djmerikhi

تاپیک جامع سرلشكر شهيد حسن آبشناسان

امتیاز دادن به این موضوع:

Recommended Posts

بسياري از مردان بزرگ در طول تاريخ، در زمان حيات‌ خويش ناشناخته مانده و پس از مرگ نيز ابعاد كمي از شخصيت و عظمت روحي آنها براي افراد جامعه مشخص شده است و شايد هم ارزش واقعي انسانهاي وارسته و بزرگ در اين دنيا هرگز شناخته نشود و فقط خداوند بزرگ است كه از آن آگاه است.


امير سرلشگر شهيدحسن آبشناسان،عارف شب زنده‌دار و شير ميدان‌هاي نبرد، مقلد صادق و مخلص امام و عاشق ايران، از شهيداني است كه مظلوم و گمنام به سوي حق شتافت و با آگاهي و شناخت عميق به راه امام و اسلام، نداي ارجعي الي ربك را لبيك گفت:‌او انساني بسيار مصمم و جدي بود و روحي بسيار بزرگ وعظيم داشت.

افسري منضبط، ورزيده، باسواد، پركار، علاقمند، دلسوز و بسيار شجاع و جسور بود كه در انجام وظيفه، هيچ چيز را جز رضاي خداوند بزرگ در نظر نداشت.


شهيد آبشناسان كه به حق يك اهل الله خالص بود در سال ‌١٣١٥ در تهران متولد گرديد. او بعد از گرفتن ديپلم وارد دانشكده افسري شد و پس از فارغ‌التحصيلي، از همان ابتدا در شهرستان‌هاي دور افتاده به خدمت مشغول گشت و به رغم همه مشكلات و نابساماني‌ها، باهمت و جديت كار مي‌كرد. ورزيدگي و آمادگي بالاي روحي و جسمي آن شهيد همواره زبانزد بوده است.




او در تمامي لحظات عمرش از اوان جواني به ورزش و تحرك پايبند بود و در طول خدمت درجات پايين‌تر همواره در سمت افسر ورزش يگان انجام وظيفه مي‌نمود.


به ورزش باستاني علاقه وافر داشت و همواره در منزل و محل كار و حتي در ماموريت‌ها به اين ورزش مي‌پرداخت و همواره با ذكر نام مولي‌المومنين (ع)، الگوي جوانمردان بود و با ياد حق به پالايش تن و روان مي‌پرداخت.


آن شهيد عزيز در آخرين روزهاي عمر شريف خود نيز با وجود ‌٤٨ سال سن به گواهي همرزمانش هر روز صبح در محل كار به ورزش و آماده نمودن جسم خود مي‌پرداخت و هميشه اين شعر در دفتر كارش نقش بسته بود و هم اكنون نيز زينت‌بخش سنگ مزارش است.

ما زنده به آنيم كه آرام نگيريم / موجيم كه آسودگي ما عدم ماست.


شهيد آبشناسان علاوه بر اين، در ورزش‌هاي دوو ميداني، واليبال، بسكتبال، پينگ پنگ، شنا، سواركاري و جودو، صاحب مهارت‌هاي بالايي بود و در رشته كوهنوري نيز در مسابقه‌اي كه در سال ‌١٣٥٧ در كشور اسكاتلند در بين تكاوران برگزيده ارتش‌هاي چندين كشور دنيا برگزار شده بود، همراه با همكاران ديگر خود به مقام اول دست يافت و قدرت خود و ايران را به رخ كشورهاي صاحب نام كشاند.


شهيد آ‌بشناسان به رغم جديت و قاطعيت، ازخلق و خوي بسيار رئوف و مهربان برخوردار بود، افراد كم كار و ضعيف از او ناراضي بودند و افراد زحمتكش و پر كار او را به عنوان سمبل و الگوي خود پذيرفته بودند، او هيچ‌گاه بيكار نمي‌ماند و هنگامي كه در منطقه عمليات بود و يا در مدت كوتاه استراحت، به مطالعه و تفكر مشغول بود.


