امتیاز دادن به این موضوع:

Recommended Posts

سلام من يه سوال تو ذهنم هست اينه كه الان اون كجاست ؟ آيا زنده است ؟ بعضي ها ميگند دست اسرائيله !!! چطوري اونجاست ؟

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

نوشتاری خواندنی از سعید قاسمی پیرامون سردار اسطوره‌ای جبهه‎ی مستضعفین
احمد متوسلیان؛ فرمانده بی‎نشان و موسس حزب الله لبنان
 

 

گروه تاریخ- نوشتاری که در پیش رو دارید، متنی است از مهندس سعید قاسمی، یکی از همرزمان سردارجاویدالاثر حاج احمد متوسلیان که سال گذشته و در آستانه سالگرد ربوده شدن وی و سه دیپلمات ایرانی در لبنان به رشته تحریر درآمده است. نظر به حضور سعید قاسمی در سالیان پررنج مبارزه از جبهه های کردستان تا جنوب کشور و سپس سوریه و لبنان، در کنار این سردار اسطوره ای جبهه مستضعفین، این نوشتار خواندنی، مجددا به دوستداران حاج احمد متوسلیان تقدیم می شود.

[align=center]1184518210721016523216715018115523112301[/align]

يك قوم تو را شهيد مي‌خوانند
يك قوم تو را اسير مي‌دانند

اما چه كنم كه ناجوانمردان
تصوير تو را زخويش مي‌رانند

مرحوم محمد رضا آقاسی

اشاره

به‌راستي كه «انتظار» چه سخت است و نيز چشم به راه بودن عزيزي كه حاضري براي ديدنش جانت را هم بدهي. همانند «يعقوب» كه سالها چشم انتظار «يوسف» بود هم به كهف دل و هم به اشك چشم. تو گوئي اين تقدير آدميزاد است، انتظار را مي گويم. چرا كه خداوند قامت دين و عزت بندگانش را بر قيام مومنین و منتظران استوار كرده است و ذلت شان را در قعود، ودر اين ميان ناب ترين مكتب وحي (مذهب اهل بيت(ع)) را به‌درستي «مذهب انتظار» ناميده اند. مذهبي كه پيروانش را يعقوب وار به چشم انتظاري «يوسف زهرا» فراخوانده اند. و از ميان يعقوبان زمانه پر بلاي ما كه به ابتلاي فراغ يوسفشان آزموده شدند يكي هم يعقوب داستان ماست.
[align=left]
3669.jpg
[/align]
26 سال بود كه حاج غلامحسين هر روز كه براي نماز صبح برمي‌خواست، نمازش را به اين اميد اقامه مي‌كرد شايد كه امروز چشمش به جمال برومند فرزندش و قامت رشيدش منور گردد. 26 سال بود كه حاج غلامحسين صاحب قنادي متوسليان هر روز به اين اميد كه امروز شيريني رهايي پسرش را خواهد پخت، كسب روزانه‌اش را آغاز مي‌كرد. 26 سال بود كه حاج غلامحسين اميد آن را داشت كه امروز ديگر خبر آزادي فرزندش را به مادر احمد خواهد داد و او را از انتظار خواهد رهانيد.

زمزمه هر روزه حاج غلامحسين در اين 26 سال با خود اين بيت حافظ بود كه:

يوسف گمگشته باز آيد به كنعان غم مخور
كلبه احزان شود روزي گلستان غم مخور

26 سال كه براي او 26 سال حسرت بود، رنج بود، آب شدن بود، 26 سال سوختن و دم برنياوردن و 26 سال داغ فراغ فرزند بر دل. 26 سالي كه شاه بيت دعاهاي شب و روز پدر اين بيت بود كه:

آن سفر كرده كه صد قافله دل همره اوست، هر كجا هست خدايا به سلامت دارش

فرزندي كه 26 سال پيش براي اداي تكليف و مأموريتي كه ولي امر زمانه، انقلاب و نظام بر دوشش نهاده بود و به منظور جهاد با فرزندان صهيونيست آل يهودا و دفاع از مردمان مظلوم و رنج ديده سرزمين سدر و سلام رنج هجرت و جهاد و نيز اسارت را به جان خريد. هجرتي بي‌بازگشت توأم با 26 سال بي خبري از سرنوشت او و همرزمانش. هجرتي براي جهاد كه ثمره بزرگي بر جاي نهاد. رويش شجره طيبه مقاومت اسلامي در خاك سرزمين سدر و سلام، شجره اي طيبه كه ثابت كرد خانه غاصبين قدس از لانه عنكبوت هم سست تر است.

احمد اگرچه نيامد اما حاج غلامحسين رفت. حاج غلامحسين در اين 26 سال هم‌چون پروانه در شعله‌هاي آتش اشتياق وصل احمد سوخت تا به مقام فناء رسيد و اگرچه به وصل احمد نرسيد اما به وصل خداي احمد رسيد و اين چنين شد كه «حاج غلامحسين متوسليان» در شب شانزدهم خرداد ماه 1387 دعوت حق را لبيك گفت و به ملكوت خدا پيوست.

داستان يوسفان گمگشته سرزمين ما هنوز به سرانجامي نرسيده است و پدراني «يعقوب وار» چشم انتظارند آنچنان كه گاه اين چشم انتظاري با ملك مرگ پيوند مي خورد و بوي پيراهن به جای عطر ياس به بوي كافور تبديل مي شود. سالگرد اسارت 4 ديپلمات، بهانه‌اي شد تا ديگربار خاطره شير در زنجير، حيدر كرار رزمندگان صف‌شكن سپاه خميني(ره)، علمدار رشيد تيپ خيبرشكن 27 محمد رسول‌الله(ص) و فاتح خرمشهر، «حاج احمد متوسليان» از بايگاني به‌در آيد. همو كه اگر اميرمؤمنان در وصف «مالك اشتر نخعي» سردار بي بديل سپاهش فرمود «انه سيف من سيوف الله» هم بر اين قياس مي‌توان احمد را نيز «شمشيري از شمشيرهاي خميني» انگاشت. مرد غريبي كه هنوز از يادها نرفته است با آنكه تا هم امروز پيش از 9826 روز از اسارت‌اش در دستان فرزندان صهيونيست آل يهودا مي‌گذرد. مردي كه كافي بود تا فقط يكبار طعم هم‌نفسي با او را چشيده باشي تا حلاوت آن هم نفسي مانع از آن شود كه او را از لوح ضميردلت پاك كني و بر آن باشي، تا حلاوت يادش را هماره با خود داشته باشي و نه يادش را، كه صلابتش را، مهر و عطوفتش را، چشمان نافذ و پر از شرمش را، تدبير و درايتش را و مهمتر از همه ولايت پذيريش را.

اين نوشتار در حكم «يادكرد» و غبارروبي از ياد و خاطره حاج احمد متوسليان است. مردي كه به شهادت كارنامه عملياتي و جهادي‌‌اش، به مثابه زبده‌ترين و نخبه‌ترين فرمانده عملياتي و رزمي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي تا مقطع اسارتش توانست تيپ تازه تأسيس «محمد رسول‌الله (ص)» را به مرتبه و مقام زبده‌ترين و برترين يگان رزمي سپاه پاسداران بركشد و اين جايگاه را طي 2 عمليات غرورآفرين «فتح‌المبين» و «الي‌بيت‌المقدس» تثبيت نمايد. مردي كه با چنين كارنامه درخشان و بي نظيري در عداد بي‌ادعاترين و متواضع‌ترين فرماندهان جنگ قرار داشت و به چيزي جز اداي تكليف و اجراي امر ولي تا پاي جان نمي‌انديشيد.

اين قلم مناسب ديد در سالگرد اسارت احمد و در پاسخ به روايت مغشوش، نادرست، تجديدنظرطلبانه و شبهه افكنانه يكي از نامزدهاي انتخابات دهم رياست جمهوري كه از قضا خود در آن زمان از مسئولين ارشد اجرایي كشور و دست اندر كار آن قضايا بوده است، يك‌بار براي هميشه اين مهم را به انجام رساند. حقيقت احمد متوسليان و حركت ولایي و ايماني‌اش و نيز حقيقت امامِ احمد تابناك‌تر و تابنده‌تر از آنست كه مغرضان و كج انديشان بتوانند در پي تكذيبش بر آيند كه « شجره طيبه» اي را ماند كه «اصلها ثابت و فرعها في السماء».

misagh3.jpg

لبنان سرزمين بي‌دفاع

26 سال پيش از اين در روز پنجم ژوئن 1983 برابر با پانزدهم خرداد ماه 1361 و درست 12 روز پس از فتح عظيم خرمشهر در عمليات «الي بيت‌المقدس» كه از نظر استراتژيست هاي جهاني به مثابه شكسته شدن ستون فقرات ارتش بعث صدام حسين تكريتي تلقي شد، رژيم صيهونيستي طي عملياتي تحت عنوان «صلح براي الجليل» خاك لبنان بي‌دفاع را از زمين، هوا و دريا را مورد هجومي سرتاسري و همه جانبه قرار داد. حمله‌اي تهاجمي كه بر اساس دكترين نظامي ارتش فاشيستي نازي‌ها در جنگ بين‌الملل دوم تحت عنوان «حمله برق‌آسا»BLITZKRIEG طراحي شده بود. استراتژي نظامي كه اساس آن بر 2 ستون «آتشباري پر حجم وسنگين» وحملات گسترده و برق‌آساي زميني استوار بود.

حمله زماني آغاز شد كه ژنرال «آريل شارون» وزير جنگ دولت مناخيم بگين در حالي كه در كنيساي مركزي بيت‌المقدس «تفيليم» (لباس مذهبي يهود در هنگام اداي نماز يوميه) بر تن كرده و مشغول انجام «تفيلاي» (نماز) يهود بود، واژه عبراني «اوراني» (به معناي درخت سدر) بر زبان آورد، واژه اي كه همان رمز آغاز عمليات صلح براي الجليل بود، واين يعني آغاز حمله همه جانبه به لبنان بي دفاع.

طرح عمليات تهاجمي چنين بود كه نيروي هوايي رژيم صيهونيستي IAF،310 فروند جنگنده شامل انواع فانتوم F-4ايگل 15-F و فالكنF-16 و هم‌چنين جنگنده‌هاي «كفير» ساخت اسرائيل را در كنار 7 لشكر از 9 لشكر زرهي نيروهاي زميني اسرائيل را كه به‌وسيله 4 تيپ ويژه و نيرو مخصوص «گولاني»، «گيوعاتي»، «ناخال» و «تزانهانيم» (چترباز) تقويت شده بود، سامان داده بود، به انضمام تمامي ناوگان دريايي ارتش صيهونيستي. تهاجم زميني در 4 محور عملياتي از جنوب لبنان آغاز شد و قرار بود تا قلب بيروت پيش تازد و با تصرف بيروت كار را به اتمام رساند و اين يعني تصرف دومين پايتخت اسلامي پس از قدس شريف به‌دست صيهونيست‌ها.

دولت بگين از زبان آريل شاورن طي يك كنفرانس مطبوعاتي اهداف خود از تهاجم به لبنان را چنين بيان مي‌كند:

1-اخراج چريك‌هاي سازمان آزاديبخش فلسطين PLO از لبنان.

2-ايجاد منطقه‌اي امنيتي به وسعت 40 كيلومتر مربع در منطقه مشترك بين لبنان و فلسطين.

3-روي كار آوردن حكومتي دست نشانده در لبنان و منعقد كردن قرارداد جداگانه‌اي مانند كمپ ديويد با آن.

جالب آنكه اسرائيل از حيث زماني، هنگامي حمله را آغاز كرد كه جهانيان سرتا پا سرگرم خيمه شب‌بازي بازي‌هاي جام جهاني فوتبال در اسپانيا بودند و لذا اسرائيل از اين غفلت جهانيان به خوبي سود جست. (آنچنانكه 24 سال بعد در هنگام جام جهاني فوتبال 2006 هجوم به غزه و لبنان را در جنگ 33 روزه سامان داد)

اما حقيقت آن بود كه اهداف تهاجم به لبنان به اهداف فوق محدود نبود و اين تنها ظاهر قضيه بود. حقيقت آن بود كه رژيم صهيونيستي و حامي جهاني‌اش ايالات متحده امریکا و نيز غرب، مقاصد پيچيده‌تر و خطرناك‌تري را تعقيب مي‌كردند. درست يك هفته پيش از آغاز تهاجم يعني در روز نهم خرداد 1361 (29 مي 1982) ژنرال الكساندرهيگ وزير خارجه وقت امریکا طي مصاحبه‌اي مطبوعاتي «استراتژي بين‌المللي» امریکا را معطوف به حل 3 بحران بين‌المللي اعلام كرد؛

نخست حل «بحران جنگ ايران و عراق».هيگ اعلام كرد اكنون ايران، ارتش عراق را از شهرهاي اشغالي خود از جمله بندر خرمشهر به بيرون رانده و قادر به ورود به خاك عراق مي‌باشد و دولت پرزيدنت «صدام حسين» به عنوان دوست ما در خاورميانه در خطر تهاجم امواج انساني نيروهاي «آيت‌الله خميني» هستند و اين بحران بايد هرچه زودتر به نفع ما پايان پذيرد.

