Sotfan-Sooti

گوشه هایی از خاطرات خلبانان ایرانی-1

امتیاز دادن به این موضوع:

Recommended Posts

خاطرات خلبانان ایرانی از دفاع مقدس-۱ گردآورنده: آرمان


عباس بابایی در سال 1329، در شهرستان قزوین دیده به جهان گشود. دوره ی ابتدایی و متوسطه را در همان شهر به تحصیل گذراند و در سال 1348، به دانشکده خلبانی نیروی هوایی راه یافت و پس از گذراندن دوره آموزش مقدماتی در سال 1349، برای گذراندن دوره خلبانی به آمریکا اعزام شد. با ورود هواپیماهای پیشرفته اف-14 به نیروی هوایی، شهید بابایی که جزء خلبان های تیزهوش و بسیار ماهر در پرواز با هواپیمای شکاری اف–5 بود، به همراه تعداد دیگری از همکاران برای پرواز با هواپیمای اف–14 انتخاب و به پایگاه هوایی خاتمی اصفهان منتقل شد. شهید بابایی با دارا بودن تعهد، ایمان، تخصص و مدیریت قوی چنان درخشید که شایستگی فرماندهی وی محرز و در تاریخ 7/05/1360 فرماندهی پایگاه هشتم هوایی اصفهان بر عهده ی او گذاشته شد. به هنگام فرماندهی پایگاه با استفاده از امکانات موجود آن، به عمران و آبادانی روستاهای مستضعف نشین حومه پایگاه و شهر اصفهان پرداخت و با تامین آب آشامیدنی و بهداشتی، برق و احداث حمام و دیگر ملزومات بهداشتی و آموزشی در این روستا، خدمات شایان توجهی را انجام داد. بابایی، با کفایت، لیاقت و تعهد بی پایانی که در زمان تصدی فرماندهی پایگاه اصفهان از خود نشان داد، در تاریخ 9/9/1362 با ارتقاء به درجه سرهنگی به سمت معاون عملیات نیروی هوایی ارتش منصوب و به تهران منتقل گردید. وی با بیش از 3000 ساعت پرواز با انواع هواپیماهای جنگنده، قسمت اعظم وقت خویش را در پرواز های عملیاتی و یا قرارگاه ها و جبهه های جنگ در غرب و جنوب کشور سپری کرد و به همین ترتیب چهره آشنای رزمندگان و یار وفادار فرماندهان قرارگاه های عملیاتی بود و تنها از سال 1364 تا هنگام شهادت، بیش از 60 مأموریت جنگی را با موفقیت کامل به انجام رسانید.


او برای پیشرفت سریع عملیاتها و حسن انجام امور، تنها به نظارت اکتفا نمی کرد، بلکه شخصاً پیشگام می شد و در جمیع مأموریت های جنگی طراحی شده، برای آگاهی از مشکلات و خطرات احتمالی، اولین خلبان بود که شرکت می کرد. سرلشکر بابایی به علت لیاقت و رشادت هایی که در دفاع از نظام، سرکوبی و دفع تجاوزات دشمنان از خود بروز داد، در تاریخ 8/2/1366، به درجه سرتیپی مفتخر گردید. تیمسار عباس بابایی صبح روز پانزدهم مرداد ماه مصادف با روز عید قربان همراه یکی از خلبانان نیروی هوایی سرهنگ ستاد نادری به منظور شناسایی منطقه و تعیین راه کار اجرای عملیات، با یک فروند هواپیمای F-5F از پایگاه هوایی تبریز به پرواز درآمد و وارد آسمان عراق شد. هواپیمای آنان پس از انجام دادن مأموریت، به هنگام بازگشت، در آسمان خطوط مرزی، هدف قرار گرفت و او از ناحیه سر مجروح شد و بلافاصله به شهادت رسید.


