amin782

تاپیک جامع مرحوم دکتر محمد مصدق

امتیاز دادن به این موضوع:

Recommended Posts

با عرض سلام و خسته نباشيد خدمت دوستان بزرگوار.

اولين تاپيك مناظره‌ي اين مبحث رو اينجانب باز مي‌كنم و اميدوارم كه بحثي كه شكل مي‌گيره، براي دوستان مفيد باشه.
اين بحث، از چند روز قبل و در pm، بين بنده و سيناي عزيز شكل گرفته بود و با توجه به ايجاد اين مبحث، بهتر ديديم اون رو در قالب تاپيك دربياريم و باقي بحث رو اونجا داشته باشيم.

------------------------------------------------------

موضوع مناظره : بررسي عملكرد بيست و هشت‌ماهه‌ي دكتر محمد مصدق و كودتاي 28 مرداد


شركت كنندگان : sina12152000 و mostafa_by

ان شاءالله پست اول رو سيناي عزيز خواهد داد.

  • Upvote 2

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

با تشکر از برادر مصطفی
امیدوارم که از این تاپیک و بحث های انجام شده در آن بدون پیش داوری نتیجه مناسب و مفید حاصل گردد.
لازم می دانم عرض کنم غرض من از این صحبت ها روشن شدن نکات مبهم و مجهول این واقعه است و خدای نکرده قصد محکوم کردن برادر عزیزیم آقا مصطفی را ندارم و عقیده ایشان برای من محترم است. اگر نکته ای را اشتباه ذکر کردم خوانندگان به بزرگی خودشان ببخشند و بدانند که قصد و غرضی از اینکار نیست.
بهتر می دانم با مقدمه ای بحث را شروع کنم .
normal_59mossadeghprime_minister1951.jpg

نام دکتر محمد مصدق با نام ملی شدن صنعت نفت عجین شده است ایشان در یکی از تاریخی ترین روزهای ایران با کوشش و دفاعی کم نظیر باعث ملی شدن صنعت ملی نفت گردید و دست انگلیس را از این صنعت کلیدی کشور قطع کرد.

به هر حال در ۱۳۲۸ دکتر مصدق و همراهان وی همچون احمدملکی، حسین فاطمی، دکتر کریم سنجابی، مهندس احمد زیرک‌زاده و دکتر سید علی شایگان اقدام به پایه گذاری جبهه ملی ایران کردند. در اینجا باید از آیت ا... کاشانی هم نام ببرم ایشان به نظر من بدنه مردمی همراه دکتر مصدق به شمار می رفتند کاشانی نقش غیرقابل انکاری در واقعه 30 تیر 1331 و به قدرت رسیدن دوباره مصدق داشت و خود نیز رییس مجلس شورای ملی آن زمان را عهده دار شد.

اما وقایع زیادی رخ داد که منجر به کودتای 28 مرداد 1332 توسط سرویس های اطلاعاتی انگلیس و آمریکا شد که بصورت مشروح با آن خواهیم پرداخت.

در زمینه این کودتا نظرات متفاوتی از سوی طرفداران دکتر مصدق و مخالفانش و اشخاص بیطرف مطرح است :

1- آیا بقول برادر مصطفی در 28 مرداد اصلا کودتایی رخ داد یا نه؟
2- نقش دکتر مصدق در این کودتا چه بود؟
3- آیت ا... کاشانی عهده دار چه نقشی در آن روز بود؟
4- بیگانگان چه سودی از کودتا می بردند ؟
و موارد دیگری که به موقع به آن خواهم پرداخت ؟

همانطور که می دانید کاشانی از طرفداران شاه و بقایش بود کاشانی را آنقدر از سیاستهای مصدق ترسانده بودند که رفتن دولت مصدق را بهتر از ماندنش می دانست این افکار که در نتیجه برخی اعمال نادرست مصدق و فتنه افکنی برخی اشخاص و گروه ها مثل حزب توده بود راه را برای جدایی بین دو رهبر مردمی یعنی مصدق و کاشانی باز کرد .

در بحث با آقا مصطفی به اینجا رسیدیم که ایشان شاه را محور وحدت مردم در آن زمان دانستند :

نقل قول

حتي به قولي، شاه عامل وحدت در جامعه بود. يعني اگه دعوايي بين قوا درمي‌گرفت، مي‌رفتن پيش شاه تا وي مشكل رو برطرف كنه.

]روحانيت اون زمان و اكثريت مردم هم بودن شاه در كشور رو بهتر از نبودنش بدونن.

چون حداقلش، عامل وحدت بود. ولي با اين كودتا، عملاً شاه شد قدرت مطلق و همون مسيري رو طي كرد كه پدرش رفت!

[/quote]

جواب من در زیر آمده است و بعد از این منتظر نظر آقا مصطفی خواهم بود(هر چند که بخشی را در پیام خصوصی جواب داده است)

 

ببخشین اگر شاه عامل وحدت بود و به نوعی کدخدا پس چرا ما انقلاب کردیم تا همان عامل وحدت را با دست خودمان نابود کنیم شاید بین مصدق و امام خمینی تفاوت های فاحشی باشد ولی نقطه مشترکشان پس زدن خودکامگی های شاه بود. مصدق چهره ملی مذهبی بود و امام خمینی چهره ای صرفا مذهبی ، خواهش می کنم این قضیه را انکار نکن !! تنها علتی که مردم را دور امام خمینی جمع کرده دین اسلام و مذهب شیعه بود نه چیز دیگر ...

 

من طرفداری شخص خاصی را نمی کنم و به اشتباهات مصدق هم اشاره کردم ولی انصاف نیست نقش مصدق را در تاریخ معاصر ایران نادیده بگیریم.

 

دوست عزیز

انتخابات مجلس هفدهم ( یعنی همان مجلسی که مصدق با رفراندم بقول شما کذایی منحل کرد) با تقلب طرفداران شاه و ارتشیان مواجه شد همین عامل باعث گردید که مصدق درخواست اختیارات وزارت جنگ را بکند واقعه تاسف بار 30 تیر 1331 رخ داد و بعد از آن کاشانی رییس مجلس شد. از اینجا روند اشتباهات بیشتر شد هم از طرف کاشانی و هم مصدق ، البته نقش حزب توده و روس ها در این میان بی تاثیر نبود چون آنها چهره مذهبی مصدق را بشدت مخدوش کردند و بین دو رهبر جدایی انداختند کاشانی طرفدار دربار بود او چند بار بر علیه مصدق عمل کرد و بنا بر برخی روایت ها در واقعه 9 اسفند همان سال همراه بهبهانی در توطئه ترور مصدق (که ناکام ماند) شرکت داشت.

 

ذهنیت مصدق از روحانیت منفی بود و ذهنیت کاشانی از ملی مذهبی ها

این عامل به همراه خیلی از عوامل دیگر باعث کودتای 28 مرداد شد.

 

قبول کن برادر مصطفی اگر مصدق در اجرای برنامه خود یعنی جمهوری موفق می شد و بساط شاه پیچیده می شد ما خیلی از مشکلات فعلی را نداشتیم. کاشانی و روحانیون آن زمان کاری به اینکه در ایران چه روند سیاسی طی شود یا کشور توسعه داشته باشد نداشتند آنها شش دانگ حواسشان به این بود که اسلام اجرا شود حالا مجری اسلام یک شاه هم بود اشکالی ندارد.

 

در یک اظهار نظر تاریخی کاشانی بعد از کودتای 28 مرداد و بازگشت شاه به کشور گفت :

«مصدق شاه را مجبور کرد که ایران را ترک نماید اما شاه با عزت و محبوبیت چند روز بعد بازگشت. ملت شاه را دوست دارد و رژیم جمهوری مناسب ایران نیست»""

 

""مجموعه پیام‌ها و مکتوبات آیت‌الله کاشانی. م. دهنوی (محمد ترکمان).(تهران. چاپخش. ۱۳۶۲) جلد ۴. ص ۲۸

  • Upvote 1
  • Downvote 1

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

عرض سلام و خسته نباشيد مجدد خدمت تمامي دوستان گرامي؛ بالاخص برادر سيناي عزيز.

همونطور كه سيناي عزيز فرمودن، هدف از اين بحث، صرفاً مشخص نمودن نيمه‌ي تاريكي از بخش تأثيرگذاري از تاريخ معاصر مي‌باشد.
درخصوص تأثيرگذار بودن اين موضوع، ذكر همين نكته بس كه به نقل از خاطرات ملكه ثريا (ثريا اسفندياري - همسر دوم شاه) : «محمدرضا پس از اين واقعه (كودتاي 28 مرداد) تبديل به يك ديكتاتور به تمام معنا شد».

28 مرداد 1332، سرآغاز تاريخي سراسر تاريكي و ترس بود كه پس از 25 سال، تازه مردم طعم آزادي را چشيدند! آزادي كه البته هر روز آن، داستاني ديگه به همراه داشت.

--------------------------------------------------

بپردازيم به فرمايشات ابتدايي برادر سينا.

در ابتدا، من هم سوالاتي رو مطرح كرده و ان شاءالله طي پست‌هايي كه در اين مناظره ارائه خواهم نمود، به آن‌ها پاسخ خواهم داد.

1- آيا ملي‌ شدن صنعت نفت، پيشنهاد و نظر دكتر مصدق بود؟
2- نقش آيت‌الله كاشاني در ملي‌شدن صنعت نفت چه بود؟
3- علت يا علل جدايي آيت‌الله كاشاني از دكتر مصدق چه بود؟
4- ياران اصلي دكتر مصدق چه كساني بودند و چه ماجراهايي پيش آمد كه از ايشان جدا شدند؟
5- نقش شاه، دربار و مجلس در دوران 28 ماهه‌ي حكومت دكتر مصدق چه بود؟
6- آيا اصولاً دكتر مصدق، طرفدار حكومت جمهوري بود؟
7- نقش دكتر مصدق در گذشته چه بود؟
8- جايگاه دكتر مصدق در زمان به قدرت رسيدن رضا خان چه بود؟
9- نقش مذهب در زندگي دكتر مصدق چه بود؟
و ...

--------------------------------------------------

شايد بهتر مي‌بود كه از ماجراي ملي‌شدن صنعت نفت آغاز كنيم. ولي از آنجايي كه بحث ما، به جاي حساسي رسيده و بخصوص دوستان، از وسط بحث وارد ماجرا شده‌اند، بهتر است ابتدائاً به مواردي كه در بالا و به نقل از حقير و همچنين برادر سينا آمده است، پاسخ دهم :

ببخشین اگر شاه عامل وحدت بود و به نوعی کدخدا پس چرا ما انقلاب کردیم تا همان عامل وحدت را با دست خودمان نابود کنیم شاید بین مصدق و امام خمینی تفاوت های فاحشی باشد ولی نقطه مشترکشان پس زدن خودکامگی های شاه بود.



بنا بر برخی روایت ها در واقعه 9 اسفند همان سال همراه بهبهانی در توطئه ترور مصدق (که ناکام ماند) شرکت داشت.



ملت ايران، از قرن‌ها و هزاران سال قبل، سيستم پادشاهي را تجربه كرده و تا همين 30 سال قبل نيز با پادشاهي، زندگي مي‌كردند.
در هيچ‌يك از قيام‌هاي مردمي و تغيير حكومت‌ها، هيچ‌گاه بحث تغيير حاكميت به معني ظاهري مطرح نبوده است. حتي پس از انقلاب مشروطه نيز حق سلطنت، براي خاندان قجر محفوظ مانده و مجلس شوراي ملي، به عنوان نهاد تأثيرگذار در حكومت تشكيل گرديد.

طبق اصل 35 متمم قانون اساسي مشروطه (مورخ 21 آذر 1304) و اصول بعد از آن، شرايط سلطنت عنوان شده و نخست وزير، به قانون اساسي سوگند ياد كرده كه «به اساس سلطنت و حقوق ملت خیانت ننماییم» (اصل 11 قانون اساسي مشروطه).

بنابراين طبيعي بوده كه هريك از نمايندگان ملت، نسبت به شاه، مادامي كه برخلاف قانون اساسي رفتار نكرده است، وفادار باشند. بالاخص كه محمد رضا شاه، نه صلابت پدر را داشت و نه قدرت دخالت در امور.
همانطور كه مستحضريد، پس از اشغال ايران در شهريور ماه 1320 و تبعيد رضا خان به جزيره‌ي موريس، با وساطت محمد علي فروغي، فرزند وي، محمدرضا به پادشاهي مي‌رسد. لكن با درهم شكستن استبداد سياه رضا خان، مجلس مجدداً صاحب قدرت شده و از تمام توان خود براي محدود نمودن پادشاه و ملزم نمودن ايشان به اجراي قانون اساسي استفاده نمود. به نحوي كه شاه عملاً سلطنت مي‌كرد، نه حكومت (مطابق با قانون اساسي).

در اين شرايط، شاه بيشتر نقش محلل و برطرف كننده‌ي موانع و دعواهاي قواي سه‌گانه و در جامعه، به عنوان عامل وحدت به شمار مي‌رفت و اين، چيز جديدي نبود. همانطور كه پس از انقلاب مشروطه، حرمت پادشاهي حفظ و پادشاه بيشتر در نقش محلل و وحدت‌بخشي جامعه به شمار مي‌رفت كه البته اين امر، دو بار، توسط محمدعلي شاه قاجار و رضا خان پهلوي نقض گرديده و منجر به بازگشت استبداد شد. گويي كه در هر دو مورد، مجلسيان بيشترين تأثير را داشتند.

امام (ره) از همان ابتدا با شاه مشكلي نداشت. حركت امام (ره)، در جهت اصلاح حكومت و شاه بود و به همين دليل، بارها در سخنراني‌هاي خود، به محمدرضا شاه هشدار داده و وي را نصيحت نمود. در سخنراني معروف ايشان در 13 خرداد 1342 و با وجود توهين‌هاي بسيار شاه و دربار به روحانيت، امام (ره) چنين جمله‌اي را به شاه مي‌فرمايند :

«ای آقای شاه! ای جناب شاه! من به تو نصیحت می‌كنم، آقا تو را اغفال می‌كنند، از این كارها دست بردار، من میل ندارم یك روز اگر بخواهند تو بروی، همه شكر كنند. .. اینقدر با ملت بازی نكن، اینقدر با روحانیت مخالفت نكن.»

حتي امام (ره) در 12 بهمن 57 نيز خطاب به شاه فرمودند :
«طاب به شاه گفت: من به تو نصيحت كردم اما تو گوش به حرف من ندادي.»

همچنين در قم و در مدرسه‌ي فيضيه فرمودند :
«در همين مدرسه فيضيه من شاه را نصيحت كردم گوش به حرف من نداد، ملت او را بيرون كرد.»

اما زماني كه شاه، به خودكامگي خود ادامه داده و امام (ره)‌ نيز نصيحت و توصيه را بي‌فايده دانستند، از اصلاح حكومت نااميد شده و عزم به انقلاب و تغيير ساختار حكومت بستند.

پس مشكل روحانيت از ابتدا، با نام‌ها و عناوين نبود. چه بسا حكومت مشروطه كه شيخ فضل‌الله نوري‌ها و بهباني‌ها را هم نمي‌توانست تحمل كند، استبداد ضد ديني بيشتري نسبت به شاهي داشت كه تا دهه‌ي 40، تلاش ظاهري‌اش، حفظ حرمت روحانيت بود!

-----------------------------------------------------

خودكامگي محمدرضا نيز تا قبل از 28 مرداد 1332 مفهومي نداشت؛ چرا كه عملاً شاهي ضعيف و بدون اختيار بود و توان ايجاد ديكتاتوري را (بعلت وجود مجلسي قدرتمند و نخست‌وزيراني مستقل از شاه (كه منتخب مجلس بودند) نداشت. شايد بتوان گفت كودتاي 28 مرداد، بزرگترين موهبت به وي بود كه ساير رقبا را از ميدان به در كرده و قدرت مطلق را به شاه بخشيد و عاملي شد جهت ديكاتوري و خودكامگي محمدرضا.

پس اين ادعا كه مصدق با خودكامگي به مبارزه برخواسته بود، از پايه بي‌اساس مي‌باشد.

