FBI

Members
  • تعداد محتوا

    171
  • عضوشده

  • آخرین بازدید

تمامی ارسال های FBI

  1.   همانطور که دیده می شود نویسنده این مقاله بطور غیر مستقیم در این گزارش تحلیلی که در بیست و هفت دی ماه 93 منتشر کرده است حوادث امروز یمن را پیش بینی کرده بود فکر می کنم احتمالاً نویسنده این مقاله از معدود افرادی در کشور ایران بود که ماهها قبل در این مقاله خود توانسته بود حوادث و جنگ امروز یمن را پیش بینی کند
  2.   منبع http://khabaronline.ir/detail/395731/weblog/jafarian   شنبه 27 دی 1393 بهانه ای که از عوامل اصلی کشتار شیعیان در ده ساله گذشته بوده است   وبلاگ > جعفریان، رسول - پس از ماجرای عبدالله بن سبا، دروغی که در قرن دوم ساخته شد تا هویت تشیع را به لحاظ تاریخی زیر سوال ببرد، دومین ماجرای دروغ ، مربوط به نقش شیعیان در سقوط بغداد به دست مغولان است که به نام خواجه نصیر و ابن علقمی، سعی می شود شیعیان همدست یهود و نصارا معرفی شده و بانی و باعث نابودی دولت عباسی معرفی شوند. این همان بهانه ای است که شیعیان به عنوان احفاد ابن علقمی به طور مداوم هدف قتل عام های انتحاری وحشتناک بوده و ده ها هزار تن از آنان در کوچه و خیابان و قهوه خانه و غیره در این ده سال قتل عام شدند.   مقدمه برای بسیاری از اهل سنت در شرق اسلامی، رخداد سقوط بغداد  و خلافت عباسی، امری دردناک و ناراحت کننده بوده  است، زیرا با این تحول ـ که عامل اصلی آن ضعف جدی عباسیان و خطاهای طولانی‌شان از یک سو، و نیز تهاجم مرگبار مغول در حمله به تمامی شرق اسلامی از سوی دیگر بود ـ خلافت تقریبا برای همیشه از میان رفت. حتی زمانی که خلافت عثمانی قدرتمندانه استقرار یافت، به نظر می رسد، هیچ گاه اهمیت عباسیان را نیافت، چنان که سقوط آن نیز به رغم همه دردناکی برای اهل سنت، قابل مقایسه با از دست رفتن بغداد عباسیان نبود. هرچه بود، عباسیان از دل قریش برآمده، عرب و منتسب به پیامبر (ص) بودند. بغداد نیز برای بیش از پانصد سال مرکز خلافت آنان بود و گویی از دست رفتن آن، تمام آمال و آرزوهای آنان را نابود کرد. در عمل نیز، مذهب سنت در شرق بشدت ضعیف شد. بعدها خلافت ماند، اما ترکی شدن خلافت چیزی نبود که برای دوایر اصلی اهل سنت، به خصوص عربها که نسل اول و لایه نخست در تاریخ اسلام بودند، قابل قبول باشد و در نهایت هم به جدال کشیده شد. و اما در این میان، با وجود آن که مغولان اساس این ماجرا بودند، و خبطها و خطاهای عباسیان در طول قرون و کشتن و نابود کردن بسیاری از مخالفانشان و نیز عیاشی و تجمل پرستی و بسیاری از مسائل دیگر عامل درونی اصلی این ماجرا بود، تمام گناه به گردن دو شیعه به نام ابن علقمی و خواجه نصیر افتاد. این در حالی بود که صدها عالم و دبیر سنی هم در مجموعه مغولان که از حوالی سال 617 به خراسان آمدند وجود داشتند. این اتهام که بعدها در قرن هشتم رواج یافت، چنان بود که گویی این حادثه عظیم، نه مربوط به یک خلیفه بی تدبیر و فرزند متعصب و نااهل و مداخله جوی او، بلکه همه و همه بر عهده این دو نفر قرار گرفته است. یافتن یک مقصر برای این ماجرا کار را راحت می کرد و در ضمن شیعه را که هیچ گاه رسمیت خلافت را نپذیرفته بود، تحت فشار قرار می داد. این اتهام انجام شد تا دیگران تبرئه شوند و از آن بهانه ای برای یک کینه ورزی دایمی ایجاد شود. اتهام یاد شده که بر اساس تحقیقات مورد اعتماد، و حتی از ناحیه محققان اهل سنت مانند دکتر سعد الغامدی استاد دانشگاه ملک سعود در ریاض آن هم در یک کتاب مستقل، بی پایه شناخته شده، به حدی در آثار متعصبانی مانند ابن کثیر و ابن تیمیه تکرار شد و تا به امروز تکرار گشته که به صورت یک اصل مسلم تاریخی درآمده و صرفا به عنوان یک ابزار برای کوبیدن طرف مقابل مورد استفاده قرار گرفته است. این که مورخان این حادثه عظیم را صرفا بر سر این دو نفر خراب کنند، تنها ناشی از نوعی ضعف تحلیل و برای گریز از بیان واقعیات و در عین حال متأثر از تعصبات دینی است، و الا هر کسی می داند، مغولانی که دولت بزرگ خوارزمشاهی را براندخته، سالهای سال شورشهای متوالی را در شهرهای سر راه خود سرکوب کرده، و در نهایت دولت قدرتمند الموت را که نه سلجوقیان و نه دیگران نتوانسته بودند براندازند، بر انداختند، و طبرستان را تصرف کردند، می توانستند بغداد را هم بگیرند. اما آنچه در تواریخ ماند، تکرار مطالبی درباره ابن علقمی بود که تاکنون نیز دستاویز تبلیغات مذهبی است و به نظر نمی رسد هیچ گاه حل و فصل شود. این قبیل تاریخ نگاری مذهبی که درگیری مشتی نصوص تاریخی در دو طرف است، در حکم قضایای جدلی الطرفین کانتی در آمده که برای ذهن های ساده مذهبی، هر کسی در هر طرف باشد، قادر به اثبات و اقناع آن است.  مشکل دیگری هم البته آن روزگار بود و آن این که برای دو قرن، اسماعیلیان به اسم تشیع و با اتهام ملحدی، موی دماغ دولت های سنی اطراف خویش بودند، به طوری که هیچ گاه آنان، با همه فشاری که آوردند، موفق به تصرف الموت نشده که هیچ، به طور مداوم، هدف ترورهای آنان قرار می‌گرفتند. این حقد و کینه را به راحتی می‌توان در متون تاریخی این دوره سنیان و کسانی که بعدها گزارش آنها را می‌نوشتند بدست آورد. این دویست سال، با آن هم ترور سران سنی که تنها یکی از صدها نفر آن خواجه نظام الملک بود، حقد و کینه جدی از اسماعیلیان و ملاحده در ذهن اهل سنت ایجاد کرده بود. البته این دولت هم به دست مغولان نابود شد اما فضای روانی ایجاد شده در اطراف این ماجرا همچنان روی اعصاب و روان طرفداران خلافت راه می رفت. و اما در باره ابن علقمی به عنوان یک وزیر که فقط یک جناح ساده در دستگاه خلافت بود، و در برابر یورش عظیم مغولان که به هدف ساقط کردن بغداد آمده بودند (و این ماجرا از زمان حمله یعقوب لیث تا این زمان برای دولت های شرقی یک آرزو بود و آل بویه و سلجوقیان به آن رسیدند و عباسیان را نصف نیمه نگاه داشتند و خوارزمشاهیان نتوانستند چنین کنند) کسی نگفت، فرضا که یک شیعه ای که سه چهار دهه در دولت عباسی خدمت کرده، و معلوم نیست اساسا شیعیان او را به رسمیت می شناختند، در سقوط بغداد، واقعا همکاری با مغولان کرده باشد، آن هم درست زمانی که بسیاری از علمای سنی در دستگاه مغولان خدمت می کردند، این چه ربطی به جامعه شیعه دارد؟ آن هم نه برای آن روزگار بلکه الی الابد... مگر کم بوده اند در قدیم و جدید از طرف مقابل که در کنار دشمنان اسلام قرار گرفته اند. مگر کسی اینها را پای یک مذهب می نویسد؟ بگذریم. ... و اما ابن علقمی سالها استاد الدار دربار مستنصر عباسی یا همان وزیر دربار وی بود و بعدها به خاطر همان خدمات وزارت مستعصم رسید. در آن روزگار، و از زمان سلجوقیان، در مواقعی، وزارت بر عهده شیعیان بود و این جز آن نبود که این افراد در نظام اداری تربیت شده و توانایی خوبی در اداره امور حکومت داشتند. در طول این سالها، ابن علقمی خدمات زیادی به دستگاه عباسیان کرد که تنها یک نمونه آن تأسیس مدرسه مستنصریه بود که مذاهب چهارگانه ـ بدون حضور شیعه ـ در آن کار تدریس را بر عهده داشتند.[1] در تاریخ الفی آمده است: و روزى كه اين مدرسه به اتمام رسيد، مستنصر باللّه با جميع امرا و اعيان دولت به آن مدرسه آمده مهمانى عام كرده هركس را فراخور حال او به خلعت سرافراز ساخت. و چون سركارى آن مدرسه به مؤيّد الدّين علقمى‏، كه آخر وزير خليفه شده بود، تعلّق داشت و به سعى او به اتمام رسيده بود، مستنصر باللّه در روز ضيافت او را به انواع انعام و الطاف پادشاهانه سرافراز ساخت و جايگير او را دوچندان گردانيد.[2] ابن علقمی که تا این اندازه مورد اعتماد بود، از بخت بدش، در روزگاری قرار گرفت که این دولت توسط یورشیان مغول سرنگون گردید. او تنها یک عنصر تصمیم گیر اداری بود، نه فرمانده نیروهای نظامی بود و نه تنها کسی که خلیفه حرف او را کاملا گوش می داد. معارضان وی در دستگاه خلافت، از جمله ابوبکر پسر خلیفه و دواتدار، تمام تلاش های او را خنثی کردند و برای آن که وی را که طرفدار آن بود که خلیفه در این شرایط ضعف کامل، با نوعی تعامل مثبت مسأله را حل و فصل کرده و زمینه را برای بقای خود فراهم کند، منکوب کنند، در شیپور جنگ دمیدند. منابع فراوانی به بی توجهی مستعصم به اداره امور توجه داده و به رفتار بد فرزند او ابوبکر و دیگران اشاره کرده اند. در نهایت مغولان بغداد را تصرف کردند و به خاطر مقاومت بیهوده خلیفه، او را و شمار فراوان دیگر را کشتند و دولت عباسی را پس از یک دوره ظلم و ستم طولانی برانداختند. حادثه مغولان چندان عظیم بود که کسی نمی توانست به یک مقاومت جدی بیندیشد. بسیاری از مردم بغداد از سنی و شیعه در این ماجرا کشته شدند و هیچ کدام از دو طرف فرصت مقاومت نیافتند. بسیاری نیز به سرعت جذب دربار مغولان شدند، به طوری که دولت آنان تا هشتاد سال بعد ادامه یافت و خبری هم از مقاومت سنیان و غیره بدست نیامد. آن زمان، منابع، چیزی در باره ابن علقمی ننوشتند، اما به تدریج داستانها در باره ابن علقمی ساخته شد و گناه این حادثه عظیم که مغولان پنجاه سال برای تحقق آن روزشماری می کردند و برای آن انژری گذاشته و نیرو صرف کرده بودند، حالا به گردن یک وزیری افتاد که سه چهار دهه به دولت عباسی خدمت کرده بود. او البته تمایلات شیعی داشت اما هیچ گاه در منابع شیعه، به عنوان یک عالم شیعه یا یک رکن شناخته نشده بود. اشاره کردیم، فرضا که بود، چه ارتباطی با مذهب تشیع داشت. و اما مخالفان مهم ترین پشتوانه خود را از دست داده بودند و باید برای این کار مقصری از مخالفان خود پیدا می کردند. باید مقصری برای آن ماجرا یافت می شد تا همه گناه بر گردن او گذاشته شده و متعصبان بتوانند از این امر به عنوان یک حربه علیه شیعه استفاده کنند. از زمانی که افرادی مانند ابن تیمیه و ابن کثیر در بوق و کرنا کردند که گویی خیانت ابن علقمی همه چیز را بر باد داده، مسأله به صورت یک اصل شایع در منابع تاریخی پیچید و از آنجا که انگیزه برای رواج آن بود، گسترش غیر عادی یافت. جدای از منابع قرن هشتم که قبلا مطالبی از آنها در این باره نقل کردیم، پس از ماجرای صفویه و گسترش منازعات مذهبی، مسأله ابن علقمی باز سر زبانها افتاد. کتابهای تاریخی هم که غالبا تاریخ زمان پیش از خود را از روی متون قبلی می نویسند، در این باره به تکرار آنچه گفته شده بود پرداختند. در اینجا نمونه هایی از آن رامرور می کنیم، و در عین حال شاهد خواهیم بود که در برخی از متون، حقایقی در باره مستعصم و دستگاه عباسی و رفتارهای آنان وجود دارد که به خوبی نشان می دهد، ماجرا نه تنها هیچ ارتباطی با ابن علقمی ندارد بلکه اگر نصایح او را گوش داده بودند، این حادثه دست کم به این شکل رخ نمی داد.   تکرار اتهام ابن علقمی از قرن دهم تا چهاردهم هجری به نظر می رسد در جریان بالا گرفتن مباحثات مذهبی میان شیعیان و سنیان در آغاز برخوردهای دولت عثمانی – صفوی که اولین آنها در چالدران و در سال 920 بود، به داستان ابن علقمی هم اشاره شده است. جدای از جنگ میدانی، در صحنه علمی و نگارش هم آثاری علیه یکدیگر نوشتند و بسیاری از مسائل تاریخی را باز مطرح کردند. در یکی از این آثار با عنوان «کتاب البراهین النواقض دلالات الروافض» [کذا] در دوره سلطان سلیمان عثمانی () نوشته شده، در همان آغازین صفحات ضمن بر شمردن مساوی شیعه در طول تاریخ چنین آمده است: «... و کانت اهل الکرخ الشیعة تشب نیران العداوة علی اهل السنة، و کان الشریف الراضی [کذا] و ولداه الرضی [و] المرتضی رؤوس المحنة، و.... جاء‌ ملک التتار ال یبغداد و صحبته منجمه النصیر الطوسی رأس الفساد، و ابن العلقمی وزیر الخلافة، الذی بتدبیره لبغضه فی اهل السنة حسن [؟] ذلک الافة، بل منعه أن یخرج». جالب است که در ادامه تیمور را هم رافضی می داند! و می افزاید: «و قد جاء تیمور الرافضی المتظاهر او زمن شاه اسماعیل رأس الروافض فی هذه الزمن الاخر او الان ... و اعان طهماس [ب] حین ضاقت منه المرة‌ بعد المرة الانفاس» [کتاب البراهین، برگ 2]. این عبارت در نقد شیعه، مسیری تاریخی را میان پدر سید رضی و مرتضی تا شاه طهماسب دنبال می کند، و در میانه آنها خواجه نصیر و ابن علقمی و تیمور و شاه اسماعیل را قرار می دهد. اشاره فعلی ما این است که این نویسنده، آگاه به آنچه پیش از وی در باره ابن علقمی گفته شده بوده است. در قرن دهم هجری هم، مصلح الدین لاری نویسنده «مرآت الادوار» ـ که از دست صفویان شیعی به عثمانی ها پناه برده بود ـ همین را عامل رفتار ابن علقمی دانسته نوشت: «پسر خلیفه، ابوبکر، به واسطه تعصب اهل سنت، کرخ را غارت کرد و جمعی از بنی هاشم را اسیر ساخت. وزیر، شیعه مذهب بود. از این حال آزرده گشت. بعد از آن که هولاکو قلع قلاع ملاحده کرده بود، رسولی فرستاد که اگر کوکبه ایلخان به بغداد متوجه گردد، وی بی جنگ بغداد را تسلیم نماید و خواجه نصیرالدین طوسی گفت که احکام نجومی دال است بر آن که بغداد در حیطه تسخیر در می‌آید. بنابر آن هولاکو متوجه آن شد.[3] در واقع، به همین سادگی فتح بغداد توسط مغولان توجیه می‌شود. یک نمونه دیگر گزارش و تحلیل معین الدین اسفزاری (م 889) که می نویسد: و گويند ابن علقمى وزير در مذهب شيعه غلوى‏ عظيم داشت، و پسر خليفه امير ابو بكر بسبب وحشتى و عصبيتى لشكر فرستاد تا كرخ بغداد را غارت كردند و در كرخ بعضى‏ از سادات هاشميه‏ بودند ايشان را اسير گرفتند، [و اهل و عيال ايشان را بفضيحت و خلاعت از خانها بيرون كشيدند]، وزير بجهت اين حركت بغايت متالم و متأثر گشت و بگرد فراز و نشيب و پيرامن احتيال و فريب برمى‏آمد تا چگونه خليفه و اتباع‏ را بتيغ انتقام بگذراند و در عوض اذلال و اهانت كه بطايفه سادات رسانيده‏اند شربت مكافات چشاند، [چون در بساط بسيط ممالك آيات رعب و باساء و آثار هيبت و ياساء هلاكو خان ساير و منتشر بود، ابن علقمى از راه جفا در خفا] قاصدى ببارگاه ايلخانى فرستاده بعد از اظهار متابعت و عرض اخلاص و مطاوعت، نمود كه اگر مواكب‏ جهانگشاى ايلخانى نهضت فرمايد بى‏احتمال كلفتى و ارتكاب شدتى مملكت بغداد را تسليم نمايد، [و اين معنى را بمواثيق و ايمان و شرايط عهود و پيمان استحكام داد]، ايلخانى، قاصد ابن علقمى را نوازش فرمود و بمواعيد منتج مبتهج گردانيده باز فرستاد. وزير با خليفه طريق تصنع و مكيدت پيش گرفته بدرگاه ايلخانى پيغام داد كه من جمعيت جنود و سپاه خليفه را جهت تحصيل علوفات‏ [چون دل عاشقان و زلف محبوبان‏] پريشان خواهم ساخت، بايد كه ايلخانى بى‏توقف و تعلل متوجه گردد، پس هلاكو خان در امضاى اين عزيمت بخواجه نصير الدين‏ مفاوضت بنوشت و از راى متين‏ و خاطر مبين او استشارت فرمود خواجه بعد از تامل در احكام نجومى و تدبر در آثار اتصالات اجرام سماوى عرضه داشت كه تسخير آن مملكت بى‏مزيد زحمتى و تحمل مشقتى مواكب همايون را ميسر خواهد شد؛ العلم عند الله.[4] سابقا در تحقیقاتی که در باره نقش ابن علقمی صورت گرفته، به خوبی نشان داده شده است که مطالب اینچنینی در مصادر اولیه فتح بغداد نیامده و از پنجاه سال بعد از آن آغاز شده است. در اینجا قصد بررسی آن مقطع را نداریم و صرفا چنان که از عنوان این بخش روشن است، سخن گفتن در باره اتهام یاد شده در آثار قرن نهم ـ دهم به بعد است. پس از آنچه گذشت، داستان سرایی های بعدی اسفزاری هم جالب است، طرح نقشه ای که ابن علقمی برای پراکنده کردن سپاه داشته است: «هلاكوخان بادل مبتهج‏ [و امل منفسح بالشكر چون قضا از تهمت رجعت مامون و نهمتى چون همت اصحاب توكل از عوارض و هن و تزلزل محفوظ] متوجه بغداد گشت. و ابن علقمى چون از تصميم عزيمت ايلخانى وقوف يافت عنان توجه خاطر بجانب پريشانى متجنده بغداد مصروف گردانيده‏ در حضرت خلافت عرضه داشت كه سلاطين و ملوك اطراف همه در مقام طاعت و خدمتگارى امير المومنين ثابت قدم‏اند، [و نفاذ امر وصيت قدرت و بسطت اموال و كثرت شوكت مواكب حضرت خلافت بحمد الله در عرصه بساط غبراء شايع است، هرسال چندين مال جهت مواجب لشكر و مصالح ديگر از خزاين صرف كردن موافق راى متين و مطابق مقتضاى عقل مصلحت‏بين نمينمايد] اگر فرمان‏ امير المومنين باشد هريك از اعيان سپاه بشغل و مهمى بطرفى نامزد گردد كه علوفه او واصل گردد و خزانه عامره را توفيرى حاصل آيد، خليفه غافل از آنكه ... اين مصلحت را كه خلاف صواب بود بر راى وزير پرتزوير تفويض فرمود، و خود باستماع الحان و اجتماع خوبان‏ [و ارتكاب ملاهى كه آفتى در ملك و پادشاهى از آن زيانكارتر نيست‏] مشغول شد، و از ساز و برگ و نواء مجلس عشرت براست كردن اسباب دفع مخالف نپرداخت، و ابن علقمى‏ [در پريشانى جمع متجنده سعى بليغ نمود] پيش از آنكه خبر توجه عساكر بيگانه بگوش خليفه رسد وجوه و اعيان بلكه آحاد و افراد لشگر را متفرق ساخت‏ [و ظاهرست كه افتراق شمل و پريشانى جمع زودتر از التيام و اجتماع ميسر ميشود.[5] اسفزاری سپس چندین صفحه در باره ورود لشکر ایلخانی به بغداد سخن گفته که برخی از نکات، از جمله آنچه در باره بخل مستعصم و نقش آن در سقوط بغداد آورده، جالب است و در کتب تاریخی بی سابقه نیست. در ادامه از ابن عمران نامی یاد می‌کند که سنی است و نقشه ای در گشودن بغداد کشیده و به رغم آن که والی بعقوبه از سوی خلیفه بود، با ایلخان کنار آمد. همو پس از گشوده شدن بغداد، حاکم این شهر شد، در حالی که به قول وی، ابن علقمی به چیزی دست نیافت و فرمان داده شد که نوکر ابن عمران باشد: «و حكم شد كه ابن علقمى نوكر او باشد، و ابن علقمى از كردار ناشايست خود عظيم پشيمان و خجل و پريشان خاطر و منفعل‏ گشت‏ [چه سرى كه پيش خليفه روى زمين فرونمى‏آمد بر خط امر نوكر عامل بعقوبه مى‏بايست نهاد، و بدنامى دنيا و آخرت بر سر. و مغولان در اهانت و خوارى ابن علقمى مجد بودند، القصه: چند روزى بمحنت ترددى مينمود و تجلدى ظاهرى مي‌كرد و بهركس تعلقى مي‌ساخت، تا عنقريب بساط بسطت او طى و بهار فرصت اودى شد و دل پردرد و ندامت بخاك برده، نامى مشوب بانواع غرامت و ملامت باقى گذاشت و خان ‏و مان چندين هزار مسلمان‏ [لاجرم تا مدتها بر صحايف كتابها و ايوان مدارس و خزائن بقلم تشنيع و خامه تقريع مى‏نوشتند كه: لعن الله من لا يلعن ابن علقمى، لعنت خداى آنكس را كه لعنت نكند ابن علقمى را، گويند يكى از دوستان لفظ «لاى» نفى را از اين كلام منفى گردانيده بود او را هفتاد چوب زدند. حق تعالى همكنانرا از عقوق حقوق اولياء نعم محفوظ دارد بحق حقه‏].[6] میرخواند (م 903) که در دایره همین تواریخ سیر کرده و غالبا از گذشتگان رونویسی، همان مطالب را آورده است، گرچه به روایت مخالف یا به عبارتی آنچه روشنگر جنبه های دیگر ماجرا هم هست، توجه داده است. وی می نویسد: «بالجمله در آن اوان كه ايلخان از ضبط و تسخير مملكت مسلمانان و قلع قلاع‏ ملاحده لعنهم اللّه على حده فراغت يافت، و صيت مهابت او در اقطار آفاق شايع و مستفيض گشت، ابن علقمى‏ وزير از سر جفا در پرده خفا رسولى به بارگاه فلك انتباه فرستاد و بعد از اظهار عبوديت و تقبيح صورت دار خلافت و سده امامت چنان فرانمود كه اگر ايلخان به صوب اين ديار عنان عزيمت سبك گرداند، پيش از آنكه به تسويه صفوف احتياج افتد تا به استعمال آلات حرب چه رسد، مملكت بغداد تسليم شود، و اين معنى را به دلايل و شواهد معقوله استحكام داد. ايلخان به مجرد اين پيغام اعتماد ننمود و در نهضت به جانب دارالسّلام متأمل مى‏بود، چه در آن اوقات كثرت جنود و وفور اسباب و اسلحه دار الخلافه در اقاليم سبعة شهرتى تمام داشت». جالب است که آنچه میان برخی از مورخان از مقایسه دوره ناصرعباسی در ایستادگی در مقابل مغولان با دوره مستعصم هست، مورد توجه و خواند میر و سپس فضل بن روزبهان خواهد بود. خواند میر می نویسد:‌ «و حال آنكه اوگتاى‏قاآن در مبادى جلوس خود چورماغون را دو نوبت با لشكرى سنگين از مغول كه در فتاكى و بى‏باكى شهرتى تمام داشت و در آن مرتبه با شياطين دوى اشتراك داشتند به طرف بغداد فرستاده بود و ايشان خايب و خاسر از معركه سپاه عرب عنان برتافته بودند، و اين صورت در الواح اذهان انتقاش يافته». میرخواند چنین ادامه می دهد: ايلخان ايلچى ابن علقمى را بنواخت و در توكيد مبانى اعتضاد و مصادقت وثوقى طلب داشت و رسول رخصت مراجعت يافته از ما فى الضمير پادشاه اعلام داد». هر بار که این خبر در این قبیل منابع نقل می شود مطالبی بر آن افزوده می شود از جمله این که ابن علقمی مکرر در مکرر رسولانی را فرستاده و ایلخان را تحریک به آمدن به بغداد کرده است: «ابن علقمى على التّعاقب و التّوالى رسل و رسايل به بارگاه عالم پناه مى‏فرستاد و معروض مى‏گردانيد كه من بعد اقطاع لشكريان را چون خيل وفا و حسن عهد خويش منقطع خواهم گردانيد و در تمشيت تفرّق جنود سعى بليغ خواهم نمود. و چون با خليفه در مقام خديعه و تضييع آمده‏ام و به واسطه افعال ذميمه او و اولاد او آرزوى آن دارم كه حكومت اين مملكت به گماشتگان پادشاه گيتى‏ستان انتقال يابد.» در واقع تحلیل هایی هم اضافه می شود که به هیچ روی در منابع نخست نیامده است. این نقشه، در این روایت تاریخی، با آنچه خواجه در باره پیشگویی کواکبی در باره زمان سقوط عباسیان گفته، هماهنگ می شود: «و چون پيغام ابن علقمى سمت تكرار يافت، ايلخان در اين باب از خواجه نصير الدّين محمّد طوسى كه در ملازمت او به درجه رفيع و مرتبه بلند رسيده بود و در تقرّب از ابناى زمان درگذشته مشورت نمود و از اوضاع فلكى و دلايل نجومى استكشاف فرمود. خواجه بعد از تسيير درجه طالع و تقويم كواكب و تحقيق نظرات عرضه داشت كه: از تشكلات انجم چنان معلوم مى‏شود كه استخلاص بغداد بى‏مزيد تحمّل كلفت و مشقّتى بر دست موكب منصور ميسّر خواهد شد؛ زيرا كه مدّت امامت و خلافت عباسيان انقراض يافته و سرآمده و هلاكو خان، خواجه نصير الدّين را در اين حكم مصدّق داشته با دلى ثابت و ضميرى منشرح فرمان داد تا لشكريان اسباب يورش بغداد را آماده سازند و سونجاق نويان را در مقدمه روان كرد كه از دجله بگذرد و با بايجو نويان ملحق شده جانب غربى بغداد را مخيم اقامت سازد. و ابن علقمى چون دانست كه سهم مكيدت او به هدف مقصود پيوست، در سده خلافت معروض داشت كه: امروز بحمد اللّه و المنّه كه مجموع سلاطين گردون اقتدار داغ اخلاص و مطاوعت امير المؤمنين [و خليفه روى زمين‏] بر جبين صدق مبين [او] دارند و صيت نفاذ حكم و بسطت ملك و كثرت مال خزانه عامره از يمين و يسار بر بريد صبا و شمال مسابقت گرفته و حسّاد و اضداد را مجال آن نمانده كه از مقام خود قدمى پيشتر نهند؛ و هريك از قاصدان و طالبان مملكت كه آتش حقد و حسد در ضمير ايشان افروخته است ... اكنون هر سال چندين تومان مال از خزينه به عساكر منصوره دادن از مقتضى رأى زرّين و فكر دوربين بعيد مى‏نمايد، اگر امير المؤمنين رخصت فرمايد عظما و سرداران لشكر را به اطراف و جوانب فرستاده آيد و به اشغال مناسب موسوم گردانيده شود تا خزانه را توفيرى باشد. خليفه اين تدبير ناصواب را به رأى وزير با تزوير منوط و مربوط ساخت و خود به استماع الحان خوش و مشاهده غلمان حوروش و تلذّذ به انواع ملاهى و استيفاى اصناف مناهى اشتغال نمود. و ابن علقمى در اندك زمانى اكثر اعيان سپاه را به بهانه‏هاى متنوّع متفرّق و پراكنده ساخت و ايلخان بر ميعاد مقرّر و زمان منتظر به طالع مسعود و نويد اقبال موعود از اردوى خود در حركت آمده از اقطار ممالك لشكر [بى‏كران و سپاهى‏] بى‏پايان كه مجتمع گشته بودند در ركاب او به جانب بغداد روان شدند».[7] این تصویر، که در بیشتر بلکه همه منابع تاریخی و همچنین شماری از آثار ادبی این دوره آمده، می توانست در ذهن اهل سنت، تأثیر عمیقی برجای گذارد. در واقع باید این نمونه را یکی از مؤثرترین تاریخ سازی‌ها ها به هدف تعمیق جدالهای شیعه و سنی دانست، در حالی که حتی اگر فرضا کسی چون ابن علقمی اشتباهی کرده، هیچ ارتباطی به پیروان یک مذهب ندارد، چنان که در روزگار ما، دهها شاه و امیر سنی، از نزدیک ترین همپیمانان امریکا هستند و نه تنها او را دعوت به آمدن به منطقه خلیج فارس کرده اند که صدها مرکز و دهها پایگاه بزرگ و کوچک در اختیار او گذاشته اند. و اما جالب است که میرخواند با توجه به روایات دیگر، حقایق تازه ای را بیان می کند. آن نکته این است که وقتی خلیفه با ابن علقمی در باره نوع رفتار با مغولان مشورت کرد، او که دشواری کار و اداره قاطع ایلخانان را به تجربه دریافته بود، پیشنهاد کرد که هدایای فراوان فرستاده شده و قبول شود تا به نام ایلخان خطبه خوانده شود تا خطر دفع گردد، اما دواتدار که دشمن ابن علقمی و بر مذهب سنی بود (بو قول میرخواند: شعبه جنون با قلّت تجربه مجتمع داشت‏) خلیفه را وادار به مقابله کرد که شد آنچه شد. در این زمینه توضیحات میرخواند گاه بسیار روشنگرانه است، آنجا که می نویسد: «رسولان به بغداد مراجعت نموده از وصول پادشاه جهانگير، وزيران را خبر كردند. ابن علقمى‏ كيفيت حادثه را معروض خليفه گردانيد، خليفه با وزير گفت: «مقتضى رأى تو در دفع اين خصم قادر قاهر چيست؟ وزير گفت: كعبتين خصم به بذل مال باز بايد ماليد چه جمع دفاين و خزاين جهت وقايه عزّت و سلامت نفس مى‏باشد، حالا مصلحت آن است كه براى پادشاه هزار خروار بار از نفايس امتعه [و رغائب اقمشه‏] و يك هزار شتر بختى و يك هزار اسب عربى با ساز و آلت ترتيب بايد كرد و براى شاهزادگان و امرا، على اختلاف طبقاتهم تحف و هدايا بايد فرستاد و خطبه و سكه به نام ايلخان بايد خواند و زد تا اين بليه مندفع گردد. خليفه تدبير وزير را پسنديده داشته به اتمام آن امر اشارت كرد، اما مجاهد الدّين بيك كه او را دوات‏دار صغير مى‏گفتند بنا بر عداوتى كه با وزير در ميان داشت به اتفاق ديگر معاندان ابن علقمى وزير معروض مستعصم گردانيد كه: وزير در اين تدبير مصلحت خويش انديشيده است تا سعى خود را نزد هلاگو خان مشكور گرداند و امرا و لشكريان را در بلاد محنت افكند، مصلحت آن است كه لشكرها جمع آوريم و سر راه بر خصمان بگيريم. و خليفه به اين سخن از صوابديد وزير اعراض نموده از سر فرستادن تحف و هدايا درگذشت». میرخواند با اشاره به این که مطالب دیگری در برخی از نسخ آمده، می نویسد: «در بعضى از نسخ به نظر رسيده كه چون خبر توجه ايلخان به بغداد رسيد مستعصم خليفه با ابن علقمى وزير در باب دفع لشكر بيگانه مشورت فرمود، وزير او را بر بذل اموال ترغيب و تحريص نمود تا از ركوب اموال احتراز و اجتناب واجب شناسد. خليفه گفت: لحيتك طويلة يعنى ريش دراز و عقل كوتاه دارى! و چون بعد از محاصره لشكر تاتار مهم بر مستعصم دشوار شد بار ديگر با وزير مشورت آغاز نهاد ابن علقمى گفت: لحيتنا طويلة! [ریش ما بلند است!]» میرخواند در اینجا و میان این روایات مختلف، «تقدیر»‌ را «اصل» می داند: «بر ارباب بصيرت روشن است كه چون از پس پرده تقدير امرى به مظهر وجود پيوندد و اسباب آن بى‏اختيار و اشتباه از چرخ ببارد و از زمين برويد حسن تدبير و طول تفكر مردم دوربين تا براى كوته‏انديشان چه رسد زياده تأثيرى نكند لا مردّ لقضائه و لا معقّب لحكمه». وی با این که تقدیر را اصل می داند، اما تقصیر را اصلی را متوجه مستعصم می داند: «و چون قول اول نزد راقم حروف به صواب اقرب است، قلم مشكين رقم بر سر حرف نخست رفته بازمى‏نمايد كه خليفه با وجود شيوع آوازه دشمنى آن‏چنان قوى، پنبه غفلت و غرور در گوش كرده پهلو بر بستر استراحت و سرور انداخته بود و مقرّبان بارگاه خلافت كه بر جويبار عنايت و رأفت بالا كشيده بودند، سده امامت را بدان كسالت و بى‏حزمى ملامت كرده معروض داشتند كه: غلبه و بطش قوم تاتار در انحاء و اقطار منتشر و مستفيض است و اينك عزم استخلاص اين ديار كرده‏اند و بر خرد خرده‏بين ظاهر كه بى‏لشكر موفور و استعداد نامحصور مقاومت با آن جماعت در حيّز طاقت نيايد، علاج واقعه پيش از وقوع بايد كرد؛ زيرا كه چون سيل از سرگذشت در گرداب حيرت دست و پاى زدن مفيد سلامت نباشد به مصلحت آن نزديكتر كه در رعايت مهمّات اهمال ورزيده نشود و پيش از هجوم خصوم به نيّت درست حكم واجب الاذعان به استجماع عساكر از نواحى و اعمال مثال بايد داد كه قوام مملكت و نظام دين و دولت و شمول امن و طراوت حال و فراغ بال رعيّت بى‏شمشير و تير و انديشه صحيح و رأى درست [راست نشود] و احتياط بليغ و كوشش تمام ميسّر نگردد و بر قول وزير اعتماد نبايد كرد كه غرض او از اين [تمويهات‏] تزويرات استيصال دودمان امامت و خاندان خلافت است. و مستعصم گوش و هوش از استماع اين نصايح كر ساخته همچنان با وزير قرعه استشارت گردانيدن گرفت و آن پرتزوير سخنان مشفقانه را بى‏وقع و اختيار ساخته گفت: لشكر مغول را مقاومت با شيران بيشه بغداد چگونه ميسّر شود اگر صبيان و عورات فى‏المثل از بام خانه‏ها با خشت و سنگ در مقام مدافعت آيند، همه را در مضايق سگك محلات ناچيز گردانند. از اين سخن عجيب، نخوت بر مزاج مستعصم استيلا يافته و سر پنجه عقل و درايت برتافته از توجه لشكر تاتار حسابى برنگرفت و وزير برآمدن سرقه تزوير و تصنيف منصوبه احتيال اشتغال مى‏نمود تا فرزين بند حصن حصين ملك و دين را به چه كيفيت بگشايد».[8] در اینجا نیز با این که مستعصم را توبیخ کرده و دستگاه خلافت را مقصر می داند اما باز از سر اتهام ابن علقمی نمی گذرد. همین تصویر را فضل بن روزبهان خنجی (م ح 930) فقیه و مورخ ادیب سنی تند ضد شیعی و ضد صفوی اوائل قرن دهم دارد که به داشتن آثاری بر ضد شیعه و صفویان شناخته شده است. وی ضمن بیان یک حکایت تاریخی ـ ادبی در باره سلطنت و بقای آن، از خرابی لشکر سخن گفته و این که پول تنها برای حفظ حکومت کافی نیست. وی آخر این داستان را با این عبارت خاتمه می دهد که «و چون رعيت خراب و لشكر در اضطراب باشند، دينارى چند ده كه در خزينه دفينه باشد نه دافع لشكر بلا و نه مانع عسكر اعدا خواهد بود و سرير سلطنت پادشاه از چاشنى تدبير وزير معظّم همچو جام خلافت المستعصم باللّه به تزوير ابن علقمى‏ پرزهر علقم گردد». سپس همین سوژه شده است تا شخصی که مخاطب این حکایت است از او بخواهد تا «حکایت ابن علقمی و مستعصم»‌ را بیان کند. خنجی با طرح عنوان «حكايت المستعصم باللّه و ابن علقمى وزير داهى او و انهدام اساس خلافت از تدبيرات واهى او» در مقایسه میان ناصرلدین الله و مستعصم برای مقابله با مغولان، چنین می‌نویسد: «گفتم، عرفاى اخبار خلفا ياد كرده‏اند كه چون دست تقدير ربّ النّاس كارگاه شوكت خلفاى آل‏ عبّاس درنورديد و از هجوم آسيب و آفت زيب و ترتيب خلافت نماند، از جمله اسباب كه  واقفان عالم سبب آن را علّت مى‏شمارند، آن بود كه المستعصم باللّه كه خاتمه آن گروه و فاتحه ذهاب آن شكوه است، وزيرى داشت كافى، بل شريرى مكافى؛ اسم او ابن علقمى كه به مذهب متشيّع و از سلوك طريقت ارباب سنّت و جماعت ممتنع بود. بنا بر عداوت دينى قصد آن داشت كه از آل عبّاس دمار برآورد و از خلافت نبوى آثار نگذارد. و چون خلفاى سابق اساس ملك را نه آن احكام داده بودند كه بوم وهنى بر كنگره آن بال‏وبالى توانستى زد [يا] باز تدبير بلندپروازى جناح تسخير بر شرفات آن توانستى گشود. چنانچه در ايّام خلافت النّاصر لدين اللّه لشكر چنگيز به عزم خونريز عازم فتح بغداد شدند و آن روز در ديوان ارزاق جند عراق اسم هفتاد هزار مرد جنگى مثبت بود. چرماغون‏ كه سركرده لشكر و رأس و مقدّم عسكر بود، چون به موضع اسدآباد رسيد خليفه النّاصر لدين اللّه چون شير وغا و چون سيف مستضى به عزم مقاتله چرماغون‏ از بغداد با عدّه تمام بيرون آمد و او را به نهيب تيغ و تازيانه از اطراف خلافت خانه براند. در زمان المستعصم باللّه همان عدد موجود بود و همان عدّه غير مفقود. فامّا، وزير چون گربه‏اى مكّار در كار بود و چون موش دزد در انبار، و عزم آنكه نوعى كند كه از آن عدّه اثر نماند و در تفريق جنود [و] تشتيت او بكند آنچه تواند؛ جبّ مال كه جبّ بال است‏ بر خاطر خليفه مزيّن ساخت و خليفه را چون يوسف از اخوان و عساكر جدا كرده، در غيابة الجبّ [انداخت و] ، در حضرت خلافت معروض داشت كه بحمد اللّه نهيب خلفا نه چنان در خواطر متمكّن است كه كسى را قصد خلافى در خاطر گذرد و حرم مكرّم ائمّه كرام  نه چنان به عين توقير ملحوظ و از بيم تسخير محفوظ است كه كسى به عزم آن باديه شقاقى برد. كثرت لشكر جهت استظهار و عدّه براى وقت اضطرار است. چون دولت از نكايت اعدا سالم باشد، زر بسيار به جمعى‏ بيكار دادن از باب اسراف است و سرف نه از خصال محموده اشراف‏؛ و ادّخار خزاين محبوب و اقتناى دفاين مرغوب است. خليفه دم‏ خداع آن خداج خورده به اخراج عساكر و ادخال [ذخاير] خزاين رخصت داد. ابن علقمى در اندك روزگار خزاين بسيار جمع كرد و تمام خراج را در بيت المال فراهم آورد. رئوس جنود متنافر گشتند و رغبت فرار در ايشان متوافر شد. چون در بغداد سپاهى لايق و جند [ى‏] موافق نماند، به خدمت هلاكو كس فرستاد كه كار خليفه ساخته و بغداد جهت نزول شما پرداخته [ام‏]. هلاكو كس فرستاد كه كار خليفه را تمام سازند و خود نيز متوجّه [بغداد] شد. و چون لشكر نبود كه دفع او را تصدّى‏ نمودى و امير نامدار نه كه در اين واقعه خونخوار سپهسالار بودى تا غايتى كه غلامان حرم و چاكران [خدم‏] را جهت مقابله‏ هلاكو تعيين مى‏كرد. هرآينه هلاكو بعد از محاصره، [بر] بغداد مستولى شد و در كوچه‏هاى بغداد شطّ خون جارى گردانيد. بعد از آنكه خليفه را اسير كرده و نقمت تجويع‏ جهت اهلاك او آورده بود، روزى خليفه از جوع و مهانت به بعضى‏ اركان رجوع و استعانت كرد. به هلاكو معروض داشتند كه خليفه جايع و نوال افضال پادشاه را طامع است، گفت طبق زر سرخ ابريز [را] چون كبابى [بر صحن‏] نعم ريزند كه در تك تنور فَتُكْوى‏ بِها جِباهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ‏ [9/ 35] مسجور شده باشد، پيش او بريد و اگر گويد كه اين زرست و خوردن را نشايد و در دفع مردن به كار نيايد، بگوييد پس اين زر را چرا به لشكر ندادى تا خوان طعامت را مهيّا داشتندى و گرسنه در حبس اهلاك هلاكو نگذاشتندى؟ خليفه دانست كه آن كلام صحيح و الزام صريح است و توفير وزير او را به هلاك نشانيده [و به اهلاك هلاكو رسانيده است.][9] مجموعه‌ای از این گفتارها در متون تاریخی، در آثار شیعیان هم به نوعی انعکاس یافت و شماری از آنان که پس از قرنها تحقیر و شکنجه و حبس و زندان در دوره عباسیان نتوانسته بودند آزادی مذهبی خود را داشته باشند، به نوعی دیگر انعکاس یافت. آنان غالبا از این که دولت عباسی ساقط شده، ناراحت نبودند بلکه گاه اظهار خوشحالی هم می کردند و عین مطالب مورخان قبل را می‌آوردند.[10] اما فارغ از این، داستان برخورد ابن علقمی با خلیفه بغداد، چنان که در متون تاریخی سنی آمده بود، به صورت یک مثل در آمد، به طوری که اگر کسی می خواست بد وزیری را بگوید که خلیفه را گمراه ساخته و برابر دشمن، سپاهیان را پراکنده ساخته، به رفتار ابن علقمی مثل می زد، چنان که در خلد برین در باره تاریخ دوره صفوی، ضمن گزارشی به مثل گوید: «چون دست يافت از درى كه ابن علقمى‏ با خليفه بغداد درآمده بود درآمده لشكريان را به تقريبات، متفرق و پريشان ساخت».[11]  برخی مؤلفان دیگر هم در وقتی که بنا دارند به حکام نصیحت کنند که وزیری درست انتخاب کنند، همین امر را مثال میِ زنند: «وهمچنين معتصم بالله عباسي علقمي‏ را كه بصفت حسد و كينه موصوف بود وزيرا خود ساخت بواسطه كينه كه از خليفه در خاطر داشت بسخنان منافقاني خليفه را بازي داد و هلاكو خان را ترغيب نموده بر سر خليفه آورد و ويرا گرفتار ساخت و رسيد به خليفه آنچه رسيد».[12] البته برای برخی از شیعیان، دولت عباسی و برخی از متعصبان سنی که با شیعیان بدرفتاری می کردند، حسی را پدید می آورد که گویی اگر ابن علقمی چنین کرده، توجیهی برای خود داشته است. شیخ عباس قمی تحت عنوان «ذكر خلافت مستعصم باللّه و زوال دولت بنى عبّاس‏» می‌نویسد: «در سنه 640 كه مستبصر وفات كرد فرزندش ابو احمد عبد اللّه مستعصم به جاى وى نشست، و او آخر خلفاء بنى عباس بوده كه در عراق سلطنت كردند، و مدت سلطنت بنى عباس پانصد و بيست و چهار سال طول كشيد، چون مستعصم بر سرير سلطنت مستقر شد تدبير مملكت را با وزير خويش مؤيد الدين علقمى‏ قمى واگذاشت و خود مشغول كبوتربازى و لهو و لعب و لذت و طرب شد.و هم در آن ايام ابو بكر پسر مستعصم بر محله «كرخ» بغداد كه مسكن شيعيان بود غارت آورد و جماعتى بسيار از سادات را اسير كرد. و به قولى هزار دختر از علويه و غير ايشان به غارت برد، لاجرم مؤيد الدين وزير علقمى در صدد زوال دولت بنى عباس برآمد و خواست تا مگر يكى از اولاد امير المؤمنين- صلوات اللّه عليه- را سلطان كند، لاجرم پنهانا با تتار مكاتبه و مراسله كرد و ايشان را در اخذ بغداد و هلاك مستعصم تطميع كرد و لشكر مستعصم را از دور او متفرق ساخت».[13]  ابن علقمی و تبلیغات تندروهای سلفی جدید در ده سال گذشته در سالهای اخیر و به موازات بالا گرفتن منازعات شیعه و سنی، ابن علقمی و مسأله بغداد به طور جدی وارد منازعات تاریخی ـ تبلیغی دو گروه شیعه و سنی شد. البته این به معنای آن نیست که مثلا در طول صد سال گذشته این بحث فراموش شده بود؛ اما به هیچ روی در این حد مطرح نبود. سابقا مقاله ای با عنوان «مروری بر مطالعات پیرامون نقش خواجه نصیر در فتح بغداد»[14] نوشته ام که بخشی از آن نیز مربوط به مسائل مربوط به ابن علقمی می شود. در آنجا نمونه ای از دیدگاه های رایج در قرن گذشته را در باره این مسأله یاد کرده ام. اما در اینجا، به بازتاب این مسأله در تحولات ده ساله اخیر در مناسبات شیعه و سنی و جنگها و نبردهای خونینی که در عراق و سپس در سوریه و برخی از نقاط دیگر بوده می پردازم.  یکی از نخستین افرادی که در سال 2005 این بحث را مطرح کرد، ابومصعب زرقاوی بود که سیاست اصلی القاعده عراق را که فرماندهی اش را داشت، بر شیعه کشی گذاشته و مجبور شده بود چندین رساله و نطق و یادداشت علیه شیعه بنویسد. یکی از قافیه های اصلی این یادداشت ها، همین بود که با اشاره به دولت مالکی، از آن به عنوان بازگشت احفاد ابن علقمی یاد می کرد. وی البته در سال 2006 کشته شد، اما این ماجرا به صورت یک داستان گسترده در صحنه ادبیات طائفی گری و منازعات فرقه ای درآمد. اصل مسأله مربوط به سقوط صدام در سال 2003 است که امریکا به همراهی شماری از دولت های غربی و عربی، آن را به راه انداختند. جدای از این که در عراق حزب بعث حاکم بود، و جدای از آن که صدام سه چهار دهه شیعیان و کردها را قتل عام کرده بود، و جدای از آن که همین صدام به کویت با حاکمان سنی حمله کرد و پای امریکا را به منطقه باز کرد، فارغ از همه اینها، در دولت جدیدی که در عراق ایجاد شد، شیعیان و کردها به خاطر آن سوابق و آمادگی نظامی و سیاسی که داشتند،  ونیز اکثریتی که شیعه از آن برخوردار بود، عملا به عنوان حاکمان عراق قدرت یافتند. برای زرقاوی که یک سنی افراطی اهل حدیثی و القاعده ای بود، قدرت یافتن شیعیان در هیچ سطحی قابل قبول نبود، چه رسد به آن که نخست وزیری در عراق از آن شیعه باشد. بنابرین وی که نماینده القاعده بود و ظاهرا قرار بود با امریکا نبرد کند، لبه تیز حمله را متوجه شیعیان کرد، چیزی که حتی مورد رضایت سران القاعده در پاکستان نبود. وی بر این کار،  نیاز به تبلیغاتی داشت که باید از آن بهره می برد. داستان ابن علقمی از این جهت نمونه ای بود که می توانست به آن استناد کند. داستانی که حنابله و اهل حدیث در قرن هشتم ساخته بودند، و به رغم آن که منابع معاصر حمله مغول کمترین اشاره به آن نداشتند؛ کسانی چون ابن تیمیه که نه در قرن هفتم که حمله مغول روی داد، بلکه بعد از آن می زیست،  ویا کسانی چون ابن کثیر و سبکی و ذهبی، سرزبانها انداختند. هرچه بود، بحث بر سر این نبود که این داستان درست است یا خیر، مهم این بود که بر اساس این ماجرا یک وزیر شیعی که البته نزدیک چهار دهه در دستگاه عباسیان بوده، با مغولان مکاتبه کرده است. چیزی که هیچ شاهدی بر آن نبود و چیزی هم به وی تعلق نگرفت که شاهد درستی آن باشد. در این ماجرا نوعی شبیه سازی شد. مغولان همان امریکا هستند و شیعیان عراق هم احفاد ابن علقمی. آن ها با هم همراهی کرده اند و امروز شیعیان عراق را در دست گرفته اند. زرقاوی، ماجرای عراق را به سقوط بغداد توسط مغولان تشبیه کرده و از شیعیان به عنوان احفاد ابن العلقمی یاد نمود.[15] جای دیگر نوشت: و نسی احفاد ابن العلقمی غدارتهم بابناء هذه الامه التی حفرت فی جبین التاریخ.