samandun

تاپیک جامع سردار شهید علی هاشمی

امتیاز دادن به این موضوع:

Recommended Posts

سلام سردار! همین چند لحظه پیش بود که پیامک جدیدی از علیرضا الهام به دستم رسید، بازگشت پیکر شهید علی هاشمی به میهن مبارک باد.

پیام بسیار کوتاه و بلند بود. چقدر با خواندن این خبر گریه کردم، از شدت شوق و حزن، پیاده از خانه تا حرم حضرت معصومه(س) قدم زنان رفتم و برای آمدن تو دریا دریا اشک ریختم. چه آمدنی؟ آخر حالا چه وقت آمدن بود؟ اصلاً آمدن الان تو و ایام شهادت حضرت فاطمه یعنی چه؟ اصلاً رابطه تو و مفقود الاثر مدینه یعنی چه؟‌ به هر که دستم رسید تلفنی خبر را دادم و همه از تعجب تا لحظاتی گیج و منگ بودند و یک صدا می گفتند علی هاشمی برگشت. سردار!

از دو سال پیش تاکنون مشغول نوشتن تاریخ قرارگاه نصرت شدم، هرچه از قرارگاه می نوشتم، تو گویی از علی هاشمی می نوشتم. با هر که جلسه در مورد قرارگاه می‌گذاشتم وقتی هنوز در اوایل حرف هایمان بودیم ناگهان غم غربت و غریبی تو گل می‌کرد و بحث از دستمان خارج می‌شد. یادم است وقتی که با احمد غلامپور فرماندهی قرارگاه کربلا درباره تو بحثی را شروع کردم او قدری از قرارگاه گفت ولی در کنار همه حرفهایش تندتند می گفت علی را کسی نشناخت. علی خودش از مشهور شدن فراری بود، او از قصه تشکیل قرارگاه و انتخاب تو توسط آقا محسن برای فرماندهی قرارگاه نصرت می گفت.

راز بردن تو پیش آقا محسن و جلسات سری تو و محسن، از بردن محسن به عمق هور و تا لب سیل بند عراقی ها. چقدر من از شنیدن این حرف ها احساس غرور می کردم، او با متانت خاصی ‌می گفت حاضرم قسم بخورم که سردار هور احدی، غیر از علی ‌هاشمی نیست. چقدر با تعجب و اراده این حرف‌ها را می زد.

با سردار شهبازی وقتی از حالات تو حرف می زدم می گفت دکتر! علی هاشمی بزرگترین حادثه تاریخی جنگ بود، او وقتی از لحظات آخر تو و گرجی در قرارگاه نصرت در جزیره می گفت عرق می کرد و سعی می‌کرد من متوجه بغض پنهان او نشوم. سردار بهنام وقتی می خواست شخصیت تو را توصیف کند، شمرده شمرده و با تأنی می‌گفت هر چند روزگار پر از همهمه و خالی از غیرت مردانگی است ولی وقتی در هور از علی جدا شدم، و دیگر تا امروز از او خبری ندارم باورم شد در تاریک ترین فصل عمرم باید تا آخر دنیا چشم انتظار آمدن او باشم و از خدا می خواهم این آرزو را به گور نبرم.

سردار گرجی که تازه از لبنان برگشته بود، ساعت 12 شب برای از تو گفتن با او قرار گذاشتم نیمه شب، خستگی من و سکوت ستاره ها بهترین بهانه بود برای حرف های ناگفته گرجی از تو. او گاهی مواقع می گفت ضبط را خاموش کن تا حرفی از دلم در مورد علی بگویم. او می گفت و من در حالی که سرم را پایین گرفته بودم، از آن همه قدرت و عظمت احساس حقارت می‌کردم. او ادامه می‌داد هیچ کس علی هاشمی را بهتر از محسن رضایی نمی‌شناسد. سردار گرجی می گفت لحظات آخر در قرارگاه هرچه گفتم حاج علی خطر سقوط قرارگاه است باید برویم عقب، ‌این دستور آقا محسن است. تو با یک غرور خاصی می گفتی: برادر گرجی جزیره مجنون فرزند من است، بچه ها هنوز در خط خندق مشغول دفاع هستند. من چطور عقب بیایم؟

عاقبت سردار گرجی تو را راضی کرد عقب بیایی ولی به محض سوار شدن در ماشین، هلی‌کوپترهای عراقی سر راهتان نشستند و شما را به رگبار بستند. سردار گرجی می گوید تو فریاد زدی همه به نیزارها پناه ببرید. گرجی از آن لحظه ای که از تو جدا شد تا امروز تنها می گوید نمی دانم در یک لحظه من و علی چطور از هم جدا شدیم من اسیر عراق شدم و تمام فکرم پیش علی بود. علی جان! سردار گرجی می گوید گاهی در زندان الرشید عراق در بغداد یاد تو می کردم تا اینکه یک شب تو را در خواب دیدم که لباس احرام به تن همراه حمید رمضانی دارید و در مکه هستید. او می گوید صبح که بیدار شدم یقین کردم علی شهید شده است.

