mamad

تاپیک جامع سرلشکرشهیدعلی صیاد شیرازی (عکس ، خاطره ، فیلم و ..)

امتیاز دادن به این موضوع:

Recommended Posts

دوست عزیز Imad_Mughniyah منم با نظر اقا رضا موافقم بهتره درباره این شهید بزرگ و شجاع اینطور حرف نزنیم چون در عین اینکه خیلی شجاع و قدرتمند و با درایت بودن هیچ وقت راضی نبودن حتی به دشمنش ازاری برسونه...

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
در روزهای ۲۱ الی ۲۳ خردادماه ۱۳۶۷، دانشگاه امام حسین (ع) همایشی تحت عنوان «جغرافیای کاربردی و جنگ» برگزار نمود که مقالات برتر آن همایش در کتابی چاپ و منتشر گردید.

شهید سپهبد صیاد شیرازی یک سخنرانی علمی تحت عنوان «تحلیلی از رابطه‌ی علم جغرافیا و رزم» در آن همایش ایراد می‌نماید.مطالب سخنرانی آن شهید حاوی نکات گرچه کوتاه ولی عمیق و ارزشمند از جمله نگرش آن شهید عزیز به موضوع مورد بحث، تفسیر از عبارت دفاع مقدس، تحلیلی مفید از دوران دفاع مقدس، وحدت ارتش و سپاه، پیش­بینی قیام­ها و انقلاب­های آزادی­خواهانه در منطقه و الگو شدن جمهوری اسلامی ایران برای مستضعفین می­باشد که با شرایط کنونی جهان، به ویژه منطقه، هنوز هم قابل بهره ­برداری و ارزشمند است. لذا متن سخنرانی جهت استفاده­ علاقه­ مندان به شرح زیر آورده می­شود:

http://www.pic.iran-forum.ir/images/rbcc2jd9ugfnvcgk5z3m.jpg

[marq=right]
[align=center]
بسم الله الرحمن الرحیم

تحلیلی از رابطه­ علم جغرافیا و رزم

تیمسار سرتیپ صیاد شیرازی[/align][/marq]

گفتاری که در اینجا ارائه خواهد شد تلفیقی است از اطلاعات علمی و تحصیلی خود و تجربه­ حضور در صحنه­ های عملی در عصر انقلاب اسلامی که به صورت تحقیقی بیان خواهد شد. هنگامی که ما وارد دانشکده­­ افسری شدیم­، از دروس مشخص و معین آنجا، درس­های جغرافیای نظامی و هنر جنگ بود. استادان ما هم تحصیل کرده بودند و هم در کار نظامی‌شان علم جغرافیا را به کار برده بودند. وقتی صحبت می‌کردند آثار علم و عمل در آن هویدا بود. خود من نیز به جغرافیا و تاریخ علاقه داشتم، آن هم جغرافیای تاریخی که به کار وظیفه­ سربازی می­خورد. به یاد دارم هر جا که می­رفتم، در مأموریت­های مختلف، چه قبل و چه بعد از انقلاب، آن­ها را همراه خود می‌بردم تا هر وقت لازم باشد بتوانم از آن‌ها استفاده کنم.

تا قبل از انقلاب ما چهره­ عملی و حیاتی و ضروری این علم را آن طور که باید و شاید نمی‌شناختیم، مگر در صحنه­ های آموزش که از ما می‌خواستند و یا خودمان نیاز داشتیم. در آن هنگام می­دیدیم که این ارتباط برقرار می­شود. وقتی انقلاب عظیم اسلامی به ثمر رسید ما نقش اساسی و حیاتی اطلاعات جغرافیایی، به نام جغرافیای نظامی، را کاملاً درک کردیم. در جغرافیا مجبوریم بحث‌هایی را که مربوط به کارمان می‌باشد برداشت و استنتاج نموده و آن را به نحو احسن به کار ببریم. مشخص است که وقتی علم جغرافیا دامنه‌ای وسیع و بخش‌های مختلفی دارد ما نیز باید از همه‌ی بخش‌های آن این برداشت را داشته باشیم. بنابراین، اهمیت کاربرد جغرافیا در رزم به صورت علمی در این است که می‌باید از علم جغرافیا مجموعه‌ی اطلاعاتی گردآوری شود که در بر دارنده‌ تمامی اطلاعات مورد نیاز در امور نظامی باشد. این کار برای آن‌ها که می‌خواهند کتاب یا مقاله‌ای برای مدارس نظامی تهیه نمایند کار بسیار سخت و دشواری است.

در این گفتار در چند بخش ارتباط علم با رزم را مشخص خواهم کرد. بخش اول ارتباط علم جغرافیا با اهداف نظامی است. ما سه هدف شناخته‌شده داریم. «هدف تاکتیکی»، «هدف استراتژیکی» و هدف «ایدئولوژیکی» که هر کدام از آن‌ها در کار نظامی ما محدوده‌ مشخصی دارند. «هدف تاکتیکی» شامل عوارض حساس در محدوده‌ کوچکی از زمین می‌باشد که اگر آن را در دست داشته باشیم، تسلط ما بر دشمن در میدان رزم بیشتر خواهد شد. آن گاه که هدف وسعتش بیشتر شود، به گونه‌ای که ارتباط منطقه‌ای پیدا می‌کند، هدف جنبه‌ی استراتژیکی خواهد یافت. این هدف در یک رزم فراگیرتر پای چندین کشور منطقه را به میدان نبرد باز می‌کند. اما هدف ایدئولوژیکی، ما قبلاً این هدف را یک تئوری می‌دانستیم. وقتی انقلاب عظیم ما با اصالت اعتقادی خود به ثمر رسید کاملاً درک کردیم که این هدف برای ما هدفی غایی و نهایی است و امروز ما دست‌اندرکار این هدف شده­ایم، خصوصاً از زمانی که با واژه‌ی مبارک «دفاع مقدس» آشنا شدیم. حضرت امام در زمان بسیار حساسی اشاره به دفاع مقدس کردند؛ یعنی، هنگامی که دشمن وارد خاک ما شده و ده هزار کیلومتر از خاک ما را اشغال کرده بود. در آن هنگام سؤال این بود که آیا مأموریت ما این است که فقط دشمن را تا لب مرزها عقب بنشانیم و او را منهدم کنیم یا اینکه دشمن تعقیب شود و حکومت متجاوز ساقط گردد؟ با عملیات رمضان بعد از مجموعه‌ای از عملیات مانند ثامن‌الائمه (ع)، طریق‌القدس، فتح‌المبین و بیت‌المقدس عمده‌ی خاک اسلامی‌مان از دست دشمن بازپس گرفته شده بود. پس از عملیات رمضان، که رخنه‌ای به عرض ۱۵ کیلومتر و عمق ۲۷ کیلومتر در جبهه‌ی دشمن و در محور پاسگاه زید به طرف نهر لتیان (۲ کیلومتری شط‌العرب) ایجاد گردیده بود و چیزی نمانده بود که رزمندگان اسلام موفق به گشودن دروازه‌های بصره گردند که متأسفانه به دلایلی که ذکر آن در این مقوله نمی­‌گنجد فقط اکتفا به انهدام نیرو و امکانات دشمن گردید، دشمن دست به حیله‌ی جنگی جدیدی زد. آن حیله این بود که نبرد قادسیه را پیروزمندانه اعلام کرد و گفت که به خط مرزها برگردند. حتی مهلتی را نیز برای خود مشخص کرده بودند، حدود ۱۰ روز. در آن هنگام احساس کردیم حالتی روحی و روانی برای رزمندگان ما در جبهه‌های نبرد، مخصوصاً رزمندگان ارتشی که مأموریت‌شان دفاع از خاک مملکت بود، پیش آمده و درباره‌ی این مأموریت فکر می­کردند که به نقطه‌ی آخر رسیده‌اند. خودبه‌خود این حالت به گونه‌ای تلقینی توقف موقتی رزمندگان و نهادهای انقلابی و مردم را در مسئله‌ی ادامه‌ی نبرد موجب گشت. حضرت امام در یکی از رهنمودهایشان فرمودند که ما در حال «دفاع مقدس» هستیم؛ یعنی، با رسیدن به مرز جنگ تمام نمی‌شود. این برای ما مهم است که متجاوز را تنبیه و مجازات کنیم. این امر ممکن بود در این طرف مرز هم انجام شود، ممکن بود که یک مقدار آن طرف مرز هم انجام بگیرد، ممکن بود برای تحقق این امر تا قلب بغداد هم پیشروی بشود. وقتی که استنتاج خودمان را از عمق مأموریت‌مان کردیم با «هدف ایدئولوژیکی» خود آشنا شدیم. هدفی که اعتقاد پشتوانه‌اش بود، همان هدفی که اصالت انقلاب‌مان هم بر آن استوار بود. البته در محدوده‌ی میدان نبردی که بین ایران و عراق بود نمی‌توانستیم تئوری هدف ایدئولوژیکی را آن طور که باید و شاید عمق بدهیم. اما خیلی زود بعد از نبرد فاو، که ارتباطی با کویت از طریق خورعبدالله و جزیره‌ی بوبیان ایجاد شد، عملاً محسوس گردید که ارتعاش چنین عملیاتی در صحنه‌ی خاورمیانه، کشورهای حجاز و امارات و کشورهای منطقه‌ی جنوبی خلیج فارس را نیز در بر می‌گرفت. این‌ها نشان می‌داد که هدف ما سیر ایدئولوژیکی پیدا می‌کند و به همین دلیل نیز آن‌ها از انقلاب اسلامی ترس و وحشت عمیقی پیدا کردند.

من این سه هدف را خدمت عزیزان اشاره کردم فقط به خاطر آنکه وقتی می‌خواهیم برای نبردمان برآوردی عملیاتی داشته باشیم ارتباط آن‌ها را در نظر بگیریم. در قواره‌ی طرح‌های عملیاتی سه عامل جو، زمین و دشمن از عوامل بسیار اساسی در برآوردهاست. وقتی بخواهیم به آن‌ها دست یابیم نیاز به اطلاعاتی عمیق، تخصصی و دقیق و زنده متناسب با زمان داریم. عامل «جو» کاملاً ارتباط با علم جغرافیا دارد، منتها در تعابیر نظامی این گونه مطرح شده است که آب‌وهوای منطقه برای ما مهم است. برای ما شرایط پریودی آب‌وهوا مهم است. سرما، گرما و فصول بارندگی یا خشکی همگی در یک طرح عملیاتی مؤثر است. اگر به عامل «زمین» نیز توجه کنیم می‌بینیم که تمام تاکتیک‌های ما روی زمین پیاده می‌شود و حتی برای آنکه بتوانیم آن را بهتر پیاده کنیم و عملیات رزمی را آن طور که در طرح وجود دارد تحقق بخشیم می­باید از زمین اطلاعات دقیقی داشته باشیم؛ ارتفاعات، جاده‌ها و دره‌ها و کلیه‌ی عوارض طبیعی و مصنوعی که در روی زمین است. برای این بخش از اطلاعات در چارچوبه‌های طرح‌های عملیاتی، مباحث بسیار دقیق و ظریفی داریم که برادران ما در بخش نظامی می‌باید بعد از آموزش آن‌ها را در عمل به کار گیرند. در آن هنگام است که درجه‌ی اهمیت این اطلاعات آشکار می‌گردد. به عامل «دشمن» که می‌رسیم باید دید که دشمن‌مان از کدام ملیت است؟ چه روحیاتی دارد؟ و از چه منابع انسانی خاصی برخوردار است؟ همه‌ی این مسائل با جغرافیا و شیوه‌ی نظامی برداشت از آن که یک فن و تجربه و هنر قوی‌تری می­خواهد ارتباط می‌یابد. ما اگر بخواهیم این ارتباط را به صورت عملی با زمان موجود ارزیابی کنیم، می­باید به دامنه‌ی وسیع علوم توجه داشت، مخصوصاً در بخش نظامی، چرا که در این بخش علوم آن قدر وسعت دارند که در کشورهای طراز اول دنیا همانند آمریکا و شوروی عمده‌ترین منابع پژوهشی و علمی خود را در بخش‌های نظامی به کار می‌گیرند، یا بهتر بگوییم بهترین پژوهشگران را در آنجا متمرکز می‌کنند تا بتوانند همان طوری که سلطه‌ی خود را با قدرت‌های نظامی پیشرفت در سطح جهان تعادل می‌بخشند در تکامل آن نیز پیشرفت حاصل نمایند. کاملاً روشن است که آن‌ها با سرمایه‌گذاری‌های کلان در جهت توسعه‌ی سلاح‌ها و به دست آوردن سلاح‌های استراتژیک و تکامل آن‌ها یک دکترین خاص نظامی را تعقیب می‌کنند.

آنچه که مسلم است این است که اصول علم همه جا یکی است و یا به عبارت دیگر علم در همه جا قابل برداشت است و بستگی به این دارد که به دست چه کسی بیفتد. ولی آن تحرکاتی که در صحنه‌های علمی به وجود می‌آید، خصوصاً تحرکاتی که ارتباط مستقیم با تحرکات نظامی و قدرت‌های نظامی پیدا می‌کند، مطمئناً از دکترین نظامی آن مملکت تبعیت می‌کند. کشور ما که از حکومتی انقلابی با اصالت اعتقادی عمیق و محکمی برخوردار می‌باشد حرکتی ناشناخته نیست؛ ولی حرکت انقلابی عظیمی که در زمان پیامبر گرامی اسلام، حضرت محمد (ص)، پدید آمد بعد از مدتی متوقف شد. در همه­ی تاریخ تا امروز ما تنها یک انقلاب احیا شده از صدر اسلام می‌بینیم و آن انقلاب اسلامی ایران است.

هیچ محقق منصفی نمی‌تواند بگوید که ما در یکی از جنگ‌هایی که تا کنون چه با ضدانقلاب داخلی و چه با دشمنان خارجی داشته‌ایم آغازکننده بوده‌ایم. اما آنچه که مسلم است وقتی که وارد جنگ شدیم تداوم بخشیدن ما به نبرد به خاطر رعایت همان وظیفه‌ی مقدسی است که از «دفاع مقدس» درک کردیم. بنابراین ما امروز در تمامی صحنه‌های نظامی می‌بینیم که در نبرد هم از استراتژی برخورداریم و هم از دکترین نظامی. البته دکترین نظامی همواره به صورتی تحقیق‌شده از استراتژی تبعیت می‌کند. دکترینی که برای امور نظامی ما به وجود می‌آید به دنبالش تحرکات علمی نیز به وجود خواهد آمد. ما امروز در صحنه‌ی زمین در جبهه‌ای به طول ۱۴۰۰ کیلومتر حدود ۸ سال است که می‌جنگیم و اگر هر از چندگاهی نزدیک است که دشمن از پای درآمده و به زانو بیفتد به خاطر آن است که توان مقابله با رزمندگان اسلام را ندارد. اما بلافاصله مشاهده می‌کنیم که با تحرکات و توطئه‌های جدید سعی دارند به صورتی ما را به تأخیر بیندازند و حرکت‌مان را متوقف کنند. در بعضی مواقع نیز می‌خواهند ما را تهدید کنند. بعد از عملیات کربلای ۱۰، دیدیم که ناگهان سروکله­ی ناوگان رزمی آمریکا و متحدانش در پیمان ناتو در خلیج فارس و بحر عمان پیدا شد. بهانه‌ی ظاهری این حضور نامیمون با دعوت شیخ یا حاکم دست‌نشانده‌ی کویت ایجاد شد. اما در محتوا مشخص بود که آن‌ها قصد دارند جبهه‌ی دریایی را به جبهه‌ی زمینی متصل ساخته و تمرکز قوای ما را در زمین بر هم زده و ما را در جبهه‌های زمینی و دریایی گسترش دهند که تا مدتی نیز موفق شده بودند. البته این حضور می‌تواند اهداف دیگری نیز داشته باشد. چرا که بیش از ۶۵ درصد ذخایر نفتی جهان در منطقه‌ی خلیج فارس است. آن‌ها برای حراست از این منطقه و ایجاد یک سد در مقابل حرکت انقلاب اسلامی و رسوخ آن به کشورهای جنوبی خلیج فارس به این حضور نیاز داشتند. اما آنچه مسلم است این است که اولین هدف آن‌ها نجات صدام است. در این صحنه طبق برآوردهای کلاسیک نظامی می‌باید همیشه امکانات نظامی خودمان با دشمن را بسنجیم. مدتی بود که این مقایسه فقط با صدام انجام می‌گرفت. ما از اول جنگ تحمیلی هم تشخیص دادیم که این مقایسه نمی‌تواند برای ما تعیین‌کننده باشد. بحث می‌شد که دشمن چه قدر تانک دارد، چه قدر هواپیما، موشک و امکانات مهماتی و چه قدر نیروی سازمان‌یافته دارد و عوامل دیگری که در توان رزمی دشمن مؤثر بودند را ما بررسی می‌کردیم. وقتی که امکانات دشمن را با خود مقایسه می‌کردیم کاملاً در ابعاد مختلف کمبود احساس می‌گردید. آنچه که همیشه کمبود ما را جبران می‌کرد یکی کیفیت نیروی انسانی ما بود و دیگری روحیه‌ی اعتقادی ما که به عنوان پشتوانه‌ي اصیل حرکت انقلاب اسلامی محسوب می‌گردد. در اغلب موارد این مطلب ما را کمک می‌کرد. ولی این دلیل نشد ما به آن قواره‌های عملی خودمان پشت پا بزنیم؛ یعنی، این مسائل موجب آن نشدند که وقتی می‌خواهیم با دشمنان‌مان بجنگیم عوامل مؤثر در عملیات را نام برده و برایش محاسبه نداشته باشیم.

