zed

«آقا سعید» مظهر روحِ حزب الله ( مجموعه سخنرانی ها و نظرات )

امتیاز دادن به این موضوع:

Recommended Posts

[align=justify]حاج سعید قاسمی از فرماندهان دفاع مقدس هفته گذشته در دانشگاه امام صادق به ایراد سخنان مهمی درخصوص دفاع مقدس و حوادث اخیر پرداخت.

به گزارش رجانیوز، سخنان قاسمی در برخی رسانه‌ها به صورت ناقص انعکاس یافت که نظر به اهمیت این سخنان، رجانیوز، متن کامل آن را منتشر می کند:

اعوذبالله من الشیطان اللعین الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد للَّه الذی یؤمن الخائفین و ینجی الصادقین و یرفَع المستَضعفین و یضع المتَکَبِرین و یهلک مُلوکا و یستَخلف آخرین و الحمدللَّه قاصم الجبارین، مبیر الظالمین، مُدرک الهاربین، صریخ المستَصرخین

باز هم شکر و سپاس خداوند متعال که ما را در این طریق هدایت کرد و اگر نبود عنایت و توفیق الهی، بسا در این طریق، در این لباس سربازی و در این اماکن مقدس نبودیم. باز هم شادی روح امام عزیزمان شادی روح همه شهدای انقلاب و همه شهدای 10 سال دفاع مقدس همه شهدای استشهادی از حسین فهمیده عباس دوران این مرز و بوم گرفته تا شهدای استشهادی لبنانی و فلسطینی که این روزها با اشتیاق پنجه در پنجه می جنگند. شادی روح همه شهدای این دانشگاه که منتسب به آقا جعفربن محمد الصادق و همه شهدای مظلوم و عزیز فتنه اخیر صلوات دیگری عنایت بفرمایید.

فیلم آ‍ژانس شیشه ای گفت می‌دانی یک لشکر برود خط، یک گردان برگردد، یعنی چه؟ یک گردان به خط برود، دسته برگردد یعنی چه؟ الآن این را می خواهم بگویم که می‌دانید یک نفر 3 ساعت در دانشگاه سرپا باشد، یعنی چه؟ ان شاءالله همیشه لبتان خندان باشد و سینه‌اتان مفتوح و مالامال از عشق ولایت. صلوات دیگری عنایت بفرمایید.

پیشاپیش خودم هم تشکر می کنم از همه دوستانی که این محفل را برقرار کردند. قاعده اش این است که در هفته دفاع مقدس همه به همدیگر پیامک می فرستند و تبریک می گویند. سالروز تجاوز آشکاری را در چنین روزی می گویند تبریک عرض می کنیم! در چنین روزی تجاوز بزرگی به عرض و ناموس ما آغاز شد اما می‌گویند تبریک عرض می کنیم! این یک مقداری ساختارشکنی شد در اول سخن. علی الاظاهر نباید بدین گونه باشد اما می خواهیم نوار همیشگی را که برای جنگ می گذارند، این‌بار نگذاریم و با یک مدل دیگری به قصه نگاه کنیم.

جنگ تحمیلی که شما 8 ساله می دانید و ما 10 ساله، از این روز و از این هفته آغاز نشد. همه می گویند کتابها نوشتند اما اشتباه می گویند. دخترم، پسرم! جنگ در چنین روزی که شما به عنوان 31 شهریور ماه 59 می دانید، آغاز نشد. این، یک دروغ بزرگ است، یک اشتباه تاریخی است.

این سرفه هایی که می شنوید، مال کسی است که آوردم اینجا تا شما با این چهره آشنا شوید. خدا انشاءالله به حق امام زمان سایه اش را از سرخانواده اش و رزمنده ها و شما کم نکند. این سرفه های خشک مال کسی است که به گواه او را به 2 دلیل اینجا آوردم. اول اینکه همه می خواهند آن‌هایی که جانبازند و اسمشان شیمیایی است، در بیمارستان ساسان و یا در خانه‌هایشان این درد را تحمل کنند. در صورتی که اگر نظام توجیه باشد، من همه اینها را از بیمارستان به دانشگاه ها و کف جامعه می کشانم. هر یک تخت اینها را با امکاناتش در دانشگاه می کشانم، یک اتاق می گذارم که اگر قرار باشد جان بدهند، کف اینجا جان بدهند. مادام که تو این را نمی بینی و این جدا جان می دهد و بعد او را می اندازند کف یک وانت از بیمارستان ساسان می برند و اطلاعیه او را می زنند در روزنامه ها و رادیو و تلویزیون تو هم مشغولی و مسئولین ما گرفتارتر از این حرف‌ها که فاتحه ای برای او بخوانند. اما امروز ناصر افشاری عزیز را به دو دلیل آوردم، یکی اینکه او را بشناسید. برای من نوشتید که صحبت کنم، من هم مطالب را آماده کردم ولی ناصر یک دنیا حرف دارد. قبل از اینکه خدای نکرده یک اتفاقی برایش بیافتد، شما حداقل او را بشناسید. دوم اینکه ناصر یک نیروی استشهادی است که آخرین بار که با شما در جلسه غزه جلوی فرودگاه جمع شدیم، یادتان هست، آنجا برای شما صحبت کرد و قبلش هم رفت پیش آقا، آقا گفت: آقا ناصر چیزی نمی خواهی؟ یک شیمیایی از خدا باید چه بخواهد؟ آقا ناصر ببخشید، حرف شما به رهبر را شاید راضی نباشید ولی من اینجا دوست دارم که بزنم. این حرف‌ها نباید مخفی بماند. گفت که آقا جان من دوست ندارم در رختخواب جان بدهم، می شود یک اذنی بدهی و ما را برای یک عملیات استشهادی خرج کنی، اذن دست شماست. عملیات در این قد و قواره اذن شما را می خواهد، آقا جان نگذار در رختخواب بمیرم.

اما به یک خاطر دیگر هم او را آوردم. آقا ناصر ببخشید. برای اینکه ثابت بکنم برادر! دفاع مقدس، 8 سال نبود. هنوز نه محاسن من درآمده بود، محاسن آقا ناصر هم فکر نمی کنم در آمده بود. فتنه ای که کلیدش را در کنفرانس طائف در عربستان سعودی خائن زده بودند، برانگیختن قومیت ها و غائله جنگ نرم یک اتفاقی نیست که الآن اصطلاحش را می شنوید، این کلیدش همان چند ماه بعد از انقلاب خورد. گنبد جواب نداد، خلق شمال جواب نداد، خلق آذربایجان و خلق مسلمان که پشتوانه های آیت اللهی هم داشتند و پولش از بیرون می آمد، جواب نداد، خلق خوزستان و خلق عرب باز نگرفت تا خلق کرد که گرفت، بنا به دلایلی که جای آن اینجا نیست و داستان خاص خودش را دارد که باشد در یک جلسه دیگر. تا همین امروز هم درگیر این مسئله هستیم. یعنی حداقل در 2 هفته گذشته، 3 شهید دیگر در کردستان از دست دادیم.

پس جنگ در چنین روزی که شما آن را روز شروع جنگ می‌دانید، شروع نشد، ما بچه رزمنده‌ها چنین روزی را روز شروع جنگ نمی دانیم. جنگ قبلاً شروع شده بود. مقطع 22 بهمن 57 تا 31 شهریور 59 حدود 20 ماه است که ما نمی دانیم این 20 ماه در تاریخ ما چرا محو شده است. هر چه می گوییم، ما در این مقطع بودیم و جنگیدیم، توجه نمی‌کنند. اتفاقاً بخشی از جنگ نرم در اینجا اتفاق افتاد. پیچیده ترین مدل جنگ در دنیا، جنگ چریک ضد چریک است. ما هنوز اسلحه دست گرفتن هم بلد نبودیم، تاره ریخته بودیم پادگان‌ها را گرفته بودیم و یک مقدار بشین پاشو بلد بودیم، یک دفعه دیدیم در وسط معرکه جنگ بزرگی قرار گرفتیم. کمین ضد کمین جنگی که مردم هم هستند. ضد انقلاب هم لباس مردمی پوشیده، تو هم شدی یک نیروی با پشتوانه حکومت مرکزی، وارد یک چنین صحنه ای شده ای. حالا می خواهی بجنگی، باید شلیک کنی. اینجا اما یک فرمانده داری مثل محمد بروجردی، مثل ناصر کاظمی، می گوید پسرم شلیک نکن. رزمنده می‌گفت به ما از طرف روستا شلیک شد، ما باید پاسخ بدهیم، خمپاره را بگذاریم، روستا را شخم بزند. فرمانده می‌گفت نه! حق نداری تو اینجا شلیک کنی. اولین خون به ناحق که اینجا بریزد، دیگر نمی شود جمعش کرد.

خدایا در کردستان اینها چگونه جنگدیدند که توانستند این صحنه را خالی کنند و تحویل خود مردم دهند؟ مدل جنگیدن این برو بچه ها چطور بود؟ چه طور مظلومانه خونشان ریخته شد ولی کشت‌وکشتار از مردم نکردند. جنگی به مراتب بسیار سخت و پیچیده که هیچ از آن نمی دانی. بنا نیست اصلاً مستند باشد. بنا نیست برای تو گفته شود. پسرم، دخترم! جنگ در چنین روزی آغاز نشد. در این مقطعی که گفتم الی ماشاءالله بحران داریم. نیروهای مسعود و مریم به خودشان بمب می بندند و حداقل 4 امام جمعه را به شهادت رساندند. رئیس جمهور و نخست وزیر را زدند، بهشتی و مجلس را با 72 تن زدند. هر جای دنیا این اتفاق می افتاد، عمود خیمه را که می زدند، کل خیمه می خوابید. درگیری در خیابان‌ها الی ماشاءالله ادامه دارد، جرأت نمی کنی یک ته ریش داشته باشی و یا یک عکس حضرت روح الله را در مغازه بزنی وگرنه به عنوان بچه حزب اللهی 32 فشنگ یوزی را به طرفت خالی می کنند، آبکش می شوی.

اینکه چرا تو اینها را نمی دانی، چون بنا نیست که اصلاً بدانی! بنا نیست که این تاریخ با شکوه را برای تو بازگو کنن،د برای اینکه به تعبیر مولا امیرالمؤمنین بتوانند از همین سوراخ، بارها و بارها تورا بگزند. بنا نیست این واقعه تاریخی را به عنوان تجربیات مثبت و حتی اگر منفی است، تو داشته باشی. یک بار دیگر از اینجا به بعد اینگونه باید بگویی که حمله عراق به ایران به عنوان تیر خلاص بعد از این اتفاقاتی که افتاد و نگرفت، کودتای نوژه و درگیری‌های چپ و راست و توده ای ها و فرقان و زدن رئیس جمهور، باهنر تمام این اتفاقات که هرکدام آن یک داستان است نشد و نگرفت، از اینجا به بعد ورود یک سری نیروی جدید به جبهه است، نه شروع یک اتفاق که از امروز شما آن را حساب می‌کنی. در 31 شهریور 59 هجمه به این شکل اتفاق افتاد و الا 16 شهریور است که به جبهه قصر شیرین تهاجم شروع می شود، از پاسگاه خان لیلی بالای نفت شهر تا زیر آبداغ قریب 250 کیلومتر مربع توسط عراقی‌ها اشغال می شود. آتش پیوسته روی سر قصر شیرین هست. قریب 15 الی 20 روز مقاومت مردمی قصر شیرین را داریم، عین این چیزی که در خرمشهر 31 روزه می‌گویی اما الآن محو است که این مردم زیر آتش مقاومت کردند ولی صدایشان جایی نرسید. اگرچه به فرماندهی کل قوا بنی‌صدر هم مسئله را گفتند و او را در این جبهه بردند. قبل از آن، به او گفته بودند که این تحرکات و مانورهای اینها یک فرایند عملیات است. بوی عملیات دارد، می آید. مسخره می کرد می گفت شما پاسدارها همه چیز را از لوله تفنگ می بینید. آنها غلط می کنند به ما هجمه کنند.

پسرم دخترم! جنگی در آن مقطع اتفاق افتاد که فرماندهی کل من یک عنصر خائن و جاسوس و هماهنگ با جبهه دشمن بود. مگر می شود؟ بله! ‌شده است. او در آن واحد، 3 مسئولیت دارد هم رئیس جمهور محبوب با 11 میلیون رأی قانونی که ما به وی دادیم. رئیس شورای عالی انقلاب و فرماندهی کل قوا. در چنین شرایطی که او منظور آقای سپهسالار! بنی‌صدر می باشد دستور داده که کسی حق ندارد یک فشنگ و مهمات به نیروهای مردمی کمک کند.همین قدر هم که کار انجام شد، توسط عناصر مؤمن و انقلابی مثل سرگرد صیاد شیرازی‌ها بود که در پادگان‌ها را باز کردند و مهمات را منتقل کردند. این اتفاق برای ماه های اول جنگ است. تا کی؟ خیلی اتفاق عجیبی است، جنگی شروع شده است که هیچ جای دنیا نداریم، فرماندهی کل قوای یک جبهه با جبهه مقابل کاملاً هماهنگ است. درباره بنی‌صدر صحبت می کنیم. اتفاقاتی افتاد که بسیار به حوادث الآن ربط دارد. البته از این بابت بسیار متأسفم، جلوی آقا هم عرض کردم وقتی بچه من وارد دانشگاه می شود این عکس را که به او نشان می دهم می گویم این کیست که کنار چمران در این جیپ نشسته است، می گوید نمی شناسم. می گویم تو که الآن داری از دانشگاه فارغ التحصیل می شوی، چطور این بنی‌صدر را نمی شناسی؟ تاریخ محمدعلی میرزا نیست، مال همین دو دهه گذشته مااست. پسرم! دخترم! الان در جریان این بحران‌ها مجبور شدند این تصویر را نشان دهند. به نظر شما چرا؟ به نظر شما چرا نباید یک چنین مطلب مهمی را بازگو کرد؟ نوار جنگ را دائماً تکراری می گذارند.

12 لشکر در چنین روزی در 3 جبهه شمالی، میانی و جنوبی با تیپ‌های زرهی هجمه کردند. قصد فتح 3 روزه تا یک هفته ای تهران را داشتند. همیشه این نوار را گذاشتند. چرا از این‌طرف نمی گذاریم. پارسال متأسفانه این بحث‌هایی که پیش آمد اصلاً برخی از عزیزان ما و فرماندهان ما گویا آلزایمر گرفته‌اند. فرماندهی وقت کل قوا بنی‌صدر را نوعی تبرئه کردند، گفتند ما فکر نمی کنیم خیانتی چیزی از جانب او در کار بوده است. قاطی کردی آقا؟!

من در این جریان‌های اخیر متوجه شدم که چرا اسناد و مدارک و کتاب‌ها و رادیو و تلویزیون ما سعی دارد یک چنین استحماری را عمداً‌ انجام دهند. باز دو مرتبه می گویند که جنگ ایران و عراق. این یک ‌دروغ بزرگ است که شما 8 سال با عراقی‌ها جنگیدید و بعضی جاها هم حالا دنیای غرب و شرق یک کمک‌هایی به عراق کردند. نه! فقط و فقط برای خار کردن تو و نسل و آبا و اجداد تو با آن مدل جنگیدن که در طول تاریخ دنیا سابقه ندارد، این دروغ بزرگ گفته می‌شود. در این نبرد از شرقی‌ترین ینگه دنیا تا غربی‌ترین آن، با همدیگر متحدالشکل برای محروم کردن یک جریان آزادی خواه صف در صف ایستادند که سابقه نداشت. یعنی از بنگلادش تولید کننده گونی ما را تحریم می کند تا روسیه همسایه شمالی با موشک‌های اسکات تا فرانسه با موشک‌ها و هواپیماهای میرا‍ژ و رادار انگلیسی و برزیلی و قس علی هذا. چطور جبهه ای است که می‌گویند عراق در این جبهه با ما جنگید اما رسماً بیش از سی و چند کشور سینه به سینه ما حضور داشتند؟ اگر جنگ فقط با عراق بود که باید در طول این 8 سال فقط باید از یک ملیت اسیر داشته باشید؟ می‌پرسید مگر از ملیت های مختلف اسیر گرفتید؟ بله! چرا بر آن تأکید نمی کنند؟ اگر بگویم از 5 ملیت اسیر گرفتیم، باور می‌کنی؟ اگر بیشتر باشد قبول می کنی پسرم؟ یعنی چند تا پدر؟ مثلاً 8 تا 10 تا؟ مگر می‌شود؟ پسرم اگر بگویم از 15 ملیت اسیر گرفتیم قبول می کنید؟ نه بابا اینها را می گویید که خودتان را بزرگ نشان دهید. دخترم از 18 ملیت سند دارم ثبت شده است که اسیر در خط گرفتیم. پاکستانی در خط چه‌کار می کند؟ افغانی چه کار می کند؟ عمانی؟ اماراتی؟ کویتی؟‌ قطری؟ بحرینی؟ سودانی؟ سومالیایی؟ یمنی؟ قوات یرموک؟ یوگسلاو چه کار می‌کند؟ صرب چه کار می کند در این خط؟ بوسنیایی چه می کند؟ اینها را برای تو گفتند؟ نه! بنا نیست بگویند. اصلاً ‌بنا نیست با این حرارت بگویند برای اینکه در این باور بیفتی که 8 سال با این عراقی‌هایی که نمی توانند خودشان را جمع و جور کنند، هر روز 500 تا 500 تا بمب می گذارند زیر آنها مثل گوسفند قربانی می شوند، تو با داشتن یل‌هایی مثل چمران، بروجردی،‌ همت، باکری، خرازی نتوانستید جمعشان کنید، 8 سال طولش دادی آخرش هم که قطعنامه امضا کردی اما دیدی آمریکایی‌ها آمدند 25 روزه جمع کردند. پس چه کری می خوانی برای آمریکایی‌ها؟ این استتناج سئوالی است که از منِ استاد در دانشگاه پرسیده می شود. چرا؟ برای اینکه بازخوانی این جنگ به دروغ و به اشتباه افتاده است؟ خشت اول چون نهد معمار کج، تا ثریا می رود دیوار کج. حق دارد بچه امروزه از تو سئوال کند استاد شما با داشتن آن یل‌ها، مگر حسن باقری طراح عملیات‌تان نبود، مگر صیاد شیرازی نداشتید، مگر امام نداشتید، نتوانستید الآن می توانید؟ حق دارد بچه قاطی کند. برای اینکه خیانت شده است، آن بخشی را که باید در آن می بودید، مستند می کردید، فیلم می گرفتید از لحظه های شکستن خط، نه از پاتک ها یک تکه فیلم بیاورید که عملیات شب و خط شکستن را نشان بدهد. 27 کیلومتر بچه‌ها در ماسه و رمل با بار و بندیل روی دوش دارند حرکت می کنند، فیلم این کجاست؟ بهانه می‌آورند امکاناتش نبوده، در خط شکنی که فیلم نمی شود گرفت. فیلم‌های خمپاره هایی که روی سر بچه ها فرود می آید، کجاست؟ نهایتاً جواب پاتک‌ها را می بینی، خط شکنی که نمی بینی. آن موقع که نبود، الآن هم بخواهی بازگو کنی، چه بشود که یک هفته دفاع مقدس شود و این‌قدر "ممد نبوی..." می گذارد که خسته کند. 7 تا کانال تلویزیون ممد نبودی می زند و آهنگران ای لشکر صاحب زمان آهسته ران آهسته ران! پشت بند آن کرکره پایین تا دوم فروردین که همه حال و هواها گوگوری مگوری بله یک مضرابی زده می شود که در چنین روزی فتح المبین شد. برادر! فتح الفتوحی که امام گفت دست و بازوی شما را می بوسم همان عملیاتی را که احمد متوسلیان شما و فرمانده های شیری در قد وقواره های کاظمی و باکری و 11 هزار اسیر گرفتند، نباید این‌جوری برایت بگویند. 11هزار اسیر، اصلاً نه در مستندات ما نه در کتاب ها و دانشگاه‌ها و مدارس ما.

خدمت "آقا" هم عرض کردم که هر سال در برابر این موج از بچه ها می‌خواهیم که با این آموخته ها پدافند کنند. بقیه را می خواهد از صدا و سیما بگیرد؟ وقتی می برند در صدا و سیما و می خواهد حرف بزند می گویند 2 دقیقه وقت داری زودتر بگو؟ 2 دقیقه ای که دارند به تو سوبسید می دهند! می‌دانی 2 دقیقه تبلیغ آدامس و پفک چقدر با ارزش است؟! ضمن اینکه دیگر مردم از دست تو و امثال تو خسته شدند که سرفه های تو را می خواهند پخش کنند تو را بگذارند اضافه صحبت کنی؟ روی ویلچر آوردند گفتند زودتر یک خاطره شیرین تعریف کن، وقت تمام است.

راست هم می گویند، چون ما مال یک جریان و یک نسلی بودیم. الآن ما باید برای همه کار کنیم، یک کانال برنامه‌اش باید جوادی آملی باشد و موسیقی در آن حرام است، و یک کانال دیگر وقتی که لحن این زن گوینده را گوش می‌دهی، خاصه در رادیو جوان، اگر اذیت نشوی، تو مریض هستی! خانمت کنارت نشسته می گوید خاموش کن. می گویی جمهوری اسلامی است، حلال و شرعی است.

با چنین آموزه هایی معلوم است که ذائقه های مختلف باید درست بکنند. اما خوب از اینجا به بعد اتفاقات پشت سر اتفاقات می افتد. یک مقطع دیگر از جنگ فتح آبادان و عملیات ثامن الائمه است. با فرار سپهسالار! سپهسالار کجا بود؟ 11 میلیون رأی قانونی که ما به وی داده بودیم، چرا به او رأی داده بودیم؟ چرا همچنین خطای بزرگی را انجام داده بودیم؟ کار خودمان بود. چرا؟ چند دلیل داشتیم؟ 1- سید بود 2- بچه آیت الله بود. 3- دکترای اقتصاد نوین داشت. روزی که برای مصاحبه به تلویزیون آمده بود، توده ای ها و چپی ها را له می کرد. قدرت کاریزمای مناظره ای داشت و از آن طرف هم روحانیت معزز پشت سرش بود و لذا صد در صد. از بیش از 12 میلیون رأی قانونی، 11 میلیون رأی آورد. فرماندهی کل قوا را هم داشت. بعدش چه شد؟ اینها را برای ما نگفتند. درگیری و مناقشه است. نه اینکه فقط امروز در کف دانشگاه و در خانه ات، این اتفاق افتاده باشد، سابقه داریم. ما به عنوان سپاه 2 مجموعه شدیم. بنی‌صدریون و بهشتیون. بنی‌صدری‌ها عکس بهشتی را پاره می کنند و آن طرف برعکس. چه کسانی؟ روح‌اللهی‌ها. هر دو گروه هم به حسب آموزه های روح الله که وجود دارد و حی و حاضر است و صحبت می کند، اعتقاد دارند حضرت آقا این کلیدواژه هایی که می‌اندازد، مال اینهاست و آن‌ها می گویند مال اینهاست. پیچش مو را چه کسانی تشخیص می‌دهند؟ امثال احمد متوسلیان‌ها که در مریوان است. وقتی که بنی‌صدر به عنوان فرمانده کل قوا ‌می خواهد به مریوان بیاید، پیش قراول می فرستند. احمد به پیشقراول می گوید که به او بگو، فرمانده کل قوا، رئیس جمهور، هلی کوپتر تو بالای سر مریوان پیدا شود، اولین کسی که با تیربار می زندت، من هستم. ما که دور و بر احمد بودیم، گفتیم احمد چه می‌گوید؟ مگر می شود؟ رئیس جمهور و فرمانده کل قواست. بر ما ولایت دارد. اما احمد گفت نه بچه ها، او عدالت ندارد، پس بر ما ولایت ندارد! ما باز تشخیص نمی دهیم، تا کی؟ تا موقعی که دانشجویان پیرو خط امام، مثل محسن وزوایی بخشی از خاک آمریکا را گرفتند و 444 روز در مشتشان نگه داشتند. آن شیرمردها وقتی تکه کاغذها را به همدیگر چسباندند، این سند از لانه جاسوسی در آمد که این آقا با کد S.B.lor.1 زمانی که دانشجو بوده است، با ماهی اینقدر دلار به عضویت نیروهای جاسوسی دشمن درآمده است. فوراً این را خدمت امام(ره)رساندند. امام چه کار کرد؟ آیا سریع گفت امشب به رادیو و تلویزیون بدهید اعلام کند؟ باید این‌کار را می کرد؟ عراق راهش را گرفته دارد می آید، عملیات و خونریزی است، مسببش هم همین است، این هم سندش. ولی امام نامه را گذاشت و فرمود باشد تا وقتش برسد. بارک الله به امام. باید همه از امام آموزش سیاسی ببینند که در چنین روزهای فتنه ای سره را از ناسره تشخیص دهند.