تلاش دكتر مصدق، در دو برهه‌ي اسفند 31 و مرداد 32، به مسافرت (بخوانيد تبعيد محترمانه) شاه از كشور و سپردن معدود قدرت اجرايي به نخست وزير بود.
تحركات دكتر مصدق، بسيار شبيه به حركت رضا خان براي كسب قدرت بود. با اين تفاوت كه رضا خان ابتدا سردار سپه و فرمانده‌ي كل قوا شد و سپس نخست‌وزير؛ حال آنكه دكتر مصدق، ابتدا نخست‌وزير شد و سپس با پافشاري بسيار و البته به كمك قيام مردم در 30 تير 1331، به فرماندهي كل قوا را عهده‌دار شد.
هر دو نفر، در حذف شخصيت‌هاي قدرتمند و رقيب خويش، بيشترين تلاش را داشتند. هر دو در شكل‌دهي مجلس شوراي ملي، مطابق خواست و اراده‌ و نظر خويش كوشا بوده و با تقلبات گسترده و دستكاري در آراء و ارائه‌ي ليست‌ به فرمانداري جهت انتخاب، موجبات ايجاد مجلسي منتصب را فراهم نمودند.
هر دو، اختيارات فرا قانوني را خواستار بوده و هر دو، از حربه‌ي حكومت نظامي براي مهار جامعه استفاده مي‌كردند.
هردو از حربه‌ي قهر و استعفاء، بيشترين بهره‌برداري را مي‌نمودند و هر دو، قدم به قدم، در تصاحب جايگاه حكومت گام برداشته و جالب‌تر آنكه هر دو، در هر زمان كه قدرت جديدي را خواستار مي‌شدند، قسم ياد مي‌كردند كه حافظ و پايبند به قانون اساسي و اساس سلطنت و وفادار به شاه مي‌باشند. نتيجه‌ي عملكرد رضا خان مير پنج، مشخص بود و دكتر مصدق نيز تا مرحله‌ي تغيير حكومت به پيش رفت كه اگر فرصت شد، بيشتر به آن خواهم پرداخت.
تنها تفاوت ايشان اين بود كه يكي، مردم‌فريب و ديگري قلدر بود. يكي، بيشترين فشار را توسط مردم و هوادارانش بوجود مي‌آورد، ديگري با استفاده از قزاق‌ها و زور توپ و تانك، مقاصدش را پيش مي‌برد. يكي ترور شخصيتي را در دستور كار قرار داده و به قول خويش «مخالفانم را لجن‌مال خواهم كرد»، ديگري از حربه‌ي ترور و حذف فيزيكي و پس از به قدرت رسيدن، زندان و تبعيد و اعدام استفاده مي‌نمود.

بطور مشخص، اين دكتر مصدق بود كه با نقض مكرر قانون اساسي (بطور مثال قانون اختيارات شش‌ماهه و يكساله كه ناقص اصول 27 و 28 قانون اساسي و ساير اصول مشابه بود)، دولتي خودكامه را بوجود آورده بود و هربار در مجلسي كه خود چيده بود و اكثريت آن را از هواداران خويش قرار داده بود (كه البته خود تشكيل اين مجلس نيز داستاني جداگانه دارد)، درخواستي غيرقانوني داشت، تهديد به استعفاء خويش را نيز ضميمه نموده و اين جمله را عنوان مي‌نمود «رأي نمايندگان مجلس به اين قانون، رأي به صلاحيت دولت است».

پس از محدود نمودن كامل مجلس و به حاشيه راندن ياران سابق خود و حذف كامل رقباء از صحنه، شاه را مجبور نمود كه از كشور خارج شود.
مشخصاً خروج شاه در آن برهه از كشور، تنها به محكم‌سازي پايه‌هاي قدرت حكومت مصدق و تك‌روي‌هاي بيشتر دولت وي منجر مي‌شد. به همين دليل هم آيت‌الله كاشاني و آيت‌الله محمد بهبهاني (فرزند آيت‌الله بهبهاني، از رهبران مشروطه)، از خروج شاه از كشور جلوگيري بعمل آوردند. مردم نيز پس از باخبر شدن از پيشنهاد مصدق به شاه، با راهپيمايي در مقابل كاخ شاه، از وي حمايت كرده و حتي برخي از مردم خشمگين نيز به منزل دكتر مصدق حمله نموده و عليه وي، شعار دادند كه اين امر با بزرگنمايي وي، «توطئه‌ي ترور» نام گرفت كه صدالبته حرفي گزاف و بي‌پايه و اساس بود.

مصدق چهره ملی مذهبی بود و امام خمینی چهره ای صرفا مذهبی ، خواهش می کنم این قضیه را انکار نکن !! تنها علتی که مردم را دور امام خمینی جمع کرده دین اسلام و مذهب شیعه بود نه چیز دیگر ...


درمورد مذهبي بودن دكتر مصدق، بد نيست به موارد زير اشاره كنم :

1- سيد محمد علي شوشتري، نماينده‌ي مجلس شانزدهم خطاب به دكتر مصدق گفت :
«آقاس محترم فاضلي كه با شما دو سال قبل در دربار تحصن بسته بود صريحاً اظهار كرد كه شما در مدت تحصن حتي يك‌مرتبه نماز نخوانديد و قصه‌هاي ديگري گفت كه شرم دارم بگويم»
(مذاكرات مجلس شوراي ملي، دوره‌ي شانزدهم، جلسه 153)

2- محمد مهدي عبد خدايي، عضو شوراي مركزي فدائيان اسلام در رابطه با دكتر مصدق مي‌گويد :
«مصدق علناً تظاهر به فسق مي‌كرد. او از مصاديق كساني بود كه مردم روزه‌خواري‌اش را ديده بودند، اما نماز خواندنش را نديده بودند ... او از اينكه در برابر تمامي خبرنگاران و عكسان، خم شود و دست ثريا (ملكه ثريا - همسر دوم شاه) را ببوسد هيچ ابايي نداشت».
(صحابه صبح - صفحه 4)

3- در جلسه يازدهم دادگاه بدوي مورخ 28 آبان 1332، مطالبي ميان دادستان ارتش و دكتر مصدق رد و بدل شد به شرح ذيل :
«سرتيپ آزموده :‌ تفسير آن [رساله دكتري] اخيراً منتشر گرديد. مطلعين مي‌گويند چون به اروپا رفت براي جلب استادان خويش كه متعصب در آئين مسيح بودند، رساله خود را به مذمت از دين ...
دكتر مصدق : به دين مسيح درآمدم.
سرتيپ آزموده : ... اسلام اختصاص داده، در كيفيت تحرير رساله گفته بود : «من قصد اقامت در سوئيس داشتم و براي جلب خارجيان به انتشار اين رساله مبادرت ورزيدم.» بعداً كه فهميد اين رساله به ايران رسيده ناراحت شده و درصدد برآمد در سوئيس بماند به تبعيت آن دولت درآيد و با آئين مسيح گرايد. ولي محضوراتي مانع آن شد».
(بزرگمهر، جليل، مصدق در محكمه نظامي، ص 324)

4- دكتر مصدق درخصوص كشف حجاب معتقد بود :
«اگر بتدريج كه دختران از مدارس خارج مي‌شدند حجاب رفع مي‌شد چه مي‌شد؟ رفع حجاب از زنان پير و بي‌تدبير چه نفعي براي ما داشت؟»
(مذاكرات مجلس شوراي ملي، دوره‌ي چهاردهم، جلسه 3، سه‌شنبه 16 اسفند 1322)

5- دكتر مصدق، با افتخار از كشف حجاب خانواده‌ي خويش سخن به ميان مي‌آورد :
«حالا البته خانم‌ها به بنده اعتراض نكنند. زيرا قبل از اينكه بانوان محترم كشف حجاب كنند، من در اروپا با خانواده خودم كشف حجاب كردم و هيچ‌كس با كشف حجاب مخالف نبود. ولي من مخالف بودم، چون معتقد بودم كه كشف حجاب بايد بواسطه «اولسيون» و به واسطه تكامل اهل مملكت باشد نه به واسطه يك كسي كه يك قدرتي پيدا كرده و يك زوري پيدا كرده كه من اينجور مي‌خواهم و بايد اينجور بشود.»
(مذاكرات مجلس شوراي ملي، دوره‌ي چهاردهم، جلسه 143، چهارشنبه 4 مهر 1324)

6- دكتر مصدق در مجلس چهاردهم و در جلسه‌ي 20 شهريور 1323 كه مصادف با ماه مبارك رمضان بود، حين ايراد نطق تقاضاي آب كرد. با وجود تأكيد نمايندگان بر اينكه ماه رمضان است و نبايد تظاهر به روزه‌خواري كرد، او از تقاضاي خود دست نكشيد و آب نوشيد.

7- آيت‌الله هاشمي رفسنجاني در خطبه‌هاي سال 1361 مي‌گويند :
«به ياد دارم در مشهد بودم ... آيت‌الله كاشاني به مشهد آمده بود و سخنراني داشت. من نزديك صندلي ايشان نشسته بودم. او با حالت بسيار متأثري مي‌گفت : «من به اينها [دكتر مصدق] مي‌گويم اين مردم مسلمان مبارزه كرده‌اند، آن‌ها را راضي كنيد و مقداي به اسلام بها بدهيد. اما اينها حاضر نيستند. من مي‌گويم حداقل امتيازي كه به مسلمانان مي‌دهيد اينكه مشروبات الكلي را منع كنيد. دكتر ‍[مصدق] مي‌گويد كه مشروبات الكلي يكي از منابع درآمد ماست. دولت فقير است و نمي‌تواند كارخانه را ببندد.» آيت‌الله كاشاني گفت : «من پيشنهاد كردم كه شما اين را قبول كنيد، من به ملت مي‌گويم كيلويي ده شاهي روي شكر مي‌بنديم و مردم هم استقبال مي‌كنند، آن‌ها زير بار نمي‌روند.»
(روزنامه جمهوري اسلامي، شماره 5734، چهارشنبه 26 اسفند 1377، خطبه سال 1361)

8- حسين مكي در كتاب خود مي‌نويسد :
«گفتگوهاي خصوصي نيز با ايشان انجام گرفت و پيغام‌هاي محرمانه‌اي براي نخست‌وزير دادند كه انعكاس آن‌ها در جرايد صلاح نبوده، از جمله آيت‌الله از فعاليت‌هاي عوامل حزب توده در قم اظهار نارضايتي كردند و در حقيقت به دولت اعلام خطر نمودند و نيز راجع به قوانيني كه با اختيارات تصويب شده بود تذكراتي داده بودند كه من به اطلاع دكتر مصدق رساندم. ولي ظاهراً اقدامي براي جلوگيري از تحركات توده‌اي‌ها در قم بعمل نيامد.»
(مكي، حسين، تايخ نهضت ملي (كتاب سياه، جلد هفتم)، انتشارات علمي، ص 233)


اين، تنها بخش كوچكي از دينداري دكتر مصدق بود.
هدف، نشان دادن نقاط ضعف وي نبود. بحث سر اين بود كه دكتر مصدق، التزامي عملي به اسلام نداشت. كما اينكه امام خميني (ره) در مورد ايشان فرمودند :
«يك گروهي كه از اولش باطل بودند من از آن ريشه هايش مي دانم يك گروهي كه با اسلام و روحانيت اسلام سرسخت مخالف بودند از اولش هم مخالف بودند اولش هم وقتي كه مرحوم آيت الله كاشاني ديد كه اين ها خلاف دارند مي كنند و صحبت كرد اين ها يك سگي را نزديكي مجلس عينك به آن زدند و اسمش را « آيت الله » گذاشتند! اين در آن زمان بود كه اينها [اعضاء جبهه‌ي ملي] فخر مي كنند به وجود او[دكتر مصدق]. او [دكتر مصدق] هم مسلم نبود. من در آن روز در منزل يكي از علماي تهران بودم كه اين خبر را شنيدم كه يك سگي را عينك زده اند و به اسم « آيت الله » توي خيابان ها مي گردانند. من به آن آقا عرض كردم كه اين ديگر مخالفت با شخص نيست اين سيلي خواهد خورد. و طولي نكشيد كه سيلي را خورد. و اگر مانده بود سيلي بر اسلام مي زد.»
(صحيفه امام، ج 14، ص 456)

--------------------------------------------------------

بعلت طولاني‌ شدن پست، باقي مطالب رو مي‌ذارم واسه پست بعدي.

  • Upvote 1

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

1- آيا ملي‌ شدن صنعت نفت، پيشنهاد و نظر دكتر مصدق بود؟



لازم است اینجا سندی ارایه دهم که فکر می کنم بدون بحث به پاسخ این سوال برسیم فایل PDF زیر دستخط خود دکتر مصدق راجع به پیشنهاد ملی شدن صنعت نفت است.

سند شماره یک

مطابق این سند دکتر حسین فاطمی اولین پیشنهاد دهنده ملی شدن صنعت نفت می باشد.

در جریان ملی شدن صنعت نفت جبهه ملی و در راس آنها دکتر مصدق بهمراه روحانیت و امثال کاشانی و فاطمی تلاش داشتند ولی همانطوری که قبلا هم گفتم بیگانگان و برخی اقدامات اشتباه از هر دو طرف باعث شد کودتای 28 مرداد رخ دهد و دولت مردمی مصدق سقوط کند سقوطی که بقول شما به استبداد منتهی شد.

دخالت های حزب توده و روسها از یک طرف و فعالیتهای سرویس های اطلاعاتی انگلیس و آمریکا کار خودش را کرد و مصدق را ضد دین و خیانتکار نشان داد و کاشانی را ضد نهضت ملی و کودتاچی !

این ذهنیت هنوز وجود دارد و بسیاری از سخنان بالا که شما ذکر کردین ناشی از همین مورد است سرویس اطلاعاتی انگلیس سابقه طولانی در بجان انداختن مردم و رهبران با همدیگر دارد و بسیاری از رهبران و گروه های سیاسی کشورها خواسته یا ناخواسته در دام استعمار پیر انگلیس افتاده اند سندی که در زیر ارائه می دهم یکی از اسناد محرمانه وزارت امور خارجه انگلیس است که نشان می دهد حزب فدائیان اسلام چگونه از مسیر خود منحرف شد و با همکاری سید ضیاء الدین طباطبایی با انگلیس به معامله تاکتیکی پرداخت تا بین مردم و نهضت جدایی بیافتد.
این سند مهم را که به زبان فارسی است نقل می کنم و قضاوت را بر عهده خوانندگان واگذار می کنم.

سند شماره 2

محمد مهدي عبد خدايي، عضو شوراي مركزي فدائيان اسلام در رابطه با دكتر مصدق مي‌گويد :


«مصدق علناً تظاهر به فسق مي‌كرد. او از مصاديق كساني بود كه مردم روزه‌خواري‌اش را ديده بودند، اما نماز خواندنش را نديده بودند ... او از اينكه در برابر تمامي خبرنگاران و عكسان، خم شود و دست ثريا (ملكه ثريا - همسر دوم شاه) را ببوسد هيچ ابايي نداشت».
(صحابه صبح - صفحه 4)



فدائیان اسلام فقط به خاطر سید بودن با آدم معلوم الحالی مثل سید ضیاء الدین طباطبایی همکاری کردند. دیدن ظاهر دین و به فرض انجام ندادن برخی فرایض که جنبه حق الله دارد دلیلی بر نامسلمانی شخص نیست ضمنا گروهی که از رژیم شاه و دربار در مقاطعی حمایت می کرد انتظار نمی رود اینچنین سخنان سخیفی بر زبان برانند اگر به این چیزهاست من در همین تاپیک عکس های مختلفی از خم شدن روحانیون و بوسیدن دست ملکه فرح و شاه بگذارم.

شاید به قول شما دکتر مصدق التزام عملی به اسلام نداشت ولی سنگ هم بر سر راه اجرای شریعت اسلام نمی انداخت . جالب است اشخاصی که به مصدق انگ بی دینی و ضد اسلامی می زنند هدف آن زمان مصدق را درک نکردند. کاشانی خود جمله ای بدین مضمون در این رابطه دارد : "کسانی که در این روزگار درگیری با انگلیس و کمپانی نفتی دم از اجرای نماز در ادارات و حجاب و ........میزنن دارن خواسته یا ناخواسته به انگلیس کمک میکنند و یا مغرضند یا جاهل ...." (متاسفانه سندی از این جمله بدست نیاوردم)

در آخر سند دیگری به زبان انگلیسی از دخالت آمریکا در کودتای 28 مرداد در سرنگونی دولت مصدق می آورم تا بحث کودتا بودن یا نبودن این واقعه هم مشخص شود انشالله بقیه موارد به مرور زمان و بعد از پاسخ دادن برادر مصطفی به شبهات ذکر شده در این بخش و بخش قبلی ادامه خواهد یافت.

سند شماره 3
  • Upvote 1

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

1- آيا ملي‌ شدن صنعت نفت، پيشنهاد و نظر دكتر مصدق بود؟



لازم است اینجا سندی ارایه دهم که فکر می کنم بدون بحث به پاسخ این سوال برسیم فایل PDF زیر دستخط خود دکتر مصدق راجع به پیشنهاد ملی شدن صنعت نفت است.

سند شماره یک

مطابق این سند دکتر حسین فاطمی اولین پیشنهاد دهنده ملی شدن صنعت نفت می باشد.

