mohammadarea51

مشاهدات محمدعلي جمال‌زاده از نسل‌کشي ارامنه توسط عثمانی ها

امتیاز دادن به این موضوع:

Recommended Posts

[size=4]"سيد محمدعلي جمال‌زاده" که از او به منزله پدر داستان‌نويسي معاصر ايران ياد مي‌شود از 1930-1915 ميلادي در برلين به سر برد.

او که در 1915 ميلادي به ايران بازگشته بود پس از اقامتي 16ماهه،‌ دوباره راهي آلمان شد و در راه بازگشت با کاروان آوارگان ارمني برخورد کرد.[/size]

[center][size=4][url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/907eeac617f12fed7748dbc842316ff7.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/thumb_907eeac617f12fed7748dbc842316ff7.jpg[/img][/url][/size][/center]
[size=4]نوشته زير بخش‌هايي از روايت محمدعلي جمال‌زاده از سفر خود است که در کتاب «سرگذشت و کار جمال‌زاده» به چاپ رسيده است؛ وي همچنين مشاهدات خود را با عنوان [b]«مشاهدات شخصي من در جنگ جهاني اول»[/b] در خرداد 1350 شمسي در ژنو، به رشته تحرير درآورده است.

جمال‌زاده در اين اثر تاکيد مي‌کند که آنچه آورده همگي وقايعي است که به شخصه شاهد آن بوده و به چشم خود آنها را ديده است.

[color=#0000CD]کاروان مرده‌هاي متحرک [/color]

جمال‌زاده در بخشي از كتاب خود آورده است: «..... با گاري و عربانه (درشکه) از بغداد و حلب به جانب استانبول به راه افتاديم. از همان منزل اول با گروه‌هاي زيادي از ارامنه مواجه شديم. به صورت عجيبي که باور کردني نيست، ژاندارم‌هاي مسلح و سوار ترک آنها را پياده به جانب مرگ و هلاکت مي‌راندند. صدها زن و مرد ارمني را با کودکانشان به حال زاري به ضرب شلاق و اسلحه پياده و ناتوان به جلو مي‌راندند. در ميان مردها جوان ديده نمي‌شد چون تمام جوانان را يا به ميدان جنگ فرستاده يا محض احتياط (ملحق شدن به قشون روس) به قتل رسانده بودند. دختران ارمني موهاي خود را از ته تراشيده بودند و علت آن بود که مبادا مردان ترک و عرب به جان آنها بيفتند. دو سه تن ژاندارام بر اسب سوار، اين گروه‌ها را درست مانند گله گوسفند به ضرب شلاق به جلو مي‌راندند...... فاصله به فاصله کساني از زن و مرد ارمني را مي‌ديديم که در کنار جاده افتاده‌اند و مرده‌اند يا در حال جان دادن بودند.[/size]


[center][size=4][url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/5~2.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/normal_5%7E2.jpg[/img][/url][/size]
[/center]
[size=4]....بعد از ظهري بود به جايي رسيديم که ژاندارم‌ها به يک کاروان از اين مرده‌هاي متحرک، در حدود 400 نفري،‌ قدري مهلت استراحت داده بودند. مرد و زن هر چه کهنه و کاغذ پاره پيدا کرده بودند، با نخ و قاطمه (ريسمان کلفت) و طناب به‌جاي کفش به پاهاي خود بسته بودند، به طوري که هر پايي مانند يک طفل قنداقي به نظر مي‌آمد.

[url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/4~2.jpg"]http://gallery.milit...s/10264/4~2.jpg[/url]


.... مرد و زن مشغول کاوش خاک و شن صحرا بودند تا مگر ريشه خار و علفي به دست آورده سد جوع (رفع گرسنگي) نمايند.

[color=#FF0000][b]زني به من نزديک شد و دو دختر هيجده ـ نوزده ساله خود را نشان داد که موي سر آنها را براي اينکه جلب نظر مردان هوس‌باز را نکند،‌ تراشيده بودند و به زبان فرانسه گفت: «اين‌ها دخترهاي منند و دارند از گرسنگي تلف مي‌شوند بيا محض خاطر خدا اين دو دانه الماس را از من بخر و چيزي به ما بده که بخوريم و از گرسنگي نميريم. [/b][/color]

خجالت کشيدم چون آذوقه خود ما هم سخت ته کشيده بود، آنچه توانستم، دادم و گفتم: الماس‌هايتان مال خودتان.