گذشت و گذشت یک هفته، دو هفته بین دانشجوهای پیرو خط امام اتفاقاتی افتاد که آقا چرا اعلام نمی کند؟ از این سند بالاتر چه می‌خواهد؟ امام چرا چنین خیانت و جنایتی را اعلام نمی کند؟ باز تحلیل‌ها در خودی‌ها شروع شد. نکند امام کهولت پیدا کرده است. نکند دور و بری‌های امام رینگ بسته حلقه اطلاع رسانی شدند. حزب الله دارد اذیت می‌شود، دچار انشقاق می شود. از این واقعه دارد چند ماه می گذرد و همه دارند اذیت می‌شوند اما میوه باید برسد. طوری شد که آن اتفاقات و درگیری کف خیابان‌ها، آخر قصه اینطور شد که مسعود و سپهسالار با همدیگر لباس زنانه و ماتیک به لب زده، با دامن فرار می کنند. تا همین الآن که سپهسالار نطق فرمودند حمایت از جبهه موسوم به سبز و اینها هنوز عنایاتشان برسر نیروهای مقاوم! این جبهه مستدام است! فردای آن روز آمدیم بیرون و مرگ بر فلان و درود بر فلان سردادیم اما شب بخیر! فایده ندارد خواص! شما باید زودتر این اتفاق را می فهمیدید. امروز مرگ بر فلان دیگر فایده ای ندارد. اگرچه باز هم خون رسوا کرد وگرنه اگر قرار بود این اتفاق کش پیدا کند، خدا می داند چه اتفاقی می خواست بیافتد. خدا می داند چه قدر بیشتر خون ریخته می شد.

پس تا اینجا وارث یک چنین اتفاقاتی هستیم. از این به بعد، یک سری باید حواسشان باشد. مادرم و پدرم رأی دادی به بنی‌صدر اشکال ندارد، خدا اگر فردا ازتو نمی‌پرسد چرا رأی دادی به این آدم جاسوس و خائن و ملعون، همین که رأی دادی مأجور هستی، برای اینکه همه شواهد و قرائن حاکی از این بود که او یک آدم مؤمن است اما از این به بعد اگر بخواهی پافشاری کنی روی رأیی که دادی، درست نیست.

یک مقدار جلوتر برویم و برگردیم و یک تلنگری بزنیم. نیروهای مسعود نیروهایی نیستند که همه آنها تخم حرام باشند، ولدالزنا باشند، نه خیلی از آنها را می شناسم، رفیق‌های من بودند، بچه محل و بچه مسجدی بودند، در دانشگاه با هم بزرگ شدیم. اما یک‌دفعه وقتی می‌گفتنی حسین جان این حرفها چیست تو می زنی عزیزم؟ می‌گفت نه ما باید برای مبارزه با امپریالیسم متحد شویم و نمی شود با نیروهای مرتجع همدم شد... این حرف‌های گنده را برای این بچه‌ها زدند و بعد با یک عنوان رئیس جنبش جوانان فلان منطقه، مسئول پخش روزنامه چهارراه سلسبیل، مسئول فلان... اغفال می‌کردند، مسئولیت می‌دادند و بچه هم فکر می کرد خبری است. تا اینکه داستان کردستان پیش آمد و بعد این جماعت آنجا رفتند و زندگی و خط تشکیل دادند و بعد هم راهی عراق و چکمه لیسی صدام شدند تا امروز که در خدمت شما هستیم دنبال جلسه با نتانیاهو و باراک و عبدالله اردنی ننه انگلیسی هستند که یا اینجا بروند و یا آنجا. کار به کجا می رسد؟ انحراف یک‌دفعه چنین زاوایه ای نمی گیرد، اول فاصله کم است، بچه مسلمان است، همسایه ات است. عناد می کند و روی تفکرات باطلش لجاجت می کند. ناراحتی امروز برای پسر شهید و یا همسر شهیدی که در جبهه مخالف تو قرار گرفته چیز جدیدی نیست، از چه ناراحتی؟ این، یک جریان تاریخی است. اگرچه از این بابت که امروز در روزنامه اعتماد پسر عزیزم، پسر دلبندم حاج همت این مطالب را نوشت و یا از قولش نوشتند و آن حرف‌ها زده شد باید بروم چندین شب خون گریه کنم. به هرحال یک بخشی از آن را هم من مقصرم که بچه رفیقم را رها کردم اما چه‌کار می توانستم بکنم؟ وقتی که در دانشگاه به بچه مطالب نادرست یاد می‌دهند، تا کجا دنبال او باشم؟ ندیدی دیشب آن 3 تفنگدار را در تلویزیون آوردند، صحبت می کردند. می دانید که چه کسانی بودند؟ وقتی نشانشان می داد گفت ما باور نمی کنیم آقای حجاریان و آقای عطریانفر شما به‌عنوان علمداران این جبهه یک دفعه در طول 20 روز برگشتید، چه اتفاقی افتاد؟ راست می گویند آنجا چیزخورتان کردند؟! این چیزهایی که کروبی می گوید؟ این اتفاق‌ها که افتاده؟ براساس این چیزها نظر شما برگشت. گفتند نه، تفکرات وارداتی ما ناشی از ماکس وبر و کوپر و امثالهم بود که خودشان مسموم هستند. با این تفکرات نمی شود یک خم این انقلاب را گرفت و آن را زمین زد. کتب درسی دانشگاه های ما مسموم، اساتیدی که خود ما باشیم مسموم، این کتاب‌ها را به خورد دانشجوان خودمان در طول سال‌ها دادیم، نتیجه آن هم کف خیابان، درگیری است. اگر دولت و نظام این تقصیر و پوزش ما را بپذیرد، می گوییم برای شما که این اتفاق برای چه چیزی افتاد؟

پریروز به جاسبی گفتم این حرف‌هایی که اینها می زنند مشخصاً به جنابعالی و آموزه ها و این کتب درسی مریض و مسموم و اساتید سکولار برمی گردد. اینها بنا داشتند جمهوری اسلامی اسمش جمهوری باشد اما از درون پوچ و بی محتوا باشد. پیش از آنکه برای پسر حاج ابراهیم همت ناراحت باشیم، باید مرکز فساد را که این فساد را پمپا‍ژ می کند، خشکاند. مگر دیوانه ایم برویم کف خیابان و شروع کنم با چوب و چماق دنبال اینها بیفتیم؟ البته وقتی امنیت نظام به مخاطره بیفتد، با کسی شوخی نداریم، جزء آموزه های دینی علی‌ابن‌ابی‌طالب است. آقا اینها که در برابر ما قرار گرفته‌اند، همه پسرخاله و پسرعموی ما هستند، مگر می شود به جنگ اینها رفت؟ بله باید برویم. نبرد اول با ناکثین. یک مأموریت برون مرزی به من بده تا در این نبرد نباشم. این طلحه است، این زبیر است، این ام المؤمنین است، تا دیروز با همدیگر شمشیر می زدید، اینها حافظان قرآنند. همه گیج شدند که کدام درست می گوید؟ فرمود "اعرف الحق، تعرف اهله"، برو حق را بشناس سپس به اهلش ایمان بیاور. اگر هم نتوانستی تشخیص بدهی، برو تا این وضعیت را نبینی. این صحنه مال تو نیست، این صحنه مال اهل بصیرت است. فرمود: "لا یحمل هذا العلم، الا اهل البصر و الصبر"، در زیر بیرق من نمی مانند الا انسان‌های بصیر و صابر.

نبرد دوم اتفاق افتاد، دو مرتبه سینه به سینه همدیگر که داستان را بهتر از من می دانید. فقط یک مرور کوچک؛ دقیقه 90 قرآن‌ها سر نیزه رفت. باز جبهه اسلام گیج شد، فرمود قرآن را با همه قداستی که دارد پاره کنید، قرآنها را بزنید، هیچ ایرادی ندارد، اینها ورق پاره هایی هستند که عن‌قریب در زیر پوتین های شما و سم اسبان شما می روند. قرآن ناطق من امیرالمؤمنین هستم. سپاه اسلام کم آورد و شد آن فتنه ای که نباید می شد.

نبرد سوم، نبرد با مارقین که به مراتب سخت تر، پیچیده تر و بغرنج تر است. نبردی که وقتی امیرالمؤمنین ابن عباس را فرستاد، فرمود برو با اینها صحبت کن، بشارت بده و نصیحت‌شان کن اما حواست باشد با اینها از در قرآن محاجه نکن، فقط راجع به سیره وسنت نبوی با آن‌ها صحبت کن. ابن عباس رفت و برگشت، آقا دید که پای ابن عباس می لرزد. گفت ‌آقا اینها چه کسانی بودند مرا نزدشان برای مذاکره فرستادی؟ یک آیه قرآن می آوردی، ده تا جواب می دادند، از اثرات سجده های طولانی، پیشانی آنها کبره بسته بود. مع الوصف 4هزار نفر از اینها جدا شدند، 4هزار نفر ماندند. زمانی که به مصاف امیرالمؤمنین و سپاه اسلام آمدند می گویند که الیوم یوم دهر الجنه این شمشیرهایشان را قلاب کرده بودند و می گفتند که امروز هر که در برابر علی کشته شود، روز ورود او به بهشت الهی است. در دو، سه ساعت، 4 هزار نفر آن‌ها کشته شدند و فقط 5 نفر فرار کردند. فرمودند یا امیرالمؤمنین تهشان را درآوردی. آقا فرمودند اشتباه می کنید باز هم در رحم مادرانشان و صلب پدرانشان تولید مثل خواهند کرد و این قصه بازهم اتفاق می افتد. شما نمی توانید اینها را تشخیص دهید، خیلی پیچیده هستند. قبل از این نبرد، آقا این را برای این روزها پیش بینی کرده بود.

پس از این فتنه، فتنه ای دیگر به وجود می آید که به مراتب شکننده تر از آن است. در اثر این فتنه، دل‌هایی که محکم و استوار بودند، گرفتار انحراف می شوند و مردانی پس از سلامت ایمان منحرف می گردند. با وجود این فتنه، تمایلات مردم تغییر می کند و اعتقادات با یکدیگر مشتبه می شود و تشخیص صحیح و نادرست دشوار می گردد. هرکه با آن مبارزه کند، او را درهم می شکند و هرکه بخواهد آن را خاموش کند، او را نابود سازد. فتنه گران در میان آن فتنه مثل دسته هایی از گورخران وحشی یکدیگر را گاز می گیرند. در آن زمان رشته دین از هم جدا شده و علایم راه راست پنهان گردیده و چشمه حکمت خشک خواهد شد ولی ستمگران در آن فتنه به سخن می آیند و بیابان نشینان را با زجر ستم بیازارند و با سینه مرکب ستم آنها را خرد کنند. انسان‌های تک‌رو نابود شوند و سواران در جلوگیری از آن هلاک شوند. آری آن فتنه با سرنوشتی تلخ برای مردم وارد می شود و خون‌های تازه ای را می‌طلبد و به دین خدا ضربه وارد می کند و پیمان‌ها و عهدهای استوار یقین را می پوساند.

"آقا" دو ماه و نیم است که در هر سخنرانی بر این فتنه تأکید می‌کنند، معلوم است اتفاق سختی افتاده است. اتفاقی که فقط یک مناظره و یک جنگ تبلیغاتی نبود پریشب برگشت گفت که مطمئن شدیم این یک جریان براندازی نظام بود که از بیرون فتنه کلید خورده بود اما از داخل همراهی می شد. بگذارید این روزها کمی غبار بخوابد. اگر یک مناظره تبلیغاتی برای رسیدن به قدرت بود، با جورج سورس هماهنگی چرا؟ یهودی بی‌شرفی که با جین شارپ تئوریسین انقلاب‌های مخملین در بیرون فعالیت می کنند. اگر که فقط و فقط یک مناظره برای رأی آوردن و ریاست جمهوری بود، پول برای NGOها از جیب این مردم بدبخت و بیچاره چرا؟ پول از دانشگاه آزاد چرا؟ اگر که فقط یک انتخابات بود، پول گرفتن از کشورهای عربی چرا؟ برای حزب باران‌تان و برای این کارها پول های خودتان بود آوردید با آن 400، 500 هزار مانتو فیروزه ای درست کردید ریختید در کف خیابان و این مسخره بازی‌ها؟

حرمتی که آقا فرمودند از نظام شکستند، اینها را ما پیگیری خواهیم کرد، حرمت شکسته شده‌ای که سالیان سال نمی شود، آن را به همین راحتی پاک کرد. چه اتفاقاتی افتاد؟ چه کسانی گیج شدند؟ چه کسانی کم آوردند؟ همان افرادی که تا دیروز میلیاردی به آنها می دادند فیلم چهل سرباز می ساختند و می رفتند پیش "آقا"، مولای ما، مقتدای ما می‌گفتند، با یک سیلی خوردن یک بچه که نمی دانیم آن هم واقعیت دارد یا نه، امروز سمفونی های ای کاش می نویسند. آنهایی که تا دیروز پول و وام کلان و بساط فیلم‌سازی‌اشان به راه بود و فیلم می ساختند و کار هم نداشتند نظام و جبهه و خط دست کیست؟ عزیز من آقای مجید مجیدی قبول که جلوی آقا گریه کردید و گفتید آقا چرا اینگونه شده، آن زمان جبهه و جنگ، پیرزن دو تا تخم مرغش را می داد، آن همه اخلاص کجا رفت؟ حضرت آقا در جا جواب دادند و گفتند آقای فلانی روح لطیفی دارند ولی آقای فلانی این تلخی هایی که شما این‌دفعه دیدید زمان جبهه و جنگ و مقطع ما هم وجود داشت. همان موقعی که در جبهه شیرینی وجود داشت، این پشت هم همین لجن پراکنی ها بود. این روزها هم باید دو تای آنها را با هم ببینی. اما باید به ایشان گفت که آقای مجید مجیدی شبی که تو آن فیلم را درست کردی مقابل احمدی‌نژاد و آن هنرپیشه را که خودت آمدی گفت آقا من قسم می‌خورم نمی دانستم طرف هنرپیشه بوده، کاری ندارم فیلم تو جبهه اسلام را شکست. احساس کردی که ممکن است آن طرف رأی بیاورد و تو آن کار را برای آنها انجام دادی. اهل فن می دانند، وقتی فیلم را دیدند شکست جبهه اسلام بود. خیلی عالی کار کرده بودی. دمت گرم! به خاطر هنرنمایی‌ات. اما گاف دادی، برای یک عمر باید جواب خدا را بدهی. گفت لعن الله امة اسرجت و الجمت و تنقبت لقتالک آنهایی که آمدند در این صحنه و تیر انداختند، آنهایی که رضایت دادند و آنهایی که فقط یک سر تکان دادند. شنیدند حسین بن علی کشته شد آنهایی که یک لبخندی زدند و فحوای دلشان رضایت داد. خدا می داند که آن سی دی 90 سیاسی پاهای کسانی را از رفیقان من لرزاند که روی اسم آوردن آنها را ندارم. در آن شب‌های فتنه که بچه با همه ندانستنی‌هایش که این اشخاص را نمی شناسد، می خواهد تصمیم بگیرد که به چه کسی رأی دهد، چه کسی راست می گوید و چه کسی نه!

ناصر جان روزی که نتایج انتخابات اعلام شد، فردایش یکشنبه، آنها اعلام کردند که به میدان ولیعصر می آیند، حزب‌الله هم اعلام کرد که به میدان ولی عصر می آییم. رفتیم، حزب الله غالب شد، دیدیم آنها دارند صحنه را ترک می کنند اما خوردیم سینه به سینه همدیگر، توی سینه پسرعمویم، هم گردانیم، با جانبازی 80 درصد، یک پا قطع، چشم ندارد، گفت حاج سعید کدام طرفی هستی گفتم با این جماعت. گفت اینها؟! ‌اینها به ضلالتند، بیا با ما. می خواهیم برویم میدان ونک، بعد هم می خواهیم صداوسیما را بگیریم، زدم پشتش گفتم خداحافظت باشد. اما بعد از چند دقیقه پاهای من سست شد. گفتم یا اباالفضل العباس عجب اتفاقی می خواهد بیافتد. من در کل این 10 سال جنگ، نه در کردستانش نه در جنگ عراقش ندیده بودم. آنجا که کردستان بود، یک اتفاقات خاصی می‌افتاد، این طرف هم عراق بود و مشخص بود.

یا امیرالمؤمنین چه بود آن اتفاقاتی که برای شما افتاد. باید به جنگ مقابل پسرعمو، برادر و پسرم بروم. باید بیایی در مقابل صداوسیمایی دفاع کنی که خودت قبلاً قبولش نداری. چون اگر بیاید آنجا و برودند بالا و با همه عناصری که آنجا هستند، میکروفون را بگیرد، یک لحظه بگوید اینجا موج سبز است انقلاب اسلامی و تهران به دست اشغالگران فتح شد و یا برنده می‌دانیم، می فهمی یعنی چه؟ و تو آنجا بایستی، بروی در مقابل اهل قبله بایستی. این آن فتنه آخرالزمانی است که خدا نکند این اتفاق دوباره بیفتد. خیلی سخت است. اثرش همین الآن در خانه هایمان هست. حتی اگر موفق هم نشوند که این داستان را کش بدهند، در دانشگاه باز هم برنده میدان هستند. متأسفانه چرا؟ چون جنگ را به داخل کشیدند. تو دیگر دغدغه لبنان و فلسطین را نداری. کما اینکه 30 سال بود از این حرف‌ها نمی شنیدیم "نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران" جرأت نمی کردند از این حرف‌ها بزنند. چه کسی حرمت را شکست؟ آنها که بودند، از قبل چیز جدیدی تشکل نشده است. دو میلیون نفرند این همه خانواده ساواکی کجا رفتند، این همه خانواده جوجه های مسعود رجوی کجا رفتند، این همه معارض، اینها یک عِده و عُده‌ای دارند، عزیز من، این که چیز جدیدی نیست. همیشه بودند، هروقت فرصت پیدا کنند، صف آرایی می آیند. اما این را بدان پسرم دخترم، آن مسعود رجوی را من در مرصاد درک کردم و تا آخرش جنگیدیم و قرار نبود آن اتفاق پیش بیاید اما مع الوصف همچنین که دیدند که تو دیگر انگیزه برای استمرار جنگ نداری و آن قطعنامه امضا شد و برای روح الله زهرنامه شد، گازشان را گرفتند و دوباره آمدند. امضا دادی آتش بس دیگر نامردها. امضا دادیم باشد آتش بس می کنیم برای دفاع و حق قانونی مشروعمان نمی جنگیم، سلاح زمین شلیک نمی کنیم تا گروهی از سازمان ملل بیاید متجاوز را اعلام کند و غرامت را به تجاوز شده بپردازد. این کار ها را کردند؟ تاریخ نوشت یکبار دیگر هجمه کردند مثل چنین روزهایی آمدند روی جاده آسفالته اهواز- خرمشهر. فقط مرصاد نبود، آمدند در مهران و پل فلزی کرخه و دهلران و اسلام آباد تا تکه آخر آن قصر شیرین که نیروهای مسعود و مریم دارند داخل می‌شوند. تاریخ نوشت در این مقطع 80 درصد زمین‌هایی که در طول 8 سال دفاع مقدس آزاد کرده بودی، ظرف 5 روز از تو گرفتند، اینها را برایت بازگو کردند یا فقط فتح و پیروزی خرمشهر را سر می‌دهند؟ خدا نکند عقب نشینی ها را ببینی، وقتی همه سلاح ها را می اندازند و می گویند آمدند. ولی امام هم هست، حزب الله هم هست، آقا هم هست. اینها نوشته شده در سر و سینه ما

سرا پا اگر زرد و پژمرده ایم

ولی دل به پاییز نسپرده ایم

چون گلدان خالی لب پنجره

پر از خاطرات ترک خوره ایم

اگر داغ دل بود ما دیده ایم

اگر خون دل بود ما خورده ایم

اگر دل دلیل است، آورده ایم

اگر داغ شرط است، ما برده ایم

اگر دشنه‌ی دشمنان، گردنیم

اگر خنجر دوستان، گرده ایم

گواهی بخواهید، اینک گواه

همین زخم هایی که نشمرده ایم

دلی سربلند و سری سر به زیر

از این دست عمری به سر برده ایم

شبی که مسعود داشت حمله می کرد، نرفته بود عرق سگی بزند، نرفته بود کارهای خلاف دیگر انجام دهد. بگویم کجا بود؟ حرم ابوالفضل العباس با نیروهایش. الله اکبر از این تاریخ. فیلم آن هست، نیروها را مجهز از سوئد، دانمارک، هلند، شمال، جنوب و غرب در حرم حضرت ابوالفضل العباس جمع کرده. مسعود دارد مقاله های کاریزماتیک خود را آنجا می خواند، سخنرانی می‌کرد. وقتی که بالای سر میرزا کوچک خان جنگلی 200 هزار نفر صحبت می کردند، همه غش می کردند. چیز چیز هم نمی کرد و حرف هم بلد بود. این‌قدر خاطرخواه داشت. ابوالفضل العباس به حق دست‌های بریده ات قسم می خوریم که امروز بسیج شده ایم برای سرنگونی حکومت فلانی و تا بینی دشمنان شما را به خاک نمالیم، چنین می کنیم و فلان نمی کنیم. در جیب نیروهایش وصیت نامه هایشان همان بچه محلی‌های من، این بود که یا امام غریب داریم می آییم و کربلا را آزاد می کنیم. عمری بود داغ دل داشتیم، عن‌قریب کربلا را آزاد می کنیم. یک عمر دعا می کردی یا لیتنی کنا معک ای کاش حاجی با تو بودم، در کنار حاج همت می جنگم. تمام شد دیگر، برو فکری به حال خودت کن. علم امروز دست تو است. قرار است تو باشی جای حسن باقری. آقا باه تو دلبسته که با تو خط تشکیل دهد. کجا هست خط؟ علمدارهای آنها کیانند؟ این جبهه که تشکیل شده است، کجاست؟ آقا فرمود جبهه نرم همانطور که در جبهه سخت مواضع و سنگرهای ما را می زنند، در جبهه نرم اعتقادات ما، ایمان و باورهای ما را بمباران می کنند و کردند و جواب هم گرفتند. این تهران را دیدیم که رأی قاطبه اش پشت سر آقا نبود، شهرستانی ها و پاپتی ها و آنهایی که کمتر مسموم شده بودند، پشت سر آقا ایستادند. اتفاق ناگواری است که افتاده و حضرت آقا هم ناراحت است. اگرچه از این بابت زیاد هم ناراحت نیستیم. ما از آن روزها باید بترسیم که دمپایی پوشها و کفش ملی پوش‌های شوش و شهرری پشت ولایت نباشند. اگر آنها پشت خط را رها کردند، آن روز باید بترسی. وگرنه در نهایت اگر در دانشگاه تهران 4 تا بادکنک سبز هوا کردند، چه می‌شود؟

سعید حجاریان هم می گوید نه واقعاً ‌اینجا وضع ما خیلی خوب بود، اینجا زندان نبود، سونا و جکوزی به راه بود، ضمن اینکه ما احتیاج داشتیم. عطریانفر گفت اگر یک شرایطی مثل زندان بود، 20 روز خلسه ای که فشار نیروهای جانبی به ما وارد نشود، فکر آزاد داشته باشیم، می فهمیدیم که داریم اشتباه می کنیم. شما هم باید به این عزیزان بگویید عزیزم پسرم دخترم لجاجت نکن. البته با اعتقادات نمی شود بازی کرد که خیلی‌ها هم دارند مقاومت می کنند ولی آنهایی که بریدند واقعاً‌ بریدند.

