amirhosin

پیوستن ایران به جامعه جهانی چه پیامدهایی در پی خواهد داشت؟

امتیاز دادن به این موضوع:

Recommended Posts

فکر نکنم دامنشون به دو کشور منتحی بشه امریکا و ناتو >>><<<چین و روسیه ====== با ایران و سوریه و حزب ا...>>><<<ترکیه و اسرائیل و ناتو شاید امریکا

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
بسم الله

البته تحلیل جنگ واقعی بسیار پیچیده تر است و مسائل استراتژیک اهمیت بیشتری دارد تا توان نظامی، مثلا به تاپیک جنگ محدود برادر واریور مراجعه کنید.

اما ما اینجا یک نوع بازی جنگی انجام می دهیم که اگر این توان نظامی در دست دو طرف بازی باشد کدام می تواند پیروز شود؟ و کاربرد آن هم بیشتر ارضای کنجکاوی ما و بحث کردن با دوستان و لذت بردن است.

اما بعد...
این مواجهه را شایدبتوان در سه عرصه دریا، زمین، هوا بررسی کرد.

اول به [b]عرصه هوا [/b]بپردازیم:

به نظر من کره شمالی در این عرصه آنقدر هم که گفته شد آسیب پذیر نیست و با وجود برتری اولیه جنوبی ها در این عرصه، عدم توازن به شکلی نیست که برای شمال فلح کننده باشد یا بر عملیات نظامی آنها تأثیر مهمی داشته باشد.

به این قسمتی که از سایت [url=http://www.rense.com/general37/nkorr.htm]رنس[/url] نقل می کنم توجه کنید:
In the morning of March 1, 2003, an American RC-132S spy plane, Cobra Ball, took off from a US airbase in Okinawa, and cruised along the East coast of North Korea collecting electronic signals. The US intelligence suspected that North Korea was about to test a long-range missile and the plane was there to monitor the suspected missile launch.

When the US plane reached a point about 193 km from the coast of North Korea, two MiG-29 and two MiG-21 fighter planes showed up unexpectedly. The North Korean planes approached within 16 m and signaled the US plane to follow them. The US pilot refused to follow the command and left the scene posthaste. The US plane was tailed by the hostiles for about 22 min but let the US spy plane go. There are two key points to be observed here.

First, the hostile planes waited for the US plane at the Uhrang airbase, located about 200 km from the point of air encounter. They knew that the US plane was coming. The North Korean planes flew 200 km to intercept the US plane. Did the US plane see them coming? If it did, why no evasive action? After intercepting the US plane, the hostile planes dogged it for 22 min. Why no American planes for the rescue? The US crew must have informed the base of the danger they were in, but no action was taken by the base. If Kim Jong Il had given the command, the MiGs would have shot down the US plane and returned to their base before the US could have scrambled war planes.

Second, North Korea intercepted an American spy plane flying 200 km from its coast. According to the international norm, a nation's territorial air space extends 19 km from its coast line. The US is the exception and claims air space of 370 km from its coast line; any foreign airplane violating this extended air space is challenged or shot down by the US military.

پس ظاهرا کره شمالی باید یک سیستم راداری یا شناسایی دیگر قوی با قابلیت کشف هواپیماهای جاسوسی از فواصل دور باشد.

پدافندهای سام 2و 3و 5 علاوه بر دوش پرتابهای سام 7 و سام 16 در کره موجودند. البته گفته شده که کره دوش پرتابهایی را که خودش تولید می کند از استینگرهای غنیمتی در ویتنام هم استفاده کرده. ( به هر حال همون ایگلا هم اگر باشد موشک نسبتا قابلی است)
توپهای ضد هوایی هم که به وفور موجودند و اکثرا راداری نیستند و جنگال بر آن بی اثر. (گفته شده هدایت دستی، شاید هدفگیریهای حرارتی و اپتیکی ایران به آنجا هم راه یافته باشد)

نبرد هوایی
شبه جزیره کره 125 کم. طول و 100 کم. عرض دارد. (حداکثر) و لذا نبردهای هوایی در آن بسیار متراکم خواهند بود. به عنوان مثال میگ 21 های برخواستنه از پایگاه بونگ چون در عرض 5 دقیقه به اف15 های برخواسته از پایگاه اوهسان می رسند و اینجاست که قابلیت مانور پذیری و داگفایت تنها عامل مهم است و موشکها و جنگال دیگر اثری ندارد.
حتی اگر موج اول میگ 21 ها با موشکهای دوربرد منهدم شوند دیگر بعید است در موجهای بعدی بتوان از آمرام و غیره استفاده کرد. ( به علت تراکم زیاد در آسمان)

گذشته از اینها، پایگاههای دو طرف به احتمال زیاد سریعا در زیر موج حملات توپخانه ای و راکتی و موشکی از وضعیت عملیاتی خارج خواهد شد و دو طرف نمی توانند استفاده موثری از نیروی هوایی بکنند.

به نظر من نتیجه چنان جنگ فرضی را توان توپخانه ای و توان دفاع در برابر حملات توپخانه ای تعیین می کند، چرا که اگر یکی از دو طرف بتواند پایگاههای مرزی و استحکامات مرزی طرف مقابل را نابود و تبدیل به زمین سوخته کند می تواند پیشروی کرده و به پیروزی نزدیک شود.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
میگم Lord-Soldierشما که اینقدر فهمیده ای بهتر نبود متن رو ترجمه میکردی تا همه بهره میبردیم.به هر حال ممنون از نظر جناب عالی.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[quote]میگم Lord-Soldierشما که اینقدر فهمیده ای بهتر نبود متن رو ترجمه میکردی تا همه بهره میبردیم.به هر حال ممنون از نظر جناب عالی.[/quote]
من چون همین الان خوندمش چون یادمه خلاصش می کنم
بعدا اگر خواستن خودشون کامل ترجمه کنن


[quote]In the morning of March 1, 2003, an American RC-132S spy plane, Cobra Ball, took off from a US airbase in Okinawa, and cruised along the East coast of North Korea collecting electronic signals. The US intelligence suspected that North Korea was about to test a long-range missile and the plane was there to monitor the suspected missile launch.

When the US plane reached a point about 193 km from the coast of North Korea, two MiG-29 and two MiG-21 fighter planes showed up unexpectedly. The North Korean planes approached within 16 m and signaled the US plane to follow them. The US pilot refused to follow the command and left the scene posthaste. The US plane was tailed by the hostiles for about 22 min but let the US spy plane go. There are two key points to be observed here.

First, the hostile planes waited for the US plane at the Uhrang airbase, located about 200 km from the point of air encounter. They knew that the US plane was coming. The North Korean planes flew 200 km to intercept the US plane. Did the US plane see them coming? If it did, why no evasive action? After intercepting the US plane, the hostile planes dogged it for 22 min. Why no American planes for the rescue? The US crew must have informed the base of the danger they were in, but no action was taken by the base. If Kim Jong Il had given the command, the MiGs would have shot down the US plane and returned to their base before the US could have scrambled war planes.

Second, North Korea intercepted an American spy plane flying 200 km from its coast. According to the international norm, a nation's territorial air space extends 19 km from its coast line. The US is the exception and claims air space of 370 km from its coast line; any foreign airplane violating this extended air space is challenged or shot down by the US military[/quote]

صبح یکم مارس 2003 یک هواپیمای جاسوسی RC-132S امریکا از اکیناوا بلند میشه و به سمت کره شمالی میره
چون جاسوسا متوجه احتمال تست یک موشک دوربرد شده بودند وقتی به 193 کیلومتری مرز دریایی کره شمالی میرسه یک میگ 29 و یک 21 ناگهان پیداشون میشه میان نزدیک به هواپیمای امریکایی و بهش دستور میدن که دنبالشون کنه
که خلبان امریکایی امنتاع می کنه اونا هم 23 دقیقه پشت سره هواپیمای امریکایی حرکت می کنن


اولا جنگنده ها 200 کیلومتر مسیر طی کردن تا به امریکایی رسیدن خوب اگه امریکایی دیده بودشون چرا فرار نکرد؟ اونا از کجا می دونستن کجا باید منتظرش باشن؟چرا جنگنده دیگری برای کمک به امریکایی فرستاده نشد؟ چون احتمالا امریکایی ها فهمیدن که کیم جون ایل به جنگنده هاش دستور حمله نداده و اگر کمک برسه می تونه این دستور رو بده ( تا حالا منهدمش نکردن)

دوما طبق قانون مرز هوایی از 19 کیلومتری مرز دریایی شما شروع میشه
در حالی که هواپیمای امریکا توی 200 کیلومتری مرز بوده(یعنی نباید کاریش می داشتن)
هر چند امریکا هر هواپیمایی رو که به 390 کیلومتر مرزش نزدیک بشه منهدم میکنه

شرمنده دیگه الان ساعت 2 هست و ...

