مدیریت صحنه نبرد در مقاله شاید از خود بپرسید که چه ربطی به مسائل نظامی دارد؟، شاید کمی صنایع نظامی را پوشش دهد ولی اصلا با مسائل میدان نبرد جایی که خمپاره و گلوله می آید تناسبی ندارد!. مثال مدیریت صحنه نبرد در هم تنیدگی این مسائل مدیریت را در همه حوزه ها نشان می دهد و با کمی دقت متوجه می شویم که تنها اشکال عوض می شود ولی اصول پای برجا می ماند. و با این مثال خواهیم دید که آفت کارمند صفتی چگونه در میدان نبرد دامن یک ارتش را می گیرد.      وقتی از چابک نبودن یک سیستم صحبت می کنیم، منظور عدم تناسب کیفیت خدمات و عملکرد با میزان نیرو و داشته ها هست. در ظاهر همه چیز خوب و باشکوه است ولی هنگامی که از دور نگاه می کنیم، سیستم شبیه فیلی سنگین و کند است که هزینه جاری آن (خون در گردش) تعجب آور است.  دفاع اولیه هم این است که سیستم بزرگ هزینه اش زیاد است ولی به جایش کارهای بسیار بزرگتری را انجام می دهد.  در آن مقیاس این هزینه توجیه دارد.      این صحبت برای یک ذهن کنجکاو بیشتر حکم توجیه را دارد و ذهن پویا در پی راهکاری برای یافتن راهکاری خلاقانه می گردد.  این مقایسه ذهنی ، زمانی معنی پیدا می کند که بازدهی یک تیم چندنفره تکاور با یک لشکر پیاده مقایسه می شود.                                 عملیات پر هزینه و پر تلفات در سواحل نرماندی (بر مبنای موج انسانی)                  عملیات سبک نیروهای تکاور در دفاع از خرمشهر ( بر مبنای خلاقیت و مهارت فردی)   ارتش آمریکا که با دو تجربه جنگ جهانی، جنگ کره و جنگ ویتنام، خواستار تغییر فرم حملات از موج انسانی به ضربات دقیق و حرفه ای با نیروهای تکاور شد.    بزرگترین مانع و پرسش >>>>   مدیریت تعداد بالای نیروی باارزش بود که از دست یک فرد یا تیم بویژه از پشت بیسیم خارج بود.  اما این مانع خود به انگیزه ای برای توسعه مدیریت صحنه نبرد تبدیل شد.  تجربه طرح و برنامه ریزی در هدایت جنگنده های بریتانیایی در جنگ جهانی دوم و به طبع آن در جنگ های بعدی، بهترین سنگ بنا برای این کار بود.                  هدایت جنگنده های اسپیدفایر بر خلاف، هدایت نیروهای پیاده چند تفاوت بارز داشت:  * تبحر و هوش بالای نیروی عمل کننده  * درک نیرو از تاکتیک ها  * توان تصمیم گیری در میدان نبرد * مهارت بالا در اجرای تاکتیک مدنظر   در حقیقت نیروی عمل کننده دیگر یک ربات و اجرا کننده صرف دستورها نبود، بلکه صحنه نبرد را می دید، فکر می کرد، تصمیم می گرفت و متناسب اجرای فرمان می کرد.  اینگونه اجرای تکنیک و بخش زیادی از تاکتیک به نیروی حاضر در صحنه سپرده میشد و فرماندهان بر حفظ و انسجام استراتژی تمرکز می کردند.    به مرور مدیران باکیفیت رده پایین ابزار اصلی مدیریت صحنه نبرد شدند ولی با از دست دادن یا اشکال برای این نیروها، احتمال از هم پاشیدگی نیروها بسیار بیشتر می شد.  چیزی که ما در دفاع مقدس شاهدش بودیم.  امثال شهید حسن باقری با تکیه بر فرماندهان جزئی که دستورات و فرامین را به خوبی اجرا کرده و اطلاعات درستی از صحنه نبرد گزارش می کردند و در میدان تصمیم های درست را به موقع می گرفتند و عملا فشار کاری را از دوش ستاد و قرارگاه می گرفتند، توانستند عملیات های موفقی را سازماندهی کنند و در لحظه ای که این سلسله اعصاب فرماندهی به هم خورد شکست و از همپاشیدگی ایجاد شد که مثال بارزش صحبت های شهید باقری بعد از عملیات رمضان و با تکیه بر بی تفاوتی این مدیران رده پایین است. چیزی که در عملیات رمضان سبب شکست شد تفکر کارمند صفتی بود که جای تفکر جهادی و مسئولیت پذیری را گرفته بود و این نکته خود افت هر سیستمی است.   