ali_64

شهيد سيد هادي نصرالله

امتیاز دادن به این موضوع:

Recommended Posts

مطلبي كه مي خونيد،ترکیب چندتا مطلب از وبلاگ های مختلف است که با هم ادغامشون کردم.
................
نام لبنان اکنون دیگر بانام حزب الله و سید حسن نصرالله گره خورده است . لبنان دیگر زنده بودن خود را مدیون رشادت های حزب الله و در رأس آن سید میداند . سیدی که برخلاف سایر کسانی که داعیه دفاع از لبنان و لبنانی را دارند خالصانه هرچه داشته در طبق اخلاص نهاده است و در این راه حتی پسر ارشد خویش را نیزاز همچون سایر فرزندان لبنان در حزب الله هدیه نموده تا به همگان بیاموزد که در راه هدف فرزندش با دیگر لبنانی ها هیچ تفاوتی ندارد . با شهادت سید هادی , او در لبنان به نماد فداکاری تبدیل شد و با این کار , همه ارزش های موروثی صاحبان سیاست در لبنان را به لرزه درآورد . کسانی که فرزندانشان را برای رهبری احزاب یا موسسات خود تربیت و آنان را مهیا میکردند تا مانند اغلب رهبران عرب , وارث جاه و مقامشان باشند .

..... یک هفته پس از عملیات انصاریه، واقعه بسیار مهم دیگری اتفاق افتاد، در 12 سپتامبر 1997 (21/6/76) دو تن از رزمندگان حزب الله در حمله به یکی از مواضع ارتش اسرائیل در منطقه "جبل الرفیع" در جنوب لبنان به شهادت رسیده و پیکر آنان به دست نیروهای اسرائیلی افتاد. تلویزیون اسرائیل بدون اطلاع از هویت این دو نفر، تصویر خون آلود آنان را به نمایش گذاشت، به سرعت مشخص گردید که یکی از این دو تن، "سید هادی" فرزند سید حسن نصر الله دبیر کل حزب الله می باشد.(1) انتشار این خبر همانند بمبی در جامعه لبنان صدا کرد و تحول بسیار مهمی در پی داشت.
http://tinypic.com/ioekxc.jpg

در تاریخ لبنان، چه در زمان جنگ داخلی و چه در مقابله با تجاوز نظامی اسرائیل، هیچگاه دیده نشد که فرزند یکی از رهبران گروهای سیاسی و یا شبه نظامیان در راه مبارزه کشته شده باشد. به رغم اینکه رهبران سیاسی لبنان در واقع رهبران گروههای شبه نظامی نیز بودند و تحت رهبری آنان بسیاری از جوانان لبنان جان خود را از دست داده اند، اما همیشه فرزندان این نوع رهبران به دنبال عیش و عشرت و یا تحصیل در اروپا و امریکا بوده اند. اما برای اولین بار یکی از رهبران سیاسی و نظامی فرزند خود را در راه مبارزه علیه اشغالگری اسرائیل از دست می داد. نکته جالب این بود که شهادت سید هادی نصرالله بر اثر بمباران و یا بمبگذاری اتفاق نیفتاد، بلکه به دنبال مشارکت در عملیات نظامی هجومی علیه مواضع ارتش اسرائیل، وی به شهادت رسید و پیکر پاکش به دست ارتش اسرائیل افتاد.


این واقعه موجی از احساسات جوشان همدردی، احترام و شیفتگی را نسبت به دبیر کل حزب الله در میان تمامی طوائف مذهبی لبنان در پی داشت به گونه ای که همه آحاد ملت لبنان از هر دین و مذهبی، تحت تاثیر شدید این واقعه قرار گرفتند. رهبران سیاسی لبنان نیز یکی پس از دیگری به دیدار سید حسن نصر الله رفته و ضمن گفتن تبریک و تسلیت به مناسبت شهادت سید هادی نسبت به شخصیت مبارز و صادق دبیر کل حزب الله مراتب قدردانی و احترام خود را ابراز داشتند. این ابراز همدردی و احترام منحصر به لبنان نبود و افرادی چون "امیر عبد الله" ولیعهد عربستان نیز برای اولین بار در تاریخ حزب الله، با ارسال پیام تسلیت برای دبیر کل حزب الله، حمایت خود را از مقاومت اسلامی اعلام نمود.

درمیان سخنان سید حسن این نکته توجه مرا جلب کرد که گفت خبر شهادت سید هادی و سه نفر از همرزمانش را روز جمعه ای به او اطلاع دادند که فردای آن روز قرار بوده مراسم پرشوری با حضور توده مردم به منظور همبستگی با مقاومت برگزار شود این مراسم طبق سنت های نوگرایانه شیعه با عزاداری برای امام حسین آغاز میشود و مراسم تعزیه خوانی نام دارد . سید حسن نصرالله به من گفت : سعی کردم با لغو مجلس عزاداری ، برنامه مراسم را تغییر دهم تا برخی گمان نکنند به خاطر هادی و همرزمان او ترتیب داده شده است . این شیوه مناسبی برای استقبال از پیکرهای شهدا نیست . بر شهید نباید گریست . شهید الگو و اسوه و مایه عزت و سربلندی امت است .

طبق برنامه قرار بود بعد از مراسم عزاداری سخنرانی کنم . هنگامی که پشت تریبون قرار گرفتم با دهها دوربین تلویزیونی با نورافکن های قوی روبرو شدم . گرما فوق العاده طاقت فرسا بود ، بویژه اینکه نورافکن ها گرمای زیادی تولید میکردند و به چشم انسان آسیب میرساندند مخصوصاً برای من که از عینک استفاده میکردم ، خیلی دشوار بود . لحظاتی بعد از شروع سخنرانی احساس کردم چیزی نمیبینم . از شدت گرما عرق از سرو صورتم سرازیر شده بود و شیشه های عینکم را پوشانده بود . خواستم دستم را دراز کنم و دستمال کاغذی بردارم و عرق روی چشم و صورتم و دست کم شیشه های عینکم را تمیز کنم . اما در یک لحظه به ذهنم رسید که برخی از رسانه ها هویت بیگانه دارند و ممکن است برنامه تولیدی خود را به اسراییل بفروشند و همه گمان کنند که من برای فرزندم گریه میکنم . بنابراین ترجیح دادم صورتم خیس بماند ، ولی به دست دشمن بهانه ندهم که بگوید پدر داغدیده ، پشت تریبون ایستاده بود و برای جوان ارشد خویش گریه میکرد و در عین حال دیگران را به شهادت فرا می خواند . من یکی از خانواده های شهدا بیش نیستم .

