kingraptor

بمب اتمی عبری ، نگاهی به برنامه هسته ای اسراییل

امتیاز دادن به این موضوع:

Recommended Posts

من یه عکس گونیا پرگار که از نماد های فراماسونریه گذاشتم تو فیس بوک برای تنوع


به ده ثانیه نکشید که پاک شد icon_cheesygrin



زحمت کشیدی icon_cheesygrin

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
اگه یه اشپز بتونه با موبایلش چند تا عکس بگیره و بعدا دوربین مدار بسته هم نبینه تازه شاید هم چند تا فیگور بگیره کنار تجهیزات مهم پس حتما گارسون از این اشپز بیشتر میتونه هم عکس بگیره هم فیلم بگیره چون میدان کاری گارسون بیشتره توصیه میکنم با گارسون هماهنگ کنیم icon_cheesygrin

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

امنيت رژیم صهیونیستی شديدا متکی به تسلیحات نامتعارف است و اين رژيم در بكارگيري اين نوع تسليحات هيچگونه مرزي براي خود قائل نبوده و از نظر ايدئولوژيك نيز خود را محق و يا حتي مكلف به استفاده از اين تجهيزات به بهانه دفاع از موجوديت خود مي‌داند.
عکس
ه گزارش خبرنگار مشرق، امنيت رژیم صهیونیستی شديدا متکی به تسلیحات نامتعارف است و اين رژيم در بكارگيري اين نوع تسليحات هيچگونه مرزي براي خود قائل نبوده و از نظر ايدئولوژيك نيز خود را محق و يا حتي مكلف به استفاده از اين تجهيزات به بهانه دفاع از موجوديت خود مي‌داند. اين اتكا تا جاييست كه اين رژیم در يورش به ناحيه غزه كه فاقد ابتدايي ترين توان دفاعي كلاسيك است مرتکب اقداماتی همچون به كارگيري سلاح‌های انفجاری حاوی ذرات فلزی متراکم، بمب‌های ترموباریک و بمب‌های خوشه‌ای، سلاح‌های حاوی اورانیوم، فسفر سفید و دیگر انواع سلاح های نوین و مهمات و تسلیحات غیرقانونی شد؛ به طوريكه استفاده از اين اقلام از طرف سازمان‌هاي بين‌المللي نيز تاييد گرديد.
تاثیر بمب فسفری برروی بدن

بمباران فلسطینیان با بمب های حاوی فسفر سفید

سرائیل در این جنگ 13 نوع سلاح جدید را برای نخستین بار آزمایش کرد. بديهي است رژيمي كه در تعدي به مردمي كه خطرناك ترين اسلحه در دسترس ايشان سلاح كلاشينكف است از بمب‌هاي نامتعارف بهره مي‌گيرد خود را براي رويارويي احتمالي با قدرت‌هاي منطقه مجهز به ناشناخته‌ترين و ضدانساني‌ترين تسليحات کرده که بارها مورد تاييد كارشناسان بين المللي و منابع مستقل نيز قرار گرفته است. براي مثال "مارک گارلاسکو" تحلیلگر نظامی ارشد گروه ناظر حقوق بشر بعد از يورش صهيونيست‌ها به غزه طي ديدار از اين منطقه اعلام کرد که "اسرائیلی ها به هیچ چیز اهمیت نمی‌دهند."

بمب های خوشه ای برفراز غزه


اسرائيل و تعهدات بين المللي

از مجموعه‌اي اصول و قوانين كه هدف آنها كاهش رنج‌هاي انساني تا حد ممكن در زمان درگيري‌هاي مسلحانه است به حقوق جنگ يا حقوق بشردوستانه تعبير مي‌شود. اين اصول براي رفتار انساني، شيوه‌ها و ابزارها در جريان درگیری های مسلحانه استانداردهايي را تعيين مي‌كند. از مهم‌ترين اسناد حقوق بين‌الملل بشردوستانه مي‌توان به كنوانسيون‌هاي چهارگانه ژنو 1949 و پروتكل‌هاي الحاقي 1977 اشاره كرد. رژيم صهيونيستي كنوانسيون‌هاي 1949 را پذيرفته است؛ اما پروتكل‌هاي 1977 را امضا نكرده است.

با اين حال بر اساس عرف بين الملل اين رژيم ملزم به رعايت بخشهايي از پروتكل‌هاي الحاقي مي‌باشد كه براي همه طرفين درگيري رعايت آنها الزامي است. اما در طول تاريخ موجوديت خود، اين رژيم نژادپرست هيچ‌ گونه تعهدي به هيچ يك از معاهدات بين المللي نداشته است.

با اين كه رژیم صهیونیستی در سيزدهم ژانويه 1993 معاهده مربوط به عدم گسترش سلاح‌های شیمیایی را امضا کرد اما هرگز اين معاهده به تصویب کنست نرسيد و در نتيجه اجرايي نشد و امكان هرگونه نظارت و بازخواست بين المللي از اين رژيم شرور منتفي گرديد. در نتيجه رژيم صهيونيستي نه تنها از گسترش تسليحات شيميايي بازنماند بلكه در دايره تسليحات نامتعارف تنها به سلاح شيميايي قناعت نكرد.

تسليحات هسته‌‌اي، شيميايي و بيولوژيك

در سال 1986 "مردخای وانونو" رازهاي هسته‌ای اسراییل را افشا كرد که در نشریه ساندی تایمز مطالبي در اين مورد به چاپ رسید كه نشان می‌داد رژیم صهیونیستی حداقل 100 تا 200 سلاح هسته‌ای مختلف در اختيار دارد. علاوه بر اين تسلیحات هسته‌ای كه بالغ بر صدها بمب‌ هسته‌ای غنی شده، بمب‌های نوترونی، رادیواکتیو ضعیف شده و کلاهک‌های قابل حمل با موشک است؛ رژیم صهیونیستی تحقیقات در مورد سلاح‌های شیمیایی را نيز از سال 1948 آغاز کرده است كه اين فعالیت‌های شیمیایی و بیولوژیک با تاسیس انستيتو تحقيقات بیولوژیک در سال 1952 در "نس زيونا" توسعه بيشتري پيدا كرد تا جايي كه در سال 1982 گزارشی درباره ساخت تاسیسات تولید گاز اعصاب و خردل در منطقه‌ای نزدیک دیمونا منتشر گرديد اما طبق اصل هميشگي اين رژيم اين گزارش تكذيب شد.


عکسی که وانونو از داخل نیروگاه دیمونا انتشار داد

مردخای وانونو، افشاگر تسلیحات هسته ای اسرائیل



بعدها گزارش‌های دیگري منتشر شد و بيان داشت كه این رژیم به تولید سایر گازهای قابل استفاده در بمب‌ها و موشك‌هاي مختلف نيز دست یافته بود است. با توجه به محدوديت سرزميني، این رژیم در ادامه مسير گسترش تحقيقات خود، از آنجا كه از برخي تاثيرات مخرب اين تحقيقات بر صهيونيست‌هاي ساكن در شهرك‌هاي خود نگران بود بخشي از اين آزمايش‌ها و پژوهش‌ها را به كشورهاي هم پيمان خود از جمله رژيم آپارتايد آفريقاي جنوبي منتقل كرد. رژیم صهیونیستی توان تولید انواع سلاح‌های شیمیایی را داشته و مطالعات گسترده‌اي نيز برای تولید نسل‌های جدید اين سلاح‌ها انجام مي‌دهد.


ناحیه زیونا که آزمایشگاههای بیولوژی اسرائیل در آن واقع است

تصویر هوایی نیروگاه هسته ای دیمونا

اين رژیم توان توليد سریع سلاح‌های بیولوژیک را نيز دارد. فعالیت‌های بیولوژیک اسراییل از سال 1948 شروع شده است و دستور تحقیق در این حوزه توسط بن- گوریون صادر شد. در آن زمان مرکزی به نام همد بیت (Hemed Beit) ساخته شد و اين تحقيقات در آنجا متمركز گرديد. همد بیت در سال 1952 گسترش يافت و در غالب مرکز مطالعات بیولوژیک نس زيونا در 12 کیلومتری جنوب تل‌آویو به تحقیقات براي توليد سلاح‌های بیولوژیک ادامه داد. این موسسه پروژه‌هاي تولید عوامل سیاه‌زخم، توکسین بوتولینيوم، تولارمیا، طاعون و تب کیو را به عهده دارد. این رژیم انبارهای متعددي از تسلیحات مرتبط با گاز اعصاب دارد و به فناوری خشک کردن و ذخیره‌سازی مواد بیولوژیک در شکل میکرو پودرها نيز دسترسی پیدا کرده است.

بن گوریون، صهیونیستی که دستور شروع تحقیقات برای ساخت سلاح های بیولوژیک در اسرائیل را صادر کرد.


با اين كه آمریکا رژیم صهیونیستی را در فهرست کشورهای دارای تسلیحات شیمیایی و بیولوژیک، قرار داده‌است؛ اما هيچگاه از كمك‌هاي گسترده به اين رژيم كوتاهي نكرده است. هم اكنون رژیم صهیونیستی در سايه اين حمايت‌ها توانايي آن را دارد كه با موشک‌های دوربرد مسلح به کلاهک شیمیایی و بیولوژیک، و نيز ديگر سلاح‌هاي نامتعارف به کشورهاي منطقه حمله کند.


بمب‌هاي قومي و نژادي اسرائيل

در پانزدهم نوامبر 1998 نشريه ساندي تايمز لندن طي مقاله‌اي افشا كرد كه اسرائيل بر روي نوعي سلاح‌هاي بيولوژيك كار مي‌كند كه بر اعراب تاثير گزار بوده و بر يهوديان تاثيري نخواهد داشت. اين نشريه از اين سلاح با نام بمب قومي "Ethnic Bomb" ياد كرد و افزود "با توجه به رفتار ارتش اسرائيل و نيز منابع اطلاعاتي غربي روشن است كه اسرائيل بر روي بمب‌هاي بيولوژيكي كار مي كند كه مختص نژاد خاصي مانند نژاد عرب است."


بمب قومی _ نژادی؟!

اين سلاح بر اساس منشا قومي، قربانيان آنها را تشخيص مي دهد. دانشمندان نظامي اسرائيل توانسته‌اند بر اساس ويژگي‌هاي ژنتيكي كاملا اختصاصي برخي از قبايل عرب، ويروس‌ها و سمومي را طراحي كنند كه به طور اختصاصي بر روي اين جوامع تاثير مي‌گذارد. اسرائيل بزرگ‌ترين زرادخانه تسليحات هسته‌اي را در منطقه داراست و به نظر مي‌رسد كه همين رويه را نيز از سال‌ها پيش براي تسليحات بيولوژيكي و شيميايي در پيش گرفته است و براي رسيدن به اين اهداف آزمايش‌هاي فراواني نيز انجام داده است.

براي مثال عربيك نيوز در بيست و يكم آگوست 1998 گزارش مي‌دهد كه آزمايش‌هاي مخفي شيميايي اسرائيل موجب كشته و زخمي شدن نزديك به سي نفر شده است. اين آزمايش‌ها در آزمايشگاهي در ناحيه نيس زيونا كه منطقه‌اي در نزديكي تل آويو است انجام شده است و برخي مطبوعات اسرائيلي نيز به كشته و زخمي شدن عده‌اي در اثر آن اشاره كرده اند. اين در حاليست كه اسرائيل اين گونه گزارش ها را رد مي‌كند و نخست وزير وقت نتانياهو در طي مصاحبه‌اي به فعالیت های پیشینه دار رژیم در این زمینه اعتراف کرده و مي‌گويد: "در طول 45 سال گذشته هيچ كس در اثر حوادث كاري در انستيتوي بيولوژيك كشته نشده است."


در دوراني كه عراق براي اسرائيل تهديد محسوب مي‌شد آريل شارون كه وزير امور خارجه اسرائيل بود چنين اظهار كرده بود كه: "اسرائيل دفع هرگونه حمله احتمالي عراق به هر طريق را حق محفوظ خود مي‌داند." هم زمان با اين اظهارات، پنتاگون در گزارشي در مورد احتمال توليد سلاح‌هاي كشتار جمعي جديد از طريق روش‌هاي مهندسي ژنتيك هشدار مي‌دهد. هم زماني ادعاي مذكور و گزارش پنتاگون نشان دهنده عزم رژيم صهيونيستي براي دست‌يابي و گسترش كامل چنين تسليحاتي است.

در همين حين سايت كونفورميست مقاله‌اي در مورد بمب نژادي اسرائيل منتشر مي‌كند و متعاقب آن واكنش‌هاي ارسال شده از سوي صهيونيست‌ها نسبت به اين مقاله را نيز انتشار مي‌دهد و به وضوح طرز نگاه نژادپرستان صهيونيست ساكن مناطق اشغالي را به اين پديده به قضاوت مي‌گذارد. صهيونيست‌ها نه تنها وجود چنين چيزي را رد نمي‌كردند بلكه آن را براي دفاع از خود ضروري دانسته و حق اسرائيل مي‌دانستند.

از سویی پیشرفت و تکمیل پروژه ژنوم انساني كه در آن تمامي ماده ژنتيكي نوع انسان رمزگشايي شد اين امكان را فراهم كرد كه گروه‌هاي هدف ويژه‌اي كه شامل علايم ژنتيكي خاصي هستند شناخته شده و مورد هدف قرار گيرند. اين يك گام منطقي در پيشرفت تسليحات بيولوژيك است. در واقع پروژه ژنوم انساني ساخت تسليحات بيولوژيك مختص نژادهاي خاصي را فراهم كرد و رژيم صهيونيستي از اين اطلاعات براي پيشبرد برنامه بمب نژادي خود استفاده كرد. اسرائيل ويروس ها يا ميكروارگانيسم هايي را توليد مي‌كند كه از نظر ژنتيكي تغيير يافته و به گيرنده‌هايي در غشاي سلولي حمله مي‌كند كه مي‌تواند بخش‌هاي خاصي از ماده ژنتيكي سلول را هدف قرار داده و آن را تخریب کند و از این طریق ایجاد بیماری ناشناخته کرده و یا فرد را هلاک کند.


همكاري رژيم آپارتايد آفريقاي جنوبي و اسرائيل براي ساخت بمب نژادي

براي اولين بار، رژيم آپارتايد آفريقاي جنوبي داراي چنين برنامه‌اي بوده است. اين رژيم با كمك متخصصين آمريكايي سموم زيستي ويژه‌اي را توليد مي‌كرد كه فقط روي نژاد خاصي اثر گذار بود. در سال 1992 مجله دفنس نيوز آمريكا در گزارشي اعلام مي‌كند كه مهندسي ژنتيك و بيوتكنولوژي ما را قادر ساخته است كه ماده ژنتيكي افراد مختلف را رمزگشايي كنيم و چيزهايي بسازيم كه فقط گروه خاصي را مي‌كشد و به اين ترتيب موفق خواهيم شد بين سفيدپوستان و سياه پوستان، آسيايي ها و يهودي ها و گروه هاي ديگر براي عوامل كشنده تشخيص و تمايز ايجاد كنيم.


گرگ بيشاپ در مقاله اي با نام "تسليحات قومي براي پاكسازي قومي" كه در مارس 2000 منتشر شد. متذكر مي‌شود كه اين موضوع اساسا در سال 1970 توسط ارتش آمريكا مطرح و بررسي شده است كه سلاح‌هايي بر عليه اقوام مختلف ساخته شود. براي مثال تب والي (Valley Fever) بيماري جديدي بود كه سياه‌پوستان را بيشتر از سفيدپوستان مي‌كشت. اين مورد مي‌تواند به عنوان آزمايشي از تسليحات نژادي تلقي شود.

پروژه‌اي كه در آفريقاي جنوبي در حال انجام بود به كاست (Project Coast) موسوم بوده كه از 1981 تا 1993 به طول انجاميده است. نيروي دفاع ملي آفريقاي جنوبي هنگامي اين تسليحات را ساخته بوده كه اقليت سفيد پوست از طرف اكثريت سياه پوست مورد تهديد قرار گرفته بود و رژيم ترس آن را داشت كه تعداد سياه پوستان به حد تهديد آميزي برسد. دان گوسن (Daan Goosen) يكي از مديران اين پروژه مي‌گويد كه به او دستور داده شد كه روش‌هايي را براي جلوگيري از ازدياد جمعيت سياه پوستان بيابد و يك "بمب سياه" كه به صورت يك اسلحه بيولوژيك كار مي‌كند بسازد تا بتواند هدف خود را از روي رنگ پوست تشخيص دهد.

دان گوسن، مسئول پروژه ساخت بمب نژادی رژیم آپارتاید

موفقيت دانشمندان آفريقاي جنوبي به سرعت مورد توجه تمامي نژادپرستان از جمله رژيم صهيونيستي بوده و به سرعت مذاكرات و عمليات‌هايي براي دسترسي به اين تكنولوژي در دستور كار اين رژيم قرار گرفت. ووتر باسون كه مسئول برنامه تسليحات شيميايي و بيولو‍ژيك آفريقاي جنوبي بود با ايادي رژيم صهيونيستي مذاكراتي انجام داد و اطلاعات پروژه را به اين رژيم منتقل كرد.

روابط دو كشور نژادپرست با سال‌هاي اوليه تشكيل اسرائيل يعني به سال 1952 برمي‌گردد كه در دهه هفتاد به اوج خود رسيده بود. تا جايي كه اسرائيل از نظر علمي و تكنولوژي به آفريقاي جنوبي كمك كرد تا در مسیر دست یابی به تسليحات هسته‌اي قرار گیرد و در عوض اين امكان را يافت كه در بخش‌هاي وسيع و خالي از سكنه خاك اين كشور و همچنين درياهاي آن به آزمايش تسليحات هسته‌اي و سایر الحه های نامتعارف خود خود بپردازد و به استخراج فلزات سنگين مورد نياز خود مانند ليتيوم، از معادن اين كشور اقدام كند.


اسرائيل مطالعات گسترده اي در مورد تفاوت بين جمعيت ها در واكنش به داروهاي مختلف و مقايسه اختلافات ژنتيكي آنان انجام داده است. در طي سالهاي دهه هشتاد حدود سي هزار دانشمند شوروي در بخش تحقيقات بيولوژيك اين كشور فعاليت داشتند كه بعد از فروپاشي بي كار شدند. عده‌اي از اين دانشمندان بر روي ايجاد ميكروارگانيسم هاي مخرب محصولات كشاورزي كار مي كردند و عده اي نيز روش هاي مهندسي ژنتيك را توسعه مي‌دادند.

بخشي از اين افراد انتخاب شده و توسط اسرائيل خريداري شدند تا در پروژه ساخت تسليحات بيولوژيك و نژادي اين رژيم مشاركت نمايند. اسرائيل تا كنون هيچ يك از معاهدات بين المللي محدود كننده تسليحات هسته اي بيولوژيك را امضا نكرده است. البته با نگاهي به تاريخ پر از جنايتكاري اين رژيم، امضاي اين تعهدات هيچ اطميناني را نسبت به پايبندي اسرائيل به آن در جامعه بين المللي ايجاد نمي‌كند.