[16] وی در توجیه قتل عام شیعیان در انفجارهای وحشتناک در عراق، استنادش به همین بود که آنان احفاد ابن علقمی هستند. او از دولت عراق به عنوان بازگشت احفاد ابن علقمی یاد کرده است (و عاد احفاد ابن العلقمی). این اتهام به تدریج به سراسر ادبیات ضد شیعی که به خصوص در سعودی وجود داشت و نیز در صحنه اینترنت این زمان شیوع گسترده ای یافته و مورد بهره برداری القاعده و وابستگان به آن قرار گرفته و بیشترین استفاده تبلیغاتی را از آن می کردند. این وضعیت به حدی اوج گرفت که در حال حاضر سرچ نام ابن علقمی در اینترنت نشان می دهد که آن گزارش تاریخی صدها بار بلکه بیشتر در یادداشت های مختلف تکرار و مورد استفاده جریان افراطی سنی نه تنها در عراق بلکه در پاکستان و افغانستان قرار گرفته است. البته نباید از نظر دور داشت که در عراق، دو تجربه متعارض برای شیعه و سنی در دو تحول سیاسی رخ داده بود. نخستین آن این بود که در جریان انقلاب 1920 عراق قبایل عرب شیعی عراق به همراه علمای نجف برابر انگلیس ایستادند و وقتی شکست خوردند به عنوان دشمن دولت جدید از همه چیز محروم شدند. آن زمان هم به عنوان مجوس و وابسته به ایران شناخته می شدند. همان زمان اهل سنت که بقایای کسانی بودند که در دولت عثمانی هم در خدمت آن دولت بودند، در کنار انگلیسی ها قرار گرفتند و دوبار بر سریر قدرت تکیه زدند. تجربه بعدی در جریان سقوط صدام بود. صدام سیاست سنی گرایی را در حکومت خود حفظ کرده و شیعیان را به خصوص در جریان جنگ ایران و نیز انتفاضه به عنوان دشمنان قطعی خود طرد کرده و قتل عام کرد. همین برخورد با کردها هم صورت گرفت. زمانی که صدام توسط امریکا مورد حمله قرار گرفت، بسیار طبیعی بود که کردها و شیعیان در کنار صدام نخواهند بود. به علاوه در طول این سالها شیعیان از اکثریت قابل ملاحظه ای برخوردار شده و حتی بخش های مهم بغداد را غالبا به عنوان فقرای مهاجر در حاشیه شهر وشهرک ها هم در اختیار داشتند. طبعا به صورت عادی، شیعیان و کردها قدرت یافتند، چیزی که برای سنیان به خصوص تندروهایی مانند زرقاوی قابل قبول نبود. نگاهی به آنچه در طول این ده سال در اینترنت و آثار ضد شیعی در باره ابن علقمی آمده، می تواند ما را باعمق این تاریخ سازی و استفاده تبلیغاتی از آن آشنا کند. می دانیم که اینترنت صحنه، مقالات کوتاه یا نوشته های تبلیغی نه تفصیلی و دقیق است. با این حال، محتوای تاریخی این قبیل نوشته ها در ارتباط با این موضوع جالب و مرور کردنی است. در آنجا غالبا سنیان افراطی با وصل کردن مجوس و عجم و ابن علقمی و صفویه و [امام] خمینی و گروه های شیعه عراق، همه را در یک مسیر قرار داده و محکوم می کنند. نوشته هایی هم که ادعای تاریخی بودند دارند چند نقل قول از ابن تیمیه و ابن کثیر و سبکی به دست می دهند. در اینجا مروری بر این قبیل نوشته ها خواهیم داشت:  در متنی که به عنوان خیانة ابن العلقمی لاهل السنة نوشته شده (بخشی از ناصر القفاری در کتاب اصول مذاهب الشیعه)، ماجرای سقوط عباسیان با توجه به نقش ابن علقمی به صورت یک سناریوی شگفت بازسازی شده و چنان می نماید که گویی همه این ماجرا در همین نقطه متمرکز بوده است. وصل کردن ماجرا هم از ابن علقمی به روافض، نقطه ای است که در هر سطر آن تکرار شده و ابزاری برای کینه ورزی علیه شیعیان شده است. دو منبع اصلی این گزارش منهاج السنه ابن تیمیه و البدایه و النهایه ابن کثیر است.[17] در یک نمونه دیگر، یکی از وبلاگ نویس ها، بیش از آن که گناه را گردن ابن علقمی بیندازد، ضمن این که قبول دارد که او با ایلخان مغول ساخته بوده، خیانت را متوجه خلیفه عباسی کرده است که چنین افرادی را در درون دربار خویش راه داده است. وی می نویسد: من بر این باورم که سقوط بغداد در سال 565 در درجه نخست مربوط به کسانی است که منتسب به اهل سنت بودند، قبل از این که خیانت از ناحیه ابن علقمی شیعی مذهب باشد. وی می گوید این نکته روشن است که خلیفه عباسی سنی بوده، بیشتر فقها هم سنی بودند، همه به منازعات طائفی سنی و شیعی هم آگاه بوده اند، آنچه بین محله کرخ و دیگر محلات رخ می داده است، چطور در چنین شرایطی تن به حضور یک وزیر شیعی امامی در دربار داده اند؟[18] ریاض المستیمیری (شاید اسم مستعار) هم که از همین تندروهای جهادی است، در مقاله ای کوتاه عنوان «ا بن العلقمی المفتری علیه»‌ به نوعی دیگر، مقصر اصلی را وضعیت موجود در بلاد سنی دانسته و می گوید که فرقی میان مفتیان شیعه و سنی فراوانی که فتوا به تحریم جنگ علیه امریکا داده‌اند نیست. به عبارت دیگر، وی پیگیری بحث ابن علقمی را با شرایط موجود در دنیای اسلام بیهوده دانسته و مشکل را فراتر از این حرفها می‌داند.[19] در سایت http://islamstory.com مقالاتی در باره ابن علقمی و نقش وی در سقوط بغداد و نیز مقاله ای کوتاه با عنوان العراق و احفاد ابن العلقمی دارد که روشن است در این زمینه چه خطی را دنبال می کند. در همین سایت مقالاتی در باره سقوط بغداد و نیز دولت صفوی دارد. این خط تاریخی ـ تبلیغی است که مورد استفاده جریان های افراطی از قدیم بوده و بازتولید آن در عصر جدید با جدیت بیشتر دنبال شده است. ماجرای ابن علقمی را پس از قصه ساختگی عبدالله بن سبا می توان دومین ماجرا در زمینه جریان تاریخی ـ تبلیغی علیه شیعه دانست. در مقابل این تبلیغات، گهگاه، نوشته هایی در دفاع از ابن علقمی نوشته شده یا آن که از سیاست تندروها برای طرح مسأله‌ای به نام «العلقمیین»‌ بحث شده و جنبه های مختلف آن که بیش از آن که تاریخی باشد؛ یک اقدام تبلیغاتی است سخن گفته‌اند. در سال 2008 گزارش کوتاهی در دفاع از ابن علقمی و این که بر اساس منابع اصیل حمله مغول مانند جامع التواریخ هیچ گزارشی در باره خیانت ابن علقمی نیامده، مقاله کوتاهی منتشر شده است.[20] کتابی نیز توسط موسسه البلاغ و به قلم عباس البصری در دفاع از ابن علقمی با عنوان صحیح الرمی فی براءة ابن العلقمی در سال 2010 منتشر شده است.     یک سایت شیعی (شبکة الشیعة الثقافیه) نیز با اشاره به آنچه در باره ابن علقمی گفته می شود سوالاتی را مطرح کرده بدین شرح:‌ آیا از دست رفتن اندلس به دست ابن علقمی بود؟ آیا سقوط مسلمانان در هند کار ابن علقمی بود؟ آیا سقوط دولت عثمانی کار ابن علقمی بود؟‌ آیا سقوط صقلیه به سبب خیانت ابن علقمی بود؟‌ آیا گسترش استعمار در بلاد عربی و اسلامی کار ابن علقمی بود؟‌ آیا بدبختی مسلمانان در عصر حاضر کار ابن علقمی است؟‌آیا راه دادن یهودیان در فلسطین در دوره محمد رشاد عثمانی کار ابن علقمی است؟‌ آیا او بود که گفت از آمدن یهودیان به آنجا چشم پوشی کنند؟ و دهها سوال دیگر...[21] طارق شمس نیز در مجله النجف، مقاله ای با عنوان ابن العلقمی و حقیقة سقوط بغداد و زوال الدولة العباسیة نوشته است که ضمن آن به علل سقوط این شهر در جریان حمله مغول بر اساس مدارک تاریخی پرداخته است.[22] حسن بن فرحان المالکی از نویسنده گان اصلاح طلب سعودی نیز با اشاره به کتاب سعد الغامدی استاد دانشگاه ملک سعود ریاض که در باره سقوط بغداد نوشته و اتهام همکاری شیعه را با مغولان منتفی دانسته، در صفحه فیس خود نوشته است: « قصة ابن العلقمي غير صحيحة. هذه إشاعة خصمه الحنبلي: ابن الدويدار. اقرأ كتاب الدكتور سعد الغامدي. اسم الكتاب: (سقوط بغداد) رجع فيها لكتب المغول أنفسهم، كان أعوان التتار من أهل السنّة، من المفتي حسن حاجي إلى ثلث الجيش. وقصة ابن العلقمي مكذوبة، وكل التاريخ السنّي نقلها من خصمه الحنبلي..!! الكتاب مفيد جداً وهو رسالة دكتوراه. کتاب مورد اشاره فرحان المالکی، با عنوان سقوط الدولة‌ العباسیة در سال 1401 در سعودی منتشر شد، هرچند مدتی بعد ممنوع شد. فرحان به دلیل داشتن دیدگاه های اصلاحی، بارها مواجه به انتقادهای تند دیگر علمای سعودی قرار گرفته است. کتاب سعد الغامدی یک ابزار مهمی برای شیعیان شد تا با استفاده ازآن که توسط یک محقق سعودی نوشته شده، در مقابل دیگران بایستند، هرچند این مسائل آن چنان به لحاظ تبلیغاتی به صورت گسترده رواج یافته که کمتر کسی به این مسأله توجه می کند.   به طور خاص، گزارشی در باره سعد الغامدی و این اثر او و این که نوعی عذرخواهی از شیعه در باره این اتهام است در سایتی به نام الاخدود آمده است.[23]   در سایت دیگری مطلبی با عنوان «ابن العلقمی الوزیر موید الدین ... و اسباب سقوط بغداد» درج شده که متمرکز روی این نکته است که نخستین کسی که اتهام مذکور را آورده مورخی است با نام ابن الساعی که آن را در تاریخ الخلفاء العباسیین مطرح کرده است.[24] شکل عرضه این مقاله بیشتر تاریخی و پژوهشی است اما انتشار آن در سال 2008 که بیشتر نوشته های مربوط به ابن علقمی در آن صورت و در واقع اوج گرفت، نشان از آن دارد که ناظر به این تحولات نوشته شده است. به نظر می رسد از مقالات قابل تأمل در این موضوع است. ادعای مقاله این است که ابن ساعی نان خور جدی دستگاه خلافت بوده و از نوع تعابیری که برای اولین بار در این باره بکار برده، تعصب مذهبی به روشنی مشهود و بیم ساختگی  بودن آن بسیار جدی است. در سال 2012 کتابی با عنوان عودة ابن العلقمی توسط عبدالرزاق الحسین در سعودی توسط مکتبة دارالمعالم الثقافیه منتشر شده است که گویا به سبک داستانی«روایة»  است. نام این کتاب با مقاله کوتاهی که ابومصعف زرقاوی با عنوان و عاد احفاد ابن العلقمی نوشت،[25] بسیار نزدیک است. یک افراطی دیگر با طرح مطلبی تحت عنوان عودة ابن العلقمی السنی، ضمن بدگویی از ابن علقمی و برخی از علمای شیعه معاصر، فاجعه را در پیدایش ابن علقمی سنی می داند، عالمان سنی که فتوای به تحریم نبرد با امریکا داده‌اند.[26]     از دیگر اصطلاحاتی که این تندروها در این زمینه با نام ابن علقمی ساخته‌اند، تعبیر به «علاقمه» است. در گزارشی تحت عنوان «ابن العلقمی الشامی» از سه ابن علقمی یاد شده. یکی که دولت عباسی را به مغولان واگذار کرد، دومی آن که عراق را به ایرانی داد، البته با توافق امریکایی ها، سوم آن که سوریه را تسلیم ایرانی ها کرد. چهارمی هم کسی خواهد بود که مصر را به کسانی خواهد داد و چنین نخواهد شد و انقلاب فراگیر خواهد شد. وی ضعف عربها را عامل استفاده ایران از این فرصت برای نفوذ دانسته و تأکید دارد که باید برابر ایران بایستند.[27] یکی از تندترین گزارش ها در مقایسه میان ابن علقمی و مالکی، نخست وزیر سابق عراق، مطلبی است که در سایت شبکة الجهاد العالمی النصره، مربوط به دولة‌ الخلافة الاسلامیة منتشر شده و ضمن شرحی در باره ابن علقمی، همان وضعیت را منطبق به عراق جدید کرده است.[28] فهد صالح الخنه هم تحت عنوان «ابن العلقمی و الکویت» ضمن بحثی در باره ابن علقمی و تکرار همان مطالب در باره مکاتبه وی با مغولان، هشدار داده که مباداد ابن علقمی دیگری یافت شود که ما را به همین وضعیت گرفتار کند. این گزارش کوتاه در الوطن در سال 2011 درج شده[29] و نویسنده نخواسته توضیح دهد که وقتی صدام که خود را سنی می دانست به کویت حمله کرد، سران سنی این کشور از امریکا و متحدان کافر دیگر وی درخواست کمک کردند تا این کشور را از سلطه صدام نجات دهد. یک سعودی هم ابن علقمی را با ابورغال که راه مکه را به ابرهه نشان داد مقایسه کرده و از نفوذ این افراد در کشور و این که کسانی مانند اسنودن و ویکیلیکس آنها را افشا کنند یاد کرده است.[30] جالب است که این مطالب در نشریه الریاض منتشر می شود، آن هم در کشوری که مهم ترین متحد ابرهه وقت در منطقه است. در گزارش دیگری در سایت منتدیات فی الدفاع عن الصحابه، به تفصیل اقوام مورخانی را که مطلب مکاتبه ابن علقمی را با هولاگو از همدیگر رونویسی کرده اند را آورده و سپس با اشاره به خواجه نصیر، تصویری از تمبریادبودی که در ایران از خواجه نصیر چاپ شده را درج کرده است. وی همچنین از انتقادات ابن تیمیه نسبت به خواجه نصیر در تفسیر سوره بقره یاد کرده و گفته است که خواجه، مبالغی که به منجمان و رصدکنندگان می داد، بیش از پولی بود که به فقها پرداخت می کرد. او گفته است که خواجه در ماه رمضان مشروب می خورد و نماز نمی خواند.[31] مشابه این مطالب کذب که ویژه ابن تیمیه و ناشی از تعصب بی اندازه او علیه شیعه است این است که خراسان و عراق و شام را روافض در اختیار تاتار یا مغولان نهادند. مطالب یاد شده در یادداشت دیگری از قول ابن تیمیه آمده است. در آنجا آمده است که روافض، مغولان را دوست دارند چنان که یهود و نصارا را دوست دارند.[32] تمرکز نقل این نوع مطالب در قرن هشتم، از ابن تیمیه، ابن کثیر و سبکی که هر سه نوعی تفکر یکسان در مبارزه تمام عیار علیه شیعه دارند، نشانگر آن است که تاریخ نگاری متأثر از افراطی گری اهل حدیثی، در این دوره، بانی و باعث رواج این شایعه بوده است. در مورد یمن هم باز همین بحث ابن علقمی هست. در سایت یمن پرس نسبت به نفوذ احفاد ابن علقمی در اطراف عبدربه منصور هادی هشدار داده شده است. در این گزارش هشدار دهنده آمده است که، همان طور که ابن علقمی، خلیفه عباسی را به تاتارها سپرد، «بنی العلقمی»‌ هم رئیس یمن را ساقط خواهند کرد. مشابه آن گزارش دیگری است که باز اشاره به صلح اخیر میان گروه های رقیب دارد و از حضور علقمیین در این ماجرا یاد کرده و با اشاره به شرح حال ابن علقمی از سقوط صنعا به دست آنان یاد می کند: أملوا..!! نعم، تأملوا في الصلح الذي لم يكن على عهد ابن العلقمي، والصلح الذي نحن فيه اليوم، وكيف أن العلقميين حاضرون في هذا الصلح!! كما أن المدة (مدة المبادرة) عامان، وأن الغزاة خارجيون، ولو تبدوا بأقنعة محلية.. فهل سيستمر هذا الصلح عامين؟ ثم من -يا ترى- سيكون، بامتياز، علقميّ المرحلة؟ العلقميون ـ اليوم ـ كثُر، ونحن نعرفهم بأسمائهم وأوصافهم وصورهم وأفعالهم، ولأن الأمر كذلك؛ فلن ندع الثورة تموت في عامها الثاني، ولن ندعها تموت أبدا... ولن تسقطي يا صنعاء في أيدي التتار.[33] اما نسبت میان ترکیه و ابن علقمی، نکته ای بود که در شهریور سال 1392 این بنده خدا در باره آن در وبلاگم نوشت. زمانی که ترکیه با همه وجود تلاش می کرد پای امریکا را در حمله به سوریه برای ساقط کردن بشار اسد باز کند، هرچند به خاطر مسائل بعدی موفق به این کار نشد. آن زمان من یادداشتی نوشتم که آیا داود اوغلو ابن علقمی دیگری خواهد شد؟ متن آن این بود: « منابع افراطی تاریخی در قرن هشتم و نهم هجری، و برخی از نوشته های معاصر سلفی ها در نقد شیعه، شیعیان بغداد و در رأس آنان خواجه نصیر و ابن علقمی وزیر آخرین خلیفه عباسی را به حمایت از مغولان برای حمله به بغداد عباسی متهم می کنند. در این باره بارها و بارها براساس اسناد و مدارک توضیح داده شده است که این یک دروغ است. نه به این معنا که خواجه  همراه مغولان نبوده یا ابن علقمی در آخرین لحظات سقوط تسلیم نشده بلکه به این معنا که مغولان تصمیم خود را گرفته بودند. خواجه را به زور از قلعه الموت همراه خود کردند. وقتی هم خواستند مستعصم خلیفه عباسی را بکشند، از او پرسیدند که اگر بکشیم در آسمانها تغییری رخ می دهد، خواجه که دانشمندی معقول بود گفت هزاران عزیزتر از خلیفه عباسی کشته شد اما اتفاقی نیفتاد! ابن علقمی هم تسلیم مغولان شد چون می دانست که ارتش عباسی دولت کاری جز به کشته دادن سربازان و مردم بغداد و نابودی میراث این شهر نخواهد داشت. اما نه او نه خواجه نصیر، نقشی در یورش مغولان و تحریک آنان نداشتند. در این باره حتی یک دانشمند سعودی از دانشگاه ملک سعود کتاب مفصلی نوشته و این اتهام را کرده است. زمانی خود من در کتابخانه این دانشگاه دنبال این کتاب گشتم نام آن در فهرست کتابها بود، اما کتاب را از دسترس خارج کرده بودند! تازه علی فرض که ابن علقمی که یک رجل سیاسی در دربار عباسی بوده، اسما شیعه بوده و همکاری هم کرده، همین حالا هزاران ابن علمقی از دولت هایی که به اسم اهل سنت هستند، همکار امریکا هستند. فقط یک قلم در دولت سعودی و قطر و بحرین و اردن هزاران از این دست هستند، مگر باید این را به اهل سنت نسبت داد؟ و اما .... حالا شاگردان فتح الله گولن اسلام گرا با داشتن بیش از هزاران مدرسه اسلامی در سراسر جهان، یعنی اردوغان و داود اوغلو و عبدالله گل که سران حزب عدالت و توسعه هستند و خود را متدین نشان می دهند و زنانشان محجبه بیرون می آیند، رسما از امریکا دعوت می کنند تا سوریه را به فجیع ترین شکل بزند و باقی مانده تاسیسات این کشور را هم ویران سازد. آری بیاید بمب بر سر مسلمانان بریزد و آنان را بکشد و همه چیز را نابود کند. سفر چهارشنبه گذشته اوغلو به جده و هماهنگ کردن حمله امریکا به سوریه با سعودی های سلفی، نشان داد که جریان حمله به صورت هماهنگ میان دولت اردوغان که جریان وابسته به «اخوان المسلمون» است و اسلام سلفی که تبلور در دولت سعودی وهابی دارد و تامین کننده اصلی مالی تروریست های دنیای اسلام است، نظر واحدی در باره کشاندن پای امریکا به منطقه دارد. اکنون باید از مورخانی که در گذشته و حال، دروغ همراهی ابن علقمی را با هولاگو منتشر کرده اند پرسید بعد از این با چه رویی این مباحث را مطرح می کنند و به استناد آنها امثال زرقاوی و دیگران را به شیعه کشی وادار می کنند؟ همچنین باید از علمای اهل سنت پرسید دیدگاه آنان در این باره چیست ؟ چرا برابر حق سکوت کرده اند؟ چرا در مقابل کسانی که کافران را «اولیاء»‌ خود گرفته و آنان را به بمباران یکی از قدیمی ترین کشورهای اسلامی تشویق می کنند سخنی نمی گویند؟[34] به نظرم تجربه بحث از ابن علقمی یک بار دیگر می تواند بخشی از گرفتاریهای ما را در بهره گیری از تاریخ برای تعمیق بخشیدن به منازعات و مجادلات تاریخی نشان دهد، امری که برای ما به صورت یک امر روزانه درآمده و عامل اصلی بسیاری از مشکلات ماست. به عبارت دیگر سایه انداختن تاریخ، آن هم اغلب بخش های مسأله دار که باید با سماجت محتوای مورد نظر را اثبات کرد، توانسته است ما را در چارچوبهایی حبس کند تا با وجود آنها از نگاه به آینده غافل مانده و در درگیریهای پیشین زیر سایه آنچه غالبا به اشتباه آنچه را تاریخ می خوانیم، به نبرد با یکدیگر بپردازیم و انژری خود را به هدر دهیم.   [1] . روضة الصفا، (میرخواند، تهران، اساطیر، 1380) ج 3، ص 2761 [2] . تاریخ الفی، ج 6، ص 3820 [3] . مرآت الادوار،  (تهران، میراث مکتوب، 1393) ج 1، ص 442 [4] . روضات الجنات فی اوصاف مدینه هرات، ج 1 ص 313 [5] . روضات الجنات فی اوصاف مدینه هرات، ج 1 ص 315 [6] . روضات الجنات فی اوصاف مدینه هرات، ج 1، ص 324 ـ 327 [7] . روضة الصفاء، ج 5، ص 4026 ـ 4027 [8] . روضه الصفاء، ج 5، ص 4030 ـ 4031. در این باره مطالب حبیب السیر (ج 2 ص 336) هم مشابهت با همین مطالب دارد که نیاز به تکرار نیست. نیز بنگرید:‌ تاریخ الفی  (تتوری م 996، تهران، 1382)، ج 6 ص 3964 ـ 3965، دستور الورزاء ( خواند میر م 942، تهران، 1355)، ص 102 ـ 106 [9] . عالم آرای امینی، (تهران، میراث مکتوب، 1382) ص 392 ـ 393 [10] . مجالس المؤمنین، (شوشتری، تهران، چاپ چهارم، 1377ش) ج 2، ص 351، 441، روضة الانوار عباسی، (محقق سبزواری، تهران، میراث مکتوب، 1383) ص 77، زینة المجالس، (محمد بن ابی طالب مجدی، تهران، سنایی، 1362) ص 201؛ تاریخ منتظم ناصری، ج 1ص 462 (تهران، 1363). [11] . خلد برین، (واله اصفهانی، تهران، 1372) ص 645 [12] . تزوکات تیموری،  (تهران، اسدی، 1342) ص 256 [13] . تتمه المنتهی، (قم، 1387) ص 2733 [14] . http://www.ical.ir/index.php?option=com_k2&view=item&id=2614 [15] . الارشیف الجامع لخطب و کلمات الشیخ ابی مصعب الزرقاوی (منتشره در سال 1427 ق) ، ص 476 [16] . همان، ص 250 [17] . http://www.saaid.net/Doat/Zugail/336.htm [18] . http://www.saaid.net/mktarat/iraq/95.htm [19] . http://www.tawhed.ws/r?i=8fvi6ytr [20] . http://www.alwasatnews.com/1959/news/read/273422/1.html [21] . http://www.shianet.info/news.php?action=view&id=786 [22] . http://www.al-najaf.org/resalah/15/15_10.htm [23] . http://www.okhdood.com/?act=artc&id=14590  با عنوان «باحث آکادیمی سعودی یبریء ابن العلقمی و یطالب بالاعتذار للشیعه. [24] . http://turath.akbarmontada.com/t121-topic [25] . http://www.almokhtsar.com/node/7880 [26] . http://islamion.com/news/show/17180 [27] . http://www.alqabas.com.kw/node/794570 [28] . http://www.shabakataljahad.com/vb/showthread.php?t=12074 [29] . http://alwatan.kuwait.tt/articledetails.aspx?Id=152981 [30] . http://www.alriyadh.com/961843 [31] . http://www.al-shaaba.net/vb/showthread.php/4993 [32] . http://longtweetsplitter.com/tweet/69128 [33] . http://nashwannews.com/articles.php?action=view&id=7336 [34] . http://www.khabaronline.ir/detail/311125/weblog/jafarian         ++++++++++++++++++++++ ++++++++++++++++++++++   چهارشنبه 15 بهمن 1393 اگر عربستان دست داعش بیفتد .... وبلاگ > جعفریان، رسول - آیا امکان دارد در پی رویدادهای غیر قابل پیش بینی، عربستان در دست داعش بیفتد؟ در آن صورت چه اتفاقی در منطقه خواهد افتاد؟ اگر این خبر درست باشد که چیزی حدود هفتاد تا هشتاد درصد شهروندان سعودی طرفدار داعش و گروهی افراطی هستند یا با آنها همدلی دارند، این احتمال که روزی سعودی در اختیار این گروه ها قرار گیرد، بسیار زیاد است. آن وقت، سلاح های فروخته شده توسط غرب به سعودی، در اختیار کسانی قرار خواهد گرفت که در رفتارهای اخیرشان نشان دادند چه دیدگاهی درباره غرب و امریکا دارند. در این زمینه، وضع پاکستان بهتر از سعودی نیست. رفتن عبدالله و آمدن سلمان همراه با تغییراتی که پدید آمده، با گزارش هایی که در باره محافظه کاری دولت جدید در دست است، این مسأله را مطرح می کند که اگر شماری از نیروهای تندرو سر کار آیند، اولا سخت گیری ها نسبت به مبارزه با تروریسم داعشی کاهش یافته و ثانیا امکان آن وجود دارد که با نوعی تغییر که نمی توان چگونگی آن را حدس زد، این کشور در اختیار گروه های افراطی قرار گیرد. این محتمل است که برخی از شاهزاده های قدرت طلب سعودی، در درون این دولت، در سازش با سران داعش و دیگر گروه های افراطی، یا دولت را ساقط کرده و یا بحرانی را پدید آورند که به مراتب دشوارتر از اتفاقی باشد که در سوریه افتاد. امریکا و غرب در مقابل چنین احتمالی چه اقدامی می توانند انجام دهند؟ آیا به اندازه کافی در سعودی امکاناتی دارند که بتوانند آن را کنترل کنند؟ مسلما خیر. چرا که اگر چنین امکانی را داشتند، در سال 57 توانسته بودند ایران را کنترل کنند. آن زمان، بیش از چهل هزار مستشار آمریکایی در ایران بود. تقریبا تمامی سران ارتش در ارتباط با دولت امریکا بودند و همه امکانات وجود داشت، اما دولت امریکا کوچکترین کاری نتوانست بکند. همین احتمال درباره عربستان سعودی و حتی کشوری مانند اردن هم وجود دارد. ممکن است سران پشت صحنه دولت امریکا، چنین فکر کنند که با وجود دولت دمکراتها و با روشهای ساده انگارانه آنها، نمی توانند به جایی برسند و این احتمال بسیار زیاد خواهد بود که دولت آینده را در اختیار گروه های تندرو قرار دهند تا شاید با اقداماتی نظیر آن چه بوش اول و دوم کردند، اوضاع را آرام کنند. البته این راه حل هم، می تواند نتایج خشن تری را به دنبال داشته باشد، چنان که بدون شک رفتارهای بوش اول و دوم، مهم ترین عامل پدید آمدن جریان های افراطی در جهان جدید بوده است. این روزها که امریکا و غرب رو در رو با روسیه هم قرار گرفته اند، مشکلات خود را بیشتر کرده و امکان فراهم آوردن نوعی توافق را برای دست کم نوعی همکاری برای فرونشاندن این آتش، از دست داده اند. آیا امریکایی ها روی ایران و نیروهای طرفدار آن در منطقه می توانند حساب کنند؟ این احتمال وجود دارد که آنها در این زمینه، افکاری داشته باشند، اما این فکر که این مسأله می تواند فاصله آنها را با سنیان بیشتر کرده و آنان را به خشونت و مبارزه طلبی بیشتر سوق دهد، مانع از این مسأله خواهد شد. سیاست چند سال اخیر امریکا در این قضایا، نشان داده است که نتوانسته به یک جمع بندی برسد و بیش از همه به خاطر رفتار مسامحه گونه با ترکیه و سعودی، موانع عمده ای سر راه خود ایجاد کرده است. منبع http://khabaronline.ir/detail/398726/weblog/jafarian       +++++++++++++++++++++++ ++++++++++++++++++++++++   http://www.parsine.com/fa/print/241548       ، مشرق نیوز     http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=29914    
  3.   جمعه 15 خرداد 1394 تاثیر استبداد فکری در بلاد عربی در برآمدن داعش   حجت الاسلام و المسلمین دکتر رسول جعفریان   وبلاگ > جعفریان، رسول - این روزها، یافتن برگه اشتراک نشریه حبل المتین، از نشریات آزادیخواهی که در کلکته هند انتشار می یافت و با مصیبت نسخه هایی از آن به ایران می رسید، سبب شد تا در باره تاثیر استبداد فکری و برآمدن جریانهای تندرو و افراطی چون داعش در جهان اسلام فکر کنم. داعش زاییده محیط ناآگاهی است و   تحولات فکری در جهان فارغ از دغدغه های حکومت ها و دولت ها و البته بر اساس ساختار سنتی جوامع، شرایط فکری و فرهنگی و تاریخی و مناسبات بین الملل، به پیش می رود و چندان ملاحظه اشخاص را نمی کند. چه کسی فکر می کرد در ایران قاجاری که استبداد آن بسا از دولتهای پیش از آن بیشتر بود، انقلاب مشروطه صورت گیرد، قاجارها را از تخت سلطنت بزیر بکشد و در فاصله چند شب، هزار گونه اعلان علیه آنان به در و دیوار در شهرهای طهران و تبریز و نقاط دیگر چسبانده شود و آگاهی های تازه به مردم بدهد و راه و رسم جدیدی را در سیاست و اجتماع و فرهنگ به آنها بنمایاند؟ وقتی همین تحول فکری، با اتحاد استعمار و استبداد، در دام تجدد خواهی رضاشاه قرار گرفت، باز در مسیری متفاوت، راه خود را ادامه داد، مسیر تفکر عوض شد، اما متوقف نشد.  استبداد و پادشاهی رضاشاه که کنترل همه چیز را طلب می کرد، نمی توانست جلوی این تحول فکری را بگیرد. کمونیست ها و مشروطه خواهان واقعی و دین گرایان برآمدند و سرکوب شدند، اما تفکر و اندیشه راه خود را ادامه داد و به محض آن که هر کدام فرصتی یافتند، دوباره سر برآوردند. حالا دیگر رضاشاه رفته بود، مردم نفس تازه ای می کشیدند تا این که باز استبداد محمدرضا شاهی آمد. در کنار آن مردم بیدار شده و خواهان ملی شدن صنعت نفت و آزادی های دیگر بودند. در این وقت، استبداد با حمایت قدرت های بیگانه برابر تغییرات فکری جدید ایستاد، با نهایت خشونت آنها را سرکوب کرد، اما امکان متوقف کردن همه چیز وجود نداشت. دنیا در آستانه تغییرات فکری سریع بود. ابزارهای تازه ای برای انتقال فکر بدست آمده بود. اول برای رادیو داشتن مجوز می خواستند. بعدها برای تلویزیون. وقتی امواج آزاد آمد، روی آنها پارازیت می انداختند. جلوی ورود کتابها و نشریات و اعلامیه ها را از عراق و نقاط دیگر می گرفتند. اما آیا اینها جواب داد یا فقط به تأخیر انداخت؟ بحث سانسور در ایران به ویژه از زمان ناصری جدی گرفته شد، نشریات داخلی که رو به توسعه بودند، یکباره محدود شدند، اما با انتشار نشریات فارسی در هند و استانبول و مصر، و انتقال تک شماره های آن، به ایران، آن هم با هزار و یک زحمت، راه آگاهی و طبعا تغییر گشوده شد. البته و صد البته، این بستگی به خود ملت هم داشت که به استبداد خو کرده باشد، یا آزادیخواه باشد و این بستگی به این بود که مردمی اهل تفکر باشند یا بادیه نشین. جامعه ایرانی، جامعه ای فرهیخته بوده و حتی در طول هزار سال دولتی که رؤسای نظامی و شاهی و امیری آن از نقاط دیگر بودند و می آمدند، همواره دبیری و وزیری و فرهیختگی را برای خود نگاه داشتند. یک نمونه جالب حبل المتین بود. آگاهیم که حبل المتین به عنوان یک نشریه هفتگی برای سالها خارج از ایران منتشر می شد و با هزار و یک مصیبت شماره هایی از آن به ایران انتقال می یافت.  انتشار این نشریه از دهم جمادی الثانی سال 1311 ق آغاز شد و تا سال 1349ق ادامه یافت. یک دوره کوتاه هم برادر وی، در اوج رخدادهای مشروطه خواهی در سال 1325ق در تهران منتشر کرد که تعطیل شد. اما اصل آن در هند و در شهر کلکته قریب چهل سال انتشار می یافت .   حال تصور کنید، کلکته کجا و ایران کجا! اما همواره مشتریانی بودند که از مال و جان مایه گذاشته و نسخه هایی از آن را دریافت می کردند تا بتوانند حتی برای دقایقی در هوای آزاد تنفس کنند. اکنون تردیدی نیست که این نشریه، سهم بسزایی در تغییر مسیر تفکر در ایران داشته است. تفکر چونان آب است که وقتی به راه افتاد، قدرت آن را دارد که به قطع و اندازه دجله و کارون، مسیری درست کند تا راهی برای رفتن به سوی دریا پیدا بیابد. باید دانست و به این نکته توجه کرد که ایستادن در برابر آن به آدمی آسیب می زند اما هموار کردن راه آن، برای آن که بی دلیل هرز نرود، زمین های کشاورزی را تخریب نکند، و به درستی از آن بهره برداری شود، و دیگران از آن سوء استفاده نکنند، کاری عاقلانه است که همزمان باید برای آن انجام داد. سرنوشت تفکر هم همین طور است. این روزها یک سوال دیگر هم در ذهنم خلجان می کند و آن این که اگر در کشورهای عربی، اعم از استبدادی و شاهی و بعثی، راه تفکر باز شده بود، آیا باز هم داعش این چنین قدرت می یافت؟ به نظرم این پرسش جای تامل دارد. شاید اگر تفکر مسیر طبیعی خود را طی کرده و مردم آگاه شده بودند، این چنین اسیر داعش نمی شدند. اگر احزاب آزادی بودند که بتوانند حرف خود را بزنند، به مردم آگاهی بدهند، و آنها را نسبت به مصالح و مفاسد امور جاری آگاه سازند، بعید بود به این راحتی در دام داعش و نصرت بیفتند. طبعا این یکی از دلایل ظهور این جریان افراطی است نه همه آن. محل رشد داعش در درجه نخست میان اعراب بادیه نشین در عراق و سوریه و اردن و پیش از آن قبایل و طوایفی در افغانستان و پاکستان است که همزمان هم گرفتار فشارهای اقتصادی بوده اند و هم از رشد فکری بدور بوده اند، اما آنچه هم در شهرهای بزرگ بوده، غالبا در کشورهای استبدادی بوده و جایی که اندکی آزادی فکری بیشتری بوده، آنان راه به جایی نبرده اند. سعودی را باید به کناری نهاد که اساسا قدرت و قوت استبداد در آن فوق حد تصور است، و الا در همانجا، داعش بیشترین طرفدار را دارد . ارزشی که برای تفکر و تحول فکری می توان قائل شد، البته با مراعات جوانب انسانی و اخلاقی و عرفی، ایجاب می کند که حکومتها، رفتاری داشته باشند که بتوانند و بشود از تفکر به درستی برای اصلاح امور استفاده کرد. آنان باید از تمرکز روی یک روش فکری واحد پرهیز داشته و چنان نمایند و رفتار نکنند که دامنه تفکر را تنها به آنچه خود درست می دانند محصور کنند. پیش نیاز این رفتار آن است که که اجازه دهند کشور بر محور اندیشه، تغییر و طبعا پیشرفت کند و اگر برای آن برنامه ریزی دارند که باید همه با هم داشته باشند، باز هم، همه اصالت را به تفکر بدهند. در مقابل، اگر دولت ها، روشی جز اصالت دادن به تفکر در پیش گرفتند، و از دیگران خواستند که صرفا حرف آنها را تکرار کنند. به تدریج باید در انتظار آن باشیم و باشند که آب جای دیگری را سوراخ کند، هرز برود. آن وقت اگر دیر بجنبیم سیلاب همه جا را خواهد گرفت. برای همین است که در کشورهای حاشیه ما هر از چندی تغییرات غیر قابل پیش بینی رخ می دهد و دشواری جدی برای جمع و جور کردن آن فراهم می سازد، داستانی که تکرار هم می شود   منبع http://khabaronline.ir/detail/422648/weblog/jafarian
  4. پنجشنبه 16 مرداد 1393 رافضیِ مجوسیِ صفویِ شیعیِ ایرانی کیست؟   وبلاگ > جعفریان، رسول - در یادداشت های اخیر یک بار از مبانی مهدی گرایانه در اندیشه های داعش صحبت کردم و یک بار هم از شام مبارک. این بار در باره ذهنیت تاریخی عربی افراطی را نسبت به ایران که در مدلهای مختلف با عناوین بالا در ادبیات ضد شیعی در سه دهه اخیر در سعودی و غیره مطرح شده، توضیح مختصری می دهم. سال 84 که به بحرین رفتم، و مهمان شهید عزیز مرحوم فخراوی بودم که سه سال پیش و در آغاز جنبش مردم بحرین در زندان به شهادت رسید، یک روزنامه نگار بحرینی (برای روزنامه الوسط) مصاحبه ای ترتیب داد و در باره اتهام صفوی بودن ایرانی ها پرسید. من هم پاسخی به فراخور حال و روز آن نشریه دادم. آن زمان آرام آرام، این مسأله مطرح شده بود که ایران در حال گسترش مرام صفوی است و تعابیری با عنوان «جاء الصفویون» صفوی ها آمدند، در کتابها و مقالات دیده می شد. امروز که خدمت شما هستم، آن قدر این کلمه در ادبیات ضد شیعی و ضد ایرانی عربهای ضد شیعه شایع شده که به صورت یک اتهام ثابت درآمده و نه تنها از مذهب شیعه به عنوان یک آیین صفوی یاد می شود، بلکه از ایران، کلیت فرهنگ آن و حتی ارتش و سپاه و همه چیز ما به عنوان جیش الصفوی نام برده می شود. بنده نمی توانم بگویم منشأ این بحث از کجا بود، اما می توانم عرض کنم که پیش از آن، اتهام دیگری در باره ما رواج داشت، و آن مجوسی گری بود. زمانی که صدام جنگش را با ایران آغاز کرد، نیاز به یک ایدئولوژی برای جدال با ایران داشت. در این قبیل موارد، به طور معمول نیاز به یک پشتوانه تاریخی احساس می شود. نبردهای تاریخی اعراب و ایران به عنوان اسلام و مجوسی گری، ایده مناسبی برای صدام بود، صدامی که بعثی بود و هیچ باوری به دین و آیین نداشت. بنابرین طی یک دوره، از پیش از جنگ با ایران و در ادامه، همایش هایی در بغداد برگزار شد. موضوع این همایش ها، بحث از «شعوبیه» بود، کسانی از ایرانیان که در قرن های دوم و سوم هجری به جدال با فرهنگ عربی برخاسته بودند. صدام علاوه بر آن از جنگ قادسیه بهره گرفته خود را سردار قادسیه خواند و ایران را مجوسی می نامید. باید روزنامه ها و مطبوعات آن روز عراق پر از این قبیل مطالب باشد. اما روزگاری پس از آن، و در زمان ما، عربهای ضد ایرانی، شروع به استفاده از اصطلاح صفوی کردند و با نامیدن تشیع و فرهنگ ایرانی به این عنوان، انقلاب اسلامی و ایران و تشیع را به عنوان بروز و ظهور آیین صفوی می دانند البته پشتوانه این نزاع، جدال عثمانی و صفوی هم هست و از باقی مانده ادبیاتی که در دوره عثمانی در تکفیر شیعه و علیه ایران بکار می رفت نیز استفاده می شود. در واقع، یکی از مبانی فکری ـ تاریخی جدال ضد ایرانی و ضد شیعی در روزگار ما، در همین دو تعبیر «مجوسی گری» و «صفوی گری»‌ است و در نوشته هایی که این زمان نوشته می شود، در حد بسیار گسترده از تعبیر صفوی استفاده می شود. در فرهنگ مذهبی داعش هم که این روزها کر و فری در بخشی از سوریه وعراق دارد، باز این تعبیر مورد استفاده بوده و خلافت در برابر «ایران»‌ و «دولت ایران»‌ گذاشته می شود. در تصویری که پایین مشاهده می کنید یک اثر در این زمینه است که همزمان از چندین مفهوم استفاده شده است: مجوسی، رافضی، شیعی، صفوی و ایرانی. در بالای آن هم از خلافت یاد شده که در حال آمدن است. این پدیده ریشه در خودبینی و خودبزرگ بینی اینان دارد که اسلام را متعلق به خود و روایت خاصی می دانند که عرب بیابانگرد نجد و ذهن خشک ابن تیمیه و سلفی های معاصر ساخته و پرداخته و به رد تمام مذاهب و گرایش های دیگر می پردازد و آنها را کافر می داند. حالا که خودشان هم یکدیگر را کافر می دانند و سر یکدیگر را هم می برند چه رسد به شیعیان. نمایی از اسلام عرضه کرده اند که باید دید و تماشا کرد. در حالی که در چین سالانه 500 هزار نفر مسیحی می شوند، اسلام یکسره زیر فشار اتهامات و رفتارهای زشتی است که اینان برای مسلمانان به ارمغان آورده اند. اگر روزگاری اسلام «راه حل» جایگزین برای دنیای آتی بود، اکنون به صورت «شمشیر و کلاشینکوف و تیربار» همراه با «ریش بلند» است. و اما در این میان جالب این است که اینها اکثریت شیعه عراق که دست کم 60 تا 65 درصد عرب هستند و ریشه در اعماق تاریخ عراق از تشکیل کوفه و بصره و بغداد در قرن اول ودوم دارند، به حساب نمی آورند. سهل است که ارتش عراق را هم جیش صفوی می نامند. حقیقت بخواهید، اولین نحله شیعی در ایران هم همین عربهای اشعری در کوفه بودند که به قم آمدند. عربهای دیگری از خزاعه و غیره هم به شهرهای دیگر در خراسان و ری که بقایای آنها با نام خزاعی تا قرون بعد هم باقی بود. طبعا برای اینها درستی و نادرستی این مطالب از نظر تاریخی و مذهبی اهمیت ندارد. سران اینها، اسلام را در یک آیین ویژه سلفی خلاصه می کنند که مخصوص عربهای نجد و بخشی از بغداد بود. باقی مردم از ترک و فارس و بربر هیچ وقت از نظر آنها مسلمان نبودند. وقتی با عثمانی هم درافتادند همین مطالب را علیه ترکها گفتند. الان هم زمینه پیش بیاید ترکها و کردها را هم مسلمان نمی دانند و اگر هم بدانند شهروند درجه دوم به حساب می آورند. نژاد پرستی عربی که از پیش از اسلام بود، ریشه در اعماق وجود اینان دارد. امروز شنیدم آقای قره داغی عالم معروف که گویند جانشین قرضاوی هم هست در قطر، وقتی دیدند که داعش، کردهای قره داغ را هم تکفیر کرده، لطف کردند داعشی ها را تکفیر کردند. نمی دانم خبر درست است یا خیر، اما فعلا بازار تکفیر داغ است و بهتر است علمای شیعه همچنان روش قدیمی و اصولی خود را در حفظ حریم اسلام و عقل حفظ کنند. منبع http://www.khabaronline.ir/detail/368861/weblog/jafarian       ++++++++++++++++++ ++++++++++++++++++   شنبه 25 مرداد 1393 در امر عراق، ما در کجای کاریم؟   وبلاگ > جعفریان، رسول - تحولات سریع دو ماه گذشته عراق، چنان گیج کننده و از جهاتی بهت آور بود که بسیاری حتی از دنبال کردن اخبار آن جا ماندند و هر روز با تعجب دنبال معلومات تازه ای بودند، معلوماتی که رسانه های ایرانی به دلیل عدم آمادگی در اختیار نمی گذاشتند. به تازگی اوضاع اندکی عوض شده است. حالا سوال این است: ما در حال حاضر، در امر عراق، ما در کجای کاریم؟ در باره وضعیت عراق و موضع و موقع ما نسبت به آن چند نکته قابل توجه است الف: حمایت از مالکی تا پیش از حمله داعش (که البته در چارچوب نظام قانونی عراق بود) نکته  قابل تاملی است که باید در آن دقت می شد، زیرا رفتار این دولت سبب شد تا طی رخدادهای مربوط به داعش بخشی از سرزمین عراق دستخوش اتفاقات ناگوار شود.  اگر بخواهیم تفسیر دیگری از این ماجرا داشته باشیم این است که بگوییم باید در سنجش شرایط عراق، دقت بیشتری می کردیم  اطلاعات لازم را از کردها و دیگران نگرفتیم و دقیقا متوجه نشدیم چه اتفاقاتی در حال رخ دادن است. در این باره امریکایی ها هم بی توجه و در واقع غافل ماندند و سیستم های اطلاعاتی آنان نیز از پیشرفت کار داعش در منطقه باز ماند. همه اینها دست به دست هم داد و دولت عراق نتوانست برابر تجاوز داعش بایستد. ب: از سوی دیگر باید گفت، مهم ترین کار داعش استفاده از ضعف دولت مالکی و بی توجهی آن به کردها و عشائر سنی دو نیروی مهم در شمال و شمال غرب عراق بود. بود نه آن که داعش جریان خیلی مهمی بود که توانست فتح الفتوح کند. داعش پس از آن با خشونت و قتل و غارت نیروهای محلی را وحشت زده کرد. وقتی مالکی نتوانست موصل را با چند لشکر و آن هم تجهیزات نگه دارد و در مقابل یک هزار و پانصد نیروی داعش آن را واگذار کرد، توان گفت اتفاق مهمی هم نیفتاده که ما یا امریکایی ها بی خبر باشیم. اما هرچه هست، ضعف ما یا به عبارت بهتر بی توجهی ما نسبت به مسائل کردها و عشائر سنی و در مقابل اعتماد به مالکی اشتباهی است که وضعیت بعدی را سبب شده است. با این حال مسوول این اوضاع دولت مالکی است. شماری از کردها هم به بهانه بی توجهی دولت مالکی، رقص مختصری با داعش کردند که البته چوبش را خوردند. ج: در حال حاضر داعش بخش مهمی از منطقه کردی و بسیاری از نواحی عشائر سنی را در تصرف خود دارد. در این زمینه ما کاری نمی توانیم انجام دهیم. آنها در شهر جلولاء در 25 کیلومتری مرز ما هستند. اما نه ما برنامه ای برای حمله داریم و نه امکان حمله هوایی یا زمینی برای ما در سرزمین عراق وجود دارد، نه دولت عراق از ما درخواست کمک کرده است. کردها و عرب های سنی مدافع دولت مرکزی یا به عبارتی مخالف داعش، از امریکایی ها درخواست کمک کرده اند و آنها هم آمده اند. همین دو روز قبل استاندار الانبار درخواست کمک کرد و امریکایی ها هم اجابت کردند در حالی که به درخواست های مالکی بی توجهی کردند. در کنار آنها انگلیس و فرانسه نیز وارد میدان شده اند. گویا روسها هم هستند. در این وضعیت البته ایران حضور ندارد و طبعا نقشی ندارد. بسا عربستان متحد اصلی امریکایی ها در زدن داعش باشد. تنها حضور غیر رسمی ایران، حمایت از شیعیان برای حراست از مناطق خود آنهاست که می تواند مشورت بدهد و به خصوص نیروهای بسیجی آموزش ندیده را راهنمایی کند تا بتوانند جلوی حملات داعش را به نواحی کربلا، محلات شیعه نشین بغداد، و همین طور نواحی سامرا و بلد و غیره بگیرند. بنابرین، در حال حاضر، دور دست امریکایی ها و غربی ها افتاده و آنها نفوذ خود را در منطقه و در صحنه سیاسی عراق بیش از پیش استحکام خواهند بخشید. این چیزی بود که با سالها تلاش آیت الله سیستانی و ایران، کم رنگ شده بود، به خصوص زمانی که امریکایی ها نیز از عراق خارج شدند. د:‌ در مقابل زدن داعش توسط امریکایی ها و نه ما، از یک جهت دیگر از محاسن امر است. همین که ما درگیر این ماجرا نباشیم، ماجرایی که به هر حال بین یک عده مسلمان نمای منحرف خارجی صفت با امریکای سلطه گر است خود حسن کار است. اگر امریکایی ها راست بگویند و واقعا داعش را بزنند، نباید ایران مداخله ای داشته باشد. البته همان نتیجه ای که در بند ب گفته شد خواهد داشت و برای مدتی دیگر این ما نیستیم که می توانیم روی کردها یا دیگران تاثیر بگذاریم بلکه این غربی ها هستند که دوباره در این منطقه کر و فر خواهند اشت. هـ : استراتژی ایران در آینده عراق چیست؟ این پرسش مهمی است. اگر در یک دوره طولانی مشکلاتی وجود داشته و ما نتوانسته ایم خود را هماهنگ با رخدادها پیش ببریم به طوری که امروز نه تنها امنیت مردم عرا ق به عنوان همسایگان مسلمان ما، بلکه امنیت شیعیان عراق به عنوان متحدین استراتژیک ما و نیز امنیت مرزهای ما مشکل دار شده، در آینده باید چه کنیم تا این مسأله را جبران کنیم؟ به نظر می رسد ضعف اطلاعاتی در میان ما، سست جنبیدن نهادهای امنیتی ما در تحلیل درست مسائل عراق، نبودن خلاقیت در عرصه سیاست خارجی و تک بینی کردن نسبت به جریانها و تحولات، یکی از عوامل اصلی است. ما باید هشیاری بیشتری در قبال این تحولات داشته و از پویایی لازم در این بار برخودار باشیم. شناخت جریانها، شناخت دقیق قبایل و عشایر، ارزیابی موقعیت صوفیان نقشبندی و قادری و غیره و غیره و همین طور جریان های داخلی شیعه که برخی مواضع انحرافی هم دارند، همه ایجاب می کند که ما فعال تر از پیش مسائل کشوری را که مرزی طولانی با ما دارد و هشت سال با ان درگیر بوده ایم، بشناسیم. آمدن مجدد بعثی ها به معنای ناامن شدن دوباره این مرزها برای مدت زمان نامحدود است. این چیزی است که به هر شکل باید برابر آن ایستاد. و :‌ ایران و عراق، دو کشوری هستند که همسایه اند. مسلمان هستند، اکثریت مردم عراق شیعه اند. بسیاری از قبایل عرب و کردی دو طرف حضور دارند و مهاجران ایرانی فراوانی از بغداد تا نجف و کربلا بوده و هستند و به عکس عراقی های زیادی در ایران حضور دارند. همه این اشتراکات سبب می شود تا همه دنیا بدانند مسائل ایران و عراق بسیار به هم نزدیک است و امکان این که کسی ایران را از عراق جدا کند وجود دارد. ممکن است اشارات چند روز قبل اومابا فقط در این باره باشد که ایران در عراق، یک سویه عمل کرده، اما اگر تصورش بر این است که در جریان اقدامات فعلی، ایران را از مدار تصمیم گیری ها حذف کند، بسیار در اشتباه است. پایه اصلی امنیت منطقه، با این اوضاع متزلزل، ایران است، چیزی که خود ایران نیز باید درست آن را درک کند و با جدیت از حقوق خود برای حفظ امنیت مردم و کشورش تلاش کند. این امر، نیازمند تعامل بیشتر با قدرت های منطقه ای و بین المللی در حوزه عراق است و در این زمینه نباید با خجالت زدگی و انفعال برخورد کند بلکه فعال و پویا و عالمانه برخورد کرده، برخی از روشهای سنتی خود را برای تعقیب و تحقیق و بررسی وضعیت عوض کند. استفاده از ظرفیت دانشگاه ها برای بررسی در باره مسائل و تاریخ منطقه بسیار مهم است، امری که اغلب با بی توجهی صورت گرفته و به تجارب سنتی بیش از پژوهشهای علمی بها داده می شود.   منبع http://www.khabaronline.ir/detail/370321/weblog/jafarian   +++++++++++++++++ ++++++++++++++++++     دوشنبه 13 مرداد 1393 کوتاهی رسانه ای ما در قبال اخبار قتل عام های عراق   وبلاگ > جعفریان، رسول - متاسفانه بی توجهی به تحولات عراق همچنان ادامه دارد و رسانه ها آنچنان که باید و شاید مردم را در جریان جزئیات فجایعی که در عراق صورت می گیرد و اولا عامل کشتار توده های بی گناه از همه مذاهب در این کشور بوده و ثانیا به طور مستقیم با امنیت ما ربط دارد، قرار نمی دهند. از زمانی که جنگ داخلی عراق آغاز شده، یعنی از نیمه دوم خرداد تاکنون، هزاران نفر قتل عام شده، صدها هزار نفر آواره شده، برخی از شهرک ها به طور کل ویران و بسیاری از شهرهای بزرگ خالی از سکنه شده و داستان همچنان ادامه دارد. اوضاع وخیم شهرها که از یک سو زیر حملات سنگین داعش و از سوی دیگر فشار نیروهای نظامی دولت برای بازپس گیری آنهاست، آسیب جدی به شهروندانی زده است که تا همین چند ماه قبل سر خانه و کاشانه خود بودند. در این زمینه، اقلیت های مذهبی و دینی در مناطقی که اکثریت با دیگران است، بیشترین فشار را دیده و تصاویر ارسالی از آوارگی آنها بسیار نگران کننده است، آوارگی که پایانی ندارد و قدم به قدم، هرچه عقب تر می روند باز باید به دنبال سرپناه جدید باشند. تنها بیش از دویست هزار نفر شیعه ترکمان از یک شهر با نام تلعفر آواره منطقه سنجار شده و این روزها که به دلیل خیانت کردهای بارزانی سنجار به دست داعش افتاده، این گروه به صورت یک تظاهرات بزگ راهی کوه های اطراف و منطقه دهوک شده اند و فاجعه ای دیگر در راه است. عن قریب است که کردها که این مدت ماه عسل خود را با داعش تقسیم کرده بودند، گرفتار نفرت بعثی ـ سلفی شده و قربانی نادانی های بازرانی و برخی دیگر  شوند. شماری از کردها که در زمان صدام بارها آواره کوه ها و مناطق ایرانی شدند، اکنون، بار دیگر با فراموشی آن سوابق، دست به اقداماتی زدند که بزودی آثار منفی آن برای همین مقدار آزادی و استقلالی که دارند و در آن مدیون حمایت های همه جانبه ایران بوده و هستند، خواهند شد. انتظار ما از کردها این نبود که این سبک برخورد کنند که الان خودشون هم در وسط ماجرا گرفتار بشوند. امیدواریم در این زمینه جدی تر وارد اتحاد با ایران و دولت مرکزی عراق شده و دست از حرفهای حاشیه سازی که این مدت گروهی از آنها داشتند بردارند. همه اینها در کنار صدها انفجار انتحاری در طول سالهای گذشته، دهها هزار شیعه را در بغداد به کام مرگ کشانده و همچنان مهر سکوت بر لبان سازمان های حقوق بشری و دولت های بزرگ و البته برخی از مشایخ بلاد عربی خورده که همه چیز را یک طرفه تفسیر می کنند و می گویند که در عراق به یک گروه ستم شده است. گویی اصلا در این سالها، اخبار بغداد و انفجارات وحشتناک بازار سبزی فروشان و قهوه خانه ها و کارگران کنار خیابان و غیره را نداشته اند. انفجاراتی که کافی بود یکی از آنها در یکی از ایالات امریکا باشد و امریکایی ها، دنیا را روی سر خود خراب کنند. اخبار این انفجارها اغلب به صورت کلی و مبهم بدون گزارش و تفصیل و فقط تیتروار در اخبار برخی سایت ها منعکس شده و اغلب به عنوان خبر تکراری حذف می شود. اما نگرانی عمده از عدم انعکاس اخبار داعش در سایت های خبری ایران است. باید پرسید چرا به این اخبار پرداخته نمی شود؟ چرا تصاویر جنایات داعش بدرستی انتشار نمی يابد؟ هدف از این کارها چیست؟ چرا سایت های ایرانی که گرفتار حرکت های خبرنگارانه شده نشسته  و هیچ گروهی را برای کسب خبر اعزام نمی کنند، در باره این فجایع ساکت هستند؟ حداقل می توانند از سایت های عراقی، اخبار دست اول را گرفته و عکس و گزارشات آنان را منعکس کنند. کمترین نتیجه نشر درست این اخبار، این است که بتوانند کمکهای انسان دوستانه را به آواره گان برسانند. کمترین نتیجه آن است که محافل سیاسی بتوانند با موج ایجاد شده روی بن بست سیاسی بغداد تآثیر بگذارند و جلوی یک اختلاف و انشعاب و اختلاف را بگیرند. کمترین نتیجه آن این است که مردم نیز به نوعی مشارکت فکری در این باره داشته و موج هایی را پدید آورند که بتواند روی تصمیمات درست سیاسی تاثیر بگذارد بحث بر این نیست که چرا اخبار جنایات اسرائیل در غزه انتشار می یابد که باید بیابد و بیش از این هم   اما بحث داعش، به دلیل شعاع امنیتی آن برای ایران نهایت حساسیت را دارد. تنها در یک خبر معلوم شد که علاوه بر 1600 نفری که یک جا از سربازان شیعه در موصل اعدام شدند، همان وقت، یعنی روزهای اول پس از سقوط تکریت، 1700 سرباز بدبخت شیعه را هم یک جا قتل عام کردند و حالا فیلم آن را پخش کردند. اما حتی دریغ از یک گزارش درست که این ماجرا چه بوده است، فقط شاهد بودیم که تک تک اینها را کشتند و در رودخانه انداختند، آن هم با فیلم تبلیغاتی داعش که برای ترساندن دیگران بود. اخبار ما از اصل این جریان چیست؟ این جریان منحط فکری که می تواند باقی مانده اندک میراث اسلامی گذشته را لگدمال کرده و ما را به عصر حجر باز گرداند. این جریان به ظاهر انقلابی اما خشن که اقداماتشان یادآور حرکت خمرهای سرخ کامبوج است، می تواند موج های تازه ای از ناامنی را در ایران نیز پدید آورد. جالب است که حتی تخریب مکانهای مقدس هم دیگر حساسیت کسی را بر نمی انگیزد، امری که باز هم اتهام اول را متوجه رسانه ها می کند که در این باره درست خبررسانی نمی کنند. در ایران نه تنها از جنایات این گروه به درستی یاد نمی شود، بلکه از انحطاط فکری، مشکلات مغزی، دستورالعمل های نابخردانه آنان از یک سو، و نیز تفاوت این جریان با دیگر اهل سنت که قرنها با آرامش در کنار شیعیان و حتی ادیان دیگر زندگی می کردند و چهره مثبتی از نظام حقوقی اسلام باقی گذاشته اند، بحثی نمی شود. در ایران حتی اهل سنت نیاز مند این هستند تا اطلاعات بیشتری از این گروه بدست آوردند، اما دریغ از اطلاعات درست و رسانه هایی که این مسائل را دقیق دنبال کنند. این وظیفه سایت هاست که اخبار را درست منعکس کنند، واقعیات را بیان کنند و مشی خبری خود را اصلاح کنند. به نظر می رسد، جهل، عامل عمده بی توجهی به این اخبار است، عدم درک درست واقعیات، نشناختن درست دشمن، اهمیت ندادن به آن. چیزی که برخلاف وضعیت مشهود است. یقین دارم بسیاری از این سایت ها حتی از یک مترجم عربی برای ترجمه درست اخبار سایت های عربی عراق بی بهره هستند. منبع http://www.khabaronline.ir/detail/368248/weblog/jafarian     ++++++++++++++++++ +++++++++++++++++++   دوشنبه 20 مرداد 1393 جعفریان:ایران درباره عراق دچار نارسایی اطلاعاتی شد   بین الملل > دیپلماسی - مساله عراق همانند دیگر بحران های خاورمیانه برای حل شدن به یک هوشمندی سیاسی نیازمند است. محمود عزیزی: حجت الاسلام رسول جعفریان که بیشتر با تحقیقات و تالیفات در حوزه تاریخ و جهان اسلام  شناخته می شود، تحلیل خوبی از وضعیت عراق در شرایط حاضر دارد. پیش بینی می کند که عراق در نهایت به سمت یک نیروی سیاسی به جز مالکی می رود، دلیل تغییر رویکرد 180 درجه ای کردها نسبت به داعش را زیاده خواهی آنها  و بی توجهی همه نیروهای سیاسی به این درخواست ها می داند. عضو هیات علمی دانشگاه تهران می گوید سیاست خارجی ایران در مورد عراق می توانست واقعی تر عمل کند و از نقش مرجعیت در مخالفت با دولت مالکی می گیود. مشروح گفت وگوی خبرآنلاین با رسول جعفریان به شرح زیر است: آمریکایی ها وقتی از عراق رفتند دلشان نمی خواست در افکار عمومی این طور تلقی شود که دو مرتبه نیروهای خود را به عراق اعزام کردند.  چرا که این امر از نظر داخلی و بین المللی، برای آمریکا یک شکست بود که عراقی را که به خیال خودش به سر منزلی رسانده بود گرفتار تروریسم است. آمریکا از زمانی که احساس کرد  منافعش در عراق در حال از بین رفتن است و گروهک های افراطی ها به دنبال رسیدن به قدرت هستند و اقلیت ها تحت فشار اند، دست به دخالت هوایی زد چون همه اینها در طرح کلی آمریکا نمی گنجید. الان هم اصرار دارند  که از نیروی زمینی استفاده نکنند مگر اینکه بغداد اشغال شود. البته این حرف را به صراحت نمی زنند،ولی در عمل فرودگاه را اشغال کردند و عملا 2 تا 3 هزار کماندو دارند  و اسم این حضور را  دفاع از نیروهای خودشان گذاشتند.  در شرایط فعلی آمریکایی ها بین چند موضوع گیر کرده اند. مهمترینش این است که اگر دخالت نکنند، بدنامی بین المللی برای آنها به دنبال دارد و ممکن است دستاوردهایشان در عراق از بین برود.  من احتمال می دهم آمریکا، داعش را به سمت سوریه براند. برای اینکه در آن کشور  حساب بشار اسد را تسویه کنند. خصوصا اینکه الان شایع شده است داعش با النصره بیعت کرده است. به گمان خودشان می تواند از این طریق بشار اسد را به دست نیروهای داعش ساقط کنند. البته من فکر می کنم حتی در این صورت هم آمریکا داعش را می زند چرا که نمی خواهد حکومت اسلامی به اسم داعش شکل بگیرد، اما اینکه  فعلا حملات خودشان را محدود به مناطق به خصوصی در عراق کردند  این احتمال را به وجود می آورد که داعش نیروهای خود را به سمت سوریه بکشد و آنجا با پیش روی برای دولت سوریه مشکل درست کنند.  وقتی داعش باور کنند اجازه عملیات در منطقه کردستان  یا شمال موصل یا شمال غرب به آنها نمی دهند آنها علی القاعده برای  حفاظت از خودشان و هم اینکه به جبهه سوریه علاقمند هستند و النصره هم تمام تاکیدش روی سوریه هست، تمرکز خود را به این کشور می رساند.این به ظاهر برای آمریکا یک پیروزی است و اگر در سوریه بشار اسد مشکلی پیدا کند به نفع آمریکاست، ولی فکر می کنم آمریکایی ها اجازه ندهند که داعش بماند. نکته ای که باید بدان توجه کرد این است که سه سال به آمریکا گفته شد که حمایت آنها از مخالفان سوریه منجر به رشد جریانهای افراطی می شود. اوباما  همان طور که به دیگران حمله می کند باید مسئولیت این ندانم کاری های سیاسی آمریکا را بپذیرد که بارها به او و دولتش تذکر داده شد که این حمایت ها  مشکل ایجاد می کند، اما او گوش نداد.اگر آمریکا واقعا اهل توطئه نیست باید تجدید نظر اساسی در مورد سوریه داشته باشد و به هر حال به طور جدی تری مشارکت بکند بدون اینکه بخواهد به فاز دخالت نظامی وارد شود و از یک زوایه دیگر مسلمان کشی را دنبال کند. حملات هوایی به داعش خیلی به جایی نمی رسد. چون نیروهای این گروهک در یک منطقه بسیار وسیع بیابانی حضور دارند و پایگاه به خصوصی ندارد. پراکندگی این نیروها موجب می شود امکان اینکه از نظر هوایی آسیب ببیند کم است. در حالی که  در زمان حمله آمریکا به عراق کاخ صدام، وزارتخانه ها و... زدند؛ اما داعش امکاناتی به این عنوان ندارد که آمریکایی ها آن را بزنند. می توانند فقط به یک کاروان از نیروهای نظامی که به این طرف و آن طرف می روند، حمله کنند. یعنی داعش متوقف می شود، اما آسیب جدی نمی بیند. برای از بین رفتن داعش نیاز به یک نیروی زمینی است. مگر اینکه کردها بتوانند با هماهنگی هم کاری کنند، ولی تجربه نشان داده است که کردها از منطقه خود بیرون نمی روند. بنابراین آمریکایی ها  به این مساله اکتفا  می کنند که ایزدی ها سر پناهی پیدا کنند و علی القاعده با استدلال هایی که دارند بعید است بیش از این به عراق وارد شوند.  کردها مشکلی با دولت مالکی داشتند، خیلی هم کسی به حرفهایشان گوش نکرد. نه آمریکا، نه دولت مرکزی و نه کشورهای همسایه .کردها خیلی در واقع دنبال این بودند که امتیاز بیشتری بگیرند .فروش نفت آنها   موضوعی بود که دولت مرکزی به آنها اجازه نمی داد و آنها معطل ماندند. این مساله همراه با این شد که عشایر اهل  سنت با دولت مرکزی مشکل پیدا کردند . داعش هم  این وسط موج سواری کرد. بخشی از کردها خصوصا طیف بارزانی تا زمانی که فکر می کردند  خودشان سوار این  موج هستند رفتند و زمینه را فراهم کردند، به گمان اینکه  از دولت مرکزی امتیاز بیشتری بگیرند . آنها باور نمی کردند  این بلا سر خود آنها هم بیاید ، اما از روزی که  داعش که ذاتا توسعه  طلب  و مدعی تاسیس یک خلافت است، به سراغ آنها آمد پشیمان شدند و دست به دامن دولت مرکزی و آمریکا شدند.    این قصه تازه ای در عراق نیست. الان دو -سه سال است که مواضع گروه صدر متفاوت با دولت است. حتی آنها با کردها گفت وگو کردند و قرار گذاشتند با مالکی به سختی مخالفت بکند. بحران شیعان خیلی کهنه است و  بخشی از آن هم به دیدگاه های کردهای مخالفت دولت مرکزی برمی گردد که دولت به آنها بی توجهی کرد. از آن طرف مرجعیت عراق هم منتقد دولت مالکی بود، اما روشش متفاوت بود. آیت الله سیستانی خیلی زیاد طرفدار قانون بود و از گروه های مخالفت خواست تا انتخابات صبر کنند. به این امید که مالکی به صورت طبیعی کنار برود. مالکی با شگردهایی که داشت در انتخابات رای بالایی در بغداد آورد و حاضر به  کنار رفتن نشد. اینجا بود که شاهد انفجار اختلاف ها بودیم. کردها یک طرف، شیعیان مخالفت مالکی در یک سوی دیگر. پافشاری مالکی هم به این بحران دامن زد. داعش هم یک موجی بود که افراطی های جهان عمل با سرعت عمل در غفلت همه یک منطقه وسیعی را گرفت. شخص مالکی هم در به وجود آمدن این بحران مقصر است و با باقی ماندش مشکل را عمیق تر می کند . به نظرم  این غلفتی که عرض کردم در مورد ما هم صادق است. سفارت ما که باید گزارش جدی و واقعی  می دادند هم گرفتار یک نوع نارسایی اطلاعات شدند. چون   آدم های ریزبین از یک سال قبل اعلام می کردند که موصل از دست رفته است، ولی کسی گوش به حرف اینها نمی داد   حتی وقتی انتخابات برگزار شد، همه گفتند که همه چیز خوب است، اما از نظر من همه اینها نشان داد ما دچار یک ضعف اطلاعاتی بودیم. البته نمی گویم اگر این اطلاعات را داشتند می توانستند چاره ای بیندیشند، اما به هر حال مشکل جدی است. من فکر می کنم ما نباید در این دو سال اخیر به دولت وقت بیش از اندازه اعتماد می کردیم. چون فساد این دولت جدی بود. با از دست رفتن ارتش در ماجرا سامرا و موصل هم روشن شد که همه اینها دست به دست همه داد که چنین فضایی به وجود بیاد . به هر حال دولت عراق یک دولت برگزیده است که از سوی صندوق های رای انتخاب شده است. بنابراین نه ما و نه آمریکایی ها به صورت مشهود دخالتی در روند عادی تحولات نداشتیم. در مورد سوریه به دلیل وضعیت ویژه ای که بر این کشور حاکم بود کمک هایی به این کشور کرد. البته در این خصوص ایران نیروی را مستقر نکرد . ضمن اینکه دولت سوریه از ایران برای حفاظت از کشورش درخواست داشت، در حالی که در دولت عراق رسما از دولت  ایران چنین درخواستی نداشته است. بنابراین به صورت عمومی ایران ممکن است  مشورت بدهد، والا در یک روند عادی ایران و دیگر کشورها  روند توافق های احزاب عراقی را پذیرفتند و سماجتی در مورد نحوه شکل گیری ساختار سیاسی این کشور ندارند. به هر حال در طول سالهای گذشته دولت ایران  مهمترین حامی کردهای عراق بوده است. شیعان  حامی کردها بودند  و بحران عراق موقتی است. نه این زمان که در گذشته هم عراق این وضعیت ها را پشت سر گذاشته است.مطمئن باشد اگر مشکلی برای کردها رخ دهد، ترکیه خدمتی به آنها نمی کند و این ایران است که حامی آنهاست. من  در این خصوص مشکل را در مالکی می بینم که گوش به حرف مرجعیت نداد.البته ایران بهتر می توانست حرف کردها را بشنود . الان هم مالکی باید برود تا این وضعیت خاتمه پیدا کند.  به نظرم بحث داعش نیست. تلاش 25 ساله القاعده  و جنبش سلفی است که در سعودی شکل گرفته است. در افغانستان رشد کرده است ، هزارن نفر نیرو را  از جهان اسلام جذب کرده است. به لحاظ فکری پایگاه مهمی در آمریکا و اروپا داشته اند. قبل از ماجرای سوریه، القاعده یک دولت پنهان در حد یک امپراطوری بدون مرز بود. این تحولی که برای داعش رخ داد کمی بادکنکی بود، خصوصا اینکه با القاعده درگیر هم شد.  اگر همه نیروهای مخالف داعش خوب عمل کنند، ممکن است  این بادکنک بترکد و حتی به جریان القاعده وارد شود، اما اگر بد عمل شود، خطر همچنان وجود دارد.باید توجه داشته باشیم که بودجه ای که به این گروهک تنها از طریق مراکز خیریه عربستان می رسد تصور می کنم یک کشور را به راحتی اداره می کند.  در مورد داعش نباید فکر کنیم که فقط بحث بحث نظامی است. بحث آبروی اسلام و نابودی تمدن اسلامی هم هست . به نظرم  دولت ما با کمک دولتهای اسلامی دیگر مخصوصا اگر ممکن باشد که سازمان کنفرانس اسلامی را وارد صحنه بکنند،  نیاز است هماهنگی های بیشتری داشته باشند. حتی بالاتر از این فکر می کنم ایران می تواند از لحاظ سیاسی هماهنگی بیشتری بکند و این امر نیاز به گذشت دارد.  به هر حال نمی شود مدام  بر روی اصول قدیمی پافشاری کرد و راه را برای همکاری کشورهای دیگر بست. به رغم اینکه می دانم  فاصله سیاسی ایران و عربستان چقدر زیاد است ، ولی این انتظار را دارم که یک روز صبح بلند شویم و بشنویم که یک مقام ایرانی برای رایزنی به ریاض رفته است. فکر می کنم آمریکایی ها امروز هم حاضرند  با ایران درباره داعش تعامل داشته باشند. معتقدم ایران هم باید به دنبال راه حل های فرهنگی باشد و هم راه حل های سیاسی. مشکل داعش با شیوه نظامی و کشاندن بیشتر آمریکا به منطقه نباید حل شود. مسلمانها به هر حال باید نشان بدهند که تا حدی می تواند مشکلات خودشان را حل کنند   منبع http://khabaronline.ir/detail/369479/Politics/diplomacy
  5.       موج جدید استفاده از گفتمان مهدوی در برآمدن داعش نویسنده: حجت الاسلام و المسلمین دکتر رسول جعفریان، رئیس کتابخانه تاریخ دفتر آیت الله سیستانی در قم، دانشیار رشته تاریخ دانشگاه تهران تاريخ انتشار روي سايت: 05 / 05 / 1393 خلاصه: این روزها بسیاری از مسلمانان سنی مذهب مواجه با تبلیغات تازه ای از سوی جریان های جهادی ـ تکفیری هستند که استفاده از مفاهیمی مانند خلافت و مهدویت را در رأس برنامه های خود قرار داده و به تحریک امیدها و آرزوهای آنان برای ورود در این جریانها می پردازند.   این روزها، همچنان بحث های مهدویتی بسیار داغ و پرطرفدار است و نوعی رقابت، در طرح این که این علائم و آثار به نظر کدام یک از گروه ها نزدیک تر است، به چشم می خورد. صحنه بروز اینها در برنامه های تلویزیونی یا سخنرانی ها یا برنامه هایی است که ویژه انتشار در یوتیوپ ساخته شده و تبلیغاتی است، و در اختیار عموم گذاشته می شود. ... و اما به طور خاص، به خاطر حوادث سوریه، اصل این نکته که ظهور نزدیک است، بسیار قوت گرفته است. چون سوریه در حکم یکی از محورهای اصلی بحث های ظهور بوده و هست. البته این قبیل مطالب، هر بار که یک مصیبت بزرگی پیش می آید و به خصوص عراق و شام را در بر می گیرد، مطرح می شود. در این برنامه ها صحنه هایی از خشونت های لیبی و سوریه و عراق به تصویر کشیده می شود که البته نمونه ایرانی آن را هم چند سال قبل دیدیم. نکته جالب این است که برخی از مشایخ اهل سنت در مساجد غرب در اروپا و استرالیا و غیره هم برای مسلمانان به شرح رایات سود می پردازند و جوانان مسلمان آن دیار را برای پیوستن به این جریانها تحریک می کنند. نمونه آن لینک زیر است که یک شیخ سنی در استرالیا از آمدن جیش خراسان یاد کرده و با ستایش از طالبان و جریانهای جهادی و تکفیری سخن گفته و در برنامه اش از تیزرهای تبلیغاتی داعش و پرچمهای سیاه آن استفاده می کند. او می گوید حتی وقتی مهدی بیاید او را ارهابی می گویند! https://www.youtube.com/watch?v=M1Z6Ywy08o0 استفاده از مفاهیم مهدویتی در جریانات اخیر داعش اولین بار و آخرین بار نیست که برای فریب مردم استفاده می شود.  مردمی که تاریخ معاصر خود را با درک عقب ماندگی آغاز کرده اند، و در طول یک صد و پنجاه سال گذشته هر روز طعم حقارت تازه ای را چشیده و مدام از بیرون توسط غربی ها و در داخل توسط حکام فاسد خودشان، زیر فشار و ظلم و ستم بوده اند، چرا نباید هر کسی از راه رسید، با هر اسم و رسمی، آن هم به اسم شریعت و عدالت و مهدویت خود را معرفی کرد، نپذیرند؟ هزار و دویست سال پیش، وقتی روایات رایات سود = پرچم های سیاه جعل شد، مردمان خراسان و بسیاری از نقاط دیگر به حمایت عباسی ها پرداختند و مسیر تاریخ مسلمانی را که زیر فشار امویان بود عوض کردند. همان زمان، امویان در شامات، داستان سفیانی را به صورت مثبت جعل کردند که پادزهر آن از سوی عباسیان، طرح سفیانی به عنوان یک امر منفی و طرح جنگ میان پرچم های شرق و زرد غرب اسلامی بود. البته داعش این روزها از همه آنچه ممکن است برای استوار کردن قدرت خود استفاده کرده که مهم ترین آنها بازگشت خلافت و در مرحله بعد شعارهای مهدویتی است. در این زمینه، استفاده از پرچم سیاه است. هرچند این بهره گیری در درون این جریان، مشکل هم ایجاد خواهد کرد، چرا که این مفهوم یادآور جنبش عباسی است که جنبه شیعی دارد؛ اما در هر حال، به دلیل آن که به تدریج جریان عباسی حامی اصلی جریان تسنن شد و به علاوه اصل مفهوم خلافت، چندان فرقی میان عباسی و اموی و عثمانی ندارد، از بار معنایی آن نهایت استفاده شده است. در زمینه استفاده از گفتمان مهدویتی که اکنون بیش از سی و پنج سال است که از داستان جُهیمان عتیبی در مکه آغاز شده، جریان داعش، در تیزرهای تبلیغاتی خود در یوتیوپ استفاده می کند. در یکی از اینها شخصی که خود را یک سعودی تابع خلافت می داند، با مرور مختصر بر تاریخ ابن زبیر و از آنجا تا جهیمان، مهدویت آنها را انکار کرده و می گوید که خلافت از راه خواهد رسید و در عین حال در انتظار تحقق یکی از نشانهای ظهور مهدی است که همانا فرو رفتن لشکر و جیش سفیانی است. در این تیزر، همه چیز متعلق به پرچمهای داعش است و مرتبا با تعبیر «قادمه» خواهد آمد، وعده تلفیق خلافت و مهدویت را می دهد. https://www.youtube.com/watch?v=Nb8UN42t9Uc همچنین در این برنامه توضیح داده می شود که ظهور مهدی در این مرحله آغاز خلافت اسلامی خواهد بود. پس از آن ندای آزادی بیت المقدس، ظهور عیسی و نماز خواندن پشت سر پیامبر(ص)، شکسته شدن صلیب، کشتن خوک ها محقق خواهد شد. این دولت قاطعیت در اجرای شریعت خواهد داشت و حدود را اجرا خواهد کرد. در این دولت آنچه به اسم لیبرالیه و حریه هست از بین رفته و ملاهی و غنا و رقص و همه از بین خواهد رفت. هذه هی الخلافة الاسلامیه، قادمه، قادمة باذن الله..... در فیلم دیگری کسی به نام عمر مهدی زیدان سخنرانی کرده صحبت از کسانی می کند که با رایات سود یا همان پرچم های سیاه بغداد را خواهند گرفت. در این ماجرا، سفیانی از شام خواهد آمد و با اصحاب رایات سود جنگ خواهد کرد [این این مطالب همان داستانهای روی کار آمدن عباسیان و آمدن سفیانی ساخته امویان برای بازگشت آنها به قدرت بود]. این سخنران نکته مهمی که دارد این است که جیش سفیانی جای ابومحمد الجولانی را خواهد گرفت و به سمت عراق خواهد آمد. اهمیت این نکته در این است که در حال حاضر ابومحمد الجولانی رئیس القاعده شام یا همان جبهه النصره است که مخالف با داعش است و البته کسانی در راه مصالحه میان آنها و ابوبکر بغدادی هستند. اما تبلغات داعشی ها همین است که نهایتا او شکست می خورد، سفیانی جای او را می گیرد و برای جنگ با اصحاب رایات سود به عراق می آید که طبعا شکست می خورند و خلافت پیروز می شود. https://www.youtube.com/watch?v=4Yh4hoEpPik البته هستند کسانی از مشایخ اهل سنت که این احادیث را نادرست دانسته و نادرست تر تطبیق آنها را بر حوادث روز مانند مسائل سوریه می دانند https://www.youtube.com/watch?v=LhIfc6Wx4I0 این هم نمونه ای دیگر از تطبیق آنچه منسوب به رسول خدا (ص) با وقایع سوریه که مشایخ در باره آن سخن می گویند و یک فیلم تبلیغاتی از آن ساخته شده است: https://www.youtube.com/watch?v=wMwltJ_5ExY   منبع http://historylib.com/index.php?action=article/view/1504     ++++++++++++++++++++++++ ++++++++++++++++++++++++     از شام تاریخی تا شام آخر الزمانی نویسنده: حجت الاسلام و المسلمین دکتر رسول جعفریان، رئیس کتابخانه تاریخ دفتر آیت الله سیستانی در قم، دانشیار رشته تاریخ دانشگاه تهران تاريخ انتشار روي سايت: 11 / 10 / 1393 خلاصه: جعل حدیث برای مناطق و شهرها انگیزه های مختلفی داشت؛ در این میان، فرهنگ دینی یهودی و مسیحی، برای شام قداست ویژه ای قائل بود. پس از اسلام، شام یکی از مراکز مهاجرت شماری از صحابه و البته مرکز امویان شد. جایگاه مهم شام، در رتبه های بعد از شهرهایی چون مکه و مدینه و کوفه، اقتضای آن داشت تا برای آن فرهنگ سازی شود، آنچنان که از قداستی ویژه برخوردار گردد. در این مقاله نگاهی داریم به شام از دورانی که وارد تاریخ اسلام می شود تا زمانی که بر اساس احادیث ساختگی بسیار رنگ و روی مقدس می یابد و تاکنون که همچنان در گیرودار این نقلها و اخبار است   چکیده چرا حجم احادیث و در فضائل شام گسترده است؟ پاسخ این مسأله را باید در تحولات سیاسی دوره اموی برای اثبات برتری شام بر عراق و نیز برخی از مجادلات سیاسی بعدی در جغرافیای جهان اسلام و رقابت گروه های مختلف دانست. همچنین شام بزرگ همراه بیت المقدس به دلیل انتساب به انبیاء الهی همواره به لحاظ سرزمینی زمینه برای این قبیل نقلهای ساختگی را داشته است. در میان این احادیث و‌آثار بخش قابل توجهی به مسائل آخر الزمانی و فتنه های آن باز می گردد. ماجرای سفیانی از آن شمار است که تقریبا به طور کامل مربوط به این نقطه می‌شود. مجموعه این عوامل، سبب قرار گرفتن شام در کانون توجه برای ایجاد فضایی مقدس گونه برای آن در اخبار و آثار شده است. اسکان بسیاری از عارفان به نام در دوره های بعدی نیز می‌تواند روشنگر بخش دیگری از زمینه های گسترش این نقلها باشد. مقدمه بهانه نگارش این مقاله، این نکته بود که در دو سه سال اخیر، گروه های تکفیری ـ جهادی از اهل سنت، به دلیل درگیر شدن با دولت سوریه، سعی کردند با استفاده از روایاتی که در منابع حدیثی در باره فضائل شام آمده، از آنها در جهت اهداف سیاسی بهره برداری کنند. این بهره برداری یک نمونه روشن از بکار گیری احادیث بلدی ـ نامی که می‌تواند برای فضائل شهرها بکار برد ـ به منظور اهداف سیاسی و فرهنگی است. مهم ترین نکته در این زمینه، تأکید بر تقدس مردمان این دیار بود که طبعاً هر کسی که به آنجا مهاجرت می‌کرد، می توانست در شمار اهالی شام به شمار آید؛ به علاوه، مهاجرت به ارض مقدسه هم به شمار می آمد و یادآوری برخی از تعابیر قرآنی در باره اقوام پیشین بود، هرچند در تطبیق این تعابیر در باره شام، اختلاف نظر فراوان بوده است. علاوه بر این، حتی استفاده های جزئی تری هم در جریان منازعات میان گروه های جهادی ـ تکفیری در باره جدال میان شام و عراق از این قبیل روایات شده است. به هر روی، آنچه در پی می آید، مروری است هرچند کوتاه، بر روایاتی که در این باره وارد شده و شامل دو بخش است. نخست روایات فضائل شام و سپس وضع شام در آخر الزمان.ژ نکته ای که لازم است روی آن تأکید شود این است که مجموعه ای که به نام فضائل شام می شناسیم، در دو بخش کلی قابل توجه است. بخش نخست احادیث است که مقصود از آن، احادیث منتسب به رسول (ص) یا امام علی (ع) است. بخش دیگر عبارت از آثار است که بر اساس تعریف شناخته شده، اقوال صحابه و تابعین است. در این میان، آثاری هم وجود دارد که گاه در شکل حدیث ظاهر شده و گاه به صورت اثر در منابع آمده است. یعنی گاه منتسب به رسول (ص) شده و گاه از صحابه یا تابعین و کسانی مانند کعب الاحبار و وهب بن منبه روایت شده است. طبعا در طول بحث تفکیک اینها چندان مورد نظر ما نیست، اما لازم است که خواننده محترم به آن توجه داشته باشد. 1. فضائل شام در منابع حدیثی، و غالبا در مقدمه برخی از تواریخ محلی کهن، در باره بیشتر شهرهای اصلی و اولیه دنیای اسلام، فضائلی برای آن شهرها نقل شده است، شهرهایی که اساساً پای رسول الله (ص) به آنها نرسیده است. نمونه آن احادیثی است که در فضیلت قزوین روایت شده و بسا در ورای امر صحت و سقم، هدف از نقل و  ارائه آنها، جذب مهاجرانی به آنجا برای دفاع از شهر برابر کفار شمال ایران در قرن اول و دوم بوده است. این قبیل احادیث که فراوان هم هست، نشان می دهد که تا چه پایه دانش حدیث نیاز به اصلاح و تهذیب داشته است. بیشتر این اخبار، بویژه آثار یعنی گفته های صحابه و تابعین و به طور خاص، آنچه در باره شهرها منسوب به کعب الاحبار، وهب بن منبه و برخی هم به صحابه بزرگ مانند عبدالله بن عمر است ـ و اغلب انتساب به آنان، مشکوک، و برای تثبیت آن احادیث در اذهان مردم بوده ـ محل تأمل بوده و به احتمال زیاد از ساخته های بعدی است. شاید برای نمونه بتوان این نقل را که منسوب به کعب است، ارائه کرد: «حدثني ابو عتبة علي بن الحسن بن مسلم السكونيّ قال: حدثني بقية بن الوليد عن يزيدبن عبد اللَّه الخولانيّ عن كعب الأحبار أنه قال: خمس مدائن من مدائن الجنة: بيت المقدس و حمص و دمشق و بيت جبرين و ظفار اليمن، و خمس مدائن من مدائن النار: القسطنطينية و الطوانة و انطاكية و تدمر و صنعاء- صنعاء اليمن.[1] مشابه این قبیل نقلها، در آثار جغرافیای قدیمی و تواریخ محلی و آثار مربوط به شهرها، بویژه از کعب الاحبار نقل شده و چنان نموده می‌شود که گویی این مطالب در کتب آسمانی قدیم بوده است. بنای ما در اینجا یک یادآوری کوتاه بود نه تفصیل که در این باره هم نوشته شده و هم نیازمند بررسی بیشتر هستیم. در این میان، پس از مکه و مدینه، شام جایگاه ویژه ای در احادیث و اخبار فضائل دارد. هرچند باید اعتراف کرد که نگارش آثاری در فضیلت بصره یا بغداد جلوتر از نگارش آثاری در باره شام است. با این حال، در آثار مربوط به بصره و بغداد، روایتی از رسول (ص) نیست، اما در باره شام، بخش عمده و اولیه این نقلها، روایاتی منسوب به رسول (ص) است که در آن توصیه شده پس از فتح، به دمشق بروید، زیرا آنجا پناهگاه و معقل مسلمانان خواهد بود. در این روایت، از شام، دمشق انتخاب شده و در آنجا هم منطقه غوطه که خوش آب و هواست، مورد تأکید قرار گرفته است: «: ستفتح عليكم الشام فإذا خيرتم المنازل فيها فعليكم بمدينة يقال لها دمشق، فإنّها معقل المسلمين في الملاحم، و فسطاطها منها بأرض يقال لها الغوطة».[2] فضیلت این سرزمین، به نوعی به حضرت ابراهیم (ع) و حضور برخی از انبیاء قدیم مربوط دانسته شده و لذا در روایتی آمده است که رسول (ص) فرمود: «سيهاجر أهل الأرض هجرة بعد هجرة الى مهاجر إبراهيم حتى لا يبقى الأشرار أهلها»[3] اصطلاح شام، به طور خاص در باره دمشق و حومه آن است، هرچند «شامات» در معنای وسیع آن، شامل سرزمین بزرگی است که شامل بیت المقدس تا حلب، حمص، حماة، اردن، فلسطین و جز اینها نیز می‌شود. در قرآن و ادبیات دینی، از یهود تا اسلام، و ضمن داستانهای انبیاء، برخی از سرزمین های آن نواحی به عنوان سرزمین مبارک و مقدس یاد شده است؛ برای مثال طورسینا، یا مکه، و یا تعابیری چون «الارض المقدسة»، «وادی المقدس» یا «البقعة المبارکة» که اشاره به بیت المقدس و طور سینا و آن نواحی دارد و برای تعیین حدود آن باید به تفاسیر و تاریخ مراجعه کرد. در اینجا دو مسأله را باید توجه داشت. نخست آن که آنچه در نوشتار حاضر محل بحث ماست، بحث شام و به طور خاص دمشق است. وقتی در روایات بحث از فضائل الشام می‌شود، روایاتی در آنها عرضه شده که به طور کلی اشاره به شام دارد و برداشت مسلمانان از آنها، همین نواحی دمشق و شهرهای نواحی آن بوده است. هرچند در برخی از آنها، از نام شهرهای خاص به میان آمده، و ویژگی هایی برای آنها بیان شده است. به هر روی مقصود ما در این مقال کوتاه، دست کم منحصر به روایاتی است که اشاره به شام بنی امیه به مرکزیت دمشق دارد. به هر روی، در متون حدیثی اهل سنت، شمار قابل توجهی حدیث در فضائل شام بوده است که همواره اعتبار داشته و جز موارد خاص به خاطر ضعف سند آنها، کسی در این احادیث تردید نکرده است. شاید یکی از دلایل آن همین روایاتی بوده که مقصود از «الارض المقدسة»‌ را نه فلسطین یا بیت المقدس یا طور، بلکه «شام» یعنی دمشق و نواحی آن تعریف کرده است.  دوم آن که روایات فضائل شام، در اصل، هم شامل سرزمین است و هم اهالی آن. در این روایات، چنین نیست که مثلاً طور سینا یا بیت المقدس، به عنوان یک سرزمین مقدس باشد، بلکه افزون بر آن، روایات فراوانی با تاکید بر اهل شام وجود دارد و این اندکی مسأله را از لحاظ انگیزه های پیدایش این احادیث، حساس تر می کند. چنان که گذشت، روایات فضائل شام، تقریباً و همیشه برای اهل حدیث قابل قبول بوده و تنها این امکان مطرح بوده که سند برخی ضعیف است، اما در دوره اخیر، تردید جدی در این زمینه را محمود ابوریه منتقد دانش حدیث مطرح کرد و  با اشاره به روایات جعلی کعب الاحبار در باره شام و معاویه، نوشت: «از ثمرات آمدن کعب الاحبار به شام در حاکمیت معاویه، روایاتی بود که در باره فضائل شام جعل شد».[4] این اشاره کوتاه، اما جدی و قابل توجه بود، زیرا تعداد زیادی فضیلت برای شام صرفاً از زبان کعب الاخبار نقل شده است.[5] در باره نقادی این روایات در ادامه بحث کوتاهی خواهیم داشت. از سوی دیگر، سوء استفاده سیاسی از این قبیل نقلها که انگیزه اصلی نویسنده برای نگارش این مقاله کوتاه است، از قدیم وجود داشته، چنان که در این باره شواهد فراوانی موجود است. در قرن سوم، ابوجعفر اسکافی، مطلبی را به نقل از واقدی آورد که در آن آمده است: وقتی معاویه پس از صلح با امام حسن (ع) از عراق به شام بازگشت در خطبه ای گفت: رسول (ص) به من گفت: «إنّك ستلي الخلافة من بعدي، فاختر الأرض المقدّسة فإنّ‏ فيها الأبدال‏». آنگاه افزود: من شما را انتخاب کردم، ابوتراب را لعنت کنید.[6] آیا این روایت در همان زمان ساخته شده یا بعدها؟ به نظر می رسد، حتی اگر بپذیریم این روایات را نسل های بعدی اموی ساخته باشند، اشاره به ارتباط شام و خلافت معاویه و وجود ابدال در آن دارد. به هر روی، احادیث فضیلت شام در مجامیع حدیثی اهل حدیث، مانند مسند احمد بن حنبل و آثار دیگر فراوان آمده است. این نشان می دهد که احادیث مزبور خیلی زود، یعنی در قرن اول و دوم، شیوع یافته است. به عبارت دیگر، بخشی از مهم ترین روایات مربوط به فضائل شام، در قرن اول و دوم رواج یافته و در قرن سوم، از سوی محدثان، به عنوان روایات قابل قبول نقل و در مصادر حدیثی و تاریخی وارد شده است. برای مثال فسوی (م 277) شماری از این اخبار را آورده که شگفت می نماید.[7] مروری بر این روایات، ابعاد این توجه فضیلت منشانه را می‌تواند نشان دهد. در روایتی که فسوی نقل کرده آمده است که وقتی خداوند خیر را تقسیم می‌کرد، نه دهم خیر را در شام و یک دهم را در باقی بلاد گذاشت، چنان که نه دهم شر را در بلاد مختلف و فقط یک دهم آن را در شام قرار داد: «قسم اللَّه عز و جل الخير فجعله عشرة أعشار، فجعل تسعة أعشاره بالشام و بقيته في سائر الأرضين و قسم الشر فجعله عشرة أعشار، فجعل جزءا منه بالشام و بقيته في سائر الأرضين»[8]. روایتی هم در باره اهل شام است که محور بودن این شهر را در میان شهرهای دنیای اسلام نشان می دهد: «إذا فسد أهل الشام فلا خير في الناس» و این روایت: « إذا فسد أهل الشام فلا خير فيكم»[9]. بخشی از این روایات، فارغ از جنبه های سیاسی مربوط به شام که احتمال نفوذ امویان یا هوادارانشان را روی آنها نشان می دهد، یا نقلهایی که برای تهییج و تحریک مردم عرب به مهاجرت به شام برای گسترش فتوحات است، روی جنبه های صوفیانه در این شهر تأکید دارد. در باره اصل مهاجرت به شام، چه برای فتوحات و چه بعد از آن با انگیزه های دیگر، این نکته جالب است که در قرن هفتم کتابی با عنوان «ترغیب اهل الاسلام فی سکنی الشام» توسط عز بن عبدالسلام (م 660) نوشته شده است. در این نقلها تصویر شام آنجا را به صورت سرزمین مبارک و مقدس نشان می دهد که گویی بارانداز ملائکة الله و انبیاء الهی بوده و تمامی ابدال و نیکان جامعه انسانی در آنجا زیست می‌کنند. در باره وجود ابدال در شام چندین روایت وجود دارد. در یک روایت آمده است:‌ «لاتسبوا اهل الشام فان فیها الابدال» مردمان شام را دشنام ندهید، چرا که ابدال و پاکان در آنجا هستند.[10] مقصود از ابدال یک نظریه صوفیانه در باره شماری از زبدگان است که شمارشان را چهل تن دانسته اند و اینکه جانشین انبیاء هستند.[11] برخی گفته اند چهل نفر آنان در شام و سه نفر در دیگر بلاد حضور دارند![12] بسیاری از علما احادیث مربوط به ابدال را دروغ دانسته اند. این قبیل روایات عارفانه و صوفیانه معمولاً از ابوالدرداء یا منسوب به اوست، صحابی که این قبیل رفتارهای صوفیانه به دلیل سابقه مسیحی بودن او از وی روایت شده و حتی در این باره روایتی هم به امام علی(ع) منسوب است: «عن ابن المبارك اخبرنا معمر عن الزهري عن صفوان بن عبد الله أن رجلا قال يوم صفين اللهم العن أهل الشام فقال له علي رضى الله عنه مه لا تسب أهل الشام جم غفير، فإن فيهم الأبدال».[13] به همه شامیان، یک جا دشنام ندهید که میان آنان ابدال هستند. همان طور که اشاره شد روایت ابن خلدون بسیار مبسوط تر و حاوی جزئیاتی در باره آخر الزمان و نقش شام و وجود ابدال در آنجاست. البته بعدها که نظریه ابدال قدری جدی تر شد، کسانی برای ایجاد تعادل گفتند: «المجتهدون بالبصره، و الفقهاء بالعراق، و الزهاد بخراسان، و البدلاء بالشام».[14].  در باره دمشق آن قدر فضیلت فراوان و روایت شده در منابع اصلی حدیثی اهل سنت است، که گویی هیچ تردیدی در آنها وجود ندارد. مجموعه ای از آنها در تاریخ دمشق و کنز العمال یک جا گردآوری شده است. در اینجا چند نمونه نقل می‌شود: در یکی از آنها زید بن ثابت روایت کرده که از رسول (ص)‌ شنید که فرمود: طوبی للشام، آنگاه وقتی علت را پرسیدند، فرمود: لان ملائکة الرحمن باسطو اجنحتها علیه.[15] روایت دیگر این است که «اهل الشام سوط الله تعالی فی الارض ینتقم بهم ممن یشاء من عباده» شامیان، تازیانه خداوند در روی زمین هستند و خداوند از هر کدام از بندگانش که بخواهد به کمک آنان انتقام می گیرد. [16] در همان منبع، دهها حدیث دیگر از مصادر مختلف قدیمی، در فضیلت شام آمده است. نمونه دیگر این است: «عقر دارالاسلام بالشام». عقر به معنای محله آمده و در اینجا به خصوص مقصود این است که شام در وقت وقوع فتنه ها، خانه و محله مؤمنان است.