امتیاز دادن به این موضوع:

Recommended Posts

در مورد جنگ اول خليج فارس و جنگ دوم كه منجر به سرنگوني صدام شد در تاپيك هاي مختلف بصورت پراكنده بسيار گفته شده است. بررسي رفتار سياسي آمريكا در قبال عراق و پرونده سازي هايي كه آن زمان بر عليه اين كشور انجام داد و نيز جنگ رواني و در نهايت حمله تمام عيار آمريكا به عراق داراي نكات مهمي است كه مي تواند شناخت ما را از دشمن هميشگي مان بيشتر كند. قطعا روش كار آمريكا با ايران نسبت به رفتار آن زمان آمريكا با عراق تفاوت اساسي نخواهد داشت در اين تاپيك من پيشنهاد مي كنم با كمك دوستان ابتدا از اينجا شروع كنيم كه : نطفه جنگ اول آمريكا با عراق از كي بسته شد ؟ آيا صرفا دليل حمله عراق به كويت مي توانست بهانه اي براي حمله آمريكا باشد ؟ چرا آمريكا تصميم گرفت صدام را كه خود پرورده بود سرنگون كند؟ نقش اسراپيل در اين ميان چيست ؟ چرا ارتش عراق كه تجربه 8 سال جنگ + جنگ اول خليج را داشت براحتي در مقابل آمريكا و متحدانش تسليم شد؟ آيا نسخه عراق براي ايران هم قابل پيچيدن است؟ و ده ها سوال ديگر كه در مورد اين دو جنگ قابل پرسيدن است؟ از دوستان مي خواهم كه با شركت در اين بحث به شفاف شدن موضوع كمك كنند. icon_frown

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
برای شروع به سوالاتی که مطرح شد پاسخ میدهم تا با بحث درباره آنها به سوالات جدید دست یابیم. نطفه جنگ اول آمريكا با عراق از كي بسته شد؟ از بعد پیروزی انقلاب ایران آيا صرفا دليل حمله عراق به كويت مي توانست بهانه اي براي حمله آمريكا باشد؟ حمله به کویت فقط یک کاتالیزور بود که زمان درگیری عراق با آمریکا را چند سال جلو انداخت. درگیری بین این دو کشور اجتناب ناپذیر بود و دیر یا زود منطقه در آتش جنگی جدید شعله ور میگشت. عراق با یک ارتش قدرتمند و مخالف اسرائیل سرزمینی بود که میتوانست نقشه سیاسی منطقه را تغییر دهد. چرا آمريكا تصميم گرفت صدام را كه خود پرورده بود سرنگون كند؟ چون صدام یک احمق به تمام معنا و فردی غیر قابل اعتماد بود که تاریخ مصرف اون گذشته بود. نقش اسراپيل در اين ميان چيست ؟ اسرائیل تقریبا نقشی نداشت. چرا ارتش عراق كه تجربه 8 سال جنگ + جنگ اول خليج را داشت براحتي در مقابل آمريكا و متحدانش تسليم شد؟ برای اینکه با فناوری دهه 1970 به جنگ فناوری روز رفت و شکست خورد. آيا نسخه عراق براي ايران هم قابل پيچيدن است؟ نسخه عراق مختص خود عراق بود اما میتوان از تجربیات آن علیه هر کشور دیگری در خاورمیانه استفاده کرد.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
ممنون از سيناي عزيز (نام كاربري مدنظر هست) بابت ايجاد اين تاپيك. حقيقتاً سايت، به همچين تاپيكي به شدت نياز داشت.
اما متأسفانه يا خوشبختانه، بحث جنگ‌‌هاي خليج (1 و 2 – شده مثل فيلم‌هاي سينمايي!!)، خيلي گسترده هست و ترسم از اينه كه اگه اين بحث، محدود و مديريت‌شده پيش نره، نشه ازش به نتيجه‌گيري درستي رسيد.
به نظر من، بهتره هر بار، يك سوال مطرح بشه و درمورد اون، به تفصيل دوستان نظرشون رو بنويسن. بعد كه نتيجه‌گيري كرديم، مي‌تونيم بريم سراغ قسمت بعدي. ضمن اينكه در خلال اين بحث‌ها، سوالاتي هم بوجود مياد كه اينطوري، با در نوبت قرار گرفتن، خود به خود پاسخ داده مي‌شه و نتيجه‌ي جالب‌تري رو هم شاهد خواهيم بود.

------------------------------------------------------

نطفه جنگ اول آمريكا با عراق از كي بسته شد؟

اين يه بحث طولاني هست كه اگه دوستان مايل باشن، مي‌شه از همين‌جا بحث رو شروع كرد. بصورت خلاصه عرض كنم، بحث جنگ امريكا با عراق، ريشه در بحث امنيت خاورميانه داره. طبق نظريات پروفسور اشتراوس، بزرگترين قدرت منطقه‌اي، اسرائيل بايد مي‌بود. اما براي كنترل بهتر منطقه، مي‌شد از قدرت ديگري با نام ژاندارم، كه تو فرهنگ ما نوچه عبارت مناسب‌تري براي اين واژه هست، استفاده كرد. در خاورميانه، اگه عربستان سعودي اون زمان رو بي‌خيال شيم، دو قدرت بزرگ در منطقه حضور داشتن : عراق با قوي‌ترين نيروي زميني منطقه و ايران با قدرتمندترين نيروي هوايي! رژيم سرسپرده‌ي شاه، گزينه‌ي مناسب‌تري نسبت به كشور بعثي عراق داشت! البته عراق نيز قدرت مناسبي بود. ولي عملا‌ً با برخورد اين دو كشور در سال 1975، ايران انتخاب شد و تصميم بر تضعيف عراق گرفته شد. اما با انقلاب اسلامي ايران، ورق برگشت و ترجيحاً عراق، براي تضعيف ايران و متقابلاً نيروهاي انقلابي ايران، براي كاهش توان نظامي عراق در نظر گرفته شدن. اميدي نبود كه ايران (كه در اون زمان، براي خودش برره‌اي بوده!) بتونه در مقابل عراق، زياد مقاومت كنه. پس از اشغال ايران، امريكا نقشه‌اي مشابه جنگ خليج در سر مي‌پروراند كه به سادگي، با حمله به ايران اشغالي، اون رو از چنگ عراق دربياره و ضمن محكم‌تر كردن جاي پاي خودش، بخصوص در مقابل شوروي و در همسايگي‌اش، حكومتي مناسب‌تر براي منافع امريكايي سر كار بياره. از طرفي هم تركيه كه هم‌پيمان اسرائيل محسوب مي‌شد، مي‌تونست موقتاً وزنه‌ي مناسبي براي خاورميانه تلقي بشه! اما ايران مقاومت كرد و ... (اين تازه تيكه‌ كوچيكه‌اش بود!! برين خدا رو شكر كنين نخواستم طول و تفصيلش بدم icon_cheesygrin !


آيا نسخه عراق براي ايران هم قابل پيچيدن است؟

متأسفانه بله! اما ترجيح مي‌دم اين مطلب رو در قسمتي مناسب‌تر، زماني كه بحث به جاهاي حساسش رسيد بيشتر توضيح بدم!

------------------------------------------------------

نظر دوستان درمورد پيشنهاد من چيه؟

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
با تشکر از آقا سینا که این تاپیک جالب را ایجاد کردند. در اکثر موارد من هم با سعید و مصطفی موافقم ولی در اینکه این نسخه برای ایران هم قابل پیچیدن است یا نه باید به این نکته توجه کرد که جنگ سال 2003 در شرایطی اتفاق افتاد که صدام به روشنی نمی دانست که جنگ شروع می شود یا نه و حتی در در زمان درگیری هنوز فکر می کرد این هم مانند جنگ خلیج 1 موقتی است و امریکایی ها پس از کمی گوش مالی و گرد و خاک کردن از تصرف کامل عراق چشم پوشی می کنند و به عبارت ساده تر صدام حسابی سر کار بود!! و در مجموع تصرف عراق برای امریکا در حد یک مانور بود(البته دشمن فرضی در این مانور از قابلیت حرکت تا حدودی برخوردار بود!!!) در صورتی که جنگ با ایران داستان دیگری دارد و فقط محدود به بمباران نقاط حساس نمی شود. جنگ با ایران برای امریکا هر نتیجه ای بجز تغییر حکومت ایران را در بر داشته باشد به نوعی شکست محسوب می شود زیرا از این پس دیگر تمامی پایگاه ها و نقاط استراتژیک امریکا و متحدان احتمالیش در منطقه در امان نخواهد بود. جنگ امریکا و ایران در صورت وقوع بسیار بیشتر از آنچه گفته می شود شدت وسعت خواهد داشت و آینده خاور میانه و پس از آن دنیا را رقم خواهد زد. حتی فکر کردن به آن هم باعث می شود ضربان قلبم بالا برود.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
نطفه جنگ اول آمريكا با عراق از كي بسته شد؟

جناب آقاي مصطفي حرف شما متين است عراق نقش ايران را در معادلات خاورميانه گرفت و بعبارتي ژاندارم منطقه شد بعد از جنگ ايران با عراق چه اتفاقي افتاد كه آمريكا تصميم به گوشمالي عراق و در نهايت بركناري صدام گرفت. بلي حرف سعيد درست است كه خوب صدام تاريخ مصرفش گذشته بود. ولي آيا بعد از صدام اميدي بود كه كشور و يا دولت ديگري در منطقه نقش ژاندارم آمريكا را بازي كند. يك نگاهي به اطراف خود بكنيم:

تركيه: كشوري كه در آن نظاميان لاييك نفوذ زيادي دارند. اين كشور ارتباط نزديكي با اسراييل (دشمن هميشگي ما) و آمريكا دارد. اما نكته مهمي در دولت و مردم تركيه وجود دارد. اين نكته قدرت گرفتن قابل توجه و البته قابل پيش بيني اسلام گراها در تركيه است. حزب اسلامگرا و ميانه رو اردوغان عملا قدرت را در تركيه بدست گرفته و روز به روز اعتبارش زيادتر مي شود و از نظر مردمي اكثر مسلمانان تركيه بشدت راديكال هستند(اين نكته را يكي از دوستان از نزديك لمس كرده بود) و مجموعه اينها باعث خارج شدن تركيه از ليست مورد نظر آمريكا مي شود.
تازه آمريكا شانس آورده كه قدرت نظامي در دست لاييك ها است و گرنه شاهد تركيه ديگري مي بوديم.

