fath

استراتژی و تاکتیک مغول ها در جنگ

امتیاز دادن به این موضوع:

Recommended Posts

ارسال شده در · مخفی شده توسط warjo، 27 خرداد 1393 - ???????? ????? ?? .
مخفی شده توسط warjo، 27 خرداد 1393 - ???????? ????? ?? .
سلام
فونتش خيلي ناجوره ! مي شه اصلاح بفرمائيد !
  • Upvote 1

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
با تشکر از زحمت شما دوست عزیز

اگر اجازه بدید بخشی از مطالعات شخصی خودم در گذشته دور با این سوال که چرا مغولها همواره پیروز بودند رو خدمت شما و دوستان ارائه بدم

درسته بخش اعظم پیروزیهای مغول مدیون تحرک بالا و کمانهای چند تکه خارق العاده و ایجاد رعب و وحشت بود ولی این همه ماجرا نبود

اگر در تاریخ دقت کنید متوجه میشید مغولها همواره در حال حمله و ایرانیان و باقی سرزمینهای اسلامی همواره در حال دفاع بودند دلیل اصلی این موضوع حمله با تعداد بسیار بالای مغولها برای جبران ضعف در زره ، قدرت بدنی سربازان و حتی قد و قواره اسبهای ووو مدافعین در برابر آنها بود (اشاره وجه تسمیه حمله مغولی در ادبیات فارسی) .

مغولها زندگی بدوی داشتند و در برابر دنیای اسلام آن زمان که ابر قدرت نظامی و علمی دنیای شناخته شده بود حرفی برای گفتن نداشتند اما اونها قبل از حمله به ایران و سرزمینهای اسلامی به شمال چین حمله کرده بودند و بخشهای بزرگی از اونجا رو به واسطه تعداد زیاد در نفرات فتح کرده بودند و تکنولوزی و تاکتیک نظامی چین رو در حمله به دنیای اسلام بکار بردند.

کلید اصلی فتوحات مغولها استفاده از باروت و تکنولوژی نظامی چینی بود که ایرانیان درآن زمان به تکنسینهای این کار [b]نفت انداز[/b] میگفتند مغولها اونقدر روی شهرها و دژهای مورد حملشون آتیش میریختن تا مردم خودشون درها قلعه رو باز میکردند یا مدافعین مجبور میشدن از قلعه برای یک نبرد شرافتمندانه بیرون بیان وبقیه شو خودتون میدونید با حمله مغولی مواجه میشدن.( خلیفه بغداد وقتی از روی دیوارهای دفاعی شهر ترکیب لشکر مغول رو دید که تعداد بسیار زیادی ادم با لباس عادی و بدون اسلحه در حال نزدیک شدن بودند به تمسخر گفت: این همان لشکر مخوف مغول است ... ولی دیری نپایید که نفت اندازان چینی لشکر مغولها باعث شدند تا درهای بغداد گشوده شود.)

ولی نکته عجیبی که بهش برخوردم و به ظاهر منطقی میاد اینه که:
مغولها مورخ نداشتند و در واقع این یکی از نوادر تاریخه که ملت شکست خورده تاریخ رو نوشتند. بعضی از محققین غربی بر این باورند که در بیرحمی مغولها گزافه گویی شده. و با ارائه بعضی مستندات به اثبات رسوندن که شهرهایی که حاکمیت مغول رو میپذیرفتن از طرف خاقان مغول به اونها امان کامل داده میشده و حتی خراج بسیار کمتری نسبت به دولت تابعه قبل از اونا دریافت میشده و خان مغول با گماشتن تعداد کمی از نیروها به سراغ شهر بعد میرفت.

و صد البته دلایل و نکات کلیدی زیادی وجود داره در مورد توفیقات مغولها از جمله روی خوش نشان دادن چرخ گردون به یک ملت البته از دیدگاه بنده . ویرایش شده در توسط farhad1124
  • Upvote 7

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
به نظرم این موضوع عالی هست
نبرد قوم مغول شباهت بسیار زیادی به نبرد های چریکی حال حاضر دارد
البته شیوه ی رایج نبرد این قوم بر مبنای درگیری های پراکنده و ستیز و گریز بنا شده
نظمی در عین بی نظمی که حملات اونها رو به شدت زهردار میکرده
جالب هست که اونها حتی در هنگام فرار هم از تیرندازی دیوانه وار به سمت دشمن دست بر نمی داشتند در کتاب زندگی نامه ی چنگیز خان میخواندم که مغول ها هنگام فرار، پشت به سرِ اسب می نشستند و به سمت دشمنی که در تعقیب اونها بود تیراندازی میکردند یا با دقت بسیار بالایی حریف رو وقتی که کاملا سطح صورتش زره پوش بود و فقط چشمانش بی حفاظ بود از ناحیه ی چشم مورد هدف قرار میدادند
برای مقابله ی با مغول ساده ترین راه این میتونست باشه که کمان و اسب رو ازشون بگیرید
مثلا میتوانستند با ایجاد دود و موانع بسیار به این مهم دست پیدا کنند
  • Upvote 4

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
جناب[url="http://www.military.ir/forums/user/12271-farhad1124/"]farhad1124[/url] ممنون از شرکت شما در بحث.
بله شما درست می فرمائید و این بدیهی هست وقتی شما از لحاظ تجهیزات و حفاظت و... کمبود دارید باید با تکیه بر افواج فراوان نیروی انسانی اون رو جبران کنید. و هم اینکه در دنیای قدیم اصولا برتری تعداد خودش راهی برای برتری نظامی بوده. و گاهی ممکن بوده این برتری عددی وارد درگیری هم نمیشدن بلکه بیشتر نقش روانی خودشون رو می زاشتن و خواه نا خواه لشگر دشمن از بی روحیگی می باخته.

