اول عذر خواهی میکنم. - - ناظر به نقل قول های فوق و مباحث طرح شده توسط برادرم MR9. یکی از مدیران علوم مدیریت استراتژیک طی تحقیقاتی قدیمی در بین سازمان های دولتی و مدیران و تصمیم گیران حکومتی آنهم در ولایات متحده، متوجه شد که اصولا دولتها تصمیمات واکنشی میگیرند و روش کاری حاکمیت ها بیشتر از آنکه حل موضوعات آینده، و یا پرداختن به حوزه های استراتژیک و فرصت ها باشه، " حل مسئله " است. یعنی اول باید مسئله ای پیش بیاید و مسئله به چشم بیاید، در چشم حکام و مسئولین خوش نیاید یا خوش بیاید تا بدان پرداخته شود و یا حل شود. با این سیستم تفکر و تصمیم گیری، ابتدا باید بیماری ایجاد شود و زخم نمایان تا درمان خریداری شود! چون دولت ها جز پول ریختن کار دیگری بلد نیستند. این شیوه مرسوم پیشرو ترین حکومت ها در دنیاست، البته در ایران اوضاع زیبا تر است، و همه شما میدانید مسئله تا به بحران و سپس ابر بحران تبدیل نشود به بحث نمی آید. و ابر بحرانها هم برای حل به میان نمی آیند! بلکه برای اعلام اینکه دیگر دیر شده است مطرح میشوند. به این علت که بعد از ابر بحران بشریت هنوز چیزی شناسایی نکرده است. با این وجود این سوال براتون پیش میاد که چگونه است آمریکا صنایع اش را بدینجا رسانده؟ جواب را همگی میدانید، این مردم آمریکا(شرکت های خصوصی و تجار) بوده اند که چنین کرده اند نه دولتها. سناتورهای خرفت و گاوچران این کشور حتی ساده ترین مفاهیم تکنولوژی سایبر را نمیدانند. - اما نتیجه مباحث فوق ؟ 1- در شرکت های خصوصی و تاجرین تسلیحات:  بر روی ساخت هلیکوپتر و سلاح ضد هلیکوپتر سرمایه گذاری میشود هر دو بصورت پکیج هایی که در فرصت هایی ناب به بازار  باید عرضه شوند، آماده میگردند. 2- در دولت  آمریکا و دول وابسته:  اول پدیده هلیکوپتر بوجود می آید، سپس نیروی زمینی بر روی کاغذ به خطر می افتند، سپس تولید راهی برای مقابله سفارش داده میشود، سرو کله شرکت ها پیدا میشوند و محصول خود را عرضه میکنند.. 3- در مدل کشورداری ایران و دوستان: هلیکوپتر زمانی شناخته میشود که نیمی از نیروها روی زمین از بین رفته اند، و دوشپرتاب زمانی تهیه میشود که تاجرین تسلیحات متوجه به فنا رفتن ما و نیاز شدید ما به آن شده اند، و آنرا به ما پیشنهاد میدهند و تا دسته ...   امیدوارم مفاهیم فوق وضعیت رو کاملا شرح داده باشد.  دو مورد اول عوارضی نیز دارند. 1- برای رسیدن به مورد اول، این عارضه را باید در نظر داشت که کمپانی ها صحنه گردان اصلی ماجرا خواهند بود. و دولت ها را غیر مستقیم تصاحب میکنند. 2- در حالت دوم اگر بخواهیم از عارضه اول به دور باشیم، به روابط بسیار خوبی با کلیه دنیا نیاز داریم، ژاپن، ترکیه، چین نمود هایی از این مدل هستند.اگر چیزی نمیتوانند بسازند،اما تهدید را میبینند، مشاوره میگیرند و راهکار را میخرند.   بنابراین اگر شما میخواهید اقدامات بازدارنده تعریف کنید و برای بخش سخت افزاری آن راه حلی بی اندیشید، بهتر است اول از آزادی لازم در حوزه تجارت تسلیحات، ثروتمند شدن مردم و فعالیت مجزا ورای از سلطه و تصمیم دولت برخوردار باشید، عاشق کشورتون باشید. سپس تجهیزاتی بسازید و دولت ها رو در زمان مناسب مجاب کنید. یا اینکه دولت شما  آنقدر ثروتمند باشد و از حکامی خوشفکر بهره مند باشد که سازمانهای دولتی ای برای بهره گیری و تولید فرصت های ناب ایجاد کند(تشکیلاتی مثل ناسا و دارپا و ...) که نه فقط به دنبال به چنگ گرفتن آینده باشند بلکه به دنبال ساختن آینده باشند.  
    • Upvote
    1