تعالی

با سلام

[color=blue]اون زخمی هم بعد به عقب منتقل شد و فکر کنم که بعدها شنیدم که یه مدت [b]فرمانده گردان شهادت[/b] لشکر بود [b](((((که کارشون همونطور که از اسمش پیداست باز کردن راه های خیلی سخت و یا نبرد نابرابر با تانکها و یا باز کردن میدونهای مین غیر منتظره و یا شکستن حلقه های محاصره و خلاصه هر چی کار خفن که باید با از خود گذشتگی منحصر به فرد تر از گردانها و تیپ های دیگه لشکر بر میومد رو انجام میدادن و توو این راه ها بیشترشون شهید میشدن و همه شون دونسته و با اراده و ایمان مثال زدنیشون به این گردان ویژه میرفتن و از حیث آمادگی و فشار کار نظامی هم برجسته بودند و فشار کار و تمرینشون هم از بقیه گردانها بیشتر و سخت تر بود بطوریکه هر کسی نمیتونست تووشون دوام بیاره مگر ایمان و از جان گذشتگی منحصر به فرد تری داشت. چون میدونست که یقیناً توو این گردان دیر یا زود شهید میشه. یعنی توو این گردان احتمال شهادت بیش از گردانهای دیگه بود. اون هم گفتم بخاطر ماموریتهای مهم و صعب و تقریباً غیر ممکنی که بهشون محوّل میشد وگرنه همونطور که گفتم چندین بار و شما هم بحمدالله خوب میدونین مرگ و زندگی حقیقتاً دست اون بالایی هاست و خداست که چک همه رو قبول میکنه و یا برگشت میزنه.......)))))[/b] و شنیدم که همون موقع ها شهید شده. بچه خوب و باصفایی بود. اصلیتش هم از برادرای ترک آذری زبان بود. و خیلی با حال و نورانی بود.......[/color]

[color=indigo]همونطور که توو پست های قبلی هم گفتم بله. توو فاو هم توفیق حضور داشتم. و ابتدا تیربارچی دسته شهید حسین کردبچه توو گروهان شهید بهشتی (که فرمانده اش رفیق قدیمیم از زمان گردان کمیل ، شهید محمود پیر بداغی بود) گردان مالک اشتر تیپ یک عمار لشکر 27 محمد رسول الله(ص) تهرون بودم. که بعدها رفتم واحد ا. ع لشکر با چند تن از دوستام. توو این عملیات بود که به تنهایی فکر کنم حد اقل دو بار از شش بار ( که بعنوان مجروحیت شیمیایی مستند توو بنیاد هست.) شیمیایی شدن هامو توو این عملیات شدم. این شش باری که میگم و ثبت شده بغیر از مواردیه که نتونسته بود حالمو کامل بگیره و نذاره که دوباره برم خط ، هست . و این شش بار دیگه شدید بود.... و ما رو یه جورایی کلّه پا کرد که همین حالا هم دارم در حال درمان هستم و بعضی از دوستان سایت هم میدونن و علت اینکه شمال زندگی میکنم هم همین بوده که پزشکان بنیاد منو فرستادن اینجا.... تا درمانم موثرتر باشه..........بگذریم.....

عملیاتهای خیبر و بدر و والفجر هشت توو فاو شش هفت بار همونطور که اشاره کردم خفن شیمیایی شدم که بیشترش با گاز خردل بود و یه مورد عامل خون و یک یا دوموردش هم عامل اعصاب......با تاول زا هم غیر مستقیم حال و حولی کردیم.....توو والفجر ده و بیت المقدس های دو چهار و پنج و شش و هفت هم یه نیمچه بگی نگی با شیمیایی سلام و اوغور بخیر داشتیم icon_rolleyes که خب حساب ( و ثبت توو بنیاد) نشده.... ترکش هم یه چند تایی بی نصیب بالاخره نبودیم و نموندیم توو اون شش سال بحمدالله و یه چند تایی.... داریم خدارو شکر........ خب موج انفجار هم که دِسِر جنگ بود و الی ماشاءالله بحمدالله داشتیم که فقط یک بار خیلی..... شدیدش.... توو بنیاد ثبته!
وگرنه خیلی از موارد بود که با اینکه سر درد و سر گیجه و حالت تهوع(گلاب به روتون) و .....بخاطر موج انفجار .....داشتیم [i]ولی تحمل میکردیم و از اورژانس و بیمارستان و زیر دست امدادگرا( که بهشون بیشتر میگفتیم دکتر دو زاری icon_arrowd ) دو دره میکردیم و برمیگشتیم خط پیش دوستامون. البته توو خیلی از شیمیایی شدن هامون و حتی ترکش خوردن هامون هم همینطوری الحمد لله رومون زیاد بود و از رو نمیرفتیم و دودره میکردیم از زیر دست طایفه سفید پوش و برمیگشتیم (با هر جون کندنی که بود) خط پیش رفیقامون. بگذزیم[/i]....[/color]

[color=darkblue]در مورد هواپیما ... اونم که سقوط کنه و بیافته... نه... ولی دوستام زدند.. جنگنده هم زدند.... ولی حقیر یک بار توو فاو همون محور ام القصر که خط بودیم با تیربار گرینوفم به سمت یه دونه از اون [size=18][b]هواپیما ملخی های [/b][/size]عراقی که میومدن برای بمب باران نزدیک و گلوله باران خط های مقدممون شلیک کردم که چون ارتفاعش خیلی پایین بود(شایدحدود سی، چهل متری زمین) میدیدم که تیر ها به بدنه اش میخورد ولی خب سقوط نکرد و رفت...... حتی با یه 14.5 تک لول غنیمتی هم که توو خط متروک مونده بود یه بار دیگه سمت همین هواپیماهای مسخره [b]( آخه عین این هواپیماهای جنگ جهانی دوم بود و عین اونا صدای قار قارکی داشت!)[/b]ولی خیلی خفن و خطرناک بودند ،شلیک کردم ولی با اینکه یه تعدادیش هم بهش خورد ولی لاکردار سقوط نکرد! (اینطوری نبینین ها... لامصّب خیلی سگ جون بود).[/color] [color=blue]حتی یادمه توو عملیات خیبر توو جزیره هم این لاکردارا میومدن و خیلی ما رو اذیت کردن که اونجا خوب الآن یادم افتاد [/color][color=darkred]که یکی از بچه هامون از توو یه چاله سنگر توو شیب کنار جاده روی هور که از پل طلائیه میرفت سمت عراق و[/color] [b][color=olive]بچه های ما دو طرف این جاده به صورت صف پشت هم !!! روبرو با خط عراق بودن !!!! [/b][/color][color=green][size=18][i]و کنارش هم یه مشت نی و بقیه دریاچه هور بود با یه قبضه آر پی جی 7 یکیشون رو زد !!!!.... ولی خب... خودش بخاطر اینکه از چاله سنگر به سمت هوایی شلیک کرده بود متاسفانه با آتیش عقبه خود آر پی جی 7 شدیداً تا سینه سوخت و به شهادت رسید....[/color][/size][/i][size=24][color=indigo][i]چاره ای نبود... آخه امکانات و پشتیبانی مقدور نبود و خطوط مقدم ما هم همونطور که اشاره کردم اصلاً با هیچ تاکتیک متعارف جنگ نظامی روز ( و حتی امروز) دنیا نمیخوند و خدا خودش میدونه که بچه هامون فقط و فقط با گوشت و پوست و استخونشون جزیره مجنون رو گرفتند و نگه داشتند و ثبتش کردند....[/size][/color][/i]

یا علی مدد.....
  • Upvote 5

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
نجف جان خدا حق شما رو به ما حلال بکنه

ما که نمی تونیم این حقی که به گردنمون دارید رو جبران بکنیم، ان شا الله که خدا بهتون عمر با عزت و پیروی ولایت رو عطا بکنه

این حکایت آر پی جی شلیک کردن رو من زیاد از دوستان شنیدم، چون شرایط خیلی سخت بوده واقعا راهی جز این کار نبوده، آن شهید هم می دونسته اگر به سمت هواپیما شلیک بکنه با آتیش موشک از بین می ره ولی این کار رو کرده تا دست دشمن متجاوز رو قطع بکنه

واقعا این خاطرات عالی و ناب هستند

خدا خیرت بده، به همین رویه ادامه بدید و ما رو بی نصیب نزارید

ان شا الله سلامتی هم زودتر حاصل بشه

در ضمن اگر راجع به کربلای 5 و یا دخالت نیروهای دیگر کشورها برای کمک به صدام ( اسیرهای کشورهای دیگه رو میگم ) خاطره ای بگذارید بد نیست

یا علی

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[quote][quote][quote]
ميگن تجهيزاتمون به طور خيلي از آنها كمتر بود درسته؟[/quote]

یچیزی اونورتر از کمتر.پدرم میگه روزی 4 تا خمپاره بهشون جیره میداده.خودتون حساب بقیشو بکنین دیگه.

