worior

ریشه های فلسفی و تاریخی (مجلس و دمکراتیزه شدن قدرت) در ایران ...

امتیاز دادن به این موضوع:

Recommended Posts

[align=center]به نام حق[/align]


گفتم مطالبی رو بگم که به یاد ریشه های تاریخی خودمون بیفتیم ، از این حیث که برخی فکر نکنند روش انتخابی (پادشاه یا حاکم) در تاریخ ایران صرفا با ضابطه "قدرت محض" و دیکتاتوری بوده ...
اولا نخستین اشکال بدوی دمکراسی رو میشه در شیوه انتخاب "دیااکو " نخستین پادشاه ماد دید که بعد ها در اثر مسئله "جنگ ، امنیت و قدرت" به انحراف میره ، اما در دوره اشکانی بازنمودی به شکل فلسفی پیدا میکنه و بصورت تشکیل پارلمان یا مجلس هم در میاد ، متاسفانه از تاریخ مکاتب فکری در ایران چیزی در دست نیست و معلوم نیست که از بین رفته اند و یااینکه غارت شده اند ...؛



فیلسوف ایرانی ؛
آرشیت (حدود دوم ژانویه 476 پیش از میلاد زاده شد و در 28 فوریه 330 پیش از میلاد مسیح درگذشت ) نخستین اندیشمندیست که نامش در تاریخ ایران باستان آورده شده است او 146 سال عمر کرد و در این مدت چهار مناظره بزرگ بین او و سه اندیشمند یونانی یعنی سقراط ، افلاطون و ارسطو رخ داد که در هر چهار بار اندیشمندان یونانی در مقابل دانش و اندیشه برتر او کرنش نمودند . با سقراط در اسوس و با افلاطون دو بار ، یک بار در آتن و بار دیگر در ساردس و با ارسطو در زادگاهش استاگیرا .

کتاب معروف او (( اساس جهان )) بوده که گفته می شود هم اکنون در موزه بریتانیا (British Museum) نگهداری می شود هرچند مدیران فعلی آن از وجودش در آن موزه ابراز بی اطلاعی می کنند . وقتی خبر مرگ آرشیت در زادگاهش ترشیز (کاشمر کنونی ) را به ارسطو دادند او گریست و گفت کاش همانند او در تاریخ یونان نیز می داشتیم .
مشهورترین شاگرد او بانو (( ورتا )) است . بانو ورتا نخستین زن اندیشمند جهان بوده که از عهد باستان نامش برجای مانده است .
ورتا نخستین اندیشمند وفیلسوف زن در جهان
بانو ورتا ( 314 تا 240 پیش از میلاد ) نخبه و خردمند بزرگ تاریخ ایران از شاگردان آرشیت بود در 15 سالگی همه دانش های زمان خویش را آموخت .
آرشیت او را بهترین جانشین خویش می دانست . ورتا فیلسوفی بزرگ بود مورخان شرق او را مرجع دانش جهان در زمان زندگی اش می دانستند از همه جای دنیا برای آموختن به سویش می آمدند دانش نامه او (( مادر )) نام دارد .
او را پس از آرشیت خردمند از اولین نظریه پردازان دموکراسی می نامند . که در نهایت آن اندیشه ها توسط مهرداد یکم پادشاه اشکانی به شکل ایجاد مجلس مهستان بروز یافت . او در سپیده دم 4 اکتبر 240 پیش از میلاد در زادگاهش سرخس ، در سن 74 سالگی توسط یکی از جاسوسان یونانی کشته شد .
http://news.farsfoundation.net/fa/-science-a-technology2/science2/1313-iranian-scholar-and-philosopher-arshit.html




[align=center]مهستان، مجلس دوهزار ساله ایران
[/align]
اولین مصوبه مهستان انتخاب شاه توسط اعضای مجلس بود.
ایران اشکانی

به شهادت اکثر منابع تاریخی اولین مجلسی که تاریخ ایران تشکیل شده است به دوران حاکمیت اشکانیان بر ایران باز می گردد. اشکانیان، از قوم پارت و ایالت پارتیا که تقریبا بر خراسان امروزی منطبق است، برخاستند. این ایالت در کتیبه های داریوش هخامنشی به نام پرثوه آمده و معادل پهلوه در زبان فارسی امروزی می باشد.

