worior

نیکوس پولانزاس

امتیاز دادن به این موضوع:

Recommended Posts

[center]به نام خدا[/center]

برای دوستانی که اهل مطالعه هستند ،
رده جامعه شناسی ، نظام سیاسی ، دولت ، مارکسیسم ساختارگرا ، ...

[left][img]http://www.pajoohe.com/uploaded_files/41940/1/01.jpg[/img][/left]
نیکوس پولانزاس در 21 سپتامبر 1936 در آتن یونان به‌دنیا آمد، مهم‌ترین و بانفوذترین مارکسیست نظریه­پرداز دولت و سیاست در دروه پس از جنگ جهانی دوم بود. پدرش استاد دانشگاه و یکی از شخصیت‌های برجسته جامعه یونان بود. در کودکی به زبان فرانسه تسلط پیدا کرد و در 1953 در سن هفده سالگی درجه معادل لیسانس گرفت. بعد وارد دانشگاه حقوق آتن شد و در 1957 از این دانشگاه فارغ‌التحصیل شد. پولانزاس در 1960 به سوربن راه یافت و با عنوان دستیار آموزشی تا سال 1964 در آنجا به تدریس حقوق پرداخت. در همین سال رساله دکترایش را تکمیل کرد و در ضمن در محیط فکری فرانسه فعالانه شرکت می­کرد و با شخصیت‌هایی چون ژان پل سارتر و سیمون دوبوار ارتباط نزدیکی داشت. در دهه­های 1960 و 1970 بیش از پیش درگیر اندیشه مارکسیستی و فعالیت سیاسی شد. در اواخر دهه 1960 در یک دانشگاه تجربی فرانسه نیز به آموزش جامعه‌شناسی پرداخت. پولانزاس در 3 اکتبر 1979 خودکشی کرد.[url="http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=41940#_ftn1"][1][/url]
پولانزاس در رساله دکتری­اش که در زمینه فلسفه حقوق بود، استدلال خود را بر اساس نظریات گئورگ لوکاچ و لوسین گلدمن بنا کرد. پس از آن وی به مطالعه آثار گرامشی پرداخت. کتاب قدرت سیاسی و طبقات اجتماعی وی مبتنی‌بر مفاهیم اصلی نظریه آلتوسر است و طبقات اجتماعی و دولت را در درون چارچوب نظریه آلتوسر درباره علیت ساختاری و تعیین کنندگی سراسری بررسی می­کند.[url="http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=41940#_ftn2"][2][/url]
نظر وی در مورد انکار اکونومیسم، تعهد او نسبت به مفهوم استقلال نسبی و اعتقادش مبنی‌بر اینکه تاریخ را نمی­توان به‌عنوان یک توسعه خطی در نظر گرفت را تحت تأثیر نظریات آلتوسر بوده است.[url="http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=41940#_ftn3"][3][/url]

[b]آثار پولانزاس[url="http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=41940#_ftn4"][4][/url][/b]
از آثار عمده او باید از قدرت سیاسی و طبقات اجتماعی (1968)، طبقات در سرمایه­داری معاصر (1975)، دولت، قدرت، سوسیالیسم (1978)، فاشیسم و دیکتاتوری (1979) و بحران دیکتاتورها (1976) نام برد.
کتاب قدرت سیاسی و طبقات اجتماعی کتابی ساختارگرایانه است و به رابطه دولت با طبقات اجتماعی می­پردازد. دولت در درون ساخت‌ها و منازعات طبقاتی جای دارد و تداوم ساخت‌های زیربنایی را تضمین می­کند. دولت ساختار طبقاتی را بازتولید می­کند. به طور خلاصه دولت تنها عرصه و جایگاه گروه هژمونیک در سازماندهی به قدرت طبقه مسلط است و به اجزا پراکنده طبقه حاکمه وحدت می­بخشد و با این عمل طبقات تحت سلطه را منزوی و متفرق می­سازد.
در کتاب دولت، قدرت، سوسیالیسم و طبقات در سرمایه­داری معاصر، پولانزاس به‌جای تأثیر ساخت‌های تولیدی و اقتصادی، بر تأثیر مبارزه طبقاتی در صورت‌بندی دولت تأکید می­کند. از این دیدگاه، دولت اساساً ساخت نیست بلکه مجمو­عه­ای از روابط است که تحت تأثیر مبارزه طبقاتی شکل می­گیرد. بدین ترتیب در آثار متأخر پولانزاس، دولت جایگاه وقوع منازعات و مبارزات طبقاتی برای قدرت سیاسی است.

