RezaKiani

اتو اسکورزینی، خطرناکترین مرد اروپا

امتیاز دادن به این موضوع:

Recommended Posts

اتو اسکورزینی -فرمانده کماندوهای هیتلر- هنگامی شناخته شد که در برنامه های برون مرزی رادویی آلمان نازی -سپتامبر1943- به عنوان خطرناکترین مرد اروپا معرفی شد. او در هجوم هوایی موفقیت آمیزی که منجر به نجات موسیلینی -دیکتاتور ایتالیا- شد نقشی کلیدی بازی کرد. موسیلینی به صورت مخفیانه در مکانی تقریبا دست نیافتنی -گران کازو بلندترین کوه در قسمت ایتالیایی آلپ- زندانی شده بود.
این عملیات اولین موفقیت اسکورزینی به عنوان فرمانده کماندوهای هیتلر بود. به همراه موفقیتهایی که بعدها به دست آورد، رسانه های غربی نیز او را به عنوان خطرناکترین مرد اروپا معرفی کردند.

اتفاقات غیرعادی یک فرمانده کماندو می سازند:
اسکورزینی در سال 1908 به دنیا آمد و مانند پدر خود یک مهندس شد. او در وین -پایتخت اتریش- کار و زندگی می کرد. اسکورزینی بلندقد و تنومند بود و جای زخمی از دوئلی در دوران دانشجویی بر روی صورت داشت. در سال 1931 او به شاخه حزب نازی اتریش پیوست و تا آخر عمر از پیروان مسلک نازی باقی ماند.
2 جلوه غیر مهم در زندگی قبل از جنگ وی وجود داشت که بعدها مهم شدند:
1- در سال1934 او و نوعروسش برای گذراندن ماه عسل توسط موتور سیکلت به ناپل ایتالیا رفتند.
2- در 12 مارس 1938 هنگامی که آلمان نازی اتریش را ضمیمه خاک خود کرد، اسکورزینی قدرت رهبری و قضاوت خود را نشان داد. او ویلیام میکلاس -رئیس جمهور اتریش- را از کشته شدن توسط نازی های اتریش نجات داد. ارنست کالتنبرنر رهبر نازی های اتریش او را می شناخت و می دانست که میکلاس را نجات داده بود.
زمانی که جنگ دوم جهانی با هجوم آلمان به لهستان -اول سپتامبر1939- شروع شد، اسکورزینی ناگهان به خدمت نظامی وارد شد. او در 3 سال و نیم اول از زندگی نظامی خود نشانی از اینکه یک فرمانده کماندو در 2 سال آخر جنگ خواهد شد نشان نداد.
به عنوان یک مهندس، اسکورزینی در ابتدا به نیروی هوایی واگذار شد و فرض بر این بود که به یک واحد ارتباطات لوفت وافه -که او از قبل آن را می شناخت و امیدوار بود به آن وارد شود- ملحق شود. در اولین روز خدمت به او و دیگر کارآموزان گفته شد که مربیان آنها به لهستان فرستاده شده اند و آنها باید به خانه برگردند و بعدا تماس بگیرند. در پاسخ، اسکورزینی درخواست کرد تا آموزش خلبانی ببیند اما به دلیل سن زیاد -31 سال- درخواست او را رد کردند.
3ماه بعد به او گفته شد که می تواند داوطلب خدمت در بخش فنی وافن اس اس شود. لشکر وافن اس اس ارتش اختصاصی حزب نازی بود -که به همراه نیروی زمینی منظم آلمان می جنگید- و واحدهای داوطلب آن واحدهایی نخبه به شمار می آمدند.
تنها 11 نفر از همدوره ای های اسکورزینی -به همراه او- از سد امتحانات ورودی وافن اس اس گذشتند و به پادگان آموزشی لشکر اول وافن اس اس -که به لشکر محافظین شخصی هیتلر معروف بود- فرستاده شدند.
در نهم می 1940 -یعنی یک روز قبل از تهاجم آلمان به فرانسه- اسکورزینی به جای پایان دوره آموزشی فنی خود به برلین فرستاده شد. به او گواهی "متخصص فنی" داده شد و او به درجه گروهبان دومی رسید. با اشتیاق به شرکت در تهاجم به فرانسه -که در جریان بود- اسکورزینی فرمانده واحد توپخانه سنگین لشکر را متقاعد کرد که به عنوان افسر فنی اجازه داده شود که او به دنبال نیروهای آلمانی -که به سرعت خاک فرانسه را در می نوردیدند- روان شود.
سپس اسکورزینی به لکشر دوم وافن اس اس -لشکر رایش- منتقل شد و در سال بعد به عنوان افسر فنی این لشکر در تهاجم به روسیه شرکت کرد. در نهایت، او توانست در روسیه در یک عملیات جنگی واقعی شرکت کند و همچنین یک مدال صلیب آهنی دریافت کند. کمی بعد، او توسط ترکش کاتیوشاهای روسی از ناحیه پشت سر مجروح شد. او نپذیرفت که به خط عقب بازگردد و به جنگ به همراه لشکر رایش ادامه داد تا زمانی که درد معده و درد جراحت سرش او را مجبور کردند تا برای مداوا به وین بازگردد.
پس از خروج از بیمارستان او را به یک زاغه مهمات لشکر اول اس اس فرستادند. این وظیفه برای او دلسرد کننده بود و او درخواست کرد تا دوباره به واحد خود بازگردد. در این دوران او توانست که تعدادی از افسران اس اس را ملاقات کند و تمام نوشته هایی که در مورد عملیات کماندویی موجود بود بخواند. او نظراتش درباره جنگهای نامنظم را برای هرکس که خواستار گوش کردن به یک درجه دار فنی جزء بود شرح می داد.
استدلال اصلی اسکورزینی بر پایه تجربیات او در خط مقدم جبهه روسیه بود. عملیات عادی جنگی روز به روز توسط جنگهای نامنظم تحت شعاع قرار می گرفت. مقصود، ایجاد واحدهای مخصوص جنگهای نامنظم بود که بتوانند پشت خطوط دشمن وارد عمل شوند، در لباس دشمن بجنگند، خرابکاری کنند و اموری مانند اینها را انجام دهند.
سرانجام اسکورزینی در آوریل 1943 به سرفرماندهی وافن اس اس فراخوانده شد و او هنگامی که گفته شد وافن اس اس به دنبال یک افسر فنی آموزش دیده برای انجام وظایف خاص است شگفت زده شد. او فورا موافقت خود را اعلام کرد و به درجه سروانی رسید. او فرمانده واحد ویژه تازه تاسیس وافن اس اس شد و در پادگان آموزشی فریدنتال در نزدیک برلین شروع به کارکرد. واحد او ابتدا واحد ویژه اس اس فریدنتال و سپس واحد شکارچیان اس اس برلین نامیده شد. در نوامبر 1944 دوباره نام واحد او به واحد نبرد مرکزی اس اس تغییر یافت و واحد کوچک او تا 5 گردان گسترش یافت.
واحد ویژه فریدنتال اس اس :
تا سال 1943 ورماخت نیازی به داشتن یک واحد مخصوص برای عملیات نامنظم در عمق خاک دشمن نداشت. آلمان نیروی زمینی بزرگی -بهترین نیروی زمینی آن زمان را - در اختیار داشت و کسی نمی توانست جلوی آن را بگیرد. هیتلر نیازی نمی دید تا یک نیروی کوچک کماندویی را به کشورهای همسایه اش بفرستد. او به سادگی ارتش را می فرستاد تا به آنها هجوم برند و آنها را اشغال کنند.
برای عملیات در پشت خطوط دشمن در آن زمان دو واحد مختلف وجود داشت. برای گرفتن اهداف کلیدی -به همراه عنصر غافلگیری- از واحد نخبه چتربازان استفاده می شد. آنها تا زمان رسیدن قوای اصلی ارتش از این نقاط کلیدی دفاع می کردند. واحد دیگر هنگ براندبورگ از آبوهر -اطلاعات نظامی- بود. آنها به روانی زبانهای محلی را صحبت می کردند و در لباس دشمن به غافلگیری می پرداختند.
آنگونه که اسکورزینی بحث می کرد، این روش دیگر برای آلمان کفایت نمی کرد. جنگ برخلاف آلمان جریان می یافت و آلمان دیگر نمی توانست به سادگی با تهاجم و اشغال دشمن را از پیش رو بردارد و درنهایت به جایی رسیده بود که نیاز به داشتن یک واحد که واقعا در پشت خطوط دشمن فعالیت کند احساس می شد. واحدی که توان انجام فعالیتهای زیادی -مخصوصا خرابکاری در عمق خاک دشمن- را داشته باشد.
درحالیکه عملیات نامنظم در عمق خطوط دشمن شامل توسعه نظامی عملیات جاسوسی و خرابکاری توسط جاسوسان آلمانی بود، واحد جدید شروع به کار کرد. این واحد برای آوسلند اس دی -بخش امنیت خارجی- یعنی واحد خارجی جاسوسی سازمان امنیت کار می کرد. سازمان امنیت سازمانهایی مانند گشتاپو -پلیس مخفی- ، اس دی -امنیت داخلی-، آوسلند اس دی -امنیت خارجی-، اداره آگاهی و جوخه های مرگ -که در کشورهای تحت اشغال دست به کشتار وسیع می زدند- را دربرمی گرفت.
واحد جدید -زیر نظر وافن اس اس- باید توانایی حمله و خرابکاری بیشتری نسبت به یک جاسوس منفرد یا یک تیم جاسوسی کوچک می داشت. بنابر این در ابتدای سال 1943 اس اس به دنبال افسری بود که بتواند این واحد جدید را فرماندهی کند. آنها به دنبال کسی بودند که توانایی فرماندهی، قضاوت درست در وضعیتهای حساس، تجربه جنگی، توانایی های فنی داشته باشد و مهمتر از همه به مرام نازی وفادار باشد.