در دوران 80 ساله حکومت سلوکیان بر ایران، پی گیری سیاست هلنیسم در ایران توسط پادشاهان این سلسله موجب رواج وسیع فرهنگ یونانی در ایران شده بود. اشکانیان در واقع سرزمینی را تحویل گرفتند که در ابعاد مختلف از فرهنگ اصیل خود دور شده بود. اندیشه های یونانی بر سیاست و حکومت ایران هم تاثیر نهاده بود و نظام سیاسی ایران را به سوی نظام تقریبا دموکرات حاکم بر غرب سوق داده بود. اشکانیان به عنوان قومی ایرانی در برابر هجوم سیاسی، نظامی و فرهنگی مقدونیان به ایران برخاستند و در طی تقریبا 5 قرن حکومت خود در ایران به مبارزه با فرهنگ بیگانه و حاکمیت مجدد فرهنگ بومی ایران پرداخته و البته موفق شدند؛ چه اینکه دولت کاملا ایرانی ساسانی بر بنیان های فرهنگی که اشکانیان احیا کردند، حکومت خویش را بنا کردند.

به شهادت اکثر منابع تاریخی اولین مجلسی که تاریخ ایران تشکیل شده است به دوران حاکمیت اشکانیان بر ایران باز می گردد

نظام حکومتی اشکانیان، ملوک الطوایفی بود؛ یعنی کشور را به ایالت های مختلف تقیسم گرده و هر ایالت به صورت خود مختار اداره می شد و از طریق نمایندگانی با دولت مرکزی در ارتباط بود. در مرکز نیز اشکانیان با تاثیر از سنن سیاسی مقدونی ها، دو مجلس مشورتی تشکیل داده و با استفاده از این مجالس به اداره امور کلان کشور مشغول بودند. مجلس مهستان و مجلس مغستان.
مهرداد اشکانی موسس مهستان

مهستان : مه(meh) به معنای بزرگ و ستان به معنای جمع و انجمن است و مهستان به معنای جمع بزرگان است. این مجلس از شاهزادگان اشكانی و از روسای خانواده های درجه اول تشكیل می شد كه امور مهم در آنجا حل وفصل می شد و این مجلس نخستین مجلس تصمیم گیری ایرانیان بود.. مورخان رومی از این مجلس با نام سنا یاد كرده اند.

مجلس مهستان، نخستین جلسه خود را در نوروز سال ۱۷۳ پیش از میلاد (2182 سال پیش) با حضور مِهرداد اول- شاه وقت ـ برگزار کرد و اولین مصوبه آن انتخابی کردن شاه بود. بدین ترتیب که شاه می باید با رای و نظر نمایندگان مجلس مهستان انتخاب شود. انتخاب ولیعهد از میان شاهزادگان، اعلان جنگ و پیشنهاد صلح، بسیج نیرو، تغییر اشل مالیاتها و صدور دستور ضرب سکه با تصویر تازه، تعیین شاهان ارمنستان، تایید تشریفاتی (ضمنی) شاهان پارسی تبار (از دودمان هخامنشیان) سرزمین پنتوس (منطقه ساحلی جنوب دریای سیاه در آناتولی به پایتختی شهر سینوپ) و انتصاب فرمانده کل ارتش برای یک دوره معین و یا مدیریت جنگ از جمله اختیارات مهستان بود. مهستان در موارد متعدد شاهان اشکانی را جابجا کرد و در عین حال حامی سنت های بومی مناطق مختلف ایران بود عزل شاه نیز در اختیار همین مجلس قرار گرفت، البته برای عزل پادشاه شرایطی به قرار زیر تعیین شد: خیانت به کشور، ابراز ضعف و نیز جنون، بیماری سخت و از کار افتادگی.