گفتنی هست که همین قوم مغول در زمان گرفتن چین هم همین روش ها رو روش های دیگه ای برای گرفتن قلعه های چین و شهرهای اونها استفاده می کردن اونم بدون استفاده از باروتو نفت مثل منجنیق و کاتاپولت و قلعه کوب و برج ها و... شاید بشه ادعا کردی یکی از دلایل قدرت نظامی مغول ها به کارگیری سهل و غیر قابل مقاومت تسلیحت و ابزارهای دیگر تمدن ها و ... بوده.

در ادامه باید بگم سلطان جلال الدین خوارزمشاه هم در مقابله با مغول ها از همون تاکتیک های گذشته و اسلحه سنگین برای مبارزه استفاده می کرد و بالاخره بعد از چند رویارویی لشگرش مضمحل شد. چون درک نکرده بودن این دشمن و نوع جنگش بسیار متفاوت از جنگ های همیشگی و کلاسیک گذشته هست.

اما در آخر اینکه در تاریخ بحثی به اسم فلسفه تاریخ مطرح هست و به نوعی به جامعه شناسی تاریخ می پردازه. در این مبحث تمرکز بر این هست که دلایل عللی اتفاقات و رویدادها در تاریخ مشکخص بشه و ریشه امور تبیین.
از اولین کسانی که در تاریخ بشر دست به تفسیری فلسفی تاریخ زدن اخوان الضفا و بعدها بر اساس همین آموزها ابن خلدون تونسی دانشمند و جامعه شناس بزرگ مسلمان بود که به شکلی با انسجام و رح کردن مبحث فلسفه تاریخ دنیای جدیدی رو در عرصه علوم انسانی رقم زد.
ابن خلدون چند نظریه بسیار مهم در مورد تاریخ دوری و سیر پیدایی و نابودی تمدن ها و... داره که در مورد دلیل برتری تمدن ها عامل عصبیت رو نام می بره که میشه گفت به نوعی عصبیت فرهنگ حاکم بر هر جامعه ای هست و بعد برای ظهور و سقوط تمدن ها 5 مرحله رو توضیح میده که از جنگیدن و گرفتن خاک شروع میشه و بعد پذیرش فرهنگ اون سرزمین که معمولا متمدن تر هم هستن بعد رنگ بوی اونها رو گرفتن و در نهایت جذب فرهنگ علمی و جدید شدن و بعد از اون سیر حرکت به طرف اندیشه و هنر و در نهایت جزئی از فرهنگ مذبور شدن و سپس ناوبدی توسط تمدن دیگه.مغول ها دقیقا همین روند رو در تاریخ طی کردن از عصبیت قبیله ای تا گرفتن دنیا سپس به رنگ و بوی فرهنگ دو تمدن چین و ایران در آمدن و بعد تلاش هولاکو تیمور برای بازگشت به عصبیت قبیله ای و در آخر فنا و زوال سلسله های اونها.
در این میان چون اینها از بدویت و عصبیت شروع کردن بالطبع زیاد به فکر مستند سازی و تاریخ نبودن هر چند فعالیت هایی هم برای ثبت تاریخ داشتن.

جناب[url="http://www.military.ir/forums/user/12021-reza2250/"]reza2250[/url] بله در ابتدای تاپیک عرض شد که بجز توسعه و تعالی ابزارها تاکتیک ها و استراتژی های اصلی بشری در حوزه نظامی چندان تغییری نداشته و به همین دلیل هست که هنوز هم کتاب هنر جنگ سن تزو در دانشکده های معتبر نظامی دنیا تدریس میشه.
و صد البته فهمیدن و پیگیری تاریخ می تونه راهگشای بسیاری از موضوعات کنونی باشه.
و همونطور که اشاره شد کلا سوارکاری و تیراندازی با اسب از برجستگی های طبیعی مغول ها بوده هرچند چیز جدید نبوده و پارت های ایرانی با همین روش سلوکی ها رو از ایران بیرون کردن و میهش گفت شاید مغول ها از همین ها به شکلی الهام گرفته باشن و مجددا قابل ذکر هست که این دو قوم جغرافیایی و نژادی نزدیکی فراوانی به هم داشتن فقط از نظر تاریخی با هم هم دوره نیستن.

در دنیای اون روز کمی مثل الان نمیشده سریع برای خیلی از موضوعات راهی پیدا کرد و فقدان ارتباات و ابزارهای موثر اون هم موجب میشده این اتفاق نیافته... ولی گرفتن کمان و اسب از مغول ها به این سادگی هم نبوده به قول معروف ممکن بود مغول ها به شما می گفتن: بیا بگیرشون اگر راست میگی...
  • Upvote 5

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
با سلام مجدد به دوستان عزیز.
محرک ایجاد این تاپیک برای بنده شباهتی بود که میان داعش و روش های جنگی آن و مغول ها حس می کردم و همین باعث نوشتن این تاپیک شد. در مورد منابع باید عرض کنم من چند کتاب تاریخ در مورد مغول و زندگی اونها در زمان دبیرستان در سال های دور خوانده بودم ومطالب آن در ذهن بنده مانده بود و از کتاب دیگری هم به نام سلطان جلال الدین خوارزمشاه نیز که نوشته محمد دبیر سیاقی هست برداشت هایی داشتم و در کل این تاپیکی شد که خدمت دوستان تقدیم شد.

