Nataeil

Members
  • تعداد محتوا

    4
  • عضوشده

  • آخرین بازدید

تمامی ارسال های Nataeil

  1. بسم الله الرحمن الرحیم    یک منازعه بسیار طولانی و معروف در قرون وسطی   جنگی که نه تنها میان دو کشور بلکه مشکلات بسیاری برای کشور ای همچون اسکاتلند ، کاستیل ، آراگون ، بورگوندی و امپراطوری مقدس روم بوجود آورد. جنگ های خرد و بزرگ زیادی میان هر دو کشور انگلیس و فرانسه بوجود آمد به دلیل بازیابی نیروها و ادوات بعضی اوقات چند سال میان جنگ های بزرگشان فاصله افتاد. این سلسله نبرد ها میان سال های 1337 تا 1453 شکل گرفت یعنی 116 سال ولی بعد ها به جنگ 100 ساله شهرت یافت.   خاندانها و کشور های درگیر جنگ دودمان والوا ،خاندان پلانتاژنت تاج کاستیا ،بورگوندی اسکاتلند، آکیتن جنوا ،بریتانی مایروکا، پرتغال بوهم، نابارا تاج آراگون، فلاندر بریثانی ،لوکزامبورگ هینو امپراطوری مقدس روم     تحولات استراتژیک در طی جنگ ها     فرانسه در زمان جنگ صدساله: قلمرو شاه فرانسه با رنگ زرد و قلمرو شاه انگلیس با رنگ خاکستری و قلمرو بورگوندی با رنگ خاکستری تیره نشان داده شده است.         علت وقوع این سلسه جنگها   علل جنگ در مسائل مربوط به حاکمیت و تقدم سلسله ها نهفته بود که وضعیت اقتصادی نیز آن را تشدید می کرد. ادوارد سوم پادشاه انگلستان که شیفته شکوه و جلال نظامی بود، همه این موارد را در اعلان جنگ خود ذکر کرد. گرچه به این دلیل که جمعیت حدود 3/25 میلیون نفری انگلستان، در برابر جمعیت 16 میلیون نفری فرانسه بسیار قلیل می نمود، جنگ بین فرانسه و انگلستان بسیار یک طرفه به نظر می رسید، اما ارزش ارتشها تنها با عدد و رقم تعیین نمی شود. فرانسوی ها می توانستند ارتش هایی را با 30 هزار سرباز به میدان بفرستند. اما این نیروها بسیار بد سازمان یافته بودند و از رهبری مطلوبی نیز برخوردار نبودند. کیفیت انفرادی افراد سواره و گروهبانان بالا بود، اما این نیروها در واحدها خوب نمی جنگیدند و افراد پیاده نظامی را که به دنبال آن ها حرکت می کردند و معمولاً از آموزش و تجهیزات خوبی نیز برخوردار نبودند، مورد تحقیر قرار می دادند. فرانسوی ها نیز از افراد مجهز به کمان های تفنگی که بسیاری از آنها را از ایتالیا به خدمت گرفته بودند، استفاده می کردند. ارتش انگلستان، گرچه بندرت می توانست نیروهایی بیش از 6 هزار نفر را به میدان نبرد گسیل دارد، اما از فرانسوی ها بسیار سازمان یافته تر بود. نیاز به وجود نیروهای دائمی در جریان جنگ های ولز و اسکاتلند، منجر به این شده بود که انگلیسی ها به تربیت، تجهیز و حفظ سربازان بر مبنای دراز مدت بپردازند. این نیروها از روحیه بالایی برخوردار بودند و سلاح هایشان نیز برتر بود. پیاده نظامی که ادوارد اول تربیت کرد، ابتدا مجهز به نیزه بود، اما تا دهه ی 1290 بسیاری از نیروها به کمان های بلند ولزی مجهز شده بودند. این کمان های بلند که از چوب سرخ دار ساخته شده بودند، حدود 1/8 متر (6 فوت) طول داشتند و تیرهایی با نوک فولادی به طول 0/9 متر (3 فوت) را به فاصله ای تا 228/6 متر (250 یارد) و با سرعتی (در دست های فرد آموزش دیده) از شش تا دوازده عدد در هر دقیقه پرتاب می کردند. افراد مجهز به این کمان ها، در واحدهای 20 نفری و 100 نفری سازمان می یافتند تا به دستور فرمانده به صورت کنترل شده، دقیق و سریع آتش کنند. ارتش های انگلیسی در نبرد قادر به انجام کارهایی بودند که از توان فرانسوی ها خارج بود.   