یکی از ماجرای های جالب درباره اقدامات مجلس مهستان این است که در سال ۵۲ میلادی، پس مرگ شاه وقت در ایام عید نورز، مهستان که از نحوست ۱۳ فروردین می‌ترسید، چند روز ایران را بدون شاه گذارد و روز ۱۵ فروردین «بلاش» را از میان شاهزادگان اشکانی به شاهی برگزید که از همه آنان کوچک‌تر بود و استدلال کرد که «مصلحت» انتخاب بلاش را ایجاب می‌کرد.

البته برخی دیگر از پژوهشگران نیز معتقدند که اشکانیان دارای سه مجلس تصمیم گیری بوده اند: شورای سلطنتی که مرکب از سران 7 خاندان بزرگ قوم پارت بود، شورای روحانیون که متشکل از روحانیون و ریش سفیدان بود و مجلس مهستان که مجموعه 2 مجلس مذکور بوده و در امور مهم کشوری تشکیل می شده است

مغستان: مغستان نیز به معنای انجمن مغان(روحانیون ) است و مجلسی مرکب از اعضای مجلس مهستان و روحانیون و مغ های بزرگ که البته در برابر مهستان اختیارات چندانی نداشته است.

البته برخی دیگر از پژوهشگران نیز معتقدند که اشکانیان دارای سه مجلس تصمیم گیری بوده اند: شورای سلطنتی که مرکب از سران 7 خاندان بزرگ قوم پارت بود، شورای روحانیون که متشکل از روحانیون و ریش سفیدان بود و مجلس مهستان که مجموعه 2 مجلس مذکور بوده و در امور مهم کشوری تشکیل می شده است.

از جزئیات مجالس مزبور اطلاع چندانی در دست نیست اما قدر مسلم این است چنین مجالسی با اختلافاتی در شکل و جزئیات در دوره اشکانیان وجود داشته است و بی تردید این تجربه که تحت تاثیر حضور مقدونیان در ایران شکل گرفته بود، اولین تجربه حکومت شورایی در ایران محسوب می شود.

زهرا محمدی
گروه جامعه و سیاست
تنظیم برای تبیان: عطاالله باباپور
http://www.tebyan.net/Politics_Social/Politics/Domestic_Policy/International/2009/12/1/108493.html
----------
مجلس مهستان ؛

مهستان (مه/ Meh: بزرگ)(Megisthanes)، پارلمان ایران در عهد اشکانیان نخستین جلسه خود را در نوروز سال ۱۷۳ پیش از میلاد با حضور مهرداد اول- شاه وقت ـ برگزار کرد و اولین مصوبه آن انتخابی کردن شاه بود. عزل شاه نیز در اختیار همین مجلس قرار گرفت، البته طی شرایطی از جمله خیانت به کشور، ابراز ضعف و نیز جنون، بیماری سخت و از کار افتادگی. ایران در آن زمان دارای دو مجلس بود. مجلس شاهزادگان و مجلس بزرگان که جلسه مشترک آنها را «مِهستان» می‌خواندند. در سال ۵۲ میلادی، مِهستان که از نحوست ۱۳ فروردین می‌ترسید، چند روز ایران را بدون شاه گذارد و روز ۱۵ فروردین «بلاش» را از میان شاهزادگان اشکانی به شاهی برگزید که از همه آنان کوچک‌تر بود و استدلال کرد که «مصلحت» انتخاب بلاش را ایجاب می‌کرد. شاه قبلی در ایام نوروز مرده بود. نحوست رقم ۱۳ از یونانیان است که با اسکندر وارد ایران شده‌است.