اما در ادامه به برخی نکات که در واقع بخش دوم این تاپیک هست خواهم پرداخت که ان شاء الله حسن ختامی برای این تاپیک باشه. البته قصد دارم مقداری هم در مورد جامعه شناسی تاریخ و فلسفه تاریخ و تطبیق اون با حرکت مغول صحبت کنم.

[b][color=#ff0000]بخش دوم:[/color][/b]
مغول ها از اقوام بیابانگردی بودند که دین آنها نوعی شرک و از انواع ادیان چند خدایی و روح پرستی اولیه محسوب می شود. آنها رئیس قبیله را که به صورت خاصی تشتت داشتند یعنی در روسای قبایل فراوان تشکیل شده بود در شخص چنگیز خان مجتمع کرده بودند و به شکلی او را فرستاده الهه آسمان تنگیری می دانستند.
به همین دلیل فرمانبرداری شدیدی از او داشتند و صد البته این رویه در مورد بقیه روسای بعد از چنگیز هم رعایت می شد و ادامه داشت.
شاید بتوان دین یا بهتر گفته شود پرستش کلی حاکم بر جامعه مقولی را شبیه ادیان آسیای جنوب شرقی بخصوص ژاپن و کره دانست که در آن آتاب را خدا و امپراطور را فرزند خدا و نماینده آن می دانستند و برای آن تقدس قائل بوده اند.(شین تو)
این نوع تفکر در مغول ها هم متبلور بوده و دین تنگیری آنها که پرستش الهه آسمان بوده چنگیز و در کل خان را نماینده و جلو این الهه در زمین می دانسته اند.

اما نکته قابل ذکر این است که این اعتقاد باعث شده بود فردیت و جان هر فردی از بین برود و هر فردی جان خود را به راحتی برای خان فدا کند و همین مورد باعث شده بود در میدان نبرد که درگیری تن به تن هم میشه است به شدت بجنگند. و موجب آن همه پیروزی و پیشروی در دنیای قدیم شوند به شکلی از منتهی علیه شرق آسیا تا قلب اروپا را به تسخیر خود در آورده بودند.

این تفکر در بدنه گروه هایی که ایدئولوژیمذهبیدارندمانندداعش هم دیده می شود به شکلی که خلیفه را دارای جایگاهی خاص می دانند و دستور او را به شدت ارج می نهند. این روش در مدیریت و رهبری کارساز است اما در صورت افراط منطق و عقلانیت فردی را از بین می برد.
این روش باعث شده بود که تا زمانی فرمانده دستور عقب نشینی ندهد عقب نکشند و مرگ و زندگی برای آنها بی معنا باشد و در میدان رزم تا آخرین نفس می جنگیدند و اگر هم اسیر می شدند زبونی و خاری نشان نمی دادند.

لشگر مغول ها دارای نظم خاصی بود و از گروه های ده هزار نفری، هزار نفری، صد نفری و ده نفری تشکیل شده بودند و هسته اصلی لشگر که گروه های ده نفری بود همیشه و همه جا با هم بودند. با هم می خوابیدند و می جنگیدند، می خوردند و به صورت خاصی اجازه استفاده از تجهیزات و وسایل همدیگر را داشتند و قسم و سوگند خاصی آنها را کنار هم حفظ می کرد. این موضوع باعث می شد علایق و تجربه خاصی بین آنها حاکم شود و روش های جنگی و تاکتیک ها به خوبی بین آنها نهادینه شود.
در صورت کشته شدن و یا فوت یکی یک نفر دیگر را به رهبری انتخاب می کردند.
اگر توجه کنید این ساختار هم اکنون در نیروهای ویژه نیز استفاده و رعایت می شود.

اقوال نشان می دهد چنگیز با مانند لشگر جاویدانان یا به اسم دیگر گارد جاویدان لشگری 10 هزار نفری برای محافظت خود هم داشته. در جایی در نبرد سلطان جلال الدین چندین بار تلاش می کند که در رزم با مغول ها حلقه های لشگر آنها را گسیخته و به خود چنگیز دست پیدا کند ولی این کار هیچگاه صورت نگرفت و سربازان مغول و همین محافظین ویژه این اجازه را نمی دادند.
کار سختی بود که به خان مغول ها رسید چون بعد از طی و شکستن خطوط عادی مغول ها شما باید با لشگر ویژه محافظ خان می جنگیدید که از وفاداران ویژه او بودند.