لينك خبر : http://www.rajanews.com/detail.asp?lang_id=&id=37319[/align]

  • Upvote 1

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[align=center][img]http://www.rajanews.com/userfiles/image/%D8%A7%D8%B4%D8%AE%D8%A7%D8%B5/%D9%82%D8%A7%D8%B3%D9%85%DB%8C/%D8%B3%DB%8C%D8%AF%D8%A7%D9%84%D8%B4%D9%87%D8%AF%D8%A7/1.jpg[/img][/align]

[align=center][size=18]روایتی دیگر از جنگ تحمیلی - همراه با معرفی حاج سعید قاسمی توسط شهید آوینی[/size][/align]


[align=center][url=http://meghdadedalat.persiangig.com/audio/Revayati%20Digar%20Az%20Jang-www-khakriz-myblog-ir.mp3]لینک دانلود[/url][/align]





به تدریج تکمیل میشود .....

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
عالي بود .
من اولين بار ايشون رو توي برنامه ديروز اموروز فردا ديدم . (البته اگه اشتباه نكرده باشم)

خيلي خوب حرف ميزنه .
خدا حفظش كنه .

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
خدا بنيان ستم رو از زمين برداره و ستمگران رو لعنت كنه...

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
بسمه تعالي

با سلام

[img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/normal_10371.jpg[/img]
[img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/6_8907020808_L600.jpg[/img]
سردار قاسمي(نفر وسط نشسته) به همراه سرداران شهيد حاج همت و دين شعاري

متن سخنرانی سعيد قاسمي در دانشگاه امام صادق(ع):
دروغ‌هایی که درباره‌ جنگ گفته‌اند


اعوذبالله من الشیطان اللعین الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد للَّه الذی یؤمن الخائفین و ینجی الصادقین و یرفَع المستَضعفین و یضع المتَکَبِرین و یهلک مُلوکا و یستَخلف آخرین و الحمدللَّه قاصم الجبارین، مبیر الظالمین، مُدرک الهاربین، صریخ المستَصرخین

باز هم شکر و سپاس خداوند متعال که ما را در این طریق هدایت کرد و اگر نبود عنایت و توفیق الهی، بسا در این طریق، در این لباس سربازی و در این اماکن مقدس نبودیم. باز هم شادی روح امام عزیزمان شادی روح همه شهدای انقلاب و همه شهدای ۱۰ سال دفاع مقدس همه شهدای استشهادی از حسین فهمیده، عباس دوران این مرز و بوم گرفته تا شهدای استشهادی لبنانی و فلسطینی که این روزها با اشتیاق پنجه در پنجه می جنگند. شادی روح همه شهدای این دانشگاه که منتسب به آقا جعفربن محمد الصادق و همه شهدای مظلوم و عزیز فتنه اخیر صلوات دیگری عنایت بفرمایید.

فیلم آ‍ژانس شیشه ای گفت می‌دانی یک لشکر برود خط، یک گردان برگردد، یعنی چه؟ یک گردان به خط برود، دسته برگردد یعنی چه؟ الآن این را می خواهم بگویم که می‌دانید یک نفر ۳ ساعت در دانشگاه سرپا باشد، دو ساعت هم در ترافیک رانندگی کند، یعنی چه؟ (خنده حضار) ان شاءالله همیشه لبتان خندان باشد و سینه‌اتان مفتوح و مالامال از عشق ولایت. صلوات دیگری عنایت بفرمایید.

پیشاپیش خودم هم تشکر می کنم از همه دوستانی که این محفل را برقرار کردند. قاعده اش این است که در هفته دفاع مقدس همه به همدیگر پیامک می فرستند و تبریک می گویند. سالروز تجاوز آشکاری را در چنین روزی می گویند تبریک عرض می کنیم! در چنین روزی تجاوز بزرگی به عرض و ناموس ما آغاز شد اما می‌گویند تبریک عرض می کنیم! این یک مقداری ساختارشکنی شد در اول سخن. علی الاظاهر نباید بدین گونه باشد اما می خواهیم نوار همیشگی را که برای جنگ می گذارند، این‌بار نگذاریم و با یک مدل دیگری به قصه نگاه کنیم.

جنگ تحمیلی که شما ۸ ساله می دانید و ما ۱۰ ساله، از این روز و از این هفته آغاز نشد. همه می گویند کتابها نوشتند اما اشتباه می گویند. دخترم، پسرم! جنگ در چنین روزی که شما به عنوان ۳۱ شهریور ماه ۵۹ می دانید، آغاز نشد. این، یک دروغ بزرگ است، یک اشتباه تاریخی است.

این سرفه هایی که می شنوید، مال کسی است که آوردم اینجا تا شما با این چهره آشنا شوید. خدا انشاءالله به حق امام زمان سایه اش را از سرخانواده اش و رزمنده ها و شما کم نکند. این سرفه های خشک مال کسی است که به گواه او را به ۲ دلیل اینجا آوردم. اول اینکه همه می خواهند آن‌هایی که جانبازند و اسمشان شیمیایی است، در بیمارستان ساسان و یا در خانه‌هایشان این درد را تحمل کنند. در صورتی که اگر نظام توجیه باشد، من همه اینها را از بیمارستان به دانشگاه ها و کف جامعه می کشانم. هر یک تخت اینها را با امکاناتش در دانشگاه می کشانم، یک اتاق می گذارم که اگر قرار باشد جان بدهند، کف اینجا جان بدهند. مادام که تو این را نمی بینی و این جدا جان می دهد و بعد او را می اندازند کف یک وانت از بیمارستان ساسان می برند و اطلاعیه او را می زنند در روزنامه ها و رادیو و تلویزیون تو هم مشغولی و مسئولین ما گرفتارتر از این حرف‌ها که فاتحه ای برای او بخوانند. اما امروز ناصر افشاری عزیز را به دو دلیل آوردم، یکی اینکه او را بشناسید. برای من نوشتید که صحبت کنم، من هم مطالب را آماده کردم ولی ناصر یک دنیا حرف دارد. قبل از اینکه خدای نکرده یک اتفاقی برایش بیافتد، شما حداقل او را بشناسید. دوم اینکه ناصر یک نیروی استشهادی است که آخرین بار که با شما در جلسه غزه جلوی فرودگاه جمع شدیم، یادتان هست، آنجا برای شما صحبت کرد و قبلش هم رفت پیش آقا، آقا گفت: آقا ناصر چیزی نمی خواهی؟ یک شیمیایی باید چه بخواهد؟ آقا ناصر ببخشید، حرف شما به رهبر را شاید راضی نباشید ولی من اینجا دوست دارم که بزنم. این حرف‌ها نباید مخفی بماند. گفت که آقا جان من دوست ندارم در رختخواب جان بدهم، می شود یک اذنی بدهی و ما را برای یک عملیات استشهادی خرج کنی، اذن دست شماست. عملیات در این قد و قواره اذن شما را می خواهد، آقا جان نگذار در رختخواب بمیرم.

اما به یک خاطر دیگر هم او را آوردم. آقا ناصر ببخشید. برای اینکه ثابت بکنم برادر! دفاع مقدس، ۸ سال نبود. هنوز نه محاسن من درآمده بود، محاسن آقا ناصر هم فکر نمی کنم در آمده بود. فتنه ای که کلیدش را در کنفرانس طائف در عربستان سعودی خائن زده بودند، برانگیختن قومیت ها و غائله جنگ نرم یک اتفاقی نیست که الآن اصطلاحش را می شنوید، این کلیدش همان چند ماه بعد از انقلاب خورد. گنبد جواب نداد، خلق شمال جواب نداد، خلق آذربایجان و خلق مسلمان که پشتوانه های آیت اللهی هم داشتند و پولش از بیرون می آمد، جواب نداد، خلق خوزستان و خلق عرب باز نگرفت تا خلق کرد که گرفت، بنا به دلایلی که جای آن اینجا نیست و داستان خاص خودش را دارد که باشد در یک جلسه دیگر. تا همین امروز هم درگیر این مسئله هستیم. یعنی حداقل در ۲ هفته گذشته، ۳ شهید دیگر در کردستان از دست دادیم.

پس جنگ در چنین روزی که شما آن را روز شروع جنگ می‌دانید، شروع نشد، ما بچه رزمنده‌ها چنین روزی را روز شروع جنگ نمی دانیم. جنگ قبلاً شروع شده بود. مقطع ۲۲ بهمن ۵۷ تا ۳۱ شهریور ۵۹ حدود ۲۰ ماه است که ما نمی دانیم این ۲۰ ماه در تاریخ ما چرا محو شده است. هر چه می گوییم، ما در این مقطع بودیم و جنگیدیم، توجه نمی‌کنند. اتفاقاً بخشی از جنگ نرم در اینجا اتفاق افتاد. پیچیده ترین مدل جنگ در دنیا، جنگ چریک ضد چریک است. ما هنوز اسلحه دست گرفتن هم بلد نبودیم، تاره ریخته بودیم پادگان‌ها را گرفته بودیم و یک مقدار بشین پاشو بلد بودیم، یک دفعه دیدیم در وسط معرکه جنگ بزرگی قرار گرفتیم. کمین ضد کمین جنگی که مردم هم هستند. ضد انقلاب هم لباس مردمی پوشیده، تو هم شدی یک نیروی با پشتوانه حکومت مرکزی، وارد یک چنین صحنه ای شده ای. حالا می خواهی بجنگی، باید شلیک کنی. اینجا اما یک فرمانده داری مثل محمد بروجردی، مثل ناصر کاظمی، می گوید پسرم شلیک نکن. رزمنده می‌گفت به ما از طرف روستا شلیک شد، ما باید پاسخ بدهیم، خمپاره را بگذاریم، روستا را شخم بزند. فرمانده می‌گفت نه! حق نداری تو اینجا شلیک کنی. اولین خون به ناحق که اینجا بریزد، دیگر نمی شود جمعش کرد.

خدایا در کردستان اینها چگونه جنگدیدند که توانستند این صحنه را خالی کنند و تحویل خود مردم دهند؟ مدل جنگیدن این برو بچه ها چطور بود؟ چه طور مظلومانه خونشان ریخته شد ولی کشت‌وکشتار از مردم نکردند. جنگی به مراتب بسیار سخت و پیچیده که هیچ از آن نمی دانی. بنا نیست اصلاً مستند باشد. بنا نیست برای تو گفته شود. پسرم، دخترم! جنگ در چنین روزی آغاز نشد. در این مقطعی که گفتم الی ماشاءالله بحران داریم. نیروهای مسعود و مریم به خودشان بمب می بندند و حداقل ۴ امام جمعه را به شهادت رساندند. رئیس جمهور و نخست وزیر را زدند، بهشتی و مجلس را با ۷۲ تن زدند. هر جای دنیا این اتفاق می افتاد، عمود خیمه را که می زدند، کل خیمه می خوابید. درگیری در خیابان‌ها الی ماشاءالله ادامه دارد، جرأت نمی کنی یک ته ریش داشته باشی و یا یک عکس حضرت روح الله را در مغازه بزنی وگرنه به عنوان بچه حزب اللهی ۳۲ فشنگ یوزی را به طرفت خالی می کنند، آبکش می شوی.

اینکه چرا تو اینها را نمی دانی، چون بنا نیست که اصلاً بدانی! بنا نیست که این تاریخ با شکوه را برای تو بازگو کنند، برای اینکه به تعبیر مولا امیرالمؤمنین بتوانند از همین سوراخ، بارها و بارها تورا بگزند. بنا نیست این واقعه تاریخی را به عنوان تجربیات مثبت و حتی اگر منفی است، تو داشته باشی. یک بار دیگر از اینجا به بعد اینگونه باید بگویی که حمله عراق به ایران به عنوان تیر خلاص بعد از این اتفاقاتی که افتاد و نگرفت، کودتای نوژه و درگیری‌های چپ و راست و توده ای ها و فرقان و زدن رئیس جمهور، باهنر تمام این اتفاقات که هرکدام آن یک داستان است نشد و نگرفت، از اینجا به بعد ورود یک سری نیروی جدید به جبهه است، نه شروع یک اتفاق که از امروز شما آن را حساب می‌کنی. در ۳۱ شهریور ۵۹ هجمه به این شکل اتفاق افتاد و الا ۱۶ شهریور است که به جبهه قصر شیرین تهاجم شروع می شود، از پاسگاه خان لیلی بالای نفت شهر تا زیر آبداغ قریب ۲۵۰ کیلومتر مربع توسط عراقی‌ها اشغال می شود. آتش پیوسته روی سر قصر شیرین هست. قریب ۱۵ الی ۲۰ روز مقاومت مردمی قصر شیرین را داریم، عین این چیزی که در خرمشهر ۳۱ روزه می‌گویی اما الآن محو است که این مردم زیر آتش مقاومت کردند ولی صدایشان جایی نرسید. اگرچه به فرماندهی کل قوا بنی‌صدر هم مسئله را گفتند و او را در این جبهه بردند. قبل از آن، به او گفته بودند که این تحرکات و مانورهای اینها یک فرایند عملیات است. بوی عملیات دارد، می آید. مسخره می کرد می گفت شما پاسدارها همه چیز را از لوله تفنگ می بینید. آنها غلط می کنند به ما هجمه کنند.

پسرم دخترم! جنگی در آن مقطع اتفاق افتاد که فرماندهی کل من یک عنصر خائن و جاسوس و هماهنگ با جبهه دشمن بود. مگر می شود؟ بله! ‌شده است. او در آن واحد، ۳ مسئولیت دارد هم رئیس جمهور محبوب با ۱۱ میلیون رأی قانونی که ما به وی دادیم. رئیس شورای عالی انقلاب و فرماندهی کل قوا. در چنین شرایطی که او منظور آقای سپهسالار! بنی‌صدر می باشد دستور داده که کسی حق ندارد یک فشنگ و مهمات به نیروهای مردمی کمک کند.همین قدر هم که کار انجام شد، توسط عناصر مؤمن و انقلابی مثل سرگرد صیاد شیرازی‌ها بود که در پادگان‌ها را باز کردند و مهمات را منتقل کردند. این اتفاق برای ماه های اول جنگ است. تا کی؟ خیلی اتفاق عجیبی است، جنگی شروع شده است که هیچ جای دنیا نداریم، فرماندهی کل قوای یک جبهه با جبهه مقابل کاملاً هماهنگ است. درباره بنی‌صدر صحبت می کنیم. اتفاقاتی افتاد که بسیار به حوادث الآن ربط دارد. البته از این بابت بسیار متأسفم، جلوی آقا هم عرض کردم وقتی بچه من وارد دانشگاه می شود این عکس را که به او نشان می دهم می گویم این کیست که کنار چمران در این جیپ نشسته است، می گوید نمی شناسم. می گویم تو که الآن داری از دانشگاه فارغ التحصیل می شوی، چطور این بنی‌صدر را نمی شناسی؟ تاریخ محمدعلی میرزا نیست، مال همین دو دهه گذشته مااست. پسرم! دخترم! الان در جریان این بحران‌ها مجبور شدند این تصویر را نشان دهند. به نظر شما چرا؟ به نظر شما چرا نباید یک چنین مطلب مهمی را بازگو کرد؟ نوار جنگ را دائماً تکراری می گذارند.

۱۲ لشکر در چنین روزی در ۳ جبهه شمالی، میانی و جنوبی با تیپ‌های زرهی هجمه کردند. قصد فتح ۳ روزه تا یک هفته ای تهران را داشتند. همیشه این نوار را گذاشتند. چرا از این‌طرف نمی گذاریم. پارسال متأسفانه این بحث‌هایی که پیش آمد اصلاً برخی از عزیزان ما و فرماندهان ما گویا آلزایمر گرفته‌اند. فرماندهی وقت کل قوا بنی‌صدر را نوعی تبرئه کردند، گفتند ما فکر نمی کنیم خیانتی چیزی از جانب او در کار بوده است. قاطی کردی آقا؟!

من در این جریان‌های اخیر متوجه شدم که چرا اسناد و مدارک و کتاب‌ها و رادیو و تلویزیون ما سعی دارد یک چنین استحماری را عمداً‌ انجام دهند. باز دو مرتبه می گویند که جنگ ایران و عراق. این یک ‌دروغ بزرگ است که شما ۸ سال با عراقی‌ها جنگیدید و بعضی جاها هم حالا دنیای غرب و شرق یک کمک‌هایی به عراق کردند. نه! فقط و فقط برای خار کردن تو و نسل و آبا و اجداد تو با آن مدل جنگیدن که در طول تاریخ دنیا سابقه ندارد، این دروغ بزرگ گفته می‌شود. در این نبرد از شرقی‌ترین ینگه دنیا تا غربی‌ترین آن، با همدیگر متحدالشکل برای محروم کردن یک جریان آزادی خواه صف در صف ایستادند که سابقه نداشت. یعنی از بنگلادش تولید کننده گونی ما را تحریم می کند تا روسیه همسایه شمالی با موشک‌های اسکاد تا فرانسه با موشک‌های اگزوست و هواپیماهای میرا‍ژ و رادار انگلیسی و برزیلی و قس علی هذا. چطور جبهه ای است که می‌گویند عراق در این جبهه با ما جنگید اما رسماً بیش از سی و چند کشور سینه به سینه ما حضور داشتند؟ اگر جنگ فقط با عراق بود که باید در طول این ۸ سال فقط باید از یک ملیت اسیر داشته باشید؟ می‌پرسید مگر از ملیت های مختلف اسیر گرفتید؟ بله! چرا بر آن تأکید نمی کنند؟ اگر بگویم از ۵ ملیت اسیر گرفتیم، باور می‌کنی؟ اگر بیشتر باشد قبول می کنی پسرم؟ یعنی چند تا پدر؟ مثلاً ۸ تا ۱۰ تا؟ مگر می‌شود؟ پسرم اگر بگویم از ۱۵ ملیت اسیر گرفتیم قبول می کنید؟ نه بابا اینها را می گویید که خودتان را بزرگ نشان دهید. دخترم از ۱۸ ملیت سند دارم ثبت شده است که اسیر در خط گرفتیم. پاکستانی در خط چه‌کار می کند؟ افغانی چه کار می کند؟ عمانی؟ اماراتی؟ کویتی؟‌ قطری؟ بحرینی؟ سودانی؟ سومالیایی؟ یمنی؟ قوات یرموک؟ یوگسلاو چه کار می‌کند؟ صرب چه کار می کند در این خط؟ بوسنیایی چه می کند؟ اینها را برای تو گفتند؟ نه! بنا نیست بگویند. اصلاً ‌بنا نیست با این حرارت بگویند برای اینکه در این باور بیفتی که ۸ سال با این عراقی‌هایی که نمی توانند خودشان را جمع و جور کنند، هر روز ۵۰۰ تا ۵۰۰ تا بمب می گذارند زیر آنها مثل گوسفند قربانی می شوند، تو با داشتن یل‌هایی مثل چمران، بروجردی،‌ همت، باکری، خرازی نتوانستید جمعشان کنید، ۸ سال طولش دادی آخرش هم که قطعنامه امضا کردی اما دیدی آمریکایی‌ها آمدند ۲۵ روزه جمع کردند. پس چرا کری می خوانی برای امریکایی‌ها؟ این استتناج سئوالی است که از منِ استاد در دانشگاه پرسیده می شود. چرا؟ برای اینکه بازخوانی این جنگ به دروغ و به اشتباه افتاده است؟ خشت اول چون نهد معمار کج، تا ثریا می رود دیوار کج. حق دارد بچه امروزه از تو سئوال کند استاد شما با داشتن آن یل‌ها، مگر حسن باقری طراح عملیات‌تان نبود، مگر صیاد شیرازی نداشتید، مگر امام نداشتید، نتوانستید الآن می توانید؟ حق دارد بچه قاطی کند. برای اینکه خیانت شده است، آن بخشی را که باید در آن می بودید، مستند می کردید، فیلم می گرفتید از لحظه های شکستن خط، نه از پاتک ها. یک تکه فیلم بیاورید که عملیات شب و خط شکستن را نشان بدهد. ۲۷ کیلومتر بچه‌ها در ماسه و رمل با بار و بندیل روی دوش دارند حرکت می کنند، فیلم این کجاست؟ بهانه می‌آورند امکاناتش نبوده، در خط شکنی که فیلم نمی شود گرفت. فیلم‌های خمپاره هایی که روی سر بچه ها فرود می آید، کجاست؟ نهایتاً جواب پاتک‌ها را می بینی، خط شکنی که نمی بینی. آن موقع که نبود، الآن هم بخواهی بازگو کنی، چه بشود که یک هفته دفاع مقدس شود و این‌قدر “ممد نبوی…” می گذارد که خسته‌ات کند. ۷ تا کانال تلویزیون ممد نبودی می زند و آهنگران ای لشکر صاحب زمان آهسته ران آهسته ران! پشت بند آن کرکره پایین تا دوم فروردین که همه حال و هواها گوگوری مگوری دارند، بله یک مضرابی زده می شود که در چنین روزی فتح المبین شد. برادر! فتح الفتوحی که امام گفت دست و بازوی شما را می بوسم همان عملیاتی را که احمد متوسلیان شما و فرمانده های شیری در قد وقواره های کاظمی و باکری و ۱۱ هزار اسیر گرفتند، نباید این‌جوری برایت بگویند. این ۱۱هزار اسیر، اصلاً نه در مستندات ما است نه در کتاب ها و دانشگاه‌ها و مدارس ما.