پس از کشته شدن هایدریش رئیس سازمان امنیت به دست وطن پرستان چک، کاتنبرنر -که قبلا رئیس حزب نازی اتریش بود- در سال1943 رئیس جدید سازمان امنیت شد. او اسکورزینی را از قبل می شناخت و با اینکه می دانست اسکورزنی با 35 سال سن فقط یک ستوان است اما او را مناسب برای فرماندهی واحد جدید می دانست.
اسکورزینی شروع به آموزش افرادش برای ماموریتهای ویژه ای که قصد آن را داشتند کرد. مهمترین آموزش او این بود که نوع عملیات آنها در پشت خطوط دشمن تا حدامکان باید بدون شلیک باشد. او این خطوط راهنما را چنین بیان می کرد" مردانم را به جلو می رانم ولی اسلحه ام را شلیک نمی کنم."
عملیات اواک "جستجو و نجات موسیلینی":
در 26 جولای 1943، زمانی که هیتلر فهمید متحد و دوست دیکتاتورش بنیتو موسیلینی توسط هموطنانش برکنار و بازداشت شده است، سروان اوتو اسکورزینی و کماندوهایش کاملا آماده عملیات بودند. مردم ایتالیا پس از 4 سال که وعده های پیروزی را از موسیلینی شنیده بودند بیشتر متصرفات خود را در شمال آفریقا از دست داده بودند و حال سیسیل -بزرگترین جزیره ایتالیا- نیز از دست رفته بود و متفقین آماده حمله به خاک اصلی ایتالیا می شدند. آنها از خودبزرگ بینی موسیلینی خسته شده بودند.
سرنگونی موسیلینی به سرعت و بدون خونریزی انجام شد. در نشستی در انتهای شب، اعضای مرکزی حزب فاشیست موسیلینی را به خاطر اشتباهاتش متهم کردند و در برابر او برای اولین و آخرین بار رای گیری کردند. روز بعد پادشاه موسیلنی را ویلای خود دعوت کرد و به او گفت که تمام ایتالیایی ها از او نفرت دارند و او باید که مقام خود را ترک کند. پس از ترک ویلای پادشاه ایتالیا، موسیلینی توسط دژبانهای ژاندارمری دستگیرشد. پادشاه ایتالیا، ژنرال بادوگلیو -رئیس ستاد مشترک ارتش- را به عنوان نخست وزیر موقت انتخاب کرد.
هیتلر با خشمی هولناک این اخبار را دنبال می کرد. خشم او نه تنها به خاطر سرنگونی دوستش بود بلکه به این خاطر بود که برای موسیلینی کاری از دستش بر نمی آمد. او نمی توانست با حمله به ایتالیا تلافی کند چرا که ایتالیا هنوز متحد جنگی او بود و دولت جدید ایتالیا به او اطمینان داده بود که در کنار او بایستد. برای هر دو طرف جنگ واضح بود که ایتالیا به زودی تغییر جبهه می دهد و موسیلینی را تسلیم نیروهای متفقین می کند. تمام آنچه هیتلرمی توانست انجام دهد این بود که موسیلینی را قبل از اینکه تحویل متفقین شود بیابد و او را نجات دهد تا بلکه بتواند او را دوباره به قدرت بازگرداند تا به عنوان دست نشانده نازیها در ایتالیا حکومت کند.
در 26 جولای 1943 -یک روز پس از بازداشت موسیلینی- اسکورزینی و 5 نفر از دیگر فرماندهان واحدهای نخبه نظامی به مقرفرماندهی هیتلر در پروس شرقی احضار شدند. در آنجا هیتلر بدون اینکه علت این ملاقات را بیان کند آنها را دید و پس از معرفی به سادگی از آنها دو سوال پرسید:
اول اینکه آیا شما با ایتالیا آشنا هستید؟ و دوم اینکه درباره ایتالیا چه فکر می کنید؟
به سوال اول تنها اسکورزینی بود که پاسخ مثبت داد، چرا که 9 سال قبل ماه عسلش را در آن کشور گذرانده بود. دیگران به سوال دوم پاسخهایی از روی سیاست می دادند از قبیل اینکه ایتالیا متحد آلمان است. اسکورزینی تصمیم به قمار گرفت و تنها جواب داد:" من یک اطریشی هستم، پیشوا!" این پاسخی کوتاه بود که معنای بزرگ در خود داشت. او می دانست که هیتلر در اصل اطریشی است و می دانست که اطریشی ها به صورت سنتی درباره ایتالیا چگونه فکر می کنند، چرا که اطریش مجبور شد پس از پایان جنگ اول جهانی مقداری از خاک خود را به ایتالیا بدهد.
قمار نتیجه داد. هیتلر دیگر فرماندهان را مرخص کرد و پس از آن به اسکورزینی گفت که در ایتالیا چه اتفاقاتی روی داده است. هیتلر به اسکورزینی گفت که ماموریتی با بیشترین اهمیت استراتژیک را به او واگذار می کند. او باید موسیلینی را قبل از اینکه به متفقین تحویل داده شود بیابد و نجات دهد.
برای آسودگی و پنهانکاری اسکورزینی تحت فرمان ژنرال اشتودنت -فرمانده لشکر چترباز- قرارگرفت. اشتودنت نیز در همان روز -به همان منظور- با تعداد زیادی چترباز به ایتالیا فرستاده شده بود. در ضمن اگر لازم به اشغال رم می شد، اشتودنت باید آمادگی های لازم را کسب می کرد. برای ایتالیایی ها اسکورزینی با یونیفرم واحد چترباز، آجودان ژنرال اشتودنت محسوب می شد.
پس از ملاقات با ژنرال اشتودنت در مقر هیتلر در همان شب، اسکورزینی به معاونش کارل رادل تلفن کرد و به او گفت که ماموریتی به وی محول شده است که نمی تواند درباره آن پشت تلفن صحبت کند. اسکورزینی از وی خواست تا آماده شود و لیست بلندی از تجهیزات مختلف -از تفنگ و مواد منفجره گرفته تا رنگ موی سیاه و ردای کشیشان- برای طلوع خورشید آماده کند. رادل همچنین باید 40 نفر از بهترین افراد واحد -مخصوصا کسانی که به زبان ایتالیایی مسلط بودند- انتخاب می کرد و به همراه 10 نفر از پرسنل بخش امنیت خارجی در یونیفرم چتربازان به سرفرماندهی آلمان در خارج از رم می فرستاد.
در 7 هفته ای که از پی آمد اسکورزینی هرچه بیشتر به واحدهای اطلاعاتی آلمان کمک می کرد تا بتوانند محل نگهداری موسیلینی را بیابند و اطلاعات تاکتیکی لازم را برای نقشه عملیات نجات وی فراهم کنند. به عبارتی دیگر، به علاوه استفاده از منابع اطلاعاتی زیادی که آلمانها در ایتالیا داشتند، اس اس -تحت فشار هیتلر- مجبور به استفاده از طالع بینان و روانشناسان برای یافتن مکان موسیلینی شد. در طی آن 7 هفته ایتالیایی های بدگمان 3بار جای موسیلینی را عوض کردند تا کوشش برای نجات وی را ناکام گذارند و نگهبانهای زیادی از ژاندارمری برای محافظت از موسیلینی بکارگمارده شدند. 3 بار محل او توسط آلمانها شناسایی شد و 3 بار قبل از اینکه به محل نگهداری او حمله برده شود ایتالیایی ها او را جابجا کردند.
اولین بار موسیلینی را به جزیره کوچک پونزا در سواحل ناپل فرستادند. هنگامی که آلمانها به این اطلاعات پی بردند قبلا موسیلنی جابجا شده بود. سپس فهمیدند که او را در جزیره کوچک لامادالنا نزدیک جزیره ساردنی در 150 مایلی غرب خاک اصلی ایتالیا نگهداری می کنند. اسکورزینی یکی از کماندوهایی را که به ایتالیایی صحبت می کرد را در لباس یک ملوان، به آن جزیره فرستاد. چند روز بعد او گزارش کرد که موسیلینی را در ویلایی از فاصله دور دیده است. اسکورزینی با 1 فروند بمب افکن هاینکل111 برای برداشتن عکسهای هوایی به آن محل رفت. بمب افکن توسط جنگنده های متفقین سرنگون شد و در دریا افتاد اما اسکورزینی و خدمه بمب افکن توسط یک ناوشکن ایتالیایی نجات یافتند. قبل از اینکه آلمانها به جزیره لامادالنا هجوم برند فهمیدند که موسیلینی توسط یک هواپیمای آبنشین به مکانی نامعلوم منتقل شده است.
محل جدید نگهداری موسیلینی توسط هربرت کاپلر -وابسته پلیس آلمان در سفارت رم- کشف شد. او یک پیام رادیوی پلیس ایتالیا را که درظاهر بی معنی بود شنود کرد که در مورد آمادگی در اطراف گران ساسو بود. تجربه و بدگمانی کاپلر او را به این سمت راهنمایی کرد که موسیلینی را در هتل ویژه اسکی بازها در بالای کوه گران ساسو نگه می دارند. تنها راه دسترسی به او توسط تله کابینی بود که از دره پایین به بالای کوه کشیده شده بود. اطلاعات بیشتر آلمانها را متقاعد کرد که موسیلینی احتمالا در آن کوه زندانی است.
آلمانها اکنون کاملا سراسیمه بودند. در سوم سپنامبر1943 متفقین به خاک اصلی ایتالیا حمله کردند و در هشتم سپتامبر ایتالیا به متفقین تسلیم شد و در روز بعد متفقین در شمال -نزدیک ناپل- پیاده شدند. ایتالیا هنوز به دشمن آلمان بدل نشده بود اما دیگر متحد آلمان نبود و آلمانها در ضیق وقت قرارداشتند. تدارکات نه تنها به خاطر وضعیت جدید سیاسی در حداقل بود بلکه بمبارن سنگین متفقین پایگاه های آلمان را در نزدیک رم در هم کوبیده بود.
