super_comando

تاپیک جامع سلمان رشدی ملعون

امتیاز دادن به این موضوع:

Recommended Posts

نمک پاشیدن بر زخم 18 ساله هدف ازاعطای نشان شوالیه به سلمان رشدی icon_wink قدردانی از خدمات ادبی یکی از شاخص ترین نویسندگان انگلستان :evil: بود؛ ولی این حرکت موجی از همان خشم بین المللی را برانگیخت که زمانی حرفه و جان رشدی را به خطر انداخته بود. دیروز با انتشار خبر اعطای نشان شوالیه به نویسنده آیات شیطانی در اسلام آباد، یک وزیر پاکستانی گفت یک حمله انتحاری جوابی در خور این نشان می تواند باشد. مجلس پاکستان از بريتانیا خواست که در تصمیم خود تجديد نظر کند چرا که ممکن است اين باعث اعتراض ملت های مسلمان شود. ایجاز الحق، وزیر امور مذهبی پاکستان، بر اساس ترجمه خبر گزاری رویترز گفت: "اگر کسی در این شرایط با انفجار بمب و انتحار برای حمایت از عزت پیامبر اسلام، حضرت محمد، اقدام کند، عمل وی توجیه پذیراست." وی از ممالک مسلمان خواست رابطه دیپلماتیک خود را با لندن قطع کنند. الحق، که پسر رهبر نظامی سابق پاکستان ضیاء الحق است، گفت: "این فرصتی است که یک و نیم میلیارد مسلمان جدی بودن خود را نشان دهند. اگر مسلمانان متحد نشوند شرایط بدتر خواهد شد و ممکن است سلمان رشدی وارد پارلمان انگلیس شود." انتشارنظرات این رهبر سیاسی پاکستانی در شبکه های داخلی و خارجی عکس العمل های خشنی را در دنیا به وجود آورد. عروسک های ملکه انگلیس و رشدی در شهر مولتان در شرق پاکستان در حالیکه دانشجویان فریاد می زدند "بکشیدش!، بکشیدش!" سوزانده شد. الحق گفت هدف وی بررسی دلایل تروریسم بوده است. وی انکار کرد که بمب گذاری انتحاری را تشویق کرده است. وزارت خارجه انگلیس در حال بررسی اظهارات کامل وی است. پارلمان پاکستان بر همین اساس با صدور قطعنامه ای تصمیم اعطای نشان به رشدی را محکوم کرد. رابرت برینکی، فرستاده عالی انگلیس در پاکستان از نشان شوالیه رشدی دفاع کرد و گفت: "این امر به هیچ وجه توهین به اسلام و پیامبر مسلمانان نیست. ما برای اسلام احترام زیادی قائل هستیم و به دستاورد های فرهنگی و فکری آن احترام می گذاریم." شورای مسلمانان انگلیس ضمن محکوم کردن تهدید سلمان رشدی از تصمیم اعطای نشان شوالیه به وی نیز انتقاد کرد. لرد احمد نماینده حزب کارگر گفت: "این عوام فریبی تونی بلر است که دوهفته پیش در باره ارتباط سازنده با مسلمانان سخن می گوید و اکنون از شخصی که به افکار عمومی انگلیس توهین کرده و سبب تفرقه شده، دفاع می کند." گفته می شود تونی بلر در این تصمیم شرکت نداشته است. نام رشدی توسط یک کمیته پیشنهاد شده بود. فتوی علیه رشدی در سال 1989 توسط آیت الله خمینی صادر شد. این نویسنده از آن تاریخ مجبور شد مخفی شود و دولت محافظت از وی را بر عهده گرفت. منبع : روزنامه گاردین - 19 ژوئن 2007

  • Like 1

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
عصر ایران – نویسنده کتاب موهن "آیات شیطانی" گرایش خود به دین اسلام در 18 سال پیش را اقدامی از روی تظاهر برای نجات جانش در مقابل تهدیدات قملداد کرد.

به گزارش عصر ایران (asriran.com) به نقل از پایگاه خبری آی بی ان هند، سلمان رشدی اعتراف کرد: در سال 1990 برای نجات جان خود در برابر تهدیدات تظاهر به رجعت به دین زمان تولدش (اسلام) کرده است.

وی افزود: به دلیل فشارهای موجود در آن زمان، قادر نبودم درست فکر کنم. بیش از هر زمانی، حالت عدم تعادل داشتم. در آن زمان بود که تصمیم گرفتم یک بیانیه دوستی با اسلام را منتشر کنم.

رشدی در سال 1990 با هدف کاهش وخامت اوضاع بر سر کتاب "آیات شیطانی"، بیانیه ای صادر و طی آن از مسلمانان عذرخواهی کرد.

این نویسنده سپس مدعی شد به دین اسلام بازگشته و حملات وارده به این مذهب در کتابش را رد کرد. وی همچنین متعهد شد برای درک بهتر بین ادیان در سراسر جهان تلاش نماید.

امام خمینی (ره) در سال 1989 فتوای قتل سلمان رشدی مرتد را صادر کرد که این مسئله وی را به زندگی در خفا وادار ساخت.

سلمان رشدی در خانواده ای مسلمان در شهر بمبئی هندوستان به دنیا آمد. پدرش که یک بازرگان بود برای تجارت به انگلستان رفت. وی در دانشگاه کمبریج تحصیل کرد و در حال حاضر تبعه انگلیس است.

واقعا آدم نمی تونه به این کثافت چی بگه!

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
این خبر در بخش هر چه دل تنگت می خواهد بگو واقع است برادر! :mrgreen:

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
چکیده: محافل صهیونیستی با مشكل بزرگی روبرو شدند. دیگر هیچ هنرپیشه‌ای حاضر نمی‌شد با اهانت به مقدسات اسلامی جان خویش را به خطر اندازد و به فرض كه نویسنده‌ای حاضر به اهانت می شد، ناشری یافت نمی‌شد كه حاضر باشد جان و منافع خویش و كاركنانش را به خطر افكند. راه‌ها بر اهانت بسته شد. اینك صهیونیست‌ها و محافل استعماری غرب به بن بست رسیده بودند و آنها كه در صدد خشكاندن ایمان در جهان اسلام بودند در می‌یافتند كه زمینه اهانت به اسلام خشكیده است. تداوم اهانت‌ها اهانت به مقدسات مردم مسلمان ایران، داشت به یك روال معمول در می‌آمد. تلویزیون های آلمان و ایتالیا در برنامه های طنز تلویزیونی خویش به حضرت امام (ره) اهانت كردند. روابط آن دو كشور با ایران بحرانی شد و دولت و ملت ایران عكس‌العمل قاطعی نشان دادند و مراكز فرهنگی آنان در تهران تعطیل گردید. چند دیپلمات اخراج شدند. دولت های ایتالیا و آلمان ضمن ابراز برائت از اهانت به حضرت امام(ره) اعلام كردند كه نمی‌توانند جلوی آزادی‌ها را بگیرند، ضمن آنكه، آنچه انجام شده بود را به دور از قصد توهین عنوان می ساختند. برنامه تلویزیون هلند برای اهانت تلویزیون هلند برنامه توهین آمیزی را تدارك دیده بود كه با تذكرات شدید دیپلماتیك ایران و تهدید به تأثیر همه جانبه آن در روابط اقتصادی و سیاسی دو جانبه، از پخش آن ممانعت شد. اخباری واصل شده بود كه در كانادا در تدارك تهیه یك فیلم توهین آمیز هستند. اهانت به حضرت امام (ره) مقدمه اهانت به حضرت محمد(ص) و ائمه اطهار(ع) بود. بر اساس اطلاعات واصله، در انگلستان در صدد ساخت فیلمی توهین‌آمیز علیه حضرت امام زمان (عج) بودند. عكس‌العمل‌های دولت و ملت ایران موجب شده بود دولت ها، رسانه‌های رسمی خویش را از اهانت منع نمایند، اما محافل صهیونیستی كه خواستار تخریب روابط بین ایران و سایر كشورها، بویژه كشورهای غربی بودند، بهترین راه بحرانی كردن روابط بین ایران و سایر كشورها را برنامه ریزی برای اهانت به مقدسات جمهوری اسلامی ایران در كشور مورد نظر یافته بودند، زیرا كه دولت و ملت ایران نمی‌توانستند نسبت به اهانتها بی تفاوت بمانند و اهانت به مقدسات در هیچ محفل و رسانه‌ای را تحمل نمی‌كردند. آنها پیش‌بینی می‌كردند كه اهانت موجب عكس‌العمل ایران شود و این عكس‌العمل، روابط ایران با كشوری كه در آن توهین صورت گرفته است را بر هم بریزد. دولت هلند، تهدیدات دیپلماتیك جمهوری اسلامی ایران را فراتر از حد انتظار خود یافته و در نتیجه مانع پخش برنامه توهین آمیز شده بود، گرچه با درك عمومی و موافقت احزاب مختلف در ممانعت از پخش برنامه توهین آمیز مواجه شده بود با انتقاد شدید برخی محافل مطبوعاتی صهیونیستی مواجه شد. دولتهای آمریكا، انگلیس و رژیم صهیونیستی كه همواره خواهان تخریب روابط بین سایر كشورها با جمهوری اسلامی ایران بودند برنامه گسترده ای را علیه جمهوری اسلامی ایران تدارك دیده بودند. اهانت سلمان رشدی اهانت به مقدسات تشیع و برانگیختن احساسات مردم و دولت ایران از برنامه های حتمی‌ای بود كه در تدارك آن بودند . اقدامات حقوقی و دیپلماتیك و حتی قطع روابط با برخی از این كشورها دیگر نمی‌توانست پاسخی كافی به این اهانتها باشد ،به ویژه آنكه توهین به مقدسات اسلام داشت به یك رویه تبدیل می شد كه گاه دولتها نیز در آن دخالت نداشتند، لیكن ظاهرا" با توجه به نفوذ صهیونیست ها، حتی اگر می‌خواستند، نمی‌توانستند مانع آن شوند. اعتراضات شدید علیه اهانت‌ها خود موجب شهرت اهانت كنندگان می‌شد و می‌رفت كه راه دستیابی به شهرت از طریق اهانت به مقدسات اسلامی سهل‌ترین راه گردد . سلمان رشدی نویسنده كتاب آیات شیطانی و محافل استعماری و صهیونیستی حامی وی می‌دانستند كه این كتاب مورد اعتراض شدید مسلمانان جهان قرار خواهد گرفت و حتی این اعتراضات را فرصت خوبی برای كسب شهرت بیشتر برای نویسنده و كتاب او ارزیابی می كردند . اعتراضات روز به روز گسترده تر می‌شد و شهرت كتاب و نویسنده نیز هر روز افزونتر می‌گردید، لیكن هیچ یك از این اعتراضات، حتی به شهادت رسیدن 20 مسلمان در پاكستان در تظاهرات اعتراض آمیز نسبت به انتشار كتاب، گره ای را نگشود و فقط، شهرت كتاب افزوده شد . باید از این پس در انتظار توهین‌های صریح‌تر و گستاخانه‌تر علیه مقدسات مشترك كلیه مسلمانان و بویژه توهین‌های غیرقابل تحمل نسبت به مقدسات جهان تشیع می‌بودیم. اهانت‌ها ، گره‌ای بود كه ظاهرا" راه حلی برای گشودن آن مشاهده نمی‌شد . اگر اعتراضات به مقدسات مشترك جهان اسلام كه اعتراضات عمومی مسلمانان را در پی داشت چاره ساز نبود، اهانت به مقدسات تشیع كه قطعا" محدود به جهان تشیع می ماند، اثر كمتری می‌توانست داشته باشد. بن بست صهیونیست ها آماده بودند از طریق عوامل خود در غرب آنقدر میزان اهانت را بالا ببرند كه دیگر چاره ای جز قطع كامل روابط با غرب برای جمهوری اسلامی ایران باقی نماند و تازه این عمل نیز نمی‌توانست مانع ادامه اهانت‌ها شود . هیچ چاره و درمان اصلی و كارسازی برای این روال مشاهده نمی شد . همه راههای مقابله، با بن‌بست مواجه بود. ظاهرا" روانشناسان سازمانهای استعمارگر غربی معتقدند كه چنانچه علیه مقدسات ملتی اهانت شود و اعتراضات آنان به جایی نرسد، ملتها چون موم رام و تسلیم خواهند گردید. حكم گره گشای امام خمینی(ره) باری، حضرت امام خمینی (ره) با صدور حكم اعدام سلمان رشدی و ناشرین كتاب آیات شیطانی كه از محتوای توهین آمیز آن مطلع بودند، گره را گشودند و جهان اسلام و بویژه جمهوری اسلامی ایران را از بن بستی خطرناك نجات دادند. صدور این حكم نه فقط از این بابت مهم بود كه سلمان رشدی محكوم به اعدام شده بود، كه این خود البته از اهمیت بسیاری برخوردار بود، بلكه از این بابت كه به جهانیان اعلام شد كه حكم هرگونه اهانت به اسلام و انتشار و اشاعه آن مرگ است، اهمیت داشت، بویژه آنكه این پیام را مزدوران قلم فروش خوب دریافتند. بن بست صهیونیست‌ها محافل صهیونیستی با مشكل بزرگی روبرو شدند. دیگر هیچ هنرپیشه‌ای حاضر نمی‌شد با اهانت به مقدسات اسلامی جان خویش را به خطر اندازد و به فرض كه نویسنده‌ای حاضر به اهانت می شد، ناشری یافت نمی‌شد كه حاضر باشد جان و منافع خویش و كاركنانش را به خطر افكند. راه‌ها بر اهانت بسته شد. اینك صهیونیست‌ها و محافل استعماری غرب به بن بست رسیده بودند و آنها كه در صدد خشكاندن ایمان در جهان اسلام بودند در می‌یافتند كه زمینه اهانت به اسلام خشكیده است . تلاش غرب برای لغو حكم اعدام سلمان رشدی نه برای ارزشی است كه برای جان سلمان رشدی قائل هستند كه اگر فقط مسئله این بود، خود آنها او را تا كنون كشته بودند، بلكه مسئله این بود كه به سایر مزدوران بگویند كه اهانت به اسلام به از دست رفتن جانشان تمام نخواهد شد، تا زمینه پذیرش توطئه‌های فرهنگی علیه اسلام توسط مزدوران فراهم آید. خروج از بحران حضرت امام خمینی (ره) با عمل به دستورات اسلام و با صدور فرمان حكم اعدام سلمان رشدی ملعون گرد مرگ را بر اهانت كنندگان به اسلام پاشیدند و با یك ضربه جانانه، همه آنها را دچار انفعال و شكست كردند و جمهوری اسلامی ایران را نیز از بحران های سیاسی، بین‌المللی، اقتصادی كه به ظاهر اجتناب‌ناپذیر می‌نمود خارج ساختند. درست است كه صدور حكم سلمان رشدی جهان غرب را رودرروی جمهوری اسلامی ایران قرار داد ، لیكن مانع بروز مشكلات و بحران عظیم‌تری گردید كه با ادامه و ارتقاء اهانت‌ها اجتناب‌ناپذیر بود. تجربه روحیه غربی‌ اینجانب كه در آن زمان در وزارت امور خارجه یكی از مسئولیت‌هایم مقابله با توطئه‌های تبلیغاتی خارج از كشور بود، قبل از صدور حكم اعدام سلمان رشدی، ملاقاتی با یك خبرنگار ایتالیایی داشتم كه اطلاع از آن می تواند روحیه مردم غرب را نمایان سازد . این خبرنگار كه سعی می‌كرد نسبت به انعكاس موضوعات ایران منصفانه برخورد كند با توجه به سفرهای متعددی كه به ایران داشت ، در جریان فعالیتهای تروریستی منافقین قرار گرفته و از جنایات آنان با اطلاع بود و به شدت علیه آنها موضع داشت . او منافقین را بدتر از فاشیست‌ها می دانست و مقالاتی نیز علیه آنها در مطبوعات ایتالیا نوشته و منتشر كرده بود. در ملاقاتی كه در دفتر كارم با او داشتم، در بین صحبت ها، اسنادی از جنایات منافقین را در اختیار او قرار دادم. او كه به متجاوز بودن عراق در جنگ واقف بود، از اینكه منافقین به عراق پناهنده شده و علیه ملت خویش به دشمن متجاوز كمك كرده و چنین جنایاتی را مرتكب می شوند ابراز انزجار كرد. از وی خواستم اگر برایش ممكن باشد افكار عمومی ایتالیا را از جنایات منافقین و اسناد ارائه شده مطلع كند، ولی او گفت كه حاضر نیست دیگر علیه منافقین مطلبی بنویسد. وقتی علت امتناع او را جویا شدم برایم تعریف كرد كه به دنبال مقاله‌ای كه در روزنامه خود درباره جنایات منافقین نوشته بود، یك روز هنگامی كه دیر هنگام از روزنامه به منزل می‌رفت دو نفر از اعضای منافقین در زیر زمین مترو، در قسمتی خلوت جلوی او را می‌گیرند و سیلی به صورت او می‌زنند و می‌گویند كه اگر یكبار دیگر علیه منافقین بنویسد او را خواهند كشت. از او پرسیدم آیا این مطلب را در روزنامه نوشتی؟ گفت: خیر. گفتم: برخورد منافقین با شما باید ماهیت منافقین را بیش از پیش برایت روشن كرده باشد و لذا شایسته است كه آنها را افشا نمایی . تأكید كرد كه منافقین او را تهدید به مرگ كرده‌اند و درست به همین دلیل نیز دیگر حاضر نیست علیه آنها چیزی بنویسد، زیرا به هیچ قیمتی حاضر نیست جان خویش را از دست بدهد. گفت: اگر من بمیرم حتی اگر آنها مجازات شوند چه فایده‌ای برای من دارد ؟ به او گفتم: به پلیس مراجعه كن، تو را حفاظت خواهند كرد . گفت: اولا" پلیس حاضر نمی شود چنین هزینه‌ای را برای حفاظت از جان من بپذیرد ، ثانیا" بر فرض كه چنین كند عملا" آزادی‌ام سلب خواهد شد. وی اظهار داشت : چگونه می‌توان دائم در حفاظت پلیس بود، چنین زندگی‌ای اصلا شیرین نخواهد بود. سایه مرگ این خبرنگار كه از مزدوری منافقین مطلع بود، حاضر نشد پس از تهدید، از ترس جانش، چیزی علیه منافقین بنویسد، در حالی كه از عدم حقانیت آنان كاملا آگاه بود. وقتی یك غربی از ترس جان، از گفتن حقایق پرهیز می‌كند، حتما در صورت احساس سایه مرگ، از مزدوری و اهانت هم دست بر خواهد داشت و در حقیقت زمانی ریشه اهانت به اسلام خشكیده خواهد شد كه اهانت كننده خود را در معرض مرگ ببیند. راه خشكاندن ریشه اهانت در ارتباط با صدور حكم اعدام سلمان رشدی توسط حضرت امام خمینی(ره)، نفس صدور چنین حكمی كار خود را كرد و ریشه اهانت را خشكاند. چه سلمان رشدی ترور شود و چه كسی موفق به انجام این مهم نگردد، او دیگر مرده است. هرچه مردم جهان بیشتر در جریان سختی‌ها و مشقّت‌هایی كه او در آن گرفتار شده است قرار گیرند، اثر بازدارندگی آن برای مزدوران قلم بدست بیشتر است. نفس صدور حكم حضرت امام موجب شد دیگر درخت اهانت میوه ندهد. خون هر اهانت كننده به اسلام همچون اسیدی است كه اگر بر زمین ریخته شود ریشه درخت شوم اهانت را خواهد سوزاند . اصرار غرب برای لغو حكم اعدام سلمان رشدی، نه به خاطر ارزشی است كه برای جان وی قائلند، زیرا كه آنها برای جان انسانها ارزش قائل نیستند، چه رسد به جان حیوان مزدوری چون سلمان رشدی، بلكه اصرار غرب برای لغو حكم سلمان رشدی به منظور بازگشایی مجدد راه اهانت به مقدسات اسلام و روحیه دادن به مزدورانی است كه حاضرند برای شهرت یا مشتی پول، دست به هر جنایتی بزنند، اما این مزدوران حاضر نیستند به هیچ وجه رفاه خود را از دست بدهند، چر رسد به از دست دادن جان خود. در این راستا، تأكید مجدد محافل مختلف مردمی در سالگرد صدور حكم اعدام سلمان رشدی، در اعلام آمادگی برای اجرای حكم حضرت امام(ره) و اصرار مقام معظم رهبری بر تداوم حكم حضرت امام در مورد توهین به مقدسات اسلامی، حالت بازدارنده داشته و دشمنان اسلام را از توهین به مقدسات اسلامی بر حذر می‌دارد. كشیشان اهانت كننده آمریكایی اینك، كشیشان كاخ سفید به اهانت به مقدسات اسلامی مبادرت كرده‌اند. آنها ظاهرا در قیل و قال تدارك جنگ توسط سردمداران كاخ سفید و صهیونیسم با جهان اسلام، فراموش كرده‌اند كه حكم اهانت به اسلام چیست. حكمی كه اجرای آن نیازی به صدور حكم مجدد ندارد و هر مسلمانانی ممكن است نسبت به انجام آن احساس تكلیف كند. والسلام منبع:مركز اسناد انقلاب اسلامي روزنامه جوان 6/7/78 پژوهشگر:محمد حسن قدیری ابیانه