در جریان ملی شدن صنعت نفت جبهه ملی و در راس آنها دکتر مصدق بهمراه روحانیت و امثال کاشانی و فاطمی تلاش داشتند ولی همانطوری که قبلا هم گفتم بیگانگان و برخی اقدامات اشتباه از هر دو طرف باعث شد کودتای 28 مرداد رخ دهد و دولت مردمی مصدق سقوط کند سقوطی که بقول شما به استبداد منتهی شد.


البته قصد اين رو داشتم كه به جريان ملي‌شدن صنعت نفت، بعداً بپردازم. ولي با سندي كه سيناي عزيز قرار دادن، لازم مي‌دونم كه توضيحاتي رو در اين خصوص ارائه نمايم.
لازم به ذكر است كه پيشاپيش بايد عرض شود كه سندي كه برادر سينا ارائه فرمودند، درخصوص دكتر فاطمي بوده و نه ايشان. اگرچه خيلي‌ها، دكتر فاطمي را تئوريسين دكتر مصدق مي‌دانند و نظر وي را نظر دكتر، ولي ذكر مواردي كه در ذيل مي‌آيد، ديدگاه دكتر مصدق را درخصوص وضعيت ملي‌شدن صنعت نفت مشخص مي‌‌نمايد.
ضمن اينكه بايد عرض شود دكتر مصدق، از ابتدا با دكتر فاطمي خوب نبود. حتي بزور حاظر به ورود وي به دولت بعنوان معاون پارلماني وي بود. ولي بعدها مسائلي پيش آمد كه منجر به نزديك شدن اين دو شخصيت تاريخي شد (كه البته نيازي به ذكر نيست كه اين اتفاق، در دهه‌ي سي و پس از ملي شدن صنعت نفت اتفاق افتاد!).

--------------------------------------------

اما بريم سراغ ديدگاه‌هاي دكتر مصدق درخصوص ملي‌شدن صنعت نفت.
همانطور كه سيناي عزيز، در ابتداي فرمايشات‌شون فرمودن :


نام دکتر محمد مصدق با نام ملی شدن صنعت نفت عجین شده است ایشان در یکی از تاریخی ترین روزهای ایران با کوشش و دفاعی کم نظیر باعث ملی شدن صنعت ملی نفت گردید و دست انگلیس را از این صنعت کلیدی کشور قطع کرد.


اين موضوع در تاريخ جا افتاده كه پيشگام ملي شدن صنعت نفت و كسي كه نفت را ملي كرد و آن را به تصويب مجلسين (مجلس شوراي ملي و مجلس سنا) رسانيد، دكتر محمد مصدق مي‌باشد. اما بد نيست نگاهي اجمالي به ماجرا بياندازيم. اگر نياز شد، بعداً سير كامل ملي‌شدن صنعت نفت (باختصار) خدمت دوستان ارائه خواهد شد.

پيشاپيش بايد ذكر كرد كه دكتر مصدق، كسي بود كه پيشنهاد تصويب قانون موازنه‌ي منفي را در مجلس ارائه نمود. اين قانون بطور كلي عبارت بود از ممنوعيت دادن امتياز به دول خارجي.
ظاهر اين طرح، بسيار خوب است. اما بد نيست نگاهي هم به زواياي ديگر اين طرح بياندازيم.
اين پيشنهاد، هنگامي مطرح شد كه نمايندگان حزب توده در مجلس چهاردهم، تلاش مي‌كردند كه امتياز نفت شمال را به روس‌ها واگذار نمايند (درخصوص رابطه‌ي دوستي دكتر مصدق با انگليسي‌ها هم عجالتاً سخن به ميان نمي‌آورم؛ اما درصورتي كه نياز باشد، به آن خواهم پرداخت).

طرح موازنه منفي، از يك زاويه حاكي از طرد شوروي و حفظ منافع ملي بود، لكن اين طرح زواياي ديگري نيز داشت!
روزنامه‌ي «ايران ما» در تاريخ 19 آذر 1323 (شماره 144) در اين باره نوشت :
«اول مطلبي كه به ذهن هركس پس از فهم «منفي» اين لايحه مي‌رسد حفظ منافع نفت جنوب است. يعني اين طرح آقاي دكتر فعلاً خيال كمپاني نفت جنوب را از ورود رقيب‌هاي گردن كلفت به ميدان نفت كاملاً راحت و آسوده مي‌سازد.»
خليل ملكي، عضو جبهه‌ي ملي در روزنامه‌ي رهبر، مورخ 19 آذر 1323 اعلام داشت :
«طرح آقاي دكتر مصدق مذاكرات را از محافل ايران و وشوروي به محافلي منتقل مي‌كند كه روزنامه‌ي تايمز پيشنهاد كرده ...».
درخصوص علت پيشنهاد طرح سياست موازنه منفي، گفتني بسيار است. چرا كه اگر هدف، صرفاً بر روي شعارها و جنبه‌ي ظاهري باشد، طرح سيد ضياء در دولت كودتاي صد روز‌ه‌اش، مبني بر منحل نمودن قرارداد 1919، بسيار ضداستعماري بود! ولي ماوقع اين انحلال بود كه درس‌هاي بسياري را براي ما به همراه داشت و نشان داد هر حركت و شعار پوپوليستي و مبارزه‌هاي ظاهري و كلامي با استعمار، دليلي بر ضديت با آن و يا منافع آن و حركت در مسير منافع ملي نبوده و نيست.

با اين وجود، فرض را بر آن مي‌گيريم كه اين طرح، صد در صد ملي و با مقاصد مثبت و مفيد پيشنهاد گرديده و مورد تصويب قرار گرفت.
در روز 12 آذرماه، غلامحسين رحيميان، نماينده قوچان طرحي را به شرح ذيل در صحن مجلس ارائه نمود :
«ماده واحده – مجلس شوراي ملي ايران امتياز نفت جنوب را كه در دوره‌ي استبداد به شركت دارسي واگذار شده و در موقع ديكتاتوري آن را نيز تمديد و تجديد نموده‌اند، به موجب اين قانون الغاء مي‌نمايد.
غلامحسين رحيميان»
(كي استوان، حسين، سياست موازنه منفي، جلد 1، ص 222)
پس از قرائت طرح، رحيميان از جايگاه پايين آمد و به طرف دكتر مصدق رفت و گفت : «آقاي دكتر شما طرح ديروز را به تصويب رسانديد تا به خارجي‌ها امتيازي داده نشود. اكنون نيز شما اولين كسي باشيد كه اين طرح را امضاء مي‌كند. اما در عين ناباوري، دكتر مصدق از امضاء آن سر باز زد!
هرچقدر كه رحيميان، دليل و استدلال آورد و اصرار كرد، راه به جايي نبرد و دكتر مصدق از امضاء آن خودداري كرد و حتي خود را به تمارض نيز زد. درخصوص به تمارض زدن دكتر مصدق، ان شاءالله بعدها بيشتر توضيح خواهم داد. فقط يك نقل قول ساده از دكتر اميني را به عرض دوستان خواهم رساند : «مصدق سه اسلحه داشت : عصا، بيماري و گريه»!!
(خاطرات دكتر اميني، كيهان، چاپ لندن، شماره 364، 10 مرداد 1370)

پس اولين جرقه‌ و پيشنهاد ملي شدن صنعت نفت، نه از طرف دكتر فاطمي (كه همانطور كه عرض شد، در آن زمان دكتر مصدق مخالف عقايد وي بود و درمورد وي، نظرات جالبي داشت) مطرح گرديد و نه هيچ‌يك از اعضاء جبهه‌ي ملي. بلكه از طرف غلامحسين رحيميان اين امر صورت پذيرفت.

لكن عكس‌العمل دكتر مصدق، خود به خوبي نشان داد كه به هيچ‌وجه نظر مساعدي در اين خصوص نداشت و حتي براي يك امضاء ساده نيز اقدام نكرد.
با اين حركت دكتر مصدق، هيچ يك از نمايندگان نيز تمايلي به امضاء اين ماده واحده پيدا نكرده و از امضاء آن منصرف شدند!

اما جالب‌تر، عذر بدتر از گناهي بود كه وي، در توضيح دليل عدم امضاء طرح بيان كرد :
«در جواب آن‌هايي كه اعتراض مي‌كنند چرا طرح قانون الغاي قرارداد نفت جنوب را امضاء نكرده‌ام عرض مي‌نمايم كه تصويبات مجلس بر دو قسم است : ايقاع و عقد.
1- قسمت مهم تصميمات مجلس ايقاعات است. اين قبيل قوانين چون طرفي همان‌طور كه مجلس آن‌ها را وضع مي‌كند بر حسب مقتضيات مي‌تواند آن‌ها را فسخ نمايد. قانون فروش املاك موقوفه كه از مصوبات دوره ديكتاتوري است و بعد از شهريور 1320 الغاء شد داخل در اين قسمت است.
2- قسمت ديگر عقود است كه مربوط به اسنادي است كه اصل 24 قانون اساسي تعيين مي‌كند. عهدنامه‌ها و مقاوله‌نامه‌ اعطاي امتياز «انحصار» تجارتي و صنعتي و فلاحتي و غيره كه اسناد مزبور وقتي ارزش قانوني دارند كه مجلس قراردادي را كه دولت فضولتاً (معاملات فضولي به معاملاتي گفته مي‌شود كه توسط شخص ثالث و بدون اجازه‌ي مالك، انجام بگيرد – مصطفي) امضاء مي‌كند تصويب نمايد.
و نظر باينكه هر قراردادي دو طرف دارد و به ايجاب و قبول طرفين منعقد مي‌شود لذا تا طرفين رضايت به الغاء‌ ندهند قرارداد ملغي نمي‌شود ... مقصود من از «موازنه سياسي» اين نيست كه ما حساب ديرينه خود را با دول مجاور تصفيه كنيم و به هريك كم داديم ما نقص آن را بدهيم و به هركدام اضافه داده‌ايم مازاد آن را مسترد كنيم. «توازن منفي» چنين اقتضاء مي‌كند كه از اين به بعد به هيچ دولتي برخلاف مصالح خود چيزي ندهيم.»
(روزنامه نداي عدالت، شماره 132، 29 آذر 1323، نطق پيش از دستور)

همانطور كه ملاحظه مي‌فرماييد دكتر مصدق، اين حقوق‌دان قابل، با استفاده از سفسطه‌هاي معمول در علم حقوق (كه بهترين نمونه‌هاي آن را وكلاء‌ در دادگاه‌ها به نمايش مي‌گذارند و با نمايش خطوط و ماده‌هاي مختلف قانوني، حفره‌ي قانوني بوجود مي‌آورند كه در اينجا، مجال براي توضيح بيشتر نيست) و بازي با كلام، به راحتي منفعت ملت ايران را زير پا گذاشته و اين پرچمدار اسمي ملي كردن نفت، حتي حاضر به مخالفت ظاهري با اين قانون ضد ملي نيست كه هيچ، با تحليل‌هايي از اين دست، امتياز ظالمانه و غاصبانه‌ي نفت را «قانوني» قلمداد كرده و اظهار مي‌فرمايد چون قانوني است، بدون رضايت طرف قرارداد ما مجاز به ملي كردن منابع خود نيستيم! يعني در حقيقت، اطمينان خاطري به شركت نفت جنوب مي‌دهد كه اين قانون، ضرري براي منافع آن‌ها ندارد!
جالب اينجاست كه در جايي ديگر و در مصاحبه با روزنامه‌ي داد، بهانه‌اي جالب‌تر نيز مي‌آورد :
«بايدحرف زد عملي (شدني). دولت انگلستان دولتي است قوي كه پشتيبان نفت جنوب است. چگونه مي‌توانيم به لغو امتياز دارسي شركت نفت را از جنوب خارج سازيم.»
(روزنامه داد، شماره 322، مورخ 14 آذر 1323، مصاحبه دكتر مصدق با ابوالحسن عميد نوري مدير روزنامه)

اين در حالي است كه در همان ايام، آيت‌الله كاشاني كه در زندان انگليسي‌ها به بدترين وضع ممكن نگهداري مي‌شد، در محاكمه‌ي خويش (كه توسط انگليسي‌ها ترتيب داده شده بود) اظهار نمود :
«من اساساً با هر اجنبي كه مخالف مصالح و استقلال مملكت ايران باشد مخالفم. اين اجنبي، خواه روس باشد خواه انگليس يا آلمان يا آمريكا. من مي‌گويم ايراني نبايد نوكر اجنبي باشد.
... اگر زنده ماندم و از زندان آزاد شدم، كاري مي‌كنم كه اين ملت مسلمان يك قطره نفت به انگليس ندهد.»
(مدني، سيد جلال‌الدين، تاريخ سياسي معاصر ايران، جلد 1، ص 142)

جالب‌تر، جايي است كه سيد حسن تقي‌زاده، طرف ايراني كه قرارداد 1933 رو امضاء كرده بود، اعتراف كرد سهم من از اول تا آخر قرارداد، همان امضاء‌ بوده و او «آلت فعل» بوده است. اين سخنان، ماهيت قرارداد را بطور كامل مخدوش كرد و زمينه رو براي لغو اون مهيا ساخت.
از طرفي، مهندس احمد رضوي طي 6 جلسه (از 2 الي 25 آذر 1327)، مطالب موثر و مهمي رو درخصوص تضييع حقوق ملت ايران در شركت نفت بيان داشت كه بشدت مورد استقبال مردم قرار گرفت.
در همين زمان، غلامحسين رحيميان، نماينده‌ي قوچان (كه قبلاً پيشنهاد ملي شدن صنعت نفت رو ارائه نمود و دكتر مصدق امضاء نكرد)، كابينه‌ي ساعد مراغه‌اي رو درباره‌ي نفت جنوب و بانك شاهي استيضاح كرد.
اما رهبر اسمي ملي‌كردن صنعت نفت، نه تنها اخذ موضعي نكرد و كلامي تشويقي نيز درخصوص تلاش دوم براي ملي كردن نفت توسط نمايندگان ايراد نفرمود، بلكه با وجود اصرار حسين مكي (نماينده‌ي اقليت مجلس و يكي از تأثيرگذارترين اشخاص در ملي كردن صنعت نفت كه توسط دكتر مصدق، خيلي ساده حذف گرديد!)، دكتر مصدق حتي حاضر به حمايت از استيضاح ساعد (كه قرارداد خائنانه‌ي الحاقي گس – گلشاييان در خصوص شركت نفت، ماحصل دولت وي بود)، نيز نگرديده و به بهانه‌ي خنده‌دار زير، درخواست سكوت از سوي نمايندگان اقليت (درخصوص استضياح وي) نمود :
»براي اينكه جناب آقاي ساعد نخست وزير ناخوشند و باعث خون حق و يا ناحقي نشويد، اگر بعضي از نمايندگان كه دعوت به سكوت مي‌كنند سوء نيت ندارند با آن‌ها موافقت كنيد كه دولت در مجلس علني بيانات صادقانه!! جناب آقاي تقي زاده را تصديق نمايد و جناب اسكندري هم استيضاح خود را مسترد نمايند ...»
(مكي، حسين، نفت و نطق مكي، انتشارات اميركبير، چاپ دوم 1357، صص 110 و 111)

به عبارت ساده‌تر، دكتر مصدق به دولتي كمك نمود كه چندي بعد، قرارداد الحاقي گس – گلشاييان رو امضاء نمود!! قراردادي كه البته واكنش بسيار جالب دكتر رو به همراه داشت (كه به آن خواهم پرداخت).

