zed

موقعیت امروز جمهوری اسلامی موقعیت "قلب جهان" است

امتیاز دادن به این موضوع:

Recommended Posts

[align=justify]همواره در رسانه‌ها و در اظهار نظر كارشناسان حوزه‌هاي مسائل امنيتي، ديپلماتيك و حتي اقتصادي و فرهنگي، از مفاهيمي همچون موقعيت ژئوپليتيك يا موقعيت ژئواستراتژيك ايران ياد مي‌شود. پرسش اين است: موقعيت واقعي ايران چيست؟ براي يافتن پاسخي به اين پرسش، نشریه موعود حسن عباسي رئيس مركز بررسي‌هاي دكترينال رفته است، تا به تبيين موقعيت اين كشور كهن بپردازد.

[b]در آغاز، يك پرسش ساده و كلي مطرح است: موقعيت هر كشور چيست؟ و چگونه برآورد مي‌شود؟[/b]

در علوم استراتژيك، موقعيت هر كشور از ابعاد مختلفي بررسي مي‌شود، مانند: موقعيت تاريخي، موقعيت اقتصادي، موقعيت اجتماعي، موقعيت فرهنگي، يا موقعيت سياسي. يكي از مهم‌ترين گونه‌هاي تبيين موقعيت هر كشور، موقعيت محيطي آن است كه در آن ابتدا محيط جغرافيايي تبيين مي‌شود، سپس ساير مؤلفه‌هاي سياسي، اقتصادي، فرهنگي و اجتماعي در نسبت با محيط جغرافيايي تعريف مي‌گردد. در بررسي «موضوع محور»، ابتدا محورهاي موضوعي مانند سياست، اقتصاد، فرهنگ يا موضوع نظامي تبيين و سپس ساير مؤلفه‌هاي قدرت موضوعي، از جمله «محيط» در نسبت با آن بررسي مي‌شود.

مثلاً اگر موقعيت يك كشور، از حيث سياسي بررسي شد، ساير مؤلفه‌ها در نسبت با آن تعريف مي‌شود، از جمله مؤلفة جغرافيايي. يا اگر اين بررسي از حيث اقتصادي انجام شد، ديگر مؤلفه‌ها، از جمله محيط جغرافيايي، در نسبت با موضوع اقتصاد تعريف مي‌شوند. امّا در بررسي «محيط محور» ابتدا ابعاد محيطي و جغرافيايي تبيين مي‌گردد، سپس ساير مؤلفه‌ها در نسبت با آن سنجش و ارزش‌گذاري مي‌شود.

موقعيت محيطي يا به تعبير غربي‌ها «Situation» در سه مرحله سنجش و برآورد مي‌شود. مرحلة نخست يا مرحلة تبيين قدرت محيطي، مرحلة تبيين موقعيت كشور مورد مطالعه در سه مؤلفة قدرت محيطي، يعني زمين (Geo)، دريا (Hydro) و هوا (Aero) است. در مؤلفه‌هاي زمين (Geo)، سرزمين هر كشور از حيث كيفيت، ابعاد، مساحت و همچنين منطقه‌اي، از كرة زمين، كه آن كشور در آن واقع شده، منبع متفاوتي از قدرت محيطي محسوب مي‌شود و هيچ دو كشوري موقعيت سرزميني يكساني ندارند. براي نمونه، سرزمين كشور شيلي همچون يك مار دراز و باريك است، امّا سرزمين روسيه، كانادا يا آمريكا، موقعيتي مستطيلي و پهناور دارند. در مؤلفة دريا (Hydro)، نيز وضعيت كشورها متفاوت است. اين تفاوت به دو بخش تقسيم مي‌شود: ابتدا اينكه آيا كشور مورد مطالعه، دسترسي به دريا دارد يا ندارد. كشورهايي مانند افغانستان، تاجيكستان يا اتريش، دسترسي به دريا ندارند، لذا يكي از مؤلفه‌هاي سه گانة زميني، دريايي و هوايي، در قدرت ملي آنها غايب است. ديگر اينكه كيفيت موقعيت دريايي كشور مورد مطالعه چقدر است. اين كيفيت، با گزاره‌هايي چون طول سواحل،‌ بازبودن يا بسته بودن دريايي كه در جوار سرزمين آن كشور قرار دارد، كيفيت فلات قاره در آب‌هاي ساحلي و سرزميني آن كشور، و ... سنجش مي‌شود. مؤلفة هوا (Aero) نيز متأثر از محل و منطقه‌اي است كه آن كشور در كرة زمين در آن واقع شده است.
امّا در مرحلة دوم، كه مرحلة تبيين قدرت موضوعي است، بايد به تبيين موقعيت آن كشور از حيث قدرت سياسي، قدرت اقتصادي، قدرت نظامي، قدرت فرهنگي و قدرت اجتماعي پرداخت.