[b]دولت، ایدئولوژی و اقتصاد[/b]
به عقیده پولانزاس سرمایه­داری نوین از سه عنصر سازنده اصلی ساخته شده است دولت، ایدئولوژی و اقتصاد. دولت سرمایه­داری با جدایی نسبی اقتصاد از سیاست و استقلال نسبی دولت از طبقات حاکم مشخص می­شود. وی همه اجزای ساختاری جامعه سرمایه­داری را در ارتباط متقابل می­بیند، هر چند که بر استقلال نسبی هر یک از آن‌ها نیز تأکید می­­کند. ساختارها مرکب از چندین خرده‌ساختار هستند. در این زمینه از اصطلاح رده­ها استفاده می­کند. نمونه­های این رده­ها عبارت‌اند از: کارکنان دولت که از طریق رابطه­شان با دستگاه دولت مشخص می­شوند. او کارکرد اصلی دولت را حفظ انسجام اجتماعی از جهت سیاسی و ایدئولوژیک می­داند. این دستگاه­های دولتی عبارت‌اند از:
از یک طرف، دستگاه سرکوبگر دولتی به‌معنای دقیق آن با شاخه­هایش: ارتش، پلیس، زندان‌ها، دادگستری و خدمات کشوری. از طرف دیگر، دستگاه‌های ایدئولوژیک دولتی: دستگاه آموزشی، دستگاه مذهبی، دستگاه اطلاعاتی (رادیو، تلویزیون، مطبوعات)، دستگاه فرهنگی (سینما، تئاتر، انتشارات)، دستگاه اتحادیه­ها با هدف همکاری طبقاتی و احزاب سیاسی بورژوا و خرده‌بورژوا.[url="http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=41940#_ftn5"][5][/url]
تأکید نظری اصلی پولانزاس بر رابطه متقابل سه عنصر سازنده جامعه سرمایه­داری بود. او با این استدلال دولت و ایدئولوژی را به‌هم پیوند می­داد که دولت در درازمدت نمی­تواند کارکرد سلطه­اش را تنها از طریق سرکوبی انجام دهد؛ این سلطه همیشه باید با سلطه ایدئولوژیک همراه باشد، وی ایدئولوژی را نیز به اقتصاد پیوند داد. مهم‌ترین نقش ایدئولوژی که با فراگرد اجتماعی کردن تجلی می­یابد، آموزش دادن افراد جامعه برای تصدی سمت‌ها و مشاغل موجود در بخش اقتصادی است. به نظر پولانزاس روساختاری که از صورت‌های قضایی-سیاسی و ایدئولوژیک ساخته شده است، به گونه تعیین‌کننده­ای در فراگرد تولید دخالت می­کند.[url="http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=41940#_ftn6"][6][/url]
براساس نظریه پولانزاس در کتاب قدرت سیاسی و طبقات اجتماعی، دولت سه وظیفه یا کار ویژه را عهده­دار است:
1- موجب سازمان­یابی و انسجام سیاسی طبقات مسلط می­گردد.
2- موجب تضعیف سازمانی طبقات کارگر می­گردد و بدین­سان تهدید ناشی از تمرکز و سازمان­یابی آن‌ها نسبت به سلطه طبقه مسلط را از میان بر می­دارد.
3- به سازماندهی سیاسی و بسیج ایدئولوژیک طبقات متعلق به وجوه تولید قدیمی مانند خرده­بوروژوازی و دهقانان می­پردازد. پولانزاس در کتاب دولت، قدرت، سوسیالیسم نظرات ساخت‌گرایانه خود را تعدیل کرد و بر نقش نیروهای اجتماعی تاکید بیشتری گذاشت. از چنین دیدگاهی دولت مجموعه­ای از روابط است که زیر تأثیر مبارزه طبقاتی شکل می­گیرد. دولت جایگاه وقوع منازعات و مبارزات طبقاتی برای دستیابی به قدرت سیاسی است. بنابراین در آثار پولانزاس دو نظریه درباره رابطه دولت با طبقات اجتماعی وجود دارد: یکی نظریه دولت به‌عنوان عرصه سلطه طبقاتی و دیگری نظریه دولت به‌عنوان عرصه منازعه طبقاتی.[url="http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=41940#_ftn7"][7][/url]

