scorpion57

Editorial Board
  • تعداد محتوا

    1,106
  • عضوشده

  • آخرین بازدید

  • Days Won

    12

scorpion57 آخرین امتیاز شما در روز 19 اسفند 1403

scorpion57 شما بیشتری مطالب مورد علاقه کاربران را دارید!

اعتبار در انجمن

4,565 نشان حکمت

5 دنبال کنندگان

درباره scorpion57

  • رتبه حساب کاربری
    ستوان دوم

Profile Information

  • Gender
    Male

آخرین بازدید کنندگان پروفایل

بلوک آخرین بازدید کننده ها غیر فعال شده است و به دیگر کاربران نشان داده نمیشود.

  1. scorpion57

    اخبار برتر نظامی

    اژدر شکوال(حوت) کره ای شرکت دفاعی کره جنوبی از اژدر جدید سوپرکاویتاسیون خود در نمایشگاه MADEX 2025 رونمایی کرد. آژانس مسئول تحقیق و توسعه فناوری دفاعی کره جنوبی(ADD )، در نمایشگاه MADEX 2025 از یک اژدر سوپرکاویتاسیون رونمایی کرد. اژدری که امسال به نمایش گذاشته شد، در مقایسه با اژدرهای ADD که قبلاً شناخته شده بودند، شکل و طراحی متفاوتی داشت. نمونه آزمایشی سوپرکاویتاسیون زیر آب که توسط ADD در MADEX 2017 رونمایی شد. ADD یک موسسه تحقیقاتی ملی است که در تحقیق و توسعه سلاح‌های پیشرفته و توسعه فناوری سلاح‌های پیشرفته در کره فعال است این موسسه تحقیقات مشترکی را با تولیدکنندگان واقعی انجام و فناوری را منتقل می‌کند. اژدر سوپرکاویتاسیون که به تازگی در MADEX 2025 رونمایی شد، یکی از سلاح‌ها و فناوری‌های استراتژیک کلیدی متعددی است که کره در حال حاضر در حال توسعه آن است و مشخص شد که در حال حاضر با همکاری یک شریک صنعتی محلی ناشناس که مسئول تولید و تحقیقات اژدر در کره است، در حال تحقیق بر روی آن است. هدف فنی اژدر سوپرکاویتاسیون ADD، توسعه یک اژدر فوق سریع است که بتواند مانورهای گریز و سیستم‌های دفاعی کشتی‌های دشمن را به طور کامل خنثی کند و با ادغام آن بر روی انواع وسایل نقلیه زیرآبی بدون سرنشین (UUV) بزرگ که در حال حاضر در کره در حال توسعه هستند، عملیات کشتی به کشتی را هدف قرار می‌دهد. ADD اعلام کرد که حدود دو سوم توسعه این اژدر سوپرکاویتاسیون در حال حاضر تکمیل شده است و پس از تکمیل فناوری کنترل و تثبیت اژدر، به طور رسمی رونمایی خواهد شد اولین پلتفرم رزمی که اژدر سوپرکاویتاسیون جدید ADD را به کار خواهد گرفت، می‌تواند XLUUV رزمی آینده باشد که در حال حاضر توسط Hanwha Systems در حال توسعه است. MRXUUV (وسیله نقلیه زیرآبی بدون سرنشین فوق بزرگ با قابلیت پیکربندی مجدد ماموریت) که در حال حاضر توسط ADD در دست توسعه است، می‌تواند به عنوان بستر آزمایشی عمل کند. MRXUUV برخلاف XLUUV قرار نیست به تولید انبوه برسد. (زیردریایی بدون سرنشین فوق بزرگ با قابلیت پیکربندی مجدد ماموریت) MRXUUV حرکت اژدر سوپرکاویتاسیون ADD شامل دو قسمت است: یک بخش هدایت و بخش دیگر حرکت پرسرعت .یعنی بلافاصله پس از پرتاب اژدر.سیستم کاویتاسیون فعال نمی شود. مانند یک اژدر معمولی با سرعت کم به سمت کشتی دشمن هدایت می‌شود،بعد از اینکه به فاصله مناسبی از هدف رسید عملکرد سوپرکاویتاسیون را فعال می‌کند. اژدر شکوال
  2. فکر کنم با بست کمربندی پلاستیکی خفه شده
  3. «شکستن خط زیگفرید»  سربازان آمریکایی در حال عبور از بقایای خط زیگفرید ...در عملیاتی کمتر شناخته‌شده که یادآور نبرد مرگبار و وحشتناک جنگل هورتگن بود، سپاه نوزدهم در اکتبر ۱۹۴۴ از خط زیگفرید در شمال آخن آلمان عبور کرد. پس از شکست متفقین در عملیات کبرا در اواخر ژوئیه ۱۹۴۴، وضعیت جبهه در نرماندی راکد و به تعقیب سریع نیروهای شکست‌خورده آلمانی تبدیل شد. با آزادسازی پاریس و تثبیت استان بریتانی، متفقین به شرق، فراتر از رودخانه‌های رور و راین، به مرز آلمان چشم دوختند. ژنرال دوایت آیزنهاور، به خیال پایان جنگ قبل از سال جدید ، دستور عملیات تهاجمی در سراسر خط مقدم، که از کانال مانش تا دریای مدیترانه امتداد داشت، را صادر کرد. متفقین خیلی زود دریافتند که زیرساخت‌های لجستیکی نمی‌توانند سرعت پیشروی آنها را حفظ کنند. برنامه‌ریزان عملیات D DAY انتظار داشتند که با پیشروی نیروها از سواحل و عبور از فرانسه، سرپل ساحلی به تدریج به سمت شرق گسترش یابد. با این حال، زمین‌های پرچین‌دار پیچیده این برنامه‌ها را خنثی کرد و پیشروی متفقین را به متر به متر آن هم در روز محدود کرد. هنگامی که سرانجام در 25 ژوئیه آلمانها در سنت لو شکست خوردند، جبهه آنقدر سریع حرکت کرد که واحدهای لجستیک نتوانستند خطوط ریلی، جاده‌ها یا خطوط لوله را به سرعت کافی تعمیر کنند تا با سرعت آنها هماهنگ شوند. فقدان یک بندر فعال در امتداد ساحل اقیانوس اطلس، اوضاع را بدتر کرد. تعقیب تا مرز آلمان با این حال، در سپتامبر ۱۹۴۴ اوضاع به نفع متفقین بود و در مواجهه با ضدحمله‌های شتاب‌زده‌ای که توسط واحدهای ورماخت که به شدت ضعیف شده بودند، موفق بودند آنها به کندی اما به طور پیوسته پیشروی می‌کردند . با این حال، تا اواخر سپتامبر، وضعیت لجستیک بحرانی شد، پراکندگی نیروها حملات متفقین را بی‌اثر کرد و دشمن شروع به بازیابی خود کرد. با کند شدن سرعت پیشروی متفقین، ورماخت دفاعی قدرتمند در امتداد خط زیگفرید، که آلمانی‌ها آن را «دیوار غربی» می‌نامیدند، آماده کرد. این آخرین خط دفاعی بین متفقین و مرز آلمان بود. با تقویت دفاع آخن توسط نیروهای تازه نفس و دفاع سرسختانه حمله سپاه هفتم در جنوب شهر متوقف شد سپهبد کورتنی هاجز، فرمانده ارتش اول ایالات متحده، در ۲۲ سپتامبر دستور توقف عملیات تهاجمی را تا پایان ماه صادر کرد. این توقف به او فرصت می‌داد تا نیروهای خود را سازماندهی مجدد کند و طرحی را برای از سرگیری حمله در اوایل اکتبر تدوین کند. جهت کمک بدین منظور سپهبد عمر بردلی، فرمانده گروه دوازدهم ارتش، به ارتش نهم ایالات متحده به فرماندهی سپهبد ویلیام اچ. سیمپسون دستور داد تا از بریتانی فرانسه، به خط مقدم حرکت کند و در موقعیتی بین ارتش سوم ایالات متحده در جنوب و ارتش اول در شمال قرار گیرد. این امر جبهه ارتش اول را کوتاه کرد و هاجز را قادر ساخت تا نیروها را برای حمله‌ای مجدد در شکاف آخن، "منطقه‌ای زرهی در شمال آخن"، آلمان، متمرکز کند. سرلشکر چارلز اچ. "کابوی پیت" کورلت، هاجز به سرلشکر چارلز اچ. "کابوی پیت" کورلت، فرمانده سپاه نوزدهم، دستور داد تا برای حمله آماده شود. لشکر سی‌ام پیاده نظام، به فرماندهی سرلشکر للاند هوبز، حمله را در امتداد جبهه‌ای به طول ۱۴ مایل که از گایلن‌کیرشن در شمال تا آخن در جنوب امتداد داشت، رهبری می‌کرد. نیروهای هوبز به سمت شرق به رودخانه رور و سپس به سمت جنوب به آخن حرکت می‌کردند و خط زیگفرید را تحدید می کردند، منطقه را از نیروهای آلمانی پاکسازی می‌کردند و با لشکر اول پیاده نظام در حاشیه شمالی آخن ارتباط برقرار می‌کردند. هنگ‌های پیاده نظام ۱۱۷ و ۱۱۹ حمله را رهبری می‌کردند و در کنار هم می‌جنگیدند و هنگ ۱۲۰ به عنوان ذخیره بود. لشکر بیست و نهم پیاده نظام، که تازه پس از آزادسازی برست به فرماندهی سپاه نوزدهم بازگشته بود ، جناح چپ سپاه را در طول حمله تأمین می‌کرد. سرلشکر للاند اس. هوبز، فرمانده لشکر سی‌ام پیاده نظام. خط زیگفرید مجموعه‌ای از موانع مستحکم بود که برای تقویت خط دفاعی در امتداد مرز آلمان در نظر گرفته شده بود. نیروهای مدافع، که توسط سنگرهای بتنی مسلح ، سنگرها و سایر استحکامات محافظت می‌شدند، بر این موانع غلبه می‌کردند. خط زیگفرید هرگز قصد متوقف کردن مهاجم را به تنهایی نداشت،اما بقای مدافع را افزایش می‌داد و در عین حال سرعت نیروهای مهاجم را کاهش می‌داد و آنها را در معرض آتش مسلسل، توپخانه و توپ‌های ضد تانک قرار می‌داد. به محض اینکه آلمانی‌ها ارزیابی می‌کردند که مهاجم به اندازه کافی ضعیف شده است، ضدحمله می‌کردند. منطقه حمله لشکر سی‌ام پیاده نظام. للاند هوبز خط زیگفرید ویژگی‌های دفاعی طبیعی زمین را تکمیل می‌کرد. در بخش لشکر 30 پیاده نظام، که از زمین نسبتاً بازی تشکیل شده بود، رودخانه وورم اولین مانع طبیعی بود. وورم 9 متر عرض داشت و در دو طرف آن شیب تند و گل‌آلودی وجود داشت که عبور از آن را برای زره‌پوش‌ها بدون پشتیبانی پل‌سازی مهندسی رزمی غیرممکن می‌کرد. تنها بخش کوچکی از خط درست در شمال آخن فاقد این مانع آبی بود، در اینجا تنها کمربند دفاعی دندان اژدها در بخش سپاه نوزدهم بود. درست در شرق، یک خط راه‌آهن موازی از دره رودخانه وورم عبور می‌کرد و زمین را پیچیده‌تر می‌کرد. در نهایت، مرکز بخش لشکر 30 دارای قلعه‌ای با خندق بود که در جنگلی انبوه در زمینی تپه‌ای واقع شده بود. خط زیگفرید، به ضخامت سه کیلومتر و با سنگرهای مستحکم، از این استحکامات طبیعی پشتیبانی می‌کرد. دندان اژدها، یکی از شناخته‌شده‌ترین موانع مورد استفاده در خط زیگفرید، نزدیک ویسمبورگ، فرانسه آلمانی‌ها خط زیگفرید را از سال ۱۹۳۹ تا ۱۹۴۰ ساختند، بنابراین سنگرها را بر اساس رایج‌ترین سلاح‌های آن زمان طراحی کردند: مسلسل و توپ ضدتانک ۳۷ میلی‌متری این بدان معنا بود که سنگرها برای جای دادن سلاح‌های مدرن‌تر مانند توپ ترسناک ضدتانک ۸۸ میلی‌متری بسیار کوچک بودند. با این حال، آنها چالشی جدی برای دشمن بودند و مکمل سنگرها، سنگرهای روباه، میدان‌های مین و موانع ضدتانک بودند که خط دفاعی را تشکیل می‌دادند. هوبز برای آماده‌سازی، نیروهایش را قبل از حمله از خط خارج کرد تا بتوانند آموزش ببینند. برنامه‌ریزان یک مدل بزرگ از زمین - نمایشی دقیق از زمین و کمربند موانع - ساختند که هر سنگر در محل تایید شده خود قرار داشت. سربازان با پشتکار یاد گرفتند که چگونه سنگرهای پنهان یا استتار شده را تشخیص دهند و روش‌های دقیقی را برای کم اثر کردن آنها تمرین کردند. این آموزش ضروری بود و سربازان آمریکایی را قادر می‌ساخت تا به طور غریزی به خواسته‌های ماموریت واکنش نشان دهند. پلان یک سنگر معمولی خط زیگفرید. قبل از حمله، هم آتش‌های آماده‌سازی توپخانه صحرایی و هم بمباران هوایی انجام شد. از ۲۶ سپتامبر، توپ‌های خودکششی ۱۵۵ میلی‌متری M12 گردان ۲۵۸ توپخانه صحرایی روزانه استحکامات آلمانی را بمباران می‌کردند.ارزیابی خسارات پس از نبرد نشان داد که فقط هویتزر ۱۵۵ میلی‌متری یا ۸ اینچی می‌تواند به سنگرهای بتنی مسلح نفوذ کند و این کار را هم پس از اصابت سه تا پنج ضربه مستقیم انجام می‌دهد. توپخانه عمدتاً در مجبور کردن مدافعان آلمانی به ماندن در سنگرهایشان مؤثر بود. بنابراین، پس از تقریباً یک هفته بمباران توپخانه، بیشتر استحکامات دست‌نخورده باقی ماندند. سنگر استتار شده‌ی آلمانی. صبح روز حمله، ۲ اکتبر، تمرکز توپخانه علیه آتش ضدهوایی برای پشتیبانی از بمباران هوایی تغییر یافت. توپ‌های توپخانه هر دو سپاه نوزدهم و هفتم، مواضع ضدهوایی را هدف قرار دادند که مکان دقیق آنها توسط شناسایی هوایی تأیید شده بود. این مأموریت‌های آتش در سرکوب یا نابودی باتری‌های ضدهوایی بسیار مؤثر بودند و منجر به هیچ تلفاتی برای هواپیماهای متفقین نشد. با این حال، نتایج بمباران هوایی چندان چشمگیر نبود. اکثر بمب‌افکن‌های متوسط از غرب به منطقه هدف نزدیک شدند، نه از جنوب غربی. این امر باعث سردرگمی در بین بمب‌افکن‌ها شد و اکثر آنها بمبهای خود را رها نکردند. جنگنده بمب‌افکن‌ها، ناپالم را روی سنگرها ریختند اما این نیز تأثیر محدودی داشت. تضعیف استحکامات در نبرد نزدیک به عهده پیاده نظام و بازوهای پشتیبان آنها بود. سپاه نوزدهم دیوار غربی را شکست، ۲ تا ۷ اکتبر ۱۹۴۴ حمله پیاده نظام در ساعت ۱۱:۰۰ آغاز شد، پیاده نظام ۱۱۷ در شمال و پیاده نظام ۱۱۹ در جنوب. سربازان پیاده نظام ۱۱۷ در زیر رگباری از آتش سلاح‌های سبک، خمپاره و توپخانه آلمانی از تپه به سمت رودخانه وورم سرازیر شدند. مهندسان در عرض چند دقیقه پل‌های عابر پیاده مخصوصی را روی رودخانه انداختند و به پیاده نظام اجازه دادند تا حرکت خود را حفظ کند و قرار گرفتن سربازان در معرض آتش را به حداقل برساند. پیاده نظام با پشتیبانی توپخانه خودکششی ۱۵۵ میلی‌متری، کار از بین بردن سنگرها را آغاز کرد. تا پایان روز، پیاده نظام ۱۱۷ به پالنبرگ، هدف خود برای آن روز، رسید و ۱۱ سنگر را بدون پشتیبانی زرهی و با هزینه ۲۲۷ تلفات از بین برد. گزارش افسر اطلاعاتی لشکر 30 پیاده نظام پس از نبرد : «سنگرها به صورت خوشه‌هایی، همه از یکدیگر پشتیبانی می‌کردند و طوری قرار گرفته بودند که یکدیگر را با آتش بپوشانند. اما به دلیل محدودیت میدان‌های آتش شان، به نظر می‌رسید که همیشه حداقل یک سنگر در هر گروه وجود دارد که اگر از بین می رفت، به افراد ما اجازه می‌داد تا دور زدن سنگرهای باقی‌مانده را آغاز کنند البته مشکل، کشف سنگر کلیدی هر خوشه بود. » برای هنگ ۱۱۷ که به استحکامات در فضای باز حمله می‌کرد، این کار نسبتاً آسان بود. هنگ ۱۱۹ با چالش سخت‌تری روبرو بود و آن حمله از یک شیب تند به جنگل انبوهی بود که برای آتش زدن با ناپالم بسیار مرطوب بود. درختان، شناسایی سنگرهای توپ و حرکت دشمن را چالش‌برانگیز می‌کردند و آتش توپخانه آمریکایی‌ها علیه سنگرها را بی‌اثر می‌ساخت. این امر پیاده‌نظام را مجبور به حمله مستقیم به جنگل کرد، اما توپخانه آلمان شدت گرفت و انفجارهای هوایی در بالای درختان، ترکش‌های چوبی کشنده‌ای ایجاد می‌کرد و نصب پل روی وورم را غیرممکن می‌ساخت. قلعه ریمبورگ، که توسط میدان‌های مین و خندق احاطه شده بود و توسط پست‌های دیده‌بانی در زمین مرتفع پشتیبانی می‌شد، وضعیت را پیچیده‌تر می‌کرد. قلعه ریمبورگ، خندق پر از آب در پیش‌زمینه قابل مشاهده است. لشکر دوم زرهی از رودخانه وورم عبور کرد و صبح روز ۳ اکتبر در بخش شمالی سپاه به نبرد پیوست. همانطور که پیش‌بینی می‌شد، زمین نسبتاً باز، حرکت سریع تانک‌ها را امکان‌پذیر کرد تا پایان روز، عناصر زرهی پیشروی کرده و شهر اوباخ را پاکسازی کردند. ضدحمله‌های آلمان روز بعد آغاز شد، اما با وجود تجربه شدیدترین بمباران‌های توپخانه‌ای جنگ تا آن زمان، پیاده نظام با پشتیبانی زرهی خود، این حملات را دفع کرد. در همین حال، پیاده نظام ۱۱۹ تا عصر روز ۳ اکتبر قلعه ریمبورگ را پاکسازی کرد و در روز چهارم به سمت جنوب قلعه و به سمت راه‌آهن پیشروی کرد. با پاکسازی بیشتر منطقه پیاده نظام ۱۱۷، در ۵ اکتبر تمرکز حمله به جنوب شرقی تغییر یافت. پیاده نظام ۱۱۹، که توسط گردان سوم پیاده نظام ۱۲۰ تقویت شده بود، به تدریج از طریق جنگل به سمت جنوب پیشروی کرد. در ساعت ۱۳:۳۰، فرماندهی رزمی A لشکر دوم زرهی از وورم و از لشگر ۱۱۷ عبور کرد و به سرعت خطوط آمریکایی‌ها را به سمت شرق گسترش داد. آلمانی‌ها قدرتمندترین ضدحمله‌های خود را در صبح ۶ اکتبر آغاز کردند و چهار سنگر را پس گرفتند و گردان دوم پیاده نظام ۱۱۹ را مجبور به عقب‌نشینی ۸۰۰ متری با تلفات قابل توجه کردند. با این حال، با فرارسیدن شب، پیاده نظام با فروپاشی مقاومت آلمان، مواضع اولیه خود را دوباره به دست آورد، اگرچه نبرد تا ۱۶ اکتبر تا زمانی که لشکر ۳۰ پیاده نظام با لشکر اول پیاده نظام درست در شمال شرقی آخن تماس برقرار کرد ادامه یافت. همانطور که در گزارش پس از عملیات ذکر شده است، تا 16 اکتبر، سپاه نوزدهم مواضع دشمن در خط زیگفرید را در منطقه حمله 14 مایلی آنها نابود کرده و تا عمق شش مایلی نفوذ کرده بود. با این حال، موفقیت پرهزینه بود، به خصوص در جنوب، جایی که پیاده نظام 119 و 120 حدود دو برابر پیاده نظام 117 تلفات متحمل شدند. تجزیه و تحلیل پس از نبرد، دشواری پاکسازی زمین‌های پر درخت در بخش جنوبی بخش سپاه را نشان داد. این امر باید برنامه‌ریزی برای عملیات‌های آینده را هدایت می‌کرد، اما مانع از حمله آمریکایی‌ها به قوی‌ترین بخش‌های خط زیگفرید در هفته‌های آینده نشد. مورخان استدلال کرده‌اند که متفقین باید در جنوب آخن در خط دفاعی باقی می‌ماندند و از طریق شکاف آخن حمله‌ را آغاز می‌کردند. این کار می‌توانست از جنگل هورتگن -" زمینی که پیاده‌نظام‌های ۱۱۹ و ۱۲۰ با آن مواجه بودند" - اجتناب و از یکی از طولانی‌ترین و پرهزینه‌ترین نبردهای آمریکا در جنگ جلوگیری کند. با این حال، منطق استراتژی جبهه گسترده آیزنهاور ایجاب می‌کرد که حملات متفقین در تمام طول خط ادامه یابد. اگرچه هدف از این استراتژی، نابودی ارتش آلمان در غرب رودخانه راین بود، اما این استراتژی فرسایشی تلفات متفقین را نیز افزایش داد که احتمالاً پیروزی در صحنه اروپا را برای ماه‌ها به تأخیر انداخت. منابع:https://www.nationalww2museum.org/ https://tankhistoria.com/
  4. scorpion57