123298_407.jpg

123311_161.jpg
اصولا، چيزي كه از جنس قراردادهاي انساني، معاهده، كنوانسيون و اخلاقيات‌ بوده و توان آن را داشته باشد كه اين رژيم مجعول و چموش را از دست زدن به تحركات فجيع ضد بشري و ارتكاب جرايم و جنايات سياه عليه انسانيت باز دارد؛ هنوز نزد عقلاي بشر كشف نشده است.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[quote]بمب قومی _ نژادی؟![/quote]

عجب بمبي. واقعا انسان به كجاها رسيده؟

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
چكيده :
هدف مقاله حاضر، بررسي تواناييها و قابليتهاي هسته‌اي اسراييل و تحليل راهبرد بازدارندگي هسته‌اي اين كشور است. نويسنده با تأييد اين نكته كه اسراييل داراي توانايي هسته‌اي است، پيروي از سياست ابهام در خصوص سلاح‌هاي اتمي را منطق با اهداف اين كشور در خاور ميانه مي‌داند. وي سپس به مفروضات و شرايط لازم براي موفقيت راهبرد بازدارندگي توجيه مي‌كند و بر اين اساس، علل ناكامي راهبرد بازدارندگي اسراييل در منطقه را نشان مي‌دهد. از اين ديدگاه، انتفاضه مسجد الاقصي و موفقيتهاي حزب الله لبنان در جنوب اين كشور از جمله مهم‌ترين نشانه‌هاي ناكامي اين راهبرد بوده است.

كليد واژه‌ها: منازعه اعراب و اسراييل، راهبرد بازدارندگي، سياست ابهام هسته‌اي،‌ توان اتمي، انتفاضه.

مقدمه
بازدارندگي به عنوان عنصري از ديپلماسي يا راهبرد ملي، مفهوم نوظهوري نيست، بلكه از آن جمله روشهاي قديمي و عادي است كه از آغاز تمدن بشري تا كنون افراد، گروهها و دولتها آن را اجرا كرده‌اند. البته از زماني كه سلاحهاي هسته‌اي گسترش يافته‌اند و قدرتهاي بزرگ بعد از جنگ جهاني دوم به اين سلاح دست پيدا كردند، اين واژه نه تنها قوت بيشتري به خود گرفته‌، بلكه داراي اشاره ضمني مشخصي نيز گرديده است. گرچه بحث بازدارندگي اساسا معرف روابط دو ابر قدرت پس از جنگ جهاني دوم بوده است، نبايد فراموش كرد كه بازدارندگي مختص آن دو نبوده و روابط ميان ساير كشورها را نيز در بر مي‌گيرد. در مقاله حاضر، نظريه بازدارندگي مبتني بر روابط ميان يك بازيگر و بازيگران متعدد در خاورميانه است. در منازعه خاورميانه يكي از طرفين منازعه سلاح هسته‌اي در اختيار دارد و طرف ديگر كه بازيگران متعدد در اين فرايند به حساب مي‌آيند، فاقد چنين سلاحي هستند. با توجه به اينكه رويكرد يك كشور به سلاح اتمي در هر نقطه‌اي از جهان يك تصميم سياسي بسيار مهم و حساس به حساب مي‌آيد و چنين رويكردي توازن قوا در منطقه و جهان را بر هم خواهد زد، دستيابي اسراييل به سلاح اتمي نيز توازن قوا در خاورميانه را بر هم زده است. البته به دليل دستيابي اسراييل به سلاح هسته‌اي و انحصار آن توسط اين رژيم، بازدارندگي هسته‌اي به طور يك جانبه و يك سويه از سوي اين رژيم در برابر كشورهاي عربي و اسلامي خاورميانه اعمال شده است.

در خصوص راهبر بازدارندگي هسته‌اي اسراييل در خاورميانه سؤالات گوناگوني مطرح است: آيا اين راهبرد در تحقيق اهداف منطقه‌اي اين رژيم موثر بوده است؟ آيا اسراييل از طريق تهديدهاي هسته‌اي توانسته است رفتار كشورهاي عربي و اسلامي خاورميانه را در قبال خود تغيير دهد؟ آيا اسراييل با تكيه بر اين راهبرد توانسته است كشورهاي منطقه را به پذيرش صلح دلخواه خود تسليم كند؟ در صورت وقوع يك نبرد اتمي در خاورميانه كداميك برنده نهايي خواهند بود؟ با توجه به واقعيتهاي موجود در خاورميانه و شرايط خاص جغرافيايي و جمعيتي منطقه مي‌توان گفت كه راهبرد بازدارندگي هسته‌اي اسراييل شكست خورده است.

براي پاسخ به سؤالات فوق و اثبات فرضيه مورد نظر، ابتدا به توان هسته‌اي اسراييل خواهيم پرداخت و سپس اهداف راهبردي اسراييل در خاورميانه بررسي خواهد شد. در بخش ديگري مقاله ضمن بررسي علل رويكرد اسراييل به گزينه‌ هسته‌اي، به ارزيابي راهبرد بازدارندگي هسته‌اي اسراييل با توجه به مفروضات و شرايط بازدارندگي خواهيم پرداخت.

نگاهي به تواناييهاي هسته‌اسراييل
پيش از بررسي و ارزيابي راهبرد بازدارندگي هسته‌اي اسراييل، لازم است نگاهي مختصر به تواناييها و قابليتهاي هسته‌اي اسراييل بيفكنيم. تملك سلاح‌ هسته‌اي توسط اسراييل از معماهايي است كه در چند دهه اخير بدون جواب باقي مانده است. رهبران اسراييل تا كنون در خصوص سلاح هسته‌اي اين رژيم به طور رسي اظهار نظري نكرده‌اند؛ آنچه كه تأييد مي‌كند اسراييل يك قدرت هسته‌اي است، اطلاعات مبهم و اخبار ضد و نقيضي است كه در برخي از مطبوعات اسراييلي و يا غربي منتشر مي‌شود. به رغم نبود مدارك و مستندات رسمي و قطعي مبني بر وجود سلاح هسته‌اي در اسراييل، شواهد و قرائن فراواني وجود دارد كه اثبات مي‌كند اين رژيم يك قدرت هسته‌اي است. بن گوريون، اولين نخست وزير اسراييل، قبل از جنگ جهاني دوم خطاب به دانشمندان يهودي آلماني كه به اراضي اشغالي فلسطين آمده بودند مي‌گويد: «از شما مي‌خواهم تا از هم اكنون در تحقيقات و پژوهشهاي هسته‌اي تلاش نماييد و كليه اقداماتي را كه براي مجهز ساختن اسراييل به سلاح اتمي لازم است، انجام دهيد.» پس از تأسيس اسراييل در سال 1948 نيز، رهبران اين رژيم بر دستيابي به سلح هسته‌اي تأكيد داشته‌اند. در اينجا به برخي از اظهارات و شواهدي كه مؤيد تلاش گسترده اين رژيم براي تملك سلاح‌ هسته‌اي است، اشاره مي‌شود.

افرام كاتسر، رييس جمهوري اسبق اسراييل، در سال 1974 در اظهاراتي رسمي مي‌گويد: «يكي از اهداف ما همواره توسعه و تقويت امكانات هسته‌اي مان بوده است و اكنون نيز چنين امكاناتي را در اختيار داريم.» در 4 سپتامبر 1974 سازمان سيا در گزارشي كه به كنگره آمريكا ارايه داد، تأييد كرد كه اسراييل در حال حاضر سلاح‌ هسته‌اي توليد كرده

ست. در 12 آوريل سال 1976 مجله آمريكايي تايم فاش ساخت كه اسراييل به ذخيره 13 بمب هسته‌اي اقدام كرده است كه با هواپيماهاي فانتوم و كفير حمل مي‌شوند. نيكسون در 2 ژوئيه 1975 تأييد كرد كه اسراييل 10 كلاهك هسته‌اي از نوع بمبي كه هيروشيما و ناكازاكي را هدف گرفت، در اختيار دارد. در سال 1980 نيز دبير كل وقت سازمان ملل متحد طي گزارشي به اين مطلب اشاره كرده است. بر اساس اين گزارش، در حال حاضر كشورهايي وجود دارند كه به كشورهاي هسته‌اي غير آشكار معروفند. اين گزارش تأييد مي‌كند برخي از كشورها مسيري بسيار طولاني را براي دستيابي به سلاح هسته‌اي به طور مخفيانه پيموده‌اند، به اين كشورها به عنوان كشورهايي كه منبع تهديدهاي هسته‌اي به شمار مي‌روند، نگاه مي‌شود و اسراييل يكي از اين كشورهاست.

اظهارات مردخاي وانونو، يكي از كارشناسان راكتور هسته‌اي ديمونا در اسراييل، تأييد مي‌كند كه اين كشور يك قدرت هسته‌اي است. وانونو پس از فرار از اسراييل اشاره كرده است. وي در گفتگو با روزنامه ساندي تايمز اظهار داشته است كه «اسراييل 100 تا 200 بمب هسته‌اي در اختيار دارد و پس از قدرتهاي هسته‌اي جهان ششمين قدرت هسته‌اي به حساب مي‌آيد.» تئودور تيلر، از كارشناسان مشهور هسته‌اي در جهان تصاوير و اطلاعات ارايه شده از سوي وانونو را تأييد كرده است. علاوه بر شواهد و دلايل فوق در تأييد وجود سلاح هسته‌اي در اسراييل بايد به اين نكته اشاره كرد كه تمامي امكانات فني لازم براي توليد چنين سلاحي در داخل اسراييل فراهم است؛ وجود دانشمندان هسته‌اي، سرمايه فراوان، رآكتورهاي هسته‌اي پيشرفته و وسايل پرتاب براي رساندن بمب به اهداف مورد نظر، همه از عواملي است كه تأييد مي‌كند اسراييل يك قدرت هسته‌اي است و يا حداقل اين توانايي را دارد تا هر گاه ضرورت اقتضا كند به توليد چنين سلاحي مبادرت ورزد. نكته ديگري كه در اينجا بايد به آن توجه كرد، اينكه عدم امضاي معاهده منع گسترش سلاح‌ هسته‌اي از سوي اسراييل و عدم نظارت آژانس بين المللي انرژي اتمي بر فعاليتهاي هسته‌اي اين كشور به اين رژيم فرصت داده است تا به توسعه زرادخانه تسليحات هسته‌اي خود ادامه دهد. برخي منابع تأييد كرده‌اند به دليل عدم

نظارت اين آژانس بر فعاليتهاي هسته‌اي اسراييل، اين كشور موفق شده است تا به ذخيره يكصد بمب هسته‌اي در زرادخانه‌هاي خود بپردازد.

اهداف منطقه‌اي اسراييل
بدون ترديد يكي از دلايل اسراييل در دستيابي به سلاح هسته‌اي، تحقق اهدافي بوده است كه راهبرد منطقه‌اي اين رژيم در خاورميانه دنبال مي‌كرده است. تثبيت موجوديت و تداوم بقاي اين رژيم يكي از هدفهاي مهم راهبرد منطقه‌اي اسراييل بوده است. نظر به اينكه اسراييل در ميان كشورهاي خاورميانه به عنوان رژيمي نامشروع و غاصب به شمار مي‌آيد و كشورهاي منطقه اين رژيم را يك عضو ناهمگن و بيگانه به حساب مي‌آورند، همواره امنيت و ثبات اين كشور در معرض خطر قرار داشته است. ايجاد مرزهاي امن، گسترش مرزها از طريق مهاجرت يهوديان و ساخت شهركهاي يهودي نشين در اراضي فلسطيني، همه با هدف حفظ و استمرار موجوديت و بقاي اين رژيم صورت گرفته است.

يكي ديگر از اهداف راهبرد منطقه‌اي اسراييل توسعه و گسترش مرزهاي جغرافيايي بوده است. اسراييل تصرف اراضي جديد، دستيابي به منابع آبي و مناطق مهم را از جمله اهداف مهم راهبرد خود مي‌داند. نكته قابل توجه اينكه اسراييل تا كنون مرزهاي خود را به طور روشن و شفاف مشخص نكرده است. اين ابهام، در واقع سياستي است كه به اسراييل كمك خواهد كرد تا هر گاه اراده كند، به ساير مناطق خاورميانه دست اندازي كند و اهداف راهبردي اسراييل محسوب مي‌شود. اين كشور تلاش مي‌كند تا از طريق سرمايه‌گذاري در كشورهاي خاورميانه و يا از طريق اعزام كارشناس و مشاور علمي به اين كشورها و يا از طريق صدور فناوري به كشورهاي خاورميانه، به بازارهاي عربي و اسلامي نفوذ نمايد. طرح خاورميانه جديد از سوي اسراييل در واقع چارچوب روشن و مشخصي است كه اين رژيم با هدف نفوذ در ساختارهاي اقتصادي كشورهاي خاورمياونه ارايه نموده است. مذاكرات و گفتگوهاي صلح اين رژيم با كشورهاي عربي منطقه نيز با هدف نفوذ اقتصادي در خاورميانه صورت گرفته است.

راهبرد بازدارندگي هسته‌اي اسراييل در خاورميانه
اسراييل به منظور تحقق اهداف راهبردي خود در خاورميانه، سياست بازدارندگي را در دو سطح متعارف و غير متعارف اعمال كرده است. دستيابي به پيشرفته‌ترين سلاحها و ادوات نظامي، ورود به جنگهاي گسترده يا محدود با كشورهاي عربي به منظور تحقق اهداف راهبردي اين رژيم در منطقه بوده است. با گذشت زمان اسراييل به اين نتيجه رسيد كه با اتكا به سلاحهاي متعارف قادر نخواهد بود تا اهداف منطقه‌اي خود را محقق سازد، بنابراين تصميم گرفت ا به گزينه ديگري روي آورد. رويكرد اسراييل به گزينه‌اي اتمي درست در زماني بود كه اسراييل در گزيه نخست با شكست مواجه شد. با توجه به اينكه رويكرد و توجه يك كشور در هر نقطه‌اي از جهان به سلاح اتمي، از آنجا كه چنين رويكردي توازن قوا در منطقه و جهان را بر هم مي‌زند، يك تصميم سياسي بسيار مهم و حساس به حساب مي‌آيد؛ رويكرد اسراييل به چنين گزينه‌اي نيز توازنقوا در خاورميانه را بر هم زده است.

در رويكرد مزبور علل و عوامل مختلفي دخيل بوده‌اند، يكي از عللي كه موجب شدد تا اسراييل به گزينه‌اي هسته‌اي روي آورد، شكستي بود كه اين رژيم در جنگ 1973 از اعراب خورد. در اين جنگ اسراييل پي برد كه در رويارويي با اعراب، سلاحهاي متعارف كارآيي لازم را نخواهد داشت؛ زيرا به رغم اينكه اسراييل از همان ابتداي تأسيس تلاش كرده است تا به جديدترين سلاح‌ها وپيشرفته‌ترين فناوري نظامي دست يابد، اين امر موجب تغيير رفتار كشورهاي عربي در برابر اسراييل نشده است. در واقع، بازدارندگي متعارف نتوانسته است اعراب را از استمرار اقدامات خصمانه عليه اسراييل باز دارد. جنگ 1973 و رويدادهاي پس از آن آثار عميقي بر تفكر راهبردي اسراييل بر جاي نهاد؛ اسراييل به رغم اينكه از پبيشرفته‌ترين سلاحهاي متعارف برخوردار بود، در همان چند روز اول جنگ، بسياري امكانات و تجهيزات خود را از دست داد. اين كشور به اين نتيجه رسيد كه ورود به يك جنگ طولاني با اعراب، خسارتهاي جاني، مالي و اقتصادي بالايي به آن وارد خواهد كرد و موجب خواهد شد تا فضاي نگران كننده‌اي در جامعه اسراييل حاكم گردد، بنابراين دستيابي به سلاح هسته‌اي مي‌تواند به اعتبار و موقعيت اين رژيم در ميان يهوديان بيفزايد.

عامل ديگري كه در رويكرد اسراييل به بازدارندگي غير متعارف مؤثر بود، شرايط خاصي بود كه پس از جنگ 1973 براي اسراييل در منطقه و جهان پيش آمد. اسراييل پس از اين جنگ چه در سطح منطقه و چه در سطح بين المللي در انزوا به سر مي‌برد؛ مجامع بين المللي قطعنامه‌هايي را صادر كرده بودند كه سياستهاي اسراييل را در قبال اراضي عربي كه در جنگ 1967 اشغال كرده بود، محكوم مي‌كرد. اين قطعنامه‌ها همچنين سياستهاي اسراييل در قبال فلسطيني را محكم مي‌كرد. از سوي ديگر، كشورهاي عربي مطالبات سياسي و منطقه‌اي فراواني را در خصوص مناطق اشغال شده از اسراييل داشتند. دستيابي اسراييل به سلاح اتمي مي‌توانست به انزواي اين رژيم پايان دهد و به اعتبار و موقعيت اين رژيم در ميان كشورهاي خاورميانه بيفزايد. نكته ديگر اينكه اسراييل از قدرت متعارف خود رضايت كامل نداشت. همان طور كه اشاره شد، اين رژيم پس از شكست در جنگ 1973 به اين نتيجه رسيد كه در جنگ با كشورهاي عربي، سلاح متعارف كارايي لازم را نخواهد داشت؛ زيرا در جنگ 1973 آنچه كه اسراييل را از ورطه نابودي نجات داد، كمكهاي گسترده نظامي آمريكا به اين رژيم بود. اسراييل پس از اين شكست تصميم گرفت تا با روي آوردن به گزينه اتمي، هم اعراب را از انديشه تجاوز به اراضي اشغالي باز دارد و هم از اتكاي خود به كمكهاي آمريكا بدهد. بدين ترتيب تمامي ملاحظات فوق در تصميم اسراييل مبني بر دستيابي به سلاح هسته‌اي مؤثر بوده است. اسراييل با توجه به ملاحظات فوق به توليد و ذخيره سازي بمب اتمي پرداخت تا اگر روزي احساس كرد امنيت و موجوديتش در معرض خطر قرار گرفته است، سلاح مزبور را عليه دشمن خود به كار گيرد.