[b]طبقات اجتماعی[/b]
پولانزاس در کتاب طبقات در سرمایه­داری معاصر به بررسی طبقات در جامعه سرمایه­داری می­پردازد. در این کتاب سه نکته حائز اهمیت است: 1- طبقات برحسب اعمال طبقاتی که در مناسبات اجتماعی خصومت­آمیز، تقسیم کار و کشمکش طبقاتی بازتاب می­یابد تعریف می­شوند. 2- هر طبقه در تقسیم کار جایگاهی دارد که نماینده تعین ساختاری آن طبقه است. 3- طبقات در سطوح اقتصادی، سیاسی وایدئولوژیک ساختار می­یابند.[url="http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=41940#_ftn8"][8][/url]
پولانزاس مانند اکثر مارکسیست‌های جدید طبقه را به‌طور عمده به‌مثابه مجموعه­ای از جایگاه‌ها در ساختار می­داند، اگرچه گاهی مفهوم طبقه را به افراد یا عاملان اجتماعی نسبت می­دهد که این مکان‌ها را اشغال می­کنند. محدوده­‌های طبقاتی نظام سرمایه­داری و افراد هر طبقه به‌واسطه موقعیتی که در قلمرو تولیدی یا اقتصادی دارند مشخص می­شود. به نظر وی در نظام سرمایه­داری پیشرفته دو طبقه اصلی بورژوا و پرولتاریا وجود دارد که روابط اقتصادی آن‌ها را از یکدیگر جدا کرده است، یعنی بورژوازی، نیروی مولد پرولتاریا را استثمار می­کند تا به سود برسد. اما در طی زمان ساختار طبقاتی را فرایندهای سیاسی و ایدئولوژیک حفظ می­کند. وی اشاره دارد که عوامل سیاسی و ایدئولوژیک می­تواند شکافی را به شکل قشرها و یا تقسیمات فرعی میان طبقات اصلی ایجاد کند. این محدوده­های میانی همان طبقه خرده­بورژوازی مارکسیستی است. پولانزاس دو محدوده میانی را معرفی می­کند:
1- خرده­بورژوازی سنتی یا قدیمی مقوله­ای که شامل مالکان مستقل و صنعتگران رو به زوال هستند. 2- خرده‌بورژوازی جدید که شامل تکنسین­ها و ناظران و کارکنان یقه­سپید مزدبگیر و مزدبگیران بخش سوم (خدمات) در حال رشد است.[url="http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=41940#_ftn9"][9][/url]
در طرح طبقاتی پولانزاس علاوه‌بر شاخص مالکیت وسایل تولید، خرید و فروش نیروی کار، شاخص تولید مازاد اقتصادی نیز افزوده شده است. خرده‌بورژوازی سنتی، مالک وسیله تولیدی خود بوده و تولید کننده مازاد اقتصادی نیز می­باشد؛ در حالی که خرده‌بورژوازی جدید، فقط فروشنده نیروی کار خود است، و در مقایسه با کارگران، تولید کننده مازاد اقتصادی نیست. بنابراین نه در طبقه خرده‌بورژوازی سنتی قرار می­گیرد و نه در طبقه کارگران؛ اگرچه در شاخص­هایی، با هر دو طبقه، مشترک است.[url="http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=41940#_ftn10"][10][/url]
بر طبق تحلیل او، خرده‌بورژوازی جدید در فرآیند رشد سرمایه­داری به‌تدریج جانشین خرده‌بورژوازی سنتی شده است. خرده‌بورژوازی جدید از حیث اقتصادی، سیاسی و ایدئولوژیک از طبقه کارگر مجزا می­شود. از نظر اقتصای، خرده‌بورژوازی جدید، کار غیرمولد انجام می­دهد در حالی که طبقه کارگر کار مولد عرضه می­کند. از نظر سیاسی، خرده‌بورژوازی جدید بر خلاف کارگران تحت سرپرستی و نظارت سرکوبگرانه قرار ندارد. از نظر ایدئولوژیک، خرده‌بورژوازی جدید کار فکری انجام می­دهد. در حالی که کارگران کار بدنی انجام می­دهند. خرده‌بورژوازی جدید از جهات مهمی دنباله خرده‌بورژوازی سنتی است، این دو طبقه از لحاظ ایدئولوژیک یک طبقه واحد را تشکیل می­دهند. عناصر اصلی این ایدئولوژی عبارت است از: فردگرایی، اصلاح­گرایی و قدرت‌پرستی. ترس از به وضعیت پرولتاریا دچار شدن، باعث می­شود تا خرده­بورژوازی بر هویت شخصی و پیشرفت فردی تأکید کند. خرده‌بورژوازی به‌طور کلی نسبت به نظام سرمایه‌داری نگرشی اصلاح­طلبانه دارد و رفاه حال خود را در چنین اصلاحی جستجو می­کند. قدرت‌پرستی و قدرت‌طلبی مهم‌ترین ویژگی اساسی خرده‌بورژوازی است که از موقعیت بینابینی و شکننده آن در فاصله طبقات اصلی ناشی می­شود.[url="http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=41940#_ftn11"][11][/url]
پولانزاس همچنین از دسته­های اجتماعی نیز صحبت می­کند که بر اثر موقعیت‌شان در نهادهای سیاسی تعیین می­شوند، از قبیل بوروکرات­های دولتی و روشنفکران و نظامیان. این دسته اجتماعی در شرایطی معین می­توانند نقش مهمی بازی کنند، اما به نظر وی در دوره­های بحران، در راستای خاستگاه طبقاتی خود تقسیم می­شوند، و به آن طبقه اجتماعی می­پیوندند که از آن بر آمده­اند.[url="http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=41940#_ftn12"][12][/url]