اما راجع به اون حرف نجف عزیز که گفت بعد از زدن دو تا تانک عراقی دیگه خبری از آتش پشتیبانی نبود باید بگم این حرفتون یکم برام عجیبه.پدر من تو یک شب که عراقیها حمله کرده بودن و خاطرش رو قبلا گفتم یه نکته رو بعدا بهم گفت که با این حرفتون جور در نمیاد.پدر من تو همون شب به تنهایی 970 گلوله خمپاره رو هدایت کرده بود.اینو از خودش در نیاورد،فردای حمله عراقیها از پایگاه این آمار رو بهشون داده بودن.تو روزهایی عادی همون 4 تا خمپاره رو اجازه داشته هدایت کنه،اما اون شب چون دشمن داشته میومده دیگه جیره و اجازه شلیک و اینجور چیزها معنی نمیده.قصدم توهین به شما نیست،اما جوابی که اون مسئول توپخانه بهتون داده بوده یکم عجیبه.یعنی مهمات داشته و استفاده نمیکرده؟[/quote]

[size=18]بسمه تعالی

با سلام

Guardian جان. اول اینکه پدر بزرگوار شما نگفته که توو کدوم عملیات؟ بعد هم شا و و بعضی از دوستان اگه متن پست قبلی حقیر رو یه بار دیگه بخونین و دقت کنین میبینین که عملیاتهایی هم ذکر کردم که آتش پشتیبانی ما همسطح عراقیا و در تعدادی دیگه هم بیشتر هم به نظر اومده ولی تعدادش معدود بوده و بیشتر 8 سال جنگ چه موقع عملیاتها و چه زمان پدافند و خطوط پدافندی آتش پشتیبانی توپخانه ای اونها خیلی خیلی بیشتر از ما بوده . بحدی که اصلاً اتش ما در حد اونها درحد صفر بود.
دوم اینکه بنا بر گفته پدر بزرگوارتون هم چنانچه ازشون بپرسی حد اکثر بیست دیده بان فعال ممکنه در اون محور کار میکردند که اگر میانگین تخمینی بگیریم و بعد جمع گلوله هایی که هدایت کردن رو هم حساب کنیم اصلاً عددی که بدست میاد در برابر عدد گلوله های دشمن که تنها با چند دقیقه دقت و حضور در اونجا حاصل میشد قابل مقایسه و حتی گفتن نیست! این مطلبی که خدمتتون مبگم رو سردار شهید همت بعد از عملیات والفجر یک طی یک سخنرانی در میدان صبحگاه پادگان دوکوهه (عقبه لشکر 27 محمد رسول الله(ص) و همچنین در نماز جمعه تهران که بعد از اون عملیات بوده جناب محسن رضایی گفتند که فقط و فقط .... تعداد قبضه های توپ عراق در عملیات والفجر یک
[b]" 1200 قبضه توپ "[/b] بوده!!!! که اگه با مهمات بی حساب کتاب عراقیا در اون عملیات که خودم شاهدش بودم خوب دقت کنین میبینی که چه خبر بوده!!! حالا تازه به این 1200 قبضه توپ باید تعداد هزاران قبضه انواع خمپاره: 60،82،120میلیمتری و کاتیوشا و مینی کاتیوشا وحملات تانکهای بیشمار و هلی کوپترها و جنگنده های عراقی رو هم اضافه کنید!! بعد تازه میشه به یه تصور نزدیک رسید. خدا شاهده خود حقر در یک شرایطی یک محدوده 400 متر مربعی (20 در 20) رو در نظر گرفتم و با شمردن و گفتن شماره یک.... در این محدوده بیش از 50 گلوله خمپاره زمین خورد!!!! حالا خودتون قضاوت کنین.....این فقط محدود به این عملیات نبود در خیلی از عملیاتها بخصوص عملیاتهای بزرگ هم همینطور و شاید به مراتب شدیدتر هم بود. بطور مثال خوب یادمه توو والفجر هشت توو فاو اصلاً گدپذشتن از سه راه شهادت بطور وصف نشدنی طی روزهای ابتدایی عملیات غیر ممکن بود. و یا کنار کارخونه نمک توو محور فاو- ام القصر که خود حقیر با همرزمام (گردان مالک) مستقر بودیم وحشتناک بود آتیش عراقیا که گفتن کلمه وحشتناک فقط مال یه دقیقه اش بود....! یا عملیات بزرگ خیبر که توو پل طلائیه _با گردان زهیر ) واویلا و کربلایی بود و بحدی حجم آتیش عقبه دشمن بالا بود که وصف شدنی نیست و هر لحظه دنبال جا عوض کردن بودیم تا از رگبار گلوله های کاتیوشا و خمپاره دشمن که مثل کالیبر هواپیما روی زمین میخورد در امون بمونیم!!!!! و یا در بدر و ..... کدومشو بگم که هر یکی از اون یکی شرایط آتیش عقبه دشمن وحشتناکتر بود! توو کربلای 5 که نگو.... هر بار که از سه راه شهادت و کنار کانال ماهی و پیچ مرگ رد میشدیم کلّی آیت الکرسی و ذکر و وجعلنا.... میخوندیم که از دید و گلوله های دشمن در امان بمونیم....... یا کربلای یک توو مهران..... خدا میدونه چه کربلایی بود.....
تازه توو والفجر هشت فاو و کربلای پنج اصلاً فشار بیحد و حصر جنگنده های عراقی رو نمیشه فراموش کرد که پنج دقیقه به پنج دقیقه شاید حدود سی یا چهل فروند جنگنده و به همراه چند تا بمب افکن توپولوف بالا سرمون بود و زمین و زمان رو شخم میزد و دست آخر هم بعضاً از زدن شیمیایی هم غافل نمیشد....! [i]انقدر شرایط توو این عملیاتها سخت میشد که بچه ها جُک درست کرده بودن!!! که دوتا شو برای عوض شدن جوّ اگه براتون بگم بد نباشه![/i] [color=indigo]البته قبلش همینجا از دوستانی که در سایت هستن و ملیت افغانی داشته یا بهشون نسبتی دارن صمیمانه عذر میخام آخه اون موقع ها که اینقدر برادران افغانی با ایرانی ها قاطی نبودن... بگذریم... [/color]گفتم که هواپیماهای توپولوف عراق میومد بمباران عقبه ما.... خب چشمتون روز بد نبینه چنان بمب میریختن که بی52 رو میزدن جیب بغلشون... اصلاً انگار تمومی نداشت بمباشون.... حتی در مواقعی آت و آشغال و خرت و پرت های آهنی مثل ریل راه آهن ( که یکیش خورد توو کانتینر حمام جهاد فارس و مای بیچاره که از خط اومده بودیم و رفته بودیم اونجا که یه دوش بگیریم ، خورد و ما دست از پا درازتر برگشتیم مقر گردان توو خسرو آباد (همون گراز آباد فاو) و تیر آهن و کاپوت و درب صندوق عقب و درب ماشین و .... هم میریخت..... icon_rolleyes [b]خب همون موقع بود که بین بچه ها این جُک پیچید که این بمب افکن های توپولوف چندتا کارگر افغانی استخدام کردن و بهشون چندتا بیل دادن و اونا هم با بیل این بمب ها رو میرزن توو سر ما..... icon_arrowd [/b]
[i]یا وقتی آتیش عقبه عراقیا خیلی سنگین و غیر قابل تحمل میشد این جُک بین بچه ها رایج شد که [/i]:[b] فرمانده ها مون که دیدن آتیش توپخانه و ادوات عراقیا وحشتناک رو سر بچه ها میرزه یه دسته از نیروها رو مامور کردن که برَن نفوذ کنن توو خط توخانه شون و ببینن که چه خبره و چی شده که اینطوری دارن زمین و زمان رو شخم میزنن! . بچه ها هم میرن و وقتی میرسن به خط توخانه و خمپاره های عراقی میبینن با تعجب که چند تا کارگر افغانی هی همینطور دارن گلوله میریزن توو خمپاره ها...! وقتی که بچه ها میگیرنشون و میگن:
لاکردارا... دارین چی کار میکنین؟؟؟ اون بیچاره ها هم میگن ما چه میدونیم ! این بعثیای نامرد به ما گفتن که تووی این [color=red]لوله ها[/color] رو پُر کنین!!!! icon_wink
ما هم هرچی از این [color=red]سنگهای عجیب غریب![/color] میریزیم توو [color=red]این لوله ها ![/color] لا مصّب پُر نمیشه که !!! :mrgreen: [/b][/size]