وصیت نامه سید هادی
حمد و ستايش‌ خداوند كه‌ ما را بر دينش‌ هدايت‌ كرد و از شيعيان‌اميرالمؤمنين‌ علي‌ بن‌ابيطالب‌(ع‌)، و از دوستداران‌ بانوي‌
كوثر، فاطمه‌ زهرا ـكه‌ برترين‌ درودها و سلامها بر او باد ـ و از پيروان‌ و دوستداران‌ قلبي‌ رسول‌خدا(ص‌) و امام‌ حسن‌ و امام‌
حسين‌(ع‌)، جوانان‌ اهل‌ بهشت‌ قرار داد. ازخداوند مسئلت‌ دارم‌ كه‌ آنان‌ را شفيع‌ ما و همه‌ مسلمانان‌ در روز قيامت‌ قراردهد.
پس‌ از سلام‌ و درود، وصيت‌ نامه‌ خويش‌ را براي‌ شما مي‌نويسم‌:
به‌ لطف‌ و ياري‌ پروردگار، اكنون‌ يكي‌ از مجاهدين‌ مقاومت‌ اسلامي‌هستم‌ و با هدف‌ آزادي‌ و دفاع‌ از دين‌ خداوند متعال‌ و حفظ‌ حرمت‌ دين‌، به‌اين‌ جمع‌ پيوسته‌ام‌. از خداوند طلب‌ مي‌كنم‌ كه‌ شهادت‌ در راهش‌ را روزِي‌ من‌گرداند.
ستايش‌ خدايي‌ كه‌ مرا موفق‌ گردانيد تا پس‌ از كسب‌ رضايت‌ پدرم‌ مبني‌بر ترك‌ درس‌ و تحصيل‌، براي‌ پيوستن‌ به‌ واحدهاي‌ مجاهدين‌ مقاومت‌اسلامي‌ به‌ اين‌ سعادت‌ دست‌ پيدا كنم‌ و يكي‌ از رزمندگان‌ و جهاد كنندگان‌امت‌ حزب‌ الله‌ باشم‌. خدا را شاكرم‌ كه‌ مرا پذيرفت‌ تا به‌ اين‌ سعادت‌ نائل‌ شوم‌كه‌ در ارتفاعات‌ و كوههاي‌ عظيم‌ «مليتا»، «صافي‌»، «عقماته‌» و «لويزه‌» از پرچم‌دين‌ و ولايت‌ و امت‌ مسلمان‌ و از كودكان‌ و پيران‌ و همه‌ مردم‌ مظلوم‌ دفاع‌ كنم‌و بتوانم‌ در برابر دشمنان‌ خدا و مردم‌، اين‌ جرثومه‌ فساد ـ رژيم‌ صهيونيستي‌ ـبه‌ قيام‌ واجب‌ برخيزم‌ و از دو راه‌ پيروزي‌ِ با عزت‌ و شهادت‌ در راه‌ خدا، به‌ يكي‌نائل‌ شوم‌.

پدر عزيزم‌!
آقا و سرورم‌، مولا و امينم‌، رهبر، استاد و مرشدم‌!
سلام‌ بر تو كه‌ هم‌ پدرم‌ بودي‌، هم‌ سرورم‌، هم‌ رهبرم‌ و هم‌ امينم‌. سلامي‌از صميم‌ قلب‌ بر شما مي‌فرستم‌.
سلام‌ بر تو از آن‌ هنگام‌ كه‌ زاده‌ شدي‌، رشد كردي‌، قيام‌ كردي‌ و آن‌هنگام‌ كه‌ مي‌نشيني‌ و آن‌ هنگام‌ كه‌ قرائت‌ مي‌كني‌، هنگامي‌ كه‌ سخن‌مي‌گويي‌ و خطبه‌ مي‌خواني‌، هنگامي‌ كه‌ مي‌خوابي‌ و هنگامي‌ كه‌ برمي‌خيزي‌.
سلامي‌ از اعماق‌ وجودم‌ بر تو باد. سلام‌ و اشتياق‌ قلبي‌ ام‌ بر تو كه‌ عطرپيامبر از وجودت‌ به‌ مشام‌ مي‌رسد.
پدرم‌!
همانا تو مرا تربيت‌ كردي‌، آموختي‌ و ارشادم‌ كردي‌؛ و ان‌ شاء الله‌ باحسن‌ ظن‌ تو، در آينده‌ نيز همين‌ گونه‌ خواهم‌ بود.
پدرم‌!
شما را فقط‌ به‌ دعا سفارش‌ مي‌كنم‌ و از شما درخواست‌ دارم‌ كه‌ روزقيامت‌ شفيع‌ من‌ باشي‌؛ روزي‌ كه‌ انسان‌ از پدرش‌، صاحب‌ و فرزندش‌ فرارمي‌كند.
ملتمسانه‌ و خاضعانه‌ از شما خواهش‌ دارم‌ و برايتان‌ دعا مي‌كنم‌. دعابراي‌ حفظ‌ رهبري‌ مقاومت‌ اسلامي‌ و امت‌ حزب‌ الله‌. اين‌ دعاي‌ خاص‌ براي‌مجاهدين‌ مقاومت‌ اسلامي‌، بر پا دارندگان‌ مجد و عظمت‌ و پيروزي‌، براي‌ اين‌است‌ كه‌ خداوند جهاد در راهش‌ را توفيقشان‌ داده‌. همه‌ آنان‌ را سفارش‌مي‌كنم‌ و خواهش‌ دارم‌ و التماس‌ دعا دارم‌؛ دعايي‌ خالصانه‌ براي‌ ولي‌ امرمسلمين‌ حضرت‌ آيت‌ الله‌ خامنه‌اي‌، و سفارش‌ مي‌كنم‌ كه‌ همچنان‌ از اوحمايت‌ و پشتيباني‌ معنوي‌، روحي‌ و جاني‌ داشته‌ باشيد كه‌ اين‌ حمايت‌، نه‌نياز او، كه‌ براي‌ خودتان‌ است‌.