در مرحلة سوم، آنچه در تبيين قدرت موضوعي برآورد شد، با آنچه در تبيين قدرت محيطي سنجش شد، با يكديگر تلفيق مي‌شوند. نتيجة اين انطباق و تلفيق را مي‌توان «موقعيت آن كشور» ناميد.


[b]صورت‌بندي اين تلفيق چگونه است؟ يعني موقعيت يك كشور پس از طيّ اين سه مرحله چگونه معرفي مي‌شود؟[/b]

از انطباق قدرت موضوعي سياست با جغرافيا، ژئوپليتيك (Geopolitic) شكل مي‌گيرد. هنگامي كه از ژئوپليتيك يك كشور سخن به ميان مي‌آيد، منظور انطباق قدرت سياسي با قدرت جغرافيايي آن كشور است. از انطباق قدرت موضوعي اقتصاد، با جغرافيا، ژئواكونومي (Geoeconomy) پديد مي‌آيد. از انطباق قدرت موضوعي نظامي با جغرافيا، ژئوميليتاري (Geomilitary) به دست مي‌آيد. از انطباق قدرت موضوعي فرهنگي يا اجتماعي نيز با جغرافيا، ژئوكالچر (Geoculture) يا ژئو سوشال (Geosocial) به وجود مي‌آيد.

امّا اگر انطباق قدرت‌هاي موضوعي سياست، اقتصاد، فرهنگ، نظامي و اجتماعي، با بعد دريايي قدرت محيطي صورت پذيرد نتيجه به ترتيب مي‌شود: هيـدروپليتيـك (Hydropolitic)، هيـدرواكـونـومـي (Hydroeconomy)، هيدروكالچر (Hydroculture)، هيدروميليتاري (Hydromilitary) و هيدروسوشال (Hydrosocial). همواره موقعيت كشورها از حيث محيطي، با يكي از اين حوزه‌هاي قدرت موضوعي ـ محيطي معرفي مي‌شود.


[b]مفاهيمي همچون ژئواستراتژي در كجاي اين تقسيم‌بندي قرار دارند؟[/b]

موقعيت ژئواستراتژيك، ژئوتاكتيك يا ژئوتكنيك، تقسيم‌بندي موضوعي نيستند، بلكه در سطح‌بندي محيط مطرح هستند. يعني يك موقعيت محيطي، «استراتژيك» است، ديگري «تاكتيكي». به موقعيت محيطي استراتژيك، «ژئواستراتژيك»، «هيدرواستراتژيك» و «آئرواستراتژيك» گفته مي‌شود و به موقعيت محيطي تاكتيكي، ژئو تاكتيك يا هيدروتاكتيك و آئروتاكتيك.
در واقع اين سطح‌بندي، بعد سوم مكعب مطالعات محيطي را در كنار دو بعد قدرت محيطي (زمين، دريا، هوا) و قدرت موضوعي (سياست، اقتصاد، فرهنگ، نظامي و اجتماعي) شكل مي‌دهد.

[b]اكنون مي‌توان پرسيد، موقعيت ايران از حيث محيطي چيست و چه عواملي اين موقعيت را پديد آورده‌اند؟[/b]
پرسش خوبي است. امروز ايران، حساس‌ترين و ويژه‌ترين موقعيت را در چند صد سال اخير داراست كه هم مي‌توان آن را يك سرماية عظيم به حساب آورد، و هم زمينة طمع دشمنان. من اين موقعيت را در چند محور معرفي مي‌كنم.