در مورد زره استفاده شده مغول ها می توان گفت آنها از زره های چرمی استفاده می کردند و تمام بدن خود را پوشش می دادند و برخی روی این چرم هم سطح فلزی نصب می کردند و به این شکل محافظت خوبی برای بدن خود تهیه دیده بودند. همچنین از کلاه خودهای آهنی یا چرمی هم استفاده می کردند و گاهی هم نمدی چون نمد توان برش را از شمشیر می گیرد و توان کاهش ضربه را هم دارد.
همچنین برای جنگ تن به تن و یا سواره از سپرهای کوچکی استفاده می کردند که شاید بشود ادعا کرد بعدا هم مورد استفاده خیلی از اقوام و ملل قرار گرفت. معمولا جنس این سپر از چوب و رویه آن هم چرم و یا گاهی فلز بود.

اما در نهایت مغول ها پابرجا نماندند و منحل در تمدن های دیگر شدند. لیکن شاید دلیل این امر هم مهم باشد.
مغول ها دارای دینی اولیه و بر پایه روح پرستی یا شمن بودند و از نظر قوانین اجتماعی و خانوادگی و... دست تهی داشتند. فرهنگ خاص مدون، ابزار سازی و علم روز، اموزش و پرورش مدون، جهان بینی و هستی شناسی قوی در میان قبایل مغول وجود خارجی نداشت.
و در عین حال تا زمانی که به صورت قبایلی صحرا نشین با قانون بدوی زندگی می کردند اصولا نیازی به داشتن قانون مترقی احساس نمی کردند.
روح حاکم بر این قبایل جنگاوری و تاخت و تازی بود که تموچین یا همان چنگیز بر آنها دمیده بود و در واقع روح حاکم بر آنها شده بود. آنها جلوه تام و تمام رزم و تسخیر و نابودی شده بودند.

این وضعیت باعث شد وقتی به تمدن های بزرگ آن دوران یعنی اسلام و چین دست اندازی کنند با دنیایی عجیب و جدید روبرو شوند، دنیایی که برای آنها تازگی داشت. فرهنگ هایی قوی با جهان بینی و هستی شناسی مدون و سیستم اداره مملکت و قوانین موضوعه کافی و همچنین آموزش و پرورش و مسلح به علم روز.
هر چقدر از سلطه مغول بر سرزمین های تسخیر شده می گذشت آنها به خوبی متوجه ضعف منطق، فلسفه، تمدن و.... خود می شدند و بیش از پیش جذب روش فکر کردن اقوام زیر سلطه خود می شدند.
شکی نیتس روح انسان پرسشگر، کلی بین و موحد و یا بهتر بگوئیم واحد محور است و مغول ها وقتی با تفکراتی مانند تفکر اسلامی آشنا شدند خود را در برابر نظامی جامع و کامل می دیدند و به همین دلیل ضعف های شناختی و تمدنی خود را مشهودتر از پیش می دیدند.
به آرامی شکل مظروفی را که تسخیر کرده بودند به خود گرفتند و جذب فرهنگ ایرانی و چینی و اروپایی شدند و در آخر به طور کامل تفکر خود را از دست دادند.

اما این استحاله فرهنگی مقدمه نابودی حاکمیتی آنها هم شد.
شاید بتوان با تکیه بر آرا ابن خلدون این وضعیت را بهتر تشریح و توضیح داد.
ابن خلدون قائل است که تمدن ها بر اساس تفکری شکل می گیرند و بر همان اساس اقدام می کنند و این روح تمدنی را عصبیت می نامد و پایه شکل تمدن ها را عصبیت و جنگ می خواند و سپس به مراحلی پنجگانه در مورد تمدن ها اشاره می کند که ابتدا مرحله عصبیت و حمله و تسخیر است و مرحله بعد استقرار و حاکمیت و سپس مرحله پذیرش فرهنگ اقوام مسخر شده و مرحله بعد تسامح و تساهل و مرحله آخر دوری از جنگ و عصبیت اولیه و سپس نابودی توسط تمدنی دیگر.
مغول دقیقا به همین وضعیت در آمدند ابتدا با تکیه بر عصبیت های قبیله ای و جنگاوری به دنیا مله و آن تسخیر کردند و سپس جذب فرهنگ های آنها شده و مشهون در این پیشرفت و مدنیت شدند و سپس به آرامی همان فرهنگ را پایه حکومت و زندگی خود قرار دادند و در نهایت شهری زدگی و تمدن زدگی آنها را از آن حالت جهد و تلاش خارج و به تن پروری و تن آسایی و حرکت به طرف مظاهر نرم تمدنی یعنی شعر و هنر سوق و در نهایت توسط قوم بعدی یا قوم های تسخیر شده نابود شدند و حاکمیت خود را از دست دادند.

در واقع ابن خلدون به دوری بودن تمدن ها اشاره می کند که هر تمدنی دارای قوس صعود و قدرتی است و سپس به قوس نزول می رود و نابود می شود و تمدنی دیگر جایگزین آن می شود.
به نوعی می توان ادعا کرد اولین فردی که بعد از اخوان الصفا و نظرات آنها در مورد فلسفه تاریخ به تشریح تاریخ بر اساس فلسفه تاریخ پرداخت ابن خلدون اندلسی است و این روش تاریخ نگری از آن به بعد به یکی از تفکرات بسیار مهم در فلسفه و تاریخ تبدیل شد و بسیاری از افراد و نحله های دیگر به این روش به تاریخ نگریستند و نظریاتی چون تمدن های خطی هم از دل همین نگرش بیرون آمد.

امیدوارم مطلب مورد توجه نظر دوستان قرار گرفته باشه.