[17] توصیه به مهاجرت به شام، از همان آغاز فتوحات وجود داشته و این می توانسته انگیزه برآمدن نقلهایی باشد که شام را به نوعی سرزمین برگزیده، جای امن، پرنعمت و توصیه شده الهی برای هجرت معرفی می کند. روایت دیگر شام را سرزمین برگزیده الهی می داند و مردمان را توصیه به رفتن به آنجا دارد:‌ «علیکم بالشام فانه صفوة بلاد الله یسکنها خیرته من خلقه»، [تاریخ مدینة دمشق: 1/68] «شام اصل و اساس دارالاسلام است». «آنجا برگزیده بلاد خداست که بهترین بندگانش در آنجا اقامت دارند». چنان که در روایتی دیگر آمده است: «أهل الشام وأزواجهم وذراريهم وعبيدهم وإماؤهم إلى منتهى الجزيرة مرابطون في سبيل الله»، مردمان شام و زنان و خاندان و بردگان و کنیزکان آنها تا انتهای جزیره، محافظان و مرزداران در راه خدا هستند [تاریخ مدینة دمشق: 1/282]. چنان که اشارت رفت، بخشی از این روایات با هدف کشاندن مردم به شام و تقویت آن جعل شده است و یا مهاجران به این سرزمین برای اینکه  هجرت خود را دینی نشان داده و با توصیه رسول (ص) عنوان کنند در نشر این قبیل روایات تلاش می‌کردند. در روایتی از عبدالله بن حواله از صحابه نقل شده که ما از عریانی و فقر و بی چیزی نزد رسول گلایه می‌کردیم. حضرت فرمودند من از ثروت بیش از فقر بر شما هراس دارم. آنگاه خبر از فتح فارس و روم و حمیر دادند و فرمودند: سه لشکر درست خواهد شد: شام و عراق و یمن. ابن حواله گوید: یا رسول الله، چطور شام را خواهیم گرفت در حالی که رومیان آنجا هستند. حضرت فرمودند: خداوند آنجا را بر شما خواهد گشود... آنگاه رسول در باره شام فرمودند: اني أختار لك الشام، فأنه صفوة اللَّه عز و جل من بلاده و اليه يحشر صفوته من عباده. بعد از اهل یمن خواستند که آنها هم به شام بروند، اگر نروند، از خیانت یمن سیراب خواهند شد. حضرت در پایان گفتند: فأن اللَّه عز و جل قد تكفل بالشام و أهله.[18] همان طور که اشاره شد غالب این نقلها باید در اواخر دوره اموی جعل شده باشد، اما برخی هم مربوط به پس از این دوره است. بعدها بسیاری از کسانی که می خواستند شام را برابر عراق مهم تر جلوه دهند، و نیز زمانی که شام یکی از مراکز ثقل صوفیان شده بود، همواره احادیثی ساخته و پراکنده می‌کردند. از سوی دیگر داستان این فضائل در باره شامات، به خود شام یا شهر دمشق مربوط نیست، بلکه شام بیت المقدس، شهر رمله، عسقلان، حمص و بسیاری از نقاط دیگر هم مربوط می‌شود. در روایتی، شام در کنار مکه و مدینه، سه شهری است که رسول فرموده: «انزلت علیّ النبوة فی ثلاثة امکنة، بمکة و المدینة‌ و الشام» در سه نقطه، نبوت بر من نازل شده است....[19] در روایتی از قول کعب الاحبار آمده «انّ الرملة لتجادل عن أهلها يوم القيامة»، شهر رمله، در روز قیامت، از مردمش دفاع خواهد کرد. و در نقلی دیگر از ابن عباس آمده که مردی به رسول (ص) گفت:‌ من قصد جهاد دارم. حضرت فرمود: «عليك بالشام و أهله، ثم الزم من الشام عسقلان».[20] حتی روایتی در باره مقبره عسقلان و فضیلت آن هم نقل شده است.[21] در برخی از این نقلها نه شام یا دمشق، بله حتی از یک قلعه خاص هم یاد شده است: «إنكم ستظفرون بالشام وتغلبون عليها وتصيبون على سيف بحرها حصنا يقال له أنفة ، يبعث الله منه يوم القيامة اثني عشر ألف شهيد» [تاریخ مدینة دمشق: 38/273] شما بر شام غلبه خواهید کرد و در ساحل آن بر قلعه ای به نام انفه مسلط خواهید شد که خداوند در روز قیامت، دوازده هزار شهید از آنجا مبعوث خواهد کرد. یکی از شایع ترین نقلها که در ماه های اخیر مورد بهره برداری سیاسی هم قرار گرفته این روایت منسوب به رسول  (ص) است که فرمود: «سيصير الامر إلى أن تكونوا جنودا مجندة، جند بالشام وجند باليمن وجند بالعراق، عليك بالشام فإنها خيرة الله من أرضه يجتبي إليها خيرته من عباده ، فان أبيتم فعليكم بيَمنكم واسقوا من غُدُركم، فان الله تعالى قد توكل لي بالشام وأهله». امور چنان خواهد شد که در آینده، سپاهیانی شکل خواهد گرفت. سپاهی در شام، سپاهی در یمن، و سپاهی در عراق. بر شما باد شام، آنجا زمین برگزیده خداوند است که بهترین بندگانش از آنجایند، اگر شام نرفتید به یمن تان بروید و از غدیرهاتان سیراب شوید! بدرستی که خداوند متعال شام و اهل آن را برای من کفالت کرده است.[22] روایت پیشگفته که فراوان هم نقل شده، دقیقاً روایتی است که در جریان اختلاف میان گروه های تفکیری ـ جهادی سوریه و عراق مورد استفاده قرار گرفت و طرفداران جبهه النصره، از آن علیه گروه داعش که به عراق رفت و به قول سوری‌ها، نیروهای مجاهد را از سوریه به عراق کشاند، استفاده کردند. و در روایت دیگر چنین آمده است: «عليك بالشام ، هل تدرون ما يقول الله ؟ يا شام ! يدي عليك ، يا شام ! أنت صفوتي من بلادي، أدخل فيك خيرتي من عبادي، أنت سيف نقمتي وسوط عذابي ، أنت الأنذر وإليك المحشر، ورأيت ليلة أسري بي عمودا أبيض كأنه لؤلؤة تحمله الملائكة ، قلت: ما تحملون ؟ قالوا: عمود الاسلام، أمرنا أن نضعه بالشام».[23] و در روایت دیگر توصیه شده است که در وقت فتنه، به شام پناه ببرید:‌«ألا ! وإن الايمان إذا وقعت الفتن بالشام».[24] شگفت تر از همه روایتی مفصل است که همزمان از امام علی(ع) و معاویه نقل و منسوب به رسول الله شده که در فضیلت شام و جبل قاسیون و مسائل دیگر در بزرگی این دیار است![25] تک نگاری ها در باره فضائل شام شمار احادیث مربوط به فضائل الشام به حدی بوده است که در قرن پنجم، شخصی با نام ابوالحسن علی بن محمد ربعی مالکی کتابی با همین عنوان «فضائل الشام» نوشته که با تصحیح صلاح الدین منجد منتشر شده است. گفته شده است که این نخستین تک نگاری است که در باره فضائل شام نوشته، و بعدها توسط ابراهیم بن عبدالله فزاری (م 729] تحت عنوان «الاعلام بفضائل الشام»، تلخیص شده است. دو کتاب دیگر یکی با عنوان «نزهة‌ الانام فی فضائل الشام»‌ و دیگری «تحفة الانام فی فضائل الشام»[26] در باره فضائل شام نوشته شده که علی القاعده بخش مهمی از آنها و شاید همه، روایات منسوب به رسول (ص) است. عبدالکریم سمعانی [م 562] هم رساله‌ای در فضائل الشام داشته است. در ایضاح المکنون (1/ 617) چندین کتاب دیگر هم در باره فضائل الشام گزارش شده است. اثر حدیثی دیگر در این زمینه «حدائق الانعام فی فضائل الشام» است.[27] بدین ترتیب، شاهدیم بر اساس آن روایات ساختگی قرون نخستین، بعدها، تا چه اندازه کار توسعه یافته و کتابها و رساله‌ها تدوین شده است.  عده این احادیث را ابن عساکر در تاریخ دمشق آورده و از همه طرق گردآوری کرده است. محمد بن عبدالواحد مقدسی (م 744) نیز که در شام تحصیل کرده و در سمت جبل قاسیون اقامت داشته، در ضمن کتابهای حدیثی خود کتابی با عنوان «فضائل الشام» در سه جزء نوشته است.[28]  این خاندان مقدسی که شمارشان فراوان است و برخی هم آثاری علیه شیعه دارند، بیشتر از هواداران حفظ اسلام اموی در شامات هستند. یکی از اصلی ترین دلایل نوشتن این قبیل آثار، احساس وطنی و تعلقات به آب و خاک است که غالب مؤلفان این آثار با نگارش آن ها از خود نشان داده‌اند. طبعاً این احساس و باوری که دنبال آن است، انگیزه لازم را برای نگارش ایجاد می کند. برای نمونه عبدالرحمن دمشقی، نویسنده حدائق الانعام، در مقدمه اثر خود می ‌نویسد: خدای متعال، «بلدتنا هذه الشام» شهر مادمشق را،با ارواح انبیاء، مقدس گردانید.  اینجا موطن ابدال و منزل اقطاب و مهبط اعور کذاب است! هر کسی که نزد قبور صالحان دعا کند، خداوند دعایش را مستجاب می گرداند. پس آیه «و آویناهما الی ربوة ذات قرار»‌ را انهار دمشق می داند، همین طور «و التین و الزیتون» را مسجد دمشق و بیت المقدس. آنگاه با چند حدیث در فضلیت شام، بحث را دنبال می کند. این کتاب در هشت باب تنظیم شده: حدود شام، آیات وارده در باره شام، احادیث نبوی، سخنان سلف، مسجد جامع دمشق، عالمان مدفون در شام (در دو فصل) و اشعاری که در باره این شهر سروده شده است. 2. شام و فتنه آخر الزمان در بخش نخست، به روایاتی که در باره فضائل شام یا اهالی آن آمده و هر کدام ناشی از هدفی خاص بود، پرداختیم. در اینجا به بخش دیگری از این روایات که مربوط به جایگاه شام در فتنه آخرالزمان است و عمده آنها و کهن ترین شان در الملاحم و الفتن نعیم بن حماد در قرن سوم آمده، می پردازیم. در این روایات، شام یکی از محورهای اصلی فتنه آخر الزمان است و نام آن همواره در کنار نام عراق، بلکه بیش از آن، در این قبیل نقل ها دیده می‌شود. از نظر ابن کثیر که متخصص در امر ملاحم و فتن است و بارها در این باره بحث کرده، این نکته مسلم است که دمشق یکی از محورهای اصلی در آخر الزمان بوده و معقل و پناهگاه مسلمانان است، جایی که آنان را از دست دجال نگاه می دارد: «فان دمشق فی آخر الزمان تکون معقل المسلمین و حصنهم من الدجال».[29] در امر «فتنه آخر الزمان» جغرافیا اهمیت خاصی دارد، هم جهت آن و هم شهرهای مهم درگیر در آن. مقصود از جهت، مشرق و مغرب است. این که فتنه از مشرق است یا مغرب، یا این که مهدی از مغرب خواهد آمد یا از مشرق، همواره در روایات مختلف، متفاوت آمده و تقریباً قاعده خاصی ندارد. دلیل آن هم این است که این روایات، بر اساس رویدادهای پیش آمده ساخته شده و هر بار و در هر دوره، به تناسب شروع یک جریان شورشی در یک نقطه، روایاتی به نفع آن و علیه دیگران شکل گرفته است. برای مثال، برابر آن همه نقل از ظهور رایات سُود از مشرق که اشاره به وقوع یک انقلاب مثبت دارد، برخی از نقلها که باید توسط مغربی ها، یعنی از شام به سمت مغرب ساخته شده باشد، اساس فتنه را از مشرق می داند. برای نمونه این روایت: «عن عبدالله بن عمر: سمعت رسول الله (ص) یُشیر بیده نحو المشرق و یقول: ها، ان الفتنة هاهنا، ها ان الفتنة هاهنا، ثلاثا، حیث یطلع قرْنَا الشیطان».[30] وقتی بحث از آخر الزمان می‌شود، باید توجه داشت که اندکی پیش از آن اصطلاحی که بکار رفت، «ایام الفتنه» بود و هرچه جلوتر آمده و بحث ذهنی تر و تئوریک تر شد، عنوان علائم فتنه ای آخر الزمان که به صورت یک امر ثابت و مقدس در آمد، شکل گرفت. ایام فتنه، علی القاعده، به قضایای پس از سقوط سفیانیان و برآمدن مروانیان اشاره دارد که رویدادهایی بین شام و عراق و در این سوی، در خود شام اتفاق افتاد تا آن که عبدالملک مروان بر تخت خلافت اموی تکیه زد. وقتی سخن از این گفته می‌شود که در وقت فتنه، ایمان در شام است، تحولات مزبور می‌تواند یکی از نخستین نمونه های آن باشد.   در نگاه اول، با توجه به کثرت روایات مربوط به شام و فتنه، این روایات متفاوت به نظر می رسد. برخی از آنها شام را منطقه ای مشؤوم و نفرین شده نشان می دهد، و برخی دیگر آن را مقدس می داند. طبعاً بخش دوم بیشتر است، زیرا محدثان شامی در این باره سنگ تمام گذاشته اند. با این حال، دلیل این تفاوت، اولاً زمان ساخته شدن این روایات، ثانیاً گروه هایی که آن را ساخته‌اند، و سوم اهمیتی است که شام در هر برهه زمانی برای یک جریان سیاسی دارد. در واقع، تا وقتی که بستر تاریخی و جهت گیری سیاسی زمان جعل روشن نشود، نمی توان شناخت درستی از این احادیث داشت. البته برخی از این احادیث نیز کلی است و همانها نیز بدون شک، خوارک جماعتی است که فی حد نفسه، از این شهر خوششان می آمده، یا از آن متنفر بوده اند. در روایتی، دمشق به عنوان پناهگاه در ملاحم و فتن توصیه شده است: این روایت در مسند احمد آمده است:‌ «ستفتح عليكم الدنيا، فإذا خيرتم المنازل فعليكم بمدينة يقال له دمشق ، فإنها معقل المسلمين من الملاحم،  وفسطاطها منها بأرض يقال لها الغوطة».[31] دنیا به روی شما گشوده خواهد شد، اگر دنبال بهترین منزل هستید، همانا دمشق است. این شهر پناه مسلمانان از ملاحم است. فسطاط این شهر در جایی از دمشق است که غوطه نامیده می‌شود. نعیم بن حماد، چندین روایت در باره فتنه در شام با تعبیر «بدء الفتنة فی الشام»آورده است و روایاتی که نقل می کند بیشتر در جانبداری از شام است و بعضی حالت بی طرفانه دارد. در برخی از نقل ها شام آنچنان اهمیتی پیدا کرده  که وقتی مردمانش به هلاکت برسند، دیگر خیری در امت نخواهد بود: عن النبي(ص) قال: إذا هلك أهل الشام فلا خير في أمتي.[32] چطور ممکن است اهل شام هلاک شوند؟ بدون شک، در جریان یک محاصره سیاسی ـ نظامی، یک جنگ تحمیل شده، یک هجوم وحشتناک، یک تحقیر دائمی و قاطع، و هر نوع حرکتی که علیه شامیان صورت گیرد و هدفش نابود کردن آنها باشد، اما این نکته که دیگر خیری در امت نخواهد بود، به معنای آن است که اساس خیر در همین شام است.  حدثنا الوليد بن مسلم عن محمد بن أيوب سمع أباه سمع ابن فاتك الأسدي يقول أهل الشام سوط الله في أرضه ينتقم بهم ممن يشاء من عباده وحرام على منافقيهم أن يظهروا على مؤمنيهم ولا يموتوا إلا غما وهما.[33] در اینجا نقش شام جدی تر و فعال تر است، آنها تازیانه خدا برای انتقام از بندگان بد خداوند هستند، شهری که منافقان آن هیچ گاه قادر نخواهند بود بر مؤمنان آن غلبه یابند و تنها با همَ و غم و بدون آن که به چیزی دست یابند، می میرند. ظاهر این حدیث، ربطی به آخر الزمان ندارد، اما به لحاظ کلی، زمینه ساز این تصور هست که آنجا معیار و محک است. فتنه ها گویی دو قسم هستند، فتنه های عادی که قابل کنترل کنترلند و فتنه های «عمیاء»‌ یا کور که خیلی پیچیده یا بزرگ و غیر قابل پیش بینی و دارای نتایج وحشتناکی هستند. در این که آیا فتنه هایی که در شام رخ می دهد، از کدام نوع است، اختلافی است. در برخی از نقلها فتنه شام، مقدمه ای برای فتنه مغرب است که دومی فتنه عمیاء نامیده شده است. حدثنا عبد الله بن مروان عن أرطاة عن تبيع عن كعب قال ثلاث فتن تكون بالشام فتنة إهراقة الدماء وفتنة قطع الأرحام ونهب الأموال ثم يليها فتنة المغرب وهي العمياء. فتنه شام شامل خونریزی، قطع رحم و غارت اموال است، اما پس از آن فتنه مغرب است که فتنه عمیاء ‌است. این می‌تواند اشاره به ظهور دولت‌هایی از مغرب داشته باشد که تهدیدی جدی برای شرق اسلامی بودند. قال عبد الوهاب وحدثني المهاجر أبو مخلد عن أبي العالية: قال أيها الناس لا تعدوا الفتن شيئا حتى تأتي من قبل الشام وهي العمياء.[34] فتنه هایی که از جایی جز شام می آید، در واقع فتنه نیست، اما آنچه از شام می آید، فتنه آن هم فتنه عمیاء و کور است. این روایت، گویی در مذمت شام است، اما به هر حال اهمیت آن را نشان می دهد. همان طور که شام مهم است، فتنه آن هم مهم است و باید مراقب آن بود. در برخی از این روایات که به کعب الاحبار یا منبع وی، شخصی به نام تبیع، از اهل کتاب نسبت داده می‌شود، شام به منزله «رأس»‌ به حساب می آید. طبعاً هر نوع حادثه ای که رخ دهد، مثلاً در عراق یا مصر که در روایتی دیگر، مانند دو بال این رأس تصور شده اند، اگر ارتباط با رأس داشته باشد، اهمیت بیشتری دارد. حدثنا ابن وهب عن عبد الله بن عمر عن أبي النضر عن كعب قال: لا يزال للناس مدة حتى يقرع الرأس فإذا قرع الرأس يعني الشام هلك الناس قيل لكعب: وما قرع الرأس؟ قال: الشام يخرب.[35] در این تفکر شام به قدری اهمیت دارد که در آخر الزمان، وقتی همه دنیا خراب می‌شود، شام تا چهل روز پس از آن سالم می ماند:‌ عن كعب قال: تخرب الأرض قبل الشام بأربعين عاما. زمین، چهل سال پیش از شام خراب خواهد شد. اما این که شام پناهگاه مسلمانان در وقت فتنه باشد، در شماری از نقلهای منسوب به کعب الاحبار آمده است. عن كعب قال: معقل المسلمين من الملاحم دمشق.[36] جالب است که برخی از این نقلها یک بار از پیامبر (ص)‌ و بار دیگر از کعب نقل می‌شود. نمونه اش همین معقل المسلمین است که از رسول هم نقل شده است.[37] از ساختگی‌ترین این نقلهای کعب آن است که از وی روایت شده که گفت در کتب سابقه الهی دیده است که «ان محمدا عبدی و رسولی، مولده بمکة، و مهاجره یثرب، و ملکه بالشام.[38] همین تعبیر در برخی از نقلهای دیگر هم آمده است: حدثنا بقية وعبد القدوس عن أبي بكر عن عبد الرحمن ابن حيد [کذا] عن أبيه قال حدثني أصحاب محمد صلى الله عليه و سلم عن النبي صلى الله عليه و سلم قال معقل المسلمين من الملاحم مدينة يقال لها دمشق أرض يقال لها الغوطة.[39] پناهگاه مسلمانان از ملاحم، شهری است که به آن دمشق گفته می‌شود، آن هم در زمینی که غوطه نام دارد. روایتی از ابوالدرداء ـ کسی که بعد از کعب الاحبار بیشتر روایات فضائل شام به او باز می گردد ـ گفته است که رسول گفت: وقتی من خواب بودم، عمود کتاب را دیدم از زیر سرم بیرون رفت. فکر کردم از دست رفت، با چشم دنبال کردم، دیدم به سمت شام رفت. زمانی که فتنه بر آید، ایمان در شام خواهد بود.[40] در صفحه بعد، همین روایت از قول عمروبن عاص نقل شده و آمده که او در حضور معاویه، میان مردم برخاست و این روایت را در مصر نقل کرد. از همین ابوالدرداء روایت دیگری باز در ارتباط با ملاحم و شام نقل شده که از قول رسول (ص) گفت: «فسطاط المسلمين يوم الملحمة بالغوطة الى جانب مدينة يقال لها دمشق من خير مدائن الشام».[41] روایت ابوهریره به نقل از رسول (ص) گویاتر است: وقتی ملاحم واقع شود، سپاهی از دمشق از والی، در خواهد آمد که بهترین عرب در داشتن اسب و نیکوترین آنها در داشتن سلاح هستند، و خداوند به واسطه آنان دین را حفظ می کند: سمعت رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و سلم يقول: إذا وقعت الملاحم‏ خرج بعث من دمشق‏ من الوالي هم أكرم العرب فرسا و أجوده سلاحا يؤيد اللَّه عز و جل بهم الدين».[42] این که شام در آخر الزمان، آخرین نقطه ای است که هنوز نشانه‌های دین و ایمان در آن هست، در روایات دیگری هم آمده است. از قول ابوهریره و ابن السمط، روایت مفصل دیگری هست که حضرت فرمود: یکسره در امت من، تا قیام قیامت، قومی هستند که بر دین خدا استوارند و مخالفت با امر خدا، به آنان آسیبی نمی رساند و آنان با دشمنان خدا خواهند جنگید. سپس فرمودند: «هم اهل الشام» و با دست هم شام را نشان دادند.[43] همین روایت به صورتی دیگر از معاذ بن جبل نقل شده و پس از آن که راوی آن را از قول معاذ بن جبل نقل کرد معاویه خطاب به مردم فریاد زد: این مالک بن یخامر است که این سخن را از معاذ بن جبل شنیده است: «فقام مالك بن يخامر فقال: يا أمير المؤمنين سمعت معاذ بن جبل يقول: و هم أهل الشام. فرفع معاوية صوته فقال: هذا مالك بن يخامر و به القسمة يزعم أنه سمع ابن جبل يقول: و هم أهل الشام».[44] همین روایت، به ماجرای نزول عیسی هم اشاره دارد که به روشنی بحث مرکزیت شام را در وقت فتنه، مربوط به آخرالزمان می داند. از ابوهریره روایت شده است که گفت: لا تزال عصابة من أمتي على الحق ظاهرين على الناس، لا يبالون من خالفهم حتى ينزل عيسى‏ ابن مريم. قال ابو عمرو: فحدثت هذا الحديث قتادة فقال: لا أعلم أولئك الا أهل الشام».[45] یکی از علائمی که در نقلها برای آخر الزمان ذکر شده، آتشی است که گفته می‌شود از حضر موت به آسمان می رود. در روایتی آمده است که رسول (ص) پس از یاد از این آتش در پاسخ مردمی که گفتند آن وقت چه کنیم، فرمودند: علیکم بالشام. « عبد اللَّه بن عمر قال: قال رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و سلم: ستخرج نار في آخر الزمان من حضرموت أو بحر حضرموت تحشر الناس. فقيل: يا رسول اللَّه فما تأمرنا؟ قال: عليكم بالشام» [المعرفة و التاریخ: 2/303]. پیروزی همیشگی شام بر دیگران اصلی است که در یک روایت دیگر مورد توجه قرار گرفته است، پیروزی تا روز قیامت: «و عن أبي صالح الخولاني عن أبي هريرة عن رسول اللّه- صلى اللّه عليه و سلم- قال: لا تزال طائفة من أمتي يقاتلون على أبواب دمشق و ما حوله، و على أبواب المقدس و ما حوله، لا يضرهم خذلان من خذلهم، ظاهرين إلى أن تقوم الساعة».[46] برای همیشه طائفه ای از امت من بر درهای دمشق و بیت المقدس می جنگند، و خذلان خاذلین به آنان آسیبی نزده، آنان وقتی که قیامت فرا رسد، پیروزند. 3. نقادی اجمالی از احادیث فضائل شام در اوائل بحث، اشاره ای به گفته ابوریه در باره احادیث فضائل شام و جعل آنها توسط کعب الاحبار با تحریک معاویه داشتیم. در اینجا دو نکته وجود دارد. نخست نقلهایی است که به عنوان اثر از کعب الاحبار نقل شده و نام وی به عنوان گوینده آمده است. دوم احادیثی است اغلب به رسول (ص) انتساب یافته است. آنچه هست این که وقتی سخن از جعل به میان می آید، شامل این نکته هم هست که این روایات، دست پخت منابع یهودی باشد اما به تدریج توسط خود آنان یا دیگری، به رسول (ص) انتساب یافته باشد. طبعا عامل جعل آنها می‌تواند عناصری از خود مسلمانان به ویژه دربار اموی هم باشد. اما در باره نقادی این اخبار آنچه به اجمال می توان گفت این است که این اخبار، شامل حدیث و اثر، علی الرسم، می‌تواند بر اساس موازین علم الحدیث سنی یا شیعی صورت گیرد؛ کاری که محور آن کتابهای رجالی است و با توجه به آنچه در باره وثوق یا عدم وثوق آنان رسیده، اخبار مزبور نقد می‌شود. این رویه ای است که قدما داشته اند و برخی از متأخرین از دانشمندان که همچنان روی همان روال نقد حدیث می‌کنند، می توانند در این مسیر پیش بروند. برای مثال، در باره احمدبن عبد الله بن محمد بن مشكان، أبو مطر البلخي گفته شده است: «له في فضائل الشام أحاديث منكرة».[47] اما روش دیگر، داشتن یک نگاه کلی است که گرچه این نگاه کلی در گذشته هم بوده، اما در دوره جدید جدی تر شده است. تردید درباره اخبار فضائل شهرها از قدیم الایام در کتاب هایی با موضوع احادیث موضوعه، وجود داشته، اما توجه به ابعاد سیاسی در بررسی روایات و همین طور برخی از مسائل فرهنگی و نیز نفوذ افکار اسرائیلیات، در جریان نقد حدیث و ایضاً همین احادیث فضائل، در دهه های اخیر بیشتر شده است. صلاح الدین منجد که قدیمی ترین کتاب مستقل در فضائل شام یعنی اثر ربعی را چاپ کرده، احادیث فضائل شام را سه دسته دانسته است. الف: اسرائیلیات که عمده آنها از کعب الاحبار و وهب بن منبه است. ب:‌ احادیث ساختگی منتسب به رسول (ص) از قبیل «صفوة الله فی ارضه» ارض الانبیاء که «لم یبعث نبی الا منها» و «مربض ثور فی دمشق خیر من دار عظیمة بحمص». به نظر وی عامل ساخته شدن این احادیث، اختلافات سیاسی میان امویان و شیعیان، تعصب اموی که دمشقیان برایشان اهمیت داشت، رفتن خلافت از شام به بغداد، و اختلافات قبیله ای قیس و یمن، است. اینها و عوامل دیگر سبب وضع این احادیث شده است. ج: احادیث صحیحه که به گفته منجد، حدیث «اللهم بارک لنا فی شامنا» از آن جمله و سند آن صحیحه است. به نظر وی این احادیث عامل حرکت اعراب جزیره به بیرون برای نشر دین جدید و وسیله ای برای نجات آنها از سختی معیشت بوده است. برخی به انگیزه های مالی هم اشاره کرده اند.[48] به نظر می‌رسد، همان انگیزه ها یا اغلب آنهایی که وی در بند دوم در باره احادیث ساختگی آورده، در اینجا هم به نوعی درست باشد. در اینجا به چند نکته دیگر هم باید توجه کرد: الف: اگر تصور کنیم تمام ماجرای خروج عرب از جزیره با گسترش فتوحات، مربوط به  روزگار پس از رحلت رسول (ص) بوده، می توانیم به راحتی این قبیل احادیث را که عمده هدف آنها مهاجرت اعراب به شام بوده، ساخته دوره بعد بدانیم. از نظر اجتماعی، سیاسی و همین طور فضای فرهنگی، می توان تصور کرد که وقتی در زمان گسترش فتوحات، بحث مهاجرت مطرح شد، نوعی رقابت در میان گسترش فتوحات در عراق و شام میان اهالی دو ناحیه و مهاجران شکل گرفته و هر کدام سعی در جذب شمار بیشتری سرباز داشته اند. در این باره، شواهدی در بحث های پیشین نقل شد. ب: در اینجا و با هدف نقادی، به طور خاص باید روی نقلهای یهودی تکیه ویژه کرد و این مربوط به آثار نقل شده از کعب الاحبار است که از یک سو ریشه در فرهنگ یهودی دارد که برای شهرهای شام، از قدیم، حرمت و کرامتی قائل بودند و اساساً فرهنگ منقبتی شهری و دیاری را داشته اند و از سوی دیگر، ریشه در انگیزه های اموی ـ سیاسی کعب الاحبار دارد که از زمان عثمان و معاویه، جذب خاندان اموی شد و در خدمت آنان درآمد. البته پیش از آن هم، نشر همین فرهنگ را در دستگاه خلافت دنبال می‌کرد. مرور بر نقلهای او دقیقاً همین دو انگیزه را نشان می‌دهد، آنجا که به بیان کلی فضیلت سرزمین بیت المقدس و شام می پردازد تا آنجا که در باره امویان قضاوتی دارد، یا در مذمت عراق سخن می‌گوید. برای مثال مصداق «تین» را در آیه «والتین و الزیتون»‌ مسجد دمشق می داند. یا این نقل که روز قیامت از همه بناهایی که مردمان می سازند محاسبه می‌شود، مگر بنایی که در دمشق ساخته باشند. از نظر سیاسی این نقل او قابل توجه است که گفت: «فی التوراة: محمد رسول الله لا فظ و لا غلیظ، مولده بمکة، و هجرته بطیبة، و ملکه بالشام».[49] باید توجه داشت که بخشی از این نقلها می‌تواند از ساخته های بعدی باشد که به کعب منسوب شده است. ج: امر دیگری که باید به آن توجه کرد، رقابت شام و عراق، امری شناخته شده از پیش از اسلام است، روزگاری که دو دولت بزرگ ایران و روم، هر کدام، عراق و شام را جولانگاه نبردهای خود از یک طرف و بهره گیری از ساکنان آن از طرف دیگر و طبعاً علیه یکدیگر قرار داده بودند. این نقل که زمانی خواهد رسید که خوبان عراق به شام آمده و شروران شام به عراق خواهند رفت«لاتقوم الساعة حتی یتحول خیار اهل العراق الی الشام، و یتحول شرار اهل الشام الی العراق»،[50] یعنی تمام اهل شام مردمان خوب و تمام ساکنان عراق بد خواهند بود، یک نمونه روشن از این دست نقلهای رقابتی است. البته در باره ابدال، از میان چهل تن، تعدادی از اهل عراق هستند، اما لابد بر اساس آن حدیث، ابدال اهل عراق نیز در نهایت به شام خواهند آمد. اما اینکه این رقابت دقیقاً در ارتباط با بنی امیه بوده، شواهد زیادی دارد. طبعاً نمی دانم کی این روایات جعل شده اما متن آنها تا حدود زیادی به ما کمک می کند. روش نقد آخر الزمانی روایات آخر الزمانی روش نقد خاص خود را دارد. گاه صورت خبر تاریخی و واقعی است اما جهت گیری آن برای آینده است. برای مثال، در باره شهری که تاریخی و واقعی است و رویداد مشخصی هم در آن اتفاق افتاده، یک خبر تاریخی نقل می‌شود، اما در دل آن، گویی گنجی برای آینده نهان می گردد، یا آن که وعده ای آخر الزمانی برای این تحول داده می‌شود. طبعا جای تفصیل این بحث در اینجا نیست، اما یک نمونه در ارتباط با شام قابل توجه است که همین خبر ذیل است: در کتاب فتوح ابن اعثم ـ که اندکی هم داستانی است ـ متنی در ارتباط با نصب معاویه به عنوان امیر شام و نامه ای از خلیفه دوم به وی آمده که شگفت و در عین حال کمک کننده است. یزید پسر ابوسفیان از فرماندهان شام، نزدیک مرگ، با ارسال نامه ای برای عمر، ضمن بیان اخبار فتوحات، درخواست فرستادن امیری دیگر را می کند. وقتی ابوسفیان نزد عمر می رود او می‌گوید، معاویه فرزند دیگرت را به جای او می فرستم و ابوسفیان او را دعا می کند که صله رحم کرده است. سپس عمر نامه ای به معاویه می فرستد و می‌گوید که خداوند اسلام را عزت داده و مشرکان را ذلیل کرده است. پیامبر (ص) هم خبر فتح شام را به امت خود داده و آنان را به صاحب شدن خزائن شام و اموال آنان وعده داده و اکنون آنها بدست آمده است، به خصوص شهر مشهور قیساریه، چنان که روم را برابر ما خاضع کرده است. اکنون باید فتح عسقلان و غزه و توابع آن را تمام کنی، چرا که:‌ لأن رسول الله صلّى الله عليه و سلّم أخبرنا بأنه ستكون في الشام فتوح و إني أبشرك بفتح هاتين البلدتين غزة و عسقلان، كما أن الرسول عليه السلام أخبر بأنه متى اشتعلت نار الفتنة في المشرق و المغرب و تعذرت الإقامة فعليكم بعسقلان و ما فوقها. زمانی که نامه من بدستت رسید، به سمت غزه، شهری در دورترین نقطه شام در ناحیه مصر که مابین آن و عسقلان دو فرسخ است برو، بدون هیچ توقفی، و تلاش کن تا آن مناطق را بگشایی، شاید خداوند فتح آنها را در دستان تو گذاشته باشد. اخبار روزانه را هم به من بفرست.[51] یک شاهد مهم در ساختگی بودن این نقل همین است که چنین نامه ای در منابع تاریخی کهن نیامده است ،در حالی که در صورت صحت و یا حتی صورت گرفتن جعل آن در فضایی جدی تر می باید منابع دیگر قرن سوم و چهارم آن را نقل می‌کردند. در این خبر ساختگی، همه نکات مهم یک جعل برای اثبات فضیلت کلی برای شام، پیشگویی فتح شام، مباحث آخر الزمانی آن هم با تأکید بر اهمیت شهر عسقلان ـ نه جای دیگر ـ آمده است. می توان تصور کرد که شخصی از اهالی عسقلان شاید نیمه دوم قرن اول یا حتی بعد از آن، در قرن دوم این روایت را جعل کرده باشد تا اهمیت این منطقه را نشان دهد. او به نکاتی که باید در این جعل رعایت کند، کاملاً واقف بوده و می دانسته است که باید نام خلیفه دوم، همراه معاویه به عنوان سمبل امویان که برای شامیان آن دوره نهایت اهمیت را دارند، با نام رسول (ص) و مباحث آخر الزمانی و فتنه به هم متصل شود. اما این که رسول (ص) وعده بشارت شام را داده باشد، گرچه از نظر اخبار غیبی ایرادی ندارد، اما از نظر صدور روایت، مسلم نیست، و معمولاً در چارچوب همین تحولات تاریخی قابل توجیه است. آنچه در باره بشارت به فتوحات هست، اشارتی کوتاه به این مسأله در جریان کندن خندق است آن هم نیاز به بررسی دارد؛ باقی آنها که خیلی هم در ظاهر صریح هستند، باید ناظر به این تحولات باشد. مسلمانان بر اساس این نقلها، تحریض می شدند و فعالیت بیشتری می‌کردند و این روایات یاد شده بود که این انگیزه را ایجاد می‌کرد. هم در شام و هم در سمت و سوی ایران. در بخش شام، نهایت آرزوی مسلمانان فتح قسطنطنیه بود که در دوره اموی به آن رسیدند و این آرزو کم کم به یک احساس تاریخی برای آینده تبدیل شد و چنین گفتند که فتح قسطنطنیه آخرین جایی است که پیش از پایان دنیا به وقوع خواهد پیوست. ابن کثیر متخصص امر ملاحم و فتن گوید: «و هی ـ یعنی فتح قسطنطنیه ـ آخر ما یفتحه المسلمون قبل خروج الدجال فی آخر الزمان کما سنورده فی الملاحم و الفتن من کتابنا هذا ان شاءالله».[52] همچنین به این تحلیل و روایت نقل شده توسط ابن کثیر توجه کنید: مسلمانان قسطنطنیه را در زمان امویان محاصره کردند اما نتوانستند فتح کنند. اما باید دانست که مسلمانان در آخر الزمان آن را خواهند گشود چنان که در کتاب ملاحم آن را خواهیم گفت [کمتر از یک قرن بعد از ابن کثیر، قسطنطنیه یا همان استانبول فتح شد] و این فتح اندکی پیش از خروج دجال خواهد بود، چنان که در روایات صحیحه از رسول (ص) در صحیح مسلم و دیگر ائمه (حدیث) وارد شده است. سپس ابن کثیر چنین ادامه می دهد: خداوند بر روم حرام کرده که تا آخر دنیا بتوانند بر همه شام پیروز شوند. سپس می‌گوید حدیث در صحیحین از ابوهریره نقل شده که از قول رسول گفت: «إذا هلك كسرى فلا كسرى بعده، و إذا هلك قيصر فلا قيصر بعده، و الّذي نفسي بيده لتنفقن كنوزهما في سبيل الله عز و جل». آنچه رسول گفت اتفاق افتاد چنان که دیدی، و آنچه خبر داده، حتماً اتفاق خواهد افتاد و قیصرهای روم برای ابد نمی توانند به شام باز گردند.[53] ترویج فضائل شام و جاذبه های صوفیانه عامل دیگری که همزمان می‌تواند در شناخت انگیزه های نقل و گسترش این احادیث به ما کمک کند، جاذبه های شام برای مهاجرت است که اشاره به آن داشتیم. شام علاوه بر آنکه تبدیل به مرکزی برای مشایخ و اقطاب صوفی شد و در قرن چهارم به بعد به تدریج وجود مزارات متعدد در آنجا قدسیتی به آن بخشید، جنبه سرسبزی و آبادانیش مطرح بود که در مقایسه با عراق جای بهتری می نمود بنابرین وقتی کسی قصد رفتن به شام را داشت، همزمان به تقدس این شهر بر اساس نقلها، جنبه های مذهبی و صوفیانه آن و نیز خوش آب و هوایی و آب فراوان آن استناد می‌کرد. زمانی که میان چند تن در باره مهاجرت به شام صحبت به میان آمد، با این که تایید شد در آن جا «فتنه»‌ خواهد بود، اما گفتند که فتنه ای که مربوط به قحط و غلا باشد، طبعاً آثارش در شام کمتر است.[54] بعید می نماید که شام، در میان محدثان عراق جاذبه ای داشته و آنان نقش مهمی در ترویج این احادیث ایفا کرده باشند؛ اما برای شیعیان، اساساً چنین تصوری هرگز وجود نداشت و نه تنها شام که حتی بیت المقدس هم چندان محل اعتنا نبود و توصیه ای برای زیارت آن در مصادر شیعی ـ لااقل تا آنجا که ما کاوش کردیم ـ دیده نمی‌شود. به عکس، شام برای شیعیان، به رغم آن که روزگاری مرکزیت شیعی پیدا کرده، همواره یک نقطه نامطلوب و به اصطلاح «خرابستان» بوده و به دلیل ستم امویان و به خصوص رفتن کاروان اسرای کربلا به آنان، تصویری بسیار زشت از آن در اذهانشان داشته اند. یک شاعر زن از عصر صفوی، وقتی همراه کاروان حج به شام می رسد چنین می سراید: دمشق سرنگون گرديد پيدا  /نمودى وحشت از او جمله دلها همه لعنت كنان بر آل سفيان/ از آن وادى گذر كردند گريان[55] در بسیاری از اشعار فارسی معاصر همچنان از شام، به عنوان «شام خراب» یاد شده است، چنان که آمده است: اختران چشم براهند و همه شب مهتاب/ قصه گوی سفر شام خراب است هنوز. یا این شعر: یاد از دیروز وز آن آب و تاب/ آه از فردا و از شام خراب[56] البته نباید تصور کنیم که شام همیشه مردمانی بر مذهب سنت داشته است، بلکه این دیار روزگاری طولانی زیر سلطه شیعیان در آمد و شمار آنان در این بلاد چندان فراوان شد که شمس الدین ذهبی در قرن هفتم از آن یاد و اظهار تاسف کرده است.[57] منابع الاضواء‌ علی السنة‌ المحمدیه، محمود ابوریه، دار الکتاب الاسلامی، 1995م البدایة‌ و النهایه، اسماعیل بن عمر ابن کثیر، بیروت، دارالفکر، تاریخ ابن خلدون، تصحیح سهیل زکار، بیروت، دارالفکر، 1408 تاریخ الاسلام، شمس الدین ذهبی، تصحیح عمر عبدالسلام تدمری، بیروت، دارالکتاب العربی، 1409 تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر، بیروت، دارالفکر، 1415 تحفة الانام فی فضائل الشام» احمد بن محمد بصراوی، تالیف سال 1003: تصحیح عبدالعزیز فیاض حرفوش، دمشق، دارالبشائر، 1419ق حدائق الانعام فی فضائل الشام، عبدالرحمن بن ابراهیم دمشقی (م 1137)، تصحیح یوسف بدیوی، دارمکتبتی، 1420 سخنوران نامی معاصر، محمد باقر برقعی، قم، نشر خرم، 1373 سفرنامه منظوم حج، بانوی اصفهانی، به کوشش رسول جعفریان، تهران، 1386 الشام، اعراسها و فضائل سکناها، علی بن عطیه شافعی حسینی (م 936)، تحقیق نشوه علوانی، دمشق، 1998 شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، قم، مرعشی، (افست)، 1404 الفتوح، محمد بن علی ابن اعثم کوفی، تصحیح علی شیری، بیروت، دارالاضواء، 1411 فضائل الشام، محمد بن احمد المقدسی، تصحیح عادل بن سعد، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1422  فضائل الشام، محمد بن احمد بن عبدالهادی (م 744) تحقیق مجدی فتحی السید، مصر، 1988 فضائل الصحابه، احمد بن حنبل، قاهره، دارابن الجوزی، 1430 لسان المیزان، ابن حجر العسقلانی، بیروت، موسسه الاعلمی، 1971 مسند احمد بن حنبل، چاپ شش جلدی. المعرفة و التاریخ، یعقوب بن سفیان فسوی، تصحیح اکرم ضیاء العمری، بیروت، موسسه الرساله، 1401 الملاحم و الفتن نعیم بن حماد، ریاض، مکتبة المعارف، 2010     [1]. المعرفة و التاریخ: 2/304 [2]. تاریخ مدینه دمشق: 1/231 [3] . المعرفة و التاریخ: 2/304  [4]. الاضواء‌علی السنة‌ المحمدیه، ص 119   [5]. برای مثال بنگرید: حدائق الانعام: 114، 115 [6] . شرح نهج البلاغه: 4/72 [7]. المعرفة و التاریخ :‌ 2/287 ـ 306 [8]. همان: 2/295 [9]. همان: 2/295 [10] . همان: 2/305 [11]. در باره آنان و ویژگی هایشان بنگرید: تاریخ دمشق، 1/304 [12]. لسان العرب: ذیل ماده ابدال [13]. الملاحم و الفتن نعیم بن حماد: 1/ 234؛ شکل مفصل تر و شگفت تر این روایت را بنگرید در ابن خلدون، 1/398 [14]. تاریخ مدینه دمشق: 1/300 [15] . مسند احمد 5/185 [16]. همان: 3/499 [17]. بنگرید به مقدمه: حدائق الانعام، ص 7  [18]. المعرفه و التاریخ: 2/288   [19]. همان: 2/298 [20]. همان:‌ 2/ 299 [21]. همان، ص، 300 [22]. تاریخ مدینة دمشق: 1/76؛ فضائل الشام، مقدسی، 161 [23]. تاریخ مدینه دمشق: 1/70 [24]. فضائل الصحابه، احمد بن حنبل، 2/1139 [25]. تاریخ مدینه دمشق: 2/238 [26] این کتاب با این مشخصات چاپ شده است: احمد بن محمد بصراوی، تالیف سال 1003: تصحیح عبدالعزیز فیاض حرفوش، دمشق، دارالبشائر، 1419ق [27]. عبدالرحمن بن ابراهیم دمشقی (م 1137)، تصحیح یوسف بدیوی، دارمکتبی، 1420، 310 ص. [28]. در باره آن بنگرید:‌ تاریخ الاسلام ذهبی: 47/ 209. مشخصات چاپی آن چنین است:‌ عادل بن سعد، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1422، 359 ص. [29]. البدایة و النهایه: 9/156 [30]. فضائل الشام، محمد بن احمد بن عبدالهادی، ص 30 [31]. تاریخ مدینه دمشق: 1/231 [32]. الملاحم و الفتن:1/233. [33]. همان: 1/ 234. [34] . همان: 1/234 [35] . همان: 1/ 235 [36] . همان:1/ 253 [37] . مسند احمد:‌4/160 [38]  .حدائق الانعام، ص 114 [39] . الملاحم و الفتن:1/ 254 [40]. المعرفة و التاریخ:‌2/ 290 [41]  همان:‌2/ 290 [42]  همان: 1/ 291 [43] . همان: ‏2/297 [44]. همان، 2/ 297 [45] . همان: 2/ 301 ـ 302 [46]  فضائل الشام مقدسی، ص 29 [47]. لسان المیزان: 1/200 [48] . بنگرید به: مقدمه فضائل الشام مقدسی، ص 8 [49]. همه این چند نقل را بنگرید در: حدائق الانعام، ص 113 ـ 115 [50] . فضائل الشام، محمد بن احمد بن عبدالهادی، ص 23 [51]. الفتوح: 1/263 [52] . البدایة و النهایه: 9/328 [53]. همان: 7/53 [54]. بنگرید: الشام، اعراسها و فضائل سکناها، ص 88 [55]. سفرنامه منظوم حج، ص 57 [56]. سخنوران نامی معاصر:‌9/557 [57]. تاریخ الاسلام ذهبی: 26/55 منبع: مجله علوم حدیث، شماره 70   http://historylib.com/index.php?action=article/view/1614     +++++++++++++++ ++++++++++++++     از سخنان یونسی تا حضور یک مقام نظامی بر سر جنازه عزت الدوری نویسنده: حجت الاسلام و المسلمین دکتر رسول جعفریان، رئیس کتابخانه تاریخ دفتر آیت الله سیستانی در قم، دانشیار رشته تاریخ دانشگاه تهران تاريخ انتشار روي سايت: 05 / 02 / 1394 خلاصه: طی این دو ماه، چندین اتفاق افتاد که نشان می داد ایران باید در باره تحریک حس ضد ایرانی در میان اعراب که ریشه تاریخی دارد، بیشتر مراعات کند و جلوی برخی از زمینه های تبلیغی و روانی این بعد از مبارزه ای را که در منطقه پدید آمده بگیرد.   