اینبار اسکورزینی با یک فروند هاینکل111 بر فراز گران ساسو به پرواز درآمد و با یک دوربین دستی عکسهایی از محل تهیه کرد. پس از بازگشت وی یک نقشه ساده حمله به سرعت توسط ژنرال اشتودنت، هارالد مورس-یکی از فرماندهان چترباز- و اسکورزینی تهیه شد. نقشه ساده بود اما راحت نبود.
• 12 فروند گلایدر هجومی دی اف اس230 -که هرکدام ظرفیت حمل 9 سرباز و 1 خلبان را داشتند- باید از هواپیماهایی که آنها را تا گران ساسو یدک می کشیدند جدا می شدند. هر گلایدر با 1 دقیقه فاصله از گلاید قبلی جدامی شد. خلبانان گلایدر باید با باد وحشی در ارتفاع بالای 9500پا می جنگیدنذ و در یک زمین کوچک در نزدیکی هتل اسکی فرود می آمدنذ. هتلی که توسط صخره ها و شیبهای تند از هر طرف محاصره شده بود.
• بر روی زمین، کماندوها باید به هتل -جایی که فرض شده بود موسیلینی را در آن نگه می دارند- هجوم می بردند تا هرچه سریعتر -قبل از اینکه نگبانان بتوانند به موسیلینی شلیک کنند- او را آزاد کنند. نگهبانان ایتالیایی باید شکست می خوردند و قله امن می شد.
• نیروی دوم که توسط سرگرد مورس هدایت می شد همزمان باید با خودروهای شنی دار به ایستگاه تله کابین در دره حمله می کرد و آنجا را اشغال می نمود.
• پس از آن باید موسیلینی توسط یک هواپیمای سبک از گران ساسو فراری داده می شد.
نیروهای هوابرد -جمعا108نفر- از 81 چترباز در 9 گلایدر و 25 نفر از افراد واحد اسکورزینی تشکیل شده بودند. کماندوها و یک "میهمان" در 3 فروند گلایدر سوار شده بودند. "مهمان" مخصوص اسکورزینی ژنرال فرناندو سولتی -فرمانده ژاندارمری ایتالیا- بود که توسط کماندوهای اسکورزینی ربوده شده بود و به اجبار سوار گلایدر اسکورزینی شده بود. اعتقاد بر این بود که حضور او در حمله باعث بیشتر گیج شدن نگهبانها می شد.
زمانی برای تغییر نقشه ها نبود و خلبانان یدک کش -که گلایدرها را می کشیدند- باید به سادگی هواپیمایی را که توسط افسر اطلاعاتی ژنرال اشتودنت هدایت می شد، دنبال می کردند.
با وجود گرفتاری های قبل و بعد از هجوم، عملیات در دوازدهم سپتامبر1943 یک موفقیت تمام عیار بود. تنها مجروحین متعلق به آخرین گلایدر بودند که درهنگام فرود آمدن دچار سانحه شد و چند نگهبان ایستگاه تله کابین در دامنه کوه. هیچ کس در طی عملیات کشته نشد.
گلایدر حامل اسکورزینی در ابتدا گلایدر دوم در ردیف خود بود اما در طی پرواز، هواپیمای یدک کشی که خلبان آن نقشه را داشت مجبور شد که از جلوی ردیف کنار رود و خلبان یدک کشی که گلایدر اسکورزینی را به دنبال می کشید ناگهان خود را بدون نقشه در جلوی کاروان دید. اسکورزینی با چاقوی خود پنجره کوچکی در کف گلایدر بوجود آورد و با تکیه بر مسیری که قبلا برای عکس برداری طی کرده بود و عکسهایی که گرفته بود خلبان هواپیمای یدک کش را در مسیر صحیح هدایت کرد.
پس از فرود در نزدیک هتل، اسکورزینی درحالیکه ژنرال سولتی را به جلو هل می داد به جستجوی نزدیک ترین در هتل پرداخت. در این هنگام موسیلینی را از پنجره یکی از اتاقهای طبقه دوم دید و این امر به تعیین مکان دقیق موسیلینی کمک زیادی کرد. اسکورزینی فریاد زد تا موسیلینی به داخل برود تا از برخورد اتفاقی گلوله به وی جلوگیری شود و سپس در هتل منفجر شد. نگهبانان ایتالیایی وقتی که فریاد ژنرال سولتی را شنیدند که می گفت شلیک نکنند بیشتر سردرگم شدند و کمتر از یک دقیقه بعد اسکورزینی در اتاق موسیلینی را شکست و -در حالیکه 2 نفر دیگر از کماندوهایش از پنجره داخل شدند- نگهبانان او را خلع سلاح کرد. پس از اینکه امنیت موسیلینی در اتاقش تامین شد، اسکورزینی به موسیلینی سلام نظامی داد و اظهار داشت که او توسط هیتلر برای نجات وی فرستاده شده است.
در طی چند دقیقه تمام نگهبانان ایتالیایی مستقر در هتل و ایستگاه بالایی تله کابین بدون حتی یک شلیک خلع سلاح شدند و در پایین کوه سربازان سرگرد مورس پس از رد و بدل کردن یک تیراندازی کوتاه ایستگاه پایین کوه را گرفتند. موسیلینی در بیرون از هتل منتظر هواپیمای سبکی بود که قراربود او را ه سوی ایمنی ببرد.
هواپیمای لک لک، یک هواپیما دو نفره سبک بود که توسط سروان هنریش گرلاخ -خلبان شخصی ژنرال اشتودنت- هدایت می شد. پس از اینکه او با موفقیت فرود آمد، اسکورزنی خود را به زور در محفظه کوچک بار -در پشت اتاقک هواپیما- چپاند. او بعدها توضیح داد که در صورتی که اتفاقی برای موسیلینی می افتاد او دوست نداشت که به هیتلر گزارش آن را شخصا بدهد. او ترجیح می داد بمیرد تا اینکه بگوید پس از نجات موفقیت آمیز موسیلینی، او در برخورد با کوه ها کشته شده است.
سروان گرلاخ نیز نگرانی های خاص خود را داشت. باند برای بلند شدن موفقیت آمیز بسیار کوتاه بود و در میانه آن چاله بزرگی بود که در عکسهای هوایی گرفته نشده بود. وزن هواپیما توسط اسکورزینی سنگین شده بود و فشار هوا در ارتفاع 9500 فوتی کمتر از آن بود که نیروی کافی برای بلند شدن هواپیما تهیه کند.
او به چتربازان گفت که هواپیما را با دست نگه دارند و سپس گاز هواپیما را تا آخر بازکرد و آنگاه به چتربازها علامت داد تا هواپیما را رها کنند. پس از رسیدن به چاله گرلاخ فرمان هواپیما را اندکی به عقب کشید و هواپیما کمی از زمین بلند شد و پس از عبور از گودال دوباره به زمین افتاد.با اعصابی پولادین، گرلاخ پس از رسیدن به پرتگاه انتهای باند به پایین شیرجه زد و سپس به آهستگی فرمان هواپیما را به عقب کشید تا هواپیما در ارتفاع درختان قرار گرفت و برای اجتناب از درگیری با جنگنده های متفقین در همین ارتفاع پرواز کرد. او به مسافرانش نگفت که پس از این که بلند شدند، موتور هواپیما آسیب دیده است و خوب کار نمی کند.
آنها در یک پایگاه هوایی آلمان در نزدیک رم فرود آمدند. در آنجا موسیلینی و اسکورزینی سوار بر یک بمب افکن به وین رفتند و سپس موسیلینی با هواپیمایی دیگر در همان روز به اقامتگاه هیتلر برده شد.
تمام افراد کلیدی این عملیات استحقاق ترفیع و مدال داشتند. اسکورزینی به درجه سرگردی رسید و یک قطعه مدال صلیب شوالیه دریافت کرد و معروف شد. هربرت کاپلر -پلیسی که مکان موسیلینی را یافت- نیز ارتقا یافت و مدال گرفت. سروان گرلاخ به خاطر انجام دادن یکی از سخت ترین بلندشدنها در طول تاریخ هوانوردی به مدال صلیب شوالیه دست پیدا کرد. و تعداد دیگری از خلبانها، پرسنل اطلاعاتی و نظامی -از جمله کارل رادل معاون اسکورزینی- ارتقا درجه یافتند و یا مدال گرفتند.
اسکورزینی در سال 1944:
پس از موفقیت در عملیات نجات موسیلینی، اسکورزینی و کماندوهایش به پایگاهشان بازگشتند و تمرینات خود را به منظور عملیاتهای ویژه آینده ادامه دادند. او اکنون می توانست واحد خود را گسترش دهد و نیز به تدریج بر دیگر واحدهای ویژه آلمان از نظر عملیاتی و آموزش مسلط می شد. در میان این واحدها، غواصان خرابکار نیروی دریایی و خلبانان انتحاری نیروی هوایی بودند -که از روی خلبانان کامیکازه ژاپنی الگو برداری شده بودند- و به اسکادران لئونیداس شهرت داشتند. این اسکادران از خلبانهای داوطلب تشکیل شده بود که با نمونه خلبان دار موشکهای وی1 پرواز می کردند و با بمب افکنهای کاجی 200 -اسکادران عملیات ویژه لوفت وافه- به محل پرتاب حمل می شدند. کاجی 200 از هواپیماهای آلمانی و نیز هواپیماهای متفقین که به غنیمت گرفته شده بودند استفاده می کرد. آنها بیشتر پروازهای بخش امنیت خارجی را انجام می دادند و به همان منظور بکار گرفته می شدند که کماندوهای اسکورزنی در روی زمین بکارمی رفتند.