سردار سوداگر هم وقتی همراه او پیش علی شمخانی رفتیم تا درباره تو بحث کنیم، گفت دکتر! از شمخانی بخواه تنها از ناگفته‌های خودش درباره علی هاشمی بگوید، وگرنه جلسه مفت گران است. من هم در شروع جلسه گفتم امیر! اگر مایل هستی تنها از علی هاشمی بگو. او زیرکانه از بحث عبور کرد و گفت حکایت علی، حکایت خورشید است.

با آقا محسن رضایی سه جلسه درباره تو حرف زدم. او از تو و لحظات ناب هور حرف هایی زد که به عمرم نشنیده بودم، آقا محسن می گفت علی در اوج گمنامی کار می کرد و راضی نبود احدی غیر از من از تلاش او اطلاع داشه باشد. علی مجسمه ادب و اخلاق بود.

علی جان! محسن می گفت علی وقتی من و رشید و صفوی و باقری را قبل عملیات خیبر به عمق هور الهویزه برد همه وجودش چشم شده بود و مرا می پایید و مدام می گفت برادر محسن! دیگر بس است برگردیم. وقتی حرف این شد که آقا محسن به نظر شما الان علی کجاست؟ اسیر است؟ مفقود است؟ او با یک بغض و اندوهی گفت: به نظرم علی در نیزارهای تنهایی هور است.

چقدر من از این حرف آقا محسن گریه کردم. علی جان تمام حرف های من و آقا محسن در کتابی به نام مسافر هور آماده چاپ شده که تو از راه رسیدی. همین دیروز بود که مرتضی سرهنگی نسخه نهایی کتاب را جهت بازبینی نهایی برایم فرستاده بود. امشب وقتی خبر تو را به او دادم مدام می گفت عجب، عجب، عجب.

بگذریم من ماندم روز دوشنبه که روز شهادت حضرت فاطمه است در اهواز چگونه به دیدار تو بیایم؟
علی باور کن دوشنبه اهواز عاشورا می شود؟ می دانی از همین الان بچه های مسجد جزایری دارند برای تو علم و بیرق آماده می کنند؟ صادق آهنگران دارد برای تو از حبیب الله معلمی نوحه تهیه می کند؟ چه می شود؟

یادش بخیر در ایام عید همراه سردار گرجی در مراسم سالیانه قرارگاه نصرت در اهواز شرکت کردم. در آن مراسم همسرت و مادرت آمده بودند و تمام هوش و حواسشان به سخنرانان بود تا از تو بشنوند. عکس تمام قد تو در حالی که گوشی بی سیم را در دست داشتی، چقدر صحن آمفی تائر را عوض کرده بود. وقتی گرجی شروع کرد از تو گفت من تنها گریه می کردم و پیش خود می گفتم مادر علی با شنیدن حرف های گرجی چه حالی پیدا می کند؟ ‌

علی جان! بهتر می دانی گاهی شهادت، تمام غصه ها و رنج ها و مرارت ها را به دل خریدن است. شهادت در چرخش ‌نگاه یار است و هر از گاهی برایشان با آن دل نازکش گریه می کند و عده ای را می شناسم که قبل از دیدار آنان بیمناک و ترسانند. به قول ارمغان به آنها که رفتند تاریخ شدند و آنها که ماندند باید خاطرات را جاودانه کنند، چراغی فراروی آیندگان و من امشب با آمدن تو تمام دلتنگی هایم را ساده و صمیمی هجی می کنم تا به آنانی که تو را ندیده اند بگویم جنگ یعنی صداقتی که عاشقی ها را رقم زد و بی این عاشقی ها شاید جنگ و آثار آن فراموش‌مان می‌شد.

