Marine101

اطلاعات (Intelligence) و امنیت (Security)

امتیاز دادن به این موضوع:

Recommended Posts

[quote name='mohammaddanger' timestamp='1386883746' post='352886']
سلام
الان تشکر بکنیم یا بترسیم ؟
[/quote]
من هدفم ، این تیکه بود ...
[quote][color=#0000ff]اطلاعات آشکار[/color]

اطلاعات (Intelligence) را به اعتبار دسترسي آزاد يا غيرآزاد به منابع آن مي‌توان به اطلاعات آشكار و اطلاعات پنهان تقسيم كرد. اطلاعات آشكار را آن دسته از اطلاعات و منابعي مي‌دانيم كه به لحاظ نظري در دسترس هر دانشمند و محققي قرار دارند. (رانسوم، 1375، ص 68)
امروزه و در پي انفجار اطلاعات، بر حجم اطلاعات آشكار افزوده شده است. نتيجه اين تحولات اهميت يافتن منابع آشكار در كسب اطلاعات مورد نياز مي‌باشد. برخي برآوردها حاكيست كه تقريباً 80 منابع اطلاعاتي، منابع غيرمحرمانه (اطلاعات و منابع آشكار) مي‌باشند.

ويژگيهاي اطلاعات آشكار را مي‌توان در موارد زير شمارش كرد:
1- دسترسي سهل به اين اطلاعات.
2- حداقل هزينه مالي جهت دستيابي به اين نوع از اطلاعات.
3- حداقل خطر براي منابع جمع‌آوري اطلاعات (دولتها نه مي‌خواهند و نه مي‌توانند جمع‌آوري اطلاعات آشكار را جرم تلقي كنند.)
4- تهديدي را متوجه حيات خصوصي افراد نمي‌كند.
5- از حيث قابليت ارزيابي، ارزيابي آنها (از حيث صحت و سقم و احتمال فريب بودن) راحت‌تر از اطلاعات طبقه‌بندي شده است.
6- قسمت عمده نيازهاي سرويسهاي اطلاعاتي را برآورده مي‌سازند.[/quote]
ترس و لرزش با من نیست ... big_grin

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[center][size=5][color=#0000FF]هوالحق[/color][/size][/center]

[center][color=#0000ff]فصل دوم (امنیت و امنیت سنجی)[/color][/center]
[size=6]بخش اول...[/size]

[color=#ff0000](به ترتیب حروف الفبا)[/color]
[color=#0000ff]امنیت (Security)[/color]