در ماههای اخیر انتشار برخی از تصاویر و اظهار برخی از مطالب سبب تحریک حس نژادی در میان اعراب علیه ایران شده است، مسائلی که بدون آن که فرصتی در اختیار ما بگذارید، دست آنان را در کارهای تبلیغاتی علیه ما باز می گذارد. طی این دو ماه، چندین اتفاق افتاد که نشان می داد ایران باید در باره تحریک حس ضد ایرانی در میان اعراب که ریشه تاریخی دارد، بیشتر مراعات کند و جلوی برخی از زمینه های تبلیغی و روانی این بعد از مبارزه ای را که در منطقه پدید آمده بگیرد. شرح ماجرا آن که از وقتی که اعراب و ایران در یک قرن پیش از اسلام در منطقه عراق برابر هم قرار گرفتند، مانند بسیاری از نقاط دیگر دنیا، ضمن تبلیغات و در قالب جنگ روانی، پای مسائل نژادی به عنوان جنگ عرب و عجم هم به میان کشیده شد. در همان دوره پیش از اسلام، ورود ایران به یمن و وقایعی که رخ داد، می توانست منشأ شکل گیری جریانی به الابناء‌ در آن نواحی باشد و مسائلی را ایجاد کند. بعدها اعراب به ایران تاختند و ضمن آن که به قول ملک الشعراء «دین گرامی»‌ به ما دادند، اما به حال حس نژادی خاصی را در دو طرف برانگیختند که در ادبیات هر دو طرف در قالب شعوبی گری و ضد شعوبی گری ادامه یافت. به تدریج در قرن سوم هجری، قدرت اعراب از بین رفت و عراق زیر سلطه ایرانیان و ترکان و دیلمیان قرار گرفت و عرب به بیابانهای خود بازگشتند، اما در ادبیات عرب و زبان عربی و شعر، حس و جنگ نژادی همچنان پابرجا ماند. طی قرون مختلف، ترکان در دوره مملوکی و عثمانی بر تمامی دنیای عرب سلطه داشتند و اثری از قدرت سیاسی در قوم عرب در بیشتر آن سرزمینها ـ بلکه در دوره ای همه آنها ـ وجود نداشت. در گیرودار جنگ جهانی اول، سیاست غرب، بازگشت به قدرت های محلی عرب، برای نابود کردن قدرت دولت عثمانی بود که چند صد سال موی دماغ فرنگی ها شده بود. دولت سعودی نجد، و تقسیم عراق و اردن و سوریه میان بچه های شریف حسین، از جمله دولت های عربی بودند که شکل گرفتند. پس از آن به تدریج در نواحی شمال افریقا نیز در سایه استعمار، دولت های عربی وابسته پدید آمد. هرچه بود، صدقه سر غربی ها و جنگ جهانی اول و نابود شدن دولت عثمانی، پس از هزار سال، دوباره عربها به قدرت بازگشتند. این بار هم ضد ترک بودند و هم ضد ایرانی. در زمانی که عراق و دولت های عربی به یاری غرب سرپا شد، زمانی بود که ناسیونالیسم جدید که ترکیبی از حس نژاد پرستی قدیمی به همراهی تأثیر افکار جدید غربی در تحریک قومیت ها و ملیت ها بود، به عنوان یک ایدئولوژی محبوب در آمد. در ایران دوره پهلوی، کم و بیش حس ضد عربی وجود داشت و در کشورهای عربی هم. و اما عراق، به رغم آن که شیعیان حضور قاطع داشتند، جنبه های عربی گری آن هم در دولت پادشاهی و هم بعدها و بویژه دوره بعثی به شدت تقویت شد. جنگ هشت ساله و تحمیلی عراق علیه ایران، به طور عمده، با همین بهانه و در چهارچوب همین جنگ روانی عرب ضد عجم صورت گرفت. این مسأله به خصوص در عراق، تا عمق جامعه نفوذ کرده است. اگر جنگ های مذهبی سالهای اخیر را هم در سایه این ملاحظات نژادی در نظر بگیریم، باید بگوییم تمام تلاش دروغین سعودی ها و عرب های سنی مخالف ایران این است که تشیع را یک مذهب ایرانی نشان دهند و تسنن را مذهب عربی. با این که هیچ یک از این دو ادعا درست نیست. نه جغرافیا، نه تاریخ و نه وضعیت مذهبی در میان اقوام مختل، موید این تبلیغات نیست، اما عربهای سعودی به خصوص روی آن تکیه دارند. در همین عراق، 55 درصد عرب شیعه است و باقی کرد و عرب سنی. اما، به هر حال مسائل نژادی جای خود را دارد. همه اینها عرض شد برای این که گفته شود، چنین حسی در منطقه وجود دارد، قوی است، و هر نوع تحریک آن سبب پرداخت هزینه هایی می شود که به هیچ روی اندک نیست و جایی هم متوقف نمی شود. زمانی که آقای یونسی آن مطالب را اظهار کرد یا به هر حال از طرف ایشان انتشار یافت، در میان همه دشواری هایی که در منطقه از بابت داعش و سعودی و یمن و سوریه و ... وجود داشت، این مساله به قول گفتنی، قوز بالا قوز شد. قوزی که البته بیش از حد بود و دقیقا همان بهانه ای بود که مخالفان ایران در کشورهای عربی به دنبال آن بودند. می شود گفت، سالها بود که منتظر این فرصت بودند. در آن وقت، تلاش زیادی شد تا نشان داده شود، این مطالب طرح نشده است،، اما کار از کار گذشته بود. شاید که نه، حتما بهتر آن بود در نخستین قدم، ایشان از کار برکنار می شد تا این موج فروکش می کرد و تنها ایشان مقصر شناخته می شد و اقدام کرده یا نکرده او، فاقد تأثیر می شد یا از تأثیرش کاسته می شد و به دیگران تفهیم می شد که جمهوری اسلامی بدنبال این مطلب نیست. متاسفانه آن اقدام صورت نگرفت و سبب شد تا این موج در جهان عرب خشم عجیبی را ایجاد کند. نباید شک کرد که بخشی از مسائل یمن به دنبال این قبیل اظهارات و دیگر رفتارهایی صورت گرفت که در قالب انتشار عکس برخی از فرماندهان ایرانی در عراق یا سوریه در رسانه های اجتماعی و غیره انتشار یافت. انتشار این تصاویر به حدی تأثیر منفی داشت که نخست وزیر عراق، به اسم و مشخصات آن را نادرست خواند. آخرین نمونه از این تصاویر، انتشار عکس جنازه عزت الدوری بود که گفته می شد یک فرمانده ایرانی بر بالای سر او ایستاده است. معلوم نیست چه کسانی با چه انگیزه ای این تصاویر را منتشر کرده و به عواقب آن توجه نکرده و نمی کنند. در روزهای اخیر آیت الله سیستانی در دیدار حجت الاسلام و المسلمین شهرستانی ناراحتی عمیق خود را نسبت به اظهارات آقای یونسی ابراز کرده بودند و از این بابت سخت ناراحت بودند. می دانیم که ایشان همان زمان هم در این باره اطلاعیه ای دادند. یکی از دلایل مهم مخالفت ایشان با این قبیل اقدامات و انتشار عکسها همین است که معادلات نیروهای سیاسی را در عراق بر هم می ریزد. در زمانی که عراقی ها نیاز به وحدت رویه در مبارزه علیه داعش دارند، این مسائل، مشکلات جدی را برای دولت و شیعیان فراهم می کند. طبیعی است که هر نوع کمک فکری و مشورتی ممکن است صورت گیرد، اما چرا باید با انتشار این تصاویر و اظهارات، مشکل درست کرد؟ ای کاش دولت همان زمان این مسأله را به شکل شایسته ای حل کرده بود. طبیعی است که آقای یونسی تنها کسی نبود که این مطالب را اظهار کرد، بلکه دیگران هم گاه در سخنرانی و مصاحبه شبیه این مطالب را گفته بودند. همه اینها زمینه تشدید حمله به ایران و یک فرصت طلایی برای مخالفان تندوروی ایران بود. باید از این دوستان پرسید این قبیل اظهارات و تبلیغات و عکسها چه مشکلی را حل می کند؟ اگر نادرست است چرا به صورت جدی با آن برخورد نمی شود. مگر نه این است که اینها نیز بخشی از نبردی است که در جریان است و باید ستادی آنها را کنترل کند؟ قدرت سیاسی و نظامی کار خود را می کند، و در کنار آن جنگ روانی و تبلیغات و ایجاد فرصت های خاص برای جا انداختن مشروعیت یک مبارزه علیه ایران در میان اذهان اعراب، هم جای خود را دارد. به نظر می رسد، تعدد مراکز تصمیم گیری و بی مسوولیتی و گاه خودبزرگ بینی سبب می شود تا دولت و ملت، بی دلیل در معرض یک تلاش تبلیغاتی تند قرار گیرند که به دنبال آن، میدان مبارزه نیز سخت از آن متاثر می شود. نمونه این تبلیغات اطلاعیه زیر است که هواپیماهای سعودی در میان یمنی ها توزیع کرده و به آنان می گویند که برای جلوگیری از نفوذ فارسی و ایرانی، دست به این اقدامات می زنند. این درست است که سعودی ها این همه تجاوز و آدمکشی را نمی توانند با این مسائل توجیه کنند، اما وظیفه ماست تا با نهایت دقت، زمینه ای براین قبیل عوام فریبی های آنان ایجاد نکنیم   منبع http://historylib.com/index.php?action=article/view/1663     +++++++++++++++++ ++++++++++++++++++++       فرات: از رودخانه بهشتی تا گنج طلای داعش نویسنده: حجت الاسلام و المسلمین دکتر رسول جعفریان، رئیس کتابخانه تاریخ دفتر آیت الله سیستانی در قم، دانشیار رشته تاریخ دانشگاه تهران تاريخ انتشار روي سايت: 18 / 01 / 1394 خلاصه: رود فرات به دلیل اهمیتی که در بین النهرین داشته، و تصویری که از آن در فرهنگ یهودی بوده، تا زمانی که روایاتی در بهشتی بودن آن در کنار نیل و برخی از رودخانه های دیگر نقل شده ... و از آنجا تا اهمیت آن در عصر ظهور و اشراط الساعه ... تا ظهور داعش و گنج های طلای آن ... داستانی است بس مهم که در منظومه فکری مسلمانان در زمینه جغرافیا جایگاه ویژه خود را دارد.   رود فرات به دلیل اهمیتی که در بین النهرین داشته، و تصویری که از آن در فرهنگ یهودی بوده، تا زمانی که روایاتی در بهشتی بودن آن در کنار نیل و برخی از رودخانه های دیگر نقل شده ... و از آنجا تا اهمیت آن در عصر ظهور و اشراط الساعه ... تا ظهور داعش و گنج های طلای آن ... داستانی است بس مهم که در منظومه فکری مسلمانان در زمینه جغرافیا جایگاه ویژه خود را دارد. این هم بخشی از درس گفتار کلاس بنده در روز دوشنبه هفدهم فروردین است. تصورات جغرافیایی ما مسلمانان بخشی از ذهنیت تمدنی ماست که با همه ابعاد دیگر این تمدن در ارتباط است. در باره زمین، آسمان، شهرها، کوهها، دریاها و رودها و راهها و غارها و همه چیز، چه افکاری داریم؟ فارغ از این که این افکار چه باشد و از کجا درآمده باشد، یک توجه مهم برای نویسنده، این است که نوع معرفت جغرافیایی ما از زاویه سنجش درستی، منابع اولیه، روشهای اثبات گزاره های آن، ارتباطش با فلسفه های عمومی حاکم، اصول پارادایمی آن و به طور روشن وضع معرفتی آن چگونه بوده است. به عبارتی ما اطلاعات جغرافی را تا چه اندازه از تجربه و مشاهده می گرفتیم، چه مقدار ریشه در باورها و عقاید عمومی داشته، تا چه اندازه تحت تأثیر نوشته های سایر امت ها بوده ایم و مسائلی دیگر که همه و همه می تواند ما را در تصویر وضع معرفتی معارف جغرافیایی کمک کند. در این حوزه، صدها مورد برای بررسی وجود دارد و این بنده خدا، یک بار در باره جابلقا و جابلسا نوشت تا نشان دهد بخشی از معارف جغرافیایی ما از چه سنخ معارفی هستند. در اینجا یک نمونه دیگر را که در باره رود فرات است دنبال می کنیم.   فرات و جایگاه آن در روایات تاریخی و اسلامی نهر فرات یکی از رودهای بسیار مهم در ذهنیت شرقی هاست که نقش مهمی از دیرباز در تمدن بین النهرین و اقوام ساکن در اطراف آن داشته است. طبعا جایگاهی هم در اندیشه های یهودیانی دارد که در این نواحی زندگی می کرده اند و نسبت به آن حساسیت هایی داشته اند. پس از آمدن اعراب در این نواحی و در آستانه ظهور اسلام نیز فرات همچنان به عنوان یک رود بزرگی که از نواحی ارمنستان آغاز شده از ترکیه و شمال سوریه و عراق عبور کرده به خلیج فارس می ریزد، جایگاه مهمی در ذهن ساکنان این دیار و افکار و باورهای آنان داشته است. در باره فرات، مانند غالب نقاط جغرافیایی مورد توجه در جغرافیای قدیم، دو نوع شناخت و اطلاعات در متون جغرافی قدیم وجود دارد. نخست، شناخت علمی و تجربی با ابزارها و روشهایی که همان روزها معمول بوده است. شناخت جغرافی دانان از فرات، به دلیل آشنایی با مجاری این رود و سیر آن، شناخت معقولی است و یک نمونه کامل آن را می تواند در اعلاق النفیسه (بیروت، 1892، ص 94)  مشاهده کرد. مانند این اطلاعات را در بسیاری از متون جغرافیایی کهن می توان ملاحظه کرد که بخش عمده آنها را لسترنج در جغرافیای سرزمینهای خلافت شرقی گزارش کرده است. اما نوع دیگری از اطلاعات در باره این قبیل پدیده ها وجود دارد که ارتباط با دانسته های تجربی اعم از آن که درست باشد یا خیر، ندارد. این قبیل داده ها جنبه فراتجربی و بر اساس نوعی نگاه سنت گرایانه در علوم قدیم دارد. در این نگاه، فرات یا هر پدیده دیگری در عالم هستی، محلی از اعراب دارد که آنان را متصل با مفاهیم فراتاریخی و فراطبیعی می کند. این اطلاعات ممکن است نمای دینی داشته باشد، مثلا برگرفته از تورات یا انجیل یا روایات اسلامی ـ نه لزوم درست ـ داشته باشد. چنان که ممکن است نمای افسانه ای داشته باشد، مانند نقشی که برای نمونه برای کیخسرو در باره برخی از دریاها و رودها در گزارشهای جغرافیایی دیده می شود. در باره این نوع داده ها، آنچه افسانه ای است با آنچه جنبه دینی پیدا می کند، باید تا اندازه ای فاصله گذاشت. در باره آنچه دینی است نیز باید میان آنچه ساخته و پرداخته روزگاران به نام دین است، با آنچه به نوعی ریشه در متون مقدس دارد، تفاوت گذاشت. نکته قابل توجه این که بسیاری از اوقات، این دو نوع اطلاع با یکدیگر خلط یا به عبارتی حالت ترکیبی پیدا می کند و آدمی فکر می کند که طبقه نخبه قدیم که این آثار را می خواندند، در ذهن خود ترکیبی از آنها را می پذیرفته اند. اطمینان داریم که بوده اند کسانی که برخی از این مطالب را خرافه می دانسته اند، اما آنچه از آن می توان به عنوان پارادایم در این دانش یاد کرد، همان نگاه ترکیبی است که فرات را از یک سو به صورت تجربی رودی می داند که از فلان نقطه سرچشمه می گیرد و در نهایت در فلان نقطه به دریا می ریزد، و از سوی دیگر، نوعی معرفت فراتجربی با هاله ای از نور در اطراف آن باور دارد که حس سنت گرایانه او را تأمین می کند. این البته تنها فرات نیست که این حالت را دارد، بلکه رود نیل نیز وضعیت مشابهی دارد. علاوه بر آن که بسیاری از کوه های بزرگ، و برخی از پدیده هایی که به عنوان عجایب عالم شناخته می شده، همین وضعیت را دارد. در این باره نمونه های فراوانی را می توان در کتابهای عجایب البلاد و آثار جغرافی قدیم مشاهده کرد. اما فرات، صرف نظر این همه اینها، رود بسیار مهمی است که برای اقوام مختلفی اهمیت داشته است، اقوامی که از آغاز شکل گیری این رود تا نهایت آن در جایی که به دجله می پیوندد و به خلیج فارس می ریزد، در طول هزاران سال، دل به این رود بسته و با آن زندگی کرده اند. در این میان، فرات برای سوری ها و عراقی ها اهمیت ویژه داشته و بنابرین بر اساس یک سنت حدیثی – منطقه ای، هر نویسنده ای که در باره شهرهای ساحل فرات نوشته می نوشته است، توضیحی در باره وی داده می شده و ضمن این توضیحات از فضیلت و برتری آن به ویژه در اقوال تاریخی، دینی و روایات گذشتگان سخن گفته می شده است. بنابرین در جغرافیای قدیم، در باره آنچه در باره بین النهرین نوشته شده، و نیز متونی که به نوعی در باره برخی از شهرهای شمال سوریه نوشته شده، به این رود پرداخته شده است. اما آنچه در اینجا مورد توجه است، جایگاهی است که فرات در روایات اسلامی دارد. هدف از این بررسی این است که ما از نقطه نظر معرفتی، در حوزه جغرافیا، چه ملاحظاتی داشته ایم و در واقع شناخت جغرافیایی ما متاثر از چه نوع روش معرفتی بوده است. این امر به ما کمک خواهد کرد تا ما با تنگناهای موجود در این حوزه از نقطه نظر تمدنی آشنا شده و چرایی ماندگاری و درجازدن در آنها را دریابیم.  پیشاپیش باید یادآور شویم که روایات فراوانی منسوب به رسول خدا (ص) در باره شهرها، برخی از مناطق جغرافیایی، و یا رودها و دریاها وجود دارد. در این زمینه، بیش از همه در باره شامات یا «الارض المقدسه»‌ هست، اما شهرهای عراق و حتی برخی از شهرهای ایران و جز اینها نیز بی نصیب نمانده است. در اینجا صرفا بحث ما در باره روایاتی است که در باره فرات آمده و به دیگر باورهای مربوط به این رود، کاری نداریم. طبعا این روایات، گاه چند رود را با هم مورد توجه قرار داده که ملاحظه خواهید فرمود. اخبار مربوط به فرات در احادیث نبوی به طور معمول این روایات، در کتابهای حدیث آمده، اما به مرور، از دورانی که آثار جغرافیای عمومی و محلی شکل گرفته، این روایات دردرون این آثار نیز درج شده است. برای نمونه، مقدسی، نویسنده احسن التقاسیم که یکی از جدی ترین متون جغرافیای عمومی است، در قرن چهارم نوشته است: و وجدت في كتاب  بالبصرة اربعة انهار من الجنّة في الدنيا النيل و جيحون و الفرات‏ و الرسّ و اربعة من انهار النار الزّبدانيّ و الكرّ و سنجة و السم‏. (احسن التقاسیم: ص 23). چنان که طوسی نوشته است: فرات، از روم آيد تا قنسرين و تا سفوان و عمان و عدن و ده ملك و بگذرد بيمن و فلسطين و بيروت‏ در ميان اين همه جزيرة العرب است. سدّى گويد: فرات بيفزود در خلافت امير المؤمنين على بن ابى طالب، انارى بگرفتند كى آب مى‏آورد و جسر را بشكست و اتفاق كردند كى اين انار از بهشت آورد. و حبيب بن ابى ثابت گويد: فرات و نيل مؤمن‏اند و دجله و برهوت كافراند يعنى شوم‏اند ( عجایب طوسی: ص 99). شاهدیم که چطور اطلاعات به صورت ترکیبی از آنچه داده های علمی است با اخبار و روایات دینی ـ بیشتر منتسب به دین، چون بیشتر این ها وجهی از درستی ندارد ـ درآمیخته شده است. در باره فرات چندین حدیث در فضیلت فرات نقل شده که آنها را مرور می کنیم و گاه در باره آن ها توضیحی خواهیم داد. عن أبى هريرة رضى الله عنه قال: قال رسول الله صلى الله عليه و سلم: «سيحان، و جيحان‏، و الفرات، و النيل، «كلّ» من أنهار الجنة». (مسند أحمد بن حنبل، ج 12، ص 506، حاشية (2) ط. مؤسسة الرسالة، بيروت 1997، و بنگرید:  شرح النووى على صحيح مسلم، ج 8، ص 149، ط. صبيح، القاهرة). بغوی در تفسیر خود در باره این چهار نهر گفته است: تخرج من نهر الكوثر. همچنین از قول کعب الاحبار نقل شده است که گفت:‌ نهر دجلة نهر ماء أهل الجنة، و نهر الفرات‏ نهر لبنهم، و نهر مصر نهر خمرهم، و نهر سيحان نهر عسلهم‏. ابن زولاق هم در تاریخ مصر خود به نقل از کعب الاحبار گفته است: أن نهر مصر نهر العسل فى الجنة، و الفرات نهر الخمر، و سيحان نهر الماء، و جيحان نهر اللبن. (ابن زولاق: فضائل مصر و أخبارها و خواصها، ص 75، تحقيق على عمر، ط. الهيئة المصرية العامة للكتاب، القاهرة 1999 م.) اخبار معراج که معمولا منبعی برای این قبیل نقلهاست (بنگرید:‌ اخبار نیل مصر، ص 38) آمده است که رسول گفت:‌ وقتی به سدرة المنتهی رسیدم چهار نهر را دیدم. از جبرئیل در باره این نهرها پرسیدم. گفت: دو نهر ظاهر و دو نهر باطن. نهرهای باطن دو نهر در بهشت بود و اما نهرهای ظاهر نیل و فرات بود. نووی در شرح صحیح مسلم در باره دو نفر باطن گفته است که اینها نهر سلسبیل و کثر است. جالب است که قاضی عیاض به خاطر این حدیث گفته است که سدرة‌ المنتهی روی زمین است، چون در این نقل آمده است که رسول نیل و فرات را آنجا دیده است. اما برخی آن را قبول نکرده گفته اند که روایت بر این مطلب دلالت ندارد بلکه این دو نهر از اصلی سرچشمه گرفته بعد روی زمین سرازیر شده است. (أخبار نيل مصر، ص: 39). بحث های فراوانی در باره ارتباط بحث سدره المنتهی و انشعاب فرات و نیل از آن شده که بسیار شگفت و همراه با احتمالات فراوان است. (السیرة الحلبیه: 1/562 _ 654). ابن زولاق در تاریخ مصر گفته است که نیل از زیر سدرة‌ المنتهی در می آید. برای همین است که اگر کسی ثار آن را دنبال کند، در ابتدای آن برگ های بهشتی را می یابد. برای همین توصیه به خوردن ماهی بلطی شده چون او برگ های بهشت را می خورد. شاهد این مطلب آن است که از رسول (ص)‌ نقل شده است:‌ علیکم بالحیزوم. حیزوم اسبی از اسب های بهشتی است که از برگهای بهشت می خورد (تاریخ مصر و فضائلها، ص 16) . برخی هم گفته اند که دیگر آب های زمین از زیر صخره بیت المقدس در می آید (اخبار نیل مصر، ص 39). در باره نهر نیل این روایت از کعب هم جالب توجه است:‌ « عن أبي جنادة الكتاني أنه سمع كعبا يقول: النيل في الآخرة عسل، أغزر ما يكون من الأنهار التي سمى الله عز و جل، و دجلة في الآخرة لبن أغزر ما يكون من الأنهار التي سمى الله، و جيحان ماء أغزر ما يكون من الأنهار التي سمى الله. (بغیة‌ الطلب، ج 1 ص 374). بعد از آن هم یک داستان مفصل یهودی دیگر در باره نیل (375 ـ‌377) که پر از شگفتی است. مصحح در ذیل آن نوشته است که این قصه شباهت عجیبی به داستان گیلگمش دارد. در این اخبار ، معمولا رگ های تفکر یهودی چه اصیل چه خودساخته از سوی کعب الاحبار ودیگران، وجود دارد. معاویه از کعب الاحبار در باره نیل پرسید که آیا ذکری از آن در تورات بود. أى و الذى فلق البحر لموسى إنى لأجده فى كتاب الله، أن الله يوحى إليه عند ابتدائه: إن الله يأمرك أن تجرى على كذا، فاجر على اسم الله. ثم يوحى إليه عند انتهائه: إن الله يأمرك أن ترجع فارجع راشدا. يعنى يوحى إليه عند انتهاء النقص و الزيادة (اخبار نیل مصر، ص 45). به خدایی که دریا را برای موسی شکافت، خداوند در آغاز به آن (نیل) وحی کرد که خدا به طور امر می دهد که این چنین جاری شود. جاری شو به نام خدا. در پایان هم به آن وحی کرد: خداوند به تو دستور می دهد برگرد، او هم راشداً برگشت. كعب الاحبار گفت: دجله جوى آب بهشت است، و فرات‏ جوى شير بهشت است، و نيل‏ مصر جوى خمر ايشان‏ «11» است، و سيحان جوى انگبين بهشت است. و اين چهار جوى از كوثر مى‏آيد.  (روض الجنان، 17 ص 300). یک مجموعه قابل توجه از این احادیث در یک تاریخ محلی مربوط به حلب که فرات از نزدیکی آن می گذرد آمده است. ابن العدیم (م 660) در کتاب «بغیة الطلب فی تاریخ حلب» تعداد قابل توجهی حدیث منسوب به رسول (ص)‌ در باره فرات آورده است. پیش از ورود به بحث، او بحثی در این باره داردکه حلب از «الارض المقدسه» به شمار می آید (بغیه الطلب: 1/41) . اهمیت دیگر این ناحیه در رباط بودن آن و این نکته است که حلب باب الجهاد است (1/47). فضائل و مناقب شهرهای دیگر مانند قنسرین و انطاکیه و جز آن هم در ادامه آمده تا آن که پس از گذشت سید صفحه از این قبیل مباحث، نوبت به فرات رسیده است. در اینجا ذیل عنوان «باب في ذكر ما جاء في فضل الفرات من الأحاديث و الآثار» آمده که بسیار طولانی است: (بغیه الطلب: ج 1 ص 366 به بعد). این روایات تقریبا دو بخش است. نقلهایی که به رسول خدا (ص) منسوب شده و دیگر نقلهایی که به کعب الاحبار انتساب یافته و از او نقل شده است. وی این روایات را مسند نقل کرده اما ما بخش اول سند را کوتاه کرده و تنها راوی که خبر منتسب به او شده که از رسول (ص) نقل کرده خواهیم آورد. عن مالك بن صعصعة قال: أخبرنا نبي اللّه صلى اللّه عليه و سلم: «أنه رفع له سدرة المنتهى فرأى أربعة أنهار يخرجن من أصلها. قلت: يا جبريل ما هذه الأنهار؟ قال: أما النهران الظاهران فالنيل و الفرات‏، و أما الباطنان فنهران في الجنة». رسول در سدرة المنتهی چهار رود را دید که از اصل خود خارج می شدند. از جبرئیل در باره آنها پرسید. جبرئیل گفت: دو نهر ظاهر هستند که همانا نیل و فرات اند و دو نهر باطنی که در بهشت هستند. عن أنس بن مالك قال: قال رسول اللّه صلى اللّه‏ عليه و سلم: «رفعت لي سدرة المنتهى، فإذا أربعة أنهار، نهران ظاهران و نهران باطنان، فأما الظاهران فالنيل و الفرات، و أما الباطنان فنهران في الجنة، و أتيت بثلاثة أقداح، قدح فيه لبن، و قدح فيه عسل، و قدح فيه خمر، فأخذت الذي فيه اللبن فشربت فقيل: أصبت الفطرة أنت و أمتك. در این روایت، یک تکمله ای نسبت به روایت قبلی دارد که پس از آنچه جبرئیل گفت، سه قدح آوردند. یکی از شیر، دیگری از عسل، سومی از شراب. رسول قدح شیر را گرفت و به او گفته شد:‌ بر اساس فطرت عمل کردی، هم تو و هم امت تو. عن عبد اللّه بن سعيد المقبري عن جده عن أبي هريرة قال: قال رسول اللّه صلى اللّه عليه و سلم: «نهران مؤمنان النيل و الفرات، و نهران كافران دجلة و بردى». (و في رواية أخرى بدل بردى نهر بلخ). در این روایت، دو نهر نیل و فرات، نهرهای مؤمن و دو نهر دیگر دجله و بردی، کافر هستند. الليث بن سعد، أراه عن عطاء، قال: دجلة نهر اللبن في الجنة، و الفرات نهر العسل، و النيل نهر الخمر في الجنة. در این روایت که البته به رسول (ص)‌ منسوب نشده، عطا یکی از تابعین گفته است که دجله در بهشت نهر شیر خواهد بود، فرات نهر عسل، و نیل نهر شراب. مروان بن معاوية عن إدريس الأودي عن أبيه عن أبي هريرة أن النبي صلى اللّه عليه و سلم قال: «نهران من الجنة النيل و الفرات». (و قد جاء في حديث آخر عن أبي هريرة أن رسول اللّه صلى اللّه عليه و سلم قال: «أربعة أنهار من الجنة الفرات و سيحان و جيحان و النيل». چهار نهر بهشتی وجود دارد که عبارتند از فرات، سیحان، جیحان، و نیل. حدثنا أبو داود قال: حدثنا المسعودي (عبدالرحمان بن عبدالله بن مسعود) عن القاسم قال: مدّ الفرات على عهد عبد اللّه، فكره الناس ذلك فقال عبد اللّه: يا أيها الناس لا تكرهوا مدّه، يوشك أن يلتمس فيه مل‏ء طست من ماء فلا يوجد ذلك، و ذلك حين يرجع كل ماء الى عنصره، فتكون بقية الماء و المؤمنون بالشام. آبا فرات در زمان عبدالله [شاید عبدالله بن عمرو بن عاص که اخبار یهودی هم فراوان نقل می کند] بالا آمد. مردم نگران شدند. او گفت: ناراحت نشوید، شاید زمانی برسد که یک طشت آب بخواهید و نباشد، وقتی که همه آبها به جای اصلی خود بر می گردد، در آن زمان، «آب و مؤمنان» در «شام» خواهند بود! و ذكر أبو زيد البلخي في تاريخه قال: و زعموا أن الفرات مدّ فرمى برمانة شبه البعير البارك، و ذلك في زمن معاوية، فسئل كعب الأحبار عن ذلك فقال: هي من الجنة (بنگرید: البدء و التاریخ:‌4 / 60). برخی گفته اند:‌ آب فرات بالا مد. اناری روی آن ظاهر شد مثل شتری که به زانو نشسته باشد. و این زمان معاویه بود. از کعب الاحبار در این باره پرسیدند. گفت این از بهشت است. أخبرنا أبو عميس عن القاسم قال: مدّ الفرات فحاء برمانة مثل البعير، فكانوا يتحدثون أنها من الجنة. جعفر بن عون عن العميس عن أبيه قال: قذف الفرات رمانة مثل البعير، فتحدث أهل الكتاب أنها من الجنة. اینها همه همان مضمون است و اصل آن از کعب الاحبار و فرهنگ یهودی است. عن عطاء الهمداني عن تميم بن خذيم قال: كنا عند علي جلوسا فجاءه رجل فقال: يا أمير المؤمنين جاء البارحة شي‏ء فسكر الفرات، ما ندري ما هو، قال: فدعا بدلدل‏ فركبها، و ركب الناس معه حتى انتهى الى الفرات، فقال: هذه رمانة من رمان الجنة. فدعا بالرجال و الحبال، فاستخرجت، فقسم ما فيها فما بقي أهل بيت بالكوفة إلا و قد دخله منها. (تمیم بن خذیم گوید: کنار امام علی (ع)‌ نشسته بودیم. کسی آمد و گفت دیشب آب فرات سکرآور شده. حضرت سوار دلدل شد و کنار فرات آمد و فرمود این اناری از انارهای بهشت است. آنگاه مردانی و طنابهایی خواست و آن را بیرون آوردند ومیان مردم کوفه تقسیم کردند به طوری که خانه ای نبود که از آن بی بهره بماند. حدثنا عمرو عن جابر قال: غضب الشعبي على رجل من همدان اسمه عبد الرحمن فقال لي: ما له قاتله اللّه، كأن رأسه رمانة الفرات، فقلت يا أبا عبد الرحمن و ما قصة رمانة الفرات؟ قال: حدثني من زعم أنه نظر إليها في زمن ابن أبي طالب أسفلها قد أفرغ في أسفل الوادي و أعلاها بارز، و ذكر أنه كان فيها حين كيل حبّها أكرار [مکیال عراقی]. و ذكروا أن عليا قال: إن الفرات لواد من أنهار الجنة. (شعبی بر مردی از قبیله همدان که نامش عبدالرحمان بود، خشم گرفت و گفت: خدا او را بکشد، گویا سر او مانند انار فرات است. پرسیدند: حکایت انار فرات چیست؟ او گفت: حدیث کرد مرا کسی که آن انار را زمان علی بن ابی طالب دیده بود و پایین آن در پایین وادی بود و بالایش آشکار و وزنش فلان مقدار کیل عراقی... گفتند علی گفت: فرات یک وادی از نهرهای بهشتی است. عن السدّي عن أبي أراكة قال: أتي علي عليه السلام ذات يوم فقيل له: يا أمير المؤمنين هذه رمانة قد سدت الفرات، فقال: يا غلام بغلتي، فركبها و ركب الناس معه، فإذا رمانة عظيمة، فأمر فأنشبت فيها الحبال، ثم أمر بها فأخرجت، ثم هدمت، فاستخرجوا منها كرّين و أقفزة، فقال علي: إن نهركم هذا من أنهار الجنة، هذه الرمانة من رمان الجنة.  عن الأعمش عن شقيق عن عبد اللّه بن مسعود قال: قال رسول اللّه صلى اللّه عليه و سلم: «ينزل في الفرات كل يوم مثاقيل من بركة الجنة». هر روز چندین مثقال از برکت بهشت در فرات فرود می آید. عن الحسن بن سالم بن أبي الجعد عن أبيه عن أبي هريرة قال: قال رسول اللّه صلى اللّه عليه و سلم: «ليس في الأرض من الجنة إلا ثلاثة أشياء، غرس العجوة و أوراق تنزل في الفرات كل يوم من بركة الجنة و الحجر». سه چیز بهشت در دنیا هست. کاشتن هسته، برگ های بهشتی که هر روز از برکت بهشت در فرات فرود می آید. و حجر «الاسود». حدثنا جعفر بن عبد الله المحمدي: سمعت محمد بن أبي عمير يذكر عن محمد بن مسلم قال: سألت الصادق عن قول اللّه عز و جل «و جعلنا ابن مريم و أمه آية و آويناهما الى ربوة ذات قرار و معين» (مؤمنون:‌ 50). قال: الربوة النجف، و القرار المسجد، و المعين الفرات، ثم قال: إن نفقة بالكوفة الدرهم الواحد يعدل بمائة درهم في غيرها، و الركعة بمائة ركعة، و من أحب أن يتوضأ بماء الجنة، و يشرب من ماء الجنة، و يغتسل بماء الجنة فعليه بماء الفرات، فإن فيه مثعبين‏ من الجنة، و ينزل من الجنة في كل ليلة مثقالان مسك في الفرات. مقصود از ربوه در آیه، نجف، مقصود از قرار، مسجد، و مقصود از معین، فرات است. هر درهم در کوفه معادل صد درهم، هر رکعت، معادل صد رکعت است. کسی که دوست دارد با آب بهشتی وضو بگیرد، با فرات بگیرد که در آنجا آبی از بهشت است و اگر دوست دارد با آب بهشتی غسل کند، با آب فرات غسل کند. قال: حدثنا يونس بن بكير عن موسى بن قيس الحضرمي قال: سمعت جعفر بن محمد بن علي في قوله عز و جل «و آويناهما الى ربوة ذات قرار و معين» (143- و) قال: الربوة الكوفة و المعين الفرات. مقصود از ربوه در این آیه کوفه، و مقصود از معین، فرات است. الأعمش عن خيثمه بن عبد الرحمن عن عبد الله بن عمرو موقوفا قال: ما من يوم إلا يحمل في الفرات مثاقيل من بركة الجنة. خيثمه بن عبد الرحمن يقول: قال عبد الله بن عمرو: ما من يوم إلا و هو يوزن في الفرات مثاقيل من ماء الجنة. روزی نیست که چندین مثقال از آب بهشتی در فرات می ریزد. عبد الملك بن عمير قال إن الفرات نهر من أنهار الجنة، لولا ما يخلطه من الأذى، ما تداوى به بشر إلا برأ، و إن عليه ملكا يصرف عنه الأذى. (بغية الطلب فى تاريخ حلب، ج‏1، ص: 373). فرات نهری از نهرهای بهشتی است و اگر نبود که چیزهایی با آن درآمیخته می شود، هر گاه که بشر با آب آن مداوا می کرد بهبود می یافت. فرشته ای موکل فرات است تا آزارها را از آن دور کند. آنچه در روایات بالا به عنون سیحان و جیحان گفته شده، هر دو رودهایی هستند که به دریای مدیترانه می ریزند و ربطی به رودهای ماوراءالنهر دارد. ابن العدیم بحثی را در باره سیحان و جیحان آورده و ضمن آن که از مشاهده خود نسبت به آن رودها و ریختنگشان به دریای روم سخن گفته، فضائل و مناقب و قصه های مربوط به آنان را یاد کرده است.  «باب في ذكر جيحان نهر المصيصة و أهل بلاد الروم يسمونه جهان‏ : و هو نهر كبير يخرج من بلد الروم، و ينتهى الى المصّيصة، فيفصل بينها و بين كفر بيا، ثم يخرج منهما، فيلقي ماءه في بحر الروم، و شاهدت مخرجه من بلد الروم من قرية يقال لها كيز ميت، قريبه من مدينة أبلستين من شرقيها و قبليها، و بينها و بين مدينة أبلستين مقدار ميل‏» (بغیه الطلب:‌ 1/ 373) «باب في ذكر سيحان نهر أذنة» (بغیه الطلب: 1/ 379). اما این که ابن العدیم از سه رود فرات، سیحان و جیحان سخن گفته و پس از آن احادیث نقل شده در فضائل این سه نهر را آورده، به خاطر آن است که اینها از حلب می گذرد. وی می نویسد: « و هذه الأنهار الثلاثة قد اختص عمل مدينة حلب بفضلها، لأنها من عملها، لم تختص مدينة أخرى بنظير هذه الفضيلة و لا بمثلها» (بغیه الطلب، ج 1، ص 381). اما این که آیا مقصود از آنچه در آن روایت منسوب آمده که چهار نهر را برگزیده و بهشتی کرده« سيحان و جيحان و الفرات و النيل كلّ من أنهار الجنة» (صحیح مسلم:‌ ج 8، ص 149) ، مقصود جیحان و سیحان مورد نظر ابن العدیم است یا دو رودی که در ترکستان است، باید تاریخ اطلاق سیحون و جیحون را بر دو رود ماوراءالنهر بررسی کرد. لسترنج نوشته است: عربهاى قرون وسطى رود اوكسس‏ (Oxus) را نهر جيحون و رود جگزرتس‏ (Jaxartes) را نهر سيحون نام دادند و معتقد بودند كه اين دو رود مانند دجله و فرات از رودهاى بهشت‏اند. معلوم نيست اعراب اسم جيحون و سيحون را از كجا گرفته‏اند ولى دور نيست از يهوديان اقتباس كرده باشند زيرا در كتاب تكوين تورات (2: 11، 13) دو كلمه بنام گيحون‏( Gihon) و پيسون‏ (Pison) وارد شده است‏. در اواخر قرن وسطى يعنى مقارن دوره هجوم مغول نام جيحون و سيحون از استعمال افتاد و بجاى رود جيحون «آمويه» يا «آمودريا» و بجاى رود سيحون كلمه «سيردريا» معمول شد. (جغرافیای خلافت شرقی: ص 462) بدین ترتیب باید گفت اعراب که این دو نام را از یهودی ها گرفته اند، عینا در ماوراءالنهر بر دو رود بزرگ در این ناحیه اطلاق کرده اند. به بحث احادیث باز گردیم. طوسی هم در عجایب المخلوقات از «سيحان» روم یاد کرده و نوشته است: نهرى عظيم است، پولى بر آن كرده، هفت طاق دارد و در آن ناحيه لوحى دارند آهنين چيزى بر آن نبشته، هرگه آب زيادت شود و بالاء پل برآيد آن لوح را در سلسله بندند و در آن نهر گذارند، آب ساكن گردد و اين سيحون از روم مى‏آيد و اين لوحيست‏ سخت عجيب و كس نداند كى بر آن لوح چه نبشته‏ اند. (ص 96). در برخی از نقلها، علاوه بر آن چهار نهر، یعنی نیل و فرات و سیحان و جیحان، «دجله»‌ هم به آنها اضافه شده است (بغیه الطلب، 1/ 382) روایت چنین است: عن أبي هريرة قال: قال رسول اللّه صلى اللّه عليه و سلم: «النيل و الفرات و دجلة و سيحان و جيحان من أنهار الجنة». حدثنا إسماعيل بن أبي أويس قال: حدثنا كثيّر المري عن أبيه عن جده قال: قال رسول الله صلى الله عليه و سلم: «أربعة أجبل من جبال الجنة، و أربعة أنهار من أنهار الجنة، و أربعة ملاحم من ملاحم الجنة»؛ قيل: فما الأجبل يا رسول الله؟ قال: «أحد جبل يحبنا و نحبه، جبل من جبال الجنة، و طور جبل من جبال الجنة و لبنان جبل من جبال الجنة، و الأنهار النيل و الفرات و سيحان و جيحان، و الملاحم بدر و أحد و الخندق و خيبر، و سقط ذكر الجبل الرابع. (بغیه الطلب: 1/ 386). رسول خدا (ص) فرمود: چهار کوه از میان کوه ها بهشتی است، چهار نهر از انهار،. از کوه ها پرسیدند، فرمود: فرود کوه احد که ما دوستش داریم او هم ما را، کوهی از بهشت است. کوه طور، جبل لبنان. از میان نهرها، نیل و فرات و سیحان و جیحان، و از میان ملاحم بدر و احد و خندق و خیبر. نام چهارمین کوه افتاد. و این روایت که باز از کعب الاحبار است: عن كعب الأحبار أنه كان يقول: أربعة أنهار من الجنة، وصفها الله عز و جل في الدنيا فالنيل نهر العسل في الجنة و الفرات نهر الخمر في الجنة، و سيحان نهر الماء في الجنة، و جيحان نهر اللبن في الجنة. (1/ 386). ارتباط این چهار نهر با صخره که قبله یهود و در بیت المقدس است جلب است: « عن أبي صالح عن نوف البكالي قال: الصخرة تخرج من تحتها أربعة أنهار من الجنة سيحان و جيحان و الفرات و النيل». (1/ 387). تردیدی نباید کرد که این مطالب، اسرائیلیاتی است که امثال کعب الاحبار یا برخی دیگر به نام او، و حتی با انتساب به رسول خدا (ص) وارد مجموعه های روایی کرده و اساس آنها یهودی است. باید توجه داشت که ابوهریره نیز راوی شماری از اخبار اسرائیلیات است که گاه به او منسوب شده و از خود او نیست. به عبارت دیگر سندی ساخته شده و او در ابتدای آن قرار گرفت و به رسول خدا (ص) وصل شده است. در حالی که نقل مزبور در شکل دیگر از کعب الاحبار روایت شده و پیداست که این وسط اشتباهی تعمدا یا سهوا رخ داده است. طبعا برای ابن العدیم که در شامات و ساحل مدیترانه زندگی می کند، جعل حدیث در باره این رودها، تغییر محتوای آنها، و حتی نقل هر خبر جعلی در باره آنها، اطلاعات جغرافی است که وی در باره سواحل مدیترانه در ناحیه خود می دهد. به این حدیث بنگرید: عن الأوزاعي عن بلال بن سعد عن ابن عمر عن النبي صلى الله عليه و سلم قال: «من كبّر على شاطى‏ء بحر الروم تكبيرة لا يريد بها إلا وجه الله و الدار الآخرة جعل الله في ميزانه يوم القيامة صخرة أثقل من السماوات السبع و الأرضين السبع و ما بينهن و ما تحتهن». (بغیه الطلب:‌1/ 392).  کسی در ساحل دریای روم (مدیترانه) تکبیر بگوید و مقصودش فقط خدا و قیامت باشد، خداوند در روز قیامه در کفه ترازوی اعمال او صخره ای سنگین از آسمانها و زمین های هفتگانه و آنچه میانه آن ها و زیر آنهاست قرار خواهد داد. و این روایت:‌ عن عبد الواحد بن قيس عن أبي هريرة قال: قال رسول الله صلى الله عليه و سلم: «يا أبا هريرة طوبى لقوم من أمتي يموتون على ساحل البحر، يخرجون من قبورهم حتى يرذوا العرش، فيقول الله تعالى: هؤلاء سكان السواحل؟ فيقولون: نعم، فيقول الله عز و جل: لا حساب عليهم، انطلقوا فعانقوا الأبكار». (1/ 393). ای ابوهریره،  خوشا به حال کسانی از امت من که در ساحل بحر (روم) می میرند، آنان در حالی از قبرهای خود بر می خیزند که ... خداوند می گوید: آیا اینان ساکنان سواحل هستند؟ می گویند: بلی. خداوند می فرماید: آنها حساب ندارند، بروند و با دختران باکره معانقه کنند. در تمام این بررسی، اساسا هدف ما اظهار نظر در باره درستی نا درستی این احادیث نیست، کاری که راه آن بررسی اسناد این روایات است، بلکه هدف نشان دادن این است که چه نوعی معرفتی و معارفی در باره این پدیده در میان مسلمانان وجود داشته است. اما در اینجا یک وجه دیگر ماجرای فرات باقی مانده و آن روایت دیگری است که در مصادر مهم اهل سنت آمده است. گنج مدفون در زیر فرات و کشف آن در زمینه فرات، به جز احادیثی که گذشت، یک حدیث مهم وجود دارد که نوعی ارتباط بین فرات و بحث اشراط الساعه یعنی علائم قیامت ایجاد می کند و آن این روایت از طریق ابوهریره است که رسول خدا (ص) فرمود که زمانی خواهد رسید که کوهی از طلا از دل فرات کشف خواهد شد. در زمینه این حدیث و پرسشهای چندی در باره آن مقالات متعددی در سایت های مختلف اهل حدیث و سنت بود که یکی را انتخاب و با تلخیص، ترجمه کرده ایم تا هم با حدیث آشنا شویم و هم با پرسشهایی در باره آن: بخاری در کتاب الفتن از کتاب صحیح خود (8/100) باب خروج النار و مسلم در کتاب الفتن از صحیح خود (ش 2894) از ابوهریره این روایت را نقل کرده اند: قال رسول الله صلى الله عليه وسلم : لا تقوم الساعة حتى يُحْسَر الفرات عن جبل من ذهب يقتتل الناس عليه ، فيقتل من كل مائة تسعة وتسعون ، فيقول كل رجل منهم : لعلي أكون أنا أنجو . قیامت برپا خواهد شد تا آن که از فرات کوهی از طلا کشف شود که مردمان بر سر آن به جنگ با یکدیگر برخواهند خواست و از هر صد نفری، نود و نه نفر کشته خواهند شد و هر کدام خواهند گفت که بسا من نجات یابنده بامش. در نقلی دیگر این چنین آمده است:  قال رسول الله صلى الله عليه وسلم : يوشك الفرات أن يحسر عن كنز من ذهب فمن حضره فلا يأخذ منه شيئاً . (این روایت هم توسط بخاری و مسلم و نیز توسط ابوداود (سنن، ش 4313 ) والترمذي ( سنن، ش 2572) نقل شده است. روز برسد که از فرات گنجی از طلا آشکار شود، پس هر کس آن جا بود، چیزی از آن نگیرد. راوی دیگر این حدیث با مضمونی دیگر ابی بن کعب است: عن عبد الله بن الحارث بن نوفل رضي الله عنه قال : كنت واقفاً مع أبي بن كعب ، فقال : لا يزال الناس مختلفة أعناقهم في طلب الدنيا ؟ قلت : أجل ، قال : فإني سمعت رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول : يوشك الفرات أن ينحسر عن جبل من ذهب ، فإذا سمع به الناس ساروا إليه ، فيقول من عنده : لئن تركنا الناس يأخذون منه ليذهبن به كله ، قال : فيقتتلون عليه ، فيقتل من كل مائة تسعة و تسعون . (مسلم، ش 2895). و عن أبي هريرة رضي الله عنه قال : قال رسول الله صلى الله عليه وسلم : لا تذهب الدنيا حتى ينجلي فراتكم عن جزيرة من ذهب ، فيقتتلون عليه ، فيقتل من كل مائة تسعة و تسعون . (رواه حنبل بن إسحاق في كتابه الفتن ( ص 216 (. حدیث یاد شده در دیگر منابع اهل سنت هم آمده است: (عبدالرزاق في مصنفه ( 11/ 382 ) عن أبي هريرة ، و الإمام أحمد في مسنده ( 2 / 306 ) عن معمر ، و في ( 2 /332 ) من طريق زهير ، و كذلك في ( 5 /139 140 ) عن طريق كعب . وأبو داود في سننه ( 4/ 493) والترمذي في سننه ( 4 / 699 ) ، وابن ماجة في سننه ( 2 / 1343 ). کشف کوه طلا، کلمه ای است که به عربی در این روایت با «انحسار» مشخص شده است. مقصود این است که این کوه یا گنج طلا، زیر خاک ها که آب از روی آن عبور می کند، پنهان شده است. طبعا کوه در این جا اشاره به فراوانی است نه آن که کوه طلا وجود دارد. به عبارت دیگر گنجی از طلا هست که تشبیه به کوه طلا شده و این از بابت فراوانی محتوای آن است (فتح الباری: 13/80). نکته دیگر این است که در روایت آمده است که از یک صد نفر، نود و نه نفر با یکدیگر جنگ خواهند کرد. در این جا مقصود، جنگ میان خود مسلمانان است نه با یهود و نصارا، چنان که معلوم است، جنگ با یهود و نصارا در زمره ملاحم است و در اینجا این تعبیر به کار نرفته است. بحث دیگری که در باره این حدیث شده این است که چه زمانی این اتفاق خواهد افتاد؟ در روایت بخاری حدیث یاد شده، پس از علامت «خروج النار» آمده و معنایش این است که از نظر او زمان کشف این گنج طلا، پس از خروج آتش خواهد بود. برخی هم گفته اند که این امر، در زمان عیسی بن مریم رخ خواهد داد. در حدیث هست که کسی از مسلمانان به آن توجه نمی کند، این امر اشاره به آن دارد که شاید حشر نزدیک شده و تمامی حواسها به آن سمت است. شاید هم اشاره به این که زمانش به زمان آمدن عیسی بن مریم باشد، به این خاطر است که آن قدر از مشرکان غنایم خواهند گرفت که دیگر نیازی به توجه به این مال ندارند. (بنگرید: التذکره قرطبی: ص 750). نکته دیگری که علمای اهل سنت در باره آن گفتگو کرده اند این است که اما چرا در روایت آمده است که چیزی از آن برندارید. شاید به این دلیل است که حشر نزدیک است و بهتر است مردم خود را آلود به دنیا نکنند. شاید هم به خاطر این باشد که فتنه گسترده نشود. شاید هم حکم معدن را دارد که باید حق الله را از آن پرداخت. اما بسا مقصود این باشد که زیاده روی نکنند و هر کسی به اندازه حق خود از آن بردارد. اما نکته ای که به تازگی به آن توجه شده این است که شاید مقصود از این گنج، نفت باشد. برخی این را قبول ندارند و معتقد هستند که نص حدیث، بحث گنج طلا را مطرح کرده و نباید آن را تأویل کرد. تازه نفت در غیر فرات هم هست، در حالی که این روایت آن گنج را منحصرا از زیر فرات می داند. همچنین در روایت آمده است که بر سر آن قتال می کنند، در حالی که برسر نفت قتال مین مسلمانان نشده است. (در این باره مفصل در إتحاف الجماعة ( 2 / 185 186 ) صحبت شده است. کتاب کنز الفرات زمانی که در سال 2003 امریکا به عراق حمله کرد کتابی در مصر منتشر شد که نامش کنز الفرات بود. نام این کتاب برگرفته از همان حدیث بود. این کتاب که به شماری از مسوولان سیاسی وقت مصر اهداء شده، اثری است مهدی گرایانه که تلاش کرده است با هاله ای از پیشگویی ها و اخبار مربوط به ظهور که بسیاری از آنها هم اخبار منتسب به اهل بیت است، مسائل مربوط به حمله امریکا، عراق، فرات، مصر و کشورهای مختلف را تحلیل کند. بحث غالبا در اطراف سفیانی و مهدی و عیسی مسیح (ع) و مانند اینهاست. مواضع این کتاب 280 صفحه همزمان ضد امریکا، تحلیل مسائل بر اساس نگرش ظهور، استفاده از روایات اهل بیت و وعده ظهور مهدی از میان آنان و طبعا نقد بن لادن، جستجوی مفصل در باره سفیانی و ویژگی ها او، و مسائل سیاسی خاورمیانه است. وی شش سال قبل از آن (1997) هم کتابی با عنوان الامام المنتظر علی الابواب نوشته که تاکنون به چشم بنده نخورده است. به هر روی از این کتاب به دست می آید که وی سخت دلبسته مهدویت است و مانند برخی از افرادی که در میان خودمان هستند، دوست دارد همه چیز را چنان نشان دهد که وقت ظهور نزدیک شده است. در این زمینه از آنچه که در غرب نیز در باره ظهور و مباحث آرماگدون منتشر شده استفاده کرده است. البته این کتاب 12 سال قبل نوشته شده و در حال حاضر نمی دانیم چه باوری دارد. در میان مباحث این کتاب  آنچه به بحث ما مربوط می شود مطالبی است که در دو سه بخش کوتاه در باره فرات و گنج های موجود در آن آورده و این که امریکا پس از دریافت اطلاعاتی در باره آنها به عراق حمله کرده تا این گنج ها را بدست آورد. در این زمینه بحث های سیاسی مختلف در باره امریکا و اسرائیل و همکاری های منطقه ای آنان برای حمله به عراق دارد که بیشتر اخبار روزنامه ها و مقالات بلند و کوتاهی است که در آنها منتشر می شده و تصاویر برخی از صفحات آنها در این کتاب درج شده است. اهمیت بحث گنج های فرات چنان است که وی نام کتاب را کنز الفرات گذاشته و اساس حمله امریکا را بر این پایه تحلیل کرده است. سایت ها و گنج های فرات در سالهای اخیر که کم آبی در بخش هایی از دنیا به صورت یک بلیه عمومی درآمده، آب فرات نیز کاهش پیدا کرده و چنان که ادعا شده، بر اثر فرو رفتن آب فرات، بخش هایی از کف این رودخانه ظاهر شده و آثار تاریخی آشکار شده است. در این زمینه زدن چند سد در ترکیه بر روی فرات، باز علت دیگری برای کاهش آب دانسته شده و این مسأله با روایات نقل شده در باره انکشاف جبل الذهب در فرات وصل شده است. به عبارت دیگر این امر زمینه ای شده است برای این که ادعا شود که گنج هایی یافت شده و آثار تاریخی و باستانی که می تواند نشان وجود این گنج ها باشد، با چشم دیده شده است. در این زمینه تصاویری هم در سایت ها انتشار یافته و تحلیل های مختلفی در این زمینه نشر شده است. طی سالهای گذشته این بحث به قدری بالا گرفته که دهها مقاله کوچک و بزرگ در تحلیل این روایات و تطبیق تاریخی آنها نوشته شده، و گاه از علمای اهل سنت در این باره استفتاء شده وآنان به ارائه جواب و فتوا در این زمینه پرداخته اند. مثلا سوال شده است که آیا مقصود از جبل الذهب، طلاست یا مقصود از آن نفت است. پاسخ چنین داده شده است: السلام عليكم : انا اتفق معك يااخي انه ذهب ذهب وليس نفط او سواه، ولكن اخي انظر للاحاديث تقول سيشد الناس الرحال له وسيقتتل عليه الناس مقتله عظيمة فارى انه سيكون في وقت ينضب فيه الذهب وينتهي ثم يظهر مرة وحده وفي زمن تتضاعف فيه الاطماع اضعافا مضاعفة وسيكون للذهب استخدامات اخرى غير المتعارف عليها. هذا والله اعلم فرات داعش امریکا به عراق آمد و پس از چند سال تقریبا بخش اعظم نیروهایش را از عراق برد، و خبری از گنج طلا در جهان انتشار نیافت. این... وضع ادامه داشت تا آن که داعش بر بخش قابل توجهی از فرات در سوریه و عراق تسلط یافت و بار دیگر اخبار جبل الذهب در فرات در رأس اخبار قرار گرفت. این بار گفته می شود که این گنج در اختیار داعش قرار خواهد گرفت و آنها مصداق کسانی هستند که در حال فراهم کردن ظهور هستند.   