برخی نویسندگان خارجی این مجلس را مُغستان می‌نامند ولی حسن پیرنیا نویسندهٔ کتاب ایران باستان آورده که[۱]:
« به نظر مؤلف مُغستان تصحیفی است، که نویسندگان خارجه کرده اند، مُغستان مِهستان بوده و این کلمه از مِه آمده، که به معنی بزرگ است، پس مُغستان به معنی مجلس مُغ‌ها نیست، چنان که بعضی تصور کرده اند، بل به معنی مجلس بزرگان است. بهترین دلیل آن که این مجلس فقط از مُغ‌ها تشکیل نمی‌یافت، بعکس اعضای غیرروحانی بیشتر بود. »
1. ↑ حسن پیرنیا، ایران باستان، جلد ۳، صفحهٔ ۲۲۳۴، انتشارات دنیای کتاب، چاپ چهارم، ۱۳۶۹


مهستان: مجلسی بود که پادشاهان اشکانی برای اداره امور مملکت با اعضای آن مشورت می‌کردند. این مجلس از مجموعه اعضای دو مجلس دیگر تشکیل می‌گردید، نخست مجلس خانوادگی از اعضای ذکور خانواده سلطنت، دوم مجلسی متشکل از مردان پیر و مجرب و روحانیون بلند مرتبه قوم پارت . و گاهی این دو مجلس با هم منعقد می‌گردید که آن را مغستان یا مجلس بزرگان می‌نامیدند و این لفظ باید مصحف مهستان باشد تا موافق معنای مجلس مزبور که مجلس بزرگان بود باشد و قاعدتاً اشاره به مغها نمی‌تواند باشد چه این مجلس تنها از مغها تشکیل نمی‌شود. (از تاریخ ایران باستان ج 3 ص 2649).

http://fa.wikipedia.org/wiki/مهستان

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
خیلی جالب بود
تشکر برادر.
البته فکر نمیکنم به این شیوه بشه گفت دمکراسی. صرف وجود یک مجلس که از میان بزرگان قوم و روحانیان ایجاد شده با مردم سالاری تفاوت داره.
نهایتا این شکلی از تئوکراسی یا الیگارشی است

در جایی می خوندم (از منابع خارجی بود لذا الان اصلا یادم نمیاد کجا و چگونه بهش برخوردم) دمکراسی بخشی از باورهای مذهبی رومیان بوده و ریشه در دین آن زمان آنها دارد که مشتمل بر مجموعه ای دستورالعمل هاست.
اگرچه بعید می دونم سناتورهای آن زمان هم منتخب مردم بوده باشند.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
سلام .

ممنون .

[quote]البته فکر نمیکنم به این شیوه بشه گفت دمکراسی. صرف وجود یک مجلس که از میان بزرگان قوم و روحانیان ایجاد شده با مردم سالاری تفاوت داره.
نهایتا این شکلی از تئوکراسی یا الیگارشی است [/quote]
حامد جان تفسیر ما از دمکراسی "تئوکراسی و اریستوکراسی الیگارشی و...." تفسیری بعد از 2000 سال زمان و در عصر ارتباطات هست ، استفاده از الگو ها و القاب جامعه شناختی امروزی برای فهم اون دوران یک حس غیر واقع بینانه ایجاد میکنه ، حتی نگاه افلاطون به دمکراسی با انچیزی که امروز هست بسیار تفاوت داره ، و اون رو به نحوی حکومت پس از شورش فقرا میدونه ، که تا عهد ساسانی و خروج مزدک چنین چیزی در ایران سابقه نداشته ، شاید از این جهت این نگاه افلاطونی درست باشه که بگیم این شکل از مجلس اریستوکرات هست و در دوره ساسانی و طبقاتی شدن جامعه به سمت الیگارشی منحرف شده ./
امروز به مدد "رسانه ها مثل چاپ" رای گیری و فهم آرای شخصی افراد ممکن شده ، امروز بخاطر مسئله سرعت در نقل و انتقال و کم شدن فواصل زمانی و مکانی اطمینان از صحت رای گیری و امکان گرفتن حداکثر آرای کل از مردم ممکن شده ، ضمن اینکه در اون زمان اساسا فهم و درک کلان و ملی برای مردم عادی عمدتا بی سواد امکان پذیر نبوده و یا اینکه خیلی محدود بوده چه بسا که یک انتخابات میتونسته چندین ماه به طول بی انجامه و نتیجه مشخصی هم حاصل نشه ، حتی امروز هم ایده تقلب در انتخابات و مشارکت محدود مردم فقط در زمان رای گیری انتخابات رو زیر سوال میبره ، شکل دیگری هم برای بهره گیری از دمکراسی غیر از مدل رای گیری جمهوری - دمکراتیک و چند حزبی وجود نداره که در نهایت به شکل بازتر همون الیگارشی ختم میشه ، ...