خلبان عباس بابایی چگونه شهید شد (از زبان سرتیپ خلبان علی محمد نادری)

هدف، انجام يك ماموريت جنگي بود، نيروهاي عراقي در پشت سردشت پياده شده و در حال تجهيز خود بودند. آنها قصد حمله داشتند و اينكه به طرف سردشت بيايند. از طرفي قرار بود نيروهاي سپاه پاسداران در آنجا عملياتي انجام دهند و ما مأموريت داشتيم كه از عمليات آنها پشتيباني كنيم. پرواز را شروع كرديم، شهيد بايايي طي مسير از كابين عقب راهنمائيهاي لازم را انجام مي‌داد و مسيرها و نشانه‌هاي معابر، پل، ارتفاع و يا جاده‌ها را به من نشان مي‌داد. وارد خاك دشمن شديم، نزديك هدف قرار گرفتيم، كار اوج‌گيري را آغاز كرديم و بعد روي هدف شيرجه رفتيم، در يك آن بمب‌ها را روي هدف ريختيم، انگار همه به هدف خورده بود، در حال بازگشت ديديم كه هدف به طور كامل منهدم شده است، و ما در پوست نمي‌گنجيديم. برگشتيم. در مسير برگشت، يك فضاي بسيار سرسبزي بود كه حالت معنويت و روحانيت خاصي به آدم مي‌داد. بابايي نگاهي به منطقه فوق كرد و در حال شكرگزاري بود، بخاطر موفقيتي كه بدست آورده بوديم تكبير مي‌گفت و با خداي خود گفتگو مي‌كرد، در همين حال ناگهان انفجاري در هواپيما رخ داد و همه ي اوضاع را به هم ريخت. سرتيپ خلبان، علي محمد نادري، همرزم شهيد عباس بابايي است، كسي كه در آخرين پرواز عقاب جبهه‌ها او را همراهي مي‌كرد. او از آخرين پرواز عاشقانه بابايي مي‌گويد، روايتي كه در تاريخ ثبت خواهد شد، تا آيندگان بدانند بر ایرانیان چه گذشت.

او ادامه مي‌دهد: با صداي انفجار، صداي بابايي هم خاموش شد و من همچنان در فكر هدايت و كنترل هواپيما بودم، عليرغم اينكه خود نيز از چند ناحيه زخمي‌شده بودم، اجباراً از ارتفاع پايين آمدم، در آن لحظه و در لابلاي دره‌ها، در حال برخورد با ارتفاعات بوديم كه با خواست خدا و معجزه آسا، از آن وضعيت خارج شديم. بعد از گذراندن وضعيت فوق، تصور اوليه‌ام اين بود كه بابايي دسته «صندلي‌پران» را كشيده و يا اشتباهي صورت گرفته و دسته صندلي‌پران كشيده شده و ايشان هم با آن پايين پريده است. از طرفي هم هر چه كه از طريق تلفن داخلي او را صدا مي‌زدم، جز سروصداي شديد باد، صداي ديگري را نمي‌شنيدم، لذا اين تصور هم برايم پيش آمد كه بايايي به هر دليلي، از كابين بيرون پريده است، تا اينكه آيينه‌اي كه در كابين جلو تعبيه شده است را تنظيم كردم كه وضعيت كابين عقب را ببينم، وقتي آيينه را تنظيم كردم، متاسفانه ديدم كه «صندلي‌پران» كه بايد خلبان را از كابين بيرون ببرد، سرجايش است و چتر نجات خلبان هم پاره شده است، آنجا بود كه به اين واقعيت پي بردم كه بابايي با صندلي بيرون نرفته است.

سرتيپ نادري، در حالي كه بعض گلويش را گرفته و اشك در چشمانش جاري مي‌شود، ادامه مي‌دهد: خلاصه هواپيما را به سمت پايگاه هدايت كردم، همه چيز براي نشستن مهيا شده بود، هواپيما را با تدابير خاص متوقف كردم، بلافاصله رفتم سراغ كابين عقب، ديدم متأسفانه كابين تقريبا كاملا متلاشي شده و شي‌اي به گلوي بابايي اصابت كرده و شاهرگش را پاره كرده است، قفسه سينه‌اش شكسته شده بود و وضع او طوري بود كه چنانچه اگر در همان لحظه اصابت هم به بيمارستان منتقل مي‌شد، بدليل خونريزي شديد در قفسه سينه و سيستم تنفسي‌اش امكان نجاتش نبود، لذا به احتمال قوي بابايي در دم به شهادت رسيده بود. او كه در آخرين كلامش، خطاب به همرزم آخرين پروازش گفته بود: «نگاه كن! اينجا مثل بهشت است، مي‌بيني؟ الله اكبر! الله اكبر»، چه زود و در سن 37 سالگي در راه دفاع از کشورش خاموش شد.



