mostafa_by

تاپیک جامع تهاجم به جمهوری اسلامی ایران

امتیاز دادن به این موضوع:

Recommended Posts

خبرهای خوبی بود دستت درد نکند. :D

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
خواهش مي‌كنم.
البته يه مطلبي رو كه اينجا بايد عرض كرد، سياست چندپهلو گويي امريكاست. اين سياست، مي‌تونه دلايل زياد و البته متضادي با هم داشته باشه. در پايين به سه دليل اصلي‌اش اشاره مي‌كنم.
دليل اول - امريكا با توجه به اطلاعات نظامي موجود و مواردي كه از مانورهاي نظامي ايران بدست آورده، تقريباْ متوجه شده كه قادر با درافتادن با ايران نيست. به همين خاطر در كنار اظهاراتي چون مذاكره‌ي سياسي، راه حل نظامي رو به عنوان مترسكي قرار داده كه به اين وسيله ايران رو بترسونه و بتونه ازش امتياز بگيره.
دليل دوم - امريكا با اتكاء به نيروي نظامي خود، در حال پي‌ريزي نقشه‌اي براي جنگ با ايران است. ولي چون اين زمان طول مي‌كشه، چه راهي بهتر از اينكه با چنين اطلاعاتي، حتي‌الامكان طرف مقابل رو به نتيجه‌ي غلط عدم وقوع جنگ و در نتيجه عدم آمادگي لازم برسونه. اين امر، يك قضيه‌ي بسيار خطرناك هست و مهمترين اصل درش، اصل غافلگيري هست كه معمولاْ با تهاجم سنگين و ضربتي و البته غافلگيرانه به پايان خواهد رسيد.
دليل سوم - همونطور كه مي‌دونين امريكا تاكنون با 3 دكترين مختلف (هويج و چماق (Carrot and Stick) ، پلیس خوب پلیس بد (Good Cop Bad Cop) ، مکانیسم ماشه (Trigger Mechanism) ) به مقابله با ايران پرداخته و تقريباْ تو هر سه تاشون شكست خوردن. به همين دليل رو به استراتژي قورباغه (Frog Strategy) آوردن و اون رو در كنار دكترين ايراني جربزه ی مرغ (Chicken Strategy) (كه البته خود امريكا نيز از اون پيروي مي‌كنه) داره به كار مي‌بره. اين استراتژي شرايطي رو مي‌طلبه كه دقيقاْ در حال حاضر در اين وضعيت ديده مي‌شه. علت اين سياست امريكا هم مي‌تونه تركيبي از دكترين «جربزه مرغ» و استراتژي «قورباغه» باشه.
اگه دوست داشتين و مايل بودين، مي‌‌تونم اطلاعاتي مختصر و مفيد درمورد اين استراژي‌ها و دكترين‌ها در خدمت شما دوستان قرار بدم.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
به نظر من در حال حاضر آمریکائیها به این نتیجه رسیده اند که هر طور شده (البته با حفظ اعتبار) با ایران دوست و متحد شوند چون هم اکنون روسیه مجددا در حال قدرت گرفتن است و چین نیز از بعد اقتصادی به 70% توان آمریکا رسیده است و هند نیز در حال تبدیل شدن به یک نیمچه ابر قدرت است. با این وجود تنها کسوری که میتواند حافظ منافع آمریکا و اروپا در خاورمیانه و حتی خاور دور شود ایران هست و این امر زمانی اتفاق خواهد افتاد که ایران دوست و هم پیمان آمریکا شود و از یک اقتصاد و ارتش قدرتمند برخوردار شود. اگر آمریکا به ایران حمله کند دیر یا زود شکست خواهد خورد و مجبور به ترک کامل منطقه خواهد شد و در اینصورت هیچ قدرتی در برابر نفوذ سه کشور فوق وجود ندارد و عملا 60% انرژی جهان و نصف گاز و ... به دست شرق خواهد افتاد. جنگ بین ایران و آمریکا به نفع هیچ کشوری نیست بجز روسیه و چین و این دو کشور در ظاهر مخالف جنگ هستند اما در باطن بدشان نمیاد که آمریکا درگیر یک جنگ تمام عیار شود و خود فرصت یک جهش بزرگ اقتصادی پیدا کنند و نه تنها رشد اقتصادی آمریکا منفی شود بلکه حتی شاید فروپاشیده هم گردد و نابود شود. مسلما درگیری با ایران بسیار سنگین خواهد بود و علاوه بر تلفات نیروهای آمریکایی دیگر کشورها حتی تا انگلیس به شدت آسیب خواهند دید و احتمال تلفات چند میلیونی مهاجمان هم وجود دارد. :D