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
فکر کنم حفظ خاک یا عدم آن منوط به حفظ خطوط مرزی است
آیا واقعا این خط شکسته خواهد شد؟
یادمان باشد که این خطوط مرزی حدود 40 سال فقط تجهیز و آماده شده اند
و احتمالا از دفاع لایه ای استفاده می کنند و بانکر و سنگر های بتونی برای مقابله با توپخانه احداث شده است
و زمین روبرو صاف و بدون عوارض طبیعی است و پوسیده از مین و خرپا های ضد عبور ماشین های زرهی می باشد
گاهی عرض این میدان ها به 500 متر هم می رسد.

می دانم رزمندگان ما این گونه خطوط را شکسته اند اما در بعضی مکان ها هم ما کاری نتوانستیم بکنیم و تنها خدا کاری بزرگ کرد.
حال آیا این خطوط شکسته می شود؟
با چقدر تلفات شکسته می شود؟
آتش پشتیبانی آماده توپخانه را در نظر بگیرید.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
همون طوري كه بسياري از دوستان گفتند اين درگيري منوط به حمايت كشورهاي ديگر از دور طرف دعوا هست. با اين تفاوت كه كره جنوبي از نظر تجهيزات در يك سري بخش ها به روز هست.
در زمينه قدت موشكي كره شمالي توانايي هايي رو داره و همچنين زمينه توانايي هسته اي.
اما دو نكته هم اين هست كه درسته در حال حاضر بيشتر كمك هايي كه از سوي چين به كره شمالي ميشه جنبه اقتصادي داره تا نظامي اما در طرف مقابل امريكا به راحتي مبادلات نظامي با كره جنوبي داره و اعتراضات كمتري در بر داره اما در طرف مقابل چين كه متحد استراتژيك كره شمالي هست در صورت كمك نظامي عمده به شمالي ها هجمه اتهام درباره سنگ اندازي در مذاكرات بايد بپذيره.
اما مهمترين نكته اين هست در صورت ايجاد هرگونه درگيري و بر فرض مثال شكست كره شمالي آيا چين تحمل يك همسايه جديد كه ليبرال و وابسته به امريكا هست رو داره؟
جواب اين سوال نقش تعيين كننده چين مشخص مي كنه. روسيه هم كه تكليفش روشنه.

و آخرين مساله تهديدات كره شمالي هست
تهديدات جسته و گريخته اي كه در صورت هرگونه تهاجمي از سلاح هسته اي استفاده مي كنه.
اين مساله بايدم ورد توجه باشه كشوري همانند كره شمالي در صورتي وجودش در معرض خطر جدي و نابودي باشه
بدون كمترين ترديد از سلاح هسته اي بهره مي بره.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
با توجه به اینکه مباحث مربوط به ابر قدرت شدن چین و سبقت این کشور از امریکا هواداران بسیاری دارد این مقاله را اینجا قرار دادم

در كمتر از يك دهه آينده چين مي‌تواند بزرگترين اقتصاد جهان باشد. اما «جيمزمايلز» مي‌گويد ادامه موفقيت اقتصادي‌اش به خاطر پروسه تجديد حيات حكومت و مقاومت در برابر اصلاحات، بيشتر با خطر روبرو است.

در اوج دوره حكومت سلسله «كينگ» در سده 1700، چين يك عصر طلايي را مي‌گذراند. بيگانگان از اين امپراتوري وحشت داشتند و خارجيان درنده‌خو هنوز شروع به كوبيدن درهاي اين كشور نكرده بودند. ورود خارجي‌ها يك دگرگوني ريشه‌اي در عصر رفاه و سعادت بود. اكنون بعضي ملي‌گرايان چيني مي‌گويند در سايه حزب كمونيست و قدرت اقتصادي آن يك دگرگوني ديگر آغاز شده است. چين سال گذشته به بزرگترين توليدكننده جهان تبديل شد و آمريكا را از موقعيتي كه بيش از يك قرن بود در اختيار داشت به كنار زد. اين كشور ظرف كمتر از يك دهه آينده مي‌تواند بزرگترين اقتصاد جهان شود. خارجيان دو باره شگفت‌زده شده‌اند.

بهبودي سريع چين از يك بحران مالي جهاني و ادامه رخوت غرب، يك اثر رواني عميق روي بسياري از چيني‌ها داشته است. از احساس هيجان ناشي از غرور گرفته تا لذت بردن از مشكلات ديگران، لفاظي رسمي را در چين رايج كرده است. ديپلمات‌ها با همتايان غربي خود با ته رنگي از تمكين و مدارا رفتار مي‌كنند؛ چيزي كه در سوسياليسم چيني آنقدر مهم است كه نخست وزير «ون جيابائو» را در مارس سال گذشته بسيار شاد كرد، اين است كه «چين امروز مي‌تواند تصميم‌هاي مؤثري بگيرد، منابع را به طور عملي سازمان دهد و براي تحقق تعهدات بزرگ‌اش از آن‌ها استفاده كند.» از نظر بعضي چيني‌ها و حتي بعضي خارجي‌ها، حكومت استبدادي، به يك مشروعيت جديد دست يافته است.

نمايش بزرگ موشك‌ها، تانك‌ها و رژه سربازان با قدم‌هاي كشيده در مركز پكن در اكتبر سال 2009، نخستين نمايش اين چنيني پايتخت طي يك دهه و در گزارش‌هاي رسمي، يك «جشن تغيير بزرگ» توصيف شد. يك گروه از ژنرال‌ها و مقام‌هاي برجسته، 60هنرمند را وارد ارتش كردند تا با كشيدن يك تابلوي پارچه‌اي 120 متري به نام «عكسي از يك تغيير موزون»، شصتمين سال به قدرت رسيدن حزب را بزرگ دارند. اين تابلو، شهرهاي بزرگ سر به آسمان كشيده چين را در هم آميخته با كو‌هها، رودخانه‌ها و ابرهاي محبوب نقاشي‌هاي سنتي چين به تصوير كشيد. اقليت‌هاي قومي كه با شادي در ميدان «تيان آن من» مي‌رقصيدند، پرتاب يك موشك، مزرعه‌اي با انرژي بادي و حتي تايوان پوشيده در مه، همه آنجا بودند. روند تغييرات اساسي در دو سال گذشته اين جزيره سركش را با پروازهايي بر روي تنگه و يك قرارداد تجارت آزاد به چين نزديك‌تر كرده است.