بحران دوم، ا حتمال شكل‌گيري يك جريان مكنده جديد بين‌المللي كه موجبات اتحاد كشورهاي منطقه خليج فارس و خاورميانه را در جهتي مذهبي فراهم آورده و امنيت ملي ايالات متحده امریکا را به خطر بياندازد؛

و بحران سوم، مشكل حضور نيروهاي سازمان ملل در جنوب لبنان و تداوم جنگ 7 ساله داخلي در لبنان كه فجايع عظيم انساني را ايجاد كرده كه دولت ايالت متحده، تمام توان خود را براي اتمام اين بحران به كار خواهد بست. (منبع ش 3، ص 133-132)

در واكنشي كم‌سابقه نسبت به اين سخنان هيگ، «اسحاق شامير» وزير خارجه كابينه بگين، از طريق سفير حكومت صيهونيستي در واشنگتن يادداشت اعتراض‌آميز دولت صهيونيستي را به وزارت خارجه امریکا تحويل مي دهد. مهمترين بخش پيام مزبور اين است كه چرا اسرار و اهداف نظامي دولت اسرائيل در تريبون‌هاي عمومي آن هم از طريق شخص وزير خارجه ايالات متحده امریکا فاش مي‌شود؟ (همان ص 133)

آنچه از زبان هيگ خارج شد، در كنار فتح بزرگ خرمشهر و شكسته شدن كمر ارتش عراق و دژهاي حزب بعث در برابر امواج نوراني انقلاب خميني به خوبي روشنگر آن بود كه در حقيقت تهاجم اسرائيل به لبنان در پي چه بود و چه هدفي را دنبال مي‌كرد؟

اما بهانه اين تهاجم كه از مدت‌ها پيش برنامه‌ريزي آن آغاز شده بود، در نيمه شب پنجشنبه 13 خرداد ماه 1361 (3 ژوئن 1982) فراهم آمد، آن هنگام كه «شلوموآرگوف» سفير تل آويو در لندن، در خارج از هتل «دورچستر» لندن با گلوله‌هاي نيروهاي گروه «ابونضال» به زمين دوخته شد.

ابونضال (صبري البنا) عضو پيشين سازمان آزاديبخش فلسطين، يكي از تندروترين و افراطي‌ترين عناصر اين سازمان به شمار مي‌آمد كه از سوي دولت بعث عراق حمايت مي‌شد و نيز به دليل مخالفت با رهبري عرفات از اين سازمان انشعاب كرد و با تأسيس «سازمان اقدام انقلابي» بيش از پيش خود را به رژيم بعث عراق نزديك ساخت. از همان نخستين ساعات حمله اين گروه به سفير اسرائيل در لندن، اينگونه به نظر مي‌رسيد كه اين ترور دقيقاً به خاطر ايجاد انگيزه‌اي براي حمله ارتش اسرائيل عليه نيروها و پايگاه‌هاي عرفات در لبنان طراحي شده بود. نام ياسر عرفات و ديگر رهبران ساف همواره در ليست ترور گروه ابونضال قرار داشت و اين در حالي بود كه روابط اين گروه با ساف به حدي خصمانه بود كه حكم قتل ابونضال نيز از سوي عرفات صادر شده بود. از ديگرسو تحليل‌گران بر اين باور بودند كه اين ترور نمي‌توانسته است بدون سرانگشت اشاره رژيم بعث صدام حسين به گروه ابونضال انجام پذيرد.

مناخيم بگين بي‌آنكه به انكار دخالت عرفات در اين اقدام و محكوم كردن آن از سوي عرفات اهميت دهد، فرداي حادثه، كابينه امنيتی- سياسي تل آويو را به جلسه‌اي اضطراري فراخوانده و تصميمي را كه از قبل اتخاذ شده و تنها به دنبال بهانه‌اي بود تا آ ن را رسماً اعلان نمايد، پس از پايان جلسه‌ اعلام كرد: «حمله به لبنان».

تو گويي همه چيز بر اساس سناريويي از قبل نوشته شده پيش مي‌رفت، سناريويي با مشاركت امریکا، اسرائيل، رژيم بعث عراق، دولت‌هاي مرتجع عرب و نيز كشورهاي اروپايي. چنانچه 9 ماه بعد، روزنامه «گاردين چاپ لندن روز دوشنبه 7 مارس 1983 چنين نوشت: «دولت عراق قصد داشت تا تجاوز لبنان را به جلو بيندازد و به اين وسيله به تحريك اسرائيل بپردازد و به نام «وحدت اعراب در مقابل دولت صهيونيستي» بهانه اي جهت قطع جنگ با ايران قرار دهد...» گاردين همچنين تأكيد كرد: «نائو روزان رئيس گروه تروريستي، سرهنگ سازمان استخبارات (اطلاعات) عراق مي‌باشد ولي در اعترافات خود اظهار داشته است كه واحد گروه تروريستي ابونضال را كه مأموريت ترور سفير اسرائيل را بر عهده داشت، رهبري مي‌كرده است و همواره مراقب اعمال گروه ابونضال بوده تا با خواسته‌ها و اهداف رژيم صدام همخواني‌ داشته باشد». (منبع ش 4 ص 23)

ارتش صيهونيستي توانست در مدت يك هفته در 4 محور عملياتي به بيروت رسيده و آن را به محاصره كامل خود در آورد. محور غربي شامل يك لشكر به فرماندهي ژنرال «استحاق مردخاي»، محور مركزي شامل يك لشكر به فرماندهي ژنرال «آويگدور كالاهاني»، محور دوم مركزي شامل يك لشكر به فرماندهي ژنرال «مناخيم اينان» و محور شرقي شامل 2 لشكر به فرماندهي ژنرال «آويگدور بن گال»، به انضمام يك محور دريايي به فرماندهي ژنرال «عاموس يارون». سرانجام ژنرال آريل شارون با تانك‌هايش به بيروت رسيد و وارد دفتر كار فرمانده ژاندارمري لبنان در سراي قديمي واقع در نزديكي كاخ رياست جمهوري در «بعبدا» پايتخت قديمي جبل لبنان در حومه بيروت شد. (منبع 4 ص 32)

در اين ميان تنها بيروت غربي (منطقه سلمان نشين) خاصه جنوب بيروت يعني منطقه «ضاحيه» (منطقه شيعه نشين بيروت) بود كه در مقابل ارتش صهيونيستي سنگرهاي مقاومت را برپا كرده بود. بيشترين مقاومت‌ در محله «خلده» در ضاحيه صورت گرفت، يك ماه پس از محاصره بيروت، مقاومت ضاميه خاصه «خلده» هنوز ارتش اسرائيل را زمين‌گير ساخته بود و جلوي پيشروي و تصرف كامل بيروت را گرفته بود. فرماندهي اين نيروها بر عهده جواني 26 ساله به نام «سيد عباس موسوي» بود.

آنچه در اين ميان شگفت‌آوربود، سكوت معنادار كشورهاي عربي در برابر تجاوز اسرائيل به لبنان بود. در توضيح اين مهم بايد متذكر شد كه درجهت فراهم شدن امكان هجوم غافلگيرانه به لبنان، «مناخيم بگين» در يك پيمان به كلي محرمانه، از «حسني مبارك» رئيس‌جمهور مصر تعهد گرفت كه در صورت جابجايي 3 لشکر زرهي ارتش صهيونيستي در صحراي سينا به شمال فلسطين جهت حمله به لبنان، جمهوري عربي مصر، هيچ‌گونه تحرك نظامي حتي در حد شليك يك گلوله انجام ندهد.

در عربستان نيز، اين مهد سنتي ارتجاع عرب نيز با توجه به حضور «ملك خالد» به عنوان پادشاه حكومت سعودي، فردي كه امكان داشت پس از آغاز تهاجم، به دليل گرايشات ناسيوناليستي خود، واكنشي ولو هرچند ضعيف مغاير با منافع امریکايي‌ها انجام دهد، در روزهاي آغازين حمله به نحو مشكوكي مرد و وليعهد «فهد» به مثابه عنصري به شدت نزديك به امریکا زمام پادشاهي ثروتمندترين كشور عربي شرق ميانه را بر عهده گرفت. مضاف بر آنكه دولت‌هاي عربي در تهيه دستور كار اجلاس كنفرانس سران عرب، هم و غم خود را در حمايت هر چه بيشتر از «صدام» و حفاظت دروازه شرقي جهان عرب را در برابر «خطر ايران خميني» مصروف كردند. جالب آنکه در هنگامه تجاوز به لبنان، رسانه‌هاي گروهي جهان به عادت معمول خود در استقبال از سالروز به اصطلاح واقعه «هولوكاست» چند هفته‌اي بود كه مظلوم نمايي بسيار شديد يهوديان يا همان دروغ بزرگ «6 ميليون قرباني يهود» را در دستور اصلي خود قرار داده بودند. (منبع ش 3 ص 131)

32_8806311218_L600.jpg

لبيك ايرانِ خميني

در گذر از تهاجم ارتش رژيم صيهونيستي به لبنان، بيروت جنگ‌زده بر گرداگرد خود حلقه‌اي پولادين از لشكرهاي تانك و زره‌پوش و مكانيزه اشغالگران را تجربه مي‌كرد.

«الياس سركيس» رئيس‌جمهور لبنان در پيامي به همه دولت‌ها و مجامع جهاني درخواست امداد نظامي، غذايي، دارويي و ساير اقلام حياتي نمود و هيچ‌كس جز ايران خميني به اين فرياد امدادخواهي لبيك نگفت. جمعي ازبلندپايه‌ترين مسئولين سياسی- نظامي جمهوري اسلامي ايران براي بررسي اوضاع و شرايط مظلومين منطقه در حالي وارد كشور سوريه شدند كه پايتخت آن بطور مستقيم زير بارش گلوله‌هاي توپخانه صهيونيست‌ها قرار داشت و وضعيت فوق‌العاده، تمام شهر را دربرگرفته بود. اعضاي اين هيئت عبارت بودند از: دكتر«علي اكبر ولايتي» وزير خارجه، سرهنگ «سليمي» وزير دفاع، «محسن رضایي» فرمانده سپاه پاسداران، «محسن رفيق دوست» مسئول تدارکات سپاه پاسداران، سرهنگ «علي صيادشيرازي» فرمانده نيروي زميني ارتش و «احمد متوسليان» فرمانده تيپ 27 حضرت رسول(ص) که در معيت حجت‌الاسلام «علي اكبر محتشمي پور» سفير ايران در سوريه، قرار داشتند. هيئتي كه بر حسب دستور امام(ره) و ابلاغيه «شوراي عالي دفاع» جمهوري اسلامي ايران به رياست رئيس‌جمهور وقت حضرت آيت‌الله خامنه اي به سوريه اعزام شده بود. (منبع ا، ص 8-757 و منبع ش 2 ص 276)

سوريه در ابتدا به متحد سنتي خود، روسيه شوروي متوسل شد تا حمايت این کشور را جلب كند، اما با پاسخ سرد و امتناع‌آميز قطب كمونيسم جهاني مواجه شد، پس به ناگزير دولت سوريه با استيصال از تمام كشورهاي عربي و اسلامي درخواست كمك فوري براي دفع تجاوزارت اسرائيل به عمل آورد، اما تنها كشوري كه به اين مددخواهي پاسخ داد جمهوري اسلامي بود. (منبع ش 2 ص 276)

حضرت آيت الله خامنه اي رئيس‌جمهور وقت و رئيس شوراي عالي دفاع، طي پيامي به حافظ اسد رئيس‌جمهور سوريه، ضمن اظهارتأسف از اين تهاجم نوشت: «امروز وقت آن است كه امكانات انساني، تسليحاتي، تبليغاتي، سياسي و اقتصادي جهان اسلام عليه تجاوزات مكرري كه نسبت به حريم مستضعفان صورت مي گيرد، بسيج شود. جمهوری اسلامی ایران با وجود اینکه در جنگ است، اعلام می کند که در حد توان، قوای خویش را وقف دفع حملات رژیم اشغالگر قدس به جنوب لبنان خواهد کرد».(کیهان،17/3/61)

