arash_slayer

تاپیک جامع ارنستو چه گوارا ، تنهاترین چریک

امتیاز دادن به این موضوع:

Recommended Posts

[quote][url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/n00002503-r-b-000.jpg][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/thumb_n00002503-r-b-000.jpg[/img][/url]

ارنستوی جوان
[url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/n00002503-r-b-003.jpg][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/thumb_n00002503-r-b-003.jpg[/img][/url]ارنستو در جوانی به تحصیل پزشکی پرداخت. تخصص او در پزشکی تنها در مداوای چریکهای زخمی گروه فیدل چاره ساز بود و او به جای لباس سفید طبابت، ردای سبز چریکی بر تن کرد.
.[/quote]

این ردای سبز چریکی منظور یونیفرم چریکی است یا fi_lone_ranger

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[quote]این ردای سبز چریکی منظور یونیفرم چریکی است یا fi_lone_ranger[/quote]

چريك‌هاي فيدليست، با لباس سبز پررنگ (مي‌شه گفت تقريباً همون لباسي كه امروز برادران سپاهي ما مي‌پوشن)، شناخته مي‌شدن! به همراه يك بازوبند سرخ و سياه كه روي اون، تاريخ 26 ژوئيه و حرف M به معناي جنبش (7-26-M). جنبش 26 ژوئيه، حركت مبارزاتي فيدل كاسترو بود. تاريخ مذكور هم مربوط به حمله به پادگان مونكادا (اولين حمله‌ي نظامي فيدل كاسترو) هست.
تصوير ذيل، بازوبند مذكور هست :
[img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/small-26-july.gif[/img]
البته در يك چيز ديگه هم شهره بودن و اون، ريش بود. طوري كه ملقب به چريك‌هاي ريشو شده بودن!!!

حالا كه اين بحث‌ها پيش اومد، بد نديدم دوستان رو با يكي از 4 ليدر و فرمانده‌ي اصلي انقلاب كوبا، يعني «كاميلو سينفوئگوس» آشنا كنم.
ترجيحاً با عكس! يه طورايي مي‌شه گفت چريك ريشو، مصداق بارزش اين بشر بوده! موجودي به شدت خنده‌رو و شوخ كه البته در فيلم استيون سودربرگ، به خوبي اين مسئله نشون داده شده (اون بابايي كه هروقت به چه گوارا و يا سايرين مي‌رسه سركارشون مي‌ذاره و هرهر مي‌خنده!! fi_lone_ranger ).

تصاوير زير هم مربوط به اين بنده خداست!

[img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/11%7E40.jpg[/img]

[img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/08%7E6.jpg[/img]

[img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/25%7E9.jpg[/img]

[url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/15%7E22.jpg][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/thumb_15%7E22.jpg[/img][/url]

[url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/20%7E9.jpg][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/thumb_20%7E9.jpg[/img][/url]

[url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/13%7E22.jpg][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/thumb_13%7E22.jpg[/img][/url]

[url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/14%7E24.jpg][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/thumb_14%7E24.jpg[/img][/url]

[url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/10%7E45.jpg][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/thumb_10%7E45.jpg[/img][/url]

[url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/19%7E13.jpg][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/thumb_19%7E13.jpg[/img][/url]
  • Upvote 4

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
ممنون برادر مصطفی من آدم سیاسی نیستم و واقعا" می خواستم سر در بیارم که قضیه سیاسی نیست یه موقع fi_lone_ranger

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
مصطفی جان دست درد نکنه با این توضیحات خوبت! خوب حالا برادر یک سوال؟ این برادر چه هم مانند همه کمونیست ها بیخیال خدا، پیغمبر بوده؟ و یا کمونیست فقط ابزاری جهت مبارزه با امپریالیست آمریکا در منطقه آمریکای لاتین بوده؟ (بنده زندگی نامه چه را تا حدودی مطالعه کردم ولی متاسفانه کلی بوده و وقت نکردم راجب عقایدش هم اطلاعات کسب کنم)

پیشاپیش سپاس!

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
والا خدمت ليچ عزيز بايد بگم كه :
درمورد انديشه‌هاي شخصي چه‌گوارا، اطلاعات زيادي در دست نيست! چرا كه يه طورايي خودش رو فدايي خلق كرده بود! از همون زمان دانشجويي‌اش كه در سال‌ پاياني، پزشكي رو رها مي‌كنه و با يه موتور سيكلت، امريكاي جنوبي رو مي‌گرده (كه البته همون ابتداي امر، موتورسيكلت خراب شده و باقي مسير با خط 11 و امثالهم طي مي‌شه! البته بعد از برگشتن، درسش رو تموم مي‌كنه! نگين دكتر قلابي بوده‌ها!!)، تا رفتنش به گواتمالا و خدمت به مردم مرحوم اون كشور و فعاليت و مبارزه‌ي سياسي و فرار پس از كودتا (شركت امريكايي يونايتد فروت در اون كشور) و صدور حكم اعدام غيابي براش و رفتن به مكزيك پيش فيدل و اومدن باهاش به كوبا و بعد از انقلاب كوبا هم كه زير همه‌چيز (رياست بانك مركزي، وزارت اقتصاد و ساير اباطيلي از اين دست)، مي‌ره كنگو و به مبارزان با كودتاگران و امريكا و بلژيكي‌ها مي‌پردازه و بعد مي‌ره بوليوي و اونجا ترمزش رو مي‌كشن!
تو اين مدت، آثاري هم كه از خودش به جا گذاشته، يه طورايي فقط بحث‌هاي ماركسيستي تئوري‌هاي اقتصادي، سياسي و اجتماعي مربوطه بوده تا عقايد شخصي و بخصوص مذهبي‌اش.
لكن به نظر نمي‌رسه كه چندان به خدا اعتقاد داشته باشه! ولي چيزي كه مشخصه اينه كه از خيلي از ديندارا، مردونه‌تر عمل كرده! چرا كه نه بحث ترس از جهنم بوده و نه طمع بهشت! حتي مي‌دونست كه تو اين راه هم مي‌ميره و چيزي بهش نمي‌ماسه! ولي با اين وجود، اونقدر جنگيد تا كشته شد!

نكته‌ي جالب اينكه وي با مطالعه‌ي آثار ماركس و لنين، رو به ماركسيسم - لنيسنيسم مياره. ولي با اين وجود، از شوروي به اندازه‌ي امريكا بدش مي‌اومد!!! مي‌شه گفت از معدود ماركسيست‌هايي بود كه به اين نتيجه رسيده بود كه عملكرد شوروي، تفاوتي با امريكا نداره و شوروي، سال‌هاست كه علمدار سوسياليسم نبوده و نيست! سر همين رابطه‌ي از سر اجبار با شوروي هم حسابي با فيدل كل‌كل مي‌كرد!!

عكس زير، عكس بسيار پرمفهومي هست :

[img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/congress.jpg[/img]


خلاصه اينكه آدم بدي نبوده! حداقل انسان زيست و انسان مرد!
  • Upvote 7
  • Downvote 1

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
دست درد نکنه مصطفی جان بسیار جالب بود! fi_lone_ranger

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
ضمن تشکر از همه دوستان
مصطفی جان لطف کن و یه خورده بیشتر برامون از بیوگرافی انستو چه گوارا بنویس
مخصوصا از خصوصیات اخلاقی اون

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[quote]از همون زمان دانشجويي‌اش كه در سال‌ پاياني، پزشكي رو رها مي‌كنه و با يه موتور سيكلت، امريكاي جنوبي رو مي‌گرده[/quote]

سلام خدمت استاد گرام اقا مصطفي عزيز

اقا جون حس دلبستگي اواتارتون باعث شد زندگي اين چريك رو در بيارين يا بلعكس fi_lone_ranger
خدمت شما عرض شود در تائيد فرمايشتون دوستان ميتونن فيلم موتورسيكلت رو ببينن.