راهبرد بازدارندگي و سياست ابهام
در اينكه بازدارندگي هسته‌اي اسراييل چگونه بايد اعمال شود تا تأثير لازم را بر رفتار كشورهاي عربي و اسلامي به جاي بگذارد، ديدگاهها و نگرشهاي مختلفي در درون حاكميت اسراييل وجود دارد. برخي بر اين باورند كه اسرايل بايد آشكارا و به طور رسمي اعلام كند كه سلاح‌ هسته‌اي در اختيار دارد. اين عده معتقدند كه اگر اسراييل وجود زرادخانه‌هاي

هسته‌اي خود را رسما اعلام نمايد، اعراب ديگر به جنگي مانند 1973 دست نخواهند زد. برخي از كارشناسان و پژوهشگران اسراييلي نيز از ماهيت محرمانه برنامه هسته‌اي اسراييل انتقاد كرده‌اند. اين عده معتقدند اگر اسراييل حقيقت مربوط به سلاح‌هاي هسته‌اي خود را آشكارا اعلام كند، بازدارندگي مورد نظر از اعتبار بيشتري برخوردار خواهد شد. ديدگاه ديگر بر اين اعتقاد است كه اسراييل بايد سلاح هسته‌اي در اختيار داشته باشد، اما نبايد وجود آن را آشكارا و به طور رسمي اعلام نمايد. اين ديدگاه كه نگرش مسلط و مورد قبول اكثر رهبران اسراييل است، مبتني بر راهبرد ابهام مي‌باشد. همان طور كه پيشتر گرفته شد، اسراييل در حال حاضر 100 تا 200 بمب هسته‌اي در اختيار دارد، اما تا كنون حاضر نشده است اطلاعات روشني در اين خصوص منتشر كند. از سوي رهبران اين رژيم هم در خصوص سلاح هسته‌اي اطلاعات مبهم و ضد و نقيضي رد و بدل مي‌شود. هنگامي كه از رهبران اسراييل سؤال مي‌شود آيا اسراييل سلاح‌‌ هسته‌اي در اختيار دارد، آنان پاسخ مي‌دهند كه اسرايل اولين كشوري نخواهد بود كه در خاورميانه سلاح هسته‌اي توليد كند و دومين كشور نيز نخواهد بود كه به چنين سلاحي دست مي‌يابد.

در واقع اسراييل با اتخاذ سياست ابهام، چنين استدلال مي‌كند كه با وجود سلاح هسته‌اي در نزد اين رژيم و كاربرد آن به طور جدي، امكان وقوع هر نوع جنگ كلاسيك از سوي اعراب براي آزادي اراضي اشغال شده‌شان از بين خواهد رفت.در چنين شرايطي رهبران عرب به امضاي هر گونه توافق نامه‌اي تن در خواهند داد؛ به عنوان نمونه، پس از جنگ 1973 و پيش از امضاي موافقت‌نامه كمپ ديويد، خبرهاي متعددي راجع به دستيابي اسراييل به سلاح اتمي به خارج درز پيدا كرد. اسراييل با انتشار چنين اطلاعاتي در خصوص توان هسته‌اي‌اش مي‌خواست تفوق و برتري نظامي خود را بر اعراب تثبيت نمايد. پيروي اسراييل از راهبرد ابهام هسته‌اي با اهداف گوناگوني صورت گرفته است:

اول اينكه، اسراييل با پيروي از سياست ابهام در زمينه سلاح هسته‌اي، قصد دارد تا افكار عمومي يهوديان را به اعتبار و قدرت خود جلب نمايد. اين رژيم با انتشار اطلاعاتي مبهم در اين خصوص، براي شهروندان اسراييلي آرامش رواني به وجود مي‌آورد و به هنگام بحران

اراده آنها را براي خدمت نظامي تقويت مي‌كند. دوم، اسراييل با اتخاذ اين راهبرد مي‌تواند زمينه را براي تحقق اسطوره بازگشت همه يهوديان جهان به سرزمين موعود فراهم سازد؛ با توجه به اينكه جنگها و بحرانهاي گذشته به اعتبار چنين اسطوره‌اي لطمه زده و منجر به فرار بسياري از يهوديان از اسراييل شده است، توانايي هسته‌اي اسراييل مي‌تواند موجب تثبيت و اعتبار اين اسطوره شود. در دهه‌هاي 70 و 80، هنگامي مهاجرت يهوديان به اسراييل پايان يافت، اسراييلي‌‌ها اخبار مربوط به سلاحهاي هسته‌اي خود را به طور مكرر اعلام مي‌كردند و تبليغات بسيار وسيعي را در اين خصوص به راه انداختند تا اينكه ميزان قدرت، پيشرفت و ثبات كشور خود را نشان دهند، آنان از اين طريق توانستند اطمينان يهوديان جهان را براي مهاجرت به اسراييل جلب نمايند. سوم، يكي ديگر از هدفهاي اسراييل، تفهيم اين نكته به اعراب و مسلمانان است كه نابودي اسراييل كاري بيهوده است و با افشاندن بذر يأس و نوميدي در ميان آنان اين سؤال را مطرح سازد كه آن زماني كه اسراييل به سلاح متعارف مجهز بود، اعراب نتوانستند اين رژيم را شكست دهند، حال با وجود يك سلاح غير متعارف هسته‌اي چگونه قادر خواهند بود تا آن را شكست دهند؟! از نظر اسراييل، چنين تهديدهاي بازدارنده‌اي بالاخره اعراب را در برابر خواسته‌هاي اسراييل در خاورميانه به تسليم وا خواهد داشت.

نكته آخر اينكه اسرايل با پيروي از سياست ابهام هسته‌اي تلاش مي‌كند تا آمريكا و كشورهاي غربي را متقاعد سازد به اينكه اين رژيم سلاح هسته‌اي در اختيار ندارد. در پرتو چنين راهبردي اين رژيم در برابر افكار عمومي غرب، به عنوان كشوري مطلوب ظاهر خواهد شد. هدف تل آويو از ارايه چنين تصويري از خود در برابر افكار عمومي غرب، جلب هر چه بيشتر كمكهاي سياسي، اقتصادي و نظامي است. اسراييل مي‌خواهد چنين كمكهايي از سوي اين كشورها بيش از پيش افزايش و در آينده نيز تداوم يابد، اما اعلان رسمي اخبار مربوط به سلاحهاي هسته‌اي از سوي اين رژيم، مانع استمرار چنين كمكهايي خواهد شد. همچنين سياست روشن و اظهار صريح اسراييل به وجود سلاح هسته‌اي در اين رژيم، ايالات متحده آمريكا را كه هم‌پيمان اين رژيم است در تنگنا قرار خواهد داد؛ چون آمريكا همواره اعلام كرده است كه كشورهاي خاورميانه نبايد به سلاح هسته‌اي دست يابند.

http://www.centralclubs.com/topic-t3025.html

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

دکتر اسماعيل سلامي با اشاره به نظريه "گزينه سامسون" که "سيمور ام هرش" نويسنده حائز جايزه "پاليتزر" در کتاب The Samson Option بر آن تاکيد دارد، خاطر نشان کرد : "اسرائيل در صورتي که موجوديتش از سوي يک قدرت نظامي خارجي به خطر بيافتد، گزينه تلافي با تسليحات اتمي را براي خود محفوظ نگه داشته است، اگرچه اين رژيم از پذيرش در اختيار داشتن زرادخانه بزرگ اتمي امتناع مي‌ورزد."

دکتر اسماعيل سلامي نويسنده و کارشناس سياسي مسائل خاورميانه، روز چهارشنبه (۲۰ ارديبهشت) در مقاله‌اي که در وب سايت پرس تي وي منتشر شد، نوشت : "اسرائيل با در اختيار داشتن بيش از ۳۰۰ تا ۴۰۰ بمب اتمي، به تصويري از وحشت آخرالزماني اگر نگوييم براي همه جهان، براي کل منطقه خاورميانه تبديل شده است."

اين کارشناس سياسي افزود: "در حقيقت گزينه سامسون برنامه وحشتناکي است که از سوي سران اسرائيل به منظور از بين بردن خاورميانه و همه جهان در صورت لزوم طرح ريزي شده است و آن را اقدامي قانوني (پاک) مي‌خوانند."

سلامي در ادامه گفت براساس افشاگري هرش، رژيم اسرائيل از دهه ۱۹۵۰ و زماني که برنامه تسليحات اتمي خود را آغاز کرد، سالانه سه تا پنج بمب ساخته است.

وي خاطر نشان کرد: "به هر حال، اسرائيل در ۱۹۵۰ در ديمونا، شهري در صحراي نقب که از نظر جغرافيايي براي چنين فعاليت‌هاي مخفي ايده آل است، فعاليت‌هاي غيرقانوني اتمي خود را آغاز کرد."

نويسنده کتاب "حقوق بشر در اسلام" همچنين با اشاره به همکاري اتمي ميان رژيم اسرائيل و فرانسه براي "احداث تاسيسات زيرزميني غني سازي پلوتونيوم براي اسرائيل در سال ۱۹۶۲"، مثالي از جنايت‌هاي تل آويو به منظور گسترش فعاليت‌هاي اتمي‌اش را مطرح کرد.

وي ادامه داد: "اسرائيلي‌ها تدابير شديد امنيتي را در داخل و پيرامون تاسيسات اتمي به اجرا گذاشتند و آن‌ها در سال ۱۹۷۳ يک هواپيماي مسافربري ليبيايي را که از آن منطقه عبور مي‌کرد، هدف قرار داده و ۱۰۴ نفر را کشتند."

سلامي همچنين بر نقش آژانس جاسوسي تل آويو، موساد و لاکام، آژانس اطلاعاتي اسرائيل که مسئول "دزديدن فناوري براي ديمونا" در عمليات پلومبات است، اشاره کرد. جاسوسان اسرائيلي در سال ۱۹۶۸ يک کشتي آلماني حامل ۲۰۰ تن اکسيد اورانيوم را دزديدند.

کارشناس مسائل خاورميانه همچنين به افشاگري مردخاي وانونو تکنسين اتمي اسرائيلي و از حاميان فلسطين در سال ۱۹۸۶ اشاره کرد. وي "شماري از تصاوير و مدارک را از ديمونا خارج کرد و آن را به ساندي تايمز لندن داد."

وي توضيح داد: "اين تصاوير و مدارک ثابت کرد که اسرائيل زرادخانه اتمي قابل توجهي از جمله حدود ۲۰۰ بمب بسيار پيشرفته حرارتي اتمي در اختيار دارد و اسرائيل هر هفته ۱.۲ کيلوگرم پلوتونيوم توليد مي‌کند که با اين مقدار پلوتونيوم سالانه ۱۰ تا ۱۲ بمب اتمي مي‌توان ساخت."

وي در پايان خاطر نشان کرد با وجود همه مدارک، رژيم تل آويو با کمک رهبران امريکايي که هميشه از اسرائيل و امنيت آن حمايت کرده‌اند، سياست "ابهام اتمي" را دنبال مي‌کند.

سلامي با اشاره به اين که "سکوت سياست اتمي اسرائيل است" گفت: "داستان برنامه تسليحات اتمي اسرائيل دردناک و غم انگيز است و اين حقيقت که برخي کشورهاي اروپايي به صورت مخفيانه این رژیم را تبدیل به یک کابوس اتمی کردند امری شرم آور است."

http://www.presstv.ir/detail.fa/240604.html

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
آیا واقعا سامسون آپشن حقیقت داره؟ چرا اسراییلی ها چیزی راجبش نگفته اند؟

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

آیا واقعا سامسون آپشن حقیقت داره؟ چرا اسراییلی ها چیزی راجبش نگفته اند؟


دوست عزیز واقعیت اینجاست که ما خطر را احساس کردیم به خاطر همین هسته ای شدیم.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

آیا واقعا سامسون آپشن حقیقت داره؟ چرا اسراییلی ها چیزی راجبش نگفته اند؟


دوست عزیز واقعیت اینجاست که ما خطر را احساس کردیم به خاطر همین هسته ای شدیم.


سلام
سورنای گرامی
طبق فرمایش رهبر گرامی انقلاب ما برای کاربرد بمب ،هسته ای نشده ایم و اصولا نیازی به بمب هسته ای نداریم.
و اینم بگم که ظاهرا فعلا که اسرائیلی ها هستند که هنوز احساس خطر می کنند و تجهیزات هسته ایشان را برای خلق آرماگدون بیشتر می کنند.
icon_wink



تنی هواستم پست یه خطی اضافه کنم :

رهبر معظم انقلاب فرمودند هر حمله ای را در همان سطح پاسخ خواهیم داد .
<

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[quote][quote][quote]آیا واقعا سامسون آپشن حقیقت داره؟ چرا اسراییلی ها چیزی راجبش نگفته اند؟[/quote]
دوست عزیز واقعیت اینجاست که ما خطر را احساس کردیم به خاطر همین هسته ای شدیم.[/quote]
سلام
سورنای گرامی
طبق فرمایش رهبر گرامی انقلاب ما برای کاربرد بمب ،هسته ای نشده ایم و اصولا نیازی به بمب هسته ای نداریم.
و اینم بگم که ظاهرا فعلا که اسرائیلی ها هستند که هنوز احساس خطر می کنند و تجهیزات هسته ایشان را برای خلق آرماگدون بیشتر می کنند.
icon_wink[/quote]
بله ما بمب نمیسازیم اما هر سلاحی را با همان سلاح جواب خواهیم داد.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
اتحاد مسلمانان در برابر برنامه اتمی اسرائیل
خبرگزاری آسوشیتدپرس نوشت: كشورهای مسلمان با ایجاد یك همگرایی در چارچوب اجلاس هسته ای ماه آینده 154 كشور در وین، برای رویارویی با برنامه اتمی سری اسراییل پیش می روند.
به گزارش مشرق به نقل از ایرنا، این خبرگزاری از تهران نوشت: اسناد ارائه شده برای گردهمایی پیش رو نشان می دهد كه كشورهای مخالف برنامه اتمی تل آویو در صدد استیضاح اسراییل هستند.
این خبرگزاری همچنین به نگرانی رژیم صهیونیستی از این ابتكار اشاره كرده كه همچنان در صدد است با ادعاهای خود علیه برنامه صلح آمیز اتمی جمهوری اسلامی ایران، حركت كشورهای اسلامی را متوقف كند.
بنا بر این گزارش، اردن در چارچوب تلاش كشورهای مسلمان با درخواست از اجلاس ماه سپتامبر آژانس بین المللی انرژی اتمی در وین، اعلام كرده است: اسراییل به دلیل 'ممانعت در سر راه هرگونه ابتكار عمل برای تبدیل خاورمیانه به منطقه عاری از سلاح های كشتار جمعی بویژه هسته ای' گناهكار است.
خبرگزاری آسوشیتدپرس ادامه داده است: اسراییل كه بگونه جدی گمان می رود، تنها دارنده سلاح های اتمی در منطقه است، از تایید یا تكذیب موقعیت اتمی خود امتناع می كند و سیاست رسمی مبهمی را درپیش گرفته كه با بن بست مذاكره با فلسطینی ها، به تنش ها درمنطقه دامن زده است.
در ادامه این گزارش آمده است: كشورهای عرب خاورمیانه بارها از اسراییل خواسته اند، موضع هسته ای خود را اعلام كند و به پیمان منع تكثیر و همچنین گشودن درهای تاسیسات اتمی خود به روی بازرسان آژانس بپیوندد كه تل آویو اعلام كرده است این شرایط تنها پس از برقراری صلح می تواند مد نظر قرار گیرد و كشورهای عربی نیز تاكید می كنند، صلح تنها زمانی دست یافتنی است كه اسراییل گام هایی در مورد این درخواست ها بردارد.
براساس گزارش های انتشار یافته، چند سال پس از تشكیل رژیم صهیونیستی وهمزمان با قتل عام فلسطینیان، گروهی مركب از كشورهای غربی از جمله آمریكا، انگلیس و فرانسه با اهدای تجهیزات لازم از جمله راكتور آب سنگین و محموله های مرتبط، تل آویو را در راه اندازی و ادامه برنامه نظامی اتمی یاری كردند كه اكنون بیش از 200 جنگ افزار اتمی در زرادخانه های خود دارد.
همچنین قرار است پرونده توان نظامی اتمی رژیم صهیونیستی در نشست غیرمتعهدها در تهران كه در حال برگزاری است، بررسی شود.
افزون بر اعتراف چند سال پیش ایهود اولمرت نخست وزیر وقت رژیم صهیونیستی مبنی بر احتمال استفاده از جنگ افزارهای اتمی از سوی این رژیم، 'مردخای وانونو' دانشمند هسته ی اسراییل پس از فرار از اراضی اشغالی برنامه گسترده تسلیحاتی این رژیم را افشا كرد.
رژیم صهیونیستی پس از انتشار اطلاعات محرمانه تسلیحات اتمی خود در نشریه ساندی تایمز لندن توسط این دانشمند، توانست با همكاری جاسوسی چند كشور غربی، سال 1986وانونو را در یك عملیات محرمانه از انگلیس به ایتالیا و سپس فلسطین اشغالی منتقل كند و پس از 18سال زندان، در سال 2004 نیز وی را برای همیشه ممنوع الخروج اعلام كرد.
وانونو در مصاحبه با هفته‌نامه ساندی‌تایمز اطلاعات و تصاویری محرمانه از نیروگاه و كلاهك‌های اتمی اسراییل را در اختیار این نشریه انگلیسی قرار داد.
پنجم اكتبر ۱۹۸۶ ساندی تایمز در سرخط اصلی خبر خود نوشت: 'رازهای فعالیت های هسته‌ای اسراییل فاش شد'.
این گزارش شامل مصاحبه با وانونو بود كه همراه اطلاعات ارائه شده و ۶۰ عكس، ثابت می كرد اسراییل به سرعت در حال ساخت سلاح های هسته‌ای است.
وی به طور مشخص اعلام كرد كه رژیم صهیونیستی ۲۰۰ بمب تقویت شده، بمب های نوترونی و كلاهك های قابل حمل توسط جنگنده های اف ۱۶ دارد كه مستندات آن نیز در عكس ها وجود داشت.
تا پیش از انتشار گزارش ساندی تایمز، اطلاعات موثقی در مورد فعالیت‌های اسرائیل در زمینه تولید تسلیحات هسته‌ای در دست نبود؛ هرچند بیشتر كارشناسان معتقد بودند رژیم صهیونیستی كلاهك های اتمی در اختیار دارد.
رژیم صهیونیستی با پذیرش هرگونه مقررات و نظارت بین المللی بر برنامه اتمی خود مخالفت می كند و با پشتیبانی آمریكا و فرانسه كه نقش اصلی را در تسلیح اتمی این رژیم داشته اند، تاكنون خواسته های اعضای آژانس و كشورهای خاورمیانه را برای پذیرش پروتكل منع گسترش تسلیحات هسته ای رد كرده است.
http://www.mashreghnews.ir/fa/news/149833/اتحاد-مسلمانان-در-برابر-برنامه-اتمی-اسرائیل

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
10 hours قبل , MR9 گفت:

http://gallery.military.ir/albums/userpics/10284/2000~0.jpg

 

این شماره گاردین را کسی از دوستان میتواند پیدا کند ؟؟

 

 

 

مقاله مربوط به سندی تایمز هست ، و دسترسی به آن نیاز به عضویت دارد .

https://3.bp.blogspot.com/-RMD6RPWYbZs/WukxkRUL8KI/AAAAAAAADH4/6Zk4tkyB3H4YvboCUuWhM8uTHY1DRk3HACLcBGAs/s1600/sunday-times-5-october-1986.jpg

https://www.thetimes.co.uk/article/mordechai-vanunu-the-sunday-times-articles-xj2gfxldbv2

http://www.firstsundayapril.info/videosET_pics/nuclear_bomb_factory.jpg

http://www.firstsundayapril.info/nuclear_armageddon.html

 

  • Upvote 5

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

یک مستند خوب در رابطه با بمب اتمی اسراییل 

 

  • Upvote 9

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

ایجاد یک حساب کاربری و یا به سیستم وارد شوید برای ارسال نظر

کاربر محترم برای ارسال نظر نیاز به یک حساب کاربری دارید.