[b][color=#ff0000]نویسنده: فتح[/color][/b]
[b][color=#ff0000]استفاده از مطلب با ذکر دقیق منبع و نام نویسنده مجاز است.[/color][/b]
  • Upvote 8

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[quote]
شگر مغول ها دارای نظم خاصی بود و از گروه های ده هزار نفری، هزار نفری، صد نفری و ده نفری تشکیل شده بودند و هسته اصلی لشگر که گروه های ده نفری بود
[/quote]
این نوع تقسیم بندی بیشتر به چینی ها بر می گرده که در دوران Waring state یک تقسیم بندی به نام گو ( gou ) ( 5 ) به وجود آورده بودند و کوچکترین جزء لشکر رو گروه های 5 نفری از سربازان قرار داده بودند


[quote]
ابن خلدون قائل است که تمدن ها بر اساس تفکری شکل می گیرند و بر همان اساس اقدام می کنند و این روح تمدنی را [b]عصبیت [/b]می نامد و پایه شکل تمدن ها را عصبیت و جنگ می خواند و سپس به مراحلی پنجگانه در مورد تمدن ها اشاره می کند که ابتدا مرحله عصبیت و حمله و تسخیر است و مرحله بعد استقرار و حاکمیت و سپس مرحله پذیرش فرهنگ اقوام مسخر شده و مرحله بعد تسامح و تساهل و مرحله آخر دوری از جنگ و عصبیت اولیه و سپس نابودی توسط تمدنی دیگر.
[/quote]

خدا از سر تقصیرات ابن خلدون نگذره که با این نظریه ش چهارتا احمق رو به این فکر می ندازه که برای قوی شدن باید برگردن به احکام بیابان نشینشون و بعدش ، در دنیا فساد کنند ! ویرایش شده در توسط blender

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[quote name='blender' timestamp='1405770096' post='394324']
این نوع تقسیم بندی بیشتر به چینی ها بر می گرده که در دوران Waring state یک تقسیم بندی به نام گو ( gou ) ( 5 ) به وجود آورده بودند و کوچکترین جزء لشکر رو گروه های 5 نفری از سربازان قرار داده بودند
[/quote]
نمیشه به کس خاصی نسبتش داد و تقریبا هر کسی که لشگری درست می کرده از این استفاده می کرده.
برای نمونه ساختار لشگر ایران حتی در زمان هخامنشی ها هم گفته میشه اینطور بوده و گارد جاویدان دقیقا همین ور بوده. زمانی که داشتم مطلب رو می نوشتم خواستم اشاره کنم ولی نمیهش اثبات کرد این رو از ایرانی ها گرفتن.
صد البته چین هم امپراوری عظیم و منظمی بوده و می تونستن ازش نمونه برداری کنن.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[quote name='fath' timestamp='1405770361' post='394325']
نمیشه به کس خاصی نسبتش داد و تقریبا هر کسی که لشگری درست می کرده از این استفاده می کرده.
برای نمونه ساختار لشگر ایران حتی در زمان هخامنشی ها هم گفته میشه اینطور بوده و گارد جاویدان دقیقا همین ور بوده. زمانی که داشتم مطلب رو می نوشتم خواستم اشاره کنم ولی نمیهش اثبات کرد این رو از ایرانی ها گرفتن.
صد البته چین هم امپراوری عظیم و منظمی بوده و می تونستن ازش نمونه برداری کنن.
[/quote]

چین رو گفتم چون توی چین ، حتی نام حکومت و ژنرالی هم که این تقسیم بندی رو برای اولین بار اجرا کرد مشخص هست !

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
پست های طولانی معمولا خواننده نداره . سعی کنید مطالب رو کوتاه و در چند پست بنویسید . به علاوه از عکس تزئنی هم استفاده کنید.
  • Upvote 2

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[quote name='blender' timestamp='1405770623' post='394328']
چین رو گفتم چون توی چین ، حتی نام حکومت و ژنرالی هم که این تقسیم بندی رو برای اولین بار اجرا کرد مشخص هست !
[/quote]
بله ولی متاسفانه این تاریخ نگاری در خاورمیانه کمی ضعیف بوده وگرنه تا جایی که می دونیم در 2500 سال پیش هخامنشی ها همین کار رو انجام میدادن.
جالب این هست که جایی خونده بودم هخامنشی ها ظاهرا از لحاظ شمارش کمی مشکل داشتن و برای محاسبه از اتاق هایی استفاده می کردن البته نمی دونم چقدر سندیت داره

یحتمل نمیهش که هر سپاه و لشگری رو بدون نظم و تقسیم بندی هدایت کرد و پایه اولین لشگرهایی هم که توسط مادها به تقلید از آشوری ها گذاشته شده بود باید همین شاخصه رو دارا بوده باشه

[quote name='mahdiarmy' timestamp='1405774785' post='394344']
پست های طولانی معمولا خواننده نداره . سعی کنید مطالب رو کوتاه و در چند پست بنویسید . به علاوه از عکس تزئنی هم استفاده کنید.
[/quote]
چه انتظارات بیجایی دارید برادر من. icon_cheesygrin
فتح همین که پشت زده همه باید یک نون می خورن 10 تا صدقه بدن icon_cheesygrin
ما هر چند سال یکبار یه پشت میدیم.