سيد حسين مكي، از بي‌اعتباري قرارداد 1933 در افكار عمومي استفاده نمود و جهت ايجاد آمدگي مردم براي فسخ آن، طرحي رو براي الغاي امتياز نفت حنوب و ملي شدن صنعت نفت تهيه نمود به شرح ذيل :
«رياست مجلس شوراي ملي
امضاء كنندگان ذيل طرح قانوني زير را به قيد دو فوريت تقديم و تقاضاي طرح و تصويب آن را داريم :
ماده واحده – مجلس شوراي ملي ايران قرارداد ادعايي نفت جنوب به نام «شركت نفت ايران و انگليس» را به رسميت نمي‌شناسد و آن را كان لم يكن مي‌داند.»
(لساني، ابوالفضل، طلاي سياه يا بلاي ايران، ص 579)

جالب اينجاست كه اينبار نيز دكتر مصدق (كه در آن ايام، در احمدآباد بسر برده و به خوشي، زندگي خويش را در دهاتي كه مالك آن بود سپري مي‌كرد و طنز تاريخ اينكه پس از كودتاي 28 مرداد نيز به همان‌جا تشريف‌فرما شد!)، حتي حاضر به حمايت كلامي از وي نگرديد. با وجود تلاش بي‌شمار مكي، فقط 11 نفر آن را امضاء نمودند (حداقل امضاء مورد نياز، 15 امضاء بود).
اما باز هم آيت‌الله كاشاني، در اين زمان (و به حمايت از نمايندگان) اعلاميه‌ي شديداللحني رو [مردم اينقدر را نوشتم و تبديلش كردم به رو!!! عادي نوشتن هم دردسري داره‌ها!! - مصطفي] عليه شركت نفت صادر نموده و خواهان لغو امتياز نفت شد!
پس از اختناقي كه بعد از واقعه‌ي ساختگي ترور شاه (در پانزدهم بهمن 1327 در دانشگاه تهران) بوجود آمده و آيت‌الله كاشاني (با توطئه‌اي از پيش طراحي شده)، به جرم ساختگي مشاركت در ترور شاه (كه تنها دليل آن، استفاده‌ي ضارب از كارت خبرنگاري روزنامه‌ي پرچم بود كه حامي آيت‌الله كاشاني بود! در اين مورد، اگر نياز بود بيشتر توضيح خواهم داد)، دستگير و توسط سرتيپ محمد دفتري (كه بعدها، جزو مقربين و افراد مورد اعتماد دكتر مصدق شد و نسبت فاميلي با وي داشت و خنده‌دارتر اينكه در كودتاي 25 مرداد شركت داشته و با وجود اطلاع دكتر مصدق از اين امر، وي را نه تنها دستگير نكرد، بلكه به رياست شهرباني، اونهم در روز 28 مرداد 1332 گماشت!! باقي ماجرا رو هم خود شما بهتر مي‌دونين!)، به طرز وحشيانه‌اي از منزل بيرون كشيده شده و با ضرب و شتم و اهانت (به طوري كه دندان ايشان شكست)، وي را ابتدا به قلعه‌ي فلك‌الافلاك و سپس به لبنان تبعيد نمودند! لكن دكتر مصدق كه صدالبته در آرامش كامل در احمدآباد بسر مي‌برد، حتي مخالفتي ظاهري و كلامي نيز با برخورد با يكي از مراجع تقليد بزرگ كشور و نماينده‌ي مجلس و از رهبران معنوي جامعه كه داعيه‌دار مبارزه با انگلستان، از زماني كه در عراق بود تا به آن روز، نكرد! آن‌هم در برهه‌اي كه عموم مردم، از مردم كوچه‌ بازار گرفته تا مراجع عظام تقليد (منجمله آيت‌الله العظمي بروجردي) و حتي نمايندگان مجلس، نسبت به اين قضيه، آن‌هم در اوج اختناق در تهران، لب به اعتراض گشوده و حتي حسين مكي و برخي نمايندگان اقليت، دولت ساعد را به دليل اين اقدام استيضاح نمود!
حسين مكي، بعدها (در جلسه‌ي سوم مرداد 1328 مجلس) صراحتاً ابزار داشت :
«در موضوع توقيف آيت‌الله كاشاني كه ما استيضاح كرديم، وقتي دقت كردم كه جرم ايشان چي بود ديدم كه يك اعلاميه‌اي راجع به نفت داده بود. راديو مسكو هم چند شب به من فحش داد كه از كاشاني دفاع كرده‌ام. ولي من اينجا عرض مي‌كنم كه گرفتاري آقاي كاشاني براي نفت و اعلاميه‌اي بوده كه مي‌گفت بايد حق دولت ايران (در زمينه‌ي نفت) استيفا شود.»

جالب‌تر اينجاست كه آيت‌الله كاشاني پس از تبعيد به بيروت و با وجود آنكه از وي به عنوان يك روحاني، مسئوليت سياسي انتظار نمي‌رفت، باز هم ساكت ننشسته و با ملي‌گرايي خاص خود (كه سيناي عزيز در بحث pmاي، آن را نديد گرفته و ايشان را شخصيتي صرفاً مذهبي معرفي كرده‌ است)، باز هم بيانيه صادر نموده و در اون، توطئه‌هاي استعمار و ايادي اون رو براي تغيير قانون اساسي و ايجاد حكومت فردي، قضيه‌ي نفت و قرارداد الحقاقي و تمديد امتياز بانك شاهي رو افشاء‌ نمود.
بخش مربوط به نفت آن به قرار ذيل است :
«آقايان نمايندگان به طمع انتخاب خود براي دوره بعد غضب الهي را براي خود ذخيره نكنيد ... شركت [نفت ايران و انگليس] علاوه بر آنچه از گذشته دادني است و مي‌خواهد پايمال كند، سعي دارد كليه اراضي نفت‌خيز جنوب را كه جزء امتيازش نيست در قرارداد جديد جزء امتيازش نمايند (در آن زمان، هنوز قراداد الحاقي امضاء نشده بود و تنها مورد بحث و بررسي بود! جالب اينكه دكتر مصدق در اين زمان نيز كوچكترين اعتراضي نداشتند!) ... برادران عزيزم، در جلوگيري از تغيير قانون اساسي و ديكتاتوري و مظالم خانمان‌سوز فداكاري لازم است. نمي‌توانند همه را بكشند يا حبس نمايند. حرف حساب ملت با جديت در دنياي امروز پيش مي‌رود».

در شرايطي كه افكار عمومي، روز به روز آماده‌تر براي ملي‌شدن صنعت نفت بود و خواست عمومي مردم، هم‌طراز با عقيده‌ي نمايندگان اقليت مجلس به اين امر بود و هنوز حتي از دكتر فاطمي در سياست خبري نبود)، باز هم جناب دكتر مصدق‌السلطنه كلامي در اين خصوص ابزار نمي‌داشت؛ چه رسد به مجاهدت و تلاش و پيشگامي براي ملي‌كردن صنعت نفت!

با اعترافات صريح سيد حسن تقي‌زاده (عامل انگلستان و از دوستان بسيار نزديك سيد ضياء‌الدين طباطبايي و حسين علاء كه به اتفاق برخي ديگر، منجمله همين دكتر مصدق، در ماجراي پادشاهي رضا خان، به ظاهر نقش مخالف را ايفاء كرده، ولي عملاً جزو هيأت مشاورين وي بوده و براي به قدرت رسيدن اين ديكتاتور، راهكار قانوني مهيا مي‌كردند! اگر نياز شد، در اين زمينه نيز توضيح خواهم داد) درخصوص نحوه‌ي انعقاد قرارداد 1933، اين قرارداد بشدت متزلزل شده و جامعه حاضر به ادامه‌ي حيات آن نبود. ضمن آنكه ماهيت قرارداد 1933 نيز زير سوال رفته و جامعه منتظر حركتي در جهت رها شدن از اين يوغ استعماري بود.
در اين زمان، شركت نفت و دولت انگلستان، براي تقويت بنيان قرارداد دست به كار شده و با استفاده از اختناق بوجود آمده (توسط سپهبد رزم‌آرا، رئيس ستاد ارتش كه نقش جالبي در آن برهه‌ي زماني داشت كه بعداً به آن خواهم پرداخت) زمينه رو براي پيگيري و اتمام قضيه‌ي نفت به نفع انگليس فراهم آورد. به همين منظور، هيئتي به نمايندگي از شركت نفت به رياست آقاي نويل گس (پدربزرگ آقاي سايمون گس، سفير فعلي انگلستان در ايران!) رو روانه‌ي ايران كرد.
گس با راهنمايي و كمك دكتر احمد متين دفتري (عامل نشاندار انگليس، داماد دكتر مصدق و يكي از نخست‌وزيران منتسب دوران استبداد سياه رضا خاني كه پرونده‌ي سياهي داشت، لكن چه در آن زمان و چه پس از آن مورد حمايت دكتر مصدق بود و حتي در دولت دكتر مصدق، جزو مقربين اصلي ايشان بود و در ملاقات‌هاي مهم و سري با امريكايي‌ها، به جاي مترجم اصلي دكتر مصدق (محسن اسدي)، به عنوان ظاهري مترجم همراه دكتر مصدق بود؛ آنهم در حالي كه اسناد خانه‌ي سدان، به همت دكتر مظفر بقايي كرماني كشف و اسناد خيانت و جاسوسي ايشان بوضوح مشخص شده بود و اسناد آن در اختيار دكتر مصدق قرار گرفته بود، لكن ايشان به آن بي‌اعتنايي كامل نمود!)، مذاكرات نفت رو صورت داد. طرف ايراني مذاكره كنندگان نيز آقاي عباسقلي گلشاييان، وزير دارايي كابينه‌ي ساعد بود.
پس از حصول توافقات، انعقاد قرارداد الحاقي گس – گلشاييان (يا ساعد – گس) صورت گرفت. در اين قرارداد كه ظاهراً مزاياي بيشتري نسبت به قرارداد 1933 رو براي ايران مدنظر قرار داده بود (كما اينكه سابقه‌ي شركت در عمل به امتياز دارسي و 1933، خود گوياي اين مطلب بود كه آنچه از قلم بر كاغذ قرارداد مي‌نشست، از اون كاغذ هم فراتر نمي‌رفت!!)، ولي هدف اصلي‌اش خاموش ساختن و كسب رضايت افكار عمومي و ايجاد حاشيه‌ي امنيت براي شركت نفت و منافع انگلستان، هم نتوانست منجر به انحراف سير تكامل ملي‌شدن صنعت نفت بشه.
در اين شرايط، باز سيد حسين مكي، نماينده‌ي اقليت مجلس به مخالفت با ماده واحده‌ي تصويب اين قرارداد پرداخته و آن را بزرگترين خيانت خواند و حتي گفت «توقيف مطبوعات و ايجاد خفقان در جامعه و ممانعت از انعكاس افكار عمومي، مقدمات گذراندن اجباري اين قرارداد از مجلس است»! سخنان شجاعانه‌ي مكي، حمايت نمايندگان اقليت رو به همراه داشت! ولي باز هم خبري از دكتر مصدق، نبود!
با وجود اين، مكي به علت تأثيرگذاري دكتر مصدق در عرصه‌ي سياست و بر روي نمايندگان مجلس و با هدف تقويت جبهه‌ي مخالفان اين قرارداد، به سراغ وي رفته و سعي كرد نظر ايشان رو براي ابراز مخالفت عليه قرارداد جالب كنه!
دكتر مصدق مطابق معمول حاضر به حتي حمايت كلامي از اين طرح نبود و حتي استدلالات بسيار جالبي هم درخصوص علت عدم اظهار نظر، بيان مي‌كرد (مثل اينكه چون نماينده مجلس نيستم، مداخله رو جايز نمي‌دونم!!) و اصرار مكي هم بي‌فايده بود. لكن مكي، تهديد به افشاسازي اين ملاقات و اعلام عدم اظهار نظر دكتر مصدق درخصوص اين قرارداد در مجلس مي‌كنه كه كارساز مي‌افته و آقا، بالاخره مرقومه‌اي مي‌نگاره!
بهتره ماجرا رو از زبان مكي بشنويم :
«روز چهارشنبه [29 تير] به خانه دكتر مصدق – كه در آن موقع خانه نشين بود – رفتم از ايشان خواستم در اين مورد اظهار نظر كند. دكتر مصدق اظهار مي‌كرد چون نماينده مجلس نسيتم، مداخله را جايز نمي‌دانم. مدتي بحث كرديم. نتيجه نداد. بالاخره گفتم در مجلس خواهم گفت كه دكتر مصدق از اظهار نظر در اين مورد خودداري كرده است. اين تهديد كار خود را كرد و روز پنج شنبه نامه‌اي را نوشته براي من فرستاد كه همان روز در مجلس قرائت گرديد.»
(مكي، حسين، وقايع سي‌ام تير 1331، ص 10)

اما حتي اين نامه نيز بويي از مبارزه براي ملي شدن صنعت نفت نبرده بود و لحن محافظه‌كارانه و پيشنهادهاي بسيار جالب و تشابهات بسيار جالب دكتر مصدق، خود به خوبي گوياي همه‌چيز بود.

بعلت طولاني شدن بيش از حد اين متن، ادامه‌ي عرايضم رو براي سري بعد خواهم گذاشت.

  • Upvote 1

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
با عرض سلام و تشكر از جنابان محترم، آقا سينا و آقا مصطفي!
بسيار حركت شيريني رو شروع كرديد و بنده تا آخر مطالب ارائه شده رو مطالعه كردم! فقط اشكال كار اينجاس كه آقا مصطفي در ميان كلامش كلي جاي خالي براي آينده گذاشته و اين نگراني بابت از قلم افتاده شدن مطالب حس ميشه!
به هرحال كنجكاوي رو هم خيلي بيشتر كرده تا ارتباط اين آدمها و حلقه ها رو بهتر درك كنيم و بفهميم!
براي ادامه مطلب دير نكنيد يادتون بره!!!! icon_arrowd

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
خوب. من هرچقدر كه منتظر موندم، پاسخي از سوي برادر سيناي عزيز دريافت نكردم.
برداشتم اين بود كه ايشون منتظر ادامه‌ي عرايض بنده هستن. بسيار خوب.

-------------------------------------------

قبل از هرچيز، بايد توضيحي رو اضافه كنم.
طرح موازنه‌ي منفي (كه به نام دكتر مصدق تمام شد)، در اصل طرح ايشان نبود. بلكه ايشان كسي بود كه آن را به مجلس ارائه نمود.
مبدع اين طرح، ضياءالملك فرمند، نماينده‌ي همدان بود كه گويا به خاطر وجهه و توان بهتر دكتر مصدق در ارائه و تلاش جهت تصويب آن بوده كه ايشان، طرح خود را به نماينده‌ي اول تهران داد تا او اين طرح را مطرح نموده و به تصويب برساند!
اما اينكه اين طرح را از كجا آورده و چگونه به ذهن وي رسيده كه چنين طرحي رو ارائه كنه، سوالي هست كه حائري زاده بهش جواب مي‌ده.
حائري‌زاده، از ياران نزديك دكتر مصدق در دوران مبارزه براي ملي‌شدن نفت و از اعضاء جبهه‌ي ملي كه پس از بي‌مهري‌هاي فراوان از سوي دكتر مصدق، به جبهه‌ي منتقدان (و نه مخالفان!) وي پيوست و به سرنوشت ساير منتقدان ايشان دچار شد؛ يعني شخصيت وي لجن‌مال شد! گويي شعار زنده باد مخالف من، از همان ابتدا در ايران، مساوي بود با حمله و ترور شخصيت و لجن‌مال و منكوب نمودن شخصيت و جسم و روح منتقد!!
اياشن در مجلس مي‌گويد :
«... به عقيده‌ي من آن طرح [موازنه منفي] را اگر آقايان مطالعه بفرماييد كه صورت قانوني به خودش گرفت از جنبه انشاء و املا‌ء خيلي ساده نيست. آن چيزي را كه قوام السلطنه در آخر آن قانوني كه از مجلس گذشت [قانون مهر 1326] موافقت كرد كه حساب كمپاني هم رسيدگي شود، در اين [طرح موزانه منفي] چيزي كه مفهوم اين معني باشد نبوده و فقط براي جلو گرفتن روس‌ها مفيد بوده. حالا چه اشخاصي ذينفع بودند و در كجا تنظيم شده يك اخباري به من رسيده كه چون مدركي در دست ندارم در اطراف آن نمي‌خواهم صحبت بكنم. كه مذاكره كرده‌اتند كه اين طرح را آقاي سيد ضياءالدين بدهد به مجلس يا جناب دكتر مصدق. مصلحت دانستند كه آقاي دكتر مصدق بدهد. طرز انشاء و عبارت آن طرح، ترجمه يك طرح خارجي است و كساني كه اطلاع دارند، مي‌دانند كه ترجمه است. انشاء نيست.»
(مذاكرات مجلس شوراي ملي، دور هفدهم، جلسه 78، سه‌شنبه 29 ارديبهشت 1331)

با اين توضيحات، بپردازيم به ادامه‌ي ماجرا.

