senaps

صابرین، یگان ویژه‌ی همه‌ کاره‌ی سپاه...

امتیاز دادن به این موضوع:

Recommended Posts

چند سال پیش گروهک های تروریستی داخل پاکستان یه شخصی!!رو گروگان میگیرن..خلاصه طی یه عملیات خیلی حرفه ای در خاک پاکستان به این تروریست ها حمله شده و گروگان رو آزاد و با خودشون به کشور بر گردوندند..به نظرتون همچین عملیات های حرفه ای و ضربتی رو کیا انجام میدن؟؟!
  • Upvote 2

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
ارسال شده در · مخفی شده توسط worior، 27 آذر 1392 - دلیلی ارایه نشده است
مخفی شده توسط worior، 27 آذر 1392 - دلیلی ارایه نشده است
کلا در تاریخ نظامی ایران کسی عکسی یا وصفی از عملیات نوهد شنیده؟اسم نوهد را که می شنوم یاد افرادی می افتم که ظاهرا برای دفاع از حرم به سوریه رفتند اما بجر عکس و ژست جلوی دوربین کاری نمی کنند.بچه های صابرین مشخصه که عملیات می کنند و این از شهدا و تصاویر درگیری ها ووو مشخصه.اما از نوهد حتی یک عکس از درگیری واقعی وجود نداره.همش مانور و ژست داخل پادگان

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
جناب سناپس مثبت هام تموم شد یکی فردا طلبت با تشکر از مقالت

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
خواهش میشه دوست عزیز...انجام وظیفه بوده....
خوشحالم که دوستان از مطلب خوششون اومده...اصلا فکر نمیکردم مورد استقبال قرار بگیره...

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[quote name='senaps' timestamp='1387388274' post='354395']
خواهش میشه دوست عزیز...انجام وظیفه بوده....
خوشحالم که دوستان از مطلب خوششون اومده...اصلا فکر نمیکردم مورد استقبال قرار بگیره...
[/quote]
فکر کنم منظورتون این بود انقدر مورد استقبال قرار بگیره

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[quote][color=#282828][font=tahoma, helvetica, arial, sans-serif][right]چند سال پیش گروهک های تروریستی داخل پاکستان یه شخصی!!رو گروگان میگیرن..خلاصه طی یه عملیات خیلی حرفه ای در خاک پاکستان به این تروریست ها حمله شده و گروگان رو آزاد و با خودشون به کشور بر گردوندند..به نظرتون همچین عملیات های حرفه ای و ضربتی رو کیا انجام میدن؟؟! [/right][/font][/color]


[/quote]
اگر منظورتون اون دیپلمات بود...! که بچه های وزارت اطلاعات 15 تا از اعضای یک تیم تحویل متهم یکی از سرویس های منطقه رو کشتن..! کار نه نوهد بود نه صابرین!
[img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10262/Saberin13.jpg[/img]
میثم جان این تصویر عمرا مال سیستان و بلوچستان باشه..! تو زاهدانش کسی جرئت نداره با باتوم و لباس بسیجی راه بره چه برسه با باتوم ایست بازرسی بزنی..!
تصویر احتمالا مال مازندرانه..!
  • Upvote 6
  • Downvote 1

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[img]http://up.arteshi.com/uploads/13873918908570_0%D8%A7%D9%85%DB%8C%D8%AF%20%D9%BE%D9%88%D8%B1%20%D8%B3%D8%B1%DB%8C%20%D8%B3%D9%88%D9%85%20(1).jpg[/img]

[img]http://up.arteshi.com/uploads/13873918907130_1%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF%20%D8%AC%D8%B9%D9%81%D8%B1%20%D8%AE%D8%A7%D9%86%DB%8C%20-%D8%B3%D8%B1%DB%8C%20%D8%A7%D9%88%D9%84%20(13).JPG[/img]

[img]http://up.arteshi.com/uploads/138739189013680_2Mohammad_Jafarkhani__2_.jpg[/img]

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[quote]
میثم جان این تصویر عمرا مال سیستان و بلوچستان باشه..! تو زاهدانش کسی جرئت نداره با باتوم و لباس بسیجی راه بره چه برسه با باتوم ایست بازرسی بزنی..!
[/quote]

ینی در این حد؟ :|...