پاكستان: تنها كشور اتمي اسلامي !!! اما به همان اندازه در معادلات سياسي حرفي براي گفتن ندارد. پاكستان يكي از مراكز القاعده و پرورش اسلامگراهاي افراطي است. اين كشور مشكلات عديده اي در داخل كشور دارد از سوي ديگر هند بعنوان يك قدرت منطقه اي هميشه بيخ گوش پاكستان است و اين دو كشور به قول خودمان كارد و پنير هستند. با اينكه پاكستان ارتباط نسبتا نزديكي با آمريكا دارد ولي گزينه اي است كه آمريكا نمي تواند روي آن حساب ويژه اي باز كند.

عربستان : اين يك كشور عربي است !! در مورد عربستان نمي شود در چند سطر صحبت كرد روي اين كشور آمريكا حساب ويژه اي باز كرده است.

بديهي است كشورهايي مثل كويت و امارات و بحرين و آذربايجان و ... نوچه هاي آمريكا بشمار مي آيند و نمي توانند اين نقش مهم را عهده دار شوند.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
دوستان گرامي اگر نگاهي به نقشه خاورميانه بندازيد مي بينيد كه در اين محدوده كوچك ولي بسيار مهم براي قدرتها فقط معدود كشورهايي وجود دارند كه توانايي ايجاد بلوك هاي قدرت و يا به قولي نوچه گري را دارند . ايران : جمعيت بالا - درآمد سرانه متوسط - مردم سنتي و البته شيعه - كشوري مطمئن - داراي ذخائر عظيم نفت و معدني(ميشه گفت بهترين گزينه 1 ) تركيه :جمعيت بالا - درآمد سرانه متوسط - مردم سنتي و البته لائيك - كشوري نامطمئن - مستعد نظامي گري -فاقد ذخائر (((ميشه گفت گزينه 3 ))) عراق :جمعيت بالا - درآمد سرانه بالا - مردم سنتي و البته شيعه - كشوري مطمئن- حكومتي ضعيف و غير مردمي - ذخائر بالا (((ميشه گفت گزينه 2 ))) مصر :جمعيت بالا - درآمد سرانه پايين - مردم سنتي و البته سني - كشوري نامطمئن- حكومتي خودكامه - درگير با اسرائيل (((ميشه گفت گزينه 5 ))) پاكستان : جمعيت بالا - درآمد سرانه پايين - مردم سنتي و البته سني راديكال - كشوري نامطمئن -(((ميشه گفت گزينه 6 ))) عربستان :جمعيت كم - درآمد سرانه بالا - مردم سنتي و البته سني راديكال- كشوري نامطمئن (((ميشه گفت گزينه 4 ))) و ديگر كشورهاي كوچك كه در رده بندي محاسبه نميشوند . از اين كشورها مصر بدليل خصومت ذاتي با متحد اصلي آمريكا اسرائيل نمي توانست نقش فوق را پياده كند . عربستان بدليل بعضي خصوصيات ذاتي فقط در بعد مذهبي ميتوانست تاثير گزار باشد همانطور كه اعراب نيز مصر را براي ليدر قبول دارند نه كشور فوق را پاكستان كشوري ضعيف مي باشد و در كليه معادلات به عنوان قدرتي غير تاثير گذار ديده مي شود . ولي قضيه ايران - عراق و تركيه كاملا متفاوت بود در قبل از انقلاب خوب عراق در اردوگاه شرق بود - تركيه بدليل ضعفهاي اقتصادي و كلا فرهنگي گزينه خوبي نبود ولي ايران همه گزينه ها را براي انجام اين امر داشت دولتي وابسته و بدليل همسايگي با روسها علاقه مند به وابستگي به غرب و ... خوب در ايران انقلا ب صورت گرفت مطابق بعضي اخبار اشتباه سيا ايران انقلابي را در حال نزديكي به شرق مي ديد غربيها چنين امري را بر نمي تافتند لذا گزينه دوم با تمامي مشكلات انتخاب شد و از طرق مختلف تقويت شد تا بتواند از اين امر جلوگيري كند ولي نبردها با زهم معادلات را به هم زد لذا در عين تقويت گزينه 2 گزينه سوم نيز مد نظر تنها آمريكا قرار گرفت وقتي انتهاي جنگ را مي بينيد ( تحليل خودم ) ايران كمي نرمش بيشتري نشان داد و پالسهاي مثبتي براي غرب فرستاد لذا غربيها با وجود عدم اطمينان با توجه به سابقه قبلي تصميم به اتمام جنگ گرفتند به عراق فشاور آوردند و به ايران نيز با چندين عمليات فهماندند كه ديگر وقت اتمام مناقشه هست . بعد از اتمام جنگ به نظر بنده صدام اشتباه احمقانه اي كرد وآن افتادن در دام چند سياستمدار و نظامي راديكال آمريكايي و عراقي بود .حرف اين بود اين ماشين نظامي به شدت قدرتمند شده مي بايست كار كند و لي به چه صورت با حمله به يك كشور كوچك در اينجا صدام توسط همين عوامل به قول خودش حتي چراغ سبزي از آمريكا نيز گرفت ولي زهي خيال باطل ببخشيد زيادي طولاني شد در ادامه بقه موارد را مي گم ... icon_frown