از ديدگاه بعضي ناظران در غرب ناامن به لحاظ اقتصادي، توازن قدرت جهاني به طور اجتناب‌ناپذيري به سود چين تغيير مي‌كند. عناوين كتاب‌هاي منتشر شده اخير در اين ارتباط، حالت يادشده را به خوبي نشان مي‌دهند: «در آرواره‌هاي اژدها: سرنوشت آمريكا در عصر برتري‌طلبي چين كه در راه است» نوشته «ايمون فينگلتون»، سال 2008؛ «وقتي چين بر جهان حكومت مي‌كند: پايان عمر جهان غرب و تولد يك نظم نوين جهاني» نوشته «مارتين جكلز»، سال 2009؛ «اتفاق نظر پكن: چگونه الگوي ديكتاتوري چين بر قرن بيست و يكم حكومت خواهد كرد» نوشته «استيفن هلپر». همان طور كه «ويليام كربي» از دانشگاه ‌هاروارد اشاره مي‌كند، كتاب‌هايي كه درباره ظهور چين ابراز نگراني كرده‌اند، تاريخي طولاني در غرب دارند. سيل اين كتاب‌ها در اوايل قرن بيستم ظاهر شد: «نيروهاي جديد در چين قديم: يك بيداري ناخوش‌آيند اما اجتناب ناپذير» نوشته «آرتور براون» اين آهنگ را در سال 1904 آغاز كرد. اما ديگر قدرت‌هاي در حال ظهور ـ ژاپن، آلمان و آمريكا ـ حتي بيشتر مورد توجه قرار گرفتند. امروز چين موضوع اصلي نگراني‌ها است.‏

مؤسسه‌هاي انتشاراتي چين نيز از فرصت استفاده مي‌كنند. كتاب فروشي‌ها (كه فقط آثاري را انبار مي‌كنند كه حزب تاييد مي‌كند) پر از كتاب‌هايي درباره «الگوي چين» و شكست اقتصادهاي ليبرال هستند. آكادمي «علوم اجتماعي» چين اكتبر سال گذشته در يك گزارش، فروتني از خود نشان داد. اين آكادمي، چين را در عرصه جهاني «رقابت ملي» در مقام هفدهم جاي داد، اما خاطرنشان كرد اين كشور از مكان هفتاد و سوم در سال 1990 بالا آمده و هند را كه در مقام چهل و دوم قرار داشت، پشت سر گذاشته است. اين گزارش مي‌گفت هدف چين بايد رسيدن به پنج قدرت اول تا سال 2020 و قرار گرفتن در مكان دوم پشت سر آمريكا، تا سال 2050 باشد. دانشگاه‌هاي چين به وفور دانشمند توليد مي‌كنند، اما به نظر مي‌رسد هنوز تعدادشان آنقدر كافي نيست كه به اين كشور اجازه دهد به مكان‌هاي عالي صعود كند.



* همه چيز تغيير مي‌كند

با اين حال با تمامي به سينه كوفتن‌ها، رهبران چين از زيردستان خود يا صنعت چاپ تحت كنترل حكومت، محتاط‌تر هستند. آن‌ها از به كار بردن واژه‌ «الگوي چين» خودداري مي‌كنند و به طور علني در مورد دگرگوني لاف نمي‌زنند، با اين كه اجازه مي‌دهند رسانه‌هايشان در باره آن صحبت كنند. در حقيقت به نظر مي‌رسد آن‌ها اكنون بيشتر از هر زماني در يك دهه گذشته، عصبي هستند. آن‌ها بودجه امنيت داخلي را كه امسال براي اولين بار از بودجه دفاعي پيشي گرفته است، باز هم افزايش داده‌اند. دولت يك سيستم مائوئيستي نظارت بر محله‌ها را بوسيله داوطلبان غيرنظامي احيا كرده است. در چند ماه گذشته پليس به يك حمله تمام عيار عليه غيرنظامي‌ها دست زده، دهها وكيل دعاوي، فعال سازمان‌هاي غيردولتي و حتي هنرمندان را بازداشت كرده است. انقلاب‌هاي عربي مانند شبحي، رهبري حزب كمونيست را دنبال مي‌كنند. از اين چشم‌انداز، سيستم آسيب‌پذير به نظر مي‌رسد.‏

رهبران چين دلايل ديگري هم دارند كه نگران باشند. اواخر سال آينده، حزب، هجدهمين كنگره ملي از زمان تأسيس‌ خود در 90 سال قبل برگزار خواهد كرد. اين اجلاس، تشكيل فوري گردهمايي كوچكتر از كميته مركزي حزب و تشكيل اجلاس مجمع قانونگذاري در مارس سال 2013 را براي بزرگترين ترميم در كادر رهبري چين طي يك دهه، تصويب خواهد كرد. «هوجين تائو» و «ون جيابائو» از كميته دائمي دفتر سياسي (بزرگترين كميته رهبري چين كه 9 عضو دارد) كنار خواهند رفت و يك نسل جوان‌تر قدرت را به دست مي‌گيرد. تغيير رهبري در اين سطح، هميشه مقام‌ها را نگران مي‌كند. اگر چه جديدترين تغيير در سال 2002 و بدون حادثه انجام شد، اما چنين تغييراتي در گذشته رويدادهاي هيجان‌انگيزي را موجب شده است: يك كودتا در سال 1976، تضعيف جنگ قدرت در سال‌هاي 1986 ـ 1989 و ناآرامي شديد در سال 1689. تنها به اين دليل كه آخرين تغييرات به خوبي پيش رفت، معنايش اين نيست كه مورد جديد هم بدون حادثه اتفاق خواهد افتاد.‏

رهبري جديد احتمالاً تغيير

بي دردسري نخواهد داشت؛ به ويژه با مسأله اقتصاد چين كه با وجود ضربه بحران مالي جهاني از سال 2002، به طور متوسط 10درصد رشد داشته است. امتياز آماري چين (عرضه كارگر فراوان روستايي) در حال از بين رفتن است. ظرف چند سال آينده سن كاري جمعيت به اوج خود خواهد رسيد. بدون ايجاد تغييرات بزرگ كه آن نيز از نظر سياسي خطرناك است، حفظ نرخ رشد سريع شهرنشيني كه يكي از محرك‌هاي اصلي رشد چين بوده است، به طور فزاينده‌اي دشوار خواهد شد.

به پيش‌بيني‌هاي سال‌هاي دهه 2020 كه نگاه مي‌كنيم، خيلي از اقتصاددانان چين از افتادن به «تله درآمد متوسط» نگران هستند: از دست دادن قدرت رقابتي در صنايع پرقدرت كارگري به دليل شكست در به دست آوردن منابع جديد رشد، از طريق نوآوري.

رهبران چين متعادل كردن مجدد اقتصاد كشور را تا آنجا كه رشد بوسيله مصرف صورت گيرد، نه صادرات و سرمايه‌گذاري، شديداً دشوار خواهند يافت. تلاش‌ آن‌ها با قدرت فزاينده تجارت دولتي مختل خواهد شد. در دهه گذشته، اين قدرت از ميان خاكستر ده‌ها هزار بنگاه‌ دولتي كه در دهه 1990 برچيده شدند برخاست. شمار آن‌ها اكنون خيلي كمتر است، اما نفوذ اقتصادي و سياسي آن‌ها فراوان و در حال رشد است.

بانك‌ها هنوز به طور كامل در كنترل دولت هستند.

وام دادن آنها براي حفظ رشد اقتصادي پس از بحران مالي، مشكل پيچيده «بدهي» را كه چين فكر مي‌كرد سال‌ها قبل آن را حل كرده، از نو زنده خواهد كرد. بسياري از فرزندان كساني كه حزب را وقتي در سال 1949 به قدرت رسيد رهبري كردند. (برنده‌هاي بزرگ احتمالي در تغييرات حزبي سال آينده) پيوندهاي قوي با شركت‌هاي دولتي دارند.

چين احتمالاً كساني را كه معتقدند استقبال كشور از جهاني شدن، آزادي سياسي بيشتري را در چند سال آينده موجب خواهد شد، نااميد خواهد كرد. «جيمز مان» روزنامه‌نگار آمريكايي در كتاب خود به نام «فانتزي چين: چرا سرمايه‌داري، دمكراسي را به چين نخواهد آورد» كه در سال 2007 منتشر شد، در اين مورد هشدار داده وگفته است «از حالا تا يك ربع قرن ديگر، سيستم مدرنيزه شده سركوب، تحت حمايت تجارت، بيشتر در چين پا گرفته و مستحكم‌تر خواهد شد.» طي 25 سال خيلي اتفاقات ممكن است رخ دهد، اما صف‌بند‌ي‌هاي كنوني براي تغيير رهبري سال آينده، چندان جايي براي خوش‌بيني باقي نمي‌گذارد.