حالا آمریکا در مقابل ماست. متحدینش هم مقابل ما هستند. حدود هشتاد ناو جنگی آن‌ها با سیستم بسیار مدرن از نظر راداری، موشکی و از هر نظر دیگری که شما تصور کنید در مقابل ما قرار گرفته‌اند. ما می‌بایست بین امکانات نظامی خود، امکانات آنان، مقایسه‌ای بر اساس اعداد و ارقام داشته باشیم. اما وقتی این مقایسه را انجام می‌دهیم مشاهده می‌کنیم که امکانات ما با آن‌ها قابل قیاس نیست. استراتژی ما در تقابل قدرت‌ها دارای شکل واحدی نیست که بخواهد تا آخر ادامه پیدا کند و دشمنان ما فقط بر مبنای همین قواره برآورد روی ما داشته باشند، نقطه ضعف‌های ما را متوجه شوند و بیایند از روی نقطه ضعف‌ها وارد شوند. به حول‌وقوه‌ی الهی با آن تدبیری که منشأ فکری‌اش دیدگاه ولایت است می‌بینیم که تلفیق دو کلمه به وجود می‌آید که می‌گویند: «دفاع مقدس». این مطلب شعار نیست یک امر عملی است. نمونه‌هایی از این قبیل رهنمودها و دیدگاه‌ها را از حضرت امام از اول جنگ داشته‌ایم. آبادان ۳۳۰ درجه‌اش در کنترل دشمن بود و ما تنها در ۳۰ درجه‌اش امکان رفت‌و‌آمد داشتیم. در آن هنگام هیچ امیدی برای نجات این شهر مظلوم نبود. روزانه شهدای زیادی می‌دادیم. بسیاری نیز مجروح می‌شدند. در آن هنگام از حضرت امام کسب تکلیف شد که آیا می‌باید در آبادان به مقاومت خود ادامه دهیم یا نه؟ حضرت امام فقط این جواب را دادند که محاصره‌ آبادان باید شکسته شود. برای طراحان نظامی آن موقع چه ارتش و چه سپاه، که همگی در یک شرایط مقدماتی بودند، در صحنه‌ي نبرد خیلی ثقیل بود که طرحی را پیاده کنند که نتیجه‌ آن شکست حصر آبادان باشد. اما بعد از مدتی دیدیم که طرح به وجود آمد و نبرد ثامن‌الائمه به تحقق پیوست. در این نبرد دشمن را در شرق رودخانه‌ي کارون منهدم کردیم. در آن هنگام بود که محاصره‌ آبادان شکسته شد. در تکمیل این حرکت عملیات بیت‌المقدس در وسعت ۶ هزار کیلومتر مربع انجام شد که در نتیجه خونین شهر آزاد شد؛ یعنی، کاملاً منطقه‌ جزیره‌ي آبادان به کنترل نیروهای خودی درآمد.

وقتی به چهره‌های جدیدی از تفکرات نظامی در مملکت خود می‌رسیم مشاهده می‌کنیم که این چهره‌ها هیچ ربطی به تاریخ جنگ‌های جهان ندارند. هیچ ارتباطی با سیستم‌های فکری، نظامی شرق و غرب ندارند. البته این قسمت‌هایی که ما به آن‌ها دست یافته‌ایم درست بر مبنای همین امر، یعنی از استراتژی نبرد ما، استخراج شده است. مطمئناً بدانید بعد از این مرحله جنگ، که انشاالله با پیروزی نهایی به پایان خواهد رسید، استراتژی ما چهره‌ي جدیدتری پیدا می‌کند. چرا که انقلاب اسلامی یکی از اهدافش صدور انقلاب بوده است. این صدور امروزه به صورت فکری و روحی در نقاط مختلف جهان آثارش مشخص شده است. مردم فلسطین بدون سلاح قریب به یازده ماه است که با صهیونیست‌هایی که غرق در اسلحه هستند و هیچ رحم و مروتی در مقابل مردم ندارند می‌جنگند. هر هفته نماز جمعه‌ی آن‌ها برگزار می‌شود، در حالی که می‌دانند در هر نماز جمعه شهدای زیادی می‌دهند. تداوم این مبارزه ارتباط روحی عمیقی با صحنه‌های انقلاب اسلامی دارد. خودبه‌خود شگردهای این حرکت نیز قابل دستیابی برای دشمن نیست. استراتژی نبردی که ما دنبال می‌کنیم دفاع مقدس است. این از ویژگی‌های ارتش اسلام است؛ ارتشی که من اقلاً هفت ماده برایش عامل ارزیابی گذاشته‌ام، به عنوان یک الگویی برای منِ سرباز که می‌خواهم رشد و تکامل پیدا کنم. باید ببینیم که در کلام ارتش و برای کلام ارتش باید آماده شویم. اولین ویژگی این ارتش در بنیه‌ي اعتقادی‌اش نهفته است که آن اعتقاد محض به الله است. دومین ویژگی آن در منش رهبری است. سومین ویژگی آن، که اخیراً نیز نسبت به آن تعمق شده، مسئله‌ي استحکام و انسجامی است که می‌باید در نیروی مسلح موجود باشد. انضباط شالوده‌ي این استحکام است. ما قبلاً به صورت تئوری خوانده بودیم که انضباط بعد ظاهری و معنوی دارد و امروزه می‌بینیم که واقعاً بعد معنوی انضباط بر بعد ظاهری آن می‌چربد. ضمن اینکه بعد ظاهری‌اش نیز نباید از بین برود. یک نظامی باید یونیفورمش مشخص باشد. باید با روحیه‌ي نظامی و اخلاق نظامی مشخص شود. این‌ها دورنمای این ویژگی است که بایستی در جهت انسجام و استحکام سازمانی ما تحقق پیدا کند. اتحاد و وحدت در ارتش را ما قبلاً همانند زمان انقلاب نداشتیم. ارتش در آن هنگام یک ارگان نظامی منحصربه‌فرد بود و مشخص بود که همه در یک انسجام سازمانی قرار دارند. بنابراین وحدت معنی نداشت. وحدت با چه کسی باید داشته باشند؟ ولی امروز می‌بینیم که نهاد نظامی نوپای انقلابی‌مان، یعنی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، نیز وارد صحنه شده و با آن شخصیت ارزشمندی که پیدا کرده نقش تعیین‌کننده‌ای در کنار ارتش دارد. وحدت و انسجام این دو ارگان آن قدر معتبر بوده که می‌بینیم حضرت امام در آن شرایط تاریخی حکمی صادر می‌کنند که ریشه‌ي اصلی اتحاد و وحدت آن‌هاست. بنیه‌ي دفاعی اصیل ما به هیچ وجه قابل محاسبه برای دشمنان‌مان نخواهد بود. ما می‌توانیم بنیه‌ي دفاعی دشمن را حساب کنیم. چون به همان شیوه‌ي کلاسیک باید دنبال این مطلب باشیم؛ یعنی، بدانیم که آن‌ها چه قدر از تانک، توپ، هواپیما و دیگر ادوات نظامی برخوردارند. ما می‌توانیم توان رزمی آن‌ها را از منابع مختلف اطلاعاتی به دست بیاوریم، حتی توان نظامی آمریکا را. ولی آن‌ها نمی‌توانند بنیه‌ي دفاعی اصیل جمهوری اسلامی را به دست آورند، چون این جنگ با مردم ارتباط یافته است. مردم یک قدرت لایزال الهی هستند. هر چه که این روزها به نقش مردم در جبهه‌های نبرد و نیروی بسیج مردمی، با آن نقش تعیین‌کننده‌ای که دارند، فکر کنیم عظمت آن را کمتر درک می‌کنیم؛ یعنی، متوجه می‌شویم که باید بیشتر مطالعه و تلاش داشته باشیم تا بتوانیم آن‌ها را خوب سازماندهی کنیم و آموزش بدهیم تا وقتی آن‌ها را به میدان نبرد می‌بریم مهیا باشد تا ارزش آن‌ها بهتر ارائه شود.

وجه جهانی قدرت نظامی ما امروز قلب مستضعفین دنیا را روشن کرده است. آنان امیدوارند که اگر ما مرز صدام را شکسیتم، به حول‌وقوه‌ي الهی ملت‌های مسلمان حرکت و قیام کرده و روش و شیوه‌ي انقلاب اسلامی ایران را دنبال کنند. در نتیجه، ما یک حالت الگویی برای دنیا پیدا کرده‌ایم. یکی دیگر از ویژگی‌های ارتش اسلامی را می‌باید فرهنگ شهادت بدانیم. به اعتقاد من فرهنگ شهادت در صحنه‌های انقلاب اسلامی مخصوصاً در جبهه‌های نبرد پیروزی ما را تضمین می‌کند؛ چرا که رزمندگان اسلام وقتی با این فرهنگ مسلح هستند می‌دانند که اگر زنده بمانند و دشمن را در هم بشکنند، پیروزند و اگر در مسیر در هم شکستن دشمن به شهادت نیز برسند، باز پیروزند. این فرهنگ فرهنگی است که منشأ آن الحمدلله از مملکت اسلامی‌مان است.

حال اگر ما بخواهیم برای مهیا کردن رزمندگان اسلام از نظر علمی در مدرسه‌های نظامی سرمایه‌گذاری کنیم، بایستی تفکر و تحرکی در راستای همین استراتژی و دکترین نظامی داشته باشیم. دکترین را در کتاب‌های نظامی یکی از عوامل مهم تکامل قدرت نظامی می‌دانند. بنا بر این اساس دائماً باید روش و مشی مشخصی داشته باشیم تا در محیط نظامی کارمان تکامل یابد. امروز برای چنین تکاملی در صحنه‌ها و میدان‌های این جنگ یک مشی الهی نصیب ما شده است. بنابراین می‌باید پشتوانه‌های علمی ما آن قدر قوی و پرمایه باشند که بتوانند ما را قوی نگه دارند. پارامترها و اطلاعات جغرافیایی که از آن سخن به میان آمد به روشنی نقش تعیین‌کننده‌ي خود را در راستای پیروزی بر دشمن عیان ساخته‌اند. در بخش جغرافیای صرف وقتی که وارد می‌شویم مشاهده می‌کنیم که در همین جنگ تحمیلی دشمن حداکثر بهره‌برداری را از این مسئله کرده و ما را غافلگیر ساخت. محورهایی که عراقی‌ها از آن‌ها وارد مملکت ما شدند، در پایین منطقه‌ي جنگی، از محور شلمچه، کوشک، تنگ چزابه، تا بیاییم بالاتر، منطقه‌ي فکه، دهلیز مهران، تنگ سومار، نفت شهر، منطقه‌ي خسروی، دهلیز مریوان (که البته در آن زیاد پیشروی نکردند و ما بعدها از آن بهره‌برداری فراوانی کردیم)، در تمامی این محورها با بررسی‌های دقیق قبلی عمل کردند. ما هم همیشه در ارتش‌مان این برنامه‌ها را داشته‌ایم؛ منتها به صورت معلومات کلاسه‌شده‌ای که در داخل قسمت‌های اطلاعاتی‌مان بود. از تمام محورها چه برای جلوگیری از پیشروی دشمن و چه برای پیشروی خودمان بهره‌برداری کرده بودیم. وقتی که همه‌ي این امور را در نظر بگیریم شاید بتوان گفت که یکی از پرمصرف‌ترین علم‌ها در محیط کار نظامی ما، که در تقدم قرار دارد، علم جغرافیاست. علم جغرافیا می‌باید به صورت جغرافیای نظامی برای ما تدوین شود تا ما آماده‌تر و مهیاتر از آن استفاده کنیم.

در اینجا این مطلب باقی‌مانده را به صورت فشرده عرض می‌کنم. ارتباط مستقیم تمام اقدامات نظامی ما با نقشه و عکس هوایی یک امر محرز و مشخص است؛ یعنی، امکان ندارد بدون نقشه‌ي جغرافیایی ارتباط بین نیروهای نظامی حفظ و برقرار شود. ما از نقشه‌ها در تمام امور چه عملیات و چه کسب اطلاعات و همین طور برای امور لجستیکی و پشتیباتی و خدمات رزمی، مخصوصاً در کاربرد آتش، استفاده می‌کنیم. در سیستم‌های ناوبری و در امور نظامی ما نقشه‌های نظامی مخصوص داریم. از نقشه‌هایی با مقیاس‌های متفاوت برای کاربردهای مختلف بهره‌برداری می‌کنیم به طوری که دیگر کلاسه شده. شما در تمام سطوح آموزشی، از مقدمات گرفته تا تخصصی و عالی، همه را بررسی کنید. در تمام مدارس نظامی امکان ندارد که درسی داشته باشیم و در کنارش نقشه و نقشه‌خوانی و عکس هوایی نباشد. امروز در میدان‌های جنگ مشاهده می‌کنیم که در بعضی از مواقع عامل برتری و تسلط لحظه‌ای دشمن بر ما استفاده‌ي بسیار وسیع از نقشه و عکس هوایی است. آن‌ها هواپیماهای پیشرفته‌ای در اختیار می‌گیرند. هواپیماهای عکس‌برداری می‌آیند و زنده اطلاعات را از زمین و از وضع گسترش نیروهای ما ثبت می‌کنند. این اطلاعات بلافاصله هم قابل استفاده است. در این راستا حتی از سیستم ویدئو هم استفاده می‌کنند؛ یعنی، به کمک فیلم از تحرکات و آرایش نظامی ما مطلع می‌شوند. عکس‌برداری‌ها و فیلم‌برداری‌های آنان مؤثر نبوده و از آن‌ها آنچه که باید و شاید نمی‌فهمند. بنابراین مسئله‌ی نقشه و عکس هوایی به اضافه‌ی اطلاعات هواسنجی و هواشناسی مجموعه‌ی بسیار ارزشمندی را تشکیل می‌دهند.

چون تخصصم در توپخانه بوده و در این قسمت هم بر حسب لزوم دوره‌ی هواسنجی بالستیکی را گذرانده‌ام می‌توانم بگویم که علم هواسنجی و هواشناسی با طرح‌های عملیاتی ارتباط بسیار عجیبی دارند، به طوری که در قرارگاه‌های عملیاتی ما عنصر هواسنج و هواشناس جزو عناصر عملیاتی مستقر محسوب می‌شوند. این امر بدان لحاظ است که دائماً وضعیت جوی را برای ما بتوانند تحلیل کرده و عکس‌ها و نقشه‌های هواشناسی را برای ما تفسیر کنند. علاوه بر آن بتوانند اطلاعات دیگری که ما لازم داریم از جو به ما بدهند. حال درجه‌ی اهمیت این گردهمایی و سمینار به خوبی رخ می‌نمایاند. این بحث‌ها به خوبی نشان داد که بهره‌برداری ما در امور نظامی یک بهره‌برداری زنده و ارزنده است. در این مجامع سرمایه‌گذاری بیشتر در باب نقطه ضعف‌ها و نارسایی‌ها از اهمیتی حیاتی برخوردار است. ما نیز حاضریم تا در این مسیر کمک کرده و این ضعف بزرگ را از بین ببریم. یکی از ضعف‌ها این است که نقشه‌های ما متعلق به چندین سال قبل است و هر بار هم که تجدید چاپ شود همان نقشه‌های قبلی را چاپ می‌کنند که اغلب تجدید نظر شده نیز نیست. در نتیجه بسیاری از عوارض طبیعی و مصنوعی در مملکت تغییر می‌یابد، در حالی که در نقشه‌ها ثبت نمی‌شود.

لینک: هیئت معارف جنگ http://maarefjang.ir/index.php/sayad-del-ha/hamrazman/345-1390-04-27-07-30-07

دوستان نظر از یاد نره... مدیرای محترم لطفا منتقل کنن

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
هیئت معارف جنگ شهید صیاد شیرازی

گفتگو با امیر ناصر آراسته از هم‌رزمان شهید صیاد شیرازی

وقتی فیلم از كرخه تا راین ابراهیم حاتمی‌كیا را اوایل دهه هفتاد در نوجوانی می‌دیدم، همه‌اش چهره امیر "آراسته" پیش چشمم می‌آمد كه همان روزها برای درمان جراحت‌ چشمانش به آلمان می‌رفت.

وجود جراحت‌های متعدد در بدن و آثار آن، آن روزها هم خیلی‌ها را از سرنوشت امثال او نگران می‌‌كرد، اما تقدیر این بود كه از میان یادگاران دفاع هنوز كسانی بمانند و حماسه و عرفان جنگ را خودشان حكایت كنند.

با آن‌كه وقت بازنشستگی رسمی‌ ناصر آراسته شده اما از افسران جوان ‌و تحول‌گرای ارتش، خیلی‌ها او را مرشد و راهنمای خود می‌دانند؛ به‌خصوص حالا كه دیگر صیاد نیست. همان صفا و مایه‌های معنوی با روح نظامی‌گری در رفتار امیر دیده می‌شود.

با وجود هفتاد درصد جانبازی و جراحت‌های یادگار از دفاع -به خصوص مشكل دید به خاطر مصنوعی بودن یكی از چشم‌ها و كم‌بینا بودن دیگری- كوهنوردی ورزش مورد علاقه اوست و تا حالا چندبار قله دماوند را فتح كرده است. جانشین اسبق فرمانده كل ارتش و مشاور نظامی فعلی فرمانده كل قوا، شاگرد، همكار و ناظر بر وصیت شهید صیاد شیرازی بوده است.

http://www.pic.iran-forum.ir/images/5u7tvjenshm5m34jjrhh.jpg
» شما از دوستان و هم‌رزمان شهید صیاد بودید؛ مدت زیادی در موقعیت‌های مختلف، با ایشان همكاری داشتید؛ شاید تا آخرین ساعات پیش از ترور ایشان. نوع روابط ایشان را با فرمانده كل قوا چگونه دیدید؟

صیاد نگاهش به فرمانده با نگاهی كه در ارتش‌های دنیا هست، فرق داشت. در نظام اسلامی‌، شهید صیاد فرمانده را- چه رهبر معظم انقلاب بود و چه حضرت امام رضوان الله تعالی علیه- نایب امام زمان(عج) و امر آن‌ها را با واسطه، امر حضرت حق می‌دانست. این نكته‌ی حساسی است. او بر این اساس در مقابل فرمانده‌اش باب اجتهاد باز نمی‌كرد. در عین حال و با همه‌ی اطاعت و تقیدی كه نسبت به فرمانده‌اش داشت، برای حفظ حریم ولایت و حفظ منافع نظام، خودش را مقید می‌دانست كه نظرات كارشناسی‌اش را به فرمانده‌ بدهد. نه اطاعت از فرمانده‌اش باعث می‌شد كه نظراتش را ابراز نكند، نه داشتن نظرات كارشناسی باعث می‌شد كه باب اجتهاد در مقابل فرمانده‌اش باز كند. جمع این دو كار سختی است اما شهید صیاد به راحتی انجامش می‌داد.