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
دقيقاً!! اتفاقاً همين تحليل رو چند وقت پيش يكي از تحليل‌گران برجسته‌ي امريكايي داشت. توي اون تحليل، در كنار بررسي دوست امريكا (عربستان سعودي) و دشمن امريكا (ايران اسلامي)، شرايط اين دو كشور رو بررسي كرده بود و به اين نتيجه رسيده بود كه امريكا بهترين دوستش رو از دست داده و بدترين دشمنش رو به عنوان دوست پذيرفته. ايشون با بررسي توان ايران در تمامي زمينه‌ها، اين رو كاملاً به نفع امريكا دونستن كه به هر طريق ممكن با ايران رابطه برقرار كنه. حتي گفته كه امريكا مي‌تونه براي جلب رضايت ايران، در كنار آزاد كردن دارايي‌هاي ايران و برداشتن تحريم‌ها، حتي به ايران غرامت هم بده تا بدين طريق هم محبوبيتي بين ايرانيان به دست بياره و هم به دوست استراتژيك اين كشور تبديل شه. ايشون اعتقاد داشتن كه دوستي با ايران، باعث مي‌شه كه وضعيت سياست ناپايدار امريكا در منطقه، بهبود پيدا كنه و همچنين از ميزان مشكلات امريكا در خاورميانه بكاهه. ضمن اينكه شايد از اين طريق مي‌تونه امنيت نيروهاش رو در خاورميانه تأمين كنه. اما در كنار اين، ايشون در حال حاضر، دوستي و اتحاد ايران و امريكا رو محال مي‌دونست. دليل ايشون هم اين بود كه اولاً با وجود متحدي مثل اسرائيل، ايران هرگز با امريكا متحد نمي‌شه. چرا كه بزرگترين دشمن ايران، در حال حاضر متحد امريكاست. ضمن اينكه تفاوت‌هاي تاكتيكي و استراتژيكي كه بين ايران و امريكا وجود داره، اجازه‌ي نزديكي بيش از حد رو به اين دو كشور نمي‌دونه و با اين شرايط، هيچ‌گاه اين دو كشور نمي‌تونن با هم متحد بشن. ضمن اينكه در حال حاضر، ايران گرايش كاملاً محسوسي نسبت به روسيه و چين پيدا كرده و امريكا آلترناتيو مناسبي براي تغيير مسير اين گرايش در اختيار نداره. بنابراين عملاً بين ايران و امريكا دوستي‌اي بوجود نمي‌آد (حداقل در حال حاضر).

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
بله درست است فعلا شرايط اتحاد با آمريكا وجود ندارد البته وجود دارد منتهي ضعيف است. ميتوان شرايط كنوني را مانند سال 1974بعد از انجام آزمايش هسته اي هند و تيرگي شديد روابط اين كشور با آمريكا دانست. اما چند سال بعد به دليل قدرت روز افزون چين آمريكا مجبور به اتحاد با هند و حتي امضاي قرارداد هسته اي مبني بر ساخت ساليانه 50 فروند كلاهك هسته اي توسط هند و كمك به احداث نيروگاههاي هسته اي و ... اين كشور همگي چيزي شبيه روند ژرونده هسته اي ايران هست. ميتوان با اسراييل موقتا آتش بس كرد و در اعضاي ايجاد كشور مستقل فلسطيني و ... در ظاهر هم يك حيثيت بين الملل كسب كرد و هم به عنوان كشوري مطرح شد كه تمام مشكلات جهان را حل كرد كه از خاورميانه نشات ميگريد. :D

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
بله. ولي متاسفانه يا خوشبختانه، صلح با اسرائيل تقريباْ امكان ناپذيره!! دليل اين امر هم كاملاْ ساده‌اس. در طبقه‌بندي استراتژيك (يعني بالاترين طبقه‌بندي سياسي كشور)، كشور اسرائيل به نام اسرائيل بي‌معني هست و از اين كشور به نام رژيم صهيونيستي (تقريباْ همون چيزي كه صبح تا شب تو اخبار مي‌گن!) و به عنوان دشمن ايران نام برده شده كه پيش‌بيني ايران هم اين هست كه درصورت توان، از ضربه‌زدن به اين رژيم دريغ نشه و تا نابودي اين كشور، صلحي وجود نداره. يادمون باشه كه در سال 1361 (و در پي تهاجم اسرائيل به لبنان و سپس سوريه)، چيزي نمونده بود كه ايران با اسرائيل وارد جنگ شه (حتي شناسايي منطقه هم صورت گرفته بود. از دولت سوريه درخواست 3.000 گلوله آرپي‌جي!!!! براي عمليات شده بود. هماهنگي‌هاي نبرد صورت گرفته شده بود. حتي تيم اطلاعات - عمليات ايران هم در كنار شناسايي منطقه و مهمات دشمن، عكس امام خميني‌ (ره) رو روي تانك‌هاي اسرائيل چسبونده بود!!!).