تصور ميكنم اگر در رابطه با اختلافات چه و فيدل بعد از پيروزي بگين جواب سوال ديندار بودن يا نبودن و اهداف چه از جنگيدن روشنتر بشه.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[align=center][size=18][color=green]با سلام خدمت دوستان[/color][/size][/align]
[align=center][color=blue]به نیمه قرن بیستم که میرسیم ، یعنی پس از پایان جنگ جهانی دوم یک کلمه است که بیش از همه واژه ها به چشم می آید « جنگ سرد». تقابل دو قطب شرق و غرب در سراسر گیتی و پیامدهای این رویایی را در این سال ها می شد در تمام عرصه ها دید. از رقابت در فضا تا لشگر کشی در شرق وغرب جهان. از مرزبندی های سیاسی تا چالش های اقتصادی ، علمی ، فرهنگی ، هنری و ورزشی. در این چند دهه هر جا را که نگاه کنید میشود رد پایی از شاخ و شانه کشیدن های دو ابر قدرت و حامیانشان را دید.امپریالیسم در برابر سوسیالیسم. امپراطوری سرمایه در مقابل رویای جهان بی طبقه و برابری آحاد بشر. پیمان ناتو و ورشو همین سال هاست که شکل میگیرد.دیوار برلین ، جنگ ویتنام ، جنگ دو کره ،حکومت های سوسیالیستی و جنبش های چپ در اقصی نقاط جهان ، انگار همگی از نماد های این 50 ساله اند و در این میان یک اتفاق ، انقلابی که در کوبا شکل میگیرد ، نقطه عطفی است که تمامی این رقابت در ان تجلی پیدا میکند.نزدیکی کوبا به امریکا و نقشی که این کشور در شکل گیری نقشه سیاسی آینده جهان بازی خواهد کرد برای سال های طولانی هاوانا را به کانون توجهات بدل میکند.حالا چپ های دنیا ، کاسترو و حرکت های پارتیزانی اش برای سرنگونی ژنرال باتیستا ، انقلاب و حکومت ضد امریکایی اش را آمال و ارزوهای خود میدانند. اما اگر فیدل با پیر شدن و مشکلات اقتصادی سال های بعد ، همه جذابیتش را از دست داد و چپ ها دیگر عکسش را با آن سیگار کوبایی مشهور و لباس چریکی سبز از دیوارها پایین اوردند. یک چهره بود که همچنان رویای انقلابی ها باقی ماند. « چه »، چهره ای که برای اسطوره شدن همه چیز را داشت ، چه گوارایی که با چشم پوشی از قدرت و رها کردن ردای وزارت در دولت کاسترو دوباره راه جنگل و کوهستان را در پیش گرفت تا همه خوانده ها و خیالاتش را با صدای چهچه سلاحی اتوماتیک تعبیر کند.نامی که مثل همه اسطوره ها در هاله ای از خیالات دوستدارانش پنهان شده است. اگر دشمنانش او را جوانی خوشگذران و بعدتر یک جنگ اور بی رحم و خونریز تصویر میکنند ، ستایندگانش از روح بلند و حساس او میگویند و اراده پایان ناپذیری که برای انقلاب و غلبه برامپریالیسم داشت. او را به یاد میآورند با دردی بزرگ بر جانش و این آرزوی ابدی که ستمدیدگان را از شر خودکامگان و سرمایه داران برهاند.مبارز نستوه. با همان توصیفات باور نکردنی که معمولا دور و بر چنین چهره هایی شنیده میشود. بی عیب و نقص همچون تمثالی از میکل آنژ ، اگر چه با مسلسلی بر دوش. میگویند او بخش بزرگی از شهرت و محبوبیتش را مرهون چهره فتوژنیکش است وتصاویری که عکاسان از او ثبت کرده اند. میگویند او انسانی معمولی بوده است با ضعف های بی شمار و شباهتی به اسطوره ای ندارد که شعرا از او ساخته اند. هر چه باشد او به تاریخ پیوسته است و نامش امروز در تمام دنیا بر سر زبان هاست. شاید بیش از هر چیز به خاطر آنکه در جوانی کشته شد و فرصت آن را پیدا نکرد تا حماسه زیبایی را که در اذهان ساخته بود نابود کند ![/color][/align]
[align=center][color=green](سیامک رحمانی)[/color][/align]

[align=center][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/1_%2815%29%7E19.jpg[/img]
[size=18][color=green]« چه قهرمان »[/color][/size]
[color=blue]سال 1959 گروه های نظامی بین المللی که در میان ان ها آلمانی و یونانی نیز دیده میشد با همکاری دولت جمهوری دومنیکن و سازمان دهی امریکا عملیات گسترده ای را علیه دولت کوبا راه انداختند که کشور را درگیر جنگ داخلی ساخت.سال 1960 یک کشتی باری حامل سلاح ، ظاهرا به دلیل خرابکاری منفجر شد وصد نفر از خدمه و کارکنان اسکله در این واقعه کشته شدند. چه که در آن زمان همزمان چند پست دولتی را بر عهده داشت ، بلافاصله خود را به اسکله رساند و مشغول مداوای زخمی ها شد ودر مراسم تشییع قربانیان شکرت کرد.آلبرتو کوردا از حضور چه در این مراسم عکس هایی گرفت که یکی از ان ها تحت عنوان «چه قهرمان» مشهور شد. این همان عکسی است که امروز بر دیوار اتاق بسیاری از جوانان وبر تی شرت بسیاری از مردم در گوشه و کنار جهان نقش بسته است. بعدها همین عکس به عنوان مهمترین عکس قرن بیستم اتنخاب شد.[/color][/align]
[align=center][color=green]چه به همراه پدر ، مادر ، خواهر و برادرانش[/color]
[img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/1_%287%29%7E72.jpg[/img]
[size=18][color=green]ارنستو چه گوارا که بود؟[/color][/size]
[color=blue]ارنستو رافائل گوارا دلاسرنا که چریک ها او را « چه » صدا میکنند. در 14 ژوئن 1928 در روزاریو در استان سانتافه آرژانتین به دنیا امد.او اولین فرزند خانواده ای بود که ریشه در باسک اسپانیا و ایرلند داشت.به این ترتیب شور انقلاب را از هر دو کشور اجدادی اش به ارث برده بود.او در خانواده ای چپ گرا رشد یافت. پدرش هوادار خوان پرون و سوسیالیست ها بود و از همان کودکی ارنستو همپای پدرش در همایش ها و محافل سیاسی بود. در نوجوانی با وجود نفس تنگی از فعالیت های ورزشی دوری نمیکرد و یکی از ستاره های مسابقات راگبی مدرسه اش بود.او در شطرنج هم بین دانش آموزان قهرمان شد.در همان دوران توجه اش به شعر وادبیات جلب شد و شیفته شاعران چپگرای امریکای لاتین چون پابلو نرودا و دیگر شعرا و نویسندگان شاخص سوسیالیست چون فدریکو گارسیالورکا شد. در کتابخانه بزرگ خانه پدری اش بیش از 3000 جلد کتاب بود که اغلب اوقات چه نوجوان را مشغول میکرد.در همان ایام تقریبا تمام کتاب های مارکس ، فالکنر ، اندره ژید ، فرانتس کافکا ، آلبر کامو ،ولادیمیر لنین ، ژان- پل سارتر ،فردریک انگلس و بسیاری دیگر از نویسندگان و متفکران بزرگ را خوانده بود.[/color]
[color=green]چه در دوران نوجوانی[/color]
[img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/1_%2813%29%7E28.jpg[/img]
[color=blue]سال 1948 برای تحصیل در رشته پزشکی وارد دانشگاه بوینس آیرس شد، ولی در میانه تحصیل یک سال مرخصی گرفت تا شیفتگی خود به امریکای لاتین را با سفری هیجان انگیز به اثبات برساند.او با رفیقش آلبرتو گرانادو با موتور سیکلت به دیدار کشورهای امریکای لاتین رفتند. درهمین سفر ها بود که ایده های انقلابی و قهرآمیز او بیش از گذشته شکل گرفت ، مشاهدات او از وضعیت مردم محروم او را رادیکالتر کرد وبه این باور رساند که تنها راه رسیدن به برابری انقلاب مسلحانه است.او در خاطرات خود از این سفر تحت عنوان خاطرات موتور سیکلت به تشریح وضعیت این کشورها و برداشت های خود از آن پرداخته پس این سفر طولانی به دانشگاه برگشت و در سال 1953 فارغ التحصیل شد. پس از آن بار دیگر سفرش به کشورهای امریکای لاتین به عنوان پزشک را از سر گرفت.سفری که از گواتمالا شروع شد وبه بولیوی ختم شد والبته در میانه راهتقریبا در همه جای دنیا چرخید. چه گوارا پزشکی بود که به یک چریک تبدیل شد. او البته یک روشنفکر هم بود. ژان پل سارتر و فرانتس فانون میخواند وهمزمان استراتژی نظامی می آموخت . تامل میکرد وخدشیوه جدید برای جنگ های چریکی تعریف میکرد ، شیوه ای که خود نهایتا در اجرای آن ناتوان ماند![/color]
[color=green]چه در دوران جوانی[/color]
[img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/1_%288%29%7E61.jpg[/img]
[color=blue] اگر چه همچون الگوی ثابت مبارزه پارتیزانی با اقبال جوانان انقلابی هم عصر خویش مواجه شد و گویی باید زمان میگذشت تا این چریک ها نیز در میانه راه بازمانند و آهی از سر حسرت کشند.اگر ارنستو چه گوارا ، جامه پارتیزانی از تن به در نیاورد تا انقلاب کوبا را به دیگر مناطق صادر کند ، جوانان انقلابی هم البته به تاسی از چه گوارا ، جامه پارتیزانی پوشیدند و راه رفته وتجربه چه گوارا را خود تکرار کردند و در این تکرار ای سرنوشتی همچون اسطوره خویش یافتند یا خوش اقبل بودند واین شانس را یافتند که تصویر گویا وزنده ای از فعالیته ای چریکی ترسیم کنند.تصویری که در ان جوانان انقلابی پیراهن هایی با تصویر چه گوارا بر تن داشتند و همزمان اما یک علامت سوال را همراه فعالیت خویش میکردند، آیا عصر چه گوارا با مرگ او به پایان رسیه یا هنوز هم میتوان به پیروزی جنبش های چریکی دل بست؟ این پرسش بسیار تکرار شد. هم اعضای گروه های چریکی در دیگر کشورهای مختلف آن را از خود پرسیدند و هم حتی جوانان انقلابی فرانسه در مه 68 و دیگرانی بسیار هم البته همچنین.[/color]
[color=green]چه در تیم راگبی (اولین نفر سمت راست)[/color]
[img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/1_%2811%29%7E28.jpg[/img][/align]