خدمت “آقا” هم عرض کردم که هر سال در دبیرستان و دانشگاه بررسی کردند متوسط بین دو خط تا دو صفحه دارند مطلب از انقلاب و دفاع مقدس به خورد بچه‌های ما می‌دهند و در برابر این موج تهاجم فرهنگی از بچه‌هایمان می‌خواهیم که با این آموخته ها پدافند کنند. بقیه را می خواهد از صدا و سیما بگیرد؟ وقتی هم که این رزمنده و جانباز را می برند در صدا و سیما و می خواهد حرف بزند می گویند ۲ دقیقه وقت داری، زودتر بگو؟ ۲ دقیقه‌ای که دارند به تو سوبسید می دهند! می‌دانی ۲ دقیقه تبلیغ آدامس و پفک چقدر با ارزش است؟! ضمن اینکه دیگر مردم از دست تو و امثال تو خسته شدند که سرفه های تو را می خواهند پخش کنند تو را بگذارند اضافه صحبت کنی؟ روی ویلچر آوردند گفتند زودتر یک خاطره شیرین تعریف کن، وقت تمام است.

راست هم می گویند، چون ما مال یک جریان و یک نسلی بودیم. الآن ما باید برای همه کار کنیم، یک کانال برنامه‌اش باید جوادی آملی باشد و موسیقی در آن حرام است، و یک کانال دیگر وقتی که لحن این زن گوینده را گوش می‌دهی، خاصه در رادیو جوان، اگر اذیت نشوی، تو مریض هستی! خانمت کنارت نشسته می گوید خاموش کن. می گویی جمهوری اسلامی است، حلال و شرعی است.

با چنین آموزه هایی معلوم است که ذائقه های مختلف باید درست بکنند. اما خوب از اینجا به بعد اتفاقات پشت سر اتفاقات می افتد. یک مقطع دیگر از جنگ فتح آبادان و عملیات ثامن الائمه است. با فرار سپهسالار! سپهسالار کجا بود؟ ۱۱ میلیون رأی قانونی که ما به وی داده بودیم، چرا به او رأی داده بودیم؟ چرا همچنین خطای بزرگی را انجام داده بودیم؟ کار خودمان بود. چرا؟ چند دلیل داشتیم؟ ۱- سید بود ۲- بچه آیت الله بود. ۳- دکترای اقتصاد نوین داشت. روزی که برای مصاحبه به تلویزیون آمده بود، توده ای ها و چپی ها را له می کرد. قدرت کاریزمای مناظره ای داشت و از آن طرف هم روحانیت معزز پشت سرش بود و لذا صد در صد. از بیش از ۱۲ میلیون رأی قانونی، ۱۱ میلیون رأی آورد. فرماندهی کل قوا را هم داشت. بعدش چه شد؟ اینها را برای ما نگفتند. درگیری و مناقشه است. نه اینکه فقط امروز در کف دانشگاه و در خانه ات، این اتفاق افتاده باشد، سابقه داریم. ما به عنوان سپاه ۲ مجموعه شدیم. بنی‌صدریون و بهشتیون. بنی‌صدری‌ها عکس بهشتی را پاره می کنند و آن طرف برعکس. چه کسانی؟ روح‌اللهی‌ها. هر دو گروه هم به حسب آموزه های روح الله که وجود دارد و حی و حاضر است و صحبت می کند، اعتقاد دارند حضرت آقا این کلیدواژه هایی که می‌اندازد، مال اینهاست و آن‌ها می گویند مال اینهاست. پیچش مو را چه کسانی تشخیص می‌دهند؟ امثال احمد متوسلیان‌ها که در مریوان است. وقتی که بنی‌صدر به عنوان فرمانده کل قوا ‌می خواهد به مریوان بیاید، پیش قراول می فرستند. احمد به پیشقراول می گوید که به او بگو، فرمانده کل قوا، رئیس جمهور، هلی کوپتر تو بالای سر مریوان پیدا شود، اولین کسی که با تیربار می زندت، من هستم. ما که دور و بر احمد بودیم، گفتیم احمد چه می‌گوید؟ مگر می شود؟ رئیس جمهور و فرمانده کل قواست. بر ما ولایت دارد. اما احمد گفت نه بچه ها، او عدالت ندارد، پس بر ما ولایت ندارد! ما باز تشخیص نمی دهیم، تا کی؟ تا موقعی که دانشجویان پیرو خط امام، مثل محسن وزوایی بخشی از خاک آمریکا را گرفتند و ۵۲ امریکایی را ۴۴۴ روز در مشتشان نگه داشتند. آن شیرمردها وقتی تکه کاغذها را به همدیگر چسباندند، این سند از لانه جاسوسی در آمد که این آقا با کد S.D.lor.1 زمانی که دانشجو بوده است، با ماهی اینقدر دلار به عضویت نیروهای جاسوسی دشمن درآمده است. فوراً این را خدمت امام(ره)رساندند. امام چه کار کرد؟ آیا سریع گفت امشب به رادیو و تلویزیون بدهید اعلام کند؟ باید این‌کار را می کرد؟ عراق هم راهش را گرفته دارد می آید، عملیات و خونریزی است، مسببش هم همین است، این هم سندش. ولی امام نامه را گذاشت و فرمود باشد تا وقتش برسد. بارک الله به امام. باید همه از امام آموزش سیاسی ببینند که در چنین روزهای فتنه ای سره را از ناسره تشخیص دهند.

گذشت و گذشت یک هفته، دو هفته بین دانشجوهای پیرو خط امام اتفاقاتی افتاد که آقا چرا اعلام نمی کند؟ از این سند بالاتر چه می‌خواهد؟ امام چرا چنین خیانت و جنایتی را اعلام نمی کند؟ باز تحلیل‌ها در خودی‌ها شروع شد. نکند امام کهولت پیدا کرده است. نکند دور و بری‌های امام رینگ بسته حلقه اطلاع رسانی شدند. حزب الله دارد اذیت می‌شود، دچار انشقاق می شود. از این واقعه دارد چند ماه می گذرد و همه دارند اذیت می‌شوند اما میوه باید برسد. طوری شد که آن اتفاقات و درگیری کف خیابان‌ها، آخر قصه اینطور شد که مسعود و سپهسالار با همدیگر لباس زنانه و ماتیک به لب زده، با دامن فرار می کنند. تا همین الآن که سپهسالار نطق فرمودند حمایت از جبهه موسوم به سبز و اینها هنوز عنایاتشان برسر نیروهای مقاوم! این جبهه مستدام است! فردای آن روز آمدیم بیرون و مرگ بر فلان و درود بر فلان سردادیم اما شب بخیر! فایده ندارد خواص! شما باید زودتر این اتفاق را می فهمیدید. امروز مرگ بر فلان دیگر فایده ای ندارد. اگرچه باز هم خون رسوا کرد وگرنه اگر قرار بود این اتفاق کش پیدا کند، خدا می داند چه اتفاقی می خواست بیافتد. خدا می داند چه قدر بیشتر خون ریخته می شد.

پس تا اینجا وارث یک چنین اتفاقاتی هستیم. از این به بعد، یک سری باید حواسشان باشد. مادرم و پدرم رأی دادی به بنی‌صدر اشکال ندارد، خدا فردا ازتو نمی‌پرسد چرا رأی دادی به این آدم جاسوس و خائن و ملعون، همین که رأی دادی مأجور هستی، برای اینکه همه شواهد و قرائن حاکی از این بود که او یک آدم مؤمن است اما از این به بعد اگر بخواهی پافشاری کنی روی رأیی که دادی، درست نیست.

یک مقدار جلوتر برویم و برگردیم و یک تلنگری بزنیم. نیروهای مسعود نیروهایی نیستند که همه آنها تخم حرام باشند، ولدالزنا باشند، نه خیلی از آنها را می شناسم، رفیق‌های من بودند، بچه محل و بچه مسجدی بودند، در دانشگاه با هم بزرگ شدیم. اما یک‌دفعه وقتی می‌گفتنی حسین جان این حرفها چیست تو می زنی عزیزم؟ می‌گفت نه ما باید برای مبارزه با امپریالیسم متحد شویم و نمی شود با نیروهای مرتجع همدم شد… این حرف‌های گنده را برای این بچه‌ها زدند و بعد با یک عنوان رئیس جنبش جوانان فلان منطقه، مسئول پخش روزنامه چهارراه سلسبیل، مسئول فلان… اغفال می‌کردند، مسئولیت می‌دادند و بچه هم فکر می کرد خبری است. تا اینکه داستان کردستان پیش آمد و بعد این جماعت آنجا رفتند و زندگی و خط تشکیل دادند و بعد هم راهی عراق و چکمه لیسی صدام شدند تا امروز که در خدمت شما هستیم دنبال جلسه با نتانیاهو و باراک و عبدالله اردنی ننه انگلیسی هستند که یا اینجا بروند و یا آنجا. کار به کجا می رسد؟ انحراف یک‌دفعه چنین زاوایه ای نمی گیرد، اول فاصله کم است، بچه مسلمان است، همسایه ات است. عناد می کند و روی تفکرات باطلش لجاجت می کند. ناراحتی امروز برای پسر شهید و یا همسر شهیدی که در جبهه مخالف تو قرار گرفته چیز جدیدی نیست، از چه ناراحتی؟ این، یک جریان تاریخی است. اگرچه از این بابت که امروز در روزنامه اعتماد پسر عزیزم، پسر دلبندم حاج همت این مطالب را نوشت و یا از قولش نوشتند و آن حرف‌ها زده شد باید بروم چندین شب خون گریه کنم. به هرحال یک بخشی از آن را هم من مقصرم که بچه رفیقم را رها کردم اما چه‌کار می توانستم بکنم؟ وقتی که در دانشگاه به بچه مطالب نادرست یاد می‌دهند، تا کجا دنبال او باشم؟ ندیدی دیشب آن ۳ تفنگدار را در تلویزیون آوردند، صحبت می کردند. می دانید که چه کسانی بودند؟ وقتی نشانشان می داد گفت ما باور نمی کنیم آقای حجاریان و آقای عطریانفر شما به‌عنوان علمداران این جبهه یک دفعه در طول ۲۰ روز برگشتید، چه اتفاقی افتاد؟ راست می گویند آنجا چیزخورتان کردند؟! این چیزهایی که کروبی می گوید؟ این اتفاق‌ها که افتاده؟ براساس این چیزها نظر شما برگشت. گفتند نه، تفکرات وارداتی ما ناشی از ماکس وبر و کوپر و امثالهم بود که خودشان مسموم هستند. با این تفکرات نمی شود یک خم این انقلاب را گرفت و آن را زمین زد. کتب درسی دانشگاه های ما مسموم، اساتیدی که خود ما باشیم مسموم، این کتاب‌ها را به خورد دانشجوان خودمان در طول سال‌ها دادیم، نتیجه آن هم کف خیابان، درگیری است. اگر دولت و نظام این تقصیر و پوزش ما را بپذیرد، می گوییم برای شما که این اتفاق برای چه چیزی افتاد؟

پریروز به جاسبی گفتم این حرف‌هایی که اینها می زنند مشخصاً به جنابعالی و آموزه ها و این کتب درسی مریض و مسموم و اساتید سکولار برمی گردد. اینها بنا داشتند جمهوری اسلامی اسمش جمهوری باشد اما از درون پوچ و بی محتوا باشد. پیش از آنکه برای پسر حاج ابراهیم همت ناراحت باشیم، باید مرکز فساد را که این فساد را پمپا‍ژ می کند، خشکاند. مگر دیوانه ایم برویم کف خیابان و شروع کنم با چوب و چماق دنبال اینها بیفتیم؟ البته وقتی امنیت نظام به مخاطره بیفتد، با کسی شوخی نداریم، جزء آموزه های دینی علی‌ابن‌ابی‌طالب است. آقا اینها که در برابر ما قرار گرفته‌اند، همه پسرخاله و پسرعموی ما هستند، مگر می شود به جنگ اینها رفت؟ بله باید برویم. نبرد اول با ناکثین. یک مأموریت برون مرزی به من بده تا در این نبرد نباشم. این طلحه است، این زبیر است، این ام المؤمنین است، تا دیروز با همدیگر شمشیر می زدید، اینها حافظان قرآنند. همه گیج شدند که کدام درست می گوید؟ فرمود “اعرف الحق، تعرف اهله”، برو حق را بشناس سپس به اهلش ایمان بیاور. اگر هم نتوانستی تشخیص بدهی، برو تا این وضعیت را نبینی. این صحنه مال تو نیست، این صحنه مال اهل بصیرت است. فرمود: “لا یحمل هذا العلم، الا اهل البصر و الصبر”، در زیر بیرق من نمی مانند الا انسان‌های بصیر و صابر.

نبرد دوم اتفاق افتاد، دو مرتبه سینه به سینه همدیگر که داستان را بهتر از من می دانید. فقط یک مرور کوچک؛ دقیقه ۹۰ قرآن‌ها سر نیزه رفت. باز جبهه اسلام گیج شد، فرمود قرآن را با همه قداستی که دارد پاره کنید، قرآنها را بزنید، هیچ ایرادی ندارد، اینها ورق پاره هایی هستند که عن‌قریب در زیر پوتین های شما و سم اسبان شما می روند. قرآن ناطق من امیرالمؤمنین هستم. سپاه اسلام کم آورد و شد آن فتنه ای که نباید می شد.

نبرد سوم، نبرد با مارقین که به مراتب سخت تر، پیچیده تر و بغرنج تر است. نبردی که وقتی امیرالمؤمنین ابن عباس را فرستاد، فرمود برو با اینها صحبت کن، بشارت بده و نصیحت‌شان کن اما حواست باشد با اینها از در قرآن محاجه نکن، فقط راجع به سیره وسنت نبوی با آن‌ها صحبت کن. ابن عباس رفت و برگشت، آقا دید که پای ابن عباس می لرزد. گفت ‌آقا اینها چه کسانی بودند مرا نزدشان برای مذاکره فرستادی؟ یک آیه قرآن می آوردی، ده تا جواب می دادند، از اثرات سجده های طولانی، پیشانی آنها کبره بسته بود. مع الوصف ۴هزار نفر از اینها جدا شدند، ۴هزار نفر ماندند. زمانی که به مصاف امیرالمؤمنین و سپاه اسلام آمدند می گویند که الیوم یوم دهر الجنه این شمشیرهایشان را قلاب کرده بودند و می گفتند که امروز هر که در برابر علی کشته شود، روز ورود او به بهشت الهی است. در دو، سه ساعت، ۴ هزار نفر آن‌ها کشته شدند و فقط ۵ نفر فرار کردند. فرمودند یا امیرالمؤمنین تهشان را درآوردی. آقا فرمودند اشتباه می کنید باز هم در رحم مادرانشان و صلب پدرانشان تولید مثل خواهند کرد و این قصه بازهم اتفاق می افتد. شما نمی توانید اینها را تشخیص دهید، خیلی پیچیده هستند. قبل از این نبرد، آقا این را برای این روزها پیش بینی کرده بود.

پس از این فتنه، فتنه ای دیگر به وجود می آید که به مراتب شکننده تر از آن است. در اثر این فتنه، دل‌هایی که محکم و استوار بودند، گرفتار انحراف می شوند و مردانی پس از سلامت ایمان منحرف می گردند. با وجود این فتنه، تمایلات مردم تغییر می کند و اعتقادات با یکدیگر مشتبه می شود و تشخیص صحیح و نادرست دشوار می گردد. هرکه با آن مبارزه کند، او را درهم می شکند و هرکه بخواهد آن را خاموش کند، او را نابود سازد. فتنه گران در میان آن فتنه مثل دسته هایی از گورخران وحشی یکدیگر را گاز می گیرند. در آن زمان رشته دین از هم جدا شده و علایم راه راست پنهان گردیده و چشمه حکمت خشک خواهد شد ولی ستمگران در آن فتنه به سخن می آیند و بیابان نشینان را با زجر ستم بیازارند و با سینه مرکب ستم آنها را خرد کنند. انسان‌های تک‌رو نابود شوند و سواران در جلوگیری از آن هلاک شوند. آری آن فتنه با سرنوشتی تلخ برای مردم وارد می شود و خون‌های تازه ای را می‌طلبد و به دین خدا ضربه وارد می کند و پیمان‌ها و عهدهای استوار یقین را می پوساند.

“آقا” دو ماه و نیم است که در هر سخنرانی بر این فتنه تأکید می‌کنند، معلوم است اتفاق سختی افتاده است. اتفاقی که فقط یک مناظره و یک جنگ تبلیغاتی نبود پریشب برگشت گفت که مطمئن شدیم این یک جریان براندازی نظام بود که از بیرون فتنه کلید خورده بود اما از داخل همراهی می شد. بگذارید این روزها کمی غبار بخوابد. اگر یک مناظره تبلیغاتی برای رسیدن به قدرت بود، با جورج سورس هماهنگی چرا؟ یهودی بی‌شرفی که با جین شارپ تئوریسین انقلاب‌های مخملین در بیرون فعالیت می کنند. اگر که فقط و فقط یک مناظره برای رأی آوردن و ریاست جمهوری بود، پول برای NGOها از جیب این مردم بدبخت و بیچاره چرا؟ پول از دانشگاه آزاد چرا؟ اگر که فقط یک انتخابات بود، پول گرفتن از کشورهای عربی چرا؟ برای حزب باران‌تان و برای این کارها پول های خودتان بود آوردید با آن ۴۰۰، ۵۰۰ هزار مانتو فیروزه ای درست کردید ریختید در کف خیابان و این مسخره بازی‌ها؟

حرمتی که آقا فرمودند از نظام شکستند، اینها را ما پیگیری خواهیم کرد، حرمت شکسته شده‌ای که سالیان سال نمی شود، آن را به همین راحتی پاک کرد. چه اتفاقاتی افتاد؟ چه کسانی گیج شدند؟ چه کسانی کم آوردند؟ همان افرادی که تا دیروز میلیاردی به آنها می دادند فیلم چهل سرباز می ساختند و می رفتند پیش “آقا”، مولای ما، مقتدای ما می‌گفتند، با یک سیلی خوردن یک بچه که نمی دانیم آن هم واقعیت دارد یا نه، امروز سمفونی های ای کاش می نویسند. آنهایی که تا دیروز پول و وام کلان و بساط فیلم‌سازی‌اشان به راه بود و فیلم می ساختند و کار هم نداشتند نظام و جبهه و خط دست کیست؟ عزیز من آقای مجید مجیدی قبول که جلوی آقا گریه کردید و گفتید آقا چرا اینگونه شده، آن زمان جبهه و جنگ، پیرزن دو تا تخم مرغش را می داد، آن همه اخلاص کجا رفت؟ حضرت آقا در جا جواب دادند و گفتند آقای فلانی روح لطیفی دارند ولی آقای فلانی این تلخی هایی که شما این‌دفعه دیدید زمان جبهه و جنگ و مقطع ما هم وجود داشت. همان موقعی که در جبهه شیرینی وجود داشت، این پشت هم همین لجن پراکنی ها بود. این روزها هم باید دو تای آنها را با هم ببینی. اما باید به ایشان گفت که آقای مجید مجیدی شبی که تو آن فیلم را درست کردی مقابل احمدی‌نژاد و آن هنرپیشه را که خودت آمدی گفت آقا من قسم می‌خورم نمی دانستم طرف هنرپیشه بوده، کاری ندارم فیلم تو جبهه اسلام را شکست. احساس کردی که ممکن است آن طرف رأی بیاورد و تو آن کار را برای آنها انجام دادی. اهل فن می دانند، وقتی فیلم را دیدند شکست جبهه اسلام بود. خیلی عالی کار کرده بودی. دمت گرم! به خاطر هنرنمایی‌ات. اما گاف دادی، برای یک عمر باید جواب خدا را بدهی. گفت لعن الله امة اسرجت و الجمت و تنقبت لقتالک آنهایی که آمدند در این صحنه و تیر انداختند، آنهایی که رضایت دادند و آنهایی که فقط یک سر تکان دادند. شنیدند حسین بن علی کشته شد آنهایی که یک لبخندی زدند و فحوای دلشان رضایت داد. خدا می داند که آن سی دی ۹۰ سیاسی پاهای کسانی را از رفیقان من لرزاند که روی اسم آوردن آنها را ندارم. در آن شب‌های فتنه که بچه با همه ندانستنی‌هایش که این اشخاص را نمی شناسد، می خواهد تصمیم بگیرد که به چه کسی رأی دهد، چه کسی راست می گوید و چه کسی نه!

ناصر جان روزی که نتایج انتخابات اعلام شد، فردایش یکشنبه، آنها اعلام کردند که به میدان ولیعصر می آیند، حزب‌الله هم اعلام کرد که به میدان ولی عصر می آییم. رفتیم، حزب الله غالب شد، دیدیم آنها دارند صحنه را ترک می کنند اما خوردیم سینه به سینه همدیگر، توی سینه پسرعمویم، هم گردانیم، با جانبازی ۸۰ درصد، یک پا قطع، چشم ندارد، گفت حاج سعید کدام طرفی هستی گفتم با این جماعت. گفت اینها؟! ‌اینها به ضلالتند، بیا با ما. می خواهیم برویم میدان ونک، بعد هم می خواهیم صداوسیما را بگیریم، زدم پشتش گفتم خداحافظت باشد. اما بعد از چند دقیقه پاهای من سست شد. گفتم یا اباالفضل العباس عجب اتفاقی می خواهد بیافتد. من در کل این ۱۰ سال جنگ، نه در کردستانش نه در جنگ عراقش ندیده بودم. آنجا که کردستان بود، یک اتفاقات خاصی می‌افتاد، این طرف هم عراق بود و مشخص بود.