ایجاد یک حساب کاربری

ثبت نام برای یک حساب کاربری جدید در انجمن ها بسیار ساده است!

ثبت نام کاربر جدید

ورود به حساب کاربری

در حال حاضر می خواهید به حساب کاربری خود وارد شوید؟ برای ورود کلیک کنید

ورود به سیستم

  • مطالب مشابه

    • توسط worior
      برنامه‌ی هسته‌ای ایران و راهبرد توسعه‌ی تسلیحات فضاپایه‌ی ایالات متحده
       
       

       
       
       
      مقدمه
      پیش از وارد شدن به بحث لازم است بیان شود که رهیافت مدیریتی در مسائل دفاعی در سطح کشورها، غالبا از جنبه‌ی فرماندهی و کنترل نگریسته می‌شود و در این حیطه، مسائل موشکی در سطح راهبردی آن قرار می‌گیرند. اما زمانی که از جنبه‌ی تولید موشک یا استفاده از توان نظامی به خصوص موشکی به عنوان بازدارندگی در سیاست خارجی نگریسته شود، موضوعات از حیطه‌ی فرماندهی و کنترل خارج شده و جنبه‌ی سیاسی با ابعاد وسیع افکار عمومی، اقتصاد، حکمرانی و امور خارجه پیدا می‌کند. بنابراین پدیده‌ای که چنین ابعادی دارد لاجرم هماهنگی‌ها، سازماندهی‌ها، سرمایه‌گذاری‌ها و دشواری‌های بسیاری برای به سرانجام رسیدن خود طی کرده است. این موضوع دیگر یک مسئله‌ی ساده و تک‌بعدی که در اختیارات یک یا چند فرد معدود باشد تا از طریق برنامه و بودجه‌ها آن را کنترل کنند، نیست. پدافند موشکی جهانیِ ایالات متحده، موضوعات فوق را نه فقط در حوزه‌ی داخلی و مرزهای آن کشور، که در ابعاد بسیار جنجال‌برانگیز و ایدئولوژیک پرچالش جهانی حل نموده است. مقداری مطالعه‌ی تاریخ و انگیزه‌های به وجود آمده در مسیر تاریخی متصل به رویدادهای حاضر، ما را از جنبه‌ی دیگری نسبت به سیاست‌های در پیش گرفته شده‌ی ابرقدرت‌ها هشیار می‌سازد. با تکیه بر این ایده که مسائل عظیم و پرحاشیه‌ی جهانی موضوعاتی نیستند که از طریق توافق‌های سطحی مانند مذاکرات موشکی شوروی و آمریکا و یا ایران با ۱+۵ و آنچه در برجام رخ داد، حل شوند، تحلیل آنچه گذشت و آنچه میبایست انجام داد خواهیم پرداخت.
      تاریخچه‌ای مختصر از تسلیحات دفاع موشکی ایالات متحده
      پروژه‌ی سنتینل 1
      رابرت مک نامارا (۱۹۶۷) برنامه‌ی دفاع قاره‌ای را ارائه داد. سیستمی متشکل از موشک‌های بلند اسپارتان، موشک کوتاه‌برد اسپرینت، به همراه رادار و کامپیوتر. اجزای پروژه سنتینل مانند موشکها و سایر تجهیزات از 1955 مراحل تحقیق و توسعه خود را آغاز کرده بودند، موشک های نایک هرکولیوس و زئوس پیشتر در مراحل اثبات فناوری از دستیابی به یک سطح توانمند عملیاتی بازمانده بودند، این طرح جدید نیز که بر آمده از تکنولوژی های پیشین خود بود، در برابر مشکلات فنی و راهبردی بسیاری قرار گرفت:
      ·         از نظر راهبردی نصب حتی تعداد محدودی از این موشک‌ها دشمن را به حمله‌ی پیش‌دستانه‌ی هسته‌ای وادار می‌ساخت (امکان نصب در هر نقطه‌ای از دنیا وجود نداشت).
      ·         باعث ایجاد رقابت تسلیحاتی جدید و پرهزینه و افزایش سرسام‌آور در هزینه‌ی نگهداری این تجهیزات جدید می‌شد.
      ·         تکنولوژی روز نمی‌توانست دفاع کاملی در برابر حملات پیچیده ایجاد کند.
      ·         به خاطر برد کمِ موشک‌ها نواحی تحت پوشش دفاعی بسیار محدود می‌شدند.
      ·         استفاده از سرهای جنگی هسته‌ای در موشک‌های رهگیر، رادارهای دفاعی خودی را از کار می‌انداخت و کل سامانه پس از اولین رهگیری‌ها از کار می‌افتاد.
      ·         همین مسئله باعث نگرانی‌های بسیاری در استفاده از بمب اتمی در محدوده‌ی دفاعی خودی می‌گشت.
      
       شکل 1 به ترتیب از راست اسپارتان و اسپرینت
       
       
      مهم‌ترین مسئله در ایجاد سپر دفاع موشکی در برابر موشک‌های قاره‌پیما (ICBM)، بر هم خوردن توازن هسته‌ای بود. مفهوم «انهدام کامل دوطرفه» که اشاره به بازدارندگی هسته‌ای داشت، با ایجاد یک چتر هسته‌ای در یک طرف نقض می‌شد و همین امر سبب ایجاد ناپایداری‌های جدید در عرصه‌های مختلف تسلیحات حامل هسته‌ای می گشت. منظور از انهدام کامل دوطرفه به اختصار MAD این بود که هر جنگ هسته‌ای به نابودی کامل دو طرف درگیر بیانجامد، نه آنکه یکی بتواند از چنین جنگی خود را نجات داده یا دست‌کم بخشی از توان خود را حفظ کند در این صورت موازنه از دست میرود و این عدم تعادل میتواند شروع کننده یک درگیری هسته ای باشد. اما با اینکه این موضوعات بارها توسط نخبگان مختلف نظامی و سیاسی تکرار می‌شد، شواهد نشان می‌دهد که این ایده‌ها آنچنان در عمل مورد توجه قرار نمی‌گرفته‌اند. دست‌کم در حوزه‌ی تحقیق و توسعه‌ی چتر پدافند موشکی، تلاش‌ها با قدرت ادامه پیدا میکرد. با ناکامی پروژه‌ی سنتینل در دستیابی به اهداف خود طرح آن به «تامین» تغییر نام داد و در ۱۹۶۹ تلاش‌های جدیدی در حوزه‌ی پدافند موشکی آغاز شد.
       

       شکل2 نمایی از چینش سامانه های منتقل شده به داکوتای شمالی
       
      پروژه‌ی تامین 2 (۱۹۶۹) SAFE GUARD
       

      شکل 3 سامانه موشکی پروژه Sentinel  در پروژه Safeguard نیز بکار گرفته شد.
      این طرح ناتوانی‌های طرح سنتینل مانند عدم توانایی پوشش کل کشور و ... را با حذف مفهومی آن‌ها و محدودسازی طرح به اندازه‌ی حفظ قابلیت انتقام متقابل در برابر حملات موشکی کنار گذاشت و از موشک‌های اسپارتان و اسپرینت و سایر تکنولوژی‌های موجود در طرح سنتیل صرفا برای حفاظت از سیلوهای پرتاب موشک‌های قاره‌پیمای هسته‌ای بهره جست. از آنجا که شوروی نیز  در مقابل آمریکا طرحی مشابه در دست اجرا داشت، چنین امری سبب می‌شد تا راهبرد انهدام کامل دو‌طرفه برای هر یک پابرجا بماند، ضمن آنکه:
      ·         هزینه‌ی کم‌تری تحمیل شود.
      ·         در اتمسفرهای نزدیک به مناطق دارای جمعیت از سرهای جنگی هسته‌ای ضدموشکی استفاده نمی‌شد، تا نگرانی‌های سیاسی-اجتماعی کم‌تر شود.
      ·         به دلیل محدود بودن منطقه‌ی پدافندی، کاربرد موشک‌های کوتاه‌برد اسپرینت که در پروژه‌ی سنتینل تقریبا بی‌فایده به نظر می‌رسید، در یک محدوده‌ی کم‌تر حفظ می‌شد.
      ·     از آنجایی که سیلوهای موشکی در ابتدای هر حمله می‌توانست مورد تهاجم شوروی قرار گیرد، آن‌ها با قراردهی مقدار زیادی موشک پدافندی در محدوده‌ی سیلوهای موشک‌های قاره‌پیما، می‌توانستند به سطح مطلوبی از حفظ توان آفندی برسند.
      ·         با این وجود این پروژه نیز همچنان محدودیت‌های سیاسی و نظامی سابق را در خود داشت.
       
      پیمان تسلیحات ضدموشکی 3ABM TREATY 
      مسائل فوق در مورد پدافند موشکی البته برای شوروی هم وجود داشت. هیچکدام از طرف‌های جنگ سرد از پس هزینه‌های آن برنامه‌ها به طور کامل برنمی‌آمدند و علاوه بر آن مشکلات فناورانه‌ی بسیاری وجود داشت. برای مدیریت رقابت تسلیحاتی، دو طرفِ جنگ سرد رو به پیمان‌های منع تولید تسلیحات دفاع موشکی آوردند؛ که در خلال مذاکرات سالت ۱ در پیمان ۱۹۷۲ و سپس بازبینی پیمان دفاع موشکی در ۱۹۷۴، این مشکلات دو طرف را به محدودسازی متقابل سوق داد. شوروی در تعداد ۱۰۰ موشک رهگیر گالوش با نام ناتوی A-35 برای حفاظت از یک هدف به انتخاب خود (موسکو) محدود گشت و آمریکا نیز پروژه‌ی تامین خود را در پایگاه هوایی گرند فورک داکوتای شمالی، برای حفاظت از موشک‌های قاره‌پیمای خود در آن ناحیه مستقر کرد. شوروی کار تحقیقاتی بر روی توسعه‌ی سیستم را هیچ‌وقت متوقف نساخت و سامانه را به نسخه‌ی A-135 به‌روزرسانی کرد و سپس آن را به A-235 ارتقا داد. این پروژه‌ها در اطراف مسکو مستقر بوده و همچنان فعال هستند و اخیرا نیز آزمایش‌هایی داشته‌اند.
      روسیه و آمریکا سعی کردند برد این موشک‌ها را نیز ارتقا دهند؛ روسیه ارتقاهای عظیمی داده است تا ضمن متعهد ماندن به پیمان ضدموشکی و بدون جابه‌جا کردن سامانه، بتواند محدوده‌ی دفاعی قابل اجرا توسط موشک‌ها را افزایش دهد.
       

      شکل 4 موشک پدافندی حامل سرجنگی انرژی جنبشی KKV
       
      نگرانی‌های اصلی پیرامون دفاع موشکی مبتنی برای کلاهک هسته‌ای هوابرد باعث شد تا از ۱۹۸۰ به بعد نیروی زمینی آمریکا امکان‌سنجی‌های مربوط به رهگیرهای اصابتی را مورد پژوهش قرار دهد. ماشین اصابتی کلاهک رهگیری‌ای است که بدون داشتن خرج یا سر جنگی انفجاری از نوع هسته‌ای یا متعارف، مستقیما با اصابت کردن به سر جنگی موشک مهاجم و از طریق انرژی جنبشی فراوانی که در هر دو وجود دارد، آن را نابود می‌سازد. اصطلاحا این سرهای جنگی را «Kinetic Kill Vehicles» یا ماشین کشتار انرژی جنبشی و به شکل اختصاری KKV می‌نامند.
      این آزمون‌ها توانستند در نهایت در سال ۱۹۸۴ موفقیت‌هایی کسب کنند. یک رهگیر از نوع انرژی جنشی با سر جنگی چتریِ مجهز به جستجوگر مادون قرمز، توانست یک سر جنگی فرودکننده به جوِ یک موشک قاره‌پیمای آمریکایی موسوم به مینوتمن را با سرعتی در حدود ۶۱ کیلومتر بر ثانیه و در ارتفاعی ورای ۱۶۰ کیلومتر منهدم سازد.
      این دستاورد توانست از نظر فناوری اثبات کند که می‌شود در فضای بیرونی جوِ زمین، رهگیری‌های موفقی در ارتفاع بالا داشت به نحوی که بتوان سرهای جنگیِ فریب و اصلی را نیز از یکدیگر تفکیک کرد و نیازی به یک انفجار اتمی برای از بین بردن موشک‌های مهاجم نباشد.
      لایحه‌ی اقدام دفاعی راهبردی SDI 4
      یک سال قبل از آزمون مذکور در ۱۹۸۳، دولت ریگان بودجه‌های این بخش را با عنوان اختصاری Strategic Defense Initiative یا به اختصار SDI به تصویب رسانده بود. این طرح سپس برنامه‌ی جنگ ستارگان نام گرفت. ریگان صراحتا عنوان کرد هدف از این پروژه پایان دادن به جنگ هسته‌ای نه فقط در برابر شوروی و برای آمریکا، بلکه برای کل متحدان آمریکا در نظر گرفته شده است و قصد دارد تهدیدات هسته‌ای را برای همه‌ی طرف‌ها پایان دهد. این طرح بسیار بلندپروازانه بود. از استفاده از تجهیزات فضایی بسیار وسیع و بزرگ برای رهگیری موشک‌های مهاجم، تا لیزرهای ایکس‌ریِ فضاپایه برای انهدام و همچنین سامانه‌های عظیم کنترل و فرماندهی که تمامی این‌ها را در خود جای داده باشد و بر خلاف پروژه‌های قبلی هدف خود را دفاع کامل و همه‌جانبه در برابر یک تهاجم اتمی بزرگ توسط شوروی عنوان می‌کرد، به نحوی که می‌بایست در مناطقی خارج از خاک آمریکا نیز نصب شوند. در همان ابتدای معرفی، SDI که از آن به عنوان پروژه‌ی منهتن ۲ نیز یاد کرده‌اند با نقدهای فراوانی از نظر فنی و اجرایی و همچنین بودجه‌ای مواجه شد.

      شکل 5 داده نمای برنامه دفاع راهبردی SDI
       
      خروج از پیمان تسلیحات ضدموشکی
      با گذشت زمان و توسعه‌ی برخی تسلیحات در این حوزه و اخذ فناورهای جدید، در ۱۹۹۹ سازمان ملل قطعنامه‌ای برای فشار به ایالات متحده در جهت متوقف ساختن تحقیقات و رهاسازی این سامانه به تصویب رساند. هدف این قطعنامه حمایت از توافق تسلیحات ضدموشکی دو جانبه‌ی آمریکا با شوروی و به اختصار ABM بود. اما در نهایت در ۲۰۰۲ آمریکا از این پیمان خارج شد و در برابر، روسیه نیز از استارت ۲ خارج شد. پیمانی که نصب کلاهک‌های چندگانه بر روی موشک‌های قاره پیما را محدود می‌ساخت. خروج از این پیمان با هدف ناکارآمد ساختن دفاع موشکی بود.
      دفاع موشکی دشواری‌های فراوانی نشان داد
      همزمان با هزینه‌های بسیار در ایجاد پایگاه‌های فرماندهی فضایی مختلف، به خصوص در استرالیا و جزایر دیگو گارسیا در اقیانوس هند، موفقیت در ساختن تجهیزات مناسب مقداری به طول انجامید. موشک‌های استاندارد ۳ و ۶ بر روی ناوهای آمریکا نصب شدند. این موشک‌ها می‌توانستند کلاهک‌های بالستیک را هنگام ورود به جو و یا در فاز میانی رهگیری کنند. پدافند موشکی پاتریوت ۲ که در جنگ کویت و حمله‌ی عراق به اسراییل در ۱۹۹۱ ناتوانی کاملی از خود نشان داده بود، در ۲۰۰۳ نیز کارنامه‌ی موفقی نداشت و به گونه‌های کوتاه‌برد دیگر به اسم پاتریوت ۳ به‌روزرسانی شد که مسئله‌ی برد کوتاه و عدم پوشش همه‌جانبه را موجب می‌شد و آثار هزینه‌ای برای ایجاد پوشش کامل در بر داشت. سپس پروژه‌ی تاد یا Terminal High Altitude Area Defense (THAAD) برای بردهای بالاتر و با موشک‌ها و سامانه‌های راداری جدید انجام شد. این سامانه در یک پروژه‌ی کاملا متفاوت در کنار پاتریوت ۳ می‌توانست تا حدودی خلا ناتوانی پاتریوت ۲ را جبران کند. گرچه تحقیقات این موشک‌ها ۴ سال پس از SDI یعنی در سال ۱۹۸۷ کلید خورده بود، اما ۲۱ سال بعد و در ۲۰۰۸ استقرار عملیاتی یافتند. سپس در برابر کره‌ی شمالی در کره‌ی جنوبی و در برابر ایران در امارات، اسراییل، ترکیه و رومانی مستقر شدند. همچنین پروژه‌ی بسیار مهم لیزر هوابرد که دفاع ارزان همه‌جانبه در برابر موشک‌های بالستیک را ممکن می‌ساخت، به دلیل مشکلات فنی بسیار کنار گذاشته شد.
      رابرت گیتس وزیر دفاع وقت در سخنرانی پیرامون عملیاتی شدن این سامانه چنین اظهار داشت:
      «من کسی را در دپارتمان دفاعی نمی‌شناسم جناب آقای تیهارت، که بر این فکر باشد که این سامانه توان استقرار عملیاتی دارد. واقعیت این است که شما به لیزری در حدود ۲۰ یا ۳۰ برابر قوی‌تر از لیزرهای شیمیایی که روی هواپیماهای کنونی نصب هستند نیاز دارید تا بتوانید از هر فاصله‌ای نسبت به مکانِ پرتاب، آتش کنید ... خب! در حال حاضر لیزر هوابرد می‌بایست در مداری درون آسمان ایران پرواز کند تا بتواند هر موشکی را در مرحله‌ی آغازین پرتاب منهدم سازد؛ و اگر شما همین را نیز بخواهید عملیاتی کنید به ۱۰ تا ۲۰ هواپیمای ۷۴۷ نیاز دارید که قیمت هر کدام از این سامانه‌ها حدود ۱۵ میلیارد دلار خواهد شد و سالانه ۱۰۰ میلیون دلار برای نگهداری نیاز دارند و اینجا کسی که یونیفرم‌پوش باشد و من او را بشناسم باور ندارد که چنین مفهومی امکان‌پذیر باشد».
      گرچه هیچ‌وقت دلایل واقعی این پروژه اعلام نشد(!) و پروژه‌ی دیگری بر روی هواپیمای سی ۱۳۰ به صورت عملیاتی باقی مانده است، از دید نگارنده این لیزر می‌توانست نیروهای نظامی روی زمین را از بین ببرد و به تجهیزات راداریِ استقراری، آسیب‌های عملیاتی وارد کند.