خلاصه اینطوری بود دیگه.......


[i][size=9]خداییش همینطوری مارو بدجوری بردین توو اون روزای فراموش نشدنی زندیگیم که هی با گفتن بعضی خاطراتم باز زوایای دیگه ای که یادم رفته... هی یادم میافته.....[/size][/i][/quote]

چی قاطی نبودن کم لطفی میفرمایید از فامیلهای من ۳ نفر رفتن جبهه ۱شهید ۱ معلول و یکی دیگش هم سالم که شوهرخاله بنده هستن. چقدر جنگهای شما با جنگهایی که من بودم فرق میکنه. :mrgreen:

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[quote]نجف جان

در ضمن اگر راجع به کربلای 5 و یا دخالت نیروهای دیگر کشورها برای کمک به صدام ( اسیرهای کشورهای دیگه رو میگم ) خاطره ای بگذارید بد نیست

یا علی[/quote]

بسمه تعالی

با سلام

رضا جان به روی چشم. اتفاقاً هم توو والفجر یک اسیر خارجی(هم عربی و هم اروپایی!) گرفتیم و هم توو والفجر هشت توو فاو و هم کربلای 5 توو شلمچه. البته توو والفجر ده توو حلبچه هم بوده ولی من خودم به عینه توو اون عملیات ندیدم و فقط از قول بچه رزمنده ها توو عملیات والفجر ده شنیدم که میگفتند یه سری زن سوییسی و .... بوده ولی توو مرصاد هم که خود حقیر بودم از این زنهای سوییسی اسیر گرفتیم.منتها این رو بگم که توو طول جنگ زنهایی که اروپایی بودن(فرانسوی و سوییسی و فکر کنم کانادایی و حالا دو سه کشور دیگه اروپایی که حضور ذهن ندارم) و یادمه اسیرشون کردیم بیسم چی بودن که بیشتر ، بیسیم چی تیپ ها و لشکرها و در ستادهای فرماندهی فرماندهان تیپ ها و لشکرهای بعثیها کار میکردند. که انشاءالله به طور مفصل بعداً بهش خواهم پرداخت.

این رو هم بگم که در بین اسرا، اسیران مرد بعضی کشور های عربی افریقایی که مزدور بعثیها بودند، هم بود که توو خطوط اول جبهه و دوشادوش عراقیا با ما میجنگیدند و پستهای مختلفی هم داشتند. مثلاً توو همین والفجر یک بچه هامون دو تا اسیر سودانی و مصری گرفته بودند که حقیر اون سودانیه رو دیدم... سیاه سیاه ! [b]که خدایی یارو بدجوری شب بود....[/b] icon_rolleyes و خیلی هم گُنده و درشت هیکل و تقریباً چاغالو.... که اگه فرصتی شد بعداً بهشون انشاءالله اشاره مبسوط تری خواهم کرد.


[quote]چی قاطی نبودن کم لطفی میفرمایید از فامیلهای من ۳ نفر رفتن جبهه ۱شهید ۱ معلول و یکی دیگش هم سالم که شوهرخاله بنده هستن. چقدر جنگهای شما با جنگهایی که من بودم فرق میکنه. [/quote]

سمندون جان. ببخشین تو رو خدا .انگاری سوء تفاهم پیش اومده و حقیر نتونستم خوب منظور حرفم رو توو اون یه تیکه از مطلب برسونم. آخه اصلاً منظورم از قاطی بودن و قاطی شدن این نبود که اونها حتی با ما توو جبهه ها و دوشادوش رزمندگان اسلام اصلاً حضور نداشتند. نه... ، بودند لا اقل خدایی خود حقیر یک موردش رو به عینه دیدم در تابستان سال 1364 و بعد از عملیات بدر ، که یه روحانی طلبه ای بود شیعه و با ما توو آتشبار سوم توپخانه 63 خاتم الانبیا(ص) که روحانی پیشنماز بچه ها بود و توو قم درس هم میخوند و اهل مزار شریف فکر کنم بود.اتفاقاً شبیه ژاپنی ها بود وبنده خدا تکیده و لاغر و قدی کوتاه داشت. اسمشو دقیق یادم نیست.... که امیدوارم یادم بیاد....

البته بچه های لبنانی حزب الله هم اون موقع داشتیم که و اتفاقاً بخاطر اینکه بچه های پدافند هواییمون (که حقیر مدتی هم باهاشون همسنگر بودم) یه جنگنده عراقی رو با توپ 23 م.م دو لول توو همون منطقه عملیاتی بدر توو هور العظیم زده بودند (که حقیر عکسشو دارم) تشویقی فرستادنمون مشهد پابوس آقا امام رضا(ع) و اون لبنانیها( سه نفر بودند که اسامی دوتاشون رو خوب یادمه و بعد از جنگ هم بخاطر یه سری ماموریت که رفتم باهاشون توو لبنان نیمچه رابطه ای بود )هم باهامون همراه بودند و حقیر توو راه و توو مشهد خیلی باهاشون عیاق شدم و چون یه همچی عربی ای هم بلدم نقش مترجمشون رو ایفا کردم. کلاً این بندگان خدا های غیر ایرانی که اونجا بودند برای گذروندن دوره های آموزش های گوناگون توو جبهه میو مدن وقتی دوره آموزش مربوطه شون تموم میشد هم برمیگشتن کشورشون.

به هر حال منظورم از قاطی بودن این بود که مثل این روزها و سالها که توو اینترنت و چت روم ...برادران افاغنه با گستردگی بیشتری حضور دارند ،نبود . و از طرفی هم اون سالها به هر حال مهاجر افغانی به تعداد سالهای امروزی نبود و مردم کشور ما هم متاسفانه بخاطر ذهنیتهایی که(متاسفانه یک سریشون بی ارتباط هم نبود) پیدا کرده بودن. فلذا از حضور اونها متاثراً بخوبی یاد نمیشد. خب خیلی هاشون هم اومدن جبهه و ایران برای آموزش که بچه های سالم و خوبی بودن ولی چون این قضیه اون موقع سرّی بود لذا کسی(عموم جامعه) از حضور این بندگان خدا خبر نداشت که .... و گفتم متاسفانه ذهنیتها هم از حضور اون جمعی
( البته اقلیت قلیلشون ) بود که پایبندی درستی به اخلاق و احکام اسلامی نداشتند و مشکلاتی در سطح جامعه پیش اورده بودند که ذهن همه رو مغشوش کرد و مردم عوام هم که متاثّر از ظواهر این قلیل.....