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
دوستان بخوبي، كشورهاي مستعد قدرت منطقه رو تحليل كردن و نيازي به زياده‌گويي در اين زمينه نمي‌بينم. اما عراق! عراق، از ابتدا هم گزينه‌ي مطمئني نبود! حكومت بعثي عراق، به رهبري احمد حسن البكر و سپس صدام حسين، آرزوي ايجاد يك حكومت عربي مقتدر در منطقه رو داشت. آرزوهاي بلندبالاي سران بعثي به همراه برداشت آزادي از جريان پان عربيسم بوجود آمده توسط جمال عبدالناصر، اين احساس رو به آن‌ها القاء كرده بود كه توان تبديل به قوي‌ترين كشور عربي منطقه را خواهند داشت. به عبارت بهتر، عراق، جايگزين مصري مي‌شد كه به رهبري انور سادات، با چسبيدن به اسرائيل، به شدت از نظر تأثيرگذاري و قدرت نظامي، تضعيف شده بود! اين قدرت‌يابي، بزرگترين خطر براي اسرائيل محسوب مي‌شد. البته در آن زمان، حسن البكر و صدام، هيچ‌كدوم قصد حمله به اسرائيل رو نداشتن. ولي هيچ تضميني براي انجام اين كار در آينده وجود نداشت. به همين دليل هم عراق، نسبت به ايران، گزينه‌ي متزلزل‌تري محسوب مي‌شد. پيروزي انقلاب اسلامي، اتفاق بسيار بدي براي جهانيان بود! نه به دليل تغيير حكومت يك كشور استراتژيك، كه به خاطر صدور انقلاب! انقلاب ايران، يك پيام داشت : «مي‌توان بدون تكيه بر شرق و غرب، در برابر استعمارگران ايستاد!». جريان‌هاي انقلابي، به زودي از انقلاب ايران كپي برداري مي‌كردند و تمام منافع شرق و غرب در خطر مي‌افتاد! پس انقلاب ايران، بايد در نطفه خفه مي‌شد. زبيگنيو برژينسكي، عراق را ترمز مناسبي براي ايران اسلامي دانست. دليل آن هم كاملاً مشخص بود : 1- تنها گزينه‌هاي ممكن، براي كشيدن ترمز جمهوري اسلامي، عراق و تركيه بودند. تركيه، شرايط مساعدي براي حمله نداشت. داشتن مرزهاي كوهستاني با ايران كه مانع از پيشروي يگان‌هاي زرهي انبوه بود و عبور هواپيماهاي ترك از ميان كوه‌هاي بلند غرب كه مي‌توانست خود، پدافندي خطرناك براي آن‌ها تلقي شده، مشكل عمده‌ي هجوم تركيه به ايران بود. ضمناً اين كوه‌ها، بزرگترين و بهترين ميدان نبرد، براي نيروهاي ايراني، بخصوص پاسداراني بود كه 20 ماه، در اين جبهه، با كردهاي تجزيه‌طلب جنگيده و آمادگي بسيار مطلوبي داشتند. ضمناً سرماي استان‌هاي غربي كشور، درصورت طولاني‌تر شدن جنگ، مي‌توانست يادآور زمين‌گير شدن آلمان در شوروي باشه. ضمناً تركيه، پس از سقوط امپراطوري عثماني، با ايران كار خاصي نداشت و دليل منطقي‌ براي اين حمله وجود نداشت (هرچند كه دلايل رو مي‌شه خيلي راحت ساخت!). پس تركيه، منطقاً حذف بود! 2- صدام حسين، يك عرب كاريزماتيك بود. پس در صورت حمله به ايران، مي‌توانست به خوبي كشورهاي منطقه رو با خودش همراه كنه و پشتيباني خوبي براي خودش دست و پا كنه. در نتيجه نبايد نگران تأمين منافع عراق درصورت طولاني‌تر شدن جنگ مي‌بود. 3- كشور عراق، سال‌ها درگيري‌هاي كوتاه و بلندمدتي با ايران داشت. مشكلات عديده‌ي بين ايران و عراق، همواره مشكلات زيادي رو بوجود مياورد! پس بهترين بهانه‌ها، براي از سر گيري اين مشكلات وجود داشت. ضمن اينكه انقلاب اسلامي، اسلام امريكايي رو كنار زده و اسلام حقيقي رو به جهانيان نشان داده بود. بنابراين وجود اين تفكرات اسلامي، بزرگترين خطر براي كشورهاي عربي منطقه تلقي مي‌شد. اگه جلوي ايران گرفته نمي‌شد، ساير مردم كشورهاي عربي منطقه، با الگوبرداري از انقلاب ايران، خواستار تشكيل حكومتي اسلامي (اسلام حقيقي) در كشورشون مي‌شدن و مسلماً اين آتش، دامنگير كشوري چون عراق نيز مي‌شد. پس انگيزه‌ي كافي براي عراق وجود داشت. 4- عراق، براي جلوگيري از ايجاد يك ابرقدرت عربي، بايد تضعيف مي‌شد. جنگ با ايران اسلامي، مي‌تونست به خوبي عراق رو تضعيف كنه. مسلماً ايران، بنا به پيش‌بيني‌ها، درحالي كه ارتش درستي نداشت و پاسداراني كاملاً بي‌تجربه، از كشور دفاع مي‌كردن، نمي‌تونست در برابر ارتش چهارم جهان (از لحاظ تجهيزات)، زياد دووم بياره. ولي مي‌تونست ضربه‌هاي جبران‌ناپذيري به اين ارتش بزنه. درصورت حمله‌ي امريكا به عراق و بازپس‌گيري ايران، اين ضربات بيشتر شده و نهايتاً مي‌شد عراق رو كنترل كرد. 5- عراق، مثل ايران، يك كشور با اكثريت شيعه بود. بزرگترين مشكل امريكا با مسلمانان، دقيقاً وجود شيعيان هستند كه از همان ابتداي تاريخ اسلام، روحيه‌ي مبارزه‌طلبي و قيام را داشتند و غيرت ديني و اسلامي‌شان، از سني‌ها بسيار بيشتر بود. به همين دليل هم خطري بالقوه براي منطقه تلقي مي‌شدن. ضمن اينكه روحيه‌ي انقلابي مي‌تونست تأثير اين روحيه رو بيشتر كنه و خطرات فراواني براي منافع امريكا به ارمغان بياره. در نتيجه‌ي اين جنگ، شيعيان زيادي كشته و يا آواره مي‌شدن و با پيروزي عراق، جاي پاي يك حكومت سني در منطقه، محكم‌تر مي‌شد و شيعيان، مجبور به گوشه‌نشيني مي‌شدن. چندين دليل ديگه هم وجود داشت كه براي بيانشون، بايد درمورد دكترين جنگ جهاني چهارم و مسائل بعدي‌اش، اول توضيحاتي عرض كنم كه فكر نكنم در حال حاضر، فرصت مناسبي براي بازگويي‌اش باشه. اما بعد از تعيين تكليف با ايران، مسلماً عراق هم بايد محدود مي‌شد (كه شد). پس ملاحظه مي‌فرمايين كه امريكا، از خيلي وقت قبل، قصد تضعيف كشور عراق رو داشت و اين قضيه، تنها به يك جنگ كمدي (حمله به كويت) مربوط نبود!

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
يك مورد كه تابحال در مورد آن بحث نشد نقش روسيه و اروپا در معادلات سياسي آن موقع است جهت گيري اروپا از ابتدا مشخص بود همان ترسي كه دامان آمريكا را گرفته بود براي اروپا هم متصور است. ولي وضعيت روسيه (يا شوروي زمان جنگ تحميلي) اندكي متفاوت است بنظر من بر خلاف آمريكا روسيه جايگاه مناسب و معقولي در اين معادلات نداشت. سياست هم از توبره و هم از آخور روسيه كماكان در زمان دو جنگ عراق با آمريكا ادامه داشت. شايد اين بخاطر رويارويي دو قدرت سنتي جهان در آن زمان بود ولي من هر چقدر فكر مي كنم نقش قابل ملاحظه اي را نمي توانم براي روسيه (يا شوروي زمان جنگ تحميلي) متصور شوم.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
آقا سينا. در زمان جنگ اول خليج٬ شوروي در آستانه‌ي فروپاشي قرار داشت. شوروي در اون زمان٬ كاري از دستش ساخته نبود. پس از اون هم روسيه كه بسيار ضعيف‌تر شده بود٬ بيشتر سعي در سياست‌هاي پنهان و غيرمستقيم در جهان سياست داشت و بيشتر سعي در ترميم مشكلات و ضعف‌هاي داخلي خودش داشته باشه تا قدرتنمايي در برابر امريكا! جنگ‌هاي موسوم به خليج٬ يك طرح امريكايي بود و براي مقابله با اون٬ كار خاصي از دست شوروي و سپس روسيه ساخته نبود! طرح امريكا٬ از اول اين بود كه عراق تضعيف شه كه اين٬ به سود شوروي نبود٬ ولي درصورت وقوع وقايع پيش‌بيني شده٬ تنها كاري كه شوروي مي‌تونست انجام بده٬ حمايت تسليحاتي از عراقي بود كه در اون زمان٬ در دامان امريكا قرار داشت. صدام حسين٬ بيشترين مبادلات اطلاعاتي رو با امريكا داشت و براي بيشتر تصميماتش٬ با مقامات ارشد امريكايي يا فرانسوي (مثل كنت دومارانش) صلاح و مشورت مي‌كرد. حتي صدام٬ براي حمله به كويت هم با امريكايي‌ها مشورت كرد و پس از كسب اجازه از اون‌ها حمله كرد. صدام٬ علناْ از دامان شوروي خارج شده بود و حمايت بيشتر از عراق براي شوروي٬ نه امكان‌پذير بود و نه مقرون به صرفه! ولي تاريخ نشون داد كه تكيه بر باد٬ چه عاقبتي خواهد داشت! امريكا٬ شايد همواره براي متحدينش٬ تكيه‌گاه بسيار مطمئن‌تري، نسبت به شوروي (و روسيه فعلي) بوده، ولي همواره نشون داده كه اين اطمينان، تنها تا زماني پابرجاست كه منافع امريكا حكم كنه. درصورت اتمام تاريخ مصرف خوش‌خدمتي‌ها، بزرگترين و فداكارترين خدمتكاران و نوكران و مطيعان امريكايي هم به سادگي قرباني خواهند شد! صدام، دقيقاً همين بلا سرش اومد! اما در جنگ دوم خليج، فضاي جهان طوري بود كه از وقوع اين جنگ جلوگيري نمي‌شد كرد. امريكا و انگليس، اسب خودشون رو براي تاختن به عراق نعل كرده بودن. روسيه و چين، پرچمدار مخالفت سياسي جهاني با اين حمله بودن. حتي اجازه ندادن كه سازمان ملل با امريكا همراه بشه و يا حتي اين حمله رو تأييد كنه! اما ديديم كه وقتي امريكا، از متقاعد كردن روسيه و چين نااميد شد، به يه حمله‌ي خودسرانه به عراق دست زد! حمله‌اي كه سازمان ملل هم محكومش كرد (اگه كشور ديگه‌اي اين كار رو انجام مي‌داد، قاعدتاً بايد نيروهاي متحد، براي دفاع از كشور مورد تهاجم شكل بگيره؛ درست مثل جنگ خليج 1). ولي نهاتي امر، مارجرايي شد كه شاهدش بوديم.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
نقش اسراپيل در اين ميان (جنگ اول و دوم خليج فارس ) چيست ؟
براي اينكه بحث اين تاپيك دوباره شروع شود با اين سوال ادامه مي دهيم.

در بخش هاي قبلي كشورهاي مستعد براي تبديل به قدرت منطقه اي شدن را نام برديم و اينكه عراق بعد از انقلاب اسلامي ايران چگونه جايگاه مناسب تري نسبت به بقيه براي گرفتن اين نقش پيدا كرد.

همچنين در مورد علت قدرت گرفتن عراق و حمايت هاي ديگران از آن بحث شد. در نهايت تصميم آمريكا بر اين شد كه اين قدرت عربي را به بهانه اي مهار كند كه نتيجه نهايي آن سرنگوني صدام بود.