لینک ویدیویی صحبت های شهید حسن باقری خطاب به فرماندهان جزء                لینک آپارت              حلقه مدیریتی جزء کاملا وابسته به عملکرد، روحیه، مسئولیت پذیری و توان جسمی و روحی فرماندهان و مدیران جزء بود  راهکار تقویت حلقه مدیرات جزء: - آموزش مناسب و کاربردی (تربیت مدیر جزء) - شایسته سالاری در مدیران جزء  - استفاده از فناوری های سخت افزاری  - تولید برنامه های نرم افزاری مدیریت صحنه نبرد   هر 4 مورد و موراد بیشتر توسط استراتژیست ها، هدف گذاری شد و تحولی بزرگ در نیروهای نظامی بویژه نیروهای نظامی آمریکایی ایجاد کرد. اکنون مدیریت نبرد به یک ابزار بسیار قوی و راهبردی در دفاع آمریکا محسوب می شود.    اکنون دیگر اتاق مدیریت جنگ، به محلی برای مدیریت اطلاعات، کاهش حجم و بار کاری و استفاده از سخت افزار برای کاهش تمرکز بر کارهای غیرضروری شده است. با این شرایط انسان باهوش تمرکز و وقت کافی برای کار روی موضوع اصلی و ایجاد خلاقیت خواهد داشت.                                                    اتاق مدیریت صحنه نبرد                                   حجم بالای داده های دقیق و مدیریت اطلاعات در چشم فرماندهان عالی تا جزء     ارتباط منسجم همه نیروها با یکدیگر   خطر:  با آمدن تکنولوژی صحنه نبرد چه از نوع سخت افزار و چه از نوع نرم افزار یک خطر بسیار جدی بروز می کند.  جابجا شدن ابزار با هدف یا تکنولوژی زدگی   هدف از مدیریت صحنه نبرد، کاهش بار اطلاعات و انسجام در تصمیم گیری ها است تا به جای تمرکز بر کارهای غیر ضروری ، مدیران با تمرکز بیشتری ماموریت خود را پیش ببرند.    مثال بارز این خطر جنگ عربستان با یمن هست که علیرغم وجود تکنولوژی های مدرن چه از نوع سخت افزاری و چه از نوع نرم افزاری، ابزار و تکنیک جای استراتژی را گرفته و نتیجه نبرد برخلاف انتظار رقم میخورد.    مثال دیگری که در سازمان های اداری دیده می شود، سیستم نامه نگاری الکترونیک هست که برای کاهش زمان، بروکراسی، ردگیری مکاتبات هدف گذاری شده است ولی در عمل علاوه بر نامه سیستمی، ارباب رجوع مجبور است که نامه را بصورت کاغذی در دست گام به گام با سلسله مراتب پیگیری کند تا جواب بگیرد.                                یک پرسش جدی:  علیرغم نبود چنین سیستم مدیریت صحنه ای با فناوری بالا، چگونه حاج قاسم توانست نیروهایش را به خوبی مدیریت کند؟  داشتن فرماندهان جزء با مسئولیت در میدان    چگونه تروریست های داعشی کیفیت بالای مدیریت نیرو را در صحنه نبرد اجرا کردند؟  ترکیب مدیران انسانی جز و تکنولوژی های تجاری    این دو سوال و شاید مثال به خوبی نشان می دهد که مدیریت صحنه نبرد متکی بر انسان مسئولیت پذیر است و تکنولوژی تنها ابزار کاهش خطا و بار است و نه بلعکس   همه این موارد سبب شده که اکنون نیروهای نظامی علیرغم کاهش هزینه های خود، کیفیت، عملکرد و حتی کمیت خود را در صحنه نبرد افزایش داده و بقای خود را در رزم های آینده تضمین کنند.    با یادی از دوست و برادر خوبمان جناب @MR9 که همیشه در این مباحث پیشرو و خط شکن بوده اند.  و تقدیم به شهیدان حسن باقری و حاج قاسم سلیمانی      
    • Upvote
    10