جستجو در انجمن

مشاهده نتایج برای برچسب های 'بحرین ، فرزند عزیز ایران .....'.



تنظیمات بیشتر جستجو

  • جستجو بوسیله برچسب

    برچسب ها را با , از یکدیگر جدا نمایید.
  • جستجو بر اساس نویسنده

نوع محتوا


انجمن ها

  • بخش داخلی
    • اخبار و قوانین
    • ماهنامه میلیتاری
    • گالري عكس و فيلم
    • کتابخانه میلیتاری
    • مقالات برتر
  • War and History - بخش جنگ و تاریخ
    • مباحث جامع نظامی
    • پیمان ها - قراردادها و معاملات تسلیحاتی
    • دکترین و استراتژی
    • عملیات های نظامی
    • جنگ تحمیلی
    • تحولات روز امنیتی نظامی بین الملل
    • General Military Discussions
  • Air force Forum - بخش نیروی هوایی
    • هواپیماهای نظامی
    • بالگردهای نظامی
    • تسلیحات هوایی
    • متفرقه در مورد نیروی هوایی
    • سایر بخشهای نیروی هوایی
    • Airforce - English
  • Army Forum - بخش نیروی زمینی
    • ادوات و تسلیحات زمینی
    • خودروهای نظامی و زره پوش ها
    • مباحث جامع زرهی
    • توپخانه زمینی
    • موشک های زمین پایه
    • الکترونیک زمینی
    • تجهیزات و تسلیحات انفرادی
    • متفرقه نیروی زمینی
    • سایر بخشهای زمینی
    • Ground forces - English
  • Navy Forum - بخش نیروی دریایی
    • شناورهای سطحی
    • شناور های زیرسطحی
    • هوا دریا
    • تسلیحات دریایی
    • سایر بخش های نیروی دریایی
    • علوم و فنون دریایی
    • راهبردها و راهکنش های دریایی
    • تاریخ نیروی دریایی
    • اخبار نیروی دریایی
    • Navy - English
  • News Section - بخش خبر
    • اخبار روز ایران و جهان
    • اخبار صفحه اول
    • رایانه و شبکه
    • English News
  • Non-Military Forums - سایر بخشها
    • دیگر موضوعات و مطالب

پیدا کردن نتایج در ...

یافتن نتایج که ...


تاریخ ایجاد

  • شروع

    پایان


آخرین بروز رسانی

  • شروع

    پایان


Filter by number of...