امروز شکل رای گیری در آمریکا و انتخاب الکترال (نخبگان تایین کننده قدرت) دقیقا تغییر یافته همین سازو کار الیگارشی هست که مکان مشروعیت با جابجایی از بالا به پایین به از پایین به بالا تغییر کرده و اصطلاحا بهش میگن دمکراسی اما در واقع به اصطلاح "بورژوا - دمکراتیک" هست نه دمکراسی ...
من در تیتر آوردم که"دمکراتیزه شدن قدرت" در واقع دمکراتیزه شدن به معنای تقسیم قدرت هست ، همون گروه اشراف سالار نخبگان جوامع آنروزگار بودند که امکان تشکیل مجلس رو میافتند به دلایل روستانشینی و یا ایلیاتی بودن اکثریت "پارتی" در اون رسما کسی جز اشراف به واقع صلاحیت کسب قدرت رو نداشتند ، اما مسئله قبضه کردن قدرت توسط شاه و به حاشیه راندن سایرین یک معضل جدی بوده که به واسطه تحمیع دو مجلس "نخبگان 7 قوم و روحانیون"مهستان تشکیل میشده و اجازه انحصار یافتن قدرت به فرد پادشاه و خانواده وی برای نسل های بعد داده نمیشد ، چه بسا در متن هم از یک جابجایی عجیب در 13 فروردین هم سخن گفته شده ...
بر خلاف جامعه ایران دوره اشکانی یونانی ها شهر های بزرگ و جمعیت های متمرکز و دردسترستر در مرزهای کوچک (سرزمین های اصلی خودشون) داشتند مثل آتن ، چه بسا وسعت ایران اساسا امکان رسیدن به درک دمکراسی رو نمیداد و شکل فدرالی حکومت اشکانیان که گستره وسیعی رو زیر چتر حفاظت خودش داشت امکان رسیدن به دمکراسی رو هم سلب میکرد ...


------------------
تقریبا هیچ جای دنیا دمکراسی به معنای "حقیقی" آن وجود ندارد ، همیشه یک سازو کار و ساختار بوده که در نهایت با نگاه عمیق و سطحی از بالا میشه فهمید که این اساسا به الیگارشی شباهت داره تا دمکراسی ، اگر فرصت کردی کتاب "نخبگان قدرت اثر سی رایت میلز" رو یه نگاهی بنداز ...

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
جناب worior عزیزم
سلام بر شما
با احترام بیکران به محضر استاد
بدیهی است که آنچه مرقوم فرمودید سلوکی/گرایشی تاریخی است که جماعت نخبگان فلسفی/فرهنگی/اجتماعی در سطح جهان وی را برخوردار از مطلوبیت و قابلیت آفرینش discipline انسان محور تعریف می کنند؛ به زبان روان، یعنی که از تبرزین فاشس ظل تنفذ نخبگی (به مثابه cassette متمایز تر ...) در حقیقت حمایت می کنند ... افلاطون فقید! و هابرماس به اصطلاح منتقد مدرنیته در وجوه اجتماعی در این فقره چه قسم کنتراستی دارند؟
معلم عزیزم، مشتاقانه در انتظار پاسخ شما می مونم.
[color=red]
[b]بودن یا نبودن امپراتور هادریانوس مساله ساز نبود (حباب های ناپایدار کف های روی امواج که بر صخره های ساحلی می کوبند و نابود می شوند) ... مشکلات قاموسی/تاریخی را اپیکتتوس ها خلق می کردند ...
تصور می کنم مقصودم کاملا آشکار باشد.[/b][/color]