      شکل 6 بوئینک 747 سامانه لیزر هوابرد YAL-1A
         
       
       
      استقرار پدافند موشکی در رومانی و واکنش روس‌ها
      در سال ۲۰۱۶ همزمان با استقرار موشک‌های آمریکایی در رومانی، روسیه آن‌ها را تهدیدی برای خود برشمرد و از ایالات متحده خواست آن‌ها را برچیند؛ سپس در واکنش، پیمان موشک‌های برد متوسط (INF) را پس از استارت ۱ به حالت تعلیق درآورد. هدف از تعلیق INF استمرار مذاکره و استفاده از حربه‌ی تهدید ساخت موشک‌های میان‌برد علیه اروپا و حذف یک تهدید ایجاد شده در این قاره بود. و لیکن روس‌ها نتیجه‌ای از آن نگرفتند و رسما از این پیمان خارج شدند تا از اقدامات عملی رونمایی کنند. آمریکا نیز در برابر، در سال ۲۰۱۸ از این پیمان خارج شد. روس‌ها پیش‌تر این پیمان را از سوی آمریکا نقض شده می‌دانستند و معتقد بودند موشک‌هایی که آمریکا از آن‌ها به عنوان هدف در سامانه‌ی دفاع موشکی خود استفاده می‌کند، در واقع صرفا یک هدف تمرینی نیستند بلکه تلاشی برای توسعه‌ی موشک‌های میان‌برد می‌باشند. این اقدام از آنجایی نیاز بود که روس‌ها پس از خروج از پیمان مذکور می‌توانستند با استقرار موشک‌های میان‌برد خود، سامانه‌های پدافند موشکی دوربرد ایالات متحده را که برای رهگیری اهداف ورای جو در نظر گرفته شده بودند و عمدتا قاره‌پیما محسوب می‌شدند، با موشک‌های کوتاه‌بردتر هدف قرار دهند.
      آمریکا بر این باور بود که INF با وجود موشک‌های ساخت ایران و چین دیگر معنای سابق خود را ندارد و صرفا آمریکا و هم‌پیمانانش را محدود ساخته است. در واکنش، آن‌ها شروع به مذاکره با سایر کشورهای اروپای شرقی کردند تا برای استقرار سایر پدافندهای موشکی خود، مکان‌یابی جدیدتری انجام دهند. اما روس‌ها به سرعت هشیار شده و واکنش بسیار عظیمی از خود در حوزه‌ی فناوری موشکی در جهت خنثی سازی اقدامات آمریکا نشان دادند.
       

      شکل 7 نمایی از چالش استقرار سامانه دفاع موشکی در دوسلو رومانی رادار TPY-2 در ترکیه برای ایران و روسیه
      بازخوانی استراتژیک
      هدف برنامه‌ی دفاع موشکی آمریکا تهدیدات شوروی عنوان شده بود. گرچه هیچ شواهدی وجود ندارد که هیچ‌یک از سامانه‌های اعلامی تا دهه‌ی ۹۰ قادر بوده باشند ارزش عملیاتی ایجاد کنند، اما وزنه‌های بسیار سنگینی در حوزه‌ی رقابت‌های سیاسی دوره‌ی جنگ سرد تلقی می‌شده‌اند. دست‌کم تا زمانی که از نظر فنی داده‌های مربوط به میزان موفقیت یک پروژه نظامی مکشوف نباشند و یک طرف انحصار چنین تسلیحاتی بخصوص انحصار در نمایش های قدرت از آن را داشته باشد و طرف دیگر به برنامه‌ی تولید آن ورود نکرده باشد، کشور اعمال کننده‌ی اقتدار، قوت خاصی به توان نظامی خود افزوده که موازنه را به نفع خود تغییر میدهد.
      در آن دوره موازنه مستقیما با حفظ سرمایه در ارتباط بود و بر هم خوردن موازنه به یک سمت به خصوص به نفع طرف غربی با فرار سرمایه و نخبگان بیشتر به آنجا و افزایش چتر دفاعی و توسعه نفوذ سیاسی به کشورها فواید خود را نشان می‌داد. توانایی‌های سیاسی‌ای که پس از ایجاد این فاکتور قدرت اخذ می‌شدند، در دوره‌ی جنگ سرد بسیار چشمگیر بودند. به خصوص در حوزه‌های مربوط به امنیت بین‌المللی و ایجاد سایر انحصارهای متکی بر تجارت و سازمان‌های بین المللی. نمونه‌ی بسیار بارز این بهره‌برداری‌های سیاسی از تسلیحات راهبردی، طعم شیرین حق وتوی شورای امنیت برای ابرقدرت‌ها بود. و فرار توام با وحشت احزاب سیاسی کشور ها به دامان جریان سرمایه داری یا کمونیسم.
      اما اگر یک یا چند کشور دیگر به این قابلیت‌ها دست پیدا می‌کردند، اگر متحد آمریکا بودند آن را در تلاش‌های دست‌جمعی در بلاک خود تجمیع می‌کردند و یا آن را وادار می‌کردند در حیطه‌ی منافع ایدولوژیک نظام سرمایه‌داری عمل کند؛ و اگر در بلاک شوروی چنین قابلیت‌هایی پدید می‌آمد، رفتار رهبران شوروی حالتی مخاصمه‌آمیز می‌گرفت. و در برابر، رفتار غرب به سرعت از فرم‌های اعمال قدرت و انگیزه‌های اقتدارگرایانه به سمت مذاکرات سازش بین دو قدرت گرایش پیدا می‌کرد.
      در 1967 و پیش از اعلام رسمی اجرای طرح سنتینل، با هدف محدود سازی این فناوری ها مذاکراتی در گلاسبرو نیوجرسی بین آمریکا و شوروی به اجرا گذاشته میشود. مک نامارا وزیردفاع وقت در جلسه ای که لیندن جانسون و الکسی کوسیگین معاون اول نخست وزیر شوروی حضور داشتند، تلاش کرد تا مفاهیم راهبردی دفاع موشکی را با نمایش اسلاید هایی از معادلات ریاضی و تئوری های راهبردی به کوسیگین القا کند که این سامانه ها میبایست در سطحی کنترل و محدود شوند، اما در اقناع کوسیگین ناکام میماند. گرچه دو طرف هرکدام برای خود روایتی از آن مذاکرات 3 روزه نقل کرده اند، ولیکن توافقی در سطح مورد نیاز آمریکا حاصل نمیشود. با این وجود جانسون میدانست که عملا پروژه سنتینل امکان پذیر نیست(چرا که آمریکا قادر به پوشش تمام کشور با استفاده از آن نخواهد شد) در حالی که پیشتر گفته بود قصد انجام هیچ کاری در مورد آن ندارد مجبور به ارائه طرح میشود. هزینه آنچه که در برنامه پیش بینی شده بود، معادل 60 میلیارد دلار به ارزش امروز است. از طرفی شوروی اقدام به نصب دفاع موشکی کرده بود و پیشرفتهایی از خود نشان میداد که ایالات متحده را آزار میداد، جانسون بشدت تحت فشارهای کنگره قرار میگیرد که چرا دولت در نصب این سامانه ها تعلل ورزیده و دست سیاستمداران در برابر شوروی خالیست، این مسئله بعدا به یکی از مصائب در کارزار انتخاباتی آمریکا تبدیل میشود، وی  به نصب تعدادی از این سامانه ها رضایت میدهد، که نتیجه همان پروژه سیف گارد است.
      اگر به خط سیر زمانی مذاکرات، پیمان‌ها و موافقت‌نامه‌های تسلیحات موشکی میان شوروی و ایالات متحده نگاهی بیاندازیم، مذاکرات ۱۹۶۹ هلسینکی درست در زمانی آغاز شد که پروژه‌ی سنتینل که از ۱۹۶۷ شروع شده بود به هیچ موفقیت عملیاتی دست پیدا نکرد و آن بخش از نتایج که از نظر تحقیقاتی مهم به نظر می‌رسیدند سرانجام در برنامه‌ی تامین ایالات متحده گنجانده و حفظ شدند.
      سپس در آن زمان با استفاده از مذاکرات سعی شد جلوی پیشرفت فنی شوروی در حوزه‌ی این تسلیحات گرفته شود. لازم به ذکر است پدافند گالوش که از آن به عنوان پدافند موسکو یاد می‌شود از نظر استراتژیک بسیار موفقیت‌آمیزتر از انواع آمریکایی تلقی می‌شد. این موفقیت بیش‌تر از آنکه مدیون خود موشک‌ها باشد، مدیون استقرار آن‌ها در جایی نزدیک مرزهای اروپای شرقی بود. به نحوی که کلاهک‌های هسته‌ای بسیار قدرتمندِ موشک‌های پدافندی، در آسمان اروپا منفجر می‌شدند یعنی در فاصله‌ی دور از سرزمین اصلی شوروی. این یک دفاع دوجانبه ایجاد می‌کرد: نخست اینکه موشک، دشمنِ کاپیتالیستی خود را دفع می‌نمود، دوم اینکه در آسمان کشورهای سرمایه‌داری منفجر می‌شد و بار روانی بسیار سنگینی در حوزه ناتو ایجاد می‌کرد. در حالی که در ایالات متحده موشک‌های پدافندی در آسمان این کشور و یا در دریاهای اطراف آن مثمر ثمر بودند و حتی در صورت موفقیت آثار تشعشعیِ بارش رادیواکتیو و در کنار آن آسیب‌های روانی به جغرافیای ایالات متحده بازمی‌گشت. آن‌ها مجبور بودند برای زدن موشک‌های شوروی در آسمان خود، بمب اتمی منفجر کنند و این ممکن بود به انفجارهای دامنه‌دار هسته‌ایِ کلاهک‌های مهاجم منجر شود. از طرفی استقرار پدافندهای آمریکایی در اروپا در آن زمان، اروپا را نیز تحت خطر حمله‌ی هسته‌ای با موشک‌های کروز، موشک‌های کوتاه‌برد و بمب‌افکن های شوروی قرار می‌داد.
      مذاکرات موفق آمریکا و تحمیل هزینه به روسیه توام‌ با عقب‌نشینی
       آمریکا عملا متوجه این امر شده بود که نمی‌تواند یک سامانه‌ی جامع دفاع موشکی موفق در خاک خود بدون حضور در سایر نقاط دنیا ایجاد کند. بنابراین وارد مذاکره شد و بدون جنگ، سیستم شکست‌خورده‌ی خود را وجه‌المعامله‌ی پیمان سالت ۱ یا تعهدنامه‌ی کاهش تسلیحات راهبردی قرار داد و از فرصت پدید آمده در مذاکرات، برای کاهش سایر تسلیحات بهره جست که با واکنش مثبت روس‌ها نیز مواجه شد.
       

      شکل 8 موشک کروز هسته ای تاماهاوک نسخه گریفون که توسط نماینده شوروی در حال بازرسی میباشد.
      ایالات متحده در گام‌های بعدی موشک‌های میان‌برد و سپس کوتاه‌برد شوروی را محدود ساخت، موشک‌های کروز را از اروپا جمع کرد و کلاهک‌های شوروی در هر موشک را به یک عدد محدود ساخت تا بتواند پدافند موثری در برابر آن ایجاد کند، این محدود سازی اساس مذاکرات استارت2 بود. در حالی که در عمل، داشتن این موشک‌ها برای آمریکا هیچ صرفه‌ی راهبردی نداشت و فقط یک داروی سیاسی برای اروپایی‌ها محسوب میشد، موشک‌های سوخت جامدِ بسیار مهم شوروی مانند پایونیر که با هر پرتاب قادر بود ۳ کلاهک را به برد ۵۵۰۰ کیلومتری بفرستند، کنار گذاشته شدند. این یک راهبرد مذاکراتی بسیار موفقیت‌آمیز قلمداد می‌شد و از آنجایی که بدون جنگ و هزینه توانسته بود تعداد زیادی تسلیحات راهبردی در محدوده‌ی درگیری شوروی با اروپا را از میان بردارد، مورد استقبال عمومی جهانی هم قرار گرفته بود.
       بیش‌ترین هزینه را روس‌ها دادند، آن‌ها در برابر سه گونه موشک آمریکایی و ۸۴۶ فروند از آن‌ها، حدود ۱۸۴۶ فروند موشک در ۶ گونه‌ی بسیار موفق رزمی را کنار گذاشتند و از آنجایی که حتی لانچرها و ماشین‌های حامل را نیز از بین می‌بردند، هزینه‌ها تحمیلی به شوروی بسیار سرسام‌آور بود. بر اساس همین موفقیت در مذاکرات و تحمیل هزینه به شوروی که از تجربه‌ی ۱۹۷۲ اخذ شده بود، پیمان‌های سالت ۲، INF، استارت ۱، استارت ۲ و سپس استارت جدید در ۲۰۱۰ مورد مذاکره قرار گرفتند. اما آنها پا را از آن فراتر گذاشتند و در همین راستا رژیم منع تولید و اشاعه‌ی فناوری تسلیحات موشکی با برد بالاتر از ۳۰۰ کیلومتر با عنوان MTCR به بسیاری از کشورها تحمیل کردند.
       
       

      شکل 9موشک پایونیرRSD 10  با قابلیت حمله سه کلاهک به برد 5500 کیلومتر که در پیمان INF  کنار گذاشته شد
       
       
      بازگشت به پیش از سالت ۱ و مذاکرات ۱۹۶۹
      اما چه چیزی باعث شد تا در ۲۰۱۶ ورق برگردد و هر دو به جایگاهی قبل از سالت ۱ و حتی پیش از مذاکرات ۱۹۶۹ بازگردند؟ ترامپ و جمهوری‌خواهان؟! مشکلات از دوره‌ی اوباما شروع شده بود: از دید آمریکایی‌ها ظهور قدرت‌های جدید مانند چین، کره‌ی شمالی و ایران و از دید روس‌ها ایالات متحده به عنوان ناقض پیمان‌ها. اما در عمل و با نگاه به واقعیت‌های فنی روی زمین می‌توان  موضوع به سرانجام رسیدن پروژه‌های پدافند موشکی ایالات متحده به خصوص در بعد تولید انبوه و استقرار به عنوان عامل اصلی و فاکتور نوظهور اعمال قدرت اشاره کرد. ایالات متحده سال‌ها برای داشتن سامانه‌ی دفاع موشکی قابل اتکا تلاش کرده بود و اگر این پروژه‌ها زودتر به نتیجه می‌رسیدند، خروج از این پیمان‌ها نیز به همان نسبت زودتر اتفاق می‌افتاد. اگر موفق نمی‌شدند نیز دلیلی برای خروج از پیمان وجود نداشت و چه بسا بجای ارائه راهبردهای سلطه گرایانه ای چون تسلط تمام طیفی بر جنگ آنهم در کل دنیا، داعیه‌دار صلح جهانی می‌شدند و رژیم‌های بین المللی بیش‌تری مانند MTCR را از طریق رژیم های کنترل بروکراتیک به ملت‌ها تحمیل می‌کردند. پس از استقرار موشک‌های استاندارد ۳ و ۶ بر روی ناوهای کلاس هازارد و استقرار حجم وسیعی از حسگرهای فضاپایه، این توان به وجود آمد که تحلیل جامعی نسبت به پرتاب موشک‌های بالستیک به صورت لحظه‌ای در تمام دنیا فراهم شود. کشورهایی مثل ایران و کره‌ی شمالی مستقیما برای خاک آمریکا تهدید راهبردی محسوب نمی‌شدند، آنها در برابر دشمنان منطقه ای و تهدیدات نزدیک خود سلاح میساختند،  و اگر موشک‌های قاره پیما هم می‌ساختند، از نظر عددی و سر جنگی آنقدر محدود بود که بشود در برابرشان کاری کرد. بنابراین از طریق توسعه‌ی تهدیدات میان‌برد توسط کشورهای به اصطلاح سرکش(!)، می‌توانستند استقرار رایگان سامانه‌های ضدموشکی آمریکایی را در هر نقطه‌ای از دنیا و به هزینه‌ی میزبان انجام دهند و این یک آماده‌سازی جهانی برای کنترل فضا و ایجاد انحصار در حوزه‌ی پرتاب‌های فضایی نیز بود. باید به قدرت های نوظهور فشار وارد میکردند تا تهدیدی بر علیه آمریکا شوند و از طریق پاسخ به آن تهدید چتر امنیتی خود را در حوزه های اقتصادی تحت تسلط گسترش دهند.
      از طرفی گلایه‌های امنیتی ایجاد شده‌ی مرتبط با ناتوانی این سامانه‌های دفاع موشکی را با فروش نسل جدیدی از موشک‌های تهاجمی برد متوسط، جنگنده‌های گران‌قیمت نسل ۵ و پهپادها جبران می‌کردند. موشک‌ها به این دلیل مهم بودند که پیش‌تر، تحقیقات و تولید آن‌ها در سراسر اروپا متوقف شده بود. بنابراین شکل دادن به یک بازار تسلیحاتی جدید و بسیار پرسود که به توسعه‌ی کنترل آسمان در کشورهای مختلف و اتصال تعداد پرشماری رادار و شبکه‌ی مخابراتی در سراسر دنیا به ساختار نظامی آمریکا بیانجامد، با کم‌ترین هزینه امکان‌پذیر گشته بود تا ایجاد یک نیروی فضایی با هزینه‌ی دیگران و به ریاست ایالات متحده تحت کنترل و فرماندهی پنتاگون به سادگی در دسترس قرار گیرد.
      وضعیت موشکی اروپا و بازار جدید تسلیحات
      چنین بازار مبتنی بر تهدیدات موشکی و هسته‌ای، ابتدا لازم بود تا تهدیدکننده‌ی قابل اعتنایی در بُرد اروپا و دیگر متحدان آمریکا بیابد. سپس آن تهدیدکننده می‌بایست کشورهای متحد آمریکا را زیر آتش تهدید عملیاتی موشکی و (البته بسیار مهم) هسته‌ای خود ببرد، در نتیجه‌ی آن، کشورهای تهدید شده برای خرید تسلیحات پدافندی در بردهای مختلف روانه‌ی آمریکایی شوند که چنین تسلیحاتی را از قضا در همین سال‌ها به سرانجام رسانده است. کشورهای عربی با پول‌های نفتی، ژاپن، کره‌ی جنوبی و اروپا می‌توانستند بزرگ‌ترین خریداران اجباری این تسلیحات باشند. کشورهای اروپایی به خصوص اعضای ناتو و حتی فرانسه (که به دلیل وجود پیمان‌های دوره‌ی جنگ سرد و توافق‌های پس از آن میان روسیه و ایالات متحده از ایجاد زیرساخت‌های ضدموشکی قابل توجهی که در یک جنگ موشکی تمام‌عیار باقی بماند) بازمانده بودند، به یک‌باره همه‌ی این پیمان‌ها را از بین رفته دیدند. اکثر این کشورها به راه‌اندازی یا داشتن شبکه‌های راداری موشکی محدود و پاسخ‌های هسته‌ای محدود گرایش داشتند و برای آن، موشک‌های دوربرد قاره‌پیما و زیردریایی‌های موشک‌انداز هسته‌ای می‌ساختند تا ضمن حفظ قدرت بازدارندگی، توان اعمال قدرت از هر جای دنیا به تهدید مشترک خود، شوروی و سپس روسیه و چین را داشته باشند. در میان اروپایی‌ها تنها فرانسه به ساخت موشک‌های کوتاه‌برد پرداخت. پلوتون با برد ۱۲۰ کیلومتر و هیدیز با برد ۴۸۰ کیلومتر که هر دو به کلاهک هسته‌ای مجهز بودند. در سایر کشورهای اروپایی موشک‌های کروز هسته‌ایِ آمریکایی و موشک‌های بالستیک لنس با برد ۱۲۰ کیلومتر مستقر بودند، موشک‌های میان‌برد سوخت جامد پرشینگ ۲ با برد ۷۴۰ تا ۱۳۵۰ کیلومتر نیز در آلمان نصب شده بودند. بعد از فروپاشی شوروی گونه‌های آمریکاییِ کوتاه‌برد با موشک‌انداز هایمارس مجهز به موشک MGM140 جایگزین شدند و سایر موشک‌ها مانند پرشینگ از اروپا جمع‌آوری شده و در قالب INF از بین رفتند.
      در اروپا از آنجایی که راه مناسبی برای دفاع در برابر این موشک‌ها پیدا نمی‌شد و موفقیت پدافندها در برابر همه‌ی بردها ناچیز بود، به مشارکت در پیمان‌های جنگ سرد به خصوص در مذاکرات روی آورده بودند. بنابراین اروپا در یک خلا موشکی برای موشک‌های بالستیک کوتاه‌برد و میان‌برد قرار دارد و از نظر عددی نیز در این حوزه‌ها قدرتی محسوب نمی‌شود، اما تاکنون نیز پیکان تهدید این موشک‌ها به سمت روسیه بوده است.
      همگامی راهبردی با برنامه‌ی هسته‌ای ایران
      این خلا نمی‌توانست به حال خود رها شود، به خصوص آنکه توانایی بالقوه‌ای برای تولید و استقرار هم موشک و هم پدافند موشکی در اروپا وجود دارد. چون آمریکا همه‌ی گزینه‌های تولید لازم را در اختیار دارد، بزرگ‌ترین سهم بازار را برای خود متصور است. اما چگونه می‌شود به اروپایی‌ها موشک فروخت و با روسیه نیز راحت بود؟!
      علت استقرار تسلیحات موشکی مانند AGIS ASHORE که نوع زمین‌پایه‌ی موشک‌های پدافندی استاندارد است و می‌تواند در فاز میانی، موشک‌های بالستیک روسی را در ورای جو هدف قرار دهد، تهدید نوظهوری چون ایران عنوان شد؛ در حالی که در زمان افتتاح این سایت‌ها ایران هنوز موشکی در برد اتحادیه آزمایش نکرده بود.
      تمرین‌ها و شبیه‌سازی‌های بسیاری در اروپا صورت گرفت. اندیشکده‌ها و مجلات بسیاری آن را از نظر روانی ارتقا دادند تا به وزنه‌ای در معادلات نظامی بدل شود. تا آنجا که آمریکا رسما در بیانیه‌ای علت نصب این موشک‌ها را ایران اعلام کرد. در ۲۰۱۶ دیمیتری پسکوف سخنگوی وزارت خارجه‌ی روسیه چنین اظهار داشت (به نقل از نیویورک‌تایمز) 5:
      «اقدامات لازم برای تامین سطوح امنیتی مورد نظر روسیه در حال انجام است. بگذارید به یادتان بیاورم، رئیس جمهور شخصا این پرسش را مکررا تکرار نموده که این سیستم‌ها علیه چه کسی هدف گرفته شده‌اند».
      در ادامه نیویورک‌تایمز چنین می‌نویسد:
      «ایالات متحده می‌گوید که سامانه‌های پدافند موشکی در برابر دولت‌های «سرکش» به خصوص ایران قرار دارند و هیچ هدف تامین امنیتی برای حتی اروپا و یا آمریکا علیه روسیه با آن ذخایر موشکی اتمی ندارند. سایت‌های پیمان آتلانتیک شمالی توسط افسران آمریکایی کنترل می‌شوند».
      نصب این سامانه حتی روس‌ها را در رابطه با ایران تحت فشار قرار داد. به نظر می‌رسید روس‌ها نیز دیگر تمایلی برای همکاری با ایران در برنامه‌ی هسته‌ای نداشتند و حتی این را پیش‌تر با مشارکت در قطعنامه‌های ضدایرانی شورای امنیت نشان داده بودند. آمریکا از این طریق به آنچه که می‌خواست می‌رسید؛ ابتدا با استفاده از تهدید ایران، شبکه‌ی راداری ناتو را به کنترل کامل درمی‌آورد و آسمان اروپا و به خصوص روسیه را به دقت پایش می‌کرد، سپس باقی سامانه‌های خود را مستقر می‌نمود. این نقطه‌ی آغاز از ۲۰۱۶ نیاز به ایجاد تهدیدات وسیع موشکی از سوی ایرانی داشت که در آن زمان بردی فراتر از ۱۳۵۰ کیلومتر را به صورت رسمی نشان نداده بود، ایرانی که توافق وین را پذیرفته بود و در شرف یک توافق بزرگ بود. در ادعاها برد موشکی ایران نیز بیش‌تر از ۲۰۰۰ کیلومتر عنوان نشده بود و این بسیار کم‌تر از برد مورد نیاز برای زدن بخش‌های مهم اروپا از سمت ایران است، یعنی بردی دست‌کم بیش از ۳۸۰۰ کیلومتر و تا انگلستان در دوربردترین نقطه حدود ۵۰۰۰ و یا اسپانیا در حدود ۶۰۰۰ کیلومتری. ایجیس اشور همان پدافند موشکی دریاپایه‌ی آمریکا بود که به زمین و فرودگاهی در دانمارک منتقل شده بود. این طراحی برای توسعه‌ی سامانه‌های پدافندی، مقدمه‌ای برای تنش‌زایی و خروج از برجام با بهانه‌سازی از برنامه‌ی موشکی ایران و فشار بیش‌تر به همه‌ی طرف‌ها بود.
       

