ghermez

ارتش در امپراطوری مغول

امتیاز دادن به این موضوع:

Recommended Posts

[size=1]چكيده[/size]

اين مقاله بر آن است تا به معرفي مهمترين نهاد ثانوي امپراطوري مغول ، يعني ارتش بپردازد ، نهادي كه در هنگام بلوغ سازماني خود توانست ساختار سنتي و قبيله اي جامعه مغول را به يك ساختار منظم نظامي تبديل كند . نظاميان مغول با توجه به شرايط خاص اقليمي و شغل شباني و صيادي خود ، چابك سوار ، ورزيده و آموزش يافته بودند ، سبك باري و پرهيز از تجملات در اردوهاي نظامي امتياز برجسته ي آنان بود . تدبير چنگيز در ايجاد لشكر ارتباطي «يام» و وضع «ياسا» كمك شاياني به موفقيت آنها نمود.

[color=blue]علی طاهریان[/color]

[size=1]واژه هاي كليدي:[/size]

ارتش ، دهه ، صده ، هزاره ، تومان ، يام ، كشيك ، تاما ، شكار ، اسب



[size=1]مقدمه[/size]

بي شك از اوّلين تشكل هاي سازمان يافته در تاريخ بشر ، تشكل هاي دفاعي بوده است . چنانكه يكي از نيازهاي اصلي انسان در گزينش اجتماع برفرد ، دفاع است . بنابراين قدمت و عموميّت تشكل هاي دفاعي شباهت هاي فراوان آن را در بين ملل مختلف منطقي به نظر مي آورد ، مي توان گفت نظر به نيازها و تجربه ي حكومت ها ، ارتش و شيوه هاي دفاعي آن ها متفاوت بوده است.

وقتي از مغول ها سخن به ميان مي آيد ، عموماً از آن ها ، چهره ي نظامي ، خشن و مهاجم در ذهن نقش مي بندد ، اين خود بيانگر اهميت نظامي گري در بين آنهاست . امپراطوري مغول بيش از هر عامل ديگري مديون ارتش خود و ارتش مغول مديون سرشت صحرا نشيني و رويارويي مداوم با صحنه هاي شكار و سواركاري – كه هر كدام مانوري واقعي به شمار مي رفتند – بود . بنابراين ارتش را بايد مبناي اين امپراطوري و اساسي ترين نهاد آن به حساب آورد .چنگيز و قومش ، مردمي بودند كه ، طبيعت خشن و نامهربان مغولستان از آن ها افرادي سخت كوش و صبور ساخته بود. شرايط خاص زندگي به آن ها آموخته بود كه چگونه خود و خانواده و احشام خود را در مقابل سرسختي هاي طبيعت و غارتگري هاي همنوعان خود حفظ كنند. مغول ها و به طور كلي صحرانوردان از تجمّل به دور بودند و اين سبك باري در هنگام دفاع و تهاجم امتياز بزرگي نسبت به مردم مرفه و متجمّلي همچون ايرانيان بود . شخصيت مصمّم و جدّي چنگيز ، به ثبات و پايداري و رشد آن ها كمك شاياني كرد. از طرف ديگر مغول ها در لشكر كشي به سرزميني هايي وارد مي شدند كه از ديار خودشان بهتر بود ، لذا انگيزه ي آن ها را به كشور گشايي و ادامه ي كار تشويق مي كرد . جنگ هاي آنان به خاطر اعتقاد و مذهب نبود كه انگيزه ي آن ها ضعف و قوت داشته باشد ، بلكه غنيمت ها ، سرزمين هاي آباد و نداشتن علقه ي مهمي در پشت سر ، آن ها را در هدفشان مصمّم تر مي كرد . گويا آن ها قبل از آن در سرزمين خود ، در جاهليّت و جهنّمي از مشكلات بودند ولي اكنون پنجره هايي از آگاهي و تازگي ها به رويشان گشوده شده بود و در بهشتي از نعمات متوطن شده بودند . قبول مذهب اسلام و عدم برگشت اغلب آن ها به اوطان خود گواه اين مطلب است.