نوشته شده در پنجشنبه بیست و یکم اردیبهشت 1385ساعت 0:2 توسط خلبانان نیروی هوایی

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
دستت درد نکنه ولی خود آرمان خان میومد این مطالب رو پست میکرد بهتر بود. خیلی وقته ازش خبری ندارم. :oops:

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
نبرد هلیکوپترهای ایرانی و عراقی (از زبان ستوان ‏يكم خلبان علي چراغلو)


نبرد هلیکوپترهای ایرانی و عراقی (از زبان ستوان ‏يكم خلبان علي چراغلو)
من استاد خلبان هليكوپتر 206 هستم. اين هليكوپتر به علت كوچك بودن، داراي قدرت مانور خوبي است و به همين دليل براي ماموريتهاي شناسايي و پرواز در مناطق سخت و كوهستاني بيشتر از اين نوع هليكوپتر استفاده مي‏شود. به من ماموريت داده شده به همراه يكي از فرماندهان نيروي زميني، باتلاق هورالهويزه را شناسايي كنيم. از آنجا كه خط اول نيروهاي عراقي در مقابل باتلاق بود و آنها داراي پدافند قوي بودند، لذا شناسايي آن منطقه از رو به رو بعيد به نظر مي‏رسيد و ما براي رعايت اصل ايمني، مجبور بوديم كه باتلاق را دور بزنيم. زماني كه به پشت خطوط عراقي‏ها رسيديم، ناگهان متوجه شديم كه سه فروند هليكوپتر سنگين Mi-24 Hind عراقي هایند به طرف ما در حال پروازند. بلافاصله توسط راديو به قرارگاه مركز هوانيروز در منطقه اطلاع دادم و خود نيز با سرعت هرچه تمام از همان راهي كه آمده بودم برگشتم. وقتي از مقابل نيروهاي خودي مي‏گذشتم متوجه سه فروند هليكوپتر كبرا شدم. بلافاصله با آنها تماس گرفتم و موقعيت هليكوپترهاي عراقي را گزارش دادم. لحظاتي بعد، خلبانان كبرا در مقابل هليكوپترهاي عراقي صف ‏آرايي كردند و آماده‏ي درگيري شدند. من به دستور فرمانده منطقه و به منظور پشتيباني هوايي در همان جا مستقر شده و به تماشاي جنگ هوايي بين هليكوپترهاي كبرا و هايندهاي عراقي پرداختم. هليكوپترهاي عراقي و كبراهاي ايران رو به ‏روي هم قرارگرفته بودند. خلبان يك كبرا كه به من نزديكتر بود، «ستوان باقر كريمي» بود. او به آرامي به هایند عراقي نزديك مي‏شد و خلبان هليكوپتر عراقي هم با دستپاچگي به او تيراندازي مي‏كرد ولي ستوان كريمي اعتنايي نمي‏ كرد و همانطور به سمت هليكوپتر عراقي مي‏ رفت و لحظه به لحظه به هايند نزديكتر مي‏شد. وضعيت طوري بود كه نيروهاي دو طرف نمي ‏توانستند از زمين وارد عمل شوند چون تيراندازي آنها اين خطر را داشت كه اشتباهاً هليكوپترهاي خودي را هدف قرار دهند. لذا نيروهاي دو طرف دست از كار كشيده و به تماشاي جنگ هوايي بين اين شش هليكوپتر پرداختند. من نيز از فرصت استفاده كرده و خود را به ميدان درگيري كبراي خلبان كريمي نزديكتر كردم طوري كه صورت باقري را مي‏ديدم كه چسبيده به دوربين نشانه‏روي موشك بود.