وي به استاد شهيد مطهري بسيار علاقمند بود و بيشتر كتب و جزوات استاد شهيد را مطالعه و يادداشت‌برداري كرده بود. او در كارهاي خود همواره به خدا توكل مي‌كرد و آنجا كه به يقين مي‌رسيد، ديگر كوچكترين شكي به خود راه نمي‌داد، نماز را در اول وقت اقامه مي‌كرد و براي نماز جماعت اهميت بسياري قائل بود و با تشويق و تاكيد فراوان كاركنان خود را به نماز جماعت دعوت مي‌كرد.


او بر سر يك سفره با سربازان و ديگر كاركنان غذا مي‌خورد و تاكيد داشت: بعد از نماز جماعت همه افراد در نمازخانه و سر يك سفره و از يك غذا ميل كنند.


شهيد والامقام امير سرلشكر آبشناسان در انجام مسوليت‌هاي نظامي نيز همچون ديگر فرماندهان دلاور ارتش اسلام خود را وقف خدمت به ميهن اسلامي نموده و با ويژگي‌هاي شخصيتي خود، عنصري تعيين‌كننده در صحنه مقابله با دشمنان و دفاع از تماميت ارضي كشور به شمار مي‌رفت.


او كه خود در كسوت نيروهاي ويژه متخصص جنگ‌هاي چريكي بود، در عمليات‌هاي نفوذي فراوان، ضربات بسياري بر دشمن وارد آورده بود. به حرفه خود به شدت علاقه داشت و معتقد بود كه در جنگ‌هاي چريكي نسبت به عمليات منظم، اگر حساب شده و دقيق عمل شود، با امكانات كمتر و تلفات و ضايعات ناچيز مي‌توان تلفات و ضايعات زيادي به دشمن وارد ساخت و دشمن را از درون و برون متلاشي نمود.


شهيد آبشناسان در اوايل جنگ تحميلي، مسووليت يكي از تيپ‌هاي لشكر ‌٢١ حمزه را به عهده داشت، ليكن با تشكيل ستاد جنگهاي نامنظم به آن ستاد پيوست و با تعدادي معدود از بسيجيان داوطلب، عمليات چريكي خودرا در منطقه دشت عباس شروع كرد و در مدت كوتاهي، تلفات سنگيني به نيروهاي عراقي وارد نمود. او در يك عمليات، نيروهاي دشمن را در عمق مواضع پدافندشان به كمين انداخت و تعداد بسياري از آنان را به هلاكت رساند و چندين نفر را نيز به اسارت درآورد.


وجود اين شهيد در هر منطقه، دشمن را مضطرب و نگران مي ساخت و در برابر آن آرامش وامنيت خاطري را براي روستاييان آن منطقه فراهم مي‌كرد و خاطره دلاوريهاي او همچنان در ذهن بسياري از آنان باقي است.

در سال ‌١٣٦٢ به فرماندهي قرارگاه حمزه سيدالشهداء، منصوب شد.


او به سرعت به سازماندهي نيروهاي ارتش و سپاه همت گماشت و در كنار دلاورمردي ديگر از سپاه پاسداران انقلاب اسلامي يعني شهيد بروجردي با هماهنگي كامل و در حد اعلاء و با پشتكارو تلاش شبانه‌روزي و استقرار واحدهاي نظامي در مناطق تردد و نفوذ ضدانقلاب، از هرگونه تحرك آنان ممانعت به عمل آورد. در پي آن عمليات پاكسازي شهر بوكان از وجود ضد انقلاب نيز با موفقيت انجام گرفت و سپس محور سردشت، پيرانشهر كه از جنگل‌هاي انبوه آلواتان و كوههاي سر به فلك كشيده و تنگه‌هاي پر پيچ وخم و نهرهاي متعدد عبور مي‌كنند، با تلاش وي، شهيد بروجردي، شهيد ناصر كاظمي و جمعي ديگر از رزمندگان ارتش و سپاه پاكسازي و بازگشايي شد، بازگشايي اين محور، منطقه وسيع و بسيار حساسي را از لوث وجود ضد انقلاب پاك نمود و ضربه محكمي را بر دشمن وارد آورد و در حقيقت طومار كثيف آنان را در هم پيچيد. به دنبال اين پيروزي درخشان، حضرت امام (ره) نيز پيام بسيار مهمي را براي رزمندگان اسلام در منطقه عملياتي قرارگاه حمزه سيدالشهداء (ع) ارسال فرمودند.


