AMIRTOMCAT

مروري بر جنگ دوم اعراب و اسراييل(نبرد یام کیپور)1973

امتیاز دادن به این موضوع:

Recommended Posts

نبرد یام کیپور
جنگ اكتبر 1973 كه به نام جنگ «يام كيپور» (Yum Kippur) معروفيت دارد، يكى از جنگهاي بزرگ نظامى تاريخ خاورميانه و شايد جهان است. جنگى كه در آن احتمال پيروزي اعراب بر ارتش اسرائيل كاملن ابطال شد. اعراب دراين نبرد آنچه كه از ابتكار و قدرت نظامى در چنته داشتند را وارد كارزار «مرگ و زندگى» كردند ولي به هيچ يك از خواسته‏‎هاي نظامي و سياسي خود دست نيافتند.


هنوز با گذشت ۳ دهه از اين جنگ، تاكتيك‏هاى به كارگرفته شده توسط مصري‏ها براى گذر از كانال سوئز و ورود به صحراى سينا تعجب‏آور و جسورانه به نظر مى‏رسد. پس از آنكه ارتش اسرائيل در ژوئن ۱۹۶۷ ظرف تنها ۶ روز، توان نظامى اعراب را درهم كوبيد و نوار غزه، صحراى سينا، ارتفاعات جولان، بيت‏المقدس شرقي و غرب اردن را اشغال كرد، اعراب مصمم شدند تا به هرطريقى كه شده انتقام شكست خود در جنگ سال 1967 را بگيرند. خوددارى اسرائيل از عقب‏نشينى سبب شد تا در سپتامبر ۱۹۷۳ حافظ اسد و انورسادات به اين نتيجه برسند كه جنگ تنها راه عقب راندن نيروهاي اسرائيلي است.



در تمام طول ماه سپتامبر، حداقل ۵ رهبر ديگر عرب نيز در جريان اين عمليات بزرگ قرار گرفتند. به نظر ملك فيصل پادشاه عربستان سعودي، شاه حسين اردني (قصاب جنايتكار سپتامبر سياه)، معمر قذافى (ديكتاتور ليبي)، ياسر عرفات (رهبر معدوم فلسطينيان) و شاه حسن مراكشى، شكست سال ۱۹۶۷، اعتبار اعراب را در جهان از بين برده بود و لازم بود به ويژه براى ملت مصر اين شكست فضاحت‏بار جبران شود. اعراب تمام تلاش خود را براى مخفى كردن اين عمليات بزرگ به كار بردند و بايد اذعان كرد كه عليرغم ارتباطات گستردهء آنها با غرب و شرق، در اين كار موفق بودند.






تصویر

حسني مبارك (رئيس‏جمهور مصر) در كنار انور سادات


ژنرال شاذلى
ژنرال سعدالدين شاذلى را شايد بتوان طراح اصلى عبور از كانال سوئز دانست. اسرائيل پس از رسيدن به اهداف دلخواه خود در جريان جنگ ژوئن ۱۹۶۷، صحراى سينا را مبدل به دژى تسخيرناپذير كرد. بارلو، مهندس يهودى در طى ۳ سال خط دفاعى در كانال سوئز و صحراى سينا ايجاد كرد كه معروف به «ديوار دفاعى بارلو» شد. فكر عبور از اين خط دفاعى (در حالى كه ورزيده ترين نيروهاى جهان نيز مدافع آن بودند) در ذهن هيچ ژنرالى نمى‎گنجيد، اما ژنرال مصرى براى عبور از اين خط نقشه بزرگى داشت.



تصویر

سعدالدين شاذلى به سال ۱۹۷۲ از طرف زنده‏ياد انورسادات به عنوان مأمور اصلى تجديد ساختار ارتش مصر انتخاب شد. (وى در ۱۹۷۳ به رياست ستاد ارتش مصر منصوب شد.) ژنرال شاذلى دوره‏هاى ويژهء رنجرى را ديده و در جنگ سال ۱۹۶۷ در قالب يك گروه هوابرد كماندويى، در پشت خطوط اسرائيل پياده شده بود و پس از زدن ضربات متعدد به دشمن در اثر فقدان پشتيبانى ساير قوا مجبور شد در حالى كه تمام نيروهاى رسته‏اش كشته شده بودند با پاى پياده عرض صحراى سينا را طى كند و با شنا از عرض كانال سوئز بگذرد. وى از همه جهات يك نابغهء نظامى بود. او برخلاف ساير ژنرالهاي اعراب، با سربازان عادي غذا مى‏خورد و به مانند يك نظامى واقعى تنها به مأموريت مى‏انديشيد. ژنرال شاذلى علاوه بر اين، تجربهء عملى از نبردهاى كنگو و يمن داشت و در اواخر دهه ۶۰ در رستهء تفنگداران نيروي دريايي كارآموزى كرده بود. آدميرال گورچكوف فرمانده معروف ستاد ارتش اتحاد شوروى در دوران جنگ سرد، روزى به عبدالناصر گفته بود كه اين افسر جوان (شاذلى) نبوغ كامل يك فرمانده كاردان را دارد.



انور سادات به تاريخ مارس ۱۹۷۳ به شاذلى گفته بود كه: «ارتش را براى نبرد مرگ و زندگى آماده كند، چرا كه راههاى ديپلماتيك همه به بن‏بست رسيده است.» از اين تاريخ به بعد بود كه شاذلى طراحى‎هاى خود را آغاز كرد. او احتياج به حداقل يك گردان نيروى كماندويى از جان گذشته داشت كه در موج اول حمله شركت كنند و با تسخير سرپل هاى مناسب در شرق سوئز راه را براى ورود عمدهء قوا فراهم كنند. سپس بايد راهى را براى ورود تانكهاى سنگين مصرى (با گذر از كانال) فراهم مى‏كرد. سپس بايد با سرعت هرچه تمام‏تر از دفاع چندلايه خط بارلو مى‏گذشت و تازه آنگاه رو در روى ارتش اسرائيل مستقر در صحراى سينا قرار مى‏گرفت.



مسئلهء مهم بعدى، حملهء نيروى هوايى قدرتمند اسرائيل بود. موج توفنده‏اى كه مهار آن غيرممكن مى‏آمد، در صورتى كه اين نيرو برجاى مى‏ماند امكان نداشت كه تانكهاى مصرى بتوانند عرض صحراى سينا را رد كنند. بنابراين او تنها بايد به موشكهاى سام روسى اعتماد مى‏كرد كه توسط هزاران نفر از كارشناسان و مستشاران روسي اداره مي‏شدند.




۶ اكتبر 1973

اسرائيل هرگز باور نمى‎كرد كشورهايى كه ۶ سال قبل زير ضربات او له شده‏اند، جسارت حملهء مجدد را به خود بدهند اما در ارتش اسرائيل نيز ۲ نابغه بزرگ نظامى بودند كه از اواخر سپتامبر مى دانستند توفان در راه است. ژنرال موشه دايان طراح حملات جنگ ۶ روزه (وزير دفاع دولت گلداماير نخست وزير وقت اسرائيل) و دوم ژنرال زرهى آريل شارون.