1. در حال حاضر ايران، از نظر ژئودكترين، به «هارتلند» يا قلب حياتي سرزمين جهاني تبديل شده است. در سطح كرة زمين، بخش محدودي به خشكي‌ها اختصاص دارد. در ميان خشكي‌هاي كرة زمين، قطعة بزرگ و يكپارچة آسيا ـ اروپا، به عنوان جزيرة اصلي كرة زمين مطرح است كه به جزيرة جهاني معروف است.

حدود يك‌صد سال قبل، «هالفورد مكيندر» قلب جزيرة جهاني را منطقة آسياي مركزي معرفي كرد كه شامل: قزاقستان، تركمنستان، ازبكستان، قرقيزستان، تاجيكستان، بخش‌هايي از شمال افغانستان و شمال خراسان ايران، و بخش‌هايي از شكم روسيه در مرز كشور قزاقستان مي‌شود، يعني منطقة عمومي شرق درياي خزر. فرض مكيندر اين بود كه هر كس بر اين هارتلند يا قلب حياتي سرزمين جهاني حكومت كند، بر جهان حكومت خواهد كرد. گمان بر اين است كه هيتلر تحت وسوسه‌هاي ژئوپليتيسين خود «هاوس هافر»، در لشكركشي به سوي شرق، در صدد دستيابي به سرزمين‌هاي ماوراء آرال و خزر بود كه البته تا منطقة چچن بيشتر نتوانست پيش‌روي كند.

آمريكا و ناتو نيز با همين انگيزه و البته به بهانة مقابله با القاعده و طالبان، افغانستان را اشغال كرد تا از آن طريق بتواند آسياي ميانه يا همان هارتلند را كنترل كند. امّا مسائلي پديد آمد كه براي قدرت‌هاي استكباري مشخص شد كه هارتلند جهان، پس از فروپاشي شوروي، به دلايل گوناگون از آسياي ميانه، به ايران منتقل شده است. اكنون ايران به عنوان قلب سرزمين حياني (جزيرة جهاني) در جهان ژئودكترين مطرح است و برآورد مي‌شود كه از سال 2005 ميلادي به مدت بيش از پنجاه سال جمهوري اسلامي ايران مي‌تواند اين موقعيت را حفظ كند.

2. همچنين در حال حاضر، ايران از نظر هيدرودكترين به «هارت‌سي» يا قلب حياتي درياي جهاني تبديل شده است. هارت‌سي جهان از بدو جنگ دوم جهاني در منطقة عمومي غرب اقيانوس اطلس شمالي شكل گرفت. دليل آن هم تردّد گستردة ناوگان تجاري آمريكا و اروپا در اين منطقه، ميان اروپاي غربي و سواحل شرقي آمريكا و كانادا بود. اروپاي سال 1945 كه شاهد تسليم آلمان هيتلري بود، با ويراني عظيم حاصل از جنگ جهاني دوم و مشكلات آن درگير شد، لذا به مدت ربع قرن نيازمند كمك‌هاي آمريكا از طريق اقيانوس اطلس بود. در يك منطقة مثلثي در غرب اقيانوس اطلس شمالي، يعني از درياي ساراگاسو تا جزيرة برمودا، و در نهايت درياي كارائيب، منطقه‌اي تحت عنوان هارت‌سي جهان شكل گرفت. فرض بر اين بود كه هر كس كنترل اين منطقه را عهده‌دار شود، كنترل درياي اصلي جهان را در اختيار دارد. اقتصاد ماوراء اقيانوسي (ترانس اوشنيك) آمريكا عميقاً به اين اقيانوس وابسته بود. به اين دليل و براي منحرف كردن اذهان از اين موضوع، آمريكا اقدام به افسانه پردازي پيرامون جزيرة انگليسي برمودا نمود، كه در آن مسئلة غرق كشتي‌ها و سقوط هواپيماها در اين منطقه مطرح مي‌شد و به مرموز بودن آن دامن مي‌زد.