حرفهایم تمام شد. این حرفها البته در حد قد و قواره من در تعریف از توست، وگرنه مگر می‌شود با قلم خاکی ـ اقیانوس عشق و عاطفه را تصویر نمود؟ مگر می شود با این قلم خاکی من بعد از فاو و حلبچه و جزیره مجنون، غزل تو را سرود؟

مگر می‌شود تو را که جاری تر از دریا و روشن‌تر از خورشید و با صلابت‌تر از کوهی وصف نمود؟
در یک کلمه، سردار علی هاشمی به خانه دل خوش آمدی. این بالاترین افتخار بر ماست که شاهد پرواز تو بر شانه‌های بلند آفتاب با غروبی عارفانه باشیم.
http://www.tabnak.ir/fa/pages/?cid=97873 :( :|

منتقل شد
00Amin

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
حاجی بهتر که شهید شدی حداقل خون دل خوردن امت حزب الله و ناراحتی رهبری و بی حجابی رو ندیدی. :|

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
علي هاشمي قهرمان جنوب
از مردم عرب زبان خوزستان بود.................ميگن كماندوهاي عراقي ها با هليكوپتر ميان و اونو اسير ميكنن
بعضي ميگن تو همون درگيري شهيد شده......بعضي هم ميگن كه اسير شده
يعني عراقي ها اصلا براي اسير كردن اون اومده بودند

الان تو اهواز اتوباني كه از فلكه پاداد به سمت سپيدار ميره و همچنين پلي كه رو همين اتوبانه رو به نام سردار هاشمي نام گذاري شده

روحش شاد..................................كاش جسد مباركش رو تو بهشت اباد دفن نكنن

يه جاي مخصوص دفنش كنن ..........كه حالت نمادين داشته باشه

مثل فلكه ي اول انديمشك رو كه مزار شهداي گمنام كردن و خيلي زيباست....تو همون مايه ها...........طوري كه همه ي مردمي كه رد ميشن اونو ببينن

سردار هاشمي افتخار اهوازه

آدميرال شمخاني رو هم دوستش داريم...... :| ....خدا حفظش كنه

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
من تا وقتي كه توي تلويزيون خبر پيدا شدن پيكر مطهر اين شهيد رو نداده بودن اصلا ايشون رو نميشناخنتم . اميدوارم به زودي مطالبي براي آشنايي بيشتر ما با اين سردار عاليقدر توي اين سايت ببينيم .
شهدا افتخار ابدي اين مرز و بوم هستند .

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
يادداشت دريابان شمخاني
شهيد علي هاشمي كرخه كور را به كرخه نور تبديل كرد

خبرگزاري فارس: دريابان شمخاني تاكيد كرد: شهيد علي هاشمي كرخه كور را به كرخه نور و هور را به منطقه‌اي براي عبور از بن‌بست جنگ نابرابر تبديل كرد.

به گزارش خبرگزاري فارس، امير دريابان علي شمخاني رئيس مركز تحقيقات راهبردي دفاعي به مناسبت بازگشت پيكر شهيد علي هاشمي بعد از گذشت چندين سال، يادداشتي به خبرگزاري فارس ارسال كرد كه متن آن به شرح ذيل است.