امام خميني(ره) در پيامي ضمن محكوم كردن حمله اسرائيل به جنوب لبنان و سوريه با آوردن كلمه استرجاع در ابتداي پيام، نارضايتي خود را از سكوت و بي‌تفاوتي كشورهاي اسلامي ابراز داشتند. پيامي كه در 17 خرداد 1361 منتشر شد: «من كلمه مباركه استرجاع را نه براي جنايات اسرائيل و شهادت و آسيب بسياري از مسلمانان مظلوم جنوب لبنان عزيز مي‌گويم، گرچه آن هم استرجاع دارد و نه براي شهرها و روستاهاي آن كشور اسلامي كه به‌دست جنايتكار رژيم صهيونيستي كافر اسرائيل، اشغال و خراب شده است، گرچه آن هم استراجاع دارد، و نه براي آواره شدن هزاران خواهر و برادر آن محيط مظلوم اسلامي گرچه آن هم استرجاع دارد... بلكه براي بي‌تفاوتي كشورهاي اسلامي يعني حكومت‌هاي آنها استرجاع مي‌كنم و اي‌كاش فقط بي‌تفاوتي بود. من استرجاع برای پشتیبانی بسیاری از حکومت‌ها از اسرائیل و صدام، این، دو ولد نامشروع آمریکا می کنم. من و هر مسلمانی در هر جا هست، باید استرجاع کنیم براي كمك‌هاي مادي و معنوي دولت‌هاي كشورهاي اسلامي به امریکا -رأس جنايتكاران- و اسرائيل و بعث عفلقی که پياده كننده منويات شوم امریکا و صهيونيسم جهانی است». (به نقل از منبع ش 1 ص 756)

هیئت اعزامی جمهوری اسلامی ایران که در روز يكشنبه 16 خرداد 61 (يك روز پس از تهاجم) به سوريه اعزام شده بود، (منبع ش ل ص 132) پس از بررسي اوضاع و شرايط جبل سوريه و لبنان در جلسه مربوطه شوراي عالي دفاع كه در دفاتر امام(ره) در پنجشنبه 20 خرداد 61 تشكيل شد، گزارش نهايي خود را ارائه داد و اعلام كرد كه: «اسرائيل بر اكثر نقاط جنوب لبنان مسلط شده است و سوريه نمي‌تواند وارد جنگ شود».(همان ص 136)

پس از اين گزارش بود كه شوراي عالي دفاع تصميم به كمك به جبهه لبنان (همان ص 136) آن هم در قالب اعزام نيرو به جبهه لبنان و سوریه گرفت. به اين ترتيب، شوراي عالي دفاع با تأييد امام تصميم به اعزام نيروي نظامي به جبهه سوريه و لبنان را اتخاذ كرد و اولين گروه از نيروهاي اعزامي در 21 خزداد 61 اعزام شدند و اولين هواپيماي كمك عازم سوريه شد. (منبع ش 5 ص 138)

جلسه دوم در يكشنبه 30 خرداد 61 در دفتر امام(ره) با حضور رئيس‌جمهور و رئيس شوراي عالي دفاع، رئيس مجلس فرماندهي سپاه (محسن رضايي)، نيروي زميني ارتش (شهيد صياد شيرازي) وزير خارجه (دكتر ولايتي) و وزير دفاع (سرهنگ سليمي) برگزار گرديد.

سرهنگ سليمي و دكتر ولايتي پس از آنكه جلسه سران در دفتر رياست جمهوري در مورخه چهارشنبه 26 خرداد تشكيل شد و تصميم به اعزام هيئت بلندپايه سياسی- نظامي به سوريه را اتخاذ كرد، در مورخه پنجشنبه 27 خرداد به سوريه اعزام و پس از بازگشت در همان روز يكشنبه 30 خرداد در جلسه بيت امام(ره) شركت و اعلام كردند كه: «سوريه مايل به جنگ است ولي بايد مطمئن به كمك كشورهاي اسلامي باشد، آنها از تركيه هم اجازه گرفته‌اند كه بتوانيم كمك‌هاي انساني دوستانه به سوريه منتقل كنيم». (منبع ش 5 ص 147)

مقرر شد نيروهاي اعزامي جمهوری اسلامی ایران، شامل بخشي از تيپ محمد رسول‌الله(ص) و نیز بخشی از نیروهای «تیپ 58 تکاور ذوالفقار» ارتش باشند که براي اعزام به لبنان توسط شوراي عالي دفاع انتخاب شدند.

دلايل يك انتخاب

3824018051144124208792301092461694738193

در جلسه شوراي عالي دفاع مقرر شد تا براي كمك به مردم بي‌دفاع لبنان و سوريه يكي از زبده‌ترين يگان‌هاي رزمي جمهوري اسلامي ايران به سوريه اعزام شود و لذا قرعه به‌نام تيپ حضرت رسول(ص) افتاد. محسن رضايی فرمانده وقت سپاه پاسداران دلايل اين انتخاب را اين چنين بازگو مي‌كند:

«... ما مي‌خواستيم با اعزام نيروي كمكي در حقيقت صداقت خودمان را به جهان اسلام نشان بدهيم با بعد از آن از كشورهاي اسلامي بخواهيم كه آنها با ما همراه باشند.

قبل از اعزام هر نيرويي، اول خودمان به سوريه رفتيم، منطقه را از نزديك ديديم. دقيقاً آنجا را وارسي كرديم و بعد به اين نتيجه رسيديم كه بهترين تيپي كه مي‌شود، اعزام كرد، تيپ 27 محمد رسول‌الله(ص) است، هم به دليل رزمندگي بچه‌هاي اين تيپ كه در 2 عمليات «فتح‌المبين» و «بيت‌المقدس» ديده بوديم، هم اينكه اين بچه ها توي پايتخت زندگي مي‌كردند و با مسائل سياسي اعم از سياست داخلي و خارجي بيشتر آشنا بودند. ما بايد در آنجا هم به دمشق مي‌رفتيم و هم به بيروت و اين براي ما خيلي مهم بود كه نيروهايي كه به آنجا وارد مي‌شوند، بايد از لحاظ مسائل سياسي، اطلاعات بيشتري داشته باشند، معارف بيشتري داشته باشند و بعد از لحاظ رزمندگي هم بتواند آنجا خوب بجنگند.

درثاني اينها بايد توانايي كارهاي چريكي را هم داشته باشند و بتوانند كارهاي نامنظم [جنگ پارتيزاني] انجام بدهند. خب تيپ 27 هر 3 اين ویژگي يعني رزمندگي، سطح بالاي آگاهي سياسي و آشنايي با شيوه‌هاي جنگ‌هاي چريكي را داشت. چرا؟ چون اولاً حاج احمد و حاج همت توي كردستان جنگيده بودند،‌ هم جنگ چريكي را در غرب ديده بودند، هم با دشمن در جبهه‌هاي جنوب به شيوه كلاسيك جنگيده بودند. اين ويژگي‌ها باعث شد كه ما تيپ 27 را براي اين مأموريت انتخاب مي‌كنيم». (منبع ش 1 ص 758)

محمدعلي جعفري، فرمانده كنوني سپاه پاسداران در خصوص علت انتخاب تيپ 27 براي اين مأموريت مي‌گويد: «همانطور كه مشخص بود، از جمله دلايل انتخاب اين يگان، توانمندي فرماندهي آن، كيفيت نيروها و عملكرد بسيار خوب اين تيپ در عمليات فتح‌المبين و بيت‌المقدس بود. همين عوامل موجب انتخاب اين تيپ براي اعزام به جبهه‌هاي سوريه و لبنان شد...» (همان ص 759)

جعفر جهروتي زاده، يكي از فرماندهان تيپ 27 در خصوص نحوه انتخاب اين واحد اعزامي مي‌گويد:

«... با حاج احمد قرار داشتيم به منزل يكي از شهدا سربزنيم. وقتي رسيدم، گفت برادر جهروتي، امروز در يك جلسه شركت داشتم. از من خواسته‌اند بروم پيش آقاي خامنه‌اي، رئيس‌جمهور. قرار است ايشان راجع به سفر قريب‌الوقوع ما با بنده صحبت كنند. پرسيدم: حالا بفرماييد قضيه چي هست؟ حاج احمد گفت: مثل اينكه قرار است ما را بفرستند به لبنان.

... براي ملاقات با «آقا» بنده هم همراه حاج احمد به رياست جمهوري رفتم. البته حاجي رفت داخل و در جلسه شركت كرد. من هم همان بيرون ماندم و خودم را به كاري مشغول كردم تا مذاكرات تمام شود. نهايتاً در اين جلسه شوراي عالي دفاع كه آن زمان رياستش بر عهده حضرت آيت‌الله خامنه‌اي بود، تصويب شد كه بخشي از تيپ 27 حضرت رسول‌الله(ص) به اتفاق تيپ 58 تكاور ذوالفقار از نيروي زميني ارتش جمهوري اسلامي ايران، عازم لبنان شود. مقرر شد كه اين 2 مجموعه در قالب تشكيلات رزمي واحدي تحت عنوان «قواي محمد رسول‌الله(ص)» به فرماندهي شخص حاج احمد متوسليان به سوريه عزيمت كند...» (همان ص 759)

محسن رضايي ملاقات حاج احمد متوسليان با حضرت آيت‌الله خامنه‌اي را اينگونه توصيف مي‌كند:

«... برادرمان حاج احمد را بردم خدمت مقام معظم رهبري كه در آن زمان مسئول شوراي عالي دفاع بودند. در آن ملاقات، من خدمت «آقا» گفتم كه ايشان [حاج احمد] كاملاً آماده قبول اين مأموريت است. منتهي مايل است از زبان شما بشنود كه بايد اين كار را انجام بدهد وقتي «آقا» به حاج احمد گفتند كه شما انتخاب شده‌ايد تا به عنوان نماينده نظام جمهوري اسلامي ايران به آنجا برويد، حاج احمد خيلي تحت تأثير قرار گرفت. خود آقا هم تاكنون بارها آن جملاتي را كه احمد در ‌آن ملاقات به كار برده، به ما يادآور شده‌اند.

احمد در آن ملاقات خدمت «آقا» عرض كرد: يعني خداوند متعال ما را انتخاب كرده كه برويم با اسرائيلي‌ها بجنگيم؟ آقا فرمودند: بله! شما نماينده نظام هستيد، برويد آنجا و جلوي اسرائيلي‌ها را سد كنيد...» (همان ص 760-759)

تیپ محمد رسول الله از همان بدو تأسیس و به مدد فرماندهی فوق العاده حاج احمد چنان برجستگی و توانمندی از خود به نمایش گذارده بود که به دیگر فرماندهان سپاه باورانده بود که تمام فرماندهان و مديراني كه در تيپ 27 حضور داشتند، هر یک به تنهایی قابليت و شايستگي فرماندهي تيپ و لشكر را داشتند و از اين جهت تيپ 27 در عمليات فتح المبين خط شكن شد.

تيپ 27 در همان شب اول عمليات فتح المبین بيش از 3 الي 4 هزار نفر اسير گرفت؛ همچنين دشت ذهاب و سايت را آزاد كرد، با اينكه «سايت» جزو اهداف عمليات بيت المقدس نبود. ذکاوت و درایت حاج احمد آن چنان بود كه براي يك گردان، 5 فرمانده قرار داده بود كه به محض شهادت يكي، ديگري جايگزين شود.

فرمانده گردان هايي چون حاجي پور، چراغي، كريمي، دستواره که بعدها هر یک فرماندهان بزرگي شدند.

اولين كاري كه حاج احمد بعد از عمليات فتح المبين انجام داد، سركشي به خانواده شهدا بود و بعد به پدر و مادر خودش. حدود يك هفته بعد هم تيپ را براي عمليات بيت المقدس آماده كرد.

درعمليات بيت المقدس هم حاج احمد این عملیات را با درايت و شايستگي اداره كرد.

در مرحله اول عمليات كه مدت 2 روز به طول انجاميد، لشكر 27 به قدري ايستادگي كرد تا نيروهاي بعدي سپاه خود را به موقعیت‌های از پیش تعیین شده رساندند.