[align=center][size=18][color=green]بخش اول : اسطوره انقلاب[/color]
[color=red]....و آن خط سوم ، منم ![/color][/size]
[color=blue]حوادثی که در بهار 1968 دنیا را به لرزه انداخت بون شک از تاثیر گذارترین وقایع تاریخی قرن بیستم بود. بشریت آن روز بر سر دوراهی سوسیالیسم – کمونیسم مدل شوروی ولیبرال دموکراسی امریکایی مانده بود و مخیر به انتخاب یکی از ان دو بود.سایه جنگ سرد در همه گیتی گسترده بود.پره های هلی کوپتر های امریکایی در ویتنام ، نوای مرگ را در جنگل های انبوه هندوچین مینواخت. شنی تانک های شوروی ، بهار پراگ را به خزان تبدیل میکرد.ایالات متحده آبستن حوادثی بود که منجر به ترور مارتین لوتر کینگ رهبر جنبش سیاهان شد. اشغال گران صهیونیست یک تنه تمام غرور 200 میلیون عرب خاورمیانه را لگد کوب کرده بودند. شورش های کمونیستی در آفریقا در آستانه پیروزی بودند ، انقلاب های سوسیالیستی در امریکای لاتین با تلاش فراوان افسران بلند مرتبه اطلاعاتی امریکا خنثی میشد و اعتراض های کارگری و دانشجویی از آلمان غربی و انگلستان وسوئد تا مکزیکوسیتی ، آرامش را از جامعه گرفته بود. اما هیچ کدام به اندازه شورش دانشجویان در پاریس در یادها نماند. انگار آن روز ها بشر به دنبال راه فراری از وضعیتی میگشت که روز به روز جنگ جهانی سوم را نزدیک تر میکرد، روز های شکوه انقلابی و آنارشسیم. [/color]
[color=green]ارنستو به همراه آلبرتو گرانادو بر روی رودخانه آمازون[/color]
[img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/1_%2820%29%7E9.jpg[/img]
[color=blue]امروز اما از ان شکوه وان حس آنارشی تنها دو یادگار برای بشریت در یادها باقی مانده است، زوزه های خشمگین دوج چلنجر 1968 که صدای موتورش سرود انارشی گری انقلابی را در خیابان های ینگه دنیا مینواخت و دیگری یاد وخاطره انقلاب می 1968 در پاریس . مارشال دوگل ، قهرمان ملی فرانسه که به کمک چرچیل و آیزنهاور فرانسه را از زیر یوغ ارتش نازی خارج کرده بود ، سکان ریاست جمهوری فرانسه را در دست داشت.اما برنامه های کابینه او برای بسط آموزش دانشگاهی دچار مشکل شده بود.گروههای مختلف دانشجویی با افکار متفاوت اما متمایل به جریان های چپ بر اثر جرقه ای کوچک اتشی عظیم به پا کردند. ان جرقه کوچک ، بحث بر سر ممنوعیت رفت و امد پسران به خوابگاه دختران از ساعت 11 شب به بعد در یکی از شعبات دانشگاه پاریس بود. به این ترتیب ، ماه می 1968 تبدیل به نمادی برای افروختن جریان سومی شد که به «چپ نو» مشهور شد. [/color]
[color=green]چه و همسرش در ماه عسل[/color]
[img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/1_%2824%29%7E7.jpg[/img]
[color=blue]جریان سوسیالیستی که علیه حاکمیت نظام اقتصاد بازار آزاد غرب به پاخاست و در عین حال از سوسیالیسم شرق هم علنا بائت میجویید. البته رهبران کرملین از اینکه میدیدند در مراکز فکری جهان غرب مثل پاریس و نیویورک جنبش های چپگرا بر اکثر حوزه های روشنفکری حاکم شده اند ، خوشحال بودند اما ان ها خوب میدانستند که این «بچه دانشجو» های شکم سیر که پایه های تمدن سرمایه داری نوین (بزرگترین دشمن اتحاد شوروی)را هدف قرار داده اند ، ذره ای همسرشان را به سمت گنبد های طلایی برافراشته در دل مسکو نخواهند گرداند.انقلاب 1968 جریانی مستقل بود وتلاش میکرد که همچنان مستقل بماند. کارنامه اتحاد شوروی ، پس از اشغال چک و اسلاواکی ، سیاه تر از ان بود که برای روشنفکران سوربن ذره ای جذابیت داشته باشد.آن ها سخنگوی(بخوانید رهبر) خود را داشتند ، پدر انقلابی خود را داشتند و رهبر فکری و معنوی خود را داشتند والبته نماد خود را ،«ارنستو چه گوارا».[/color]
[color=green]شورش های می 1968 ، پاریس[/color]
[img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/paris68a.jpg[/img]
[color=blue] مردی که آن روزها دیگر زنده نبود تا تبلور عقاید خود علیه نظام سرمایه داری و البته کمونیسم شوروی دوران خورشچف را در شعارهای دانشجویان در سوربن ببیند.البته فقط شعارها نبود. تیپ ، لباس وحتی مدل ریش چه گوارا همه زندگی دانشجویانی شده بود که در بهار 1968 کوچه های محله کقته لاتن پاریس را با اتومبیل های به اتش کشیده شده میبستند تا ان طور که چه گوارا خواسته بود ، تلاش بین المللی تا رهایی کل بشر را ادامه دهند. چپ جدید با تعالیم هربرت مارکوزه و نماد جهان وطنش ارنستو چه گوارا میخواست جریان سومی باشد که جهان را از چنگال عقاب و پنجه خرس نجات دهد.اما انچنان که زندگی چه گوارا تبدیل به نماد زندگی ان کنشگران انقلابی چپ شده بود ، مرگ چه گوارا هم درس هایی داشت که اگر آن روزها ان «بچه دانشجو» ها با دقت وتجربه یک پیرمرد دنیادیده مثل مارشال دوگل به ان نگاه میکردند.شاید امروز به غیر از خاطره می 1968 وعکس های چه گوارا روی در ودیوار های دانشگاههای پاریس ، چیز دیگری هم از آن ها باقی میماند.[/color][/align]