وی1 های خلبان دار با موفقیت آزمایش شدند و تعدادی از آنها ساخته شد اما در مقابل، اسکادران کاجی200 از نظر روحیه و عملی در وضعی نامناسب بود. در مرحله پایانی جنگ برای تمرین پرواز این خلبانان انتحاری سوخت کافی وجود نداشت و اسکورزینی با شرایطی خلبانهای انتحاری را در واحد خود پذیرفت. بمب افکنها، موشکها و سوختها در اختیار اسکادران کاجی200 ماند که با اختراع موشکهای هوا به زمین جدید، استفاده از این موشکها را بر خلبانهای انتحاری آموزش ندیده ترجیح می دادند.
در بیستم جولای 1944، هنگامی که گروهی از افسران عالی ارتش سعی در سرنگونی هیتلر کردند، اسکورزنی نقشی مهم -اما نه قطعی- در نجات رژیم نازی بازی کرد. وقتی او از کودتا آگاه شد با عجله به سرفرماندهی اس دی در برلین رفت و در فرونشاندن اغتشاش در آنجا کمک کرد. یک دسته از کماندوهایش را فراخواند تا به امنیت ساختمان کمک کنند و سپس به سرفرماندهی نیروهای زرهی رفت. سرفرماندهی زرهی اختیار مرکز آموزشی زرهی برلین را -که دارای تانک بود- در دست داشت. تانکهای این مرکز قبلا با دستوراتی که از افسران کودتاچی دریافت کرده بودند در خیابانهای برلین به راه افتاده بودند اما با هوشیاری دستور گرفته بودند که از درگیری اجتناب کنند و مانند یک تمرین معمولی رفتار کنند. این امر، تانکها را برای کودتاچیان غیرقابل استفاده کرده بود. پس از اینکه افسرگماشته لشکر زرهی از کمک به اسکورزنی سرباز زد و گفت که فقط از دستورات فرماندهش اطاعت می کند، اسکورزینی به خانه ژنرال اشتودنت در برلین رفت. در آنجا دو افسر آماده دستورات آتی بودند. سپس اسکورزنی به فرماندهی اس دی بازگشت و با تعدادی از ماموران اس دی به سرفرماندهی کودتاچیان در ساختمان سرفرماندهی ذخیره ارتش رفت. در آنجا تعدادی از فرماندهان کودتا دستگیر و تعدادی اعدام شده بودند. اسکورزینی کنترل آنجا را به دست گرفت و اعدام ها را متوقف کرد و باقی مانده رهبران کودتا را به زندان گشتاپو منتقل کرد و تا 36 ساعت بعد به عنوان فرمانده در آنجا ماند. پس از این واقعه اعتماد هیتلر به وی بیشتر شد و از او قدردانی کرد.
3ماه بعد، به عنوان نتیجه شرکت افسران بلندپایه آبوهر در کودتا، آن را منحل کردند و وظایف آن به اس اس منتقل شد. هنگ براندبورگ -که ماموریتهای پشت خطوط آبوهر را انجام می داد- نیز منحل شد اما بیشتر سربازان آن به واحد در حال توسعه اسکورزنی پیوستند و در عملیات ویژه آخر او نقشی کلیدی بازی کردند.
در اکتبر1944، هنگامی که دیکتاتور مجارستان -میکلوس هورثی که متحد هیتلر بود- شروع به مذاکره پنهانی با روسیه کرد تا تسلیم روسیه شود، هیتلر واحد کماندویی اسکورزینی را فرستاد تا هورثی را مجبور کند که مذاکرات را متوقف کند. کماندوها پسر هورثی را دزدیدند و با هواپیمایی او را به آلمان آوردند. وقتی که این امر هورثی را برای توقف مذاکرات قانع نکرد، کماندوهای اسکورزینی به دژی که هورثی در آن قرار داشت هجوم بردند و با ترکیبی از کلمات و آتش مسلسل اسکورزینی آنجا را گرفت و هورثی را با یک نخست وزیر طرفدار آلمان عوض کرد.
عملیات گریفین:
پس از بازگشت از مجارستان، هیتلر اسکورزینی را به درجه سرهنگ دومی ارتقا داد و ماموریتی جدید به وی محول کرد. به عنوان قسمتی از نقشه تهاجم آلمان در جنگل آردن -آخرین عملیات تهاجمی آلمان درجبهه غرب- هیتلر پیشنهاد کرد که سربازان اسکورزنی که به زبان انگلیسی مسلط هستند با لباس و تجهیزات سربازان آمریکایی به پشت خطوط متفقین نفوذ کنند و در پشت جببه متفقین آشفتگی ایجاد کنند تا حمله اصلی آلمانها بهتر انجام شود. به علاوه جیپهای غنیمت گرفته شده از متفقین، آلمانها از تانکها پانتر و دیگر خودروهای آلمانی که دوباره رنگ شده بودند تا به نظر خودروهای متفقین بیایند نیز استفاده می کردند. برای مدتی محدود اسکورزینی فرمانده واحد موقتی شد که تیپ150 اس اس نامیده شد.
طرح هیتلر کاملا موفقیت آمیز بود. علاوه بر خسارت مستقیمی که فعالیتهای اسکورزینی در لباس سربازان آمریکایی -بیشتر از لباس دژبان استفاده شد- وارد می کرد، اخبار فعالیتهای آنان -که توسط متفقین ردیابی می شد- عکس العملی را باعث شد که خود خسارت بیشتری برای متفقین دربرداشت. ترافیک افسران، نیروهای کمکی و تدارکات متفقین بالا رفت و با ایجاد نقاط بازرسی زیاد در طول مسیر، حرکت کاروانهای متفقین کند و کندتر شد. برای شناسایی آمریکایی های اصیل نه تنها برگه های شناسایی بازدید می شد بلکه سوالات بی اهمیتی از آمریکا نیز پرسیده می شد چرا که بدگمانی آشکاری در بین آمریکایی ها به خاطر اوراق شناسایی بوجود آمده بود.
هنگامی که چند تن از آمریکایی های تقلبی اسکورزینی دستگیر شدند، به بازپرسان خود گفتند که ماموریت آنها این بوده است که به پاریس برسند و فرمانده نیروهای مشترک متفقین -ژنرال آیزنهاور- را ترور کنند. این یک دروغ بود اما آنها هنچنین گفتند که فرمانده آنها اسکورزینی است که این یکی حقیقت داشت و چون متفقین اسکورزینی را می شناختند باور کردند که او می خواهد آیزنهاور را از سر راه بردارد. در نتیجه آیزنهاور برای مدتی طولانی در دفترش حبس شد و نگبانان او را به تعداد زیادی افزایش دادند.
در حقیقت، اسکورزینی عملیات گریفین را یک خطا می دانست چرا که تعلل های زیادی در آن وجود داشت. تنها تعداد کمی از کماندوهای او در این عملیات شرکت کرده بودند و باقی آنها باید مانند سربازان معمولی می جنگیدند. اگر او ازهمه توانش بهره می برد می توانتس خسارت بیشتری در پشت خطوط آمریکایی ها وارد کند.
انتهای جنگ:
این عملیات هجومی، آخرین عملیات ارتش از رمق افتاده آلمان بود. در ماه های بعدی که آلمان ناگهان از دو طرف شروع به واگذاری زمین به مهاجمان کرد، اسکورینی مهارت بالای خود را به عنوان یک فرمانده نظامی برای آخرین بار نشان داد. او یک موضع دفاعی آلمان را در کنار رود اودر -50مایلی شرق برلین- برای دوره ای حیاتی با موفقیت نگه داشت. هیتلر دوباره او را فراخواند و به او یک قطعه مدال صلیب شوالیه با برگهای بلوط اهدا کرد و او را به یک سرکشی به جبهه درحال فروپاشی شرق فرستاد. او در طی این بازدید، زادگاهش وین را دید که درحال سقوط به دست روسها بود. او با عجله به وین رفت اما برای نجات شهر دیر شده بود و او به زودی وین را ترک کرد.
2روز قبل از خودکشی هیتلر در زیرزمین اقامتگاهش در برلین، اسکورزینی به آخرین ماموریتش فرستاده شد. او باید به باواریا -در جنوب آلمان می رفت و فرماندهی نیروهای آلمانی را در تلاشی تلخ برای دفاع از جایی که دژ آلپی نامیده می شد برعهده می گرفت. هنگامی که او به آنجا رسید دیگر چیزی برای فرماندهی باقی نمانده بود. 10 روز بعد جنگ تمام شد و خطرناک ترین مرد اروپا تسلیم شد. واحد او که برای دفاع از دژ آلپی فرستاده شده بود در شهر لینز اطریش -زادگاه هیتلر- تسلیم شد.
در دادگاه نورنبرنگ -که پس از جنگ برپا شد- او را به جرم جنایات جنگی در عملیات گریفین متهم کردند اما پس از اینکه فرمانده نیروهای ویژه انگلیس بیان کرد که نیروهای ویژه متفقین نیز بعضی وقتها به جنگ در لباس دشمن می پرداختند تبرئه شد.
پس از اینکه از اردوگاه اسرای جنگی بیرون آمد، اسکورزینی مدتی طولانی پنهان شد و سپس به اسپانیای فرانکو گریخت. مانند دیگر نازی ها او به آرژانتین رفت و سالها به عنوان یک مشاور امنیتی کارکرد. او ظاهرا محافظ شخصی زن دیکتاتور آرژانتین، اوا پرون شد. او همچنین مشاور امنیتی جمال عبدالناصر نیز بود. اسکورزینی در اسپانیا به شغل قبل از جنگ خود بازگشت و با ایجاد یک شرکت موفق فنی در آنجا تبدیل به یک میلیونر شد. او تا زمان مرگش در سال 1975 یک نازی متعصب باقی ماند.

