امتیاز دادن به این موضوع:

Recommended Posts

سال هاست که از پایان جنگ تحمیلی می گذرد اما هنوز که هنوز است بسیاری از مجروحان شیمیایی در میان ما زندگی می کنند و بسیاری دیگر سال ها پیش از جمع ما خارج شدند و به مقام رفیع شهادت رسیده اند . بر اساس آمار به دست آمده امروز حدود صد وبیست هزار مجروح شیمیایی در میان ما زندگی می کنند که حال بسیاری از آنها نیز وخیم است . ما در این نوشته قصد داریم با دیدی زیست شناختی کمی از سختی های زندگی جانبازان شیمیایی را به شما معرفی کنیم . مطمئنا ً ما نمی توانیم همه ی سختی ها و رنجی های را که یک جانباز شیمییایی در راه خدمت به وطنش متحمل شده و میشود به شما معرفی کنیم ولی در این راه همه ی تلاش خود را می کنیم .
این اثر مانند بقییه کار های آدمی خالی از اشکال نمی باشد . اگرشما در این نوشته با اشتباه یا اشکالی روبرو شدید خواشمند است این اشتبا ه را به ما گوشزد فرمایید .

تاریخچه ی استفاده از عوامل شیمیایی

به ادعا می توان گفت که قدمت سلاح های شیمیایی به اندازه سلاح ها ی معمولی است ، به طوری که شواهدی مبنی بر استفاده از مواد آتش زا توسط یونانیها (موسوم به آتش یونانی) در سال های ۱۲۰۰ و ۴۲۹ قبل از میلاد مسیح (ع) بدست آمده است. بر طبق همین شواهد « اسپارتها» نیز در جنگهای خود گوگرد و زغال نارس را بر دیوار و حصار دشمن می سوزاندند تا گازهای سمی متصاعد شده وبر دشمن تاثیر نما ید . تاریخ جدید جنگ های شیمیایی از سال ۱۸۹۹ در جنگ انگلیس با بوئرها(مهاجرین هلندی در افریقای جنوبی ) شروع شده که در آن ارتش انگلیس از توپهای حاوی اسید پیکریک استفاده کرد که اثر تهوع زا داشت.
با این حال استفاده ی گسترده از عوامل شیمیایی در جنگها ، تا جنگ جهانی اول سابقه نداشت است . به هنگام جنگ حهانی اول به دلیل پیشرفت دانش و تکنولوژی لازم برای تهیه ی مواد شیمیایی خطرناک امکان کاربرد آنها به مقدار فروان فراهم گردید . اولین مورد استفاده از گاز های شیمیایی در سطح وسیع در آوریل ۱۹۱۵ توسط قوای آلمانی صورت گرفت در این حمله شش هزار سیلندر حاوی گاز کلر برای مسموم کردن نیرو های طرف مقابل به کار گرفته شد که در نتیجه ی آن پنج هزار نفر از نیروهای متفقین به هلاکت رسیدند . بعد از این حمله در سبتامبر همان سال نیروهای انگلیسی نیز از گاز گلر استفاده کزدند . با لاخره آلمان در سال ۱۹۱۵ گاز فسژن و در سال ۱۹۱۷ گاز خردل را وارد صحنه کار زار نمود . استفاده از کاز های شیمیایی برای اولین بار لزوم استفاده از ماسک های محافظتی را مطرح ساخت . ارتش انگلیس از این ماسکها برای اولین بار به منظور حفاظت از اسبها و افراد استفاده نمود. در مجموع می توان گفت که گاز های کلر، خردل و فسژن توسط ارتش آلمان و انگلیس و گاز های موثر در خون از قبیل هیدروژن سیانید و کلرید سیانوژن توسط فرانسوی ها به کار گرفته شد . مطابق آمار حاصل حدود صد هزار نفر کشته و دویست هزار نفر زخمی حاصل استفاده از این گازها بود .
رژیم جنایتکار بعث عراق که انواع سلاح های مدرن غرب و شرق را بر ایمان خلل ناپذیر رزمندگان دلیرمان امتحان کرده بود و به یاس کامل رسیده بود ، در پی شکستهای مداوم و عجز و ناتوانی در مقابل سلحشوران سپاه توحید بکاربرد سلاح های شیمیایی متوسل گردید. ارتش صدام عفلقی در بین سال های آغاز جنگ تا پایان آن در بیش از صدها مورد از سلاح های شیمییایی استفاده کرد ه که در عملیات خیبر ، بدر ، والفجر ۸ و سلسله عملیات های کربلا ابعاد این جنایت به اوج خود رسید .حملات مذکور با استفاده از انواع مهمات شیمیایی (خمپاره ،توپ، بمب و غیره ) حاوی گاز های کشنده از قبیل عوامل عصبی ( تابون ) ، گاز های خردل ، سیانور و عوامل خفه کننده (فسژن) انجام گرفته است .

انواع سلاح های شیمیایی

از نظر نظامی گاز های شمیایی به شش گروه تقسیم می شوند
۱- عوامل سمی کشنده
۲- عوامل ناتوان کننده
۳- عوال کنترل اغتشاش
۴- عوامل دود زای نظامی
۵- عوامل ضد گیاه
۶- شعله ها و آتش ها
ما در این مقاله هدفمان مطالعه ی گروه اول می باشد و از باز کردن گروه های دیگر به دلیل کمبود فضا و وقت خود داری می کنیم

عوامل سمی کشنده :
الف - عومل تاولزا
۱- خردلها
۲- آرسنیک ها
۳- گزندها

ب- عوال خون
۱-آرسین SA
۲- سیانید هیدروژن AC
۳- کلرید سیانوژن CK

ج- عوال اعصاب
۱- عوال سِری G
۲- عوال سِری V

د- عوال خفه کننده
۱- فسژن CG
۲- دی فسژن DP

عوامل تاولزا :

این گروه را به راحتی می توان به سه زیر گروه تقسیم کرد
۱- خردل ها
۲- آرسنیک ها
۳- گزند ها
این عوامل بیشتر به صورت مایع می باشند . اثر آنها پایدار است و وزن آنها به نسبت هوا زیاد می باشد .این مواد معمولا ً موجب مرگ آنی نمی شوند و فرد را نا توان می کنند .

نحوه ی ورود و چگونگی تاثیر
این عوامل در محل آلوده سلول ها را تحریک کرده و موجب ایجاد زهر سلولی می شوند . این مواد در حالت مایع و گاز قدرت نفوذ به دیواره ی سلولی ،چوب ، چرم ، رنگ وغیره را دارند و فقط در تماس با موادی مانند شیشه ، فلز و کاشی قدرت خود را از دست می دهد .

علائم مسمومیئت با عوامل خردل

۱- بعد از حدود ۳ الی ۶ ساعت در محل آلوده سوزش و خارش ایجاد می شود و لکه های قرمز ظاهر می گردد .
۲- بعد از ۱ الی ۲ روز تاول ها نمایان می گردد . از به هم پیوستن تاول های کوچم تاول ها ی بزرگ پدید می آید .
۳- در صورت ورود این عوامل از طریق دستگاه گوارشی یا تنفسی با عث ایجاد مشگلات تنفسی و گوارشی خواهد شد . این عوامل در صورت ورود به بدن خطراتی مانند عوامل خفه کننده را ایجاد می کنند .
۴- اگر درصد این مواد در محیط زیاد باشد موجب اثرات دائمی بر حس بینایی (مانند کوری ) در پی خواهد شد .
۵- فرد مصدوم پس از تماس با این مواد احساس می کنند که موادی مانند شن و ماسه درون چشم او هستند .

علائم مسمومییت با آرسنیک ها

آرسنیکها علاوه بر تاول زدن عوارضی مانند بززگ شدن ریه ، اسهال ، بی تابی ، ضعف ، کاهش حرارت بدن وکم شدن فشار خون را در پی دارند . لازم به ذکر است که سرعت بروز تاول های آرسنیک چند دقیقه است که این امر در مورد خردل ها چند روز به طول می انجامد .

گزند ها و علائم مسمومیت با انها

معروف ترین عامل گزند ها CX است . این عامل در صورت تماس با بدن باعث سوزشی مانند گزش حشرات می شود .در حالت طبیعی این عامل در طبیعت در ۲۰ درجه سانتی گراد به صورت مایع بوده و رنگی تیره و روغنی دارد .

علائم گزند ها

۱- به موجب تماس با بدن موجب درد فوری می شود
۲- در عرض ۲ ثانیه محل آلودگی مانند گزیدگی زنبور می شود
۳- محل آلوده سفید شده و درون آن قرمز می شود
۴- بعد از ۱۴ ساعت نقطه سفید قهوه ای شده و بعد از آن به زخم تبدیل می شود

نوع گاز -خواص ظاهری- راه نفوذ به بدن -مدت اثر زمان تاثیرات جدی-حالت- رنگ- بو

خردل ها
HN-HD-Q-T مایع روغنی زرد وسیاه بوی سیر چشم، پوست مجاری تنفسی پایدار حدود ۳ ساعت

آرسنیک ها
MD-ED-PD-L مایع قهوه ای گل شمع دانی چشم، پوست مجاری تنفسی پایدار چند ثانیه

گزندCX جامد خاکستری با جلای فلزی تند و نا مطبوع چشم، پوست مجاری تنفسی پایدار حدود یک ساعت

عوامال خون
این مواد معمولا ً به صورت گاز یافت می شوند . اثر آنها خیلی سریع یا آنی است . از هوا سنگین ترند ودر صورتی که مقدار آنها زیاد باشد موجب مرگ فوری می شوند.

نحوه ی اثر
این مواد از طریق مجاری تنفسی وارد ششها شده و به همراه خون تا سطح بافت ها می روند . در سطح بافت این مواد مانع از جذب اکسیژن توسط بافت شده که این امر باعث خفگی سلول می شود .
همان طور که از نام این موارد پیداست اثرات ابتدایی این مواد بر روی دستگاه گردش خون و دستگاه تنفسی می باشد . اولین علامت تنفس این گاز ها تغییر در سرعت تنفس و ضربان قلب می باشد . از دیگر علائم این گاز ها سوزش در ناحیه چشم ودستگاه تنفسی است. پس از استشمام این گاز ها اکسیژن در خون زیاد شده و وموجب بروز رنگ سرخی در لبها و پوست می شود .در موارد شدید تر این سرخی در چشم ها ، ناخن ها ؛ و در صورت ادامه پیدا کردن موجب سرخی تمام بدن می شود . در نهایت این گاز ها موجب تشنج ، اغماء و مرگ می شوند .

نوع گاز- خواص- ظاهریراه نفوذ به بدن -مدت اثر زمان تاثیرات جدی -حالت -رنگ- بو

سیانید هیدروژن

Ac مایع بی رنگ بادام تلخ چشم، پوست مجاری تنفسی نا پایدار خیلی سریع
کلرید سیانوژن
CK
مایع و
گاز بی رنگ هسته هلو چشمو مجاری تنفسی نا پایدار آنی
آرسین
SA گاز بی رنگ
– چشم و مجاری تنفسی نا پایدار آنی

عوامل اعصاب

این عوامل اکثرا ً به صورت مایع و گازو بی رنگ می باشند . ماده اصلی آنها بویی ندارد ولی ناخالص آنها دارای بوی سیب ، میوه ، شکلات و کافور می باشد . سنگین تر از هوا هستند . آنها موادی غیر پایدار بوده و اثری سریع دارند. این عوامل بر روی چشم و پوست نیز اثر سوء دارند .

نحوه ی اثر

از طریق مجاری تنفسی و پوست وارد بدن شده و باعث ایجاد اختلال در سیستم عصبی فرد می گردند و نهایتا به دنبال فلجی دستگاه عصبی منجر به خفگی و مرگ می شوند .
علائم مسمومیت با این گاز ها شامل آبریزش بینی ، تار شدن دید ، احساس فشار در قفسه سینه ، و پس از آن حالت تهوع ، سر درد ، سر گیجه ، تعرق شدید ، سوزش چشم ، آبریزش از چشم ، جمع شدن آب در دهان و آبریزش آن ، ادرار غیر عادی ، انقباض عضلات ، نقطه ای شدن مردمک چشم ، عدم تشخیص فاصله ی اجسام ، سستی وضعف ،تشنچ ، اغما و مرگ می باشد .

نوع گاز خواص ظاهری
راه نفوذ به بدن
مدت اثر زمان تاثیرات جدی
حالت رنگ بو

تابون
GA گازو
مایع مایل به قهوه ای میوه چشم، پوست مجاری تنفسی نا پایدار خیلی سریع

سارین
GB مایع بی رنگ بی بو چشمو مجاری تنفسی نا پایدار آنی

سومان
GD مایع بی رنگ کافور چشم و مجاری تنفسی نا پایدار آنی
وی ایکس
VX مایع بی رنگ – چشم و مجاری تنفسی نا پایدار آنی

عوامل خفه کننده

گاز های این گروه همه از هوا سنگین ترند . معمولا بر روی پوست اثر سو ندارند و در صورتی که غلظت آنها زیاد نباشد موجب مرگ آنی نمی شوند . مهمترین راه ورود این عوامل به بدن مجرای تنفسی است .

نحوه ی اثر

این مواد از طریق مجرای تنفسی وارد شش ها شده ، با رطوبت موجود در شش ها ترکیب می شوند و به اسید کلریدریک و گاز کربنیک تبدیل می شوند . اسید حاصله باعث تخریب سطح داخلی ششها وخسارتی شده که نهایتا ً منجر به خفگی می شود.
علائم مسمومیت این گازها شامل سرفه شدید ، تهوع ، سر درد ،تنفس کوتاه و دردناک و خروج پلاسمای خون از دهان می باشد .این علائم معمولا ً پس از ۲ الی ۳ ساعت به وجود می آید . در صورتی که غلظت این مواد زیاد باشد زمان ظهورعلائم وجود نخواهد داشت بلکه مصدوم دچار مشکل تنفسی شده و در مدت زمان کوتاهی بیهوش می شود که معمولا ً در بیهوشی می میرد .

نوع گاز خواص ظاهری راه نفوذ به بدن مدت اثر زمان تاثیرات جدی حالت رنگ بو

فسژن
CG گاز بی رنگ سبزی تازه مجاری تنفسی و چشم نا پایدار ۳ تا ۱۲ ساعت

دی فسژن
DP مایع بی رنگ علوفه تازه چشم و مجاری تنفسی نا پایدار ۳ تا ۱۲ ساعت

واژه نامه

سلاح های شیمیایی : Chemical Warfare (CW)
عوامل شیمیایی : Chemical Agent
عوامل تاول زا : Agent VESICANTS
عوامل خون :Blood Agent
عوامل اعصاب : Nerve Agent
نام گاز های شیمیایی

خردل : Mustard
آرسنیک :Arsenic
گزند : Phosgene Oxime
سیانید هیدروژن: Hydrogen Cyanide
کلرید سیانوژن : Cyanogen Chloride
آرسین: Arsine
تابون: Tabun
سارین: Sarin
سومان: Soman
وی ایکس: VX
فوسژنhosgene
دی فسژن icon_wink iphosgene



مصطفی 1375

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
جنگ بیولوژیک که به آن جنگ میکروبی نیز اطلاق می شود، استفاده از هر گونه ترکیب بیماری زا اعم از باکتری و ویروس یا سموم طبیعی به عنوان سلاح جنگی و با هدف از پا در آوردن دشمن می باشد. متاسفانه در برخی موارد حتی در شرایط غیر جنگی نیز ممکن است از این میکروب ها به منظور آلوده نمودن انسان ها، گیاهان و جانوران منطقه ای خاص استفاده می گردد.


در سال 1972 هر گونه استفاده، ساخت و نگهداری این قبیل سلاح ها توسط انجمن بین المللی سلاح های میکروبی، با عنوان اختصاری BWC غیر قانونی اعلام شد و قریب صد کشور جهان قرارداد مربوطه را به امضاء رساندند. در واقع دلیل این مخالفت همگانی پرهیز از اقدامات مخرب و ویرانگری بود که منجر به مرگ هزاران و گاهی میلیون ها نفر انسان بی گناه می شد و عواقب ناگواری را برای جوامع و اقتصاد آنها به همراه داشت.

تولید و نگهداری ممنوع!
تنها چیزی که در این میان عجیب به نظر می رسید این نکته بود که مجمع فوق تنها تولید و نگهداری سلاح ها را تحریم کرده و در مورد به کارگیری آنها سخنی به میان نیاورده است! با اینحال توافقاتی که مابین تحلیل گران و دست اندرکاران نظامی صورت گرفته بر این اصل استوار است که سلاح های میکروبی تا حد ممکن در تشکیلات نظامی مورد استفاده قرار نگیرند.

تصویر

تاخیر عملکرد
بزرگترین مشکل سلاح های میکروبی، کندی اثر گذاری آنها بر نیرو های دشمن است. این سلاحها برای تاثیر گذاری به چندین روز وقت نیاز دارند و بر خلاف حملات هسته ای یا شیمیایی، بلافاصله نیروی مقابل را متوقف نمی کنند.

این سلاح ها به عنوان یک سلاح استرانژیک نیز می تواند شرایط بغرنجی را پدید آورد. چرا که پس از استفاده، جلوگیری از انتشار آن چه در میان افراد دشمن و چه در میان نیروهای خودی عملا غیر ممکن است، بخصوص اگر طرف مقابل نیز اقدامی تلافی جویانه انجام دهد.

تاریخچه سلاح های میکروبی
استفاده از سلاح های میکروبی اقدام جدیدی نیست، پیش از قرن بیستم این سلاح ها به سه صورت وجود داشت :

- زهرآلود کردن غذا و آب افراد با یک ماده آلوده
- استفاده از موجودات میکروسکوپی، داروهای سمی یا جانوران کشنده در سلاح هایی که به کار گرفته می شد
- استفاده از بافت ها و پارچه های آلوده


تصویر
نمونه بمبلت میکروبی e120 که قبل از ممنوعیت توسط ایالات متحده تولید شده بود

سلاح های میکروبی به کرات در طول تاریخ مورد استفاده قرار گرفته اند؛ در قرن ششم قبل از میلاد، آشوریان چاههای آب دشمن را به قارچ سمی آلوده می کردند. در سال 184 پیش از میلاد هانی بال کارتاژی (Hannibal of Carthage)، یکی از بزرگترین فرماندهان و سیاستمداران آن زمان، به سپاهیانش فرمان داد کوزه های گلی پر از مارهای زهرآلود را به عرشه کشتی های یونانی پرتاب نمایند.


شواهد تاریخی نشان می دهد در اروپای قرون وسطی نیز لاشه آلوده جانوران توسط مغول ها، ترک ها و نژاد های دیگر به منظور آلوده نمودن ذخایر آبی دشمن مورد استفاده قرار می گرفت. پیش از اینکه طاعون که به نام "مرگ سیاه" شناخته شده بود، همه گیر شود سپاهیان مغول و ترک اجساد قربانیان این بیماری را در شهرهای تحت محاصره می پراکندند.

اکثر قربانیان طاعون در قرون وسطی در حقیقت توسط نوعی سلاح میکروبی که همان پرتاب اجساد آلوده به درون دیواره های قلعه ها بود، مبتلا می شدند. آخرین مورد ثبت شده از انتشار میکروب توسط اجساد قربانیان در سال 1710 است، زمانی که نیروهای روسی به سوئد حمله نمودند و اجساد آلوده را در سراسر شهر تالین (Tallinn شهری در استوانی امروزی) پرتاب نمودند.

بومیان آمریکا نیز پس از کشف این قاره توسط کریستف کلمب و ارتباط با قاره های دیگر، افراد بسیاری را در اثر سرایت بیماری های مهلک از دست دادند. ارتش انگلستان نیز دست کم یک بار "آبله" را به عنوان سلاح میکروبی به کار برده، آنها پتوهای آلوده به این میکروب را در جنگ Pontiac (سال 1763) در اختیار سرخپوستان آمریکایی قرار دادند. ساکنان بومی کالیفرنیا نیز دسته های گل پیچیده شده در برگ های بلوط سمی را به عنوان هدیه به اهالی اسپانیا دادند.

در جریان جنگ های داخلی آمریکا نیروهای متفق به حیوانات مزارع در دریاچه هایی که متحدین از آب آنها تغذیه می کردند، شلیک کرده و با اجساد آنها آب ها آلوده می نمودند.

ممنوعیت در موافقت نامه ای در ژنو
در سال 1925 استفاده از این نوع سلاح در سطح بین المللی توسط موافقت نامه ژنو (Geneva Protocol) ممنوع شد. در سال1972، مجمع BWC ممنوعیت فوق را توسعه داد و از آن تاریخ حتی نگهداری و حمل و نقل کلیه محصولات این چنینی غیر قانونی تلقی شده و ممنوع اعلام شد.

کشور روسیه با وجودیکه در زمره کشورهایی قرار داشت که قرارداد BWC را به امضاء رسانده بود اما به تحقیقات و مطالعه بر روی تولید این سلاح ها طی پروژه محرمانه ای که biopreparat نام داشت ادامه داد. آمریکا تا سال 1992 از این اقدام روسیه بی اطلاع بود، در آن سال دکتر Kanatjan Alibekov, فیزیکدان متخصص سلاح های میکروبی و اولین مدیر پروژه biopreparat استعفا داد و به آمریکا نقل مکان نمود. به نظر می رسد از زمان امضای قرارداد BWC تعداد کشورهایی که قادر به ساخت این نوع سلاح ها می باشند روز به روز در حال افزایش است.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
در طول جنگ جهانی دوم، یگان 731 ارتش امپراتوری ژاپن، کاربرد مستقیم این نوع سلاح را بر روی هزاران تن از اهالی کره و چین آزمایش کرد و در اردوگاههای نظامی، ارتش ژاپن سلاح های میکروبی را بر علیه سربازان و شهروندان غیرنظامی چینی به کار برد.

در آن زمان به نظر می رسید به علت انتقال نادرست و عدم رعایت احتیاط لازم، این تلاش چندان مثمر ثمر نبوده و افراد بسیاری را آلوده نکرده است. اما تحقیقات انجام شده در دهه اخیر حاکی از این حقیقت است که ژاپنی ها بیشتر از بقیه با این سلاح ها آلوده شده اند. به عنوان مثال آزمایشی که بر روی شهروندان ژاپنی انجام شده، نشان داد آلودگی از طریق مواد خوراکی نظیر میوه، سبزیجات و آب آلوده وارد بدن آنان شده است.

تصویر
کارشناسان با لباسهای مخصوص در حال آزمایش وجود میکروب

تعداد قربانیان این فاجعه حدود 580 هزار نفر تخمین زده شده که عمده آنان بر اثر شیوع وبا و طاعون تلف شده اند. به علاوه پس از پایان جنگ نیز، شیوع مجدد این بیماری ها رقم تلفات را بالا تر برده است.

در سال 1941 به منظور پی گیری فعالیت های کشورهای مظنونی چون ژاپن و آلمان در زمینه توسعه سلاح های میکروبی، کشورهای آمریکا، انگلیس و کانادا پروژه تحقیقاتی جدیدی را آغاز نمودند. نتایج حاصله نشان داد بیماری هایی چون سیاه زخم، تب مالت و مسمومیت های حاد غذایی همگی از طریق سلاح های میکروبی رواج یافته اند.

پس از آن نیز مطالعات گسترده تری بر روی سلاح های میکروبی و شیمیایی انجام شد که نشان داد جزیره گروینارد (Gruinard) واقع در اسکاتلند، به مدت 48 سال آینده آلوده به سیاه زخم خواهد بود. به مخالفین آمریکا در جنگ جهانی دوم نیز در عملیات Whitecoat میکروب تزریق شده بود.

ادامه تحقیقات میکروبی در دوران جنگ سرد
در دوران جنگ سرد، تحقیقات قابل توجهی توسط کشورهای آمریکا و روسیه در زمینه این سلاح ها انجام شد. هر چند ظاهرا به نظر می رسید این سلاح ها هیچگاه مورد استفاده قرار نمی گیرند، اما کشورهایی چون چین و کره شمالی که از قربانیان اصلی سلاح های میکروبی آمریکا طی جنگ کره در سالهای 1950 تا 1953 به شمار می رفتند، از این امر مستثنی بودند.

در سال 1972 آمریکا نیز قرارداد مجمع BW را به امضاء رساند و طی آن تولید، توسعه و نگهداری میکروب یا هر گونه ترکیبات سمی به جز در میزان بسیار محدود و برای انجام تحقیقات و استفاده صلح آمیز، ممنوع اعلام شد. در سال 1996، تعداد 137 کشور این معاهده را امضاء نمودند.