[align=center][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/1_%2827%29%7E7.jpg[/img][color=green][size=18]از آن روز که خورشید شجاعتت در دامنه بلندی های سیراماسترا مرگ را به زانو دراورد
یاد گرفتیم که دوستت داشته باشیم فرمانده چه گوارا![/color][/size][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/1_%2827%29%7E7.jpg[/img][/align]

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[align=center][size=18][color=green]چند جمله معروف از چه گوارا :[/color][/size]

icon_cheesygrin [color=blue]مردم را دریاب.هرگز سازش مکن! آری ، کسانی که سازش نمیکنند. می میرند اما مرگشان عین حیات و زندگانی است.آری ، تو نیز می میریاما در چهره ات نشانی از مرگ نخواهد بود.از گلوله نترس! تو روح گلوله هستی، گلوله از زبان تو سخن خواهد گفت و از عمل تو شلیک خواهد شد.تو همان اندازه مفید هستی که من هستم.آه! تو نمیدانی که تا چه اندازه کمک هایت برای مردم مفید است ، مردمی که روزی تو را قربانی خواهند کرد.[/color]
icon_arrowd [color=blue]میدانستم که میخواهید به من شلیک کنید.من نباید زنده دستگیر میشدم.به فیدل بگویید این شکست به معنای پایان انقلاب نیست.این پیروزی در جای دیگری انجام خواهد شد.به الیدا (همسرم) بگویید اینها را فراموش کند ، دوباره ازدواج کند و خوشحال باشد.به تحصیل بچه ها کمک کند.از سرباز ها بخواهید درست نشانه بگیرند.میدانم کهمجبوری مرا بکشی.شلیک کن بزدل!ولی بدان که یک مرد را می کشی .بگذارید بگویم که یک انقلابی واقعی توسط حس بزرگی از عشق راهبری میشود.[/color]
rolling_on_the_floor [color=blue]هر اقدام ما بانگ نبردی است ضد امپریالیسم[/color]
rolling_on_the_floor [color=blue]هر سختی که مرا نکشد ، مرا قوی تر میکند.[/color]
rolling_on_the_floor ی[color=blue]ک ، دو ، سه ! ویتنامی دیگر خلق کنیم.[/color]
:mrgreen: [color=blue]دستم بوی گل می داد.مرا به جرم چیدن گل محکوم کردند. اما هیچ کس فکر نکرد شاید من شاخه گلی کاشته باشم.[/color]
:mrgreen: [color=blue]نمی دانم که حکومت انقلابی باقی میماند یا نه ، اما من مسلسل به دست تا اخرین نفس میجنگم . به عنوان یک انسان ، غم انگیز است که دوستی نداشته باشی..... اما به عنوان یک انقلابی غم انگیزتر است که دشمنی نداشته باشی ، چون برای یک انقلاب نداشتن دشمن به معنی محافظه کار شدن وسازش است ![/color]
:mrgreen: [color=blue]حتی مرگم را شکست به حساب نمی آورم ، به جای آن ها حسرت ترانه ای ناتمام را با خود به گور خواهم برد....[/color]
:mrgreen:[color=blue] باید همیشه اماده باشی تا در عمق وجودت هر بی عدالتی را که برای هر فردی در هر نقطه ای از دنیا اتفاق می افتد حس کنی ، این بهترین خصوصیت انقلابی است.[/color]
big_grin [color=blue]از نظر انسان ها سگ ها حیواناتی با وفا ومفید هستند ولی از نظر گرگ ها ف سگ ها گرگ هایی وبدند که تن به بردگی دادند تا در آسایش و رفاه زندگی کنند ![/color][/align]
[align=center][size=18][color=green]بخش دوم : زندگی زیر سایه مرگ[/color]
[color=red]سکوت مسلسل ها[/color][/size]
[color=blue]سایه مرگ نزدیک بود. چریک های انقلابی بولیوی ضربه سختی خورده بودند و تار ومار شده ، در دل رشته کوه های سر به فلک کشیده «آند» رها شده بودند. روستاییانی که قرار بود بعد از انقلاب بولیوی آزاد شوند، چریک ها را رها کرده بودند و ارتش بولیوی قدم به قدم به فرمانده آن ها نزدیک میشد.فرمانده طبق معمول تمام این روز های 30 سال گذشته را برای مادرش در آرژانتین نامه مینوشت ،«...... من یک ماجراجو هستم، اما نه از انهایی که برای اثبات شجاعتشان زندگی را به بازی میگیرند. من به دنبال مرگ نمیگردم ، اما احتمال رویارویی با ان وجود دارد.پس شاید این خداحافظی من باشد ، از این فرمانده کوچک هم یادی بکنید.» سازمان جاسوسی ایالات متحده ، سیا ، یک تیم ویژه متخصص از نیرو های مخصوص ارتش امریکا را باری قتل فرمانده به منطقه فرستاده بود. افسران اطلاعاتی امریکا مستقیما در عملیات ارتش بولیوی حضور داشتند و آن را رهبری میکردند. در هفتم اکتبر 1967 ، فلیکس رودریگز افسر سیا عملیات محاصره فرمانده چریک ها را رهبری کرد.[/color]
[color=green]اخرین عکس یک اسطوره![/color]
[img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/1_%284%29%7E86.jpg[/img]
[color=blue]در این عملیات در دره یورو ، باقیمانده چریک های انقلابی هم به کلی نابود شدند وفرمانده هم در حالی که به شدت زخمی شده بود ، اسیر شد. او را طناب پیچ کرده وبه مدرسه ای که در ان نزدیکی بود بردند.فرمانده زخمی که در حال دست و پنجه نرم کردن با همراه قدیمی اش «نفستنگی» بود ، یک روز تمام بازجویی شد.او یک کلمه هم حرف نزد. دو روز بعد، رئیس جمهور بولیوی دستور اعدام فرمانده را صادر کرد.کشتن او افتخار بزرگ برای نظامیان بود.برای همین مجبور شدند قرعه بکشند. قرعه به نام سرجوخه ماریوتران افتاد. او نخست به دست و پاهای فرمانده شلیک کرد و بعد به سینه اش. در حالی که فرمانده همچنان زنده بود و از درد به خود میپیچید ، 9 بار به او شلیک شد و سرانجام گلویش هدف قرار گرفت.[/color]
[color=green]جسد فرمانده[/color]
[img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/1_%2823%29%7E8.jpg[/img]
[color=blue] 10 دقیقه از بعد از ظهر گذشته بود که فرمانده جان سپرد.جسدش را به سردخانه بیمارستان مالتا بردند و از ان عکس برداری کردند . دست هایش را برای تشخیص هویت از تنش جدا کردند و به آرزانتین فرستادند. یک هفته بعد در پانزدهم اکتبر دولت کوبا مرگ فرمانده را تایید و سه روز عزای عمومی اعلام کرد.در روز سوم ف دسوت قدیمی فرمانده ف فیدل کاسترو در برابر جمعیتی بیش از یک میلیون نفر در هوانا از صفات بارز فرمانده سخن گفت.فرمانده ارنستو رافائل گوارا دلاسرنا معروف به «چه» کشته شد تا این اسطوره قرن بیستم شکل گیرد.مردی که اشعار پابلو نرودا را در کوله پشتی اش حمل میکرد اما موسیقی مرود علاقه اش رگبار مسلسل ها بود. جنبش ازادی خواهی امریکای لاتین را رهبری میکرد ، اما نه تنها جامعه ازاد غربی را تاب نیماورد و بلکه حتی به تقابل با نسل جدید رهبران شوروی وخروشجف برخاست وان ها را محافظه کار میخواند.[/color]
[img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/1_%2814%29%7E22.jpg[/img]
[img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/1_%2827%29%7E7.jpg[/img][size=18][color=green]مثل همه روزهایی که دوشادوشت می آمدیم، همچنان به دنبالت می آییم و همراه با «فیدل» برایت میخوانیم : «بدرود ، فرمانده !»[/color][/size][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/1_%2827%29%7E7.jpg[/img][/align]