و اما اسراييل ...
درست است كه بسياري از منافع آمريكا با اسراييل مشترك است و بروايتي ايندو كشور بدون هماهنگي هم كاري نمي كنند ولي جا دارد كه بصورت مستقيم در مورد نقش اسراييل در اين دو جنگ صحبت كنيم.
خطر عراق قدرتمند عربي شايد اولين كشوري را كه بصورت كاملا مستقيم تهديد مي كرد اسراييل بود. صدام كه داعيه رهبري جهان عرب را داشت و سعي داشت كه جا پاي امثال عبدالناصر بگذارد زير چشمي اسراييل را از نگاه دور نمي داشت. صدام به وضوع كينه خود را به اسراييل در زمان جنگ اول خليج نشان داد (با شليك چند موشك به تل آويو) شايد در آن زمان هدفش صرفا اسراييل نبود بلكه جلب حمايت جهان عرب بود ولي اسراييل به وضوع دريافت كه عراق ديگر نمي تواند مهره مورد اعتمادي بشمار آيد. براي اسراييل عراق سردرگم كنوني بسيار ايده آل تر از عراق زمان صدام بود.
آيا سرنوشت عراق كنوني و خطري كه ايران را تهديد مي كند را مي توان در راستاي نقشه راه اسراييل دانست؟

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
مصطفی جان می تونم بپرسم شما چرا بجای «جنگ خلیج فارس» از واژه مجهول«جنگ خلیج» استفاده می کنید؟

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
اين تاپيك را به مناسب پنجمين سالگرد حمله نظامي آمريكا به عراق از آرشيو بيرون آوردم :lol: 5 سال از اين جنگ مي گذرد و اتفاقات زيادي در اين مدت افتاده است صدام و دستيارانش دستگير و اعدام شدند و دولتي در عراق تشكيل شده كه علي رغم همه مشكلاتي كه دارد آرامشي نسبي و شكننده را در عراق بوجود آورده است. آمريكا هنوز نيروهايش را از عراق بيرون نياورده و بعد از فارغ شدن نسبي از دو ضلع مثلث محور شرارت فشار زيادي را به ضلع اصلي اين مثلث يعني ايران وارد كرده و بارها اين كشور را تهديد به حمله نظامي و حتي اتمي ! كرده است. 3 قطعنامه بر عليه ايران تصويب كرده است كه البته تاكنون كم تاثير بوده است. در اين ميان سوالات بسياري مطرح شده است : آيا برخورد با عراق بعنوان پيش درآمد برخورد اصلي با ايران است ؟ آيا مي توان رفتاري كه با كره شمالي شد در مورد ايران هم اجرا كرد؟ آينده عراق چگونه خواهد شد يك كشور اسلامي با شيوه حكومتي مستقل مانند ايران يا كشوري سرسپرده مانند كشورهاي حوزه خليج فارس ؟

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
نطفه جنگ اول آمريكا با عراق از كي بسته شد ؟ احتمالا وقتي كه شوروي به فرو پاشي نزديك شد و بعد رو هم كه اطلاع داريد -------------------- آيا صرفا دليل حمله عراق به كويت مي توانست بهانه اي براي حمله آمريكا باشد ؟ فك نكنم حمله به كويت فقط يه بهانه بوده باشه براي آمريكا آدم بايد بازي رو بلد باشه شوخي نيست يك كشور رو بگيري با اون همه منابع نفتي --------------------- چرا آمريكا تصميم گرفت صدام را كه خود پرورده بود سرنگون كند؟ صدام رو فك نكنم فقط آمريكا پرورده باشه تازه اگه هم اين طور باشه خوبتر بهتر از خوبه --------------------- نقش اسراپيل در اين ميان چيست ؟ در كدوم ميان صدام قضيه اي بزرگ تر بود و مشكل فقط اسراپيل نبود تو جنگ اول كه اسراپيل كار زيادي نكرد تو جنگ دومم همين طور هر چي هم واق واق كرد كه بعدا تو عراق پدرتون در مياد آمريكا به حرفش گوش نداد الانم داره چوبشو ميخوره -------------------- چرا ارتش عراق كه تجربه 8 سال جنگ + جنگ اول خليج را داشت براحتي در مقابل آمريكا و متحدانش تسليم شد؟ عراق هرچي هم كه قول بود براي آمريكا بچه قول بود بابا آمريكا خدايي نكرده فك كنم ابر قدرت باشه -------------------- آيا نسخه عراق براي ايران هم قابل پيچيدن است؟ فك كنم جنگ اصلي يه جاي ديگست نه تو ميدون جنگ با تفنگ تو بيشتر موارد برنده جنگ از قبل مشخصه -------------------- البته اينا يه سري نظره احتمالا اشتباه زياد داره --------------------

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
ممنون از سيناي عزيز، بابت از زير خاك درآوردن اين تاپيك ارزشمند!!
دلم خيلي براي اينجور بحث‌ها تنگ شده بود!! چقدر اراجيف سر هم مي‌كردم :lol: !!!

قبل از هر چيز، بايد سوال بي پاسخ ليچ عزيز رو پاسخگو باشم.
ليچ عزيز. همه‌ي ما مي‌دونيم كه خليجي كه در جنوب كشور عزيزمون هست، فقط يك نام داره و اون هم خليج فارس هست.
اما بايد عرض كنم كه جنگ خليج، يك نام، بصورت پكيجي هست. اين جنگ، در تمامي فرهنگ‌ها به نام «جنگ خليج» (Gulf War) ثبت شده و صرفاً يك نام هست؛ درست مثل جنگ نفت (Oil War). واژه‌ي جنگ خليج فارس، كاملاً بي‌معناس، چرا كه همچين نامي وجود خارجي نداره (درست مثل واژه‌ي «حق مسلم» كه توي حقوق، كاملاً بي‌معناس و احتمالاً به همين خاطره كه خارجيا حاليشون نمي‌شه كه ما چي مي‌گيم درمورد حقمون تو انرژي هسته‌اي :? ).
پس اميدوارم اين سوء تفاهم برطرف شده باشه و از اين به بعد، مشكلي سر واژه‌ي تركيبي «جنگ خليج» وجود نداشته باشه.

-----------------------------------------------------

واقعاً حيف شد كه اين تاپيك به آرشيو رفت. تازه داشت بحث و بررسي درش گرم مي‌شد كه اين اتفاق افتاد.
ولي يه خواهش از سيناي عزيز دارم. متأسفانه حسين و سعيد دسترسي چنداني به اينترنت ندارن و بعضي از دوستان هم فعلاً تشريف ندارن. به عبارت صحيح‌تر، سايت كمي خلوت شده. به همين خاطرم مي‌خواستم ازتون درخواست كنم كه اگه صلاح مي‌دونين، اجازه بدين ساير دوستان هم برگردن و با هم، بحث رو دنبال كنيم. چون بحث درمورد نقش اسرائيل در وقوع اين جنگ و همچنين بحث درمورد آينده‌ي خاورميانه و وقايع در انتظار اين منطقه‌ي فوق استراتژيك جهاني، بسيار مفصل هست.
البته مسلماً شما صاحب تاپيك هستي و تصميم‌گيرنده‌ي اصلي شما هستي. من هم به نظر شما احترام مي‌ذارم و درصورت تصميم شما به فعاليت حال اين تاپيك، در خدمت شما خواهم بود (با اراجيف بيشمارم!)
  • Upvote 1

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

ایجاد یک حساب کاربری و یا به سیستم وارد شوید برای ارسال نظر

کاربر محترم برای ارسال نظر نیاز به یک حساب کاربری دارید.

ایجاد یک حساب کاربری

ثبت نام برای یک حساب کاربری جدید در انجمن ها بسیار ساده است!

ثبت نام کاربر جدید

ورود به حساب کاربری

در حال حاضر می خواهید به حساب کاربری خود وارد شوید؟ برای ورود کلیک کنید

ورود به سیستم

  • مطالب مشابه

    • توسط amirarsalankhan
      بمب افكن تهاجمي نسل بعد، LRS-B
       
                                 
       
       
      بمب افكن نسل بعد ( NGB، قبلا به نام بمب افكن 2018 شناخته مي شد ) يك برنامه به منظور توسعه يك بمب افكن جديد براي نيروي هوايي ايالات متحده بود. NGB قرار بود تا در حدود سال 2018 و به عنوان يك بمب افكن پنهانكار، مادون صوت، برد متوسط و با قابليت متوسط حمل سلاح وارد خدمت شود و به تدريج جايگزين بمب افكن هاي پير و پا به سن گذاشته (  B-52 Stratofortress  و B-1 Lancer ) گردد. ولي برنامه توسعه NGB با ظهور طرح بمب افكن دور برد تهاجمي سنگين ايالات متحده به فراموشي سپرده شد.
       
         
       
      اين اتفاق زماني افتاد كه در ژوئن 2010 سپهبد Breedlove  در مصاحبه اي بيان كرد كه اصطلاح بمب افكن نسل بعد مرده و از اين به بعد نيروي هوايي بر روي طراحي بمب افكن هاي دور برد تهاجمي كار خواهد كرد كه در آن از سيستم هاي به كار رفته در جنگده هاي F-22 و F-35 استفاده خواهد شد تا بمب افكني مقرون به صرفه و با قابليت هاي استثنايي هر دو جنگنده فوق جهت انجام ماموريت ها طراحي و توليد گردد.
       