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
البته باید به این نکته توجه کرد که صهیونیزم دشمن خدا و اسلام و انسان است اما به هر حال در شرایط فعلی به نظر یک صلح موقتی با اسرائیل بی فایده نخواهد بود. صلح و اتحادی مشابه صلح چند ساله آلمان نازی با شوروی که باعث شد شوروی در جنگ تا مرز نابودی پیش برود منتهی خواست خداوند در شکست آلمان رقم خورده بود. :D ما میتوانیم به اسرائیل در شرایط اتحاد بیشتر از شرایط کنونی ضربه بزنیم بطوریکه زمین بخورد و دیگر نتواند بلد شود. :twisted:

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
چشم حسين جان. با اجازه‌ي شما و ادمين محترم، اين دكترين رو قسمت قسمت و تو چند پست متوالي توضيح مي‌دم. البته ببخشيد كه لحن نوشتنم يكم كوچه بازاريه. احساس كردم كه اگه بخوام خشك و خالي بنويسم، يكم متنم خسته‌كننده و كسل كننده مي‌شه و از حوصله‌ي خواننده هم خارجه. به همين خاطر ترجيح دادم كه يكم ساده‌تر و البته با جمله‌بندي عاميانه بنويسم.
براي شروع، از دكترين ايراني «استراتژي مرغ» يا همون «جربزه‌ي مرغ» شروع مي‌كنم.

-----------------------------------------------------------

قبل از شروع، لازم دونستم كه عرض كنم مطالبي از اين رو (مخصوصاً مثال رو) از صحبت‌هاي دكتر عباسي، رئيس مركز بررسي‌هاي دكترينال امنيت بدون مرز ايران، استفاده كردم. محض حفظ حق كپي رايت، عرض كردم!