    اخبار برتر نظامی

    شرکت مهندسی کارخانه تعمیرات زرهی چیرچیک ازبکستان تقدیم می کند:ارتقاء آینده‌نگرانه تانک T-64 مجتمع نظامی-صنعتی ازبکستان برای اولین بار از نسخه به‌روز شده تانک T-64B رونمایی کرد آندری تاراسنکو، محقق خودروهای زرهی، ویدئویی از این تانک ارتقا یافته را در کانال تلگرام خود منتشر کرد . رونمایی رسمی از مدل جدید در نمایشگاهی در پارک پیروزی تاشکند برگزار خواهد شد نام پروژه و سازنده در حال حاضر ناشناخته است، اما توسعه‌دهندگان احتمالی شرکت تازه تأسیس مهندسی Semeyسمی و کارخانه تعمیر خودروهای زرهی چیرچیک هستند.شاید این ارتقاء محصول شرکت دیگری باشد. ویژگی اصلی تانک نوسازی شده، ظاهر کاملاً تغییر یافته آن است. بدنه و برجک کاملاً با یک پوشش زرهی پوشانده شده‌اند که محافظت در برابر تهدیدات مدرن، از جمله پهپادهای کامیکازه، را افزایش دهد . در کناره‌ها، می‌توانید یک پنل پیوسته‌ی بلند با مستطیل‌های مورب و لانه زنبوری روی سطح را ببینید که عناصر محافظ نیستند، بلکه تزئینی هستند. این پنل، برآمدگی کناری مخزن و بخشی از ریل‌ها را می‌پوشاند. محفظه موتور و گیربکس نیز تغییر کرده است: سیستم اگزوز اکنون به جای یک لوله تخت، دو لوله دارد و جلوپنجره‌های رادیاتور به شکل موج‌دار هستند. برجک تانک کاملاً زیر زره پنهان است. قسمت عقب دارای یک بخش اضافی است که احتمالاً محفظه‌ای توکار برای نگهداری تجهیزات، نصب سیستم‌های تهویه مطبوع یا لوازم الکترونیکی اضافی است. توپ با یک پوشش محافظ پوشانده شده است، اما این طرح هیچ کاربرد عملی آشکاری ندارد، به جز اینکه احتمالاً محافظت بیشتری در برابر خط و خش و شاید کم کردن بازتاب حرارتی ایجاد کند در یکی از بروشورهای وزارت دفاع ازبکستان به موتور اصلی 5TDF که با یک موتور دیزلی جدید DP222LC ساخت دوسان کره جنوبی با ظرفیت 950 اسب بخار جایگزین گشته اشاره شده است. این تانک به چراغ‌های جلوی جدیدی مجهز شده است. علاوه بر این، یک شیء شبیه دوربین در پیشانی جلو وجود دارد که نشان می دهد راننده احتمالا تجهیزات دید در شب در اختیار خواهد داشت. نکته جالب که اپتیک‌ها و ۳گانه های سنتی T-64B از نظر ظاهری روی بدنه خودرو وجود ندارند. هیچ جایگاه اپتیک خارجی جدیدی هم وجود ندارد.یک سوراخ گرد در جلوی محفظه برجک وجود دارد که احتمالاً به عنوان مکانی برای نصب اپتیک عمل می‌کند. علاوه بر این، تانک فاقد نارنجکهای دودزا و همچنین مسلسل‌های نوع NSVT است.بر اساس اینفوگرافیک‌های وزارت دفاع ازبکستان، این خودروی رزمی ۳۸.۵ تن وزن دارد و می‌تواند تا ۵۰ کیلومتر در ساعت سرعت بگیرد. در سال 2020، کارخانه تعمیرات زرهی چرکاسی نوسازی تانک T-64B با شاخص T-64MV را به نمایش گذاشت که یکی از موارد جایگزینی موتور 5TDF با یک موتور V شکل V-84 ساخت روسیه بود. منابع:https://fr.topwar.ru/265380-v-uzbekistane-pokazali-futuristicheskuju-modernizaciju-tanka-t-64.html https://militarnyi.com/en/news/uzbekistan-presents-a-futuristic-upgrade-of-the-t-64-tank/
  5. با توجه به شرایطی که داریم فقط پدافند چه از نوع عامل و چه غیرعاملش چاره کار نیست. باید دوباره بازدارندگی ایجاد بشه هم متعارف و هم غیر متعارف...فعلا در این فاز بازدارندگی متعارف در بعد هوایی و دریایی و موشکی چه کمی چه کیفی و بسته به شرایط انشالله بازدارندگی هسته ایی
  6. «گانسلینگر»: موشک AIM-174B یک لقب جدید و جالب پیدا کرد « تقریباً یک سال پس از معرفی موشک دوربرد AIM-174B به خدمت، اکنون رسماً با نام مستعار «گانسلینگر»(گانزلینگر) شناخته می‌شود. اصطلاح « تفنگدار » در ابتدا به عنوان مترادفی برای تفنگداران غرب وحشی آمریکا در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم استفاده می‌شد. برخی از این تفنگداران در سمت درست قانون بودند، و برخی دیگر قطعاً در سمت اشتباه قانون بودند تفنگدار همچنین عنوان یک فیلم وسترن .در سال ۱۹۵۶ با بازی جان ایرلند و به کارگردانی راجر کورمن افسانه‌ای شد. مشخصات فنی شناخته شده Gunslinger عبارتند از: حداکثر برد عملیاتی : حداقل ۱۳۰ مایل دریایی حداکثر سرعت هوایی : ۳.۵ ماخ وزن کلاهک : ۱۴۰ پوند وزن کلی : ۱۹۰۰ پوند طول : ۱۵.۵ فوت قطر : ۱۳.۵ اینچ طول بال‌ها : ۶۱.۸ اینچ مقایسه با اسپارو، سایدویندر و اسلمر: موشک AIM-7 اسپارو : کلاهک ۸۸ پوندی، حداکثر برد ۳۸ مایل دریایی، حداکثر سرعت سیر هوایی ۴ ماخ موشک AIM-9 سایدوایندر : کلاهک جنگی ۲۰.۸ پوندی، حداکثر برد ۱۹ مایل دریایی، حداکثر سرعت سیر هوایی ۲.۵ ماخ AIM-120 AMRAAM : کلاهک ۴۴ پوندی، حداکثر برد ۸۶ مایل دریایی، حداکثر سرعت ۴ ماخ به عبارت دیگر، موشک گانسلینگر در مقایسه با سه موشک دیگر، کلاهک قویتر و برد بیشتری دارد، از سایدوایندر سریع‌تر و تنها 0.5 ماخ از اسپارو و اسلمر کندتر است. موشک AIM-174B به نیروی دریایی ایالات متحده مزیت اولین موشک هوا به هوای دوربرد اختصاصی خود را بعد از بازنشستگی موشک AIM-54 فینیکس در سال ۲۰۰۴ می‌دهد.
  7. دفاع نفوذناپذیر:برجک‌های فولادی ۳۰۰ میلی‌متری در خط زیگفرید  برجک فولادی وست وال(خط زیگفرید) نبرد زمینی در طول جنگ جهانی دوم برخلاف جنگ ثابت و موقعیت ثابت تقریباً از تاکتیک‌ها و استراتژی‌های مبتنی بر تحرک استفاده می‌کرد،. باروت و توپخانه تا حد زیادی استحکامات ثابت را از اواخر قرون وسطی به بعد بی‌اعتبار کرده بود، نبردهای فشرده گهگاه در مناطق اروپایی با سنگرها، خانه‌های بلوکی و سایر دژهای نبرد در طول جنگ جهانی دوم رخ می‌داد. بسیاری از این مواضع ثابت جنگی، گسترده و پیچیده بودند، مانند خط دفاعی ماژینو که به خوبی شناخته شده بود و دیوار آتلانتیک آلمان که برای جلوگیری از حمله متفقین به قاره اروپا از طریق بریتانیا ساخته شده بود. خط زیگفرید که آلمانی‌ها آن را با دیوار غربی (وست وال)می‌نامند و کمتر شناخته شده بود برای آلمان از اهمیت حیاتی برخوردار بود. خط زیگفرید، که با نام وست‌وال نیز شناخته می‌شود، تقریباً ۴۰۰ مایل(630کیلومتر) طول داشت و از استحکامات بسیار متنوعی تشکیل شده بود. (از کلوه در مرز هلند ، در امتداد مرز غربی آلمان نازی ، تا شهر وایل آن راین در مرز سوئیس ). این خط به بیش از ۱۸۰۰۰ سنگر ، تونل و تله تانک و گودال آب و... مسلح بود ساخت دیوار غربی که تقریباً موازی با خط ماژینو بود، در سال ۱۹۳۶ آغاز شد.به خاطر موفقیت‌های اولیه آلمان در غرب، تا سال ۱۹۴۴، تلاش‌ زیادی برای ساخت و ساز و بهبود آن صرف نشد، تا اینکه با حمله موفقیت‌آمیز به نرماندی و شکستن دیوار آتلانتیک، انگیزه‌ای فوری برای ارتقاء این استحکامات که مستقیماً از مرز غربی آلمان محافظت می‌کردند، ایجاد شد. در وست‌وال سنگرهای زیادی برای استفاده مسلسل‌چی‌ها ساخته شده بود،اما تشخیص داده شد که بخش‌های خاصی از استحکامات به دلیل تفاوت‌های جغرافیایی محلی، به مواضع آتش محافظت‌شده اضافی نیاز دارند. این مواضع نصب شدند زیرا احتمال داده می شد که حملات جدی و مداوم می‌تواند در این نقاط خاص رخ دهد و برای دفع این حملات به قدرت آتش اضافی نیاز بود برخی از چشمگیرترین پناهگاه‌های آلمان موانع طبیعی و گودال و محیط جنگلی و... بر این اساس، یک طرح استاندارد برای یک موقعیت دفاعی همه‌جانبه و به شدت محافظت‌شده برای مسلسل‌ها، 20P7 در بسیاری از بخش‌های وست‌وال گنجانده شده بود. طراحی20P7 آلمان طرح گنبد رزمی «پانزرتورم» (برجک زرهی) مدل 20P7 را در سال 1934 تصویب کرد و طرح اولیه به جز ارتقاء زره که از سال 1936 به بعد اعمال شد، بدون تغییر باقی ماند. دیوارهای زرهی ضخامت ۲۵۰ تا ۲۹۵ میلی‌متر، وزن ۵۶ تن و قطر داخلی ۲.۲۵ متر (۷ فوت و ۵ اینچ)داشتند. توپ ۲۰P7 شش موقعیت شلیک محافظت‌شده با فاصله مساوی برای یک مسلسل در اطراف محیط خود فراهم می‌کرد، اگرچه طبق روال معمول، فقط دو مورد از این موقعیت‌ها به طور همزمان استفاده می‌شدند. 20P7 در خط زیگفرید (وست‌وال). این یک نمونه‌ی به‌خوبی نگهداری‌شده است. این سازه از فولاد کروم مولیبدن بسیار ضخیم و تا حدی در یک پایه بتنی دفن شده ساخته شده بود یک موضع شلیک که بر فراز استحکامات اصلی سنگر در موقعیت‌های احتمال آسیب‌پذیری بیشتر می رفت نصب شده بود، مستقیماً محتمل‌ترین مسیر نزدیک شدن دشمن را پوشش می‌داد، در حالی که موضع دوم برای پوشش ورودی به موقعیت اصلی که گنبد جنگی از آن محافظت می‌کرد، مورد استفاده قرار می‌گرفت. یک حلقه زاویه‌سنج دایره‌ای درست زیر سقف گنبد نصب شده بود که به خدمه هر مسلسل امکان می‌داد آتش سلاح‌های خود را با دقت بیشتری هدایت کنند. روی سقف گنبد اطراف محل استقرار پریسکوپ فرمانده، شش قطعه گوه‌ای رنگی نقاشی شده بود که هر کدام مربوط به یکی از موقعیت‌های شلیک جداگانه بود. این امر برای کمک به فرماندهی و کنترل و آگاهی از موقعیت در طول عملیات رزمی فشرده فراهم شده بود. نمایی از داخل یک پانزرتورم 20P7. خدمه از بخش‌های نشانگر رنگی برای تشخیص سریع جهت‌یابی خود در محدوده برجک استفاده می‌کردند شش روزنه شلیک مجهز به یک جایگاه توپ با دو دریچه بودند - یکی برای قرار دادن لوله مسلسل MG 34 و دیگری برای استفاده از سایت اپتیکی Pz.ZF1 همراه آن. در فاصله مساوی بین هر موقعیت شلیک، روزنه ای برای پریسکوپ وجود داشت که به یکی از اعضای خدمه اجازه می داد تا پیش زمینه را در جلوی هر موقعیت شلیک مشاهده کند. برای فرماندهی و کنترل کلی، فرمانده گنبد به یک پریسکوپ چرخشی جمع‌شونده Pz. Rbl.F. 5A مجهز شده بود و موقعیت فرماندهی مرکزی او دارای تلفنی بود که به موقعیت اصلی سنگر متصل می‌شد. تمام پایه‌های مسلسل، پایه‌های پریسکوپ خارجی و ورودی‌ها در برابر احتمال حمله شیمیایی مهر و موم شده بودند و فن‌های تهویه و روشنایی به خدمه رزمی گنبد این امکان را می‌دادند که در فضای داخلی تنگ و کم‌نور موقعیت جنگی، با راندمان معقولی بجنگند. نمایی از داخل. به MG 34 روی پایه‌اش در سمت چپ و پریسکوپ سقفی در مرکز توجه کنید مسلسل MG 34 که در 20P7 استفاده می‌شد، دارای کالیبر 7.92 در 57 میلی‌متر بود و در زمان معرفی به ارتش آلمان در سال 1936، یکی از پیچیده‌ترین سلاح‌های زمان خود و اولین مسلسل چندمنظوره واقعی (GPMG) تولید شده محسوب می‌شد. MG 34 دارای نرخ شلیک تا 900 گلوله در دقیقه و برد مؤثر رزمی تا 2000 متر بود، هرچند در حالی که در گنبد رزمی نصب شده بود، تا حدود 1700 متر مورد استفاده قرار می‌گرفت. طرحی برش خورده از برجک 20P7، در موقعیت درون یک سنگر یک پایه شلیک پیشرفته در مدل 20P7 تعبیه شده بود که اسلحه را به طور ایمن درون پایه توپ قرار می‌داد و در عین حال سطوح برای نصب سایت نوری و پوکه‌های مهمات همراه و همچنین یک ناودان یکپارچه برای تسهیل دفع پوکه‌های خالی فشنگ را فراهم می‌کرد. این توپ می‌توانست به سمت دریچه‌های دیگر روی گنبد حرکت کند تا جهت آتش را تغییر دهد. این توپ و محل قرارگیری توپ آن، شکاف‌های موجود را برای حفاظت مسدود می‌کردند. هر دریچه‌ای که استفاده نمی‌شد، با درپوش‌های لولایی بسته می‌شد. دریچه های داخل 20P7 اگرچه پیچیدگی ساخت MG 34 در نهایت باعث شد که با MG 42 ساده‌تر (و سریع‌تر) جایگزین شود، اما این مسلسل جزو اولین مسلسل‌های خنک‌شونده با هوا بود که برای استفاده در نقش شلیک مداوم طراحی شده بود و به همین دلیل با لوله‌ای با قابلیت تعویض سریع طراحی شده بود. هنگام استفاده در مسلسل 20P7، جایگاه شلیک برای هر مسلسل دارای یک قفسه بود که پس از تعویض، برای نگهداری لوله‌های داغ استفاده می‌شد. این سیستم قفسه‌بندی به بریل های داغ اجازه می‌داد تا به تدریج خنک شوند (با کمک جریان هوا از فن‌های تهویه، که دود باروت تولید شده توسط شلیک مداوم را نیز از بین می‌برد) و سپس در صورت لزوم دوباره به کار گرفته شوند. این روش چرخش به هر لوله اجازه می‌داد تا به طول عمر مفید مورد انتظار خود که 6000 گلوله بود، برسد و در سناریوهای نبرد فشرده، آتش پایدار را ممکن سازد. این پایه MG 34 داخل 20P7 است. پریسکوپ در بالا که در زیر آن MG 34 قرار دارد. ناودان پوششی خرج‌شده زیر توپ قرار دارد و در پایین‌ترین قسمت پایه، قفسه لوله یدکی قرار دارد. کل مجموعه می‌تواند به هر یک از شش دریچه شلیک متصل شود 20P7 به دو بخش تقسیم شده بود، محفظه جنگ بالایی و یک بخش پشتیبانی که مستقیماً زیر آن قرار داشت. خدمه یک 20P7 معمولاً حدود 10 نفر بودند و دو تیم توپچی، فرمانده و چند ناظر برای پریسکوپ‌های خارجی معمولاً اتاقک نبرد را اشغال می‌کردند. بقیه خدمه گنبدی در اتاقک پایینی خدمت می‌کردند، جایی که آنها جعبه‌های مهمات را بررسی و آماده می‌کردند، آنها را به اتاقک نبرد تحویل می‌دادند و در حالت آماده‌باش بودند تا هر عضو خدمه‌ای را که به هر دلیلی در نبرد ناتوان می‌شد، جایگزین کنند. نمایی از قسمت پایینی سنگر به سمت بالای برجک 20P7 محفظه پایینی همچنین محل قرارگیری فن‌های تهویه، ناودان‌های انعطاف‌پذیر که امکان خارج کردن پوکه‌های فشنگ مصرف‌شده از محفظه جنگ را فراهم می‌کردند و سیم‌کشی‌های برق برای روشنایی و ارتباطات بود. کاربرد رزمی شکست نسبتاً سریع دیوار آتلانتیک در جریان حمله به نرماندی، استفاده از توپ‌های 20P7 و مشتقات آن را در این مکان تا حد زیادی بی‌اعتبار کرد، زیرا اکثر این توپ‌ها در استحکامات گسترده‌تر موجود در منطقه کاله در سواحل فرانسه به کار گرفته شدند، جایی که آلمانی‌ها انتظار داشتند حمله واقعی در آنجا رخ دهد. پس از شکست حملات از سواحل نرماندی، نبرد در جبهه غربی از نوع جنگ مانور سریع بود تا اینکه متفقین از اواخر سال ۱۹۴۴ به بعد در موقعیتی قرار گرفتند که حملات به دیوار غربی و خود آلمان را آغاز کنند. این حملات به دیوار غربی منجر به برخی از خونین‌ترین نبردها در جبهه عملیاتی اروپای غربی شد که تلفات بسیار سنگینی از هر دو طرف به همراه داشت. یک برجک 20P7 به شدت آسیب دیده در موزه D-Day اوماها در نرماندی. این نمونه خاص از شربورگ گرفته شده است. هیچ یک از این ضربات به برجک نفوذ نکرده است. در طول نبرد وحشیانه در جنگل هورتگن از سپتامبر تا دسامبر ۱۹۴۴ بود که گنبد ۲۰P7 و سایر استحکامات ثابت بیشترین کاربرد را برای ارتش آلمان داشتند. وست وال (Westwall) درست از میان این منطقه‌ی به شدت جنگلی عبور می‌کرد و مدافعان آلمانی توانستند استحکامات ثابتی مانند ۲۰P7 را به طور مؤثر استتار کنند و پوشش ایجاد شده توسط شاخ و برگ انبوه، متفقین را از به کارگیری مؤثر مزایای متمایز خود در قدرت آتش و تحرک، از جمله قدرت هوایی، باز داشت. نتیجه نهایی تلفات وحشتناکی بود که هر دو طرف متحمل شدند و این نبرد یک پیروزی دفاعی برای آلمانی‌ها محسوب می‌شود. عملیات رزمی هر دو طرف تنها پس از آغاز حمله آلمان به آردن در ۱۶ دسامبر ۱۹۴۴ متوقف شد. یک برجک با موقعیت مناسب می‌توانست بسیار سخت و غیرقابل نفوذ باشد. اما، این دفاع‌های ایستا کاربرد محدودی داشتند در این دوره بود که گنبد جنگی و سایر استحکامات ثابت توانستند به طور کامل مورد استفاده قرار گیرند، زیرا زمین جنگلی استفاده از وسایل نقلیه زرهی و سایر سیستم‌های تسلیحاتی سنگین را در پشتیبانی از متفقین بی‌اثر می‌کرد. 20P7 و سایر سنگرها به خوبی توسط تیم‌های خمپاره‌انداز و مسلسل سیار پشتیبانی می‌شدند و پشتیبانی اضافی از توپخانه صحرایی در مجاورت استحکامات وست‌وال نیز وجود داشت. آلمانی‌ها با داشتن اشراف کامل از منطقه توانستند خسارات سنگینی به واحدهای پیاده‌نظام آمریکایی وارد کنند و هرگونه آتش متقابل اغلب توسط زره ضخیم گنبد تانک 20P7 جذب می‌شد. هرگونه آتش ورودی که به سنگرها برخورد می‌کرد، تأثیر کمی بر خدمه MG 34 ها داشت و آنها عمدتاً می‌توانستند با مصونیت سلاح‌های خود را به کار گیرند. یک برجک به شدت آسیب دیده در وست وال، در فرمرسدورف، آلمان. مشخص نیست که آیا این آسیب در نبرد ایجاد شده یا پس از تصرف. در حالی که استحکامات ثابت برای مدت کوتاهی در طول دهه ۱۹۳۰ رواج داشتند، پیشرفت در مهمات ضد زره به سرعت هرگونه حفاظتی را که توسط گنبدها و پناهگاه‌های زرهی در اواخر جنگ جهانی دوم ارائه می‌شد، بی‌اعتبار کرد. تنها در طول نبردهای اولیه در وست‌وال در اواخر سال ۱۹۴۴ بود که این استحکامات از موفقیت واقعی برخوردار شدند و این عمدتاً به دلیل ویژگی‌های جغرافیایی محلی بود که امکان استفاده مؤثر از گنبد ۲۰P7 را فراهم می‌کرد. با این حال، هنگامی که جنگ دوباره به جنگ مانور سریع تغییر یافت، هر پناهگاه یا قلعه‌ به یک شکست پرهزینه و بی‌معنی تبدیل شد.به قول یکی از متخصصان جنگ متحرک، ژنرال جورج اس. پاتون، : «استحکامات ثابت، بناهای یادبود حماقت انسان هستند». ادامه دارد.....
  8. scorpion57