تاریخ عضویت

  • شروع

    پایان


گروه


Website URL


Yahoo


Skype


Location


Interests

پیدا کردن 1 result

  1. به نقل از : http://tabnak.ir/fa/pages/?cid=48654 خاطرات علم در سال 1969 بيشتر مربوط به آينده خليج فارس و روابط ايران و عراق است. در ژانويه 1968 دولت بريتانيا قصد خود را به خروج از خليج فارس در پايان 1971 اعلام نمود. شاه ضروري دانست ترتيبي بدهد تا اين خلا را كه از فروپاشي امپراتوري انگليس ناشي مي‌شد پر كند. بحرين و قطر و شيخ نشين‌هاي سواحل متصالح در جنوب خليج فارس طبق معاهدات قرن نوزدهم تحت الحمايه انگليس بودند. انگلستان لازم مي‌ديد قبل از اعطاي استقلال به اين شيخ‌نشين‌ها روابط آنان را با ايران و عرابستان سعودي عادي سازد. ايران از يك قرن پيش بر سر حاكميت بحرين با انگلستان اختلاف داشت. همانطور كه خاطرات علم نشان مي‌دهد شاه نگران بود مبادا چشم‌پوشي از ادعاهاي ايران بر بحرين خيانت به منافع ملي تعبير شود. (خاطرات، 22 مرداد 1347) شاه و دولت انگليس براي اينكه ايران را قادر سازند از مخالفت با استقلال بحرين دست بردارد، سرانجام موافقت كردند اختلافات خود را به اوتانت دبيركل سازمان ملل متحد ارجاع كنند. اوتانت نيز نماينده شخصي خود را به بحرين فرستاد تا درباره نظر مردم آن جزيره حقيقت يابي كند. در همان حال ايران ادعاي مالكيت سه جزيره واقع در دهانه خليج فارس را عنوان كرد. انگلستان معتقد بود كه جزاير تنب بزرگ و كوچك متعلق به شيخ‌ رأس الخيمه مي‌باشند. ايران اظهار نظر كرد كه تنها راه تثبيت وضع اين جزاير، در نظر گرفتن موقعيت آنها با خط منصف خليج فارس است كه در اين صورت جزاير به ساحل ايران نزديكترند تا به ساحل عربستان. از نظر حقوقي اين جزاير براي ايران بود و بحرين نيز جزء خاك ايران محسوب مي‌شد. اما شاه كه خود را بي نياز از مشاوره با صاحب نظران مي‌دانست و فكر مي‌كرد نابغه سياست خارجي و ديپلماسي است، سعي كرد بحرين و جزاير سه گانه را به هم مربوط كند. يعني در يك معامله با انگليسي‌ها در قبال اعطاي استقلال به بحرين، حق ايران بر جزاير سه گانه را تثبيت نمايد. اما در عمل انگليس كلاه بزرگي بر سر شاه گذاشتند. در آن زمان هنوز كشورهاي عربي قدرت نداشتند و شاه به راحتي مي‌توانست حق ايران را از آنها مطالبه نمايد. امير دبي در ديدار با شاه مي‌گويد: «من مطمئنم كه اعليحضرت هرگز تصور تحت فشار قرار دادن كشور ضعيفي مثل ما را هم نمي‌كنند. اما شما هر چه صلاح مي‌دانيد انجام بدهيد، كاملا در اختيار شما هستيم.» (خاطرات، پنجشنبه، 10 مهر) و يا: «ما همه چاكران وفادار اعليحضرت فارس هستيم. ما را راهنمايي كنيد» (شنبه، 10 خرداد 1349) اما شاه از اين فرصت استفاده نكرد و ترجيح داد منافع ملي را فداي طرح انگلستان نمايد. شاه از بيم اينكه مردم ايران او را وطنفروش بخوانند، استقلال بحرين را منوط به نظر مردم بحرين نمود و اين عمل در تاريخ ايران سابقه نداشت. حتي علم نيز به سفير انگليس در مورد اين راه حل اعتراض ميكند و مي‌گويد: «ما هيچ گاه نمي‌توانيم چنين پيشنهادي را تصويب و در برابر ملت ايران توجيه كنيم.» (سه شنبه 21مرداد1348) جالب اينكه شاه نيز توجه خطر نظرخواهي در مورد استقلال بحرين هست و به علم مي‌گويد: «به سفير تكرار كن كه اگر من پيشنهادش را بپذيرم مرتكب خودكشي شده‌ام. اگر اين خودكشي در راه حفظ منافع ملت ايران بود،‌چندان اهميتي به آن نمي‌دادم ولي به عقيده من اين طرح خيانت به منافع ملي است، بدين جهت نمي‌توانم آن را بپذيرم».(دوشنبه 21 مرداد1348) اما در نهايت شاه تسليم فشار انگليس مي‌گردد. اين خاطرات نشان مي‌دهد شاه ايران در برابر انگليس تا چه حد ناتوان است. در لابلاي خاطرات علم، خبري از شاه مقتدر و با ابهت نيست و چهره واقعي شاه نمايان ميگردد. نماينده سازمان ملل در بحرين پس از مشاوره با سران منطقه، گزارش داد كه مردم بحرين استقلال را به اتحاد با ايران ترجيح مي‌دهند. گزارش او مورد پذيرش مجلس ايران قرار گرفت. شاه بر اين باور بود كه با نشان دادن حسن نيتش در جريان بحرين دولت بريتانيا در عوض مجبور است ادعاي او را بر ابوموسي و جزاير تنب به رسميت بشناسد. اما جريان به گونه ديگر رقم خورد. شاه با ساده لوحي تمام فكر ميكرد كه انگليس در مقابل حاضر است حق حاكميت ايران بر جزاير سه گانه را تاييد نمايد(خاطرات 28 بهمن 1347) پس از اينكه شاه بحرين را از دست داد از اعتراضهاي به حق مردم ايران در اين موضوع هراس داشت . علم ميگويد: پس از مسابقه فوتبال ايران و اسرائيل، «در استاديوم امجديه، 30000 تماشاچي بلند شدند و با هم سرود ملي را خواندند، و جشن و سرور تا سحر ادامه پيدا كرد. شاه شانس آود كه كسي از فرصت استفاده نكرد تا در مورد بحرين تظاهرات كند. موضوع اخير به كلي از يادها رفته است.» (جمعه 21 فروردين 1349) شاه حاضر نبود هيچ اعتراضي را در مورد بحرين بشنود و در جواب اعتراضاتي كه به او مي‌شد به صراحت گفته بود: «اين بحث و جدال‌ها در شأن من نيست»(خاطرات