[b]قدرت طبقاتی[/b]
پولانزاس قدرت را «توانایی یک طبقه اجتماعی برای تحقق منافع خاص عینی خود» تعریف می­کند. مفهوم قدرت به آن نوع از روابط اجتماعی مربوط می­شود که ویژگی آن‌ها تعرض و مبارزه طبقاتی است، یعنی به حوزه­ای که در آن دقیقاً به‌دلیل وجود طبقات استعداد یک طبقه برای تحقق منافع خویش از طریق رفتارش با استعداد و منافع دیگر طبقات در تقابل قرار دارد.[url="http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=41940#_ftn13"][13][/url] در نظر پولانزاس نمی­توان تمامی وضعیت‌هائی را که شامل منافع مخالف­اند و مربوط به طبقه نمی­شود را مبارزه مبتنی‌بر قدرت نامید.[url="http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=41940#_ftn14"][14][/url] در نهایت به نظر وی روابط قدرت، روابط پیچیده هستند که در آخرین تحلیل توسط قدرت اقتصادی تعیین می­شوند.

[b]ارزیابی[/b]
نکته قوت رویکرد پولانزاس سعی او در حفظ تأکید اصلی مارکس بر کنترل تولید مادی به‌مثابه منبع قدرت و نابرابری می­باشد، ضمن اینکه به عوامل سیاسی و ایدئولوژیک، که بعضاً نادیده گرفته می­شدند، توجه می­کند. پولانزاس، تمامی روابط قدرت را که روابط طبقاتی نیستند را نادیده می­گیرد و از قدرت یک واژه زائد و غیرضروری می­سازد.[url="http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=41940#_ftn15"][15][/url] در دیدگاه پولانزاس نامولد بودن، سنجه قرار گرفتن در طبقه خرده‌بورژوازی نوین است، پس یک مهندس که مولد و فروشنده نیروی کار خود است، قاعدتاً باید در طبقه کارگر قرار گیرد، در حالی که از نظر پولانزاس در طبقه خرده‌بورژوازی نوین جای دارد.[url="http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=41940#_ftn16"][16][/url]



[url="http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=41940#_ftnref1"][1][/url]. ریتزر، جورج؛ نظریه جامعه­شناسی در دوران معاصر، محسن ثلاثی، تهران، علمی، 1381، چاپ ششم ، ص230.