تهدید دانشگاه MIT به تعطیلی

در سال 1986، دولت آمریکا مبلغ 42 میلیون دلار را به انجام تحقیقات گسترده بر روی بیماری های مسری و سموم، تخصیص داد. این بودجه به امید مطالعه و بررسی بیماری هایی چون سیاه زخم، تب مالاریا، ورم مغز ژاپنی، تب خرگوشی، مسمومیت های غذایی مهلک، و بیماری های مشترک بین انسان و حیوان، مابین 24 دانشگاه آمریکایی پخش شد. زمانی که دپارتمان بیولوژی دانشگاه MIT از پدیرفتن وجه تحقیقاتی ارسال شده از طرف پنتاگون سر بار زد، دولت ریگان با تهدید به تعطیلی دانشگاه آن ها را مجبور به تغییر رای و پذیرفتن وجه مورد نظر نمود.

تصویر
نمونه ای از سیاه زخم که بر اثر بمب میکروبی حادث شده است.

در عین حال گزارش هایی از گوشه و کنار جهان دریافت شده مبنی بر اینکه ارتش آمریکا از سال 1992 تا کنون مشغول کار بر روی میکروب سیاه زخم است. طبق تعهدنامه BWC ملت ها تنها مجازند با اهداف صلح آمیز و در حجم بسیار اندک بر روی این نوع میکروب ها تحقیقات انجام دهند. لازم به ذکر است در نوامبر سال 1969 همزمان با ریاست جمهوری نیکسون در آمریکا، این کشور از حامیان سیاست بیت المللی جدیدی شد که طی آن استفاده از سلاح های میکروبی تحت هیچ شرایطی پذیرفت نیست.

ویژگی های سلاح های میکروبی
خصوصیات ایده آل برای یک سلاح میکروبی مسری بودن شدید، توانایی بالا، در دسترس بودن واکسن مربوطه و امکان پخش آن به صورت گاز یا گرد است. بیماری هایی که به منظور استفاده در سلاح های میکروبی در نظر گرفته می شوند، هم به شدت مهلک هستند و هم بسیار قوی.

ساخت و آماده سازی میکروب ها برای استفاده در این سلاح ها بسیار آسان و سریع صورت می گیرد و برای تولید این سلاح ها هیچ مشکل خاصی وجود ندارد، بلکه تنها انتقال و تحویل آنها در مقصد کار بسیار حساسی است.

سیاه زخم یک عامل مناسب

به عنوان مثال سیاه زخم به چند دلیل برای این منظور یک میکروب مناسب است؛ اولا میکروبی است بسیار قوی و به سهولت پراکنده می شود. ثانیا عفونت شش ها که در این بیماری رخ می دهد منجر به آلودگی افراد دیگر نخواهد شد. بنابراین فقط بر روی یک هدف تاثیر می گذارد. عفونت مربوط به این بیماری با یک سرما خوردگی بسیار ساده آغاز می شود و به سرعت فرد مبتلا را از پای در می آورد، خطر مرگ در آن بالاتر از 80 در صد است.

به منظور انتشار، این میکروب باید به ذراتی بسیار ریز در حدود 1.5 تا 5 میکرون تبدیل شود، زیرا ذرات بزرگتر توسط سیستم تنفسی ف*ی*لتر می شوند. در مقابل ذرات بسیار ریز طی عمل دم و بازدم به داخل ریه وارد می شوند. به علاوه ذرات معلق و نارسانایی که تا این اندازه کوچک هستند، به دلیل دارا بودن بار الکترواستاتیکی حالت چسبندگی پیدا می کنند و این حالت مانع از انتشار آنان می گردد. بنابراین این ذرات را با سیلیکا عایق می کنند تا بارشان را از دست بدهند و آزادانه حرکت نمایند. حمل ونقل این ذرات نیز باید به گونه ای باشد که نور خورشید و باد و باران آنها را فاسد نکند و قادر به آلوده کردن شش های انسان باشد .
از میان این بیماری ها می توان به سیاه زخم، تب مالاریا، ورم مغز ژاپنی، تب خرگوشی، تب مالت، تب زرد، اسهال خونی، وبا، تیفوس، آبله، مسمومیت های غذایی مهلک، و بیماری های مشترک بین انسان و حیوان اشاره نمود. از سموم طبیعی که می توانند در این سلاح ها مورد استفاده قرار بگیرند می توان به سم دانه روغنی کرچک و سموم قارچی اشاره کرد.

تصویر
نمونه ای از بیماری آبله گاوی که بر اثر بمب میکروبی حادث شده است.

مورد حمله قرار دادن گیاهان و حیوانات
گیاهان نیز می توانند هدف سلاح های میکروبی باشند، این امر منجر به تخریب و توقف رشد گیاهان می گردد. در طول جنگ جهانی دوم کشورهای آمریکا و انگلیس موفق به کشف روش تنظیم رشد گیاهان شدند و با به کارگیری سلاح های از بین برنده گیاهان عملیاتی را آغاز نمودند.

در دوران جنگ سرد نیز آمریکا با هدف تخریب محصولات کشاورزی دشمن از بیماری های گیاهی بهره جست. میکروب بیماری هایی چون زنگ زدگی گندم و برنج توسط تانک ها در مناطق کشاورزی دشمن بر روی گیاهان اسپری می شدند. در برخی موارد جانوران نیز مورد تهاجم این قبیل سلاح ها قرار می گیرند و آلودگی آنها سبب شیوع بیماری های مختلف مشترک بین انسان و حیوان است.

راه های پیش گیری از آلودگی
در صورتیکه شما در معرض چنین عواملی قرار گرفیتد، اولین و موثرترین راه برای جلوگیری از انتشار این میکروب ها شستن دست هاست. به محض اینکه از مکانی به مکان دیگر می روید و یا با افراد جدیدی روبرو می شوید دست هایتان را بشویید. از تماس دست هایتان با دستگیره های درها، دیوارها و زمین تا حد امکان جلوگیری نمایید.

ضد عفونی کردن لوازم منزل، زمین و دستگیره های در، در آوردن یا تمییز کردن کفش ها هنگام ورود به منزل از راه های پیشنهادی برای عدم انتشار این میکروب هاست.

en.wikipedia.com

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
تشکر جالب بود.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
متفقين پيروز جنگ جهاني دوم تمامي خواسته هاي خود را بر دنيا تحميل كرده اند تحويل بگيريد دمكراسي غربي اينجوري است بايد هم همه سلاح داشته باشند اگر به دمكراسي است سلاح چيست اگر نيست پس چرا هي دمكراسي دمكراسي ميكنيد جهان بدون سلاح هسته اي و شاخه هاي مرتبط با اين خواستار نابودي سلاح هايي است كه خود كشورهايي كه دم از دمكراسي ميزنند هست كشورهايي مثل آمريكا شوروي سابق اسرائيل اگر عمل نكنند انتظار نداشته باشند كه بقيه عمل كنند جنگي كه صورت ميگيرد استفاده از سلاح هسته اي و شاخه هاي مرتبط با اون ممنوع است جنگ بايد دلاورانه باشد نه نامردانه به اميد روزي كه اين نادانان كه بر دنيا حكمراني ميكنند به زير كشيده شوند و سلاح هاي آنها از بين برود

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
از مطلب خوب شما و فعاليت در بخش نيروي زميني سپاسگذارم

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[align=center]تصویر[/align]

سلاح هاي بيولوژيك مانند سلاح هاي شيميايي از جمله سلاح هاي تخريب جمعي به شمار مي روند.
به گزارش گروه سياسي روزنامه همشهري ،اين دو، از بسياري جهات شبيه همديگرند. هر دو نوع بر ضد انسان (Antipersonnel)، غيرهسته اي (Nonnuclear) و براي كشتار دسته جمعي (Mass Destruction) به كار مي روند و البته تفاوت هاي فراواني نيز با يكديگر دارند.
اما بايد گفت كه قبح استفاده از سلاح هاي بيولوژيك در مقايسه با سلاح هاي شيميايي در افكار عمومي بين المللي به حدي است كه پس از اينكه پروتكل 1925 ژنو(كه به آن اشاره شد) منع استعمال اين دو نوع سلاح را با هم مورد توجه قرار داد، معاهده 1972 ممنوعيت ساخت، توليد، انباشت و به دست آوردن يا نگهداري سلاح هاي بيولوژيك را به طور مستقل تنظيم كرد و به تعهدات و الزامات درباره آن، دقت و ظرافتي ويژه داد.
براساس ماده 23 معاهده چهارم 1907 لاهه، به كارگيري سلاح ها و پرتاب شونده ها يا موادي كه مخصوص ايجاد بلايا و مصائب زائد است، ممنوع است. اين عبارت با دقت بيشتري در بند 2 ماده 35 پروتكل 1977 چنين تكرار شده است:«ممنوعيت به كارگيري سلاح ها و پرتاب شونده ها و مواد و همچنين روش هاي جنگي به نوعي كه بلاياي زائد ايجاد كند.»
منظور از صدمه زائد يا رنج غيرضروري، آسيب يا رنجي است كه با نفع نظامي كه از كاربرد سلاح يا شيوه جنگي به دست مي آيد، نامتناسب باشد. دليل بعدي، مسأله تمايز ميان نيروهاي نظامي(رزمندگان) از نيروهاي غيرنظامي(غيررزمنده) است.
يكي از مسائل مربوط به جنگ بيولوژيك(خصوصاً) و همين طور به ميزان كمتر در جنگ شيميايي، اين واقعيت است كه اغلب، مشكل مي توان اثر حمله ها را محدود كرد. شايد بدتر از اينها آن باشد كه پيشرفت هاي علمي سنوات اخير، به رغم آثار مثبت فراوان، اين امكان را فراهم كرده است تا دولت ها به عوامل بيولوژيك مهلك تري دست يابند كه كنترل كردن آنها نسبت به عوامل سابق خيلي كمتر و به عبارت ديگر غيرقابل كنترل تر است.
از سوي ديگر درباره سلاح هاي بيولوژيك، بايد گفت كنوانسيون ها و پروتكل هاي مربوط به ممنوعيت كاربرد سلاح هاي بيولوژيك به گونه اي عبارت پردازي شده است كه خود، دلالت بر عرفي بودن چنين ممنوعيتي دارند.
به دليل عدم كاربرد سلاح هاي ميكروبي و شيميايي در جنگ دوم جهاني و نيز اختراع سلاح هاي مخرب تر اتمي و استفاده از آن عليه شهرهاي هيروشيما و ناكازاكي در سال ، 1945 پس از جنگ، افكار عمومي، بيشتر متوجه اين نوع سلاح ها شد؛ هر چند سلاح هاي بيولوژيك و شيميايي هم كاملاً فراموش شدند.

روزنامه همشهری

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

خلاصه گاز خردل يا سولفور موستارد (1) يكي از شايع‌ترين عواملي است كه به عنوان سلاح شيميايي مورد استفاده قرارگرفته است. اگر چه اين گاز به عنوان يك عامل تاول‌زا شناخته شده است ولي تأثيرات شديدي بر روي سلول‌هاي اپي‌تليال و عمدتاً از طريق مكانيسم الكيلاسيون (2) به‌جاي مي‌گذارد. اين گاز ابتدا در سال 1917 در بلژيك استفاده گرديد. مهمترين عوارض موضعي ناشي از گاز خردل التهابات پوستي شديد، نكروز بافت و كونـــــژ كتيويت راههاي تنفسي است. عوارض تنفسي و چشمي ناشي از گاز خردل ممكن است سالها بعد از تماس اوليه با عامل ادامه يابد. هنوز پادزهر مناسب و مؤثري بر عليه آن شناخته نشـــده است و درمان عوارض آن عمدتاً به صورت علامتي انجام مي‌شود به همين دليل جلوگيري از تماس عامل با بافت‌هاي بدن مؤثرترين راه مقابله با گاز خردل است. مقدمه مهمترين عامل ايجادكننده ضايعات ناشي از گاز خردل مرگ سلولي است كه به دنبال الكيلاسيون اهداف حساس داخل سلول ايجاد مي‌شود. در خصوص مكانيسم اثر گاز خردل و ايجاد عوارض آن مكانيسم واحدي وجود ندارد. در حال حاضر چند مكانيسم مهم در مورد اثرات گاز خـــردل مطرح است كه هر يك از آنها قادر به توجيه بخشي از عوارض گاز خردل هستند مانند اثر مهاري گاز خردل بر متابوليسم انرژي در سلول و مهار گليكوليز كه نقش بسيار مهمي در مرگ سلولي در مرحله حاد آسيب ناشي از گاز خردل دارد. اين عوامل عوارض مختلفي مانند عوارض تنفسي، پوستي، چشمي، سيستم ايمني و … ايجاد مي‌كند كه 2 مورد اول آن شايع‌تر بوده و هركدام از آنها به 2 دسته عوارض حاد اوليه و ديررس تقسيم مي‌شوند. اثرات سولفورموستارد بر دستگاه تنفسي و تنفس از آنجا كه سولفورموستارد به صورت گاز استفاده مي‌شود مي‌تواند به مجاري تنفسي تحتاني راه يابد. با تماس ذرات گازي شكل با گيرنده‌هاي اصلي سرفه، بيمار دچار سرفه‌هاي قطاري مي‌شود كه ابتدا بدون خلط بوده ولي به تدريج خلط نيز به آنها اضافه مي‌شود. به مرور با آسيب اپي‌تليوم سطحي برونشها، سلول‌هاي مژكدار كه وظيفه خروج ترشحات را به عهده دارند، قادر به انجام وظيفه خود نبوده و ترشحات در برونشها تجمع يافته و دهـــــانه برونشيولها و برونشها مسدود مي‌گردد و ايجاد آتلكتازي (1) در ريه مي‌شود.با افزايش سرفه و خلط، اكسيژن كافي وارد آلوئولها نشده و گازكربنيك حاصل از متابوليسم سلول‌ها نيز از ريه خارج نمي‌شود و سندرم هيپوونتيلاسيون (2) ايجاد مي‌گردد و اگر خونريزي حاصل از التهاب مجاري نيز زياد گردد مي‌تواند منجر به انسداد مجاري تنفسي و خفگي بيمار گردد. در هر حال گاز خردل باعث تخريب بافت ريه و راههاي هوائي، ايجاد اختلالات بيوشيميايي در ريه، آسيب عروقي ريه و اختلال در عملكرد سلول‌هاي دفاعي ريه را مي‌نمايد. از عوارض مزمن اثر گاز خردل بر ريه‌ها مي‌توان به برونشيت مزمن (3) ، فيبروز (4) ريه، آسم (5) ، برونشكتازي (6) ، تنگي نفس موضعي در تراشه و برونشهاي اصلي و كانسر ريه اشاره نمود. درمان قسمت عمده‌اي از تغييرات پاتولوژيك ايجاد شده در ريه به دنبال تماس با گاز خردل غير قابل برگشت است و تلاش درماني در اين بيماران فعلاً در محدوده كنترل علائم تنفسي، كاهش عوارض و درمان عفونـــــت‌هاي ريوي و جلوگيري از پيشرفت ضايعات ريوي مي‌باشد. اثرات سولفورموستارد بر پوست پوست از اولين اعضاي بدن است كه در معرض گاز خردل قرار مي‌گيرد و به علت وسعت آن در مقايسه با ساير اعضاء معمولاً بيشترين آسيب را نيز متحمل مي‌شود. تقريباً 80% خردل مايع كه روي پوست قرار مي‌گيرد تبخير مي‌شود و 10% آن از سطح پوست نفوذ مي‌كند و مابقي جذب سيستميك مي‌شود. خردلي هم كه به پوست نفوذ كند و جذب شود ديگر قابل جدا شدن نيست. به طور كلي ايجاد ضايعات پوستي غير از ميزان گاز به ساير عوامل مانند: درجه حرارت، ميزان رطوبت، رطوبت روي سطح پوست، محل آناتوميك ضايعه روي پوست و … بستگي دارد. مناطق گرم و مرطوب پوست مثل ناحيه پرينه، دستگاه تناسلي، زير بغل و گردن به گاز خردل حساس‌تر هستند. توالي تغييرات پوستي معمولاً به شرح زير است : • اريتم (7) (48-2 ساعت بعد از تماس) با ادم مختصر پوست، خارش، سوزش و ايجاد حالتي شبيه آفتاب سوختگي با افزايش پيگمانتاسيون (8) . • ايجاد تاول گنبدي شكل با ديواره نازك، شفاف، سطحي و محصور توسط اريتم. مايع تاول ابتدا شفاف بوده ولي بعداً زردرنگ و منعقد مي‌شود. اين مايع داراي خردل نبوده و تاول‌زا نيز نمي‌باشد. تاول حاصله در نواحي چينهاي بدن، سطوح قدامي آرنج و خلفي زانو مانع تحرك لازم مي‌‌شوند. اين تاولها امكان دارد به راحتي پاره شوند. • سوختگي عميق كه بيشتر در نواحي تناسلي رخ مي‌دهد و مي‌تواند ايجاد عفونت و نكروز نمايد. متعاقب سوختگي پوست امكان دارد كه بافت مذكور دچار مشكلاتي چون اسكار، محدوديت حركتي، كوتاهي و درد گردد. درمان حسب مورد شامل استفاده از لوسيونهاي ضد خارش و تركيبات استروئيدي قوي و رعايت نكات بهداشتي جهت جلوگيري از عفونت و استفاده از داروهاي مسكن جهت كاهش درد و در موارد ضروري استفاده از آنتــــي‌بيوتيك مناسب و شستشوي خوب و شستشوي تاولها با سرم نمكي است. به طور كلي مراقبت از ضايعات پوستي خردل شبيه مراقبت از سوختگي‌هاي درجه 2 مي‌باشد. سوختگي‌هاي باضخامت كامل پوست بدون پيوند به‌خوبي ترميم نمي‌شوند و پيوند پوست بدون مشكل خاصي قابل انجام است. معمولاً ضايعات سطحي پوست طي 21-14 روز و ضايعات عميــــق‌تر طي 60 روز بهبود مي‌يابند. توانبخشي توانبخشي اصلي در واقع همان رعايت اصول ايمني و استفاده از تجهيزات لازم مراقبتي هنگام روياروئي با اين عامل در ميدانهاي نبرد، مراكز تحقيقاتي و صنعتي و … مي‌باشد تا از ايجاد عوارض حتي‌الامكان جلوگيري گردد. توانبخشي ريوي توانبخشي ريوي براي افراد مصدوم در 2 مرحله حاد اوليه و مقابله با عوارض ديررس (مزمن) عمدتاً متفاوت است. توانبخشي در مرحله حاد اوليه جهت حفظ جان مصدوم بوده و عبارتند از : باز نگهداشتن راههاي هوائي، تخليه ترشحات حاصله با استفاده از تكنيك‌هاي ويبريشن، پركاشن، پوسچرال درناژ و تمرينات تنفسي خاص و رساندن اكسيژن لازم كه از اهميت خاصي برخوردار است، چون مي‌تواند از خفگي و مرگ مصدوم جلوگيري نمايد. مرحله مزمن عوارض ريوي بايد بيشتر به مقابله با عوارضي مانند برونشيت مزمن، فيبروز ريه و آثار آن مثل آسم، برونشكتازي، تنگي نفس موضعي در تراشه و برونشــهاي اصلي و بالا بردن ظرفيت تنفسي بيمار توجه نمود كه ايــن كار را مي‌توان از راههاي ذيل انجام داد : • توجه به ميزان ظرفيت تنفسي مصدوم از طريـــق انجام اسپيرومتري و ساير بررسي‌هاي باليني موجود در توانبخشي. • توجه به ميزان تبادلات گازي مصدوم و در صورت تغيير در ميزان طبيعي آن انجام اقدامات لازم تنفسي مانند: دادن اكسيژن و يا استفاده از كيسه‌هاي تنفسي بيمار جهت تنظيم كردن ريتم اكسيژن و دي‌اكسيد كربن تبادل شده. • توجه به ميزان حركات قفسه سينه و وضعيت عضلات مداخله كننده در امر تنفس و در صورت ايجاد اختلال در اين حالت تجويز تمرينات تنفسي لازم مانند تمرينات ديافراگماتيك و تمرينات اتساعي قفسه سينه. • انجام تمرينات لازم جهت دادن وضعيت‌هاي مناسب جهت تخليه ترشحات احتمالي موجود در راههاي هوايي. • تحريك رفلكس سرفه در مواردي كه فرد قادر به سرفه كردن نيست و تشويق فرد به سرفه كردن در مواردي كه انجام اين كار امكان پذير است. • تلاش جهت جلوگيري از انسداد راههاي هوايي از طريق استفاده از هواي مرطوب و داروهاي رقيق كننده خلط، داروهاي برطرف كننده انسداد و اسپاسم راههاي هوائي، انجام تمرينات اتساعي قفسه سينه، تخليه ترشحات موجود در راههاي هوائي و … . • تجويز ورزش‌ درماني مناسب جهت فائق آمدن بر فرآيندهاي پاتولوژيك صورت گرفته و بهبود وضعيت تهويه (ونتيلاسيون) و تنفس (رسپيراسيون) در افراد مصدوم. • جلوگيري از كلاپس بافت ريه از طريق باز نگه‌داشتن راههاي هوايي و بالا بردن ظرفيت تنفسي و انجام تمرينات تنفسي مناسب با وضع بيمار. • استفاده از تنفس لب غنچه‌اي در مواردي كه مصدوم، بيماري مزمن انسدادي ريه دارد. • ورزشهايي كه داراي بيشترين فايده براي بيماران دچار اختلالات ريوي، مي‌باشد عبارتند از: پياده‌روي، دوچرخه سواري بر دوچرخه ثابت، شنا، البته بايد هنگام تجويز ورزش جهت اين افراد به 3 اصل : تعيين شدت، مدت و ميزان ورزش توجه نمود تا فرد مصدوم دچار مشكل نگردد. توانبخشي پوست عمدتاً در موارد مزمن و يا بعد از مرحله حاد موضوعيت پيدا مي‌كند و جهت جلوگيري از ايجاد صدمات ثانويه در بافت پوست و سيستم موسكولواسكلتال است. سوختگي‌هاي پوست در مصدومين با گاز خردل عمدتاً از نوع سوختگي‌هاي درجه 2 مي‌باشد. لذا در برخورد با اين افراد بايد به نكات ذيل توجه نمود. افراد بايد به نكات زير توجه نمايند : • دادن وضعيت مناسب به اندامها جهت جلوگيري از ايجاد كنتراكچر و دفورميتي در اندامها. • انجام استرچ در بافت‌هاي نرم جهت جلوگيري از ايجاد بافت اسكار و يا ايجاد كنتراكچر و كوتاهي در اندام. • انجام حركات لازم اكتيو و پاسيو در مفاصل درگير، جهت حفظ دامنه حركتي طبيعي اندام و جلوگيري از محدوديت‌هاي مفصلي. • استفاده از ماساژ جهت جلوگيري از چسبندگي‌هاي بافتي و ايجاد بافت اسكار. • استفاده از هيدروتراپي جهت ضد عفوني نمودن زخمهاي ايجاد شده، جلوگيري از كنتراكچرها، محدوديت‌هاي مفصلي و عضلاني كه به‌علت عدم حركت دچار ضعف شده‌اند. ***** منابع: • دكتر چراغعلي ع . ، (1379). ، پيشگيري و درمان عوارض ناشي از سلاح‌هاي شيميايي ، انتشارات گلبان. • دكتر حلي‌ساز م.ت . ، (1378). ، توانبخشي در بيماريهاي ريوي ، انتشارات دانشگاه علوم پزشكي تهران. • عظيمي ن . ، (1376). ، فيزيوتراپي در سوختگي ، انتشارات دانشگاه علوم پزشكي ايران. • سيدي م . ، (1367). ، سوختگي‌ها و سلاح‌هاي شيميايي و مواد راديواكتيو ، انتشارات آستان قدس رضوي. • حبيبي‌نيا ا . ، (مترجم) . ، (1374). ، ‌بيماريهاي پوست و سوختگي (تشخيص و درمان) مرك مينوال، انتشارات چهر. آقا سعید امکان داره یه بخش بنام تسلیحات شیمیایی و بیولوژیکی یا کشتار جمعی به انجمن اضافه کنی تا هم آشنا بشیم و هم راه های نجات از اون را بدونیم icon_cheesygrin