در مرحله دوم عمليات، حاج احمد مجروح شد و تركش كاتيوشا در پايش بود. همه پزشكان دستور به خارج شدن او از منطقه دادند اما گوش نكرد و همچنان فرماندهي تيپ را با همان جراحت به‌عهده داشت. تصميم بر اين شد؛ حاج احمد را بدون بيهوشي در اورژانس بيمارستان صحرايي عمل كنند تا بتواند در منطقه حضور يابد. زماني كه تیپ به نزديكی خرمشهر رسيد، عراقي ها در كمربندي خرمشهر هنوز به شدت مقاومت مي كردند. حاج احمد به يگانش دستور داد كه جهت فلش را عوض كنند و به پل «نو» بروند و وارد نخلستان هاي خرمشهر شوند. اولين واحدهاي تيپ 27 كه وارد نخلستان شدند، سربازان عراقي در محاصره قرار گرفتند. فرماندهان عراقي تا آن موقع حاضر به عقب نشيني نبودند، ولی وقتي تيپ 27 وارد نخلستان شد؛ تقريباً خرمشهر در محاصره قرار گرفت و بقيه يگان ها توانستند از سمت جاده وارد شهر خرمشهر شدند. بعد از عمليات بيت المقدس ضمن اينكه حاج احمد در پي آماده سازي تيپ بود و اصرار داشت كه هيچ مانعي وجود ندارد تا وارد بصره شويم، به تيپ استراحت دادند تا بازسازي شود. حاج احمد بعد از عمليات به تهران آمد و ديگر به منطقه بازنگشت.

و اينگونه بود كه تيپ حضرت رسول(ص) با فرماندهي احمد متوسليان به عنوان زبده‌ترين يگان رزمي در آن زمان براي مبارزه با صهيونيست‌ها توسط شوراي عالي دفاع و رياست وقت آن حضرت آيت‌الله خامنه‌اي برگزيده شد و با تأييد امام خميني(ره) به جبهه لبنان گسيل شد.

سپاه محمد(ص) می‌آید

غروب روز 21 خرداد 1361، چرخهاي يك فروند هواپيماي بوئينگ 747 نيروي هوايي ارتش جمهوري اسلامي ايران، در انتهاي باند فرود فرودگاه دمشق از گردش بازايستاد. لحظاتي بعد شماري از مقامات بلند پايه سياسي- نظامي دولت سوريه به نمايندگي از سوي «حافظ اسد» رئيس‌جمهور سوريه در معيت سفير وقت جمهوري اسلامي ايران در دمشق، حجت‌الاسلام علي‌اكبر محتشمي‌پور وارد باند فرودگاه شدند تا از حاج احمد و نيروهايش استقبال رسمي بعمل آورند.

اعزام قواي محمد رسول‌الله(ص) به سوريه، در 3 مرحله انجام گرفت، در مرحله اول، احمد متوسليان به همراه تعدادي از نيروها عازم شدند و در حقيقت آنها رفتند تا به عنوان جلودار قواي اعزامي ايران، در دمشق زمينه را براي اعزام ديگر نيروها آماده كنند. پس از آن مرحله دوم اعزام انجام گرفت و سپس مجموعه سوم را شهيد محمد ابراهيم همت بر عهده داشت. (همان ص 765)

پس از بر زمين نشستن بوئينگ 747 در فرودگاه دمشق در غروب 21 خرداد 1361، احمد متوسليان خطاب به نيروهاي اعزامي چنين فرمود: «برادرها، قبل از رسيدن به اينجا، در ايران آنچه گفتني بود، ما براي شما گفتيم. خيلي كوتاه من عرض مي‌كنم، امام(ره) عزيزمان فرموده‌اند بايد كه اسرائيل از صحنه جهان زدوده شود (انشاءالله رزمندگان) و شما مردان بزرگ بايد كه اين حرف امام عزيزمان را جامع عمل بپوشانيد». (همان ص 762)

هر چند كه غالب كشورهاي جهان، پروازهاي خود را به دليل شرايط بحراني منطقه به سوريه و لبنان قطع کرده بودند اما خلبانان متعهد نيروي هوايي ارتش، بوئينگ نيروهاي اعزامي ايران را بر روي باند پرواز فرودگاه بين‌المللي دمشق بر زمين نشاندند.

نيروهاي نظامي ايران موسوم به قواي محمد رسول‌الله(ص) در حالي كه هنوز غبار جهاد و شهادت‌طلبي را در جبهه‌هاي جنوب و غرب كشور را بر سر و رو داشتند، به فرماندهي حاج احمد با سربندهاي متبرك به «الي بيت‌المقدس» به طرف حرم «حضرت زينب(س)» عازم شدند. مردمان داغديده سوريه و آوارگان لبنان با فريادهاي بلند آميخته با اشك چشم فرياد مي‌زدند «يا لبنان يا لبنان... هذا جيوش‌القرآن» و «خيبر خيبر يا صهيون، جيش محمد قادمون» پس از اقامه نماز در حرم «حضرت زينب(س)» نيروهاي ايراني عازم مسجد اموي محل نگهداري اسراي اهل بيت(س) شدند.

تاريخ دوباره تكرار مي‌شد. حسينيان يك بار ديگر به سمت آن مسجد رهسپار بودند با اين تفاوت كه در سال 61 هجري قمري اسير لشكريان يزيد بودند و اين بار در سال 61 هجري شمسي پيروز و فاتح.

زيارت آن روز مقام رأس ‌الحسين محل نگهداري سر مبارك «حضرت سيدالشهدا(ع)» و عزاداري كم سابقه بسيجيان خميني بالاخص بسيجيان مخلصي چون «حاج محمد ابراهيم همت» «حاج كاظم رستگار»،«حاج علي موحد دانش»، «حاج قاسم دهقان»، «سيد رضا دستواره» و ديگراني كه بعدها با رسيدن به مقام شهادت بسيجي بودن خود را به مهر خون تأييد کردند، در اذهان آن ديار اثري فراموش نشدني بر جاي گذاشت.

به محض انعكاس خبر ورود قواي اعزامي «محمد رسول‌الله(ص)»، نيروهاي اسرائيلي آتش‌بس يك‌جانبه اعلام کردند. بلافاصله هم رژيم صهيونيستي و هم مزدوران فالانژ با راه‌ا‌ندازي بخش فارسي راديويي انفعال خود را از حضور اينگونه نيروهاي ايراني در منطقه شامات بیان داشتند.

نخستین اقدامات

سران صهيونيسم و امریکا، هرچند كه مقدمات توطئه خود يعني درگير كردن نيروهاي مسلح ايران در جبهه لبنان را موفق مي‌يافتند اما به‌شدت از شكسته شدن جو كاذب تبليغاتي خود درباره نيروهاي ايراني به هراس افتاده و از خطر ريشه‌يابي تفكر جهادي و انديشه اسلام ناب محمدي(ص) در قالب تفكر خميني(ره) در ميان نسل جوان لبناني و فلسطيني در وحشت و هراس به سر مي‌بردند، خاصه آنكه حاج احمد و نيروهايش از همان بدو ورود با جديت بي‌نظيري اقدامات خود را به ويژه در تمامی حوزه ها آغاز كردند. اهم این اقدامات را چنین می توان بر شمرد:

1. برگزاری جلسات متعدد نظامی با سران عالی‌رتبه نظامی سوریه مانند رفعت اسد برادر حافظ اسد. هدف از این جلسات یافتن «راهکارهای» مناسب برای اقدام نظامی بر علیه اسرائیل بود.

2. تشکیل تیم‌های متعدد اطلاعات و شناسایی برای نفوذ در عمق مناطق اشغالی و جمع آوری اطلاعات تاکتیکی از وضعیت نظامی دشمن صهیونیستی و نیز تهیه «برآورد اطلاعاتی» از نیروهای نظامی اسرائیل و شناسایی نقاط ضعف و آسیب پذیری آن. لازم به ذکر است که تیم‌های شناسایی ایرانی در عمق هایی از مناطق اشغالی نفوذ و رخنه کردند که سوری‌ها هیچگاه جرأت آن را نیافتند و لذا موجب تحسین و شگفتی آنها شد. جالب آنکه حاج احمد خود در بسیاری از این شناسایی‌ها حضوری فعال داشت و در اين مسير، كارهاي خارق‌العاده‌اي را به ثبت رسانده بودند كه در دل تاريخ مكتوم مانده است.

3. ترسیم وضعیت «ترتیب نیروی» ارتش اسرائیل در جوار مرزهای سوریه بر اساس گزارش‌های تیم‌های اطلاعاتی.

4. طراحی «استراتژی نبرد» با اسرائیل با جزییات دقیق استراتژیکی، عملیاتی و تاکتیکی توسط حاج احمد بر اساس اطلاعات جمع آوری شده تیم‌های اطلاعات و شناسایی و نیز متناسب با ترتیب نیروی دشمن.

5. فراهم ساختن مقدمات آموزش انقلابیون مسلمان و شیعه لبنانی در پادگان زبدانی و نیز راه اندازی کمپ های آموزشی در منطقه بعلبک و دره بقاع لبنان.

راه قدس از کربلا می‌گذرد

اميد مبارزه با اسرائيل اما خيلي زود رنگ باخت چه اينكه نيروهاي ايراني و نيز مقامات سياسي تهران دريافتند كه سوري‌ها قصد جنگ نداشته و با آوردن بهانه‌های گوناگون وقت کشی می کنند و بيشتر در پي آن هستند تا از نيروهاي ايراني به عنوان وجه‌المصالحه و برگ برنده در پشت ميز مذاكرات بهره برند و در واقع آنها در فكر تنها چيزي كه نيستند، جنگ با اسرائيل است.

در اين زمان بود كه وضعيت جبهه سوريه- لبنان چند شاخصه كلي را به نمايش مي‌گذارد:

1-پي بردن رهبري نظام جمهوري اسلامي ايران به نيت اسرائيل از حمله به لبنان. در واقع هدف اصلي از اين اقدام دور كردن ذهن تهران از جبهه‌هاي جنگ و مشغول داشتن آن به جبهه لبنان بوده است.

2-گرفتن زمان و فرصت مناسب براي بازسازي ارتش بعث عراق كه در فتح خرمشهر به كلي نابود شده بود. در اين فرصت، دول عربي با طرح مبهم مباحثي چون آتش‌بس و پرداخت غرامت در كنار جنگ لبنان به دنبال اخذ فرصت بودند تا تمام حاميان رژيم بعث ديگربار ماشين جنگي عراق را كه در فتح خرمشهر منهدم شده بود، از نو بازسازي نمايند آن هم با حضور مستقيم كارشناسان نظامي از اتحاد جماهير شوروي گرفته تا امریکا، فرانسه،‌ انگليس و...

3-عدم وجود اراده به جنگ در دولت سوريه و بازي سياسي با تهران بر سر نيروهاي اعزامي و عدم همكاري با این نيروها، از جمله عدم در اختيار گذاردن سلاح در دسترس آن‌ها.

4-بسته شدن دالان هوايي تركيه بر روي پروازهاي نظامي تهران و از بين رفتن امكان ارسال نيرو و تجهيزات.

اين همه موجب شد تا حضرت امام در جلسه با حضور رئيس‌جمهور (آيت‌الله خامنه‌اي) و رئيس مجلس (هاشمي رفسنجاني) اعلام كند كه: «با حضور ما در آن جبهه با شرايط موجود مخالفت دارند و معتقدند كه عرب‌ها جنگ جدي نخواهند كرد و درگيري بيشتر ما باعث مي‌شود كه در جبهه جنگ با عراق دچار وقفه مي‌شويم و در آنجا هم به جايي نرسيم». (منبع ش1، ص159) و در نهايت ايشان با اين امر موافقت كردند كه «اگر به طور جدي از طرف سوريه جنگ شد، شركت كنيم.» (همان ص 159).

حضرت امام(ره) در بياناتي راهبردي در روز 30 خرداد 1361 در جمع گروه كثيري از علما و ائمه جمعه پرده از طرح شيطاني دشمن برداشته و چنين فرمودند: «... امریکا مي‌دانست كه ما و ملت ما نسبت به لبنان حساسيت داريم و نسبت به اسرائيل هم از آن طرف حساسيت داريم. اين دام را امریکا درست كرد، يعني آن نوكر خودش را فرستاد به اينكه حمله كند به لبنان و آن همه خسارت وارد كند و آن همه جنايات. و ما مي‌دانيم كه اگر ميليون‌ها جمعيت از بين بروند و يك مطلبي براي امریکا حاصل بشود و يك نفعي برسد، مي‌گويد همه بروند از بين. اين را ما از ابر قدرت‌ها شناخته‌ايم. آنها در فكر اين نيستند كه در لبنان به زن و بچه مردم و به بلاد و اين مستمندان و بيچارگان چه مي‌گذرد، آنها دنبال اين هستند كه «صدام» را در اين طرف سر جاي خودش نگه دارند و ايران را كه از نظر آنها خيلي اهميتش بيشتر از لبنان و جاهاي ديگر است، براي آنها محفوظ بماند. اين نقشه اين است كه «بگين» را وادار كند به اينكه تو حمله كن به لبنان، لبنان كه تو حمله كردي، ايران حساسيت نسبت به او دارد و همه قوايش را متمركز مي‌كند در اينكه تو را از بين ببرد و اگر ايران از جنگ عراق غافل بماند، عراق كار خودش را انجام مي‌دهد و ايران در اينجا هم نمي‌تواند كاري بكند نقشه اين است».