[url="http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=41940#_ftnref2"][2][/url]. بشریه، حسین؛ تاریخ اندیشه‌های سیاسی در قرن بیستم، تهران: نی، 1376، چاپ اول ، جلد 1، ص314.

[url="http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=41940#_ftnref3"][3][/url]. مارش، دیوید و استوکر، جری؛ روش و نظریه در علوم سیاسی، امیرمحمد حاجی یوسفی، تهران، مطالعات راهبردی، 1384، چاپ دوم، ص391.

[url="http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=41940#_ftnref4"][4][/url]. بشریه، حسین؛ پیشین، ص317-316.

[url="http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=41940#_ftnref5"][5][/url]. ریتزر،جورج، پیشین، ص229.

[url="http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=41940#_ftnref6"][6][/url]. همان، ص232.

[url="http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=41940#_ftnref7"][7][/url]. بشریه، حسین؛ جامعه‌شناسی سیاسی، تهران، نی، 1381، چاپ هشتم، ص46.

[url="http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=41940#_ftnref8"][8][/url]. چیلکوت، رونالد؛ نظریه­های سیاست مقایسه­ای، وحید بزرگی و علیرضا طیب، تهران، رسا، 1378، چاپ دوم، ص558.

[url="http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=41940#_ftnref9"][9][/url]. گرب، ادوارد .ج؛ نابرابری اجتماعی، محمد سیاه‌پوش و احمدرضا غروی‌زاد، تهران، معاصر، 1381، ص176.

[url="http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=41940#_ftnref10"][10][/url]. لهسایی‌زاده، عبدالعلی؛ نابرابری و قشربندی اجتماعی، انتشارات دانشگاه شیراز، 1377، چاپ دوم، ص56.

[url="http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=41940#_ftnref11"][11][/url]. بشریه، حسین؛ مارکسیسم ساختگرا: نیکوس پولانزاس، فصلنامه اطلاعات سیاسی-اقتصادی، شماره 84-83، مرداد و شهریور 1373، ص20.

[url="http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=41940#_ftnref12"][12][/url]. کرایب، یان؛ نظریه اجتماعی مدرن از پارسونز تا هابرماس، عباس مخبر، تهران، آگه، 1381، چاپ دوم، ص214.

[url="http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=41940#_ftnref13"][13][/url]. لوکس، استیون؛ قدرت فرانسانی یا شرشیطانی، فرهنگ رجائی، تهران، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1370، چاپ اول، ص208.

[url="http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=41940#_ftnref14"][14][/url]. گرب، ادوارد ج؛ پیشین، ص178.

[url="http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=41940#_ftnref15"][15][/url]. همان، ص179.

[url="http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=41940#_ftnref16"][16][/url]. لهسایی‌زاده، عبدالعلی؛ پیشین، ص57.
[url="http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=41940"]http://www.pajoohe.c...ition&UID=41940[/url]
  • Upvote 11

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
مقاله جالبی بود زحمت کشیدید و تشکر... مقداری ثقیل بود و نکاتی رو باید از شما تعریف بگیرم !

نظر وی در مورد انکار اکونومیسم، تعهد او نسبت به مفهوم استقلال نسبی و[color=#ff0000] اعتقادش مبنی‌بر اینکه تاریخ را نمی­توان به‌ عنوان یک توسعه خطی در نظر گرفت[/color] را تحت تأثیر نظریات آلتوسر بوده است. این قسمت نیاز به توضیح بیشتر داره ...

و اینکه منظور از [color=#ff0000]خرده بورژوازی[/color] قشر اندیشمند و مهندس و مولد فکر جامعه مد نظر بوده یا خیر ؟
  • Upvote 1

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[quote name='BattleMaster' timestamp='1355614371' post='288748']
مقاله جالبی بود زحمت کشیدید و تشکر... مقداری ثقیل بود و نکاتی رو باید از شما تعریف بگیرم !