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
سلام من كوروشم از اعضاي قديم سايت يك گله از آقا سعيد دارم سايت مثل اينكه نظامي است يا سايت سياسي اجتماعي مي خواهيد داستان حسين كرد بنويسم :mrgreen: ميرن از تو اين سايتها خبرهاي الكي ميارن copy ميكنند يعد اسمشو ميگذارن تاپيك اخه اين سايت چه ربطي به سلمان رشتي داره

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

سلام من كوروشم از اعضاي قديم سايت يك گله از آقا سعيد دارم سايت مثل اينكه نظامي است يا سايت سياسي اجتماعي مي خواهيد داستان حسين كرد بنويسم :lol:
ميرن از تو اين سايتها خبرهاي الكي ميارن copy ميكنند يعد اسمشو ميگذارن تاپيك اخه اين سايت چه ربطي به سلمان رشتي داره


البته تا حدودي با شما موافقم.چون توي اين سايت وقتي بحث فني راه ميندازي كسي يا توجه نمي كنه يا اينكه مثلا مطالب فني و تخصصي رو ربط مي دن به شقيقه محمدرضا شاه و سربازي هيتلر.

با اين حال عنوان اين فروم هرچه دل تنگ ميخواهد بگو است.پس اينجا تذكر شما موجه نيست. :mrgreen: :mrgreen: icon_cheesygrin

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

سلام من كوروشم از اعضاي قديم سايت يك گله از آقا سعيد دارم سايت مثل اينكه نظامي است يا سايت سياسي اجتماعي مي خواهيد داستان حسين كرد بنويسم
ميرن از تو اين سايتها خبرهاي الكي ميارن copy ميكنند يعد اسمشو ميگذارن تاپيك اخه اين سايت چه ربطي به سلمان رشتي داره


ربط داره عزیز ربط دارد.

ولی به قول حامد جان اینجا بخش هر چه میخواهد دل تنگت بگو است ...