شهيد امير سرلشكر آبشناسان در سال ‌١٣٦٤ به فرماندهي لشكر ‌٢٣ نيروهاي ويژه هوابرد منصوب شد. او در مدت كوتاه فرماندهي خود در اين لشكر، تحولات بزرگي به وجود آورد واين يگان را منشا، خدمات بسياري ساخت.


سرانجام روح بزرگ والهي شهيد آبشناسان، قفس تن را در عمليات قادر گشود و درحالي كه همچون يك سرباز شجاع در خط مقدم به نبرد با دشمن مشغول بود، به سوي معبود خود شتافت و شرف شهادت را برافتخارات بي‌شمار خود افزود.


مردن در بستر شايسته او نبود و دنيا براي روح بزرگ اوتنگ مي‌نمود. او به خداي خود پيوست و در حالي كه نمونه شايسته‌اي از يك نظامي مسلمان و فرمانده‌اي شجاع و مدبردر ارتش قدرتمند ايران اسلامي بود، نام خود را تا ابد جاودان ساخت.


“شهيد صحرا” لقبي بود كه اهالي دشت عباس به او داده بودند. شهيد سرلشگر “حسن آبشناسان”‌، فرمانده پيروز قرارگاه حمزه سيدالشهدا و لشگر ‌٢٣ نيروهاي مخصوص كه مصداق كاملي از زاهدان شب و شيران روز بود. در سال ‌١٣١٥، در خانواده‌اي مذهبي در تهران چشم به جهان گشود. فرمانده مردمي كه قبل و بعد از انقلاب اسلامي با دارا بودن ويژگيهاي پهلواني و جوانمردي،‌آمادگي جسماني فوق‌العاده و نيايش‌هاي شبانه مهميز كشيده بود و در صحنه‌هاي نبرد، همچون ساعقه‌اي به دشمنان فرود مي‌آمد.


در عمليات گشتي و شناسايي، اين فرمانده رشيد ‌اولين اسراي عراقي را به اسارت نيروهاي اسلام درآورد و هم او بود كه در هنگام فرماندهي قرارگاه حمزه سيدالشهدا، با ايجاد هماهنگي كامل بين نيروهاي ارتش و سپاه ضربات خرد كننده‌اي بر پيكر نيروهاي ضد انقلاب و حاميان بعثي در منطقه كردستان وارد آورد.


شهيد “تيمسار آبشناسان”، اندوخته‌هاي علمي و نظامي عميق خود را طي دوره‌هاي متعدد نظامي نظير وره دانشگاه افسري (مقدماتي و عالي رسته‌اي) دانشكده زبان، چتربازي و رنجر، دوره تكميلي تكاور و كوهستان را در اسكاتلند، با هوش سرشار و آمادگي جسماني در هم آميخت.


“تيمسار آبشناسان” با ايمان كامل و صداقت در كار، رهبري و هدايت زبده‌ترين افراد نظامي را برعهده گرفت. مرداني كه با علاقه خاصي دستورهاي فرمانده خود را به اجرا مي‌گذاشتند و براي شركت در سخت‌ترين و تخصصي‌ترين عمليات، پشت سر فرمانده رشيد خويش داوطلبانه شركت مي‌نمودند.