نظر وی در مورد انکار اکونومیسم، تعهد او نسبت به مفهوم استقلال نسبی و[color=#FF0000] اعتقادش مبنی‌بر اینکه تاریخ را نمی­توان به‌ عنوان یک توسعه خطی در نظر گرفت[/color] را تحت تأثیر نظریات آلتوسر بوده است. این قسمت نیاز به توضیح بیشتر داره ...


[/quote]
بالاخر حاشیه رو ول کردید و پرداختین به متن ،

مراد از اکونومیسم ، جبر گرایی اقتصادی هست ، یعنی اینکه پیش برنده همه امور بنیادی اقتصادی دارد در مفهوم اساسی ان داشته باشد ...

خطی در نظر گرفتن تاریخ یک مجادله فلسفی در تکامل اجتماعی هست ، عمده نظریات بر حول دو محور هستند ، که تکامل و سیر تاریخ بشر یا بصورت خطی هست و یا دیالکتیک (تضاربی - فراگردی) ..
این مفهوم ناظر به این امر هست که اگر جبر گرایی اقتصادی رو ملاک در همه امور بگذاریم ، بنابراین سیر تکاملی بشر بر پایه خط سیری مشخص استوار هست ، و این در روش کار مارکس که اساسا بر پایه دیالکتیک (هگل) هست همخوانی نداره ، مارکس حتی با توجه به اینکه اقتصاد رو زیر بنا میدونست و همه مسایل دیگر رو روبنای روابط تولید قرار میداد ، به همین دلیل جبرگرایی اقتصادی شناخته میشد ، البته طبق نظر عمده مارکسیست ها ، منتها آلتوسر ( به عنوان یک مارکسیست ساختار گرا) بر این اعتقاد بود که چون مارکس روبنا رو محصول روابط تولید میدونه ، نباید انگ جبری و خطی بودن به تحلیل مارکس زد چرا که تعریف دقیق از روابط تولید میشه همون تحلیل دیالکتیک از تکامل روابط تولید یا اقتصاد ، ....


[quote]
و اینکه منظور از [color=#FF0000]خرده بورژوازی[/color] قشر اندیشمند و مهندس و مولد فکر جامعه مد نظر بوده یا خیر ؟
[/quote]

قشر اندیشمند و مولد فکر در جامعه چیزی فراتر از طبقات هست ، اما اقشار ایدئولوگ و مسلط بر افکار عمومی عمدتا بورژوا هستند ، از نظر طبقاتی خرده بورژوا رو صاحب مقداری سرمایه میدانند که حاظر به از دست دادنش نیست ، و نه با طبقه بالاست و نه طبقه پایین ، و قطعا دلیلش تا حدود زیادی میتونه مجرد بودن توان اقتصادیش از هر دو قشر و استقلال نسبی اش باشه ، پس خودش مولد فن و دانش خودش هست و البته اندیشه خودش ، اما همچنان در محدوده اثر خودش مقدور هست ...

مهندس یا صاحب فن در جامعه سرمایه داری تازمانی که دارای مالکیت ابزار و تولیدش نشه قاعدتا پرولتر یا کارگر محسوب میشه ، منتها بجای فروش توانایی جسمی اش ، دانش فنی خودش رو میفروشه که از این نظر مورد استثمار خریدارش یعنی سرمایه داری قرار میگیره ، اما میتونه بر اون دانش فنی مالکیت داشته باشه ، اما این امر یک وضعیت اقتصادی بی ثبات و پیوند خورده با خواست سرمایه داری رو براش فراهم میکنه تا کارگر ، و همین امر هم سبب میشه تا در صورت برخورد فیزیکی دو طبقه کارگر و سرمایه در تئوری انقلابی مارکس ، کنار بایسته و یا به قشر سرمایه دار بپیونده ..
  • Upvote 2

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

ایجاد یک حساب کاربری و یا به سیستم وارد شوید برای ارسال نظر

کاربر محترم برای ارسال نظر نیاز به یک حساب کاربری دارید.

ایجاد یک حساب کاربری

ثبت نام برای یک حساب کاربری جدید در انجمن ها بسیار ساده است!

ثبت نام کاربر جدید

ورود به حساب کاربری

در حال حاضر می خواهید به حساب کاربری خود وارد شوید؟ برای ورود کلیک کنید

ورود به سیستم

  • مرور توسط کاربر    0 کاربر

    هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.