*شاهزاده‌ها مي‌آيند

دور دستي سرزمين پر از صخره «چونگ كينگ»؛ منطقه‌اي در جنوب غربي چين تقريباً به اندازه اتريش، آن را به يك خانه ايده‌آل موقت براي دولت در جريان حملات ژاپني‌ها در دهه‌هاي 1930 تبديل كرد. در دهه 1960 مائوتسه تونگ صنايع استراتژيك را براي حراست از آن‌ها در برابر حمله احتمالي شوروي به آنجا منتقل كرد. اخيراً چونگ كينگ به سنگر پديده‌اي تبديل شده است كه به‌ندرت در روزهاي پس از مائو ديده شده است: «سياست‌هاي پرجاذبه»

«بوزي‌لاي» رئيس حزب كمونيست منطقه، براي يك كرسي در كميته دائم دفتر سياسي در ترميم كادر رهبري سال آينده مبارزه مي‌كند.و به نظر مي‌رسد موفق خواهد شد. او مانند هر سياستمدار ديگر چيني از سال 1949، از اعلام آرزوهايش بطور علني خودداري مي‌كند، اما مهرباني او با رسانه‌ها و تلاش‌هايش براي جلب توجه مردم جاي ترديد براي هيچ كس باقي نمي‌گذارد. روش از در جلو وارد شدن «بو زي لاي»، انحراف آشكار از سياست وارد شدن از در عقب است كه مدت‌هاي طولاني سياست رسمي حكومت چين كمونيست را تشكيل مي‌داد و مانند يك تغيير جديد به نظر مي‌آيد. به همين دليل بيهوده نيست بعضي از حاميانش او را ولاديمير پوتين چين مي‌خوانند. «بو» هوادار حزب مردم با مشت آهنين است. او به بزرگترين سركوب گروه‌هاي مافيايي در كشورش در سال‌هاي اخير دست زده است. او همچنين سعي دارد در تلاش براي خوشايند آنهايي كه از كاپيتاليسم توان فرساي چين ناراحتند، يك بت كوچك از مائو بسازد.

به نظر نمي‌رسد هدف او به مدارج بالا رسيدن باشد. ظاهراً سمت‌هاي هوجين تائو، (رئيس‌جمهوري، رهبر حزب و فرمانده كل قوا) به «شي جين پينگ»، معاون رئيس‌جمهوري تعلق مي‌گيرد و شغل «ون جيابائو» به عنوان نخست وزير احتمالاً به «لي كه كيانگ» معاون ارشد او داده خواهد شد. اما «بو زي لاي» احتمالاً به رياست امنيت داخلي مي‌رسد كه در حال حاضر در دست «زويونگ كنگ» است و گفته مي‌شود پيوندهاي نزديكي با او دارد.

اين قدرت عظيمي در آرايش جديد رهبري به او خواهد داد. «شين هوا» خبرگزاري دولتي چين در ماه دسامبر گذشته از چونگ كينگ به عنوان شادترين شهر چين نام برد كه اشاره غير مستقيمي بود به اينكه چيزهاي خيلي بزرگي براي آقاي «بو» در نظر گرفته شده است.

«بو» و «شي» به يك نيروي سياسي در حال ظهور در چين، مشهور به «تاي زي دانگ» يا «حزب شاهزاده‌ها» تعلق دارند. اين‌ها فرزندان مقام‌هاي بلند پايه از جمله همقطاران مائو هستند. آقاي «شي» پسر «شي ژونگ شان» قهرمان راهپيمايي بزرگ اسطوره‌اي دهه 1930 است. پدر «بو» يعني

«بواي بو» نيز شركت‌كننده در راهپيمايي بزرگ بود.

هر دو پدر سمت‌هاي بلندپايه‌اي در حكومت «تنگ شيائوپينگ» داشتند. در دهه 1990 خيلي‌ها كه با استفاده از پيوندهاي خوني براي دستيابي به پست‌هاي عالي در حزب مخالف بودند با سوء ظن شديد به اين شاهزاده‌ها نگاه مي‌كردند، اما در سال‌هاي اخير به نظر مي‌رسد رهبران حزب، دور آن‌ها جمع شده‌اند.

آن‌ها احتمالاً حساب مي‌كنند كه اشخاصي مانند «بو» و «شي» مطمئن‌ترين اشخاص براي حفظ سنت‌هاي حزب و اساساً، چسبيدن به انحصار قدرت در آن هستند.

«شي» كه به گزارش «ويكي ليكس» عاشق فيلم‌هاي‌هاليوودي در باره جنگ دوم جهاني است و «بو» كه عاشق «جاگوار» است، آن نوع اعتماد به نفس را كه با تربيت و پرورش افراد مرفه همراه است، از خود نشان مي‌دهند. آن‌ها مانند مشاهير غربي، از پشت سر مردم حرف زدن، اگرچه نه در رسانه‌هاي تحت كنترل حزب، خيلي به هيجان مي‌آيند. زن «شي»، يعني «پنگ لي يوان» يك خواننده ترانه‌هاي محلي در ارتش آزادي بخش خلق است. يك بازرگان خارجي نيز «بو» را خوش لباس‌ترين فرد چين مي‌خواند.

پسر او «بو گواگوا» پس از يك دوره كوتاه تحصيل در «اكسفورد» كه رفتار جلف‌اش روي دوربين، ثبت و موجب يك جار و جنجال اينترنتي در چين شد (عليرغم تلاش‌هاي بسيار براي سانسور آن) اكنون در‌هاروارد تحصيل مي‌كند.





اشاره:

ظهور چين در بالاترين نقطه هرم رقابت جهاني به ويژه در عرصه اقتصاد، سالياني است كه كارشناسان و ناظران غربي را متوجه شبكه قدرت و تصميم‌سازي در اين كشور كرده است. نقد كنش و واكنش‌هاي حزب كمونيست چين در عرصه داخلي و بين‌المللي از سوي اين ناظران، شمايي يكدست به افكار عمومي عرضه نمي‌كند و عموماً با تناقض‌هايي همراه است، اما بررسي شمار زيادي از تحليل‌ها و پردازش اطلاعات موجود در پهنه گسترده سياست و اقتصاد چين كه گاه از سوي برخي محافل خبري صورت مي‌گيرد، براي روشن كردن ذهن خواننده علاقه‌مند به مباحث روابط جهاني مي‌تواند مفيد فايده باشد كه مقاله حاضر يكي از آنهاست.

*چپ جديد

برغم چنين اقدام‌هاي انحرافي، «بو» محبوب چپ‌گرايان چين است. اينها شامل مائوئيست‌هاي دو آتشه (كه نيروي حاشيه‌اي در سياست‌هاي چين هستند، اما هنوز از جاذبه‌اي ميان مقام‌ها و كارگران بازنشسته شركت‌هاي دولتي برخوردارند) و سوسيال دمكرات‌ها مي‌شوند كه خواهان توزيع عادلانه‌تر ثروت هستند. خيلي‌ها در اين اردوگاه معتقدند چين تا عصر طلايي كه اكنون بعضي ادعا مي‌كنند در حال سپري كردن آن هستند، فاصله دارد. اين كشور بيش از آن ميان غني و فقير تقسيم شده است كه بشود گفت يك دگرگوني عميق را تجربه مي‌كند.

احياي مائوئيسم «بو» شامل مبارزه براي تشويق به خواندن «ترانه‌هاي سرخ»، بويژه ترانه‌هاي كلاسيك عصر مائو شده است. (يك روزنامه رسمي، به اشتياق ساكنان «چونگ كينگ» براي اين كار به عنوان دليلي براي بردن جايزه شادترين شهر استناد كرده است. «بو» خود با مقام‌هاي هم قطارش روي صحنه رفته، چند آهنگ را زمزمه كرده و ليستي از 27 آهنگ محبوب را منتشر كرده است. (از جمله «من يك سرباز هستم» از روزهاي اوليه حكومت كمونيست و «چين، چين، اين خورشيد سرخ درخشان هرگز غروب نمي‌كند» از سال 1977، يك سال پس از مرگ مائو. در چونگ كينگ، سلول‌هاي حزب در دانشگاه‌ها، مدارس،‌ اداره‌هاي دولتي و شركت‌هاي تحت كنترل حكومت، باشگاه‌هاي ترانه‌هاي سرخ و رقابت ميان آن‌ها را سازمان مي‌دهند. دولت چونگ كينگ حتي شهروندان را تشويق مي‌كند پيام‌هاي سرخ فوري روي تلفن‌هاي همراهشان بفرستند. «بو» با فرستادن پيامي به نقل از «هلمزمن» در اين كار پيش قدم شد: «آنچه در اين جهان واقعاً به حساب مي‌آيد، وظيفه‌شناسي است و حزب كمونيست در وظيفه‌شناسي از همه سختگيرتر است.» دهها هزار مقام چونگ كينگ اكنون بايد هر سال يك هفته را با يك خانواده كشاورز زندگي و كار كنند.