“تيمسار آراسته” كه خود از شاهدان زنده دفاع مقدس است،‌شبي را به خاطر دارد كه شهيد آبشناسان خاضعانه از اينكه خداوند قادر و توانا او را در انجام عمليات‌هاي متعدد دشمن شكن به پيروزي رسانده، به درگاه احديت شكرگزاري مي‌نمايد و خاشعانه از خداوند مي خواهد كه او را به جوار خويش فرا خواند. تا اينكه فرداي همان شب، يعني در تاريخ ‌٨/٧/٦٤، حضرت باري تعالي دعاي بنده خاص خود را اجابت كرد و او به لقاء الله پيوست. :lol:
تصویر

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
روحشان شاد و يادشان گرامي واقعا شهيداني همچون آبشناسان بودند كه از كشورشان با دل و جان محافظت كردند و زمينه راحتي و آسايش را براي ما فراهم كردند

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
فرمانده قرارگاه شمال غرب (حمزه سیدالشهدا)وفرمانده لشگر 23 نوهد( ارتش جمهوری اسلامی ایران) در سال 1315 در خانواده‌اي متعهد و مؤمن در« تهران» ديده به جهان گشود. دوران كودكي را با تحصيل در مدرسه سپري نمود و درسال 1336 با اخذ مدرك ديپلم وارد دانشكده افسري شد. در سال 1339 با درجه ستواندومي فارغ‌التحصيل گشت و يك سال بعد دوره مقدماتي را به پايان رساند. پس از آن، در اولين دوره «رنجر»، «دوره‌هاي عالي ستاد فرماندهي»، «دوره‌هاي چتربازي و تكاوري» در داخل و خارج كشور، شركت نمود و تمامي اين مراحل را با موفقيت پشت سر گذاشت. او با وجود محيط نامناسب جامعه، پله‌هاي رشد و تكامل را، در پناه ارزشهاي اسلامي سپري نمود. پس از طلوع جاودانه انقلاب، به درجه سرهنگي ارتقاء يافت و فرماندهي «يگان جنگهاي نامنظم در قرارگاه سيدالشهداي ارتش» را بر عهده گرفت. شهيد آبشناسان با تشكيل سپاه، نيروهاي جديد را در «آموزشگاه سعد آباد» تحت تعليم خود قرار داد و در سال 1363، مطابق حكم رسمي «قرارگاه رمضان»، فراهم نمودن زمينه‌هاي آموزش جنگهاي نامنظم سپاه به وي واگذار گشت. با پذيرفتن اين مسئوليت، تاكتيهاي جنگهاي چريكي را به برادران سپاهي، بسيجي و همرزمان خود آموزش داد و شاگردان بسياري در اين زمينه‌ها تربيت نمود كه همه آنها، در ميدان مبارزه به زيبايي افتخار آفريدند. در آغاز جنگ تحميلي، خاك جبهه جنوب، با صلابت گامهاي او، آشنا شد كه همانند بسيجي‌اي ساده، در بزم عمليات پيرانشهر، سردشت و بانه، حماسه آفريد و با رشادتهاي خود، يادش را در تاريخ خونين دفاع مقدس و قلبهاي ملت ايران، به تصوير كشيد. وي كه از همرزمان و ياران نزديك شهيد «محمد بروجردي» بود، در حاليكه فرماندهي لشگر 26 نوهد، فرماندهي قرارگاه حمزه و لشگر 33 نيروهاي مخصوص را بر عهده داشت، در سال 1364، همزمان با عمليات قادر، در منطقه «لولاند» بر اثراصابت تركش، شربت شيرين شهادت را نوشيد و آسمان جبهه را به شميم پايداري در مكتب اسلام، انقلاب و امام راحل، معطر ساخت.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
امیدوارم مطلب تکراری نباشه ولی اگر تکرای هم بود لطفا بزارید بمونه،برخی مطالب تکرار چندی بارشون هم کمه،بحث احساسات نیست بحث کمیابی گوهرهایی است که برای پیدا کردن یکیش در این دنیای وانفسا باید مدتها جستجو کنی...