-------------------------------------------

در پست قبل، داستان تا جايي مطرح شد كه قرارداد الحاقي توسط دولت ساعد منعقد گرديده و براي تصويب به مجلس ارجاع شد. حسين مكي، نماينده‌ي اقليت مجلس، تلاش بسياري در بسيج نمايندگان عليه اين قرارداد ننگين انجام داد و براي استحكام جبهه‌ي اقليت، به سراغ دكتر مصدق‌السطلنه‌اي رفت كه در اون روزگار حساس، كنج عزلت گزيده و با آرامش و آسايش و فارغ از هرگونه دغدغه‌ي ملي، به استراحت مشغول بود.
تلاش‌ و اصرار بي‌شمار حسين مكي با بي‌تفاوتي و شانه خالي كردن دكتر مصدق همراه بود. ولي تهديد مكي به فاش ساختن اين ماجرا، دكتر رو مجاب نمود!
اما دكتر مصدق، در برابر اينهمه اصرار و التماس حسين مكي و خطر پذيرش قراردادي ننگين و تحميل امتياز خائنانه‌اي ديگر به كشور، چه نوشت؟ با هم مي‌خوانيم :
«صبح پنج‌شنبه 30 تيرماه 1328
آقايان نمايندگان دوره پانزدهم
شما كه با استناد قانون پيشنهادي اينجانب قرارداد قوام – سادچكيف را رد كرديد حق اين بود كه در موقع قرارداد ساعد – گس مرا بعنوان يك عضو مشاور در كميسيون دعوت مي‌كرديد تا نظرات خود را اظهار و ثابت كنم كه ضرر قرارداد دارسي از نظر مدت هزار درجه براي ملت ايران مفيدتر است. اين كار را نتوانستيد بكنيد گله هم ندارم. در صورتيكه بايد بگذرد اگر مي‌توانيد در ماده واحده توضيح دهيد كه شش شيلينگ حق‌الامتياز (تغيير حق‌الامتياز ايران در هر تن از 4 شيلينگ براساس قرارداد 1933 به 6 شيلينگ)، ليره طلاست كه به نرخ روز ليره كاغذي پرداخت مي‌شود يا كلاه كاغذي است. چون از مضمون نامه آقاي هژير وزير ماليه وقت و وزير دربار فعلي به كمپاني كه جزو اسرار اداري است اطلاع ندارم و فعل و انفعال‌هايي هم تا 1946 بين وزارت ماليه و كمپاني و ماليه شده كه قرارداد الحاقيه مطلقاً در اين باب سكوت كرده است. واي به حال شما، بدا به حال شما اگر از درج اين توضيح هم خودداري كنيد.
دكتر محمد مصدق»
(مذاكرات مجلس شوراي ملي، دوره پانزدهم، جلسه 194، پنج‌شنبه مورخ 30 تير 1328)

همان‌طور كه ملاحظه فرموديد، حتي در اين نامه هم حرفي درخصوص ملي شدن صنعت نفت آورده نشده! حتي جالب‌تر، سخني از سوي مطرح‌كنننده‌ي طرح موازنه‌ي منفي، مبني بر مغايرت اين قرارداد با قانون مصوب مجلس هم بيان نگرديد! يعني بديهي‌ترين ايراد ممكن و محافظه‌كارانه‌ترين ايرادي كه هركسي مي‌‌توانست نسبت به اين قانون ابراز دارد. ولي به جاي آن، ايشان به چه مواردي ايراد مي‌گيرند؟ ماهيت قرارداد؟ خائنانه بودن آن؟ امتياز بودن آن؟ ناقض منافع ملي بودن آن؟
خير! ايشان ايراد مي‌گيرند كه :
1- چرا وي را به عنوان مشاور به مجلس دعوت نكرده‌اند تا در اين خصوص اظهار نظر نمايند؟!
2- از نظر مقايسه‌ي مدت قرارداد، قرارداد دارسي مدت زمان بهتري را ارائه نموده!
3- بايد مشخص شود اين 6 شيلينگ، به قيمت روز بوده يا ليره‌ي عادي منظور هست!
جالب اينكه نمايندگان رو مديون مي‌دونه و نفرين مي‌كنه اگه وضعيت اين 6 شيلينگ رو مشخص نكنن!!
اين، در حالي است كه در ساير كشورهايي كه مجبور به ارائه‌ي امتياز به انگلستان يا ساير كشورهاي خارجي شده بودند، اصل تنصيف (يعني 50 – 50) رعايت مي‌شد و دكتر مصدق، اينجا سر 6 شيلينگ طلايي و كاغذي، براي حراج منافع ملت چانه‌زني مي‌كرد!!
اين شخص، همان كسي بود كه بعدها يگانه ناجي ملت ايران در ملي كردن صنعت نفت لقب گرفت! اين تاريخ نيز زماني بسيار دور نبود! بلكه 30‌ام تيرماه 1328، يعني يكسال و نيم قبل از ملي شدن صنعت نفت بود!!

در اين زمينه، دكتر مظفر بقايي كرماني (كسي كه تلاش بسياري در جهت استيفاي حقوق ايران در زمينه‌ي نفت و ملي‌كردن آن داشت، لكن پس از برخوردهاي دكتر مصدق با وي و برخي انتصاب‌ها، از وي رنجيد و اندك اندك به جبهه‌ي مخالفان وي پيوست)، در دادگاه تجديد نظر خود مي‌گويد :
«اگر اين نامه [نامه شش شيلينگ] منتشر مي‌شد آن وقت نمي‌شد بگويند جناب آقاي دكتر مصدق، نفت را ملي كرد. همان‌طور كه عرض كردم اولين كسي كه از ملي كردن نفت صحبت كرد آقاي غلامحسين رحيميان بود چند ماه بعد از آن دومين نفر حسين مكي بود و اين صحبت وقتي است كه جناب آقاي دكتر مصدق شش شيلينگ طلا يا شش شيلينگ كلاه كاغذي را مي‌گويند.»
(چه كسي منحرف شد دكتر مصدق يا دكتر بقايي، متن مدافعات دكتر بقايي كرماني در دادگاه تجديد نظر، چاپخانه صنوبر، 1363، ص 250)

اما جالب‌تر از اين نامه، اينجاست كه دكتر مصدق، آنقدر از فضاي بوجود آمده توسط سپهبد رزم‌آراء (پس از ترور شاه در 15 بهمن 1327) مرعوب بود كه نه تنها حاضر نبود نامي از او برده شود، بلكه از مكي مي‌خواهد نامه‌اش را پسي از قرائت به وي عودت دهد!!
دكتر مصدق در يادداشتي خطاب به سيد حسين مكي كه پيشوند نامه شش شيلينگ بوده است مي‌گويد‌ :
«قربانت گردم. نامه را تقديم مي‌كنم. خوب است قبل از اينكه نمايندگان از بيانات حضرتعالي عصباني شده باشند و بخواهند تلافي آن را سر اين نامه درآورند، نامه را در اول نطق خودتان قرائت نفرماييد و اسمي هم از بنده نبريد. فقط بفرماييد تشكري از آقايان نمايندگان توسط من شده كه اگر اجازه مي‌فرماييد چون خيلي مختصر است بخوانم، البته اجازه خواهند داد.
اگر نامه قرائت شد در آخر نطق با تلفن به بنده خواهيد فرمود. چنانكه لازم هم نيست آن را به بنده لطف خواهيد فرمود.
دكتر مصدق»
(مكي، حسين، نفت و نطق مكي، ص 562)

همانطور كه ملاحظه فرموديد، دكتر مصدق حتي از همان نامه‌ي نيم‌بند بشدت خنثي خويش (كه به قول خود، تشكرنامه‌اي از نمايندگان هست!) هم بيمناك بوده و ترجيح اولش آن است كه حسين مكي، آن را نخوانده و به وي مسترد دارد!!

اما چطور شد كه اين قرارداد ننگين، مورد موافقت مجلس قرار نگرفت، آنهم مجلس پانزدهمي كه به لطف قوام و دخالت‌هاي وي و البته شرايط آن روزها، داراي اكثريت فدايي انگليس بود، بحثي است كه متأسفانه كمتر در تاريخ بدان پرداخته شده و خيلي دوست دارم بطور مفصل، اون رو بازگو كنم. لكن چون بحث ما، درخصوص نقش جناب دكتر مصدق‌ در زمينه‌ي ملي شدن صنعت نفت هست، بطور خيلي خلاصه، اون رو بازگو خواهم كرد.

حسين مكي، با استفاده‌ي زيركانه از بند ج ماده‌ي 89 آئين نامه‌ي نطق‌هاي مجلس، سخنراني‌هاي بسيار مفصلي درخصوص اين قرارداد انجام داد. مطابق با ماده‌ي مذكور، «براي مذاكره در باب بودجه ساليانه كشور و عهدنامه‌ها و مقاوله‌نامه‌ها و امتيازات، مدت نطق نامحدود خواهد بود.». علت اين كار هم سواي مسئله‌ي روشنگري و افشاءگري‌هاي وي درخصوص اين قرارداد، اين بود كه عمر مجلس پانزدهم رو به اتمام بود و وي، اميدي هرچند بسيار اندك داشت كه با اين ترفند، بتواند آنقدر بررسي اين قرارداد را كش بدهد كه به عمر مجلس پايان داده و بررسي و رأي‌گيري آن در مجلس بعدي انجام پذيرد تا شايد فرجي شد و نمايندگان ملي‌گراي بيشتري در مجلس بعدي حضور داشته و اين قرارداد را لغو نمايند! تاكتيك به ظاهر مشخص و تابلويي كه به طرز معجزه‌آسايي جواب داد!
در اتبداي جلسه شنبه، اول مرداد 1328، دكتر بقايي خواستار ارسال ماده واحده [تصويب قرارداد الحاقي] به كميسيون امور خارجه مجلس شد. ولي رئيس مجلس سردار حكمت فاخر تقاضاي او را رد كرد و هرقدر دكتر بقايي بيشتر اصرار كرد، كمتر نتيجه گرفت. در اين ميان امير تيمور كلالي، مخبر كميسيون دارايي ضمن ابراز مخالفت با ماده واحده از اينكه برخي امضاء او را در ذيل ماده واحده جعل كرده‌اند، شديداً اعتراض كرد. اين اعتراض به نحوي مخالفت با قرارداد الحاقي محسوب شد. پس از امير تيمور، حائري زاده براي منحرف كردن مجلس و اتلاف وقت خواستار آن شد كه لايحه انتخابات در دستور كار مجلس قرار گيرد. ولي اكثريت مجلس با مخالفت قاطع خود خواهان ادامه بحث ماده‌ واحده قرارداد الحاقي شدند. پس از آن بود كه سيد حسين مكي، نطق‌هاي طولاني و كوبنده‌ي خود را آغاز كرد. وي با استناد به آئين‌نامه‌ نطق‌ها (كه در بالا ذكر شد)، نطق‌هايي رو با كمك حزب ايران، خصوصاً مهندس كاظم حسيبي (كه بعدها از ياران نزديك دكتر مصدق و وزير دولت وي گرديد)، تهيه و ايراد كرد.
در اين شرايط، حسين مكي و آيت‌الله كاشاني، تلاش بسياري كردند كه دكتر مصدق را با اين جريان همراه سازند. تلاش‌هاي مكي، بالاخره نتيجه داد و دكتر مصدق‌، سرانجام نامه‌اي شجاعانه‌تر نسبت به نامه‌هاي قبلي خود نوشت :
«آقاي مكي
تشكرات بي‌پايان مرا به آقايان نمايندگان كه در موقع خواندن نامه من در مجلس احساسات خود را ابراز كرده‌اند تقديم كنيد. اميدوارم كه ساير آقايان نمايندگان نيز به آن‌ها تأسي كنند و قرارداد باطل دوره ديكتاتوري را به تصويب لايحه دولت ساعد براي خاطر بعضي چيزها تنفيذ ننمايند. بزرگتين مظالم آن دوره به ملت ايران همين قرارداد است كه آقاي تقي‌زاده امضاء كننده بر بطلان آن اعتراف نمود و چون اين قرارداد قادر نيست با افكاري كه امروز دنيا دارد 44 سال ديگر ملت ايران را از حق خود محروم كند، اين است كه كمپاني داوطلب قرارداد جديد شده و مي‌خواهد به وسيله‌ي چند ميليون ليره از مجلس پانزدهم امضاء بگيرد. كجا هستند فرزندان دلاور و غيور ايران كه ببينند در اين روزهاي تاريخي آن‌هايي كه هميشه در روزنامه‌ها از ملت دفاع مي‌كردند، در نتيجه وقايع اخير و حبس و محكومت، قلم را شكسته‌اند و در مجلس هم فقط چند نفر با اين قرارداد منحوس مبارزه مي‌كنند. نام شما اي نمايندگام مدافع وطن در تاريخ ايران جاودان است.
فدايي بازنشسته – دكتر محمد مصدق»
(مذاكرات مجلس شوراي ملي، دوره‌ي پانزدهم، جلسه 195، مرداد 1328)
نكته‌ي جالب اينجاست كه علي‌رغم تلاش‌هاي مكي به حضور فعال‌تر دكتر مصدق در عرصه‌ي سياست، وي با اين نامه آب پاكي را روي دستان وي ريخته و عملاً بازنشستگي سياسي خود را اعلام نمود!!

در حالي كه سيد حسين مكي در نطق‌هاي خود به تحليل و بررسي عملكرد ظالمانه شركت نفت و ميزان زيان‌هاي غيرقابل جبران ايران از امتيازهاي نفت مي‌پرداخت و بسياري از مطالب رو افشاء مي‌كرد، حائري‌زاده و دكتر بقايي از مكي در مقابل حملات بي‌امان رئيس مجلس و نمايندگان دفاع مي‌كردند. در اين ميان، با به درازا كشيدن نطق مكي، نخست وزير به مجلس آمده و اظهار داشت ماده واحده قرارداد الحاقي، يك موافقتنامه ميان ايران و يك شركت خارجي است و لذا امتياز محسوب نشده و نطق، پيرامون آن نيز محدود است و از مجلس خواست جلسات رو به صورت صبح و عصر برگزار كنند! گويي دولت و مجلس ايران، براي اعطاي امتياز به انگلستان، بي‌نهايت عجله داشتند!
به دنبال اين توصيه‌ي مداخله‌گرانه نخست‌وزير كه به استيضاح او منجر شد، مشاجره‌اي جدي براي ممانعت از ادامه‌ي نطق مكي به راه افتاد. ولي مكي از جايگاه نطق مي‌گفت : «مگر اينكه مرا با گلوله از اينجا پايين ببرند.»
(مذاكرات مجلس شوراي ملي، دوره پانزدهم، جلسه 196)
اما سردار فاخر حكمت، رئيس مجلس كه مصمم شده بود نطق‌هاي مكي را خاتمه دهد، بطور جدي وارد عمل شد و با حمايت نمايندگان مجلس، از مجلس براي ادامه‌ي نطق مكي نظرخواهي كرد! براي چند دقيقه تنفس داده و هيئت رئيسه وارد شور شد. ولي ظاهراً نطق‌هاي مكي، اندك تكاني به غيرت آقايان نمايندگان داده بود. لذا وقتي جلسه مجلس مجدداً شروع شد، يكباره دكتر معظمي فرياد برآورد :
«بدبخت‌ترين ملت، ملتي است كه اراده‌ي خودش را در موقع اظهار نظر از دست بدهد و بزرگان قوم مثل يك مرده در روي صندلي‌ها بنشينند و در مسائل ابتدايي اينطور اظهار نظر كنند.
آقاي رئيس مجلس شوراي ملي! حق ملت ايران در بين است!
... يك چيزي كه مسلم است اين است كه اين قرارداد، قرارداد امتياز است و ضميمه امتياز است. بنشينيد جلسه خصوصي كنيد باهم همفكري كنيد من از اشخاصي نيستم كه بگويم اين هيئتي كه اينجا نشسته است خيانت كرده است. بنشينيم با هم فكر كنيم كه چه راهي براي اين كار اختيار كنيم مفيدتر است. مصلحت مملكت را بايد در نظر بگيريم ... الان در اين لايحه سه چهار كار برخلاف قانون شده است. يكي اينكه اين از مسلمات است كه بايد برود به كميسيون بودجه ولي نيامده است. بايد مي‌آمد به كميسيون بودجه. ديگر اينكه از وظايف كميسيون خارجه بوده است و بايد برود به كميسيون خارجه، نرفته است. حالا هم مي‌گويند كه اين امتياز نيست. خير آقا. اين امتياز است. در اينجا ملت حق دارد اظهار نظر كند ... قصد نداشتم حرف بزنم. ولي اين وضعيت را كه ديدم خدا خودت مي‌داني براي قسمي كه به قرآن خورده بودم وظيفه خودم دانستم كه اين عرايض را اينجا بكنم.»
(مذاكرات مجلس شوراي ملي، دوره پانزدهم، جلسه 196)
اينكه چطور شد كه دكتر معظمي، چنين جسارتي به خرج داد، خود داستان جالب و جدايي است كه اگر فرصت شد، در زماني ديگه عرض خواهم كرد.
نطق وي (دكتر معظمي)، كار خودش رو كرد و فضاي مجلس رو متحول كرد. نمايندگان به فكر فرو رفته و رئيس مجلس نيز كه به شدت در محظوريت قرار گرفته بود، ديگه قارد به عملي كردن مقصودش و ممانعت از نطق حسين مكي نبود!