امنيت (Security) مفهومي غيرتوسعه‌يافته، مبهم، نارسا، ماهيتاً جدال‌برانگيز و شخصيتاً متباين و متناقض است. به گفته ريچارد ليتل (Richard Littel) مفهومي مانند امنيت، همواره حاوي و در برگيرنده عنصري ايدئولوژيك است. ثقل ايدئولوژيكي گفتمان‌هاي امنيتي، فضاي پيچيده‌اي مركب از آميزه‌ها و انگيزه‌هاي ارزشي، قدسي، اتوپيايي و اسطوره‌اي ايجاد نموده و بر ابهام اين مفهوم افزوده است.
علت ديگر ابهام در مفهوم امنيت، به تغبير بوزان (Buzan) در اين واقعيت نهفته است كه عليرغم اينكه واژه امنيت كاربردي وسيع داشته و به مثابه يك مفهوم مركزي و كليدي توسط عوامل عملياتي اجرايي از يكسو و دانشگاهيان از جانب ديگر پذيرفته شده است، لكن ادبيات فراهم‌آمده در اين خصوص بسيار غيرمتوازن است. ادبيات گسترده‌اي صرفاً از منظر تجربي به منازعه و مباحثه درباره مشكلات و مسائل امنيتي معاصر پرداخته و حجم زيادي از اين ادبيات نيز ناشي از يك حوزه مطالعاتي به نام مطالعات است كه به استراتژيك ثقلي مركزي و (Strategic Studies) امنيت، اعتبار و محوري مي‌دهند.
لذا مفهوم امنيت به ندرت به واژه‌هاي ديگري غير از منافع سياستمدارانه بازيگران يا گروه‌هاي خاص دلالت مي‌دهد و مباحث عمدتاً به‌گونه‌اي غليظ بر تأكيدي نظامي استوار است.
افزودن بر دلايل فوق، مي‌توان به علل و عوامل ديگري در پيچيدگي و ابهام مفهوم امنيت اشاره كرد:
1- نارسايي ساير مفاهيم وابسته به امنيت (مفاهيمي همچون: قدرت، منافع، اهداف، مصالح، ارزش‌ها، تهديدات). چگونه مي‌توان فهم و تحليل واحد و مشخص از مفهوم امنيت حاصل نمود در شرايطي كه تمامي اين مفاهيم خود بر ماهيت و شكلي دگرگون‌شونده و متلون اصرار ورزيده و بر مصداقهاي گوناگوني دلالت مي‌كنند؟
2- عدم پايداري مرز هويتي در تعريف خودي ـ ديگري (Same/Other) امنيتي : تعريف و تثبيت حريم امنيتي هر جامعه‌اي نخست نيازمند تعريفي از خودي و ديگري و ترسيم مرزهاي هويتي اين‌دو است. اينكه چه كسي دشمن و نامحرم پنداشته مي‌شود و چه كسي دوست و محرم، مقوله‌اي است كه از ديرباز رهبران واحدهاي ملي مختلف را به خود مشغول داشته است. با اين وجود، تاريخ گواه صادقي بر اين واقعيت است كه مرزهاي بين دوست و دشمن همواره لرزان، شكننده و كدر بوده، چه بسيار دشمناني كه در جرگه دوستان درآمده و دوستاني كه جامه ديگري (دشمن) بر تن كرده‌اند.