در آخر اینو بگم که بله جنگ ما با جنگ شما شیوه اش خیلی فرق داشت. ببینید جنگ در افغانستان بیشتر بخاطر نبود انسجام نظامی واحد در تمام یگانهای جنگجو (که مهمترینش بخاطر نداشتن یک رهبر مقتدر و متعالی که همه قبولش داشته و تحت امرش باشن هست) و نیز بخاطر نداشتن امکانات بالقوه برای یک جنگ منظم و مدرن و از همه مهمتر وضعیت جغرافیایی منحصر به فردی که بهترین و موثرترین و کم هزینه ترین شیوه نبرد رو تدوین و مشخص میکنه این هست که جنگ کاملاً چریکی انجام بشه.

ولی در دفاع مقدس ما فقط در سال اول که نیروهامون منسجم نشده بودن و هنوز ارتش هم تحت فرمان بنی صدر خائن بود((((( که استراتژیش این بود که بذاره دشمن همینجوری بیاد توو خاک ما جلو تا بعدها ما خودمون رو سر صبر منظم و منسجم و مجهز کنیم بعد بریم سراغشون و تازه شروع کنیم به عقب روندن دشمن!!!!!!)))) که اگه امام راحل و مردم همیشه در صحنه ما هوشیاری بیداری بخرج نمیدادن و دخل اون و منافقین رو نمیاوردن هیچ بعید نبود صدام همونطور که وعده داده بود سه روزه بیاد تهرون!!!
ولی بعد از اون یکسال پر التهاب انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی و عزل و فرار اون خائنین بلافاصله همه با فرمان امام راحل منسجم و متحد شدند و استراتژی نوین و جدیدی در جنگهای جهان شکل گرفت. که جنگی منظم و با برنامه که البته آمیخته هایی از پاراگرافها و شیوه های جنگ چریکی و حتی شمّه هایی از شیوه های پارتیزانی داشت و مهمتر اینکه مبتنی بر سرعت و قدرت نیروهای پیاده بود.شاید برخی بگویند که این روش(بطور کلّی) قبلاً از سوی بعضی کشورها استفاده شده بود ماندد روسیه و یوگسلاوی در جنگ دوم جهانی ولی به واقع چنین نیست چون جنگ اونها بیشتر جنبه پارتیزانی که گونه ای منسجم تر و مدرن تر از جنگهای متداول چریکی هم عصر خود بود ، داشت. ولی جنگ ما اولتفاوت مهمی که داشت تفاوت ماهوی آن بود و بعد مبتنی بر داشته های موجود امکاناتی یعنی به طبع امکانات موجود طراحی و انجام میشد و با این وصف در نهایت قدرت و سرعت عمل اجرا واغلب نتایج خیره کننده و رضایت بخشی حاصل داشت. و البته دلایل دیگری هم مبتنی بر نوین بودن شیوه جنگ ما در دوران دفاع مقدس وجود دارد که از حوصله این پست خارجه.

یا علی مدد.
  • Upvote 1

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[quote][quote]نجف جان

در ضمن اگر راجع به کربلای 5 و یا دخالت نیروهای دیگر کشورها برای کمک به صدام ( اسیرهای کشورهای دیگه رو میگم ) خاطره ای بگذارید بد نیست

یا علی[/quote]

بسمه تعالی

با سلام

رضا جان به روی چشم. اتفاقاً هم توو والفجر یک اسیر خارجی(هم عربی و هم اروپایی!) گرفتیم و هم توو والفجر هشت توو فاو و هم کربلای 5 توو شلمچه. البته توو والفجر ده توو حلبچه هم بوده ولی من خودم به عینه توو اون عملیات ندیدم و فقط از قول بچه رزمنده ها توو عملیات والفجر ده شنیدم که میگفتند یه سری زن سوییسی و .... بوده ولی توو مرصاد هم که خود حقیر بودم از این زنهای سوییسی اسیر گرفتیم.منتها این رو بگم که توو طول جنگ زنهایی که اروپایی بودن(فرانسوی و سوییسی و فکر کنم کانادایی و حالا دو سه کشور دیگه اروپایی که حضور ذهن ندارم) و یادمه اسیرشون کردیم بیسم چی بودن که بیشتر ، بیسیم چی تیپ ها و لشکرها و در ستادهای فرماندهی فرماندهان تیپ ها و لشکرهای بعثیها کار میکردند. که انشاءالله به طور مفصل بعداً بهش خواهم پرداخت.

این رو هم بگم که در بین اسرا، اسیران مرد بعضی کشور های عربی افریقایی که مزدور بعثیها بودند، هم بود که توو خطوط اول جبهه و دوشادوش عراقیا با ما میجنگیدند و پستهای مختلفی هم داشتند. مثلاً توو همین والفجر یک بچه هامون دو تا اسیر سودانی و مصری گرفته بودند که حقیر اون سودانیه رو دیدم... سیاه سیاه ! [b]که خدایی یارو بدجوری شب بود....[/b] icon_rolleyes و خیلی هم گُنده و درشت هیکل و تقریباً چاغالو.... که اگه فرصتی شد بعداً بهشون انشاءالله اشاره مبسوط تری خواهم کرد.


[quote]چی قاطی نبودن کم لطفی میفرمایید از فامیلهای من ۳ نفر رفتن جبهه ۱شهید ۱ معلول و یکی دیگش هم سالم که شوهرخاله بنده هستن. چقدر جنگهای شما با جنگهایی که من بودم فرق میکنه. [/quote]

سمندون جان. ببخشین تو رو خدا .انگاری سوء تفاهم پیش اومده و حقیر نتونستم خوب منظور حرفم رو توو اون یه تیکه از مطلب برسونم. آخه اصلاً منظورم از قاطی بودن و قاطی شدن این نبود که اونها حتی با ما توو جبهه ها و دوشادوش رزمندگان اسلام اصلاً حضور نداشتند. نه... ، بودند لا اقل خدایی خود حقیر یک موردش رو به عینه دیدم در تابستان سال 1364 و بعد از عملیات بدر ، که یه روحانی طلبه ای بود شیعه و با ما توو آتشبار سوم توپخانه 63 خاتم الانبیا(ص) که روحانی پیشنماز بچه ها بود و توو قم درس هم میخوند و اهل مزار شریف فکر کنم بود.اتفاقاً شبیه ژاپنی ها بود وبنده خدا تکیده و لاغر و قدی کوتاه داشت. اسمشو دقیق یادم نیست.... که امیدوارم یادم بیاد....

البته بچه های لبنانی حزب الله هم اون موقع داشتیم که و اتفاقاً بخاطر اینکه بچه های پدافند هواییمون (که حقیر مدتی هم باهاشون همسنگر بودم) یه جنگنده عراقی رو با توپ 23 م.م دو لول توو همون منطقه عملیاتی بدر توو هور العظیم زده بودند (که حقیر عکسشو دارم) تشویقی فرستادنمون مشهد پابوس آقا امام رضا(ع) و اون لبنانیها( سه نفر بودند که اسامی دوتاشون رو خوب یادمه و بعد از جنگ هم بخاطر یه سری ماموریت که رفتم باهاشون توو لبنان نیمچه رابطه ای بود )هم باهامون همراه بودند و حقیر توو راه و توو مشهد خیلی باهاشون عیاق شدم و چون یه همچی عربی ای هم بلدم نقش مترجمشون رو ایفا کردم. کلاً این بندگان خدا های غیر ایرانی که اونجا بودند برای گذروندن دوره های آموزش های گوناگون توو جبهه میو مدن وقتی دوره آموزش مربوطه شون تموم میشد هم برمیگشتن کشورشون.