رهبران چين ممكن است خجالت بكشند ادعا كنند كه يك «الگوي چيني» يافته‌اند، اما رهبران چونگ كينگ آنقدر خجالتي نيستند. چيزي كه در تالار كتاب فروشي دولتي در مركز شهر روي هم جمع شده است، يك اثر جديد به نام «الگوي چونگ كينگ» است. اين كتاب كه بوسيله سه محقق چپ‌گرا نوشته شده است، يك بيانيه براي «بو» تلقي مي‌شود. نويسنده‌ها مي‌گويند مبارزه ضد مافيايي، به جلوگيري از يك انقلاب رنگي از نوعي كه خيلي از كشورهاي كمونيست سابق و بعضي ملت‌هاي عرب در سال‌هاي اخير تجربه كردند، كمك خواهد كرد. آن‌ها از گناه اصلي شركت‌هاي خصوصي كه از راه‌هاي نادرست ثروتمند شدند، صحبت مي‌كنند. آن‌ها از شهردار شهر، «هوانگ كي‌فان» نقل قول مي‌كنند كه مبارزه ضد مافيايي به اعاده نظم در اقتصاد آدم‌هاي رذل و كثيف، ‌كمك كرد. نويسنده‌ها مي‌گويند مافيا شركت‌ها را كنترل مي‌كرد و 200 هزار نفر را در استخدام داشت. دولت با مداخله و تظاهر به امانت‌داري، مطمئن شد هيچ يك از آن‌ها كارشان را از دست نمي‌دهند.

ليبرال‌ها در پكن نگرانند كه مبارزه «بو» توجه اندكي به روند قانوني و خيلي كمتر، به استقلال سيستم قضايي نشان داده است. پليس و قضات از كادرهاي حزبي دستور گرفته‌اند كه چه كساني را هدف قرار دهند و چه مجازاتي را برايشان در نظر بگيرند. يك وكيل مدافع مشهور كه بوسيله يكي از (به اصطلاح) روساي مافيا استخدام شده بود، خود به اتهام تلاش براي متقاعد كردن موكلش به دروغ گفتن در دادگاه به زندان انداخته شد. بعضي از وكلاي مستقل در پكن مي‌گويند انگيزه واقعي «بو»، جلوگيري از اقدام وكلاي مدافع براي دفاع از كانگسترهاي متهم بود. ليبرال‌ها از آن مي‌ترسند كه سركوب‌هاي اخير حتي پس از آنكه شاهزاده‌ها قدرت را بدست گرفتند، ادامه يابد، چون رهبران جديد از چالش‌ها عليه حكومت‌شان وحشت خواهند داشت.

نويسنده‌هاي «الگوي چونگ كينگ» دوست دارند اقتصاد را به مسير ديگري هدايت كنند. آن‌ها با تمسخر از شهر «شن‌زن»، «منطقه اقتصادي ويژه آزاد هم مرز با هنگ كنگ (محبوب اقتصاددانان ليبرال چين) سخن مي‌گويند. آن‌ها نقش بزرگتري را براي حكومت ترجيح مي‌دهند. مقام‌هاي چونگ‌كينگ با غرور خاطرنشان مي‌‌كننند شهرشان كه از لحاظ ارزش دارايي‌هاي دولتي‌ در سال 2003 مقام نوزدهم را در ميان ايالت‌هاي چين داشت، در سايه يك افزايش هفت برابري كه ارزش دارايي آنها را به 25/1 تريليون يوآن رسانده، به مقام چهارم صعود كرده است.

اما جانبداري «بو» از شركت‌هاي تحت مالكيت حكومت يك رگه حكومت مردمي نيز دارد. از آنجا كه بيشتر اين شركت‌ها در چين، درصد خيلي كمي از سود خود را به حكومت مي‌دهند، نارضايتي گسترده‌اي را موجب مي‌شوند، مقام‌ها ادعا مي‌كنند شركت‌هاي دولتي چونگ كينگ از طرح‌هايي كه وضع خوبي ندارند، حمايت مي‌كنند. يكي از اين طرح‌ها شامل پروژه عظيمي مي‌شود كه در سال 2010 براي ساخت 800 هزار آپارتمان با كمك هزينه دولت طي سه سال، با هزينه‌اي برابر 120 ميليارد يوآن به اجرا درآمد.

اين طرح مسكن در رسانه‌هاي ملي شديداً مورد ستايش قرار گرفته است، اما همانطور كه اين گزارش ويژه استدلال مي‌كند، اگر شركت‌هاي تحت مالكيت حكومت، زندگي تازه‌اي را با رهبران جديد تجربه مي‌كنند، اين زندگي به زيان رقابت و افزايش مصرف، به عنوان يك محرك جديد رشد است. از لحاظ سياسي، قدرت در حال افزايش آنها (همراه با حقوق و پاداش‌هاي كاركنانشان) احتمالاً تنش‌هاي اجتماعي را، بويژه اگر كساني در رشد چين ترديد داشته باشند، تشديد خواهد كرد و شركت‌هاي خصوصي را مجبور مي‌كند پس بزنند.

«هو جين تائو» قادر خواهد بود به يك دهه در قدرت بودن خود كه خيلي از چيني‌ها را مغرور مي‌كند، اشاره كند: «رشد سالانه دو رقمي و يك تصوير و مقام بسيار بالاتر جهاني». در اين شرايط، حكومت «شي» مي‌تواند با دردسر خيلي بيشتري همراه باشد.

*«از دام درآمد متوسط حذر كنيد»

رهبران چين معمولاً از گفتن هر چيزي آنطور كه هست، شرم دارند. اما «ون جيابائو» وقتي در سال 2007 اقتصاد چين را «بي ثبات،‌ نامتعادل، ناهماهنگ و غيرقابل دوام»‌ توصيف كرد صريح و بي تعارف بود. بعضي از خارجيان ممكن است رفتار چين را با بحران مالي جهاني بستايند، اما آقاي «ون» سر حرف خود باقي مانده است. اين جمله حتي در برنامه اقتصادي پنج ساله چين كه اخيراً تنظيم شد، بطور غير منتظره به عنوان يك اعتراف غير مستقيم به ناكامي‌هاي دولت خود او و علامتي براي دولت آينده آشكار است.

چين با تمامي مشكلاتش در 10-15 سال آينده، هنوز احتمال دارد به چندين نقطه عطف نمادين برسد. صندوق بين‌المللي پول پيش‌بيني مي‌كند اين كشور در سال 2016 با يك قدرت خريد نسبي ارزي، به بزرگترين اقتصاد جهان تبديل شود. واحد اطلاعات اقتصادي، يك سازمان مرتبط با مجله اكونوميست معتقد است كه چين بر پايه نرخ‌هاي مبادله ارز در بازارها در سال 2020، به اين افتخار دست خواهد يافت. طبق گزارش اسناد «دايوا» توليد ناخالص داخلي هر شخص در شانگهاي، ثروتمندترين شهر چين، تقريباً مشابه حد متوسط براي شهروندان آمريكا در سال 2009 است. با وجود تمامي جوش و خروش بازار املاك در چين و هزينه‌هاي بي‌محاباي دولت‌هاي محلي، اين كشور احتمالاً از يك بحران بدهي فلج‌كننده، گذر خواهد كرد. چين داراي بيش از 3 تريليون دلار ذخيره ارزي است و با يك كسري بودجه نه چندان زياد 5/2 درصدي روبرو است. نگراني‌هاي اين كشور، از آينده دورتر است. اقتصاد چين پس از سه دهه رشد متوسط سالانه 10درصد، مطمئناً شروع به كند شدن خواهد كرد. صادراتش به وسيله بازارهاي ركودزده غرب زير فشار قرار خواهد گرفت و سرمايه‌گذاري در دارايي‌هاي ثابت، بازده اقتصادي خواهد داشت. اما اين نقصان، اگر دولت موفق شود به عنوان يك موتور رشد، ميزان مصرف را تقويت كند، كمتر خواهد شد.