-----------------------------------------------------------

جربزه‌ي مرغ، يك اصطلاح انگليسي است به معني اينكه طرف دل و جرأت و جربزه‌اش مثل مرغ هست. تو ادبيات فارسي، ما بهش مي‌گيم «بزدل». اين دكترين، مبتني بر لجبازي و به عبارت بهتر، بريدن از همه چيز و حركت در يك جهت است. بهترين مثالي كه براي اين قضيه زده‌اند، مسابقات رانندگي جوانان امريكايي است. بدين معني كه دو نفر، سوار دو ماشين شده و در فاصله‌اي معين از هم قرار مي‌گيرند. ماشين‌ها درست مقابل هم قرار دارند و به سبك دوئل نسل‌هاي گذشته (كه با اسب‌هاي سنگين و نيزه و بصورت شواليه‌اي با هم دوئل مي‌كردند؛ مانند فيلم ال‌سيد) به سمت همديگه به حركت درميان. اين وسط و در حين انجام اين كار يا قبل از اون، كارهايي براي تخريب روحيه انجام مي‌دن مثل زدن عينك آفتابي در شب، استعمال مواد مخدر و مشروبات الكلي (به اين معني كه راننده در شرايط عادي نيست و شجاعتش با حماقت همراه هست و به نفع طرف مقابل هست كه كوتاه بياد!) و يا حتي بريدن ترمز و يا كندن فرمان اتومبيل!!! همه‌ي اين‌ها به نوعي تحريكاتي است براي تخريب روحيه‌ي طرف مقابل. در نهايت كه ماشين‌ها به حركت درآمدند، يكي از دو طرف (يا هر دو طرف) بايد كوتاه بيان. والا برخورد شديدي اتفاق مي‌افته و مسلماً‌ هر دو راننده (در صورت زنده موندن و زنده بيرون اومدن از ماشين!) به شدت آسيب خواهند ديد.
با اين مثال، راحت‌تر مي‌تونم اين استراتژي و دكترين رو براتون شرح بدم. وضعيت فعلي دكترين ايران، دقيقاً بر همين مبنا صورت مي‌گيره. يعني با هر كشوري كه مشكل داره، دقيقاً‌ از دكترين جربزه مرغ استفاده مي‌كنه. مثلاً‌ همين امريكا. به اين معني كه مسيري رو مشخص مي‌كنه و در همون مسير به حركتش ادامه مي‌ده و مبناي حركت رو هم لجبازي در نظر مي‌گيره (البته اين نبايد با رسيدن با خواسته‌هاي به حق‌مون اشتباه گرفته شه. عالم سياست، عالم فراز و نشيبه!). در كشورهاي غربي، اين استراتژي ايران رو «راه بدون بازگشت» معرفي مي‌كنن. يعني ايران هيچ‌وقت از مسير خودش برنمي‌گرده. به همين دليل هم كشورهاي اروپايي و امريكا، مجبور مي‌شن كه با ايران به همين طريق بازي رو ادامه بدن. شايد دليل شكست دكترين‌هايي چون هويج و چماق هم به همين دليل باشه.
در اين استراتژي، همونطور كه عرض كردم، مبناي اصلي بر لجبازي طرفين است. يعني اگه دو طرف عاقلانه‌تر و منطقي‌تر فكر كنن، مسلماً مي‌تونه اصلاً اين اتفاقات رخ نده. ولي چون هيچ‌يك از دو طرف، قبل از انجام اين به اصطلاح دوئل، بي‌خيال معامله نيستن، به همين خاطرم اين مبارزه رو آغاز مي‌كنن. البته در اين‌جا بحثي كه مطرح مي‌شه اينه كه آيا ايران اين بازي رو آگاهانه انجام مي‌ده و آيا از سر ناچاري به اين اقدام دست مي‌زنه يا خير.
خطرناك‌ترين اتفاق ممكن، زماني است كه براي يكي از دو طرف مشكلي پيش بياد. برمي‌گرديم به مثال قبل. مثلاً يكي از دو ماشين، دچار مشكل فني شه. ديگه راننده ناچاره كه مسير رو ادامه بده. حال اينكه راننده‌ي مقابل از وجود همچين مشكلي، كاملاً بي‌خبره و راننده‌ي ديگه خيلي بايد زور بزنه و تابلو مشكلش رو نشون بده كه راننده‌ي روبرو تازه شايد! بفهمه كه مشكلي هست و يا ترمز كنه و يا به راننده‌ي ديگه كمك كنه كه مشكلي پيش نياد.
در نهايت، يكي از چهار حالت زير، براي اين دوئل پيش مياد :

1- برخورد: زماني كه هيچ يك از طرفين حاضر به برگشت از موضع خود نباشد، احتمال تصادف و «برخورد» مطرح خواهد بود.

۲- عبور: زماني كه يكي از طرفين، موضع خود را تعديل كند، در آخرين لحظه، از مقابل حريف كنار رفته و در نتيجه طرفين از كنار هم «عبور» مي كنند.

۳- توقف: زماني كه هر دو طرف، در آخرين لحظه، موضع خود را تعديل كنند و ترمز نمايند، هر دو اتومبيل سپر به سپر، رودروي يكديگر «توقف» مي كنند.

۴- عقب نشيني: زماني كه يكي از طرفين، از موضع خود برگشته، اما به دليل باريكي گذرگاه امكان كنار رفتن از مقابل حريف و عبور را نداشته باشد، ابتدا توقف نموده، و براي اجتناب از برخورد، اتومبيل خود را در وضعيت «دنده عقب» قرار داده و با سرعت «عقب روي» و «عقب نشيني» مي كند.

چيكن استراتژي، براي آمريكا يك دكترين در سطح عملياتي و براي ايران يك دكترين در سطح استراتژيكي است (تفاوت سطح‌ها (سطوح تكنيكي، تاكتيكي، مياني يا عملياتي و استراتژيكي) رو هم اگه دوست داشتين ان شاء الله در يك فرصت مناسب بيان خواهم كرد).
خوب اين دكتريني بود كه ايران اون رو دنبال مي‌كنه و امريكا نيز به تبعيت از ايران، داره به اين بازي ادامه مي‌ده. البته اين وسط سوالاتي مطرح مي‌شه مثل اينكه :

* آيا ايران و امريكا، اين بازي (دكترين) رو آگاهانه آغاز كرده و دنبال مي‌كنن؟

* آيا امريكا يا ايران (فرقي نمي‌كنه)، بالاجبار و از روي ناچاري داره اين بازي رو دنبال مي‌كنه؟

* كدوم يك از دو طرف، بايد جا خالي بده و ميدون رو خالي كنه (و يا براي بي‌خيال شدن پا پيش بذاره)؟