گزارشات اين دو ژنرال ارشد اسرائيلي دربارهء نقل و انتقالات گستردهء مصر در جبهه غرب به جايى نرسيد اما آنها نيز طرحهاى خود را داشتند. ژنرال آريل شارون با علامت‏گذارى صحراى سينا، خود را براى روزى آماده كرد كه صحرا به تصرف مصريها درآيد و موشه دايان نيز نيروى هوايى را كاملن آماده نگه داشت تا هيچ هواپيمايى بر روى زمين غافلگير نشود حال آنكه برنامه مصري‏ها و سوري‏ها چيز ديگرى بود.

تصویر

عيد يوم كيپور
يوم كيپور روز عيد بزرگ مذهبى يهوديان اسرائيل است. در اين زمان ارتش اسرائيل تقريبن در حالت انفعال كامل قرار داشت. (حتى راديو تل‏آويو نيز در حالت سكوت بود). ژنرال مصرى چنين روزى را براى حمله انتخاب كرد و قبل از شروع عمليات به فرماندهانش گفت كه در طلوع آفتاب روز ۶ ژوئن 1967 نيز اسرائيلىها ما را در بى‏خبرى كامل غافلگير كردند و حالا نوبت ماست.



با شروع دستور حمله، صدها غواص با لباس قورباغه‏اى از عرض كانال گذشته و ضمن خنثاسازى مينها با ديناميت، بخشى از ديوار بارلو را منفجر كردند. بلافاصله كماندوهاى زمينى وارد عمل شده و سربازان غافلگير شده اسرائيلى را از سر راه برداشتند. ظرف ۶ ساعت، ۲۵ دژ از ۳۳ دژ مستحكم بارلو سقوط كرد. قبل از آنكه اسرائيل بتواند نيروهاى ذخيره خود را به ميدان بفرستد، شاذلى با ايجاد ۸ پل بزرگ در شب، هزاران سرباز و صدها تانك را در شرق كانال سوئز پياده كرد

تصویر
ژنرال موشه دايان كه نيروى هوايى را كاملن آماده نگاه داشته بود با فرستادن جنگنده‏هاي F-4E و MirageIII سعى كرد تا ۶۰ هزار سرباز مصرى را در روى همان خط از بين ببرد. با توجه به نزديكى بيش از اندازه نيروهاى مصرى به يكديگر از نظر دايان، ۱۰۰ فروند هواپيما براى كوبيدن آنها كافى بود.





موشكهاي سام

موشكهاي ضدهوايي سام در جنگ ويتنام، قدرت خود را نشان داده بودند، اما خلبانان اسرائيلى، تجربهء موشكهاي سام را نداشتند و گمان نمى‏بردند گرفتار تور دفاع ضدهوايى مصر شوند، اما ژنرال شاذلى با به كارگيرى دقيق سايتهاى سام (البته با كمك هزاران مستشار روس!) چنان ضربه‏اى در روز اول جنگ به نيروى هوايى اسرائيل زد كه موشه دايان را از ادامهء فشار به نيروى هوايى اسرائيل منصرف كرد. گفته مى شود ۱۱ هواپيماى اسرائيلى در ساعت اول جنگ از بين رفتند. در بقاياى دژ بارلو، ۸ هزار مدافع اسرائيلى تا آخرين قوا جنگيدند اما كماندوهاى مصرى كه براى جنگهاى تن به تن و استفاده از سرنيزه آموزش ديده بودند، مدافعان را تار و مار كردند.

تصویر
سایت موشک سام۳ مصر در صحرای سینا

فرماندهان اسرائيلى مرتب تقاضاى رسيدن پشتيبانى هوايى را كرده و هشدار مى‏دادند سقوط خطوط اوليه اسرائيل نزديك است در نتيجه نيروى هوايى اسرائيل مجددن با تغيير تاكتيك به ميدان اعزام شدند. هواپيماهاى اسكاى‏هاوك اسرائيل نيز به سرنوشت فانتومها دچار شده و تا روز بعد حداقل ۳۰ فروند از آنها سقوط كردند. نصب ۵۰ سايت موشكى سام 2، سام ۳ ، سام ۶ و توپهاي ضدهوايي 23م‏م سبب شد تا در روز سوم نبرد، ديگر نيروى هوايى اسرائيل وارد عمل نشود و مصريها تعداد نفرات و تانكهاى خود را به ۷۰ هزار نفر و ۶۰۰ تانك برسانند.





نبرد در بلندي‏هاي جولان
در بلندي‏هاي جولان، نيروهاي ارتش سوريه، به وسيلهء پشتيباني 11 گردان توپخانه كه مشتمل بر 5 يگان آتشبار و 188 واحد توپخانه بودند، از طريق دو پل ارتباطي، به مواضع دفاعي ارتش اسرائيل هجوم بردند. در يكي از اين نبردها، 180 تانك اسرائيلي، رو در روي حدود 1300 دستگاه تانك سوري قرار گرفتند. تانكهاي اسرائيلي مستقر در آن منطقه، اين طور توجيه شده بودند كه هميشه اولين شليك را انجام دهند. در منطقهء «جبل‏الشيخ» (Mount Hermon) كماندوهاي سوري، به وسيلهء هليكوپتر پياده شدند و اغلب پناهگاههاي مهم اسرائيلي‏ها را كه مجهز به انواع گوناگوني از تجهيزات مراقبتي بودند، به تصرف خود درآوردند.

تصویر
نبرد در منطقهء بلندي‏‎هاي جولان، از نظر فرماندهان عالي‏رتبهء اسرائيلي، در اولويت كامل قرار داشت، زيرا نبرد صحراي سينا، به قدر كافي از خاك اسرائيل دور بود و تهديد فوري براي اسرائيل محسوب نمي‏گرديد، اما با سقوط بلندي‏هاي جولان، سوري‏ها به راحتي مي‏توانستند در مناطق حساس داخل خاك اسرائيل، پيشروي نمايند.



اسرائيل، در اسرع وقت، كليهء سربازان ذخيرهء خود را به منطقهء جولان فراخواند. پيش از آنكه سربازان بتوانند خود را به خط مقدم نبرد در جولان برسانند، تانكهاي اسرائيلي بدون آنكه منتظر رسيدن نيروهاي پياده بمانند، به سرعت به منطقه ارسال شدند. اين تانكها به وسيلهء قطار و بدون آنكه معطل نصب مسلسل بر روي برجك‏هايشان شوند و يا توپهايشان كاليبره گردد، به جولان فرستاده شدند.



همانطور كه مصري‏هاي در صحراي سينا، تحت پوشش سايتهاي موشكي سام قرار داشتند، سوري‏ها نيز در جولان از اين پوشش بهره‏مند بودند، اما بر خلاف سينا، تانكها و خودروهاي زرهي روسي، به دليل پستي و بلندي و ناهمواري‏هاي منطقهء جولان، نتوانستند همانند صحراي سينا كه دشتي صاف بود، كارايي داشته باشند.



سوري‏ها تخمين مي‏زدند كه حدود 24 ساعت طول مي‏كشد تا سربازان ذخيرهء اسرائيلي در خط مقدم جولان استقرار يابند، اما در حقيقت تنها 15 ساعت طول كشيد تا سربازان ذخيرهء اسرائيلي به منطقهء درگيري وارد شوند. در پايان اولين روز جنگ، نيروهاي سوري كه از نظر عددي، 9 برابر سربازان اسرائيلي بودند، به موفقيتهاي اندكي دست يافتند.