    موتور موشک

    چگونه موتور یک موشک را روشن کنیم موتورهای موشک با سوخت مایع با جریان دادن سوخت و اکسیدکننده به داخل محفظه احتراق با فشار بالا کار می‌کنند تا جرم را با سرعت بالا از نازل موشک خارج کنند.روش‌های زیادی برای مخلوط کردن این مواد پیشران وجود دارد (که چرخه موتور نامیده می‌شوند )، همه آنها یک مانع فنی عمده دارند: چگونه یک موتور موشک به فشارهای عملیاتی می‌رسد؟ علاوه بر این، این کار چگونه در محیط نیروی( صفر-عمودی )انجام می‌شود؟روشن کردن یک موتور موشک مایع، یک فرآیند بسیار پیچیده از مدیریت فشار و دما در تمام سوپاپ‌ها و پمپ‌های موتور است که در آن کوچکترین خطا منجر به RUD (جداسازی سریع و برنامه‌ریزی نشده قطعات) موتور می‌شود. روشن کردن یک بوستر/موتور موشک سوخت جامد ساده‌ترین موتور موشک برای روشن شدن، بوسترهای موشک جامد هستند که به طور گسترده در صنعت مورد استفاده قرار می‌گیرند؛ به ویژه، سیستم پرتاب فضایی ناسا در سیستم حمل و نقل فضایی (شاتل فضایی) از دو بوستر موشک جامد عظیم استفاده کرده‌اند. از آنجایی که سوخت جامد، سوخت و اکسیدکننده مخلوط شده در یک ژل جامد است، برای روشن کردن یک موتور جامد، مقدار کمی انرژی برای شروع احتراق لازم است. موتورهای موشک سوخت جامد SLS در موتورهای موشک کوچک‌تر این کار معمولاً با اتصال کوتاه سیم‌ها، ایجاد گرما و احتراق سوخت انجام می‌شود. با این حال، با توجه به اینکه سطح با سرعت کمتری نسبت به حجم افزایش می‌یابد، موتورهای موشک جامد بزرگ‌تر برای شروع به انرژی بیشتری نیاز دارند و بنابراین از نوعی باروت سیاه استفاده می‌کنند که از سیم‌ها مشتعل می‌شود و باعث احتراق خودبه‌خودی می‌شود. در مورد SRB های چهار و پنج قسمتی ناسا (که به ترتیب در شاتل فضایی و SLS استفاده می‌شوند)، آنها از چاشنی استاندارد ناسا (NSD) استفاده می‌کنند، وسیله‌ای که از زمان برنامه جمینی برای جداسازی بوستر، پیچ‌های شکننده یا شروع SRB ها استفاده می‌شود. رندر چاشنی استاندارد ناسا برای روشن کردن این SRBها، سیگنالی به دو NSD (چاشنی)کاملاً اضافی ارسال می‌شود تا از روشن شدن صحیح هر دو بوستر اطمینان حاصل شود. NSDها یک لایه نازک را می‌شکنند که یک بار تقویت‌کننده آتش‌زا را مشتعل می‌کند. سپس آن بار تقویت‌کننده، سوخت را در یک آغازگر احتراق مشتعل می‌کند، که همان چیزی است که تمام طول موتور موشک سوخت جامد را روشن می‌کند و تمام سطح هسته بوستر را به طور همزمان روشن می‌کند. تمام مزایای سوخت‌های جامد: آن‌ها فوق‌العاده ساده و فوق‌العاده قابل اعتماد هستند. این موضوع معایبی نیز دارد، مانند عدم امکان خاموش کردن آن‌ها و عملکرد پایین‌تر نسبت به موتورهای موشک مایع. احتراق موتورهای موشک مایع پیش آماده سازی موتور قبل از اینکه یک موتور موشک با سوخت مایع بتواند روشن شود، موتور باید برای دماهای بسیار پایینی که قرار است با سوخت‌های مایع تجربه کند، آماده شود، موتورهای موشک مداری نه تنها سوخت را از طریق دیواره‌های موتور عبور می‌دهند تا از ذوب شدن محفظه احتراق جلوگیری کنند، بلکه خود پمپ‌ها نیز هزاران لیتر در ثانیه سوخت‌های برودتی را به سمت بالا جریان می‌دهند که باعث می‌شود فلزات، سوپاپ‌ها و یاتاقان‌ها شکننده و مستعد خرابی شوند. این امر به ویژه در مورد موتورهایی که با RP-1 و اکسیژن مایع (به نام کرولوکس) کار می‌کنند و در مورد هیدروژن و اکسیژن مایع (به نام هیدرولوکس) یا متان و اکسیژن مایع (به نام متالوکس) صادق است. اکثر موشک‌های سوخت مایع، یکی از ترکیبات سوخت ذکر شده در بالا را دارند. نمونه‌هایی از RP-1 و LOx عبارتند از: Merlin شرکت SpaceX، موتور قدرتمند F1 موشک Saturn V، Rutherford شرکت Rocket Lab، RD-180 موشک Atlas V، موتورهای RD-107 و RD-108 موشک Soyuz، موتورهای Reaver و Lightning موشک Firefly و غیره. صنعت به آرامی به سمت نسل بعدی سوخت موشک یعنی متالوکس حرکت می‌کند، CH 4 (متان)یک ماده‌ی میانی خوب بین کرالوکس و هیدرولوکس است که مقدار متوسطی از نیروی رانش را با یک ضربه‌ی ویژه‌ی متوسط تولید می‌کند. اکثر موتورهای موشک‌های آینده از متالوکس استفاده می‌کنند، از جمله Raptor شرکت SpaceX، Blue Origins BE-4 (که هم روی موشک Vulcan شرکت ULA و هم روی موشک New Glenn شرکت Blue Origin پرواز خواهد کرد)، موتور Aeon شرکت Relativity، TQ-12 شرکت Zhuque-2 و موتور Archimedes روی موشک Neutron شرکت Rocket Lab. مقیاسی از دمای سوخت بسیاری از موتورهای موشک برای رساندن دما به درجات بسیار پایین از هیدرولوکس استفاده می‌کنند. روشن شدن این موتورها به دلیل نقطه جوش هیدروژن که -۲۵۲ درجه سانتیگراد است و چگالی بسیار پایین آن، فوق‌العاده دشوار است. برخی از این موتورها عبارتند از RS-۲۵ در شاتل فضایی و SLS، انواع RL-۱۰ که در موشک‌های اطلس، دلتا، SLS و به زودی ولکان پرواز می‌کنند، J-۲ در موشک ساترن ۵، RD-۰۱۲۰ در موشک انرگیا یا RS-۶۸A در موشک دلتا هستند. علاوه بر این، موتور آینده استوک اسپیس نیز با هیدرولوکس کار خواهد کرد. با این حال، قبل از اینکه موتور بتواند با جریان دادن پیشران‌ها، تهویه شود، باید آن را پاکسازی کرد. این فرآیند عموماً شامل دمیدن نیتروژن گازی در سراسر موتور، پاکسازی خطوط لوله و از بین بردن حباب‌های هوا و رطوبت است. این امر مهم است زیرا هرگونه بخار آب در خطوط لوله قبل از ورود مواد سرمازا منجمد می‌شود و باعث آسیب به موتور، گرفتگی احتمالی منافذ و آسیب به سطوح آب‌بندی می‌شود فرآیند تخلیه موتور در مورد موتور هیدروژنی، این مشکل با این واقعیت تشدید می‌شود که هیدروژن مایع به اندازه کافی سرد است که نیتروژن را منجمد کند، بنابراین هرگونه نیتروژن باقی مانده در سیستم می‌تواند باعث این مشکلات شود. بدتر از آن، بررسی این نوع خرابی‌ها بسیار دشوار است، زیرا قبل از اینکه هر انسانی بتواند از محل بازدید کند، ذوب می‌شود. خنک سازی خنک‌سازی بسته به نوع موتور، در زمان‌های بسیار متفاوتی شروع می‌شود. برای مثال، موتورهای مرلین در فالکون ۹ در هفت دقیقه به پرتاب شروع به خنک‌سازی می‌کنند، در حالی که RS-25 در SLS ساعت‌ها قبل از پرتاب شروع به خنک‌سازی می‌کند. این رویداد معمولاً با اعلانی در شبکه‌ها با عنوان «خنک‌سازی موتور» یا «سردسازی موتور» همراه است. نزدیک‌تر به دمای پرتاب، موشک از حالت گاز بی‌اثرخارج شده و مقداری از پیشران‌ها را با سرعت جریان کم از طریق سیستم به جریان می‌اندازد، جایی که شروع به تنظیم دمای موتور برای رساندن آن به دمای برودتی می‌کند. این فرآیند به طرز شگفت‌آوری آسان است، زیرا مخازن موشک، پیشران را در فشار نسبتاً بالایی، معمولاً سه تا شش بار، ذخیره می‌کنند. به همین دلیل، برخی از دریچه‌ها می‌توانند به راحتی باز شوند و فشار مخازن، جریان پیشران را از مخازن به موتور تضمین می‌کند. بسته به موتور موشک و سیستم‌های زمینی، سوختی که از موتور عبور کرده است ممکن است به هوا تخلیه شود. این امر به ویژه در مورد اکسیژن مایع صادق است البته زمانی که تخلیه به جو هیچ خطری ندارد. با این حال، برای CH4 (متان)و H2(هیدروژن) ، معمولاً یا دوباره مایع می‌شوند یا در یک دودکش شعله‌ور سوزانده می‌شوند تا اثرات آنها بر جو کاهش یابد. موتور نه تنها برای محافظت از خود در برابر پیشران سرد، بلکه برای محافظت از پیشران در برابر موتور گرم نیز خنک می‌شود. اگر پیشرانه قبل از رسیدن به پروانه‌های پمپ‌ها بجوشد، می‌تواند باعث کاویتاسیون (حباب‌های کوچک در مایع) شود. این حباب‌ها می‌توانند مواد را از پمپ‌ها جدا کرده و به پره‌ها آسیب برسانند.این حباب‌ها نه تنها می‌توانند با خرد کردن پمپ‌ها به آنها آسیب بزنند، بلکه می‌توانند باعث افزایش سرعت پمپ‌ها نیز شوند، به این معنی که مقدار نادرستی از سوخت را به محفظه احتراق می‌رسانند. این امر می‌تواند باعث شود موتور در شرایط استوکیومتری(واکنش شیمیایی تعادلی) بسوزد که بیشترین گرما را به موتور آزاد می‌کند و به آن آسیب می‌رساند یا حتی آن را از بین می‌برد. فرآیند خنک‌سازی کاملاً حیاتی است. در واقع، تلاش برای پرتاب SLS در آگوست 2022 به همین دلیل لغو شد؛ حسگر دمای موتور 3 نشان نمی‌داد که موتور به دمای مورد نیاز رسیده است و پرتاب را برای آن روز لغو کرد. بعداً معلوم شد که این داده‌ها به دلیل یک حسگر معیوب بوده و نه به دلیل عدم رسیدن موتور به دمای عملیاتی. استثناها با این اوصاف، استثناهایی در فرآیند سرد کردن وجود دارد: هایپرگولیک‌ها. پیشرانه‌های هایپرگولیک آن‌هایی هستند که در تماس با یکدیگر می‌سوزند. هایپرگولیک‌هایی که در موشک‌سازی استفاده می‌شوند، نقطه جوش بالایی دارند، به این معنی که می‌توان آن‌ها را در دمای اتاق نگهداری کرد. به همین دلیل، موتورها نیازی به سرد شدن ندارند. بدیهی است که این امر برای بسیاری از موشک‌های بالستیک قاره‌پیما و موشک‌های مشتق‌شده از آنها که عموماً با هیدرازین کار می‌کنند، مزایایی دارد. سوخت می‌تواند دی‌متیل‌هیدرازین نامتقارن، هیدرازین یا مونومتیل‌هیدرازین باشد و اکسیدکننده آن تتراکسید نیتروژن است. استفاده ایالات متحده از موشک‌های مبتنی بر هایپرگولیک محدود بوده است. LR87 در موشک تایتان ۲ و AJ-10 در مرحله بالایی موشک دلتا ۲ از نوع هایپرگولیک بودند. با این حال، موشک‌های هایپربولیک در اتحاد جماهیر شوروی بسیار محبوب بودند. علاوه بر این، بسیاری از موشک‌های پرتاب چین با هایپرگولیک کار می‌کنند، اما به آرامی در حال تغییر از این روش هستند. سوخت‌های فوق‌سنگین که در دمای اتاق نگهداری می‌شوند چرخش بالاSpin Up پس از اینکه موتور برای روشن شدن آماده شد، هدف بعدی چرخاندن پمپ‌ها است. برای انجام این کار، مهندسان باید یکی از اساسی‌ترین قوانین جهان را در نظر بگیرند: فشار از بالا به فشار پایین جریان می‌یابد. برای اطمینان از اینکه شعله از طریق سیستم به عقب فرستاده نشود، که منجر به خرابی فاجعه‌بار می‌شود، فشار بالادست یک موتور باید بسیار بالا باشد. در واقع، برای برخی از موتورها مانند Raptor شرکت SpaceX، فشار بالادست می‌تواند به ۱۰۰۰ بار نزدیک شود! ساده‌ترین چرخه موتور برای چرخش، موتور تحت فشار است. از آنجا که سوخت از قبل در فشار بالا ذخیره شده است، باز کردن ساده سوپاپ‌ها به سوخت اجازه می‌دهد تا با فشار عملیاتی لازم وارد محفظه احتراق شود. نموداری از یک موتور دو پیشران با تغذیه فشاری با این اوصاف، موتورهای تحت فشار برای رساندن اجسام به مدار از سطح زمین کافی نیستند. به همین دلیل، موتورهای فشار قوی با قدرت بالا که دارای توربوپمپ هستند، مورد نیازند. در اکثر موتورها، توربین صدها هزار اسب بخار از تنها یک توربین تولید می‌کند. البته آن توربین توسط یک ژنراتور گاز یا پیش‌سوز که توسط پمپ‌ها تغذیه می‌شود، می‌چرخد. این امر یک دینامیک سخت ایجاد می‌کند که توربین باید بچرخد تا پیشران‌ها را به پیش‌سوز/ژنراتور گاز منتقل کند، اما پیش‌سوز/ژنراتور گاز باید در حال احتراق باشد تا توربین را بچرخاند. ساده‌ترین راه برای دور زدن این مشکل، که توسط موتور Rutherford شرکت Rocket Lab انجام می‌شود، استفاده از یک موتور الکتریکی برای چرخاندن توربین است.اما این برای موتورهای بزرگتر، مانند RS-25، که برای چرخاندن توربین خود در حالت گاز کامل به ۱۰۰۰۰۰ اسب بخار نیاز دارد، امکان‌پذیر نیست. علاوه بر این، پیش‌سوز سوخت RS-25 به ازای هر کیلوگرم، ۲۰۰ اسب بخار نیرو تولید می‌کند که نشان می‌دهد چرا موتورهای الکتریکی کاربردی نیستند. چرخاندن یک پیش‌سوز/ژنراتور گاز معمولاً با استفاده از گاز پرفشار برای چرخاندن پمپ‌ها انجام می‌شود. این گاز می‌تواند توسط یک سیستم داخلی، مانند هلیوم ذخیره شده در COPVها، یا توسط تجهیزات خدمات زمینیGSEتأمین شود. چرخاندن موتورها با GSE مزیت دارد زیرا جرم و پیچیدگی را از موشک حذف می‌کند. در هر دو حالت، هلیوم یا نیتروژن با فشار بالا به ژنراتور/پیش‌سوزکننده گاز پمپ می‌شود تا توربین را با سرعت عملیاتی به چرخش درآورد. برای مدت کوتاهی، پمپ‌های موتور توسط چیزی که اساساً یک رانشگر گاز سرد است، تغذیه می‌شوند که بسیار ناکارآمد است. از طرف دیگر، برخی موتورها از یک موتور کوچک توپر یا هایپرگولیک استفاده می‌کنند که برای مدت کوتاهی به عنوان ژنراتور گاز عمل می‌کند. توربینی که توسط پراکسید هیدروژن تجزیه شده می‌چرخد به دلیل پایین بودن ضربه ویژه این سیستم‌ها، شما نمی‌خواهید موتور را بیش از حد لازم روشن نگه دارید، بنابراین این کار فقط تا زمانی انجام می‌شود که موتور بتواند احتراق خود را تثبیت کند. این بدان معناست که برای موتورهایی که نیاز به چندین بار روشن شدن دارند (مانند موتورهای مراحل بالایی که ممکن است برای رسیدن به مدار مورد نظر یا برای فرود پیشران مجبور به چندین بار سوختن باشند)، موشک باید هلیوم کافی برای چرخاندن موتورها حمل کند. بوت‌استرپBootstrapping با این حال، روش دیگری برای روشن کردن موتور موشک وجود دارد که برای رساندن سرعت پمپ‌ها به منبع جداگانه‌ای نیاز ندارد. این فرآیند که بوت‌استرپ (یا استارت با سر مخزن / استارت با سر مرده) نامیده می‌شود، جایی است که موتور با دقت و تنها با استفاده از فشار مخزن و انرژی ذخیره شده در اختلاف حرارتی بین سوخت و موتور روشن می‌شود. برای انجام این کار، پیش‌سوزنده (که توربین را تغذیه می‌کند) به دلیل جریان هیدروژن از طریق پیش‌سوزنده و جوشیدن آن، شروع به چرخش می‌کند. این امر فشار را افزایش می‌دهد و شروع به چرخش توربین می‌کند. سپس مقداری اکسیژن وارد می‌شود و پیش‌سوزنده روشن می‌شود. در ابتدا، احتراق بسیار ضعیف است، اما با افزایش فشار در پیش‌سوزنده، پمپ‌ها سریع‌تر می‌چرخند و سوخت بیشتری را برای پیش‌سوزنده‌ها فراهم می‌کنند و باعث افزایش فشار و چرخش سریع‌تر پمپ‌ها می‌شوند. این کار تا زمانی که موتور به فشار عملیاتی برسد، انجام می‌شود. یک شاتل فضایی در حین پرتاب با شعله‌ور شدن هیدروژن اضافی توسط ROF این فرآیند در RS-25 (هم در شاتل فضایی و هم در SLS) استفاده می‌شود، که در RS-25، توربوپمپ سوخت فشار بالا باید در عرض ۱.۲۵ ثانیه به ۴۶۰۰ دور در دقیقه برسد تا موتور جریان سوخت کافی برای احتراق محفظه احتراق اصلی (MCC) را داشته باشد. استارت بی‌هدف به دلیل نیاز به کنترل دقیق، فرآیندی بسیار پیچیده است. اما این موضوع با توجه به اینکه موتور در حال روشن شدن در یک حالت گذرا است، پیچیده‌تر هم می‌شود: زمان بین خاموش بودن و روشن شدن با حداکثر سرعت. گذراهاTransients گذراها را می‌توان به بهترین شکل به عنوان «لحظات بینابینی» خلاصه کرد. در مورد موتورهای موشک،به زمان بین یک موتور ثابت و یک موتور که با قدرت کامل کار کنداطلاق می شود. علاوه بر این، هر زمان که موتور تنظیمات دریچه گاز را تغییر می‌دهد، در یک حالت گذرا است. اما، هنگامی که موتور در حالت پایدار قرار گرفت، ادامه کار نسبتاً آسان است. این گذراها، روشن کردن موتور را به دلیل سناریوی مرغ و تخم‌مرغ(اول مرغ بود یا تخم مرغ) بسیار دشوار می‌کنند. به عنوان مثال، با استفاده از بوت‌استرپ RS-25: مایعی که از برخورد به پیش‌سوزان موتور به صورت ناگهانی می‌جوشد، با تبدیل شدن به گاز، منبسط می‌شود. این انبساط همان چیزی است که باعث چرخش توربین می‌شود. با این حال، این فشار همچنین یک فشار معکوس بر بقیه سیستم اعمال می‌کند و جریان سوخت را کند می‌کند. سپس، با کاهش جوشش، جریان دوباره افزایش می‌یابد، جایی که جوشش می‌کند و دوباره همان اتفاق را ایجاد می‌کند. در مورد RS-25، این اتفاق هر ثانیه دو بار رخ می‌دهد. چیزی که اوضاع را بدتر می‌کند این است که اغلب بین عمل و واکنش تأخیر وجود دارد. اگر این امواج فشار خیلی شدید باشند، گرادیان فشار می‌تواند به عقب جریان یابد و باعث توقف توالی روشن شدن یا انفجار موتور شود. علاوه بر این، هر بار که یک شیر باز می‌شود، فشار تغییر می‌کند و بر جریان تأثیر می‌گذارد. کل فرآیند روشن شدن موتور پر از این حلقه‌های بازخورد است، و این واقعیت را که موتورهای موشک می‌توانند روشن شوند، به یک شاهکار مهندسی قابل توجه تبدیل می‌کند. فرآیند احتراق احتراق روی زمین حالا که موتور برای پرتاب آماده شده است، پیشران‌ها شروع به جریان یافتن به سمت موتور می‌کنند. با این حال، این تنها دو سوم مثلث احتراق را تشکیل می‌دهد که شامل سوخت، یک عامل اکسیدکننده و یک منبع احتراق (معمولاً به شکل گرما) است. اما، برای اینکه اوضاع را حتی سخت‌تر کنیم، هر خطای جزئی در فرآیند احتراق می‌تواند منجر به «استارت سخت» شود، یعنی زمانی که پیشران‌ها با نسبت اشتباه، در زمان اشتباه یا در مکان اشتباه می‌سوزند. بدترین استارت‌های سخت می‌توانند موتور را بیش از حد تحت فشار قرار دهند و باعث انفجار پرانرژی شوند که موتور و به طور بالقوه وسیله نقلیه را از بین می‌برد. قبل از اینکه موتور بتواند مشتعل شود، پیشران‌ها باید در محفظه احتراق مخلوط شوند. این کار از طریق انژکتورهای مخصوص طراحی شده انجام می‌شود .