شايد چندان آسان نباشد كه بگويم همه افتخارات جنگ از آن سرداران نيست و سرداران شهيد جنگ هم محدود به سرداران شهيد مشهور نيست.
چه بسيار گمنامان غير سرداري كه لحظات حضورشان در جبهه‌هاي جنگ تحميلي افتخارات ماندگاري را رقم زده و اين‌ها بيشتر از ديگران مي‌توانند تعريف «اسوه» به مفهوم تكرارپذيري را داشته باشند و هم سرداران بي‌نام و نشاني در طول و عرض جبهه‌هاي نبرد ستاره پرفروغي بودند كه امروز متناسب با منزلت جهادي‌شان نام و نشان درخوري ندارند.
سكوت ما، تلاش و ارتباط بستگان و مرتبطان با شهدا برخورد تبعيض‌آميز اصحاب امكانات به دليل روابط عاطفي خاص با برخي شهداء و يا عدم اطلاع و ناآگاهي و يا تجليل به منظور جبران جفا منجر به پديدار شدن اين صحنه‌ها شده است.
علي هاشمي سرداري، سرافراز و سيدالشهداء سرداران گمنام است، مناعت طبع شخصي ايشان ناشي از تربيت خانوادگي و رسومات قبيله‌اي و قومي در حيات و كسوت رزمندگي‌اش در شهادت و كسوت عند ربهم يرزقون نيز تداوم پيدا كرده است.
رفتار و منش حاج علي هاشمي،‌ تفسير حلم و بردباري است هرچند كه روانه‌سازي اين نوع واژگان براي شهدا و شهيدي هم چون علي هاشمي امر دشواري است.
زماني كه به اين جملات مي‌انديشم كه چرا ما عادت كرده‌ايم به اين كه «مرده بد و زنده خوب»، نداشته باشيم، چيدمان كلمات در تجليل از ايشان كه بر گردن من و ما حق دارند صد چندان دشوار مي‌شود.
جغرافياي حضور علي هاشمي در جبهه‌هاي نبرد جنگ تحميلي و 8 سال دفاع مقدس محدود، اما مدت زمان حضور نامحدود و دربر گيرنده آغاز تا پايان جنگ و محل شهادت او خط مقدم و نوع شهادت او در درگيري تن به تن، تاثيرات هم چون او را ابعادي ملي و ظرفيتي به پهناي تاريخ مي‌سازد.
از روزها‌ي آغازين ناپديد شدن علي هاشمي در ماه‌هاي پاياني جنگ به دليل شناخت نزديكي كه از علي داشتم هرگز سرنوشتي غير از شهادت براي سرنوشت او در ذهنم رقم نمي‌زد چرا كه مي‌دانستم علي هاشمي هرگز افتخار اسارت خودش را به عنوان فرمانده يك قرارگاه به صداميان نخواهد داد و براي جلوگيري از اين امر تا آخرين گلوله خواهد جنگيد.
اين دو يعني رفتار و منش مشخصي ناشي از روحيه جهادگري و ميل شيعي عرب‌هاي خوزستان و نيز نوع و محل و مدت زمان حضور در جنگ و نقش او و نيز نوع شهادت ايشان و 20 سال گمنامي پس از خاتمه جنگ تاكنون از او شخصيت ممتاز و متمايزي مي‌سازد كه سكوت ما را بايد بشكند اصحاب امكانات را به سمت شاخص‌هاي گمنامان به تحرك وا بدارد و در نداشتن بستگان فعال در پي‌گيري تجليل از او سكه علمدارين سرداران گمنام 8 سال دفاع مقدس را به نام ايشان ضرب زده و او را سيد‌الشهداء سرداران گمنام بناميم و در كنار رفع تحريفات روايي از جنگ، تاريخ‌سازي غيرواقعي از جنگ در رفع تبعيض از برجسته‌سازي شهداي جنگ غفلت نكنيم.
نماد و يادمان علي هاشمي فراتر و برجسته‌تر از همه نمادها و يادمان‌هاي جنگي احداث شده تاكنون در خطه خوزستان از شلمچه تا چنگوله است و بيشتر از غربت و مظلوميت جنگ و رزمندگان واجد پيام است هرچند كه لوح تلاش‌هاي مؤمنين در نزد حضرت حق مكتوب و محفوظ است اما براي مشعل‌افروزي چراغ «اسوه»‌سازي و عبرت و پندگيري ما بندگان عاصي خداوند، در عالم فنا اين نيز يك مجاهده به حساب مي‌آيد.
علي هاشمي كرخه كور را به كرخه نور و هور را به منطقه‌اي براي عبور از بن‌بست جنگ نابرابر تبديل كرد.
مشهورسازي هور گمنام، آماده‌سازي آن، شناسايي آن، تمهيد مقدمات لازم براي غلبه بر مزيت‌هاي دشمن با رعايت غافلگيري، ناكار آمدسازي قدرت آتش دشمن (ادارات و توپخانه) و ناممكن‌سازي بكارگيري قدرت زرهي و كم‌تاثيرسازي قدرت برتر هوايي دشمن نكات چهارگانه‌اي است كه در فعاليت توأم با سكوت، قرارگاه سري نصرت توسط علي هاشمي با هدايت فرماندهي كل سپاه برادر محسن رضايي رقم زده شد و در آن سال‌هاي سخت 62 و 63 هور را معبري براي پيروزي بر اراده حبلي شكست‌ناپذيري دشمن مبدل ساخت و اين مهم به جز از علي هاشمي و تيم بومي‌اش برنمي‌آمد.
تبديل شدن نام كرخه كور به كرخه نور با عمليات شبيخون ابتداي جنگ توسط علي هاشمي خود داستاني جذاب، غرور آفرين در اذهان باقي گذارده كه نبايد نقش ‌آفرين ايشان را در ابتداي جنگ در مقايسه با حضور مؤثرش در عمليات خيبر و بدر را كم‌رنگ سازد.
علي هاشمي از معدود افرادي است در سپاه پاسداران كه در زمينه‌هاي ظهور قدرت دريايي جمهوري اسلامي ايران ايفاء نقش كرده است، قدرت دريايي كه امروز پس از ظهور قدرتمندانه‌اش در مانورهاي اخير، وزير دفاع آمريكا را وادار به اعتراف بدين امر مي‌كند كه بايد در ساختار نيروي دريايي ايالات متحده آمريكا تغييرات اساسي ايجاد كرد، چرا كه با راهبردهاي سنتي نمي‌توان نوع نگاه دگرگون شده به دريا توسط مدافعان دريايي جمهوري اسلامي ايران در منطقه سوق‌الجيشي خليج فارس عرض اندام پيروزمندانه داشت و اين قدرت امروز، ناشي از نوع نگان متفاوتي است كه ما به دريا از نقطه هور با حضور آن سلحشور گمنام پيدا كرديم.
به هم رزمانش كه با او جنگيدند به حيات سعيدش، به شهادت مسعودش، به خانواده صبورش، به مردم و خطه سلحشورپرور خوزستان ستايش كه در كلام امام به اسلام اداي دين كرده است و به عرب‌هاي همواره مدافع حق از واقعه جهاد ديروز تا جهاد همواره جاري درود مي‌فرستم.