[b]دوئل با صدام[/b]

[img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/abshenasan.jpg[/img]

سردار سرلشگر شهید حسن آبشناسان یکی از اسطوره های من است. او نه تنها برایم اسطوره است بلکه او الگو و مراد من است. برای ادای دین به او تنها کاری که می توانم بکنم این است که در وسعت کوچک وبلاگم یاد و خاطره او را زنده نگه دارم. نسل سوم ما متاسفانه به دلیل کم توجهی یا حتی بی توجهی با غیور مردانی چون شهید آبشناسان آشنا نیستند. این درد را به چه کسی باید گفت ،
نمی دانم!
او در دشت عباس چنان درسی به صدام داد که در تاریخ جنگ تحمیلی بی سابقه است.
و اما نقل این حکایت:
حسن سال 1315 در امامزاده یحیی، نزدیک نازی آباد به دنیا آمد چون تولدش چند روز قبل از شهادت امام حسن (ع) بود، مادرش اسمش را گذاشت حسن.
سال 1335 حسن تصمیم گرفت برود دانشگاه افسری، اما احتیاج به کسی داشت که ضمانتش را بکند، مادرش گفت می رویم نزد عمویم
سرهنگ زنده نام احترام زیادی برای آبشناسان ها قائل بود. هر چند هیچ وقت به زبان نمی آورد، اما حسن را خیلی دوست داشت. خوشش می آمد که عرق مذهبی داشت. شاید به خاطر این که پدر خودش هم سالها حوزه علمیه تحصیل کرده بود، اما ملبس نبود. سرهنگ حسن را نصیحت کرد، گفت که حرفی ندارد ضامنش بشود، اما اگر توی ارتش می رود باید خودش را فراموش نکند، آدم ها و محیط اطرافش تحت تاثیر قرارش ندهد. حسن سرهنگ را دوست داشت، آن موقع ها دلش می خواست مثل او بشود، قوی و بااراده.
شب های جمعه، از دانشگاه می کوبید امیریه، خیابان قلمستان، منزل سرهنگ و بعد از شام با حرارت می نشست و از دانشگاه حرف می زد. می گفت فقط دو نفر هستیم که نماز می خوانیم از تمرین های سخت دوره رنجر می گفت. عکس هایش را در حال پرش از روی سرنیزه ها در حال چتر بازی و کوه نوردی به ما نشان می داد و همه انگشت به دهان نگاهش می کردند. دست هایش بزرگ و قوی شده بودند، آنچنان قد کشیده بود که کسی باور نمی کرد این همان حسن یکی دو سال پیش است. وقتی حرف می زد، سرهنگ یک گوشه می نشست و به او خیره می شد. تک تک رفتارها و حرکاتش را زیر نظر می گرفت.

[img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/SHIRAZ.jpg[/img]