شنبه، 15 فروردين 1349) شوروي به دليل رقابت با انگليس نسبت به جدا شدن بحرين از خاك ايران اعتراض نمود! ( 17 فروردين 1349) اما ايران خود اعتراضي به اين مساله نداشت و يك ساعت پس از اعلام استقلال بحرين، ايران اين كشور را به رسميت شناخت. اعلام خبر استقلال بحرين از راديو ايران به قدري مضحك پخش شد كه علم مي‌گويد: «گوينده خبر چنان با افتخار و غرور آن را خواند كه گويي هم اكنون بحرين را فتح كرده‌ايم.» (سه شنبه،‌ 17 ارديبهشت 1349) شاه بحرين را از دست داد بدون اينكه موقعيت ايران در مورد جزاير سه گانه ثبيت نمايد و پس از تلاش فوق‌العاده سرانجام شاه موفق شد يك موافقتنامه از سران انگليس و قبايل عربي بگيرد و آن را به عنوان سند احراز مالكيت ايران بر جزاير سه گانه تلقي نمايد. غافل از اينكه پير مكار سياست، بازي‌هاي بسيار در آستين دارد. انگليس ايران را تشويق كرد كه به صورت مستقيم وارد عمل شده و بدون اينكه موافقتنامه حقوقي با اعراب امضا كند، به اشغال نظامي جزاير سه گانه دست بزند. علم مي‌گويد سفير انگليس از من پرسيد: «به چه دليل ما تا اين حد در مورد حاكميت قانوني بر اين جزاير اصرار مي‌ورزيم؟ چرا به سادگي آنها را اشغال نمي‌كنيم.» (جمعه، 9 خرداد 1349) به هر حال ايران در همين چارچوب موافقتنامه‌اي را امضا مي‌كند. در اين موافقتنامه از عبارت «occupation» استفاده شد كه به معناي «اشغال» است. در واقع اعراب خليج فارس موافقتنامه‌اي را امضا مي‌كنند و ميپذيرند كه ايران جزاير سه گانه را «اشغال» نموده است (نه اينكه بر اساس حق قانوني آنها را تصرف كرده است). همين كلمه بعدها دستاويزي شدكه امارات متحده عربي ادعا نمايد ايران اين جزاير را اشغال نموده است و خواستار بازپس‌گيري آن گردد. بعيد است كه تنظيم كنندگان توافقنامه در آن زمان متوجه بار معنايي «اشغال» نبوده‌اند، اما احتمالا شاه براي به رخ كشيدن قدرت نظامي خود از اين واژه استفاده كرده است. بنابراين مشكلات امروز ما با امارات متحده عربي، ميراث يك شاه مغرور با تفكر ميليتاريستي است. علم، خود اذعان مي‌كند كه در اين معامله، ايران به شدت دچار خسارت شد و زماني كه با سفير انگليس درباره بحرين و سه جزيره سخن مي‌گويد به شدت دچار نااميدي مي‌گردد و سپس مي‌گويد: «حال من به قدري بد شد كه با تب در رختخواب افتادم. و سه روز است كه گرفتار هستم.»(خاطرات،دوشنبه 27 خرداد1349) دوشنبه، 28 بهمن 1347 : امروز بعد ازظهر سر دنيس رايت سفير انگليس به ديدنم آمد . وي از رويدادهاي زوريخ ناراحت است، زيرا كه نماينگان كنسرسيوم نفت ضمن ملاقاتي پرتنش و غير دوستانه با شاه حاضر نشده‌اند تضمين كنند كه در در آمد نفت ما يك ميليارد دلار در سال باشد. در خصوص بحرين مذاكرات از هم اكنون شروع شده با اين هدف كه نظرات شاه تأمين شود. او بطور كاملا محرمانه به من اظهار داشت كه جزاير تنب قطعا به ايران داده خواهد شد. انگليسي‌ها به شيخ رأس الخيمه هشدار داده‌اند كه اين جزاير در طرف ايراني خط منصف خليج فارس قرار دارد و اگر او به نوعي تفاهم با ما (ايران) نايل نشود، ما آنها را قانونا و در صورت لزوم با زور از وي خواهيم گرفت. شيخ حاضر است معامله كند. آنگاه در مورد جزيره ابوموسي سؤال كردم. سفير پاسخ داد كه اين جزيره زير خط منصف قرار دارد. گفتم ما به‌اندازه كافي قوي هستيم كه اين خط را ناديده بگيريم. مدتي در اين خصوص شوخي كرديم. سپس وي نگراني شديد خود را از اينكه سياست ما در خليج فارس ممكن است به درگيري با عرب‌ها منتهي شود به شدت اظهار نگراني كرد. گفتم: «به جهنم! مگر عرب‌ها براي ما چه كرده‌اند؟ بهتر است دست از حركات بيموردشان بردارند و با شركت در هزينه‌هاي دفاعي خليج فارس موافقت كنند و بگذارند ما كارمان را بكنيم» . سفير در خصوص اينكه آيا اساسا اعراب حاضرند دست ما را در خليج فارس باز بگذارند، اظهار ترديد كرد و گفت فراموش نكنيد كه آنان اصرار دارند خليج فارس را «خليج عربي» بنامند. جواب دادم ما حاضريم يك موافقت‌نامه دفاعي پنجاه ساله با آنها منعقد كنيم. چنين موافقت‌نامه‌اي در مجموعه نظير موافقت‌نامه‌هايي خواهد بود كه زماني با انگليسي‌ها داشته‌اند. چهارشنبه،‌28 اسفند 1347: بعد از ظهر سفير انگليس به ديدنم آمد. درباره بحرين و جزاير خليج فارس كه او مايل است به عنوان دو موضوع جداگانه مطرح شود مذاكره كرديم. مي‌گفت اشغال مجدد جزاير تنب براي ما (ايران) آسان است ولي در مورد ابوموسي اشكال دارد چون اين جزيره نزديك به ساحل عربستان قرار گرفته و تصرف آن به اين آساني نيست. پاسخ دادم موقعيت جغرافيايي جزاير نه تصميم ايران را تغيير مي‌دهد و نه عرب‌ها را قادر مي‌سازد كه تكه‌اي از خاك ايران را در تصرف داشته باشند. سفير اظهار داشت كه يافتن راه حلي براي مسأله بحرين مسلما تأسيس فدراسيون امارات متحده عربي را تشويق خواهد كرد و در اين مرحله ايران خواهد توانست ابوموسي را به منظور منافع امنيتي مشترك در خليج فارس تصرف كند .