تا پايان روز، يك تيپ زرهي ارتش سوريه با عبور از گذرگاه رفيد (Rafid Gap)، مسير خود را به جاده‏اي در شمال غرب، جايي كه قسمتي از خط لولهء كركوك به حيفا از آن مي‏گذشت، تغيير دادند و منطقهء جولان را نصف كردند. اين جاده، مهمترين جادهء استراتژيكي و سوق‏الجيشي منطقهء جولان محسوب مي‏گرديد. بدين ترتيب، نيروهاي سوري قادر مي‏شدند مستقيمن از نقطه‏اي كه رخنه كرده بودند به گذرگاه نفح (Nafah) برسند. هرچند كه اين نقطه، مركز اصلي فرماندهي نيروهاي اسرائيلي محسوب نمي‏گرديد اما مهمترين محل تقاطع دو جاده به حساب مي‏آمد.



در طول شب، ستوان زرهي، زوي گرين‏گلد، (Zvika Greengold) از فرماندهان جوان زرهي ارتش اسرائيل در جولان، كه به تازگي به محل درگيري رسيده و هنوز به يگان محل خدمت خود ملحق نشده بود، با تنها تانكي كه در اختيار داشت، تا زمان رسيدن كمك، وارد جنگ با يگانهاي پيشقراول ارتش سوريه در آن نقطه گرديد. در طول تنها 20 ساعت بعد، نيروهاي ستوان زوي، كه به وسيلهء درخواست راديويي وي، به كمك او شتافته بودند، گاه به تنهايي و گاه به كمك قسمتي از يك واحد بزرگتر، به سرعت، وارد جنگ با تانكهاي ارتش سوريه شدند. در عرض تنها شش ساعت، نيمي از تانكهاي سوري منهدم شدند. ستوان جوان اسرائيلي، با اينكه مجروح شده و نيمي از بدنش سوخته بود، اما هنوز صحنه را ترك نكرده بود و نبرد را به طور خستگي‏ناپذير در آن لحظات حساس و بحراني در يك نقطهء غيرمنتظره براي ارتش سوريه ادامه مي‎داد. (وي به همين دليل، بالاترين نشان شجاعت ملي اسرائيل را دريافت نمود.)

تصویر
در طول چهار روز بعدي جنگ، تيپ هفتم زرهي ارتش اسرائيل در منطقهء شمال به فرماندهي يانوش بن‏گال (Yanush Ben Gal) سعي نمود تا با تشكيل خط دفاعي در پشت تپه‏اي صخره‏اي، مركز فرماندهيشان در نفح (Nafah) را حفاظت نمايد.



به دلائلي كه تاكنون معلوم نشده‏اند، دسته‏اي از نيروهاي سوري كه در منطقهء نفح، در آستانهء پيروزي كامل قرار داشتند، از پيشروي بيشتر در مواضع دفاعي منطقهء نفح منع شدند كه اين امر، به اسرائيل، امكان ايجاد يك خط دفاعي مستحكم را داد. معقول‏ترين دليلي كه براي عدم پيشروي نيروهاي سوري ارائه شده است، آن است كه نيروهاي سوري محاسبه كرده بودند كه پيشروي بيشتر در آن منطقه، باعث خارج شدن آنها از برنامهء طرح‏ريزي شده توسط فرماندهان ارشد مي‎شود.



در جنوب منطقهء جولان، تيپ زرهي باراك حضور داشت. منطقهء جنوب، فاقد هرگونه موانع ايذايي طبيعي بود كه اين امر، باعث تلفات نيروهاي دفاعي اسرائيلي فراوان گرديد. به هنگام آخرين سعي نااميدانهء نيروهاي سوريه در دسترسي به درياي گاليله و منطقهء نفح، فرمانده تيپ زرهي باراك، سرهنگ شوهام (Shoham) به همراه معاون و افسر عمليات تيپ، طي نبردهاي سنگين روز دوّم كشته شدند. (هركدام در يك تانك جداگانه حضور داشتند) در اين نقطه، تيپ زرهي باراك، عمليات نيروهاي سوري را با دفاع بسيار فشرده و نبرد تن به تن، متوقف كرده بود، هرچند كه برخي از تانكهاي سوري، به طور مستقل به نبرد ادامه مي‏دادند.



اما ورق جنگ در منطقهء جولان، با ورود نيروهاي ذخيرهء ارتش اسرائيل، برگشت و با آغاز عمليات اين نيروها به تاريخ 8 اكتبر 1973، ارتش اسرائيل دوباره بر كل منطقه تسلط پيدا كرد و نيروهاي سوريه با قبول تلفات بسيار سنگين، به مواضع دفاعي قبلي خود عقب رانده شدند.



بلندي‏هاي جولان، بر خلاف صحراي سينا، به دليل وسعت كم، منطقهء مناسبي جهت ايجاد سپر دفاعي محسوب نمي‏شدند، اما در واقع از نظر استراتژيك و موقعيت سوق‏الجيشي، ثابت شده بود كه استحكام خطوط دفاعي در اين نقطه، مسئلهء مرگ و زندگي براي اسرائيل محسوب مي‏شود و نقطه‏اي بسيار كليدي جهت جلوگيري از پيشروي ارتش سوريه در داخل خاك اسرائيل و تهديد شهرهاي اين كشور است. (به جهت اينكه عمدهء شهرها و شهركهاي مهم اسرائيل، در شمال اين كشور واقع شده‏اند.)



به تاريخ چهارشنبه دهم اكتبر 1973، آخرين واحد ارتش سوريه در منطقهء مياني بلندي‏هاي جولان، مجبور به عقب‏نشيني به خطوط پدافندي پيش از جنگ شدند. اكنون بحث بر سر اين مسئله بود كه آيا با عقب‏نشيني سوريه به نقطهء مرزي 1967، جنگ خاتمه يابد يا اينكه ارتش اسرائيل، عمليات در داخل خاك سوريه ادامه دهد. ژنرالهاي ارشد اسرائيلي، تمام وقت 10 اكتبر را تا نيمه‏‎شب، بر سر اين مسئله به بحث پرداختند.



برخي تمايل به ترك مخاصمه داشتند، كه اين امر، به سربازان اجازه مي‎داد به منطقهء درگيري در صحراي سينا اعزام شوند. (تنها دو روز قبل، نيروهاي ژنرال شموئل گونن در منطقهء هذايون صحراي سينا، از مصري‏ها شكست خورده بودند.)



برخي ديگر نيز تمايل داشتند ارتش اسرائيل به داخل خاك سوريه حمله كند و تا شهر دمشق پيشروي نمايد كه اين امر، از نظر آنان، باعث خارج شدن كامل سوريه از جنگ مي‏‎شد. اشغال دمشق، مي‏توانست باعث شود، اسرائيل به قدرت اوّل نظامي در منطقه‌ء خاورميانه تبديل شود، ضمن اينكه مناطق اشغالي در پايان جنگ، مي‏توانستند برگ برندهء مهمي در دست اسرائيل محسوب شوند.



