arash_slayer

چشم‌انداز روابط آمريكا و عربستان

امتیاز دادن به این موضوع:

Recommended Posts

ارزيابي روابط آينده عربستان سعودي و آمريکا، نشان مي‌دهد که سياست ايالات متحده، پس از حوادث 11 سپتامبر نسبت به عربستان سعودي تا اندازه زيادي تغيير يافته و اين بيشتر به علت نقش عربستان سعودي و افراط‌گرايي اسلامي و وهابي‌پروري آن و رشد ‌تروريسم در منطقه و اوج آن؛ يعني 11 سپتامبر است که حدود پانزده نفر از نوزده نفر عاملان انفجار سازمان تجارت جهاني از اتباع سعودي بودند. دهه1990 نيز دهه پرچالش براي دستگاه حکومتي به خاطر نزديکي نامتعارف و ديرپاي آن به آمريکا شده بود و مشروعيت خاندان سعودي به طور مستقيم زير سؤال رفته است. دارايي‌هاي مؤسسه و انجمن‌هاي خيريه نيز که از نظر مالي مهم‌ترين منبع تأمين مالي‌ تروريست‌ها بوده است، از اين نظر مهم است. به دنبال اين حوادث و ارايه برخي گزارش‌ها از جمله گزارش شوراي روابط خارجي آمريکا و به ويژه کميسيون 11 سپتامبر، صاحب‌نظران به نقش اصلي عربستان سعودي در اين حوادث اشاره کرده‌‌اند که اصلي‌ترين هم‌پيمان آمريکايي‌ها در منطقه بوده به شدت مورد انتقاد و حمله قرار گرفت. متقابلا سياست ايالات متحده در منطقه و به ويژه حضور نظامي آنها در عربستان پس از جنگ دوم خليج فارس، باعث رشد افراط‌گرايي اسلامي و گروه‌هاي‌ تروريستي شده که به طور يکسان، آمريکا و عربستان سعودي را مورد انتقاد قرار داده‌‌اند و ديديم که پس از 11 سپتامبر، چندين حمله‌ تروريستي بزرگ در خاک عربستان سعودي، که بزرگ‌ترين آن در سال 2003 بود، انجام شد که در واقع، نشانه حمله به وابستگي عربستان سعودي به واشنگتن بود. در پي حادثه 11 سپتامبر، منتقدان هر دو کشور به‌ اين روابط تاريخي و نزديک حمله کردند و خواستار قطع و دست‌كم کاهش اين روابط شدند. سياست‌هاي ايالات متحده در راستاي مبارزه با ‌تروريسم، ايجاب مي‌کند که حکومت عربستان و خاندان آن را در راستاي اصلاحات در ساختارهاي سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي تحت فشار گذارد. در اين راستا، امير عبدالله، پادشاه عربستان، طرح منشور عرب، اسلام و سپس طرح صلح اعراب با اسرائيل را ارايه داده و به نام «گفت‌وگوي ملي» کاستن از فشارهاي رواني و خارجي را در پيش گرفته است. ايالات متحده آمريکا نيز پس از اشغال عراق و گسترش روابط با کشورهاي کوچک خليج فارس، نگراني چنداني از تحت فشار گذاشتن نزديک‌ترين متحد و هم‌پيمان خود؛ يعني عربستان ندارد. در واقع، ايالات متحده، پس از فروکش کردن التهابات داخلي ناشي از حملات منتقدان به روابط نزديک آمريکا با عربستان، تز «دشمن تلقي کردن» عربستان سعودي و همچنين تز «هم‌پيمان نزديک» را رها کرده و احتمالا «روابط عادي» ـ به دور از روابط نظامي، ولي روابط نزديک در حوزهاي اقتصادي و مبارزه با‌تروريسم از جمله همکاري در حوزه نفت ـ را با آن برقرار خواهد ساخت. در اين روابط عادي حوزه‌هاي مشترک منافع براي همکاري از جمله حوزه انرژي، امنيت، مبارزه با ‌تروريسم و اينک اتحاد در برابر ايران بر سر برنامه‌هاي هسته‌اي ايران، که آمريکا در صدد تشکيل ائتلاف منطقه‌اي است، اهميت دارد، اما نکته مهم اينکه عربستان سعودي ديگر چون سابق (از جمله دهه 1990) آن جايگاه برجسته را نزد آمريکا نخواهد داشت و جاي آن را کشورهاي کوچک منطقه و نيز عراق آينده خواهند گرفت. ايالات متحده به جاي تغيير اساسي در روابط خود با در پيش گرفتن سياست‌هايي در راستاي تغيير رژيم، منافع خود را در اين مي‌بيند که با حکومت موجود از راه فشار براي اصلاحات (البته نه اصلاحات اساسي) به همکاري بپردازد؛ كما اينكه كاخ سفيد با مقاومت‌هاي رخ داده در جهان عرب براي اجراي اصلاحات خوشبينانه كه پس از يازده اعلام كرده بود و به ويژه پس از تجربه كنوني