روزی ما مسؤولان نیروهای مسلح رفتیم خدمت آقا. همه‌ی فرماندهان نیروهای مسلح نبودیم، شاید جمعمان می‌شد چهل نفر، پنجاه نفر. طبقات بالای نیروهای مسلح بودند؛ فرماندهان سپاه، فرماندهان ارتش و ستاد كل؛ جمع محدودی بودیم. قبل از این‌كه آقا بیایند و شروع به صحبت كنند، دست من روی زانوی شهید صیاد بود. دست او هم روی دست من. خیلی با هم مأنوس بودیم. تا كلام آقا شروع شد، ایشان دستش را از زیر دست من كشید، دفتر یادداشت و قلمش را از جیبش درآورد و رفت سراغ نوشتن. این عقده شده بود برای من. ناراحت بودم كه چرا این كار را كرد؟ چهار پنج روز بعد از همین ماجرا بود كه شهید شد.

جلسه تمام شد، وقتی از حسینیه به سمت راه‌رو آمدیم تا برویم بیرون، یقه شهید صیاد را گرفتم! -آن موقع دیگر با هم صمیمی بودیم. روزهای اول آشنایی‌مان بحث شاگرد و فرمانده بود؛ ولی دیگر رفیق شده بودیم- گفتم كه حاج علی! من یك سؤال دارم. گفت: بفرما! گفتم: آقا كه داشتند صحبت می‌كردند، شما همه‌ی این‌ها را یادداشت می‌كردید. اولاً قبلش دست‌تان روی دست من بود، ما را بی‌نصیب گذاشتید! خندید؛ گفت حالا می‌توانیم توی ماشین با هم باشیم. در صورتی كه ماشینمان سوا بود؛ می‌خواست از من دلجویی كند.

گفتم: حالا من سؤالم این است كه این صحبت‌های آقا را اخبار ساعت دو پخش می‌كند- ما صبح خدمتشان رسیدیم، ساعت حدود ده بود؛ چون فرمایشات كلانی بود راجع به مدیریت نظامی نیروهای مسلح، آن‌جا فیلمبرداری رسمی می‌شد؛ نه فیلمبرداری‌ای كه خصوصی است- ساعت 9 شب هم اخبار تلویزیون كامل این را پخش می‌كند. یعنی این برنامه در دو نوبت كاملاً پخش می‌شود. بعد هم كه ضبط شده‌اش را آقای شیرازی* به شما خواهد داد. دلیل این نوشتن چه بود؟ ما كه اخبار را می‌شنویم؛ دفتر آقا هم كه این را برای شما می‌فرستد، این نوشتن برای چی بود؟ هم ناراحت بودم از این حركتی كه كرده بود و هم اینكه یقین داشتم- چون با صیاد از سال پنجاه و چهار ما بودیم- كه همه‌ی كارش با دلیل است.

می‌دانستم شهید صیاد توی نیروهای مسلح از آن آدم‌هایی است كه لحظه‌ای را بی‌دلیل كاری نمی‌كند. همه-ی كارهایش روی دلیل و حكمت است. گفتم حالا این را هم ازش سؤال كنم، پاسخ به من می‌دهد و یك چیزی ازش یاد می‌گیرم.

با من رفیق بود. برگشت گفت: آراسته؛ تو حقوق‌دانی! گفتم: نه من حقوق بگیرم! حقوق‌دان نیستم. گفت: نه حقوق‌دانی دیگر. گفتم: خب منظورتان چی هست؟ گفت: تأخیر در اجرای دستور فرمانده از نظر قانون جزا یا قانون كیفری نیروهای مسلح جرم است یا نه؟ گفتم: بله؛ ولی ربطی به سؤال من ندارد. گفت: عدم اجرای دستور فرمانده كه جرم هست؟ گفتم: بله جرم محرز است؛ تأخیر در اجرای دستور یا سهل‌انگاری هم جرم است. گفت: بسیار خب. گفتم: ولی حاجی این‌ها جواب سؤال من نبود. گفت: من فكر كردم تو آنقدر باهوشی كه گرفتی پاسخت را. گفتم: نه نگرفتم؛ شما بگو. گفت: آقا این‌جا فرمایشاتی داشتند. مردم عادی یا شاید برخی از نیروهای مسلح- آن‌هایی كه عمیق نگاه نمی‌كنند- این را سخنرانی تلقی می‌كنند. می‌خواست به من بگوید تو هم سخنرانی تلقی كردی!

بعد صیاد ادامه داد: خب هشتِ شب یا نه شب یا دوی بعد از ظهر هم می‌توانند این سخنرانی را از اول تا آخرش تماشا كنند. منِ نظامی، این را سخنرانی تلقی نكردم. فرماندهم بیاناتی برای من دارد؛ من آن را اوامر فرماندهی تلقی كردم. همه‌ی این‌ها را نوشتم. نمی‌توانم صبر كنم تا دفتر آقا متن فرمایشات را به من بدهد. تا آن موقع می‌شود فردا یا پس فردا. نمی‌توانم تا دوی بعد از ظهر هم بنشینم، اخبار ساعت دو را ببینم، بعد یادداشت كنم. اگر از این‌جا رفتم تا ستاد كُل، عمرم كفاف نكرد، حضرت حق جان من را ستاند، در آن دنیا نمی‌توانم به خداوند بگویم: من منتظر بودم بروم ستاد كل اخبار را بشنوم یا بخش‌نامه را از دفتر آقا بگیرم؛ بعد ببینم كدام یك از این‌ها را چگونه اجرا كنم! من پاسخی برای خدا در تأخیر اجرای دستور فرمانده‌ام ندارم. همه‌ی فرمایشات ایشان را نوشتم تا وقتی از این‌جا سوار ماشین می‌شوم بروم ستاد كل، چهل دقیقه یا چهل و پنج دقیقه كه در راه هستم، دستورات آقا و تدابیر ایشان را تبدیل به دستور می‌كنم.

ما نظامی‌ها می‌گوییم تدبیر فرمانده، یعنی دیدگاه كلی او. ما دیدگاه كلی و راهنمایی فرمانده را می‌گیریم و باید آن را به دستور تبدیل كنیم. بعد دستورها را در قالب دستورالعمل درمی‌آوریم؛ آن را ابلاغ می‌كنیم. نفری كه این را می‌گیرد، باید اجرا كند. بعد باید بر فرآیند اجرا نظارت شود. كار ستادی این‌طوری است.

صیاد می‌گفت من وقتی سوار ماشین می‌شوم تا برسم به ستاد كل، تدابیر و راهنمای فرمانده كل قوا را به دستور تبدیل می‌كنم. به ستاد كل كه رسیدم نامه‌اش را آماده‌ می‌كنم و می‌دهم برای تایپ. بعد تصحیح و امضاء می‌كنم، آقای دكتر فیروزآبادی هم امضاء می‌كنند تا به نیروهای مسلح ابلاغ شود و به عنوان "تدابیر" فرمانده تبدیل به "امر" شود. بعد هم در ستاد كل نظارت می‌كنم بر اجرایش. آقا به من دستور ابلاغ كردند؛ من دستورهای ایشان را باید بلافاصله اجرا كنم تا اگر جانم گرفته شد، پاسخی داشته باشم برای حضرت حق كه من لحظه‌ای در اجرای امر فرمانده‌ام تأخیر نكردم.


» راجع به ارائه‌ی مشاوره یا نحوه‌ی برخورد با یك فرمانده ارشد؛ آیا می‌شود با ادبیات غیرنظامی، نام این را «نقد» گذاشت؟

ما می‌گوییم ارائه‌ی نظر كارشناسی؛ یعنی یك فرمانده به عنوان كارشناس، باید نظر كارشناسی به فرمانده بالاترش ارائه كند.

http://www.pic.iran-forum.ir/images/g4o1umam7puj2ssmeriz.jpg

درباره این هم خاطره‌ای دارید؟

در عملیات بدر، حضرت امام كه فرمانده كل قوا بودند، فرماندهی را تفویض كردند به آقای هاشمی رفسنجانی. در قرارگاه مركزی كربلا، یا قرارگاه سرفرماندهی خاتم‌الانبیاء طرح این عملیات مطرح شد. طرح را هم برادران بزرگوار سپاه داده بودند. خب هركسی برای عملیات طرحی می‌داد و نظرات مختلفی ابراز می‌شد. صیاد با نظریات كارشناسی خودش، مخالف اجرای عملیات بدر بود. كارشناسان طراح و عملیاتی اطلاعاتی ارتش دیدگاه‌هایی را به ایشان منتقل كردند. او هم این دیدگاه‌ها را تجزیه و تحلیل كرده بود و دقیقاً مخالف بود با اجرای این عملیات. اتفاقاً عملیات بدر نافرجام شد و اهدافش تأمین نشد اما بزرگ‌ترین حسنش این بود كه نشان داد نیروهای مسلح در هر شرایطی می‌جنگند و در هر شرایطی حالت هجومی دارند. صیاد دیدگاه‌ها و نظرش را داد و صریحاً گفت كه من مخالف اجرای این عملیاتم.

قرارگاه رده‌ی بالاتر كه قرارگاه كربلا یا خاتم الانبیاء بود، با فرماندهی آقای رفسنجانی باید نظرات جمع را می‌گرفت. نظر صیاد، فقط یك نظر بود. قرارگاه فرماندهی باید نظرات سپاه پاسداران، جهاد سازندگی، سازمان تبلیغات جنگ، مسؤولین كشور و... را هم می‌گرفت. این‌ها را می‌آورد به حضرت امام ارائه می‌داد. همه دخیل بودند در اجرای عملیاتی كه باید با پشتوانه‌ی ملی انجام می‌شد. دیدگاه‌ها درباره‌ی این عملیات هم رفت تا به مرحله‌ی تصویب فرماندهی كل برسد. در قرارگاه كربلا با همه‌ی مخالفت‌ها، طرح این عملیات تصویب شد. به نظر حضرت امام هم رسید و ابلاغ شد. نظریه‌ی كارشناسی صیاد مخالف دیدگاه قرارگاه و سرفرماندهی بود اما رأی او در اقلیت قرار گرفت.

وقتی طرح ابلاغ شد، صیاد نیروهایش را جمع كرد؛ گفت: تا این لحظه من با اجرای عملیاتی با این عنوان، در این مقطع و با این مشخصات مخالف بودم. اما از این لحظه كه دستور بر اجرای این عملیات صادر شده به بعد، من عامل این عملیاتم، از دیگرانی كه این طرح را دادند، محكم‌تر خواهم ایستاد و هیچ تخطی‌ای را هم نخواهم بخشید. و به گونه‌ای عمل كرد كه حقیقتاً آخرین نفری كه صحنه‌ی عملیات بدر را ترك كرد، خودش بود. گفت می‌خواهم خدای من و امام من گواه باشند بر این‌كه من فقط نظر كارشناسی‌ام را دادم اما در اجرا محكم‌تر از دیگران بودم.

عزیزانی شاهد این ادعا هستند. برادر عزیزم آقای رحیم صفوی خودش شاهد است. ایشان می‌گفت- شاید هم برادر رشید بود- كه لوله‌ی تانك‌های عراقی دیده می‌شد. تانك‌های عراقی خیلی نزدیك آمده بودند و گلوله-‌هایشان جلوی پاهایمان می‌خورد. دیگر كسی از پلی كه زده بودند و نیروهای می‌خواستند از طریق آن عقب‌نشینی كنند، عبور نمی‌كرد. در چنین موقعیتی بچه‌های سپاه دو تا قایق تندرو آوردند، به آقا رحیم و صیاد و جمعی كه آن‌جا بودند، گفتند سوار شوید، بروید. الان تانك‌ها می‌رسند. باید فرمانده ارتش و فرمانده سپاه پاسداران را سوار می‌كرد، می‌بُرد وگرنه اسیر می‌شدند. صیاد گفت من نمی‌آیم؛ من به امامم قول دادم تا پای جان در این عملیات بایستم.

فانوسقه‌ی صیاد را دو سه نفری گرفتند- جثه‌اش هم كوچك بود؛ ورزیده بود ولی وزن سنگینی نداشت- بلندش كردند، انداختندش توی قایق تندرو. آقا رحیم را هم انداختند توی قایق؛ او هم می‌خواست بایستد. اما وقتی دستشان از فانوسقه‌ی صیاد جدا شد و قایق پانزده بیست متر توی آب پیش رفت، صیاد خودش را انداخت توی آب و گفت بروید؛ من هر وقت مطمئن شدم كه دیگر سربازی، بسیجی، سپاهی آن طرف نمانده، می‌آیم؛ نگران من نباشید. دو سه تا از اطرافیانش هم مجبور شدند از قایق بپرند پایین؛ نمی‌شد تنهایش بگذارند.

وقتی به خشكی رسیدند، دیدند یك نفری از دور دارد با چهره‌ی دود گرفته و سیاه می‌آید. یك افسر از لشكر 21 بود. دود باروت صورتش را گرفته بود. صیاد بغلش كرد و گفت كسی هم پشت سرتان مانده؟ گفت: هیچ‌كس نمانده؛ آن كسی كه مانده نمی‌تواند بیاید؛ یا مجروحی است كه بر زمین مانده یا جنازه‌ی شهید است. پشت سر من عراقی‌ها هستند. اگر پنج دقیقه دیگر بایستید، نیروهای پیاده‌ی عراق و تانك‌هایشان به‌تان خواهند رسید. من آخرین نفر هستم. صیاد وقتی مطمئن شد، همراه با آن‌ها با قایقی كه آن‌جا نگه داشته بودند، سوار شد و منطقه عملیاتی را ترك كرد.

در عملیات‌های دیگر هم چنین چیزهایی می‌شد؛ مثل عملیات قادر، عملیات والفجر نُه و... كه صیاد نظر كارشناسی یا تدبیر و راهنمایی‌اش را عرضه می‌كرد؛ بعضی وقت‌ها تصویب می‌شد و بعضی وقت‌ها هم آن‌طور كه دلخواهش بود، عمل نمی‌شد. هر كاری در نظام همین‌طوری است؛ در جنگ به‌خصوص. گاهی دلایل طرف‌های دیگر برنده می‌شود و در رأی‌گیری، چیز دیگری تصویب می‌شود.

صیاد در مقابل فرمانده‌اش با صراحت بود، با صداقت بود و با امانت. با فرمانده رده بالایش اولاً صریح بود. نمی‌گفت قربان همه‌چیز به وفق مراد است! مثل زمان طاغوت نبود كه می‌گفتند همه چیز درست است. او با صراحت می‌گفت و در صراحتش صداقت بود. یعنی كم و كاستی نمی‌گذاشت و امانت‌دار بود. اگر هم دستور داده می‌شد، فرمانبردار بود و اجرا می‌كرد.

http://www.pic.iran-forum.ir/images/o7ohxnsl3tmqsu4jm8y9.jpg

از نوع برخوردهای رهبر انقلاب با شهید صیاد خاطره‌ای به یاد دارید؟ نوع پیوند و رابطه‌شان چطور بود؟ ‌فقط فرمانده و فرمان‌بردار بود؟

برداشت من این است كه فرمانده كل قوا صیاد را آدم بسیار صادق و خالصی می‌دانستند. در برخوردهای ایشان با صیاد، كاملاً مشخص بود كه كلام صیاد برایشان كلامی همراه با صداقت است و عمل صیاد را هم عملی با خلوص می‌بینند. این نگاه، دو طرفه بود. یعنی همین‌گونه برداشت را- خارج از بُعد ولایی- شهید صیاد نسبت به آقا داشت؛ در كلام آقا نسبت به زیر دست نظامی‌اش صداقت همراه با صراحت می‌دید و اصلاً شبهه‌دار نبود.

یادم هست یك جلسه‌ای دور هم جمع بودیم. صیاد آن موقع رئیس بازرسی ستاد كل نیروهای مسلح بود. رفته بودند مناطق را بازرسی كرده بودند و قرار بود گزارش بدهند حضور فرمانده كل قوا. مسؤولین رده بالای نیروهای مسلح همه جمع بودند. عزیزی آمد و از منطقه‌ی خودش گزارش داد. دیگری آمد، گزارش داد تا نوبت به گزارش شهید صیاد رسید. صیاد بلند شد گزارش محكمی در آن جلسه داد؛ خیلی مجمل ولی عمیق.

در یك فرصت كوتاه، باید گزارش كلانی می‌داد. معلوم بود مدت‌‌ها كار كرده تا این گزارش را نوشته. روی گزارشش كار كرده بود تا در آن زمان كوتاه، لوث نشود. وقتی این گزارش را داد، شخص دیگری بلند شد از گزارش صیاد نقد كرد كه نه این‌طور نیست؛ از یگانی كه صیاد ایراد گرفته بود، دفاع كرد. آقا آن دفاع را هم گوش كردند؛ بعد فرمودند: «به تمام صحبت‌های آقای صیاد، عمل شود!» این نشان دهنده‌ی صداقت صیاد و اعتمادی فرمانده كل قوا به او بود. با این‌كه طرف دیگر آمده بود و دفاع كرده بود، آقا یقین داشت به كلام صیاد. آن نفر هم نفر شخص كمی نبود؛ صاحب‌نظر و انسان ولایی بود؛ واقعاً هم مطیع فرمانده كل قوا بود؛ ولی آقا صیاد را مثل چشم خودشان گذاشته بودند به كار بازرسی و به این چشم اطمینان داشتند. شاید به همین دلیل بود كه در میان این‌همه شهید كه ما دادیم، آقا فقط به تابوت صیاد بوسه زدند. ما خیلی شهید دادیم، بعد از صیاد هم شهید دادیم، قبلش هم شهدای بزرگی دادیم، هركدام از آن‌ها ستاره‌های یك منظومه‌اند برای خودشان.

از آن روزها هم خاطره‌ای به یاد دارید؟

پیكر شهید صیاد كه دفن شد- اگر امروز دفن شد، صبح روز بعد- خانواده‌اش نماز صبح را خواندند و رفتند بهشت زهرا(س). فردای تدفینش. وقتی رسیدند جلوی مزار شهید، یك‌سری محافظ كه نمی‌شناختند، آمدند جلوی جمع را گرفتند. از حضور محافظ‌ها معلوم شد كه آقا آن‌جا هستند. گفتند ما خانواده‌ی شهید صیاد هستیم؛ تا گفتند خانواده شهید هستیم، گفتند بفرمایید. بعد، معلوم شد كه آقا نماز صبح را آن‌جا بوده‌اند. خانواده‌ی صیاد گفتند: شما خیلی زود آمدید! آقا فرمودند: «من دلم برای صیادم تنگ شده!» مگر چقدر گذشته بود؟ آقا دو روز قبل از شهادت، صیاد را دیده بودند. یك روز هم از دفنش گذشته بود. آقا زودتر از زن و بچه‌ی‌ صیاد رفته بودند بالای سر مزار او. این هم مثل بوسیدن تابوت صیاد از آن چیزهای نادری بود كه من نشنیدم جای دیگری رخ داده باشد. شاید هم شده، من خبر ندارم. من نشنیده بودم آقا صبح فردای تدفین یك شهید، سر مزارش باشند.