عده‏اي ديگر از فرماندهان بر اين اعتقاد بودند كه سوريه داراي دفاع مستحكمي مشتمل بر خندق‏هاي ضدتانك، ميادين مين و برخي نقاط قوت ديگر است و بدين جهت، دفاع از خطوط درگيري واقع در بلندي‏هاي جولان را به ايجاد جنگ ديگري در زمين‏‎هاي مسطح و بدون پوشش عوارض طبيعي داخل خاك سوريه، ترجيح مي‏‎دادند.





با اين حال، نخست وزير اسرائيل، (گلدا ماير)، قاطع‏ترين تصميم را در برابر تمامي اين پيشنهادات اتخاذ كرد:

تصویر
«انتقال يك واحد ارتش از جولان به سينا، چهار روز به طول مي‏انجامد. اگر در طول اين مدت، جنگ پايان پذيرد، جنگ با از دست دادن صحراي سينا، بدون هيچگونه كسب نتيجه‏اي در شمال (جولان) براي اسرائيل، به پايان مي‏رسد، بدون آنكه از تهديدات بر عليه اسرائيل كاسته شده باشد. اين يك موضوع سياسي است و تصميم من، در جهت شكستن خطوط دفاعي، باعث كاهش تبعات منفي پايان جنگ خواهد شد. حمله، بايد فردا 11 اكتبر آغاز شود.»


از 11 اكتبر تا 14 اكتبر 1973، نيروهاي ارتش اسرائيل، وارد خاك سوريه شدند و محدوده‏اي به وسعت بيست مايل مربع را در منطقهء باشان (Bashan) به تصرف خود درآوردند. از آن نقطه، ارتش اسرائيل قادر مي‎‏شد تنها از فاصلهء 40 كيلومتري، حومهء دمشق را تحت محاصرهء خود درآورد و با استفاده از توپخانه‏هاي سنگين خود، اين شهر را به راحتي تهديد نمايد.



از آنجايي كه وضعيت اعراب در ميادين جنگ، روز به روز خراب‏تر مي‏شد، فشار وارده بر شاه حسين اردني، جهت وارد كردن نيروهايش به جنگ، افزايش مي‏يافت. شاه حسين، راهي يافت تا بدون آنكه نيروهايش را درگير جنگ با اسرائيل كند و كشورش را هدف بمباران نيروي هوايي اسرائيل قرار دهد، فشار اعراب را بر اردن را كاهش دهد. وي به جاي حملهء مستقيم به اسرائيل از طريق مرز مشترك، يك دسته از نيروهاي نظامي ارتش اردن را رهسپار سوريه كرد. شاه حسين، از طريق يك واسطهء آمريكايي، تصميم خود مبني بر ارسال نيرو به سوريه را به اطلاع اسرائيل رساند. وي اميدوار بود، اسرائيلي‏ها هدف وي از اين كار را، اعلان جنگ تصور نكنند و بر اين اساس، به اردن حمله ننمايند. موشه دايان، چنين پيشنهادي را نپذيرفت، هرچند كه اسرائيل، قصد گشودن جبههء ديگري را نداشت.





رژيم بعث عراق

عراقي‏ها، نيروهاي مزدوران بسيار زيادي را به منطقهء جولان ارسال كرده بودند، كه شامل 30 هزار سرباز، 500 دستگاه تانك و 700 دستگاه نفربر بود. جبههء درگيري عراقي‏ها با اسرائيل، منطقه‏اي بسيار استراتژيك و حساس براي ارتش اسرائيل محسوب مي‏‎شد. عراقي‏ها انتظار داشتند ظرف 24 ساعت، پيشروي خود در اين منطقه آغاز نمايند. عراقي‏ها وارد يك نبرد بسيار حساس شدند، زيرا هنگامي كه آنها به مواضع بي‏دفاع ارتش اسرائيل در جناح جنوبي تيپ زرهي در حال پيشروي ارتش اسرائيل حمله كردند، به جهت جلوگيري از در محاصره قرار گرفتن، به يكباره پيشروي يگانهاي خود را متوقف كردند و كيلومترها عقب‏نشيني كردند! سپس تركيب نيروهاي سوري، عراقي و اردني، جهت جلوگيري از پيشروي بيشتر ارتش اسرائيل، پاتك خود را آغاز كردند. با اين حال، آنها نتوانستند نيروهاي اسرائيلي را از منطقهء «باشان» به عقب برانند.



به تاريخ 22 اكتبر 1973، كماندوهاي ورزيدهء تيپ پيادهء Golani و تيپ نيروهاي ويژهء Sayeret Matkal ارتش اسرائيل، عليرغم تلفات بسيار زيادي را كه از طريق تك‏تيراندازان سوري مستقر در كوههاي استراتژيك اطراف متحمل شده بودند، پاسگاه دورافتاده‏اي را در منطقهء «جبل‏الشيخ» (Mount Hermon) به تصرف خود درآوردند. دو هفتهء قبل، چنين حمله‏اي در اين منطقه، 25 كشته و 67 مجروح بر جاي گذارده بود، اما در جريان حملهء دوّم، 55 كشته و 79 مجروح بر جاي ماند. يك بلدوزر D9 اسرائيلي، كه سربازان پياده‏نظام اسرائيلي بر آن سوار بودند، راهي را براي رسيدن به قله پيدا كرد تا از تسخير قله بدست نيروهاي سوري پس از جنگ، جلوگيري نمايد. يك تيپ از نيروهاي چترباز اسرائيلي نيز، پاسگاه روبه‎رو را اشغال كردند.





نبرد در دريا
نبرد معروف به جنگ لاتاكيا بين سوريه و اسرائيل، انقلابي در نبردهاي دريايي محسوب مي‏شد كه در دومين روز جنگ يعني به تاريخ 7 اكتبر 1973 به وقوع پيوست و در نتيجهء اين نبرد، كه منجر به پيروزي قاطع اسرائيل شد، توان شناورهاي موشك‏انداز كوچك، سريع و مجهز به سامانه‏هاي پيشرفتهء جنگ الكترونيك نيروي دريايي اسرائيل به اثبات رسيد. اين نبرد، اولين نبرد دريايي جهان محسوب مي‏‎شد كه دو طرف درگير از ناوچه‏هاي موشك‏انداز مجهز به موشكهاي ضدكشتي استفاده كرده بودند. تا پيش از اين نبرد، شناورها و قدرت نيروي دريايي اسرائيل، همواره مورد تمسخر اعراب قرار مي‏‎گرفت، و تحت تاثير اين نبرد بود كه توان بالاي اين نيرو، به اثبات رسيد.



به دنبال اين نبرد و چند درگيري كوچك دريايي ديگر، نيروهاي دريايي سوريه و مصر، تا پايان جنگ اكتبر، و زماني كه دولت اسرائيل، آبراهه‏اي را جهت عبور آنها آزاد گذارد، از محل اسكله‏هاي خود در درياي مديترانه، خارج نشدند! عمدهء توان نيروي دريايي اسرائيل، (در حدود 96%) را شناورهاي ساخت ايالات متحده تشكيل مي‎دادند كه بر خلاف تصور عموم، به جاي انتقال از طريق هوا، از طريق دريا تحويل اسرائيل شده بودند. با اين حال، نيروي دريايي اسرائيل، براي درهم شكستن انسداد درياي سرخ توسط نيروي دريايي مصر، ضعيف و ناموفق بود. ناوگان دريايي مصر، وظيفه داشتند از رسيدن سوخت و ساير ملزومات مورد نياز اسرائيل از طريق بندر ايلات جلوگيري نمايند. اسرائيل در درياي سرخ، فاقد ناوچه‏هاي موشك‏انداز به تعداد كافي بود تا قادر شود اين محاصرهء دريايي را از بين ببرد و از اين بابت، بسيار در تنگنا قرار داشت.