به هر حال منظورم از قاطی بودن این بود که مثل این روزها و سالها که توو اینترنت و چت روم ...برادران افاغنه با گستردگی بیشتری حضور دارند ،نبود . و از طرفی هم اون سالها به هر حال مهاجر افغانی به تعداد سالهای امروزی نبود و مردم کشور ما هم متاسفانه بخاطر ذهنیتهایی که(متاسفانه یک سریشون بی ارتباط هم نبود) پیدا کرده بودن. فلذا از حضور اونها متاثراً بخوبی یاد نمیشد. خب خیلی هاشون هم اومدن جبهه و ایران برای آموزش که بچه های سالم و خوبی بودن ولی چون این قضیه اون موقع سرّی بود لذا کسی(عموم جامعه) از حضور این بندگان خدا خبر نداشت که .... و گفتم متاسفانه ذهنیتها هم از حضور اون جمعی
( البته اقلیت قلیلشون ) بود که پایبندی درستی به اخلاق و احکام اسلامی نداشتند و مشکلاتی در سطح جامعه پیش اورده بودند که ذهن همه رو مغشوش کرد و مردم عوام هم که متاثّر از ظواهر این قلیل.....

در آخر اینو بگم که بله جنگ ما با جنگ شما شیوه اش خیلی فرق داشت. ببینید جنگ در افغانستان بیشتر بخاطر نبود انسجام نظامی واحد در تمام یگانهای جنگجو (که مهمترینش بخاطر نداشتن یک رهبر مقتدر و متعالی که همه قبولش داشته و تحت امرش باشن هست) و نیز بخاطر نداشتن امکانات بالقوه برای یک جنگ منظم و مدرن و از همه مهمتر وضعیت جغرافیایی منحصر به فردی که بهترین و موثرترین و کم هزینه ترین شیوه نبرد رو تدوین و مشخص میکنه این هست که جنگ کاملاً چریکی انجام بشه.

ولی در دفاع مقدس ما فقط در سال اول که نیروهامون منسجم نشده بودن و هنوز ارتش هم تحت فرمان بنی صدر خائن بود((((( که استراتژیش این بود که بذاره دشمن همینجوری بیاد توو خاک ما جلو تا بعدها ما خودمون رو سر صبر منظم و منسجم و مجهز کنیم بعد بریم سراغشون و تازه شروع کنیم به عقب روندن دشمن!!!!!!)))) که اگه امام راحل و مردم همیشه در صحنه ما هوشیاری بیداری بخرج نمیدادن و دخل اون و منافقین رو نمیاوردن هیچ بعید نبود صدام همونطور که وعده داده بود سه روزه بیاد تهرون!!!
ولی بعد از اون یکسال پر التهاب انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی و عزل و فرار اون خائنین بلافاصله همه با فرمان امام راحل منسجم و متحد شدند و استراتژی نوین و جدیدی در جنگهای جهان شکل گرفت. که جنگی منظم و با برنامه که البته آمیخته هایی از پاراگرافها و شیوه های جنگ چریکی و حتی شمّه هایی از شیوه های پارتیزانی داشت و مهمتر اینکه مبتنی بر سرعت و قدرت نیروهای پیاده بود.شاید برخی بگویند که این روش(بطور کلّی) قبلاً از سوی بعضی کشورها استفاده شده بود ماندد روسیه و یوگسلاوی در جنگ دوم جهانی ولی به واقع چنین نیست چون جنگ اونها بیشتر جنبه پارتیزانی که گونه ای منسجم تر و مدرن تر از جنگهای متداول چریکی هم عصر خود بود ، داشت. ولی جنگ ما اولتفاوت مهمی که داشت تفاوت ماهوی آن بود و بعد مبتنی بر داشته های موجود امکاناتی یعنی به طبع امکانات موجود طراحی و انجام میشد و با این وصف در نهایت قدرت و سرعت عمل اجرا واغلب نتایج خیره کننده و رضایت بخشی حاصل داشت. و البته دلایل دیگری هم مبتنی بر نوین بودن شیوه جنگ ما در دوران دفاع مقدس وجود دارد که از حوصله این پست خارجه.

یا علی مدد.[/quote]


مشکل اصلی ما جنگ بین شیعه و سنی بود و هست این وضع از زمانی بوده که دین شیعه به افغانستان هم راه پیدا کرد و نداشتن ارتش و بی سودای ما با طالبا به خاطر دین میجنگیدیم اونا ما رو کافر میگفتن و ما رو به اسلام دعوت میکردن icon_arrowd icon_wink

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[quote]
مشکل اصلی ما جنگ بین شیعه و سنی بود و هست این وضع از زمانی بوده که دین شیعه به افغانستان هم راه پیدا کرد و نداشتن ارتش و بی سودای ما با طالبا به خاطر دین میجنگیدیم اونا ما رو کافر میگفتن و ما رو به اسلام دعوت میکردن icon_arrowd icon_wink[/quote]

بسمه تعالي

با سلام

این حرفها چیه؟؟؟!!! اولاً جنگ اعتقاد رو که نباید "مشکل" دونست. مگر فرمایش آقا امام حسین (ع)رو نشنیدی و نخوندی؟! که فرمودند: انَّ الحیاة عقیدةٌ و جهاد= یعنی: زندگی همه اش میدان جنگ برای عقیده و دین انسان است..... یعنی مشخصاً عرصه زندگی برای انسان که ماهیت درونی و شخصیت حقیقی انسان را بروز میدهد در جنگهای بین خیر و شر و خوبی و بدی و زشتی و زیبایی شکل میگیره. و اینه که رستگاری و یا گمراهی و تباهی انسان رو در حیات ابدی رقم میزنه که تموم ادیان ابراهیمی بهش معتقد و پایبندن.

بعد هم یه جوری میگی دین شیعه!! که انگاری شیعه یه دین مجزا و ... هست و نه مسلمونی!!!
در صورتیکه اگه همه مسلمین بدون حبّ و بغض و با منطق فطری و الهی به شیعه بنگرند انقدر ادلّه عقلی و همچنین نقلی(آیات و روایات متعدد بین الفریقین و متواتر) وجود داره که پی به حقانیت تشیع میبردند کما اینکه با تموم سم پاشیها و تبلیغات شیطانی سلفی ها و سقفی ها داره همینطور هم میشه بحمدالله. (چون به هر حال ماه همیشه پشت ابر نمیمونه)در حقیقت شیعه اصل اسلام و اسلام واقعیه....
به هر کس که تنها در تاریخ صدر اسلام کمی ، فقط کمی سیر و مطالعه کنه خوب میبینه که بر اساس روایات متعدد وجود مقدس نبی مکرم اسلام(ص) و نیز آیات قرآن چه کسی نزدیکترین و شبیه ترین کس در دین و تقوا و ایمان و ... حقیقی به پیامبر (ص) بوده؟ و چه کسی بیشترین زحمات و سختیها و همراهیها رو با پیغمبر کرده.
آیا او و پیروان راستینش مسلمان واقعیند یا یه تعداد عرب سقفی جاهلی ! که دور هم در سقیفه، علی رغم سفارش اکید و مکرر پیامبر(ص) جمع شدن و دین اسلام از خودشون ارائه کردن!!!؟ اونهم با تفسیر جدید و از نزد خودشون؟؟؟!!! که احکام جاهلیت و اسلام رو بخاطر نفس و قدرت و جاه و مقام و زَر و دینار به هم مخلوط و بعنوان دین به خورد مردم ظاهربین و دنیا طلب و بی بصیرت و بی معرفت آن زمان که قاطبه مردم بودن بدن؟؟؟!!!
خُب اگه راست میگفتن ، همین کار و تشخیص مصلحت مردم!!! رو در زمان قبل از اسلام و بعثت پیغمبر(ص) میکردن و نه زمان تثبیت اسلام بدست پیامبر و علی علیهما السلام و یا بگذارن پیغمبر(ص)از دنیا بره و بعد....
چرا جرات عنوان کردن اون اراجیفی که توو سقیفه به هم بافتن تا خطبه بخونن رو زمان حیات پیغمبر نداشتن؟؟!!!...بگذریم...