اگر چنين كاري صورت بگيرد ما خواهيم توانست به پشتيباني بريتانيا متكي باشيم. در شام شاهانه شركت كردم و پيشنهادات گوناگون سفير را به عرض رساندم. شاه از من خواست به سفير بگويم با دوستاني نظير او، ايران نياز به دشمن ندارد. من زير بار نرفتم و گفتم به عقيده من بهتر از اين حرف‌ها تضمين منافع اقليت ايراني در بحرين و خليج فارس است. شاه به فكر فرو رفت و چيزي نگفت .... يكشنبه، 3 فروردين 1348: سفير انگليس به ديدنم آمد. به او گفتم مادامي كه سرنوشت جزاير تنب و ابوموسي روشن نشود، نخواهيم توانست به توافق درباره بحرين نايل شويم. پاسخ داد در اين صورت داريم وقتمان را تلف مي‌كنيم. گفتم: عيبي ندارد، سپس پيشنهاد كرد همانطور كه با شيخ رأس الخيمه تماس گرفتيم، با شيخ شارجه نيز تماس بگيريم. در صورتي كه معامله‌اي صورت بگيرد انگليسي‌ها از ما پشتيباني خواهند كرد. گفتم اين پيشنهاد را به عرض شاه خواهم رساند ولي خودم در وضعي نيستم كه درباره آن اظهار نظر كنم. سفير انگليس امروز راغب‌تر از ملاقات قبلي بود كه حل مسأله بحرين را به پيشنهادهاي مربوط به جزاير مرتبط سازد. خاطر نشان كرد كه اگر ايران به تأسيس فدراسيون امارات عربي كمك كند، در اين صورت ما (ايران) خواهيم توانست به دعوت و از جانب فدراسيون جزاير را تصرف كنيم، بي آنكه ترس از واكنش شديد عرب‌ها داشته باشيم. گفتم: «بي‌پرده بگويم من اعتماد خود را به پيش‌بيني‌هاي شما از دست داده‌ام ... شش سال پيش ..... خود جنابعالي ... به من گفتيد كه دست كم تا بيست سال ديگر ما محكم‌ترين تعهدات را نسبت به شيوخ خواهيم داشت و هر گونه دخالت خارجي به خاك آنها را حمله مستقيم به منافع بريتانيا تلقي خواهيم كرد. هنوز پنج سال نگذشته بود كه انگلستان خروج كامل خود را از خليج فارس اعلام كرد. شما و كشورهاي غربي عموما فقط در فكر منافع نفتي‌تان هستيد، منافعي كه ايران به خوبي قادر است از جانب شما حفظ كند. سفير چيزي نگفت ولي من بر اين باورم كه دولت‌هاي غربي در ته دلشان از ايران واهمه دارند و مايل نيستند ما بر خليج فارس تسلط داشته باشيم. اكنون بايد انتظار را پيشه كنيم كه چه خواهد شد. سه شنبه،21مرداد 1348: اقدامات اخير انگلستان در مورد جزاير تنب و ابوموسي به اطلاع سفير رساندم و افزودم نمي‌توانيم پيشنهاد غير منصفانه آنها را در خصوص مراجعه به آراء عمومي در بحرين بپذيريم. انگليس پيشنهاد مي‌كند كه نمايندگان اوتانت عقايد و نظرات اهالي بحرين را فقط بر اساس بحث و گفتگو با تعدادي از گروه‌هاي صنفي به سازمان ملل متحد گزارش دهند. ما هيچ گاه نمي‌توانيم چنين پيشنهادي را تصويب و در برابر ملت ايران توجيه كنيم. سفير گفت: اينطور نيست. در صورتي كه نماينده اوتانت نتواند پس از تماس با اين گروه‌هاي خاص نظر روشني درباره عقيده بحريني‌ها بيابد، آن وقت اوتانت آرزوي كامل خواهد داشت كه با ساير اقشار جامعه بحرين تماس بگيرد. در نظر داشته باشيد كه ما زحمت زيادي كشيديم تا شيخ بحرين را به پذيرفتن همين قدر راضي كرديم. او اصولا مخالف هر چيزي بود كه شباهت به مراجعه به آراء عمومي داشته باشد. پاسخ دادم::گور پدر شيخ بحرين ! اعليحضرت به نحوي عاقلانه تصميم گرفته‌اند وضعيت ما را در خليج فارس روشن سازند و براي نيل به اين منظور اين شهامت را داشته‌اند كه پيشنهاد مراجعه به آراء عمومي را كه منصفانه‌ترني راه حل مسئله بحرين است بنمايند. به همين مناسبت از اطراف و اكناف دنيا در داخل ايران كه مسئله بحرين حساسيت فوق‌العاده دارد مورد ستايش قرار گرفته‌اند. ولي اكنون انگليس با نقشه‌اي مداخله مي‌كند كه ممكن است كل قضيه را بر هم بزند. من به عنوان مشاور شاه، وزير دربار و حافظ منافع سلسله پهلوي با شما صحبت مي‌كنم و مي‌گويم پيشنهادتان به كلي غير قابل قبول است. چهارشنبه،‌22 مرداد 1348: شرفيابي،‌ مذاكرات با سفير انگليس را به شاه گزارش داردم. شاه بدوم چون و چرا ايستادگي مرا تصويب كرد و گفت: «به سفير تكرار كن كه اگر من پيشنهادش را بپذيرم مرتكب خودكشي شده‌ام. اگر اين خودكشي در راه حفظ منافع ملت ايران بود،‌چندان اهميتي به آن نمي‌دادم ولي به عقيده من اين طرح خيانت به منافع ملي است، بدين جهت نمي‌توانم آن را بپذيرم». پنجشنبه، 10 مهر 1348 شرفيابي ... در ضيافت ناهاري كه به افتخار شيخ راشد امير دوبي ترتيب داده شده بود شركت كردم. او را دو سه بار ديده‌ام و هميشه به نظرم مردي آرام و آينده نگر آمده است، درست خلاف ساير شيوخ خليج كه گويي همگي دچار عقده‌هاي حقارت هستند. مسائل مهم منطقه مورد بحث قرار گرفت، به سفر حردان التكريتي معاون نخست وزير عراق به دوبي اشاره كردم. با لبخندي تلخ گفت: «بايد مي‌شنيديد كه چه قول‌هايي به ما داد كه از ما دفاع خواهند كرد». در مورد نفت، تعيين حدود فلات قاره و تداخل در ادعاي مالكيت آبهاي ساحلي، شاه پيشنهاد كرد مناطق مورد اختلاف توسط يك شركت مشترك مورد بهره‌برداري قرار گيرد. شيخ لبخندي زد و گفت: «من مطمئنم كه اعليحضرت هرگز تصور تحت فشار قرار دادن كشور ضعيفي مثل ما را هم