اگر پیشران‌ها به طور یکنواخت مخلوط نشوند، موتور نمی‌تواند احتراق پایداری داشته باشد و باعث انفجار موتور می‌شود. ساده‌ترین موتورها برای احتراق، موتورهای هایپرگولیک هستند زیرا طبق تعریف، در اثر تماس مشتعل می‌شوند. با این حال، بدیهی است که این کار را نمی‌توان برای هیچ موتور اکسیژن مایعی انجام داد. اولین و ساده‌ترین شکل احتراق موتور، کاری است که اتحاد جماهیر شوروی با R7 انجام داد و روسیه هنوز هم با سایوز انجام می‌دهد. آنها در داخل هر محفظه احتراق، براکت‌های چوبی بزرگی را با مواد آتش‌زا قرار می‌دهند. سپس وقتی این مواد مشتعل می‌شوند، موتور روشن می‌شود. اگرچه این روش زیبا نیست اما کاربردی است، اما یک عیب بزرگ دارد: این کار را نمی‌توان در فضا انجام داد. جرقه‌زن‌های چوبی سایوز تعداد زیادی از موتورها از جریان الکتریکی که از طریق یک شکاف جرقه می‌زند برای احتراق موتور استفاده می‌کنند. با این حال، این امر به منبع تغذیه بزرگی نیاز دارد که یا باید توسط باتری‌های بزرگ و عظیم یا توسط GSE تأمین شود. به طور مشابه، می‌توان از جرقه‌زن‌ها استفاده کرد که فقط یک سیم‌پیچ را تا زمانی که به اندازه کافی داغ شود تا پیشرانه‌ها را مشتعل کند، گرم می‌کنند که شبیه به شمع حرارتی در یک موتور دیزل است. یک مشعل آتش‌زنه یکی دیگر از تکنیک‌های احتراق که (تا آنجا که ما می‌دانیم) در هیچ موشک مداری استفاده نشده است، استفاده از تقویت نور گسیل القایی تابش (لیزر) برای احتراق پیشران‌ها است. این روش پتانسیل آن را دارد که از تکنیک‌های احتراق ذکر شده کارآمدتر باشد، اما پیچیدگی بیشتری نیز دارد. اما گزینه دیگری هم وجود دارد: استفاده از سیالات آتش‌زا (معمولاً TEA-TEB، سیالی که با اکسیژن هایپرگولیک می‌شود). این روش این مزیت را دارد که جرم کمی دارند و بسیار قابل اعتماد هستند. به عنوان مثال، فالکون ۹ از TEA-TEB برای روشن کردن موتورهای خود استفاده می‌کند. این را می‌توان با چشمک زدن سبز روشن هنگام روشن کردن موتور توسط فالکون ۹ مشاهده کرد. TEA-TEB روشن کردن موتور را آسان می‌کند زیرا TEA-TEB را به موتور تزریق می‌کنید، سپس به محض شروع جریان اکسیژن، آتش می‌گیرد و موتور را روشن می‌کند. در فالکون ۹، مایع TEA-TEB که برای روشن کردن موتورها در زمان پرتاب استفاده می‌شود، توسط GSE ذخیره می‌شود. موتور Merlin Vacuum و سه موتور فرود (E1، E5 و E9) دارای محفظه‌های TEA-TEB هستند که مایع مورد نیاز برای روشن کردن موتورها در حین پرواز را ذخیره می‌کنند. احتراق با TEA-TEB معایبی هم دارد. اول از همه، قابل مصرف است. این بدان معناست که باید بین هر پرواز دوباره پر شود. دوم، بسیار گران است تماس TEA-TEB با اکسیژن و آتش گرفتن آن. موشک MVac اسپیس ایکس در حین احتراق در فضا فالکون ۹ در حال روشن کردن موتور مرلین خود با TEA-TEB موتور جدید رپتور اسپیس‌ایکس از یک رویکرد ترکیبی با استفاده از یک مشعل اشتعال‌زا (که به آن مشعل اشتعال‌زای تقویت‌شده نیز می‌گویند) استفاده کرده است که شبیه به فندکی است که برای روشن کردن شمع استفاده می‌شود. این موتور از یک مشعل اشتعال‌زای کوچک‌تر و سپس یک منبع متالوکس برای روشن کردن مشعل استفاده می‌کند. این تقریباً مانند یک موتور موشک کوچک است که با یک مشعل اشتعال‌زا روشن می‌شود. آن مشعل در طول توالی راه‌اندازی مشتعل باقی می‌ماند. احتراق در فضا روشن کردن موتور در فضا دو چالش عمده دیگر نیز دارد. اول از همه، هیچ تجهیزات پشتیبانی زمینی وجود ندارد. این بدان معناست که جرم کل سیستم احتراق باید روی وسیله نقلیه باشد. دوم، و شاید مهمتر از آن، این است که وسیله نقلیه در یک چارچوب مرجع اینرسی قرار ندارد و تحت تأثیر نیروی گرانش زمین است. این بدان معناست که سوخت مایع در پایین مخازن قرار می‌گیرد و فقط بالای هر مخزن دارای گاز است. با این حال، وقتی یک وسیله نقلیه در فضا است (و موتوری روشن نمی‌کند)، در یک چارچوب مرجع اینرسی قرار دارد (و بنابراین نیروی عمودی صفر دارد). به همین دلیل، پیشران‌ها (منظور از پیشران ها سوخت هستند)فقط در مخزن شناور هستند - بنابراین، برای روشن کردن یک موتور موشک در فضا، ابتدا باید مطمئن شد که پیشران‌ها در پایین مخازن قرار دارند. برای انجام این کار، معمولاً از پیشران‌های فضای خالی استفاده می‌شود. این زمانی است که یا از یک موتور موشک جامد کوچک یا پیشران‌های گاز سرد برای مستقر کردن پیشران‌ها استفاده می‌شود، برای مثال، ساترن ۱بی و ساترن ۵ از پیشرانه‌های خلأ نه تنها برای جدا کردن مراحل، بلکه برای ته‌نشین کردن پیشران‌ها نیز استفاده می‌کردند. استفاده از پیشرانه‌های گاز سرد رایج‌ترین راه حل است زیرا به راحتی قابل راه‌اندازی مجدد هستند - که اگر یک مرحله برای رسیدن به مدار مورد نظر خود بیش از یک بار احتراق انجام دهد، ضروری است. در واقع، حتی مرحله اول فالکون ۹ نیز دارای دو پیشرانه ته‌نشین شونده سوخت است که قبل از احتراق‌های تقویت و ورود مجدد استفاده می‌شوند. بسیاری از فضاپیماها به دلیل استفاده از هایپرگولیک‌ها به پیشرانه‌های فوق‌عریض نیازی ندارند. به عنوان مثال، فضاپیمای دراگون اسپیس‌ایکس از پیشرانه‌های هایپربولیک ذخیره شده در فشار بالا استفاده می‌کند. به این ترتیب، دراگون می‌تواند به سرعت پیشرانه‌های خود را برای کنترل بسیار دقیق وسیله نقلیه روشن کند. هایپرگولیک‌های مایع در دستگاه‌های مدیریت پیشرانه ذخیره می‌شوند که مخازن کروی دارای مثانه هستند. اگرچه در دراگون استفاده نمی‌شوند، برخی از مخازن استوانه‌ای می‌توانند از پیستونی استفاده کنند که پیشرانه را هنگام استفاده به جلو می‌راند. مخزن استوانه‌ای با پیستونی که سوخت آن را به پایین می‌راند. مخزن تخلیه سوخت که تضمین می‌کند موتور موشک هنگام روشن شدن در فضا، سوخت را جذب کند با این حال، هنوز یک راه نهایی وجود دارد که می‌توان بدون هیچ یک از این روش‌ها، موتور را در فضا روشن کرد: احتراق داغ. در این روش که توسط موشک‌های سایوز، پروتون و برخی از موشک‌های تایتان استفاده می‌شود، موتورهای مرحله‌ی بالا در حالی که مرحله‌ی پایین هنوز در حال احتراق است، روشن می‌شوند. موشک سایوز روسکامسوس با مرحله میانی باز که امکان گرم کردن را فراهم می‌کند. موشک تیتان ۲ با مرحله میانی باز که امکان استفاده از سیستم استیجینگ داغ را فراهم می‌کند احتراق RS-25 برای درک هر آنچه در بالا گفته شد، توالی احتراق موتور RS-25 شاتل فضایی مورد تجزیه و تحلیل قرار خواهد گرفت. RS-25 دو پیش‌سوزنده دارد. از آنجایی که سوخت آن غنی است، هر دو پیش‌سوزنده غنی از سوخت هستند، به این معنی که تمام سوخت از میان پیش‌سوزنده‌ها جریان می‌یابد و یکی پمپ‌های اکسیژن و دیگری پمپ‌های سوخت را تغذیه می‌کند. علاوه بر این، یک پمپ تقویت‌کننده کوچک در سمت اکسیژن وجود دارد که اکسیژن مایع با فشار بالاتر مورد نیاز برای عملکرد پیش‌سوزنده‌ها را تأمین می‌کند. موتور دارای پیش‌سوپاپ‌هایی است که مخازن را به موتورها و شیر اصلی سوخت متصل می‌کند، که پیش‌سوزان‌ها و کانال‌های خنک‌کننده‌ی احیا را تغذیه می‌کند. سیستم احیا دارای یک شیر جداگانه به نام شیر خنک‌کننده‌ی محفظه است که می‌توان آن را برای هدایت سوخت بین MCC و سیستم‌های احیا تنظیم کرد. سه دریچه اکسیژن وجود دارد، که یکی از آنها هر یک از سه محفظه احتراق (MCC و پیش‌سوزاننده‌ها) را تغذیه می‌کند. در نهایت، تعدادی لوله گردش مجدد وجود دارد که سوخت گازی در حال جوش را یا به مخزن برمی‌گردانند یا آن را به جو تخلیه می‌کنند. RS-25 با تکمیل مثلث احتراق، دارای جرقه‌زن‌های یدکی تقویت‌شده (ASI) است. سه مجموعه از این جرقه‌زن‌ها وجود دارد، یکی در هر پیش‌سوزاننده و یکی در MCC. ASIها خطوط تأمین سوخت و اکسیژن مخصوص به خود را دارند و اولین سیستم‌هایی هستند که سوخت را دریافت می‌کنند. اگرچه بدیهی است که لوله‌ها، مجاری و حسگرهای بسیار دیگری در اطراف موتور وجود دارد، اما برای درک مفاهیم اصلی احتراق موتور، این ساده‌سازی کافی است. پیش‌شرط همانطور که در بالا ذکر شد، اولین قدم، پاکسازی و تنظیم دمای موتور است. RS-25 وارد «مرحله آماده‌سازی برای شروع» می‌شود؛ در طول این مرحله، رطوبت سمت اکسیژن موتور با استفاده از نیتروژن و رطوبت سمت سوخت با هلیوم تخلیه می‌شود. اکنون که موتور عاری از رطوبت است، می‌توان موتور را برای پرتاب از نظر دمایی تنظیم کرد. برای انجام این کار، پیش‌شیرهای اصلی سوخت باز می‌شوند و به هیدروژن مایع اجازه می‌دهند از طریق پمپ‌های سوخت و به داخل شیر اصلی سوخت جریان یابد. مقداری از این پیشران دوباره به گردش در می‌آید به طوری که یا مقداری از هیدروژن را به بیرون می‌ریزد یا آن را دوباره به داخل ورودی سوخت پمپ می‌کند. اکسیژن با باز کردن پیش‌شیر اکسیژن، قسمت اکسیژن موتور را پر می‌کند و به پیشران برودتی اجازه می‌دهد تا از طریق پمپ‌های اکسیژن و سه شیر جریان یابد. این شیرها باید در هنگام راه‌اندازی بسیار دقیق کنترل شوند، زیرا شیر اصلی اکسیژن، MCC، پیش‌سوزاننده سوخت و پیش‌سوزاننده اکسیژن را تغذیه می‌کند. اکسیژن دوباره به گردش در می‌آید و دارای یک شیر تخلیه در شیر اکسیژن پیش‌سوزاننده سوخت است که امکان تخلیه مقداری اکسیژن را فراهم می‌کند. پیشران‌ها بیش از یک ساعت در داخل موتور نگه داشته می‌شوند تا موتور برای راه‌اندازی کاملاً آماده شود. در تمام این مدت، کامپیوتر اصلی موتور ۵۰ بار در ثانیه فشار و دما را رصد می‌کند. چهار دقیقه قبل از احتراق، یک تخلیه نهایی موتور با هلیوم در پایین دست شیر اصلی سوخت انجام می‌شود. با فرض اینکه همه داده‌ها برای کنترل‌کننده موتور خوب به نظر برسند، کامپیوتر وارد وضعیت «آماده برای موتور» می‌شود. توالی احتراق سه ثانیه قبل از روشن شدن موتور، شیرهای تخلیه اکسیژن و هیدروژن بسته می‌شوند و موتور منتظر فرمان روشن شدن می‌ماند. به محض دریافت این فرمان، اولین اتفاقی که می‌افتد این است که شیر اصلی سوخت کاملاً باز می‌شود. باز شدن کامل این شیر تقریباً 2/3 ثانیه طول می‌کشد. نموداری از توالی روشن شدن RS-25 در این مرحله، با وجود اینکه موتور از نظر استاندارد مطلق کاملاً سرد است، جریان پایین‌دست از نظر هیدروژن مایع و اکسیژن گرم است. این بدان معناست که وقتی هیدروژن مایع به موتور جریان می‌یابد، تقریباً بلافاصله به هیدروژن گازی تبدیل می‌شود. این انرژی حاصل از گرمای نهان موتور برای شروع چرخش توربین کافی است، که اساساً مانند یک موتور چرخه انبساطی می‌چرخد. همانطور که قبلاً اشاره شد، این به عنوان بوت‌استرپ یا شروع بی‌هدف شناخته می‌شود. این امر منجر به ناپایداری ترمودینامیکی می‌شود. با جوش آمدن شعله‌ی سوخت، نوسانات غیرقابل کنترل اما قابل پیش‌بینی ایجاد می‌شود. حل این مشکل بسیار دشوار است، زیرا همه چیز واکنش تأخیری دارد، بنابراین کنترل‌کننده‌ی موتور باید بداند چه زمانی نوسانات فشار در فرآیند راه‌اندازی رخ می‌دهد. این نوسانات حدود ۱.۵ ثانیه طول می‌کشد تا MCC به نقطه‌ای برسد که به عنوان پرایم شناخته می‌شود. پرایم، در این مثال، زمانی است که نرخ جریان جرمی در هر طرف انژکتور پایدار باشد. این اتفاق در هر سه محفظه احتراق زمانی رخ می‌دهد که جریان پایداری بین پمپ‌ها و محفظه‌ها وجود داشته باشد. کمی به عقب برگردیم، همزمان با باز شدن شیرهای اصلی سوخت، ASI ها روشن شده و آماده احتراق هر پیشرانی هستند که با آن تماس پیدا کنند. حالا که سوخت به سیستم وارد شده و توربین‌ها شروع به چرخش می‌کنند، باید اکسیژن نیز وارد شود. اولین چیزی که اکسیژن دریافت می‌کند، جرقه‌زن درون پیش‌سوزاننده سوخت است. سیستم درست زمانی که شیر اکسیژن مایع شروع به باز شدن می‌کند، شروع به جریان دادن اکسیژن مایع از طریق پیش‌سوزاننده می‌کند. تنها با ۵٪ باز شدن شیر اکسیژن پیش‌سوزاننده سوخت، اکسیژن مایع مستقیماً به داخل جرقه‌زننده هدایت می‌شود. زمان شروع باز شدن شیر و ورود اکسیژن به داخل جرقه‌زن کاملاً با اولین افت فشار در طول این نوسانات فشار همزمان است. این امر تضمین می‌کند که نسبت مخلوط اکسیژن و هیدروژن صحیح است و اولین بخش احتراق کنترل خواهد شد. از اینجا به بعد، شیر اکسیژن پیش‌سوزاننده سوخت باید «سوار بر امواج» این نوسانات شود تا بالا و پایین سیستم را دنبال کند - این امر مستلزم حرکات کوچک زیادی از شیر است. و بار دیگر، آنها نمی‌توانند به نوسانات فشار به دلیل واکنش تأخیری بین باز شدن شیر و وقایع رخ داده در پایین دست واکنش نشان دهند، بنابراین هر نوسان باید دقیقاً ثبت شود. در واقع، برای هر حرکت شیر در این دوره، می‌توان با اطمینان فرض کرد که موتوری منفجر شده و باید تغییراتی ایجاد شود. در این مرحله، پمپ‌ها به سرعت می‌چرخند و سیستم در هر سه محفظه به تعادل نزدیک‌تر است (به حالت پرایم می‌رسد). ۱.۲۵ ثانیه پس از احتراق موتور، کامپیوتر سرعت توربین پمپ سوخت را بررسی می‌کند. در طول آزمایش، مشخص شد که پمپ برای حرکت به سمت پیش‌سوزاننده سوخت و احتراق MCC باید بالای ۴۶۰۰ دور در دقیقه باشد، در غیر این صورت، فشار هیدروژن کافی برای غلبه بر فشار MCC وجود نخواهد داشت. ۱.۴ ثانیه پس از شروع توالی احتراق، پیش‌سوزاننده سوخت درست زمانی که افت فشار زیادی وجود دارد و به دنبال آن افزایش سریع فشار رخ می‌دهد، به حالت آماده‌باش (پرایم) می‌رسد. این باعث می‌شود توربین سوخت خیلی سریع بچرخد؛ در واقع، هنوز هیچ فشار برگشتی از MCC پس از توربین وجود ندارد، زیرا در این مرحله به حالت آماده‌باش نرسیده است، بنابراین سرعت توربین به طرز مسخره‌ای بالا می‌رود. اگر به آن رسیدگی نشود، توربین در واقع بیش از حد سرعت می‌گیرد و باعث خرابی فاجعه‌باری می‌شود. بنابراین اطمینان از اینکه MCC دقیقاً در لحظه مناسب به حالت آماده‌باش می‌رسد، برای تأمین فشار برگشتی لازم مهم است. با چرخاندن توربین سوخت و پمپ‌ها در ابتدا، اطمینان حاصل می‌شود که کل سیستم فشار و نسبت سوخت بالاتری دارد و موتور با سوخت غنی در حالت خنک شروع به کار می‌کند. اگرچه موتور نمی‌تواند آنقدر غنی از سوخت باشد که نتواند روشن شود، اما بهتر است به جای نزدیک شدن به شرایط استوکیومتری، بیش از حد غنی از سوخت باقی بماند. با بازگشت به 0.2 ثانیه پس از روشن شدن موتور، شیر اکسیژن MCC شروع به باز شدن می‌کند تا اکسیژن را به داخل جرقه‌زن MCC جریان دهد. شیر MCC به آرامی باز می‌شود تا کمی کمتر از 60٪ باز شود. تأخیر و سرعت پایین باز شدن، تضمین می‌کند که جرقه‌زن MCC 0.85 ثانیه پس از روشن شدن موتور، اکسیژن داشته باشد. این امر باعث می‌شود موتور از نظر سوخت غنی باشد. موتور MCC در ۱.۵ ثانیه به حالت پرایم می‌رسد که باعث می‌شود فشار در MCC به سرعت افزایش یابد و از سرعت بیش از حد توربین سوختی به دلیل افزایش فشار برگشتی و در نتیجه مقاومت روی توربین جلوگیری شود. کمی به عقب برگردیم، زمان اولیه باز شدن شیر پیش‌سوزاننده اکسیژن ۰.۱۲ ثانیه است، اما به گونه‌ای طراحی شده است که تنها با باز شدن اولیه، جرقه‌زن پیش‌سوزان اکسیژن روشن می‌شود. این امر باعث می‌شود که جرقه‌زن پیش‌سوزان اکسیژن در ۰.۹۵ ثانیه، تنها یک دهم ثانیه پس از جرقه‌زننده MCC، روشن شود. شیر پیش‌سوزان اکسیژن به گونه‌ای طراحی شده است که تا زمانی که پیشسوزان اکسیژن ۴۶٪ باز نشده باشد، جریان اکسیژن از طریق آن آغاز نشود. بسیار مهم است که جریان اکسیژن به طور کلی حساب شده باشد. این یک تعادل دقیق بین دادن اکسیژن کافی به سیستم برای شروع احتراق و تأمین قدرت لازم برای کارکرد موتور است، اما نه دادن اکسیژن بیش از حد که در آن موتور شروع به کار رقیق کرده و دمای آسیب‌زا را تجربه می‌کند. به طور مشابه، شیر پیش‌سوزاننده اکسیژن به کنترل قدرت پیش‌سوزاننده اکسیژن کمک می‌کند، که سرعت توربین پمپ اکسیژن را کنترل می‌کند، که همان چیزی است که فشار کلی در سیستم اکسیژن را کنترل می‌کند. به طوری که یک شیر در واقع تأثیر زیادی بر کل موتور دارد. پیش‌سوزاننده اکسیژن آخرین محفظه از سه محفظه‌ای است که در ۱.۶ ثانیه به حالت آماده‌باش می‌رسد. در ۱.۷ ثانیه پس از روشن شدن موتور، کامپیوتر اصلی موتور تأیید می‌کند که هر سه محفظه احتراق احتراق مناسبی داشته‌اند و به طور عادی کار می‌کنند. در آغاز این مرحله، که در آن موتور هر سه محفظه احتراق را روشن و آماده‌باش دارد، MCC تقریباً ۲۵٪ از سطح قدرت نامی خود را دارد اما به هیچ وجه پایدار نیست. به منظور افزایش پایداری و افزایش حاشیه ایمنی شیر خنک‌کننده محفظه، که تا این لحظه کاملاً باز است، تا ۷۰٪ کاهش می‌یابد. این کار سوخت بیشتری را به مدت ۰.۴ ثانیه به MCC وارد می‌کند که به جذب تغییرات فشار و دما کمک می‌کند. در ثانیه ۲.۴ از شروع این توالی، کامپیوتر وارد کنترل حلقه بسته می‌شود، به این معنی که در طول بقیه مسیر افزایش قدرت تا سطح توان نامی، کامپیوتر اصلی موتور در واقع به فشار و دما واکنش نشان می‌دهد و تنظیمات لازم را برای دنبال کردن مسیر افزایش قدرت انجام می‌دهد. بیشتر این کار با کنترل شیر اکسیژن پیش‌سوزن‌کننده اکسیژن انجام می‌شود، زیرا همانطور که در بالا ذکر شد، این شیر تأثیرات زیادی بر موتور دارد. در ۱.۴ ثانیه بعدی، شیر اکسیژن پیش‌سوزاننده سوخت، به سادگی از عملکرد شیر پیش‌سوزاننده اکسیژن پیروی می‌کند تا به طور متناسب مقدار مناسب اکسیژن را به پیش‌سوزاننده سوخت برساند. در ثانیه ۳.۸، سیستم به طور کامل وارد کنترل مخلوط سوخت و هوا می‌شود، به این معنی که فقط شیر پیش‌سوزاننده سوخت و شیر اکسیژن برای افزایش نسبت مخلوط صحیح در MCC یعنی ۶:۱ استفاده می‌شوند، که باید در پنج ثانیه اتفاق بیفتد، و همچنین به این معنی است که موتور به طور کامل به سطح توان عملیاتی رسیده است. همه اینها منجر به الماس‌های شوک زیبایی می‌شود که RS-25 به داشتن آنها معروف است. با نگاهی به گذشته، مشخص می‌شود که حل این مشکل چقدر دشوار بوده است؛ در واقع، فقط برای عبور از دو ثانیه اول شروع به کار، ۱۹ آزمایش در ۲۳ هفته با هشت تعویض پمپ توربو انجام شد. ۱۸ آزمایش دیگر در ۱۲ هفته و پنج تعویض پمپ توربو دیگر طول کشید تا به قدرت کامل برسد. کاهش سرعت و خاموش کردن سیستم روشن شدن تنها وضعیت دینامیکی نیست که یک موتور موشک با آن مواجه می‌شود. وقتی موتور در حالت پایدار کار می‌کند، باید تقریباً پایدار باشد. اما چه اتفاقی می‌افتد وقتی موتور نیاز به کاهش سرعت دارد؟ این موضوع بسته به موتور بسیار متفاوت است، اما به طور کلی، این کار با کاهش جریان به پیش‌سوز یا ژنراتور گاز انجام می‌شود. این کار معمولاً با یکی از شیرهای کنترل و اغلب با کاهش جریان اکسیژن برای حفظ حالت غنی از سوخت انجام می‌شود. همین امر در مورد خاموش کردن موتور نیز صادق است. این یک رویداد دینامیکی دیگر است و قانون کلی این است که هرگز اجازه ندهید موتور به شرایط استوکیومتری (واکنش شیمیایی خود بخودی)نزدیک شود. از آنجایی که موتورها معمولاً با سوخت غنی کار می‌کنند، این به معنای ابتدا کاهش جریان اکسیژن و سپس بعداً کاهش جریان سوخت است. معمولاً موتورها در سریع‌ترین زمان ممکن خاموش می‌شوند و از بارگذاری زیاد جلوگیری می‌شود. در RS-25، حرکت اولیه‌ی دریچه‌ی اکسیژن پیش‌سوزاننده‌ی اکسیژن به ۴۵٪ در ثانیه محدود می‌شود. دریچه‌ی اصلی اکسیژن نیز با سرعت خاصی بسته می‌شود، عمدتاً برای اطمینان از وجود فشار برگشتی کافی روی توربین‌ها تا در طول فرآیند خاموش شدن، به‌طور تصادفی از سرعت خود فراتر نروند. نموداری از توالی خاموش شدن RS-25 موتور رپتور در مجموع، بسیار قابل توجه است که چه تعداد احتمال برای هر ورودی و شرایط وجود دارد، به خصوص با توجه به این واقعیت که بسیاری از این درس‌ها را فقط می‌توان به سختی آموخت. همین طرز فکر است که اسپیس‌ایکس را به آزمایش سریع موتور رپتور خود سوق می‌دهد. آنها درس‌های بی‌شماری آموخته‌اند که عملیات ایمن را در طول راه‌اندازی، تنظیم گاز و خاموش شدن شکل داده‌اند. علاوه بر این، به دلیل احتراق مرحله‌ای کامل رپتور (داشتن پیش‌سوزنده غنی از سوخت و غنی از اکسیژن)، این دو پیش‌سوزنده حتی بیشتر در هم تنیده شده‌اند. تغییر سرعت یکی تأثیر بسیار مستقیمی بر دیگری دارد. چرخش اولیه رپتور با استفاده از هلیوم یا نیتروژن انجام می‌شود، اما پس از آن مشعل‌های اشتعال در پیش‌سوزان‌ها و احتمالاً نوعی احتراق همگن در MCC وجود دارد. به همین دلیل است که اسپیس ایکس تقریباً پنج بار در روز رپتورها را روشن می‌کند تا همه مشکلات را برطرف کند.(مقاله در سال2023ارائه شد) کلام پایانی راه‌اندازی یک موتور موشک بسیار سخت است. در حالی که برخی از آنها آسان‌تر از سایرین هستند، به راحتی می‌توان فهمید که چرا شرکت‌ها می‌توانند به راحتی مفاهیم موتور را ارائه دهند اما تعداد بسیار کمی از آنها به تولید و بهره‌برداری می‌رسند. وقتی شرکتی اعلام می کند که با موفقیت یک موتور جدید را راه‌اندازی کرده است، بسیار شایسته تشویق است و به این معنی است که احتمالاً از یکی از بزرگترین موانع توسعه عبور کرده است. روشن کردن موتور موشک می‌تواند به سادگی ارسال یک سیگنال الکتریکی به یک جرقه‌زن باشد که باعث شروع احتراق موتور موشک سوخت جامد می‌شود، یا به پیچیدگی داشتن سوپاپ‌هایی باشد که باید موقعیت خود را در عرض چند میلی‌ثانیه ۲ درجه تنظیم کنند تا از RUD موتور جلوگیری شود. واقعاً یک معجزه است که چگونه توانستند موتورهای موشک را تا این حد قابل اعتماد بسازند. منبع:https://everydayastronaut.com/
  9. منظورتون موتور دو مرحله ای سوخت جامد دیگه؟امکان داره با موتور پالس جت اشتباه بشه
  10. scorpion57