نویسنده: رضاکیانی موحد
منبع :مجله جنگ افزار
تصویر
تصویر
تصویر
این عکسها هم مربط به آزادکردن موسیلینی هستند:
تصویر
تصویر
http://usera.imagecave.com/rezakiani/otto/generalspoletilrg.jpg

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
ممنون مقاله جالبی بود،اگه میشه این جور مقاله ها رو خلاصه تر بنویس چون از روی مانیتور خوندن این مطالب بلند خیلی سخته.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
اقاي كياني دستت درد نكنه واقعا مقاله جالب بود به من يكي كه خيلي حال داد icon_cool

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
محمد جان خدا خیرت بده. تا دیروز که با تاریخ سگه و گرگه و شغاله مخالف بودی . پس به سلامتی به جمع طرفداران تاریخ پیوستی؟! خوب مبارکه انشاالله. ولی خداوکیلی تاریخ خوندن حال نمی ده؟ فیلدمارشال عزیز سلام. می تونی متن رو کپی کنی داخل یه فایل ورد بعد سرفرصت بخونیش. یا پرینتش کنی. یا اصلا خود مجله رو بخر. این مقاله توی شماره 25 مجله جنگ افزار چاپ شده بود. مرسی از توجهتون.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
خسته نباشيد دستت درد نكنه چه طور يك تاپيك در رابطه تاريخ جنگ و جنگجويان به پردازيم icon_cool