اتفاقاً اگر در تاریخ افغانستان خوب بنگری و مطالعه کنی میبینی که اصلاً اسلام و تشیع باهم بوده و با هم وارد افغانستان شده بوده.و قرنهاست که در این کشور نشو و نما کرده.(از زمان وجود مقدس امام علی بن ابی طالب(ع) و خلافت ظاهری ایشان) میتونی برای بیشتر دونستن به لینکهای زیر سری بزنی و اون کتب رو بخونی..... icon_rolleyes

[b][url=http://www.tarhenaw.com/MagTopics.aspx?id=19]اینجــــــا[/url][/b]

یا که [b][url=http://www.hawzah.net/hawzah/Magazines/MagArt.aspx?MagazineNumberID=4607&id=33601]اینجا[/url][/b]

یا [size=18][url=http://www.daikondi.com/shia%20Af.htm]اینجــــــــــــــــــــــا[/url][/size]

و...در [b][url=http://www.afghanistanhistory.net/home/index.php?option=com_content&task=view&id=95&Itemid=5]اینجــا[/url][/b]

و نیز [b][url=http://afghanistanhistory.net/home/index.php?option=com_content&task=view&id=121&Itemid=29]اینــجـــا[/url][/b]

اما در مورد تاریخ افغانستان اینو مهمه که بدونی....

میدونی مشکل اصلی از اونجا شروع شد که خیانت احمد ابدالی(بعدها معروف شد به احمد افغان و احمد شاه) و شاهان بی کفایت و سیاست قاجار پا گرفت.و این سرزمین رو تنها در حدود 150ساله که از ایران جدا کردن. چطور تا زمانیکه جزو ایران بودن از این خبرا نبود؟ نه مشکل دین نیست و این ظاهر قضیه است برای اینکه استعمار اینطور کرده که حق و باطل رو مردم مظلوم افغانستان نتونن تشخیص بدن و از سادگیشون نهایت بهره رو برده و ده ها ساله که اصلاً سود برنده و نافع این وضعیت اونها هستن مخصوصاً روسها و انگلیسی ها که پایه جدایی افغانها رو از ایران ترتیب دادن و انگلیسی ها اونجا رو قبضه کردن.

بگذریم... که تاپیک بحثش منحرف میشه و اینجا جای این بحث نیست......

یا علی مدد.
  • Upvote 1

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[quote][quote]
مشکل اصلی ما جنگ بین شیعه و سنی بود و هست این وضع از زمانی بوده که دین شیعه به افغانستان هم راه پیدا کرد و نداشتن ارتش و بی سودای ما با طالبا به خاطر دین میجنگیدیم اونا ما رو کافر میگفتن و ما رو به اسلام دعوت میکردن icon_rolleyes icon_arrowd[/quote]

بسمه تعالي

با سلام

این حرفها چیه؟؟؟!!! اولاً جنگ اعتقاد رو که نباید "مشکل" دونست. مگر فرمایش آقا امام حسین (ع)رو نشنیدی و نخوندی؟! که فرمودند: انَّ الحیاة عقیدةٌ و جهاد= یعنی: زندگی همه اش میدان جنگ برای عقیده و دین انسان است..... یعنی مشخصاً عرصه زندگی برای انسان که ماهیت درونی و شخصیت حقیقی انسان را بروز میدهد در جنگهای بین خیر و شر و خوبی و بدی و زشتی و زیبایی شکل میگیره. و اینه که رستگاری و یا گمراهی و تباهی انسان رو در حیات ابدی رقم میزنه که تموم ادیان ابراهیمی بهش معتقد و پایبندن.

بعد هم یه جوری میگی دین شیعه!! که انگاری شیعه یه دین مجزا و ... هست و نه مسلمونی!!!
در صورتیکه اگه همه مسلمین بدون حبّ و بغض و با منطق فطری و الهی به شیعه بنگرند انقدر ادلّه عقلی و همچنین نقلی(آیات و روایات متعدد بین الفریقین و متواتر) وجود داره که پی به حقانیت تشیع میبردند کما اینکه با تموم سم پاشیها و تبلیغات شیطانی سلفی ها و سقفی ها داره همینطور هم میشه بحمدالله. (چون به هر حال ماه همیشه پشت ابر نمیمونه)در حقیقت شیعه اصل اسلام و اسلام واقعیه....
به هر کس که تنها در تاریخ صدر اسلام کمی ، فقط کمی سیر و مطالعه کنه خوب میبینه که بر اساس روایات متعدد وجود مقدس نبی مکرم اسلام(ص) و نیز آیات قرآن چه کسی نزدیکترین و شبیه ترین کس در دین و تقوا و ایمان و ... حقیقی به پیامبر (ص) بوده؟ و چه کسی بیشترین زحمات و سختیها و همراهیها رو با پیغمبر کرده.
آیا او و پیروان راستینش مسلمان واقعیند یا یه تعداد عرب سقفی جاهلی ! که دور هم در سقیفه، علی رغم سفارش اکید و مکرر پیامبر(ص) جمع شدن و دین اسلام از خودشون ارائه کردن!!!؟ اونهم با تفسیر جدید و از نزد خودشون؟؟؟!!! که احکام جاهلیت و اسلام رو بخاطر نفس و قدرت و جاه و مقام و زَر و دینار به هم مخلوط و بعنوان دین به خورد مردم ظاهربین و دنیا طلب و بی بصیرت و بی معرفت آن زمان که قاطبه مردم بودن بدن؟؟؟!!!
خُب اگه راست میگفتن ، همین کار و تشخیص مصلحت مردم!!! رو در زمان قبل از اسلام و بعثت پیغمبر(ص) میکردن و نه زمان تثبیت اسلام بدست پیامبر و علی علیهما السلام و یا بگذارن پیغمبر(ص)از دنیا بره و بعد....
چرا جرات عنوان کردن اون اراجیفی که توو سقیفه به هم بافتن تا خطبه بخونن رو زمان حیات پیغمبر نداشتن؟؟!!!...بگذریم...

اما بحث تاریخی افغانستان که مهمه که بدونی....
اتفاقاً اگر در تاریخ افغانستان خوب بنگری و مطالعه کنی میبینی که اصلاً تشیع جدا و با فاصله قابل اعتنا وارد افغانستان نشده بوده.و قرنهاست که در این کشور نشو و نما کرده. میدونی مشکل اصلی از اونجا شروع شد که خیانت احمد ابدالی(بعدها معروف شد به احمد افغان و احمد شاه) و شاهان بی کفایت و سیاست قاجار پا گرفت.و این سرزمین رو تنها در حدود 150ساله که از ایران جدا کردن. چطور تا زمانیکه جزو ایران بودن از این خبرا نبود؟ نه مشکل دین نیست و این ظاهر قضیه است برای اینکه استعمار اینطور کرده که حق و باطل رو مردم مظلوم افغانستان نتونن تشخیص بدن و از سادگیشون نهایت بهره رو برده و ده ها ساله که اصلاً سود برنده و نافع این وضعیت اونها هستن مخصوصاً روسها و انگلیسی ها که پایه جدایی افغانها رو از ایران ترتیب دادن و انگلیسی ها اونجا رو قبضه کردن.