پس از پايان جنگ سرد در 1990 از اهميت و حساسيت درياي ساراگاسو به عنوان «هارت‌سي» جهان كاسته شد و به مرور نقش خليج فارس، تنگة هرمز، درياي مكران (كه عمان خوانده مي‌شود)، درياي كوروش (كه آن نيز به غلط درياي عربي خوانده شده)، و درياي قزوين (كه خزر خوانده مي‌شود)، در جهان برجسته شد. از آنجا كه اين آب‌ها، در جوار ايران و بخش‌هاي عمدة آن، متعلق به ايران هستند و تحت نفوذ جمهوري اسلامي مي‌باشند، لذا «هارت‌سي» از اقيانوس اطلس شمالي به سواحل جنوبي و شمالي ايران منتقل شد.

پنجاه سال قبل، فاصلة ميان قلب حياتي سرزمين جهاني با قلب حياتي درياي جهاني بيش از 10.000 كيلومتر بود، امّا اكنون اين دو در يك نقطه بر هم منطبق شده‌اند، در ايران. يعني امروز جمهوري اسلامي ايران همزمان هم قلب حياتي سرزمين جهاني است، و هم قلب حياتي درياي جهاني، و حداقل تا پنجاه سال آينده اين موقعيت براي ايران محفوظ است.

3. فضاي ايران نيز آئرواستراتژيك است و پس از منطقة فضايي تحت كنترل نوراد (فرماندهي عالي دفاع هوافضايي آمريكاي شمالي)، دومين منطقة فضايي حساس جهان است.

4. از نظر قدرت اقتصادي، موقعيت ژئواكونوميك و هيدرواكونوميك ايران، بسيار حساس است. شريان‌هاي انرژي فسيلي جهان همچون رگ‌هاي اين قلب تپنده، از جوار ايران، به اعضا و جوارح جهان پمپ مي‌شود. بازار منطقه، بازار هدف كالاهاي شرق و غرب است. همچنين منابع زيرزميني منطقه، منابع اقتصاد استراتژيك كشورهاي مختلف است.

5. از نظر قدرت سياسي، در محيط استبدادي و استعمارزدة منطقه، موقعيت ژئوپليتيك ايران، به دليل وجود حكومت مستقر و مستقل، بسيار حائز اهميت است. غرب تلاش مي‌كند در تبليغات خود دولت تركيه و دولت غاصب و جعلي اسراييل را تنها دموكراسي‌هاي منطقه بخواند و زير بار فشار رواني اتهام حمايت از دولت‌هاي مرتجع و استبدادي كشورهاي عربي، رژيم اسراييل را نماد دموكراسي واقعي بخواند. حال آنكه جمهوري اسلامي به‌عنوان يگانه حكومت مردم سالاري ديني در جهان، از حيث استقلال سياسي مي‌درخشد و اين موضوع كه حكايت از عدم تعهد واقعي به قدرت‌هاي بيگانه دارد، موقعيت ايران را در منطقه و جهان حائز اهميت روز افزون نموده است. اكنون ايران بازي‌گري مهم در پهنة منطقه است كه در معادلات جهاني نمي‌توان آن را ناديده گرفت.

6. از نظر فرهنگي، موقعيت ژئوكالچر ايران بسيار ممتاز است. ايران امروز با يك دامنة فرهنگي فارسي زبانان

از كردستان عراق تا افغانستان و قلب آسياي ميانه، نفوذ فرهنگي دارد. همچنين با يك دامنة فرهنگي شيعي، از افغانستان و پاكستان در شرق، تا عراق و لبنان در غرب و آذربايجان در شمال و بحرين در جنوب، نفوذ مذهبي چشمگيري دارد. تأثير اين نفوذ را مي‌توان در معادلات فرهنگي، سياسي و نظامي منطقة جنوب غرب آسيا ديد.

7. از نظر اجتماعي، موقعيت ژئوسوشال ايران، با توجه به تنوع اقوام و طوايف گوناگون، جمعيت مناسب و نيروي جوان، موقعيتي ممتاز است.

8. از نظر نظامي نيز، موقعيت ژئوميليتاري و همچنين هيدروميليتاري ايران، از حيث قدرت بازدارندگي زميني، دريايي، موشكي، و عمليات ويژه، يكي از استثنايي‌ترين موقعيت‌هاي اقتدار نظامي منطقه‌اي را براي كشور در 300 سال اخير پديد آورده است.