پادشاه فیلیپ و ادوارد سوم         سال شمار جنگها   1337 م پادشاه انگلیس، ادوارد سوم، که به دلیل مصادره شدن زمینهایش در فرانسه توسط شاه فیلیپ ششم خشمگین شده بود، برای سرنگونی حکومت فرانسه بر علیه این کشور اعلام جنگ می کند. 1340 ناوگان دریایی ادوارد سوم در یک جنگ دریایی ناوگان دریایی فرانسه در اسلویس را در نزدیکی سواحل شمال فرانسه شکست می دهد. 1346 سپاهیان انگلیسی در جنگ کرسی، فرانسوی ها را شکست می دهد. هزاران جنگجوی زره پوش فرانسوی بوسیله تیرهای پرتاب شده از کمانهای بلند انگلیسی ها کشته شدند ولی تعداد تلفات انگلیسی ها 200 نفر بود. 1347 بعد از یک محاصره طولانی، مردم گرسنه بندر کاله، در شمال فرانسه، تسلیم ادوارد سوم می شوند. 1356 در جنگ پواتیه، پسر بزرگ ادوارد سوم ملقب به شاهزاده سپاه، شکست سنگینی را به سپاه فرانسه وارد می کند. انگلیسی ها پول هنگفتی برای اسیر والامقام خود درخواست می کنند. 1360 طبق معاهده «بریتانی» زمینهای ادوارد سوم در فرانسه رسما به او واگذار می گردد و خونبهای ژان دوم تقلیل می یابد. 1376 بعد از سالها جنگ در جنوب فرانسه، شاهزاده سیاه، در حالیکه بیمار بود به انگلیس بازگشت. او به دلیل تب سختی که در یک اردوگاه غیر بهداشتی گرفته بود، مرد. 1415 در جنگ آژنکور در شمال فرانسه، سپاه نیرومند شش هزار نفری هنری پنجم، نیروی نظامی فرانسوی سی هزار نفره را شکست داده و شش هزارسربازفرانسوی را می کشد. تعداد تلفات انگلیس 200 نفر بود. این پیروزی در اثر تلاش کمانداران منضبط انگلیسی به دست آمد. 1420 معاهده تروا ادعای هنری پنجم برای مالکیت حکومت فرانسه را به رسمیت می شناسد. او دختر پادشاه فرانسه، کاترین دووالوا، را به همسری بر می گزیند. 1422 هنری پنجم می میرد. هنگامی که پادشاه فرانسه، شارل ششم، چندی بعد در همان سال می میرد. اشراف فرانسه در مورد جانشینی نوزاد پسر هنری پنجم، هنری ششم، برای به دست گرفتن حکومت فرانسه با هم به مجادله پرداختند. 1429 سپاهی از فرانسویان به تحریک و تشجیع ژاندارک، دختر یک دهقان فرانسوی، محاصره کنندگان انگلیسی شهر اورلئان را وادار کرد از حمله خود دست بردارند. چندی بعد در همان سال، بعد از پیروزیهای بیشتر فرانسوی ها، دوفین، وارث حکومت فرانسه، به عنوان شارل هفتم تاجگذاری می کند. 1430 ژاندراک به پاریس حمله می کند. او توسط اهالی بورگاندی اسیر شده و در قبال ده هزار سکه طلا، به انگلیسی ها فروخته می شود. 1431 در رووان، در شمال غربی فرانسه، ژاندارک به تیر چوبی بسته شده و سوزانده می شود. 1453 فرانسوی ها در جنگ کاستیلون، آخرین جنگ از جنگهای صد ساله، انگلیسی ها را شکست می دهند.         