حضرت امام(ره) با فراست و زيركي خويش با طرح استراتژي «راه قدس از كربلا مي‌گذرد» با تأكيد بر اولويت جبهه جنگ با عراق و مقدم داشتن آن و درك اين مهم كه ايران توان جنگ هم زمان در 2 جبهه را ندارد، دستور بازگشت نيروهاي بلاتكليف از سوريه را صادر فرمودند.

اسارت

87364_orig.jpg

با توجه به فرمان امام(ره) مبني بر بازگشت نيروها از سوريه به ايران، عده زيادي از نيروهاي اعزامي به ايران بازگشتند و تعداد كمي از آنها همانجا ماندند تا تكليف نهايي مشخص شود.

مقارن همين ايام خبر رسيد كه فالانژها و اسرائيلي‌ها سفارت جمهوري اسلامي ايران در بيرون را محاصره كرده‌اند. اين را همه مي‌دانستند كه در صورت تصرف سفارت ايران، تمامي اسناد محرمانه فاش خواهد شد.

صبح روز 14 تير 1361، سيدمحسن موسوي كاردار سفارت ايران در لبنان به محل استقرار قواي محمد رسول‌الله(ص) در پادگان زبداني آمد و خواستار ملاقات فوري با فرمانده نيروهاي اعزامي شد. موسوي تمام ماجرا را براي احمد تعريف كرد و احمد بلافاصله آماده رفتن شد، گروهي از نيروها از او خواستند تا اين مأموريت را به آنها واگذارد اما احمد با لحني ملايم گفت: «نه برادرها! خودم بايد بروم، شماها آماده باشيد كه هر چه زودتر برگرديد تهران».

حاج احمد متوسليان به همراه «سيد محسن موسوي»، «كاظم اخوان» و «تقي رستگار»، با ماشين پلاك سياسي سفارت و اكيپ‌هاي حفاظت ديپلماتيك ژاندارمري لبنان عازم بيروت شدند. در فاصله 20 كيلومتري بيروت، اتومبيل آن‌ها درمنطقه معروف به «حاجز برباره» توسط يك پست ايست- بازرسي متوقف شد. نيروهاي شبه نظامي «فالانژ» به رياست «ايلي جبيقه» و فرماندهي نظامي «سمير جعجع» (فرمانده نیروهای موسوم به «قوات لبنان») چند روز قبل پاسگاه حاجز برباره را برپا كرده بودند. آنها ماشين سفارت را متوقف ساخته و بدين ترتيب حاج احمد متوسليان و 3 تن از همراهانش در ساعت 12 ظهر روز 14 تير 1361 به اسارت فالانژيست‌هاي لبنان در آمدند.

آنگاه «جورج سوري» از اعضاي فالانژها، خودروي ديپلمات هاي ايراني را براي صحنه سازي پس از گروگان‌گيري، از محل حاجزبرباره به شهربندري طرابلس درشمال لبنان منتقل و در یکی از خیابانهای طرابلس آن را رها کرد.

امروز پس از گذشت 26 سال از آن واقعه تلخ و سپری شدن بیش از 9490 روز، تقدیری جز نامعلومی سرنوشت برای احمد و یارانش رقم نخورده است. اگر چه مسئولیت مستقیم این جنایت بر دوش رژیم صهیونیستی است و این رژیم باید پاسخگو باشد اما از اهمال، سستی و بی‌توجهی مسئولین سیاسی و دیپلماتیک جمهوری اسلامی ایران، به‌ویژه دستگاه دیپلماسی کشور (وزارت خارجه) نباید چشم پوشی کرد.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[b]احمد، مؤسس حزب‌الله لبنان[/b]

هرچند نيروهاي اعزامي به لبنان و سوريه نتوانستند در هيچ عمليات نظامي مستقيماً بر ضد اسرائيل وارد عمل شوند اما همين حضور مغفول آنها باعث شكل‌گيري هسته‌هاي مقاومت حزب در لبنان گرديد.

فرمانده وقت سپاه پاسداران محسن رضايي در اين باره مي‌گويد: «[b]... خب حاج احمد و ساير دوستان ما كه در قالب قواي محمدرسول‌الله(ص) به سوريه و لبنان رفته بودند، فعاليت‌هايي را هم انجام دادند كه مهمترين آنها پايه‌‌گذاري تشكيلات مقاومت اسلامي در لبنان بود يعني در حقيقت مقاومت اسلامي لبنان از طريق تأثير معنوي و مادي حضور برادران تيپ 27 شكل گرفت منتهي ما خود اين تيپ را نتوانستيم به‌صورت منظم به‌كار بگيريم[/b]».

مهم ترین و اساسی ترین اقدام حاج احمد متوسلیان در اعزام به جبهه لبنان و سوریه تأسیس و پایه گذاری «جنبش انقلابی حزب الله لبنان» است. راوي اين روایت جذاب و دلکش معاون وقت حاج احمد در نيروهاي اعزامي به لبنان است. اين روايت بسیار طولانی است اما مختصر آنکه:

«حاج احمد متوسلیان از هنگام قدم نهادن به خاک سوریه تا هنگام اسارت، با سران گروه‌های انقلابی شیعه لبنانی، 2 جلسه راهبردی برگزار کرد. این جلسات با پیشنهاد وی و هماهنگی و مشارکت این گروهها برگزار شد. در جلسه نخست، حاج احمد پیشنهاد متحد شدن این گروه‌ها و تأسیس تشکیلات واحدی را به‌منظور مبارزه با اشغالگران صهیونیست و با محوریت تفکر انقلاب اسلامی و رهبری امام خمینی(ره) مطرح کرد و در ضمن به آنان یشنهاد کرد تا فعالیت‌ها و اقدامات خود را با همکاری نیروهای اعزامی محمد رسول الله(ص) هر جه سریعتر آغاز نمایند.

جلسه دوم در شهر بعلبک لبنان و در یکی از خانه های سفارت ایران در آن شهر و با حضور سران گروه‌های مبارز شیعه برگزار شد. از آنجا که نیروهای اعزامی و همچنین حاج احمد، شناختی بر این گروه‌ها نداشتند، «سید حسین موسوی» معروف به «ابوهشام»، مؤسس و رهبر گروه «امل اسلامی»(انشعابی از امل به رهبری «نبیه بری») وظیفه معرفی، آشناسازی و نیز فراخوانی سران این گروهها را در این جلسات بر عهده داشت.

جلسه دوم درست چند روز پیش از اسارت حاج احمد، با حضور بزرگانی چون شهید «سید عباس موسوی»، «شیخ صبحی طفیلی»، «سید حسین موسوی»، «شیخ محمد یزبک» و دیگر رهبران شیعه صور و صیدا برگزار شد. دراین جلسه، علاوه بر حاج احمد، «حاج ابراهیم همت»، «شهید اکبر حاجی پور»، معاون حاج احمد در نیروهای اعزامی سپاه پاسداران به لبنان و همچنین چند تن از مسئولین سفارت ایران در لبنان حضور داشتند.

در این جلسه، حاج احمد با تأکید بر وحدت فرماندهی و رویه گروه‌های مبارز شیعه لبنانی در مبارزه با اسرائیل مسئله جدیدی را طرح کرد. وی پیشنهاد داد تا این گروه‌ها، تشکیلات انقلابی و مقاومت تازه تأسیس خود را «حزب الله» بنامند. وی این مسئله را چندین بار و با تأکید فراوان مطرح کرد و از آنجا که سران این گروه‌ها، حاج احمد و نیروهای اعزامی سپاه پاسداران به لبنان را نماینده امام(ره) می دانستند لذا رابطه ولایی بین حاج احمد و خود می دیدند. بر همین اساس، نه تنها با طرح حاج احمد مخالفت نکرده، بلکه در همان جلسه آن را با آغوش باز پذیرفتند و همگی متفق القول بر آن صحه نهادند و به عنوان صورت جلسه آن را نوشته و امضاء کردند. و اینگونه بود که «حزب الله لبنان» متولد شد.»

به‌راستی چه کسی فکر می کرد که نهال نورس و کوچک حزب الله لبنان که آن روز در آن جلسه در شهر بعلبک به دست پر اخلاص وپرتوان حاج احمد کاشته شد، امروزه به سرو تناور و تنومند حزب الله لبنان به رهبری خلف صالح حاج احمد متوسلیان و سید عباس موسوی تبدیل شود. حزب الله لبنان امروز تأویل همان «شجره طیبه»ای است که قرآن درباره‌اش فرموده است «واصلها ثابت و فرعها فی السماء». همان جنود حقی که پشت ارتش چهارم جهان را در جنگ 33روزه به خاک مالید و هیمنه دجال صفت آن را در هم کوبید تا دیگر بار مصداق این آیه شریفه باشد که «کم من فئة قلیلة غلبت فئة کثیرة باذن الله».

شجره ای که درست به فاصله 2 سال پس از آن جلسه پربرکت، عرصه را آن همه بر فرزندان غاصب و صهیونیست آل یهودا تنگ کرد که برای شناخت این دشمن جدید و پیچیده از نظر آن‌ها، مجبور شدند اولین «کنفرانس شیعه شناسی» را در سال 1984 در دانشگاه تل‌آویو و با حضور 400 تن از برجسته ترین شیعه شناسان و اسلام شناسان اسرائیل و غرب برگزار کنند.

سلام و درود خدا بر احمد متوسلیان و 3 یار در بندش، "بنی‌مسجون" حضرت روح الله(س). سلام بر او که هماره سپاه محمد رسول الله(ص) را فرمانده است. آری حاج احمد برای ما همیشه فرمانده است. فرمانده سپاه محمد رسول الله(ص) و فرمانده و علمدار رشید «حزب الله». سلام بر او و سلام بر رزمندگان حزب الله. سلام خدا بر او آن هنگام که به‌دنیا آمد، و آنگاه که از این دنیا می‌رود و آن هنگام که در روز رستاخیز بر می‌خیزد. ما چشم به راه دیدن روی «شمشیر خمینی(ره)» در سپاه مهدی موعود(عج) و در روز موعودیم.

[b]منابع:[/b]

1.همپای صاعقه. گلعلی بابایی و حسین بهزاد

2.در انتهای افق. حسین بهزاد

3.چهل و شش یادداشت. رضا گلپور

4.پاره های پولاد. حمید داوودآبادی

5.پس از بحران. اکبر هاشمی رفسنجانی، خاطرات سال 1361

--------------------------------------------------------------

به امید روزی که در کنار یکدیگر ، با خون سرخ خود ، قدس شریف را آزاد کنیم، و از بلندای آن مسجد مبارک، پرچم مقدس لشگر همیشه فاتح 27 را با ذکر << محمد رسول الله>> برافراشته کنیم. انشالله.


<< من المومنين رجال صدقوا ماعاهدوا الله عليه فمنهم من قضي نحبه و منهم من يتنظر و مابدلوا تبديلا >>

رجانیوز.

لطفا عکس ها رو منتقل کنید. و اگر صلاح دیدید تایپک رو ببرید اسکرول.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
زنده یا شهید که البته هر دویش یکی است،
[color=blue][b]راهش پر رهرو[/b][/color]

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[color=brown]با توجه به اینکه لینک منبع ذکر شد، به بخش دفاع مقدس منتقل گردید.[/color]

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[align=justify]خبرگزاري فارس: حاج احمد متوسليان خطاب به بچه هاي تيپ گفت:برادران! وقتى ما مستشاران نظامى آمريكا را از ايران اخراج كرديم، آنها فيوز موشك‏هاى فونيكس جنگنده‏هاى "اف - 14 " ما را دزديدند و با خودشان بردند. ما به كورى چشم آنها، توانستيم با يك ترفند ساده، اين موشك را دوباره عملياتى كنيم...