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
سلام بر پاتریوت گرانقدر ..
[quote]بدیهی است که آنچه مرقوم فرمودید سلوکی/گرایشی تاریخی است که جماعت نخبگان فلسفی/فرهنگی/اجتماعی در سطح جهان وی را برخوردار از مطلوبیت و قابلیت آفرینش discipline انسان محور تعریف می کنند؛ به زبان روان، یعنی که از تبرزین فاشس ظل تنفذ نخبگی (به مثابه cassette متمایز تر ...) در حقیقت حمایت می کنند ... افلاطون فقید! و هابرماس به اصطلاح منتقد مدرنیته در وجوه اجتماعی در این فقره چه قسم کنتراستی دارند؟
معلم عزیزم، مشتاقانه در انتظار پاسخ شما می مونم. [/quote]

نمیتوانم ارتباطی میان این گذاره ها با مفاهیم موجود در متن بر قرار کنم که شاید ناشی از تفاوت پیش فرض های ورودمان به بحث باشد ، اگر بزرگواری نموده به توصیف بیشتری از مضامین نهفته در آن بپردازید و پس از آن هم نظر خودتان را پیرامونش نقل کنید شاید آگاهی کسب شده از ان راهگشای گشوده شدن فهم این حقیر باشد ..

[quote]بودن یا نبودن امپراتور هادریانوس مساله ساز نبود (حباب های ناپایدار کف های روی امواج که بر صخره های ساحلی می کوبند و نابود می شوند) ... مشکلات قاموسی/تاریخی را اپیکتتوس ها خلق می کردند ...
تصور می کنم مقصودم کاملا آشکار باشد[/quote]

روی صحبت من اساسا با شرق جغرافیایی و مبانی فلسفی "زمینه های اساسی آن در این قسمت از گیتی ست" بین مولود شدن اپیکتت و اپیکتتوس ها (اگر رواقی گری را از آنها جدا بپنداریم) تا تشکیل مهستان و روایت موجود در متن 228 سال فاصله وجود دارد ، ../


- حدس میزنم بین نگاه بنده و شیوه ورود به مسئله تا متن ایده های ذکر شده توسط حضرتعالی یک فاصله عظیم باشد ، که قطعا ناشی از عدم آگاهی بنده است ...

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
جناب worior عزیزم
حقیر جاهل تنها به یک مدولاسیون تاریخی اشارتی کوتاه عرض کردم، همین و بس.
به اصطلاح نخبگان وطنی نیز از این چنین وسوسه ای (دسته تبر فاشس شدن) بدور نبودند و در آن باب اشراف داشتند (که مغز و نغز مطلب حقیر نیز همین بود).
آن شرق جغرافیایی هم که می فرمائید و توصیفاتی من باب یکی از خطوط طیف پدیدارهای سیاسی/اجتماعی تشریح فرموده اید گرته بردار و وام دار همان قسم مدولاسیون تاریخی است ... وگرنه واماندگی ایران قجری (متأخر) کجا و پارلمانتاریسم مدل فرانسه سده 19 کجا!؟ (آن هم با تلویح و استعاره کلاغ و کبک قانون اساسی ایرانی و فرانس!؟) بد نیست نگاهی به کتاب خاطرات صادق خان مستشارالدوله بیندازید که در آن روایت نکبت بار تشکیل پارلمان ایرانیزه شده را به روش برخورد کلانترها و مشهدی های اهل ... ری و به اصطلاح تهران به تفصیل واضح بیان نموده است.