مقاومت در عراق به ‌اندازه زيادي در موضع گذشته خود تغييرات ايجاد كرده و در يك تقسيم‌بندي جديد، خاورميانه را به دو گروه «اعراب سني ميانه‌رو»، كه آمريكا بايد با آنها همكاري كند و «كشورها يا گروه‌هاي تندرو»، كه عبارتند از ايران، سوريه و حزب‌الله و گروه حماس، كه بيشتر اعضايشان شيعه (و آمريكا بايد با گروه نخست براي مهار گروه دوم همكاري كند) هستند، بخش‌بندي كرده است، ولي به هر حال، اين همكاري‌ها هم در واقع تاكتيكي است و ديگر عربستان سعودي آن، جايگاه گذشته را براي آمريكا حفظ نخواهد كرد، بلكه يك «روابط عادي» در آينده بين دو كشور برقرار خواهد شد. چند دليل براي اين «روابط عادي» مي‌توان به شرح زير برشمرد: 1ـ عربستان سعودي، بزرگ‌ترين توليدکننده نفت و داراي بزرگ‌ترين صادرات و حجم ذخاير نفتي است و آمريکا وابستگي بسياري به انرژي، هم از حيث واردات و هم از حيث قيمت‌گذاري و نقش ويژه آن در اوپک دارد، براي همين نمي‌تواند به راحتي ريسک ايجاد تغييرات اساسي را متحمل شود. 2ـ حکومت عربستان سعودي به طور تاريخي، روابط نزديکي با آمريکا داشته و معلوم نيست با سرنگوني خاندان پادشاهي آل فهد، حکومت جانشين نيز داراي چنين روابط نزديکي با آمريکا بوده باشد، به ويژه که در ملاقات سال 2003 امير عبدالله با جورج بوش، اين دو يک روابط نزديک شخصي با همديگر برقرار کرده‌‌اند. 3ـ حکومت عربستان سعودي، به ويژه پس از حملات گروه القاعده در رياض در سال 2003 به شدت با اين گروه به مبارزه برخاسته و در راستاي منافع امنيتي خود به ‌اين نتيجه رسيده که در راستاي قطعنامه 1373 شوراي امنيت سازمان ملل براي مبارزه با ‌تروريسم، اقدامات فعالي را انجام دهد. 4ـ عربستان سعودي پس از 11 سپتامبر به رغم مخالفت‌هاي ظاهري با طرح‌هاي ايالات‌متحده (به دليل ‌ترس از چال‌شهاي داخلي) عمدتا در حوزه مبارزه با ‌تروريسم و اصلاحات با آمريکا همکاري کرده و حتي در جنگ عراق نيز به رغم مواضع مخالفت‌آميز در عمل با آمريکا همکاري کرده است. 5ـ هر دو طرف به‌ اين نتيجه رسيده‌‌اند که استمرار روابط نزديک همچون سابق، از جمله در حوزه نظامي به زيان منافع بلندمدت هر دو طرف است. از اين رو، هر دو طرف به ناچار تقليل روابط تا حد «روابط عادي» را در راستاي منافع خود ديده‌‌اند. هم «قطع روابط» و هم «گسترش روابط» به زيان هر دو کشور است. در صورت قطع روابط، امنيت خاندان سعودي از سوي آمريکا و نيز در صورت استمرار روابط نزديک همچون گذشته (تا پيش از 11 سپتامبر) هم منافع امنيتي آمريکا و هم عربستان از سوي اپوزيسيون داخلي به خطر خواهد افتاد. 6ـ آنچه از نظر آمريکا مهم است، اينکه ‌ايالات متحده نمي‌تواند به اصلاحات اساسي، به ويژه در حوزه سياسي در عربستان دامن بزند. در صورتي که آمريکا به دنبال برقراري دمکراسي با انتخابات آزاد باشد، به خوبي مي‌داند که نخستين گزينه احتمالي براي به دست آوردن آراي اسلام‌گرايان افراطي و يا ضد آمريکا (همچون الجزاير در سال 1992 و يا همچون حماس در فلسطين در انتخابات 2006) است. از اين رو، آمريکا و عربستان سعودي به دنبال اصلاحات تدريجي هستند که ضمن باز کردن فضاي سياسي و اجتماعي و آزادسازي اقتصادي و جلوگيري از رخداد يک انقلاب اسلامي همانند ايران، حکومت نيز به بقاي خود ادامه دهد. 7ـ ايالات متحده نمي‌تواند به روابط نزديک گذشته خود ادامه دهد، چرا که منافع هر دو کشور ايجاب مي‌کند براي کاستن از فشارهاي داخلي، که ممکن است سرانجام منجر به فرو پاشي رژيم سعودي شود، اين وابستگي را کمتر كند و از سوي ديگر، ايالات متحده نيز با اشغال عراق و گسترش روابط با کشورهاي کوچک خليج فارس و حضور بي دردسر و يا کمتر دردساز در اين کشورها، نيازي به وابستگي شديد به عربستان سعودي نمي‌بيند. 8ـ هم‌اكنون نيز ايالات متحده به خاطر