3- ذهني (Subjective) بودن امنيت : امنيت اساساً مقوله‌اي ذهني است. تعريف امنيت و ترسيم عرصه و دامنه آن از يكسو پيوندي مستقيم و سترگ با ذهنيت و درك نخبگان و مردم يك جامعه از آسيب‌پذيري (Vulnerability) و تهديد (Threat) داشته، و از طرف ديگر، متأثر از پيش‌فرض‌هاي آنان در مقولاتي همچون منافع ملي، ارزش‌هاي ملي، مصالح ملي يا قدرت ملي است.
ذهني بودن امنيت را مي‌توان ناشي از چهار امر فرض كرد.
الف ـ ميزان اعتباري كه نخبگان و تصميم‌گيرندگان يك كشور براي نيروهاي تهديدكننده قائل مي‌شوند.
ب ـ ميزان اعتباري كه آنان مي‌توانند با عامل و يا عوامل تهديدزا برقرار نمايند.
ج ـ ميزان توانايي محدوديت‌ها و مقدورات خودي در مقابله با ديگري (تهديد).
د ـ ميزان و درجه اعتبار، فوريت، اوليت و مركزيت ارزش‌ها، و منافع مورد تهديد.
البته اين بدان معنا نيست كه امنيت مقوله‌اي كاملاً ذهني است و عناصر عيني و واقعي راهي به حريم آن ندارند. بي‌ترديد، در پس اين سيماي ذهني امنيت، چهره واقعي و عيني‌اي نهفته كه ريشه در عواملي نظير عوامل زير دارد:
الف ـ درجه و ميزان دشمني و خصومت يك ملت نسبت به ملت ديگر.
ب ـ درجه و ميزان اعتماد و عدم اعتماد بين دو ملت.
ج ـ كميت و كيفيت تسليحاتي و ساير مولفه‌هاي قدرت خودي و ديگري.
4- ماهيت متغير امنيتي : گفتمان‌هاي امنيتي در متن هر جامعه‌اي كه شكل بگيرند كاملاً متأثر از داده‌هايي هستند كه محيط داخلي و خارجي به سيستم تحميل مي‌كند. از آنجايي كه متغيرهاي محيطي خود بر طبيعتي دگرگون‌شونده استوارند و قاعده‌مندي خاص و ثابتي را در بازي قدرت بين خود پذيرا نيستند، طبعاً وروديهايي به سيستم نيز در نقشها، كاركردها و سيمهاي گوناگون چهره نموده و انطباق و همسوئي ساختار كلي حاكم بر سيستم را طلب مي‌كنند. از اين منظر، امنيت اساساً پديده‌اي عصري است و با بروز و ظهور متغيرهاي بي‌بديل و پيچيده‌تر شدن عناصر متشكله و مشخصه هر زمانه، باز تعريف شده و قرائتي جديد از مدلول‌هاي خود را مي‌طلبد.
بديهي است محيط امنيتي هر جامعه‌اي تابع و برآينده است از تعامل و تقابل متغيرهاي محيط داخلي (ساختار حكومتي، چگونگي توزيع و تمركز قدرت، فرماسيون‌هاي اجتماعي، فعاليت‌هاي سياسي، وضعيت ژئوتكنيكي و ژئواستراتژيكي، مؤلفه‌هاي قدرت، ايدئولو‌ژي و ارزشها، مشاركت مردمي) و مقتضيات محيط خارجي (ساختار قدرت، نظم و يا بي‌نظمي جهاني، ايدئولوژي، تكنولوژي، مسابقه تسليحاتي) چنين محيطي (امنيتي) همواره حامل تهديدات و فرصت‌هايي است كه واحدهاي ملي به ميزان موقعيت و منزلتشان از آنان نصيبي مي‌برند.