بگذریم... که تاپیک بحثش منحرف میشه و اینجا جای این بحث نیست......

یا علی مدد.[/quote]

بله فرمایشات شما بزرگوار درسته ولی مشکل اصلی اینجاست که اصلا اتحاد نیست .اصلا مردم یک انقلابی راه نمیندازن.ببینید شوروی از افغانها شکست خورد ولی حالا که امریکا هست کسی دست به اسلحه نمیبره.بعد توقع صلح و امنیت هم دارن این یکی از بزرگترین و اصلیترین مشکل هست بر سر راه استقلال ما.این مایه ننگ که یکی به من بگه شما با شوروی جنگیدین ولی با امریکا نه در حالی که هردو دشمن اسلام بودن.واقعا جای ننگ به من که بیگانه امده در کشور ما ولی مردم خود به خواب زدن شرم است به خدا.کاش کسی مانند ایت الله خمینی بود به خدا اگر یک لحضه از جهاد کردن صبر میکردم

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[quote]
بله فرمایشات شما بزرگوار درسته ولی مشکل اصلی اینجاست که اصلا اتحاد نیست .اصلا مردم یک انقلابی راه نمیندازن.ببینید شوروی از افغانها شکست خورد ولی حالا که امریکا هست کسی دست به اسلحه نمیبره.بعد توقع صلح و امنیت هم دارن این یکی از بزرگترین و اصلیترین مشکل هست بر سر راه استقلال ما.این مایه ننگ که یکی به من بگه شما با شوروی جنگیدین ولی با امریکا نه در حالی که هردو دشمن اسلام بودن.واقعا جای ننگ به من که بیگانه امده در کشور ما ولی مردم خود به خواب زدن شرم است به خدا.کاش کسی مانند ایت الله خمینی بود به خدا اگر یک لحضه از جهاد کردن صبر میکردم[/quote]

بسمه تعالی

با سلام

سمندون جان یه سری به لینک هایی که توو پست قبلی گذاشتم بزن (چون بعد از ویرایش گذاشتم ندیدی شون) مطلب کلّی دستت میاد میبینی که اسلام و تشیع با هم بودن و باهم وارد افغانستان شدند( از زمان امام علی(ع) ).اون منابعی که گفته اگه بخونی در مورد همه چیز حتی علل اینکه چرا توو افغانستان انقدر تشتّت و تفرقه هست و عقب مونده روشن میشی.

یا علی مدد.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[quote][quote]
بله فرمایشات شما بزرگوار درسته ولی مشکل اصلی اینجاست که اصلا اتحاد نیست .اصلا مردم یک انقلابی راه نمیندازن.ببینید شوروی از افغانها شکست خورد ولی حالا که امریکا هست کسی دست به اسلحه نمیبره.بعد توقع صلح و امنیت هم دارن این یکی از بزرگترین و اصلیترین مشکل هست بر سر راه استقلال ما.این مایه ننگ که یکی به من بگه شما با شوروی جنگیدین ولی با امریکا نه در حالی که هردو دشمن اسلام بودن.واقعا جای ننگ به من که بیگانه امده در کشور ما ولی مردم خود به خواب زدن شرم است به خدا.کاش کسی مانند ایت الله خمینی بود به خدا اگر یک لحضه از جهاد کردن صبر میکردم[/quote]

بسمه تعالی

با سلام

سمندون جان یه سری به لینک هایی که توو پست قبلی گذاشتم بزن (چون بعد از ویرایش گذاشتم ندیدی شون) مطلب کلّی دستت میاد میبینی که اسلام و تشیع با هم بودن و باهم وارد افغانستان شدند( از زمان امام علی(ع) ).اون منابعی که گفته اگه بخونی در مورد همه چیز حتی علل اینکه چرا توو افغانستان انقدر تشتّت و تفرقه هست و عقب مونده روشن میشی.

یا علی مدد.[/quote]

خیلی ممنون از بزرگواریتون

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
سمندون جان.مثل اما خمینی که عمرا پیدا بشه.مشکل افغانستان فقط نداشتن رهبر نیست.خود مردم هم متحد نیستن.یکی دیگه از مشکلاتشون زندگی کردن تو چند قرن قبله و نمیخوان با زمان جلو برن.شما خودتون اونجا بودین و میدونین منظورم چیه.

نجف جان،اون ماجرای پدرم دفع یکی از حملات عراقیها بود،یعنی اونا حمله کردن و ایرانیها هم دفاع کردن.تو غرب دزفول.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
سلام

نجف جان شما که همه اش رو گفتی بعدا

ای بابا بیا تعریف کن دلمون آب شد

این جوری مثل این سریال های تلویزیون می مونه که آدم باید تا هفته بعد هی صبر بکنه تا ادامه اش رو نشون بدن

این صدا و سیما همیشه تاثیر منفی می گذاره روی مردم، هی من می گم کسی باورش نمی شه

این از نجف عزیز که با جمله بعدا توضیح می دم گذاشتمون تو خماری، این ها همه تاثیر تلویزیونه ها !!!

یا علی

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
با سلام خدمت جانباز و آزاده عزیز najaf47

از اون اول حدس میزدم اون آواتار نازنین باید عکس خودتون باشه

آقا بنده شخصا دست بوس و پا بوس شما عزیزان هستم

از خواندن خاطرات تلخ و زیبای شما بسیار خرسند و ناراحت شدم

و گاهی اشک از چشمانم جاری میشد و گاهی لبخند میزدم که اولی بیشتر صدق میکنه

اتفاقا شخصی هم از دوستان بنده هستند به نام محمد تقی حاج قربان که ایشان هم جانباز هستش و چیزی که ظاهرا معلومه یک چشمشون هست که قالبی تقدیم اسلام و ایران کردند

عید امسال هم با یکی از جانبازان (آقای رستم لی) به قتل گاه ایشون رفتیم و از نزدیک محل تیر و ترکش خوردن ایشون رو دیدیم که یک هفته زخمی و نیمه جان در آنجا بودن و به این خاطر به اونجا میگن قتل گاه خودشون

اینطور که خودشون تعریف کردن در منطقه فکه بین نیروهای خودی و دشمن در یک کانال مجروح افتاده بوده که تیر و گلوله ها از بالای سرش رد میشده و نه عراقیا میتونستن اونو اسیر کنن و نه خودی ها میتونستن اونو نجات بدن و ایشون حتی به خوردن اجسام غیر متعارف رو آورده بودن تعریف میکنه که یکی از دوستان صمیمی ایشون هم اونجا در کنارش بوده که در چند روز اول شهید شدن

به محلی رفتیم که ایشون و گروه تفحصشون اونجا بودن و تعریف کردن که مشغول تفحص و کند و کاو بودن که یک سنگر پیدا میکنن و داخل اون یک اسکلت نشسته شهید شده بود و اسکلت دیگری هم روی پای اون خوابیده بود و در آن حال شهید شده بود و در آرامش کامل و راحت آرمیده بودند

آقای رستم لی گفت که اونا دو تا پلاک با رقم پشت سر هم داشتند که باعث کنج کاوی شون شده بود به ستاد بردند و برسی کردن و متوجه شدن که اونی که نشسته بود پدر و اونی که روی پای اون یکی خوابیده بود پسرش بوده که در همان حال شهید شدن و بعد از سالها اسکلت شدن
حالا شما تصور کنید یاد کدام صحنه از آشورا میوفتید
بنده بسیار مسرانه پیگیر ادامه خاطرات شما هستم و یک پیشنهاد دارم

اونم اینه که اگر امکانش هست خاطرات زیبای خودتونو طبقه بندی کنید مثلا خاطرات کربلای 5 همه خاطرات رو بگید و یا بیت المقدس همه خاطرات اون عملیات رو بفرمایید به همین شکل این تاپیک فکر کنم ماه ها ادامه داشته باشه