ايجاد ائتلاف بر ضد جمهوري اسلامي ايران و جلوگيري از گسترش نفوذ ايران در عراق، لبنان و فلسطين، حوزه‌هاي منافع زيادي براي همکاري با عربستان ايجاد کرده است و قطعا هر دو طرف اين روابط را به سود منافع امنيتي خود مي‌دانند. نتيجه ‌اينكه يك دهه‌ آينده براي هر دو كشور؛ هم آمريكا و هم عربستان سعودي، دهه سرنوشت‌ساز و پرچالش خواهد بود. ادامه دولت رانتينه در عربستان سعودي، استمرار حمايت‌هاي آن از آمريكا در منطقه و نيز گستردگي خود طرح آمريكا در منطقه و به ويژه كشمكش آمريكا با ايران و همكاري دست‌كم ضمني آنها با آمريكا، دهه‌ آينده را به دهه‌اي پر خطر و كشمكش‌زا، نه تنها براي اين دو بازيگر، كه براي همه بازيگران منطقه تبديل خواهد كرد. در صورتي كه خود بازيگران منطقه به اجراي اصلاحات دروني و تحول ويژگي رانتينه خود اقدام نكنند و به برقراري روابط متعادل از راه نهادسازي و ايجاد اعتماد و امنيت‌سازي مبادرت نورزند، متغيرهاي بسياري وجود دارند كه مناسبات شكننده هم در داخل جوامع بين دولت‌ها با تابعين و هم بين خود دولتها با يكديگر را به درگيري خواهد كشاند. «محيط آنارشي» منطقه، توان بالقوه‌اي در ايجاد جنگ و درگيري در منطقه را داراست و تنها خود بازيگران هستند كه با درايت و تدبير مي‌توانند اين محيط را در دو دهه بعدي به «فرهنگ آنارشي» «لاكي» (فرهنگ دوم آنارشي الكساندر وندت) بكشاند. به درستي معلوم نيست كه آيا منطقه با ‌اين نوع فرهنگ در حال حركت است و يا اينكه برعكس «فرهنگ هابزي آنارشي» همچنانكه نورئاليست‌ها بيان مي‌كنند، دايم در حال تكرار است. در واقع، منطقه خاورميانه آزمون خوبي براي ابطال يا اثبات نظريه نورئاليستي براي نورئاليست‌ها باقي خواهد ماند. آيا اين منطقه همچنان رئاليستي باقي خواهد ماند كه در آن سوء ظن، بي‌اعتمادي، سيكل خشونت و سكون زمان از ويژگي‌‌هاي آن است و يا اينكه همچون ديگر مناطق به طرف همگرايي و اعتمادسازي از طريق نهادسازي خواهد شتافت. به نظر مي‌رسد تا زماني كه نفت مهم‌ترين منبع درآمدي كشورها باقي بماند و حكومت‌ها همچنان به خاطر تمركزگرايي و انحصار از مردم جدا بوده و اقتصاد همچنان فاقد رشد باقي بماند و به ويژه وابستگي امنيتي اعراب به آمريكا ادامه داشته باشد، زياد نمي‌توان خوشبين بود، به ويژه كه آمار و ارقام اقتصادي، حاكي از نااميدي شديد در منطقه است، به گونه‌اي كه آمارهاي اخير از سوي منابع و مراجع معتبر، نشان مي‌دهد كه ‌اين منطقه در دهه 1990 و نيز دهه اول قرن بيست و يك، سير قهقرايي پيموده و در يك جاهايي حتي رشد آن منفي بوده است. متأسفانه، اين منطقه، بنا بر برآوردهاي انجام شده، حتي از آمريكاي لاتين و آفريقاي زير صحرا هم در بسياري از شاخص‌هاي اقتصادي (رشد، توليد ناخالص داخلي اشتغال و نرخ زاد و ولد) عقب مانده‌تر شده است. همه ‌اينها نشان از بدبيني در يك دهه‌ آينده است و تنها زماني مي‌توان اميدوار بود كه اصلاحات بومي در ساختارهاي سياسي و اقتصادي و به دور از مداخله ديگر قدرت‌ها و نيز ايجاد اصلاحات در مناسبات بين دولت‌ها با ايجاد نهادها و اعتمادسازي و دوري از وابستگي امنيتي اعراب به آمريكا انجام گيرد. وضعيت كنوني كمتر اين را نشان مي‌دهد. دكتر شهروز ابراهيمي

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

ایجاد یک حساب کاربری و یا به سیستم وارد شوید برای ارسال نظر

کاربر محترم برای ارسال نظر نیاز به یک حساب کاربری دارید.

ایجاد یک حساب کاربری

ثبت نام برای یک حساب کاربری جدید در انجمن ها بسیار ساده است!

ثبت نام کاربر جدید

ورود به حساب کاربری

در حال حاضر می خواهید به حساب کاربری خود وارد شوید؟ برای ورود کلیک کنید

ورود به سیستم

  • مرور توسط کاربر    0 کاربر

    هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.