دعوای همیشگی بر سر تاج و تخت   در سال 1328م، پادشاه فرانسه، شارل چهارم (1328- 1294 م)، بدون داشتن وارث، از دنیا رفت. اشراف فرانسه پسر عموی او، فیلیپ والوا (1350- 1293م)، پادشاه انگلستان، با حقوق فیلپ به عنوان پادشاه فرانسه به مخالفت برخاست. ادوارد که پسر ایزابلا، خواهر شارل چهارم، بود، خود را بیش از فیلیپ والوا مستحق تاج و تخت فرانسه می دانست. در سال 137 م هنگامی که فیلیپ اعلام کرد زمینهایی را که ادوارد در فرانسه از مادرش به ارث برده بود، مصادره کرده است، جنگ آغاز شد.     جنگ ادوارد سوم   سه سال نخست، جنگ در فلاندر درگرفت و عمدتاً شامل مانورهایی بیهوده بود. هیچ نبردی روی نداد و اثر عمده مخاصمات عبارت از این بود که خزانه ادوارد سوم خالی شد. با این حال، پیروزی بزرگ ادوارد در نبرد دریایی اسلایز  در 24 ژوئن 1340 کنترل او را بر کانال مانش تضمین کرد. آغاز یک رشته بحران ها در بریتانیا در سال 1341، صحنه جنگ جدیدی را گشود و ادوارد نیروهایی را به آنجا گسیل داشت تا از ادعاهای دوک جان دو مونت فورت  حمایت کند. یک ارتش انگلیسی، متشکّل از سه هزار نفر تحت فرماندهی ارل های نورتهامپتون، دربی و آکسفورد بر ارتش فرانسه که مرکب از 12 هزار نفر بود و تحت فرماندهی شارل بلوس  قرار داشت، در مورلاکس  در 30 سپتامبر 1342 غلبه کرد. تلاش های فرانسویان بر ضدّ گاسکونی انگلیس توسّط مقام لایق ادوارد در آن خط یعنی هنری دوگراسمونت ، ارل دربی، ناکام ماند. او در اکتبر 1345 فرانسوی ها را در اوبروش  شکست داد و در سال بعد، بار دیگر آنها را در اگوئیلون  مغلوب ساخت. ادوارد به طور مستقیم از طریق پیاده شدن در نرماندی در نزدیکی شربورگ با یک ارتش 12 هزار نفره (در ژوئیه 1346) به فرانسه هجوم برد. وی، کان  را تصرّف کرد و پس از آن که وانمود کرد قصد حرکت به سمت پاریس و انجام مانور را دارد، در پیکاردی ، نزدیکی کرسی  وارد نبرد شد. رهبری ادوارد، سلاح ها و سازماندهی برتر انگلیسی ها و عدم شایستگی تاکتیکی فرانسوی ها منجر به انهدام تقریبی ارتش فرانسه شد و پیروزی بزرگی را نصیب ادوارد ساخت و این علی رغم برتری عددی فرانسوی ها به نسبت بیش از پنج به دو بود. به دنبال دفع تهاجم اسکاتلندی ها به انگلستان در نبرد نویلزکراس (هفدهم اکتبر 1346) و سقوط کاله  به دست ادوارد در سپتامبر 1347، آغاز "مرگ سیاه" (شیوع طاعون)، باعث آتش بسی شد که به مدت هفت سال تمدید گردید. جنگ بار دیگر در سال 1354 شعله ور شد، مسئول این امر تا حدودی چارلز خبیث، اهل ناوار  بود که فردی بی رحم و نادرست بود. ادوارد سوم، پسر بزرگ ادوارد (به خاطر رنگ سیاه زرهی که گمان می رفت در کرسی پوشیده باشد، اغلب "پرنس سیاه" خوانده می شد)، رهبری ارتش های انگلستان را برعهده داشت. وی دست به یورش های بزرگی زد که (chevauchees) خوانده می شد و به این یورش ها در سرتاسر فرانسه مرکزی ادامه داد تا چنان آسیب هایی وارد آورد که پادشاه فرانسه خود را مجبور به تسلیم دید. صرف نظر از برتری انگلیسی ها در میدان نبرد که به کرات به نمایش درآمد، فرانسوی ها حتی پس از فاجعه ای مانند پیروزی پرنس سیاه در پویترز  (در نوزدهم سپتامبر 1356) که در جریان آن، وی پادشاه فرانسه یعنی ژان دوم نیکوکار  را به اسارت گرفت، همچنان به ایستادگی خود ادامه دادند. علی رغم این موفقیت و امتیازی که بدین ترتیب بر سر میز مذاکره به دست آمد، فرانسوی ها به مقاومت خود ادامه دادند. ادوارد در اکتبر 1359، در