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[align=center][size=18][color=green]بخش سوم : روزهای سیراماسترا[/color]
[color=red]ایستاده در برابر تاریخ[/color][/size]
[color=blue]«آنچه بدیهی است این است که امروز هر شکلی از جامعه و هر تغییری در محیط طبیعی امکان واقعی است که جایگاه خود را در تاریخ دارد.امروز ما میتوانیم جهان را به دوزخ تبدیل کنیم یا ان را در جهت مخالف هدایت کنیم. به این ترتیب به پایان نظریات مبتنی بر مدینه فاضله می رسیم ، نظریاتی که در گذشته وضع شدند تا برای توجیه شرایط خاص تاریخی و اجتماعی دست به دامن مدینه فاضله شوند» این جمله هربرت مارکوزه مبین روح جنبش چپ نو در دهه 1960 است. از دیدگاه ان ها انجام هر عمل ساسی برای رسیدن به مدینه فاضله در هر زمانی ممکن بود.این در حالی است که نظریات کلاسیک سوسیالیسم به جبر تاریخ وفراهم شدن شرایط برای انقلاب وتشکیل مدینه فاضله معتقد بودند. چپ جدید معتقد بود که به هیچ وجه نباید کلیت نظام حاکم را پذیرفت. برای همین فعالیت های حزبی در چهارچوب نظام حاکم را هم اصلا نتیجه بخش نمی دانست.ان ها با کلیت جامعه به شکل امروزی مخالف بودند واکثرا افکاری چون ضدیت با زندگی شهری وصنعتی ، روستا گرایی ، اقتدار گریزی ، انزوا طلبی و توده گرایی داشتند.برخی از ارمان های انارشیسم کلاسیک مانند عدم تمرکز دموکراسی مستقیم شورایی هم برافکار چپ نو حاکم بود.برهمین اساس بود که مهمترین مبارز چپ نوین یعنی چه گوارا دنبال چنین وضعیت خشونتباری بود؟ ماجرا به چند سال قبل برمیگردد ، سال های بعد از جنگ جهانی دوم .[/color]
[img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/1_%285%29%7E85.jpg[/img]
[color=blue]تابستان 1954 روز های خوبی برای چه گوارا نبود. او که آرمان های دوران جوانی اش را در ایده های دولت چپ گرا و اصلاح طلب آربنز در گواتمالا دیده بود ، در آنجا ساکن شده بود. اما مدتی بعد چپ های اصلاح طلب گواتمالا شکست خوردند. در حقیقت سازمان سیا علیه آن ها کودتا کرده بود. چه به جنبش مسلحانه برای مقابله با کودتاچیان پیوسته بود. اما آن ها پیروز شدند وبسیاری از حامیان دولت چپگرای اصلاح طلب نیز کشته یا دستگیر شدند. اتفاقات گواتمالا باعث شد باور استقرار جامعه آرمانی چه گوارا به وسیله اسلحه را در او تقویت کند. بعد از گواتمالا بود که او دید « تا زمانی که امپریالسم امریکا با تمام توان در برابر ان ها ایستاده است ، اصلاح طلبی معنی ندارد»او همراه تعدادای از معترضین کوبایی که در گواتمالا زندگی میکردند به مکزیکوسیتی رفت. آنها او را با رائول کاسترو معرفی کردند. او نیز شبی چه را به منزل برادرش فیدل که رهبر جنبش چریکی کوبا بود دعوت کرد. هاوانا ، پایتخت کوبا ان روزها تبدیل به عیاشخانه پولدارهای امریکایی شده بود وبزرگترین ثروتش مزارع نیشکر ، سهم زمینداران فئودالی بود که به تنها چیزی که اهمیت نمیدادند ، وضعیت زندگی کشاورزان بود. ژنرال باتیستا ، زمامدار وقت کوبا تحت حمایت ایالات متحده بود. فیدل و چه یک شب تمام تا صبح به بحث و مذاکره پرداختند و سیگار کشیدند.هنوز هوا روشن نشده بود که چه تصمیم گرفت با فیدل وهمراهانش سوار کشتی به کوبا برود تا به عنوان پزشک در کنار آنها برای آزادی کوبا خدمت کند.[/color]
[color=green]ارنستو و فیدل[/color]
[img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/1_%2822%29%7E5.jpg[/img]
[color=blue]فیدل و 81 همراهش در اولین فرصت به نیروهای ارتش باتیستا حمله کردند. اما بسیاری از آنها در درگیری های اولیه کشته شدند ، یا پس از اسارت بلافاصله در ملأعام تیرباران شدند.از گروه کاسترو تنها حدود 20 نفر باقی مانده بود که به دو گروه تقسیم شدند. رهبری یکی از گروهها بر عهده چه بود که تازه تعالیم نظامی را فراگرفته بود.هر دو گروه به کوه های سیراماسترا عقب نشینی کردند و آنجا را پایگاه آموزشی وعضوگیری خود ساختند.شهرت آنها بعد از عملیات باعث شد مردم شهرها وروستا های نزدیک به آنها بپیوندند.مردم به آنها میگفتند «ریشوها».ریشوها برای آنها مدرسه ، شورا وبیمارستان میساختند.ارتش کوبا هم با تمام توان نظامی اش به پایگاه های چریک ها در سیراماسترا حمله میکرد.چه گوارا که دیگر فرمانده شده بود ، از بسیاری از تله های ارتش نجات یافته بود وتبدیل به شخصیت محبوب انقلابیون شد .او نبوغ نظامی اش را در تابستان 1958 نشان داد.وقتی کهبا خلق یک تاکتیک چریکی جدید ، با یک گروه کوچک پارتیزانی توانست یک گردان نظامی تعلیم دیده را شکست دهد. آخرین روزهای همان سال بود که چهیک گروه کوچک از یارانش را برای حمله به سانتاکلارا ، دومین شهر بزرگ کوبا آماده کرد.او بار ها به نیروهایش گفت این حمله انتحاری است و بازگشتی در کار نخواهد بود ولی اکثر افرادش در کنار او ماندند.با وجود انکه ارتش در برابر حمله چریک ها از نیروی هوایی ، تانک و توپخانه استفاده کرد و حتی بدون هدف مشخص مناطق شهری را بمباران کرد ، پس از چندین روز پادگان و مقر پلیس شهر سقوط کرد وسانتاکلارا در آغوش چه گوارا جا گرفت.[/color]
[color=green]ارنستو و فیدل[/color]
[img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/1_%282%29%7E92.jpg[/img]
[img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/1_%2827%29%7E7.jpg[/img][size=18][color=green] روزی که تمامی سانتاکلارا برای دیدنت از خواب برخاست
روزی بود که دستان قدرتمند و پر افتخارت به قلب تاریخ شلیک کرد ، فرمانده چه گوارا.[/color][/size][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/1_%2827%29%7E7.jpg[/img][/align]