منبع http://historylib.com/index.php?action=article/view/1660     +++++++++++++++++ +++++++++++++++++       دین یُسر و نقش آن در حل معضل اختلافات مذهبی نویسنده: حجت الاسلام و المسلمین دکتر رسول جعفریان، رئیس کتابخانه تاریخ دفتر آیت الله سیستانی در قم، دانشیار رشته تاریخ دانشگاه تهران تاريخ انتشار روي سايت: 21 / 10 / 1393 خلاصه: آنچه ملاحظه می فرمایید گزارشی است از سخنرانی بنده در چهارشنبه شب، 17 دی ماه که در محفل جشنی که به مناسبت ولادت رسول اکرم (ص) و هفته وحدت در نجف آباد برپا شده بود، ارائه شد. محتوای آن گزارشی است از دلایل گسترش منازعات و مجادلات خشن مذهبی در روزگار ما و تاکید بر اسلام یُسر به عنوان راهی برای برون رفت از آن.     آنچه ملاحظه می فرمایید گزارشی است از سخنرانی بنده در چهارشنبه شب، 17 دی ماه که در محفل جشنی که به مناسبت ولادت رسول اکرم (ص) و هفته وحدت در نجف آباد برپا شده بود، ارائه شد. محتوای آن گزارشی است از دلایل گسترش منازعات و مجادلات خشن مذهبی در روزگار ما و تاکید بر اسلام یُسر به عنوان راهی برای برون رفت از آن.   در روزگار ما و منطقه ما که شرق اسلامی است، به دلیل اهمیت یافتن دین و مذهب در مسائل اجتماعی، آن هم در غیبت تفکرات چپ و غربی که بدنام شده، مدل های تازه ای از اسلام برای اداره اجتماع بدست داده می شود. این را با این عبارت هم می توان بیان کرد که پس از کنار رفتن برخی از ایدئولوژی های غربی که مرتب متفکران معاصر اسلامی علیه آنها سخن گفتند، اکنون برداشت های مختلفی از اسلام و حضور آن درزندگی فردی، جامعه و سیاست ارائه می شود. این برداشت های مختلف از اسلام چیست؟ روزگاری در اوائل انقلاب صحبت از برداشت های مختلف از قرآن به میان می آمد. گفته می شد:‌من این برداشت را دارم و مثلا تو برداشت دیگری داری. آن زمان کسی در باره مبانی فلسفی پلورالیسم چیزی نمی دانست، چنان که در باره «گفتمان» و ماهیت آن هم حرفی در میان نبود، اما با تعبیر «برداشت» از آن یاد می شد. در میان علمای مذهب، برخی از این برداشت ها ناشی از اجتهاد بود و برخی ناشی از انحراف. مثلا مرحوم مطهری در مقدمه علل گرایش به مادی گری برداشت های فرقانی ها را از قرآن انحراف می دانست. در روشن کردن وجه انحراف و اشتباه بودن آنها به مسائلی از لغت و نوع بیان آنها و تفاوت باورهای آنها با اجماعات موجود میان مسلمانان و مسائلی شبیه اینها و این که به هر حال از اسلام نیست، استناد می شد. اغلب گفته می شود که اینها نوعی فهم اجتماعی و سیاسی دین و متاثر از ایدئولوژی های رایج چپ است. اما همان زمان و بعدها روشن بود که در برخی از موارد کار از حد لغت و صرف و نحو خارج شده و به نوع تلقی این افراد از اسلام بر می گردد، که البته این تلقی می توان ناشی از تاثیر پذیری از ایدئولوژی های موجود باشد، چنان که در قرن سوم گفته می شود که تلقی خاصی از اسلام ناشی از نفوذ افکار یونانی است! یا اهل حدیث، مخالفان خود را مجوس الامه دانسته یا می گفتند افکار شما مشابه افکار یهود و نصاراست! اما در باره اختلاف نظر افراد در تلقی خاص از مذهب، بنا به آنچه در باره اختلافات موجود میان مذاهب اسلامی در طول تاریخ گفته می شود، کسانی آنها را مصداق تحقق یافتن حدیث منسوب به پیامبر (ص) می دانستند که امت من 73 فرقه خواهد شد. با این حال، بسیاری بلکه تقریبا هر کدام از سران هر مذهب، دیگران و گروه های جز خود را منحرف دانسته و تنها مذهب خود در طریق مستقیم می دانستند. اما در باره اختلافات داخلی مذهب خویش، به نوعی اجتهاد باور داشتند، هرچند آنجا هم بسیاری به تکفیر یکدیگر پرداخته و گروهی را منحرف می دانستند. امروزه برای ما روشن و طبیعی است که افرادی که در یک مرکز تحصیل کرده یا در یک محیط زندگی می کنند، دیدگاه هایی نزدیک به هم دارند، هرچند آنها هم بی اختلاف نیستند، اما کسانی که دور از هم هستند، و مبانی و روش درس و بحث و تحصیلشان فرق دارد، اختلاف نظر های بیشتری دارند. مسلمانان نجدی نوعی تلقی از اسلام دارند که فرضا نمی توان تصور کرد که مسلمانان نواحی دیگر داشته باشند. به طور کلی و در یک نگاه ساده، می توان چند جور اختلاف مذهبی یا اختلاف برداشت را مطرح کرد: الف: اختلافی که ناشی از غلط خوانی و نادانی و جهل به موارد مشخصی است، چیزی که بسیاری دوست دارند مشی همه فرقه های جز خود را ناشی از این نوع از اختلاف بدانند و آنها را نادان بلکه منحرف عمدی برای تغییر و تحریف متون بدانند. ب: اختلافی که منشأ آن روش های متفاوت در اعمال اصول برخی از دانش هایی است که در باره اعتبار شماری از متون دینی برای ما تعیین تکلیف می کند، مثل این که کسی خبر واحد را حجت بداند یا نداند. از این دست مبانی بسیار زیاد است که وقتی کسی به اصلی تمسک کرد، تا ثریا راهش را از بقیه جدا خواهد کرد. داشتن مشی اخباری یا اصولی یکی از اساسی ترین اختلافاتی است که نوع دین شناسی را متفاوت می کند. ج: اختلاف نظری که به نوع بینش ـ که شاید بشود آن را فلسفی گفت ـ باز می گردد. فلسفی در اینجا به معنای نوعی کلی نگری در اهداف دین یا امری مربوط به فلسفه دین است. مثل این که کسی به اسلام همراه با خشونت باور داشته باشد، یا کسی که تمایل به اسلام با نگاه متفاوت با خشونت گرایی داشته باشد. برای مثال کسی که جهاد ابتدایی را هم دفاع می بیند با کسی که مخالف این نظر است، می تواند منشأ آن اختلاف نگاه کلی باشد، هرچند با آیه و حدیث و لغت توجیه کند. آنچه در حال حاضر به عنوان اسلام لیبرال گفته می شود، می تواند یکی از این موارد باشد، هرچند چنان که گذشت، بقیه این افراد را منحرف دانسته و همان طور که می دانیم مذهبی مانند داعش، اینها را تکفیر کرده و قتلشان را هم واجب می داند. از سوی دیگر برخی از اختلاف نظر ها در روزهای نخست، انگیزه سیاسی و حکومتی دارد، اما به مرور به دو نوع طرز تلقی از دین باز می گردد. در این موارد ممکن است یک مذهب، مذهب دیگر را به لحاظ تاریخی و آنچه در قدیم میان آنها گذشته نقد کند، اما در حال حاضر، نقد های اولیه، ربطی به این که الحال این دو مذهب، دو تلقی مختلف دارند، (چون مواد دینی آنها متفاوت و برداشت از آنها نیز در یک سیر تاریخی متفاوت بوده) ندارد. به عبارت دیگر، روزگار آن اختلافات گذشته و حالا نتیجه آن مبانی که هر کدام در طول تاریخ بدست آورده اند، دو نوع نگرش شده است. هرچند خوش آیند ما نباشد و اساس هر کدام برای طرف دیگر نادرست باشد. برای یک نفر ممکن است توجه به آن موارد تاریخی بسیار مهم باشد، اما برای دیگری، با این توجیه که، دین برای هدایت و معنویت آمده و باید اکنون را نگاه کرد نه گذشته را، مسائل قدیم مهم نباشد. البته بیشتر مسلمانان از نوع دوم نیستند، بلکه از نوع اول فکر می کنند و همین سبب می شود که به طور مداوم بحث های تاریخی را در دین شناسی و اختلاف نظرها نفوذ می دهند، مسائلی که ممکن است اندکی را قانع کند، اما معمولا به جای مورد قبلی در یک گستره قابل ملاحظه ختم نمی شود. باید توجه داشت در هر دوره ای که اولا:‌ اختلاف نظرهای مذهبی با ردیه نویسی های تند علیه یکدیگر شدت یابد و در دسترس دیگران قرار گیرد، و ثانیا این اختلافات به حوزه سیاست کشیده شود، می توان انتظار داشت که منازعات فرقه ای گسترش یابد. ماجراهای بغداد قرن چهارم تا سقوط بغداد، پیدایش دولت صفویه و منازعات این دو دولت، و منازعاتی که اخیرا در جهان اسلام پدید آمده، از مهم ترین نوع این منازعات است که همراه با توسعه ردیه نویسی ها و متهم کردن به انحراف و کشیده شدن این منازعات به حوزه سیاست بوده و هست. در این میانه، بحث برداشت های متفاوت از اسلام، تنها یکی از فاکتورهای این منازعات است، و آنچه بر آتش آن می افزاید، منافع سرزمینی و ملی و قومی است که روی موج مذهب سوار می شود و به اسم آن فعالیت می کند. توده های عامی مردم درگیر اختلافات مذهبی می باشند اما روسای سیاسی به فکر مصالح کلی مملکت و قوم خود هستند. تفاهم بعثی ها و داعش یکی از نمونه های جالب تحولات دو سال گذشته در عراق است. تلقی متخصصان مسائل فرقه ای یعنی اصحاب ملل و نحل، در طول تاریخ فرهنگ اسلامی، مثل بقیه مردم عادی، همین بوده است که فقط یک فرقه درست می گوید و بقیه از راه بیرون هستند. وقتی کسی این را اصل قرار داد، طبعا همه گروه ها و مذاهب دیگر از نظر او منحرف هستند. نتیجه آن است که افراد منحرف رستگار نخواهند شد و به بهشت نخواهند رفت، اگر هم بروند، بعد از گذشتن از یک مراحلی خواهد بود که دشوار است. لحن تمامی آثار کهن همین است و بس. بنابرین هر کسی دستش برسد، قصد دارد بقیه را هدایت کرده و نجات دهد. گاهی از طرق علمی و اگر نشد سعی خواهد کرد با زور این کار را انجام دهد. در اینجاست که باز منشأئی تازه برای منازعات بدست می آید. می دانیم که در این موارد مسائل منطقه ای و قومی و طائفی و منافع و آب و زمین و بسیاری از امور دیگر هم تاثیر خود را خواهد گذاشت. الان قصد واگویه کردن مبانی این اختلافات را نداریم، فقط به طور کلی اشاره می کنیم که برداشتهای مختلف از اسلام، که در روزگار ما بسیار زیاد شده، یکی از دلایل اصلی گسترش منازعات و اختلافات است. بخشی از این اختلافات که به حوزه سیاست مربوط می شود، می تواند با شماری توافق سیاسی میان سران حل و فصل شود، اما تا وقتی که آنها حل نشده و زمینه توافق فراهم نشود، بهانه مذهب و دین خواهد بود و به اسم آن، جنگ و نزاع توسعه خواهد یافت. بنابرین یک مرحله در اینجا، لزوم جدا کردن این حوزه ها از یکدیگر است که کار دشواری است چون رسیدن به توافق سیاسی آن هم برای اقوامی که برد برد را به ضرر خود می دانند، کار مشکلی است. متاسفانه در حوزه مذهب، در دهه های اخیر، به جز سران مذهبی، بسیاری از روحانیون متوسط و میانی در میان شیعه و سنی هم، متخصص امر مذهب شده و نگره های تازه ای از اسلام ارائه می دهند. در واقع پس از آن که مرجعیت الازهر از بین رفت و دولت سعودی، شورای دیگری را برپا کرد، بر تعداد متخصصان اسلام در جهان سنی افزوده شد. بسیاری از روحانیون فارغ التحصیل از دانشگاه مدینه که به بلاد خود برگشتند، مجتهد شدند و شروع به برداشت مستقیم از احادیث برای ارائه تصویری که از دین داشتند. اینها که مشکلات سیاسی هم در نواحی خود داشتند، سعی کردند به اسم مذهب، مردم را علیه این حکومت ها که برخی بعثی برخی ملی و برخی لیبرال بودند، بشورانند. این که یک روحانی بتواند به قدرت سیاسی هم دست یابد تا بقیه را هدایت کند، حسی بود که طی تجربه های اخیر در آن ها تقویت شده و استفاده از مذهب و تمسک به انبوه احادیثی که در لابلای کتابها پنهان بود، ابزاری شد برای ارائه تصویرهای تازه از اسلام. این را هم باید افزود که اگر رهبری مسلمانان در چند دهه قبل در سایه افکار لیبرالی یا ملی یا چپ بود، با شکست خوردن آنها، و رواج ایدئولوژی اسلامی برای حکومت، زمینه برای این امر فراهم شده بود. برخی از این طلبه های سعودی که در کشور خود با بودن دولت سعودی نمی توانستند قدرت سیاسی داشته باشند، با همین ابزار، توانستند گروه های مهمی را در سرزمین های فقیر ماند افغانستان و پاکستان درست کنند که پس از یک مرحله، در سطح بین المللی از قدرت فوق العاده ای برخوردار بود. اینها تمام شعارشان ترویج نوعی از اسلام بود که خود می شناختند و چون انقلابی بودند، از خشونت دفاع جدی می کردند. شرایط جهانی هم پس از حذف دیگر تفکرات انقلابی از عالم، مساعد آنها بود. طبعا آنها مجبور بودند برای تحقق اهداف خود بجنگند بنابرین باید صدها بلکه هزاران مقاله و کتاب در باره جهاد می نوشتند. امروز گروه های مختلفی به اسم اسلام و با عنوان گروه های جهاد با انتشار مقالات و کتابهای بیشمار، از اسلامی سخن می گویند که آن را اصیل شمرده و بقیه را کاملا منحرف می دانند. دقیقا نمی دانیم چرا نمی توانیم آن حدیث 73 فرقه را برخی از اساس نادرست می دانند را کنار گذاشته و تصویر از مذاهب دهیم که راه نزدیک تری برای تفاهم داشته باشد. همان طور که اشاره شد، این روزها، تنوع اسلام ها چنان است که نهایتی برای آن مشخص نیست و به خصوص به دلیل این که برخی از مذاهب، رهبران با نفوذ جهانی ندارند که اکثریت تابعیت آنها را بپذیرند، راه حل نزدیکی برای آن به نظر نمی رسد. آیا می توان تصور کرد که اگر زمینه برای پذیرش تنوع و تکثر در نگرش های دینی که اصل عدم مزاحمت برای دیگران را بپذیرند فراهم شود، اوضاع بهبود یابد؟ البته اشاره کردم که حل مسائل سیاسی بخشی از مسائل است. هم مسائل سیاسی با غرب و هم آنچه میان مسلمانان است. اما ظاهرا غربی ها هم یا توانایی خود را از دست داده اند یا نمی خواهند این مسائل کاملا حل و فصل شود. در میان مسلمانان هم حل مسائل سیاسی مهم منطقه بسادگی امکان پذیر نیست، چون کسی نمی خواهد بپذیرد که شکست می خورد. به عبارت دیگر همه معتقدند خداوند حامی مذهب آنها که مذهب درست است خواهد بود و بقیه حتما شکست خواهند خورد. اینها می توانند به این نکته توجه داشته باشند که بخش مهمی از سرزمین های خدا، دست کافران است و امکان شکست آنها به سادگی وجود ندارد. تازه خداوند هم خودش در قرآن اصرار دارد که بنای هدایت همه مردمان را به زور ندارد و اگر می خواست می توانست این کار را بسادگی انجام دهد. بنابرین مذاهب دیگر هم معلوم نیست به این سادگی شکست بخورند. سطان سلیم عثمانی با آن قدرت و لشکر نتوانست یک ارتش کوچک را با رهبری شاه اسماعیل شکست دهد و مذهب رافضی را ـ به قول خودش ـ از بین ببرد. عکس این مطلب و منطق هم تاریخیا ثابت است. یک روزگاری در قرن چهارم، دهها دولت شیعی وجود داشت اما امکان این که بر تمام عالم اسلامی تسلط یابد و همه را به راه راست هدایت کند، وجود نداشت. یک نکته دیگر، به جز تفاهم سیاسی، ترویج اسلام یُسر و آسان گیر است، این که سخت گیری کنار گذاشته شده و هدف دین ترویج معنویت باشد، چیزی است که از این اصل بدست می آید. به علاوه به نظر می آید بهتر است دست کم تا حدی سایر اجتهادها پذیرفته شده و قضاوت نهایی در باره آنها به خداوند متعال در روز قیامت واگذار شود. متاسفانه اگر چنین نباشد و همه همدیگر را خارج از دین دانسته و منحرف، و با تمسک به برخی از آیات و احادیث بخواهند با هم بجنگند، کسی روی زمین باقی نخواهد ماند. ما بین این دو راه یکی را باید انتخاب کنیم. راه دوم، اگر انتخاب شود، اوضاع خشن تر شده و تعداد بیشتری از مسلمانان قتل عام خواهند شد و عوض آن که کسی را هدایت کنیم، حق همین حیات دو روزه را هم از یکدیگر سلب خواهیم کرد. اگر دین اسلام، دین سمحه و سهله است، که هست، می توان در سایه آن، به نوعی تفاهم از نوع آسان گیری رسید و بجای آن که مرتب به منحرف بودن دیگر فکر کرد، برای ترویج معنویت و بهبود زندگی مسلمانان تلاش کرد. همه می دانیم یکی از ویژگی های اصلی اسلام، تعریف این دین به عنوان دین «حنیف» و «سمحه» است، دینی آسان و راحت که رسول خدا (ص) بدان مبعوث شده است. حنیف در اینجا به آیین ابراهیمی اطلاق می شود با این تعبیر که گرایشی است با خط میانه در میان دو دینی که آن زمان شهرت داشته، یعنی یهودیت و نصرانیت. در قرآن آمده است که ماکان ابراهیم یهودیا و لا نصرانیا و لکن کان حنیفا مسلما. بدین ترتیب یک کلمه ای که مقارن حنیف بکار می رود همین تعبیر «مسلم» است، چون در قرآن این آیه شریفه هست که ابراهیم گفت «انا اول المسلمین». بنابرین دین مسلمانی یا حنیفی، آیینی است که خداوند مسیر آن را از ابراهیم تا محمد ترسیم کرده و در این میانه، دیگر ادیان را مانند یهودیت و مسیحیت که شکل فرقه ای پیدا کرده بود و مرتب همدیگر رابه کفر و بیدینی متهم می کردند در مسیر غلط می داند. اگر طبیعت دین، طبیعت حنیفی ابراهیمی باشد، و مهم ترین ویژگی آن «سمحه» و سهله باشد، میتوان از آن اسلام یُسر، سَمحه و سُهله را بدست آورد. در قاموس گفته شده است که « السمحة الملة التی ما فیها ضیق» سمحه ملتی است که ضیق و تنگی در آن نیست. مرحوم مجلسی توضیحاتی در بحار در باره سمحه داده است (بحار: 65/318). مرحوم طبرسی هم در مجمع البیان با گفتن این که اسلام سهله، اسلام رهبانیت که کشیشان و قدیسان را آواره کوه و بیابان کند، نیست، آن را برابر نوعی رهبانی گری و زندگی پرهیز و دور از اجتماع دانسته است. معنای این حرف این است که اسلام آیینی مدنی است که دوست دارد همه را زنده و سالم در کنار همدیگر و فعال در عرصه اجتماع بداند. آثار سهله بودن دین چیست؟ نخست فهم طبیعی دین به عنوان یک دین برای توده مردم است که می خواهند زنده باشند و زندگی کنند و به پرستش خداوند بپردازند. این را از خود همان روایت هم می توان فهمید که می فرماید: یا اباذر ان الله بعث عیسی بن مریم (ع) بالرهبانیة و بعثتُ بالحنیفیة السهلة. دینی که اجتماعی و عادی باشد نه سخت و گوشه گیر با عدم استفاده از مواهب طبیعی الهی. دوم این که در بحث عقاید آن را پیچیده نکرد آنچنان که قابل فهم نباشد. ما باید دینی را به مردم بدهیم که به راحتی قابل درک باشد و خیلی پیرایه به آن بسته نشده باشد. دینی که رواج معنویت را به همراه داشته باشد و با آرامش آنها را به سوی خدا و دارالسلام بخواند. این دین نباید گرفتار استدلالهای پیچ در پیچ و منازعات بی پایان بر سر صفات خدا یا تعریف ایمان باشد، چه رسد به آن که سر یک نکته تاریخی بسیار فرعی، اصحاب یک مذهب، مخالف خود را از دین خارج بدانند. باید حداقلی در ایمان را که شهادتین است برای تامین حقوق اجتماعی همه اساس کار قرار دهد. باقی مسائل برای مدرسه و بحث بماند. سوم آن که دینی باشد که هر روز چیزی بر آن در بخش های مختلف افزوده نشود. نتیجه این مسأله یکی آن است که برخی از مسائل اصلی و اساسی از اهمیت می افتد و دیگر این که برای نسل جدید دست و پا گیر می شود. دین یسر در بخش شریعت و دستورات فقهی هم مهم است و اساسا قرآن این آیه را در جایی که بحث از روزه است مطرح کرده که کسی که به خاطر سفر یا بیماری نمی تواند روزه بگیرد، نگران نباشد و وقت دیگری آن را انجام دهد. علاوه بر آن، یک اصل متکلمان و فقیهان دارند که «تکلیف در حد قدرت است»‌ نه بیشتر. لایکلف الله نفسا الا وسعها. این یعنی این که در حد مقدورات انسان تکلیف صادر می شود. باید همین نگاه را برای کل جامعه مسلمانی در هر مقطعی که هست با هر سطح درآمدی، با هر مقدار آگاهی، در همان اندازه محاسبه کرد و تکلیف داد. در زمینه فقه هم، اصل واجبات در حد اجمال و خلاصه باید به مردم منتقل شود. البته رساله های عملیه زیاد است اما تفاوت چندانی ندارد. به مسائل مختلف هم نباید سختگیرانه نگریست، اصل نماز و روزه بسیار ساده و شرایط آنها برای همه قابل فهم است. به نظر می رسد فقها می توانند رساله های ساده تر و کوتاه تری هم بنویسند، به طوری که برای عامه مردم، یک رساله بیست صفحه ای کافی باشد. اگر مسائل مشکل تری داشتند به رساله های مفصل مراجعه کنند. می دانیم که شریعت یهود دست و پا گیر و حرام های آن بسیار زیاد بود. این حرام زیاد یک مشکل مهم برای یهودیت است که البته آنها طالب ترویج آن نیستند و آن را ویژه یک نژاد برتر می دانند، در حالی که اگر قرار بود این دین را تبلیغ کرد با این سختگیری ممکن نبود. یسری که قرآن در باره روزه مسافر و مریض آورده یک الگویی برای این که وقتی فعلی برای انسان مشقت دارد خداوند خود آن را تخفیف داده است. اساس این قاعده آیه «یرید الله بکم الیسر و لایرید بکم العسر» است که می تواند نگاه ساده به دین، نگاه غیر سختگیرانه به دین را به عنوان یک مبنا به ما بدهد. این یسر همزمان در کلام اسلامی، فقه و اخلاق باید حضور خود را نشان دهد. در کنار آیه یسر، شماری از علما مانند ابن ابی جمهور (عوالي‏اللآلي ج : 1 ص : 381) احادیثی مانند این حدیث رسول (ص) را که فرمود: « يسروا و لا تعسروا و بشروا و لا تنفروا» موید آن اصل آورده اند. سهل گیر باشید نه سختگیر، بشارت دهید و تنفر ایجاد نکنید. و جای دیگر که رسول فرمود: « إن الدين يسر، لن يشادّ الدين أحد إلا غلبه» سختگیری در دین، سبب می شود که وضعیت موجود بر او غلبه کند. در توضیح غلبه دین بر شخص، در وقتی که سخت گیری کند، آمده است که « الا غلبه، ای غلبه الدین و عجز ذلک المشاد عن مقاومة الدین لکثرة طُرقه» غلبه کردن دین بر او یعنی نمی تواند دیندار خوبی باشد و مقاومت بر آن کند، چرا که طرق آن مختلف است. یعنی این که هر روز شک و تردید می کند و می خواهد همه احتیاطها را به جای آورد. ابن ابی جمهور این توصیه رسول (ص) را هم دنبال آن می آورد و موید آن می داند آنجا که فرمود: «ما رآه المسلمون حسنا فهو عند الله حسن» هرآنچه را مسلمانان نیک دانستند، خداوند هم آن را نیک می دانند. و باز این حدیث را « کلفوا من العمل ما تطیقون» به اندازه طاقت و توانایی برای خود تکلیف درست کنید. سید مرتضی هم نوشته است: (رسائل الشريف المرتضى، ج‌2، ص: 246‌) روي عنه صلى اللّه عليه و آله انه قال: «يسروا و لا تعسروا و اسكنوا و لا تنفروا، خير دينكم اليسر، و بذلك آتاكم كتاب اللّه، قال اللّه يُرِيدُ اللّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَ لا يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ» «و يُرِيدُ اللّهُ أَنْ يُخَفِّفَ عَنْكُمْ». این آیه دوم هم که خداوند خواسته است به شما تخفیف دهد و بار شما را سبک کند، باز نشانی دیگر بر تأکید خداوند است که دین اسلام، دین یسر است نه عسر. این یک قاعده می تواند باشد که بر بسیاری از مسائل دیگر حکومت کند و اگر چیزی جز آن باشد، تعدیل شود. طبعا در این باره باید فقها نظر دهند اما به هر روی، اصل مسأله تخفیف و یسر یک اصل قرآنی است که در آیه «لایکلف الله نفسا الا وسعها» و نیز «ما جعل علیکم فی الدین من حرج» هم مورد تأکید قرار گرفته است. معتزله و شیعه معمولا از آیه «لایکلف الله نفسا الا وسعها»‌ و آیه یسر، مفهوم آزادی و حق انتخاب و عدم جبر را استفاده کرده اند، اما مهم تر از آن که به خصوص معتزله از آن غفلت کرده اند همین است که نباید دین را سختگیرانه بفهمند. این آیت قرآنی که می فرماید:‌«يُريدُ اللَّهُ أَنْ يُخَفِّفَ عَنْكُمْ وَ خُلِقَ الْإِنْسانُ ضَعيفا» اشاره به ضعف انسان دارد و این که انسانها تحمل سختگیری را ندارند و اتفاقا با این ملاحظه بهتر می توان آنها را به راه راست آورد. از برخی از روایات و نقلها چنین بر می آید که اراده خداوند این بوده است تا شریعت اسلامی آسان تر از شرایع قدیم باشد. در این باره مرحوم مجلسی نمونه هایی را در ارتباط با طهارت بدست می دهد. (22/448). این مساله به خصوص در مورد یهود و مقایسه آن با شریعت اسلامی مورد توجه است. یک نمونه از رخصت که مصداق یسر دانسته شده بحث تقیه است که باز علامه مجلسی مطرح کرده است (بحار: 90/29). جالب است که مرحوم مجلسی توضیح می دهد یک مورد تقیه در این باره این است که اگر طبق اصول اولیه نمی توان با کفار رابطه داشت، اما بر اساس تقیه می توان ارتباط داشت. تقیه هم ظرفیت بالایی برای رعایت اصل یسر دارد. همان طور که اشاره شد، مکمل قاعده یسر، قاعده حرج است که خداوند فرمود: «ما جعل علیکم فی الدین من حرج ملة ابیکم ابراهیم هو سماکم المسلمین (حج 78)» جالب است که در اینجا در بیان این که دین حرجی و سختگیر نیست، پای دین حنیف را به میان می آورد که همان دین سمحه و سهله است. مرحوم مصطفوی هم در کتاب التحقیق فی کلمات القرآن ذیل ماده عسر و یسر توضیحات بسیار سودمندی در باره اصل یسر در اسلام داده است. طبیعی است که بخشی از معنای این قبیل آیات، جنبه تکوینی بحث هم هست که اساسا دین اسلام سختگیر نیست، اما رعایت این جنبه تکوینی همین است که در تشریع هم خود را نشان دهد. به هر روی، اگر اصل یسر در دین، با دقت دنبال شود، می توند حلال بسیاری از مشکلات باشد و نگاه های سختگیرانه را کنار بگذارد. توجه به این نکته جالب است که اصل یسر بیش از همه در مکتب فقهی حله مطرح و در باره جنبه های مختلف آن و نیز کاربردش در فقه مورد بحث قرار گرفت. اصل یسر می تواند مسلمانان را به نگاهی معتدل با تأکید بر رعایت حداقلی در داشتن اعتقادی که او را داخل جمع مسلمانان نگاه دارد، برساند و زمینه برای نوعی تفاهم باشد. بدون شک، تفکیرهای عجولانه که امروز دنیای اسلام گرفتار آن است، یک نمونه روشن از نگرشی سختگیرانه در دین است و بحق باید نام آن را فکر خوارجی از نوع آنچه در قرون اول بود دانست منبع http://historylib.com/index.php?action=article/view/1621  
  6.     این عکس ها را از این ویدئو داعش که دوستمون در همین صفحه در بالای اینجا لینک دادند استخراج کردم دوستان مایل بودند عکسها را به گالری منتقل کنند موضوع عکسها زیر سربازان نوجوان داعش در فلوجه عراق       دوستان می دانند این نارنجک های داعش که با فندک،  فتیله نارنجک را روشن می کنند و در جنگ شهری استفاده می کنند از چیه این عکس های زیر از نارنجک های جنگ شهری داعش (با فتیله ای که با فندک روشن می شود) را از یکی از ویدئوهای داعش استخراج کردم      
  7. تاریخ انتشار: ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۴ وب‌سایت روزنامه انگلیسی «گاردین» روز 17 اردیبهشت گزارشی تکان‌دهنده در مورد حضور زوار عراقی در مشهد منتشر کرد با عنوان «زیارت، غذا، سکس و پارک آبی در شهر مقدس مشهد» تابناک : بعضی خبرگزاری‌ها و سایت‌های خبری ترجمه بخشی از این گزارش را با عنوان «افزایش چند برابری توریست‌های عراقی مشهد پس از ظهور داعش» منتشر کردند که به آمار تعداد زائران عراقی طی سال‌های اخیر در مشهد اشاره دارد اما چنانکه از عنوان اصلی گزارش گاردین پیداست، این مطلب مدعی نکات دیگری هم هست؛ تن‌فروشی، غذا و تفریح در مشهد گزارش با ارائه آماری از تعداد گردشگران عراقی در مشهد از زبان معاون برنامه‌ریزی و توسعه شهرداری آغاز می‌شود. سپس گزارشگر از سفرش به این کلانشهر مذهبی جهان می‌نویسد؛ فرودگاه مهرآباد تهران مبداء این سفر به مشهد است و پروازی که عده‌ای عراقی هم در آن حضور دارند نویسنده مدعی است با یک راننده تاکسی فرودگاه شهید هاشمی‌نژاد مشهد، چند مدیر هتل، یک دلال فساد، رستوران‌داران منطقه شاندیز و طرقبه، چند توریست عراقی، کارمند یک پارک آبی در مشهد و ... گفت‌وگو کرده و آن‌ها را دستمایه گزارش خود قرار داده است صحبت از فساد و مسائل جنسی از گفت‌وگوی گزارشگر مجهول‌الهویه گاردین با یک راننده تاکسی در فرودگاه مشهد آغاز می‌شود گاردین به نقل از این راننده (که ظاهراً مهدی نام دارد) مدعی می‌شود مردان عراقی مشتری پر و پا قرص جمعیت فاسد هستند. این روزنامه انگلیسی به نقل از مهدی می‌نویسد: آنها در جست‌وجوی فاحشه هستند البته مهدی از این موضوع ناراحت است و گفته با توریست‌های که در این باره از او سوال کنند برخورد می‌کندگاردین مدعی است ده‌ها هتل پنج ستاره و مسافرخانه از میدان برق (بسیج) تا حرم وجود دارد. بسیاری از مدیران این مراکز اقامتی تأیید می‌کنند که درخواست مشترک گردشگران عراقی عبارت است از جایی که زنان فاسد را بیابند طبق قوانین ایران صراحتاً حضور زن و مرد نامحرم در اتاق هتل ممنوع است، اما افراد راه‌هایی برای رفع این مانع پیدا کرده‌اند. مرد جوانی به نام علیرضا یکی از ترتیب‌دهندگان ملاقات برای عراقی‌هایت که در پی اجاره زنان فاسد هستند. بسیاری از شاغلان در هتل‌ها و مغازه‌داران شماره تلفن علیرضا را به متقاضیان عراقی می‌دهند این فرد گفته است: تنها عراقی‌ها نیستند که چنین خواسته‌ای دارند. در برنامه هر سفر خوب، سکس آیتمی است که نمی‌توان آن را فراموش کرد. تنها چون تنفروشی اینجا غیرقانونی است، باید خلاق باشیم علیرضا می‌گوید که در شهر تعدادی از زنان فاسد را می‌شناسد و خوشحال است که وقتی عراقی‌ها با او تماس می‌گیرند، چنین ملاقاتی را فراهم می‌کند اما چگونه مکان امنی را تأمین می‌کند؟ علیرضا می‌گوید: مشکلی نیست. این زنان در قاسم‌آباد و بلوار معلم آپارتمان‌هایی دارند. تبادلات آنجاها صورت می‌گیرد علیرضا توضیح می‌دهد که میانگین قیمت برای یک شب، بین دو تا سه میلیون ریال معادل حدوداً 70 تا 105 دلار است. بعضی از مشتریان ثروتمند برای یک هفته فرد را اجیر می‌کنند. برای مثال، ممکن است آنها یکی از این زنان فاسد را با خود به شیراز و شاید شمال کشور یا اصفهان ببرند. برای یک هفته همراهی بین 20 تا 30 میلیون ریال می‌پردازند گرچه علیرضا حاضر نشد مصاحبه رو در رو با یکی از این زنان را فراهم کند و یا شماره تلفن آنها را در ازای پرداخت پول به من بدهد، اما موافقت کرد که از طریق تلفن با آنها صحبت کنم. پس از یک گفت‌وگوی کوتاه، گوشی را به من داد، پرسیدم در مورد مشتری‌های عراقی چه حسی دارد و برخورد عراقی‌ها چگونه است او پاسخ داد: روی هم رفته، عراقی‌ها واقعاً مردم خوبی هستند. بعضی از آن‌ها بسیار محجوب هستند، اما در کل دست و دل باز و مهربان هستند. هنگام خداحافظی، بسیاری از آن‌ها حتی پولی بیش از مبلغ توافق می‌پردازند تا از طریق وایبر و فیس‌بوک در تماس باشیم این روزنامه انگلیسی در ادامه به موضوع تغذیه و رستوران‌های مشهد و پارک آبی در این شهر پرداخته و می‌نویسد: با تمام این اوصاف، سکس تمام چیزی نیست که در مشهد ارائه می‌شود. رستوران‌های اطراف مشهد در شاندیز و طرقبه بسیاری از عراقی‌ها را جذب می‌کند؛ همچنین پارک آبی   منبع خبرگزاری پارسینه  اینجا کلیک کنید
  8.   پست ارسالی بدلیل تهدیدات امنیتی در اینجا حذف شد به همین دلیل از بقیه کاربران هم درخواست می شود پستی از من کوت نکنند
  9.   پست ارسالی بدلیل تهدیدات امنیتی حذف شد به همین دلیل از بقیه کاربران هم درخواست می شود پستی از من کوت نکنند
  10.   پست ارسالی بدلیل تهدیدات امنیتی حذف شد به همین دلیل از بقیه کاربران هم درخواست می شود پستی از من کوت نکنند
  11.   پست ارسالی بدلیل تهدیدات امنیتی حذف شد به همین دلیل از بقیه کاربران هم درخواست می شود پستی از من کوت نکنند
  12. آیا سی هزار شیعه الفوعه و کفریا قتل عام خواهند شد؟   حجت الاسلام و المسلمین دکتر رسول جعفریان، دانشیار تاریخ دانشگاه تهران رئیس کتابخانه تاریخ اسلام و ایران دفتر آیت الله سیستانی در قم رئیس سابق کتابخانه مجلس شورای اسلامی     وبلاگ > جعفریان، رسول - ماههاست که منطقه الفوعه و کفریا با جمعیتی بالغ بر چهل هزار نفر در محاصره نیروهای شورشی مورد حمایت ترکیه و عربستان هستند و طی ماه گذشته این محاصره به اوج خود رسیده و هیچ گونه دسترسی به آنان وجود ندارد. در حال حاضر جان بیش از سی هزار شیعه ساکن این منطقه در معرض خطر و قتل عام قرار دارد تسلط جبهه نصره و فتح بر استان ادلب در سویه، سبب شده است تا منطقه الفوعه و کفریا با جمعیتی بالغ بر 40 هزار نفر در محاصره کامل شورشیان تکفیری در آید؛ منطقه ای که سی هزار تن شیعه در آن زندگی می کنند و شماری از سایر قومیت ها نیز در آن هستند. این محاصره به قدری شدید است که حتی راه ورود و خروج انفرادی از این منطقه وجود ندارد و راه رساندن هر نوع کمک انسانی از غذا و دارو به آنجا بسته شده است روشن است که دولت سوریه در این زمینه کاری نمی تواند انجام دهد، چرا که اگر می توانست جان سربازان خود را در جسر الشغور که بیش از دو ماه در یک بیمارستان در محاصره بودند نجات می داد. در وقت محاصره، بشار اسد فرمان مستقیم برای نجات آنان داد، اما چنین امکانی فراهم نشد و سرنوشت آنها در بوته ابهام ماند، بسا بسیاری کشته شده و برخی هم در اسارت باشند تا به موقع به خشن ترین وجه اعدام شوند       جبهه النصره و الفتح در ماههای اخیر با توافق محرمانه ترکیه + عربستان و قطر، دلارهای نفتی سعودی و قطر جنگ طلب، و با حمایت مستقیم امریکا توانسته است بخش قابل توجهی از سوریه را بگیرد. منطقه نیز در فاصله نزدیکی با مرزهای ترکیه قرار دارد بدون شک با ادامه این محاصره ، یک فاجعه انسانی تمام عیار رخ خواهد داد. رهبران جبهه النصره رسما اعلام کرده اند که با مسیحیان و علویان کاری نداشته و شیعیان را خواهند کشتدر این زمینه، هشدارهای زیادی داده شده اما مع الاسف نهادهای بین المللی کاری صورت نداده و طبق معمول منتظر هستند تا این جماعت قتل عام شده و بعد از آن اشک تمساح بریزند. در این زمینه دو نکته مهم است. نخست آن که مسوولیت این جنایات مستقیما متوجه ترکیه است که در فاصله پنجاه کیلومتری او، شورشیان مورد حمایت آن دولت دست به این اقدام می زنند و اگر این فاجعه صورت گیرد مسوولیت مستقیم آن بر عهده ترکیه است و هیچ گاه هیچ کس آن را فراموش نخواهد کرد دیگر آن که دولت ایران و سایر دولت هایی که توانایی دارند، لازم است هرچه زودتر در این زمینه دست بکار شده و حداقل کار آن است تا با وادار کردن حامیان این شورشیان، آنان را از نفوذ به منطقه بازداشته و اجازه تعدی به آنان را ندهند و اگر ممکن شود آنها را از منطقه خارج کنند       آیا دلواپسانی هستند که به خاطر جان این شیعیان دست به تلاشی بزنند و دست کم برابر دفتر سازمان ملل در تهران و سفارت ترکیه در این باره تظاهراتی بکنند؟ منبع http://khabaronline.ir/detail/420804/weblog/jafarian
  13. چهارشنبه, ۶ خرداد ۱۳۹۴ چند روز پیش پدر یکی از جوانهایی که در عملیات قهرمانانه قلمون زخمی شده بود تعریف می کرد که چگونه پسرش وقتی برای کمک به دو نفر دیگر رفته بود، توسط تک تیرانداز مجروح شده و چهار کیلومتر را سینه خیز رفته تا در تیر رس او نباشد و امدادگرها بتوانند منتقلش کنند. تا روز زخمی شدن پسرش، عملیات قلمون حدود هفتاد و خرده ای مجروح داشت. خانمی که هفته پیش به ایران رفته بود، می گفت یک هواپیما پر از زخمی و همراهانشان همزمان پرواز داشتند. منظره جراحت ها و زخمهای آنها بسیار دلخراش بود. آنهایی که سوخته بودند و دیگر نه چشمی باقی مانده نه پوستی، آنهایی که ترکش خورده بودند و اعضایشان قطع شده بود می گفت اینها که عموما بسیار جوان هستند، به همراهشان مادر یا خواهر آمده بود. برخی از آنها نامزدشان که شاید 17 سال دارد به همراهشان بود. مگر خودش چند سالش است؟ بین 17 تا 20 سال وقتی فکر میکنم که جوانی 17 هجده ساله نصف صورتش رفته، یا دست یا پایش قطع شده، فردا در جامعه لبنان تابلو خواهد بود و اگر تنها باشد حتما از سلفی ها یا سنی ها و مسیحی های مخالف حزب الله کتک خواهد خورد، جایی نمی تواند استخدام شود، کل زندگیش دستخوش تغییر و فشار و سختی می شود، واقعا دلم به درد می آید متاسفانه کاروان لبنانی که هفته پیش به ایران رفته بود، برای پرواز اصفهان به مشهد، هواپیمایشان کنسل شد. مسافران ایرانی پرواز را با هواپیماهای دیگر فرستادند اما لبنانی ها و عراقی ها را در فرودگاه نگه داشتند. می گفتند نه جای استراحت بود نه امکانات. بعد از 12 ساعت داد مردم درآمد که شما از اسراییلی ها با ما بدتر دارید برخورد می کنید. جواب مسئول پرواز این بود: شما اصلا با پول ما آمده اید گردش. حرف اضافه نزنید منبع http://moodkerbes.info/1394/03/06/jarih-hezb   +++++++++++++++++++++++++++ پی نوشت   این نوحه ضبط استودیویی در فیلم «بازرس ویژه» هم به مناسب سرهای بریده شهدا   دانلود کنید   http://hw4.asset.aparat.com/aparat-video/d314c7d62273c9518f17841550abaaa82167020-240p__23754.mp4   سایت آپارات   http://s5.picofile.com/file/8169402092/bazras_vije.wma.html   متن نوحه ضبط استودیویی فیلم «بازرس ویژه»که لینک دانلودش قرار داده شده به مناسبت سرهای بریده شهدا ای تک سوار ذوالجناح تو فاتح محشر شدی با خیل یاران آمدی بی یار و بی یاور شدی شد نینوا غرق به خون شور و کتل ها واژگون زیر و زبر شد آسمون تا شاهد سرور شدی یاران تا یاری کنند حق را نگهداری کنند خون بر زمین جاری کنند تا از دم خنجر شدی سرها به تیغ نیزه ها نقشت به صرخ ماسماء لرزید تا عرش خدا وقتی که بی پیکر شدی
  14. با توجه به اینکه تولید انبوه این سلاح وقت زیادی نمی برد دلیلش چیه که تا حالا تولید انبوه نشده و به سوریه و عراق و حزب الله لبنان ارسال نشده است؟       ربات مسلح نذیر برای اولین بار ربات مسلح بدون سرنشین 4 در 4 قابل کنترل از راه دور و همچنین با قابلیت‌های برنامه‌ریزی جهت انجام ماموریت‌های شناسایی و رزمی، حمل حدود 600 کیلوگرم محموله و نصب یک سلاح اجتماعی متوسط (تیربار 7.62 میلیمتری یا تیربار 12.7 میلیمتری یا 2 موشک پدافند هوایی یا 2 موشک ضد زره) و شعاع عملیاتی عملکرد بدون سرنشین در فاز اول: دو کیلومتر             ***
  15.       http://www.palestineafree.com/files/1416266360_content_thumb.jpg   +++++++++++++++++++++++++++ پی نوشت این نوحه ضبط استودیویی در فیلم «بازرس ویژه» هم به مناسب سرهای بریده شهدا   دانلود کنید   http://hw4.asset.aparat.com/aparat-video/d314c7d62273c9518f17841550abaaa82167020-240p__23754.mp4   سایت آپارات   http://s5.picofile.com/file/8169402092/bazras_vije.wma.html   متن نوحه ضبط استودیویی فیلم «بازرس ویژه»که لینک دانلودش قرار داده شده به مناسبت سرهای بریده شهدا ای تک سوار ذوالجناح تو فاتح محشر شدی با خیل یاران آمدی بی یار و بی یاور شدی شد نینوا غرق به خون شور و کتل ها واژگون زیر و زبر شد آسمون تا شاهد سرور شدی یاران تا یاری کنند حق را نگهداری کنند خون بر زمین جاری کنند تا از دم خنجر شدی سرها به تیغ نیزه ها نقشت به صرخ ماسماء لرزید تا عرش خدا وقتی که بی پیکر شدی
  16.     کلیپی حاوی سرود و نماهنگ حماسی در مورد نبرد حزب الله لبنان در شهر القصیر سوریه تقدیم می گردد  نماهنگ و سرود حماسی در مورد جنگ حزب الله لبنان با جبهة النصرة سوریه می باشد نام سرود نحن شیعه حیدر علی است یعنی ما شیعه حیدر هستیم هر دو زیرنویس فارسی و عربی در فایل موجود است که بطور پیش فرض زیرنویس فارسی پخش می شود   کلیپی را به شما هدیه می کنم که زیرنویس فارسی و عربی آن را بنا به سفارش یکی از بازدیدکنندگان محترم آماده کرده ام. با کلیک بر روی تصویر هدیه، و دانلود فایل و خارج کردن آن از حالت فشرده، زیر نویس فارسی خود بخود برایتان اجرا خواهد شد. برای مشاهده زیرنویس عربی باید از قسمت subtitle گزینه باز کردن را بزنید و زیر نویس عربی را از همان پوشه، آدرس دهی نمایید. بهتر است برنامه مناسب پخش فیلم مثل vlc داشته باشید. حتی روی موبایل هم اجرا و تست شده است کلیپ نحن شیعه حیدر علی (ما شیعه حیدر هستیم) کلیپی حماسی است که توسط علی برکات خوانده شده است دانلود کلیپ حماسی   منبع http://moodkerbes.info/1394/02/12/13-rajab
  17. FBI