[size=1]1-طرح و ساختار ارتش[/size]


«.... تمامي ملت بيش از واحدهاي قبيله اي به واحدهاي نظامي تقسيم شده بود و اين ساختار جديد نظامي ... ساختار اجتماعي ملت مغول را دگرگون كرد » .



(هال مري ، امپراطوري مغول ، ترجمه ي نادر ميرسعيدي ، ص 47)



تجربه به چنگيز آموخته بود كه نمي تواند به طوايف جداگانه يا خويشاوندان خود يا حتي به يكدوست «آندايي»1 اعتماد كند ، اين درست است كه او توانسته بود از يك موقعيت حاشيه اي در يك دشت پهناور به قدرت برتر برسد ولي به خوبي در يافته بود كه حمايت ها بي ثبات است و وفاداري ها به آساني تغيير مي كند .2 او به خوبي مي دانست كه حفظ سلطه بر سپاهي بزرگ مستلزم وفاداري آنان است . چنگيز براي محقق ساختن اينكه سربازانش به او و به ملت وفادار باشند نه به قبيله ي خود كوشيد تا قدرت قبايل را كاهش دهد او مردان را بيشتر براساس قدرت رهبري و مهارت آن ها ترفيع داد تا بر مبناي موقعيت اجتماعي و يا پيشينه ي خانوادگي شان ، به همين منظور غالباً سربازان يك واحد نظامي از قبايل متعدد بودند و فرمانده آنان نيز از قبيله ا ي ديگر.3

ارتش مغول ، ارتش شايسته سالار بود ، حتي چوپانان يا پسراني كه در اصطبل ها كار مي كردند در صورت اثبات شايستگي مي توانستند به فرماندهي فوج ها برسند ، اين شيوه موجب آن مي شد تا اشراف پيشرفت خود را در بروز رشادت و اطاعت خود بدانند . يك اشراف زاده بدون داشتن موقعيت نظامي جايگاه مؤثري نداشت و شرط احراز رتبه هاي نظامي ، لياقت و تابعيت از ياسا بود. حالا كه بحث ساختار را مطرح كرديم بد نيست به لشكر هاي جانبي ولي بااهميت مغول نيز اشاره كنيم:


[size=1]1/1كشيك يا گارد حفاظتي[/size]

يكي از عواملي كه ارتش مغول را مهيب ساخت و مي توان گفت ضمانت اجرايي فرامين خان (امپراطور ، فرمانروا )را فراهم مي كرد و بقيّه ي ارتش از آن چشم مي زدندو مصدر ترسي براي نينديشيدن به شورش و تمرّد بود كشيك يا گارد حفاظت بود . اين واحد ، پيروان وفاداري بودند كه بدون هيچ قيد و شرطي اوامر خان را هر چه بود اجرا مي كردند . « چنگيز در قوريلتاي سال 1206 ميلادي پس از انتخاب شدنش به پادشاهي ، اين واحد را تاسيس كرد. در ابتدا اين دسته فقط شامل 150 نفر مي شد كه هفتاد نفر محافظ در هنگام روز بودند و هشتاد نفر هنگام شب ، اما رفته رفته به نيرويي ده هزار نفري تبديل شد. وظايف آن ها عبارت بود از : محافظت از خان ، به مقصد رساندن نامه ها و فرامين و مأموريت هاي خاص. اعضاي گارد ، جنگجويان دستچين شده از بين نظاميان بودند . بعضي از اعضاي اين گروه از ميان پسران و برادران فرماندهان نظامي انتخاب مي شدند ، در حقيقت اينها نقش گروگان گونه در نزد خان داشتند تا چنانچه هر يك از فرماندهان نظامي نسبت به خان نافرماني كند ، برادر و يا پسر او به عنوان گرو در اختيار باشد.»1



[size=1]2/1 - «تاما » يا « تانما» ؛ سپاه در اختيار خان[/size]