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
دانشمندان ارتش انگلیس گاز خردل را روی صدها سرباز هندی در جریان بیش از یك دهه آزمایشاتی كه پیش از جنگ جهانی دوم آغاز شده بود، آزمایش كرد. دانشمندان ارتش انگلیس گاز خردل را روی صدها سرباز هندی در جریان بیش از یك دهه آزمایشاتی كه پیش از جنگ جهانی دوم آغاز شده بود، آزمایش كرد. به نقل از خبرگزاری آسوشیتدپرس، اسناد تازه كشف‌شده بایگانی ملی انگلیس نشان می‌دهد این آزمایشات به منظور تصمیم‌گیری درباره اینكه آیا گاز خردل به پوست هندی‌ها بیش از سربازان انگلیس آسیب می‌زند یا خیر، انجام شد و در اوایل دهه ۱۹۳۰ آغاز و به مدت بیش از ۱۰ سال در سایت نظامی در راولپندی كه اكنون در پاكستان است، ادامه داشت. در گزارش سال ۱۹۴۲ آمده است، این آزمایشات تعداد زیادی سوختگی به بار آورد كه برخی از آنها آنقدر وخیم بود كه نیاز به بستری شدن فرد در بیمارستان داشت. بر اساس این گزارش، «بیمارانی كه به شدت سوخته بودند اغلب بسیار فقیر و ناامید بوده و احساس ناراحتی زیادی می‌كردند.» وزارت دفاع انگلیس اعلام كرد نمی‌تواند تا روز دوشنبه در این باره اظهار نظر كند. در جنگ جهانی دوم حدود دو هزار پرسنل نظامی آمریكا نیز در آزمایشاتی در آزمایشگاه تحقیقات نیروی دریایی شركت كردند. این در حالی است كه چیزی درباره ماهیت این آزمایشات كه شامل قرار گرفتن در معرض گاز خردل می‌شد، به این افراد گفته نشده است. این ماده شیمیایی شامل آرسنیك است و می‌تواند به پوست، چشم، سیستم تنفسی و گوارشی آسیب برساند. خبرگزارى فارس

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
ژيم بعثي عراق از مهرماه 1359 اقدام به استفاده از سلاح‌هاي مرگبار شيميايي عليه رزمندگان اسلام كرد. اين اعمال وحشيانه و غير قانوني تا پايان جنگ نيز ادامه داشت. متن ذيل گوشه‌اي از رفتار غير انساني صداميان در اسفند ماه 62 و 63 (خيبر و بدر) در مقابله با نيروهاي ايراني است. در ضمن قابل ذكر است طبق آماري، بيش از صد و بسيت هزار مصدوم از تبعات انتشار زهر شيميايي در جامعه پس از جنگ حضور دارند. در عمليات خيبر چند روز پس از تصرف جزيره و پيشروي نيروها، بمباران‌هاي وسيع شيميايي آغاز شد، اين بمباران‌ها نخست، در منطقه پشتيباني (شط علي) صورت گرفت و سپس به تدريج، تمام جزيره را در برگرفت. اين در حالي بود كه توپخانه شيميايي دشمن نيز به شدت كار مي‌كرد، براي نمونه، تنها در يكي از اين روزها، بيش از صد بمب خردل پرتاب شد كه هر يك از آن‌ها حاوي بيش از چهل ليتر مايع خردل بود كه پس از انفجار، بخار مي‌شد و چندين كيلومتر را آلوده مي‌كرد. از تاريخ 7/12/1362 تا 27/12/1362، عراق هم‌چنان گاز خردل را عليه نيروهاي ما به كار مي‌گرفت. در 27 اسفند ماه سال 1362 ، رژيم بغداد براي نخستين بار، در تاريخ جنگ‌هاي دنيا، از گاز اعصاب استفاده كرد. اين گاز در جنگ اول جهاني هنوز كشف نشده بود و در جنگ دوم نيز، آلمان‌ها پس از تهيه اين گاز از به كارگيري آن خودداري كردند. در مجموع، عراق سه حمله هوايي براي به كارگيري عامل اعصاب در روزهاي 27 و 30 اسفند ماه سال 1362 در منطقه جفير، پاسگاه شهيد برزگر و جزيره انجام داد. دستاورد استفاده از اين عامل براي عراق بسيار عالي بود؛ زيرا از آغاز عمليات تا آن تاريخ، با آن همه بمب و گلوله توپ حاوي عامل خردل كلاً ما در حدود 1500 نفر مجروح داشتيم، در حالي كه با مصرف مقدار كمي از گاز اعصاب حدود 850 نفر از رزمندگان مجروح شدند. به هر حال، عراق تا آغاز عمليات بدر، ديگر از گاز اعصاب استفاده نكرد، اما مصرف گاز خردل را هم‌چنان ادامه داد. در تاريخ 21 فروردين ماه سال 1363، عراق شايد براي نخستين بار، استفاده از گازهاي خفه كننده (احتمالاً از نوع كلر پيكرين) را با بهره‌گيري از بمب‌هاي قابل پرتاب از هواپيما آغاز كرد؛ حمله‌اي كه بيش از پانصد نفر را مجروح كرد. در كل عمليات خيبر در اثر حملات شيميايي، بيش از 3500 تن مجروح و 70 تن شهيد داشتيم. اين در حالي بود كه تعداد زيادي بمب و گلوله عمل نكرده به دست ما افتاد كه ايراد آن‌ها نقص در فيوز بود. در عمليات بدر، دشمن از همان آغاز، بمب‌ها و گلوله‌هاي توپ شيميايي، به ويژه گاز اعصاب را در سطح گسترده‌تري نسبت به عمليات خيبر به كار برد؛ چرا كه در عمليات پيشين نتيجه خوبي گرفته بود. در واقع، اين بار، عراق برخي از گازها را با بهره‌گيري از هواپيما به صورت سمپاشي از ارتفاع بالا روي جزيره پخش مي‌كرد. بايد ياد آور شد كه در اين عمليات، گاز خردل به طور بسيار محدودي به كار گرفته شد. نكته در خور توجه ديگر در مورد اين عمليات آن كه دشمن براي نخستين بار در جنگ با ما و نيز براي سومين بار در طول جنگ‌هاي دنيا (دو بار نخست در جنگ جهاني اول بوده است)، از مشتقات سيانور استفاده كرد. هم‌چنين، عامل ديگري كه به مقدار زياد در عمليات بدر به كار رفت، يك عامل خارش زا بود كه تكنيك‌هاي ما نيز توانايي مقابله با آن را نداشتند. تنها عوارض اين گاز خارش و قرمز شدن پوست بود، اما نيروها به خيال آن كه گاز خردل به كار رفته است، منطقه را ترك كردند. حال آن كه با كمي استحمام و داروهاي ضد خارش براي هميشه خوب مي‌شدند. بعد از اين چهار نوع گاز، دشمن از يك نوع گاز ديگر استفاده كرد كه هيچ يك از نشانه‌هاي باليني آن با گازهاي قبلي مطابقت نداشت و ظرف 24 ساعت نخست، دو تن از رزمندگان را شهيد كرد. البته، اين گاز بسيار محدود به كار گرفته شد. هم‌چنين، دشمن در همان روز نخست عمليات بدر، به مقدار زياد از بمب‌هاي فسفري استفاده كرد و با انجام چند حمله با گاز اعصاب و سيانور توانست حدود 2 هزار نفر از نيروهاي ما را به پشت جبهه تخليه كند، گاز سيانور در مدت دو دقيقه برخي از برادران را شهيد كرد. علت مرگ بيشتر شهيدان ما در عمليات بدر به علت آلوده شدن به گاز سيانور بود كه حتي فرصت ماسك گذاري را به رزمندگان نداد. در اين عمليات، جمعاً حدود بيست تا سي تن شهيد شيميايي داشتيم كه حدوداً پنج مورد مربوط به گاز اعصاب 2 مورد يك عامل مشكوك و ديگران به گاز سيانور مربوط بوده است. البته، تا اين تاريخ نيز، در اثر آلودگي با گاز خردل در حدود پنج نفر ديگر به شهادت رسيده‌اند. تنها در تاريخ 23/12/1363 لغايت 25/12/1363 كه بيش‌ترين حملات شيميايي صورت گرفت، حدوداً 1500 مجروح شيميايي گاز اعصاب و سيانور به پشت جبهه تخليه شدند كه 800 نفر مجروح بدحال در بين آنان وجود داشت. از اين ميان، 250 نفر در حالت اغماي كامل بودند كه برخي، حتي تنفسشان نيز قطع شده بود و كف از دهانشان خارج مي‌شد. با وجود اين، از گروه مزبور، هيچ كس شهيد نشد و همگي ظرف مدت 24 ساعت، با هوشياري كامل و حال عمومي تقريباً خوب مرخص شدند. در درمان تعدادي از مجروحان (حدوداً 100 ـ 150 نفر)، كه با گاز خردل آلوده شده بودند، از روش‌هاي جديدي استفاده شد كه بسيار موثر بودند. كل مجروحان بد حال در عمليات خيبر ـ كه طي آن، عراق بيش از يك ماه از سلاح‌هاي شيميايي استفاده كرد ـ حدود هزار نفر بود، در حالي كه در عمليات بدر، پس از درمان اوليه تعداد آن بيش از بيست تا سي مورد نبود. بررسي اجمالي پرونده‌هاي موجود در بيمارستان‌هاي تهران نشان مي‌دهد كه بيشتر مجروحان شيميايي عمليات بدر مرخص شده يا از حال عمومي خوبي برخوردارند. در ضمن، بايد يادآور شد برخلاف عمليات خيبر كه تعدادي بمب عمل نكرده در اختيار ما قرار گرفت در عمليات بدر، تمامي گلوله‌ها و بمب‌هاي شيميايي دشمن عمل كرد و حتي يك مورد گلوله‌ي عمل نكرده برجاي نماند. تلخيص: سيد محمود خيرالامور منبع: آرشيو مركز مطالعات و تحقيقات جنگ

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
مروری بر استفاده عراق از سلاح‌ شیمیایی در عملیات بدر؛ تنها در یک حمله شیمیایی عراق بیش از 500 نفر مجروح بر جای ماند دشمن بعثی در سال‌های دفاع مقدس بارها از سلاح شیمیایی به طور وسیع در مقابل رزمندگان اسلام و در راستای سرپوش گذاشتن بر ناتوانی خود در برابر آنها، استفاده کرد، مقاله حاضر گزارش بهداری کل سپاه در خصوص پدافند شیمیایی ـ میکروبی در عملیات بدر و تاریخچه مختصر از استفاده دشمن از این سلاح در جنگ اشاره دارد. نحوه دستیابی به سلاح: از حدود سال ‌‌١٣٥٥، رژیم عراق با جمع‌آوری برخی از استادان دانشگاه و صرف بودجه لازم به جمع‌آوری اطلاعات درباره سلاح شیمیایی ـ میکروبی و رادیواکتیو پرداخت و در هر سه زمینه موفقیت هایی را بدست آورد. مسلماً تأمین سلاح شیمیایی عراق تا حد زیادی به خارج وابسته است اما نمی‌توان این را انکار کرد که این کشور از توانایی تولید بسیاری از انواع این سلاحها که پیچیدگی خاصی ندارند برخوردار است. چند سال پیش برخی از مجاهدین عراقی نقل کردند که نیروهای عراقی از طریق کویت شبانه، محموله‌های سلاح شیمیایی را تحویل می‌گیرند محموله‌هایی که در میان آنها ماسک‌های ضدگاز نیز دیده می‌شود. هر چند توسل عراق به سلاح‌ شیمیایی به طور محدود از زمان آزادسازی خرمشهر بوده است اما می‌توان کاربرد گسترده آن را پس پیروزیهای بزرگ ایران و شکست نیروهای عراقی به ترتیب در عملیاتهای والفجر‌‌٢، والفجر‌‌٤، خیبر و بدر دانست. در عملیات والفجر‌‌٢، عراق در دو مرحله در بمبارانهای هوایی خود در اطراف پادگان حاج عمران از گاز خردل استفاده کرد که در نتیجه آن حدود ‌‌١٠٠ نفر به شدت مجروح شدند. افرادی را که ما در تهران معاینه کردیم همگی بهبود یافتند. در عملیات والفجر‌‌٣، عراق از گاز شیمیایی استفاده نکرد و بر عکس در عملیات والفجر‌‌٤، به طور وسیعی مجدداً گاز خردل را علیه نیروهای ما به کار برد که بدین ترتیب، حدود بیست تن شهید شدند. عراق هم زمان با این عملیات در بسیاری از شهرها و روستاها نیز از گلوله‌های توپ و بمبهای شیمیایی استفاده و تعدادی از مردم غیر نظامی را شهید و مجروح کرد. در عملیات خیبر نیز، همانند عملیاتهای گذشته چند روز پس از تصرف جزیره و پیشروی نیروها بمبارانهای وسیع شیمیایی آغاز شد این بمبارانها نخست در منطقه پشتیبانی (شط علی) صورت گرفت و سپس به تدریج تمام جزیره را در بر گرفت. این در حالی بود که توپخانه شیمیایی دشمن نیز به شدت کار می‌کرد برای نمونه تنها در یکی از این روزها بیش از صد بمب خردل پرتاب شد که هر یک از آنها حاوی بیش از چهل لیتر مایع خردل بود که پس از انفجار، بخار می‌شد و چند کیلومتر را آلوده می‌کرد. از تاریخ ‌‌7/١٢/62 تا ‌‌27/١٢/62عراق همچنان گاز خردل را علیه نیروهای ما به کار می‌گرفت. در ‌‌٢ اسفند ماه سال ‌‌١٣٦٢ رژیم بغداد برای نخستین بار در تاریخ جنگهای دنیا از گاز اعصاب استفاده کرد. این گاز در جنگ اول جهانی هنوز کشف نشده بود و در جنگ دوم نیز آلمانها پس از تهیه این گاز از به کار گیری آن خودداری کردند، در مجموع عراق سه حمله هوایی برای به کارگیری عامل اعصاب در روزهای ‌‌٢٧ و ‌‌٣٠ اسفند ماه سال ‌‌١٣٦٢ در منطقه جفیر، پاسگاه شهید برزگر و جزیره انجام داد. دستاورد استفاده از این عامل برای عراق بسیار عالی بود زیرا از آغاز عملیات تا آن تاریخ با آن همه بمب و گلوله توپ حاوی عامل خردل کلاً ما در حدود ‌‌١٥٠٠ نفر مجروح داشتیم در حالی که با مصرف مقداری کمی از گاز اعصاب حدود ‌‌٨٥٠ نفر از رزمندگان مجروح شدند. به هر حال عراق تا آغاز عملیات بدر دیگر از گاز اعصاب استفاده نکرد اما مصرف گاز خردل را همچنان ادامه داد. در تاریخ ‌‌٢١ فروردین ماه سال ‌‌١٣٦٣ عراق شاید برای نخستین بار استفاده از گازهای خفه کننده (احتمالاً از نوع کلر پیکرین) را با بهره‌گیری از بمب‌های قابل پرتاب از هواپیما آغاز کرد؛ حمله‌ای که بیش از پانصد نفر را مجروح کرد. در کل در عملیات خیبر در اثر حملات شیمیایی بیش از ‌‌٣٥٠٠ تن مجروح و ‌‌٧٠ تن شهید داشتیم. این در حالی بود که تعداد زیادی بمب و گلوله عمل نکرده به دست ما افتاد که ایراد آنها نقص در فیوز بود. در عملیات بدر، دشمن از همان ابتدای عملیات بمبها و گلوله‌های توپ حاوی مواد شیمیایی، به ویژه گاز اعصاب را د سطح گسترده‌تر نسبت به عملیات خیبر به کاربرد چرا که در عملیات پیشین نتیجه خوبی گرفته بود. در واقع این بار عراق برخی از گازها را با بهره‌گیری از هواپیما به صورت سمپاشی از ارتفاع بالا روی جزیره پخش می‌کرد. باید یادآور شد که در این عملیات گاز خردل به طور بسیار محدودی به کار گرفت شد. نکته در خور توجه دیگر در مورد این عملیات آنکه دشمن برای نخستین بار در جنگ با ما و نیز برای سومین بار در طول جنگهای دنیا (دو بار نخست در جنگ جهانی اول بوده است) از مشتقات سیانور استفاده کرد. همچنین، عامل دیگری که به مقدار زیاد در عملیات بدر به کار رفت، یک عامل خارش‌زا بود که تکنیک‌های ما نیز توانایی مقابله با آن را نداشتند. تنها عوارض این گاز خارش و قرمز شدن پوست بود. بعد از این چهار نوع گاز که اشاره شد، دشمن از یک نوع گاز دیگر استفاده کرد که هیچ یک از نشانه‌های بالینی آن با گازهای قبلی مطابقت نداشت و ظرف ‌‌٢٤ ساعت نخست دو تن از رزمندگان را شهید کرد. البته این گاز بسیار محدود به کار گرفته شد. همچنین دشمن در همان روز نخست عملیات بدر، به مقدار زیاد از بمب‌های فسفری استفاده کرد و با انجام چند حمله با گاز اعصاب و سیانور توانست حدود دو هزار نفر از نیروهای ما را به پشت جبهه تخلیه کند، گاز سیانور در مدت دو دقیقه برخی از رزمندگان را شهید کرد. بهداری سپاه درفاصله عملیات خیبر تا بدر، به مطالعه پرداخت و روشهای نوین درمان مجروحان را بررسی کرد و نتیجه گرفت که باید درمان مجروحان شیمیایی‌ و میکروبی از همان اورژانسهای خط مقدم آغاز شود از این رو تعدادی از پزشکیاران آموزش دیده را در اورژانسها، بیمارستانهای صحرایی و مرکز درمانی حمید مستقر کرد که خوشبختانه با یاری امام زمان (عج) درمان مجروحان را به خوبی انجام دادند و تقریباً می‌توان گفت تمامی مجروحان (حتی با حال اغما یا وقفه تنفسی) در صورت رسیدن به اورژانس‌ها، بهبود می‌یافتند. علت مرگ بیشتر شهیدان ما در عملیات بدر به علت آلوده شدن به گاز سیانور بود که حتی فرصت ماسک‌گذاری را به رزمندگان نداد. در این عملیات جمعاٌ حدود بیست تا سی تن شهید شیمیایی داشتیم که حدوداً پنج مورد مربوط به گاز اعصاب ‌‌٢ مورد یک عامل مشکوک و دیگران به گاز سیانور مربوط بوده است. البته تا این تاریخ نیز در اثر آلودگی با گاز خردل در حدود پنج نفر دیگر به شهادت رسیده‌اند. تنها در تاریخ‌‌2٣/١٢/63 تا ‌‌25/١٢/63 که بیشترین حملات شیمیایی صورت گرفت، حدوداً ‌‌١٥٠٠ مجروح شیمیایی گاز اعصاب و سیانور به پشت جبهه تخلیه شدند که ‌‌٨٠٠ نفر مجروح بدحال در بین آنان وجود داشت، از این میان، ‌‌٢٥٠ نفر در حالت اغمای کامل بودند که برخی، حتی نفسشان نیز قطع شده بود و کف از دهانشان خارج می‌شد. با وجود این، از گروه مزبور هیچ کس شهید نشد و همگی با هوشیاری کامل و حال عمومی تقریباً خوب مرخص شدند. در درمان تعدادی از مجروحان (حدوداً ‌‌١٠٠ ـ ‌‌١٥٠ نفر) که با گاز خردل آلوده شده بودند، از روشهای جدیدی استفاده شد که بسیار مؤثر بودند. کل مجروحان بدحال در عملیات خیبر ـ که طی آن عراق بیش از یک ماه از سلاحهای شیمیایی‌ استفاده کرد ـ حدود هزار نفر بود، در حالی که در عملیات بدر پس از درمان اولیه تعداد آن بیش از بیست تا سی مورد نبود. بررسی اجمالی پرونده‌های موجود در بیمارستان‌های تهران نشان می‌دهد که بیشتر مجروحان شیمیایی عملیات بدر مرخص شده یا از حال عمومی خوبی برخوردارند. با بررسی ساده‌ای متوجه می‌شویم که دشمن در استراتژی خود در استفاده از سلاحهای شیمیایی به تدریج، تغییراتی داده و پیشرفتهایی را بدست آورده است. در ضمن، باید یادآور شد برخلاف عملیات خیبر که تعدادی بمب عمل نکرده در اختیار ما قرار گرفت در عملیات بدر، تمامی گلوله‌ها و بمب‌های شیمیایی دشمن عمل کرد و حتی یک مورد گلوله عمل نکرده بر جای نماند. ضعف‌های پدافند شیمیایی: ‌‌١)- ماسک باید همیشه به همراه رزمندگان باشد و آن را به کمر خود ببندند. بررسی حدود ‌‌١٧ تن شهید ناشی از گاز سیانور نشان می‌دهد که آنها در کنار سنگر خود ایستاده بودند و در مدت دو دقیقه‌ای که گاز پخش شد، حتی فرصت نکردند از داخل سنگر ماسکهای خود را بردارند و از آنها استفاده کنند. ‌‌٢)-در بررسی واحدها مشاهده شد که حتی پس از آغاز عملیات در جزیره هم از ماسک یا قوطی امداد استفاده نشده بود. ‌‌٣)-ریش بلند برخی از برادران، به ویژه پیرمردها باعث شده بود که به رغم استفاده از ماسک، گاز شیمیایی به ویژه اعصاب و سیانور به داخل ماسک نفوذ کند و آنها را در وضعیت وخیمی قرار دهد. ‌‌٤)- هیچ یک از برادران مجروح از پودر رفع آلودگی استفاده نکرده بودند. به رغم آنکه استفاده از این پودر اثر قاطعی در از بین بردن گازهای سمی در سطح پوست دارد، به ویژه اینکه مانع از آن می‌شود که پوست تاول بزند. ‌‌٥)-در یکی از موارد که فرمانده یکی از واحدها کاملاً توجیه بود و خودش از طریق بی‌سیم سریعاً به نیروها دستور استفاده از ماسک را داد، هیچ زائده مهمی پیش نیامده بود. ‌‌٦)-در چند مورد، دشمن شبانه از توپ حاوی گاز شیمیایی (خردل) در جزیره استفاده کرد و برادران متوجه نشده و تا صبح در منطقه آلوده استراحت کرده بودند. همچنین، برخی از برادران در منطقه، نخست از ماسک استفاده می‌کردند اما از آنجا که تمرین کافی نداشتند، پس از حدود نیم ساعت ماسک را بر می‌داشتند و به فعالیت خود ادامه می‌دادند. بدین ترتیب، بیشتر مجروحان بدحال ما به همین حوادث مربوط بودند. دورنمای آینده: به منظر می‌رسد قدمهای بعدی دشمن افزون بر سیانور و اعصاب عوامل میکروبی زیر باشد: ‌‌١)- سموم میکروبی مانند آنتروتوکسین استافیلوکوک، اسهال و استفراغ شدید، سم بوتیلیسم (که به سرعت باعث مرگ می‌شود؛ ‌‌٢)-استفاده مستقیم از خود میکروب ها. ما باید تمامی موارد گذشته را با دید علمی و محققانه‌ای بررسی، نارساییها را اصلاح و از این تجربه‌ها در قبال حملات دشمن استفاده کنیم. منبع : خبرگزاری ایسنا

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
پس از صدام از این نوع بمب استفاده ی کرد > icon_cheesygrin مطلب جالبی بود . به نظر شما الان این بمب های شیمیایی که صدام داشت الان در دست کی هست ؟ :mrgreen: فکر نکنم آمریکا به اون ها احتیاج داشته باشه چون امریکا بیشتر این بمب ها رو در اختیار صدام گذاشته بود ؟ icon_cheesygrin

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
بعد اون برنامه نفت در برابر غذا و دیگر برنامه ها ...... دیگه عراق چیزی نداشت یا نابود شدن یه به خاک سپرده شدن ..... تمام عراق و آمریکاییا اطلاع داشتن چی به چیه به خاطر اون بازرسای جاسوسشون icon_cheesygrin

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
سيتسم كاري بمب چطوريه؟ واقعا نفرتا نگيزه اثراتش فكر نكنم تعداد زيادي از شما مجروح هاي شيميايي ديده باشين حتا

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

ایجاد یک حساب کاربری و یا به سیستم وارد شوید برای ارسال نظر

کاربر محترم برای ارسال نظر نیاز به یک حساب کاربری دارید.

ایجاد یک حساب کاربری

ثبت نام برای یک حساب کاربری جدید در انجمن ها بسیار ساده است!

ثبت نام کاربر جدید

ورود به حساب کاربری

در حال حاضر می خواهید به حساب کاربری خود وارد شوید؟ برای ورود کلیک کنید

ورود به سیستم

  • مطالب مشابه

    • توسط seyedmohammad
      بسمه تعالی
       182
       

       
      خلاصه سیاستی: بررسی نیاز به پدافند هسته ای 
       
       
      مقدمه: اصطلاح پدافند هسته ای گاه به معنی دفاع از سایت های هسته ای به کارمی رود. گاهی نیز به طور خاص در مورد کسانی که در پروژه هایی چون آماد و یا پروژه های مشابه احتمالی درگیر بوده اند به کار می رود تا بر ماهیت دفاعی کار ایشان تاکید شود.* گاهی نیز به معنی استفاده از نیروی هسته ای برای مقاصد پدافندی است. خلاصه ی سیاستی زیر در پی بررسی این موضوع است. 
       