---------------------------------------------------------

فكر كنم به اندازه‌ي كافي، توضيحات رو در زمينه‌ي اين دكترين ارائه كردم. البته همونطور كه عرض كردم، مختصر بود. حالا مفيد بود يا نه، اين به شما بستگي داره و نظرتون. اگه هم سوالي در اين زمينه دارين بفرمايين تا توضيح بيشتري بدم. به اين خاطر خلاصه نوشتم كه خسته‌كننده نباشه و زياد هم تخصصي نشه كه از حوصله‌ي بحث خارج شه. ولي سوالاي شما مي‌تونه اون رو كامل‌تر و مفيدتر كنه. پس من رو از نظريات گرانبهاتون بي‌نصيب نذارين.
اگه مطلبي نبود، مي‌ريم سراغ استراتژي بعدي.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
سلام مصطفی جون لطفا قبل از اینکه بری سراغ استراتژی بعدی در مورد 3تا سوال آخری که مطرح کردی نظر خودت رو هم بگو :wink:

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
دوستان بحث دارد گرم ميشود ببينم يه چند نفر با تجربه بيارم تا بحثها شيرينتر بشود. :D

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

دوستان بحث دارد گرم ميشود ببينم يه چند نفر با تجربه بيارم تا بحثها شيرينتر بشود. :D



فکر خوبیه من استقبال میکنم هرچی شرکت کنندگان تو بحث بیشتر بشه بحثمون داغتر میشه .وازطرفی به قول قدیمیا که میگن هر سری, یه فکری داره :D

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
امریکا استراتژی خودشو با ایران عوض کرده و همون بابای که قضیه زندان ابوغریب رو لو داده گفته امریکا قصد داره در عرض 24 ساعت به ایران حمله کنه!... گفته عربستا سعودی هم داره کمکشون می کنه! نمی دونم اینا چرا تو مقالاتشون این احتمالو نیم دن که ایران بزنه لتوپارشون کنه؟

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
خب احتمالا اونا قبل از اینکه مقالاتشونوبنویسن بجای توجه به واقعیتهای جهان امروز فیلم ماتریکس رو نگاه میکنن, شاید هم کارتون فوتبالیستها........... :D زیاد خودتو بخاطر افکا اونا ناراحت نکن :wink:

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
چشم حسين جان.
البته من كوچكتر و بي‌سوادتر و كمتر از اوني هستم كه بخوام در مورد اين سه سوال اساسي، پاسخي بدم. ولي با وجود اين، نظر خودم رو در اين زمينه عنوان مي‌كنم. اميدوارم نخنديد!!
--------------------------------------------