بعد از تشییع حضرت امام، ندیدم مثل تشییع شهید صیاد را كه غیر از مسؤولین، حضور مردم آن‌گونه باشد. در رحلت حضرت امام، ایران یكپارچه دریایی از عزاداران بود. همه‌ی ملت یك همچین حالی را داشتند. در تاریخ صد ساله‌ی اخیر كه من مطالعه كرده‌ام، سابقه ندارد. من زندگی‌ بزرگان صد سال اخیر كشور خودمان و دنیا را بسیار مطالعه كرده‌ام. گاندی هم تشییع جنازه داشت و شخصیت بزرگی بود اما اجتماع مردم هنگام مرگش این‌گونه نبود. تشییع جنازه‌ی حضرت امام، مثل ورود ایشان به ایران در 12 بهمن، در دنیا بی‌سابقه بود.

بعد از رحلت امام حداقل می‌توانم بگویم من در تهران مثل تشییع جنازه‌ی شهید صیاد دیگر ندیدم. تا چهلم صیاد، من هر روز گرفتار بودم. روز بیستم یك هیئت از تبریز می‌آمد و جلو خونه‌اش عزاداری می‌كرد و می‌رفت؛ بدون اینكه ما ناهارش بدهیم، بدون اینكه شامش بدهیم. یك وقت می‌دیدیم چهار تا اتوبوس مثلاً از مشهد بلند شدند، آمدند پرسان پرسان نشانه خانه‌ی صیاد را گرفتند، خانواده صیاد هم مجبور شده در حیاط را باز كند اما نمی‌تواند از این‌همه جمعیت پذیرایی كند.

چون خانه‌ام نزدیك بود، راه می‌افتادم می‌رفتم كه به این‌ گروه‌های عزادار بگویم دست شما درد نكند؛ خسته نباشید. تا پنج شش روز بعد از چله‌ی شهید صیاد هم منزلش مركز عزاداری بود. مردم از شهرهای مختلف می‌آمدند؛ خیلی‌هاشان شاید اصلاً صیاد را ندیده بودند. می‌آمدند عزاداری‌شان را می‌كردند و گاهی یك شربتی می‌نوشیدند. گاهی هم فقط سر شیرِ حوض را در حیاط باز می‌كردند و آبی به سر و صورت می‌زدند و تمام؛ می‌رفتند. بعضی‌ها یك سفر سه چهار روزه می‌آمدند تهران، ده بیست دقیقه‌ عزاداری می‌كردند و می‌رفتند.

من فكر می‌كنم این‌ها نتیجه‌ی خلوص، تواضع، تقوی‌ و اطاعت صیاد از ولی امر بود. شهادت صیاد هم برای نیروهای مسلح آبرو بود.


» در حد آشنایی و دانسته‌های ما، یكی از یادگارهای شهید صیاد برای نیروهای مسلح و برای ارتش، «دوره‌ی معارف جنگ» بوده كه ایشان چند سال قبل از شهادتشان راه‌اندازی كرده بودند. فعالیتشان هم مورد توجه و مفید بود. به خاطر همین فعالیت‌ها مورد تشویق رهبر انقلاب هم بودند. جنابعالی بعد از شهادت صیاد مسؤولیت این دوره را به عهده گرفتید؛ راجع به این یادگار شهید توضیح بفرمایید كه چه دوره‌ای است، چگونه برگزار می‌شود؟

صیاد بعد از جنگ به این نتیجه رسید كه یافته‌های جنگ خواه ناخواه فراموش خواهد شد. یافته‌های جنگ، نه تاریخ جنگ‌. تاریخ جنگ ثبت شده است ولی یك چیزهایی در جنگ یافت شده- بیش از دیدن یا شنیدن- كه فراموش خواهد شد. از مسجدها شروع كرد. خودش تنهایی رفت به مساجد بزرگی مثل مسجد اعظم قلهك و شروع كرد خاطرات جنگ‌ و چیزهایی را كه در جنگ یافته بود، بیان كردن.

یافته‌های جنگ، بُعد حماسی دارد، بعد عملیاتی دارد، بعد عرفانی و اخلاقی هم دارد. در هر زمینه‌ای كه فكرش را بكنید، جنگ برای ما دستاوردهایی داشته است. صیاد گفت من این یافته‌ها را برای نسل جوان می‌گویم؛ شاید روزی جنگی شد و ما نبودیم. جوان‌ها و بچه‌های بسیجی كه در مساجد هستند باید بتوانند از این‌ها استفاده كنند. بعد از مدتی به دلایلی موانعی برایش ایجاد شد. هم موانعی تراشیدند، هم موانعی طبیعی ایجاد شد و راه برایش بسته شد.

گفت در ارتش كه راه برایم بسته نیست؛ اگر آقا اجازه بدهند و مسؤولان ارتش هم بپذیرند، می‌توانم این كار را در ارتش ادامه بدهم. طرحی تهیه كرد با عنوان «هیئت معارف جنگ»؛ اسمش همین بود. گروه و این‌ها نبود؛ هیئت بود. رفت و به عرض آقا رساند، ایشان هم فرمودند: «معارف جنگ، كاری است مفید و به سود ارتش». با این امر آقا هیئت معارف جنگ شكل گرفت. روزهای تعطیل مثل پنجشنبه و جمعه، صیاد پیشكسوت‌هایی كه در تهران بودند- از ارتش و سپاه و جهاد- را دعوت می‌كرد و برنامه‌ریزی می‌كرد كه چگونه برویم این یافته‌ها را در دانشگاه افسری امام علی(ع) آموزش بدهیم؟ كار از آن‌جا شروع شد. آن موقع فرمانده فعلی ارتش سرلشكر صالحی فرمانده دانشگاه افسری بود.

این‌كه می‌فرمایید، مربوط به چه سالی است؟

فكر می‌كنم سال هفتاد و سه، كار شروع شد. روزهای اول این‌طور بود كه ایشان می‌رفت می‌ایستاد، برادر سپاهی و جهادی هم كنارش بودند، مثلاً فرمانده عملیات لشكر هفتاد و هفت پیروز خراسان هم بود. این‌ها می‌آمدند خاطراتشان را به صورت فنی می‌گفتند برای دانشجوها. چون مخاطبا‌نشان، دانشجویان نظامی بودند، دیدگاه‌های نظامی كه در خاطرات بود و نكات عرفانی و اخلاقی و... را هم مطرح می‌كردند.

خود صیاد مَنِش فرماندهی درس می‌داد. همان‌گونه كه در جنگ خودش آزموده و تجربه كرده بود. همه خاطرات جنگی‌شان را می‌گفتند، بعد صیاد اصلاح می‌كرد؛ چون او از رده‌ی قرارگاه كربلا نگاه می‌كرد به بحث اما نگاه دیگران شاید خُردتر بود. كم‌كم به این رسید كه باید دانشجویان را به منطقه‌ی جنگی ببرد و همین حرف‌ها را توی منطقه بازسازی كند. برداشت میدانی را شروع كرد. باز هم روزهای تعطیل. وقتی ایام عید چندتا تعطیلی به هم می‌خورد، آدم‌هایی را كه آشنای كار بودند، دعوت می‌كرد. با خون دل خوردن‌ها؛ بدون اعتبار، بدون بودجه، بدون پشتیبانی. ارتش هم درگیر كارهای خودش بود، نمی‌تواست برای این كارها سرمایه‌گذاری كند. سپاه هم طور دیگری درگیر بود و هركدام مشغله‌ی خودشان را داشتند.

صیاد هواپیما را جور می‌كرد و فرمانده منطقه‌ی عملیاتی فتح‌المبین را می‌برد آن‌جا. فیلمبردار و عكاس و خبرنگار را هم می‌آورد. طرف می‌رفت آن‌جا می‌گفت من از این‌جا حمله كردم؛ برای فیلمبردار تعریف می‌كرد، دانشجو نبود. صیاد هم دنبالش بود، همه‌ی عناصر می‌رفتند و فرمانده تیپ می‌گفت این‌جا قرارگاه تیپ من بود، آن شب این‌طوری شد، آن‌طوری شد...

الآن چیزی نزدیك به دو هزار ساعت فیلم ویدیویی از بازسازی عملیات‌های مختلف داریم كه صیاد با عناصر سپاهی و ارتشی آن‌ها را گرفته است. باید این‌ها را استخراج كنیم و بیاوریم روی كاغذ. هنوز خیلی‌هایش را نتوانسته‌ایم استفاده كنیم. بعد كه این كار انجام شد و درس دانشكده‌اش را هم راه انداخت، گفت خب حالا برداشت میدانی‌مان انجام شده، استادانمان هم تجربه دیده‌اند، اردوگاهی درست كرد و دانشجویان را برد به منطقه. اول هم از غرب كشور شروع كرد. دانشجویان دانشگاه افسری را می‌برد اردوگاه، همین آدم‌ها می‌آمدند آن‌جا چیزهایی كه یك‌بار برای فیلمبردار ‌گفته بودند، برای دانشجو می‌گفتند؛ مورد سؤال دانشجو هم قرار می‌گرفتند كه این‌جا چرا این كار را كردید؟ چی شد؟ چرا شكست خوردید؟ چطور پیروز شدید؟

این كار همین‌طور ادامه داشت. ما هرچه به صیاد می‌گفتیم این‌ها را كتاب كنید، می‌گفت برای آیندگان وقت هست كه این‌ها را بنویسند. معلوم نیست ما تا كی وقت داریم كه این‌ها را بگوییم. فعلاً می‌گوییم تا یك‌جا جمع شود. حالا من فكر می‌كنم كه صیاد چقدر الهی اندیشیده بود. چون اگر این كار را نمی‌كرد، الان ماها دیگر صیاد در دسترسمان نبود، خیلی از بزرگان دیگر نیستند تا متن واقع را بتوانیم بازخوانی كنیم.

بعد از شهادت صیاد هم قرار شد این كار ادامه پیدا كند. همان روز تشییع جنازه‌ی صیاد، آقای شیرازی دوان دوان آمد، سرلشگر صالحی را بین جمعیت تشییع كننده پیدا كرد. آقا هنوز در میدان ستاد كل بودند یعنی جنازه هنوز راه نیافتاده بود. آقای شیرازی زد پشت شانه‌ی آقای صالحی و گفت آقا می‌فرمایند كه «معارف جنگ تعطیل نشود!»

هنوز جنازه دفع نشده بود؛ معلوم بود كه آقا چه عنایتی به كار مخلصانه‌ی صیاد دارند. این عنایت و آن خلوص شهید صیاد باعث شد كه بعدش هم آقا فرمودند معارف جنگ باشد و من به عنوان سرپرست باشم. تا حالا دو سه مرتبه هم خدمت آقا گزارش كار ارائه شده و مورد تقدیر قرار گرفته است.

خوشبختانه میراثی كه شهید صیاد گذاشت، الآن دیگر مختص دانشگاه امام علی(ع) نیست. الان هم در دانشگاه دریایی نوشهر، هم در دانشگاه هوایی شهید ستاری و هم دانشگاه امام علی(ع) آموزش داریم و هر سه دانشگاه را به صورت ادغامی می‌بریم اردو. همین امسال هزار و دویست دانشجو را بردیم منطقه‌ی عملیاتی، چند صد كیلومتر- از دوكوهه تا بندر امام- را از نزدیك كار كردیم. دانشجویان با عملیات ثامن الائمه، طریق القدس، فتح المبین، بیت‌المقدس، محرم و... آشنا شدند. عزیزانی هم از سپاه دعوت كردیم، مثل سردار فضلی و سردار اسدی كه با ما همراه شدند. عزیزانی هم از جهاد ‌آمدند.

كاری را كه بنیان‌گذاریش را شهید صیاد انجام داد، الان با نام «هیئت معارف جنگ شهید صیاد شیرازی» انجام می‌شود. من هم رئیسش نیستم. رئیسش هنوز صیاد شیرازی است؛ من فقط سرپرستی می‌كنم. معتقدیم هنوز جیره‌خوار شهید صیاد هستیم.


» كمی به عقب برمی‌گردیم. آشنایی شما با شهید صیاد به قبل از انقلاب برمی‌گردد. راجع به این آشنایی بفرمایید. چه تحولاتی بین ارتشی‌ها در فضای انفسی‌شان اتفاق افتاد كه بعد از انقلاب توانستند به ارتشی تبدیل شوند كه در خدمت اهداف اسلام باشد؟

من سال پنجاه و سه افسر شدم؛ یعنی چهار سال قبل از انقلاب. بعد از فارغ‌التحصیلی، برای دوره‌ی مقدماتی توپ‌خانه رفتیم اصفهان. صیاد آن موقع سروان بود و آن‌جا این درس‌ها را می‌داد: نقشه‌خوانی، نقشه‌برداری و هواسنجی. چون زبان انگلیسی‌اش خوب بود- آمریكارفته بود- انگلیسی هم درس می‌داد و چون ورزش‌كار و چتر‌باز و رنجر، بود گاهی هم معلم ورزش می‌شد. آشنایی ما از آن‌جا شروع شد.

من پیش از انقلاب در دانشگاه، یك رشته‌ی مهندسی می‌خواندم. بعد از انقلاب هم در دانشگاه شهید بهشتی حقوق قضایی خواندم. قبل از انقلاب در آن دانشگاه كه درس می‌خواندم، هیچ استادی درسش را با بسم‌الله ‌الرحمن‌الرحیم شروع نمی‌كرد. درس مكانیك، سیالات، انتگرال و... هیچكدام با بسم‌الله شروع نمی‌شد. بعد از انقلاب هم در همین دانشگاه شهید بهشتی فقط اساتید روحانی و تعدادی از اساتید مثل دكتر گرجی و دكتر افتخار جهرمی كه خودشان مجتهد بودند، بسم الله می‌گفتند. بیشتر استادان با این‌كه معتقد هم بودند، تقیدی به این كار نداشتند.

سال پنجاه و چهار در دانشكده‌ی توپ‌خانه‌ی ارتش طاغوت، صیاد بسم‌الله می‌گفت و درس هواسنجی‌ یا نقشه‌برداری‌اش را شروع می‌كرد. پای تخته هم با خط خوش بسم‌الله الرحمن الرحیم را می‌نوشت. كاری نبود كه صیاد بعد از انقلاب فرا گرفته باشد. شاید نماز اول وقت برای امثال من بنا به توصیه‌ی حضرت امام باب شده باشد اما صیاد این‌گونه نبود. من در میدان تیر اصفهان دیدم كه صیاد به آسمان نگاه كرد، تقویمش را هم درآورد و نگاهی كرد؛ وقت ظهر را تشخیص داد. همانجا سجاده‌اش را پهن كرد و نماز اول وقتش را خواند. این‌ها را ساده نگیرید؛ ماجرا مربوط به یك افسر زمان طاغوت است؛ یك سروان زمان شاه در مركز آموزشی زمان شاه!

صیاد را ما آن‌گونه شناخته‌ایم. بعد هم آشنایی‌مان به هسته‌های مبارز انقلابی كشید تا روزی كه انقلاب تحقق پیدا كرد و عناصر انقلابی ارتش جمع شدند در زیرزمین سازمان عقیدتی سیاسی فعلی كه آن موقع انجمن اسلامی بود. من آن‌جا كنار صیاد نشستم. از پنجاه و چهار ندیده بودمش. فقط توسط عناصر انقلابی واسطه، رابطه داشتیم. دیدم قرآن انگلیسی درآورده، دارد قرآن انگلیسی می‌خواند. همین‌جوری گفتم جناب سروان؛ استاد عزیز! چرا قرآن انگلیسی می‌خوانید؟ می‌خواهید انگلیسی یادتان نرود!؟ گفت: می‌خواهم اگر روزی قرار شد با دشمنان اسلام بجنگم، بتوانم برای آن‌ها تبلیغ دین هم بكنم!


» بعد از انقلاب این رابطه چگونه ادامه پیدا كرد؟

صیاد شد فرمانده قرارگاه عملیاتی غرب ارتش و سپاه در كردستان. من هم داوطلب شدم و رفتم كردستان. دیگر زیر چتر صیاد بودیم تا این‌كه من مجروح شدم و بعد از آن مدتی از هم جدا شدیم. من رفتم لشكر 21 و ایشان شد فرمانده نیروی زمینی. ما را از لشكر خواست و ما هم رفتیم بازرسی نیرو زمینی تا زمان شهادتش كه با هم بودیم.

راجع به قسمت دوم پرسش قبلی شما؛ فرصت فراوانی می‌خواهد تا بشود حق ماجرا را ادا كرد. سعی می‌كنم خیلی كوتاه توضیح بدهم. آن‌هایی كه زمان شاه می‌رفتند ارتش، نیت‌های مختلفی داشتند. یك سری صرفاً تحت این عنوان می‌رفتند كه به میهن‌شان خدمت كنند؛ شناختی از شاه و طاغوت نداشتند.

برخی به دلیل این‌كه راه دیگری برای ارتزاق پیدا نمی‌كردند، می‌رفتند. یكی‌شان من بودم! چند وقت پیش در دانشگاه شهید ستاری صحبت می كردم، دانشجویی آمد و گفت شما كه آدم بزرگی هستید! آن موقع هدفتان چه بود كه رفتید به ارتش؟ گفتم: «گشنه‌ام بود؛ رفتم شكمم را سیر كنم!» گفت نه آقا خواهش می‌كنم! گفتم: من دارم راستش را می‌گویم. انگار ما عادت كرده‌ایم كه شعار بدهیم. حضرت عباسی من شكمم سیر نمی‌شد. پدرم فقیر بود. یك روز من و برادرم را صدا كرد. من با برادرم یك سال فاصله سنی داشتیم. پدر هم آدم بسیار با محبتی بود ولی بسیار عمل‌گرا بود؛ ایده‌آل‌گرا نبود. من و برادرم را نشاند گفت ببینید من حقوقم اینقدر است؛ حساب دستتان باشد. خرج شما دو تا را برای درس خواندن نمی‌توانم با هم بدهم تا شما هم بروید بازی‌گوشی كنید برای خودتان. خرج یكی را می‌دهم، یكی كه می‌خواهد درس بخواند، بماند خانه. كسی كه نمی‌خواهد درس بخواند، برود كار كند. آن موقع‌ حقوقش 93 تومان بود؛ زندگی سختی داشتیم.