بعد از خوزستان در سال 50 به استان فارس، منتقل شد و حدود 10 سال شیراز بود. در این مدت دوره تکمیلی چتربازی و تکاور کوهستان را در داخل کشور و اسکاتلند گذراند و به زبان انگلیسی مسلط شد.
در اسکاتلند در مسابقه نظامی، ورزشی، بین تکاوران کوهستان، ارتش های منتخب جهان با گروهش شرکت کرد و رتبه اول را گرفت. بعدها به خاطر نظم و پاکیزگی اش از طرف داور مسابقات برایش تقدیرنامه فرستادند. ظاهرا حسن همین طور که در کوه می رفته، آشغال های سر راهش را بر می داشته و در کوله پشتی اش می ریخته. میجر اسکاتلندی همراهشان به او می گوید تو یک افسر ارشدی، چرا این کار را می کنی؟ و حسن جواب می دهد من مرد کوهم. حیف است این طبیعت زیبا، کثیف باشد.
اکثر کلاه سرمه های هوابرد و کلاه سبزها، دوره تکاورشان را با حسن آشناسان که حالا یک یک افسر ارشد و یک چریک ورزیده شده بود، گذرانده بودند.
تا قبل از شروع جنگ حسن کردستان بود.
حسن موتور سیکلت سوارهای حرفه ای را از کوچه و خیابان های نازی آباد جمع کرد و به آنها آموزش های خاصی داد و همه را با عنوان گروه ویژه اسب آهنی فرستاد جبهه. همیشه می گفت در میدان نبرد، اضافه بر توکل به خدا، دانش و معلومات، جسارت،لیاقت و ابتکارات در فرماندهی هم لازم است.
تیمسار دادوین می گفت: برای من عجیب بود که ترس در این آدم راهی نداشت، می گفت باید مثل ابراهیم (ع) در آتش رفت، مگر ابراهیم نرفت و نسوخت؟ می گفتم سرهنگ او ابراهیم بود، ما که ابراهیم نیستیم.
آن موقع که صدام خیلی شهرها را موشک باران می کرد، حسن نامه ای به او نوشت:
اگر جناب صدام حسین ژنرال است و فنون نظامی را خوب می داند و نظریه پرداز جنگی است، پس براحتی می تواند در دشت عباس با من و دوستان جنگ آورم ملاقات کند و با هر شیوه ای که می پسندد بجنگد، نه اینکه با بمب افکن های اهدایی شوروی محله های مسکونی و بی دفاع را بمب باران کند و مردم را به خاک و خون بکشد.
در جواب نامه حسن، صدام ژنرال قادر عبدالحمید را با گروه ویژه اش به دشت عباس فرستاد تا عبدالحمید به حسن یک جنگ تخصصی را نشان بدهد. سال ها قبل در اسکاتلند حسن، عبدالحمید و گروهش را در مسابقه کوهنوردی ارتش های منتخب جهان دیده بود، آنجا گروه او اول شد و عراقی ها هفتم شدند. حالا در میدان جنگ حقیقی، حسن دوباره مقابل ژنرال قادر عبدالحمید قرار گرفت و بعد از یک درگیری طولانی لشکرش را شکست داد و خودش را اسیر کرد.
مهرماه سال 64 چهار روز بعد از عاشورا خبر شهادت حسن از رادیو عراق با شادی و مارش پیروزی پخش شد.
یاد وخاطره این شهید بزرگ همواره گرامی باد.

منبع :

[url=http://shojait.blogfa.com/post-3.aspx]وبلاگ وصیت نامه[/url]

پی نوشت : آقای مسعود شجاعی طباطبایی نویسنده ی وبلاگ وصیت نامه یکی از کارتونیستهای مطرح بین المللی ایران هستند که عضو شناخته شده ای در بین کاریکاتوریستهای جهان هستند و تا کنون داوری جشنواره های متعدد خارجی و داخلی را به عهده داشتند و جوایز متعددی را هم در این زمینه کسب کرده اند...

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
واژه سردار سر لشگر مربوط به سپاه هست ایشون ارتشی هستن لطف کنید اصلاح بفرمایید به :امیر سرلشگر

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
حسن آبشناسان در هشتم مهر سال 1364 شمسی ، در حالی که با مسئولیت فرماندهی لشکر23 نوهد (یگان تکاوران نیروی زمینی)، در خط مقدم «عملیات قادر »حضور داشت ، با آتش مستقیم ارتش بعثی به شهادت رسید .
[img]http://www.ibna.ir/images/docs/000085/n00085222-b.jpg[/img]



گروه جهاد و مقاومت مشرق ، حسن آبشناسان به سال 1315 در تهران چشم به جهان گشود. پس از کسب دیپلم در سال 1336 به دانشگاه افسری وارد و در سال 1339 با درجه ستوان دومی فارغ التحصیل شده و دوره مقدماتی را درسال 1340 به پایان رساند. وی پس از پشت سر گذاشتن اولین دوره رنجر در ایران ، تا سال 1356 دوره‌های عالی ستاد فرماندهی را طی نموده و در این میان نیز دوره‌های چتر بازی وتکاوری را در داخل و خارج از کشور گذراند. شهرت حسن آبشناسان به تقید مذهبی ، آن هم در فضای آلوده ارتش شاهنشاهی به حدی بود که در میان هم دوره ای هایش به شیخ حسن معروف شد. همین مسئله باعث شد که پس از پیروزی انقلاب اسلامی به سرعت مورد اعتماد انقلابیون قرار گیرد و از جمله افرادی باشد که پایه های نظامی سپاه پاسداران را قوت و قوام ببخشد.