كمي دورتر نيز نبرد نزديك دو هايند عراقي و دو كبراي ايراني در جريان بود. هر دو صحنه بسيار نفس‏گير و تماشايي بود و ما نمي‏‎دانستيم نظاره‏ گر كدام‏يك باشيم. از آنجا كه فركانس راديويي ما با يگانهاي زرهي نيروي زميني يكي بود در راديو مي‏‎ شنيدم كه همگي نيروهاي زرهي ايران درگير تماشاي اين نبرد هوايي هستند و مرتب در راديو مي‏گفتند: بزن، بزن. هليكوپترها به هم نزديك شده بودند. ستوان كريمي هنوز به پيش مي‏ رفت و فاصله‏اش با هايند عراقي خيلي كمتر شده بود. نفس‏ها در سينه حبس شده بود و كسي كاري انجام نمي ‏داد و همه منتظر نتيجه بودند. ناگهان هيند عراقي كه به كبراي ستوان كريمي نزديك بود خواست گردش كند و از خط آتش كبرا دور شود كه در يك لحظه موشك تاو هليكوپتر كبراي خلبان كريمي رها شد و درست به وسط هليكوپتر عراقي اصابت كرد و هليكوپتر عراقي در آسمان آتش گرفت و قبل از رسيدن به زمين كاملن متلاشي شد به طوري كه چند لحظه ‏ي بعد تقريباً آثاري از هليكوپتر عراقي ديده نمي‏ شد. كمي دورتر، دو هليكوپتر ديگر كبرا نيز موفق شده بودند دو هايند عراقي را با موشكهاي تاو در هوا منهدم كنند. من به اتفاق هليكوپترهاي كبرا كه ديگر مهمات نداشتند به طرف پايگاه خود حركت كرديم و در راه توسط راديو گزارش جنگ هوايي را به قرارگاه ارسال كردم. وقتي در پايگاه نشستيم مورد استقبال پرسنل هوانيروز و مقامات مستقر در قرارگاه قرار گرفتيم. فرداي آن روز، اين خبر در رسانه‏ هاي كشور، بازتاب حمعي وسيعي پيدا كرد و هر كدام به نحوي، شجاعت خلبانان كبرا را ستوده بودند.


نوشته شده در پنجشنبه بیست و یکم اردیبهشت 1385ساعت 0:2 توسط خلبانان نیروی هوایی


******************************************


هلیکوپتر تهاجمی کبرا متعلق به هوانیروز جمهوری اسلامی ایران

تصویر

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
واقعا باید به دقت و کیفیت در اموزش همچین نیرو هایی افرین گفت که باعث شده خلبان در ان شرایط کاملا خون سرد باشد و دوم به کیفیت بالا کبری توجه کرد

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
به نظر من خلبانان ایرانی چه در هواپیما های مسافربری و چه در جنگنده ها و هواپیما های نظامی حرف سوم یا چهارم رو در جهان می زنند . من تا حالا خلبان بهتر از خلبانان ایرانی ندیدم . برای مثال یک بار که رفته بودم ترکیه این خلبان ترک به قدری بد این هواپیما رو بد هدایت می کرد که اصلا نمی شد غذا خورد . در موقع برگشت هم همینطور و برای رفتن به آلمان هم وقت موقع رفت این خبیان زیاد جالب نبود . ولی باید بگم که متاسفانه جنگنده های ما زیاد کار دستمون می دن یعنی جنگنده های ما دیگه دارن از دور خارج می شن و ممکنه همون خلبان با سابقه و پر تلاش در یکی از همین سقوط ها جون خودش رو از دست بده . در کشور های غربی امکان سقوط هواپیما ها به صفر داره می رسه . :lol:

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

به نظر من خلبانان ایرانی چه در هواپیما های مسافربری و چه در جنگنده ها و هواپیما های نظامی حرف سوم یا چهارم رو در جهان می زنند . من تا حالا خلبان بهتر از خلبانان ایرانی ندیدم . برای مثال یک بار که رفته بودم ترکیه این خلبان ترک به قدری بد این هواپیما رو بد هدایت می کرد که اصلا نمی شد غذا خورد . در موقع برگشت هم همینطور و برای رفتن به آلمان هم وقت موقع رفت این خبیان زیاد جالب نبود . ولی باید بگم که متاسفانه جنگنده های ما زیاد کار دستمون می دن یعنی جنگنده های ما دیگه دارن از دور خارج می شن و ممکنه همون خلبان با سابقه و پر تلاش در یکی از همین سقوط ها جون خودش رو از دست بده . در کشور های غربی امکان سقوط هواپیما ها به صفر داره می رسه . :lol:


ما نه تنها چهارم نیستیم بلکه اول هستیم! موفقیت های خلبان های ایرانی در جنگ تحمیلی نیازی به توضیح دادن ندارد! سختگیریهایی هم که در جذب نیرو می شود گواه این موضوع است! :lol:

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
گردآورنده: آرمان

نقش تامکت های نیروی هوایی در عملیات بیت المقدس

روز دوم فروردين 1361، عمليات فتح‏ المبين تازه شروع شده بود. من كه خلباني هليكوپتر شینوك را برعهده داشتم، كار جا به‏ جايي نيروها به پشت خط مقدم را انجام مي‏ دادم. هواپيماهاي عراقي، تلاش زيادي مي‏كردند به هرصورت ممكن، مانع اين جا به ‏جايي ‏ها شوند. لذا هميشه در كمين هليكوپترهاي CH-47 شینوك كه كاملاً بي‏دفاع هستند، بودند. در اين مأموريتها ما با هماهنگي هواپيماهاي اف-14 پايگاه هوايي خاتمي كه به صورت CAP در اطراف ما بودند، پرواز مي‎ كرديم. CAP پوشش هوايي مرز براي جلوگيري از نفوذ هواپيماهاي دشمن است. همچنين تأمين امنيت براي هليكوپترها و يا هواپيماهايي است كه فاقد كارايي رزمي مي‏ باشند. آن روز، دوم فروردين 1361 همزمان با طلوع خورشيد، با 5 فروند هليكوپتر شینوك، جا به ‏جايي نيروهاي ويژه‏ ي كلاه‏سبز را آغاز كرديم. ماموريت ما، انتقال بيش از 300 نفر نيروي ويژه از انديمشك به پشت نيروهاي عراقي بود. در طول مسير مرتب مواظب اطراف بوديم كه مورد اصابت قرار نگيريم.


ناگهان خلبان هواپماي اف14 كه در شعاع 50 كيلومتري ما در حال CAP بود، با كلمه‏ ي رمز به ما گفت كه سريعاً به زمين بنشينيم. بلافاصله محلي را براي فرود انتخاب كرده و هركدام به صورت پراكنده در گوشه ‏اي نشستيم. هنوز آخرين هليكوپتر به زمين ننشسته بود كه صداي انفجاري مهيبي به گوش رسيد. اطراف كه جستجو كرديم، متوجه شديم در فاصله‏اي كمي از ما، يك ميگ23 عراقي به زمين اصابت نموده و آتش گرفته است. به طرف هواپيما رفتيم و در كنار هواپيما، با جنازه ‏ي متلاشي شده‏ ي خلبان را كه يك سرگرد عراقي بود، روبه ‏رو شديم. ما توانستيم نقشه ‏ي نيم‏سوخته ‏‎ي خلبان را كه ارزش اطلاعاتي زيادي داشت از جيب او بيرون آوريم. موشك فونيكس هواپيماي اف14 طوري به ميگ23 اصابت كرده بود كه دو فروند ميگ23 را كه به صورت Formation پرواز مي‏ كردند، باهم سرنگون ساخته بود و خلبان يكي درجا كشته شده و ديگري در چند متري سطح زمين اقدام به Eject كرده بود كه موفقيت آميز نبوده و در آتش هواپيماي خودش گرفتار شده بود. آن روز با لطف خدا به خير گذشت هرچند بدون پشتيباني هوايي اف-14، امكان نجات نيروها در عمليات فتح‏المبين وجود نداشت و انجام عملياتی نظير بيت‏ المقدس كه منجر به آزادي خرمشهر شد با تلفات زياد، قابل انجام مي‏ شد.