یا امیرالمؤمنین چه بود آن اتفاقاتی که برای شما افتاد. باید به جنگ مقابل پسرعمو، برادر و پسرم بروم. باید بیایی در مقابل صداوسیمایی دفاع کنی که خودت قبلاً قبولش نداری. چون اگر بیاید آنجا و برودند بالا و با همه عناصری که آنجا هستند، میکروفون را بگیرد، یک لحظه بگوید اینجا موج سبز است انقلاب اسلامی و تهران به دست اشغالگران فتح شد و یا برنده می‌دانیم، می فهمی یعنی چه؟ و تو آنجا بایستی، بروی در مقابل اهل قبله بایستی. این آن فتنه آخرالزمانی است که خدا نکند این اتفاق دوباره بیفتد. خیلی سخت است. اثرش همین الآن در خانه هایمان هست. حتی اگر موفق هم نشوند که این داستان را کش بدهند، در دانشگاه باز هم برنده میدان هستند. متأسفانه چرا؟ چون جنگ را به داخل کشیدند. تو دیگر دغدغه لبنان و فلسطین را نداری. کما اینکه ۳۰ سال بود از این حرف‌ها نمی شنیدیم “نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران” جرأت نمی کردند از این حرف‌ها بزنند. چه کسی حرمت را شکست؟ آنها که بودند، از قبل چیز جدیدی تشکل نشده است. مگر چقدر بودند دو میلیون نفر؟ این همه خانواده ساواکی کجا رفتند، این همه خانواده جوجه های مسعود رجوی کجا رفتند، این همه معارض، اینها یک عِده و عُده‌ای دارند، عزیز من، این که چیز جدیدی نیست. همیشه بودند، هروقت فرصت پیدا کنند، صف آرایی می آیند. اما این را بدان پسرم دخترم، آن مسعود رجوی را من در مرصاد درک کردم و تا آخرش جنگیدیم و قرار نبود آن اتفاق پیش بیاید اما مع الوصف همچنین که دیدند که تو دیگر انگیزه برای استمرار جنگ نداری و آن قطعنامه امضا شد و برای روح الله زهرنامه شد، گازشان را گرفتند و دوباره آمدند. امضا دادی آتش بس دیگر نامردها. امضا دادیم باشد آتش بس می کنیم برای دفاع و حق قانونی مشروعمان نمی جنگیم، سلاح زمین شلیک نمی کنیم تا گروهی از سازمان ملل بیاید متجاوز را اعلام کند و غرامت را به تجاوز شده بپردازد. این کار ها را کردند؟ تاریخ نوشت یکبار دیگر هجمه کردند مثل چنین روزهایی آمدند روی جاده آسفالته اهواز- خرمشهر. فقط مرصاد نبود، آمدند در مهران و پل فلزی کرخه و دهلران و اسلام آباد تا تکه آخر آن قصر شیرین که نیروهای مسعود و مریم دارند داخل می‌شوند. تاریخ نوشت در این مقطع ۸۰ درصد زمین‌هایی که در طول ۸ سال دفاع مقدس آزاد کرده بودی، ظرف ۵ روز از تو گرفتند، اینها را برایت بازگو کردند یا فقط فتح و پیروزی خرمشهر را سر می‌دهند؟ خدا نکند عقب نشینی ها را ببینی، وقتی همه سلاح ها را می اندازند و می گویند آمدند. ولی امام هم هست، حزب الله هم هست، آقا هم هست. اینها نوشته شده در سر و سینه ما

سرا پا اگر زرد و پژمرده ایم

ولی دل به پاییز نسپرده ایم

چون گلدان خالی لب پنجره

پر از خاطرات ترک خوره ایم

اگر داغ دل بود ما دیده ایم

اگر خون دل بود ما خورده ایم

اگر دل دلیل است، آورده ایم

اگر داغ شرط است، ما برده ایم

اگر دشنه‌ی دشمنان، گردنیم

اگر خنجر دوستان، گرده ایم

گواهی بخواهید، اینک گواه

همین زخم هایی که نشمرده ایم

دلی سربلند و سری سر به زیر

از این دست عمری به سر برده ایم

شبی که مسعود داشت حمله می کرد، نرفته بود عرق سگی بزند، نرفته بود کارهای خلاف دیگر انجام دهد. بگویم کجا بود؟ حرم ابوالفضل العباس با نیروهایش. الله اکبر از این تاریخ. فیلم آن هست، نیروها را مجهز از سوئد، دانمارک، هلند، شمال، جنوب و غرب در حرم حضرت ابوالفضل العباس جمع کرده. مسعود دارد مقاله های کاریزماتیک خود را آنجا می خواند، سخنرانی می‌کرد. وقتی که بالای سر میرزا کوچک خان جنگلی ۲۰۰ هزار نفر صحبت می کردند، همه غش می کردند. چیز چیز هم نمی کرد و حرف هم بلد بود. این‌قدر خاطرخواه داشت. می گفت “یا ابوالفضل العباس به حق دست‌های بریده ات قسم می خوریم که امروز بسیج شده ایم برای سرنگونی حکومت فلانی و تا بینی دشمنان شما را به خاک نمالیم، چنین می کنیم و چنان می کنیم.” در جیب نیروهایش وصیت نامه هایشان (همان بچه محلی‌های من)، این بود که یا امام غریب داریم می آییم و کربلا را آزاد می کنیم. مادر عزیز عمری بود داغ دل داشتی، کربلا را ببینی، عن‌قریب کربلا را آزاد می کنیم.

اما برادر بسیجی، یک عمر دعا می کردی یا لیتنی کنا معک، حال روی سخن با توست. ای کاش حاجی با تو بودم، در کنار حاج همت می جنگیدم. تمام شد دیگر، برو فکری به حال خودت کن. علم امروز دست تو است. قرار است تو باشی جای حسن باقری. آقا به تو دلبسته که با تو خط تشکیل دهد. کجا هست خط؟ علمدارهای آنها کیانند؟ این جبهه که تشکیل شده است، کجاست؟ آقا فرمودند “جبهه نرم”؛ همانطور که در جبهه سخت مواضع و سنگرهای ما را می زنند، در جبهه نرم اعتقادات ما، ایمان و باورهای ما را بمباران می کنند و کردند و جواب هم گرفتند. این تهران را دیدیم که رأی قاطبه اش پشت سر آقا نبود، شهرستانی‌ها و پاپتی‌ها و آن‌هایی که کمتر مسموم شده بودند، پشت سر آقا ایستادند. اتفاق ناگواری است که افتاده و حضرت آقا هم ناراحت است. اگرچه از این بابت زیاد هم ناراحت نیستیم. ما از آن روزها باید بترسیم که دمپایی‌پوش‌ها و کفش ملی پوش‌های شوش و شهرری پشت ولایت نباشند. اگر آنها پشت خط را رها کردند، آن روز باید بترسی. وگرنه در نهایت اگر در دانشگاه تهران ۴ تا بادکنک سبز هوا کردند، چه می‌شود؟

سعید حجاریان هم می گوید “نه واقعاً ‌اینجا وضع ما خیلی خوب بود، اینجا زندان نبود، سونا و جکوزی به راه بود، ضمن اینکه ما به این فرصت احتیاج داشتیم.” عطریانفر هم گفت “اگر یک شرایطی مثل زندان بود، ۲۰ روز خلسه ای که فشار نیروهای جانبی به ما وارد نشود، فکر آزاد داشته باشیم، می فهمیدیم که داریم اشتباه می کنیم”، شما هم باید به این عزیزان بگویید عزیزم پسرم دخترم لجاجت نکن. البته با اعتقادات نمی شود بازی کرد که خیلی‌ها هم دارند مقاومت می کنند ولی آنهایی که بریدند، واقعاً‌ بریده‌اند.

ما دست به دامان شهیدان هستیم
سرمست و غزلخوان شهیدان هستیم

از سرخی ایثار شهیدان سبزیم
شرمنده‌ی احسان شهیدان هستیم

فقط یک رنگ نبود که بیایید سبزش را بچینید، کف این پرچم زیبا، قرمز است یعنی خون، در وسط رنگ سفید یعنی صلح و آرامش و امنیت و در رأس آن‌ها، سبزی پیروزی. نباید میوه‌چین بود.

بیان خاطرات دفاع مقدس، تحلیل و بررسی وقایع پس از انتخابات ریاست جمهوری – مهرماه ۱۳۸۸ – دانشگاه امام صادق
منبع:[url=http://iusnews.ir/?pageid=116176&&1389-07-05]سایت خبرنامه دانشجویان ایران [/url]. برداشت از سایت حاج سعید قاسمی

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
عکس سعید قاسمی و سید حسن نصرالله

[img]http://tabnak.ir/files/fa/news/1389/7/24/71601_318.jpg[/img]

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[b][align=center]گفت‌وگوی رجانیوز با حاج سعید قاسمی/ اجمالی[/align][/b]

[size=18][color=brown][align=center]حزب‌الله نباید با عبور از احمدی‌نژاد اشتباه‌تاریخی کند/باید دائماً از سران‌فتنه‌پرسید چرا با بهایی‌ها و منافقین‌هم‌جبهه شدند[/align][/color][/size]

[align=center][img]http://www.rajanews.com/Files_Upload/15013.jpg[/img][/align]
[align=center]
حاج سعید قاسمی از فرماندهان دوره دفاع مقدس در گفت‌وگو با رجانیوز به سؤالات متنوعی در مورد وضعیت فعلی جریان فتنه و سران آن، مسائل اصلی و فرعی، موضوع مشایی، امریکا هراسی و... پاسخ داد.

ضمن آنکه اهم موارد مطرح شده در این گفتگو را از نظر می گذارنید، رجانیوز طی روزهای آینده متن کامل آن را منتشر خواهد کرد:

* احمدي‌نژاد قطعاً تا زماني كه علمدار پرچم ولايت هست، احمدي‌نژاد است، چون كساني كه اين طرف خاكريز آمده‌اند و در برابر زنجيره‌اي از انواع و اقسام مخالفين خط ولايت قرار دارند، هدف‌شان حمايت از خط ولايت است و نه فرد خاص. اين چيزي است كه خود احمدي‌نژاد بهتر از هر كسي مي‌داند و ديديم كه هر وقت ايشان اندكي از تفكر حضرت آقا فاصله گرفت و يا اين شائبه بين حزب‌الله ايجاد شد كه دارد فاصله مي‌گيرد، نمره قبولي‌اش از 20 پایين‌تر آمد. البته بايد بگویيم كه اين بزرگوار به حسب استمرار خط فكري حضرت آقا، نمره قبولي را دارد و در همين جا دعا مي‌كنيم كه اتفاقاتي پيش نيايد كه اين شائبه‌ها بيشتر شود و ما در صف خودمان شاهد ريزش بيشتري نشويم.

* سران فتنه اگر به زندان بيفتند، بزرگ مي‌شوند. اينكه در بيرون از زندان، يك بچه 12،10 ساله با لنگه كفش دنبال كروبي راه بيفتد، براي يك شخصيت، مرگ است. ديگر چيزي برايش باقي نمانده كه در قزوين يك بچه 12 ساله دمپایي به سمت او پرت می‌کند. ما بيني و بين الله اصلاً از اينكه چهره‌اي در قد و قواره كروبي به اين روز بيفتد، خوشحال نيستيم اما مسئله این كه چه شد كه اينها كارشان به اينجا كشيد؟

* رسانه های ما هنوز به خیلی از تکالیف خود عمل نکرده اند. نسل امروز نمي‌آيد 200 صفحه رمز عبور1 و 2 و 3 و 4 ويژه‌نامه‌ روزنامه ايران را بخواند و از آن مطلب در بياورد كه چه اتفاقي افتاده؟ چون جامعه ما جامعه اهل مطالعه نيست.

* نبايد فتنه را تمام شده بدانیم و بگویيم اينكه گذشت و ما حالا در فاز جديدي هستيم و مسئله اصلی مشایي است و... در صورتي كه ما هنوز واقعاً نفهميده‌ايم كه چه اتفاقاتي افتاد كه در جبهه‌اي كه مجاهدين خلق را داشتيم، برخی خواص هم در همان پازل بازي كردند، در جبهه‌اي كه بهایي‌ها را داشتيم، آقاي هاشمي هم در همان جبهه بازي كرد، آقاي موسوي و كروبي هم همين طور. براي ما واقعاً هنوز اين سئوال مطرح است كه چه شد كه همه اينها با هم، در يك خط تهاجمي عليه همه چيزهایي كه خودشان هم در ساختن آن شريك بودند، صف كشيدند؟ اين سئوالي است كه هر جا كه آقايان را گير مي‌آورد، از آنها باید بپرسد كه قضیه از چه قرار بود؟

* مدتی است آقاي هاشمي و برخی افراد دیگر در جلسات متعددي كه اين طرف و آن طرف داشته‌اند، اين نقش را بازي مي‌كنند كه من اسم آن را "آمريكا هراسي كاذب" مي‌گذارم. زیرا دارند اين طور القا مي‌كنند كه نظام -و مشخصاً دولت احمدي‌نژاد- به‌دليل اينكه در سياست خارجي خود، كشور ما را در كنج انزوا قرار داده، آمريكا قطعاً به ما حمله خواهد كرد و آماده باشيد، چون نظام عن‌قريب از اساس دچار بحران مي‌شود. اين تحليل را چند سال پيش هم داشتند و درست در نيامد و جوابي هم نداشتند بدهند. البته در يك جایي گفتند که اقدامات بعدي ما باعث شد كه آنها حمله نكنند! اگر چند وقت بعد هم بگویيم چرا نزدند؟ شايد جزو افتخارات خودشان بدانند كه پيشدستي‌ها و تحليل‌هاي ما موجب شد كه نزنند!

* با صراحت عرض كنم كه به تعبير حضرت آقا، ممکن است احتمال این هم برود که دشمن كاري غيرعقلایي انجام بدهد، ولي اگر هم باشد، اين در اثر چراغ‌سبزهایي است كه از اين طرف داده مي‌شود و در اثر اعمال خائنانه‌اي است كه اين طرف انجام مي‌شود.

* چه‌گونه است كه آقاي شمخاني وقتي كه در محاصره دشمن بوديم نامه مي‌دهد كه دارد خيانت مي‌شود و بعد از يك پروسه، يك‌دفعه تحليلش 180 درجه تغيير مي‌كند؟ آن شب خيلي اتفاقات در آن برنامه تلويزيوني افتاد، طوري كه بالاخره آقای يامين‌پور مجری برنامه پرسيد: «شما فتنه را قبول داريد يا نه؟» و شمخاني جواب داد: «كدام فتنه؟!» هنوز يك سال نگذشته، مي‌بينيد كه چقدر در گفته‌ها و شنيده‌ها دچار تناقض شده‌ايم لذا مطمئناً ده سال بعد اگر بخواهيد اين جريان را به فرزندانتان انتقال به آدم‌هایي برخورد مي‌كنيد كه تلقي‌هاي 180 درجه متفاوتي را ارائه خواهند داد. لذا باید همه چیز به‌طور مستند و دقیق بازخوانی شود.

* اگر كليد عبور از احمدي‌نژاد را بزنیم و بگويیم اين هم كه حسابش تمام شد، برويم دنبال كس ديگري بگرديم، به چیز بهتری نمی رسیم. حزب‌الله نبايد اين اشتباه تاریخی را بكند و فكر كند آن طرف خبري هست. بايد منطقي باشيم.

* آقاي احمدي‌نژاد بايد به برخی مسایل توجه داشته باشد كه با بعضی کارها چه مقدار جذب مي‌شوند و به‌ازاي آن از طيف حزب‌اللهي‌ها چقدر ريزش مي‌كنند. البته او نمي‌تواند در تلويزيون بنشيند و بگويد كه ای طرفداران من! براي چه هدفي دارم با اين تاكتيك جلو مي‌روم. اما اين نقص هم وجود دارد كه وقتی منطق یک تاکتیک برای حزب الله روشن نیست، اینطور می‌شود که در 30 شب ماه مبارك رمضان، در هيئات به رییس جمهور انتقاد می‌کنند و اين وضعيت پيش می‌آید كه هر حزب‌اللهي در دور دوم احمدي‌نژاد دوست دارد نقش اپوزيسيون را بازي كنند و كل دولت احمدي‌نژاد را با اين عنوان كه بني‌صدرتان را جمع كنيد، زير سئوال ببرند. نتیجه هم این می شود که نسل سوم كه امروز قبل و بعد اين جريان را نمي‌فهمد، يك شبه مي‌شود ضد احمدي نژاد. برای همین هم حضرت آقا هم گفتند كه مسائل فرعي را اين قدر بزرگ نكنيد.

* ما خواهشمان اين است كه برادر! آقاي احمدي‌نژاد! الان حزب الله نمي‌تواند اين لقمه را هضم كند. تو داري بخشي از طيف خاكستري را به دست مي‌آوري، ولي از يك طرف هم داري طيف خاكستري مي‌سازي، يعني يك سري خاكستري جديد با اين حركت‌ها توليد مي‌شوند.

* قاطعانه مي‌گويم كساني كه امروز جرياناتي چون جريان مشایی را بزرگ مي‌كنند، همين الان تفكرات‌شان در راستاي تفكراتي به مراتب پوسيده‌تر و خائنانه‌تر از همين تفكراتي است كه ادعاي مخالفت با آنها را دارند و مي‌گويند اينها دارند زرتشتي‌گري و ايراني‌گري را باب مي‌كنند. نه اينكه فقط ما ادعا کنیم که شما اگر مي‌آمديد اين كارها را مي‌كرديد، بلكه اينها جزو ادعاهاي تبليغاتي شما بود كه به جایي هم نرسيد و از رياست‌جمهوري فقط كت و شلوارش ماند كه هر روز مي‌پوشيد و جلوي آیينه خودتان را تماشا مي‌‌كنيد!

* من به ماجراهای اخیر خوش‌بينانه نگاه مي‌كنم و فكر مي‌كنم كه ما از اين گردنه هم عبور خواهيم كرد و با وجود شيطنت‌هایي كه مي‌شود، با صحت و عافيت از اين مرحله هم عبور مي‌كنيم.

* همواره بايد حواسمان باشد كه قصه تلخ جام زهر يك بار اتفاق افتاد و تاريخ نبايد دو مرتبه تكرار شود؛ كما اينكه در مجلس ششم آن شيطان‌ها آن نامه را به آقا نوشتند و تا آخر خط رفتند و به آقا گفتند اگر همان كار حضرت امام را تكرار كنيد، موجب امتنان ملت خواهد شد كه الحمدلله رب العالمين با هوشياري آقا آن فتنه دفع شد لذا اين احتمال وجود دارد كه در اثر غفلت ملت و غفلت بچه حزب‌اللهي‌ها، بار ديگر همان توطئه‌اي كه در برابر حضرت روح الله شكل گرفت، در مقابل حضرت آقا هم شكل بگيرد.

* جهان اسلام مادام كه بر اساس تئوری امام خميني حركت نكند و به سمت متراكم شدن انرژي‌های پراكنده جهان اسلام و بسيج جهاني نرود، حكايت همچنان باقي است. ايشان مي‌فرمايند: «ترس من آن است كه ده سال ديگر بيایيد و بگویيد كه حكم سلمان رشدي يك حكم فقاهتي بوده است و نه يك حكم سياسي». عيناً سر ده سال اين اتفاق افتاد! آقاي خرازي تشريف بردند و كنار جك استراو ايستادند و افاضه فرمودند كه: دولت ما كسي را براي ترور حضرت آقاي سلمان رشدي نمي‌فرستد!

اگر حرفهای امام را گوش كرده بوديم امروز كسي جرأت نمي‌كرد در دانمارك كاريكاتور رسول‌الله(ص) را بكشد، یا كسي قرآن را آتش بزند، اگر عقب برويد، اينها جلو مي‌آيند. مدل دشمن همین گونه است.[/align]

http://www.rajanews.com/detail.asp?lang_id=&id=66152

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
با سلام.
برادر rezat1980 خيلي ممنون از زحماتي كه ميكشي! خود آقاي قاسمي كلي زحمت ميكشه و شايد به نوعي نقش عمار رو ايفا ميكنه در زمانه اي كه همه سرشونو در گوشه اي از زندگي قايم كرده اند و مي خواهند به سرعت فراموش كنند!!!
و براي هيچ كسي مهم نيست كه چه لطمات و صدماتي به مردم وارد شد، چه تجارب تكراري اي مجددا تكرار شد و تكرار كنندگانش با وقاحت بيشتر به آينده اميد دارند!!! icon_rolleyes
ايشون مياد و با شجاعت حرفش رو ميزنه و طلب هاي ملت رو عنوان ميكنه!
نسل قبل ما يا فراموش كردن موقعيتشون رو يا خودشونو به فراموشي زدن متاسفانه!
ان شااله خدا بصيرت رو با پشتوانه اين نسل بيدار براي ما قرار بده!!

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[b]مشروح گفت‌وگوی رجانیوز با حاج سعید قاسمی / بخش اول
اگر روند فتنه مستند نشود، خدا مي‌داند چه اتفاقاتي رخ خواهد داد هاشمی در پروژه امریکا هراسی کاذب نقش بازی می‌کند[/b]

فتنه سال گذشته را پشت سر گذاشتيم. دو جريان از دل نظام و جرياني خارج از نظام يكي شدند و در مقابل نظام ايستادند و جریان انقلاب هم با آنها برخورد كرد. الآن جریان حزب‌اللهي با رويكردهاي جديد فرهنگي كه بعضاً از دل دولت بيرون مي‌آيد، مواجه هستند و يك عده‌اي هم دارند از آب گل‌آلود ماهي مي‌گيرند و به‌نوعي فضا را به نفع خودشان برمي‌گردانند، در حالي كه قبلاً تجربه شده كه به چه نحوي كار كرده‌اند و واقعاً نمي‌شود صداقتي را در كارشان ديد. در اين ميان واقعاً يك عده‌اي مانده‌اند كه راه و موضع درست و بحث اصلي و فرعي چيست؟

در سال گذشته، اتفاقات سهمگيني افتاد و ما در انقلاب‌مان با پيچيدگي‌ های جديدی مواجه شديم كه شايد اگر نام آن را "هشت ماه نبرد با فتنه و فتنه‌گران" بگذاريم، گزافه نگفته باشيم. خيلي‌ها از كنار لفظ فتنه رد مي‌شوند و الفاظ ديگري را به كار مي‌برند و ديديم كه در تلويزيون آمدند و از الفاظ ديگري استفاده كردند و گفتند چنين چيزي نبوده و در واقع چالش و تقابل بين دو جريان در داخل خود نظام بوده است. اما واقعا تقابل بين دو جريان نبود، بلكه در يك طرف خاكريز، اتحاد همه جناح‌‌هاي ضد انقلاب را ملاحظه كرديم كه خيلي عجيب است. اگر خط زنجيري را كه آن طرف خاكريز در برابر نظام ارزشي ما قرار گرفت ملاحظه كنيم، اين بازنگري و مشاهده مي‌تواند تا حد زيادي ما را از كلافگي و سردرگمي نجات بدهد.

با كمال تأسف ما هيچ وقت اسناد را خوب بازنگري و بازخواني نمي‌كنيم و دو مرتبه دچار اشتباه مي‌شويم. نمی‌آییم ببینیم در كجاها آسيب‌پذير هستيم، هميشه راه براي دشمن باز مي‌ماند كه از آن معبر به ما حمله كند و ما آسيب‌پذير باشيم.

اين هشت ماه فتنه دقيقاً مثل اتفاقي بود كه سرِ جنگ آمد و الان در بازخواني جنگ، مي‌بينيد كه روايت‌هاي گوناگون ارائه مي شوند و همه اذيت مي‌شوند. يكي اعتقاد دارد كه بني‌صدر خائن بود و در مقابل چهره‌هایي كه مدعي انقلاب هستند و در مقطعي حتي علمدار بوده‌اند، می‌گویند بني‌صدر خائن نبود؛ طبيعتاً در يك سري مباني و اصول انقلاب شك و ترديد ايجاد مي‌شود. وقتي اين بازخواني‌ها واژگونه اتفاق مي‌افتد، اگر خداي ناکرده اين رويکردها تثبيت شوند و بر آنها مهر صحت زده شود، معلوم نيست چند دهه بعد چه اتفاقي بيفتد.

چه جور مي‌شود كه آقاي شمخاني وقتي كه در محاصره دشمن بوديم نامه مي‌دهد كه دارد خيانت مي‌شود و بعد از يك پروسه، يكدفعه 180 درجه تحليلش تغيير مي‌كند؟ آن شب خيلي اتفاقات در برنامه تلويزيوني "دیروز، امروز، فردا" افتاد، به‌طوري كه بالاخره مجری برنامه پرسيد: "شما فتنه را قبول داريد يا نه؟" و شمخاني جواب داد: "كدام فتنه؟!"