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
با سلام و خسته نباشید مقاله ی بسیار زیبایی بود. چند پیشنهاد: 1.در مورد نیروهای ویژه به خصوص از جنگ جهانی دوم به اینطرف مطلب بذارید. 2.در مورد نیروهایی که بازی کماندوز بر طبق آن ساخته شد نیز مطلب بذارید. 3.بیشتر به خود عملیات و نحوه ی اجرای آن بپردازید.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
خطرناک ترین مرد اروپا
ماجراهای واقعی از یک دورگه عجیب
مهندس اسکورزینی متولد وین اتریش در با نام کوچک اتو زمانی در اروپا به شهرت رسید که توسط بخش برون مرزی رادیو المان در سپتامبر 1943 بعنوان خطرناک ترین مرد اروپا معرفی شد. اما دنیا اورا با عملیات نجات بنیتو موسولینی میشناسد که در گران کازو در اسارت به سر میبرد و توجه داشته باشید که گران کازو بلند ترین بخش ایتالیایی رشته کوههای الپ به شمار میرود و بدین ترتیب او به دلیل مهارت شجاعت و قدرت رهبری ذاتی تبدیل به یکی از مهمترین کماندوهای تاریخ گردید . او در12 ژوئن 1908 در وین اتریش متولد شد فرزند یک مهندس اتریشی که البته اتو نیز راه پدر را دنبال کرد. او نیز در رشته مهندسی تحصیل کرد و مشغول به کار در وین گردید و اتوی بلند قد و تنومند بصورت دیوانه وار شیفته نظامی گری بود. در 1934 اتو ازدواج کرد سپس با همسرش با یک موتور سیکلت برای ماه عسل به ایتالیا مسافرت کرد و این سفر برای کسانی که او را میشناختند بسیار غیر عادی به نظر میامد. سال 1938 برای اتریش سال غم انگیزی بود.سربازان نازی اتریش را تصرف و ضمیمه خاک رایش نمودند و اصولا اتریشی ها همیشه با نگاهی تحقیر آمیز به آلمانی ها نگاه میکنند و برایشان بسیار سخت بود تصرف کشورشان بدست سربازان آلمانی … اما اتو در این مرحله نیز وجود و جوهره خود را نشان داد او توانست تا جان ویلیام میکلاس را نجات دهد .میکلاس رئیس جمهور اتریش در ان زمان بود. نازی ها قصد داشتند تا اورا به قتل برسانند هرچند اسکورزینی در 1931 به شاخه نظامی خزب نازی اتریش پیوست ولی تمایلات قوی اتریشی او اجازه نمیداد تا رئبس جمهور کشورش به دست دشمن اشغال گر کشته شود. در این زمان داستان به گوش ارنست کالتنبرنر رسید او رهبر حزب نازی اتریش بود. با شروع جنگ دوم اتو به ارتش پیوست تا به ارزوی دوران جوانیش یعنی خلبانی برسد ولی سن زیاد باعث شد تا لوفت واقه (نیروی هوایی رایش ) از پذیرش او خودداری نماید. سپس او به عنوان داوطلب وارد خدمت در واقن اس اس گردید که بهمراه نیروی زمینی ارتش المان میجنگید. این واحد جز ذبده ترین واحدهای ارتش المان به شمار میرفت. تنها 11 نفر بهمراه اتو توانستند امتحانات ورودی وافن اس اس را بگذرانند و وارد پادگان اموزشی لشگر وافن اس اس شوند. لشگر وافن اس اس در واقع لشگر محافظین شخصی هیتلر بودند. یک روز قبل از تهاجم ارتش نازی به فرانسه در 9 مه 1940 او به برلین اعزام شد تا بعنوان یک گروهبان دوم گواهینامه فنی خود را دریافت نماید. با اصرار فراوان به فرمانده واحد توپخانه سنگین او را متقاعد ساخت تا بعنوان یگ تکنسین فنی بهمراه این نیرو به فرانسه برود. سپس او به واحد فنی لشگر دوم وافن اس اس منتقل شد و در نهایت توانست در یک جنگ واقعی شرکت نماید. در روسیه با ترکش یک کاتیوشا در پشت سر زخمی شد و بدلیل بیماری شکم ارتش او را مجبور به بازگشت به اتریش نمود. هرچند او به سختی مخالفت کرد ولی در نهایت به وین بازگشت. حالا اتو یک نشان صلیب آهنی برای این اتقاق دریاقت کرده بود. بعد از بهبودی تو را به یک زاغه مهمات نظامی فرستادند اتو بسیار دلسرد شد ولی در این دوران او شروع به مطالعه تمامی کتابهای موجود در مورد نیروی های کماندویی سیستمهای آموزشی در کشورهای مختلف را مطالعه کرد. با بسیاری از افسران اس اس ملاقات میکرد و به تبادل نظر با تمامی کسانی که علاقمند صحبت با یک افسر جز بودند میپرداخت . استدلال او خلق یک نیروی توانا بود که بتواند در پشت خطوط دشمن به اجرای انواع عملیاتهای خرابکاری بپردازد. او از تجربیات جبهه روسیه دریافته بود که ارتش نازی نیاز مبرمی به تربیت چنین واحدهایی دارد زیرا اجرای عملیاتهای روزانه عادی را تحت شعاع قرار میدهد. در اوریل 1943 از طرف سرفرماندهی وافن اس اس پیشنهادی را دریافت کرد ..وافن اس اس به دنبال افسری بود که بتواند علاوه بر داشتن توانایی های فنی عملیاتهای خاصی را اجرا کند . بدون هیچگونه مخالفت اتو این پیشنهاد را پذیرفت و به درجه سروانی ارتقا یافت . حالا اتو اسکورزینی داستان ما فرمانده واحد ویژه تازه تاسیس وافن اس اس شده بود. تا سال 1943 ارتش نازی داشتن نیروی ویژه را یک الزام نمیدید انها دارای بهترین نیروی زمینی دنیا بودند ورماخت هیچ نیروی را در مقابل خود نمیدید که یارای مبارزه یا مقاومت داشته باشد و برای انجام عملیاتهای خاص یا گرفتن اهداف کلیدی انها از نیروی های چتر باز یا واحد مخصوص براندنبورگ در اب وهر با همان سرویس اطلاعات ارتش استقاده میکردند . این واحد از بهترین سربازان المانی بودند که میتوانستند به زبانهای بومی به روانی صحبت کنند. ولی در 1943 جنگ برخلاف میل المانها پیش میرفت آنها نمیتوانستند دیگر به اسانی نیروهای دشمن را از پیش رو بردارند و حالا نیاز به نیرویی ویژه در ارتش المان حس میشد. اتو فرمانده یک واحد تازه تاسیس بود که در ابتدا واحد اس اس فریدنتال نامیده میشد سپس به واحد شکارچیان اس اس برلین تغییر نام داد و در نهایت واحد نبرد مرکزی اس اس نام گرفت . واحد کوچک اتو به 5 گردان گسترش پیدا کرد. انها باید در عمق خاک دشمن به عملیات بپردازند که این وظیفه ایی جدید در ارتش المان بود و بسیار جذاب بود. در این زمان سازمان امنیت المان که از واحدهای مختلفی مانند گشتاپو یا اس دی که همان سازمان امنیت داخلی بود یا آوسلند اس دی ( سازمان امنیت خارجی ) اداره اگاهی و جوخه های مرگ تشکیل شده بود سرپرستی این واحد را بدست گرفت و واحد اتو به سازمان اوسلند اس دی ملحق گردید. ارزیابی سازمان این بود که یک نیروی سازمان داده شده بیشتر از یک تیم جاسسوسی کوچک موثر واقع میگردد . برداشت سازمان این بود که این نیرو نیاز به فرماندهی دارد که علاوه بر قدرت رهبری و سازماندهی و فرماندهی به مرامهای حزبی نیز وفادار باشد. بعد از قتل هایدریش رهبر این سازمان به دست وطن پرستان چکی ارنست کاتنبرنر رهبر سابق حزب نازی اتریش رئیس سازمان اوسلند اس دی شد او میدانست علیرغو همه شایستگی ها اسکورزینی در 35سالگی هنوز یک ستوان است او را به فرماندهی این واخد نیروهای ویژه منصوب کرد. هدف اسکورزینی تربیت نیروهایی بود که بتوانند در پشت خط نیروهای دشمن بدون استفاده از اسلحه دشمن را بقتل برسانند. در جولای 1943 بعد از یک جلسه در ایتالیا پادشاه موسولینی را برکنار کرد. شکستهای نیروهای ایتالیایی در جبهه های مختلف از دست رفتن متصرفات در افریقای شمالی و تارضایتی مردم ایتالیا دلیل برکناری دوست نزدیک هیتلر بود. پادشاه ژنرال بادوگیلیو را به جای موسولینی منصوب کرد و اوبعد از ترک ویلای پادشاه ایتالیا به دست ژاندرمهای ایتالیایی دستگیر شد . هیتلر خشمگین عملا نمیتوانست کاری انجام دهد از طرفی ایتالیا هنوز متحد انها به شمار میرفت و دولت جدید به هیتلر اطمینان داده بود در جنگ در کنارشان خواهد ماند و از طرف دیگر او میدانست بزودی ایتالیا تسلیم متفقین میشود و دوست نزدیکش را تسلیم خواهد کرد . پس هیتلر تصمیم گرفت قبل از این اتفاق موسولینی را نجات دهد و با سرنگونی دولت کنونی مجددا موسولینی را به قدرت برساند . برای اجرای عملیات اسکورزینی بهمراه 5 نفر از دیگر فرماندهان مشهور المانی به اقامتگاه هیتلر در پروس شرقی دعوت شدند . این افراد باید به دو سال پیشوا پاسخ میدادند . ایا ایتالیا را میشناسید و در مورد این کشور چه فکر میکنید . اسکورزینی ماه عسل را در این کشور گذرانده بود و بخوبی ایتالیا را میشناهت و در پاسخ به سئوال دوم او گفت من اتریشی هستم پیشوا … از جایی که خود هیتلر نیز یک اتریشی بود میدانست احساس اتریشی ها نسبت به ایتالیایی ها چیست جرا که در پایان جنگ اول اتریش مجبور شد بخشی از خاک کشورش را به ایتالیا واگذار نماید. … هیتلر در انتخاب او تردید نکرد. دستور نجات موسولینی قبل از اسارات به دست متفقین بود . برای کاور عملیات واحد اسکورزینی به واحدهای تحت امر ژترال اشتودنت فرمانده لشگر چتر باز المان منتقل گردید . برای فریب اذهان از دو روز قبل بخشی از واحدهای تحت امر اشتودنت به ایتالیا منتقل شدند . المانها از این کار دو هدف را دنبال مبکردند نخست اسکورزینی بعنوان یکی از اجودانهای اشتودنت معرفی میشد و دیگر اگر نیاز به تصرف رم بود این واحدها میتوانستند به اسکورزینی و موسولینی بعد از ازادی کمک کنند. بعد از ملاقات با اشتودنت اسکورزینی به معاونش کارل رادل تلفن زد به کارل گفت که ماموریت مهمی در پیش است که نمیتواند از پشت تلفن برایش توضیح دهد ولی لیست بلند بالایی از مهمات بهمراه رتگ موهای مشکی و ردای کشیشی درخواست کرد و میشد جهره متعحب کارل را تجسم کرد که با خود میگفت was macht er denn da? Sheisse ! ماموریت دیگر رادل انتخاب 40 نفر از بهترین سربازان مسلط به زبان ایتالیایی با لهجه سلیس محلی بود. این افراد به یکی از مقرهای سرفرماندهی المان در ایتالیا خارج از رم اعزام شدند در خارج از شهر ساکن شوند. در هفته های بعد تمامی تلاش منابع اطلاعاتی المان و نازیها صرف یافتن مکان دقیق نگهداری موسولینی شد. اطلاعات بسیار لازم بودند تا به وسیله ان اسکورزینی بتواند تاکتیهای مورد نیاز در عملیات را برنامه ریزی کند. یکی از جالبترین داستانها که در این روی داد این بود که هیتلر که بشدن خرافاتی بود اقدام به استقاده از قالبینان و پیشگویان کرد تا از راه متافیزیک بتوانند جای موسولینی را کشف کنند. در این مدت ایتالیایی ها برای چند بار جای موسولینی را تغییر دادند گویی میدانستند که هیتلر برای نجات رفیق دیرین کاری خواهد کرد. دلیل این کار کوششهای نافرجام المانی ها در سه بار قبل برای نجات او بود که هر سه بار با شکسن روبرو شد . ذر ابتدا ذر جزیره پونانزا در ساحل ناپل سپس در جزیره لامادلنا در ساردینی که بعد از شناسایی توسط یکی از کماندوهای اعزامی توسط اسکورزینی که در لباس یک ملوان به جزیره رفت ، خود اسکورزینی با یک بمب افکن هاینکل برای عکس برداری به محل پرواز کرد. در این مرحله زندگی اسکورزینی به خطر افتاد . بمب افکن هاینکل به وسیله یک جنگنده متفقین سرنگون شد خلبان کشته شد و اسکورزینی توسط یک ناو ایتالیایی از دریا گرفته شد. باز ایتالیایی ها جای موسولینی را تغییر دادند . ولی اینبار مکان موسولینی توسط کاپلر وابسته نیروی پلیس نازی ها در سفارت این کشور در رم کشف شد او یک پیام رمز ساده پلیس در ایتالیا دریافت کرد که در مورد امادگی در اطراف گران ساسو بود. به منطقه رفت و در یافت از موسولینی در بالای یک کوه که فقط راه ارتباطی از طریق یک خط تله کابین دارد نگه داری میشود. اوضاع برای المانیها اصلا خوب پیش نمیرفت در سوم سپتامبر ایتالیا مورد هجوم متفقین قرار گرفت و در نهم سپتامبر تسلیم شد . شرایط بسیار دشوار بود ..