«آرتور كرونبر» از شركت مشاوره‌اي «جي.كي. دراگو نوميكز» مي‌گويد: با اين حال چين از باد موافق شهرنشيني و توانايي عظيم براي بهره‌وري اقتصادي (در حالي كه فناوري جديدي اتخاذ مي‌كند) برخوردار است. او مي‌گويد: «پراكندگي طرح‌هاي به‌دردنخور (از جمله شهرهاي متروك، خانه‌ها و ادارات دولتي خالي از كارمند) مرا نگران نمي‌كند. ترديدي نيست زياده‌روي‌هايي وجود دارد، اما كار اصلي كه آنها مي‌كنند، محسوس است.» «لوئيس كيوجي» از بانك جهاني با اين حرف موافق است. او فكر مي‌كند روند نرخ رشد چين طي دهه آينده كاهش خواهد يافت، اما نه خيلي زياد. معمولاً شالوده جديدي براي استفاده خوب به كار گرفته مي‌شود. حتي با اينكه سرمايه‌گذاري به عنوان بخشي از توليد ناخالص داخلي بالا است، سرمايه انباشته چين در دارايي ثابت، هنوز پايين است. دستمزدهاي واقعي به شدت در حال افزايش هستند كه بايد به افزايش مصرف كمك كنند. كارشناس بانك «استاندارد چارترد» مي‌گويد اگرچه ديون عمومي چين از 17 درصد توليد ناخالص داخلي كه رسماً اعلام شده است، خيلي بالاتر است، اما همچنان قابل كنترل است و حتي پس از به حساب آوردن وام‌هاي اعطاشده به شركت‌هاي سرمايه‌گذاري در دولت‌هاي محلي، به 80 درصد توليد ناخالص داخلي مي‌رسد. اين بانك تخمين مي‌زند به ديون عمومي چين مساوي بدهي‌هاي سال گذشته بريتانيا و خيلي كمتر از يونان است.

رهبران چين هميشه درباره تورم نگرانند، بويژه به خاطر نقش آن در دامن زدن به نارضايتي كه به تظاهرات سال 1989 ميدان «تيان آن‌من» منجر شد. حتي با وجودي كه نرخ آن در ماه مه به 5/5 درصد (خيلي بالاتر از 4 درصد هدفي كه دولت براي اين سال تعيين كرده بود) افزايش يافت، نشانه اندكي از بازگشت آن به نرخ‌هاي بالاي حدود 20درصد در سال 1988 و بالاتر از 25 درصد در سال 1994، مشاهده مي‌شود. تورم همچنين يك عارضه جنبي سياسي مفيد دارد، چون از بعضي تنش‌ها با آمريكا بر سر ارزش پول، مي‌كاهد. وزارت خزانه‌داري آمريكا مي‌گويد به علت نرخ تورم بالا در چين، سالانه بيش از 10درصد بر ارزش «يوان» در برابر دلار افزوده مي‌شود.

رهبران چين اين موضوع كه نرخ‌هاي بهره را افزايش دهند يا نه، مورد بحث قرار داده‌اند، اما يك كارشناس اقتصادي مي‌گويد تصميم‌گيران سياسي در چين، نرخ‌هاي متوسط تورم را بيشتر تحمل مي‌كنند.«ياكون آنگ» از بنياد كارنگي براي صلح بين‌الملل كه يك گروه مشاور در واشنگتن است مي‌گويد: «نگران‌ها اشتباه مي‌كنند كه از پايين آمدن نسبت مصرف خانگي به توليد ناخالص داخلي اينقدر مي‌ترسند. درست است كه اين نسبت از حدود 50 درصد در دو دهه قبل، به 35 درصد در امروز، رسيده كه جزو بالاترين ارقام در جهان است، اما چنين كاهشي براي يك كشور صنعتي غيرعادي نيست. كارآمدي مصرف به صورت تحريك شده، ممكن است قابل ترديد باشد، اما شما انتظار داريد «پول محرك» چقدر سودمند باشد؟» او تصور مي‌كند نرخ رشد چين بتواند براي مدتي طولاني در 7-8 درصد باقي بماند.

* غرش ببر

اما بسياري از تحليل‌گران خيلي كمتر از اين اميدوارند. بعضي نگرانند كه چين ممكن است به يك بحران به سبك ژاپن نزديك شود، يعني افزايش در صادرات و سرمايه‌گذاري، همراه با بازارهاي مالي پرجوش و خروش كه با سال‌ها ركود، دوام خواهند آورد. در مورد چين، زخم اضافي اين خواهد بود كه اين كشور هنوز ثروتمند نشده است. مقام‌ها و كارشناسان هميشه به اين مي‌انديشند كه آيا چين به مرور دارد به سوي تله «درآمد متوسط» كشيده مي‌شود. چين با توليد ناخالص داخلي حدود 4400 دلاري در سال گذشته، كشوري با درآمد متوسط بود. وحشت از اين است كه امكان دارد چين با همان ركودي كه اقتصادهاي آمريكاي لاتين در دهه‌هاي 80 و 90 ميلادي با آن روبرو بودند، مواجه شود.

تهيه‌كننده‌هاي برنامه پنج ساله جديد كه در ماه مارس به تصويب رسيد هم اكنون اميدوارند جلو چنين مصيبتي را بگيرند. برنامه‌هاي پنج ساله از عصر مائو (زماني كه بوسيله دولت براي اداره اقتصاد مورد استفاده قرار مي‌گرفتند) شكل گرفته‌اند، اما هنوز نقش حساسي در تنظيم آهنگ اقتصاد دارند. هواداران «الگوي چين» عاشق آنها هستند، چون دست‌كم در تئوري، رهبران را به يك استراتژي اقتصادي متعهد مي‌كنند و با جابه‌جايي‌ها و تغييرات سياستگذاري دمكراسي‌ها تضعيف نمي‌شوند. وقتي جانشين «ون» زمام امور را در دست بگيرد، برنامه جاري هنوز دو سال از عمرش باقي خواهد بود. اين برنامه، بر ضرورت تغيير سريع‌تر در «الگوي توسعه اقتصادي» براي پرداختن به عدم توازن تأكيد دارد و افزايش مصرف را براي رسيدن به اين هدف خيلي مهم مي‌داند.‏ ‏«ون» خود مشتري الگوي چين نيست، برنامه‌ پنج ساله قبلي او كه در سال 2006 به اجرا در آمد نيز هدفش دور كردن اقتصاد از اتكاي خيلي زياد به صادرات و سرمايه‌گذاري بود. اين برنامه يك هدف رشد سالانه 5/7 درصدي را براي توليد ناخالص داخلي، در مقابل 8 درصد براي برنامه قبلي تعيين كرد. به جاي آن، نرخ توليد ناخالص داخلي، پيش از موعد مقرر به حدود 11 درصد در سال، (در مقايسه با متوسط 5/9 درصدي در نيمه اول دهه) رسيد. مصرف خانوار به عنوان يك بخش از توليد ناخالص داخلي به شدت سقوط كرد و برنامه محرك 4 تريليون دلاري چين (حدود 620 ميليارد دلار به نرخ‌هاي ارز كنوني) كه در نوامبر سال 2008 به اجرا در آمد، به بانك‌ها اجازه داد بيشتر آن را به شركت‌هاي تحت مالكيت دولت قرض بدهند تا چشم‌انداز سيل بدهي‌هاي جديد مطرح شود.‏