      ***
       
      اصلی ترین تهدید نظامی علیه ایران در سال های پس از انقلاب آمریکا، اسرائیل و برخی کشور های منطقه بوده و هستند. این کشور ها همواره به توان نظامی و حجم تهدیدات خود علیه نظام ایران افزوده اند و اخیرا جسورانه دست به اقدامات خصمانه ی تمام عیار می زنند. اگرچه ایران به لحاظ وسعت، توپوگرافی و نیز توان نظامی قابل توجهی که داراست هدف فوق العاده دشواری برای اشغال زمینی است، اما در عین حال در برابر حملات هوایی خصوصا در مورد زیر ساخت های حیاتی که در نوار ساحلی جنوبی قرار دارند، ضعف های قابل توجهی دارد. در عین حال رزم هواپایه همان نقطه ی قوتی ست که دشمنان ایران خصوصا آمریکا به شدت بر روی آن سرمایه گذاری کرده اند. به همین جهت انبوهی از پایگاه های هوایی را در اطراف مرز های ایران تاسیس کرده اند و بعضی کشور های منطقه نیز خاک و پایگاه های هوایی خود را در اختیار آنان قرار داده اند.
       این البته امری نیست که از دید سران و نظامیان دور مانده باشد. اصلی ترین استراتژی ایران در هنگام درگرفتن یک جنگ تمام عیار با آمریکا یا ائتلافی به رهبری آمریکا علیه ایران نابودی سریع این پایگاه ها قبل از آن است که بتوانند نقش مثمر ثمری در طی آن جنگ ایفا کنند. در حالی که نیروی هوایی ایران به لحاظ کمی و کیفی دارای ضعف های عمده است و توان اجرای چنین ماموریتی را خصوصا در برابر قوای هوایی کشور های متخاصم ندارد، عمده تلاش ها و سرمایه گذاری های ایران در طی چند دهه گذشته بر روی موشک های بالستیک برای نابودی این پایگاه ها و حتی ناو های هواپیمابر به عنوان پایگاه های هوایی متحرک، و دیگر اهداف نظامی استراتژیک دشمن متمرکز شده است. در واقع در برابر قدرت هوایی حریف دکترین نظامی ایران بر پایه استراتژی انکار (A2AD) و به طورخاص انکار هوا بنا شده است.
      البته با توجه به وسعت، تعدد و حفاظت شده بودن این پایگاه های هوایی در مورد کفایت و عملکرد توان موشکی متعارف ایران مباحثی از جمله لزوم استفاده از تسلیحات اتمی مطرح شده است که پیش تر به طور مفصل در بسته سیاستی راهبردی  از سوی اندیشکده ممتن تهیه شده است و مورد بررسی و ارزیابی قرار گرفته است.
      اما تمامی این استراتژی ها و تاکتیک ها در بعد آفندی مطرح می شود . برنامه ریزی برای یک جنگ تمام عیار نیازمند داشتن راهکارهای پدافندی مناسب نیز می باشد.
      ظهور تسلیحات دوربرد و هدایت شونده یکی از مهمترین عناصر متمایز کننده کارزار های موج دومی و موج سومی است. در طی 3 دهه گذشته مثال های متعددی از عمل کرد و تاثیر گذاری این تسلیحات بر سرنوشت جنگ ها و تمدن ها می توان بر شمرد که عمدتا از جنگ اول خلیج فارس (طوفان صحرا) شروع و با به امروز ادامه و تکامل یافته است. ، سرعت رشد و تکامل این استراتژی و جنگ افزار های مربوطه، میزان اثر گذاری آنها در میادین نبرد، توان دشمنان در بکار گیری گسترده و دامنه دار چنین تسلیحاتی –از جهت مالی، لجستیکی و فناوری- اهمیت و خطر این دست تهدیدات را غیر قابل کتمان ساخته است.
      در یک طبقه بندی کلی بر حسب تعریف راه حل، این تهدیدات را می توان به دو دسته تقسیم کرد.
       
      ·        تهدیدات کروز، هوا سرشی و شبه بالستیک با سرعت های ساب سونیک و حداکثر 3 ماخ
      ·        تهدیدات هوا سرشی، شبیه بالستیک و بالستیک با سرعت های بیش از 3 ماخ و هایپرسونیک
       
      در این راستا در مورد دسته اول تهدیدات معتقد به اهمیت فراوان سامانه های بردکوتاه خصوصا در مقابله با تهدیدات نو ظهور و حملات انبوه توسط تسلیحات دور ایستا و لزوم برخورداری این سامانه ها از استاندارد ها و قابلیت های سطح  بالا هستیم تا نه تنها بقای خود در میدان رزم را حفظ کنند، بلکه ضامن بقای تاسیسات حیاتی برای کشور باشند که بعضا دهه ها عمر و دهه ها میلیارد دلار هزینه صرف ساخت آنها شده و نابودی آنها می تواند ضربات جبران ناپذیر بر پیکره ی ایران عزیز وارد آرد. به رغم پهنه ی وسیع جغرافیایی برخی از مهم ترین و استراتژیک ترین تاسیسات کشور در نقاط مرزی (جنوب) واقع هستند نه در "عمق استراتژیک" کشور، در واقع همیشه و در همه موارد داشتن پهنه ی جغرافیایی وسیع فراهم آورنده ی عمق استراتژیک لازم در همه سطوح نیست. حمله به این تاسیسات نه تنها نیاز به عملیات های پر ریسک عمقی ندارد، بلکه در مواردی مانند تاسیسات پارس جنوبی عدم رعایت اصول پدافند غیر عامل این تاسیسات را به شدت آسیب پذیر ساخته است.
      در مورد دسته دوم تهدیدات سامانه های پدافندی مورد نیاز است که بتواند در محدوده های ارتفاعی مختلف با اهداف بسیار پر سرعت درگیر شود. انواع سامانه های ضد بالستیک در این دسته بندی قرار می گیرند. کار در مورد ساخت این سامانه ها در دنیا از دهه 60 میلادی و ایام جنگ سرد شروع شده و تا به امروز ادامه یافته اند. آمریکا، اسرائیل و روسیه (شوروی سابق) سه قدرت نظامی هستند که بیشترین سرمایه گذاری ها را در این حوزه انجام داده اند که البته به لحاظ سطح فناوری و تعدد سامانه ها آمریکا با اختلاف زیاد از سایرین پیش است. در کشور ما نیز در سال های اخیر با تحویل گرفتن سامانه پدافندی اس-300 و نیز ساخت سامانه باور-372 توان بسیار محدودی در این حوزه پدافندی ایجاد شده که البته برای رویارویی در یک سناریوی جنگی مطلقا کافی نمی باشد و توجه و سرمایه بیشتری در این حوزه مورد نیاز است.
      اما همانند بخش آفندی که در مورد مفید و یا حتی ضروری بودن قدرت آتش اتمی مباحثی از سوی کارشناسان مطرح شده در بخش پدافندی نیز نظراتی از سوی تعدادی از کارشناسان نظامی مطرح شده است که درخور توجه است.
      در مورد تهدیدات دسته اول سابقه توسعه تسلیحات اتمی برای اجرای عملیات پدافندی در علیه اهدافی که می توان آنها را در این دسته قرارداد وجود دارد، از راکت های غیر هدایت شونده هوا به هوای اتمی، تا موشک های پدافندی دوربرد اتمی همچون سامانه اس-200 در نسخه اصلی (نسخه های صادراتی این سامانه فاقد کلاهک اتمی می باشند). نکته اما اینجاست که شکل و نحوه عملکرد تهدیدات جدید به گونه ای است که این راه حل ها را می توان کاملا منسوخ بر شمرد. حملات امروزه نه توسط اسکادران های انبوه و متراکم جنگنده ها و نه توسط فورمیشنی از بمب افکن های استراتژیک همچون بی-52 برای اجرای عملیات بمباران فرشی، صورت می گیرد. حملات دورایستای امروزی که عمدتا توسط موشک های کروز و هوا سرشی هواپایه صورت می گیرد هرچند به صورت انبوه صورت می گیرد اما عموما از مسیرهای متفاوت و در ارتفاع پست انجام می شود و حتی برخی از این تسلیحات همچون  JASSM  این قابلیت را دارند تا محدوده هدف را دور زده و از پشت سر به سمت آنها حمله ور شوند. پرواز در ارتفاع پست معضل دیگری ست که بکارگیری تسلیحات پدافندی با کلاهک اتمی را بسیار خسارت بار می کند. در مورد بکارگیری تسلیحات اتمی پدافندی در بردهای بسیار دور، برای مثال در سناریویی گروهی از بمب افکن های آمریکایی از پایگاه دیگوگارسیا برخاسته و در محدوده دریای عرب ده ها فروند موشک کروز AGM-158ER را روانه خاک ایران می کنند، در چنین سناریویی در میانه مسیر علاوه بر آنکه مساله مسیرهای پروازی غیر متراکم و متعدد وجود دارد، نکته دیگر آن است که به فرض به قدر کافی دور بردن برد پدافند به نحوی که به یک مبدا حمله به قدر کافی همگرا و متراکم برسیم، در اینجا درواقع شکل دیگری از سناریوی انکار هوا را مطرح کرده ایم، به شکلی که انهدام خود پایگاه دیگوگارسیا که مبدا خیزش بمب افکن های آمریکایی به سمت ایران است، عملی تر، به صرفه تر و با پیچیدگی های فنی و عملیاتی به مراتب کمتری همراه خواهد بود.
       
      ولی در مورد تهدیدات بالستیک و هایپر سونیک از آنجایی که سرعت و ارتفاع پروازی این دسته از تهدیدات عموما زیاد است و سرعت واکنش نسبت به آنها محدود، و نیز سر نسل های متاخر توان مانور دهی این تسلیحات افزایش قابل توجهی داشته، نابودی این تهدیدات نیازمند در اختیار داشتن سامانه های پدافندی با سرعت و دقت بسیار زیاد است به نحوی که بتوانند تخریب لازم را نسبت به هدف اعمال کنند.
       
       

       
       
      نسل اول این سامانه ها که در آمریکا و شوروی سابق توسعه یافتند به جهت ضعف در رسیدن به دقت لازم و توان اعمال تخریب مناسب از کلاهک های اتمی بهره می برند تا با شعاع نابودی[1] و قدرت زیاد از انهدام تهدید اطمینان حاصل کنند. به عنوان نمونه می توان از موشک های ضد بالستیک آمریکایی اسپارتان ویژه درگیری با هدف در ارتفاع بلند با کلاهک اتمی به قدرت 5 کیلوتن و موشک اسپرینت ویژه درگیری در ارتفاع کمتر با کلاهک اتمی با قدرت 1 کیلوتن نام برد که هر دو جزئی از سمانه ضد بالستیک سیف گارد بودند. در روسیه امروزی که میراث دار شوروی سابق است تحول عمده ای نسبت به حوزه جنگ سرد نسبت به تهدیدات بالستیک دوربرد رخ نداده و دفاع ضد بالستیک مسکو کماکان بر عهده سامانه های برجای مانده از دوره جنگ سرد است که عملکردی مشابه موشک اسپراینت دارند و از کلاهک اتمی بهره می برند. در مورد آمریکا اما این کشور با توسعه انبوهی از فناوری های جدید و گران قیمت از موشک های غول پیکر با کلاهک اتمی فاصله گرفته و به سمت استفاده از فناوری هایی چون برخورد مستقیم[2] و سرباره کشنده[3] پیش رفته و آنها را جهت بکار گیری در زمین و دریا و محدوده ارتفاع عملکردی مختلف توسعه داده است. لازم به ذکر است که این سامانه ها هنوز در برابر حملات انبوه در حد یک سناریوی آخر الزمانی خصوصا در مورد موشک های قاره پیما محدودیت هایی را در برابر خود دارند هرچند پیشرفت های عمده و چشم گیری خصوصا در دهه های اخیر رخ داده و توسعه و سرمایه گذاری های بیشتر در دست اقدام است. فناوری Hit to kill و نیز Kill vehicle در بین تمامی کشور های جهان تنها در اختیار آمریکا بوده و رژیم اسرائیل نیز با انتقال فناوری از آمریکا تنها به شکل محدودی از این سطح فناوری ها برخوردار است و دیگر کشورها از اروپای غربی گرفته تا روسیه و چین، چه به لحاظ سطح فناوری چه به لحاظ منابع مالی مورد نیاز برای حرکت در مسیر به دست آوردن چنین فناوری هایی با مشکل رو به رو هستند و فاصله بسیار زیادی با آمریکا در این حوزه دارند. با توجه به این موارد ساخت یک سامانه ضد بالستیک، خصوصا ضد قاره پیما که ابزار عمده اعمال قدرت اتمی دشمنان است که به جای آنکه درگیر فناوری های بسیار پیچیده و گران قیمت همچون Kill vehicle بشود، از کلاهک اتمی در محدوده چند کیلوتن بهره ببرد می تواند راه حلی معقول تر و در دسترس تر باشد.
       
       
      والحمدلله رب العالمین
        *در مورد شهید فخری زاده این عبارت مرتبا تکرار شد. 
      [1] Kill radius
      [2] Hit to kill
      [3] Kill vehicle
    • توسط seyedmohammad
      بسمه تعالی
       
       
      نیاز به CRAM  در سازمان رزم نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران
       

       
      مفهوم سامانه های پدافندی برد نزدیک یا CIWS ابتدا برای محافظت از ناوهای نظامی در برابر حملات موشک های کروز شکل گرفت. اولین نسل از این سامانه ها که فالانکس آمریکایی را می توان به عنوان یکی از بهترین و معروف ترین آنها معرفی کرد، از نظر عملکردی بر پایه مقابله با تهدیدات ارتفاع پست در محدوده برد کمتر از 2 کیلومتر طراحی شده بودند، و از نظر پیاده سازی عموما بر پایه سامانه های توپخانه ای نیمه رباتیک نواخت بالا – که استفاده از گاتلینگ برای این منظور عمومیت بیشتری دارد – که به سامانه های کشف و کنترل آتش راداری و اپتیکی مجهز بودند استوار بود. از معروف ترین ادوات توپخانه ای به کار رفته در این سامانه ها می توان به گاتلینگ 20 میلیمتری آمریکایی ولکان که به عنوان توپ بسیاری از جنگنده های آمریکایی نیز استفاده شده است، و توپ گاتلینگ 30 میلیمتری روسی AK630 اشاره کرد که سامانه کمند ایرانی نیز از این توپ روسی بهره می برد. البته نمونه های دیگری نیز در دنیا بر اساس توپ های دیگر ساخته شده است که از جمله آنها می توان به نمونه های مبتنی بر توپ 35 میلیمتری اورلیکن و 40 میلیمتری بوفورس[1] اشاره کرد.
      با ادامه توسعه مفاهیم و نیازهای میدان نبرد دو اتفاق عمده در این حوزه رخ داد. نخست آنکه در کنار سامانه های توپخانه ای و یا حتی به جای سامانه های توپخانه ای از سامانه های موشکی برد کوتاه و اخیرا سامانه های انرژی مستقیم لیزری نیز استفاده شد. مساله دوم این بود که حوزه ماموریتی این سامانه ها از دریا به خشکی نیز گسترش یافت و این گسترش در درجه اول در پی نیاز به دفع تهدیدات برد نزدیک در پایگاه های خط مقدم یا در معرض تهدید بود. اما در خشکی تنها موشک های کروز و بمب های هواپرتاب تهدید این پایگاه ها نبودند. این بار مهمات منحنی زن کالیبر کوچک و متوسط شامل انواع خمپاره ها و توپ ها و نیز راکت های توپخانه ای کوتاه برد نیز به طیف تهدیدات اضافه شده بودند. در مورد راکت ها و موشک های بالستیک اگرچه سامانه های ضد موشکی دیگری نیز همچون پاتریوت پک-2 توان مقابله داشتند، اما اولا این سامانه ها برای هدف قرار دادن راکت هایی چون گراد به صرفه نبودند، دوم انهدام تهدیدات دیگری چون راکت های کوچک 107 میلیمتری و یا گلوله های توپ و خمپاره برای آنها کاری نشدنی بود. خصیصه دیگری که این طیف تهدیدات داشتند این بود که به جهت کوچک و نسباتا ارزان بودند عموما در تعداد بالا شلیک می شدند و سامانه پدافندی در درجه اول باید می توانست این حملات انبوه را به شکل موثر (نسبی) دفع کند، دوم این کار را به صورت مقرون به صرفه انجام دهد. در سال های اخیر می توان طیف دیگری از تهدیدات شامل پهپاد های انتحاری، مهمات هواپایه مینیاتوری و حتی خودرو های انتحاری را به لیست تهدیدات اضافه کرد. اینجا بود که سامانه های CRAM پا به میدان گذاشتند. این سامانه های جدید که عمدتا حاصل بهبود قابلیت های کشف و شناسایی و کنترل آتش سامانه های CIWS توپخانه ای بودند در ادامه علاوه بر مجهز شدن به موشک و سامانه های انرژی مستقیم، پس از عملیاتی شدن در خشکی، به جهت تغییر طیف تهدیدات در دریا و روی ناوهای نظامی نیز مستقر شدند.
       تجربه میدانی آمریکا در مستقر کردن این سامانه ها در پایگاه های خود در عراق نشان داد که آنها توان قابل توجهی در دفع تهدیدات و کاهش سطح خسارات و تلفات دارا هستند، اگر چه در مواردی در برابر شلیک پر تعداد Out number شدند، اما این پایان کار نبود. در اینجا اولا تا همان سطح موجود این سامانه ها حملات را برای مهاجمین دشوار و پر هزینه کرده بودند، دوما به نسبت حجم مهمات شلیک شده میزان خسارات و تلفات را به شکل چشم گیری کاهش داده بودند، به نحوی که در صورت عدم وجود چنین سامانه هایی میزان خسارات و تلفات نیرو های آمریکایی سر به فلک می کشید.
      در ادامه اما روند های دیگری جهت بهبود قابلیت سامانه های فعلی و نیز طراحی سامانه های جدید به نحوی که قابلیت بیشتری برای دفع تهدیدات پر شمار و سوارم داشته باشند پیگیری شده است. استفاده از سامانه های کشف و رهگیری پیشرفته تر و نیز بسط و پیاده سازی مفهوم خشاب عمیق (2) مهم ترین و موثر ترین راهکاری بوده است که در پیش گرفته شده است.
       
       
       
       
      خلا های داخلی، بسط و همپوشانش مفاهیم
       
      در این حوزه در همان شکل کلاسیک مساله که سامانه های  CIWS بودند در نیروهای مسلح ما ضعف وجود دارد، به نحوی که باید اذعان داشت در صورتی که عملیات مانتیس دقیقا به همان شکل و کیفیت چند دهه قبل علیه ناوگان نیروی دریایی اجرا شود، حتی در سال 1400 نیز دقیقا همان نتایج قبل به دست می آید و نیروی دریایی حتی توان نیم ساعت پایداری در میدان نبرد را ندارد، ولی با توجه به گسترش مفاهیم نبرد می توان خلا ها و نیازهای دیگری را نیز در حوزه های دیگر مشاهده کرد و از راهکار توسعه یک سامانه پدافندی برد نزدیک به تمامی آن خلا ها - بر خلاف رویه عمومی موجود در تمامی بخش های نیروهای مسلح، که شامل موازی کاری های پر هزینه، و عملیاتی سازی های ناقص و حتی صرفا نمایشی است - یک پاسخ موثر، انطباق پذیر، مقرون به صرفه و کاملا عملیاتی ارائه کرد.
       
      حوزه های نیاز را می توان به طور کلی در دسته بندی های زیر گروه بندی کرد:
       
      ·        حفاظت از ناوهای نظامی در برابر انواع تهدیدات سطحی و هوایی، از سرعت زیر صوت تا مافوق صوت، خصوصا حملات سوارم.
       شایان ذکر است که در حوزه پدافند دریاپایه این یادداشت صرفا در دفاع برد نزدیک یا به طوردقیق تر " تهدید نزدیک شونده" تمرکز دارد در حالی که در بخش پدافند برد کوتاه (که با برد نزدیک متفاوت است)، و برد متوسط نیز ناوگان موجود چیزی در چنته ندارند.
       
       
       
      ·        حفاظت از پایگاه های خط مقدم و در تیرس دشمن.
       در این بین برخی پایگاه هایی که نسبتا در عمق خاک قرار داشته اما پیش بینی می شود هدف حملات پر تعداد و سوارم قرار گیرند، مانند پایگاه های موشکی و هوایی مهم نیز در این دسته قرار می گیرند.
       
      ·        حفاظت از زیرساخت ها و تاسیسات حیاتی و استراتژیک کشور.
       تجربه حملات خمپاره ای سازمان تروریستی منافقین در قلب تهران و همچنین برخی تهدیدات اخیر رژیم صهیونیستی بر علیه مراکز هسته ای ، تهدیداتی را برجسته میکند. تهدیدات بر علیه مراکز سیاسی و کاملا در تیررس بودن تاسیسات و زیر ساخت های اطراف شهرهای بزرگ و نیز رعایت نشدن اصول پدافند غیر عامل در زیرساخت های استراتژیک که در نواحی مرزی قرار دارند مانند پارس جنوبی، در این دسته قرار می گیرند. . به رغم پهنه ی وسیع جغرافیایی برخی از مهم ترین و استراتژیک ترین تاسیسات کشور در نقاط مرزی (جنوب) واقع هستند نه در "عمق استراتژیک" کشور.بایستی توجه داشت در واقع همیشه و در همه موارد داشتن پهنه ی جغرافیایی وسیع فراهم آورنده ی عمق استراتژیک لازم در همه سطوح نیست. حمله به این تاسیسات نه تنها نیاز به عملیات های پر ریسک عمقی ندارد، بلکه در مواردی مانند تاسیسات پارس جنوبی عدم رعایت اصول پدافند غیر عامل این تاسیسات را به شدت آسیب پذیر ساخته است. از جمله دیگر موارد این دست تاسیسات استراتژیک می توان به پایانه ی نفتی خارک اشاره کرد، با وجود توسعه ترمینال های نفتی جایگزین خارک در طی جنگ و بعد از آن، همچنان خارک اصلی ترین پایانه صادرات نفت خام کشور است و آسیب دیدن آن ضربه سنگینی به صادرات نفت و اقتصاد ملی ایران وارد می سازد. همچنین پارس جنوبی گذشته از تولید 70 درصد گاز کشور، طی سالهای اخیر و برنامه تبدیل سوخت نیروگاه های برق سیکل ترکیبی از مایع به گاز و توسعه نیروگاه های گازی، اصلی ترین تامین کننده سوخت نیروگاه های برق کشور محسوب می شود و اخلال در روند تولید آن به معنای خاموشی وسیع در ایران است. بر خلاف پالایشگاه جم که در جانمایی آن اصول پدافند غیر عامل تا حد زیادی رعایت شده است و با قرار گرفتن در میان رشته کوه ها از تیررس مستقیم آتش دشمن در امان مانده است، اما در مورد تاسیسات پارس جنوبی جانمایی آن به جهت سهولت ترابری تجاری به قیمت آن تمام شده تا دهه ها میلیارد دلار تاسیسات گران قیمت در بی دفاع ترین شکل ممکن جلو تر از ارتفاعاتی که می توانست پناه آنها باشد قرار گیرند و در خط آتش مستقیم ساده ترین حملاتی از سوی ساحل قرار بگیرند که به راحتی می توانند فاجعه آفرین باشند.
       

       
      ·        حفاظت از سامانه های پدافندی برد بلند و برد متوسط
      سامانه های پدافندی برد بلند از جمله گران قیمت ترین و استراتژیک ترین دارایی های پدافند هوایی کشور هستند. علاوه بر این این سامانه های ویژه و گران قیمت در تعداد نسباتا کم در کشور عملیاتی هستند و جایگزینی آنها به سادگی میسر نیست، که همین مورد اهمیت حفاظت از آنها را دوچندان می کند. این سامانه ها در موقعیت جنگی هدف حملات پر تعداد قرار خواهند گرفت و ذخیره موشکی، و محدودیت های مربوط به تعداد درگیری هم زمان با چند هدف این سامانه ها آنها را در برابر حملات انبوه و سوارم آسیب پذیر می سازد و در عین حال نابودی هر یک از آنها گستره وسیعی از آسمان کشور را بی پناه می سازد. همچنین در برابر برخی تهدیدات شلیک موشک های دوربرد گران قیمت اساسا راه حل به صرفه و عاقلانه ای نیست، از این روی نیاز است تا سامانه هایی با برد آتش کمتر، ولی با هزینه آتش کمتر و توان درگیری با اهداف پر تعداد به صورت هم زمان در کنار این سامانه ها قرار داشته باشند. این امر وجود هر دو طیف سامانه های کوتاه برد، و برد نزدیک را در کنار سامانه های برد بلند ضروری می سازد.
       