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[align=center][size=18][color=green]بخش چهارم : مسافر[/color]
[color=red]تحریف یک آرمان[/color][/size]
[color=blue]« مدلی که ما در برابر جامعه امروزی ارائه میکنیم بسیار ساده است.انچه امروز جوانان میخواهند ، جامعه ای است بدون جنگ ، بدون استثمار ، بدون سرکوبی ، بدون فقر وبدون اسراف . جامعه صنعتی پیشرفته ، امروز همه آن منابع فنی ، علمی وطبیعی را که برای بنای چنین جامعه ای ضروری است در اختیار دارد.آنچه مانع این رستگاریی میشود ، خیلی ساده نظام موجود است » سال ها پیش این نظام موجودی که مارکوزه از ان سخن میراند در کوبا فروریخت. اما حتی امروز پس از نیم قرن هنوز کوبا درگیر مشکلاتی است که باعث شده نه تنها این کشور تبدیل به یک بهشت نشود بلکه جهنمی از دیکتاتوری و محدودیت و البته نماد جامعه ایست که انسان را آن طوری بار می آورد که مارکوزه به ان انتقاد داشت.« تک ساحتی» ! در این براه چه گوارا و فیدل کاسترو بیشتر از همه باید به تاریخ پاسخ بگویند.نبرد سانتاکلارا اخرین پایگاه نظامی باتیستا در کوبا را نابود کرد و چریک ها به سوی پایتخت ، هاوانا که درگیر قیام مردمی بود حمله کردند.[/color]
[color=green]نقشه سفرهایی که ارنستو به سراسر جهان داشته است
[/color][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/1_%2810%29%7E42.jpg[/img]
[color=blue]درحالی که رادیو برای تضعیف روحیه مردم خبر کشته شدن چه گوارا را اعلام میکرد ، در اخرین ساعات 1958 او ارتش مدافع شهر را از سر راه برداشت و به هاوانا رسید.جنگ شهری در هاوانا هشت روز طول کشید و نیروهای کاسترو سرانجام توانستند رژیم را سرنگون کنند.دولت انقلابی به پاس خدمات چه در پیروزی ، او را شهروند کوبا اعلام کرد. چه گوارا روزی به یک روزنامه نگار گفته بود : « چه بخواهید ، چه نخواهید ، هر انقلابی با مقداری استالینیسم توام خواهد بود ». پس از پیروزی انقلاب در کوبا شروع به اثبات نظرش کرد. هنوز یک سال و نیم از ورود او وهمراهانش به هاوانا نگذشته بود که تمام مقدمات لازم برای استقرار «مدینه فاضله» سوسیالیسم فراهم شد. تعدد مطبوعات به صورت کامل از بین رفت ، بخش وسیعی از اقتصاد به ماکیت دولت درامد ، نه حزبی اجازه فعالیت داشت ، نه هیچ سندیکای مستقلی وجود داشت. حتی ان هنگام که کاسترو هم دنبال الگو گرفتن از تجربه های حکومت استالین نبود ، چه گوارا ان قدر او را تشویق کرد تا « اردوگاه کار اجباری » در کوبا نیز سربراورد و مخالفان را در خود جای داد.[/color]
[img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/1_%2829%29%7E4.jpg[/img]
[color=blue]در چند ماه پس از از انقلاب ، چه گوارا نقش وزیر خارجه کوبا را داشت. او به کشور های افریقایی وآسیایی زیادی سفر کرد تا پیام انقلاب کوبا را برای مردم سایر نقاط هم ببرد. اما این تنها ظاهر کار بود ، کاسترو میخواست با درگیر کردن چه در امور سیاسی ، فرصت حمایت از شورش های انقلابی دیگر در امریکای لاتین را از او بگیرد. اما بار دیگر چه و کاسترو در کنار هم قرار گرفتند. وقتی چه به کوبا بازگشت ، گروه های ضد انقلابی علیه دولت کاسترو تحت عنوان نیروهای ضد کمونیست با همکاری ملاکین علیه انقلاب خرابکاری میکردند و اعضای شوراهای محلی را ترور میکردند. برای همین چه دست به کار شد تا شورش ها را خنثی کند. در همین دوران هم بود که چه فرصت یافت تا به تئوریزه کردن مدل انقلاب کوبایی بپردازد که بعد ها به درسنامه اصلی ادبیات چریکی در جهان بدل شد.ریشه اختلاف چه گوارا با اتحاد جماهیر شوروی هم از همین روزها آغاز شد.عکس های هوایی جاسوسی ایالات متحده ، تاسیساتی را در دل جنگل کوبا نشان میدادند که به نظر شبیه سکوی پرتاب موشک های بالستیک بود. چه از حامیان اصلی استقرار موشک های اتمی شوروی در کوبا بود واین موضوع تبدیل به بحران تازه ای در روابط کوبا با امریکا شد.[/color]
[color=green]ارنستو و فیدل[/color]
[img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/1_%2828%29%7E6.jpg[/img]
[color=blue]مذاکرات صلح در هلسینکی آتش خشم چه را برافروخت ، خروشجف به کندی قول داد که موشک های اتمی از کوبا جمع شود. چه گوارا معامله خروشچف با کندی را تاب نیاورد و برچیدنه شدن سپر موشکی شوروی از کوبا را با حسرت نگریست . خشم چه تبدیل به فروریختن آرمان های اتحاد شوروی در دل چه گوارا شد.خشمی که نمادش مجادله معروف او با معاون خروشچف بود. اما پاسخ معاون خروشچف بسیار عمیق تر بود ونشان میداد که انچه یک جوان انقلابی در آینه نمی بیند ، چطور یک پیر دنیا دیده در خشت خام میبیند.« تو اماده ای زیبا بمیری ، اما سوسیالیسم باید زنده بماند ، مردن زیبا به تنهایی هیچ ارزشی ندارد ». جهان در آستانه جنگ جهانی اتمی بود و وقتی عقلا در حال خاموش کردن آتش زیر خاکستر بودند ، صدای اعتراض چه گوارا بلند شده بود. انگار او همه جهان را در خون و مرگ می خواست! چه گوارا سرخورده از شوروی به دنبال مدل مائو در چین رفت.[/color]
[color=green]چه در مجمع عمومی سازمان ملل متحد[/color]
[img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/art_che_UN.jpg[/img]
[color=blue]سال 1964 وقتی چه گوارا به عنوان نماینده ملت کوبا برای شکرت در مجمع عمومی سازمان ملل وارد نیویورک شد ، دولت امریکا از او به عنوان خطری بالقوه برای امنیت ملی اش یاد کرد. او در سخنرانی تاریخی خود در مجمع عمومی سازمان ملل از یانکی ها برای استثمار امریکای لاتین انتقاد کرد.پس از نیویورک ، دوباره سفرهای دوره ای چه اغاز شد. به کشورهای بلوک شرق در آسیا و آفریقا از جمله مصر تحت رهبری ناصر.او در سخنرانی هایش از سیاست های اقتصادی شوروی برای کشور های بلوک شرق انتقاد کرد.براساس نقشه راهبردی شوروی در دهه1960 بسیاری از کشور های بولک شرق ناچار بودند تنها به تولید محصولات خاص بپردازند که اقتصاد شرق به انها نیاز داشت .پس از بازگشت به کوبا به سمت وزیر صنایع منسوب شد.او سیاست دوری از شوروی و نزدیکی به چین را در پیش گرفت وحامی اصلی نزدیکی به چین شد.این سیاست او دوباره باعث تشدید اختلافش با کاسترو شد.او پیشتر در سخنرانی در الجزیره از سیطره امریکا بر غرب و سیطره شوروی بر شرق سخن گفته بود و خواستار قیام جنوب علیه هر دو شده بود . تئوری که تاثیر بسیاری بر متفکران چپ نو در کشو های جنوب گذاشت . او میخواست همه دنیا تبدیل به ویتنامی دیگر علیه شرق و غرب شود.[/color]
[img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/1_%2821%29%7E8.jpg[/img]

[size=18][color=green]دیگران از چه گوارا ، چه میگویند؟[/color][/size]