http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=8902211469

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

روایت سردار باقرزاده از نحوه شهادت و کشف پیکر مطهر شهید هاشمی؛
در مرکز تحقیقات ژنتیک سپاه با آزمایش DNA پاسخ گرفتیم
وقتی وارد صحنه شدیم، در آغاز چیزی دیده نشد، جاده پاکسازی شده بود و اثری از آنها نبود، ولی کاوش که شروع شد، در کنار سنگر اورژانس، چسبیده به سنگر، در یک فضای تقریبا مثلثی شکل، در حدود 100 متر مربع، شهدا پیدا شدند و جالب اینجاست که آثار و بقایای بالگرد و ماشین هم دیده می‌شد/ این صحنه نشان می‌دهد که ایشان برای این که به اسارت در نیاید، این عملیات شجاعانه و شهادت‌طلبانه را انجام داده و این نکته بسیار مهم است.
در منطقه قرارگاه خاتم 4 ما سه تا سنگر اصلی داریم، همین الان هم آثارش آنجاست و بنا داریم که آنجا را به عنوان نقطه یادمانی به نام «دلاور هور» انشاءالله احیا کنیم و الآن هم پیمانکار در حال کار است و کارهای مقدماتی را با یاد حماسه شهید علی هاشمی و همرزمانش آغاز کردیم.

به گزارش «تابناک»، سردار باقرزاده در گفت‌وگو با فرزند این شهید بزرگوار با بیان این مطلب گفت: تا آنجا که ما اطلاع داشتیم، تقریبا 15 نفر از جمله بچه‌های رابط لجستیکی، رابط مخابرات، مسئول مخابرات، شهید نویدی و چند نفر از اینها آنجا بودند و آقای سردار گرجی که آنجا اسیر شدند. شرایط خاصی آنجا به وجود آمد و حضور شهید هاشمی تا لحظات آخر، نشانه این است که به هر شکلی جزایر را حفظ کنند و عقب نشینی نکنند.

بنابر این گزارش، متن زیر روایت سردار باقرزاده از عملیات تفحص پیکر این شهید بزرگوار است که در پایگاه اطلاع رسانی شهدای گمنام منتشر شده است:

خوب از چند سال پیش یک کار گسترده‌ای در منطقه مجنون، جاده سید الشهدا و جاده قمر شروع و در چند مرحله کار شد. در گام اول90 شهید را پیدا کردیم و این کار همین طور ادامه پیدا کرد تا به سمت منطقه پایانی جاده شهید همت آمدیم. بعد به سمت قمر و یک مقداری هم به سمت مجنون رفتیم؛ تعداد قابل توجهی شهید پیدا شد، در استمرار کار به این نقطه رسیدیم، در این نقطه سه تا قرارگاه اصلی بود:

یک، قرارگاه خاتم4، دو، اورژانس (بیمارستان) صحرایی و سومین سنگر هم که در حال حاضر مقر بچه‌های تفحص است، مواضع توپخانه بود. این سه قرارگاه مانند دانه‌های تسبیح پشت سر هم قرار می‌گیرند و فواصلشان هم کم بوده. این نقطه که دقیقاً محل پیدا شدن پیکر طیبه شهداست، در کنار همین سنگر اورژانس است که چیزی در حدود 200 متر از قرارگاه فاصله دارد.