حق با شماست و ان شاء الله بعدا همین روند رو در پیش خواهم گرفت.
  • Upvote 1

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[right]سلام وخسته نباشید[/right]
[right]تقریبا تمام نکاتی که گفتید درست بود من ف فقط یکی دو نکته اضافه می کنم[/right]
[right]شاید مغولها در بعد تاکتیکی عملیات نظامی رو به صورت چریکی انجام می دادند اما در بعد استراتژیکی اصلا این جوری نبودند[/right]
[right]ساختار فرماندهی نظامی مغولها ساختار فرماندهی مشابه ساختار ارتشهای کلاسیک امروزی بوده و فکر کنم بیشتر از سپاه ایران د راون زمان به ارتشهای کلاسیک شبیه بوده[/right]
[right]ارتش ایران در زمان خوارزمشاهیان به اشتباه ارتش ایران خوانده می شده خوارزمشاهیان از خانواده های ترک زبانی بودند که مثل غزها و سلجوقی ها مدتی بر ایران حکومت کردند و البته هسته ی اصلی سپاه اونها ترک ها بودند که از نظر روشهای جنگی شباهت زیادی به خود مغولها داشتند[/right]
[right]البته خود سپاه مغول هم مغول واقعی نبودند. هسته ی اصلی سپاه چنگیز مغولها بودند ولی هر جا که می رفت از شکست خورده ها به سپاه خودش اضافه می کرد. سپاهی که به خوارزمشاهیان حمله کرد دارای تعداد زیادی ترک مسلمان، قرائیتی، چینی،تاتار و اقوام دیگه بود و تعداد مغولها در اون سپاه واقعا محدود بود. اینه که اگر بگیم اره مغولها قدشون این قد بود و هیکلشون انقدر یه مقدار خواننده رو به اشتباه می ندازه چون فکر می کنند سپاه چنگیز یه دست همشون مغول بودن[/right]
[right]مغولها تا زمانی که در مغولستان بودند در تاکتیکهای حمله به شهر و برج و بارو ضعیف بودن ولی بعدها این ها رو از مهندسین چینی یادگرفتن[/right]
[right]یکی از مشکلات سپاه خوارزمشاهی این بود که اصلا در برابر مغول وارد جنگ روبرو نشد بلکه رفتن داخل برج و باروی شهرها پنهان شدند و شد آنچه شد[/right]
[right]دیگر مشکل بزرگ خوارزمشاه این بود که برداشت سپاهیانش رو از ترس کودتا در شهرهای مختلف پراکنده کرد و زمانی که چنگیز بهش حمله کرد یه سپاه مقتدر و یک دست و بزرگ نداشت[/right]
  • Upvote 2

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
به دلیل طولانی بودن جواب جناب کیانی پست رو دو بخشی تقدیم می کنم.
بخش اول:

ممنون جناب کیانی...
خدمت شما عرض کنم که لشگر مغول ها لشگر کلاسیکی بود به این دلیل که عنصر اصلی ارتش کلاسیک یعنی ارتباطات بالا به پایین و همچنین از همه مهمتر نظم رو در خودش داشت اما بله شما دقیقا درست گفتید در روش جنگ از روش های چریکی و پارتیزانی استفاده می کردن.

در واقع اونها یک لشگر چریکی بودن نه گروه های متفرق چریکی اما اینکه دلیل این امر چه هست شاید بشه اینطور جواب داد که بسیاری از متفکرین و جامعه شناسان و روانشاسان اعتقاد دارن محیط، امکانات و لوازم در دسترس آب و هوا، جغرافیا، فرهنگ و... تاثیر فراوانی در شکل گیری نحوه و روش های تربیت، قوانین اجتماعی و موردی که مدنظر ما هست یعنی روش های رزم داره.
مغول ها و به طور وسیع تر کل اقوام صحرانشین شمال چین و شمال شرقی آسیا روش رزمی و شیوه زندگی مشابهی در طول تاریخ چندین هزار ساله خودشون داشتن، و همگی هم روال تاریخی مشابهی رو طی می کردن و عمدتا همیشه روال مهاجرت و تاراجی از شمال به جنوب یعنی به طرف چین، شمال به غرب از مسیر شمال دریای کاسپین و همچنین شمال به جنوب غربی یعنی هند و فلات ایران داشتن و همیشه در طول تاریخ همینگونه رزم و همینگونه زندگی داشتن.

اگر بشود به مستندات تاریخی فعلی که کمی غیر مطمئن و گاها مجعول هست استناد کرد میشه ادعا کرد بسیاری از تمدن های بزرگ تاریخ از روال همین مهاجرت ها به وجود اومده و یکی از این مهاجرت های بزرگ که آقای پیرنیا نسل اروپایی ها و حتی ایران و هند رو از اون می دونه مهاجرت آریایی ها به آسیا و اروپا هست که همگی آسیا و اروپا رو از نسل آریایی ها می دونه.

به طور طبیعی زندگی صحرا نشینی ایجاب می کرده اینگونه رزم و اینگونه روش زندگی داشته باشن.
همین اقوام پایه گذار جنگ های چریکی و پارتیزانی بودن اون هم نه در زمان مغول ها و حمله اونها به جهان بلکه این روش توسط پارتی های ایرانی هم استفاده میشده و این نامگذاری اصلا به همین دلیل هست. جالب توجه هست که برخی پارت ها رو فقط از نظر ریشه نسلی آریایی می دونن و اونها رو بیشتر دورتر و غریبه تر با آریایی ها اصلی یعنی پارش ها و مادها می دونن و میگن اینها بیشتر شبیه همین اقوام شمال شرقی آسیا بودن.