    جنگ‌افزار هسته‌ای

    نحوه عملکرد بمب‌های هسته‌ای در ۶ و ۹ آگوست ۱۹۴۵، برای اولین بار در تاریخ جهان، دو بمب هسته‌ای بر روی شهرهای هیروشیما (چپ) و ناگازاکی (راست) ژاپن انداخته شد. این بمب‌های هسته‌ای بین ۱۲۹۰۰۰ تا ۲۲۶۰۰۰ نفر، عمدتاً غیرنظامی، را کشتند. (منبع تصویر ویکیپدیا) اولین بمب هسته‌ای که قرار بود انسان‌ها را بکشد، در ۶ آگوست ۱۹۴۵ بر فراز هیروشیما، ژاپن منفجر شد. سه روز بعد، بمب دوم بر فراز ناگازاکی منفجر شد. تعداد کشته‌شدگان این دو انفجار بمب - حدود ۲۱۴۰۰۰ نفر - و ویرانی‌های ناشی از این سلاح‌ها در تاریخ جنگ بی‌سابقه بود. در پایان جنگ جهانی دوم، ایالات متحده تنها ابرقدرت جهان بود که از قابلیت‌های هسته‌ای برخوردار بود. اما این دوام زیادی نداشت. اتحاد جماهیر شوروی، بمب اتمی خود را نیز در سال ۱۹۴۹ با موفقیت آزمایش کرد همزمان با ورود ایالات متحده و شوروی به دوره‌ای از خصومت چند دهه‌ای که به جنگ سرد معروف شد ، هر دو کشور سلاح هسته‌ای حتی قدرتمندتری - بمب هیدروژنی - را توسعه دادند و زرادخانه‌هایی از کلاهک‌های جنگی ساختند. هر دو کشور ناوگان بمب‌افکن‌های استراتژیک خود را با موشک‌های بالستیک قاره‌پیما مستقر در زمین که قادر به رسیدن به شهرهای یکدیگر از هزاران مایل دورتر بودند، تقویت کردند. زیردریایی‌ها نیز به موشک‌های هسته‌ای مجهز شدند و انجام یک حمله ویرانگر را آسان‌تر کردند کشورهای دیگر - بریتانیا، فرانسه، چین و اسرائیل - همگی تا اواخر دهه ۶۰ میلادی سلاح هسته‌ای داشتند بمب هسته‌ای بر همه کس و همه چیز سایه افکنده بود. مدارس تمرین‌های حمله هوایی هسته‌ای انجام می‌دادند. دولت‌ها پناهگاه‌های ضد تشعشعات هسته‌ای می‌ساختند. صاحبان خانه‌ها در حیاط خلوت خود سنگر حفر می‌کردند. در نهایت، قدرت‌های هسته‌ای در یک بن‌بست قرار گرفتند. هر دو استراتژی نابودی تضمین‌شده متقابل داشتند - اساساً اینکه حتی اگر یک کشور حمله‌ای مخفیانه و موفقیت‌آمیز انجام دهد که میلیون‌ها نفر را بکشد و ویرانی گسترده‌ای به بار آورد، کشور دیگر هنوز سلاح‌های کافی برای حمله متقابل و اعمال انتقامی به همان اندازه وحشیانه را خواهد داشت. این تهدید وحشتناک آنها را از استفاده از سلاح‌های هسته‌ای علیه یکدیگر باز می‌داشت، اما با این وجود، ترس از یک جنگ هسته‌ای فاجعه‌بار همچنان پابرجا بود. در طول دهه‌های ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰، تنش‌ها ادامه یافت. در دوران ریاست جمهوری رونالد ریگان، ایالات متحده استراتژی توسعه فناوری دفاع ضد موشکی - که "جنگ ستارگان" نامیده می‌شد - را دنبال کرد که هدف آن محافظت از ایالات متحده در برابر حمله بود، اما در عین حال می‌توانست ایالات متحده را قادر سازد تا بدون هیچ مجازاتی اولین حمله را انجام دهد. در اواخر دهه، با شروع تزلزل اقتصادی اتحاد جماهیر شوروی، ریگان و میخائیل گورباچف، رهبر شوروی، با جدیت برای محدود کردن تسلیحات هسته‌ای تلاش می‌کردند. در سال ۱۹۹۱، جانشین ریگان، جورج اچ دبلیو بوش، و گورباچف پیمان مهم‌تری به نام استارت ۱ را امضا کردند و بر سر کاهش عمده زرادخانه‌های خود به توافق رسیدند. پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۹۱، بوش و بوریس یلتسین، رئیس جمهور فدراسیون جدید روسیه، در سال ۱۹۹۲ پیمان دیگری به نام استارت ۲ را امضا کردند که تعداد کلاهک‌ها و موشک‌ها را بیش از پیش کاهش می‌داد اما کابوس بمب هسته‌ای هرگز واقعاً از بین نرفت. پاکستان اولین سلاح هسته‌ای خود را در سال ۱۹۹۸ آزمایش کرده بود اما یک کشور دیگر،( کره شمالی)، در جایی که صدام شکست خورده بود، موفق شد. در سال ۲۰۰۹، کره شمالی‌ها با موفقیت یک سلاح هسته‌ای به قدرت بمب اتمی که هیروشیما را نابود کرد، آزمایش کردند. انفجار زیرزمینی آنقدر قابل توجه بود که زلزله‌ای به بزرگی ۴.۵ ریشتر ایجاد کرد . تا دهه ۲۰۲۰، افزایش تنش‌ها بین روسیه و کشورهای غربی، همراه با چشم‌انداز نسل جدیدی از موشک‌های مافوق صوت که قادر به گریز از سیستم‌های هشدار اولیه برای حمل کلاهک‌های هسته‌ای هستند، چشم‌انداز یک مسابقه تسلیحاتی هسته‌ای جدید و ترسناک را افزایش داد . چشم‌انداز سیاسی جنگ هسته‌ای در طول سال‌ها به طور قابل توجهی تغییر کرده است، اما علم خود سلاح - و فرآیندهای اتمی آن - از زمان انیشتین شناخته شده بوده است . این مقاله به بررسی نحوه کار بمب‌های هسته‌ای، از جمله نحوه ساخت و استقرار آنها می‌پردازد. ساختار اتمی و رادیواکتیویته یک اتم از سه ذره زیر اتمی - پروتون، نوترون و الکترون - تشکیل شده است. یک اتم از سه ذره تشکیل شده است - پروتون ، نوترون و الکترون . مرکز اتم، که هسته نامیده می‌شود ، از پروتون‌ها و نوترون‌ها تشکیل شده است. پروتون‌ها بار مثبت دارند؛ نوترون‌ها اصلاً باری ندارند؛ و الکترون‌ها بار منفی دارند. نسبت پروتون به الکترون همیشه یک به یک است، بنابراین اتم بار خنثی دارد. به عنوان مثال، یک اتم کربن شش پروتون و شش الکترون دارد. البته به این سادگی نیست. خواص یک اتم می‌تواند بسته به تعداد هر ذره، به طور قابل توجهی تغییر کند. اگر تعداد پروتون‌ها را تغییر دهید، عنصر کاملاً متفاوتی خواهید داشت. اگر تعداد نوترون‌ها را در یک اتم تغییر دهید، ایزوتوپ آن را خواهید داشت . برای مثال، کربن سه ایزوتوپ دارد : کربن-۱۲ (شش پروتون + شش نوترون)، شکلی پایدار و رایج از این عنصر کربن-۱۳ (شش پروتون + هفت نوترون)، که پایدار اما کمیاب است کربن-۱۴ (شش پروتون + هشت نوترون)، که کمیاب و ناپایدار (یا رادیواکتیو) است همانطور که در مورد کربن می‌بینیم، بیشتر هسته‌های اتمی پایدار هستند، اما تعداد کمی از آنها اصلاً پایدار نیستند. این هسته‌ها خود به خود ذراتی را منتشر می‌کنند که دانشمندان از آنها به عنوان تابش یاد می‌کنند. هسته‌ای که تابش ساطع می‌کند، رادیواکتیو است . عمل انتشار ذرات به عنوان واپاشی رادیواکتیو شناخته می‌شود. سه نوع واپاشی رادیواکتیو وجود دارد: واپاشی آلفا : یک هسته دو پروتون و دو نوترونِ به هم چسبیده را که به عنوان ذره آلفا شناخته می‌شود، آزاد می‌کند. واپاشی بتا : یک نوترون به یک پروتون، یک الکترون و یک آنتی‌نوترینو تبدیل می‌شود. الکترونِ جدا شده یک ذره بتا است. شکافت خودبه‌خودی : یک هسته به دو قطعه تقسیم می‌شود. در این فرآیند، می‌تواند نوترون‌هایی را آزاد کند که می‌توانند به پرتوهای نوترونی تبدیل شوند. هسته همچنین می‌تواند انفجاری از انرژی الکترومغناطیسی به نام پرتو گاما منتشر کند . پرتوهای گاما تنها نوع تابش هسته‌ای هستند که به جای ذرات پرسرعت، از انرژی ناشی می‌شوند. شکافت هسته‌ای شکافت هسته‌ای واکنشی است که در آن هسته یک اتم به دو یا چند هسته کوچکتر تقسیم می‌شود. این تصویر شکافت هسته‌ای اورانیوم-۲۳۵ را نشان می‌دهد. بمب‌های هسته‌ای شامل نیروهایی - قوی و ضعیف - هستند که هسته یک اتم، به ویژه اتم‌هایی با هسته‌های ناپایدار را در کنار هم نگه می‌دارند. دو راه اساسی وجود دارد که انرژی هسته‌ای می‌تواند از یک اتم آزاد شود. 1- شکافت هسته‌ای : فرآیندی که هسته یک اتم را با یک نوترون به دو بخش کوچکتر تقسیم کنند. 2-همجوشی هسته‌ای: فرآیندی که خورشید طی آن انرژی تولید می‌کند - شامل ترکیب دو اتم کوچک‌تر برای تشکیل یک اتم بزرگ‌تر است. در هر دو فرآیند - شکافت یا همجوشی - مقادیر زیادی انرژی گرمایی و تابش آزاد می‌شود. https://cdn-mp4.hswstatic.com/animations/nuclear-bomb-deut2.mp4همجوشی کشف شکافت هسته‌ای را به فیزیکدان ایتالیایی انریکو فرمی نسبت می دهند. در دهه ۱۹۳۰، فرمی نشان داد که عناصری که در معرض بمباران نوترونی قرار می‌گیرند، می‌توانند به عناصر جدید تبدیل شوند. این کار منجر به کشف نوترون‌های کند و همچنین عناصر جدیدی شد که در جدول تناوبی وجود ندارند . کمی پس از کشف فرمی، دانشمندان آلمانی، اتو هان و فریتز استراسمن، اورانیوم را با نوترون بمباران کردند که منجر به تولید ایزوتوپ رادیواکتیو باریم شد. هان و استراسمن به این نتیجه رسیدند که نوترون‌های کم‌سرعت باعث شکافت یا تجزیه هسته اورانیوم به دو قطعه کوچکتر می‌شوند. کار آنها باعث فعالیت شدید در آزمایشگاه‌های تحقیقاتی در سراسر جهان شد. در دانشگاه پرینستون، نیلز بور با جان ویلر برای توسعه یک مدل فرضی از فرآیند شکافت هسته‌ای همکاری کرد. بور و ویلر حدس زدند که ایزوتوپ اورانیوم-۲۳۵ است که تحت شکافت قرار می‌گیرد، نه اورانیوم-۲۳۸. تقریباً در همان زمان، دانشمندان دیگر کشف کردند که فرآیند شکافت منجر به تولید نوترون‌های بیشتری می‌شود. این امر بور و ویلر را به طرح یک سوال مهم سوق داد: آیا نوترون‌های آزاد ایجاد شده در شکافت می‌توانند یک واکنش زنجیره‌ای را آغاز کنند که مقدار عظیمی انرژی آزاد کند؟ اگر چنین است، ممکن است بتوان سلاحی با قدرت غیرقابل تصور ساخت.و همینطور هم شد. سوخت هسته‌ای در مارس ۱۹۴۰، تیمی از دانشمندان دانشگاه کلمبیا در شهر نیویورک فرضیه بور و ویلر را تأیید کردند: ایزوتوپ اورانیوم ۲۳۵ یا U-۲۳۵ مسئول شکافت هسته‌ای بود. تیم کلمبیا در پاییز ۱۹۴۱ سعی کرد با استفاده از U-۲۳۵ یک واکنش زنجیره‌ای را آغاز کند، اما شکست خورد. سپس تمام کارها به دانشگاه شیکاگو منتقل شد، جایی که انریکو فرمی سرانجام در یک زمین اسکواش واقع در زیر میدان استگ دانشگاه، اولین واکنش زنجیره‌ای هسته‌ای کنترل‌شده جهان را به انجام رساند. توسعه بمب هسته‌ای با استفاده از U-۲۳۵ به عنوان سوخت، به سرعت پیش رفت. اورانیوم ۲۳۵ یکی از معدود موادی است که می‌تواند تحت شکافت القایی قرار گیرد . این بدان معناست که به جای انتظار بیش از ۷۰۰ میلیون سال برای واپاشی طبیعی اورانیوم، اگر یک نوترون به هسته آن برخورد کند، این عنصر می‌تواند بسیار سریع‌تر تجزیه شود. هسته بدون هیچ تردیدی نوترون را جذب می‌کند، ناپایدار می‌شود و بلافاصله شکافته می‌شود. به محض اینکه هسته نوترون را جذب می‌کند، به دو اتم سبک‌تر تقسیم می‌شود و دو یا سه نوترون جدید آزاد می‌کند (تعداد نوترون‌های خارج شده به نحوه‌ی شکافت اتم U-235 بستگی دارد). سپس دو اتم سبک‌تر با قرار گرفتن در حالت‌های جدید خود، تابش گاما ساطع می‌کنند. چند نکته در مورد این فرآیند شکافت القایی وجود دارد که آن را جالب می‌کند: احتمال اینکه یک اتم U-235 هنگام عبور، نوترونی را جذب کند، نسبتاً زیاد است. در بمبی که به درستی کار می‌کند، بیش از یک نوترون که از هر شکافت خارج می‌شود، باعث وقوع شکافت دیگری می‌شود.یک دایره بزرگ از گوی ها(تیله ها)به عنوان پروتون‌ها و نوترون‌های یک اتم را تصور کنید. اگر یک تیله - (یک نوترون ) - را به وسط دایره بزرگ شلیک کنید، به یک تیله برخورد می‌کند که آن هم به چند تیله دیگر برخورد می‌کند و به همین ترتیب ادامه می‌یابد تا یک واکنش زنجیره‌ای ادامه یابد. فرآیند جذب نوترون و شکافت بسیار سریع، در حدود پیکوثانیه (۰.۰۰۰۰۰۰۰۰۰۱ ثانیه) اتفاق می‌افتد. برای اینکه این خواص U-235 عمل کنند، یک نمونه اورانیوم باید غنی شود ؛ یعنی مقدار U-235 در یک نمونه باید فراتر از سطوح طبیعی افزایش یابد . اورانیوم درجه تسلیحاتی حداقل از 90 درصد U-235 تشکیل شده است. در سال ۱۹۴۱، دانشمندان دانشگاه کالیفرنیا در برکلی عنصر دیگری - عنصر ۹۴ - را کشف کردند که ممکن است پتانسیل استفاده به عنوان سوخت هسته‌ای را داشته باشد. آن‌ها این عنصر را پلوتونیوم نامیدند و در طول سال بعد، به اندازه کافی برای آزمایش‌ها تولید کردند. در نهایت، آن‌ها ویژگی‌های شکافت پلوتونیوم را مشخص کردند و دومین سوخت احتمالی برای سلاح‌های هسته‌ای را شناسایی کردند. ترینیتی اسم رمز اولین انفجار یک سلاح هسته‌ای بود (که اینجا دیده می‌شود). این انفجار توسط ارتش ایالات متحده در ۱۶ ژوئیه ۱۹۴۵، به عنوان بخشی از پروژه منهتن انجام شد. طراحی بمب شکافتی تصویر یک بمب شکافتی بسیار ابتدایی را نشان می‌دهد که به عنوان بمب شکافتی با شلیک تفنگ نیز شناخته می‌شود در یک بمب شکافتی، سوخت باید در توده‌های زیر بحرانی جداگانه‌ای که شکافت را پشتیبانی نمی‌کنند، نگهداری شود تا از انفجار زودرس جلوگیری شود. جرم بحرانی حداقل جرم ماده شکافت‌پذیر مورد نیاز برای حفظ واکنش شکافت هسته‌ای است. دوباره به تیله ها فکر کنید. اگر دایره تیله‌ها خیلی از هم فاصله داشته باشد - جرم زیر بحرانی - وقتی "تیله نوترونی" به مرکز برخورد کند، یک واکنش زنجیره‌ای کوچکتر رخ خواهد داد. اگر تیله‌ها در دایره نزدیک‌تر به هم قرار بگیرند - جرم بحرانی - احتمال بیشتری وجود دارد که یک واکنش زنجیره‌ای بزرگ رخ دهد. نگهداری سوخت در توده‌های زیر بحرانی جداگانه منجر به چالش‌های طراحی می‌شود که برای عملکرد صحیح یک بمب شکافتی باید حل شوند. اولین چالش، کنار هم قرار دادن توده‌های زیر بحرانی برای تشکیل یک توده فوق بحرانی است که نوترون‌های بیش از حد کافی را برای حفظ واکنش شکافت در زمان انفجار فراهم می‌کند. طراحان بمب دو راه حل ارائه دادند که در بخش بعدی به آنها خواهیم پرداخت. در مرحله بعد، نوترون‌های آزاد باید به جرم فوق بحرانی وارد شوند تا شکافت آغاز شود. نوترون‌ها با ساخت یک مولد نوترون وارد می‌شوند . این مولد، گلوله کوچکی از پولونیوم و بریلیم است که توسط فویل در هسته سوخت شکافت‌پذیر از هم جدا شده‌اند. در این مولد: وقتی توده‌های زیر بحرانی به هم نزدیک می‌شوند، فویل شکسته می‌شود و پولونیوم خود به خود ذرات آلفا ساطع می‌کند.سپس این ذرات آلفا با بریلیم-۹ برخورد می‌کنند و بریلیم-۸ و نوترون‌های آزاد تولید می‌کنند.و در آخر نوترون‌ها شکافت را آغاز می‌کنند. در نهایت، طراحی باید اجازه دهد تا حد امکان مواد قبل از انفجار بمب شکافته شوند. این کار با محدود کردن واکنش شکافت در داخل یک ماده متراکم به نام تمپر (tamper) که معمولاً از اورانیوم ۲۳۸ ساخته می‌شود، انجام می‌شود. تمپر توسط هسته شکافت گرم و منبسط می‌شود. این انبساط تمپر، فشاری را به هسته شکافت وارد می‌کند و انبساط هسته را کند می‌کند. تمپر همچنین نوترون‌ها را به داخل هسته شکافت منعکس می‌کند و راندمان واکنش شکافت را افزایش می‌دهد. ماشه‌های بمب شکافتی تصویر بالا دو طرح بمب شکافتی را نشان می‌دهند. سمت چپ یک بمب از نوع تفنگی است، همان نوعی که در هیروشیما استفاده شد؛ سمت راست یک بمب از نوع انفجار داخلی است، همان نوعی که در ناگازاکی استفاده شد. ساده‌ترین راه برای نزدیک کردن جرم‌های زیر بحرانی به یکدیگر، ساخت تفنگی است که یک جرم را به جرم دیگر شلیک می‌کند. یک کره از اورانیوم ۲۳۵ در اطراف مولد نوترون ساخته می‌شود و یک گلوله کوچک از اورانیوم ۲۳۵ از آن خارج می‌شود. گلوله در یک انتهای یک لوله بلند با مواد منفجره در پشت آن قرار می‌گیرد، در حالی که کره در انتهای دیگر قرار می‌گیرد. یک حسگر فشار بارومتریک ارتفاع مناسب برای انفجار را تعیین می‌کند و توالی رویدادهای زیر را آغاز می‌کند: 1-مواد منفجره آتش می‌گیرند و گلوله را در لوله به پایین می‌رانند. 2-گلوله به کره و ژنراتور برخورد می‌کند و واکنش شکافت را آغاز می‌کند. 3-واکنش شکافت آغاز می‌شود. 4-بمب منفجر می‌شود. بمب «پسر کوچک» ، که بر روی هیروشیما انداخته شد، از این نوع بمب بود و بازده 20 کیلوتنی (معادل 20،000 تن TNT) با راندمان حدود 1.5 درصد داشت. یعنی 1.5 درصد از مواد قبل از انفجار. شکافت هسته‌ای را انجام دادند. https://cdn-mp4.hswstatic.com/animations/nuclear-bomb-gun-fission.mp4 راه دوم برای ایجاد جرم فوق بحرانی، فشرده‌سازی جرم‌های زیر بحرانی به صورت کره‌ای از طریق انفجار داخلی است. بمب «مرد چاق» ، بمبی که بر روی ناگازاکی انداخته شد، یکی از این بمب‌های به اصطلاح انفجار داخلی بود . ساخت آن آسان نبود. https://cdn-mp4.hswstatic.com/animations/nuclear-bomb-implosion-fission.mp4 طراحان اولیه بمب با مشکلات متعددی روبرو بودند، به ویژه چگونگی کنترل و هدایت موج ضربه به طور یکنواخت در سراسر کره. راه حل آنها ایجاد یک وسیله انفجار داخلی متشکل از یک کره از اورانیوم ۲۳۵ به عنوان ضربه گیر و یک هسته پلوتونیوم ۲۳۹ احاطه شده توسط مواد منفجره قوی بود. هنگامی که بمب منفجر شد، بازده ۲۳ کیلوتن با راندمان ۱۷ درصد داشت. این اتفاقی است که افتاد: 1-مواد منفجره شلیک شدند و موج شوک ایجاد کردند. 2-موج ضربه‌ای، هسته را فشرده کرد. 3-واکنش شکافت آغاز شد. 4-بمب منفجر شد. طراحان توانستند طرح اولیه‌ی انفجار داخلی را بهبود بخشند. در سال ۱۹۴۳، ادوارد تلر، فیزیکدان آمریکایی، مفهوم تقویت را ابداع کرد. تقویت به فرآیندی اشاره دارد که در آن از واکنش‌های همجوشی برای ایجاد نوترون‌ها استفاده می‌شود، که سپس برای القای واکنش‌های شکافت با سرعت بالاتر استفاده می‌شوند. هشت سال دیگر طول کشید تا اولین آزمایش، اعتبار تقویت را تأیید کند، اما پس از اثبات، به یک طرح محبوب تبدیل شد. در سال‌های پس از آن، تقریباً ۹۰ درصد از بمب‌های هسته‌ای ساخته شده در آمریکا از طرح تقویت استفاده کردند. البته، واکنش‌های همجوشی می‌توانند به عنوان منبع اصلی انرژی در سلاح هسته‌ای نیز مورد استفاده قرار گیرند. در بخش بعدی، به بررسی عملکرد داخلی بمب‌های همجوشی خواهیم پرداخت. بمب‌های همجوشی بمب هیدروژنی که نمونه‌ای از یک بمب همجوشی است. بمب‌های شکافت هسته‌ای کار می‌کردند، اما خیلی کارآمد نبودند. مدت زیادی طول نکشید که دانشمندان به این فکر افتادند که آیا فرآیند هسته‌ای مخالف - همجوشی - ممکن است بهتر عمل کند یا خیر. همجوشی زمانی رخ می‌دهد که هسته‌های دو اتم با هم ترکیب می‌شوند و یک اتم سنگین‌تر تشکیل می‌دهند. در دماهای بسیار بالا، هسته‌های ایزوتوپ‌های هیدروژن، دوتریوم و تریتیوم، می‌توانند به راحتی با هم ترکیب شوند و در این فرآیند مقادیر عظیمی انرژی آزاد کنند. سلاح‌هایی که از این فرآیند بهره می‌برند، به عنوان بمب‌های همجوشی ، بمب‌های گرماهسته‌ای یا بمب‌های هیدروژنی شناخته می‌شوند بمب‌های همجوشی نسبت به بمب‌های شکافتی، بازده کیلوتنی بالاتر و راندمان بیشتری دارند، اما مشکلاتی را ایجاد می‌کنند که باید حل شوند: دوتریوم و تریتیوم، سوخت‌های همجوشی، هر دو گاز هستند و ذخیره‌سازی آنها دشوار است. تریتیوم کمیاب است و نیمه عمر کوتاهی دارد. سوخت موجود در بمب باید به طور مداوم دوباره پر شود. دوتریوم یا تریتیوم باید در دمای بالا به شدت فشرده شوند تا واکنش همجوشی آغاز شود. دانشمندان با استفاده از لیتیوم-دوترات، یک ترکیب جامد که در دمای معمولی دچار واپاشی رادیواکتیو نمی‌شود، به عنوان ماده اصلی گرماهسته‌ای، بر مشکل اول غلبه می‌کنند. برای غلبه بر مشکل تریتیوم، طراحان بمب به یک واکنش شکافت برای تولید تریتیوم از لیتیوم متکی هستند. واکنش شکافت مشکل نهایی را هم حل می‌کند. بخش عمده‌ی تابش ساطع‌شده در یک واکنش شکافت، اشعه‌ی ایکس است و این اشعه‌های ایکس دما و فشار بالای لازم برای شروع همجوشی را فراهم می‌کنند. بنابراین، یک بمب همجوشی دارای طراحی دو مرحله‌ای است - یک جزء شکافت اولیه یا شکافت تقویت‌شده و یک جزء همجوشی ثانویه. برای درک طراحی این بمب، تصور کنید که درون یک محفظه بمب، یک بمب شکافت هسته‌ای ناشی از انفجار داخلی و یک محفظه سیلندر اورانیوم ۲۳۸ (تمپر) دارید. درون تمپر، لیتیوم دوترید (سوخت) و یک میله توخالی پلوتونیوم ۲۳۹ در مرکز سیلندر قرار دارد. جداکننده سیلندر از بمب انفجاری، سپری از اورانیوم ۲۳۸ و فوم پلاستیکی است که فضاهای باقی‌مانده در محفظه بمب را پر می‌کند. انفجار بمب باعث توالی رویدادهای زیر می‌شود: 1-بمب شکافتی از درون منفجر می‌شود و اشعه ایکس ساطع می‌کند. 2-این پرتوهای ایکس، فضای داخلی بمب و بمب‌افکن را گرم می‌کنند؛ این سپر از انفجار زودهنگام سوخت جلوگیری می‌کند. 3-گرما باعث می‌شود که تمپر منبسط شده و بسوزد و به سمت داخل به لیتیوم دوترات فشار وارد کند. 4-لیتیوم دوترات حدود سی برابر فشرده می‌شود. 5-امواج ضربه‌ای فشاری، شکافت هسته‌ای را در میله پلوتونیوم آغاز می‌کنند. 6-میله شکافت، تابش، گرما و نوترون آزاد می‌کند. 7-نوترون‌ها به درون لیتیوم دوترات می‌روند، با لیتیوم ترکیب می‌شوند و تریتیوم را می‌سازند. 