      شکل 10 سامانه ایجیش اشور عملیاتی شده در رومانی
       
      اگر ایده‌های ذکر شده‌ی اینجانب در پیمان پدافند موشکی ABM را به یاد داشته باشید و روش آمریکا در متوقف ساختن شوروی به شکل موقت تا نتیجه گرفتن از برنامه‌ی «تامین» و سپسSDI را به خاطر آورید، برجام نقشی فراتر از آن نداشت. غرب، برنامه‌ی هسته‌ای ایران را متوقف می‌ساخت تا بتواند چتر پدافندی کافی در اروپا فراهم آورد و پس از آن از برجام خارج شده و دور جدیدی از فشارها و در پوشش آن اقدامات لازم برای نفوذ در اروپا و ضدیت با روسیه را در تکمیل سلطه‌ی جهانی خود بر فضا صورت دهد.
      ایده‌ی این اقدام چنین فرضی بود که مذاکرات در ۲۰۱۵ به سرانجام می‌رسید، در ۸ سال بعد از آن از ۲۰۱۶ رئیس جمهور بعدی ایالات متحده فرصت دارد تا به چند روش چتر کنترل نظامی آمریکا بر اروپا و بخش‌های وسیعی از دنیا را با استفاده از توسعه‌ی تهدید از جانب ایران توسعه دهد. جالب‌تر اینکه زدن تاسیسات هسته‌ای ایران کم‌ترین نقش را داشت، اما بیش‌ترین صحبت‌ها را به خود اختصاص می‌داد. در این خصوص من دو راهبرد متصور می‌شوم:
      ·         نخست، خروج از برجام و بازی تهدید نظامی همه‌جانبه به خصوص دورایستا علیه ایران و همگام‌سازی اروپا در اعمال فشار همه‌جانبه به خصوص نظامی بر ایران.
      ·         دوم، ماندن در برجام و منتظر اقدامات موشکی ایران بودن برای طراحی پیمان‌های کنترلی بعدی که قابلیت دسترسی حتی به زیرساخت‌های موشکی ایران را نیز می‌دهد.
      سامانه‌ی ایجیس اشور در می ۲۰۱۵ در دوسلو رومانی مستقر شد و دو ماه بعد برجام نیز مورد توافق قرار گرفت. در برجام بسیاری از تحریم‌ها برای بازه‌ای بین ۵ تا ۸ سال تنظیم شدند و این زمان‌ها به خصوص بازه‌ی ۵ ساله‌ی تسلیحاتی و ۸ ساله‌ی موشکی از نظر راهبردی با استقرار فراگیر سامانه‌های موشکی در اروپا و منطق بقای برجام همگام هستند.
      در عمل و در برابر راهبرد خروج و تخریب برجام از سوی غرب نیز، ایران به فرصتی به طور متوسط از ۵ تا ۸ سال نیاز داشت تا تهدیدات نظامی خود را از نظر فنی و اثربخشی (تولید انبوه سامانه‌های جدید تهاجمی) به نتیجه برساند. بدین ترتیب هم در راهبرد خروج و هم در راهبرد ماندن در برجام تنفس ۵ ساله در برابر برنامه‌ی موشکی ایران دیده شده بود.
      در حال حاضر آنچه اتفاق افتاده این باور را اثبات می‌کند. آمریکا برد موشک‌های کوتاه‌برد سوخت جامد (ATACMS) موجود در سامانه‌ی هایمارس را از ۱۴۰ کیلومتر به ۳۰۰ کیلومتر و سپس به ۵۰۰ کیلومتر در نمونه‌ی تهاجم عمقی توسعه داد. همچنین موشک‌های هایپرسونیک خود را نهایی ساخت تا بتواند اهدافی در عمق ۱۶۰۰ کیلومتری را منهدم سازد. هدف از این کارها دقیقا ضدیت با توان پدافندی ایران و ایجاد دسترسی مناسب علیه تاسیسات هسته‌ای بود، به نحوی که بتواند با این موشک‌ها سامانه‌های پدافندی اس ۳۰۰ و اس ۴۰۰ را در هرجایی که باشند از کار بیاندازد، سپس جنگنده‌ها و بمب‌افکن‌های رادارگریزش بتواند وارد فضای ایران شده و به آسانی تاسیسات عمقی آن را هدف قرار دهد.
      ایالات متحده همچنین در نظر دارد تا ۲۰۲۵ برد این موشک‌های کوتاه‌برد زمین به زمین را به ۷۰۰ کیلومتر برساند، در حالی که بسیاری از کشورهای اروپایی از داشتن چنین تسلیحاتی محروم هستند و از طرفی خلا کاملی در زمینه‌ی برد ۱۰۰۰ تا ۵۵۰۰ کیلومتر در دارایی نظامی میان متحدین اروپایی حس می‌شود. این کشورها در صورتی که به چنین موشک‌هایی دست یابند قادرند موسکو و تهران را در کم‌تر از ۳۰ دقیقه هدف قرار دهند. از آنجایی که استفاده از این موشک‌ها به سبک تسلیحات متعارف تنها با تعداد انبوه موفقیت‌آمیز خواهد بود، بازار موفقی با فروش‌های سنگین به اروپا توسط آمریکا فراهم می‌شود. آن‌ها می‌توانند با هر موشک دست‌کم ۷ تا ۱۰ برابر قیمت واقعی سودآوری داشته باشند. بدون آنکه هیچ نگرانی‌ای برای استفاده از این تسلیحات توسط اروپایی‌ها حتی در بدترین حالتِ تقابلی علیه آمریکا وجود داشته باشد، آن‌ها می‌توانند برتری نظامی و به خصوص موشکی روسیه را از این طریق به شدت تحت تاثیر قرار دهند و موازنه‌های تئوریک موجود را برای همیشه به طور کامل بر هم زنند.
       در صورتی که این پروژه‌ها همگام با پروژه‌ی جنگنده‌ی اف ۳۵ که این روزها از نظر عددی تکمیل شده است به سرانجام برسد، دیگر مراحل زمانی موجود در برجام اهمیتی ندارند! غرب با یک برنامه‌ی هسته‌ای متوقف شده‌ای روبروست که به وسیله‌ی توافق توانسته است حجم مواد هسته‌ای در تاسیسات را به شدت کاهش دهد. از این رو هرگونه حمله‌ی نظامی به نشت مواد هسته‌ای و آلودگی‌های بیش از حد منجر نمی‌شود.
      راهبرد دوم حتی با عدم خروج از برجام و با انتظار و اتکا به ایجاد تهدید موشکی از سوی ایران تا حدودی امکان‌پذیر بود. آن‌ها پیش‌بینی می‌کردند که ایران در این دوره بالاخره موشک‌های با برد بلندتر را به نمایش بگذارد، بنابراین موشک‌هایی خیالی مانند شهاب ۴، شهاب ۵ و حتی ۶ را با در نظر گرفتن مسیر حرکت کره‌ی شمالی در برنامه‌ی موشکی برای ایران متصور بودند. موشک‌هایی که هیچ‌وقت ساخته یا رونمایی نشدند، اما مطابق با تصوراتی که از کره‌ی شمالی در آنها ایجاد شده بود ایران می‌بایست دست‌کم تا ۲۰۱۲ موشک میان‌بردی که بتواند اروپا را هدف قرار دهد نشان می‌داد. خیلی پیش‌تر نتانیاهو در ۱۹۹۷ گفته بود که ایران موشک شهاب ۶ با برد ۱۴ هزار کیلومتر را خواهد ساخت تا ایالات متحده را هدف قرار دهد. یک تحلیل‌گر روس در ۲۰۰۷ می‌گفت که ایران موشک‌های شهاب ۵ و ۶ را به زودی رونمایی می‌کند. محاسبات مختلفی در سال‌های مختلف پیرامون برنامه‌ی موشکی ایران ارائه می‌شد. وقتی این محاسبات خطاهای خود را نشان داد، آن‌ها برنامه‌ی فضایی ایران را دروغین و با هدف نظامی می‌خواندند تا به آنچه می‌خواهند دست پیدا کنند.
       ولی در عمل موشک‌هایی که بردی در سطح اروپا داشته باشند، بدون سرهای جنگی هسته‌ای و یا تعداد زیاد، قدرت نظامی آنچنان موثری به شمار نمی‌روند. گرچه در صورت وجود، اهداف راهبردی بسیاری برای آمریکا در حوزه‌ی نفوذ نظامی را تضمین می‌کردند. به نظر نمی‌رسید ایران بتواند حجم انبوهی از موشک‌هایی تولید کند که اروپا یا آمریکا را با کلاهک‌های غیرهسته‌ای متعارف هدف قرار دهد. رقمی در حدود نهایتا ۳۰۰ تا ۴۰۰ موشک که می‌شود با یک برنامه‌ی پدافند موشکی اکثر آن‌ها را در میانه‌ی راه مورد اصابت قرار داد و حتی اگر به زمین اصابت کنند آنچنان خسارتی بر جا نخواهند گذاشت؛ اما این حملات در عوض با پاسخ هسته‌ای از سوی غرب مواجه خواهند شد.
       این خلاصه ای از تصورات غربی‌ها نسبت به برنامه‌ی موشکی ایران بود. بنابراین بدون خروج از برجام نیز پیش‌بینی‌هایی برای کنترل برنامه‌ی موشکی ایران در وجوه مختلف تدارک دیده شده بود؛ مثلا توافقنامه‌ی جدید موشکی و سپس شکست در همین توافق جدید و استقرار گسترده‌ی سامانه‌های پدافند موشکی و راداری آمریکا در اروپا به هزینه‌ی شرکا. اما ایران از ورود به این بازی عامدانه سرباز زد. گرچه غربی‌ها طی این مدت و در راستای راهبرد اعلام شده، تسلط تمام طیفیِ (Full spectrum dominance ) مسیرِ از قبل طراحی شده‌ی خود را پیگیری کرده‌اند. ایران چه بخواهد چه نخواهد اگر موشک‌هایی برای زدن اروپا نشان ندهد نمی‌تواند به تهدیدات نظامی پایان دهد، از طرفی اگر چنین نکند حتی ممکن است با حمله‌ی نظامی محدود و از قبل شکست خورده‌ای مواجه شود که انگیزه‌ی داشتن چنین تسلیحاتی را در ایران به یک مطالبه‌ی عمومی تبدیل کند.
      روسیه هشیار می‌شود، واکنش آن‌ها دور از انتظار و سهمگین است
      روس‌ها قبل از اینکه دیر شود، با خروج از پیمان منع تسلیحات موشکی میان‌برد، واکنش اولیه را به اروپا نشان دادند. در حالی که این پیمان بین روسیه و آمریکا برای محدودسازی موشک‌های کوتاه و میان‌برد طراحی شده بود، اما برای آمریکا از نظر دسترسی سرزمینی از ابتدا هیچ نگرانی‌ای نسبت به برد این موشک‌ها وجود نداشت. به نظر می‌رسد روس‌ها می‌خواستند اروپایی‌ها را در جهت تحت فشار قرار دادن آمریکایی‌ها نگران کنند. اما واکنش واقعی و سهمگین آن‌ها به کلِ راهبرد دفاعی موشکی جنگ ستارگانیِ آمریکا، در ۲۰۱۸ و زمانی رخ داد که از مدر‌ن‌ترین تسلیحات تقریبا ناشناخته‌ی خود را رونمایی کردند:
       

      شکل 11 موشک کینژال  در حال تست پرتاب از جنگنده میگ 31
               ·            موشکِ هایپرسونیک3M22 زیرکن، با ۸ ماخ سرعت و قابلیت گشت‌زنی در ارتفاعات مختلف با ۲۰۰۰ کیلومتر برد که قابلیت انهدام آن برای هیچ‌یک از کشورهای اروپایی و حتی آمریکا با توان فنی موجود ممکن نیست.
               ·            موشک قاره‌پیمای آوانگارد با سر جنگی گشت‌زن که می‌تواند در رسیدن به هدف، تغییر مسیر داده و شبکه‌های پدافندی موشکی را در همان ارتفاع بالا و حتی در حین فرود دور بزند. آن هم با سرعتی بین ۲۰ تا ۲۷ ماخ که هیچ موشکی در حال حاضر قادر به رهگیری این سرعت در خط سیر مستقیم نیست، چه رسد به حالت گشت زن. این موشک قادر است از ۸۰۰ کیلوتن تا ۲ مگاتن مهمات هسته‌ای با قدرتی بیش از ۱۳۰ برابر حمله به ژاپن با خود حمل کند.
               ·            موشک بالستیک هواپرتاب کینژال، با برد ۲ تا ۳ هزار کیلومتر متناسب با بستر حمل و پرتاب هوایی. این موشک با ۱۰ ماخ سرعت به هدف اصابت می‌کند و اعلام شده که اختصاصا برای انهدام سامانه‌های پدافند موشکی مستقر در جوار روسیه مانند پاتریوت، تاد و ایجیس (در رومانی و مناطق دیگر) ساخته شده است. این موشک می‌تواند از هر نقطه‌ای که هواپیماهای جنگنده‌ای چون میگ ۳۱ یا توپولف ۲۲ قادر به رفتن باشند، به سمت اهداف پرتاب شود.
               ·            موشک اسکای‌فال یا بورویتزنیک با موتور هسته‌ای که قادر است به مدت بسیار زیادی در آسمان باقی بماند و یک یا چند کلاهک هسته‌ای را در خود جای دهد.
               ·            آنهپاد استاتوس ۶ ملقب به پوسایدون (آنهپاد اختصارا به معنای آبنورد هدایت‌پذیر از دور گفته می‌شود). استاتوس ۶ پدیده‌ی عجیب این رونمایی ها بود، یک اژدر هسته‌ای که قادر است بدون سرنشین دریانوردی کند و تا ۱۰۰ مگاتن بمب اتمی را با خود حمل کند. استاتوس ۶ موشک نیست، اما همه‌ی راهبرد پدافندی موشکی آمریکا را زیر سوال می‌برد.
      روس‌ها به یک‌باره از هر آنچه که در این سال‌ها در مورد آن تحقیق کرده بودند و یا توسعه داده بودند رونمایی کردند، همه‌ی آن تسلیحات افسانه‌ای. آن‌ها دیگر حوصله‌ای از خود نشان نمی‌دادند. به نظر می‌رسید قصد داشتند یک بار برای همیشه از شر برنامه‌ی جنگ ستارگان آمریکا که از زمان شوروی یک ایدئولوژی ضدکمونیسم بود و در عصر روسیه پلیدی جهانی کشورهای سرکش را بهانه‌ی خود کرده بود با قدرت خلاص شوند. آن‌ها کاری کردند که این برنامه هیچ معادله‌ی قابل محاسبه‌ای در برابر روسیه در خود نداشته باشد. اما این سامانه‌ها همچنان توجیهات خود را در برابر ایران و کره‌ی شمالی و تا حدودی چین، حفظ می‌کنند و بر همین مبنا پیش خواهند رفت. از طرفی مراکز فرماندهی و کنترل عظیم، حسگرهای فضاپایه و رادارهای برد بلند همچنان عنصر اصلی و فعال طرح جنگ ستارگان هستند و ارزش آن را در برابر روسیه تا حدودی حفظ خواهد شد.
       