پدر عزيزم‌!
از تو خواهش‌ مي‌كنم‌ كه‌ مرا ببخشي‌ و حلالم‌ كني‌. همچنان‌ التماس‌مي‌كنم‌ كه‌ حلالم‌ كن‌، حلالم‌ كن‌، حلالم‌ كن‌! اي‌ مولا و سرورم‌.
مادر عزيزم‌! سلام‌ و درود خداوند باريتعالي‌ بر تو باد.
اي‌ كسي‌ كه‌ سرپرستم‌ هستي‌ و هر روز صبح‌ براي‌ توفيقم‌ دعا مي‌كني‌! ومرا ثبات‌ قدم‌ و ادب‌ آموختي‌. از تو خواهش‌ مي‌كنم‌ كه‌ مرا حلال‌ كني‌ و به‌ هيچ‌وجه‌ در سوگم‌ لباس‌ سياه‌ بر تن‌ نكني‌ و محزون‌ و غمناك‌ نشوي‌، بلكه‌ براي‌تمامي‌ شهداي‌ اسلام‌ سياه‌ بپوشي‌. به‌ شما وصيت‌ مي‌كنم‌ كه‌ صبور باشيد ومهر و شكيبايي‌ خويش‌ را از ياد نبريد همان‌ گونه‌ كه‌ شما را به‌ صله‌ رحم‌وصيت‌ مي‌كنم‌.
خواهر و برادران‌ عزيزم‌!
جواد، زينب‌ و محمد علي‌. سلام‌ و رحمت‌ و بركات‌ خداوند بر شماعزيزان‌.
شما را به‌ تقواي‌ الهي‌ در كارهايتان‌ سفارش‌ مي‌كنم‌ و اينكه‌ سعي‌ كنيدكه‌ بيش‌ از پيش‌ به‌ خداوند نزديك‌ شويد و به‌ اولياء خدا و ائمه‌ اطهارش‌ ـ كه‌برترين‌ و بالاترين‌ درودها بر آنان‌ باد ـ توسل‌ جوئيد.
از شما عزيزان‌ مي‌خواهم‌ كه‌ خالصانه‌ براي‌ خدا دعا كنيد كه‌ معاصي‌،گناهان‌ و اعمال‌ غير صالحتان‌ را ببخشد و قلوبتان‌ را مطهر گرداند و در قلبتان‌عشق‌ خدا و تقوا را بكارد. همگي‌ شما را هم‌ به‌ مداومت‌ بر تلاوت‌ قرآن‌ مجيد، وزياد خواندن‌ زيارت‌ نامه انبياء و پرهيزكاران‌ و همچنين‌ خواندن‌ زيارت‌ وارث‌وصيت‌ مي‌كنم‌. بخصوص‌ زيارت‌ عاشورا را هر روز بخوانيد كه‌ در آن‌ منافع‌بسياري‌ نهفته‌ است‌. زيارت‌ عاشورا را بخوانيد و ثواب‌ آن‌ را به‌ ارواح‌ شهداي‌اسلام‌ و مقاومت‌ اسلامي‌ هديه‌ كنيد.
براي‌ آزادي‌ اسراي‌ اسلام‌ و پيروزي‌ و رستگاري‌ مستضعفين‌ روي‌ زمين‌،و اعتلاي‌ كلمه‌ حق‌ كه‌ «لا اله‌ الاالله‌، محمد رسول‌ الله‌، علي‌ ولي‌ الله‌» است‌، دعاكنيد.
از خداوند مسئلت‌ دارم‌ كه‌ پدر همواره‌ از شما راضي‌ باشد و اعمال‌ شمانيز در جهت‌ كسب‌ رضايت‌ او باشد، خدايي‌ نا كرده‌ او را ناراحت‌ و عصباني‌نكنيد كه‌ پدرمان‌ نزد امام‌ قائد سيد علي‌ خامنه‌اي‌ و امام‌ منتظر حضرت‌ قائم‌(عج‌)، جايگاهي‌ عظيم‌، شأني‌ برجسته‌ و درجه‌اي‌ بسيار عالي‌ دارد.
در آخر همگي‌ تان‌ را به‌ عمل‌ صالح‌ با نيّتي‌ خالص‌ براي‌ پروردگار توصيه‌مي‌كنم‌.
آشنايان‌ عزيزم‌!
سلام‌ و رحمت‌ و بركات‌ الهي‌ بر شما باد.
اين‌ وصيت‌ نامه‌ را با هدف‌ حلاليت‌طلبي‌ و عذر خواهي‌ از شما مي‌نويسم‌.
شما را به‌ صبر و پرهيز از محرّمات‌ الهي‌ وصيت‌ مي‌كنم‌ و اينكه‌ در تمامي‌مراحل‌ و زمينه‌هاي‌ زندگي‌، به‌ فقط‌ خدا متكي‌ باشيد.
همگي‌ را به‌ دعا براي‌ مجاهدين‌ مقاومت‌ اسلامي‌ و پشتيباني‌ از آنان‌سفارش‌ مي‌كنم‌؛ چرا كه‌ آنان‌ در برابر استكبار متجاوز جهاني‌ قد علم‌ كرده‌، وسينه‌ سپر ساخته‌ و ايستاده‌اند.
به‌ همه‌تان‌ سفارش‌ مي‌كنم‌ كه‌ هر روز زيارت‌ اباعبدالله‌ الحسين‌ (ع‌) رابخوانيد و همچنين‌ سفارش‌ مي‌كنم‌ كه‌ مجالس‌ عزا را براي‌ روح‌ اباعبدالله‌الحسين‌ در خانه‌ هايتان‌ برگزار كنيد، و اينكه‌ لباس‌ سياه‌ بر تن‌ نكنيد وغمگين‌ نشويد و به‌ هيچ‌ وجه‌ در سوگ‌ من‌ اشك‌ نريزيد و اگر گريستيد،اشكهايتان‌ فقط‌ براي‌ مصائب‌ اهل‌ بيت‌ (ع‌) و مصائب‌ حضرت‌ زهرا(س‌) باشدو بس‌. بسيار ذكر خداوند را بجاي‌ آوريد و بر اولياء و ائمه‌اش‌ توسل‌ جوئيد وكلام‌ مقدس‌ آنان‌ را قرائت‌ كنيد. براي‌ مجاهدان‌ مقاومت‌ اسلامي‌، اين‌ مردان‌عظيم‌ عصر، اين‌ حاملان‌ پرچم‌ قمر بني‌ هاشم‌ حضرت‌ اباالفضل‌ العباس‌(ع‌)،اينان‌ كه‌ وارثان‌ شجاعت‌ اميرالمؤمنين‌ علي‌(ع‌) و مشتهاي‌ حسيني‌،پيشاني‌هاي‌ بلند و چشمهاي‌ پاك‌ با كلمات‌ حق‌ و روحيات‌ عالي‌ همچون‌ اهل‌بيت‌(ع‌) هستند.
در آخر دستهاي‌ مطهرتان‌ را مي‌بوسم‌ و از شما خواهش‌ دارم‌ كه‌ مراحلال‌ كنيد و هر آنچه‌ را كه‌ از جانب‌ من‌ بر شما بدي‌ رفته‌ است‌ ببخشيد و ازمن‌ با خوبي‌، عمل‌ صالح‌ و نيكي‌ ياد كنيد.
برادران‌ مجاهدم‌ در مقاومت‌ اسلامي‌:
برادران‌ مجاهد؛ بسيار زياد از خداوند تمنا و خواهش‌ كردم‌ كه‌ بتوانم‌ دركنار شما و در خدمتتان‌ باشم‌. در خدمت‌ شما مردان‌ الهي‌.
سلام‌ بر شما دلير مردان‌، روزي‌ كه‌ زاده‌ شديد و روزي‌ كه‌ شهيد مي‌شويد.
سلام‌ بر خاك‌ مقدسي‌ كه‌ قدمهاي‌ مبارك‌ شما بر آنجا نهاده‌ شد و ازخونتان‌ سيراب‌ گشت‌؛ همچون‌ خاك‌ تشنه‌ كربلا كه‌ از خون‌ اباعبدالله‌الحسين‌(ع‌) سيراب‌ شد و دائماً ندا مي‌دهد: «اين‌ زمين‌ از خون‌ حسين‌ ويارانش‌ بود كه‌ مقدس‌ و رستگار شد.»
اي‌ مردان‌، مردان‌ سازنده مجد، عزت‌ و كرامت‌ امت‌، امت‌ محمد بن‌عبدالله‌، امت‌ علي‌ و زهرا. و اي‌ برپا دارندگان‌ پرچم‌ عزت‌ و پيروزي‌ و پرچم‌ حق‌و عَلَم‌ِ اسلام‌ ناب‌ محمدي‌. فجر با صوت‌ گلوله‌هاي‌ شما، و صبح‌ با نداي‌ خون‌حسيني‌ِ شما طلوع‌ مي‌كند، و زمين‌ از خون‌ شما سيراب‌ خواهد شد.
نورانيت‌ خورشيد، تلالوي‌ شماست‌ و زيبايي‌ طبيعت‌ از جمال‌ وزيبايي‌تان‌.
سلام‌ بر ارواح‌ مطهرتان‌ كه‌ به‌ سوي‌ آسمان‌ و ملكوت‌ اعلي‌ عروج‌ مي‌كند.
سلام‌ بر ارواح‌ مطهرتان‌ كه‌ همچون‌ اهلبيت‌ پيامبر، عاشق‌ شهادتيد.
اي‌ برپا دارندگان‌ مجد و پيروزي‌ امت‌ محمد و علي‌. اي‌ حاملان‌ پرچم‌اسلام‌، بيرق‌ اباالفضل‌ العباس‌. اي‌ پيروان‌ حيدر، و اي‌ فرزندان‌ علي‌ و حاملان‌ذوالفقار.
اي‌ دلير مردان‌!
به‌ شما مي‌گويم‌ كه‌ راه‌ ما طريق‌ پر خطر و خار و خاشاكي‌ است‌. پر است‌ ازسختي‌ و مشكلات‌. هيچ‌ ناراحت‌ و نگران‌ نشويد و كم‌ نياوريد كه‌ شما برترين‌هستيد. از شما خواهش‌ مي‌كنم‌ بر آنچه‌ خداوند متعال‌ به‌ امت‌ ارزاني‌ داشته‌ وآن‌ عمل‌ صالح‌ است‌، پايدار بمانيد و دين‌ امت‌ را زنده‌ گردانيد، كه‌ اين‌ امت‌،دشمن‌ اسرائيل‌ و برپا دارندگان‌ پرچم‌ حق‌ و درهم‌ كوبندگان‌ و خوار كنندگان‌پرچم‌ ذلت‌، ننگ‌ و ظلم‌ و استكبار هستند.
همچنان‌ با روحيه‌اي‌ عالي‌ پيش‌ برويد و همواره‌ صالحانه‌ راه‌ را ادامه‌بدهيد و دشمنان‌ غاصب‌ و متجاوز را خوار گردانيد؛ دشمني‌ كه‌ به‌ كوچك‌ وبزرگ‌ رحم‌ نمي‌كند. بر عمل‌ جهادي‌ و مبارزه‌ خويش‌ پايدار بمانيد كه‌ با اين‌اعمال‌، روحيات‌ شما بالا مي‌رود و معنويت‌ و اخلاق‌ را براي‌ مردم‌، و صبر واستقامت‌ را همچون‌ كوهها برايشان‌ به‌ ارمغان‌ مي‌آورد.
برزميد و استوار باشيد و در قله‌هاي‌ افتخار بر مواضع‌ دشمن‌صهيونيستي‌ هجوم‌ ببريد. نكند قدرت‌ سلاحشان‌ شما را بترساند و مرعوبتان‌سازد؛ چرا كه‌ شما سلاح‌ «الله‌ اكبر» داريد و قدرت‌ ذوالفقار در كفتان‌ است‌.
از شما عزيزان‌ مي‌خواهم‌ كه‌ با وجود تمامي‌ مشكلات‌ و سختي‌ها، اين‌طريق‌ الهي‌ را ترك‌ نكنيد و خدايي‌ ناكرده‌ با ديدن‌ مصائب‌ و مشكلات‌، از اين‌كار حسيني‌ دوري‌ بجوئيد.
همگي‌ شما برادران‌ مجاهد را به‌ صبر و بردباري‌ سفارش‌ مي‌كنم‌. شماخوب‌ مي‌دانيد كه‌ اگر شما سختي‌ مي‌كشيد، همه‌ برادرانتان‌ اين‌ درد رامي‌كشند، پس‌ دستهايتان‌ را ملتمسانه‌ رو به‌ آسمان‌ بالا بريد و فرياد زنيد:«يافاطمهالزهرا».
اي‌ برادران‌!