مسلماً ايران بازي چيكن رو كاملاً آگاهانه (و البته مي‌شه گفت از همون اول از سر ناچاري و عدم وجود استراتژي مناسب) آغاز كرده. بذارين وقايع انقلاب و شرايط ايران پس از سال 57 رو با هم بررسي كنيم.
انقلاب ايران، اندكي پس از پيروزي، ثابت كرد كه حقيقتاً به شعار «نه شرقي، نه غربي، جمهوري اسلامي» عمل خواهد كرد. معمولاً كشورهاي قدرتمند، علاقه‌مند به انقلاب‌ها هستن. چرا كه انقلاب در يك كشور، بزرگترين فرصت براي تغيير مسير يك كشور و در دست گرفتن قدرت حقيقي يك كشور به دست قدرتمندان هست. به همين دليل هم بود كه حتي از انقلاب كوبا هم امريكا بطور ضمني حمايت كرد، ولي با خطي كه فيدل كاسترو برگزيد، امريكا سعي در كنار زدن اين كشور كرد كه فرصت رو به دست شوروي داد و باقي ماجرا.
در ايران هم اوضاع به همين شكل بود. امريكا، مسلماً از شاه بايد راضي بود. پادشاهي كه كاملاً در خدمت منافع امريكا رفتار مي‌كرد. هنري كسينجر، وزير اسبق امور خارجه امريكا (در زمان جانسون و نيكسون و البته جرالد فورد كه يكي دو سال ديگه، سنش از حضرت نوح هم عبور مي‌كنه و علاقه‌ي چنداني هم به ملاقات با حضرت عزرائيل نداره!!)، يهودي صهيونيست و مغز متفكر لابي صهيونيستي امريكا و مي‌شه گفت اصلي‌ترين خط دهنده‌ي روساي جمهور ايالات متحده، درمورد شاه گفته بود : «كارتر اشتباه احمقانه‌اي رو مرتكب شد كه اجازه داد حكومت شاه سقوط كنه. ما هيچ‌وقت متحدي فداكارتر و باوفاتر از شاه پيدا نخواهيم كرد!! در نهايت، انقلاب ايران پيروز شد و امريكا هم با دستيابي به اهدافش، تنها چند قدم فاصله داشت.
پيش‌بيني مي‌شد امام به همراه مراجع، پس از انقلاب، از سياست فاصله گرفته و كار رو به دست سياستمداران بسپرن. همونطور كه پيش‌بيني مي‌شد، اين اتفاق افتاد و حكومت در دستان مهدي بازرگان و جبهه‌ي ملي قرار گرفت. همه چيز خوب پيش مي‌رفت تا اينكه شوراي انقلاب اسلامي (كه اعضاي برجسته‌ي روحانيت چون آيت الله بهشتي، خامنه‌اي، هاشمي، مطهري و مفتح عضو اون بودن) و حزب جمهوري اسلامي، كارها رو براي امريكا خراب كرد. با پافشاري حضرت امام و حزب، بحث رفراندوم بر سر نوع حكومت ايران (انتخاب يا عدم انتخاب جمهوري اسلامي) شكل گرفت و نهايتاً در 12 فروردين، يعني 50 روز پس از پيروزي انقلاب، اين حكومت به تصويب ملت رسيد. شعار «نه شرقي، نه غربي، جمهوري اسلامي» نيز درست پس از آن به مرحله‌ي اجراء گذاشته شد و تقريباً‌ رابطه‌ي ايران با شرق و غرب قطع شد. از طرفي كشورهاي اروپايي، هنوز ايران رو كشوري ناامن مي‌دونستن از طرف ديگه، گروگان‌گيري در سفارت امريكا، باعث شد كه ايران از نظر سياسي، منزوي شه. بعد هم جنگ 8 ساله آغاز شد و تمامي غرب به جبهه‌ي عراق رفتند به اين اميد كه انقلاب ايران شكست بخوره. ايران هم به ناچار، براي اول بار، بازي چيكن (كه البته اون زمان، جزو دكترين ايران نبود و مي‌شه گفت تنها چاره‌ي ايران بود)، بصورت نظامي و در برابر تمامي جهان آغاز گرديد. تا زمان مرگ امام، ايران به نوعي، منزوي بود. ولي پس از رحلت ايشان، سياست آيت‌الله خامنه‌اي، انعطاف‌پذير‌تر و بر مبناي ارتباط سياسي با كشورهاي ديگه (كاري رو كه امام نيز اعتقاد داشت. ولي به دليل شرايط خاص ابتداي انقلاب، عملاً برعكسش رفتار مي‌شد) رفتار نمود. آيت الله رفسنجاني، رئيس جمهور وقت ايران نيز همه‌ي سعي خود رو براي برقراري ارتباط با كشورهاي ديگه انجام داد و پس از اون، آيت الله خاتمي ادامه دهنده‌ي روند مثبت سياسي ايران بود. در اين ميان، تقريباً ايران تونست اعتماد اكثر كشورها رو بدست بياره؛ حتي انگلستان. همه چيز خوب پيش مي‌رفت تا اينكه 11 سپتامبر فرا رسيد و جرج بوش، رئيس‌جمهور تازه به قدرت رسيده‌ي امريكا، با حمايت نومحافظه‌كاران و لابي صهيونيستي، طبل جنگ در دست گرفت و در اولين گام، ايران، عراق