پيچيدگي‌هاي جريان‌های هشت ماهه فتنه به‌مراتب پيچيده‌تر از جنگ بود و خود شما با گوشت و پوستتان درك كرديد. هنوز يك سال نگذشته، مي‌بينيد كه چقدر در گفته‌ها و شنيده‌ها دچار تناقض شده‌ايم. مطمئناً 10 سال بعد اگر بخواهيد اين جريان را به فرزندان‌تان انتقال بدهيد و بگویيد من بودم و موضوع از اين قرار بود، به آدم‌هایي برخورد مي‌كنيد كه تلقي‌هاي 180 درجه متفاوتي را ارائه خواهند داد. اگر روند اين فتنه به‌درستي مستند و بازخواني نشود، خدا مي‌داند كه چه اتفاقاتي روي خواهد داد. ابتدا فتنه‌گران تبديل به معترضين مي‌شود، بعد كلمات يك مقدار رقيق‌تر و تبديل به مخالفين مي‌شود و تمام! در صورتي كه اصلاً اين طور نيست و بحث نبرد با خوارج و جنگ با قاسطين و مارقين وناكثين در مدل جديدشان است، بلكه مي‌توان گفت جنگ با بدنه مسلمان‌نماهایي است كه اسم آنها را مي‌شود گذاشت "نئوصهيونيست‌‌هاي وطني"

عين اين داستان را در فتنه 88 شاهد هستيم. زماني كه با فتنه درگير بوديم، درست مثل مقطعي بود كه درگير جنگ بوديم. در سال بعد از سال فتنه، يعني در سال 89 بايد مستندات رو مي‌شدند و فيلم‌هایي ساخته مي‌شد، ولي متأسفانه اين اتفاق نيفتاد و در اوج سالگرد فتنه، باز هم در تلويزيون فيلم و خبر اساسی نديديم و دائماً فيلم ندا آقاسلطان نشان دادند كه هيچي هم از آن در نيامد و فقط شبهات و ابهامات را بيشتر كرد. بچه‌هاي ما در كليت ماجرا فهميدند كه از يك جایي ضربه خورديم، ولي از كجا و چه طوري؟ اين قصه درست باز نشد، بماند كه خيلي‌ها دوست دارند اين قصه همچنان براي آينده نزديك‌تري كه خدا مي‌داند چه مي‌خواهد بشود، در پرده ابهام بماند.

اما آن چيزي كه از روشنگري‌هاي حضرت آقا فهميديم و تأكيد ايشان روي قضيه فتنه و همچنین افشاگري‌هایي كه بسياري از مقامات و رسانه‌ها کردند، ما را به عمقي بيش از آنچه كه در جریان فتنه متصور بوديم، رساند. بد نيست زنجيره آن طرف خاكريز را كامل كنم كه از بهایي‌ها گرفته تا منافقين، تا كارگزاران، تا موسوي و كروبي و چهره‌هایي كه همه به‌نوعي در بخشي از نظام مسئوليت داشتند و علمداري كردند، تا آقاي هاشمي و فرزندانش، تا اصلاح‌طلب‌ها، تا شاه و شاهزادگان، تا مسعود رجوي را در بر مي‌گرفت و جالب اينجاست كه همه اينها را پشت يك خاكريز مي‌بينيم! بهایي‌ها كه از اول انقلاب در هيچ انتخاباتي شركت نمي‌كردند، حالا به آنها دستور داده شده بود كه برويد و پشت سر فتنه سبز قرار بگيريد! اينكه چطور مي‌شود كه همه اينها يك جبهه واحد مي‌شوند و چه قدرت پنهاني مي‌تواند اينها را با هم منسجم كند و پشت يك خط قرار بدهد، خيلي جای بحث دارد.

موقع انتخابات كه اينها مي‌گفتند بيایيد رأي بدهيد، هنوز اين حوادث اتفاق نيفتاده بود و نمي‌دانستند كه بايد پشت سر اين جبهه بيايند. چگونه ارزيابي مي‌كنيد كه اينها از قبل برنامه‌ريزي داشتند؟

الان كه داريم صحبت مي‌كنيم، ديگر جاي وارد شدن از اتوبان به اين كوچه‌ها نيست، چون راجع به اينها هزاران صفحه در رسانه‌ها نوشتند و گفتند، منتهي متأسفانه خيلي‌ها حوصله خواندن اين مطالب را ندارند، بنابراين، اين وظيفه تلويزيون بوده كه اين كار را بكند، ولي آیا بيني و بين الله يك فيلم 20 دقيقه‌اي از اين صدا و سيماي ما پخش شد كه عمق فتنه را نشان بدهد؟ البته همين جا اشاره بكنم كه بخش زيادي از اين فتنه در برخی سازمان‌ها و نهاد‌ها ريشه داشت و دارد.

اين طرف هم بحث احمدي‌نژاد نبود و نيست و ما داريم از خط ولايت صحبت مي‌كنيم، يعني تفكر ولایي و ارزشي در يك جبهه و آن طرف تفكر غيرولایي و ضد ارزشي در لباس‌هاي مختلف، از ضد انقلاب و بهایي‌ها بگيريد تا حتی برخی روحانيون و سرداران! اينها چگونه به يك خط شدند و يك زنجير را تشكيل دادند و فقط يك شعار مي‌دادند؟ آن هم شعارهاي بسيار وحشتناك كه 180 درجه با اصول و مباني انقلابي تضاد داشت، اينها رفتند و پشت سر خط فتنه ايستادند و تا روز آخر هم با اينكه آقا بارها گفتند مرزبندی‌تان را با اينها مشخص كنيد، اين كار را نكردند. سر قصه روز قدس، سر قصه شعار حمايت از مظلومين و محرومين ساير نقاط جهان و... چنان با افكار و آراي دشمن خلط شده‌اند كه تا همين الان هم نتوانسته‌اند خط مرزي را براي خود ترسيم كنند. آنها به خودشان گفتند ما رأي اينها را داشته باشيم، هدف وسيله را توجيه مي‌كند! چيزي كه دقيقاً حضرت امام (ره) در زمان انقلاب به ما ياد داده بود كه پرهيز كنيم. در كوران انقلاب، ما براي مبارزه با رژيم شاه، به عمليات تشكيلاتي مجاهدين خلق نياز داشتيم. امام(ره) خيلي خوب مي‌توانست از اينها استفاده كند و وقتي انقلاب شد، بزند زيرش و بگويد شما گروه اندكي بوديد، سهم‌تان را بگيريد و برويد و يا اصلاً كلاً بزند زيرش، ولي امام در اوج نياز به اينها، هيچ وقت تأئيدشان نكرد و در هيچ جا مهر تأئيدي روي عمل‌شان نگذاشت.

لذا اينكه بپرسند تو به كي رأي دادي؟ به احمدي‌نژاد، پس بيا اين طرف، تو به كي رأي دادي؟ برو آن طرف، اين يك جور زرنگي است كه حزب‌الله بايد حواسش جمع باشد. احمدي‌نژاد قطعاً تا زماني كه علمدار پرچم ولايت هست، احمدي‌نژاد است، چون كساني كه اين طرف خاكريز آمده‌اند و در برابر زنجيري از انواع و اقسام مخالفين خط ولايت قرار دارند، هدفشان حمايت از خط ولايت است و نه فرد خاصي. و اين چيزي است كه خود احمدي‌نژاد بهتر از هر كسي مي‌داند و ديديم كه هر وقت اندكي از تفكر حضرت آقا فاصله گرفت و يا اين شائبه بين حزب‌الله ايجاد شد كه دارد فاصله مي‌گيرد، نمره قبولي‌اش از 20 پائين‌تر آمد. البته بايد بگویيم كه اين بزرگوار به حسب استمرار خط فكري حضرت آقا، نمره قبولي را دارد و در همين جا دعا مي‌كنيم كه اتفاقاتي پيش نيايند كه اين شائبه‌ها بيشتر شوند و ما در صف خودی‌ها شاهد ريزش بيشتري نشويم.

اما چند نكته بسيار مهم وجود دارد. اول اينكه لازم است شما به عنوان رسانه درست عمل كنيد در مورد اينكه عوامل فتنه و جريان‌های فتنه كه بخشي از آنها به دليل اينكه سيستم قضایي ما درست عمل نكرد و علي‌رغم خواسته‌هاي شديد ملت و طومارهاي فراواني كه دادند كه سران فتنه بايد محاكمه بشوند، كار مهمي انجام نداد.

در عين حال مي‌دانيم كه با زندان رفتن موسوي و كروبي از آنها دلاورمرد و فداكار و شهيدان زنده درست مي‌شد، اين كار نظام را مي‌پسنديم كه اينها آزاد باشند و هر بار كه به هر جایی مي‌روند، مردم با لنگه كفش دنبال‌شان كنند. اينها اگر به زندان بيفتند، بزرگ مي‌شوند. اينكه در بيرون از زندان، يك بچه 12،10 ساله با لنگه كفش دنبال كروبي راه بيفتد، براي يك شخصيت، مرگ است. ديگر برايش چيزي باقي نماند كه در قزوين يك بچه 12 ساله دمپایي به سمت او پرت كرد. ما بيني و بين الله اصلاً از اينكه چهره‌اي در قد و قواره كروبي به اين روز بيفتد، خوشحال نيستيم اما اينكه چه شد كه اينها كارشان به اينجا كشيد، خودشان بايد جواب بدهند.

اين وظيفه شما و وظيفه رسانه ملي است كه متأسفانه باز داريد غفلت‌ مي‌كنيد و سعي نمي‌كنيد اين را براي مردم شرح بدهيد. مثلا جوان ما قبل از اينكه وارد دانشگاه بشود، اصلاً در حال و هواي اين چيزها نبود و سر و كارش با همين كتاب‌هاي درسي‌ بوده كه از آنها انسان‌هاي انقلابي در نمی‌آید و بعد ناگهان می‌آید در دانشگاه در كوران جريان‌های سياسي قرار می‌گیرد و به او می‌گویند از حالا مي‌تواني رأي بدهي. يكي از اين دو تا را انتخاب كن. يا احمدي‌نژاد كوتاه قد با قيافه كارگري يا از آن طرف خوشگل‌هاي با عباهاي متنوع، عينك‌هاي پنسي دودي، لباس‌هاي سِت شده با كفش و نعلين و عينك و پيراهن و مو، عكس‌ها و پوسترهاي عريض و طويل و حاميان اسكيت‌باز از ولنجك گرفته تا پارك‌وي و... طبيعي است كه جوان گول عوام‌فريبي آنها را مي‌خورد. این جوان نمي‌آيد 200 صفحه رمز عبور1 و 2 و 3 و 4 ويژه‌نامه‌ روزنامه ايران را بخواند و از آن در بياورد كه چه اتفاقي افتاده؟ چون جامعه ما جامعه اهل مطالعه نيست.

بر ما و بر حزب‌الله كاملاً مسجل شد كه اين فتنه در داخل با پتانسيل موجود، كه خودمان هم فكرش را نمي‌كرديم، از نوع و جنس و هم‌لباس خودمان و با حمايت بيگانه شكل گرفت. آقايان انكار نكردند كه با جورج سوروس و امثالهم جلسه داشته‌اند، اما شواهد به‌قدري مبرهن بودند و شهودي كه در جلسه حضور داشتند، قضيه را مطرح كردند كه اينها نتوانستند زير قصه بزنند. آقا! شما جلسه با سوروس داشته‌ايد! بعد که اسنادش درآمد گفتند که با آزادانديشان جهان جلسه گذاشتيم!

با اتفاقات جديدي كه دارد پيش مي‌آيد، ما نبايد از اين فاز عبور كنيم، يعني بگویيم اينكه گذشت و ما حالا در فاز جديدي هستيم و مسئله، مسئله مشایي است. اينها مسائلي هستند كه الان آنها القا مي‌كنند؛ در صورتي كه ما هنوز واقعاً نفهميده‌ايم كه چه اتفاقاتي افتاد كه در جبهه‌اي كه مجاهدين خلق را داشتيم، در جبهه‌اي كه بهایي‌ها را داشتيم، آقاي هاشمي هم در همان جبهه بازي كرد، آقاي موسوي و كروبي هم همين طور. براي ما واقعاً هنوز اين سؤال مطرح است كه چه شد كه همه اينها با هم، در يك خط تهاجمي عليه همه چيزهایي كه خودشان هم در ساختن آن شريك بودند، صف كشيدند؟ اين سؤالي است كه هر جا كه این افراد را گير مي‌آورید، باید از آنها بپرسید كه البته پرسيدند و آقاي شمخاني را در برنامه ديروز، امروز، فردا آوردند و آن صحبت‌هایي كه شد، واقعاً مايه تأسف بود. من در مقطع جنگ شاگردي اين عزيزان و چهره‌هاي امثال ايشان را كردم، ولي با قاطعيت مي‌گويم به خاطر چنين درك و تصور بسيار سبك و دشمن‌شادكننده‌اي متأسفم و معتقدم اين برداشت و درك به دليل فاصله زياد از تفكر امام(ره) و رهبري پيش آمده و حاصل همان خطراتي است كه حضرت آقا براي زندگي اين عزيزان پيش‌بيني ‌كردند. يعني فاصله گرفتن از خط رهبري و ولايت و دست و پا زدن در باتلاق منيت‌ها و اشرافي‌گري، به‌طوري كه اصلاً حاضر نيستند به صحبت‌هاي آقا گوش بدهند و در جريان فتنه ديديد كه مواضعشان 180 درجه با مواضع رهبري زاويه داشت. يا سر قصه بني‌صدر و قطعنامه 598 و....آدم متحير مي‌ماند كه بعضي‌ها كارشان به كجا كشيده است.

در اين مرحله، بسيار مهم است كه بچه‌هاي ما متحير نمانند و در مواجهه با بحراني كه عن‌قريب با آن مواجه خواهيم شد و به آن اشاره مي‌كنم، بتوانيم درست تصميم بگيريم.

يكي از كارها اين است كه اين قصه را دقيقاً بازخواني كنيم و از آقايان اين جريان يك سري مطالبات داشته باشيم. حالا كه نظام تصميم گرفته اينها را در زندان نيندازد، رأس و ليدرهاي فتنه را كه در قد و قواره موسوي‌خوئيني‌ها و ساير آقاياني هستند كه پشت پرده تشريف دارند و دم لاي تله نداده‌اند، بشناسيم تا بفهميم چه اتفاقاتي افتاده و اين نياز به روشنگري‌هاي زيادي دارد.

نکته دوم؛ براي اينكه دچار تحليل‌هاي روزمره نشويم و هر روز يكي را علم نكنيم و يكي را زمين نزنيم، احتياج به چارچوب فكري داريم. اين چارچوب فكري نمي‌‌تواند ساخته و پرداخته خودمان يا جريان‌های روز باشد. اين چارچوب يا قاب فكري، بايد بر اساس موازين، اصول، تفكرات و مانيفست يعني تفكرات تدوين شده حضرت روح‌الله باشد، در واقع بايد محك داشته باشيم. هر كس گفت آقا! اين انگشتر را مي‌خري؟ به حسب خوشگلي و وزنش نبايد بخري، بلكه بايد مثل طلافروش‌ها محك بزني و بگویي درصد عيارش اين قدر است يا بگویي اين حلبي است، بردار ببر. حالا از كجا بايد بفهميم كه اين انگشتر حلبي است يا اصل است؟ سه نفر كه بگويند اصل است، كافي است؟ خير. انقلاب و اين فتنه اخير من و ما را به اين باور رساند كه باید از ريسمان سياه و سفيد بترسيم. اگر قبلاً شخصيت‌ها را علم مي‌كردند، حالا فهميده‌ايم كه به جاي شخصيت‌گرایي و شخصيت‌محوري بايد تفكرمحوري و تفكرگرایي را در پيش بگيريم؛ يعني بگویيم تفكر حضرت روح الله؛ كما اينكه مردم اين كار را كردند.

حضرت آقا در ديدار اخيرشان با خبرگان اين را گفتند كه مردم در اين قضيه سعي كردند شخصيت‌ها را بر اساس تفكر حضرت روح الله و زنده شدن افكار ايشان بسنجند و ويژگي اين دولت اين بود كه شعارهاي امام(ره) را زنده كرد و به همين خاطر هم رأي آورد. ما هم اگر در همين راستا جلو برويم، مردم با ما هستند، وگرنه هر جا مسير را كج كنيم، مردم با ما نخواهند بود. صدا و سيما مدت كوتاهي بازخواني تفكر حضرت روح‌الله را گذاشت، ولي آقايان دو مرتبه كركره را پایين كشيدند و تا اطلاع ثانوي رفتند دنبال جنگولك‌بازي‌هايشان. تا خرداد سال آينده بشود و دومرتبه ده روز مانده به رحلت امام كركره را بدهند بالا و امام خميني(ره) و...

مطلب بعد اينكه تلويزيون سخنراني حضرت آقا را یک بار پخش مي‌كند اين سخنان نكات كليدي و حساس زيادي دارند كه باعث مي‌شود ما از مسير اصلي گمراه نشويم، اما نهايتاً روز اول و دوم، كيهان و شماها جملاتي از آقا را بيان مي‌زنيد، ولي بعد هيچ كدام به شكل اجرایي در نمي‌آيند. بعد هم اين صحبت‌ها به شكل پيام‌ها و فرامين اجرایي در سطح جامعه، در نمی‌آید و به فراموشي سپرده مي‌شود.

مطلب بعد اينكه ما نمي‌دانيم كساني كه در اين جريان، ضربه خورده‌ و روي غريزه‌هاي حسادتي و روي ميزاني كه با دشمن كنار آمده‌اند، تا چه حد با همديگر همگرایي پيدا كرده‌اند و در يك پازل بازي مي‌كنند و وحدت اينها چگونه است و چگونه خواهد بود؟ اما اين حسادت‌ها را مي‌بينيم كه دارند تكرار مي‌شوند و اينها نه تنها دست برنداشته‌اند، بلكه بر عناد خودشان تأكيد دارند.

اين مسئله را تشريح کنید.

در اين مدت نگرش آقاي هاشمي را دقيقاً در هر جایي حتی موردی كه علما و روحانیون جمع بودند، ببينيد. اينها تزي را القا مي‌كنند كه حضرت آقا جواب آن را در جمع خبرگان دادند. آقاي هاشمي در جلسات متعددي كه اين طرف و آن طرف داشته‌اند و مي‌شنويم، دارند اين نقش را بازي مي‌كنند كه من اسم آن را "آمريكا هراسي كاذب" مي‌گذارم. القا مي‌كنند كه نظام -و مشخصاً دولت احمدي‌نژاد- به دليل اينكه در سياست خارجي خود، كشور ما را در كنج انزوا قرار داده، اين شاخ و شانه‌اي كه دشمن دارد مي‌كشد، قطعاً اجرایي خواهد شد، يعني آمريكا قطعاً به ما حمله خواهد كرد و آماده باشيد، چون نظام عن‌قريب از اساس دچار بحران مي‌شود. اين تحليل را چند سال پيش هم داشتند و درست در نيامد و جوابي هم نداشتند بدهند. البته در يك جایي برگشت و گفت اقدامات بعدي ما باعث شد كه آنها حمله نكنند! اگر چند وقت بعد هم بگویيم آقا! چرا نزدند؟ شايد جزو افتخارات خودشان بدانند كه پيشدستي‌ها و تحليل‌هاي ما موجب شد كه نزنند!

در واقع اين آمريكا هراسي‌ كه القا مي‌كنند، به خاطر اين است كه بگويند دولت نتوانسته تا حالا در اين زمينه، امور را بچرخاند، ولي ما تجربه عبور از بحران را داريم و اي مردم! آماده باشيد كه عن‌قريب آمريكا به ما حمله مي‌كند و كل زندگي ما كن‌فيكون خواهد شد و اين مایيم كه بايد بيایيم و اين بحران را مديريت كنيم! اما زهي خيال باطل! چون اين تفكر بيش از آنكه حاصل يك تحليل درست و علمي باشد، بافته حسادت‌ها و كينه‌ورزي‌هاست و ابداً مبناي علمي ندارد. بر اساس اين وضعيتي كه ما داريم در منطقه مي‌بينيم، آمريكایي‌ها در قد و قواره و شرايطي نيستند كه بخواهند از اين كارها بكنند.

البته درصدي احتمال دارد كه دشمن كاري غيرعقلایي انجام بدهد، ولي بايد به اين عزيزان عرض كرد اين در اثر چراغ‌سبزهایي است كه از اين طرف داده مي‌شود و در اثر اعمال خائنانه‌اي است كه اين طرف انجام شد و مي‌شود و روزنه‌هایي را در نظام ايجاد كرد و اتفاقاً پايه‌اي كه شماها ريختيد، مبناي اين گسل‌هایي شد كه حتی در نهادهای حکومت ايجاد كرديد و امروز شكاف‌هاي آن بيشتر هم شده است. شالوده‌اش را شماها ريختيد و امروز هر اقدامي انجام مي‌شود كه اين گسل‌ها پر شوند، به اين راحتي‌ها پر نمي‌شود.

همه دوستان بايد حواس‌شان جمع باشد كه در ظرف 20 سال گذشته، آنها بودند كه اين خشت كج را گذاشتند و ديوار، كج بالا رفت. اين ديوار كج به دوره احمدي‌نژاد اختصاص ندارد، بلكه اتفاقاً به حسب فرمايشات مكرر حضرت آقا، در اين دولت، مسير كج گذشته به سمت ريل اصلي و به سمت تفكر حضرت روح‌الله رفت، والا بر اساس تفكر آنها مشخص بود داريم به كدام سمت مي‌رويم.

دوستان ما بايد توجه داشته باشند كه اگر كليد عبور از احمدي‌نژاد را بزنند و بگويند اين هم كه حسابش تمام شد، برويم دنبال كس ديگري بگرديم، فاتحه خيلي چيزها خوانده است. حزب‌الله نبايد اين اشتباه را بكند و فكر كند آن طرف خبري هست. بايد منطقي باشيم. در تمام اين سازمان‌ها و نهادها عواملی وجود دارند که روحیه کار ارزشی را ندارند، یعنی يعني مدل كارمندي به كار نگاه می‌کنند، نه مدل بسيجی. ارزشي عمل كردن يعني خودت را فداي كار كني.

http://www.rajanews.com/detail.asp?id=66527

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[b]مشروح گفت‌وگوی رجانیوز با حاج سعید قاسمی / بخش دوم و پاياني
دشمن درصدد ‌فتنه بعدي از جاهايي است كه نقطه‌انسجام ما بوده احمدي‌نژاد با نگرش‌مهربانانه به‌دنبال جذب طيف‌خاكستري است[/b]

برخي تحرکات اخیر مانند تأكيد بر وجوه ملي‌گرايانه بازگرداندن منشور کوروش و طرح مکتب ایران و... را چگونه می بینید؟

در جريان فتنه سال گذشته، 13 ميليون نفر به دلايل مختلف به آن جريان رأي دادند. نمي‌خواهم بگويم كه همه آنها مي‌دانستند كه قصه اين جوري از كار در مي‌آيد. آنچه كه از طريق دولت دارد اتفاق مي‌افتد اين است كه برادر عزيزم، آقاي احمدي‌نژاد با نگرشي مهربانانه دارد نگاه مي‌كند كه چرا اين اتفاق افتاد و بر اساس آن برنامه‌ريزي مي‌كند تا به‌نوعي طيف خاكستري جامعه را جذب كند.

در گذشته خط مشخصي بين تفكر انقلابي و تفكر ملي‌گرايي كشيده شد، چون در مقاطع گوناگون تاريخي، جريان ملي‌گرايي به‌نوعي جريان ديني را به سمت خود كشيد و حركت‌هاي انقلابي را از بين برد. احمدي‌نژاد معتقد است در ميان اين لايه‌هاي خاكستري، طيفي بيش از 10 ميليون نفري وجود دارد كه چندان كاري به تفكرات انقلابي ندارد، ولي مملكت و سرزمين خود را دوست دارد و لذا به مدل‌هاي مختلف،‌ جلساتي گذاشته شده، از جمله ايرانيان خارج از كشور را دعوت كردند، به آنها ميدان دادند كه برويد كيش و سرمايه‌هايتان را بياوريد و بعد هم مسايلي مانند مكتب ايران. به ذهن من مي‌رسد كه اين كارها در اين جهت انجام مي‌شود.