      ·        حفاظت از خطوط لجستیکی و واحد ها و کاروان های متحرک نظامی به ویژه در زمان پیشروی و اجرای مانور.
      مساله رزم متحرک و لزوم فاصله گرفتن از رزم ایستا، اهمیت یافتن چابکی و قدرت مانور سریع در پهنه میدان نبرد نیاز به سامانه های پدافندی را تقویت می کند که بتوانند با سرعت گسترش یافته و عملیاتی شوند و حتی در حین حرکت توان عملیاتی و اجرای آتش خود را حفظ کنند. در این سناریو بر حسب شرایط مختلف استفاده از سامانه های کوتاه برد، برد نزدیک و یا ترکیبی از هر دوی آنها توصیه می شود.
       
      الزامات طراحی :
       
      با توجه به موارد بالا می توان لیست زیر را به عنوان الزامات طراحی لحاظ نمود: 
       
      ·        متحرک بودن
      ·        طراحی ماجولار و پودمان پذیر
      ·        سرعت استقرار و عملیاتی سازی بالا
      ·        سرعت واکنش زیاد، در حد چند ثانیه
      ·        بهره برداری از انواع سامانه های کشف و رهگیری اکتیو و پسیو
      ·        قابلیت درگیری با تعداد اهداف زیاد (دست کم 8 هدف به صورت هم زمان) که وجود سامانه های برد نزدیک موشکی را در کنار سامانه های توپخانه ای ضروری می سازد
      ·        پوشش آتش و کشف و شناسایی 360 درجه به صورت هم زمان (به لحاظ پیکره بندی الزمات خاص خود را دارد)
      ·        ظرفیت آتش بالا (خشاب عمیق) و بارگذاری مجدد بلوکی
      ·        وزن و ابعاد مناسب
      ·        توان رزم شبکه محور
      ·        مقاومت در برابر اخلال و جنگ الکترونیک
      ·        بهره بردن از مهمات دقیق و موثر
       
       
       
       
        [1] نمونه ای از این توپ روی تعداد محدودی از شناورهای نیروی دریایی قرار دارد که البته از نسخه های قدیمی این سامانه توپخانه ای می باشد و نشانه روی آن به صورت چشمی و توسط خدمه انجام می شود و در عمل از اجرای ماموریت یک سامانه CIWS عاجز است.
      [2]A deep magazine refers to the ability of a system to be fired numerous times before being resupplied. The “deepness” of a magazine will be limited by the number of munitions physically carried by a system or, for directed energy or electronic warfare systems, by the amount of stored energy (e.g., battery power
       
    • توسط worior
      به نام حق
       
      پیشگفتار
      این تاپیک جهت بررسی و طرح ایده های مختلف در زمینه تهاجم موشکی کروز و پاسخ پدافند بصورت ارزان و گسترده ایجاد گشته است.
      سایر سناریو ها نظیر حملات موشک های بالستیک، و یا بمب های دورایستا(گلاید، بدون موتور)، همچنین موشک های هایپرسونیک موضوع این تاپیک نیست.
       
      طرح حمله:
      در دسترس بودن سامانه های موشکی کروز در خدمت بسیاری از ارتشهای منطقه و استفاده گسترده از این سامانه ها در منطقه خاورمیانه، لزوم دارا بودن یک سامانه مقاومت پدافندی موثر را گوشزد میکند، اما چنین سامانه ای با چه وضعیتی روبروست و چگونه باید پاسخ بدهد؟
       


       
      فرض کنیم، در تهاجم یک روزه 8 ساعته، با هدف گشایش مسیر پدافند و بدست گرفتن آسمان ایران، ائتلاف مهاجم، اقدام به اجرای تهاجمی با مشخصات ذیل بنماید:
      - 4000 موشک کروز، در برد های مختلف، بدون خطا(فرض میشود، این تعداد موشکی هست که به هدف خواهد رسید)
      - اهداف عمقی و مرزی
      - شانس اصابت موشک های پدافندی در صورت رهگیری 75 درصد.
      مشاهده میکنید که با شلیک 4000 موشک پدافندی، تنها قادر به انهدام 3000 موشک کروز مهاجم خواهیم بود، و این به معنای اصابت دست کم 1000 موشک به هدف و مشغولیت 8 ساعته پدافند بر روی تعداد بسیار زیادی هدف خواهیم بود. با توجه به تصویر فوق این رقم حتی بیش از موشک هایی ست که در سال 2003 به عراق شلیک شده است. 
      آیا چنین حمله ای از نظر هزینه ای و لجستیک برای ائتلاف مهاجم دشوار خواهد بود؟
      - قیمت هر موشک تاماهاوک کلاس 4 که از آخرین و بیشترین حجم امکانات مسیریابی بهره میجوید، 1.87 میلیون دلار با نرخ شناور 2017 محاسبه شده است، بنابراین 4000 موشک حداکثر 8 میلیارد دلار هزینه خواهد داشت و این رقم حتی اگر به 10 یا 20 میلیارد دلار نیز برسد، با توجه بودجه نظامی کشورهایی مانند آمریکا و اعراب منطقه، همچنین تامین هزینه در چند سال مالی، رقمی دور از ذهن و دست نیافتنی نیست. هم اکنون نیز فقط دو کشور عربستان و امارات در حدود 1200 موشک کروز در اختیار دارند. اگر به دو کشور، سایرین چون ایالات متحده، فرانسه، انگلستان و ... اضافه شوند، مقدار 4000 موشک رقم کاملا دست یافتنی خواهد بود.
      - از نظر لجستیک نیز، با توجه به تعداد بسیار پایگاه های اجاره ای و تسخیری دشمن در منطقه، و گستردگی پهنه جغرافیایی مرزهای کشورمان، استقرار چنین موشک هایی فقط به ناوها محدود نمیشود، و تمامی پایگاه های زمینی میتوانند به عنوان محل پرتاب استفاده شوند، و میتوان این فرض را گرفت که طی سالهای اخیر این انبار سازی موشک های کروز صورت گرفته باشد و به زمان حمله موکول نگردیده است.
       
      هزینه مقابله؟
      - دفع موثر 4000 موشک بالستیک برای پدافند به تنهایی بسیار دشوار به نظر میرسد، و طبیعی ست که برای این منظور نمیتوان صرفا بر پدافند موشکی متکی بود. اگر خطای 0.75  برای پدافند را بپذیریم، به رقمی در حدود 5400 موشک پدافندی،مقدار بسیاری تجهیزات کشف و شناسایی و مقدار بالایی شانس نیاز است. فلذا عقلانه است که پایگاه ها و محل های شلیک دشمن پیش از اقدام یا در همان دقایق اولیه حمله شود (که این موضوع بحث این تاپیک نیست).
      - اخلال gps و حتی انهدام ماهواره های هدایت کننده نیز با توجه به تجهیزات مدرن ترکام و وجود عوارض طبیعی بسیار در ایران مزیتی در حدود بالابرد چند درصد خطا به سامانه های کروز وارد میکند. این میزان خطا را بدلیل عدم وجود اطلاعات کافی از کیفیت و دقت سامانه های مهاجم همچنین بروز پیشرفت های آینده باید فاکتور گرفت و به تنها به برخورد سخت پدافند متکی بود.
       
      با توجه به موارد فوق یک مجتمع پاسخ برای مقابله طراحی کنید، به نحوی که قادر باشد:
      - 100 درصد موج اول حمله که علیه پدافند و تجهیزات راداری ثابت است را از کار بی اندازد
      - 80 درصد کل موشک ها در موج های بعدی را منهدم کند
      - بعد از 8 ساعت تهاجم سنگین همزمان با انواع اخلال با دست خالی مواجه نشود.
      - اقدام سخت یا hard kill باشد.
      - این پاسخ در سامانه خلاصه شود. اقدامات غیر عامل نظیر استتار، تعدد و اخلال نادیده گرفته شود.
      - موج اول 800 موشک
      - موج دوم 1200 موشک
      - موج سوم 600 موشک
      - موج چهارم 1400 موشک
      - هر موج حمله 2 ساعت.
      - از همه مهمتر، سیستم بسیار ارزان و موثر باشد.
       

       
       
       
      دارایی کنونی پدافند موشکی ایران:

       
       
      با تشکر، از حضورتون در بحث
       
       
       
       
       
       
    • توسط saiedtomcat
      ناگفته‌هایی از سایت سوباشی
      یک سرهنگ بازنشسته پدافند هوایی با بیان اینکه اولین هواپیمای میگ 25 که توسط پدافند هوایی سپاه سرنگون شد در اصفهان و با هدایت سایت سوباشی بود، گفت: نقش رادار و اقدام تاکتیکی بر علیه هواپیماهای دشمن پدافند را سرافرازانه از جنگ خارج کرد.

      به گزارش گروه دفاع و امنیت مشرق، هادی فرخی سرهنگ بازنشسته پدافند هوایی در گفتگو با خبرنگار مهر، در خصوص چگونگی نقش آفرینی مرکز پدافند هوایی در کشوراظهار داشت: مرکز عملیات پدافند هوایی در تهران و مراکز پدافند منطقه ای یا S.D.C ها که در نقاط مختلف کشور از جمله سوباشی همدان مستقر هستند و مراکز کنترل گزارش که تابع آنها هستند شبکه ای را تشکیل می دهند که از 50 سال پیش On Line بودند. یعنی اگر به فرض در گوشه شمال غرب کشور تحرکی دیده می شد، در لحظه به تهران گزارش می شد. یعنی کار در مراکز عملیات منطقه ای مثل همدان یعنی کار 24 ساعته و هفت روز در هفته، چه در جنگ و چه در صلح.

      وی در خصوص عملکرد مرکز پدافند هوایی همدان موسوم به سایت سوباشی عنوان کرد: سایت سوباشی در هشت سال دفاع مقدس وظایف سنگینی داشت که یکی از آنها کنترل عملیاتی و کنترل آتش پدافند هوایی بیش از 37 شهر بود. این رادار وضعیت های مختلف آمادگی را به پدافند این شهرها و مناطق اعلام می کرد. پدافند را هدایت می کرد، اعلام می کرد که چه زمانی مجازند شلیک کنند. هم چنین پروازهای گشت زنی جنگنده های خودی برای دفاع از این شهرها به عهده سایت سوباشی بود.

      فرخی اضافه کرد: در جنگ شهرها نیروی هوایی عراق با هواپیماهای میگ-25 که در ارتفاع بالا پرواز می کردند روی شهرهای ما چند بمب بی هدف پرتاب می کرد و فرار می کرد تا با کشتن شهروندان بی دفاع روحیه مردم ما را خراب کند. ارتفاع پروازی میگ های 25 به قدری بالا بود که ما نمی توانستیم با آنها درگیر شویم. اولین هواپیمای میگ 25 که توسط پدافند هوایی سپاه سرنگون شد در اصفهان و با هدایت سایت سوباشی بود.

      وی با اشاره به اینکه از کارهای مهم سوباشی هدایت جنگنده هایمان بود، گفت: یعنی هواپیماهای فانتوم اف-4 یا اف-14 را در بعضی جاها و به خصوص شیارهای کوهها نگه می داشتیم به هواپیماهای مهاجم عراقی حمله می کردیم و گریز می کردیم. خلبانان ما با سوخت گیری از هواپیماهای تانکر در هوا بعضی وقت ها تا هفت ساعت برای پوشش هوایی منطقه در آسمان بودند.

      این سرهنگ بازنشسته پدافند هوایی ادامه داد: همچنین بحث آلرت را داشتیم که خلبان داخل هواپیما بر روی باند آماده پرواز بود و به محض اینکه رادار هواپیمای دشمن را کشف می کرد بعد از پنج دقیقه بلند می شد و ما آن را به سمت هواپیمای دشمن هدایت می کردیم.

      وی تصریح کرد: جنگ و گریز در هوا و هدایت هواپیمای خودی با توجه به سرعت بالای دو هواپیما که روی هم بیش از دو برابر سرعت صوت است زیرکی و سریع الانتقالی خاصی را می طلبد. یک لحظه اشتباه یعنی انهدام هواپیمای خودی یا حمله موفق هواپیمای دشمن به شهرها.

      فرخی با بیان اینکه در مورد بمباران مناطق نظامی و حیاتی دشمن هم ما اکیپی بودیم که قبل از حمله خلبانان عمل کننده را توجیه می کردیم، گفت: اگر حمله مثلاً سپیده دم بود ساعت دو یا سه نیمه شب به سایت سوباشی می رفتیم و پشت دستگاه می نشستیم چون اطلاعات حمله را نباید پخش می کردیم و هواپیماهای خودی را هدایت می کردیم بدون اینکه با آنها صحبت کنیم. مثلاً به وسیله شماره هایی که رادیو بیان می کرد و زمانی که بمباران انجام می شد تازه خلبان ما اجازه داشت با ما صحبت کند.

      وی خاطرنشان کرد: در کنار رادار سوباشی ما شبکه دیده بانی مردمی را هم فعال کرده بودیم. چون رادارهای زمینی هر چه قدر هم کامل باشند باز نقاط کور دارند. ما به ادارات مختلف در غرب کشور مراجعه می کردیم، به ایستگاههای آتش نشانی مراجعه می کردیم، مساله را برای اینها توجیه می کردیم و از آنها می خواستیم که اگر هواپیمای مشکوکی دیدند از طریق تلفن به سایت اطلاع دهند. اگر اطلاعات آنها موثق بود از آنها تقدیر می شد. این شبکه خیلی به ما کمک کرد و ما بارها از این اطلاعات جهت سرنگونی هواپیماهای عراقی استفاده کردیم و این هم میهنان را هم با ساعت و سکه طلا مورد تشویق قرار دادیم.

      این سرهنگ بازنشسته پدافند هوایی نقش رادار سوباشی در جنگ را همانند خاری در چشم دشمن دانست و افزود: این رادار در ارتفاع نصب شده بود و احاطه کامل به شیارهای داخل خاک خودمان و عراق داشت. من در چهار سال آخر جنگ تحمیلی به عنوان معاون عملیات در آنجا مشغول به خدمت بودم. بارها هواپیماهای عراقی که از کمک مستشاران روسی و فرانسوی بهره می بردند سعی کردند تا این رادار را مورد هدف قرار دهند که موفق نشدند.

      وی با تاکید براینکه قطع نامه 598 توسط ایران و عراق پذیرفته شده بود و حالت نه جنگ و نه صلح بود، گفت: ما تصورمان این بود که دیگر عراق از مرزهای بین المللی رد نمی شود. منتها نه تنها عراق در زمین و هوا به قطع نامه اعتنا نکرد بلکه منافقین را هم روانه خاک ما کرد.

      فرجی اضافه کرد: پنجم مرداد ماه سال 1367 بود. هواپیماهای عراقی از صبح چندین نوبت سایت سوباشی را بمباران کرده بودند که ناموفق بود چون پدافند کنار سایت امکان بمباران دقیق را به آنها نداده بود. بعد از ظهر یک هواپیمای عراقی از فاصله دور با بمب لیزری دقیقاً اتاق عملیات رادار را هدف قرار داده بودند.

      وی ادامه داد: در آن زمان من در پایگاه همدان بودم. تا آنجا که یادم می آید در ستاد پایگاه بودم و مشغول بررسی نامه ها بودم که به من تلفن زدند گفتند مثل اینکه سوباشی مورد حمله قرار گرفته است. دیده بان ها گزارش داده بودند و تماس تلفنی هم با سوباشی قطع شده است. سه تا ماشین آماده شدیم و سریع حرکت کردیم . فاصله پایگاه همدان تا سایت سوباشی تقریباً 36 کیلومتر است. ما طی 50 دقیقه به سایت رسیدیم.

      این سرهنگ بازنشسته پدافند هوایی با بیان اینکه حقیقتاً آنجا عاشورایی بود و طوری این عزیزان شهید شده بودند که انسان فراموش می کرد زندگی جریان دارد، گفت: چون دورتادور اتاق عملیات دیواره های قطور بتنی بود و بمب از بالا وارد اتاق شده بود موج انفجار از داخل اتاق خارج نشده بود و همه چیز را منهدم کرده بود. تیرآهن های قطور مثل یک کلاف خم شده بود. چون بمب دقیقاً به اتاق عملیات اصابت کرده بود نفراتی که در قسمت های دیگر و پناهگاه بودند هیچ صدمه ای ندیده بودند.

      وی اضافه کرد: آمبولانس و بالگرد به محل آمد. هر کس کاری می کرد. آن قدر آوار زیاد بود که رسیدن به جنازه ها هم سخت بود. همه در حال گریه جنازه ها را در می آوردند و بسته بندی می کردند. بعضی ها بدحال شدند. جنازه هیچ کدام از این عزیزان کامل نبود. جنازه ها را که به موطن اصلیشان فرستادیم روز بعد دو تا دست پیدا شد. دوستان گفتند می توانیم با آزمایشات پزشکی بفهمیم این دست ها مال کدام شهید است اما بنا به فتوای امام که شهید نبش قبر ندارد، این دو دست را به عنوان یادبود شهدای سوباشی در ورودی سایت سوباشی دفن کردیم.

      فرخی با اشاره به اینکه تمام این عزیزان که در اتاق عملیات بودند شهید شدند، گفت: 19 نفر که 18 نفرشان از پدافند هوایی بودند و یک نفرشان رابط نیروی زمینی بود. اینها بهترین های پدافند بودند. در اتاق عملیات باید هشت نفر حضور داشتند اما بقیه از استراحت شیفتشان زده بودند و داخل اتاق عملیات بودند تا اگر از دستشان بر می آید کمکی کنند چون جنگ شهرها از طرف هواپیماهای عراقی فکر همه ما را ناراحت کرده بود و می خواستیم هر کاری از دست ما برمی اید انجام دهیم.

      وی افزود: این بچه هایی که آنجا بودند کسانی بودند که برای ماموریت های خاص آموزش دیده بودند. برای هدایت هواپیماهای اکتشافی. اینها را با هواپیماهای کوچک به سایت های رادار می بردند برای اینکه هواپیماهای اکتشافی را هدایت کنند تا عکس های لازم را بگیرند و مسیرهای حمله جدید را انتخاب کنند و برگردند. این شهدا جوانترینشان 23 سال داشت و صاحب یک بچه 2 ساله بود و مسن ترین آنها شهید عسگری هم دوره من افسر عملیات سایت سوباشی بود.

      این سرهنگ بازنشسته پدافند هوایی با ذکر این نکته که من تقریباً همه آنها را می شناختم، گفت: شهید زمانی، شهید جودکی، شهید جامعه شورانی که از نیروی زمینی بود یا شهید دستنبو که اصلاً از همدان منتقل شده بود. ایشان در معاونت عملیات نیرو با امیر غلامی همکاری می کردند. امیر غلامی ایشان را که افسر راداری خبره ای بودند به تهران آورده بود تا برای بعضی ماموریت ها یا بعضی مشاوره ها پیش ایشان باشد.ایشان افسر شجاع و سریع الانتقالی بود و لحظه ای که رادار مورد هدف قرار گرفت ایشان پشت اسکوپ بود و برای ما نقل شده که در حال هدایت یکی از شکاری های خودی بوده است.

      وی افزود: سالها از آن اتفاق گذشته است، منتها من ندیدم که جایی از این شهدا صحبتی شده باشد. چون هر وقت که صحبت اتاق عملیات رادار بوده عنوان می شده که سری است و نباید مطرح شود.

      فرخی با اشاره به اینکه حمله به سایت سوباشی ضربه بزرگی به ما بود هم از نظر نفرات و هم اینکه ما یکی از مهم ترین رادارهایمان را از دست دادیم، گفت: البته کمتر از بیست و چهار ساعت از این حادثه نگذشته بود که پرسنل پدافند یکی از رادارهای تاکتیکی را از مکان دیگری به سوباشی منتقل کردند تا شبکه راداری ما دچار اختلال نشود.

      وی افزود: الان وقت استفاده از این تجارب و عنوان این رشادت هاست و من عرض می کنم که در آخر جنگ شاید نسبت هواپیماهای عراق به ما ده به یک بود. اما پیروزی ما و نقش رادار و اقدام تاکتیکی بر علیه هواپیماهای دشمن پدافند را سرافرازانه از جنگ خارج کرد.

      متاسفانه هرچی گشتم عکسی پیدا نکردم که مستقیما به سوباشی مربوط باشه
    • توسط worior
      برنامه‌ی هسته‌ای ایران و راهبرد توسعه‌ی تسلیحات فضاپایه‌ی ایالات متحده
       
       

       
       
       
      مقدمه
      پیش از وارد شدن به بحث لازم است بیان شود که رهیافت مدیریتی در مسائل دفاعی در سطح کشورها، غالبا از جنبه‌ی فرماندهی و کنترل نگریسته می‌شود و در این حیطه، مسائل موشکی در سطح راهبردی آن قرار می‌گیرند. اما زمانی که از جنبه‌ی تولید موشک یا استفاده از توان نظامی به خصوص موشکی به عنوان بازدارندگی در سیاست خارجی نگریسته شود، موضوعات از حیطه‌ی فرماندهی و کنترل خارج شده و جنبه‌ی سیاسی با ابعاد وسیع افکار عمومی، اقتصاد، حکمرانی و امور خارجه پیدا می‌کند. بنابراین پدیده‌ای که چنین ابعادی دارد لاجرم هماهنگی‌ها، سازماندهی‌ها، سرمایه‌گذاری‌ها و دشواری‌های بسیاری برای به سرانجام رسیدن خود طی کرده است. این موضوع دیگر یک مسئله‌ی ساده و تک‌بعدی که در اختیارات یک یا چند فرد معدود باشد تا از طریق برنامه و بودجه‌ها آن را کنترل کنند، نیست. پدافند موشکی جهانیِ ایالات متحده، موضوعات فوق را نه فقط در حوزه‌ی داخلی و مرزهای آن کشور، که در ابعاد بسیار جنجال‌برانگیز و ایدئولوژیک پرچالش جهانی حل نموده است. مقداری مطالعه‌ی تاریخ و انگیزه‌های به وجود آمده در مسیر تاریخی متصل به رویدادهای حاضر، ما را از جنبه‌ی دیگری نسبت به سیاست‌های در پیش گرفته شده‌ی ابرقدرت‌ها هشیار می‌سازد. با تکیه بر این ایده که مسائل عظیم و پرحاشیه‌ی جهانی موضوعاتی نیستند که از طریق توافق‌های سطحی مانند مذاکرات موشکی شوروی و آمریکا و یا ایران با ۱+۵ و آنچه در برجام رخ داد، حل شوند، تحلیل آنچه گذشت و آنچه میبایست انجام داد خواهیم پرداخت.
      تاریخچه‌ای مختصر از تسلیحات دفاع موشکی ایالات متحده
      پروژه‌ی سنتینل 1
      رابرت مک نامارا (۱۹۶۷) برنامه‌ی دفاع قاره‌ای را ارائه داد. سیستمی متشکل از موشک‌های بلند اسپارتان، موشک کوتاه‌برد اسپرینت، به همراه رادار و کامپیوتر. اجزای پروژه سنتینل مانند موشکها و سایر تجهیزات از 1955 مراحل تحقیق و توسعه خود را آغاز کرده بودند، موشک های نایک هرکولیوس و زئوس پیشتر در مراحل اثبات فناوری از دستیابی به یک سطح توانمند عملیاتی بازمانده بودند، این طرح جدید نیز که بر آمده از تکنولوژی های پیشین خود بود، در برابر مشکلات فنی و راهبردی بسیاری قرار گرفت:
      ·         از نظر راهبردی نصب حتی تعداد محدودی از این موشک‌ها دشمن را به حمله‌ی پیش‌دستانه‌ی هسته‌ای وادار می‌ساخت (امکان نصب در هر نقطه‌ای از دنیا وجود نداشت).
      ·         باعث ایجاد رقابت تسلیحاتی جدید و پرهزینه و افزایش سرسام‌آور در هزینه‌ی نگهداری این تجهیزات جدید می‌شد.
      ·         تکنولوژی روز نمی‌توانست دفاع کاملی در برابر حملات پیچیده ایجاد کند.
      ·         به خاطر برد کمِ موشک‌ها نواحی تحت پوشش دفاعی بسیار محدود می‌شدند.
      ·         استفاده از سرهای جنگی هسته‌ای در موشک‌های رهگیر، رادارهای دفاعی خودی را از کار می‌انداخت و کل سامانه پس از اولین رهگیری‌ها از کار می‌افتاد.
      ·         همین مسئله باعث نگرانی‌های بسیاری در استفاده از بمب اتمی در محدوده‌ی دفاعی خودی می‌گشت.
      