با تشکر ویژه از شما و عرض ارادت

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
نجف جان،جانباز بودی و نمیگفتی؟بابا یه ارادت دیگه ای بهت پیدا کردم.من از وقتی چشم باز کردم با جانباز حماعت بزرگ شدم.وقعا در حق اونایی که واقعا جانباز بودن کم لطفی شده.هروقت بهشون میگم چرا دنبال حق خودتون نمیرین میگن ما با خدا معامله کردیم.خداییش دم همه ی جانبازهای حقیقی گرم.من که مخلص همشون هستم دربست.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[quote]از اون اول حدس میزدم اون آواتار نازنین باید عکس خودتون باشه[/quote]


[quote]اتفاقا شخصی هم از دوستان بنده هستند به نام محمد تقی حاج قربان که ایشان هم جانباز هستش و چیزی که ظاهرا معلومه یک چشمشون هست که قالبی تقدیم اسلام و ایران کردند

عید امسال هم با یکی از جانبازان (آقای رستم لی) به قتل گاه ایشون رفتیم و از نزدیک محل تیر و ترکش خوردن ایشون رو دیدیم که یک هفته زخمی و نیمه جان در آنجا بودن و به این خاطر به اونجا میگن قتل گاه خودشون

اینطور که خودشون تعریف کردن در منطقه فکه بین نیروهای خودی و دشمن در یک کانال مجروح افتاده بوده که تیر و گلوله ها از بالای سرش رد میشده و نه عراقیا میتونستن اونو اسیر کنن و نه خودی ها میتونستن اونو نجات بدن و ایشون حتی به خوردن اجسام غیر متعارف رو آورده بودن تعریف میکنه که یکی از دوستان صمیمی ایشون هم اونجا در کنارش بوده که در چند روز اول شهید شدن

به محلی رفتیم که ایشون و گروه تفحصشون اونجا بودن و تعریف کردن که مشغول تفحص و کند و کاو بودن که یک سنگر پیدا میکنن و داخل اون یک اسکلت نشسته شهید شده بود و اسکلت دیگری هم روی پای اون خوابیده بود و در آن حال شهید شده بود و در آرامش کامل و راحت آرمیده بودند

آقای رستم لی گفت که اونا دو تا پلاک با رقم پشت سر هم داشتند که باعث کنج کاوی شون شده بود به ستاد بردند و برسی کردن و متوجه شدن که اونی که نشسته بود پدر و اونی که روی پای اون یکی خوابیده بود پسرش بوده که در همان حال شهید شدن و بعد از سالها اسکلت شدن
حالا شما تصور کنید یاد کدام صحنه از آشورا میوفتید [/quote]


[quote] یک پیشنهاد دارم

اونم اینه که اگر امکانش هست خاطرات زیبای خودتونو طبقه بندی کنید مثلا خاطرات کربلای 5 همه خاطرات رو بگید و یا بیت المقدس همه خاطرات اون عملیات رو بفرمایید به همین شکل این تاپیک فکر کنم ماه ها ادامه داشته باشه [/quote]

بسمه تعالي

با سلام

seginem جان. شما لطف داري. حقير كوچيك شما و همه دوستان با معرفت و بيدار و مومن سايت و كشورمون هم هستم.

1- اون عكس آواتارم مربوط به خود حقير نيست. بلكه متعلق يه يكي از دوستان عزيز و فرماندهان بنام اين حقير در دوران دفاع مقدس هست، سردار شهيد حاج حسين اسكندرلو كه خدا ميدونه از دلاوران و فرماندهان بسیار کارکشته و کاربلد جنگ (فرمانده گردانهای زهیر و حضرت علی اصغر"ع" و ... در آخر هم با حفظ سِمَت معاون لشکر10 سیدالشهدا"ع" ) بود ودر عملیات کربلای چهار در جزیره بواریَن به شهادت رسید.

عکسهای حقیر رو همونهایی ست که تعدادیش رو توو این تاپیک و در صفحات قبل گذاشتم. وتعدای دیگه اش هم توو چند تا تاپیک دیگه سایته و خب خیلی هاشو هم نذاشتم.

2- دستت درد نکنه خاطره زیبایی بود. راستش اسم این برادر رو که گفتی برام خیلی آشناست(برادر حاج قربان) به نظرم توو والفجر مقدماتی اسمشو شنیدم .(اگه اشتباه نکرده باشم) یادمه توو کانال سوم توو فکه توو والفجر مقدماتی که شاید تنها ساعات کمی دستمون بود و بعد مجبور شدیم که تا کانال دوم عقب نشینی کنیم (گردان ما گردان کمیل لشکر 27 بود و فرمانده مون سردار شهید محمود ثابت نیا که بنده خدا قبل از اینکه کانال اول و دوم رو بگیریم و جایی که زیر آتیش ضربدری دو قبضه دوشکا و 14.5 چهارلول عراقی گردانمون زمینگیر شده بود شهید شد و گردان رو دادن دست برادر " گل محمدی")و همونجا بود که محاصره شدیم و بیش از بیست روز بدون هیچگونه آب و غذا و تنها خدا میدونه فقط و فقط" با روزی یک نخودچی و یک کشمش" سر کردیم و دست آخر کمتر از ده نفر زنده مونده بودیم و اکثر همرزمامون شهید شده بودن (حتی اونهایی که مجروح بودن) با کمک همون دوستامون و همراهی سه چهارتاییمون شاید بیش از سه چهار کیلومتر سینه خبیز اومدیم که لباسهامون کاملاً پاره پوره شد و بدنامون هم زخم و زیلی و خودمون رو رسوندیم به خط بچه هامون......

این بنده خدا کدوم گردان و تیپ و لشکر بوده؟

3- حتماً انشاءالله اگه عُمری باشه.....منتها بعضی وقتها بخاطر جواب دادن سؤالات دوستان خب مجبورم که گریزی به عملیاتهای دیگه هم بزنم. ولی خب سعیم اینه که انشاءالله اول بقیه خاطرات مربوط به والفجر یک رو بگم. چون ابتدای این تاپیک ، با اون عملیات شروع کردم. و بعدش انشاء الله به بقیه عملیاتهیی که توفیق حضور داشتم بپردازم.

یا علی مدد.

============================================================================================

[quote]نجف جان،جانباز بودی و نمیگفتی؟بابا یه ارادت دیگه ای بهت پیدا کردم.من از وقتی چشم باز کردم با جانباز حماعت بزرگ شدم.وقعا در حق اونایی که واقعا جانباز بودن کم لطفی شده.هروقت بهشون میگم چرا دنبال حق خودتون نمیرین میگن ما با خدا معامله کردیم.خداییش دم همه ی جانبازهای حقیقی گرم.من که مخلص همشون هستم دربست.[/quote]

Guardian جان خدا خیرت بده. حقیر مخلص شما و همه دوستان که حقیر نالایق رو مورد لطفتون قرار میدین هستم و خودمو لایق این بزرگواری هاتون نمیدونم.
خدا میدونه که بی پیرایه و حقیقتاً عرض میکنم که امیدوارم حقیر و امثال ما مثل زمان جنگ، توفیق خدمتگذاری به شما دوستان و مردم خوب و قدرشناسمون داشته باشیم.

یا علی مدد.
  • Upvote 1

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

ایجاد یک حساب کاربری و یا به سیستم وارد شوید برای ارسال نظر

کاربر محترم برای ارسال نظر نیاز به یک حساب کاربری دارید.

ایجاد یک حساب کاربری

ثبت نام برای یک حساب کاربری جدید در انجمن ها بسیار ساده است!

ثبت نام کاربر جدید

ورود به حساب کاربری

در حال حاضر می خواهید به حساب کاربری خود وارد شوید؟ برای ورود کلیک کنید

ورود به سیستم

  • مرور توسط کاربر    0 کاربر

    هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.