             
       
       
      بمب افكن دور برد تهاجمي (Long Range Strike Bomber)
      برنامه توسعه بمب افكن دور برد تهاجمي ( LRS-B ) به معناي واقعي كلمه پنهانكار است! و اطلاعات خيلي كمي از آن منتشر شده است ولي اهميت آن را به خوبي مي توان در رفتار پنتاگون و شركاي صنعتي بزرگ آن احساس كرد.بسياري از كارشناسان معتقدند كه برنامه توسعه اين بمب افكن ساختار نيروي هوايي ايلات متحده را در 20 سال آينده شكل خواهد داد و هر شركتي كه برنده مناقصه توليد اين بمب افكن شود پول پارو خواهد كرد و بازنده نيز مي تواند مطمئن باشد كه جايگاهي در آينده هوانوردي نظامي ايلات متحده نخواهد داشت مگر ان كه معجزه اي كند!
      هر چند امروزه لاكهيد ماريتن به لطف پروژه F-35 آينده خود را در صنعت هوانوردي نظامي ايالات متحده تضمين كرده است و بويينگ نيز به مدد توليدات هوانوردي غير نظامي خود مي تواند از اين بحران عبور كند و تنها نورث روپ است كه چاره اي ندارد و  بايد اين مناقصه را برنده شود تا بتواند با خيال راحت به آينده خود فكر كند
      شناخته ها و ناشناخته ها
      پيش بيني شده 80 تا 100 فروند از اين بمب افكن جديد جايگزين ناوگان فعلي بمب افكن هاي ايالات متحده شود.  
      پنهانكار بودن ،قابليت حمل سلاح هاي هسته ايو داراي بودن هر دو حالت پروازي سرنشين دار و بي سرنشين از الزامات طراحي LRS-B است.قيمت تعيين شده براي هر فروند بمب افكن جديد 550 ميليون دلار در سال 2010 پيش بيني شده و قرار است به جهت كم كردن هزينه ها از فناوري موجود در طراحي ان استفاده شود ولي ساختار طراحي آن بايد به شكلي باشد كه بتواند از تكنولوژي هاي آينده نيز استفاده كند.دو رقيب اصلي در طراحي اين بمب افكن يكي كمپاني  Northrop Grumman, با سابقه طراحي بمب افكن پنهانكار و گرانقيمت B-2 است و ديگري مشاركت كمپاني هاي بويينگ و لاكهيد مارتين با سابقه طراحي جنگنده هاي F-22 و F-35 .همچنين پيش بيني مي شود در اواسط دهه 2020 اولين پروازهاي اين بمب افكن انجام شود.طبق حدس هايي كه كارشناسان مي زنند نيروي هوايي آمريكا به دنبال يك بمب افكن در اندازه اي حدودا نصف B-2 است كه از دو موتور F-135 همانند F-35 سود ببرد.
       
                                              
                                         
                                          پيشران F-135 Pratt  & Whitney
       
      الان همه شما ميگوييد اين كه خيلي كوچيكه، خب مسلما بايد بزرگتر بشه ولي با صحبتي كه رابرت گيتس وزير سابق دفاع انجام داد و به اعضاي كنگره گفت كه قيمت هر فروند 550 ميليون دلار ميشود راه را بر روي بزرگتر شدن اين بمب افكن فعلا بست. و اين نگراني را در بين كارشناسان به وجود آورد كه هر شركتي كه بتواند با حداقل آيتم هاي اساسي يك بمب افكن توليد كند برنده اين مناقصه خواهد بود بدون توجه به نيازهاي اساسي نبردهاي آينده.بنابراين يكسري الزامات از سوي كارشناسان هوانوردي نظامي جهت توسعه LRS-B  پيشنهاد شده است :
      پنهانكاري
      امروزه ميدانيم كه 80 درصد قابليت پنهانكاري به شكل و طراحي هواپيما بستگي دارد و فقط 20 درصد به مواد و تكنولوزي پيشرفته به كار رفته در آن وابسته است. كه همين 20 درصد هم بيشترين هزينه را به خود اختصاص مي دهد. پس يايد تعادل خوبي را بين اين دو بخش برقرار كرد تا هزينه هاي طراحي و توسعه سرسام اور نباشد.
      تعمير و نگهداري
      استفاده از مواد جاذب امواج رادار ساخته شده مي تواند نگهداري اين بمب افكن را بسيار راحت تر كند تا استفاده از موادي كه در لبه تكنولوژي روز قرار دارند و بسيار گران قيمت خواهند بود و نگهداريشان نيز بسيار مشكل است.ولي پلت فرم طراحي نيز بايد به شكلي باشد كه اين پرنده بتواند در 50 سال آينده آسمان ها را همچنان تسخير كند و پذيراي مواد جديد و تكنولوژي هاي نوين نيز باشد.
      قابليت حمل بمب هاي هسته اي
      تصميم گيري در اين مورد بايد همين الان صورت بگيرد، هر چند نيروي هوايي علاقه دارد تا چند سال بعد از توليد بمب افكن ها مجوز حمل سلاح هاي هسته اي را براي آنها صادر كند ولي با توجه به پيشرفت هاي سريع در صنعت هوانوردي نظامي از الان اين پرنده بايد طوري طراحي شود كه حداقل نيمي از آنها از ابتدا قابليت حمل بمب هاي هسته اي و هيدروژني را داشته باشند. و توانايي بازدارندگي ايالات متحده را همچنان حفط كنند.
      كنار گذاشتن طرز فكر شواليه تنها!
      بسياري از مردم فكر مي كنند كه پنهانكاري يعني يك جنگنده پنهانكار به تنهايي و با شجاعت به مانند يك شواليه به مواضع دشمن حمله مي كند و تمامي آنها را نابود ميسازد!! از الان بايد اين تفكر را دور ريخت و يك برنامه جامع جهت حملات پر تعداد بمب افكن هاي نسل بعد در نظر گرفت و تمام سناريوهاي موجود و تهديدات لازم را در آنها پيش بيني كرد تا قدرت واقعي بمب افكن ها و تاثير آنها بر روي مواضع دشمن مشخص شود.
      ساخت يك بمب افكن، نه فقط يك پلت فرم صرف
      در سال هاي بعد LRS-B تنها بمب افكن سنگين ايالات متحده خواهد بود. پس بايد به شكلي طراحي شود كه قابليت باز طراحي بسياري از قسمت هاي آن وجود داشته باشد و بتواند از تكنولوژي هاي آينده نيز به خوبي بهره مند شود. همچنين LRS-B بايد بتواند ماموريت هاي دريايي را نيز به خوبي ماموريت هاي زميني انجام دهد.
      نگه داشتن خلبان در كابين
      با وجود داشتن فناوري پروازهاي بي سرنشين اما ما نبايد در دام اين صحبت ها بيافتيم كه LRS-B بايد تنها قابليت بي سرنشين داشته باشد!، نداشتن خلبان در ميدان نبرد يعني نداشتن حس مسئوليت پذيري و ابتكارات لحظه اي نمي توان از جذابيت هاي فراوان پرنده هاي بي سرنشين گذشت ولي يك بمب افكن سنگين بي سرنشي نياز به حمايت زميني بسيار بيشتري از بي سرنشين هاي فعلي دارد كه اين خود هزينه ها را بسيار بالاتر مي برد.مورد بعدي قابليت ضعيف بي سرنشين ها در سوخت گيري هاي هوايي است كه در حين ماموريت هاي يك بمب افكن دوربرد الزامي است و يك خلبان در هر شرايط آب و هوايي يا زماني به راحتي آن را انجام مي دهد.و در آخر فكر كنيد كه يك بي سرنشين بخواهد بمب هسته اي نيز با خود حمل كند، خيلي فكر خوبي نيست و حتي كابوس آور نيز هست. هر چند خيلي ها فكر ميكنند بهتر بمب هاي هسته اي را به دست بي سرنشين ها سپرد!
      فراموش نكردن چيزهاي كوچك
      بايد فضاي كافي براي خلبان در پروازهاي طولاني در نظر گرفت تا اعصابش راحت باشد و تحت فشارهاي جسمي قرار نگيرد. اين مورد حتما بايد لحاظ شود و سعي شود از تجربه B-2 در اين مورد درس گرفته شود.
      در ژانويه 2011 نيروي هوايي فهرستي كوتاه از اهداف مورد نظر خود را براي بمب افكن تهاجمي منتشر كرد
      اهداف طراحي در نظر گفته شده براي يروژه LRS-B در ژانويه 2011
      كل هزينه پروژه نبايد از 40 تا 50 ميليارد دلار بيشتر باشد سرعت مادون صوت حداكثر بردي پروازي بيشتر از 9250 كيلومتر مداومت پروازي 50 تا 100 ساعت براي پروارهاي بي سرنشين قابليت بقا در حملات روزانه به مواضع دشمن با وجو د قدرتمند ترين دفاع هوايي موجود  
      در پايان تصاويري از طرح هاي مفهومي اراده شده توسط سه كمپاني معظم شركت كننده در اين مناقصه
       
                       
                                                           
       طرح پيشنهادي كمپاني نورث روپ گرومن
       
       
       
       
                      
                                                                              
       طرح پيشنهادي كمپاني لاكهيد
       
       
       