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
کوروش جان بنده اسم خودم رو نزاشتم اونجا اگر شما بخونی خبر رو متوجه می شه که اون خبر از عصر ایران برداشته شده! :mrgreen:

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
اقاجان سايت رييس داره درضمن لازمه بدوني كه چرا تمام دنياي غرب درمقابل ا ايستادن :mrgreen:

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
چرا سريع ناراحت مي شويد من ميگم همه سايت شده هر چه میخواهد دل تنگت بگو من كه با كسي جنگ ندارم سايت اىدىولوژي كه نيست نظامي است من فقط ميگم سايت نظاميه
بچه ها اگه ميخواهيد تا پيك خوب بنويسيد كه بفهميد دشمن ايران كيه راجبه .... بنويسيد كه چطوري لابيهاي قدرت نگذاشتن مجازات بشه بعد ميايم
به آمريكا به خاطر قدرت صهيونيستها فحش مي ديم



قرار بود در این مورد حرفی زده نشود.
SAEID

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
اشاره :

آن روزها که ما ، در ایران در سوگ رهبر خود می سوختیم و بر سینه و سر می کوفتیم، آن ایام که در بخشهایی از لبنان جنگهای داخلی مسلمان و غیر مسلمان ـ و حتی مسلمان و مسلمان ـ جریان داشت و همه چیز در شلیک گلوله خلاصه می شد، جوانی دلسوخته که داغ امام بر سینه اش سنگینی می کرد، بر آن شد تا با اقدامی مهم، هم اطاعت خویش از ولی امر و امامش را ثابت کند و هم خود به امام و مرادش بپیوندد.

[img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/27662291248811441220162181292272535023240.jpg[/img]

طلبه شهید مصطفی مازح

تاریخ ولادت سوم محرم 1347 هجری شمسی

تاریخ شهادت 1368 هجری شمسی


ترس من این است که تحلیلگران امروز، 10 سال دیگر بر کرسی قضاوت بنشینند و بگویند که باید دید فتوای اسلامی و حکم اعدام سلمان رشدی مطابق اصول و قوانین دیپلماسی یا خیر؟ و نتیجه گیری کنند که چون بیان حکم خدا آثار و تبعاتی داشته است و بازار مشترک و کشورهای غربی علیه ما موضع گرفته اند، پس باید خامی نکنیم و از کنار اهانت کنندگان به مقام مقدس پیامبر(ص) و اسلام و مکتب گذریم! پیام به روحانیون، مراجع، مدرسین، طلاب و ائمه ی جمعه و جماعات 3 اسفند 1367، صحیفه امام، جلد 21، صص 291 و 292

جنوب لبنان، روستای طیر فلسیه. خانه ای دو طبقه و زیبا با نرده های سیمانی و نمای سنگ، درست در کنار خیابان: خانه ی پدری مصطفی مازح، جوان 21 ساله ی لبنانی که برای اجرای حکم اعدام سلمان رشدی به هتل محل اقامت او رفت و کمی پیش از اینکه موفق به اجرای حکم شود به شهادت رسید.

شغل بسیاری از لبنانی ها تجارت است. تاجرانی که بیشتر اوقات سال و شاید بخش اعظم عمرشان را در خارج لبنان، بیشتر در آفریقا و کمتر در اروپا و آمریکا تجارت می کنند و گاهی برای استراحت به لبنان برمی گردند. پدر مصطفی هم چنین بود. تجارت در خون لبنانی هاست. خصلتی که گویا از اجداد فینیقی شان به آنها رسیده . اما جنوب لبنان مهد تشیع هم هست. تشیع با ابوذر غفاری و تبعید اولش در زمان خلیفه ی سوم به سرحدات شام به لبنان رفت: به میس الجبل در منطقه ی جبل عامل در جنوب لبنان؛ و با این تبعید جنوب لبنان اولین و بزرگترین مهد تشیع بعد از مدینه شد. ابوذر با خودش تنها تشیع را به لبنان نبرد. به گفته ی پیامبر صدق، آسمان بر راستگوتر از ابوذر سایه نینداخته بود و میراث ابوذر برای اهالی جبل عامل صداقت و راستی هم بود. راستی و درستی در گفتار و رفتار، بی غل و غش بودن در زندگی و سلوک؛ درست مثل تازه مسلمانی که احکام دین را چون فرامینی که به تازگی با وحی بر پیامبر نازل شده پاس می دارد.
پدر آن روزها ساکن گینه بود: سال 1968 میلادی. همانجا بود که مصطفی در کوناکری، پایتخت گینه متولد شد: آخرین فرزند پسر یک خانواده ی هفت نفره با پنج پسر و دو دختر. کاروبار پدر در گینه خوب پیش نمی رفت. خانواده اش را برداشت و همگی راهی ابیجان شدند: مرکز کشور آفریقایی ساحل عاج. آنجا اوضاع بهتر شد. مصطفی دور از وطن و سرزمین و زبان مادری اش که عربی بود پروش می یافت. زبانش انگلیسی بود و چهره اش فرنگی. اما دینش نه.
سال 1982 رژیم صهیونیستی به لبنان حمله و جنوب لبنان تا بیروت را اشغال کرد. یک سال از اشغال گذشته بود که پدر به لبنان برگشت و مصطفی برای اولین بار سرزمین پدری را دید. جنوب یکسره در اشغال مهاجمان اشغالگر بود. روستای پدری هم. دو سال طول کشید تا اشغالگران از بیروت خارج شوند و تا کمربندی اشغالی در جنوب لبنان عقب نشینی کنند. روستای پدر مصطفی جزو روستاهای آزاد شده بود؛ روستایی که در نتیجه ی مقاومت اسلامی فرزندان لبنان آزاد شده بود.
مصطفی تحت تأثیر مقاومت و رزمندگان آن و به خصوص رهبر معنوی آنها امام خمینی(ره) تحصیلات مرسوم در دوره ی متوسطه را رها کرد و سراغ دروس حوزوی رفت. یاد گرفتن دروس حوزوی محتاج یاد گرفتن زبان عربی بود. مصطفی شروع کرد. محیط زندگی اش عرب زبان شده بود، بنابراین برای یاد گرفتن عربی مشکل زیادی نداشت. سه سال بعد طلبه ای عاشق امام و انقلاب بود. ترجمه ی پیام های امام(ره) را با دقت و علاقه ی بسیار می خواند و آنها را به خاطر می سپرد.
سال 1366 شمسی (1987 میلادی) رژیم سعودی حدود 400 تن از حجاج ایرانی خانه ی خدا را در مکه کشت. امام (ره) به مناسبت شهادت آنها پیام داد؛ پیامی که مصطفی قسمتی از آن را با خط خودش نوشت و به دیوار خانه زد: «و به یاری خداوند تعالی از قطرات پراکنده ی پیروان اسلام و توان معنوی امت محمد(ص) و امکانات کشورهای اسلامی باید استفاده کرد و با تشکیل هسته های مقاومت حزب الله در سراسر جهان، اسرائیل را از گذشته ی جنایت بار خود پشیمان و سرزمین های غصب شده ی مسلمانان را از چنگال آنان خارج کرد.» یک سال بعد اتفاقی افتاد که مصطفی را عازم رفتن به انگلیس کرد.
چهارم مهر 1367، سه ماهی بعد از پایان جنگ عراق با ایران، انتشارات «وایکینگ» وابسته به گروه انتشاراتی «پنگوئن» کتابی منتشر کرد. کتابی که «گیلون ریتکن»، رئیس یهودی مذهب انتشاراتی وایکینگ بابت آن 850 هزار پوند به نویسنده اش حق التألیف داده بود. به سلمان رشدی؛ نویسنده ی مسلمان هندی تباری که عضو «انجمن سلطنتی ادبیات انگلستان» و تبعه ی انگلیس بود و کتاب جدید پنجمین رمانش به حساب می آمد؛ آیات شیطانی.