در يك حصر عقلي برآيند تهديدات و فرصت‌ها مي‌تواند در سه حالت ترسيم گردد :
الف ـ برآيند صفر
ب ـ برآيند با تفوق تهديدات
ج ـ برايند با تفوق فرصت‌ها
هر يك از اين اشكال نتايج و تأثيرات تعيين‌كننده‌اي بر تعريف، خط مشي، رهيافت و راهبرد امنيت ملي يك كشور دارد.
5- نامشخص و فراخ بودن عرصه، قلمرو و حريم امنيتي : مفهوم امنيت در سير تطور و توسعه خود در زمينه‌ها و عرصه‌هاي متنوع و متعددي مورد استفاده قرار گرفته است. سياست پيشگان آن را به مثابه يك اصطلاح بياني و تحريك‌كننده و استراتژيستهاي نظامي آن را به منظور توصيف و تبيين اهداف يك خطمشي و راهبرد نظامي به‌كار گرفته‌اند.
6- از جانبي ديگر دانشمندان علم الاجتماع بدين مفهوم گاه از منظر يك مفهوم تحليلي كه عمدتاً به توانايي يك ملت در حمايت از ارزشهاي داخلي در مقابل تهديدات خارجي رجوع مي‌دهد، نگريسته‌اند. همين دانشمندان گاه و از وراي اين مفهوم حوزه مطالعاتي را مراد كرده‌اند كه در برگيرنده تلاشهايي در جهت تحليل، تبيين و توضيح حالات و وضعيتهايي است كه در چهارچوب آنان و با هدف افزايش و تقويت توانايي حمايت از كيان و تماميت خويش، تصميمات و خط‌مشي‌هاي خود را طراحي مي‌كنند.
با رويكردهاي متفاوت نيز عده‌اي از نظريه‌پردازان با بهره‌ جستن از اين مفهوم به حفظ وضع موجود دلالت مي‌دهند و پاره‌اي ديگر آن را معادل نفع ملي، قدرت نظامي، و بقاء فرض كرده‌اند.
7- نسبي (Relative) بودن امنيت : امنيت مفهومي ماهيتاً نسبي است، لذا نمي‌توان يك تعريف مطلق از آن ارايه نمود. انديشيدن درباره يك سيستم امن (اجتماعي ـ سياسي و امنيتي) زماني مي‌تواند جامه تحقق و عينيت به خود بپوشد كه قابليتها، تواناييها و اهداف تهديدات احتمالي در آن لحاظ گردد. از اين منظر هر نوع تحليلي از امنيت لزوماً تحليلي برون‌گرا خواهد بود و بستگي مستقيم به تشخيص و ارزيابي تحليل‌گر از تهديدات بيروني دارد. لكن از جانبي ديگر اين تحليل مي‌بايست ناظر بر درون نيز باشد، زيرا تهديدات بيروني همواره ريشه در بستر آسيب‌پذيريهاي دروني دارند با عنايت به چنين ويژگي‌اي است كه طراحي هر گونه سيستم امن نه تنها مستلزم شناخت ظرفيتهاي بالقوه و بالفعل تهديدات (داخلي ـ خارجي) مي‌باشد، بلكه نيازمند سنجش درجه، ابعاد، گستره، ضعف‌ها و قوت‌ها و محدوديت‌ها و مقدورات خودي نيز هست.