[color=blue] icon_cheesygrin چه کاملترین انسان عصر ما بود. «ژان پل سارتر»
icon_arrowd انگار مسیح را از صلیب پایین کشيده بودند. «پیترویس»
rolling_on_the_floor یک «هزار سال تنهایی» و یک میلیون صفحه دیگر میتوانم درباره چه گوارا بنویسم. «گابریل گارسیا مارکز»
rolling_on_the_floor چه گوارا نمادی الهام بخش است ، برای هر انسانی که به آزادی عشق می ورزد. «نلسون ماندلا»
rolling_on_the_floor چرا فکر کردند با کشتنش این مبارز را از سر راه برمی دارند؟ امروز چه گوارا همه جا هست، هر جا که کوچکترین اراده ای برای مبارزه با امپریالیسم وجود دارد. «فیدل کاسترو»
:mrgreen: معصومیت پیامبر گونه ای که در نگاه خیره چه وجود داشت به نمادی هیجان برانگیز برای تمام پرولتاریای جهان تبدیل شد. «فیدل کاسترو»[/color][/align]
[align=center][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/1_%2827%29%7E7.jpg[/img][size=18][color=green]عشق انقلابی تو ، نوید نبردی تازه میدهد ، آنجا که استواری بازوان آزادگرت را انتظار میکشند ، فرمانده چه گوارا [/color][/size][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/1_%2827%29%7E7.jpg[/img][/align]

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[align=center][size=18][color=green]نامه مشهور چه [/color][/size]
[color=blue]چه این نامه را روی میز میگذارد و کوبا را ترک میکند :
در این لحظه چه خاطرات بسیار که به ذهنم هجوم می آورند. وقتی تو را در خانه « ماریو انتونیا » ملاقات کردم ، وقتی تو پیشنهاد دادی که همراهی ات کنم. من با تو امدم و با همه دلواپسی مان خود را برای آینده اماده کردیم. یک روز آمدند واز ما پرسیدند : « اگر کشته شدید که را خبر کنیم ؟ » تکان خوردیم ولی حقیقت امکان این پیشامد را در آغوش کشیدیم. به خوبی میدانستیم که یک انقلاب ، اگر حقیقی باشد دولبه بیشتر ندارد، پیروزی یا مرگ ! بسیاری از رفقا در راه پیروزی به خاک غلطیدند. امروز ما بالغ تریم و شور و هیجان در کلمات ما فروکش کرده است. ولی حادثه دیگر بار ودیگر بار روی میدهد. من احساس میکنم که بخشی از دینم را به کوبا که انقلابی را به سرنوتش گره زده بود ، ادا کرده ام و با تو بدرود میگویم. با همه همرزمان ، با کوبا وخلقش که امروز خلق من نیز هستند. من از تمام پست هایی که دارم ، رهبری حزب ،وزارت ، فرماندهی و همینطور شهروندی کوبا استعفا میدهم. من تعلق خاطری به خلق کوبا حس میکنم که التزامم به خلق این کشور با کنار گذاشتن هیچ یک از سمت ها گسسته نمیشود. روز های بزرگی را پشت سر گذاشته ام. احساس غرور میکنم چرا که در روزگار بحرانی واندوهبار کارائیب در کنار خلقم بوده ام.
[img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/1_%2830%29%7E5.jpg[/img]
در اولین قدم ها در « سیرامائسترا » به تو اعتماد کافی نداشتم وخیلی سریع به توانایی هایت به عنوان یک رهبر انقلابی پی نبردم. تنها اشتباهم شاید همین بود. دنیا به ندرت سیاستمدارانی داشته که مثل آن زمان توباهوش باشند. من احساس غرور میکنم که بدون هیچ تردید ودرنگی از توپیروی کردم وبا خطر های بزرگ رو به رو شدم. سایر ملت ها برای پیروزی یاری مرا می طلبند اگر چه اندک است. من می توانم راهی شوم ولی مسئولیت سنگین تو به عنوان رهبر کوبا تو را از این کار باز میدارد.پس زمان جدایی ما فرارسیده است!اری از این کار لذت می برم ولی باید بدانی که اندوه بزرگی در دل دارم. من نابترین آرزوهایم را در این مملکت جای میگذارم ومیروم. مردمی را رها میکنم که مرا به عنوان پسر خود قبول کردند.این رفتن روح مرا ارزده میکند. من امیدی را که تو به من اموختی به جبهه های دیگر و نبرد های جدید میبرم و روح انقلاب مردمم را . احساس میکنم وقت ادا کردن مقدس ترین وظیفه ها در خطه هایی دیگر فرا رسیده است.جنگ در مقابل امپریالیسم هر جا که ممکن باشد.این منبع قدرت است وعمیق ترین زخم ها را شفا میدهد. اگر اخرین لحظه عمرم زیر آسمان های دیگری برسد ، تردید نکن که دم اخر ، تنها اندیشه ام تو و این مردم خواهید بود.
[img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/1%7E262.jpg[/img]
به خاطر درس هایی که به من دادی از توسپاسگذارم. امید را از توآموختم و این تجربه ارزشمند را باید سلاح نبرد در جنگ هایی دیگر کنم. مرا همیشه با سیاست خارجی انقلابمان می شناسند. هر جا که باشم یک انقلابی کوبایی هستم و در قبال ان احساس مسئولیت میکنم. همانطورکه باید رفتار میکنم . چیزی ندارم که برای همسر و فرزندانم باقی بگذارم وچیزی هم برای ان ها درخواست نمیکنم. دولت آن ها را باری تحصیل ویک زندگی بسنده تامین خواهد کرد. حرف های زیادی دارم که به تو و مردممان بزنم ولی افسوس که کلمات نمیتواند انچه در دل دارم را به درستی ادا کنند. از سیاه کردن بیهوده کاغذها چه سود؟ همیشه به سوی پیروزی ! تو را با همه شوق انقلابیم در آغوش میگیرم! « چه »[/color]