حالا مال هرجایی هست، تصویر شخص سمت چپ مال صابرین هستش درش شکی نیست! :)...

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[quote name='senaps' timestamp='1387394197' post='354431']
ینی در این حد؟ :neutral:...

حالا مال هرجایی هست، تصویر شخص سمت چپ مال صابرین هستش درش شکی نیست! :)...
[/quote][quote name='senaps' timestamp='1387394197' post='354431']
ینی در این حد؟ :neutral:...
نه در اون حد ولی ایست بازرسی با باتوم... یقینا مال استان ما نیست..

حالا مال هرجایی هست، تصویر شخص سمت چپ مال صابرین هستش درش شکی نیست! :)...
[/quote]

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[IMG]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10237/13873197365157_cdw.jpg[/IMG]

[IMG]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10237/138731971723168_1370698012782561_large.jpg[/IMG]
  • Upvote 3

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
نمیخوام الکی ایراد بگیرم ولی تجهیزات نیروی ویژه ما از تجهیزات یه سربازی معمولی آمریکا توی افغانستان هم کمتره :sleepy: حالا نیروهای ویژه شون که دیگه بماند. توی فیلم zero dark thirty رسما یک سری وسایلی دارن که دهان آدم بازه میمونه که اینا چی هست(!)
یه حداقل کاری هم که میشه کرد اینه که اون کپی مسخره چینی از m-16 رو بندازند دور و از ak-12 استفاده کنند.
  • Upvote 5
  • Downvote 5

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[quote name='Persian_ranger' timestamp='1387398803' post='354452']
شما AK-12 بده چشم.
من بهشون میگم استفاده کنن!!
[/quote]
ak-12 رو اشتباه گفتم. منظورم ak-74 بود.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
دمشون گرم و روحشون شاد
کشور به اینجور نیروهای متخصص و ورزیده و همه فن حریف احتیاج داره چه ارتشی چه سپاهی و چه مرزبانان ناجا

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

ایجاد یک حساب کاربری و یا به سیستم وارد شوید برای ارسال نظر

کاربر محترم برای ارسال نظر نیاز به یک حساب کاربری دارید.

ایجاد یک حساب کاربری

ثبت نام برای یک حساب کاربری جدید در انجمن ها بسیار ساده است!

ثبت نام کاربر جدید

ورود به حساب کاربری

در حال حاضر می خواهید به حساب کاربری خود وارد شوید؟ برای ورود کلیک کنید

ورود به سیستم

  • مطالب مشابه

    • توسط mehdipersian
      شناور شهید باقری به بالگرد، موشک و پهپاد مجهز خواهد شد 
      فرمانده نیروی دریایی سپاه:

      شناور شهید باقری که در آینده ساخت آن به اتمام می‌رسد، علاوه بر داشتن یک ناوگروه در داخل خود، باند پرواز هم دارد که پهپاد می‌تواند از روی آن حرکت کرده و به پرواز درآید و در بازگشت هم می‌تواند بر روی آن بنشیند.
      شناور شهید باقری با ۲۴۰ متر طول و ۲۱ متر ارتفاع، مجهز به بالگرد، موشک و پهپاد است.
      این شناور به گونه‌ای در حال ساخت است که از روی عرشه آن حدود ۶۰ پهپاد می‌تواند پرواز کند و بنشیند.
      وستانیوز
       
    • توسط IRGCAF
      هواپیمای توربوفن An-74 که اولین پرواز خود را در سال 1977 انجام داد، یک هواپیمای سبک ترابری چند منظوره است که برای عمل در مناطق قطبی طراحی شده است. این هواپیما که برای جایگزینی An-26های قدیمی طراحی شده است، برای حمل بار، تجهیزات و مسافر در فواصل کوتاه و متوسط استفاده می‌شود و قابلیت پرواز در تمامی شرایط آب و هوایی از 60- تا 45+ درجه سانتیگراد و در هر ارتفاعی از قطب شمال تا مناطق کوهستانی را دارا می‌باشد. هواپیمای An-74 می‌تواند در تمامی اوقات سال در روز یا شب در مسیرهای محلی یا بین‌المللی مورد استفاده قرار گیرد. این هواپیما قابلیت نشست و برخاست در باندهای کوتاه و از روی زمینهای پر از سنگریزه، یخی و یا پوشیده از برف را دارد.