تمامي علل و عوامل فوق دست به دست هم داده تا از امنيت (به تعبير هرتز) چهره‌اي معماگونه (Dilemma) به تصوير كشند.
مقوله‌اي به نام امنيت تاريخي به بلنداي حيات آدمي دارد. نخستين مباحث فلسفي ـ سياسي در اين عرصه را شايد بتوان در گفتمان‌هاي فلاسفه‌اي همچون افلاطون و ارسطو يافت هر دوي اين انديشمندان بر ايجاد و حفظ امنيت به مثابه يكي از اهداف و وظايف حكومت اصرار ورزيده و ارسطو به تقريب و افلاطون به تأكيد عدالت را به عنوان بنيادي‌ترين وسيله و ابزار حكومت براي نيل به امنيت تصوير كرده‌اند.
چند قرن بعد، نظريه‌پردازان عصر روشنگري، ازجمله هابس (Hobbes)، لاك (Locke)، روسو (Rousseau)، منتسكيو (Montesquieu) در گفتمان‌هاي فلسفي ـ سياسي خود به مفهوم امنيت منزلتي رفيع‌تر ارزاني داشتند.
هابس شرايط ماقبل جامعه‌اي را ترسيم مي‌كند كه در آن هيچگونه قواعد اقتدارآميز قانوني و اخلاقي‌اي وجود ندارد، و آن را شرايط طبيعي مي‌نامند. شرايط طبيعي شرايط جنگ و ناامني كامل است شرايطي كه زندگي در آن بسيار مشقت‌بار، كوتاه و ددمنشانه است، شرائطي كه در آن انسان گرگ انسان است و جنگ همه عليه (The War of All against all) سايه سنگيني خود را بر تمامي زواياي زندگي فردي و اجتماعي گسترده است. در چنين وضعيتي جستجوي امنيت مشغله ذهني مسلط آدميان گرديده و آنان براي رهايي خود از ترس دائمي از مرگ و ابتلائات فيزيكي و جسمي در مسير نيل بدان (صلح و امنيت) گام مي‌نهند.
به نظر هابس، مردم به ايجاد و تأسيس حكومت از آن رو دست مي‌يازيدند كه آنان را در مقابل تجاوز خارجيان و صدمه يكي بر ديگري مصون و محفوظ بدارد.
جان لاك از منظري فراگيرتر معتقد است كه مقصود از صلح و امنيت تنها آن نيست كه زنده بمانيم، بلكه منظور دستيابي به رفاه، آسايش و ايجاد تسهيلات مشخصي است كه حق طبيعي ماست. از موضوعي مشابه با هابس، جان لاك نيز بر آن است كه بزرگترين و اصلي‌ترين هدف انسانها از اينكه خودشان را تحت اقتدار حكومتي قرار مي‌دهند آن است كه از مالكيت خود كه در شرايط طبيعي بسيار ناامن و آسيب‌پذير است، محافظت كنند.
به اعتقاد روسو انسانها همواره در پي كسب منافع شخصي، آشكار و سريع‌الحصول خود در مقابل منافع واقعي (درازمدت) هستند. وي در اينجا به نقش مركزي و تعيين‌كننده اعتماد (Trust) در روابط ميان ملل و اين مشكل كه چگونه مي‌توان آن را در شرائط آنارشي و هرج و مرج به دست آورده، اشاره مي‌كند.