ما با كمال پُررویی گفتیم: خب تا فردا به‌تان جواب می‌دهیم. یك روز از پدر وقت گرفتیم. نشستیم به حرف زدن. داداشم گفت من می‌خواهم درس بخوانم؛ گفتم من هم می‌خواهم درس بخوانم. او كنار نمی‌آمد، من هم كنار نمی‌آمدم. آخر به این نتیجه رسیدیم كه من بروم دبیرستان نظام، هم درس بخوانم، هم كار كنم. در این صورت 33 تومان به من حقوق می‌دادند؛ یعنی یك سوم حقوق پدرم را می‌گرفتم. نمی‌دانستم شاه كی هست؟ گفتم می-روم دبیرستان نظام، هم سی و سه تومان را می‌گیرم، هم دیپلمم را؛ هر وقت هم نخواستم، می‌آیم بیرون! نمی-دانستم اگر بخواهم بروم بیرون، می‌گویند باید دادگاه بروی و فلان قدر غرامت بدهی.

فردایش به بابا گفتم كه امیرحسین بماند درس بخواند، من می‌روم دبیرستان نظام. گفت دبیرستان نظام این مرارت‌ها را دارد؛ گفتم می‌دانم ولی می‌روم. در كنكور دبیرستان نظام، چهار هزار نفر شركت می‌كردند، هفتاد نفر دانش‌آموز می‌پذیرفتند؛ من هم جزو نفرات ممتاز بودم و قبول شدم. درسم خوب بود. امثال من در ارتش یك قشر بودند.

بعضی‌ها می‌رفتند به ارتش كه دیگران نتوانند به‌شان زور بگویند، یعنی حس می‌كردند تنها سازمانی كه نمی‌شود در این مملكت به‌ آن زور گفت، ارتش است. ارتش به همه‌جا زور می‌گوید ولی زور نمی‌شود به‌ آن گفت! یك سری هم می‌رفتند به مرزشان، سرزمینشان خدمت كنند. بسیار نادر بودند، كسانی كه برای خدمت به شاه بروند. چنین كسانی بیشتر فرزندان سپهبدها و ارتشبدهای رژیم بودند. آن‌ها كه با ماهیت رژیم آشنایی داشتند، می‌گفتند برویم همین‌جا كه پدرمان سپهبد است، ما هم سپهبد بشویم، برویم ژنرال یا اصلاً شاه بشویم. ولی بقیه در این وادی‌ها نبودند.

آن قشر فقیری كه برای خدمت می‌رفتند، خانواده‌هایشان مذهبی بودند. من یادم هست كه مثلاً از هفت هشت سالگی نماز می‌خواندیم. پدر نماز می‌خواند، ما هم عین كار او را تقلید می‌كردیم. پدر می‌رفت پای منبر آقای فلسفی در مسجد حاج ابوالفتح در خیابان آریانا؛ دست ما را هم می‌گرفت با خودش می‌برد. آن موقع آقای فلسفی جوان و خیلی پرشور بود.

این قشر چون اهل تقلید بودند، اهل خمس و زكات و این‌ها بودند، در طول انقلاب آمدند سراغ حضرت امام اما نه از سال پنجاه و هفت، از خیلی قبل‌تر. برخی‌ها مثل صیاد، مثل كلاهدوز، مثل نامجو زودتر روشن شدند و با هسته‌های مقاومت علیه رژیم شاه همراه بودند. آن‌ها تغییر وضعیت ندادند. انسان‌های مسلمان مقید به عبادات و تقلید بودند كه فرصتی برای ارائه خودشان پیدا نمی‌كردند؛ در جریان انقلاب و بعد از آن، این فرصت را پیدا كردند. با رفتن شاه و با آمدن در دل انقلاب این فرصت برایشان پیدا شد و توانستند ماهیت خودشان را نشان دهند.

لینک : سایت امام خامنه ای http://farsi.khamenei.ir/others-dialog?id=3819

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
صياد شيرازى شهيد پرآوازه - بخش اول ، دوم ، سوم
آرى، هشت سال پيش در چنين ايامى كه مصادف با ماه ذى الحجه ۱۴۱۹ هجرى قمرى بود، سردار رشيد اسلام سپهبد شهيد على صياد شيرازى در حالى كه به تنهايى از منزل به قصد محل كار خود در ستاد فرماندهى كل قوا خارج شده بود از سوى عناصر آموزش ديده گروه خونخوار منافقين مورد حمله ناگهانى قرار گرفت.
ترور اين فرمانده شجاع دوران پرحماسه دفاع مقدس، حلقه اى از زنجيره تلاش هاى بى ثمر منافقين زبون براى حفظ روحيه درهم شكسته عوامل خود، پس از پايان جنگ تحميلى و شكست رژيم صدام حسين در آن و نيز كسب رضايت امريكا و اسراييل و پرداخت بخشى از هزينه هاى لازم براى ادامه حيات و حضور در كشورهاى غرب و در عراق در سايه رژيم دژخيم بعثى بود.شهيد بزرگوار صياد شيرازى از معدود نظاميانى است كه از بدو ورود خود به ارتش طاغوت در زمان رژيم شاهنشاهى، سعى مى كرد تا بر اساس اعتقاد مذهبى خود، عمل كرده و در ماه هاى اوج گيرى نهضت اسلامى مردم ايران، تلاش مى كرد تا با پيروى از ديدگاه هاى حضرت امام خمينى (ره) در مسير حركت انقلابى مردم ايران قرار گيرد. او در آن هنگام از افسرانى بود كه در مركز توپخانه اصفهان، مشغول به كار بود. در اين مركز تلاش مى كرد تا افكار انقلابى را در بين همكاران خود مطرح نموده و آن ها را به همسو شدن با مردم دعوت نمايد.بلافاصله بعد از پيروزى انقلاب اسلامى، صياد تمام توان خويش را براى ايفاى نقشى موثر در ارتش جمهورى اسلامى ايران به كار بست. در آن زمان كه ساختار كشور از رژيم شاهنشاهى به نظام جمهورى اسلامى، تغيير ماهيت داده بود نياز به آن داشت تا با رويكرد جديدى به مجموعه ارتش بنگرد و از اين رو وجود نظاميانى همچون صياد شيرازى در بدنه ارتش اهميت زيادى مى يافتند تا بتوانند به جهت گيرى ارتش به سمت خواسته هاى مردم و ماموريت هاى متفاوت با دوران رژيم گذشته، كمك نمايند.
انقلاب اسلامى ايران كه با وحدت كلمه مردم و رهبرى الهى و بدون هيچ گونه وابستگى و ارتباط با قدرت هاى بزرگ حاكم بر جهان و با شعار فراگير «نه شرقى نه غربى جمهورى اسلامى»، پا به عرصه وجود نهاده بود موجب تغيير توازن قوا در منطقه حساس خاورميانه گرديد. از اين رو برخى از كشورهاى بزرگ و قدرتمند، مثل امريكا و انگليس كه منافع خود در ايران را از دست داده بودند نمى توانستند يك حكومت مستقل در ژئوپليتيك حساسى مثل ايران را تحمل نمايند.
بنابراين تلاش كردند تا با برخورد با اين نظام نوپا به اشتراك و وحدت منافع دست يابند و تمامى ترفندها و تجارب استعمارى خود را براى در نطفه خفه ساختن انقلاب اسلامى به كار گيرند. در اين زمان كه رژيم بعثى عراق هم نگران گسترش يافتن افكار انقلاب اسلامى در بين مردم آن كشور بود و از سوى ديگر كينه شديدى از ايرانيان در سينه داشت، سعى كرد تا با استفاده از تشكيل گروه هايى همچون احزاب دموكرات و كومله، سرزمين كردستان را آماج حملات و تهاجمات مسلحانه و كشت و كشتار بى رحمانه خود قرار دهد. در چنين شرايطى شهيد صياد از جمله فرماندهان ارتشى بود كه با اعتقاد كامل به مقابله با چنين برنامه اى، در كنار سپاه پاسداران انقلاب اسلامى، در كردستان حضور يافت.
در آن هنگام، بسيارى از گروه هاى به ظاهر سياسى مثل منافقين سعى داشند تا ارتش را از مقابله با تحركات ضد انقلاب در استان هاى مرزى كشور بر كنار نگه دارند. شهيد صياد شيرازى با درك عميق از ريشه هاى خارجى حوادث كردستان، در كنار شهيدان بزرگى همچون شهيد بروجردى و شهيد ناصر كاظمى و ساير فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامى در كردستان، حضورى فعال يافت و موفق شد تا با فرهنگ بسيجى و با كمك سپاه به مقابله با گروه هاى بى ريشه ضد انقلاب بپردازد. شهيد عزيز صياد شيرازى، عميقا معتقد بود كه با فرهنگ و روحيه بسيجى كه هديه بزرگ امام (ره) به ملت سلحشور ايران بود، مى توان با دشمنان خارجى و ايادى زبون داخلى آنان جنگيد و به همين دليل بود كه او در رفتار و گفتار خود چنين روحيه اى را بروز مى داد و از اين رو در نزد اطرافيان خود محبوبيت خوبى كسب كرده بود. او كه ابتدا از سوى رييس جمهور وقت، آقاى بنى صدر مورد تشويق قرار گرفته بود وقتى كه ديدگاه هاى متفاوتى درباره چگونگى برچيدن فتنه گروه هاى مسلح در كردستان از خود بروز داد از سوى بنى صدر، غيرقابل تحمل شد و همين مساله باعث گرديد تا صياد از ارتش بركنار شود و براى مدت چهار ماه، بنا به دعوت سپاه، در ستاد مركزى سپاه مستقر شده و به همكارى آموزشى با سپاه پاسداران انقلاب اسلامى بپردازد. در تابستان سال ،۱۳۶۰ پس از بركنارى و عزل بنى صدر از فرماندهى كل قوا، بر تحرك نيروهاى نظامى در جبهه هاى جنگ به طور چشمگيرى افزوده شد و راه براى فعاليت و ايفاى نقش افرادى همچون صياد شيرازى گشوده شد.
در اين زمان صياد از سوى شهيد محمد على رجايى به ارتش فراخوانده شد و با اعطاى دو درجه به وى، به فرماندهى همزمان دو لشكر ۶۴ اروميه و ۲۸ سنندج منصوب شد و عملا فرماندهى يگان هاى ارتش در شمال غرب كشور را بر عهده گرفت.در طول مدت حدودا يك ماه و نيمى كه او در شهر اروميه مستقر شد، سعى داشت تا با سپاه پاسداران انقلاب اسلامى ارتباط نزديكى برقرار نموده و از اين طريق ارتش را در كمك به سپاه براى برچيدن بساط گروه هاى مسلحى كه از طرف صدام حمايت مى شدند، به كار گيرد. در اين زمان سردار شهيد مهندس مهدى باكرى فرماندهى عمليات سپاه استان آذربايجان غربى را بر عهده داشت و سپاه اروميه طرحى را براى بيرون راندن گروه هاى مسلح غيرقانونى تهيه كرده بود و برنامه ريزى هاى لازم را نيز براى انجام عمليات گسترده اى عليه احزاب مسلح مورد حمايت رژيم بعثى صدام انجام داده بود، بنابراين در تابستان سال ،۱۳۶۰ سپاه آذربايجان غربى موفق شد تا با همكارى نيروهاى محلى كرد و همدلى و حضور برادران لشكر ۶۴ و ناحيه ژاندارمرى آذربايجان غربى، شهر اشنويه را از دست حزب دموكرات خارج نموده و آن را آزاد سازد. در اين هنگام شهيد صياد شيرازى كه علاقه زيادى به حضور در صحنه هاى عملياتى داشت، به همراه شهيد آبشناسان و شهيد مهدى باكرى در معيت فرمانده سپاه اروميه از آن شهر آزاد شده بازديد به عمل آوردند و مطمئن شدند كه همدلى نيروهاى مسلح مى تواند موفقيت هاى عظيمى را به وجود آورد.در سى شهريور سال ۱۳۶۰ و درست يك سال پس از آغاز جنگ تحميلى، صياد شيرازى از سوى فرمانده معظم كل قوا حضرت امام خمينى (ره)، به فرماندهى نيروى زمينى ارتش منصوب گرديد. او بلافاصله از اروميه عازم تهران و سپس جبهه هاى جنوب گرديد.در دوران پنج سالى كه او اين سمت را بر عهده داشت تلاش مى كرد كه سازمان موجود ارتش را به يك سازمان فعال كه با فرهنگ اسلامى انقلاب، تطابق داشته باشد سوق دهد. به همين جهت از فكر ايجاد قرارگاه هاى مشترك عملياتى با سپاه پاسداران انقلاب اسلامى استقبال نمود.
نام قرارگاه كربلا براى همكارى مشترك ارتش و سپاه، انتخاب شد و صياد شيرازى هميشه از آن به عنوان يك تركيب مقدس ياد مى كرد. در اين قرارگاه فكر و ابتكارات و روحيات برادران سپاهى با فكر و دانش نظامى برادران ارتشى با هم مطرح شده و در نهايت يك سلسله عمليات موفق تحت عنوان كربلاى ۱ تا كربلاى ۱۲ طراحى گرديد كه با اجراى آن ها دشمن از سرزمين هاى اشغالى، عقب رانده شد.


2
شهيد صياد شيرازى براى تقويت ستاد طراحى قرارگاه كربلا، دانشكده فرماندهى و ستاد ارتش را تعطيل و اساتيد آن را براى طرح ريزى عمليات ها به جبهه جنوب فراخواند.
بنابراين براى برنامه ريزى براى هر عملياتى ابتدا از سوى طراحان ارتش و سپاه، طرح هاى جداگانه اى تهيه مى شد و آنگاه در قرارگاه مشترك كربلا، اين طرح ها مورد بحث و بررسى قرار مى گرفت و طرح نهايى كه طرح قرارگاه كربلا بود، يعنى ارتش و سپاه بر محتواى آن توافق داشتند به مرحله اجرا در مى آمد.
براى نمونه، در طراحى عمليات بزرگ بيت المقدس، طرح برادران ارتش عبور از جاده اهواز- خرمشهر به عنوان تلاش اصلى و طرح برادران سپاه عبور از رودخانه كارون به عنوان محور اصلى عمليات بود كه پس از تضارب افكار و نظرات در قرارگاه مشترك كربلا، نهايتا طرح عبور از رودخانه كارون، تصويب شد و به عنوان تلاش اصلى و محورى، به مرحله اجرا در آمد. با چنين تدبيرى تمام توان طرح ريزى و توان آتش و پشتيبانى هاى دو ساز مان ارتش و سپاه با كمك يكديگر در يك عمليات، عليه دشمن به كار گرفته مى شد. از جمله كارهاى ديگرى كه شهيد صياد شيرازى در سمت فرماندهى نيروى زمينى ارتش پى گيرى مى كرد آن بود كه علاوه بر تشكيل قرارگاه هاى مشترك، يگان هاى سپاه و ارتش نيز در هنگام هر عمليات با هم ادغام گرديده و از توان مشترك آن ها استفاده شود. چرا كه او عميقا معتقد بود و به تجربه هم دريافته بود كه همه واحدها بايستى با فرهنگ رايج بين بسيجيان در نبردها شركت كنند و تنها با اين شيوه است كه مى توان اميد به رويت جمال پيروزى داشت.
او مى دانست در شرايط نابرابر و در هنگامى كه دشمن، مستغرق در پشتيبانى فنى، اطلاعاتى، تجهيزاتى و عملياتى تمام قدرت هاى بزرگ جهانى است نمى توان فقط با اتكا به روش هاى متداول و بعضا ناكارآمد در آن وضعيت و شرايط، از كشور و تماميت ارضى آن دفاع نمود. او به طور راسخ اعتقاد داشت كه در وضعيت آن روز جنگ، تنها كليد راه گشا، تكيه بر راه هميشه پيروز حضرت ابا عبدالله سيد الشهدا(ع) و بسيج و به كارگيرى ا نسان هاى مومن، خداترس و شهادت طلب است، زيرا كه بر فراز تابلوى بزرگ عاشورا به درازاى تاريخ و به پهناى هر سرزمين به خط خون نگاشته شده است كه خون بر شمشير پيروز است.
با اين باور بود كه شهيد صياد شيرازى با الگوگيرى از سپاه، در ارتش هم، گردان هاى شهادت را به وجود آورد تا هر كس كه داوطلب نثار جان شيرين در دفاع از اين انقلاب، تاريخ و شرف مرز و بوم و نواميس خويش است در آن گردان ها سازمان يافته و دليرانه بر صف دشمن بكوبد. البته گاهى اوقات هم بين ديدگاه هاى وى و نظاميان همكارش و يا فرماندهان سپاه نيز اختلافاتى به وجود مى آمد كه ناشى از تفاوت ديدگاه ها در روش جنگيدن با دشمن بود. به همين خاطر بعضا او مى خواست كه عمليات هايى را با نظر و طرح خويش و با وحدت فرماندهى خودش انجام دهد كه در نهايت موفقيتى حاصل نمى شد. مثل آنچه بعد از عمليات بدر، با تشكيل قرارگاه كميل اتفاق افتاد. شهيد صياد در اواخر جنگ و در زمانى كه منافقين با همكارى صدام مى خواستند از فرصت پذيرش قطعنامه ۵۹۸ از سوى ايران، استفاده كرده و خود را به تهران برسانند تا حكومت را در اختيار بگيرند، با اينكه مسووليتى در نيروى زمينى ارتش نداشت، با اين حال در جنگ عليه منافقينى كه با خودروهاى زرهى خود تا نزديكى هاى كرمانشاه جلو آمده بودند وارد عمل شد و سپاه و ارتش با همكارى با يكديگر توانستند اين برنامه دشمن را نيز ناكام بگذارند.
شهيد صياد شيرازى با الهام از احكام تعالى بخش اسلام و هدايت حضرت امام (ره) آنچنان خود را ساخته بود كه ويژگى هاى يك مومن راستين در او آشكار بود. هرجا كه امام جماعتى نبود، او نماز جماعت را برپا مى داشت و به امامت آن قيام مى نمود. همه جلسات و سخنرانى ها و مصاحبه هاى خود را با آياتى از كلام الله مجيد آغاز مى نمود.
تلاوت آياتى نظير «الا تقاتلون قوما نكثوا ايمانهم(توبه۱۳)» يا رب ادخلنى مدخل صدق و اخرجنى مخرج صدق و اجعلنى من لدنك سلطانا نصيرا، قرائت دعاى فرج در تمام جلسات، از نكات فراموش ناشدنى شهيد صياد شيرازى است. پس از پايان جنگ تحميلى وقتى كه به معاونت بازرسى ستاد كل نيروهاى مسلح منصوب شد، همچنان ارتباط نزديك خود را با علماى بزرگ حفظ مى كرد و سعى داشت تا با انجام عباداتى فراتر از تكاليف شرعى به خودسازى خويش ادامه دهد. سردار حاج عبدالله رودكى مى گفت كه او شاهد نماز شب هاى صياد در برنامه هاى بازرسى هاى ستادى از نيروى دريايى سپاه بوده است و هميشه از آن ياد مى كرد. شهيد صياد شيرازى خود را ملتزم مى دانست كه همانند آحاد مردم در نمازهاى جمعه شركت كند. نمازگزاران جمعه، بسيارى از اوقات، شاهد حضور او در ميان خود بودند. او در گفتار و رفتار خود نشان داده بود كه شهادت در راه خدا را عين سعادت براى خود مى داندو همواره سر و جان خويش را براى نثار در راه اسلام و كشور آماده ساخته و با وقف زندگى خود در مسير آرمان هاى الهى در آرزوى نيل به فيض شهادت است. به راستى او يكى از مصاديق آيه و من المومنين رجال صدقوا ما عاهدوالله عليه... شناخته مى شد. او روحيه اى بسيجى داشت و از مرگ نمى ترسيد و در خطوط مقدم جبهه حضور مى يافت و از حوادث مختلف انقلاب سربلند بيرون آمد.