       
       
                         
                                           
        طرح پيشنهادي كمپاني بويينگ
       
       
      حال بايد منتظر ماند و ديد كه در چند ماه آينده مقامات نيروي هوايي كدام يك از طرح هاي پيشنهادي را براي آينده توان هوايي ايالات متحده انتخاب خواهند كرد.
      نظر شما چيست؟
      كم و كاستي بود  دوستان به بزرگواري خودتون ببخشيد، تقديم به ارواح طيبه شهداي مرزباني ناجا در حادثه اخير نگور
      با تشكر فراوان از دوست و استاد گرامي جناب 7mmt به جهت پيشنهاد اين موضوع و كمك هاي بسيارشان
      تهيه شده توسط امير ارسلان رهسپار ، فقط براي ميليتاري
       
       
      منابع :
      http://en.wikipedia.org/wiki/Next-Generation_Bomber
       
      http://www.defensenews.com/story/defense/air-space/strike/2015/01/18/air-force-bomber-industry/21805275/
       
      http://defensetech.org/2014/09/15/air-force-plans-major-step-in-long-range-strike-bomber-program/
       
      http://breakingdefense.com/2014/09/b-2-pilots-lessons-for-lrsb-americas-new-bomber/
    • توسط farmandekoll
      F-117 نایت هاوک (شاهین تاریکی) نخستین هواپیمای عملیاتی است که به منظور استفاده از فناوری پنهانکاری طراحی شد. طراحی منحصر بفرد این هواپیمای تک سرنشینه تواناییهای استثنایی را به این هواپیمای تهاجمی می افزاید. اندازه این هواپیما در حدود F-15 ایگل می باشد که دو موتور توربو فن F404 که هرکدام نیرویی معادل 48 کیلو نیوتون (10800 پوند) ایجاد می کنند دارد. هم چنین دارای کنترل با سیم می باشد. قابلیت سوختگیری هوایی برد نایت هاوک را افزوده و آن را به یک سلاح بازدارنده و ترساننده ی ایالات متحده تبدیل کرده است. توانایی حمل انواع سلاح ها با سیستمهای ناوبری و حمله یکپارچه و سیستمهای الکترونیک پروازی ( اویونیک) موثر بودن این هواپیما را در عملیات مختلف اثبات می کند و بار کاری خلبان را کم می کند. کشیدن نقشه های با جزییات ریز برای عملیات روی نقاط با پدافند سنگین و قوی با استفاده از سیستم طراحی نقشه خودکار به ارزشهای این هواپیمای منحصر بفرد می افزاید.اولین F-117 در سال 1982 تحویل داده شد و آخرین تحویل در سال 1990 بود. تصمیم تولید F-117 در سال 1978 گرفته شد. اولین پرواز آن در سال 1981 انجام شد.

      جزییات :


      وظیفه : هواپیمای تهاجمی پنهانکار

      سازنده : لاکهید

      استفاده کننده : نیروی هوایی ایالات متحده

      موتور : دو موتور توربو فن بدون پس سوز F404-GE-F1D2 با قدرت 48 کیلو نیوتن (10800پوند)

      ابعاد : طول 10.08 متر، ارتفاع 3.78 متر، دهنه بال 13.20 متر

      اوزان: وزن خالی آن 13.381 کیلوگرم برآورد شده است، حداکثر وزن برخاست 13.814 کیلوگرم

      اجرا : حداکثر سرعت 0.98 ماخ یا 1040 کیلومتر بر ساعت(656 مایل بر ساعت)، سقف پرواز 15.240 متر برآورد شده است ( 50000 پا)

      سلاحها : تا 2268 کیلوگرم (5000 پوند) انواع بمب های هدایت شونده، موشکهای هوا به زمین، موشکهای زد رادار یا موشکهای هوا به هوای AIM-9 که در یک جایگاه درونی حمل می شوند.




    • توسط worior
      به نام حق
       
      پیشگفتار
      این تاپیک جهت بررسی و طرح ایده های مختلف در زمینه تهاجم موشکی کروز و پاسخ پدافند بصورت ارزان و گسترده ایجاد گشته است.
      سایر سناریو ها نظیر حملات موشک های بالستیک، و یا بمب های دورایستا(گلاید، بدون موتور)، همچنین موشک های هایپرسونیک موضوع این تاپیک نیست.
       
      طرح حمله:
      در دسترس بودن سامانه های موشکی کروز در خدمت بسیاری از ارتشهای منطقه و استفاده گسترده از این سامانه ها در منطقه خاورمیانه، لزوم دارا بودن یک سامانه مقاومت پدافندی موثر را گوشزد میکند، اما چنین سامانه ای با چه وضعیتی روبروست و چگونه باید پاسخ بدهد؟
       


       
      فرض کنیم، در تهاجم یک روزه 8 ساعته، با هدف گشایش مسیر پدافند و بدست گرفتن آسمان ایران، ائتلاف مهاجم، اقدام به اجرای تهاجمی با مشخصات ذیل بنماید:
      - 4000 موشک کروز، در برد های مختلف، بدون خطا(فرض میشود، این تعداد موشکی هست که به هدف خواهد رسید)
      - اهداف عمقی و مرزی
      - شانس اصابت موشک های پدافندی در صورت رهگیری 75 درصد.
      مشاهده میکنید که با شلیک 4000 موشک پدافندی، تنها قادر به انهدام 3000 موشک کروز مهاجم خواهیم بود، و این به معنای اصابت دست کم 1000 موشک به هدف و مشغولیت 8 ساعته پدافند بر روی تعداد بسیار زیادی هدف خواهیم بود. با توجه به تصویر فوق این رقم حتی بیش از موشک هایی ست که در سال 2003 به عراق شلیک شده است. 
      آیا چنین حمله ای از نظر هزینه ای و لجستیک برای ائتلاف مهاجم دشوار خواهد بود؟
      - قیمت هر موشک تاماهاوک کلاس 4 که از آخرین و بیشترین حجم امکانات مسیریابی بهره میجوید، 1.87 میلیون دلار با نرخ شناور 2017 محاسبه شده است، بنابراین 4000 موشک حداکثر 8 میلیارد دلار هزینه خواهد داشت و این رقم حتی اگر به 10 یا 20 میلیارد دلار نیز برسد، با توجه بودجه نظامی کشورهایی مانند آمریکا و اعراب منطقه، همچنین تامین هزینه در چند سال مالی، رقمی دور از ذهن و دست نیافتنی نیست. هم اکنون نیز فقط دو کشور عربستان و امارات در حدود 1200 موشک کروز در اختیار دارند. اگر به دو کشور، سایرین چون ایالات متحده، فرانسه، انگلستان و ... اضافه شوند، مقدار 4000 موشک رقم کاملا دست یافتنی خواهد بود.
      - از نظر لجستیک نیز، با توجه به تعداد بسیار پایگاه های اجاره ای و تسخیری دشمن در منطقه، و گستردگی پهنه جغرافیایی مرزهای کشورمان، استقرار چنین موشک هایی فقط به ناوها محدود نمیشود، و تمامی پایگاه های زمینی میتوانند به عنوان محل پرتاب استفاده شوند، و میتوان این فرض را گرفت که طی سالهای اخیر این انبار سازی موشک های کروز صورت گرفته باشد و به زمان حمله موکول نگردیده است.
       
      هزینه مقابله؟
      - دفع موثر 4000 موشک بالستیک برای پدافند به تنهایی بسیار دشوار به نظر میرسد، و طبیعی ست که برای این منظور نمیتوان صرفا بر پدافند موشکی متکی بود. اگر خطای 0.75  برای پدافند را بپذیریم، به رقمی در حدود 5400 موشک پدافندی،مقدار بسیاری تجهیزات کشف و شناسایی و مقدار بالایی شانس نیاز است. فلذا عقلانه است که پایگاه ها و محل های شلیک دشمن پیش از اقدام یا در همان دقایق اولیه حمله شود (که این موضوع بحث این تاپیک نیست).
      - اخلال gps و حتی انهدام ماهواره های هدایت کننده نیز با توجه به تجهیزات مدرن ترکام و وجود عوارض طبیعی بسیار در ایران مزیتی در حدود بالابرد چند درصد خطا به سامانه های کروز وارد میکند. این میزان خطا را بدلیل عدم وجود اطلاعات کافی از کیفیت و دقت سامانه های مهاجم همچنین بروز پیشرفت های آینده باید فاکتور گرفت و به تنها به برخورد سخت پدافند متکی بود.
       
      با توجه به موارد فوق یک مجتمع پاسخ برای مقابله طراحی کنید، به نحوی که قادر باشد:
      - 100 درصد موج اول حمله که علیه پدافند و تجهیزات راداری ثابت است را از کار بی اندازد
      - 80 درصد کل موشک ها در موج های بعدی را منهدم کند
      - بعد از 8 ساعت تهاجم سنگین همزمان با انواع اخلال با دست خالی مواجه نشود.
      - اقدام سخت یا hard kill باشد.
      - این پاسخ در سامانه خلاصه شود. اقدامات غیر عامل نظیر استتار، تعدد و اخلال نادیده گرفته شود.
      - موج اول 800 موشک
      - موج دوم 1200 موشک
      - موج سوم 600 موشک
      - موج چهارم 1400 موشک
      - هر موج حمله 2 ساعت.
      - از همه مهمتر، سیستم بسیار ارزان و موثر باشد.
       