(منابع
1- Buzan, Barry, People, States, and Fear: The National Security Problem in International Relations, Great Britain, Wheat Sheaf Books LTD, 1983.
2- Mac Donald, Hugh, The Place of Strategy and the Iden of Security, Millennium, 1981.
3- Wolf ers, Aronld, National Security as an Ambiguous, USA, Hopkins Univercity Press, 1992.)

[color=#0000ff]امنیت بین الملل (International Security)[/color]

چنانچه به پيروي از رزكرانس (1963) معتقد باشيم كه در روابط بين‌الملل اساساً دو موضوع از منزلت و جايگاه مركزي و بنيادي برخوردارند : يك ساختار و فرايند سيستم بين‌المللي و دوم رفتار انواع بازيگران در سيستم بين‌المللي و فرايندي كه از طريق آن تصميمات لازم براي راهنمايي و هدايت اين رفتار گرفته مي‌شود؛ آنگاه مي‌توان امنيت بين‌الملل (International Security) را از يك سو ناظر بر ساختار و فرايند سيستم بين‌المللي و از سوي ديگر ناظر بر رفتار بازيگران دانست.
ميزاني از عدم امنيت، محصول اجتناب‌ناپذير ماهيت سيستم بين‌المللي است. معماي امنيتي (Security dilemma) به تغيير هرتز همواره سايه سنگين خود را بر روابط بين‌الملل افكنده است. بر طبق اين مفهوم، تلاش‌هاي يك دولت براي حفظ امنيت خويش كه ممكن است صرفاً انگيزه‌هاي دفاعي داشته باشد، در نظر دولت ديگر با انگيزه تهاجمي تلقي گرديده، ناامني (كشور اول) افزايش و دولت را به اتخاذ معيارهاي اصلاحي سوق داده و بدين وسيله باعث دور باطل مي‌شود. (Hertz, 1951, Jervis, 1978)
اين عوامل ساختاري نشان مي‌دهند كه پاسخ نهايي به مسأله عدم امنيت در سطح دولت يافت نمي‌شود، بلكه مي‌بايد به رهيافت‌هاي بين‌المللي براي امنيت، كه قادر باشد درگيري و ستيزش ميان واحدهاي ملي را مورد عنايت قرار دهد، انديشيد. به‌علاوه اين سطحي است كه تلاش جهت حل اختلافات در آن به راحتي سازماندهي مي‌شود. بنابراين تمركز كاملاً ملي بر امنيت از منظري سيستميك و فلسفي قابل مناقشه و طرد است. (Booth, 1979) چنين رويكردي را مي‌توان تلاشي در جهت آشتي‌دادن رهيافت رئاليستي با رهيافت‌هاي قانوني / آرمانگرايانه در روابط بين‌الملل دانست.
استراتژي‌هاي امنيت بين‌المللي : انديشمندان براي تأمين و تحفظ امنيت بين‌المللي به ترسيم و طراحي استراتژيهاي مختلفي دست بازيده‌اند. از همين منظر بوزان معتقد است كه تنها قدرت‌هاي بزرگ در وضعيتي قرار دارند كه استراتژ‌ي‌ امنيت ملي را (با اتكاي به خود) مي‌توانند به اجرا گذارند. هنگاميكه دولت‌ها كوچك مي‌شوند، به كشورهاي ديگر به عنوان متحدين و يا كشورهاي حامي مي‌نگرند. كشورهاي كوچك و آسيب‌پذير اغلب به آنچه كه بوزان آن را استراتژي امنيت بين‌المللي مي‌نامد و بستگي به تعدلي روابط بين‌ كشورها دارد، دل مي‌بندند.
در يك نگاه كلي استراتژي‌هاي مهم امنيت بين‌المللي عبارتند از : استراتژي موازنه قدرت، استراتژي امنيت دسته‌جمعي، استراتژي موازنه وحشت، استراتژي بازدارندگي، استراتژي تشنج‌زدايي و كنترل تسليحات، و استراتژي حاكميت بين‌المللي (جامعه ملل، سازمان ملل).
از منظر دكترين‌هاي مطرح در روابط بين‌الملل مي‌توان استراتژي امنيت بين‌المللي را به دو دسته كلي تقسيم‌بندي كرد :
1 ـ استراتژي‌هاي رئاليستي (واقع‌گرايي)
2 ـ استراتژي‌هاي ايده‌آليستي
بر اساس ديدگاه رئاليست‌ها (واقع‌گرايان) جنگ همه عليه همه (نظريه‌ هابز) در جامعه بين‌المللي حاكم است و در چنين عرصه‌اي انسان، گرگ انسان است. لذا صرفاً از رهگذر كسب، افزايش و نمايش قدرت است كه مي‌توان امنيت جهاني را حفظ كرد. در مقابل ايده‌آليست‌ها بر آنند كه طبيعت انسان‌ها ذاتاً صلح‌طلب و آرامش خواه‌است. لذا مي‌توان از رهگذر تأسيس مؤسسات فراملي راه‌هاي حل مسالمت‌آميز اختلافات را جايگزين طرق تشنج‌زا و ستيزش آفرين نمود.