نمي‌كنند. اما شما هر چه صلاح مي‌دانيد انجام بدهيد، كاملا در اختيار شما هستيم». حتي در مورد مسايل دفاعي هم گفت ترجيح مي‌دهد به اعليحضرت متكي باشد، و سپس افزود: «من به ارتشي كه سرانجام فرمان مرگ مرا امضا مي‌كند چه احتياجي دارم! تنها چيزي كه مورد نياز من است يك نيروي پليس منظم است.» او از شيخ زايد امير ابوظبي انتقاد كرد كه در مورد تأسيس اتحاديه امارت عربي هيچ اقدام مثبتي نمي‌كند. فكر يك ارتش متحد را نمي‌پسندد. و ميل دارد به عوض انتخاب افسراني از بحرين، انگلستان، عراق و يا هر جاي ديگر، خود دست تنها اينكار را انجام دهد. شاه اصرار داشت حسن نيت ما را تأكيد كند و از هر جهت به او اطمينان خاطر داد . سپس مسئله بحرين را مطرح كرد كه ما با بزرگواري بيش از حد با آن برخورد كرده‌ايم. آنگاه در مورد فجيره و شارجه سؤال كرد . شيخ پاسخ داد: «مردم آنجا در نهايت فلاكت زندگي مي‌كنند و شيوخ تا قران آخر پولها را به جيب مي‌زنند.» شاه سپس كوشيد مسأله جزاير تنب و ابوموسي را مطرح كرند، ليكن شيخ با زيركي از پاسخ‌گويي شانه خالي كرد. يكشنبه، 18 آبان 1348: سفير انگليس امروز بعد از ظهر به ديدنم آمد. تمام تلاشمان را كرديم تا مشكلات موجود در راه معامله 50 ميليون ليره‌اي خريد موشك را حل كنيم. دستور داشتم به او خاطرنشان كنم كه شاه پيشنهاد كرده بود كه انگليس‌ها از توليد نفت ليبي بكاهند تا در آمد دولت ليبي كه اعلام كرده يك معامله 150 ميليون ليره‌اي خريد اسلحه را با انگلستان لغو كرده است، كاهش پيدا كند . سفير انگليس لبخندي زد و گفت كه پيش‌بيني‌هاي شاه بدون استثناء صحيح از آب در مي‌آيند. سپس به مسئله جزاير تنب و ابوموسي پرداختيم . سفير گفت، «ما بنا بر قول و قرارهايمان در قبال شيخ شارجه و رأس الخيمه متعهديم، معهذا تشويقشان مي‌كنيم تا با ايران به نوعي توافق برسند، مشروط بر اين كه شما هم اشغال جزاير را موكول كنيد به توافق طرفين و يا اجازه آنها و ادعاي پس گرفتن جزاير را بر مبناي حق قانوني نداشته باشيد: خوب اين منطقي است، اگر هر راه ديگري را برگزينيم با عرب‌ها درگير خواهيم شد ... دوشنبه، 19 آبان 1348: شرفياب شدم . گزارش ملاقات ديروزم را با سفير انگليس به عرض رساندم. وقتي به اظهار نظرش در مورد جزاير رسيدم شاه منفجر شد و گفت: «غلط زيادي كرده است . اين جزاير متعلق به ما هستند . گفتم: ما بايد عملي فكر كنيم. هدف اصلي اعليحضرت در اشغال جزاير تقويت قدرت دفاعي ما در خليج فارس است. اعليحضرت قبلا اعلام كرده بودند كه اگر نفتي در اين جزاير پيدا بشود بين ما و عرب‌ها تقسيم خواهند كرد. بنابراين هدف ما اشغال است نه مالكيت. شاه اظهار نظري نكرد ولي متوجه شدم كه حرفهايم چندان خوش آيند نبوده است. شنبه، 29 آذر 1348: شيخ رأس الخيمه به دعوت وزير امور خارجه ما، كه اميدوار است با او بر سر استرداد جزاير تنب به توافقي برسد، در تهران است. من در حال حاضر امكان توافقي را نمي‌بينم، ضمنا شيخ خيلي محتاط است مبادا از طرف ساير كشورهاي عربي براي دادن خاك عرب‌ها به ايران، به خيانت متهم شود. عجب اهانتي! عرب‌ها فقط به دليل اين كه امپراتوري انگليس اين جزاير را از ما غصب كرد، صاحب آن شده‌اند، و حالا چنان از آنها صحبت مي‌كنند كه گويي ارث پدرشان است. شنبه، 15 فروردين 1349: شام در كاخ ملكه مادر صرف شد. در مورد مسايل گوناگون بحث شد از جمله بحرين. شاه گفت، چند نفري پرسيده‌اند چرا مسئله بحرين به نحوي به مجلس عرضه شده كه تمام مسؤوليت را بر عهده بگيرد؟ اما به قول خودشان، « اين بحث و جدال‌ها در شأن من نيست، اگر مردم ايران درك نمي‌كنند كه من حاضرم زندگي‌ام را براي آنها فدا كنم، چرا خودم را درگير اين كنم كه كي چقدر مسؤوليت قبول مي‌كند؟ از طرفي ديگر، اگر فداكاري من درك بشود، در آن صورت، ديگر دليلي براي نگراني ندارم.» اين حرف‌ها در كمال صميميت بيان شد، چون فقط در حضور دوستان بسيار خصوصي گفته شد. دوشنبه، 17 فروردين 1349 ساعت پنج بعد از ظهر نخست وزير را در كاخ نياوران ملاقات كردم. درباره مسائل جاري صحبت كرديم. چهره نخست وزير گرفته بود. همانطور كه پيش بيني مي‌كرديم، روس‌ها نسبت به اقدام اوتانت در مورد بحرين اعتراض كرده و گفته‌اند كه از حدود مسئوليتش فراتر رفته، و قبلا از شوراي امنيت تأييديه نگرفته است؛‌علي رغم اين كه پادگوني در سفر اخيرش به تهران از اين سياست بسيار تعريف كرد و آن را مورد حمايت قرار داد. البته مسأله اصول مطرح است. شوروي‌ها خوش ندارند دبيركل سازمان ملل بدون تأييد روس‌ها بر يك رأي‌گيري عمومي رياست داشته باشد. طبيعي است كه حساب كرده‌اند اگر در اين مورد دبير كل را تأييد بكنند، در آينده اگر بخواهيد همين عمل را در مورد چكسلواكي بكند، تكليف آنها چه مي‌شود. ممكن است اعتراض‌هاي ديگري هم داشته باشند؛ چه بسا مي‌خواهند لطفي بكنند در حق عوامل ناراضي اينجا و عراق، كه مخالف روابط دوستانه ميان ايران و بحرين هستند، يا هواي عرب‌هايي را داشته باشند كه بعضي‌هايشان در كمال