تاما ارتشي بوده است كه نفرات آن با گرفتن سهميه هايي از تمامي نيروهاي انساني موجود مغول تأمين مي شده است . عده ي نفرات اين سپاه يك پنجم سربازها ي موجود مغول بود. هدف از تشكيل تاما ، حفاظت و در صورت امكان گسترش حاكميت مغول در سرزمين هاي تسخير شده بود . گاهي فرمانروايان تابعه يا اولوس هاي چهارگانه كه همگي تابع امپراطوري بودند با كمبود نيروي نظامي مواجه مي شدند از امپراطوري درخواست نيرو مي كردند و امپراطور از اين سپاه به تعداد لازم به كمك آن ها مي فرستاد.1



[size=1]3/1 – يام ( چاپار) و نقش آن در ارتش[/size]



چنگيز براي هماهنگ ساختن تمرينات نظامي فرماندهان و سربازان خود ، نيازمند يك شيوه ي مؤثر ارتباطي بود كه بتواند ، فواصل ايجاد شده به واسطه ي وسعت بسيار زياد مغولستان و سرزمين هاي تابعه ، آن ها را به هم پيوند دهد .

مغول ها براي باخبر شدن از آنچه حتي در دورترين حدود امپراطوري اتفاق مي افتاد شبكه ي ارتباطي پيچيده اي موسوم به «يام» ايجاد مي كردند كه براي سده ي سيزدهم ميلادي يك هنر محسوب مي شد. شيوه ي مخابره ي پيام ها علاوه بر رساندن مكتوبات و اوامر شفاهي ، علامت دادن با پرچم ، مشعل و دود به وسيله ي قراولان حاضر در چاپارخانه ها نيز مرسوم بود . سواران يام ، فرستادگان رسمي خان بودند و غالباً در شب يا روز بدون توقف و حتي در حال خواب مي تاختند. سواران فرمانروا ، زنگ هايي به خود مي آويختند كه نزديك شدنشان را به ايستگاه هاي راه علامت مي داد. در ايستگاه ها اسبي تازه نفس در كنار جاده در انتظارشان بود . در هر زماني اين سواران به اسبي تازه نفس احتياج داشتند ، نزديك ترين اسب بدون توجه به اين كه متعلّق به چه كسي است ، به فرمان خان مي بايست در اختيارشان قرار مي گرفت . پيك ها غالباً پياده نمي شدند ، بلكه حين تاخت ، اسب ها را عوض مي كردند . به اين طريق پيك هاي فرمانروا مي توانستند مسافتي را كه پيمودن آن به طور عادي هفته ها طول مي كشيد تنها ظرف چند روز طي كنند.

در مواقع جنگ ، اين سواران براي رساندن اطلاعات از يك فرمانده به فرماندهي ديگر ، مسافت هايي طولاني را طي مي كردند ، زيرا جبهه هاي جنگ غالباً گسترده بود . اين شيوه موجب ارتباط واحدها با يكديگر مي شد و خان را قادر مي ساخت بر ارتش گسترده ي خود در جبهه هاي مختلف و متعدد نظارت داشته باشد ، همچنين اين وجه تمايز باعث برتري آنها نسبت به دشمنانشان مي شد كه در ايجاد هماهنگي بين سپاه خود مشكل داشتند.1



[size=1]2-تقسيمات لشكري و سلسله مراتب فرماندهي[/size]

كوچكترين واحد نظامي در سپاه مغول « دهه » نام داشت دهه يك دسته ي ده نفري بود كه يك نفر از آن ها به عنوان فرمانده انتخاب مي شد و هر ده دسته ده نفري يك «صده» ،هر ده صده يك «هزاره» را تشكيل مي داد كه به قران2 معروف بود و به فرمانده ي آنان امير قران مي گفتند . پس از آن بزرگترين واحد نظامي مركب از ده قران بود كه به آن « تومان» مي گفتند و فرمانده ي آنها نيز امير تومان ناميده مي شد . رياست تومان ها با هر استعدادي كه بود بر عهده ي فرماندهي عالي با لقب «نويان» بود.