(منابع
1- Booth, k., Strategy and Ethnocentrism, London, Croom Helm, 1979.
2- Brekowitz, Morton, Book, P.c., National Security, in : Encyclopedia of Government and Politics, London, Routledge, 1992.
3- Bluzan, B., People, States and Fear, Brighton, Wheatsheaf, 1983.
4- Freedman, Lawrence, The Concept of Security, in: Encyclopedia of Government and Politics,Mary Hawkesworth and Maurice Kogan (eds.) Vot 2, London and New York, Routledge, 1992.
5- Hertz, G.H., Political Realism and Political Idealism, Chicago, University of Chicago Press, 1951.)

[color=#0000ff]امنیت حقیقی (Legal Security)[/color]

امنيت حقوقي (Legal Security) چهره‌اي از امنيت است كه به واسطه قواعد حقوقي شكل مي‌گيرد. هدف حقوق به معناي قواعد و مقرراتي كه روابط مختلف سياسي، اجتماعي و اقتصادي را به صورت رسمي تنظيم مي‌كند، برقراري امنيت و نظم عمومي است و قواعد حقوقي با توجه به موضوع خود و اهميت آن با لايه‌هاي مختلف امنيت؛ امنيت اجتماعي، امنيت اقتصادي، امنيت داخلي و امنيت ملي ارتباط برقرار مي‌كنند و در كنار قواعد عرفي، تصميمات اداري و فنون مدريت براي تأمين امنيت فعاليت مي‌نمايند.
معناي ديگر امنيت حقوقي، وجود ثبات و استحكام در قواعد و روابط حقوقي است. بدين معنا كه اشخاص حقيقي يا حقوقي در برخورد با حوزه حقوق، احساس امنيت دارند و اين قواعد را تأمين كننده عدالت و حقوق خود مي‌دانند. در چنين حالتي اعتماد كافي به مجموعه مقررات و قواعد حقوقي يك كشور وجود دارد و اعضاي جامعه اولين و مهمترين مرجع حل اختلاف خود را حقوق آن كشور مي‌دانند.
از نظر كيفري، مجازات‌ها بايد در كاهش ناامني داخلي مؤثر باشد و در صورتي‌كه قواعد حقوقي نقش بازدارندگي، تأديبي و اصلاحي خود را به خوبي ايفا كنند به امنيت و ثبات جامعه كمك خواهند كرد.
امنيت حقوقي با سطح آموزش عمومي حقوق در جامعه ارتباط مستقيم دارد لذا آشنايي افراد جامعه با حقوق و تكاليف خود و چگونگي احقاق حق مي‌تواند در افزايش سطح امنيت حقوقي مؤثر باشد.
از آنجا كه حقوق در يك جامعه، مجموعه واحد است، بايد بين اجزاي آن يعني قوانين، مقررات و قواعد حقوقي ارتباط و هماهنگي منطقي وجود داشته باشد و به عبارت ديگر، بين تعارض و ناهماهنگي سطوح مختلف قوانين، و ناامني حقوقي ارتباط مستقيم وجود دارد.
رعايت عدالت و مساوات بين افراد جامعه در قوانين و قواعد حقوقي در تأمين امنيت حقوقي بسيار مهم است. در صورتي كه افراد جامعه وجود تساوي در احكام حقوقي (حقوق و تكاليف) را درك كنند، احساسا منيت به‌وجود مي‌آيد. از طرف ديگر، برقراري نظم عمومي به ميزان هماهنگي مقررات و قوانين با اوضاع و احوال عيني فرهنگي، سياسي و اجتماعي ارتباط دارد و در صورت عدم تطابق قوانين و قواعد حقوقي با شرايط مختلف جامعه امنيت حقوقي مفقود يا مخدوش مي‌باشد.
نكته قابل توجه آن است كه مبناي حقوق توصيف رابطه حق و تكليف است، لذا شفاف بودن مرز اين دو، امنيت حقوقي را افزايش مي‌دهد، اما در صورتي كه افراد جامعه حقوق و مسؤوليت‌هاي خود را به خوبي شناسايي نكنند همواره در تأمين حقوق خود مردد و به دليل احتمال وجود مسؤوليت‌هاي مبهم مضطرب هستند و اين به معناي فقدان امنيت حقوقي است. از سوي ديگر امنيت حقوقي در مرحله قانونگذاريبا استحكام نهاد يا نهادهاي قانونگذار و اعتماد به صلاحيت قانونگذاران رابطه مثبت دارد. اين امر مي‌تواند در مرحله ذهني امنيت نيز مؤثر باشد.
همچنين صرف‌نظر از مجريان حقوق، پيش‌بيني ضمانت اجراهاي مناسب و معقول در قوانين و مقررات تا حدي به تأمين امنيت حقوقي كمك خواهد كرد. در صورتي كه نظام حقوقي يك جامعه در عين حفظ ثبات خود و جلوگيري از تغييرات متعدد و نامعقول بتواند انعطاف پذيري لازم براي پاسخگويي به شرايط جديد را ايجاد كند، در تأمين امنيت حقوقي موفق خواهد بود. در غير اين‌صورت تغيير و تحول تحميلي و خارج از ضابطه و همچنين عدم انعطاف در مقابل اوضاع متحول، هر يك موجب كاهش امنيت حقوقي خواهد بود.

(منابع
1ـ پژوهشكده مطالعات راهبردي، مسايل عمده در امنيت حقوقي جمهوري اسلامي ايران، بهار، 1378.
2- HaeTLey, T.C, European Community Law, 4 Th Edition, Oxford University, 1998.
3- Paterson, Dennis, A Companion to Philosophy of Law and Legal Theory, Blackwell, USA, 1996.
4- Scheingold, Stuart A., The Politics of Law and Order, Longman, Newyork & London, 1984.)

