arash_slayer

شیخ فضل الله نوری

امتیاز دادن به این موضوع:

Recommended Posts

در یکی از خانه های طهران شیخی زندگی می کرد که عمامه سفید بر سر داشت و خال سیاهرنگی بر گونه چپش دیده می شد. شیخ در خیابان راه می رفت تا به مسجد برسد. هنوز صبح نشده بود. شیخ فضل الله نوری مانند هر روز در حالیکه نعلین هایش را به کف خیابان می کشید و به سلام ها جواب می گفت، راهی مسجد شده بود.
تصویر
شیخ فضل الله نوری و آیت الله بهبهانی - منبع عکس: کتاب تاریخ مشروطه ایران، نوشته احمد کسروی

از دور کسی به پیش او دوید و گفت: سلام علیکم حضرت شیخ!
شیخ سری تکان داد.
مرد گفت: حضرت شیخ، انگار در گوشه و کنار شهر سر و صدا به پا شده است. مردم معترضند... به هیجان آمده اند...
شیخ در حالیکه نگاه را بر زمین انداخته بود گفت: مقصودشان چیست؟
- گویا هنوز از بابت به چوب بستن سید هاشم قندی ناراضی اند... گویا به تحریک آیت الله طباطبائی به اعتراض می پردازند... کلماتی ناشناخته می گویند... گویا از دست عبدلمجید عین الدوله شاکی اند... می گویند (( ما مشروطه می خواهیم!))
- مشروطه می خواهند؟...
- بله حضرت شیخ... مشروطه می خواهند...
- خدا کند مشروعه هم بخواهند... بدون آن نمی شود...
- نظر شما چیست حضرت شیخ؟... همه منتظرند تا نظر شما را بشنوند... موافقید یا...؟
شیخ بی توجه راهش را به سمت مسجد پیش گرفت...
روزها می گذشت و شیخ هر روز راهش را از مسجد به خانه و از خانه به مسجد طی می کرد. اما طهران به انتظار بود تا شیخ فضل الله نظرش را راجع به مشروطه اعلام کند. از طرفی آیت الله طباطبائی و آیت الله بهبهانی علم مخالفت را برداشته بودند و صد البته برای ادامه اعتراضشان به حمایت شیخ فضل الله نیاز داشتند... از طرفی عین الدوله و درباریان به انتظار شیخ بودند تا با شنیدن نظر شیخ راجع به مشروطیت تصمیم به اقدامی سرکوب گرایانه بگیرند. شیخ در ذهن خویش به بررسی زوایا و خفایا می پرداخت. مشروطه... دین... شریعت.. اسلام... و... مردم؟؟؟
شیخ فکر می کرد...
قیام ها جدی تر شد. شیخ همچنان سکوت کرده بود. در مسجد جامع تحصن به پا شده بود... متحصنین تصمیم گرفتند به قم مهاجرت کنند... آخرین نفر به دنبال شیخ فضل الله فرستاده شد تا شاید شیخ را راضی به همراهی آیت الله طباطبائی و بهبهانی کند... شیخ عاقبت سکوت را شکست و همراه مشروطه خواهان عازم قم شد... البته با رضایت... و شاید با کمی دودلی...
حالا مشروطه خواهان قدرتمند بودند. شاه نمی توانست در مقابل تمام روحانیون طهران بایستد، بنابراین مجبور شد به تمام خواسته های انقلابیون پاسخ مثبت دهد: عین الدوله برکنار شد، عدالتخانه تاسیس شد و از همه مهمتر نمایندگان نخستین دوره مجلس شورای ملی انتخاب شدند...
مظفرالدین شاه مشروطه را به ملت هدیه داد و یک روز بعد درگذشت...

***

انقلاب مشروطیت را افراد بسیاری به پیروزی رسانده بودند. افراد زیادی که دیدگاه های خود را با همدیگر مشترک کرده بودند تا در راه پیروزی متحد شوند. اینک که انقلاب پیروز شده بود اختلاف نظر ها در باب اداره کشور نمایان می شد. سه جبهه پدیدار شده بود. نخست درباریان به رهبری محمد علی شاه که آشکار و نهان در راه برانداختن نظام مشروطیت می کوشیدند. دوم جبهه روشنفکران و فرنگ رفتگان که در راه برقراری جامعه دموکراتیک و سکولار می کوشیدند و سوم جبهه روحانیون که در این هیاهو به دنبال حفظ اعتلای اسلام و برقراری قوانین شریعت در جامعه اسلامی بودند. شیخ فضل الله از دسته سوم بود...