هميشه اين سوال مطرح بوده است كه چرا سازمان منافقين در دوره جديد ترورهاى خود، شهيد عزيز صياد شيرازى را هدف تيراندازى خويش قرار داد.
منافقين تاكنون جنايت هاى زيادى را در ايران مرتكب شده اند و اساسا زندگى و ادامه حيات و هويت آنان مبتنى بر ترور و آدم كشى است و هم اكنون نيز در پناه ارتش اشغالگر آمريكا در عراق كه داعيه ضد تروريسم نيز دارند اسكان يافته و به جاسوسى مشغول اند.
منافقين در كارنامه خباثت آميز خود نشان داده اند كه كسانى كه به طور جدى مدافع جمهورى اسلامى ايران و اهداف انقلاب اسلامى بوده و در راه آن تلاش و جانفشانى مى نمايند در فهرست ترور آن ها قرار مى گيرند، به ويژه اگر اين افراد از مسوولان نظام بوده و در دفاع از آن و تبليغ گسترش حاكميت خط و آرمان هاى حضرت امام خمينى(ره) لحظه اى ترديد به خود راه ندهند، هرچند كه در اين ميان ساير شهروندان و افراد حزب اللهى نيز از جنايات آنان بركنار نبوده اند، ولى هميشه سعى كرده اند به گونه اى برنامه ريزى نمايند كه در عمليات هاى ترور، خود خسارت كمتر متحمل شده و عملا امكان انجام جنايت و كشتن سوژه، براى آن ها فراهم باشد.
از آن جا كه اين عناصر خود فروخته به اجنبى، سال ها در زير سايه رژيم جنايتكار بعثى به رهبرى خونخوارترين ديكتاتور جهان، صدام حسين، زندگى كرده اند و وامدار او بوده اند، بنابراين وظايف و ماموريت هايى كه از سوى صدام به آن ها واگذار مى شده است را برعهده مى گرفتند تا در ازاى آن بتوانند در زير سايه صدام و حزب بعث در كشور عراق به زندگى و توسعه سازمان خود ادامه دهند. از سوى ديگر براى كسب اعتماد و پشتيبانى مالى و تبليغاتى قدرت هاى استعمارگر غربى و در راس آن ها دولت ضد مردمى امريكا و امكان تداوم حضور فعال در كشورهاى غربى نيازمند مطرح كردن خود به عنوان يك نيروى مخالف جدى- اپوزيسيون- جمهورى اسلامى و كسب مزيت هاى نسبى در ميان ساير مخالفين هستند.
در آن زمان، شهيد بزرگوار صياد شيرازى با خلق و خوى مردمى خود با وجود دارا بودن يكى از بالاترين مقام هاى نظامى در كشور يعنى جانشين رييس ستاد كل نيروهاى مسلح، به طور معمولى و در ميان مردم زندگى كرده و براى خود حصارهاى آهنين و غير قابل نفوذ ايجاد نكرده بود. از طرف ديگر شهيد صياد داراى پيشينه و كارنامه درخشانى در دفاع مقدس و زدن ضربات مهلك اثربخش و سرنوشت ساز بر ماشين جنگى بعثى ها بوده و كينه آنان عليه خود را برانگيخته بود و ترور او به عنوان يكى از فرماندهان موثر در شكست صدام مى توانست يكى از اهداف و آمال ديكتاتور بغداد قلمداد گردد.
بديهى است كه هم رژيم بعثى عفلقى صدام كه اساسا بر مبناى ترور شكل گرفته قدرت يافته و رسميت پيدا كرده بود و تروريسم به عنوان جزو اصلى و لاينفك مديريت حزب بعث به شمار مى رفت و هم منافقين كه با عمليات ناجوانمردانه كشتار مردم كوچه و بازار، خود را به دنيا معرفى كرده اند، همواره در صدد يافتن فرصت هاى طلايى براى حذف فيزيكى رهبران و ياوران و دوستداران انقلاب اسلامى در سراسر جهان و فرماندهان نظامى اى كه آن ها را در نيل به اهداف شوم خود ناكام ساخته بوده اند، اما آن ها چه زمان و موقعيتى را براى اجراى طرح خباثت آميز خود مناسب مى دانستند؟ به تجربه ثابت شده است كه مناسب ترين زمان براى دشمن، زمانى است كه فضاى كشور ملتهب بوده و تمام توجه مردم و مسوولان به فضا و جو متشنج مشغول است و در واقع دچار نوعى غافلگيرى بوده و ميدان را براى تحركات و فعاليت هاى اطلاعاتى، عملياتى مذبوحانه دشمن خالى نموده باشند. در چنين شرايطى دشمن با وارد كردن ضربات كارى و جبران ناپذيرى نظير ترور شهيد بزرگوار صياد شيرازى و انفجار بمب و پرتاب خمپاره، سعى در ايجاد اختلاف بيشتر و ضعف اركان اساسى نظام مى نمايد.
بهترين و موثرترين شيوه براى بستن راه نفوذ دشمن و پيشگيرى از تحركات ضد انسانى آنان، تامين امنيت است. امنيتى فراگير براى آحاد مردم به گونه اى كه همه مردم، از طرفى احساس درهم آميختگى و پيوستگى پايدارى با تمام مسوولان كشور نموده و از سوى ديگر احساس گسيختگى و تقابل روحى با عناصر آشكار و پنهان دشمن بنمايند و راه هرگونه عمليات روانى و تبليغى را بر آنان سد كنند. بنابراين بايستى ايجاد فضاى امن براى عموم مردم و نه براى دشمنان و ايادى آنان در دستور كار قرار گيرد.
سرانجام شهيد بزرگوار، رزمنده بسيجى و شجاع، سپهبد على صياد شيرازى در سن ۵۵ سالگى و پس از يك عمر مجاهدت در راه خدا و جنگ با دشمن و كسب توفيقات و افتخارات بزرگ و به يادماندنى و جاويد، به ديدار معبود و محبوب خود شتافت و پاداش فداكارى ها و خدمات صادقانه و شبانه روزى و خستگى ناپذير خود را با مدال شهادت دريافت كرد و نام و خاطره خود را در تاريخ گلگون ميهن اسلامى جاويد ساخت. اگرچه شهادت، زيبنده دليرمردى همچون او بود، اما رهبرى، مردم و نيروى مسلح را در غم خود داغدار نمود. خون گرم او همچون راه درخشان وى، رسواگر منافقين مجرم و حاميان ضدبشرى آنان خواهد بود.
روحش شاد و راهش پر رهرو باد.


دكتر حسين علايى
روزنامه ایران

منبع: سایت ساجد http://www.sajed.ir/new/martyrs/1388-10-24-09-17-46.html

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
خداوند دحمت کنه ایشون رو.
من همیشه در مورد ترور ایشون می گم منافقین و عرب و امریک دقیقا فهمیدن که چه کسی رو باید ترور کنن کسی که شاید در علوم نظامی بشه ایشون رو مطهری علوم نظامی دونست.
ایدیولوگ و نظریه پردازی بسیار قوی و قهار با علم و عمل توام که می تونست در راه چکش کاری دکترین دفاعی و نظامی بسیار موثر و قوی عمل کنه.
خداوند در ازای ایشان ان شا الله افرادی مانندش رو به ما بدن.
متاسفانه بعد از فوت ایشون می بنینیم در این زمینه کمی سرعت ایده پردازی ما پایین اومده.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
براي مظلوميت اين شهيد والا مقام تاسف مي خورم سالهاي جنگ شايد شنيده باشيد بنگاه دروغ پراكني بي بي سي با چه كينه اي از اين دلاور مرد سخن ميگفت ياد سرهنگ صياد زمان جنگ بخير وروحش شاد

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
ترورشخصیتی همچون شهید صیاد شیرازی بدون فراهم کردن زمینه های هرج و مرج داخلی و از کار انداختن چشم نظام یعنی وزارت اطلاعات امکان وقوعی ندارد . و این زمینه و استعداد را منافقین جدید در ایران در سالهای اواخر دهه هفتاد فراهم کردند و وزارت اطلاعات را در آن برهه زمانی حساس بخاطر عقده هایی که به ناحق از دستگاه بینای اطلاعاتی داشتند و علاوه بر آن برای عملیاتی کردن برنامه های بعدی شان متلاشی کردند و خسارات بسیار جبران ناپذیری را با این خیانتشان بر کشور و سرمایه های بی بدیل آن مانند شهید شیرازی وارد کردند . و حفره های امنیتی را در درون دستگاه و سیستم امنیتی کشور پدید آوردند و باعث شدند که سرویسهای اطلاعاتی قدرتمند دشمن بتوانند شبکه های خود را در ایران پی ریزی و مستحکم کنند که ما تا همین امروز ضربات آنرا می خوریم و هر از چندی یک ترور و فاجعه در کشور بوجود می آید .

چیزی که در طول تاریخ به مملکت و کشور ایران ضربات اساسی و نهایی وارد کرده است خیانت وطنی است

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
خدا بیامرزه شهید صیاد شیرازی رو.یکی از بزرگترین فرماندهانی بودن که جنگ به خودش دید.هرچی از خدمات این شهید بزرگوار به ایران بگیم کم گفتیم.

یکی از نکات جالب ایشون این بود که با وجود جثه کوچکشون تو هر کاری بهترین بودن.چه در کارهای فرماندهی.چه در کارهای میدانی.یکی از دوستان من در طول خدمت سربازی دوره رنجر هم دیده بود.میگفت فرمانده آموزش رزم تن به تنشون همیشه موقع تمرین شهید صیاد رو مثال میزده و میگفته در کل ایران کسی رو ندیده که بتونه تو رزم تن به تن حریف شهید صیاد بشه.

خدا لعنت بکنه این منافقین رو که ایشون رو از این مملکت گرفتن.

برای شادی روحشون صلوات بفرستین.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
واقعا به نظر شما کی صیاد رو ترور کرد چرا وزارت اطلاعات با این همه توان اطلاعاتی نتونست قاتلشو پیدا کنه icon_rolleyes

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[quote]واقعا به نظر شما کی صیاد رو ترور کرد چرا وزارت اطلاعات با این همه توان اطلاعاتی نتونست قاتلشو پیدا کنه icon_rolleyes[/quote]

فکر کنم همون سال پایگاه الاغمندان منافقین بمباران شد!

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
واقعا خجالت نکشیدی این حرفها رو زدی . شما که روی اون تروریسته رو هم سفید کردی . اون تروریست جسم این شهید رو ترور کرد ولی شما ناجوانمردانه و خباثت آمیز ترین و رذالت بارترین کار رو کردی .
مرگ بر منافق

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[quote]ميشه اطلاعاتي در مورد زندگي قبل انقلاب ايشون اينجا قرار بدبد

از بنده اين حرف ها رو نشنيده بگيريد
icon_rolleyes
تو يه فرومي قبلا يكي اومده بود ايشون رو معرفي كرده بود
بعد بقيه چنين حرفهايي رو گفته بودند
كه ايشون رو تو شيراز به اسم شياد شيرازي ميشناسن
قبل انقلاب ريشا شو با تيغ ميزده و خانومشون بي حجاب بودن و فقط يه فرصت طلاب بوده
و قاتل كردها

لطف كنيد اين تاپيك رو در مورد ايشون كامل تر كنيد[/quote]

اگه كمي اهل مطالعه بودي قبل از اينكه اين حرف ها رو بزني يه سرچ ساده تو اينترنت ميكردي تا اينطور با يه نقل قول مجهول(معلوم نيست ابراز عقيده شخصيه يا فقط يه نقل قول از روي ناداني) يكي از پر افتخارترين فرماندهان تاريخ معاصر ايران رو زير سوال ببري. البته انشاالله شما از اون دسته فرزندان خيانتكارهاي زمان جنگ نيستي كه تو بوكان و سردشت و ... پيه ايشون به تن والدينتون ماليده شده باشه و به همين واسطه كينه ازش به دل گرفتين.
====================
در نهايت براي آشنايي بيشتر با اين امير سرفراز ارتش ايران به دوستان توصيه ميكنم كتاب [color=red][b]در كمين گل سرخ [/b] [/color]رو مطالعه فرمايند .

--بخش اول اين كتاب شرح حالي از دوران كودكي تا قبل از پيروزي انقلاب اسلامي هست.
--بخش دوم هم از پيروزي انقلاب اسلامي تا انتصاب به فرماندهي نيروي زميني ارتش در مهر 1360 هست.
--بخش سوم هم به دوران فرماندهي نيروي زميني ارتش تا عمليات مرصاد و پايان جنگ مي پردازه.

من اين كتاب رو حدود 2 سال پيش خيلي اتفاقي تو اينترنت پيدا كردم. قبلش چند تا مقاله درباره سپهبد شيرازي خونده بودم و كمي با ايشون آشنايي داشتم. قصدم هم خوندن كل كتاب نبود و فقط دنبال چند قسمتي كه مربوط به فتح خرمشهر بود ميگشتم و همينطور مطالب رو مرور كردم و از هر صفحه 2 يا 3 خط ميخوندم . اما به واقع اين كتاب اونقدر جالب و پرمحتوا نگاشته شده بود كه نمك گيرم كرد!! از ساعت 8 عصر كه شروع به خوندنش كردم اونقدر غرق مردي و مردانگي اين قهرمان سرفراز ارتش شده بودم كه اصلآ گذشت زمان رو حس نكردم و ساعت 10 صبح فردا بود كه با تموم شدن كتاب سرمو از مانيتور كامپيوتر بلند كردم!

اينك دانلود ebook :

حجم: 2.3mb
پرشين گيگ

[color=red][b][url=http://www.persiangig.com/pages/download/?dl=http://leader-khamenei3.persiangig.com/book/sayad.pdf]در کمین گل سرخ[/url][/b][/color]

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
خاطراتی از شهید علی صیاد شیرازی/1
اولین عملیات رزمی من
ستوان خلبان عابدی از اتاق عملیات پادگان با یک حالت شتاب‌زده‌ای به طرف ما می‌آمد. همین که به ما رسید گفت: برادرها آیا کسی از شما آمادگی همراهی من برای انجام مأموریت را دارد؟

شهید سپهبد علی صیاد شیرازی که در آغاز انقلاب در پادگان اصفهان با درجه سروانی خدمت می‌کرد، با شروع فعالیت گروهک‌ها و ضد انقلاب در منطقه غرب و شمال غربی کشور و ایجاد ناامنی، جهت برقراری آرامش در منطقه، فعالیت خود را شروع کرد و پس از مدتی فرماندهی عملیات نامنظم مناطق غرب و شمال غربی کشور را عهده‌دار شد. در مهرماه سال 60 پس از شهادت تیمسار سرلشکر «ولی‌الله فلاحی» و انتصاب تیمسار «قاسمعلی ظهیر‌نژاد» در سمت ریاست ستاد مشترک، ایشان هم به فرمان امام خمینی (ره) به فرماندهی «نزاجا» منصوب شد. و تا 11/5/65 در این سمت انجام وظیفه نمود. در مدت فرماندهی وی عملیات‌های بزرگی مانند طریق القدس، فتح‌المبین، بیت المقدس و دهها عملیات دیگر انجام گرفت که از مفاخر سال‌های دفاع مقدس می‌باشد. ایشان پس از پایان جنگ با درجه سرتیپی در سمت جانشین رئیس ستاد کل نیروهای مسلح و معاونت بازرسی آن ستاد انجام وظیفه می‌نمود. در تاریخ 21/1/78 در حالی که چند روزی از ارتقاء وی به درجه سرلشکری نگذشته بود، توسط دشمنان قسم خورده اسلام و انقلاب اسلامی ایران، ترور و به فیض عظیم شهادت نایل آمد.