       
       
       
      دارایی کنونی پدافند موشکی ایران:

       
       
      با تشکر، از حضورتون در بحث
       
       
       
       
       
       
    • توسط onin
      در ۲۵ فوريه ۵(۱۹۲۵ اسفند ۱۳۰۴) اولين خلبان ايراني كه كلنل احمدخان نخجوان نام داشت يك هواپيماي برژت -۱۹ را با پرچم و نشان ايران از فرانسه به پايگاه قلعه مرغي تهران پرواز داد. كلنل نخجوان در فرانسه دوره ديده بود و فقط ۲۰۰ ساعت پرواز داشت. بدين ترتيب در اين تاريخ اولين هواپيماي نيروي هوايي ايران با خلباني يك ايراني مرزهاي بين المللي را درنورديد و به فضاي پروازي ايران رسيد. در اين زمان ديگر خلبانان ايراني تحت نظارت يك استاد خلبان آلماني به نام «شفر» در ايران دوره مي ديدند. خريد هواپيما قسمت آسان كار بود. آموزش خلبانان براي پرواز كردن با آنها، نفرات پشتيباني زميني براي نگهداري و تعمير آنها و ساختن فرودگاه ها قسمت سخت كار بود كه زمان هم مي برد. در همين دوره زماني نيروي هوايي ايران از قالب يك اداره كوچك در ستاد فرماندهي ارتش خارج شده و به يك نيروي جداگانه تبديل شده بود كه «نيروي هوايي ارتش شاهنشاهي ايران» نام گرفته بود؛ اولين فرمانده نيروي هوايي ايران هم كسي نبود به جز كلنل احمدخان نخجوان. در سال ۱۹۲۴ (۱۳۰۳) اولين گروه از دانشجويان دوره خلباني و تكنسين پرواز به روسيه و فرانسه فرستاده شدند. بعدها در سال ۱۹۲۹ (۱۳۰۸) ايران ۱۵ خلبان داشت كه شش نفر از آنها در مدرسه پرواز ايستر فرانسه و ۹ نفر ديگر در مدرسه پرواز سباستوپول روسيه آموزش خلباني ديده بودند. در اين سال IIAF مخفف Imperial Iranian Air Force داراي ۳۳ فروند هواپيما از ۹ مدل مختلف بود. طي ۱۵ سال به يعني تا آغاز جنگ جهاني دوم بيش از ۳۰۰ هواپيما از ۱۸ مدل مختلف در اختيارنيروي هوايي ايران بود. در همان زمان هشت پايگاه هوايي كه مدارس آموزش خلباني و يك مركز آموزش تعميرات و نگهداري را شامل مي شدند ساخته شده بود. يك كارخانه مونتاژ هواپيما به نام «شهباز» هم ساخته شده بود كه قادر بود سه مدل مختلف هواپيما را مونتاژ كند. در سال ۱۹۴۱ (سوم شهريور ۱۳۲۰) بي طرفي ايران در جنگ جهاني دوم نقض شد و نيروهاي هوايي و دريايي انگليس و روسيه از شمال و جنوب به ايران حمله كردند. نيروي هوايي جوان ايران كه به تازگي به ساختن ساختارهاي اساسي خود مشغول شده بود، تحت هيچ شرايطي توانايي رويارويي با اين نيروي عظيم و توانمند را نداشت. با اين وجود تعدادي از پرسنل جوان اين نيرو تصميم به مقابله با بيگانه گرفتند و با كنترل پادگان قلعه مرغي دو هواپيما از اين پادگان به خلباني سروان وثيق و استوار شوشتري كه با شليك ضدهوايي مواجه شده و به ناچار آسمان تهران را ترك كردند. نيروهاي ائتلاف انگليس و روسيه كنترل دو پايگاه هوايي ايران را در دست گرفتند. آنها به ترتيب در مهرآباد و قلعه مرغي مستقر شدند. از نيروي هوايي جوان ايران تقريباً هيچ چيز باقي نماند. پس از پايان جنگ ارتش بريتانيا ايران را ترك گفت اما ارتش روسيه از ترك ايران سر باز مي زد و كنترل شمال ايران را در اختيار داشت. سه ماه پس از اين اتفاق نيروهاي سرخ روسيه ايران را ترك گفتند. پس از اين نيروي هوايي ايران هميشه به عنوان نيروي برتر در خاورميانه شناخته مي شود. موقعيت استراتژيك ايران توسط آمريكا ناديده گرفته نشد و آمريكا از اوايل دهه ۱۹۶۰ شروع به فروش تعداد زيادي از هواپيماهاي پيشرفته خود به ايران كرد. در سال ۱۹۶۵ ميلادي ايران اولين هواپيماجت خود با نام اف - ۸۴ جي جت ثاندر دريافت كرد. در سال ۱۹۶۵ هواپيماهاي اف-۵ فريدم توسط ايران خريداري شدند و به دنبال آن در سال ۱۹۶۸ اف-۴ فانتوم هم به ايران فروخته شد. در سال ۱۹۷۰ ايران داراي قوي ترين نيروي نظامي در منطقه بود. قبول فروش هواپيماهاي فوق پيشرفته اف-۱۴ اي تام كت به همراه موشك هاي پيشرفته اي آي ام - ۵۴ فينيكس از سوي آمريكا به ايران نشان دهنده روابط بسيار گرم بين ايران و آمريكا بود. در پي وقوع انقلاب اسلامي در سال ۱۹۷۹ دكترين و استراتژي نظامي ايران تغيير يافت و ايران ديگر به خريد تسليحات پيشرفته و گرانقيمت علاقه نشان نداد و همين باعث ايجاد نوعي تغيير قدرت در منطقه شد. ايران ديگر نه تنها دوست صميمي آمريكا نبود، كه به خاطر سياست هاي امپرياليستي و ضد انساني آمريكايي به دشمن اصلي آن تبديل شد. آمريكا و ديگر كشورهاي غربي تحريمي نظامي عليه ايران اتخاذ كردند. كمك هاي آمريكا قطع شده بود و نيروي هوايي ايران از فرار و بركناري افسران زمان شاه رنج مي برد كه همين امر به پايين آمدن سطح سرويس دهي در نيروي هوايي منجر شده بود. به دليل تحريم تسليحاتي ايران و نرسيدن قطعات مورد نياز، آمار عملياتي نيروي هوايي ايران سريعاً رو به كاهش بود. پس از انقلاب نيروي هوايي به «نيروي هوايي ارتش جمهوري اسلامي ايران» كه خود ارتشيان به آن «نهاجا» مي گويند تغيير نام داد. نام انگليسي آن هم Islamic Republic of Iran Air Force است كه به اختصار IRIAF خوانده مي شود. در همين اوضاع و احوال عراق با مناسب يافتن فرصت درصدد برآمد تا با حمله به ايران قسمت هاي وسيعي از خاك ايران را ضميمه قلمرو خود كند؛ به همين خاطر در ۲۲ سپتامبر ۱۹۸۰ (۳۱ شهريور ۱۳۵۹) با يورشي عظيم به خاك ايران از طريق هوا، زمين و دريا جنگ تحميلي هشت ساله را عليه ايران آغاز كرد. جنگ با حمله هوايي نيروهاي عراقي به شش پايگاه نيروي هوايي ايران و چهار پادگان آغاز شد و همزمان چند لشكر و تيپ مستقل عراق در چهار محور از طول ۷۰۰ كيلومتر مرز مشترك با ايران به عمق خاك ايران يورش بردند. اولين حمله هوايي عراق چندان موفقيت آميز نبود. دلايل آن را مي توان به برنامه ريزي ناكافي و نادرست عمليات، نداشتن اطلاعات كافي از اهداف و استفاده نامناسب از بمب هاي جي پي(بمب هايي كه هدف خاصي ندارند و براي انهدام كلي به كار مي روند) برشمرد. در مهرآباد يك هواپيماي اف-۴ اي در هنگام جابه جايي براي در امان ماندن از حملات دشمن دچار سانحه شد و از همدان هم گزارش هايي در مورد خسارت يك فروند اف-۴ رسيد. اولين عمليات هوايي ايران در پاسخ اين حمله و بلافاصله پس از آن در خاك عراق موفقيت آميز بود. در اين عمليات چهار فروند هواپيماي اف-۴ به پايگاه دريايي الشعبيه در نزديكي بندر ام القصر حمله بردند. اين چهار فروند هواپيما كه ۴۵۰ كيلوگرم بمب بر سر اين پايگاه ريختند عمليات خود را از پايگاه بوشهر شروع كردند. در ميان اهداف چندباطري موشك ضد كشتي وجود داشت. اين عمليات تلافي جويانه نيروي هوايي ايران به قدري سريع بود كه خط پدافند عراق در طول مسير پرواز دچار غافلگيري شده بود. روز بعد در عملياتي غيرقابل باور ۱۴۰ فروند از جنگنده ها و جنگنده بمب افكن هاي ايران به ويژه اف-۴ و اف-۵هاي پايگاه هاي بوشهر، همدان و تبريز توانستند با نفوذ خود به خاك عراق تلفات سنگيني به پايگاه ها و تاسيسات نظامي عراق وارد كنند. در اولين روزهاي جنگ چندين حمله هوايي ديگر به تاسيسات نظامي عراق از قبيل ام القصر انجام شد. در يكي از اين حملات دو فروند اف-۴ كه هر كدام شش بمب جي پي ۳۴۰ كيلوگرمي حمل مي كردند به تاسيسات نظامي دريايي و كشتي هاي موشك انداز عراق حمله بردند. در حدود ۲۰ دقيقه بعد يك فروند هواپيماي آر اف-۴ اي عكس هاي شناسايي از منطقه گرفت كه نشان مي داد كشتي ها و تاسيسات بندري دچار صدمات و خسارات سنگيني شده اند. تاكتيك كلي در طول انجام چنين عمليات هايي رسيدن به هدف از راههاي مختلف، انجام يك پاپ -آپ بيش از رسيدن به هدف و شيرجه زدن روي هدف براي انهدام آن است. در هنگام بازگشت دو اف-۴ يكي از آنها توسط يك موشك سام مورد اصابت قرار گرفت كه باعث آسيب ديدن برخي از سيستم هاي آن شد اما همچنان مي توانست پرواز كند. اما آتش خاموش كن ها كار نكردند و بال راست - محل اصابت موشك - آتش گرفت. باند فرود نزديك ترين پايگاه هوايي هم به دليل هجوم اوليه ارتش عراق براي فرود مناسب نبود و به همين خاطر مجبور به فرود در يك باند ناآماده با سرعت بالا شد. چرخ ها تركيدند و هواپيما در حالي كه سرنشينان آن اجكت كرده بودند از انتهاي باند خارج شد. بعدها اين هواپيما با تعويض بال و ديگر تعميرات دوباره به جنگنده هاي مورد استفاده در جنگ پيوست. اين تعويض بال كه اولين بار در ايران انجام مي شد را مي توان نقطه آغاز انجام كارهاي غيرممكن در نيروي هوايي دانست. در اولين ماههاي جنگ «نهاجا» تلاش هاي خود را به جلوگيري پيشرفت نيروي زميني ارتش عراق معطوف كرده بود. جنگنده هاي ايراني براي اين كار با استفاده از راكت هاي ضد زره دانه به دانه تانك ها و زره پوش هاي عراق را شكار مي كردند و حتي گاهي اوقات تا ارتفاع سه تا چهار متر زمين هم پايين مي آمدند. در مقابل عراق هم از هواپيماهاي ميگ-۲۱ و ميگ-۲۳ براي پوشش نيروي زميني خود استفاده مي كرد كه اين پوشش به ناچار منجر به درگيري هوايي بين ايران و عراق مي شد كه مي توان پيروزي هاي ايران در اين زمينه را بيشتر از عراق دانست. مخصوصاً در اوايل جنگ كه آنها در مقابل هواپيماهاي اف-۱۴ ايران توانايي انجام هيچ عملي را نداشتند كه در اواخر جنگ با خريد ميراژ اف-۱ از فرانسه توانستند كمي جنگ هاي هوايي را متعادل كنند. جنگ تحميلي عليه ايران علاوه بر خسارات و تلفات جانبي بسيار، دستاوردهاي ارزنده اي براي نيروي هوايي ايران داشت. نيروي هوايي در اين هشت سال توانست به تكنولوژي ساخت بسياري از قطعات مورد نياز خود دست يابد و در برخي موارد به خودكفايي برسد.
    • توسط kingraptor
      ميراژ يك كابينه اف 1 سي كه مشخصات ان در زير مي ايد قادر است عمليات رهگيري را در هرگونه شرايط جوي و در هر ارتفاعي انجام دهد و به جنگ افزارهاي ميراژ 3 مسلح است. ميراژ اف 1 بي مدل دو كابينه اين جنگنده، اولين پرواز خود را در 26 مه سال 1967 انجام داد.