روز 30 بهمن سال 1360، تمامى بسيجيان اعزامى به دوكوهه، جهت استماع بيانات فرمانده تيپ 27 محمد رسول‏اللَّه‏(ص)، به نمازخانه پادگان دوكوهه فراخوانده شدند. يكى از نيروهاى جمعى ادوات واحد تيپ 27 كه در آن سخنرانى حضور داشت، مى‏گويد:

"... حاج احمد چنان سخنرانى جالب و شيوايى انجام داد كه بسيجى‏ها به شدت تحت تأثير جذبه حرف‏هاى او قرار گرفتند. حاجى در آن سخنرانى پرشور، هيمنه پوشالى تحريم تسليحاتى ايران توسط آمريكا را عجيب زير ضربه گرفت و كوبيد. او با لبخند به بچه بسيجى‏ها خطاب كرد و گفت: برادران! وقتى ما مستشاران نظامى آمريكا را از ايران اخراج كرديم، آنها فيوز موشك‏هاى فونيكس جنگنده‏هاى "اف - 14 " ما را دزديدند و با خودشان بردند. ما به كورى چشم آنها، توانستيم با يك ترفند ساده، اين موشك را دوباره عملياتى كنيم...
از قرارى كه حاجى مى‏گفت؛ بچه‏هاى جهاد خودكفايى نيروى هوايى ارتش، سكه‏هاى يك قرانى را در محل فيوز اين موشك‏ها طورى نصب كرده بودند كه عيناً كار فيوز اصلى را انجام مى‏داد. على اى حال، حاج احمد طى آن سخنرانى، چند بار به اين قضيه اشاره كرد و در جمع‏بندى حرف‏هايش گفت: اگر فرض كنيم ما صد فروند از اين موشك‏ها داشتيم، با ده تومان وجه رايج خودمان، با صد تا سكه يك ريالى توانستيم دوباره اين موشك‏ها را راه بيندازيم. بلى، ما با يك قرانى، آمريكا را به ذلت مى‏كشيم!... بچه بسيجى‏ها از اين سبك حرف زدن قرص، بديع و پرشور حاج‏احمد خيلى كيف مى‏كردند. مدام صلوات و تكبير مى‏فرستادند. بعد هم حاج احمد فرمانده هر يك از گردان‏ها را به نيروهاى آن گردان معرفى كرد.

ويژه نامه سالگرد اسارت سردار جاويدان اثر "حاج احمد متوسليان " و همرزمانش در لبنان

لينك خبر : http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=8904160376[/align]

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

79754_500.jpg

به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق ، امروز اگر حقایق ظریفی از خصوصیات نسل جوانانِ انقلاب کرده این سرزمین به نسل جوان ارائه شود ، به سختی آن را باور خواهد کرد و دلیل اصلی اش همان است که معادل چنین خصوصیاتی را شخصایا در کسی مشاهده نکرده و یا کمتر دیده است و این ، نه به عوض شدن زمانه ، که به حاکمیت نفس اماره بر انسان ها بر می گردد وا ین خطر ، زمان و مکان نمی شناسد.

عکسِ نه چندان واضحی که می بینید ، مردی را در حال شستن ظرف نشان می دهد. حدس بزنید این مرد کیست؟ عکاس این تصویر به نگارنده عرض کرد که این عکس را با احتیاط و با دوربین 110 ( که دیگر این روزها در سمساری هم پیدا نمی شود. از این فیلم کوچک ها) گرفته ام. سعی کردم فاصله ام را با حاجی حفظ کنم که متوجه ام نشود و حسش به هم نخورد برای همین صورت حاجی زیاد واضح نیفتاد.

از آن جایی که قرار بر اجرای مسابقه نیست باید عرض کنم که این این برادر ، شخصِ شخیص حاج احمد متوسلیان است.
بنا بر قولِ عکاس ، این عکس در حول و حوش عملیات فتح المبین گرفته شده است. بنابراین ، در زمان ثبت آن ، حاج احمد متوسلیان فرماندهی لشکر 27 محمد رسول الله (صلوات الله علیه) یعنی بزرگ ترین یگان رزمی سپاه در کشور را بر عهده داشته است. همچنین مسئولیت یکی از سه قرار گاه اصلی سپاه در جبهه جنوب نیز به ایشان محول شده بود.با این وصف ایشان ، در زمان شستن این ظرف ها ، یکی از 10 نفر اول جبهه های جنگ بوده اند.

به نظرتان آیا حرف دیگری باقی می ماند؟؟
روحمان با یادش شاد

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
انشا الله حاج احمد زنده باشه و به زودی از دست رژیم اسراییل آزاد شوند.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
امیدها برای زنده بودن حاج احمد و سه نفر از همراهانش کم هست.

گویا چند نفر از اسرای فلسطینی ایشون رو دیده بودن یا فردی با مشخصات ایشون.

گمان نکنم بتونیم این بزرگوار رو برای بار دوباره در ایران ببینیم.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
اگه در زمان مولامون علی (ع) بود شاید جای خالی مالک رو پر میکرد . عجیب عظمت روحی داشته . خدا هرجاهست برامون نگهش داره . اگر هم به آرزوی شهادتش رسیده که خدا با مولاش علی (ع) محشورش کنه .
با دیدن چنین انسانهایی میشه حدس زد که سربازان و یاوران اصلی امام زمان (عج) چه جور آدم هایی هستند .

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
عزیزم اینجا ایرانه
هنوزم داریم ، شاید الان معلوم نباشن ولی به وقتش همشون پای این آب و خاک و دینشون هستن
ما ایرانی هستیم

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
انشاالله دلهای همه ما خصوصا خانواده های این عزیزان با دیدار مجددشون شاد میگردد.
من امید زیاد دارم که جان سالم از دست این رژیم منحوس بدر ببرن اما زنده موندنشون بعد از دیدن ایران بعد از این همه سال بعید و دور از ذهن است.....

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
چه بگویم که نگفتنش بهتر است.

متاسفانه امروزه کمتر کسی است برای شهدا و چنین بزرگوارانی ازرش قائل باشند.

طرف جنگمون می بره زیر سئوال . می گه برای جنگیدیم.
بهتر نبود ...


برای چنین ادم هایی باید تاسف خورد.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

776591_PhotoA.jpg

هفته نامه پنجره در شماره ۱۴۱ خود یادداشتی را با عنوان سی سال با دستان بسته روایت زندگی ۴دیپلمات ایرانی در بند منتشر کرده است.