8-ترکیبی از دما و فشار بالا برای وقوع واکنش‌های همجوشی تریتیوم-دوتریوم و دوتریوم-دوتریوم کافی است که منجر به تولید گرما، تابش و نوترون‌های بیشتر می‌شود. 9-نوترون‌های حاصل از واکنش‌های همجوشی، شکافت را در قطعات اورانیوم-۲۳۸ موجود در تمپر و سپر القا می‌کنند. 10-شکافت قطعات دستکاری‌کننده و محافظ، تابش و گرمای بیشتری تولید می‌کند. 11-بمب منفجر می‌شود. تمام این رویدادها در حدود ۶۰۰ میلیاردم ثانیه اتفاق می‌افتند (۵۵۰ میلیاردم ثانیه برای انفجار بمب شکافتی، ۵۰ میلیاردم ثانیه برای رویدادهای همجوشی). نتیجه، انفجار عظیمی با بازده ۱۰۰۰۰ کیلوتن است - ۷۰۰ برابر قدرتمندتر از انفجار پسر کوچک. بمب هیدروژنی آیوی مایک حامل بمب هسته ای این نمودار مقایسه‌ای از مسیرهای پرواز بالستیک و مافوق صوت را نشان می‌دهد. بسیاری از کشورها اکنون قادر به حمل بمب‌های هسته‌ای از طریق موشک‌های بالستیک هستند. ساختن بمب هسته‌ای یک چیز است. رساندن سلاح به هدف مورد نظر و انفجار موفقیت‌آمیز آن کاملاً چیز دیگری است. این امر به ویژه در مورد اولین بمب‌هایی که دانشمندان در پایان جنگ جهانی دوم ساختند صادق بود. فیلیپ موریسون، یکی از اعضای پروژه منهتن ، در شماره‌ای از مجله Scientific American در سال ۱۹۹۵ در مورد سلاح‌های اولیه نوشت: «هر سه بمب سال ۱۹۴۵ - بمب آزمایشی و دو بمبی که بر ژاپن انداخته شد - بیشتر شبیه قطعات سرهم‌بندی‌شده تجهیزات پیچیده آزمایشگاهی بودند تا سلاح‌های قابل اعتماد.» رساندن این بمب‌ها به مقاصد نهایی‌شان تقریباً به اندازه طراحی و ساختشان، بداهه و بدون برنامه‌ریزی قبلی بود. ناو هواپیمابر یو‌اس‌اس ایندیاناپولیس قطعات و سوخت اورانیوم غنی‌شده بمب «پسر کوچک» را در ۲۸ ژوئیه ۱۹۴۵ به جزیره تینیان در اقیانوس آرام منتقل کرد. اجزای بمب «مرد چاق» که توسط سه فروند بمب B-29 اصلاح‌شده حمل می‌شدند، در ۲ اوت ۱۹۴۵ به مقصد رسیدند. تیمی متشکل از ۶۰ دانشمند از لوس آلاموس، نیومکزیکو، به تینیان پرواز کردند تا در مونتاژ کمک کنند. بمب «پسر کوچک» - با وزن ۹۷۰۰ پوند (۴۴۰۰ کیلوگرم) و طول ۱۰ فوت (۳ متر) از دماغه تا دم - ابتدا آماده شد. در ۶ آگوست، خدمه، «پسر کوچک» را سوار هواپیمای «انولا گی»، یک هواپیمای B-۲۹ به خلبانی سرهنگ پل تیبتس، کردند. این هواپیما سفری ۱۲۰۰ کیلومتری (۷۵۰ مایلی) به ژاپن انجام داد و بمب را در آسمان بالای هیروشیما رها کرد، جایی که دقیقاً ساعت ۸:۱۲ صبح منفجر شد. در ۹ آگوست، بمب تقریباً ۱۱۰۰۰ پوندی (۵۰۰۰ کیلوگرمی) مرد چاق (Fat Man) همین سفر را با هواپیمای Bockscar، دومین بمب‌افکن B-29 به خلبانی سرگرد چارلز سوینی، انجام داد. محموله مرگبار آن درست قبل از ظهر بر فراز ناگازاکی منفجر شد. امروزه، روشی که در جنگ جهانی دوم علیه ژاپن استفاده شد - بمب‌های گرانشی حمل شده توسط هواپیما - همچنان راهی مناسب برای پرتاب سلاح‌های هسته‌ای است. اما در طول سال‌ها، با کاهش اندازه کلاهک‌ها، گزینه‌های دیگری در دسترس قرار گرفته‌اند. بسیاری از کشورها چندین موشک بالستیک و کروز مسلح به سلاح‌های هسته‌ای را انبار کرده‌اند. بیشتر موشک‌های بالستیک از سیلوهای زمینی یا زیردریایی‌ها پرتاب می‌شوند . آن‌ها از جو زمین خارج می‌شوند، هزاران مایل را تا اهداف خود طی می‌کنند و برای برخورد سلاح‌های خود دوباره وارد جو می‌شوند. موشک‌های کروز برد کوتاه‌تر و کلاهک‌های کوچک‌تری نسبت به موشک‌های بالستیک دارند، اما شناسایی و رهگیری آن‌ها دشوارتر است. آن‌ها را می‌توان از هوا، از پرتابگرهای متحرک روی زمین و از کشتی‌های دریایی پرتاب کرد. سلاح‌های هسته‌ای تاکتیکی (TNW) نیز در طول جنگ سرد محبوب شدند . این سلاح‌ها که برای هدف قرار دادن مناطق کوچک‌تر طراحی شده‌اند، شامل موشک‌های کوتاه‌برد، گلوله‌های توپخانه، مین‌های زمینی و بمب‌های عمقی می‌شوند. پیامدها و خطرات سلامتی بمب‌های هسته‌ای یکی از قربانیان انفجار بمب اتمی در سال ۱۹۴۵ بر فراز ناگازاکی ژاپن انفجار یک سلاح هسته‌ای، ویرانی عظیمی به بار می‌آورد. انفجار یک بمب هسته‌ای بر فراز هدفی مانند یک شهر پرجمعیت، خسارات عظیمی ایجاد می‌کند. میزان خسارت به فاصله از مرکز انفجار بمب، که به آن کانون انفجار یا نقطه صفر زمین می‌گویند، بستگی دارد . هرچه به کانون انفجار نزدیک‌تر باشید، خسارت شدیدتر است. این خسارت به دلایل مختلفی ایجاد می‌شود: موجی از گرمای شدید ناشی از انفجار فشار ناشی از موج ضربه‌ای ایجاد شده توسط انفجار تابش ریزش رادیواکتیو، که شامل ابرهایی از ذرات ریز رادیواکتیو گرد و غبار و بقایای بمب است که به زمین بازمی‌گردند. در مرکز انفجار، همه چیز بلافاصله توسط دمای بالا (تا ۵۰۰ میلیون درجه فارنهایت یا ۳۰۰ میلیون درجه سانتیگراد) تبخیر می‌شود. به سمت خارج از مرکز انفجار، بیشتر تلفات ناشی از سوختگی ناشی از گرما، جراحات ناشی از بقایای پرتاب شده ناشی از موج ضربه و قرار گرفتن حاد در معرض تابش زیاد است. فراتر از منطقه انفجار، تلفات ناشی از گرما، تشعشعات و آتش‌سوزی‌های ناشی از موج گرما رخ می‌دهد. در درازمدت، به دلیل وزش بادهای غالب، بارش رادیواکتیو در منطقه وسیع‌تری رخ می‌دهد. ذرات بارش رادیواکتیو وارد منبع آب می‌شوند و توسط افرادی که در فاصله‌ای دور از انفجار قرار دارند، استنشاق و بلعیده می‌شوند. دانشمندان بازماندگان بمباران هیروشیما و ناگازاکی را مورد مطالعه قرار داده‌اند تا اثرات کوتاه‌مدت و بلندمدت انفجارهای هسته‌ای بر سلامت انسان را درک کنند. تشعشعات و ریزش رادیواکتیو بر سلول‌هایی در بدن که به طور فعال تقسیم می‌شوند (مو، روده، مغز استخوان، اندام‌های تولید مثل) تأثیر می‌گذارند. برخی از مشکلات سلامتی ناشی از آن عبارتند از: حالت تهوع، استفراغ و اسهال آب مروارید ریزش مو از دست دادن سلول‌های خونی این شرایط اغلب خطر ابتلا به سرطان خون، سرطان ، ناباروری و نقص‌های مادرزادی را افزایش می‌دهد. دانشمندان و پزشکان هنوز در حال مطالعه بازماندگان بمب‌های اتمی ریخته شده بر ژاپن هستند و انتظار دارند به مرور زمان نتایج بیشتری آشکار شود. در دهه ۱۹۸۰، دانشمندان اثرات احتمالی جنگ هسته‌ای (انفجار بمب‌های هسته‌ای متعدد در نقاط مختلف جهان) را ارزیابی کردند و این نظریه را مطرح کردند که زمستان هسته‌ای می‌تواند رخ دهد. در سناریوی زمستان هسته‌ای، انفجار بمب‌های متعدد، ابرهای بزرگی از گرد و غبار و مواد رادیواکتیو را ایجاد می‌کند که به جو زمین می‌رسند. این ابرها مانع از رسیدن نور خورشید می‌شوند. کاهش سطح نور خورشید، دمای سطح سیاره را پایین می‌آورد و فتوسنتز توسط گیاهان و باکتری‌ها را کاهش می‌دهد. کاهش فتوسنتز، زنجیره غذایی را مختل می‌کند و باعث انقراض گسترده حیات (از جمله انسان‌ها) می‌شود. این سناریو مشابه فرضیه سیارک است که برای توضیح انقراض دایناسورها پیشنهاد شده است. طرفداران سناریوی زمستان هسته‌ای به ابرهای گرد و غبار و آواری اشاره کردند که پس از فوران‌های آتشفشانی کوه سنت هلنز در ایالات متحده و کوه پیناتوبو در فیلیپین، در سراسر سیاره پخش شدند. سلاح‌های هسته‌ای قدرت تخریبی باورنکردنی و بلندمدتی دارند که بسیار فراتر از هدف اصلی می‌رود. به همین دلیل است که دولت‌های جهان در تلاشند تا گسترش فناوری و مواد ساخت بمب هسته‌ای را کنترل کنند(!!!!!!!) و زرادخانه سلاح‌های هسته‌ای مستقر در طول جنگ سرد را کاهش دهند بمباران هیروشیما و ناگازاکی ممکن است دهه‌ها گذشته باشد، اما تصاویر وحشتناک آن صبح شوم آگوست به همان روشنی و وضوح همیشگی می‌سوزد. آینده‌ای خطرناک از 12700 کلاهک هسته‌ای موجود در جهان، بیش از 9400 کلاهک در انبار نظامی برای استفاده توسط موشک‌ها، هواپیماها، کشتی‌ها و زیردریایی‌ها قرار دارند در بیش از سه ربع قرن پس از حملات هسته‌ای به هیروشیما و ناگازاکی، جهان شاهد استفاده دیگری از سلاح‌های هسته‌ای نبوده است و تعداد سلاح‌ها در زرادخانه‌های هسته‌ای کشورها به طرز چشمگیری کاهش یافته است، (از۷۰۳۰۰ سلاح در سال ۱۹۸۶ به حدود ۱۲۷۰۰ سلاح در اوایل سال ۲۰۲۲). دو ابرقدرت هسته‌ای بزرگ جهان، ایالات متحده با کمی بیش از ۵۴۰۰ سلاح و روسیه با نزدیک به ۶۰۰۰ سلاح هستند، اگرچه ایالات متحده تعداد سلاح‌های استراتژیک مستقر کمی بیشتر، با ۱۶۴۴ سلاح در مقایسه با ۱۵۸۸ سلاح روس‌ها، دارد علاوه بر این، پیشرفت‌های تکنولوژیکی تهدید می‌کنند که سلاح‌های هسته‌ای حتی از سلاح‌های گذشته نیز مخرب‌تر باشند. به عنوان مثال، موشک‌های بالستیک ایالات متحده به طور فزاینده‌ای حاوی حسگرهای الکترونیکی پیچیده‌ای در نوک پوسته‌های فلزی خود هستند که به آنها این امکان را می‌دهد که دقیقاً در لحظه مناسب بر فراز هدف منفجر شوند و میزان تخریب بهینه را ایجاد کنند. چنین دستگاه‌هایی ممکن است یک کلاهک هسته‌ای را قادر سازند حتی یک تأسیسات عمیقاً دفن شده، مانند یک سیلوی موشکی زیرزمینی را نیز نابود کند. چنین سلاح‌هایی ممکن است دشمن را از اقدامات تهاجمی که منجر به پاسخ هسته‌ای می‌شود، بازدارد، اما کارشناسان استراتژی هسته‌ای نگران این هستند که دشمنان ممکن است تصمیم بگیرند که ابتدا حمله کنند تا از خطر نابودی سلاح‌هایشان توسط یک حمله پیشگیرانه جلوگیری کنند (قابل توجه ایران) موشک‌های هایپرسونیک که سریع‌تر و مانورپذیرتر از موشک‌های متعارف هستند و می‌توانند پاسخ به حمله را برای دشمن دشوار کنند - در نتیجه خطر اینکه کشور مقابل ممکن است به حمله اول دست بزند را افزایش می‌دهند (به نظر بنده اینها نگرانی ایالات متحده در از دست رفتن توان حمله هسته ایی بدون پاسخ متقابل است) منابع:https://www.ucs.org/ https://cnduk.org/ رویترز
  11. سلام .به نظر بنده هم نشست و برخاست بالگرد سرنشین دار در پد وسط ناو به خصوص در شرایط جوی کمی ناپایدار ناممکن ست.این احتمال وجود دارد که حضور بالگرد سرنشین دار کلا منتفی و انتقال پد به وسط ناو جهت استفاده پهپادی در نظر گرفته شده باشد این پد برجسته به نظر میاد که فضای خوبی زیرش فراهم شده اگر ارتفاع مناسبی داشته باشه در شرایط آب و هوایی خوب بالگرد می تونه روش فرود بیاد
  12. نکات دیگر درباره میگ23فلاگر   فناوری بال متغییر:مکانیسم بال جارویی میگ 23 میگ-23 یکی از اولین هواپیماهای شوروی بود که دارای بال هایی با هندسه متغیر بود .و این تغییرات با استفاده از یک اهرم کوچک در زیر دریچه گاز در کابین خلبان کنترل می شدند. سه زاویه رفت و برگشت اصلی وجود داشت که توسط خلبان برای سطوح مختلف پرواز تعیین می شد. 1- بال‌های کاملاً باز شده در 16 درجه، که در هنگام پرواز با سرعت 0.7 ماخ یا کمتر از آن یا زمان برخاستن و فرود استفاده می‌شد. 2-قرار دادن بالها در 45 درجه برای مانورهای اولیه جنگنده، و همچنین کروز با سرعت بالا یا رهگیری در ارتفاع پایین مورد استفاده قرار می گرفت. 3-در 72 درجه که برای رهگیری در ارتفاع بالا یا مانورهای پرسرعت در ارتفاعات پایین اختصاص داشت. بالها مجهز به ایلرون نبودند ، اما از اسپویلرها برای کنترل غلت زدن در زمانی که بالها در زاویه 16 درجه و 45 درجه بودند استفاده می کردند. علاوه بر اسپویلرها، بال‌ها با لبه‌های انتهایی و نوارهای لبه جلویی تعبیه شده بودند تا به جنگنده مسافت کوتاه‌تری برای برخاستن و فرود بدهد. در کابین خلبان" گیجی" وجود داشت که موقعیت بالها را در زمانی که در حرکت بودند و حد ماخ را برای هر موقعیت نشان می داد، اما موقعیت بهینه بال برای شرایط پرواز را نشان نمی داد و عملا این کار تقریبا تجربی بود MiG-23 دارای یک باله شکمی برای بهبود پایداری در سرعت های بالا بود. هنگام برخاستن و فرود، وقتی ارابه فرود باز می‌شد، باله های شکمی به طرفین لولا می‌شد تا از برخورد آن به زمین جلوگیری کند. در مدل 1971، سطح بال‌های MiG-23 (معروف به نسخه 2) 20 درصد افزایش یافت که لازم بود موقعیت‌ها به 18 درجه، 47 درجه و 40 دقیقه و 74 درجه و 40 دقیقه تغییر کند با تقویت محور بال در MiG-23MLD امکان افزودن موقعیت بال چهارم 33 درجه را فراهم شد که هدف آن کاهش شعاع چرخش و امکان کاهش سرعت در طول نبردهای داگ فایت بود. با این حال، با بال ها در موقعیت 33 درجه، کنترل MiG-23MLD بسیار دشوارتر بود و از شتاب ضعیف رنج می برد. حرکت بالها به این موقعیت فقط برای خلبانان مجرب MiG-23 مجاز بود، در حالی که دستورالعمل های رزمی همچنان بر موقعیت 45 درجه تأکید داشتند. کابین میگ23اولیه صندلی پرتابی KM-1، با در نظر گرفتن ارتفاع و سرعت فوق العاده میگ23ساخته شده است: رکاب پا، مهار شانه، حلقه D لگن ، و سیستم 3 چتر نجات. درگیر کردن صندلی اجکتی زمان زیادی طول می کشید، زیرا خلبانان مجبور بودند پاهای خود را در رکاب قرار دهند، ستون کنترل را رها کنند، دو دسته ماشه را بگیرند، آنها را فشار داده و بلند کنند.چتر نجات اول، به اندازه یک دستمال بزرگ، از یک میله تلسکوپی از پشتی بالای صندلی بیرون می آمد، تا ناحیه بادگیر شیشه جلو را حذف کند. قرار بود به چرخش صندلی به سمت باد و تثبیت در مسیر پروازی که آن را به بالا و پشت تثبیت کننده عمودی می برد کمک کند . با جدا شدن اولین چتر و میله از صندلی، یک چتر نجات بزرگتر به کار می افتاد تا سرعت صندلی را کاهش دهد و امکان استقرار چتر اصلی را فراهم کند. در ارتفاعات پایین، صندلی مجهز به یک فشارسنج بود تا به لوله اجازه دهد سریعتر جدا شود. یکی از کمبودهای KM-1 این بود که صندلی پرتاب صفر صفر نداشت – حداقل سرعت آن 90 گره بود . لیست انواع مدلهایMiG-23و کدهایی که با آن شناخته می شدند: MiG-23 (23-11) MiG-23UB (23-51, 23-51A, 23-51B) MiG-23UB-KO MiG-23S (23-21، 23-11S) MiG-23M MiG-23MS (23-13) MiG-23MF MiG-23ML (23-12, 23-12A, 23-12B) 23-15 MiG-23P (23-14) 23-16 MiG-23MLD (23-18, 23-23-22, 23-19, 23-19,BA2) MiG-23MLDG (9-35، 9-37) MiG-23MLS (23-47) MiG-23MLG (9-57) MiG-23-98 MiG-23A MiG-23K (32-31) MiG-23B (32-24) MiG-23-23BN (32-24) MiG-23-212،32 32-23K) MiG-23BR (32-24R) MiG-23PD (23-01، 23-31) آنتهای اخلال گر ""گاردینا"در دم وقسمت پایین انتهایی نزدیک اگزوز روی میگ 23MLDG پاد اخلال گر گاردیناMiG-23MLS میگ23MLD با دیسپنسر فلر(اگر اشتباه نکنم) میگ 23مجهز به موشکR13m1 میگ23ارتقا یافته هندی MiG-23-98 بر اساس این پروژه: 1.MiG-23-98-1 - یک جنگنده تاکتیکی چند منظوره با قابلیت رهگیری انواع اهداف هوایی، شناسایی و انهدام کشتی ها، اهداف زمینی با اندازه کوچک و اهداف راداری به شدت افزایش یافته است. تجهیزاتی که قرار بود نصب شود: یک سیستم محاسباتی دیجیتال MVK، ILS، دو نمایشگر LCD رنگی چند منظوره، دو پنل کنترل چند منظوره، یک سیستم ضبط ویدئو. رادار چند منظوره با برد تشخیص اهداف هوایی 100 کیلومتر مربعی (Mosquito-23/Topaz_N019MP)… سلاح های هدایت شونده مدرن (موشک های هوا به هوا - RVV-AE، R-27R، T، R-27E(R، T؛ R-73؛ موشک های هوا به سطح - بمب های هوایی X-25ML، MP، X-29L، T، TD، X-31A، P و KAB-500L)، SUO جدید (از هواپیمای MiG-21-93)، NSC، INS/KNS، SHS، ارتفاع سنج رادیویی؛ وسایل جدید ارتباط رادیویی نصب NSC؛ کاهش بازتابهای راداری؛ استفاده از طیف متنوعی از پادها که قابلیت های تاکتیکی هواپیما را افزایش می داد. پادهای تداخل رادیویی فعال یا تجهیزات شناسایی؛ سوخت گیری در هوا؛ افزایش بقای رزمی؛ سیستم های اویونیک اضافی انواع جنگنده ها و رهگیرهای مبتنی بر MiG-23 قابل تبدیل به نمونه ارتقا یافته بودند… رادار Saphir-23 و SUO ارتقا یافته که علاوه بر سلاح های استاندارد، استفاده از موشک های هوا به هوا RVV-AE و R-73E را تضمین می کند. یک سیستم اینرسی جدید با تصحیح از KNS. 3.MiG-23-98-3-- نصب رادار Mosquito-21K(برد تشخیص هدف در نیمکره جلویی 45 کیلومتر، در عقب - 20 کیلومتر) در یک پاد معلق علاوه بر رادار اصلی استاندارد Saphir-23. در نتیجه، بدون طراحی مجدد جدی، این هواپیما قادر به حمل همان سلاح‌هایی است که در نسخه اول (اما با برد کوتاه‌تر در نبرد موشکی) وجود داشت. منابع: https://www.twz.com/ https://www.sacmuseum.org/visit/exhibits/ https://hupaa.com/forum/index.php?sid=1f7878c6fdfa77cf4e039c8763980a92 https://en.wikipedia.org/wiki/Mikoyan-Gurevich_MiG-23