[url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/2~3.jpg"]http://gallery.milit...s/10264/2~3.jpg[/url]

[color=#0000CD]مرد مسني نزديک شد و با فرانسه بسيار عالي گفت: «من در دانشگاه استانبول معلم رياضيات بودم و حالا پسر ده ساله‌ام اين جا زير چشمم از گرسنگي مي‌ميرد. تو را به خدا بگو اين جنگ (جنگ جهاني اول) کي به آخر مي‌رسد؟»[/color]

جوابي نداشتم به او بدهم ولي در دل مي‌دانستم که با اين مردم گرگ‌صفت که اسم خود را اولاد آدم و اشرف مخلوقات گذاشته‌اند، هرگز جنگ پايان نخواهد يافت؛ لقمه ناني به او دادم؛ دو قسمت کرد يک قسمت را در بغلش پنهان کرد و قسمت ديگر را با ولع شديدي شروع به خوردن نهاد.

گفت: «تعجب مي‌کني که اين نان را خودم مي‌خورم و به بچه‌ام نمي‌دهم ولي خوب مي‌دانم که بچه‌ام مردني است و همين يکي دو ساعت ديگر و بلکه زودتر خواهد مرد و در اين صورت فايده‌اي ندارد که اين نان را به او بدهم و بهتر است براي خودم نگاه بدارم».

[url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/1~3.jpg"]http://gallery.milit...s/10264/1~3.jpg[/url]

همان روز وقتي به نزديکي آبادي مختصري رسيديم، همان جا پياده شديم. آذوقه ما تقريبا تمام شده بود و هر کجا ممکن بود باز هر چه به دست مي‌آورديم، مي‌خريديم. آن شب جايي منزل کرده بوديم که باز گروهي از ارامنه را مثل گوسفند در صحرا ول کرده بودند. ما نيز توانستيم از عرب‌هاي ساکن آبادي گوسفندي بخريم. همان جا سر بريدند و آتش روشن کرديم که کباب حاضر کنيم.

[color=#FF0000]همين که شکمبه گوسفند را خالي کردند مايعي نيم سفت و سبز رنگ که بخاري از آن بلند مي‌شد بر زمين ريخت. بلافاصله جمعي از ارمني‌ها از زن و مرد خود را روي آن انداخته با ولع عجيبي به خوردن آن مشغول شدند.[/color]

با چنين مناظري روزبه‌روز به آهستگي جلو مي‌رفتيم کم – کم مزاج خود ما نيز ضعف يافته، حالت خوشي نداشتيم و به خصوص از امتلاء معده (رودل) در زحمت بوديم به طوري که هر کدام از ما روزي چند بار مجبور مي‌شد در کنار جاده براي تسکين معده پياده شود.

[url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/Armeniankids.jpg"]http://gallery.milit...rmeniankids.jpg[/url]

قرار گذاشته بوديم هر وقت کسي پياده شد و پس تپه‌اي رفت، ديگران توقف کنند تا او برگردد و سوار شود. روزي نزديکي‌هاي غروب بود که من پياده شدم و در پس تپه‌اي از خاک به کناري رفتم. هنوز ننشسته بودم که چشمم به جمجمه‌اي افتاد که از تن جدا شده و آن جا افتاده بود. هنوز اندکي گوشت و پوست بر آن باقي بود و موهاي سرخ رنگي داشت فهميدم ارمني است و سخت ناراحت شدم.[/size]



[center][size=4][url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/geno3228.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/thumb_geno3228.jpg[/img][/url][/size][/center]
[center][size=4][color=#0000CD]سران حزب داشناکِ ارمنستان در استانبول توسط عثمانی ها اعدام شدند[/color][/size][/center]

[size=4]به حلب رسيديم در مهمان‌خانه بزرگي منزل کرديم که مهمانخانه پرنس نام داشت و صاحبش يک نفر ارمني بود؛ هراسان نزد ما آمد که جمال پاشا وارد حلب شده و در همين مهمانخانه منزل دارد و مي‌ترسم مرا بگيرند و به قتل برسانند و مهمانخانه را ضبط نمايند.

[url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/armenian_genocide_44028.jpg"]http://gallery.milit...ocide_44028.jpg[/url]

به التماس و تضرع درخواست مي‌نمود که ما به نزد جمال پاشا که به قساوت معروف شده بود رفته، وساطت کنيم.

او مي‌گفت: شما اشخاص محترمي هستيد و ممکن است وساطت شما بي اثر نماند، ولي بي‌اثر ماند و چند ساعت پس از آن معلوم شد که آن مرد ارمني را گرفته و به بيروت و آن حوالي فرستاده‌اند و معروف بود که در آنجا قتلگاه بزرگي تشکيل يافته است. خلاصه آنکه روزهاي عجيبي را گذارنديم. حکم يک کابوس بسيار هولناکي را براي من پيدا کرده است که گاهي به مناسبتي بر وجودم تسلط پيدا مي‌کند و ناراحتم مي‌سازد و آزارم مي‌دهد.