در طول جنگ اكتبر، نيروي دريايي اسرائيل، چندين بار، بنادر مصر را مورد حملات خود قرار داد. در جريان اين حملات از شناور‎هاي ضربتي تندرو به همراه نيروهاي كماندويي گروه ويژهء 13 استفاده گرديد كه از زبده‏ترين نيروهاي ارتش اسرائيل بودند. هدف اصلي اين حملات دريايي اسرائيل، انهدام شناورهاي مصري بود كه وظيفه داشتند نيروهاي ارتش مصر را به پشت خطوط اسرائيل منتقل نمايند. به طور كلي، برآيند و تاثير چنين نبردهاي در درياي سرخ، تا حدودي اندك بود.





ورق بر مي‏گردد
در جنگ اكتبر ۱۹۷۳ نيز مانند اكثر جنگهاى برق‏آسا، تكليف جنگ، بايد در همان ۷۲ ساعت اول مشخص مي‏شد. ژنرال شاذلى مى‏دانست كه جبههء اصلى نبرد، غرب صحراى سينا و خط بارلو است. جبهه‏هاى اردن و جولان (در جنوب سوريه) همه جبهه‏هاى فرعى بودند. بنابراين او به اين معتقد بود كه مصر بايد از اين فرصت طلايى استفاده كرده و خود را به جنوب اسرائيل برساند تا دست بالا را در جنگ داشته باشد. اما در قاهره سادات اصلن چنين خيالى نداشت. او معتقد بود كه جهت جلوگيري از غافلگيري و تلفات بيشتر نيروهاي ارتش مصر، بايد قواى مصرى با نفوذ به عمق ۲۰ كيلومترى صحراى سينا موضع پدافندى اتخاذ كنند. درخواستهاى مكرر ژنرال مصرى براى اجازه فتح ۳ گذرگاه قفقفه، قيدى و متيلا كه شاه‏كليد فتح كل صحراي سينا بودند مورد بى‏توجهى قاهره قرار گرفت و ۳ هزار كماندوى مصرى در روز ۸ اكتبر به جاى تصرف مناطق استراتژيك مذكور دستور استراحت گرفتند.


بنابراين اكنون زمان ضدحملهء اسرائيل بود. در ۹ اكتبر 1973، تنها ۲ واحد زرهى اسرائيل حمله به مصريها را آغاز كردند اما تلفات سنگين آنها سبب ناموفق ماندن عمليات شد. اسرائيلى‏ها در روزهاى بعد نيز در چند نوبت حملات زرهى عظيمى را عليه مصريها سامان دادند. كسى گمان نمى‏كرد واحدهاى زرهى مصر از اين نبردها جان به در ببرند چرا كه اسرائيل در اين نبردها ضمن استفاده از تانكهاي قديمي سوپرشرمن، از تانكهاى ام۶۰ و ام۴۸ آمريكايى بهره مى‏برد كه جديدترين محصولات زرهى آمريكا بودند. اما موشكهاى آرپىجى7 و ساگر روسى، جهنمى واقعى را براى تانكهاى مذكور ايجاد كردند. در مجموع ظرف يك هفتهء اول جنگ، اسرائيلي‏ها يك سوم تانكهاى خود را از دست دادند حال آنكه مصريها در همين زمان تعداد تانكهاى خود در صحرا را به ۱۲۵۰ دستگاه رسانده بودند.




يكي از بزرگترين نبرد تانكها در تاريخ

در ۱۴ اكتبر 1973، بزرگترين جنگ تاريخ تانكها به وقوع پيوست. (پس از نبرد سال 1943 در منطقهء كورسك شوروى) اين نبرد بسيار سنگين، در قبل از گذرگاه متيلا بين ۲۵۰۰ تانك و زرهپوش از طرفين آغاز شد. اما حدس انور سادات درست بود، زيرا به هنگامي كه در ۱۴ اكتبر وقتى بالاخره قاهره با درخواست ژنرال شاذلى براى عبور از گذرگاههاى استراتژيك متيلا و قفقفه موافقت كرد، ۸۰۰ تانك و ۷۰ هزار نيروى مصرى خود را در برابر ۶۰۰ تانك و ۱۵۰ هزار سرباز اسرائيلى ديدند.

تصویر
ژنرال آريل شارون در گذرگاههاي صعب‏العبور منطقه، مذكور منتظر اين اشتباه مصريها بود. در حقيقت مصر ۶ روز حياتى را از دست داده بود و اكنون قواى مصر در منطقه دست پائين را داشت. ظرف چند ساعت ۱۰۰۰ تانك از طرفين به نسبت يك به سه به نفع اسرائيل در آتش سوختند و مصريها دريافتند آنها نيز ديگر اگر بخواهند، قادر به پيشروى نيستند و متحمل شكست بسيار سنگيني شدند.





طرح آريل شارون

ژنرال آريل شارون (نخست وزير سابق اسرائيل) يك نظامي بسيار نترس و بي‏رحم محسوب مي‏شد و اعراب، خاطرهء تلخي از اقدامات وي در كشتار فلسطينيان در ذهن داشتند. اما هيچكدام از اين موارد سبب نخواهد شد تا نقش بسيار بزرگ او در جريان جنگ سال ۱۹۷۳ ناديده گرفته شود. به تاريخ ۱۵ اكتبر 1973، زمانى كه جنگ در جبههء سينا به بن‏بست رسيد، وى با آنكه سرش هدف تركش گلولهء توپ يكي از تانكهاي مصري قرار گرفته بود، در ستاد ارتش اسرائيل با بيرون آوردن نقشه‏اى علامت‏گذارى شده اعلام كرد كه مى‏تواند تنها با ۴ تيپ از بين ۲ سپاه قدرتمند ارتش مصر بگذرد و با عبور از كانال سوئز در جهت عكس ميدان جنگ، خود را به شمال مصر برساند و با تهديد يا اشغال اسكندريه و قاهره، مصر را مجبور به قبول آتش‏بس كند.

تصویر

ژنرال موشه دايان و ساير فرماندهان اسرائيلى كه در آن زمان در اثر از بين رفتن ۴۵ درصد توان زرهى و ۱۰۰ هواپيما و هزاران نفر از بهترين سربازان اسرائيلى، اميدى به حملهء متقابل با روشهاى كلاسيك نداشتند ناچارن با حركت جسورانهء آريل شارون كه نوعى حمله ناپلئونى و در حد خودكشى بود موافقت كردند. امروز كه جنگ اكتبر را مرور مى‏كنيم درمى‏يابيم كه جنگ مذكور نبرد بين ۲ ژنرال بلندپايه مصرى و اسرائيلى (شاذلى و شارون) بود اما متأسفانه اعراب ترسو، به ژنرالهاي خود اجازه ريسك ندادند حال آنكه سرفرماندهى ارتش اسرائيل در آن شرايط بسيار سخت اختيار تنها ۱۲ هزار سرباز را به ژنرال آريل شارون براى «طرحى شبيه به خودكشى» داد.