[b]اين موقعيت ايران، قطعاً پيامدهايي در عرصة بين‌المللي دارد. پرسش اين است كه اين موقعيت، متضمّن چه نتايجي در سطح جهان است؟[/b]

اگر نظام جهاني يك پيكر واحد در نظر گرفته شود، جمهوري اسلامي ايران، قلب اين پيكرة جهاني محسوب مي‌شود. در مقابل، آمريكا طيّ نيم قرن تلاش نموده است تا به مغز جهان تبديل شود. اكنون ايالات متحده، با وجود سازمان گسترده‌اي همچون «NSA» توانسته است به ايجاد اينترنت در جهان مبادرت نموده و حافظة جهان را در 9 هكتار مساحتي كه سوپر كامپيوترهاي آژانس امنيت ملي آمريكا (NSA) در زيرزمين اشغال كرده‌اند، پديد آورد. اين حافظة جهاني، روزانه سه ميليارد پيام را دسته‌بندي و ذخيره مي‌كند.

موقعيت ايران به عنوان قلب در كنار موقعيت آمريكا به عنوان مغز اين پيكره، شرايطي را پديد آورده كه در بدن يك انسان مي‌توان ديد: قلب انسان بدون مغز، زنده مي‌ماند، مانند بيماراني كه مرگ مغزي مي‌شوند، امّا مغز انسان، بدون قلب او زنده نمي‌ماند. موقعيت استراتژيك جمهوري اسلامي ايران متضمن سه نكته است:

الف ـ در ميان 200 كشور جهان، جمهوري اسلامي قلب جهان «Global heart» محسوب مي‌شود.
ب ـ آمريكا مغز جهان«Global brain» محسوب مي‌شود.
ج ـ قلب، بدون مغز زنده مي‌ماند، امّا مغز بدون قلب زنده نمي‌ماند.

به يك نكته بايد توجه داشت و آن‌هم اينكه وقتي كشوري داراي موقعيت جهاني است، به‌عنوان ثقل جهاني يا منطقه‌اي عمل مي‌كند. مانند آمريكا، كه چون موقعيت جهاني دارد، لذا خود را مركز عالم مي‌پندارد و ساير نقاط و مناطق را با خود مي‌سنجد. براي نمونه، در قاعدة «مركز ـ پيرامون» كه آمريكا خود را مركز عالم مي‌شناسد، در يكصد سال اخير، جزيرة جهاني يا قاره‌هاي به هم پيوستة آسيا ـ اروپا را كه در موقعيت شرق آمريكا قرار دارند، با نام كلّي «خاور» مي‌شناسد، سپس آن را به سه قسمت: خاورنزديك، «خاورميانه» و خاوردور تقسيم مي‌كند. در يك صد سال اخير كه منطقة ما از سوي آمريكايي‌ها خاورميانه خوانده شده است، هر يك از مردم اين منطقه كه واژة خاورميانه را برتافته و بازگو كند، در واقع پذيرفته است كه در حاشية قطب! عالم امروز، يعني آمريكا قرار دارد. حتي در 6 سال اخير، آمريكا تلاش نمود با طرح خاورميانة بزرگ، ابعاد آنچه را در يك‌صد سال گذشته توسط آدميرال آلفرد ماهان تعريف شده بود، گسترش دهد.

موقعيت جمهوري اسلامي به‌عنوان «هارتلند» جهان، در برابر موقعيت آمريكا به عنوان «برين‌لند» جهان، مفهوم خاورميانه را متزلزل ساخته است و اكنون اين پرسش مطرح است كه «شرق ميانة چه كشوري؟!». مانع اصلي طرح خاورميانة بزرگ، جمهوري اسلامي بوده است، و لذا موقعيت فعلي ايران، به عنوان «قطب جهان خداگرا» و همچنين هارتلند جهان، نظام بين‌الملل را وارد صورت بندي جديدي نمود كه در سوي ديگر آن، آمريكا به عنوان «قطب جهان بشرگرا» و برين‌لند جهان مطرح است. اكنون اگر كسي آمريكا را به تبع موقعيت آن مركز عالم اومانيسم بداند، مفاهيمي همچون خاور نزديك، خاورميانه و خاور دور موضوعيت دارند، امّا هنگامي كه موقعيت ايران كنوني، آن را مركز عالم خداگرا قرار داده، مي‌توان از باخترنزديك (كشورهاي اروپايي ارتدوكس و كاتوليك)، باخترميانه (كشورهاي پروتستان مركز و شمال اروپا با محوريت آلمان) و باختردور (كشورهاي آنگلوساكسن، شامل انگليس، آمريكا، كانادا، استراليا و نيوزيلند) نام برد.