و به یاری خداوند تعالی از قطرات پراکنده ی پیروان اسلام و توان معنوی امت محمد(ص) و امکانات کشورهای اسلامی باید استفاده کرد و با تشکیل هسته های مقاومت حزب الله در سراسر جهان، اسرائیل را از گذشته ی جنایت بار خود پشیمان و سرزمین های غصب شده ی مسلمانان را از چنگال آنان خارج کرد


آیات شیطانی هجونامه ای در قالب یک رمان علیه مقدسات مسلمانان بود؛ رمانی بلند در 9 فصل که شخصیت های آن را پیامبر اسلام، همسران و صحابی مشهور ایشان و فرشته ی حامل وحی، حضرت جبرئیل(ع) تشکیل می دادند. انتشار این کتاب شروع نوعی جنگ روانی و آزمون تحریک پذیری مسلمانان، به خصوص سران دو کشور ایران و عربستان سعودی بود. کتاب به زبان های مختلف ترجمه و منتشر شد. اما هنوز پنج ماه از انتشار آن و پیچیدن آوازه اش در بین مسلمانان انگلیسی زبان که اولین مخاطبان کتاب بودند نگذشته بود که امام خمینی(ره) فتوای تاریخی شان را درباره ی کتاب منتشر کردند: «به اطلاع مسلمانان غیور سراسر جهان می رسانم مؤلف کتاب آیات شیطانی که علیه اسلام و پیامبر(ص) و قرآن، تنظیم و چاپ و منتشر شده است، همچنین ناشرین مطلع از محتوای آن، محکوم به اعدام می باشند. از مسلمانان غیور می خواهم تا در هر نقطه که آنان را یافتند، سریعاً آنها را اعدام نماید و هر کس در این راه کشته شود، شهید است انشاءالله. ضمناً اگر کسی دسترسی به مؤلف کتاب دارد، ولی خود قدرت اعدام او را ندارد، او را به مردم معرفی نماید تا به جزای اعمالش برسد.» شاید پیش از انتشار کتاب سلمان رشدی، کتب بسیاری در رد افکار و مذاهب مختلف اسلامی نوشته شده بود. اما کتاب سلمان رشدی نه کتابی در رد یا نقد دین اسلام که یک توهین نامه بود و سزای این توهین و هر کسی که آن را نشر می داد از نظر امام(ره) مرگ بود، ولو نویسنده ی کتاب توبه کند و زاهد زمان شود.
اطلاعیه ی دفتر امام خمینی(ره) خطاب به ملت مسلمان ایران و مسلمانان جهان در مورد وجوب قتل سلمان رشدی و تکذیب شایعات که در تاریخ 29 بهمن 1367 منتشر شد چنین بود: «رسانه های گروهی استعماری خارجی به دروغ به مسؤولین نظام جمهور اسلامی نسبت می دهند که اگر نویسنده ی کتاب آیات شیطانی توبه کند حکم اعدام درباره ی او لغو می گردد. امام خمینی مدظله، فرمودند: این موضوع صد در صد تکذیب می گردد. سلمان رشدی اگر توبه کند و زاهد زمان هم گردد، بر هر مسلمان واجب است با جان و مال تمامی همّ خود را به کار گیرد تا او را به درک واصل گرداند.»

حضرت امام(ره) اضافه کردند: «اگر غیر مسلمانی از مکان او مطلع گردد و قدرت این را داشته باشد تا سریع تر از مسلمانان او را اعدام کند، بر مسلمانان واجب است آنچه را که در قبال این عمل می خواهد به عنوان جایزه یا مزد عمل به او بپردازند.» انتشار فتوای امام(ره) فصل الخطاب دیپلمات ها و سیاسیون مختلف، به خصوص مسؤولان دیپلماسی کشور در داخل شد و آنها از بین فتوای امام(ره) و قواعد دیپلماسی رایج اولی را برگزیدند. چون به هر حال جمع میان آنها غیرممکن می نمود.
مصطفی تازه عقد کرده بود که فتوای امام(ره) را شنید. دیگر کسی جلودارش نبود: او یک شیعه ی اهل جبل عامل بود. از دیار ابوذر. مصطفی تصمیم گرفته بود شخصاً فتوای امام(ره) را اجرا کند. انگلیسی را بلد بود. چهره اش هم شبیه غربی ها بود. بنابراین کمتر کسی به او شک می کرد. راهی لندن شد و در همان هتلی که سلمان رشدی سکونت داشت اتاق گرفت. گارد حفات تا اینجا به او شک نکرده بودند: «مازح با پرداخت 39 پوند و 50 پنس یک اتاق یک تختی را روز سه شنبه در هتل رزرو کرده و قرار بود دیروز آنجا را ترک کند. آقای «تونی گنوزو» مدیر هتل گفت که ابتدا نامبرده هتل را برای یک شب رزرو کرد، اما بعد با پرداخت نقدی صورت حسابش مدت اقامتش را تمدید کرد.»
رشدی در طبقه ی سوم هتل ساکن بود: طبقه ای که در قرق گارد حفاظت بود. مصطفی مقدار زیادی C4 به خودش بست و چاشنی انفجاری را کار گذاشت. بعد روی آن لباس پوشیده و به طبقه چهارم هتل رفت. می خواست بالای اتاق رشدی برود و بعد موارد را منفجر کند. اما گرمای هوا و تحرک مصطفی باعث شد چاشنی زودتر عمل کند و او نرسیده به بالای اتاق سلمان رشدی به شهادت برسد. به گزارش اسکاتلند یارد: «بمب ها در مجموع حاوی پنج پوند مواد منفجره ی پلاستیک نظامی بوده که احتمالاً از نوع سمتکس است. اطلاعات زیادی از مازح در دست نیست، جز اینکه ظاهراً او با قایق وارد انگلیس شده، مواد منفجره را در کوله پشتی سبز رنگی حمل می کرده.» دو روز بعد از انفجار روزنامه ی دیلی تلگراف نوشت: «طی یادداشت دست نویسی که تحویل روزنامه ی النهار در بیروت شد «سازمان جهادگران اسلام» اعلام کرد که مسلمانان اکنون برای از دست دادن «غریب»، اولین شهیدی که هنگام انجام مقدمات حمله علیه سلمان رشدی مرتد جانش را از دست داد سوگوارند و شهدای بعدی به این اهداف خواهند رسید.»
بقایای پیکر مازح را انگلیس هشت ماه بعد تحویل خانواده اش داد. لبنان درگیر جنگ داخلی میان امل و حزب الله بود و فرصت چندانی برای برگزاری مراسم بزرگداشت برای این شهید نبود. پیکر مصطفی را در باغ بزرگی کنار خانه ی پدرش در روستا دفن کردند.
[img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/18733974730182161631777892324415233223.jpg[/img]

هیچ كس زندگی نخواهد كرد … هر گز هیچ كس نخواهد خندید … و هر گز هیچ كس تو را تنها نخواهد گذاشت … هرگز روزهای مقدس زندگی با تو را فراموش نخواهیم كرد … فرمایشات تو را در هر زمان و مكان اجرا خواهیم كرد… شجاعت تو را در هر زمان در برابر دشمنان به یاد خواهیم آورد . در روز برگزاری نماز در قدس شریف ، تو را به یاد جهانیان خواهیم آورد . قسمتی از وصیت نامه شهید مازح خطالب به امام خمینی
گر عشق نباشد به چه کار آید دل

نیست بر لوح دلم جزالف قامت دوست به جز این حرف دگر یاد نداد استادم

در مسلخ عشق جز نکو را نکشند روبه صفتان زشت خود را نکشند

گر عاشق صادقی ز مردن مهراس مردار بود هر آنکه او را نکشند

منبع: تبیان(با اندكي دخل و تصرف).
  • Like 1

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
شهادت طلب بسیجی، ابراهیم عطایی یکی از مجریان عملیات استشهادی علیه سلمان رشدی مرتد بود که جان بر سر رضای معشوق نهاد و در نهایت غربت و مظلومیت شهد شهادت نوشید.
این روزها مصادف است با سالگرد صدور حکم تاریخی حضرت امام (ره) درباره سلمان رشدی مرتد. شاید به راستی کسی نداند که در گوشه و کنار این جهان چه کسانی در جهت تحقق حکم حضرت امام (ره) توفیق یافتند که به شهادتی راستین دست پیدا کنند. هفته نامه یالثارات در شماره پیشین خود از شهیدی یاد کرده‌است که خواندن سرگذشتش روح آدمی را جلا می‌دهد و بلندای همت و صلابتش، کلاه از سر ذهن محال اندیش نیز می‌اندازد: شهید ابراهیم عطایی.