***

مجلس شورای ملی، جلسه غیر علنی
- ما مشروطه نمی خواهیم! آنچه در متمم قانون اساسی آورده اید کفر است. حرام است. خلاف شریعت است... ما مشروعه می خواهیم!! در خودتان نگاه کنید... پولی را که می توانید در راه خدا خرج کنید بهر چه کارهایی می دهید... این کفر شما را فنا می کند... قانون و متمم و مجلس و مشروطه را دور بریزید... قانون قانون اسلام است... یک کلام... ما مشروعه می خواهیم...

***

منزل شیخ فضل الله نوری
- روزگار کفر و ارتداد فرا رسیده است. قانون خدا و پیغمبر به کنار رفته است و قانون دیگری جای آن را گرفته است. حکم آن کس که امروز ساکت بنشیند مانند حکم کسی است که در قیام عاشورا حسین (ع) را یاری نکند. دیگر این وضع برای ما قابل تحمل نیست. قصد تحصن داریم. به عبدالعظیم می رویم و بست می نشینیم. پناهگاه ما خانه خداست...

***

شیخ فضل الله و یارانش در حرم حضرت عبدالعظیم بست نشسته بودند و نظراتشان را در خصوص مساله قانون و مشروطیت به طهران می رساندند. از طرفی مردم تبریز و دیگر مناطق کشور به نمایندگان فشار می آوردند تا هر چه سریعتر متمم قانون اساسی تصویب گردد. جنجال ادامه داشت اما هیچ کس از طوفانی که در راه بود خبر نداشت... دو اتفاق بزرگ افتاد تا شیخ به تحصنش پایان دهد و در خانه اش به انتظار وقایع جدید بنشیند...
نخستین اتفاق کشته شدن امین السلطان اتابک، صدر اعظم مقتدر ایران بود. جوانی به نام عباس آقا تبریزی که خود را فدایی ملت نامیده بود امین السلطان را در مقابل در مجلس شورا به قتل رسانید. این هشداری برای کسانی بود که می خواستند در راه مخالفت با مشروطه گام بردارند. چندی نگذشت که از سوی مخالفین به سمت کالسکه شاه نارنجک پرتاب شد. همین ها کافی بود تا شیخ فضل الله به تحصن خویش پایان دهد و گرنه قربانی بعدی می توانست خود او باشد...
اتفاق دوم به توپ بستن مجلس توسط محمد علی شاه و به فرماندهی کلنل لیاخوف بود که به کشته شدن و دستگیری و فرار عده زیادی از مشروطه خواهان انجامید. آیت الله طباطبائی و بهبهانی تبعید شدند، ملک المتکلمین و صور اسرافیل کشته شدند و امثال تقی زاده و دهخدا گریختند. استبداد شدیدی حاکم شد. شیخ فضل الله نوری راه خانه را در پیش گرفت و خانه نشینی اش یک سال به طول انجامید. در این مدت در ایران نه نامی از مشروطه بود و نه نامی از قانون.
ایران در مقابل این استبداد سکوت کرده بود. ترس بر همه جا حاکم بود. اما در تبریز مردم ساکت ننشستند. اکنون زمان آن بود که به رهبری ستارخان و باقرخان بر حکومت این پادشاه بی کفایت خاتمه داده شود. محمد علی شاه سیل نیرو ها را به تبریز گسیل کرده بود تا شاید این آخرین محل اغتشاش را هم خاموش کند. اما تبریز خاموش نشدنی بود. نیروهای مردمی تبریز را از سویی غیرت و ایران دوستی ستار خان و باقر خان و از سویی فرامین دینی آخوند خراسانی از نجف به شور آورده بود. آنچنان که در طی یک سال جنگ نه از رحیم خان کاری بر آمد و نه از عین الدوله و نه از صمد خان... قوای سلطنتی عاقبت شکست خورد و سیل نیروهای آزادی خواه وارد طهران شد... ایران دوباره زنده شده بود...
محمد علی شاه به روسیه گریخت. شیخ فضل الله حالا متهم بود که از مردم و مشروطه حمایت نکرده است. از نظر فاتحان ِ آن روز شیخ باید محاکمه می شد...
کوته نظری ها و کج بینی ها در ایران آن روز بیش از اندازه بود. تصمیم ها از روی نابخردی و بی سیاستی بود و البته آنقدر هنوز میان آزادی خواهان شکاف وجود داشت که مستبدی همچون عین الدوله که سالهای عمر خویش را در نبرد با مردم و آزادی گذرانده بود خود را به میان آزادی خواهان وارد کرد و از اعضای دولت جدید شد. چشمان مردم این حقایق را نمی دید...
روزگار به قتل شیخ فضل الله حکم داد... شیخ بر بالای چوبه دار رفت و آنگاه که صندلی از زیر پایش لغزید جسد روحانی بر دار ماند که جانش را بر سر دین و شریعت می داد... شیخ فضل الله دین را بر همه چیز برتری داده بود و تنها راه شریعت را می شناخت... شاید تا آن اندازه که مردم را در مقابل آن نادیده انگاشته بود...
شیخ فضل الله روحانی پاکی بود. گذشت در وجودش موج می زد آنگونه که ضارب خویش را که به جانش سوء قصد کرده بود بخشید. شیخ فضل الله هیچگاه پسر مشروطه خواهش، شیخ مهدی را به اتهام عقایدش محکوم نکرد و در راه بیان عقایدش هیچ گاه راه زور و خشونت را پی نگرفت...