با آنكه فرماندهان تومان ها ، هزاره ها و صده ها و دهه ها بايد زير نظر مستقيم فرماندهان فوق خود مي بودند موظف بودند هر سال يك بار نيز به خدمت چنگيز برسند و از شخص او مصالح جنگ را بياموزند .1



[size=1]3-شيوه ي سربازگيري[/size]

كليّه ي مردان مغولي كه كمتر از 60 2سال سن داشتند مشمول خدمت نظام بودند . مقوله اي به نام غير نظامي وجود نداشت به گفته ي جويني ، ارتش مغول عبارت بود از :« رعيتي اندر زي لشكر لشكر كه وقت كار از خرد تا بزرگ ، شريف تا وضيع ، همه شمشير زن و تير انداز و نيزه گذار باشند »3 در اين شيوه پزشكان كاهنان و مديرران از خدمت نظامي معاف بودند و مردان متعلق به ملت هاي مغلوب مشمول قوانين سربازگيري متفاوتي بودند زيرا مغولان نمي تونستند از وفاداري آن ها مطمئن باشند 3 لذا از آن ها به عنوان حشر استفاده مي كردند . حشر نوعي نيروي مسلح در وقت جنگ بود كه به عنوان اولين نيروهاي عمل كننده در جنگ استفاده مي شدند و در حقيقت سپر بلاي بقيه ي سپاهيان بودند .



[size=1]4- ادوات و پشتيباني[/size]

دستگاه جنگي مغول داراي طرحي معين بود به طوري كه خيمه ي پزشكي ، اسلحه خانه انبارهاي مواد غذايي و ... هميشه در محل هاي مشابه قرار داشتند ماموراني موسوم به «قورچي» تداركات اردو را بر عهده داشتند ، اين افراد عهده دار تهيه و توزيع ملزومات بودند هر سرباز مسئول بود كه تجهيزات خود را به خوبي حفظ كند ، تجهيزات جنگي يك مغول با لباسش شروع مي شد كه براي حفاظت او طراحي شده بود هر جنگجو زير پيراهني محكمي مي پوشيد كه از ابريشم بافته شده بود . مغول ها استفاده از اين نوع پيراهن را از چيني ها آموخته بودند . اگر تيري زره جنگجو را سوراخ مي كرد تير همراه با پارچه ابريشمي وارد زخم مي شد ، اين فرايند كار بيرون آوردن تير با جراحت كمتر و درمان ساده تر آن را موجب مي شد . هر جنگجو روي زير پيراهن ابريشمي يك بالاپوش مي پوشيد و اگر عضوي از سواره نظام سنگين اسلحه بود كه مي بايست در جنگ تن به تن شركت كند زرهي نيم تنه از چرم مي پوشيد كه باريكه اي فلزي ميخكوبي شده روي آن قرار داشت . براي محافظت از نرمه هاي ساق پاي جنگجو چكمه هايي تهيه شده بود كه از داخل مربع- -هايي آهنين به آنها دوخته شده بود. سپر هر جنگجو عبارت بود از بافته اي مدور و سبك از تركه ي بيد كه روي آن را با چرم پوشانده بودند . جنگجويان عالي رتبه داراي كلاه خودي از چرم يا آهن بودند . سلاح هاي معمول عبارت بودند از دو كمان ، يك تركش بزرگ حاوي حداقل شصت تير . سواران سبك اسلحه شمشيري كوچك و دو يا سه زوبين حمل مي كردند ، در حالي كه سواران سنگين اسلحه ، مسلح به شمشير ، تير جنگي يا گرز و يك نيزه ي سه و نيم متري بودند. هر سرباز بر اسب خود لباس ، قابلمه ، گوشت خشك شده ، قمقمه ي آب ، سوهان براي تيز كردن سلاح ها ، نخ و سوزن حمل مي كرد . خورجيني كه همراه داشتند بعضاً از معده ي گاو ساخته شده بود كه رطوبت ناپذير و قابل اتساع بود و به جنگجو اين امكان را مي داد تا در هنگام عبور از رودخانه ها به عنوان وسيله اي شناور روي آب از آن استفاده كند.1



[size=1]5 - سپاه مغول به روايت آمار[/size]

در مورد تعداد سپاهيان مغول اطلاعات دقيقي در دست نيست ، گزارش هاي موجود بي ترديد مبالغه آميز است. خواجه رشيد الدين در جامع التواريخ آورده است :« برابر شمار ثبت شده در آلتان ( دفتر زرّين كه پادشان مغول نگاه مي داشتند) شمار لشكر چنگيز در هنگام صلح 129000 نفر بوده است»2