هر زمان هم كه آقاي احمدي‌نژاد بخواهد اين كار را بكند، بالاخره در يك گوشه دنيا يك اتفاقي در حال رخ دادن هست،‌ يك زمان قرآن آتش مي‌زنند، يك وقت به غزه حمله مي‌كنند و... بنابراين، انتخاب زمان مناسب براي اين كار بسيار دشوار است و احمدي‌نژاد در اين سه سال باقيمانده از رياست‌جمهوري‌اش، براي جذب اين طيف وقت زيادي ندارد و هر زمان بخواهد اين كار را بكند، دشمن دارد كاري مي‌كند. تشخيص زمان مناسب براي انجام اين كار -كه دائماً و پيوسته مقارن با قصه‌اي مي‌شود كه دشمن درست مي‌كند-، دشوار است.

احمدي‌نژاد در اين كار موفق هم بوده است، يعني بيني و بين‌الله من در همين طيف با آدم‌هايي كه با آنها سر و كار دارم كه كلاً نسبتي با انقلابي‌گري ندارند، مي‌بينم واقعا دارند جذب می شوند. لذا بايد تحليل درستي داشته باشيم. آقاي احمدي‌نژاد بايد به اين قصه توجه داشته باشد كه با اين تاكتيك چه‌مقدار جذب مي‌شوند و ما به ازاي آن از طيف حزب‌اللهي‌ها چقدر ريزش مي‌كنند. البته رئيس‌جمهور نمي‌تواند در تلويزيون بنشيند و بگويد كه ای طرفداران من! با چه هدفي دارم با اين تاكتيك را جلو مي‌برم. اما اين گير هم وجود دارد كه حزب الله وقتي توجيه نيست كه چه اتفاقي دارد مي‌افتد، مي‌آيد و در 30 شب ماه مبارك رمضان، در هيئات به رییس جمهور انتقاد مي‌كند و نهایتا اين وضعيت پيش آمده كه هر حزب‌اللهي‌اي در دور دوم احمدي‌نژاد دوست دارد نقش اپوزيسيون را بازي كند كه بگردند و كل سيستم احمدي‌نژاد را با اين عنوان كه بني‌صدرتان را جمع كنيد، زير سؤال ببرند. نتیجه هم این می شود که فرزند من كه امروز قبل و بعد اين جريان را نمي‌فهمد، يك شبه مي‌شود ضد احمدي نژاد و ضد رهبری. چون وقتی تو داري اين جريان را مي‌زني اين بچه ديگر در دامن آقا نمي‌آيد و اپوزيسيون مي‌شود و عن‌قريب است كه به دامان آن طرف بيفتد و نه در دامان حزب‌الله. برای همین هم حضرت آقا هم گفتند كه مسائل فرعي را اين قدر بزرگ نكنيد.

عوارض منطقه‌اي و بین المللی مطرح کردن مسایلی مثل مکتب ايران و... چيست؟

قطعاً ما بايد تبعات اين قصه را بپذيريم. احمدي‌نژاد هم اين قصه را مي‌فهمد. ان‌شاءالله كه آقاي احمدي‌نژاد در يك اتاق فكري اين مسایل را بالانس كرده است. بعضي از كساني كه امروز توي شيپور ايرانيت مي‌دمند و اين مسئله را بزرگ مي‌كنند، همان كساني هستند كه در دوران آقاي خاتمي و حسن روحاني و وزير امور خارجه ما 24 ساعته با جك استراو و....جلسه مي‌گذاشتند و چاي قند پهلو مي‌زدند! فرق بسيار زيادي است بين جلسه گذاشتن امثال آقاي روحاني با آنها و باج دادن‌شان به اجنبي با مدلي كه دولت فعلي دارد، چون ما حداقل به صداقت احمدي‌نژاد و تيم او ايمان داريم و به صداقت حسن روحاني و كساني كه در طول جنگ باعث قطعنامه 598 شدند، اطمينان نداريم. درباره كساني كه اين زهر را درست كردند، هنوز سؤالات زيادي باقي است كه در جاي ديگري بايد به آنها پاسخ داده شود. من مي‌بينم بعضاً‌ همان‌ها بر اين در شيپور مي‌دمند.

اما اينكه آيا الان زمان مناسبي براي طرح اين مسئله توسط آقاي احمدي‌نژاد هست يا نيست؟ ما خواهش‌مان اين است كه برادر! آقاي احمدي‌نژاد! الان حزب الله نمي‌تواند اين لقمه را هضم كند. تو داري بخشي از طيف خاكستري را به دست مي‌آوري، ولي از يك طرف هم داري طيف خاكستري مي‌سازي، يعني يك سري خاكستري جديد با اين حركت‌ها توليد مي‌شوند. من به ايرادها و انتقاداتي كه بر دولت و عملكرد آن وارد است، كار ندارم، از كليت يك جريان كلان حرف مي‌زنم. دشمن دوست دارد ما را به راه‌هاي فرعي بكشاند، چون در آنجا مي‌تواند ما را گير بيندازد. الان منتقد كيست؟ آقاي روحاني است؟ آقاي رضايي است؟ آقاي شمخاني است؟ بايد پرسيد آقايان! در مقطعي كه شما سر كار بوديد و با ابرجنايتكارها تساهل و تسامح سياسي مي‌شد، آن موقع چرا كسي شيپور نزد؟ آن آقا در شعارهاي انتخاباتش مطرح كرد كه ديوانگي است ما بخواهيم با آمريكا سرشاخ بشويم. من اگر رئيس جمهور شوم با اوباما تعامل سازنده خواهم داشت. شما كه هنوز به جايي نرسيده بوديد، اينها شعارهاي انتخاباتي‌تان بود، اگر سر كار آمده بوديد كه اوضاع امروز ما اين گونه نبود.

قاطعانه مي‌گويم اغلب كساني كه امروز جريان‌هايي چون جريان مشايي را بزرگ مي‌كنند، همين الان تفكرات‌شان در راستاي تفكراتي به مراتب پوسيده‌تر و خائنانه‌تر از همين تفكراتي است كه ادعاي مخالفت با آنها را دارند و مي‌گويند اينها دارند زرتشتي‌گري و ايراني‌گري را باب مي‌كنند. نه اينكه فقط بگوييم اگر مي‌آمديد اين كار را مي‌كرديد، بلكه اينها جزو ادعاهاي تبليغاتي شما بود كه به جايي هم نرسيد و از رياست‌جمهوري فقط كت و شلوارش ماند كه هر روز مي‌پوشيد و جلوي آيينه خودتان را تماشا مي‌‌كنيد!

اگر اين كار آقاي احمدي‌نژاد يك تاكتيك باشد و حتي به قيمت قرباني شدن بخشي از اعتبار خودش، به نفع انقلاب تمام شود، نه تنها بد نيست كه يك جهاد است، منتهي عده‌اي معتقدند كه اين يك نوع انحراف است و اتفاقاً قرار است موجودي اين جريان‌هايي كه ساخته مي‌شوند، در برابر رهبري خرج شود. نظرتان در این باره چیست؟

اين فرمايش شما درست است و باز من روي اين قصه تأكيد مي‌كنم كه به هر حال احمدي‌نژاد براي جذب آن بخش از جامعه تلاش مي‌كند كه كلافه‌اند و با اين دغدغه‌‌هاي ما قرابتي ندارند، چون مدل فكري حضرت روح الله هزينه‌بر است. به هر حال تاكتيكي است كه احمدي‌نژاد روي آن فكر كرده و پذيرفته و احساس مي‌كنم اگر دوستان ما حواس‌شان جمع باشد، روشنگري كنند، جلساتي هم با خود او داشته باشند و اين خط دقيقاً تبيين شود و صداقت هم در اين قصه باشد كه ان‌شاءالله هست، به نتايج خوبي مي‌رسند. من به اين قصه، خوش‌بينانه نگاه مي‌كنم و فكر مي‌كنم كه ما از اين گردنه هم عبور خواهيم كرد و با وجود شيطنت‌هايي كه مي‌شود و با كج‌سليقگي‌هايي كه حزب الله بعضي جاها دارد مي‌كند، ما با صحت و عافيت از اين مرحله هم عبور مي‌كنيم.

یعنی بچه حزب‌اللهي‌ها بايد به برخوردهاي آقا نسبت به دولت چشم بدوزند و المتقدم لهم مارق نسبت به ولي‌فقيه نشوند. ايشان ممكن است به برخي عملكردهاي دولت انتقاد هم داشته باشند، اما معتقدند كه دولت، خط اصلي و مباني را نگه داشته و لذا انتقاد هم كه مي‌كنند به عملكردهاست.

دقيقاً همين طور است. حضرت آقا صريحاً فرمودند من از همه دولت‌ها حمايت كردم و از اين دولت، به طور خاص حمايت مي‌كنم، چون آماج بيشترين تهاجمات است و من بر خودم تكليف مي‌دانم كه از او حمايت كنم، مضافاً بر اينكه اين دولت نه فقط در ادعا، كه طبق آمار و ارقام واقعي و هم بر اساس آنچه كه مردم دارند مي‌بينند، كارها و خدمات انقلابي‌اي را انجام داده كه در دوره‌هاي قبل نشد. در انتخابات هم علي‌رغم همه خط‌كشي‌هايي كه شد، رأي قاطع به احمدي‌نژاد متعلق به طبقه‌اي بود كه طعم اين خدمات را به چشم ديده بودند. اگر حزب الله روشنگري كند و كج‌سليقگي نكند و به‌خصوص هيئات كه توانستند در برابر بخشي از تهاجمات بايستند، هوشيار باشند، از اين مرحله نيز به سلامت عبور خواهيم كرد.

اگر از من بپرسيد كه فتنه بعدي را چگونه مي بيني؟ تحليل و نگرش من اين است كه ما بعد از اتفاقات و عملياتي كه پيش مي‌آيند، جلسه براي تحليل و بازخواني و بازنگري آنها نداريم و هميشه دنبال روزمرگي هستيم. اما دشمن اين طور نيست. شما سماجت و پيگيري آمريكا را ببينيد. 30 سال است كه دارد يك‌نفس عمليات مي‌كند، 30 سال است كه جواب نمي‌گيرد و باز هم رها نمي‌كند. اگر ما 30 سال به يك در بسته بزنيم و پول خرج كنيم و دائم جاسوس‌هاي ما را بگيرند و عمليات انجام بدهيم و موفق نشويم و جواب نگيريم، باز هم ادامه مي‌دهيم؟ ما اگر بياييم عواملي را كه در هشت ماه فتنه، فعال بودند و خدا كمك‌مان كرد و علمداري ولايت نجات‌مان داد، بشناسيم و تحليل كنيم، مي‌بينيم كه سه عامل بود كه ما را نجات داد: اول خود خدا كه لطف كرد. دوم وجود ذي‌جود رهبري و ولايت و سوم دعاي خانواده‌هاي شهدا. به نظر من اين سه عنصر كمك كرد كه سريع از اين فتنه خارج شديم.

ما اهل بررسي كردن نيستيم، ولي دشمن بررسي مي‌كند. بياييم ببينيم گسل‌ها و سوراخ‌ها و راهكارهاي نفوذ براي شكنندگي ما چيست؟ جين شارپ، متخصص كودتاهاي مخملي، دو هفته پيش، حرف جديدي نزد كه گفت راه اينها از بيرون نيست و آمريكا حماقت خواهد كرد اگر از بيرون به اينها بزند، چون اين كارش موجب انسجام در درون خواهد شد. اين يك حرف قديمي است كه او دو مرتبه تئوريزه‌اش كرده. آن چيزي كه مي‌تواند ما را شكست بدهد، همان است كه 1400 سال است اتفاق افتاده، در آندلس ديديم، در جنگ هم ديديم، در قصه قطعنامه هم ديديم و امروز براي اينكه قصه 598 دوباره اتفاق نيفتد، اين نشست‌ها و اين برنامه‌ها را داريم.

راهكار نفوذ در درون ما چيست؟ اولاً راهكار بايد از جنس خودمان باشد و توسط كساني طراحي شود كه مدل ما را خوب مي‌شناسند.

من صراحتاً مي‌گويم كه تا قبل از قصه فتنه، شناختم نسبت به حسين بن علي علیه السلام ضعيف بود؛ شناختم نسبت به علي بن ابيطالب علیه السلام و سه فتنه‌اي كه در طول پنج سال حكومت ايشان افتاد، ضعيف بود و آنها را با پوست و خون در هشت ماه فتنه درك كردم.

عوامل قدرت و انسجام ما كدامند؟

اول هيئت‌ها. در اين ماه مبارك رمضان اينها دقيقاً اين را فهميدند و آمدند و كاملاً سوار كار شدند. عناصر انقلابي قديمي كه در اين يك دهه تحليل‌هاي درستي نداشتند، براي اينكه بيايند و روي فاز هيئات سوار شوند، امسال حضور كامل داشتند و به همين دليل است كه بر و بچه‌هاي خوب حزب‌اللهي ما بايد حواس‌شان حسابي جمع باشد. درست است كه شايد نيروهاي انقلابي هم با نيت خير بيايند تا از دل‌هاي خوب و انقلابي هيئات در دوره‌هاي آتي استفاده بكنند، اما حزب الله بايد حواسش جمع باشد. آن خطيب محترمي كه دارد در شيپور ضد دولت مي‌دمد، بايد ببيند آن آقاياني كه در آن دوره‌اي كه مسئول بودند و مسئوليت داشتند، با شاه فالوده نمي‌خوردند، حالا چه شده كه ده شب و پانزده شب ماه مبارك رمضان، آن هم ساعت يك و دو نصف شب مي‌آيند و در هيئت چنبره مي‌زنند؟ من از ديدن‌شان حيرت مي‌كردم! نبايد از خودمان بپرسيم كه اينها بر اساس چه اهدافي اين كار را مي‌كنند؟

و اين را براي بچه حزب‌اللهي‌ها مي‌گويم و دوست دارم در تاريخ ثبت شود که فتنه بعدي دقيقاً در جاهايي است كه در دوره گذشته، نقطه انسجام و قوت ما بوده است. دشمن روي نقاط قوت ما و نقاط ضعف خودش كار مي‌كند؛ كاري كه ما هيچ وقت نمي‌كنيم و اصلاً به اين مدل‌ها عادت نداريم.

من سر اين قصه در فرصت ديگري مفصل عرض خواهم كرد كه اين آقاياني كه دو مرتبه سر و كله‌شان در اين جور جاها پيدا شده، چه كاره‌اند و چه كار مي‌خواهند بكنند، چون سن خيلي از دوستان ما اقتضا نمي‌كند كه به ياد بياورند در مسجد شهدا كه ما در آن به صورت قطبي براي هيئات عمل مي‌كرديم و وحدت و همگرايي محكمي داشتيم، آنها باعث نابودی اين وحدت شدند. اگر فرصتي پيش بيايد، من سردسته‌ها و عوامل اينها را افشا خواهم كرد. اينها هنوز هم خودي تلقي مي‌شوند و در وزارت كشور و اين طرف و آن طرف مسئوليت دارند.

علاوه بر این جریان، لازم است تا گذشته را نیز فراموش نکنیم. هنوز كه هنوز است جوان ما به دليل يك پروسه زودگذر از دوره خاتمي، تحليل درستي از قضاياي آن دوره ندارد، چون آن موقع يك نوجوان دوره راهنمايي بوده و مي‌ديده كه يك روحاني خوش‌قد و قواره خوشروي شيك هر جا رفته، دخترها برايش سوت و كف زده‌اند و هورا كشيده‌اند كه خاتمي دوستت داريم و... حالا كه به سن جواني رسيده و به دانشگاه رفته، يك‌مرتبه با كوران اين انتخابات روبرو شده و جانِ قصه را درك نكرده كه اين آقا با تيمش -كه آن وزير ارشادش بوده و حسن روحاني دبير شوراي امنيت ملي‌اش بوده و آن يكي وزير امور خارجه‌اش بوده، از اساس تفكر حضرت امام عبور كردند.

يك نوجوان چنين دركي ندارد. تحليل اين وضعيت مال من است كه دوره امام را درك كرده‌ام و انحراف را دقيقاً دارم مي‌بينم، جملات امام در ذهن و گوشم نقش بسته و الان دارم مي‌بينم،‌مدعيان خط امام، 180 درجه خلاف آن عمل مي‌كنند، اگر چه جرأتش را ندارند كه صراحتاً بگويند ما در مقابل امام ايستاده‌ايم، اما عملاً دارند همين كار را مي‌كنند. ظاهراً با امام و عكس امام و خانواده امام و فاميل و بستگان امام هستند، اما مسيري درست 180 درجه خلاف امام مي‌روند، يعني در نقش نفاق كامل بازي مي‌كنند.

اينها كجا تبيين و مدون شده؟ يعني بچه من از كجا ‌بفهمد كه اينها اين انحراف را صورت دادند و به خاطر اين انحراف هم ريزش كردند و اين انحراف پا نگرفت، چون اگر پا گرفته بود، رئيس‌جمهور دوره بعد قطعاً بايد آقاي معين مي‌شد؛ براي اينكه القا مي‌كردند كه ديگر مردم از دين گريزان شده‌اند و شعارهاي عدالت‌محوري و شعارهاي امام را بايد به تاريخ بسپريم به سرعت دنبال آمريكا برويم؛ نزديك شدن به امريكا و تنش‌زدايي و گفتمان و گفت‌وگو و مذاكره و جامعه مدني و حرف‌هايي كه گفته شد و...

بنابراين، بسيار مهم است كه نگوييم عمر اينها تمام شد و پي كارشان رفتند، وگرنه دوباره از همين سوراخ گزيده مي‌شويم. به خاطر شلوغي و فشاري هم كه در ايام فتنه وجود داشت، من فرصت نمي‌كردم بنشينم از نقش گروهك‌ها از ابتدا و به‌خصوص بعد از قطعنامه و نقش و ذات آنها و اينكه چه كاره هستند، براي بچه‌ام تعريف كنم.

يك بار در انتخابات قبلي كه هاشمي كانديدا بود، آمدم خانه و ديدم دختر و پسرم دارند گريه مي‌كنند. پرسيدم: «چه شده؟» گفتند: «تلويزيون فيلم هاشمي را نشان مي‌داد كه براي آن دختر گريه مي‌كرد كه مي‌خواست ساعت يك بعد از نصف شب برگردد خانه و پدر و مادرش ايراد مي‌گرفتند و اجازه نمي‌دادند!» بچه‌هاي من كاملاً پريشان بودند، چون قبل از آن ارادت شديدي به اين آقا داشتند و ايشان را در نمازجمعه ديده بودند و يار امام و اين حرف‌ها مي‌دانستند. سر قصه انتخابات، بچه‌ها مجبور شدند ذات اينها را ببينند و آنها هم مجبور بودند ذات خودشان را نشان بدهند كه در عمق تفكرات‌شان، باورهايشان چيست كه تازه باز هم به نظر من پرهيزهايي داشتند و هر كسي كه بخواهد ذات واقعي اينها را ببيند، بايد مثل دوستان محافظ ما، يك ماه با اينها زندگي كند و ببيند كه تفكرات خانواده اينها چيست تا مثل برخي از آنها همان ماه اول ببرند و بگويند: «حتي اگر ما را بكشيد، محافظ اينها نمي‌شويم. محافظ چي و كي بشويم؟»

بنابراين، واقعاً بايد اتفاقاتي را كه پيش آمد به فال نيك بگيريم. به قول حضرت آقا كه به اين آيه اشاره مي‌فرمايند: «وَعَسَى أَن تَكْرَهُواْ شَيْئاً وَهُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ وَعَسَى أَن تُحِبُّواْ شَيْئاً وَهُوَ شَرٌّ لكم: چه بسا از چيزي بدتان مي‌آيد و خير شما در آن است و چه بسا چيزي را دوست داريد و شر شما در اوست» يا فرمودند فتنه 88 كشور را در مقابل ميكروب‌هاي سياسي واكسينه كرد.

در اين قصه حضرت آقا جمله خيلي قشنگي گفتند. جمله‌شان اين بود كه هر چند ظاهراً قي‌كردن، چيز بدي است، اما جامعه به دليل مسموميت زياد، نياز داشت كه اين مسموميت را بالا بياورد. يك كسي كه مسموميت شديد پيدا مي‌كند، دكتر به او دارويي مي‌دهد كه هر چه را كه خورده، كاملاً بالا بياورد. هر اتفاق ديگري براي اين مريض بيفتد، حالش را بدتر مي‌كند. بايد آشغال‌هايي را كه خورده بالا بياورد. جامعه ما هم بايد آشغال‌هاي مسمومي را كه در ظرف هشت سال خورده و با تفكرات انقلابي جامعه، با هم جور نشده‌ بودند، بالا مي‌‌آورد. اينها با اعتقادات ملت تعارض داشت و بالاخره يك جايي منفجر مي‌شد و بيرون مي‌زد كه زد و اين اتفاق در قصه انتخابات افتاد.

اشاره كرديد كه مقام معظم رهبري مطالبي را مي‌فرمايند و اين وظيفه رسانه‌هاست كه آنها را بازخواني كنند. همه اينها درست، ولي واقعيت اين است كه رسانه‌هائي مثل مطبوعات و حتي سايت‌ها، گسترش و تأثير رسانه‌هايي چون فيلم و عكس و مستند و موسيقي را ندارند. در اوايل انقلاب و دوران جنگ كساني كه به اين كارها مي‌پرداختند، بچه حزب‌اللهي‌هاي هنرمندي بودند، ولي فضاي بچه حزب‌اللهي‌هاي حالا عمدتاً فضاي هنري نيست.

در آن مقطع بچه‌ها با مختصر درآمدي تا آخر ماه خود و زن و بچه‌شان را اداره مي‌كردند و به كارشان هم مي‌رسيدند. اين از بركات آن مقطع خاص و آن دهه طلايي بود. جنگ كه تمام ‌شد، صحبت از رده و رتبه و سابقه و وضعيت مالي و اين حرف‌ها پيش آمد. ما نمي‌توانيم بگوييم الان هنرمندها نيستند. بهترين هنرمند، بهترين كاريكاتوريست مازيار بيژني است. يك نفر آدم تك و تنها دارد با كاريكاتورهايش لرزه بر اندام صهيونيست‌ها مي‌اندازد، ولي كسي از او حمايت نمي‌كند و بودجه نمي‌دهد. اينجا ديگر نمي‌توانيد بگوييد كه در حزب‌اللهي‌ها هنرمند وجود ندارد. بچه‌هاي هنرمند در دهه اول انقلاب از جيب خودشان ديوارنويسي و مجسمه‌سازي مي‌كردند، الان شكل‌هاي ديگري را بلدند، اما اولاً آقايان يك كاري كردند و گفتند ما فقط به كساني كه با مدل فكري ما كار مي‌كنند سوبسيد و امتياز مي‌دهيم. مدل‌هايي كه مدل دين نباشند، چون تفكر ديني، خطرناك است، اهل شاخ به شاخ‌شدن است، لذا شما شعرهاي انقلابي با ضرباهنگ‌هاي جهادي و انقلابي را ديگر نمي‌بينيد. هر چه هست عاشقانه و اين حرف‌هاست. اتفاقاً يك بخشي از دعواي ما سر همين است كه ما بچه‌هاي هنرمند داريم، ولي در حوزه هنري ما سيستمي سر كار آمد كه آقاي زم پايه‌ريزي كرد و بعد از او هم ادامه يافت و قاطبه آقايان هم متأسفانه در جريان فتنه به سمت فتنه‌گرها مي‌روند، در صدا و سيماي ما، در ارشاد ما و در دانشگاه ما كه بايد فرهنگ‌سازي بكنند، وقتي كه آقايان، عناصر را بر اساس آن طيف تفكر مي‌چينند، خروجي آن هم بايد با اين وضعيت بيرون بيايد. «گندم از گندم برويد، جو ز جو». كاشتند، برداشتند.