ساده‌لوحي تصور مي‌كنند رأي مجمع عمومي سازمان ممل نتيجه‌اش اتحاد ايران و بحرين خواهد بود. جمعه 21 فروردين 1349: يك خبر داخلي مايه دلخوشي است. در مسابقه نهايي فوتبال جام آسيا كه در تهران برگزار شد ايران دو بر يك اسراييل را شكست داد. جشن وشادي شهر را فرا گرفت. در استاديوم امجديه، 30000 تماشاچي بلند شدند و با هم سرود ملي را خواندند، و جشن و سرور تا سحر ادامه پيدا كرد. شاه شانس آود كه كسي از فرصت استفاده نكرد تا در مورد بحرين تظاهرات كند. موضوع اخير به كلي از يادها رفته است. گروهي از فرصت استفاده كردند و شعارهاي شديد ضد اسراييلي دادند، كه در ايران بي‌سابقه است . شاه اين را از چشم كمونيست‌ها مي‌بيند. سه شنبه،‌17 ارديبهشت 1349: شوراي امنيت سازمان ملل متحد در خواست اكثريت را مبني بر استقلال كامل بحرين تصويب كرد. نماينده ما در سازمان ملل بلافاصله قول حمايت ايران را ارائه كرد. شنيدن خبر اين قضيه از راديو تهران بسيار جالب بود ـ گوينده خبر چنان با افتخار و غرور آن را خواند كه گويي هم اكنون بحرين را فتح كرده‌ايم. جمعه، 27 ارديبهشت 1349: صبح امروز رفتم سواري .... به دستور شاه سفير انگليس را فرا خواندم تا اين پيغام را به او بدهم: «اگر شيوخ شارجه و ام‌القوين اقدام به حفر چاه‌هاي نفت در آب‌هاي ابوموسي بكنند، ايران از دخالت نظامي خودداري نخواهد كرد. و انگليسي‌ها بهتر است بدانند اگر از شيوخ پشتيباني بكنند، با ما طرف خواهند بود. و چنين رودررويي بين ايران و انگليس نتايج مثبتي نخواهد داشت. و راه را براي بسياري مسايل صاف خواهد كرد. اولا غرور ايرانيان ارضاء خواهد شد، و پس از شكست دادن انگليسي‌ها ما را در موقعيتي قرار مي‌گيريم كه شيوخ را وادار كنيم شرايط ما را در مورد جزاير بپذيرند». سفير از من تقاضا كرد كه از هر گونه درگيري در مورد ابوموسي خودداري كنيم؛‌ اگر موقعيت ايجاب كند ايران مي‌تواند كتبا اعتراض كند. او هم به سهم خود قول مي‌دهد. تمام تلاش خود را به خرج دهد تا از حفاري در اطراف جزيره ممانعت به عمل آيد، هر چند شيخ شارجه امتياز آن را از قبل به شركت نفت اكسيدنتال داده است. خدا را شكر كه او سر قولش ايستاد . هم اكنون بي بي سي اعلام كرد كه همه نوع حفاري در اطراف ابوموسي، به دليل بروز اختلاف ميان شارجه و ام‌القوين در مورد ادعاهاي هر كدام نسبت به فلات قاره، متوقف شده است. شنبه، 28 ارديبهشت ـ جمعه، 8 خرداد 1349: شيخ راشد حاكم دوبي در تهران بود و مذاكرات من با او وقتي براي نوشتن اين خاطرات باقي نگذاشت . شنبه پيش ملكه عازم اصفهان شد تا از بناها و يادبودهاي اين شهر قديمي كه سخت مورد بي‌توجهي قرار گرفته، بازديد به عمل آورد. بايد خدا را شكر كنيم كه او به اين مسايل علاقه‌مند است. پس از همراهي او به فرودگاه برگشتم و شرفياب شدم. جمعه، 9 خرداد 1349: سفير انگليس را احضار كردم. به او گفتم شاه احساس مي‌كند كه انگليسي‌ها در مورد جزاير كوچكتر‌ين اقدامي به عمل نياورده‌اند. در مورد جزاير به او هشدار دادم كه اگر در اسرع وقت اقدامي به عمل نياورند تمام اعتبارشان را از دست خواهند داد. پرسيد، به چه دليل ما تا اين حد در مورد حاكميت قانوني بر اين جزاير اصرار مي‌ورزيم؟ چرا به سادگي آنها را اشغال نمي‌كنيم. و مشكل را با يك حركت قاطع حل نمي‌كنيم . پيشنهادش واقعا متعارف انگليسي‌ها بود، كه از قضا من هم با آن موافقم. مأموريت مهم ديگري هم از طرف شاه داشتم كه از سفير بخواهم از جانب ما براي دريافت وامي با بهره كم از كويت دخالت كند؛ مبلغي در حدود 100 ميليون ليره، بابت خريد لوازم نظامي و غيره از انگلستان. شاه آدم زيركي است، و خوب مي‌داند چه موقع برگ برنده‌اش را رو كند. به سفير هشدار دادم كه جز شاه و من كسي از اين قضه وام از كويت خبر ندارد. و اين ارقام در هيچ يك از آمار رسمي وام‌هاي كشور مندرج نخواهد شد. سرانجام، بار ديگر تكرار كردم كه اگر كشور ثالثي اقدام به حفاري در اطراف آب‌هاي ابوموسي بكند، ما به زور متوسل خواهيم شد. شنبه، 10 خرداد 1349: شرفيابي ... به شاه در مورد گفته تحريك آميز وليعهد دوبي پيش از ترك تهران گزارش دادم، گفته بود، «ما همه چاكران وفادار اعليحضرت فارس هستيم. ما را رهنمايي كنيد». افزودم كه نياز داريم براي سياستمان در خليج فارس استراتژي‌هاي گوناگون در نظر بگيريم. تا اگر يكي موفق نشد، استراتژي‌هاي ديگر را به كار ببنديم. به عنوان مثال، در مورد فدراسيون امارات، آيا ما بايد نقش نگهبان آنها را به عهده بگيريم يا بايد با تك تك اعضا به توافق جداگانه برسيم؟ تمام اين راه حل‌ها بايد بررسي شود و گزارش كاملي به شاه داده شود. شاه در پاسخ گفت، در حال حاضر، راه ما مشخص است. بايد تمهيدي به كار ببنديم كه هر يك از آنها موافقت‌نامه مالي جداگانه‌اي در مورد دفاع با ما امضاء كند. گفتم: بي‌ترديد نقشه فوق‌العاده‌اي است، اما همچنان بايد راه‌هاي ديگر را نيز بررسي كنيم. از هر چه بگذريم،‌ آيا حقيقتا انتظار داريم كه نيروي نظامي ايران چنين مسؤوليت وسيعي را بر عهده بگيرد؟ آيا اين به نفع ماست؟ شاه از اين حرف من كه اشاره‌اي به بي‌كفايتي ارتش داشت خشمگين شد. ولي وظيفه من روشن است، صابون خطر سرپيچي را به تنم ماليدم و گفتم، «عجيب است كه اعليحضرت اين چنين خشمگين شدند. ولي وقتي ار بيخ پيدا كند، جنگ و رژه ارتش دو چيز كاملا مجزاست. اعليحضرت مي‌خواهند كه ايران قدرت حاكم خليج فارس باشد. اما پيش از آن بايد قابليت واقعي ارتشمان را ارزيابي كنيم، و اين ارزيابي بايد در كمال واقع بيني صورت بگيرد. دوشنبه،‌12 خرداد 1349: روز پرمشغله‌اي بود. ساعت هفت صبح امروز را با مذاكره براي خريد هليكوپترهاي شينوك آغاز كردم. شاه علاقه خاصي نسبت به اين معامله دارد. خود هليكوپترها قادرند 40 نفر را در جا نقل و انتقال بدهند . بعد سفير انگليس آمد تا متن نامه‌اي را كه دولت متبوعش به شيوخ‌ام القوين و عجمان فرستاده است، به من نشان دهد. شيوخ اكيدا از اقدام به حفاري در اطراف ابوموسي بر حذر شده‌اند، در وهله اول به دليل ادعايي كه شارجه نسبت به جزيره كرده است. سفير در شرايطي نبود تا نسخه‌اي از نامه را به من بدهد ولي لب مطلب از اين قرار بود: 1-كشور ثالثي بايد به دعوت شود تا اختلافات ميان عجمان و ام القوين را سرو سامان بدهد 2-شارجه نسبت به حفاري در اين مناطق نبايد ادعايي داشته باشد 3-تمام طرفين بايد نسبت به علائق ايران در منطقه، هوشيار باشند موضع ايران در ارتباط با ابوموسي بايد در اسرع وقت روشن شود. بنابر اظهار سفير، «با بر هم زدن روابط ميان شيوخ، ما جلو حفاري را مي‌گيريم بي‌ آنكه لزومي به دخالت نظامي ايران پيش بيايد. در اين ميان به آنها ياد‌آور شده‌ايم كه انگلستان تا دوازده ماه ديگر نيروهاي خود را از خليج فارس خارج خواهد كرد، و از آن پس امارات عربي رأسا با ايران رودررو خواهند بود كه كشوري است به مراتب قويتر از هر كدام از آنها. آنها حق حفاري دوباره را ندارند تا اين كه مسأله ادعاي ايران حل و فصل شود. اما بايد اضافه كنم، كه شركت نفت اكسيدنتال، به اميد راه‌ اندازي حفاري‌هاي اكتشافي، اعمال فشارهايي مي‌كند». در پاسخ گفتم كه، «ايران كمترين علاقه‌اي به منافع نفتي ابوموسي ندارد و فقط مي‌خواهد از آنجا به عنوان پايگاه نظامي استفاده كند. نكته‌اي كه لزوما با منافع نمايندگان كمپاني‌هاي نفتي منافاتي ندارد. اما چند تا از شيوخ در سفرهايشان به تهران و ملاقات با شاه اظهار داشته‌اند كه انگلستان آنها را از هر نوع قرار و مداري با ايران منع مي‌كند، كه كاملا با قول شما در مورد اعمال سازش مغايرت دارد». سفير اين اتهام را رد كرد و گفت، شاه كه مي‌دانيد عرب‌ها چه دروغ‌گوهايي هستند. گفتم: بله عرب‌ها دروغگويي را از شما انگليسي‌ها ياد گرفته‌اند! دوشنبه 27 خرداد1349: امروز بعدازظهر را به مدت سه ساعت، با سفير انگليس گذراندم. در مورد امارات رك و پوست كنده حرفم را زدم، «شما طرف كي هستيد؟ ما هيچ وقت گستاخي شما را فراموش نمي‌كنيم. چرا اجازه مي‌دهيد اين شيوخ به آزادي در تمام جهان عرب سفر كنند و سوء تفاهم‌هاي بيشتري در مورد جزاير به وجود آورند؟ قصدتان چيست؟ وقتي اينها به تهران مي‌آيند، هرگز اتفاقي نمي‌افتد جز رد و بدل كردن تعارف‌هاي ديپلماتيك‌. چرا هيچ كمكي نمي‌كنيد. همين قدر بدانيد كه اين جزاير تحت هر شرايطي متعلق به ماست، هر چه پيش آيد.» او هم گفت، براي دفاع از جزاير ما هم زور را با زور پاسخ خواهيم گفت. گفتم هر كاري دلتان مي‌خواهد بكنيد. اين جزاير حتي اگر اين اهميت استراتژيك را هم نداشتند باز هم براي مردم ايران از اهميت زيادي برخوردار بودند و شما نمي‌توانيد با افكار عمومي بازي بكنيد. ما دست از بحرين برداشتيم. حالا انتظار داريد همين كار را در مورد اين جزاير بكنيم. لابد بعدا هم بايد در مورد خوزستان تسليم ملي‌گراهاي عرب بشويم. شماها داريد با دم شير بازي مي‌كنيد و در مقام دولت شما، وظيفه من است كه به شما هشدار بدهم. قول‌هاي شما هميشه توخالي از آب در آمده‌اند. در پايان اين محاكمه، سفير اعتراف كرد كه در طول دو هفته گذشته به حدي ناراحت بوده كه شب‌ها خوابش نمي‌برده است. «من حقيقتا نمي‌دانم به شما چه بگويم، يا به لندن چه گزارش كنم. تازه لندن دست و پايش را گم كرده كه جواب شيوخ را چه بدهد. همه دچار دردسر شده‌ايم.» پيش از رفتن يك نكته را هم خصوصي به من گفت، «پس از عرض حال عراق، سفير شوروي نزد من آمد و پيشنهاد كرد كه توصيه نمي‌كند از اشغال جزير توسط ايران پشتيباني كنيم. اين هم از به اصطلاح رفقاي شمالي ايران.» بعد از اين ملاقات حال من به قدري بد شد كه با تب در رختخواب افتادم . و سه روز است كه گرفتار هستم. سه شنبه، 28 خرداد 1349: شرفيابي براي حضور شيخ خليفه، نخست وزير بحرين، كه بعدا به ناهار دعوت داشت. با حاكم بحرين شيخ عيسي نسبت نزديك دارد. در مجموع آدم مطلع و باهوشي به نظر مي‌آمد، انگليسي‌اش درجه يك است. جمعه،‌31 خرداد1349: با معشوقم دو ساعتي اسب سواري كرديم. علي رغم گرما بسيار دلپذير بود. با سفير انگليس