      An-74 می‌تواند 7.5 تن بار را در ارتفاع 10100 متری با سرعت کروز 550-700 km/h حمل کند. این هواپیما دارای قابلیتهای فوق‌العاده دیگری نیز می‌باشد از جمله هدایت کشتی‌ها در طی مسیر خود، سرویس‌دهی به ایستگاههای شناور، انجام عملیات تحقیقاتی در ارتفاع بالا یا مناطق قطبی، پیدا کردن گروه ماهی‌ها و گشت‌زنی در مناطق یخبندان.

      در ضمن An-74 به آسانی می‌تواند به آمبولانس، هواپیمای آتش‌نشان، هواپیمای حامل چتربازان و ... تبدیل شود. نسبت لیفت به وزن بالای این هواپیما مدیون استفاده از مواد جدید و تکنولوژیهای نوین ساخت می‌باشد.

      تولید این هواپیما در خارکف همچنان ادامه دارد و نمونه جدید آن نیز در حال ساخت است.

      پيشرانه:

      دو دستگاه موتور توربوفن D-36ZMKB ساخت پراگرس با نسبت كنار گذر زياد، هر يك به توان 74/63 كيلو نيوتن.

      ابعاد

      دهانه بال: 98/31 متر
      نسبت منظري بال: 3/10
      طول كلي: 07/28 متر
      ارتفاع: 75/8 متر

      اوزان

      وزن با بيشترين سوخت (بدون بار): 13200 كيلوگرم
      بيشترين وزن برخاست: 34800 كيلوگرم

      سرعت و برد

      بيشترين سرعت در ارتفاع 10100 متري: 700 كيلومتر در ساعت
      برد با بيشترين سوخت و 800 كيلوگرم بار مفيد: 4400 كيلومتر

      Avia.ir
    • توسط MR9
      يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ وَ يُثَبِّتْ أَقْدامَكُمْ   ای کسانی که ایمان آورده‌اید ، اگر (آیین) خدا را یاری کنید، شما را یاری می‌کند و گامهایتان را استوار می‌دارد.    
      در صورت وقوع هرگونه پیش آمد احتمالی ....
       
      هجدهم  دی ماه سال یکهزار و سیصد و نود هشت .... 
       
      1- تمامی اخبار ، تحلیل ها ، ویدئوها ، لینکها در این تاپیک قرار می گیرد .....
      2- رعایت قوانین انجمن میلیتاری برای همه کاربران لازم الاجراست ....
      3- در خصوص پخش شایعات ، اخبار نادرست و .....  همه کاربران دقت لازم را داشته باشد 
       

       
       
      پی نوشت :
      در صورت وقوع بحران ، عنوان تاپیک تغییر خواهد کرد  ( تغییر عنوان تاپیک ، ساعت 8:35 دقیقه روز 18 دی 1398)
    • توسط SAEID
      عملیات کربلای4 طرح خوبی داشتی و بزرگترین تحرک نظامی ایران با استعداد 250 گردان محسوب میشد اما لو رفتن عملیات همه چیز را خراب کرد! دقیقا مانند عملیات کورسک که اگر لو نمیرفت کار شوروی تمام بود در جنگ تحمیلی هم کربلای4 میتوانست ما را پیروز جنگ کرده و از موضع قدرت با عراق جهت صلح مذاکره میکردیم که نشد!
    • توسط SAEID
      خاطره ای از شهید احمد کاظمی



      در سلول باز شد. نگهبان چشم چرخاند بین زندانیها. انگار دنبال کسی میگشت پیداش نکرد. داد زد: "احمد کاظمی!"