گاهي رقم سپاهيان در هنگام جنگ را 1400000 تن و حتي در آغاز فرمانروايي اوكتاي 1500000 تن نيز اعلام كرده اند.3 اين در حالي است كه همين منابع تعداد سپاهيان در اختيار هلاكو را 70000 نفر دانسته اند ، اگر ما بر اساس محاسبه اي ساده نيروهاي هلاكو را به عنوان يك اولوس1 يك پنجم كل نيروهاي امپراطوري بدانيم ، جمعيت كل ارتش به علاوه ي گارد حفاظتي يا كشيك ، و «يام» 370000نفر مي شد ، زيرا كل ارتش به پنج قسمت تقسيم شده بود يك قسمت آن به علاوه ي گارد و يام در مركز امپراطوري مستقر بودو بقيّه در اختيار اولوس هاي چهارگانه بودند .





[size=1]6- مواجب سپاهيان[/size]



سپاهيان مغول در ابتدا به غنايم جنگي ، كه پس از جدا نمودن سهم امپراطور (قاآن يا خان بزرگ) تقسيم مي شد ، بسنده مي كردند ، ولي رفته رفته براي هر يك از سپاهيان علاوه بر مستمري نقدي كه معمولاً 55 تا 65 دينار مي شد ، مقداري گندم و جو نيز در نظر مي گرفتند. اميران تومان از همان ابتدا ، ساليانه 20000 تا 50000 دينار و اميران هزاره 1000 دينار و فرماندهان واحدهاي كوچك تر مبالغ كمتري دريافت مي داشتند . پس از شيوه ي ديگري در زمان غازان خان مرسوم شد كه براساس آن مزد سپاهيان از راه واگذاري اقطاعاتي كه در نزديكي اردوگاه هاي آنان بود ، پرداخت مي شد.2



[size=1]7- تمرينات نظامي[/size]



چنگيز براي تمرين دادن ارتش ، عشق كوچ نشينان به شكار را دست مايه ي تمرينات نظامي قرار داد . با آنكه شكار قسمتي از كار اكثر مردان مغولي محسوب مي شد ولي چنگيز خان با پيش بيني در قوانين حكومتي ( ياسا ) ، لشكر را ملزم به شركت در بازي ها و تمرينات جنگي زمستانه ي هر سال مي نمود كه مدت سه ماه طول مي كشيد . در اين شكار ها عموما چهار عنصر تاكتيكي ارتش مغول ( رجوع شود به ص 14 همين مقاله ) تمرين مي شد.

در نوعي از شكار كه بر پايه ي اغفال و فريب بود به اين شكل اجرا مي شد كه گروهي گله هاي شكار را شناسايي كرده و در نقطه اي مناسب كه معبري جز آن نباشد پنهان شده و ساكت و بي حركت منتظر مي ماندند ، گروهي ديگر صيد را به محل اختفاي صيادان مي رماندند ، در موقعي كه شكار خوب نزديك مي شد ، از كمين گاه بر مي جستند و به راحتي به شكار مي پرداختند كه در جنگ هاي مغولان همين شيوه بارها بر عليه دشمن و در جهت اغفال آن ها اجرا شده است.

در روشي ديگر پس از تعيين منطقه ي شكار ، نقطه اي را به عنوان مركز كه معمولاً خان بزرگ در آن جا اتراق مي كرد انتخاب مي كردند ، سپس به شكل خطّي دايره اي را به مركزيت محل استقرار خان تشكيل مي دادند ، گاه شعاع دايره به 120 كيلومتر مي رسيد . سربازان با تمام سلاح هاي معمول جنگي با رعايت جوانب احتياط به سمت مركز حركت مي كردند ، هر چه به سمت مركز نزديك تر مي شدند ، سربازان هم به يكديگر نزديك و نزديك تر مي شدند ، لذا احتمال گريز صيد از اين دايره غير ممكن مي شد . پس از آن به نزديكي مركز مي رسيدند . در پايان ، خان از جايگاه خود بيرون مي آمد و حيوانات منتخب خو را از حلقه ي محصور مي برد . در اين فرصت او مي توانست مهارت خود را در پيش چشم ديگران به نمايش بگذارد.1