      ميراژ F-1E از نوع رهگير (دفاع هوايي)، ضربتي (بمباران هدفهاي زميني) و شناسايي (عكس برداري) است كه براي صادرات توليد ميشود. اين مدل مجهز به ناو بري كامپيوتري است و در آن اطلاعات پروازي و جنگ افزارها برروي شيشه حجلوي خلبان (HUD) حك ميشود.

      ميراژ F-1R يك كابينه (F-1CR نيروي هوايي فرانسه)قادر است در روز و شب عمليات مختلف شناسايي را انجام دهد. ميراژ F-1 با سوختگيري از هواپيماي تانكر سي 135 اف تونسته است مجموعا 6 ساعت پرواز كند و مسافت 2700 مايل دريايي، معادل 5000 كيلومتر را طي اين مدت طي كند. كشورهاي دارنده اف 1 عبارتند از : عراق، ليبي، مراكش، افريقاي جنوبي و اسپانيا.



      مدلهاي مختلف و كشورهاي استفاده كننده


      تا آوريل 1985 مجموعا 690 فروند ميراژ اف 1 سفارش داده شده بود. از اين مقدار 252 فروند، از جمله شش مدل اوليه، براي نيروي هوايي فرانسه توليد شده بود و 439 فروند ديگر آن را كشورهاي يونان، اكوادور، عراق، اردن، كويت، ليبي، مراكش ژ، قطر،افريقاي جنوبي و اسپانيا خريداري كردند.


      ميراژ اف1 سي مجهز به رادار سيرانوي 4 ام ساخت شركت تامسون سي اس ف است كه كارايي خوبي در ماموريتهاي رهگيري هوايي دارد. ولي ميراژ F-1CR2000 (مدل تغيير يافته سي براي نيروي هوايي فرانسه) داراي رادار سيرانوي 4 ام است كه امكانات زيادي را براي انجام ماموريتهاي ضربتي را براي خلبان فراهم مي آورد. مدل صادراتي اف 1 سي داراي رادار مشابه سيرانوي 4 و يا 4 ام است و مدلهاي ئي هم مجهز به رادار سيرانو 4 ام –آر هستند. اما رادار طوري جاسازي شده است كه فضاي كمتري را اشغال ميكند. ميراژ F-1EQ5 نيروي هوايي عراق موشك ضد كشتي اگزوست را با خود حمل ميكند.



      پيشرانه


      ميراژ F-1 به يك موتور اسنكما اتار 9K5 با قدرت كشش 15873 پوند با پس سوز مجهز است. ظرفيت بنزين در مخازن بالها 3750 ليتر است. همچنين سه مخزن داخلي به علاوه يك مخزن خارجي سوخت مورد نياز موتور را تامين ميكنند. كل ظرفيت سوخت داخلي اين هواپيما برابر 4300 ليتر است. تمام مخازن داخلي آن ظرف 6 دقيقه با فشار پر ميشوند. اف يك قادر به حمل دو مخزن سوخت خارجي با ظرفيت 1130 ليتر در مقر هاي خارجي زير بالها و يك مخزن با گنجايش 2200 ليتر در زبر شكم خود ميباشد. خرطوم سختگيري آن در قسمت راست كابين خلبان تعبيه شده است.


      جنگ افزار


      ميراژ اف يك داراي جنگ افزارهاي استاندارد از جمله دو قبضه توپ 30 ميليمتري DEFFA 553 هريك با 130 تير فشنگ در زير بدنه است. علاوه براين، مقرهاي نوك بالها مختص موشكهاي هوا به هوا هستند. حداكثر ظرفيت حمل سلاح در اين هواپيما برابر 6300 كيلوگرم ايت. در ماموريتهاي رهگيري دو موشك حرارتي ماترا 550 ماژيك و يا موشكهاي حرارتي AIM-9 Side Winder را در مقرهاي نوك بال و موشكهاي راداري ماترا سوپر530 را در زير بال حمل ميكند.


      در ماموريتهاي ضربتي يك موشك اگزوست و يك موشك ضد رادار آرمات يا تا 14 عدد بمب 500 MK-82 پوندي (250 كيلوگرمي)، 3 عدد بمب تخريب كننده باند فرودگاه و 144 عدد راكت از نوع تامسون برانت را با خود حمل ميكند. به علاوه در ماموريتهاي مختلف توانايي حمل وسايل زير را دارا ميباشد:


      باكهاي اضافي بنزين، تجهيزات ليزري همراه با موشك هوا به زمين AS-30 يا 400 كيلوگرم بمب ليزري، موشكهاي هوا به سطح، دستگاههاي هشدار دهنده عليه هر موج راداري كه هواپيما را تعقيب ميكند، تجهيزات ضد جنگ الكترونيك (ECM & ECCM) ، چهار دروبين مادون قرمز و معمولي، ‍چف و فلزهاي حرارتي به ترتيب براي گمراه كردن موشكهاي حرارتي و راداري را ميتواند با خود حمل كند.


      مشخصات هوپيما:



      طول: 15 متر

      عرض: 8.4 متر

      ارتفاع: 4.5 متر

      حد اكثر سرعت در اتفاع 36000 پايي: 2.2 ماخ

      حد اكثر سرعت در ارتفاع كم: 1.2 ماخ

      حداكثر وزن برخاستن: 32800 پوند.

      وزن رزمي: 21000 پوند

      وزن خالي: 16300 پوند

      سرعت تقرب: 141 نات (260 كيلوتر در ساعت)

      سرعت نشستن: 124 نات (235 كيلوتر در ساعت)
  • مرور توسط کاربر    0 کاربر

    هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.