و كره‌ شمالي رو به عنوان محور و مثلث شرارت عنوان كرد (كه البته بعداً اين ليست، به 10 كشور هم رسيد!!). جمهوري اسلامي هم دكترين «واكنش منعطف» رو در پيش گرفت. اين دكترين، ضمن خريدن زمان، موجب ناكامي دكترين هاي چهارگانه عملياتي آمريكا در مواجهه با ايران شد و بايد اعتراف كرد كه بهره گيري از دكترين واكنش منعطف بسيار هوشمندانه بوده است. با استفاده از همين دكترين، پرونده‌ي ايران از شوراي امنيت خارج و به آژانس بازگردونده شد. نزديك به دو سال و نيم مذاكره تيم ايراني، به سرپرستي حسن روحاني، دبير وقت شوراي امنيت ملي، با وزراي امور خارجه سه كشور انگليس، فرانسه و آلمان پي‌گيري شد كه البته به دليل زياده‌خواهي غرب، اين مذاكرات به نتيجه‌اي نرسيد.
با روي كار آمدن دولت احمدي نژاد، خاطرات اول انقلاب براي غرب، مجدداً‌ زنده شد. از طرفي، احمدي‌نژاد با شعارهاي انقلابي 25 سال گذشته وارد عرصه‌ي سياست شده بود و از طرف ديگه، ترس از بقدرت رسيدن به اصطلاح تندروها، به واقعيت تبديل شده بود. از اين رو اروپا و امريكا، با كمي‌ عقب‌نشيني از مواضع دوستانه‌ي خود، سعي در حفظ سنگر نموده و به ناچار، در مقابل اين دولت صف‌ آرايي كردن. از طرفي موضع احمدي نژاد هم از ابتدا، پافشاري بر حقوق هسته‌اي ايران، به هر قيمت و به هر طريق ممكن بود. احمدي نژاد از طرفي، بحث باز بودن راه مذاكره رو عنوان مي‌كرد و از طرف ديگه، با سياست‌هاي نه چندان منطقي‌اش (بخصوص در بازكردن مبحث هولوكاست در بدترين زمان ممكن كه باعث افتتاح جبهه‌ي جديدي در غرب عليه ايران گرديد و به نوعي هم غرب رو در برابر ايران متحدتر نمود و هم اين كار، تنها به نفع اسرائيل شد!!)، راه‌هاي مذاكره رو تنگ‌تر و تنگ‌تر مي‌كرد. با اين شرايط و با عقب‌نشيني اروپاييان از مذاكرات با ايران، ايران دست به شروع بازي چيكن جديدي زد كه اينبار، كاملاً حساب شده و مخلوطي از چند دكترين بود كه البته باز هم مبني اصلي، لجبازي بيش از اندازه در مسائل سياسي بود. دولت امريكا هم كه حوصله‌اش سر رفته بود و ديگه علاقه‌اي نداشت بيشتر از اين در حاشيه قرار بگيره و تنها نظاره‌گر نتايج مذاكرات طولاني و خسته‌ كننده‌ي غرب و ايران باشه، وارد معركه شده و متقابلاً بازي چيكن رو شروع نمود. پس نمي‌شه گفت امريكا نيز بدون آگاهي اين بازي رو شروع كرده باشه. منتها پيش‌بيني امريكا اين بود كه با حضور امريكا در بازي (با توجه به ابرقدرتي اين كشور و نيز خطرناكي امريكا و همچنين با در نظر گرفتن اين قضيه كه در حال حاضر، ايران از شمال غرب، شمال شرق، شرق، جنوب شرقي، جنوب، جنوب غربي و غرب، به نوعي در محاصره‌ي ايران قرار داره و اين يك خطر بالقوه‌ي نظامي مي‌تونه باشه)، ايران هم دست از بازي چيكن برداره و شرايط عادي مي‌شه. ولي اين كار امريكا، نتيجه‌ي معكوس داد و تنها باعث شد كه ايران هم پاش رو محكم‌تر روي گاز بذاره.
مي‌شه گفت كه در حال حاضر و پس از يك سال و نيم، شايد دو طرف از اين بازي خسته شده باشند. چرا كه در اين مدت، هيچ‌يك كمترين نتيجه‌اي رو نگرفتن و تنها شاهد نزديك‌تر شدن به هم هستن. ترس برخورد با يكديگر، در هر دو سمت ميدان كاملاً مشهود هست و دو طرف در عين لجبازي، به نوعي در انتظار معجزه‌اي هستن كه اين اتفاق نيافته. هر دو اميدوار هستن كه يا طرف مقابل، نهايتاً كوتاه بياد و يا اينكه حداقل دست اندازي، يكي از دو طرف رو از مسير منحرف كرده تا برخوردي به وجود نياد. دولت‌هاي غربي هم تنها نظاره‌گر اين دوئل هستن و از طرفي شرق هم آماده‌ي بهره‌بري حداكثر از اين دوئل هست و بي‌شك، بدش نمي‌آد كه اين برخورد نهايتاً‌ صورت بگيره.