آنچه در پی می‌آید عین متن گزارش به نقل از خبرگزاری مهر است:



ویزای بهشت
در تکریم شهادت طلب بسیجی، ابراهیم عطایی، مجری عملیات استشهادی علیه سلمان رشدی مرتد

به مناسبت شانزدهمین سالگرد صدور حکم اعدام نویسنده کتاب آیات شیطانی

«بسمه تعالی

انا لله و انا الیه راجعون

به اطلاع مسلمانان غیور سراسر جهان می رسانم مؤلف کتاب «آیات شطانی‌» که علیه اسلام و پیامبر و قرآن، تنظیم شده است، همچنین ناشرین مطلع از محتوای آن، محکوم به اعدام می باشند. از مسلمانان غیور می خواهم تا در هر نقطه که آنان را یافتند، سریعاَ آن‌ها را اعدام نمایند تا دیگر کسی جرأت نکند به مقدسات مسلمین توهین نماید و هر کس که در این راه کشته شود، شهید است ان شاء الله. ضمناَ اگر کسی دسترسی به مؤلف کتاب دارد ولی خود قدرت اعدام او را ندارد، او را به مردم معرفی نماید تا به جزای اعمالش برسد. والسلام علیکم و رحمة الله وبرکاته

روح الله الموسوی الخمینی

29 بهمن 1367/ 11 رجب 1409»

رسانه های گروهی استعماری خارجی به دروغ به مسئولین نظام جمهوری اسلامی نسبت می دهند که اگر نویسنده کتاب آیات شیطانی توبه کند حکم اعدام درباره او لغو می گردد. امام خمینی فرمودند:

این موضوع صددرصد تکذیب می گردد. سلمان رشدی اگر توبه کند و زاهد زمان هم گردد، بر هر مسلمان واجب است با جان و مال تمامی هم خود را به کار گیرد تا او را به درک واصل گرداند.

حضرت امام اضافه کردند:

اگر غیر مسلمانی از مکان او مطلع گردد و قدرت این را داشته باشد تا سریع‌تر از مسلمانان او را اعدام کند، بر مسلمانان واجب است آن‌چه را که در قبال این عمل می خواهد به عنوان جایزه یا مزد عمل به او بپردازند.

«راستى به چه علت است که در پى اعلام حکم شرعى و اسلامى مورد اتفاق همه علماء در مورد یک مزدور بیگانه این‌قدر جهان‌خواران بر افروخته شدند و سران کفر و بازار مشترک و امثال آنان به تکاپو و تلاش مذبوحانه افتاده‏اند؟ غیر از این نیست که سران استکبار از قدرت برخورد عملى مسلمانان در شناخت و مبارزه با توطئه‏هاى شوم آنان به هراس افتاده‏اند و اسلام امروز مسلمانان را یک مکتب بالنده و متحرک و پر حماسه می دانند و از این‌که فضاى شرارت آنان محدود شده است و مزد بگیران آنان چون گذشته با اطمینان نمى‏توانند علیه مقدسات قلم فرسائى کنند مضطرب شده‏اند ... خیلى جالب و شگفت‏انگیز است که این به ظاهر متمدنین و متفکرین وقتى یک نویسنده مزدور با نیش قلم زهرآگین خود احساسات بیش از یک میلیارد انسان مسلمان را جریحه دار مى‏کند، عده‏اى در رابطه با آن شهید مى‏شوند، براى ایشان مهم نیست و این فاجعه عین دموکراسى و تمدن است، اما وقتى بحث اجراى حکم و عدالت ‏به میان مى‏آید، نوحه رافت و انسان دوستى سر مى‌دهند. ما کینه دنیاى غرب را با جهان اسلام و فقاهت از همین نکته‏ها به دست مى‏آوریم. قضیه آنان قضیه دفاع از یک فرد نیست، قضیه حمایت از جریان ضداسلامى و ضدارزشى است که بنگاه‌هاى صهیونیستى و انگلیس و آمریکا به راه ‏انداخته‏اند و با حماقت و عجله خود را روبه‌روى همه جهان اسلام قرار داده‏اند ... اگر غفلت کنیم این اول ماجراست و استعمار از این مارهاى خطرناک و قلم بدستان اجیر شده در آستین فراوان دارد ... ترس من این است که تحلیل‌گران امروز، ده سال دیگر بر کرسى قضاوت بنشینند و بگویند که باید دید فتواى اسلامى و حکم اعدام سلمان رشدى مطابق اصول و قوانین دیپلماسى بوده است ‏یا خیر ... (امام خمینی، منشور روحانیت، چاپ دوم 1369)


**********

رضا اشعری، همرزم شهید:
آخرین بار در خیابان جمهوری دیدمش، سر خیابان بابی ساندز، اول نشناختمش. یک تی شرت زردرنگ پوشیده بود، ریش هایش را هم از ته زده بود. رفتم جلو، گفتم: «ابراهیم! خودتی؟» خودش بود؛ ولی پاک عوض شده بود. حرف زدنش هم مثل همیشه گرم نبود. گفتم: «این‌جا چه کار می کنی؟» اکراه داشت که حرف بزند، گفت: «آمدم ویزا بگیرم.» و خواست خداحافظی کند که دستش را گرفتم. گفتم: «ویزا برای کجا؟ چی شده مگر؟» گفت: «ولم کن رضا! عجله دارم.» دستش را با تکان از دستم بیرون کشید و رفت. خشکم زد. با خودم گفتم: «خدایا! این ابراهیم همان ابراهیم است؟!»

**********

علی منتظری، همرزم شهید :
آشنایی مان برمی گردد به سال 62. آن موقع من 17 سالم بود، مقر گردان سرپل ذهاب بود. من امدادگر بودم. ابراهیم هم امدادگر بود‍‍‍‍‍‍‍‍‍؛ اما گروهان یک بود. شنیدم که چند تا از بچه ها تیفوس گرفته اند. یک چادر سه تخته آن طرف رودخانه زده بودند و کسی هم حق ملاقات با آنها را نداشت. یک روز مریزاد، مسؤول بهداری گردان آمد سراغم، گفت: «منتظری! از امروز برو چادر بیمارستان- اسمی بود که بچه ها روی آن چادر گذاشته بودند- کمک عطایی» گفتم: «عطایی دیگر کیست؟» گفت مال گروهان یک است.

رفتم چادر بیمارستان. وارد شدم. داشت به یکی از بیمارها آب می داد، متوجه من نشد. وقتی برگشت تعجب کردم. 13 یا 14 سال بیشتر نداشت. سلام کردم گفت: «عقب!» من یک قدم عقب رفتم. دوباره گفت: «عقب!» یک قدم دیگر رفتم عقب؛ بعد گفت: «خب، حالا علیکم السلام، کارتان را بفرمایید.» هم لجم گرفته بود، هم تسخیر شده بودم. با لکنت زبان گفتم: «آقای مریزاد من را فرستاده کمک شما.» همان طور با تحکم گفت: «به آقای مریزاد بگو، ابراهیم کمک لازم ندارد.» من از روی لج عقب رفتم تا او دیگر نگاهم نکرد. بعد هم راهم را کشیدم و رفتم.

**********

مادر شهید :
یک روز آمد خانه و یک راست رفت زیرزمین. نگرانش شدم. دنبالش رفتم دیدم بچه ام سرش را گذاشته روی مهر، های های گریه می کند. من هم روی همان پله نشستم و همپایش گریه کردم… بعد… ببخشید… بعد رفت قرآن را برداشت و با ترتیل شروع به خواندن کرد. صدایش یک حزن تازه ای داشت. نیم ساعتی قرآن را خواند، بعد آمد سراغ من و سلام کرد. گفتم: «ابراهیم جان! چی شده مادر؟ نصفه جان شدم.» گفت: «یک از خدا بی خبری پیدا شده به قرآن توهین کرده، یک کتاب نوشته به اسم آیات شیطانی.» گفتم: «خدا ان‌شاءالله لعنتش کند، کی هست؟» گفت: «یک انگلیسی هندی الاصل است.»

**********

برادر شهید (اسماعیل عطایی):
فتوای حضرت امام که صادر شد، دیگر آرام و قرار نداشت، انگار خط سرنوشتش را پیدا کرده بود. می گفت که من فقط یک آرزو دارم.

**********

رضا اشعری، همرزم شهید:
از علی منتظری شنیدم که رفته آلمان برای معالجه. گفتم: «مگر شیمیایی‌اش حاد شده؟» گفت: «ظاهرا.» البته بعد از خیبر، تا آن‌جا که من خبر دارم ناراحتی همیشه باهاش بود.