به گزارش خبرنگار سیاسی خبرگزاری فارس، در این یادداشت آمده است:
احمد متوسلیان فرمانده قوای محمد رسول‌الله در لبنان، سید محسن موسوی کاردار سفارت جمهوری اسلامی ایران در بیروت کاظم اخوان خبرنگار و عکاس خبرگزاری جمهوری اسلامی و تقی رستگار مقدم بعداز ظهر روز 5 جولای 1982 (14 تیر 1361) در حالی که با یک اتومبیل مرسدس با پلاک رسمی و «کد دیپلماتیک» در جاده ساحلی طرابلس- بیروت به سوی پایتخت در حرکت بودند و توسط یک اتومبیل نیروهای امنیتی داخلی لبنان ( ویژه امنیت سفارتخانه‌های خارجی) اسکورت می‌شدند. در پست بازرسی «برباره» در منطقه «مدفون» توسط شبه نظامیان مسیحی موسوم به نیروهای فالانژیست (قوات‌اللبنانیه) متوقف و ربوده شدند.
شواهد موجود حکایت از آن دارد که نیروهای فالانژ به سرکردگی «ایلی جبیقه» و «سمیر جعجع» این چهار نفر را ربوده و پس از مدتی آن‌ها را تحویل صهیونیست‌ها داده‌اند. سمیر جعجع یکی از رهبران «جریان 4 مارس» لبنان است که سوابق کیفری زیادی در کارنامه خود دارد و در سال 1994 میلادی به اتهام منفجر کردن کلیسایی در شمال لبنان به زندان افتاد که البته پس از مدتی از این اتهام تبرئه شد.
وی همچنین متهم به ترور برخی افراد عالی‌رتبه لبنانی از قبیل «رشید کرامی» نخست‌وزیر اسبق این کشور، «دانی شمعون» رئیس حزب ملی‌گرایان آزاد، «طونی فرنجیه» نماینده مجلس و فرزند رئیس جمهور اسبق لبنان به همراه خانواده وی است.در آن زمان دادگاه حکم اعدام وی را صادر کرد که این حکم توسط «الیاس هراوی» رئیس جمهوری وقت به زندان ابد تبدیل شد.
جعجع بر اساس قانون عفوی که پس از خروج ارتش سوریه در سال 2005 به تصویب مجلس این کشور رسید، از زندان آزاد شد و به فعالیت‌های سیاسی خود بازگشت. وی هم‌اکنون یکی از مخالفان سرسخت بشار اسد در لبنان به شمار می‌رود و حتی بر اساس طرحی «آمریکایی سعودی قطری»، این سه کشور سعی دارند «سمیر جعجع» رئیس حزب «نیروهای لبنانی» را به ریاست جمهوری این کشور برسانند. در این طرح، «سعد حریری» رئیس جریان «المستقبل» یکی از بازیگران اصلی بوده و جعجع توسط وی نامزد ریاست جمهوری شد.
جعجع مدعی است که چهار گروگان ایرانی در زمان فرمانده پیشین نیروهای لبنانی یعنی ایلی جبیقه به قتل رسیده‌اند و وی از چگونگی و جزئیات کشته شدن آن‌ها اطلاعی در دست ندارد. قطعا این ادعای جعجع قابل پذیرش نیست، زیرا از یک سو در این که جعجع در زمان ربوده شدن گروگان‌های ایرانی در سال 1982 از رهبران اصلی، تصمیم‌گیرنده و با نفوذ شبه نظامیان فالانژ بوده است، تردیدی نیست و از سوی دیگر ایرانی‌های مذکور زمانی به اسارت گرفته شدند که جعجع و جبیقه در قالب یک گروه واحد عمل می‌کردند به همین دلیل با وجود چنین موقعیت و جایگاهی،‌پذیرش ادعای وی در مورد بی‌اطلاع بودن از سرنوشت دیپلمات‌های ایرانی منطقی نیست.
اما از طرف دیگر، ایلی جبیقه از رهبران فالانژ لبنان که مدتی در حکومت این کشور دارای مسئولیت نمایندگی مجلس و پست وزارت بوده و در ربودن چهار دیپلمات ایرانی نقش فرماندهی داشته است، چند سال پیش در عملیاتی کشته شد. کشته شدن او برای بسیاری از ایرانی‌ها به خصوص بستگان گروگان‌ها اگرچه جای خوشحالی دارد، اما پرونده گروگان‌ها را بیش از پیش در تاریکی فرو می‌برد.
یک خبرنگار آمریکایی که به داشتن روابط بسیار نزدیک با سازمان جاسوسی آمریکا (سیا) مشهور است، از دست داشتن «دیک چنی» معاون رئیس جمهور سابق آمریکا در ترور رفیق حریری نخست‌وزیر پیشین لبنان و ایلی جبیقه فرمانده سابق نیروهای مسیحی فالانژیست این کشور پرده برداشت.
بر اساس اطلاعاتی که بعدها از منافع گوناگونی از جمله ارتش لبنان و احزاب و شخصیت‌های مسیحی این کشور به دست آمد، مسئولان پست بازرسی برباره، چهار ایرانی ربوده شده را به مرکز خود در شرق جاده برده و از آنجا برای کسب تکلیف با ستاد مرکز شورای جنگ در منطقه «کرنتینا» در بیروت تماس می‌گیرند و به آن‌ها دستور داده می‌شود که ایرانی‌ها را به کرنتینا اعزام کنند. همان شب بشیر جمیل، فرمانده نیروهای فالانژ، شخصا از ایرانی‌ها بازجویی می‌کند و در پاسخ تماس‌هایی که از سوی دفتر ریاست جمهوری و وزارت امور خارجه لبنان برای آزادی ایرانی‌ها با وی گرفته می‌شود، تاکید می‌کند که ایرانی‌ها آزاد شده‌اند و به دلیل بسته بودن راه‌های ورودی پایتخت، آن‌ها از همان جاده ساحلی به سوی طرابلس بازگشته‌اند. دو روز بعد اتومبیل آن‌ها که در کوچه‌ای نزدیک مرکز حزب بعث وابسته به عراق در شهر طرابلیس پارک شده بود، پیدا شد. تحقیقات نشان داد که اتومبیل بعدا به منظور رد گم کردن به طرابلس برده شده و نزدیک دفتر حزب بعث پارک شده است تا چنین وانمود شود که ایرانی‌ها در بازگشت به طرابلس، توسط حزب بعث وابسته به عراق ربوده شده‌اند. با این حال تحقیقات و تماس‌هایی که از راه‌های مختلف با مسئولان حزب بعث در لبنان به عمل آمد، نشان داد که آن‌ها اطلاعی از سرنوشت ربوده شده‌ها در دست ندارند.
در تاریخ 6 جولای 1982 رادیو «صدای لبنان» در بیروت خبر داد که فالانژیست‌ها چهار دیپلمات ربوده شده ایرانی را در ساختمان شورای جنگ در کرنتینا نگهداری می‌کنند و سرگرم بازجویی از آنها هستند در تماس با مسئولان این رادیو معلوم شد که آن‌ها این خبر را از منابع موثقی در شرق بیروت گرفته‌اند. در ضمن نیروهای فالانژ این خبر را تکذیب نکردند. در 7 جولای 1982 رادیو اسرائیل خبر داد «فالانژیست‌ها که چهار دیپلمات سفارت ایران در بیروت را بازداشت کردند. رئیس هیئت را آزاد کرده و سه نفر دیگر را به نقطه نامعلومی انتقال دادند.» گزارش‌هایی که بعدا از منابع داخلی نیروهای فالانژ به دست آمد حاکی از آن بود که چهار ایرانی به مدت 20 روز در زیرزمین ستاد مرکزی کرنتینا نگهداری و مورد بازجویی قرار گرفته‌اند و سپس زندان «آدونیس» منتقل شدند. در فوریه 1983 یک گزارشگر از زندان آدونیست گفت: «گروگان‌های ایران سخت شکنجه شده ولی زنده هستند و یکی از آن‌ها پیوسته دعایی می‌خواند و به پیامبر اسلام و امامان شیعه متوسل می‌شود که احتمالا منظور او دعای توسل بوده چرا که آقای سید محسن موسوی هر روز این دعا را می‌خواند.
اوایل اوت 1983 سه نفر از مسئولان بلند پایه نیروهای فالانژ، ضمن تماس غیر مستقیم با برخی از مسئولان حزب‌الله لبنان، اعلام آمادگی کردند که آقای محسن موسوی را در قبال دریافت مبلغی پول در منطقه‌ای بی‌طرف به حزب‌الله تحویل دهند. تماس این افراد برای به دست آوردن مدارک لازم مبنی بر زنده بودن گروگان‌ها و تفاهم پیرامون نحوه تحویل آن‌ها و مبلغ پرداختی تا چند ماه ادامه یافت. در این حال، نیروهای فالانژ در مارس 1984 گروگان‌ها را از زندان آدونیس به زندان «گوستا» در منطقه «عجلتون» منتقل کردند. ضمنا آن‌ها سه ماه یک بار نگهبان سلول ایرانی‌ها را تغییر می‌دادند.
در 10 ژوئیه 1984 گروهی که می‌خواستند آقای محسن موسوی را در قبال دریافت پول آزاد کنند، موفق شدند نامه‌ای از وی را به یکی از مسئولان حزب‌الله تحویل دهند. این نامه به خط موسوی روی یک قطعه پارچه سفید کنده شده از آستر شانه کت با خودکار آبی نوشته شده بود. مقایسه خط نامه با نوشته‌های آقای محسن موسوی حاکی از آن بود که نامه قطعا توسط ایشان نوشته شده است. ضمنا این نامه حاوی رموز و سمبل‌هایی نیز بود که مطلب فوق را تایید می‌کرد.
در نوامبر 1984 قرار شد آقای موسوی هنگام انتقال از زندان به بیمارستان ربوده شده و در منطقه «موزه» بین دو بخش شرق و غرق بیروت، به افراد حزب‌الله تحویل داده شود. بخشی از این طرح عملی گردید ولی متاسفانه به دلیل شکسته شدن آتش‌بس و گلوله‌باران شدید منطقه موزه، رسیدن افراد مامور طرح به منطقه موزه غیرممکن شد و فرماندهان نیروهای فالانژ نیز میزان حفاظت از ایرانی‌ها را به شدت بالا بردند و اندکی بعد آن‌ها را از زندان «عجلتون» در منطقه «متن»، به نقطه دورافتاده‌ای به نام «دیرقطاره» در کوهستان‌های شرق منطقه جبیل که بسیار مستحکم بود منتقل کردند.
در سال 1986 یک افسر مسیحی ارتش لبنان به نقل از «ایلی ابی طالع» رئیس رکن چهارم نیروهای فالانژ (مسئول هماهنگی بین اطلاعات خارجی و اقدامات امنیتی) خبر داد که گروگان‌های ایرانی با قایق از طریق دریا به کرنتینا در بیروت منتقل شده‌اند و در زندان مخصوص اطلاعات خارجی در زیرزمین شورای جنگ مورد بازجویی مجدد قرار گرفته‌اند بر اساس این گزارش، گروگان‌های ایرانی پس از مدتی از کرنتینا به زندان «وبرلی» در نزدیکی جونیه منتقل شدند.
یک شهروند ایرانی به نام «فریدون نظری» که به اتفاق همسر و فرزندش در ماه مه 1988 توسط نیروهای فالانژ در بخش شرقی بیروت بازداشت و پس از 16 ماه با دخالت سازمان صلیب سرخ جهانی آزاد شد، می‌گوید که در زندان آدونیس تعدادی از مسئولان نیروهای فالانژ به وی گفته‌اند که چهار دیپلمات ایرانی زنده هستند و مدتی در همین زندان نگهداری می‌شده‌اند. در سپتامبر 1989 «پیر یزیک» نماینده سابق نیروهای فالانژ در «اورشلیم» که اکنون در پاریس زندگی می‌کند، بر اساس تماس یکی از دوستان نزدیکش تاکید کرد: «گروگان‌های ایرانی زنده هستند و می‌توان مدارک لازم برای اثبات این موضوع را تهیه و آن‌ها را در مقابل مبلغ بسیار بالایی آزاد کرد.» نامبرده پس از چند سفر به لبنان و سوریه و بررسی جوانب امر، اطلاع داد که گروگان‌های ایرانی به اسرائیل منتقل شده‌اند و امکان تهیه مدارک موردنظر وجود ندارد.
در 30 آوریل 1990 تلویزیون وابسته به ژنرال میشل عون در بیروت خبر داد: «سه نفر از چهار دیپلمات ایرانی همچنان زنده هستند و در منطقه «القلوق» نگهداری می‌شوند» در تحقیقاتی که پیرامون پخش این خبر صورت گرفت، معلوم شد که این خبر به دستور شخص عون در چارچوب جنگ تبلیغاتی بین وی و سمیر جعجع پخش شده است بر اساس این تحقیقات منبع این خبر، اطلاعات رکن دوم ارتش و عوامل طرفدار وی در نیروهای فالانژ بوده‌اند.
در سپتامبر 1990 «منصور رحمه» از بازرگانان معروف مسیحی بیروت که روابط بسیار نزدیکی با سمیر جعجع دارد، در ملاقاتی در «هتل سامرلند» بیروت گفته است: «دیپلمات‌های ایرانی زنده‌اند و مدتی است که به اسرائیل منتقل شده‌اند.» حتی وقتی که آن‌ها در لبنان بودند، تصمیم در مورد سرنوشت آن‌ها در اختیار موساد بود.
در نوامبر 1990 یک شخصیت بسیار معتبر و آگاه مسیحی در لبنان، به یکی از شخصیت‌های سیاسی مسلمان این کشور گفت: «سمیر جعجع گروگان‌های ایرانی را به اسرائیل فروخته است.»‌اسرائیل می‌خواهد آن‌ها را با یک خلبان اسرائیلی که در لبنان ناپدید شده‌ و گفته می‌شود توسط سپاه پاسداران ایران اسیر شده است، مبادله کند.
هیچ یک از منابعی که مدعی به قتل رسیدن گروگان‌های ایرانی بوده‌اند،‌ نتوانسته‌اند برای اثبات این ادعا دلیلی ارائه دهند.
تمام مراکزی که پیرامون سرنوشت چهار ایرانی تحقیقاتی داشته‌اند - از جمله آمریکایی‌ها - متوجه این تضاد و تناقض شده و اعتراف کرده‌اند که پاسخی برای این اختلاف‌ها در اختیار ندارند.
در همین راستا سمیر جعجع در ملاقات با خانواده چهار دیپلمات ایرانی در لبنان در تاریخ 20 نوامبر 1990 ادعا کرد: «هر چهار ایرانی در روز بازداشت و در ستاد فرماندهی نیروهای فالانژ درکرنتینا به دستور تلفنی ایلی جبیقه اعدام شده و اجسادشان در خرابه‌های واقع در پشت ستاد فرماندهی انداخته شده و با بلدوزر روی آن‌ها خاک ریخته‌اند.» کمیته پیگیری سرنوشت چهار دیپلمات ربوده شده ایرانی با همه افرادی که توسط سمیر جعجع به عنوان شهود یا عاملان این حادثه معرفش شدند مصاحبه‌های دقیقی انجام داد و معلوم شد که آن‌ها خطوط اصلی یک سناریو را حفظ کرده و تکرار می‌کنند. اما در توضیح جزئیات حادثه، دچار گیجی و تناقض‌گویی شده و اطلاعات ضد و نقیض ارائه می‌دهند. بنابراین ثابت شد که شهادت این افراد یک صحنه‌سازی برای گم کردن حقیقت بوده است.
در ماه ژوئن 1997 احمد حبیب‌الله رئیس کمیته دفاع از حقوق زندانیان خارجی در اسرائیل اعلام کرد: «من از جانب اسرائیلی‌ها تاکید می‌کنم چهار ایرانی که در سال 1982 در لبنان ربوده شدند زنده هستند.» حبیب مدعی است که یک زندانی در زندان نظامی «عتلیت»، اسامی چهار گروگان ایرانی را در فهرست زندانیان مشاهده کرده است و هدف اسرائیل از مخفی نگه داشتن اطلاعات مربوط به دیپلمات‌ها، بهره‌بردرای از آنان به ویژه پیرامون سرنوشت «رون اراد» است. علاوه بر این، در چند سال گذشته، احمد حبیب‌الله چندین بار در مصاحبه‌های مطبوعاتی اظهار داشته است: «گروگان‌های ایرانی زنده و در زندان‌های اسرائیل هستند.» سخنان احمد حبیب‌الله توسط خبرگزاری‌های بین‌المللی مخابره و در روزنامه‌های مختلف جهان درج شده است. برخی از سازمان‌های بین‌المللی غیر دولتی، بر اساس همین اظهارات، مکاتباتی را با اسرائیل آغاز کرده و طی نامه‌هایی به دفتر نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی، درباره سرنوشت گروگان‌ها به ویژه آقای کاظم اخوان - خبرنگار - سئوال کرد‌ه‌اند کرده‌اند، اما پاسخی نگرفته‌اند. همچنین خبرنگار برنامه‌های برون‌مرزی صدا و سیما در اردن نیز شخصا با احمد حبیب‌الله گفت‌وگو کرده و نامبرده وجود گروگان‌های ایرانی در اسراییل را مورد تاکید قرار داده است.
در 30 مارس 2000 اعضای خانواده گروگان‌های ایرانی با ایلی جبیقه فرمانده فالانژیست‌ها دیدار می‌کنند اما جبیقه مدعی شده است که هیچ اطلاعی از کشته شدن گروگان‌ها ندارد و شخص سمیر جعجع در انتقال احتمالی آن‌ها به اسرائیل دخالت داشته‌ است. همچنین وی به مکان نگهداری آن‌ها و نیز زمان انتقال به اسراییل اشاره کرده است. لازم به ذکر است که در اکثر ادعاهای مربوط به کشته شدن گروگان‌ها، نام ایلی جبیقه به عنوان عامل ذکر شده اما ایلی جبیقه بارها این اتهام را رد کرده است.
چهار ایرانی به گروگان گرفته شده، اولین قربانیان بحران موسوم به گروگان‌گیری در جنک داخلی لبنان بودند و ده‌ها تن دیگر نیز بعد از آن‌ها در لبنان به گروگان گرفته شدند. اما با وجود آن که گروگان‌های غربی با کمک و مساعدت جمهوری اسلامی ایران آزاد شده و به خانواده‌‌های‌شان بازگشتند، نه کسی تاکنون حاضر شده است که به طور جدی برای تعیین سرنوشت گروگان‌های ایرانی به جمهوری اسلامی ایران کمک کند و نه مسئولان دستگاه دیپلماسی کشورمان حاضر به دریافت تضمین‌ کافی برای آزادی گروگان‌های ایرانی هنگام کمک به آزادی گروگان‌های غربی هستند.
بدون شک جمهوری اسلامی ایران هرگز گروگان‌گیری را در لبنان نکرده و تنها با استفاده از نفوذ و محبوبیت خود در نزد گروه‌های لبنانی، به آزادی گروگان‌های غربی کمک کرده است، اما آیا مسئولان دستگاه دیپلماسی ما نمی‌توانستند هنگام آزادی گروگان‌های غربی، خواهان اعمال نفوذ کشورهای غربی بر گروه جعجع و حتی رژیم صهیونیستی برای تعیین تکلیف گروگان‌های ایرانی شوند!؟
بی‌شک اگر رسانه‌های ما فاقد قدرت تبلیغاتی در پیگیری مسئله گروگان‌های ایرانی در لبنان (مانند آن چه رسانه‌های گروهی غرب عمل کردند) هستند، بدان معنی نیست که رسانه‌ها و مردم ایران نسبت به سرنوشت فرزندان غیور خود بی‌تفاوت هستند. امید است که در آینده اخبار روشنی درباره سرنوشت چهار دیپلمات ایرانی در اختیار افکار عمومی قرار گیرد.
انتظار می‌رود دولت جمهوری اسلامی ایران با اتخاذ راهکارهای بین‌المللی، مسئله دیپلمات‌های ربوده شده را مورد پیگیری جدی‌تر قرار دهد تا این روند منجر به آزادی این عزیزان شود.