رأس ارتشی بزرگ به رهبری یک تهاجم دیگر پرداخت. وی در حالی که شمال فرانسه را با مقاومت ناچیزی از سوی نیروهای دشمن در می نوردید، فرانسوی ها را وادار ساخت تا پیمان برتینی  را در هشتم مه 1360 بپذیرند و بدین ترتیب مقام گوین  و نیز کاله، گین  و همچنین خون بهایی به مبلغ سه میلیون سکه طلا برای ژان دوم به دست آورد. شرایط این پیمان، هیچگاه به تحقق نپیوست و پس از پایان جنگ برتون، فرانسوی ها رشته عملیات نظامی جدی خود را آغاز کردند. رهبری ضعیف انگلیسی ها، ناخشنودی نجبای محلی و رهبری الهام بخش فرمانده کلّ قوای فرانسه یعنی برتران دو گسکلن ، منجر به موفقیت زیاد فرانسوی ها شد. یورش های انگلیسی ها در سال های 1369، 1370، و 1373م. بی ثمر بود و یک ناوگان انگلیسی به وسیله متحدین کاستیلی فرانسه، در خارج از ساحل لاروشل( در سال 1372) درهم کوبیده شد. مرگ پرنس سیاه در سال 1372 و مرگ ادوارد سوم در سال بعد و نیز مرگ گسکلن در سال 1380، باعث شد تا مخاصمات پایان گیرد.   ازدواج هنری پنجم هنری بخش عظیمی از شمال فرانسه را تسخیر کرد و شاه فرانسه، شارل ششم (1422- 1368م)، را وادار کرد که پسر خود را از جانشینی خود خلع کند و هنری را وارث حکومت فرانسه نماید. هنری با دختر پادشاه فرانسه، کاترین دووالو، ازدواج کرد و بر اساس «معاهده تروا»، توافق گردید که فرزند آنها به عنوان پادشاه فرانسه و همچنین انگلیس تعیین گردد. با این همه، تنها 15 ماه بعد از این ازدواج، هنری از دنیا رفت و یک نوزاد پسر از خود به جا گذاشت که بعدا به عنوان هنری ششم (71- 1421م) پادشاه انگلیس انتخاب شد. هنگامی که پادشاه فرانسه، شارل ششم، در اواخر همان سال از دنیا رفت، بر خلاف توافق انجام گرفته، تاج و تخت فرانسه به هنری ششم، پادشاه نورسیده انگلستان، نرسید.   جنگ هنری پنجم سه دهه ی بعدی، تنها شاهد عملیات رزمی اسمی بود، همچنین لشکرکشی فاجعه بار انگلیسی ها به ایپر  و دانکرک در سال 1383 و تهاجم برنامه ریزی شده اما اجرا نشده ی فرانسوی ها به انگلستان (1387-1385) را نیز در بر می گرفت. آتش بس ها و مذاکرات صلح در دهه ی 1390 تقریباً به جنگ خاتمه داد، اما جابه جایی هنری چهارم با ریچارد دوم (در سال 1399) همراه با آغاز جنگ داخلی (بورگوندی - آرمانیاک) در فرانسه، به سال 1407، منجر به از سرگیری جنگ های بعدی و جانشینی هنری پنجم شد. هنری که از زمان گسکلن لایق ترین رهبر هر دو طرف بود، در اوت 1415 ارتشی، حدوداً 7 هزار نفره را در نرماندی پیاده کرد. وی هارفلور  را در چهاردهم سپتامبر محاصره و تصرف نمود و به طرف کاله شروع به پیشروی کرد. او امید داشت که بر سر راه خود با ارتش منظم فرانسه برخورد نکند، اما مجبور شد در بیست و دوم اکتبر، در آژن کورت  به نبرد بپردازد و نیروهای او که شاید محدود به 5 هزار کماندار و 800 سرباز بود، ارتش حداقل 25 هزار نفره فرانسه را که از رهبری و سازماندهی مطلوبی برخوردار نبود و عمدتاً مرکب از سربازان پیاده بود، شکست داد. هنری که با قوت و قدرت به عملیات خود ادامه می داد، بین سال های1416 تا 1420 نرماندی را تصرّف کرد. وی همچنین پیمان تزویر را در بیست و یکم مه 1420 منعقد کرد که این پیمان او را وارث تاج