**********

ساسان طالبی، از دوستان شهید:
دیگر سر کلاس ها هم نمی آمد. من تعجب می کردم کسی که حاضرشدن به موقع سر کلاس را واجب شرعی می دانست، چطور می شود که اصلا یک هفته سر کلاس نیاید؟ البته گاهی دانشکده می دیدمش؛ ولی عوض شده بود. تند می آمد، تند می رفت؛ با کسی هم گرم نمی گرفت.

**********

برادر شهید (اسماعیل عطایی):
می گفت من زنده باشم و یک مرتد که به اشرف مخلوقات توهین کرده، جایزه بگیرد؟ من زنده باشم و یک نفر که قلب آقا امام زمان را خون کرده، خوش بگذراند؟!

**********

ج.الف :
من به قضیه شک داشتم. به اصل موضوع شک داشتم. به بچه ها گفتم که این پسره را بیاورید من ببینمش. قرار گذاشتیم. معمولاَ افرادی که در قرارهای این جوری حاضر می شوند، مضطرب اند، اطمینان به نفس کافی ندارند و دستپاچه برخورد می کنند؛ اما این شهید ما که آمد، اصلاَ این طوری نبود. 21-22 سالش بود. سلام که کرد و نشست دلم من قرص شد. همان‌جا توی دلم گفتم: «خدایا بنازم به قدرتت؛ چه جوان هایی ما داریم و دلمان بعضی وقت‌ها از توطئه های خارجی می لرزد!»

**********

دکتر رضا داوری، استاد فلسفه:
این یعنی همان خلیفه‌ای که خدا می فرماید ما در زمین قرار داده ایم. شهید عطایی مصداق محسوس همین معناست.

**********

مادر شهید:
گفتم: «مادر! من دختر فلانی را برایت دیده ام، با خانواده شان صحبت کرده ام. تو اصلا به این مسأله توجه نمی‌کنی! امام فتوایی داده اند، ان شاءالله عمل می شود، تو مکلف به این مسأله نیستی!» گفت: «چرا مادر! من مکلفم، من می دانم دارم چه کار می کنم.»

**********

دکتر رضا داوری، استاد فلسفه:
یقین داشت، راهش را پیدا کرده بود و انگار روی نقطه ای ایستاده بود که انتهای مسیرش را می دید.

**********

مادر شهید:
گفتم: «مادر! جواب مردم را چه بدهم؟ اسم گذاشتیم روی دختر مردم.» گفت: «تو فقط قول بده این راز را با کسی در میان نگذاری.» هی خودش را به آن راه می زد. گفتم: «من دارم از آبرویمان توی مردم حرف می زنم.» دوباره گفت: «می دانی؟ اگر این قضیه لو برود، زندگی من لو رفته، شما که این را نمی خواهید؟» هی من از ازدواج می گفتم، هی او می گفت که این قضیه بین خودمان بماند.

**********

ساسان طالبی:
آخرین باری که دیدمش، توی دانشکده بود. چند وقت بود که دوست داشتم ببینمش و مفصل باهاش حرف بزنم. بس که به کسی محل نمی گذاشت. عقده ای شده بودم. آن روز یادم است که کلاس نداشتم. جلو فروشگاه دیدمش. گفت: «می خواهم باهات حرف بزنم.» گفتم: «خوب است، بالاخره یاد رفقایت هم می کنی!» گفت: «طاقت گریه ندارم، اوضاعم قاطی پاطی است. یک خبر خوبی برایت دارم، اگر به حرفم گوش بدهی پشیمان نمی شوی، یک دختری را می شناسم…»

**********

مادر شهید:
گفت: «یک دوست دارم اسمش طالبی است…» شما دیدیدش، انگار با او مصاحبه هم کرده اید، پسر خوبی است خدا حفظش کند؛ گفت: «قضیه را برایش تعریف کردم، نشانی را بده برود خواستگاری.» آنجا بود که فهمیدم تصمیمش برو برگرد ندارد. قید دختره را زده بود. بند دلم لرزید… گفتم: «خدایا! اگر قسمت این است، من راضی ام.» نمی دانم توی قیافه ام چه دید؟!… [گریه مادر] پرسید: «راضی هستی مادر؟» گفتم: «آره پسرم!»

**********

ج.الف:
بهش گفتم کار اشتباهی کرده که مادرش را در جریان گذاشته است . گفت: «شما هنوز مادر من را نشناخته‌اید.» واقعیت این بود که من خودم را هم هنوز نشناخته بودم. گفتم: «با این حال صحبت هایی هست که باید با مادرت و با هر کس دیگری که قضیه را می داند بکنی.»

**********

برادرشهید(اسماعیل عطایی):
یک هفته کارمان تمرین بود؛ اگر زنگ زدند کی بردارد، چی بگوید؛ اگر آمدند در منزل چی؟ دوستان چی؟ دانشکده چی؟ و خلاصه وقتی که داشت می رفت، ما آن‌قدر آماده شده بودیم که انگار یک سال است به خارج رفته است.

**********

علی منتظری:
از همان موقع ها بوی شهادت می داد. به قول بچه ها نوربالا می زد. بهش می گفتم: «فلق». آن روزها فخرالدین حجازی آمده بود سرپل ذهاب، یک سخنرانی کرده بود و نماز شب خوان های رزمنده را «فلق» نامیده بود. من خیلی به دست و پایش می پیچیدم. می گفتم: «تو آخرش شهید می شوی!» او همیشه در جواب می‌گفت: «ما تا انقلاب مهدی زنده ایم!»

**********

ج.الف:
وقتی بهش گفتم: «ما هیچ کمکی نمی توانیم بکینم» هیچ تغییری در او رخ نداد؛ نه در رفتارش و نه حتی در چهره اش. گفت: «من از شما کمک نخواستم، فقط خواستم در جریان باشید، حتی اجازه هم نمی خواهم، مگر این‌که بازداشتم کنید؛ والا به یاری خدا تا آخرش می روم.»

**********

کاردار سفارت سوییس در تهران در مصاحبه با سی.ان.ان:
تقاضای ویزای ویژه کرده بود. گفته بود که حاضر است پناهنده شود و علیه ایران حرف بزند. از طرف سازمان های آمریکایی هم حمایت شده بود، از جمله سازمان دیده بان حقوق بشر … [رییس یکی از گروهک های غیرقانونی در ایران] هم او را تأیید كرده بود. به این نتیجه رسیده بودیم که مشکل شخصیتی دارد و قابل بهره برداری است.

**********

ج.الف:
همه تست ها مثبت بود. نقطه فرود هم چک شده بود. مشکلی نبود؛ اما می دانستیم که درصد موفقیت بسیار پایین است. 10 تا 30 درصد بیشتر امید نبود. به خودش هم گفتیم؛ جواب داد: «مطمئن باشید که من پیروزم.»

**********

برادر شهید (اسماعیل عطایی):
خیلی چیزها از امام یاد گرفته بود. به خصوص اطمینان قلب و صلابتی که داشت نمونه بود. به ما روحیه می داد. به من می گفت: «اسماعیل! این راهی که من می روم شکست تویش نیست.» من فکر می کردم که منظورش این است که حتماَ به نتیجه می رسد؛ اما وصیتنامه اش را خواندم، منظورش را فهمیدم. از قول امام نوشته بود: «چه بکشید و چه کشته شوید پیروزید.» و این همان چیزی بود که شخصیت او را ساخته بود.

**********

دکتر رضا داوری:
… و بالاخره رفت و رسید و شهید هم شد…

**********

مادر شهید:
قبرش را نمی دانم کجاست. می روم بهشت زهرا سر یک قبر خالی که اسم او روی سنگش است. می گویم: «مادر! توی دنیا که سربلندمان کردی، آخرت هم دستمان را بگیر.» بچه ام نمرده، قبرش را هم که می بینید؛ خالی است! باور کنید به خود مقام سیدالشهدا همیشه باهاش حرف می زنم و جواب می گیرم. جواب هاش به قلبم خطور می کند. می گویم: «مادر! من باور دارم که شهیدها زنده اند.» بعد حرفم را می زنم، بلافاصله جواب می گیرم. همیشه وجودش را با خودم حس می کنم. بچه ام نگران من است.