       شکل 1 به ترتیب از راست اسپارتان و اسپرینت
       
       
      مهم‌ترین مسئله در ایجاد سپر دفاع موشکی در برابر موشک‌های قاره‌پیما (ICBM)، بر هم خوردن توازن هسته‌ای بود. مفهوم «انهدام کامل دوطرفه» که اشاره به بازدارندگی هسته‌ای داشت، با ایجاد یک چتر هسته‌ای در یک طرف نقض می‌شد و همین امر سبب ایجاد ناپایداری‌های جدید در عرصه‌های مختلف تسلیحات حامل هسته‌ای می گشت. منظور از انهدام کامل دوطرفه به اختصار MAD این بود که هر جنگ هسته‌ای به نابودی کامل دو طرف درگیر بیانجامد، نه آنکه یکی بتواند از چنین جنگی خود را نجات داده یا دست‌کم بخشی از توان خود را حفظ کند در این صورت موازنه از دست میرود و این عدم تعادل میتواند شروع کننده یک درگیری هسته ای باشد. اما با اینکه این موضوعات بارها توسط نخبگان مختلف نظامی و سیاسی تکرار می‌شد، شواهد نشان می‌دهد که این ایده‌ها آنچنان در عمل مورد توجه قرار نمی‌گرفته‌اند. دست‌کم در حوزه‌ی تحقیق و توسعه‌ی چتر پدافند موشکی، تلاش‌ها با قدرت ادامه پیدا میکرد. با ناکامی پروژه‌ی سنتینل در دستیابی به اهداف خود طرح آن به «تامین» تغییر نام داد و در ۱۹۶۹ تلاش‌های جدیدی در حوزه‌ی پدافند موشکی آغاز شد.
       

       شکل2 نمایی از چینش سامانه های منتقل شده به داکوتای شمالی
       
      پروژه‌ی تامین 2 (۱۹۶۹) SAFE GUARD
       

      شکل 3 سامانه موشکی پروژه Sentinel  در پروژه Safeguard نیز بکار گرفته شد.
      این طرح ناتوانی‌های طرح سنتینل مانند عدم توانایی پوشش کل کشور و ... را با حذف مفهومی آن‌ها و محدودسازی طرح به اندازه‌ی حفظ قابلیت انتقام متقابل در برابر حملات موشکی کنار گذاشت و از موشک‌های اسپارتان و اسپرینت و سایر تکنولوژی‌های موجود در طرح سنتیل صرفا برای حفاظت از سیلوهای پرتاب موشک‌های قاره‌پیمای هسته‌ای بهره جست. از آنجا که شوروی نیز  در مقابل آمریکا طرحی مشابه در دست اجرا داشت، چنین امری سبب می‌شد تا راهبرد انهدام کامل دو‌طرفه برای هر یک پابرجا بماند، ضمن آنکه:
      ·         هزینه‌ی کم‌تری تحمیل شود.
      ·         در اتمسفرهای نزدیک به مناطق دارای جمعیت از سرهای جنگی هسته‌ای ضدموشکی استفاده نمی‌شد، تا نگرانی‌های سیاسی-اجتماعی کم‌تر شود.
      ·         به دلیل محدود بودن منطقه‌ی پدافندی، کاربرد موشک‌های کوتاه‌برد اسپرینت که در پروژه‌ی سنتینل تقریبا بی‌فایده به نظر می‌رسید، در یک محدوده‌ی کم‌تر حفظ می‌شد.
      ·     از آنجایی که سیلوهای موشکی در ابتدای هر حمله می‌توانست مورد تهاجم شوروی قرار گیرد، آن‌ها با قراردهی مقدار زیادی موشک پدافندی در محدوده‌ی سیلوهای موشک‌های قاره‌پیما، می‌توانستند به سطح مطلوبی از حفظ توان آفندی برسند.
      ·         با این وجود این پروژه نیز همچنان محدودیت‌های سیاسی و نظامی سابق را در خود داشت.
       
      پیمان تسلیحات ضدموشکی 3ABM TREATY 
      مسائل فوق در مورد پدافند موشکی البته برای شوروی هم وجود داشت. هیچکدام از طرف‌های جنگ سرد از پس هزینه‌های آن برنامه‌ها به طور کامل برنمی‌آمدند و علاوه بر آن مشکلات فناورانه‌ی بسیاری وجود داشت. برای مدیریت رقابت تسلیحاتی، دو طرفِ جنگ سرد رو به پیمان‌های منع تولید تسلیحات دفاع موشکی آوردند؛ که در خلال مذاکرات سالت ۱ در پیمان ۱۹۷۲ و سپس بازبینی پیمان دفاع موشکی در ۱۹۷۴، این مشکلات دو طرف را به محدودسازی متقابل سوق داد. شوروی در تعداد ۱۰۰ موشک رهگیر گالوش با نام ناتوی A-35 برای حفاظت از یک هدف به انتخاب خود (موسکو) محدود گشت و آمریکا نیز پروژه‌ی تامین خود را در پایگاه هوایی گرند فورک داکوتای شمالی، برای حفاظت از موشک‌های قاره‌پیمای خود در آن ناحیه مستقر کرد. شوروی کار تحقیقاتی بر روی توسعه‌ی سیستم را هیچ‌وقت متوقف نساخت و سامانه را به نسخه‌ی A-135 به‌روزرسانی کرد و سپس آن را به A-235 ارتقا داد. این پروژه‌ها در اطراف مسکو مستقر بوده و همچنان فعال هستند و اخیرا نیز آزمایش‌هایی داشته‌اند.
      روسیه و آمریکا سعی کردند برد این موشک‌ها را نیز ارتقا دهند؛ روسیه ارتقاهای عظیمی داده است تا ضمن متعهد ماندن به پیمان ضدموشکی و بدون جابه‌جا کردن سامانه، بتواند محدوده‌ی دفاعی قابل اجرا توسط موشک‌ها را افزایش دهد.
       

      شکل 4 موشک پدافندی حامل سرجنگی انرژی جنبشی KKV
       
      نگرانی‌های اصلی پیرامون دفاع موشکی مبتنی برای کلاهک هسته‌ای هوابرد باعث شد تا از ۱۹۸۰ به بعد نیروی زمینی آمریکا امکان‌سنجی‌های مربوط به رهگیرهای اصابتی را مورد پژوهش قرار دهد. ماشین اصابتی کلاهک رهگیری‌ای است که بدون داشتن خرج یا سر جنگی انفجاری از نوع هسته‌ای یا متعارف، مستقیما با اصابت کردن به سر جنگی موشک مهاجم و از طریق انرژی جنبشی فراوانی که در هر دو وجود دارد، آن را نابود می‌سازد. اصطلاحا این سرهای جنگی را «Kinetic Kill Vehicles» یا ماشین کشتار انرژی جنبشی و به شکل اختصاری KKV می‌نامند.
      این آزمون‌ها توانستند در نهایت در سال ۱۹۸۴ موفقیت‌هایی کسب کنند. یک رهگیر از نوع انرژی جنشی با سر جنگی چتریِ مجهز به جستجوگر مادون قرمز، توانست یک سر جنگی فرودکننده به جوِ یک موشک قاره‌پیمای آمریکایی موسوم به مینوتمن را با سرعتی در حدود ۶۱ کیلومتر بر ثانیه و در ارتفاعی ورای ۱۶۰ کیلومتر منهدم سازد.
      این دستاورد توانست از نظر فناوری اثبات کند که می‌شود در فضای بیرونی جوِ زمین، رهگیری‌های موفقی در ارتفاع بالا داشت به نحوی که بتوان سرهای جنگیِ فریب و اصلی را نیز از یکدیگر تفکیک کرد و نیازی به یک انفجار اتمی برای از بین بردن موشک‌های مهاجم نباشد.
      لایحه‌ی اقدام دفاعی راهبردی SDI 4
      یک سال قبل از آزمون مذکور در ۱۹۸۳، دولت ریگان بودجه‌های این بخش را با عنوان اختصاری Strategic Defense Initiative یا به اختصار SDI به تصویب رسانده بود. این طرح سپس برنامه‌ی جنگ ستارگان نام گرفت. ریگان صراحتا عنوان کرد هدف از این پروژه پایان دادن به جنگ هسته‌ای نه فقط در برابر شوروی و برای آمریکا، بلکه برای کل متحدان آمریکا در نظر گرفته شده است و قصد دارد تهدیدات هسته‌ای را برای همه‌ی طرف‌ها پایان دهد. این طرح بسیار بلندپروازانه بود. از استفاده از تجهیزات فضایی بسیار وسیع و بزرگ برای رهگیری موشک‌های مهاجم، تا لیزرهای ایکس‌ریِ فضاپایه برای انهدام و همچنین سامانه‌های عظیم کنترل و فرماندهی که تمامی این‌ها را در خود جای داده باشد و بر خلاف پروژه‌های قبلی هدف خود را دفاع کامل و همه‌جانبه در برابر یک تهاجم اتمی بزرگ توسط شوروی عنوان می‌کرد، به نحوی که می‌بایست در مناطقی خارج از خاک آمریکا نیز نصب شوند. در همان ابتدای معرفی، SDI که از آن به عنوان پروژه‌ی منهتن ۲ نیز یاد کرده‌اند با نقدهای فراوانی از نظر فنی و اجرایی و همچنین بودجه‌ای مواجه شد.

      شکل 5 داده نمای برنامه دفاع راهبردی SDI
       
      خروج از پیمان تسلیحات ضدموشکی
      با گذشت زمان و توسعه‌ی برخی تسلیحات در این حوزه و اخذ فناورهای جدید، در ۱۹۹۹ سازمان ملل قطعنامه‌ای برای فشار به ایالات متحده در جهت متوقف ساختن تحقیقات و رهاسازی این سامانه به تصویب رساند. هدف این قطعنامه حمایت از توافق تسلیحات ضدموشکی دو جانبه‌ی آمریکا با شوروی و به اختصار ABM بود. اما در نهایت در ۲۰۰۲ آمریکا از این پیمان خارج شد و در برابر، روسیه نیز از استارت ۲ خارج شد. پیمانی که نصب کلاهک‌های چندگانه بر روی موشک‌های قاره پیما را محدود می‌ساخت. خروج از این پیمان با هدف ناکارآمد ساختن دفاع موشکی بود.
      دفاع موشکی دشواری‌های فراوانی نشان داد
      همزمان با هزینه‌های بسیار در ایجاد پایگاه‌های فرماندهی فضایی مختلف، به خصوص در استرالیا و جزایر دیگو گارسیا در اقیانوس هند، موفقیت در ساختن تجهیزات مناسب مقداری به طول انجامید. موشک‌های استاندارد ۳ و ۶ بر روی ناوهای آمریکا نصب شدند. این موشک‌ها می‌توانستند کلاهک‌های بالستیک را هنگام ورود به جو و یا در فاز میانی رهگیری کنند. پدافند موشکی پاتریوت ۲ که در جنگ کویت و حمله‌ی عراق به اسراییل در ۱۹۹۱ ناتوانی کاملی از خود نشان داده بود، در ۲۰۰۳ نیز کارنامه‌ی موفقی نداشت و به گونه‌های کوتاه‌برد دیگر به اسم پاتریوت ۳ به‌روزرسانی شد که مسئله‌ی برد کوتاه و عدم پوشش همه‌جانبه را موجب می‌شد و آثار هزینه‌ای برای ایجاد پوشش کامل در بر داشت. سپس پروژه‌ی تاد یا Terminal High Altitude Area Defense (THAAD) برای بردهای بالاتر و با موشک‌ها و سامانه‌های راداری جدید انجام شد. این سامانه در یک پروژه‌ی کاملا متفاوت در کنار پاتریوت ۳ می‌توانست تا حدودی خلا ناتوانی پاتریوت ۲ را جبران کند. گرچه تحقیقات این موشک‌ها ۴ سال پس از SDI یعنی در سال ۱۹۸۷ کلید خورده بود، اما ۲۱ سال بعد و در ۲۰۰۸ استقرار عملیاتی یافتند. سپس در برابر کره‌ی شمالی در کره‌ی جنوبی و در برابر ایران در امارات، اسراییل، ترکیه و رومانی مستقر شدند. همچنین پروژه‌ی بسیار مهم لیزر هوابرد که دفاع ارزان همه‌جانبه در برابر موشک‌های بالستیک را ممکن می‌ساخت، به دلیل مشکلات فنی بسیار کنار گذاشته شد.
      رابرت گیتس وزیر دفاع وقت در سخنرانی پیرامون عملیاتی شدن این سامانه چنین اظهار داشت:
      «من کسی را در دپارتمان دفاعی نمی‌شناسم جناب آقای تیهارت، که بر این فکر باشد که این سامانه توان استقرار عملیاتی دارد. واقعیت این است که شما به لیزری در حدود ۲۰ یا ۳۰ برابر قوی‌تر از لیزرهای شیمیایی که روی هواپیماهای کنونی نصب هستند نیاز دارید تا بتوانید از هر فاصله‌ای نسبت به مکانِ پرتاب، آتش کنید ... خب! در حال حاضر لیزر هوابرد می‌بایست در مداری درون آسمان ایران پرواز کند تا بتواند هر موشکی را در مرحله‌ی آغازین پرتاب منهدم سازد؛ و اگر شما همین را نیز بخواهید عملیاتی کنید به ۱۰ تا ۲۰ هواپیمای ۷۴۷ نیاز دارید که قیمت هر کدام از این سامانه‌ها حدود ۱۵ میلیارد دلار خواهد شد و سالانه ۱۰۰ میلیون دلار برای نگهداری نیاز دارند و اینجا کسی که یونیفرم‌پوش باشد و من او را بشناسم باور ندارد که چنین مفهومی امکان‌پذیر باشد».
      گرچه هیچ‌وقت دلایل واقعی این پروژه اعلام نشد(!) و پروژه‌ی دیگری بر روی هواپیمای سی ۱۳۰ به صورت عملیاتی باقی مانده است، از دید نگارنده این لیزر می‌توانست نیروهای نظامی روی زمین را از بین ببرد و به تجهیزات راداریِ استقراری، آسیب‌های عملیاتی وارد کند.

      شکل 6 بوئینک 747 سامانه لیزر هوابرد YAL-1A
         
       
       
      استقرار پدافند موشکی در رومانی و واکنش روس‌ها
      در سال ۲۰۱۶ همزمان با استقرار موشک‌های آمریکایی در رومانی، روسیه آن‌ها را تهدیدی برای خود برشمرد و از ایالات متحده خواست آن‌ها را برچیند؛ سپس در واکنش، پیمان موشک‌های برد متوسط (INF) را پس از استارت ۱ به حالت تعلیق درآورد. هدف از تعلیق INF استمرار مذاکره و استفاده از حربه‌ی تهدید ساخت موشک‌های میان‌برد علیه اروپا و حذف یک تهدید ایجاد شده در این قاره بود. و لیکن روس‌ها نتیجه‌ای از آن نگرفتند و رسما از این پیمان خارج شدند تا از اقدامات عملی رونمایی کنند. آمریکا نیز در برابر، در سال ۲۰۱۸ از این پیمان خارج شد. روس‌ها پیش‌تر این پیمان را از سوی آمریکا نقض شده می‌دانستند و معتقد بودند موشک‌هایی که آمریکا از آن‌ها به عنوان هدف در سامانه‌ی دفاع موشکی خود استفاده می‌کند، در واقع صرفا یک هدف تمرینی نیستند بلکه تلاشی برای توسعه‌ی موشک‌های میان‌برد می‌باشند. این اقدام از آنجایی نیاز بود که روس‌ها پس از خروج از پیمان مذکور می‌توانستند با استقرار موشک‌های میان‌برد خود، سامانه‌های پدافند موشکی دوربرد ایالات متحده را که برای رهگیری اهداف ورای جو در نظر گرفته شده بودند و عمدتا قاره‌پیما محسوب می‌شدند، با موشک‌های کوتاه‌بردتر هدف قرار دهند.
      آمریکا بر این باور بود که INF با وجود موشک‌های ساخت ایران و چین دیگر معنای سابق خود را ندارد و صرفا آمریکا و هم‌پیمانانش را محدود ساخته است. در واکنش، آن‌ها شروع به مذاکره با سایر کشورهای اروپای شرقی کردند تا برای استقرار سایر پدافندهای موشکی خود، مکان‌یابی جدیدتری انجام دهند. اما روس‌ها به سرعت هشیار شده و واکنش بسیار عظیمی از خود در حوزه‌ی فناوری موشکی در جهت خنثی سازی اقدامات آمریکا نشان دادند.
       

      شکل 7 نمایی از چالش استقرار سامانه دفاع موشکی در دوسلو رومانی رادار TPY-2 در ترکیه برای ایران و روسیه
      بازخوانی استراتژیک
      هدف برنامه‌ی دفاع موشکی آمریکا تهدیدات شوروی عنوان شده بود. گرچه هیچ شواهدی وجود ندارد که هیچ‌یک از سامانه‌های اعلامی تا دهه‌ی ۹۰ قادر بوده باشند ارزش عملیاتی ایجاد کنند، اما وزنه‌های بسیار سنگینی در حوزه‌ی رقابت‌های سیاسی دوره‌ی جنگ سرد تلقی می‌شده‌اند. دست‌کم تا زمانی که از نظر فنی داده‌های مربوط به میزان موفقیت یک پروژه نظامی مکشوف نباشند و یک طرف انحصار چنین تسلیحاتی بخصوص انحصار در نمایش های قدرت از آن را داشته باشد و طرف دیگر به برنامه‌ی تولید آن ورود نکرده باشد، کشور اعمال کننده‌ی اقتدار، قوت خاصی به توان نظامی خود افزوده که موازنه را به نفع خود تغییر میدهد.
      در آن دوره موازنه مستقیما با حفظ سرمایه در ارتباط بود و بر هم خوردن موازنه به یک سمت به خصوص به نفع طرف غربی با فرار سرمایه و نخبگان بیشتر به آنجا و افزایش چتر دفاعی و توسعه نفوذ سیاسی به کشورها فواید خود را نشان می‌داد. توانایی‌های سیاسی‌ای که پس از ایجاد این فاکتور قدرت اخذ می‌شدند، در دوره‌ی جنگ سرد بسیار چشمگیر بودند. به خصوص در حوزه‌های مربوط به امنیت بین‌المللی و ایجاد سایر انحصارهای متکی بر تجارت و سازمان‌های بین المللی. نمونه‌ی بسیار بارز این بهره‌برداری‌های سیاسی از تسلیحات راهبردی، طعم شیرین حق وتوی شورای امنیت برای ابرقدرت‌ها بود. و فرار توام با وحشت احزاب سیاسی کشور ها به دامان جریان سرمایه داری یا کمونیسم.
      اما اگر یک یا چند کشور دیگر به این قابلیت‌ها دست پیدا می‌کردند، اگر متحد آمریکا بودند آن را در تلاش‌های دست‌جمعی در بلاک خود تجمیع می‌کردند و یا آن را وادار می‌کردند در حیطه‌ی منافع ایدولوژیک نظام سرمایه‌داری عمل کند؛ و اگر در بلاک شوروی چنین قابلیت‌هایی پدید می‌آمد، رفتار رهبران شوروی حالتی مخاصمه‌آمیز می‌گرفت. و در برابر، رفتار غرب به سرعت از فرم‌های اعمال قدرت و انگیزه‌های اقتدارگرایانه به سمت مذاکرات سازش بین دو قدرت گرایش پیدا می‌کرد.
      در 1967 و پیش از اعلام رسمی اجرای طرح سنتینل، با هدف محدود سازی این فناوری ها مذاکراتی در گلاسبرو نیوجرسی بین آمریکا و شوروی به اجرا گذاشته میشود. مک نامارا وزیردفاع وقت در جلسه ای که لیندن جانسون و الکسی کوسیگین معاون اول نخست وزیر شوروی حضور داشتند، تلاش کرد تا مفاهیم راهبردی دفاع موشکی را با نمایش اسلاید هایی از معادلات ریاضی و تئوری های راهبردی به کوسیگین القا کند که این سامانه ها میبایست در سطحی کنترل و محدود شوند، اما در اقناع کوسیگین ناکام میماند. گرچه دو طرف هرکدام برای خود روایتی از آن مذاکرات 3 روزه نقل کرده اند، ولیکن توافقی در سطح مورد نیاز آمریکا حاصل نمیشود. با این وجود جانسون میدانست که عملا پروژه سنتینل امکان پذیر نیست(چرا که آمریکا قادر به پوشش تمام کشور با استفاده از آن نخواهد شد) در حالی که پیشتر گفته بود قصد انجام هیچ کاری در مورد آن ندارد مجبور به ارائه طرح میشود. هزینه آنچه که در برنامه پیش بینی شده بود، معادل 60 میلیارد دلار به ارزش امروز است. از طرفی شوروی اقدام به نصب دفاع موشکی کرده بود و پیشرفتهایی از خود نشان میداد که ایالات متحده را آزار میداد، جانسون بشدت تحت فشارهای کنگره قرار میگیرد که چرا دولت در نصب این سامانه ها تعلل ورزیده و دست سیاستمداران در برابر شوروی خالیست، این مسئله بعدا به یکی از مصائب در کارزار انتخاباتی آمریکا تبدیل میشود، وی  به نصب تعدادی از این سامانه ها رضایت میدهد، که نتیجه همان پروژه سیف گارد است.
      اگر به خط سیر زمانی مذاکرات، پیمان‌ها و موافقت‌نامه‌های تسلیحات موشکی میان شوروی و ایالات متحده نگاهی بیاندازیم، مذاکرات ۱۹۶۹ هلسینکی درست در زمانی آغاز شد که پروژه‌ی سنتینل که از ۱۹۶۷ شروع شده بود به هیچ موفقیت عملیاتی دست پیدا نکرد و آن بخش از نتایج که از نظر تحقیقاتی مهم به نظر می‌رسیدند سرانجام در برنامه‌ی تامین ایالات متحده گنجانده و حفظ شدند.
      سپس در آن زمان با استفاده از مذاکرات سعی شد جلوی پیشرفت فنی شوروی در حوزه‌ی این تسلیحات گرفته شود. لازم به ذکر است پدافند گالوش که از آن به عنوان پدافند موسکو یاد می‌شود از نظر استراتژیک بسیار موفقیت‌آمیزتر از انواع آمریکایی تلقی می‌شد. این موفقیت بیش‌تر از آنکه مدیون خود موشک‌ها باشد، مدیون استقرار آن‌ها در جایی نزدیک مرزهای اروپای شرقی بود. به نحوی که کلاهک‌های هسته‌ای بسیار قدرتمندِ موشک‌های پدافندی، در آسمان اروپا منفجر می‌شدند یعنی در فاصله‌ی دور از سرزمین اصلی شوروی. این یک دفاع دوجانبه ایجاد می‌کرد: نخست اینکه موشک، دشمنِ کاپیتالیستی خود را دفع می‌نمود، دوم اینکه در آسمان کشورهای سرمایه‌داری منفجر می‌شد و بار روانی بسیار سنگینی در حوزه ناتو ایجاد می‌کرد. در حالی که در ایالات متحده موشک‌های پدافندی در آسمان این کشور و یا در دریاهای اطراف آن مثمر ثمر بودند و حتی در صورت موفقیت آثار تشعشعیِ بارش رادیواکتیو و در کنار آن آسیب‌های روانی به جغرافیای ایالات متحده بازمی‌گشت. آن‌ها مجبور بودند برای زدن موشک‌های شوروی در آسمان خود، بمب اتمی منفجر کنند و این ممکن بود به انفجارهای دامنه‌دار هسته‌ایِ کلاهک‌های مهاجم منجر شود. از طرفی استقرار پدافندهای آمریکایی در اروپا در آن زمان، اروپا را نیز تحت خطر حمله‌ی هسته‌ای با موشک‌های کروز، موشک‌های کوتاه‌برد و بمب‌افکن های شوروی قرار می‌داد.
      مذاکرات موفق آمریکا و تحمیل هزینه به روسیه توام‌ با عقب‌نشینی
       آمریکا عملا متوجه این امر شده بود که نمی‌تواند یک سامانه‌ی جامع دفاع موشکی موفق در خاک خود بدون حضور در سایر نقاط دنیا ایجاد کند. بنابراین وارد مذاکره شد و بدون جنگ، سیستم شکست‌خورده‌ی خود را وجه‌المعامله‌ی پیمان سالت ۱ یا تعهدنامه‌ی کاهش تسلیحات راهبردی قرار داد و از فرصت پدید آمده در مذاکرات، برای کاهش سایر تسلیحات بهره جست که با واکنش مثبت روس‌ها نیز مواجه شد.
       