پیش از آغاز شناسایی به دلیل وجود آب در این نقطه حتی ماهیگیری نیز می‌شد و به جز بچه‌های ارتش یگان دیگری آنجا نبود. آن زمان به همراه دو نفر از بچه‌های بسیجی و یک برادر عراقی از مجاهدین لشکر بدر اینجا آمدیم، دیدیم یک وضعیت نامیزانی است. عراقی‌ها یک مهندس زن ایتالیایی را برای ساخت یک دژ مرزی در امتداد مرز آورده بودند، برای اینکه هور را خشک کنند و بتوانند مجاهدین عراقی را سرکوب کنند. ما رفتیم به این نقطه و بچه‌ها شروع به کار کردند. یکی از اهداف ما از روز نخست، پیدا کردن پیکر شهید هاشمی و همرزمانشان بود. می‌دانستیم با توجه به سابقه درگیری آنها با بالگرد عراقی ـ چون اساسا عراقی‌ها بالگرد را برای دستگیری و اسیر کردن شهید علی هاشمی بلند کرده بودند ـ لذا باید در همین اطراف باشند؛ عراقی‌ها مختصات قرارگاه را داشتند، شنود می‌کردند و اطلاعاشان دقیق بود.



اما وقتی وارد صحنه شدیم، در ابتدا چیزی دیده نشد، جاده پاکسازی شده بود و اثری از آنها نبود، ولی کاوش که شروع شد، در کنار سنگر اورژانس، چسبیده به سنگر، در یک فضای تقریبا مثلثی شکل، در حدود 100 متر مربع، شهدا پیدا شدند و جالب اینجاست که آثار و بقایای بالگرد و ماشین هم دیده می‌شد. از ظواهر این طور بر می‌آمد که نیروهای دشمن قصد هلی برن داشتند و با بالگرد روی جاده نشستند و نیروهایشان را پیاده کردند تا بتوانند راه را ببندند. اینجا دقیقا نشان می‌دهد که ایشان بر پایه همان منطق هیهات من الذله با ماشین به این بالگرد عراقی زدند و آنها را به هلاکت رساندند. چون چیزهایی که از بالگرد و ماشین باقی مانده حاکی از یک انفجار و برخورد است و این طور تکه تکه شدن بصورت طبیعی نیست. از طرفی راه دیگری هم برای گریز نبوده، بنابراین به این بالگرد عراقی زدند، و هم آنها را به هلاکت رساندند و هم خودشان به شهادت رسیدند.

این صحنه نشان می‌دهد که ایشان برای این که به اسارت در نیاید، این عملیات شجاعانه و شهادت طلبانه را انجام داده و این نکته بسیار مهم است. البته عراقی‌ها اجساد خودشان را برده و از صحنه خارج کرده بودند. بنا بر آن چیزی که پیدا کردیم، حدود پنج شهید را دوستان تأیید کردند.
در مرحله نخست؛ طبیعی است با توجه به گل و خاک و آب و هور و جابه جایی ها، یک مقداری از این استخوانها با هم مخلوط شود،، ولی با اقداماتی که در پزشکی قانونی و کارهای آناتومی و بعد هم کار تکمیلیDNA انجام گرفت، خوشبختانه جواب گرفتیم و حتی با آخرین نظریه‌ای که مرکز تحقیقات ژنتیک سپاه اعلام نمود، ما توانستیم دو، سه تا استخوانی را که اضافه با بدن ایشان مخلوط شده بود را جدا کنیم. هم‌اکنون بنا بر اطلاعاتی که داریم در آستانه شناسایی چند شهید دیگر از این سانحه هستیم.

من یک خاطره‌ای را اشاره کنم که یکی از دوستان به نقل از فرماندهان و همرزمان شهید علی هاشمی تعریف می‌کردند؛ تقریبا یک ماه یش از شهادتشان اعلام کرده بود؛ «من تعداد زیادی از عملیات‌ها را بودم، اما حتی یک بار هم مجروح نشدم. چرا؟» این دغدغه خیلی جالب است؛ یعنی همان دغدغه امیرالمؤمنین است پس از جنگ بدر، که چرا من در جنگ بدر شهید نشدم؟ دو ـ سه نکته در این مطلب است.

فرمانده عزیزی در پاسخ ایشان گفته بود: « خدا شما را سالم نگه داشته که یک دفعه تحویل بگیرد.» و همین طور هم شد.