[color=#0000ff]امنیت داخلی (Internal Security)[/color]

حالتي از تفوق نظم و قانون در يك جامعه را امنيت داخلي (Internal Security) گويند. (كالينز، 1370، ص 475) در بستر برخي از گفتمان‌هاي امنيتي، اين اصطلاح معادل امنيت مدني فرض شده و در برگيرنده تمامي زواياي حقوقي – قانوني زندگي يك شهروند مي‌گردد.
در يك رويكرد فراگيرتر امنيت داخلي اعم از امنيت فردي و امنيت اجتماعي تعريف شده است. امنيت فردي حالتي است كه در آن فرد فارغ از ترس آسيب رسيدن به جان و مال يا آبروي خود يا از دست دادن آنها زندگي مي‌كند. امنيت اجتماعي نيز حالت فراغت همگاني از تهديدي است كه كردار غير قانوني دولت يا دستگاهي يا فردي يا گروهي، در تمام يا بخشي از جامعه پديد آورد. در نظام حقوقي جديد، فرض بر اين است كه قانون با تعريف و حدگذاري آزاديها و حقوق فرد و كيفر دادن كساني كه از آن حدود پا فراتر گذاشته‌اند، امنيت فردي و اجتماعي را پاسباني مي‌كند و دستگاه پليس و دادگستري مامور اجراي قانون و حمايت از فرد و جامعه در برابر قانون شكنان است. (Britannica, 1997, P 923)
از منظري ديگر، امنيت داخلي بر سياست‌ها، خط مشي‌ها و برنامه‌هاي يك دولت در ايجاد جامعه امن دلالت دارد. در چنين جامعه‌اي رابطه سيستم با زير سيستم‌ها، رابطه و مناسبات زير سيستم‌ها با يكديگر و با محيط دروني و بيروني خود، و نيز كاركردها و ساختار سيستم به گونه‌اي طراحي، هدايت و كنترل مي‌شود كه ثباتي پويا، قانونمند، ايستاري و نهادينه را به ارمغان مي‌آورد.
برخي از انديشمندان نيز امنيت داخلي را در برابر امنيت خارجي تعريف كرده‌اند. محيط داخلي هر واحد ملي، محيط اقتدار بلامنازع حاكميت ملي مي‌باشد. در حالي كه محيط خارجي اجازه جاري شده چنين اقتداري را نمي‌دهد. لذا اساساً تمايزي محسوس بين محيط امنيتي داخلي و محيط امنيتي خارجي وجود دارد. همچنين به لحاظ ماهوي و شكلي تفاوتهاي مهمي ميان مسائل و تهديدات داخلي و خارجي و راهبردهاي مقابله با آنان وجود دارد. امنيت داخلي هر جامعه‌اي در گرو امنيت خارجي آن است و امنيت خارجي جز در سايه ثبات و اقتدار داخلي يك ملت حاصل نمي‌شود. كما اينكه بين امنيت فردي و امنيت اجتماعي و در گستره‌اي فراگيرتر بين اين دو و امنيت ملي رابطه‌اي تعاملي و چند سويه برقرار است. (ماندل، 1377)

(منابع
1ـ كالينز، جان ام، استراتژي بزرگ (اصول و رويه ها)، ترجمه كورش بايندر، تهران، دفتر مطالعات سياسي و بين المللي، 1370.
2ـ ماندل، رابرت، چهره متغير امنيت ملي، ترجمه پژوهشكده مطالعات راهبردي، چاپ اول، تهران، انتشارات پژوهشكده مطالعات راهبردي، 1377.
3- The New Encyclopedia Britannica, Voume 10, Chicago, Encyclopedia Britannica, 1997.)



[left]............................................................................[/left]
[left][url="http://www.vaja.ir/Public/Home/"]http://www.vaja.ir/Public/Home/[/url][/left]
[size=5]ادامه دارد[/size] ...
  • Upvote 4
  • Downvote 1

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

ایجاد یک حساب کاربری و یا به سیستم وارد شوید برای ارسال نظر

کاربر محترم برای ارسال نظر نیاز به یک حساب کاربری دارید.

ایجاد یک حساب کاربری

ثبت نام برای یک حساب کاربری جدید در انجمن ها بسیار ساده است!

ثبت نام کاربر جدید

ورود به حساب کاربری

در حال حاضر می خواهید به حساب کاربری خود وارد شوید؟ برای ورود کلیک کنید

ورود به سیستم

  • مرور توسط کاربر    0 کاربر

    هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.