      شکل 8 موشک کروز هسته ای تاماهاوک نسخه گریفون که توسط نماینده شوروی در حال بازرسی میباشد.
      ایالات متحده در گام‌های بعدی موشک‌های میان‌برد و سپس کوتاه‌برد شوروی را محدود ساخت، موشک‌های کروز را از اروپا جمع کرد و کلاهک‌های شوروی در هر موشک را به یک عدد محدود ساخت تا بتواند پدافند موثری در برابر آن ایجاد کند، این محدود سازی اساس مذاکرات استارت2 بود. در حالی که در عمل، داشتن این موشک‌ها برای آمریکا هیچ صرفه‌ی راهبردی نداشت و فقط یک داروی سیاسی برای اروپایی‌ها محسوب میشد، موشک‌های سوخت جامدِ بسیار مهم شوروی مانند پایونیر که با هر پرتاب قادر بود ۳ کلاهک را به برد ۵۵۰۰ کیلومتری بفرستند، کنار گذاشته شدند. این یک راهبرد مذاکراتی بسیار موفقیت‌آمیز قلمداد می‌شد و از آنجایی که بدون جنگ و هزینه توانسته بود تعداد زیادی تسلیحات راهبردی در محدوده‌ی درگیری شوروی با اروپا را از میان بردارد، مورد استقبال عمومی جهانی هم قرار گرفته بود.
       بیش‌ترین هزینه را روس‌ها دادند، آن‌ها در برابر سه گونه موشک آمریکایی و ۸۴۶ فروند از آن‌ها، حدود ۱۸۴۶ فروند موشک در ۶ گونه‌ی بسیار موفق رزمی را کنار گذاشتند و از آنجایی که حتی لانچرها و ماشین‌های حامل را نیز از بین می‌بردند، هزینه‌ها تحمیلی به شوروی بسیار سرسام‌آور بود. بر اساس همین موفقیت در مذاکرات و تحمیل هزینه به شوروی که از تجربه‌ی ۱۹۷۲ اخذ شده بود، پیمان‌های سالت ۲، INF، استارت ۱، استارت ۲ و سپس استارت جدید در ۲۰۱۰ مورد مذاکره قرار گرفتند. اما آنها پا را از آن فراتر گذاشتند و در همین راستا رژیم منع تولید و اشاعه‌ی فناوری تسلیحات موشکی با برد بالاتر از ۳۰۰ کیلومتر با عنوان MTCR به بسیاری از کشورها تحمیل کردند.
       
       

      شکل 9موشک پایونیرRSD 10  با قابلیت حمله سه کلاهک به برد 5500 کیلومتر که در پیمان INF  کنار گذاشته شد
       
       
      بازگشت به پیش از سالت ۱ و مذاکرات ۱۹۶۹
      اما چه چیزی باعث شد تا در ۲۰۱۶ ورق برگردد و هر دو به جایگاهی قبل از سالت ۱ و حتی پیش از مذاکرات ۱۹۶۹ بازگردند؟ ترامپ و جمهوری‌خواهان؟! مشکلات از دوره‌ی اوباما شروع شده بود: از دید آمریکایی‌ها ظهور قدرت‌های جدید مانند چین، کره‌ی شمالی و ایران و از دید روس‌ها ایالات متحده به عنوان ناقض پیمان‌ها. اما در عمل و با نگاه به واقعیت‌های فنی روی زمین می‌توان  موضوع به سرانجام رسیدن پروژه‌های پدافند موشکی ایالات متحده به خصوص در بعد تولید انبوه و استقرار به عنوان عامل اصلی و فاکتور نوظهور اعمال قدرت اشاره کرد. ایالات متحده سال‌ها برای داشتن سامانه‌ی دفاع موشکی قابل اتکا تلاش کرده بود و اگر این پروژه‌ها زودتر به نتیجه می‌رسیدند، خروج از این پیمان‌ها نیز به همان نسبت زودتر اتفاق می‌افتاد. اگر موفق نمی‌شدند نیز دلیلی برای خروج از پیمان وجود نداشت و چه بسا بجای ارائه راهبردهای سلطه گرایانه ای چون تسلط تمام طیفی بر جنگ آنهم در کل دنیا، داعیه‌دار صلح جهانی می‌شدند و رژیم‌های بین المللی بیش‌تری مانند MTCR را از طریق رژیم های کنترل بروکراتیک به ملت‌ها تحمیل می‌کردند. پس از استقرار موشک‌های استاندارد ۳ و ۶ بر روی ناوهای کلاس هازارد و استقرار حجم وسیعی از حسگرهای فضاپایه، این توان به وجود آمد که تحلیل جامعی نسبت به پرتاب موشک‌های بالستیک به صورت لحظه‌ای در تمام دنیا فراهم شود. کشورهایی مثل ایران و کره‌ی شمالی مستقیما برای خاک آمریکا تهدید راهبردی محسوب نمی‌شدند، آنها در برابر دشمنان منطقه ای و تهدیدات نزدیک خود سلاح میساختند،  و اگر موشک‌های قاره پیما هم می‌ساختند، از نظر عددی و سر جنگی آنقدر محدود بود که بشود در برابرشان کاری کرد. بنابراین از طریق توسعه‌ی تهدیدات میان‌برد توسط کشورهای به اصطلاح سرکش(!)، می‌توانستند استقرار رایگان سامانه‌های ضدموشکی آمریکایی را در هر نقطه‌ای از دنیا و به هزینه‌ی میزبان انجام دهند و این یک آماده‌سازی جهانی برای کنترل فضا و ایجاد انحصار در حوزه‌ی پرتاب‌های فضایی نیز بود. باید به قدرت های نوظهور فشار وارد میکردند تا تهدیدی بر علیه آمریکا شوند و از طریق پاسخ به آن تهدید چتر امنیتی خود را در حوزه های اقتصادی تحت تسلط گسترش دهند.
      از طرفی گلایه‌های امنیتی ایجاد شده‌ی مرتبط با ناتوانی این سامانه‌های دفاع موشکی را با فروش نسل جدیدی از موشک‌های تهاجمی برد متوسط، جنگنده‌های گران‌قیمت نسل ۵ و پهپادها جبران می‌کردند. موشک‌ها به این دلیل مهم بودند که پیش‌تر، تحقیقات و تولید آن‌ها در سراسر اروپا متوقف شده بود. بنابراین شکل دادن به یک بازار تسلیحاتی جدید و بسیار پرسود که به توسعه‌ی کنترل آسمان در کشورهای مختلف و اتصال تعداد پرشماری رادار و شبکه‌ی مخابراتی در سراسر دنیا به ساختار نظامی آمریکا بیانجامد، با کم‌ترین هزینه امکان‌پذیر گشته بود تا ایجاد یک نیروی فضایی با هزینه‌ی دیگران و به ریاست ایالات متحده تحت کنترل و فرماندهی پنتاگون به سادگی در دسترس قرار گیرد.
      وضعیت موشکی اروپا و بازار جدید تسلیحات
      چنین بازار مبتنی بر تهدیدات موشکی و هسته‌ای، ابتدا لازم بود تا تهدیدکننده‌ی قابل اعتنایی در بُرد اروپا و دیگر متحدان آمریکا بیابد. سپس آن تهدیدکننده می‌بایست کشورهای متحد آمریکا را زیر آتش تهدید عملیاتی موشکی و (البته بسیار مهم) هسته‌ای خود ببرد، در نتیجه‌ی آن، کشورهای تهدید شده برای خرید تسلیحات پدافندی در بردهای مختلف روانه‌ی آمریکایی شوند که چنین تسلیحاتی را از قضا در همین سال‌ها به سرانجام رسانده است. کشورهای عربی با پول‌های نفتی، ژاپن، کره‌ی جنوبی و اروپا می‌توانستند بزرگ‌ترین خریداران اجباری این تسلیحات باشند. کشورهای اروپایی به خصوص اعضای ناتو و حتی فرانسه (که به دلیل وجود پیمان‌های دوره‌ی جنگ سرد و توافق‌های پس از آن میان روسیه و ایالات متحده از ایجاد زیرساخت‌های ضدموشکی قابل توجهی که در یک جنگ موشکی تمام‌عیار باقی بماند) بازمانده بودند، به یک‌باره همه‌ی این پیمان‌ها را از بین رفته دیدند. اکثر این کشورها به راه‌اندازی یا داشتن شبکه‌های راداری موشکی محدود و پاسخ‌های هسته‌ای محدود گرایش داشتند و برای آن، موشک‌های دوربرد قاره‌پیما و زیردریایی‌های موشک‌انداز هسته‌ای می‌ساختند تا ضمن حفظ قدرت بازدارندگی، توان اعمال قدرت از هر جای دنیا به تهدید مشترک خود، شوروی و سپس روسیه و چین را داشته باشند. در میان اروپایی‌ها تنها فرانسه به ساخت موشک‌های کوتاه‌برد پرداخت. پلوتون با برد ۱۲۰ کیلومتر و هیدیز با برد ۴۸۰ کیلومتر که هر دو به کلاهک هسته‌ای مجهز بودند. در سایر کشورهای اروپایی موشک‌های کروز هسته‌ایِ آمریکایی و موشک‌های بالستیک لنس با برد ۱۲۰ کیلومتر مستقر بودند، موشک‌های میان‌برد سوخت جامد پرشینگ ۲ با برد ۷۴۰ تا ۱۳۵۰ کیلومتر نیز در آلمان نصب شده بودند. بعد از فروپاشی شوروی گونه‌های آمریکاییِ کوتاه‌برد با موشک‌انداز هایمارس مجهز به موشک MGM140 جایگزین شدند و سایر موشک‌ها مانند پرشینگ از اروپا جمع‌آوری شده و در قالب INF از بین رفتند.
      در اروپا از آنجایی که راه مناسبی برای دفاع در برابر این موشک‌ها پیدا نمی‌شد و موفقیت پدافندها در برابر همه‌ی بردها ناچیز بود، به مشارکت در پیمان‌های جنگ سرد به خصوص در مذاکرات روی آورده بودند. بنابراین اروپا در یک خلا موشکی برای موشک‌های بالستیک کوتاه‌برد و میان‌برد قرار دارد و از نظر عددی نیز در این حوزه‌ها قدرتی محسوب نمی‌شود، اما تاکنون نیز پیکان تهدید این موشک‌ها به سمت روسیه بوده است.
      همگامی راهبردی با برنامه‌ی هسته‌ای ایران
      این خلا نمی‌توانست به حال خود رها شود، به خصوص آنکه توانایی بالقوه‌ای برای تولید و استقرار هم موشک و هم پدافند موشکی در اروپا وجود دارد. چون آمریکا همه‌ی گزینه‌های تولید لازم را در اختیار دارد، بزرگ‌ترین سهم بازار را برای خود متصور است. اما چگونه می‌شود به اروپایی‌ها موشک فروخت و با روسیه نیز راحت بود؟!
      علت استقرار تسلیحات موشکی مانند AGIS ASHORE که نوع زمین‌پایه‌ی موشک‌های پدافندی استاندارد است و می‌تواند در فاز میانی، موشک‌های بالستیک روسی را در ورای جو هدف قرار دهد، تهدید نوظهوری چون ایران عنوان شد؛ در حالی که در زمان افتتاح این سایت‌ها ایران هنوز موشکی در برد اتحادیه آزمایش نکرده بود.
      تمرین‌ها و شبیه‌سازی‌های بسیاری در اروپا صورت گرفت. اندیشکده‌ها و مجلات بسیاری آن را از نظر روانی ارتقا دادند تا به وزنه‌ای در معادلات نظامی بدل شود. تا آنجا که آمریکا رسما در بیانیه‌ای علت نصب این موشک‌ها را ایران اعلام کرد. در ۲۰۱۶ دیمیتری پسکوف سخنگوی وزارت خارجه‌ی روسیه چنین اظهار داشت (به نقل از نیویورک‌تایمز) 5:
      «اقدامات لازم برای تامین سطوح امنیتی مورد نظر روسیه در حال انجام است. بگذارید به یادتان بیاورم، رئیس جمهور شخصا این پرسش را مکررا تکرار نموده که این سیستم‌ها علیه چه کسی هدف گرفته شده‌اند».
      در ادامه نیویورک‌تایمز چنین می‌نویسد:
      «ایالات متحده می‌گوید که سامانه‌های پدافند موشکی در برابر دولت‌های «سرکش» به خصوص ایران قرار دارند و هیچ هدف تامین امنیتی برای حتی اروپا و یا آمریکا علیه روسیه با آن ذخایر موشکی اتمی ندارند. سایت‌های پیمان آتلانتیک شمالی توسط افسران آمریکایی کنترل می‌شوند».
      نصب این سامانه حتی روس‌ها را در رابطه با ایران تحت فشار قرار داد. به نظر می‌رسید روس‌ها نیز دیگر تمایلی برای همکاری با ایران در برنامه‌ی هسته‌ای نداشتند و حتی این را پیش‌تر با مشارکت در قطعنامه‌های ضدایرانی شورای امنیت نشان داده بودند. آمریکا از این طریق به آنچه که می‌خواست می‌رسید؛ ابتدا با استفاده از تهدید ایران، شبکه‌ی راداری ناتو را به کنترل کامل درمی‌آورد و آسمان اروپا و به خصوص روسیه را به دقت پایش می‌کرد، سپس باقی سامانه‌های خود را مستقر می‌نمود. این نقطه‌ی آغاز از ۲۰۱۶ نیاز به ایجاد تهدیدات وسیع موشکی از سوی ایرانی داشت که در آن زمان بردی فراتر از ۱۳۵۰ کیلومتر را به صورت رسمی نشان نداده بود، ایرانی که توافق وین را پذیرفته بود و در شرف یک توافق بزرگ بود. در ادعاها برد موشکی ایران نیز بیش‌تر از ۲۰۰۰ کیلومتر عنوان نشده بود و این بسیار کم‌تر از برد مورد نیاز برای زدن بخش‌های مهم اروپا از سمت ایران است، یعنی بردی دست‌کم بیش از ۳۸۰۰ کیلومتر و تا انگلستان در دوربردترین نقطه حدود ۵۰۰۰ و یا اسپانیا در حدود ۶۰۰۰ کیلومتری. ایجیس اشور همان پدافند موشکی دریاپایه‌ی آمریکا بود که به زمین و فرودگاهی در دانمارک منتقل شده بود. این طراحی برای توسعه‌ی سامانه‌های پدافندی، مقدمه‌ای برای تنش‌زایی و خروج از برجام با بهانه‌سازی از برنامه‌ی موشکی ایران و فشار بیش‌تر به همه‌ی طرف‌ها بود.
       

      شکل 10 سامانه ایجیش اشور عملیاتی شده در رومانی
       
      اگر ایده‌های ذکر شده‌ی اینجانب در پیمان پدافند موشکی ABM را به یاد داشته باشید و روش آمریکا در متوقف ساختن شوروی به شکل موقت تا نتیجه گرفتن از برنامه‌ی «تامین» و سپسSDI را به خاطر آورید، برجام نقشی فراتر از آن نداشت. غرب، برنامه‌ی هسته‌ای ایران را متوقف می‌ساخت تا بتواند چتر پدافندی کافی در اروپا فراهم آورد و پس از آن از برجام خارج شده و دور جدیدی از فشارها و در پوشش آن اقدامات لازم برای نفوذ در اروپا و ضدیت با روسیه را در تکمیل سلطه‌ی جهانی خود بر فضا صورت دهد.
      ایده‌ی این اقدام چنین فرضی بود که مذاکرات در ۲۰۱۵ به سرانجام می‌رسید، در ۸ سال بعد از آن از ۲۰۱۶ رئیس جمهور بعدی ایالات متحده فرصت دارد تا به چند روش چتر کنترل نظامی آمریکا بر اروپا و بخش‌های وسیعی از دنیا را با استفاده از توسعه‌ی تهدید از جانب ایران توسعه دهد. جالب‌تر اینکه زدن تاسیسات هسته‌ای ایران کم‌ترین نقش را داشت، اما بیش‌ترین صحبت‌ها را به خود اختصاص می‌داد. در این خصوص من دو راهبرد متصور می‌شوم:
      ·         نخست، خروج از برجام و بازی تهدید نظامی همه‌جانبه به خصوص دورایستا علیه ایران و همگام‌سازی اروپا در اعمال فشار همه‌جانبه به خصوص نظامی بر ایران.
      ·         دوم، ماندن در برجام و منتظر اقدامات موشکی ایران بودن برای طراحی پیمان‌های کنترلی بعدی که قابلیت دسترسی حتی به زیرساخت‌های موشکی ایران را نیز می‌دهد.
      سامانه‌ی ایجیس اشور در می ۲۰۱۵ در دوسلو رومانی مستقر شد و دو ماه بعد برجام نیز مورد توافق قرار گرفت. در برجام بسیاری از تحریم‌ها برای بازه‌ای بین ۵ تا ۸ سال تنظیم شدند و این زمان‌ها به خصوص بازه‌ی ۵ ساله‌ی تسلیحاتی و ۸ ساله‌ی موشکی از نظر راهبردی با استقرار فراگیر سامانه‌های موشکی در اروپا و منطق بقای برجام همگام هستند.
      در عمل و در برابر راهبرد خروج و تخریب برجام از سوی غرب نیز، ایران به فرصتی به طور متوسط از ۵ تا ۸ سال نیاز داشت تا تهدیدات نظامی خود را از نظر فنی و اثربخشی (تولید انبوه سامانه‌های جدید تهاجمی) به نتیجه برساند. بدین ترتیب هم در راهبرد خروج و هم در راهبرد ماندن در برجام تنفس ۵ ساله در برابر برنامه‌ی موشکی ایران دیده شده بود.
      در حال حاضر آنچه اتفاق افتاده این باور را اثبات می‌کند. آمریکا برد موشک‌های کوتاه‌برد سوخت جامد (ATACMS) موجود در سامانه‌ی هایمارس را از ۱۴۰ کیلومتر به ۳۰۰ کیلومتر و سپس به ۵۰۰ کیلومتر در نمونه‌ی تهاجم عمقی توسعه داد. همچنین موشک‌های هایپرسونیک خود را نهایی ساخت تا بتواند اهدافی در عمق ۱۶۰۰ کیلومتری را منهدم سازد. هدف از این کارها دقیقا ضدیت با توان پدافندی ایران و ایجاد دسترسی مناسب علیه تاسیسات هسته‌ای بود، به نحوی که بتواند با این موشک‌ها سامانه‌های پدافندی اس ۳۰۰ و اس ۴۰۰ را در هرجایی که باشند از کار بیاندازد، سپس جنگنده‌ها و بمب‌افکن‌های رادارگریزش بتواند وارد فضای ایران شده و به آسانی تاسیسات عمقی آن را هدف قرار دهد.
      ایالات متحده همچنین در نظر دارد تا ۲۰۲۵ برد این موشک‌های کوتاه‌برد زمین به زمین را به ۷۰۰ کیلومتر برساند، در حالی که بسیاری از کشورهای اروپایی از داشتن چنین تسلیحاتی محروم هستند و از طرفی خلا کاملی در زمینه‌ی برد ۱۰۰۰ تا ۵۵۰۰ کیلومتر در دارایی نظامی میان متحدین اروپایی حس می‌شود. این کشورها در صورتی که به چنین موشک‌هایی دست یابند قادرند موسکو و تهران را در کم‌تر از ۳۰ دقیقه هدف قرار دهند. از آنجایی که استفاده از این موشک‌ها به سبک تسلیحات متعارف تنها با تعداد انبوه موفقیت‌آمیز خواهد بود، بازار موفقی با فروش‌های سنگین به اروپا توسط آمریکا فراهم می‌شود. آن‌ها می‌توانند با هر موشک دست‌کم ۷ تا ۱۰ برابر قیمت واقعی سودآوری داشته باشند. بدون آنکه هیچ نگرانی‌ای برای استفاده از این تسلیحات توسط اروپایی‌ها حتی در بدترین حالتِ تقابلی علیه آمریکا وجود داشته باشد، آن‌ها می‌توانند برتری نظامی و به خصوص موشکی روسیه را از این طریق به شدت تحت تاثیر قرار دهند و موازنه‌های تئوریک موجود را برای همیشه به طور کامل بر هم زنند.
       در صورتی که این پروژه‌ها همگام با پروژه‌ی جنگنده‌ی اف ۳۵ که این روزها از نظر عددی تکمیل شده است به سرانجام برسد، دیگر مراحل زمانی موجود در برجام اهمیتی ندارند! غرب با یک برنامه‌ی هسته‌ای متوقف شده‌ای روبروست که به وسیله‌ی توافق توانسته است حجم مواد هسته‌ای در تاسیسات را به شدت کاهش دهد. از این رو هرگونه حمله‌ی نظامی به نشت مواد هسته‌ای و آلودگی‌های بیش از حد منجر نمی‌شود.
      راهبرد دوم حتی با عدم خروج از برجام و با انتظار و اتکا به ایجاد تهدید موشکی از سوی ایران تا حدودی امکان‌پذیر بود. آن‌ها پیش‌بینی می‌کردند که ایران در این دوره بالاخره موشک‌های با برد بلندتر را به نمایش بگذارد، بنابراین موشک‌هایی خیالی مانند شهاب ۴، شهاب ۵ و حتی ۶ را با در نظر گرفتن مسیر حرکت کره‌ی شمالی در برنامه‌ی موشکی برای ایران متصور بودند. موشک‌هایی که هیچ‌وقت ساخته یا رونمایی نشدند، اما مطابق با تصوراتی که از کره‌ی شمالی در آنها ایجاد شده بود ایران می‌بایست دست‌کم تا ۲۰۱۲ موشک میان‌بردی که بتواند اروپا را هدف قرار دهد نشان می‌داد. خیلی پیش‌تر نتانیاهو در ۱۹۹۷ گفته بود که ایران موشک شهاب ۶ با برد ۱۴ هزار کیلومتر را خواهد ساخت تا ایالات متحده را هدف قرار دهد. یک تحلیل‌گر روس در ۲۰۰۷ می‌گفت که ایران موشک‌های شهاب ۵ و ۶ را به زودی رونمایی می‌کند. محاسبات مختلفی در سال‌های مختلف پیرامون برنامه‌ی موشکی ایران ارائه می‌شد. وقتی این محاسبات خطاهای خود را نشان داد، آن‌ها برنامه‌ی فضایی ایران را دروغین و با هدف نظامی می‌خواندند تا به آنچه می‌خواهند دست پیدا کنند.
       ولی در عمل موشک‌هایی که بردی در سطح اروپا داشته باشند، بدون سرهای جنگی هسته‌ای و یا تعداد زیاد، قدرت نظامی آنچنان موثری به شمار نمی‌روند. گرچه در صورت وجود، اهداف راهبردی بسیاری برای آمریکا در حوزه‌ی نفوذ نظامی را تضمین می‌کردند. به نظر نمی‌رسید ایران بتواند حجم انبوهی از موشک‌هایی تولید کند که اروپا یا آمریکا را با کلاهک‌های غیرهسته‌ای متعارف هدف قرار دهد. رقمی در حدود نهایتا ۳۰۰ تا ۴۰۰ موشک که می‌شود با یک برنامه‌ی پدافند موشکی اکثر آن‌ها را در میانه‌ی راه مورد اصابت قرار داد و حتی اگر به زمین اصابت کنند آنچنان خسارتی بر جا نخواهند گذاشت؛ اما این حملات در عوض با پاسخ هسته‌ای از سوی غرب مواجه خواهند شد.
       این خلاصه ای از تصورات غربی‌ها نسبت به برنامه‌ی موشکی ایران بود. بنابراین بدون خروج از برجام نیز پیش‌بینی‌هایی برای کنترل برنامه‌ی موشکی ایران در وجوه مختلف تدارک دیده شده بود؛ مثلا توافقنامه‌ی جدید موشکی و سپس شکست در همین توافق جدید و استقرار گسترده‌ی سامانه‌های پدافند موشکی و راداری آمریکا در اروپا به هزینه‌ی شرکا. اما ایران از ورود به این بازی عامدانه سرباز زد. گرچه غربی‌ها طی این مدت و در راستای راهبرد اعلام شده، تسلط تمام طیفیِ (Full spectrum dominance ) مسیرِ از قبل طراحی شده‌ی خود را پیگیری کرده‌اند. ایران چه بخواهد چه نخواهد اگر موشک‌هایی برای زدن اروپا نشان ندهد نمی‌تواند به تهدیدات نظامی پایان دهد، از طرفی اگر چنین نکند حتی ممکن است با حمله‌ی نظامی محدود و از قبل شکست خورده‌ای مواجه شود که انگیزه‌ی داشتن چنین تسلیحاتی را در ایران به یک مطالبه‌ی عمومی تبدیل کند.
      روسیه هشیار می‌شود، واکنش آن‌ها دور از انتظار و سهمگین است
      روس‌ها قبل از اینکه دیر شود، با خروج از پیمان منع تسلیحات موشکی میان‌برد، واکنش اولیه را به اروپا نشان دادند. در حالی که این پیمان بین روسیه و آمریکا برای محدودسازی موشک‌های کوتاه و میان‌برد طراحی شده بود، اما برای آمریکا از نظر دسترسی سرزمینی از ابتدا هیچ نگرانی‌ای نسبت به برد این موشک‌ها وجود نداشت. به نظر می‌رسد روس‌ها می‌خواستند اروپایی‌ها را در جهت تحت فشار قرار دادن آمریکایی‌ها نگران کنند. اما واکنش واقعی و سهمگین آن‌ها به کلِ راهبرد دفاعی موشکی جنگ ستارگانیِ آمریکا، در ۲۰۱۸ و زمانی رخ داد که از مدر‌ن‌ترین تسلیحات تقریبا ناشناخته‌ی خود را رونمایی کردند:
       