با وجودي‌ كه‌ اين‌ راه‌ بسيار صعب‌ و پر خطر است‌، ابداً آن‌ را ترك‌ نكنيد وهمواره‌ از كودكان‌، پيران‌ و همه‌ مظلومان‌ دفاع‌ كنيد. به‌ شما توصيه‌ مي‌كنم‌،كه‌ سخنان‌ و كلام‌ رهبر حزب‌ الله‌ را به‌ خوبي‌ گوش‌ كرده‌ و به‌ آن‌ عمل‌ كنيد، واز تكليفي‌ كه‌ حضرت‌‌ امام خامنه‌اي‌ و دبير كل‌ حزب‌ الله‌ لبنان‌ جناب‌ سيدحسن‌ نصرالله‌ بر دوشتان‌ گذاشته‌اند، به‌ خوبي‌ مراقبت‌ و حمايت‌ كنيد، كه‌اطاعت‌ شما از آنان‌، اطاعت‌ از امام‌ حجت‌ مهدي‌ منتظر است‌.
شما را به‌ مداومت‌ در عمل‌ صالح‌ و خالصانه‌ براي‌ خداوند سفارش‌ مي‌كنم‌و اينكه‌ با توسل‌ به‌ او يا ائمه‌ اطهار مخصوصاً حضرت‌ زهرا(س‌) به‌ آن‌ نزديك‌شويد.
به‌ شما سفارش‌ مي‌كنم‌ كه‌ زيارت‌ عاشورا، زيارت‌ وارث‌ و بعضي‌ آيات‌خاص‌ قرآن‌ را هر روز و يا در حد توان‌ خود بخوانيد و ثواب‌ آن‌ را به‌ روح‌ شهدابفرستيد، آناني‌ كه‌ دوستشان‌ داشتيد و ياران‌ اين‌ راه‌ بودند. آناني‌ كه‌ هيچگاه‌قلبهايمان‌ فراموششان‌ نخواهد كرد؛ حتي‌ با گذر ايام‌ و حتي‌ اگر سختي‌ها ودوران‌ سياه‌ بر شما فائق‌ آيد.
از شما خواهش‌ دارم‌ كه‌ مرا حلال‌ كنيد و عذر مي‌خواهم‌ و التماس‌ دارم‌كه‌ در دعاهاي‌ خويش‌، مرا فراموش‌ نكنيد.