شهید هاشمی از آغاز جنگ آمد و در همه عملیات‌ها شرکت کرد؛ در عملیات ام الحسنین، بعد آمد در جبهه طراح و کرخه کور شد کرخه نور، بعد در عملیات بیت المقدس تیپ 37 نور را تشکیل داد؛ خطی که از قرارگاه قدس به این‌ها داده شده بود را ادامه داد، تا طلائیه آمد و حد فاصل طلائیه تا کوشک، خط را توسعه داد و تا چزابه آمد. در دوازده ماهی که در خوزستان جنگ قفل شده بود، ایشان با آن حرکت عمیق و شناسایی‌هایی که صورت داد و سازماندهی خوبی که بین بچه‌های عرب ایرانی و عراقی منطقه ایجاد نمود، توانست به خوبی در آن منطقه اشرافیت پیدا کند و راه رخنه ایران را به مواضع دشمن در خاک عراق فراهم کند.

این مدال خیلی با ارزشی است و زیبایی‌های دیگری هم در زندگی این شهید بزرگوار وجود دارد. برای نمونه؛ در جریان عملیات خیبر، احدی غیر از فرمانده شان آقا محسن و فرماندهان دیگر که در آستانه عملیات مطلع شدند، از کار ایشان با خبر نشد، من تعبیری داشتم، که بر اساس روایت: «المؤمنُ ملجّم»، مؤمن لجام دارد و بالاخره دهانش قرص است. این بزرگوار با یک تأنی و با یک تدبیر خاصی عملیات را شناسایی و هدایت کرد، تا جایی که ما توانستیم عملیات خیبر را در حد بسیار قابل قبول به انجام برسانیم. این مرهون تلاش ها، ذکاوت، درایت، تدبیر و دقت ایشان و همرزمان ایشان بود که با ایشان کار می‌کردند.

نکته دیگری که شاید کمتر بیان شده، این است که ایشان انسانی شوخ طبع و رئوف بود؛ با اخلاق، رئوف و مهربان نسبت به مردم و مردم داری اش خیلی بالا بود. یکی از دوستان نقل می‌کردند؛ یک روز در بازار سوار ماشین بودیم؛ جمعیت انبوهی آمدند که عبور کنند، راننده بوق زد، ایشان (شهید هاشمی) اعتراض کرد که چرا بوق می‌زنید؟ راننده گفت که راه باز نمی‌شود، ما باید سریعتر برویم، گفت: صبر کن که همه بروند، رد که شدند آن وقت شما بروید. در این مسائل این قدر صبر و حوصله داشتند که مبادا مردم آزرده شوند.

البته یک مقدار فرایند شناسایی پیکر مطهر ایشان طول کشید، علتش هم این بود که می‌خواستیم مطمئن شویم. یک ملاحظاتی بود، یک مقداری هم از طرف خانواده وقفه شد، زیرا وقتی ما نمونه خون می‌خواستیم بگیریم و کارهای اولیه را انجام دهیم، اوایل با ما همکاری نشد، چون تصور می‌کردند که ایشان اسیر شده است. تا این که اخوی بزرگوارشان را در یک مراسمی در اهواز دیدم و آنجا گلایه کردم و گفتم زودتر بیایید و این کار را انجام دهید که ما کار را شروع کنیم و الحمدلله ایشان مادر مکرمه ایشان را در جریان قرار دادند و مقدمات شروع شد.

در فتوای مقام معظم رهبری نیز در مورد پیکرهای گمنام اشاره شده است؛ در صورت یأس از شناسایی، اجساد مطهره باید دفن شوند. رای همین، ما باید آنقدر تلاش کنیم که مأیوس شویم و واقعاً مطمئن شویم که دیگر این‌ها قابل شناسایی نیستند. درباره ایشان چون مطمئن بودیم که شناسایی می‌کنیم، یک مقدار دست نگه داشتیم و همین طور کاوش کردیم، ادامه دادیم و کار را تا به اینجا رساندیم، بعد هم الحمدلله به نتیجه رسیدیم و هیچ تردیدی نداریم. رابطه مادر و فرزند و رابطه برادر با برادر، الحمدلله بر پایه نظریه مرکز تحقیقات ژنتیک سپاه کاملا احصاء شده و به نتیجه رسیدیم.