بايد دانست که در همان زمان اهالي مملکت سوئيس تعدادي از کودکان ارمني را به وسيله موسسه صليب سرخ از خاک ترکيه به سوئيس آوردند و بعضي از آنها را رسما فرزند خود دانستند و آنها را تربيت دادند و امروز هنوز در شهر ژنو عده‌اي از آن‌ها باقي هستند که عموما داراي مقاماتي شده‌اند از قبيل دکتر عربيان، پزشک معروف کودکان و چند تن طبيب، جراح، مهندس و معمار معروف شهر که همه از همان ارامنه‌اي هستند که سوئيسي‌ها آنها را از مرگ حتمي نجات داده و تربيت و بزرگ کرده‌اند.»

[color=#C0504D]ژنو ٢٥ خرداد ١٣٥٠ سيد محمد علی جمال زاده[/color][/size]


[size=4]*******************************
[color=#B22222]توجه :[/color]

متن نوشته شده از کتاب «سرگذشت و کار جمال‌زاده» می باشد . و عکس ها هم از عکس های منتشر شده توسط ارمین وگنر المانی می باشد (همونطور که مشخص هست عکس ها با توصیفات جمال زاده مطابقت دارند .)

[color=#800000]ارمین وگنر Armin T. Wegner[/color]
[url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/F_120_Doostane_Mellate_Armani_b.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10264/thumb_F_120_Doostane_Mellate_Armani_b.jpg[/img][/url]

نظامی المانی که پس از پیمان نظامی بین ترکیه و آلمان
تحت فرماندهی ژنرال فیلد مارشال فون درگولتس به خاورمیانه فرستاده شد.ودر جریان عزیمت به خاورمیانه توانست از کشتار ارامنه توسط عثمانی ها عکس بگیرد .

[url="http://www.armeniapedia.org/wiki/Armin_Wegner"]http://www.armeniape...ki/Armin_Wegner[/url][/size] ویرایش شده در توسط mohammadarea51
  • Upvote 12

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[quote name='tbfok' timestamp='1391031503' post='362308']
جالبه...
الان که اردوغان اومده...
[/quote]
باور کن نتونستم تا آخر بخونمش، خدا لعنتشون بکنه، همین بلا هارو در جنگ جهانی دوم سر مردم ایران آوردن، پدر بزرگ مادرم چیز های وحشتناکی برام تعریف می کرد که مو به تن آدم سیخ میشه.
  • Upvote 7

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
باید در مورد این نسل کشی تحقیقات بیشتری بشه.دید تک بعدی و ظاهری به مسایل کار درستی نیست مخصوصا توی سایتی با این سطح و تخصص
این درست نیست که فقط به گفتن کشتار مسیحیان مومن ارامنه توسط امپراتوری عثمانی بسنده کنیم.علاقه ای ندارم که موضوع رو بیشتر ازاین باز کنم.فقط برای راهنمایی دوستان "نسل کشی ارامنه توسط همون افرادی(مجموعه"تشکیلات یا ...) انجام شد که چندین بار در ایران نسل کشی راه انداختند(از نسل کشی 13فروردین گرفته تا جنگ جهانی اول) ویرایش شده در توسط 1236547
  • Downvote 1

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[quote]
از نسل کشی 13فروردین
[/quote]

هيچ مدرک تاريخي براي جشن پوريم وجود نداره. استناد به تورات اونم تو اين زمينه

هيچ ارزشي نداره از نظر آکادميک .
  • Upvote 3

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[quote name='1236547' timestamp='1391096760' post='362402']
باید در مورد این نسل کشی تحقیقات بیشتری بشه.دید تک بعدی و ظاهری به مسایل کار درستی نیست مخصوصا توی سایتی با این سطح و تخصص
این درست نیست که فقط به گفتن کشتار مسیحیان مومن ارامنه توسط امپراتوری عثمانی بسنده کنیم.علاقه ای ندارم که موضوع رو بیشتر ازاین باز کنم.فقط برای راهنمایی دوستان "نسل کشی ارامنه توسط همون افرادی(مجموعه"تشکیلات یا ...) انجام شد که چندین بار در ایران نسل کشی راه انداختند(از نسل کشی 13فروردین گرفته تا جنگ جهانی اول)
[/quote]

چون بحث تاریخی هست باید منبع ارائه بدید اون هم منبع معتبر نمیشه که نصفه و بدون منبع حرف زد .

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

ایجاد یک حساب کاربری و یا به سیستم وارد شوید برای ارسال نظر

کاربر محترم برای ارسال نظر نیاز به یک حساب کاربری دارید.

ایجاد یک حساب کاربری

ثبت نام برای یک حساب کاربری جدید در انجمن ها بسیار ساده است!

ثبت نام کاربر جدید

ورود به حساب کاربری

در حال حاضر می خواهید به حساب کاربری خود وارد شوید؟ برای ورود کلیک کنید

ورود به سیستم

  • مرور توسط کاربر    0 کاربر

    هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.