  13. ضد حمله کوبنده در سالرنو در صبح روز 13 سپتامبر 1943، سرهنگ ژنرال هاینریش جی فون ویتینگهوف، فرمانده ارتش دهم آلمان، با تصمیم دشواری روبرو شد. او می‌توانست به نیروهایش دستور دهد که خطی را که با آن متفقین در سالرنو فرود می‌آمدند، رها کنند، یا می‌توانست به آنها دستور دهد که ضدحمله‌ای در مقیاس وسیع انجام دهند. وقتی صبح آن روز فهمید که شکافی به عرض هفت مایل بین بخش های بریتانیایی و آمریکایی در ساحل سالرنو وجود دارد، ویتینگهوف تصمیم به انجام ضدحمله ای ویرانگر گرفت. ویتینگهوف از مقر فرماندهی خود در سنت آنجلو درست در شمال ناپل، بلافاصله دستور داد تا اقداماتی برای دفع تهاجم دشمن انجام شود و به زیردستان خود دستور داد تا "تمام نیروها را در سالرنو متمرکز کنند" و متفقین را به سمت دریا برانند. در اواسط بعد از ظهر، تانک ها،توپهای خودکششی لشکر 16 پانزر به سمت موقعیت ایالات متحده در کرانه شمالی رودخانه Seleحرکت کردند، در حالی که لشکر 29 پانزرگرنادیر به سمت موقعیت ایالات متحده در جنوب رودخانه Calore پیشروی می کردند. نارنجک‌زنان پانزر با سرود «لیلی مارلین» و شلیک شراره‌ها و آتش‌بازی‌ها به سمت آسمان، از پشت خودروها رژه می‌رفتند تا دشمن را فریب دهند و تصور کنند که نیروی عظیمی در حال انجام ضدحمله است. دو لشکر زرهی آلمان امیدوار بودند که در یک حرکت گیره ای هنگ ها را در جناح چپ آمریکایی بگیرند و آنها را نابود کنند. هنگامی که این کار انجام شد، ویتینگهوف می‌توانست به فرمانده مافوق خود، فیلد مارشال آلبرت کسلرینگ، اطلاع دهد که آلمانی‌ها در آستانه یک پیروزی بزرگ هستند. چرا متفقین در سال 1943 به جنوب ایتالیا حمله کردند؟ لشکرکشی به ایتالیا در سپتامبر 1943 اولین تهاجم سنگین به سرزمین اصلی اروپا بود. اگر از افراد معمولی بپرسید که متفقین در طول جنگ جهانی دوم چه زمانی به اروپا رسیدند، احتمالاً می‌گویند D-DAYبا این حال، در واقعیت، تقریباً یک سال قبل از D-Day، نیروهای مشترک المنافع بریتانیا و نیروهای متفقین آمریکایی در سال 1943 در نوک پای ایتالیا فرود آمدند جایی که راه اصلی برای پیشروی واقعی به سمت رم بود.لشکرکشی ایتالیایی پس از پایان کارزار در شمال آفریقا در ماه مه 1943 با تسلیم Afrika Korps آغاز شد. متفقین در یالتا در مورد لزوم گشودن جبهه دوم در جنگ برای کاهش فشار در جبهه شرقی بحث کرده بودند. با این حال، متفقین در آن زمان در موقعیتی نبودند که بتوانند راه ورود مناسبی در فرانسه داشته باشند. باور آمریکایی ها این بود که تنها راه برای شکست رژیم نازی فرود آمدن در فرانسه، رفتن به پاریس، تصرف پاریس، پیشروی به سمت بلژیک، تصرف بلژیک و سپس تصرف هلند است – در این مرحله است که متفقین مسیری به سمت آلمان نازی خواهند داشت. اما در تابستان 1943 این امکان پذیر نبود. بنابراین تصمیم این بود که از در پشتی وارد شوند، ایده ای که وینستون چرچیل نخست وزیر بریتانیا به آن اعتقاد داشت. چرچیل ایتالیا را "زیر شکم نرم رایش سوم" نامید.که در واقع ایتالیا برای او و دیگران نیز همین بود. مسیر از طریق سیسیل برنامه ای برای حمله از طریق ایتالیا در جبهه دوم وجود داشت، از طریق ایتالیا و اتریش به سمت بالا حرکت می کرد و از این طریق وارد آلمان می شد . و به نظر آسان می آمد. اما در پایان جلسات، کهنه‌سربازان آن را «روده سخت قدیمی اروپا» نامیدند. اگرچه متفقین تصمیم گرفته بودند که از شمال آفریقا به ایتالیا حمله کنند، اما امکان انجام مستقیم آن وجود نداشت. حمل و نقل کافی یا هواپیمای کافی برای پوشش یک حمله وجود نداشت. در عوض، قرار بود یک عملیات دو مرحله ای باشد. متفقین از دریای مدیترانه عبور می کردند، جزیره سیسیل را تصرف می کردند و از آن به عنوان ایستگاهی برای رفتن به سرزمین اصلی ایتالیا استفاده می کردند. فرود در سیسیل در ژوئیه 1943 با ورود نیروهای بریتانیا و کشورهای مشترک المنافع به یک طرف جزیره و فرود آمریکایی ها در طرف دیگر انجام شد. نبردهای سختی در جزیره سیسیل در حومه شهر رخ داد. آغاز رقابت بین فیلد مارشال بریتانیا برنارد مونتگومری و ژنرال سپهبد آمریکایی جورج اس. متفقین در حالی سیسیل را تصرف کردند، که آن موفقیت کاملی که انتظارش را داشتند نبود، و نبرد برای بقیه ایتالیا هنوز در راه بود. عملیات Avalanche(بهمن): تهاجم متفقین به سالرنو عملیات بهمن ، نام رمز فرود سالرنو که قرار بود توسط ارتش پنجم سپهبد مارک کلارک انجام شود، در ساعات اولیه 9 سپتامبر آغاز شد، زمانی که عناصر سه لشکر متفقین، (دو لشگر انگلیسی و یک لشگر آمریکایی)، شروع به فرود در سواحل جنوب بندر کوچک سالرنو کردند. دو مؤلفه اصلی ارتش پنجم کلارک عبارت بودند از سپاه ایکس بریتانیا به رهبری سپهبد ریچارد مک کری و سپاه ششم ایالات متحده به فرماندهی سرلشکر ارنست جی داولی. سپاه X بریتانیا از لشکرهای 46 و 56 پیاده نظام تشکیل شده بود که در پنج مایلی شمال سله فرود آمدند. سپاه ششم ایالات متحده در ابتدا فقط از لشکر 36 پیاده نظام ایالات متحده تشکیل شده بود که در Paestum در جنوب Sele فرود آمد. قرار شد بخشی از لشکر 45 پیاده نظام ایالات متحده فوراً آن را تقویت کند. در سمت چپ بریتانیا، تکاوران ایالات متحده و کماندوهای بریتانیا در شبه جزیره سورنتو فرود آمدند تا مانع از تقویت منطقه نبرد آلمانی ها از جهت ناپل شوند. چالشی که آلمانی ها در سالرنو در روز اول تهاجم با آن مواجه بودند، نحوه مقابله با نیروی آبی خاکی اولیه متفقین متشکل از 54000 پیاده نظام بود که توسط تعداد زیادی توپخانه و چندین گردان تانک و ناوشکن های و توپهای خودکششی پشتیبانی می شد. ناوگان متفقین متشکل از 627 نیرو و ترابری تدارکات و کشتی های جنگی بود. نیروی دریایی ایالات متحده و کشتی‌های جنگی نیروی دریایی سلطنتی این ظرفیت را داشتند که آتشباری گسترده و ویرانگر دریایی را برای پشتیبانی از ساحل دریا به ساحل برسانند. توپ ضد تانک 75 میلی متری استتار شده آلمانی متفقین تقریباً 1000 بمب افکن متوسط و سنگین و همچنین 1400 جنگنده داشتند که از پایگاه های سیسیل پرواز می کردند. علاوه بر این، یک کریر هواپیما برسبک و چهار ناو کوچک اسکورت بریتانیایی که مجموعاً 120 هواپیما را در اختیار داشتند، برای پشتیبانی از ناوگان متفقین و نیروی تهاجمی حضور داشتند. متفقین در سال 1943 به دلایل استراتژیک حمله به ایتالیا را انتخاب کردند. اولاً، یک تهاجم به احتمال زیاد آن کشور تضعیف شده را از جنگ خارج خواهد کرد. دوم، این اقدام با وادار کردن آلمان به اعزام مجدد تعداد زیادی از نیروها از خطوط مقدم در روسیه برای جایگزینی واحدهای ایتالیایی که در منطقه بالکان مستقر بودند، تا حدودی فشار را از روی اتحاد جماهیر شوروی برداشت. سوم، نیاز به بکارگیری فعال نیروهای عظیم هوایی، زمینی و دریایی متفقین بود که قبلاً در دریای مدیترانه مستقر شده بودند. متفقین سالرنو را به عنوان محل تهاجم خود در سرزمین اصلی ایتالیا انتخاب کردند، زیرا از طریق دریا به ساحلی به طول 20 مایل در پنج مایلی جنوب شهر دسترسی داشت. فقدان سوله ها و شیب خوب زیر آب به کشتی ها اجازه می داد به خشکی نزدیک شوند. نوار باریکی از ماسه بین آب و تپه‌ها و خروجی‌های ساحلی متعدد که به بزرگراه اصلی ساحلی منتهی می‌شد، که از آگروپولی شمال از طریق سالرنو به ناپل و در نهایت به رم منتهی می‌شد، عملیات ساحلی را تسهیل می‌کرد. بندر سالرنو و بندر کوچک آمالفی در نزدیکی آن برای دریافت تجهیزات مفید بودند. پدافند ساحلی در این منطقه،چیز خاصی نداشت. علاوه بر این، سالرنو در فاصله قابل توجهی از بندر ناپل قرار داشت، که متفقین به عنوان انبار تدارکات برای حفظ عملیات جنگی در ایتالیا به آن نیاز داشتند. اما استفاده از سالرنو به عنوان نقطه ورود به ایتالیا دارای معایب جدی بود. فاصله سالرنو از نوک چکمه ایتالیایی مانع از حمایت متقابل دو نیروی متفقین شد: ارتش پنجم تحت فرماندهی کلارک که از طریق آب به سالرنو حمله کرد و ارتش هشتم بریتانیایی 240000 نفری ژنرال برنارد ال. مونتگومری که در 3 سپتامبر به سمت شمال غربی ایتالیا و سیاچیا حرکت کردند. رودخانه سله که در 17 مایلی جنوب سالرنو به خلیج سالرنو می ریخت و دشت ساحلی را تقسیم و نیروهای متفقین را از هم جدا می کرد. دشت ساحلی مسطح، کم ارتفاع و با خندق های آبی فراوان، کانال های زهکشی و حصارها و دیوارها به دو نیم تقسیم شده بود. سواحل عمودی شیب دار سل و شاخه اصلی آن، رودخانه کالور به موازات سله مانور و ارتباط بین نیروهای مک کری در شمال رودخانه و نیروهای داولی در جنوب رودخانه را مختل می کرد. دشت ساحلی هموار توسط کوه ها در فاصله 10 مایلی از سواحل احاطه شده بود. وجود کوه های بسیار نزدیک به خط ساحلی، به مهاجمان دید مناسب،و توان آتش و حمله به دشمن از زمین های بالاتر قرار می داد. خط الرأس اصلی این منطقه، که چشمه صخره ای شبه جزیره سورنتو بود، دسترسی به ناپل را به جز دو دره باریک که خط الراس را سوراخ می کردند، مسدود کرد. در مجموع، چشم انداز موفقیت عملیات بهمن تیره و تار بود. متفقین باید نه تنها با مضرات زمین بلکه با دشمنی که مصمم بود تمام تلاش خود را برای عقب راندن مجدد نیروی مهاجم به دریا انجام دهد، مبارزه کنند. مدافعان کهنه کار آلمان در انتظار حمله متفقین هستند در حالی که آلمانیها منتظر بودند تا متفقین حمله خود را به سرزمین اصلی ایتالیا انجام دهند، فرماندهی عالی آلمان و فرماندهان آلمانی در ایتالیا درباره بهترین استراتژی برای ایتالیا بحث می کردند. از یک طرف، فرماندهی عالی آلمان از رها کردن تمام ایتالیا حمایت کرد. از طرف دیگر، کسلرینگ، فرمانده تمام نیروهای آلمانی در جنوب ایتالیا، برای دفاع از ایتالیا در جنوب رم استدلال کرد. کسلرینگ در آن زمان به شدت با ادامه خلع سلاح ارتش ایتالیا پس از تسلیم آن به متفقین در 7 سپتامبر درگیر بود. 15000 سرباز متعلق به لشکر 16 پانزر از سپاه چهاردهم پانزر ژنرال هرمان بالک در مقابل متفقین در سراسر جبهه تهاجم قرار داشتند. لشکر 16 پانزر که توسط ژنرال سرلشکر رودولف سیکنیوس رهبری می شد، سال قبل در استالینگراد تا حدی تخریب شده بود، اما آلمانی ها این واحد را حول 3400 سرباز کهنه کار از لشکر اصلی بازسازی کردند. برخلاف دستور ویتینگهوف، بالک مستقیماً به سالرنو نقل مکان نکرد. در عوض، او در 10 مایلی شمال بندر توقف کرد. در نتیجه، لشکر 16 پانزر به تنهایی در 9 سپتامبر جنگید و تمام حمله نیروی تهاجمی را جذب کرد. برنامه ریزان متفقین، سپاه X بریتانیا را مأمور کردند تا حمله اصلی را به سالرنو انجام دهند. برای حمایت از آن، متفقین تکاورهای ایالات متحده و کماندوهای بریتانیا را در جناح چپ و سپاه ششم ایالات متحده را در جناح راست آن ورود کردند. سیکنیوس و افرادش که ساعاتی قبل منطقه مسئولیت خود را به دست گرفته بودند، از زمان محدود خود برای آماده شدن برای دفاع از خط ساحلی نهایت استفاده را برده بودند. آنها بین سالرنو از جنوب تا آگروپولی، توپخانه و خمپاره را در یک نیم دایره قرار دادند که کل خط ساحلی را پوشش می داد. دیده بانهای های توپخانه در ارتفاعات اطراف محل تهاجم قرار گرفتند و به آلمانی ها این امکان را دادند که به خلیج، سواحل و دشت شلیک کنند. برای دفاع مستقیم از سواحل، آلمانی‌ها از 105 تانک و 36 توپ لشکر در گروه‌های کوچک، که گاه توسط یک جوخه پیاده نظام پشتیبانی می‌شد، برای انجام حملات و حفظ تعادل دشمن و در نتیجه کند کردن پیشرفت او در داخل استفاده کردند. علاوه بر این، آلمانی ها مین های تلر ضد نفر را به طور تصادفی در فاصله 15 متری از لبه آب در کمربندی به وسعت 100 متر در داخل زمین قرار دادند. هشت نقطه مستحکم شامل مسلسل، پیاده نظام، توپخانه و توپهای ضد تانک که در جلو و عقب با سیم خاردار محافظت می شدند، برای پوشش نقاط فرود احتمالی مستقر شدند. در چند روز اول تهاجم، نیروهای زمینی آلمان از حمایت برادران خود در لوفت وافه برخوردار بودند که بیش از 450 سورتی پرواز را علیه متفقین در سواحل انجام دادند. نبرد برای سالرنو: نبرد رفت و برگشت در پایان روز اول عملیات بهمن، پیشروی انجام شده توسط متفقین بسیار کمتر از انتظارات بود. اگرچه متفقین امیدوار بودند که تا پایان روز اول عمق ساحل به 4000 متر برسد، اما در بیشتر جاها عمق آن تنها 400 متر بود. برنامه ریزان فکر می کردند تا پایان روز اول به خط ساحلی که در سالرنو، باتیپاگلیا، ابولی و پونته سل می گذرد، می رسند. قرار بود سپاه Xبریتانیا به سپاه ششم ایالات متحده ملحق شود و خط نبرد از طریق کوه‌های فراتر از آلتاویلا و آلبانلا ادامه یابد تا مونت سوپرانو و مونت سوتانه را در بر بگیرد. این خط به مهاجمان فضای کافی برای مانور در سواحل می داد و مواضع فرماندهی را در کل ساحل فراهم می کرد، بنابراین به متفقین پایگاهی محکم برای پیشروی در ناپل می داد. با این حال، با توجه به تلاش‌های مدافعان آلمانی، خط واقعی متفقین پس از تاریک شدن هوا در 9 سپتامبر در سه مایلی جنوب شرقی سالرنو، حدود دو مایلی در داخل کشور، و به سمت ساحل چهار مایلی کمتر از دهانه رودخانه سله حرکت کرد. سپاه ششم از ساحل حرکت کرده بود و شهر کاپاسیو را تصرف کرده بود و واحدی از لشکر 36 در آستانه تصرف مونته سوتان بود. با این حال، در جناح راست سپاه، منطقه فرود همچنان زیر آتش بود و سربازان آمریکایی در آنجا به دام افتاده بودند. علاوه بر این، سه مورد از مطلوب ترین اهداف روز اول، فرودگاه Montecorvino، بندر سالرنو، و Battipaglia، از آلمان ها گرفته نشد. کسلرینگ در 10 سپتامبر تصمیم ویتینگهوف برای نبرد در سالرنو را با هدایت لشکر 15 پانزرگرنادیر ژنرال ابرهارد رودت و لشکر لوفت وافه پانزر ژنرال پل کنراث هرمان گورینگ، هر دو از سپاه پانزر چهاردهم، برای حرکت به سمت سالرنو تایید کرد. فیلد مارشال همچنین لشکر 3 پانزرگرنادیر ژنرال لوتنان فریتز-هوبرت گراسر را برای حرکت به سمت جنوب از رم به سالرنو آزاد کرد. در همان زمان، لشکر 26 پانزر ژنرال اسمیلو فریهر فون لوتویتز و لشکر 29 پانزرگرنادیر ژنرال سرلشگر والتر فرایز، که هر دو به سپاه پانزر ژنرال تراوگوت هر تعلق داشتند، پس از جدا شدن از جبهه شمالی ارتش هشتم به سمت جبهه سالنو حرکت کردند. ویتینگهوف لشکر 16 پانزر را از بخش آمریکایی به بخش بریتانیایی میدان نبرد منتقل کرد. او امیدوار بود که ورود پیش‌بینی‌شده لشکر 29 پانزرگرنادیر به آن واحد اجازه دهد تا سپاه ششم ایالات متحده را مشغول نگه دارد در حالی که سپاه چهاردهم به سپاه X بریتانیا حمله می‌کرد. در روز دوم عملیات بهمن، آلمانی‌ها موفق شدند بخش عمده‌ای از نیروهای خود را در منطقه بر علیه انگلیسی‌ها متمرکز کنند و به این ترتیب مستقیم‌ترین مسیر به سمت ناپل را مسدود کردند. سپاه X در اوایل 10 سپتامبر، شناسایی هایی را علیه این موقعیت‌های دشمن جدید انجام داد. به دلیل تمرکز شدید آتش توپخانه دشمن که به طور ماهرانه از کوه ها به سمت جبهه بریتانیا هدایت می‌شد و ضدحمله‌های قوی آلمان، پیشرفت ناچیز بود. لشکر 56 مقابل باتیپاگلیا سنگین ترین خسارات را دریافت کرد. پس از نفوذ به داخل شهر، سربازان آن ابتدا مورد اصابت گلوله های توپخانه قرار گرفتند و سپس توسط تانک ها و پیاده نظام لشکر 16 پانزر بیرون رانده شدند. یک حمله دیگر تانک آلمانی بین فرودگاه باتیپاگلیا و مونتکوروینو، در کارخانه تنباکو، عناصر تیپ گارد 201 لشکر 56 را به سمت ساحل راند. لندینگ کرافتهای متفقین در اولین روز نبرد در سمت چپ منتهی الیه سپاه ششم در بخش آمریکایی، تیم رزمی هنگ 179 لشکر 45 با پیشروی به سمت رودخانه کالور تلفات زیادی متحمل شد اما توانست پل ویران شده در پونت سل را ایمن کند. در جناح راست آمریکایی،به سمت تپه 424 پیشروی کردند و شهر Altavilla را تصرف کردند. ضد حمله 25 تانک آلمانی با کمک توپ های دریایی و توپخانه های میدانی دفع شد.