منبع:
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13910417001033

  • Upvote 2

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

ایجاد یک حساب کاربری و یا به سیستم وارد شوید برای ارسال نظر

کاربر محترم برای ارسال نظر نیاز به یک حساب کاربری دارید.

ایجاد یک حساب کاربری

ثبت نام برای یک حساب کاربری جدید در انجمن ها بسیار ساده است!

ثبت نام کاربر جدید

ورود به حساب کاربری

در حال حاضر می خواهید به حساب کاربری خود وارد شوید؟ برای ورود کلیک کنید

ورود به سیستم

  • مطالب مشابه

    • توسط FLANKER
      http://www.farsnews.net/plarg.php?nn=M385294.jpg

      http://www.farsnews.net/plarg.php?nn=M385295.jpg

      http://www.farsnews.net/plarg.php?nn=M385335.jpg

      http://www.farsnews.net/plarg.php?nn=M385333.jpg

      http://www.farsnews.net/plarg.php?nn=M385300.jpg

      http://www.farsnews.net/plarg.php?nn=M385309.jpg

      http://www.farsnews.net/plarg.php?nn=M385302.jpg

      http://www.farsnews.net/plarg.php?nn=M385304.jpg

      http://www.farsnews.net/plarg.php?nn=M385306.jpg

      http://www.farsnews.net/plarg.php?nn=M385307.jpg

      http://www.farsnews.net/plarg.php?nn=M385334.jpg

      http://www.farsnews.net/plarg.php?nn=M385336.jpg

      http://www.farsnews.net/plarg.php?nn=M385337.jpg

      http://www.farsnews.net/plarg.php?nn=M385338.jpg
    • توسط GHIAM
      با استفاده از طول استند موشک فاتح، تونستم ابعاد موشک فتح را به دست بیاورم. موشک فتح دارای طول 6.5 متر و قطر 40 سانتیمتر است. این موشک نسبت به فاتح110 حدودا 2.30متر کوتاهتر و 20 سانتیمتر قطر کمتری دارد.  
      هیچ گونه اطلاعاتی از جنس موتور و جنس بدنه موشک وجود ندارد. اما احتمالا فتح موشکی با وزن 800-900 کیلوگرم، برد  200 - 300 کیلومتر و سرجنگی 150-200 کیلوگرمی باشد. به نظر میر‌سد سپاه قرار است این موشک را جایگزین نسخه های اولیه فاتح 110 کند. هرچند سرجنگی سبکتری نسبت به فاتح دارد برای زدن اهداف نرم از جمله زیرساخت‌های نفتی، مراکز صنعتی، اهداف غیرمقاوم نظامی و ... بسیار موثر است. 
      با توجه به ابعاد و وزن موشک فتح، می‌توان 4 تیره از این موشک را مانند فجر 5 از روی حامل IVECO پرتاب کرد.  
       

       
       

       

       
       
       
    • توسط mehdipersian
      شناور شهید باقری به بالگرد، موشک و پهپاد مجهز خواهد شد 
      فرمانده نیروی دریایی سپاه:

      شناور شهید باقری که در آینده ساخت آن به اتمام می‌رسد، علاوه بر داشتن یک ناوگروه در داخل خود، باند پرواز هم دارد که پهپاد می‌تواند از روی آن حرکت کرده و به پرواز درآید و در بازگشت هم می‌تواند بر روی آن بنشیند.
      شناور شهید باقری با ۲۴۰ متر طول و ۲۱ متر ارتفاع، مجهز به بالگرد، موشک و پهپاد است.
      این شناور به گونه‌ای در حال ساخت است که از روی عرشه آن حدود ۶۰ پهپاد می‌تواند پرواز کند و بنشیند.
      وستانیوز
       
    • توسط mehdipersian
      مرداد گذشته، یک ماهواره سنجش از دور ساخت روسیه برای ایران از پایگاه فضایی بایکونور پرتاب شد و انتظار می‌رود سه ماهواره دیگر نیز در سال‌های آینده به فضا پرتاب شوند. همچنین شواهد قانع‌کننده‌ای وجود دارد که نشان می‌دهد یک شرکت روسی در حال ساخت یک ماهواره ارتباطی برای ایران است که در سال 2024 در مدار زمین ثابت قرار می‌گیرد.
       
      ماهواره ی خیام:

       
       
      مرداد 1394، ایران با دو شرکت روسی در مورد پرتاب ماهواره سنجش از دور ساخت روسیه که توسط ایران اداره می شود، به توافق اولیه دست یافت. ماهواره ایرانی در 18 مرداد 1401 به وسیله ی شرکت روس کاسموس به فضا پرتاب شد. 
       
      مشخصات فنی ماهواره:

      مشخصات فنی ماهواره توسط روسیه و ایران اعلام نشده است ولی می توان از یک حق اختراع منتشر شده توسط شرکت NPK Barl در مرداد 1401 اطلاعات جدیدی بدست آورد. این طرح یک ماهواره سنجش از دور با وضوح بالا را توصیف می کند که دقیقاً شبیه خیام است. دارای یک گذرگاه شش ضلعی و چهار پنل خورشیدی است که با زاویه 45 درجه نسبت به محور طولی ماهواره به سمت پایین امتداد دارند. 
       
      محموله یک تلسکوپ کورش(Korsch) با پنج عنصر نوری است. تلسکوپ کورش یک تلسکوپ آناستیگمات سه آینه ای فشرده است که میدان دید وسیعی را ارائه می دهد. این تلسکوپ تصویربرداری را در یک کانال پانکروماتیک و چهار کانال چند طیفی (نزدیک مادون قرمز، قرمز، سبز و آبی) ارائه می دهد. سه پیکربندی ممکن برای تلسکوپ ارائه شده است که همگی با نسبت کانونی f/11.53 (نسبت کانونی تقسیم فاصله کانونی بر دیافراگم است)میباشند. مقادیر سه پیکربندی عبارتند از:
       
      دهانه / فاصله کانونی
      0.535 متر6.17 متر
      0.75 متر8.65 متر
      1.1 متر12.68 متر
       
      در اولین پیکربندی که در شکل زیر نشان داده شده است، وزن تلسکوپ 125 کیلوگرم و طول آن 1.8 متر است.
       

       
      دو پیکربندی دیگر منجر به گذرگاه طولانی‌تر می‌شود، اما نیازی به تغییر در جعبه‌های الکترونیکی محموله و آرایه‌های پیکسل CCD ایجاد نمیکند. این تلسکوپ از یک آرایه کانونی کروی و نه مسطح برای کمک به جلوگیری از لکه دار شدن تصاویر استفاده می کند. یک آرایه اسکن الکترونیکی داده‌ها را در باند X با سرعت‌های 480 مگابیت تا 1.5 گیگابیت بر ثانیه به زمین ارسال می‌کند (نرخ بالاتری نسبت به گزارش NPK Barl در فوریه 2021 ).
       
      سازنده محموله نوری مشخص نیست، اما برخلاف تخصص این شرکت در سیستم های زمینی می تواند خود NPK Barl باشد. طی نمایشگاهی در سال 2019، این شرکت تلسکوپ سنجش از دور را به نمایش گذاشت که انتظار می‌رفت ظرف دو سال آینده به فضا پرواز کند. گزارش شده است که وزن آن تنها 46 کیلوگرم است و همچنین کوچکتر از نمونه ثبت اختراع به نظر می رسد، اما تنها ماهواره میزبان ممکنی که در حال حاضر برای آن قابل شناسایی است، خیام است. احتمالاً تنها یک بخش از تلسکوپ به نمایش گذاشته شده است. 

       
      در یکی از نقشه‌های همراه با حق ثبت اختراع(پتنت) ، ماهواره در بالای طبقه فرگات در داخل محفظه محموله موشک سایوز-2-1a قرار دارد (که نشان می‌دهد پرتاب اولیه به وسیله ی این ماهواره بر به جای سایوز-2-1b سنگین تر بود).
       
       اگرچه پتنت‌ها به ندرت به پروژه‌هایی اشاره می‌کنند که به آن‌ها مربوط می‌شود، اما در اینجا ماهواره در واقع متعلق به پروژه 505 نشان داده شده است. همانطور که در نقاشی زیر مشاهده می‌شود، ماهواره‌ها به اندازه‌ای کوچک هستند که سه عدد از آنها در داخل دماغه قرار گیرند.
       
       
       
      کاربرد خیام:
       
      به طور رسمی، خیام تنها کاربردهای غیرنظامی در زمینه هایی مانند کشاورزی، مدیریت منابع طبیعی و نظارت بر محیط زیست خواهد داشت. مدت کوتاهی پس از پرتاب، رئیس سازمان فضایی ایران مدعی شد خیام به دلیل اندازه کوچکش نمی تواند به عنوان یک ماهواره جاسوسی استفاده شود. با این حال، وضوح زمینی گزارش شده آن (0.73 متر) برای انجام کارهای شناسایی ارزشمند کافی است. 
       
      مرکز کنترل ماموریت خیام:
       

       
       
      به گزارش اخبار ایران، مرکز کنترل ماموریت خیام در مرکز فضایی ماهدشت که تقریباً در 60 کیلومتری غرب تهران و نرسیده به شهر کرج قرار دارد. این مرکز در اوایل دهه 1970 برای دریافت اطلاعات از ماهواره های سنجش از دور خارجی تأسیس شد که اولین آنها ماهواره های لندست ایالات متحده بود. همانطور که در تصاویر Google Earth مشاهده می شود، ساخت یک ساختمان جدید در این سایت حدود آوریل 2020 آغاز شد و اکنون کامل شده است. احتمالاً در گزارش تلویزیون ایران که پس از پرتاب خیام از مرکز کنترل مأموریت پخش شد، دو آنتن سهموی در شمال شرقی ساختمان جدید دیده می‌شود.
       

       
      همکاری های روسی/ایرانی بعدی:
       
      خیام پیش بینی می شود حداقل پنج سال فعالیت داشته باشد و قرار است در سال های آینده ماهواره های بیشتری نیز به آن ملحق شوند. پس از پرتاب، حسن سالاریه اعلام کرد که ایران سه ماهواره دیگر از همین نوع را سفارش داده است و افزود: اولین ماهواره در مجموع 40 میلیون دلار هزینه داشته است.
       
      به نظر می رسد که همکاری فضایی بین روسیه و ایران اکنون فراتر از حوزه سنجش از دور است. در هفته‌های اخیر شواهدی به دست آمده است که روسیه در حال ساخت یک ماهواره ارتباطی زمین‌ایستا برای ایران با نام اکواتور (به روسی به معنای «استوا») است. این نام برای اولین بار در سال 2020 در بیوگرافی مختصری از متخصص ISS Reshetnev، تولید کننده پیشرو روسیه در ماهواره های ارتباطی مستقر در نزدیکی کراسنویارسک در سیبری ظاهر شد. در کنار آن بسیاری دیگر از پروژه ها نیز به آن اشاره شد که این شخص در آن مشارکت داشته است و جزئیات بیشتری ارائه نشده است.
       

       
      ایران در نهایت قصد دارد ماهواره‌های ارتباطی زمین‌ایستا را با استفاده از پرتاب‌کننده‌های بومی پرتاب کند، اما به‌نظر نمی‌رسد ماهواره‌هایی که در آینده قابل پیش‌بینی به فضا پرتاب می‌شوند، قادر به قرار دادن محموله با این ویژگی در این نوع مدار باشند. بنابراین، این کشور احتمالاً برای پر کردن جای خالی باقیمانده نیز به روسیه متکی خواهد بود. اگر معامله‌های دیگری در این زمینه هنوز وجود داشته باشد، پشت درهای بسته انجام شده است. 
       
      ________________________________________
      تلخیص و ترجمه از mehdi persian برای میلیتاری
      ________________________________________
      منبع:
      https://www.thespacereview.com/article/4475/1
       
  • مرور توسط کاربر    0 کاربر

    هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.