      احمد بلند شد. رفت تا جلوی در. چشم دوخت به نگهبان. نگهبان تعجب کرد. سر تا پای او را نگاه گرفت. زیر لب گفت: "این که بچه است".

      و زل زد به چشمهای احمد. چشمهای درخشان، بینی کشیده و نگاه نافذ او را دید و آرامشی را که داشت. گفت: "پیداست که نمیدانی کجا هستی".

      احمد لبخند زد.

      - چرا میدانم، اما من کاری نکرده ام.

      نگهبان خندید. بلند و کشیده.

      -همه اولش همین را میگویند، همه ...

      و از کنار در رفت کنار.

      - بیفت جلو!

      در راهروی نیمه تاریک که میرفتند، دلسوزانه افزود:

      "من نگهبانی بیش نیستم، اما خودت را اذیت نکن. این جا کاری میکنند که آدم هفت جدش را هم به یاد بیاورد. نمیتوانی چیزی را پنهان کنی."

      احمد چیزی نگفت. تا انتهای راهرو رفتند و پیچیدند. پله هایی پیدا شد. رفتند پائین. نگهبان دری را باز کرد. ناگهان صدای ضجه ای بلند شد. از اتاق بغلی می آمد. احمد، یک آن سر جایش یخ زد. نگهبان از پشت هلش داد.

      - چیزی نیست، عادت میکنی.

      در، پشت سرش بسته شد. اتاق کوچک بود و نیمه تاریک.

      جلوتر میز و صندلی قراضه ای دیده میشد. میدانست که باید نیرویش را ذخیره کند. نشست روی صندلی و منتظر شد. ساعتی گذشت.

      کسی نیامد سراغش. آیا او را فراموش کرده بودند؟ میدانست که چنین نیست. شنیده بود که بعضیها در همان لحظات طاقت فرسای انتظار، میبرند. دوباره صدای جیغی بلند شد. آیا صدا از آن یکی از دوستانش نبود؟ بجز خودش، سه نفر دیگر را هم دیده بود که دستگیر شده اند. وسط عزاداری، مرد تنومندی مچ او را چسبیده بود.

      - یک دقیقه بیا!

      و تا به خودش بیاید، دیده بود که از جمع عزاداران که سینه میزدند و شعار میدادند، بیرون کشیده شده است.

      - شما کی هستی؟

      - بعدا میفهمی.

      و چشم که چرخانده بود، دوستان دیگرش را هم دیده بود که توسط مردان دیگری، احاطه شده بودند.

      در صدایی کرد و باز شد. احمد برگشت. مردی را دید که لباس نظامی نپوشیده بود. معلوم نبود که مال شهربانی "نجف آباد" است یا اینکه از بیرون آمده.

      - خب، کارمان راحت شد، دوستانت هم به همه چیز اعتراف کردند.

      احمد بلند شد و ایستاد، مرد متعجب بود.

      - خوب برای خودت جا خوش کرده ای!

      و چشم دوخت به چشمهای احمد.

      - وقت زیادی ندارم. شهربانی شلوغ است. هر روز دهها نفر را میگیرند و می آوردند اینجا که ما آدمشنا کنیم. زود باش!

      احمد پرسید: "چه کار باید بکنم؟"

      و ناگهان سمت راست صورتش داغ شد و گوشش تیر کشید، آنقدر که فحشهای اولیه مرد را نشنید:

      - ... خودت را زده ای به آن راه؟ فکر کردی با کی طرفی؟ بگو اعلامیه ها را از کی میگرفتید، دستور دیوارنویسی مال کلی بود و خودت را خلاص کن!

      احمد با آرامی مرد را نگاه کرد. گفت: "من نمیدانم چه میگویید. من فقط تو عزاداری بودم، عاشورا بود، مگه شما عزاداری نمیکردید؟"

      یک دفعه پای مرد بالا آمد و بینی احمد داغ شد، بعد شرشر گرم خون را احساس کرد و صدای مبهم مرد را شنید: "پس نمیخواهی حرف بزنی؟"

      ...