ولي با وضعيت فعلي، چون مبناي حركت دو كشور ايران و امريكا، براساس لجبازي هست، خيلي بعيده كه اتفاق جديدي بيافته. حتي شايد با تغيير رئيس جمهور در امريكا و روي كار آمدن دموكرات‌ها، مسئله حتي حادتر هم بشه!! فراموش نكنيم كه كارتر، دموكرات بود و همچنين به ياد بياريم شعارهايي رو كه جان كري، رقيب بوش در انتخابات سال 2004، بيان مي‌كرد و كاملاً مشخص بود كه در صورت پيروزي وي، اوضاع سياسي بين ايران و امريكا، از دوران بوش پسر هم تيره‌تر خواهد شد! بنابراين نمي‌توان به تعويض جناح حاكم اميدي داشت. كما اينكه شاهد هستيم تنها دليل عدم حمايت دموكرات‌ها از جنگ عراق، لجبازي با دولت بوش هست و همين نمايندگان، از هر اقدام امريكا برعليه ايران (البته فعلاً و علي‌الظاهر، منهاي اقدام نظامي) حمايت كردن. اين رو هم بايد در نظر داشت كه دموكرات‌ها، تحت فرماندهي مستقيم لابي‌هاي صهيونيستي هستن و روزنامه‌ي واشنگتن پست (كه مالكين اون هم صهيونيست و اصلاً‌ به روزنامه‌ي تندروي صهيونيستي معروف هست و يكي از اركان اصلي براندازي نيكسون، از طريق باز نمودن روزانه‌ي پرونده‌ي واترگيت بود!!) كه متعلق به اين جناح هست هم علناً از احتمال جنگ امريكا با ايران هر روز سخن مي‌رونه و به نوعي جو رواني اين جنگ رو بوجود آورده و حتي مي‌شه گفت داره زمينه سازي مي‌كنه!
شايد جرج بوش، براي نجات حزب جمهوريخواه، دست از اين بازي برداره. چرا كه تغيير اوضاع و راضي نمودن ايران به تعويض اين استراتژي (كه اگه يكم ديگه پيش بره، دكترين ققنوس موضوعيت پيدا خواهد كرد) و همچنين آروم نمودن ايران و در نتيجه ايجاد جوي براي بهبود روابط سياسي ايران و امريكا، مي‌تونه يه پيروزي بزرگ براي جمهوريخواهان باشه و جاي پاي اونا رو تو انتخابات رياست جمهوري بعدي امريكا محكم‌تر كنه و به همين رو، تنها شانس ايران هم مي‌تونه همين قضيه باشه. اگه ايران بتونه درست بازي‌خوني كنه، اگه آقاي رئيس‌جمهور، كمي در روابط سياست خارجي‌شون تعديلاتي بوجود بياره و همچنين اگه از اشتباهات يكسال و نيمه درس بگيرن و همچنين با تحليل بهتر مسائل روز، يك نگاه واقع‌بينانه‌تري به مسائل داشته باشن، آشتي ايران و امريكا هم دور از نظر نخواهد بود. حداقل اينكه روابط ايران و امريكا، مي‌تونه با ترمز متقابل، از دكترين جربزه‌ي مرغ به واكنش منعطف برگرده و در فضاي سياسي، اوضاع رو مناسب‌تر بكنه.
مسلمه كه هيچ گربه‌اي براي رضاي خدا موش نمي‌گيره و امريكا هم براي اين امر، منافع خودش رو دنبال مي‌كنه. ولي شايد اين سفره‌اي باشه كه هركس كه بر سرش بنشينه، به نون و نوايي برسه و منافع همه درش لحاظ شده باشه. ولي اين، نيازمند برداشت پاي ايران از روي گاز تندروي است. مسلماً با اينكار، امريكا نيز در مواضع خود تعديل بوجود خواهد آورد و اين امر، به هيچ‌وجه نشانگر كم آوردن ايران نيست. چرا كه مطمئناً امريكا نمي‌تونه به اين بازي، بدون حضور ايران ادامه بده و از شواهد هم پيداست كه علاقه‌ي چنداني به ادامه‌ي بازي نداره و به ناچار اون رو ادامه مي‌ده. شايد امريكا بيشتر علاقه به امتحان دكترين بعدي خودش داره. شايد هم دوست داره كه دوباره به سراغ «استراتژي قورباغه» بره و اون رو پيگيري كنه.

---------------------------------------
اين، نظر و برداشت من از شرايط سياسي فعلي بود. البته مطمئناً پر از اشكال بود. ولي به دليل درخواست دوست خوبم، حسين عزيز، اين مطلب رو عنوان كردم. خيلي دوست دارم كه برداشت شما رو هم در اين مورد بدونم. پس دست به كار شين.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

ایجاد یک حساب کاربری و یا به سیستم وارد شوید برای ارسال نظر

کاربر محترم برای ارسال نظر نیاز به یک حساب کاربری دارید.

ایجاد یک حساب کاربری

ثبت نام برای یک حساب کاربری جدید در انجمن ها بسیار ساده است!

ثبت نام کاربر جدید

ورود به حساب کاربری

در حال حاضر می خواهید به حساب کاربری خود وارد شوید؟ برای ورود کلیک کنید

ورود به سیستم