بچه ها باید حمایت شوند. همين الان پنج تا بچه حزب‌اللهي اگر جمع شوند و بخواهند يك مؤسسه هنري بزنند. مي‌روند ارشاد. مي‌پرسند مدركتان چيست؟ مي‌گويند مهندسي يا فلان و بهمان. جواب مي‌دهند كه نمي‌شود. بايد حداقل يكي از اعضا روابط بين‌الملل خوانده باشد! برويد رزومه‌تان را بياوريد. شش ماه بايد بدوي تا جا گير بياوري. طرف تا ديروز در زير‌پله خانه‌اش كار مي‌كرده، خواسته سايت بزند هر روز از اين زيرپله به آن زيرپله. حالا مي‌خواهد جا بگيرد، شما در خود همین رجانيوز ، طبقه چندم يك بيغوله‌اي را گرفته‌ايد و هر روز هم بايد صندلي و ميزتان را دستتان بگيريد و اين طرف و آن طرف ببريد. تازه معرف حضور نظام هم هستيد و همه هم مي‌گويند رجانيوز در خط نظام و رهبري است. اين مشتي است نمونه خروار.

اما نکته دیگر اینکه افق ديد بچه ها در زمينه‌هاي هنري بالا نيست. همين الان اگر كلاس آموزش نظامي و ورزش رزمي بگذارند، همه مي‌روند، ولي يك دهم آن، دغدغه كار هنري ندارند.

به بحث اصلي‌مان برگرديم كه چه كساني از اصلي كردن موضوعات فرعي سود مي‌برند و چه كساني به نفع‌شان است كه موضوعات فرعي بشوند اصل و موضوعات اصلي بروند به محاق كه اين مي‌تواند يك استراتژي باشد. استراتژي ديگر هم بحث از تحريم و امريكا هراسي و حمله نظامي است. بحث ديگر به فراموشي سپردن فتنه و به تعويق انداختن محاكمه سران فتنه است. شما به همه اينها اشاراتي داشتيد، ولي اگر مبسوط ‌تر در باره آنها صحبت كنيد، مي‌تواند راهگشا باشد.

ما خودمان اين را مستقيماً از حضرت آقا نشنيديم، ولي از كساني كه با ايشان جلساتي دارند، به تواتر شنيده‌ايم كه خودتان را براي فتنه عميق‌تري آماده كنيد. اين خيلي مسئله مهمي است كه فتنه عميق‌تر چه چيزي مي‌تواند باشد؟ زخم بزرگي به پيكر بچه‌هاي همسن و هم‌قد و قواره من هست و آن داستان 598 هست كه هنوز اوراق ناخوانده و نانوشته‌اي براي امثال من دارد كه چه شد كه حضرت روح الله در پيامشان نوشتند كه: «من تا ديروز با شما بازي نكردم و همان گونه كه مي‌گفتم اعتقاد به استمرار نبرد داشتم، لكن ضمن اين حوادثي كه در چند ماه گذشته اتفاق افتاد، مسائلي پيش آمد كه در آينده ان‌شاءالله روشن خواهد شد و مصالحي پيش آمد كه ناچارم اين جام زهر را بنوشم و...»

ما در شرايط جنگ سربازيم، تصميم گيرنده نيستيم و پشت پرده‌ را هم نمي‌دانيم. اما امروزه، به دليل اتفاقاتي كه در اين چند سال پيش آمد، حداقل سعي كرديم كه اين پازل‌هاي مجهول را كنار هم بگذاريم، چون براي بچه حزب‌اللهي‌ها سؤالاتي از اين دست، بسيار مطرح بوده كه آيا حضرت روح الله به‌خاطر اولتيماتومي كه فرانسه داد كه اگر جنگ را تمام نكنيد، سلاحي به عراق مي‌دهيم كه همه چيز را كن‌فيكون كند، قطعنامه را پذيرفتند يا وقتي كه دشمن در فاو سلاح شيميايي به كار برد و بعضي از قله‌ها را گرفت، اين خوف پيش آمد كه به شهرها حمله شيميايي كند؟ آيا فشارهاي خارجي بود يا داخلي؟ فشارهاي داخلي از چه جنسي بود؟ واقعاً اين اتفاقات در اثر تحريم‌ها پيش آمدند؟ پس اگر در اثر تحريم بود، مي‌شود كه آنها دو مرتبه هم با همان راهكار، كارشان را پيش ببرند. يا توأماني از اين دو مقوله بود، يعني فشار خارجي و فشار داخلي؟ به عنوان بچه حزب‌‌اللهي هنوز زخم عميق ناشي از اين جراحت را بر سينه داريم و همواره بايد حواس‌مان باشد كه اين قصه يك بار اتفاق افتاد و تاريخ نبايد دو مرتبه تكرار شود؛ كما اينكه در مجلس ششم آن شيطان‌ها آن نامه را به آقا نوشتند و تا آخر خط رفتند و به آقا گفتند اگر همان كار حضرت امام را تكرار كنيد، موجب امتنان ملت خواهد شد كه الحمدلله رب العالمين با هوشياري آقا، آن فتنه دفع شد.

اما همين جا سؤال مي‌كنم كه آيا اين احتمال وجود دارد كه در اثر غفلت ملت و غفلت بچه حزب‌اللهي‌ها، بار ديگر همان توطئه‌اي كه در برابر حضرت روح الله شكل گرفت، در مقابل حضرت آقا هم شكل بگيرد؟ با چه صراحتي مي‌خواهيم بگوئيم نه؟ بله، اين احتمال وجود دارد. اگر غفلت كنيم، يك بار ديگر اين بازي را با مدل‌هاي جديدتر و از داخل مي‌خوريم، چون همان طور كه اشاره كردم، دشمن مصرتر شده كه راهكار از پا در آوردن اينها از بيرون نيست و ضربه‌ از بيرون باعث انسجام در داخل مي‌شود. راهكار از پا در‌آمدن ما از نظر دشمن از داخل است و از جنس خودمان.

ما بايد اين خلاء را پر كنيم. شناخت، يعني همان چيزي كه حضرت آقا فرمودند بصيرت، قبل از اقدام، لازم است. حضرت مولا(ع) فرمودند كه «هُمْ» يعني اصحاب ما «يَحْمَلونَ اَسْيافِهِم عَلي بَصيرَتِهِم وَ لا يَحْمِلونَ اَسْيافِهِمْ عَلي اَكْتافِهِم» ياران ما شمشيرهايشان را روي بصيرتشان حمل مي‌كنند، نه روي شانه‌هايشان و از جلو نظام، طبل بزرگ زير پاي چپ! اين مال سربازخانه‌هاست، اما آنجايي كه سرباز ايدئولوژيك پرورش مي‌دهد -كاري كه ما متأسفانه چه در ارتش، چه در سپاه، چه در بسيج‌مان، داريم ضعيف عمل مي‌كنيم- و پرورش سرباز مكتبي، خلايي است كه بايد آن را بپوشانيم.

نكته ديگر اینکه ما متأسفانه در همه چيز دچار افراط و تفريط مي‌شويم. حالا داريم دائماً مي‌گوئيم جنگ نرم، جنگ نرم. يك سري هستند كه كارشان نرم‌افزاري و عقيدتي است و بايد راجع به جنگ نرم حرف بزنند، ولي من به عنوان فرمانده نظامي حق ندارم دائماً وارد اين عرصه بشوم.

آمادگي مقابله با جنگ نرم، كارِ آموزش و پرورش و دانشگاه و صدا و سيماست. در بسيج، چند ساعت وقت بچه را بگيرم، به او چه آموزشي بدهم؟ مثلاً بگويم فتنه‌گرها اين هستند، منافقين اين جوري هستند، اين را بايد جاهاي ديگر به او ياد بدهند. من در بسيج وقت ندارم همه چيز را براي او بگويم، بلكه بايد در بسيج به او آموزش بدهم كه اتفاقاً بخش اعظم اين آموزش‌ها هم نظامي، اعم از برون شهري و درون شهري است. من بايد سازماندهي، مانور، تجهيزات و بعد عمليات را به او آموزش بدهم، چيزي كه متأسفانه اين طور نيست. همه چون حضرت آقا در مورد جنگ نرم هشدار داده‌اند، از اين طرف ‌بام افتاده‌اند . اين همه بسيجي را جمع كنيم و بنشينيم مباحث سياسي بگوييم؟ برادر من! از اين طرف پشت بام نيفتي! حضرت آقا فرمودند لاي اين دستكش مخملي، مشت آهنين خوابيده! آنجايي كه مشت آهنين خوابيده، شما بايد به ميدان بياييد.

اما در عین حال مسایل فرهنگی و فرهنگ سازی در جامعه را هم رها کرده ایم. بسياري از مسايل بايد از دوره‌هاي ابتدايي و دبيرستان به بچه آموزش داده شود. ان‌شاءالله كه همه عزيزان ما در آموزش و پرورش، حزب‌اللهي بوده‌اند، ولي ما آن چيزي را كه بايد از آموزش و پرورش خروجي بگيريم، نگرفته‌ايم. در مقابل اين سي.دي‌هايي كه روابط جنسي را آموزش مي‌دهند و با اين نرم‌افزارهاي عجيب و غريبي كه درست كرده‌اند، بايد فكر جدي كرد. يك بازي رايانه‌اي ديدم كه دود از كله‌ام بلند شد. نرم‌افزاري آمده كه تو كاراكتر مورد علاقه‌ات را انتخاب مي‌كني، چند ساله؟ چه تيپي؟ چه لباسي؟ و بعد يك دور زندگي را با او بازي مي‌كني! حالا تصورش را بكنيد كه چنين نرم‌افزاري اپيدمي بشود. چگونه مي‌خواهيم جلوي اين مسايل را بگيريم؟ اصلاً در باره سبك زندگي اسلامي حرفي زده نمي‌شود و مدلش به جامعه ارائه نمي‌شود، بعد توقع دارند همه هم خوب باشند و مراعات كنند. اين همه حجاب حجاب مي‌كنند، چند تا برنامه گذاشته‌اند كه چرا بايد حجاب داشته باشي؟ اگر حجاب نداشته باشي چه مي‌شود؟ چهار تا روايت در باره اينكه اگر حجاب نداشته باشي چه مي‌شود، نمي‌گويند. نه روايت مي‌گويي، نه از سنت پيغمبر مي‌گويي، نه از حضرت زهرا مي‌گويي، چه توقعي داري؟ من فكر مي‌كنم اگر دختر من ديپلم گرفت و انتگرال بلد نبود، معادله دو مجهولي را نتوانست حل كند، با جدول مندليف آشنا نبود، به‌خدا، نه از قرب الهي او چيزي كم مي‌شود، نه در جامعه چيزي را از دست مي‌دهد كه جدول مندليف را بلد نيست يا فلان مسئله انتگرال را نمي‌تواند حل كند. به خدا آقايان! هيچ اتفاقي نمي‌افتد!

حالا بعد از بحث در مورد آسيب‌هاي داخلي، وضعيت فعلي جمهوري اسلامي در حوزه سياست خارجي را چگونه مي‌بينيد؟

جهان اسلام مادام كه بر اساس تئوري امام خميني حركت نكند و به سمت متراكم شدن انرژي‌هاي پراكنده جهان اسلام و بسيج جهاني نرود، حكايت همچنان باقي است. عين فرمايش امام اين است: «يكپارچه شدن انرژي متراكم جهان اسلام و بسيج جهاني» كه اينها بايد با همديگر بنشينند و تعامل داشته باشند. امام مي‌فرمايند: «راستي اگر بسيج جهاني مسلمين تشكيل شده بود، چه كسي جرأت اين همه جسارت را به فرزندان معنوي رسول‌الله(ص) داشت؟» امام دارد بحث يك بحث قوي بين‌المللي را تئوریزه مي‌كند: بسيج جهاني مسلمين. نه بسيج محدودي كه الان آقايان درست كرده‌اند كه يكي مي‌گويد سخت‌افزاري است و آن يكي مي‌گويد نرم‌افزاري است، يكي مي‌گويد خانه‌سازي است، آن يكي مي‌گويد دامپزشكي است. بنابراين، در سیاست خارجي بايد به سراغ راهكار امام خميني برويم. ايشان مي‌فرمايند: «ترس من آن است كه 10 سال ديگر بياييد و بگوييد كه حكم سلمان رشدي يك حكم فقاهتي بوده است و نه يك حكم سياسي». عيناً سر 10 سال اين اتفاق افتاد! آقاي خرازي تشريف بردند و كنارجك استراو ايستادند و افاضه فرمودند كه: "دولت ما كسي را براي ترور حضرت آقاي سلمان رشدي نمي‌فرستد!"

اگر حرف‌های امام را گوش كرده بوديم امروز كسي جرأت نمي‌كرد در دانمارك كاريكاتور رسول‌الله(ص) را بكشد، يك كسي قرآن را آتش بزند، مركل به آن يكي هديه بدهد كه كاريكاتور بكشد. اگر عقب برويد، اينها جلو مي‌آيند. مدل دشمن همین گونه است.

ببخشيد آقاي هاشمي! در دوره شما با اين اقتدار با دشمن برخورد شد؟ آقاي خاتمي در دوره شما چطور؟ آقاي حسن روحاني شما هم وقتي مي‌گفتي تعامل و گفت‌وگو، با همين اقتدار احمدي‌نژاد و بر اساس توقعات حضرت آقا برخورد مي‌كرديد يا با مدل كرنشي؟ اين مدل‌ها خيلي با هم فرق مي‌كنند.

بحث اين است كه به بركت اين دولت بود كه افكار امام دو باره زنده شد، نمي‌خواهيم بگوييم اجرا شد، اشتباه نكنيد. اينها با همديگر فرق مي‌كند برادر! هنوز خيلي راه داريم تا آن افكار پياده شوند، ولي افكار امام دو مرتبه احيا شد و مردم رغبت نشان دادند. در همين ديدار با خبرگان كه يك سري از اين آقايان بودند، حضرت آقا هم فرمودند كه آقا! مردم از قد و قواره احمدي‌نژاد خوش‌شان نيامد، به تفكرات اسلام توجه كردند كه اين جريان دو مرتبه احيا شد. مردم به اين شعارها بود كه دومرتبه رأي دادند. اگر ما هم از اين مسير عدول كنيم، مردم به ما هم پشت خواهند كرد.

برادرجان! درد زياد است. بر محمد و آل محمد صلوات. اللهم صل علي محمد و آل محمد.

http://www.rajanews.com/detail.asp?lang_id=&id=66588

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[align=center][color=green]امید آن که «آقا سعیدِ» سید مرتضی آوینی و «حاج سعیدِ» ما ، تا آخر خط مظهر همان روحی بماند که حزب الله را از انسان های دیگر جدا می کند و در آن صورت...[/color]

به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، سعید قاسمی، در یکی از روزهای مرداد 1367 با دوربین بر و بچه های روایت فتح شکار شد. آن روز، سعید قاسمی در معرکه «مرصاد» به نبرد با منافقین مشغول بود و سرش به قدری گرم فرماندهی محورش بود که چند دقیقه طول کشید تا بفهمد به سوژه سید مرتضی آوینی تبدیل شده است. سید مرتضی به قدری از جنب و جوش و حرارت جهادی سعید قاسمی به وجد آمده بود که چند روز بعد در اتاق مونتاژ، این گونه در وصف او نوشت:

[color=blue]«آقا سعید فرمانده ی این محور عملیاتی، همان کسی بود که ما در جستجوی او بودیم. او مظهر همان روحی است که حزب الله را از انسان های دیگر جدا می کند و البته در میان رزم آوران ما، دلاورانی چون سعید کم نیستند» [/color]

و در جای دیگری از همین برنامه، این گونه عشق خود به سعید قاسمی را به روی کاغذ نقش می زند:

[color=blue]«او یکی از پرورده های میدان رزم و جهاد فی سبیل الله است و اگر انقلاب اسلامی هیچ دستاوردی جز پرورش انسان هایی این چنین نداشت، باز هم می ارزید تا حزب الله جان و سر خویش را فدای حفظ آن کند.»[/color]

سید مرتضی آوینی به قدری در عشق خود به «مظهر همان روح» راسخ بود، که سرانجام تقدیر الهی، «آقا سعید» را به جمع آخرین همسفرانِ «سید شهیدان اهل قلم» ملحق نمود و «سعید قاسمی» به نمایندگی از سوی «امت حزب الله»، این توفیق را یافت که شاهد عروجِ سرخِ این «عاشقِ حزب الله» باشد.

امروز، حاج سعید قاسمی، بازنشسته سپاه و در گوشه ای از این شهر به زندگی دنیایی خویش مشغول است اما هر کس او را می شناسد گواهی می دهد که وی هنوز در تب و تاب جهاد و شهادت می سوزد و یاد حضرت روح الله در رگ هایش، چون پولاد مذاب در جریان است و هنوز می توان ادعا کرد که حاج سعید مظهر همان روحی است که حزب الله را از انسان های دیگر جدا می کند و این بار امانت، در این وانفسای آخرالزمانی بسیار سترگ است بر شانه های «آقا سعید» که خودش به اهمیت آن واقف است و صد البته، حفظ این امانت تا پایان عمر، تکلیفی است برای او.
امروز، جوانان حزب الله، حاج سعید قاسمی را با برنامه راز می شناسند و سخنرانی های آتشینش در تجمعات حزب الله و یا روایت گری تأثیرگذارش در اردوهای زیارتی مناطق عملیاتی غرب کشور اما حاج سعید، عقبه ای دارد به قدمت نام حاج احمد متوسلیان در دفترِ نهضت روح الله.
گروه جهاد و مقاومت مشرق، مفتخر است که گلچینی از تصاویر این سردارِ وفادار نهضت روح الله به علاقه‌مندان تقدیم می‌کند، امید آنکه «آقا سعیدِ» سید مرتضی آوینی و «حاج سعیدِ» ما ، تا آخر خط، مظهر همان روحی بماند که حزب الله را از انسان های دیگر جدا می کند. و در آن صورت، حزب الله بار دیگر شهادت خواهد داد که اگر انقلاب اسلامی هیچ دستاوردی جز پرورش انسان هایی این چنین نداشت، باز هم می ارزید تا حزب الله جان و سر خویش را فدای حفظ آن کند... به شرط آن که بماند و صد البته، به شرط آنکه بمانیم.

[color=red]اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا[/color]

[img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/164923_600.jpg[/img]
[color=blue]سعید قاسمی (ایستاده، نفر اول از راست) سردار شهید حاج احمد متوسلیان در تصویر دیده می شود
[/color]


[img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/164918_326.jpg[/img]
[color=blue]سعید قاسمی ( نفر چهارم از راست) شهیدان حاج عباس کریمی و حسین قجه‌ای نیز در تصویر حضور دارند[/color]


[img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/164922_690.jpg[/img]
[color=blue]سعیدقاسمی(با کلاه قهوه ای بر سر) شهیدان حاج عباس کریمی و حسین قجه ای و رضا چراغی در تصویر حضور دارند
[/color]


[img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/164947_501.jpg[/img]
[color=blue]سعید قاسمی (اولین نفر از ستون سمت چپ با مشت گره کرده) در جمع قوای محمد رسول الله در بازار شام (1361)
شهید حاج احمد متوسلیان در تصویر دیده می شود.[/color]


[img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/164931_931.jpg[/img]
[color=blue]سعید قاسمی (پشت به دوربین که دوربینی نظامی بر گردن دارد) در آخرین عکس خود با حاج احمد متوسلیان در لبنان[/color]


[img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/164914_220.jpg[/img]
[color=blue]سعید قاسمی در پادگان دوکوهه (نفر اول از راست) شهیدان حاج همت و اکبر زجاجی در تصویر حضور دارند[/color]


[img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/164915_487.jpg[/img]

[img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/164916_184.jpg[/img]
[color=blue]سعید قاسمی در کنار شهید اکبر زجاجی در پادگان دوکوهه[/color]


[img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/164917_822.jpg[/img]

[img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/164919_451.jpg[/img]

[img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/164926_906.jpg[/img]

[img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/164925_326.jpg[/img]
[color=blue]سعید قاسمی در کنار شهیدان حاج همت و اکبر زجاجی[/color]

[img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/164924_790.jpg[/img]

[img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/164948_367.jpg[/img]

[img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/164921_774.jpg[/img]
[color=blue]سعید قاسمی در کنار شهیدان محمود شهبازی و حاج ابراهیم همت[/color]


[img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/164930_479.jpg[/img]

[img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/164929_923.jpg[/img]

[img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/164928_193.jpg[/img]

[img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/164927_258.jpg[/img]

[img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/164932_841.jpg[/img]

[img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/164933_255.jpg[/img]

[img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/164934_971.jpg[/img]
[color=blue]سعید قاسمی، ثانیه هایی پس از انفجاری که به عروج سید مرتضی آوینی انجامید[/color]

[img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/164953_378.jpg[/img]
[color=blue]«آقا سعیدِ» سید مرتضی آوینی و «حاج سعیدِ» ما -1390[/color]

[color=red]و خداوند او را به یاران شهیدش ملحق کند؛ اگر بماند [/color]

[url=http://www.mashreghnews.ir/fa/news/119839/%D8%AA%D8%B5%D8%A7%D9%88%DB%8C%D8%B1-%D8%A2%D9%82%D8%A7-%D8%B3%D8%B9%DB%8C%D8%AF-%D9%85%D8%B8%D9%87%D8%B1-%D8%B1%D9%88%D8%AD%D9%90-%D8%AD%D8%B2%D8%A8-%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87]منیع[/url]

[/align]
[color=red]
منتقل شد به دفاع مقدس
REZAT1980[/color]

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
بنده ايشون رو ميشناسم. اصلي ترين طراح دفن شهيدان گمنام در محله هاي شهرها ايشون بودند. اولين جا هم نزديك منزل ايشون و البته نزديكتر به منزل ما بود. خدا ايشون رو حفظ كنه.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
خاطرات ايشون رو در چند برنامه در كانال 4 ديده و شنيده ام و واقعاْ احترام خاصي براشون قائل هستم.
خدا كنه شجاعت و ساير مسائل ايشان برامون آرزو نشه و راهشون رو ادامه بديم.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

ایجاد یک حساب کاربری و یا به سیستم وارد شوید برای ارسال نظر

کاربر محترم برای ارسال نظر نیاز به یک حساب کاربری دارید.

ایجاد یک حساب کاربری

ثبت نام برای یک حساب کاربری جدید در انجمن ها بسیار ساده است!

ثبت نام کاربر جدید

ورود به حساب کاربری

در حال حاضر می خواهید به حساب کاربری خود وارد شوید؟ برای ورود کلیک کنید

ورود به سیستم

  • مرور توسط کاربر    0 کاربر

    هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.