اقدام بعدي مكي، براي اتلاف وقت، استيضاح دولت ساعد بود! متن استيضاح كه در 3 مرداد 1328 توسط حسين مكي به مجلس ارائه شد، به شرح ذيل است :
«رياست مجلس شوراي ملي
چون دولت جناب آقاي ساعد برخلاف قانون مهرماه 1326 در برابر استيفاي حقوق ايران از شركت نفت انگليس و ايران مرتكب عملي شده كه به زيان مملكت بوده و خلاف قانون مذبور عمل نكرده است و همچنين دخالت مستقيم شخص نخست‌وزير در قوه مقننه كشور به منظور به تصويب رساندن قرارداد نفت به نفع شركت نفت انگليس و ايران لذا امضاءكنندگان ذيل دولت آقاي ساعد و بالاخص شخص ايشان و وزير دارايي (گلشاييان) را نسبت به دو مورد ذيل استيضاح مي‌كنيم :
1- عدم استيفاي حقوق ايران
2- دخالت در قوه مقننه مملكت
حسين مكي، دكتر بقايي كرماني، حائري‌زاده، عبدالقدير آزاد»
(مذاكرات مجلس شوراي ملي، دوره پانزدهم، جلسه 197، دوشنبه 3 مرداد 1328)

دكتر بقايي درخصوص هدف استيضاح در آن گير و دار مي‌گويد :
«مقصود و منظور از استيضاح اين است كه اگر قرارداد نفت خداي نخواسته بسته شود، چون دولت تحت استيضاح مي‌باشد قرارداد قدرت قانوني نداشته باشد.»
(چه كسي منحرف شد، دكتر مصدق يا دكتر بقايي، ص 248)

تلاش‌هاي فراوان و ايثارگرايانه‌ي حسين مكي و ساير ياران اقليت، با چنين ترفندهاي جالبي ادامه داشت و عمر مجلس نيز داشت به سر مي‌آمد. اما معضل بزرگي پيش رو بود : عبدالحسين هژير!
ماجراي هژير، داستان جداگانه‌اي هست كه در اينجا، مجال گفتنش نيست. ولي در همين حد بدونين كه وي، كسي بود كه از طرف دربار به عنوان نخست‌وزير معرفي شده بود، ولي با رشادت‌ها و مخالفت‌هاي جانانه‌ي آيت‌الله كاشاني و همكاري و راهپيمايي‌هاي شكوهمند فداييان اسلام، شاه از معرفي وي منصرف شده بود. لكن در دولت ساعد مراغه‌اي (كه در آن وزير دربار بود) قدرت اصلي را در اختيار داشت و ساعد بيشتر آلت دست وي بود. وي، عملكرد نمايندگان رو در اين مقطع تحت نظر قرار داده بود و تمام سعي خود رو بكار گرفته بود كه در آخرين جلسه، مجلس ماده واحده رو به تصويب برسونه! ايشون بشدت نمايندگان رو از انتخاب نشدن در انتخابات مجلس بعد مي‌ترسوند و به ايشان فشار مضاعفي مي‌آورد كه خيالش از بابت تصويب اين قرارداد راحت بشه.
ماجرا داشت به جاي خطرناكي كشيده مي‌شد.
روز 4 مرداد، آخرين روز كاري مجلس بود و بيم اون مي‌رفت كه هر لحظه، مجلس وارد رأي‌گيري شده و تلاش فراوان مكي، دكتر بقايي و ساير دوستانشان، بي‌ثمر شده و قرارداد ننگين ديگري در دولت پهلوي، به ملت مظلوم ايران تحميل بشه!
شايد بهتر باشه اين ساعات پاياني و شرايطش و تصميم بسيار خطرناكي كه حسين مكي و يارانش، براي جلوگيري از تصويب اين قرارداد در ذهن داشتن رو از زبان خود وي بخونيم :
«من و حائري زاده و دكتر بقايي از ترس اينكه مبادا عده براي رأي كافي شود براي احتياط در آخرين وهله، نقشه خطرناكي پيش خود مطرح كرديم كه هرگاه عده در جلسه براي رأي كافي شد و خواستند به لايحيه رأي بگيرند، حائري‌زاده در اتاقك كوچكي جنب پارلمان كه تمام سيم‌هاي برق پارلمان در آن متمركز بود به كمك دستمال و لباس خود سيم‌ها را از جا بكند و پاره كند و تمام چراغ‌هاي مجلس را خاموش نمايد. بديهي است كه اين كار خطرناك و با قيمت جان حائري‌زاده تمام مي‌شد، اما آناً تمام برق پارلمان خاموش مي‌شد و مدت‌ها وقت لازم بود تا جريان برق وصل شود و دكتر بقايي مأمور بود كه در پشت گلشاييان، وزير، وزير دارايي بنشينند و به محض تاريك شدن پارلمان، پرونده‌ي قطوري را كه در جلوي گلشاييان بود از جايش ربوده و با همان پرونده محكم بر فرق وزير دارايي بكوبد! مأموريت من هم اين بود كه فوري از پشت تريبيون پايين آمده به طرف ساعد بروم و با چند مشت مزد خيانت او [را] در كنارش بگذارم. ما مطمئن بوديم كه در اين جريان عبدالقدير آزاد هم به ما كمك خواهد كرد و هم‌صدا خواهد شد. امير تيمور كلالي هم مأمور قطع سيم‌هاي تلفن بود كه آناً ارتباط با خارج مجلس قطع شود. اين نقشه به وسيله‌ي من و حائري‌زاده و دكتر بقايي طرح شده بود و تصور مي‌كنم كه امير تميور هم از آن اطلاع داشت. اگر آن شب عده براي رأي كافي شده بود اين نقشه به موقع اجرا گذاشته مي‌شد و مسلماً حائري‌زاده اولين كسي بود كه در راه مقاومت در برابر قرارداد الحاقي شربت شهادت مي‌نوشيد. اما خوشبختانه مقاومت منفي نمايندگان وطن‌پرست مجلس و همچنين وطن‌پرستي مستخدمين جزء مجلس مانع از اين شد كه مجلس اكثريت پيدا كند و لايحه از تصويب بگذرد و بالاخره اينقدر نطق من ادامه يافت تا عقربه ساعت از نيم بعد از نصف شب گذشت و فردا هم چون عيد فطر و قاعدتاً تعطيل رسمي بود، نمي‌توانستند مجلس را تشكيل دهند ... [و با اين همه چون] شنيده شد مي‌خواهند روز عيد فطر هم جلسه تشكيل دهند ... چند مرتبه من ضمن نطق از عيد فطر كه تعطيل رسمي و عيد بزرگ مسلمين است و جهان اسلام اين روز را تعطيل مي‌كنند تذكر دادم كه نتوانند جلسه تشكيل دهند و بدين جهت به كلي از تصويب لايحه مأيوس شدند.»
(مكي، حسين، نفت و نطق مكي، ص 6-525)

اين تلاش زائد‌الوصف و باورنكردني، سرانجام نتيجه داده و بررسي ماده واحده‌ي تصويب قرارداد ننگين الحاقي، به مجلس بعدي واگذار گرديد. مجلسي كه با تقلبات گسترده‌ي عبدالحسين هژير، داشت سرنوشت مشابهي با مجلس پانزدهم پيدا مي‌كرد، لكن تلاش‌هاي فداكارانه‌ي فداييان اسلام و در رأس آن شهيد سيد حسين امامي، اين نقشه را ابتر ساخت و زمينه را براي ملي شدن صنعت نفت مهيا كرد.

بعلت طولاني شدن پست، مابقي عرايض رو مي‌ذارم براي پست بعدي.
  • Upvote 1

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

خوب. من هرچقدر كه منتظر موندم، پاسخي از سوي برادر سيناي عزيز دريافت نكردم.


برداشتم اين بود كه ايشون منتظر ادامه‌ي عرايض بنده هستن. بسيار خوب.


با تشکر از آقا مصطفی
همانطور که حدس زدید من منتظر تکمیل عرایض شما هستم و سعی می کنم در زمان محدودی که به نت دسترسی دارم پاسخگو باشم.
هنوز به بعضی از موارد مطرح شده از سوی من در پست اول و دومم جوابی داده نشده است. مخصوصا موارد ذیل که به آن پرداخته نشده است :
رابطه فدائیان اسلام با سید ضیاءالدین طباطبایی و سفارت انگلیس
نقش آیت ا... کاشانی در طرفداری از دربار
و ......

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
اي كاش برادر سيناي عزيز، پست به پست پاسخ مي‌دادن تا بحث به بيراهه كشيده نشه و تكليف هر بحث، همون‌جا مشخص بشه.
ولي جداي از اون، بهتره موضوع به موضوع پيش بريم. هرچند كه توضيحاتم رو درخصوص فداييان اسلام و ساير مواردي كه فرمودين، آماده كرده‌ام. ولي ترجيح مي‌دم موضوع به موضوع پيش برم. اينطور بحث، ماهيت بهتري پيدا مي‌كنه و چيزي بالاتر از كل‌كل مي‌شه، حداقل براي اندك دوستاني كه تمايل به مطالعه‌ي اين بحث دارن.
پس بهتره ابتداي امر، بحث سر مبارزان اصلي راه ملي‌شدن نفت رو داشته باشيم و ان شاءالله پس از اون بريم سراغ ساير موارد مبهم براي شما.

------------------------------------------------

همانطور كه در پست قبل عرض شد، با فداكاري زائد الوصف سيد حسين مكي، دكتر مظفر بقايي كرماني و حائري‌زاده، با كمك كساني چون عبدالقدير آزاد، دكتر معظمي و امير تيمور كلالي، عمر مجلس پانزدهم براي بررسي و تصويب قرارداد ننگين گس – گلشاييان، كفاف نداد و با به پايان رسيدن آن، زمزمه‌هاي آغاز انتخابات مجلس شانزدهم آغاز گرديد.
تا اينجاي كار، يعني از 12 آذرماه 1323 تا مرداد 1328، علي‌رغم تلاش بي‌نظير كساني چون غلامحسين رحيميان، سيد حسين مكي، دكتر مظفر بقايي كرماني و حائري زاده در مجلس و آيت‌الله كاشاني؛ چه در تهران، چه در زندان انگليسي‌ها و چه در تبعيد، در جهت ملي كردن صنعت نفت و خلع يد و لغو امتياز برده‌داري نفتي انگلستان از ايران، خبري از جناب دكتر مصدق السلطنه نبود و حتي وي، حاضر به پذيرش ظالمانه بودن اين قرارداد و لغو آن، براساس قوانيني كه خود وي آن را به تصويب رسانيده بود، نبود. از دكتر حسين فاطمي نيز تا بدين‌جاي كار خبري نبود. اما با تلاش افراد فوق‌الذكر، افكار عمومي، كم‌كم آماده‌ و خواهان ملي شدن صنعت نفت بود و موج ملي‌گرايي و جوشش و غرور ملي مردم ايران، يكبار ديگه پس از سال‌ها تحقير توسط استبدادهاي صغير و كبير، صحنه‌ي سياست كشور رو درمي‌نورديد. انتظار مردم از نمايندگان مجلس، به عنوان رئوس حكومت پارلماني ايران، جز ملي شدن نفت نبود و همگان آماده‌ي دفاع از اين حق بودند. پس قطعاً شرايط حكم مي‌كرد كساني روي كار بيايند كه از اين حق و خواسته‌ي بجاي مردم، دفاع نمايند.
با اين شرايط، قطعاً منافع انگلستان در آن سال‌ها، بشدت متزلزل شده به هر دستاويزي چنگ مي‌زد كه حداقل منافع رو براي خود حفظ كنه!
يكبار، در 15 بهمن 1327، تلاش براي كودتا از طريق سپهبد رزم‌آراء، با بي‌دقتي ناصر فخرآرايي در ترور محمدرضا شاه، ابتر موند و يكي از موثرترين و پراميدترين مهره‌هاي انگلستان، مترصد فرصتي مناسب‌تر براي انجام اين كودتاي بسيار دقيق (كه در آن، به سرعت و از طريق قانوني، تكليف آيت‌الله كاشاني و حزب توده مشخص مي‌شد، گويي كه اين كار صورت گرفت، ولي درصورت موفقيت‌آميز بودن ترور و كسب قدرت توسط رزم‌آرا، سرنوشت ديگري براي ايشان رقم مي‌خورد!) بود.
اما مهره‌ي ديگر انگلستان، يعني عبدالحسين هژير، بيش از پيش نگران شده بود و تنها راه حفظ منافع انگلستان رو اومدن مجلسي يكدست از فرمانبران سياست انگلستان مي‌دونست. به همين منظور، طرح تقلب در انتخابات مجلس شانزدهم رو آماده‌سازي نمود.
سيد حسين مكي، با نگراني و آينده‌نگري خاص خود، پيشنهاد اضافه شدن دكتر مصدق به جبهه‌ي اقليت مجلس رو ارائه كرد. پيشنهادي كه البته باتوجه به سوابق دكتر مصدق، چندان به مذاق همراهان وي خوش نيومد!
«با حائري‌زاده و دكتر بقايي براي ايجاد دسته‌اي براي مبارزات آينده صحبت به ميان آوردم كه با دكتر مصدق، همكاري و تشكيل دسته‌اي بدهيم.
دكتر بقايي گفت : من زياد وارد خصوصيات زندگي سياسي دكتر مصدق نيستم. ولي تا آنجا كه شنيده‌ام مي‌گويند تك‌رو و منفي است.
حائري‌زاده گفت : در دوره چهارم كه من در مجلس بودم دكتر مصدق وزير دارايي بود و اختياراتي گرفت و بر سر دكتر مصدق كشمكش بين اكثريت و قوام‌السلطنه نخست‌وزير وقت درگرفت و كابينه ساقط شد و چون از طبقه اشراف است، رعايت حال طبقه خود را خواهد كرد. پس از مدتي بحث بالاخره رفقا را متقاعد كردم كه حتماً با دكتر مصدق همكاري و شالوده مبارزات آينده را بريزيم.»
(مكي، حسين، خلع يد، ص 39)
بدين ترتيب، سيد حسين مكي، از سرباز بازنشسته‌ي ميهن، دكتر مصدق درخواست كرد كه قبول زحمت فرموده، از روستاي ييلاقي احمدآباد بيرون آمده و گوشه‌ي چشمي به سياست كشور داشته باشن. صد البته دكتر نيز پذيرفت.
پس از جلسه با 40 مدير نشريه و خبرنگار (كه به پيشنهاد حسين مكي، اين جلسه ترتيب داده شده بود) با دكتر مصدق، هيئتي 7 نفره را به نمايندگي خود انتخاب نمودند تا درخصوص انتخابات مجلس شانزدهم، بحث و بررسي انجام دهند. با توجه به نگراني‌ها درخصوص دخالت هژير در انتخابات، همه به دنبال راهكاري مناسب بودند.
در اين‌جا، دكتر مصدق، پيشنهادي به غايت معقولانه! رو ارائه مي‌ده و اون، متحصن شدن در دربار شاه مي‌باشد! با وجود مخالفت ديگران و پيشنهاد تحصن در صحن حرم حضرت عبدالعظيم (عليه‌السلام) و يا يكي از مساجد تهران (همچون مسجد شاه – مسجد امام خميني (ره) فعلي- يا ساير مساجد مهم)، دكتر مصدق روي حرفش اصرار مي‌كنه و اونقدر مي‌گه و مي‌گه كه نظر اكثريت رو بدست مياره.
دليل مخالفان تحصن در دربار شاه، كاملاً مشخص بود. با تحصن در دربار، عملاً ارتباط متحصنين با مردم قطع مي‌شد، حال اينكه تحصن در مساجد و يا حرم حضرت عبدالعظيم (ع)، يعني قرار گرفتن در بطن جامعه و حمايت اكثريت مطلق مردم از متحصنين و در نتيجه افزايش فشار به دربار و شخص شاه!
براي اين امر، تظاهراتي در نظر گرفته شد و براي جمع‌آوري مردم، دكتر مصدق طي نامه‌اي به شهيد نواب صفوي، از وي خواست جمعي از يارانش رو براي حضور در اين جمع اعتراض آميز اعزام كنه!
اين، اولين توسل وي به فداييان اسلام بود و با وسعت نظر شهيد نواب، اين اقدام انجام گرفت و جمعيت مناسبي براي كمك و همراهي متحصنين در دربار، به منزل دكتر مصدق سرازير شدن! اين جمعيت، تا خود دربار همراه با ايشان بوده و حتي كسي كه كمك مي‌كرد دكتر مصدق حركت كنه و دست ايشان رو گرفته بود، سيد حسين امامي (عضو فداييان اسلام و قاتل هژير) بود.
در مقابل كاخ شاه، دكتر مصدق نامه‌ سرگشاده‌اي را كه به شاه نوشته بود، به سرهنگ شفقت داد تا به دست شاه برسد. پس از رفتن وي، هژير آمد. دكتر مصدق دستي بر سينه‌ي وي زده و با لحني اعتراض‌آميز و صد البته احساسي گفت :
«عبدالحسين خان تو شرف داري؟ آيا اين انتخابات آزاد است؟ تو به شرافت خود قسم بخور كه انتخابات آزاد است من از همين‌جا برمي‌گردم»!!!
(خاطرات و مبارزات دكتر حسين فاطمي، بكوشش بهرام افراسيابي، انتشارات سخن، چاپ اول، 1366، ص 113)
سپس با اشاره به كاخ، خطاب به هژير گفت :
«برويد به شاه بگوييد كه اينجا خانه ملت است، ملت مي‌خواهد بيايد داخل. هژير رفت مدتي بعد برگشت و گفت شاه سلام رساند و گفت : درست است كه اينجا خانه ملت است. اما خانه‌اي نيست كه از همه ملت بتواند پذيرايي كند، نماينده‌هاي ملت را انتخاب كنيد و بفرستيد بيايند تو. مصدق گفت : نه اين‌ها هم كه همه‌ ملت نيستند و تعدادي از ملت هستند. تو برو بگو كه اين‌ها همه‌شان بايد بيايند تو. او گفت نمي‌شود. امامي يك نيهيبي به او داد، گفت : مرتيكه مگر به تو نمي‌گويد برو، تو بگو چشم.»
(ناگفته‌ها، خاطرات شهيد حاج مهدي عراقي، ص 39)
اما پاسخ شاه، هماني بود كه در سري قبل بيان شد!
لذا دكتر مصدق بيست نفر رو انتخاب كرد و به دربار رفت. ايشان عبارت بودند از :
دكتر محمد مصدق، سيد حسين مكي، دكتر مظفر بقايي كرماني، سيد ابوالحسن حائري‌زاده، عبدالقدير آزاد، دكتر كريم سنجابي، دكتر سيد علي شايگان، دكتر كاوياني، شمس‌الدين امير علايي، يوسف مشار، سيد محمود نريمان، عباس خليلي، عميد نوري، دكتر سيد حسين فاطمي، جلالي نائيني، احمد ملكي، ارسلان خلعتبري، مهندس زيرك‌زاده، آيت‌الله سيد جعفر غروي و حسين صدر (اندكي بعد عميد نوري و عباس خليلي از تحصن خارج شده و اللهيار صالح و امير تيمور كلالي به جمع متحصنين پيوستند.).
دكتر مصدق از اعضاء فداييان اسلام، كسي رو انتخاب نكرد. لكن حاج ابوالقاسم رفيعي، مدير انتظامات فداييان اسلام به همراه يك نفر ديگه، مسئوليت برقرار ارتباط ميان متحصنين و خارج دربار رو برعهده گرفت.
با وجود بست نشستن اين هيئت، خبري از پاسخ شاه نشد و حتي وي، حاضر به ديدار با ايشان نبود و تنها، هژير از ايشان پذيرايي مي‌نمود.
پس از چند روز، پاسخ شكايت آمد. در آن پاسخ، شاه اظهار داشت براي تضمين مصونيت انتخابات، اقدامات لازم به عمل خواهد آمد (جالب اينكه در آن زمان، شاخ اصولاً‌ اختياراتي نداشت كه تظلم به پيش وي برده بودن! دربار، قدرتي سواي قدرت شاه داشت و مناسبات دربار، معمولاً توسط وزير دربار تنظيم شده و وزنه‌اي اساسي در قدرت سياسي كشور به حساب مي‌اومد. مي‌توان گفت پيشنهاد تظلم‌خواهي پيش شير بي‌يال و كوپالي چون شاه، يكي از بزرگترين شاهكارهاي فكري دكتر مصدق بود (و شايد هم حركتي حساب‌شده براي ثبت در تاريخ و انجام اقدامات بعدي!).
با اين پاسخ و وعده‌ي سر خرمن، عملاً تحصن در دربار به كوچكترين نتيجه‌اي نرسيد! ولي اين بست‌نشيني، نتيجه‌اي به همراه داشت و اون، تشكيل هسته‌اي مبارزاتي توسط حاضرين (كه از تفكرات مختلفي بودند) به عنوان جبهه‌اي قانوني به نام «جبهه‌ ملي» بود. امري كه با موافقت شاه مواجه گرديد.
خبر تأسيس جبهه ملي‌ رو حاج ابوالقاسم رفيعي (مدير انتظامات فداييان اسلام و رابط متحصنين با بيرون)، اعلام نمود.
حاج مهدي عراقي در اين باره مي‌گويد :
«مينوت تأسيس جبهه ملي را از آن تو مي‌آيند مي‌دهند به دست حاج ابوالقاسم رفيعي كه با موافقت شاه جبهه ملي در ايران بوجود مي‌آيد ... وقتي اين مينوت را كه آوردند و دادند دست نواب كه ببرند و چاپش كنند، ايشان ناراحت شد و منع كرد بچه‌ها را از اين كار و گفت تشكيلات و حزب و جبهه‌اي كه با موافقت پسر رضا خان بوجود آمده باشد، براي ما ارزش ندارد. هرچه بدبختي است از اينجاست، كانون فساد اينجاست. ما با [آيت‌الله] كاشاني صحبت كرديم كه اين كانون فساد را برداريم. اگر اين بماند مرتب اين ميكروب سرطان و ميكروب مالاريا رشد مي‌كند و مي‌آيد بيرون. تازه اينكه با دست خود اين بيايد براي ما يك حزب هم برايمان بوجود بياورد ... با اصراري كه به حساب بچه‌ها داشتند بخصوص كه الان مي‌خواهد يك حركتي بوجود بيايد، اگر از همين‌جا اين حركت پاره بشود ممكن است ضررهايش بعد متوجه ما بشود، اينكه حالا شما نظارت داشته باش بر اين‌ها كه اگر خواست كار خلافي انجام بشود، آن موقع مخالفت بكني. تا ساعت يك و دو نيمه‌شب اين موضوع مورد بحث بود. يك عده موافق، يك عده مخالف، نهايت امر نتيجه به اينجا رسيد كه مرحوم نواب گفت كه من دستور چاپ آن را نمي‌دهم، خودتان هركاري كه مي‌خواهيد بكنيد. ولي از طريق ديگري كه با بچه‌هاي دانشگاه تماس گرفته بودند قرينه‌اي هم در اختيار آن‌ها گذاشته بودند و بچه‌ها آنرا چاپ و منتشر كردند.»
(ناگفته‌ها، خاطرات شهيد حاج مهدي عراقي، صص 41-40)