***
تصویر
شیخ فضل الله نوری بر چوبه دار - منبع عکس: کتاب تاریخ مشروطه ایران، نوشته احمد کسروی

کوچه آرام و تاریک بود... هر قدر هم صدای اذان از مسجد ندا می داد کسی در خانه شیخ را نمی گشود تا راهی مسجد شود... کوچه به انتظار بود تا شیخ برای نماز به مسجد برود... اما... شیخ قربانی پیشرفت یک مملکت شده بود...

احسان شارعی

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
گزیده‌ای از سخنان شیخ فضل الله که به خاطر دشمنی با تجدد و مشروطه توسط آزادیخواهان بر دار شد و مردم از مرگ او به شادمانی پرداختند:

«ترا به حقیقت اسلام قسم می‌‌دهم آیامدارس جدیده خلاف شرع نیست؟ و آیا ورود به این مدارس، مصادف با اضمحلال دین اسلام نیست؟ آیا درس زبان خارجه و تحصیل شیمی و فیزیک، عقاید شاگردان را سخیف و ضعیف نمی‌کند؟ مدارس را افتتاح کردید. آنچه توانستید در جراید از ترویج مدارس نوشتید. حال شروع به مشروطه و جمهوری کردید؟»

از رسالهٔ حرمت مشروطه:

‍«آنچه مخالف اسلام است قانونیت پیدا نمی‌کند. ای بی شرف، ای بی غیرت ببین صاحب شرع برای تو شرف مقرر فرموده و امتیاز داده تو را، و تو خودت از خودت سلب امتیاز میکنی و می‌‌گویی من باید با مجوس و ارمنی و یهودی برابر و برادر باشم»

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
اقای Reza6662 , لطفا هر چه زودتر یک منبع معتبر ارائه کنید ... در غیر این صورت چاره ای جز پاک کردن پست شما ندارم :|

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
البته در نادرستي بعضي ديدگاه هاي شيخ فضل الله شكي نيست.حتي علماي بزرگ نجف هم در اين موارد با او مخالفت كرده بودند. ولي رفتار تعدادي از مشروطه خواهان از جمله سيدحسن تقي زاده و هوادارانش نيز در اين مورد بسيار زشت است. چطور عين الدوله اي كه مخالف و دشمن اصلي مشروطه، قاتل مردم تبريز و كسي كه از ورود آذوقه به تبريز جلوگيري مي كرد، نه تنها مجازات نشد بلكه با سران مشروطه عكس يادگاري گرفت و در سالهاي بعد دوباره به درجات بالاي سياسي دست يافت؟ اين تقي زاده كه مدعي دموكراسي بود بعدها به خدمت رضاخان ديكتاتور(كسي كه آبرو و عزت ايران و خاك پاكش را در ازاي سلطنت پسر فرومايه اش به بيگانگان فروخت) و محمدرضا درآمد و هيچ انتقادي از آنان نكرد. اين به اصطلاح مشروطه خواهان ، مجاهدي همچون ستارخان را به گلوله بستند و گرگ هاري مثل عين الدوله را آزاد گذاشتند. ديدگاه هاي شيخ فضل الله در مورد دموكراسي كاملا نادرست است، ولي هرگز مستحق اعدام نبود.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

ديدگاه هاي شيخ فضل الله در مورد دموكراسي كاملا نادرست است،

دوستان لطفا به این مساله توجه کنید که دیدگاه های شیخ متناسب با زمانه خود بود . و از این جهت کمتر انتقادی را می توان متوجه ان شیخ شهید کرد.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

دیدگاه های شیخ متناسب با زمانه خود بود

حداقل گذر زمان ثابت کرد که نظر شیخ در مورد مشروطه خواهان تجدد طلب کاملا درست بود و این موضوع با انحراف نهضت مشروطه تایید شد.