[b]چه عواملي اين موقعيت ايران را تهديد مي‌كند و آن را مي‌فرسايد؟[/b]

عوامل متعددي به عنوان تهديد اين موقعيت ايران مطرح هستند. فهرست بلندي از تهديدهاي غربي‌ها عليه جمهوري اسلامي وجود دارد كه همواره در تلاش‌اند تا اين موقعيت را متزلزل، نابود و بي‌اثر سازند: سكتاريزاسيون (فرقه‌گرايي)، بالكانيزاسيون (تجزية سرزميني)، گلوباليزاسيون (ذوب در نظام سياسي، اقتصادي و فرهنگي غرب به بهانة جهاني‌سازي)، واتيكانيزاسيون (تحديد نهاد ولايت فقيه)، ليبراليزاسيون فرهنگي و اقتصادي، سكيولاريزاسيون، اينديويدوآليزاسيون تربيتي، امانيزاسيون اعتقادي، پرنوكراتيزاسيون سياسي، اليناسيزاسيون اجتماعي و هويت زدايي به ويژه در نسل جوان و موارد ديگري.


[b]راه‌هاي مقابله با اين تهديدها كدامند؟[/b]

بخشي از اين تهديدها بايد توسط نهادهاي حكومتي و دولتي خنثي شوند، و بخشي نيز توسط مردم. امّا يك نكته ميان هر دو مشترك است و آن هم «نياز به بصيرت» است.


اگر مردم و حكومت‌مداران ندانند كه كشور چه جايگاه و موقعيت ممتازي دارد و از وجود چنين نعمتي غفلت كنند، يقيناً آن را از كف خواهند داد. از سوي ديگر اگر اين موقعيت را نشناختند، قطعاً متوجه تهديدها و آسيب‌هاي آن نيز نخواهند بود كه اين غفلت موجب خسارت‌ها و فجايع جبران ناپذيري خواهد شد. لذا بصيرت حكومت و مردم، عامل اساسي خنثي‌سازي اين تهديدها و حفظ اين موقعيت ممتاز به عنوان ميراثي براي نسل‌هاي بعدي است.



[b]اين موقعيت چه ربط و نسبتي با حوزة فكري و فرهنگي ايران اسلامي ـ شيعي پيدا مي‌كند؟[/b]

موقعيت ژئوكالچر ايران امروز، عميقاً متاثر از فرهنگ شيعي ايران است. اگر اين فرهنگ نبود، انقلاب اسلامي ايران نيز نبود و حداكثر در حدّ يك انقلاب ملي رقم مي‌خورد.

انقلاب اسلامي ايران، جهان را از حالت دوقطبي درون پارادايم اومانيسم (بشرگرايي) كه جهان را به دو قطب: ليبرال كاپيتاليسم غرب و سوسياليسم شرق تقسيم مي‌كرد، به درآورد، و به جهان دوقطبي جامع‌تري رساند: جهان دوقطبي اومانيسم (بشرگرايي) و تئوئيسم (خداگرايي). پس موقعيت ژئوكالچر ايران در جهان امروز مقوّم جهان ژئوپارادايم دوقطبي خداگرا ـ بشرگراست.