      شکل 12 طراحی های مفهومی تسلیحات تازه رونمایی شده روسیه. گفتنی است که روسها همچنان تصاویر دقیقی از آنها نشان نداده اند
      ایران ساکت و ناتوان در ایجاد تهدید اثربخش
      گرچه ایران عامدانه به بازی تهدید موشکی علیه اروپا وارد نشد، و لیکن این را نباید به معنای یک امر حساب شده و موفقیت‌آمیز تلقی کرد. از آنجایی که پس از برجام تصوراتی در مورد اتخاذ سیاست تنش‌زدایی و رفع مسائل اقتصادی کشور با اتکای بسیار به منافع حاصل از توافق با غرب به وجود آمده بود، نزدیک‌بینی راهبردی دولت با خروج آمریکا از برجام خود را نشان داد. همه‌ی تصورات راهبردی دولت به هم خورد، چرا که ابزاری جز تصورات روی کاغذ برای این وضعیت تدارک دیده نشده بود؛ راهبرد خروجی هم در کار نبود (!!)، دولت صرفا به دستاورد دیپلماتیک خود بسنده می‌کرد و آن را یک افتخار می‌دانست، در حالی طرف مقابل اقدامات بسیار زیادی در سطح جهانی با موفقیت‌های بسیار انجام می‌داد.
      از بعد نظامی به این دلیل که بزرگ‌ترین تهدید از دید اروپایی‌ها، یعنی برنامه‌ی اتمی ایران از میان رفته یا به کنترل در آمده بود، به نظر می‌رسید برنامه‌ی فضایی ایران که ماهواره‌برها و تست‌های فضایی در آن ابزاری قدرت‌افزا محسوب می‌شدند، برای کاهش تنش به دست خود دولت محدود شده‌اند. شواهد از کاهش بودجه‌ی دفاعی و کاهش شدید بودجه‌ی برنامه‌ی فضایی ایران خبر می‌داد. گرچه در سال‌های بعد با اینکه مردم و مجلس هشیار شده‌ بودند بودجه‌ی دفاعی و برنامه‌ی فضایی افزایش یافت، اما آنچنان شور سابق در برنامه‌ی فضایی ایران دیده نمی‌شود؛ بیش‌تر پرتاب‌ها شکست می‌خورند و ایران از دست‌یابی به فضا در یک مسیر صحیح و اصولی، به عنوان راهبرد ملی پایدار باز می‌ماند. اما سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با رویکردی هوشیارانه و بدون خدشه در راهبرد دولت، با پرتاب موفق ماهواره‌ی نور و رونمایی از موتور سلمان سعی در جبران این عقب‌ماندگی داشت، اما این کافی نبود.
      در سطح متعارف تهدید کافی علیه اروپا در جهت متعهد نگاه داشتن آنان ایجاد نشده بود، ابزار خاصی در عمل وجود نداشت و ایران از ابزارهای اقتصادی، سیاسی و قانونی کافی نیز بهره‌مند نبود. در برابر، اروپایی‌ها حتی تضمین‌هایی چون سپر موشکی آمریکا در رومانی، استقرار تاد در امارات و دیگر مناطق عربی در برابر یک حمله‌ی محدود موشکی را ایجاد کرده بودند و این هم‌پیمانان اروپایی بودند که ابزار مقابله در برابر اقدامات ایران را در اختیار داشتند. ایران نه تنها دیگر در هیچ سطحی نگران کننده نبود، خود نیز همکاری لازم را به عمل می‌آورد و به طمع منافع اقتصادی یا جلوگیری از ایجاد مشکلات جدیدتر از برجام خارج نشده بود و قصدی برای ایجاد تنش نشان نمی‌داد. از این رو غرب سیاست فاصله‌اندازی میان نهادهای اصلی دفاعی ایران و دولت را در پیش گرفت، تا با تحلیل‌های پیوسته‌ی خود برنامه‌ی موشکی ایران را علت عارضه‌های سیاسی تحمیل شده بر ایران نشان دهد.
       بنابراین اروپایی‌ها حتی لازم نمی‌دیدند پیگیر هیچ تعهدی باشند، از نظر آن‌ها مسئله تمام شده بود و حتی در صورت اقدام نیز آن‌ها در هر شرایطی زمان کافی برای هر کاری داشتند. گستاخی تا آنجایی پیش رفت که کشورهای عربی با مشاهده‌ی سیل تسلیحات غربی سرازیر شده به کشورهایشان و ایضا قرار گرفتن در حوزه‌های استراتژیک تسلط تمام‌طیفی آمریکا، طالب شرکت در مذاکرات بعدی یا برجام ۲ با ایران شدند؛ آمریکا دیگر سربازهایش را راهی صفحه‌ی شطرنج با ایران می‌کرد. اعراب بر خلاف آمریکا مسئله‌ای با برنامه‌ی هسته‌ای ایران که قبلا حل شده بود نداشتند، آن‌ها به دنبال قطع حوزه‌های نفوذ راهبردی ایران در منطقه و کاستن از توان موشکی ایران به نیابت از غرب بودند.
       اما با این وجود، آمریکای جمهوری‌خواهان در راهبرد اول که در سرتیتر همگامی راهبردی با برنامه‌ی هسته‌ای ایران به آن اشاره شد، برای فروش وسیع تسلیحات و استقرار سلطه‌ی کامل نظامی بر آسمان و فضای اروپا و خاورمیانه در معادلات خود به تهدید جدی از سوی ایران نیاز داشت. برای آمریکا داشتن یک سلاح هسته‌ایِ محدود و کم‌ظرفیت از سوی ایران لازم بود و فرصت‌های بسیاری برای نفوذ و اعمال قدرت توسط آمریکا در ناتو و کشورهای عربی فراهم می‌آورد، از حضور تقریبا بی‌هزینه و همه‌جانبه در همه جا (!) تا داشتن بهانه‌های کافی برای اقدام علیه توان بازدارندگی روسیه و حتی چین به هزینه‌ی دیگران. البته بی‌عملی ایران دست آنان را از این اقدامات تا حدودی کوتاه می‌ساخت. جمهوری‌خواهان به خوبی برای ابعاد روانی «تهدیدی به نام ایران» در جهت بقای سیاسی خود نیز برنامه‌ریزی کرده بودند، تا حدی که به عقیده‌ی بنده آزمایش سلاح هسته‌ای از سوی ایران اصلی‌ترین و لازم‌ترین عنصر برنامه‌ی تهدیدسازی ترامپ در جهت محِق‌سازی خود بود. اما ایران در این حوزه با اتکا بر اصول اعلامی خود در فتوای هسته‌ای اقدامی نکرد. هر چند ایران از دید غربی‌ها خود را ناتوان و بی‌اراده نشان داد (کاری که معقول به نظر می‌رسید واکنش شدید مقابله به مثلی در حد خروج از برجام و ساخت بمب بود و همه در دنیا چنین انتظاری داشتند) و سعی کرد نسبت به اهداف تاکتیکی نزدیک به خود قوای منکوب کننده‌تری فراهم آورد تا بازدارندگی را در عرصه‌ی تاکتیکی و در برابر پایگاه‌های نزدیک به خود فراهم کرده و مهلتی به اعراب برای عرض اندام نداده باشد، و از طرف دیگر با نظامی نکردن برنامه‌ی هسته‌ای خود آن را حفظ کند.
      اتخاذ این راهبرد با ساختن موشک‌های سوخت جامد کوتاه‌برد، افزایش در دقت و تعداد و رساندن برد آن‌ها به ۱۰۰۰ و سپس ۱۸۰۰ کیلومتر، قدرتی با فواید تاکتیکی بی‌شمار به خصوص علیه تهدیدات منطقه‌ای ایجاد کرد. این توان ثمرات خود را در حملات موشکی به داعش، تروریست‌های کردستان عراق و پایگاه تروریستی عین‌الاسد نشان داد، اما در حیطه‌ی حفاظت از دستاوردهای برجام عمل‌گر موثری به شمار نمی‌رفت. ایران بدون داشتن سلاحی که بتواند به شکلی موثر اروپا را تحت فشار امنیتی-نظامی قرار دهد، نتوانست آن‌ها را در توافق متعهد نگاه دارد.
      شیوه‌ی دست‌یابی ایران به سلاح هسته‌ای، خط زمانی و مراحل مختلف در مقاله‌ای دیگر مورد تحلیل اینجانب قرار گرفته است و از تکرار آن خودداری می‌کنم. در آن مقاله از دلایلی مبنی بر اینکه چرا ساختن یک یا چند بمب فواید آنچنانی نداشته و در راستای راهبرد تقابلی آمریکا قرار می‌گیرد و اینکه حتی اجرای آن، چه پیش‌نیازهایی لازم دارد به تفصیل سخن گفته‌ام. آن موارد در مورد دست‌یابی به موشک‌های میانبرد فراقاره‌ای نیز منطق مشابهی دارد و شرایطی ویژه را رقم می‌زند که در ادامه توضیح داده خواهد شد.
      موشک میان‌برد فراقاره‌ای (IRBM)
      چنین موشکی از نظر فنی ابتدا لازم است طی ۵ تا ۷ پرتاب مطابق با الگوی اثبات یک فناوری موشکی، به باور تولیدکننده و همگان برسد. سپس این فناوری از نظر تولید انبوه در سطوح متعارف و غیرمتعارف و از نظر عددی به شکل راهبردی و تاکتیکی نیز می‌بایست خود را اثبات کند. این موارد برای تحقق به زمان زیادی نیاز دارند. برای مثال موشکی که بتواند بردی معادل ۴۰۰۰ کیلومتر یا بیش‌تر داشته باشد، باید بتواند سالم پرتاب شود، به سلامت از پدافند موشکی عبور کند، سالم به مقصد برسد و در مقصد نیز نقطه‌ی مورد نظر را با دقت بالایی مورد اصابت قرار دهد و آن اصابت موثر واقع شود. در برخی محاسبات برای چنین موشکی که بتواند از میان خطاهای سیستمی، خطاهای هدف‌گیری و اقدامات دشمن موثر واقع شود، شانس کمی وجود دارد و به همین علت برای دست‌یابی به موفقیت باید این شانس کم با کمیت پوشش داده شود. مثلا اگر فرض بگیریم از ۱۰ موشک با خطاهای مذکور تنها ۴ موشک امکان رسیدن به ۱۰ هدف را داشته باشند، بنابراین می‌بایست ۲۵ موشک تولید شود و همین تعداد نگهداری و سپس شلیک شود که فرایندی بس بزرگ و پرمسئله است، به خصوص نسبت به ابعاد دشمنان و اهداف جدیدی که مورد تهاجم قرار می‌دهد.
      اروپا پهنه‌ی وسیعی از اهداف دارد و نمی‌توان تنها با تعداد محدودی موشک در برابر آن بازدارندگی ایجاد کرد. مگر اینکه این تعداد محدود موشک، به سرهای جنگی اتمی مجهز باشند و از طرفی دیگر به تعداد شهرها، پایگاه‌ها یا دست‌کم پایتخت‌های اروپایی لحاظ شده باشند. این بدان معنی‌ست که برای موشکی در برد اتحادیه، ۲ روش مطروح است: در طرح اول باید موشک‌ها بسیار ارزان و پرتعداد باشند و در طرح دوم به خصوصیاتی مجهز شوند که با کم‌ترین خطا از پیشرفته‌ترین سامانه‌های پدافندی عبور کنند. در طراحی دوم موشک‌ها بسیار گران خواهند شد تا ترکیب این دو طرح یک اجبار شود و البته در کنار آن می‌بایست سامانه‌های جانبی برای انهدام یا مشغول‌سازی پدافندهای موشکی غربی در محدوده‌ی اتحادیه نیز تدارک دیده شود تا بازدارندگی، کمال ظرفیت خود را حفظ کند. یک مثال عددی را می‌توان آن ۱۰ پایگاهی که ائتلاف غربی در ۲ حمله‌ی موشکی از اروپا به سوریه استفاده کرده است، ملاک قرار داد. به لحاظ فنی ۵۰ تا۱۰۰ موشک برای انهدام هر پایگاه لازم است و این نیازی در حدود ۵۰۰ تا ۱۰۰۰ موشک را در دو طرح مذکور گوشزد می‌کند.
      از جهات فوق، ساختن موشک، آزمایشات مختلف و در نهایت تولید انبوه به شکلی که بدون کلاهک هسته‌ای و با سر جنگی حدود ۵۰۰ کیلوگرمی موثر واقع شود، زمان زیادی دست‌کم بین ۵ تا ۲۰ سال طول خواهد کشید. رونمایی از چنین موشکی بسیار حساسیت‌برانگیز خواهد بود و می‌تواند تنش‌های بسیاری ایجاد کند، بنابراین در دوره‌ی رونمایی و آزمایش‌ها می‌بایست هزینه‌های زیادی صرف شود. از طرفی در این میان دشمن نیز اقدامات متقابل فراوانی صورت خواهد داد. از تحرکات تروریستی تا حمله‌ی نظامی محدود و یا اقدامات راهبردشکنِ متقاطع مثلا پاسخ به برنامه‌ی موشکی در سطح تحریم‌های اقتصادی یا سیاسی.
      اما نداشتن این موشک به معنای آن است که هر توافقی ضمانتی برای متعهد ساختن طرف اروپایی در پی نخواهد داشت و تجربه نیز نشان می‌دهد که چنین توافقی بدون شک یک اتلاف وقت خواهد بود. با این وجود برنامه‌ی هسته‌ای نیز بدون تسلیحات حامل اهمیت آنچنانی‌ای ندارد و پیگیری بیش از حد آن صرفا برای ایجاد سرگرمی و فایده‌ی سیاسی به نفع طرف غربی‌ست تا در جهت ایجاد ساز و کارهای تحریمی و محدودسازی بیش‌تر ایران دستاویزی داشته باشند. گرچه هزینه‌های داشتن این موشک‌ها ممکن است زیاد به نظر برسد، ولی کشور را به بازدارندگی مطلوبی می‌رساند که طرف معامله را در محدوده‌ی توافق نگاه می‌دارد. این از آن جهت امری راهبردی محسوب می‌شود که نابود کردن هر توافقی به معنای شروع مخاصمه‌ای جدید است. چه بسا نگارش یک توافق منافعی دارد و مضراتی ولی کنترل شده، اما خروج از آن هزینه‌های بسیار زیادی برای هر دو طرف و به بر اساس تجربه‌ی موجود و تجارب قبلی برای ما خواهد داشت.
      آنچه که اشاره شد نمایشی از مقطعی و تاکتیکی بودن اقسام مختلف مذاکرات توسط غرب در ابتدای راه با هر کشوری که به ایجاد قدرت سخت می‌پردازد، بود. این مذاکرات همانند مذاکرات آتش‌بس میان یک درگیری نظامی برای ارسال بیش‌تر مهمات به خطوط و جابجایی مجروحین برای درگیری بزرگ‌تر بعدی‌ست. آن‌ها به دلیل ماهیت برتری‌طلبی متکی بر فناوری نمی‌توانند به معاهدات صلح در هیچ سطحی پایبند بمانند. به محض آنکه تکنولوژی‌های جدید نمایان می‌شوند و حوزه‌های جدید اعمال قدرت به واسطه‌ی آن‌ها فراهم می‌شود، همه‌ی معادلات و توافقات پیشین را به هم ریخته و طالب نظمی جدید مطابق با این توانایی‌های جدیدشان می‌شوند. گاه این تکنولوژی‌های جدید فناوری‌های سیاسی و اقتصادی‌ست و یا حتی نوآوری‌های اداری در ایجاد مکانیزم‌های بین‌المللی بروکراتیکی که محدودسازی و کنترل دیگران را از طریق پیمان‌های پیچیده شده در ظواهر صلح آمیز دنبال می‌کنند، مانند آنچه که در FATF شاهدیم. این مطلب را با عنوان حقانیت فناوری در مقاله‌ای دیگر با اشاره به برخی ریشه‌ها و علل برتری‌طلبی تکنولوژیک و اخلاقیات برآمده از آن مفصلا توضیح داده‌ام و از ادامه خودداری می‌کنم.
      طی سال‌های آینده، وزنه‌ی اساسی در راهبردهای غرب علیه جمهوری اسلامی ایران همان ضمانت‌های عملی از قبل ایجاد شده در سطح نظامی (در حوزه‌های تاکتیکی و راهبردی‌) است که در مقاطع خاصی علیه سطوح خاصی از قدرت (به خصوص نوع فناورانه که دسترسی سخت را فراهم می‌کند) به کار گرفته می‌شوند؛ اقداماتی که دو طرف هوشمندانه به کار می‌برند تا طرف دیگر را به بازنگری در رفتار خود وادار کنند.
       این اقدامات از سوی غرب تعمدا بر اساس محاسباتی پیشینه‌دار و تجربه‌های قبلی تنظیم می‌شوند، علت این تنظیم نیز باورپذیری آنان با اتکا به داستان‌پردازی‌های تاریخی نزد افکار عمومی و اثبات وجود تجربه‌های قبلی‌ست و به خصوص باورپذیری نسبت به عملی بودن راهبردهای پیشین در آینده. مثلا مسیر توسعه‌ی موشکی ایران به خاطر مسیری که کره‌ی شمالی رفته است قابل حدس است یا حتی برنامه‌ی هسته‌ای، و ایران در این برنامه مثلا از تجربه‌های راهبردی کره و چین استفاده خواهد کرد و غربی‌ها هم رفتار متقابل این کشورها را ملاکی برای هزینه‌های مقابله با ایران خواهند کرد. کره‌ی شمالی به مقیاس وسیعی برای ایران داستان‌پردازی شده است. مسئله‌ی وزنه‌های راهبردی نظامی جهانی مانند پدافند موشکی از آنجایی اهمیت راهبردی دارد که پیوسته هزینه‌های بسیاری برای آن شده است، ساختارهای عریض و طویلی ایجاد کرده‌اند که از این طریق نفوذ‌های عمیق جهانی، ایجاد شده و به تملک اصیل غرب درآمده‌اند و در خود جایگاهی برای اینکه کدام سیاست‌مدار و یا حزب در رئوس قدرت طرف‌ها قرار گیرد، در نظر نگرفته است. آمریکا تجربه‌ی بسیاری در حوزه‌ی اعمال قدرت بر شوروی و دیگران داشته و دارد و درس‌هایی که از آن‌ها آموخته است را در مورد ایران تکرار خواهد کرد. این درس‌ها در ساختار اقتصادی-نظامی ایالات متحده زنجیره‌های کلان ارزش و همچنین کالاها، مصارف و بازارهایی ایجاد کرده‌اند که لزوم بهره‌گیری حداکثری از آنان را برای این کشور واجب کرده است. آمریکا و غرب را گریزی از مسیرهایی که انتخاب می‌کنند نیست و این مسیرها به سادگی قابل پیش‌بینی است و باید با روش‌های نرم، افکار عمومی را نسبت به آن‌ها هشیار ساخت.
      چالش راهبردیِ ایجاد تهدید نظامی علیه اروپا برای متعهد نگهداشتن آن‌ها در هر توافقی، آن است که اقدامات آفندی و به خصوص پدافندی آن‌ها در سطوح نظامی موثر واقع نشوند. به خصوص در زمانی که برنامه‌ی هسته‌ای ایران را کاملا نظامی تلقی می‌کنند و خود را بر اساس نتایج فنی آن تنظیم می‌کنند نه رفتار سیاست‌مداران یا تئوری‌های سیاسی.
       