این روش در تاریخ رزم موند و همیشه برای لشگر ها بزرگ مشکل درشت کرد و شاید بشه ادعا کرد امروز دکترین دفاع و جنگ نامتقارن سپاه ایران ارث برده از همین روش هست و اگر واقعا درست اجرا بشه مطمئنا برای ارتش های کلاسیک و بزرگ مشکل درست خواهد کرد(صد البته عوارشی هم داره که بحث ما نیست فعلا).

جناب کیانی تقریبا نمیشه قبول کرد سپاه ایران کلاسیک نبوده چون وقتی کشوری از نظر فرهنگی و حکومتی دارای سیستم مرکز محور هست لاجرم تشکیل ارتش کلاسیک هم میده منتهی مشکل جایی دیگه بود که جلوتر توضیح خخواهم داد که چرا ارتش ایران از مغول ها شکشت خود و نه تنها ارتش کلاسیک ایران بلکه ارتش منظم و کلاسیک چین و روم و اروپایی ها هم شکست خوردن.
اما تمام اقوامی که وارد کشور ایران میشدن و صاحب و ارث بر تمدن منظم و دیوانسالاری ایرانی می شدن لاجرم برای اداره کشور به طرف سیستم ایرانی در مدیریت و نظامی گری پیش می رفتن و اون چیزی جز ارتش منظم و کلاسیک و... نبوده. سیستم حکومت مرکز محور لازمه اش همین بوده و اون چیزی که بنده در کتابی در مورد سلطان جلال الدین خوندم دقیقا نشون میداد ارتش ایران کلاسیک و منظم بوده و منتهی مشکل جایی دیگه بود.

اما در مورد مغول ها که در تاریخ به صورت مصطلح به این اقوام مهاجر و مهاجم گفته میشده در واقع لفظی هست که اصطلاحی استفاده میشه و واقعیت چیز دیگری بوده. این اقوام 9 قبیله اصلی داشتن و مغول هم تنها یکی از اونها بودن تاتار، مغول، غُزها و... که نده اسمشون رو فراموش کردم و همگی در همون منطقه تمدنی ساکن بودن منتهی برای چندین صده تاتارها متحد و خراجگزار امپراطوری چین بودن و بقیه اقوام ترک رو از تاخت و تاز به سرحدات چین باز می داشتن و به نوعی رهبری می کردن. منتهی اتفاقی که می افته این هست که پدر پنگیز یا بهتر بگیم تموچین با این قبایل به مشکل می خوره و یکی از اونها رو در جنگ شکست میده و بعدتر با یکی دیگه متحد میشه. اما در نهایت در توطئه ای ترور میشه و با سم کشته میشه. اونها به خانواده تموچین حمله می کنن و تموچین و چند ده نفری مهاجرت یا بهتر بگم فرار می کنن به دره ای و اونجا به آرامی شروع می کنه به متحد کردن و سربراه کردن قبایل مختلف مغول و سپس بقیه قبایل بزرگ دیگه رو هم شکست میده و لشگر بزرگی تهیه و چین و ایران رو مورد تاخت و تاز قرار میدن.
  • Upvote 1

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
بخش دوم:
ابتدا این اقوام رو به دلیل معروفیت تاتار ها تاتار می نامیدن ولی بعد از شهرت مغول ها مغول خوانده میشن و به همه این قبایل گفته میشده مغول.
اما قرابیت و نزدیکی فراوانی به هم داشتن و ممکنه بوده کمی هیکل مثلا تاتارها یا غزها بزرگتر بوده یا قرقیزها قد بلندتری داشتن ولی در کل بازم هم مثل ایرانی ها تنومند نبودن و همچنین رومی ها.
هسته لشگر و فرماندهان لشگر چنگیز رو همین طایفه مغول ها تشکیل میداده و بقیه ارتش و لشگر هم از بقیه ترک ها و.. بوده مگر اینکه کسی واقعا خودش و وفاداری خودش رو اثبات می کرده تا به مناصبی برسه.

اما اشاره شما باز هم متین هست اصولا مغول ها تا زمانی صحرانشین بودن دارای ابزار و آلات رزم پیشرفته نبودن و حتی در ریخته گری و سلاح سازی هم بسیار ضعیف بودن ولی بعد از فتح چین به آرامی به نفت سیاه وو باروت و ابزار جدید آشنا میشن و تکیه بعدی اونها در فتوحات همین فناورهای ها و تجربیاتی بود که در این جنگ به دست آوردن. و برخی اوقات هم این فناوری ها و ابزار رو توسط خائینین به دست می آوردن.