    اخبار عمومی منطقه و جهان

    دیدار مادر شهید شمسی پور با فرزند خود پس از 33 سال+تصاویر   منبع
  18.         از سخنان یونسی تا حضور یک مقام نظامی بر سر جنازه عزت الدوری   وبلاگ حجت الاسلام و المسلمین دکتر رسول جعفریان رئیس کتابخانه تاریخ اسلام و ایران وابسته به دفتر آیت الله سیستانی در قم دانشیار رشته تاریخ دانشگاه تهران   در ماههای اخیر انتشار برخی از تصاویر و اظهار برخی از مطالب سبب تحریک حس نژادی در میان اعراب علیه ایران شده است، مسائلی که بدون آن که فرصتی در اختیار ما بگذارید، دست آنان را در کارهای تبلیغاتی علیه ما باز می گذارد. طی این دو ماه، چندین اتفاق افتاد که نشان می داد ایران باید در باره تحریک حس ضد ایرانی در میان اعراب که ریشه تاریخی دارد، بیشتر مراعات کند و جلوی برخی از زمینه های تبلیغی و روانی این بعد از مبارزه ای را که در منطقه پدید آمده بگیرد. شرح ماجرا آن که از وقتی که اعراب و ایران در یک قرن پیش از اسلام در منطقه عراق برابر هم قرار گرفتند، مانند بسیاری از نقاط دیگر دنیا، ضمن تبلیغات و در قالب جنگ روانی، پای مسائل نژادی به عنوان جنگ عرب و عجم هم به میان کشیده شد. در همان دوره پیش از اسلام، ورود ایران به یمن و وقایعی که رخ داد، می توانست منشأ شکل گیری جریانی به الابناء‌ در آن نواحی باشد و مسائلی را ایجاد کند. بعدها اعراب به ایران تاختند و ضمن آن که به قول ملک الشعراء «دین گرامی»‌ به ما دادند، اما به حال حس نژادی خاصی را در دو طرف برانگیختند که در ادبیات هر دو طرف در قالب شعوبی گری و ضد شعوبی گری ادامه یافت. به تدریج در قرن سوم هجری، قدرت اعراب از بین رفت و عراق زیر سلطه ایرانیان و ترکان و دیلمیان قرار گرفت و عرب به بیابانهای خود بازگشتند، اما در ادبیات عرب و زبان عربی و شعر، حس و جنگ نژادی همچنان پابرجا ماند. طی قرون مختلف، ترکان در دوره مملوکی و عثمانی بر تمامی دنیای عرب سلطه داشتند و اثری از قدرت سیاسی در قوم عرب در بیشتر آن سرزمینها ـ بلکه در دوره ای همه آنها ـ وجود نداشت. در گیرودار جنگ جهانی اول، سیاست غرب، بازگشت به قدرت های محلی عرب، برای نابود کردن قدرت دولت عثمانی بود که چند صد سال موی دماغ فرنگی ها شده بود. دولت سعودی نجد، و تقسیم عراق و اردن و سوریه میان بچه های شریف حسین، از جمله دولت های عربی بودند که شکل گرفتند. پس از آن به تدریج در نواحی شمال افریقا نیز در سایه استعمار، دولت های عربی وابسته پدید آمد. هرچه بود، صدقه سر غربی ها و جنگ جهانی اول و نابود شدن دولت عثمانی، پس از هزار سال، دوباره عربها به قدرت بازگشتند. این بار هم ضد ترک بودند و هم ضد ایرانی. در زمانی که عراق و دولت های عربی به یاری غرب سرپا شد، زمانی بود که ناسیونالیسم جدید که ترکیبی از حس نژاد پرستی قدیمی به همراهی تأثیر افکار جدید غربی در تحریک قومیت ها و ملیت ها بود، به عنوان یک ایدئولوژی محبوب در آمد. در ایران دوره پهلوی، کم و بیش حس ضد عربی وجود داشت و در کشورهای عربی هم. و اما عراق، به رغم آن که شیعیان حضور قاطع داشتند، جنبه های عربی گری آن هم در دولت پادشاهی و هم بعدها و بویژه دوره بعثی به شدت تقویت شد. جنگ هشت ساله و تحمیلی عراق علیه ایران، به طور عمده، با همین بهانه و در چهارچوب همین جنگ روانی عرب ضد عجم صورت گرفت. این مسأله به خصوص در عراق، تا عمق جامعه نفوذ کرده است. اگر جنگ های مذهبی سالهای اخیر را هم در سایه این ملاحظات نژادی در نظر بگیریم، باید بگوییم تمام تلاش دروغین سعودی ها و عرب های سنی مخالف ایران این است که تشیع را یک مذهب ایرانی نشان دهند و تسنن را مذهب عربی. با این که هیچ یک از این دو ادعا درست نیست. نه جغرافیا، نه تاریخ و نه وضعیت مذهبی در میان اقوام مختل، موید این تبلیغات نیست، اما عربهای سعودی به خصوص روی آن تکیه دارند. در همین عراق، 55 درصد عرب شیعه است و باقی کرد و عرب سنی. اما، به هر حال مسائل نژادی جای خود را دارد. همه اینها عرض شد برای این که گفته شود، چنین حسی در منطقه وجود دارد، قوی است، و هر نوع تحریک آن سبب پرداخت هزینه هایی می شود که به هیچ روی اندک نیست و جایی هم متوقف نمی شود. زمانی که آقای یونسی آن مطالب را اظهار کرد یا به هر حال از طرف ایشان انتشار یافت، در میان همه دشواری هایی که در منطقه از بابت داعش و سعودی و یمن و سوریه و ... وجود داشت، این مساله به قول گفتنی، قوز بالا قوز شد. قوزی که البته بیش از حد بود و دقیقا همان بهانه ای بود که مخالفان ایران در کشورهای عربی به دنبال آن بودند. می شود گفت، سالها بود که منتظر این فرصت بودند. در آن وقت، تلاش زیادی شد تا نشان داده شود، این مطالب طرح نشده است،، اما کار از کار گذشته بود. شاید که نه، حتما بهتر آن بود در نخستین قدم، ایشان از کار برکنار می شد تا این موج فروکش می کرد و تنها ایشان مقصر شناخته می شد و اقدام کرده یا نکرده او، فاقد تأثیر می شد یا از تأثیرش کاسته می شد و به دیگران تفهیم می شد که جمهوری اسلامی بدنبال این مطلب نیست. متاسفانه آن اقدام صورت نگرفت و سبب شد تا این موج در جهان عرب خشم عجیبی را ایجاد کند. نباید شک کرد که بخشی از مسائل یمن به دنبال این قبیل اظهارات و دیگر رفتارهایی صورت گرفت که در قالب انتشار عکس برخی از فرماندهان ایرانی در عراق یا سوریه در رسانه های اجتماعی و غیره انتشار یافت. انتشار این تصاویر به حدی تأثیر منفی داشت که نخست وزیر عراق، به اسم و مشخصات آن را نادرست خواند. آخرین نمونه از این تصاویر، انتشار عکس جنازه عزت الدوری بود که گفته می شد یک فرمانده ایرانی بر بالای سر او ایستاده است. معلوم نیست چه کسانی با چه انگیزه ای این تصاویر را منتشر کرده و به عواقب آن توجه نکرده و نمی کنند. در روزهای اخیر آیت الله سیستانی در دیدار حجت الاسلام و المسلمین شهرستانی ناراحتی عمیق خود را نسبت به اظهارات آقای یونسی ابراز کرده بودند و از این بابت سخت ناراحت بودند. می دانیم که ایشان همان زمان هم در این باره اطلاعیه ای دادند. یکی از دلایل مهم مخالفت ایشان با این قبیل اقدامات و انتشار عکسها همین است که معادلات نیروهای سیاسی را در عراق بر هم می ریزد. در زمانی که عراقی ها نیاز به وحدت رویه در مبارزه علیه داعش دارند، این مسائل، مشکلات جدی را برای دولت و شیعیان فراهم می کند. طبیعی است که هر نوع کمک فکری و مشورتی ممکن است صورت گیرد، اما چرا باید با انتشار این تصاویر و اظهارات، مشکل درست کرد؟ ای کاش دولت همان زمان این مسأله را به شکل شایسته ای حل کرده بود. طبیعی است که آقای یونسی تنها کسی نبود که این مطالب را اظهار کرد، بلکه دیگران هم گاه در سخنرانی و مصاحبه شبیه این مطالب را گفته بودند. همه اینها زمینه تشدید حمله به ایران و یک فرصت طلایی برای مخالفان تندوروی ایران بود. باید از این دوستان پرسید این قبیل اظهارات و تبلیغات و عکسها چه مشکلی را حل می کند؟ اگر نادرست است چرا به صورت جدی با آن برخورد نمی شود. مگر نه این است که اینها نیز بخشی از نبردی است که در جریان است و باید ستادی آنها را کنترل کند؟ قدرت سیاسی و نظامی کار خود را می کند، و در کنار آن جنگ روانی و تبلیغات و ایجاد فرصت های خاص برای جا انداختن مشروعیت یک مبارزه علیه ایران در میان اذهان اعراب، هم جای خود را دارد. به نظر می رسد، تعدد مراکز تصمیم گیری و بی مسوولیتی و گاه خودبزرگ بینی سبب می شود تا دولت و ملت، بی دلیل در معرض یک تلاش تبلیغاتی تند قرار گیرند که به دنبال آن، میدان مبارزه نیز سخت از آن متاثر می شود. نمونه این تبلیغات اطلاعیه زیر است که هواپیماهای سعودی در میان یمنی ها توزیع کرده و به آنان می گویند که برای جلوگیری از نفوذ فارسی و ایرانی، دست به این اقدامات می زنند. این درست است که سعودی ها این همه تجاوز و آدمکشی را نمی توانند با این مسائل توجیه کنند، اما وظیفه ماست تا با نهایت دقت، زمینه ای براین قبیل عوام فریبی های آنان ایجاد نکنیم     منبع:   http://khabaronline.ir/detail/411208/weblog/jafarian
  19.   از این عکس به نظر می رسه همه افراد به دسته های دو نفری تقسیم شده اند و در زمان شلیک تیر همزمان هر دو نفر اسلحه را با دست نگه می دارند که اسلحه زمان تیراندازی در دستشان تکان نخورد درسته؟
  20. نیروهای شبه نظامی که فعلاً هنوز سبیل آنها درنیامده است دوستانی که دسترسی به گالری دارند لطفا تصاویر را منتقل کنند   کد خبر : ۲۳۵۷۹۲  ۱۳۹۳/۹/۲۴ گزارش تصویری؛ آمادگی دفاعی طلاب جوان مدارس علمیه کرمان                                        
  21. FBI

    اخبار عمومی منطقه و جهان

    جاسوسی ژنتیکی با استفاده از بازیگران ایرانی   کلید دستیابی به «کدهای ژنتیکی» برای شکست جوامع از درون، غنی کردن هر چه بیشتر بانک‌های ژن و زیستی تهیه شده از آنهاست.   به گزارشگروه وبگردی باشگاه خبرنگاران،وطن امروز نوشت:اخیرا در فضای شبکه‌های ارتباطی مجازی کلیپ ضبط شده مشهوری دست به دست می‌شود که در آن مجموعه‌ای از بازیگران از مردم تقاضا می‌کنند با کمک چند گوش‌پاک‌کن (سواپ) ارسالی از مکانی نامعلوم، نمونه‌ای از سلول‌های دهانی خود را با هدف «نجات بیماران سرطانی» به بانک ژن جهانی هدیه کنند. در این کلیپ که رهبر آن «گلشیفته فراهانی» است با ناراحتی از سهم کم نمونه‌های ایرانی در بانک جهانی ژن یاد می‌شود و این موضوع با این برچسب که ایرانی‌ها علاقه‌ای به نجات دادن جان بیماران ایرانی و خارجی ندارند، تقبیح می‌شود. حرف اصلی کلیپ یادشده این است که برای «نجات بیماران لوسمی و سرطانی» جهان نیازمند اهدای نمونه سلولی ایرانیان است! فضای کلیپ بشدت احساسی است و در انتهای آن آدرس «بانک جهانی اهداکنندگان نمونه مغز استخوان» و مجموعه بانک‌های ژن کشورهای اروپایی و آمریکا بیان می‌شود. اما اصل ماجرا چیست؟ سال‌هاست مجموعه‌ای از کشورهای پیشرفته، در قالب «ژن بانک» به جمع‌آوری نمونه‌های زیستی و ژنتیکی ملت‌ها و کشورهای مختلف مشغول هستند اما در کشورهای توسعه‌یافته به واسطه قوانین «حقوقی و اخلاقی»، صیانت از اطلاعات زیستی و ژنتیکی از اهمیتی فوق‌العاده و استراتژیک برخوردار است چرا که با دزدی اطلاعات بومی و ملی دیگران می‌توان مهندسی نسل‌ها را در دست گرفت. سال ۱۳۸۶ یکی از سرداران نظامی در حاشیه سمینار بمب‌های شیمیایی علیه ایران گفت: «آمریکا با کمک اسرائیل درصدد تشکیل بانک ژنتیکی و مولکولی اقوام و ملیت‌های جهان برای ساخت سلاح‌هایی غیرمتعارف است. این کار با اهداف انساندوستانه انجام نمی‌شود بلکه آنها دنبال ساخت سلاحی هستند که بتوانند هنگام به‌کارگیری در یک محدوده جغرافیایی، اقوام خاصی که در آن منطقه زندگی می‌کنند را از بین ببرند». سال ۲۰۰۱ انستیتو بهداشت ملی آمریکا (NIH) اعلام کرد موفق شده ۹۰ درصد ژنوم انسان (نقشه زیستی) را تعیین توالی کند. در سال ۲۰۰۹ همین مرکز موفق شد با یک تست ۵۰۰۰ دلاری، از روی نمونه سلولی، با شناسایی DNA، خصوصیات اخلاقی، بیماری‌ها، نقایص، خصوصیات و وضعیت سلامتی «دهنده» را مشخص کند. فرضا براساس همین تست بود که آنجلینا جولی، بازیگر سرشناس آمریکایی متوجه شد به احتمال ۹۶ درصد تا چند سال آینده به سرطان مبتلا خواهد شد و مسیرهای درمانی را از چند سال قبل‌تر آغاز کرد. این بخش مثبت پرونده رشد علم بیوژنتیک است و طبیعتا هیچ حاکمیتی به صورت رایگان چنین پیشرفت قابل توجهی را در اختیار دیگران قرار نخواهد داد!  اما بخش هولناک ماجرا آنجاست که بدانیم دانشمندان رشته بیوتروریسم پس از دستیابی به بانک‌های نمونه‌های ژنتیکی و زیستی جوامع «هدف» می‌توانند با تمرکز بر نقاط ضعف ژنتیکی و زیستی حریف، اقدام به دستکاری تروریستی بی‌سر و صدای اجتماعات و محیط زیست آنها کنند. خصوصیت این بمباران هوشمند این است که فرضا در سرزمین به‌هم تنیده و هم‌مرزی که در آن صهیونیست‌ها و فلسطینی‌ها به صورت مختلط در آن زیست می‌کنند با تمرکز بر تغییرات ژنتیکی جوامع می‌توان با آلوده‌سازی خاک و آب و دام تنها به اهداف دارای نقص یا خصوصیت ژنتیکی خاص صدمه وارد کرد. این پیشرفت تسلیحاتی نسبت به دوره‌ای که با انفجار «بمب اتم» کل موجودات ساکن در یک منطقه نابود می‌شدند، حقیقتا بسیار مهم ارزیابی می‌شود. اکنون سال‌هاست در کشور ما مانور مبارزه با «حملات بیوتروریستی» برگزار می‌شود اما به واسطه ضعف شدید «آزمایشگاه‌های بیوزیستی و بیوژنتیکی» از توان اندکی برای شناسایی دستکاری‌های احتمالی تعبیه شده در خوراک و محیط زیست کشورمان برخوردار هستیم. فرضا پس از اهتمام نظام به موضوع حیاتی و استراتژیک «افزایش نرخ رشد جمعیت» برخلاف میل سازمان‌های بین‌المللی، واضح است که دشمنان جامعه ایرانی بیکار نخواهند نشست. با احتساب چنین موارد بدیهی، آمار بی‌نظیر میزان ناباروری و نازایی ۲۰ درصدی ایرانی‌ها در شرایطی که این نرخ در کشورهای منطقه و سایر جوامع بشری در حد ۱۰ درصد است، بسیار مهم می‌شود.  کلید دستیابی به «کدهای ژنتیکی» برای شکست جوامع از درون، غنی کردن هر چه بیشتر بانک‌های ژن و زیستی تهیه شده از آنهاست. با احتساب این موضوع، گلشیفته فراهانی و سایرین در قالب کلیپ مذکور، دانسته یا نادانسته در مسیر دیپلماسی مشاهیر دستگاه سیاستگذار غرب حرکت کرده و به اسم «بیماران سرطانی» به تکمیل پروژه‌های بیوتروریستی غرب علیه ملت خود کمک می‌رسانند.  بیان این نکته ضروری است که با سلول‌های پوششی دهان و نمونه آب دهان جذب شده در سوآپ (گوش‌پاک‌کن) ارسالی به در منازل ایرانی‌ها، هیچ بیمار سرطانی را نمی‌توان نجات داد و این موضوع دروغی بزرگ است! بلکه با این نمونه‌ها به سادگی و با صرف هزینه حداقلی امکان دستیابی به نقشه ژنتیکی ملت برای «دیگران» فراهم می‌شود. در حقیقت می‌توان گفت ما با به اشتراک‌گذاری نمونه‌های زیستی و ژنتیکی «رمز کارت‌های بانکی و حیاتی» خود را بدون توجه به عواقب آن به «دزدان» پیشکش می‌کنیم. آیا هیچ یک از شما حاضر هستید فرضا پسورد اکانت فیس‌بوک خود را به دیگری بدهید!؟ اهمیت نمونه خون یا سلول‌های شما هزاران برابر بیشتر از رمز ورود به شبکه‌های اجتماعی است! این نمونه‌ها بر تمام جنبه‌های زندگی ما تاثیر مستقیم دارد؛ از کشاورزی گرفته تا سلامت نسل آینده و تعیین نتیجه جنگ‌های فرضی منطقه‌ای!. با توجه به اینکه پیشگیری از وقوع حملات بیوتروریستی با استفاده از راهکارهای اطلاعاتی بسیار آسان‌تر و کم‌هزینه‌تر از مقابله با تبعات آن است. گاه استفاده از یک عامل با مخاطرات بیوتروریسمی یا ابزار گسترش بیوتروریسم ممکن است به‌قدری سریع فراگیر شود که امکان مهار آن غیرممکن شده و صدمات و تلفات به بار آمده، غیرقابل پیش‌بینی و غافلگیرکننده باشد.  در برخی از حملات بیوتروریستی نیز عاملان آن – که بیشتر از مخالفین داخلی حکومت هستند- نه به قصد وارد کردن صدمات انسانی و خسارت‌های اقتصادی، بلکه به منظور به چالش کشیدن اشراف سرویس‌های اطلاعاتی و امنیتی و به رخ کشیدن ضعف آنها در پیشگیری و کشف این تهدیدات دست به چنین اقداماتی می‌زنند.  حال آنکه در جوامع پیشرفته، اطلاعات ژنتیکی تک‌تک افراد مشمول «حق مالکیت قانونی» استو در حیطه «حریم خصوصی امنیتی» دارای «ارزش اقتصادی» طبقه‌بندی می‌شود. برای «حمایت قانونی» از اطلاعات ژنتیکی و زیستی ایرانیان اتخاذ رویکرد‌های ساختاری و نظامات اداری و عملیاتی ویژه‌ای در کنار هوشمندی بیش از پیش دستگاه‌های اطلاعاتی ضروری است   http://khabarfarsi.com/ext/11397396         +++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++ ++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++         . جاسوسی با گوش‌پاک‌کن؛ اهداف سرقت ذخایر ژنتیکی ایرانیان چیست؟ هر تحقیقی که قرار است راجع به انسان، استعدادش برای بیماری‌ها و وجود بیماریهای ژنتیکی و غیرژنتیکی، نقاط قوت و ضعف وی و تولید داروها و محصولاتی برای بهبود یا تحت الشعاع قراردادن او انجام شود، با دسترسی به DNA آن نژادهای جمعیتی میسر می‌شود. یعنی به عنوان مثال پایش می‌کنند و متوجه می‌شوند که DNA جمعیت ایران از نظر هفده یا هجده نژاد مختلف آن، چه ویژگی‌هایی دارد. حال می‌توانند محصول غذایی یا دارویی طراحی کنند که روی نژاد ایرانی اثر بگذارد اما روی نژاد اسرائیلی اثر نگذارد، یا اینکه در نژاد ما ناباروری یا سرطان ایجاد کند اما در نژاد دیگر، به دلیل تفاوت‌هایی که نسبت به ما دارد و آن قسمت در آنها مقاوم است و در ما مقاوم نیست، اثر نداشته باشد. کد خبر: ۴۵۸۸۹۷ تاریخ انتشار: ۲۵ آذر ۱۳۹۳ - ۱۹:۴۰ - 16 December 2014 هر تحقیقی که قرار است راجع به انسان، استعدادش برای بیماری‌ها و وجود بیماریهای ژنتیکی و غیرژنتیکی، نقاط قوت و ضعف وی و تولید داروها و محصولاتی برای بهبود یا تحت الشعاع قراردادن او انجام شود، با دسترسی به DNA آن نژادهای جمعیتی میسر می‌شود. یعنی به عنوان مثال پایش می‌کنند و متوجه می‌شوند که DNA جمعیت ایران از نظر هفده یا هجده نژاد مختلف آن، چه ویژگی‌هایی دارد. حال می‌توانند محصول غذایی یا دارویی طراحی کنند که روی نژاد ایرانی اثر بگذارد اما روی نژاد اسرائیلی اثر نگذارد، یا اینکه در نژاد ما ناباروری یا سرطان ایجاد کند اما در نژاد دیگر، به دلیل تفاوت‌هایی که نسبت به ما دارد و آن قسمت در آنها مقاوم است و در ما مقاوم نیست، اثر نداشته باشد. به گزارش باشگاه خبرنگاران، یکی از شاخه‌های مهم دانش و تکنولوژی، زیست فناوری است که امروزه در کشاورزی، سلامت و صنعت نقش مهمی دارد و به عنوان یکی از محورهای پیشرفت مطرح است. پیشرفت و توسعه علم زیست فناوری خود وابسته به ذخایر ژنتیکی و زیستی کشورهاست. از گیاهان یا باکتری‌های در حال انقراض گرفته تا نمونه‌های سلولی انسانی! با تمرکز بر این حوزه هم می‌توان به نجات جان بیماران از پیچیده‌ترین اختلالات ژنتیکی بروز نیافته اندیشید و هم به ثروت افزایی در حوزه کشاورزی و دامداری دست زد. علاوه بر پیوند ناگسستنی موضوع "زیست فناوری” با صنعت و پزشکی و اخلاق، این رشته کلید بخشی از مباحث "امنیت ملی” نیز به شمار می‌رود. شرکت‌های تجاری چند ملیتی برای به ثبت رساندن نمونه‌های بذر گیاهان و باکتری‌ها و مخمرها به نام خود برای بهره مند شدن از نتایج شیرین تجارت در حوزه بین الملل با یکدیگر بر سر "انحصارگرایی” حداکثری می‌جنگند و دولت‌ها نیز با تکیه بر داده‌های حاصل از بانک‌های ژنتیکی ملت‌های دیگر، شاخه "بیوتروریسم” با قابلیت کشتار "بی صدا” و تضعیف” نسل” یا ظرفیت ایجاد خسارات "اقتصادی” با رشد و توسعه آفات دست ساخته و باکتری‌ها و ویروس‌های بیماری زا را پیش می‌برند. در چنین فضایی به نظر می‌رسد آسیب پذیری ایرانیان در حوزه‌های یاد شده کم نباشد. ورود ارگانیسم‌های دست کاری شده ژنتیکی و فراورده‌های آن به واسطه واردات محصولات غذایی، کودهای شیمیایی و دام و فراورده‌های گوشتی به کشور ما بسیار زیاد است. سهل‌انگاری در حوزه کشاورزی موجب شده هم‌اکنون محصولات با ارزش و ثروت افزایی همچون «پسته»، «زعفران» و «انار» از تولید انحصاری ایران خارج شده و رقبا به واسطه «سرقت‌های زیستی» صورت گرفته با استفاده از فضای بی‌قانونی کشور، خسارات سنگینی به کشاورزان ایرانی وارد آورند. در حوزه انسانی نیز تلاش برای تسلط بر بانک‌های ژن و نمونه DNA جوامع مختلف بسیار جدی است. بطور مثال هم اکنون بازیگر بدنام ضد ایرانی، "گلشیفته فراهانی” با هماهنگی مجموعه‌ای از بانک‌های ژن آمریکایی- اروپایی به واسطه انتشار کلیپی تاثیر گذار در فضای ارتباطات مجازی، به پروسه جمع آوری نمونه‌های زیستی ذیل عنوان دروغین "کمک به بیماران سرطانی” ورود کرده است. این در حالی است که برای کمک به درمان بیماران سرطانی در ایران و جهان از داوطلبین "نمونه مغز استخوان” دریافت می‌شود و در انتهای این کلیپ نیز ابتدا آدرس مرکز جهانی مغز استخوان آمریکا درج می‌شود! با این وجود به علت ضعف اطلاعاتی دستگاه‌های امنیتی جمع آوری نمونه ژنتیکی ایرانیان که از اهمیت ویژه‌ای در حوزه "مبارزه با بیوتروریسم” برخوردار است آزادانه و بی‌حساب و کتاب در میانه "بی اطلاعی عمومی مردم” در حال انجام است! اما خبرهای خوش... مرکز ملی ذخایر ژنتیکی و زیستی ایران با هدف گردآوری، تعیین هویت، کنترل کیفی، طبقه بندی، ثبت، نگهداری، تکثیر و توزیع انواع میکروارگانیسم‌ها و سلولهای قابل کشت و تجدید پذیر اعم از باکتری، قارچ، ویروس، دانه‌ها و سلولهای گیاهی و حیوانی و DNA ژنومی و فرآورده‌های نوکلئوتیدی، در اسفندماه ۱۳۸۶ توسط جهاد دانشگاهی تأسیس گردید. هم اکنون ریاست این مرکز بر عهده یک متخصص متعهد با انگیزش‌های قوی ملی است. اشراف علمی و تجربه عملیاتی "دکتر ابوالحسن شاهزاده فاضلی” به عنوان دانشمندی که هم اکنون به منظور ضابطه مند شدن حوزه مهم زیست فناوری، در رفع برخی شبهات لایحه کارگشای”حفاظت و بهره‌برداری از ذخایر ژنتیکی” نقش آفرین است موجب شد، فرصت را مغتنم شمرده و تربیون کیهان را به رئیس "مرکز ملی ذخایر ژنتیکی و زیستی” کشورمان بسپاریم. پس در دفتر کار ساده مسئولی که مرکز تحت مدیریتش به "قرارگاه عملیاتی” بیشتر شبیه است تا اداره‌ای صرفا علمی با مولفه‌های شیک و فانتزی معمول در برخی از مراکز علمی و دانشگاهی کشور، میهمان تان می‌کنیم! *آقای دکتر فاضلی! اهمیت ذخایر زیستی و ژنتیکی برای مردم یک کشور در چیست؟ ذخایر ژنتیکی مثل اعضای بدن است که همه ما از آن برخوردار هستیم، اما زمانی از وجودشان آگاه می‌شویم که آنها را از دست بدهیم یا دچار مشکل شویم. ما در جامعه بطور دائم در حال استفاده از ذخایر ژنتیکی هستیم. اگر یکی از این‌ها دچار انقراض شود و یا تغییر فرم بدهد آنگاه متوجه اهمیتش می‌شویم. ذخایر و منابع ژنتیکی را می‌توان «گنج‌های حیات» نامید. اما این ذخایر ژنتیکی چه هستند؟ تمام ارگانیسم‌ها -یعنی تمام موجودات زنده- که قابل کشت و تکثیر باشند را منابع بیولوژی می‌گوییم، اعم از میکروارگانیسم‌ها، گیاهان، انسان‌ها و جانوران و بخش‌هایی از آنها که قابل وراثت و تکثیراست مثل DNA یا ویروس. البته ویروس را ارگانیسم نمی‌دانیم ولی یک قسمت ژنومی قابل تکثیر دارد. بخش عمده طبیعت از همین موجودات زنده تشکیل شده است و حیات در سطح طبیعت از اینها تشکیل شده است. از بدو خلقت، بشر بدنبال تامین غذای خود بوده است و با غلات و حیوانات و... سر و کار داشته است. غلاتی که ما مصرف می‌کنیم با غلاتی که بشر اولیه استفاده کشت می‌کرده متفاوت است. آن زمان غلات وحشی موجود بود که بتدریج آنها را تغییر داده و اهلی و دستکاری کرده‌اند. حیوانات را هم رام و اهلی کردند و بعد برای آنکه بتوانند بیشترین بهره‌برداری را داشته باشند از ترکیب نژادهای مختلف استفاده کردند و گیاهان را به هم پیوند دادند. لذا بیوتکنولوژی مربوط به قرن اخیر نیست، بلکه مربوط به هزاران سال قبل است. پخت نان و استفاده از خمیر مایه که یک مخمر است یا «استارتر» برای ماست، مربوط به قرنها قبل است. تقریبا صد سال است که بشر با توجه به افزایش جمعیت به فکر امنیت غذایی و امنیت سلامت خود افتاد. بزرگترین راهکار این بود که به حوزه علم بیوتکنولوژی، یعنی تکنیک‌های بکارگیری موجودات زنده برای استفاده خود ورود پیدا کرد. اولین و بزرگترین زیرساخت آن هم دسترسی به منابع ژنتیکی استاندارد است. لذا ما زمانی در صنعت بیوتکنولوژی موفق می‌شویم که بدانیم باید نمونه‌های زیستی یا بیولوژیکی که می‌خواهیم استفاده کنیم اولاً به راحتی در دسترس ما باشد و دوما شناسنامه داشته باشد، یعنی چیزی مثل کتابخانه! در یک مکان علمی برای اینکه محققین بتوانند توسعه علمی بدهند باید به یک کتابخانه کامل شامل مجموعه کتابها با عنوان و شناسنامه آنها دسترسی داشته باشند. کتابخانه زیستی هم «مراکز ذخایر ژنتیکی» است که نمونه‌های زیستی را به صورت شناسنامه‌دار در خود ذخیره می‌کنند.   *مهم است که این کتابخانه‌ها "ملی" باشند؟ بله؛ یک گندم، برنج، میکرو ارگانیسم، یا جاندار را هیچ کس نمی‌تواند به اسم خودش ثبت کند چرا که متعلق به مردم هستند. علم بیوتکنولوژی قرار است مبتنی بر این‌ها رشد کند و آن شکل که در طبیعت وجود دارد هم متعلق به همه مردم است، پس باید لفظ "ملی" را به کار ببریم. اما اگر کسی سالها وقت بگذارد، دانش خود را بکار بگیرد و تغییری در آنها بوجود آورد که نوع کاربری و بهره‌برداری آنها را تغییر بدهد موجود دیگری می‌شود که روی آن بحث است تا بتواند آن را به نام خودش ثبت کند. چرا که این می‌تواند جنبه اختصاصی پیدا کند. اما آن ذخایر ژنتیکی که به شکل طبیعی در طبیعت یافت می‌شود جنبه ملی دارد. لذا باید دسترسی تمام مردم برای بهره‌برداری از آنها یکسان باشد اما به شرطی که باعث از بین رفتن و انقراض آن نشود. به عنوان مثال همه روزانه از میوه‌ها و غلات مختلف استفاده می‌کنیم اما استفاده ما مساوی با "انقراض" نیست، ولی اگر آفتی در مزارع بیافتد که تمام آنها را از بین ببرد و دیگر هیچ نمونه‌ای از آن گونه وجود نداشته باشد، بحث انقراض پیش می‌آید. کشور ما از جمله کشورهایی است که به دلیل شرایط اقلیمی و آب و هوایی مختلف یکی از کشورهای غنی و سرشار از ذخایر ژنتیکی است. اما در سده اخیر تعداد زیادی از اینها به اشکال مختلف از کشور خارج شده است و در بانک‌های زیستی دنیا موجود است، به طوری که روی آنها تحقیق انجام داده و گاهی از آنها بهره‌برداری می‌کنند! سوال اینجاست که چرا ما در کشور خودمان این کار را انجام ندهیم و برای استفاده و تولید دانش، ثروت و محصولات جدید بهره‌برداری نکنیم؟ امنیت غذایی، امنیت سلامتی و امنیت اقتصادی ما وابسته به این ذخایر است. اولین نکته‌ای که به ذهن می‌رسد این است که ما باید در ابتدا به این بانک‌های ژنی دسترسی داشته باشیم. در کشور ما بصورت غیرمتمرکز، در وزارت کشاورزی و سازمان‌های مختلف بانک‌هایی بوده است اما بانک‌هایی که براساس استانداردهای علمی تعریف شده جهانی بصورت کامل وجود داشته باشد، نداریم. اگر جمع کردن نمونه‌های زیستی در یک کلکسیون را معادل بانک زیستی بدانیم، کاملا اشتباه است. بانک زیستی (Biological Restore Center) باید چند پارامتر داشته باشد. اول، تهیه و جمع‌آوری نمونه‌های زیستی. دوم، تعیین هویت و شناسنامه‌دار کردن آن نمونه ها. سوم، نگهداری در شرایط استاندارد که هر وقت آنها را از آن محل نگهداری خارج کردیم، دوباره قابل تکثیر باشد که بسیار ویژگی مهمی است. و چهارم آنکه بتواند خدمت ارائه دهد. خیلی از کسانی که ادعا می‌کنند کلکسیون یا بانک‌های زیستی دارند، ممکن است نیمی از این ویژگی‌ها را در خود نداشته باشند. نمی‌توان به صرف جمع آوری تعداد زیادی نمونه در یک سردخانه و مجموعه، لفظ بانک زیستی، زیست بانک یا مجموعه ذخایر ژنتیکی را اطلاق کرد. *آیا به واسطه تعلل در حوزه تهیه بانک‌های زیستی و ژنتیکی، خسارت هم دیده ایم؟ هوشیاری مردم در این زمینه چه طور ارزیابی می‌شود؟ یکی از جنبه‌های عامی که باید مورد توجه مردم قرار بگیرد بطور عمده در "حوزه گیاهی" است که مردم با آن در تماس هستند. در قانون وظیفه حفظ و نگهداری ذخایر ژنتیکی در حوزه گیاهی بر عهده وزارت کشاورزی قرار داده شده است. اما حفظ و نگهداری به این معنا نیست که مردم و محققین اجازه بهره‌برداری از آنها را نداشته باشند. اگر قرار است در این رابطه قانونی وضع شود باید این اصل را مد نظر قرار دهد. در اینجا به "لایحه حفاظت و بهره‌برداری از ذخایر" اشاره می‌کنم که در دستور کار مجلس قرار دارد. نمایندگان مجلس باید بخوبی توجه داشته باشند که اگر قرار است قانونی تصویب شود که هر گونه بهره‌برداری و دسترسی به ذخایر ژنتیکی مستلزم کسب اجازه از یک نهاد باشد، به این معنی است که زندگی روزمره مردم را متوقف خواهیم کرد و به آن نگاه مجرمانه داریم. یعنی اگر کسی خواست در باغچه خانه خود سبزی بکارد یا از مغازه نخود و لوبیا یا میوه بخرد به این معنی است که دسترسی پیدا کرده و می‌خواهد بهره‌برداری انجام دهد، لذا باید اجازه بگیرد! یک تعریف کلی در این لایحه آمده است و هم اکنون گروه‌های کارشناسی به مجلس کمک می‌کنند که بحث "بهره‌برداری تجاری از منابع ملی" در خارج از ایران را از استفاده داخلی جدا کنند. در کشور خودمان دسترسی افراد به ذخایر ژنتیکی هیچ ممنوعیتی ندارد. اما نکته‌ای که در تمام دنیا به آن توجه می‌شود این است که منابع هر کشور را جزء ذخایر و گنجهای آن کشور می‌دانند و اگر کشور دیگری بخواهد از آن استفاده تجاری کند، با قانون طرف است. به عنوان مثال گیاه «موسیر» که خاص کشور ایران است استفاده‌های دارویی و غذایی دارد، اگر کشور دیگری بخواهد آن را به نام خود ثبت کند و از آن بهره‌برداری تجاری کند، مخالف منافع ملی ما خواهد بود. در کشورهای دیگر قوانینی حاکم است که طبق آن اگر بذر یا گیاهی در کیف مسافری پیدا شود، تا مراحل قانونی مثل قرنطینه انجام نشود، امکان ورود به آن کشور را نخواهد داشت. لذا مردم باید آگاه باشند که این ذخایر جزء منابع و منافع ملی ما هستند. در درون کشور هر کاری که منجر به انقراض این ذخایر نشود، مشکلی ندارد. *چه کمکی از مردم در مسیر حفظ ذخایر ژنتیکی بر می‌آید؟ بهترین راه حفظ ذخایر ژنتیکی هم "تکثیر" آنهاست. به عنوان مثال گفته می‌شود "شتر دوکوهانه" در معرض انقراض است به طوریکه شاید تنها 100 نفر از این شترها در کشورمان وجود داشته باشد. حال اگر این شترها برای مصرف گوشت ذبح شوند روند انقراض سریع‌تر خواهد شد. لذا بهترین راه برای حفظ آنها کمک به تکثیرشان است. پس نقشی که مردم در قبال نسل‌های آینده می‌توانند ایفا کنند حتما مهم‌تر از نفت است. منابعی مانند نفت، اورانیوم، طلا، الماس و سایر معادن گرانبها با برداشت بیشتر رو به اضمحلال می‌رود اما می‌توان میلیون‌ها سال از منابع ژنتیکی بهره گرفت در حالی که تکثیر شده و بیشتر از قبل می‌شود. وقتی یک بذر را کشت می‌کنید، بین 70 تا 100 بذر دیگر بوجود می‌آید که تعدادی را برای تکثیر نگه می‌دارید و بقیه را استفاده می‌کنید. یکی از علت‌هایی که می‌گوییم اهمیت منابع ژنتیکی از نفت، گاز، الماس و سایر منابع بیشتر است این است که جابجایی و تکثیر آنها راحت‌تر است. مردم زمانی ارزش اینها را لمس می‌کنند که اقلامی که در سفره غذایی آنها وجود دارد، حذف شود. بر خلاف حوزه گیاهی که خیلی مشهود است بخش "میکرو ارگانیسم ها" نامشهود هستند. دانشمندان معتقدند اگر میکرو ارگانیسم‌های کره زمین حذف شوند، ظرف کمتر از 6 ماه، حیات به کلی منقرض خواهد شد! این بخش ناپیدایی است که حیات بشر را در دست خود دارد. تعداد خیلی کمی از میکروارگانیسم‌ها جنبه بیماری زایی دارند، بخش زیادی از آنها در بدن انسان در فرایند تولید ویتامینها و خیلی از آنزیمهای مفید و در فرآیند مبارزه با میکروب‌های بیماری‌زا، نقش بسزایی دارند. میکروارگانیسم‌ها در صنایع غذایی، تولید آنتی بیوتیک، فرایندهای زیست‌محیطی، رفع آلاینده‌ها، پروسه‌های کشاورزی، تولید کود و رشد گیاهان نقشهای خیلی زیادی دارند. همچنین میکروارگانیسم‌ها در تولید انرژی و تولید موادی که اهمیت روزافزونی در صنایع دارند، استفاده می‌شوند. *در حوزه "دامداری" شرایط چگونه است؟ بخش جانوری نیز بسیار وسیع است. بخش عمده‌ای از منابع غذایی ما از محصولات حیوانی مانند گوشت، شیر و مشتقات دامی است. در کشور ما تقریبا همه اقلیم‌های آب و هوایی دنیا وجود دارد. اما مشاهده می‌شود که در دهه‌های اخیر بیشترین سهم استفاده از منابع دامی در ایران، از نژادهای دامی همچون گاو «هولشتاین» می‌باشد که از خارج وارد شده‌اند. گاو هولشتاین برگرفته از نژادی اروپایی است که طبیعت زندگی آنها دمایی پایین از کشور ما دارد؛ ولی تقریبا در تمام دامداری‌های ما تولید شیر و گوشت از این نژاد صورت می‌گیرد! ما باید به این مسئله فکر کنیم که با توجه به شرایط و تغییراتی که در کره زمین رخ می‌دهد و روز به روز از میزان بارندگی کاسته می‌شود و به درجه حرارت افزوده می‌شود، آیا این نژاد گاو می‌تواند در کشور ما به حیات خود ادامه دهد یا خیر؟ ما نژادهای گاو سیستانی، سرابی و گلپایگانی را داریم که تقریبا رو با انقراض هستند در حالی که مقاومت آنها در قبال این شرایط دمایی بسیار عالی است. البته تولید شیر این نژادها پایین‌تر است که باید به سمت "به‌نژادی و اصلاح نژاد" آنها برویم تا اگر شرایط دمایی پیش آمد که نژاد گاو خارجی نتوانست در اینجا زندگی کند، دسترسی به منابع و نژادهای خودمان را داشته باشیم که قادر به تحمل دمای بالا هستند. دوم اینکه وقتی تمام کشور از یک نژاد گاو مملو شد، اگر یک "خطر ویروسی" پیدا شود که نژاد گاو هولشتاین به آن حساس باشد، آیا خطر کشور را تهدید نمی‌کند؟ بنابراین یکی از مهم‌ترین نقش‌های مردم این است که رویکرد خود را از محصولات غذایی، دامی و گیاهی که از زمان قدیم در سفره آنها بوده است به چند نوع محصولی که در ظاهر زیبا هستند، متمایل کنند. انواع خیارهای بومی در مناطق مختلف بوده است که با آمدن خیار «داربندی» و تمایل مردم، کشاورزان آن را کنار گذاشته‌اند. این باعث می‌شود این گونه‌ها کم کم منقرض شوند. همچنین مرغ‌هایی بوده است که بصورت بومی زندگی می‌کرده‌اند ولی اکنون همه به مرغ‌های پرورشی در مرغداری‌ها توجه می‌کنند و آن نژادها کم کم از بین رفته‌اند. نقش مردم خصوصا در مناطق روستایی در حفظ این نژادها و گونه‌های دامی و گیاهی و ذخایر ژنتیکی بسیار بیشتر از سهم دولت است. گونه‌های بسیاری از گیاهان دارویی در طبیعت یافت می‌شود که در زمان تفریح مردم از بین می‌روند در صورتی که که در بسیاری از نقاط دنیا مردم خود را موظف به حفظ آنها، از نظر آلوده نکردن محیط زیست یا بهره‌برداری‌های نابجا، می‌دانند. بسیار مهم است یاد بگیریم"چگونه بهره‌برداری کنیم" بدون آنکه گونه‌ها را به سمت انقراض ببریم. *اخباری درباره جمع‌آوری نمونه زیستی از سطح شهر با تحریک مشاهیر هنری و ورزشی به بهانه کمک به درمان بیماران سرطانی برای بانک‌های جهانی وجود دارد. شما در حوزه ژنوم انسان هم دغدغه‌ای دارید؟ آن سوآپی (وسیله نمونه گیری به شکل گوش پاک کن) که از داخل دهان می‌گیرند تعدادی از سلولها را به خود جذب می‌کند که بعدا می‌توانند DNA این سلول‌ها را با کیت‌های مخصوص استخراج کنند. مجموعه‌هایی که می‌خواهند بانک DNA از تمام نژادهای کشور ما فراهم نمایند، پشت پرده ترویج این مسیرها هستند. هر تحقیقی که قرار است راجع به انسان، استعدادش برای بیماری‌ها و وجود بیماریهای ژنتیکی و غیرژنتیکی، نقاط قوت و ضعف وی و تولید داروها و محصولاتی برای بهبود یا تحت الشعاع قراردادن او انجام شود، با دسترسی به DNA آن نژادهای جمعیتی میسر می‌شود. یعنی به عنوان مثال پایش می‌کنند و متوجه می‌شوند که DNA جمعیت ایران از نظر هفده یا هجده نژاد مختلف آن، چه ویژگی‌هایی دارد. حال می‌توانند محصول غذایی یا دارویی طراحی کنند که روی نژاد ایرانی اثر بگذارد اما روی نژاد اسرائیلی اثر نگذارد، یا اینکه در نژاد ما ناباروری یا سرطان ایجاد کند اما در نژاد دیگر، به دلیل تفاوت‌هایی که نسبت به ما دارد و آن قسمت در آنها مقاوم است و در ما مقاوم نیست، اثر نداشته باشد. این کاری خلاف قانون است که کشوری بدون اجازه به اطلاعات ژنتیکی مردم کشور دیگر دسترسی پیدا کند. اگر هدف، کمک به بیماران سرطانی است، باید کاملا مبتنی بر «کمیته اخلاق» باشد، یعنی بیماران از فرایندی که بر روی نمونه آنها صورت می‌گیرد و «هویت تیم پزشکی» مطلع باشند و قاعدتا باید در این مسئله وزارت بهداشت یا پژوهشگاه‌هایی که از وزات بهداشت مجوز دارند متولیان امر باشند     *یعنی اینجا بحث "سرقت زیستی" هم مطرح می‌شود؟ بله. این کار به نوعی سرقت زیستی است. *ما همچنین در اخبار داشتیم که هر کدام از دانشگاهها یا مراکز تحقیقاتی کشور به طور مستقل بانک‌های خود را با سایر کشورها به اشتراک می‌گذارند، در حالی که مراکزی مثل NIH - انستیتو بهداشت ملی آمریکا- رسما اعلام کرده‌اند که یکی از اهداف شان سلطه بر بانک‌های اطلاعات جهانی است! این موضوع را چطور ارزیابی می‌فرمایید؟ اینجا دو مقوله مطرح است؛ یکی بانک ژن اطلاعات بیماری‌های ژنتیکی است که حتی آزمایشگاه‌های ژنتیک داخل کشور نیز وقتی می‌خواهند برای تشخیص یک بیماری اقدام کنند، قطعه DNA ژن مربوطه را تعیین توالی می‌کنند و برای فهمیدن اینکه جهش دارد و بیمار است یا خیر، باید اطلاعات آن را با اطلاعات موجود در بانک ژن بیماری‌های ژنتیکی جهانی مقایسه کنند تا ببینند نرمال است یا بیمار. هر جای دنیا که کسی بیماری و جهش در این قطعه پیدا کرده است، اطلاعات خود را در آن قسمت مربوطه قرار می‌دهد تا سایرین هم بتوانند از دستاوردهای او استفاده نمایند. این کار خوبی است، همانطور که ما از بانک ژن بیماری‌های ژنتیک جهانی استفاده می‌کنیم؛ اگر ما نیز اطلاعاتی در رابطه با بیماری‌ها کشف کردیم در آنجا قرار دهیم. حال اگر این همکاری‌ها از این جنبه باشد که ما اطلاعات بیماری‌های ژنتیکی را با اشتراک بگذاریم، کار پسندیده‌ای در راستای کمک به سلامت بشر است اما اینکه اطلاعات کلیه نژادها و DNA خود را در اختیار آنها بگذاریم کار اشتباهی است. خیلی از بانک‌های ژن جهانی نمونه‌هایی را که لازم داریم در اختیار ما قرار می‌دهند اما برگه‌ای دارند تحت عنوان MTA) Material Transfer Agreement) که علاوه بر درج اطلاعات شخصی فرد و مرکز تحقیقاتی، در آن نوشته شده است که این نمونه را «صرفا برای تحقیق» دریافت می‌کنید و اجازه استفاده تجاری یا ارائه به شخص دیگری را ندارید. ما اگر بانک‌های ژنتیکی قانونمند در کشورمان داشته باشیم، آنگاه اگر فرد یا موسسه‌ای در خارج بخواهد به این نمونه‌ها دسترسی داشته باشد، با توجه به مقررات داخلی و بین‌المللی می‌توان تخلفات را پیگیری کرد. *در حال حاضر چنین قیود و قوانینی داریم؟ در داخل داریم و اگر بخواهیم نمونه‌ای تبادل کنیم حتما این موافقتنامه را دریافت یا تبادل می‌کنیم. فرض کنید یک کشور میکروب‌های جدیدی را کشف کرده که ویژگی‌های خوبی دارد و ما هم یکی از نمونه‌های آن خانواده را شناسایی کرده باشیم. اگر ابراز تمایل کنند که نمونه ما را داشته باشند، با منابع آنها تبادل می‌کنیم. نمونه‌های ما در مقالات با اسم ایرانی ثبت شده است، بنابراین نمی‌توانند آن نمونه را به اسم خودش ثبت کنند. همچنین از آنها تعهد می‌گیریم اجازه "استفاده تجاری" از آن را ندارند، اما هر چقدر تمایل دارد می‌تواند روی آن کار تحقیقی انجام دهد زیرا هزینه‌های ما را کاهش می‌دهد و ارزش‌های نمونه ما را بیشتر آشکار می‌کند و اگر قرار شد امتیاز تجاری آن را بفروشیم با قیمت بیشتری به فروش می‌رسد. یکی از بزرگ‌ترین قدم‌ها این است که نمونه‌های زیستی کشورمان را با مشخصات مورفورولوژی و مولکولی ثبت کنیم. آن وقت قدرت دفاع از خود در برابر غیررا داریم. باید بانک‌های زیستی ایجاد کنیم که بتواند به خوبی اینها را نگهداری کند و اگر بخواهد آن را در اختیار افراد حقیقی یا حقوقی قرار دهد، قادر به اخذ تعهد برای جلوگیری از بهره‌برداری و استفاده تجاری باشد. *کدام نهاد باید بر این مجموعه‌های تحقیقاتی نظارت داشته باشد؟ اخیرا در "ستاد راهبری نقشه جامع علمی کشور" که زیر مجموعه شورای عالی انقلاب فرهنگی است، اساسنامه مجموعه‌ای تحت عنوان "مرکز ملی مدیریت ذخایر ژنتیکی" کشور تحت نظارت معاونت علمی و فناوری رئیس جمهور تصویب شد و یکی از وظایف این مرکز این است که شبکه بانک‌های ژنی کشور را راه اندازی نماید و روی این مباحث مدیریت داشته باشد. یعنی بعد از گذشت این همه سال به تازگی اساسنامه این مرکز تصویب شده است! مورد دوم "لایحه حفاظت و بهره‌برداری از ذخایر ژنتیکی" است که آن هم در مجلس قرار دارد و آیین نامه اجرایی آن یکی از خط قرمزهای ثبت، ارائه و خروج نمونه‌های زیستی را مشخص می‌کند. *گویا این ذخایر بیشتر در حوزه زیستی با محوریت وزارت کشاورزی بوده است؟ خیر. نمونه‌های انسانی هم جزئی از ذخایر زیستی به شمار می‌رود چرا که انسان هم یک ارگانیسم زنده است. *پس جنابعالی هم در مراحل قانونگذاری این حوزه نقش دارید؟ بله. همه موارد ذکر شده در گرو این قانون خواهد بود، منتها تمام این قوانین باید به گونه‌ای باشد که دست محققین از دسترسی به ذخایر کوتاه نشود و از سوی دیگر باید منافع ملی ما به خطر نیفتد. اینکه ما به دلیل کمبود امکانات برای خیلی از تشخیص‌ها نیاز پیدا می‌کنیم نمونه خون یا DNA بیمار یا حتی خود او را به خارج از کشور بفرستیم اشکالی ندارد، اما اینکه عده‌ای از راه‌های غیرمعمول از همه جمعیت سالم ما نمونه‌هایی را ببرند و در جایی ذخیره کنند، کاری غیرمنطقی و غیرقابل توجیه است. *دکتر گورابی، رئیس پژوهشکده رویان هم اذعان داشتند که محققی برای دسترسی به امکانات بیشتر و انجام پایان نامه و دریافت بورسیه، از یک روستا نمونه گرفته و آنها را با خود به خارج از کشور برده است و کسی هم نظارتی بر این موضوع ندارد. علاوه بر این، خیلی از بذرهایی که از کشور خارج شده است بواسطه فرصت مطالعاتی بوده که برای ادامه تحصیل به یک دانشجو می‌دادند و از او می‌خواستند به عنوان مثال 500 رقم از برنج‌های منطقه شمال یا گندم‌های یک منطقه را با خودش ببرد و روی همان‌ها کار کند و دکتری بگیرد! بسیاری از بذرهایی که از کشور خارج شده است یا در قالب توریست‌هایی بوده که از خارج آمده‌اند یا به عنوان فرصت مطالعاتی بوده که به فردی داده‌اند و او آن بذرها را با خود برده است. مهم‌ترین نقش ما چه در جامعه تخصصی و چه در جامعه اجتماعی-مردمی، این است که ببینیم چگونه می‌توانیم به حفظ این ذخایر کمک کنیم. حفظ ذخایر اولا با جلوگیری از انقراض انها از طریق تکثیر آنهاست و مهم‌تر از این‌ها ثبت این ذخایر توسط جامعه تخصصی است. یعنی اگر یک نمونه زیستی دارید، وقتی که آن را بطور دقیق شناسایی کرده، مشخصات مولکولی و مورفولوژی آن را استخراج نموده و در یک جایگاه داخلی و بین‌المللی ثبت کنید، اگر کسی خواست آن را در خارج از کشور به نام خود ثبت نماید، می‌توانید با استفاده از مستندات حقوق کشور را استیفا نمایید. *در برابر حمله‌های بیرونی در چارچوب بیوتروریسم، ازجمله دستکاری‌های ژنتیکی مواد غذایی برای انسان یا دام، در راستای ایجاد تغییرات نسلی از سوی دشمنان، برنامه‌ای دارید؟ پیگیری این مسائل جزء برنامه‌ها و مأموریت‌های مجموعه ما نیست، اما اگر مواد غذایی که وارد می‌شود را قبلا از نظر آلودگی قارچی یا میکروبی بررسی می‌کردیم اکنون "باید" آن را از نظر آلودگی‌های ژنتیکی مطرح کنیم. یعنی تغییراتی که در اثر مصرف آنها در جمعیت رخ می‌دهد را بررسی کنیم که قاعدتا مراکزی همچون "سازمان پدافند غیرعامل" و "وزارت بهداشت" باید در این رابطه برنامه‌ریزی داشته باشند و با به کار گیری توانمندی‌های پژوهشکده‌هایی که در حوزه ژنتیک توانمند هستند به میدان پا نهاده و بطور خاص بر روی موادی که فقط به کشور ما یا کشورهای منطقه و یا کشورهای مسلمان وارد می‌شود متمرکز شوند. *پس شما ابتدائا اصل این توطئه‌ها و جنگ پنهان بیولوژیک را تأیید می‌کنید؟ بله. این اهداف امکان پذیر است. ممکن است بسیاری از امکانات و تکنولو‌ژی‌ها را یک یا دو دهه بعد متوجه بشویم. مثل ویروس‌هایی که ناگهان در جامعه منتشر می‌شود و بعد ملاحظه می‌کنید که بلافاصله تنها همان کشورها هستند که انبارهایشان پر از واکسن هاست که آن را به قیمت میلیاردها دلار به کشورهای قربانی می‌فروشند. این توهم نیست بلکه واقعیت است! تولید ویروس‌هایی که در آزمایشگاه‌های آنها رخ می‌دهد، وارد جامعه شده و روی انسان‌ها، گیاهان و دامها اثر می‌گذارد و همان‌طور که پس از تولید ویروس‌های کامپیوتری، بلافاصله نرم افزار ویروس‌کش برای فروش عرضه می‌شود؛ در حوزه‌های انسانی، گیاهی و جانوری هم به همین صورت است. لذا منافع اقتصادی بسیاری از کشورها در این کار است. به کار گیری تکنیک‌های ژنتیکی در بحث تولید مواد غذایی که برای بشر بیماری زا باشند، امر مسلمی است اما اینکه این مواد تا به حال وارد کشور ما شده است یا خیر، محل سوال است. باید توانمندی کشور در شناسایی و ردیابی این محصولات بالا رود. *مثلا باید سازمان غذا و دارو قدرتمند شود؟ بله. منتها باید ابزارها و متخصصین ژنتیک این حوزه را بررسی کنند. این مسئله نیازمند آن است که به "ژنوم کامل نرمال" دسترسی داشته باشد و این مواد تغییر یافته مقایسه شده و آنگاه بررسی شود که این تغییرات ممکن است چه جهشی را به دنبال خود در جمعیت ایجاد کند. این جهش ممکن است در آینده به انقراض نسلها یا افزایش یک بیماری خاص بیانجامد. در خبرها بود که گرانترین داروی دنیا برای یک دوره درمانی یک و دو دهم میلیون یورو هزینه دارد. وقتی یک بیماری ژنتیکی باشد چون این ژن در تمام سلول‌های بدن وجود دارد، با مصرف این دارو تغییر در تمام سلول‌های بدن اتفاق می‌افتد و بهبود پیدا می‌شود. لذا "مواردی" وجود دارد که بتواند "در تمام سلول‌های بدن" تغییر ژنتیکی بوجود آورد که در مورد این دارو تغییر وضعیت بد به خوب مدنظر است، ولی آشکار است که امکان مهندسی تغییرات، در جهت خوب به بد هم وجود دارد. *در پایان چه توصیه‌ای به مسئولان برای بهبود عملکرد و به مردم در جهت توانمندتر شدن در مواجهه با این مسائل دارید؟ مردم باید بدانند که قرار دادن نمونه خون یا نمونه‌هایی از بدن که حاوی اطلاعات ژنتیکی است به مراجعی خارج از کشور، چه عواقب خطرناکی به دنبال دارد. همان‌طور که تصور خیراندیشی برای رفع بیماری‌ها دارند، لازم است بدانند که اگر این نمونه‌ها در اختیار موسساتی قرار بگیرد که می‌خواهند به اطلاعات ژنتیکی این مردم دسترسی پیدا کنند تا از آن در جهت ایجاد بیماریهایی که نژاد ما نسبت به آن حساس‌تر است، استفاده نمایند، یک قدم در راستای نابودی نسل و نژاد ایرانی پیشرفته‌اند! در این موارد مردم باید حتما برای ارائه دادن نمونه‌های ژنتیکی براساس سازوکارها و مراکزی که در جامعه مسئولیت دارند عمل کنند و خروج هر نمونه زیستی، چه نمونه انسانی و چه گیاهی و چه نمونه میکروبی از کشور بدون در نظر گرفتن تمهیدات لازم می‌تواند در جهت لطمه به منافع و امنیت ملی باشد. وقتی مردم از منافع و ارزش ذخایر ژنتیکی که به راحتی در کنار آنها پایمال شده و از بین می‌رود مطلع شوند، آنگاه در جهت حفظ آن تلاش خواهند کرد. آیا هیچ اسرائیلی اجازه می‌دهد از او نمونه گرفته و به کشور دیگری ببرند؟ در صورتی که در اسرائیل بانک‌های ژنتیکی از نژادهای مختلف منطقه را تهیه کرده‌اند که برای تحقیقات خود در زمینه جمعیت‌های منطقه به آنها دسترسی دارند، در حالی که هیچ کس نمی‌تواند از آنها نمونه بگیرد! به مسئولان هم اول، در جهت حمایت از بانک‌های زیستی استاندارد توصیه می‌شود زیرا به عنوان رکن‌ها و ستون‌هایی هستند که می‌توانند برای "پایداری ذخایر ژنتیکی" قدم بردارند. دوم، حمایت از محققانی است که در حوزه ژنتیک و ذخایر زیستی فعالیت می‌کنند. اینها بزرگترین سرمایه‌هایی هستند که می‌توانند مسائل خارجی که برای نفوذ آنها به کشور نگرانی وجود دارد را سریعا رصد و شناسایی کنند و قدرت کارشناسی این حوزه را بالا ببرند   منبع.         +++++++++++++++++++++++++++++++++++++++ ++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++ +++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++         تشخیص هویت اجساد سانحه سقوط هواپیمای ایران 140 در 48 ساعت رییس سازمان پزشکی قانونی در خصوص سقوط هواپیمای ایران 140 که سبب کشته شدن تعدادی از هموطنان شد به طوری که تشخیص هویت آنها غیر ممکن بود، اظهار کرد: در سقوط این هواپیما،تمامی درگذشتگان غیرقابل تشخیص بودند و در فاصله زمانی 48 ساعت هویت آنها با آزمایش ژنتیک مشخص و اجساد به خانواده هایشان تحویل داده شد. به گفته شجاعی این فاصله زمانی در دنیا کم نظیر است زیرا برای تشخیص هویت فرد یا جسدی که غیرقابل تشخیص باشد به فاصله زمانی زیادی نیاز است اما با تلاش شبانه روزی همکاران، این امر محقق شد و تمام اجساد نمونه برداری شدند.     منبع             ++++++++++++++++++++++++++++++++++ ++++++++++++++++++++++++++++++++++++++ ++++++++++++++++++++++++++++++               ۱۳۹۳/۱۰/۰۸ ۰۷:۴۵:۰۰ کد خبر: 250423   آشنا؛ دایه دلسوزتر از مادر برای شهدا کیهان نوشت:پس از حاشیه‌سازی‌ها برای تدفین شهدای گمنام در میدان امیر چخماق یزد، مشاور رئیس‌جمهور هم دستگاه‌های مسئول در امر شهدای گمنام را متهم به کم کاری کرد. حسام الدین آشنا روز شنبه در صفحه خود در یکی از  شبکه‌های اجتماعی نوشت: آیا ما حق داریم قبل از این که تمام تلاشمان را برای رساندن یک شهید به خانواده اش انجام دهیم -تاکید می‌کنم تمام تلاشمان - پیکر او را به صورت گمنام دفن کنیم؟ وی با بیان اینکه سه نهاد کمیته جستجوی مفقودین است ، بنیاد حفظ آثار و ارزش های دفاع مقدس و بنیاد شهید مسئول رسیدگی به امور شهدای گمنام هستند افزود: می توان با تقسیم کار منطقی‌تری میان این سه نهاد از گمنام دفن شدن شهیدان جلوگیری کرد. اظهار نظر غیر کارشناسی مشاور رئیس جمهور که بلافاصله پس از جنجال بر سر تدفین شهدا در میدان امیر چخماق یزد صورت گرفت باعث بروز اعتراض‌هایی از نهادهای ذیربط شد.  از جمله سردار محمد باقرزاده فرمانده کمیته جستجوی مفقودین در پاسخی مختصر بیان داشت: «در جریان اظهارات ایشان قرار گرفتم. ان‌شالله در وقت مناسب پاسخ داده خواهد شد .صرف نظر از اغراض ایشان ، اظهارات جناب آقای آشنا ناشی از بی اطلاعی از سوابق، مقررات ،مصوبات و تدابیر شورای عالی امنیت ملی در خصوص کمیته جستجوی مفقودین و همچنین اختیارات مفوضه است».   منبع
  22. FBI