همانطور كه ملاحظه فرموديد، نواب صفوي از اساس، با حكم شاه مخالف بود و برعكس دكتر مصدق كه به دنبال تأييد شاه، براي كسب وجهه براي خويش و جبهه‌ي تازه متولد شده‌اش بود، نواب اون رو بزرگترين ضعف ابتدايي جبهه مي‌دونست! (و جالب اينجاست كه دوستاني چون برادر سيناي عزيز، مصدق رو مردمي و فداييان اسلام رو درباري معرفي مي‌فرمايند! امري كه تقريباً چون روز روشن بود كه از همان ابتدا، نواب و شاه با يكديگر سر ناسازگاري داشتن! حال منبع اين دست دوستان چي هست، الله اعلم!)
با تشكيل جلسه‌اي در منزل دكتر مصدق، دكتر مصدق به رياست و سيد حسين مكي به عنوان دبير جبهه‌ ملي انتخاب شده و مدتي بعد، اساسنامه‌ي آن نيز تهيه گرديد.
مهمترين و بارزترين مواردي كه در اساسنامه قيد شده بود، يكي هدف از ايجاد آن بود (ماده 3 – هدف جبهه ايجاد حكومت ملي بوسيله تأمين آزادي انتخابات و آزادي افكار است.) كه در آن، ذره‌اي اشاره به اسلاميت نشده و نقشي حتي جزئي براي اسلام و دين‌مداري در نظر گرفته نشده بود و همچنين تشكيل دهندگان جبهه‌ي ملي كه متشكل از نمايندگان احزاب و دستجات ملي (ماده 2) بود. البته مطابق با ماده‌ي 5، احزاب مي‌بايست تقاضاي خود رو به هيئت مديره‌ي جبهه ارائه نموده و به عبارت ساده‌تر تأييد صلاحيت بشن!
ناهمگوني جبهه‌ي ملي، از همان اول خشت كجي بود كه معماران سياست آينده‌ي ايران گذاشتند و همين نامشخص بودن تقيد آن به اسلام بود كه معضلات بعدي رو فراهم آورد و باعث شد جبهه‌ي ملي، عملاً به حزب بادي تبديل شده و بيشتر از آنكه در خدمت مردم قرار گيرد، خدمت به دربار رو انتخاب كرده و به دنبال جايي برود كه منافع بيشتري دارد!
علي ايحال، اين مجموعه‌ي ناهمگون، عمدتاً متشكل از اعضاء زير بود :
1- حزب ايران 2- سازمان نظارت بر آزادي به رهبري دكتر بقايي كه پس‌از يك‌سري تحولات به حزب زحمتكشان ملت ايران تحت رهبري بقايي و نيروي سوم به رهبري خليل ملكي تبديل شد 3- حزب ملت ايران به دبير كلي داريوش فروهر 4- جمعيت آزادي مردم ايران به رهبري محمد نخشب 5- مجمع مسلمانان مجاهد اصناف و بازار به رهبري سيد شمس‌الدين قنات آبادي و 6- حزب استقلال به رهبري عبدالقدير آزاد.
فداييان اسلام، با وجود همكاري‌هاي خود با جبهه‌ي ملي، بخصوص در زمينه‌ي انتخابات مجلس شانزدهم، ترور عبدالحسين هژير و ترور بزرگترين مانع ملي‌شدن نفت، يعني سپهبد رزم‌آرا داشت، ولي هيچ‌گاه به عضويت جبهه‌ي ملي درنيامد.

در اين زمان، آيت‌الله كاشاني، با ارسال نامه‌اي از بيروت، خطاب به نواب صفوي نوشت : «انتخابات شروع شده و چاره‌اي جز دخالت شديد و انتخاب وكلاي مورد نظر نيست».
(خسروشاهي، سيد هادي، فداييان اسلام ص 83)
او اسامي وكلاي مورد نظر خود را به نواب اعلام نمود و از وي خواست توان خود و تشكيلات فداييان اسلام رو براي انتخاب شدن آنان بكار گيرد! اسامي ايشان عبارت بود از :
«1- دكتر محمد مصدق 2- دكتر مظفر بقايي كرماني 3- دكتر سيد علي شايگان 4- سيد ابوالحسن حائري‌زاده 5- سيد محمود نريمان 6- سيد حسين مكي 7- عبدالقدير آزاد»
(خسروشاهي، سيد هادي، فداييان اسلام ص 83)
نواب صفوي، در پاسخ ابراز داشت :
«با هم صحبت كرديم اگر خواستيم وكلايي هم انتخاب كنيم وكلايي باشند كه حداقل سمت مذهبي‌شان به سمت سياسي آن‌ها بچربد. اين‌ها كه نه تنها سمت مذهبي ندارند، بلكه علاقمند به مذهب هم نيستند. شما چرا چنين دستوري مي‌دهيد.»
آيت‌الله كاشاني پاسخ دادند :
«ما اكنون رجال ديني كه در فن سياست ورزيده باشند نداريم. چه بهتر اينكه اين كار را ما مرحله به مرحله انجام دهيم و بتوانيم در يك مرحله از رجال سياسي كه در فن سياست ورزيده هستند و نسبتاً هم جنبه‌ي ملي دارند استفاده كنيم تا در طي اين دوران بتوانيم انسان‌هايي كه متمدن هستند يا سمت مذهبي دارند براي انتخابات تربيت كنيم.»
(ناگفته‌ها، خاطرات شهيد حاج مهدي عراقي، ص 38)

اين بيانات، اوج بينش آيت‌الله كاشاني رو نشون مي‌داد و پاسخي بود به فرمايش ابتدايي برادر سيناي عزيز كه شخصيت آيت‌الله كاشاني رو فردي صرفاً مذهبي مي‌دونست كه فقط فكرش، اجراي قوانين اسلام بود!
متأسفانه سيناي عزيز هم تقصيري ندارن. چرا كه جريان‌هاي سينه‌چاك دكتر مصدق، همواره براي بالا بردن ايشان، به تخريب شخصيت آيت‌الله كاشاني روي آورده و سعي در تخطئه‌ي شخصيت ايشان داشته و دارند! به همين دليل هم هست كه سعي مي‌كنن بينش وسيع آيت‌الله كاشاني در زمينه‌ي سياسي (كه اگه خدا خواست، درمورد ايشون بيشتر توضيح خواهم داد) رو ناديده گرفته و از تاريخ حذف نمايند!
علي ايحال، نواب صفوي با اين استدلال، پيشنهاد آيت‌الله كاشاني در حمايت از نامزدهاي جبهه‌ ملي رو پذيرفتن و مهياي بكارگيري امكانات فداييان اسلام جهت كمك به انتخابات شد.

با ابتكار دكتر بقايي، براي نظارت و جلوگيري از تخلفات انتخاباتي، سازماني تحت عنوان «سازمان نگهبانان آزادي انتخابات» تأسيس شد (كه جلوه‌ي كمدي آن، تحت عنوان «كميته‌ي صيانت از آراء»، توسط نمايندگان اصلاح‌طلب در سال 1388 و براي انتخابات رياست جمهوري دهم، البته با هدفي متفاوت از نام و عنوان و شعار اوليه‌ي آن، ايجاد گرديد!). فداييان اسلام در اين سازمان، حضور فعال داشتند. به نقل از شهيد عراقي :‌
«قبل از اينكه انتخابات شروع شود، دكتر بقايي با وزارت كشور صحبت مي‌كند، اجازه سازمان نظارت بر آزادي انتخابات را از وزارت كشور مي‌گيرد و پنجاه نفر از بچه‌ها [فداييان اسلام] را اسمشان را و شناسنامه و عكس را مي‌گيرند، و كارتي براي آن‌ها صادر مي‌شود كه اين‌ها حق نظارت بر انتخابات را داشته‌اند. يك تعدادي از بچه‌هاي فداييان بودند يك تعدادي هم از بچه‌هاي دانشجو بودند.»
(ناگفته‌ها، خاطرات شهيد حاج مهدي عراقي، ص 41)
از طرفي، سيد حسين مكي و سيد محمود نريمان هم از طرف جبهه‌ي ملي، ناظر بر انتخابات بودند (و دكتر مصدق نيز در منزل خويش، با خيالي آسوده بر رختخواب لم داده و استراحت مي‌فرمودند و به سبك شير فرهاد، با انرژي، در مبارزات مردمي مجاهدت حداكثري داشتند!).
با وجود نظارت‌هاي فداكارانه‌ي فداييان اسلام و مكي و نريمان، دست اندركاران انتخابات به بهانه‌ي ايام سوگواري محرم، صندوق‌هاي رأي را به جايي ديگر منتقل مي‌نمايند؛ ولي در اصل عوض مي‌كنند! اين موضوع، با اطلاع فداييان اسلام به مكي، به سرعت در شهر منتشر شده و زد و خورد شديدي بين مردم و نگهبانان و پليسي كه از قبل آماده‌ي مقابله با عكس‌العمل‌هاي مردمي بودند بوجود اومده و مكي و اعضاء فداييان اسلام نيز دستگير و زنداني مي‌شن!
به نقل از شهيد عراقي :
«زنگ مدرسه را زدند، جمعيت ريخت و نگذاشتند صندوق‌ها عوض بشود. در اين گير و دار مكي هم رسيد. بگير بگير هم شروع شد. پليس ريخت و مكي را گرفت و هفت، هشت تا از بچه‌ها [فداييان اسلام] را هم گرفتند. يك اتاق كوچكي بود ته شبستان اين‌ها را همه بردند به شبستان و بازداشتشان كردند. آن‌ روز بعد از ظهر قرائت آراء تعطيل شد. بچه‌ها را بردند زندان، مكي هم البته جزء آنان بود و شبانه هم صندوق‌ها را از شبستان مسجد سپهسالار منتقل كردند به فرهنگستان – دانشكده منقول و معقول – بعد هم فردا در روزنامه نوشتند به مناسبت ايام سوگواري چون مصادف با ايام عاشورا بود و هميشه از طرف دربار آن‌جا سه روز روضه‌خواني مي‌وشد، ما صندوق‌ها را به فرهنگستان منتقل كرديم.»
(ناگفته‌ها، خاطرات شهيد حاج مهدي عراقي، ص 44)
صندوق‌ها به محل دلخواه منتقل شدند و در آن‌جا كسي از سازمان نگهبانان آزادي انتخابات رو براي نظارت راه ندادند. لذا (به قول يه بنده‌ خدايي!) تقلبات گسترده‌اي صورت گرفت (ادبيات آشنا نيست؟!!) و وضعيت نامزدهاي جبهه‌ي ملي و آيت‌الله كاشاني، بكلي تغيير كرد!
در چنين شرايطي و با آشكار شدن خيانت واضح و آشكار هژير در آراء مردم و زمينه‌سازي وي براي قدرت‌گرفتن مجدد استعمار در كشور، نواب صفوي، رهبر شجاع فداييان اسلام، مطابق با دستورات اسلام و با اخذ فتواي شرعي، تصميم به اعدام انقلابي عبدالحسين هژير، وزير دربار و باني احجافات به حقوق مردم گرفت و اين وظيفه‌ي خطير رو به «سيد حسين امامي» سپرد.
در روز 13 آبان 1328، سيد حسين امامي، شيرمرد فداييان اسلام، با فداكاري در امري كه اصولاً ارتباط مستقيمي با فداييان اسلام نداشت، خود رو فداي فرداي ميهن كرد و هژير رو به هلاكت رسوند. با وجود شكنجه‌هاي بسيار، حاضر نشد مسئوليت اين كار رو با كس ديگري شريك كنه و نهايتاً بدون اطلاع قبلي و از ترس واكنش فداييان اسلام، با نهايت مخفي‌كاري، در روز 18 آبان 1328، يعني تنها پنج روز پس از هلاكت هژير، وي رو در ميدان توپخانه در نيمه‌هعاي شب به دار مي‌آويزند! آخرين سخنان شهيد بزرگوار، خطاب به افسران و نيروهاي نظامي اين بود :
«ما براي نجات شما، نجات مردم، براي بيرون كردن اجانب از اين مرز و بوم قيام كرديم، هژير هم يكي از افرادي بود كه نوكر دست به سينه اجنبي بود و اوامر اجنبي را در اين مملكت اجرا مي‌كرد.»
(ناگفته‌ها، خاطرات شهيد حاج مهدي عراقي، ص 46)