حسن آبشناسان در هشتم مهر سال 1364 شمسی ، در حالی که با مسئولیت فرماندهی لشکر23 نوهد (یگان تکاوران نیروی زمینی)، در خط مقدم «عملیات قادر »حضور داشت ، با آتش مستقیم ارتش بعثی به شهادت رسید و نام خود را به عنوان «اولین فرمانده لشکر شهید» ارتش جمهوری اسلامی به ثبت رساند. وی همزمان با فرماندهی لشکر 23 نوهد ، فرماندهی قرارگاه شمال غرب ارتش جمهوری اسلامی را نیز بر عهده داشت.

تصویر زیر ، شهید حسن آبشناسان را احنمالا در حال استراحت کوتاهی پس از بازگشت از یک عملیات ایذایی برون مرزی نشان می دهد.
[img]http://mashreghnews.ir/Newsroom/Images/News/Editor/image/samadi/abshenasan.jpg[/img]
روحمان با یادش شاد









http://mashreghnews.ir/NSite/FullStory/News/?Id=18570

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
حالا این بچه قرتی ها لجنی فکر کردن با چارتا سر و صدا می تونن خون همچین پهلوانانی رو پایمال کنن؟!
والله اگر بتونن روی اسم اینا هم یه خط بندازن!
اینا خون دادن در راهشون ! شما پست ترین و شقی ترین آدم ها چه داده اید؟! از خریدن پفک نمکی و فست فودتون زدید؟!

شیران بیشه ی سرزمین آریا نخوابیده اند که دو تا مترسک بی سر و پا !بخوان صدای فرزند فاطمه را خاموش کنن!
عبرت بگیرید !

ممنون به خاطر اطلاع رسانی مفیدت!

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
دست داش سعيد درد نكنه.
توي اون عكس اخري ميشه عمق خستگي رو تو چهرش ديد.
جدا كه ايران پر هست از اين دلاور مردان.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
ممنون تصویر جالبی است . از یونیفرم سبز میشه حدس زد عملیات برون مرزی است - چون به شکل سربازان عراقی باید دیده می شدند . سبیل هم که نشانه ای بارز در عراقی هاست .

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
خدا رحمتشون بکنه.واقعا جاشون الان خالیه. :mrgreen:

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
ولي اين شهيد طي تحقيقاتي كه من كردم يك دوره ي نظامي رو هم در آمريكا گذرونده بود كه توي همون زمان با كسي كه ايشون رو شهيد كرد (ژنرال عراقي)همكلاس بوده

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
ای خدا لعنت کنه اینجور همکلاسی رو.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[quote]ای خدا لعنت کنه اینجور همکلاسی رو.[/quote]


عراقی ها الان دارند تاوان این جنایت هاشون رو پس می دهند

ببینید خدا در قرآن وعده داده که ظلم پایدار نیست

حالا کی باشه که خفت و خواری آمریکا و اسراییل و انگلیس و ... رو ببینیم خدا عالمه ...

ولی کاش تا آن موقع زنده باشیم و تو لشکر اسلام به کفار بتازیم

اللهم ارزقنا توفیق جهاد فی سبیلک

ان شا الله

یا علی

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
عراق كه در اون زمان(تا پيش از انقلاب ايران) روابطش به كل با امريكا قطع بوده و با شوروي متحد بوده و بعيد به نظر برسه كه افسرانش رو براي اموزش به امريكا ميفرستاده..لابد طرف عربستاني چيزي بوده..نه؟

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

ایجاد یک حساب کاربری و یا به سیستم وارد شوید برای ارسال نظر

کاربر محترم برای ارسال نظر نیاز به یک حساب کاربری دارید.

ایجاد یک حساب کاربری

ثبت نام برای یک حساب کاربری جدید در انجمن ها بسیار ساده است!

ثبت نام کاربر جدید

ورود به حساب کاربری

در حال حاضر می خواهید به حساب کاربری خود وارد شوید؟ برای ورود کلیک کنید

ورود به سیستم

  • مرور توسط کاربر    0 کاربر

    هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.