برغم تقاضاي «ون جيابائو» براي رفاه عادلانه‌تر، شكاف ميان غني و فقير و شهرها و روستاها همچنان عميق‌تر شده است. به گفته يك كارشناس كانادايي و دو كارشناس اقتصاد چيني، از زماني كه او در سال 2002 قدرت را بدست گرفت، فقر مطلق به طور محسوسي از بين رفته است، اما شمار شهروندان در فقر نسبي (با درآمد متوسط 50 دلار يا كمتر) از 2/12 درصد جمعيت به 6/14 درصد در سال‌هاي بين 2002 و 2007 افزايش يافته است. در پايان مدت برنامه، هدف تأسيس «يك جامعه سوسياليستي هم‌آهنگ» تكيه كلام محبوب «ون» و «هو» بود، حتي بعيدتر از آغاز به نظر مي‌رسد. اعتراض‌ها بر سر بي‌عدالتي‌هاي محلي كه هم اكنون به دهها هزار تن مي‌رسد، از گذشته بيشتر مي‌شود.‏برنامه پنج ساله جديد كه در ماه مارس تصويب شد به اين امر اشاره مي‌كند كه فضاي خارجي براي توسعه چين پيچيده‌تر شده است. به عبارت ديگر، بازارها در خارج اميدواركننده به نظر نمي‌رسند. اين برنامه خواستار تعديل دو باره استراتژيك در الگوي رشد چين است، و حتي تأكيد بيشتري نسبت به سلف خود، روي تقاضاي داخلي، بويژه مصرف دارد. برنامه، هنوز روي سرمايه‌گذاري بيشتر تأكيد مي‌كند، اما با اين اميد كه مصرف داخلي در درازمدت‌تر افزايش يابد. برنامه ساخت 36 ميليون واحد خانه قابل خريد جديد، وعده بيش از كل سهام مسكن بريتانيا را مي‌دهد. انتظار بر اين است كه خانه‌هاي ارزانتر، دستيابي چيني‌ها را به بازار مسكن، بدون اينكه مجبور باشند پول زيادي پس انداز كنند، آسانتر كنند دولت قول داده است بودجه بهداشت، آموزش و پرورش و ساير برنامه‌هاي رفاه اجتماعي را افزايش دهد. دست آخر اين نيز مي‌تواند مردم را تشويق كند كه كمتر پس انداز و بيشتر مصرف كنند.

دولت همچنين مي‌خواهد طول شبكه راه‌آهن سريع‌السير را كه هم اكنون با 8300 كيلومتر، طولاني‌ترين در جهان است تا سال 2015 پنج برابر كند. پكن كه يكي از بزرگترين ساختمان‌هاي پايانه فرودگاه را در سال 2008 تكميل كرد، يك فرودگاه كاملاً جديد بنا خواهد كرد. همينطور 54 شهر ديگر چين، شمار كل فرودگاه‌هاي كشور را حدود سه برابر افزايش خواهند داد. مقام‌ها اميدوارند اين سرمايه‌گذاري‌ها به افزايش شهرنشيني و مصرف همراه با آن، كمك كنند. هدف‌هاي زيربنايي معمولاً در چين تحقق مي‌يابند، چون دولت‌ها مشكل چنداني با اعتراض درون حياط خلوت خود ندارند.

اما بعضي اقتصاددانان عقيده دارند همين هم بسيار زياد است. در ميان ببرها، «مايكل پتيس» از دانشگاه پكن يكي از برجسته‌ها است كه معتقد است سرمايه‌گذاري‌ها بطور فزاينده‌اي غير سودمند مي‌شوند و اينكه چين دارد در جهت ديوار آجري بدهي‌هاي دولت گام بر مي‌دارد. او مي‌گويد رشد در نيمه اول دهه، همچنان بالا باقي خواهد ماند، اما مي‌تواند پس از آن (وقتي بدهي‌ها سر باز كردند) شديداً سقوط كند. او مي‌گويد حتي در بهترين حالت، رشد زير 5 درصد خواهد افتاد. «ويكتور شيه» از دانشگاه «نورث وست» آمريكا نيز به مشكل ديون در حال ظهور كه بوسيله بي مبالاتي دولت‌هاي محلي در زمان ولخرجي‌هاي چين ايجاد شده، اشاره مي‌كند. خيلي از آنها كه اجازه نداشتند بطور مستقيم قرض كنند، شركت‌هايي تأسيس كردند تا از جانب آنها قرض بگيرند، و زمين را وثيقه قرار دادند. «يو پي و وي» از اداره پژوهش سياستگذاري حزب كمونيست و چين در ماه ژانويه نوشت: «خطر پنهان دارايي حباب‌وار وجود دارد و ما با يك خطر مالي خاص روبرو هستيم. اگر حباب‌ها و قيمت‌هاي زمين سقوط كنند، بانك‌ها با وضع خطرناكي روبرو خواهند شد.»

* جشن براي سرمايه‌گذاري

«توريل روييني» از دانشگاه نيويورك يك ببر كهنه‌كار در اين اردوگاه است. او اخيراً در مقاله‌اي استدلال كرد كه ديوار آجري به احتمال قوي بين سال‌هاي 2013 و 2015 ظاهر خواهد شد. او هشدار داد چين از يك ركود به دنبال بحران مالي پرهيز كرد، چون سرمايه‌گذاري در دارايي‌هاي ثابت، مانند زيربناي حمل و نقل و كارخانه‌ها، از نرخ كنوني و البته بسيار بالاي 43 درصد توليد ناخالص داخلي در سال 2008، به تقريباً 50 درصد در سال 2010 افزايش يافت. او مي‌گويد هيچ كشوري نمي‌تواند به‌حد كافي آنقدر توليدي باشد كه 50 درصد توليد ناخالص داخلي خود را در دارايي‌هاي ثابت سرمايه‌گذاري كند، بدون اينكه با ظرفيت بسيار زياد و گيج‌كننده وام‌ها ناموفق روبرو شود.‏ اين فقط خارجي‌ها نيستند كه نگرانند. «چي زائوكيانگ» پژوهشگر ارشد بانك تجارت چين در ماه مه هشدار داد اقتصاد چين بر اثر وابستگي دراز مدت به سطوح بالاي سرمايه‌گذاري، به طور جدي از شكل افتاده است. او گفت: «اكنون خطر يك سقوط اقتصادي بي‌سابقه در 30 سال گذشته با پي‌آمدهاي احتمالي ويرانگر براي ثبات اجتماعي و سياسي چين، وجود دارد». اگر چين بخواهد دچار ركود نشود، بايد به تلاش گسترده‌اي براي متقاعد كردن ساكنان روستاها به آمدن به شهرها دست بزند؛ آن هم در حالي كه سن جمعيت‌ چين به سرعت رو به افزايش است.

در سال 1980 يك پنجم مردم چين در مناطق شهر زندگي مي‌كردند. اين رقم امروز 7/49 درصد است. با پيش بيني اينكه 5/51 درصد جمعيت چين در پايان برنامه پنج ساله در مناطق شهري زندگي خواهند كرد، اين كشور كاملاً به يك كشور شهرنشين تبديل خواهد شد. توقف اين امر مستلزم كندتر شدن آهنگ شهرنشيني نسبت به دهه قبل است. اما دولت چين حتي براي يك بار هم كه شده، هدف‌هايش را پايين تعيين نمي‌كند و بايد گفت كه به اين شكل، شهرنشيني در چين، در آينده واقعاً سخت‌تر خواهد شد.‏

لینک ها:


[url=http://www.ettelaat.com/new/print.asp?fname=2011\08\08-30\12-43-07.htm&storytitle=%8D%ED%E4%BA%20%DE%CF%D1%CA%20%CF%D1%2%200%CD%C7%E1%20%D1%D4%CF]1[/url]

[url=http://www.ettelaat.com/new/print.asp?fname=2011\09\09-03\13-56-30.htm&storytitle=%E4%D3%E1%20%E4%E6%20%D1%E5%C8%D1%C7%E4%20%E6%20%D3%ED%C7%D3%CA%9D%E5%C7%ED%20%81%D1%CC%C7%D0%C8%E5]2[/url]

[color=blue]اگر تلاش گرید ، موفق باشید .
پرزیدنت[/color] :?