[align=center][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/29007.jpg[/img][/align]

*از اصفهان تا سردشت

شهید علی صیاد شیرازی علت حضور خود در پادگان سردشت را چنین بیان می‌کند:
برای اینکه علت حضور در پادگان سردشت روشن شود باید به چند روز عقب‌تر بازگردیم. انتشار خبر ناگواری در اصفهان، افکار عمومی را در این شهر به شدت متشنج کرد. خبر بسیار تکان دهنده بود؛ 52 نفر از پاسدارانی که از اصفهان برای انجام مأموریتی به کردستان رفته بودند، در مسیر بازگشت و در جریان کمین ضد انقلاب تقریبا همگی به طرز فجیعی به شهادت می‌رسند. انتشار این خبر خشم و نفرت مردم اصفهان را بر می‌انگیزد، به طوری که مردم از مسئولان امر می‌خواهند تا موضوع را خیلی جدی پیگیری کرده و به آن رسیدگی نماید و با روشن کردن علت وقوع این فاجعه عاملان این جنایت هولناک را به سزای اعمال خود برسانند.
استاندار وقت اصفهان آقای «سید کاظم موسوی بجنوردی» که تمام هم و غم خودش را مصروف این امر کرده بود و واقعا هم شب و روز برای رسیدگی به این قضیه کار می‌کرد، بلافاصله یک جلسه فوق‌العاده در استانداری تشکیل داد که به زبان ما همان جلسه شورای تأمین بود، از مسئولان نظامی هم دعوت به عمل آمد تا در آن شرکت کنند. تا آن زمان هنوز فرماندهان نظامی، زیاد به این گونه جلسات دعوت نمی‌شدند و لذا بیشتر از چهره‌های نظامی و انقلابی که برای آنها شناخته شده بود، دعوت می‌کردند. بدین ترتیب من هم از پادگان اصفهان دعوت شدم و در جلسه حضور یافتم.
برادر «سید رحیم صفوی» که آن موقع مسئولیت «کمیته دفاع شهری» اصفهان را بر عهده داشت، با لباس شخصی آمد و در جلسه شرکت کرد. در جلسه مذکور مطرح شد که چنین فاجعه‌ای به وقوع پیوسته است و مردم نیز به شدت ناراحت و عصبانی هستند و ما باید به طور جدی به این موضوع رسیدگی کنیم، حال پیشنهاد چیست؟
پیشنهادهای گوناگونی در آن جلسه ارائه گردید. پیشنهاد من هم در آن جلسه این بود که در اصفهان امکان رسیدگی به این مسئله وجود ندارد، پس بهتر است یک گروه به منطقه بروند و در آنجا وضعیت را از نزدیک مورد بررسی قرار دهند. این پیشنهاد تصویب شد. من و برادر سید رحیم صفوی انتخاب شدیم تا این مأموریت را انجام دهیم.
در شرایط انقلابی حاکم بر کشور، استاندار که تصمیم می‌گرفت، تصمیم او حتی برای ما هم که نظامی بودیم، قابل اجرا بود، ابتدا یک هماهنگی با تهران انجام دادیم که چنین مأموریتی به ما واگذار گردیده‌ تا اگر اجازه می‌دهند برویم. البته در این مورد سند و یا مدرکی هم در جایی وجود ندارد که به ما ابلاغ مأموریت شده باشد، بلکه موافقت تهران به طور ضمنی اعلام شد.
ابتدا فکر کردیم که اگر همین طور به کردستان برویم، نه کسی را می‌شناسیم و نه می‌دانیم کجا برویم. وضعیت هم به گونه‌ای بود که اصلا معلوم نبود چگونه باید برویم تا خودمان را به آن نقطه برسانیم. پیش خودمان حساب کردیم که بهتر است ابتدا خدمت حضرت آیت‌الله طاهری اصفهانی برویم که آن موقع یکی از قطب‌های موجه و مهم انقلاب در اصفهان بودند و به همراه مرحوم آیت‌الله خادمی در بین مردم متعهد و انقلابی اصفهان به عنوان یکی از یاران نزدیک امام (ره) از محبوبیت خاصی برخوردار بودند ایشان هم این طور راهنمایی کردند که من می‌توانم شما را به آقای دکتر چمران معاون نخست وزیر و وزیر دفاع معرفی کنم تا به موضوع رسیدگی کند. همان روز تماسی با آقای دکتر چمران در تهران گرفته شد و ایشان نیز که برای بررسی موضوع شهادت 52 نفر پاسدار در منطقه سردشت عازم آن منطقه بودند، موافقت نمودند که در تهران به ایشان ملحق شویم.


*ملاقات با شهید دکتر چمران

پس از فراهم شدن مقدمات، راهی تهران شدیم و در محل نخست وزیری ابتدا با آقای مهندس مهدی چمران برادر شهید دکتر چمران دیدار کردیم ایشان از ما به گرمی استقبال کرد و گفت: همین جا منتظر باشید تا به اتفاق آقای دکتر حرکت کنیم. پس از دقایقی آقای دکتر آمدند و با ما احوالپرسی کردند بدین ترتیب برای اولین بار با هم آشنا شدیم، بعد هم به اتفاق به فرودگاه مهرآباد رفتیم و از آنجا با هواپیما عازم کرمانشاه شدیم. در پایگاه هوانیروز کرمانشاه توسط چند فروند بالگرد ترابری و رزمی به پادگان لشکر 28 سنندج انتقال یافتیم.
در آنجا پس از توقف کوتاهی تیمسار سرتیپ فلاحی هم به جمع ما پیوست. از سنندج با بالگرد به سمت بانه حرکت کردیم، حدود چهار - پنج ساعتی در پادگان بانه توقف کردیم. وضعیت آنجا در این مدت از این قرار بود که گردانی از «لشکر یک پیاده مرکز» اعزامی از تهران مأموریت داشت تا از بانه به سردشت جهت تعویض گردانی از «تیپ 55» که در آنجا بود برود و برقراری امنیت پادگان سردشت را به عهده بگیرد. در پادگان بانه شاهد دستور تیمسار فلاحی به یکی از فرماندهان گردان بودم.
فرمانده گردان برای عزیمت گردان از بانه به طرف سردشت، دچار سردرگمی شده بود. تیمسار فلاحی که آن موقع در محل حضور داشت، با لحن خیلی جدی و قاطع گفت: چرا نمی‌روید؟ فرمانده گردان پاسخ داد جاده مشکوک و مبهم است ممکن است گردان کمین بخورد (عباراتی با این مضون).
تیمسار فلاحی با همان لحن جدی ادامه داد: شما با این قدرت و با این گردان قدرتمند می‌ترسید بروید؟ به شما دستور می‌دهم که در عرض دو ساعت آماده حرکت بشوید. دو ساعت هم فرصت منطقی‌ای برای آماده شدن گردان است. از همین حالا وقت می‌دهم، خودم هم همین جا هستم تا آخرین خودرو از پادگان خارج شود. تیمسار فلاحی همان جا ماند تا گردان حرکت کرد. آن گاه دقایقی بعد به اتفاق شهید چمران سوار بالگرد شدیم و به مقصد سردشت حرکت کردیم. در مسیر، ستون اعزامی را دیدیم که با سرعت زیاد در حال حرکت بود و به سبب همین سرعت طول ستون بسیار زیاد شده بود، به طوری که سر ستون به مدخل سردشت رسیده بود، ولی انتهای ستون در طول جاده 56 کیلومتری بین بانه - سردشت در حال حرکت بود. با آن سرعتی که ستون حرکت می‌کرد، در مدت کمتر از 1.5 ساعت خود را به پادگان سردشت رساند.


*ورود به پادگان سردشت

همراه با شهید دکتر چمران و گروهی از نیروهای داوطلب همراه ایشان در حالی در پادگان سردشت پیاده شدیم که وضع آن پادگان از همان ابتدا در هم ریخته به نظر می‌رسید. پادگان در محاصره ضد انقلاب قرار داشت. البته نه آن چنان که محسوس و قابل رویت باشد. بلکه آثار آن با وجود ناامنی کاملا احساس می‌شد.
از این نظر می‌گویم پادگان در محاصره قرار داشت، چون یک طرف آن مشرف به دره‌ای می‌شد که جاده بانه - سردشت از آن عبور می‌کرد، یعنی به صورت پرتگاهی بود که به خوبی قابل کنترل بود، سه طرف دیگر شهر سردشت مشرف به پادگان و از نظر نظامی به آسانی قابل تشخیص بود و هر کس هم می‌رفت، می‌دید که از داخل شهر به خوبی می‌‌توان به پادگان تسلط داشت. تنها راه ورود به پادگان کوچه‌ای بود که از خیابان اصلی شهر منشعب می‌گردید.
وارد پادگان که شدیم. مشاهده کردیم همه جا به هم ریخته است و ستاد یک گردان از تیپ 55 هوابرد شیراز نیز در آنجا مستقر می‌باشد که قرار بود این گردان با گردانی از لشکر 1 پیاده مرکز که تازه از بانه رسیده بود، تعویض شود.


*اصابت گلوله آرپی‌جی به خودروی حامل شهید فلاحی

همان روز حادثه‌ای هم برای سرلشکر شهید فلاحی پیش آمده بود. قضیه از این قرار بود که ایشان برای مشاهده و بررسی چگونگی شهادت 52 نفر از برادران پاسدار، به محل حادثه، در فاصله حدود 2 کیلومتری جاده سردشت - بانه رفته بود. در آنجا پس از نظارت بر باز کردن جاده و انداختن خودروهای سوخته به داخل دره و دفن بعضی از قسمت‌های باقی مانده از بدن‌های سوخته شهدا، در حین برگشت، خودروی حامل ایشان که یک «جیپ گاز روسی» بود، از طرف ضد انقلاب از قسمت موتور و جلوبندی، مورد اصابت گلوله آرپی‌جی واقع می‌شود.
افراد داخل خودرو به صورت معجزه‌آسایی نجات می‌یابند. شهید فلاحی پس از آنکه به بیرون پرت می‌شود، کمرش مقداری آسیب می‌بیند که مدتها نیز در بیمارستان بستری بود.


*اصابت گلوله آرپی‌جی به آسایشگاه

آن شب را در پادگان به سر بردیم. نیمه‌های شب بود که با صدای تیراندازی به سمت آسایشگاه از خواب پریدیم. هنوز به خود نیامده بودیم که مشاهده کردیم دیوار آسایشگاهی که در آن بودیم ناگهان سوراخ شد و یک چیزی جلوی ما افتاد بعد فهمیدیم که گلوله آرپی‌جی است. معلوم بود تیرانداز آرپی‌جی آن قدر نزدیک بوده که گلوله حداکثر نفوذ را ایجاد کرده است اما از آنجا که از فاصله بسیار نزدیکی شلیک شده بود (کمتر از چهل متر) لذا انفجار کامل به عمل نیامده بود و به کسی هم آسیبی نرسید. پس از آن، همه شروع به تیراندازی کردند و تبادل آتش نسبتا سنگینی بین طرفین شروع شد. البته به علت تاریکی، بیشتر تیراندازی‌ها کور و بی‌هدف بود.


*خروج شهیدان چمران از پادگان سردشت

از داخل آسایشگاه بیرون آمدم و به طرف محلی که شهید چمران در آن مستقر بود به راه افتادم یک دفعه متوجه شدم که شهید چمران در حالی که لباس استتار بر تن کرده و یک قبضه اسلحه یوزی در دست دارد، از داخل ساختمان بیرون آمده است. هفت الی هشت نفر هم دور و برش بودند. همان جا ایستادم و با نگاهم آنها را تعقیب کردم، دیدم از در پاسدار خانه هم خارج شدند و به داخل شهر رفتند. همان لحظه به فکر فرو رفتم و به خود گفتم: عجب صحنه‌ای را می‌بینم، برای اولین بار یکی از مقامات عالی رتبه جمهوری اسلامی، در حالی که لباس چریکی پوشیده و تیربار یوزی در دست دارد، پیشاپیش همه برای جنگ با دشمن می‌رود! به من هم چیزی نگفت که برای کمک به همراهش بروم با وجود آنکه دوره‌های چنین نبردهایی را دیده بودم و تکاور چتر باز هم بودم و این طور برنامه‌ها را بهتر می‌توانستم اجرا کنم، او از من نخواست و خودش رفت. مشاهده این صحنه‌ها یک احساس عجیبی را در من ایجاد کرد و همانجا به خود نهیب زدم که باید بهتر از این مهیا و آماده باشم.
با رفتن شهید چمران و گروه همراهش، رفته رفته نگران شدم. چون معمولا در عملیات ضد چریکی، شب هنگام سخت‌ترین شرایط است. آن هم برای کسی که می‌خواهد در شرایط کور به سراغ دشمن برود، مگر اینکه از اطلاعات لازم برخوردار باشد. او رفت و پس از ساعتی بازگشت. البته در همین مدت سر و صداها خوابیده و تیراندازی تقریبا قطع شد و تا صبح اتفاق مهمی رخ نداد. در تمام این مدت به فکر فرو رفته بودم، به طوری که علت مأموریت و حضورم در آن جا داشت کاملا فراموش می‌شد و این در حالی بود که من برای بررسی فاجعه شهادت 52 نفر سپاهیان پاسدار در جاده «ربط» به «دار ساوین» به آنجا رفته بودم و برایم این سؤال وجود داشت که چگونه فعالیت بکنم و کارم را از کجا آغاز نمایم؟ خارج از پادگان هم امنیتی نداشت و ستون نیز به طور کامل در پادگان مستقر بود.


*اولین عملیات رزمی من

نمی‌دانم روز اول یا دوم ورودم به پادگان سردشت بود که حادثه جدیدی برایمان پیش آمد در این مدت کمی بیکار شده بودیم و کار خاصی نداشتیم. چون راه توسط ضد انقلاب بسته بود و در آن شرایط نمی‌توانستیم برویم منطقه را بررسی کنیم و از چگونگی بروز آن فاجعه با خبر شویم. تا اینکه عصر یکی از این روزها به اتفاق چند نفر از جمله تعدادی از همراهان شهید چمران کنار باغچه‌ای در همان پادگان نشسته بودیم و با هم صحبت می‌کردیم. در همین لحظه متوجه شدم که ستوان خلبان عابدی از اتاق عملیات پادگان با یک حالت شتاب‌زده‌ای به طرف ما می‌آید. همین که به ما رسید گفت: «برادرها آیا کسی از شما آمادگی همراهی من برای انجام مأموریت را دارد؟» پرسیدم مأموریت چیست؟ گفت: مأموریت من تجسس و بررسی محل اختفای مهمات ضد انقلاب در حوالی منطقه‌ای که سپاهیان پاسدار به شهادت رسیده‌اند می‌باشد، البته یک راهنمای محلی هم داریم. بعد اشاره کرد به کسی که لباس کردی بر تن داشت و به عنوان راهنما همراهش آمده بود.
لذا بلافاصله یک لحظه به خاطرم رسید که رفتن به محل اختفای مهمات ممکن است در جهت مأموریت من مفید باشد. گفتم: من آمادگی دارم. به همراه من هفت نفر دیگر هم اعلام آمادگی کردند و از این جمع هشت نفره یکی من بودم با درجه سروانی، دیگری یک برادر بسیجی به نام آقای سلطانی و دو نفر پاسدار به همراه چهار نفر درجه‌دار داوطلب از لشکر یک پیاده مرکز که اسامی آنها را اکنون به یاد ندارم. کلیه این افراد همراهان شهید چمران بودند که آنها نیز درباره همان مأموریت من به سردشت آمده بودند. در آن لحظه من تفنگی با خود نداشتم. تقاضای اسلحه کمری کردم که سرانجام یک قبضه تفنگ ژ - 3 با دو خشاب پر به من تحویل داده شد، دقایقی بعد نیز برای رفتن به منطقه سوار بالگرد شدیم.

[url=http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13900626000956]منبع[/url][align=center]

مدیرای محترم لطفا منتقل کنین...

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

ایجاد یک حساب کاربری و یا به سیستم وارد شوید برای ارسال نظر

کاربر محترم برای ارسال نظر نیاز به یک حساب کاربری دارید.

ایجاد یک حساب کاربری

ثبت نام برای یک حساب کاربری جدید در انجمن ها بسیار ساده است!

ثبت نام کاربر جدید

ورود به حساب کاربری

در حال حاضر می خواهید به حساب کاربری خود وارد شوید؟ برای ورود کلیک کنید

ورود به سیستم

  • مطالب مشابه

    • توسط FLANKER
      http://www.farsnews.net/plarg.php?nn=M385294.jpg

      http://www.farsnews.net/plarg.php?nn=M385295.jpg

      http://www.farsnews.net/plarg.php?nn=M385335.jpg

      http://www.farsnews.net/plarg.php?nn=M385333.jpg

      http://www.farsnews.net/plarg.php?nn=M385300.jpg

      http://www.farsnews.net/plarg.php?nn=M385309.jpg

      http://www.farsnews.net/plarg.php?nn=M385302.jpg

      http://www.farsnews.net/plarg.php?nn=M385304.jpg

      http://www.farsnews.net/plarg.php?nn=M385306.jpg

      http://www.farsnews.net/plarg.php?nn=M385307.jpg

      http://www.farsnews.net/plarg.php?nn=M385334.jpg

      http://www.farsnews.net/plarg.php?nn=M385336.jpg

      http://www.farsnews.net/plarg.php?nn=M385337.jpg

      http://www.farsnews.net/plarg.php?nn=M385338.jpg
    • توسط parsneet
      بسم الله الرحمن الرحیم
       
      تاپیک حاضر با محوریت پوشش خبر ها و اطلاعات مسابقات نظامی برگزار شده در ایران و همچنین شرکت تیم های ایرانی در سایر مسابقات بین المللی نظامی می باشد .
       
      مقدمه :
      مسابقات نظامی هر ساله در سراسر جهان با شرکت پرسنل نظامی ( به صورت داخلی و یا بین المللی ) برگزار می گردد . این گونه مسابقات علی رقم اینکه از قواعد و استاندارد متحدی برخوردار نیستند ( منظور نبودن کمیته جامع و قوانین واحده بین المللی در رشته های تخصصی می باشد ) اما تا حدودی پیرو قواعد و ضوابط برگزاری رزمایش های نظامی هستند . ( البته تیم های ورزشی و مسابقات ارتش های جهان (CISM) تا حدودی متفاوت از سایر مسابقات تخصصی هستند که در ذیل به آن اشاره خواهد گردید )
      اساساً هدف از برگزاری این گونه مسابقات تخصصی بالا بردن آمادگی پرسنل و ایجاد حس رقابت و افزایش انگیزش پرسنل نظامی جهت فراگیری مهارت های تخصصی است . و همچنین سنجش توانمندی پرسنل در مقایسه با واحد های مشابه در ارگان های نظامی داخلی و یا ارتش های خارجی دیگر است . پس تا حدودی می توان بیان کرد که تیم های شرکت کننده ( در مسابقات بین المللی ) عموماً از بین کشور های دوست و یا هم پیمان ( و یا حداقل غیر متخاصم ) انتخاب می شوند و برای سنجش توانایی های تخصصی شان گرد هم می آیند . و همچنین حتی گاهی می تواند بیان گر همسویی کشور های شرکت کنند و حامل پیام های خاص برای ارتش های رقیب شان نیز باشند .
       