      شکل 11 موشک کینژال  در حال تست پرتاب از جنگنده میگ 31
               ·            موشکِ هایپرسونیک3M22 زیرکن، با ۸ ماخ سرعت و قابلیت گشت‌زنی در ارتفاعات مختلف با ۲۰۰۰ کیلومتر برد که قابلیت انهدام آن برای هیچ‌یک از کشورهای اروپایی و حتی آمریکا با توان فنی موجود ممکن نیست.
               ·            موشک قاره‌پیمای آوانگارد با سر جنگی گشت‌زن که می‌تواند در رسیدن به هدف، تغییر مسیر داده و شبکه‌های پدافندی موشکی را در همان ارتفاع بالا و حتی در حین فرود دور بزند. آن هم با سرعتی بین ۲۰ تا ۲۷ ماخ که هیچ موشکی در حال حاضر قادر به رهگیری این سرعت در خط سیر مستقیم نیست، چه رسد به حالت گشت زن. این موشک قادر است از ۸۰۰ کیلوتن تا ۲ مگاتن مهمات هسته‌ای با قدرتی بیش از ۱۳۰ برابر حمله به ژاپن با خود حمل کند.
               ·            موشک بالستیک هواپرتاب کینژال، با برد ۲ تا ۳ هزار کیلومتر متناسب با بستر حمل و پرتاب هوایی. این موشک با ۱۰ ماخ سرعت به هدف اصابت می‌کند و اعلام شده که اختصاصا برای انهدام سامانه‌های پدافند موشکی مستقر در جوار روسیه مانند پاتریوت، تاد و ایجیس (در رومانی و مناطق دیگر) ساخته شده است. این موشک می‌تواند از هر نقطه‌ای که هواپیماهای جنگنده‌ای چون میگ ۳۱ یا توپولف ۲۲ قادر به رفتن باشند، به سمت اهداف پرتاب شود.
               ·            موشک اسکای‌فال یا بورویتزنیک با موتور هسته‌ای که قادر است به مدت بسیار زیادی در آسمان باقی بماند و یک یا چند کلاهک هسته‌ای را در خود جای دهد.
               ·            آنهپاد استاتوس ۶ ملقب به پوسایدون (آنهپاد اختصارا به معنای آبنورد هدایت‌پذیر از دور گفته می‌شود). استاتوس ۶ پدیده‌ی عجیب این رونمایی ها بود، یک اژدر هسته‌ای که قادر است بدون سرنشین دریانوردی کند و تا ۱۰۰ مگاتن بمب اتمی را با خود حمل کند. استاتوس ۶ موشک نیست، اما همه‌ی راهبرد پدافندی موشکی آمریکا را زیر سوال می‌برد.
      روس‌ها به یک‌باره از هر آنچه که در این سال‌ها در مورد آن تحقیق کرده بودند و یا توسعه داده بودند رونمایی کردند، همه‌ی آن تسلیحات افسانه‌ای. آن‌ها دیگر حوصله‌ای از خود نشان نمی‌دادند. به نظر می‌رسید قصد داشتند یک بار برای همیشه از شر برنامه‌ی جنگ ستارگان آمریکا که از زمان شوروی یک ایدئولوژی ضدکمونیسم بود و در عصر روسیه پلیدی جهانی کشورهای سرکش را بهانه‌ی خود کرده بود با قدرت خلاص شوند. آن‌ها کاری کردند که این برنامه هیچ معادله‌ی قابل محاسبه‌ای در برابر روسیه در خود نداشته باشد. اما این سامانه‌ها همچنان توجیهات خود را در برابر ایران و کره‌ی شمالی و تا حدودی چین، حفظ می‌کنند و بر همین مبنا پیش خواهند رفت. از طرفی مراکز فرماندهی و کنترل عظیم، حسگرهای فضاپایه و رادارهای برد بلند همچنان عنصر اصلی و فعال طرح جنگ ستارگان هستند و ارزش آن را در برابر روسیه تا حدودی حفظ خواهد شد.
       

      شکل 12 طراحی های مفهومی تسلیحات تازه رونمایی شده روسیه. گفتنی است که روسها همچنان تصاویر دقیقی از آنها نشان نداده اند
      ایران ساکت و ناتوان در ایجاد تهدید اثربخش
      گرچه ایران عامدانه به بازی تهدید موشکی علیه اروپا وارد نشد، و لیکن این را نباید به معنای یک امر حساب شده و موفقیت‌آمیز تلقی کرد. از آنجایی که پس از برجام تصوراتی در مورد اتخاذ سیاست تنش‌زدایی و رفع مسائل اقتصادی کشور با اتکای بسیار به منافع حاصل از توافق با غرب به وجود آمده بود، نزدیک‌بینی راهبردی دولت با خروج آمریکا از برجام خود را نشان داد. همه‌ی تصورات راهبردی دولت به هم خورد، چرا که ابزاری جز تصورات روی کاغذ برای این وضعیت تدارک دیده نشده بود؛ راهبرد خروجی هم در کار نبود (!!)، دولت صرفا به دستاورد دیپلماتیک خود بسنده می‌کرد و آن را یک افتخار می‌دانست، در حالی طرف مقابل اقدامات بسیار زیادی در سطح جهانی با موفقیت‌های بسیار انجام می‌داد.
      از بعد نظامی به این دلیل که بزرگ‌ترین تهدید از دید اروپایی‌ها، یعنی برنامه‌ی اتمی ایران از میان رفته یا به کنترل در آمده بود، به نظر می‌رسید برنامه‌ی فضایی ایران که ماهواره‌برها و تست‌های فضایی در آن ابزاری قدرت‌افزا محسوب می‌شدند، برای کاهش تنش به دست خود دولت محدود شده‌اند. شواهد از کاهش بودجه‌ی دفاعی و کاهش شدید بودجه‌ی برنامه‌ی فضایی ایران خبر می‌داد. گرچه در سال‌های بعد با اینکه مردم و مجلس هشیار شده‌ بودند بودجه‌ی دفاعی و برنامه‌ی فضایی افزایش یافت، اما آنچنان شور سابق در برنامه‌ی فضایی ایران دیده نمی‌شود؛ بیش‌تر پرتاب‌ها شکست می‌خورند و ایران از دست‌یابی به فضا در یک مسیر صحیح و اصولی، به عنوان راهبرد ملی پایدار باز می‌ماند. اما سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با رویکردی هوشیارانه و بدون خدشه در راهبرد دولت، با پرتاب موفق ماهواره‌ی نور و رونمایی از موتور سلمان سعی در جبران این عقب‌ماندگی داشت، اما این کافی نبود.
      در سطح متعارف تهدید کافی علیه اروپا در جهت متعهد نگاه داشتن آنان ایجاد نشده بود، ابزار خاصی در عمل وجود نداشت و ایران از ابزارهای اقتصادی، سیاسی و قانونی کافی نیز بهره‌مند نبود. در برابر، اروپایی‌ها حتی تضمین‌هایی چون سپر موشکی آمریکا در رومانی، استقرار تاد در امارات و دیگر مناطق عربی در برابر یک حمله‌ی محدود موشکی را ایجاد کرده بودند و این هم‌پیمانان اروپایی بودند که ابزار مقابله در برابر اقدامات ایران را در اختیار داشتند. ایران نه تنها دیگر در هیچ سطحی نگران کننده نبود، خود نیز همکاری لازم را به عمل می‌آورد و به طمع منافع اقتصادی یا جلوگیری از ایجاد مشکلات جدیدتر از برجام خارج نشده بود و قصدی برای ایجاد تنش نشان نمی‌داد. از این رو غرب سیاست فاصله‌اندازی میان نهادهای اصلی دفاعی ایران و دولت را در پیش گرفت، تا با تحلیل‌های پیوسته‌ی خود برنامه‌ی موشکی ایران را علت عارضه‌های سیاسی تحمیل شده بر ایران نشان دهد.
       بنابراین اروپایی‌ها حتی لازم نمی‌دیدند پیگیر هیچ تعهدی باشند، از نظر آن‌ها مسئله تمام شده بود و حتی در صورت اقدام نیز آن‌ها در هر شرایطی زمان کافی برای هر کاری داشتند. گستاخی تا آنجایی پیش رفت که کشورهای عربی با مشاهده‌ی سیل تسلیحات غربی سرازیر شده به کشورهایشان و ایضا قرار گرفتن در حوزه‌های استراتژیک تسلط تمام‌طیفی آمریکا، طالب شرکت در مذاکرات بعدی یا برجام ۲ با ایران شدند؛ آمریکا دیگر سربازهایش را راهی صفحه‌ی شطرنج با ایران می‌کرد. اعراب بر خلاف آمریکا مسئله‌ای با برنامه‌ی هسته‌ای ایران که قبلا حل شده بود نداشتند، آن‌ها به دنبال قطع حوزه‌های نفوذ راهبردی ایران در منطقه و کاستن از توان موشکی ایران به نیابت از غرب بودند.
       اما با این وجود، آمریکای جمهوری‌خواهان در راهبرد اول که در سرتیتر همگامی راهبردی با برنامه‌ی هسته‌ای ایران به آن اشاره شد، برای فروش وسیع تسلیحات و استقرار سلطه‌ی کامل نظامی بر آسمان و فضای اروپا و خاورمیانه در معادلات خود به تهدید جدی از سوی ایران نیاز داشت. برای آمریکا داشتن یک سلاح هسته‌ایِ محدود و کم‌ظرفیت از سوی ایران لازم بود و فرصت‌های بسیاری برای نفوذ و اعمال قدرت توسط آمریکا در ناتو و کشورهای عربی فراهم می‌آورد، از حضور تقریبا بی‌هزینه و همه‌جانبه در همه جا (!) تا داشتن بهانه‌های کافی برای اقدام علیه توان بازدارندگی روسیه و حتی چین به هزینه‌ی دیگران. البته بی‌عملی ایران دست آنان را از این اقدامات تا حدودی کوتاه می‌ساخت. جمهوری‌خواهان به خوبی برای ابعاد روانی «تهدیدی به نام ایران» در جهت بقای سیاسی خود نیز برنامه‌ریزی کرده بودند، تا حدی که به عقیده‌ی بنده آزمایش سلاح هسته‌ای از سوی ایران اصلی‌ترین و لازم‌ترین عنصر برنامه‌ی تهدیدسازی ترامپ در جهت محِق‌سازی خود بود. اما ایران در این حوزه با اتکا بر اصول اعلامی خود در فتوای هسته‌ای اقدامی نکرد. هر چند ایران از دید غربی‌ها خود را ناتوان و بی‌اراده نشان داد (کاری که معقول به نظر می‌رسید واکنش شدید مقابله به مثلی در حد خروج از برجام و ساخت بمب بود و همه در دنیا چنین انتظاری داشتند) و سعی کرد نسبت به اهداف تاکتیکی نزدیک به خود قوای منکوب کننده‌تری فراهم آورد تا بازدارندگی را در عرصه‌ی تاکتیکی و در برابر پایگاه‌های نزدیک به خود فراهم کرده و مهلتی به اعراب برای عرض اندام نداده باشد، و از طرف دیگر با نظامی نکردن برنامه‌ی هسته‌ای خود آن را حفظ کند.
      اتخاذ این راهبرد با ساختن موشک‌های سوخت جامد کوتاه‌برد، افزایش در دقت و تعداد و رساندن برد آن‌ها به ۱۰۰۰ و سپس ۱۸۰۰ کیلومتر، قدرتی با فواید تاکتیکی بی‌شمار به خصوص علیه تهدیدات منطقه‌ای ایجاد کرد. این توان ثمرات خود را در حملات موشکی به داعش، تروریست‌های کردستان عراق و پایگاه تروریستی عین‌الاسد نشان داد، اما در حیطه‌ی حفاظت از دستاوردهای برجام عمل‌گر موثری به شمار نمی‌رفت. ایران بدون داشتن سلاحی که بتواند به شکلی موثر اروپا را تحت فشار امنیتی-نظامی قرار دهد، نتوانست آن‌ها را در توافق متعهد نگاه دارد.
      شیوه‌ی دست‌یابی ایران به سلاح هسته‌ای، خط زمانی و مراحل مختلف در مقاله‌ای دیگر مورد تحلیل اینجانب قرار گرفته است و از تکرار آن خودداری می‌کنم. در آن مقاله از دلایلی مبنی بر اینکه چرا ساختن یک یا چند بمب فواید آنچنانی نداشته و در راستای راهبرد تقابلی آمریکا قرار می‌گیرد و اینکه حتی اجرای آن، چه پیش‌نیازهایی لازم دارد به تفصیل سخن گفته‌ام. آن موارد در مورد دست‌یابی به موشک‌های میانبرد فراقاره‌ای نیز منطق مشابهی دارد و شرایطی ویژه را رقم می‌زند که در ادامه توضیح داده خواهد شد.
      موشک میان‌برد فراقاره‌ای (IRBM)
      چنین موشکی از نظر فنی ابتدا لازم است طی ۵ تا ۷ پرتاب مطابق با الگوی اثبات یک فناوری موشکی، به باور تولیدکننده و همگان برسد. سپس این فناوری از نظر تولید انبوه در سطوح متعارف و غیرمتعارف و از نظر عددی به شکل راهبردی و تاکتیکی نیز می‌بایست خود را اثبات کند. این موارد برای تحقق به زمان زیادی نیاز دارند. برای مثال موشکی که بتواند بردی معادل ۴۰۰۰ کیلومتر یا بیش‌تر داشته باشد، باید بتواند سالم پرتاب شود، به سلامت از پدافند موشکی عبور کند، سالم به مقصد برسد و در مقصد نیز نقطه‌ی مورد نظر را با دقت بالایی مورد اصابت قرار دهد و آن اصابت موثر واقع شود. در برخی محاسبات برای چنین موشکی که بتواند از میان خطاهای سیستمی، خطاهای هدف‌گیری و اقدامات دشمن موثر واقع شود، شانس کمی وجود دارد و به همین علت برای دست‌یابی به موفقیت باید این شانس کم با کمیت پوشش داده شود. مثلا اگر فرض بگیریم از ۱۰ موشک با خطاهای مذکور تنها ۴ موشک امکان رسیدن به ۱۰ هدف را داشته باشند، بنابراین می‌بایست ۲۵ موشک تولید شود و همین تعداد نگهداری و سپس شلیک شود که فرایندی بس بزرگ و پرمسئله است، به خصوص نسبت به ابعاد دشمنان و اهداف جدیدی که مورد تهاجم قرار می‌دهد.
      اروپا پهنه‌ی وسیعی از اهداف دارد و نمی‌توان تنها با تعداد محدودی موشک در برابر آن بازدارندگی ایجاد کرد. مگر اینکه این تعداد محدود موشک، به سرهای جنگی اتمی مجهز باشند و از طرفی دیگر به تعداد شهرها، پایگاه‌ها یا دست‌کم پایتخت‌های اروپایی لحاظ شده باشند. این بدان معنی‌ست که برای موشکی در برد اتحادیه، ۲ روش مطروح است: در طرح اول باید موشک‌ها بسیار ارزان و پرتعداد باشند و در طرح دوم به خصوصیاتی مجهز شوند که با کم‌ترین خطا از پیشرفته‌ترین سامانه‌های پدافندی عبور کنند. در طراحی دوم موشک‌ها بسیار گران خواهند شد تا ترکیب این دو طرح یک اجبار شود و البته در کنار آن می‌بایست سامانه‌های جانبی برای انهدام یا مشغول‌سازی پدافندهای موشکی غربی در محدوده‌ی اتحادیه نیز تدارک دیده شود تا بازدارندگی، کمال ظرفیت خود را حفظ کند. یک مثال عددی را می‌توان آن ۱۰ پایگاهی که ائتلاف غربی در ۲ حمله‌ی موشکی از اروپا به سوریه استفاده کرده است، ملاک قرار داد. به لحاظ فنی ۵۰ تا۱۰۰ موشک برای انهدام هر پایگاه لازم است و این نیازی در حدود ۵۰۰ تا ۱۰۰۰ موشک را در دو طرح مذکور گوشزد می‌کند.
      از جهات فوق، ساختن موشک، آزمایشات مختلف و در نهایت تولید انبوه به شکلی که بدون کلاهک هسته‌ای و با سر جنگی حدود ۵۰۰ کیلوگرمی موثر واقع شود، زمان زیادی دست‌کم بین ۵ تا ۲۰ سال طول خواهد کشید. رونمایی از چنین موشکی بسیار حساسیت‌برانگیز خواهد بود و می‌تواند تنش‌های بسیاری ایجاد کند، بنابراین در دوره‌ی رونمایی و آزمایش‌ها می‌بایست هزینه‌های زیادی صرف شود. از طرفی در این میان دشمن نیز اقدامات متقابل فراوانی صورت خواهد داد. از تحرکات تروریستی تا حمله‌ی نظامی محدود و یا اقدامات راهبردشکنِ متقاطع مثلا پاسخ به برنامه‌ی موشکی در سطح تحریم‌های اقتصادی یا سیاسی.
      اما نداشتن این موشک به معنای آن است که هر توافقی ضمانتی برای متعهد ساختن طرف اروپایی در پی نخواهد داشت و تجربه نیز نشان می‌دهد که چنین توافقی بدون شک یک اتلاف وقت خواهد بود. با این وجود برنامه‌ی هسته‌ای نیز بدون تسلیحات حامل اهمیت آنچنانی‌ای ندارد و پیگیری بیش از حد آن صرفا برای ایجاد سرگرمی و فایده‌ی سیاسی به نفع طرف غربی‌ست تا در جهت ایجاد ساز و کارهای تحریمی و محدودسازی بیش‌تر ایران دستاویزی داشته باشند. گرچه هزینه‌های داشتن این موشک‌ها ممکن است زیاد به نظر برسد، ولی کشور را به بازدارندگی مطلوبی می‌رساند که طرف معامله را در محدوده‌ی توافق نگاه می‌دارد. این از آن جهت امری راهبردی محسوب می‌شود که نابود کردن هر توافقی به معنای شروع مخاصمه‌ای جدید است. چه بسا نگارش یک توافق منافعی دارد و مضراتی ولی کنترل شده، اما خروج از آن هزینه‌های بسیار زیادی برای هر دو طرف و به بر اساس تجربه‌ی موجود و تجارب قبلی برای ما خواهد داشت.
      آنچه که اشاره شد نمایشی از مقطعی و تاکتیکی بودن اقسام مختلف مذاکرات توسط غرب در ابتدای راه با هر کشوری که به ایجاد قدرت سخت می‌پردازد، بود. این مذاکرات همانند مذاکرات آتش‌بس میان یک درگیری نظامی برای ارسال بیش‌تر مهمات به خطوط و جابجایی مجروحین برای درگیری بزرگ‌تر بعدی‌ست. آن‌ها به دلیل ماهیت برتری‌طلبی متکی بر فناوری نمی‌توانند به معاهدات صلح در هیچ سطحی پایبند بمانند. به محض آنکه تکنولوژی‌های جدید نمایان می‌شوند و حوزه‌های جدید اعمال قدرت به واسطه‌ی آن‌ها فراهم می‌شود، همه‌ی معادلات و توافقات پیشین را به هم ریخته و طالب نظمی جدید مطابق با این توانایی‌های جدیدشان می‌شوند. گاه این تکنولوژی‌های جدید فناوری‌های سیاسی و اقتصادی‌ست و یا حتی نوآوری‌های اداری در ایجاد مکانیزم‌های بین‌المللی بروکراتیکی که محدودسازی و کنترل دیگران را از طریق پیمان‌های پیچیده شده در ظواهر صلح آمیز دنبال می‌کنند، مانند آنچه که در FATF شاهدیم. این مطلب را با عنوان حقانیت فناوری در مقاله‌ای دیگر با اشاره به برخی ریشه‌ها و علل برتری‌طلبی تکنولوژیک و اخلاقیات برآمده از آن مفصلا توضیح داده‌ام و از ادامه خودداری می‌کنم.
      طی سال‌های آینده، وزنه‌ی اساسی در راهبردهای غرب علیه جمهوری اسلامی ایران همان ضمانت‌های عملی از قبل ایجاد شده در سطح نظامی (در حوزه‌های تاکتیکی و راهبردی‌) است که در مقاطع خاصی علیه سطوح خاصی از قدرت (به خصوص نوع فناورانه که دسترسی سخت را فراهم می‌کند) به کار گرفته می‌شوند؛ اقداماتی که دو طرف هوشمندانه به کار می‌برند تا طرف دیگر را به بازنگری در رفتار خود وادار کنند.
       این اقدامات از سوی غرب تعمدا بر اساس محاسباتی پیشینه‌دار و تجربه‌های قبلی تنظیم می‌شوند، علت این تنظیم نیز باورپذیری آنان با اتکا به داستان‌پردازی‌های تاریخی نزد افکار عمومی و اثبات وجود تجربه‌های قبلی‌ست و به خصوص باورپذیری نسبت به عملی بودن راهبردهای پیشین در آینده. مثلا مسیر توسعه‌ی موشکی ایران به خاطر مسیری که کره‌ی شمالی رفته است قابل حدس است یا حتی برنامه‌ی هسته‌ای، و ایران در این برنامه مثلا از تجربه‌های راهبردی کره و چین استفاده خواهد کرد و غربی‌ها هم رفتار متقابل این کشورها را ملاکی برای هزینه‌های مقابله با ایران خواهند کرد. کره‌ی شمالی به مقیاس وسیعی برای ایران داستان‌پردازی شده است. مسئله‌ی وزنه‌های راهبردی نظامی جهانی مانند پدافند موشکی از آنجایی اهمیت راهبردی دارد که پیوسته هزینه‌های بسیاری برای آن شده است، ساختارهای عریض و طویلی ایجاد کرده‌اند که از این طریق نفوذ‌های عمیق جهانی، ایجاد شده و به تملک اصیل غرب درآمده‌اند و در خود جایگاهی برای اینکه کدام سیاست‌مدار و یا حزب در رئوس قدرت طرف‌ها قرار گیرد، در نظر نگرفته است. آمریکا تجربه‌ی بسیاری در حوزه‌ی اعمال قدرت بر شوروی و دیگران داشته و دارد و درس‌هایی که از آن‌ها آموخته است را در مورد ایران تکرار خواهد کرد. این درس‌ها در ساختار اقتصادی-نظامی ایالات متحده زنجیره‌های کلان ارزش و همچنین کالاها، مصارف و بازارهایی ایجاد کرده‌اند که لزوم بهره‌گیری حداکثری از آنان را برای این کشور واجب کرده است. آمریکا و غرب را گریزی از مسیرهایی که انتخاب می‌کنند نیست و این مسیرها به سادگی قابل پیش‌بینی است و باید با روش‌های نرم، افکار عمومی را نسبت به آن‌ها هشیار ساخت.
      چالش راهبردیِ ایجاد تهدید نظامی علیه اروپا برای متعهد نگهداشتن آن‌ها در هر توافقی، آن است که اقدامات آفندی و به خصوص پدافندی آن‌ها در سطوح نظامی موثر واقع نشوند. به خصوص در زمانی که برنامه‌ی هسته‌ای ایران را کاملا نظامی تلقی می‌کنند و خود را بر اساس نتایج فنی آن تنظیم می‌کنند نه رفتار سیاست‌مداران یا تئوری‌های سیاسی.
       
       
      پایان بخش اول
      برخی منابع
      1- https://en.wikipedia.org/wiki/Sentinel_program
      2- https://en.wikipedia.org/wiki/Safeguard_Program
      3- https://en.wikipedia.org/wiki/Anti-Ballistic_Missile_Treaty
      4- https://en.wikipedia.org/wiki/Strategic_Defense_Initiative
      5- https://www.nytimes.com/2016/05/13/world/europe/russia-nato-us-romania-missile-defense.html
       
  • مرور توسط کاربر    0 کاربر

    هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.