ديدگاه هاي شيخ فضل الله در مورد دموكراسي كاملا نادرست است، ولي هرگز مستحق اعدام نبود.

با سلام و خیر مقدم به guderian
در اینکه او مستحق اعدام نبود با شما موافقم
و اما دموکراسی، باید دید که دموکراسی از پایه چیز خوبی است یا نه و اینکه دموکراسی در حیات (2800 ساله از دولت شهر آتن و بعد جمهوری رم و کارتاژ تا انقلاب فرانسه و...) خود چه دستاوردی برای بشر داشته.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
دستاوردهاي دمكراسي: حكوت آتن مترقي ترين حكومت دوران خود بود. پيشرفت چشمگير علومي مثل فيزيك، هندسه و رياضيات ، ظهور دانشمنداني مانند افلاطون و ارسطو‌ ، شكست ارتش نيرومند ايران ، از دست آوردهاي دموكراسي براي يونانيان بود. دموكراسي روميان را به بزرگترين قدرت جهان تبديل كرد(‌ هر چند كه پس از مدتي دموكراسي در روم از بين رفت) دموكراسي بود كه سبب انقلاب صنعتي شد و اين همه پيشرفت چند قرن اخير را سبب شد. البته دموكراسي نيز در شرايط مساعد مفيد است. حكومت بايد تجلي قدرت يك ملت باشد و گاهي مواقع ديكتاتوري براي يك ملت ، بسيار بهتر از دموكراسي براي آن است.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
سلام از اینکه در جواب دادن به پست شما کمی تنبلی کردم، شرمنده
البته قصد من بحث کردن نیست چون بحث در این زمینه ها کاملا بی فایده است و هر کسی نظر خودش را دارد که ظاهرا به هیچ قیمیتی از آن کوتاه هم نمی آید.
بگذریم.در اینکه دستاورد هایی که شما به عنوان شناسه های تمدن یونان بیان کردید و من عقید دارم که آنها وامدار انمجن های مغانه میترایی ایران است صحبتی نیست!!! اما ارمغان دموکراسی برای رمی ها به راه افتادن حمام خون از سال 83 تا 27 قبل از میلاد بود. در خلال این سال ها با شرایطی که دموکراسی رمی برای جاه طلبان فراهم کرده بود کسانی امثال ماریوس، سولا،کراسوس، پمپیوس، ژولیوس سزار، مارکوس انتونیوس به قدرت رسیدند و آتش جنگ های داخلی را بیش از پیش روشن کردند تا زمانی که اکتاویانوس ملقب به آگوستوس توانست با غلبه بر رغبا و همین طور برچیدن دموکراسی!! اوضاع داخلی رم را سامان دهد و امپراتوری رم نفس راحتی تا 200 سال آینده که کومودوس بر سر کار آمد بکشد. در واقع تمام آن چیزی که رمی ها به آن افتخار می کردند از بعد از برچیده شدن دموکراسی شروع شد.
و البته رنسانس هم تقریبا از 500 سال پیش شروع شد که هنوز موج دوم دموکراسی در غرب شروع نشده بود.
سرهای به زیر گیوتین رفته در انقلاب فرانسه را هم به نوعی باید غرامت دموکراسی در فرانسه دانست.

البته دموكراسي نيز در شرايط مساعد مفيد است.
حكومت بايد تجلي قدرت يك ملت باشد و گاهي مواقع ديكتاتوري براي يك ملت ، بسيار بهتر از دموكراسي براي آن است.

این سخن شما بیشتر با روح حاکم بر دنیای واقعی مطابقت دارد.

البته این ها نظرات شخصی من نسبت به دموکراسی بود.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

ایجاد یک حساب کاربری و یا به سیستم وارد شوید برای ارسال نظر

کاربر محترم برای ارسال نظر نیاز به یک حساب کاربری دارید.

ایجاد یک حساب کاربری

ثبت نام برای یک حساب کاربری جدید در انجمن ها بسیار ساده است!

ثبت نام کاربر جدید

ورود به حساب کاربری

در حال حاضر می خواهید به حساب کاربری خود وارد شوید؟ برای ورود کلیک کنید

ورود به سیستم

  • مرور توسط کاربر    0 کاربر

    هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.