[size=18][color=green]بخش پنجم : رویای بهشت روی زمین[/color]
[color=red]مغلوب نبرد شمال و جنوب[/color][/size]
[color=blue]« در همه نظام های اجتماعی که انها را میشناسیم ، بی عدالتی ، سرکوبی ، فقر و درماندگی وجود دارد. نظام های لیبرال دموکراسی هم از این حیث استثنا نیستند.اما در نظام های لبرال دموکراسی ، بی عدالتی وسرکوبی ، فقر و درماندگی از هر جامعه ای که بیشتر می شناسیم کمتر است. نظم های اجتماعی دموکراتیک ، هنوز ناقصند ونیاز به بهبود دارند. اما بهتر از همه انهایی هستند که وجود داشته اند. بهبود بخشیدن جنبه فوری دارد اما خطرناکترین اندیشه ساسی ، ارزوی کامل کردن وخوشبخت کردن انسان است. تلاش برای ساختن « بهشت » روی زمین ف همواره « دوزخ » ساخته است . کارل پوپر وقتی علیه جریان چپ این حرف ها را میزد هنوز اتحاد شوروی در دنیا حاکم بود و نمی از دنیای ان روز تحت سیطره سوسیالیست ها بود. اما امروز از همه ان رویا های مدینه فاضله ، تنها ورق هایی از کتاب تاریخ مانده اند والبته یادی از زندگی هایی که نابود شدند تا رویای واهی بهشت روی زمین به مقصود برسد. شاید اگر چه گوارا امروز زنده بود واگر ان طور که همه ما ایمان داریم ، او رویای جهانی بهتر را در سر میپروراند ، امروز نگاهش در آن عکس تاریخی ، به سمت راست بود نه چپ ! وضعیت کوبا به خصوص بعد از بحران موشکی باعث سرخوردگی چه از دنیای سیاست بود. [/color]
[color=green]چه و همسرش در خیابان های هاوانا 1960[/color]
[img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/1_%2825%29%7E7.jpg[/img]
[color=blue]در اکتبر 1965 بود که کاسترو اعلام کرد چه گوارا از همه سمت های دولتی وحزبی خود استعفا داده وکشور را ترک کرده تا به ارمان های انقلابی خود بپردازدک او مرد نشستن پشت میز نبود. دوباره جامه چریکی بر تن کرد. به چین دوران مائو سفر کرد و بعد عم کره شمالی کمونیست. به اروپا رفت و با جوانان چپگرای انقلابی آن منطقه هم سخن شد و در این سفر ها بود که توجه اش به گنگو ومبارزات آزادیخواهانه پاتریس لمومبا جلب شد. سفر چه گوارا به گنگو در قلب آفریقا خوش یمن نبود وچریک جوان ارزانتینی با تجربه شکست به امریکای جنوبی بازگشت. چه گوارا اما هنوز به دنبال ویتنامی دیگر بود و این بار ان را نزدیکتر یافت ، در بولیوی ، بولیوی شبیه تر به ویتنام بود تا کنگو. حکومت نظامی بولیوی تحت حمایت های آشکار ایالات متحده مخالفان را سرکوب میکرد. چه گوارا یاران نزدیک را بسیج کرد و ناشناس وارد این کشور شد تا با تقویت جنبش پارتیزانی ، انقلابی دیگر را تجربه کند. در بولیوی مبارزه را با نام فقیر ترین ها آغاز کرد . کشاورزان سرخ پوست اما انها از وا چشم یاری نداشتند. او سفید پوستی بود تحصیل کرده که اسپانیایی حرف میزد.[/color]
[color=green]چه گوارا سوار بر قاطر ، استان لاس ویلاس کوبا نوامبر 1958[/color]
[img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/1_%2819%29%7E13.jpg[/img]
[color=blue]در ذهن و زبان دهقانان بولیویایی یک سوال بود « ایا میشود به این آدم اعتماد کرد ؟ » دهقانان با این پرسش پاسخی منفی دادند وبا این ترتیب چه گوارا نتوانست حتی کی فنر از روستاییان را به حمایت از انقلابش وادارد. او وچریک های همراهش تنها ماندند وباز هم شکستی دیگر.شکست در بولیوی اما گویی پیروزی در « صد ویتنام » برای چه گوارا مقبول تر بود. چریک جوان از پس این شکست ، نام آور شد و اسطوره « چه » از ان پس فراگیر. برای همین قبل از مرگ به همراهانش میگفت : « هر کجا که مرگ غافلگیرمان کند ، بگذارید به ان خوشامد بگوییم ، مشروط بر اینکه بانگ پیکارمان دست کم به گوش یک شنوا رسیده باشد، مشروط بر اینکه دستی دیگر به یاری دراز شود وسلاحی بردارد و مردان دیگری برای خواندن سرود زا با نوای مسلسل همصدا شوند وبانگ پیروزی دیگری را فریاد کشند. » اما گویی دیگر گوش شنوایی یافت نمیشد و دستی دیگر به یاری دراز نمیشد و صدای شلیک مسلسل دیگر به گوش نمی رسید. این شکست باعث شد تا منتقدان چه هم درباره او بگویند ک « چه گوارا داستان انقلاب کوبا را درست نفهمیده و متوجه ارتباط ضعیف ارتش باتیستا و قدرت فیدل کاسترو در سازماندهی جنبش ساسی جدید در مناطق شهری و جدا از مبارزات چریکی نشده است. »[/color]
[color=green]چه گوارا در حال قدم زدن در میدان سرخ مسکو به همراه تنی چند از سران شوروی[/color]
[img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/1_%2818%29%7E14.jpg[/img]
[color=blue]چه گوارا شاید خیلی خوش اقبال بود که درست چند ماه قبل از زبانه گرفتن آتش شورش های دانشجویی ماه می 1968 کشته شد تا تصویرش نماد مبارزه دانشجویان پاریس ، مکزیک و پراگ شود. چه گوارا در این سال ها روح تکان دهنده انهایی شد که رویای تغیر و بهتر ساختن جهان را در سر می پروراندند ، اما نه در نوشته های به جامانده از او و نه در روش زندگی اش رهنمودهایی برای اجرای موفقیت امیز این رویا ها به چشم نمیخورد. چه گوارا به راستی اسطوره شد ، ولی انچه چریک 39 ساله آرزانتینی را اسطوره کرد نه روش مبارزاتی او ، که شجاعتش و اسارت و اعدام ددمنشانه او بود . چه گوارا در جست وجوی مرگ به قاره های مختلف رفته بود . اما سرانجام در دهکده کوچک لاهیگدا ودر مجاورت زادگاهش آرزانتین به مرگ رسید وعمر کوتاه چه گوارا عمر کوتاه چپ جدید را رقم زد . چپ جدید در پاریس شکست خورد ، در پراک و مکزیکوسیتی و در هر جای دیگری از اروپای غربی هم . چه گوارا در عصر خود پایان یافت ، همچنان که تجربه چریک های مبارز در دیگر کشور ها نیز در عصر خویش پایان یافت تا از ارنستو چه گوارا یادی در ذهن ها بماند.تصویری نقش شده بر کالاهای تجاری ونوشته ای له یا علیه او ، اما از شیوه مبارزه چریکی اش شاید هیچ ![/color]
[color=green]یکی از آخرین عکس های چه در بولیوی[/color]
[img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/1_%2816%29%7E20.jpg[/img]

[size=18][color=green]مقبره چه[/color] [/size]
[img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/1_%281%29%7E90.jpg[/img]
[color=blue]سال 1995 یک زنرال بازنشسته ارتش بولیوی که فرماند عملیات شکار چه گوارا بود. محل تقریبی دفن جنازه او را اعلام کرد دو سال طول کشید تا سرانجام گروهی از کارشناسان آرزانتینی وکوبایی توانستند دو گور دسته جمعی را کشف کنند که در یک از انها بقایای جسدی بدون دست وجود داشت. پس از آزمایش های مختلف مشخص شد که جسد متعلق به چه گوارا است. در هفدهم اکتبر بقایای جسد چه گوارا وشش همراهش در مراسمی با حضور جمعیتی عظیم در آرامگاهی در سناتاکلارا دفن شد. همان شهری که 40 سال قبل چه گوارا آن را آزاد کرده بود و از آنجا راه پیروزی به سوی هوانا را گشوده بود.[/color]
[color=green]یادبودی از چه گوارا[/color]
[img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/1_%2826%29%7E6.jpg[/img]
[color=green]
[img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/1_%2827%29%7E7.jpg[/img][size=18]می آیی و با خورشید های بهاری نسیم را به آتش میکشی ، نوری که در لبخند توست پرچمی را می افرازد.
اینجا از وجود عزیز تو ، روشنایی و عطوفتی شفاف مانده است فرمانده چه گوارا ![/color][/size][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/1_%2827%29%7E7.jpg[/img][/align]

[align=center][color=red]منبع : همشهری[/color]
[color=red] جمع آوری زندگی نامه چه گوارا : مریم شبانی[/color]
[color=red]ویرایش : سینا . ن[/color]
[color=red]اشعار ترجمه ای از ترانه : Hasta Siempre , comandante[/color]

[size=18][color=red]فقط برای میلیتاری[/color][/size][/align]

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
سلام

خیلی عجیب بود برام که این تاپیک چقدر مهجور مونده و مورد بررسی این شخصیت بزرگ قرار نگرفت.
[quote]در اکتبر 1965 بود که کاسترو اعلام کرد چه گوارا از همه سمت های دولتی وحزبی خود استعفا داده وکشور را ترک کرده تا به ارمان های انقلابی خود بپردازد[/quote]
این نامه رو خیلی از طرفداران چه جعلی میدونن و رفتن این آزاده مرد رو از کوبا و عدم حمایت کاسترو رو به اختلافاتی مربوط میدونن که با پیروزی انقلاب کوبا و بر سر نحوه اداره کشور و همراهی با انقلابهای دیگر مارکسیستی ، که بین چه و فیدل حادث شد و این شکاف جز با کشته شدن چگوارای انقلابی هیچگاه پر نگردید....
روحش شاد.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

ایجاد یک حساب کاربری و یا به سیستم وارد شوید برای ارسال نظر

کاربر محترم برای ارسال نظر نیاز به یک حساب کاربری دارید.

ایجاد یک حساب کاربری

ثبت نام برای یک حساب کاربری جدید در انجمن ها بسیار ساده است!

ثبت نام کاربر جدید

ورود به حساب کاربری

در حال حاضر می خواهید به حساب کاربری خود وارد شوید؟ برای ورود کلیک کنید

ورود به سیستم

  • مرور توسط کاربر    0 کاربر

    هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.