ابوحسن‌
سيد هادي‌ نصرالله‌
............................
به نقل از:yarane59.blogfa.com
hezboallah.blogfa.com
antizionism.blogfa.com

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
هر انسانی خوبی و بدی ای دارد. فقط سنگینی وزنه ها فرق می کند. روحش شاد و برای شادی روحش صلوات. luftwaffe icon_cool

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
در 12 سپتامبر 1997 (21/6/76) دو تن از رزمندگان حزب الله در حمله به یکی از مواضع ارتش اسرائیل در منطقه "جبل الرفیع" در جنوب لبنان به شهادت رسیده و پیکر آنان به دست نیروهای اسرائیلی افتاد. تلویزیون اسرائیل بدون اطلاع از هویت این دو نفر، تصویر خون آلود آنان را به نمایش گذاشت، به سرعت مشخص گردید که یکی از این دو تن، "سید هادی" فرزند سید حسن نصر الله دبیر کل حزب الله می باشد. انتشار این خبر همانند بمبی در جامعه لبنان صدا کرد و تحول بسیار مهمی در پی داشت.
در تاریخ لبنان، چه در زمان جنگ داخلی و چه در مقابله با تجاوز نظامی اسرائیل، هیچگاه دیده نشد که فرزند یکی از رهبران گروهای سیاسی و یا شبه نظامیان در راه مبارزه کشته شده باشد.
تصویر
نکته جالب این بود که شهادت سید هادی نصرالله بر اثر بمباران و یا بمبگذاری اتفاق نیفتاد، بلکه به دنبال مشارکت در عملیات نظامی هجومی علیه مواضع ارتش اسرائیل، وی به شهادت رسید و پیکر پاکش به دست ارتش اسرائیل افتاد.
کلیپ شهادت سید هادی نصرالله

یادش گرامی

(مطلب مشابه توسط ali_64 عزیز در سایت هست حتما مطالعه كنيد
سيد هادی نصرالله
از azarakhsh عزیز هم تشکر میکنم که این موضوع رو یادآوری کردن)

منبع: hezboallah.blogfa.com

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
من خودم می خواستم یه تاپیک خیلی جامع تر از این بزنم که دوستان دیگه زحمت ما رو کم کردن :!:

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
این مطلب هم از من البته از وبلاگ مرصاد امروز تقدیم به شما نام: هادي حسن نصرالله نام جهادي: هادي سطح تحصيلات : دبيرستان اسم دانشگاه يا حوزه: ندارد تاريخ ومحل تولد: روستاي البازوريه 1979 وضعيت اجتماعي: متأهل تعداد فرزندان: ندارد تاريخ تعهد به مباني ديني: پيش از سن تكليف تاريخ پيوستن به مقاومت: 1996 دوره‌هاي آموزشي: كوماندويي، رزمي، فرهنگي مهم‌ترين فعاليتهاي جهادي: شركت در بسياري ازعمليات ضد صهيونيستي آيا تاكنون دستگيرشده است ؟: بله....... خير ........ مدت دستگيري........ مكان دستگيري......... مشخصات فردي: آرام، شاد، راستگو، علاقمند به نماز شب و نيايش. تاريخ شهادت : 1۲/9/1997 مكان دفن: رژيم صهيونيستي پيكر او را حدود سه سال به اسارت گرفت و پس از آزادي در سال 2000 در گلزار شهداي بيروت "روضه الشهيدين" به خاك سپرده شد. *مادر شهيد: فاطمه ياسين شنبه شب مورخ 27 ژوئن سال 1998، كنار آقاي سيد حسن نصرالله در دفتر كارش در دبيرخانه حزب‌الله نشسته بودم. همه منتظر ورود كاروان پيكرهاي شهداي لبناني بودند كه در پي مذاكرات غيرمستقيم و موفقيت آميز ميان حزب‌الله و اسرائيل، به ميهن باز مي‌گشتند. پيكرها كفن پوش و در پرچم سرخ رنگ لبنان پيچيده شده بودند. به چهره آرام رهبر چهل ساله حزب‌الله كه ظاهري ساده و آراسته و محاسن سياه و انبوهي داشت و مرزي بين عمامه سياه و محاسن او ديده نمي‌شد، خيره شده بودم. او منتظر رسيدن پيكر فرزند خود، شهيد سيد هادي نصرالله بود كه يك سال قبل در نبرد با اسرائيليها در منطقه اشغالي «سجد» در نوار امنيتي جنوب لبنان به شهادت رسيده بود. همزمان سيد هادي موفق به عقب كشيدن پيكر او نشده بودند. اسرائيليها جنازه هادي را در اختيار داشتند و گمان مي‌كردند مي‌توانند شروط خود را بر رهبر داغدار حزب‌الله كه پيكر فرزند خود را نديده بود، تحميل كنند. درك احساس سيد حسن نصرالله درباره بازگشت پيكر فرزندش سيد هادي نصرالله چندان دشوار نبود، اما سخن درباره تحصيلات، نوجواني، همسالان، داوطلب شدن سيد هادي براي حضور در ميدان رزم، آخرين ملاقات او با پدر و واكنش مادر دادغديده، بسيار دشوار بود. در ميان سخنان سيد حسن، اين نكته توجه مرا جلب كرد كه گفت خبر شهادت فرزندش سيد هادي و سه نفر از همرزمان او را روز جمعه‌اي به او اطلاع دادند كه فرداي آن روز قرار بوده مراسم پرشوري با حضور توده مردم به منظور همبستگي با مقاومت برگزار شود. اين مراسم طبق سنتهاي نوگرايانه شيعه با عزاداري براي سرور شهيدان امام حسين بن علي (ع) آغاز مي‌شود و مراسم تعزيه خواني نام دارد و در آن مراسم واقعه كربلا و شهادت ابا عبدالله الحسين (ع) و برادران و فرزندان ايشان بازگو مي‌شود. در اين گونه مجالس، مردان شيعه قبل از زنان با صداي تعزيه خوانان به گريه و زاري و ريختن اشك مي‌پردازند و به كساني كه به خاندان اهل بيت (ع) ظلم كردند و آنان را به شهادت رساندند، لعنت و نفرين نثار مي‌كنند. سيد حسن نصرالله به من گفت، «سعي كردم با لغو مجلس عزاداري، برنامه مراسم را تغيير دهم تا برخي از افراد تصور نكنند كه به خاطر هادي و همرزمان او ترتيب داده شده است. اين شيوه مناسبي براي استقبال از پيكرهاي شهدا نيست. بر شهيد نبايد گريست. شهيد الگو و اسوه و مايه عزت و سربلندي امت است. طبق برنامه قرار بود كه بعد از مراسم عزاداري سخنراني كنم. هنگامي كه پشت تريبون قرار گرفتم با دهها دوربين تلويزيوني با نورافكنهاي قوي روبرو شدم. گرما فوق‌العاده طاقت فرسا بود. به ويژه اين كه نورافكنها حرارت زيادي توليد مي‌كردند و به چشم انسان آسيب مي‌رساندند مخصوصا براي كساني مثل من كه از عينك استفاده مي‌كنند، خيلي دشوار است. سخنراني را مثل هميشه شروع كردم و لحظاتي بعد احساس كردم چيزي را نمي‌بينم. از شدت گرما، عرق از سر و صورتم سرازير شده و شيشه‌هاي عينكم را پوشانده بود. خواستم دستم را دراز كنم و از روي ميز تريبون دستمال كاغذي بردارم و عرق روي چشم و صورتم و دست كم شيشه‌هاي عينكم را تميز كنم. اما در يك لحظه به فكرم رسيد كه برخي از دوربينهاي تلويزيوني هويت بيگانه دارند و ممكن است برنامه توليدي خود را به اسرائيل بفروشند و همه گمان كنند كه من براي فرزندم گريه و اشكهايم را پاك مي‌كنم، بنابراين ترجيح دادم صورتم خيس بماند، ولي به دست دشمن بهانه ندهم كه بگويد پدر داغديده، پشت تريبون ايستاده بود و براي جوان ارشد خود گريه مي‌كرد و در عين حال ديگران را به شهادت در راه خدا فرا مي‌خواند. من يكي از خانواده‌هاي شهدا بيش نيستم». شب هنگام، پيكر چهل شهيد را زير يكي از سوله‌هاي فرودگاه بين‌المللي بيروت، كنار يكديگر چيده بودند. دسته موزيك گارد رياست جمهوري براي نواختن مارش عزا وارد فرودگاه شد تا به شهداي راه آزادي ميهن اداي احترام كند. سيد حسن نصرالله نيز با يكايك پيكرهاي شهدا خداحافظي كرد تا به پيگر فرزند خود سيد هادي نزديك شد و در گوش عزيزش كلماتي را زمزمه كرد. سپس بر پيكر همه شهدا نماز ميت اقامه و با همه آنا خداحافظي كرد و مانند ساير خانواده‌هاي شهدا به سراغ كار خود رفت، با اين تفاوت كه او رهبر و مسئول كاروانيان آزاد سازي لبنان است. با اين وصف آيا داستان حزب‌الله با آزاد‌سازي سرزمينهاي اشغالي جنوب لبنان پايان يافته است؟ قطعا چنين نيست. هر چند كه پرسشهاي ديگري پيرامون بحث آينده حزب‌الله وجود دارند، قدر مسلم اين است كه نظام سياسي لبنان هدف بعدي حزب‌الله نخواهد بود. نه حزب‌الله اين هدف را دنبال مي‌كند و نه حاكميت لبنان گنجايش پذيرش خواسته‌هاي حزب‌الله را دارد. نگاه حزب‌الله قطعا به فلسطين خواهد بود، ولي نه حزب‌الله مي‌تواند بدون فلسطيني‌ها كاري را از پيش ببرد و نه شرايط فلسطين (رهبري و مردم) به اندازه كافي براي حزب‌الله مساعد است. و بالاخره مسلم است كه اسرائيل هم نمي‌پذيرد كه حزب‌الله به شكل قدرت بزرگ و توانمند و با استعداد و آماده رزم در هر زمان و در هر شرايط و اين بار در داخل فلسطين اشغالي حضور داشته باشد. كاملا روشن است كه قدرتهاي بزرگ و در راس آنها آمريكا به لبنان و سوريه فشار مي‌آورند تا ارتش لبنان را در مناطق آزاد شده جنوب مستقر كنند و بدين ترتيب نياز به حزب‌الله و مقاومت منتفي و شكوه حزب‌الله كمرنگ و نيروهاي مقاومت باري بر دوش امنيت داخلي لبنان شوند فضاي خانه را عطر نماز و نيايش پر كرده است... قلب پدر سرشار از شادي است... پدري كه به تنهايي، سختيهاي راه مقدس مقاومت و دردهاي امت را به دوش كشيده است... سحرگاه سرد روز چهار شنبه نوزدهم ژانويه سال 1979، پدر، اولين فرزند خود را گرم در آغوش مي‌گيرد و در گوش او اذان اقامه مي‌گويد، "حي علي الفلاح، حي علي خير العمل". از بدن نوزاد، شبنم مي‌تراود و بوي عطرآگين شبنم او با نسيم سحر درهم مي‌آميزد و در بلندترين قله "جبل الرفيع" مسكن مي‌گزيند. اين رايحه بهشتي، روح سيد محمد‌هادي نصرالله است كه 17 سال بعد به آسمان هفتم عروج مي‌كند. از آغازين روزهاي كودكي، نشانه‌هاي نبوغ، تيزهوشي، ثبات شخصيت، خوشرويي، مهرباني، خدمتگزاري و فروتني در سيماي محمد‌هادي هويدا بود. او همواره براي برادرانش محمد جواد و محمد علي و يگانه خواهرش زينب، برادري مهربان ودوستي وفادار بود. محمد‌هادي در سن چهارسالگي وارد مدرسه الناصر و سپس مدرسه الرسول الاعظم(ص) در شهر بعلبك در منطقه بقاع شد. پس از انتقال خانواده به بيروت، سيد ‌هادي تحصيلات خود را در مجتمع آموزشي المصطفي ادامه داد. اين مجتمع بزرگ آموزشي زير نظر حزب‌الله اداره مي‌شود. در سال سوم متوسطه و در حالي كه بيش از 15 سال نداشت، با موافقت پدر، به طور موقت ترك تحصيل كرد تا به صفوف رزمندگان مقاومت اسلامي بپيوندد، زيرا جهاد وشهادت در راه خدا همواره آرزوي قلبي او بوده است. محمدهادي در وصيتنامه خود چنين نوشته است: "اينك به ياري خداوند، مجاهدي از مجاهدان مقاومت اسلامي شده‌ام. هدف از پيوستن به مقاومت، آزاد‌سازي سرزمين جنوب لبنان و دفاع از حريم دين خدا و ناموس مردم است. از خداي متعال مسئلت دارم مرا در رديف شهيدان راه خود قرار دهد." حضور در صفوف مقاومت و ميدانهاي رزم، همه توجه و تلاش محمدهادي را به خود معطوف كرده بود و بسياري از روزهاي عمر خود را در جبهه‌هاي جهاد و قهرماني سپري ‌كرد و با ارتفاعات "جبل صافي" و"اللويزه" و"مليتا" انس ‌گرفت. هرگاه به شهر و خانه باز مي‌گشت، بيش از دو يا سه روز در خانه نمي‌ماند. زيرا تاب دوري از دوستان همرزم خود را نداشت و دوري از آنها را با راز و نياز با پروردگار و دعا و تلاوت قرآن جبران مي‌كرد. محمدهادي در روز چهارم آوريل سال 1997 با تشويق پدر و مادر خود، با دختر شيخ علي خاتون، پيمان زناشوئي بست. او در دوران نامزدي تلاش كرد از همسرش بانويي نمونه بسازد. سيد محمدهادي نصرالله كه يكي از رزمندگان مقاومت اسلامي بود و هر لحظه امكان داشت به فيض شهادت نايل شود، كوشيد همسرش را براي چنين روزي آماده كند و سرانجام تلاشهاي او به ثمر رسيدند. محمدهادي در روز دوازدهم سپتامبر سال 1997، به همراه تعدادي از همرزمان خود در جريان رويارويي با اشغالگران صهيونيست در نزديكي پايگاه اسرائيليها در محور سجد در جبل الرفيع در منطقه اشغالي اقليم التفاح به شهادت رسيد. بي ترديد نام او در حافظه تاريخ جاودانه خواهد ماند --------------------------------------------------------------------------------------------------------------- هادي در آخرين خداحافظي، چون ساير شهيدان چهره‌ا‌ي بسيارآرام داشت. در مسير راه برگزاري مجلس ترحيم شهادت محمد‌هادي نصرالله فرزند دبيركل حزب‌الله كه مخصوص بانوان برپا شده بود، در اين فكر بودم كه در اولين ديدار با بانو فاطمه ياسين، مادر شهيد هادي نصرالله به او چگونه سلام كنم و چه بگويم.. آيا به او تسليت بگويم يا تبريك؟. در مسير راه فكر مي‌كردم با مادري غمگين، اندوهگين و دردمند كه باقيمانده اشك چشمان گريان خود را پاك مي‌كند، روبه رو مي‌شوم.. همه تصور من اين بود كه مادر شهيد باتسليت بانوان عزادار كه براي تسلي خاطر او آمده‌اند احساس آرامش مي‌كند، اما هرگز به ذهنم خطور نكرده بود كه در حسينيه حضرت زينب(س) در محله "حارة حريك" با صحنه‌اي خلاف آنچه كه فكرش را مي‌كردم روبه رو خواهم شد. بانو فاطمه ياسين، همسر سيد حسن نصرالله، خاطر عزاداران را تسلي مي‌داد و آنان را به بردباري فرا مي‌خواند و از آنان مي‌خواست فقط براي امام حسين(ع) گريه كنند. گاهي هم به نشانه افتخار به شهادت فرزند برومندش لبخندي بر چهره او نمايان مي‌شد. پرچمهاي زرد رنگ، حزب‌الله و پلاكاردهاي تبريك و تسليت شهادت بر در و ديوار ورودي حسينيه حضرت زينب(س) آويخته شده بودند. مادر و بازماندگان شهيد آرزو داشتند مراسم عروسي سيد هادي را در اين حسينيه برگزار كنند و به زودي از آنجا به خانه زناشويي برود. در جايگاهي در صدر مجلس، دسته گل بزرگي به چشم مي‌خورد و عكس شهيد، ميان گلها قرار داده شده بود. قاريان زن به ترتيب، آيه‌هاي قرآن را تلاوت مي‌كردند. دختران نيز داوطلبانه شيريني و حلوا ميان عزاداران توزيع مي‌كردند. پلاكاردهاي تبريك شهادت سيد‌هادي نصرالله به امام زمان(عج) و امام خميني (ره) و سيد حسن نصرالله، ديوار حسينيه را پوشانده و روي يكي از اين پلاكاردها نوشته شده بود كه وعده پيروزي ما بر اسرائيل، در كنار گذرگاههاي مرزي فلسطين اشغالي است. درصدر مجلس مادر شهيد و در سمت راست او، نامزد شهيد، دوشيزه بتول شيخ علي خاتون و نزديك او زينب نصرالله خواهر دوازده ساله شهيد و در سمت چپ فاطمه ياسين، مادر بزرگهاي پدري و مادري شهيد نشسته‌اند. بازماندگان شهيد با وقار و با نظم خاصي به مهمانان خوشامد مي‌گويند. دو تن از بانوان كه در جمع مادر و بازماندگان شهيد نشسته‌اند، عزاداران و تهنيت‌گويان را معرفي مي‌كنند. "خدا به شما پاداش نيك بدهد" و "شهادت برشما مبارك باشد" از جمله عباراتي بودند كه پيوسته به گوش بانو فاطمه ياسين، همسر سيد حسن نصرالله، مي‌رسيد. چشمان گريان برخي از تسليت‌گويان و سخناني نظير همه ما به شهادت ايمان داريم، اما توان تحمل چنين لحظاتي را نداريم، مادر شهيد را آزار مي‌دهند. عبارات تحريك‌آميز برخي از زنان هرگز خللي در صبر و شكيبايي مادر