       
       
      تاریخچه :
      می توان به نوعی اولین مسابقات نظامی ( با تاکید و اولویت دادن به پرسنل نظامی ) را به یونان باستان نسب داد . در رویدادی جشن گونه که عموما" ( و نه اختصاصاً ) پرسنل نظامی در آن شرکت می کردند تا آمادگی جسمانی و مهارت های کار با سلاح در رقابت با حریفان را بسنجند . در ادامه و ظهور امپراطوری روم باستان این نوع مسابقات چهره خشن تر و جدی تری به خود گرفت به گونه ای که مکان های اختصاصی مانند کلوزیوم (Colosseum) و همچنین شرکت کنندگان مخصوص بنام گلادیاتور (Gladiator) برای شرکت در آن تربیت می گردیدند .
      این مسابقات شرحی مفصل دارد ولی به اختصار : برگزاری آن در قرون مختلف تکامل یافته و عموماً شرکت کنندگان آن از بین سربازان قوای شکست خورده در جنگ با امپراطوری روم انتخاب می شدند و در بین خیل عظیم از این سربازان که در مسابقات محلی و ایالات های مستعمره روم برگذار می شد برگزیدگان ( که یقیناً تعداد کمی از آنان بودند) می توانستند آزادی خود را به دست آورند . ولی جنگجویانی نیز بودند که به خاطر بدست آوردن پول و یا شهرت نسبت به شرکت در این مسابقات خونین اقدام می کردند . این مسابقات که به خشونت بی پروا و ضد انسانی اش معروف گشته بود بدون فایده هم البته نبود . ( البته فواید آن از دید فرماندهان نظامی ) باید اشاره کرد که تمامی این مسابقات به نبرد های خونین تن به تن اختصاص نداشت بلکه اکثر این رویداد ها به باز سازی نبرد های روم در مقابل دشمنانش مختص می شد ( یقیناً آن نبردهای که در آن پیروز گردیده بودند تا خاطرات ، تکنیک های رزم و قهرمانان آن را مرور و زنده نگاه دارند ) عده ای از سربازان لباس های قوای دشمن را بر تن می کردند و سربازانی دیگر که نقش نیروهای رومی را داشتند با بکارگیری ارابه و اسب و سلاح های آن دوران در چندین پرده که گاهی تا چند روز نیز ادامه می یافت آن نبرد خاص را باز سازی می کردند . از نحوه یورش قوای مهاجم گرفته تا نبرد های تن به تن ، عبور از رودخانه ، یورش سواره نظام ، محاصره قلعه ها و یقیناً نمایش پیروز مندانه و دلاورانه ارتش رومی بر حریف خود !
       
      در عصر جدید ایده مسابقات نظامی بعد از پایان جنگ جهانی اول شکل گرفت . در سال 1919 پس از جنگ جهانی اول ، بازی های بین متفقین توسط شورای ورزشی نیروهای متفقین ژنرال جان پرشینگ سازماندهی شد و 1500 ورزشکار از 18 کشور را گرد هم آورد تا در 24 رشته ورزشی به رقابت بپردازند. این رویداد در Joinville-le-Pont فرانسه برگزار شد . و طی سالهای بعد در ماه مه 1946 ، پس از جنگ جهانی دوم ، شورای ورزشی نیروهای متفقین توسط سرهنگ هانری دبروس و پنج‌گانه المپیک توسط سرگرد رائول مولت احیا شد و در  7 تا 8 سپتامبر همان سال دومین بازی‌های بین متفقین در برلین (در المپیاستادیون , محل برگزاری بازی های المپیک 1936) برگزار شد .
       


      چند ماه بعد، با پایان دادن به شورای ورزش نیروهای متفقین ، سرهنگ دبروس و سرگرد مولت مسابقات ارتش های جهان (CISM) را در 18 فوریه 1948 تأسیس کردند . اعضای موسس آن بلژیک ، دانمارک ، فرانسه ، لوکزامبورگ و هلند بودند . در سال 1950، آرژانتین و مصر به عضویت آن درآمدند. در سال 1951 ایالات متحده به آن پیوست . در سال 1952 عراق ، لبنان ، پاکستان و سوریه و دو سال بعد برزیل به عضویت آن درآمدند . و همچنین کانادا در سال 1985 وارد آن شد . سپس در سال 1991 با پایان جنگ سرد سازمان رقیب پیمان ورشو کمیته ورزش ارتش متفقین (SKDA) با CISM ادغام شد و خبر از پیوستن 31 کشور و عضو جدید و سایر کشورهای مرتبط با بلوک شوروی را داد. این پیشرفت سریع منجر به رسمیت شناختن توسط نهادهای بین المللی از جمله IOC شد. قبل از سال 1995 CISM هر سال 15 تا 20 مسابقات جهانی را برگزار می کرد. از سال 1995  CISM هر چهار سال یک بار بازی های جهانی نظامی را که یک رویداد چند ورزشی است با شرکت نمایندگانی از ارتشهای 127 کشور دنیا سازماندهی می کند .
       
       

       
      رویدادها
      برگزاری مسابقات مرتبط با ارتش های جهان طیف متنوعی را در بر می گیرد و بلوک های سیاسی و جغرافیایی متعدد سعی در برگزاری رویدادهای مشابه زیادی جهت بالا بردن مهارت پرسنل خود دارند . اما به نوعی اهداف برگزاری این چنین مسابقاتی تنها به بالا بردن مهارت ها محدود نمی گردد . بلکه برپایی نمایشگاه های تخصصی تجهیزات تیراندازی و حتی ماشین آلات زرهی و تسلیحات انفرادی و البسه نظامی و ... در حاشیه این مسابقات بیان گر این است که این رویدادها مکانی است تا برنامه ریزان و دست اندرکاران نظامی کشور های مختلف به عرضه و کسب اطلاعات و سنجش آمادگی قوای نظامی پیرامونی خود اقدام نمایند .
       
      به برخی از این رویدادها می توان به اختصار اشاره کرد مانند :
      - مسابقات بین المللی پنج گانه ورزشی ( تیراندازی سرعت و دقت ، میدان موانع ، شنا ۵۰ متر با مانع ، دو صحرانوردی ۸ کیلومتر و پرتاب نارنجک )
      - مسابقات بین المللی نظامی پهپادی ارتش های جهان
      - مسابقات بین‌المللی نظامی غواصی در عمق
      - مسابقات بین‌المللی نظامی جهت یابی
      - مسابقات بین‌المللی نظامی بیاتلون زرهی روسیه
      - مسابقات سراسری امنیت سایبری در آمریکا
      و ...
       

      بازتاب و آثار
      برای بیان تاثیر حضور بین المللی تیم های نظامی و ترتیب دادن این چنین مسابقاتی منعکس کردن دیدگاه بعضی از تحلیل گران غربی شاید مفید باشد به عنوان نمونه :
      «واشنگتن فری بیکن» «جوزف هومیر» تحلیلگر امنیت ملی : روسیه و چین در نمایش قدرت به آمریکا قصد شرکت در یک بازی‌های بین‌المللی در آمریکای لاتین ( ونزوئلا ) تحت عنوان « تک تیرانداز مرز » را دارند . این  بازی‌های نظامی یکی از واضح ترین نشانه‌ها  از شکل گیری یک ائتلاف ضد ایالات متحده در آمریکای لاتین است. روسیه و متحدانش ( ایران و چین ) با حضور در این مسابقات نظامی در ونزوئلا در حال نمایش قدرت هستند . با عادی سازی تحرکات نظامی دشمنان ایالات متحده در دریای کارائیب ، ما در معرض خطر در آمریکای لاتین هستیم .
       
       
      در حال حاضر به نظر می رسد که برگزاری این گونه مسابقات در بین نیرو های نظامی منطقه ای و جهانی در حال افزایش هست . مسابقاتی که هم در رشته های عمومی ( آمادگی جسمانی و ورزشی ) و هم رشته های تخصصی ( تیر اندازی ، زرهی و توپخانه ، پهپادی و ... ) با حضور تیم های چندگانه به جدیت پیگیری می شود . قطعا انتخاب تیم های ورزیده در این گونه رقابت ها باعث افزایش اعتماد به نفس پرسنل و همچنین تبلیغات مثبت برای نیرو های نظامی ما نیز خواهد گردید  . همچنین برگزاری مسابقات کشوری و درون مرزی برای ما موجبات حس رقابت و افزایش انگیزش سازمانی را برای نیروهای مسلح ما در پی خواهد داشت . انشالله 
       

       
       
       
      بن پایه :
      https://www.milsport.one/cism/members-nations
      https://www.ilsf.org/about/recognition/cism/
      https://armedforcessports.defense.gov/CISM/Military-World-Games/
      https://en.wikipedia.org/wiki/Colosseum
      https://freebeacon.com/national-security/iran-russia-china-to-run-war-drills-in-latin-america/
       
      گرد آوری جهت انجمن میلیتاری
       
       
    • توسط GHIAM
      با استفاده از طول استند موشک فاتح، تونستم ابعاد موشک فتح را به دست بیاورم. موشک فتح دارای طول 6.5 متر و قطر 40 سانتیمتر است. این موشک نسبت به فاتح110 حدودا 2.30متر کوتاهتر و 20 سانتیمتر قطر کمتری دارد.  
      هیچ گونه اطلاعاتی از جنس موتور و جنس بدنه موشک وجود ندارد. اما احتمالا فتح موشکی با وزن 800-900 کیلوگرم، برد  200 - 300 کیلومتر و سرجنگی 150-200 کیلوگرمی باشد. به نظر میر‌سد سپاه قرار است این موشک را جایگزین نسخه های اولیه فاتح 110 کند. هرچند سرجنگی سبکتری نسبت به فاتح دارد برای زدن اهداف نرم از جمله زیرساخت‌های نفتی، مراکز صنعتی، اهداف غیرمقاوم نظامی و ... بسیار موثر است. 
      با توجه به ابعاد و وزن موشک فتح، می‌توان 4 تیره از این موشک را مانند فجر 5 از روی حامل IVECO پرتاب کرد.  
       

       
       

       

       
       
       
    • توسط mehdipersian
      شناور شهید باقری به بالگرد، موشک و پهپاد مجهز خواهد شد 
      فرمانده نیروی دریایی سپاه:

      شناور شهید باقری که در آینده ساخت آن به اتمام می‌رسد، علاوه بر داشتن یک ناوگروه در داخل خود، باند پرواز هم دارد که پهپاد می‌تواند از روی آن حرکت کرده و به پرواز درآید و در بازگشت هم می‌تواند بر روی آن بنشیند.
      شناور شهید باقری با ۲۴۰ متر طول و ۲۱ متر ارتفاع، مجهز به بالگرد، موشک و پهپاد است.
      این شناور به گونه‌ای در حال ساخت است که از روی عرشه آن حدود ۶۰ پهپاد می‌تواند پرواز کند و بنشیند.
      وستانیوز
       
    • توسط mehdipersian
      مرداد گذشته، یک ماهواره سنجش از دور ساخت روسیه برای ایران از پایگاه فضایی بایکونور پرتاب شد و انتظار می‌رود سه ماهواره دیگر نیز در سال‌های آینده به فضا پرتاب شوند. همچنین شواهد قانع‌کننده‌ای وجود دارد که نشان می‌دهد یک شرکت روسی در حال ساخت یک ماهواره ارتباطی برای ایران است که در سال 2024 در مدار زمین ثابت قرار می‌گیرد.
       
      ماهواره ی خیام:

       
       
      مرداد 1394، ایران با دو شرکت روسی در مورد پرتاب ماهواره سنجش از دور ساخت روسیه که توسط ایران اداره می شود، به توافق اولیه دست یافت. ماهواره ایرانی در 18 مرداد 1401 به وسیله ی شرکت روس کاسموس به فضا پرتاب شد. 
       
      مشخصات فنی ماهواره:

      مشخصات فنی ماهواره توسط روسیه و ایران اعلام نشده است ولی می توان از یک حق اختراع منتشر شده توسط شرکت NPK Barl در مرداد 1401 اطلاعات جدیدی بدست آورد. این طرح یک ماهواره سنجش از دور با وضوح بالا را توصیف می کند که دقیقاً شبیه خیام است. دارای یک گذرگاه شش ضلعی و چهار پنل خورشیدی است که با زاویه 45 درجه نسبت به محور طولی ماهواره به سمت پایین امتداد دارند. 
       
      محموله یک تلسکوپ کورش(Korsch) با پنج عنصر نوری است. تلسکوپ کورش یک تلسکوپ آناستیگمات سه آینه ای فشرده است که میدان دید وسیعی را ارائه می دهد. این تلسکوپ تصویربرداری را در یک کانال پانکروماتیک و چهار کانال چند طیفی (نزدیک مادون قرمز، قرمز، سبز و آبی) ارائه می دهد. سه پیکربندی ممکن برای تلسکوپ ارائه شده است که همگی با نسبت کانونی f/11.53 (نسبت کانونی تقسیم فاصله کانونی بر دیافراگم است)میباشند. مقادیر سه پیکربندی عبارتند از:
       
      دهانه / فاصله کانونی
      0.535 متر6.17 متر
      0.75 متر8.65 متر
      1.1 متر12.68 متر
       
      در اولین پیکربندی که در شکل زیر نشان داده شده است، وزن تلسکوپ 125 کیلوگرم و طول آن 1.8 متر است.
       

       
      دو پیکربندی دیگر منجر به گذرگاه طولانی‌تر می‌شود، اما نیازی به تغییر در جعبه‌های الکترونیکی محموله و آرایه‌های پیکسل CCD ایجاد نمیکند. این تلسکوپ از یک آرایه کانونی کروی و نه مسطح برای کمک به جلوگیری از لکه دار شدن تصاویر استفاده می کند. یک آرایه اسکن الکترونیکی داده‌ها را در باند X با سرعت‌های 480 مگابیت تا 1.5 گیگابیت بر ثانیه به زمین ارسال می‌کند (نرخ بالاتری نسبت به گزارش NPK Barl در فوریه 2021 ).
       
      سازنده محموله نوری مشخص نیست، اما برخلاف تخصص این شرکت در سیستم های زمینی می تواند خود NPK Barl باشد. طی نمایشگاهی در سال 2019، این شرکت تلسکوپ سنجش از دور را به نمایش گذاشت که انتظار می‌رفت ظرف دو سال آینده به فضا پرواز کند. گزارش شده است که وزن آن تنها 46 کیلوگرم است و همچنین کوچکتر از نمونه ثبت اختراع به نظر می رسد، اما تنها ماهواره میزبان ممکنی که در حال حاضر برای آن قابل شناسایی است، خیام است. احتمالاً تنها یک بخش از تلسکوپ به نمایش گذاشته شده است. 

       
      در یکی از نقشه‌های همراه با حق ثبت اختراع(پتنت) ، ماهواره در بالای طبقه فرگات در داخل محفظه محموله موشک سایوز-2-1a قرار دارد (که نشان می‌دهد پرتاب اولیه به وسیله ی این ماهواره بر به جای سایوز-2-1b سنگین تر بود).
       
       اگرچه پتنت‌ها به ندرت به پروژه‌هایی اشاره می‌کنند که به آن‌ها مربوط می‌شود، اما در اینجا ماهواره در واقع متعلق به پروژه 505 نشان داده شده است. همانطور که در نقاشی زیر مشاهده می‌شود، ماهواره‌ها به اندازه‌ای کوچک هستند که سه عدد از آنها در داخل دماغه قرار گیرند.
       
       
       
      کاربرد خیام:
       
      به طور رسمی، خیام تنها کاربردهای غیرنظامی در زمینه هایی مانند کشاورزی، مدیریت منابع طبیعی و نظارت بر محیط زیست خواهد داشت. مدت کوتاهی پس از پرتاب، رئیس سازمان فضایی ایران مدعی شد خیام به دلیل اندازه کوچکش نمی تواند به عنوان یک ماهواره جاسوسی استفاده شود. با این حال، وضوح زمینی گزارش شده آن (0.73 متر) برای انجام کارهای شناسایی ارزشمند کافی است. 
       
      مرکز کنترل ماموریت خیام:
       

       
       
      به گزارش اخبار ایران، مرکز کنترل ماموریت خیام در مرکز فضایی ماهدشت که تقریباً در 60 کیلومتری غرب تهران و نرسیده به شهر کرج قرار دارد. این مرکز در اوایل دهه 1970 برای دریافت اطلاعات از ماهواره های سنجش از دور خارجی تأسیس شد که اولین آنها ماهواره های لندست ایالات متحده بود. همانطور که در تصاویر Google Earth مشاهده می شود، ساخت یک ساختمان جدید در این سایت حدود آوریل 2020 آغاز شد و اکنون کامل شده است. احتمالاً در گزارش تلویزیون ایران که پس از پرتاب خیام از مرکز کنترل مأموریت پخش شد، دو آنتن سهموی در شمال شرقی ساختمان جدید دیده می‌شود.
       

       
      همکاری های روسی/ایرانی بعدی:
       
      خیام پیش بینی می شود حداقل پنج سال فعالیت داشته باشد و قرار است در سال های آینده ماهواره های بیشتری نیز به آن ملحق شوند. پس از پرتاب، حسن سالاریه اعلام کرد که ایران سه ماهواره دیگر از همین نوع را سفارش داده است و افزود: اولین ماهواره در مجموع 40 میلیون دلار هزینه داشته است.
       
      به نظر می رسد که همکاری فضایی بین روسیه و ایران اکنون فراتر از حوزه سنجش از دور است. در هفته‌های اخیر شواهدی به دست آمده است که روسیه در حال ساخت یک ماهواره ارتباطی زمین‌ایستا برای ایران با نام اکواتور (به روسی به معنای «استوا») است. این نام برای اولین بار در سال 2020 در بیوگرافی مختصری از متخصص ISS Reshetnev، تولید کننده پیشرو روسیه در ماهواره های ارتباطی مستقر در نزدیکی کراسنویارسک در سیبری ظاهر شد. در کنار آن بسیاری دیگر از پروژه ها نیز به آن اشاره شد که این شخص در آن مشارکت داشته است و جزئیات بیشتری ارائه نشده است.
       

       
      ایران در نهایت قصد دارد ماهواره‌های ارتباطی زمین‌ایستا را با استفاده از پرتاب‌کننده‌های بومی پرتاب کند، اما به‌نظر نمی‌رسد ماهواره‌هایی که در آینده قابل پیش‌بینی به فضا پرتاب می‌شوند، قادر به قرار دادن محموله با این ویژگی در این نوع مدار باشند. بنابراین، این کشور احتمالاً برای پر کردن جای خالی باقیمانده نیز به روسیه متکی خواهد بود. اگر معامله‌های دیگری در این زمینه هنوز وجود داشته باشد، پشت درهای بسته انجام شده است. 
       
      ________________________________________
      تلخیص و ترجمه از mehdi persian برای میلیتاری
      ________________________________________
      منبع:
      https://www.thespacereview.com/article/4475/1
       
  • مرور توسط کاربر    0 کاربر

    هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.