      شکنجه، پانزده روز ادامه داشت، اما احمد هیچ چیزی را به گردن نگرفت. برای همین هم مجبور شدند رهایش کنند، به خصوص که هر روز زندانیان جدیدی آورده میشدند و جا کم بود. پسبانی که آن روز لباس شخصی پوشیده بود، در آخرین بازجویی گفت: "فکر نکن ما خریم، ولت میکنیم تا بروی، اما همیشه زیر نظر ما هستی. ساواک هیچ کس را رها نمیکند. بنابراین هر وقت توی خیابان راه میروی، یادت باشد که چشمهای "امیری" دنبالت است".

      و تازه آن موقع بود که احمد، اسم فامیلی پاسبان را فهمیده بود و این را که ساواکی است.

      بیرون که آمد، انگیزه اش برای مبارزه بیشتر شد. سال 56 بود. رژیم سلطنتی آخرین نفسهایش را میکشید. احمد ارتباطش را با انقلابیون بیشتر کرد و همین باعث شد که ساواک دنبال دستگیری مجددش باشد. حالا باید پنهان میشد.

      مدتی از چشمها دور ماند، اما احساس میکرد که وقتش دارد تلف میشود. برای همین هم تصمیم بزرگتری گرفت: پیوستن به مبارزان فلسطینی و دیدن دوره های چریکی.

      به سرعت کارهایش را انجام داد و از طریق دوستانش، عازم پادگان "جمهوریه" سوریه شد، اما مبارزان فلسطینی، طوری نبودند که او تصور کرده بود. همه آنها به یک اندازه مسایل مذهبی را رعایت نمیکردند. دختر و پسر قاطی هم بودند و حدود شرعی مخدوش شده بود. چند بار با مسئولین بحث کرد، اما به هیچ نتیجه ای نرسید. دلسرد شده بود. باید بر میگشت به کشور خودش، جایی که در آن انقلاب به پیروزی رسیده بود و حوادث شگفت انگیزی روی میداد. یکی از این حوادث شگفت انگیز، محاکمه ساواکیها بود. همه میدانستند که احمد شکنجه شده است و از او میخواستند که از عامل شکنجه اش شکایت کند، اما هر چه میکردند، احمد نمیپذیرفت. با این که ماهها خون دماغ میشد و جای بگد پاسبان شهربانی، به این زودیها قصد خوب شدن نداشت. حالا پاسبان امیری خیالش راحت شده بود که از طرف احمد، خطری تهدیدش نمیکند و از عظمت روحی او به شگفت آمده بود، آنقدر که میتوانست سالها بعد، نامه ای برایش بنویسد:

      "من همانی هستم که شما مرا به نام امیری میشناسید. میدانم در حقتان بدی کرده ام و میدانم که شما آنقدر بزرگوار هستید که مرا بخشیده اید و همین به من جسارت میدهد که خواهش دیگری از شما بکنم. اگر میتوانید، به من کمک کنید تا ترتیب انتقال فرزندم به دانشگاه دیگری، داده شود. میدانم که مسئولان دانشگاه شما را میشناسند و حرفتان را گوش میکنند".

      احمد از بازیهای روزگار شگفت زده شده بود. مدتی به نامه شکنجه گرش فکر و لحظاتی را که زیر دست او از درد به خود میپیچید، به یاد آورد، اما آخر سر نامه ای به دانشگاه نوشت و از مسئولان خواست اگر راه قانونی وجود دارد، با انتقال فرزند شکنجه گرش موافقت کنند و آن وقت بود که احساس سبکی و راحتی کامل کرد و دید که خوبی کردن - حتی در حق کسی که بهت بدی کرده - چقدر لذت بخش است.

      از کتاب همشهری نوشته محمدرضا بایرامی
  • مرور توسط کاربر    0 کاربر

    هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.