و تخت فرانسه می کرد و برای او نسبت به پسر شارل ششم که ولیعهد بود - و بعدها شارل هفتم گردید- ارجحیّت قائل شد. با این حال، مرگ هنری در رشته عملیات جنگی (در 31 اوت 1422) باعث شد تا دولت انگلستان به دست برادران لایق اما سرکش و نه چندان شایسته او بیفتد. بدون تهور و جرأت هنری، فتح فرانسه توسط انگلستان کند شد؛ با این حال، یک ارتش انگلیسی - بورگوندی، تحت فرماندهی ارل سالیسبوری  در کراوانت  (31 ژوئیه 1423) بر فرانسوی ها غلبه کرد و انگلیسی ها یک ارتش فرانسوی - اسکاتلندی را در ورنوی  (27 اوت 1424) شکست دادند.   ژاندراک دهقانزاده ای جوان به نام ژاندراک (31- 1412م) آخرین مرحله جنگ صدساله را رقم زد. این دختر ادعا می کرد که ندایی از عالم غیب به او گفته است که فرانسه را از دست دشمنان نجات دهد. ژاندراک برای کمک به دوفین ، ولیعهد مخلوع شارل ششم، به پا خاست. ژاندراک با به دست گرفتن فرماندهی نیروهای دوفین، نیروهای فرانسوی را به پیروزی رساند.     احیای فرانسوی ها   نقطه عطف در جنگ هنگامی رخ داد که دوک بدفورد  یکی از برادران هنری پنجم، ارتش کوچکی را برای محاصره شهر اورلئان در سال 1428 رهبری کرد و شروع به فتح درّه ی لوار نمود. فرانسوی ها که با الهام ژاندارک قدرت تازه ای یافته بودند، توانستند محاصره بدفورد را در هم بشکنند. گرچه کنت کلرمون  نتوانست کاروان تدارک رسانی سرجان فاستولف  را در نبرد معروف هرینگز  (12 فوریه 1429) به اسارت درآورد، اما فاستولف و جان تالبوت، ارل شرزبوری ، توسط ارتش در هجدهم ژوئن در پاته شکست خورد. گرچه ژاندارک اسیر شد و اندکی پس از آن اعدام گردید، اما روی گرداندن بورگوندی از انگلستان، در سال 1435، امیدهای آنها را تیره و تار کرد و آنها به آهستگی از تصرّفات خود در فرانسه عقب نشینی کردند و این در حالی بود که از نظر تعداد و نیز برای نخستین بار در جنگ، از نظر فرماندهی از موضع ضعیف تری برخوردار بودند. در سال 1445 طی یک آتش بس، شارل هفتم پادشاه فرانسه، فرمان بزرگ 1445 را اعلام کرد که بر اساس آن یک ارتش سلطنتی مرکب از سربازان سواره خدمه و ارباب و کمانداران سواره شکل می گرفت که از زمان سقوط روم، نخستین ارتش ثابت در اروپای غربی محسوب می شد. این نیرو که به "گروهان های فرمان" معروف بود و مورد پشتیبانی یک صف بزرگ و کارآمد توپخانه (که عمدتاً ابتکار برادران بورو بود) قرار می گرفت، نخستین آزمایش خود را هنگامی پس داد که فرانسوی ها در سال 1449 به نرماندی حمله کردند. یک ارتش 4500 نفره انگلیسی تحت فرماندهی توماس کیریل ، که اعزام شده بود تا وضعیت را به حالت اولیه برگرداند، در نبرد فورمینی  در پانزدهم آوریل 1450، توسط دو ارتش کوچک فرانسه (مجموعاً دارای 5500 سرباز) تحت فرماندهی کنت دوکلرمون و آرتور اهل برتانی، فرمانده کل قوای ریشمونت ، نابود شد. فرانسوی ها، کل ناحیه بجز شهر بردو را از بین سال های 1451 و اواخر 1452 تصرّف کردند. انگلیسی ها یک ارتش به فرماندهی ارل شرزبوری برای کمک اعزام کردند، اما شرزبوری کشته شد و ارتش او در نبرد کاستیلون  در هفدهم ژوئیه 1453 دست به یک حمله عجولانه و نسنجیده به اردوگاه استحکام یافته فرانسوی ها زد و شکست خورد. سقوط بر دو در اکتبر همان سال موجب شد که تنها کاله در دست انگلیسی ها باقی بماند و عملاً به جنگ صد ساله پایان داد.     منابع: خودم :دی  ، دوپویی ترور نویت ، ویکیپدیا