[size=1]8- روش ها يا تاكتيك هاي جنگي[/size]


« روز بايد مانند گرگ و شب بايد با چشمهايي مانند كلاغ مراقب بود . در موقع جنگ هم بايد مانند باز كه بر صيد مي زند بر دشمن حمله ور شد»2

چنگيز

اساس تاكتيك جنگي مغولان برچهار عنصر : نظم ، سرعت عمل ، فريب و صبر بنا شده بود . يكي از اموري كه وقت زيادي از قوم مغول را مي گرفت « شكار» بود توقف ممتد در كمين گاه در انتظار صيد و راهپيمايي هاي حساب شده و از روي حوصله براي فرار نكردن صيد ، صبر و شكيبايي به منظور يافتن فرصت مناسب ،كشاندن آن ها به دام گاه ها و سرعت عمل درصيد هر كدام شيوه اي تمرين شده و كارآمد در جنگ بود كه مغولان به خاطر تمرين و تكرار در شكار به خوبي به آن واقف بودند.

آن ها با مهارتي كه در سواركاري داشتند سعي مي كردند ، در همان مراحل ابتدايي جنگ دشمن را متحيّر و مضطرب سازند و اين هدف را با غافلگيري و حضور ناگهاني در همه - ي زواياي جنگ دنبال مي كردند . اگر حريف قوي بود و مقاومت مي ورزيد ، افواج مغول پايداري نمي كردند ، بلكه پراكنده ، متفرق و ناپديد مي شدند و پس از آنكه دشمن از مراقبت و محافظتش مي كاست با سرعت و شدتي بسيار ، به طور ناگهاني به او حمله مي كردند ، اگر دشمن مرتكب اين اشتباه مي شد كه آن ها را در فرار مصلحتي تعقيب كند ، در دام افتادن او قطعي بود ، زيرا گذشته از آنكه از اردوگاه و پايگاه خودش جدا شده در سرزميني كه مغولان از قبل پيش بيني كرده بودند به دام مي افتاد و سربازان مغول او را همچون صيد در بر گرفته و مانند شكار جرگه از شش جهت بر او حمله ور مي شدند 1. رنه گروسه ( امپراطوري مغولان ص 369) علاوه بر برشمردن تاكتيك هاي فوق ، هيات ظاهري خوفناك ، هياهوي وحشتناك و فريادهاي جهنمي آن ها را در هنگام شكار نوعي تاكتيك از جانب ايشان و عاملي جهت تضعيف روحيه ي دشمن مي داند. رنه گروسه بزرگترين پيكار مغولان را جنگ هاي ماوراء النهر و مجارستان مي داند كه منظر عظيم ترين صحنه هاي شكار به حساب مي آمده است آن ها دشمن را مانند صيد خسته كرده ، دچار سرسام نموده و در محاصره گرفتند و هنگامي كه از خستگي بي طاقت شد همه ي آن ها را از دم تيغ گذراندند .2 يجاد وحشت نيز تدبيري ديگر در امور جنگي بود : « حمله ي مغولان به قلمرو سلسله ي چين به منزله ي قتل عام يك ملت بود جمعيت چين شمالي كه در سال 1195 ميلادي پنجاه ميليون نفر بود ، در سال 1226 ميلادي به نه ميليون نفر رسيد . ويران كردن شانگ تو به قصد هشدار دادن به ديگران انجام گرفت . كره اي ها با اطلاع يافتن از سرنوشت اين شهر ، بلافاصله فرستادگاني را نزد مغولان اعزام و پيشنهاد كردند كه در مقابل پرداخت خراجي هنگفت به مغولان ، آن ها كره اي ها را به حال خود بگذارند . تسليم شدن كره اي ها ثابت كرد كه تدبير ايجاد وحشت از سوي چنگيز كارساز است.3





[size=1]9- نقش اسب در جنگ هاي مغولان[/size]