شهيد به وجود نمي‌آورد. بانويي به مادر شهيد گفت، "در تلويزيون همسرتان را آرام ديدم. انتظار نداشتم شما را هم اين قدر آرام و شكيبا ببينم، زيرا شما مادر هستيد". گويي برخي از دلداريها و عبارتها، روحيه مادر شهيد را دو چندان مي‌كند و امّ‌ ‌هادي به ناچار بر شانه برخي از تهنيت گويندگان دست نوازش مي‌كشد و رفتار انفعالي آنان را مهار مي‌كند. به محض اينكه يكي از دبيران شهيد سيد‌هادي نصرالله در مجتمع آموزشي المصطفي نگاهش به مادر شهيد مي‌افتد وياد شاگردش مي‌كند، بدون اراده مي‌گريد. بانوي ديگري درحالي كه نشانه‌هاي رضايت به قضا و قدر الهي را در چهره فاطمه ياسين مي‌بيند، ناگهان به گريه مي‌افتد. بانوي ديگري، از سيد‌هادي به عنوان الگو و اسوه جوانان متعهد لبنان نام مي‌برد و مي‌گويد، "اي كاش فرزندان ما هم مثل فرزندان شما بودند." "هادي واقعاً شايستگي اين نام را داشت. او انساني خدمتگزار، با اخلاق وپرهيزكار بود." اين سخن يكي از بانوان است كه در گوش ديگري زمزمه مي‌كند، "خداوند او را بيامرزد بسيار مهربان بود." به ايشان نزديك مي‌شوم و سؤال مي‌كنم، "با سه روز فراق چه مي‌كني؟" پاسخ مي‌دهد كه كاري از دستش ساخته نيست و مي‌گويد كه يك روز پيش در اخبار سراسري تلويزيون پيكر هادي را روي برانكارد ديده و او را از انبوه ابروان و شكاف سرش شناخته است. انگار به خواب رفته بود. نفس عميقي ‌مي‌كشد و مي‌‌افزايد، "آري به خواب رفته بود و شباهتي به مردگان نداشت." مادر سيد محمد‌هادي در پاسخ به اين سؤال كه آيا به هنگام تنهائي در خانه براي فرزندش گريه مي‌كند يا نه، مي‌خندد و مي‌گويد، "تاكنون گريه نكرده‌ام و تظاهر به گريه هم نمي‌كنم. صبر وشكيبايي نعمتي ارزشمند است كه خداوند به من ارزاني داشته است. از خدا مي‌خواهم كه اين نعمت را از من دريغ نكند." از او مي‌پرسند، "آيا همسران رؤساي سه قوه تاكنون به شما تسليت گفته‌‌اند؟" پاسخ مي‌دهد،‌ "الياس هراوي رئيس جمهوري پيشين وهمسرش تلفني به من تسليت گفتند. همسران برخي وزيران و نمايندگان پارلمان نيز براي تسليت نزد من آمدند." بر اساس كارت شناسايي باقيمانده از محمدهادي نصرالله، مشخص مي‌شود كه او ترجيح داده بود براي مدت كوتاهي تحصيلات خود را معلق نگه دارد و پس از دوره راهنمائي به صفوف رزمندگان مقاومت پيوست. حدود چهار ماه پيش از شهادت با دوشيزه بتول فرزند شيخ علي خاتون كه از دوران كودكي در شهر بعلبك با خانواده او همسايه بودند، عقد كردند و منتظر تكميل تهيه جهيزيه ازدواج بود تا زندگي مشترك را آغاز كنند. سيدهادي حدود سه سال بود كه درعمليات ضد صهيونيستي شركت مي‌كرد. در هرعملياتي كه در جنوب لبنان روي مي‌داد، مادر او، مانند همه مادران رزمندگان، انتظار شنيدن خبر شهادت فرزندش را داشت و هر روز براي ‌هادي و ساير همرزمان او صدقه مي‌داد. آخرين خداحافظي‌هادي با خداحافظيهاي پيشين متفاوت بود. مادر مي‌گويد، "‌هادي در آخرين خداحافظي بسيار آرام بود و لبخندي پنهان درچهره‌اش ديده مي‌شد، انگار مي‌خواست چيزي را از من پنهان كند. هنگامي كه به من اطلاع دادند هادي همراه سه رزمنده ديگر مفقود شده‌اند، تسليم اراده خدا شدم. به خدا توكل و همه چيز را به او واگذار كردم." فاطمه ياسين با افتخار بيان مي‌كند، "گمان مي‌كنم درتربيت فرزندم موفق بوده‌ام. با شهادت او بهره‌مند شدم. زيان نكرده‌ام و بي‌ترديد روز قيامت، نزد اهل بيت(ع) از من شفاعت خواهد كرد. اين دنيا گذرگاه آخرت است و هادي راه را كوتاه كرد." امّ هادي در برابر نگاههاي خيره و پر استفهام ديگران مي‌كوشد آنان را متقاعد كند كه به احساسات و عواطف خود اجازه نمي‌دهد بر او چيره شوند. او چنين مي‌گويد، "هنگامي كه احساسات برمن هجوم مي‌آورند، حضرت فاطمه زهرا(س) و صحنه وداع حضرت زينب(س) در كربلا را به ياد مي‌آورم. حضرت زينب با از دست دادن برادران و اهل بيتش اراده‌اش را از دست نداد. او در برابر فاجعه كربلا صبر و شكيبايي نشان داد. من فقط يك فرزندم را ازدست داده‌ام و در مقابل اين بزرگان چيزي نيستم. بايد ازاين عزيزان الگو بگيريم." او در واكنش به اسارت پيكر فرزندش سيد‌هادي توسط نظاميان صهيونيست مي‌گويد، "اين پيكر هم مانند اجساد ساير شهيدان مقاومت است، تفاوتي ميان آنان نيست. من نيز مادري چون مادر ساير شهيدان هستم. در اخبار شنيده‌ام كه دشمن پيشنهاد مبادله پيكر فرزندم با اجساد نظاميان صهيونيست را كرده كه در جريان عمليات ناكام انصاريه در لبنان مانده‌اند. او كورخوانده است و بايد پيكر همه شهيدان را بدهد و اسيران را آزاد كند. تنها يك پيكر را قبول نداريم و تسليم پيشنهادات وقيحانه اشغالگران نمي‌شويم." بانو فاطمه ياسين برتصميم خويش براي ادامه راه شهيد هادي نصرالله و فراهم نمودن زمينه پيوستن پسر دوم خود محمدجواد نصرالله به گروههاي مقاومت تأكيد دارد منبع وبلاگ بسیار ارزشمند http://mersademruz.blogfa.com شما در این وبلاگ می توانید عکسهایی از این شهید را ملاحظه کنید

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
azarakhsh عزیز خیلی ممنون از مطلب کامل و مفیدی که ارائه دادین اگه میدونستم اینقدر مطلب شما کامله که دست به کیبورد نمیشدم

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
ببخشید که نمیتونم زیاد مطلب بذارم - میدونم خلاف قوانین سایته
ولی خواستم یادی باشه از این شهید...تا تحت الشعاع 911 قرار نگیره

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
يكي از دوستان لطف كنه فيلم شهادت اين عزيز رو بدون ف ي ل ت ر بزاره

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

ایجاد یک حساب کاربری و یا به سیستم وارد شوید برای ارسال نظر

کاربر محترم برای ارسال نظر نیاز به یک حساب کاربری دارید.

ایجاد یک حساب کاربری

ثبت نام برای یک حساب کاربری جدید در انجمن ها بسیار ساده است!

ثبت نام کاربر جدید

ورود به حساب کاربری

در حال حاضر می خواهید به حساب کاربری خود وارد شوید؟ برای ورود کلیک کنید

ورود به سیستم

  • مرور توسط کاربر    0 کاربر

    هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.