هرچند ایتالیا دشمن المان نشده بود ولی دیگر متفق این کشور نیز به شمار نمیرفت . پایگاه های المانی نیز توسط متفقین به شدت بمباران شد . حالا متفقین در ناپل پیاده شده بودند و امکان ارسال تدارکات نیز با مشکلات فراوان روبرو شده بود. در این زمان اسکورزینی با یک هاینکل بر فراز گران ساسو پرواز کرد و عکسهای زیادی توسط یک دوربین دستی از منطقه برداشت . پس از بازگشت نقشه یک حمله سریع توسط اسکورزینی ؛ ژنرال اشتودنت و مورس یکی ازفرماندهان چترباز ریخته شد . 12 فروند گلایدر DFS230 با 9 کماندو بر فراز گران ساسو از هواپیما جدا میشدند . در ارتقاعی بالای 9500 پا در یک زمین مسطح در کنار هتل متعلق به اسکی بازها فرود میامدند . توجه داشته باشید هتل توسط صخره ها محاصره شده بود. کماندوها باید سریع ژاندارمهای ایتالیایی را از پا دراورند تا انها فرصت شلیک به موسولینی را نیابند. در همین زمان با نفربرهای شنی اس اس مورس به ایستگاه تله کابین در پایین حمله میکرد و انجا را اشغال و پاک سازی میکرد. سپس موسولینی توسط یک هواپیمای سبک فراری داده میشد . یک نیرو با استعداد 108 نفر کماندو که شامل 25 نفر از نیروهای مخصوص اسکورزینی میشدند و همچنین ژنرال سولتی فرمانده ژاندارمری ایتالیا که توسط المانی ها ربوده شده بود عازم منطقه گران ساسو شدند . هدف از حضور این ژنرال ایتالیایی این بود که اسکورزینی اعتثاد داشت حضور او باعث گیج شدن نگهبانان ایتالیایی خواهد شد . با وجود همه مشکلات عملیات یک شاهکار تمام عیار بود . المانها تنها یک مجروح داشتند که در هنگام فرود اخرین گلایدر دچار اسیب دیدگی شدند و البته چند نگهبان ایتالیایی نیز کشته شدند. گلایدر حامل اسکورزینی دومین در ردیف خود بود بر اثر یک اشتباه هواپیمای یدکش اول که نقشه را در اختیار داشت به کنار رفت و گلایدر حامل اتو بعنوان لیدر جای گرفت در حالی که او نقشه را نداشت . اتو با کارد در کف گلایدر سوراخی ایجاد کرد و با تکیه بر عکسها گلایدررا به منطقه فرود راهنمایی کرد. پس از فرود اسکورزینی ژنرال ایتالیایی سولتی را جلو انداخت با فریاد های این ژنرال در پشت یکی از پنجره ها دید و فریاد زد که کنار برود تا مورد اصابت گلوله ها قرار نگیرد و سپس نزدیک ترین درب را یافت و منفجر کرد. در پایین نیز مردان مورس بسیار سریع بعد از یک زد خورد کوتاه ایستگاه را به تصرف خود دراوردند . موسولینی در یک هواپیمای سبک دو نفره با هدایت خلبان مخصوص ژنرال اشتودنت یعنی سروان گرلاخ جای گرفت خود اسکورزینی خود را در اطاقک کوچکی در انتهای هواپما جای داد بعدها او در ارتباط با این مسئله گفت نمیخواستم اگر اتفاقی برای موسولینی افتاد خود شخصا به هیتلر گزارش بدهم . زیرا ترجیح میدادم تا بمیرم ولی در چشمان هیتلر نگاه کنم و بگویم که بعد از نجات رفیقش در برخورد هواپیما با صخره ها کشته شد.بلند شدن هواپیما دچار مشکل شد . باند بسیار کوتاه بود و یک چاله نیز در میان باند وجود داشت . وزن هواپیما با وجود حضور اسکورزینی در اطاقک نیز زیاد شده بود . به این مشکلات اضاقه کنید کمبود هوای لازم در این ارتفاع برای بلند شدن هواپیما . با دستور خلبان کماندوها هواپیما را با دست نگه داشتند او گاز را تا انتها باز کرد سپس با علامت او هواپیما توسط کماندوها رها شد. بعد از عبور از گودال هواپیما به زمین خورد ولی گرلاخ خلبان ماهر المانی با اعصابی پولادین هواپیما را هدایت کرد تا پس رسیدن به پرتگاه هواپیما بطرف پایین شیرجه بزند سپس گرلاخ به اهستگی فرمان را به عقب کشید . هواپیما در ارتفاع درختان قرار گرفت برای اجتناب ازبرخورد با هواپیماهای متفقین در همین ارتقاع به پرواز ادامه داد ولی چیزی درمورد اسیب دیدن موتور به سرنشینان بسیار مهمش نگفت . فرود در پایگاهیی المانی در نزدیکی رم که متعلق به نازی ها بود انجام پذیرفت . از این پایگاه اسکورزینی و موسولینی به وین پرواز کردند و سپس دوچه نیز به نزد پیشوا برده شده . این یک موفقیت بزرگ برای اسکورزینی بود و تمامی کسانی که در این عملیات درگیر بودند به ترتیب نشانهای صلیب را دریافت کردند و این افتخاری بزرگ در تاریخ حرفه ایی اتو بود . هرچند این نظر شخصی نگارنده است که یکی از مهمترین دلایل موفقیت عملیات جدا از خود اسکورزینی و شانس و بخت و اقبال مساعدش دشمن در این عملیات بود چرا که تاریخ نشان داده است که ایتالیایی ها هر جنگجویان خوبی نیستند و بهتر است با همان سشوار و ادکلن و ژل به ارایش و خوش تیپ کردن خود بپردازند و جنگ را به بزرگان و مردان این کار بسپارند . مطمئنا در صورتی که دوچه در اختیار امریکایی ها روسها یا انگلیسی ها بود هم اکنون به جای داستان شجاعت اسکورزینی داستان چگونگی مرگش را مینوشتیم . پس از موفقیت در این عملیات حالا اسکورزینی مرد شماره یک نیروهای مخصوص المانی بود انها در پایگاههایشان تمرینات نظامی را ادامه میدادند . در سال 1944 او توانست تسلط خود را بر سایر نیروهای ویژه المانی دیکته نماید . در 20 جولای 1944 در جریان کودتای نافرجام فون اشتافنبرگ ( به تازگی فیلمی در هالییود با بازی تام کروز در این مورد ساخته شده است )) اسکورزینی نقشی مهم را ایفا کرد و در جای خود به شکست کودتا کمک شایانی نمود و اعتماد هیتلر به او بیشتر و بیشتر شد و در نهایت با عملیات مجارستان کارایی و وفاداری او به هیتلر اثبات شد . میکلوس هورتی که متحد هیتلر در مجارستان بود تصمیم گرفت تا با روسها مذاکره کند و به المان پشت نماید و در نتیجه این باعث ضریه پذیری هر چه بیشتر المانها میشد . برای مقابله با این تصمیم با فرمان شخص هیتلر در 1944 سرگرد اسکورزینی بع مجارستان رفت و پسر رهبر مجارستان را به گروگان گرفت ولی این امر باعث توقف مذاکرات نگردید … سپس اسکورزینی در مرحله دوم عملیات به دژی که هورتی اقامت داشتند رفتند و اورا از قدرت خلع و یک نخست وزیر مزدور المانی را به کار گماشتند . شاهکار بعدی اسکورزینی عملیاتی بود که به نام عملیات گریفین در دنیا مشهور شد .. در این عملیات به پیشنهاد شخص هیتلر سرهنگ دوم کنونی اسکورزینی با یک واحد از نیروهایش که به زبان انگلیسی مسلط بودند با یونیفرمهای امریکایی و متفقین با خودروها و ادوات جنگی امریکایی به پشت جبهه متفقین نفوذ میکردند و اقدام به انهدام نیروهای دشمن مینمودند و علاوه بر خسارات زیاد اشفتگی به وجود میاوردند . این طرح بشدت موفق شد تدارکات امریکایی ها دچار کندی حرکت شد چرا که امریکایی ها اقدام به ایجاد بازرسی های زیادی کردند . حالا همه به همدیگر مشکوک بودند در بازرسی ها سئوالات زیادی از سربازان در مورد امریکا پرسیده میشد تا اطمینان حاصل شود نیروی فوق امریکایی است سئوالاتی در مورد ایالات یا لیگ فوتبال. هنگامی که بعضی از ماموران اسکورزینی دستگیر شدند پرده از راز بزرگی برداشتند اسکورزینی و سربازانش دستور داشتند تا به پاریس بروند و ژنرال آیزنهاور را ترور کنند . در ان زمان ایزنهاور فرمانده نیروهای امریکایی در اروپا بود . وقتی سربازان المانی اعتراف کردند فرمانده شان اسکورزینی است متفقین دریافتند این موضوع جدی است چرا که همگان او را مشناختند. در دوران شکست المانها او فرماندهی یک موضع دفاعی در در ساحل رودخانه ادر را در 50 مایلی برلین بر عهده داشت که به پاس هوشیاری و شجاعتش به برلین دعوت شد و ازدستان پیشوا یک صلیب مزین برگ بلوط دریافت کرد. او سپس ماموریت یافت تا بعنوان بازرس مخصوص تا به جبهه شرق برود او به وین رفت و دریافت زمان برای نجات زادگاهش بسیار دیر شده است . دو روز قبل از خودکشی هیتلر اسکورزینی از دستان هیتلر دستور دفاع از دژ الپی را برعهده بگیرد این دژ در باواریا قرار داشت 10 روز بعد جنگ به پایان رسید و اسکورزینی تسلیم شد . در دادگاه نورنبرگ قاضی سعی داشت تا او را به جنابت جنگی متهم نماید . دلیل این امر فقط عملیات گریفین بود و اسیبهای جدی که امریکایی ها از دستان او دیدند ولی شهادت یک کماندوی انگلیسی مبنی بر ایکه متفقین نیز با یونفرمهای المانی در پشت جبهه به المانها حمله میکردند باعث نجات این افسانه نیروهای مخصوص شد . بعد از جنگ با کمک وزیر سابق بازرگانی هیتلر او مدتی را مخفی بود و سپس با عکسی از او توسط خبرگزاری فرانسه منتشر شد و یا کمک یک پاسپورت اسپانیایی به مادرید رفت .با استفاده از نام اشتاینباخر اسکورزینی یک شرکت امنیتی نیز داشت که موجبات فرار بیش از 600 نفر از جنابت کاران جنگی نازی با امریکای لاتین را فراهم ساخت و سپس به ارژانتین رفت برای مدتی مسئول امنیتی اوا پرون همسر دیکتاتور این کشور برای مدتی نیز محافظ و مسئول امنیتی ناصر رهبر مصر بود . سپس به اسپانیا بازگشت و یک شرکت مهندسی فنی تاسیس کرد و تاسالها در این کشور باقی ماند و تبدیل به یک میلیونر گردید سرانجام او که تا انتهای عمر یک نازی متعصب باقی ماند در سال 1970 پزشکان وجود تومورهایی را درستون فقرات بدن اسکورزینی تشخیص دادند و سپس در هامبورگ اقدام با خارج کردن دو تومور نمودند ولی این جراحی باعث شد تا او از کمر به پایین فلج شود.برای شش ماه او شروع به تمرین با یک پزشک مخصوص نمود و بعد از این مدت دوباره به روی پاها بازگشت . در جولای 1975 در سن 67 سالگی یکی از اسطوره های دنیای نیروهای مخصوص درگذشت . بسیاری تحت تاثیر تبلیغات خبرگزاری رسمی شوروی سابق اعتقاد داشتند اسکورزینی وظیفه اموزش نیروهای مخصوص امریکایی یا همان کلاه سبزها را در زمان جنگ ویتنام برعهده داشت