  2. Nataeil

    جنگ های صد ساله (انگلیس Vs فرانسه)

    در قهرمان بودن و نقش ژاندارک در پیروزی فرانسه نمیشه شک برد. چون دوستمون گفتن به نقش ژاندارک کم رنگ نشون داده شده.متن زیر کمی بهترش میکنه.   در ادامه داستان زندگی ژاندارک رو میزارم.   ژان دارک در منطقهٔ تاریخی لورِن، در خانواده آرک، در هنگام جنگ صدساله در روستای دونرمی (Domremy) واقع در مرز شرقی فرانسه به دنیا آمد. روستای دونرمی که در نزدیکی دره موز واقع بود در آن زمان تحت سرپرستی دوکِ بار قرار داشت. پدر خانواده، ژاک، کشاورز و مسئول جمع آوری مالیات در دهکده دونرمی و همسرش ایزابل زنی دین‌دار و پاکدامن بود. خانواده آرک از قشر متوسط جامعه بودند. ژان(Jeanne) پنجمین و آخرین فرزند خانواده بود. سه برادر و خواهر بزرگ‌ترش به ترتیب ژاکمَن، کاترین، پیر و ژان(Jean) نام داشتند. ژاک چون نمی‌خواست فرزندانش در آینده وارد کارهای اقتصادی شوند اجازه نداد که آنها به مدرسه بروند و خواندن و نوشتن بیاموزند. با این وجود ژان به کمک مادرش بعضی از دعاهای کتاب مقدس را حفظ نمود. شمال فرانسه در آن زمان توسط انگلیسی‌ها اشغال شده بود که با بورگینیون‌ها متحّد بودند. در جنوب کشور هم، ولیعهد فرانسه (دوفَن) که بعدها به اسم شارل هفتم تاج‌گذاری کرد، حکومت می‌کرد. ولی پادشاه انگلستان، هنری پنجم حکومت وی را به رسمیت نمی‌شناخت زیرا هنری بر طبق قرارداد تروآ، مدعی حکومت فرزند خود بر فرانسه بود. قرارداد تروآ در سال ۱۴۲۰ بین هنری پنجم و شارل ششم، پادشاه فرانسه، به منظور پایانِ جنگ صدساله و جبران کشتارِ نبرد آژنکور بسته شده بود. طبق شرایط این قرارداد، ازدواج هنری پنجم با کاترین دو والوآ، دختر پادشاه فرانسه ایجاد شده بود تا شاهزاده‌خانم جوان، حکومت پدرش را پس از مرگ وی به‌دست آورد و اتحّاد همیشگیِ دو پادشاهی را ایجاب کند. این قرارداد با مخالفت نجیب‌زادگان فرانسوی همراه بود، چراکه دوفَن، دیگر به عنوان ولیعهد فرانسه شناخته نمی‌شد.   خانه پدری ژان واقع در دهکده دومرمی. این خانه اکنون از بناهای تاریخی شهرستان وُژ (vosges) به‌شمار می‌رود.     ژان دختری به شدت با ایمان، پاکدامن، راستگو، پرهیزگار و مهربان بود. از اینرو همه اهالی دهکده او را دوست داشتند. او دختری بود با موهایی تیره رنگ، قامتی متوسط و چشمانی درشت به رنگ قهوه‌ای (یا خاکستری). او چهره‌ای متبسم و صدایی دلنشین و زیبا داشت. در اواسط تابستان سال ۱۴۲۴ یعنی زمانی که ۱۲ ساله بود هنگامی که در باغ پدرش قدم می‌زد در سمت راست خود در کنار درختی قدیمی نوری خیره کننده را دید. سپس صدایی مهربان و ملکوتی را شنید که او را خطاب می‌کرد. این صدا، صدای قدیس میشل بود. او با ژان صحبت کرد و گفت که او باید پیش ولیعهد رفته و با کمک وی فرانسه را نجات دهد. در روزهای بعد کاترین مقدس و مارگارت مقدس مرتب پیش ژان آمده و با او صحبت می‌کردند. ژان تا ۴ سال با هیچ کس راجع به نداهای آسمانی اش سخنی نگفت. سرانجام در سال ۱۴۲۸ برای نخستین بار این موضوع را با یکی از بستگانش در میان گذاشت تا بتواند به کمک وی به شهر وُکولور رفته و پس از اخذ اجازه از فرمانده آن شهر به مقر ولیعهد در کاخ شینون برود. ژان از همان ابتدا به عنوان یک دختر شانزده ساله، خواهان خدمت در ارتش دوفَن بود، که به وی چنین اجازه‌ای داده نشد. یک سال بعد به وی اجازه داده شد که دوفن را در شینون ملاقات کند. او با پوشش مردانه‌اش (گفته می‌شود که ژان دارک، تا آخر عمر به دستور نداهااز پوشش مردانه استفاده می‌کرده‌است.) به سوی شینون سفر کرد و توانست در آنجا شارل را که خود را بین درباریانش پنهان کرده بود، پیدا کند و وی را از ماًموریتش مطلع سازد. بعد از اینکه ژان توسط کلیسا بازجویی شد، شارل با نقشه او در مورد آزادی اورلئان موافقت کرد، چرا که در آن زمان این شهر در محاصره انگلیسی‌ها بود. دو تن از برادران ژان دارک یعنی پیر و ژان نیز او را در نبردها همراهی می‌کردند. ژان دارک   با درایت، شجاعت و اعتماد به نفس خود، ژان دارک توانست اعتماد سربازهای ناامید فرانسوی را به دست بیاورد و محاصره اورلئان توسط انگلیسیها را در سال ۱۴۲۹ بشکند. او در روز جمعه، ۲۹ آوریل ۱۴۲۹، درحالیکه روزه بود، وارد اورلئان شده و با استقبال زیاد مردم آن شهر مواجه گردید. سپس برای اقامت به خانه خزانه دار دوک اورلئان رفت. در آنجا شام مفصلی ترتیب داده بودند ولی ژان به خوردن چند قطعه کوچک نان اکتفا نمود و سپس از فرط خستگی، بدون آنکه منتظر شود تا اتاق مخصوصش را آماده کنند، در اتاق شارلوت، دختر نه ساله خزانه دار به خواب رفت. پس از چند پیروزی دیگر مقابل انگلیسی‌ها، وی توانست دوفن را متقاعد به لشکرکشی سوی رَنس کند. در تاریخ ۱۷ ژوئیه ۱۴۲۹ دوفن به عنوان شارل هفتم در کلیسای جامع شهر رنس تاجگذاری کرد و رسماً پادشاه فرانسه شد. به پاس خدمات دوشیزهٔ اورلئان، شارل هفتم لقب اشرافی دوک دولیس را به خانواده آرک اعطا و مردم دهکده دومرمی و یکی از دهکده‌های مجاور را از پرداخت مالیات معاف نمود. این قانون تا چند قرن بعد همچنان اجرا می‌شد. پیر و ژان (دو برادر دوشیزه) تنها فرزندان خانواده آرک بودند که از آنها نسلی به جا ماند. نسل این دو برادر ژان دارک وارثان لقب اشرافی «دولیس» بودند. در قدم بعدی، ژان سعی کرد، پادشاه را برای آزادی پاریس از دست بورگینیون‌ها متقاعد کند، که بی نتیجه ماند. بعدها خود ژان، حمله‌ای را به سوی پاریس آغاز کرد، که آن نیمه کاره باقی‌ماند. در تلاش دیگری برای آزادی کنپی ینی، در سال ۱۴۳۰ توسط بورگینیون‌ها اسیر شد. وی دو بار سعی به فرار کرد (برای دومین بار با پریدن از یک برج بیست متری) و در نهایت به پیر کوشون اسقفِ بووه ویکی از متحدّان انگلیسی‌ها فروخته شد.       ***بحث قدیسه ژاندارک خیلی طولانی تره که به اندازهِ زندگی اصلی سینمای جهان براش فیلم ساخته شده. یه چیزی حدود 20 فیلم در 100 سال اخیر متن بالا فقط در مورد زندگی عادی ژاندارک گفته شده و بخش دیگه زندگی ژاندارک از شروه اتهام ارتدادی است که به ایشون زده شده.و نحوه مرگ و باقی اتفاقات بعد از مرگ که بعدها وی رو از ارتداد به قدیسه بودن تغییر دادش. که اگه بتونم این مطلب رو ادامه میدم.***