در ساعت ۵ صبح ۱۵ اكتبر 1973، سربازان ژنرال آريل شارون در اختفاى كامل سوار بر تانكهاى روسى به غنيمت گرفته شده از جنگ قبلى شدند (تانكهاي روسي T-62 و T-55) و حتا در ارتباطات راديويى خود به زبان عربى صحبت كردند! آنها با عبور از كانال سوئز، طى ۴۰ ساعت با از بين بردن هزاران نفر سرباز و دهها پايگاه موشكهاي سام مصرى، از آتش مؤثر فانتومها نيز استفاده كردند. در ۱۸ اكتبر 1973، ناگهان مردم مصر متوجه شدند اسرائيلى‏ها در مصر هستند! حملات متعدد ميگهاى مصرى نيز براى در هم كوبيدن سرپل‏هاى اسرائيل در غرب سوئز بى‏فايده بود و آنها دسته‏دسته مقهور موشكهاي اسپاروي فانتوم‏ها و خلبانان جسور و ماهر اسرائيل مى‏شدند چرا كه ديگر از پشتيبانى موشكهاى سام روسي خبري نبود.

تصویر
به تاريخ ۲۲ اكتبر 1973، تعداد نيروهاى اسرائيل در شمال مصر به ۲۰ هزار سرباز و ۵۰۰ تانك و نفربر زرهى رسيد اين در حالى بود كه عمدهء قواى مصر در صحرا مشغول بودند. در روز ۲۳ اكتبر اسرائيلى‏ها با كنترل كامل محور سوئز – قاهره، به ۱۰۱ كيلومترى پايتخت مصر رسيدند!


در حالى كه مصرى‏ها به دليل احتمال سقوط قاهره و فروپاشي شيرازهء ارتش خود، آتش‏بس را قبول كرده بودند، در اسرائيل گوش شنوايى نبود. بنابراين در ۲۴ اكتبر 1973، مصر خود را براى فرا خواندن لشگرهاى جديد آماده كرد. اين در حالى بود كه شوروى به دليل ايراد خسارات بسيار سنگين به مصر، ديگر موافق ادامهء جنگ نبود و ايالات متحده از اسرائيل درخواست نمود، با آتش‏بس موافقت نمايد


تصویر
عمليات موسوم به Operation Nickel Grass، طرح ايالات متحده براي انتقال تجهيزات مورد نياز اسرائيل در جريان جنگ اكتبر بود. در اين تصوير، يك دستگاه تانك آمريكايي M60 Patton در حال پياده‏ شدن از هواپيماي باربري C-5 Galaxy نيروي هوايي ايالات متحده مشاهده مي‏گردد


تصویر
مصریها، پس از جنگ اکتبر، توانستند ارتش خود را به جای تجهیزات قدیمی و ضعیف روسی، با سلاحهای جدید و پیشرفتهء آمریکایی نظیر هواپیماهای F-16 بازسازی نمایند.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
سلام جالب بود ولي فكر كنم از روي روزنامه ي ايران اون صفحه اش كه نوشته بود بررسي 100 جنگ بزرگ و دو فانتوم آلماني بالاش كشيده بود،نوشته اي؟

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
مطلبِ جالبى بود دستتون درد نكنه. شگرد دو فرمانده واقعا تحسين برانگیزاست. در جنگ اعراب واسرائیل خیلی باید تفکر کرد.درس عبرتی است thinking

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
اسم اين جنگ رو بايد گذاشت : «مزد ترس»! جنگ رمضان، بهترين جنگ‌ اعراب عليه اسرائيل بود. تنها اگه سردمداران عرب؛ چه مصري، چه سوري، چه عراقي و چه خائنان سعودي و هاشمي‌ (اردن)، فقط كمي شجاعت پيرزني چون گلدا ماير، يا ساير فرماندهان وحشي، اما دلاور اسرائيلي رو داشتن، امروز كشوري به نام اسرائيل وجود نداشت!!! امري كه در جنگ‌هاي سريع (نبردهاي برق‌آسا) بسيار اهميت داره، مسئله‌ي زمان هست. اگه هيتلر تو روسيه زمين‌گير شد، تنها به دليل اتلاف وقت بود. چون به روس‌ها زمان داده بود. اگه اسرائيل در جنگ 6 روزه پيروز شد، چون حتي ثانيه‌اي از جنگ رو هم از دست نداده بود!!! ژنرال شاذلي، بسيار خوب مي‌دانست كه تك تك لحظات از دست رفته‌ي اين جنگ، چقدر حياتي هست؛ لحظاتي كه رهبران ترسوي مصري، از ترس مرگ، خودكشي مي‌كردن و به خيال اينكه دور مي‌خورن، با ايستادن و اجازه دادن به ارتش اسرائيل براي تجهيز و ترميم، نابودي بخش عظيمي از ارتششون رو سبب شدن!! در اين جنگ، اسرائيل بايد شكست مي‌خورد. ولي شجاعت اسرائيلي‌ها از يك سو و بزدلي طرف‌هاي درگير از سوي ديگر، به همراه حمايت بي چون و چراي مالي و تجهيزاتي ايالات متحده، نتيجه‌ي عكس رو رقم زد! ----------------------------------------------------- ممنون بابت ارسال مطلب.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
اين دلاوري ها از اين جهودا بعيده! از اين يارو شارون وحشي يه جورايي خوشم مي اد براي هدف كثيفش خيلي شجاعت به خرج داده بوده راستي اين شارون آخر مرد يا هنوز تو كماست؟

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
والا خبري كه ازش نيست. ولي اگه به اين صهيونيست‌هاي سگ جون باشه، فكر كنم دوباره زنده شده :mrgreen: !!! شارون، يكي از مغزهاي متفكر اسرائيل بوده. يكي از جالب‌ترين و بي‌رحمانه‌ترين طرح‌هاي شارون، ساخت يك گردان از محكومين به مرگ بود به نام‌ «گردان 101». مسلماً خودتون مي‌تونين حدس بزنين وظيفه‌ي اين گردان چي بود ديگه!!! در پست بعد، به نقل از سايت بازتاب، مطلبي از آقاي مهدي عليخاني درمورد اين موجود خونخوار، ولي باهوش مي‌ذارم.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
آريل شارون كه بود؟!

«آريل ساموئل موردخاي شرايبر» معروف به «آريل شارون» در سال 1928 در روستاي (کفر ملال) به دنيا آمد.
وي به مانند اکثر رهبران صهيونيستي از يهوديان لهستاني‌الاصل است؛ پدرش «ساموئل موردخاي شرايبر» از لهستان به قفقاز مهاجرت کرد و در آنجا پس از مدتي کشاورزي، راهي فلسطين شد و در روستاي (کفر ملال) ساکن شد.

به گفته خود آريل شارون، پدرش که از يهوديان ضدعرب معروف بود، اعتقاد داشت جوانان يهودي روزي بايد تمامي سرزمين فلسطين را از اعراب پس بگيرند و در مزارع آن مشغول کشاورزي شوند. همچنين در سال 1933 در پنجمين سال تولدش، پدرش به عنوان هديه تولد، به او يک تفنگ شکاري هديه مي‌دهد تا ياد بگيرد که به وسيله آن، زمين‌هاي کشاورزي‌شان را از دست اعراب حفظ کند!