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
من امیدوارم هیچ وقت همچین جنگی راه نیفته چون کره شمالی مثل کره جنوبی کلی دوست و رفیق نداره و در نهایت چون چیزی برای از دست دادن نداره ممکن از بمب هسته ای هم استفاده کنه. و در کل از نظر من بین تمام کشورهایی که صلاح هسته ای دارن کره شمالی بیشترین احتمال اسفاده از رون رو داره. :mrgreen:

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
دوستانی که مدام از قدرت موشکی بالستیکی کره شمالی تعریف می کنند، بخاطر داشته باشند که موشک های بالستیکی که در اختیار کره شمالی قرار دارند تنها جنبه ی بازدارندگی و تهدید روانی دارند وگرنه در عرصه ی نبرد و زمانی که جنگ در حال وقوع باشد ارزش تاکتیکی نخواهند داشت، در ضمن کره جنوبی در مرحله اول با در اختیار داشتن اف-15 کا و رادار هوابرد به راحتی میتونه لانچرها و موقعیتشون رو شناسایی و منهدم کنه، در مرحله بعد هم سیستم پدافند پاتریوت حضور داره که در جنگ های خلیج فارس بخوبی نشون داد که میتونه از پس موشک های اسکاد و کلاس های مشابهش بر بیاد. تنها نکته ای که کره شمالی میتونه بهش اتکا کنه حمله با نیروی انسانی با نفرات زیاد و حملات توپخانه ای کورکورانه و سنگینه، که در حال حاضر کمتر کشوری میتونه در مقابلش ایستادگی کنه.

در ضمن در تمام این کامنت ها من ندیدم کسی به وجود موشک های کروز پیشرفته ی هیونمو 1 و 2و 3 اشاره کنه، این موشک ها در 3 نسخه و از برد 500 تا 1500 کیلومتر ساخته شدند و از ناوشکن های نیروی دریایی کره جنوبی قابل پرتاب و بسیار دقیق هستند و در صورت وقوع جنگ برگ برنده کره جنوبی خواهند بود.بی شک ارزش تاکتیکی این موشک زمانی مشخص میشه که در ساعات اولیه پس از حمله کره شمالی، مراکز فرماندهی و فرودگاه ها و پایگاه های اصلی نظامی کره شمالی مورد هدف قرار بگیرند و کره شمالی از لحاظ ساماندهی و فرماندهی بهم بریزه. در حالی که کره شمالی با موشک های بالستیکش که دقتی ندارند، هرگز نمیتونه فرودگاه های نظامی کره جنوبی رو غیرعملیاتی کنه، در کنار تمام اینها کره جنوبی به زودی دارای 2 ناو هلیکوپتر بر پیشرفته از کلاس دوکدو و 3 ناوشکن سنگین از کلاس کینگ سجونگ خواهد شد که توان واکنش سریع و هلی برن نیروهای ویژه این کشور رو به شدت ارتقا خواهد داد.

به نظر بنده، از لحاظ تاکتیکی و ارزش رزمی، کره جنوبی خیلی برتر خواهد بود و به خوبی میتونه از خودش محافظت کنه و کره شمالی ضربات سنگینی رو تحمل خواهد کرد.

اما در مجموع هیچ جنگی برنده نداره، جنگ خانمان سوز و نابود کننده است و هیچ کشوری در صورت درگیر شدن در جنگ از گزند خرابی و فجایع در امان نخواهد بود. امیدوارم هرگز جنگی رخ نده. دنیا بدون جنگ، جای بهتری برای زندگی است...

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
البته دوست عزیز پاتریوت چندین جا نتونست جلوی اسکاد رو بگیره. به علاوه موشک نودونگ با وجود شباهتش به اسکاد به احتمال زیاد از تکنولوژی برتری استفاده میکنه که به اون اجازه ی مانور در مرحله ی پایانی رو میده (اشاره به دیده شدن کلاهک های جدید روی موشک های کره ای).

به علاوه، موشک نودونگ با سرعتی به مراتب بیشتر از اسکاد روی سر هدف فرود میاد. به غیر از این باید بگم که کره ی شمالی موشک هایی غیر از اسکاد (مثل توچکا) هم داره. یه سری میگن فاتح 110 هم داره. در کل اگه اون طور که شما میگین بود همین الان آمریکا و کره ی جنوبی به کره ی شمالی حمله میکردن.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
اقایون مگه همه جنگ به نیروی هوایی که هی نیروی هوایی هوایی میکنید من حاضر شرط ببندم کره شمالی خای جنوبی رو شخم میزنه بیاید مبلغ تعیین کنید حالا :mrgreen: :mrgreen:

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
دوست عزیز
حمله به کشوری مثل کره شمالی با اون جمعیت و بدون منابع طبیعی قابل ذکر، برای امریکا نفعی نداره. امریکا بهترین روش در مقابله با کره شمالی رو در این دیده که از طریق سازمان های بین المللی و سازمان ملل این قدرت کوچک هسته ای رو تحت فشار بذاره تا به فکر گندم و غذای روزانه اش باشه و دست از ماجراجویی برداره، کره جنوبی هم که نیازی نداره خودشو درگیر کشوری با این جمعیت و استاندارد پایین زندگی کنه و جایگاه اقتصادی خودش رو به مخاطره بندازه.
هر حرکتی که بوی "عدم آغاز جنگ" بده به معنای ضعف و ترس نیست، همونطور هم هر "آغاز جنگ" به معنای قدرت و برتری نیست. معمولا رهبران سیاسی در دنیای امروز برای آغاز یک درگیری اول چرتکه میندازن و ضرب و تقسیم میکنن که ببینن میصرفه یا نه، بجز تعداد محدودی مثل قذافی و امثالهم که از مشکلات شدید روانی رنج میبرن...

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[color=darkblue]آرمان جان ، موضوع تاپیک درباره توان دفاعی کره جنوبی در برابر همسایه شمالی خود است. یعنی کره جنوبی آغاز گر جنگ نخواهد بود. بلکه این

موضوع مورد بررسی قرار می گیرد که در صورت حمله کره شمالی به کره جنوبی ، آیا کره جنوبی خود به تنهایی قادر به دفاع از خود هست یا نه ؟؟

موضوع اصلی این است.

حالا نظر شما در این باره چیست ؟؟[/color]

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[quote]البته دوست عزیز پاتریوت چندین جا نتونست جلوی اسکاد رو بگیره.[/quote]نسل نوین این سامانه (PAC-3) در جنگ عراق در سال 2003 توانست به موفقیت %100 در اصابت به موشک های اسکاد دست پیدا کند.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[quote][color=darkblue]آرمان جان ، موضوع تاپیک درباره توان دفاعی کره جنوبی در برابر همسایه شمالی خود است. یعنی کره جنوبی آغاز گر جنگ نخواهد بود. بلکه این

موضوع مورد بررسی قرار می گیرد که در صورت حمله کره شمالی به کره جنوبی ، آیا کره جنوبی خود به تنهایی قادر به دفاع از خود هست یا نه ؟؟

موضوع اصلی این است.

حالا نظر شما در این باره چیست ؟؟[/color][/quote]

بسیار متشکرم از حسن دقت شما

نظر من هم دقیقا در همین راستا و در پاسخ دوستمون جناب Aspahbod بود که فرمودند:

[color=brown]در کل اگه اون طور که شما میگین بود همین الان آمریکا و کره ی جنوبی به کره ی شمالی حمله میکردن.[/color]

کامنت قبل رو تنها برای شفاف شدن این موضوع پست کردم که اصولا سیاست امریکا و کره جنوبی در مورد کره شمالی، آغاز درگیری نظامی نیست. و اگر به کامنت اولم دقت کنید در سطور پایانی اشاره کردم که:

از لحاظ تاکتیکی و ارزش رزمی، کره جنوبی خیلی برتر خواهد بود و به خوبی [color=red]میتونه از خودش محافظت کنه[/color] و کره شمالی ضربات سنگینی رو تحمل خواهد کرد.

کره جنوبی به لحاظ موقعیت اقتصادی فوق العاده مناسب و تراز مالی خوبی که داره نیازمند حفظ امنیت و آرامش در منطقه خودش هست و هیچ دلیلی برای جنگ افروزی نداره.

امیدوارم با صحبت هام بحث رو از جنبه نظامی منحرف نکرده باشم.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

ایجاد یک حساب کاربری و یا به سیستم وارد شوید برای ارسال نظر

کاربر محترم برای ارسال نظر نیاز به یک حساب کاربری دارید.

ایجاد یک حساب کاربری

ثبت نام برای یک حساب کاربری جدید در انجمن ها بسیار ساده است!

ثبت نام کاربر جدید

ورود به حساب کاربری

در حال حاضر می خواهید به حساب کاربری خود وارد شوید؟ برای ورود کلیک کنید

ورود به سیستم

  • مرور توسط کاربر    0 کاربر

    هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.