مردم باید این شهید را بشناسند؛ شخصیت این بزرگوار را و ویژگی‌ها و سجایای اخلاقی ایشان را، انسانِ مطیع، منضبط، در خطِ امام به تمام معنا، فداکار، بی مدعا و مظلوم و مظلوم و مظلوم... که حالا این مظلومیت را در تشییع و تدفین همزمان با سالروز شهادت مظلومانه حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ می‌بینید. اینها همگی روی حساب و مبنایی است. همان گونه که آیه شریفه دارد؛ «و ما تدری نفس بأیّ ارض تموت»، هیچ کس نمی‌داند در چه سرزمینی می‌میرد، برای همین، نمی‌داند در چه روزی تدفین می‌شود و هیچ کس نمی‌داند در چه سرزمینی دفن می‌شود، و اینها نکاتی است که من فکر می‌کنم از مقامات معنوی شهید است که سال‌های سال در دل هور، در غربت بماند و بعد ما متوقف بمانیم و بعد هم پیکر شناسایی شود و سرافراز و با عزت به آغوش ملت برگردد.

همراه فرزند شهید: سردار یکی از نکات پنهانی این است که بر حسب حکمت خداوند، اربعین مراسم تشییع حاج علی می‌افتد چهارم تیر ماه، روزی که این اتفاق برای ایشان رخ داد.

سردار باقرزاده: از قضا روزی که ما برنامه ریزی می‌کردیم که زمان تشییع و شهادت ایشان را اعلام کنیم؛ خواهری به نام نظرلو، هم زمان کتابش بیرون آمد و جالب اینجاست که این خواهر 30 شب ماه رمضان تا سحر نشسته و این کتاب را نوشته؛ بعد من به ایشان گفتم که معلوم است این شهید و خدای متعال کار شما را قبول کرده که شما الآن موفق شدید در چنین روزی از این کتاب رو نمایی کردید.

از همراهان سردار باقرزاده: حاج آقا نکته دیگر اینکه می‌گفتند این کتاب یک سال و اندی در نوبت چاپ بوده، یعنی آماده شده بوده و چاپش به این زمان رسیده که...

سردار باقرزاده: مادر شهید الان چند سالشان است؟

همراه فرزند شهید: 79 سال، خیلی شکسته شدند. حاج آقای بزرگمان که چهار، پنج سال پیش به رحمت خدا رفتند (پدر حاج علی)؛ از روزی که حاجی مفقود شد ـ فکر می‌کنم 16 سال ـ هر روز صبح فرشش را دم حیاط پهن می‌کرد و منتظر حاجی می‌نشست. 16 سال دم در حیاط نشست، سن خاصی هم نداشت، ایشان حتی فوتبال هم بازی می‌کرد و ورزشکار بود. منتهی حاجی در این 16 سال به رحمت خدا رفت، منتظر بود و اذیت شد، مادر شهید هم شکسته شده و واقعا سنی ندارد.

لينك خبر :http://www.tabnak.ir/fa/pages/?cid=100955

  • Upvote 1

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا ، بل احیاء عند ربهم یرزقون

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
باید این شهید را هم مانند دیگر شهدا به مردم شناساند
باید سرگذشت وی را از زمان ورود به جنگ تا شهادت و زمان کشف بدن پاکش را به تصویر کشید و فیلم کرد .

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
اينجا ميگفتن كه علي هاشمي اسير شده اما حكومت عراق براي اينكه اونو پس نده اسارتش رو اعلام نكرده
واسه همينه كه خونواده و خيلي هاي ديگه چشم انتظار برگشتنش بودن

از اينكه علي هاشمي همشهريم بوده احساس افتخار ميكنم...........

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
سلام!لهش به حالشون!هم خودش رو نجات داد از این دنیا و هم روحشون رو!الان میفهمم مرگ چقدر خوب هست! :!:

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
شهدا زنده اند و نزد ما روزی می خورند.....

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاء عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ ﴿۱۶۹﴾

هرگز كسانى را كه در راه خدا كشته شده‏اند مرده مپندار بلكه زنده‏اند كه نزد پروردگارشان روزى داده مى‏شوند (۱۶۹)



و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا ، بل احیاء عند ربهم یرزقون



خیلی مخلصیم آدرس نداشت

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

این همون حساسیتست که من تشخیصش دادم ها اقا امتیاز کشفش مال منه :confused: :( :(

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[color=red]دستت درد نكنه زيبا بود دوست عزيز[/color]

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

ایجاد یک حساب کاربری و یا به سیستم وارد شوید برای ارسال نظر

کاربر محترم برای ارسال نظر نیاز به یک حساب کاربری دارید.

ایجاد یک حساب کاربری

ثبت نام برای یک حساب کاربری جدید در انجمن ها بسیار ساده است!

ثبت نام کاربر جدید

ورود به حساب کاربری

در حال حاضر می خواهید به حساب کاربری خود وارد شوید؟ برای ورود کلیک کنید

ورود به سیستم

  • مرور توسط کاربر    0 کاربر

    هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.