پدر آريل، علاقمند بود فرزندش در رشته کشاورزي تحصيل کند، به همين منظور او را در کودکي براي کار کردن به مزارع موشاف (نوعي مزارع اشتراكي) مي برد. اما آريل پس از رسيدن به جواني ترجيح داد به جاي کشاورزي در رشته تاريخ و حقوق تحصيل کند.

آريل شارون از کودکي تمايل شديدي به مسائل نظامي داشت؛ به همين دليل در سال 1942 و زماني که فقط 14 سال داشت به گروه‌هاي (هاناگا) پيوست. گروه‌هاي «هاناگا» در آن زمان، اقدامات وحشيانه‌اي را براي فرار فلسطينيان از خانه‌ها و زمين‌هايشان طراحي و اجرا مي‌کردند و به قتل مخالفان مي‌پرداختند. اين گروه‌ها پس از تأسيس دولت، اولين هسته‌هاي اسرائيل را تشکيل دادند.

آريل شارون در سال 1947 عضو پليس شهرك هاي يهودي شد. وي سپس در بيست سالگي در جنگ 1948 شرکت کرد و سمت فرماندهي پياده نظام در بخش اسکندريه را برعهده داشت، وي دراين جنگ از ناحيه شکم مجروح شد.

در اکتبر 1948، در کشتار فلسطينيان در «اللد»، که به فرماندهي مستقيم «موشه دايان» صورت گرفت، شارون 426 فلسطيني را در مسجدي به نام «دهمش» جمع کرد و پس از مسدود کردن درب، مسجد را منفجر کرد و کساني را که زنده ماندند تا دو روز بدون آب و غذا زنداني کرد که پس از اصرار مسئولان صليب سرخ براي رساندن آذوقه به زندانيان، شارون به سربازانش دستور داد تا به جاي آب به زندانيان «ادرار» بدهند. شارون قصاوت را تا به آنجا ادامه داد که دستور داد تا زنان فلسطيني را عريان به يک محله يهودي‌نشين برده و پس از رها کردن آنها، به سربازان دستور داد آنها را به گلوله ببندند و اجساد آنها را مدت‌ها در خيايان‌ها رها کرد. وي سپس دستور داد تا مردان را نيز زنده زنده زير زرهپوشان بيندازند و به قتل برسانند.

در آغاز سال 1949 فرماندهي يك گروهان پياده را بر عهده گرفت، اما در سال 1951 افسر فرماندهي گردان اطلاعات مركزي شد. در سال 1952 وي از فرمانده ستاد ارتش خواست تا به او اجازه دهد که از زندانيان محکوم به مرگ، يک گردان نظامي تشکيل دهد. اين مسئله به دليل ناآشنايي اين افراد با فنون نظامي تا حدودي براي رئيس ستاد غير مترقبه بود اما با اصرار شارون پذيرفت. شارون نام اين گردان را 101 ناميد که در اولين عمليات خود به روستاي مرزي «القبيه» حمله کرد و کشتار گسترده اي را به راه انداخت که به کشته شدن 69 فلسطيني و ويراني 41 منزل منجر شد.

شارون در همان سال 1952 در دانشگاه عبري قدس تحصيلات خود را دو موضوع تاريخ و خاورميانه آغاز کرد و سپس براي تکميل تحصيلاتش به دانشکده حقوق دانشگاه تل آويو رفت.

آريل شارون در جنگ سال 1954، گردان 101 را با گرداني بنام چتربازها ادغام کرد و گردان جديدي تشکيل داد و فعاليت هاي تروريستي را هم عليه فلسطينيان و هم عليه كشورهاي عربي ادامه داد.

او در سال 1956 سمت فرماندهي تيپ زرهي ارتش را برعهده گرفت و توانست گذرگاه «المتيله» را به اشغال خود در آورد.

شارون در اکتبر 1956، طي محاصره غزه در خان يونس، 250 فلسطيني را قتل عام کرد. وي در ادامه اين محاصره دستور داد 750 نفر را در رفح به گلوله ببندند.

شارون تا سال 1964 در سمت فرماندهي تيپ ابقاء شد، اما دراين مدت اختلافات زيادي با روساي خود در آن موقع از آن جمله «موشه دايان» كه رياست ستاد ارتش را به عهده داشت، پيدا كرد. تمام اين اختلافات بخاطر اشغال «المتيله» بود كه ظاهراً هيچ سودي براي اسرائيل نداشته و موجب شده بود كه ضررهاي زيادي را هم از بابت اين اشغال متحمل گردد. سرانجام در سال 1964 شارون تصميم گرفت براي ادامه تحصيل به فرانسه برود تا در رشته علوم سياسي تحصيل كند.

آريل شارون، پس از بازگشت از فرانسه از سال 1965 تا 1969 فرماندهي ارتش شمال را بعهده گرفت و پس از گذراندن يک دوره آموزشي در انگليس و ارتقاي به درجه سرلشگري، از سال 1969 تا 1973 فرماندهي ارتش جنوب را عهده‌دار شد.

در سال 1972، شارون با اعلام مخالفت با تقسيم شهر رفح ميان مصري‌ها و فلسطيني ها، 7000 مصري را از رفح آوراره کرد و مخالفان را اعدام کرد.

در جنگ سال 1973 با وجود شکست ارتش اسرائيل در جنگ با اعراب، به دنبال اقدامات متهورانه وي، سربازان اسرائيلي به او لقب (پادشاه اسرائيل) دادند. پس از همين جنگ بود که وي درپي بحران هاي بعد از جنگ که به (جنگ ژنرال‌ها) در اسرائيل معروف شد، از ارتش استعفا داد و وارد صحنه سياست شد.

شارون در اولين انتخابات پارلماني از سوي حزب تندرو (ليکود) توانست عضويت کنيست را به دست بياورد. در سال 1975 اسحاق رابين نخست وزير وقت اسرائيل وي را به عنوان مشاور نظامي خود انتخاب کرد.

در انتخابات سال 1977، شارون به دليل محبوبيت زيادي كه در اثر كشتار فسطينيان نزد صهيونيست‌ها داشت، در راس فهرست نامزدهاي مستقل، به كنيست راه پيدا كرد. مناخيم بگين در اين دوره او را به سمت وزير كشاورزي و شهرك سازي منصوب كرد. زمان تصدي وزارت كشاورزي او با اشغال بيشتر زمين هاي فلسطينيان و سرقت آب هاي آنان هم زمان شد و وي توانست كشاورزي اسرائيل را با پشتيباني آمريكا متحول سازد و شهرك‌سازي در اين زمين‌هاي اشغالي شتاب بيشتري گرفت.