**********

رضا اشعری:
می گفت که ما تا انقلاب مهدی زنده ایم و من واقعاَ نمی دانم آن روز هم می دانست که شهید می شود یا نه؟ هر وقت تنها می شدیم از خدا حرف می زد، از آخرت و به خصوص از شهادت می گفت؛ «خدا نعمتی برتر از شهادت خلق نکرده است.»

**********

دکتر رضا داوری:
سر کلاس سؤالاتی می پرسید که معلوم بود این جوان به یک جاهایی رسیده است. من خودم گاهی می ماندم. یک ملاقاتی هم گویا با حضرت آیت الله جوادی آملی داشت. ایشان را هم گویا تحت تأثیر قرار داده بود.

یک روز بعد از درس به من گفت: «استاد! به نظر من این یک اشتباه فلسفی است که «من» انسان همان روح انسان است.» حالا من همان جلسه این مطلب را درس داده بودم. گفتم: «پس «من» انسان از دیدگاه شما چیست؟» گفت: «من انسان خیلی عمیق تر از روح است. «من» آدمی زمانی کشف می شود که انسان خدا را کشف کند.» بعد این آیه را خواند: «و لا تکونوا کالذین نسواالله فانسهم انفسهم اولئک هم الفاسقون»

**********

ج.الف:
اینها را دیگر من با واسطه می گویم. گفتند که بنا بوده در جریان بازدید رشدی از یک کتابخانه او را با گلوله بزند؛ اما قبل از ورود به او مشکوک می شوند. در حین بازرسی بدنی درگیر می شود و گلوله می خورد. جالب اینکه کوچکترین خبری منعکس نشد. انگار نه انگار که چنین واقعه ای وجود خارجی داشته است. بعدها که خبرش غیر رسمی درز کرد، یک اشاره تلویحی کردند و بعدش هم هیچ.

**********

مادر شهید:
آن شب من خواب دیدم. شوهر مرحومم همیشه می گفت: «شبی که ابراهیم به دنیا آمد یک سید نورانی یک انگشتر زرد به انگشتم کرد.» آن شب من خواب دیدم که با مرحوم شوهرم نشسته ایم، منتظریم که ابراهیم بیاید ناهار بخوریم. یک سید نورانی آمد به مرحوم شوهرم گفت: «حاج آقا! آن انگشتر امانتی را آمده ام بگیرم.» من از خواب پریدم و تا صبح گریه کردم. اسماعیل بچه ام آمد توی اتاق. هی دلداری ام داد. من هم هی می گفتم: «مادر! دیگر بی ابراهیم شدم، پسرم حجله ندیده رفت شهید شد. خدا این آمریکا را ذلیل کند. الهی رشدی ملعون تکه تکه بشود.»

**********

برادر شهید(اسماعیل عطایی):
من خودم دست کمی از مادرم نداشتم. دلشوره عجیبی داشتم. آن شب اصلاَ خوابم نبرده بود؛ اما باید مادرم را آرام می کردم. نمی خواستم همسایه ها خبردار شوند.

**********

رضا اشعری:
می گفتند اصلاَ موفق به دیدار رشدی نشده است. تور حفاظتی رشدی خیلی قوی است. آبروی سیاسی اروپا در گرو امنیت رشدی است و به همین دلیل شدیدترین تدابیر را در نظر گرفته اند.

**********

ج.الف :
با تجربه ای که من دارم رشدی تا آخر عمر، آب خوش از گلویش پایین نخواهد رفت.

**********

دکتر رضا داوری:
سلمان رشدی با فتوای امام اعدام شد و اینکه این روزها به دریوزگی افتاده، سلمان رشدی نیست، کالبد متعفن یک انسان پست است که روحش را به شیطان فروخته است، اما این ابراهیم شهید ما امروز زنده است و تا ابد هم زنده خواهد بود و تمام آزادگان جهان هم از محضرش مستفیض می شوند.

**********

از یادداشت های شهید ابراهیم عطایی:
«قطعنامه که پذیرفته شد و آتش بس که اعلام شد، من یک باره به خودم آمدم، دیدم سفره را برچیده اند و نصیب من از روزی شهادت، فقط حسرت است. بعد ازخودم پرسیدم که ابراهیم! آیا حقیقتاَ درجستجوی شهادت بوده ای؟ دیدم که نه. باز از خودم پرسیدم: ابراهیم! اکنون چه؟ آیا آماده دیدار حق هستی؟ و باز پاسخ درونی ام حاصلی جز حسرت و اندوه نداشت. دیدم که با تمام وجود به این قفس خاکی چسبیده ام و بال و پر پروازم نیست. تعارف با خودم را کنار گذاشتم. دیدم که در این مدت، از شهادت فقط دم می زده ام؛ اما بارها آن را رد کرده ام. دیدم شهادت هدیه ای است از طرف خدا که ابتدا باید بپذیری، بعد به آن برسی و بدا به حال من! من در جام زهری که امام نوشید، آب حیات یافته بودم و بدا به حال من! من از قطعنامه متولد شدم.»

**********

برادر شهید (اسماعیل عطایی):
بعد از مرصاد من احساس کردم که ابراهیم به یک بلوغ جدیدی رسیده است. حرف هایش بوی امام می داد. بوی شهیدان را می داد، به قول شما مطبوعاتی ها، بوی باروت می داد. یک طوری از دوستان شهیدش حرف می زد که انگار در حضور آنها است و من الآن بعضی وقت ها که فکرش را می کنم، می گویم که نکند واقعاَ روح آنها را می دید؟ و الآن این باور به من و مادرم سرایت کرده است و من هر وقت زیارت شهدا را می خوانم، قبل از همه صدای ابراهیم را می شنوم که به سلامم جواب می دهد.

**********

دکتر رضا داوری:
ابراهیم برای من یک اسوه است، یک اسطوره است که به حیات حقیقی رسیده است. زمان حیاتش همیشه برای من نمونه کامل یک انسان بود که توی این دنیا به هویت خودش رسیده بود. نمونه کامل کسی بود که خودش را خوب شناخته بود، مردمش را خوب شناخته بود، امامش را خوب شناخته بود، خدایش را خوب شناخته بود، دینش را و راهش را خوب شناخته بود و بالاخره هم رفت و رسید و پیروز شد یعنی شهید شد.

**********

فرازی از وصیتنامه شهید:
شیرینی و لذات زندگی در آن است که مرد در انتظار مرگ ننشیند، بلکه به دنبال آن برود و آن را در آغوش بکشد. شیرینی زندگی در آنجاست که حلاوت مرگ را دریابی و اینچنین است که قاسم بن الحسن (علیهما السلام) از مرگ تعبیر «احلی من العسل» دارد. شرافت و کرامت آدمی از زندگی و مرگش رقم می خورد و من همواره از خدای لایزال خواسته ام که چگونه زیستن و چگونه مردن هر دو را، او به من بیاموزد …

**********

یادداشت مقام معظم رهبری در حاشیه قرآن اهدایی به خانواده شهید:

بسمه تعالی

خداوند این شهید عزیز ما را که تا دنیا باقی است به عنوان سند زنده و جاوبد دلاوری و خداجویی این مردم بر پیشانی تاریخ خواهد درخشید، با شهدای کربلا و ائمه هدی- علیهم صلوات الله اجمعین- محشور بفرماید.




*******

متأسفانه دولت انگلستان از تحویل پیکر پاک شهید عطایی به جمهوری اسلامی خودداری کرد.

http://sharifnews.ir/?3183

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

ایجاد یک حساب کاربری و یا به سیستم وارد شوید برای ارسال نظر

کاربر محترم برای ارسال نظر نیاز به یک حساب کاربری دارید.

ایجاد یک حساب کاربری

ثبت نام برای یک حساب کاربری جدید در انجمن ها بسیار ساده است!

ثبت نام کاربر جدید

ورود به حساب کاربری

در حال حاضر می خواهید به حساب کاربری خود وارد شوید؟ برای ورود کلیک کنید

ورود به سیستم

  • مرور توسط کاربر    0 کاربر

    هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.