آتشباری گسترده نیروی دریایی متفقین در حمایت از پیشروی، دفاع و عقب نشینی واحدهای رزم زمینی بریتانیا و آمریکا در برابر ضدحملات بی امان آلمانی حیاتی بود. روز بعد یعنی11سپتامبر در بخش آمریکایی، نبرد در اطراف پونته سل بی‌امان بود، زیرا زرهی آلمانی، آمریکایی‌ها را مجبور کرد تا در نزدیکی پل، که آمریکایی‌ها آن را تعمیر کرده بودند، تسلیم شوند. در همان روز، گردان142 RCT توسط حملات دشمن به سمت Altavilla متوقف شد. در جبهه لشگر بریتانیا شدیدترین نبرد شامل نبرد Battipaglia و کارخانه تنباکو بود. تیپ گارد 201 ژنرال جولیان گاسکوئین به داخل شهر نفوذ کرد، آنها توسط یک پاتک سنگین تانک آلمانی به بیرون رانده شدند. تلاش دیگری برای تصرف کارخانه تنباکو توسط پانزرهای آلمانی با تعداد زیادی کشته و اسیر انگلیسی ها سرکوب شد. تا پایان روز، بریتانیایی ها فقط یک پا را در Battipaglia داشتند. در شمال ساحل، کماندوها و تکاوران روز را تحت فشار فزاینده ای سپری کردند، زیرا نیروهای تقویتی کسلرینگ دفاع از پاس های منتهی به ناپل را سخت تر کردند. در پایان روز سوم، متفقین جای پای خود را گسترش دادند و بندر سالرنو را اشغال کردند. اما تأسیسات بندری آنقدر آسیب دید که متفقین نمی توانستند از آن استفاده کنند. در منطقه آمریکا، خط ساحلی 10 مایلی به داخل زمین کشیده شده بود، در حالی که جای پای بریتانیا تنها یک مایل عمق داشت. کلارک نسبت به احتمال اینکه نیروهایش به زودی بتوانند آلمان ها را از شبه جزیره سورنتو پاکسازی کنند، خوش بین بود. پس از انجام این کار، آنها می توانند مستقیماً به سمت ناپل پیشروی کنند. در 12 سپتامبر، آلمانی‌ها حملات شدیدی را در امتداد کل ساحل انجام دادند، زیرا نیروهای کمکی،" هر چند به تدریج"، از شمال و جنوب ایتالیا همچنان وارد می‌شدند. در انتهای جنوبی ساحل، حملات به سمت چپ سپاه ششم آمریکا توسط عناصر لشکر 16 پانزر و 29 پانزرگرنادیر انجام شد. در منطقه اطراف Montecorvino، آلمانی ها حملات هماهنگی را به سپاه X بریتانیا انجام دادند. در تمام بخش‌ها، متفقین برای دفع این حملات به مشکل خوردند و در بسیاری از موارد مجبور به عقب‌نشینی شدند. لشکر 45 که در دو ستون به سمت پونته سل حرکت کرده بود با محاصره دشمن تهدید شد. برای جلوگیری از این امر، کلارک لشکر را که به بخش بریتانیا رفته بود، به منطقه Sele انتقال داد تا از جناح لشکر اصلی خود هنگام پیشروی به سمت شمال محافظت کند. این هنگ پس از عبور آلمانی ها از سله و اشغال آن دو مکان، از ارتفاعات اطراف پرسانو و کارخانه تنباکو مورد اصابت آتش تانک و مسلسل آلمانی قرار گرفت. آتش شدید دشمن هفت تانک را منهدم کرد بدتر از آن، زمینی که آلمانی‌ها در دست داشتند، یک گوه تهدیدآمیز بین ساحل‌های بریتانیا و آمریکا ایجاد کرد. آلمانی‌ها به دلیل آموزش و سلاح‌های فوق‌العاده‌شان در دفاع برتر بودند. درگیری در اطراف پرسانو و کارخانه تنباکو در طول روز به این طرف و آن طرف می چرخید. یک حمله زمینی توسط لشکر 45، که با آتش دریایی از رزمناو یو اس اس فیلادلفیا پشتیبانی می شد، در نهایت آلمان ها را از آن دو مکان حیاتی پاکسازی کرد. در بعد از ظهر یک گردان آلتاویلا و تپه 424 را پس از کوبیدن آتش توپخانه و حمله عناصر هنگ پانزرگرنادیر 15 از دست داد. در Battipaglia، لشکر 56 از بخش کوچکی از شهر که در اختیار داشت رانده شد و 3000 متر به سمت جنوب غربی عقب نشینی کرد تا یک خط دفاعی جدید تشکیل دهد. کلارک صبح زود به ساحل آمده بود و مقر فرماندهی خود را در ناحیه سپاه ششم مستقر کرده بود. در حالی که او در میدان نبرد گشت می‌زد و موقعیت را می‌دید، بعدها گفت که احساس می‌کرد به بن بست رسیده و در خطر رانده شدن به دریا قرار دارد. به همین دلیل، کلارک به فکر انتقال سپاه ششم ایالات متحده به شمال به منطقه سپاه X بریتانیا افتاد. او در نهایت این ایده را رد کرد. در واقع، تلاش برای استقرار مجدد عمده نیروهای خود در مواجهه با حریف دعوت به فاجعه بود. کلارک تصمیم گرفت که اگر آلمانی‌ها می‌خواهند ارتش پنجم متفقین را از ساحل بیرون برانند، باید این کار را گام به گام انجام دهند. روز بعد به نظر می رسید که آلمانی ها دقیقاً این کار را می کنند. دوشنبه سیاه در اواسط صبح روز 13 سپتامبر، ویتینگهوف یک اقدام جسورانه را انتخاب کرده بود. او از شکاف بین بخش‌های آمریکایی و بریتانیایی آگاه بود اما به اشتباه به این نتیجه رسید که متفقین عمداً خود را به دو بخش تقسیم کرده‌اند تا برای تخلیه ساحل آماده شوند. پس از رسیدن به آن نتیجه اشتباه، ویتینگهوف به شواهد دیگری نگاه کرد، و آن را برای حمایت از نظریه خود پذیرفت. او معتقد بود که کشتی‌های دیگری برای کمک به تخلیه به خلیج سالرنو رسیده‌اند. او همچنین معتقد بود که پرده‌های دود متفقین در اطراف باتیپاگلیا در جناح راست بریتانیا برای پوشش عقب‌نشینی بریتانیا در نظر گرفته شده بود. ویتینگهوف با احساس پیروزی، نه تنها می خواست متفقین را از ساحل خود بیرون کند، بلکه از فرار آنها نیز جلوگیری کند. کسلرینگ طرح حمله او را تایید کرد. کسلرینگ گفت: «متجاوزان در منطقه ناپل-سالرنو و جنوب باید به طور کامل نابود شوند و علاوه بر آن به دریا رانده شوند. ارتش هشتم بریتانیا هنوز چند روز از پیوستن به ارتش پنجم در سالرنو فاصله داشت. اقدامات ماهرانه به تعویق انداختن گاردهای عقب آلمان، تخریب جاده ها و پل ها در مسیر نیروی مونتگومری، و کمبود تجهیزات پل زدن ارتش هشتم، پیشروی آن را به سمت شمال کند کرده بود. در 12 سپتامبر، ارتش هشتم هنوز 80 مایلی از سالرنو فاصله داشت. تا 16 سپتامبر نتوانست با ارتش پنجم ارتباط برقرار کند. از دیدگاه آمریکا، تلاش‌های آلمان در 13 سپتامبر، که پس از آن به دوشنبه سیاه معروف شد، در ابتدا یک حمله هماهنگ بود تا افزایش شدید مقاومت. نمونه ای از این حمله توسط لشکر 36 پیاده نظام ایالات متحده علیه آلتاویلا و تپه 424 در نزدیکی آن بود. هر دو حمله با مقاومت شدید روبرو شدند. شکست در Altavilla تحت الشعاع فاجعه ای نزدیک در راهرو Sele-Calore قرار گرفت. گردان دوم از 143 RCT، خط دفاعی را در دو مایلی شمال شرقی Persano و سه مایلی از Altavilla ایجاد کرد، در حالی که گردان RCT 157 دو مایلی عقب بود و گذرگاه Persano از Sele را از کرانه شمالی آن پوشش می داد. در نتیجه هر دو جناح گردان دوم روی در هوا بودند و شکاف Sele-Calore بی دفاع بود. در همین حال، ویتینگهوف، بیش از هر زمان دیگری بر این باور بود که متفقین در حال آماده شدن برای عقب نشینی هستند. در ساعت 2:30 بعد از ظهر او به سپاه چهاردهم خود دستور داد تا تمام نیروهای موجود را برای حمله به جنوب ابولی جمع آوری کند تا عقب نشینی احتمالی دشمن را مختل کند. ضد حمله آلمان در 13 سپتامبر از روزنه باریک بین مناطق بریتانیا و آمریکا استفاده کرد. درگیری شدید در کارخانه تنباکو در نزدیکی Persano رخ داد، زیرا آلمانی ها به دنبال ایجاد شکاف بین دو سپاه بودند. یک ساعت بعد، 20 پانزر آلمانی، یک جوخه پیاده نظام، و چند توپخانه کششی ابولی را ترک کردند و به سمت کارخانه تنباکو در شمال سله که در اختیار گردان 1بود، حرکت کردند. هنگامی که گلوله ها به موضع آمریکایی ها اصابت کردند، شش تانک آلمانی به سمت چپ گردان حمله کردند و 15 تانک دیگر به سمت راست گردان حمله کردند. اگرچه آمریکایی ها توپخانه و اسلحه های ضد تانک را به سمت آلمانی ها شلیک کردند، اما آلمانی ها گردان اول را شکست دادند. آلمانی ها به پیشروی خود ادامه دادند و گذرگاه پرسانو و کارخانه تنباکو را تصرف کردند. آلمانی ها پس از کشف گذرگاه سله، وارد راهروی Sele-Calore شدند و به عقب سمت چپ گردان دوم، ضربه زدند. در همین حین، زره پوشهای آلمانی بیشتری به سمت پونته سل پیشروی کردند و جناح راست گردان را قطع کردند. آلمانی ها که به سختی مانع دفاع ضعیف پیاده نظام آمریکایی و آتش توپخانه سبک آمریکایی شده بودند، گردان دوم را با 500 نفر اسیرکردند. در ساعت 5 بعد از ظهر، آلمانی ها کنترل بی چون و چرای راهرو را در دست داشتند. آنها توپخانه را در نزدیکی Persano قرار دادند و 15 تانک را به سمت محل اتصال رودخانه های Sele و Calore فرستادند. در عرض یک ساعت تانک ها و نیروهای پیاده آلمانی در ساحل شمالی کالور ایستادند. تنها آمریکایی های بین آلمانی ها و دریا، گردان های توپخانه میدانی 158 و 189 لشکر 45 پیاده نظام بودند. و تنها 200 متر پشت سر آنها پست فرماندهی ارتش پنجم قرار داشت. با مشاهده دشمن در ساحل شمالی رودخانه، مدافعان آمریکایی که در یک شیب ملایم مشرف به راهرو قرار داشتند، در محدوده نقطه خالی آتش گشودند. کلارک که وضعیت را بسیار بحرانی می‌دانست و متوجه می‌شد که نیروهای آمریکایی ممکن است شکست سختی را در منطقه متحمل شوند، ترتیبی داد که سربازان خود را با قایق به بخش بریتانیا بفرستد. مدت کوتاهی پس از نفوذ آلمانی ها به شکاف Sele-Calore، کلارک از داولی تماس گرفت و از او پرسید که قصد دارد در مورد وضعیت چه کاری انجام دهد. کلارک گفت: هیچی. "من هیچ ذخیره ای ندارم. تنها چیزی که دارم یک دعا است." در بخش لشگر ایکس بریتانیا واحدها بیش از حد توسعه یافتند. هرمان گورینگ لشگر پانزر کنراث در نزدیکی ویتری تهدید کرد که ارتباطات بین سپاه X و رنجرز در شمال را قطع خواهد کرد. اما مخمصه سپاه ششم در جنوب سل، مخاطره آمیزتر بود. کلارک در ساعت 7:30 بعدازظهر با فرماندهان ارشد خود جلسه ای تشکیل داد و اعلام کرد که برنامه هایی برای تخلیه ساحل آمریکایی در حال انجام است. در حالی که آمریکایی‌ها در مورد بحران پیش رو بحث می‌کردند، ویتینگهوف موفقیت‌های سربازانش را به کسلرینگ اطلاع داد. ویتینگهوف نوشت: «پس از یک نبرد دفاعی چهار روزه، مقاومت دشمن [در حال فروپاشی] است». نبردهای سنگین هنوز در نزدیکی سالرنو و آلتاویلا در جریان است. مانور در حال انجام است تا دشمن را از Paestum عقب نشینی کند." سی دقیقه بعد، هر به ویتینگهوف گفت که شک دارد جبهه متفقین در حال فروپاشی است. هر خاطرنشان کرد که مقاومت دشمن در حال تشدید است و تانک های آمریکایی در حال مقابله با حملات آلمان هستند. ویتینگهوف از باور کردن اخبار امتناع کرد. او از رهبران سپاه خود خواست تا این حمله را تحت فشار قرار دهند. در همین حال، بالک نیز نسبت به شکست قریب الوقوع متفقین شک داشت. ارتش پنجم تا شب در 13 سپتامبر در آستانه شکست قرار گرفت. این عمدتاً به این دلیل بود که نمی توانست به سرعت آلمان ها که می توانستند از طریق خشکی سریعتر از متفقین از طریق دریا نیروهای کمکی را وارد ساحل کنند، (به دلیل کمبود شدید کشتی های حمل و نقل.) این سوال در آن شب باقی ماند که آیا ارتش پنجم می تواند ساحل را نگه دارد یا خیر. با نزدیک شدن به شب در 13 سپتامبر، در نزدیکی محل تلاقی رودخانه‌های سل و کالور، کمتر از پنج مایلی از خط ساحلی و در فاصله‌ای چند قدمی بزرگراه 18، گردان توپخانه میدانی به همراه تعدادی تانک و ستاد ارتش پنجم، یک ستاد فرماندهی را تشکیل دادند. (حساس ترین بخش جبهه سپاه ششم). آمریکایی ها علیه گروهان تانک های آلمانی و یک گردان پیاده نظام، بیش از 3600 گلوله توپ را در چهار ساعت شلیک کرده بودند. 300 گلوله دیگر توسط گردان 27 توپخانه زرهی تازه وارد شلیک شد. آتش توپخانه همراه با آتش تانک و ناوشکن از پایه راهرو، نفوذ آلمان را متوقف کرد. در حالی که هیچ نیروی کمکی فوری در دسترس نبود، آلمانی ها در شب به سوی پرسانو عقب نشینی کردند. متفقین موقعیت خود را تقویت می کنند برای آمریکایی ها، به دلیل فقدان پیاده نظام مورد نیاز برای مقابله با تهدید دشمن، وضعیت ناامن باقی ماند. گردان 1 در Altavilla تقریباً نابود شد. گردان دوم، مستقر در شکاف Sele-Calore دیگر وجود نداشت. گردان 3 به شدت در Altavilla شکست خورده بودند، در حالی که گردان 157 RCT در کارخانه تنباکو مورد حمله قرار گرفته بود. به دلیل این شرایط، فرماندهان آمریکایی تصمیم گرفتند خط آمریکایی را کوتاه کنند. لشکر 45 با جابجایی بخشهایی از گردانهای 157 و 179 در امتداد Sele، جناح راست خود را تقویت کرد. گردان 1، به مدافعان در پایه راهرو پیوست و محل اتصال سل و کالور را نگه داشت. در مرکز خط ششم سپاه، لشکر 36 دو مایل به سمت نهر لا کوزا عقب‌نشینی کرد، در حالی که گردان 1، 141 RCT خود را در مونت سوپرانو قرار داد و گردان دوم آن هنگ ایستگاهی را در نزدیکی سمت چپ سپاه، بلافاصله در جنوب بزرگراه 18 گرفت. . گردان سوم و یک گروه مهندس از جناح چپ سپاه محافظت می کردند. بقایای گردان های فرسوده که در آلتاویلا جویده شده بودند، یک ذخیره عمومی سپاه را تشکیل می دادند. خط دفاعی جدید به هر قیمتی حفر شد، مین گذاری شد و نگه داشت. به درخواست کلارک، در ساعات اولیه 14 سپتامبر هنگامی که دو گردان از هنگ پیاده نظام چتر باز لشکر 82 هوابرد ایالات متحده، در نزدیکی Paestum رها شدند و سپس به مونت سوپرانو در سمت راست سپاه ششم منتقل شدند، کمک فوری به ساحل آمریکایی فرستاده شد. آلمانی ها نیز در شب 13-14 سپتامبر مواضع خود را تعدیل کردند. یک هنگ از لشکر 26 پانزر لوتویتز در آن شب در نزدیکی ابولی وارد شد. از آنجایی که هنگ زرهی آن در نزدیکی رم در حال خدمت بود و یکی از گروه های جنگی آن هنوز پیشرفت ارتش هشتم را به تعویق می انداخت، لشکر 26 پانزر فقط می توانست یک هنگ را به نبرد در سالرنو کمک کند. ویتینگهوف به لوتویتز دستور داد که بخش شمالی منطقه 16 پانزر را تصاحب کند و به سمت سالرنو حمله کند. امید این بود که لشکر 26 پانزر جدید بتواند خطوط بریتانیا را بشکند و با لشگر پانزر هرمان گورینگ، که قرار بود به ویتری و سپس سالرنو حمله کند، تماس برقرار کند. همانطور که این برنامه ها در حال تدوین بود، بالک به فرمانده ارتش خود اطلاع داد که بریتانیایی ها سخت در حال جنگ برای بازپس گیری ارتفاعات غرب سالرنو در نزدیکی ویتری هستند. او استدلال کرد که اگر آلمانی‌ها نتوانند در شکاف Sele-Calore مشکل بیشتری ایجاد کنند، هیچ حمله‌ای در مقیاس بزرگ در نزدیکی ویتری یا بین سالرنو و باتیپاگلیا امکان‌پذیر نخواهد بود. با وجود دیدگاه های بدبینانه اما واقع بینانه تر فرماندهان سپاه خود، رهبر ارتش دهم خواستار حمله سپاه چهاردهم و سپاه LXXششم شد. یک تانک شرمن از کنار یک تانک منهدم شده آلمانی عبور می کند. ورود نیروهای کمکی بریتانیا و آمریکا در 14 سپتامبر به متفقین قدرت بیشتری بخشید و آلمانی ها را وادار کرد تا عقب نشینی به سمت رم را آغاز کنند. فشار آلمان در 14 سپتامبر علیه بریتانیا در ابتدا بر سالرنو متمرکز بود، جایی که لشکر 46، که در تپه‌های اطراف شهر دفاعی مصمم انجام داد. آلمانی‌ها حمله خود را به منطقه Battipaglia منتقل کردند، جایی که لشکر 56 با سرسختی در زمین باز در مقابل دیدگان مخالفان خود جنگید. کمک های مؤثری در قالب آتشباری دریایی و بمباران هوایی دریافت کرد که آلمانی ها را در امتداد جاده باتیپاگلیا-ابولی کوبید. در پایان روز، مک کری گزارش داد: «هیچ چیز جالبی برای گزارش در طول روز نیست. در بخش آمریکایی در 14 سپتامبر، آلمان ها با هشت تانک و یک گردان پیاده نظام از لشکر 16 پانزر و 29 پانزرگرنادیر در ساعت 8 صبح حمله کردند. مهاجمان با حرکت از کارخانه تنباکو با گردان های 2 و 3 که به تازگی در صف قرار گرفته بودند، برخورد کردند. تانک‌ها و توپخانه‌های آمریکایی که پشت سر هم کار می‌کردند، جناح‌های آلمانی را کوبیدند. هواپیماهای آمریکایی و آتشباری نیروی دریایی نیز آلمانی ها را در هنگام پیشروی آزار دادند. پس از نابودی تمام تانک های آلمانی، پانزرگرنادیرها عقب نشینی کردند. در اواسط صبح، نزدیک به رودخانه، گروهان پیاده نظام و شش تانک به سمت گردان یکم، 157 RCT و گردان 3، 179 RCT پیشروی کردند. آتش موثر دریایی، آلمانی ها را به عقب راند. آلمانی ها دو حمله دیگر را علیه عناصر لشکر 45 انجام دادند، اما هر دو نتوانستند آمریکایی ها را تکان دهند. حملات آلمان علیه لشکر 36 نیز به همین سرنوشت دچار شد. هنگامی که یک گروه از پیاده نظام آلمانی با پشتیبانی تانک ها سعی کرد از رودخانه Calore عبور کند، آتش توپخانه ایالات متحده آنها را تکه تکه کرد. در بقیه روز، رگبارهای توپخانه سنگین زمینی و دریایی، آلمانی ها را دور نگه داشت. تا شب در 14 سپتامبر، سپاه ششم به طور محکم بر موقعیت خود مسلط بود. در مجموع، آمریکایی ها 30 خودروی زرهی دشمن را منهدم کرده بودند. در غروب 14 سپتامبر، موقعیت متفقین در سالرنو بسیار بهبود یافته بود. درز بین سپاه X و VI در جنوب شرقی Battipaglia با واحدهای خودی دوخته شده بود. به همان اندازه مهم، لشکر 7 زرهی بریتانیا به منطقه X لشگر رسیده بود، و لشکر 180 RCT، 45 به ساحل آمد تا یک نیروی ذخیره را در نزدیکی مونت سوپرانو تشکیل دهد. علاوه بر این، 2100 چترباز از هنگ پیاده نظام 505 چتر باز، لشکر 82 هوابرد در Paestum فرود آمدند. پیاده نظام ایالات متحده پس از بیرون آمدن از ساحل در میدان آسرنو حرکت می کند. آلمانی ها دفاع سرسختانه ای در سالرنو نشان دادند، اما در مقابله با نیروی عظیم متفقین شانسی نداشتند در 14 سپتامبر، ویتینگهوف به آرامی متوجه شد که شانس او برای راندن دشمنش به دریا در حال از دست دادن است. علاوه بر این، کسلرینگ به او گفت که صرف نظر از اینکه ارتش دهم حریف خود را شکست دهد، باید به تدریج به سمت رم عقب نشینی کند. با این وجود، ویتینگهوف همچنان آزاد بود تا یک بار دیگر برای بیرون راندن متفقین از سالرنو تلاش کند. پس از اینکه یک فرصت دیگر برای شکست دادن ارتش پنجم به وی داده شد، ویتینگهوف تصمیم گرفت از لشکر 26 پانزر در حمله به شمال غربی از باتیپاگلیا به سالرنو استفاده کند در حالی که لشگر پانزر هرمان گورینگ از ویتری به سالرنو پیشروی کرد. به دلیل این دستورات جدید، بار عمده حملات آلمان در 15 سپتامبر بر دوش لشکر 46 بریتانیا افتاد. اینها به شدت روزهای قبل نبود، اما بریتانیایی ها در مواقعی تحت فشار بودند. دو گردان از لشکر 26 پانزر 90 کشته و زخمی را برای پیشروی 200 متری از دست دادند. لشکر 3 پانزر گرنادیر تماس نزدیک خود را حفظ کرد در حالی که لشکر 16 پانزر دستور داده شد تا حمله را در آن شب ادامه دهد. هنگ 9 پانزرگرنادیر حمله خود را در منطقه باتیپاگلیا علیه واحدهای لشکر 56 آغاز کرد. بریتانیایی ها و آلمانی ها تن به تن در اطراف خط بریتانیا جنگیدند، اما قدرت دفاعی بریتانیا و قدرت آتش بسیار زیاد متفقین، پانزرگرنادرها را به عقب راند. پس از مشاهده نتایج نبرد شدید، ویتینگهوف در 16 سپتامبر متوجه شد که نمی تواند ارتش پنجم ایالات متحده را شکست دهد. بنابراین او از کسلرینگ خواست تا اجازه عقب نشینی کند. در 17 سپتامبر دستور خروج از منطقه سالرنو بلافاصله صادر شد و واحدهای آلمانی روز بعد شروع به عقب نشینی از مواضع خود کردند. آلمانی ها واحدهای کوچکی را پشت سر گذاشتند تا از تعقیب توسط دشمن جلوگیری کنند. بخش اعظم ارتش دهم آلمان به سمت راست و به سمت رودخانه ولتورنو حرکت کرد و در آنجا سنگر گرفت و منتظر متفقین شد. یک پیروزی ناشیانه برای متفقین در سالرنو نبرد یک هفته‌ای سالرنو در مجموع 2349 کشته، 7366 زخمی و 4100 مفقود برای انگلیسی‌ها و آمریکایی‌ها به همراه داشت. آلمانی ها 840 کشته و 2000 زخمی دادند. تعداد زیادی از تلفات آلمان نتیجه توپخانه میدانی متفقین و تیراندازی دریایی بود. برای متفقین، عملیات بهمن موفقیت آمیز بود،. فرماندهان آلمانی نشان دادند که سربازان آمریکایی به‌طور خاص تفکر تاکتیکی نداشتند و فرصت‌ها را برای بهره‌برداری از نقاط ضعف در موقعیت حریف از دست دادند. اما نیروهای متفقین، دست و پا چلفتی و فاقد ظرافت، در دفاع سرسختانه جنگیدند و از امکانات عظیم توپخانه و هوایی آنها بهره برداری کردند. در مورد آلمانی‌ها، آنها در طول مبارزات سالرنو از هر نظر به خوبی جنگیده بودند. در طول نبردهای اطراف ساحل متفقین، آلمانی ها یک سری حرکات چشمگیر را انجام داده بودند. آنها به سرعت به تهدیدات پاسخ دادند، مانورهای برق آسا را انجام دادند و حملات متمرکز و ضدحمله های به موقع را علیرغم برتری توپخانه و هوایی گسترده دشمن انجام دادند. نبرد اطراف سالرنو در سپتامبر 1943 آغازگر یک نبرد وحشیانه 19 ماهه برای کنترل ایتالیا بود. سرسختی که آلمانی ها نشان دادند با منابع عظیم متفقین قابل مقایسه نبود. با وجود ناهنجاری تاکتیکی نیروهای متفقین درگیر در سالرنو، توانسته بودند خود را در سرزمین اصلی ایتالیا مستقر کنند. نبردهای سخت تری در پیش بود، اما متفقین مصمم بودند که آلمانی ها را شکست دهند، حتی اگر این به معنای بهای سنگین تلفات باشد. منابع:https://warfarehistorynetwork.com/ https://www.historyhit.com/