ملاقات كردم . اعتراف كرد موفق نشده شيخ رأس الخيمه را از رفتن به بغداد منع كند. ولي هم او و هم شيخ شارجه را تحت فشار قرار داده‌ايم تا راه حلي براي مشكل جزاير بيابند كه در جهت پيشنهاد ايران براي اشغال مشترك جزاير باشد. به آنها تأكيد كرده‌ايم كه اين فرصت نادري است، و به لطف بزرگواري ايران اين بهترين راه حل و فصل اين مشكل است. سفير هم مثل شاه معتقد است كه خروج انگلستان از خليج فارس به مرحله‌اي رسيده كه جاي برگشت ندارد. سر ناهار گزارش اين ملاقات را دادم . شاه اظهار داشت، ما همچنان بايد مراقب باشيم. شيوخ ممكن است در مورد جزاير با يكي از شركت‌هاي نفتي خارجي به توافق برسند . اگر چنين معامله‌اي را ناديده بگيريم، به وضوح پذيرفته‌ايم كه ادعاي آنها اعتبار دارد...» جمعه 30 مرداد1349: در مورد مسئله‌ جزاير،‌سفير گفت نماينده مخصوصي از لندن مأمور شده تا راه حلي براي قضيه بيابد، شخصي است به نام سر ويليام لوس،‌كه قبلا مأمور مقيم ديپلماتيك انگليس در خليج فارس بوده است. او كار را به يك شرط پذيرفته؛ اين كه اختيارات تام داشته باشد تا تمام امكانات موجود را براي حل و فصل قضيه بررسي كند و هرگونه تصميم از قبل تعيين شده‌اي را نديده بگيرد. حكومت محافظه‌كار با اين شرط موافقت كرده است و اكنون اعتراف مي‌كنند كه تعهدشان مبني بر جلوگيري از خروج انگليسي‌ها از خليج فارس چيزي جز تبليغات انتخاباتي نبوده و فقط به قصد رأي آوردن گفته شده است. سفير همچنين افزود كه شيوخ شارجه و رأس الخيمه منتظر عربستان سعودي هستند تا به تفاهمي با ايران برسد، ولي سعودي‌ها هم به كلي از زير بار اين قضيه شانه خالي كرده‌اند. سه شنبه، 31 شهريور 1349: شرفيابي ... گزارش ملاقاتم را با سر ويليام لوس دادم كه خواسته بود در مورد حرفي كه شاه زده است توضيحي بپرسم. منظور شاه از گفتن اين جمله كه ايران نسبت به حضور انگليسي‌ها در خليج فارس اعتراضي نخواهد داشت مشروط بر اين كه بر مبناي توافق دو جانبه‌اي با شيوخ باشد، چه بوده است. شاه گفت: «اولا كه امارات بايد مستقل بشوند؛ فقط در آن صورت است كه مي‌توانند به نوعي توافق برسند. يكي از شرايط به دست آوردن استقلال آنها هم خروج تمام نيروهاي خارجي از خليج فارس است. اگر فدراسيون جديد امارات در نهايت از انگليسي‌ها دعوت كند كه باز گردند، آن وقت مسئله شكل ديگري پيدا مي‌كند» سه شنبه،‌28 مهر 1349: همزمان موفقيتي در مذاكرات نفت تهران به دست آورده‌ايم و فرمول تسهيم سود 50-50 به 45-55 به نفع ما تغيير كرد. همچنين قرار شد در مورد بهاي نفت تجديد نظر بشود ... اتفاقي كه ذكرش بي مناسبت نيست، اين است كه سفير انگليس به ملاقات من آمد و اعلام كرد شديدا توصيه مي‌كنم مذاكرات را با شركت‌هاي نفتي قطع نكنيد. اين پيام را به شاه رساندم، كه علي‌رغم خودداري معمولش، به سختي مي‌توانست آتش خشمش را فرو بنشاند. گفت، «حالا ديگر انگليسي‌ها به من توصيه مي‌كنند، اگر يك بار ديگر به خودشان جرأت بدهند به من توصيه كنند، چنان پدري ازشان بسوزانم، كه جد و آبادشان را ياد كنند. پدر سوخته‌ها » در مورد مشابه ديگري چند هفته پيش كه به جزيره كيش رفته بوديم، صحبت تنب و ابوموسي پيش آمد و شاه گفت، «اگر لازم بشود، آنها را با زور خواهيم گرفت، عرب‌ها و انگليسي‌ها هم هر گهي دلشان مي‌خواهد بخورند.» چنين اعتماد به نفسي حقيقتا باعث غرور است. جمعه 4 دي 1349: براي اولين بار در دويست سال اخير يك شيخ بحرين سفري رسمي به ايران كرده است. در فرودگاه، شاهپور غلامرضا، نخست وزير و من از او استقبال كرديم. خيلي جالب است كه تا همين اواخر ما از او با عنوان:«شيخ فلان فلان شده و غاصب بحرين » نام مي‌برديم. اما امروز او ميهمان عزيز و محترم ماست. ناهار را با شاه صرف كرد كه بعدا به او افتخار داد و در اقامتگاه او چاي صرف كرد. اين هم يكي از اولين‌هاي ديگر؛ تاكنون سابقه نداشته كه شاه ديدار يك شيخ خليج فارس را پس بدهد. به اين موضوع اشاره كردم و گفتم شايد داريم ادب و نزاكت را از حد مي‌گذرانيم ولي شاه پاسخ داد كه مايل است شيخ يكي از اقمار ايران بشود. شيخ از بازديد شاه بسيار خوشوقت شد. روز نهم آذر سال 1350 ايران جزاير تنب را اشغال كرده، و روز بعد پيمان دفاعي منعقده في مابين انگليس در شيخ نشين‌اي خليج فارس (درياي عمان) لغو گرديد و بنياد امارات متحده عربي نهاده شد. رأس الخيمه به عمل ايران اعتراض كرد و يك سال دست به دست كرد تا سرانجام به فدراسيون جديد پيوست. در مورد ابوموسي، ايران و شارجه توافق كردند كه منطقه را به دو بخش مساوي تقسيم كنند، و بخش مسكوني جزيره متعلق به شارجه باقي ماند. ايران براي نشان دادن حسن نيتش موافقت كرد كه فعاليت‌هاي شركت نفت كرسنت همچنان به روال سابق، در منطقه متعلق به آن و آب‌هاي اطرافش،ادامه پيدا كند. و به منظور ايجاد تسهيلاتي براي اين امر، ايران انگيزه‌هاي گوناگون مالي به نحوي محرمانه براي شيخ شارجه فراهم آورد . منبع: گفتگوهاي من با شاه جلد (1)، به كوشش عبدالرضا هوشنگ مهدوي