« .... هنگامي كه كسي از اسب به زير افتاد چگونه مي تواند برپا بايستد بجنگد ؟ و حتي اگر دوباره بلند شد آيا يك پياده مي تواند به سواري حمله كند و از جنگ فاتح بيرون آيد ؟» وقتي از مغول و سرباز مغولي صحبت به ميان مي آيد بايد از اسب و مركب او نيز سخن گفت ، سرباز مغولي و اسبش هر دو از جهاتي به هم شبيه هستند ، زيرا هر دو مولود يك مرغزار و هر دو محصول يك سرزمين و آب و هوا و يك اقليم مي باشند ، هر دو داراي يك نوع ورزش و رياضت هستند ، مغول ، كوتاه قد ، زمخت و داراي استخوان هاي سخت و جثه اي پهن و داراي تحملي فوق العاده است. اسب مغول هم كوچك و زمخت و بي ظرافت است : « گردنش قوي ، ساق ها ي دست و پايش كمي درشت و تنش پرپشم است . حرارت وحدّت اين اسب ها ، قدرت آنها و نيروي تحمل و قناعت و استحكام دست و پاي آن ها حيرت آور است.» 1

قسمت مهمي از سرمايه هاي قوم مغول را اسب تشكيل مي داد و دستجات آن ثروت اصلي و اساسي آن ها بود و بدون آن ، هم فتوحات عمده به وجود نمي آمد و هم اقتصاد صحرا نشيني فلج مي شد ، مغول ها علاوه بر اينكه از اسب براي حمل و نقل انسان و كالا استفاده مي كردند ، براي شكار كه يكي از منابع تغذيه بود و نيز براي فراگيري آموزش هاي نظامي و شركت در جنگ از آن بهره مي جستند . آن ها از گوشت ، شير و پوست اين حيوان نيز استفاده مي كردند.2

در بين قبايل مغول ارزش چريك ها بسته به اسب آن ها بود ، شاهزادگان مغولي كه نمي خواستند در مجامع حاضر شوند و يا به اخطار امپراطور پاسخ مثبت دهند ، هميشه لاغري اسبان خود را كه مانع از راهپيمايي بود بهانه قرار مي دادند.3

بي ترديد به واسطه ي فقر و نداشتن جايگاه والا ، در ابتدا قبايلي كه در زادگاه چنگيزخان بوده اند اسب زيادي نداشته اند ؛ «يسوگاي بهادر پدر چنگيز خان هنگامي كه مي خواست پسر ارشد خود را زن بدهد وي را به نز پدر زن آينده برد و پس از توافق « يك اسب ايلخي» تقديم او كرد . تموچين و برادرانش در زمان جواني و پس از گذراندن امتحانات متعدد يك اسب معمولي و هشت اسب اخته در اختيار داشتند »1 ولي پس از به قدرت رسيدن چنگيز و اهميت كليدي اسب ها در جنگ تعداد اسب ها در بين آن ها رو به فزوني گذاشت ، به طوري كه در ارتش به غير از حشر (نيروي پياده ي مركب از اسراي اقوام مغلوب) همگي داراي اسب بودند.


[size=1]منبع:[/size] [url="http://taher117.blogfa.com/post-13.aspx"]http://taher117.blog...om/post-13.aspx[/url]

نویسنده : علی طاهریان ویرایش شده در توسط ghermez

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
مقالات ديگري هم در اين رابطه موجود است.نمونه اش هم مقاله آقاي رضا كياني موحد كه الحق از بهترين مقالات در اين زمينه به شمار مي رود.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

ایجاد یک حساب کاربری و یا به سیستم وارد شوید برای ارسال نظر

کاربر محترم برای ارسال نظر نیاز به یک حساب کاربری دارید.

ایجاد یک حساب کاربری

ثبت نام برای یک حساب کاربری جدید در انجمن ها بسیار ساده است!

ثبت نام کاربر جدید

ورود به حساب کاربری

در حال حاضر می خواهید به حساب کاربری خود وارد شوید؟ برای ورود کلیک کنید

ورود به سیستم

  • مرور توسط کاربر    0 کاربر

    هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.