زیاده عرضی نیست ...
امر فرمودید بیشتر مصدع اوقات شریف خواهم شد ...

نخبگان فلسفی/اجتماعی، پیشگامانی کلامی/جوهری اند که ورود به دنیای قدرت را به مثابه ورود به مذبح victim of society مقدس و نیک می شمرند ...
می توان منکر شد؟
جنایات فکری (و پیامدهای اش) را این لایه از نخبگان مرتکب می شوند نه مهستان ... یا حضرت اجل ...
باور حضرتعالی در این فقره چیست؟

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
پاتریوت عزیز ،

متن دیگری افزون بر مطالب ابتدای تاپیک در ادامه می آورم که شاید پاسخهای شما در آن هویداتر باشد ...؛

--------


به نظر میرسد که در سایه روشن های آغاز تاریخ ایران ، میتوان آثاری از نخبگان نگران آینده جامعه یافت . آنچنانکه در آثار افلاطون و بر اساس نوشته ای از هرودوت ، " اوتانس " ایرانی یکی از آنهاست.

هرودوت در کتاب سوم خود مینویسد " <وقتی (پس از قتل بردیای دروغین) شورش خوابید و پنج روز گذشت ، کسانی که بر مغان شوریده بودند ، درباره اوضاع به رایزنی پرداختند و سخنانی گفته شد که برخی از یونانیان باور ندارند ، اما آن سخنان به واقع گفته شده است . (یکی از آن کسان که بر مغان شوریده بود ، به نام ) اوتانس ، بر آن بود تا اداره امور (کشور) در اختیار همه پارسیان قرار گیرد (نه یک فرد مستبد) او میگفت ؛ من بر آنم که یک تن ، دیگر نمیتواند بر شما به عنوان پادشاه فرمان راند ، زیر این کار نه نیک است و نه زیبا ، شما به واقع دیدید که غرور گستاخانه کمبوجیه به چه حدی رسید و غرور گستاخانه آن مغ را نیز تجربه کردید .نظام پادشاهی ، چگونه میتواند نظامی مرتب باشد ، در حالی که بدون هیچ پروایی از حساب پس دادن ، میتواند آنچه که بخواهد انجام دهد . حتی اگر بهترین مرد جهان نیز چنین قدرتی داشته باشد ، میتواند از مجرای عادی زندگیش خارج شود . رفاهی که این مرد از آن بهره میبرد ، در او گستاخی مغرورانه ای بوجود خواهد آورد و حسادت در نزد انسان همه زمان ها امری فطری است ، پادشاهی که این دو عیب را داشته باشد ، هر گونه بدجنسی را نیز در خود خواهد داشت ... اگر در حد اعتدال او را ستایش کنید ، او از شما خواهد خواست که بیشتر تملق گویی کنید و اگر تملق بگویید او شما را به عنوان چاپلوسی پست مورد سرزنش قرار خواهد داد (طباطبایی،1373،صص24-24)

میدانیم واقعه سرکوب قائله بردیا مربوط به حدود 520 قبل از میلاد (پازادگاد،1350،ص25) و سالهای حیات افلاطون مربوط به 427 تا 347 قبل از میلا است (مصاحب ، 1381،ص181) ، بنابراین بر اساس نوشته هرودوت ، هنگامیکه بحث نفی استبداد در ایران مطرح بوده ، 93 سال تا تولد افلاطون باقی مانده بود ...

«آتنی: در دوران پادشاهی کوروش که ایران راهی میان استبداد و آزادی پیش گرفته بود، ایرانیان هم خود آزاد بودند و هم توانسته بودند که اقوام بسیاری را تحت فرمان خود در آورند. حکمرانان، زیر دستان را تا اندازه ای آزاد گذاشته بودند و اصل برابری را رعایت می کردند. سربازان فرماندهان خود را دوست داشتند و با رغبت و اشتیاق به میدان جنگ می رفتند. اگر در میان آنان مردی روشن بین بود که می توانست پیشنهادی عاقلانه بدهد، پادشاه بر او حسد نمی برد و ابرو در هم نمی کشید، بلکه او را در سخن گفتن آزاد می گذاشت و همه کسانی را که به او پندهای خردمندانه می دادند محترم می داشت. این آزادی و دوستی و تبادل نظر، سبب شده بود که کشور رشد کند و روز به روز آبادان تر شود.