    اخبار عمومی منطقه و جهان

    دفن مجدد شهید گمنام از مقبره گمنام قرچک به ولی آباد   دومین شهید شناسایی شده قرچک در سال ۱۳۹۳   خردادماه امسال بود که شهید گمنامی که در سال ۸۹ در مقبره شهدای گمنام قرچک به خاک سپرده شده بود، آزمایشات ژنتیکی هویت شهید نجارزاده را مشخص کرد وی شهید نجارزاده را  مقیم قرچک اعلام کرد و گفت: شهید نجارزاده و خانواده وی از مدتها قبل در قرچک سکونت داشتند و همواره پدر و مادر این شهید بزرگوار از نظر ایمان و اعتقاد در میان شهروندان قرچکی زبانزد بودند. این مسئول گفت: پس از تفحص شهدای جنگ تحمیلی، آزمایشات ژنتیکی بر روی آنان انجام می پذیرد و از پدران و مادران شهدایی که فرزندان آنان هنوز گمنام هستند نیز آزمایش ژنتیک گرفته می شود که با این روش شهید نجارزاده مورد شناسایی قرار گرفت. وی تأکید کرد: بر اساس تصمیم اتخاذ شده و با نظر خانواده شهید نجارزاده پیکر مطهر این شهید بزرگوار دفاع مقدس در گلزار شهدای ولی آباد این شهرستان آرام می گیرد منبع http://khabarfarsi.com/ext/11392647 توضیح خبر    مجدداً شهید گمنام از مقبره شهدای گمنام قرچک، خارج شده و در گلزار شهدای ولی آباد دفن می شود       +++++++++++++++++++++++ ++++++++++++++++++++++     سردار سیدمحمد باقرزاده فرمانده کمیته جست‌وجوی مفقودین ستادکل نیروهای مسلح با اشاره به ماجرای تدفین شهدای گمنام گفت: زمانی ما ۷۰۰ شهید بلاتکلیف در معراج شهدا داشتیم که امکان شناسایی آنها فراهم نبود. از دفتر مقام معظم رهبری استفتائی شد، ایشان فرمودند:" اجساد مطهر پس از یأس از شناسایی سریعاً و با احترام دفن شوند"   منبع http://khabarfarsi.com/ext/11276347     ++++++++++++++++++++ +++++++++++++++++++++     استاندار یزد میر محمدی، با بیان اینکه چرا این افراد از مقام معظم رهبری جهت رسیدن به هدف خود هزینه کردند ؟ گفت: متاسفانه در یک اقدام خلاف اخلاق، اعلام کردند که برای خاکسپاری شهدا در میدان امیر چقماق یزد، از مقام معظم رهبری استفتاء شده که این موضوع توسط نماینده محترم ولی فقیه در استان استعلام و مشخص شد که هیچ فتوایی از سوی معظم له در این خصوص صادر نشده است. منبع           +++++++++++++++++++ +++++++++++++++++++++          پیکر مطهر یک شهید اصفهانی، پس از 33 سال به زادگاه خود منتقل می شود اصفهان - ایرنا - پیکر مطهر یکی از شهدای گمنام استان اصفهان که در دانشگاه پیام نور تهران خاکسپاری شده است، شناسایی و پس از 33 سال به زادگاه خود منتقل می شود. پیکر مطهر این شهید در تفحص سال 87 پیدا و با انتقال به معراج الشهدای تهران در سال 82 در مقبره شهدای گمنام دانشگاه پیام نور تهران به خاک سپرده شد. پس از انجام آزمایشات ژنتیک در سال 1382 از مادر و برادران این شهید و پس از اعلام نتایج آزمایشات DNA و تایید نهادهای مسوول در 14 مهرماه 1393مشخص شد که یکی از شهدای گمنامی که در سال 1387 در مقبره شهدای گمنام دانشگاه پیام نور تهران به خاک سپرده شده ، عباسعلی مختاری است. ' جمشید مختاری ' برادر این شهید والامقام روز پنجشنبه به ایرنا گفت: براساس وصیت برادرم، پیکر مطهر او پس از نبش قبر به روستای کرچگان بخش باغبهادران شهرستان لنجان از توابع استان اصفهان منتقل و پس از تشییع در زادگاه خود به خاک سپرده خواهد شد. وی توضیح داد: پس از مشورت و کسب مجوز از محضر مراجع عظام تقلید و دفتر رهبر معظم انقلاب نبش قبر برادر شهیدم روز شنبه گذشته انجام و پیکر مطهر او به معراج الشهدای تهران منتقل شد. وی اظهار کرد: برادر شهیدم در وصیت نامه خود نوشته است ' براداران مسئول دو وصیت دارم، یکی اینکه مرا در محل تولدم دفن کنید، به خاطر یک سری از مسائل جزئی حتما این کار را بکنید، البته اگر جسدم پیدا شد، انشالله به امید شهادت '. منبع http://khabarfarsi.com/ext/11209841
  23. FBI

    اخبار عمومی منطقه و جهان

    پایان 31 سال فراق دو برادر شهید گمنام با تکنیک های ژنتیک ۱۳۹۳/۰۳/۰۳ - ۱۱:۲۰ - کد خبر: 112772 سلامت نیوز: با تلاش متخصصان ژنتیک کشورمان هویت دو برادر شهید گمنام که 31 سال پیش در عملیات خیبر به شهادت رسیده و پیکر مطهرشان مفقود شده بود شناسایی شد. به گزارش سلامت نیوز ،دکتر محمود تولایی، عضو هیات مدیره انجمن ژنتیک ایران و مجری و طراح تعیین هویت ژنتیک شهدای گمنام با اعلام این مطلب خاطرنشان کرد: پیکر مطهر شهید عبد الرحمان گلچینی، عضو ستاد مرکزی سپاه در عملیات جستجوی کمیته مفقودین در سال 90 کشف شده و به عنوان شهید گمنام در باغ موزه دفاع مقدس به خاک سپرده شده بود. پیکر شهید علیرضا گلچینی، برادر این شهید گمنام نیز که فرمانده گردان عمار از لشگر 10 سید الشهدا بود به تازگی تفحص و شناسایی شده بود که بررسی های ژنتیکی هویت این دو برادر شهید را مشخص کرد. به این ترتیب با موافقت خانواده این شهدای بزرگوار، شهید عبدالرحمان گلچینی در باغ موزه دفاع مقدس میزبان برادر شهید خود خواهد بود تا پس از 31 سال در کنار یکدیگر آرام بگیرند. عضو کمیته علمی نخستین کنگره بین المللی و سیزدهمین کنگره ژنتیک ایران تصریح کرد: شهید عبد الرحمان گلچینی در بیست سالگی همراه برادرش علیرضا گلچینی که 22 سال داشت در منطقه عملیاتی مجنون به شهادت رسیده بودند. رییس مرکز تحقیقات ژنتیکی نور که مسوولیت شناسایی شهدای گمنام را برعهده دارد درباره نحوه تشخیص هویت ژنتیکی شهدا گفت: اساس کار ما بر بررسی الگوی ژنتیکی نمونه های استخراج شده از پیکر شهدای گمنام است که این الگو با این که در هر فرد به صورت کاملا اختصاصی و متفاوت با والدین است ولی حدود 50 درصد با هر یک از والدین مشابهت دارد . در روند تشخیص هویت الگوی ژنتیکی استخراج شده از نمونه شهدا را در لوکوس‌های مختلف بررسی کرده و از مجموعه این لوکوس‌ها یک پروفایل و در واقع طرح‌واره آماده می‌کنیم.سپس همان نقاط ژنتیکی را روی نمونه‌های گرفته شده از خانواده شهدا دنبال می‌کنیم. البته بررسی و مقایسه همزمان بیش از 100 مؤلفه روی یک نمونه با نمونه‌های مشابه کار بسیار پیچیده‌ای است. خصوصا وقتی بانک اطلاعاتی مربوط به 10 هزار نفر از خانواده‌های شهدای مفقود پیش رو است. بدین منظور از نرم افزارهای ویژه که در کشور تهیه شده استفاده می کنیم. تولایی در خصوص نحوه بررسی پیکرهای مطهر شهدای گمنام گفت: پیکرهایی که توسط گروه‌های تفحص شهدا کشف می‌شوند، پس از انتقال به معراج شهدا به این مرکز منتقل ‌شده و مورد بررسی قرار می‌گیرند. در اینجا، ابتدا شرایطی که پیکر در آن پیدا شده و پس از آن بدن از لحاظ آناتومیکی مورد ارزیابی قرار می گیرد تا مشخص شود مثلاً اجرای بدن با پیکر دیگری مخلوط شده یا جدا است. با بررسی آناتومیک، با ابعاد و اندازه استخوان‌ها می‌توان قد فرد مورد نظر را تخمین زد. هر نوع اطلاعات دیگر مانند اینکه سن او چقدر است و یا اینکه مثلاً دندان عقل او کشیده شده یا موارد دیگر، همه ثبت می‌شود.با این حال باید شرایط محیطی را نیز در نظر گرفت. مواردی مانند مناطق باتلاقی یا سنگرهایی که در کنار آب بوده‌اند و احتمال اینکه بخشی از پیکر را آب برده باشد و ... نیز جزو مواردی است که باید در نظر داشت. تمام این موارد با عملیات‌های انجام شده در آن ناحیه، گردان‌های عمل‌کننده، تعداد افراد مفقود، مشخصات آن افراد و ... تطبیق داده می‌شود. به عبارتی مجموعه اطلاعات قبل از شهادت، رخدادهای عملیات، صحنه‌های عملیات، اظهارنامه‌های خانواده‌ها، مشاهدات و معاینات پیکرشناسی، انجام تحقیقات آزمایشگاهی و استخراج ژن و در آخر انطباق این مجموعه اطلاعات با یکدیگر به تشخیص منجر می‌شود. رییس مرکز تحقیقات ژنتیکی نور خاطرنشان کرد: با توجه به گذشت سالها از پایان جنگ کار استخراج DNA و تشخیص، بسیار سخت و زمانبر است. نمونه‌هایی که بعد از حدود 30 ، 40 سال به دست می‌آیند، در شرایط مختلف آسیب دیده اند. مثلاً در هور، مناطق باتلاقی، شوره‌زار و حتی مواردی که در سرزمین عراق پیدا می‌شوند ممکن است سال‌ها در معرض خورشید و عوارض طبیعی باشند بنابراین به دست‌آوردن نمونه مطلوب که قابل بررسی باشد، قدری سخت و زمانبر است.نخستين کنگره بین المللی و سیزدهمین کنگره ژنتیک ايران، سوم تا پنجم خردادماه در مركز همايش‌هاي بين‌المللي دانشگاه شهيد بهشتي در حال برگزاری است.   منبع سایت سلامت نیوز
  24. FBI

    اخبار عمومی منطقه و جهان

    کد مطلب: 254408 سرقت از مخزن ژنتیک ایرانی‌ها؛ واقعیت یا توهم؟ تاریخ انتشار : چهارشنبه ۱۰ دی ۱۳۹۳ ساعت ۰۷:۴۰ در هفته‌های اخیر در شبکه‌های ماهواره‌ای فارسی‌زبان و همچنین بسیاری از شبکه‌های مجازی، فیلم کوتاهی به بهانه کمک به زندگی یک کودک پخش شده است. در این فیلم کوتاه از مردم ایران خواسته شده با ارسال نمونه بزاق خود به این کودک کمک کنند تا بتوانند در صورت شناسایی فردی که شناسنامه ژنتیکی یا HLA سازگار با این کودک داشته باشد، از طریق سلول‌های بنیادی که از طرف این فرد اهدا می‌شود این کودک مبتلا به سرطان را تحت درمان قرار داده و زندگی دوباره را به او بازگردانند. انتشار این فیلم در رسانه‌ها بسیار بحث‌برانگیز شده و مخالفان و موافقان متعددی در این زمینه به اظهارنظر‌های مختلف پرداخته‌اند. بانک ژنی ضرورت کشور است موضوع اصلی این است که اساسا مطالعات ژنتیکی نیازمند انجام مطالعات و بررسی‌های ژنتیکی روی جمعیت نرمال است. دکتر سیدحمید جمال‌الدینی، متخصص ژنتیک پزشکی در گفت‌وگو با جام‌جم می‌گوید: کشور ما از نظر ژنتیکی کشوری هتروژن است و وجود قومیت‌های مختلف در ایران یک ویژگی منحصربه‌فرد ژنتیکی برای کشور به شمار می‌آید. به همین دلیل است که منبع ژنی یا ذخیره ژنتیکی کشور ما در مقایسه با دیگر کشور‌ها قدری متفاوت است. مطالعه و بررسی جمعیت نرمال یا گروه کنترل برای انجام تحقیقات ژنتیکی یک ضرورت است. اگر بخواهیم درباره بیماری‌های مختلف تحقیق کنیم باید منبع ژنتیکی کشور را در اختیار داشته باشیم تا بتوانیم از طریق مقایسه تغییرات ایجاد شده در نتیجه ابتلا به بیماری‌ها به اثر‌گذاری بیماری‌های مختلف روی ژن‌ها پی‌ببریم. به عبارتی از طریق مقایسه گروه کنترل و گروه بیمار متوجه می‌شویم تغییرات ایجاد شده می‌تواند عامل بیماری باشد یا این که اساسا بین این تغییرات ژنی و بیماری بروز پیدا کرده چه ارتباطی وجود دارد. گاهی ابتلا به بعضی بیماری‌ها با تغییرات ژنتیکی همراه است که به توجه خاص نیاز دارد. این اصل مبنای مطالعات و تحقیقات ژنتیکی است. وی با اشاره به لزوم نمونه‌گیری از افراد برای انجام مطالعات ژنتیکی تاکید می‌کند: روش‌های جمع‌آوری نمونه‌های ژنتیکی فقط به گرفتن نمونه خون از افراد محدود نمی‌شود. از همه سلول‌هایی که دارای هسته هستند می‌توان DNA یا ماده وراثتی را استخراج کرد. بنابراین می‌توان برای نمونه‌گیری علاوه بر خون از گلبول‌های سفید یا بزاق و حتی دیگر ترشحات بدن هم استفاده کرد. موضوعی که مطرح می‌شود این است که با توجه به اقدامات و پیشرفت‌های کشور در حوزه درمان و بویژه اقدامات بسیار مناسبی که در حوزه درمان بیماری‌های سرطانی کودکان از سوی متخصصان انجام شده کشور ما در مقابل خروج ارز مصون شده و این پیشرفت‌ها از طریق جلوگیری از خروج ارز منافع زیادی برای کشور به همراه داشته است. در سال‌های اخیر با هدف تکمیل ضروریات برای انجام مداخلات درمانی و توجه به این مقوله اقدامات جدی در این زمینه انجام شده است. بنابراین می‌توان گفت نمونه‌گیری از افراد و فراهم کردن یک بانک ژنی برای کشور یک ضرورت است. بنابراین تردیدی نیست که باید در جامعه ما گروه کنترل و بیمار مورد بررسی قرار گرفته و ویژگی‌های آنها از نظر ژنتیکی بررسی شود تا بتوان به یافته‌هایی برای شناخت منشا و درمان این بیماری‌ها دست یافت. به گفته این متخصص ژنتیک، اگر سوابقی که در زمینه مقایسه ژنوم جمعیت ایرانی با کشور‌های دیگر بویژه کشورهای توسعه یافته در انجام تحقیقات روی بیماری‌های خاص را مورد توجه قرار دهیم به این نتیجه می‌رسیم که تفاوت‌های ژنتیکی در کشور ما بسیار محسوس و چشمگیر بوده و به همین دلیل مطالعه ژنوم جمعیت ایرانی همواره از سوی کشورهای مختلف مورد توجه بوده است. ما باید به این موضوع توجه داشته باشیم که مطالعه ژنوم جمعیت کشور خودمان به عنوان مبنایی برای اقدامات درمانی، تشخیصی و پیشگیرانه امری اجتناب‌ناپذیر است. ژنتیک، اساس کار پزشکی آینده است اصلی که امروزه در دنیای پزشکی مطرح شده، نشان می‌دهد در دنیای امروز و در آینده پزشکی، بحث پیشگیری، تشخیص و درمان براساس استعدادهای ژنتیکی هر فرد که تحت عنوان پزشکی شخصی برای هر فرد از آن نام برده می‌شود، جایگزین شیوه‌های امروزی می‌شود. پزشکی امروز بر مبنای پزشکی برای افراد بیماری‌ها را تشخیص داده و درمان می‌کند، اما براساس پزشکی نوین باید استعداد ژنتیکی هر فرد مشخص شود. به این ترتیب براساس استعداد ژنتیکی افراد، نحوه و نوع مصرف دارو، میزان دارو، نوع اقدام درمانی و حتی قبل از آن نحوه تشخیص، درمان و پیشگیری از بیماری‌ها متفاوت خواهد بود. به همین دلیل میزان اثرگذاری عوامل آسیب‌رسان روی افراد مختلف متفاوت است. دکتر جمال‌الدینی با اشاره به اهمیت و کارآمد بودن منبع ژنتیکی می‌افزاید: با توجه به آنچه اشاره شد وجود منبع ژنتیکی در هر کشور یک ضرورت است و با توجه به ویژگی‌هایی که دارد می‌تواند برای شرکت‌های خارجی که در حوزه درمان و دارو فعالیت می‌کنند منافع مثبت اقتصادی به همراه داشته باشد. اگر ما در هر جمعیتی برای مثال بدانیم در حوزه خاص دارو یا یک مداخله درمانی استعداد ژنتیکی افراد چگونه است می‌توانیم درخصوص اثرگذاری محصولات و داروهای پیشنهادی به بازار مصرف مناسب‌تری برای آن جمعیت دسترسی داشته باشیم. البته یکی از صحبت‌های مطرح شده در رابطه با این موضوع این است که حتی اگر ایرانی‌ها تصمیم بگیرند در اقدامی این اطلاعات را از دسترس دیگر کشور‌ها مصون نگهدارند، ایرانی‌های ساکن دیگر کشورها براحتی این منابع را در اختیار آنها قرار می‌دهند. این متخصص ژنتیک پزشکی با اشاره به این موضوع این طور توضیح می‌دهد: باید توجه داشت محیط یک عامل اثرگذار است و نباید آن را نادیده گرفت. محیط می‌تواند در بیان یا عدم بیان بعضی استعدادها و صفات ژنتیکی تاثیرگذار باشد. قلک ژنتیک ایران ارزشمند است هر کشوری باید در عین حال که مراقبت از مخازن ژنی را مورد توجه قرار می‌دهد به اصل هزینه اثربخشی هم توجه داشته باشد. مراقبت از مخازن ژنی نباید این طور برداشت شود که مفهوم آن قرار دادن ذخایر ژنی در مخزن و گنجینه‌ای با قفل‌های متعدد است. اگرچه اهمیت مخازن ژنی بر هیچ کس پوشیده نیست و با توجه به ویژگی‌هایی که در بخش‌های قبلی به آن اشاره شد می‌تواند بسیار مهم و ارزشمند باشد، اما در کنار جنبه‌های مثبت اقتصادی که می‌تواند به همراه داشته باشد، باید به اقدامات خرابکارانه‌ای که پتانسیل آن در صورت دستیابی به این مخازن وجود دارد نیز توجه کرد. باید زمینه‌ای فراهم کرد تا با حفظ معیارها، این منبع ژنتیکی ارزشمند در حوزه فناوری‌های نوین مورد استفاده قرار گیرد تا بتوانیم با هزینه کمتر و اثربخشی بیشتر از علوم نوین استفاده کنیم. به گفته دکتر جمال‌الدینی، بدون به اشتراک گذاشتن این اطلاعات امکان بهره‌مندی از فناوری‌های نوین در حوزه پزشکی وجود نخواهد داشت. موضوعی که باید مورد توجه قرار داد این است که با توجه به لزوم رعایت همه جوانب نباید دچار افراط و تفریط شویم و باید با این موضوع از دیدگاه علمی برخورد کنیم. اگرچه ملاحظات سیاسی می‌تواند در بیان بعضی موضوعات علمی نقش داشته باشد، اما نباید بستری فراهم شود که دیدگاه‌های سیاسی در مقایسه با موضوعات علمی برجسته‌تر به نظر آید. اساس و پایه این کار یعنی داشتن بانک ژنتیکی مفید است، اما باید در این مسیر هوشمندانه و منطقی حرکت کرد. یعنی در مباحث علمی هم بهتر است با عقل، منطق و ملاحظات، کار را پیش ببریم و مذاکره کنیم. وی با اشاره به اهمیت و ارزش بالای قلک ژنتیکی ایران می‌گوید: ما می‌توانیم با یک شرکت دارویی مذاکره کنیم و در مقابل این اطلاعات ارزشمندی که در اختیار این شرکت قرار می‌دهیم یکسری امتیازات خاصی بگیریم. علم دنیا روز به روز در حال پیشرفت و گسترش است. ما باید در این مسیر میانه‌روی را در پیش گیریم. از یک سو نباید این مخزن ژنتیکی را در قفل و بند نگه داریم و از سوی دیگر نباید غیر هوشمندانه عمل کنیم. با در نظر گرفتن این که این منبع ژنتیکی ارزشمند است باید به این موضوع هم توجه داشته باشیم که درمان، تشخیص و پیشگیری براساس روش‌ها و فناوری‌های جدید هم ارزشمند است. هدف ما این است که در مرزهای دانش و فناوری حرکت کنیم. گاهی در این همکاری‌های حیات انسان، اثربخشی بیشتر و هزینه کمتر مطرح است. بنابراین میانه روی می‌تواند ما را به این هدف برساند. منتقدان از سردلسوزی نقد می‌کنند دکتر جمال‌الدینی علت بحث‌برانگیز شدن این موضوع را شیوه اطلاع‌رسانی می‌داند و می‌افزاید: در اطلاع‌رسانی مسائل علمی، شیوه‌ای که برای این کار انتخاب می‌شود از اهمیت زیادی برخوردار است. چنین موضوعاتی باید در مجامع علمی و از طریق رسانه‌ها مطرح شود. حتی این که چنین موضوعی با انتقاداتی مواجه بوده به این معنی نیست که اساس و پایه این کار نادرست است. منتقدان هم از سر دلسوزی در این زمینه موضوعاتی را مطرح می‌کنند. حتی می‌توان پیشنهاد کرد رسانه ملی در این زمینه وارد عمل شود تا مردم از نگرانی و سردرگمی رهایی پیدا کنند. در زمینه پروژه‌ها و مسائل مشابه بهترین راهکار این است که نشست‌های علمی برگزار شود تا راهکارهای علمی استخراج شده و به مردم اطلاع‌رسانی شود. به این ترتیب می‌توان برای استفاده مناسب و جمع‌آوری نمونه‌ها در مسیر شفاف علمی حرکت کرد. وی بر این باور است که وقتی یک مبحث علمی ابتدا در یک فضای مجازی و آن هم به شیوه احساسی مطرح می‌شود چنین تبعاتی را به دنبال دارد. بنابراین باید پاسخ‌های مطرح شده در برابر این موضوع در یک فضای مناسب و به شیوه‌ای مناسب مطرح شود. ابتدا باید زیرساخت‌های علمی، نحوه مذاکره، چگونگی استفاده از منابع ارزشمند ژنتیکی و اصول اخلاقی و ایمنی مورد توجه قرار گیرد. وقتی این موضوعات به نتیجه رسید و از طریق مجامع علمی ابلاغ شد می‌توان به عنوان ابزار تشویقی از افراد پیشقدم در این کار کمک گرفت. شاید بد نباشد در این زمینه مناظره یا میزگرد علمی برگزار شود تا مردم بتوانند بیشتر با موضوعاتی که درباره این مساله وجود دارد، آگاه شوند. وی در پایان تاکید می‌کند: نکته‌ای که لازم است در این زمینه مورد توجه قرار گیرد این که در چند سال اخیر با توجه به این موضوع در مراکزی مانند پژوهشگاه رویان، بیمارستان شریعتی تهران و همچنین سازمان انتقال خون ایران فعالیت‌های ارزشمندی در این حوزه انجام شده که در حقیقت نتیجه توجه به همین همکاری‌ها و مشارکت‌هاست. منبع: جام جم http://www.alef.ir/vdcawynua49nmy1.k5k4.html?254408
  25. آیا در هواپیمای اف14 این امکان وجود دارد که کمک خلبان خودش بدون هماهنگی با خلبان اف14 قادر باشد که مانع فرود آمدن جنگنده اف14 شود؟