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

بسیار جالب بود ولی حیف که عکس نداشت


ممنون


بخشید که عکس نداشت چون اکانت گالری ندارم و نموتونم فعلا عکس بذارم

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

لطفا لینک منبع گذاشته شود تا منتقل گردد، با تشکر

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

ممنون

مطلب جالبي بود ، از كارايي اين نظامي خيلي خوشم اومد .

ببخشید که عکس نداشت چون اکانت گالری ندارم و نموتونم فعلا عکس بذارم



عكس ها را توي يك سايت Upload عكس بگزار و لينكش را در تاپيك قرار بده ، شايد ( گفتم شايد ) يك مديري پيدا بشه ، و متن شما را ويرايش كنه وعكس ها را به گالري ميليتاري منتقل نمايد .

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

لطفا لینک منبع گذاشته شود تا منتقل گردد، با تشکر


راستش لینک منبع رو یادم نیست چون این مطلب برای چند سال پیش بود که من از اینترنت گرفتم ولی فکر کنم این سایت بود
http://www.ericjew.blogsome.com/2009/01/16/p142/

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

عكس هاي از اين افسر

هيتلر و اسكورزيني
http://t2.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcTqOLZH0tqdAUb25XSbFR_D04AlvJdWXl5IErjikQFoIkKCjnc&t=1&h=157&w=237&usg=__3IFd4zh8KlRDUDB3f3eLedhDUw0=
http://t1.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcS6BoqJNjq6T3zlHSif9XOqGcO_m4i3JVM_FBzYy91XQlfEXjs&t=1&usg=__MhdFWw34q3t3bzEDG9N2OP3aBZ0=
http://t1.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcTAZSHcReCX2BiSrUOQL4JNukZW4arEnIiWlIfsWrcSQSNc3b8&t=1&usg=__Q_6TmEH-1hcE_YZbRNwAbl9CJ_Y=

اسكورزيني در لباس فرم اس اس و عمليات هاي مختلف
http://t0.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcRU2vjS0ZsZkjF3Y0swN63wfO0adpQEEf2eU-w4EgG2U4I2-n8&t=1&usg=__-JPgiL5z4bWyzaHzVa8tih1U1WI=
http://t0.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcTVF4yo3CdTS0HOlfawtDUg3bm2BIlRJ2cbZAtgVR1VzSI-kLM&t=1&h=205&w=136&usg=__Ns7nQ8AwhkpY1uk442I8vD3VEdA=
http://t0.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcT_yyHBk71Ba3hfgkLVb1_TmMgtpaC0zBZYfws7ZrkzZFLNOpo&t=1&h=151&w=246&usg=__B7FJydZImggzcAxGE6trAUcdj8o=
http://t1.gstatic.com/images?q=tbn:hMxBg2GfW7r-eM:b
http://t3.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcQbICWdzCcPuHerutmAA8gnP124bRh5ycHqA1UzBvnw9D1_FnQ&t=1&usg=__xmGM0s74DvaulmtA94r3LcZbg-o=
http://t2.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcRn_L04N759lyuEflhYNWMg35GDvw9gfxLsMt2a0usLQsa8Y8A&t=1&usg=__DPiYcdNDFWEfmzVmijdJgyU5nec=
http://t2.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcQy6qDRKlk9Ckn-cASCRe2_KPVCyvxblYPRggabVOA-1V5WZas&t=1&usg=__O79jJVrxTzQw6G8I9wrWj6Vv66c=
http://t0.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcTEzH9VoApwIPkDjMuecmsfPEgAIH1reVUsNo_e5WYmSbrUSr8&t=1&usg=___9xzO32r5ms3VZsXzDO7NcsikJQ=
http://t3.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcSi2qfXJNhVbSJ4LKLjUXiT5kbjlUYFliXPP7l48aC1kXm1GNw&t=1&usg=__nkhrc66naifVfonPTDI2j7dHY6Q=
http://t0.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcRbkxlnTPnPjMCXz4de9lq5xwdUOpt1RAmkt2PSiHFm4UsgXlY&t=1&h=155&w=240&usg=__c97K-cNp15MtO6VVy5z8-T8nDo8=
http://t0.gstatic.com/images?q=tbn:wMTMw6qCR1TgwM:b


اسکورزینی و موسيليني
http://t2.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcQAP-E_bcQ_rj1hTOqgRwsdEABQn3r5U84QkswmRItXIYvEcBY&t=1&h=169&w=219&usg=__TSKzQNeZYJdBMZMKyD6r1uyIn6A=
http://t1.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcQIVi2f8Gr6Uf3zKHvsKfQSZXdDpK-gAnASOiG7iqMVnkaDF2Y&t=1&usg=__sKQQUZeyX3gil_VDa0Jfh4lfKME=
http://t3.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcT6mUNaQsUEfyuZYQQG0TjvdIwxj3-2IYydSJqDLCvuSvlTU8w&t=1&usg=__dAjFNEwngMq1gx7xMbUR1V-qlpk=
http://t0.gstatic.com/images?q=tbn:Q8qkLQAUR_ahFM:b
http://t2.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcR-qL711rGrHgiOIdDqXm021xjfgt6woHJ75BEfp6YWPMuco54&t=1&usg=__3L7yntmJDJhI7U3KwpJL4qVeVq4=

عكس جلد كتاب و مجلات
http://t1.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcQI90bVwa6QGNeJe9CZpO3FWauVul5hCxR-stJgRpcSH1AfBkM&t=1&usg=__Fv9Ao3Y5WPVk5UkSvhRx_HXIfmc=
http://t1.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcRqtHgcp0XUMTr-4UZ2_JRl4tBEwCsVoqnxMna1tAta7vTwLGo&t=1&usg=__hlvL7JBMgAiUdRd8rTHUd10JHJs=
http://t2.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcTiAWU64rtypmHvP0v9Jo_ujTzISCNVCCh9ljoM-ZiNw3E-QGg&t=1&usg=__wxTNBWELSqVQg5M2vXj3JsfnBTo=
http://t3.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcQG-6GyJEYtuB5jEuToGrOKTAKU7_JBXymAzH9On9LgTjHwW_k&t=1&usg=__5rPHb8PhF5Nwu_0TcgYQCgKuJ7U=
http://t0.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcSMHoO8Fal1MrtOeNOSY6b9nbVdchxioNUX76RaI6UuuEJJWxE&t=1&usg=__bq0xvkCZjHy3bGwx2A1pOD2X3D4=
http://t2.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcTdfOmJ_m0DjMdPr23y030gfVBq2Atgw-Cf7_EMjb31uiq2W78&t=1&usg=__-4lmI_9bj7UmfotAWQDi60VLfp8=
http://t0.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcT-fs4GQTz7vAi6t9BbqXOoZtBooCvOQK2TiMEGL8DqopULQAw&t=1&usg=__vLLFSLhdhwQX-piNcq8XkShWkao=
http://t0.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcTXrrpmVBVvhXt_VaActLHnEvqZtL_mNZbfHY40yRN5QUHMnQA&t=1&h=167&w=167&usg=__GxSMWfYuwqaE8vgGVZv8eU6TlNs=

اسكورزيني و نورنبرگ
http://t2.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcTM28uzuK7h2QcQY8BRn7NUU22SSLVbPDOeRqS74FNYBeeLrsA&t=1&h=186&w=150&usg=__76DW_PHcQ46ndPWymqFHOxrgitQ=

بعد جنگ

http://t2.gstatic.com/images?q=tbn:Zys24mMIbjJd4M:b
http://t2.gstatic.com/images?q=tbn:l33q4ETUb7pX4M:b
http://t3.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcRNKzi2eDdVC4t7hChZzG5VvztqQqB66tiszT6-ai36luSPf8I&t=1&usg=___i8otYU1ByvuMQZW1NiyD5rlURs=
http://t1.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcRRCEpY_vMLP8q66Foj_Tfxc3eOJ2pbn1Da6V1t2tFZ2Wn2rAQ&t=1&usg=__VuczbOF3fXHpXHvkhN1yZJTs4_A=
http://t1.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcQ0B2FC1Mt4dALChoceUDUCQG3B2lrviWGtUPlBWWxuYIiLCnI&t=1&usg=__lC2GD07e5lEafwZhdGKhOCQBwrE=

اسكورزيني و كهولت
http://t0.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcRjMU-2pSi7-FgiYYe0IogUPuItKoJov97c2pkgHtgcP3qwFlw&t=1&usg=__2VwOv0fXR6TFju11fzk-2I43FPU=
و مرگ
http://t0.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcSXbG5sht7SUKIlYrziGR644B5kYpvCaiD5kUTvQSjZExrIA6M&t=1&usg=__lPw4fJI8p1lEVjdS3IQRPhxmReg=

تنديس يادبود
http://t3.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcQwmP4sKjKRlDok_LM_JORD-ofG6kFNHaczPqa3rQQ8K8eIyHA&t=1&usg=__mdXDAUCww1Q50Vqxq8eLBNODe-Q=
http://t1.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcRfEAXcb0diJZ1drhoVrleB6f54QjCHHRbHiExLkhe1v2l62rs&t=1&h=193&w=144&usg=__IzeAIB7f-HVwTudsHnS2QXPeY6Y=
http://t0.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcR47I4lAa7ktX9FX5tFAXboovHKbj9YmaegJJuPrTpkLoYyJEQ&t=1&h=203&w=137&usg=__-mR_uzCIp2JSWspMkO8_EjFG_LM=
http://t3.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcRDhNarnZKnbIPnpt6XAkfpHdJkiNNZRYo46fWHDMYtHkO57UU&t=1&usg=__zV_qtH-6aM18115up58XauYCox0=
http://t0.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcRitrCWkoYqYR2DFg1vpHSJMGsyZCOid2w4BcQF1Bv5YFjeQF4&t=1&h=239&w=116&usg=__LHu11repl1SLYMAwe_hFc_c14As=
http://t3.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcRLm41Mb23vyv3I-mkcAukyd49DtDMpg9arKjKQBi5fkUJ9exo&t=1&usg=__FHk1cqkvTBEDlX4Tio28V6YMT6g=

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

ایجاد یک حساب کاربری و یا به سیستم وارد شوید برای ارسال نظر

کاربر محترم برای ارسال نظر نیاز به یک حساب کاربری دارید.

ایجاد یک حساب کاربری

ثبت نام برای یک حساب کاربری جدید در انجمن ها بسیار ساده است!

ثبت نام کاربر جدید

ورود به حساب کاربری

در حال حاضر می خواهید به حساب کاربری خود وارد شوید؟ برای ورود کلیک کنید

ورود به سیستم

  • مرور توسط کاربر    0 کاربر

    هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.