بدين ترتيب، فداييان اسلامي كه كوچكترين منفعت شخصي و گروهي از اين انتخابات نداشتند، با جان و دل براي پيروزي جبهه‌ي ملي به ميدان اومده و در اين راه، مجاهدت فراوان از خودشون نشون داده، بيداري‌ها كشيدند، كتك‌ها خوردند، زندان‌ها رفتند، شكنجه‌ها ديدند، بزرگترين سد راه پيروزي را از ميان برداشتند و در اين راه شهيد نيز دادند!
اين در حالي بود كه نهايت مجاهدت دكتر مصدق، پس از مطلع شدن از تقلب اين بود كه در حركتي احساسي و البته كودكانه، به مقابل سردر سنگي دربار رفت و با صداي بلند (به سبك فيلمفارسي‌ها) هژير را فرا خوانده و گفت «تو كه مي‌گفتي انتخابات آزاد است. بيا برويم تا دزدان ناموس ملي را حين ارتكاب به تو نشان بدهم.»
حتي اينجا نيز يك بيانيه‌ي خشك و خالي و ساده نيز از رهبر مجاهدين و مبارزين و يگانه منجي ايران در زمينه‌ي ملي شدن صنعت نفت صورت نپذيرفت!

پس از ترور هژير، يكبار ديگه ابتكار عمل به دست سپهبد رزم‌آرا افتاده و وي، در تهران حكومت نظامي اعلام مي‌كند! دكتر بقايي، حائري‌زاده، سيد علي بشارت، علي جواهر كلام، عبدالقدير آزاد، دانش نوبخت، سيد مصطفي كاشاني (فرزند آيت الله كاشاني)، استاد خليل طهماسبي و تعداد زيادي از اعضاء سازمان نگهبانان آزادي انتخابات و جمع كثيري از مردم بازداشت شدند. مكي نيز خود را به فرمانداري نظامي معرفي كرده و بازداشت شد.
در اين ميان، ستاره‌ي تابناك مبارزه‌ي ايران، دكتر مصدق چه بلايي سرش آمد؟ مطابق معمول هيچ! ايشان، مجدداً تشريف بردند به بهشت احمد آباد تا فارغ از هرگونه دغدغه‌ي‌اي، از گزند بازي‌هاي سياسي و نظامي در امان باشند.
حتي در روزنامه‌ي باختر امروز، پيامي منتشر كردند و اعلام فرمودند «از ملاقات و ديدار اشخاص معذورم»! عملي كه ضربه‌اي اساسي بر صفوف مبارزان محسوب مي‌شد! روي همين اصل، نواب صفوي طي پيغامي، به اين عمل اعتراض كرده و گفته بود كه هر عملي كه بوي ترس و جبن دهد باعث شكست است.
(خسروشاهي، سيد هادي، فداييان اسلام، ص 92)

حكومت نظامي رزم آرا نيز طي اعلاميه‌اي مطبوعات رو تهديد كرد كه مبادا مطلبي خلاف نظر دربار به چاپ برسانند. ولي توپ و تشر آقايون، سطحي و گذرا بود و خيلي زود رژيم رزم‌آرا وادار به عقب‌نشيني شد. سرتيپ صفاري از رياست شهرباني كشور كنار رفته و به جاي او، تيمسار فضل‌الله زاهدي روي كار اومد. زاهدي رفتار محترمانه و ملايم در قبال زندانيان از خود نشان داده و سرتيپ ايرواني رو براي تفقد و سركشي به سراغ اعضاي جبهه‌ي ملي فرستاد.
بخاطر عملكرد مكي در مخالفت با قرارداد الحاقي، كينه مضاعفي نسبت به او وجود داشت. به همين خاطر سپهبد رزم‌آرا به حائري زاده پيغام داد كه تو و بقايي و عبدالقدير آزاد را مي‌توانيم آزاد كنيم، ولي مكي بايد بماند. اين سخن رزم‌آرا، با واكنش حائري‌زاده مواجه شد. او در پاسخ گفته بود «مي‌خواهيد چوب مخالفت به نفت را به مكي بزنيد تا تكليف او روشن نگردد؟ از زندان خارج نمي‌شويم.» اون‌ها سرانجام همگي در اوايل ديماه آزاد شدند.
اما مهمتر از همه، بالاخره دربار مهمترين سنگر رو هم تحويل داد و انتخابات تهران رو باطل كرد. سيد محمد صادق طباطبايي، رئيس انجمن انتخابات طي اعلاميه‌اي فساد و تقلب در انتخابات رو تأييد كرد. در تبريز و چند شهر ديگه هم تقلب در انتخابات تأييد شد، انجمن‌هاي انتخابات منحل شده و مجدداً هيئت نظارت تشكيل شد.
در تهران هم طباطبايي كنار رفت و دكتر لقمان ادهم به رياست انجمن انتخابات برگزيده شد.
در تاريخ دهم ديماه 1328، دكتر بقايي بخاطر اعلاميه‌اش كه از سوي حكومت، تحريص و تحريك قواي نظامي تلقي شده بود مجدداً توقيف شد. وي، نامه‌اي به نواب صفوي نوشته و از وي خواست تلاش خود رو براي سامان دادن به انتخابات و ممانعت از فعاليت‌هاي متقلبانه‌ي گردانندگان اون به كار گيرد. رژيم قصد داشت به هر نحوي شده از فضاي حكومت نظامي استفاده كرده و بقايي رو محكوم كنه. ولي به مناسبت ايام انتخابات، سپهبد رزم‌آرا حكومت نظامي رو ملغي اعلام كرد و به دنبال اين امر، روند امور به نحوي جريان يافت كه با انتخاب دكتر مظفر بقايي به نمايندگي مجلس، وي از چنگ حكومت نظامي رزم‌آرا رهيد!

ابطال انتخابات، فتح‌الفتوح مبارزات بود و اميد رو در جان ايرانيان دميد و مردم رو به آينده دلگرم ساخت! اعدام انقلابي هژير، شوك شديدي رو به دربار وارد كرد و اون‌ها رو وادار كرد كه به خواست ملت، تن داده و با اون‌ها همراهي كنند! انتخابي كه منجر به ورود اعضاي جبهه‌ي ملي به مجلس وانتخاب آيت‌الله كاشاني تبعيدي توسط مردم ايران شد.
ولي خيلي زود، اين لطف حقيقي فداييان اسلام، با پاسخي شايسته از سوي دكتر مصدق مواجه گرديد!!

---------------------------------------

باقي موارد باشه براي پست بعدي.
اگه برادر سيناي عزيز، تا همين‌جا، فرمايشي داره استفاده مي‌كنم.
باقي مواردي كه هنوز درموردشون عرض نكرده‌ام هم آماده شده، ولي ترجيح مي‌دم ابتداي امر، تكليف نهضت ملي نفت ايران و مبارزين حقيقي‌اش مشخص بشه تا بعد بپردازيم به موارد ابهامي كه ايشان فرمودند.

=================================
پ.ن : هنوز و بعد از اين همه پست، به اون جلسه‌ي تاريخي كه دكتر مصدق در دست نوشته‌اش بهش اشاره داشته و برادر سينا هم اون رو به عنوان سندي تاريخي! ارائه فرمودن نرسيديم! هنوز هم حسابي كار داريم با جريان ملي شدن صنعت نفت!
  • Upvote 1

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[color=darkblue]سلام

اين دو دوست عزيز به خصوص برادر مصطفا ميشه اول بگن چيو مي خوان اثبات كنن و اين بحث آخرش قراره به چه نتيجه اي برسه . حداقل اون طور كه طوي رياضيات مرسومه (البته رياضياتي كه به قضد آموزش به ديگران هست) اول صورت مسئله را ميذارن جلوي آدم بعد ميگن حالا اينا مي خوايم اثبات كنيم . ضمن اين كه شايد خيلي ها مثل من با اين كه عادت به خوندن متناي طولاني دوستان داريم حوصله ي خوندن اين متن هاي طولاني و ادامه دار را نداشته باشند ولي اگه بدونيم اين بحث «دقيقا» سر چي هست و قراره به چي برسيد رقبت كنن بخونن . اين نظر من بود [/color]

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
درياي عزيز.
بحث درخصوص دكتر مصدق، عملكرد وي قبل و بعد از به قدرت رسيدن، ماجراي كودتاي 28 مرداد و نقش دكتر مصدق در اون و نقش ساير اطرافيان و دوستان و دشمنان وي هست.

اگه از ابتدا متن رو دنبال فرموده باشين، خط سير بحث رو گم نخواهيد فرمود.

اگه بخوايم خيلي خطي با موضوع برخورد كنيم، علي‌الظاهر بنده منتقد دكتر مصدق و برادر سينا، موافق ايشون محسوب مي‌شن (گويي كه اين قضيه، خيلي هم درست نيست و نه بنده منتقد صرف دكتر مصدق هستم و نه سيناي عزيز، موافق صد در صدي ايشون).

تا اينجاي قضيه هم بحث بر سر مبارزات براي ملي كردن صنعت نفت و نقش دكتر مصدق در اين مبارزات هست كه البته هنوز به پايان نرسيده. ان شاءالله پس از پايان اين موضوع، به سراغ ساير موارد مطروحه خواهيم رفت.

هدف اصلي هم در پست اول تاپيك‌هاي مناظره، درج مي‌شه و خواننده مي‌تونه تصميم بگيره كه بحث رو دنبال كنه و يا اينكه از ساير تاپيك‌ها و اطلاعات ساير دوستان استفاده كنه.
  • Upvote 1

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

سلام

برادر مصطفاي عزيز من متوجه شدم شما منتقد دكتر مصدق هستيد ولي متوجه اين نشدم كه شما به چه چيز هايي انتقاد داريد . اگه قراره آخر كار به اين نتيجه برسيد كه دكتر مصدق مهره ي انگليس و شوروي بوده من قبلا در اين مورد چيز هايي خوندم و اگه اين بحث هم در اين مورد هست براي من تكراريه . اگه بحث سر اينه كه قانون موازنه ي منفي به نفع انگلستان بوده چون از اون به بعد به دولتي امتيازي داده نميشه ولي دولت هايي مثل انگليس كه امتياز داشتن هم چنان امتياز خودشون رو حفظ مي كردن و از رقبا پيش ميفتدن هم باز براي من يكي تكراريه . اگه سر ليبرال بودن ايشون هم هست كه باز ...

ولي اگه غير از اين هاست اين مناظره را دنبال كنيم

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
درياي عزيز.
بحث تاريخي كه فوتبال نيست كه بخواي دنبال نتيجه‌اش باشي.
فيلم هم نيست كه بگي من اين فيلم رو ديدم، ولي اگه فيلم جديدي هست بده تا ببينم!
يه بحث تاريخي هست و يه سري وقايع تاريخي رو مورد بحث و بررسي قرار مي‌ديم و ازش نتيجه‌گيري مي‌كنيم!

اينكه بخوايم بگيم فلاني مهره‌ي فلاني بوده و چنين و چنان، يه پيش‌داوري تاريخي هست و اگه ما از قبل قضاوت كرده باشيم، هزار و يك حرف و حديث هم نمي‌تونه تغييري در مواضع ايجاد كنه.

اينجا دو نفر دارن متمدنانه با هم بحث مي‌كنن و وقايع و حقايق و مستندات تاريخي‌شون رو با هم به اشتراك مي‌ذارن تا از اون، به يه سري نتايج برسن كه يا تغيير ديدگاه طرفين هست، يا خوانندگان احتمالي و يا حداقل بسط وقايع تاريخي.

نه من و نه هيچ‌ كس ديگري نمي‌تونه شما رو مجبور كنه كه اين مطالب رو مطالعه بفرمايين.
شما مي‌تونين چند پست اول تاپيك رو مطالعه بفرمايين و بعد درموردش قضاوت بفرمايين.
مي‌تونين اگه مايلين در مطالعه‌ي تاپيك، شريك باشين و يا اينكه وقت باارزش‌تون رو در جاي ديگري سپري بفرمايين.

از تعداد اندك خوانندگان تاپيك هم مشخص هست كه كم هستن كساني كه بخوان اين تاپيك رو دنبال كنن.
ولي استفاده از اطلاعات تاپيك، فكر نكنم ضرر چنداني داشته باشه. هرچند كه هركس، خودش مي‌دونه چطور از وقتش استفاده كنه.
  • Upvote 1

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

با سلام.
"حداقل اون طور كه طوي رياضيات مرسومه (البته رياضياتي كه به قضد آموزش به ديگران هست) اول صورت مسئله را ميذارن جلوي آدم بعد ميگن حالا اينا مي خوايم اثبات كنيم . ضمن اين كه شايد خيلي ها مثل من با اين كه عادت به خوندن متناي طولاني دوستان داريم حوصله ي خوندن اين متن هاي طولاني و ادامه دار را نداشته باشند ولي اگه بدونيم اين بحث «دقيقا» سر چي هست و قراره به چي برسيد رقبت كنن بخونن ."
طوي=توي و رقبت= رغبت!
جناب سرگرد انگار خيلي رشته رياضي رو دنبال مي كردينا! :mrgreen: ناراحت نشين ولي احساس كردم اين مبحث رو خيلي با عجله و بي دقت نگاه كردين و روي نوشتارتون اثر گذاشته تعجيل و كم حوصلگيتون كه انگار اصلا خوندن اين متون طولاني رو عادت نداشتين! من حرفتونو باور ميكنم! :lol:
اين كه شما اينقدر به همه مسائل تاريخي اين مبحث واقفيد و چيز جديدي براي شما ارائه نشده باعث خوشحالي و شگفتي افراد كم اطلاعي مثل من هست ولي در هيچ كجاي اين مبحث من طرفيتي از شما احساس نكردم!!! يا حتي هدف رو براي تست كردن سطح اطلاعات شما نديدم! طبق تعريف مناظره و مباحثه داريم :
"تعريف مناظره : با هم نظر کردن یعنی فکر کردن در حقیقت و ماهیت چیزی . با هم بحث کردن . (غیاث ). مجادله و نزاع با همدیگر و بحث با یکدیگر در حقیقت و ماهیت چیزی . (ناظم الاطباء). مناظرة. با هم جواب و سؤال کردن . مباحثه. (لغت‌نامه‌ي دهخدا) " كه در اين آدرس به اسم قوانين مبحث "انجمن مناظره" با تبيين كامل مقررات ذكر شده!
http://www.military.ir/modules.php?name=Forums&file=viewtopic&p=136616&highlight=#136616

البته با سطح گسترده اطلاعات شما حضور شما و بيان اطلاعاتتون در اين مبحث و كمك به طرفين مباحثه و مناظره باعث افزايش غناي اين مبحث و دانش افرادي مثل بنده ميشه كه پيشاپيش از حضورتون و از بذل اطلاعات و دانشتون با مدرك و مستندات تشكر ميكنم!
قطعا حضور اعضاي فعالي چون شما باعث دلگرمي طرفين مباحثه هست!!!

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

ایجاد یک حساب کاربری و یا به سیستم وارد شوید برای ارسال نظر

کاربر محترم برای ارسال نظر نیاز به یک حساب کاربری دارید.

ایجاد یک حساب کاربری

ثبت نام برای یک حساب کاربری جدید در انجمن ها بسیار ساده است!

ثبت نام کاربر جدید

ورود به حساب کاربری

در حال حاضر می خواهید به حساب کاربری خود وارد شوید؟ برای ورود کلیک کنید

ورود به سیستم

  • مرور توسط کاربر    0 کاربر

    هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.