کلیناس: آری، من نیز شنیده ام که چنین بوده است.

آتنی: اکنون باید دید چرا این رشد و شکفتگی در زمان پادشاهی کمبوجیه از میان رفت و در عصر داریوش دوباره پیدا شد؟ ...»

گفته های افلاطون در وجود راه میانه استبداد و آزادی در دوران کوروش (بیش از یکصد سال قبل از افلاطون) نیز فرضیه وجود مباحث آزادی خواهانه در اندیشه سیاسی عصر هخامنشیان را تقویت میکند . حتی با احتیاز میتوان گفت که خواستگاه چنین اندیشه هایی ، الزاما بونان باستان نبوده و چه بسا زودتر از آنان ، از چالشهای ذهنی نخبگان ایرانی بوده است .


ویل دورانت ، در کتاب تاریخ فلسفه ، به نقل از کتاب سیاست ارسطو مینویسد : (یونانیان پس از جنگ با ایرانیان ، از فتوحات خود سرمست شدند و به (کمک کشتی های تجهیز شده ای که پیروزی نبرد دریایی را پشت سر گذاشته بود) خیلی دورتر رفتند . انواع علوم را کسب کردند و فقط در جستجوی دانش و تحقیق بودند . مردم دلیرانه به تفسیر خردگرایانه حوادثی پرداختند که پیش از ان ، علت وقوع را منتسب به قوای ماوراالطبیعه میکردند . به این ترتیب جادوگری و اعمال مذهبی ، جای خود را به تدریج به علم و تحقیق داد و فلسفه بوجود آمد (دورانت 1370 ، ص 6)


مطالب فوق به نقل از کتاب ؛
ریشه های فرهنگی ارتباط در ایران ، دکتر مهدی محسنیان راد ، ص 104 105 106)

------

فکر کنم جواب شما کاملا در مطالب فوق مشهود است ....

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
استاد ارجمندم جناب worior
مقصود شاگرد کمترین شما نیز تا حدود بسیاری آشکار است؛ 1800 سال پیش از آنکه اراده معطوف به قدرت human entity توسط آن متفکر ژرمن تبار طرح و بسط یابد، آن نخبگانی که شما فرمایش می کنید، حال یوتانا ایرانی یا در خلال دوران مشهور و مألوف به حکومت (سیطره) هفت حکیم یونانی به زعم دورانت (و همسرش) چنین اراده پولادینی برای رسوخ در هرم و راهبری آن عصای تعلیمی قدرت وجود داشته است و دارد ...
با این اراده تاریخی بیان شده توسط این لایه از نخبگان خاص چه کنیم؟

با اشتیاق با فروتنی در انتظار پاسخ تان می مانم.

شما منکر چنین خواستی از سوی این جماعت می شوید؟ و تاثیر و تأثرش را بر پیامدهای سیاسی/اجتماعی/اقتصادی توده زیردستان یا به زبان خود این نخبگان: رمه انسانی ... انکار می کنید؟

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

ایجاد یک حساب کاربری و یا به سیستم وارد شوید برای ارسال نظر

کاربر محترم برای ارسال نظر نیاز به یک حساب کاربری دارید.

ایجاد یک حساب کاربری

ثبت نام برای یک حساب کاربری جدید در انجمن ها بسیار ساده است!

ثبت نام کاربر جدید

ورود به حساب کاربری

در حال حاضر می خواهید به حساب کاربری خود وارد شوید؟ برای ورود کلیک کنید

ورود به سیستم

  • مرور توسط کاربر    0 کاربر

    هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.