       
      پایان بخش اول
      برخی منابع
      1- https://en.wikipedia.org/wiki/Sentinel_program
      2- https://en.wikipedia.org/wiki/Safeguard_Program
      3- https://en.wikipedia.org/wiki/Anti-Ballistic_Missile_Treaty
      4- https://en.wikipedia.org/wiki/Strategic_Defense_Initiative
      5- https://www.nytimes.com/2016/05/13/world/europe/russia-nato-us-romania-missile-defense.html
       
    • توسط worior
      بسمه تعالی
       
      انگیزه بالای غرب در ممانعت از دستیابی ایران به سلاح هسته ای نوید جنگ میدهد.
       
       

      \
      بعنوان یک ایرانی، یک سوال اساسی در برابر عقل سلیم (کامن سنس) ما وجود دارد؛ واقعا این انگیزه شدید غرب در ممانعت از دستیابی ایران به یک برنامه حتی صلح آمیز هسته ای از کجا آمده و چه دلیلی دارد؟ آیا این سلاح واقعا آنقدر مهم است که بخاطرش مردم ایران زیر حجم وسیعی از تهدیدات و تحریم های بین المللی قرار گیرند؟ آنهم به گونه ای که ابرقدرتی چون آمریکا با تلاش و کوشش و سرمایه گذاری بسیار با هر دستاویزی حتی ممانعت از صدور دارو و واردات مواد غذایی به ایران، طی دو دهه به زعم خویش مانع وجود چنین سلاحی در ایران شود؟. اگر بخواهیم این همه فشار به مردم ایران از سوی غرب به خاطر سلاح هسته ای را بهانه ای برای یک مقابله تمدنی با مردم ایران در همه حوزه ها ندانیم و فقط خود سلاح را ملاک بگذاریم، به این نتیجه ساده میرسیم که حتما آنقدری برای مخالفان بین المللی وجود آن در ایران ارزشش را داشته است که خود را چنین به آب و آتشی برای مقابله با ایران بزنند. اما این ارزش واقعا چرا آنقدر زیاد است؟. چون بمب اتمی در ذات خود یک سلاح صرفا نظامی و یا یک اسلحه به ظاهر برتر است، دلیلی نمیابیم جز اینکه دول غربی حتما آن را مانعی در برابر تهاجم نظامی خود به ایران میدانند. غربی که البته سابقه تهاجم نظامی و نسل کشی ایرانیان در دوران جنگ جهانی اول و دوم و حمایت از صدام حسین در جنگ 8 ساله و نسل کشی ایرانیان با نوع دیگری از تسلیحات غیر متعارف چون بمب شیمیایی در کارنامه خود دارند.
       
      اما بیاییم از زاویه دید غرب به بمب هسته ای ایرانی نگاه کنیم، یک استدلال خیلی ساده اما بنیادی؛ آنها بمب اتمی دارند موشک هم دارند، ای وای، بنابراین منطقی است که به ما حمله هسته ای کنند یا آن را به کسانی بدهند که میخواهند به ما حمله کنند، پس ما باید مانع شویم. هیچ استدلال دیگری جز بازی کلمات برای پیچیده سازی همین ایده ساده نمیابید. تمامی پروتکل های ممانعت از اشاعه تسلیحات هسته ای، برنامه های کنترل تسلیحات ووو برای این هستند که غرب با دستاویز های مختلف مطمئن شود تهدید احتمالی علیه خود را با تمهیدات غیر نظامی در ابتدای راه خنثی کرده است. بسیار خوب، اگر همین دیدگاه غربی را ملاک حقانیت بگذاریم، چرا آن را برای ایرانی ها پسندیده ندانیم؟ به کدامین تضمین یک شهروند ایرانی  میتواند مطمئن باشد که همسایه شمالی، شرقی، غربی، اسراییل، اروپا، آمریکا و حتی چین، و هند که در دوردست هستند و همگی تجهیزات لازم موشکی و هوایی برای بمباران را در اختیار دارند، به ایران حمله نظامی اتمی نکنند؟ آنهم در زمان و مکانی که ایران بیشترین ناامنی ها و جنگ ها را در همسایگی خود تجربه میکند، مردمانی که بر خلاف کشورهای غربی با تهدیدات واقعی نظامی و تروریسم در جوار مرزهای خود روبرهستند و نمیتوانند این تهدیدات را به شکل وجودی و یا احتمالی در دوردست و آینده اتخاذ کنند. واقعا چگونه یک ایرانی میتواند مطمئن باشد که آمریکا از بیش از یکصد کلاهک اتمی مستقر در ترکیه و امارات و همین تعداد مستقر در ناوهای هواپیمابرش در خلیج فارس و دریای عمان دارد علیه ایران استفاده نکند؟. آن هم کشوری که سوابق بد بسیاری در توجیه سازی برای تهاجم به دیگر کشورها در کارنامه خود دارد، کشوری که یک اقتصاد نظامی بسیار بزرگ دارد و نمیتواند و یا نمیخواهد از توسعه آن دست بردارد و یا آنرا کوچک کرده و در حدود مرزهای خود نگه دارد.
       
      چگونه یک ایرانی با وجود این همه تهدیدات علنی در اطراف خویش باید آرامش داشته باشد؟ آنهم وقتی به این ایرانی میگویند با این همه تهدید  و تحریم و تروریسم دولتی ما علیه خودتان کنار بیایید، دانشمندان، نظامیان و شهروندان شما را برای امنیت سربازان خود که در همسایگی شما مستقر کرده ایم میکشیم! ولی شما موشک و بمب اتم نداشته باش، چیزی در خاطر ما نمیگنجد جز این باور قطعی که آنها قصد جدی حمله فراگیر نظامی به ما دارند. اما همه این موارد گفته شده به این اندازه عجیب به نظر نمیرسد، که غرب در اعمال و رفتارش، موجبات ایجاد انگیزه قوی در ایرانیان برای تولید سلاح هسته ای شده است؟ این یک دوگانگی عجیب است، گویی که به نظر میرسد آنها دارند سلاح اتمی را به ما تحمیل میکنند؟
       
      پاسخ به این سوال در این برهه و در زمانی که غرب کمپین فشار حداکثری خود را با تمام قوا و ابزارهای نظامی و غیر نظامی اعمال کرده است، دیگر اهمیتی ندارد، همه میدانند، آنها میخواهند ما بمب اتمی بسازیم تا زیربار هزینه های سنگین تهاجم نظامی نروند. این استدلال البته بسیار ابلهانه به نظر میرسد، اما بیاییم صادق باشیم، غرب همه راه های مسالمت آمیز در حل مسئله هسته ای خود با ایران را با بی عملی و فریبکاری بسته است، اعتماد را از بین برده و ترامپ را در تحمیل حداکثری تحریم ها به ایران همراهی نموده و نیازی نیست که ادعاهای همه سیاستگذاران آمریکایی و بسیاری از اروپاییان در مورد اینکه انتظار رژیم چنج در ایران را میکشند مجدد تکرار کرد یا فکت های خبری و مصاحبه های آنان را برای اثبات این راهبرد غربی علیه ایران بکار برد، امری واضح است. ولیکن چنین امر واضحی برای ایران در شرایط کنونی چه راه هایی باقی میگذارد؟ رها کردن حکومت و تحویل آن به اشخاصی یا گروه های پیرو غرب؟!  
       
      نخست اینکه حتی اگر همین الان نظام جمهوری اسلامی حکومت را رها کند! تا  حکومتی جدید شکل بگیرد، چنین حکومتی بواسطه مردم و بواسطه تاریخ یکصد ساله اخیر خود در رابطه با غرب بسرعت سرنگون خواهد شد، از طرفی هیچ یک از آلترناتیوهای موجود غرب پاسخی به آینده چنین تغییر حکومتی نیستند. جریان های خارج نشین تشنه به تسخیر قدرت با رویکردهای بسیار متعارضی که در همان ابتدای انقلابی شکست خوردند و به حاشیه رفتند، جنگ خیابانی قدرت در سرتاسر ایران را بر علیه یکدیگر براه بخواهند انداخت و تجربه ای مشابه آنچه که در سوریه نظیر جنگ همه علیه همه اتفاق افتاد در ایران نیز تکرار خواهد شد. البته این به مذاق رقبای منطقه ای و غربی ایران بسیار خوشایند خواهد بود.
      چنین وضعیتی احتمال دخالت نظامی خارجی را همچون تجربه ابتدای انقلاب اسلامی و حمله عراق در شرایط خلا قدرت و حکومت نوپای انقلابی فراهم میکند و فرقی نخواهد کرد که حاکمیت جدید ایران در اختیار چه کسی از این گروه های اقل-دگری قرارگیرد، بنابراین قوت بخشی به امنیت و استحکام ملی برای ممانعت از بروز چنین فاجعه عظیمی با همه ابزارها، توسط هر فردی که در حال حاضر در راس قدرت ایران قرار گیرد اجبار است و نه فقط یک مسئله عقلایی.
      دوم اینکه اگر تغییر حکومت در ایران اتفاق نیفتد، اما تحریم ها و رویکردهای یک جانبه ای که برقرار شدند نیز، از همان سو بدون پیش شرط و کامل برداشته نشوند، منجمله همین راهبرد تغییر رژیم در ایران، خوب دلیلی هم ندارد که حکومت ایران با وجود این همه تهدید دست از برنامه هسته ای خود بکشد، در این شرایط نیز بحران امنیت به قوت خود و در سطح تهدید حمله نظامی فراگیر و یا حتی محدود وجود دارد علاوه بر اینکه اگر تحریم های غرب موفق شوند اقتصاد ایران را منهدم کنند، گرسنگی و معضلات فراگیر حاکمیت را به گونه ای تحت فشار قرار میدهد که، بمب اتمی را وسیله گزار خود از شرایط کنونی بداند.
       
      سناریو های موجود در هر دو گزینه فوق از مجرای موفقیت راهبردهایی که غرب پیش گرفته است اتفاق خواهد افتاد. بدین ترتیب در راهبرد کنونی غرب ایران مجبور است تا بمب را بسازد و آن را نیز شیوع دهد، و از طرفی دچار رژیم چنج نیز بشود، هر سیاستمدار عاقلی میفهمد که خطر چنین راهبردی بسیار بسیار بیشتر از آن است که با ایران مطابق با هر آنچه در برجام بود به شکل احترام متقابل و بصورتی دوستانه رفتار میشد. با این وجود اما یک خوش خیالی ترامپی نیز این وسط وجود دارد. و آن این است که ایران بمب اتمی نمیسازد، تا مرز فروپاشی رفته و از طریق نفوذ هایی که در نظام حاکم ایران صورت خواهد گرفت، همراه با تحریم و فشارها بر مردم، حکومت وادار به مذاکره و کوتاه آمدن در برابر همه خواسته های غرب خواهد شد. اما با وجود رقبای منطقه ای خشن ایران، تروریسم، سوابق عهد شکنی غرب در گفتگوهای پیشین و خود برجام، آینده حیات در خاورمیانه و همچنین عدم وجود یک دلیل منطقی که ایران بخواهد امتیاز در دست خود را رها کرده به مذاکره وارد شود، هیچ منطقی پذیرای این استدلال ترامپی نخواهد بود.
       
      با همه این قصه ها که خواندیم، شما غربی ها مدتی ایرانی باشید، بمب اتم نسازید،به انواع مذاکرات تن دهید، مذاکراتی که بیشتر شبیه قراردادهای پیمانکاری یک طرفه بدون پرداخت وجه هستند، مدت زیادی بدون کسب درآمد زندگی کنید، و از حقوق خود درصحنه تجارت آزاد بین الملل بهره مند نباشید، سپس موشک های خود را رها کنید و با شورش های مردمی و تروریسم از بیرون و درون مرزهای کشور خود روبرو شوید، و در این شرایط احساس امنیت کنید و به ایرانی بودن خود افتخار هم بکنید!. پس هر عقل سلیم ایرانی میفهمد که غرب بر خلاف ادعای خود، شرایط را بگونه ای تنظیم کرده که ایران به ساخت سلاح هسته ای وادار شود تا مسئله را از راه ساده و دستیافتنی خود حل کند. از طرفی از ورود به درگیری نظامی پر هزینه با غرب دور شود و از سویی دیگر در شرایط شکننده امنیتی و بحران های منطقه ای خود را حفظ کند.
       
       
      نویسنده worior@military.ir
      اقتباس از مطلب با ذکر نام کاربری نویسنده و یا آدرس سایت آزاد است.
      متن انگلیسی مقاله بزودی در: www.msai.ir
    • توسط worior
      به نام حق
       
       
       
       
      کاربرد سلاح هسته ای در مقام دفاع مشروع
       
      پیشگفتار:
      این گزارش در صدد پاسخ به سوال جدی مطرح در دکترین و محافل علمی و سیاسی و نهادهای بین المللی است، مبنی بر اینکه آیا تولید و تکثیر با استفاده از سلاح هسته ای در پرتو حقوق بین الملل مجاز است یا ممنوع؟ رای مشورتی 1998 دیوان بین المللی دادگستری که در مقام پاسخ به همین سوال صادر شد، اهمیت این موضوع را دو چندان کرده است. دیوان در پاسخ به این سوال در بخشی از رای خود اعلام می کند که «در حقوق بین الملل عرفی و قراردادی فی نفسه هیچگونه ممنوعیت جامع و جهانی برای تهدید یا استفاده از سلاح های هسته ای وجود ندارد» و «در وضعیت فعلی حقوق بین الملل و عوامل موجود در آن، دیوان نمی تواند به طور قطعی نتیجه بگیرد که در مقام دفاع مشروع در شرایطی که کشوری شدیداً در معرض نابودی باشد تهدید یا استفاده از سلاح هسته ای مشروع است یا نامشروع». با این حال دیوان اعلام می کند که «تهدید یا استفاده از سلاح هسته ای باید منطبق با مقررات حقوق بین الملل لازم الاجرا در مخاصمه مسلحانه، به ویژه اصول و قواعد حقوق بین الملل بشر دوستانه و همین طور مطابق با تعهدات پیش بینی شده در معاهدات و سایر تعهداتی که صریحاً مربوط به سلاح های هسته ای است باشد».
      در این گزارش، مقررات، اصول و قواعد حقوق بین الملل ناظر بر سلاح هسته ای مورد مطالعه قرار گرفته است. در حقوق بین الملل، برخی سلاح ها در پرتو قواعد عام ممنوع شناخته می شوند. به عنوان مثال در تعدادی از اسناد بین المللی به صراحت آمده است که استفاده از سلاح و تجهیزاتی که ماهیتاً موجب «درد و رنج زاید» می شود ممنوع است. در این خصوص برای یافتن مصادیق این قاعده عام، باید ویژگی های هر سلاح را مورد بررسی قرار داد که آیا سلاح مورد بحث متضمن درد و رنج زاید هست یا نه؟ گاهی نیز به موجب قاعده ای خاص، کاربرد برخی از سلاح ها ممنوع شده است. در این گزارش پس از بررسی ویژگی های سلاح هسته ای، ابتدا وضعیت حقوقی کاربرد این سلاح در یک مخاصمه مسلحانه در پرتو قواعد عام حقوق بین الملل مورد بررسی قرار گرفته و سپس به مقررات خاص حقوق بین الملل ناظر بر سلاح هسته ای در عرصه های منع تولید و تکثیر، منع استفاده و حذف کامل آن، اشاره شده است.
      در آخر، با تحلیلی از رای مشورتی 1996 دیوان بین المللی دادگستری، به این نتیجه منتهی شده است که علیرغم وجود فواعد عام و خاص حقوقی در زمینه های مختلف سلاح های هسته ای، وضعیت حقوقی این سلاح هنوز شفاف و خالی از پرسش نیست. با این حال، علیرغم عدم صراحت قانونی، تا زمانی که سلاح هسته ای از چنان ویژگی های تخریبی و زیانبار برخوردار است، استفاده از این سلاح حتی در مقام دفاع مشروع، در پرتو قواعد عام حقوق بین الملل نمی تواند مشروع و قانونی تلقی شود. اما در صورت تولید نسل جدیدی از سلاح هسته ای که ویژگی آن با الزامات قواعد عام حقوق بشردوستانه و مقررات کلی حاکم بر مخاصمات مسلحانه در تضاد نباشد، در وضعیت فعلی نمی توان چنین سلاحی را در زمره سلاحهای ممنوعه دانست.
       
      کلید واژه: سلاح هسته ای، حقوق مخاصمات مسلحانه، حقوق بشردوستانه، خلع سلاح
      منبع
      فایل از این وب برداشت شده ؛ www.dadgostari-ag.ir
      متن دیگری با همین موضوع , http://www.ensani.ir/fa/content/73414/default.aspx
       
      متن کامل مقاله به پیوست موجود است ؛
      http://www.military.ir/forums/applications/core/interface/file/attachment.php?id=161
  • مرور توسط کاربر    0 کاربر

    هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.