پس از آنكه ارتش رژيم صهيونيستي در اردن، به اردوگاه‌هاي فلسطيني يورش برد و سپتامبر سياه را در تاريخ فلسطين رقم زد، نيروهاي مقاومت فلسطين به لبنان رفتند و در جنوب لبنان مستقر شدند. پس از تصويب يك حمله همه جانبه به جنوب لبنان توسط رژيم صهونيستي، آريل شارون در سال 1981 به سمت وزارت جنگ برگزيده شد. در سال 1982 ارتش اين رژيم با تجهيزات و سلاح هاي اهدايي آمريكا، انگليس و فرانسه و پشتيباني سياسي، تبليغي و اطلاعاتي ويژه آمريكا، به بيروت حمله کرد و دومين پايتخت عربي بعد از قدس را به اشغال درآورد. در همين سال بود که آريل شارون در 18 سپتامبر ، کشتار خونين صبرا و شتيلا را به پرونده جنايات خود افزود و تنها طي 36 ساعت 3500 فلسطيني را به شهادت رساند و مسئوليت اين کشتار متوجه او شد؛ در اين راستا دولت اسرائيل براي آرام کردن اوضاع، او را از کار برکنار کرد اما لقب قصاب صبرا و شتيلا هيچگاه جنايات وي را از اذهان فلسطينيان پاک نکرد.

در پي مخالفت‌هاي شديد وي با برکناريش، بگين تا سال 1984، او را به سمت مشاور خود منصوب کرد. در همين سال وي به عنوان وزير صنايع و تجارت انتخاب شد و تا مارس 1990 در اين پست ماند.

بعد از انتخابات 1996 و نخست وزيري نتانياهو، او وزارت شهرک سازي و اسکان را به شارون محول کرد. در زمان تصدي شارون تعداد شهرک هاي صهيونيست نشين به 144 شهرک رسيد. نتانياهو در اصلاح کابينه خود در سال 1998، قبل از ايهود باراک او را براي وزارت خارجه برگزيد.

آريل شارون در سپتامبر 1999، به دنبال کناره گيري نتانياهو از رهبري حزب ليکود، رهبري اين حزب تندرو را برعهده گرفت. او سپس در سپتامبر سال 2000، با حضور خود در مسجد الا قصي موجب خشم مسلمانان و درگيري هاي خونين ميان فلسطينيان و نظاميان رژيم صهيونيستي و در نتيجه شروع انتفاضه الاقصي شد.

وي در دسامبر 2000، به عنوان نامزد حزب ليکود براي تصدي نخست وزيري معرفي شد و قول داد در صورت انتخاب، كار فلسطينيان را در 100 روز تمام كند و موقعيت رژيم اسرائيل را در منطقه تثبيت كند.

شارون سرانجام در ششم فوريه 2001 توانست به بالاترين مقام در رژيم صهيونيستي يعني سمت نخست وزيري دست يابد. اين مسأله براي او مجالي بوجود آورد تا به كشتار و قلع و قمع فلسطينيان با شدت تمام ادامه دهد.

شارون در زمان تصدي نخست وزيري که مقارن با آغاز قرن بيست و يکم نيز بود با چالش هاي اساسي سياسي، اقتصادي و امنيتي مواجه بود که مهمترين آن عبارت بود از:

ـ حوزه سياسي: ناتواني در خاموش ساختن قيام مردم فلسطين، از بين رفتن كامل زمينه هاي صلح و بحران هاي داخلي در درون اسرائيل.

ـ حوزه اقتصادي: بالاترين نرخ تورم، افزايش هزينه مقوله امنيت، افزايش بيكاري، كاهش سرمايه گذاري خارجي، كاهش توليدات داخلي، كاهش صنعت جهانگردي.

ـ حوزه امنيتي: عدم سركوب و خاموش ساختن انتفاضه الا قصي، فراخواني نيروهاي احتياط، افزايش موج عمليات استشهادي.

شارون از سال 2001، با تشکيل (جوخه هاي ترور) از بين محکومين به اعدام و نظاميان زنداني، (همانند گردان 101 در دهه 50 ميلادي)، آشکارا به ترور رهبران ارشد فلسطين بپردازد و طي آن «شيخ احمد ياسين»، «رنتيسي» و بسياري ديگر از رهبران مقاومت فلسطين را به شهادت رساند.

شارون در اين زمان کوشيد تا با اجراي پروسه ديوار حائل، به عمليات‌هاي استشهادي در فلسطين خاتمه دهد، اما موفقيتي به دست نياورد.

وي تا سال 2005، نه تنها نتوانست انتفاضه را خاموش كند و امنيت را براي جامعه خود به ارمغان بياورد بلکه در نهايت مجبور شد به رغم ايدئولوژي حزب متبوعش مبني بر اسرائيل بزرگ از بخشي از خاک فلسطين (نوار غزه) عقب نشيني کند.

در اکتبر سال 2005 و درپي اعتراضات شديد به شارون براي خروج از غزه و بروز اختلاف در کابينه وي و انحلال کنيست، شارون از حزب ليکود کناره گيري کرد.

وي در اولين اظهاراتش پس از کناره‌گيري از حزب ليکود، اعلام کرد، حزب جديدش موسوم به «مسئوليت ملي» در جهت ترسيم مرزهاي دائمي بين اسرائيل و فلسطينيان تلاش خواهد کرد و ديگر طرحي براي عقب‌نشيني يکجانبه از سرزمين‌هاي اشغالي ندارد.

آريل شارون، در بخشي ازکتاب خاطراتش با نام «جنگجو»، ضمن ابراز تأسف از کشته شدن فرزند دوازده ساله‌اش براثر بازي با اسلحه کمري شارون که باعث شد وي مدتي از عرصه فعاليت‌هايش دور شود، سياست اسرائيل را چنين ابراز مي‌کند: «سياست اسرائيل مانند نرخ ارز در حال نوسان است، گاهي بالا مي رود و گاهي پايين مي‌آيد».


شارون در ادامه در پاسخ به سؤالي که به نظر وي در آينده، اسرائيل بالا مي رود يا پايين، مي‌گويد: «احساس مي‌کنم که صلاح‌الدين جديدي براي اعراب خواهد آمد و اين اسرائيل است که بايد چنين روزي را در نظر داشته باشد!».

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
کلا من یه نظری دارم اونم اینه که شما از دو طریق میتونی شجاعت رو در سربازات افزایش بدی یکی استفاده از تجحیزات مدرن و عقبه مستحکم که خب این خرج زیاد داره ولی راه دوم بهتره و موثرتر و جوابشم در اکثر موارد پس داده اینه که شما حس نشنالیسی رو توی وجود سربازت بیدار کنی اونم از راه های مختلف که خب بستگی به ملیت و فومیت سربازا داره . درست مثل همون کاریی که المانی ها توی WW2 کردن و سربازای فکر کنم ss بودن که به حدی میهن پرست بودن که اصلا عقب نشینی و ... تو کارشون نبود و وارد هر جبهه ای که میشدن نتیجه عوض میشد فقط نمی دونم چرا المان زیاد به اینا بها نمی داد و اسلحه های خوبی بهشون نمی داد :mrgreen:

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

ایجاد یک حساب کاربری و یا به سیستم وارد شوید برای ارسال نظر

کاربر محترم برای ارسال نظر نیاز به یک حساب کاربری دارید.

ایجاد یک حساب کاربری

ثبت نام برای یک حساب کاربری جدید در انجمن ها بسیار ساده است!

ثبت نام کاربر جدید

ورود به حساب کاربری

در حال حاضر می خواهید به حساب کاربری خود وارد شوید؟ برای ورود کلیک کنید

ورود به سیستم

  • مرور توسط کاربر    0 کاربر

    هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.