و اگر فرهنگ ايراني شيعي نبود، نظام دوقطبي نوين در جهان شكل نمي‌گرفت. اهميت ژئواستراتژيك ايران در جهان از اين روست كه نه تنها خود يك قطب اين نظام دوقطبي است، بلكه خود اين نظام را شكل داده است. اين يعني بازي‌گري در عرصة جهاني. البته مايل نيستم اين مطلب به نوعي خود بزرگ‌بيني فرهنگي يا اعتماد به نفس كاذب بدل شود، زيرا موقعيت و جايگاه برتر داشتن، نيازمند زحمت و تلاش گسترده‌تر براي حفظ آن است. لذا از حيث توجه و تنبّه عرض مي‌كنم تا به نوعي بتوان حساسيت‌ها را نسبت به داشته‌ها و سرمايه‌هاي ملي و ديني برانگيخت.


[b]با توجه به رويكرد انقلاب اسلامي به آيندة جهان اسلام و نقش ايران در واقعة شريف ظهور حضرت ولي عصر(عج) جايگاه اين موقعيت در اين رويكردها چيست؟[/b]

با پديد آمدن نظام دوقطبي خداگرا ـ بشرگرا، موقعيت ژئوپارادايم ايران به عنوان مركز جهان خداگرا، مقوّم رويكرد انقلاب اسلامي در جهان اسلام، به ويژه در حوزة الهام بخشي براي رهايي از سلطة بيگانگان بود كه نمونه‌هاي آن در لبنان و فلسطين مشهود است. ظهور مهدي موعود(عج) متضمّن حضور دين در عرصة زندگي بشر و تقويت قطب خداگرا و بسط جامعة موحّدين و متقين در عالم است. موقعيت ايران كنوني، متضمن اين حركت بوده است و براي نهادينه‌سازي و تقويت آن بايد تلاش كرد. گام بعدي كه بسيار دشوار است، ديني‌سازي سبك زندگي بشر است. در واقع كار اساسي كه رويكرد جدّي انقلاب اسلامي، پس از تحقق نظام ژئوپارادايم اومانيسم و تئوئيسم است، مسئلة تحقّق سبك زندگي مهدوي است. اگر سبك زندگي بشر مهدوي شود، زمينه‌سازي براي ظهور به نتيجه خواهد رسيد. موقعيت ويژة ايران امروز، در اين مسير بسيار مؤثر است.


[b]وظيفة دولت اسلامي و مردم در قبال اين موقعيت در سطح منطقه‌اي و جهاني چيست؟[/b]

هر پديدة اجتماعي، در حركت كلي خود از سه مرحله عبور مي‌كند: ايجاد، حفظ و بسط. موقعيت كنوني محيطي ايران در نظام اجتماعي جهان امروز نيز از اين قاعده مستثنا نيست.

مرحلة نخست كه مرحلة ايجاد اين موقعيت بوده ، اكنون محقق شده است. بايد اين موقعيت را درك كرد. مرحلة دوم، حفظ اين موقعيت است. وظيفة دولت و مردم در اين مقطع حساس، حفظ و پاسداشت اين موقعيت بسيار ارزشمند است. امّا آن‌هم كافي نيست، بلكه بايد به سراغ مرحلة سوم رفت و مسئلة بسط اين موقعيت ممتاز را مدّ نظر داشت. اگر مرحلة سوم، يعني بسط موقعيت جمهوري اسلامي محقق شود، گامي در جهت زمينه‌سازي براي ظهور مهدي موعود(عج) محقق شده است. هوشياري و بصيرت دولت و مردم از يك‌سو، و اهتمام به بسط اين موقعيت از سوي ديگر، وظايف كلي ما در نسبت با موقعيت ممتاز ژئودكترين نهضت انتظار محسوب مي‌شود.

از اينكه در اين گفت‌وگو شركت كرديد، سپاس‌گزاريم.

لينك مطلب : http://www.rajanews.com/detail.asp?id=40743[/align]

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

ایجاد یک حساب کاربری و یا به سیستم وارد شوید برای ارسال نظر

کاربر محترم برای ارسال نظر نیاز به یک حساب کاربری دارید.

ایجاد یک حساب کاربری

ثبت نام برای یک حساب کاربری جدید در انجمن ها بسیار ساده است!

ثبت نام کاربر جدید

ورود به حساب کاربری

در حال حاضر می خواهید به حساب کاربری خود وارد شوید؟ برای ورود کلیک کنید

ورود به سیستم

  • مرور توسط کاربر    0 کاربر

    هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.