نوشته شده در پنجشنبه بیست و یکم اردیبهشت 1385ساعت 0:2 توسط خلبانان نیروی هوایی




تصویر

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

به نظر من خلبانان ایرانی چه در هواپیما های مسافربری و چه در جنگنده ها و هواپیما های نظامی حرف سوم یا چهارم رو در جهان می زنند . من تا حالا خلبان بهتر از خلبانان ایرانی ندیدم . برای مثال یک بار که رفته بودم ترکیه این خلبان ترک به قدری بد این هواپیما رو بد هدایت می کرد که اصلا نمی شد غذا خورد . در موقع برگشت هم همینطور و برای رفتن به آلمان هم وقت موقع رفت این خبیان زیاد جالب نبود . ولی باید بگم که متاسفانه جنگنده های ما زیاد کار دستمون می دن یعنی جنگنده های ما دیگه دارن از دور خارج می شن و ممکنه همون خلبان با سابقه و پر تلاش در یکی از همین سقوط ها جون خودش رو از دست بده . در کشور های غربی امکان سقوط هواپیما ها به صفر داره می رسه . :lol:

واقعا خلبان های ایرانی از با عرضه ترین خلبان ها هستند،آخه مگه کاری داره با وجود آواکس و بدون مشکل استفاده از تسلیحات تو نبرد هوایی پیروز شد.(حالا مگه چند تا نبرد هوایی رو خلبان های آمریکایی و روسی پیروز شدن؟) :lol:

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

به نظر من خلبانان ایرانی چه در هواپیما های مسافربری و چه در جنگنده ها و هواپیما های نظامی حرف سوم یا چهارم رو در جهان می زنند . من تا حالا خلبان بهتر از خلبانان ایرانی ندیدم . برای مثال یک بار که رفته بودم ترکیه این خلبان ترک به قدری بد این هواپیما رو بد هدایت می کرد که اصلا نمی شد غذا خورد . در موقع برگشت هم همینطور و برای رفتن به آلمان هم وقت موقع رفت این خبیان زیاد جالب نبود . ولی باید بگم که متاسفانه جنگنده های ما زیاد کار دستمون می دن یعنی جنگنده های ما دیگه دارن از دور خارج می شن و ممکنه همون خلبان با سابقه و پر تلاش در یکی از همین سقوط ها جون خودش رو از دست بده . در کشور های غربی امکان سقوط هواپیما ها به صفر داره می رسه . :lol:

واقعا خلبان های ایرانی از با عرضه ترین خلبان ها هستند،آخه مگه کاری داره با وجود آواکس و بدون مشکل استفاده از تسلیحات تو نبرد هوایی پیروز شد.(حالا مگه چند تا نبرد هوایی رو خلبان های آمریکایی و روسی پیروز شدن؟) :lol:

كاملا موافقم.اين را بدون تعصب ميگم.دوستان گاهي اوقات بدون در نظر گرفتن شرايط مقايسه هايي ميكنن كه كاملا ناعادلانه است.صنايع دفاعي را به تمسخر ميگيرن بدون توجه به شرايط سخت تحريمها و بودجه هاي ناچيز تخصيص يافته و مقايسه ميكنند اين صنايع را با صنايع كشورهايي كه نه تنها هيچ مشكلي ندارند بلكه از بسياريشون هم به شدت حمايتهاي مالي و فني به عمل مياد.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
در مورد تيمسار باباي بايد گفت متاسفانه با آتش خودي سرنگون شده icon_cheesygrin

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

در مورد تيمسار باباي بايد گفت متاسفانه با آتش خودي سرنگون شده icon_cheesygrin

با سلام
این یک روایت تایید نشده است

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

ایجاد یک حساب کاربری و یا به سیستم وارد شوید برای ارسال نظر

کاربر محترم برای ارسال نظر نیاز به یک حساب کاربری دارید.

ایجاد یک حساب کاربری

ثبت نام برای یک حساب کاربری جدید در انجمن ها بسیار ساده است!

ثبت نام کاربر جدید

ورود به حساب کاربری

در حال حاضر می خواهید به حساب کاربری خود وارد شوید؟ برای ورود کلیک کنید

ورود به سیستم

  • مرور توسط کاربر    0 کاربر

    هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.