اما برسیم به مطلبی که قبلتر گفتیم و اشاره کردیم. و اون مشکل ارتش ایران در اون زمان.
به خوبی در اون مطالبی که بنده حقیر خوندم لشگر ایران منظم و کلاسیک بوده و میراث بر مشکلات همین نوع لشگرها... یعنی سنگینی اسلحه و از همه بدتر عدم تحرک و سبکی لازم.
خوارزمشاهی ها بخصوص سلطان محمد از مغول ها ترسیده بودن و به همین دلیل همونطوری که فرمودید داخل قلعه ها و بارو ها رفتن و فکر می کردن اونها رو نجات خواهند داد اما نمی دونستن که مغول ها خودشون رو درگیر گرفتن قلعه به قلعه نمی کنن و همون زمانی که اولین قلعه در سرحد مرزی رو مورد هجوم قرار میدن به تمام راه های تدرکاتی و قلاع و شهرهای تا 200 کیلومتر پشت سر هم در زمان 24 حمله می کردن وشوک این حمله و این پیشروی باور نکردنی اصولا توان دفاع رو می گرفته چون قلعه و شهر دیگری که در فاصله 100 کیلومتری بود نه پیک و پیغامی دریافت می کرد که به ما امروز حمله شده(تمام راه ها نا امن و پیک ها کشته می شدن توسط مغول ها) و نه در اون دوران انتظار چنین اتفاقی رو داشتن و همیشه هم فکر می کردن قلعه جلویی تا سقوط نکنه اینها در امان هستن.
از طرفی قلاع همیشه در سرحدات و مراکز بودن ولی اینها امکان تنفس رو می گرفتن و تمام شهرهای دور و ور و آبادی ها رو تسخیر می کردن.

لشگرهای داخل قلعه ها هم یا با خیانت کسی باز می شده درها و قتل عام می شدن و یا زیر بار تیراندازها و منجنیق ها تلفات می دادان و در عرض مدت کوتاهی با محاصره کارشون تمام می شده.

البته گاهی ارتش ها از داخل قلعه ها هم خارج میشدن برای رزم ولی فایده ای نداشتن به این دلیل که مغول ها رپمشق عملیات دور می کردن و فقط تیراندازی رو در دستور قرار می دادان و با هر پیشروی این ارتش سنگین اسلحه و کند خیلی راحت فقط عقب نشینی می کردن و بعد از روش کمین های عنکبوتی بسیار بزرگ منطقه ای و نقطه ای استفاده ور دشمن رو از پا در میاوردن.
در واقع لشگر ایرانی حتی چینی و اروپایی وقتی به تعقیب اونها می پرداختن بدتر در دام تاکتیک اونها گرفتار و نابود می شدن. گاهی حتی سیاست زمین سوخته رو هم اجرا می کردن و هیچ آب و غذا و علوفه ای باقی نمی زاشتن و بعد از چند روز تعقیب و گریزی لشگر ایرانی خودبخود از گرسنگی و تشنگی می مردن.

دلیل این شکست ها این بوده که اینها هر کدام 6 7 تا اسب داشتن و تمام بار و بنه علوفه رو حمل می کردن خیلی راحت کیلومترها عقب می نشستن و ایرانی ها دبنال اینها می رفتن بعد از طی چند فرسخ اینها هی اسب عوض می کردن و همیشه اماده و قبراق بودن ولی اسب ایرانی ها خسته و حتی سقط میشد سپس اینها برگشته وب ا محاصره سپاه سنگین اسلحه ای که الان مرکبش رو هم از دست داده بود و نمی تونست کاری جز دفاع دایره ای و دورآدور بکنه شروع می کردن به تیراندازی و بعد از مدتی همگی رو نابود می کردن.

در واقع لشگر کشی کلاسیک همون چیزی بوده که اینها منتظرش بودن.

سلطان جلال الدین با همین روش با اونها جنگید و البته چندین مورد خریت کرد و کشت و کشتارهای داخلی و خیانت های داخلی هم کرد ولی لشگرهاش یکی بعد از دیگری شکست می خورد و عقب می نشست و در آخر نابود شد.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[quote]
جالب توجه هست که برخی پارت ها رو فقط از نظر ریشه نسلی آریایی می دونن و اونها رو بیشتر دورتر و غریبه تر با آریایی ها اصلی یعنی پارش ها و مادها می دونن و میگن اینها بیشتر شبیه همین اقوام شمال شرقی آسیا بودن.
[/quote]

فتح جان تقریبا که نه، تحقیقا تمام منابع آکادمیک پارتها رو از سکاها میدونند که کلا قومی ایرانی بودند و هیچ شباهت ظاهری و زبانی و نژادی سکاها با اقوام شمال شرقی آسیا نداشتند تقریبا تمام آسیای مرکزی از استان سینکیانگ قزاقستان ازبکستان و ترکمنستان و شامل قفقاز محدوده زندگی سکاها بود اقوام آلتایی ترک زبان تنها از قرن چهارم میلادی هست که کم کم به این ناحیه وارد میشند.
  • Upvote 1
  • Downvote 1

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

ایجاد یک حساب کاربری و یا به سیستم وارد شوید برای ارسال نظر

کاربر محترم برای ارسال نظر نیاز به یک حساب کاربری دارید.

ایجاد یک حساب کاربری

ثبت نام برای یک حساب کاربری جدید در انجمن ها بسیار ساده است!

ثبت نام کاربر جدید

ورود به حساب کاربری

در حال حاضر می خواهید به حساب کاربری خود وارد شوید؟ برای ورود کلیک کنید

ورود به سیستم

  • مرور توسط کاربر    0 کاربر

    هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.